بحث:آیه تبلیغ در تفسیر و علوم قرآنی
بررسی و نقد مناقشهها و تردیدها پیرامون دیدگاه شیعه
به طور کلی مناقشهها و تردیدها درباره دیدگاه شیعه در دو محور اصلی قابل مطالعه و نقد است. پارهای از شبهات اهل سنت درباره اسناد و مدارک احادیثی است که مورد نزول آیه تبلیغ را اعلان ولایت امام علی(ع) در روز غدیر میداند و پارهای از اشکالها درباره معنای «مولی» در عبارت «مَنْ كُنْتُ مَوْلَاهُ فَعَلِيٌّ مَوْلَاهُ...» میباشد. این مناقشهها با پاسخهایشان به ترتیب بدین شرحاند:
عدم اعتبار احادیث نزول آیه درباره امام علی(ع)
عدهای از اهل سنت در برخی اسناد احادیثی که آیه تبلیغ را در مورد امام علی(ع) و روز غدیر میداند، تردید کرده، حکم به ضعف سند دادهاند[۱]، لیکن کسی در میان آنان - تا آنجا که ما میشناسیم جز ابن تیمیه به جعل این احادیث حکم نکرده است. ابن تیمیه به شدت بر این احادیث خرده گرفته و حکم جعلی آنها کرده است. وی ابتدا عبارت علامه حلی را نقل کرده و گفته است: «همه اتفاق دارند آیه تبلیغ درباره علی(ع) نازل شده است. ابونعیم با سند خود از عطیه چنین میآورد: این آیه بر رسول خدا(ص) درباره علی(ع) نازل شد و ثعلبی نیز در تفسیرش میگوید: معنای آیه این است: آنچه از پروردگارت درباره فضل علی(ع) نازل شد، برسان. پس هنگامی که آیه نازل شد، رسول خدا(ص) دست علی(ع) را گرفت و فرمود: هر کس من مولای اویم، پس علی مولای او است و چون پیامبر خدا(ص) به اجماع همگان، مولای ابوبکر، عمر و سایر صحابه است، پس علی هم مولای آنان است؛ از این رو او امام و پیشو است»[۲].
آنگاه ابن تیمیه طبق شیوه معمول خود، سیل اتهامات را همراه با تعابیر زشت روانه شیعه میکند و همراه با نقد خود بارها شیعه را با خوارج میسنجد و میگوید: «از اهل هوی هیچ کس مانند رافضه دروغگو نیست؛ خوارج هرگز دروغ نگفتهاند بلکه آنان راستگوترین مردماند با آنکه به بدعت و گمراهی دچار شدند...، اما رافضه دروغگویند. آنان که حدیث شناسند بر این مطلب متفقاند که بسیاری از منقولاتی که در کتابهای حلیة الأولیاء ابونعیم، فضائل خلفا، تفسیر نقاش، ثعلبی و واحدی است، احادیثی دروغین و جعلی است... و مرجع تمییز بین منقولات و شناخت سره از ناسره، علم حدیث و عالمان حدیث، همانند احمد بن حنبل، اسحاق بن راهویه، ابوزرعه، بخاری، مسلم، نسائی و غیره میباشند؛ آنان در این فن خُبرهاند[۳]؛ از این رو، هرگز این احادیث موضوع را نیاورده و بدانها گردن ننهادهاند: ابونعیم و امثال وی نیز هر آنچه در کتابهایشان ذکر کردهاند، به صحت آنها باور ندارند، بلکه با اعتقاد به ضعف آنها این روایات را نقل میکنند. آنان میگویند: آنچه دیگران نقل کردهاند، میآورم و مسئولیت آن بر گوینده است نه بر نقل کننده...[۴]. به هر حال هیچ کس از علمای حدیث در کتابهایی که نگاشتهاند و مورد رجوع مردم بودهاند، از صحاح و سنن و مسانید و کتابهای دیگر چنین احادیثی را نقل نکردهاند؛ زیرا چون کذب این نوع احادیث برای هر کس که کمترین آگاهی به حدیث داشته باشد، پنهان نیست...[۵].
البته اگر مراد علامه حلی از عبارت اتفقوا على نزولها في علي؛ «اتفاق همگان در مورد نزول آیه تبلیغ درباره امام علی(ع)» این است که فی الجمله فریقین از شیعه و سنی بر این باورند که این آیه درباره امام علی(ع) میباشد، سخنی صواب است؛ اما اگر منظور ایشان از اتفاق همگان، همه افراد از شیعه و سنی باشند، این ادعا قابل اثبات نیست (هر چند در این باره احادیث از صحابه و تابعین بسیار است) و اقوال و احادیثی دیگر در این زمینه مطرحاند که پیش از این ملاحظه کردید، لیکن ادعاهای ابن تیمیه هم چیزی جز تعصب و اتهام و ویران ساختن شخصیتهایی همچون ابونعیم، ثعلبی و... نیست؛ زیرا:
اولاً: تظافر طرق و تعدد أسانید و نیز موافقت مضامین این احادیث با آیه تبلیغ، راه را بر این نوع اتهامات میبندد و ضعف احتمالی در سندهای روایتها را جبران میکند.
ثانیاً: ابن تیمیه گمان کرده تنها ابونعیم و ثعلبی این احادیث را آوردهاند، در حالی که تعداد محدثان اهل سنت که این حدیث را نقل کردهاند، مانند ابن جریر طبری، ابن ابیحاتم رازی، ابن مردویه و حاکم حسکانی فراواناند. اسامی برخی از آنها را پیش از این آوردیم.
ثالثاً: اگر از نظر ابن تیمیه مرجع شناخت احادیث درست از جعلی امثال ابی حاتم میباشند، فرزند ابی حاتم حدیث مورد نزول آیه را درباره امام علی(ع) با سند پدرش از ابوسعید خدری صحابی نقل کرده است[۶]، پس چگونه ابن تیمیه میگوید: افرادی مانند ابیحاتم هرگز این احادیث جعلی را نقل نمیکنند و یا چنین حکم کند: «کذب این نوع احادیث برای هر کس که کمترین آگاهی به حدیث دارد، پنهان نیست»!؟ رابعاً: رأی ابن تیمیه درباره ابونعیم و ثعلبی و دیگران که میگوید: آنان به صحت تمام احادیثی که در کتابشان آوردهاند، باور نداشته بلکه باور به ضعف آنها دارند، ادعای بدون دلیل است. ابونعیم و دیگران چه انگیزهای برای نقل احادیث ضعیف با باور به ضعف آنها، درباره موضوعی با این اهمیت میتوانند داشته باشند!؟ ابن تیمیه باید به آن اتهام و این پرسش پاسخ دهد؛ ابن تیمیه باید این اتهامها را پاسخ گوید. همانگونه که در تفسیر آیات ولایت - ملاحظه کردید- وی «ثعلبی» را هیزمکش در شب معرفی میکرد و میگفت: «وی به صحیح و سقیم احادیث آگاه نیست و در بیشتر موارد بین سنت و بدعت تفاوتی نمینهد»[۷]. ابن تیمیه چنین پنداشته که دست علامه حلی از روایات با اسانید صحیح در منابع شیعی کوتاه و ناگزیر به روایت اهل سنت رو آورده است؛ از این رو شیعه را متهم به دروغگویی میکند و میگوید: «معیار رد و قبول روایات نزد شیعه تنها موافقت و مخالفت مدلول روایات با مذهب آنان است»[۸]. غافل از اینکه در مصادر شیعی روایاتی با سندهای صحیح در این زمینه وجود دارد و اگر امثال علامه حلی تنها به روایات اهل سنت در این باره اکتفا کردهاند تنها برای اتمام حجت و الزام مخالف است.[۹].
