اهداف آزادی سیاسی در فقه سیاسی

از امامت‌پدیا، دانشنامهٔ امامت و ولایت

نسخه‌ای که می‌بینید نسخه‌ای قدیمی از صفحه‌است که توسط Wasity (بحث | مشارکت‌ها) در تاریخ ‏۱۷ ژانویهٔ ۲۰۲۳، ساعت ۱۶:۱۶ ویرایش شده است. این نسخه ممکن است تفاوت‌های عمده‌ای با نسخهٔ فعلی بدارد.

مقدمه

اهداف آزادی سیاسی یکی از بزنگاه‌هایی است که غالباً در میان مکتب‌های مختلف دارای خوانش‌های خاصی است و موجب آن شده تا مرزهای میان آنها شفاف گردد. گاه آزادی برای آزادی است یا برای رسیدن به سود و لذت بیشتر، یا برای کسب رفاه و امنیت و گاه همه این امور اهداف میانی تلقی شده تا انسان در مسیر هدایت حرکت کند و به جوهره انسانی خویش نزدیک. رهایی از قدرت ناشایست و مستبد برای رسیدن به کمال است. رسیدن به جامعه دور از استبداد برای آن است تا افراد بتوانند با خاطری آسوده زندگی آرامی را تجربه کنند و به دور از خوف و خشونت قدرت، با پرستش آگاهانه به سوی سعادت راه پویند. انسان از سایر موجودات با قوّه تفکر عقلانی و آزادی در انتخاب مسیر جدا می‌شود، این دو عنصر، گوهر زندگی انسانی است. اسلام انسان را از بندگی دیگر انسان‌ها و خوارشدن در برابر آنان نهی کرده است، پس بر او است که آزاد، کریمانه و به دور از هرگونه ذلت و کوچک شدن، زندگی کند، آن‌سان که علی(ع) فرمود: «لَا تَكُنْ‏ عَبْدَ غَيْرِكَ‏ وَ قَدْ جَعَلَكَ‏ اللَّهُ حُرّاً»[۱].   بنده دیگری مباش که خداوند تو را آزاد قرار داده است.

همچنان که در کافی می‌خوانیم: «إِنَّ اللَّهَ تَبَارَكَ وَ تَعَالَى فَوَّضَ إِلَى الْمُؤْمِنِ كُلَّ‏ شَيْ‏ءٍ إِلَّا إِذْلَالَ‏ نَفْسِهِ‏»[۲]. به راستی که خداوند متعال هر امری را به مؤمن وانهاده است مگر آنکه بخواهد خود را ذلیل کند. امام خمینی باور داشت جامعه باید آزادی را صرف صلاح ملت و اسلام کند و نه جهاتی که بر خلاف مسیر نهضت و رضای خداست، ایشان تأکید دارد که اگر ما آزادی را در مسیر خودش برای صلاح ملّت، برای صلاح اسلام، در خدمت کشور، از این آزادی استفاده کردیم، از امتحان درست بیرون آمده‌ایم و اگر خدای نخواسته آزادی را صرف کردیم، بر خلاف مسیر ملّت و اسلام و به زیردستان خودمان ظلم کنیم، این آزادی را سلب کرده‌ایم[۳]. از دیگر سو می‌دانیم که در نگرشی کلان، انبیای الهی و اسلام آمده است تا بارهای گران را از دوش انسان‌ها باز کنند و راه را به سوی سعادت و قله‌های کمال برای انسان بگشایند. به تعبیر جوادی آملی، یکی از مباحث قرآن کریم، گشودن بند و زنجیرها، از دست و پای مردم است و آزادکردن آنان را یکی از بهترین نعمت‌ها و رهاورد رسالت پیامبر اسلام(ص) می‌داند: ﴿وَيَضَعُ عَنْهُمْ إِصْرَهُمْ وَالْأَغْلَالَ الَّتِي كَانَتْ عَلَيْهِمْ[۴]. بدترین زنجیرها، زنجیر جهل و نادانی یا زنجیر بردگی و بندگی است که انسان گرفتار آنها نمی‌تواند حقایق را بشناسد یا پس از شناختن، به سبب اسارت، نمی‌تواند نظر خود را بیان کند و بر فرض اظهارنظر، توان اجرای مصوبات الهی را ندارد[۵]. هدف از برخورد و تقابل با طاغوت‌ها و خودکامگان آن بوده است تا موانع آزادی برطرف شده و زمینه و بسترهای رشد و آگاه برای همه شهروندان فراهم گردد تا بتوانند آزادانه قول و اندیشه حق را برگزینند؛ لذا در یک برداشت می‌توان بر این نکته تأکید داشت که آزادی سیاسی، حق برخورداری از حقوق سیاسی۔ اجتماعی است تا انسان‌ها بتوانند آزادانه بدون دخالت دولت و پیرامونیان قدرت، اندیشه، تصمیم یا مسیری را انتخاب کنند. پیامبران الهی نیز در همین چارچوب برخاستند تا ستمدیدگان و گرفتاران را از بند اسارت فرعون‌ها نجات دهند. جهادی برای رهایی از نمرودها. برداشتن موانع سیاسی برای رشد و شکوفایی و در نهایت کمال مطلق. مرحوم نائینی باور داشت اساس حکومت ولایتیه، بر آزادی از اسارت و رقیّت مبتنی است و حقیقت تبدیل سلطنت غاصبه جانره با تحصیل آزادی از اسارت است و تمام منازعات و مشاجرات واقعه فیما بین هر ملت با حکومت تملیکیه سر همین مطلب می‌باشد[۶]. در ادامه خواهیم کوشید در پرتو بررسی اهداف آزادی سیاسی، برخی زوایای این بحث را واشکافیم.[۷]

سعادت و کمال انسان

سعادت و کمال انسان، یکی از دغدغه‌های همیشگی فلاسفه و اندیشه‌ورزان در گستره زمان بوده است، آن گونه که افلاطون، عدالت را مطلوب جویندگان سعادت معرفی می‌کند و می‌نویسد: عدالت در زمره خواستنی‌هایی است که هم به خاطر خود و هم به مناسبت نتایجی که از آن عاید می‌شود، مطلوب جویندگان سعادت می‌باشد[۸]. بسیاری از آموزه‌ها و تعالیم مانند عدالت و آزادی در جهت سعادت و کمال، تحلیل شده است، هرچند که غالباً در فهم این مفاهیم، اختلاف نظرهای بسیار وجود داشته و دارد؛ برای نمونه در بحث آزادی سیاسی، همانند بسیاری از دیگر دستورهای قرآن کریم، هدف، سعادت انسان در نظر گرفته می‌شود، یعنی آزادی در جهت و مسیر سعادت انسان، تعریف و تحلیل شده است، به گونه‌ای که اگر اندکی از این مسیر خارج شود، از آن ارزش آرمانی دور می‌گردد. آزادی برای آزادی نیست، آن گونه که غایت نهایی آزادی، مشارکت سیاسی، اظهارنظر و عقیده و انتخاب نوع نظام و کارگزاران نیز نیست، بلکه هدف عالی، سعادت است. هدف انسان این نیست که آزاد باشد، ولی باید آزاد باشد تا به کمالات خودش برسد، چون آزادی یعنی اختیار و انسان در میان موجودات، تنها موجودی است که خود باید راه خود را انتخاب کند و حتی به تعبیر دقیق‌تر، خودش باید خودش را انتخاب کند؛ پس انسان، آزاد و مختار است، ولی آیا چون آزاد است، به کمال خودش رسیده است، یا مختار است که کمال خود را انتخاب کند؟ با آزادی، ممکن است انسان به عالی‌ترین کمالات و مقامات برسد و ممکن است به “اسفل السافلین” سقوط کند. موجود مختار، یعنی موجودی که افسارش را به گردن خودش انداخته‌اند که ای انسان! تو موجود بالغ و عالم این طبیعت هستی؛ همه فرزندان دیگر نابالغ‌اند و باید سرپرستی شوند، جز تو که مختار و آزادی. ﴿إِنَّا هَدَيْنَاهُ السَّبِيلَ إِمَّا شَاكِرًا وَإِمَّا كَفُورًا[۹]؛ ما تو را راهنمایی می‌کنیم. این خودت هستی که باید انتخاب کنی، آزادی، خودش کمال بشریت نیست، وسیله کمال بشریت است؛ یعنی انسان اگر آزاد نبود، نمی‌توانست کمالات بشریت را تحصیل کند؛ همچنان که یک موجود مجبور نمی‌تواند به آنجا برسد، پس آزادی یک کمال وسیله‌ای است نه یک کمال هدفی[۱۰].

