نظام سیاسی امامت الهی در فقه سیاسی
نظام سیاسی با رهبری پیامبر
پیامبران مستقیماً از جانب خداوند به رسالت مبعوث گردیدهاند و رسالت آنان آثار و پیامدهای مفید و فراوانی برای انسانها در پی داشته است؛ از جمله: دعوت به توحید[۱]، دعوت به معاد[۲]، تعلیم کتاب[۳]، تعلیم حکمت[۴]، ایجاد تزکیه و تقوا[۵]، نجات انسانها و آزادی آنان از غل و زنجیر[۶]، و برقراری مناسبات عادلانه[۷] را میتوان از مهمترین اهداف رسالت و آثار مترتب بر نبوت آنان دانست.
در میان این اهداف، قرآن کریم مبنای رسالت انبیا و هدف سیاسی بعثت آنان را برقراری مناسبات عادلانه و شرایطی میداند که در پرتو آن روابط، قسط و عدل برقرار شده و مردم خود به اقامه این مناسبات اقدام نمایند. امام خمینی در استفاده همین معنا از آیه فوق میفرمایند: “خدای تبارک و تعالی میفرماید که انبیا را ما فرستادیم، بینات به آنها دادیم، آیات به آنها دادیم، میزان برایشان دادیم و فرستادیم ﴿لِيَقُومَ النَّاسُ بِالْقِسْطِ﴾[۸] غایت این است که مردم قیام به قسط بکنند. عدالت اجتماعی در بین مردم باشد. ظلمها از بین برود. ستمگریها از بین برود و ضعفا به آنها رسیدگی بشود، قیام به قسط بشود”[۹].
امام از همین هدف (قیام به قسط)، لزوم دخالت انبیا در سیاست و برقراری نظام سالم و جامعه دینی و حکومت را نتیجه میگیرند و میفرمایند: “این مسأله دخالت در امور سیاسی از بالاترین مسائلی است که انبیا برای او آمده بودند. قیام بالقسط و مردم را به قسط وارد کردن، مگر میشود، بدون دخالت در امور سیاسی؟ مگر امکان دارد بدون دخالت در سیاست و دخالت در امور اجتماعی و در احتیاجات ملتها کسی بدون اینکه دخالت کند، قیام بالقسط باشد ﴿لِيَقُومَ النَّاسُ بِالْقِسْطِ﴾ باشد؟ ”[۱۰]. از آیات قرآن بر میآید که همه انبیا به دنبال اصلاح امور مردم بودهاند و برخی موفق به تشکیل حکومت گردیده و برای برخی دیگر، شرایط تأسیس حکومت فراهم نشده است[۱۱]. حضرت سلیمان (ع) از پیامبرانی است که تشکیل حکومت داد و از تمامی امکانات برای حفظ و توسعه دامنه حکومت خویش، بهره برد؛ چنانچه وقتی ملکه سبا را به حضور میطلبد او از آمدن به نزد سلیمان خودداری میورزد و به جای آن هدیهای برای سلیمان میفرستد. طبق بیان آیه شریفه قرآن سلیمان به نماینده بلقیس میگوید: ﴿فَلَمَّا جَاءَ سُلَيْمَانَ قَالَ أَتُمِدُّونَنِ بِمَالٍ فَمَا آتَانِيَ اللَّهُ خَيْرٌ مِمَّا آتَاكُمْ بَلْ أَنْتُمْ بِهَدِيَّتِكُمْ تَفْرَحُونَ * ارْجِعْ إِلَيْهِمْ فَلَنَأْتِيَنَّهُمْ بِجُنُودٍ لَا قِبَلَ لَهُمْ بِهَا وَلَنُخْرِجَنَّهُمْ مِنْهَا أَذِلَّةً وَهُمْ صَاغِرُونَ﴾[۱۲].
این آیه، به صراحت خاطر نشان میسازد که پیامبری، مانند: حضرت سلیمان وقتی شرایط را برای اعمال قدرت دینی و اصلاح جامعه مناسب میبیند، برای تحقق آن با قدرت تمام اقدام میکند. یوسف (ع) نیز از جمله پیامبرانی است که در موقعیت وزارت دارایی و خزانهداری مصر، توانسته بود، منصبی از مقامهای حکومتی را به عهده بگیرد؛ چنانچه قرآن میفرماید: ﴿قَالَ اجْعَلْنِي عَلَى خَزَائِنِ الْأَرْضِ إِنِّي حَفِيظٌ عَلِيمٌ﴾[۱۳]. داود (ع) نیز از پیامبرانی است که خداوند به او ملک و حکومتی عظیم داده بود: ﴿وَشَدَدْنَا مُلْكَهُ وَآتَيْنَاهُ الْحِكْمَةَ وَفَصْلَ الْخِطَابِ﴾[۱۴] و حکومت او را، استحکام بخشیدیم و به او حکمت و داوری عادلانه را عطا کردیم. و همچنین به حکومت برخی از انبیای ابراهیمی در این آیه اشاره میشود: ﴿أَمْ يَحْسُدُونَ النَّاسَ عَلَى مَا آتَاهُمُ اللَّهُ مِنْ فَضْلِهِ فَقَدْ آتَيْنَا آلَ إِبْرَاهِيمَ الْكِتَابَ وَالْحِكْمَةَ وَآتَيْنَاهُمْ مُلْكًا عَظِيمًا﴾[۱۵] پیامبر عظیمالشأن اسلام نیز برای تحقق رسالت خود و اقامه قسط و عدل در جامعه از سلطه و اقتدار دینی و دنیوی بهره میجوید و در اولین فرصت مناسب؛ یعنی پس از هجرت از مکه به مدینه، حکومت اسلامی بر پا میکند؛ حکومتی با کارکرد فراقبیلهای و با سلطه سیاسی منظم که توانست در داخل حیطه نفوذ؛ یعنی شبه جزیره عربستان امنیت ایجاد کند و دشمنان خارجی را نیز مهار نماید.
مؤلف کتاب “حکومت دینی” اقدامات کلی را که آن حضرت انجام دادند و مبین نظام حکومتی تام و تمامی است که تأسیس نمودند؛ چنین بر میشمارد:
- میان قبایل پراکنده عرب، وحدت ایجاد کرد؛ البته این وحدت صرفاً دینی نبود؛ بلکه در کنار گستراندن اعتقادات و تعالیم مشترک دینی، وحدتی سیاسی نیز به وجود آورد. قبایل مستقل و متخاصم به برکت این وحدت سیاسی، دارای منافع و علایق مشترک شدند؛ بالاترین نمود و جلوه این وحدت سیاسی، هم سرنوشت شدن این قبایل مسلمان در جنگ و صلح با دیگر قبایل غیرمسلمان است.
- پیامبر، مدینه را مرکز حکومت خویش قرار داد و از آنجا، حکام و والیانی را به مناطق مسلماننشین میفرستاد. طبری در تاریخ خویش، نام عدهای از صحابه رسول الله (ص) را که به انجام این امر گماشته شدند، ذکر میکند؛ البته برخی از این افراد، عهدهدار تعلیم واجبات دینی نیز بودند و برخی دیگر تنها در انجام امور اداری و مالی آن مناطق، نمایندگی داشتند و انجام امور مذهبی، نظیر: اقامه جماعت، تعلیم قرآن و آداب شریعت، به عهده شخص دیگری بود. در عهدنامهای که پیامبر (ص) خطاب به عمروبنحزم، هنگام فرستادن او به سوی یمن نوشتند از وی خواستند تا در امور حق با مردم به نرمی و مدارا رفتار نماید؛ ولی در مقابل ظالمان، شدت عمل به خرج دهد؛ همچنین خمس غنایم را بگیرد و زکات اموال را به ترتیبی که در متن همین عهدنامه آمده[۱۶]، از آنها وصول نماید؛ بنابراین واضح است که تنها حاکم و والی میتواند به انجام چنین اموری مبادرت ورزد.
- پیامبر (ص) تنها به عقاب اخروی اکتفا نمیکردند؛ بلکه برای متخلفان، بزهکاران و نیز کسانی که برخی قوانین تشریعی اسلام را زیر پا مینهادند، کیفرهای جزایی وضع نمودند؛ بنابراین اقامه حدود الهی و اعمال مجازات افراد خاطی از شؤون دولت و حکومت است.