نزول آیه پیش از حجة الوداع
باز ابن تیمیه در این زمینه میگوید: «اهل علم بدون هیچ اختلافی بر این باورند که این آیه از جمله آیاتی است که در اوایل هجرت پیامبر به مدینه و با فاصله زمانی بسیار پیش از حجة الوداع، نازل شده (هر چند این آیه در سوره مائده است)؛ زیرا آیه درباره ابلاغ حکم رجم و یا درباره حکم قصاص که از ناحیه یهودیان استفتا شده، میباشد و هر دو ماجرا در همان اوایل هجرت و پیش از فتح مکه اتفاق افتاده است»[۱۰]. پیش از این، در بررسی دیدگاههای اهل سنت، ملاحظه کردید این قول که میگوید: آیه مذکور درباره بیان حکم رجم و قصاص نازل شده، ضعفهای جدی دارد و کسی هم طرفدار آن نیست، جز نسبتی که فخر رازی و عینی به برخی دادهاند و از آن با تعبیر قيل؛ «گفته شده» یاد کردهاند. از میان صحابه و تابعین نیز کسی قائل به این قول نیست، چه رسد به این ادعای ابن تیمیه که میگوید: «اهل علم بدون اختلاف بر این قول متفقاند.»... افزون بر آن، حتی یک نفر همچنین رأیی ندارد که این آیه در اوایل هجرت پیامبر به مدینه نازل شده، بلکه – همانگونه که پیش از این گذشت - اجماع علما بر این است که آیه مذکور جزو آخرین آیات نازل شده بر رسول خدا(ص) میباشد[۱۱].[۱۲].
تردید در اصل اعلان ولایت در غدیر
از نظر اهل سنت اصل حادثه غدیر و اعلان ولایت امام علی(ع) از ناحیه پیامبر خدا(ص) در آن روز با تعبیر «مَنْ كُنْتُ مَوْلَاهُ فَعَلِيٌّ مَوْلَاهُ» قطعی است و جای تردید در آن نیست و تنها ذهبی در شرح حال ابن جریر طبری از فرغانی چنین نقل میکند: «چون به ابن جریر طبری چنین خبر رسید که ابن ابی داوود درباره حدیث غدیرخم سخنی گفته و آن را انکار کرده است، وی کتاب فضائل را نگاشت و در آن به تصحیح حدیث غدیر و گردآوری روایات آن پرداخت»[۱۳].
یاقوت حموی نیز میگوید: «برخی شیوخ بغداد حدیث غدیرخم را تکذیب کرده، میگفتند: علی بن ابی طالب در آن وقت در یمن بوده است.... این مطلب به ابن جریر طبری رسید و وی برای رد این ادعا کتاب فضائل علی بن ابی طالب را نگاشت و در آن، طرق حدیث غدیرخم را گرد آورد»[۱۴]. ابوالعباس ابن عقده نیز کتابی پرداخت و در آن طرق حدیث غدیر را گرد آورد[۱۵]؛ پس جایی برای مناقشه در اصل حادثه و اعلان «مَنْ كُنْتُ مَوْلَاهُ فَعَلِيٌّ مَوْلَاهُ» نیست[۱۶].[۱۷].
انکار دعای «اللَّهُمَّ وَالِ مَنْ وَالاهُ...» در ادامه اعلان ولایت
در برخی گزارشهای حادثه غدیر پس از اعلان ولایت امام علی(ع)، دعای پیامبر خدا(ص) که فرمود: «اللَّهُمَّ وَالِ مَنْ وَالاهُ وَ عَادِ مَنْ عَادَاهُ وَ انْصُرْ مَنْ نَصَرَهُ وَ اخْذُلْ مَنْ خَذَلَهُ» به چشم میخورد. با آنکه این قسمت در گزارشهای جریان غدیر فراوان است، ابن تیمیه آن را انکار کرده، میگوید: «شکی نیست که این بخش از حدیث به اتفاق حدیثشناسان دروغ است؛ زیرا دعای پیامبر خدا(ص) قطعاً مستجاب میشود، ولی این دعا مستجاب نشده، پس این دعا از پیامبر خدا(ص) نیست؛ زیرا اکثر آنان که از سابقان در اسلام بودند، علی(ع) را در جنگهای زمان خلافتش یاری نکردند بلکه برخی از آنان با علی(ع) جنگیدند و آنان همانگونه که در صحیحین آمده، به دوزخ نمیروند چون آنان از اصحاب شجره [در صلح حدیبیه] میباشند. آنان هم که با علی(ع) جنگیدند، دچار خواری و خذلان نشدند بلکه [پس از امام علی(ع)] با کفار جنگیدند و خدا آنان را یاری کرد و به فتوحات نایل شدند؛ پس کجاست یاری خدا نسبت به آنان که در صف علی(ع) بودند؟»[۱۸].
این ادعاها از ابن تیمیه و همکیشان مقلد او[۱۹]، باطل و مخالف با موازین و معیارهای قرآن و حدیثشناسان اهل سنت است؛ زیرا:
اولاً: طرق احادیثی که در آنها پس از عبارت «مَنْ كُنْتُ مَوْلَاهُ فَعَلِيٌّ مَوْلَاهُ» دعای «اللَّهُمَّ وَالِ مَنْ وَالاهُ...» آمده، بسیار و سند برخی از آنها از نظر حدیثشناسان بزرگ اهل سنت، صحیح میباشد؛ از جمله حاکم نیشابوری این حدیث را نقل کرده و میگوید: «این حدیث بشرط شیخین - بخاری و مسلم - صحیح است»[۲۰]. ذهبی هم در ذیل مستدرک آن را پذیرفته است[۲۱]؛ ابن کثیر نیز به نقل از ذهبی مینویسد: «صدر حدیث «مَنْ كُنْتُ مَوْلَاهُ...» متواتر است و من یقین دارم رسول خدا(ص) آن را گفتهاند و دعای «اللَّهُمَّ وَالِ مَنْ وَالاهُ...» زیادهای است که با أسانید قوی نقل شده است»[۲۲]. احمد حنبل نیز این حدیث را در مسند خود آورده و محققان مسند درباره سند آن مینویسند: «سند این حدیث صحیح و رجال آن ثقات و جملگی از رجال بخاری و مسلم میباشند، غیر از فطر بن خلیفه که از رجال اصحاب سنن به شمار میآید و ثقه است.»..[۲۳]. با این وصف چگونه ابن تیمیه میگوید حدیثشناسان، این حدیث را جعلی و کذب نامیده و بر آن اتفاق نظر دارند؟!
ثانیاً: جنگهای امام علی(ع) با مارقین و ناکثین و قاسطین بر اساس تأویل قرآن بوده است؛ همانگونه که رسول خدا(ص) آن را پیشگویی کرده و فرموده بودند: «إِنَّ مِنْكُمْ مَنْ يُقَاتِلُ عَلَى تَأْوِيلِ الْقُرْآنِ كَمَا قَاتَلْتُ عَلَى تَنْزِيلِهِ»؛ «از شما کسی است که بر اساس تأویل قرآن میجنگد، همانگونه که بر اساس تنزیل قرآن جنگیدم». سند این حدیث صحیح و طرق و مصادر آن در میان اهل سنت متعدد است[۲۴].
ثالثاً: هر کس بر اساس تأویل قرآن بجنگد، قطعاً مورد حمایت و یاری خداست، و تنها باید دید مراد از یاری خداوند چیست؛ اگر مراد از آن پیروزی زود هنگام صف حق در همه میدانها و خذلان و خواری سریع صف باطل باشد. آنگونه که ابن تیمیه پنداشته - این امر درباره انبیا و مؤمنان با آنکه خداوند وعده به یاری آنان داده، تحقق نیافته است؛ خداوند میفرماید: ﴿إِنَّا لَنَنْصُرُ رُسُلَنَا وَالَّذِينَ آمَنُوا فِي الْحَيَاةِ الدُّنْيَا وَيَوْمَ يَقُومُ الْأَشْهَادُ﴾[۲۵].
این وعده خدا و وعده خدا تخلف ناپذیر است؛ قرآن میفرماید: ﴿فَلَا تَحْسَبَنَّ اللَّهَ مُخْلِفَ وَعْدِهِ رُسُلَهُ إِنَّ اللَّهَ عَزِيزٌ ذُو انْتِقَامٍ﴾[۲۶][۲۷]. با این وصف، بسیاری از پیامبران و مؤمنان در این دنیا به قتل رسیدند و نتوانستند به هدف خود در این دنیا که هدایت مردم و برپایی قسط است، نایل شوند، به ویژه زمانی که یاران آنان نافرمانی و یا کوتاهی میکردند؛ همانگونه که مردم در جنگ احد در زمان پیامبر خدا(ص) و در زمان امام علی(ع) در جنگ صفین نافرمانی کردند؛ بنابراین وعده خدا برای یاری پیامبران و مؤمنان مشروط به شرایطی است که باید فراهم آید.