با این نگره، آزادی نیز هدفی میانی است تا انسان را به هدف عالی خود برساند[۱۱]. به تعبیر محمدتقی جعفری، هدف آن است تا انسان به حیات معقول، برسد، آن گونه از زندگی که به فعلیت رسیدن ابعاد اصیل حیات در مسیر کمال و بارورگشتن آنها در آن زندگی، تأمین می‌گردد[۱۲] در این نوع از زندگی، انسان در روندی آگاهانه، نیروها و فعالیت‌های جبری و جبرنمای زندگی طبیعی را در مسیر هدف‌های تکاملی ترسیم می‌کند و شخصیت انسانی به تدریج در این گذرگاه ساخته شده، وارد هدف اعلای زندگی می‌سازد. این هدف اعلا در جهت کمال برین است[۱۳]. با چنین رویکردی شناخت و سعادت و آزادی روحی و اجتماعی در کنار هم قرار می‌گیرند. به تعبیر علی(ع) عارف کسی است که خود را آزاد کند: «الْعَارِفُ‏ مَنْ‏ عَرَفَ‏ نَفْسَهُ‏ وَ أَعْتَقَهَا وَ نَزَّهَهَا مِنْ كُلِّ مَا يُبْعِدُهَا وَ يُوبِقُهَا»[۱۴]. عارف کسی است که نفس و جان خویش را بشناسد، آن را آزاد کند و از هرچه او را از سعادت، دور می‌کند و اسیر می‌گرداند، پاک گرداند. با توجه به همین نظرگاه، یکی از مباحث کلیدی بحث آزادی بیان و مطبوعات و رسانه‌های جمعی از سنخ قضایای ارزشی و “بایدها و نبایدها” است و به بحث از منشأ و ملاک تعیین ارزش‌ها بر می‌گردد. در اسلام همه ارزش‌ها به گونه‌ای طراحی و تنظیم می‌شوند که در جهت نیل به کمال نهایی انسان، یعنی “قرب الی الله” مؤثر باشند. با این بیان، ملاک و معیار ارزش‌ها در نظام اسلامی مشخص می‌شود. با قبول این مبنا هر چیزی که در رسیدن به آن کمال، نقشی داشته باشد، ارزش مثبت پیدا می‌کند و بر عکس هرچه مانع رسیدن به آن کمال باشد، ضدارزش محسوب می‌شود. حکومت اسلامی نیز موظف است در جهت حفظ و تقویت ارزش‌ها و نفی و ممانعت از رشد و گسترش ضدارزش‌ها تلاش نماید. آزادی مطبوعات و آزادی بیان نیز با همین ضابطه مورد ارزیابی قرار می‌گیرد و اگر مطبوعات و رسانه‌ها در جهت تکامل و نزدیکی انسان به خدا مؤثر باشند، امری مطلوب و دارای ارزش مثبت خواهند بود و اگر موجب دوری انسان از خدا و بازماندن او از پیمودن راه کمال شوند، ضدارزش تلقی خواهند شد و حکومت در مواردی باید جلوی آنها را بگیرد. به بیان دیگر، از نظر اسلام همه در بیان عقیده خود آزادند، مگر اینکه این عقیده با مصالح انسان تضاد داشته باشد و منظور از مصالح هم اعم از مصالح مادی و معنوی و دنیوی و اخروی است[۱۵]. با توجه به همین نگره است که مطهری نیز باور دارد که اراده و آزادی بشر تا آنجا محترم است که با استعدادهای عالی و مقدسی که در نهاد بشر گذاشته شده است، هماهنگ باشد و او را در مسیر ترقی و تعالی بکشاند، اما آنجا که این آزادی، بشر را به سوی فنا و نیستی سوق می‌دهد و استعدادهای نهایی او را هدر می‌دهد، دیگر احترامی ندارد[۱۶]؛ پس ملاک شرافت و احترام آزادی انسان این است که در مسیر انسانیت باشد. انسان را در مسیر انسانیت باید آزاد گذاشت نه آنکه او در مسیر هرچه انتخاب کند ولو ضد انسانیت، آزاد باشد[۱۷].[۱۸]

شفاف‌سازی اندیشه حق

فرایند طبیعی اندیشه‌ورزی جامعه به این نحو است که با تضارب آرا و تعامل اندیشه‌ها با یکدیگر زمینه طرح و عرضه آنها فراهم شده، گفتار و اندیشه حق شفاف گردیده تا خواستاران حقیقت بتوانند آن را برگیرند و انتخاب کنند. با توجه به ادبیات و بیان قرآن کریم، یکی از اهداف بنیادین آزادی در جامعه اسلامی، شفاف‌سازی اندیشه حق است، با آزادی است که زمینه‌ها و مرزهای مکتب‌های، شفاف می‌شود و بسترها برای گرایش به سوی اندیشه حق فراهم می‌گردد: در تاریخ تمدن اسلامی و اندیشه‌های برآمده از آموزه‌های اسلامی می‌خوانیم که اسلام، باب اندیشه و اجتهاد را بر مسلمانان باز کرد، در فهم مسائل و احکام آن، مکاتب و مذاهب متعددی امکان اظهارنظر پیدا کردند و اندیشه اسلامی را پربار کردند، این امر موجب شد تا کسی حق دیگران در فهم مذهبی را انکار نکند. مطلوب، پذیرش تعدد و غنی‌سازی آن با گفت وگوهای ایجابی و تمسک به اصول بنیادین و اجماعی میان مسلمانان برای رویارویی با جبهه‌های مخالف است[۱۹]. شهید مطهری با توجه به نقش اساسی آزادی سیاسی در تأمین شفاف‌سازی برای برجسته شدن اندیشه حق، بر این امر پافشاری داشت که باورها باید در فرایند گفت‌و‌شنود علمی به سنجه نقد خورند تا افراد بتوانند آزادانه و آگاهانه دست به انتخاب زنند. وی می‌نویسد: من در محیط همین دانشکده به فردی که عقاید ماتریالیستی داشت و گاهی سر کلاس‌ها ابراز می‌کرد، هم به خودش و هم چند بار به وسیله استادهای دیگر به او پیغام دادم گفتم من به تو نمی‌گویم تو چرا این طور فکر می‌کنی حق داری این طور فکر کنی و نمی‌گویم که تو چرا فکر خودت را ابراز می‌کنی، حق داری ابراز کنی؛ ولی من یک مطلب به تو می‌گویم: تو واقعاً اگر به فکر خودت ایمان و اعتماد داری چرا جلو ما این حرف‌ها را نمی‌زنی؟ چرا هر جا دانشجویان سال اول حضور دارند - که می‌دانی از جایی اطلاع ندارند و معمولاً دانشجو از استاد حساب می‌برد و بیم دارد که آخر ترم نمره به او ندهد، حرف‌هایت را می‌زنی؟ من هم می‌آیم سر کلاس می‌نشینم، دانشجویان هم باشند، تو حرف‌هایت را بزن من هم حرف‌هایم را می‌زنم، آزادی فکر معنایش این است، تو بگو من هم بگویم، تو بنویس من هم بنویسم، تو فکر خودت را ابراز کن، من هم ابراز کنم. تو صریح و بی‌نفاق آنچه که واقعاً فکر می‌کنی، نه در زیر لفافه‌های دیگر که آن نفاق و حقه بازی و توطته و اغفال و اضلال است، بیان کن، من هم بیان می‌کنم. گفتم اگر مایل هستی یک میزگرد تشکیل می‌دهیم، حتی استادهای دانشکده‌های دیگر را هم بخواهی حاضر می‌کنیم، اگر مطالبی علمی و منطقی داری بگو، ما هم اگر حرفی داشته باشیم در مقابل شما بگوییم. گفتم با اینکه من به هیچ وجه حاضر نیستم در رادیو و تلویزیون حرف بزنم یا ظاهر بشوم، ولی برای این کار حاضرم، تا همه مردم ایران بشنوند یا ببینند[۲۰].

آن‌گاه که این فرصت‌های گفت وگویی در محیط‌های علمی و جوامع اندیشه‌ای فراهم شود که غالباً توسط صاحبان قدرت و حاکمیت انجام می‌شود، می‌توان به شفاف شدن مرزهای حق و باطل و بر آمدن اندیشه حق، امید بسیار داشت. در راستای شفاف‌سازی قول و اندیشه حق است که هدایت و دعوت بر اساس بصیرت و بینش تنظیم می‌گردد: ﴿قُلْ هَذِهِ سَبِيلِي أَدْعُو إِلَى اللَّهِ عَلَى بَصِيرَةٍ أَنَا وَمَنِ اتَّبَعَنِي[۲۱]. بصیرت در اصل به معنی علم با همراهی چشم و قلب است، آن‌سان که گاه “دیدن” هست و بصیرت نیست: ﴿وَتَرَاهُمْ يَنْظُرُونَ إِلَيْكَ وَهُمْ لَا يُبْصِرُونَ[۲۲]. پس بصیر کسی است که بصارت دارد یعنی نظر و علم را با هم[۲۳]. در بصیرت؛ دانایی، بینایی، بینایی دل، هوشیاری، زیرکی و یقین وجود دارد[۲۴] این امر که به تشخیص همه جوانب امور می‌انجامد، فرد را از تسلیم شدن در برابر احساسات و عواطف دور می‌سازد. خداوند، دعوت و فراخوانی پیامبر گرامی اسلام(ص) و پیروانش را بر اساس بصیرت اعلام می‌کند، امری که موجب شفاف شدن حق گشته و فرد را در مسیری نگاه می‌دارد که از انحراف و فساد دور باشد. آن زمان که نگاه دقیق و روشن به مسائل، آگاهی علمی و عملی نکته‌سنجی و خردورزی در کنار هم قرار گیرند، اندیشه‌ای استوار به وجود می‌آید، علی(ع) می‌فرمایند: «فَإِنَّمَا الْبَصِيرُ مَنْ سَمِعَ فَتَفَكَّرَ وَ نَظَرَ فَأَبْصَرَ»[۲۵]. بصیر آن است که بشنود، فکر کند، نگاه کند و به ژرفایی ببیند.

خداوند در سوره نحل بر این امر تأکید می‌کند که دعوت باید با حکمت و اندرزهای نیک همراه باشد؛ روشی برای شفاف‌سازی اندیشه حق. استوار بودن دعوت بر این روش‌ها و مجادله برتر و احسن، از آن حکایت دارد که طرف مقابل و مخالف هم می‌تواند وارد بحث شود و دلیل بیاورد. طبعاً در جامعه باید مجالی برای طرح دیدگاه‌های گوناگون وجود داشته باشد تا از آن میان، اندیشه حق آشکار گردد: ﴿ادْعُ إِلَى سَبِيلِ رَبِّكَ بِالْحِكْمَةِ وَالْمَوْعِظَةِ الْحَسَنَةِ وَجَادِلْهُمْ بِالَّتِي هِيَ أَحْسَنُ[۲۶]. تأکید می‌شود، حتی جدال با منکران اندیشه و مبانی اسلامی، باید احسن باشد و این نکته، یعنی به رسمیت شناختن فضای گفت‌وگویی: ﴿وَلَا تُجَادِلُوا أَهْلَ الْكِتَابِ إِلَّا بِالَّتِي هِيَ أَحْسَنُ[۲۷]. روایتی از امام حسن عسکری(ع) نقل شده است که امام صادق(ع) آن‌گاه که نزد ایشان جدالی درباره دین به وجود آمد و بیان شد که پیامبر(ص) و ائمه(ع) از آن نهی کرده‌اند، فرمودند که از جدال به طور مطلق نهی نشده، بلکه از جدال به غیر احسن، نهی شده است، آیا نشنیده‌اید که خداوند در کتابش امر به جدال احسن می‌کند، سپس آیات بالا از سوره عنکبوت و نحل را یادآور شدند و چنین ادامه دادند که به راستی، جدال احسن و برتر را دانشوران با دین پیوند می‌زنند و جدال “غیر احسن” حرام است[۲۸]. نکته‌ای ظریف در این آیه نهفته است، خداوند دعوت به راه خود را محدود به حکمت و موعظه نیکو کرده است؛ زیرا دعوت آن‌گاه که همراه با دلایل قطعی باشد، حکمت است و اگر با دلایل ظنی باشد، موعظه حسن است، اما جدل از باب دعوت نیست، بلکه هدف از آن، امری مغایر با دعوت است و آن الزام و ساکت‌سازی طرف مقابل است، پس برای همین، خداوند نفرمود، ادع إلى سبيل ربك بالحكمة و الموعظة الحسنة و الجدل الأحسن، بلکه جدل را از دعوت با فعلی دیگر جدا کرد تا به این امر اشاره داشته باشد که با جدل، دعوت به دست نمی‌آید، بلکه هدف چیزی دیگر است[۲۹]. به هر حال دعوت‌های مبتنی بر گفت‌و‌گو و مذاکره، همراه با حکمت، منطق و استدلال بوده و طبیعی است که در این روند، افراد توان می‌یابند تا انتخاب کنند.

