تهذیب نفس در اخلاق اسلامی

از امامت‌پدیا، دانشنامهٔ امامت و ولایت

دلائل وجوب تهذیب نفس

  • تهذیب نفس و پاک نمودن آن از رذائل از سوئی، و آراستن آن به اخلاق حسنه و صفات برتر انسانی، به دلالت دلائل چهارگانه شرعی در شمار مهمترین واجبات قرار دارد[۱]:

دلیل قرآن کریم

  • در این شمار است آیه شریفه: قَدْ أَفْلَحَ مَن زَكَّاهَا وَقَدْ خَابَ مَن دَسَّاهَا[۲]؛ که از جهت شدّت تأکید، هیج نمونه دیگری در قرآن کریم ندارد؛ چه پیش از آن شانزده قسم آمده، و آنگاه به شش گونه مختلف بر آن تأکید شده است. و نیز در این شمار است آیه شریفه: يَوْمَ لا يَنفَعُ مَالٌ وَلا بَنُونَ إِلاَّ مَنْ أَتَى اللَّهَ بِقَلْبٍ سَلِيمٍ [۳]؛ که نشان می‌‌دهد رسیدن به درجات برتر اخروی، تنها از راه به‌دست آوردن قلب سلیم ممکن است که آنهم تنها از راه تخلیه از رذائل به‌دست می‌‌آید[۴].
  • گذشته از این دو آیه، آیه شریفه: هُوَ الَّذِي بَعَثَ فِي الأُمِّيِّينَ رَسُولا مِّنْهُمْ يَتْلُو عَلَيْهِمْ آيَاتِهِ وَيُزَكِّيهِمْ وَيُعَلِّمُهُمُ الْكِتَابَ وَالْحِكْمَةَ وَإِن كَانُوا مِن قَبْلُ لَفِي ضَلالٍ مُّبِينٍ[۵]، نیز نشان می‌‌دهد که علّت نهائی بعثت پیامبران تزکیه جان‌های آدمیان و تعلیم مکارم اخلاق به آنان بوده است. و باز در همین شمار است: قَدْ جَاءَكُمْ مِنَ اللَّهِ نُورٌ وَكِتَابٌ مُبِينٌ يَهْدِي بِهِ اللَّهُ مَنِ اتَّبَعَ رِضْوَانَهُ سُبُلَ السَّلَامِ وَيُخْرِجُهُمْ مِنَ الظُّلُمَاتِ إِلَى النُّورِ بِإِذْنِهِ وَيَهْدِيهِمْ إِلَى صِرَاطٍ مُسْتَقِيمٍ[۶]. این آیه، بوضوح نشان می‌‌دهد که قرآن کریم نازل شده است تا راه‌های سیر به سوی حضرت معبود را نشان دهد؛ بدان معنی که از تخلیه تا مراتب متعدّد لقاء را، فرا روی آدمیان نهد[۷].
  • گذشته از این آیه، تدبّر در معانی دیگر آیات نیز نشان می‌دهد که هدف نهایی بیشترینه آیات، همان تهذیب نفس از رذائل و تخلّق آن به فضائل بوده است؛
  • آیا قصص قرآنی جز برای این مقصود نازل شده است؟
  • و آیا آیات آفاقی و آنفسی قرآن را هدفی جز این بوده است؟؛
  • و آیا آیات توحیدی قرآن کریم، رنگی اخلاقی نداشته هدفی جز اخلاق آدمیان داشته است؟؛
  • و آیا آیات الأحکام این کتاب الهی، برای هدفی جز تعالی اخلاقی انسان نازل شده است؟.
  • به این آیات بنگرید:
  1. أَقِمِ الصَّلَاةَ لِذِكْرِي[۸]؛
  2. َ إِنَّ الصَّلَاةَ تَنْهَى عَنِ الْفَحْشَاءِ وَالْمُنْكَرِ[۹]؛
  3. يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا كُتِبَ عَلَيْكُمُ الصِّيَامُ كَمَا كُتِبَ عَلَى الَّذِينَ مِنْ قَبْلِكُمْ لَعَلَّكُمْ تَتَّقُونَ[۱۰]؛
  4. خُذْ مِنْ أَمْوَالِهِمْ صَدَقَةً تُطَهِّرُهُمْ وَتُزَكِّيهِمْ[۱۱]
  • از این‌رو، اگر گفته شود که قرآن کریم، سراسر کتاب اخلاق؛ و اسلام خود مدرسه اخلاق است، سخنی صحیح و در شأن اسلام و قرآن گفته آمده است[۱۲].
  • چرا قرآن کریم اینگونه بر مسأله اخلاق تأکید کرده است؟
  • پاسخ این پرسش، هم علّت این تأکید شدید را بیان می‌‌کند، و هم می‌‌تواند دلیلی دیگر بر این امر به حساب آید.
  • قرآن کریم، گاه با پیروی از اسلوب تشبیه معقول به محسوس، سر آن دارد تا لزوم اتّصاف به اخلاق حسنه را باز نماید، همانگونه که با تشبیه قلب انسان به زمین می‌‌فرماید: وَالْبَلَدُ الطَّيِّبُ يَخْرُجُ نَبَاتُهُ بِإِذْنِ رَبِّهِ وَالَّذِي خَبُثَ لَا يَخْرُجُ إِلَّا نَكِدًا[۱۳]. و نیز همانگونه که صفات نهفته در نفس انسان را به درخت تشبیه می‌‌نماید: أَلَمْ تَرَ كَيْفَ ضَرَبَ اللَّهُ مَثَلًا كَلِمَةً طَيِّبَةً كَشَجَرَةٍ طَيِّبَةٍ أَصْلُهَا ثَابِتٌ وَفَرْعُهَا فِي السَّمَاءِ تُؤْتِي أُكُلَهَا كُلَّ حِينٍ بِإِذْنِ رَبِّهَا وَيَضْرِبُ اللَّهُ الْأَمْثَالَ لِلنَّاسِ لَعَلَّهُمْ يَتَذَكَّرُونَ وَمَثَلُ كَلِمَةٍ خَبِيثَةٍ كَشَجَرَةٍ خَبِيثَةٍ اجْتُثَّتْ مِنْ فَوْقِ الْأَرْضِ مَا لَهَا مِنْ قَرَارٍ[۱۴][۱۵].
  • نیز این کتاب الهی، با حکایت‌گری بخشی از حکایات پیشینیان، نشان می‌‌دهد که تهذیب نفس از رذائل، در شمار اوجب واجبات است؛ از اینگونه است آنچه در سوره شمس بعد از تأکیدات فراوان و قسم‌های گونه گون - و پس از آیه شریفه: قَدْ أَفْلَحَ مَنْ زَكَّاهَا وَقَدْ خَابَ مَنْ دَسَّاهَا[۱۶]- فرموده است: كَذَّبَتْ ثَمُودُ بِطَغْوَاهَا[۱۷][۱۸].
  • همانگونه که بوضوح به‌چشم می‌‌آید، قرآن کریم علّت سرپیچی قوم ثمود از دعوت پیامبر خود را، تنها رسوخ صفت ناپسند طغیان و تسلّط آن بر آنان دانسته است. چه شگفتی‌آور است که آدمی شتری را که با فرزندش از دل کوه بیرون آمده و معجزه‌ای آشکار است، به قتل رساند!؛
  • و آیا سزاوار است که انسان عاقل، به تهدید آن کس که چنین معجزه روشنی عرضه نموده است، وقعی ننهد؟!؛
  • و آیا شایسته است که انسان عاقل، از عاقبت این فعل شرم‌آور خود ترسان نباشد؟!.
  • آری! قرآن کریم اشاره می‌‌کند که هرگاه رذیلتی اخلاقی در جان کسی ریشه دوانَد، تمامی افعال ناپسندی که از پی این صفت ناپسند پدید می‌‌آید، از آنکه از یک تن سر می‌‌زند، می‌‌تواند حتّی از یک گروه و قوم نیز سر زند!.
  • قرآن کریم در این رابطه، آیاتی سخت درباره ولید بن مُغَیره - که در میان عرب از رتبتی والا برخوردار بود- ذکر می‌‌نماید؛ چه او: كَلَّا إِنَّهُ كَانَ لِآيَاتِنَا عَنِيدًا[۱۹][۲۰].
  • همین عنادورزی او و ریشه دوانیدن این رذیلت در نفسش، باعث شد تا از هدایت قرآن کریم چشم پوشد؛ و هرچند خود به بی‌همانندیِ این کتاب آسمانی معترف بود، امّا با جادو خواندن آن، خود و شماری از کافران را از دریافت نور وهدایت آن محروم ساخت.
  • به این آیات که در شأن او نازل، و عاقبت اتّصاف انسان به صفات رذیلت را نشان می‌دهد- بنگرید: إِنَّهُ فَكَّرَ وَقَدَّرَ فَقُتِلَ كَيْفَ قَدَّرَ ثُمَّ قُتِلَ كَيْفَ قَدَّرَ ثُمَّ نَظَرَ ثُمَّ عَبَسَ وَبَسَرَ ثُمَّ أَدْبَرَ وَاسْتَكْبَرَ فَقَالَ إِنْ هَذَا إِلَّا سِحْرٌ يُؤْثَرُ إِنْ هَذَا إِلَّا قَوْلُ الْبَشَرِ [۲۱]. این آیات، بخوبی سرانجام عنادورزی را نشان می‌‌دهد. این صفت - همچون دیگر صفات رذیلت - قلب انسان را از دریافت نور الهی محروم، و او را در دو جهان زیانکار می‌‌سازد: وَجَحَدُوا بِهَا وَاسْتَيْقَنَتْهَا أَنْفُسُهُمْ ظُلْمًا وَعُلُوًّا فَانْظُرْ كَيْفَ كَانَ عَاقِبَةُ الْمُفْسِدِينَ[۲۲][۲۳].
  • کوتاه سخن اینکه: قرآن کریم بر آن است که قلبْ منبع افکار، اقوال و سخنان آدمی است؛ حال اگر این قلب سالم بوده از آلودگی‌های رذائل بدور مانَد، تمامی افکار، اندیشه‌ها و سخنان صاحب او بر سلامت بوده، موجب نجات او می‌‌گردد؛ و اگر به رذائل آلوده گردد، سرانجام او را به تنگناهای جهنّم رهنمون می‌‌شود. عرب راست: كُلُّ إِنَاءٍ بِمَا فِيهِ يَنْضِحُ ؛ و در زبان فارسی مثلی مشهور است که: "از کوزه همان برون تراود که در اوست"[۲۴].

استدلال به سنّت

  1. امیرالمؤمنین (ع) فرمودند: "پیامبر اکرم (ص) گروهی را به جنگی گسیل داشتند. ایشان پس از مراجعت آنان، فرمودند: آفرین بر گروهی که جهاد اصغر را گذراندند و جهاد اکبر بر آنان باقی ماند!. جهادگران باز پرسیدند: ای پیامبر خدا! جهاد اکبر کدام است؟؛ و ایشان فرمودند: جهاد با نفس!. آنگاه فرمودند: برترین جهادها، جهاد کسی است که با نفس خود که در میان جانش قرار دارد، به مقابله برخواسته است"[۲۵]؛
  2. امام کاظم (ع) فرمودند: "ای هشام... با نفس خود جهاد کن تا آن را از هواهای خود بازداری، که این مطلب مانند جهاد با دشمن بر تو واجب است. هشام گوید: به امام عرض کردم: جهاد با کدامین دشمن واجب تر است؟ فرمود: دشمنی که از همه دشمنان به تو نزدیک‌تر و دشمنی اش بیشتر و ضررش برای تو بالاتر است، و با اینکه به تو نزدیک است امّا از همه دشمنان پوشیده تر و مخفی تر است"[۲۶]؛
  3. "مردی مجاشع نام، بر پیامبر اکرم (ص) وارد شد و از ایشان پرسید: ای پیامبر خدا! راه شناخت حق کدام است؟ فرمودند: شناخت نفس؛ پرسید: راه همراهی با حق کدام است؟ فرمودند: مخالفت با نفس؛ پرسید: راه به‌دست آوردن رضایت حق کدام است؟ فرمودند: نارضایتی نفس؛ پرسید: راه رسیدن به حق کدام است؟ فرمودند: ترک نفس؛ پرسید: راه اطاعت و فرمانبری حق کدام است؟ فرمودند: نافرمانی از نفس؛ پرسید: راه یادکرد از حق کدام است؟ فرمودند: فراموش کردن نفس؛ پرسید: راه نزدیکی به حق کدام است؟ فرمودند: دوری از نفس؛ پرسید: راه اُنس با حق کدام است؟ فرمودند: دوری گزینی از نفس؛ پرسید: راه به سوی آنچه فرمودی کدام است؟ فرمودند: یاری جستن از حق بر ضدّ نفس![۲۷]؛
  4. امام صادق (ع) فرمودند: "حضرت حق، انبیاء خود را به اخلاقی نیکو اختصاص داده؛ از این‌رو خود را بیازمائید، هرکس این اخلاق را در خود یابد باید خداوند را بر آن سپاس گوید و بداند که داشتن این صفات در شمار نیکی‌ها است، و هرکس دارای این اخلاق نباشد باید به درگاه الهی تضرّع نموده التماس نماید تا این صفات را دریابد. راوی گوید: امام اخلاق ویژه انبیاء را ده عدد برشمرد: یقین، قناعت، صبر، شکر، بردباری، خوش خُلقی، بخشندگی، غیرت، شجاعت و جوانمردی"[۲۸]؛
  5. امام سجّاد (ع) فرمودند: "موسی بن عمران (ع) به خداوند عرض کرد: خدایا! چه کسانی نزدیکان تو هستند که در قیامت که هیچ سایه‌ای جز سایة عرش تو نیست، آنان را در این سایه مسکن می‌دهی؟ خداوند به او وحی فرمود: آنان که از قلبی پاک برخوردارند"[۲۹][۳۰].