رابعاً: با توجه به اینکه هر حدیثی (هر چند صحیح السند) که با آیات قرآن مخالف باشد، اعتباری ندارد، معلوم میشود حدیثی که ابن تیمیه درباره اصحاب شجره نقل کرده و معنایی که برای آن در نظر گرفته، فاقد اعتبار است؛ زیرا طبق آن حدیث باید بگوییم قرآن برای افرادی خاص حساب جداگانه دارد و معصیتها، فتنهها و قتل و خونریزیهایشان را نادیده گرفته است، در حالی که قرآن در آیات متعدد، معیار نجات را برای همه یکسان اعلان کرده است؛ بنابراین، آن روایات بر فرض صدور باید تأویل شوند؛ زیرا مخالف تعالیم قرآناند. خداوند در قرآن خشنودی خود را درباره اصحاب بیعت رضوان چنین اعلان کرد: ﴿لَقَدْ رَضِيَ اللَّهُ عَنِ الْمُؤْمِنِينَ إِذْ يُبَايِعُونَكَ تَحْتَ الشَّجَرَةِ...﴾[۲۸].
اگر اصحاب شجره - که گفته میشود ۱۴۰۰ نفر بودند- همواره رضایت خدا را در زندگی داشته باشند، صلاحیت نجات و ورود به بهشت دارند؛ زیرا رضا و سخط جزو صفات فعلی خدا (در برابر صفات ذاتی) است و ممکن است خداوند از بندهای بر اثر کاری راضی و خشنود شود (مانند اینکه بندهای به سپاه اسلام برای جنگ با کفار بپیوندد) ولی از کار دیگر این بنده ناراضی گردد (مانند اینکه همان بنده از جنگ بگریزد)؛ از این رو هر کدام از اصحاب بیعت رضوان نیز که بیعت شکستند و فتنه به پا کردند، خشنودی خدا را از دست دادند. بیهقی پس از نقل ماجرای طلحه در روز جمال از قول امام علی(ع) چنین نقل میکند: ... صدق الله و رسوله أبى الله أن يدخل الجنة إلا و بيعتي في عنقه؛ «خدا و رسولش درست گفتند؛ خداوند هیچ کس را به بهشت نمیبرد جز آنکه بیعت با من در گردن او باشد [و بیعتشکنی نکرده باشد]»[۲۹]. افزون بر آن، روایاتی متعدد در صحیحین نقل شده که از فتنهگری و ارتداد گروهی از صحابه پس از وفات رسول خدا(ص) و دخول آنان به دوزخ خبر میدهد[۳۰]، آیا از این روایات باید چشم پوشید و برخلاف تعالیم قرآن، همین که انسانی نام صحابی دارد و یا جزو اصحاب شجره باشد، جملگی آنان را اهل نجات و بهشت بدانیم؟!
خامساً: پیروزی اصحاب معاویه و کشورگشاییهای آنان دلیل بر حقانیت حکومت آنان نیست؛ چه بسیار حاکمان غیرمسلمان که کشور گشودند و به پیروزی نایل شدند. البته داوری ابن تیمیه درباره انکار دعای «اللَّهُمَّ وَالِ مَنْ وَالاهُ...» در حدیث غدیر، امری تازه و بدیع نیست. همانگونه که پیش از این در بررسی آیات ولایت (مائده، ۵۵-۵۶) انکار وی را نسبت به شأن نزول آیات ولایت ملاحظه کردید، بنا به نظر برخی پیروان ابن تیمیه، وی در نقل احادیث دچار خبط و اشتباه فراوان است[۳۱] و بنا به قول ابن حجر عسقلانی که اهل سنت وی را امیرمؤمنان(ع) در حدیثشناسی میدانند[۳۲]، ابن تیمیه در ارزیابی و نقد روایات نیز به بیراهه میرود و بسیاری از احادیث معتبر را بدون دلیل، رد و انکار میکند[۳۳]، تا آنجا که حتی برخی از مروجان اندیشههای او، نسبت به اشتباه و انکار فاحش وی درباره احادیث، دچار شگفتی میشوند؛ مانند موضع ابن تیمیه نسبت به حدیث پیامبر خدا(ص) درباره امام علی(ع)که میفرماید: «أَنْتَ وَلِيُّ كُلِّ مُؤْمِنٍ بَعْدِي» که در جریان «بریده أسلمی» رخ داده و خواهد آمد، مینویسد: «این حدیث به اتفاق اهل معرفت، حدیثی موضوع است»[۳۴].
ناصرالدین البانی ضمن آنکه این حدیث را صحیح و با أسانید گوناگون میداند، میگوید: فمن العجيب حقا أن يتجرأ شيخ الإسلام ابن تيمية على إنكار هذا الحديث و تكذيبه في منهاج السنة؛ «بسی جای شگفتی است که ابن تیمیه جرأت بر انکار و تکذیب این حدیث در کتاب منهاج السنة دارد»[۳۵]. سپس ألبانی همین دیدگاه را از ابن تیمیه درباره ادامه حدیث «مَنْ كُنْتُ مَوْلَاهُ فَعَلِيٌّ مَوْلَاهُ» یعنی «اللَّهُمَّ وَالِ مَنْ وَالاهُ...» میآورد و چنین ادامه میدهد: «وجه تکذیب این حدیث چیزی جز شتاب و مبالغه ابن تیمیه در رد بر شیعه نیست»[۳۶]. به نظر ما این سخن از ألبانی به واقعیت نزدیکتر است تا سخن دیگر وی که برای موضع ابن تیمیه چنین عذر آورده است: «وی در نقل روایات به حافظه خود تکیه میکند و به ندرت هنگام نگارش حدیث، به منابع آن مراجعه مینماید»[۳۷]. تا اینجا بررسی مناقشهها درباره احادیث و اسناد گزارش حادثه غدیر و پیوند آن با آیه تبلیغ بود.[۳۸].
تردید و مناقشه در معنای پیشوا برای «مولی»
محور دوم مناقشهها درباره معنای عبارت «مَنْ كُنْتُ مَوْلَاهُ...» میباشد. جمهور اهل سنت همواره در معنای این عبارت تردید کرده، بر این باورند که این تعبیر بر ولایت به معنای زعامت و پیشوایی امام علی(ع) دلالت ندارد و مولی[۳۹] در این تعبیر به معنای محبوب، یاور و... است؛ برای نمونه، آلوسی میگوید: «اخباری که از طریق اهل سنت در مورد نزول این آیه درباره علی(ع) رسیده، بر فرض صحت و قابلیت برای استدلال، بیش از این دلالت ندارد که علی(ع) فضیلتی دارد و ولی مؤمنان به معنای محبوب آنان است و ما منکر این نیستم و هر کس منکر آن باشد ملعون است، روایت ابن مردویه از ابن مسعود نیز، پیامی بیش از این ندارد»[۴۰].[۴۱].
ادله اثبات معنای پیشوا برای «مولی»
شیعه میگوید بر فرض که کلمه «مولی» در اصل وضع لغت برای معنای گوناگون از جمله یاور، محبوب و... وضع شده یا در این معانی استعمال شده باشد، لیکن این کلمه در مورد حدیث غدیر با توجه به دلایل و شواهد متعدد، جز به معنای پیشوا و امام نیست؛ از جمله این قراین عبارتاند از:
ارتباط نزول آیه با ابلاغ ولایت امام علی(ع)
اگر اهل سنت میپذیرند که مورد نزول آیه درباره ابلاغ ولایت امام علی(ع) است، ناگزیرند واژه «مولی» در کلام رسول خدا(ص) را به پیشوا و سرپرست معنا کنند؛ زیرا خداوند در این آیه از یک سو پیامبر را تهدید میکند و میفرماید: «اگر آن را تبلیغ نکنی، کل رسالت را انجام ندادهای» و از سوی دیگر، ضمانت میکند و میفرماید: «خداوند تو را از مردم حفظ خواهد کرد» اعلان دوستی و یاوری امام علی(ع) نیازی به تضمین خداوند برای حفظ پیامبر از مردم ندارد؛ همانگونه که عدم اعلان دوستی ایشان از سوی پیامبر خدا(ص) منجر به خلل در کل رسالت نخواهد شد.[۴۲].
دلنگرانی پیامبر(ص) و ترس از تکذیب
دلنگرانی پیامبر خدا(ص) و ترس از تکذیب و طعنه مردم در تبلیغ این امر که دلایل آن را پیش از این ملاحظه کردید، با مسئله اعلان دوستی و یاوری تناسب ندارد؛ چگونه ممکن است حضرت از اینکه اعلان کند امام علی(ع) یاور مؤمنان و محبوب آنان است و همانگونه که مؤمنان، پیامبر(ص) و یکدیگر را دوست میدارند، امام علی(ع) را نیز دوست بدارند، موجب دلنگرانی و ترس از تکذیب شود و مردم در این باره طعنه زنند؟![۴۳].
