حج در قرآن

از امامت‌پدیا، دانشنامهٔ امامت و ولایت

نسخه‌ای که می‌بینید نسخه‌ای قدیمی از صفحه‌است که توسط Msadeq (بحث | مشارکت‌ها) در تاریخ ‏۴ ژوئیهٔ ۲۰۲۲، ساعت ۱۰:۱۵ ویرایش شده است. این نسخه ممکن است تفاوت‌های عمده‌ای با نسخهٔ فعلی بدارد.

مقدمه

حج در لغت به معنای قصد،[۱] قصد امر عظیم،[۲] روی آوردن،[۳] بازگشت [۴] و بازداشتن [۵] آمده است. برخی معنای اصلی این ماده را قصدی همراه با حرکت و عمل دانسته و گفته‌اند: به حج خانه خدا از آن جهت حج گفته شده که با حرکت و اعمال مخصوص همراه است [۶] و در اصطلاح فقه اسلامی به قصد خانه خدا در وقت خاص با هدف به جای آوردن اعمال مخصوص گفته می‌شود.[۷] به مجموع مناسک و اعمالی که در این سفر انجام می‌گیرد نیز حج گفته شده است.[۸]

حج از جهات گوناگون به اقسام متعددی قسمت شده است؛ از جهت حجم و شمار اعمال، به حج اکبر و حج اصغر قسمت شده است. حج اکبر (حج بزرگ‌تر) به حجی گفته شده است که دارای اعمال بیشتر از جمله وقوف در عرفات، مشعر و اعمال مناست و حج اصغر (حج کوچک‌تر)، حجی است که این اعمال در آن نیست و به آن عمره گفته می‌شود.[۹] از جهت چگونگی انجام اعمال و نیز حج‌گزار به تمتع، «قِران» و «اِفراد» قسمت شده است.[۱۰]

حج تمتع حجی است که حج‌گزار در آن ابتدا برای اعمال عمره محرم شده، پس از خروج از احرام، دوباره برای اعمال حج احرام می‌بندد.[۱۱]

حج قِران حجی است که عمره آن پس از حج است و حج‌گزار هنگام احرام حج، قربانی خود را به همراه می‌آورد.[۱۲]

حج اِفراد نیز حجی است که حج‌گزار تنها برای حج محرم شده، عمره را پس از آن به جای می‌آورد.[۱۳] تعاریف دیگری نیز برای این سه‌گونه حج بیان شده است.

از جهت حکم شرعی نیز به حج واجب و غیر واجب قسمت شده است. حج واجب گاه به اصل شرع واجب می‌گردد که به آن «حَجّة الاسلام» می‌گویند [۱۴] و گاه با اسباب عارضی همچون نذر، قسم و عللی دیگر واجب می‌شود و حج غیر واجب آن است که شرایط وجوب حج را ندارد که به آن «حج استحبابی» گفته می‌شود؛[۱۵] همچنین حج‌گزار، گاه برای خود حج می‌گزارد و گاه به نیابت از شخصی دیگر که به آن «حج نیابی» یا «حج استنابه‌ای» گویند. قسم اخیر نیز به «حج بَلَدی» و «حج میقاتی» قسمت می‌شود. حج بلدی آن است که حج‌گزار از بلد منوب عنه نیت حج کند و حج میقاتی آن است که از میقات به نیابت منوب عنه به جا آورده شود.[۱۶]

حج در قرآن کریم

قرآن از حج با واژه‌ها و تعبیرهای گوناگون یاد کرده است؛ از جمله:

  1. ماده «حجّ» که ۸ بار به صورت اسم و مفرد ﴿وَأَتِمُّوا الْحَجَّ[۱۷] و یک بار به صورت جمع: ﴿ثَمَانِيَ حِجَجٍ[۱۸] و یک بار به صورت فعل: ﴿فَمَنْ حَجَّ الْبَيْتَ[۱۹] و یک بار به صورت مصدر: ﴿حِجُّ الْبَيْتِ [۲۰] و یک بار نیز با تعبیر «حج اکبر» آمده است: ﴿يَوْمَ الْحَجِّ الْأَكْبَرِ[۲۱] که برخی مراد از آن را اعمال حج در برابر عمره دانسته‌اند که حج اصغر است؛[۲۲] ولی برخی مقصود از آن را روز عید قربان[۲۳] یا روز عرفه [۲۴] یا همه روزهای حج [۲۵] یا تنها عید قربان سال نهم هجری دانسته‌اند؛ زیرا پس از آن روز دیگر به مشرکان اجازه انجام اعمال حج داده نشد.[۲۶] در دو آیه نیز از حج‌گزاران یاد شده است که در یک آیه با تعبیر ﴿الْحَاجِّ آمده: ﴿أَجَعَلْتُمْ سِقَايَةَ الْحَاجِّ[۲۷] و در آیه‌ای دیگر از آنان با تعبیر قصد‌کنندگان خانه خدا [۲۸] یاد شده است:﴿آمِّينَ الْبَيْتَ الْحَرَامَ[۲۹].
  2. مناسک که جمع مَنْسک به معنای اعمال حج [۳۰] یا جای اعمال [۳۱] است: ﴿فَإِذَا قَضَيْتُمْ مَنَاسِكَكُمْ[۳۲] برخی مراد از آن را خصوص قربانی و ریختن خون دانسته‌اند.[۳۳]
  3. «﴿شَعَائِرَ اللَّهِ» که در ۴ آیه آمده و در برخی از این آیات مراد مناسک و اعمال حج است: ﴿لَا تُحِلُّوا شَعَائِرَ اللَّهِ[۳۴][۳۵] در آیاتی دیگر نیز قرآن از برخی اعمال حج همچون طواف: ﴿وَلْيَطَّوَّفُوا بِالْبَيْتِ الْعَتِيقِ[۳۶]، کوچ از عرفات: ﴿أَفَضْتُمْ مِنْ عَرَفَاتٍ[۳۷]، نماز پشت مقام ابراهیم: ﴿وَاتَّخِذُوا مِنْ مَقَامِ إِبْرَاهِيمَ مُصَلًّى[۳۸] و سعی میان صفا و مروه: ﴿إِنَّ الصَّفَا وَالْمَرْوَةَ مِنْ شَعَائِرِ اللَّهِ فَمَنْ حَجَّ الْبَيْتَ أَوِ اعْتَمَرَ فَلَا جُنَاحَ عَلَيْهِ أَنْ يَطَّوَّفَ بِهِمَا وَمَنْ تَطَوَّعَ خَيْرًا فَإِنَّ اللَّهَ شَاكِرٌ عَلِيمٌ[۳۹] یاد کرده است. در این آیات، قرآن کریم از برخی مباحث مربوط به حج از جمله حج در شرایع پیشین، اهمیت حج، فلسفه حج و برخی احکام و آداب آن سخن به میان آورده است.

پیشینه حج

از برخی آیات قرآن بر می‌آید که خانه کعبه * و حج، پیشینه‌ای بسیار طولانی پیش از اسلام دارند؛ از جمله در آیه ۳۳ حّج / ۲۲ از کعبه با نام خانه کهن یاد شده است: «ثُمَّ مَحِلُّها اِلَی البَیتِ العَتیق». در برخی روایات آمده است که بدان جهت به این نام (عتیق) نامیده شده که خداوند این خانه را پیش از آفرینش انسان‌ها و حتی قبل از خلقت زمین آفریده است؛[۴۰] بدین معنا که خداوند ابتدا کعبه را آفرید. سپس کره زمین از زیر کعبه گسترش یافت. در آیه‌ای دیگر کعبه نخستین خانه‌ای دانسته شده که خداوند آن را برای انسان‌ها در زمین قرار داده است: «اِنَّ اَوَّلَ بَیتٍ وُضِعَ لِلنّاسِ لَلَّذی بِبَکَّةَ مُبارَکـًا» (آل‌عمران / ۳، ۹۶) و در آیه‌ای دیگر قرآن همه امت‌ها را دارای مناسک و عباداتی دانسته است: «ولِکُلِّ اُمَّةٍ جَعَلنا مَنسَکـًا» (حجّ / ۲۲، ۳۴، ۶۷) که مناسک حج از جمله آنهاست؛[۴۱] اما درباره زمان بنیانگذاری کعبه و اعمال حج، روایات مختلفی نقل شده است؛ از برخی روایات بر می‌آید که ملائکه الهی بنیانگذاران کعبه و نخستین حجگزاران بوده‌اند. در روایاتی نقل شده که خداوند در زیر عرش خانه‌ای به نام «بیت المعمور» برای طواف و زیارت فرشتگان بنا کرد و سپس ملائکه را به زمین فرستاد تا کعبه را برای زیارت و طواف انسان‌ها بنا کنند.[۴۲] پس از بنای کعبه، جبرئیل نخستین حجگزار بود.[۴۳] بر پایه روایتی دیگر زمان این عمل ۳۰۰۰ سال پیش از آدم بوده است.[۴۴] در روایتی امام صادق(ع) کعبه را خانه‌ای شمرد که ۲۰۰۰ سال پیش از آدم زیارت می‌شده است [۴۵]که بر اساس حدیثی دیگر این حجگزاران ملائکه الهی دانسته شده‌اند.[۴۶] برخی نخستین حجگزار کعبه را حضرت آدم دانسته‌اند.[۴۷] این مطلب در برخی روایات نیز آمده است.[۴۸] با توجه به روایات گذشته که نخستین حجگزاران را ملائکه دانسته‌اند ممکن است مراد این روایات، نخستین حجگزار از انسان‌ها باشد، از این‌رو با هم منافاتی ندارند. در مورد حج آدم(ع) روایت شده که پس از خروج از بهشت، وی بر کوه صفا فرود آمد. سپس جبرئیل مناسک حج را به او آموخت و آدم(ع) همه اعمال حج از جمله طواف، رمی جمرات، قربانی، حلق، سعی و طواف نساء را انجام داد.[۴۹] بر اساس برخی روایات، آدم ۱۰۰۰ بار پیاده به مکه آمد و ۷۰۰ حج و ۳۰۰ عمره به جای آورد.[۵۰] پس از آدم، شیث فرزند و وصی او کعبه را بازسازی کرد [۵۱] و حج و عمره به جای آورد.[۵۲] در روایاتی دیگر نقل شده که نوح(ع) نیز حج به جا می‌آورد [۵۳] و نیز روایت شده که در زمان طوفان و غرق شدن زمین، کشتی نوح پیرامون کعبه طواف کرد، سپس به منا آمد و در بازگشت نیز دوباره به امر خداوند بر گرد کعبه طواف کرد [۵۴] و نیز روایت شده که میان صفا و مروه ۷ دور سعی انجام داد.[۵۵] پس از طوفان نوح بر اثر از میان رفتن آثار کعبه، پیامبران الهی بدون آنکه مکان دقیق کعبه را بدانند حج را به جا می‌آوردند [۵۶] تا اینکه خداوند مکان آن را به ابراهیم(ع) نشان داد: «واِذ بَوَّأنا لاِِبرهیمَ مَکانَ البَیتِ» (حجّ / ۲۲، ۲۶) و آن حضرت با کمک اسماعیل کعبه را تجدید بنا کردند: «واِذ یَرفَعُ اِبرهیمُ القَواعِدَ مِنَ البَیتِ واِسمـعیلُ» (بقره / ۲، ۱۲۷) و نیز آن حضرت از خداوند خواست که اعمال حج یا جایگاه آنها را به آن حضرت نشان دهد: «واَرِنا مَناسِکَنا». (بقره / ۲، ۱۲۸)[۵۷] در روایات آمده است که پس از اتمام ساختمان کعبه جبرئیل نزد آن حضرت آمد و مناسک حج را به وی آموخت [۵۸] و نیز نقل شده که آن حضرت در حالی که اسماعیل * همراه وی بود حج را سوار بر شتری سرخ موی انجام دادند و جبرئیل نیز اعمال واجب و مستحب حج را به آنان می‌آموخت.[۵۹] برپایه نقلی دیگر خانواده و فرزندان ابراهیم * نیز حج به جای آوردند.[۶۰] افزون بر این، خدا به حضرت ابراهیم و فرزندش فرمان داد تا خانه کعبه را از هرگونه آلودگی برای دیگر حجگزاران پاک کنند: «وعَهِدنا اِلی اِبرهیمَ واِسمـعیلَ اَن طَهِّرا بَیتِیَ لِلطّافینَ والعـکِفینَ والرُّکَّعِ السُّجود» (بقره / ۲، ۱۲۵) و همه انسان‌ها را به انجام حج فرا خواند: «واَذِّن فِی‌النّاسِ بِالحَجِّ».(حجّ / ۲۲، ۲۷) پس از این فرمان، ابراهیم بر روی مقام قرار گرفت و همه انسان‌ها را به حج فرا خواند [۶۱] و مردم ندای ابراهیم را برای حج از هر سو لبیک گفتند.[۶۲] پس از ابراهیم و اسماعیل(ع) دیگر پیامبران الهی و پیروان آنان نیز حج خانه خدا را به جای می‌آوردند؛ از جمله از آیه ۲۷ قصص / ۲۸ که از قرار دادن حج به عنوان مبدأ سال در شریعت شعیب یاد کرده: «قالَ اِنّی اُریدُ اَن اُنکِحَکَ اِحدَی ابنَتَیَّ هـتَینِ عَلی اَن تَأجُرَنی ثَمـنِیَ حِجَجٍ»[۶۳] بر می‌آید که حج در شریعت آن حضرت وجود داشته است.[۶۴] در روایتی این آیه دلیل بر وجود حج در شرایع پیش از اسلام دانسته شده است؛[۶۵] همچنین در روایتی نقل شده که حضرت موسی همراه ۷۰ پیامبر الهی حج گزارد.[۶۶] در حدیثی دیگر از محرم شدن حضرت موسی از فلسطین و گذشتن وی از منطقه «صفاح الروحاء» در حال لبیک گویی یاد شده است.[۶۷] پس از موسی پیروان آن حضرت با انحراف از شریعت الهی و انشعاب به گروه‌های مختلف هر یک مکان خاصی را برای زیارت و عبادت‌های خود به جای کعبه برگزیدند که از جمله این مکان‌ها می‌توان از بیت المقدس و هیکل سلیمان، طور سینا و بئرحی نزدیک شهر الخلیل یاد کرد.[۶۸] بر اساس روایاتی از پیامبر اکرم(ص) [۶۹] و امام صادق(ع) [۷۰] حضرت عیسی نیز حج گزارد؛ اما پیروان شریعت آن حضرت نیز همانند یهود پس از وی منحرف شدند و به جای کعبه مکان‌هایی دیگر از جمله بیت‌المقدس، کلیسای روم، کلیسای فاطیما و دیگر اماکن را برای زیارت و مراسم عبادی برگزیدند.[۷۱] در روایاتی نیز از حجگزاری برخی پیامبران دیگر و پیروانشان از جمله حضرت یونس،[۷۲] حضرت سلیمان با انسان‌ها و جنیان،[۷۳] حضرت داود [۷۴] و حضرت خضر[۷۵] یاد شده است.

اعراب جاهلی نیز چون خود را پیرو شریعت ابراهیم(ع) می‌شمردند برخی از قوانین شریعت آن حضرت از جمله اصل حج را حفظ کردند؛[۷۶] ولی بیشتر دستورها و آداب آن را تغییر داده بودند؛[۷۷] از جمله اینکه گاهی حج را در غیر ماه‌های مخصوص آن انجام می‌دادند.[۷۸] گاه نیز ماه‌های * حرام را که ماه‌های حج از جمله آنهاست جابه جا می‌کردند: «اِنَّمَاالنَّسِی‌ءُ زیادَةٌ فِی الکُفرِ... یُحِلّونَهُ عامـًا ویُحَرِّمونَهُ عامـًا لِیواطِـ ٔ ا عِدَّةَ ما حَرَّمَ اللّهُ» (توبه / ۹، ۳۷) تا بدین وسیله بتوانند به جنگ که در این ماه‌ها حرام بود ادامه دهند.[۷۹] آنان همچنین تلبیه حج را تغییر داده، به جای آن جمله «لبیک اللهم لبیک لاشریک لک إلاّ شریکا هو لک» را می‌گفتند.[۸۰] افزون بر این، بسیاری از قبایل عرب نیز تلبیه‌های خاص خود را داشتند.[۸۱] به نظر برخی آیه «شـهِدینَ عَلی اَنفُسِهِم بِالکُفرِ» (توبه / ۹، ۱۷) به این سخن کفرآمیز آنان اشاره دارد؛[۸۲] همچنین برخی از مفسران نهی قرآن از سخن زور در آیه «واجتَنِبوا قَولَ الزّور» (حجّ / ۲۲، ۳۰) را اشاره به این تلبیه می‌دانند؛[۸۳] نیز روایت شده که مشرکان قریش ابتدا همان تلبیه ابراهیم را می‌گفتند که شیطان با داخل کردن جملات کفرآمیز در آن، به آنان القا کرد که تلبیه اجداد آنان چنین بوده است که آیه ۲۸ روم / ۳۰ نازل شد و با نفی شرکت مملوک با مالک چنین تلبیه‌ای را باطل شمرد: «ضَرَبَ لَکُم مَثَلاً مِن اَنفُسِکُم هَل لَکُم مِن ما مَلَکَت اَیمـنُکُم مِن شُرَکاءَ فیما رَزَقنـکُم فَاَنتُم فیهِ سَواءٌ»[۸۴]. برخی از قبایل جاهلی پس از محرم شدن در حج، به جای وارد شدن از در خانه‌ها، از پشت خانه یا دیوار آن وارد یا خارج می‌شدند که قرآن کریم آنان را از این کار باز داشت: «ولَیسَ البِرُّ بِاَن تَأتوا البُیوتَ مِن ظُهورِها ولـکِنَّ البِرَّ مَنِ اتَّقی وَأتوا البُیوتَ مِن اَبوبِها» (بقره / ۲، ۱۸۹)[۸۵]؛ همچنین برخی از آنان برهنه طواف می‌کردند و این حکم را از جانب خدا می‌دانستند: «واِذا فَعَلوا فـحِشَةً قالوا وجَدنا عَلَیها ءاباءَنا واللّهُ اَمَرَنا بِها». (اعراف / ۷، ۲۸)[۸۶] آنان می‌پنداشتند در لباسی که گناه کرده‌اند نباید طواف کنند [۸۷] یا بدان جهت بود که معتقد بودند کسی که برای نخستین بار به حج می‌آید باید در لباس اهل حُمس طواف کند و اگر نیافت عریان طواف کند.[۸۸] به نظر برخی این کار را قبیله‌ای در یمن [۸۹] یا همه قبایل عرب جاهلی به جز قریش [۹۰] انجام می‌دادند. به نقلی آیه «یـبَنی ءادَمَ خُذوا زینَتَکُم عِندَ کُلِّ مَسجِدٍ» (اعراف / ۷، ۳۱) که به پوشیدن لباس و زینت فرمان داده، در این باره نازل شده است.[۹۱] همچنین نماز آنان کنار خانه خدا نیز چیزی جز سوت و کف زدن نبود: «وما کانَ صَلاتُهُم عِندَ البَیتِ اِلاّ مُکاءً وتَصدِیَةً». (انفال / ۸، ۳۵) آنان همچنین بر روی دو کوه صفا و مروه دو بت به نام‌های «اساف» و «نائله» نهاده بودند و هنگام سعی بر آنها دست می‌کشیدند،[۹۲] از این رو مسلمانان در صدر اسلام از سعی * میان آن دو کوه اکراه داشتند که آیه ۱۵۸ بقره / ۲ این عمل را بدون گناه شمرد: «اِنَّ الصَّفا والمَروةَ مِن شَعارِ اللّهِ... فَلا جُناحَ عَلَیهِ اَن یَطَّوَّفَ بِهِما»؛[۹۳] همچنین قبیله قریش و حُمس از اعراب جاهلی با این بهانه که ما اهل حرم هستیم به جای وقوف در عرفات، در مزدلفه وقوف می‌کردند و از آنجا به سوی منا کوچ می‌کردند که قرآن به آنان فرمان داد تا مانند دیگران از عرفات کوچ کنند: «ثُمَّ اَفیضوا مِن حَیثُ اَفاضَ النّاسُ». (بقره / ۲، ۱۹۹)[۹۴] این مطلب در روایتی از امام صادق(ع) نیز آمده است.[۹۵] از دیگر آداب اعراب جاهلی آن بود که خون قربانی را به کعبه می‌مالیدند و گوشت آن را از خانه کعبه می‌آویختند و مسلمانان نیز به پیروی از آنان در ابتدا قصد چنین کاری داشتند که خداوند آنان را از این کار منع کرد: «لَن یَنالَ اللّهَ لُحومُها ولا دِماؤُها ولـکِن یَنالُهُ التَّقوی مِنکُم».(حجّ / ۲۲، ۳۷)[۹۶] آنان پس از اعمال حج در عرفات یا منا یا نزدیک کعبه گرد می‌آمدند و با بیان آثار و افتخارات نیاکان خود، همچون سخاوت و مهمان‌نوازی آنان، بر یکدیگر تفاخر می‌کردند [۹۷] که قرآن آنان را به ذکر خدا همانند یادآوری از پدران خویش و بلکه بهتر فرمان داد: «فَاِذا قَضَیتُم مَنـسِکَکُم فَاذکُروا اللّهَ کَذِکرِکُم ءاباءَکُم اَو اَشَدَّ ذِکرًا» (بقره / ۲، ۲۰۰)؛ همچنین آنان از برخی امور حلال مانند خوردن گوشت و روغن و استفاده از گیاه حرم و پوشیدن لباس پشمین و مویین و نیز لباس جدید در ایام حج اجتناب می‌کردند که آیه ۳۲ اعراف / ۷ این عادت باطل را مذموم و ناروا شمرد: «قُل مَن حَرَّمَ زینَةَ اللّهِ الَّتی اَخرَجَ لِعِبادِهِ والطَّیِّبـتِ مِنَ الرِّزقِ».[۹۸] از دیگر عادت‌های اعراب جاهلی آن بود که تجارت در حج را گناه می‌شمردند [۹۹] و به تاجران در حج به جای «حاج» «داج» به معنای کرایه کش و تاجر می‌گفتند [۱۰۰] و معتقد بودند که حجگزار باید تنها به کار خیر بپردازد.[۱۰۱] آنان تا بدان حد در این کار افراط می‌کردند که حتی از کمک به افراد ضعیف و ناتوان و اطعام گرسنگان و کسی که دیگران را به فریادرسی می‌طلبید امتناع می‌کردند؛[۱۰۲] ولی خداوند با نزول آیه «لَیسَ عَلَیکُم جُناحٌ اَن تَبتَغوا فَضلاً مِن رَبِّکُم» (بقره / ۲، ۱۹۸) این توهم را باطل و تجارت در حج را مباح شمرد.

