بحث:ولایت فقیه در کلام اسلامی

Page contents not supported in other languages.
از امامت‌پدیا، دانشنامهٔ امامت و ولایت

نصب خاص و نصب خاص اولیای امور

به نظر می‌‌رسد که اولیای امور به دو گروه تقسیم می‌‌شوند؛ زیرا گاه خدا یا معصوم(ع) مستقیم کسی یا کسانی را نصب می‌‌کنند؛ و گاه دیگر غیر مستقیم و به طور عام از سوی آنان نصب می‌‌شوند. در نصب خاص، شخص به طور مشخص معرفی و حکم می‌‌گیرد؛ این نوع نصب همانند نصب مالک اشتر یا دیگر استانداران و فرماندهان از سوی امیرمؤمنان امام علی(ع) است؛ در حالی که در نصب عام تنها با بیان شرایط نصب انجام می‌‌شود و شخص معینی مطرح نیست؛ بلکه مجاز است به هر کسی مراجعه شود که دارای این شرایط باشد. در زمان غیبت امام زمان(ع)، نصب نائب الامام به عنوان «ولیّ فقیه» این گونه است.

همان طوری که در نصب خاص افرادی انتخاب می‌‌شوند که از عصمت مطلق و کامل و تمام برخوردار نیستند، بلکه شرایطی عمومی را دارا هستند؛ همچنین در نصب خاص نیز چنین است[۱].

لزوم اطاعت با علم به احتمال اشتباه

از نظر آموزه‌های وحیانی قرآن، در اطاعت و اتباع لازم نیست شخص دارای عصمت کامل باشد، بلکه همان عصمت اکتسابی که او را از گناه عمدی باز می‌‌دارد کفایت می‌‌کند؛ زیرا در برخی از موارد مصالح عمومی و اهم موجب می‌‌شود تا برخی از امور نادیده گرفته شود؛ به عنوان مثال با آنکه فرشتگان علم به عدم عصمت حضرت آدم(ع) داشتند و خدا نیز آن را تأیید می‌‌کند، ولی به سبب مصالح برتر وجوب اطاعت از حضرت آدم(ع) صادر شده است[۲].

نسبت به اولیای اموری که از سوی معصوم(ع) به طور خاص یا عام نصب می‌‌شوند، داشتن شرایط عمومی کفایت می‌‌کند، حتی احتمال اشتباه و خطا از سوی آنان داده شود و یقین داشته باشیم که آنان به سبب عدم عصمت تفضلی الهی، اشتباه و خطا می‌‌کنند؛ زیرا نصب آنان برای این امور با مصالح عالی و برتری مربوط است که احتمال اشتباه و خطای غیر عمدی را جبران می‌‌کند.

در روایات درباره اولیای امور غیر معصوم(ع) شروطی بیان شده است که از جمله در روایت امام حسن عسکری(ع) به خوبی بیان شده است: «فَأمّا مَن كانَ مِن الفُقَهاءِ صائنا لنفسِهِ حافِظا لِدينِهِ مُخالِفا على هَواهُ مُطِيعا لأمرِ مَولاهُ فلِلعَوامِّ أن يُقَلِّدُوهُ، وذلكَ لا يكونُ إلّا بَعضَ فُقَهاءِ الشِّيعَةِ لا جَميعَهُم»؛ اما کسی که دارای مقام فقاهت است: خود نگهدار، نگهبان دین، مخالف با هوای نفس، فرمانبردار مولا و خداوند متعال است. با این ویژگی‌ها بر عامه مردم است که از او پیروی نمایند، البته تمام فقهای شیعه چنین نیستند، بعضی از آنها چنین‌اند[۳].