پیوند غدیر با جریان بریده أسلمی
برخی از اهل سنت بر این باورند که حادثه غدیر در پی داستان بریده أسلمی رخ داده است. وی در سفر به یمن که همراه امام علی(ع) بوده، از ایشان به گمان خود جفایی میبیند و پس از بازگشت نزد رسول خدا(ص) از امام علی(ع) شکوه میکند. حضرت ضمن آنکه شکوه او را بیاساس میشمرد، به وی میفرماید: «يَا بُرَيْدَةُ! مَنْ كُنْتُ مَوْلَاهُ فَعَلِيٌّ مَوْلَاهُ»؛ «ای بریده، هر کس من مولای اویم، علی نیز مولای او است»[۴۴]. اگرچه دلیلی بر پیوند این داستان با نزول آیه تبلیغ و اعلان ولایت (به معنای رهبری) در روز غدیر نیست تا بر اساس آن حادثه غدیر و نزول آیه را با این داستان پیوند دهیم - زیرا در آثار صحابه نیز چنین پیوندی به چشم نمیخورد، در حالی که داعی برای نقل این پیوند بوده است- در متن برخی گزارشها که داستان بریده را نقل کرده، کلمه «ولی» به کار رفته که به معنای پیشوایی و زعامت است. بریده میگوید: پیامبر به من فرمود: «مَنْ كُنْتُ وَلِيَّهُ فَعَلِيٌّ وَلِيُّهُ»؛ «هر کس من ولی و پیشوای اویم پس علی، ولی و پیشوای اوست»[۴۵].
در واقع پیامبر اکرم(ص) با این تعبیر به بریده گوشزد میکنند که امام علی(ع)، ولی و زعیم شماست و جایی برای اعتراض نیست. افزون بر آن در متن این حادثه بنا به مدارک اهل سنت، قرینه دیگری وجود دارد که نشان میدهد پیامبر خدا(ص) در برخورد با بریده و شخص دیگر به نام عمران بن حصین نیز مسئله پیشوایی و امامت امام علی(ع) (و نه تنها مسئله محبوب بودن ایشان) را گوشزد کردهاند و آن قرینه عبارت بعدي (أو من بعدي)؛ «پس از من» است که در برخی از این احادیث با سند صحیح به چشم میخورد. حضرت رسول خدا(ص) به بریده و عمران بن حصین میفرماید: «... فَإِنَّ عَلِيّاً مِنِّي وَ أَنَا مِنْهُ وَ هَذَا وَلِيُّكُمْ بَعْدِي»؛ «[هرگز در کار علی(ع) خرده نگیرید]، علی از من و من از اویم و او ولی شما پس از من است»[۴۶]. هرگز نمیتوان گفت: مراد پیامبر این است که علی(ع) پس از من محبوب شماست و تا من هستم از این محبت بیبهره است، بلکه این قرینه خود دلیل بر این است که مراد از «مولی» در نوع این احادیث همان معنای پیشوایی و امامت است و حضرت به بریده و امثال او به طور خاص و سپس در غدیرخم به طور رسمی و عمومی آن را اعلان کردهاند.[۴۷].
واژه «ولی» به جای «مولی» در حدیث غدیر
قرینه دیگر بر اینکه معنای مولی در حدیث غدیر یا تنها به معنای پیشوایی و زعامت است و یا شامل آن میشود، احادیثی متعدد است که در متن آنها به جای کلمه «مولی» کلمه «ولی» به کار رفته است. در این احادیث از قول پیامبر خدا(ص) میخوانیم: «... إِنَّ اللَّهَ مَوْلَايَ وَ أَنَا مَوْلَى كُلِّ مُؤْمِنٍ ثُمَّ أَخَذَ بِيَدِ عَلِيِّ بْنِ أَبِي طَالِبٍ(ع) فَقَالَ مَنْ كُنْتُ وَلِيَّهُ فَهَذَا وَلِيُّهُ...»[۴۸]؛ «خداوند مولای من و من ولی هر مؤمنی هستم، سپس دست علی(ع) را گرفت و فرمود: هر کس من ولی اویم، این علی نیز ولی او است». واژه «ولی» - همانگونه که در بررسی واژگان آیات ولایت بیان شد - به معنای سرپرست و امام است؛ زیرا این واژه از سوی صحابهای که در صحنه حاضر بودهاند، چنین نقل شده و نشان میدهد یا آنان از کلمه «مولی» در لسان مبارک پیامبر خدا(ص) «ولی» فهمیدهاند و آن را به اینگونه نقل به معنا کردهاند و یا آنکه اساساً خود حضرت تعبیر «ولی» را به کار بردهاند. هر چند قرائن و شواهدی متعدد حکایت از آن دارد که کلمه «مولی» نیز در حدیث غدیر به همان معنای پیشوایی و امامت است که بخشی از آن گذشت و برخی نیز به زودی خواهد آمد.[۴۹].
تعبیر «أَ لَسْتُ أَوْلَى بِكُمْ مِنْ أَنْفُسِكُمْ» در صدر اعلان ولایت
تقریباً در تمام نصوص که جریان غدیر را نقل کردهاند، عبارت «أَ لَسْتُ أَوْلَى بِكُمْ مِنْ أَنْفُسِكُمْ»؛ «آیا من از شما به خودتان، سزاوارتر نیستم؟»[۵۰] از قول رسول خدا(ص) خطاب به مردم، به چشم میخورد. پیامبر خدا(ص) پس از آنکه از مردم درباره اولویت خود از جان و مال مردم به خودشان اقرار میگیرد، بدون فاصله میفرماید: «مَنْ كُنْتُ وَلِيَّهُ فَهَذَا وَلِيُّهُ»؛ «هر کس من ولی اویم، پس این علی(ع) نیز ولی او است.»..[۵۱].
در برخی روایات نیز چنین نقل شده است: «أيها الناس من وليكم؟ قالوا: اللّه و رسوله ثلاثا ثم أخذ بيد علي(ع) فاقامه ثم قال: من كان اللّه و رسوله وليه فهذا وليه اللهم وال من والاه و عاد من عاداه»؛ ای مردم! چه کسی ولی شماست؟ سه بار گفتند: خدا و پیامبرش؛ سپس پیامبر خدا(ص) دست علی(ع) را گرفتند و ایشان را بر پا کردند و فرمودند: هر کس خدا و رسولش ولی او است، پس این علی(ع) نیز ولی او است؛ خدایا، دوست دار هر کس او را دوست دارد و دشمن دار هر کس او را دشمن میدارد»[۵۲]. این تعابیر که زمینهسازی برای اعلان ولایت امام علی(ع) است، شاهدی روشن بر این معنا میباشد که مراد از ولایت امام علی(ع) همگون با آیه: ﴿إِنَّمَا وَلِيُّكُمُ اللَّهُ وَرَسُولُهُ وَالَّذِينَ آمَنُوا الَّذِينَ يُقِيمُونَ الصَّلَاةَ وَيُؤْتُونَ الزَّكَاةَ وَهُمْ رَاكِعُونَ﴾[۵۳] و همسان با ولایت خدا و رسول او است که به معنای متصرف در امور و پیشوایی و سرپرستی است و اگر نه، چرا پیامبر خدا(ص) از مردم اقرار میگیرد که از جان و مالشان به آنان سزاوارتر است؟ و چرا مردم در پاسخ به پرسش پیامبر خدا(ص) که فرمود: چه کسی ولی شماست؟ تنها گفتند: خدا و پیامبرش، و سایر مؤمنان را نام نبردند؟ با اینکه اگر «ولی» در اینجا به معنای محبوب و یاور باشد، همه مؤمنان نیز محبوب و یاور یکدیگرند و مردم به آن اعتراف میکردند.[۵۴].