حج در میان اعراب جاهلی و مشرکان تا سال نهم هجری ادامه داشت تا اینکه در این سال با نزول آیه ۲۸ توبه / ۹ مشرکان از نزدیک شدن به مسجد الحرام و انجام حج برای همیشه منع گردیدند: «یـاَیُّهَا الَّذینَ ءامَنوا اِنَّمَا المُشرِکونَ نَجَسٌ فَلا یَقرَبُوا المَسجِدَ الحَرامَ بَعدَ عامِهِم هـذا».[۱۰۳] در اسلام نیز حج همانند شرایع گذشته به عنوان یکی از عبادات الهی تشریع شد؛ اما درباره زمان تشریع آن میان عالمان اسلامی اختلاف است؛ برخی تشریع آن را پیش از هجرت و برخی وجوب آن را پس از هجرت دانسته‌اند که هر یک از سال‌های یکم تا دهم هجری، پیروانی در میان این گروه دارد.[۱۰۴] برخی از پیروان این نظریه گفته‌اند: حج با نزول آیه «واَذِّن فِی‌النّاسِ بِالحَجِّ.».. (حجّ / ۲۲، ۲۷) در سال سوم هجری تشریع شد؛ ولی پیامبراکرم(ص) برگزاری آن را به تأخیر انداخت.[۱۰۵] در مقابل، برخی نزول این آیه را در سال نهم یا دهم و در حجة الوداع دانسته‌اند.[۱۰۶] این مطلب در برخی روایات اهل بیت(ع) نیز آمده است.[۱۰۷] قول دیگر آن است که حج در سال ششم هجری با نزول آیه «واَتِمُّوا الحَجَّ والعُمرَةَ لِلّهِ» (بقره / ۲، ۱۹۶) تشریع شد.[۱۰۸] در این سال پیامبر برای انجام حج به همراه ۱۴۰۰ نفر از مدینه خارج شد؛ ولی مشرکان با بستن راه در حدیبیه مانع حج آنان شدند، از این‌رو پیامبر و مسلمانان با ذبح قربانی از احرام خارج شدند و در سال بعد بر طبق قرارداد منعقد میان طرفین، تنها قضای عمره را به جای آورد.[۱۰۹] پس از فتح مکه و در سال نهم هجری پیامبر اکرم ابوبکر را به همراه عمر و گروهی از مسلمانان به مکه فرستاد تا آیات برائت را بر مشرکان در مراسم حج ابلاغ کند؛ ولی پیش از رسیدن وی به مکه با نزول جبرئیل پیامبر مأمور شد تا به جای وی علی(ع) را برای ابلاغ این آیات به مشرکان اعزام کند.[۱۱۰] از جمله پیام‌های آن حضرت در این مراسم، منع مشرکان از نزدیک شدن به خانه خدا و طواف کردن با بدن برهنه بود.[۱۱۱] آیه ۲۸ توبه / ۹ که مشرکان را پلید شمرده و آنان را از نزدیک شدن به مسجدالحرام منع کرده نیز در این سال نازل شد.[۱۱۲] در سال دهم هجری آیه ۲۷ حجّ / ۲۲ نازل شد و به پیامبر فرمان داد تا مسلمانان را به حج فرا خواند.[۱۱۳] در پی آن پیامبر با فرستادن مأمورانی به همه سرزمین‌های اسلامی به مسلمانان اعلام کرد که هرکس قصد حجگزاری و فرا گرفتن مناسک آن را دارد با پیامبر همراه شود.[۱۱۴] طبق برخی نقل‌ها، آن حضرت این حج را که به حجه‌الوداع شهرت یافت همراه بیش از ۱۰۰۰۰۰ مسلمان انجام داد [۱۱۵] برخی برآن‌اند که پیامبر تنها همین یک حج را به جای آورده است؛[۱۱۶] ولی از نامیدن آن به حجه‌الوداع به دست می‌آید که آن حضرت پیش از آن نیز حج به جای آورده است؛[۱۱۷] اما درباره تعداد آنها روایات و اقوال مختلف‌اند؛ برخی برآن‌اند که پیامبر پیش از این سال، سه حج به جای آورده که دو حج را قبل از هجرت و یک حج را پس از هجرت انجام داده است؛[۱۱۸] اما در روایات دیگر آمده است که آن حضرت ۱۰ یا ۲۰ حج را پنهانی پیش از هجرت انجام داده است.[۱۱۹]

اهمیت حج

حج در اسلام * جایگاه و اهمیت والایی دارد. قرآن در آیه ۹۷ آل عمران / ۳ حج را حق خاص خداوند دانسته است: «ولِلّهِ عَلَیالنّاسِ حِجُّ البَیتِ» که بر همه انسان‌ها اعم از زن و مرد[۱۲۰] و کافر و مسلمان [۱۲۱] واجب است، هرچند راه آنان بسیار دور باشد یا پیاده این راه را بپیمایند: «یَأتوکَ رِجالاً وعَلی کُلِّ ضامِرٍ یَأتینَ مِن کُلِّ فَجٍّ عَمیق». (حجّ / ۲۲، ۲۷) در آیاتی دیگر قرآن کعبه را عامل هدایت جهانیان: «اِنَّ اَوَّلَ بَیتٍ... وهُدًی لِلعــلَمین» (آل عمران / ۳، ۹۶) و سبب قوام و سامان یافتن امور انسان‌ها شمرده است: «جَعَلَ اللّهُ الکَعبَةَ... قِیـمـًا لِلنّاسِ والشَّهرَ الحَرامَ والهَدیَ والقَلدَ». (مائده / ۵، ۹۷) به نظر برخی مفسران مراد از «قِیـمـًا لِلنّاسِ» هم اصلاح زندگی دنیوی انسان‌ها [۱۲۲] و هم اصلاح دین و امر آخرت آنان است.[۱۲۳] در آیه‌ای دیگر، خداوند از دو پیامبر بزرگ الهی، حضرت ابراهیم و اسماعیل عهد گرفته است که این خانه را برای طواف‌کنندگان، مجاوران و نمازگزاران در آن پاک کنند: «وعَهِدنا اِلی اِبرهیمَ واِسمـعیلَ اَن طَهِّرا بَیتِیَ لِلطّافینَ والعـکِفینَ والرُّکَّعِ السُّجود». (بقره / ۲، ۱۲۵؛ نیز حجّ / ۲۲، ۲۶) افزون بر این، محل انجام دادن این عبادت را امن قرار داده است: «واِذ جَعَلنَا البَیتَ مَثابَةً لِلنّاسِ واَمنـًا» (بقره / ۲، ۱۲۵) تا حجگزاران با خاطری آسوده حج بگزارند؛ همچنین در آیاتی دیگر از اعمال حج به عنوان شعائر الهی یاد [۱۲۴] و مسلمانان به بزرگ شمردن و احترام آنها ترغیب شده‌اند: «ذلِکَ ومَن یُعَظِّم شَعـرَ اللّهِ فَاِنَّها مِن تَقوَی القُلوب» (حجّ / ۲۲، ۳۲) و در آیه‌ای دیگر آنان را از هتک حرمت و تعرض به شعائر الهی در حج، حرمت شکنی حجگزاران خانه خدا منع کرده است: «یـاَیُّهَا الَّذینَ ءامَنوا لاتُحِلّوا شَعرَ اللّهِ... ولا ءامّینَ البَیتَ». (مائده / ۵، ۲) در آیاتی دیگر به روزهای حج، حتی به حیواناتی که با آنها حج گزارده می‌شود سوگند یاد شده است؛ از جمله قرآن در آیات ۱ - ۴ فجر / ۸۹ به فجر و شب‌های دهگانه و شَفْع و وَتْر سوگند یاد کرده است: «والفَجر * ولَیالٍ عَشر * والشَّفعِ والوَتر * والَّیلِ اِذا یَسر». طبق یک نظر مراد از «فجر» پگاه ذیحجه یا روز قربانی و مقصود از «ولَیالٍ عَشر» شب‌های دهه ذیحجه و مراد از «شفع» روز قربانی و از «وتر» روز عرفه است.[۱۲۵] این مطلب در روایتی از پیامبر نیز آمده است.[۱۲۶] بر اساس روایتی دیگر شفع روز ترویه و وتر روز عرفه است.[۱۲۷] برخی نیز گفته‌اند: مراد از شفع و وتر کوچ اول و دوم حاجیان است که در آیه ۲۰۳ بقره / ۲ به آن اشاره شده است: «فَمَن تَعَجَّلَ فی یَومَینِ فَلاَ اِثمَ عَلَیهِ»؛ زیرا کوچ اول پس از دو روز است که زوج است و کوچ دوم پس از روز سوم است که فرد است [۱۲۸] و مراد از شبی که می‌گذرد: «والَّیلِ اِذا یَسر» طبق یک رأی شب مزدلفه دانسته شده که حاجیان از عرفه به سوی مزدلفه سیر می‌کنند.[۱۲۹] در آیه‌ای دیگر قرآن به شهادت دهنده و شهادت داده شده سوگند یاد کرده است: «وشاهِدٍ ومَشهود». (بروج / ۸۵، ۳) طبق برخی اقوال، شاهد روز جمعه و مشهود روز عرفه است.[۱۳۰] این نظر در روایاتی از پیامبر و اهل بیت نیز آمده است،[۱۳۱] زیرا روز جمعه بر هر عملی که در آن روز از سوی افراد انجام شده گواهی می‌دهد و در روز عرفه مردم و ملائکه الهی برای مناسک حج حضور می‌یابند؛[۱۳۲] نیز گفته شده است که «شاهد» روز ترویه، روز عید قربان، شب‌ها و روزها، ملائکه الهی، حجرالاسودامت اسلامی، و پیامبر اکرم(ص) است و «مشهود» قرآن، روز قیامت، حاجیان، سایر پیامبران و امیرمؤمنان است.[۱۳۳] در آیاتی دیگر قرآن به حیوانات نفس زننده و سم‌هایشان و گرد و غباری که بر می‌انگیزند سوگند یاد کرده است: «والعـدِیـتِ ضَبحـا * فَالمورِیـتِ قَدحـا * فَالمُغیرتِ صُبحـا * فَاَثَرنَ بِهِ نَقعـا». (عادیات / ۱۰۰، ۱ - ۴) بیشتر مفسران مراد از آیه را حیواناتی دانسته‌اند که در جهاد شرکت می‌کنند؛[۱۳۴] ولی به نظر برخی، مراد شترانی‌اند که حاجیان را از عرفه به مزدلفه و از آنجا به منا می‌برند؛[۱۳۵] همچنین قرآن کریم در آیاتی دیگر، حج را دارای پاداش و آثار زیادی شمرده تا آنجا که خداوند را شکرگزار عملحاجیان و اعمال خیر دیگر آنان دانسته: «فَمَن حَجَّ البَیتَ اَوِ اعتَمَرَ... ومَن تَطَوَّعَ خَیرًا فَاِنَّ اللّهَ شَاکِرٌ عَلیم» (بقره / ۲، ۱۵۸)[۱۳۶] و گناهان حجگزاران را بخشوده شده شمرده است؛ چه زنده بازگردند [۱۳۷] و چه در حج از دنیا بروند: «فَمَن تَعَجَّلَ فی یَومَینِ فَلاَ اِثمَ عَلَیهِ ومَن تَاَخَّرَ فَلاَ اِثمَ عَلَیه». (بقره / ۲، ۲۰۳)[۱۳۸] بر اساس برخی نقل‌ها، میقات حضرت موسی که ۴۰ روز به طول انجامید: «ووعَدنا موسی ثَلـثینَ لَیلَةً واَتمَمنـها بِعَشرٍ» (اعراف / ۷، ۱۴۲) در ماه ذیقعده و ۱۰ روز نخست ذیحجه بود.[۱۳۹] حج از عباداتی است که بسیاری از اصول و فروع دین و کارهای نیک را در خود جمع کرده است؛[۱۴۰] مانند توحید و نفی شرک که در نخستین عمل حج (تلبیه احرام: لبیک اللهم لبیک، لبیک لاشریک لک لبیک) متبلور بوده، تا پایان اعمال نیز وجود دارد و نبوت که در حج یاد ابراهیم و دیگر پیامبران الهی از جمله پیامبر اکرم(ص) زنده می‌شود، به ویژه اینکه در برخی روایات، اتمام حج در آیه ۱۹۶ بقره / ۲ به دیدار پیامبر و امامان(ع) تفسیر شده است [۱۴۱] و معاد که حاجیان با پوشیدن لباس احرام به یاد مرگ و قبر، حشر و قیامت می‌افتند [۱۴۲] و نیز بسیاری از عبادات و اعمال نیک؛ همچون نماز: «واتَّخِذوا مِن مَقامِ اِبرهیمَ مُصَلًّی» (بقره / ۲، ۱۲۵)، روزه: «فَصِیامُ ثَلـثَةِ اَیّامٍ فِی الحَجِّ» (بقره / ۲، ۱۹۶)، هجرت در راه خدا و تحمل سختی: «یَأتینَ مِن کُلِّ فَجٍّ عَمیق» (حجّ / ۲۲، ۲۷)، جهاد که در روایات، حج جهاد ضعیفان شمرده شده است،[۱۴۳] قربانی کردن: «والهَدیَ والقَلدَ» (مائده / ۵، ۹۷)، اطعام به فقیران: «واَطعِموا الباسَ الفَقیر» (حجّ / ۲۲، ۲۸)، تبری از شیطان با رمی جمرات و نیز تبری از مشرکان و دشمنان خدا: «یَومَ الحَجِّ الاَکبَرِ اَنَّ اللّهَ بَرِی‌ءٌ مِنَ المُشرِکینَ» (توبه / ۹، ۳)، تولی و دوستی با اولیای الهی و امامان(ع): «فَاجعَل اَفـ ٔ دَةً مِنَ النّاسِ تَهوی اِلَیهِم» (ابراهیم / ۱۴، ۳۷) که در روایات مراد آیه اهل بیت(ع) دانسته شده است که از نسل ابراهیم‌اند،[۱۴۴]توبه و استغفار: «ثُمَّ اَفیضوا... واستَغفِروا اللّهَ» (بقره / ۲، ۱۹۹)، دعا و درخواست حاجت از خداوند: «فَاذکُروا اللّهَ... فَمِنَ النّاسِ مَن یَقولُ رَبَّنا» (بقره / ۲، ۲۰۰) و انجام دادن کارهای خیر دیگر: «فَمَن حَجَّ البَیتَ... ومَن تَطَوَّعَ خَیرًا فَاِنَّ اللّهَ شَاکِرٌ عَلیم». (بقره / ۲، ۱۵۸) در روایات اسلامی نیز حج از جایگاه و اهمیت فراوانی برخوردار است؛ از جمله در روایتی حج یکی از ۵ رکن اسلام شمرده شده است.[۱۴۵] در روایاتی دیگر حج برتر از نماز و روزه [۱۴۶] [[[مستحب]]] و انفاق در راه خدا شمرده شده است، هرچند طلای سرخ و به اندازه کوه ابوقبیس باشد؛ همچنین ۱۰ روز نخست ذیحجه، پاک‌ترین روزها نزد خدا و عمل صالح در این روزها از محبوب‌ترین اعمال و دارای عظیم‌ترین پاداش شمرده شده است،[۱۴۷] از این‌رو معصومان(ع) در بهترین زمان یعنی ماه رمضان [۱۴۸] و پس از هر نماز در این ماه، توفیق انجام حج در همان سال و بلکه همه سال‌ها را از خداوند می‌خواستند [۱۴۹] و مؤمنان را به تکرار حج حتی تا ۵۰ بار و بیشتر از آن [۱۵۰] هرچند با قرض گرفتن باشد توصیه می‌کردند.[۱۵۱] البته بر اساس روایاتی دیگر در صورتی این کار شایسته است که فرد توان پرداخت بدهی خود را پس از حج داشته باشد.[۱۵۲] خود نیز مکرر این عبادت را به جای می‌آوردند؛ از جمله نقل شده که آدم(ع) ۷۰۰ بار،[۱۵۳] حضرت خضر در همه سال‌ها،[۱۵۴] پیامبراکرم ۱۰ یا ۲۰ بار، [۱۵۵] امام حسن مجتبی ۱۵ یا ۲۵ بار [۱۵۶] و امام زین‌العابدین ۲۰، ۲۲ یا ۲۵ بار حج گزارده‌اند [۱۵۷] و صاحب عصر(ع) حضوری هر ساله در حج دارند.[۱۵۸] از دیگر نشانه‌های اهمیت حج آن است که بر اساس برخی روایات، حاکمان اسلامی مأمور شده‌اند که در صورت ترک حج از سوی مسلمانان، آنان را با اجبار راهی حج کنند [۱۵۹] و در صورت نداشتن هزینه سفر، آن را از بیت‌المال مسلمانان، بپردازند.[۱۶۰] بر اساس برخی روایات، حج از مصادیق «سبیل‌اللّه ‌» در آیه ۶۰ توبه / ۹ است که بر اساس آن حاکم اسلامی می‌تواند از زکات برای حج فقیران هزینه کند؛[۱۶۱] همچنین ترک این عمل از سوی مستطیع، مساوی با کفر [۱۶۲] و مردن به دین یهود یا نصارا [۱۶۳] و سبب هلاک شدن فرد،[۱۶۴] محروم شدن وی از شفاعت و حوض کوثر، قرار گرفتن در زمره زیانکارترین مردم، پشیمان شدن هنگام مرگ و کور گردیدن در قیامت دانسته شده است.[۱۶۵]

حکمت‌ها و اهداف حج

تشریع حج حکمت‌هایی دارد که مهم‌ترین آنها عبارت‌اند از:

۱. تقویت دین از مهم‌ترین حکمت‌ها و اهداف حج برپایی دین الهی است: «جَعَلَ اللّهُ الکَعبَةَ البَیتَ الحَرامَ قِیـمـًا لِلنّاسِ». (مائده / ۵، ۹۷) در روایتی مراد از «قِیـمـًا لِلنّاس» استواری و سامان بخشیدن به دین و دنیا دانسته شده است.[۱۶۶] در حدیثی دیگر نیز برپایی دین منوط به پابرجا بودن کعبه دانسته شده است؛[۱۶۷] همچنین در روایاتی دیگر حج سبب تقویت [۱۶۸] و رفعت و بلندی دین[۱۶۹] و پرچم اسلام شمرده شده است.[۱۷۰] ممکن است حکمت این امر آن باشد که در حج افزون بر احیای اصول عقاید یعنی توحید، نبوت و معاد [۱۷۱] به بسیاری از فروع دین نیز عمل می‌شود.

۲. توبه و آمرزش گناهان حکمت دیگر حج، توبه و رفتن به سوی خداست. در روایاتی از اهل بیت مراد از فرار به سوی خدا در آیه «فَفِرّوا اِلَی اللّهِ» (ذاریات / ۵۱، ۵۰) رفتن به حج دانسته شده است.[۱۷۲] در حدیثی از امام رضا(ع) علت وجوب حج، کوچ کردن به سوی خدا و بازگشت از وضع گذشته و آغاز زندگی جدید دانسته شده است؛[۱۷۳] همچنین در روایتی دیگر آمده است که پس از اعتراض فرشتگان به خلقت انسان و سپس ندامت آنان از این امر، خداوند بیت‌المعمور را برای توبه آنان و خانه کعبه را برای توبه انسان‌ها بنا نهاد.[۱۷۴] در روایتی مراد از مشاهده منافع انسان در آیه ۲۸ حجّ / ۲۲: «لِیَشهَدوا مَنـفِعَ لَهُم» مغفرت و بخشش الهی دانسته شده است [۱۷۵].

۳. خودسازی حکمت دیگر حج خودسازی و غلبه بر هواهای نفسانی [۱۷۶] است، بر این اساس خداوند افزون بر تأکید بر تحریم برخی محرمات، بسیاری از امور حلال همچون لذتجویی از همسر را نیز بر انسان حرام کرده است: «فَلا رَفَثَ ولا فُسوقَ ولا جِدالَ فِی الحَجِّ» (بقره / ۲، ۱۹۷)؛ همچنین برای از میان بردن روحیه امتیازطلبی به قریش فرمان داد تا همچون دیگر حاجیان در عرفات * وقوف کرده، از آنجا به سوی مشعر کوچ کنند: «ثُمَّ اَفیضوا مِن حَیثُ اَفاضَ النّاسُ». (بقره / ۲، ۱۹۹)[۱۷۷] تشریع دیگر محرمات احرام همچون کندن گیاه حرم، استفاده از بوی خوش، آزار رساندن به حیوانات حتی شپش، حمل سلاح و خودآرایی نیز برای از میان بردن برخی رذایل نفسانی یا آراسته شدن حجگزار به برخی فضایل دیگر است [۱۷۸]

۴. ایجاد تقوا هدف دیگر تشریعحج ایجاد ملکه تقوا در انسان است: «الحَجُّ اَشهُرٌ مَعلومـتٌ... وتَزَوَّدوا فَاِنَّ خَیرَ الزّادِ التَّقوی واتَّقونِ یـأولِی الاَلبـب» (بقره / ۲، ۱۹۷)؛ همچنین از آیات متعدد دیگر از جمله ۱۹۶ و ۱۸۹ بقره / ۲، و ۲ و ۹۶ مائده / ۵ که در آن حجگزاران به تقوا توصیه شده‌اند این حکمت استفاده می‌شود.