- حکومت، تصدی و سلطه سیاسی، در زبان قرآن و نیز مؤمنان صدر اسلام به کلمه “الامر” تعبیر میشده است: ﴿وَشَاوِرْهُمْ فِي الْأَمْرِ﴾[۱۷]، ﴿أَمْرُهُمْ شُورَى بَيْنَهُمْ﴾[۱۸] تعبیرات قرآنی است و (الامر) یا زعامت و رهبری رسول خدا (ص) اگر تنها زعامت دینی باشد، دعوت به مشورت و نظرخواهی در امور دینی و ابلاغ رسالت الهی، معنا ندارد. بنابراین به تدبیر و تصمیم سیاسی اشاره دارد. اصحاب رسول نیز علاوه بر پیامبری، شأن امامت و ولایت سیاسی برای او قائل بودند؛ از این روست که پس از وفات پیامبر (ص) ولایت سیاسی او را که از آن به “الامر” تعبیر میکردند، قابل نیابت و تصدی میدانستند؛ چنانچه اگر زعامت او صرفاً منصبی الهی و دینی بود، دیگر قابل نیابت و منازعه برای تصدی، در سطح صحابه نبود[۱۹].
دلایل و فعالیتهای فوق، تنها اقامه و برپایی حکومت توسط پیامبر اسلام (ص) را اثبات میکنند؛ ولی آیا شأن حکومتی آن حضرت، ناشی از پذیرش و خواست مردم مسلمان آن روز بود یا شأن حاکمیت سیاسی، یکی از شؤون رسالت و نبوت آن حضرت به حساب میآمد در فصول بعدی، به این موضوع با تفصیل پرداخته خواهد شد. اما علامه طباطبایی، اهتمام به امور سیاسی و اجتماعی مردم را در متن تعریف نبوت قرار داده است؛ چنانچه مینویسد: النبی هو الذی یبین الناس صلاح معاشهم و معادهم من اصول الدین و فروعه علی ما اقتضته عنایة الله من هدایة الناس الی سعادتهم[۲۰]؛ پیامبر کسی است که مصلحت زندگی دنیایی و آخرتی انسانها را در قالب اصول و فروع دین بیان میکند؛ به شکلی که مشیت خداوندی، هدایت انسانها به طریق سعادت است، را اجرا نماید.
مقام معظم رهبری فرموده است: “وظیفه اصلی همه انبیا و ائمه و اولیا این بوده است که مردم را به همین وظایف [۱. عبودیت و اطاعت خداوند. ۲. هدف گرفتن تعالی انسان، تعالی خود و دیگران. ۳. ترجیح فلاح و رستگاری اخروی بر سود دنیوی، اگر باهم تعارض پیدا کردند. ۴. اصل مجاهدت و تلاش، مبارزه است. ۵. امید به پیروزی در همه شرایط، به شرط آنکه جهاد فی سبیلالله باشد] آشنا کنند؛ چه در دورانی که میتوانستند قدرت را کسب کنند، بگویند: بروید، مجاهدت کنید و قدرت را به دست بیاورید و اینگونه اداره کنید، چه آن وقتی که نمیشد، قدرت را به دست بیاورند. همه هم تلاش و مبارزه کردهاند، ﴿وَكَأَيِّنْ مِنْ نَبِيٍّ قَاتَلَ مَعَهُ رِبِّيُّونَ كَثِيرٌ﴾[۲۱]، جنگ و مبارزه سیاسی و معارضه با دشمنان چیزی نیست که اول بار در اسلام آمده باشد؛ نه، مال پیغمبران گذشته [او] انبیای بزرگ الهی [است] [۲۲].[۲۳]
نظام سیاسی با رهبری امام معصوم
- امامت به عنوان نظام سیاسی الهی: “امامت” در اندیشههای سیاسی اسلام به منزله شأن اجتماعی[۲۴]، در برگیرنده کلیترین معنا از نظامهای سیاسی الهی و طاغوتی ۔ یا ائمه نور و نار - است؛ چنانچه ائمّه. نور[۲۵] بر اساس امر الهی مردم را دعوت به هدایت میکنند و ائمّه نار[۲۶]، مردم را به آتش دعوت نموده، فرمان خود را بر فرمان و حکم خداوند مقدم میدانند و خواستههای نفسانی خود را بر جامعه تحمیل میکنند؛ اما امامت در اصطلاح رایج و شامل، خود به مثابه نظام سیاسی الهی مطرح است و همانند مقام نبوّت در اختیار خداوند میباشد. یعنی تنها اوست که برای بندگانش امام و رهبر تعیین میکند؛ بنابراین وقتی خداوند حضرت ابراهیم (ع) را پس از گذراندن مقام نبوّت و مقام خلّت[۲۷] و عبور از مراحل و امتحاناتی چند، به مقام امامت میرساند[۲۸]. و اعلام میفرماید که: ﴿إِنِّي جَاعِلُكَ لِلنَّاسِ إِمَامًا﴾[۲۹]، ابراهیم (ع) تقاضا میکند که این مقام برای همیشه در میان خاندانش باقی بماند؛ اما خداوند در جواب او میفرماید: ﴿لَا يَنَالُ عَهْدِي الظَّالِمِينَ﴾[۳۰]؛ یعنی امامت، عهد خداست، به هر کس نمیرسد و تعیین آن با خداوند است.
اهمیت نقش امام، در نظام سیاسی تا بدان جاست که در بسیاری مواقع نظامهای سیاسی به نام یا لقب امام مطرح شدهاند؛ چنانچه در قرآن از نظام اجتماعی با رهبری حضرت ابراهیم (ع) به امت با ملت ابراهیمی یاد میشود[۳۱] و نیز دولتها به عنوان رئیس آن نامیده میشوند؛ مثلاً گفته میشود: حکومت خلفای راشدین، حکومت امیرالمؤمنین؛ علی بن ابیطالب، خلافت اموی، خلافت عباسی و خلافت عثمانی[۳۲].
- امامت به عنوان جانشینی پیامبر: امامت در معنای خاص و مطابق اعتقاد شیعه، به عنوان نظامی سیاسی مطرح است که رهبر آن، یکی از ائمه دوازدهگانه و براساس نصّ الهی[۳۳] و تصریح رسول خدا[۳۴]، به این سمت منصوب شوند.
- ویژگیهای نظام امامت: نظام امامت، دارای ویژگیها و اختصاصاتی است که در دو مبحث، ویژگیهای کلی نظام امامت و ویژگیهای عمومی ائمه (ع) قابل بررسی است.
ویژگیهای کلی نظام امامت
جهتگیری: اولین ویژگی نظام امامت، جهتگیری آن در مسیر ولایت الهی، امامت پیامبر خدا و مرتبهای از ربوبیت حضرت حق است؛ چنانچه آیات شریفه قرآن؛ همچون: ﴿أَطِيعُوا اللَّهَ وَأَطِيعُوا الرَّسُولَ وَأُولِي الْأَمْرِ مِنْكُمْ﴾[۳۵] و ﴿مَنْ يُطِعِ الرَّسُولَ فَقَدْ أَطَاعَ اللَّهَ﴾[۳۶] و ﴿إِنَّمَا وَلِيُّكُمُ اللَّهُ وَرَسُولُهُ وَالَّذِينَ آمَنُوا الَّذِينَ يُقِيمُونَ الصَّلَاةَ وَيُؤْتُونَ الزَّكَاةَ وَهُمْ رَاكِعُونَ﴾[۳۷] به آن دلالت دارد. مشروعیّت: مشروعیت نظام سیاسی امامت، ریشه در تعیین و نصب الهی دارد؛ بنابراین امام از ناحیه خداوند سبحان، حق تصرف در همه شؤون و امور را دارد. امام از دیدگاه شیعه، جدای از تحقق یا عدم تحقق حکومتش، دارای مشروعیت است و عدم مقبولیت مردمی در مشروعیت او تأثیری ندارد. تحقق عینی امامت: هر چند تعیین امامت، توسط خداوند انجام میگیرد و مشروعیت آن نیز تنها به نصب الهی بر میگردد؛ اما فعلیت یافتن ولایت؛ یعنی اعمال سرپرستی اداره امور جامعه و هدایت آن به سوی اهداف تعیین شده، بدون پذیرش و مشارکت مأمومین با مردم امکانپذیر نیست؛ چنانچه غیر از یک یا دو مورد، بقیه ائمه معصومین (ع) به دلیل عدم قبول و تمکین مردم، نتوانستند امامت اجتماعی خود را اعمال نمایند.