پیوند جریان غدیر با حدیث ثقلین
در متن برخی نصوص که جریان غدیر را گزارش میدهد، حدیث ثقلین به چشم میخورد که در آن پیامبر خدا(ص) تمسک به ثقلین (قرآن و عترت) را سفارش کرده و تنها پیروی از آنان را شرط نجات از گمراهی میداند[۵۵]. در پارهای نصوص، پس از این تذکر اساسی درباره ثقلین (که بارها در سیره گفتاری پیامبر خدا(ص) تکرار شده بود) بدون درنگ، ولایت علی بن ابی طالب مطرح شده که در آن میفرماید: «إِنَّ اللَّهَ مَوْلَايَ وَ أَنَا مَوْلَى كُلِّ مُؤْمِنٍ ثُمَّ أَخَذَ بِيَدِ عَلِيِّ بْنِ أَبِي طَالِبٍ(ع) فَقَالَ مَنْ كُنْتُ وَلِيَّهُ فَهَذَا وَلِيُّهُ اللَّهُمَّ وَالِ مَنْ وَالاهُ وَ عَادِ مَنْ عَادَاهُ...»؛ خداوند مولای من و من ولی هر مؤمنی میباشم؛ سپس دست علی(ع) را گرفت و فرمود: «هر کس من ولی اویم (یا مولای اویم) پس این ولی (یا مولای) او است»[۵۶].
پیوند ولایت امام علی(ع) با حدیث ثقلین این نکته را به خوبی روشن میکند که معنای ولایت امام علی(ع) در حدیث غدیر، سرپرستی و پیشوایی است؛ زیرا تنها در صورتی که مردم پیشوایی علی(ع) را گردن نهند و از وی فرمان برند، به این وسیله به یکی از ثقلین چنگ زدهاند؛ همانگونه که با فرمان بردن از قرآن به نقل دیگر چنگ میزنند.[۵۷].
ارتباط آیه عصمت با آیات ولایت و اولی الامر
پیش از این - در تحلیل برونمتنی (استناد به روایات) از آیات ولایت و آیه اولی الامر از دیدگاه شیعه - احادیثی از فریقین نقل شد که در متن آنها پیوند آیه تبلیغ با آیه ولایت (مائده، ۵۵) و آیه اولی الامر (نساء، ۵۹) به چشم میخورد. احادیث یاد شده به این مطلب تصریح داشت که باید ولایت امام علی(ع) (در آیه ولایت) و وجوب اطاعت از ایشان (در آیه اولی الامر) از ناحیه پیامبر خدا(ص) ابلاغ میشد و حضرت دلنگران تکذیبها و فتنهها بود تا آنکه خداوند در آیه تبلیغ از یکسو تهدید و از سوی دیگر تضمین کرد تا آنکه پیامبر خدا(ص) در غدیر خم آن را ابلاغ فرمود؛ پس آنچه در غدیر ابلاغ شد، تفسیر و تبیین اولی الامر و ولایتی بود که اطاعتشان (در آیه اولی الامر) واجب و ولایتشان (در آیه ولایت) همسان با ولایت خدا و رسولش، قلمداد شده است؛ بنابراین معنای «مولی» در این حدیث جز به معنای پیشوایی و رهبری نمیباشد، حتی بر طبق معنای مشهور اهل سنت از کلمه «ولی» در آیه ولایت (آیه ۵۵ سوره مائده) که آن را به معنای دوستی، یاری و... معنا میکنند، باز «مولی» در حدیث غدیر باید به معنای پیشوایی باشد؛ زیرا اعلان دوستی و یاری امام علی(ع) بر طبق مبنای اهل سنت، پیش از این در آیه ولایت اعلان شده بود و نیازی به تکرار نبود.[۵۸].
پیوند آیه عصمت با آیه اکمال
در نصوص شیعه بدون استثنا[۵۹] و در برخی روایات اهل سنت[۶۰]، نزول آیه اکمال (مائده، ۳) در ارتباط با اعلان ولایت امام علی(ع) دانسته شده است. خداوند در آیه اکمال میفرماید: ﴿...الْيَوْمَ يَئِسَ الَّذِينَ كَفَرُوا مِنْ دِينِكُمْ فَلَا تَخْشَوْهُمْ وَاخْشَوْنِ الْيَوْمَ أَكْمَلْتُ لَكُمْ دِينَكُمْ وَأَتْمَمْتُ عَلَيْكُمْ نِعْمَتِي وَرَضِيتُ لَكُمُ الْإِسْلَامَ دِينًا...﴾[۶۱]. تمام نشانههایی که در این آیه به کار رفته از اکمال دین، اتمام نعمت، یأس کفار، و رضایت خداوند از دین اسلام برای جامعه، تنها با اعلان ولایت به معنای جانشینی و امامت معنا و مفهوم مییابد نه با اعلان یاوری و محبوب بودن امام علی(ع)؛ زیرا هرگز کفار با اعلان اینکه امام علی(ع) محبوب مؤمنان است، از ضربه زدن به دین مأیوس نمیشوند و دین کامل و نعمت تمام نمیگردد.[۶۲].
تبریک برخی صحابه به امام علی(ع)
پس از اعلان ولایت امام علی(ع) از ناحیه پیامبر خدا(ص)، عدهای از صحابه به امام با عبارت: «بَخْ بَخْ يَا عَلِيُّ» و یا «هَنِيئاً لَكَ يَا ابْنَ أَبِي طَالِبٍ أَصْبَحْتَ مَوْلَايَ وَ مَوْلَى كُلِّ مُؤْمِنٍ وَ مُؤْمِنَةٍ»[۶۳]؛ خشنودی و ستایش خود را ابراز داشته، ولایت را بر امام گوارا دانستند. بیان این احساسها با محبوبیت تنها سازگار نیست و تنها با مقام پیشوایی امام علی(ع) همخوان است، به ویژه که در آنها تعبیر «أَصْبَحْتَ» به کار رفته؛ یعنی شما هماکنون مولای و پیشوای من و دیگران شدی؛ زیرا امام علی(ع) پیش از جریان غدیر محبوب و یاور همه بود؛ همانگونه که قرآن در آیه ۷۱ سوره توبه درباره همه مؤمنان چنین اعلان کرده است: ﴿وَالْمُؤْمِنُونَ وَالْمُؤْمِنَاتُ بَعْضُهُمْ أَوْلِيَاءُ بَعْضٍ﴾[۶۴]، لیکن در اینجا امام علی(ع) به ولایت خاصی نایل میشوند که موجب شده صحابه به ایشان تبریک گویند؛ به همین دلیل برخی صحابه مانند سعد بن مالک، این سخن رسول خدا(ص) درباره امام علی(ع) را منقبتی بزرگ دانسته، آن را تمنا میکند و میگوید: «اگر چنین توصیفی برای من بود، از تمام دنیا و هر آنچه در آن است، برای من محبوبتر میبود»[۶۵]. آیا این تمنا تنها در حد محبوبیت و یاوری است؟[۶۶].
احتجاج امام علی(ع) به حدیث غدیر
امام علی(ع) در چند جا از جمله در جلسه شورای منصوب از ناحیه عمر[۶۷] و نیز در عصر خلافت خود[۶۸]، به روایت غدیر احتجاج کردهاند؛ چگونه ممکن است این احتجاج با توجه به شرایط زمانی و مکانی آن، تنها برای یاد آوردن دیگران نسبت به محبوبیت و یاوریشان باشد؟! حاصل آنکه از این همه قرائن و شواهد[۶۹] به خوبی میتوان استفاده کرد که مراد از اعلان ولایت امام علی(ع) در غدیرخم، چیزی جز سرپرستی و پیشوایی نبوده است. البته عامه مردم آن را طبق ضمانت و وعده خدا تکذیب نکردند و گفتند این اعلان از ناحیه خود رسول خدا(ص) و برای جانبداری از داماد و پسرعموی خویش است، لیکن در مقام عمل این دستور را نادیده گرفتند و با آن بنای مخالفت گذاشتند.
پیامبر خدا(ص) که خطر مخالفتها و توجیهها را پس از این ابلاغ رسمی احساس کرده بود، تدبیرهای دیگری در این زمینه اندیشید که از جمله آنها دستور به آوردن قلم و دوات برای نگارش وصیتنامه به صورت کتبی در جمع برخی اصحاب بود. طبق مدارک فراوان و معتبر، انگیزه رسول خدا(ص) (طبق تصریح خود ایشان) برای نوشتن این وصیتنامه جلوگیری از بیراهه رفتن امت برای ابد بود[۷۰] که مسئلهای بسیار حیاتی به شمار میرود و نمیتوان به سادگی از آن چشم پوشید. با این وصف، عدهای از این کار جلوگیری کردند و بر موضع خود پای فشردند. آنان پیامبر خدا را به هذیانگویی متهم کردند[۷۱]، و در پی آن، بین امت در همان جلسه و پس از آن، برای همیشه اختلاف انداختند؛ شعار «حَسْبُنَا كِتَابُ اللَّهِ»؛ «کتاب خدا ما را بس است». را در محضر پیامبر سردادند و بالاخره در تاریخ اسلام ماجرایی غمبار که همواره اشک عدهای مانند عبدالله بن عباس را در میآورده، رقم زدند[۷۲]. هر چند اهل سنت کوشیدهاند به هر قیمتی شده واکنش عمر بن الخطاب را نسبت به این دستور توجیه کنند؛ توجیهی جانبدارانه با زیر پا نهادن واقعیتها که برای خواننده چیزی جز استبعاد و تعجب حاصلی ندارد...[۷۳]. به هر حال گزارشهایی که در لابهلای مصادر اهل سنت در این باره رسیده، بسیاری از حقایق را روشن میکند که باید در جای خود مورد بررسی قرار گیرند[۷۴].[۷۵].