۵. منافع مادی حکمت دیگر حج رسیدن نفع مادی به انسان‌هاست: «واَذِّن فِی‌النّاسِ بِالحَجِّ... لِیَشهَدوا مَنـفِعَ لَهُم». (حجّ / ۲۲، ۲۷ - ۲۸) در روایات اهل بیت، یکی از مصادیق منفعت در آیه، منافع مادی دانسته شده است.[۱۷۹] از جمله این منافع، درآمدهایی‌اند که از راه تجارت نصیب حجگزاران و نیز غیر حجگزاران اعم از خریداران و فروشندگان، کرایه دهندگان وسائل نقلیه و منازل، و نیز تولید کنندگانی می‌شوند که در دیگر سرزمین‌ها ساکن‌اند، چنان‌که این امر در روایات اهل‌بیت(ع) به صراحت آمده است.[۱۸۰] از آیاتی که از جواز تجارت در حج یاد کرده مانند ۱۹۸ بقره / ۲ و ۲ مائده / ۵ نیز این امر استفاده می‌شود. از دیگر منافع مادی حج، گوشت قربانی است که بهره حجگزاران و تهیدستان می‌شود: «فَکُلوا مِنها واَطعِموا الباسَ الفَقیر... واَطعِموا القانِعَ والمُعتَرَّ». (حجّ / ۲۲، ۲۸، ۳۶)


۶. پیوند با رهبری الهی (تولی) هدف دیگر تشریع حج پیوند با رهبری الهی یعنی پیامبران و امامان(ع) است. قرآن در آیه ۲۷ حجّ / ۲۲ به حضرت ابراهیم فرمان می‌دهد تا انسان‌ها را به حج فرا خواند تا به سوی او آیند: «واَذِّن فِی‌النّاسِ بِالحَجِّ یَأتوکَ». قرار دادن مقام ابراهیم میان نمازگزار و کعبه در حج: «واتَّخِذوا مِن مَقامِ اِبرهیمَ مُصَلًّی» (بقره / ۲، ۱۲۵) نیز نشان پیوند حج با مقام نبوت و امامت است.[۱۸۱] در روایاتی از جمله مصادیق قضای «تَفَث» در آیه ۲۹ حجّ / ۲۲: «ثُمَّ لیَقضوا تَفَثَهُم» دیدار با امام (معصوم) دانسته شده است؛[۱۸۲] همچنین در تفسیر آیه «واَتِمُّوا الحَجَّ والعُمرَةَ لِلّهِ» (بقره / ۲، ۱۹۶) آمده است که کامل کردن حج با دیدار پیامبر [۱۸۳] و امام(ع) [۱۸۴] حاصل می‌شود، چنان‌چه در برخی روایات، یکی از اهداف تشریع حج، دیدار با امامان و اعلام ولایت و حجگزار با آنان و یاری آنها دانسته شده است.[۱۸۵] در حدیثی دیگر با اشاره به این حکمت، دلیل آن آیه «فَاجعَل اَفـ ٔ دَةً مِنَ النّاسِ تَهوی اِلَیهِم» (ابراهیم / ۱۴، ۳۷) دانسته شده است که بر اساس آن ابراهیم(ع) پس از بنای کعبه، دوستی و توجه قلوب مردم به ذریه‌اش را از خداوند خواست.[۱۸۶] در روایاتی دیگر، مصداق اصلی این آیه، اهل بیت(ع) دانسته شده است.[۱۸۷]


۷. دوری از شیطان و دشمنان خدا (تبری) حکمت دیگر تشریع حج، تبری از شیطان و دیگر دشمنان خداست. در برخی روایات از مصادیق «لیَقضوا تَفَثَهُم» (حجّ / ۲۲، ۲۹) که از اهداف حج شمرده شده، رمی جمرات دانسته شده است؛[۱۸۸] همچنین قرآن در آیه ۳ توبه / ۹ برائت از مشرکان را که شیطان‌های بشری‌اند از دستورات اسلام در حج دانسته است: «واَذنٌ مِنَ اللّهِ ورَسولِهِ اِلَی النّاسِ یَومَ الحَجِّ الاَکبَرِ اَنَّ اللّهَ بَرِی‌ءٌ مِنَ المُشرِکینَ ورَسولُهُ» و بیزاری از دشمنان خدا، ویژه عصر پیامبر نیست، بلکه در همه زمان‌ها باید حجگزاران در کنار دوستی اولیای الهی از همه دشمنان خدا ـ اعم از شیاطین جن و انس ـ بیزاری بجویند.

۸. تفقه و نقل اخبار از دیگر حکمت‌های حج آشنایی حجگزاران با احکام دین و نقل آن برای دیگران است، چنان که امام رضا(ع) با اشاره به این امر، مستند آن را آیه «فَلَولا نَفَرَ مِن کُلِّ فِرقَةٍ مِنهُم طَـافَةٌ لِیَتَفَقَّهوا فِی الدّینِ ولِیُنذِروا قَومَهُم اِذا رَجَعوا اِلَیهِم» (توبه / ۹، ۱۲۲) و نیز آیه «لِیَشهَدوا مَنـفِعَ لهم» (حجّ / ۲۲، ۲۸) دانست.[۱۸۹] در حدیثی دیگر از جمله علل تشریع حج آشنایی با آثار و اخبار پیامبر اکرم(ص) و نقل آن برای دیگران شمرده شده است.[۱۹۰]

۹. آشنایی مسلمانان با یکدیگر از اینکه اسلام حج را در ماه‌هایی خاص: «الحَجُّ اَشهُرٌ مَعلومـتٌ» (بقره / ۲، ۱۹۷) و مکانی خاص قرار داده است: «ولِلّهِ عَلَی النّاسِ حِجُّ البَیتِ» (آل عمران / ۳، ۹۷) و به انسان‌ها فرمان داده است تا همه از مناطق دور و نزدیک در آن مکان گرد آیند (حجّ / ۲۲، ۲۷) برمی‌آید که یکی از حکمت‌های این عبادت الهی آشنا شدن مسلمانان با یکدیگر و رفع مشکلات و نیازهای یکدیگر است. این حکمت در برخی روایات اهل بیت نیز ذکر شده است.[۱۹۱] از جمله این نیازها، کمک به تهیدستان مسلمان است که حاجیان می‌توانند از گوشت قربانی نیاز آنان را برطرف کنند: «واَطعِموا القانِعَ والمُعتَرَّ». (حجّ / ۲۲، ۳۶)

۱۰. پاداش الهی هدف عمده دیگر تشریع حج دستیابی بندگان به پاداش اخروی است. در روایتی یکی از مصادیق منفعت در آیه ۲۸ حجّ / ۲۲ پاداش و منافع اخروی دانسته شده است.[۱۹۲] در آیه ۲ مائده / ۵ نیز جست و جوی فضل و رضوان الهی از اهداف حجگزاران شمرده شده است: «ءامّینَ البَیتَ الحَرامَ یَبتَغونَ فَضلاً مِن رَبِّهِم ورِضونـًا». برخی مراد از «فضل» در آیه را پاداش الهی و مراد از «رضوان» را رضایت خداوند دانسته‌اند.[۱۹۳] در روایتی، یکی از رازهای قرار داده شدن کعبه در سخت‌ترین و خشک‌ترین مکان روی زمین، پاداش بیشتر حجگزاران در پی تحمل سختی بیشتر از سوی آنان دانسته شده است.[۱۹۴] افزون بر موارد یاد شده، در روایات اسلامی حکمت‌ها و اهداف دیگری از جمله یاد مرگ و قبر و حشر از قبور و آماده شدن برای آن،[۱۹۵] زدودن تکبر از قلب و خضوع و خشوع در برابر پروردگار [۱۹۶] ذکر شده است. البته حکمت‌ها و اهداف ذکر شده، همه علل و اهداف تشریع حج نیستند، بلکه ممکن است اهداف دیگری نیز در تشریع این عبادت مقصود باشند که در آیات و روایات ذکر نشده‌اند و عقل بشر توانایی درک و فهم آنها را نداشته باشد.

اقسام حج

حج بر سه قسم است:[۱۹۷] تمتع، قِران و اِفراد. تمتع حجی است که حجگزار در ماه‌های حج (شوال، ذیقعده و ذیحجه) ابتدا اعمال عمره را انجام داده، پس از خروج از احرام دوباره برای حج محرم می‌شود [۱۹۸] و از این رو به آن تمتع گفته‌اند که تمتع (بهره بردن) از بسیاری محرمات احرام از جمله زنان، میان عمره و حج حلال می‌شود. از آنجا که ارتباط میان این عمره و حج تمتع به گونه‌ای است که به منزله یک عمل محسوب می‌شوند، گویا این بهره‌برداری در حج تمتع واقع شده است.[۱۹۹] به نظر بسیاری از فقیهان آیه ۱۹۶ بقره / ۲ بر مشروعیت این حج دلالت دارد: «فَمَن تَمَتَّعَ بِالعُمرَةِ اِلَی الحَجِّ فَمَا استَیسَرَ مِنَ الهَدیِ».[۲۰۰] در روایات متعددی از پیامبر و اهل‌بیت(ع) [۲۰۱] نیز حج تمتع جایز شمرده شده است. در مقابل، از عمر و عثمان نقل شده است که از حج تمتع نهی کرده و آن را حرام شمرده‌اند؛[۲۰۲] ولی این نهی و تحریم برخلاف نص صریح قرآن کریم و سنت پیامبر(ص) [۲۰۳] و صحابه است،[۲۰۴] بر این اساس، بسیاری از مسلمانان از جمله فرزند عمر با این رأی مخالفت کرده، تمتع در حج را جایز شمرده‌اند.[۲۰۵] فقیهان پیرو مذاهب چهارگانه اهل سنت نیز حج تمتع را جایز شمرده‌اند.[۲۰۶] بر اساس آیه ۱۹۶ بقره / ۲: «ذلِکَ لِمَن لَم یَکُن اَهلُهُ حاضِرِی المَسجِدِ الحَرامِ» و برخی روایات،[۲۰۷] این حج وظیفه غیر مکیان است. رأی فقیهان شیعه [۲۰۸] و برخی از فقهای اهل سنت [۲۰۹] نیز همین است؛ ولی بیشتر فقهای اهل سنت انجام دادن حج تمتع را برای اهل مکه جایز دانسته‌اند.[۲۱۰] رأی فقهای شیعه و اهل سنت درباره مراد از «حاضِریِ المَسجِد الحَرامِ» در آیه مذکور متفاوت است؛ نظر برخی از فقیهان شیعه آن است که آنها کسانی‌اند که میان آنان و مسجدالحرام * از ۴ جانب ۱۲ میل (هر میل یک سوم فرسخ)[۲۱۱] یا کمتر از آن باشد؛[۲۱۲] ولی مشهور فقهای امامیه برآن‌اند که مراد کسانی‌اند که فاصله آنان با مسجدالحرام ۴۸ میل و کمتر از آن باشد.[۲۱۳] در برابر، فقهای اهل سنت آرای متفاوتی بیان کرده و گفته‌اند: اینان تنها ساکنان محدوده حرم [۲۱۴] یا اهل مکه یا کسانی‌اند که از محل سکونت آنان تا مکه نماز شکسته نمی‌شود، یا کسانی که در فاصله میان مواقیت احرام تا مکه ساکن‌اند [۲۱۵] یا ساکنان مکه و ذی طوی یا کسانی که از محل سکونت آنان تا مکه یک روز یا دو شب راه است.[۲۱۶]حج قِران، حجی است که حجگزار ابتدا حج و سپس عمره را انجام می‌دهد و هنگام احرام حج، قربانی را به همراه خود می‌آورد؛[۲۱۷] ولی فقهای اهل سنت برآن‌اند که حج قرآن آن است که حجگزار حج و عمره را با یک نیت و احرام انجام داده، محرمات احرام میان آن دو بر وی حلال نمی‌گردد.[۲۱۸] به نظر برخی از آنان آیه «واَتِمُّوا الحَجَّ والعُمرَةَ لِلّهِ» (بقره / ۲، ۱۹۶) که حج و عمره را قرین هم ذکر کرده اشاره به این نوع از حج دارد؛[۲۱۹] ولی عده‌ای دیگر دلالت آیه را بر این حج نفی کرده و گفته‌اند: جمع و قرین قرار دادن این دو در آیه، دلیلی بر وجوب جمع آنها در عمل نیست.[۲۲۰] فقهای اهل سنت جمع میان حج و عمره را با یک احرام جایز دانسته‌اند؛[۲۲۱] اما فقهای شیعه این عمل را جایز ندانسته و در صورت انجام دادن آن گفته‌اند که تنها حج منعقد می‌گردد.[۲۲۲] دلیل برخی از فقهای شیعه آیه مذکور است که مسلمانان را به کامل کردن هریک از حج و عمره فرمان داده و معنای کامل کردن حج این است که حجگزار ابتدا اعمال آن را انجام داده، از احرام خارج گردد و سپس به عمل دیگری بپردازد.[۲۲۳] به روایاتی از پیامبر و اهل بیت(ع) نیز در این باره استناد شده است.[۲۲۴] به نظر فقیهان شیعه، حج قرآن وظیفه ساکنان و مجاوران مکه ـ در محدوده یاد شده ـ است.[۲۲۵] دلیل این امر آیه ۱۹۶ بقره / ۲ است که حج تمتع را وظیفه غیر مجاوران شمرده است.[۲۲۶] در این‌باره به روایات نیز استناد شده است؛[۲۲۷] ولی بسیاری از فقهای اهل سنت برآن‌اند که انجام هریک از سه نوع حج برای مجاوران مکه جایز است.[۲۲۸]حج افراد، آن است که ابتدا حجگزار برای حج محرم شده، پس از خروج از احرام، عمره را به جا می‌آورد.[۲۲۹] البته برخی انجام عمره پس از حج را مشروط به عدم انجام آن پیش از حج و نیز داشتن استطاعت آن دانسته‌اند.[۲۳۰] برخی از فقهای اهل سنت گفته‌اند: اِفراد آن است که حجگزار ابتدا قبل از ماه‌های حج، عمره را انجام دهد و سپس در ماه‌های حج، تنها حج را به جای آورد [۲۳۱] یا ابتدا حج را به جا آورده، عمره را در غیر ماه‌های حج انجام دهد.[۲۳۲] به نظر برخی آیه «ولِلّهِ عَلَی النّاسِ حِجُّ البَیتِ مَنِ استَطاعَ اِلَیهِ سَبیلاً» (آل عمران / ۳، ۹۷) به این نوع از حج اشاره دارد؛[۲۳۳] ولی این رأی صحیح به نظر نمی‌رسد؛ زیرا آیه مذکور بر اصل وجوب حج بر مسلمانان دلالت دارد و از نوع حج سخنی به میان نیاورده است. به نظر علمای امامیه این نوع از حج وظیفه اهل مکه و مجاوران آن است.[۲۳۴] دلیل این امر آیه ۱۹۶ بقره / ۲ و برخی روایات است؛[۲۳۵] ولی اهل سنت انجام این حج را نیز برای همه افراد جایز شمرده‌اند.[۲۳۶] این سه نوع حج هرچند در اصل اعمال با هم اشتراک دارند، تفاوت‌های متعددی با یکدیگر دارند؛[۲۳۷] همچنین در اینکه کدام یک از حج‌های یاد شده افضل و دارای پاداش بیشتری است علمای اسلامی آرای متفاوتی دارند؛ به نظر علمای امامیه [۲۳۸] و برخی از فقیهان اهل سنت [۲۳۹] تمتع برتر از قرآن و افراد است. دلیل این امر به نظر برخی آن است که قرآن به صراحت از حج تمتع یاد کرده است: «... فَمَن تَمَتَّعَ بِالعُمرَةِ اِلَی الحَجِّ فَمَا استَیسَرَ مِنَ الهَدیِ» (بقره / ۲، ۱۹۶)، در حالی که دیگر انواع حج به صراحت در قرآن نیامده‌اند [۲۴۰] و نیز به روایتی از پیامبر اکرم استناد شده است که پس از محرم شدن برای حج و نزول وحی بر آن حضرت فرمود: اگر قربانی * به همراه نیاورده بودم ابتدا عمره و سپس حج می‌گزاردم.[۲۴۱] افزون بر این، در روایات اهل بیت(ع) به صراحت بر برتر بودن حج تمتع تصریح شده است؛[۲۴۲] از جمله امام صادق فرمود: اگر ۱۰۰۰ حج به جا آورم همه آنها را به گونه تمتع به جا می‌آورم.[۲۴۳] در روایتی راز مأمور شدن مکلفان به تمتع و برتری آن، آسانگیری خداوند بر حجگزاران و حفظ آنان از گناه با طولانی نشدن مدت احرام *، و انجام دادن طواف مستحب در بین اعمال حج دانسته شده است.[۲۴۴] برخی حج قرآن را دارای فضیلت بیشتر دانسته‌اند؛ زیرا قرآن در آیه «واَتِمُّوا الحَجَّ والعُمرَةَ لِلّهِ» از حج قرآن یاد کرده و نیز بدان جهت که پیامبر(ص) حج قرآن انجام داد [۲۴۵] و برخی نیز حج افراد را افضل شمرده‌اند. برخی نیز هر سه حج را دارای فضیلت یکسان دانسته‌اند[۲۴۶] و برخی گفته‌اند: اگر حجگزار قربانی به همراه آورده قرآن و گرنه تمتع بهتر است؛ زیرا پیامبر چون قربانی به همراه آورده بود حج قرآن به جا آورد.[۲۴۷]

اعمال و اجزای حج

حج، اعم از تمتع، قرآن و افراد اعمال خاصی دارد که در عمده آنها اشتراک دارند و تفاوت آنها تنها در برخی موارد جزئی یا شیوه انجام این اعمال است. البته از مجموع اعمال عمره و حج گاه به عنوان اعمالحج یاد می‌شود؛ لیکن از آنجا که عمره خود مدخل مستقل دارد در این بحث تنها به اعمال حج اشاره شده است.[۲۴۸] این اعمال از نظر فقه امامیه به ترتیب عبارت‌اند از:

احرام

نخستین عمل حج در هریک از سه قسم یاد شده، احرام [۲۴۹] است که به معنای وارد شدن به اعمال حج با پوشیدن دو لباس ندوخته برای مردان و نیت و تلبیه است و بدان جهت به آن احرام گفته شده که حجگزار با این عمل، برخی مباحات را بر خود حرام می‌کند.[۲۵۰] این نوع احرام ویژه حج تمتع و اِفراد است؛ اما در حج قرآن حجگزار میان احرام با تلبیه یا اِشعار و تقلید مخیر است.[۲۵۱] به نظر برخی مراد از واجب کردن حج بر خود که در آیه ۱۹۷ بقره / ۲ از آن یاد شده: «فَمَن فَرَضَ فیهِنَّ الحَجَّ» احرام است.[۲۵۲]

وقوف در عرفات

دومین عمل حج، ماندن در عرفات است.[۲۵۳] به نظر برخی دلیل وجوب وقوف در عرفات آیه ۱۹۸ بقره / ۲ است که از کوچ کردن از عرفات یاد کرده است: «فَاِذا اَفَضتُم مِن عَرَفـتٍ»، با این استدلال که کوچ کردن از عرفات فرع بر وقوف در آن مکان است.[۲۵۴] زمان وقوف در عرفات به نظر فقهای امامیه از ظهر روز نهم ذیحجه تا غروب شرعی آن روز است.[۲۵۵]

وقوف در مشعر الحرام

پس از کوچ کردن از عرفات واجب است حجگزاران به سوی مشعرالحرام رفته، در آنجا وقوف کنند: «فَاِذا اَفَضتُم مِن عَرَفـتٍ فَاذکُروا اللّهَ عِندَ المَشعَرِ الحَرامِ». (بقره / ۲، ۱۹۸)[۲۵۶] زمان وقوف در مشعرالحرام * از طلوع فجر روز دهم تا طلوع خورشید است.[۲۵۷]

رمی جمره عقبه

چهارمین عملواجبحج، رمی جمره عقبه در مناست.[۲۵۸] به نظر برخی رمی جمره که نماد رمی شیطان است از اعمالی است که خداوند حضرت ابراهیم را با آن آزمود: «و اِذِ ابتَلی اِبرهیمَ رَبُّهُ بِکَلِمـتٍ فَاَتَمَّهُنَّ» (بقره / ۲، ۱۲۴)[۲۵۹]؛ همچنین به نظر برخی یکی از مصادیق «تَفَث» در آیه «ثُمَّ لیَقضوا تَفَثَهُم» (حجّ / ۲۲، ۲۹) رمی جمرات است،[۲۶۰] چنان که در روایات اهل بیت(ع) نیز آمده است.[۲۶۱] برخی از مفسران گفته‌اند: شاید سر تصریح نکردن قرآن به رمی جمرات، اکتفا به آیه «قال فَاخرُج مِنها فَاِنَّکَ رَجیم» (ص / ۳۸، ۷۷) باشد که شامل همه انحای رجم شیطان اعم از قول و عمل می‌شود [۲۶۲]. در رمی جمره عقبه حاجیان ۷ سنگریزه به جمره عقبه می‌زنند که این عمل باید با نیت انجام شده، به جمره نیز اصابت کند.[۲۶۳] زمان رمی جمره عقبه به نظر بیشتر فقهای شیعه بین طلوع خورشید تا غروب آن در روز عید قربان است.[۲۶۴] به نظر مشهور فقیهان این عمل واجب است؛[۲۶۵] اما برخی از فقهای شیعه آن را مستحب شمرده‌اند [۲۶۶].