کلام خداوند، در بیان خود نیز این مسیر گفت‌وگو و شفاف‌سازی اندیشه حق را به طور عملی نشان داده است، به تعبیر جوادی آملی، یکی از مصادیق عملی و عینی برای آزادی بیان و عقاید و ایجاد بستر برای شفاف گردیدن گفتار و مسیر حق، قرآن کریم است. در این کتاب، گزارشی مفصل از دیدگاه‌های مخالفان ارائه می‌شود: یکی از شبهات ملحدان زمان پیامبر(ص) درباره معاد این بود که می‌گفتند: آیا شنیده‌اید که یک خبر مهم در مکه منتشر گشته و یک مدعی نبوت، ادعا می‌کند که شما پس از آنکه مردید و قطعه قطعه و متلاشی شدید، دوباره زنده می‌شوید؟ ﴿وَقَالَ الَّذِينَ كَفَرُوا هَلْ نَدُلُّكُمْ عَلَى رَجُلٍ يُنَبِّئُكُمْ إِذَا مُزِّقْتُمْ كُلَّ مُمَزَّقٍ إِنَّكُمْ لَفِي خَلْقٍ جَدِيدٍ[۳۰] خبر معاد، واقعاً خبر مهمی است و خود قرآن، به عنوان ﴿نَبَأٌ عَظِيمٌ از آن یاد می‌کند: ﴿عَمَّ يَتَسَاءَلُونَ * عَنِ النَّبَإِ الْعَظِيمِ[۳۱] این خبر، سریعاً در حجاز منتشر شد و قرآن کریم از این مسئله مهم، بارها سخن گفته و شبهات منکران را نیز آورده است و فضایی باز برای تفکر آزادانه و منطقی در این باره به وجود آورده است[۳۲]. پس آن‌گاه که در عرصه اعمال قدرت، آزادی وجود داشته باشد، یعنی قدرت سیاسی پذیرفته است تا روابط علمی و تعاملات گفت‌وگویی در میان همه شهروندان برقرار باشد و نقد دیدگاه قدرتمندان، امری طبیعی تلقی گردد. در دایره نقادی است که سره و ناسره از هم جدا می‌شود، امام باقر(ع)، از حضرت مسیح نقل می‌کند که فرمود: «خُذُوا الْحَقَّ مِنْ‏ أَهْلِ‏ الْبَاطِلِ‏ وَ لَا تَأْخُذُوا الْبَاطِلَ مِنْ أَهْلِ الْحَقِّ كُونُوا نُقَّادَ الْكَلَامِ فَكَمْ مِنْ ضَلَالَةٍ زُخْرِفَتْ بِآيَةٍ مِنْ كِتَابِ اللَّهِ كَمَا زُخْرِفَ الدِّرْهَمُ مِنْ نُحَاسٍ بِالْفِضَّةِ الْمُمَوَّهَةِ النَّظَرُ إِلَى ذَلِكَ سَوَاءٌ وَ الْبُصَرَاءُ بِهِ خُبَرَاءُ»[۳۳]. حق را گرچه گوینده آن از اهل باطل باشد، بگیرید، اما باطل را گرچه گوینده آن اهل حق باشد، رد کنید، شما نقادان و سنجش‌گران سخن باشید. چه بسا ضلالت و گمراهی که با آیه‌ای از کتاب خداوند آراسته شده باشد، همان طور که ممکن است در همی از مس با نقره آراسته گردد که ظاهری مشابه سکه‌های اصل دارد و نگاه به آن دو یکسان است، اما افراد با بصیرت از ناخالصی آن باخبرند.

کژیها و ناراستی‌ها در حوزه سیاست که فرایندی بس پیچیده و چند لایه دارد، با سنجه نقد آشکار می‌گردند، در حالی که در نظام‌های استبدادی، فرد خودکامه می‌پندارد که همه حق همانند بسته‌ای است که به طور کامل آن را در اختیار او قرار داده‌اند، پس هرگونه نقد، متاعی ممنوع می‌شود و کسان دیگر حق اظهار نظر و بیان دیدگاه خود را ندارند، بلکه آنان باید تنها حرفی را تکرار کنند که او می‌گوید، آری دیگران آزادند تا حرف او را تکرار کنند، کرنش کنند و ستایش، در غیر این صورت، آن فرد، گرفتار انبوه بندها خواهد شد. قرآن کریم این پندار فرعون را چنین بیان می‌کند که او به بزرگان قوم خویش می‌گفت من جز خویشتن را برای شما خدایی نمی‌شناسم: ﴿وَقَالَ فِرْعَوْنُ يَا أَيُّهَا الْمَلَأُ مَا عَلِمْتُ لَكُمْ مِنْ إِلَهٍ غَيْرِي[۳۴]. کلام و سخن فرعونی که خود را در جایگاه خداوند می‌پندارد، مصون از خطا انگاشته می‌شود و همه بدون اندیشه و بی‌شک و تردید، باید بر آن گردن نهند. آن‌گاه که فرعون به اشراف و پیرامونیان خویش چنین مغرورانه سخن می‌گوید، تکلیف مردم عادی و زیردستان و ستمدیدگان روشن است. در این گمانه‌ها، اندیشه‌های متفاوت و دیدگاه‌های دیگر، اجازه بیان و بروز پیدا نمی‌کنند. این گونه است که ترس و خفقان جامعه را فرا می‌گیرد و هر اندیشه‌ای به جرم مخالفت و رقابت با اندیشه حاکم و قدرت غالب، سرکوب می‌شود و به سنگ تهمت و کج‌فهمی رانده می‌شود؛ لذا فرعون، حضرت موسی(ع) را به دیوانگی تهمت می‌زند: ﴿قَالَ إِنَّ رَسُولَكُمُ الَّذِي أُرْسِلَ إِلَيْكُمْ لَمَجْنُونٌ[۳۵]. پس آن فرد خودبین، دیدگاهش را تنها معیار و مصداق حق می‌داند و تنها سخن اوست که پژواک‌گر حق است، همو است که حقیقت و مرزهای آن را مشخص می‌کند و از همین بزنگاه است که همه را پیروان و ستایشگران خویش می‌خواهد و با آنان که مخالفتی کنند، برخورد شدید می‌شود. باری این امر به ویژه در گستره سیاسی عینیت بیشتر می‌یابد، ساحتی که در آن رهایی از قیدوبند دیگران، سخن دیگران، زندان‌های ساختگی قدرت و حقیقت‌یابی بیش از دیگر ساحت‌ها جای چالش و پرسش دارد. عرصه‌ای که در آن انسان، هر آینه امکان دارد، خطا کند و در مسیر جست‌وجوی حقیقت، با افت و خیزهای بسیار روبه‌رو گردد، همه این امور به ما می‌گوید ادعای دستیابی به حقیقت، ساده نیست مگر آن‌گاه که افراد بهره‌ای از علم وحیانی داشته باشند، پس به حاکمان گوشزد می‌شود دشواره‌های سیاسی را باید در گفت‌وگو، مذاکره و نقد و انتقاد، تحلیل مطلوب کرد؛ امری که به شفافیت اندیشه بهتر می‌انجامد. با این وصف است که نگرش‌ها و عقاید مختلف، طرح می‌گردد. خواهندگان آن گونه که آن را طلب می‌کنند، می‌شناسند، به آثار و پیامدهای آن آگاه می‌شوند و راهی را که صلاح می‌دانند، بر می‌گزینند.[۳۶]

