غدیر خم در سیره و معارف فاطمی: تفاوت میان نسخه‌ها

از امامت‌پدیا، دانشنامهٔ امامت و ولایت
جز (جایگزینی متن - '\<div\sstyle\=\"background\-color\:\srgb\(252\,\s252\,\s233\)\;\stext\-align\:center\;\sfont\-size\:\s85\%\;\sfont\-weight\:\snormal\;\"\>(.*)\[\[(.*)\]\](.*)\"\'\'\'(.*)\'\'\'\"(.*)\<\/div\>\n\<div\sstyle\=\"background\-color\:\srgb\(255\,\s245\,\s227\)\;\stext\-align\:center\;\sfont\-size\:\s85\%\;\sfont\-weight\:\snormal\;\"\>(.*)\<\/div\>\n\n' به '{{مدخل مرتبط | موضوع مرتبط = $2 | عنوان مدخل = $4 | مداخل مرتبط = $6 | پرسش مرتبط = }} ')
جز (جایگزینی متن - 'امیرالمؤمنان' به 'امیرالمؤمنین')
خط ۳۲: خط ۳۲:
*اینجا بود که [[بشیر بن سعد انصاری]] عذر بدتر از [[گناه]] آورد و خطاب به [[امیرمؤمنان]]{{ع}} گفت: "ای [[علی]]! اگر [[انصار]] این سخنان را قبل از [[بیعت با ابوبکر]] از تو شنیده بودند هیچ کس درباره تو [[اختلاف]] نمی‌کرد"<ref>الامامة و السیاسة، ابن قتیبه دینوری، ج۱، ص۱۵.</ref>.
*اینجا بود که [[بشیر بن سعد انصاری]] عذر بدتر از [[گناه]] آورد و خطاب به [[امیرمؤمنان]]{{ع}} گفت: "ای [[علی]]! اگر [[انصار]] این سخنان را قبل از [[بیعت با ابوبکر]] از تو شنیده بودند هیچ کس درباره تو [[اختلاف]] نمی‌کرد"<ref>الامامة و السیاسة، ابن قتیبه دینوری، ج۱، ص۱۵.</ref>.
*وقتی [[ابوبکر]] دید که [[امیرمؤمنان]]{{ع}} با او [[بیعت]] نمی‌کند و گروه [[مخالف]] او در [[خانه]] آن [[حضرت]] گرد آمده‌اند، [[عمر]] را به سوی آنان فرستاد، او نیز به در منزل [[فاطمه]]{{س}} آمد؛ همان منزلی که [[رسول خدا]]{{صل}} تا آخرین روزهای حیاتش، بر چهارچوب آن سر می‌گذاشت و به [[اهل]] آن [[سلام]] می‌داد<ref>کشف الیقین فی فضائل أمیرالمؤمنین، حسن بن یوسف بن مطهر حلی، ص۴۰۵؛ نهج الحق و کشف الصدق، حسن بن یوسف بن مطهر حلی، ص۱۷۴.</ref>. او حاضران در منزل را صدا زد و آنان به او اعتنا نکرده و از [[خانه]] بیرون نیآمدند. [[عمر]] هیزم‌ طلبید و قسم خورد که با آنان را از [[خانه]] بیرون می‌آورد و یا [[خانه]] را به [[آتش]] می‌کشد. به او گفتند: [[فاطمه]] درون [[خانه]] است؛ گفت: "اگرچه [[فاطمه]] باشد"<ref>الإمامة و السیاسة، ابن قتیبه دینوری، ج۱، ص۱۶.</ref>. فاطمه{{س}} رو به حاضران کرد و فرمود: "به [[خدا]] قسم او [[خانه]] را به [[آتش]] خواهد کشید". آنان از [[خانه]] خارج شدند و [[امیرمؤمنان]]{{ع}} در منزل ماند و [[فاطمه]]{{س}} از پشت در به [[سرزنش]] آنان پرداخت.
*وقتی [[ابوبکر]] دید که [[امیرمؤمنان]]{{ع}} با او [[بیعت]] نمی‌کند و گروه [[مخالف]] او در [[خانه]] آن [[حضرت]] گرد آمده‌اند، [[عمر]] را به سوی آنان فرستاد، او نیز به در منزل [[فاطمه]]{{س}} آمد؛ همان منزلی که [[رسول خدا]]{{صل}} تا آخرین روزهای حیاتش، بر چهارچوب آن سر می‌گذاشت و به [[اهل]] آن [[سلام]] می‌داد<ref>کشف الیقین فی فضائل أمیرالمؤمنین، حسن بن یوسف بن مطهر حلی، ص۴۰۵؛ نهج الحق و کشف الصدق، حسن بن یوسف بن مطهر حلی، ص۱۷۴.</ref>. او حاضران در منزل را صدا زد و آنان به او اعتنا نکرده و از [[خانه]] بیرون نیآمدند. [[عمر]] هیزم‌ طلبید و قسم خورد که با آنان را از [[خانه]] بیرون می‌آورد و یا [[خانه]] را به [[آتش]] می‌کشد. به او گفتند: [[فاطمه]] درون [[خانه]] است؛ گفت: "اگرچه [[فاطمه]] باشد"<ref>الإمامة و السیاسة، ابن قتیبه دینوری، ج۱، ص۱۶.</ref>. فاطمه{{س}} رو به حاضران کرد و فرمود: "به [[خدا]] قسم او [[خانه]] را به [[آتش]] خواهد کشید". آنان از [[خانه]] خارج شدند و [[امیرمؤمنان]]{{ع}} در منزل ماند و [[فاطمه]]{{س}} از پشت در به [[سرزنش]] آنان پرداخت.