دلیل اجماع

  • سخنانی که از بزرگان طائفه شیعه امامیّه درباره وجوب تهذیب نفس و تخلّق به فضائل نقل شده، بسیار زیاد است. این سخنان بوفور در آثار قدما و متأخّران دیده می‌‌شود. بلکه مراجعه به کتاب‌های اهل دل، نشان می‌دهد که این وجوب در نظر آنان ضروری بوده آن را در شمار بدیهیّات می‌‌دانسته‌اند[۳۵].
  • شیخ الرئیس ابن سینا در کتاب "الإشارات و التَّنبیهات" فرموده است: "عقابی که برای نفس در اثر گناهانش حاصل می‌‌شود، همچون مرضی است که به ناگزیر در اثر پرخوری برای بدن حاصل می‌‌شود. این مرض از لوازم حالات قبلی بدن است که به ناچار خود و توابعش سرانجام ظاهر می‌‌شود. امّا عقاب دیگری که به گونه‌ای دیگر و از مبدئی دیگر، از خارج از نفس است، آن را سخنی دیگر است"[۳۶][۳۷].
  • متکلّم بزرگ شیعی خواجه نصیرالدّین طوسی در شرح این عبارت می‌‌فرماید:"این نوع از عقاب‌ها برای نفس انسان بواسطه ملکاتی که کسب کرده و در آن راسخ و پابرجا شده، حاصل می‌‌شود. از این‌رو، گوئی این عقاب‌ها از داخل ذات انسان بوده و همان آتش فروزان الهی است که بر قلب‌ها شعله‌ور می‌‌شود. امّا اگر آیاتی که در کتب الهی درباره عذاب‌ها آمده است بر ظاهرش حمل شود، اقتضا دارد که بر عذابی جسمی، که بر بدن بدکاران از خارج از این بدن وارد می‌‌شود، حمل شود. تفاسیر و روایات وارده، این گونه از عقاب را تشریح کرده است. شیخ الرّئیس به این نوع از عقاب با عبارت: و امّا العقاب الذی...". اشاره کرده؛ یعنی: اثبات این نوع از عذاب بنا به این وجه مشهور در میان ادیان اگر حق باشد، تنها وابسته به سمع بوده باید از احادیث اخذ شود"[۳۸][۳۹].
  • شیخ بهائی نیز در این زمینه می‌فرماید: "برخی از اهل دل گفته‌اند: مارها و عقربها - بلکه همان آتشی که در قبر و قیامت ظاهر می‌‌شود- خود اعمال قبیح و اخلاق پست و عقائد باطلی است که در این دنیا به‌صورت اعمال و اخلاق و عقائد، ظاهر شده و این لباسها را به تن کرده؛ و در آن دنیا به آن صورت ظاهر می‌‌شود و آن لباسها را به تن می‌‌کند؛ همانگونه که راحتی و حوریان و میوه‌های بهشتی، همان اخلاق پاک و اعمال نیک و اعتقادات صحیحی هستند، که در این عالم به این صورت ظاهر شده با این اسم‌ها خوانده شده‌اند؛ و در آن عالم با آن نام خوانده می‌‌شوند و به آن صورت تمثُّل می‌‌یابند. چراکه یک حقیقت در چند محل به صور گوناگون و با اسامی گوناگون ظاهر می‌‌شود؛ این حقیقت در هر محلی لباسی می‌‌پوشد و به زی و صورت دیگری ظهور می‌‌یابد. اینان در آیه يَسْتَعْجِلُونَكَ بِالْعَذَابِ وَإِنَّ جَهَنَّمَ لَمُحِيطَةٌ بِالْكَافِرِينَ[۴۰] برآنند که منظور آیه این نیست که عذاب در جهانی دیگر بدکاران را احاطه می‌‌نماید- آنگونه که مفسّران ظاهربین گفته‌اند-؛ بلکه به معنی زمان حال است؛ چراکه زشتی‌های اخلاقی و کرداری و اعتقادی آنان، هم‌اکنون آنان را در برگرفته و این همان جهنمی است که در سرای دیگر به‌صورت آتش و عقرب ومار، برای آنان ظاهر خواهد شد"[۴۱][۴۲].
  • صدرالمتألّهین نیز در اسفار و اربعه می‌‌فرماید: "تحوّل نفس از این عالم طبیعت دنیائی به نشأة دیگر، و تبدیل شدنش به آنچه ملکه او بوده و پذیرفتنش صورت‌های جهان آخرت را، که چندین نوع است و زیبا و نورانی و یا زشت و پست و ظلمانی به‌صورت حیوانات وحشی و درّنده می‌‌باشد؛ اینها سراسر حاصل از اعمال و افعال دنیائی خود نفس است، که این صورتها را به‌دست آورده و این هیئتها را برای خود حاصل نموده است. این سخن نه تنها مخالف سخن صحیح نیست، بلکه امری است که به‌واسطه برهان نیز ثابت می‌‌شود؛ و برای بزرگان اهل کشف و شهود نیز اثبات شده و از صاحبان ادیان حقّه و دیگر ادیان نیز همین مطلب استفاده شده، ظواهر آیات قرانی و احادیث منقول از پیامبر اکرم (ص) نیز به همین مطلب گواهی می‌دهد"[۴۳]؛
  • غزالی نیز می‌‌نویسد: "اگر به خویشتن مشغولی، پس به هیچ چیزی جز از علمی که بر تو - به حسب حال خودت - واجب است مشغول مباش؛ و به اعمال ظاهری‌ای که به علم وابسته است- همانند نماز وپاکی وروزه -. و از همه مهمتر که همگان آن را رها کرده‌اند، علم صفات پسندیده و ناپسندیده قلب است؛ چراکه هیچ انسانی از صفات بد - مثل حرص و حسد و... - جدا نمی‌شود، و تمامی اینها در شمار مهلکات بوده و از بین بردن آن در شمار واجبات است؛ از این‌رو تنها به این مطلب بپرداز تا خود را از هلاک ایمن سازی"[۴۴][۴۵].
  • شهید ثانی نیز در منیة المُرید می‌‌فرماید: "تزکیه نفس باجماع تمامی مسلمین واجب عینی بوده، بر یکایک آنان واجب است که به آن بپردازند"[۴۶]؛ همو در جائی دیگر از همین کتاب می‌‌فرماید: آنچه از همه امور مهمتر و شناخت آن واجب‌تر و پرداختن به آن و رقابت بر سر آن بالاترین کار انسان است، تطهیر نفس از رذائل اخلاقی است"[۴۷][۴۸].
  • فیض کاشانی نیز می‌‌فرماید: "مهرورزی برای جذب قلب‌ها به علمی که حیاة همیشگی ابدی به دنبال می‌‌آورد، مهمتر از مهربانی برای جلب قلبها به طبّ است، که تنها سلامتی بدن را در پی خواهد داشت"[۴۹][۵۰].
  • محقق نراقی نیز فرموده است: "فضائل اخلاقی از امور نجات بخشی است که سعادت جاوید در پی داشته، و رذائل اخلاقی نیز از امور هلاک کننده‌ای است که موجب بدبختی همیشگی خواهد شد. از این‌رو پیراستن نفس از رذائل و آرایش آن به فضائل، از مهمترین واجبات است و رسیدن به زندگی حقیقی بدون آن در شمار امور محال قرار دارد؛ بر این اساس بر هر انسان عاقلی واجب است که در به‌دست آوردن فضائل اخلاقی و دوری از رذائل تلاش کند؛ و اگر در این راه کوتاهی نماید هلاکت ابدی او را در خواهد یافت"[۵۱][۵۲].
  • سید عبداللّه شبر نیز در این رابطه می‌‌فرماید: "طلب کمال بر تمامی مسلمین واجب بوده، به‌واسطه آن به پیامبر اکرم (ص) و خاندان پاکش (ع) تاسّی و اقتدا می‌‌شود؛ چرا که اخلاق نیکو نجات بخش، و اخلاق بد سم‌های مرگ آورِ هلاک کننده دورکننده از درگاه حضرت حق است؛ که صاحب خود را در صف شیطان لعین قرار می‌‌دهد. و مریضی‌های قلب‌ها و جان‌ها که به دین ضرر می‌‌رسانند، ضرردارتر از مرض‌های جسمی و بدنی است، چراکه این بیماریها تنها زندگی جسمی را تهدید، و آن دیگری زندگی جاوید را نابود می‌‌سازد؛ از این‌رو دانستن طبِّ بدن واجب کفائی، اما دانستن طبِّ روح واجب عینی است"[۵۳][۵۴].
  • محقّق بزرگوار ملّا احمد نراقی نیز فرموده است: "و بحکم محکم عقل و نفس مستفیض نقل، بر هر یک از افراد سالکین منهج رشاد و طالبین طریق ارشاد، لازم است که اوّلاً از آئینة گیتی‌نمای دل زنگ رذائل زائل، و بعد از آن ادهم همّت بصوب تجمّل بحُلَل فضائل مایل سازد؛ چه بدون تخلیة، تحلیه میسّر نشود و انعکاس نقش حبیب در نفس خبیث صورت نبندد"[۵۵]. همو در جائی دیگر می‌‌نویسد: "آلام و بیماری‌های روح عبارت است از اخلاق دمیمه و صفات رذیلت، که موجب هلاکت و بدبختی روح است، و او را از درک لذّات روحانیّه و رسیدن به سعادات ابدیّه باز می‌‌دارد"[۵۶][۵۷].
  • امام خمینی نیز در این زمینه فرموده است: "و از بالاترین و والاترین حوزه‌هائی که لازم است به طور همگانی مورد تعلیم و تعلّم قرار گیرد، علوم معنوی اسلامی از قبیل علم اخلاق و تهذیب نفس و سیر و سلوک إلی اللّه – « رَزَقَنَا اللَّهُ وَ إِيَّاكُمْ» - که جهاد اکبر می‌باشد".[۵۸]. و باز هم ایشان می‌‌فرمایند: "... جهنّم با اعمال و کردار زشت انسان روشن می‌‌گردد. این اعمال بشر چموش است که آتش‌افروزی می‌‌کند، فرمود: "جُزنا و هی خامدةُ: از جهنّم گذشتیم در حالی که خاموش بود". اگر بشر با این اعمال و کردار خویش آتش نیفروزد، جهنم خاموش است. باطن این طبیعت، جهنّم است؛ اقبال به طبیعت، اقبال به جهنّم است. وقتی انسان از این جهان به جهان دیگر رخت بربندد و پرده‌ها پس برود، می‌‌فهمد که: ذَلِكَ بِمَا قَدَّمَتْ أَيْدِيكُمْ[۵۹]؛ وَوَجَدُوا مَا عَمِلُوا حَاضِرًا[۶۰][۶۱].
  • تمام اعمالی که در این دنیا از انسان سر می‌‌زند، در آن جهان دیده می‌‌شود، در برابر وی مجسّم می‌گردد: فَمَنْ يَعْمَلْ مِثْقَالَ ذَرَّةٍ خَيْرًا يَرَهُ وَمَنْ يَعْمَلْ مِثْقَالَ ذَرَّةٍ شَرًّا يَرَهُ[۶۲]. تمام اعمال و کردار و گفتار انسان در جهان دیگر منعکس می‌‌گردد، گوئی از زندگی ما فیلم‌برداری می‌‌شود و در آن جهان نشان داده خواهد شد و قابل انکار نخواهد بود. همه اعمال و حرکات ما را علاوه بر شهادت اعضاء و جوارح، به ما نشان خواهند داد: قَالُوا أَنْطَقَنَا اللَّهُ الَّذِي أَنْطَقَ كُلَّ شَيْءٍ[۶۳][۶۴][۶۵].

دلیل عقل

  1. احکام مولوی،
  2. احکام امضائی؛
  3. احکام ارشادی.
  • منظور از "احکام مولوی"، احکامی است که دست عقل انسان از رسیدن به آن کوتاه است. وجوب نماز، روزه و حج در این شمار است. از این‌رو، در این امور، عقل از شرع پیروی نموده اختیار خود را به دست پیامبران وا می‌نهد.
  • "احکام امضائی" اما، احکامی است که در میان عاقلان رائج بوده، اینان خود بر دوستی آن گواهی می‌دهند. اعتماد به سخن انسان راست‌کردار و راست‌گو، پذیرش مالکیت فرد نسبت به آنچه در اختیار دارد، و اعتماد به آنچه دیگران بر زبان می‌آورند، در شمار این قواعد است؛ که دانایان جهان زندگی خود را بر اساس آن بنا کرده هر روز آن را در این زندگی به کار می‌برند. این امور چنان از جانب شرع امضاء و پذیرفه شده است، به "احکام امضائی" نام‌بردار شده است. این گونه احکام، از سوی عقل و شرع هردو تأثیر می‌شود.
  • "احکام ارشادی" اما، احکامی است که عقل به استقلال آن را دریافته هیچ نیازی به سخن شرع در این زمینه ندارد. بدی ظلم، خوبی صدق، وجوب شکرگذاری کسی که نعمتی به انسان بخشیده است، و ... در این شمارند[۶۷].
  • در این امور اگر دستوری از شرع رسیده باشد، تنها به همان حکم عقلی ارشاد و راهنمایی می‌‌کند؛ وگرنه عقل به خودی خود آن حکم را پذیرفته نیازمند به شرع نمی‌باشد. حال از آنجا که تمامی فضائل و رذائل، و نیز آثار خارجی آنها، در شمار بدیهیّات قرار دارند. همانگونه که حضرت حق خود در این زمینه می‌‌فرماید: وَنَفْسٍ وَمَا سَوَّاهَا فَأَلْهَمَهَا فُجُورَهَا وَتَقْوَاهَا[۶۸]؛ از این‌رو، شارع را در این مسأله سخن نوئی نیست، و تنها به همان حکم عقل راهنمائی فرموده است. آیاتی نظیر: قَدْ أَفْلَحَ مَنْ زَكَّاهَا[۶۹] و يَوْمَ لَا يَنْفَعُ مَالٌ وَلَا بَنُونَ إِلَّا مَنْ أَتَى اللَّهَ بِقَلْبٍ سَلِيمٍ[۷۰]، نیز از همین حالت برخوردارند[۷۱].
  • کوتاه سخن آنکه: دلیل اصلی بر وجوب تهذیب نفس از آلودگی‌ها و تخلّق آن به اخلاق شایسته، همین حکم عقل است که بدون نیاز به اوامر شرعی، آن را پذیرفته خود به حرکت به سوی آن امر می‌‌نماید. از این‌رو است که ما در این رساله، در پی بیان قوّت و یا ضعف روایات نبوده، تنها به ظاهر آنها اکتفا می‌‌نمائیم؛ چه تمامی این روایات از باب ارشاد بوده در پی تأسیس مطلب جدیدی نیست، تا نیازمند به بررسی سند و یا دلالت آنها باشیم. روش اخلاق پژوهان پیشین نیز همین بوده است. اینان با توجّه به همین مطلب تنها به نقل روایات پرداخته از بررسی سند و دلالت آنها احتراز جسته‌اند[۷۲].

راه‌های تهذیب نفس

تقوی

مراقبه

عبرت

دوستی در راه خدا

ترسانیدن و امیدبخشیدن

دوستی برای خدا

امکان تهذیب اخلاق

  • امکان تهذیب اخلاق و پیراستن نفس از رذیلت‌های اخلاقی، همواره مورد بحث و گفت وگو بوده است. گروهی آن را غیر ممکن شمرده و گروهی دیگر به امکان آن رأی داده‌اند. ما برای دستیابی به قول صحیح، ادله دو نظریه را بررسی می‌کنیم.

ادله عدم امکان تهذیب

  1. اخلاق و ملكات، ذاتی انسان است و ذاتی قابل تغییر و تبدیل نیست؛ همان طور که مزاج انسان قابل تغییر نیست، اخلاق هم که تابع فعالیت مزاج است، تغییر نمی‌کند.
  2. حسن خلق با ریشه کن شدن شهوت و غضب به دست می‌آید و تجربه نشان می‌دهد که ریشه کن کردن غضب و شهوت محال است؛ بنابراین هر تلاشی برای اصلاح اخلاق و تهذیب نفس بی‌نتیجه است[۷۳].