قربانی

واجب دیگر حج، قربانی‌است: «فَمَن تَمَتَّعَ بِالعُمرَةِ اِلَی الحَجِّ فَمَا استَیسَرَ مِنَ الهَدیِ» (بقره / ۲، ۱۹۶؛ نیز مائده / ۵، ۲ و حجّ / ۲۲، ۳۶)[۲۶۷] که حجگزار به اندازه توان خود یک یا چند شتر، گاو یا گوسفند را در روز عید قربان ذبح می‌کند. (قربانی)

حلق یا تقصیر

ششمین عمل واجب بر حجگزاران حلق یا تقصیر است: «مُحَلِّقینَ رُءوسَکُم ومُقَصِّرینَ» (فتح / ۴۸، ۲۷) [۲۶۸] که باید پس از قربانی در منا در روز عید قربان انجام گیرد: «ولا تَحلِقوا رُءوسَکُم حَتّی یَبلُغَ الهَدیُ مَحِلَّهُ». (بقره / ۲، ۱۹۶) [۲۶۹]

طواف حج

عمل دیگر واجب در حج، طواف حج است [۲۷۰] که به آن طواف زیارت [۲۷۱] و طواف افاضه [۲۷۲] نیز گفته شده است: «ولیَطَّوَّفوا بِالبَیتِ العَتیق». (حجّ / ۲۲، ۲۹) در این عمل حجگزار باید ۷ دور به نیت طواف حج بر گِرد کعبه طواف * و هر دور از حجرالاسود آغاز و به آن ختم کند.[۲۷۳]

نماز طواف

پس از طواف، بر حاجیان واجب است دو رکعت نماز طواف در مقام ابراهیم بگزارند: «واتَّخِذوا مِن مَقامِ اِبرهیمَ مُصَلًّی» (بقره / ۲، ۱۲۵)[۲۷۴]؛ ولی برخی از فقهای شیعه و اهل سنت آن را مستحب دانسته‌اند [۲۷۵]

سعی بین صفا و مروه

پس از اقامه نماز طواف بر حجگزار واجب است میان دو کوه صفا و مروه رفت و آمد کند: «اِنَّ الصَّفا والمَروةَ مِن شَعارِ اللّهِ فَمَن حَجَّ البَیتَ اَوِ اعتَمَرَ فَلا جُناحَ عَلَیهِ اَن یَطَّوَّفَ بِهِما». (بقره / ۲، ۱۵۸)[۲۷۶] در این عمل حاجیان باید ۷ شوط با نیت میان این دو کوه طواف کنند که دور اول از صفا آغاز و دور آخر به مروه ختم می‌گردد.[۲۷۷]

طواف و نماز طواف نساء

دو عمل واجب دیگر در حج به نظر فقیهان شیعه طواف نساء و نماز آن است.[۲۷۸] در برخی روایات اهل بیت، آیه ۲۹ حجّ / ۲۲ که به طواف خانه خدا فرمان داده: «ولیَطَّوَّفوا بِالبَیتِ العَتیق» تنها مربوط به طواف نساء دانسته شده است.[۲۷۹] (طواف، نماز طواف) زمان انجام اعمال مکه به نظر مشهور فقیهان شیعه روز عید یا روز یازدهم است؛[۲۸۰] اما عده‌ای از فقها گفته‌اند حجگزار می‌تواند آنها را تا پایان اعمال منا و حتی پایان ذیحجه به تأخیر اندازد، گرچه انجام دادن آن در روز عید و یازدهم افضل است.[۲۸۱]

بیتوته در منا

واجب دیگر حج بیتوته کردن در منا از ابتدای شب تا نیمه آن یا از نیمه شب تا طلوع فجر،[۲۸۲] در شب‌های یازدهم و دوازدهم برای همه و شب سیزدهم ذیحجه برای برخی است.[۲۸۳] برخی فقها وجوب بیتوته را از آیه ۲۰۳ بقره / ۲ استفاده کرده‌اند که در آن حجگزاران به ذکر خدا در روزهایی خاص و جواز کوچ کردن پس از دو روز مأمور شده‌اند: «واذکُروا اللّهَ فی اَیّامٍ مَعدودتٍ فَمَن تَعَجَّلَ فی یَومَینِ فَلاَ اِثمَ عَلَیهِ»؛ زیرا لازمه مأمور شدن حاجیان به ذکر و خارج نشدن آنان قبل از دو روز، ماندن در این سرزمین است.[۲۸۴] بر اساس روایات، مراد از این ایام، ایام تشریق در مناست.[۲۸۵]

رمی جمرات سه گانه

واجب دیگر حج رمی جمره اُولی، وُسْطی و عَقَبه در روزهایی است که حجگزار شب‌های آنها را در منا بیتوته کرده است [۲۸۶] که حجگزار باید به نیت حج به هر جمره به ترتیب ۷ ریگ بزند.[۲۸۷] برای وجوب این عمل افزون بر آیاتی که در رمی جمره عقبه ذکر شده، به روایات اسلامی نیز استناد شده است.[۲۸۸] به نظر بیشتر فقهای شیعه رمی جمرات سه گانه از طلوع خورشید تا غروب آن جایز است؛ ولی بهتر آن است که نزدیک ظهر انجام شود.[۲۸۹] اعمال و اجزای اصلی حج با اندک تفاوت‌هایی از جهت حکم، ترتیب، شرایط و چگونگی انجام آنها در فقه اهل سنت نیز همین اعمال‌اند [۲۹۰] که به تفصیل در مدخل‌های خاص خود بررسی می‌شوند.

احکام و آداب حج

اسلام برای حج و حجگزاران احکام متعددی تشریع کرده است که قرآن کریم به بسیاری از آنها اشاره کرده است؛ از جمله:

وجوب حج

به نظر همه فقهای شیعه [۲۹۱] و اهل سنت،[۲۹۲] حج از ارکان دین است که با داشتن شرایطی بر همه مکلفان واجب است. دلیل وجوب آن، آیه ۹۷ آل‌عمران / ۳ است که این عمل را تکلیف شرعی انسان‌ها از سوی خداوند دانسته است: «ولِلّهِ عَلَی النّاسِ حِجُّ البَیتِ».[۲۹۳] افزون بر این، مساوی شمردن ترک حج با کفر در این آیه: «ومَن کَفَرَ فَاِنَّ اللّهَ غَنِیٌّ عَنِ العــلَمین» مؤید دیگری بر وجوب این تکلیف است؛[۲۹۴] همچنین درخواست این عمل به صورت خبر و آوردن آن با جمله اسمیه و بیان آن به صورت عموم: «ولِلّهِ عَلَی النّاسِ» و نیز حق خداوند شمردن حج بر ذمه مردم، مؤیدهایی دیگر بر وجوب حج به شمار رفته‌اند.[۲۹۵] دلیل دیگر وجوب به نظر برخی، آیه ۱۹۶ بقره / ۲ است که به اتمام حج و عمره فرمان داده است: «واَتِمُّوا الحَجَّ والعُمرَةَ لِلّهِ»، با این استدلال که آیه، اتمام حج را واجب دانسته و لازمه وجوب اتمام، آن است که اصل آن نیز واجب باشد.[۲۹۶] افزون بر آیات قرآن، به روایات نیز برای وجوب حج استناد شده است؛[۲۹۷] همچنین برخی با استناد به آیه ۹۷ آل عمران / ۳ و آیه ۱۹۶ بقره / ۲ که در آنها امر به انجام دادن حج شده و امر نیز مقتضی فوریت است، وجوب حج را فوری دانسته‌اند، از این‌رو مکلفان باید بدون تأخیر، این عمل را انجام دهند.[۲۹۸] به روایات متعددی نیز در این‌باره استناد شده است؛[۲۹۹] ولی برخی از فقهای اهل سنت وجوب حج را فوری نمی‌دانند.[۳۰۰] مستند این رأی سیره رسول خدا(ص) است که با وجود نزول آیات حج و استطاعت مالی، آن را به تأخیر انداختند.[۳۰۱]

شرایط وجوب حج

فقهای اسلامی با استناد به آیات قرآن و روایات، وجوب حج را به تحقق شرایطی مشروط دانسته‌اند که عبارت‌اند از:

ا. بلوغ یکی از شرایط حج بلوغ است.[۳۰۲] دلیل این شرط روایاتی است که تکلیف را از کودک ساقط دانسته است، بنابراین تکلیف «ولِلّهِ عَلَی النّاسِ حِجُّ البَیتِ» (آل‌عمران / ۳، ۹۷) شامل آنان نمی‌شود.[۳۰۳]

ب. عقل از این‌رو بر مجنون حج واجب نیست،[۳۰۴] زیرا بر اساس برخی روایات، آیه «مَنِ استَطاعَ اِلَیهِ سَبیلاً» استطاعت * بدنی را نیز دربرمی‌گیرد و مجنون از این جهت سالم نیست.[۳۰۵]

ج. حریت بر این اساس، حج بر بردگان واجب نیست،[۳۰۶] زیرا یکی از شرایط حج توانایی مالی و قدرت تصرف در آن است و برده چنین توانایی را ندارد: «عَبدًا مَملوکـًا لا یَقدِرُ عَلی شَی‌ءٍ». (نحل / ۱۶، ۷۵)[۳۰۷] این شرط از آیه ۹۷ آل عمران / ۳ که استطاعت را شرط وجوب دانسته نیز استفاده شده است.[۳۰۸]

د. اسلام از این‌رو بر کافران حج واجب نیست، بدان سبب که حج عبادت است و کافران به عبادات اسلامی مکلف نیستند.[۳۰۹] برخی این شرط را از آیه ۹۷ آل عمران / ۳ نیز استفاده کرده‌اند؛ با این توضیح که از جمله «ومَن کَفَرَ» استفاده می‌شود که مراد از «وللّه‌علی الناس» مؤمنان‌اند؛ زیرا در غیر این صورت کافر شدن آنان معنا نداشت؛[۳۱۰] ولی در مقابل، فقهای شیعه و برخی فقیهان اهل سنت اسلام را تنها شرط صحت دانسته‌اند نه شرط وجوب، از این‌رو معتقدند که حج گزاردن بر کافران نیز واجب است، هرچند در صورت انجام دادن صحیح نیست.[۳۱۱] مستند این دیدگاه کلمه «الناس» در آیه ۹۷ آل‌عمران / ۳ است که شامل کافران نیز می‌شود و نیز آیه ۱۹۶ بقره / ۲ که به طور عموم، همگان را به اتمام حج مکلف کرده است. به روایات نیز برای این مدعا استناد شده است،[۳۱۲] بر همین اساس برخی گفته‌اند: کفر در اینجا، کفر در اصول دین نیست، بلکه کفر در فروع دین و مراد از آن «ترک حج» است.[۳۱۳]

ه. استطاعت یکی دیگر از شرایط وجوب حج استطاعت است: «ولِلّهِ عَلَی النّاسِ حِجُّ البَیتِ مَنِ استَطاعَ اِلَیهِ سَبیلاً». (آل‌عمران / ۳، ۹۷)[۳۱۴] این شرط در روایات اسلامی نیز آمده است.[۳۱۵] فقهای اسلامی با استناد به آیه و روایات، استطاعت را دارای ۴ قسم دانسته‌اند. مصداق اصلی استطاعت در آیه مذکور، توانایی مالی یعنی توشه و مرکب برای سفر حج است،[۳۱۶] چنان‌که در برخی روایات نیز آمده است؛[۳۱۷] اما آرای فقیهان درباره محدوده توانایی مالی متفاوت است؛ به نظر فقیهان شیعه و برخی فقیهان اهل سنت مراد از استطاعت مالی، داشتن هزینه رفت و برگشت حج افزون بر نیازهای عادی زندگی مانند مسکن، اثاث منزل، و دیگر مخارج زندگی است.[۳۱۸] مقدار و کیفیت زاد و راحله در هر مکان و برای هر شخص به توانایی و شأن افراد و عرف حاکم بر آن جامعه بستگی دارد.[۳۱۹] به نظر بسیاری از فقیهان وجود زاد و راحله لازم نیست، بلکه توانایی تهیه آن کافی است؛[۳۲۰] اما در مقابل، برخی از فقهای اهل سنت توانایی هزینه رفت و برگشت سفر حج را در استطاعت کافی دانسته‌اند، هرچند حجگزار پس از بازگشت برای خود و اهلش نفقه‌ای نداشته باشد.[۳۲۱] به نظر فقهای امامی استطاعت مالی در صورت بذل آن از سوی دیگری نیز محقق شده، با وجود آن حج واجب می‌گردد.[۳۲۲] دلیل وجوب، آیه ۹۷ آل عمران / ۳ و برخی روایات است که حج را به طور عام بر مستطیع واجب شمرده است؛[۳۲۳] ولی فقهای اهل سنت برآن‌اند که در این صورت، شخص مستطیع نشده و حج بر او واجب نمی‌گردد. برخی نیز گفته‌اند: تنها در صورت بذل مال از سوی فرزند، فرد مستطیع می‌گردد؛ زیرا در بذل فرزند منتی نیست.[۳۲۴] مصداق دیگر استطاعت، استطاعت بدنی است، از این‌رو بر اساس آیه مذکور حج بر ناتوان‌ها و بیماران واجب نیست.[۳۲۵] در مقابل، برخی گفته‌اند: بر افراد زمین‌گیر و ناتوان دارای توان مالی نیز حج واجب است، از این‌رو آنان باید کسی را به نیابت از خود به حج بفرستند.[۳۲۶] مصداق دیگر استطاعت، استطاعت طریقی و باز بودن راه و امن بودن آن است که افزون بر آیه ۹۷ آل عمران / ۳ و روایات، ادلّه نفی عسر و حرج نیز بر اشتراط آن دلالت دارد،[۳۲۷] بر این اساس، کسی که راه برایش مسدود یا جان یا آبرو و مالش در خطر است مستطیع نبوده، حج بر او واجب نیست.[۳۲۸] مصداق دیگر استطاعت، استطاعت زمانی است؛ به این معنا که باید مکلّف پس از تحقق دیگر شرایط، زمان و فرصت کافی برای اعمال حج داشته باشد و گرنه حج بر او در آن سال واجب نیست.[۳۲۹]

ترک یا تاخیر انداختن حج

ترک حج بر مستطیع حرام و از گناهان کبیره شمرده شده است.[۳۳۰] قرآن در آیه ۹۷ آل عمران / ۳ پس از امر به حج، ترک آن را با واژه کفر بیان کرده است: «ومَن کَفَرَ فَاِنَّ اللّهَ غَنِیٌّ عَنِ العــلَمین» که چنین تعبیری نشان آن است که ترک حج، عمل کافران است.[۳۳۱] در روایتی نیز پیامبر اکرم(ص) با استناد به این آیه ترک کننده حج را کافر شمرد.[۳۳۲] البته در صورتی ترک حج سبب کفر می‌شود که مسلمان اعتقادی به وجوب حج نداشته باشد،[۳۳۳] چنان که در روایات اهل بیت نیز به این امر اشاره شده است؛[۳۳۴] ولی برخی کفر در آیه را به کفر عملی یعنی ترک حج تفسیر کرده‌اند.[۳۳۵] در حدیثی دیگر تارکان حج از جمله کسانی دانسته شده‌اند که پس از مرگ بازگشت به دنیا و انجام اعمال صالح از جمله حج را تقاضا می‌کنند؛[۳۳۶] همچنین پس از واجب شدن حج بر مکلف، تأخیر انداختن آن حرام است.[۳۳۷] در روایتی یکی از مصادیق زیانکارترین انسان‌ها در آیه ۱۰۳ کهف / ۱۸: «قُل هَل نُنَبِّئُکُم بِالاَخسَرینَ اَعمـلا» کسانی شمرده شده‌اند که پس از وجوب حج آن را به تأخیر می‌اندازند.[۳۳۸] در روایتی نقل شده است که خداوند تأخیر کننده یا تارک حج را یهودی یا نصرانی محشور خواهد کرد.[۳۳۹] در حدیثی دیگر تأخیرکننده حج [۳۴۰] یا تارک آن [۳۴۱] مصداق کسانی دانسته شده‌اند که خداوند آنان را در قیامت کور محشور می‌کند: «ومَن کانَ فی هـذِهِ اَعمی فَهُوَ فِی الأخِرَةِ اَعمی واَضَلُّ». (اسراء / ۱۷، ۷۲)

تمام و کامل کردن حج

پس از شروع حج، بر حجگزار واجب است آن را به پایان برساند: «واَتِمُّوا الحَجَّ والعُمرَةَ لِلّهِ» (بقره / ۲، ۱۹۶)[۳۴۲]، از این‌رو وی حق ندارد تنها برخی اعمال حج را انجام داده، برخی را رها کند[۳۴۳] یا در بین اعمال حج از احرام خارج شده، دوباره محرم گردد.[۳۴۴] بیشتر فقهای اسلامی با استناد به آیه یاد شده گفته‌اند: در صورت فاسد شدن حج نیز بر مکلف واجب است حج فاسد را به پایان رساند؛[۳۴۵] همچنین فقیهان بر اساس این آیه گفته‌اند: اتمام حج استحبابی نیز پس از شروع، بر مکلف واجب است.[۳۴۶] افزون بر آیه مذکور، این وظیفه از آیاتی که قرآن در آنها مسلمانان را به تعظیم شعائر الهی توصیه کرده: «ومَن یُعَظِّم شَعـرَ اللّهِ فَاِنَّها مِن تَقوَی القُلوب» (حجّ / ۲۲، ۳۲) یا آنان را از حلال شمردن این شعائر نهی کرده است: «لاتُحِلّوا شَعرَ اللّهِ» (مائده / ۵، ۲) استفاده می‌شود؛ با این بیان که مراد از «شعائر اللّه ‌» در این آیات، مناسک حج [۳۴۷] و مقصود از حلال شمردن آنها تضییع و فاسد کردن آنهاست؛[۳۴۸] اما چنانچه حجگزار پس از شروع اعمال حج، به سبب مانع شدن دشمن یا بیماری نتواند اعمال حج را به پایان رساند وظایف خاصی برایش تشریع شده است.

تکرار حج

حج در عمر تنها یک بار واجب است،[۳۴۹] زیرا امر مستفاد از آیه «ولِلّهِ عَلَی النّاسِ حِجُّ البَیتِ» (آل‌عمران / ۳، ۹۷) و آیات دیگر، تنها بر ایجاد ماهیت حج دلالت دارند و ایجاد ماهیت با انجام یک بار حج محقق می‌شود؛ همچنین در این مورد به روایات [۳۵۰] و سیره پیامبر که پس از نزول آیات حج تنها یک بار این عمل را انجام دادند [۳۵۱] استناد شده است. در روایتی نیز نقل شده که پس از نزول آیات حج از پیامبر سؤال شد که آیا حج هر سال واجب است که آیه «لا تَسـ ٔ لوا عَن اَشیاءَ اِن تُبدَ لَکُم تَسُؤکُم» (مائده / ۵، ۱۰۱) نازل شد و مسلمانان را از پرسش بیشتر در این باره نهی کرد.[۳۵۲] در مقابل، در روایتی در تفسیر آیه ۹۷ آل عمران / ۳ نقل شده است که خداوند در این آیه حج را بر توانگران در هر سال واجب کرده است [۳۵۳] یا نقل شده که در هر ۵ سال یک بار حج واجب می‌گردد؛[۳۵۴] ولی دیگر فقیهان این روایات را بر وجوب علی البدل [۳۵۵] یا وجوب کفایی [۳۵۶] حمل کرده‌اند؛ به این معنا که در هر سال گروهی از توانگران باید حج گزارده، خانه کعبه را از زائر خالی نگذارند یا بر استحباب حمل شده است.[۳۵۷] اما تکرار حج مستحب شمرده شده است. برخی استحباب آن را از آیه «واِذ جَعَلنَا البَیتَ مَثابَةً لِلنّاسِ» (بقره / ۲، ۱۲۵) استفاده کرده‌اند؛[۳۵۸] با این استدلال که «مَثابَة» موضعی است که فرد دوباره به آن رجوع می‌کند.[۳۵۹] در روایات اسلامی نیز بر تکرار حج بسیار تأکید شده است.[۳۶۰] سیره پیامبران الهی و امامان که مکرر حج می‌گزاردند [۳۶۱] نیز مؤید استحباب زیاد تکرار حج است.

زمان حج

حج زمان و ماه‌های خاصی دارد: «الحَجُّ اَشهُرٌ مَعلومـتٌ». (بقره / ۲، ۱۹۷) این ماه‌ها عبارت‌اند از شوال، ذیقعده و ذیحجه.[۳۶۲] در روایتی از امام باقر(ع) نیز ماه‌های حج، سه ماه مذکور شمرده شده است؛[۳۶۳] ولی برخی با استناد به جمله «فَمَن فَرَضَ فیهِنَّ الحَجَّ» (بقره / ۲، ۱۹۷) و نیز «ولا فُسوقَ ولا جِدالَ فِی الحَجِّ» در آیه مذکور، ماه‌های حج را دو ماه اول و ۱۰ روز نخست یا ۹ روز نخست ماه ذیحجه دانسته‌اند؛ با این استدلال که پس از روز دهم، محرم شدن برای حج جایز نیست و رفث و جدال جایز است؛[۳۶۴] ولی در پاسخ گفته شده که مراد از ماه حج بودنِ سه ماه یاد شده، غالب روزهای آن است نه همه روزهای این سه ماه،[۳۶۵] بر این اساس، باید همه اعمال حج از جمله احرام در این ماه‌ها واقع شوند؛[۳۶۶] ولی برخی از فقهای اهل سنت با استناد به آیه «یَسـ ٔ لونَکَ عَنِ الاَهِلَّةِ قُل هِیَ مَوقیتُ لِلنّاسِ والحَجِّ» (بقره / ۲، ۱۸۹) و ادله‌ای دیگر، همه ماه‌های سال را وقت حج شمرده و گفته‌اند: احرام حج در غیر ماه‌های یاد شده نیز جایز است.[۳۶۷] برخی نیز با تأیید این نظر گفته‌اند: احرام این افراد به احرام عمره تبدیل می‌گردد.[۳۶۸] در پاسخ به استدلال به آیه ۱۸۹ بقره / ۲ گفته شده: جمله «یَسـ ٔ لونَکَ عَنِ الاَهِلَّةِ» عام یا مجمل است و با آیه «الحَجُّ اَشهُرٌ مَعلومـتٌ» تخصیص یا تبیین شده است، از این‌رو ماه‌های حج منحصر در ماه‌های خاص است.[۳۶۹] به نظر فقهای امامیه و برخی فقیهان اهل سنت، افزون بر اعمال حج، اعمال عمره تمتع نیز باید در ماه‌های حج انجام گیرد،[۳۷۰] زیرا عمره تمتع جزء اعمال حج است [۳۷۱] و آیه «فَمَن فَرَضَ فیهِنَّ الحَجَّ» (بقره / ۲، ۱۹۷) شامل انجام عمره تمتع در ماه‌های حج می‌شود؛[۳۷۲] ولی برخی از فقهای اهل سنت انجام دادن عمره تمتع را پیش از ماه‌های حج جایز دانسته‌اند؛ بدین شرط که پس از عمره از احرام خارج نشود.[۳۷۳] بعضی نیز گفته‌اند: اگر عمره را قبل از ماه‌های حج شروع کند ولی بیشتر اعمال آن در ماه‌های حج باشد جایز است.[۳۷۴]

مکان حج

حج باید در مکانی خاص یعنی شهر مکه انجام شود. این حکم از آیات متعدد استفاده می‌شود؛ از جمله آیات ۲۷ - ۲۹ حجّ / ۲۲ که در آن حضرت ابراهیم پس از تجدید بنای کعبه فرمان یافت که همه انسان‌ها را برای برگزاری حج به سوی مکه و طواف بر گِرد کعبه دعوت کند: «واَذِّن فِی‌النّاسِ بِالحَجِّ یَأتوکَ رِجالاً و عَلی کُلِّ ضامِرٍ یَأتینَ مِن کُلِّ فَجٍّ عَمیق *... ولیَطَّوَّفوا بِالبَیتِ العَتیق». (حجّ / ۲۲، ۲۷، ۲۹) آیه «ولِلّهِ عَلَی النّاسِ حِجُّ البَیتِ» (آل عمران / ۳، ۹۷) نیز بر این موضوع دلالت دارد؛ همچنین این حکم از آیه ۳۳ حجّ / ۲۲ که محل حج و عمره را بنابر قولی [۳۷۵] شهر مکه و خانه کعبه دانسته: «ثُمَّ مَحِلُّها اِلَی البَیتِ العَتیق» (حجّ / ۲۲، ۳۳) استفاده می‌شود؛ همچنین بر اساس آیات و روایات، هریک از اعمال حج مکان خاص دارد و همه این اعمال یا بیشتر آنها باید در مکان خاص خود انجام شوند.