*وقتی [[عمر]] دید کاری از پیش نمی‌برد، نزد [[ابوبکر]] آمد و گفت: "آیا کسی را که از [[بیعت]] با تو [[سرپیچی]] کرده، دستگیر نمی‌کنی؟" [[ابوبکر]] هم رو به [[غلام]] خود [[قنفذ]] کرد و گفت: "برو و [[علی]] را نزد من بیاور". او نزد [[امیرمؤمنان]]{{ع}} آمد؛ آن [[حضرت]] از او پرسید: برای چه کاری آمده‌ای؟ او گفت: "[[خلیفه رسول خدا]]{{صل}} تو را احضار کرده است". [[امیر مؤمنان]]{{ع}} فرمود: "چه زود بر [[رسول خدا]]{{صل}} [[دروغ]] بستید". او بازگشت و سخن [[امیرمؤمنان]]{{ع}} را به [[ابوبکر]] رساند. [[ابوبکر]] به [[سختی]] [[گریه]] کرد؛ [[عمر]] گفت: "به این [[سرپیچی]] کننده از [[بیعت]] [[فرصت]] مده!" [[ابوبکر]] به [[قنفذ]] گفت: "دوباره به سوی او برو و به او بگو که [[خلیفه رسول خدا]] تو را برای [[بیعت]] احضار کرده است". [[قنفذ]] نزد [[امیرالمؤمنان]]{{ع}} آمد و آنچه به او امر شده بود بازگو کرد و این بار صدایش را نیز بالا برد. آن [[حضرت]] به او فرمود: "سبحان [[الله]] چیزی را ادعا کرده که از آن او نیست".
*وقتی [[عمر]] دید کاری از پیش نمی‌برد، نزد [[ابوبکر]] آمد و گفت: "آیا کسی را که از [[بیعت]] با تو [[سرپیچی]] کرده، دستگیر نمی‌کنی؟" [[ابوبکر]] هم رو به [[غلام]] خود [[قنفذ]] کرد و گفت: "برو و [[علی]] را نزد من بیاور". او نزد [[امیرمؤمنان]]{{ع}} آمد؛ آن [[حضرت]] از او پرسید: برای چه کاری آمده‌ای؟ او گفت: "[[خلیفه رسول خدا]]{{صل}} تو را احضار کرده است". [[امیر مؤمنان]]{{ع}} فرمود: "چه زود بر [[رسول خدا]]{{صل}} [[دروغ]] بستید". او بازگشت و سخن [[امیرمؤمنان]]{{ع}} را به [[ابوبکر]] رساند. [[ابوبکر]] به [[سختی]] [[گریه]] کرد؛ [[عمر]] گفت: "به این [[سرپیچی]] کننده از [[بیعت]] [[فرصت]] مده!" [[ابوبکر]] به [[قنفذ]] گفت: "دوباره به سوی او برو و به او بگو که [[خلیفه رسول خدا]] تو را برای [[بیعت]] احضار کرده است". [[قنفذ]] نزد [[امیرالمؤمنین]]{{ع}} آمد و آنچه به او امر شده بود بازگو کرد و این بار صدایش را نیز بالا برد. آن [[حضرت]] به او فرمود: "سبحان [[الله]] چیزی را ادعا کرده که از آن او نیست".
*[[قنفذ]] بازگشت و [[پیام]] [[امیرمؤمنان]]{{ع}} را به [[ابوبکر]] رساند. [[ابوبکر]] به [[سختی]] [[گریه]] کرد. اینجا بود که [[عمر]] برخاست و با گروهی به سمت [[خانه]] [[فاطمه]]{{س}} به [[راه]] افتاد و در برابر [[خانه]] او ایستاد و در زد. [[فاطمه]]{{س}} با شنیدن سر و صدای آنان، از درون منزل و گریه‌کنان صدا زد: "ای [[پدر]]! ای [[رسول خدا]]! پس از تو از [[ابن خطاب]] و [[ابن ابی قحافه]] چه‌ها دیدیم". با شنیدن صدا و [[گریه]] [[فاطمه]]{{س}} عده‌ای گریه‌کنان و با دلی نالان بازگشتند و [[عمر]] با گروهی از جمله [[خالد بن ولید]] و [[قنفذ]] در آنجا ماند<ref>الأمامیة والسیاسة، ابن قتیبه دینوری، ج۱، ص۱۶.</ref>. و به آن دو امر کرد که هیزم و [[آتش]] بیاورند؛ سپس [[عمر]]، لگدی به در زد و صدا زد: "ای پسر [[ابی طالب]]! در را باز کن". [[فاطمه]]{{س}} که پشت در [[ایستاده]] بود فرمود: "ای [[عمر]]! تو را با ما چه کار؟ ما را به حال خود واگذار!" [[عمر]] خطاب به [[فاطمه]]{{س}} با [[جسارت]] تمام گفت: "در را باز کن و الا [[خانه]] را بر سرتان به [[آتش]] می‌کشیم". [[امیرمؤمنان]]{{ع}} نیز فرمود: "ای [[عمر]]! آیا از [[خداوند]] عزوجل - نمی‌ترسی که می‌خواهی به خانه‌ام وارد شده و به منزلم [[هجوم]] آورده‌ای؟" [[عمر]] به [[سخنان علی]]{{ع}} اعتنایی نکرد و آتش‌ طلبید و هیزم کنار در را به [[آتش]] کشید. در [[خانه]] [[فاطمه]] شروع به سوختن کرد. سپس [[عمر]] در را با لگد کوبید و [[فاطمه]]{{س}} را مضروب ساخت و [[تنهایی]] به [[خانه]] وارد شد. [[فاطمه]]{{س}} به سمت او رفت و [[رسول خدا]]{{صل}} را صدا زد، اما [[عمر]] شمشیرش را که در غلاف بود بلند کرد و محکم به پهلوی [[فاطمه]]{{س}} کوبید و [[فاطمه]] به سبب آن ضربه فریاد کشید. این بار، او شلاقش را بلند کرد و بر بازوی [[فاطمه]]{{س}} زد. [[فاطمه]]{{س}} باز [[رسول خدا]]{{صل}} را صدا زد. همین که [[امیرمؤمنان]]{{ع}} این منظره را دید، خواست تا [[عمر]] را بکشد. پس به سمت او جهید و یقه او را گرفت و او را بلند کرد و به [[زمین]] کوفت و ضربه‌ای به بینی و گردن او کوبید و خواست او را بکشد اما به یاد سفارش [[رسول خدا]]{{صل}} افتاد که او را به [[صبوری]] و [[سازش]] با آنان سفارش کرده بود، لذا به [[عمر]] فرمود: "[[سوگند]] به کسی که [[محمد]]{{صل}} را با [[نبوت]]، بزرگ داشت، ای پسر صهاک! اگر قبل از این [[اراده]] حتمی [[الهی]] (بر [[سازش]] با امثال تو) تعلق نگرفته بود، به [[یقین]] می‌دانستی که تو توان ورود به خانه‌ام را نداشتی؛ می‌خواهید با [[شمشیر]]، زهراء{{س}} را بکشید!؟" [[عمر]] از افراد خود که بیرون [[خانه]] بودند کمک خواست و آنان به منزل وارد شدند. [[خالد بن ولید]] شمشیرش را برهنه کرد تا به [[فاطمه]]{{س}} حمله کند که [[امیرمؤمنان]] با [[شمشیر]] به او حمله کرد و او آن [[حضرت]] را قسم داد تا اینکه از او [[دست]] کشید <ref>کتاب سلیم بن قیس، سلیم بن قیس، ص۳۸۶.</ref>.
*[[قنفذ]] بازگشت و [[پیام]] [[امیرمؤمنان]]{{ع}} را به [[ابوبکر]] رساند. [[ابوبکر]] به [[سختی]] [[گریه]] کرد. اینجا بود که [[عمر]] برخاست و با گروهی به سمت [[خانه]] [[فاطمه]]{{س}} به [[راه]] افتاد و در برابر [[خانه]] او ایستاد و در زد. [[فاطمه]]{{س}} با شنیدن سر و صدای آنان، از درون منزل و گریه‌کنان صدا زد: "ای [[پدر]]! ای [[رسول خدا]]! پس از تو از [[ابن خطاب]] و [[ابن ابی قحافه]] چه‌ها دیدیم". با شنیدن صدا و [[گریه]] [[فاطمه]]{{س}} عده‌ای گریه‌کنان و با دلی نالان بازگشتند و [[عمر]] با گروهی از جمله [[خالد بن ولید]] و [[قنفذ]] در آنجا ماند<ref>الأمامیة والسیاسة، ابن قتیبه دینوری، ج۱، ص۱۶.</ref>. و به آن دو امر کرد که هیزم و [[آتش]] بیاورند؛ سپس [[عمر]]، لگدی به در زد و صدا زد: "ای پسر [[ابی طالب]]! در را باز کن". [[فاطمه]]{{س}} که پشت در [[ایستاده]] بود فرمود: "ای [[عمر]]! تو را با ما چه کار؟ ما را به حال خود واگذار!" [[عمر]] خطاب به [[فاطمه]]{{س}} با [[جسارت]] تمام گفت: "در را باز کن و الا [[خانه]] را بر سرتان به [[آتش]] می‌کشیم". [[امیرمؤمنان]]{{ع}} نیز فرمود: "ای [[عمر]]! آیا از [[خداوند]] عزوجل - نمی‌ترسی که می‌خواهی به خانه‌ام وارد شده و به منزلم [[هجوم]] آورده‌ای؟" [[عمر]] به [[سخنان علی]]{{ع}} اعتنایی نکرد و آتش‌ طلبید و هیزم کنار در را به [[آتش]] کشید. در [[خانه]] [[فاطمه]] شروع به سوختن کرد. سپس [[عمر]] در را با لگد کوبید و [[فاطمه]]{{س}} را مضروب ساخت و [[تنهایی]] به [[خانه]] وارد شد. [[فاطمه]]{{س}} به سمت او رفت و [[رسول خدا]]{{صل}} را صدا زد، اما [[عمر]] شمشیرش را که در غلاف بود بلند کرد و محکم به پهلوی [[فاطمه]]{{س}} کوبید