بنابراین امامت هنگامی عینیت اجتماعی مییابد که مردم با قبول و پذیرش خود، دست امام (ع) را برای اداره جامعه فشرده و خود صورت تحققی نظام امامت را با جان و دل بپذیرند. ویژگی دیگر نظام امامت، تناسب آن با مراتب تولی و پذیرش اجتماعی است؛ یعنی ظرفیت تولی و پذیرش مردم هر اندازه باشد، متناسب با همان ظرفیت، ولایت و امامت نیز بر آنها معین میشود؛ البته این موضوع اختصاص به نظام امامت ندارد؛ بلکه از سنتهای الهی است و در هر جامعه و نظامی جاری میشود؛ همانطور که قرآن کریم عامل اصلی در سرنوشت مردمان را خود ایشان معرفی میکند: ﴿إِنَّ اللَّهَ لَا يُغَيِّرُ مَا بِقَوْمٍ حَتَّى يُغَيِّرُوا مَا بِأَنْفُسِهِمْ﴾[۳۸] و پیامبر اسلام (ص) میفرمایند: «كما تكونون يولّى عليكم»[۳۹]؛ یعنی هرطور که شما باشید؛ ولایت و سرپرستی شما نیز همانگونه رقم خواهد خورد. خداوند تبارک و تعالی فرموده است: “وقتی بندگان من، آگاهانه مرا نافرمانی کنند، کسی که مرا نمیشناسد بر آنها مسلط خواهد شد”[۴۰]. بنابراین در نظام امامت، مردم، در هر سطحی که خود را تعریف کنند، امام نیز، ایشان را در همان سطح از اراده اجتماعی، رهبری میکند.
ویژگیهای امام
امام، به عنوان محور و عامل اصلی هدایت و سرپرستی جامعه به سوی سعادت و تکامل، واجد ویژگیها و امتیازات منحصر به فردی است که او را سرآمد و مقتدای جامعه قرار میدهد؛ مهمترین ویژگیهای امام عبارتند از:
- عصمت و عدالت: یکی از اختصاصات امام (ع) مصونیت و عصمت اوست که امام علی (ع) در تبیین آن فرموده است: «فَمِنْهَا أَنْ يُعْلَمَ أَنَّهُ مَعْصُومٌ مِنَ الذُّنُوبِ كُلِّهَا صَغِيرِهَا وَ كَبِيرِهَا لَا يَزِلُّ فِي الْفُتْيَا وَ لَا يُخْطِئُ فِي الْجَوَابِ وَ لَا يَسْهُو وَ لَا يَنْسَى وَ لَا يَلْهُو بِشَيْءٍ مِنْ أَمْرِ الدُّنْيَا»[۴۱]؛ یکی از نشانههای امام آن است که معلوم شود از گناهان؛ چه کوچک و چه بزرگ، معصوم و مصون است، در فتوا دادن دچار لغزش نمیشود؛ در پاسخ گفتن به هرگونه سؤالی خطا نمیکند، فراموشی ندارد و به امور دنیا سرگرم نمیشود؛ [که او را از خدا و وظیفهاش غافل نماید]. عصمت با اصطلاح عدالت نیز بیان میشود؛ چون عدل به معنای رعایت جایگاه واقعی امور است؛ چنانچه امیرالمؤمنین علی (ع) میفرماید: «الْعَدْلُ يَضَعُ الْأُمُورَ مَوَاضِعَهَا»[۴۲]؛ عدالت، امور را در جایگاه شایسته خود قرار میدهد و وقتی میگوییم: “امام، عادل است”؛ یعنی هر فعلی که از او صادر میشود، عین صواب است و در نوع خود، بهترین و عالیترین موضعگیری است.
- علم: یکی دیگر از ویژگیهای امام معصوم، علم اوست، علاوه بر اینکه امامت تکوینی اقتضا میکند که امام دانا به حقایق عالم تکوین باشد، در تشریع و اداره جامعه نیز باید از علم به قوانین الهی و دانش اداره صحیح جامعه به سوی مصالح و اهداف برخوردار باشد؛ در حدی که اولاً: معصوم از خطا و اشتباه در مرتبه علم و شناخت باشد و ثانیاً: از این نظر، بر کلیه افراد زمان خود برتری داشته باشد؛ چنانچه امام علی (ع) در ادامه حدیث فوق میفرماید: «وَ الثَّانِي أَنْ يَكُونَ أَعْلَمَ النَّاسِ بِحَلَالِ اللَّهِ وَ حَرَامِهِ وَ ضُرُوبِ أَحْكَامِهِ وَ أَمْرِهِ وَ نَهْيِهِ جَمِيعِ مَا يَحْتَاجُ إِلَيْهِ النَّاسُ فَيَحْتَاجُ النَّاسُ إِلَيْهِ وَ يَسْتَغْنِي عَنْهُمْ»؛ دومین نشانه امامت آن است که نسبت به حلال و حرام الهی و انواع احکام، اوامر و نواهی خداوند، تمامی آنچه را که انسانها به آن نیاز دارند، داناترین مردم باشد و در علم و دانش از دیگران بینیاز باشد”[۴۳].
- کفایت: امام، برای ایفای نقش هدایتگری خود، باید علاوه بر علم و عصمت توانایی اداره حکومت را داشته و در این خصوص نیز شایستهترین مردمان؛ به عبارتی، اکفأ الناس، باشد. امام علی (ع) در همان حدیث، «أَشْجَعِ النَّاسِ» و «أَسْخَى النَّاسِ» را از صفات امام بر میشمارد که این صفات، نشانههایی از کفایت و توانایی امام در اداره امور جامعه و حکومت محصوب میشود.[۴۴]
نظام سیاسی با رهبری فقیه (نظام سیاسی ولایت فقیه)
نظامی منصوب
نظام ولایت فقیه در تئوری حکومت خود، حاکمیت بر انسانها را، تنها حق خداوند میداند که به پیامبر و امام معصوم، بدون واسطه منتقل شده و در عصر غیبت، تعیین رهبری توسط امام معصوم انجام میگیرد. روایات فراوانی دلالت بر نصب فقها و حاملان علوم الهی دارند که باید آنها، زمام رهبری و هدایت جامعه را به عهده بگیرند؛ از جمله: در توقیع شریف امام زمان (ع) به یکی از اصحاب خود به روشنی معین فرمودهاند که چه کسی مجاز به زمامداری امت و نظام سیاسی است. شیخ صدوق در کتاب “اکمال الدین و اتمام النعمه” از محمد بن عصام و او از محمد بن یعقوب کلینی و وی از اسحق بن یعقوب نقل کرده است که: «سَأَلْتُ مُحَمَّدَ بْنَ عُثْمَانَ الْعَمْرِيَّ أَنْ يُوصِلَ لِي كِتَاباً قَدْ سَأَلْتُ فِيهِ عَنْ مَسَائِلَ أَشْكَلَتْ عَلَيَّ فَوَرَدَ التَّوْقِيعُ بِخَطِّ مَوْلَانَا صَاحِبِ الزَّمَانِ (ع): أَمَّا مَا سَأَلْتَ عَنْهُ أَرْشَدَكَ اللَّهُ وَ ثَبَّتَكَ إِلَى أَنْ قَالَ وَ أَمَّا الْحَوَادِثُ الْوَاقِعَةُ فَارْجِعُوا فِيهَا إِلَى رُوَاةِ حَدِيثِنَا فَإِنَّهُمْ حُجَّتِي عَلَيْكُمْ وَ أَنَا حُجَّةُ اللَّهِ...»[۴۵] حضرت مرقوم فرمودند: اما درباره سؤالاتی که پرسیدی، خدایت ارشاد کرده، ثابت قدم بدارد”، [تا آنجا که فرمودند] و اما در حوادث و مشکلاتی که برایتان پیش میآید، به راویان حدیث ما مراجعه کنید؛ زیرا آنان حجت من بر شما هستند و من حجت خداوند هستم”. بنابراین طبق روایتی که ذکر شد، محل رجوع در مشکلات و مسائل، فقها و راویان حدیث هستند؛ امام خمینی در تبیین این معنا فرمودهاند: “فقها از طریق امام، حجت بر مرد هستند، همه امور و تمام کارهای مسلمین به آنان واگذار شده است”[۴۶]. و در جای دیگر فرمودهاند: “این امر [[[تشکیل حکومت]]] اگر برای کسی امکان داشته باشد، واجب عینی است وگرنه واجب کفایی است؛ در صورتی هم که ممکن نباشد، ولایت ساقط نمیشود؛ زیرا [ایشان] از جانب خدا منصوبند”[۴۷].
