افزایش علم معصوم به چه معناست؟ (پرسش)
افزایش علم معصوم به چه معناست؟ | |
---|---|
موضوع اصلی | بانک جامع پرسش و پاسخ علم غیب |
مدخل بالاتر | علم معصوم / ویژگی علم معصوم |
مدخل اصلی | افزایش علم معصوم |
مدخل وابسته | علم تام / علم محدود / علم فعلی / علم شأنی |
افزایش علم معصوم (ع) به چه معناست؟ یکی از پرسشهای مرتبط به بحث علم غیب معصوم است که میتوان با عبارتهای متفاوتی مطرح کرد. برای بررسی جامع این سؤال و دیگر سؤالهای مرتبط، یا هر مطلب وابسته دیگری، به مدخل اصلی علم غیب مراجعه شود.
پاسخ نخست
آیتالله عباس طهرانی در مقدمه کتاب «دین و وجدان» در اینباره گفته است:
«پیغمبر هر زمانی باید به حکم وجدان، از همه مردم آن زمان اعلم باشد، هم در دین و هم در علوم دیگر، بلکه باید از گذشته و آینده و هر چه هست با خبر باشد، و هیچگونه جهلی نداشته باشد (به خصوص در صورت ضرورت) زیرا پیغمبر برای این منظور به پیغمبری مبعوث شده که توده مردم را هدایت کند، و مصالح دینی و دنیوی آنها را که مربوط به زندگی این جهان و آن جهان است، بر ایشان روشن نماید بنابراین چطور ممکن است که خودش نداند، و در برابر سؤالها و اشکالها، پاسخی جز سکوت یا اظهار جهل یا خلافگویی نداشته باشد، و با این حال ادعا کند که پیغامآور و پیام برم و با عوالم بالا و ملائکه ارتباط دارم، و مورد وحی الهی میباشم، روشن است که لازمه چنین ادعائی این است که نسبت به همه امور، علم کامل داشته باشد. به هر حال اصل این مطلب قطعی و تردید ناپذیرست، اختلافی که هست در این است که این علم به چه کیفیّتی هست، آیا به این کیفیت که همه واقعیّات، از هنگام رسالت و بهطور همیشگی، برای پیغمبر کشف میشود، و علمی فعلی مانند علم خدا پیدا میکند، که در نتیجه هیچ چیزی در هیچ وقتی برایش مخفی نمیماند؟ یا به این کیفیّت است که در هنگام حاجت، اگر بخواهد بتوسط فرشتگان یا به توسّط الهام، برایش روشن میشود؟ آنچه از دلیلهای عقلی و سخنان پیشوایان دینی و تاریخ زندگی آنها استفاده میشود، کیفیت دوم است، که به اصطلاح: قدر متیقّن است "إن شاؤوا علموا"، و مقتضای جمع بین آیات و روایات نیز همین است، زیرا آیات و روایاتی که میگوید آنها علم غیب ندارند، کیفیّت اوّل را نفی میکند، و آیات و روایاتی که میگوید، آنها علم غیب دارند، کیفیت دوم را اثبات میکند، البّته شواهد و دلایلی هم برای این موضوع که علم غیب آنها از نوع دوّم هست، در دست است که به بعضی از آنها اشاره میکنیم:
- آیه: ﴿قُل رَّبِّ زِدْنِي عِلْمًا﴾[۱]، هست. در کافی نیز روایاتهایی موافق مضمون همین آیه هست، مانند اینکه ائمه میفرمودند: علم ما زیاد میشود و اگر زیاد نشود تمام میگردد و باز میفرمودند: که در شبهای جمعه و شبهای قدر به آنها افاضاتی میشود، که در نتیجه علم و شهود آنها بیشتر میگردد. اینکه میفرمایند اگر علم ما زیاد نشود تمام میگردد، دلیل بر این است که علم آنها از نوع اول، یعنی مانند علم خدا، نیست که قابل زیاد شدن نباشد و معنای اینکه اگر زیاد نشود تمام میگردد این است که: آنها باید علم خودشان را به همه مردم یا به خواص مردم برسانند، و در نتیجه مانند سایرین میشوند، از این رو لازم است که دم به دم علم آنها بیشتر بشود تا مقام بالاتر آنها محفوظ بماند؛ و در برابر مشکلات جدید و سؤالهای تازه درمانده نگردند.
- روایاتی است که در کافی و کتابهای معتبر دیگر نقل شده است، در این روایات ائمه اطهار میفرمایند: خداوند علمهای مخصوصی دارد که از آنها چیزی به پیغمبران و فرشتگان نداده است، با ملاحظه این روایات نیز معلوم میشود که پیغمبر و اهل بیتش همه چیز را نمیدانند؛ و فقط آن چیزی را که اراده کنند و خدا بخواهد میدانند، یعنی آنها به خزینه علم الهی راه دارند و در حقیقت خزینهدار هستند "خُزَّانُ عِلْمِ اللَّه" - مَعَادِنُ وَحْيِ اللَّه. و روشن است که معنای خزینه و معدن این است که کمکم، و به تناسب نیازهای گوناگون، از آن برداشته میشود، بنابراین ائمه اطهار (ص)، که خزینهدارهای علم الهی و معدن وحیاش میباشند، چنینند که در مواردیکه اراده کنند و خدا بخواهد، از علم الهی بهرهمند میگردند و عالم میشوند، و بدیه است که چنین علمی با نوع دوّم مناسب است نه با نوع اوّل که لازمهاش علم حضوری به همه چیز است. و معنای روایاتی که میگوید: "ما به آنچه بوده و هست و خواهد بود عالم هستیم، نیز همین است که ما، به خزینه و معدن علم خدا راه داریم، بطوری که هرگاه اراده کنیم که چیزی را بدانیم یا سؤالی را پاسخ گوئیم، با اذان خدا از آن استفاده میکنیم"
- روایاتی است که در ضمن آن ائمه اطهار (ع) در موارد گوناگونی صریحاً میفرمودند: نمیدانیم یعنی از پیش خود نمیدانستند، بلکه بخاطر مصالح بخصوصی نمیخواستند بدانند تا به مردم بگویند، یکی از این مصالح این بود که اگر میخواستید بدانند تا به مردم بگویند، یکی از این مصالح این بود که اگر میخواستند بدانند و بگویند چه بسا که مردم درباره آنها غلو میکردند، و برای آنها علم غیب مستقل، مانند علم غیب خدا، قائل میشدند، و در نتیجه آنها را خدا یا شریک خدا میگرفتند، از این رو پیغمبران الهی و پیشوایان دینی گاهگاهی روی جنبه معمولی و ظاهری خویش تکیه میکردند و خودشان را در ردیف سایر مردم نشان میدادند، و جنبه آسمانی و پیوند الهی خویش استفادهای نمیکردند تا مردم گمراه نشوند»[۲].
پاسخهای دیگر
۱. حجت الاسلام و المسلمین گنجی؛ |
---|
حجت الاسلام و المسلمین حسین گنجی در کتاب «امامشناسی» در اینباره گفتهاند:
«معنای ازدیاد علم امام در شب جمعه چیست؟
|
۲. حجت الاسلام و المسلمین هاشمی؛ |
---|
حجت الاسلام و المسلمین دکتر سید علی هاشمی، در کتاب «ویژگیهای علوم ائمه از دیدگاه علمای امامیه» در اینباره گفته است:
«نکته دیگری که توجه به آن، ما را در فهم و تحلیل سخنان علما کمک میکند، این است که افزایشپذیر دانستن علم امام با اعتقاد به شأنی بودن آن تلازم دارد؛ زیرا معنای افزایشپذیری این است که امام، برخی از علوم را به طور کامل نداشته و در زمانهای مختلف بر علوم او افزوده میشود. این معنا در شأنی بودن علم امام نیز لحاظ شده است؛ یعنی: امام، بالفعل برخی از علوم را ندارد؛ اما توان آن را دارد که در مواقع خاص آن را دریافت کند. بنابراین، کسی که علم امام را افزایشپذیر میداند، به شأنی بودن و عدم فعلیت بخشی از علم امام نیز اعتراف کرده است»[۱۰].
|
۲. حجت الاسلام و المسلمین هاشمی؛ |
---|
حجت الاسلام و المسلمین دکتر سید علی هاشمی، در کتاب «ماهیت علم امام بررسی تاریخی و کلامی» در اینباره گفته است:
این عنوان در پی پاسخ این پرسش است که آیا علوم برگزیدگان خداوند جامع و تام است یا کاستیهایی دارد که آن را افزایش پذیر میسازد. به عبارت دیگر، دیدگاه قرآن درباره علوم پیامبران و دیگر برگزیدگان خداوند چیست؟ آیا علوم آنان را از ابتدای تولد یا هنگام نبوت یا زمان خاص دیگر، به گونهای جامع و تام معرفی میکند که هیچ گونه دانشی پس از آن به علوم ایشان افزوده نمیشود یا آنکه آنان را برگزیدگانی میداند که علوم خود را به تدریج به شیوههای مختلف از خداوند دریافت میکنند؟ نگاهی به مباحث گذشته درباره روشهای علم آموزی برگزیدگان خداوند، مؤید آن است که علوم الهی به تدریج در طول زندگی شان به آنان عطا میشده است. بنابراین علوم آنان را میتوان افزایش پذیر دانست؛ زیرا اگر علوم آنان تام و بینقص میبود، فراگیری دانش به شیوههای مختلف یادشده، تکرار علوم پیشین میبود؛ در حالی که ظاهر آیات و مستندات پیشین آن است که ایشان این علوم نامشخص برای نخستین بار از شیوههای یادشده دریافت میکردند. ظاهر آیات نقل شده این است که وحی، الهام، شهود، دریافت از فرشتگان، رؤیای صادقه و... شیوههایی برای تکرار معلومات برگزیدگان خداوند نیست؛ بلکه شیوههای انتقال علوم الهی به آنان است. با پرهیز از تکرار این آیات، به آیات دیگری که افزایش پذیری علوم آنان را با صراحت بیشتری میرسانند، اشاره میکنیم. فریب خوردن حضرت آدم (ع) در برابر وسوسه شیطان، نتیجه ندانستن دروغ بودن قسم و سخنان شیطان بوده است[۱۱]. در این آیات به صراحت بیان شده است که شیطان به دورغ سخنانی را درباره درخت ممنوعه به آدم و حوا بیان کرد و قسم خورد که خیر خواه آنان است و آن دو فریب سخنان او را خوردند. اگر حضرت آدم (ع)، علم تام و کاملی داشت، در برابر دروغ شیطان فریب نمیخورد. در داستان حضرت نوح (ع) و قومش، هنگامی که آب همه جا را فراگرفت، فرزند آن حضرت، همراه با ایشان و یارانش سوار کشتی نشد و غرق شد[۱۲]. در این هنگام، حضرت نوح (ع) پروردگارش را خواند و گفت: «پروردگارا! به راستی پسرم از خاندان من است و حتما وعده تو (درباره نجات خانوادهام) حق است و تو برترین داورانی. (خداوند) فرمود: ای نوح! در حقیقت، او از خانواده تو نیست؛ [چرا]که او (دارای) کرداری غیر شایسته است. پس آنچه را هیچ علمی بدان نداری، [از من] مخواه! در واقع من به تو پند میدهم که [مبادا] از ناداتان باشی. (نوح) گفت: پروردگارا! به راستی من به تو پناه میبرم که از تو آنچه را بدان هیچ علمی ندارم بخواهم؛ و اگر مرا نیامرزی و بر من رحم نکنی، از زیانکاران خواهم بود»[۱۳]. این آیات نشان میدهند که حضرت نوح (ع) به آینده فرزندش آگاه نبود و نمیدانست که او در شمار افرادی از خاندانش که وعده نجاتشان داده شده بود، نیست. به همین دلیل، پس از غرق شدن فرزندش، از خداوند درباره وعدهاش برای نجات خانوادهاش سؤال کرد و پاسخ شنید[۱۴]. حضرت ابراهیم (ع) نیز از سرانجام دستور ذبح فرزندش آگاه نبود و به قصد ذبح او به قربانگاه رفت[۱۵]؛ اما خداوند گوسفندی را به جای فرزندش برای قربانی فرستاد[۱۶]. نمیتوان وحی به حضرت ابراهیم (ع) را در این گونه موارد، تأکید و تکرار دانش پیشین آن حضرت دانست. حضرت ابراهیم (ع)، فرشتگانی را که برای دادن بشارت فرزند و هلاکت قوم لوط نزد ایشان آمده بودند، نشناخت. برای آنان غذایی تهیه کرد؛ اما آنان نخوردند و ابراهیم (ع) از مشاهده این رفتار نگران شد[۱۷]. حضرت لوط (ع) نیز این فرشتگان را نشناخت و از مشاهده آنان به دلیل رفتار قومش - بسیار نگران شد[۱۸]. در آیهای، از گذر یکی از پیامبران بر ویرانههای یک روستا خبر داده شده است. با دیدن قبرها و ویرانهها، این پرسش در ذهن او ایجاد شد که خداوند چگونه انسانها را پس از آنکه مردند و بر حسب ظاهر نابود شدند، زنده میگرداند. خداوند جان او را گرفت و پس از صد سال دوباره او را زنده کرد و چگونگی معاد را به او نشان داد[۱۹]. پرسش آن پیامبر درباره چگونگی معاد، نشان میدهد که او چگونگی زنده شدن مردگان را نمیدانسته یا دست کم دانش او چندان قوی نبوده است که موجب اطمینان او شود. از همین روی، خداوند زنده شدن مردگان را عملا به او نشان داد. مشابه همین داستان برای حضرت ابراهیم (ع) روی داده است. او نیز از خداوند خواست که برای اطمینان قلبش، زنده شدن مردگان را به او نشان دهد. خداوند نیز به او دستور داد که چهار پرنده را بکشد و قطعه قطعه کند؛ سپس قطعههای در هم آمیخته را بر سر چهار کوه قرار دهد و آنگاه هریک را صدا بزند. حضرت ابراهیم (ع) چنین کردند و به اذن الهی اجزای پراکنده بدن پرندگان جمع شدند؛ دوباره جان گرفتند و نزد آن حضرت حاضر شدند[۲۰]. درست است که حضرت ابراهیم (ع) به معاد علم داشت، اما نکتهای که مرکز استدلال ماست این است که علم، اقسام و مراتب مختلفی دارد. حضرت ابراهیم (ع) یا آن پیامبر دیگر، ابتدا علمی که نتیجه مشاهده و اطمینان آنان باشد، نداشتند؛ اما پس از مشاهده (نمونه حوادث قیامت)، این نوع علم برای آنان حاصل شد. بنابراین علوم آنان افزایش پذیر است؛ زیرا آنان چنین علمی نداشتند و سپس به دست آوردند. حضرت زکریا (ع)، سرپرست حضرت مریم (ع) بود. او هر گاه به محل عبادت حضرت مریم (ع)، میآمد، غذایی نزد او میدید. یک بار از او پرسید: ای مریم! این را از کجا آوردهای؟! مریم (ع) پاسخ داد: این از جانب خداوند است. «خداوند به هر کس بخواهد، بیحساب روزی میدهد»[۲۱]. پرسش حضرت زکریا نشانه این است که آن حضرت راز وجود آن غذاها را نمیدانست. ادامه این آیات نیز همین نکته را تأیید میکند. در ادامه آمده است: حضرت زکریا (ع) با مشاهده این لطف الهی به مریم (ع)، امیدوارتر شد و از خداوند فرزندی برای خود درخواست کرد؛ در حالی که در سن پیری به سر میبرد[۲۲]. آن حضرت، در سن پیری فرزندی از خداوند درخواست کرد؛ اما نمیدانست که این درخواست اجابت میشود یا خیر. به همین دلیل، وقتی فرشتگان تولد پسری به نام یحیی (ع) را به او بشارت دادند، تعجب