از نظر آموزه‌های وحیانی اسلام همین عصمت اکتسابی که در این روایت به عنوان شروط بیان شده خود کفایت می‌‌کند و آنان حجت‌های الهی بر انسان هستند و کسی نمی‌تواند به احتمال یا قطع اشتباه از آنان از ایشان پیروی و اطاعت نکنند؛ زیرا امام زمان(ع) با علم به عدم عصمت کامل آنان را برای این منصب قرار داده است؛ چنان که خدا حضرت آدم(ع) را با علم به اشتباه و خطا و گناه برای خلافت بر هستی انتخاب کرده و فرشتگان را مامور اطاعت از حضرت آدم(ع) به عنوان خلافت الله کرده است. به سخن دیگر، وقتی امام زمان(ع) می‌‌فرماید: «اَمَّا الْحَوادِثُ الْواقِعَةُ فَارْجِعوُا فیها اِلی رُواةِ حَدیثِنا، فَاِنَّهُمْ حُجَّتی عَلَیْکُمْ وَاَنَا حُجَّةُ اللّهِ عَلَیْهِمْ»؛ و اما در حوادث و رخدادهای واقع شده پس باید به روایات کنندگان احادیث ما مراجعه کنید؛ زیرا آنان حجت من بر شما و من حجت خدا بر شما هستم.[۴] یا وقتی امام صادق(ع) می‌‌فرماید: «قَدْ جَعَلْتُهُ عَلَیْکُمْ حاکِماً»؛ به تحقیق او را حاکم بر شما قرار دادم.[۵] می‌‌بایست گفت که براساس مصالح عالی‌تر، امام زمان(ع) صلاح دانسته است تا با آنکه ممکن بلکه یقین به اشتباه و خطای غیر عمدی است، ولی لازم است تا چنین اولیای اموری اطاعت شود، به ویژه که بر اساس آموزه‌های وحیانی قرآن، هر کسی تلاش کند تا بر اساس آموزه‌های وحیانی تقوای الهی را کسب کند و خود را حفظ و صیانت کند، خدا به امدادهای غیبی او را یاری می‌‌رساند و در هنگام فتنه‌ها «فرقان» برایش قرار می‌‌دهد تا توانایی تشخیص حق و باطل را بیابد: يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا إِنْ تَتَّقُوا اللَّهَ يَجْعَلْ لَكُمْ فُرْقَانًا وَيُكَفِّرْ عَنْكُمْ سَيِّئَاتِكُمْ وَيَغْفِرْ لَكُمْ وَاللَّهُ ذُو الْفَضْلِ الْعَظِيمِ[۶]

همچنین این افراد از سوی خدا مورد تعلیم خاص قرار می‌‌گیرند؛ چنان که خدا می‌‌فرماید: وَاتَّقُوا اللَّهَ وَيُعَلِّمُكُمُ اللَّهُ؛ تقوا پیشه گیرید تا خدا افزون بر چیزهای دیگر خود تعلیم شما را به عهده گیرد[۷].

این افراد به شکل‌های گوناگون از وحی و الهامات الهی بهره مند می‌‌شوند و خدا به آنان راه درست انجام کارها را نشان می‌‌دهد؛ چنان که به مادر موسی(ع) و دیگران وحی کرد[۸].[۹]



مقدمه

نظریه ولایت فقیه

ولایت فقیه

حکومت دینی بحثی کلامی یا فقهی

پیامبر و حکومت دینی

  1. وَأَنِ احْكُمْ بَيْنَهُمْ...[۲۵].
  2. يَا دَاوُودُ إِنَّا جَعَلْنَاكَ خَلِيفَةً فِي الْأَرْضِ...[۲۶].

تحلیل عقلی

فلسفه حاکمیت فقیه

منشأ مشروعیت

چیستیِ ولایت فقیه

دلیل‌های ضرورت ولایت فقیه در عصر غیبت

دلیل عقلی اثبات ولایت فقیه

دلیل عقلی - نقلی اثبات ولایت فقیه

ادله نقلی اثبات ولایت فقیه

ولایت فقیه در معارف و عقاید 5

یکی از مهم‌ترین و اساسی‌ترین موضوعات در عصر غیبت، موضوع ولایت و سرپرستی امور مسلمین است. روشن است که از آغاز ظهور اسلام، مسئله ولایت و رهبری، امّت، مطرح بوده و پیامبر اکرم و پس از او امامان معصوم علاوه بر اینکه دین و شریعت اسلام و معارف آن را بیان کرده‌اند، امام و ولی و رهبر امت نیز بوده‌اند؛ یعنی همه مسلمین، مکلّف به اطاعت از آنها در همه امور اجتماعی نیز بوده‌اند و هیچ مسلمان شیعه‌ای در این حقیقت، تردیدی ندارد. سؤال اینجاست که پس از غیبت امام دوازدهم، رهبری و امامت بر امّت به عهده چه کسی است؟ آیا فرد یا افرادی بر امت اسلامی و شیعیان ولایت دارند؟ اگر ولایتی هست، محدوده آن چقدر است؟ در پاسخ این سؤال اساسی، از دیرزمان، بحث ولایت فقیه مطرح بوده و قرن‌ها است که در حوزه‌های علمیّه، درباره این موضوع، بحث و گفت‌وگو وجود دارد[۶۳].

مفهوم‌شناسی ولایت فقیه

ولایت از ریشه ولی است و در اصل به معنای قرار گرفتن چیزی کنار چیز دیگر[۶۴] همراه با وجود رابطه میان آنهاست؛ از این‌رو در معانی دوستی و یاری و پیروی به کار رفته است. از مهم‌ترین معانی آنکه موارد کاربردش فراوان است، سرپرستی و تدبیر امور دیگری است. مطابق این معنا ولیّ کسی است که متولّی و عهده‌دار کارهای دیگران است و در واقع، آنها را سرپرستی می‌کند. همین معنا در ولایت فقیه مراد و مقصود است. فقیه از ریشه فقه و به معنای فهم و دانایی است که بیشتر در مورد علم به دین بکار می‌رود[۶۵] و فقیه به کسی می‌گویند که به معارف و احکام اسلامی آگاهی کامل دارد و در آن، صاحب نظر است. یعنی با توجه به دانش وسیعی که در حوزه‌های مختلف علوم به دست آورده می‌تواند حکم خدا را در مسائل فردی و اجتماعی از قرآن و روایات اسلامی، استخراج کند[۶۶].