ویژگیهای نظام ولایت فقیه
اولین ویژگی ولایت فقیه، جهتگیری آن است؛ یعنی ولایتی که به دلیل انتصابی بودن آن، در تداوم ولایت ربوبی، ولایت پیامبر و اهلبیت است. در روایت ورام از امام صادق (ع) آمده است که حضرت، فرمودند: «قَالَ رَسُولُ اللَّهِ (ص):... وَ إِنَّ الْعُلَمَاءَ وَرَثَةُ الْأَنْبِيَاءِ إِنَّ الْأَنْبِيَاءَ لَمْ يُوَرِّثُوا دِينَاراً وَ لَا دِرْهَماً وَ لَكِنْ وَرَّثُوا الْعِلْمَ فَمَنْ أَخَذَ مِنْهُ أَخَذَ بِحَظٍّ وَافِرٍ»[۴۸]؛... به درستی که علما، میراثبران پیامبران هستند و انبیا الهی، درهم و دینار به ارث نمیگذارند؛ بلکه علم و دانش میراث آنهاست؛ پس هرکه از علم و دانش آنان استفاده نماید از بهره فراوانی برخوردار میشود. حضرت امام خمینی با استفاده از مفاد این روایت، حکومت و ولایت را از جمله اموری برشمردهاند که به علما منتقل میشود؛ زیرا به فرموده ایشان: “پیامبرانی که از جمله آنان پیامبر مکرم اسلام (ص) و سایر پیامبرانی هستند که صاحب ولایت عامه بر مردمان بودهاند، باید بپذیریم که آنچه در اختیار آنان بوده است به فقها نیز منتقل میشود؛ به جز آن چه که ثابت شود، انتقالش به دیگران ممکن نیست؛ اما بیشک حق ولایت و حاکمیت قابل انتقال است؛ چنانکه سلطنت نزد پادشاهان ستمگر، امری موروثی است”[۴۹]. ویژگی دوم که آن را مشروعیت میخوانیم از لوازم ویژگی اول محسوب میشود؛ بدین معنا که ولایت آن، ولایت فردی است که از جانب خداوند اجازه دارد که در تمام شؤون اجتماعی افراد، دخالت نماید و کلیه مسؤولیتهای ناشی از زمامداری و ولایت را برعهده بگیرد؛ در حقیقت ملاک مشروعیت ولایت فقیه، همان ملاکهایی است که به حکومت پیامبر و ائمه معصومین (ع) مشروعیت میدهد؛ اما با این تفاوت که ولیفقیه با نصب عام از طرف امام معصوم تعیین میشود و با توجه به وجود شرایط، در هر دورانی یکی از فقها زعامت و ولایت جامعه را در دست میگیرد. سومین ویژگی، مقبولیت و پذیرش اجتماعی است؛ زیرا مردم در عینیت بخشیدن ولایت و جاری شدن قدرت وی، نقش اصلی را ایفا میکنند. اگر مردم حکومت فقیه را نپذیرند، عملاً او برای اداره و رهبری، فرصت و امکان پیدا نخواهد کرد. امام خمینی در اصل مشروعیت ولایت فقیه و تأثیر رأی و انتخاب مردم بر تحقق عینی آن میفرماید: “اگر هیچ کدام از مردم به یاری فقیه نشتابند و در تشکیل حکومت او را کمک نکنند از منصب خود ساقط نمیشود؛ چرا که منصب وی از سوی پروردگار است و اصل ثبوت این منصب ارتباطی با مردم ندارد؛ هرچند، وقتی مردم از ولی فقیه حمایت نکنند، وی از تشکیل حکومت معذور است؛ زیرا قدرت تشکیل حکومت را ندارد”[۵۰].
ویژگیهای ولی فقیه
هسته مرکزی نظام ولایت فقیه که امر تصدی و تصمیمگیری را به عهده دارد، ولی فقیه است. او، به عنوان رهبر و اداره کننده جامعه، دارای ویژگیها و خصوصیات منحصر به فردی است که اولین ویژگی او، فقاهت نام دارد؛ یعنی وی برای تحقق اهداف نظام اسلامی و رهبری جامعه به سوی مقاصدی که پیامبر به آن دعوت نموده و امامان به تبیین آن پرداختهاند، باید آگاه به دین و فقیه باشد. ویژگی دوم، عدالت و تقوی است؛ یعنی ولی فقیه باید که از عصیان در مقابل خداوند، ستم به دیگران، خودخواهی و خودمحوری، مبرا باشد. و تنها در صورتی میتواند هدف نظام اسلامی را تحقق بخشد که منافع دین خدا، امت اسلامی و جامعه خویش را بر منافع خود، ترجیح دهد. عدالت و تقوای رهبری، به جامعه آرامشی میبخشد که مردم با خاطری آسوده، مسؤولیت و سرپرستی امور خود را به وی میسپارند و نیز اطمینان دارند که او مطابق مصالح دین و منافع جمعی، بهترین تصمیم را اتخاذ نموده و همواره عدالت را در جامعه برقرار میکند. سومین ویژگی، کفایت است که به معنی قدرت و توانایی عینی اداره جامعه و سرپرستی و هدایت آن به سوی اهداف نظام اسلامی میباشد. این ویژگیها، سبب میشود که بسیاری از فقها که مراتب علمی و تقوایی لازم را کسب نمودهاند؛ ولی فاقد قدرت اداره جامعه، شناخت سیاستها، رجال سیاسی و توان لازم برای هدایت بحرانهای اجتماعی هستند از دایره شایستگی ولایت فقیه خارج شوند.[۵۱]
نظام امامت
نظام امامت، شکل دیگری از حکومت و رهبری سیاسی است که بر محور حاکمیّت امام معصوم یا جانشین وی شکل میگیرد؛ از جمله ویژگیهای نظام امامت آن است که: اولاً حاکم آن، از سوی خداوند منصوب میشود. ثانیاً دامنه ولایت و رهبری او به مسایل سیاسی و اجتماعی محدود نشده و همه عرصههای حیات انسانی را در برمیگیرد. در این نظام، بین امام و امت، ارتباط عاطفی و پیوند قلبی مستحکمی وجود دارد؛ یعنی امام فقط رهبر سیاسی نیست؛ بلکه سر رشته عشق و محبت عمومی را در دست دارد و بر قلبها و جانهای مردم فرمان میراند. حقوق متقابلی که در نظام امامت برای مردم و حاکم تعریف میشود از نقش و جایگاه سرنوشتساز مردم در این نظام حکایت میکند تا آنجا که میتوان موفقیت نظام امامت را بسته به بلوغ فکری، بینش سیاسی و حضور مستمر مردم در صحنههای حساس اجتماعی دانست. برای آشنایی بیشتر با نظام امامت لازم است که آن را در سه مقطع تاریخی “عصر حضور”، “دوران غیبت” و “عصر ظهور” مورد بررسی قرار دهیم.[۵۲]
عصر حضور
در عصر حضور، نظام امامت از نعمت سرشار وجود امام معصوم (ع) بهرهمند است و تحت نظر مستقیم ایشان، هدایت و سرپرستی میشود. متأسفانه از آنجا که بیشتر معصومین، فرصت تشکیل حکومت را نیافتند، تاریخ، تجربه کوتاهی از این نوع حکومت اندوخته است؛ امّا الگویی که در همان دوران کوتاه خلافت امیرالمؤمنین (ع) و بخشی از زندگی امام حسن (ع) به نمایش گذاشته شد، چراغ فروزانی است که تا ابد راه اداره جوامع را برای حاکمان و مدیران، روشن میکند. همچنین، سایر ائمه معصومین (ع) نیز در عصر حضور خویش، اصول کلی هدایت را بیان فرموده و با اتخاذ مواضع متقن و شفاف، راه سعادت افراد و گروهها را مشخص نمودهاند. در این مسیر با نگاهی گذرا به زندگانی ائمه معصومین (ع)، میتوان از برخی تعالیم سیاسی آنها آگاه شد.[۵۳]
حکومت امام علی (ع)
رسول خدا (ص) علاوه بر آنکه در موقعیتها و مناسبتهای مختلف بر وصایت و خلافت داماد و پسر عمویش علی بن ابیطالب (ع) تصریح کردهاند و آیه ولایت[۵۴]، احادیث منزلت[۵۵] و یومالدار[۵۶] بر این امر دلالت دارند، به صورتی کاملاً مشخص و عمومی در روز هجدهم ذی حجه سال دهم هجری طی آئینی رسمی در محل غدیر خم، علی بن ابیطالب (ع) را به جانشینی خود معرفی نموده و مسؤولیت هدایت و سرپرستی مسلمانان را پس از خود بر عهده ایشان گذاشتند[۵۷]؛ اما پس از رحلت آن حضرت، مسایل و حوادثی به وقوع پیوست که مانع از انتقال حکومت و رهبری سیاسی جامعه به امام (ع) شد و در نتیجه آن امام بزرگوار، در عین حال که مقام امامت و ولایت مسلمین را برعهده داشتند، خانهنشین شدند. در سال سیوپنج هجری، در شرایطی که جامعه اسلامی به مدت بیست و پنج سال از راه مستقیم امامت فاصله گرفته و از بُعد رهبری سیاسی به آسیبهای سختی دچار شده بود، مسلمانان به سوی امام علی (ع) هجوم آورده و با اصرار از ایشان خواستند که زمام حکومت اسلامی را در دست گیرد. امام (ع) ابتدا از پذیرش خلافت، خودداری کردند؛ اما پس از آنکه اصرار فراوان مردم را مشاهده نمودند، مسؤولیت رهبری مسلمانان را پذیرفته و زمام امور مسلمین را به دست گرفتند[۵۸].