کرد و پرسید: پروردگارا! چگونه برای من پسری خواهد بود؛ در حالی که به یقین پیری به سراغ من آمده و زنم نازاست؟! و پاسخ شنید: «این گونه خدا هرچه را شایسته بداند و بخواهد، انجام میدهد»[۲۳]. حضرت یعقوب (ع) از نقشه فرزندانش درباره یوسف (ع) آگاه نبود و میترسید که در حال بازی و غفلت فرزندانش، گرگ یوسف را بخورد[۲۴]. در ادامه نیز آن حضرت از سرنوشت فرزندش، یوسف (ع) (به طور دقیق) آگاه نبود و به همین دلیل پیوسته در فراق او میگریست تا اینکه چشمانش نابینا شد[۲۵]. آن حضرت، همچنین نمیدانست که عزیز مصر همان فرزند اوست و فرزندان خود را به جست وجوی برادرشان یوسف (ع) به مصر فرستاد[۲۶]. در داستان حضرت موسی (ع)، آن حضرت به هنگام درگیری با فرد قبطی، قصد کشتن او را نداشت و نمیدانست که با ضربه او، آن فرد کشته خواهد شد[۲۷]. پس از آن حادثه، او از نتیجه این برخورد آگاه نبود؛ به همین دلیل، با ترس در شهر میگشت که دوباره با همان کسی که از دوستانش به شمار میآمد، برخورد کرد؛ در حالی که هنوز هم از نتیجه یاری رسانی خود آگاه نبود. وقتی به قصد یاری به سوی او رفت، آن مرد راز قتل فرد قبطی را افشا کرد[۲۸]. آن حضرت پس از افشا شدن رازش، از سرنوشت خود آگاه نبود. به همین دلیل، به توصیه یکی از خیرخواهانش، با حالت ترس از شهر خارج شد[۲۹]. حضرت موسی (ع)، پس از سالها زندگی در شهر مدین، وقتی با خانوادهاش به سوی مصر باز گشت، شب هنگام نوری دید که نمیدانست از چیست. از همین روی، برای خبر آوردن یا فراهم کردن آتش، به سوی آن نور رفت و به وادی مقدس «طوی» گام نهاد و به پیامبری برگزیده شد[۳۰]. آن حضرت با دیدن عصایش که به شکل ماری در آمده بود، ترسید و خداوند به او آرامش داد[۳۱]. او از رفتار آینده فرعون با خودش آگاه نبود و از آن بیم داشت که او را بکشد[۳۲]. همچنین آن حضرت، از سرانجام کار ساحران آگاه نبود. به همین دلیل، هنگامی که ساحران در برابر دیدگان فرعون و مردم به کار سحر خود پرداختند، از گمراهی مردم در پی آن سحر فریبنده ترسید[۳۳]. حضرت موسی (ع) هنگام مناجات با خداوند در کوه طور، از فتنه سامری خبر نداشت و خداوند از این فتنه و گمراهی پیروانش به او خبر داد[۳۴]. در آن فتنه، آن حضرت ابتدا از بیگناه بودن برادر خود حضرت هارون آگاه نبود و از همین روی با او تندی کرد[۳۵]. در سوره کهف، داستان همراهی حضرت موسی با حضرت خضر (ع) نقل شده است. از آنجا که او علم حضرت خضر را نداشت، نتوانست در برابر کارهای خارقالعاده او سکوت کند و همراهی با او را از دست داد[۳۶]. این داستان نیز به صراحت نشان میدهد که علم پیامبرانی مانند حضرت موسی (ع) تام و کامل نبوده است. حضرت یونس (ع) نیز از سرانجام کار و کوتاهی خود در انجام مأموریتش آگاه نبود؛ از همین روی برای این ترک اولی، مجازات شد[۳۷]. در دو آیه، گزارشی از داوری حضرت داوود و سلیمان (ع) ارائه شده است: «و (یاد کن) داوود و سلیمان را هنگامی که درباره کشتزاری داوری کردند؛ آن گاه که گوسفندان مردم، [بدون چوپان] شبانگاه در آن چریده [و آن را تباه کرده] بودند، و (ما) بر داوری آنان گواه بودیم. و آن (داوری) را به سلیمان فهماندیم و به هر کدام، حکم و علم دادیم.»..[۳۸]. مطابق این آیه کریمه، راه حلی که حضرت سلیمان (ع) پیشنهاد کرد، بهتر و مناسبتر بود[۳۹]. این آیه به صراحت میرساند که خداوند داوری بهتری را به حضرت سلیمان (ع) فهماند که به حضرت داوودع داده نشده بود. تعبیر ﴿فَهَّمْنَاهَا سُلَيْمَانَ﴾[۴۰]، نشان میدهد که این دانش در این مناسبت به آن حضرت عطا شد. نا آگاهی حضرت داوود (ع) از این حکم، تأییدی بر همین نکته است که علوم پیامبران تام و کامل نیست و خداوند به آنان در هر زمان و به هر اندازه که بخواهد و صلاح بداند، از علوم خود عطا میکند. حضرت سلیمان (ع) از دلیل غیبت هذهد و حوادث سرزمین سبأ آگاه نبود و این دانش از طریق پرندهای به او داده شد[۴۱]. در آیهای، از سختیها و امتحانات امتهای گذشته خبر داده شده است. این امتحانها به اندازهای دشوار بود که پیامبر آنان و امتش میگفتند: یاری خدا کی میرسد؟[۴۲] چنین پرسشی که به پیامبر و آن قوم نسبت داده شده است، نشان میدهد علوم آن پیامبر تام و کامل نبوده و زمان رسیدن یاری خداوند را نمیدانسته است. در آیهای، خداوند متعال پس از بیان نزول کتاب و حکمت بر پیامبر اعظم (ص) به عنوان فضل خود بر ایشان، یادآوری میکند که به آن حضرت علومی آموخته که پیش از آن نمیدانسته است: ﴿وَعَلَّمَكَ مَا لَمْ تَكُنْ تَعْلَمُ﴾[۴۳]. در آیهای دیگر بیان شده است که رسول خدا (ص) پیش از نزول وحی الهی، به معارف الهی (آن گونه که پس از آن آشنا شد) علم نداشت. این آیه به صراحت افزایش علم آن حضرت را با نزول وحی بیان میکند[۴۴]. در آیهای دیگر، خداوند متعال به پیامبرش فرموده است: ﴿وَقُلْ رَبِّ زِدْنِي عِلْمًا﴾[۴۵]. این آیه کریمه نیز به روشنی نشان میدهد که علم رسول خدا (ص) افزایش پذیر است. خداوند متعال در آیهای خطاب به رسول خدا (ص) میفرماید: «و از اطرافیان شما، برخی عربهای صحرانشین منافقاند و برخی ساکنان مدینه (نیز) به دورویی خو گرفته و سرکشی کردهاند؛ در حالی که (تو) آنان را نمیشناسی؛ (ولی) ما آنان را میشناسیم. به زودی آنان را دو بار عذاب میکنیم. سپس به سوی عذاب بزرگی بازگردانده میشوند»[۴۶]. تعبیر ﴿لَا تَعْلَمُهُمْ نَحْنُ نَعْلَمُهُمْ﴾[۴۷] صراحت دارد که پیامبر (ص) آن منافقان را نمیشناخت و فقط خداوند آنان را میشناخت. بنابر این علم آن حضرت، تام و کامل نیست. آیات یادشده، به خوبی نشان میدهند که علوم پیامبران الهی و حتی پیامبر اکرم (ص) تام و کامل نبود و به مرور بر دانش ایشان افزوده میشد. این تکامل و افزایش پذیری علمی - چنان که از شأن نزول آیات یادشده پیداست - در طول دوران پیامبری آنان ادامه داشته است. بنابراین نمیتوان گفت که علوم آنان از ابتدای تولد یا آغاز نبوتشان کامل و تام بوده است؛ بلکه ایشان در طول دوران نبوت خود، معارف بسیاری را فراگرفتهاند. حتی دلیلی نیست که علوم آنان در پایان دوران نبوت ایشان کامل شده باشد، بلکه ممکن است از برتری برخی پیامبران بر برخی دیگر[۴۸]، تفاوت در مراتب علمی آنان، حتی در پایان دوران نبوتشان، برداشت شود. البته از ظاهر برخی آیات ممکن است تام بودن علوم پیامبران استنباط شود؛ مثلا خداوند، علم الاسماء را به حضرت آدم (ع) آموخت. خداوند در آیات ۳۰ تا ۳۳ سوره مبارکه بقره، داستان آفرینش حضرت آدم و آموختن علم الاسماء به او را بیان میکند. بنا بر این آیات، دلیل شایستگی انسانها برای خلافت خداوند در زمین و برتری آنان بر فرشتگان، توان آموختن علم الاسماء است. بنا بر برخی تفاسیر، مراد از علم الاسماء، علم به اسمای حسنای خداوند است. فرشتگان، اگرچه با برخی از اسمای الهی آشنا بودند و خداوند را با آن نامها میخواندند، به همه آنها آگاهی نداشتند؛ ولی خداوند تمام آن نامهای مقدس را به حضرت آدم (ع) آموخت: ﴿وَعَلَّمَ آدَمَ الْأَسْمَاءَ كُلَّهَا﴾[۴۹][۵۰]. فراگیری این دانش، آگاهی به همه حقایق هستی، مجرد و مادی را در بردارد؛ زیرا تمام حقایق هستی، پرتوهایی از اسما و صفات خداوند، و مصادیقی از نام علیم و برخی صفات دیگر خداوندند. بنابراین از این گونه آیات ممکن است برای اثبات تام بودن علوم برخی پیامبران، مانند حضرت آدم (ع)، استفاده شود. شواهد یادشده، از جمله خطای حضرت آدم (ع) در حادثه خوردن میوه ممنوع، نشان میدهد که حتی اگر تفسیر یاد شده از علم الأسماء را بپذیریم - چنین دانشی به معنای علم تام و تفصیلی به همه حوادث جهان نیست و باید آن را به گونهای توجیه کرد[۵۱]. به نظر میرسد دانشی مانند علم الاسماء، دانشی کلی و حضوری بوده که در عالم ملکوت فراگرفته شده است. از همین روی، تطبیق این دانش بر امور مادی، حضرت آدم (ع) را به وحی و شیوههای دیگر علم آموزی نیازمند میساخته است[۵۲]. «علم الکتاب» نیز ممکن است دانشی جامع و تام تفسیر شود که برگزیدگان دست یافته به آن، همه علوم را دارا میشوند. مطابق آیهای که درباره علم الکتاب است، صاحب این علم، پس از خداوند متعال شاهد و گواهی بر درستی رسالت رسول اعظم (ص) معرفی شده است[۵۳]. بنا بر برخی تفاسیر، مقصود از «الکتاب» در این آیه، قرآن کریم است[۵۴] و بنا بر روایات، قرآن تمام علوم جهان را در بر دارد[۵۵]. بنابراین کسی که به علم الکتاب یا به تمام دانش قرآن کریم دست یابد، همه حقایق جهان را میداند و علوم او تام است[۵۶]. با توجه به شواهد قرآنی یاد شده که نشان میدادند حتی پیامبر اکرم (ص) از برخی مطالب آگاه نبودهاند، چنین تفاسیری، بر فرض درستی، باید به گونهای توجیه شوند. به نظر میرسد این آیات و روایات مؤید آن، تام بودن بالفعل تمام دانش قرآن یا «الکتاب» را نمیرسانند. این دانش جامع، ممکن است شأنی باشد که به تدریج کسب میشود.[۵۷] از روایات به دست میآید که علوم ائمه (ع)، در قلمرو احکام دینی – دستکم پس از رسیدن به مقام امامت - اقتضای آن را دارد که کامل باشد. به نظر میرسد برخی روایاتی که علوم کاملی را به ائمه (ع) نسبت میدهند، با توجه به این نکته، مربوط به علوم دینیاند. مثلاً در روایتی از محمد بن مسلم، از آن حضرت نقل شده است: «إِنَّ عِنْدَنَا صَحِيفَةً مِنْ كُتُبِ عَلِيٍّ طُولُهَا سَبْعُونَ ذِرَاعاً فَنَحْنُ نَتَّبِعُ مَا فِيهَا لَا نَعْدُوهَا»[۵۸]؛ «نزد ما صحیفهای از کتابهای علی (ع) است که طول آن هفتاد ذراع است و ما از محتوای آن پیروی میکنیم و از آن تجاوز نمیکنیم». محمد بن مسلم میگوید: سپس از میراث علمی ائمه (ع) پرسیدم که آیا علومی کلی است یا تفسیر هر چیز در آن آمده است؛ مانند طلاق و میراثی که مردم از آن سخن میگویند. امام (ع) فرمود: «إِنَّ عَلِيّاً كَتَبَ الْعِلْمَ كُلَّهُ الْقَضَاءَ وَ الْفَرَائِضَ فَلَوْ ظَهَرَ أَمْرُنَا لَمْ يَكُنْ شَيْءٌ إِلَّا فِيهِ نُمْضِيهَا»[۵۹]؛ «همانا علی (ع) تمام علم را نوشت؛ قضاوت و میراث را. اگر امر ما آشکار شود (حکومت به ما برسد)، چیزی نیست مگر آنکه در آن است و ما آن را اجرا میکنیم». شاهد بر نکتهای که گفتیم، مثال بیان شده در این روایت است؛ یعنی مباحث قضاوت و فرایض (میراث)، که مربوط به امور دینیاند؛ زیرا در غیر این صورت، جمع کردن تمام حوادث و علوم جهان به طور جزئی در یک کتاب، به طور عادی ممکن نیست. در روایتی دیگر بیان شده است که افزایش علوم ائمه (ع) نسبت به امام پیشین، در غیر موضوع حلال و حرام است. در این روایت آمده است که راوی از امام صادق (ع) از محتوای علومی که برای ایشان افزوده میشود، پرسید. آن حضرت به صراحت بیان کردهاند که خداوند حلال و حرام را به طور کامل بر پیامبرش نازل کرده است و در این حوزه چیزی بر دانش امام افزوده نمیشود. بنا بر این روایت، امام به سؤال راوی از موضوع دانشی که بر علوم ائمه افزوده میشود، به طور کلی و مبهم پاسخ دادند و فرمودند: (این افزایش) در امور دیگر، غیر از حلال و حرام است[۶۰]. در روایتی، مصداق افزایش در علم ائمه (ع)، علم به منایا و بلایا و فصل الخطاب معرفی شده است[۶۱][۶۲] احتمال دیگر در بحث افزایشپذیری علوم ائمه (ع) آن است که این افزایش در معارف معنوی و کمالی باشد؛ زیرا اهل بیت (ع) اگر چه به درجاتی از معرفت خداوند رسیدهاند که غیر آنان نرسیدهاند، اما از آنجا که کمالات الهی نامتناهی است، معارف مرتبط با آن نیز نامتناهی است. از همین روست که حتی رسول خدا (ص) که از بالاترین درجات تقرب به خداوند برخوردار است، میفرمایند: ﴿رَبِّ زِدْنِي عِلْمًا﴾[۶۳]. روشن است که نمیتوان معتقد شد اعمال ائمه (ع) در تقرب آنان به خداوند تأثیری ندارند و آنان در طول عمر شریفشان درجاتی از کمال را طی نمیکنند[۶۴]. تفاوت مراتب معنوی پیامبر اکرم (ص) و ائمه (ع) با یکدیگر، مؤید همین مطلب است. پیامبر اکرم (ص) به نزدیکترین مقام به خداوند متعال باریافتند که دیگران، حتی امیرالمؤمنین (ع) به آن مقام نرسیدند. خداوند درباره پیامبر (ص) میفرماید: ﴿ثُمَّ دَنَا فَتَدَلَّى * فَكَانَ قَابَ قَوْسَيْنِ أَوْ أَدْنَى﴾[۶۵]. امیرالمؤمنین (ع) هم که شاگرد آن حضرت است، خود را این گونه توصیف میکند: «إِنَّمَا أَنَا عَبْدٌ مِنْ عَبِيدِ مُحَمَّدٍ (ص)»[۶۶]. از همین روی، در روایاتی که از تساوی علمی ائمه (ع) سخن به میان آمده، تذکر داده شده است که پیامبر اکرم (ص) و امیرالمؤمنین (ع) برتری ویژه خود را دارند[۶۷]. این مراتب از کمال، علوم حضوری و شهودی متناسب خود را میطلبند و دانش ائمه (ع) در مراتب بالای چنین علومی با هم متفاوت است؛ هر چند در مراتبی از این علوم با