منابع
پانویس
- ↑ برای نمونه، محقق کتاب اسباب النزول واحدی درباره حدیثی که از طریق ابوسعید خدری نقل شده، به ضعف سند حکم میکند. ر.ک: واحدی، اسباب نزول القرآن، ص۲۰۴، افرادی دیگر مانند فخر رازی، ابن کثیر و... که همواره بر اسناد با دلالت احادیث تفسیری مناقشه میکنند، در این زمینه سخنی نگفتهاند.
- ↑ حلی، منهاج الکرامة، الفصل الثالث، ص۱۱۷ و نیز، ابن تیمیه، منهاج السنة، ج۲، ص۹.
- ↑ جالب است ابن تیمیه در اینجا این افراد را در حدیثشناسی، خبره و مرجع معرفی میکند، ولین بر خلاف نظر آنان در همین جا حکم به فضائل معاویه میدهد و وی را امین رسول خدا(ص) میشمرد (ر.ک: ابن تیمیه، منهاج السنة، ج۲، ص۱۱)، در حالی که احمد، اسحاق بن راهویه، بخاری، مسلم، نسائی و... هیچ فضیلتی برای معاویه نمیشناسند. ر.ک: ابن حجر، فتح الباری، کتاب فضائل الصحابة، ج۲، ص۱۰۴.
- ↑ رازی، ابن ابیحاتم، تفسیر القرآن العظیم، ج۴، ص۱۱۷۲، ح۶۶۰۹.
- ↑ ابن تیمیة، منهاج السنة، ج۲، ص۱۳-۹ و نیز، ر.ک: ذهبی، المنتقی (مختصر منهاج السنة)، ص۴۴۰. وی در اینجا نیز مینویسد: «این حدیث به اتفاق اهل علم دروغ است».
- ↑ تمام رجال در سند حدیث ابن ابیحاتم مورد موثوقاند و یا صدوق شمرده شدهاند (ر.ک: رازی، ابن ابیحاتم، تفسیر القرآن العظیم، ج۴، ص۱۱۷۲، ۶۶۰۹) جز «علی بن عابس» که برخی رجال شناسان وی را تضعیف کردهاند و برخی دیگر میگویند: «با آنکه ضعیف است، حدیثش نگاشته میشود» (ر.ک: مزی، تهذیب الکمال، ج۲۰، ص۵۰۳-۵۰۴، رقم ۴۰۹۳). افزون بر آن، چون راوی ۔ اسماعیل بن زکریا - و مروی عنه - أعمش - از علی بن عابس افرادی معتبرند، این ضعف تا حدودی جبران میشود.
- ↑ ابن خلکان درباره ثعلبی مینویسد: كان اوحد زمانه في علم التفسير؛ «وی در دانش تفسیر یگانه زمان خود بود»، و به نقل از غافر بن اسماعیل الفارسی و در ذیل تاریخ نیشابوری میگوید: هو صحيح النقل، موثوق به؛ «ثعلبی در نقل راستگو و مورد وثوق و اطمینان است» (ر.ک: ابن خلکان، وفیات الأعیان. ج۱، ص۲۲ و نیز، سبکی، طبقات الشافعیة، ج۴، ص۵۸، رقم ۲۶۷؛ سیوطی، طبقات المفسرین، ص۱۷ و...).
- ↑ ابن تیمیه، منهاج السنة، ج۲، ص۱۰-۱۱.
- ↑ نجارزادگان، فتحالله، بررسی تطبیقی تفسیر آیات ولایت، ص ۱۵۶
- ↑ ابن تیمیه، منهاج السنة، ج۲، ص۸۴.
- ↑ ر.ک: ابن کثیر، تفسیر القرآن العظیم، ج۲، ص۷۹؛ فیروزآبادی، بصائر ذوی التمییز، ج۱، ص۱۷۸.
- ↑ نجارزادگان، فتحالله، بررسی تطبیقی تفسیر آیات ولایت، ص ۱۵۹
- ↑ ذهبی، تذکرة الحفاظ، ج۲، ص۷۱۰-۷۱۳، رقم ۷۲۸. ذهبی پس از نقل این ماجرا میگوید: من یک جلد از کتاب ابن جریر طبری را درباره طرق حدیث غدیر دیدم و از کثرت طرق آن به شدت شگفتزده شدم» (ذهبی، تذکرة الحفاظ، ج۲، ص۷۱۰-۷۱۳). ابن کثیر نیز میگوید: «من از طبری کتابی در دو جلد با حجم بزرگ دیدم که در آن احادیث غدیرخم را گرد آورده بود». البدایة والنهایة، ج۶ (جزء ۱۱)، ص۱۴۶.
- ↑ حموی، معجم الأدباء، ج۱۸، ص۸۵ (ط دارالفکر). حموی در جای دیگر از کتابش میگوید: «از جمله کتابهای ابوجعفر طبری کتاب فضائل علی بن ابی طالب است که در اول آن از صحت اخبار وارده درباره غدیرخم، سخن گفته و پس از آن فضائل امام علی(ع) را آورده است. این کتاب ناتمام مانده است.»... حموی، معجم الأدباء، ج۱۸، ص۸۰.
- ↑ ر.ک: خطیب بغدادی، تاریخ بغداد، ج۸، ص۱۴۶ و نیز، ابن اثیر، اسد الغابة، ج۳، ص۲۷۴.
- ↑ در این مورد باز، ر.ک: طباطبایی، عبدالعزیز، الغدیر فی التراث الاسلامی.
- ↑ نجارزادگان، فتحالله، بررسی تطبیقی تفسیر آیات ولایت، ص ۱۵۹
- ↑ ابن تیمیه، منهاج السنة، ج۲، ص۱۶-۱۷ و ۸۵. و نیز، ر.ک: ذهبی، المنتقی (مختصر منهاج السنة)، ص۴۹. در آنجا نیز مینویسد: «اللَّهُمَّ وَالِ مَنْ وَالاهُ...» فلا ريب في كذبه؛ «اما این بخش حدیث که فرمود: خداوندا، هر که او را دوست دارد دوست دار...، شکی در کذب آن نیست».
- ↑ ر.ک: عسال، الشیعة الاثنی عشریة، ص۴۲۳.
- ↑ حاکم نیشابوری، ج۵، ص۱۸۸ و نیز ر.ک: نسائی، خصائص، ص۱۱۲، ح۷۸ و ص۱۲۷، ح۸۷ و ص۲۱۹، ح۱۵۷.
- ↑ حاکم نیشابوری، ج۵، ص۱۸۸.
- ↑ ر.ک: ابن کثیر، البدایة و النهایة، ج۵، ص۱۸۸.
- ↑ ابن حنبل، مسند، ج۳۲، ص۵۵ - ۵۶، ح۱۹۳۰۲.
- ↑ ر.ک: حاکم نیشابوری، مستدرک، ج۵، ص۱۲۲-۱۲۳ وی پس از نقل این حدیث میگوید: «این حدیث بنا به شرط بخاری و مسلم صحیح است»: ابن حنبل، مسند، ج۱۱، ص۳۶۰، ح۱۱۲۵۸ و ص۳۹۱، ح۱۱۲۸۹ و ج۱۸، ص۲۹۷، ح۱۱۷۷۴، محققان مسند درباره این حدیث میگویند: حديث صحيح... و سپس طرق و مصادر این حدیث را یادآور شدهاند.
- ↑ «ما پیامبران خویش و مؤمنان را در زندگی این جهان و در روزی که گواهان (به گواهی) برخیزند یاری میکنیم» سوره غافر، آیه ۵۱.
- ↑ «و هیچ گمان مبر که خداوند به پیمان خود با پیامبرانش وفادار نیست؛ به راستی خداوند پیروزمندی دادستاننده است» سوره ابراهیم، آیه ۴۷.