انگیزه اصلی امام (ع) از پذیرش این مسؤولیت، اصلاح وضعیت نابهسامان جامعه، مبارزه با ظلم و تبعیض و برپایی عدالت بود. آن حضرت، خود در این رابطه میفرماید: “اگر این حضور عمومی نبود و یاران، حجت را بر من تمام نمیکردند و خدا از علما تعهد نگرفته بود که ستمکار شکمباره را برنتابند و به یاری گرسنگان ستمدیده برخیزند، رشته این کاررا وا مینهادم و پایان آن را چون آغازش میانگاشتم و میدیدید که دنیای شما [و حکومت و مقامات آن] در نزد من ناچیزتر از آب بینی بُز است”[۵۹]. با شروع حکومت امام علی (ع)، اداره امور جامعه اسلامی، دستخوش تغییر و تحول شد، بسیاری از کارگزاران و استانداران که از شایستگی لازم برخوردار نبودند از سمت خود عزل شدند. ضوابط و ملاکهای مدیریتی تغییر کرد و از همه مهمتر امتیازات نابهجای اشراف لغو گردید. اموال بیتالمال که متعلق به عموم مسلمین بود، به گونهای توزیع شد که همه مردم، اعم از قدرتمندان و ضعیفان سهم یکسان دریافت کردند. امام (ع) تمامی این تغییر و تحولات را که به منزله یک انقلاب اساسی در کلیه ساختارهای اجتماعی بود، با اتخاذ سیاستهایی شفاف و واضح دنبال کردند و قبل از انجام آن، اصول و برنامههای خویش را در خطبهها بیان فرمودند؛ زیرا آن حضرت معتقد بودند که مردم حق دارند از برنامههای حاکم با خبر باشند و برای همراهی و یا عدم همراهی با وی، آگاهانه تصمیم بگیرند.
انقلابی که امام علی (ع) در نظام اجتماعی مسلمانان پدید آوردند، هر چند که با استقبال گسترده عموم مردم، از جمله محرومان و ستمدیدگان روبهرو شد، امّا مخالفتهایی را در میان برخی از خواص؛ به ویژه گروههایی از اشراف و ثروتمندان که سالیان متمادی به بهرهبرداری اختصاصی از بیتالمال مشغول بودند، در پی داشت. واکنش این گروهها در مقابل رفتارهای عدالت جویانه امام علی (ع) متفاوت بود؛ مثلاً: برخی که از دست یافتن به آرزوهای دنیوی خود در حکومت امام علی (ع) کلاً ناامید شده بودند، به سوی شام حرکت کرده و به اردوگاه معاویه پیوستند. برخی دیگر از این افراد نیز خود را خانهنشین کرده و به اصطلاح از امام (ع) قهر کردند. و برخی دیگر هم به کارشکنی، مخالفت و قیام علیه حکومت آن حضرت پرداختند. مخالفت با امام علی (ع) در واقع سرآغاز یک انحراف بزرگ در جامعه اسلامی بود؛ زیرا سنت ناپسند مقابله با حکومت حق و عدل، در این جامعه شکل گرفت و در نهایت نیز با خارج کردن رهبری و خلافت از خاندان پیامبر، حکومتهای فاقد مشروعیت را بر مسلمین مسلط نمود و نیز زمینهساز بروز فجایع بسیاری شد؛ البته دشمنان آن حضرت برای مخالفت با آن حضرت هیچ دلیل قابل قبولی نداشتند؛ زیرا حکومت امام علی (ع) از یکسو مستند به سفارشات پیامبر اکرم (ص) بود و از سویی دیگر، با خواست و اراده عموم شکل گرفته بود؛ بنابراین با هر دیدگاهی، در مشروعیت و منطقی بودن آن، هیچ تردیدی وجود نداشت.
امام در مقابل این مخالفتها و پیمانشکنیها، استوار و ثابت قدم ایستاد و اهداف و سیاستهای عدالتجویانه خود را با جدیّت و قاطعیت دنبال نمود و هزینههای سنگین آن را با جان و دل پذیرا گردید. برخورد آن حضرت، با گروههای مختلفی که به مخالفت با ایشان پرداختند، نشان میدهد که در مکتب امامت هیچ چیز به اندازه پاسداری از حقوق محرومین و تحقق عدالت فراگیر اجتماعی و هدایت جامعه با معیارهای خداپسندانه، اهمیت نداشته و دغلبازیهایی که برخی از سیاستمداران به دروغ، تحت عنوان مصلحت و ضرورت انجام میدهند، در نظام علوی جایگاهی ندارد. برای مثال: آن حضرت هرگز حاضر نشد به پیشنهاد برخی از اصحاب، مبنی بر مصالحه با معاویه و ابقای وی بر حکومت شام تا هنگام تثبیت پایههای حکومت خویش، تن دهد؛ بلکه از همان ابتدا فرمان عزل طاغوت شام را صادر نموده و دفع ظلم و بیعدالتی را بر هر اصل دیگری مقدم داشتند.
از میان درسهایی که تاریخ، از حکومت پنج ساله امام علی (ع) آموخته است عدالتخواهی و ظلمستیزی آن حضرت، شهرت و جذابیت بیشتری دارد تا آنجا که حتی برخی افراد غیر مسلمان نیز در این زمینه خود را شاگرد مکتب امیرالمؤمنین علی (ع) میدانند و بر پیروی از سیره دادگسترانه آن پیشوای بزرگ، افتخار میکنند. با این وجود، همه تعالیم و دستاوردهای نظام علوی در عدالتگستری آن ختم نمیشود و آموزههای ارزشمند دیگری؛ چون: ضرورت سادهزیستی مسئوولین عالیرتبه حکومتی، رعایت حقوق و آزادیهای مشروع و تعریف شده همه اقشار، از جمله منحرفان و کجاندیشان، میدان دادن به منتقدان خیرخواه حکومت، ضرورت تلاش برای ارتقای سطح علمی و فرهنگی مردم، و قاطعیت در اجرای احکام دین و برخورد با مفسدین نیز برگرفته از الگوی حکومت علوی است. همچنین روابط دوستانه و عاطفی و خیرخواهانه امیرالمؤمنین (ع) با گروههای مختلف مردم و حمایت همه جانبه ایشان از محرومین، مستمندان، ستمدیدگان و پابرهنگان، از جمله ویژگیهای دیگر حکومت امام علی (ع) است که باید مورد توجه پیروان آن حضرت قرار گیرد.[۶۰]
حکومت امام حسن (ع)
امام علی (ع) در هنگام شهادت، فرزندش امام حسن مجتبی (ع) را به جانشینی خود برگزید و مسؤولیت رهبری و سرپرستی مسلمانان را بر دوش ایشان نهاد[۶۱]. شرایط تاریخی دوران حکومت امام حسن (ع) بسیار دشوار و غیر عادی بود؛ زیرا از یک سو مردم کوفه و شهرهای اطراف آنکه پایگاه اصلی خلیفه مسلمین به شمار میآمد از جنگ و جهاد در راه خدا خسته شده و حاضر به همکاری با امام حسن (ع) نبودند. و از سوی دیگر، قدرت سیاسی و نظامی معاویه که علیه خلیفه مسلمین قیام کرده بود، روز به روز در حال گسترش بود و ترفندهای زیرکانه و تبلیغات ناجوانمردانه او، در سست کردن روحیه مردم عراق، بسیار مؤثر واقع شد[۶۲]. در این شرایط، پذیرش مسؤولیت خلافت و به تعبیر صحیحتر “امامت” از سوی امام حسن (ع) تنها بیانگر شجاعت، از خودگذشتگی و همت والای این پیشوای بزرگ بود. پس از بیعت مردم با امام حسن (ع)، ایشان به ساماندهی وضعیت مسلمین و تجهیز سپاه پرداختند و مردم را به جهاد علیه معاویه که با لشکر خویش به سمت عراق در حرکت بود، فرا خواندند[۶۳].