یکدیگر مساویاند و تمام نیازهای مردم برای هدایت یافتن، در این مرتبه مشترک قرار دارد؛ زیرا در روایات بیان شده است که آنان در حلال و حرام و تفسیر قرآن با هم مساویاند و سؤالی از آنان پرسیده نمیشود که پاسخ آن را ندانند[۶۸]. استغفار ائمه (ع) نیز بنا بر همین وجه توجیه میشود؛ زیرا آنان خود را در مراتب کمال، ناقص میبینند. بنابراین بخشی از دانشی که پیوسته بر اهل بیت (ع) افزوده میشود و بنا بر برخی روایات، برترین قسم دانش آنان است، علوم و معارف کمالیاند که در نهایت قداست و نورانیتاند[۶۹]. این دانش، مربوط به احکام و... نیست. بنابراین میتوان گفت روایاتی که به افزایش پذیری علوم ائمه (ع) دلالت دارند، افزایش یادشده را در این دو قلمرو اثبات میکنند. با توجه به این گونه روایات، احتمال دارد روایاتی که از تحول و افزایش علوم ائمه (ع) سخن میگویند، ناظر به امور متغیر و علوم کمال آفرین باشند و روایاتی که از تمامیت علوم ائمه (ع) سخن میگویند، ناظر به علوم ثابت مانند علوم حلال و حرام و آگاهی اجمالی از حوادث جهان باشند. این تفسیر، با فرض اول که مدعی اجمالی بودن علوم افزایش پذیر است، قابل جمع به نظر میرسد؛ زیرا امام اگر چه به حوادث جهان و امور کمالی به اجمال آگاه است، به تفصیل از آنها آگاهی ندارد؛ چون حوادث پیوسته در حال تغییرند و خداوند علوم جدید را به شیوههای مختلف در اختیار ایشان قرار میدهد. تفسیر یاد شده، با تبیین دوم نیز سازگار است. در این تبیین، علوم ائمه (ع) از نظر شأنی بودن، افزایش پذیر دانسته شد. در این فرض، امام اگر چه میتواند به این امور حادث آگاه شود، اما دانش او به این امور بالفعل نیست. چنان که دیده میشود، سه فرضیه یادشده، یکدیگر را کامل میکنند و با هم مخالفتی ندارند. بنابراین میتوان گفت روایاتی که بر تمامیت علوم ائمه (ع) دلالت دارند، به علوم اجمالی، شأنی یا علوم ثابت ائمه (ع) نظر دارند؛ و روایاتی که افزایش پذیری علوم آنان را بیان میکنند، از تفصیل و فعلیت علوم ایشان در بخشی که تحول و تکامل پذیر است، خبر میدهند.[۷۰] روایات بر فراگیری علوم توسط ائمه (ع) به روشهای مختلف دلالت دارند و مؤید کامل نبودن و افزایشپذیری علوم ائمهاند؛ زیرا در صورت تام بودن علوم آنان، تأکید بر فراگیری علوم توسط ائمه (ع) از پیامبر (ص)، دریافت الهام، تأیید به روح القدس، تحدیث فرشتگان، همراه داشتن و مطالعه کتابهای ویژه و...، تکرار دانشی موجود نزد آنان خواهد بود که گرچه در برخی موارد فوایدی دارد و مطلوب است، تکرار پیوسته آنها در طول زندگی مطلوب نیست. ظاهر روایات نیز جدید بودن علوم عطاشده به آنان و ناآگاهی پیشین ائمه (ع) به آن علوم را میرساند. در روایات یادشده، به صراحت از آموزش علوم توسط پیامبر (ص) به امیرالمؤمنین (ع) سخن به میان آمده است. ظاهر این روایات این است که امیرالمؤمنین (ع) این علوم را نمیدانستند و پیامبر (ص) به ایشان آموختند؛ نه آنکه امیرالمؤمنین (ع) میدانستند و پیامبر آن را برای ایشان تکرار کرده باشند. دست برداشتن از ظاهر این روایات، بسیار دشوار است. تعابیری مانند:«علم رسول الله(ص) عليا (ع)، أَمَرَهُ أَنْ يُعَلِّمَهُ عَلِيّاً (ع)، أَسَرَّهُ مُحَمَّدٌ (ص) إِلَى عَلِيٍّ، عَلَّمَنِيهِ وَ حَفِظْتُهُ وَ...» که پیشتر بیان شد، ظهور روشنی در همین مطلب دارد. روایات دیگری نیز که نشان میدهند امیرالمؤمنین (ع) برخی مطالب را نمیدانستند و پیامبر (ص) به ایشان آموختند، مؤید افزایشپذیری علم ایشان است. در روایتی از امیرالمؤمنین (ع) نقل شده است که آن حضرت همراه پیامبر (ص)، به پیرمردی برخوردند که آن حضرت او را نشناخت و پیامبر (ص) آن فرد را حضرت خضر (ع) معرفی کردند[۷۱]. در روایتی خبر داده شده است که امام علی (ع) شیطان را دید که نزد رسول خدا (ص) آمده بود و از ایشان برای بخشایش خود دعا میطلبد. بنابراین نقل، آن حضرت ابتدا او را نشناخت و پیامبر (ص) شیطان را به او شناساندند[۷۲]. سوده دختر عماره، قصه دادخواهی خود را از یکی از کارگزاران امیرالمؤمنین (ع) چنین برای معاویه گزارش داد که وقتی برای شکایت نزد امام علی (ع) رفته بود، آن حضرت مشغول نماز بودند که با آگاهی از حضور او نماز خود را کوتاه کردند و درخواست وی را جویا شدند. سوده شکایت خود را مطرح کرد. امیرالمؤمنین (ع) به گریه افتادند و فرمودند: خدایا تو بر من و آنها شاهدی که من به آنان دستور ندادهام به بندگان تو ظلم کنند و حق تو را ترک کنند. آن گاه حضرت دستور عزل آن مسئول را صادر کردند[۷۳]. این نقل نیز نشان میدهد که علم آن حضرت به کارهای کارگزارانش، تام و بالفعل نبوده است. در روایتی نقل شده است که امام حسین (ع) درباره سوره قدر از امیرالمؤمنین (ع) مطلبی پرسید. آن حضرت فرمودند: من درباره آن چیزی میدانم که تو نمیدانی[۷۴]. سپس مطالبی را درباره آن بیان فرمودند. این تعبیر به صراحت بر تام نبودن علم امام حسین (ع) دلالت دارد. در مقابل این روایات که بر ناتمام بودن دانش ائمه (ع) دلالت دارند، روایاتی بر تمامیت علوم ایشان صحه میگذارند. در روایتی از امیرالمؤمنین (ع) نقل شده است: «هیچ چیز را که خداوند به او (پیامبر (ص)) آموخته بود از حلال و حرام، امر و نهی، خبرهای گذشته و آینده، تعالیم نازل شده بر پیشینیان (اعم از) اطاعت یا معصیت، فروگذار نکرد و (همه آنها را) به من آموخت»[۷۵]. در روایاتی دیگر، آن حضرت وارث علم پیامبر (ص) و علوم تمام پیامبران و اوصیای آنان معرفی شده است[۷۶]. در روایتی نبوی نیز بر مضمون همین حدیث اینگونه تأکید شده که خداوند تمام علوم فرشتگان و پیامبران را به پیامبر اکرم (ص) و آن حضرت تمام علوم خود را به امیرالمؤمنین (ع) آموخته است[۷۷]. از اینگونه روایات ممکن است تام بودن علوم امیرالمؤمنین (ع) استنباط شود. در روایاتی مستفیض، از امیرالمؤمنین (ع) نقل شده است که فرمودند: «سَلُونِي قَبْلَ أَنْ تَفْقِدُونِي»[۷۸]؛ «از من بپرسید، پیش از آنکه مرا از دست بدهید». گویا این سخن، بارها از امیرالمؤمنین (ع) صادر شده است. در برخی از این نقلها آمده است: «از من بپرسید، پیش از آنکه مرا نیابید. آیا نمیپرسید از کسی که علم مرگها، بلاها و نسبها نزد اوست؟!»[۷۹] در نقلی دیگر از این مجموعه آمده است: «از من بپرسید، پیش از آنکه مرا نیابید. قسم به خدایی که جانم در دست اوست، درباره چیزی از این زمان تا قیامت نمیپرسید، مگر آنکه شما را از آن خبر میدهم و از هیچ گروهی که صد نفر را هدایت یا گمراه میکند (نمیپرسید)، مگر آنکه شما را از فراخواننده آنان، رهبر و حرکت دهنده آنان و محل سوار شدن و فرود آمدن آنان خبر میدهم»[۸۰]. البته اگر این روایات تام و کامل بودن علوم ائمه (ع) را اثبات کنند، تام بودن علوم آنان را از ابتدای تولد نمیرسانند؛ زیرا در برخی از همین روایات بر فراگیری این علوم از پیامبر اکرم (ص) تصریح شده که با توجه به ظواهر این روایات، این فراگیری در طول حیات آن حضرت بوده است، نه در عالَمی پیش از این جهان. در برخی از این روایات آمده است که امیرالمؤمنین (ع) هر روز و شب نزد پیامبر (ص) میرفتند و آن حضرت به ایشان علومی را میآموختند[۸۱]. این روایات چنان که گفته شد، ظهور در آن دارند که آن حضرت این علوم را نمیدانستند و از پیامبر (ص) فراگرفته است.[۸۲] گفته شد که امام حسن، امام حسین و امام سجاد (ع)، از طریق فراگیری از پیامبر (ص) و امامان پیشین مطالبی را دریافتند. همچنین شیوههای دیگری که برای دریافت علوم توسط آنان بیان شد، مؤید آن است که علوم آنان افزایشپذیر بوده است. روایاتی هم که نشان میدهند ایشان برخی از مطالب را نمیدانستند و با راهنمایی پیامبر یا امام پیشین یاد گرفتهاند، ظهور روشنی در افزایشپذیری علوم آنان دارد. در روایتی از امام حسین (ع) نقل شده است که به همراه امام مجتبی (ع) نزد پیامبر (ص) رفتند؛ در حالی که جبرئیل (ع) به شکل دحیة بن خلیفه کلبی نزد آن حضرت بود. آنان جبرئیل (ع) را نشناختند و گمان کردند که دحیه کلبی از سفر شام برگشته است و منتظر سوغات او بودند[۸۳]. روایات دیگری نیز بر تام نبودن علوم آنان دلالت دارد[۸۴]. در نقلی آمده است که در روز عاشورا، امام حسین (ع) در آخرین لحظات برای خداحافظی به بالین امام زین العابدین (ع) که به شدت بیمار بود، آمدند. امام زین العابدین (ع) از سرانجام گفتوگوهای آن حضرت با سپاه عمر بن سعد پرسیدند. هنگامی که از وقوع جنگ آگاهی یافتند، از حال یکایک اصحاب و مردان بنی هاشم سؤال کردند و امام حسین (ع) خبر شهادت آنان را به ایشان دادند. امام زین العابدین (ع) پس از شنیدن این خبرها به شدت گریستند[۸۵]. این پرسشها و گریه آن حضرت پس از شنیدن آن خبرها، به طور روشن دلالت بر آن دارد که علم آن حضرت درباره این امور کامل نبوده است و ظاهر تعابیر و تغییر حال ایشان به خوبی حکایت از آن دارد که آن حضرت علم به این حوادث را از زبان مبارک پدر بزرگوارشان امام حسین (ع) شنیدند. روایات دیگری نیز درباره آن حضرت نشان دهنده تام نبودن علم ایشان است[۸۶]. روایتی از این امامان که بر تام بودن علم امام دلالت کند، یافت نشد.[۸۷] روایات این دو امام بزرگوار در این موضوع، حجم قابل توجهی دارند. به همین دلیل، این روایات را در دو دسته به بحث میگذاریم: دسته اول، روایاتیاند که از آنها اینگونه برداشت میشود که ائمه (ع) به تمام حقایقی که علم به آنها ممکن است، آگاهاند؛ دسته دوم روایات و شواهدیاند که بر افزایشپذیری دانش آنان دلالت دارند. ابتدا شواهد مؤید هر دیدگاه را نقل میکنیم؛ سپس به جمعبندی آنها میپردازیم: پیش از این، در روایات این دو امام نقل شد که علوم الهی دو گونهاند: علومی که مختص ذات مقدس خداوندند؛ و علومی که خداوند به پیامبران و فرشتگان خود آموخته است. تمام علوم نوع دوم در اختیار ائمه (ع) قرار گرفته است[۸۸]. روایاتی که ائمه (ع) را وارث علوم پیامبران (ع) و پیامبر اعظم (ص) معرفی میکنند نیز همین مطلب را میرسانند[۸۹]. همچنین روایاتی از آن دو امام، به ویژه امام صادق (ع) نقل شده که ائمه (ع) به گذشته، آینده، آسمانها، زمین، بهشت و جهنم، و خلاصه تمام امور - غیر از علومی که مختص ذات خداوند است - علم دارند[۹۰]. روایات مشاهده ملکوت آسمانها و زمین توسط ائمه (ع) - که از امام باقر و امام صادق (ع) نیز نقل شده است- از دیگر مزیدات این دیدگاه است[۹۱]. از ظاهر این دسته از روایات، ممکن است تام بودن علوم ائمه (ع) استنباط شود. روایات متعددی نیز از این دو امام این مطلب را میرسانند که هیچ پرسشی نیست که از امام پرسیده شود و امام در پاسخ به آن اظهار عجز کند. توجیهی که در این روایات برای این توان علمی امام آمده این است که خداوند حکیمتر و کریمتر از آن است که فردی را حجت خود بر مردم معرفی کند؛ آنگاه او را به خود واگذارد و درهای علوم را بر او ببندد[۹۲]. در یکی از این روایات، این دلیل از زبان امام صادق (ع) اینگونه نقل شده است: خداوند بزرگتر، عزیزتر و گرامیتر از آن است که اطاعت بندهای را واجب گرداند که علم آسمان و زمینش را از او مخفی میکند. سپس فرمودند: (این علوم را) از او مخفی نمیکند[۹۳]. در روایتی دیگر، آن حضرت در برابر فردی که مالی از آن حضرت را تلف کرده و در برابر پرسش امام، منکر کار خود بود، به دو نفر از اصحابش فرمودند: اگر شما (هم) امنای خداوند و جانشینان خداوند در زمین و حجت او بر بندگانش بودید، بر شما پنهان نمیماند که او با آن مال چه کرده است. آن فرد در ادامه اعتراف کرد و سخن امام را تأیید نمود[۹۴][۹۵] در مقابل این دسته از روایات، روایاتی دیگر دلالت بر آن دارند که علوم اهل بیت (ع) یکباره نزد آنان نبوده، بلکه به تدریج به آنان عطا شده است. چنان که گفته شد، تمام روایاتی که در بحث روشهای علمآموزی ائمه (ع) بیان شدند، ظهور در آن دارند که ائمه (ع) این علوم را به روشهای یادشده فراگرفتهاند. مرور بر روایات فراگیری دانش از حجت پیشین، دریافت از روح القدس، الهام و... به روشنی ظهور در این مطلب دارند که ائمه (ع) این علوم را نمیدانستند و فراگرفتهاند؛ نه آنکه میدانستند و برای آنان تکرار شده است. برخی روایات صراحت بیشتری در افزایشپذیری علوم ائمه (ع) دارند. در روایات متعددی از امام باقر و امام صادق (ع) نقل شده است: «لَوْ لَا أَنَّا نَزْدَادُ لَأَنْفَدْنَا»[۹۶]؛ «اگر بر (علم) ما افزوده نشود، پایان میپذیرد». در برخی از این روایات تأکید شده است که هر روز و هر شب، بر علم آنان افزوده میشود[۹۷]. در روایتی از امام باقر (ع) نقل شده است که عالم ما غیب نمیداند و اگر خداوند عالم ما را به خودش