پیشینه نظریّه ولایت فقیه

بعضی تصور می‌کنند که ولایت فقیه پدیده تازه‌ای است که هیچ سابقه‌ای در فقه و فقاهت اسلامی نداشته و از اندیشه سیاسی امام خمینی(ع) سرچشمه گرفته است؛ در حالی که ولایت فقیه ریشه در کلمات معصومان دارد. آن بزرگواران به دلیل ضرورت‌های دینی و اجتماعی، ولایت و اختیاراتی را برای فقها بیان کرده‌اند و پس از ایشان، پیوسته ولایت فقیه در آرای فقیهان بزرگ اسلام مطرح بوده است که نمونه‌هایی را می‌آوریم:

شیخ مفید می‌گوید: هنگامی که سلطان عادل[۶۷] برای ولایت –در آنچه در ابواب فقه ذکر کردم– وجود نداشت، بر فقیهان اهل حقِ عادلِ صاحب رأی و عقل و فضل است که ولایتِ آنچه را بر عهده سلطان عادل است، برعهده گیرند.[۶۸] شیخ طوسی می‌گوید: صدور حکم میان مردم، اقامه حدود و قضاوت میان کسانی که با یک‌دیگر اختلاف پیدا کرده‌اند، جایز نیست، مگر برای کسی که از طرف سلطان حق،[۶۹] اجازه داشته باشد. چنین کارهایی، در زمانی که خودشان امامان امکان انجام آن را ندارند، بدون تردید به فقیهان شیعه، واگذار شده است.[۷۰]

محقق ثانی مشهور به محقق کرکی می‌گوید: فقیهان امامیه، اتفاق کرده‌اند بر اینکه فقیه عادل شیعه که جامع شرایط فتوا باشد، و از او در احکام شرعی به مجتهد تعبیر می‌شود، در زمان غیبت، نایب امامان هدایت(ع) است، در تمام آنچه که قابلیّت نیابت را داشته باشد.[۷۱] ملّا احمد نراقی معروف به فاضل نراقی می‌گوید: هرآنچه که پیامبر و امام که حاکمان و حافظان اسلام می‌باشند و بر آن ولایت و اختیار دارند، فقیه نیز همان ولایت و اختیار را دارد، مگر جایی که دلیلی بر خلاف آن وجود داشت باشد.[۷۲] آیت الله گلپایگانی از فقهای بزرگ معاصر می‌گوید: محدوده اختیار فقها، محدوده‌ای عام است... محدوده ولایت فقیه جامع شرایط در امور مربوط به ریاست و اداره اجتماع، مانند محدوده اختیارات ائمه است، مگر در موردی که دلیل، خارج کند.[۷۳] اینها تنها نمونه‌هایی از کلمات فقهای شیعه در قرون مختلف است. صدها نمونه روشن دیگر نیز وجود دارد که نشان می‌دهد مسئله ولایت فقیه، همیشه در اندیشه و گفتار علمای شیعه مطرح بوده است.[۷۴] فقیه بزرگ زمان و رهبر کبیر انقلاب اسلامی، حضرت امام خمینی قدس سره با زمان‌شناسی و درایت کم‌نظیر، این نظریه اسلامی را آشکارا مطرح نمود و نظام اسلامی را بر اساس ان، پایه‌گذاری کرد؛ یعنی مسئله ولایت فقیه را در عرصه اجتماعی مسلمین به اجرا درآورد و به عنوان کامل‌ترین شکل حکومت دینی در زمان غیبت معرفی کرد[۷۵].

دلیل عقلی بر ولایت فقیه

انسان چون به صورت اجتماعی زندگی می‌کند و می‌خواهد با این زندگی به کمال معنوی خود دست یابد، به دو عنصر اساسی نیازمند است:

  1. قانون الهی که از هر نقص و خطایی دور باشد، تا هم نظام اجتماعی را سامان دهد و هم عمل به آن ضامن سعادت همگان باشد. این قانون، همان کتاب الهی و سنت است.
  2. مجری و حاکم عالم و عادل که اجرای کامل آن قانون را عهده‌دار شود.
  3. روشن است که بدون این دو و حتی با نبود یکی از آنها، اجتماع بشر، گرفتار هرج و مرج و تباهی و فساد خواهد شد.

