شناخت امام

از امامت‌پدیا، دانشنامهٔ امامت و ولایت

نسخه‌ای که می‌بینید نسخه‌ای قدیمی از صفحه‌است که توسط Bahmani (بحث | مشارکت‌ها) در تاریخ ‏۲۱ اکتبر ۲۰۲۴، ساعت ۱۹:۰۸ ویرایش شده است. این نسخه ممکن است تفاوت‌های عمده‌ای با نسخهٔ فعلی بدارد.

مهم‌ترین وظیفه امّت در قبال امام، معرفت نسبت به اوست؛ زیرا بهره‌گیری از وجود امام و هدایت‌های او فرع بر شناخت اوست و بدون شناخت او هرگز نمی‌تواند به اسلام واقعی برسد و اگر کسی امام خود را نشناسد در گمراهی و جهل خواهد بود:«مَنْ مَاتَ وَ لَمْ يَعْرِفْ إِمَامَ زَمَانِهِ مَاتَ مِيتَةً جَاهِلِيَّةً». شناخت امام هم می‌تواند نسبت به جایگاه او باشد یا شناخت حقوق و سیره و معارف ایشان. چندین راه نیز برای شناخت امام بیان شده است مانند: تبیین و معرفی پیامبر؛ وصیت امام پیشین؛ معجزه و شواهد و قراین قطعی مانند: اخلاق پسندیده، علم و حکمت و غیره.

مقدمه

«شناخت امام» - که جزء واجبات مؤکد اسلام است[۱] - به روایتی مصداق همان حکمتی است که در قرآن «خیر کثیر» نامیده شده[۲]، و در روایت دیگری مصداق آیه ﴿مَنْ جَاءَ بِالْحَسَنَةِ فَلَهُ خَيْرٌ مِنْهَا...[۳] به شمار آمده است[۴] کمترین درجه معرفت به امام این است که باور کنیم امام، همسان پیامبر (جز در مقام نبوت) و وارث او است و اطاعتش اطاعت خدا و رسول است و باید در برابر همه فرامین او تسلیم بود و گفته هایش را به جان پذیرا شد[۵].[۶]

معناشناسی

معناشناسی معرفت

«معرفت» در لغت به معنای شناختگی و شناسایی[۷]، شناخت و آشنایی نسبت به شخصی یا چیزی از روی اندیشه ژرف و دقیق آمده است[۸]؛ اما در اصطلاح، برخی معرفت را به معنای اطلاع بر اشیا و ادراک صور موجودات به واسطه آثار و نشانه‌هایی می‌دانند که موجودات با آنها از غیرشان تمییز داده می‌شوند. در این تعریف، معرفت اخص از علم است (هر معرفتی، علم است؛ ولی هر علمی، معرفت نیست)[۹]. اما برخی دیگر، معرفت را همان علم می‌دانند: إن المعرفة هي العلم بعينه[۱۰]. برخی نیز به سبب وضوح معنای «علم و معرفت»، آن را بی‌نیاز از تعریف می‌دانند[۱۱]. برخی هم بر این باورند که تعریف‌های موجود، از باب تنبه و آگاهی است.

بنابراین معتقدند امکان تعریف حقیقی معرفت وجود ندارد[۱۲].[۱۳]

معناشناسی امام

«امام» - که جمع آن ائمه است- در لغت یعنی آنچه به او اقتدا می‌شود، انسانی که به قول یا فعل او توجه و اقتدا شود یا کتاب یا هر چیز دیگری که مورد توجه و اقتدا قرار گیرد؛ چه حق باشد یا باطل[۱۴]. همچنین یعنی پیشوا و رهبر، کسی که پیش روی مردم است و عده‌ای تابع و پیرو او هستند؛ اعم از آنکه عادل و درستکار باشد و مردم را به سوی سعادت و کمال هدایت کند یا باطل و گمراه کننده و در جهت انحطاط و سقوط جامعه باشد؛ چنان که واژه امام در قرآن کریم نیز در هر دو معنا به کار رفته است: یکجا می‌فرماید: ﴿وَجَعَلْنَاهُمْ أَئِمَّةً يَهْدُونَ بِأَمْرِنَا[۱۵] و در جای دیگر می‌فرماید: ﴿أَئِمَّةً يَدْعُونَ إِلَى النَّارِ[۱۶].[۱۷]

امام در نظر شیعه امامیه، به معنای خلیفه و جانشین رسول خدا(ص) که با او در تمام وظایف و مسئولیت‌های الهی ـ غیر از تلقی و دریافت وحی ـ مشترک است. امام رضا(ع) در معرفی جایگاه امامت می‌فرماید: «إِنَّ الْإِمَامَةَ زِمَامُ الدِّينِ وَ نِظَامُ الْمُسْلِمِينَ وَ صَلَاحُ الدُّنْيَا وَ عِزُّ الْمُؤْمِنِينَ إِنَّ الْإِمَامَةَ أُسُّ الْإِسْلَامِ النَّامِي وَ فَرْعُهُ السَّامِي بِالْإِمَامِ تَمَامُ الصَّلَاةِ...»[۱۸].

امامت، زمام و عنان دین و نظام مسلمانان و صلاح دنیا و عزت مؤمنان است. امامت ریشه بالنده اسلام و شاخه سربلند آن است. امام، متمم و مکمل، نماز زکات، روزه حج و جهاد است؛ مایه وفور غنیمت و صدقات و اجرای حدود و احکام، و استحکام مرزها و سرحدات است. امام است که حلال خدا را حلال، و حرامش را حرام کند؛ حدود را اقامه کند، از دین خداوند دفاع نماید و مردم را با حکمت و موعظه نیک و حجت‌های رسا به راه خدا دعوت کند[۱۹].

امام‌شناسی به مثابه تکلیف

اوّلین و مهم‌ترین وظیفه امّت در قبال امام، معرفت نسبت به اوست؛ زیرا بهره‌گیری از وجود امام و هدایت‌های او فرع بر شناخت اوست و اگر کسی امام خود را نشناسد در گمراهی و جهل خواهد بود؛ به همین دلیل از پیامبر اسلام (ص) نقل شده که فرمود: "هرکس بمیرد در حالی که امام زمان خود را نشناخته باشد، با مرگ جاهلیّت مرده است"[۲۰]. در حدیثی از امام باقر (ع) می‌خوانیم: "هر کس که خداوند عزّوجل را عبادت کند (با عبادتی که خود را به زحمت می‌اندازد) در حالی که برای او امام و پیشوای الهی نباشد، در این صورت تلاشش پذیرفته نمی‌شود و در گمراهی و سرگردانی به سر می‌برد و خداوند اعمالش را دشمن می‌دارد و مثل او مثل گوسفندی است که چوپان خود را گم کرده است"[۲۱].[۲۲]

ضرورت شناخت امام

امام‌شناسی به معنای شناخت امام عصر خود است و به این امر اشاره دارد که انسان مسلمان باید امام عصر خود را بشناسد و بدون شناخت او هرگز نمی‌تواند به اسلام واقعی برسد.