واگذارد، مانند برخی از شما خواهد بود، ولی به او لحظه به لحظه آموخته میشود[۹۸]. در روایتی دیگر از امام کاظم (ع) نقل شده است که «كَانَ جَعْفَرُ بْنُ مُحَمَّدٍ (ع) يَقُولُ لَوْ لَا أَنَّا نَزْدَادُ لَأَنْفَدْنَا»[۹۹]؛«ابوجعفر (امام باقر (ع)) پیوسته میگفت: اگر بر (علوم) ما افزوده نشود، (علم ما) پایان میپذیرد». در نقلی دیگر از زراره، همان جمله از امام باقر (ع) نقل شده است: «لَوْ لَا أَنَّا نَزْدَادُ لَأَنْفَدْنَا»[۱۰۰]؛ «اگر به (علم) ما افزوده نشود، تمام میشود». چنان که میبینیم، این روایات به صراحت از افزایشپذیری و تمامیت نداشتن علوم ائمه (ع) سخن میگویند. سند این روایات نیز معتبر است. در برخی از این روایات آمده است که هر شب جمعه علومی بر دانش ائمه (ع) افزوده میشود. بنابراین روایات، روح امام هر شب جمعه به سوی عرش عروج کرده، عرش الهی را طواف میکند و در حالی باز میگردد که بر علومش بسیار افزوده شده است[۱۰۱]. در برخی از این روایات تأکید شده که بر دانش امام در این شب به مقدار زیادی افزوده میشود[۱۰۲]. در تعدادی از این روایات آمده است که اگر بر این علوم افزوده نمیشد، علم امام پایان میپذیرفت: «وَ لَوْ لَا ذَلِکَ لَأَنْفَدْنَا»[۱۰۳]. همچنین در روایات متعدد از امام باقر و امام صادق (ع) نقل شده است که در شب قدر، خبر حوادث آن سال تا شب قدر سال بعد، به امام گفته میشود. این علم، شامل تمام خیر و شرهایی است که به بندگان میرسد؛ مرگ یا زندگی، فقر یا ثروت، توفیق زیارت خانه خداوند متعال، و خلاصه تمام مقدرات بندگان تا شب قدر سال آینده، بر امام عرضه میشود[۱۰۴]. در برخی از این روایات تصریح شده است که اگر این علوم نبود، امام نمیدانست که در آن سال چه چیز محقق خواهد شد[۱۰۵]. به طور طبیعی، از این روایات اینگونه به دست میآید که در هر شب قدر بر دانش امام افزوده میشود. روایاتی دلالت بر آن دارند که هرگاه امامی به امامت میرسد، امام پیشین هر آنچه نزد اوست، به امام پس از خود تحویل میدهد[۱۰۶]. در یکی از این روایات، به صراحت بیان شده است که امام هر زمان، در آخرین لحظه عمر امام پیشین، علوم او را دریافت میکند[۱۰۷]. این روایات نشان میدهند که علم امام، پیش از تحویل گرفتن مقام امامت کامل نیست. در روایات دیگری از امام صادق (ع) نقل شده است: «هر امامی که از دنیا میرود، به امام پس از او دانشی همانند دانش امام پیشین عطا میشود و افزایشی در پنج جزء نیز خواهد داشت»[۱۰۸]. این روایات، درباره محتوای این دانش افزوده شده سخن نگفتهاند. احتمال دارد که این افزایش مربوط به امور جاری جهان یا مقدرات تغییر پذیر باشد. از این رو، علم به این امور، در حال تغییر است؛ و بنابراین امام بعدی از تحولات جهان آگاه میشود[۱۰۹][۱۱۰] ممکن است برخی روایات این دو امام بزرگوار، شاهدی بر تام بودن علوم ائمه (ع) دانسته شوند. در روایتی نقل شده است که در دوران امامت امام صادق (ع)، امام کاظم (ع) انجیل را برای یکی از علمای مسیحی تلاوت کردند؛ به گونهای که آن عالم آرزوی شاگردی ایشان را کرد[۱۱۱]. این روایت نشان میدهد که امام حتی پیش از دوره امامتش به بسیاری از علوم ویژه و موهبتی آگاه است؛ هر چند بر تام بودن علم ایشان دلالت ندارد. در پایان روایت یادشده آمده است که امام صادق (ع) پس از آگاه شدن از این قضیه فرمودند: «خداوند کسی را در زمین حجت خود قرار نمیدهد که از او سؤالی بپرسند و او بگوید نمیدانم»[۱۱۲]. در روایت دیگری از امام کاظم (ع) پرسیده شده است: آیا ممکن است که از امام سؤالی درباره حلال و حرام بپرسند و او نداند. آن حضرت فرمودند: خیر (چنین حالتی رخ نمیدهد)؛ ولی گاهی از امام میپرسند و او پاسخ آن را میداند، ولی (به اختیار خود و برای رعایت مصالحی) پاسخ نمیدهد[۱۱۳]. در روایات دیگری نیز بر این مطلب تأکید شده که از ویژگیهای امام و حجت خدا آن است که اگر از او سوالی بپرسند، پاسخ میدهد و از پاسخ هیچ پرسشی ناتوان نیست[۱۱۴]. از امام کاظم (ع) نقل شده است که خداوند دینش را کامل کرد و قرآن را که بیان کننده هر چیزی است، فرو فرستاد که در آن حلال و حرام، حدود و تمام چیزهایی که مردم به آن نیاز دارند، بیان شده است و این علوم پس از پیامبر (ص) در نسل او از امامان معصوم قرار گرفته است[۱۱۵]. این محتوا با بیانی دیگر نیز از آن امام نقل شده است که پیامبر (ص) تمام چیزهایی را که مردم به آن نیازمندند، به امیرالمؤمنین (ع) آموختند[۱۱۶]. بنا بر روایتی دیگر، آن حضرت از پیامبر اکرم (ص) نقل کردند که بال پرندهای در آسمان حرکت نمیکند، مگر آنکه ما به آن آگاهیم[۱۱۷]. روایات یادشده میتوانند از مؤیدات تام بودن علوم ائمه (ع) به شمار آیند. در مقابل این دسته از روایات، از برخی نقلها ممکن است برداشت شود که علوم ائمه (ع) کامل نیست. در روایتی آمده است که سندی بن شاهک، خرماهایی مسموم را برای امام کاظم (ع) آورد و آن حضرت از آن خرماها خوردند. سپس اثر سم را در بدن خود حس کردند: فأکل منه فاحس بالسم[۱۱۸]. از امام رضا (ع) پرسیده شده است که آیا امام کاظم (ع) میدانستند آن خرماها مسموماند و از آنها خوردند یا نمیدانستند؟ امام پاسخ دادند: محدِّث - که فرشتهای است- از او غایب شد[۱۱۹]؛ یعنی به او خبر نداد که خرماها مسموم است. از این رو، امام بدون علم به مسموم بودن، از آنها خوردند. بنا بر روایتی دیگر، امام رضا (ع) در پاسخ این پرسش فرمودند: خداوند فراموشی را بر ایشان مسلط کرد تا امر (مقدر شده) درباره او انجام شود[۱۲۰]. به هر حال، این روایات نشان میدهند که در آن لحظه، امام از مسموم بودن آن خرماها آگاهی نداشتند. در گزارشی دیگر آمده است که امام کاظم (ع) هنگامی که در زندان هارون بودند، دعا کردند خداوند او را از آن زندان نجات دهد. فرستاده هارون وارد زندان شد و آن حضرت را نزد هارون فراخواند. مطابق این نقل، امام کاظم (ع) از علت احضارش خبر نداشتند و ترسیدند در آن هنگامه شب، شری از هارون به ایشان برسد. به این دلیل با ناامیدی، اندوه و ترس به نزد هارون رفتند. اما هارون در همان شب دستور آزادی امام را صادر کرد[۱۲۱]. این گزارش، حالاتی را به امام نسبت میدهد که نشان دهنده عدم علم امام به آینده و سرنوشتش میباشد[۱۲۲]. در روایتی از امام رضا (ع) نقل شده است که پدر بزرگوارشان امام کاظم (ع)، با اینکه عقلشان قابل مقایسه با دیگران نبود، گاهی با سیاهترین غلامانش مشورت میکرد. به ایشان گفته میشد: شما با مانند این (غلام) مشورت میکنید؟ میفرمودند: گاهی خداوند تبارک و تعالی، (گرهی) را با زبان او میگشاید. از همین روی، گاهی غلامانش درباره زمینها و امور کشاورزی نظری میدادند و ایشان به آن عمل میکردند[۱۲۳]. در روایتی دیگر آمده است که امام رضا (ع) به قبض و بسط علم امام اشاره کردند و فرمودند: «يَبْسُطُهُ فَيَعْلَمُ وَ يُقْبَضُ عَنْهُ فَلَا يَعْلَمُ»[۱۲۴]؛ «علم برای او گسترده میشود، پس میداند؛ و جمع میشود، پس نمیداند».[۱۲۵] |
۳. حجت الاسلام و المسلمین وکیلی؛ |
---|
حجت الاسلام و المسلمین وکیلی در دو مقاله «علم غیب امام» و «غیب امام (تبیین دیدگاه اعتدالی و صحیح)» در این باره گفته است:
«افزایش علم امام (ع) دو معنا دارد: ۱. نوعی از علومی که دائماً به امام (ع) افزوده میشود، همان سیر نفس امام (ع) در عالم کلیات و تجلی اسماء کلیه الهیه است، که همواره و پیدرپی تحقق میپذیرد و این تجلیات اسمائی و صفاتی مافوق عالم حس و خیال و عقل میباشد. از این نوع تجلیات به سفر دوم از اسفار اربعه یعنی سیر فیالحق و فیالله تعبیر میکنند که پایان ناپذیر است. طبق روایات در شبهای جمعه ائمه (ع) به عرش الهی میروند و بازمیگردند و بر قلوبشان علومی خاص افاضه میشود؛ شاید این علوم از این دست باشد:«عَنْ أَبِي جَعْفَرٍ قَالَ: إِنَّ لَنَا فِي لَيَالِي الْجُمُعَةِ لَشَأْناً مِنَ الشَّأْنِ قُلْتُ جُعِلْتُ فِدَاكَ أَيَّ شَأْنٍ قَالَ يُؤْذَنُ لِلْمَلَائِكَةِ وَ النَّبِيِّينَ وَ الْأَوْصِيَاءِ الْمَوْتَى وَ الْأَرْوَاحِ الْأَوْصِيَاءِ وَ الْوَصِيِّ الَّذِي بَيْنَ ظَهْرَانَيْكُمْ يُعْرَجُ بِهَا إِلَى السَّمَاءِ فَيَطُوفُونَ بِعَرْشِ رَبِّهَا أُسْبُوعاً وَ هُمْ يَقُولُونَ سُبُّوحٌ قُدُّوسٌ رَبُّ الْمَلَائِكَةِ وَ الرُّوحِ حَتَّى إِذَا فَرَغُوا صَلَّوْا خَلْفَ كُلِّ قَائِمَةٍ لَهُ رَكْعَتَيْنِ ثُمَّ يَنْصَرِفُونَ فَتَنْصَرِفُ الْمَلَائِكَةُ بِمَا وَضَعَ اللَّهُ فِيهَا مِنَ الِاجْتِهَادِ شديد [شَدِيداً] إِعْظَامُهُمْ لِمَا رَأَوْا وَ قَدْ زِيدَ فِي اجْتِهَادِهِمْ وَ خَوْفِهِمْ مِثْلُهُ وَ يَنْصَرِفُ النَّبِيُّونَ وَ الْأَوْصِيَاءُ وَ أَرْوَاحُ الْأَحْيَاءِ شَدِيداً عَجَبُهُمْ وَ قَدْ فَرِحُوا أَشَدَّ الْفَرَحِ لِأَنْفُسِهِمْ وَ يُصْبِحُ الْوَصِيُّ وَ الْأَوْصِيَاءُ قَدْ أُلْهِمُوا إِلْهَاماً مِنَ الْعِلْمِ عِلْماً مِثْلَ جَمِّ الْغَفِيرِ لَيْسَ شَيْءٌ أَشَدَّ سُرُوراً مِنْهُمْ اكْتُمْ فَوَ اللَّهِ لَهَذَا أَعَزُّ عِنْدَ اللَّهِ مِنْ كَذَا وَ كَذَا عِنْدَكَ حِصَنَةً قَالَ يَا مَحْبُورُ وَ اللَّهِ مَا يُلْهَمُ الْإِقْرَارُ بِمَا تَرَى إِلَّا الصَّالِحُونَ قُلْتُ وَ اللَّهِ مَا عِنْدِي كَثِيرُ صَلَاحٍ قَالَ لَا تَكْذِبْ عَلَى اللَّهِ فَإِنَّ اللَّهَ قَدْ سَمَّاكَ صَالِحاً حَيْثُ يَقُولُ فَأُولئِكَ مَعَ الَّذِينَ أَنْعَمَ اللَّهُ عَلَيْهِمْ مِنَ النَّبِيِّينَ وَ الصِّدِّيقِينَ وَ الشُّهَداءِ وَ الصَّالِحِينَ يَعْنِي الَّذِينَ آمَنُوا بِنَا وَ بِأَمِيرِ الْمُؤْمِنِينَ وَ مَلَائِكَتِهِ وَ أَنْبِيَائِهِ وَ جَمِيعِ حُجَجِهِ عَلَيْهِ وَ عَلَى مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ الطَّيِّبِينَ الطَّاهِرِينَ الْأَخْيَارِ الْأَبْرَارِ السَّلَامُ»[۱۲۶]. ۲. نوع دیگر از علومی که افزوده میشود، علم بههمین حقائق مادی و خصوصیات عالم طبع است که به تناسب شرائط زمان و مکان از باطن امام بر ظاهر تنزل میکند، و امام بدان تفصیلاً و در عالم ظاهر آگاه میشوند. این علوم در قالب انواع گوناگونی از مکاشفات سمعی و بصری و غیرحسی برای ائمه تحقق پیدا میکند:«عَنْ أَبِي بَصِيرٍ قَالَ سَمِعْتُ أَبَا عَبْدِ اللَّهِ علیه السلام يَقُولُ إِنَّا لَنُزَادُ فِي اللَّيْلِ وَ النَّهَارِ وَ لَوْ لَمْ نُزَدْ لَنَفِدَ مَا عِنْدَنَا قَالَ أَبُو بَصِيرٍ جُعِلْتُ فِدَاكَ مَنْ يَأْتِيكُمْ بِهِ قَالَ إِنَّ مِنَّا مَنْ يُعَايِنُ وَ إِنَّ مِنَّا لَمَنْ يُنْقَرُ فِي قَلْبِهِ كَيْتَ وَ كَيْتَ وَ إِنَّ مِنَّا لَمَنْ يَسْمَعُ بِأُذُنِهِ وَقْعاً كَوَقْعِ السِّلْسِلَةِ فِي الطَّسْتِ قَالَ فَقُلْتُ لَهُ مَنِ الَّذِي يَأْتِيكُمْ بِذَلِكَ قَالَ خَلْقٌ أَعْظَمُ مِنْ جَبْرَئِيلَ وَ مِيكَائِيل»[۱۲۷]. روایاتی که از عرضه اعمال بر امام (ع) در زمانهائی خاص سخن میگوید از همین باب است، که امام (ع) در ایام خاصی توجه تفصیلی به اعمال شیعیان مینمایند. پس علومِ در حال ازدیاد اختصاصی به علوم ملکوتی ندارد[۱۲۸]. |
۴. حجت الاسلام و المسلمین اوجاقی؛ |
---|
حجت الاسلام و المسلمین ناصرالدین اوجاقی در کتاب «علم امام از دیدگاه کلام امامیه» در اینباره گفته است:
|
۵. آقایان دکتر کرباسیزاده و رضایی. |
---|
آقای دکتر علی کرباسیزاده و آقای محمد جعفر رضایی در مقاله «علم امام در اندیشه علمای معاصر حوزه اصفهان» در اینباره گفتهاند:
«صحیح است که امام بگوید من عالم به ما کان و ما یکون هستم؛ به این معنا که میتوانم با رجوع به جفر، جامعه، صحیفه فاطمه یا با الهام از خداوند به تفصیل این امور را بدانم. همچنین صحیح است که ائمه: بگویند علمشان هر شب جمعه یا هر روز زیاد میشود؛ بدین معنا که با عروج ارواح آنها به عرش و آگاهی از لوح محفوظ یا اعلام از سوی خداوند به تفصیل به این امور آگاه میشوند. میرزا یحیی بیدآبادی مدعی است در صورت افزوده نشدن علم ائمه (ع) علومی که نزد ایشان هست نیز از بین خواهد رفت. وی توضیح بیشتری در این رابطه نمیدهد [۱۳۰] اما شاید بتوان منظورش را با یک مثال تبیین کرد. کسی که از ملکۀ اجتهاد برخوردار است، اگر مدتی به اجتهاد نپردازد و مسائل فقه را به تفصیل بررسی نکند، چه بسا این توانایی را از دست بدهد. همینطور ائمه: نیز در صورت زیاد نشدن علوم آنها در هر شب جمعه به تدریج این ملکه را از دست خواهند داد. البته شاید نیز منظور او آن است که ائمه: در صورت زیاد نشدن علومشان در هر شب جمعه، علم تفصیلی شان به امور عالم حاصل نخواهد شد و این به معنای از میان رفتن علم آنها به ماکان و مایکون خواهد بود»[۱۳۱].