- ↑ نیز ر.ک: آل عمران، ۱۹۴.
- ↑ «به راستی خداوند از مؤمنان خشنود شد هنگامی که با تو در زیر آن درخت بیعت میکردند پس آنچه در دل داشتند معلوم داشت، از این رو آرامش را بر آنها فرو فرستاد و به پیروزی زودرسی پاداششان داد» سوره فتح، آیه ۱۸.
- ↑ بیهقی، الاعتقاد، ص۲۱۷. رسول خدا(ص) نیز طبق روایت بخاری و مسلم در خطبه حجة الوداع میفرماید: «... پس از من به کفر بر نگردید و دیگر را گردن نزنید.»... این هشداری است به اصحاب خود که احتمال ارتداد و فتنهگری در آنها میرفت و همینگونه هم شد (ر.ک: ابن کثیر، تفسیر القرآن العظیم، ج۲، ص۷۷۔۷۸).
- ↑ ر.ک: صحیح بخاری، کتاب الدعوات، باب الغنی، غنی النفس، ج۸، ص۱۳۸ و باب فی الحوض، ص۱۴۸-۱۵۲.
- ↑ ر.ک: ألبانی، سلسلة الاحادیث الصحیحة، ح۱۷۵۰.
- ↑ ألبانی، سلسلة الاحادیث الصحیحة، ح۱۷۵۰.
- ↑ ابن حجر، لسان المیزان، ج۷، ص۵۳۰، رقم ۹۴۶۵.
- ↑ ابن تیمیه، منهاج السنة، ج۵، ص۳۵ و ۶۳.
- ↑ ألبانی، سلسلة الاحادیث الصحیحة، ج۵، ص۲۶۳-۲۶۴. و نیز، ر.ک: به تعلیقات ألبانی بر کتاب السنة نوشته ابن ابی عاصم، ص۵۵.
- ↑ ألبانی، سلسلة الاحادیث الصحیحة، ج۵، ص۲۶۳.
- ↑ ألبانی، ارواء الغلیل، ج۴، ص۴۰۹.
- ↑ نجارزادگان، فتحالله، بررسی تطبیقی تفسیر آیات ولایت، ص ۱۶۰
- ↑ گفته شده کلمه «مولی» در فرهنگ عرب دستکم به ده معنا به کار رفته است؛ أولی و سزاوارتر مانند مولی در آیه شریفه ﴿فَالْيَوْمَ لَا يُؤْخَذُ... هِيَ مَوْلَاكُمْ...﴾ مالک و صاحب بنده (در آیه ۷۵ سوره نحل)، آزاد کننده بنده، پسر عمو، یاور (در آیه ۱۱ سوره محمد) ضامن جریره و سزاوارتر به میراث (در آیه ۳۳ سوره نساء)، همپیمان، همسایه، و معنای دهم پیشوا و بزرگی که از وی اطاعت میشود (ر.ک: کراجکی، کنز الفوائد، ج۲، ص۸۹-۹۱)
- ↑ آلوسی، روح المعانی، ج۶، ص۲۸۷.
- ↑ نجارزادگان، فتحالله، بررسی تطبیقی تفسیر آیات ولایت، ص ۱۶۴
- ↑ نجارزادگان، فتحالله، بررسی تطبیقی تفسیر آیات ولایت، ص ۱۶۵
- ↑ نجارزادگان، فتحالله، بررسی تطبیقی تفسیر آیات ولایت، ص ۱۶۶
- ↑ نسائی، خصائص، ص۱۱۸، ح۸۰؛ حاکم نیشابوری، مستدرک، ج۳، ص۱۱۰؛ ابن ابی الحدید درباره این حدیث میگوید: و رواه أكثر المحدثين ر.ک: ابن ابی الحدید، شرح نهج البلاغه، ج۹، ص۱۷۱.
- ↑ نسائی، خصائص، ص۱۱۷، ح۷۹؛ ابن حنبل، مسند، ج۵، ص۳۵۹- ۳۵۸ و ۳۶۱؛ حاکم نیشابوری، مستدرک، ج۲، ص۱۳۰- ۱۲۹؛ صحیح ابن حبان، ج۱، ص۳۷۴، ح۶۹۳۰ و.... این حدیث مصادر متعددی دارد و محقق خصائص انسانی برخی از آنها را استقصا کرده است، ر.ک: نسائی، خصائص، ص۱۱۸، ذیل حدیث ۸۰.
- ↑ نسائی، خصائص، ص۱۲۹، ح۸۸ و ۸۹ و نیز مسند طیالسی، ص۱۱۱، ح۸۲۹؛ ابن حنبل، مسند، ج۳۳، ص۱۵۴، ح۱۹۹۲۸؛ ج۳۸، ص۱۱۸، ح۲۳۰۱۳؛ سنن الترمذی، ج۵، ص۶۳۲، ۳۷۱۲۶؛ ابن ابی عاصم، کتاب السنة، ص۵۵۰، ح۱۱۸۷ و ۱۱۸۸ و ۱۱۸۹؛ ابن مغازلی، مناقب، ص۲۲۵، ح۲۷۰. این حدیث افزون بر آنکه با سند صحیح نقل شده است (ر.ک: ابن ابی عاصم، کتاب السنة، ص۵۵۰، ح۱۱۸۷؛ آلبانی محقق این کتاب در ذیل این حدیث مینویسد: إسناده صحیح، رجاله ثقات علی شرط مسلم و أقره الذهبی، سند این حدیث صحیح و راویان آن بنا بر شرط مسلم - مؤلف صحیح مسلم - مورد اعتمادند و ابوعبدالله ذهبی نیز بر این مطلب مُهر صحت زده است). مانند حدیث قبلی مصادری زیاد دارد. محقق کتاب خصائص نسائی مصادر این دو حدیث را تا حدودی استخراج کرده است (ر.ک: نسائی، خصائص، ص۱۲۹).
- ↑ نجارزادگان، فتحالله، بررسی تطبیقی تفسیر آیات ولایت، ص ۱۶۶
- ↑ نسائی، خصائص، ص۱۱۲، ح۷۸؛ ابن حنبل، مسند، ج۴، ص۳۶۶ و ۳۶۸ و ۳۷۱-۰ ۳۷؛ همو، فضائل الصحابة، ص۵۴، ح۸۲ و ص۷۷، ح۱۱۶ و ص۱۱۵، ح۱۷۰؛ ابن ابی عاصم، کتاب السنة، ص۵۹۲، ح۱۳۶۷؛ ابن مغازلی مناقب، ص۱۹۔۲۰، ح۲۵، ۲۷ و ص۲۳، ح۳۳؛ ابن شجری، الامالی الخمیسیة، ج۱، ص۱۴، ح۷ و خوارزمی، مناقب، ص۱۸۲ و....
- ↑ نجارزادگان، فتحالله، بررسی تطبیقی تفسیر آیات ولایت، ص ۱۶۷
- ↑ علامه امینی این تعبیر را از قول ۶۴ نفر از بزرگان اهل سنت نقل کرده است.
- ↑ نسائی، خصائص، ص۱۳۸، ح۹۵ و نیز ر.ک: مصادر دیگری که در پاورقی شماره یک نام برده شده است.
- ↑ نسائی، خصائص، ص۱۳۷، ح۹۴ و ص۱۳۸، ح۹۶.
- ↑ «سرور شما تنها خداوند است و پیامبر او و (نیز) آنانند که ایمان آوردهاند، همان کسان که نماز برپا میدارند و در حال رکوع زکات میدهند» سوره مائده، آیه ۵۵.
- ↑ نجارزادگان، فتحالله، بررسی تطبیقی تفسیر آیات ولایت، ص ۱۶۸
- ↑ نسائی، خصائص، ص۱۱۲، ح۷۸؛ حاکم نیشابوری، مستدرک، ج۳، ص۱۰۹-۱۱۰. ذهبی نیز این حدیث را پذیرفته است، همان و نیز ر.ک: سنن الترمذی، ج۵، ص۶۶۳، ح۳۷۸۸؛ ابن شجری، الامالی الخمیسیة، ج۱، ص۱۴۹ و....
- ↑ نسائی، خصائص، ص۱۱۲، ح۷۸؛ حاکم نیشابوری، مستدرک، ج۳، ص۱۰۹-۱۱۰؛ و نیز ر.ک: هیثمی، کشف الاستار، ج۳، ص۱۸۹، ح۲۵۳۷؛ ابن المغازلی، مناقب، ص۱۷-۱۸، ص۲۳. ابن عقده با طرق متعدد این حدیث را نقل کرده است (ر.ک: ابن عقده، کتاب الولایة، ص۲۳۲، ح۶۹ و ص۲۴۲، ح۸۳ و ص۲۴۴-۲۴۶، ح۸۵ – ۸۸).