اگر برای انسان و جامعه، پویایی، تحول و تکامل را یک ضرورت بدانیم، باید دستیابی جامعه را به یک رهبر صالح نه تنها موفقیتی بزرگ تلقی کنیم، بلکه اصولاً آن را یک وظیفه اجتناب‌ناپذیر بشماریم. برهمین اساس اهداف و آرمان‌های مکتبی در اسلام وقتی جامه عمل به‌خود می‌پوشد و جامعه اسلامی هنگامی به تشکیل امت دست می‌یابد که امام آن شناخته شود و بدون چنین شناختی هیچ مسلمانی نمی‌تواند خود را در امت بیابد و در آن ذوب شود و شاهد تحقق عینی مکتب باشد و قادر به انجام وظائفی شود که مکتب برای او و همه مسلمانان مشخص کرده است[۲۳].

عدم شناخت امام مساوی با موت جاهلی

براساس احادیث وارد شده از معصومین (ع)، کسی که امام زمان خویش را نشناسد و بمیرد به مرگ جاهلی مرده است؛ در حدیثی از رسول اکرم (ص) نقل شده است: «مَنْ مَاتَ وَ لَا يَعْرِفُ إِمَامَهُ مَاتَ مِيتَةً جَاهِلِيَّةً»[۲۴].

مرحوم مجلسی در کتاب بحارالانوار، بابی را مطرح کرده: با عنوان: وجوب معرفة الإمام و أنه لا يعذر الناس بترك الولاية و أن من مات لا يعرف إمامه أو شك فيه مات ميتة جاهلية و كفر و نفاق‏[۲۵] و در ذیل آن، احادیثی نقل کرده است؛ که حدیث مذکور و تبویب آن در بحارالانوار، نشان از اهمیت شناخت امام است[۲۶] که هر کس امام زمانش را که خلیفه و جانشین خدای متعال است، نشناسد و پایبند به اهداف ولایت‌مداری آن نشود، زندگی‌اش، در گمراهی بوده و گمراه وارد عالَمِ آخرت می‌شود، هرچند شب‌ها در حال عبادت و روزها ذاکرِ خدای سبحان باشد.

در کتاب‌های روایی اهل سنت نیز با تعابیری گوناگون، اهمیت جایگاه امام مطرح شده است[۲۷].

صاحب بحارالانوار در این باره می‌نویسد: وَ جَاءَ فِي الْحَدِيثِ مِنْ طَرِيقِ الْعَامَّةِ عَنْ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ عُمَرَ بْنِ الْخَطَّابِ أَنَّ رَسُولَ اللَّهِ (ص) قَالَ: مَنْ مَاتَ وَ لَيْسَ فِي عُنُقِهِ بَيْعَةٌ لِإِمَامٍ أَوْ لَيْسَ فِي عُنُقِهِ عَهْدُ الْإِمَامِ مَاتَ مِيتَةً جَاهِلِيَّةً. وَ رَوَى كَثِيرٌ مِنْهُمْ أَنَّهُ (ص) قَالَ: مَنْ مَاتَ وَ هُوَ لَا يَعْرِفُ إِمَامَ زَمَانِهِ[۲۸] مَاتَ مِيتَةً جَاهِلِيَّةً[۲۹]. روایت مذکور، یکی از روایات مشهور نقل شده در آثار حدیثی شیعه[۳۰] و سُنّی است[۳۱].

شناخت وصی پیامبر (ص)

با توجه به اینکه پیامبر اسلام (ص) خاتم الانبیاء هستند و بعد از ایشان پیامبری نخواهد آمد و آن حضرت تعداد و اسامی تمام اوصیای بعد از خود را بیان فرموده است، لذا آنچه اهمیت دارد، شناخت صفات خلیفه الهی و کوشش برای متصف شدن به آنهاست: ﴿لَقَدْ كَانَ لَكُمْ فِي رَسُولِ اللَّهِ أُسْوَةٌ حَسَنَةٌ لِمَنْ كَانَ يَرْجُو اللَّهَ وَالْيَوْمَ الْآخِرَ وَذَكَرَ اللَّهَ كَثِيرًا[۳۲]. مفسری درباره آیه شریفه می‌نویسد: "کلمه ﴿أُسْوَةٌ، به معنای اقتدا و پیروی است و اسوه درباره رسول خدا (ص)، یعنی: پیروی کردن از او و اگر تعبیر کرد به ﴿لَقَدْ كَانَ لَكُمْ فِي رَسُولِ اللَّهِ، شما در مورد رسول خدا (ص) تأسّی دارید، استقرار و استمرار در گذشته را افاده می‌کند، برای این است که اشاره کند این وظیفه همیشه ثابت است و شما همواره باید به آن جناب تأسّی کنید و معنای آیه این است که یکی از احکام رسالت رسول‌خدا (ص) و ایمان آوردن شما، این است که به او تأسّی کنید، هم در گفتارش و هم در رفتارش"[۳۳].

پس: شناخت صفات پیامبران و اوصیاء (ع) برای هر کس که صادقانه خواهان پیروی از آنان باشد، لازم است: «عَنْ أَمِيرِالْمُؤْمِنِينَ (ع): سِرَاجُ الْمُؤْمِنِ مَعْرِفَةُ حَقِّنَا وَ أَشَدُّ الْعَمَى مَنْ عَمِىَ فَضْلَنَا»[۳۴].

هنگامی که افراد از صفات خلفای گذشته الهی، بر اساس آنچه در قرآن کریم ذکر شده، آگاه گردند، با صفات امام زمانشان نیز آشنا خواهند شد. در عصر حاضر چون که خلیفه خدا، وصی پیغمبر اعظم (ص) است و سیره و روش شخصی و اجتماعی آن حضرت، طبق دستور خدای متعال: ﴿أُولَئِكَ الَّذِينَ هَدَى اللَّهُ فَبِهُدَاهُمُ اقْتَدِهْ[۳۵]، همان مسیری است که پیامبران پیشین داشته‌اند، سیره وصی آن حضرت نیز، همچون سیره پیامبر اسلام (ص) و پیامبران پیش از او، خواهد بود و در قرآن کریم، به گوشه‌ای از صفات ثبوتی خلفای الهی اشاره شده، که حاکی از عمومیت داشتن آن صفات، برای دیگر خلفای الهی از جمله امام زمان (ع) است.