اخلاص در حج

حج از حقوق الهی بر بندگان است که باید تنها برای خدا انجام گیرد: «ولِلّهِ عَلَی النّاسِ حِجُّ البَیتِ». (آل‌عمران / ۳، ۹۷) این امر از آیه ۱۹۶ بقره که به اتمام حج برای خدا فرمان داده نیز استفاده می‌شود.[۳۷۶] در روایتی پیامبر اکرم افرادی را مذمت کرد که حج را به قصد تفریح یا تجارت یا ریا و خودنمایی انجام می‌دهند.[۳۷۷] در حدیثی دیگر امام صادق ثواب حجی را که برای خدا باشد بر عهده خدا و پاداش حجی را که برای دیگران باشد بر عهده مردم دانست.[۳۷۸]

تهیه توشه و لوازم حج

بر حجگزار لازم است توشه و ابزار این سفر را آماده کند: «الحَجُّ اَشهُرٌ مَعلومـتٌ... وتَزَوَّدوا». مراد از امر به تهیه زاد در آیه طبق یک نظر زاد و توشه مادی این سفر است [۳۷۹] که حجگزار باید خود آن را تهیه کند و بار خود را به دوش دیگران نیندازد.[۳۸۰] شأن نزول آیه نیز مؤید همین امر است.[۳۸۱] در روایتی نیز حاجیان به خرید نیازهای خوراکی خود پیش از سفر توصیه شده‌اند و دلیل این امر آیه ۴۶ توبه / ۹ شمرده شده که به تهیه لوازم سفر پیش از خروج از منزل سفارش کرده است: «ولَو اَرادوا الخُروجَ لاََعَدّوا لَهُ عُدَّةً».[۳۸۲]

بازداشتن و آزار حجگزاران

قرآن کریم در آیه ۲۵ حجّ / ۲۲ ضمن مساوی شمردن همگان در بهره‌مندی از سرزمین مکه منع دیگران از حج را عمل کافران دانسته [۳۸۳] و آنان را به عذاب تهدید کرده است: «اِنَّ الَّذینَ کَفَروا ویَصُدّونَ عَن سَبیلِ اللّهِ والمَسجِدِ الحَرامِ الَّذی جَعَلنـهُ لِلنّاسِ سَواءً اَلعـکِفُ فیهِ والبادِ ومَن یُرِد فیهِ بِاِلحادٍ بِظُـلمٍ نُذِقهُ مِن عَذابٍ اَلیم». آیه درباره قریش نازل شد که پیامبر(ص) و مسلمانان را از حج بازداشتند.[۳۸۴] در آیه‌ای دیگر قرآن پس از منع مسلمانان از تعرض به حاجیان، سرانجام چنین کاری را گرفتار شدن به عذاب الهی دانسته است: «یـاَیُّهَا الَّذینَ ءامَنوا لاتُحِلّوا شَعرَ اللّهِ... ولا ءامّینَ البَیتَ الحَرامَ... ولا یَجرِمَنَّکُم شَنَـ ٔ نُ قَومٍ اَن صَدّوکُم عَنِ المَسجِدِ الحَرامِ اَن تَعتَدوا... واتَّقوا اللّهَ اِنَّ اللّهَ شَدیدُ العِقاب». (مائده / ۵، ۲) مراد از «ءامّینَ البَیتَ» مطلق حجگزاران [۳۸۵] یا حجگزاران کافرند [۳۸۶] که برخی از آنان در حدیبیه مانع حجگزاری مسلمانان شدند، چنان‌که ادامه آیه که مسلمانان را از مقابله به مثل با کافران منع کرده مؤید این امر است.[۳۸۷] طبق قول دوم باید نزول این آیه را قبل از آیه ۲۸ توبه / ۹ دانست؛ زیرا قرآن در آیه یاد شده به مسلمانان فرمان داده که مشرکان را از ورود به مکه و انجام اعمال حج بازدارند.

یاد گرفتن مناسک حج

قرآن در آیه ۱۲۸ بقره / ۲ از درخواست ابراهیم از خداوند مبنی بر نشان دادن مناسک به آنان یاد کرده است: «واَرِنا مَناسِکَنا».[۳۸۸] مقصود از «مناسک» به نظر برخی، اعمال حج و مراد از نشان دادن آن، تعلیم دادن این اعمال است.[۳۸۹] نقل شده که پس از این درخواست جبرئیل مناسک حج را به ابراهیم آموخت،[۳۹۰] از این‌رو لازم است حاجیان نیز با الگوگیری از ابراهیم که قرآن به آن فرمان داده: «قد کانت لَکُم اُسوَةٌ حَسَنَةٌ فی اِبرهیمَ» (ممتحنه / ۶۰، ۴) مناسک حج خود را قبل از انجام دادن آن بیاموزند. برخی مراد از «النّاسُ» در آیه «اَفیضوا مِن حَیثُ اَفاضَ النّاسُ» (بقره / ۲، ۱۹۹) را نیز عالمان دین دانسته‌اند که مردم را با احکام آشنا می‌کنند،[۳۹۱] بر این اساس مراد آیه این است که اعمالحج را باید به پیروی از عالمان انجام داد. افزون بر آیات مذکور، لازمه همه آیاتی که مسلمانان را به انجام دادن حج یا اعمال آن فرمان داده، آشنایی با احکام و اعمال حج است؛ زیرا تا حجگزار آنها را فرا نگیرد انجام دادن حج یا هر یک از اعمال آن امکانپذیر نیست. از پیامبر اکرم(ص) نیز روایت شده که مناسک حجتان را از من فرا گیرید [۳۹۲] و نیز از آن حضرت نقل شده که مناسک را یاد بگیرید؛ زیرا جزء دین است.[۳۹۳]

تجارت در حج

قرآن در آیه ۱۹۸ بقره / ۲ تجارت * و کسب منافع مادی را در حج جایز دانسته است: «لَیسَ عَلَیکُم جُناحٌ اَن تَبتَغوا فَضلاً مِن رَبِّکُم»[۳۹۴]. در شأن نزول آیه آمده است که مسلمانان صدر اسلام همچون دوران جاهلیت تجارت را در حج حرام می‌شمردند که آیه فوق نازل شد و آن را مباح شمرد.[۳۹۵] در آیه‌ای دیگر نیز قرآن مسلمانان را از تعرض به حاجیانی برحذر داشته است که قصد تجارت دارند: «یـاَیُّهَا الَّذینَ ءامَنوا لاتُحِلّوا... ولا ءامّینَ البَیتَ الحَرامَ یَبتَغونَ فَضلاً مِن رَبِّهِم» (مائده / ۵، ۲)[۳۹۶]؛ همچنین از روایاتی که یکی از منافع حج را در آیه «لِیَشهَدوا مَنـفِعَ لَهُم» (حجّ / ۲۲، ۲۸) تحصیل منافع دنیوی شمرده [۳۹۷] جواز تجارت در حج به دست می‌آید. افزون بر این، در روایات اسلامی نیز تجارت در حج به صراحت مباح شمرده شده است.[۳۹۸]

ذکر و استغفار در حج

یکی از تکالیف حاجیان در حج ذکر خدا و استغفار است که این تکلیف در مواردی واجب و در بیشتر موارد مستحب است. ذکر و یاد خدا از همان ابتدای حج با گفتن تلبیه آغاز می‌گردد که بر اساس برخی روایات، آیه «فَمَن فَرَضَ فیهِنَّ الحَجَّ» (بقره / ۲، ۱۹۷) به آن اشاره دارد.[۳۹۹] در تلبیه برخی ذکرها واجب و برخی مستحب شمرده شده است. (احرام) افزون بر احرام، در روایات اسلامی حاجیان به گفتن ذکرهایی خاص در طواف، نماز طواف، سعی صفا و مروه و تقصیر و طواف نساء و نیز در وقوف در عرفات و رمی جمرات ترغیب شده‌اند.[۴۰۰] پس از کوچ از عرفات به سوی مشعر نیز حاجیان به گفتن ذکر مأمور شده‌اند: «فَاِذا اَفَضتُم مِن عَرَفـتٍ فَاذکُروا اللّهَ عِندَ المَشعَرِ الحَرامِ واذکُروهُ کَما هَدکُم». (بقره / ۲، ۱۹۸) برخی این ذکر را مستحب شمرده؛[۴۰۱] ولی برخی با استناد به امر «فَاذکُروا» ذکر را در این مکان واجب شمرده‌اند.[۴۰۲] در روایت نقل شده که پیامبر در مشعر پس از نماز صبح تا طلوع خورشید پیوسته تکبیر و تهلیل می‌گفت.[۴۰۳] برخی از فقهای اهل سنت مراد از ذکر اول در آیه را نماز مغرب و عشا دانسته‌اند که به صورت جمع خوانده می‌شود.[۴۰۴] قرآن در آیاتی به ذکر در هنگام قربانی نیز فرمان داده است: «والبُدنَ جَعَلنـها لَکُم مِن شَعـرِ اللّهِ... فَاذکُرُوا اسمَ اللّهِ عَلَیها». (حجّ / ۲۲، ۳۶ و نیز ۳۷) (قربانی) در آیاتی دیگر نیز حاجیان به ذکر الهی در روزهایی معین مأمور گردیده‌اند: «واذکُروا اللّهَ فی اَیّامٍ مَعدودتٍ». (بقره / ۲، ۲۰۳؛ نیز حجّ / ۲۲، ۲۸) مراد از ایام در این آیات به نظر بسیاری روزهای یازدهم تا سیزدهم ذیحجه است.[۴۰۵] این مطلب در روایات اهل بیت نیز آمده است [۴۰۶] و مقصود از ذکر در این ایام تکبیرهای خاصی است که پس از هر نماز گفته می‌شود.[۴۰۷] پس از اتمام مناسک حج نیز خداوند به حاجیان فرمان داده است که خدا را همانند یادکردن پدران خود بلکه شدیدتر یاد کنند: «فَاِذا قَضَیتُم مَنـسِکَکُم فَاذکُروا اللّهَ کَذِکرِکُم ءاباءَکُم اَو اَشَدَّ ذِکرًا». (بقره / ۲، ۲۰۰) آیه درباره تفاخر اعراب جاهلی به افتخارات پدران خویش پس از انجام مراسم حج نازل شد که خداوند، آنان را به ذکر خدا همانند تفاخر به پدران فرمان داد.. [۴۰۸] برخی مقصود از این ذکر را همان تکبیرهای ایام منا دانسته‌اند [۴۰۹] و مراد از ذکر شدیدتر: «اَشَدُّ ذِکرا» را یادآوری نعمت‌های خدا و شکر این نعمت‌ها در کنار ذکر خدا [۴۱۰] و نیز بیشتر یاد کردن صفات الهی دانسته‌اند؛ زیرا صفات الهی در برابر افتخارات اندک پدران، فراوان، بلکه نامتناهی است؛[۴۱۱] همچنین در آیه ۱۹۹ بقره / ۲ حاجیان به استغفار کردن در حج مأمور شده‌اند: «واستَغفِروا اللّهَ اِنَّ اللّهَ غَفورٌ رَحیم». محل این استغفار در مشعر یا هنگام ورود به مشعر یا خروج از آن یا در عرفه ذکر شده است.[۴۱۲] بسیاری این استغفار را مستحب شمرده‌اند؛[۴۱۳] ولی برخی احتمال داده‌اند که مراد از آن استغفار واجب یا وجوب توبه باشد.[۴۱۴]

دعا در حج

دعا و درخواست از خداوند از اعمال دیگری است که در حج توصیه شده است: «فَاِذا قَضَیتُم مَنـسِکَکُم فَاذکُروا اللّهَ». (بقره / ۲، ۲۰۰) طبق یک نظر، مراد از ذکر در آیه، دعا و حاجت خواستن از خداوند در منا و دیگر مکان‌های مقدس است،[۴۱۵] زیرا دعا در این مکان‌ها بهتر از جای دیگر است.[۴۱۶] در این دعاها نباید همه همت حاجیان تنها تحصیل منافع دنیوی باشد: «فَمِنَ النّاسِ مَن یَقولُ رَبَّنا ءاتِنا فِی‌الدُّنیا وما لَهُ فِی الأخِرَةِ مِن خَلـق». (بقره / ۲، ۲۰۰) آیه درباره روش اعراب جاهلی نازل شد که در حج تنها از خداوند اموال دنیوی مانند شتر و گوسفند و پیروزی بر دشمن را طلب می‌کردند،[۴۱۷] بلکه لازم است افزون بر دنیا آخرت را نیز طلب کنند: «ومِنهُم مَن یَقولُ رَبَّنا ءاتِنا فِی الدُّنیا حَسَنَةً وفِی الأخِرَةِ حَسَنَةً وقِنا عَذابَ النّار». (بقره / ۲، ۲۰۱) در روایات اهل بیت حسنه دنیا به گشایش رزق و اخلاق نیک و حسنه آخرت به رضوان الهی و بهشت تفسیر شده است؛[۴۱۸] همچنین در روایات اهل بیت خواندن این دعا در مواقع دیگر از جمله در طواف، میان رکن یمانی و حجرالاسود،[۴۱۹] هنگام سعی و بالای کوه صفا [۴۲۰] مستحب شمرده شده است. قرآن در آیاتی دیگر نیز از دعاهای ابراهیم و اسماعیل در این سرزمین یاد کرده است؛ مانند درخواست امنیت حاجیان و روزی رساندن به آنان: «واِذ قالَ اِبرهیمُ رَبِّ اجعَل هـذا بَلَدًا ءامِنـًا وارزُق اَهلَهُ مِنَ الثَّمَرتِ» (بقره / ۲، ۱۲۶) و درخواست تسلیم بودن خود و فرزندان در برابر خدا و آشنا کردن آنان با مناسک و عبادات و نیز آمرزش الهی: «رَبَّنا واجعَلنا مُسلِمَینِ لَکَ ومِن ذُرِّیَّتِنا اُمَّةً مُسلِمَةً لَکَ واَرِنا مَناسِکَنا وتُب عَلَینا اِنَّکَ اَنتَ التَّوّابُ الرَّحیم». (بقره / ۲، ۱۲۸)

انجام دادن اعمال نیک

قرآن در آیه ۱۹۷ بقره / ۲ حاجیان را به کار خیر تشویق کرده است: «الحَجُّ اَشهُرٌ مَعلومـتٌ... وما تَفعَلوا مِن خَیرٍ یَعلَمهُ اللّهُ وتَزَوَّدوا فَاِنَّ خَیرَ الزّادِ التَّقوی». (بقره / ۲، ۱۹۷) مراد از «خیر» در آیه عام است و افزون بر اعمال حج، انجام اعمال نیک و ترک اعمال قبیح را نیز در برمی‌گیرد،[۴۲۱] چنان‌که مراد از «تَزَوَّدوا» نیز طبق یک نظر توشه بر گرفتن با انجام دادن اعمال صالح است.[۴۲۲] در آیه‌ای دیگر نیز قرآن خداوند را شاکر حجگزارانی دانسته است که کار نیک می‌کنند: «فَمَن حَجَّ البَیتَ... ومَن تَطَوَّعَ خَیرًا فَاِنَّ اللّهَ شَاکِرٌ عَلیم». (بقره / ۲، ۱۵۸) طبق یک نظر، مراد آیه انجام هر کار نیک و طاعت در ایام حج است.[۴۲۳] از جمله اعمال صالح نذر کردن حاجیان نسبت به انجام دادن برخی اعمال صالح در این ایام است که قرآن مؤمنان را به وفای به این نذرها فرمان داده است: «ولیوفوا نُذورَهُم». (حجّ / ۲۲، ۲۹) برخی مراد از وفا به نذر را انجام مناسک حج دانسته‌اند.[۴۲۴] این امر در روایات نیز آمده است؛[۴۲۵] اما بسیاری مراد از آن را وفا به نذر حجگزار نسبت به انجام دادن اعمال نیک همچون قربانی کردن شتر یا صدقه دادن [۴۲۶] دانسته و گفته‌اند: وفا به نذر در سرزمین مکه ثواب بیشتری دارد.[۴۲۷] همچنین کمک کردن به یکدیگر در کارهای نیک و همکاری نکردن در کارهای بد از دیگر توصیه‌های قرآن به حاجیان و دیگر مسلمانان است: «وتَعاونوا عَلَی البِرِّ والتَّقوی ولا تَعاونوا عَلَی الاِثمِ والعُدونِ واتَّقوا اللّهَ اِنَّ اللّهَ شَدیدُ العِقاب». (مائده / ۵، ۲) در روایات نیز حاجیان به کمک به یکدیگر سفارش شده‌اند؛ از جمله در روایتی پاداش کمک به همسفران بالاتر از ثواب طواف در مسجدالحرام دانسته شده است.[۴۲۸]

صبر و تحمل سختی

قرآن در آیه ۲۷ حجّ / ۲۲ حاجیان پیاده را مقدم بر حاجیان سواره ذکر کرده است: «یَأتوکَ رِجالاً وعَلی کُلِّ ضامِرٍیَأتینَ مِن کُلِّ فَجٍّ عَمیق» که برخی این تقدم را نشان افضل بودن حج با پای پیاده نسبت به حج در حال سواره دانسته‌اند؛ زیرا حج پیادگان سخت‌تر [۴۲۹] و به خضوع نزدیک‌تر است.[۴۳۰] روایتی که برترین اعمال را دشوارترین آنها دانسته نیز مؤید این امر است.[۴۳۱] افزون بر این، در حدیثی حج پیاده برترین عبادت [۴۳۲] و نسبت به دیگر حج‌ها همچون برتری ماه شب چهاردهم بر نور ستارگان [۴۳۳] و ثواب آن ۷۰ [۴۳۴] یا ۷۰۰ برابر حج سواره شمرده شده است؛[۴۳۵] نیز نقل شده که ملائکه الهی با حاجیان پیاده معانقه کرده، در حالی که با دیگر حاجیان تنها مصافحه یا به آنان سلام می‌کنند.[۴۳۶] در مقابل، در برخی روایات، حج سواره به جهت تأسی به رسول خدا(ص) که حج را سواره انجام داده [۴۳۷] یا به سبب توانایی و شادابی بیشتر فرد برای عبادت، برتر شمرده شده است.[۴۳۸] در جمع میان این دو دسته روایات گفته شده که پیاده‌روی برتر است، مگر در صورتی که موجب ضعف بدنی یا نداشتن توان عبادت گردد[۴۳۹] یا هدف از پیاده‌روی صرف هزینه کمتر باشد.[۴۴۰] در مقابل این دیدگاه، برخی از فقهای اهل سنت سواره رفتن رابه طور مطلق برتر دانسته‌اند.[۴۴۱]

حج در فرهنگ‌نامه پیامبر در قرآن کریم

  1. ﴿وَأَذَانٌ مِنَ اللَّهِ وَرَسُولِهِ إِلَى النَّاسِ يَوْمَ الْحَجِّ الْأَكْبَرِ أَنَّ اللَّهَ بَرِيءٌ مِنَ الْمُشْرِكِينَ وَرَسُولُهُ فَإِنْ تُبْتُمْ فَهُوَ خَيْرٌ لَكُمْ وَإِنْ تَوَلَّيْتُمْ فَاعْلَمُوا أَنَّكُمْ غَيْرُ مُعْجِزِي اللَّهِ وَبَشِّرِ الَّذِينَ كَفَرُوا بِعَذَابٍ أَلِيمٍ[۴۴۲]
  2. ﴿لَقَدْ صَدَقَ اللَّهُ رَسُولَهُ الرُّؤْيَا بِالْحَقِّ ۖ لَتَدْخُلُنَّ الْمَسْجِدَ الْحَرَامَ إِنْ شَاءَ اللَّهُ آمِنِينَ مُحَلِّقِينَ رُءُوسَكُمْ وَمُقَصِّرِينَ لَا تَخَافُونَ ۖ فَعَلِمَ مَا لَمْ تَعْلَمُوا فَجَعَلَ مِنْ دُونِ ذَٰلِكَ فَتْحًا قَرِيبًا[۴۴۳]
  3. ﴿وَأَذِّنْ فِي النَّاسِ بِالْحَجِّ يَأْتُوكَ رِجَالًا وَعَلَى كُلِّ ضَامِرٍ يَأْتِينَ مِنْ كُلِّ فَجٍّ عَمِيقٍ[۴۴۴]
  4. ﴿ٌ الْيَوْمَ يَئِسَ الَّذِينَ كَفَرُوا مِنْ دِينِكُمْ فَلَا تَخْشَوْهُمْ وَاخْشَوْنِ الْيَوْمَ أَكْمَلْتُ لَكُمْ دِينَكُمْ وَأَتْمَمْتُ عَلَيْكُمْ نِعْمَتِي وَرَضِيتُ لَكُمُ الْإِسْلَامَ دِينًا[۴۴۵]
  5. ﴿يَا أَيُّهَا الرَّسُولُ بَلِّغْ مَا أُنْزِلَ إِلَيْكَ مِنْ رَبِّكَ وَإِنْ لَمْ تَفْعَلْ فَمَا بَلَّغْتَ رِسَالَتَهُ وَاللَّهُ يَعْصِمُكَ مِنَ النَّاسِ إِنَّ اللَّهَ لَا يَهْدِي الْقَوْمَ الْكَافِرِينَ[۴۴۶]