و [[فاطمه]] به سبب آن ضربه فریاد کشید. این بار، او شلاقش را بلند کرد و بر بازوی [[فاطمه]]{{س}} زد. [[فاطمه]]{{س}} باز [[رسول خدا]]{{صل}} را صدا زد. همین که [[امیرمؤمنان]]{{ع}} این منظره را دید، خواست تا [[عمر]] را بکشد. پس به سمت او جهید و یقه او را گرفت و او را بلند کرد و به [[زمین]] کوفت و ضربه‌ای به بینی و گردن او کوبید و خواست او را بکشد اما به یاد سفارش [[رسول خدا]]{{صل}} افتاد که او را به [[صبوری]] و [[سازش]] با آنان سفارش کرده بود، لذا به [[عمر]] فرمود: "[[سوگند]] به کسی که [[محمد]]{{صل}} را با [[نبوت]]، بزرگ داشت، ای پسر صهاک! اگر قبل از این [[اراده]] حتمی [[الهی]] (بر [[سازش]] با امثال تو) تعلق نگرفته بود، به [[یقین]] می‌دانستی که تو توان ورود به خانه‌ام را نداشتی؛ می‌خواهید با [[شمشیر]]، زهراء{{س}} را بکشید!؟" [[عمر]] از افراد خود که بیرون [[خانه]] بودند کمک خواست و آنان به منزل وارد شدند. [[خالد بن ولید]] شمشیرش را برهنه کرد تا به [[فاطمه]]{{س}} حمله کند که [[امیرمؤمنان]] با [[شمشیر]] به او حمله کرد و او آن [[حضرت]] را قسم داد تا اینکه از او [[دست]] کشید <ref>کتاب سلیم بن قیس، سلیم بن قیس، ص۳۸۶.</ref>.
*در این میان کسی ضربه‌ای به شکم آن [[حضرت]] وارد کرد که جنین شش ماهه‌اش (که [[رسول خدا]]{{صل}} او را [[محسن]] نامیده بود)<ref>فروع کافی، کلینی، ج۶، ص۱۸؛ الخصال، شیخ صدوق، ص۶۳۴؛ بحارالانوار، علامه مجلسی، ج۴۳، ص۱۹۵.</ref> سقط شد<ref>المحسن السبط مولود ام سقط، محمد مهدی خرسان نجفی، ص۱۸۴.</ref> و آسیب دید<ref>کتاب سلیم بن قیس، سلیم بن قیس، ج۲، ص۵۸۸ و الامالی، شیخ صدوق، ص۱۷۵؛ بشارة المصطفی، محمد بن علی طبری، ص۳۰۷؛ الفضائل، شاذان بن جبرئیل قمی، ص۹: المحتضر، حسن بن سلیمان حلی، ص۱۹۷۶؛ بحارالانوار، علامه مجلسی، ج۲۸، ص۳۸.</ref>. [[هجوم]] به [[خانه]] [[فاطمه]]{{س}} آن [[قدر]] [[زشت]] بود که وقتی حدود دو سال پس از آن واقعه، [[ابوبکر]] در حال [[احتضار]] قرار گرفت [[آرزو]] می‌کرد که ای کاش در [[خانه]] [[فاطمه]]{{س}} را نگشوده بود<ref>الاموال لابن زنجویه، زنجویه، ج۱، ص۳۸۷؛ تاریخ الطبری، طبری، ج۲، ص۳۵۳؛ العقد الفرید، ابن عبد ربه، ج۴، ص۲۵۴؛ المعجم الکبیر، طبرانی، ج۱، ص۶۲؛ تاریخ مدینة دمشق، ابن عساکر، ج۳۰، ص۴۲۰.</ref>.
*در این میان کسی ضربه‌ای به شکم آن [[حضرت]] وارد کرد که جنین شش ماهه‌اش (که [[رسول خدا]]{{صل}} او را [[محسن]] نامیده بود)<ref>فروع کافی، کلینی، ج۶، ص۱۸؛ الخصال، شیخ صدوق، ص۶۳۴؛ بحارالانوار، علامه مجلسی، ج۴۳، ص۱۹۵.</ref> سقط شد<ref>المحسن السبط مولود ام سقط، محمد مهدی خرسان نجفی، ص۱۸۴.</ref> و آسیب دید<ref>کتاب سلیم بن قیس، سلیم بن قیس، ج۲، ص۵۸۸ و الامالی، شیخ صدوق، ص۱۷۵؛ بشارة المصطفی، محمد بن علی طبری، ص۳۰۷؛ الفضائل، شاذان بن جبرئیل قمی، ص۹: المحتضر، حسن بن سلیمان حلی، ص۱۹۷۶؛ بحارالانوار، علامه مجلسی، ج۲۸، ص۳۸.</ref>. [[هجوم]] به [[خانه]] [[فاطمه]]{{س}} آن [[قدر]] [[زشت]] بود که وقتی حدود دو سال پس از آن واقعه، [[ابوبکر]] در حال [[احتضار]] قرار گرفت [[آرزو]] می‌کرد که ای کاش در [[خانه]] [[فاطمه]]{{س}} را نگشوده بود<ref>الاموال لابن زنجویه، زنجویه، ج۱، ص۳۸۷؛ تاریخ الطبری، طبری، ج۲، ص۳۵۳؛ العقد الفرید، ابن عبد ربه، ج۴، ص۲۵۴؛ المعجم الکبیر، طبرانی، ج۱، ص۶۲؛ تاریخ مدینة دمشق، ابن عساکر، ج۳۰، ص۴۲۰.</ref>.