در زیارت آن حضرت نیز در عنوان "زیارت حضرت صاحب الامر (ع)"، آمده که: «السَّلَامُ عَلَى وَارِثِ الْأَنْبِيَاءِ»[۳۶] و در دعاها و زیارت‌ها از اوصیای پیامبر اسلام (ص)، تعبیر به وارث از پیامبران گذشته[۳۷] شده است[۳۸].

معنای وراثت، وراثت در صفات ثبوتی جسمی و روحی خواهد بود که در آیات قرآن کریم به بعضی از آنها اشاره شده است و با لحاظ‍ آیه شریفه ﴿فَإِمَّا يَأْتِيَنَّكُمْ مِنِّي هُدًى فَمَنْ تَبِعَ هُدَايَ فَلَا خَوْفٌ عَلَيْهِمْ وَلَا هُمْ يَحْزَنُونَ[۳۹] حاکی از هدایت‌مندی همه‌جانبه و داشتن تمام صفات ثبوتی انسانی است. بنابراین، همه خلفای الهی دارای آن کمالات بوده و اگر برای یک نفر از آن حضرات (ع)، صفت ثبوتی ذکر شده، دلیل بر نبودن آن صفت برای دیگر پیامبران (ع) نیست.

با توجه به احادیث اهمیت شناخت امام هر عصری و اینکه امام، همان حجت و خلیفه خدا و وارث انبیا (ع) است، پس شناخت صفات مذکور در قرآن برای انبیا (ع)، شناخت صفات امامِ هر زمانی خواهد بود[۴۰].

ضرورت شناخت امام

همان‌طور که وجود امام ضرورت دارد، تحصیل معرفت نسبت به امام نیز ضرورت دارد. دلیل عقلی بر وجوب معرفت و شناخت خداوند متعال و صفات او، و نبوّت پیامبران و امامت امامان و معاد، وجوب دفع ضرر احتمالی است، به این بیان که: اگر مکلّف به دنبال کسب معرفت و شناخت نرود، احتمال ضرر اُخروی داده می‌شود، و اضطرابی برای انسان از جهت اختلاف بین مذاهب مختلفه و آراء متشتّته حاصل می‌شود و انسان را دچار تحیّر و سر درگمی می‌کند و او را در سر دو راهی بیم و امید قرار می‌دهد، اگر این اضطراب و تحیّر و سر در گمی را از بین نبرد، احتمال ضرر و زیان اُخروی می‌دهد. و از آنجا که به حکم عقل، دفع ضرر احتمالی واجب است پس طلب معرفت واجب خواهد بود.

مقصود از ضرر احتمالی در این جا، ضرر خطیر و بزرگِ هلاکتِ اُخروی است که محتمَلِ آن بسیار مهم و خطیر است، و احتمال این چنین ضرری و لو احتمال ضعیف هم باشد، دفعش واجب است و هرگز این چنین ضرری عَقلاً و عُقلاءً قابل مسامحه نیست؛ زیرا با ضررهای ناچیز دنیوی که عقلای عالم در بسیاری از اوقات به خاطر انگیزه‌های گوناگون آن را تحمّل می‌کنند و یا به خاطر جبران آن با فائده مهمّی، آن را می‌پذیرند، مقایسه نمی‌شود و هرگز ضرر هلاکت نفس و نابودی جان و ضرر اُخروی - بر فرض ثبوتش - ضرر حقیر شمرده نمی‌شود و قابل جبران به فائده مهمی نیست که قابل تحمّل عقلاء باشد. شاهد مطلب این است که در صورت دفع نکردن چنین ضرری، شخص مستحق سرزنش می‌شود و عقلای عالم او را سرزنش می‌کنند که چرا چنین ضرری را که احتمالش داده می‌شد، دفع نکرده است.

همان‌گونه که وجوب دفع ضرر محتمَل، دلالت بر وجوب طلب معرفت و تحصیل آن دارند، همچنین بر وجوب تصدیق و تدیّن به او بعد از حصول معرفت هم دلالت می‌کند؛ زیرا بدون تصدیق و تدّین به آن، ایمانی حاصل نمی‌شود و با عدم حصول ایمان، احتمال ضرر اُخروی و تضییع حقّ مولای منعم باقی خواهد ماند (اگر نگوییم که علم به ضرر اُخروی و تضییع حق مولی حاصل می‌شود) لذا حق تعالی در قرآن کریم، کسانی را که یقین داشتند ولی به آنچه یقین داشتند ایمان نیاوردند، مذمت کرده و می‌فرماید: ﴿وَجَحَدُوا بِهَا وَاسْتَيْقَنَتْهَا أَنْفُسُهُمْ ظُلْمًا وَعُلُوًّا[۴۱].[۴۲]

حاصل مطلب این که معرفت و تصدیق و تدیّن، واجب است و بعد از ثابت شدن وجوب اینها، نظر و فحص هم به عنوان مقدّمه واجب، واجب است؛ زیرا که این واجبات (معرفت و تصدیق و تدیّن) بدون نظر و فحص و تحقیق حاصل نمی‌شود.

پس هیچ کس نمی‌تواند بگوید من به آیات آفاقی و انفسی ـ برای تحصیل معرفت خالق ـ نظر نمی‌کنم، و یا این که بگوید من به قول مدّعی نبوّت و یا امامت گوش نمی‌دهم و هیچ‌گونه بحث و نظر در معجزات‌شان نمی‌نمایم.

حال که تحقیق و نظر واجب شد، کمترین مراتب آنکه بر عموم واجب است، آن مقدار تحقیق و فحصی است که احتمال ضرر به آن بر طرف شود و اما مازاد بر آن، بر عموم مردم مستحب است. البته در زمانی که ازاله شبهات و حفظ دین بر آن توقف داشته باشد، فحص و تحقیق بیشتر بر خواص لازم است تا متمکّن از دفع شبهات و... گردند[۴۳].

تقسیم صفات امام

صفات به دو دسته تقسیم می‌شوند: ثبوتی و سلبی و صفات ثبوتی نیز به دو قِسم دیگر: مختص و غیر قابل تأسّی و مشترک و قابل تأسّی، تقسیم می‌شود.