آن حضرت در خطبهای که در همین رابطه ایراد کردند، پس از حمد و سپاس خداوند، فرمودند: “امّا بعد، همانا خداوند جهاد را بر مردم مقرر کرد و آن را “کُگره” و سختی نامید. آنگاه به اهل جهاد فرمود: پایداری کنید که خدا با پایداران است و شما ای مردم به آنچه دوست میدارید نایل نخواهید شد، مگر به وسیله پایداری و صبر بر آنچه ناپسند میدارید. شنیدهام که معاویه پس از آگاهی از تصمیم ما بر جنگ به این سو حرکت کرده است. پس شما نیز به اردوگاهتان در نُخَیْله وارد شوید، رحمت خدا بر شما باد”[۶۴]. پس از آن، حضرت سپاهی دوازده هزار نفری به فرماندهی عبیدالله بن عباس به سوی دشمن اعزام کرد و با نوشتن نامهای از معاویه خواست تا با پیشوای مسلمین بیعت کرده و یا آماده نبرد باشد؛ امّا عبید الله بن عباس و گروهی دیگر از فرماندهان سپاه به امام (ع) خیانت کرده و قبل از آنکه جنگی روی دهد، به اردوگاه معاویه پیوستند. همچنین گروهی از خوارج و منافقین که در لشکر امام (ع) بودند، دست به شورش و نافرمانی زدند و هرج و مرج را بر سپاه امام حاکم ساختند. در این حال گروهی از اشراف و ثروتمندان عراق نیز مخفیانه با معاویه تماس گرفتند و اظهار داشتند که حاضرند امام حسن (ع) را دستبسته به او تحویل دهند. امام (ع) با مشاهده این نابهسامانی و سستی یاران خود، مصلحت دیدند که از جنگ و خونریزی دست برداشته و با معاویه پیمان صلح امضا کنند، صلح با معاویه در واقع به معنای واگذاری خلافت به وی و پایان حکومت، هفت ماهه امام حسن (ع) بود. با انجام این صلح، بار دیگر بنیهاشم خانهنشین شدند و رهبری جامعه در اختیار افراد نالایقی چون حاکمان بنیامیه قرار گرفت[۶۵].
بروز این تحول دردناک، در رهبری جامعه اسلامی، ثمره تلخ عملکرد خواص و بزرگانی بود که نعمتهای چرب و شیرین دنیا را به جهاد در راه خدا ترجیح داده و مصالح درازمدت جهان اسلام را فدای منافع شخصی خویش کردند. در این شرایط جدید، امام حسن (ع) و سایر ائمه معصومین (ع) ناچار به اتخاذ مواضع و سیاستهای دیگری برای هدایت جامعه اسلامی و حفاظت از دستاوردهایی شدند که در پی سالها تلاش خالصانه پیامبر گرامی اسلام (ص) و امیرالمؤمنین (ع) به دست آمده بود بنابراین آنها به تشریح و تبلیغ احکام دین پرداخته و کوشیدند تا آداب و سنن اسلامی را در جامعه همچنان زنده نگاه داشته و از این راه زمینههای بازگشت دوباره جامعه به صراط مستقیم دین و امامت، فراهم شود.
بدین ترتیب دشمنان، اگرچه حکومت را از دست خاندان پیامبر (ص) خارج کردند؛ امّا در مقابله با اصل دین ناکام مانده و به اهداف شیطانی خود، یعنی تحریف قرآن و تعطیلی احکام اسلام دست نیافتند و همچنان شجره طیبه مکتب، استوار، سرافراز و پا برجا ماند. پس از شهادت امام مجتبی (ع) در طول بیش از دو قرن ائمه معصومین (ع) سیاست واحدی را برای مبارزه با طاغوتها و نیز تبلیغ و ترویج احکام دین و پاسداری از ارزشهای ناب اسلامی در پیش گرفتند و خط رهبری الهی را در بستر تاریخ و در شرایط متفاوتی که هر زمان پیش میآمد، تداوم بخشیدند. در این میان، امام حسین (ع) و یاران باوفایش پرشورترین حماسه تاریخی را در صحرای کربلا آفریدند. آنان با تقدیم خون سرخ خود، ریشه ظلم و بیعدالتی را متزلزل و نهضت اسلامی را تا ادامه تاریخ، بیمه کردند.
پس از آن امام سجاد (ع) با ابلاغ پیام شهدای کربلا و دمیدن روح عبودیت و معنویت در مسلمانان به تحکیم مبانی اخلاقی شیعیان پرداختند و سپس در زمان امام باقر و امام صادق (ع) با توجه به ظرفیتهای اخلاقی و اجتماعی پدیده آمده، پایههای یک حرکت عمیق فرهنگی نهاده شده و اندیشمندان فرهیخته بسیاری تربیت شدند تا عقاید و اندیشههای ناب اسلامی و شیعی را عالمگیر سازند. بدین ترتیب از زمان امام کاظم (ع) شیعه بار دیگر به عنوان یک جریان پرقدرت و ریشهدار در صحنه مبارزات سیاسی مطرح شد و حاکمان ستمگر زمان، ناچار به اتخاذ موضع در مقابل شیعیان و رهبران پرآوازه آنها شدند. از این دوران همجنین ضرورت ساماندهی و گسترش ارتباطات شیعیان با یکدیگر، به ویژه امام و رهبرشان محسوستر شد و مسئله نیابت و وکالت از سوی امام معصوم (ع) و حضور نمایندگان ایشان در مناطق مختلف جهان اسلام، به شکلی جدیتر مطرح گردید. مکتب شیعه به صورت یک تشکل مردمی گسترده و سامانیافته درآمد که همه عناصر آن به گونهای با هسته مرکزی در ارتباط بردند.
این تغییر و تحولات، سبب شد تا از زمان امام رضا (ع)، شیعیان به بلوغ فکری تازهای نسبت به موضوع امامت و رهبری دست یابند؛ به شکلی که از آن پس در تبعیت از ائمه معصومین (ع) هیچ تردیدی به خود راه ندادند؛ بنابراین در میان شیعیان نحلهها و فرقههای سیاسی جدیدی پدید نیامد. از زمان امام جواد (ع) با افزایش سطح آگاهی شیعیان از احکام خمس، زکات و پرداخت گستردهتر وجوهات، ابعاد اقتصادی زندگی شیعیان نیز با امر ولایت و رهبری گره خورد و حمایت و تبعیت آنان از پیشوای سیاسی شان جدّیتر شد. پس از آن، امام هادی (ع) و امام عسکری (ع) با تدابیر و رهنمودهای ویژه خود، زمینههای بلوغ فرهنگی و سیاسی شیعیان را فراهم آوردند و آنان را برای حفظ ایمان و عقایدشان در دوران دشوار غیبت؛ آماده نمودند.[۶۶]
دوران غیبت
پس از شهادت امام حسن عسکری (ع) و آغاز دوران غیبت صغری، مسئله ولایت و سرپرستی مسلمانان شکل تازهای به خود گرفت و در قالب رهبری چهار شخصیت غیر معصوم که نائب خاص امام مهدی (ع) بودند، تداوم یافت. در این مدت، شیعیان آموختند که مسائل و مشکلات خود را به نواب امام زمان (ع) عرضه کرده و احکام دین را از آنها سؤال کنند. غیبت صغری در واقع یک دوران ویژه برای انتقال رهبری مستقیم ائمه معصومین به رهبری غیر مستقیم آنان و واگذار شدن امور به فقها و علمای دین بود؛
در نتیجه با پایان یافتن این دوران، فقها و علمای دین مسئوولیت هدایت شیعیان را برعهده گرفتند و “نظام امامت” در شکل “ولایت فقیه” متجلی شد. در این ساختار جدید، ولی فقیه جانشین امام معصوم (ع) است و با پیروی از اصول و خط مشیهای آنان به اداره جامعه و حل و فصل امور میپردازد و مردم نیز همانگونه که از معصومین تبعیت میکردند، از فرمانها و رهنمودهای ولیفقیه پیروی کرده و برای پیشبرد اهداف اسلامی با ایشان همکاری میکنند. هم اکنون بیش از چندین قرن است که این شکل از نظام امامت در میان شیعیان رواج دارد و رهبری سیاسی آنان، در چارچوب همین الگو سامان مییابد؛ البته چون در گذشته شیعیان کمتر موفق به تشکیل حکومت شدهاند، دایره رهبری سیاسی فقها و علمای دین نیز فقط به برخی از مسائل مهم عبادی و اجتماعی محدود بوده است؛ اما پس از تأسیس نظام جمهوری اسلامی، زمینه برای واگذاری رهبری سیاسی شیعیان در تمامی سطوح به ولیفقیه فراهم آمده است.[۶۷]
منابع
پانویس
- ↑ ﴿وَلَقَدْ بَعَثْنَا فِي كُلِّ أُمَّةٍ رَسُولًا أَنِ اعْبُدُوا اللَّهَ وَاجْتَنِبُوا الطَّاغُوتَ﴾ «و به راستی ما، در میان هر امّتی پیامبری برانگیختیم (تا بگوید) که خداوند را بپرستید و از طاغوت دوری گزینید» سوره نحل، آیه ۳۶.