نسخهٔ ‏۲۶ ژوئن ۲۰۲۲، ساعت ۰۹:۲۰

مقدمه

جستارهای وابسته

منابع

پانویس

  1. الامالی، شیخ صدوق، ص۴۳۵.
  2. روضة الواعظین، فتال نیشابوری، ص۸۹؛ الامالی، شیخ صدوق، ص۴۳۵.
  3. روضة الواعظین، فتال نیشابوری، ص۸۹؛ الامالی، شیخ صدوق، ص۴۳۵.
  4. روضه کافی، کلینی، ج۸، ص۲۷؛ الأمالی، شیخ صدوق، ص۴۳۵.
  5. روضة الواعظین، فتال نیشابوری، ص۸۹؛ الامالی، شیخ صدوق، ص۴۳۵.
  6. الامالی، شیخ صدوق، ص۳۶-۴۳۵.
  7. الامالی، شیخ صدوق، ص۵۰ و ۴۳۵.
  8. خصائص امیرالمؤمنین علی بن أبی‌طالب، نسائی، ج۱، ص۱۱۴؛ الامالی، شیخ صدوق، ص۴۳۵.
  9. بر وزن عنب، درختی است که برگ‌هایش، قرظ (بر وزن شجر) نام دارد و با آن، پوست حیوان را دباغی میکنند.
  10. روضة الواعظین، فتال نیشابوری، ص۹۱؛ الاحتجاج، طبرسی، ج۱، ص۷۰؛ الیقین، سید بن طاووس، ص۳۴۶؛ بحارالانوار، علامه مجلسی، ج۳۷، ص۲۰۳.
  11. روضه کافی، کلینی، ج۸، ص۲۷؛ غایة المرام، سید هاشم بحرانی، ج۲، ص۱۱۶.
  12. روضة الواعظین، فتال نیشابوری، ص۹۱. در منابع اهل سنت عموماً با تقطیع خطبه غدیر آن را در حد یک جمله و یا چند جمله نقل و چنین وانمود کرده که خطبه‌ای در کار نبوده است در حالی که در قدیمی‌ترین منابع آن از سخنان رسول خدا(ص) در غدیر به خطبه پیامبر(ص) تعبیر شده است. (حدیث اسماعیل بن جعفر، اسماعیل بن جعفر، ج۱، ص۴۸۸؛ مسند ابن ابی شیبه، ابی شیبه، ج۱، ص۳۵۲؛ مسند احمد، احمد بن حنبل، ج۴، ص۳۷۲). درباره غدیر در بسیاری منابع اهل سنت مطلب نقل شده است که تنها به ذکر نام برخی از آنها تا قرن چهارم بسنده می‌کنیم. به طور مثال، در یکی از این منابع آمده است: رسول خدا(ص) در روز غدیر خم امر فرمود تا مردم سکویی بسازند و بر فراز آن رفت و از مردم پرسید: آیا من مقدم‌تر از خود شما به شما نیستم؟ مردم گفتند: آری. فرمود: هر که من مولای اویم علی مولای اوست. خدایا! هر که او را دوست دارد دوستش بدار و هر که او را دشمن بدارد دشمن دار. (حدیث اسماعیل بن جعفر، اسماعیل بن جعفر، ج۱، ص۴۸۷). برخی دیگر از منابع اهل سنت تا قرن چهارم از این قرار است: المصنف، ابی شیبه کوفی، ج۶، ص۳۷۲؛ فضائل الصحابه، شیبانی، ج۲، ص۵۸۶ و ۵۹۶ و ۵۹۷ و ۶۱۰ و ۶۱۳ و ۶۸۲؛ مسند احمد، احمد بن حنبل، ج۱، ص۱۱۸ و ج۴، ص۲۸۱؛ انساب الاشراف، بلاذری، ج۱، ص۲۸۱؛ البحر الزخار، بزار، ج۲، ص۱۳۳ و ۳۳۵ و ج۳، ص۲۵ و ج۱۰، ص۲۱۲؛ خصائص امیرالمؤمنین علی بن ابی‌طالب، نسائی، ج۱، ص۹۶، ۱۰۲، ۱۴-۱۱۳، ۱۱۷ و ۱۶۷؛ فضائل الصحابه، نسائی، ج۱، ص۱۵؛ السنن الکبری، نسائی، ج۵، ص۴۵، ۱۳۰، ۱۳۲، ۳۶-۱۳۴ و ۱۵۴؛ صحیح ابن حبان، ابن حبان، ج۱۵، ص۳۷۶؛ المعجم الکبیر، طبرانی، ج۲، ص۳۵۷؛ و نیز ر.ک: جلد اول دایرة المعارف صحابه (همین کتاب)، شرح حال امام علی(ع).