ایجاد بستر برای انتخاب برتر

یکی از اهداف آزادی سیاسی، بسترسازی برای انتخاب برتر و آزادانه است؛ زیرا آن‌گاه که انسان به فطرت خویش باز گردد و موانع انتخاب او برطرف شود، او قول حق و دیدگاه شایسته را بر می‌گزیند. در عرصه اعمال قدرت، آن‌گاه که حاکمیت اجازه دهد تا افکار و اندیشه‌ها در روالی منطقی و سنجیده عرضه گردند، زمینه‌های انتخاب شایسته و برتر فراهم می‌شود. مشارکت سیاسی امروزه یکی از کلیدی‌ترین روش‌های رویارویی با استبداد و تک‌تازی قدرتمندان است، این امروز تنها زمانی رخ می‌دهد که حضور آزادانه مردم در تکاپوهای انتخابی، فراهم باشد. انتخاب برتر که به شایسته‌سالاری می‌انجامد آن‌گاه روی می‌دهد که فرایند آزادانه برای انتخاب شایستگان و برترها وجود داشته باشد. تا زمانی که در میان افراد، اقوال و اندیشه‌های سیاسی مختلف، فرصت طرح و عرضه وجود نداشته باشند، نمی‌توان دست به انتخاب زد و این فرصت تنها با آزادی ممکن می‌شود. در جامعه با حضور اندیشه‌های متکثر و صداهای متعدد، تضارب آرا شکل می‌گیرد و می‌توان در روندی تعاملی، به انتخاب‌های شایسته در عرصه‌های مختلف دست یافت. با نهادینه شدن این ارزش و سازوکارهای برآمده از آن، اختلاف نظرها و تفاوت اندیشه‌ها به رسمیت شناخته می‌شود، شهروندان در رفت و برگشت‌های فکری، گفتن‌ها و شنیدن‌های منطقی و علمی، دغدغه‌های پیداکردن حقیقت، به درجه‌ای از رشد و تعالی می‌رسند که می‌توانند از میان انبوه گفتارها و پندارها، امر نیک را برگزینند. امروزه گاه جوامع بشری گرفتار رفتارهای توده‌گرا شده و آزمندان قدرت با بهره از احساسات مردم و تحریک عواطف توده‌ها آنان را از انتخاب شایسته و برتر باز می‌دارند، به همین دلیل است که تضارب آرا که غالباً به رشد عقلانی جامعه یاری می‌رساند در اندیشه دینی دارای اهمیت است. شهید صدر با استناد به برخی آیات قرآن کریم[۳۷] بر این باور است که از مزیت‌های آزادی فکری در اسلام آن است که با تقلید و جمود فکری، تسلیم شدن عقل در برابر افسانه‌ها و دیدگاه دیگران، بدون تحقیق و بررسی، مخالفت می‌شود و آن هدفی که دنبال می‌شود، ایجاد و پرورش عقل استدلال گر و برهانی انسان است، پس برای ایجاد اندیشه آزاد برای انسان، صرف اینکه به او گفته شود: هرگونه که دوست داری فکر کن، کافی نیست، آن گونه که در تمدن غربی طرح می‌شود؛ زیرا این گسترش در بسیاری اوقات، به بندگی فکری می‌انجامد که در تقلید، تعصب، جمود و تقدیس خرافات جلوه‌گر می‌شود، بلکه بر اساس نظرگاه اسلامی، برای پرورش و ایجاد اندیشه آزاد، ناچار باید در وجود انسان، عقل استدلالی و برهانی ایجاد شود که هر فکری را بدون تحقیق و بررسی نپذیرد و به هر عقیده‌ای، نگرود تا آن‌گاه که بر اساس دلیل باشد، این امر برای آن است تا این خرد هوشیار، ضمانتی برای آزادی اندیشه باشد و نگهدارنده انسان از تفریط، تقلید، تعصب و خرافه. به واقع، این نگره، جزئی از مبارزه اسلام برای رهایی درونی انسان است، همان‌گونه که اراده انسان از بندگی شهوات، آزاد می‌شود، به همان نحو، اندیشه و آگاهی انسان نیز از بندگی تقلید و خرافه می‌رهد[۳۸] و توان می‌یابد تا انتخابی برتر داشته باشد. اندیشه رهاشده‌ای که در نقطه مقابل، تعصب‌ها، تقلیدها، تقدیس‌ها و خرافات قرار می‌گیرد، همان کاستی‌هایی که سوگمندانه غالب قدرت‌پرستان از آنها برای کف آوردن قدرت یا حفظ آن از آنها بهره می‌گیرند و جلوی آزادی شهروندان را سد می‌کنند.

یکی از پرسش‌هایی که برخی درباره بحث جهاد در اسلام مطرح می‌کنند این است که جهاد، وسیله و بهانه‌ای بوده است برای تحمیل عقیده مسلمانان بر دیگر ملت‌ها؛ پس حکم جهاد نه تنها بسترساز آزادی نیست، بلکه تحمیل‌گر باور است و با روح آزادی در تضاد؛ اما چون نیک بنگریم و اهداف جهاد را بررسیم، در می‌یابیم که روح حاکم بر جهاد در راستای آزادی مردمانی بوده است که زیر یوغ مستبدان و مستکبران قرار داشته‌اند، یکی از مفسران معاصر بر این امر تأکید دارد که برخی به نادرستی مطرح می‌کنند، اسلام با شمشیر پیشرفت کرده و عقیده اسلام، به وسیله جنگ و جهاد بر مردم تحمیل شده است. در حالی که بررسی تاریخ صدر اسلام شهادت می‌دهد اسلام با برهان و استدلال پیشرفت کرده است؛ زیرا رسول اکرم(ص) و همراهان ایشان در مدت سیزده سالی که در مکه بودند، فشارهای بسیاری را تحمل کردند و در این مدت، عده‌ای از مکه و اطراف آن مسلمان شدند و عده‌ای نیز که از مدینه در مراسم حج به حضور ایشان می‌رسیدند، بر اساس دعوت و تبلیغ صحیح، اسلام را می‌پذیرفتند. زمانی هم که آن حضرت وارد مدینه شدند، پیش از آنکه قدرتی داشته باشند، از همه طرف مورد تهاجم قرار گرفتند و جنگ‌های “بدر صغری”، “بدر کبری”، و “اُحد” صورت گرفت و پس از آنکه حکومت اسلامی شکل یافت، خدای سبحان، با اِذن ﴿أُذِنَ لِلَّذِينَ يُقَاتَلُونَ بِأَنَّهُمْ ظُلِمُوا[۳۹]، اجازه دفاع را به مسلمانان مظلوم داد تا بتوانند برای حفظ حکومت اسلام و مسلمین و برای نجات محرومان و مظلومان دیگر از شرّ کافران بی‌منطق و فتنه‌گر، به جهاد در راه خدا نائل شوند. ایشان سپس به انواع جهاد در اسلام اشاره می‌کند که “جهاد دفاعی” آن است که مسلمانان برای دفاع از خود، در برابر هجوم و حمله دشمن، دست به شمشیر و سلاح می‌برند؛ و “جهاد ابتدایی”، جهادی است که به دستور ولی مسلمین به سوی کافران رفته، آنان را به پذیرش اسلام دعوت می‌کنند و برای این دعوت، موانع غیرمنطقی را به وسیله جنگ، از میان بر می‌دارند. وی سپس به تحلیل کلامی از علامه طباطبایی می‌پردازد که ایشان بر این باور است که در واقع، جنگ ابتدایی به جنگ دفاعی، برمی‌گردد[۴۰] و کلام ایشان را این گونه توضیح می‌دهد که اولین و اساسی‌ترین حق انسان‌ها، حق حیات سالم است که از آزادی فطرت پاک انسانی سرچشمه می‌گیرد؛ فطرتی خدایی که تبدیل‌پذیر نیست ﴿فِطْرَتَ اللَّهِ الَّتِي فَطَرَ النَّاسَ عَلَيْهَا لَا تَبْدِيلَ لِخَلْقِ اللَّهِ[۴۱] سران ستم و سردمداران کافر کشورهای غیرمسلمان، این حق را از مردم سلب نموده، با شیوه‌های گوناگون و تبلیغات نادرست خود ضدّ حق، اجازه و فرصت تفکر و اندیشه صحیح را به آنان نمی‌دهند و با فتنه و آشوب در برابر ارشاد و تبلیغ اسلام، نمی‌گذارند چراغ هدایت دین که خواسته فطرت همه انسان‌هاست، به محدوده کشور شرک و کفر برسد، در این حال است که فرمان ﴿وَقَاتِلُوهُمْ حَتَّى لَا تَكُونَ فِتْنَةٌ[۴۲] برای از میان برداشتن فتنه و آشوب، صادر می‌شود تا به دنبال آن و پس از رفع موانع سردمداران کفر، فطرت اسیرشده مردم آن دیار آزاد شود و سخن منطقی دین به صورت “بلاغ مبین” به آنان عرضه گردد و خود مردم بتوانند چهره واقعی حق را بیابند و آزادانه آن را اختیار کنند: ﴿فَمَنْ شَاءَ فَلْيُؤْمِنْ وَمَنْ شَاءَ فَلْيَكْفُرْ[۴۳] و از آنجا که دین حق، در کمال روشنی و بدون هر ابهامی، هماهنگ با فطرت انسان‌هاست، مردم با میل و رغبت قلبی، آن را می‌پذیرند و دین الهی فراگیر می‌شود؛ بنابراین جهاد ابتدایی برای تحمیل دین بر مردم نیست، بلکه ستیزی با سران بی‌منطق کشورهای بی‌دین و با فتنه‌گری و تبلیغات فریبنده و بی‌اساس آنان است و موافق آزادی عقیده و برای مهیاسازی آن است. پیامبران الهی، همگی پاسداران دل‌های مردم و شکوفاسازان فطرت آنان هستند[۴۴]؛ لذا فرمود: «وَ يُثِيرُوا لَهُمْ‏ دَفَائِنَ‏ الْعُقُولِ‏»[۴۵] فکر و دل مردم، امانت‌های الهی‌اند که پیامبران از آنها محافظت می‌کنند و لذا موسای کلیم(ع) خطاب به فرعونیان چنین گفت: ﴿أَنْ أَدُّوا إِلَيَّ عِبَادَ اللَّهِ إِنِّي لَكُمْ رَسُولٌ أَمِينٌ[۴۶].

نکته مهم دیگر آن است که آغاز جنگ از سوی مسلمانان نبوده است، بلکه مشرکان بودند که با ستم خویش، عرصه را بر مسلمین تنگ کرده و چاره‌ای جز مقابله با آنان برایشان نمانده بود. سید قطب می‌نویسد مسلمانان هیچ‌گاه جنگ و دشمنی آغاز نکردند، بلکه آغازگران این عرصه مشرکان بودند، آنان که صد سبیل الله می‌کردند، به خداوند کفر می‌ورزیدند، آنان هر گناهی را برای جلوگیری از احکام خدا انجام می‌دادند، خود کفر می‌ورزیدند و مردم را نیز به آن وامی داشتند، مشرکان حرمت مسجدالحرام را شکستند، مسلمین را آزار می‌دادند و در طول سیزده سال قبل از هجرت، شکنجه کردند. اهل حرم را از آن بیرون کردند، حرمی که خداوند آن را امن قرار داده است، پس حرمت و قدسیت آن را نگه نداشتند. وی سپس اشاره می‌کند که نزد پروردگار اخراج اهل حرم از جنگ در ماه حرام بدتر است و شکنجه مردم به سبب دین‌شان، از کشتن بدتر، در حالی که مشرکان مکه این دو گناه بزرگ را مرتکب می‌شدند. چنین بود که حجت تمام شد و بر مسلمانان بود که با آنان بجنگند، حال هر جا که باشند، زیراکه ستمگرانی یاغی و بدکار بودند و حرمتی نگه نمی‌داشتند و حرم و ماه حرام نیز صرفاً برای آنان ستار و حفاظی شده بود که هیچ باوری به آنها نداشتند؛ پس آنان آغازگر ستم بودند و شکننده حرمت و قداست کعبه[۴۷]. پس می‌بینیم که جهاد و مقابله با دشمن به معنای تحمیل عقیده نبوده است تا آزادی از میان رود، بلکه برای مسلمین چاره‌ای جز رویارویی نمانده بود و تحمیل و اعمال زور هم که وجود داشت، از سوی مشرکان بود تا مسلمین. در همین راستا، مرحوم طالقانی می‌نویسد آیاتی مانند: ﴿وَمَا أَنْتَ عَلَيْهِمْ بِجَبَّارٍ فَذَكِّرْ بِالْقُرْآنِ[۴۸]؛ ﴿أَفَأَنْتَ تُكْرِهُ النَّاسَ حَتَّى يَكُونُوا مُؤْمِنِينَ[۴۹]؛ و آیه ﴿لَا إِكْرَاهَ فِي الدِّينِ قَدْ تَبَيَّنَ الرُّشْدُ مِنَ الْغَيِّ[۵۰]؛ شواهدی است که رسالت اسلام، متوجه به قلوب و برای برانگیختن فکر و تعقل است و امر به جهاد برای دفع مهاجم و رفع مزاحم می‌باشد[۵۱]؛ همچنین در تفسیر این آیه که فرمود ﴿فَذَكِّرْ إِنَّمَا أَنْتَ مُذَكِّرٌ[۵۲]، آمده است، یعنی که‌ای محمد! تو موعظه کن، تو تنها موعظه‌گری[۵۳]. و در ذیل آیه ﴿لَسْتَ عَلَيْهِمْ بِمُصَيْطِرٍ[۵۴]، در روایتی علی بن ابراهیم نقل می‌کند که یعنی تو بر آنان نگاهبان نیستی و کاتب بر آن نیستی[۵۵].