- ↑ ﴿يَا مَعْشَرَ الْجِنِّ وَالْإِنْسِ أَلَمْ يَأْتِكُمْ رُسُلٌ مِنْكُمْ يَقُصُّونَ عَلَيْكُمْ آيَاتِي وَيُنْذِرُونَكُمْ لِقَاءَ يَوْمِكُمْ﴾ «ای گروه پریان و آدمیان! آیا پیامبرانی از خودتان نزد شما نیآمدند که آیات مرا برایتان میخواندند و به دیدار امروزتان شما را هشدار میدادند؟» سوره انعام، آیه ۱۳۰.
- ↑ ﴿رَبَّنَا وَابْعَثْ فِيهِمْ رَسُولًا مِنْهُمْ يَتْلُو عَلَيْهِمْ آيَاتِكَ وَيُعَلِّمُهُمُ الْكِتَابَ وَالْحِكْمَةَ وَيُزَكِّيهِمْ إِنَّكَ أَنْتَ الْعَزِيزُ الْحَكِيمُ﴾ «پروردگارا! و در میان آنان از خودشان پیامبری را که آیههایت را برای آنها میخواند و به آنان کتاب (آسمانی) و فرزانگی میآموزد و به آنها پاکیزگی میبخشد، برانگیز! بیگمان تویی که پیروزمند فرزانهای» سوره بقره، آیه ۱۲۹.
- ↑ ﴿لَقَدْ مَنَّ اللَّهُ عَلَى الْمُؤْمِنِينَ إِذْ بَعَثَ فِيهِمْ رَسُولًا مِنْ أَنْفُسِهِمْ يَتْلُو عَلَيْهِمْ آيَاتِهِ وَيُزَكِّيهِمْ وَيُعَلِّمُهُمُ الْكِتَابَ وَالْحِكْمَةَ﴾ «بیگمان خداوند بر مؤمنان منّت نهاد که از خودشان فرستادهای در میان آنان برانگیخت که آیات وی را بر آنان میخواند و آنها را پاکیزه میگرداند و به آنها کتاب و فرزانگی میآموزد» سوره آل عمران، آیه ۱۶۴.
- ↑ ﴿إِذْ قَالَ لَهُمْ أَخُوهُمْ نُوحٌ أَلَا تَتَّقُونَ﴾ «(یاد کن) آنگاه را که برادرشان نوح بدیشان گفت: آیا پرهیزگاری نمیورزید؟» سوره شعراء، آیه ۱۰۶.
- ↑ ﴿... وَيَضَعُ عَنْهُمْ إِصْرَهُمْ وَالْأَغْلَالَ الَّتِي كَانَتْ عَلَيْهِمْ﴾ «... و بار (تکلیف)های گران و بندهایی را که بر آنها (بسته) بود از آنان برمیدارد» سوره اعراف، آیه ۱۵۷.
- ↑ ﴿لَقَدْ أَرْسَلْنَا رُسُلَنَا بِالْبَيِّنَاتِ وَأَنْزَلْنَا مَعَهُمُ الْكِتَابَ وَالْمِيزَانَ لِيَقُومَ النَّاسُ بِالْقِسْطِ﴾ «ما پیامبرانمان را با برهانها (ی روشن) فرستادیم و با آنان کتاب و ترازو فرو فرستادیم تا مردم به دادگری برخیزند» سوره حدید، آیه ۲۵.
- ↑ «تا مردم به دادگری برخیزند» سوره حدید، آیه ۲۵.
- ↑ صحیفه نور، ج۱۵، ص۱۴۲-۱۵۱.
- ↑ صحیفه نور، ج۱۵، ص۱۴۲-۱۵۱.
- ↑ رجوع کنید به: کتاب نقد، شماره ۲ و ۳، ص۳۰۰-۳۰۲.
- ↑ «پس چون (فرستاده) نزد سلیمان آمد (سلیمان) گفت: آیا به من با مالی (اندک) مدد میرسانید؟ آنچه خدا به من ارزانی داشته است از آنچه به شما داده بهتر است بلکه شما به ارمغان خود شادی میورزید * نزد آنان باز گرد (و بگو) بیگمان سپاهی به سوی آنان خواهیم آورد که تاب رویارویی با آن را ندارند و آنان را از آنجا با زبونی و خواری بیرون خواهیم راند» سوره نمل، آیه ۳۶-۳۷.
- ↑ «(یوسف) گفت: مرا بر گنجینههای این سرزمین بگمار که من نگاهبانی دانایم» سوره یوسف، آیه ۵۵.
- ↑ «و فرمانروایی او را استوار کردیم و به او فرزانگی و گفتار پایانبخش (در داوری) دادیم» سوره ص، آیه ۲۰.
- ↑ «یا اینکه به مردم برای آنچه خداوند به آنان از بخشش خود داده است رشک میبرند؟ بیگمان ما به خاندان ابراهیم کتاب (آسمانی) و فرزانگی دادیم و به آنان فرمانروایی سترگی بخشیدیم» سوره نساء، آیه ۵۴.
- ↑ متن کامل این عهدنامه را میتوانید، در کتاب: “مجموعة الوثائق السیاسیة” تألیف محمد حمیدالله ص۱۳۷- ۱۴۳ ملاحظه نمایید.
- ↑ «و با آنها در کار، رایزنی کن» سوره آل عمران، آیه ۱۵۹.
- ↑ «و کارشان رایزنی میان همدیگر است» سوره شوری، آیه ۳۸.
- ↑ واعظی، احمد، حکومت دینی، ص۱۲۸-۱۳۱.
- ↑ تفسیر المیزان، ج۲، ص۱۴۰.
- ↑ «و بسا پیامبرانی که همراه آنان تودههای انبوه به نبرد (با دشمنان خداوند) پرداختند» سوره آل عمران، آیه ۱۴۶.
- ↑ کیهان، ۱۵/۹/۷۹؛ سخنرانی مقام معظم رهبری در دیدار مسؤولان عالیرتبه کشور.
- ↑ نصرتی، علی اصغر، نظام سیاسی اسلام، ص ۷۲.
- ↑ شأن اجتماعی امام در مقابل شأن تکوینی و معنوی او است.
- ↑ ﴿وَجَعَلْنَاهُمْ أَئِمَّةً يَهْدُونَ بِأَمْرِنَا وَأَوْحَيْنَا إِلَيْهِمْ فِعْلَ الْخَيْرَاتِ﴾ «و آنان را پیشوایانی کردیم که به فرمان ما راهبری میکردند و به آنها انجام کارهای نیک و برپا داشتن نماز و دادن زکات را وحی کردیم» سوره انبیاء، آیه ۷۳.
- ↑ ﴿وَجَعَلْنَاهُمْ أَئِمَّةً يَدْعُونَ إِلَى النَّارِ وَيَوْمَ الْقِيَامَةِ لَا يُنْصَرُونَ﴾ «و آنان را (به کیفر کفرشان) پیشوایانی کردیم که (مردم را) به سوی آتش دوزخ فرا میخوانند و روز رستخیز یاری نخواهند شد» سوره قصص، آیه ۴۱.