نتیجه این برهان عقلی، ضرورت امامت امام معصوم را می‌رساند؛ یعنی بهترین فرد برای اجرای قوانین الهی و تحقق بخشیدن به احکام خدا، معصوم است. حال از عقل می‌پرسیم که در صورت عدم دسترسی به معصوم چه باید کرد؟ عقل پاسخ می‌دهد چون ضرورت نظم اجتماعی برای بشر و تلاش برای رسیدن به کمال انسانی و الهی، همچنان باقی است باید نزدیک‌ترین فرد به معصوم و اوصاف و شرایط معصوم را در جایگاه او قرار داد.

توضیح این که علت شایستگی معصوم برای تصدّی ولایت و رهبری امت، آگاهی کامل و جامع او به دین و معارف دینی و نیز تقوا و پرهیزگاری و عصمت اوست که نمی‌گذارد مصالح امّت فدای منافع شخصی و هواهای نفسانی شود. نیز علت دیگر شایستگی معصوم درک و شناخت او از مسائل اجتماعی و تدبیر و مدیریت آنهاست. حال اگر در زمانی مانند غیبت، دسترسی به معصوم ممکن نباشد، باید به سراغ فردی برویم که این ویژگی‌ها را بیشتر از سایر مردم داشته باشد و این فرد، کسی نیست جز فقیه باتقوایی که کارآمدی لازم را برای تدبیر امور جامعه و مردم دارا باشد. چون غیر فقیه به اسلام و عدالت نیز در معرض هوا و هوس‌های خود و دیگران است و نمی‌توان حکومت بر مسلمین را به غیر امین سپرد، همچنین اگر مدیریت نداشته باشد، قدرت تدبیر امور مردم را نداشته و در موارد ضرورت، نمی‌تواند تصمیم‌های درست و مفید برای جامعۀ مسلمین بگیرد[۷۶].

ولایت فقیه در روایات

از مهم‌ترین ادلّه ولایت فقیه، روایات است که برخی از آنها را می‌آوریم:

  1. توقیع امام عصر(ع): شیخ صدوق، نامه اسحاق بن یعقوب به امام مهدی(ع) و پاسخ‌های ایشان را روایت کرده است. در آن نامه، از محضر امام سؤالاتی پرسیده شده است. از جمله امام عصر(ع) در پاسخ فرموده است: و اما الحوادث الواقعة فارجعوا الواقعة فارجعوا الي رواة حديثنا؛ فانهم حجتي عليكم و انا حجة الله عليهم؛[۷۷] و اما درباره مسائلی که پیش‌آمد می‌کند پس در آنها به راویان حدیث ما رجوع کنید؛ زیرا ایشان حجت من بر شما هستند و من حجت خدا برایشانم. در بخش اول توقیع، امام دستور فرموده‌اند که شیعیان در عصر غیبت به روایت‌گران احادیث اهل‌بیت رجوع کنند و تکلیف خود را در مسائل اتّفاقیه و پیش آمده از ایشان بپرسند. باید تأمل کرد که مقصود از رواة حدیثنا کیانند و معنای حوادث واقعه چیست؟ کلمه حوادث جمع حادثه است و چون امام فرموده است در حوادثی که رخ می‌دهد به راویان حدیث، رجوع کنید، معلوم می‌شود مراد از حوادث، مسائلی است که به دین و دیانت مسلمین مربوط می‌شود که راویان حدیث باید تکلیف مؤمنان را در آن مسائل، روشن کنند. بسیار بعید است که مقصود امام زمان(ع) از حوادث واقعه، مسائل فردی مثل نماز و روزه و زکات و... باشد؛ زیرا رجوع به عالمان دین در این مسائل حتی در زمان امامان نیز رایج بوده است و شیعیان به دلایلی مانند دوری مسافت یا محدودیت‌هایی که برای امامان بوده است، به وکلا و نایبان ائمه مراجعه می‌کردند. بنابراین مقصود از حوادث واقعه مسائل اجتماعی مسلمین است و این معنا با ظاهر تعبیر حوادث کاملاً تناسب و هم‌خوانی دارد. راویان حدیث ائمه چه کسانی هستند؟ روشن است که فهمیدن کلمات معصومین در زمینه احکام و وظایف فردی و اجتماعی به تخصّص بسیار بالایی در علوم اسلامی و دینی نیاز دارد و به دست آوردن احکام شرعی برای از احادیث ائمه، کار بسیار پیچیده‌ای است. به همین دلیل از دیر زمان، شیعیان برای این مهمّ به علما و اسلام‌شناسان حقیقی رجوع می‌کرده‌اند. بنابراین مقصود از راوی حدیث، تنها روایت کننده حدیث نیست؛ بلکه منظور، کسی است که اولاً با منابع روایی آشنایی کامل دارد و روایت معتبر را از غیر معتبر می‌شناسد و ثانیاً به همه جوانب کلمات معصومان و چگونگی به دست آوردن حکم شرعی از سخنان ایشان آگاه است و تمام مقدّمات و ابزار لازم برای فهم درستِ سخنان ایشان را فراگرفته است. برداشت بالا با دنباله حدیث که فرموده است فانهم حجتي عليكم؛ نیز هماهنگ است؛ زیرا حجت بودن راوی، با اموری تناسب دارد که رأی و نظر او در آن امور ملاک و معیار باشد؛ یعنی زمانی این راوی حدیث حجت بر دیگران است که استنباط و برداشت او از کلام معصوم برای دیگران حجت باشد، و الّا اگر قرار بود به خود کلام معصوم استناد شود، نمی‌فرمود: آنها –خودشان- حجت بر شما هستند. در این‌باره سخن فقیه بزرگ و نامدار شیعه، شیخ انصاری بسیار گویاست که می‌گوید: آنچه از ظاهر عبارت امام به دست می‌آید، این است که مقصود از حوادث همه اموری است که به حکم عرف و عقل و شرع، در آنها باید به رئیس [و بزرگِ] قوم] رجوع کرد و بسیار بعید است که حوادث اختصاص به مسائل شرعی داشته باشد.[۷۸]
  1. مقبوله عمر بن حنظله[۷۹] یکی از روایاتی که فقها برای اثبات ولایت فقیه به آن استناد کرده‌اند روایت عمر بن حنظله است. او می‌گوید: از امام صادق(ع) پرسیدم: وقتی دو نفر از شیعیان در امرِ بدهی یا ارث اختلاف داشتند، آیا جایز است که دعوا و نزاع خود را نزد سلطان [نابحق] یا قاضی منصوب از سوی آن سلطان ببرند. امام صادق فرمود: هرکس برای داوری به آنها مراجعه کند... جز این نیست که به طاغوت رجوع کرده و او را به عنوان داور پذیرفته است و آنچه را حاکمیا قاضیِ او به آن حکم کند، حرام است، گرچه حق او باشد؛ زیرا آنچه گرفته است به حکم طاغوت بوده. یعنی همان کسی که خدا امر کرده است به او کفر بورزند؛ آنجا که می‌فرماید: يُرِيدُونَ أَنْ يَتَحَاكَمُوا إِلَى الطَّاغُوتِ وَقَدْ أُمِرُوا أَنْ يَكْفُرُوا بِهِ[۸۰] [بعضی از مردم] می‌خواهند داوری در امور را نزد طاغوت ببرند و حال آن‌که امر شده‌اند که به طاغوت کفر بورزند. عمر بن حنظله می‌گوید: (وقتی دیدم که امام با این شدّت مراجعه شیعیان را به حاکم طاغوت و قاضی او محکوم و ممنوع کرد، پرسدم:) پس شیعیان در چنین مواردی چه کنند؟ امام فرمود: «ینْظُرَانِ إِلَی مَنْ کانَ مِنْکمْ مِمَّنْ قَدْ رَوَی حَدِیثَنَا و نَظَرَ فِی حَلَالِنَا و حَرَامِنَا و عَرَفَ أَحْکامَنَا فَلْیرْضَوْا بِه حَکماً فَإِنِّی قَدْ جَعَلْتُه عَلَیکمْ حَاکماً فَإِذَا حَکمَ بِحُکمِنَا فَلَمْ یقْبَلْه مِنْه فَإِنَّمَا اسْتَخَفَّ بِحُکمِ اللَّه و عَلَینَا رَدَّ و الرَّادُّ عَلَینَا الرَّادُّ عَلَی اللَّه و هُوَ عَلَی حَدِّ الشِّرْک بِاللَّه»؛[۸۱] [وقتی دو شیعه در امر اختلاف کردند] بنگرند [و دقت کنند] که از شما شیعیان آن کس که احادیث ما را روایت می‌کند و در حلال و حرام ما نظر [و نگاه دقیق] که از شما شیعیان آن کس که احادیث ما را روایت می‌کند و در حلال و حرام مانظر [و نگاه دقیق] دارد و احکم ما اهل بیت(ع) را می‌شناسد، چنین کسی را به عنوان داور میان خود بپذیرند؛ زیرا که من او را بر شما حاکم قرار دادم و زمانی که [چنین شخصی] به چیزی حکم کند و از او پذیرفته نشود، پس همانا حکم خدا را سبک شمرده و حکم ما را رد کرده است. و هر کس حکم ما را رد کند، حکم خدا را رد کرده است و آن در حدّ شرک ورزیدن به خداست. در این روایت شریف چند مطلب مهم و اساسی وجود دارد:
    1. در نزاع‌ها نباید به حاکم طاغوت و قاضی منصوب از سوی او مراجعه نمود؛ چرا که قرآن و سنت آن را حرام کرده‌اند.
    2. امام صادق(ع) فرمود: در چنین مواردی به راوی حدیث، و عارف و آشنای به احکام ما رجوع کنند. روشن است که کسی جز فقیه و مجتهد، آشنایی کامل و فراگیر با احکام ائمه که در احادیث آنها آمده است، ندارد.
    3. در این روایت، مورد سؤال، دعوا و نزاع بین دو طرف بود؛ ولی امام صادق(ع) در پایان روایت یک قانون کلّی و جامع فرمود که: فاني قد جعلته عليكم حاكما حضرت، با این بیان، فقیه را به عنوان حاکم در میان شیعیان معرفی کرد و حاکم یعنی کسی که بر دیگران حکومت و حاکمیت دارد و سرپرست ایشان است و امور آنها را مدیریّت می‌کند.
    4. امام(ع) افزود که اگر این حاکم که منصوب از سوی امام است حکمی کند، حتماً باید به آن گردن نهند و بپذیرند و اگر آن را رد کنند، حکم امام را رد کرده‌اند و ردّ حکم امام همانا ردّ حکم خداست. حضرت با این بیان عام، فقیه را در همه احکام –فردی و اجتماعی، قضایی و غیرقضایی- حجت بر مردم قرار داد. فقیه نامدار شیعه، محمدحسن نجفی معروف به صاحب جواهر می‌گوید: نصب عام فقها در همه امور جاری است؛ به طوری که هر چه برای امام هست برای فقیه نیز هست؛ چنانکه مقتضی قول امام (فاني قد جعلته عليكم حاكما)، این است که فقیه، ولیّ متصرف در قضاوت و غیر آن ولایات و مانند آن است؛ چنانکه در توقیع شریف امام زمان(ع) آمده است: فإنهم حجتي عليكم. و مراد این است که فقیهان در همه آنچه من حجت هستم، بر شما حجت هستند، مگر آنچه که با دلیل، خارج شود.[۸۲] شیخ انصاری می‌گوید: آنچه از کلمه حاکم در مقبوله عمر بن حنظله می‌فهمیم، همان متسلّط مطلق است؛ یعنی اینکه امام فرمود: فاني قد جعلته عليكم حاكما نظیر گفتار سلطان و حاکم است که به اهل شهر بگوید: من فلان شخص را حاکم بر شما قرار دادم. از این تعبیر برمی‌آید که سلطان، فلان شخص را در همه امور کلی و جزئی که به حکومت برمی‌گردد، مسلّط کرده است[۸۳].[۸۴]