|
پرسشهای وابسته
- قلمرو علم معصوم تا چه حدی است؟ (پرسش)
- آیا علم تام معصوم امکان عقلی دارد؟ (پرسش)
- آیا علم تام معصوم با اختیار وی منافات ندارد؟ (پرسش)
- آیا اعتقاد به علم تام معصوم شرک نیست؟ (پرسش)
- آیا اعتقاد به تام علم معصوم امام غلو نیست؟ (پرسش)
- آیا عدم اعتقاد به علم تام معصوم امام آسیبی به ایمان وارد میکند؟ (پرسش)
- آیا معصوم به تمام موارد قرآن علم دارد؟ (پرسش)
- آیا قول به محدودیت علم معصوم مانع عقلی یا شرعی دارد؟ (پرسش)
- چگونه میشود معصوم را انسان کامل دانست اما علم او را محدود شمرد؟ (پرسش)
- آیا معصوم باید علم تام داشته باشد؟ (پرسش)
- آیا علم تام معصوم ضرورت عقلی دارد؟ (پرسش)
- آیا علم تام معصوم ضرورت شرعی دارد؟ (پرسش)
- آیا آگاهی معصوم به نحو تام شرطی از شروط امامت است؟ (پرسش)
- اگر معصوم علم تام دارد پس چه نیازی به وحی است؟ (پرسش)
- آیا نمونههایی از علم تام معصوم در قرآن موجود است؟ (پرسش)
- آیا نمونههایی از علم تام معصوم در حدیث موجود است؟ (پرسش)
- آیاتی که مخالفان علم تام معصوم به آنها استدلال میکنند کداماند؟ (پرسش)
- با وجود آیاتی که علم تام معصوم را نفی میکنند چگونه این علم اثبات میشود؟ (پرسش)
- آیاتی که موافقان علم تام معصوم به آنها استدلال میکنند کداماند؟ (پرسش)
- چگونه آیات نافی علم تام معصوم از غیر خدا با آیات مثبت علم تام معصوم برای غیر او قابل جمع هستند؟ (پرسش)
- آیاتی که مخالفان علم تام معصوم پیامبر خاتم به آنها استدلال میکنند کداماند؟ (پرسش)
- آیا روایاتی وجود دارند که علم تام معصوم را نفی میکنند؟ (پرسش)
- چگونه آیات نافی علم تام معصوم با روایات مثبت علم تام معصوم قابل جمع هستند؟ (پرسش)
- چگونه روایات نافی علم تام معصوم با روایات مثبت علم تام معصوم قابل جمع هستند؟ (پرسش)
- دلیل عقلی علم تام پیامبران چیست؟ (پرسش)
- دلیل قرآنی علم تام پیامبران چیست؟ (پرسش)
- دلیل حدیثی علم تام پیامبران چیست؟ (پرسش)
- آیا شاهد تاریخی بر علم تام پیامبران وجود دارد؟ (پرسش)
- بر فرض اثبات علم تام پیامبران علم تام امامان چگونه ثابت میشود؟ (پرسش)
- دلیل عقلی علم تام امامان چیست؟ (پرسش)
- دلیل قرآنی علم تام امامان چیست؟ (پرسش)
- دلیل حدیثی علم تام امامان چیست؟ (پرسش)
- آیا شاهد تاریخی بر علم تام امامان وجود دارد؟ (پرسش)
- چرا امامان علم تام معصوم خود را انکار میکردند؟ (پرسش)
- آيا علم تام معصوم تکلیفآور است و معصوم را به عمل بر اساس آن موظف میکند؟ (پرسش)
- آیا معصوم از علم تام خود بهره میبرد؟ (پرسش)
- اگر معصوم از علم تام خود بهره نمیبرد پس فایدهاش چیست؟ (پرسش)
- آیا علم محدود معصوم ضرورت عقلی دارد؟ (پرسش)
- آیا علم محدود معصوم ضرورت شرعی دارد؟ (پرسش)
- مهمترین مصادیق علم ویژه معصوم کداماند؟ (پرسش)
- علم به چه مواردی تنها نزد خداست؟ (پرسش)
- آیا علم معصوم قابلیت افزایش دارد؟ (پرسش)
- رابطه علم ویژه معصوم با معجزه و کرامت چیست؟ (پرسش)
- آیا معجزه به واسطه علم معصوم است؟ (پرسش)
- دیدگاههای دانشمندان مسلمان در باره قلمرو علم معصوم چیست؟ (پرسش)
- دیدگاههای دانشمندان عرفان اسلامی در باره قلمرو علم معصوم چیست؟ (پرسش)
- دیدگاههای دانشمندان فلسفه و حکمت اسلامی در باره قلمرو علم معصوم چیست؟ (پرسش)
- دیدگاههای دانشمندان تفسیر در باره قلمرو علم معصوم چیست؟ (پرسش)
- دیدگاههای دانشمندان حدیث در باره قلمرو علم معصوم چیست؟ (پرسش)
- دیدگاه دانشمندان اصول دین مکتب امامیه در باره قلمرو علم معصوم چیست؟ (پرسش)
- دیدگاه دانشمندان اصول دین مکتب معتزله در باره قلمرو علم معصوم چیست؟ (پرسش)
- دیدگاه دانشمندان اصول دین مکتب اشعریه در باره قلمرو علم معصوم چیست؟ (پرسش)
- دیدگاه دانشمندان اصول دین مکتب اباضیه در باره قلمرو علم معصوم چیست؟ (پرسش)
- دیدگاه فرقه وهابیت در باره قلمرو علم معصوم چیست؟ (پرسش)
پانویس
- ↑ بگو ای پیغمبر من: پروردگارا بر علم من بیفزای؛ سوره طه، آیه۱۱۴.
- ↑ دین و وجدان؛ ص ۲۸۶-۲۸۹.
- ↑ " عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ (ع) قَالَ قَالَ: يَا أَبَا يَحْيَى إِنَّ لَنَا فِي لَيَالِي الْجُمُعَةِ لَشَأْناً مِنَ الشَّأْنِ قَالَ فَقُلْتُ لَهُ جُعِلْتُ فِدَاكَ وَ مَا ذَلِكَ الشَّأْنُ قَالَ يُؤْذَنُ لِأَرْوَاحِ الْأَنْبِيَاءِ الْمَوْتَى وَ أَرْوَاحِ الْأَوْصِيَاءِ الْمَوْتَى وَ رُوحِ الْوَصِيِّ الَّذِي بَيْنَ ظَهْرَانَيْكُمْ يُعْرَجُ بِهَا إِلَى السَّمَاءِ حَتَّى تُوَافِيَ عَرْشَ رَبِّهَا فَتَطُوفَ بِهَا أُسْبُوعاً وَ يُصَلِّي عِنْدَ كُلِّ قَائِمَةٍ مِنْ قَوَائِمِ الْعَرْشِ رَكْعَتَيْنِ ثُمَّ تُرَدُّ إِلَى الْأَبْدَانِ الَّتِي كَانَتْ فِيهَا فَتُصْبِحُ الْأَنْبِيَاءُ وَ الْأَوْصِيَاءُ قَدْ مُلِئُوا وَ أُعْطُوا سُرُوراً وَ يُصْبِحُ الْوَصِيُّ الَّذِي بَيْنَ ظَهْرَانَيْكُمْ وَ قَدْ زِيدَ فِي عِلْمِهِ مِثْلُ جَمِّ الْغَفِيرِ."، کافی، ج ۱، ص ۲۵۳؛ مرآة العقول، ج ۳، ص ۱۰۴.
- ↑ "إِذَا كَانَ لَيْلَةُ الْجُمُعَةِ، وَافى رَسُولُ اللَّهِ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ الْعَرْشَ، وَ وَافَى الْأَئِمَّةُ عَلَيْهِمُ السَّلَامُ مَعَهُ، وَ وَافَيْنَا مَعَهُمْ، فَلَا تُرَدُّ أَرْوَاحُنَا إِلى أَبْدَانِنَا إِلَّا بِعِلْمٍ مُسْتَفَادٍ، وَ لَوْ لَاذلِكَ لَأَنْفَدْنَا"؛ کافی، ج ۱، ص ۲۵۶.
- ↑ "یحتمل أن یکون بقاء ما عندهم من العلم مشروطة بتلک الحالة"؛ بحار الانوار، ج ۲۹، ص ۸۹.
- ↑ "ویحتمل أن یکون المستفاد تفصیلا لما علموا مجم ویمکنهم استنباط التفصیل منه"، بحار الانوار، ج ۲۹، ص ۸۹.
- ↑ " سَلُونِي قَبْلَ أَنْ تَفْقِدُونِي "؛ وسائل الشیعه، ج ۱۵، ص ۱۲۸.
- ↑ "او المراد انفدنا من علم مخصوص سوی الحلال والحرام لم یفض علی النبی والائمة المتقدمین علی وان افیض فی ذلک الوقت کما سیاتی وذلک اما من المعارف الربانیة او من الامور البدائیه کما مر منا الاشارة الیهما ویؤید الاخیر کثیر من الأخبار"، بحار الانوار، ج ۲، ص ۹۸.
- ↑ گنجی، امامشناسی، ج۱، ص۲۳۳ الی ۲۳۶ .
- ↑ ویژگیهای علوم ائمه از دیدگاه علمای امامیه
- ↑ ﴿فَوَسْوَسَ لَهُمَا الشَّيْطَانُ لِيُبْدِيَ لَهُمَا مَا وُورِيَ عَنْهُمَا مِنْ سَوْآتِهِمَا وَقَالَ مَا نَهَاكُمَا رَبُّكُمَا عَنْ هَذِهِ الشَّجَرَةِ إِلَّا أَنْ تَكُونَا مَلَكَيْنِ أَوْ تَكُونَا مِنَ الْخَالِدِينَ * وَقَاسَمَهُمَا إِنِّي لَكُمَا لَمِنَ النَّاصِحِينَ﴾ «پس شیطان آن دو را به وسوسه افکند تا از شرمگاههایشان آنچه را بر آن دو پوشیده بود بر آنها آشکار سازد و گفت: پروردگارتان شما را از این درخت باز نداشت مگر بدین رو که مبادا دو فرشته شوید یا از جاودانگان گردید * و برای آن دو سوگند خورد که من از خیرخواهان شمایم» سوره اعراف، آیه ۲۰-۲۱.
- ↑ ﴿وَهِيَ تَجْرِي بِهِمْ فِي مَوْجٍ كَالْجِبَالِ وَنَادَى نُوحٌ ابْنَهُ وَكَانَ فِي مَعْزِلٍ يَا بُنَيَّ ارْكَبْ مَعَنَا وَلَا تَكُنْ مَعَ الْكَافِرِينَ * قَالَ سَآوِي إِلَى جَبَلٍ يَعْصِمُنِي مِنَ الْمَاءِ قَالَ لَا عَاصِمَ الْيَوْمَ مِنْ أَمْرِ اللَّهِ إِلَّا مَنْ رَحِمَ وَحَالَ بَيْنَهُمَا الْمَوْجُ فَكَانَ مِنَ الْمُغْرَقِينَ﴾ «و آن (کشتی) آنان را در میان موجی کوهپیکر (پیش) میبرد و نوح پسرش را- که (هنوز) بر کرانهای بود- فرا خواند: پسرکم! با ما سوار شو و با کافران مباش! * او گفت: آنک به کوهی پناه میجویم که مرا از آب نگاه میدارد؛ (نوح) گفت: امروز هیچ پناهی از «امر» خداوند نخواهد بود جز (برای) آن کس که (خداوند بر او) بخشایش آورده باشد و موج میان آن دو افتاد و او از غرقشدگان گشت» سوره هود، آیه ۴۲-۴۳.
- ↑ ﴿وَنَادَى نُوحٌ رَبَّهُ فَقَالَ رَبِّ إِنَّ ابْنِي مِنْ أَهْلِي وَإِنَّ وَعْدَكَ الْحَقُّ وَأَنْتَ أَحْكَمُ الْحَاكِمِينَ * قَالَ يَا نُوحُ إِنَّهُ لَيْسَ مِنْ أَهْلِكَ إِنَّهُ عَمَلٌ غَيْرُ صَالِحٍ فَلَا تَسْأَلْنِ مَا لَيْسَ لَكَ بِهِ عِلْمٌ إِنِّي أَعِظُكَ أَنْ تَكُونَ مِنَ الْجَاهِلِينَ * قَالَ رَبِّ إِنِّي أَعُوذُ بِكَ أَنْ أَسْأَلَكَ مَا لَيْسَ لِي بِهِ عِلْمٌ وَإِلَّا تَغْفِرْ لِي وَتَرْحَمْنِي أَكُنْ مِنَ الْخَاسِرِينَ﴾ «و نوح پروردگارش را بخواند و گفت: پروردگارا! پسرم از خاندان من است و بیگمان وعده تو راستین است و تو داورترین داورانی * فرمود: ای نوح! او از خاندان تو نیست، بیگمان او کرداری ناشایسته است پس چیزی را که نمیدانی از من مخواه، من تو را اندرز میدهم که مبادا از نادانان باشی * گفت: پروردگارا! من از اینکه چیزی از تو بخواهم که بدان دانشی ندارم به تو پناه میبرم و اگر مرا نیامرزی و به من بخشایش نیاوری از زیانکاران خواهم بود» سوره هود، آیه ۴۵-۴۷.
- ↑ برای مطالعه بیشتر، ر.ک: سید محمدحسین طباطبایی، المیزان فی تفسیر القرآن، ج۱۰، ص۲۳۲.
- ↑ ﴿فَلَمَّا بَلَغَ مَعَهُ السَّعْيَ قَالَ يَا بُنَيَّ إِنِّي أَرَى فِي الْمَنَامِ أَنِّي أَذْبَحُكَ فَانْظُرْ مَاذَا تَرَى قَالَ يَا أَبَتِ افْعَلْ مَا تُؤْمَرُ سَتَجِدُنِي إِنْ شَاءَ اللَّهُ مِنَ الصَّابِرِينَ﴾ «و چون در تلاش، همپای او گشت (ابراهیم) گفت: پسرکم! من در خواب میبینم که تو را سر میبرم پس بنگر که چه میبینی؟ گفت: ای پدر! آنچه فرمان مییابی انجام ده که- اگر خداوند بخواهد- مرا از شکیبایان خواهی یافت» سوره صافات، آیه ۱۰۲.
- ↑ ﴿وَنَادَيْنَاهُ أَنْ يَا إِبْرَاهِيمُ * قَدْ صَدَّقْتَ الرُّؤْيَا إِنَّا كَذَلِكَ نَجْزِي الْمُحْسِنِينَ * إِنَّ هَذَا لَهُوَ الْبَلَاءُ الْمُبِينُ * وَفَدَيْنَاهُ بِذِبْحٍ عَظِيمٍ﴾ «و بدو ندا کردیم که: ای ابراهیم! * تو خواب خود را راست شمردی؛ ما بدینگونه نکوکاران را پاداش میدهیم * بیگمان این همان آزمایش آشکار بود * و به قربانی سترگی او را بازخریدیم» سوره صافات، آیه ۱۰۴-۱۰۷.
- ↑ ﴿وَلَقَدْ جَاءَتْ رُسُلُنَا إِبْرَاهِيمَ بِالْبُشْرَى قَالُوا سَلَامًا قَالَ سَلَامٌ فَمَا لَبِثَ أَنْ جَاءَ بِعِجْلٍ حَنِيذٍ * فَلَمَّا رَأَى أَيْدِيَهُمْ لَا تَصِلُ إِلَيْهِ نَكِرَهُمْ وَأَوْجَسَ مِنْهُمْ خِيفَةً قَالُوا لَا تَخَفْ إِنَّا أُرْسِلْنَا إِلَى قَوْمِ لُوطٍ﴾ «و به یقین، فرشتگان ما برای ابراهیم مژده آوردند، گفتند: درود بر تو گفت: * و چون دید که دستشان به سوی آن دراز نمیشود؛ آنان را ناآشنا یافت و از ایشان هراسی در دل نهاد؛ گفتند: مهراس! ما به سوی قوم لوط فرستاده شدهایم» سوره هود، آیه ۶۹-۷۰.
- ↑ ﴿وَلَمَّا جَاءَتْ رُسُلُنَا لُوطًا سِيءَ بِهِمْ وَضَاقَ بِهِمْ ذَرْعًا وَقَالَ هَذَا يَوْمٌ عَصِيبٌ﴾ «و چون فرشتگان ما نزد لوط آمدند از (آمدن) آنان پریشان گشت و دستش از (یاری به) آنان کوتاه شد و گفت: امروز روز سختی است!» سوره هود، آیه ۷۷.
- ↑ ﴿أَوْ كَالَّذِي مَرَّ عَلَى قَرْيَةٍ وَهِيَ خَاوِيَةٌ عَلَى عُرُوشِهَا قَالَ أَنَّى يُحْيِي هَذِهِ اللَّهُ بَعْدَ مَوْتِهَا فَأَمَاتَهُ اللَّهُ مِائَةَ عَامٍ ثُمَّ بَعَثَهُ قَالَ كَمْ لَبِثْتَ قَالَ لَبِثْتُ يَوْمًا أَوْ بَعْضَ يَوْمٍ قَالَ بَلْ لَبِثْتَ مِائَةَ عَامٍ فَانْظُرْ إِلَى طَعَامِكَ وَشَرَابِكَ لَمْ يَتَسَنَّهْ وَانْظُرْ إِلَى حِمَارِكَ وَلِنَجْعَلَكَ آيَةً لِلنَّاسِ وَانْظُرْ إِلَى الْعِظَامِ كَيْفَ نُنْشِزُهَا ثُمَّ نَكْسُوهَا لَحْمًا فَلَمَّا تَبَيَّنَ لَهُ قَالَ أَعْلَمُ أَنَّ اللَّهَ عَلَى كُلِّ شَيْءٍ قَدِيرٌ﴾ «یا همچون (داستان) آن کس که بر (خرابههای) شهری (با خانههایی) فرو ریخته گذشت. گفت: چگونه خداوند (مردم) این (شهر) را پس از مرگ آن (ها) زنده میگرداند؟ و خداوند همو را صد سال میراند و سپس (دوباره به جهان) باز آورد؛ فرمود: چندگاه درنگ داشتی؟ گفت: یک روز یا پارهای از یک روز درنگ داشتم؛ فرمود: (نه) بلکه صد سال است که درنگ کردهای، به آب و غذایت بنگر که دگرگونی نپذیرفته است و (نیز) به درازگوش خود بنگر (که مرده و پوسیده است)- و (این) برای آن (است) که تو را نشانهای برای مردم کنیم- و به استخوانها بنگر که چگونه آنها را جنبانده، کنار هم فرا میچینیم آنگاه گوشت (و پوست) بر آن میپوشانیم، و چون بر وی آشکار شد گفت: میدانم که خداوند بر هر کاری تواناست» سوره بقره، آیه ۲۵۹.