صفات مختص، صفاتی هستند که مختصّ آنان بوده و اکتسابی نیستند؛ بلکه تفضّل ویژه خدای حکیم بوده، پس قابل تحصیل برای دیگران نبوده و مورد تأسّی آنان نیز قرار نمی‌گیرند.

صفات مشترک و قابل تأسّی که همه افراد می‌توانند در آن صفات، به آنان اقتدا کرده و نمونه‌برداری کنند؛ البته با توجه به اینکه خلفای الهی در همه صفات ثبوتی به مراحلی عالی نایل آمده‌اند[۴۴]، بنابراین در آن جهت عالی بودن، هیچ کس از افراد عادی، با آنان شریک و مشترک نخواهند بود، بلکه پیروان می‌توانند در مراحل و مراتب نازل آن صفات، رشد و ترقی کنند[۴۵].

راه‌های شناخت امام

چندین راه برای شناخت امام بیان شده است که برخی از آنها عبارت‌اند از:

  1. تبیین و معرفی پیامبر: امامت عهد الهی است و گزینش و نصب امام توسّط خود خداوند انجام می‌شود؛ امّا چگونگی شناساندن امام به مردم راه‌های خاصّ خود را دارد. معمولی‌ترین و مهم‌ترین راه معرّفی امام به مردم توسّط پیامبر اسلام (ص) است.
  2. وصیت امام پیشین: یکی دیگر از راه‌های شناسایی امام، خبر دادن امام قبلی و وصیّت اوست و این سیره بین ائمّه ثابت بوده است که هر امامی هنگام رحلت، از جمله وصایایش معرفی امام بعد از خود، به مردم بوده است.
  3. معجزه: اگر همراه ادعای امامت کرامت و معجزه‌ای ظاهر شود، دلیل بر صدق ادعای اوست؛ زیرا ظهور معجزه بر دست کاذب، خلاف مقتضای لطف الهی است؛ چون باعث گمراهی مردم می‌شود.
  4. شواهد و قراین قطعی: یکی از راه‌های شناخت امام، مجموعه‌ای از شواهد و قراین موجود در اوست که حاصل آن روشن شدن صداقت شخص امام است؛ ویژگی‌هایی از قبیل: اخلاق پسندیده، علم و حکمت، حلم و تقوا، جود و گذشت، شجاعت و عبادت، عدالت و عصمت، صبر و مقاومت و از جان گذشتن در راه ایفای وظیفه و ...[۴۶].

ادله ضرورت شناخت امام

برای اثبات ضرورت و اهمیت شناخت و معرفت امام، در منابع روایی و کلامی، چندین دلیل بیان شده است:

دلیل عقلی

شیخ مفید در تبیین این دلیل می‌گوید: «ما با تأمل می‌یابیم که مردم امور شرعی خود وابسته به امامان هستند. بنابراین شناخت آنها واجب است»[۴۷]. آن دلیل عقلی که ثابت می‌کند نبوت از اصول دین، و اعتقاد به آن جزء ایمان است، همان دلالت دارد بر اینکه امامت نیز از اصول دین، و اعتقاد به آن جزء ایمان است. اهل سنت برای اثبات اینکه نبوت از اصول دین است می‌گویند: «دین، شریعت و احکام الهیه موقوف بر وجود نبی است و چنانچه پیغمبر نباشد، احدی مطلع بر شرایع الهی نخواهد بود»[۴۸]. ما می‌گوییم بر پایه روایات معتبر، امامت از پایه‌های دین است و به همین دلیل بقای این دین و شریعت موقوف بر وجود امام معصوم است. عیسی بن سری می‌گوید از حضرت صادق(ع) درخواست کردم من را با پایه‌های استوار دین که هیچ‌کس را در عدم شناسایی آنها عذری پذیرفته نیست و اگر کسی در شناخت آنها کوتاهی کند دینش تباه می‌شود و عملش مقبول نیست، آشنا سازد. امام فرمود: «گواهی دادن به لا إله إلا الله و ایمان به پیامبر خدا و اقرار نسبت به آنچه از جانب خدا آورده، زکات و ولایتی که خداوند به آن امر کرده؛ یعنی ولایت آل محمد(ص)». عرض کردم: «آیا دلیل و راهی وجود دارد که ولایت با آن شناخته شود؟» فرمود: «آری، این آیه شاهد بر آن است: ﴿يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا أَطِيعُوا اللَّهَ وَأَطِيعُوا الرَّسُولَ وَأُولِي الْأَمْرِ مِنْكُمْ[۴۹] و امیرالمؤمنین علی بن ابی‌طالب(ع)، اولی‌الامر است»[۵۰].[۵۱]

دلیل نقلی

آیاتی که اطاعت از اولی‌الامر را واجب دانسته است مانند - ﴿يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا أَطِيعُوا اللَّهَ وَأَطِيعُوا الرَّسُولَ وَأُولِي الْأَمْرِ مِنْكُمْ - به وجوب معرفت امام نیز دلالت دارد؛ چراکه اطاعت بدون معرفت، ممکن نیست. شیخ مفید گوید: خداوند چون در این آیه، اطاعت از خود و رسول را واجب دانسته، پس معرفت به خود و رسولش را نیز بر مردم واجب اعلام داشته است. به همان میزان نیز معرفت به ائمه را واجب دانسته؛ چون اطاعت از اولی الامر را بر مردم واجب اعلام کرده است[۵۲]. در آیه ﴿يَوْمَ نَدْعُو كُلَّ أُنَاسٍ بِإِمَامِهِمْ...[۵۳] نیز بر وجوب معرفت امام تصریح کرده است؛ زیرا صحیح نیست کسی را به سوی چیزی ندا کنند که علم و معرفت به آن را بر او واجب نکرده باشند[۵۴].