مرحوم علامه طباطبایی می‌نویسد اینکه خداوند می‌فرماید: ﴿إِنَّمَا أَنْتَ مُذَكِّرٌ بیان این نکته است که وظیفه پیام‌آور، تذکر و هشدار است به امید آنکه مورد اجابت قرار گیرد و مردم ایمان آورند، بدون اکراه و اجبار و آیه ﴿لَسْتَ عَلَيْهِمْ بِمُصَيْطِرٍ، بیان و تفسیر ﴿إِنَّمَا أَنْتَ مُذَكِّرٌ است و قول خداوند که فرمود ﴿إِلَّا مَنْ تَوَلَّى وَكَفَرَ[۵۶]، استثنا از مفعول محذوف است از فعل ﴿فَذَكِّرْ و تقدیر کلام چنین می‌شود که‌ای پیامبر تو مردم را هشدار ده، مگر آن کس که روی گرداند و کافر شود؛ زیرا که تذکر به او لغو است و بی‌فایده و مشخص است که کفر و رویگردانی، بعد از تذکر است. گویی چنین فرموده است که به آنان هشدار بده و به این هشدار خویش تداوم بخش، مگر برای آنکه با هشدار تو، باز رویگردان است، پس در این صورت دیگر نیازی به ادامه تذکر نیست، از او رویگردان که خداوند او را عذاب خواهد کرد[۵۷]. مجموعه این مباحث نشان از آن دارد که حتی جهاد، مخالف آزادی نیست؛ زیرا که اصولاً عقیده امری درونی است و امکان تحمیل آن وجود ندارد، آن سان که فرمود ﴿لَا إِكْرَاهَ فِي الدِّينِ[۵۸]. دین را با شمشیر و چماق نمی‌توان در ذهن کسی فرو کرد و آن را به مردم باوراند، این امری قطعی است، اما آیه از عدم عرضه اسلام و دعوت دیگران و برداشتن موانع رسانش پیام اسلام، سخنی به میان نیاورده است[۵۹]، باری مهم آن است که این دعوت و تبلیغ همراه با استدلال و بیان روشن باشد، امری که مردم با توجه به فطرت خود آن را پذیرا خواهند بود؛ بنابراین یکی از اهداف آزادی سیاسی آن است تا بستری مناسب برای کسب آگاهی‌های لازم و انتقال باورها و اندیشه‌ها به دیگران، فراهم آید و در پرتو آن، امکان تضارب آرا، انتقال باور و اندیشه صحیح به دست می‌آید و با آن می‌توان به رشد و تکامل دیگران کمک کرد[۶۰] و به انتخابی برتر دست یافت که راهبر جامعه اسلامی به سوی تصمیم‌های بهتر و سیاست‌های کارآمد باشد. یکی از رُویه‌های انتخاب برتر، شایسته‌سالاری است. “چه بسا که در ملت‌های گذشته مانند یهود، استحقاق منصب‌های سیاسی را بر پایه غنا و ثروت، ارزش‌گذاری می‌کردند، حق پادشاهی را برای کسی می‌دانستند که صاحب ثروت باشد، به همین دلیل، آن‌گاه که خداوند طالوت را شاه بر بنی‌اسرائیل قرار داد، اعتراض کردند به اینکه او فقیر است در حالی که او صفات دیگر رهبری را دارا بود. قرآن چنین روایت می‌کند: ﴿قَالُوا أَنَّى يَكُونُ لَهُ الْمُلْكُ عَلَيْنَا وَنَحْنُ أَحَقُّ بِالْمُلْكِ مِنْهُ وَلَمْ يُؤْتَ سَعَةً مِنَ الْمَالِ[۶۱].

سپس خداوند فرمود: ﴿إِنَّ اللَّهَ اصْطَفَاهُ عَلَيْكُمْ وَزَادَهُ بَسْطَةً فِي الْعِلْمِ وَالْجِسْمِ[۶۲]. اشاره‌گر به آنکه طالوت شایسته رهبری است و همین امر در امر هدایت، ولایت، سیاست و مدیریت مهم است. حضرت یوسف(ع) به همین ملاک، یعنی کفایت و شایستگی سیاسی اشاره می‌کند، آن‌گاه از عزیز مصر درخواست کرد تا گنجینه‌های شهر و امر اقتصاد را به او واگذارد[۶۳]، پس فرمود: ﴿قَالَ اجْعَلْنِي عَلَى خَزَائِنِ الْأَرْضِ إِنِّي حَفِيظٌ عَلِيمٌ[۶۴] چنین است که اسلام، کفایت و لیاقت را معیار پایه‌ای سیاست و مدیریت می‌داند و تقسیمات طبقه‌ای با امور اعتباری مادی، جایگاهی ندارد، با توجه به همین امر است که پیامبر اعظم(ص) فرمود: «من استعمل عاملا من المسلمین و هو یعلم أن فیهم أولی بذلک منه و أعلم بکتاب الله و سنة نبیه قد خان الله و رسوله و جمیع المسلمین»[۶۵]. هرگاه کسی را در میان مسلمانان، به کار گیرد و رئیس قرار دهد، در حالی که بداند در میان آنان کسی بهتر و شایسته‌تر و عالم‌تر به کتاب خدا و سنت پیامبرش وجود دارد، به خدا و رسولش و همه مسلمانان خیانت کرده است. با تأکید بر همین امر است که ایشان در سخنی دیگر فرمود: «مَنْ وَلِيَ مِنْ أَمْرِ الْمُسْلِمِينَ شَيْئًا فَأَمَّرَ عَلَيْهِمْ أَحَدًا مُحَابَاةً فَعَلَيْهِ لَعْنَةُ اللَّهِ لَا يَقْبَلُ اللَّهُ مِنْهُ صَرْفًا وَلَا عَدْلًا حَتَّى يُدْخِلَهُ جَهَنَّم»؛ لذا می‌بینیم پیامبر اسلام در روز فتح مکه، عتاب بن اسید که جوان بود را بر مکه والی کرد، در حالی که در قوم، پیرمردان و بزرگانی بودند و این نبود مگر به دلیل کفایت و شایستگی، همچنان که او را پس از بازگشت از قلعه طائف به کار گرفت و خطاب به او فرمود: اگر کسی بهتر از تو را در میان این قوم می‌شناختم، او بر ایشان می‌گماشتم. پس، نتیجه و پیامد نیک بسترسازی‌ها برای انتخاب برتر که از اهداف آزادی سیاسی است، حضور شایستگان در فرایندی معقول و سنجیده در عرصه قدرت‌ورزی است، امری که با حضور آن می‌توان تا حد زیادی از تداوم آزادی و امکان اظهار عقیده، بدون هراس و ترس، مطمئن شد؛ زیرا غالباً آن‌گاه جان آزادی به خطر می‌افتد که قدرتمندان به گروه‌گرایی، قومیت‌گرایی، خانواده‌محوری، هواپرستی، شخصیت‌زدگی، تنگ‌نظری و خودمحوری دچار می‌شوند، اموری که با حضور شایستگان از حوزه قدرت و حکومت دور خواهد شد؛ زیرا که شایسته‌سالاری فرایندی است که با آن اموری شایسته‌خواهی، شایسته‌سنجی، شایسته‌گزینی، شایسته‌گماری و شایسته‌پروری به دست می‌آید و همه این امور جامعه را از خودکامگی قدرتمندان دور می‌سازد.[۶۶]

شکوفایی استعدادهای انسان

یکی از عوامل مهمی که قرآن کریم بر می‌شمرد که مانع شکوفایی انسان می‌شود تا به آنچه دارد خو گیرد و نوآوری نداشته باشد، تقلید از پیشینیان است، “قرآن اساسش بر مذمت کسانی است که اسیر تقلید و پیروی از آبا و گذشتگان هستند و تعقل و فکر نمی‌کنند تا خودشان را از این اسارت آزاد بکنند. هدف قرآن از این مذمت چیست؟ هدف قرآن تربیت است؛ یعنی در واقع می‌خواهد افراد را بیدار کند که مقیاس و معیار باید تشخیص و عقل و فکر باشد، نه صرف اینکه پدران ما چنین کردند، ما همچنین می‌کنیم. هیچ پیغمبری مردم را دعوت نکرد، الا اینکه مواجه شد با همین حرف که ﴿إِنَّا وَجَدْنَا آبَاءَنَا عَلَى أُمَّةٍ وَإِنَّا عَلَى آثَارِهِمْ مُقْتَدُونَ[۶۷]؛ که تو چرا می‌خواهی ما را از سنت‌های گذشته پدرانمان منصرف کنی. یک اشکال عمومی در میان همه اقوام بوده و همه پیغمبران دچار آن بوده‌اند و آن مصیبت تقلید از آبا و اجداد و گذشتگان بوده است و پیغمبران بر عکس، عقل مردم را بیدار می‌کردند و می‌گفتند فکر کنید، حال پدرانتان هر طور بودند: ﴿أَوَلَوْ كَانَ آبَاؤُهُمْ لَا يَعْلَمُونَ شَيْئًا وَلَا يَهْتَدُونَ[۶۸][۶۹]. پس از جمله راهکارهای شکوفایی استعدادها و نوآوری اندیشگی زمانی است که انسان از تقلیدهای چشم و گوش بسته و عادات ناشایست اجتماعی رهایی یابد و این رهایی آن‌گاه رخ می‌دهد که بتوان آزادانه پنداشته‌های حاکم بر جامعه را به چالش کشید.