- ↑ ﴿وَإِذْ قَالَ إِبْرَاهِيمُ رَبِّ أَرِنِي كَيْفَ تُحْيِي الْمَوْتَى قَالَ أَوَلَمْ تُؤْمِنْ قَالَ بَلَى وَلَكِنْ لِيَطْمَئِنَّ قَلْبِي قَالَ فَخُذْ أَرْبَعَةً مِنَ الطَّيْرِ فَصُرْهُنَّ إِلَيْكَ ثُمَّ اجْعَلْ عَلَى كُلِّ جَبَلٍ مِنْهُنَّ جُزْءًا ثُمَّ ادْعُهُنَّ يَأْتِينَكَ سَعْيًا وَاعْلَمْ أَنَّ اللَّهَ عَزِيزٌ حَكِيمٌ﴾ «و (یاد کن) آنگاه را که ابراهیم گفت: پروردگارا! به من بنمای چگونه مردگان را زنده میسازی؟ فرمود: آیا ایمان نداری؟ گفت: چرا امّا تا دلم آرام یابد؛ فرمود: چهار پرنده برگزین و نزد خود پاره پاره گردان سپس هر پارهای از آنها را بر کوهی نه! آنگاه آنان را فرا خوان تا شتابان نزد تو آیند و بدان که خداوند پیروزمندی فرزانه است» سوره بقره، آیه ۲۶۰.
- ↑ ﴿فَتَقَبَّلَهَا رَبُّهَا بِقَبُولٍ حَسَنٍ وَأَنْبَتَهَا نَبَاتًا حَسَنًا وَكَفَّلَهَا زَكَرِيَّا كُلَّمَا دَخَلَ عَلَيْهَا زَكَرِيَّا الْمِحْرَابَ وَجَدَ عِنْدَهَا رِزْقًا قَالَ يَا مَرْيَمُ أَنَّى لَكِ هَذَا قَالَتْ هُوَ مِنْ عِنْدِ اللَّهِ إِنَّ اللَّهَ يَرْزُقُ مَنْ يَشَاءُ بِغَيْرِ حِسَابٍ﴾ «پس خداوند آن (دختر) را به نیکی پذیرفت و به نیکی (پروراند و) برآورد و زکریّا را سرپرست او کرد و هرگاه زکریّا در محراب (عبادت) نزد وی میرفت کنار او، رزقی مییافت و میپرسید: ای مریم! این از کجا برای تو آمده است؟ و او میگفت: از نزد خداوند؛ (آری) خداوند به هر که بخواهد بیحساب (و شمار) روزی میدهد» سوره آل عمران، آیه ۳۷.
- ↑ ﴿هُنَالِكَ دَعَا زَكَرِيَّا رَبَّهُ قَالَ رَبِّ هَبْ لِي مِنْ لَدُنْكَ ذُرِّيَّةً طَيِّبَةً إِنَّكَ سَمِيعُ الدُّعَاءِ﴾ «آنجا بود که زکریّا پروردگار خود را فرا خواند، گفت: پروردگارا! به من از سوی خویش فرزندی پاکیزه عطا کن که تو شنوای دعایی» سوره آل عمران، آیه ۳۸؛ تعبیر ﴿هُنَالِكَ﴾ نشان میدهد که مشاهده لطف خداوند به مریم به علت امیدواری و درخواست حضرت زکریا بوده است. ر.ک: سید محمدحسین طباطبایی، المیزان فی تفسیر القرآن، ج۳، ص۱۷۵؛ ناصر مکارم شیرازی، تفسیر نمونه، ج۲، ص۵۳۳.
- ↑ ﴿فَنَادَتْهُ الْمَلَائِكَةُ وَهُوَ قَائِمٌ يُصَلِّي فِي الْمِحْرَابِ أَنَّ اللَّهَ يُبَشِّرُكَ بِيَحْيَى مُصَدِّقًا بِكَلِمَةٍ مِنَ اللَّهِ وَسَيِّدًا وَحَصُورًا وَنَبِيًّا مِنَ الصَّالِحِينَ * قَالَ رَبِّ أَنَّى يَكُونُ لِي غُلَامٌ وَقَدْ بَلَغَنِيَ الْكِبَرُ وَامْرَأَتِي عَاقِرٌ قَالَ كَذَلِكَ اللَّهُ يَفْعَلُ مَا يَشَاءُ﴾ «پس فرشتگان او را در حالی که در محراب به نماز ایستاده بود ندا دادند: خداوند تو را به (تولّد) یحیی نوید میدهد که «کلمهای از خداوند» را راست میشمارد و سالار و (در برابر زنان) خویشتندار و پیامبری از شایستگان است * گفت: پروردگارا! در حالی که سالمندی در من پیش رفته و همسرم نازا است، چگونه مرا فرزندی میتواند بود؟ فرمود: چنین است، خداوند هرچه را بخواهد به انجام میرساند» سوره آل عمران، آیه ۳۹-۴۰.
- ↑ ﴿قَالَ إِنِّي لَيَحْزُنُنِي أَنْ تَذْهَبُوا بِهِ وَأَخَافُ أَنْ يَأْكُلَهُ الذِّئْبُ وَأَنْتُمْ عَنْهُ غَافِلُونَ﴾ «گفت: بردن او مرا سخت اندوهگین میکند و میترسم شما از او غافل گردید و گرگ او را بخورد» سوره یوسف، آیه ۱۳.
- ↑ ﴿وَتَوَلَّى عَنْهُمْ وَقَالَ يَا أَسَفَى عَلَى يُوسُفَ وَابْيَضَّتْ عَيْنَاهُ مِنَ الْحُزْنِ فَهُوَ كَظِيمٌ﴾ «و از آنان روی گردانید و گفت: دریغا یوسف! و دیدگانش از اندوه، نابینا شد در حالی که اندوه خود را فرو میخورد» سوره یوسف، آیه ۸۴.
- ↑ ﴿يَا بَنِيَّ اذْهَبُوا فَتَحَسَّسُوا مِنْ يُوسُفَ وَأَخِيهِ وَلَا تَيْأَسُوا مِنْ رَوْحِ اللَّهِ إِنَّهُ لَا يَيْأَسُ مِنْ رَوْحِ اللَّهِ إِلَّا الْقَوْمُ الْكَافِرُونَ﴾ «ای فرزندان من! بروید و از یوسف و برادرش خبر گیرید و از رحمت خداوند نومید نگردید که جز گروه کافران (کسی) از رحمت خداوند نومید نمیگردد» سوره یوسف، آیه ۸۷.
- ↑ ﴿وَدَخَلَ الْمَدِينَةَ عَلَى حِينِ غَفْلَةٍ مِنْ أَهْلِهَا فَوَجَدَ فِيهَا رَجُلَيْنِ يَقْتَتِلَانِ هَذَا مِنْ شِيعَتِهِ وَهَذَا مِنْ عَدُوِّهِ فَاسْتَغَاثَهُ الَّذِي مِنْ شِيعَتِهِ عَلَى الَّذِي مِنْ عَدُوِّهِ فَوَكَزَهُ مُوسَى فَقَضَى عَلَيْهِ قَالَ هَذَا مِنْ عَمَلِ الشَّيْطَانِ إِنَّهُ عَدُوٌّ مُضِلٌّ مُبِينٌ﴾ «و هنگام بیخبری مردم وارد شهر شد و در آن دو مرد را یافت یکی از گروه خویش و دیگری از دشمنانش که با هم کارزار میکردند؛ آنکه از گروه (خود) او بود در برابر آنکه از دشمنانش بود از وی یاری خواست، پس موسی مشتی بر او زد که او را کشت، (موسی) گفت: این از کار ش» سوره قصص، آیه ۱۵.
- ↑ ﴿فَأَصْبَحَ فِي الْمَدِينَةِ خَائِفًا يَتَرَقَّبُ فَإِذَا الَّذِي اسْتَنْصَرَهُ بِالْأَمْسِ يَسْتَصْرِخُهُ قَالَ لَهُ مُوسَى إِنَّكَ لَغَوِيٌّ مُبِينٌ * فَلَمَّا أَنْ أَرَادَ أَنْ يَبْطِشَ بِالَّذِي هُوَ عَدُوٌّ لَهُمَا قَالَ يَا مُوسَى أَتُرِيدُ أَنْ تَقْتُلَنِي كَمَا قَتَلْتَ نَفْسًا بِالْأَمْسِ إِنْ تُرِيدُ إِلَّا أَنْ تَكُونَ جَبَّارًا فِي الْأَرْضِ وَمَا تُرِيدُ أَنْ تَكُونَ مِنَ الْمُصْلِحِينَ﴾ «آنگاه هراسان در حالی که (هر سو را) پاس میداشت بامداد به آن شهر درآمد؛ ناگهان همان که دیروز از او یاری خواسته بود از او فریاد خواست؛ موسی به او گفت: * آنگاه چون خواست به کسی که دشمن هر دوی آنها بود تاخت آورد گفت: ای موسی! آیا میخواهی که مرا همچون کسی که دیروز کشتی بکشی؟ تو جز این نمیخواهی که در این (سر) زمین گردنکش باشی و نمیخواهی که از مصلحان باشی» سوره قصص، آیه ۱۸-۱۹.
- ↑ ﴿فَخَرَجَ مِنْهَا خَائِفًا يَتَرَقَّبُ قَالَ رَبِّ نَجِّنِي مِنَ الْقَوْمِ الظَّالِمِينَ﴾ «آنگاه (موسی) از آن (شهر) هراسان در حالی که (هر سو را) پاس میداشت، بیرون رفت، گفت: پروردگارا! مرا از گروه ستمکاران رهایی بخش» سوره قصص، آیه ۲۱.
- ↑ ﴿إِذْ رَأَى نَارًا فَقَالَ لِأَهْلِهِ امْكُثُوا إِنِّي آنَسْتُ نَارًا لَعَلِّي آتِيكُمْ مِنْهَا بِقَبَسٍ أَوْ أَجِدُ عَلَى النَّارِ هُدًى * فَلَمَّا أَتَاهَا نُودِيَ يَا مُوسَى * إِنِّي أَنَا رَبُّكَ فَاخْلَعْ نَعْلَيْكَ إِنَّكَ بِالْوَادِ الْمُقَدَّسِ طُوًى﴾ «آن هنگام که آتشی دید به خانوادهاش گفت: درنگ کنید! من آتشی دیدم باشد که از آن شعلهای بیاورم یا با آتش رهنمودی بیابم * و چون به آن رسید ندا داده شد: ای موسی!* بیگمان این منم پروردگار تو، پایپوشهای خویش را درآور که تو در سرزمین مقدس «طوی» یی» سوره طه، آیه ۱۰-۱۲.
- ↑ ﴿قَالَ خُذْهَا وَلَا تَخَفْ سَنُعِيدُهَا سِيرَتَهَا الْأُولَى﴾ «فرمود: آن را بگیر و مترس! ما آن را به روال نخست آن، باز میگردانیم» سوره طه، آیه ۲۱.
- ↑ ﴿وَلَهُمْ عَلَيَّ ذَنْبٌ فَأَخَافُ أَنْ يَقْتُلُونِ﴾ «و در چشم آنان به گردن من گناهی است که میهراسم مرا بکشند» سوره شعراء، آیه ۱۴؛ همچنین ر.ک: طه، ۴۵.
- ↑ ﴿فَأَوْجَسَ فِي نَفْسِهِ خِيفَةً مُوسَى * قُلْنَا لَا تَخَفْ إِنَّكَ أَنْتَ الْأَعْلَى﴾ «پس، موسی در خویش ترسی یافت * گفتیم: نترس! که بیگمان این تویی که برتری» سوره طه، آیه ۶۷-۶۸.
- ↑ ﴿قَالَ فَإِنَّا قَدْ فَتَنَّا قَوْمَكَ مِنْ بَعْدِكَ وَأَضَلَّهُمُ السَّامِرِيُّ﴾ «فرمود: ما در نبود تو قومت را آزمودیم و سامری آنان را گمراه کرد» سوره طه، آیه ۸۵.
- ↑ ﴿وَلَمَّا رَجَعَ مُوسَى إِلَى قَوْمِهِ غَضْبَانَ أَسِفًا قَالَ بِئْسَمَا خَلَفْتُمُونِي مِنْ بَعْدِي أَعَجِلْتُمْ أَمْرَ رَبِّكُمْ وَأَلْقَى الْأَلْوَاحَ وَأَخَذَ بِرَأْسِ أَخِيهِ يَجُرُّهُ إِلَيْهِ قَالَ ابْنَ أُمَّ إِنَّ الْقَوْمَ اسْتَضْعَفُونِي وَكَادُوا يَقْتُلُونَنِي فَلَا تُشْمِتْ بِيَ الْأَعْدَاءَ وَلَا تَجْعَلْنِي مَعَ الْقَوْمِ الظَّالِمِينَ﴾ «و چون موسی به نزد قومش خشمگین اندوهناک بازگشت گفت: در نبودن من از من بد جانشینی کردید؛ آیا از فرمان پروردگارتان پیش افتادید؟! (این بگفت) و الواح را فرو افکند و سر برادرش را گرفت، به سوی خود میکشید. (برادرش) گفت: ای فرزند مادرم! این قوم مرا ناتوان شمردند و نزدیک بود مرا بکشند پس دشمنان را به سرزنش من برنیانگیز و مرا با گروه ستمبارگان مگمار!» سوره اعراف، آیه ۱۵۰؛ همچنین ر.ک: طه، ۹۲-۹۴.
- ↑ ﴿قَالَ لَهُ مُوسَى هَلْ أَتَّبِعُكَ عَلَى أَنْ تُعَلِّمَنِ مِمَّا عُلِّمْتَ رُشْدًا * قَالَ إِنَّكَ لَنْ تَسْتَطِيعَ مَعِيَ صَبْرًا * وَكَيْفَ تَصْبِرُ عَلَى مَا لَمْ تُحِطْ بِهِ خُبْرًا * قَالَ سَتَجِدُنِي إِنْ شَاءَ اللَّهُ صَابِرًا وَلَا أَعْصِي لَكَ أَمْرًا * قَالَ فَإِنِ اتَّبَعْتَنِي فَلَا تَسْأَلْنِي عَنْ شَيْءٍ حَتَّى أُحْدِثَ لَكَ مِنْهُ ذِكْرًا * فَانْطَلَقَا حَتَّى إِذَا رَكِبَا فِي السَّفِينَةِ خَرَقَهَا قَالَ أَخَرَقْتَهَا لِتُغْرِقَ أَهْلَهَا لَقَدْ جِئْتَ شَيْئًا إِمْرًا * قَالَ أَلَمْ أَقُلْ إِنَّكَ لَنْ تَسْتَطِيعَ مَعِيَ صَبْرًا...﴾ «موسی به او گفت: آیا از تو پیروی کنم به شرط آنکه از آن راهدانی که تو را آموختهاند به من بیاموزی؟ * گفت: بیگمان تو هرگز همراه من شکیبایی نمیتوانی کرد * و چگونه در چیزی که به آن آگاهی فراگیر نداری شکیب میکنی؟* گفت: اگر خداوند بخواهد مرا شکیبا خواهی یافت و از هیچ فرمان تو سرنمیپیچم * گفت: اگر از من پیروی داری چیزی از من مپرس تا خود از آن برای تو سخن سر کنم * پس راه افتادند، تا هنگامی که سوار کشتی شدند آن را سوراخ کرد؛ (موسی) گفت: آیا آن را سوراخ کردی که سرنشینان را غرق کنی، بیگمان کاری شگفت کردی * گفت: آیا نگفتم که تو هرگز با من شکیبایی نمیتوانی کرد؟.».. سوره کهف، آیه ۶۶-۷۲.