اما از سنت نیز در منابع روایی، در زمینه لزوم معرفت امام در هر زمان، احادیث فراوانی وجود دارد. از رسول خدا(ص) نقل شده است: «مَنْ مَاتَ وَ هُوَ لَا يَعْرِفُ إِمَامَ زَمَانِهِ مَاتَ مِيتَةً جَاهِلِيَّةً»[۵۵]. این روایت، بدون هیچ ابهامی، دلالت دارد بر اینکه هرکسی نسبت به امام زمان خویش معرفت نداشته باشد، مسلمان نیست. پس معرفت امام زمان واجب است. این روایات در منابع معتبر شیعه و سنی به صورت متواتر نقل شده[۵۶] و مجموعه کاملی از این روایات را علامه مجلسی در بحث ضرورت امام و آثار آن، در بحار الانوار آورده است[۵۷].[۵۸]

اجماع

یکی دیگر از ادله‌ای که برای اثبات ضرورت امام ذکر شده، اجماع است. شیخ مفید در تقریر آن می‌گوید: «میان مسلمانان اختلافی وجود ندارد که شناخت امام مسلمانان بر عموم مردم، مانند وجوب بسیاری از واجبات در دین، واجب است»[۵۹]. برخی از دانشمندان شیعه با رویکرد خاص شیعی به مسئله ضرورت معرفت امام پرداخته و وجوب آن را از بدیهیات مذهب دانسته‌اند[۶۰]. این سخن اشاره دارد بر اینکه طائفه حقه امامیه، دخالت داشتن معرفت امام در تحقق ایمان را به عنوان یک اصل، آن‌گونه معتبر می‌داند که گویا این از ضروریات مذهب آنهاست[۶۱].[۶۲]

شبهه: ناسازگاری ضرورت معرفت به امام زمان با وجود غایب بودن ایشان

وهابیان این شبهه را چنین مطرح کرده‌اند که شیعیان از سویی روایت می‌کنند امام حسن عسکری(ع)، پدر امام منتظَر، فرمان داده است خبر امام مهدی(ع) به جز افراد مورد اعتماد، از بقیه مردم پنهان شود و از طرف دیگر می‌گویند هر کس امام را نشناسد، خدا را نشناخته و غیر خدا را پرستیده است و اگر او در این حالت بمیرد بر کفر و نفاق مرد است[۶۳]!

جواب نقضی

درباره مردم زمان‌هایی که با آغاز غیبت فاصله دارند، از جمله مردم زمان فعلی، باید گفت بین غیبت امام و وجوب معرفت ایشان، منافاتی وجود ندارد؛ چراکه در شریعت اسلامی، امور زیادی هست که جزء باورهای قطعی است و ما به آنها ایمان داریم، اما هرگز به آنها دسترسی نداریم و چه بسا اصلاً در دسترس ما قرار نمی‌گیرد؛ چنان که شیخ مفید پاسخ به چنین شبهه‌ای گفته است: اگر کسی بگوید وجوب معرفت به امام چگونه ممکن است برای کسی که در این زمان امامش از همه غایب است و آنان به مکانش آگاهی ندارند، جواب داده می‌شود که بین غیبت امام و عدم آگاهی مردم از مکان ایشان با وجوب معرفت به امام، منافاتی وجود ندارد؛ زیرا علم به وجود امام در جهان هستی نیازمند به مشاهده امام نیست؛ زیرا ما موضوعات زیادی در معارف اسلامی داریم که باید به آنها شناخت پیدا کنیم؛ در حالی که آنها با هیچ یک از حواس ما، قابل ادراک نیستند. همچنین دانش ما احاطه دارد به چیزهایی که اصلاً مکانی ندارند و شناخت داریم به چیزهایی که معدومند یا در گذشته بوده‌اند یا در آینده خواهند بود.

ما اکنون نسبت به وجود قیامت و اموری مثل عالم برزخ و زنده شدن و حساب و صراط و... شناخت داریم؛ در حالی که آنها هنوز وجود ندارند. ما به وجود پیامبرانی چون آدم و نوح و ابراهیم و موسی و عیسی(ع) شناخت داریم در حالی که آنها را ندیدیم و حتی کسانی را هم که آنان را دیدند و از آنان خبر دادند را هم ندیدیم. همچنین ما به وجود جبرئیل و میکائیل و اسرافیل و عزرائیل(ع) و... شناخت و ایمان داریم؛ در حالی که برای آنها شخصیت معین و مکان مشخصی سراغ نداریم و صرفاً چون خداوند معرفت و اقرار به آنها را واجب کرده، ما پذیرفتیم و راهی به سوی آنها نداریم. اینها نمونه‌هایی از معارف است که نشان می‌دهد وجوب معرفت نسبت به امور زیادی به مشاهده آن و مکان استقرارش ندارد و لازمه‌اش امکان وصول نیاز به آن نیست؛ البته این موضوع اختصاص به امت اسلامی ندارد. خداوند متعال در چندین آیه قرآن بیان می‌کند که در کتب آسمانی پیامبران گذشته، آمدن پیامبر اسلام(ص) را به پیامبران پیشین بشارت داد؛ در حالی که آن حضرت هنوز به دنیا نیامده بود؛ از جمله آیه شریفه ﴿وَإِذْ أَخَذَ اللَّهُ مِيثَاقَ النَّبِيِّينَ لَمَا آتَيْتُكُمْ مِنْ كِتَابٍ وَحِكْمَةٍ ثُمَّ جَاءَكُمْ رَسُولٌ مُصَدِّقٌ لِمَا مَعَكُمْ لَتُؤْمِنُنَّ بِهِ وَلَتَنْصُرُنَّهُ قَالَ أَأَقْرَرْتُمْ وَأَخَذْتُمْ عَلَى ذَلِكُمْ إِصْرِي قَالُوا أَقْرَرْنَا قَالَ فَاشْهَدُوا وَأَنَا مَعَكُمْ مِنَ الشَّاهِدِينَ[۶۴].

همچنین آیه شریفه ﴿النَّبِيَّ الْأُمِّيَّ الَّذِي يَجِدُونَهُ مَكْتُوبًا عِنْدَهُمْ فِي التَّوْرَاةِ وَالْإِنْجِيلِ[۶۵]. این دو آیه، نمونه‌ای از آیات قرآن است که نشان می‌دهد از پیامبر ما در کتاب‌های آسمانی پیامبران گذشته نام برده شده و خداوند، معرفت و اقرار به نبوتش را بر امت‌های گذشته واجب ساخته بود؛ در حالی که پیامبر اسلام به عنوان ودیعه الهی در صلب پدرانش بود و هنوز به دنیا نیامده بود[۶۶].

نتیجه اینکه غیبت امام با ضرورت شناخت ایشان منافاتی ندارد. شیخ صدوق نیز گفته است: اگر جایز باشد امام(ع) به علت موجبه‌ای یک روز غیبت کند، جایز است که یک سال هم غیبت داشته باشد و اگر جایز باشد که یک سال غیبت کند، جایز است که صد سال یا بیشتر هم غیبت داشته باشد تا وقتی فرا رسد که حکمت اقتضای ظهور کند[۶۷].

از کلام این دو عالم بزرگ شیعه به دست می‌آید در عین حال که امام غایب است، مردم می‌توانند امام را بشناسند و نباید در شناخت امام کوتاهی کنند[۶۸].