یکی از دیگر عواملی که مانع شکوفایی استعدادهای انسان می‌شود، تقلید و دنباله‌روی از اکثریت است. انسان نباید ببیند اکثر مردم کدام راه را می‌روند. همان طور که انسان به سوی تقلید از دیگران کشیده می‌شود، طبعاً به سوی اکثریت نیز کشیده می‌شود. انسان، در مقابل جمع و عدد که قرار می‌گیرد، می‌خواهد هم‌رنگ جماعت شود، می‌گویند: “خواهی نشوی رسوا، هم‌رنگ جماعت شو”. وقتی جماعت رسوا باشد، هم‌رنگ جماعت شدن، رسواشدن است؛ ولی در انسان تمایل به اینکه هم رنگ جمع شود، زیاد است، قرآن، ملاک قراردادن اکثریت را مذمت می‌کند و می‌گوید کثرت معیار نیست، آنجا که می‌فرماید: ﴿وَإِنْ تُطِعْ أَكْثَرَ مَنْ فِي الْأَرْضِ يُضِلُّوكَ عَنْ سَبِيلِ اللَّهِ إِنْ يَتَّبِعُونَ إِلَّا الظَّنَّ وَإِنْ هُمْ إِلَّا يَخْرُصُونَ[۷۰]. اگر اکثر مردم را پیروی کنی، تو را گمراه می‌کنند، چون اکثر مردم تابع عقل نیستند، تابع گمان و تخمین‌اند. همین که چیزی در خیالشان پیدا می‌شود، دنبالش می‌روند. چون اکثر این جور هستند، پس به اکثر اعتماد نکن. این هم خودش نوعی دیگر استقلال بخشیدن به عقل است و دعوت به اینکه عقل باید معیار باشد[۷۱]. رهایی از تقلید و رسیدن به تحقیق، و عدم پیروی کورکورانه از اکثریت، در جوامعی رخ می‌دهد که آزادی وجود داشته باشد و افراد بتوانند با بهره از خرد خویش، راهی به سوی بینش‌های استوار بگشایند و از استعدادها و قابلیت‌های خود بهره گیرند؛ بنابراین یکی از مهم‌ترین اهداف آزادی سیاسی آن است تا استعدادهای انسان در مسیر شکوفایی قرار گیرد و افراد بتوانند در جامعه توانمندی‌های خود را به ظهور برسانند و از همه داشته‌های پیدا و پنهان خود استفاده کنند. آزادی موقعیتی را در اختیار شهروندان قرار می‌دهد که می‌توانند با حضور آن در مسیر شدن و شکفتن قرار گیرند و از آنها در راه بهتر شدن وضعیت سیاسی جامعه خویش بهره گیرند. انسان دارای استعدادهای بی‌نهایت است و آن استعدادها آن‌گاه به فعلیت می‌رسند که افراد بتوانند آگاهانه و به دور از ترس و حضور خشن قدرت، آنها را ابراز کنند. در جوامع بسته و اختناق‌آلود و استبدادزده؛ قوانین دست‌و‌پاگیر، روابط مبهم، تعاملات چند لایه سیاسی و حضور سنگین قدرت، جلوی بر آمدن نخبگان و ظرفیت‌های افراد را می‌گیرد. این گونه جوامع نه تنها جلوی بروز استعدادها را می‌گیرند، بلکه گاه نخبه‌کشی نیز می‌کنند و نخبگانی که در برابر زیاده‌خواهی قدرتمندان می‌ایستند را با دشواری‌های چندگانه رو‌به‌رو می‌سازند. رشد استعدادها و برآمدن افراد زیرک در جامعه و سیاست، هنگامی رخ می‌دهد که آزادی باشد و شهروندان بتوانند به آسودگی و به دور از چشمان مانع تراش و جست‌وجوگر قدرت، بدون دغدغه و نگرانی از همه امکانات و فرصت‌های موجود بهره گیرند و مانعی در پیش روی خود نبینند.

با آزادی است که روش‌ها، اندیشه‌ها، تعاملات فکری و نظریه‌پردازی‌ها رشد می‌کند و می‌بالد و استعدادها شکفته می‌شود. این در حالی است که خودکامگی، مخالف استعداد است، نهایت کاری که در نظام‌های استبدادی انجام می‌شود، اجازه دادن به استعدادهایی است که ستایشگر قدرت حاکم باشند یا در راستای اهداف و سلیقه آنان حرکت کنند، کسی که اندکی زاویه داشته باشد یا مخالفتی علمی و عقلی با روند آن جامعه داشته باشد، خانه‌نشین می‌شود و باید در خاموشی و فراموشی روزگار سر کند، سرمایه‌های بزرگ انسانی که در جان و نهان انسان‌ها به امانت نهاده شده است، آن‌گاه به ظهور می‌رسند که جامعه‌ای آزاد بدون امر و نهی‌های خشن و بالادستی وجود داشته باشند. در قرآن کریم، انسان موجود با کرامت معرفی شده است، یکی از راه‌های حفظ این کرامت و عزت انسان، زمانی است که انسان، رها از عوامل محدودگر سیاسی، آزادانه بیندیشد، دیدگاه خویش را بیان کند و از آن دفاع کند، بر اساس آنها تصمیم شایسته بگیرد. به یاد آوریم که اجبار و سلطه‌جویی با روحیه و کرامت انسان، ناسازگار است؛ لذا خداوند به پیامبر گرامی اسلام(ص) یادآور می‌شود که تو یاد آورنده‌ای و نه سلطه‌گر بر مردم: ﴿فَذَكِّرْ إِنَّمَا أَنْتَ مُذَكِّرٌ * لَسْتَ عَلَيْهِمْ بِمُصَيْطِرٍ[۷۲]. چنین است که آزادی، عاملی مهم برای به فعلیت در آمدن قابلیت‌ها و استعدادهای انسان و رشد و تعالی در همه زمینه‌ها و رسیدن به ساحت‌های نوآورانه می‌گردد؛ همچنان که رهایی از رذایل اخلاقی و هواهای نفسانی او را به سوی کمال راهبری می‌کند، رهایی از زندان‌های خودساخته قدرت‌ها نیز او را آزاد می‌کند تا در مسیر شکوفا شدن گام بردارد.[۷۳]

جمع‌بندی و نتیجه‌گیری

در دوران جدید، شناختی متفاوت و جدید از انسان، ظهور یافته است، در این نگره، انسان آموزه‌های وحیانی را نمی‌پذیرد، امور غیبی و حقایق ماورایی را قبول نمی‌کند، پس او می‌پندارد که با عقل خویش می‌تواند همه مشکلات را بگشاید، انسان و ذهن کاوشگر او می‌تواند آزادانه به همه افق‌ها سرکشی کند و در این فراگرد، هرچه را که می‌پسندد، انتخاب کند، پس انسان مدرن، انسانی انتخابگر در همه ساحت‌هاست و هیچ عرصه‌ای در این حوزه، استثنا نمی‌شود، این مبنا، انسان را به آزادی تفکر و بیان می‌رساند، هر جور که می‌خواهد فکر کند و هر طور که دوست دارد، بیان کند و کسی نباید محدودگر و مرزگذار انسان گردد. انسان، فعال گزینش‌گر و فاعل مختار است و نباید او را در هیچ عرصه‌ای در بند و محدود کرد؛ پس همو است که می‌تواند هر هدفی را برای خود و از جمله آزادی سیاسی نیز انتخاب کند. به بیان دیگر، در این نگره، هدف‌گذاری ارزش‌ها با انسان است. با این ادعا که کسی نمی‌تواند ادعای دستیابی به حقیقت مطلق را بکند، نوعی نسبیت‌گرایی بر معرفت حاکم می‌شود، پس کسی، حتی خداوند و رسولان الهی نیز نمی‌توانند برای انسان، تعیین تکلیف کنند و هدف‌گذاری. با انکار وحی و با پذیرش حق انتخاب به طور مطلق، برای انسان، در گام بعد، حق و قانون صرفاً ساخته انسان گردید، پس همو است که حقوق، مسئولیت‌ها و قوانین برآمده از آن دو را وضع می‌کند، و کسی دیگر نمی‌تواند و نباید چنین مأموریتی را بر عهده گیرد؛ بنابراین دنیای مدرن، دنیای حقوق و پافشاری بر آن است، گستره‌ای که تلاش می‌شود “حق انسان” بیش از پیش فربه شود و تکلیف، کوچک و لاغر. با آن مبنا، انسان حق دارد تا هرگونه که می‌فهمد، عمل کند، کسی نباید مانع او شود، بنابراین در این روند و با توجیه حق بودن، حتی می‌تواند امور خلاف اخلاق و عقل سلیم را انتخاب کند. در حالی که در نگرش قرآنی، انسان همان‌گونه که حق دارد، تکلیف نیز دارد، پس او آزاد نیست تا هر کار که دوست دارد و خواسته‌هایش امر می‌کنند، انجام دهد. اما با دقت در این گونه نگرش‌ها، می‌توان امور را به شفافی از یکدیگر، جدا ساخت، مسئله مهم آن است که در عالم واقع، حقیقت یک امر مطلق، بیشتر نیست، هرچند که در فهم آن برداشت‌هایی متفاوت هست. هر کسی که شایستگی فهم آن حقیقت را داشته باشد و توانمندی‌های لازم را کسب کرده باشد، می‌تواند فهم مستند خویش را ارائه کند، اما این امر به معنی نسبیت حقیقت و تکثر آن نیست. از دیگر سو، این تکثر و چندصدایی در امر جامعه و سیاست و تصمیم سازی‌های سیاسی، پذیرفته شده است و نمی‌توان آن را انکار کرد، مگر اموری که شریعت به صراحت درباره آنها اظهارنظر کرده باشد؛ اما تکثر سیاسی به معنی تکثر حقیقت در دانش فلسفه و شناخت آن نیست. آری، انسان، علاوه بر حق حیات، دارای حقوقی چون انتخاب شیوه زندگی، نیل به سعادت، حق حاکمیت بر سرنوشت خود، حق مالکیت، حق انتخاب و حق آزادی بیان و دیگر حقوق را دارد، اما این همه مسئله نیست؛ آن‌سان که در نگرش قرآنی، حق حاکمیت از آن خداوند است و طبعاً در عرصه حکومت و سیاست، هدف‌گذاری‌های کلان نیز از سوی او و پیام‌آوران الهی انجام می‌شود.