- ↑ ﴿وَاتَّخَذَ اللَّهُ إِبْرَاهِيمَ خَلِيلًا﴾ «و خداوند، ابراهیم را دوست (خود) گرفت» سوره نساء، آیه ۱۲۵.
- ↑ «إِنَّ اللَّهَ اتَّخَذَ إِبْرَاهِيمَ عَبْداً قَبْلَ أَنْ يَتَّخِذَهُ نَبِيّاً وَ اتَّخَذَهُ نَبِيّاً قَبْلَ أَنْ يَتَّخِذَهُ رَسُولًا وَ اتَّخَذَهُ رَسُولًا قَبْلَ أَنْ يَتَّخِذَهُ خَلِيلًا وَ اتَّخَذَهُ خَلِيلًا قَبْلَ أَنْ يَتَّخِذَهُ إِمَاماً فَلَمَّا جَمَعَ لَهُ هَذِهِ الْأَشْيَاءَ وَ قَبَضَ يَدَهُ قَالَ لَهُ- يَا إِبْرَاهِيمُ ﴿إِنِّي جَاعِلُكَ لِلنَّاسِ إِمَامًا﴾» امام باقر (ع)، اصول کافی، مترجم، ج۱، ص۲۴۷ و امام صادق (ع)، اصول کافی، ج۱، ص۲۴۷.
- ↑ «من تو را پیشوای مردم میگمارم» سوره بقره، آیه ۱۲۴.
- ↑ ﴿وَإِذِ ابْتَلَى إِبْرَاهِيمَ رَبُّهُ بِكَلِمَاتٍ فَأَتَمَّهُنَّ قَالَ إِنِّي جَاعِلُكَ لِلنَّاسِ إِمَامًا قَالَ وَمِنْ ذُرِّيَّتِي قَالَ لَا يَنَالُ عَهْدِي الظَّالِمِينَ﴾ «و (یاد کن) آنگاه را که پروردگار ابراهیم، او را با کلماتی آزمود و او آنها را به انجام رسانید؛ فرمود: من تو را پیشوای مردم میگمارم. (ابراهیم) گفت: و از فرزندانم (چه کس را)؟ فرمود: پیمان من به ستمکاران نمیرسد» سوره بقره، آیه ۱۲۴.
- ↑ ﴿وَاتَّبَعَ مِلَّةَ إِبْرَاهِيمَ حَنِيفًا﴾ و ﴿إِنَّ إِبْرَاهِيمَ كَانَ أُمَّةً قَانِتًا لِلَّهِ حَنِيفًا﴾.
- ↑ المحامی، احمد حسین یعقوب، النظام السیاسی فی الاسلام، ص۸۹.
- ↑ ﴿الْيَوْمَ أَكْمَلْتُ لَكُمْ دِينَكُمْ وَأَتْمَمْتُ عَلَيْكُمْ نِعْمَتِي وَرَضِيتُ لَكُمُ الْإِسْلَامَ دِينًا﴾ «امروز دینتان را کامل و نعمتم را بر شما تمام کردم و اسلام را (به عنوان) آیین شما پسندیدم» سوره مائده، آیه ۳.
- ↑ «مَنْ كُنْتُ مَوْلَاهُ فَهَذَا عَلِيٌّ مَوْلَاهُ وَ هُوَ عَلِيُّ بْنُ أَبِي طَالِبٍ (ع) أَخِي وَ وَصِيِّي وَ مُوَالاتُهُ مِنَ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ أَنْزَلَهَا عَلَيَّ مَعَاشِرَ النَّاسِ إِنَّ عَلِيّاً وَ الطَّيِّبِينَ مِنْ وُلْدِي هُمُ الثَّقَلُ الْأَصْغَرُ». رسول خدا (ص)، حدیث غدیر، نقل از احتجاج طبرسی. رسول خدا (ص): «إن عدة الخلفاء بعدي عِدَّةَ نُقَبَاءِ بَنِي إِسْرَائِيلَ»، کنزالعمال، ج۱۲، حدیث ۱۴۹۷۱.
- ↑ «از خداوند فرمان برید و از پیامبر و زمامدارانی که از شمایند فرمانبرداری کنید» سوره نساء، آیه ۵۹.
- ↑ «هر که از پیامبر فرمانبرداری کند بیگمان از خداوند فرمان برده است» سوره نساء، آیه ۸۰.
- ↑ «سرور شما تنها خداوند است و پیامبر او و (نیز) آنانند که ایمان آوردهاند، همان کسان که نماز برپا میدارند و در حال رکوع زکات میدهند» سوره مائده، آیه ۵۵.
- ↑ «بیگمان خداوند آنچه را که گروهی دارند دگرگون نمیکند (و از آنان نمیستاند) مگر آنها آنچه را که در خویش دارند دگرگون سازند» سوره رعد، آیه ۱۱.
- ↑ کنز العمال، حدیث ۱۴۹۷۹.
- ↑ رسول خدا (ص)، من لا یحضره الفقیه، ج۳، ص۲۸۹.
- ↑ بحارالانوار، ج۲۵، ص۱۶۴.
- ↑ نهجالبلاغه، حکمت ۴۳۷.
- ↑ بحارالانوار، ج۲۵، ص۱۶۴.
- ↑ نصرتی، علی اصغر، نظام سیاسی اسلام، ص ۷۷.
- ↑ وسائل الشیعه، ج۱۸، ص۱۰۱، حدیت ۹.
- ↑ امام خمینی، ولایت فقیه، ص۹۲.
- ↑ امام خمینی، ولایت فقیه، ص۵۷.
- ↑ اصول کافی، ج۱، ص۳۴.
- ↑ امام خمینی، شؤون و اختیارات ولی فقیه، ص۵۷.
- ↑ امام خمینی، کتاب البیع، ج۲، ص۴۶۹.
- ↑ نصرتی، علی اصغر، نظام سیاسی اسلام، ص ۸۱.
- ↑ نصرتی، علی اصغر، نظام سیاسی اسلام، ص ۲۰۷.
- ↑ نصرتی، علی اصغر، نظام سیاسی اسلام، ص ۲۰۸.
- ↑ ﴿إِنَّمَا وَلِيُّكُمُ اللَّهُ وَرَسُولُهُ وَالَّذِينَ آمَنُوا الَّذِينَ يُقِيمُونَ الصَّلَاةَ وَيُؤْتُونَ الزَّكَاةَ وَهُمْ رَاكِعُونَ﴾ «سرور شما تنها خداوند است و پیامبر او و (نیز) آنانند که ایمان آوردهاند، همان کسان که نماز برپا میدارند و در حال رکوع زکات میدهند» سوره مائده، آیه ۵۵.
- ↑ «أَنْتَ مِنِّي بِمَنْزِلَةِ هَارُونَ مِنْ مُوسَى إِلَّا أَنَّهُ لَا نَبِيَّ بَعْدِي».
- ↑ در سال سوم بعثت که طبق فرمان الهی ﴿وَأَنْذِرْ عَشِيرَتَكَ الْأَقْرَبِينَ﴾ فرزندان و نوادگان عبدالمطلب را در منزلش گرد آورد. در این جلسه خطاب به علی (ع) که حدوداً ۱۳ سال سن بیش نداشت فرمود «اجلس فانت اخی و وصی و وزیری و وارثی و خلیفتی من بعدی».
- ↑ تاریخ یعقوبی، ج۱، ص۵۰۸.
- ↑ تاریخ طبری، ج۴، ص۴۲۹.
- ↑ نهجالبلاغه، خطبه ۳.
- ↑ نصرتی، علی اصغر، نظام سیاسی اسلام، ص ۲۱۰.
- ↑ تاریخ طبری، ج۷، ص۷۱۳.
- ↑ رسول جعفریان، تاریخ سیاسی اسلام، ج۲، ص۳۵۴.
- ↑ مقاتل الطالبیین، ص۶۹.
- ↑ تاریخ سیاسی اسلام، جلد ۲، ص۳۶۱.
- ↑ علل الشرایع، ج۱، ص۲۱۱.
- ↑ نصرتی، علی اصغر، نظام سیاسی اسلام، ص ۲۱۱.
- ↑ علی اصغر نصرتی|نصرتی، علی اصغر، نظام سیاسی اسلام (کتاب)|نظام سیاسی اسلام، ص ۲۱۳.