نکات:

در آیات این موضوعات مطرح گردیده است:

  1. ایام حج فرصت مناسبی برای اعلام برائت خدا و پیامبر از مشرکین: ﴿وَأَذَانٌ مِنَ اللَّهِ وَرَسُولِهِ إِلَى النَّاسِ يَوْمَ الْحَجِّ الْأَكْبَرِ أَنَّ اللَّهَ بَرِيءٌ مِنَ الْمُشْرِكِينَ[۴۴۷].
  2. رؤیای صادقانه پیامبر اسلام نسبت به حج و اجرای مناسک آن از سوی مسلمانان با امنیت کامل: ﴿لَقَدْ صَدَقَ اللَّهُ رَسُولَهُ الرُّؤْيَا بِالْحَقِّ لَتَدْخُلُنَّ الْمَسْجِدَ الْحَرَامَ إِنْ شَاءَ اللَّهُ آمِنِينَ[۴۴۸]
  3. دعوت پیامبر از مردم برای بجا آوردن حج: ﴿وَأَذِّنْ فِي النَّاسِ بِالْحَجِّ[۴۴۹].
  4. اعلام امامت وجانشینی امام علی از سوی پیامبر در حجة‌الوداع: ﴿يَا أَيُّهَا الرَّسُولُ بَلِّغْ مَا أُنْزِلَ إِلَيْكَ مِنْ رَبِّكَ[۴۵۰]..... ﴿الْيَوْمَ أَكْمَلْتُ لَكُمْ دِينَكُمْ[۴۵۱].[۴۵۲]