پانویس

 با کلیک بر فلش ↑ به محل متن مرتبط با این پانویس منتقل می‌شوید:  

  1. منصوری، خلیل، اطاعت از ولی الامر با علم به عدم عصمت.
  2. سوره بقره، آیات ۳۰ تا ۳۴.
  3. وسائل الشیعه، ج ۱۸، باب ۱۰، ح ۲۰.
  4. اکمال الدین، ج ۱، ص۴۸۳.
  5. اصول کافی، ج ۱، ص۶۷.
  6. «ای مؤمنان! اگر از خداوند پروا کنید در شما نیروی شناخت درستی از نادرستی می‌نهد و از گناهانتان چشم می‌پوشد و شما را می‌آمرزد و خداوند دارای بخشش سترگ است» سوره انفال، آیه ۲۹.
  7. سوره بقره، آیه ۲۸۲.
  8. سوره طه، آیه ۳۹.
  9. منصوری، خلیل، اطاعت از ولی الامر با علم به عدم عصمت.
  10. ولایت فقیه‌، امام خمینی/ ۱۹.
  11. فرهنگ شیعه، ص 464.
  12. رسائل‌، محقق کرکی/ ۱/ ۱۴۳.
  13. جواهر الکلام‌، ۱۶/ ۱۷۸؛ عوائد الایام‌، ۵۲۹.
  14. رسائل‌، محقق کرکی/ ۱/ ۱۴۳.
  15. مجمع الفائده و البرهان‌، مقدس اردبیلی/ ۱۲/ ۲۸.
  16. ولایت فقیه‌، امام خمینی/ ۴۰.
  17. فرهنگ شیعه، ص۴۶۵.
  18. محمدی، مسلم، فرهنگ اصطلاحات علم کلام، ص ۱۹۳.
  19. اکبری و یوسفی، ولایت از دیدگاه علامه طباطبایی، ص۱۱۳.
  20. محمدی، مسلم، فرهنگ اصطلاحات علم کلام، ص ۱۹۳.
  21. دراین‌باره بنگرید به: شاهدی، مبانی کلامی حکومت دینی، ص۹۵ - ۸۰.
  22. بنگرید به: جوادی آملی، ولایت فقیه، ص۱۳۲ به بعد.
  23. جوادی آملی، ولایت فقیه، «سیری در مبانی ولایت فقیه»، فصلنامه حکومت اسلامی، ش۱، ص۶۰.
  24. محمدی، مسلم، فرهنگ اصطلاحات علم کلام، ص ۱۹۴.
  25. وَأَنِ احْكُمْ بَيْنَهُمْ بِمَا أَنْزَلَ اللَّهُ وَلَا تَتَّبِعْ أَهْوَاءَهُمْ وَاحْذَرْهُمْ أَنْ يَفْتِنُوكَ عَنْ بَعْضِ مَا أَنْزَلَ اللَّهُ إِلَيْكَ فَإِنْ تَوَلَّوْا فَاعْلَمْ أَنَّمَا يُرِيدُ اللَّهُ أَنْ يُصِيبَهُمْ بِبَعْضِ ذُنُوبِهِمْ وَإِنَّ كَثِيرًا مِنَ النَّاسِ لَفَاسِقُونَ «و در میان آنان بنابر آنچه خداوند فرو فرستاده است داوری کن و از خواسته‌های آنان پیروی مکن و از آنان بپرهیز مبادا تو را در برخی از آنچه خداوند به سوی تو فرو فرستاده است به فتنه اندازند و اگر رو برتابند بدان که خداوند جز این نمی‌خواهد که آنان را به برخی از گناهانشان گرفتار سازد و بی‌گمان بسیاری از مردم نافرمانند» سوره مائده، آیه ۴۹.
  26. يَا دَاوُودُ إِنَّا جَعَلْنَاكَ خَلِيفَةً فِي الْأَرْضِ فَاحْكُمْ بَيْنَ النَّاسِ بِالْحَقِّ وَلَا تَتَّبِعِ الْهَوَى فَيُضِلَّكَ عَنْ سَبِيلِ اللَّهِ إِنَّ الَّذِينَ يَضِلُّونَ عَنْ سَبِيلِ اللَّهِ لَهُمْ عَذَابٌ شَدِيدٌ بِمَا نَسُوا يَوْمَ الْحِسَابِ «ای داود! ما تو را در زمین خلیفه (خویش) کرده‌ایم پس میان مردم به درستی داوری کن و از هوا و هوس پیروی مکن که تو را از راه خداوند گمراه کند؛ به راستی آن کسان که از راه خداوند گمراه گردند، چون روز حساب را فراموش کرده‌اند، عذابی سخت خواهند داشت» سوره ص، آیه ۲۶.
  27. گرونیام، اسلام در قرون وسطی، ص۱۴۲.
  28. محمدی، مسلم، فرهنگ اصطلاحات علم کلام، ص ۱۹۴-۱۹۵.
  29. امام خمینی، ولایت فقیه، ص۳.
  30. امام خمینی، ولایت فقیه، ص۲۷.
  31. نهج‌البلاغه، خطبه ۴۰.
  32. بنگرید به: جوادی آملی، پیرامون وحی و رهبری، ص۱۴۷ - ۱۴۶.
  33. حسینی حائری، ولایة الأمر فی عصر الغیبة، ص۹۶.
  34. محمدی، مسلم، فرهنگ اصطلاحات علم کلام، ص ۱۹۵-۱۹۶.
  35. «فَأَمَّا مَنْ كَانَ مِنَ الْفُقَهَاءِ صَائِناً لِنَفْسِهِ، حَافِظاً لِدِينِهِ، مُخَالِفاً لِهَوَاهُ، مُطِيعاً لِأَمْرِ مَوْلَاهُ فَلِلْعَوَامِّ أَنْ يُقَلِّدُوهُ»؛ تفسیر منسوب به امام حسن عسکری(ع)، ص۳۰۰.
  36. حر عاملی، وسائل الشیعه، ج۱۸، ص۹۹.
  37. امام خمینی، صحیفه نور، ج۵، ص۲۳۴.
  38. مطهری، پیرامون انقلاب اسلامی، ص۴۹.