  13. الامالی، شیخ صدوق، ص۵۰؛ روضة الواعظین، فتال نیشابوری، ص۳۵۰؛ مناقب الامام امیرالمؤمنین(ع)، محمد بن سلیمان کوفی، ج۲، ص۴۳۰؛ الهدایة الکبری، خصیبی، ص۱۰۴؛ و نیز ر.ک: سر العالمین، غزالی، ج۱، ص۱۸. او پس از نقل این سخن عمر، مینویسد: فهذا تسليم و رضى و تحكيم ثم بعد هذا غلب الهوى و تحب الرياسة و حمل عمود الخلافة و عقود النبوة و خفقان الهوى في قعقعة الرايات و اشتباك ازدحام الخيول و فتح الأمصار و سقاهم كأس الهوى فعادوا إلى الخلاف الأول، فنبذوه وراء ظهورهم و اشتروا به ثمنا قليلا.
  14. روضة الواعظین، فتال نیشابوری، ص۹۹.
  15. قرب الاسناد، حمیری قمی، ص۵۷؛ الخصال، شیخ صدوق، ص۳۷۱؛ الاختصاص، شیخ مفید، ص۱۷۰؛ بحارالانوار، علامه مجلسی، ج۲۸، ص۲۰۶ و ج۳۸، ص۱۷۳.
  16. قرب الاسناد، حمیری قمی، ص۵۷.
  17. اصول کافی، کلینی، ج۱، ص۲۸۹؛ دعائم الاسلام، قاضی نعمان مغربی، ج۱، ص۱۵؛ الخصال، شیخ صدوق، ص۳۷۱؛ تحف العقول، ابن شعبه حرانی، ص۳۵؛ الاختصاص، شیخ مفید، ص۱۷۰؛ روضة الواعظین، فتال نیشابوری، ص۹۶؛ الاحتجاج، طبرسی، ج۱، ص۱۰۶.
  18. روضة الواعظین، فتال نیشابوری، ص۹۶؛ الامالی، شیخ صدوق، ص۴۳۵.
  19. الامالی، شیخ صدوق، ص۱۸۸؛ روضة الواعظین، فتال نیشابوری، ص۱۰۲. امام صادق(ع) نیز از آن به بزرگترین عید خداوند یاد کرده است (تهذیب الاحکام، شیخ طوسی، ج۳، ص۳).
  20. فروع کافی، کلینی، ج۴، ص۵۶۶. جمله اخیر آنان در حدیثی از امام باقر(ع) نیز آمده است (روضه کافی، کلینی، ج۸، ص۳۴۴).
  21. روضه کافی، کلینی، ج۸، ص۳۴۴؛ من لا یحضره الفقیه، شیخ صدوق، ج۲، ص۵۵۹.
  22. منزل ماریه قبطیه، همسر رسول خدا(ص) و مادر ابراهیم فرزند آن حضرت. ایشان مدتی از دوران بیماری خود را در آنجا بود و مردم برای عیادت ایشان میآمدند.
  23. الامالی، شیخ صدوق، ص۱۷۳؛ فضائل الشیعه، همو، ص۳۱.
  24. چنانکه گذشت، به اتفاق‌نظر همگان، اول ربیع الاول، روز آغاز هجرت بوده است و نه اول محرم. شیخ مفید می‌گوید: رحلت رسول خدا در روز دوشنبه ۲۸ صفر سال یازدهم هجری بوده است و در این حال ایشان ۶۳ سال داشته است (الارشاد، ج۱، ص۱۸۹). ولی ابن خشاب بغدادی و ابن ابی ثلج بغدادی با سند خود از نصر بن علی جهنمی از امام رضا(ع) و ایشان و همچنین از پدرش، علی(ع) روایت کرده‌اند که رسول خدا(ص) در حالی که ۶۳ سال داشت، در روز دوشنبه که دو شب از ماه ربیع الاول گذشته بود، وفات کرد (کشف الغمه، ابن ابی الفتح اربلی، ص۱۴؛ نیز ر.ک: تاریخ تحقیقی اسلام، یوسفی غروی (ترجمه: حسین عربی)، ج۴، ص۷۳-۵۷۲).
  25. انساب الاشراف، بلاذری، ج۱، ص۲۰۸.
  26. الطبقات الکبری، ابن سعد، ج۲، ص۲۴۹؛ المنتظم، ابن جوزی، ج۵، ص۳۰۷؛ تنویر الغبش فی فضل السودان و الحبش، ابن جوزی، ج۱، ص۱۳۲.
  27. السیرة النبویة، ابن هشام، ج۶، ص۶۵؛ الطبقات الکبری، ابن سعد، ج۴، ص۶۸؛ سمط النجوم، ابن عبدالملک شافعی، ج۲، ص۳۲۶.
  28. این مطلب با توجه به این دو نکته خواهد آمد، روشن می‌شود؛ اول: عمر پنجشنبه آخر زندگی آن حضرت یعنی چهار روز قبل از رحلت ایشان و جریان درخواست قلم و دوات حاضر بود و دوم: ابوبکر و چهره‌های سرشناس مهاجر و انصار در زمان غسل رسول خدا(ص) در مدینه، در سقیفه بنی‌ساعده حاضر شدند.