- ↑ ﴿وَذَا النُّونِ إِذْ ذَهَبَ مُغَاضِبًا فَظَنَّ أَنْ لَنْ نَقْدِرَ عَلَيْهِ فَنَادَى فِي الظُّلُمَاتِ أَنْ لَا إِلَهَ إِلَّا أَنْتَ سُبْحَانَكَ إِنِّي كُنْتُ مِنَ الظَّالِمِينَ﴾ «و یونس را (یاد کن) هنگامی که خشمناک راه خویش در پیش گرفت و گمان برد که هیچگاه او را در تنگنا نمینهیم پس در آن تاریکیها بانگ برداشت که هیچ خدایی جز تو نیست، پاکا که تویی، بیگمان من از ستمکاران بودهام» سوره انبیاء، آیه ۸۷؛ ر.ک: ناصر مکارم شیرازی، تفسیر نمونه، ج۱۳، ص۴۸۵.
- ↑ ﴿وَدَاوُودَ وَسُلَيْمَانَ إِذْ يَحْكُمَانِ فِي الْحَرْثِ إِذْ نَفَشَتْ فِيهِ غَنَمُ الْقَوْمِ وَكُنَّا لِحُكْمِهِمْ شَاهِدِينَ * فَفَهَّمْنَاهَا سُلَيْمَانَ وَكُلًّا آتَيْنَا حُكْمًا وَعِلْمًا﴾ «و داوود و سلیمان را (یاد کن) هنگامی که درباره کشتزاری داوری میکردند که گوسفندان آن گروه، شبانه در آن چرا کرده بودند و ما گواه داوری آنان بودیم * و آن (داوری) را به سلیمان فهماندیم و به هر یک داوری و دانشی دادیم و کوهها و پرندهها را رام کردیم که همراه با داوود نیایش میکردند و کننده (ی این کار) بودیم» سوره انبیاء، آیه ۷۸-۷۹.
- ↑ ر.ک: سیدمحمدحسین طباطبایی، المیزان فی تفسیر القرآن، ج۱۴، ص۳۱۰؛ ناصر مکارم شیرازی، تفسیر نمونه، ج۱۳، ص۴۶۶.
- ↑ «و آن (داوری) را به سلیمان فهماندیم» سوره انبیاء، آیه ۷۹.
- ↑ ﴿وَتَفَقَّدَ الطَّيْرَ فَقَالَ مَا لِيَ لَا أَرَى الْهُدْهُدَ أَمْ كَانَ مِنَ الْغَائِبِينَ * لَأُعَذِّبَنَّهُ عَذَابًا شَدِيدًا أَوْ لَأَذْبَحَنَّهُ أَوْ لَيَأْتِيَنِّي بِسُلْطَانٍ مُبِينٍ * فَمَكَثَ غَيْرَ بَعِيدٍ فَقَالَ أَحَطْتُ بِمَا لَمْ تُحِطْ بِهِ وَجِئْتُكَ مِنْ سَبَإٍ بِنَبَإٍ يَقِينٍ...* قَالَ سَنَنْظُرُ أَصَدَقْتَ أَمْ كُنْتَ مِنَ الْكَاذِبِينَ﴾ «و از حال مرغان باز پرسید و گفت: مرا چه میشود که هدهد را نمیبینم یا او از غایبان است؟ * او را سخت عذاب خواهم کرد یا سرش را خواهم برید مگر آنکه حجّتی آشکار برای من بیاورد * آنگاه (هدهد) درنگی کوتاه کرد و گفت: من به چیزی دست یافتم که تو نیافتهای و برای تو از (سرزمین) سبا خبر بیگمانی آوردهام * (سلیمان) گفت: به زودی خواهیم دید که راست گفتهای یا از دروغگویان بودهای؟» سوره نمل، آیه ۲۰-۲۷.
- ↑ ﴿أَمْ حَسِبْتُمْ أَنْ تَدْخُلُوا الْجَنَّةَ وَلَمَّا يَأْتِكُمْ مَثَلُ الَّذِينَ خَلَوْا مِنْ قَبْلِكُمْ مَسَّتْهُمُ الْبَأْسَاءُ وَالضَّرَّاءُ وَزُلْزِلُوا حَتَّى يَقُولَ الرَّسُولُ وَالَّذِينَ آمَنُوا مَعَهُ مَتَى نَصْرُ اللَّهِ أَلَا إِنَّ نَصْرَ اللَّهِ قَرِيبٌ﴾ «آیا گمان میکنید به بهشت در خواهید آمد با آنکه هنوز داستان کسانی که پیش از شما (در) گذشتند بر سر شما نیامده است؟ به آنان سختی و رنج رسید و لرزانده شدند تا جایی که پیامبر و مؤمنان همراه وی میگفتند: یاری خداوند کی در میرسد؟ آگاه باشید که یاری خداوند نز» سوره بقره، آیه ۲۱۴.
- ↑ «و به تو چیزی آموخت که نمیدانستی» سوره نساء، آیه ۱۱۳.
- ↑ ﴿وَكَذَلِكَ أَوْحَيْنَا إِلَيْكَ رُوحًا مِنْ أَمْرِنَا مَا كُنْتَ تَدْرِي مَا الْكِتَابُ وَلَا الْإِيمَانُ...﴾ «و بدینگونه ما روحی از امر خویش را به تو وحی کردیم؛ تو نمیدانستی کتاب و ایمان چیست ولی ما آن را نوری قرار دادیم که بدان از بندگان خویش هر که را بخواهیم راهنمایی میکنیم و بیگمان تو، به راهی راست راهنمایی میکنی» سوره شوری، آیه ۵۲؛ برای مطالعه بیشتر، ر.ک: سید محمد حسین طباطبایی، المیزان فی تفسیر القرآن، ج۱۸، ص۷۷.
- ↑ «بگو: پروردگارا! بر دانش من بیفزای!» سوره طه، آیه ۱۱۴.
- ↑ ﴿وَمِمَّنْ حَوْلَكُمْ مِنَ الْأَعْرَابِ مُنَافِقُونَ وَمِنْ أَهْلِ الْمَدِينَةِ مَرَدُوا عَلَى النِّفَاقِ لَا تَعْلَمُهُمْ نَحْنُ نَعْلَمُهُمْ سَنُعَذِّبُهُمْ مَرَّتَيْنِ ثُمَّ يُرَدُّونَ إِلَى عَذَابٍ عَظِيمٍ﴾ «و از پیرامونیان شما از تازیان بیاباننشین و از اهل مدینه منافقانی هستند که به دورویی خو کردهاند؛ تو آنان را نمیشناسی ما آنها را میشناسیم؛ به زودی آنان را دوبار عذاب خواهیم کرد سپس به سوی عذابی سترگ برده میشوند» سوره توبه، آیه ۱۰۱.
- ↑ «تو آنان را نمیشناسی ما آنها را میشناسیم» سوره توبه، آیه ۱۰۱.
- ↑ ﴿تِلْكَ الرُّسُلُ فَضَّلْنَا بَعْضَهُمْ عَلَى بَعْضٍ﴾ «برخی از آن پیامبران را بر برخی دیگر برتری دادیم» سوره بقره، آیه ۲۵۳.
- ↑ «و همه نامها را به آدم آموخت» سوره بقره، آیه ۳۱.
- ↑ ر.ک: محمدتقی مصباح یزدی، انسانشناسی در قرآن، تدوین محمود فتحعلی، ص۸۴.
- ↑ در مباحث بعدی، درباره اجمالی یا تفصیلی بودن علوم برگزیدگان خداوند سخن گفته شده است.
- ↑ ر.ک: سید علی هاشمی، «ماهیت و قلمرو علم الاسماء»، قرآن شناخت، ش۲ (پیاپی ۱۰)، سه، ص۱۰۹.
- ↑ ﴿وَيَقُولُ الَّذِينَ كَفَرُوا لَسْتَ مُرْسَلًا قُلْ كَفَى بِاللَّهِ شَهِيدًا بَيْنِي وَبَيْنَكُمْ وَمَنْ عِنْدَهُ عِلْمُ الْكِتَابِ﴾ «و کافران میگویند: تو فرستاده (خداوند) نیستی؛ بگو: میان من و شما خداوند و کسی که دانش کتاب نزد اوست، گواه بس» سوره رعد، آیه ۴۳.
- ↑ ر.ک: سیدمحمدحسین طباطبایی، المیزان فی تفسیر القرآن، ج۱۱، ص۳۸۴؛ ناصر مکارم شیرازی، تفسیر نمونه، ج۱۰، ص۲۵۳؛ محمد صادقی تهرانی، الفرقان فی تفسیر القرآن بالقرآن، ج۱۵، ص۳۴۹؛ سیدعلی اکبر قرشی، تفسیر أحسن الحدیث، ج۵، ص۲۵۹؛ یعقوب جعفری، کوثر، ج۵، ص۵۷۵.
- ↑ ر.ک: محمد بن حسن صفار، بصائر الدرجات، ص۱۲۸-۱۲۷.
- ↑ ر.ک: سیدعلی هاشمی، «ماهیت و قلمرو علم الکتاب»، معرفت، ش۱۸۷، س۲۳، ص۴۷.
- ↑ هاشمی، سید علی، ماهیت علم امام بررسی تاریخی و کلامی ص ۱۲۳-۱۳۴.
- ↑ محمد بن حسن صفار، بصائر الدرجات، ص۱۴۳. سند این روایت، صحیح است.
- ↑ محمد بن حسن صفار، بصائر الدرجات، ص۱۴۳.
- ↑ ر.ک: محمد بن حسن صفار، بصائر الدرجات، ص۳۹۳؛ محمد بن محمد مفید، الاختصاص، ص۳۱۳.
- ↑ فرات بن ابراهیم فرات کوفی، تفسیر فرات الکوفی، ص۱۴۵: «فَهِيَ الزِّيَادَةُ الَّتِي عِنْدَنَا مِنَ الْعِلْمِ الَّذِي لَمْ يَكُنْ عِنْدَ أَحَدٍ مِنَ الْأَوْصِيَاءِ وَ الْأَنْبِيَاءِ وَ لَا ذُرِّيَّةِ الْأَنْبِيَاءِ غَيْرِنَا فَهَذَا [فبهذا] الْعِلْمُ عِلْمُنَا الْبَلَايَا وَ الْمَنَايَا وَ فَصْلَ الْخِطابِ»؛ اگر چه در این روایت، این افزایش نسبت به پیامبران و اوصیای آنان سنجیده شده و میان ائمه (ع) مشترک است، اما به نظر میرسد با توجه به متغیر بودن علم بلایا، منایا و فصل الخطاب، این مسئله درباره تمایز دانشی خود ائمه (ع) نیز صادق است.
- ↑ هاشمی، سید علی، ماهیت علم امام بررسی تاریخی و کلامی ص ۳۳۲.
- ↑ «پروردگارا! بر دانش من بیفزای!» سوره طه، آیه ۱۱۴.
- ↑ ر.ک: محمدباقر مجلسی، بحارالأنوار، ج۲۶، ص۲۱.
- ↑ «سپس نزدیک شد و فروتر آمد * آنگاه (میان او و پیامبر) به اندازه دو کمان یا نزدیکتر رسید» سوره نجم، آیه ۸-۹.
- ↑ من بندهای از بندگان محمد (ص) هستم (محمد بن یعقوب کلینی، الکافی، ج۱، ص۲۲۵)، سند این روایت، صحیح است.
- ↑ محمد بن یعقوب کلینی، الکافی، ج۱، ص۶۸۸: «نَحْنُ فِي الْأَمْرِ وَ الْفَهْمِ وَ الْحَلَالِ وَ الْحَرَامِ نَجْرِي مَجْرًى وَاحِداً فَأَمَّا رَسُولُ اللَّهِ (ص) وَ عَلِيٌّ (ع) فَلَهُمَا فَضْلُهُمَا»؛ سند این روایت، صحیح است. همچنین ر.ک: عبد الله بن جعفر حمیری، قرب الإسناد، ص۳۵۱؛ محمد بن حسن صفار، بصائرالدرجات، ص۴۸۰.
- ↑ ر.ک: محمد بن حسن صفار، بصائرالدرجات، ص۱۲۲. در این منبع، روایاتی نقل شده است که نشان میدهد ائمه (ع) تمام علومی را که مردم به آن نیازمندند و پاسخ هر سؤالی را که از آنان پرسیده میشود، میدانند. روایات این باب، مستفیضاند.
- ↑ ر.ک: سید کمال حیدری، علم الامام، ص۳۳۹-۳۴۸.
- ↑ هاشمی، سید علی، ماهیت علم امام بررسی تاریخی و کلامی ص ۳۳۴.
- ↑ ر.ک: محمد بن علی صدوق، عیون أخبارالرضا (ع)، ج۲، ص۱۰.
- ↑ ر.ک: محمد بن علی صدوق، عیون أخبارالرضا (ع)، ج۲، ص۷۲.
- ↑ ر.ک: احمد بن طیفور، بلاغات النساء، ص۴۷.
- ↑ علی استرآبادی، تأویل الآیات الظاهرة فی فضائل العترة الطاهرة، ص۷۹۳-۷۹۴؛ «إِنِّي أَعْلَمُ فِيهَا مَا لَا تَعْلَمُ»؛ همچنین ر.ک: محمدباقر مجلسی، بحارالأنوار، ج۲۰، ص۷۱.
- ↑ محمد بن یعقوب کلینی، الکافی، ج۱، ص۱۶۲. سند این روایت، موثق است.
- ↑ ر.ک: محمد بن یعقوب کلینی، الکافی، ج۱، ص۵۵۷؛ محمد بن حسن صفار، بصائرالدرجات، ص۲۹۴.
- ↑ سلیم بن قیس هلالی، کتاب سلیم بن قیس الهلالی، ج۲، ص۵۶۶؛ محمد بن علی صدوق، کمال الدین و تمام النعمة، ج۱، ص۲۶۳.
- ↑ قاضی نورالله شوشتری، احقاق الحق و ازهاق الباطل، ج۷، ص۶۱۰-۶۲۲؛ محمدباقر مجلسی، بحارالأنوار، ج۱۰، ص۱۱۷-۱۲۸.
- ↑ محمد بن حسن صفار، بصائرالدرجات، ص۲۶۶-۲۶۸.
- ↑ محمد بن حسین شریف الرضی، نهج البلاغه، خطبه ۹۳، ص۱۳۷؛ ابراهیم بن محمد ثقفی، الغارات، ج۲، ص۶۷۶؛ همچنین ر.ک: محمد بن حسن صفار، بصائرالدرجات، ص۲۹۶؛ محمد بن مسعود عیاشی، کتاب التفسیر، ج۲، ص۲۸۲.
- ↑ ر.ک: محمد بن یعقوب کلینی، الکافی، ج۱، ص۱۶۱-۱۶۲. سند این روایت، موثق است.
- ↑ هاشمی، سید علی، ماهیت علم امام بررسی تاریخی و کلامی ص ۳۱۷.
- ↑ محمد بن علی بن حمزه طوسی، الثاقب فی المناقب، ص۳۱۲؛ «دخلت مع الحسن (ع) على جدّي رسول اللّه (ص) و عنده جبرئيل (ع) في صورة دحية الكلبيّ، و كان دحية إذا قدم من الشام على رسول اللّه (ص) حمل لي و لأخي خرنوبا و نبقا و تينا، فشبّهناه بدحية بن خليفة الكلبيّ...»؛ همچنین ر.ک: سیدهاشم بحرانی، مدینة معاجز الأئمة الإثنی عشر، ج۳، ص۲۶۱؛ محمد بن علی بن شهر آشوب، مناقب آل ابی طالب (ع)، ج۳، ص۳۹۱.
- ↑ روایتی دلالت دارد که امام حسین (ع) قاتل امام حسن (ع) را نمیشناخت (ر.ک: محمد بن محمد مفید، الارشاد فی معرفة حجج الله علی العباد، تصحیح مؤسسة آل البیت، ج۳، ص۱۶؛ محمد بن حسن طوسی، الأمالی، ص۱۵۹). در روایت دیگر آمده است که امام حسن و امام حسین (ع)، هنگام بازگشت به خانه، وقتی که مادرشان حضرت زهرا (س) را به حالت خواب دیدند، از رحلت ایشان آگاه نبودند و علت خوابیدن مادرشان را از اسماء پرسیدند (علی بن عیسی اربلی، کشف الغمة فی معرفة الأئمة، تحقیق هاشم رسولی محلاتی، ج۱، ص۵۰۰). برای مطالعه نمونههای دیگر، ر.ک: محمد بن محمد مفید، الارشاد فی معرفة حجج الله علی العباد، تصحیح مؤسسة آل البیت، ج۲، ص۸۵؛ محمد بن علی بن شهر آشوب، مناقب آل ابی طالب، ج۳، ص۳۹۱ و ج۴، ص۳۳-۳۴؛ سیدهاشم بحرانی، مدینة معاجز الأئمة الاثنی عشر، ج۳، ص۵۲۸.
- ↑ ر.ک: لجنة الحدیث فی معهد باقر العلوم (ع)، موسوعة کلمات الامام الحسین (ع)، ص۵۸۳- ۵۸۴.