منابع

پانویس

  1. مقاییس اللغه، ج ۲، ص۲۹؛ لسان العرب، ج ۲، ص۲۲۶، «حج».
  2. العین، ج ۳، ص۹؛ تاج العروس، ج ۳، ص۳۱۴، «حج».
  3. تاج العروس، ج ۳، ص۳۱۴، «حج».
  4. العین، ج ۳، ص۱۰؛ مقاییس اللغه، ج ۲، ص۳۱.
  5. تاج العروس، ج ۳، ص۳۱۴.
  6. التحقیق، ج ۲، ص۱۶۹، «حج».
  7. القاموس الفقهی، ص۷۶؛ معجم الفاظ الفقه الجعفری، ص۱۵۰؛ الموسوعة الفقهیه، ج ۱۷، ص۲۳، «حج».
  8. جواهرالکلام، ج ۱۷، ص۲۲۳.
  9. تفسیر عیاشی، ج ۲، ص۷۶؛ سلسلة الینابیع، ج ۷، ص۳۸۰؛ معجم الفاظ الفقه الجعفری، ص۱۵۱.
  10. تذکرة الفقهاء، ج ۷، ص۱۴۶ ـ ۱۴۷؛ مجمع الفائده، ج ۶، ص۹ ـ ۱۲؛ سلسلة الینابیع، ج ۷، ص۲۲۵.
  11. مغنی المحتاج، ج ۱، ص۵۱۴؛ معجم الفاظ الفقه الجعفری، ص۱۵۱.
  12. مختلف الشیعه، ج ۴، ص۲۴ ـ ۲۵؛ منتهی المطلب، ج ۲، ص۶۵۹.
  13. المغنی، ج ۳، ص۲۴۷؛ منتهی المطلب، ج ۲، ص۶۵۹؛ معجم الفاظ الفقه الجعفری، ص۱۵۱.
  14. جواهرالکلام، ج ۱۷، ص۲۲۳؛ معجم الفاظ الفقه الجعفری، ص۱۵۲.
  15. معجم الفاظ الفقه الجعفری، ص۱۵۲.
  16. معجم الفاظ الفقه الجعفری، ص۱۵۱.
  17. «و حجّ و عمره را برای خداوند تمام (و کامل) بجا آورید» سوره بقره، آیه ۱۹۶.
  18. سوره قصص، آیه ۲۷.
  19. «بهر کس حج خانه (ی کعبه) بجای آورد » سوره بقره، آیه ۱۵۸.
  20. سوره آل عمران، آیه ۹۷.
  21. « روز حجّ اکبر » سوره توبه، آیه ۳.
  22. الکافی، ج ۴، ص۲۶۵، ۲۹۰؛ جامع البیان، ج ۱۰، ص۹۸؛ مجمع البیان، ج ۵، ص۱۱.
  23. الکافی، ج ۴، ص۲۹۰؛ جامع البیان، ج ۱۰، ص۹۰؛ مجمع البیان، ج ۵، ص۱۱.
  24. جامع البیان، ج ۱۰، ص۸۸؛ التفسیر الکبیر، ج ۱۵، ص۲۲۱.
  25. جامع البیان، ج ۱۰، ص۹۶؛ مجمع البیان، ج ۵، ص۱۱ ـ ۱۲.
  26. التفسیر الکبیر، ج ۱۵، ص۲۲۲؛ المیزان، ج ۹، ص۱۴۸.
  27. «آیا آب دادن به حاجیان » سوره توبه، آیه ۱۹.
  28. جامع البیان، ج ۶، ص۷۷ ـ ۷۹؛ التفسیر الکبیر، ج ۱۱، ص۱۲۹.
  29. «زیارت‌کنندگان بیت الحرام » سوره مائده، آیه ۲.
  30. مجمع البیان، ج ۲، ص۴۹؛ التفسیر الکبیر، ج ۵، ص۲۰۱.
  31. مجمع البیان، ج ۲، ص۴۹؛ مجمع البحرین، ج ۴، ص۳۰۵، «نسک».
  32. «پس چون آیین‌های ویژه حجّتان را انجام دادید » سوره بقره، آیه ۲۰۰.
  33. تفسیر قرطبی، ج ۲، ص۴۳۱؛ التفسیر الکبیر، ج ۵، ص۲۰۱.
  34. «(حرمت) شعائر خداوند را نشکنید» سوره مائده، آیه ۲.
  35. جامع البیان، ج ۶، ص۷۳؛ مجمع البیان، ج ۳، ص۲۶۴.
  36. « و خانه دیرین (کعبه) را طواف کنند» سوره حج، آیه ۲۹.
  37. «چون از عرفات رهسپار شدید» سوره بقره، آیه ۱۹۸.
  38. « از «مقام ابراهیم» نمازگاه گزینید» سوره بقره، آیه ۱۲۵.
  39. «بی‌گمان صفا و مروه از نشانه های (بندگی) خداوند است پس هر کس حج خانه (ی کعبه) بجای آورد یا عمره بگزارد بر او گناهی نیست که میان آن دو را بپیماید و هر که خود خواسته کاری نیک انجام دهد، خداوند سپاسگزاری داناست» سوره بقره، آیه ۱۵۸.
  40. علل الشرایع، ج ۲، ص۳۹۹.
  41. مجمع البیان، ج ۷، ص۱۶۸؛ تفسیر قرطبی، ج ۱۲، ص۵۸.
  42. التبیان، ج ۱، ص۴۶۳؛ مستدرک الوسائل، ج ۹، ص۳۲۸.
  43. علل الشرایع، ج ۲، ص۵۹۵؛ وسائل الشیعه، ج ۱۱، ص۱۲۹.
  44. علل الشرایع، ج ۲، ص۴۰۷؛ وسائل الشیعه، ج ۱۳، ص۳۳۲؛ جامع احادیث الشیعه، ج ۱۰، ص۱۸.
  45. وسائل الشیعه،ج ۱۱، ص۱۲؛ جامع احادیث الشیعه، ج ۱۰، ص۱۶.
  46. الکافی، ج ۴، ص۱۹۴؛ من لا یحضره الفقیه، ج ۲، ص۲۳۰.
  47. التبیان، ج ۱، ص۴۶۲؛ الاقناع، ج ۱، ص۲۳۰.
  48. من لا یحضره الفقیه، ج ۲، ص۲۳۵.
  49. الکافی، ج ۴، ص۱۹۰ ـ ۱۹۱؛ علل الشرایع، ج ۲، ص۴۰۰؛ وسائل الشیعه، ج ۱۱، ص۲۲۶ ـ ۲۲۷.
  50. من لایحضره الفقیه، ج ۲، ص۲۲۹؛ وسائل الشیعه، ج ۱۱، ص۱۲۸.
  51. عمدة القاری، ج ۱۵، ص۲۱۷؛ بحارالانوار، ج ۱۱، ص۲۶۱.
  52. تاریخ طبری، ج ۱، ص۱۱۰؛ بحارالانوار، ج ۱۱، ص۲۶۱.
  53. مستدرک الوسائل، ج ۸، ص۹؛ جامع احادیث الشیعه، ج ۱۰، ص۱۷.
  54. الکافی، ج ۴، ص۲۱۲؛ نورالثقلین، ج ۲، ص۳۶۶.
  55. نورالثقلین، ج ۲، ص۳۶۶.
  56. التبیان، ج ۱، ص۴۶۳؛ مجمع الزوائد، ج ۳، ص۲۸۸؛ بحارالانوار، ج ۵۷، ص۲۲۳.
  57. مجمع البیان، ج ۱، ص۳۹۲؛ جامع البیان، ج ۱، ص۷۶۹.
  58. جامع احادیث الشیعه، ج ۱۰، ص۱۸؛ مستدرک الوسائل، ج ۹، ص۳۶۷.
  59. الکافی، ج ۴، ص۲۰۲ ـ ۲۰۳؛ وسائل الشیعه، ج ۱۱، ص۲۲۹.
  60. الکافی، ج ۴، ص۲۰۵؛ وسائل الشیعه، ج ۱۱، ص۸.
  61. مجمع البیان، ج ۷، ص۱۴۵؛ فقه القرآن، ج ۱، ص۲۷۰.
  62. الکافی، ج ۴، ص۳۳۵؛ وسائل الشیعه، ج ۱۱، ص۲۳۸.
  63. جامع البیان، ج ۲۰، ص۸۱؛ مجمع البیان، ج ۷، ص۴۳۱.
  64. المیزان، ج ۱۶، ص۲۶.
  65. مستدرک الوسائل، ج ۸، ص۹؛ جامع احادیث الشیعه، ج ۱۰، ص۱۶.
  66. الکافی، ج ۴، ص۲۱۳ ـ ۲۱۴؛ وسائل الشیعه، ج ۱۲، ص۳۸۶.
  67. الکافی، ج ۴، ص۲۱۳؛ من لا یحضره الفقیه، ج ۲، ص۲۳۴.
  68. میقات، ش ۴۰، ص۵۱ ـ ۵۲، «حج در آیین یهود».
  69. مسند احمد، ج ۲، ص۲۴۰؛ صحیح مسلم، ج ۴، ص۶۰؛ تفسیر قرطبی، ج ۴، ص۱۰۱.
  70. الکافی، ج ۴، ص۲۱۳؛ علل الشرایع، ج ۲، ص۴۱۹.
  71. میقات، ش ۴۱، ص۴۱ ـ ۴۲، «حج در آیین مسیحیت».
  72. الکافی، ج ۴، ص۲۱۳؛ من لا یحضره الفقیه، ج ۲، ص۲۳۵.
  73. الکافی، ج ۴، ص۲۱۳؛ من لا یحضره الفقیه، ج ۲، ص۲۳۵.
  74. الکافی، ج ۴، ص۲۱۳؛ الجواهر السنیه، ص۸۴.
  75. مستدرک الوسائل، ج ۱۰، ص۴۳؛ جامع احادیث الشیعه، ج ۱۰، ص۲۰۰.
  76. بحارالانوار، ج۹۶، ص۹۰؛ المیزان، ج ۷، ص۱۹۱.
  77. احکام القرآن، جصاص، ج ۳، ص۳۰۲؛ الاصنام، ص۶.
  78. المجموع، ج ۷، ص۱۴۱؛ التفسیر الکبیر، ج ۵، ص۱۷۵.
  79. جامع البیان، ج ۱۰، ص۱۶۸؛ المیزان، ج ۹، ص۲۷۴.
  80. جامع‌البیان، ج ۱۵، ص۲۳۶؛ مجمع‌البیان، ج ۵، ص۴۶۲.
  81. تاریخ یعقوبی، ج ۱، ص۲۵۵؛ المحبّر، ص۳۱۱ ـ ۳۱۲.
  82. مجمع البیان، ج ۵، ص۲۵.
  83. مجمع‌البیان، ج ۷، ص۱۴۸؛ فقه القرآن، ج ۱، ص۲۹۴؛ الدرالمنثور، ج ۴، ص۳۵۹.
  84. الصافی، ج ۴، ص۱۳۱؛ المیزان، ج ۱۶، ص۱۸۶؛ تفسیر ابن کثیر، ج ۳، ص۴۴۱.
  85. جامع البیان، ج ۲، ص۲۵۶؛ مجمع البیان، ج ۲، ص۲۷.
  86. جامع البیان، ج ۸، ص۲۰۱ - ۲۰۲؛ مجمع البیان، ج ۴، ص۲۳۹.
  87. مجمع البیان، ج ۴، ص۲۳۹؛ تفسیر ابن کثیر، ج ۲، ص۲۱۷.
  88. السیرة النبویه، ج ۱، ص۱۳۰؛ جامع البیان، ج ۲، ص۴۰۱.
  89. جامع البیان، ج ۸، ص۲۰۲؛ الدرالمنثور، ج ۳، ص۷۷.
  90. تفسیر ابن کثیر، ج ۲، ص۲۱۷.
  91. اسباب النزول، ص۱۵۱؛ التفسیر الکبیر، ج ۱۴، ص۶۰؛ الدرالمنثور، ج ۳، ص۷۸.
  92. مجمع‌البیان، ج ۱، ص۴۴۵؛ تفسیر بیضاوی، ج ۱، ص۴۳۲؛ السیرة الحلبیه، ج ۱، ص۵۳.
  93. جامع البیان، ج ۲، ص۶۲؛ مجمع البیان، ج ۱، ص۴۴۵.
  94. جامع البیان، ج ۲، ص۳۹۸ ـ ۴۰۱؛ مجمع‌البیان، ج ۲، ص۴۸.
  95. وسائل الشیعه، ج ۱۳، ص۵۵۳؛ مستدرک الوسائل، ج ۱۰، ص۳۴.
  96. التفسیر الکبیر، ج ۱۱، ص۱۳۵؛ تفسیر ابن کثیر، ج ۳، ص۲۳۴؛ نورالثقلین، ج ۳، ص۵۰۰.
  97. جامع البیان، ج ۲، ص۴۰۴ - ۴۰۶؛ التفسیر الکبیر، ج ۵، ص۲۰۰؛ الدرالمنثور، ج ۱، ص۲۳۲.
  98. التفسیر الکبیر، ج ۱۴، ص۶۰؛ مجمع البیان، ج ۴، ص۲۴۵؛ عمدة القاری، ج ۱۰، ص۱۳۷.
  99. مجمع البیان، ج ۲، ص۴۷؛ التفسیر الکبیر، ج ۵، ص۱۸۶.
  100. التفسیر الکبیر، ج ۵، ص۱۸۷؛ جوامع الجامع، ج ۱، ص۱۹۵.
  101. جامع البیان، ج ۲، ص۳۸۵.
  102. التفسیر الکبیر، ج ۵، ص۱۸۷.
  103. جامع البیان، ج ۱۰، ص۱۳۵ - ۱۳۶؛ مجمع البیان، ج ۵، ص۳۸؛ فقه القرآن، ج ۱، ص۱۵۸.
  104. روح المعانی، ج ۲۸، ص۱۰۰.
  105. تفسیر قرطبی، ج ۴، ص۱۴۴.
  106. التبیان، ج ۷، ص۳۰۹؛ احکام القرآن، جصاص، ج ۳، ص۳۰۲.
  107. الکافی، ج ۴، ص۲۴۵؛ تهذیب، ج ۵، ص۴۵۴.
  108. المجموع، ج ۷، ص۱۰۴؛ منتهی المطلب، ج ۲، ص۸۹۷؛ اضواء البیان، ج ۴، ص۳۳۰.
  109. مجمع البیان، ج ۲، ص۲۸؛ المیزان، ج ۲، ص۷۱؛ ج ۱۸، ص۲۵۳.
  110. مسند احمد، ج ۱، ص۱۵۱؛ الامالی، ص۵۶؛ المستدرک، ج ۳، ص۵۱.
  111. جامع البیان، ج ۱۰، ص۹۶؛ التفسیر الکبیر، ج ۱۵، ص۲۱۸؛ مجمع البیان، ج ۵، ص۳۸.
  112. جامع البیان، ج ۱۰، ص۱۳۶؛ مجمع البیان، ج ۵، ص۳۸.
  113. الکافی، ج ۴، ص۲۴۵؛ تهذیب، ج ۵، ص۴۵۴.
  114. بحارالانوار، ج ۲۱، ص۳۸۳ ـ ۳۸۴؛ ج ۳۷، ص۲۰۲؛ مستدرک الوسائل، ج ۸، ص۸۴.
  115. المجموع، ج ۷، ص۱۰۴؛ الغدیر، ج ۱، ص۲۶۶.
  116. مسند احمد، ج ۳، ص۱۳۴؛ صحیح مسلم، ج ۴، ص۶۰.
  117. وسائل الشیعه، ج ۱۱، ص۱۲۶؛ جامع احادیث الشیعه، ج ۱۰، ص۱۹۸.
  118. سنن ابن ماجه، ج ۲، ص۱۰۲۷؛ امتاع الاسماع، ج ۹، ص۲۵؛ بحارالانوار، ج ۲۱، ص۳۹۸.
  119. الکافی، ج ۴، ص۲۴۴ ـ ۲۴۵، ۲۵۲؛ وسائل الشیعه، ج ۱۱، ص۱۲۴ ـ ۱۲۶.
  120. الخلاف، ج ۲، ص۴۳۲ - ۴۳۳.
  121. تذکرة الفقهاء، ج ۷، ص۹۲.
  122. مجمع البیان، ج ۳، ص۴۲۴؛ التفسیر الکبیر، ج ۱۲، ص۱۰۰.
  123. احکام القرآن، جصاص، ج ۲، ص۶۰۳ ـ ۶۰۴؛ مجمع البیان، ج ۳، ص۴۲۴؛ فقه القرآن، ج ۱، ص۸۶.
  124. جامع البیان، ج ۱۷، ص۲۰۶؛ مجمع البیان، ج ۷، ص۱۵۰.
  125. جامع البیان، ج ۳۰، ص۲۱۱ ـ ۲۱۳؛ مجمع البیان، ج ۱۰، ص۳۴۷؛ فقه القرآن، ج ۱، ص۲۸۰.
  126. مجمع الزوائد، ج ۷، ص۱۳۷؛ المستدرک، ج ۴، ص۲۲۰.
  127. مجمع البیان، ج ۱۰، ص۳۴۷؛ الصافی، ج ۷، ص۴۷۳.
  128. جامع البیان، ج ۳۰، ص۲۱۳؛ مجمع البیان، ج ۱۰، ص۳۴۸.
  129. جامع البیان، ج ۳۰، ص۲۱۶؛ مجمع البیان، ج ۱۰، ص۳۴۸.
  130. مجمع البیان، ج ۱۰، ص۳۱۵؛ التفسیر الکبیر، ج ۳۱، ص۱۱۵ ـ ۱۱۶؛ تفسیر قرطبی، ج ۱۹، ص۲۸۳.
  131. مسند احمد، ج ۲، ص۲۹۸؛ وسائل الشیعه، ج ۱۳، ص۵۴۸ ـ ۵۴۹؛ جامع احادیث الشیعه، ج ۱۱، ص۴۶۶.
  132. مجمع البیان، ج ۱۰، ص۳۱۵.
  133. التفسیر الکبیر، ج ۳۱، ص۱۱۵ ـ ۱۱۷؛ تفسیر قرطبی، ج ۱۹، ص۲۸۴ ـ ۲۸۶.
  134. جامع البیان، ج ۳۰، ص۳۴۵؛ مجمع البیان، ج ۱۰، ص۴۲۳.
  135. مجمع البیان، ج ۱۰، ص۴۲۳؛ التفسیر الکبیر، ج ۳۲، ص۶۳.
  136. جامع البیان، ج ۲، ص۷۱.
  137. من لایحضره الفقیه، ج ۲، ص۲۱۵؛ وسائل الشیعه، ج ۱۴، ص۲۷۶.
  138. من لا یحضره الفقیه، ج ۲، ص۴۸۰؛ وسائل الشیعه، ج ۱۴، ص۲۸۱.
  139. تفسیر قمی، ج ۱، ص۲۳۹؛ جامع البیان، ج ۱، ص۴۰۰؛ مجمع البیان، ج ۱، ص۲۱۲.
  140. جواهرالکلام، ج ۱۷، ص۲۱۴؛ فرهنگنامه اسرار و معارف حج، ص۲۳.
  141. الکافی، ج ۴، ص۵۴۹؛ من لایحضره الفقیه، ج ۲، ص۵۷۸.
  142. بحارالانوار، ج ۹۶، ص۱۲۵؛ مستدرک الوسائل، ج ۱۰، ص۱۷۴.
  143. الکافی، ج ۴، ص۲۵۹؛ وسائل الشیعه، ج ۱۱، ص۱۰۰.
  144. نورالثقلین، ج ۲، ص۵۵۰؛ بحارالانوار، ج ۶۵، ص۸۵ ـ ۸۶.
  145. الکافی، ج ۲، ص۱۸؛ من لا یحضره الفقیه، ج ۲، ص۷۴؛ صحیح البخاری، ج ۱، ص۸.
  146. من لا یحضره الفقیه، ج ۲، ص۲۲۱؛ وسائل الشیعه، ج ۱۱، ص۱۱۱ ـ ۱۱۲.
  147. وسائل الشیعه، ج ۱۴، ص۲۷۳؛ جامع احادیث الشیعه، ج ۱۲، ص۱۹۳.
  148. الکافی، ج ۴، ص۷۴؛ وسائل الشیعه، ج ۱۰، ص۳۲۵.
  149. اقبال الاعمال، ج ۱، ص۷۹؛ بحارالانوار، ج ۸۴، ص۳۱۸.
  150. من لا یحضره الفقیه، ج ۲، ص۲۱۷؛ وسائل الشیعه، ج ۱۱، ص۱۲۷.
  151. تهذیب، ج ۵، ص۴۴۱ - ۴۴۲؛ وسائل‌الشیعه، ج ۱۱، ص۱۴۰.
  152. تهذیب، ج ۵، ص۴۴۲؛ وسائل الشیعه، ج ۱۱، ص۱۴۱.
  153. من لایحضره الفقیه، ج ۲، ص۲۲۹.
  154. مستدرک الوسائل، ج ۱۰، ص۴۳؛ جامع احادیث الشیعه، ج ۱۰، ص۲۰۰.
  155. الکافی، ج ۴، ص۲۴۴ - ۲۴۵، ۲۵۲؛ وسائل الشیعه، ج ۱۱، ص۱۲۴ - ۱۲۵.
  156. المستدرک، ج ۳، ص۱۶۹؛ مستدرک الوسائل، ج ۸، ص۲۹ - ۳۰.
  157. وسائل الشیعه، ج ۱۱، ص۱۲۵؛ مستدرک الوسائل، ج ۸، ص۳۰، ۴۸ ـ ۴۹.
  158. من لا یحضره الفقیه، ج ۲، ص۵۲۰؛ وسائل الشیعه، ج ۱۱، ص۱۳۵.
  159. الکافی، ج ۴، ص۲۶۰؛ تهذیب، ج ۵، ص۲۳.
  160. الکافی، ج ۴، ص۲۷۲؛ من لا یحضره الفقیه، ج ۲، ص۴۲۰.
  161. تفسیر قمی، ج ۱، ص۲۹۹؛ وسائل الشیعه، ج ۹، ص۲۱۲؛ جامع احادیث الشیعه، ج ۸، ص۱۷۲.
  162. من لا یحضره الفقیه، ج ۴، ص۳۵۶؛ وسائل الشیعه، ج ۱۱، ص۳۱.
  163. وسائل الشیعه، ج ۱۱، ص۳۰؛ مستدرک الوسائل، ج ۸، ص۱۸.
  164. وسائل الشیعه، ج ۱۱، ص۲۳؛ بحارالانوار، ج ۹۶، ص۱۹.
  165. الحج والعمره، ص۱۶۹ ـ ۱۷۳.
  166. وسائل الشیعه، ج ۱۱، ص۶۰؛ جامع احادیث الشیعه، ج ۱۰، ص۶۹.
  167. الکافی، ج ۴، ص۲۷۱؛ من لا یحضره الفقیه، ج ۲، ص۲۴۳.
  168. بحارالانوار، ج ۶، ص۱۱۰.
  169. علل الشرایع، ج ۱، ص۲۴۸؛ وسائل الشیعه، ج ۱، ص۲۲.
  170. نهج البلاغه، خطبه ۱؛ وسائل الشیعه، ج ۱۱، ص۱۵.
  171. ر. ک: صهبای حج، ص۷۹ ـ ۹۱.
  172. مستدرک الوسائل، ج ۸، ص۱۱؛ جامع احادیث الشیعه، ج ۱۰، ص۲۲۴.
  173. علل الشرایع، ج ۲، ص۴۰۴؛ بحارالانوار، ج ۹۶، ص۳۲.
  174. الکافی، ج ۴، ص۱۸۸؛ بحارالانوار، ج ۱۱، ص۱۰۴.
  175. جامع البیان، ج ۱۷، ص۱۹۳؛ مجمع البیان، ج ۷، ص۱۴۶.
  176. حج در قرآن، ص۱۰۸.
  177. جامع‌البیان، ج۲، ص۳۹۸؛ مجمع‌البیان، ج۲، ص۴۸.
  178. ر. ک: حج در قرآن، ص۱۰۸ ـ ۱۳۸.
  179. الکافی، ج ۴، ص۴۲۲؛ تهذیب، ج ۵، ص۱۲۲.
  180. علل الشرایع، ج ۱، ص۲۷۳؛ وسائل الشیعه، ج ۱۱، ص۱۳.
  181. فرهنگنامه اسرار و معارف حج، ص۲۸.
  182. الکافی، ج ۴، ص۵۴۹؛ من لا یحضره الفقیه، ج ۲، ص۴۸۴.
  183. بحارالانوار، ج ۹۷، ص۱۳۹؛ جامع احادیث الشیعه، ج ۱۲، ص۲۲۹.
  184. الکافی، ج ۴، ص۵۴۹.
  185. علل الشرایع، ج ۲، ص۴۵۹.
  186. مجمع البیان، ج ۶، ص۸۵؛ التبیان، ج ۶، ص۳۰۰.
  187. نورالثقلین، ج ۲، ص۵۵۰؛ بحارالانوار، ج ۶۵، ص۸۵ ـ ۸۶.
  188. مستدرک الوسائل، ج ۹، ص۳۷۲؛ ج ۱۰، ص۱۳۲، ۱۴۴؛ جامع احادیث الشیعه، ج ۱۲، ص۶، ۱۳۹.
  189. علل الشرایع، ج ۱، ص۲۷۳؛ وسائل الشیعه، ج ۱۱، ص۱۳.
  190. علل الشرایع، ج ۲، ص۴۰۶؛ وسائل الشیعه، ج ۱۱، ص۱۴.
  191. علل الشرایع، ج ۲، ص۴۰۵ ـ ۴۰۶؛ وسائل الشیعه، ج ۱۱، ص۱۴.
  192. الکافی، ج ۴، ص۴۲۲؛ تهذیب، ج ۵، ص۱۲۲.
  193. الصافی، ج ۲، ص۷.
  194. نهج البلاغه، خطبه ۱۹۲؛ الکافی، ج ۴، ص۱۹۹.
  195. مستدرک الوسائل، ج ۱۰، ص۱۷۳؛ بحارالانوار، ج ۹۶، ص۱۲۵.
  196. علل الشرایع، ج ۲، ص۴۰۴؛ جامع احادیث الشیعه، ج ۱۰، ص۲۲۷.
  197. المبسوط، طوسی، ج ۱، ص۳۰۶؛ الوسیله، ص۱۵۷.
  198. کشف الرموز، ج ۱، ص۳۳۶؛ بدایة المجتهد، ج ۱، ص۲۶۷.
  199. الروضة البهیه، ج ۲، ص۲۰۴.
  200. المجموع، ج ۷، ص۱۵۳؛ الحدائق، ج ۱۴، ص۳۲۰؛ مستند الشیعه، ج ۱۱، ص۲۱۵.
  201. الکافی، ج ۴، ص۲۹۱؛ تهذیب، ج ۵، ص۲۴؛ مسند احمد، ج ۱، ص۵۷.
  202. مسند احمد، ج ۱، ص۵۲؛ المجموع، ج ۷، ص۱۵۱.
  203. صحیح مسلم، ج ۴، ص۴۹؛ سنن النسائی، ج ۵، ص۱۵۱.
  204. صحیح مسلم، ج ۴، ص۴۵؛ مسند احمد، ج ۳، ص۳۶۳؛ سنن الترمذی، ج ۲، ص۱۵۸ ـ ۱۵۹.
  205. وسائل الشیعه، ج ۱، ص۱۹؛ سنن الترمذی، ج ۲، ص۱۵۹.
  206. المجموع، ج ۷، ص۱۵۱؛ المغنی، ج ۳، ص۲۳۷؛ بدایة المجتهد، ج ۱، ص۲۶۶.
  207. الکافی، ج ۴، ص۲۹۹؛ وسائل الشیعه، ج ۱۱، ص۲۳۹.
  208. السرائر، ج ۱، ص۵۱۹؛ المعتبر، ج ۲، ص۷۸۳.
  209. المبسوط، سرخسی، ج ۴، ص۱۶۹؛ المجموع، ج ۷، ص۱۶۹.
  210. الخلاف، ج ۲، ص۲۷۲؛ المجموع، ج ۷، ص۱۶۹.
  211. الاوزان والمقادیر، ص۱۳۱؛ معجم الفاظ الفقه الجعفری، ص۴۱۷.
  212. السرائر، ج ۱، ص۵۲۰؛ ذخیره‌المعاد، ج ۱، ص۵۵۰.
  213. الحدائق، ج ۱۴، ص۳۲۲؛ مستند الشیعه، ج ۱۱، ص۲۱۶؛ العروة الوثقی، ج ۴، ص۴۴۱.
  214. المغنی، ج ۳، ص۵۰۲، ۲۴۲؛ المحلی، ج ۷، ص۱۴۶.
  215. المبسوط، سرخسی، ج ۴، ص۱۶۹؛ بدائع الصنائع، ج ۲، ص۱۶۹.
  216. المحلی، ج ۷، ص۱۴۶.
  217. مختلف الشیعه، ج ۴، ص۲۴؛ منتهی المطلب، ج ۲، ص۶۵۹.
  218. المبسوط، سرخسی، ج ۴، ص۲۵؛ الروضة البهیه، ج ۲، ص۲۰۵.
  219. المجموع، ج ۷، ص۱۵۳؛ البحرالرائق، ج ۲، ص۶۲۶.
  220. المجموع، ج ۷، ص۱۵۳.
  221. تذکرة الفقهاء، ج ۸، ص۶۹؛ البحر الرائق، ج ۲، ص۶۲۵؛ الدرالمختار، ج ۲، ص۵۸۳.
  222. الخلاف، ج ۲، ص۳۳۲؛ تحریر الاحکام، ج ۱، ص۵۵۸.
  223. الخلاف، ج ۲، ص۳۳۳؛ تذکره‌الفقهاء، ج ۸، ص۶۹.
  224. الخلاف، ج ۲، ص۳۳۲؛ ذخیره‌المعاد، ج ۱، ص۵۵۶ ـ ۵۵۷.
  225. الخلاف، ج ۲، ص۲۷۲؛ تحریر الاحکام، ج ۱، ص۵۵۷؛ غنیة النزوع، ص۱۵۲.
  226. غنیة النزوع، ص۱۵۲؛ تذکرة الفقهاء، ج ۷، ص۱۶۹؛ کتاب الحج، گلپایگانی، ج ۱، ص۲۴.
  227. تذکرة الفقهاء، ج ۷، ص۱۶۹؛ کتاب الحج، گلپایگانی، ج ۱، ص۲۴.
  228. تذکرة الفقهاء، ج ۷، ص۱۷۰؛ بدائع الصنائع، ج ۲، ص۱۶۹؛ بدایة المجتهد، ج ۱، ص۲۶۷.
  229. المعتبر، ج ۲، ص۷۸۵؛ المغنی، ج ۳، ص۲۴۷.
  230. کتاب الحج، گلپایگانی، ج ۱، ص۱۷ ـ ۱۸.
  231. حواشی الشروانی، ج ۴، ص۱۴۶؛ مغنی المحتاج، ج ۱، ص۵۱۴.
  232. المبسوط، سرخسی، ج ۴، ص۲۵؛ روضة الطالبین، ج ۲، ص۳۲۱.
  233. المجموع، ج ۷، ص۱۵۳؛ البحرالرائق، ج ۲، ص۶۲۶.
  234. تذکرة الفقهاء، ج ۷، ص۱۶۹؛ سلسلة الینابیع، ج ۷، ص۱۷۱.
  235. تذکرة الفقهاء، ج ۷، ص۱۶۹؛ کتاب الحج، گلپایگانی، ج ۱، ص۹.
  236. تذکرة الفقهاء، ج ۷، ص۱۶۹ ـ ۱۷۰؛ المجموع، ج ۷، ص۱۵۳؛ المغنی، ج ۳، ص۲۳۲.
  237. الروضة البهیه، ج ۲، ص۲۰۴ ـ ۲۰۸؛ جواهرالکلام، ج ۱۸، ص۷۵.
  238. الخلاف، ج ۲، ص۲۶۶؛ تذکرة الفقهاء، ج ۷، ص۱۷۲.
  239. المجموع، ج ۷، ص۱۵۰؛ المغنی، ج ۳، ص۲۳۳.
  240. تذکرة الفقهاء، ج ۷، ص۱۷۲.
  241. الخلاف، ج ۲، ص۲۶۷ - ۲۶۸؛ فتح العزیز، ج ۷، ص۱۰۶ - ۱۰۷.