جواب حلی

شناخت ائمه اطهار(ع)، به ویژه وجود مطهر امام زمان(ع)، امکان‌پذیر است و می‌تواند در چند مرحله یا در چند وجه صورت بگیرد:

شناخت ویژگی‌های شخصی و فردی

یعنی نام امام و نام پدر و مادر، زمان تولد و مدت امامت و... را بدانیم، مثلاً درباره امام زمان(ع) بدانیم ایشان دوازدهمین پیشوای معصوم ما، و فرزند امام حسن عسکری(ع) است. نام مبارک او «محمد»، و لقبش «مهدی» است. او سال ۲۵۵ قمری در سامرا از مادر پاک‌نهادی چون نرجس به دنیا آمده و تاکنون به حیات خود در خفا و پنهانی ادامه داده است[۶۹].

او از تبار پاک رسول گرامی اسلام(ص) و امیرمؤمنان حضرت علی(ع) و صدیقه کبرا حضرت فاطمه زهرا(س) و از فرزندان امام حسین(ع) است. این شناخت مقدمه‌ای برای معرفت هرچه بیشتر، و در نتیجه ارتباط قلبی با آن حضرت است. امام مهدی(ع) با همین مشخصات، در منابع اهل سنت نیز معرفی شده و مورد باور بسیاری از آنان است[۷۰].

در خصوص مردم زمان امام حسن عسکری(ع) باید گفت شناخت امام زمان برای آنها ممکن بوده و شناخت نیز صورت گرفته است. بر اساس روایات، امام عسکری(ع) امام پس از خودش را با اسم و مشخصات فردی به جامعه معرفی کرده و چنین نبوده است که کسی اصلاً امام زمان را ندیده یا نشناخته باشد. معاویة بن حکیم و محمد بن ایوب و محمد بن عثمان گویند: ما چهل نفر در منزل امام حسن(ع) بودیم و او فرزندش را به ما عرضه کرد و فرمود: «هَذَا إِمَامُكُمْ مِنْ بَعْدِي وَ خَلِيفَتِي عَلَيْكُمْ أَطِيعُوهُ وَ لَا تَتَفَرَّقُوا مِنْ بَعْدِي فِي أَدْيَانِكُمْ فَتَهْلِكُوا أَمَا إِنَّكُمْ لَا تَرَوْنَهُ بَعْدَ يَوْمِكُمْ هَذَا...»[۷۱]؛ «این امام شما پس از من و خلیفه من بر شماست. از او اطاعت کنید و پس از من در دین خود متفرق نشوید که هلاک خواهید شد. بدانید که پس از این، او را نخواهید دید». از حضورش بیرون آمدیم و پس از چند روزی قلیل، امام حسن(ع) درگذشت.

شیخ صدوق نام کسانی را که حضور امام زمان(ع) مشرف شده‌اند، به تفصیل در کتاب کمال الدین آورده است[۷۲]. ایشان گوید: هر کدام از مخالفان ما که درباره امام قائم(ع) از ما پرسش می‌کنند، از دو حال خارج نیستند: یا آنکه به امامت ائمه یازده‌گانه ـ که پدران آن حضرتند ـ معتقدند یا آنکه قائل به امامت ایشان نیستند. اگر معتقد به امامت ایشان هستند، بایستی به امامت امام دوازدهم نیز اعتقاد داشته باشند؛ زیرا نصوص عدیده‌ای درباره اسم و نسب آن امام از ایشان نقل شده است و شیعیان آن ائمه نیز امامت آن بر حضرت اتفاق و اجماع کرده‌اند و او همان قائمی است که پس از غیبتی طولانی، آشکار می‌شود و زمین را همان‌گونه که پر از ظلم و جور شده باشد، آکنده از عدل و داد خواهد کرد و اگر آن پرسشگر معتقد به امامت ائمه یازده‌گانه پیش از او نیست، درباره امام دوازدهم، حضرت مهدی(ع)، پاسخی نزد ما نخواهد داشت و بایستی ابتدا درباره امامت آبای بزرگوار او ـ که ائمه یازده‌گانه‌اند ـ سخن گوئیم؛ چنان‌که اگر یک یهودی از ما پرسش کرده و بگوید چرا نمازهای ظهر و عصر و عشا چهار رکعت و نماز صبح دو رکعت و نماز مغرب سه رکعت است، پاسخی نزد ما ندارد؛ بلکه بایستی به او بگوییم تو منکر نبوت پیامبری هستی که این نمازها را آورده و عدد رکعات آن را معیّن کرده است و با او درباره نبوت پیامبر اکرم(ص) و اثبات آن سخن می‌گوییم و اگر نبوت او باطل باشد، این نمازها باطل خواهد بود و پرسش از عدد رکعات آن نیز ساقط خواهد شد و اگر نبوت او ثابت گردید، لازم است که به وجوب این نمازها و عدد رکعات آن اقرار کنی؛ زیرا پیامبر اکرم(ص) آنها را آورده است و امتش بر آن اجماع و اتفاق کرده‌اند؛ خواه علت آن را بدانی یا ندانی و پاسخ کسی که از امام قائم(ع) پرسش می‌کند، دقیقاً همین جواب است[۷۳].[۷۴]

شناخت مقام و جایگاه امام(ع)

در این نوع شناخت، ما با شأن و منزلت و جایگاه رفیع ائمه اطهار، به ویژه امام زمان(ع) آشنا می‌شویم. همچنان که در روایات و متون ادعیه و زیارت‌نامه‌ها، به ویژه زیارت جامعه کبیره، منعکس شده است، تمام مقام‌های رسول خدا(ص) (به جز مقام نبوت و رسالت)، برای امام زمان(ع) و دیگر امامان دوازده‌گانه(ع) نیز ثابت است؛ از جمله: مقام تبیین و تفسیر قرآن، مقام ولایت و حاکمیت (یعنی او را به ولایت و امامت بشناسیم و او را ولی امر و واجب الاطاعة بدانیم)، مقام قضا و فصل خصومات، مقام تعلیم و تربیت و... .