- ↑ ندانستن مقصود پیرمردی که حنا نبستن ریش خود را به فردی بهتر از خود و امام نسبت میداد (محمد بن یعقوب کلینی، الکافی، ج۱۳، ص۱۵۷؛ محمد بن علی صدوق، من لا یحضره الفقیه، تحقیق علی اکبر غفاری، ج۱، ص۱۱۸)؛ و نشناختن فرشتهای که به شکل سوارهای مجسم شده بود و در روز عاشورا از اهل حرم حمایت میکرد (محمد بن علی بن شهر آشوب، مناقب آل ابی طالب، ج۴، ص۱۴۳).
- ↑ هاشمی، سید علی، ماهیت علم امام بررسی تاریخی و کلامی ص ۳۲۰.
- ↑ ر.ک: محمد بن یعقوب کلینی، الکافی، ج۱، باب أن الأئمة (ع) یعلمون جمیع العلوم التی خرجت، ص۶۳۴؛ محمد بن حسن صفار، بصائرالدرجات، باب فی الأئمة (ع) أنه صار إلیهم جمیع العلوم التی خرجت إلی الملائکة و الأنبیاء و أمر العالمین، ص۱۰۹.
- ↑ پیش از این در بحث فراگیری از پیامبر (ص) و امامان پیشین (ع)، به این روایات اشاره شد.
- ↑ ر.ک: محمد بن یعقوب کلینی، الکافی، ج۱، «بَابُ أَنَّ الْأَئِمَّةَ (ع) يَعْلَمُونَ عِلْمَ مَا كَانَ وَ مَا يَكُونُ، وَ أَنَّهُ لَايَخْفى عَلَيْهِمُ الشَّيْءُ صَلَوَاتُ اللَّهِ عَلَيْهِمْ»، ص۶۴۸؛ محمد بن حسن صفار، بصائرالدرجات، باب في علم الأئمة بما في السماوات و الأرض و الجنة و النار و ما كان و ما هو كائن إلى يوم القيامة؛ ص۱۲۷. این روایات، مستفیضاند.
- ↑ ر.ک: محمد بن حسن صفار، بصائرالدرجات، ص۱۰۶-۱۰۷. روایات این موضوع، مستفیضاند.
- ↑ ر.ک: محمد بن یعقوب کلینی، الکافی، ج۱، ص۶۵۰-۶۵۴. در این صفحات، چهار روایت در این زمینه نقل شده است که سه روایت اخیر آن دارای سند صحیحاند. همچنین ر.ک: محمد بن حسن صفار، بصائرالدرجات، ص۱۲۲-۱۲۷. در این صفحات، روایات متعدد و مستفیضی با این محتوا نقل شده است.
- ↑ محمد بن یعقوب کلینی، الکافی، ج۱، ص۶۵۴؛«اللَّهُ أَجَلُّ وَ أَعَزُّ وَ أَعْظَمُ وَ أَكْرَمُ مِنْ أَنْ يَفْرِضَ طَاعَةَ عَبْدٍ يَحْجُبُ عَنْهُ عِلْمَ سَمَائِهِ وَ أَرْضِهِ ثُمَّ قَالَ لَا يَحْجُبُ ذَلِكَ عَنْهُ»؛ سند این روایت، صحیح است. همچنین ر.ک: محمد بن حسن صفار، بصائرالدرجات، ص۱۲۴.
- ↑ ر.ک: محمد بن حسن صفار، بصائر الدرجات، ص۱۲۲.
- ↑ هاشمی، سید علی، ماهیت علم امام بررسی تاریخی و کلامی ص ۳۲۲.
- ↑ محمد بن یعقوب کلینی، الکافی، ج۱، بَابُ لَوْ لَا أَنَّ الْأَئِمَّةَ (ع) يَزْدَادُونَ لَنَفِدَ مَا عِنْدَهُمْ، ص۶۲۳؛ محمد بن حسن صفار، بصائر الدرجات، باب فی الأئمة أنهم یزدادون فی اللیل و النهار و لو لا ذلک لنفد ما عندهم، ص۳۹۵.
- ↑ ر.ک: محمد بن حسن صفار، بصائر الدرجات، باب فی الأئمة أنهم یزدادون فی اللیل و النهار و لو لا ذلک لنفد ما عندهم، ص۳۹۵. این روایات، مستفیضاند.
- ↑ محمد بن حسن صفار، بصائر الدرجات، ص۳۲۵؛ «إِنَّ عَالِمَنَا لَا يَعْلَمُ الْغَيْبَ وَ لَوْ وَكَلَ اللَّهُ عَالِمَنَا إِلَى نَفْسِهِ كَانَ كَبَعْضِكُمْ وَ لَكِنْ يَحْدُثُ إِلَيْهِ سَاعَةً بَعْدَ سَاعَةٍ»؛ سند این روایت، صحیح است.
- ↑ محمد بن حسن صفار، بصائر الدرجات، ص۳۹۵. سند این روایت، صحیح است.
- ↑ محمد بن یعقوب کلینی، الکافی، ج۱، ص۶۳۳؛ محمد بن حسن صفار، بصائر الدرجات، ص۳۹۲؛ محمد بن محمد مفید، الاختصاص، ص۳۱۲. سند این روایت، صحیح است.
- ↑ ر.ک: محمد بن یعقوب کلینی، الکافی، ج۱، بَابٌ فِي أَنَّ الْأَئِمَّةَ (ع) يَزْدَادُونَ فِي لَيْلَةِ الْجُمُعَةِ، ص۶۲۹؛ محمد بن حسن صفار، بصائرالدرجات، ص۱۳۰ - ۱۳۲.
- ↑ محمد بن یعقوب کلینی، الکافی، ج۱، ص۶۳۰؛ «وَ قَدْ زِيدَ فِي عِلْمِهِ مِثْلُ جَمِّ الْغَفِيرِ». همچنین ر.ک: محمد بن حسن صفار، بصائرالدرجات، ص۱۳۰.
- ↑ محمد بن یعقوب کلینی، الکافی، ج۱، ص۶۳۱؛ محمد بن حسن صفار، بصائر الدرجات، ص۱۳۰.
- ↑ ر.ک: محمد بن حسن صفار، بصائر الدرجات، باب ما یلقی إلی الأئمة فی لیلة القدر مما یکون فی تلک السنة و نزول الملائکة علیهم، ص۲۲۰. این روایات مستفیضاند.
- ↑ محمد بن حسن صفار، بصائر الدرجات، ص۲۲۲، ح۱۱: «وَ لَوْ لَا ذَلِكَ لَمْ يُعْلَمْ مَا يَكُونُ فِي تِلْكَ السَّنَةِ». همچنین ر.ک: محمد بن حسن صفار، بصائر الدرجات، ص۲۲۱، ح۳.
- ↑ ر.ک: محمد بن یعقوب کلینی، الکافی، ج۱، «بَابُ أَنَّ الْإِمَامَ يَعْرِفُ الْإِمَامَ الَّذِي يَكُونُ مِنْ بَعْدِهِ، وَ أَنَّ قَوْلَ اللَّهِ تَعَالى: «إِنَّ اللَّهَ يَأْمُرُكُمْ أَن تُؤَدُّواْ الْأَمَنَتِ إِلَى أَهْلِهَا» فِيهِمْ (ع) نَزَلَتْ»، ص۲۷۷. سند حدیث چهارم این مجموعه، صحیح است. همچنین ر.ک: محمد بن حسن صفار، بصائر الدرجات، ص۴۷۶. در این منبع، چند روایت به این مضمون از آن حضرت نقل شده است که برخی سند صحیح دارند.
- ↑ ر.ک: محمد بن یعقوب کلینی، الکافی، ج۱، بَابُ وَقْتِ مَا يَعْلَمُ الْإِمَامُ جَمِيعَ عِلْمِ الْإِمَامِ الَّذِي قَبْلَهُ عَلَیْهِمْ جَمِیعَاً السَّلَامُ، ص۶۸۵. سند حدیث دوم این مجموعه، موثق است. همچنین ر.ک: محمد بن حسن صفار، بصائر الدرجات، ص۴۷۷.
- ↑ محمد بن حسن صفار، بصائر الدرجات، ص۴۲۳. سه روایت در این منبع با این محتوا نقل شده که سند این روایات به دلیل مجهول بودن عبد الحمید بن النظر، ضعیف است.
- ↑ علامه مجلسی احتمال داده است که این پنج مورد به پنج موردی اشاره دارد که در آیه ۳۴ سوره مبارکه لقمان ذکر شده و علم کامل و دقیق آن فقط نزد خداوند است و در این پنج مورد، به تناسب اعمال مردم، بدا حاصل میشود. بنابراین علم امام بعدی از علم امام پیشین کاملتر خواهد بود (ر.ک: محمدباقر مجلسی، بحارالأنوار، ج۲۶، ص۱۷۵).
- ↑ هاشمی، سید علی، ماهیت علم امام بررسی تاریخی و کلامی ص ۳۲۴.
- ↑ ر.ک: محمد بن یعقوب کلینی، الکافی، ج۱، ص۵۶۳-۵۶۴؛ علی بن حسین بن بابویه، الإمامة و التبصرة من الحیرة، ص۱۳۹.
- ↑ محمد بن یعقوب کلینی، الکافی، ج۱، ص۵۶۳-۵۶۴.
- ↑ ر.ک: محمد بن حسن صفار، بصائرالدرجات، ص۴۳-۴۴. در این منبع، این مطلب با سه سند نقل شده که هر سه سند، صحیح است.
- ↑ ر.ک: محمد بن یعقوب کلینی، الکافی، ج۱، ص۷۱۲؛ عبد الله بن جعفر حمیری، قرب الإسناد، ص۳۳۹.
- ↑ ر.ک: محمد بن یعقوب کلینی، الکافی، ج۱، ص۴۸۹؛ محمد بن ابراهیم نعمانی، الغیبة، تحقیق علی اکبر غفاری، ص۲۱۷.
- ↑ ر.ک: علی بن ابراهیم قمی، تفسیر قمی، ج۲، ص۳۴۳؛ محمد بن حسن صفار، بصائرالدرجات، ص۵۰۵-۵۰۶. سند این روایت، صحیح است.
- ↑ ر.ک: محمد بن علی صدوق، عیون أخبار الرضا (ع)، ج۲، ص۳۲.
- ↑ ر.ک: محمد بن محمد مفید، الارشاد فی معرفة حجج الله علی العباد، تصحیح مؤسسة آل البیت، ج۲، ص۲۴۲.
- ↑ محمد بن عمر کشی، رجال الکشی، تحقیق حسن مصطفوی، ص۶۰۴: «غَابَ عَنْهُ الْمُحَدِّثُ».
- ↑ محمد بن حسن صفار، بصائرالدرجات، ص۴۸۱: «أَنْسَاهُ لِيُنْفِذَ فِيهِ الْحُكْمَ». همچنین ر.ک: محمد بن حسن صفار، بصائرالدرجات، ص۴۸۳-۴۸۴.
- ↑ ر.ک: محمد بن علی صدوق، الأمالی، ص۳۷۷-۳۷۸؛ همو، عیون أخبار الرضا (ع)، ج۱، ص۹۴.
- ↑ به نظر میرسد تعابیر به کار رفته در این روایت، در صورت صحت، از راوی است. ترس از شهادت، در شأن یک مؤمن متوسط نیست؛ چه رسد به امام معصوم. روایات متعددی نیز نشان میدهند که آن حضرت از مرگ ترسی نداشتند و بارها هنگام روبهرو شدن با هارون، به صراحت با او مخالفت کردند. برای نمونه، در نقلی آمده است که وقتی هارون خواست فدک را به امام کاظم (ع) برگرداند، امام فرمودند: آن را نمیپذیرم، مگر با رعایت حدود آن. و وقتی هارون حدود فدک را پرسید، آن حضرت تمام سرزمینهای اسلامی را حدود آن معرفی فرمودند که نشان میدهد مقصود آن حضرت این بود که حکومت شایسته او نیست و باید به ایشان واگذار شود (محمد بن علی بن شهر آشوب، مناقب آل ابی طالب (ع)، ج۴، ص۳۲۰-۳۲۱). در روایتی دیگر نیز نقل شده است که وقتی آن حضرت را به دربار هارون احضار کردند. هارون نظر امام را درباره قصرش پرسید. آن حضرت آن را خانه فاسقان معرفی کردند و آیاتی را تلاوت فرمودند که هارون را از متکبران در زمین و از کسانی معرفی میکرد که از حق با شواهد متعددش پیروی نمیکنند. در این گفتوگو هارون به شدت به خشم آمد (محمد بن مسعود عیاشی، کتاب التفسیر، ج۲، ص۲۹؛ محمد بن محمد مفید، الاختصاص، ص۲۶۲).
- ↑ ر.ک: احمد بن محمد برقی، المحاسن، ج۲، ص۶۰۲.
- ↑ محمد بن علی صدوق، عیون أخبار الرضا (ع)، ج۱، ص۲۱۴.
- ↑ هاشمی، سید علی، ماهیت علم امام بررسی تاریخی و کلامی ص ۳۲۷.
- ↑ از امام صادق (ع) نقل شده که فرمود: به درستی که برای ما در شبهای جمعه جایگاه ویژه ای می باشد. عرض کردم فدایت شوم، کدام جایگاه؟ فرمود به فرشتگان و پیامبران و اوصیای مرده و ارواح اوصیاء و وصی در میان شما اذن داده میشود که به آسمان عروج نمایند، پس ایشان یک هفته گرد عرش پروردگارشان می گردند و طواف می نمایند در حالی که می گویند، بسیار پاک و منزه و پر قداست است پروردگار فرشتگان و پروردگار روح "سبوح قدوس رب الملائکة والروح". زمانی که از طواف نمودن فارغ گردند پشت هر ستونی دو رکعت نماز به جای می آورند. سپس همه می روند؛ پس فرشتگان پس از تلاش فراوانی که خداوند متعال قرار داده -که این تلاش ناشی از بزرگداشتشان از آنچه می بینند می باشد، که به همان اندازه از این تلاش و ترس بر آنان افزوده می گردد- منصرف گردیده می روند، هم چنین پیامبران و اوصیا و ارواح زندگان منصرف می گردند در حالی که بسیار شگفت زده می باشند و برای خود بسیار شادامانند. به وصی و اوصیاء الهامی از علم الهام شده است، علمی بسیار و سرشار که هیچ کس از ایشان شادمان تر نیست. "این امر را" مخفی نگاهدار که به خدا قسم این مسأله نزد او بسیار پراهمیت تر و عزیزتر از هر امر مهم دیگر می باشد. فرمود ای محبور "مورد تنعم قرار گرفته" به خدا قسم اقرار به مطلبی که بیان کردم به کسی الهام نمی گردد مگر اینکه از صالحان و پارسایان باشد. عرض کردم به خدا قسم من مقدار زیادی از صلاح و پارسایی ندارم. امام (ع) فرمود به خداوند دروغ نگو، همانا خداوند متعال تو را صالح و پارسا نامید آنجا که می فرماید: ایشان همراه کسانی هستند که خداوند متعال بر ایشان نعمت قرار داد از پیامبران و راستگویان و شهدا و صالحان. صالحان یعنی کسانی که به ما و به امیرالمؤمنین (ع) و فرشتگان خداوند و پیامبران او و به تمام حجتهای خداوند بر او و بر محمد و آل پاک و طاهرین دیندار او ایمان آوردهاند؛ بحارالأنوار، ج۲۶، ص ۸۸.
- ↑ از ابی بصیر نقل شده گفت شنیدم امام صادق (ع) میفرماید: به تحقیق به ما در شب و روز افزوده میشود، که اگر به ما افزوده نگردد هر آنچه نزد ماست به اتمام خواهد رسید. ابو بصیر گفت: فدایتان گردم چه کسی آن را نزد شما می آورد؟ امام فرمود: به تحقیق از میان ما کسانی هستند که آن را مینگرند، و از میان ما کسانی هستند که علم در دل ایشان به شکل مفصل قرار می گیرد، و از میان ما کسانی هستند که با گوش خود می شنود مانند صدای زنجیری که به لب تشت می کشند. به ایشان عرض کردم چه کسی آن علم را برای شما می آورد، فرمود مخلوقی که با عظمت تر از حضرت جبرئیل (ع) و حضرت میکائیل (ع) است؛ بصائرالدرجات، ج۱، ص۲۳۲.
- ↑ علم غیب امام (تبیین دیدگاه اعتدالی و صحیح)
- ↑ علم امام از دیدگاه کلام امامیه، ص۴۷ الی ۴۹.
- ↑ مستوفی بیدآبادی، :تا بی ۱۷۷-۱۷۸
- ↑ علم امام در اندیشه علمای معاصر حوزه اصفهان، فصلنامه نقد و نظر؛ شماره ۶۹؛ بهار ۱۳۹۲؛ ص ۱۴۱.