انتقاد و پاسخ

پاسخ نقضی یا انتقادی

  1. توصیه‌های اخلاقی بخش زیادی از تعالیم ادیان و مکتب‌های آسمانی و غیر آسمانی را به خود اختصاص داده است. تمامی جوامع بشری، نظامی تربیتی دارند که جاهلان را ارشاد و خلافکاران را مجازات می‌کند. در صورتی که تغییر و اصلاح اخلاق انسان غیر ممکن باشد، تمام سفارش‌ها، ‌اندرزهای سیاسات و عقوبت‌ها، لغو و بیهوده است. از همه مهم‌تر اینکه، شارع آسمانی که عقل کل و کامل است نباید تا این حد ما را به کاری بیهوده و غیرممکن ترغیب کرده باشد.
  2. انسان قادر است حیوانات را تربیت کرده، رفتار آنها را تغییر دهد؛ مثلا سگ شکاری در اثر تربیت، حرص خوردن شکار را از دست می‌‌دهد. اسب چموش به مرور زمان رام می‌شود و می‌‌برخی توان حیوانات وحشی با آموزش و تربیت، اهلی شده، بعضی آداب را فرا می‌‌گیرند. با این حال چگونه گفت انسان قابل تربیت نبوده و اخلاق انسانی تغییرپذیر نیست؟
  • آیا می‌توان باور کرد که استعداد انسان برای ترقی از سایر حیوانات کمتر باشد؟

پاسخ حلی

  • برای حل این اشکال پاسخ‌های متعددی داده شده است:
  • دانستیم که ملكات انسان تابع مزاج تنها نیستند؛ ولی بر فرض که آنها را تابع و مولود مزاج آدمی بدانیم، باز هم تغییر و اصلاح آنها ممكن است؛ چون لازمه ذاتی مزاج نیستند.
  • توضیح: صفتها بر دو گونه‌اند؛ صفات ذاتی و صفات عرضی.
  • عرضی به صفت‌ها و لوازمی گفته می‌شود که موصوف، خود دارای آنها نیست؛ آنها را به دست می‌آورد یا بر او تحمیل می‌شوند؛ مثل صفت سبزی یا سرخی برای پارچه، ماهیت پارچه نه سبز است، نه سرخ، ولی می‌تواند یکی از این دو وصف را داشته باشد؛ بنابراین هریک از این دو وصف در پارچه محقق شود، تغییر آن ممکن است و می‌توان جای آن را با رنگ دیگری عوض کرد.
  • صفات ذاتی به صفت‌ها و لوازمی گفته می‌شود که موصوف، خود دارای آن است، بدون آنکه به کسب محتاج باشد؛ مثل حساسیت برای حیوان. ماهیت حیوان بدون وصف حساسیت تحقق پیدا نمی‌کند؛ بنابراین حساسیت، ذاتی حیوان است. یکی از ضروریات بی‌نیاز از استدلال، این است که ذاتیات قابل تغییر و تبدیل نیستند[۸۴]، برخلاف عرضی‌ها که جابه جا می‌شوند و تغییر پیدا می‌‌کنند. ملكات و اخلاق تابع جسم باشد یا روح، ذاتی انسان نیست؛ بلکه عرضی است که انسان به دست می‌آورد، بنابراین می‌توان آن را تغییر داد[۸۵].

ادله امکان تهذیب

  • با پاسخی که به طرف‌داران عدم امکان تهذیب داده شد، امکان تهذيب اثبات می‌شود. با این حال طرفداران این نظریه برای اثبات قول خود دو دلیل اقامه کرده‌اند:

وجود استعداد در نهاد آدمی

تحقق تهذیب با وجود غرایز

راه رسیدن

حكم تهذیب نفس

دشورای‌های تهذیب نفس

  1. حب ذات (خویشتن دوستی): تهذیب نفس مبارزه با خویشتن است. انسان در مبارزه با دیگران به تحریک غضب و کینه‌ای که از آن ناشی می‌شود، دشمن را می‌کوبد و هیچ مهری که این عامل کوبنده را تضعیف کند، به دشمن ندارد؛ ولی در مبارزه با خویش نه تنها چنان غضب و کینه‌ای که لازمه مبارزه است، وجود ندارد؛ بلکه حب ذات و خویشتن دوستی هم مانع برخورد با خود می‌شود و هم از دیدن عیب‌ها، نیز جلوگیری می‌کند، انسان آنچه را درباره دیگران عیب می‌شمارد و مستحق سرزنش و مجازات می‌داند، چه بسا از محاسن خود به شمار می‌آورد.
  2. انس با طبیعت: انسان در دامن طبیعت پرورده می‌شود و قوای طبیعی‌اش پیش از نیروهای انسانی فعال و شکوفا می‌شود. به همین دلیل، عمل به مقتضای قوای طبیعی آسان‌تر است؛ به طوری که حرکت برخلاف آنها مثل حرکت صعودی و حرکت در راستای آنها مثل حرکت نزولی است. حرکت نزولی چون به پشتوانه جاذبه طبیعت صورت میگیرد، به عامل محركه بیرونی نیاز ندارد؛ برعکس، جلوگیری و بازداشتن آن محتاج صرف نیرو است؛ ولی حرکت صعودی که از چنین پشتوانه‌ای بی‌بهره است، به محرک بیرونی نیاز دارد؛ به عبارت دیگر، انسان از پستان طبیعت شیر خورده و طعم لذتش را چشیده، در دامن طبیعت رشد کرده و به آن انس گرفته است، لذا میلش به طبیعت مثل میل کودک به مادر است؛ ولی لذت معنویت را نچشیده، خاطره‌ای از آن ندارد و با آن مأنوس نیست؛ پس برای میل به معنویت باید با خود بجنگد.
  3. عادت: رذیلت‌ها به مرور زمان در جان آدمی ریشه می‌زنند، با اعمال مناسب خود آبیاری می‌شوند و طبیعت ثانوی انسان را تشکیل می‌دهند. جابه جا کردن یک صفت مثل تبدیل لباس یا تغییر مسکن نیست؛ بلکه به مثابه تبدیل خویشتن است، هم از این رو در زبان عالمان دین و ادبیات عرفانی از تهذیب نفس که مستلزم تغییر صفت‌ها و ملكات است به خودشکنی تعبیر می‌شود.

مانع‌زدایی تهذیب نفس

  • برای زدودن موانع از راه تهذیب نفس و هموار کردن دشواری‌های این راه، راهکارهایی پیشنهاد شده است. از جمله:

دشمن‌انگاری نفس

هشدار و سخت‌گیری

انتخاب فصل مناسب

  • این راهکار برای مقابله با شکل‌گیری عادت‌ها پیشنهاد می‌شود. اوصاف زشت همانند درخت در وجود آدمی ریشه میزنند و هر روز ریشه‌های محکم‌تری پیدا می‌کنند و گاهی چون صخرهای ثابت و پابرجا می‌شوند. انسان بدون شک موظف است، این صخره را از جای برکند و شجره خبیثه رذیلت‌ها را از زمین نفس خود برآورد، بدیهی است که این وظیفه جز با دلاوری و پهلوانی به انجام نمی‌رسد، بنابراین باید در فصل توانمندی و گردن فرازی به ادای این وظیفه بپردازیم. از قد خمیده پیران جز ضعف و فتور برنمی آید. انسان، با گذشت زمان پیرتر و ضعیف‌تر می‌شود، در حالی که ملکه در جان او استوارتر و پای برجاتر[۱۱۳]. و هم از این روست که رسول خدا (ص) می‌فرماید: "توبه نیکوست؛ ولی در جوانی نیکوتر است"[۱۱۴].
  • "بنابراین، فصل مناسب تهذیب نفس، سن جوانی است که انسان با نشاط و قدرتمند و ملکات رذیله سست‌تر و کم ریشه ترند"[۱۱۵].

نقاط عزيمت در تهذیب نفس

  • طرح تهذیب در دو سطح کلان و خرد مطرح می‌شود. گاهی انسان متنبه می‌شود که گرفتار بداخلاقی است و به تهذیب نفس نیاز دارد، از خودش خسته می‌شود و تصمیم می‌گیرد برای نجات خود کاری بکند.
  • پاسخ به این احساس و قدم نهادن در راه تهذیب نفس، نیازمند یک طرح کلی است؛ ولی گاهی در ضمن برنامه تهذیب نوبت به علاج رذیله و کسب فضیلتی می‌رسد. شخص سالک در این صورت یک ملکه خاص را هدف قرار داده است؛ برای نمونه، می‌خواهد بخل خویش را درمان کند و سخاوتمند شود. این حرکت یک حرکت جزئی است که در ضمن برنامه کلی تهذیب، صورت می‌گیرد. از منظر علم اخلاق نقطه عزیست در این دو حرکت، متفاوت است[۱۱۶].

نقطه عزیمت در تهذیب صفت‌های جزئی

  • نقطه آغاز در حرکت جزئی، پاک‌سازی رذیلت است تا رذيله بخل را نشویی، نمی‌توانی به فضیلت سخاوت آراسته شوی. روح انسان تا از زشتی‌ها پیراسته نشود، به زیبایی‌ها آراسته نمی‌شود. برای اینکه بتوانی بر صفحه دل نقش‌های زیبا بزنی، باید به حالت اولیه برگردد، یعنی همان صورت پاک و سفیدی که در آغاز خلقت داشته است. این یک قاعده کلی است که وارد کردن عنصر جدید به فضای پر، امکان‌پذیر نیست. در اعتقاد نیز ثابت شده است که انسان تابت طاغوت خود را نراند، به مرتبه توحید نمی‌رسد، به همین دلیل در کلمه طیبه « لاَ إِلَهَ إِلاَّ اَللَّهُ »، نفی بر اثبات و طرد بر جلب او مقدم را انکار شد است. گوینده « لاَ إِلَهَ إِلاَّ اَللَّهُ » نخست هر معبودی را از خانه دل بیرون می‌راند و الوهیت می‌کند، آنگاه به الوهیت « لاَ إِلَهَ إِلاَّ اَللَّهُ » اعتراف می‌کند و به این صورت مسلمان می‌شود. از نظر عقلی نیز بدون تخلیه (پاک‌سازی صفت‌های بد) تحليه (آراسته شدن به صفت‌های خوب) امکان‌پذیر نیست؛ چون صفت‌ها، همیشه با هم تضاد دارند[۱۱۷] و دو چیز متضاد در یک جا جمع نمی‌شوند[۱۱۸].

نقطه عزیمت در برنامه کلی تهذیب

  • اولین شرط آغاز هر حرکت تکاملی، حفظ داشته‌ها و مراقبت متحرک از حرکت قهقرایی است، ضرورت این شرط بدیهی است و عقل به روشنی آن را درک می‌کند؛ بنابراین نقطه عزیمت در تهذیب نفس، حفظ فضیلت‌های موجود است. هیچ انسانی از همه فضيلت‌ها محروم نیست، اگرچه انسان‌های غير مهذب رذیلت‌هایی هم دارند. کسی که قدم در راه تهذیب می‌گذارد، به زشتی رذیلت‌های خویش آگاه است، وجود آنها چون باری بر قلبش سنگینی می‌کند، از اینکه خود را از فضیلت‌های مقابل آنها محروم می‌بیند، رنج می‌برد و احساس کمبود می‌کند. از این رو فضیلت‌های موجود خود را به حساب نمی‌آورد و برای آنها ارزشی قائل نمی‌شود. تحت تأثیر این فشار روانی، بیشتر همتش را صرف مبارزه با رذیلت‌ها می‌کند و بسا که در کشاکش مبارزه با خویشتن، خصلت‌های خوب خود را فراموش می‌کند. فراموشی فضیلت به این معنی است که به مقتضای آن عمل نکند، عمل نکردن به مقتضای فضیلت، باعث خشکیدن ریشه فضیلت می‌شود؛ مثلا کسی که گرفتار رذيله ترس است ولی در کنارش آراسته به فضیلت سخاوت، وقتی مبارزه با ترس را آغاز کند، ممکن است چنان تشنه رسیدن به شجاعت باشد که بذل و بخشش و انفاق را بی‌اهمیت ببیند و پیوسته به دنبال فرصتی برای تمرین شجاعت بگردد. ترک انفاق و بخشش، علاوه بر اینکه خود ثمره رذیله بخل است و سخاوتمندی که در صورت امکان نمی‌بخشد با بخیل تفاوتی ندارد، به مرور زمان ملکه سخاوت را از لوح جان آدمی می‌شوید. کسی که به این صورت به تهذیب نفس می‌پردازد، هنوز در یک جبهه حریف را به عقب ترانده، در جبهه دیگر شکست بارزی می‌خورد و سنگری را فتح نکرده، سنگر دیگری را از دست می‌دهد و ناگفته پیداست که هرگز به هدف نمی‌رسد؛ بنابراین، اولین شرط تهذیب نفس، حفظ کمال‌ها و فضیلت‌های موجود است.
  • برای حفظ سلامت موجود نفس، دو راهکار عمده وجود دارد که هریک شاخه‌ها و شعبه‌هایی دارند. این دو راهکار مکمل و در عرض هم هستند. اولین راهکار، جلوگیری از افزایش رذیلت‌ها است و دیگری، مراقبت از فضیلت‌های موجود.
  • رذیلت‌ها به آسانی در روح انسان نفوذ می‌کنند و در خانه جان منزل می‌گزینند و هریک با ورود خود فضیلتی را از سرزمین جان آدمی می‌دانند، بنابراین پیش از هر اقدامی باید راه ورود رذیلت‌ها به نفس بسته و در کنار آن از فضیلت‌های موجود مراقبت شود. اکنون این راهکارها را با تفصیل بیشتری بررسی می‌کنیم[۱۱۹].