برابر روایاتی که در منابع شیعه و سنی از رسول خدا(ص) وارد شده، امام مهدی(ع)، حجت خدا، خاتم اوصیا، رهایی‌بخش امت، مهدی منتظر، قائم آل محمد، صاحب الامر، عدالت گستر، بقیة الله، ظاهرکننده دین، خلف صالح، خزینه‌دار علوم الهی، امیر امیران و امام ثانی‌عشر از ائمه اطهار(ع) است[۷۵]. همچنین درباره آن حضرت آمده است: او وارث نهایی فضایل و کمالات انبیا و اولیای الهی است. در خرد و دانش از همه پیش‌تر، و در طاعت و عبادت و بندگی از همه پیشروتر، و در کرم و بخشش از همه پیشگام‌تر، و در شجاعت و شهامت و رشادت از همه پیشتاز‌تر است. او از همه حلیم‌تر، عابدتر، پرهیزگارتر، سخی‌تر، عامل‌تر به کتاب خدا و عالم‌تر به اوامر الهی است. او محدث (گفت‌وگو کننده با ملائکه) و مستجاب الدعوه است. سلاح و شمشیر پیغمبر و مصحف فاطمه، جامعه و میراث پیامبران نزد او است[۷۶].

حسین بن ابی‌العلا گوید از امام صادق(ع) پرسیدم: «آیا زمین بدون امام خواهد بود؟» فرمود: «خیر»... گفتم: «آیا قیام‌کننده (از آل محمد) امام است؟» فرمود: «بلی، او امام فرزند امام است و پیش از ظهور به او اقتدا شده است»[۷۷].

علی بن رئاب نقل می‌کند امام صادق(ع) درباره آیه ﴿يَوْمَ يَأْتِي بَعْضُ آيَاتِ رَبِّكَ لَا يَنْفَعُ نَفْسًا إِيمَانُهَا لَمْ تَكُنْ آمَنَتْ مِنْ قَبْلُ[۷۸]. فرمودند: «آیات، عبارت از ائمه است و آیت منتظره، حضرت قائم(ع) است و در روز ظهورش که با شمشیر به پا خیزد، ایمان کسی که پیش‌تر ایمان نیاورده باشد، به وی سود نرساند؛ گرچه به پدران گذشته وی، ایمان آورده باشد»[۷۹].

امام رضا(ع) نیز درباره حضرت مهدی(ع) می‌فرماید: «بِأَبِي وَ أُمِّي سَمِيُّ جَدِّي شَبِيهِي وَ شَبِيهُ مُوسَى بْنِ عِمْرَانَ(ع) عَلَيْهِ جُيُوبُ النُّورِ تَتَوَقَّدُ بِشُعَاعِ ضِيَاءِ الْقُدْسِ»[۸۰]. پدر و مادرم فدای او باد؛ او هم‌نام جدم رسول الله و شبیه من و شبیه موسی بن عمران است. بر او پیراهن‌های نور است که از شعاع نور عالم قدس، فروغ می‌گیرد.

طبق روایتی از رسول خدا(ص) یکی از علل غیبت امام زمان(ع)، حفظ جان امام است. خداوند، با مشیه بالغه خود، امام را از چشم‌ها دور نگه داشته است تا بدین وسیله از کشته شدن در امان باشد[۸۱]، مردم نیز امتحان شوند و برای مقابله با سختی‌ها مقاوم گردند[۸۲] و امام مجبور به بیعت با خلفای جور نشود[۸۳]. علاوه بر آن، غیبت امام زمان(ع) در راستای سنت الهی درباره پیامبران صورت گرفته است؛ چنان‌که حنان بن سدیر از پدرش و ایشان از امام صادق(ع) روایت کرده است: برای قائم ما غیبتی است که مدت آن به طول می‌انجامد. گفتم: ای فرزند رسول خدا، چرا چنین است؟ فرمود: «زیرا خدای تعالی می‌خواهد در او سنت‌های پیامبران را در غیبت‌هایشان جاری کند و ای سدیر، گریزی از آن نیست که طول غیبت‌های آنها به سر آید. خدای تعالی فرمود: «هر آینه به حالی بعد از حالی برسید»؛ یعنی سنت‌های پیشینیان در شما جاری است[۸۴].[۸۵]

شناخت فرامین و خواسته‌های امام و به کار بستن آنها

بر اساس آیه شریفه ﴿يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا أَطِيعُوا اللَّهَ وَأَطِيعُوا الرَّسُولَ وَأُولِي الْأَمْرِ مِنْكُمْ[۸۶] اطاعت از ائمه اطهار(ع) به عنوان صاحبان امر، بر همه پیروان واجب است برابر سخن امام صادق(ع)، شرط اطاعت و پیروی از ائمه(ع)، شناخت کامل آنان است ایشان فرمودند: «نَحْنُ الَّذِينَ فَرَضَ اللَّهُ طَاعَتَنَا، لَايَسَعُ النَّاسَ إِلَّا مَعْرِفَتُنَا...»[۸۷]؛ «مائیم که خدا اطاعت ما را واجب ساخته است مردم راهی جز معرفت ما ندارند...».

بدین جهت، شناخت امام و معرفت مقام الهی او، در هر زمان، یکی از مسئولیت‌های خطیر امت اسلامی است و این تکلیف عظیم در ارتباط با وظایف دیگر، شرعی از اولویت و اهمیت زیادی برخوردار است. اگرچه مردم در دوران غیبت به امام زمان(ع) دسترسی مستقیم ندارند، ولی اراده و فرمان آن حضرت میان همه خلایق جاری است. مردم باید دستوراتش را بشناسند و از فرمان‌هایش اطاعت کنند. رسول گرامی اسلام(ص)، اصلاح امور امت به دست مهدی(ع) را وعده فرموده است[۸۸].[۸۹]

ساقط شدن تکلیف وجوب از افراد ناتوان

آنچه تاکنون مطرح شد شامل حال افرادی است که امکان شناخت امام برایشان وجود دارد؛ اما کسانی که قادر به آن نیستند، تکلیف وجوب شناخت امام زمان(ع) از عهده آنها تا زمان برداشته شدن عذرشان، ساقط است؛ چنان که یعقوب بن شعیب گوید: به امام صادق(ع) گفتم اگر برای امام حادثه‌ای رخ دهد (امام وفات کند)، مردم چکار باید بکنند؟ امام فرمود: سخن خداوند کجاست؟ (آیا قرآن نخوانده‌ای؟) خداوند می‌فرماید: ﴿فَلَوْلَا نَفَرَ مِنْ كُلِّ فِرْقَةٍ مِنْهُمْ طَائِفَةٌ لِيَتَفَقَّهُوا فِي الدِّينِ وَلِيُنْذِرُوا قَوْمَهُمْ إِذَا رَجَعُوا إِلَيْهِمْ لَعَلَّهُمْ يَحْذَرُونَ[۹۰] امام در ادامه سخنش فرمود: «هُمْ فِي عُذْرٍ مَا دَامُوا فِي الطَّلَبِ وَ هَؤُلَاءِ الَّذِينَ يَنْتَظِرُونَهُمْ فِي عُذْرٍ حَتَّى يَرْجِعَ إِلَيْهِمْ أَصْحَابُهُمْ»؛ آنان مادامی که در حال جست‌وجو، هستند معذورند و کسانی که منتظر جست‌وجوگر هستند، نیز معذورند تا آنان برگردند»[۹۱].