  29. المصنف، صنعانی، ج۵، ص۴۳۸؛ مسند احمد، احمد بن حنبل، ج۱، ص۳۲۴؛ صحیح البخاری، بخاری، ج۱، ص۵۴ و ج۶، ص۲۶۸۰؛ صحیح مسلم، مسلم نیشابوری، ج۳، ص۱۲۵۹؛ صحیح ابن حبان، ابن حبان، ج۱۴، ص۵۶۳؛ گفتنی است که ابو حامد غزالی، عالم معروف اهل سنت، سخن عمر را چنین نقل می‌کند: رسول خدا(ص) فرمود: "دوات و کاغذ بیاورید تا شک و شبهه را برطرف سازم و شما را متوجه سازم که چه کسی پس از من شایسته خلافت است". عمر گفت: این مرد را رها سازید، زیرا که هذیان میگوید (سرّ العالمین و کشف ما فی الدارین، ج۱، ص۱۸)؛ و ر.ک: الشامل فی الصناعة الطبیه، ابی الحزم قرشی، ج۱، ص۴.
  30. الطبقات الکبری، ابن سعد، ج۲، ص۲۴۴؛ نهایة الأرب فی فنون الأدب، نویری، ج۱۸، ص۲۴۶؛ جامع الاحادیث، سیوطی، ج۱۳، ص۲۵۹.
  31. صحیح البخاری، بخاری، ج۱، ص۵۴ و ج۶، ص۲۶۸۰؛ السنن الکبری، نسائی، ج۴، ص۳۶۰.
  32. الامالی، شیخ صدوق، ص۶۹۲؛ روضة الواعظین، فتال نیشابوری، ص۱۸۱؛ شرح الأخبار، قاضی نعمان مغربی، ج۳، ص۲۳؛ منابع اهل سنت که این مطلب در آنها آمده: مسانید أبی یحیی فراس، فراس بن یحیی، ج۱، ص۷۹؛ الطبقات الکبری، ابن سعد، ج۲، ص۲۴۸؛ مسند احمد، احمد بن حنبل، ج۶، ص۲۸۲، الجامع الصحیح المختصر، بخاری، ج۳، ص۱۳۲۶؛ السنن الکبری، نسائی، ج۵، ص۱۴۶.
  33. الطبقات الکبری، ابن سعد، ج۲، ص۳۰۵؛ الکتاب المصنف، أبی شیبه کوفی، ج۷، ص۴۳۰؛ سنن الدارمی، دارمی، ج۱، ص۵۲؛ صحیح البخاری، بخاری، ج۱، ص۴۶۷.
  34. بصائر الدرجات، محمد بن حسن صفار، ص۳۳۳؛ الخصال، شیخ صدوق، ص۶۴۲؛ بحارالانوار، علامه مجلسی، ج۴۰، ص۲۱۵.
  35. حیاة القلوب، علامه مجلسی، ج۴، ص۱۷۷۹.
  36. الطبقات الکبری، ابن سعد، ج۲، ص۳۱۱؛ فیض القدیر فی شرح الجامع الصغیر، المناوی، ج۵، ص۳۷۰؛ سنن الدارمی، الدارمی، ج۱، ص۵۴؛ الجامع الصحیح المختصر، البخاری، ج۴، ص۱۶۱۹؛ مسند ابی یعلی، أبو یعلی موصلی، ج۶، ص۱۱۱.
  37. روضه کافی، کلینی، ج۸، ص۳۴۳؛ الاحتجاج، طبرسی، ج۱، ص۱۰۶.
  38. الطبقات الکبری، ابن سعد، ج۲، ص۳۰۵؛ الکتاب المصنف، ابن ابی شیبه کوفی، ج۷، ص۴۳۰؛ سنن الدارمی، دارمی، ج۱، ص۵۲؛ تاریخ أبی زرعه، ابوزرعه دمشقی، ج۱، ص۲.
  39. سلة الکثیب بوفاة الحبیب، ابن ناصر الدین دمشقی، ج۱، ص۱۹۰.
  40. الطبقات الکبری، ابن سعد، ج۲، ص۳۱۱؛ فیض القدیر شرح الجامع الصغیر، مناوی، ج۵، ص۳۷۰؛ سنن الدارمی، دارمی، ج۱، ص۵۴، الجامع الصحیح المختصر، بخاری، ج۴، ص۱۶۱۹؛ مسند ابی یعلی، ابویعلی موصلی، ج۶، ص۱۱۱.
  41. فروع کافی، کلینی، ج۳، ص۲۲۸؛ وسائل الشیعه، حر عاملی، ج۳، ص۲۲۳؛ بحارالانوار، علامه مجلسی، ج۴۳، ص۱۹۵.
  42. مناقب آل ابی طالب، ابن شهر آشوب، ج۳، ص۱۰۴؛ بحارالانوار، علامه مجلسی، ج۴۳، ص۳۵.
  43. بصائر الدرجات، محمد بن حسن صفار، ص۱۷۴؛ اصول کافی، کلینی، ج۱، ص۲۴۱؛ بحارالانوار، علامه مجلسی، ج۲۲، ص۵۴۵ و ج۲۶، ص۴۱.
  44. الطبقات الکبری، ابن سعد، ج۸، ص۲۸؛ الذریعة الطاهرة النبویه، دولابی، ج۱، ص۱۰۹؛ المعجم الکبیر، طبرانی، ج۲۲، ص۳۹۹.