اجتناب از عوامل رذیلت‌ساز

  • قوای نفسانی بیشتر با تحریک خارجی طغیان می‌کنند. موقعیت‌هایی که انسان در آن قرار می‌گیرد، در تحریک قوای درونی تأثیر به سزا دارد. دیدن، شنیدن و خیال پردازی از جمله راههای ورود رذیله به جان آدمی است؛ بنابراین، اولین راه پیشگیری از رذیلت‌ها این است که انسان خود را موقعیت‌هایی که موجب تحریک قوا و پیدایش رذیلت‌ها می‌شود، قرار ندهد. از دیدن صحنه‌ای که باعث تحریک قوای غضبی یا شهری می‌شود، بپرهیزد. * از شنیدن صدایی که قوای نفسانی او را بیدار می‌کند و موجب طغیان و فوران آنها می‌شود، اجتناب کند و اجازه ندهد مرغ خيالش به جاهایی پرواز کند که ارمغانی جز رذیلت ندارد. امام ششم (ع) می‌فرماید: "نگاه، یکی از تیرهای زهرآگین شیطان است با نگاهی که حسرت طولانی به دنبال دارد"[۱۲۰].
  • از عیسی بن مریم (ع) است: "از نگاه کردن بپرهیزید که در قلب تخم شهوت می‌کارد و برای‌ انداختن انسان به دامان فتنه کافی است"[۱۲۱].
  • امام سجاد (ع) می‌فرماید: تو حق نداری با هرکس بنشینی، چون قرآن می‌فرماید: و چون بینی کسانی درباره آیات ما سخنان بیهوده می‌گویند، از ایشان روی بگردان تا سخنی دیگر بگویند و اگر شیطان، این وظیفه را از یادت برد، پس از یادآوری دیگر با ایشان منشین وَإِذَا رَأَيْتَ الَّذِينَ يَخُوضُونَ فِي آيَاتِنَا فَأَعْرِضْ عَنْهُمْ حَتَّى يَخُوضُوا فِي حَدِيثٍ غَيْرِهِ وَإِمَّا يُنْسِيَنَّكَ الشَّيْطَانُ فَلَا تَقْعُدْ بَعْدَ الذِّكْرَى مَعَ الْقَوْمِ الظَّالِمِينَ[۱۲۲]. تو حق نداری هر چه می‌خواهی بگویی چون قرآن کریم می‌فرماید: چیزی را که علم نداری دنبال نکنوَلَا تَقْفُ مَا لَيْسَ لَكَ بِهِ عِلْمٌ[۱۲۳]. و رسول خدا (ص) فرمود: خدای رحمت کند بنده‌ای را که با فرصت را غنیمت شمرده، سخن نیکی بگوید و یا سکوت کند و خویش را به خطر نیندازد. تو حق نداری به هر چه می‌خواهی گوش فرا دهی؛ زیرا قرآن کریم می‌فرماید: إِنَّ السَّمْعَ وَالْبَصَرَ وَالْفُؤَادَ كُلُّ أُولَئِكَ كَانَ عَنْهُ مَسْئُولًا[۱۲۴][۱۲۵].
  • بنابراین، انسان وظیفه دارد چشم و دل و خیال خود را حفظ کند تا از مجرای آنها به رذیلت‌های بیشتری آلوده نشود و بساکه حفظ خیال از همه قوا و اعضای دیگر مشکل‌تر باشد؛ چراکه مرغ خیال، سخت فرار و گریزان است. پیوسته از شاخه‌ای به شاخه‌ای پریده و از کنگره‌ای به کنگره‌ای می‌نشیند. با این حال قابل تربیت است و می‌توان آن را با توجه و تربیت رام کرد[۱۲۶] و شاید به همین دلیل باشد که خداوند متعال به خاطر تصمیم‌های نیک به بنده پاداش میدهد، ولی تصمیم‌های بد را بر او می‌بخشد[۱۲۷]. راه فرار از شنیدنی‌ها و دیدنی‌هایی که موجب نفوذ رذیلت‌ها می‌شوند، بریدن و ترک آن موقعیت‌هاست، ولی خیال در درون انسان است و فرار از آن به آسانی ممکن نیست؛ بنابراین برای رهایی از خیال‌های رذیلت ساز، باید برای ذهن خیال پرداز اشتغالی ایجاد کرد. اشتغال ذهن را می‌توان با کار مفید و ذکر خدا فراهم آورد. رسول خدا (ص) و بیکاری را یکی از عوامل فتنه آدمی شمرده است[۱۲۸]
  • و در احادیث، ذکر «لَا إِلَهَ إِلَّا اللَّهُ» و «لَا حَوْلَ وَ لَا قُوَّةَ إِلَّا بِاللَّهِ » چاره خیالات شمرده است [۱۲۹][۱۳۰].

اجتناب از دوستان بد

  • یکی از راهکارهای پیشگیری از افزایش رذیلت‌ها، پرهیز از همنشین بد است. پیش از ورود به بحث، تذکر دو نکته لازم است:
  1. همنشینی، یکی از عوامل رذیلت‌ساز است و طبق طرح بحث، باید در ضمن مجموعه عوامل رذیلت ساز در بحث پیشین مطرح شود، ولی به خاطر اهمیت این عامل آن را مستقل مطرح کردیم.
  2. مسلمان در ارتباط با تمامی افراد بشر، چه نیک و چه بد و چه مسلمان و چه غیر مسلمان، به مراعات ادب و رعایت مهر و خوش خلقی موظف است؛ ولی روشن است که انسان با همه مردمان رابطه صمیمی و همنشینی دوستانه ندارد. هرکس اگر چه با تمام انسان‌ها به مناسبت‌های مختلف رابطه دارد، از بین آنها تعداد کمی را به دوستی برمی‌گزیند.
  • انسان از گفتار، کردار و هیئت ظاهری همنشین خود تأثیر می‌پذیرد. تأثیر همنشین قهری است و به اراده نیاز ندارد. برای اینکه گفتار باکرداری در مصاحب انسان اثر بگزارد، لازم نیست انسان اراده کند. همان طور که اجتناب از تأثیر مصاحب نیز با اراده ما میسر نمی‌شود. می‌توان برای گفتن یا نگفتن و شنیدن و نشنیدن اراده کرد، ولی پس از این مرحله، تأثير قهری است و اراده هیچ تأثیری در آن ندارد؛ چراکه هر عمل یا گفتاری که از همنشین ما صادر می‌شود، در نهایت به یکی از قوای درونی او مستند است که همانندش در ما نیز وجود دارد. محرک‌های نفسانی مثل محرک‌های جسمانی، تحت تأثیر عوامل خارجی فعال می‌شوند. همان طور که بزاق دهان با دیدن یا تصور خوراکی مورد علاقه انسان ترشح می‌کند، محرک‌های نفسانی هم در مواجهه با پدیده‌های مورد علاقه خود، فعال می‌شوند و هم از این روست که گفته‌اند طبایع انسان، فضیلت و رذیلت را از یکدیگر می‌ربایند[۱۳۱].
  • وقتی که همنشین عملی انجام می‌دهد، نیروی معادل آن در نفس ما متنبه و متوجه می‌شود؛ یعنی اگر تا به حال بیکار بود بود و فعالیتی نداشت، فعال می‌شود و مشابه آن عمل را انجام می‌دهد. رسول خدا (ص) می‌فرماید: "انسان بر دین دوست خویش است پس هرکس بنگرد با که دوستی می‌کند"[۱۳۲].
  • آن حضرت در حدیثی دیگر سه عامل تأثیرگذار همنشین یعنی هیأت ظاهری، گفتار و کردار را مورد توجه قرار داده و از تأثیر آنها بر انسان سخن گفته است.
  • ابن عباس روایت کرده است: از رسول خدا پرسیدند چه همنشینی خوب است؟ فرمود: "آن کس که دیدنش خدا را به یادتان آورد، گفتارش بر دانش تان بیفزاید و کردارش به آخرت ترغیب‌تان کند"[۱۳۳].
  • این سخن شریف به وضوح دلالت دارد که همنشین حتی اگر هیچ سخنی نگوید و هیچ عملی انجام ندهد، با هیأت ظاهری، انسان را تحت تأثیر قرار می‌دهد؛ بنابراین یکی از مهم‌ترین راههای پرهیز از رذیلت‌ها، اجتناب از دوستان بد است.
  • حوزه تأثیر دوستان بر هم، چنان گسترده است که جز ویژه مردانی که در راه کمال به افق‌های بالا دست یافته‌اند، از این حوزه بیرون نمی‌مانند[۱۳۴].

تدبر پیش از عمل

  • راهکار دیگر برای پیشگیری از ابتلا به رذیلت‌های جدید و حفظ حالت موجود، این است که انسان پیش از اقدام به هر عملی درباره عواقب و پیامدهای آن فکر کند. منظور از این راهکار این نیست که انسان فقط برای کارهایش طرح و نقشه‌ای از پیش تهیه شده داشته باشد؛ بلکه منظور این است که پس از‌ اندیشه و ارزیابی نتیجه کار، خارج از حوزه تأثیر و نفوذ غرایز و امیال، طبق توصیه عقل عمل کند. مردی به رسول خدا عرض کرد: مرا نصیحت کن. حضرت سه بار به او فرمود: اگر نصیحت کنم می‌پذیری؟ و او می‌گفت آری. فرمود: هنگامی که تصمیم به کاری می‌گیری، درباره عاقبت آن فکر کن. اگر مایه رشد و کمالت بود، انجام ده و اگر موجب ضلالت و گمراهی بود، از انجام آن دست بدار[۱۳۵].
  • بنابراین منظور از تدبر، سپردن کار به دست عقل است.
  • قوه غضب و شهوت هریک می‌توانند به تنهایی یا تحت اشراف عقل، انسان را به عمل وادارند.
  • برخی از اعمال با اشراف عقل صورت میگیرند. تدبر پیش از عمل، نشانه تسلط و اشراف عقل بر فعالیت غضب و شهوت است. اميرالمؤمنین علی (ع) می‌فرماید: "عاقل‌ترین مردم کسی است که بیشتر درباره عاقبت کارهایش می‌اندیشد"[۱۳۶].
  • و می‌فرماید: "عقل همان‌اندیشه درباره عاقبت کارهاست"[۱۳۷].
  • برخی دیگر از اعمال تحت سيطره غضب یا شهوت و بدون دخالت عقل صورت می‌گیرند.
  • اینگونه کارها نیز خود بر دو قسم‌اند: یک قسم کارهای ناشایستی که با طرح و نقشه پیشین صورت می‌گیرند و قسمی دیگر که تحت تأثیر شرایط و بدون طرح پیشین پدید می‌آیند. این دو دسته رفتار هر دو محصول طغیان قوای تحریکی نفساند و در این جهت با هم تفاوتی ندارند؛ ولی دسته دوم این ویژگی را دارند که به‌اندک التفات و تأملی می‌توان از وقوع آنها جلوگیری کرد؛ بنابراین اقدامی که بدون اشارت عقل و به تحریک قوه غضب یا شهوت صورت می‌گیرد، چه با طرح و نقشه باشد و چه تحت تأثیر عوامل هیجان آور، مصداق بی‌فکری است و در مقابل تدبر قرار دارد. امیرالمؤمنين (ع) می‌فرماید: "کسی که بدون تفکر در عاقبت و نتیجه کارها اقدام می‌کند، خود را در معرض مصیبت قرار می‌دهد"[۱۳۸].
  • اعمال انسان آثاری وضعی دارد که خواه ناخواه گریبان‌گیر فاعل خود می‌شود، بنابراین اگر عمل بدی که انجام می‌دهیم، پیامدی داشته باشد، پس از انجام عمل نمی‌توان از نتیجه آن اجتناب کرد. کسی که بدون تدبر عمل ناشایستی را انجام می‌دهد، پس از انجام عمل با پدیده‌ای نو روبه رو می‌شود که برای ورود آن هیچ و آمادگی ندارد و جز به تسلیم در برابر آن چاره‌ای نمی‌یابد؛ پس اگر کسی بخواهد گرفتار پشیمانی نشود و از خطر آلودگی رذیلت‌های بیشتر در امان باشد، باید پیش از عمل تدبر کند.
  • على (ع) در وصیت خود به فرزندش محمد بن حنفیه می‌فرماید: "‌اندیشه پیش از عمل تو را از پشیمانی حفظ می‌کند"[۱۳۹].
  • و می‌فرماید: "احتياط این است که درباره پیامد کارها بیندیشی و با عقلا مشورت کنی"[۱۴۰][۱۴۱].

جبران اشتباهات

خودارزیابی

  • یکی از راهکارهای حفظ سلامت، خودارزیابی است؛ به این معنی که انسان دنبال عیب‌های خود بگردد و چون در وجود خود عیبی یافت، ملاحظه کند که آن عیب مقتضی چه عملی است و چه رفتاری را می‌طلبد. آن‌گاه آن عمل را ترک کند و ضبد آن را انجام دهد، تا آن عیب در وجودش اصلاح شود؛ چون اعمال ما آثار قوای درونی ماست، از آنها سرچشمه می‌گیرند و به مرور زمان آنها را تقویت می‌کنند و در صورتی که اعمال ترک شوند، ملكات درونی که منشأ و سرچشمه آنها هستند، می‌خشکند.
  • عیب‌یابی در نفس از چهار راه ممکن است[۱۴۵]:
تلاش انفرادی
استمداد از دوستان
  • راه دیگر این است که انسان از دوستان خود خواهش کند عیب‌های او را تذکر دهند؛ البته این تذكر در صورتی ثمر دارد که انسان بدون هیچ رنجشی آن را بپذیرد، از تذکر دهنده تشکر کند و در رفع آن عیب بکوشد. در این صورت است که انسان بیش‌ترین و بهترین بهره را از وجود دوستان می‌برد[۱۴۹]؛ چرا که هیچ چیز برای انسان عزیزتر و باارزش‌تر از خودش نیست و چنین تعاملی با دوستان، "خود" انسان را از تباه‌ شدن حفظ می‌کند. همان "خود" که تنها سرمایه انسان است و خسارت اصلی انسان تباه‌ کردن اوست. قرآن کریم می‌فرماید: إِنَّ الْخَاسِرِينَ الَّذِينَ خَسِرُوا أَنْفُسَهُمْ وَأَهْلِيهِمْ يَوْمَ الْقِيَامَةِ[۱۵۰].
  • چرا که آنها بهترین دوستان و در خور تقدیرند. امام صادق (ع) می‌فرماید: "محبوب‌ترین دوستان من کسی است که عیب‌های مرا به من هدیه می‌دهد"[۱۵۱].
  • در این حدیث شریف تذکر عیب هديه تلقی شده است. معنی این سخن این است که شخص تذکر دهنده، به ما احسان می‌کند و هر احسانی شایسته تقدیر و تشکر است.
  • برادر مؤمن بهترین وسیله برای نشان‌دادن عیب‌های انسان است که امیرالمؤمنين (ع) فرمود:«اَلْمُؤْمِنُ مِرْآةُ اَلْمُؤْمِنِ»[۱۵۲].
  • کسی که به تذکر برادران مؤمن توجه می‌کند و در صدد رفع عیوب خود برمی‌آید، راهی عاقلانه پیموده است؛ مثل کسی که در آیینه بر صورت خود خاشاکی یافته و آن را پاک کرده است و این استفاده صحيح از آیینه است. عدم توجه به تذکر دوستان، چنان ناشایست و ناپسند است که برخی از اهل معرفت ادامه دوستی با کسی که تذکرات را ندیده می‌گیرد را جایز نمی‌دانند[۱۵۳].
  • کاستی‌های راه دوم این راهکار نیز هرچند بسیار مؤثر و مفید است، کامل و کافی نیست؛ چون دوست نیز انسانی است به سان خود ما، بسا معایبی که از دید او مخفی می‌ماند به این معنی که یا اصلا نمی‌بیند، یا می‌بیند و عیب نمی‌انگارد؛ چرا که محبت دوستانه مانع دیدن معایب می‌شود[۱۵۴].
بهره‌برداری از دشمنان
  • راه دیگر برای خودارزیابی، توجه به عیب‌جویی‌های دشمنان است. تجسس درباره گفته‌های عیب جویان اگر به قصد مقابله و انتقام باشد، کاری ناپسند و در عداد رذیلت‌ها به شمار می‌رود، ولی به قصد اصلاح خویشتن، کاری پسندیده است.
  • آدمی در این مقام دو وظیفه بر عهده دارد: نخست در صحت و سقم گفته‌های عیب جویان بیندیشد و در هر صورت خدا را سپاس بگزارد. اگر گفته‌های او گماشته تا عیب‌هایش را بگوید ایشان راست بود، به این خاطر شکر بگزارد که خداوند کسی را بر و او را به اصلاح و تهذیب نفس وادارد و اگر نادرست بود به این خاطر که از عیب پاک و مبراست و دیگر آنکه از انتقام و مقابله بپرهیزد و شخص عیب جو را با حلم خود، از کرده پشیمان کند در روایت آمده است؛ شخصی به امام سجاد (ع) خبر داد که فلانی به تو بد گفته است. فرمود: با هم به نزد او برویم. شخص خبرچین گمان کرد که حضرت برای دفاع از خویش به نزد او می‌رود؛ ولی هنگامی که به او رسیدند، امام فرمود: اگر آنچه درباره من گفته‌ای درست است، خدا بر من ببخشد و اگر نادرست، خدا بر تو ببخشد[۱۵۵].
  • در خبر دیگری آمده است: پسر عمویش حسن بن حسن روزی در مسجد، بد گفتن به او را آغاز کرد و هرگونه ناروایی را به او نسبت داد، حضرت همچنان ساکت بود و به او پاسخی نداد. شب هنگام به در خانه او رفت و فرمود: برادرم! اگر آنچه را به من گفتی راست است، خدا مرا ببخشد و اگر دروغ است، خدا تو را بیامرزد[۱۵۶].
عبرت از عیوب دیگران
  • راه دیگر برای خودارزیابی این است که انسان از عیوب دیگران عبرت بگیرد، نه به آن معنا که درباره مردم تجسس کند که این کار خود حرام و از رذیلت‌ها است، بلکه به این معنی که چون عیبی در کسی دید به نفس خود برگردد و درباره خود تجسس کند که اگر مشابه آن عیب را در خویش یافت، به اصلاحش بپردازد.
  • از وظایف این مقام این است که اگر عیبی مشابه در خویش یافتی، او، از خدا تشکر کنی که با نشان دادن عیب دیگران تو را به حال خودت متوجه ساخت و اگر خود را پاکیزه یافتی، تشکر کنی به این خاطر که از آن عیب پاکیزهای.
  • در خبر است که امام باقر (ع) می‌فرمود: هنگامی که شخص مبتلایی را دیدی، آهسته بگو سپاس خدایی را که مرا به این آفت مبتلا نکرد. در این صورت هرگز به آن بلا دچار نمی‌شوی[۱۵۷].
  • منابع اهل سنت[۱۵۸] این روایت را از رسول خدا نیز روایت کرده و برخی شارحان[۱۵۹] آن را به عیب‌های معنوی مثل معاصی و رذیلت‌ها نیز تعمیم داده و در مورد آنها با صدای بلند گفتن را نیز تجویز کرده‌اند[۱۶۰].