  39. امام خمینی، ولایت فقیه، ص۴۰.
  40. امام خمینی، صحیفه امام، ج۲۰، ص۴۵۲.
  41. محمدی، مسلم، فرهنگ اصطلاحات علم کلام، ص ۱۹۶.
  42. ابن‌خلدون، مقدمه، ص۲۳۸.
  43. امام خمینی، ولایت فقیه، ص۴۴.
  44. محمدی، مسلم، فرهنگ اصطلاحات علم کلام، ص ۱۹۷.
  45. محمدی، مسلم، فرهنگ اصطلاحات علم کلام، ص ۱۹۷.
  46. عبدالله جوادی آملی، ولایت فقیه؛ ولایت فقاهت و عدالت، ص۱۲۲.
  47. عبدالله جوادی آملی، ولایت فقیه؛ ولایت فقاهت و عدالت، ص۱۳۰.
  48. مصطفی جعفر پیشه‌فرد، ولایت فقیه، ص۱۳–۱۴.
  49. امام خمینی، ولایت فقیه، ص۴۷- ۵۰.
  50. امور اعتباری در برابر امور تکوینی، اموری را گویند که به فرض و جعل و قرارداد ایجاد می‌شود و آن را به واضع و جاعل آن نسبت دهند. چنانچه اگر واضع آن شارع باشد، آن را "اعتبار شرعی" نامند. و اگر واضع آن مردم باشند که برای اداره امور زندگی خود وضع و جعل ‌کنند، آن را "اعتبار عقلایی" گویند. امام خمینی، ولایت فقیه، ص۵۱.
  51. امام خمینی، ولایت فقیه، ص۵۱.
  52. اکبری و یوسفی، ولایت از دیدگاه علامه طباطبایی، ص۱۱۶-۱۱۸.
  53. امام خمینی، ولایت فقیه (حکومت اسلامی)، ص۹.
  54. اکبری و یوسفی، ولایت از دیدگاه علامه طباطبایی، ص۱۲۷.
  55. عبدالله جوادی آملی، ولایت فقیه، رهبری در اسلام، ص۱۲۷ – ۱۲۸.
  56. اکبری و یوسفی، ولایت از دیدگاه علامه طباطبایی، ص۱۲۸.
  57. «در حال و آینده آن، باطل راه ندارد، فرو فرستاده (خداوند) فرزانه ستوده‌ای است» سوره فصلت، آیه ۴۲.
  58. عبدالله جوادی آملی، ولایت فقیه، ولایت فقاهت و عدالت، ص۱۶۷–۱۶۸.
  59. اکبری و یوسفی، ولایت از دیدگاه علامه طباطبایی، ص۱۲۹-۱۳۰.
  60. برای اطلاع بیشتر از بررسی این روایات، ر.ک: امام خمینی، ولایت فقیه.
  61. عبدالله جوادی آملی، ولایت فقیه، ولایت فقاهت و عدالت، ص۱۸۴.
  62. اکبری و یوسفی، ولایت از دیدگاه علامه طباطبایی، ص۱۳۰.
  63. زهادت، عبدالمجید، معارف و عقاید ۵، جلد ۲ ص ۲۱۱-۲۲۰.
  64. المفردات، مادّه ولی.
  65. لسان العرب، ج ۱۳، مادۀ فقه.
  66. زهادت، عبدالمجید، معارف و عقاید ۵، جلد ۲ ص ۲۱۱-۲۲۰.
  67. سلطان عادل در بیان ایشان همان امام معصوم است.
  68. المقنعه، ص ۶۷۵.
  69. منظور از سلطان حق، امام معصوم است.
  70. النهایة و نکتها، ج ۲، ص ۱۷.
  71. رسائل، المحقق الکرکی، ج ۱، ص ۱۴۲.
  72. عوائد الأیام، ص ۱۸۷ و ۱۸۸.
  73. الهدایة الی من له الولایة، ص ۴۶ و ۴۷.
  74. ر.ک: فقیهان امامی و عرصه‌های ولایت فقیه، محمد علی قاسمی و همکاران؛ تحول نظریه دولت در اسلام، احمد جهان بزرگی؛ حکمت حکومت فقیه، حسن ممدوحی.
  75. زهادت، عبدالمجید، معارف و عقاید ۵، جلد ۲ ص ۲۱۱-۲۲۰.
  76. زهادت، عبدالمجید، معارف و عقاید ۵، جلد ۲ ص ۲۱۱-۲۲۰.
  77. کمال الدین و تمام النعمة، ج ۲، ص ۴۸۳، ح ۴.
  78. مکاسب محرمه، ج ۳، ص ۵۵۴.
  79. عمر بن حنظله از اصحاب امام باقر و امام صادق(ع) و نیز از راویان مشهور است که اصحاب بزرگواری مانند زراره و هشام بن سالم و صفوان بن یحیی و... از او روایت نقل کرده‌اند. و مقصود از مقبوله روایتی است که مورد پذیرش و قبول علما قرار گرفته است.
  80. «آیا به آن کسان ننگریسته‌ای که گمان می‌برند به آنچه به سوی تو و آنچه پیش از تو فرو فرستاده شده است ایمان دارند (اما) بر آنند که داوری (های خود را) نزد طاغوت برند با آنکه به آنان فرمان داده شده است که به آن کفر ورزند و شیطان سر آن دارد که آنان را به گمرا» سوره نساء، آیه ۶۰.
  81. کافی، ج ۱، باب اختلاف الحدیث، ح ۱۰، ص ۶۷.
  82. جواهر الکلام، ج ۲۱، ص ۳۹۶ و ۳۹۷.
  83. قضا و شهادت، شیخ انصاری، ش ۲۲، ص ۸ و ۹.
  84. زهادت، عبدالمجید، معارف و عقاید ۵، جلد ۲ ص ۲۱۱-۲۲۰.