  242. تهذیب، ج ۵، ص۲۹؛ وسائل الشیعه، ج ۱۱، ص۲۵۱.
  243. الکافی، ج ۴، ص۲۹۲؛ تهذیب، ج ۵، ص۲۹.
  244. علل الشرایع، ج ۱، ص۲۷۴؛ وسائل الشیعه، ج ۱۱، ص۲۳۲.
  245. بدائع الصنائع، ج ۲، ص۱۷۴ ـ ۱۷۵.
  246. المجموع، ج ۷، ص۱۵۲.
  247. ا لمغنی، ج ۳، ص۲۳۲ ـ ۲۳۳.
  248. الروضة البهیه، ج ۲، ص۲۰۴ ـ ۲۰۵؛ جواهرالکلام، ج ۱۸، ص۷۵.
  249. شرایع الاسلام، ج ۱، ص۱۷۹.
  250. معجم الفاظ الفقه الجعفری، ص۳۳.
  251. تذکرة الفقهاء، ج ۷، ص۲۵۷.
  252. ایضاح الفوائد، ج ۱، ص۲۶۱؛ مسالک الافهام، کاظمی، ج ۲، ص۱۹۲؛ زبدة البیان، ص۲۶۴.
  253. المبسوط، طوسی، ج ۱، ص۳۶۶؛ شرایع الاسلام، ج ۱، ص۱۷۹.
  254. مسالک الافهام، کاظمی، ج ۲، ص۲۰۴
  255. الروضة البهیه، ج ۲، ص۲۶۹؛ مسالک الافهام، شهید، ج ۲، ص۲۷۳.
  256. منتهی المطلب، ج ۲، ص۷۱۹.
  257. ذخیره‌المعاد، ج ۱، ص۶۵۶.
  258. منتهی المطلب، ج ۲، ص۷۲۹؛ کتاب الحج، خوئی، ج ۵، ص۱۸۶.
  259. سلسلة الینابیع، ج ۷، ص۳۶۲؛ فقه القرآن، ج ۱، ص۲۹۸.
  260. التبیان، ج ۷، ص۳۱۰؛ فقه القرآن، ج ۱، ص۲۸۷؛ مواهب الجلیل، ج ۴، ص۱۸۳.
  261. مستدرک الوسائل، ج ۱۰، ص۱۵۱؛ جامع احادیث الشیعه، ج ۱۲، ص۶.
  262. تسنیم، ج ۱۰، ص۱۰۹.
  263. شرایع الاسلام، ج ۱، ص۱۹۲؛ الروضة البهیه، ج ۲، ص۲۸۱ ـ ۲۸۲.
  264. مختلف الشیعه، ج ۴، ص۳۰۹؛ منتهی المطلب، ج ۲، ص۷۷۱.
  265. مختلف الشیعه، ج ۴، ص۲۵۷؛ ارشاد الاذهان، ج ۱، ص۳۳۱.
  266. مختلف الشیعه، ج ۴، ص۲۵۷.
  267. کتاب الحج، خویی، ج ۵، ص۲۰۳.
  268. کتاب الحج، خویی، ج ۵، ص۳۰۴.
  269. ایضاح الفوائد، ج ۱، ص۳۱۴؛ مسالک الافهام، شهید، ج ۲، ص۳۲۰.
  270. قواعد الاحکام، ج ۱، ص۴۴۶؛ کتاب الحج، خویی، ج ۵، ص۳۳۴.
  271. قواعد الاحکام، ج ۱، ص۴۴۶؛ تذکرة الفقهاء، ج ۸، ص۳۴۷.
  272. تذکرة الفقهاء، ج ۸، ص۳۴۷.
  273. کتاب الحج، خویی، ج ۴، ص۳۳۴ ـ ۳۳۵.
  274. الخلاف، ج ۲، ص۳۲۷؛ جواهرالکلام، ج ۱۹، ص۳۰۱؛ فتح العزیز، ج ۷، ص۳۰۵ ـ ۳۰۶.
  275. مختلف الشیعه، ج ۴، ص۱۸۴؛ الخلاف، ج ۲، ص۳۲۷؛ فتح العزیز، ج ۷، ص۳۰۵ ـ ۳۰۶.
  276. الخلاف، ج ۲، ص۳۲۸.
  277. منتهی المطلب، ج ۲، ص۷۰۵؛ المجموع، ج ۸، ص۶۳.
  278. کتاب الحج، خوئی، ج ۵، ص۳۵۴.
  279. الکافی، ج ۴، ص۵۱۲؛ تهذیب، ج ۵، ص۲۵۳.
  280. تحریر الاحکام، ج ۲، ص۵؛ الحدائق، ج ۱۷، ص۲۷۳.
  281. مختلف الشیعه، ج ۴، ص۳۰۳؛ کتاب الحج، خویی، ج ۵، ص۳۳۶.
  282. کتاب الحج، خویی، ج ۵، ص۳۸۳ - ۳۸۴.
  283. المجموع، ج ۸، ص۲۴۵؛ کشف الرموز، ج ۱، ص۳۸۴؛ جامع المدارک، ج ۲، ص۵۳۱.
  284. کنزالعرفان، ج ۱، ص۳۱۹.
  285. قرب الاسناد، ص۱۷؛ الکافی، ج ۴، ص۵۱۶.
  286. کشف الرموز، ج ۱، ص۳۸۴؛ تذکرة الفقهاء، ج ۸، ص۲۱۳؛ الاقناع، ج ۱، ص۲۳۶.
  287. شرایع الاسلام، ج ۱، ص۲۰۶؛ تحریر الاحکام، ج ۲، ص۹؛ المبسوط، سرخسی، ج ۴، ص۲۳ ـ ۲۴.
  288. المبسوط، سرخسی، ج ۴، ص۲۳ - ۲۴؛ تذکرة الفقهاء، ج ۸، ص۲۱۹ - ۲۲۰؛ منتهی المطلب، ج ۲، ص۷۳۲.
  289. مختلف الشیعه، ج ۴، ص۳۰۹؛ منتهی المطلب، ج ۲، ص۷۷۱.
  290. الفقه الاسلامی، ج ۳، ص۲۰۶۱، ۲۴۱۶؛ الموسوعة الفقهیه، ج ۱۷، ص۲۳ ـ ۸۳.
  291. منتهی المطلب، ج ۲، ص۶۴۲، ۸۵۴؛ مسالک الافهام، شهید، ج ۲، ص۱۱۹؛ مدارک الاحکام، ج ۷، ص۱۶.
  292. فتح العزیز، ج ۷، ص۳؛ الاقناع، ج ۱، ص۲۳۰.
  293. منتهی المطلب، ج ۲، ص۶۴۲؛ فتح الوهاب، ج ۱، ص۲۳۳؛ کشف اللثام، ج ۱، ص۲۷۶.
  294. ر. ک: کنزالعرفان، ج ۱، ص۲۶۶ - ۲۶۷؛ مسالک الافهام، کاظمی، ج ۲، ص۱۱۴.
  295. مسالک الافهام، کاظمی، ج ۲، ص۱۱۴.
  296. فقه القرآن، ج ۱، ص۲۶۳؛ تذکرة الفقهاء، ج ۷، ص۹.
  297. تذکرة الفقهاء، ج ۷، ص۹؛ فتح الوهاب، ج ۱، ص۲۳۲؛ الاقناع، ج ۱، ص۲۳۰.
  298. منتهی المطلب، ج ۲، ص۶۴۳؛ الخلاف، ج ۲، ص۲۵۷؛ المجموع، ج ۷، ص۱۰۳.
  299. الخلاف، ج ۲، ص۲۵۷؛ المجموع، ج ۷، ص۱۰۳.
  300. الخلاف، ج ۲، ص۲۵۷؛ المجموع، ج ۷، ص۱۰۲.
  301. المجموع، ج ۷، ص۱۰۳؛ اعانة الطالبین، ج ۲، ص۳۲۱ ـ ۳۲۳.
  302. قواعد الاحکام، ج ۱، ص۴۰۲؛ ایضاح الفوائد، ج ۱، ص۲۶۴؛ بدائع الصنائع، ج ۲، ص۱۶۰.
  303. التمهید، ج ۱، ص۱۰۷؛ تفسیر قرطبی، ج ۴، ص۱۴۵.
  304. تحریر الاحکام، ج ۱، ص۵۴۳؛ المجموع، ج ۷، ص۲۰.
  305. تذکرة الفقهاء، ج ۷، ص۴۱.
  306. المعتبر، ج ۲، ص۷۴۹؛ تحریر الاحکام، ج ۱، ص۵۴۳.
  307. بدائع الصنائع، ج ۲، ص۱۲۰؛ کشف اللثام، ج ۱، ص۲۸۷.
  308. احکام القرآن، ابن عربی، ج ۱، ص۳۷۶؛ تفسیر قرطبی، ج ۴، ص۱۴۵.
  309. بدائع الصنائع، ج ۲، ص۱۲۰؛ تحفة الفقهاء، ج ۱، ص۳۸۳.
  310. بدائع الصنائع، ج ۲، ص۱۲۰.
  311. منتهی المطلب، ج ۲، ص۶۵۹؛ الفقه الاسلامی، ج ۳، ص۲۰۷۶ ـ ۲۰۷۷.
  312. الخلاف، ج ۲، ص۲۴۵؛ تذکرة الفقهاء، ج ۷، ص۹۲ ـ ۹۳.
  313. المیزان، ج ۳، ص۳۵۵.
  314. المغنی، ج ۳، ص۱۶۹؛ قواعد الاحکام، ج ۱، ص۴۰۴؛ مستند الشیعه، ج ۱۱، ص۲۴.
  315. الکافی، ج ۴، ص۲۶۷؛ وسائل الشیعه، ج ۱۱، ص۳۵؛ المستدرک، ج ۱، ص۴۴۲.
  316. قواعد الاحکام، ج ۱، ص۴۰۴؛ تذکرة الفقهاء، ج ۷، ص۴۹؛ المغنی، ج ۳، ص۱۶۹.
  317. الکافی، ج ۴، ص۲۶۷؛ وسائل الشیعه، ج ۱۱، ص۳۵؛ المستدرک، ج ۱، ص۴۴۲.
  318. قواعد الاحکام، ج ۱، ص۴۰۴؛ مسالک الافهام، کاظمی، ج ۲، ص۱۰۵؛ الفقه الاسلامی، ج ۳، ص۲۰۸۳.
  319. کتاب الحج، خویی، ج ۱، ص۸۷؛ تحریر الوسیله، ج ۱، ص۳۷۳.
  320. جامع المدارک، ج ۲، ص۲۶۲؛ کتاب الحج، خویی، ج ۱، ص۸۶.
  321. الفقه الاسلامی، ج ۳، ص۲۰۸۵.
  322. الخلاف، ج ۲، ص۲۵۱؛ المعتبر، ج ۲، ص۷۵۲.
  323. الخلاف، ج ۲، ص۲۵۱؛ مسالک الافهام، کاظمی، ج ۲، ص۱۱۰.
  324. المغنی، ج ۳، ص۱۷۰؛ فقه السنه، ج ۱، ص۶۳۲.
  325. مستند الشیعه، ج ۱۱، ص۶۴؛ العروة الوثقی، ج ۴، ص۴۱۶؛ الفقه الاسلامی، ج ۳، ص۲۰۸۶.
  326. تحریر الاحکام، ج ۱، ص۵۵۱ ـ ۵۵۲؛ تذکرة الفقهاء، ج ۷، ص۱۲۷ ـ ۱۳۱؛ المجموع، ج ۷، ص۱۰۰.
  327. مستند الشیعه، ج ۱۱، ص۶۰؛ کتاب الحج، خویی، ج ۱، ص۲۱۶.
  328. مستند الشیعه، ج ۱۱، ص۶۰؛ عروة الوثقی، ج ۴، ص۴۱۶؛ الفقه الاسلامی، ج ۳، ص۲۰۸۸.
  329. مستند الشیعه، ج ۱۱، ص۶۴ـ ۶۵؛ کتاب الحج، خویی، ج ۱، ص۲۱۲؛ الفقه الاسلامی، ج ۳، ص۲۰۸۹.
  330. جواهرالکلام، ج ۱۳، ص۳۱۵.
  331. مسالک الافهام، کاظمی، ج ۲، ص۱۱۵.
  332. من لا یحضره الفقیه، ج ۴، ص۳۶۸؛ وسائل الشیعه، ج ۱۱، ص۳۱.
  333. التفسیر الکبیر، ج ۸، ص۱۶۵؛ مجمع البیان، ج ۲، ص۳۵۰.
  334. الکافی، ج ۴، ص۲۶۶؛ وسائل الشیعه، ج ۱۱، ص۱۶.
  335. المیزان، ج ۳، ص۳۵۵.
  336. من لایحضره الفقیه، ج ۲، ص۲۲۰؛ وسائل الشیعه، ج ۱۱، ص۱۰۲؛ جامع احادیث الشیعه، ج ۱۰، ص۱۶۶.
  337. کشف الغطاء، ج ۲، ص۴۲۹.
  338. عوالی اللئالی، ج ۲، ص۸۶؛ نورالثقلین، ج ۳، ص۳۱۱.
  339. من لا یحضره الفقیه، ج ۴، ص۳۶۸؛ وسائل الشیعه، ج ۱۱، ص۳۲.
  340. الکافی، ج ۴، ص۲۶۹؛ مستدرک الوسائل، ج ۸، ص۱۷.
  341. الکافی، ج ۴، ص۲۶۹؛ تهذیب، ج ۵، ص۱۸.
  342. مجمع‌البیان، ج ۲، ص۳۷ - ۳۸؛ فقه القرآن، ج ۱، ص۳۲۱؛ احکام القرآن، جصاص، ج ۱، ص۳۲۰.
  343. فقه القرآن، ج ۱، ص۲۶۳؛ الخلاف، ج ۲، ص۳۶۵؛ المجموع، ج ۷، ص۳۸۸.
  344. جامع البیان، ج ۲، ص۲۸۴.
  345. الخلاف، ج ۲، ص۳۶۵؛ المجموع، ج ۷، ص۳۸۸.
  346. منتهی المطلب، ج ۲، ص۸۴۰؛ الحدائق، ج ۱۵، ص۴۰۶.
  347. جامع‌البیان، ج ۶، ص۷۳؛ مجمع البیان، ج ۳، ص۲۶۴؛ فقه القرآن، ج ۱، ص۳۰۳.
  348. مجمع‌البیان، ج ۳، ص۲۶۴؛ فقه القرآن، ج ۱، ص۳۰۳.
  349. ارشادالاذهان، ج ۱، ص۳۰۷؛ مواهب الجلیل، ج ۳، ص۴۱۲.
  350. تذکرة الفقهاء، ج ۷، ص۱۵ ـ ۱۶؛ فتح العزیز، ج ۷، ص۲ ـ ۴.
  351. الاقناع، ج۱، ص۲۳۰؛ حواشی الشروانی، ج۴، ص۴.
  352. سنن ابن ماجه، ج ۲، ص۹۶۳؛ فقه القرآن، ج ۱، ص۲۷۰؛ مستدرک الوسائل، ج ۸، ص۱۴.
  353. الکافی، ج ۴، ص۲۶۵؛ تهذیب، ج ۵، ص۱۶؛ وسائل الشیعه، ج ۱۱، ص۱۶.
  354. مواهب الجلیل، ج ۳، ص۴۱۲؛ اعانة الطالبین، ج ۲، ص۳۲۲.
  355. تذکرة الفقهاء، ج ۷، ص۱۶؛ ذخیرة المعاد، ج ۱، ص۵۴۹.
  356. کشف اللثام، ج ۱، ص۲۷۶؛ ذخیرة المعاد، ج ۱، ص۵۴۹.
  357. المعتبر، ج ۲، ص۷۴۷؛ الاقناع، ج ۱، ص۲۳۰؛ مغنی المحتاج، ج ۱، ص۴۶۰.
  358. اقصی البیان، ج ۱، ص۳۸۶ - ۳۸۷.
  359. مجمع البیان، ج ۱، ص۳۷۸.
  360. ر. ک: وسائل الشیعه، ج ۱۱، ص۱۲۳ - ۱۳۳.
  361. وسائل الشیعه، ج ۱۱، ص۱۳۱ ـ ۱۳۲؛ مستدرک الوسائل، ج ۸، ص۴۸ ـ ۴۹.
  362. المبسوط، سرخسی، ج ۴، ص۶۱؛ تذکره‌الفقهاء، ج ۷، ص۱۸۳؛ زبدة البیان، ص۲۶۲.
  363. تذکره‌الفقهاء، ج۷، ص۱۸۳؛ مختلف‌الشیعه، ج۴، ص۲۸.
  364. تذکره‌الفقهاء، ج۷، ص۱۸۴؛ الحدائق، ج۱۴، ص۳۵۶.
  365. تذکره‌الفقهاء، ج ۷، ص۱۸۴.
  366. المجموع، ج ۷، ص۱۴۰ - ۱۴۴؛ جواهرالکلام، ج ۱۸، ص۴۹.
  367. بدائع الصنائع، ج ۲، ص۱۶۰؛ المغنی، ج ۳، ص۲۲۴ - ۲۲۵؛ مواهب الجلیل، ج ۴، ص۲۵.
  368. المجموع، ج ۷، ص۱۴۴؛ الفقه الاسلامی، ج ۳، ص۲۱۲۳.
  369. المجموع، ج ۷، ص۱۴۵؛ سلسلة الینابیع، ج ۷، ص۱۱۶.
  370. المبسوط، سرخسی، ج ۴، ص۳۰ - ۳۱؛ تحریرالاحکام، ج ۲، ص۱۱۰؛ مغنی المحتاج، ج ۱، ص۵۱۴.
  371. زبدة البیان، ص۲۶۴ - ۲۶۵؛ الفتاوی الواضحه، ص۵۴۶.
  372. زبدة البیان، ص۲۶۴.
  373. المبسوط، سرخسی، ج ۴، ص۳۰.
  374. الفقه الاسلامی، ج ۳، ص۲۲۸۳.
  375. جامع‌البیان، ج ۱۷، ص۲۱۱؛ مجمع‌البیان، ج ۷، ص۱۵۱؛ المیزان، ج ۱۴، ص۳۷۴.
  376. مجمع البیان، ج ۲، ص۳۸؛ المیزان، ج ۲، ص۷۶.
  377. وسائل الشیعه، ج ۱۵، ص۳۴۹؛ بحارالانوار، ج ۶، ص۳۰۸؛ جامع احادیث الشیعه، ج ۱۰، ص۳۷۵.
  378. وسائل الشیعه، ج ۱۱، ص۱۰۹؛ بحارالانوار، ج ۹۶، ص۲۴.
  379. تفسیر قرطبی، ج ۲، ص۴۱۱؛ زبدة البیان، ص۲۶۷.
  380. مجمع البیان، ج ۲، ص۴۵؛ سلسلة الینابیع، ج ۷، ص۳۵۲.
  381. جامع‌البیان، ج ۲، ص۳۸۰؛ التفسیر الکبیر، ج ۵، ص۱۸۵.
  382. وسائل الشیعه، ج ۱۱، ص۳۵؛ جامع احادیث الشیعه، ج ۱۰، ص۴۷۲.
  383. جامع البیان، ج ۱۷، ص۱۸۱؛ سلسلة الینابیع، ج ۷، ص۳۷۸.
  384. تفسیر قرطبی، ج۱۲، ص۳۱؛ الصافی، ج۳، ص۳۷۱.
  385. تفسیر نورالثقلین، ج ۱، ص۵۸۴.
  386. مجمع البیان، ج ۳، ص۲۶۴؛ المیزان، ج ۵، ص۱۸۹.
  387. المیزان، ج ۵، ص۱۹۰.
  388. جامع‌البیان، ج ۱، ص۷۶۹؛ التبیان، ج ۱، ص۴۶۴؛ سلسلة الینابیع، ج ۷، ص۳۵۸.
  389. جامع البیان، ج ۱، ص۷۷۱؛ التفسیر الکبیر، ج ۴، ص۶۸.
  390. فتح الباری، ج ۶، ص۲۸۹؛ وسائل الشیعه، ج ۱۱، ص۲۳۰.
  391. مجمع‌البیان، ج ۲، ص۴۹؛ بحارالانوار، ج ۲۴، ص۹۵.
  392. عوالی اللئالی، ج ۱، ص۲۱۵؛ کنزالعمال، ج ۵، ص۱۱۶.
  393. کنزالعمال، ج ۵، ص۲۳.
  394. المجموع، ج ۷، ص۷۶؛ زبده‌البیان، ص۲۶۸؛ سلسلة الینابیع، ج ۷، ص۳۵۲.
  395. جامع البیان، ج ۲، ص۳۸۵؛ زبدة البیان، ص۲۶۸.
  396. مجمع البیان، ج ۳، ص۲۶۶؛ فقه القرآن، ج ۱، ص۳۰۴.
  397. وسائل الشیعه، ج ۱۳، ص۳۹۱؛ جامع احادیث الشیعه، ج ۱۱، ص۳۴۱.
  398. علل الشرایع، ج ۱، ص۲۷۳؛ وسائل الشیعه، ج ۱۱، ص۱۳.
  399. جامع‌البیان، ج ۲، ص۳۵۷؛ الصافی، ج ۱، ص۲۳۴.
  400. ر. ک: وسائل الشیعه، ج ۱۲، ص۳۷۵ - ۵۶۴؛ ر. ک: ج ۱۳؛ مستدرک الوسائل، ج ۹، ص۱۷۷ - ۴۵۲.
  401. تذکرة الفقهاء، ج ۸، ص۱۹۴؛ منتهی المطلب، ج ۲، ص۷۲۳.
  402. مجمع‌البیان، ج ۲، ص۴۷؛ سلسلة الینابیع، ج ۷، ص۱۱۳.
  403. مستدرک الوسائل، ج ۱۰، ص۵۳؛ جامع احادیث الشیعه، ج ۱۱، ص۵۰۸ ـ ۵۰۹.
  404. احکام القرآن، جصاص، ج ۱، ص۳۷۸ ـ ۳۷۹؛ التفسیر الکبیر، ج ۵، ص۱۹۵.
  405. مجمع البیان، ج ۲، ص۵۲؛ ج ۷، ص۱۲۹؛ تفسیر قرطبی، ج ۳، ص۳.
  406. الکافی، ج ۴، ص۵۱۶؛ وسائل الشیعه، ج ۱۴، ص۲۷۱.
  407. الخلاف، ج ۱، ص۶۶۸ ـ ۶۶۹؛ مجمع‌البیان، ج ۲، ص۵۳؛ التفسیر الکبیر، ج ۵، ص۲۱۱.
  408. جامع‌البیان، ج ۲، ص۴۰۴؛ اسباب النزول، ص۳۹؛ مجمع‌البیان، ج ۲، ص۵۰.
  409. جامع‌البیان، ج ۲، ص۴۰۷؛ مجمع‌البیان، ج ۲، ص۵۰؛ المیزان، ج ۲، ص۸۶.
  410. مجمع‌البیان، ج ۲، ص۵۰؛ زبده‌البیان، ص۲۷۶.
  411. التفسیر الکبیر، ج ۵، ص۲۰۳.
  412. زبده‌البیان، ص۲۷۳.
  413. زبده‌البیان، ص۲۷۵؛ مسالک الافهام، کاظمی، ج ۲، ص۲۱۴.
  414. زبده‌البیان، ص۲۷۵؛ مسالک الافهام، کاظمی، ج ۲، ص۲۱۴.
  415. مجمع البیان، ج ۲، ص۵۰؛ التفسیر الکبیر، ج ۵، ص۳۰۲؛ زبده‌البیان، ص۲۷۵.
  416. مجمع البیان، ج ۲، ص۵۰.
  417. جامع‌البیان، ج ۲، ص۴۰۸؛ تفسیر قرطبی، ج ۲، ص۴۳۲.
  418. وسائل الشیعه، ج ۱۷، ص۹؛ مستدرک الوسائل، ج ۱۳، ص۷.
  419. وسائل الشیعه، ج ۱۳، ص۳۳۴؛ جامع احادیث الشیعه، ج ۱۱، ص۲۸۸.
  420. وسائل الشیعه، ج ۱۳، ص۴۴۷؛ مستدرک الوسائل، ج ۹، ص۴۴۲.
  421. زبدة البیان، ص۲۶۶؛ فتح القدیر، ج ۱، ص۲۰۱.
  422. مجمع البیان، ج ۲، ص۴۵؛ فقه القرآن، ج ۱، ص۲۸۴.
  423. التبیان، ج ۲، ص۴۴؛ مجمع البیان، ج ۱، ص۴۴۵.
  424. التفسیر الکبیر، ج ۳۰، ص۲۴۲؛ تفسیر قرطبی، ج ۱۹، ص۱۲۸.
  425. الکافی، ج ۴، ص۵۴۹؛ وسائل الشیعه، ج ۱۴، ص۳۲۱.
  426. مجمع البیان، ج ۷، ص۱۴۷؛ فقه القرآن، ج ۱، ص۲۸۸؛ جامع البیان، ج ۱۷، ص۱۹۸.
  427. مجمع البیان، ج ۷، ص۱۴۷؛ فقه القرآن، ج ۱، ص۲۸۸.
  428. الکافی، ج ۴، ص۵۴۵؛ وسائل الشیعه، ج ۱۳، ص۳۱۳.
  429. زبدة البیان، ص۲۲۴؛ مسالک الافهام، کاظمی، ج ۲، ص۱۲۰.
  430. کشف اللثام، ج ۱، ص۲۹۵؛ جواهرالکلام، ج ۱۷، ص۳۱۰.
  431. بحارالانوار، ج ۶۷، ص۲۳۷؛ شرح اصول کافی، ج ۸، ص۶۴.
  432. وسائل الشیعه، ج ۱۱، ص۷۹؛ مستدرک الوسائل، ج ۸، ص۲۹.
  433. وسائل‌الشیعه، ج ۱۱، ص۸۰؛ جامع احادیث الشیعه، ج ۱۰، ص۴۷۹.
  434. من لا یحضره الفقیه، ج ۲، ص۲۱۸؛ جامع احادیث الشیعه، ج ۱۰، ص۴۷۸.
  435. مستدرک الوسائل، ج ۸، ص۳۰؛ جامع احادیث الشیعه، ج ۱۰، ص۴۷۸.
  436. مستدرک الوسائل، ج ۸، ص۳۰؛ جامع احادیث الشیعه، ج ۱۰، ص۴۷۸.
  437. من لا یحضره الفقیه، ج ۲، ص۲۱۸؛ جامع احادیث الشیعه، ج ۱۰، ص۴۸۶.
  438. الکافی، ج ۴، ص۴۵۶؛ جامع احادیث الشیعه، ج ۱۰، ص۴۸۵.
  439. مسالک الافهام، کاظمی، ج ۲، ص۱۲۱؛ جواهرالکلام، ج ۱۷، ص۳۱۲ ـ ۳۱۳؛ سلسلة الینابیع، ج ۷، ص۱۷۰.
  440. جواهرالکلام، ج ۱۷، ص۳۱۲.
  441. المجموع، ج ۸، ص۴۸۹؛ مواهب الجلیل، ج ۳، ص۵۱۴.
  442. «و (این) اعلامی‌از سوی خداوند و پیامبر او در روز حجّ اکبر به مردم است که خداوند و پیامبرش از مشرکان بیزارند پس اگر توبه کنید برای شما بهتر است و اگر روی بگردانید بدانید که شما خداوند را به ستوه نمی‌توانید آورد و کافران را به عذابی دردناک نوید ده!» سوره توبه، آیه ۳.
  443. «البته خدا صدق و حقیقت خواب رسولش را آشکار و محقق ساخت که در عالم رؤیا دید شما مؤمنان به خواست خدا البته به مسجد الحرام با دل ایمن وارد شوید و سرها بتراشید و اعمال تقصیر بی ترس و هراس به جای آرید، و خدا آنچه را (از مصالح صلح حدیبیه) شما نمی‌دانستید می‌دانست و قبل از آن (که فتح مکه کنید) فتح نزدیک (حدیبیّه و خیبر) را مقرر داشت» سوره فتح، آیه ۲۷.
  444. «و در میان مردم به حجّ بانگ بردار تا پیاده و سوار بر هر شتر تکیده‌ای که از هر راه دوری می‌رسند، نزد تو آیند» سوره حج، آیه ۲۷.
  445. «مردار و خون و گوشت خوک و آنچه جز به نام خداوند ذبح شده باشد و مرده با خفگی و مرده با ضربه و مرده با افتادن از بلندی و مرده از شاخ زدن حیوان دیگر و آنچه درندگان نیم‌خور کرده باشند- جز آن را که (تا زنده است) ذبح کرده‌اید- و آنچه بر روی سنگ‌های مقدّس (برای» سوره مائده، آیه ۳.
  446. «ای پیامبر! آنچه را از پروردگارت به سوی تو فرو فرستاده شده است برسان و اگر نکنی پیام او را نرسانده‌ای؛ و خداوند تو را از (گزند) مردم در پناه می‌گیرد، خداوند گروه کافران را راهنمایی نمی‌کند» سوره مائده، آیه ۶۷.
  447. «و (این) اعلامی‌از سوی خداوند و پیامبر او در روز حجّ اکبر به مردم است که خداوند و پیامبرش از مشرکان بیزارند پس اگر توبه کنید برای شما بهتر است و اگر روی بگردانید بدانید که شما خداوند را به ستوه نمی‌توانید آورد و کافران را به عذابی دردناک نوید ده!» سوره توبه، آیه ۳.
  448. «خداوند، به حق رؤیای پیامبرش را راست گردانیده است؛ شما اگر خداوند بخواهد با ایمنی، در حالی که سرهای خود را تراشیده و موها را کوتاه کرده‌اید، بی‌آنکه بهراسید به مسجد الحرام وارد می‌شوید بنابراین او چیزی را می‌دانست که شما نمی‌دانید، از این رو پیش از آن پ» سوره فتح، آیه ۲۷.
  449. سوره حج، آیه ۲۷.
  450. «ای پیامبر! آنچه را از پروردگارت به سوی تو فرو فرستاده شده است برسان و اگر نکنی پیام او را نرسانده‌ای؛ و خداوند تو را از (گزند) مردم در پناه می‌گیرد، خداوند گروه کافران را راهنمایی نمی‌کند» سوره مائده، آیه ۶۷.
  451. «مردار و خون و گوشت خوک و آنچه جز به نام خداوند ذبح شده باشد و مرده با خفگی و مرده با ضربه و مرده با افتادن از بلندی و مرده از شاخ زدن حیوان دیگر و آنچه درندگان نیم‌خور کرده باشند- جز آن را که (تا زنده است) ذبح کرده‌اید- و آنچه بر روی سنگ‌های مقدّس (برای» سوره مائده، آیه ۳.
  452. سعیدیان‌فر و ایازی، فرهنگ‌نامه پیامبر در قرآن کریم، ج۱، ص ۴۴۲.