مرابطه

  1. مشارطه: به این معنی که انسان اهمیت موضوع را مرور کند و با خود عهد و پیمان ببندد که از خودش در مقابل شیطان مراقبت کند. همان‌طور که رهبر یک مملکت در مجلسی خالی از اغیار به سران سپاه خود، مسائل مهم از قبیل خطر دشمن، راه‌های نفوذ او و نتیجه‌های سستی و بی‌توجهی سپاهیان را یادآور می‌شود، لازم است انسان هر روز پس از نماز صبح چند لحظه خویش را از هر اشتغالی آزاد کند و خود را از خطر شیطان و عواقب بی‌توجهی به او بترساند. به خود یادآور شود که جبران حملات این دشمن گاهی جبران ناپذیر است. راه‌های نفوذ او که همان‌اندیشه و اعضای آدمی است را به خود یادآوری کند و با خود پیمان ببندد که از این مرزها نگاهبانی کند[۱۶۶].
  2. مراقبت: پس از این عهد و پیمان نوبت به مراقبت می‌رسد که نفس خیانت نورزد و دچار قصور و تقصیر نشود. مراقبت محصول نوعی معرفت است و خود منشأ پیدایش اعمالی می‌شود. آگاهی از اینکه خداوند متعال اعمال ما را می‌بیند و از نهان‌خانه درون ما آگاه است، باعث می‌شود انسان حضور خدا را جدی‌تر تلقی کند و شرم بر وجودش حاکم شود؛ بنابراین تا از عاقبت کاری مطمئن نشود و به نیت خالصی دست نیابد، آن را انجام نمی‌دهد. کسی که در حال مراقبت است، کارهای خود را از زمانی که دل به انجام شان می‌بندد تا پایان‌کار و حتی پس از آن تحت نظر می‌گیرد. پیش از عمل، از خود مراقبت می‌کند که با نیت غير الاهی وارد کاری نشود و اگر بداند کاری برای غیر خداست از انجام آن صرف‌نظر کند. به‌هنگام انجام کار از خویش مراقبت می‌کند که از ادای حق پروردگار در آن عمل کوتاهی نکند و نیت نیک خویش را در ضمن کار از دست ندهد و عمل را به زیباترین صورت ممکن انجام دهد و پس از عمل از خویش مراقبت می‌کند که با ریاکاری عمل خود را به باد ندهد. در روایت است: برای هر عملی که بنده انجام می‌دهد اگرچه بسیار کوچک، سه پرونده گشوده می‌شود: اول درباره چرایی، دوم درباره چگونگی و سوم اینکه برای چه کسی صورت گرفته است[۱۶۷][۱۶۸].
  3. محاسبه: پس از مراقبت در طول روز، وقت محاسبه فرا می‌رسد. انسان همان‌گونه که صبحگاهان نیازمند فرصتی است تا راستی و درست‌کاری را به خویش سفارش کند، شامگاهان نیز مجال می‌خواهد که کارهای روزانه‌اش را حساب‌رسی کند، تا اگر در طول روز شرط بندگی به جا آورده و از حدود جان خویش مراقبت کرده، خدا را شکد کنند و اگر دچار سستی و قصور شده و شیطان به جان او دست‌اندازی کرده، گناهی مرتکب شده، واجبی را ترک کرده یا در حین عمل از تکلیفی کاسته است با توبه و استغفار آن را جبران کند. رسول خدا می‌فرماید: "بر انسان عاقلی که اختیار خود را دارد و تحت سلطه دیگری نیست، لام است اوقات خویش را تقسیم کند. بخشی را به مناجات با پروردگار اختصاص دهد، در بخش دیگر نفس خود را حساب‌رسی کند"[۱۶۹]. محاسبه نفس، سنت پیشوایان دین است. امام کاظم (ع) فرمود: "از ما نیست کسی که هر روز خود را محاسبه نکند تا اگر عملی نیک انجام داده، از خدا زیادت بخواهد و اگر عملی بد مرتکب شده، طلب بخشش کرده، توبه نماید"[۱۷۰]. فایده این محاسبه این است که انسان از کمبودها و زیان‌های خود باخبر می‌شود و در دنیا به فایده این محاسبه این است که انسان از کمبودها و زیان‌های خود باخبر می‌شود و در دنیا به جبران آنها میپردازد تا حساب روز قیامت بر او آسان شود. این نتیجه در صورتی به دست می‌آید که در حسابرسی نفس، دقیق و هوشیار باشیم؛ چون نفس سخت مکار است، اندکی مسامحه کافی است که او بتواند حقایق را برعکس نشان دهد، بر باطل لباس حق بپوشد و حق را باطل جلوه دهد و تمامی زحمت‌ها و تلاش‌ها را به هدر دهد. امام صادق (ع) فرمود: "نفس خود را حسابرسی کنید، پیش از آنکه به خاطر آن شما را حسابرسی کنند، زیرا قیامت پنجاه ایستگاه دارد که هر یک هزار سال طول می‌کشد"[۱۷۱]. بنابراین باید درباره هر سخنی که در طول روز گفته شده، از نفس جواب صحیح خواست، سپس درباره نگاه‌ها، خطورات ذهنی و افکار پرسید. یا از نشست و برخاست و خورد و خوابش و حتی از سکوتش سؤال کرد که چرا سکوت کرده و از سکونش که چرا حرکتی نکرده، مهرورزی‌هاو و کینه‌توزی‌ها، دادودهش و منع وبخل، خرید و فروش و هر معامله که در طول روز انجام گرفته، همه را باید حسابرسی کرد. تا معلوم شود در هر باب چه مقدار از وظیفه خویش را به جا آورده و چه مقدار بر عهده او باقی است. وقتی حساب پایان گرفت باید آنچه را به خوبی انجام گرفته، پذیرفت و بقیه را به حساب قصور و تقصیر نفس ثبت کرد[۱۷۲].
  4. سرزنش و مجازات: هنگامی که کار محاسبه پایان گرفت، اگر معلوم شد گناهی مرتکب شده و چیزی از شرایط بندگی فرو نهاده است، نباید او را رها کرد؛ چون نفس به بدی امر می‌کند و خود به بدی متمایل است. اگر به حال خود رها شود، به راحتی مرتکب گناه می‌شود، به گناه عادت می‌کند؛ ترک گناه بر او مشکل می‌شود و تا مرز هلاکت پیش می‌رود؛ بنابراین نخست باید او را به خاطر تقصيراتش توبیخ و سرزنش کرد. راه سرزنش نفس این است که اول عیب‌ها و کاستی هایش را به رخ بکشی تا به وضوح بداند موجود پستی است؛ پس از آن به او یادآور شوی که خروج از زی بندگی خدا و اطاعت از شیطان تا چه مایه جاهلانه و نابخردانه است. با این یادآوری امید است که دست از سرکشی بردارد، رام شود و آمادگی پیدا کند، رحمت خدا بر او ببارد؛ پس از سرزنش و مؤاخذه نوبت به مجازات نفس می‌رسد، تا برخی از آنچه را تباه کرده، جبران کند؛ بنابراین هر چه به عنوان بدهکاری نفس ثبت کرده‌ای به دو دسته تقسیم کن، در برابر آنچه جبران پذیر است، غرامت بستان؛ مثلا اگر نمازی ترک شده، قضا کن و اگر حقی از کسی ضایع کرده‌ای، برگردان و در برابر آنچه جبران پذیر نیست و نمی‌توان با غرامت تدارک کرد، مجازات معین کن و نفس را عقوبت و شکنجه کن تا بار دیگر به چنان کاری متمایل نشود[۱۷۳].

ترتيب تهذيب قوا

ترتيب بين قوا

ترتیب پیشنهادی تهذیب قوا

  • حرکت‌های کمالی یا مستند به مبدأیی طبیعی است یا متکی به عاملی صناعی و ارادی؛ مثلا رشد جسمانی انسان که یک حرکت کمالی است به وسیله مبادی طبیعی صورت می‌گیرد؛ ولی حرکت گندم از مرحله خامی تا مرحله‌ای که پخته و به نان تبدیل می‌شود، مستند به اراده انسان است؛ یعنی انسان، شرایط و زمینه‌های این کمال را برای گندم فراهم می‌کند. حرکت‌های طبیعی و مبادی آنها به مبادی عالی نظام هستی استناد دارند؛ ولی حرکت‌های صناعی به اراده انسان مستند است؛ از این رو حرکت‌های طبیعی بر حرکت‌های صناعی تقدم دارند و حرکت صناعی در صورتی به نتیجه مطلوب می‌رسد که از حرکت طبیعی الگو بگیرد.
  • تهذیب اخلاق حرکتی ارادی و صناعی است؛ ولی پیدایش قوا در وجود آدمی حرکتی طبیعی است؛ بنابر این حرکت تهذیبی، اگر مطابق پیدایش قوا صورت گیرد، سریع‌تر و آسان‌تر به هدف میرسد. همان طور که حرکت قهقرایی و انحطاطی هم به این ترتیب مؤثر است[۱۷۶].

ترتیب پیدایش قوا

ترتیب عملی در تهذیب هر قوه

  1. دردیابی: در این مرحله، پزشک باید انواع بیماری را بشناسد تا بتواند بیماری شخص تحت درمان را تشخیص دهد.
  2. پیشنهاد دارو: پس باید داروهای مختلف را بشناسد تا داروی مورد نیاز بیمارش را انتخاب و پیشنهاد کند.
  3. پیشنهاد چگونگی و مقدار مصرف دارو: بنابراین باید چندوچون تأثیرات داروها را در شرایط مختلف بداند.
  4. بستن راه‌های عود بیماری: پس باید نیازها و کمبودهای بدن را که موجب بیماری می‌شوند، بشناسد تا بتواند کمبود بیمار خود را تشخیص دهد و با جبران آن از بازگشت بیماری جلوگیری کند.
  5. جبران کمبود بیمار: پس باید مواد مختلفی را که به جسم بیمار توانایی دفع بیماری میدهد، بشناسد و میزان تأثیرگذاری آنها را بداند تا بیمار خود را در مورد کیفیت بهره برداری از مواد و منابع لازم راهنمایی کند.
  • در تهذیب نفس نیز نخست باید در دیابی کنیم، پس باید رذیلت‌های اختصاصی و اشتراکی هر قوه را بشناسیم و بدانیم برای پاکسازی هر رذیله، چه دارویی لازم است و بدانیم که آن دارو را چگونه چه وقت و چه مقدار مصرف کنیم تا نفس از یک رذیله پاک شود؛ پس از آن، راه‌های بازگشت رذیله را مسدود کنیم؛ چرا که رذیلت‌ها به سختی پاک می‌شوند؛ ولی به آسانی باز می‌گردند، پس باید بدانیم چه نقیصه‌ای در نفس، آن رذیله را موجب می‌شود و بدانیم آن نقیصه با چه چیزی جبران می‌شود و در نهایت بدانیم آنچه را که برای تکمیل نفس به کار می‌بریم، چگونه به کار گیریم تا به جای رذيلة پاک شده، فضیلتی قرار گیرد[۱۸۱].