  45. آیت الله تبریزی در این باره میفرماید: بكاء الزهراء(س) على أبيها كما كان أمرا وجدانيا لفراق أبيها المصطفى(ص) فقد كان اظهارا لمظلوميتها و مظلومية بعلها(ع) و تنبيهاً على غصب حق أميرالمؤمنين(ع) في الخلافة، و حزناً على المسلمين من انقلاب جملة منهم على أعقابهم، كما ذكر في الآية المباركة في ﴿أَفَإِنْ مَاتَ أَوْ قُتِلَ انْقَلَبْتُمْ عَلَى أَعْقَابِكُمْ. (صراط النجاة، المیرزا جواد التبریزی، ج۳، ص۴۴۲)
  46. این جمله برگرفته از آیه ﴿وَإِذْ قَالَتِ الْمَلَائِكَةُ يَا مَرْيَمُ إِنَّ اللَّهَ اصْطَفَاكِ وَطَهَّرَكِ وَاصْطَفَاكِ عَلَى نِسَاءِ الْعَالَمِينَ [«و آنگاه فرشتگان گفتند: ای مریم! خداوند تو را برگزید و پاکیزه داشت و بر زنان جهان برتری داد» سوره آل عمران، آیه ۴۲] است.
  47. الامالی، شیخ صدوق، ص۱۷۵؛ بشارة المصطفی، محمد بن علی طبری، ص۳۰۷؛ الفضائل، شاذان بن جبرئیل قمی، ص۹؛ المحتضر، حسن بن سلیمان حلی، ص۱۹۷؛ بحارالانوار، علامه مجلسی، ج۲۸، ص۳۸.
  48. الطبقات الکبری، ابن سعد، ج۳، ص۶۱۵؛ مسند احمد، احمد بن حنبل، ج۱، ص۵۵؛ تاریخ الطبری، طبری، ج۲، ص۲۳۵؛ صحیح ابن حبان، ابن حبان، ج۲، ص۱۵۷.
  49. المصنف، صنعانی، ج۵، ص۴۴۲ و ۴۴۵؛ السیرة النبویه، ابن هشام، ج۶، ص۷۹؛ مسند احمد، احمد بن حنبل، ج۱، ص۵۵؛ الجامع الصحیح، بخاری، ج۶، ص۲۵۰۵؛ مسند البزار، بزار، ج۱، ص۳۰۲؛ الثقات، ابن حبان، ج۲، ص۱۵۶.
  50. الامامة و السیاسة، ابن قتیبه دینوری، ج۱، ص۱۵.
  51. کشف الیقین فی فضائل أمیرالمؤمنین، حسن بن یوسف بن مطهر حلی، ص۴۰۵؛ نهج الحق و کشف الصدق، حسن بن یوسف بن مطهر حلی، ص۱۷۴.
  52. الإمامة و السیاسة، ابن قتیبه دینوری، ج۱، ص۱۶.
  53. الأمامیة والسیاسة، ابن قتیبه دینوری، ج۱، ص۱۶.
  54. کتاب سلیم بن قیس، سلیم بن قیس، ص۳۸۶.
  55. فروع کافی، کلینی، ج۶، ص۱۸؛ الخصال، شیخ صدوق، ص۶۳۴؛ بحارالانوار، علامه مجلسی، ج۴۳، ص۱۹۵.
  56. المحسن السبط مولود ام سقط، محمد مهدی خرسان نجفی، ص۱۸۴.
  57. کتاب سلیم بن قیس، سلیم بن قیس، ج۲، ص۵۸۸ و الامالی، شیخ صدوق، ص۱۷۵؛ بشارة المصطفی، محمد بن علی طبری، ص۳۰۷؛ الفضائل، شاذان بن جبرئیل قمی، ص۹: المحتضر، حسن بن سلیمان حلی، ص۱۹۷۶؛ بحارالانوار، علامه مجلسی، ج۲۸، ص۳۸.
  58. الاموال لابن زنجویه، زنجویه، ج۱، ص۳۸۷؛ تاریخ الطبری، طبری، ج۲، ص۳۵۳؛ العقد الفرید، ابن عبد ربه، ج۴، ص۲۵۴؛ المعجم الکبیر، طبرانی، ج۱، ص۶۲؛ تاریخ مدینة دمشق، ابن عساکر، ج۳۰، ص۴۲۰.
  59. تفسیر العیاشی، عیاشی، ج۲، ص۶۷؛ الاختصاص، شیخ مفید، ص۱۸۶؛ بحارالانوار، علامه مجلسی، ج۲۸، ص۲۲۸.
  60. اصول کافی، کلینی، ج۱، ص۴۶۰؛ بحارالانوار، علامه مجلسی، ج۲۸، ص۲۵۰.
  61. الامامة والسیاسه، ابن قتیبه دینوری، ج۱، ص۱۶؛ به نظر میرسد او اولین کسی بود که این فضیلت امیرمؤمنان(ع) را انکار کرد و برخی دیگر نیز از او پیروی کردند.
  62. کتاب سلیم بن قیس، ص۳۸۸.
  63. الامامة و السیاسة، ابن قتیبه دینوری، ج۱، ص۱۶.
  64. کرمانی کجور، محمد، مقاله «فاطمه زهرا دختر رسول خدا»، دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم، ج۱، ص:۲۶۹-۲۸۵-.