- ↑ نجارزادگان، فتحالله، بررسی تطبیقی تفسیر آیات ولایت، ص ۱۶۹
- ↑ نجارزادگان، فتحالله، بررسی تطبیقی تفسیر آیات ولایت، ص ۱۶۹
- ↑ برای نمونه، ر.ک: کلینی، الکافی، ج۱، ص۲۸۹، ح۴ و ص۲۹۰، ج۶.
- ↑ خوارزمی، مناقب، ۱۳۵، ح۱۵۲؛ ابن مغازلی، مناقب، ص۱۸-۱۹، ح۲۴؛ حسکانی، شواهد التنزیل، ج۱، ص۱۵۸، ح۲۱۳ و مصادر دیگری که در بررسی تفسیر آیه اکمال ملاحظه خواهید کرد.
- ↑ «امروز کافران از دین شما نومید شدند پس، از ایشان مهراسید و از من بهراسید! امروز دینتان را کامل و نعمتم را بر شما تمام کردم و اسلام را (به عنوان) آیین شما پسندیدم پس، هر که در قحطی و گرسنگی ناگزیر (از خوردن گوشت حرام) شود بیآنکه گراینده به گناه باشد بیگمان خداوند آمرزندهای بخشاینده است» سوره مائده، آیه ۳.
- ↑ نجارزادگان، فتحالله، بررسی تطبیقی تفسیر آیات ولایت، ص ۱۷۰
- ↑ قول عمر بن الخطاب به امام علی(ع) در روز غدیر است. ر.ک: ابن ابی شیبة، المصنف، ج۶، ص۳۷۵، ح۳۲۱۰۹؛ ابن حنبل، مسند، ج۳۰، ص۴۳۰، ح۱۸۴۷۹ و ۱۸۴۸۰؛ ثعلبی، الکشف و البیان، ج۴، ص۹۲؛ ابن مغازلی، مناقب، ص۱۹-۲۰، ح۲۴؛ فخر رازی، مفاتیح الغیب، ج۱۲، ص۴۹-۵۰؛ نیشابوری، غرائب القرآن (حاشیه تفسیر طبری)، ج۶ ص۱۹۴؛ علامه امینی از افرادی زیاد این مطلب را نقل کرده است (ر.ک: امینی، الغدیر، ج۱، ص۵۱۹-۵۲۷).
- ↑ «و مردان و زنان مؤمن، دوستان یکدیگرند» سوره توبه، آیه ۷۱.
- ↑ ر.ک: حاکم نیشابوری، مستدرک، کتاب معرفة الصحابة، ج۳، ص۱۱۶-۱۱۷.
- ↑ نجارزادگان، فتحالله، بررسی تطبیقی تفسیر آیات ولایت، ص ۱۷۱
- ↑ این احتجاج در مصادر شیعی و اهل سنت نقل شده است؛ برای نمونه، ر.ک: طوسی، امالی، ج۱، ص۱۵۹ و ص۱۶۶ و ۱۶۸ و ۳۴۲. وی با چندین طریق آن را آورده و نیز: کراجکی، کنز الفوائد، ج۲، ص۸۷؛ ابن مغازلی، مناقب الامام علی بن ابی طالب، ص۱۱۲-۱۱۸، ح۱۵۵؛ خوارزمی، المناقب، ص۲۴۶ و....
- ↑ ر.ک: نسائی، خصائص، ص۱۴۱-۱۴۲، ح۹۸ و ۹۹ و ص۲۱۹، ح۱۵۷ و نیز: ابن ابی عاصم، کتاب السنة، ص۵۹۳؛ ابویعلی، مسند، ج۱، ص۴۲۸، ح۳۰۷ و حاکم نیشابوری، مستدرک، ج۳، ص۱۰۹ و ۱۱۰ و هیثمی، مجمع الزوائد، ج۹، ص۱۰۴ و....
- ↑ در کتاب الغدیر، این قرائن و شواهد به بیست عدد بالغ میشود. علامه امینی افزون بر کاوش در معنای کلمه مولی. قرائن و شواهد دیگری در این زمینه آورده و از هر جهت بحث را کامل کرده است (ر.ک: امینی، الغدیر، ج۱، ص۶۵۱-۶۶۷)، برای توضیح بیشتر درباره مفاد حدیث غدیر، نصب امامت و دفع شبهات ر.ک: اسکافی المعیار و الموازنة، ص۲۱۰- ۲۱۸؛ سید مرتضی، رسائل شریف مرتضی، ج۳، ص۲۴۴ و ۲۵۲؛ همو، الذخیرة فی علم الکلام، ص۴۴۴-۴۵۲؛ رازی، ابوالفتوح، روح الجنان، ج۲، ص۱۹۰-۱۹۹ کراجکی، خبر الغدیر، ص۳۷-۵۸؛ بیاضی عاملی، الصراط المستقیم، ج۱، ص۳۴۲؛ کراجکی، کنز الفوائد، ج۲، ص۸۴-۹۸؛ مجلسی، بحارالانوار، ج۳۷، ص۱۰۸-۳۴۰؛ مرآة العقول، ج۳، ص۲۱۳-۲۳۰؛ تستری، احقاق الحق، ج۲، ص۴۱۱-۵۰۱؛ شرف الدین، المراجعات، مراجعه ۶۰، ص۲۸۲.
- ↑ ر.ک: صحیح بخاری، ح۳۰۵۳، ۳۱۶۸ و ۴۴۳۱؛ صحیح مسلم، ح۲۰ و ۱۶۳۷؛ ابن سعد، الطبقات الکبری، ج۲، ص۲۴۲-۲۴۵.
- ↑ صحیح مسلم، ح۲۰ و ۱۶۳۷؛ ابن حنبل، مسند، ج۵، ص۳۵۱، ح۳۳۳۶. محققان مسند در ذیل این حدیث میگویند: «سند این حدیث بنا بر شرط بخاری و مسلم، صحیح است».
- ↑ ابن حنبل، مسند، ج۳، ص۴۰۹، ح۱۹۳۵ و ج۵، ص۱۳۴-۱۳۵، ح۲۹۹۰، سند این حدیث نیز بنابر شرط بخاری و مسلم صحیح است، و نیز ر.ک: ابی داود، سنن، رقم ۳۰۲۹؛ و....
- ↑ ر.ک: نووی، شرح صحیح مسلم، ج۱۱، ص۸۹-۹۲؛ ابن حجر، فتح الباری، ج۱، ص۲۰۸؛ ج۷، ص۱۳۳-۱۳۴.
- ↑ از جمله ر.ک: همان مصادر در پانوشتهای ۱ تا ۳ و نیز ر.ک: ابن اثیر، الکامل فی التاریخ، ج۳، ص۶۳ -۶۴؛ ابن ابی الحدید، شرح نهج البلاغه، ج۱۲، ص۵۳-۵۴ و ۷۸- ۲۹. نوری در شرح صحیح مسلم، ج۱۱، ص۹۰ میگوید: «گفته شده پیامبر خدا(ص) در آن وصیتنامه میخواسته شخصی معین را برای خلافت تعیین کند تا اختلاف و فتنه رخ ندهد.»... ابن ابی الحدید اعتراف عمر را نقل میکند که رسول خدا در آن وصیتنامه میخواستهاند به صورت مکتوب علی(ع) را به خلافت تعیین کند و من جلوگیری کردم که مبادا فتنه بر پا شود...! ر.ک: ابن ابی الحدید، شرح نهج البلاغه، ج۱۲، ص۷۸. ابن اثیر از قول عمر نیز چنین نقل میکند: «عمر به ابن عباس میگوید: «آیا میدانی چرا پس از پیامبر نگذاشتند خلافت به شما برسد...؛ زیرا اگر نبوت و خلافت در شما بنیهاشم جمع شود، بر دیگران فخر میفروختید.»... ر.ک: ابن اثیر، الکامل فی التاریخ، ج۳، ص۶۳ - ۶۴ و نیز ابن ابی الحدید، شرح نهج البلاغه، ج۱۲، ص۵۳ -۵۴ و....
- ↑ نجارزادگان، فتحالله، بررسی تطبیقی تفسیر آیات ولایت، ص ۱۷۱