با توجه به این مبنا بود که در این فصل کوشیدیم برخی اهداف بنیادین آزادی سیاسی را بررسیم و بر اهدافی چون سعادت و کمال انسان، شفاف‌سازی اندیشه حق، ایجاد بستر برای انتخاب برتر که در پی خود شایسته‌سالاری می‌آورد و شکوفایی استعدادهای انسان تأکید کردیم، هرچند این امر به معنای آن نیست که اهداف دیگر قابل پی‌جویی نیست. به هر حال اندیشه حق آن‌گاه بر می‌آید و رشد می‌کند و می‌بالد و نفوذ می‌کند که در شرایط گفت‌وگویی قرار گیرد و در تضارب آرا به نحوی ارائه و عرضه گردد که بتواند خود را بر دیدگاه رقیبان چیره سازد، این مسئله به ویژه در عرصه سیاسی، نمودی بیشتر دارد. شفاف بودن شرایط حاکم بر منابع و امکانات و فرصت‌های برابر برای همه افراد، زمینه بر شدن، رشد و شکوفایی استعدادهای انسان‌ها و برترشدن اندیشه حق را موجب می‌گردد. در همین عرصه بدون ابهام، قابل سنجش، ارزیابی، محاسبه و پیش‌بینی است که ظرفیت‌های افراد آشکار می‌گردد و در میدانی رقابتی و سالم، فضا برای انتخاب و گزینش و بالا آمدن افراد لایق فراهم می‌شود؛ همه این امور در پرتو آزادی سیاسی فرصت خودنمایی می‌یابند. قدرت حاکم به ویژه در کشورهای ناپیشرفته که بیشتر امکانات، فرصت‌ها و موقعیت‌ها را در اختیار دارد، اگر دل به یک اندیشه محدود بسپارد و از آن دفاع کند، طبعاً هم آن جامعه، بسته و محدود خواهد شد و هم دیگر نگرش‌ها توان نمی‌یابند تا در جامعه نفس بکشند و توانش خود را ارائه کنند.

بنابراین در جامعه اسلامی می‌توان از موقعیت‌هایی سخن گفت که با در نظر داشتن این اهداف، همه فعالیت‌های سیاسی و تکاپوهایی که شهروندان در جامعه اسلامی دارند، سامانی مشخص و دقیق در جهت اجرایی شدن آزادی گردند. در نظام سیاسی اسلام، آزادی تا آنجا که آسیب‌رسان به قوانین و ارزش‌های دینی و مصالح اجتماعی و حقوق دیگران نباشد، پشتیبانی می‌شود. با توجه به همین اهداف است که حکومت و حاکمیت، جانبدار طبقه‌ای ویژه یا برخاسته از منافع فردی یا گروهی نیست، بلکه تبلور آرمان‌ها و ارزش‌های سیاسی ملتی هم‌کیش و هم‌فکر است که می‌کوشد در عرصه‌های فکری و سیاسی، راه خود را به سوی هدف عالی نظام اسلامی که همانا سعادت است، بگشاید. این امر در راستای هدف دولت اسلامی است که همانا رشد و شکوفایی بخشیدن به همه توانمندی‌های انسان برای حرکت در مسیر کمال است و البته بخشی از این امر با مشارکت فعالانه و حضور آزادانه همه شهروندان و احساس مسئولیت در برابر آنچه در جامعه می‌گذرد، رخ می‌دهد. با حضور این اهداف در نرم‌افزار نظام سیاسی اسلام، بسترهایی شایسته و بایسته برای حضور همه سلیقه‌ها و گروه‌های اجتماعی فراهم می‌شود، تا در تصمیم‌گیری‌ها و تصمیم‌سازی‌ها مشارکت سرنوشت‌ساز داشته باشند و هر فرد حس کند که در مسیر حرکتی جامعه به سوی اهداف متعالی، نقش بازی می‌کند. گویی با توجه به همین نکته است که در نظام‌نامه جمهوری اسلامی ایران نیز حضور و فعالیت آزادانه مردم به رسمیت شناخته شده است، برای نمونه در اصل ۲۴ آمده است: “نشریات و مطبوعات در بیان مطالب آزادند مگر آنکه مخل به مبانی اسلام یا حقوق عمومی باشد”؛ یا در اصل ۲۶ بر “آزادی احزاب، جمعیت‌ها، انجمن‌های سیاسی و صنفی و انجمن‌های اسلامی یا اقلیت‌های دینی شناخته شده تأکید شده است و این امر مشروط به این گردیده است که اصول استقلال، آزادی، وحدت ملی، موازین اسلامی و اساس جمهوری اسلامی را نقض نکنند”[۷۴]؛ بنابراین در نظام جمهوری اسلامی نیز هیچ کس را نمی‌توان از تکاپوی سیاسی، انتخاب کردن، انتخاب شدن، نقد تصمیم‌های سیاسی و تشکیل نشست‌های صنفی و انجمنی باز داشت یا به حضور در یکی از این فعالیت‌ها مجبور ساخت. پس، از منظر قرآن کریم، هدف از آزادی سیاسی آن است تا انسان هم از چیرگی‌های درونی و قید و زنجیرهای نفسانی رهایی یابد و هم به دور از چشم قدرت‌های تمامیت‌خواه و سلطه‌جو، مسیر خویش را آزادانه در جامعه برگزیند و سرنوشت جامعه‌اش را با مشارکت فعال، رقم زند؛ زیرا که در این نگرش، انسان از آغاز آزاد به دنیا آمده است و قدرت‌های استبدادی، نخستین کاری که انجام می‌دهند، سلب آزادی می‌کنند و مهم‌ترین شرط کمال را از او می‌گیرند.[۷۵]