منابع

پانویس

  1. مظاهری، حسین، دانش اخلاق اسلامی، ج۱، ص ۱۵۵.
  2. بی‌گمان آنکه جان را پاکیزه داشت رستگار شد، و آنکه آن را بیالود نومیدی یافت سوره شمس، آیه: ۹-۱۰.
  3. روزی که در آن دارایی و فرزندان سودی نمی‌رسانند. جز آن کس که دلی بی‌آلایش نزد خداوند آورد؛ سوره شعراء، آیه: ۸۸ - ۸۹.
  4. مظاهری، حسین، دانش اخلاق اسلامی، ج۱، ص ۱۵۵.
  5. اوست که در میان نانویسندگان (عرب)، پیامبری از خود آنان برانگیخت که بر ایشان آیاتش را می‌خواند و آنها را پاکیزه می‌گرداند و به آنان کتاب (قرآن) و فرزانگی می‌آموزد و به راستی پیش از آن در گمراهی آشکاری بودند؛ سوره جمعه، آیه: ۲.
  6. «ای اهل کتاب! فرستاده ما نزد شما آمده است که بسیاری از آنچه را که از کتاب (آسمانی خود) پنهان می‌داشتید برای شما بیان می‌کند و بسیاری (از لغزش‌های شما) را می‌بخشاید؛ به راستی، روشنایی و کتابی روشن از سوی خداوند نزد شما آمده است * خداوند با آن (روشنایی) هر کسی را که پی خشنودی وی باشد به راه‌های بی‌گزند، راهنمایی می‌کند و آنان را به اراده خویش از تیرگی ها به سوی روشنایی بیرون می‌آورد و آنها را به راهی راست رهنمون می‌گردد» سوره مائده، آیه ۱۵ -۱۶.
  7. مظاهری، حسین، دانش اخلاق اسلامی، ج۱، ص ۱۵۵-۱۵۶.
  8. «بی‌گمان این منم خداوند که هیچ خدایی جز من نیست، مرا بپرست و نماز را برای یادکرد من بپا دار» سوره طه، آیه ۱۴.
  9. نماز از کار زشت و کار ناپسند باز می‌دارد؛ سوره عنکبوت، آیه ۴۵.
  10. «ای مؤمنان! روزه بر شما مقرّر شده است چنان که بر پیشینیان شما مقرّر شده بود، باشد که پرهیزگاری ورزید» سوره بقره، آیه ۱۸۳.
  11. از دارایی‌های آنان زکاتی بردار که با آن آنها را پاک می‌داری و پاکیزه می‌گردانی؛ سوره توبه، آیه ۱۰۳.
  12. مظاهری، حسین، دانش اخلاق اسلامی، ج۱، ص ۱۵۶-۱۵۷.
  13. و گیاه سرزمین پاک به اذن پروردگارش بیرون می‌آید و از آن (سرزمین) که ناپاک است جز به سختی و کندی (گیاهی) بیرون نمی‌آید؛ بدین‌گونه آیات را برای گروهی که سپاس می‌گزارند گونه گون می‌آوریم؛ سوره اعراف، آیه ۵۸.
  14. «آیا درنیافته‌ای که خداوند چگونه به کلمه‌ای پاک مثل می‌زند که همگون درختی پاک است، ریشه‌اش پابرجاست و شاخه‌اش سر بر آسمان دارد به اذن پروردگارش هر دم بر خود را می‌دهد و خداوند مثل‌ها را برای مردم می‌زند باشد که پند گیرند و مثل کلمه‌ای پلید چون درختی پلید است که از روی زمین ریشه‌کن شده باشد، آن را هیچ پایداری نیست؛ سوره ابراهیم، آیه ۲۴-۲۶
  15. مظاهری، حسین، دانش اخلاق اسلامی، ج۱، ص ۱۵۸.
  16. «بی‌گمان آنکه جان را پاکیزه داشت رستگار شد، و آنکه آن را بیالود نومیدی یافت» سوره شمس، آیه ۹ -۱۰.
  17. قوم "ثمود" با سرکشی خود (پیامبران را) دروغ انگاشتند؛ سوره شمس، آیه ۱۱.
  18. مظاهری، حسین، دانش اخلاق اسلامی، ج۱، ص ۱۵۸.
  19. «هرگز! که او با آیات ما ستیزه‌گر است» سوره مدثر، آیه ۱۶.
  20. مظاهری، حسین، دانش اخلاق اسلامی، ج۱، ص ۱۵۸-۱۵۹.
  21. «که او اندیشید و سنجید و مرگ بر او باد! چگونه سنجید؟ دگر باره مرگ بر او باد! چگونه سنجید؟ سپس نگریست آنگاه روی در هم کشید و ترشرویی کرد سپس پشت کرد و گردنکشی ورزید و گفت: این جز جادویی که آموخته می‌شود نیست این جز گفتار آدمی نیست» سوره مدثر، آیه ۱۸ -۲۵.
  22. «و از سر ستم و گردنکشی، با آنکه در دل باور داشتند آن را انکار کردند پس بنگر که سرانجام (کار) تبهکاران چگونه بود» سوره نمل، آیه ۱۴.
  23. مظاهری، حسین، دانش اخلاق اسلامی، ج۱، ص ۱۵۹-۱۶۰.
  24. مظاهری، حسین، دانش اخلاق اسلامی، ج۱، ص ۱۶۰.
  25. « عَنْ مُوسَى بْنِ جَعْفَرٍ (ع) عَنْ أَبِيهِ عَنْ آبَائِهِ عَنْ أَمِيرِ الْمُؤْمِنِينَ (ع) قَالَ: إِنَّ رَسُولَ اللَّهِ (ص) بَعَثَ سَرِيَّةً فَلَمَّا رَجَعُوا قَالَ مَرْحَباً بِقَوْمٍ قَضَوُا الْجِهَادَ الْأَصْغَرَ وَ بَقِيَ عَلَيْهِمُ الْجِهَادُ الْأَكْبَرُ قِيلَ: يَا رَسُولَ اللَّهِ! وَ مَا الْجِهَادُ الْأَكْبَرُ؟ قَالَ جِهَادُ النَّفْسِ!. ثُمَّ قَالَ: أَفْضَلُ الْجِهَادِ مَنْ جَاهَدَ نَفْسَهُ الَّتِي بَيْنَ جَنْبَيْهِ»؛ بحار الأنوار، ج ۷، ص ۶۵.
  26. « عَنْ مُوسَى بْنِ جَعْفَرٍ (ع): يَا هِشَامُ... وَ جَاهِدْ نَفْسَكَ لِتَرُدَّهَا عَنْ هَوَاهَا فَإِنَّهُ وَاجِبٌ عَلَيْكَ كَجِهَادِ عَدُوِّكَ. قَالَ هِشَامٌ: فَقُلْتُ لَهُ فَأَيُّ الْأَعْدَاءِ أَوْجَبُهُمْ مُجَاهَدَةً؟ قَالَ (ع) أَقْرَبُهُمْ إِلَيْكَ وَ أَعْدَاهُمْ لَكَ وَ أَضَرُّهُمْ بِكَ وَ أَعْظَمُهُمْ لَكَ عَدَاوَةً وَ أَخْفَاهُمْ لَكَ شَخْصاً مَعَ دُنُوِّهِ مِنْكَ»؛ بحار الأنوار، ج ۷۸، ص ۳۱۵.
  27. "« رُوِيَ فِي بَعْضِ الْأَخْبَارِ أَنَّهُ دَخَلَ عَلَى رَسُولِ اللَّهِ (ص) رَجُلٌ اسْمُهُ مُجَاشِعٌ فَقَالَ يَا رَسُولَ اللَّهِ كَيْفَ الطَّرِيقُ إِلَى مَعْرِفَةِ الْحَقِّ؟ فَقَالَ (ص): مَعْرِفَةُ النَّفْسِ؛ فَقَالَ يَا رَسُولَ اللَّهِ! كَيْفَ الطَّرِيقُ إِلَى مُوَافَقَةِ الْحَقِّ؟ قَالَ: مُخَالَفَةُ النَّفْسِ؛ قَالَ يَا رَسُولَ اللَّهِ! فَكَيْفَ الطَّرِيقُ إِلَى رِضَاءِ الْحَقِّ؟ قَالَ: سَخَطُ النَّفْسِ؛ فَقَالَ يَا رَسُولَ اللَّهِ! فَكَيْفَ الطَّرِيقُ إِلَى وَصْلِ الْحَقِّ؟ قَالَ: هَجْرُ النَّفْسِ؛ فَقَالَ يَا رَسُولَ اللَّهِ! فَكَيْفَ الطَّرِيقُ إِلَى طَاعَةِ الْحَقِّ؟ قَالَ: عِصْيَانُ النَّفْسِ؛ فَقَالَ يَا رَسُولَ اللَّهِ! فَكَيْفَ الطَّرِيقُ إِلَى ذِكْرِ الْحَقِّ؟ قَالَ: نِسْيَانُ النَّفْسِ؛ فَقَالَ يَا رَسُولَ اللَّهِ! فَكَيْفَ الطَّرِيقُ إِلَى قُرْبِ الْحَقِّ؟ قَالَ: التَّبَاعُدُ عَنِ النَّفْسِ؛ فَقَالَ يَا رَسُولَ اللَّهِ! فَكَيْفَ الطَّرِيقُ إِلَى أُنْسِ الْحَقِّ؟ قَالَ: الْوَحْشَةُ مِنَ النَّفْسِ؛ فَقَالَ يَا رَسُولَ اللَّهِ! كَيْفَ الطَّرِيقُ إِلَى ذَلِكَ؟ قَالَ: الِاسْتِعَانَةُ بِالْحَقِّ عَلَى النَّفْسِ»؛ بحار الأنوار، ج ۷۰ ص ۷۲.
  28. « عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ (ع): إِنَّ اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ خَصَّ رُسُلَهُ بِمَكَارِمِ الْأَخْلَاقِ فَامْتَحِنُوا أَنْفُسَكُمْ فَإِنْ كَانَتْ فِيكُمْ فَاحْمَدُوا اللَّهَ وَ اعْلَمُوا أَنَّ ذَلِكَ مِنْ خَيْرٍ وَ إِنْ لَا تَكُنْ فِيكُمْ فَاسْأَلُوا اللَّهَ وَ ارْغَبُوا إِلَيْهِ فِيهَا قَالَ فَذَكَرَهَا عَشَرَةً: الْيَقِينَ وَ الْقَنَاعَةَ وَ الصَّبْرَ وَ الشُّكْرَ وَ الْحِلْمَ وَ حُسْنَ الْخُلُقِ وَ السَّخَاءَ وَ الْغَيْرَةَ وَ الشَّجَاعَةَ وَ الْمُرُوءَةَ»؛ اصول کافی، ج ۲ ص ۵۶.
  29. « عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ (ع) عَنْ أَبِيهِ عَنْ جَدِّهِ عَلِيِّ بْنِ الْحُسَيْنِ (ع) قَالَ: قَالَ مُوسَى بْنُ عِمْرَانَ (ع): يَا رَبِّ مَنْ أَهْلُكَ الَّذِينَ تُظِلُّهُمْ فِي ظِلِّ عَرْشِكَ يَوْمَ لَا ظِلَّ إِلَّا ظِلُّكَ؟ قَالَ: فَأَوْحَى اللَّهُ إِلَيْهِ: الطَّاهِرَةُ قُلُوبُهُمْ»؛ بحار الأنوار، ج ۶۹ ص ۳۹۱.
  30. مظاهری، حسین، دانش اخلاق اسلامی، ج۱، ص ۱۶۰-۱۶۳.
  31. به جلد ۶۹ تا جلد ۷۸ این دائرة‌المعارف پرارج حدیثی، مراجعه فرمایند.
  32. به‌ویژه جلد ۲ از بخش اصول، در این زمینه راهگشاست.
  33. طالبان به جلد ۱۱ مراجعه فرمایند.
  34. مظاهری، حسین، دانش اخلاق اسلامی، ج۱، ص ۱۶۳.
  35. مظاهری، حسین، دانش اخلاق اسلامی، ج۱، ص ۱۶۳.
  36. إِنَّ الْعِقَابِ لِلنَّفْسِ عَلَى خطئتها - كَمَا سَتَعْلَمُ - هُوَ كالمرض لِلْبَدَنِ عَلَى نهمه، فَهُوَ لَازِمُ مَنْ لوازم مَا سَاقَ إِلَيْهِ الاحوال الماضيه الَّتِي لَمْ يَكُنْ مِنْ وُقُوعِهَا بُدَّ وَ لَا مِنْ وُقُوعِ مَا يَتْبَعُهَا. وَ أَمَّا الْعِقَابِ الَّذِي يَكُونُ عَلَى جِهَةِ أُخْرَى مِنْ مبدء لَهُ مِنْ خَارِجِ فحديث آخَرَ ؛ الإشارات و التنبیهات، ج ۳، ص ۳۲۸.
  37. مظاهری، حسین، دانش اخلاق اسلامی، ج۱، ص ۱۶۴.
  38. وَ هَذَا النَّوْعَ مِنَ الْعِقَابِ إِنَّمَا يَكُونُ لِلنَّفْسِ الْإِنْسَانِيَّةِ بِسَبَبِ ملكاتها الرَّدِيئَةُ الراسخة فِيهَا، فَكَأَنَّهَا تَكُونَ مِنْ دَاخِلٍ ذاتها؛ وَ هُوَ نارُ اللَّهِ الْمُوقَدَةِ الَّتِي تَطَّلِعُ عَلَى الْأَفْئِدَةِ. لكِنِ الْآيَاتِ الْوَارِدَةُ بِالْوَعِيدِ فِي الْكُتُبِ الإلهيه لَوْ أَجْرَيْتُ عَلَى ظَوَاهِرِهَا، لاقتضت الْقَوْلُ بِعِقَابٍ جسماني وَارِدُ عَلَى بُدْنِ الْمُسِي‏ءِ مِنْ خَارِجٍ - عَلَى مَا تُوصَفُ فِي التفاسير وَ الْأَخْبَارِ. وَ أَمَّا الْعِقَابِ الَّذِي يَكُونُ عَلَى جِهَةِ أُخْرَى مِنْ مبدءٍ لَهُ مِنْ خَارِجِ فحديث "؛ أَيْ: اثباثه عَلَى الْوَجْهِ الْمَشْهُورُ لوكان حَقّاً لَكَانَ سمعياً ؛ الإشارات و التنبیهات، ج ۳، ص ۳۳۰.
  39. مظاهری، حسین، دانش اخلاق اسلامی، ج۱، ص ۱۶۴.
  40. «از تو عذاب را به شتاب می‌خواهند و بی‌گمان دوزخ، فراگیر کافران است» سوره عنکبوت، آیه ۵۴.