منابع

پانویس

  1. ابومحمد حسن بن علی شعبه حرانی، تحف العقول، ص۶۸؛ ر.ک: نهج البلاغه؛ خ ۳۱، ص۴۰۱.
  2. محمد بن یعقوب الکلینی، الکافی، ج۵، ص۶۳.
  3. ر.ک: سیدروح الله موسوی خمینی، صحیفه نور، ج۷، ص۴۲-۴۳.
  4. «و بار (تکلیف)‌های گران و بندهایی را که بر آنها (بسته) بود از آنان برمی‌دارد» سوره اعراف، آیه ۱۵۷.
  5. عبدالله جوادی آملی، ولایت فقیه، ص۳۹.
  6. ر.ک: میرزا محمدحسین غروی نائینی، تنبیه الأمة و تنزیه الملة، ص۹۶.
  7. سیدباقری، سید کاظم، آزادی سیاسی از منظر قرآن کریم ص ۲۸۱.
  8. افلاطون، جمهور، ص۹۲.
  9. «ما به او راه را نشان داده‌ایم خواه سپاسگزار باشد یا ناسپاس» سوره انسان، آیه ۳.
  10. مرتضی مطهری، انسان کامل، ص۳۴۶.
  11. مرتضی مطهری، انسان کامل، ص۳۴۶-۳۴۷.
  12. محمدتقی جعفری، شرح و تفسیر نهج البلاغه، ج۴، ص۶۴.
  13. ر.ک: محمدتقی جعفری، حیات معقول، ص۵۹.
  14. علی بن محمد لیثی واسطی، عیون الحکم والمواعظ، ص۵۳.
  15. برای توضیح بیشتر، ر.ک: محمدتقی مصباح یزدی، آزادی (ناگفته‌ها و نکته‌ها)، ص۶۳-۶۵.
  16. مرتضی مطهری، اخلاق جنسی، ص۳۴.
  17. مرتضی مطهری، آشنایی با قرآن، ج۳، ص۲۲۴.
  18. سیدباقری، سید کاظم، آزادی سیاسی از منظر قرآن کریم ص ۲۸۳.
  19. حسن صفار، التعددیة والحریة فی الإسلام، بحث حول حریة المعتقد و تعدد المذاهب، ص۱۲.
  20. مرتضی مطهری، مجموعه آثار، ج۲۴، ص۱۲۴.
  21. «بگو: این راه من است که با بینش به سوی خداوند فرا می‌خوانم، من و (نیز) هر کس که پیرو من است؛ و پاکاکه خداوند است و من از مشرکان نیستم» سوره یوسف، آیه ۱۰۸.
  22. «و اگر آنان را به رهنمود فرا خوانید نمی‌شنوند و می‌بینی که به تو می‌نگرند در حالی که نمی‌بینند!» سوره اعراف، آیه ۱۹۸.
  23. حسن مصطفوی، التحقیق فی کلمات القرآن الکریم، ج۱، ص۲۷۸.
  24. محمد معین، فرهنگ فارسی ج۱، ص۵۳۴.
  25. نهج البلاغه، خطبه ۱۵۳.
  26. «(مردم را) به راه پروردگارت با حکمت و پند نیکو فرا خوان و با آنان با روشی که بهتر باشد چالش ورز! بی‌گمان پروردگارت به آن کس که راه وی را گم کرده داناتر است و او به رهیافتگان داناتر است» سوره نحل، آیه ۱۲۵.
  27. «و با اهل کتاب جز به بهترین شیوه چالش مکنید مگر با ستمکاران از ایشان و بگویید: ما به آنچه بر ما و بر شما فرو فرستاده‌اند ایمان آورده‌ایم و خدای ما و خدای شما یکی است و ما فرمانپذیر اوییم» سوره عنکبوت، آیه ۴۶.
  28. ر.ک: سیدهاشم بحرانی، البرهان فی تفسیر القرآن، ج۳، ص۴۶۴.
  29. فخر رازی، مفاتیح الغیب، ج۲۰، ص۲۸۸.
  30. «و کافران گفتند: آیا شما را به مردی رهنمون شویم که به شما خبر می‌دهد که: چون یکسره پراکنده شدید (و از بین رفتید) دوباره آفرینشی نو خواهید یافت؟» سوره سبأ، آیه ۷.
  31. «از همدیگر از چه می‌پرسند؟ * از آن خبر سترگ» سوره نبأ، آیه ۱-۲.
  32. عبدالله جوادی آملی، ولایت فقیه، ص۳۹.
  33. محمدباقر مجلسی، بحارالانوار، ج۲، ص۹۶؛ ر.ک: احمد بن محمد بن خالد، المحاسن، ج۱، ص۲۳۰.
  34. «و فرعون گفت: ای سرکردگان! من خدایی جز خویشتن برای شما نمی‌شناسم» سوره قصص، آیه ۳۸.
  35. «(فرعون) گفت: بی‌گمان پیامبری که نزد شما فرستاده‌اند دیوانه است» سوره شعراء، آیه ۲۷.
  36. سیدباقری، سید کاظم، آزادی سیاسی از منظر قرآن کریم ص ۲۸۶.
  37. ﴿فَبَشِّرْ عِبَادِ * الَّذِينَ يَسْتَمِعُونَ الْقَوْلَ فَيَتَّبِعُونَ أَحْسَنَهُ أُولَئِكَ الَّذِينَ هَدَاهُمُ اللَّهُ وَأُولَئِكَ هُمْ أُولُو الْأَلْبَابِ «پس به بندگان من مژده بده! * کسانی که گفتار را می‌شنوند آنگاه از بهترین آن پیروی می‌کنند، آنانند که خداوند راهنمایی‌شان کرده است و آنانند که خردمندند “ سوره زمر، آیه ۱۷-۱۸؛ ﴿وَأَنْزَلْنَا إِلَيْكَ الذِّكْرَ لِتُبَيِّنَ لِلنَّاسِ مَا نُزِّلَ إِلَيْهِمْ وَلَعَلَّهُمْ يَتَفَكَّرُونَ «(آنان را) با برهان‌ها (ی روشن) و نوشته‌ها (فرستادیم) و بر تو قرآن را فرو فرستادیم تا برای مردم آنچه را که به سوی آنان فرو فرستاده‌اند روشن گردانی و باشد که بیندیشند» سوره نحل، آیه ۴۴؛ ﴿وَإِذَا قِيلَ لَهُمُ اتَّبِعُوا مَا أَنْزَلَ اللَّهُ قَالُوا بَلْ نَتَّبِعُ مَا أَلْفَيْنَا عَلَيْهِ آبَاءَنَا أَوَلَوْ كَانَ آبَاؤُهُمْ لَا يَعْقِلُونَ شَيْئًا وَلَا يَهْتَدُونَ «و چون به آنان گفته شود از آنچه خداوند فرو فرستاده است پیروی کنید می‌گویند: (نه) بلکه ما از آنچه پدرانمان را بر آن یافته‌ایم پیروی می‌کنیم؛ آیا حتی اگر پدرانشان چیزی را در نمی‌یافته و راه به جایی نمی‌برده‌اند، (باز از پدرانشان پیروی می‌کنند؟)» سوره بقره، آیه ۱۷۰؛ ﴿تِلْكَ أَمَانِيُّهُمْ قُلْ هَاتُوا بُرْهَانَكُمْ إِنْ كُنْتُمْ صَادِقِينَ «این آرزوی آنهاست، بگو: اگر راست می‌گویید هر برهانی دارید بیاورید» سوره بقره، آیه ۱۱۱.
  38. سیدمحمدباقر الصدر، المدرسة الإسلامیة (موسوعة الشهید الصدر)، ج۵، ص۱۰۷.
  39. «به کسانی که بر آنها جنگ تحمیل می‌شود اجازه (ی جهاد) داده شد زیرا ستم دیده‌اند و بی‌گمان خداوند بر یاری آنان تواناست» سوره حج، آیه ۳۹.
  40. ر.ک: سیدمحمدحسین طباطبایی، تفسیر المیزان، ج۲، ص۸۹-۹۹.
  41. «بنابراین با درستی آیین روی (دل) را برای این دین راست بدار! بر همان سرشتی که خداوند مردم را بر آن آفریده است؛ هیچ دگرگونی در آفرینش خداوند راه ندارد» سوره روم، آیه ۳۰.
  42. «و با آنان نبرد کنید تا آشوبی برجا نماند» سوره بقره، آیه ۱۹۳.
  43. «هر که خواهد ایمان آورد و هر که خواهد کفر پیشه کند» سوره کهف، آیه ۲۹.
  44. عبدالله جوادی آملی، ولایت فقیه، ولایت فقاهت و عدالت، ص۳۶.
  45. نهج البلاغه، خطبه ۱: “[پیامبران الهی آمده‌اند] تا گنجینه‌های خرد را در میان انسان‌ها برانگیزانند”.
  46. «که بندگان خداوند را به من بسپارید! من برای شما پیامبری امینم» سوره دخان، آیه ۱۸.
  47. سید قطب، فی ظلال القرآن، ج۱، ص۲۲۷.
  48. «ما به آنچه می‌گویند داناتریم و تو بر آنان چیره نیستی از این روی هر کس را که از وعده عذاب من می‌هراسد با قرآن پند بده!» سوره ق، آیه ۴۵.
  49. «و اگر پروردگارت می‌خواست، تمام آن کسان که روی زمین‌اند همگی ایمان می‌آوردند؛ آیا تو مردم را ناگزیر می‌کنی که مؤمن باشند؟» سوره یونس، آیه ۹۹.
  50. «در (کار) دین هیچ اکراهی نیست که رهیافت از گمراهی آشکار است» سوره بقره، آیه ۲۵۶.
  51. سید محمود طالقانی، پرتوی از قرآن، ج۴، ص۳۸.
  52. «پس پند بده که تنها تو پند دهنده‌ای» سوره غاشیه، آیه ۲۱.
  53. علی بن ابراهیم، تفسیر القمی، ج۲، ص۴۱۸؛ همچنین ر.ک: سید هاشم بحرانی، البرهان فی تفسیر القرآن، ج۵، ص۶۴۵.
  54. «تو بر آنان چیره نیستی،» سوره غاشیه، آیه ۲۲.
  55. علی بن ابراهیم تفسیر القمی، ج۲، ص۴۱۹؛ همچنین ر.ک: سیدهاشم بحرانی، البرهان فی تفسیر القرآن، ج۵، ص۶۴۵.
  56. «مگر آنانکه رو بگردانند و کفر ورزند؛» سوره غاشیه، آیه ۲۳.
  57. سیدمحمدحسین طباطبایی، المیزان فی تفسیر القرآن، ج۲۰، ص۲۷۵.
  58. «در (کار) دین هیچ اکراهی نیست» سوره بقره، آیه ۲۵۶.
  59. آن‌سان که آیه نمی‌گوید که مردم می‌توانند هر دینی را انتخاب کنند، قرآن به صراحت می‌گوید دین نزد خداوند اسلام است: ﴿إِنَّ الدِّينَ عِنْدَ اللَّهِ الْإِسْلَامُ [“بی‌گمان دین (راستین) نزد خداوند، اسلام است» سوره آل عمران، آیه ۱۹] و هر کسی دینی غیر از اسلام را برگزیند، هرگز از او پذیرفته نمی‌شود: ﴿وَمَنْ يَبْتَغِ غَيْرَ الْإِسْلَامِ دِينًا فَلَنْ يُقْبَلَ مِنْهُ [“و هر کس جز اسلام دینی گزیند هرگز از او پذیرفته نمی‌شود» سوره آل عمران، آیه ۸۵].
  60. ر.ک: سیدمحمدعلی داعی نژاد، ایمان و آزادی در قرآن، ص۱۸۲.
  61. «گفتند: چگونه او را بر ما پادشاهی تواند بود با آنکه ما از او به پادشاهی سزاوارتریم و در دارایی (هم) به او گشایشی نداده‌اند» سوره بقره، آیه ۲۴۷.
  62. «گفت: خداوند او را بر شما برگزیده و بر گستره دانش و (نیروی) تن او افزوده است» سوره بقره، آیه ۲۴۷.
  63. ر.ک: جعفر سبحانی، مفاهیم القرآن، ج۲، ص۴۱۱.
  64. «(یوسف) گفت: مرا بر گنجینه‌های این سرزمین بگمار که من نگاهبانی دانایم» سوره یوسف، آیه ۵۵.
  65. جلال الدین سیوطی، جامع الصغیر، ج۱، ص۴۵۵.
  66. سیدباقری، سید کاظم، آزادی سیاسی از منظر قرآن کریم ص ۲۹۳.
  67. «و بدین‌گونه ما پیش از تو در هیچ شهری بیم‌دهنده‌ای نفرستادیم مگر که کامروایان آن (شهر) گفتند: ما پدران خویش را بر آیینی یافته‌ایم و آثار آنان را پی می‌گیریم» سوره زخرف، آیه ۲۳.
  68. «و چون به آنان گویند که به آنچه خداوند فرو فرستاده است و به پیامبر روی آورید می‌گویند: آنچه نیاکان خود را بر آن یافته‌ایم ما را بسنده است؛ آیا حتی اگر نیاکانشان چیزی نمی‌دانستند و رهنمودی نیافته بودند؟» سوره مائده، آیه ۱۰۴.
  69. مرتضی مطهری، تعلیم و تربیت در اسلام، ص۴۶.
  70. «و اگر از بیشتر کسان روی زمین پیروی کنی تو را از راه خداوند به گمراهی می‌کشانند؛ جز پندار را پی نمی‌گیرند و آنان جز نادرست برآورد نمی‌کنند» سوره انعام، آیه ۱۱۶.
  71. مرتضی مطهری، تعلیم و تربیت در اسلام، ص۱۹۴.
  72. «پس پند بده که تنها تو پند دهنده‌ای * تو بر آنان چیره نیستی» سوره غاشیه، آیه ۲۱-۲۲.
  73. سیدباقری، سید کاظم، آزادی سیاسی از منظر قرآن کریم ص ۳۰۱.
  74. ر.ک: قانون اساسی جمهوری اسلامی ایران.
  75. سیدباقری، سید کاظم، آزادی سیاسی از منظر قرآن کریم ص ۳۰۵.