  41. قَالَ بَعْضُ أَصْحَابِ الْقُلُوبِ: " إِنَّ الْحَيَّاتِ وَ الْعَقَارِبَ بَلْ وَ النِّيرَانِ الَّتِي تَظْهَرُ فِي الْقَبْرِ وَ الْقِيَامَةُ هِيَ بِعَيْنِهَا الْأَعْمَالِ الْقَبِيحَةِ وَ الْأَخْلَاقِ الذَّمِيمَةُ وَ الْعَقَائِدِ الْبَاطِلَةِ الَّتِي ظَهَرَتْ فِي هَذِهِ النَّشْأَةَ بِهَذِهِ الصُّورَةِ وَ تجلببت بِهَذِهِ الجلابيب، كَمَا أَنَّ الرُّوحُ وَ الرَّيْحَانِ وَ الْحُورِ وَ الثِّمَارِ هِيَ الاخلاق الزكية‌ وَ الاعمال الصالحة‌ وَ الِاعْتِقَادَاتِ أَلْحِقْهُ الَّتِي بَرْزَةَ فِي هَذَا الْعَالَمِ بِهَذِهِ الزِّيِّ وَ تُسَمِّتْ بِهَذَا الِاسْمِ، ‌إِذْ الحقيقة‌ الْوَاحِدَةُ تَخْتَلِفُ صُوَرِهَا بِاخْتِلَافِ الْأَمَاكِنِ، فتحلّي فِي كُلِّ مَوْطِنٍ بِحِلْيَةِ وَ تزيي فِي كُلِّ نَشَأَتْ بِزِيِّ؛ وَ قالُوا: إِنَّ اسْمُ الْفَاعِلِ فِي قَوْلِهِ تَعَالِي: يَسْتَعْجِلُونَكَ بِالْعَذابِ وَ إِنَّ جَهَنَّمَ لَمُحِيطَةُ بِالْكافِرِينَ، لَيْسَ بِمَعْنَى مِنِ الِاسْتِقْبَالِ بِأَنْ يَكُونَ الْمُرَادُ: أَنَّهَا ستُحيط بِهِمْ فِي النَّشْأَةَ الْأُخْرى، كَمَا ذَكَرَهُ الظاهريون مِنَ الْمُفَسِّرِينَ، بَلْ هُوَ عَلَى حَقِيقَتَهُ، أَيْ مَعْنَى الْحَالِ، فَإِنْ قبائحَهم الخلقيه وَ العمليه وَ الاعتقادية مُحِيطَةُ بِهِمْ فِي هَذِهِ النَّشْأَةَ، وَ هِيَ بِعَيْنِهَا جَهَنَّمُ الَّتِي سَتَظْهَرُ عَلَيْهِمْ فِي النَّشْأَةَ الأخروية بِصُورَةِ النَّارِ وَ عَقَارِبَهَا وَ حَيَاتِهَا ؛ بحار الأنوار، ج ۷ ص ۲۲۸ و ۲۲۹.
  42. مظاهری، حسین، دانش اخلاق اسلامی، ج۱، ص ۱۶۵.
  43. وَ أَمَّا تَحَوَّلْ النَّفْسِ مِنَ نَشَأَتْ الطَّبِيعَةِ الدنيويه إِلَى النشأه الاخروية وَ صيرورتها بِحَسَبِ ملكاتها وَ أَحْوَالِهَا مصوّرة بِصُورَةِ أخرويةٍ حيوانيةٍ أَوْ غَيْرِهَا حَسَنَةً بَهِيَّةَ نُورِيَّةَ أَوْ قَبِيحَةً رَدِيَّةُ ظلمانيةً سَبُعيةً وَ أَوْ بهيميةً متخالفةَ الْأَنْوَاعِ حَاصِلَةُ مِنْ أَعْمَالِهَا وَ أَفْعَالِهَا الدُّنْيَوِيَّةِ الكاسبة لِتِلْكَ الصُّورَةِ وَ الْهَيْئَاتِ، ‌فَلَيْسَ ذَلِكَ مُخَالِفاً للتّحقيق، بَلْ هُوَ أَمْرُ ثابثُ بالبرهان مُحَقِّقُ عِنْدَ أَئِمَّةِ الْكَشْفِ وَ الْعِيَانِ، مُسْتَفَادُ مِنْ أَرْبَابِ الشرايع الْحِقَّةُ وَ سَائِرِ الْأَدْيَانِ، دَلَّتْ عَلَيْهِ ظَوَاهِرِ النُّصُوصِ القرآنية الْأَحَادِيثِ النَّبَوِيَّةِ ؛ الأسفار الأربعة، ج ۹ ص ۴.
  44. فَإِنْ كُنْتَ الْمَشْغُولَ بِنَفْسِكَ فَلَا تَشْغَلُ إِلَّا بِالْعِلْمِ الَّذِي هُوَ فَرَضَ عَلَيْكَ بِحَسَبِ مَا يَقْتَضِيهِ حَالِكَ وَ مَا يَتَعَلَّقُ مِنْهُ بِالْأَعْمَالِ الظَّاهِرَةُ مَنْ تَعَلَّمَ الصلوۃ وَ الطَّهَارَةِ وَ الصَّوْمِ. وَ إِنَّمَا الْأَهَمِّ الَّذِي أَهْمَلَهُ الْكُلَّ عَلِمَ صِفَاتِ الْقَلْبِ وَ مَا يُحْمَدُ مِنْهَا وَ مَا يُذَمُّ، إِذْ لَا يَنْفَكُّ بِشْرٍ عَنِ الصِّفَاتِ الْمَذْمُومَةِ مِثْلَ الْحِرْصُ وَ الْحَسَدُ وَ... وَ جَمِيعُ ذَلِكَ مُهْلِكَاتُ وَ إهمالها مِنَ الْوَاجِبَاتِ ؛ إحیاء علوم الدین، ج ۱ ص ۶۶.
  45. مظاهری، حسین، دانش اخلاق اسلامی، ج۱، ص ۱۶۷.
  46. هِيَ (تَزْكِيَةِ النَّفْسِ) فَرَضَ عَيْنِي بِإِجْمَاعِ الْمُسْلِمِينَ ؛ منیة المربد، ص ۵۵.
  47. "ما هو أهمُّ و معرفتُه أوجَبُ و المطالبة به والمنافَسةُ علیه أعظم هو تطهیر الَّنفس عن الرَّذائل الخُلقیّةِ؛ منیة المرید، ص ۵۵.
  48. مظاهری، حسین، دانش اخلاق اسلامی، ج۱، ص ۱۶۷.
  49. وَ التَّلَطُّفِ فِي اجْتِذَابِ الْقُلُوبِ إِلَى الْعِلْمِ الَّذِي يُفِيدُ حَيَاةُ الْأَبَدِ أَهُمُّ مِنِ التَّلَطُّفِ فِي اجتذابها إِلَى الطِّبِّ الَّذِي لَا يُفِيدُ الَّا صِحَّةُ الْجَسَدَ ؛ المحجَّة البیضاء، ج ۱، ص ۷.
  50. مظاهری، حسین، دانش اخلاق اسلامی، ج۱، ص ۱۶۷-۱۶۸.
  51. فَضَائِلِ الْأَخْلَاقِ مِنَ الْمُنْجِيَاتِ الْمُوصِلَةِ إِلَى السَّعَادَةِ الأبدية، وَ رذائِلُها مِنِ الْمُهْلِكَاتُ الْمُوجِبَةِ للشَّقاوة السرمدية، فالتَّخلِّي عَنِ الثَّانِيَةِ وَ التَّحَلِّي بِالْأُولَى مِنْ أَهُمُّ الْوَاجِبَاتِ، وَ الْوُصُولِ إِلَى الْحَيَاةِ الحقيقية بِدُونِهِمَا مِنْ المحالات. فَيَجِبُ عَلَى كُلِّ عَاقِلُ أَنْ يَجْتَهِدَ فِي اكْتِسَابِ فَضَائِلِ الْأَخْلَاقِ.. والإجتنابِ عَنْ رذائلها... وَ لَوْ قَصَّرَ أَدْرَكْتَهُ الهلاكة الأبدية ؛ جامع السَّعادات، ص ۴۱.
  52. مظاهری، حسین، دانش اخلاق اسلامی، ج۱، ص ۱۶۸.
  53. طَلَبِهِ فَرَضَ عَلَيَّ جَمِيعِ الْمُسْلِمِينَ، وَ بِهِ يَحْصُلُ التَّأَسِّي بِسَيِّدِ الْمُرْسَلِينَ وَ عِتْرَتِهِ الطَّاهِرِينَ؛ فَإِنِ الْأَخْلَاقِ الْحَسَنَةِ هِيَ الْمُنْجِيَاتِ وَ الْأَخْلَاقِ السَّيِّئَةُ هِيَ السُّمُومِ الْقَاتِلَةِ الْمُهْلِكَاتُ المبعدة مِنْ جِوَارِ رَبِّ الْعَالَمِينَ وَ المنخرطة بِصَاحِبِهَا فِي سَلَكَ الشَّيْطَانِ اللَّعِينُ. وَ أَمْرَاضِ الْقُلُوبِ وَ النُّفُوسِ الْمَضَرَّةُ بالأديان أَعْظَمُ ضَرَراً مِنْ أَمْرَاضِ الْأَجْسَادِ وَ الْأَبْدَانُ، إِذْ تِلْكَ مغويةُ لِحَيَاةِ الْجَسَدِ وَ هَذِهِ تَفُوتُ حَيَاةُ الْأَبَدِ، وَ وُجُوبِ ذَلِكَ الطِّبِّ كفائي وَ تَعْلَمَ هَذَا الطِّبِّ وَاجِبُ عَيْنِي ؛ الاخلاق، ص ۳.
  54. مظاهری، حسین، دانش اخلاق اسلامی، ج۱، ص ۱۶۸-۱۶۹.
  55. معراج السَّعادة، ص ۴.
  56. معراج السَّعادة، ص ۱۱.
  57. مظاهری، حسین، دانش اخلاق اسلامی، ج۱، ص ۱۶۹.
  58. بخشی است از وصیّت‌نامه سیاسی / الهیِ ایشان.
  59. «این برای کارهایی است که کرده‌اید و (بدانید) که خداوند با بندگان، ستمگر نیست» سوره آل عمران، آیه ۱۸۲.
  60. «و کارنامه (ی هر کس، پیش رویش) نهاده می‌شود و گناهکاران را از آنچه در آن است هراسان می‌یابی و می‌گویند: وای بر ما! این چه کارنامه‌ای است که هیچ (کار) خرد و بزرگی را ناشمرده وا نمی‌نهد و آنچه کرده‌اند پیش چشم می‌یابند و پروردگارت به هیچ کس ستم نمی‌ورزد» سوره کهف، آیه ۴۹.
  61. مظاهری، حسین، دانش اخلاق اسلامی، ج۱، ص ۱۶۹-۱۷۰.
  62. «پس هر کس همسنگ ذره‌ای نیکی ورزد، آن را خواهد دید، و هر کس همسنگ ذره‌ای بدی کند، آن را خواهد دید» سوره زلزال، آیه ۷ -۸.
  63. «و به پوست‌های تن خود می‌گویند: چرا به زیان ما گواهی دادید؟ می‌گویند: خداوند ما را به سخن آورد همان که هر چیز را به سخن می‌آورد و او نخست بار شما را آفرید و به سوی او بازگردانده خواهید شد» سوره فصلت، آیه ۲۱.
  64. جهاد اکبر، ص۲۰۶.
  65. مظاهری، حسین، دانش اخلاق اسلامی، ج۱، ص ۱۶۹-۱۷۰.
  66. مظاهری، حسین، دانش اخلاق اسلامی، ج۱، ص ۱۶۱.
  67. مظاهری، حسین، دانش اخلاق اسلامی، ج۱، ص ۱۷۱.
  68. «و به جان (آدمی) و آنکه آن را بهنجار داشت * پس به او نافرمانی و پرهیزگاری را الهام کرد» سوره شمس، آیه ۸-۷
  69. «بی‌گمان آنکه جان را پاکیزه داشت رستگار شد،» سوره شمس، آیه ۹.
  70. «روزی که در آن دارایی و فرزندان سودی نمی‌رسانند جز آن کس که دلی بی‌آلایش نزد خداوند آورد» سوره شعراء، آیه ۸۸ -۸۹.
  71. مظاهری، حسین، دانش اخلاق اسلامی، ج۱، ص ۱۷۲.
  72. مظاهری، حسین، دانش اخلاق اسلامی، ج۱، ص ۱۷۲.
  73. سید عبدالله شبر، الاخلاق، ص۱۳.
  74. «اَلنَّاسُ مَعَادِنُ كَمَعَادِنِ اَلذَّهَبِ وَ اَلْفِضَّةِ فَمَنْ كَانَ لَهُ فِي اَلْجَاهِلِيَّةِ أَصْلٌ فَلَهُ فِي اَلْإِسْلاَمِ أَصْلٌ».
  75. « اَلنَّاسُ مَعَادِنُ كَمَعَادِنِ اَلذَّهَبِ وَ اَلْفِضَّةِ خِيَارُهُمْ فِي اَلْجَاهِلِيَّةِ خِيَارُهُمْ فِي اَلْإِسْلاَمِ»؛ محمد بن یعقوب کلینی، کافی، ج۸، ص۱۷۷.
  76. احمد بن حنبل، مسند، ج۲، ص۵۳۹.
  77. سید عبدالله جزائری، التفحة السنیة، ص۴۲؛ احمد بن حنبل، مسند، ج۶، ص۴۴۳.
  78. عجلونی، کشف الخفاء، ج۱، ص۲۵۹.
  79. مناوی، فیض القدیر، ج۱، ص۴۸۸.
  80. «ان مغیر الخلق کمغیر الخلق انک لا تستطیع ان تغیر خلقه خلقه حتی تغیر خلقه»مناوی، فیض القدیر، ج۲، ص۶۶۳.
  81. مناوی، فیض القدیر، ج۲، ص۶۶۳.
  82. تهرانی، مجتبی، اخلاق الاهی، ج۱، ص۱۱۰-۱۱۲.
  83. سید عبدالله شبر، الاخلاق، ص۳۱.
  84. ملاصدرا، اسفار، ج۲، ص۲۲۰؛ سید محمدحسین طباطبایی، نهایة الحکمة، ص۲۵۷ و ص۲۶۱.
  85. تهرانی، مجتبی، اخلاق الاهی، ج۱، ص۱۱۲-۱۱۳.
  86. سید روح‌الله الموسوی خمینی، چهل حدیث، ص۱۵.
  87. «فروخورندگان خشم» سوره آل عمران، آیه ۱۳۴.
  88. «بر کافران سخت‌گیر» سوره فتح، آیه ۲۹.
  89. تهرانی، مجتبی، اخلاق الاهی، ج۱، ص۱۱۳-۱۱۴.
  90. «إِنَّ اَلْخُلُقَ مَنِيحَةٌ يَمْنَحُهَا اَللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ خَلْقَهُ فَمِنْهُ سَجِيَّةٌ وَ مِنْهُ نِيَّةٌ فَقُلْتُ فَأَيَّتُهُمَا أَفْضَلُ فَقَالَ صَاحِبُ اَلسَّجِيَّةِ هُوَ مَجْبُولٌ لاَ يَسْتَطِيعُ غَيْرَهُ وَ صَاحِبُ اَلنِّيَّةِ يَصْبِرُ عَلَى اَلطَّاعَةِ تَصَبُّراً فَهُوَ أَفْضَلُهُمَا»؛ محمد بن یعقوب کلینی، کافی، ج۲، ص۱۰۱؛ محمد بن حسن حر عاملی، وسائل الشیعه، ج۸، ص۵۰۵؛ محمدباقر مجلسی، بحار الانوار، ج۶۸، ص۳۷۷.
  91. تهرانی، مجتبی، اخلاق الاهی، ج۱، ص۱۱۵.
  92. محمودی، نهج السعاده، ج۸، ص۱۶۸.
  93. «مَرْحَباً بِقَوْمٍ قَضَوُا اَلْجِهَادَ اَلْأَصْغَرَ وَ بَقِيَ عَلَيْهِمُ اَلْجِهَادُ اَلْأَكْبَرُ »
  94. محمد بن یعقوب کلینی، کافی، ج۵، ص۱۲؛ محمد بن حسن حر عاملی، وسائل الشیعه، ج۱۱، ص۱۲۴.
  95. «اَلْمُجَاهِدُ مَنْ جَاهَدَ نَفْسَهُ»؛ محمد بن یعقوب کلینی، کافی، ج۵، ص۱۲؛ محمد بن حسن حر عاملی، وسائل الشیعه، ج۱۱، ص۱۲۴.
  96. شیخ طوسی، تهذیب الاحکام، ج۶، ص۱۲۴؛ محمد بن حسن حر عاملی، وسائل الشیعه، ج۱۱، ص۱۵.
  97. تهرانی، مجتبی، اخلاق الاهی، ج۱، ص۱۳۵.
  98. «و راه‌های خویش را به آنان که در (راه) ما بکوشند می‌نماییم و بی‌گمان خداوند با نیکوکاران است» سوره عنکبوت، آیه ۶۹.
  99. محمد بن حسن طوسی، التبیان، ج۸، ص۲۲۶؛ محمد بن عمر رازی، تفسیر کبیر، ج۲۵، ص۹۴.
  100. عبدالله بن عمر بیضاوی، انوار التنزیل و اسرار التأویل (تفسیر بیضاوی)، ج۲، ص۲۴۱؛ میرزا محمد مشهدی، کنز الدقائق، ج۲، ص۵۸۳؛ سید عبدالله شبر، الاخلاق، ص۱۲۳.
  101. سید عبدالله جزائری، التفحة السنیة، ص۴۲؛ احمد بن حنبل، مسند، ج۶، ص۴۴۳.
  102. تهرانی، مجتبی، اخلاق الاهی، ج۱، ص۱۳۷-۱۳۸.
  103. «أَعْدَى عَدُوِّكَ نَفْسُكَ اَلَّتِي بَيْنَ جَنْبَيْكَ»؛ ابن ابی‌الجمهور، عوالی اللئالی، ج۴، ص۱۱۸؛ محمد باقر مجلسی، بحار الانوار، ج۶۷، ص۳۶.
  104. «و من نفس خویش را تبرئه نمی‌کنم که نفس به بدی بسیار فرمان می‌دهد مگر پروردگارم بخشایش آورد؛ به راستی پروردگارم آمرزنده‌ای بخشاینده است» سوره یوسف، آیه ۵۳.
  105. «من اتّهَمَ نفسَه أَمن خدع الشیطان»؛ لیثی واسطی، عیون الحکم والمواعظ، ص۴۳۷.
  106. « مَنِ اتَّهَمَ نَفْسَهُ فَقَدْ غَالِبِ الشَّيْطَانِ »؛ على سعادت‌پرور، سر الاسراء فی شرح حدیث المعراج، ص۳۰۵.
  107. تهرانی، مجتبی، اخلاق الاهی، ج۱، ص۱۳۹.
  108. ر. ک: محمد بن مرتضی فیض کاشانی، المحجة البیضاء فی تهذیب الاحیاء، ج۸، ص۷۹.
  109. حسین بن عبدالصمد عاملی، العقد الحسینی، ص۳۴.
  110. سید عبدالله جزائری، التفحة السنیة، ص۶۳.
  111. سید عبدالله جزائری، التفحة السنیة، ص۳۴.
  112. تهرانی، مجتبی، اخلاق الاهی، ج۱، ص۱۳۹-۱۴۰.
  113. ر. ک: ابراهیم کفعمی، محاسبة النفس، ص۴۸.
  114. «التوبه حسن ولكن في الشباب احسن»عبدالرحمان بن ابی‌بکر سیوطی، الجامع الصغیر، ج۲، ص۱۸۹.
  115. تهرانی، مجتبی، اخلاق الاهی، ج۱، ص۱۴۱.
  116. تهرانی، مجتبی، اخلاق الاهی، ج۱، ص۱۴۱.
  117. آخوند خراسانی، کفایة الاصول، ج۱، ص۲۷۱.
  118. تهرانی، مجتبی، اخلاق الاهی، ج۱، ص۱۴۲.
  119. تهرانی، مجتبی، اخلاق الاهی، ج۱، ص۱۴۲-۱۴۳.
  120. «اَلنَّظَرُ سَهْمٌ مِنْ سِهَامِ إِبْلِيسَ مَسْمُومٌ وَ كَمْ مِنْ نَظْرَةٍ أَوْرَثَتْ حَسْرَةً طَوِيلَةً»؛ احمد بن محمد بن خالد برقی، المحاسن، ج۱، ص۱۰۹؛ محمد بن یعقوب کلینی، کافی، ج۵، ص۵۵۹.
  121. «إِيَّاكُمْ وَ اَلنَّظْرَةَ فَإِنَّهَا تَزْرَعُ فِي اَلْقَلْبِ وَ كَفَى بِهَا لِصَاحِبِهَا فِتْنَةً»؛ احمد بن محمد بن خالد برقی، المحاسن، ج۱، ص۱۱۰؛ حسن بن علی ابن‌شعبه حرانی، تحف العقول عن آل الرسول، ص۳۰۵.
  122. «و چون کسانی را بنگری که در آیات ما به یاوه‌گویی می‌پردازند روی از آنان بگردان تا در گفت‌وگویی جز آن درآیند و اگر شیطان تو را به فراموشی افکند پس از یادآوری با گروه ستمگران منشین» سوره انعام، آیه ۶۸.
  123. «و آنچه تو را بدان دانشی نیست، پی مگیر» سوره اسراء، آیه ۳۶.
  124. «از گوش و چشم و دل، هر یک، خواهند پرسید» سوره اسراء، آیه ۳۶.
  125. علی بن حسین صدوق، علل الشرائع، ج۲، ص۶۰۶.
  126. سید روح‌الله الموسوی خمینی، آداب الصلوة، ص۴۳.
  127. محمد صالح مازندرانی، شرح اصول کافی، ج۱۰، ص۱۶۲.
  128. حسن بن علی ابن‌شعبه حرانی، تحف العقول عن آل الرسول، ص۳۶.
  129. محمد بن حسن حر عاملی، وسائل الشیعه، ج۷، ص۲۱۷؛ محمدصالح مازندرانی، شرح اصول کافی، ج۱۰، ص۱۵۴.
  130. تهرانی، مجتبی، اخلاق الاهی، ج۱، ص۱۴۳-۱۴۵.
  131. محمدمهدی نراقی، جامع السعادات، ج۱، ص۱۳.
  132. «اَلْمَرْءُ عَلَى دِينِ خَلِيلِهِ، فَلْيَنْظُرْ أَحَدُكُمْ مَنْ يُخَالِلُ»؛ شیخ طوسی، امالی، ص۵۱۸.
  133. «تُذَكِّرُكُمُ اَللَّهَ رُؤْيَتُهُ وَ يَزِيدُ فِي عِلْمِكُمْ مَنْطِقُهُ وَ يُرَغِّبُكُمْ فِي اَلْآخِرَةِ عَمَلُهُ»؛ محمد بن حسن حر عاملی، وسائل الشیعه، ج۲، ص۲۳.
  134. تهرانی، مجتبی، اخلاق الاهی، ج۱، ص۱۴۵-۱۴۶.
  135. محمد بن حسن حر عاملی، وسائل الشیعه، ج۱، ص۲۲۳.
  136. «أَعْقَلُ اَلنَّاسِ أَنْظَرُهُمْ فِي اَلْعَوَاقِبِ»؛ آمدی، غررالحکم، ح۳۳۶۷؛ محمد ری‌شهری، میزان الحکمة، ج۱، ص۶۰۵.
  137. «حَدُّ اَلْعَقْلِ اَلنَّظَرُ فِي اَلْعَوَاقِبِ»؛ حسن بن سلیمان حلی، مختصر بصائر الدرجات، ص۱۴۰؛ علی بن محمد لیثی واسطی، عیون الحکم والمواعظ، ص۳۳۲.
  138. «مَنْ تَوَرَّطَ فِي اَلْأُمُورِ غَيْرَ نَاظِرٍ فِي اَلْعَوَاقِبِ فَقَدْ تَعَرَّضَ لِمُفْضِحَاتِ اَلنَّوَائِبِ»؛ محمد بن یعقوب کلینی، کافی، ج۸، ص۱۹؛ حسن بن علی ابن‌شعبه حرانی، تحف العقول عن آل الرسول، ص۹۳.
  139. « اَلتَّدَبُّرُ قَبْلَ اَلْعَمَلِ فَإِنَّهُ يُؤْمِنُكَ مِنَ اَلنَّدَمِ »؛ علی بن حسین صدوق، من لا یحضره الفقیه، ج۴، ص۳۸۸.
  140. «اَلْحَزْمُ اَلنَّظَرُ فِي اَلْعَوَاقِبِ وَ مُشَاوَرَةُ ذَوِي اَلْعُقُولِ»؛علی بن محمد لیثی واسطی، عیون الحکم والمواعظ، ص۲۱.
  141. تهرانی، مجتبی، اخلاق الاهی، ج۱، ص۱۴۶-۱۴۸.
  142. «أَتْبِعِ اَلسَّيِّئَةَ اَلْحَسَنَةَ تَمْحُهَ»؛ محمد باقر مجلسی، بحار الانوار، ج۶۸، ص۳۹۳؛ احمد بن حنبل، مسند، ج۵، ص۲۲۸.
  143. نهج البلاغه، حکمت ۴۱۷.
  144. تهرانی، مجتبی، اخلاق الاهی، ج۱، ص۱۴۸-۱۴۹.
  145. تهرانی، مجتبی، اخلاق الاهی، ج۱، ص۱۴۹.
  146. «آری، (آن روز) آدمی بر خویشتن گواهی بیناست» سوره قیامه، آیه ۱۴.
  147. محمدصالح مازندرانی، شرح اصول کافی، ج۱۱، ص۹۶.
  148. تهرانی، مجتبی، اخلاق الاهی، ج۱، ص۱۴۹.
  149. ر. ک: محمد بن حسن طوسی، التبیان، ج۵، ص۴۶۵؛ محمد صالح مازندرانی، شرح اصول کافی، ج۱۱، ص۹۶.
  150. «بی‌گمان زیانکاران آنانند که در روز رستخیز به خود و خانواده خویش زیان رسانده‌اند» سوره زمر، آیه ۱۵.
  151. « أَحَبُّ إِخْوَانِي إِلَيَّ مَنْ أَهْدَى إِلَيَّ عُيُوبِي»؛ محمد بن حسن طوسی، التبیان، ج۹، ص۱۵ و ص۱۷۲.
  152. حسن بن علی ابن‌شعبه حرانی، تحف العقول عن آل الرسول ص۱۷۳. این حدیث در منابع شیعه (محمدباقر مجلسی، بحار الانوار، ج۷۱، ص۱۷۰) و سنی (محمد بن اسماعیل کحلانی، سبل السلام، ج۴، ص۲۱۱) از رسول خدا (ص) روایت شده است.
  153. سید عبدالله جزائری، التفحة السنیة، ص۳۲۷.
  154. تهرانی، مجتبی، اخلاق الاهی، ج۱، ص۱۵۰-۱۵۱.
  155. ابوالفتح اربلی، کشف الغمه، ج۲، ص۲۸۷؛ محمدباقر مجلسی، بحار الانوار، ج۴۴، ص۹۸.
  156. ابوالفتح اربلی، کشف الغمه، ج۲، ص۲۸۷؛ محمدباقر مجلسی، بحار الانوار، ج۴۴، ص۹۸.
  157. محمد بن یعقوب کلینی، کافی، ج۲، ص۵۶۵.
  158. محمد بن عیسی ترمذی، سنن ترمذی (الجامع الصحیح)، ص۱۵۷.
  159. عبدالرحمن بن عبدالرحیم مبارکفوری، تحفة الأحوذی، ج۹، ص۲۷۵.
  160. تهرانی، مجتبی، اخلاق الاهی، ج۱، ص۱۵۲.
  161. محمد بن ابی‌بکر، محتار الصحاح، ص۱۱۷.
  162. «از گام‌های شیطان پیروی نکنید که او برای شما دشمنی آشکار است» سوره بقره، آیه ۱۶۸.
  163. همچنین ر. ک: سوره بقره، آیه ۱۶۸ و ۲۰۸؛ سوره انعام، آیه ۱۴۲؛ سوره اعراف، آیه ۲۲؛ سوره یس، آیه ۶۰.
  164. سوره بقره، آیه ۱۶۹ و ۲۸۶.
  165. تهرانی، مجتبی، اخلاق الاهی، ج۱، ص۱۵۲-۱۵۳.
  166. تهرانی، مجتبی، اخلاق الاهی، ج۱، ص۱۵۳.
  167. محمد بن مرتضی فیض کاشانی، المحجه البیضاء فی تهذیب الاحیاء، ج۸، ۲ ۱۵۸.
  168. تهرانی، مجتبی، اخلاق الاهی، ج۱، ص۱۵۳-۱۵۴.
  169. «عَلَى اَلْعَاقِلِ مَا لَمْ يَكُنْ مَغْلُوباً أَنْ تَكُونَ لَهُ سَاعَاتٌ سَاعَةٌ يُنَاجِي فِيهَا رَبَّهُ وَ سَاعَةٌ يُحَاسِبُ فِيهَا نَفْسَهُ»؛ محمد بن حسن حر عاملی، وسائل الشیعه، ج۱۱، ص۳۷۸؛ سیوطی، الدر المنثور، ج۴، ص۱۸۹.
  170. «لَيْسَ مِنَّا مَنْ لَمْ يُحَاسِبْ نَفْسَهُ فِي كُلِّ يَوْمٍ فَإِنْ عَمِلَ حَسَناً اِسْتَزَادَ اَللَّهَ وَ إِنْ عَمِلَ سَيِّئاً اِسْتَغْفَرَ اَللَّهَ مِنْهُ وَ تَابَ إِلَيْهِ»؛ محمد بن یعقوب کلینی، کافی، ج۲، ص۴۵۳؛ محمد بن حسن حر عاملی، وسائل الشیعه، ج۱۶، ص۹۵.
  171. «فَحَاسِبُوا أَنْفُسَكُمْ قَبْلَ أَنْ تُحَاسَبُوا عَلَيْهَا فَإِنَّ لِلْقِيَامَةِ خَمْسِينَ مَوْقِفاً كُلُّ مَوْقِفٍ مِقْدَارُهُ أَلْفُ سَنَةٍ ثُمَّ تَلاَ «فِي يَوْمٍ كٰانَ مِقْدٰارُهُ أَلْفَ سَنَةٍ»؛ محمد بن یعقوب کلینی، کافی، ج۸، ص۱۴۳.
  172. تهرانی، مجتبی، اخلاق الاهی، ج۱، ص۱۵۴-۱۵۵.
  173. تهرانی، مجتبی، اخلاق الاهی، ج۱، ص۱۵۵-۱۵۶.
  174. مرتضی مطهری، مجموعه آثار، ج۲۳، ص۲۸.
  175. تهرانی، مجتبی، اخلاق الاهی، ج۱، ص۱۵۶.
  176. تهرانی، مجتبی، اخلاق الاهی، ج۱، ص۱۵۶-۱۵۷.
  177. محمدمهدی نراقی، جامع السعادات، ج۱، ص۸۷.
  178. «جز این نیست که آن شیطان است که دوستانش را می‌ترساند؛ از آنان نترسید و اگر مؤمنید از من بترسید» سوره آل عمران، آیه ۱۷۵.
  179. محمدمهدی نراقی، جامع السعادات، ج۱، ص۸۹.
  180. تهرانی، مجتبی، اخلاق الاهی، ج۱، ص۱۵۷-۱۵۸.
  181. تهرانی، مجتبی، اخلاق الاهی، ج۱، ص۱۵۸-۱۵۹.