همین فرد در حدیث دیگری می‌گوید: «درباره کسانی که امامشان درگذشته، از امام پرسیدم چه می‌گویید و آنها چه باید بکنند؟» امام فرمود: سخن خداوند کجاست؟ (آیا قرآن نخوانده‌ای؟) خداوند می‌فرماید: ﴿فَلَوْلَا نَفَرَ مِنْ كُلِّ فِرْقَةٍ تا آنجا که می‌فرماید: ﴿لَعَلَّهُمْ يَحْذَرُونَ. گفتم: فدایت شوم، تکلیف انتظارکشندگان تا زمان بازگشت جست‌وجوگران علم چیست؟ فرمود: خداوند تو را رحمت کند. آیا نمی‌دانی میان محمد و عیسی ۲۵۰ سال فاصله بود؟! پس کسانی که بر دین عیسی بودند، ولی چون در انتظار دین محمد بودند و از دنیا رفتند، خداوند اجرشان را دو برابر داد[۹۲]. مفاد این روایت این است: کسانی که در عصر تولد امام می‌زیستند و از وجود ایشان خبردار نشدند، اگر برای آگاهی تلاش کرده، ولی به نتیجه‌ای نرسیدند، معذورند؛ زیرا تکلیف مالا یطاق قبیح است.

البته در برخی از روایات، شناخت امام به زنده و آشکار بودن ایشان منوط شده است. ابوالجارود از امام صادق(ع) نقل می‌کند: «مَنْ مَاتَ وَ لَيْسَ عَلَيْهِ إِمَامٌ حَيٌّ ظَاهِرٌ مَاتَ مِيتَةً جَاهِلِيَّةً قَالَ قُلْتُ إِمَامٌ حَيٌّ جُعِلْتُ فِدَاكَ قَالَ إِمَامٌ حَيٌّ إِمَامٌ حَيٌّ»[۹۳]. هرکس بمیرد، در حالی که امام زنده و آشکار برای او نباشد، به مرگ جاهلی مرده است. پرسیدم فدایت شوم، امام زنده؟ فرمود: امام زنده.

جواب این است که غایب بودن امام، منافاتی با زنده بودن ندارد؛ زیرا امام به طور زنده، اما ناشناس میان مردم زندگی می‌کند هر چند در این روایت کلمه «ظاهر» نیز وجود دارد، اما چنین نیست که شرط بهره‌مندی از امام، ظاهر و آشکار بودن امام باشد. این روایت که ظاهر بودن امام را مورد تأکید قرار داده، به دلیل مرسل بودن، ضعیف است[۹۴]؛ اما در روایت معتبری که شیخ صدوق و گروه دیگری از علما از جمله شیخ مفید[۹۵]، سید رضی[۹۶]، شیخ طوسی[۹۷] و علامه حلی[۹۸] آورده‌اند، می‌گویند ما معتقدیم زمین از حجت خدا خالی نمی‌شود و آن حجت الهی یا ظاهر و مشهور است یا ترسان و پنهان: «أَنَّ الْأَرْضَ لَا تَخْلُو مِنْ قَائِمٍ بِحُجَّةٍ إِمَّا ظَاهِرٍ مَشْهُورٍ أَوْ خَافٍ مَغْمُورٍ لِئَلَّا تَبْطُلَ حُجَجُ اللَّهِ وَ بَيِّنَاتُهُ»[۹۹]؛ همانا زمین از قیام کننده به حجت الهی خالی نمی‌ماند. او یا ظاهر و مشهور است یا ترسان و پنهان تا حجت‌های الهی و بینات او باطل نشود.

ابونعیم اصفهانی، خالی نبودن زمین از حجج الهی را در بیان وصایای علی(ع) به کمیل بن زیاد چنین آورده است: «لَا تَخْلُو الْأَرْضُ مِنْ قَائِمٍ لِلَّهِ بِحُجَّةٍ لِئَلَّا تَبْطُلَ حُجَجُ اللَّهِ وَ بَيِّنَاتُهُ...»[۱۰۰]؛ «زمین، خالی نمی‌ماند از قیام‌کننده برای خدا از روی حجت الهی تا حجت‌ها و دلایل الهی به باطل نگراید...».

چندین روایت نیز در این معنا وارد شده است. محمد بن زیاد أزدی گوید از سرور خود، موسی بن جعفر(ع) از تفسیر آیه ﴿وَأَسْبَغَ عَلَيْكُمْ نِعَمَهُ ظَاهِرَةً وَبَاطِنَةً[۱۰۱] پرسیدم، امام کاظم(ع) در تفسیر آن آیه شریفه فرمود: «نعمت ظاهره امام ظاهر است و نعمت باطنه، امام غائب است». گفتم: «آیا میان ائمه کسی هست که غائب شود»؟ فرمود: «نَعَمْ يَغِيبُ عَنْ أَبْصَارِ النَّاسِ شَخْصُهُ وَ لَا يَغِيبُ عَنْ قُلُوبِ الْمُؤْمِنِينَ ذِكْرُهُ وَ هُوَ الثَّانِي عَشَرَ مِنَّا يُسَهِّلُ اللَّهُ لَهُ كُلَّ عَسِيرٍ وَ يُذَلِّلُ لَهُ كُلَّ صَعْبٍ وَ يُظْهِرُ لَهُ كُنُوزَ الْأَرْضِ وَ يُقَرِّبُ لَهُ كُلَّ بَعِيدٍ وَ يُبِيرُ بِهِ كُلَّ جَبَّارٍ عَنِيدٍ»[۱۰۲].

آری، شخص او از دیدگان مردم غایب می‌شود، اما یاد او از قلوب مؤمنان غایب نمی‌شود و او دوازدهمین ما امامان است خداوند برای او هر امر سختی را آسان و هر امر دشواری را هموار سازد و گنج‌های زمین را برایش آشکار کند و هر دوری را برای وی نزدیک می‌سازد و توسط او تمامی جباران عنود را نابود کند[۱۰۳].

خاتمه و نتیجه‌گیری

از آنچه درباره ضرورت معرفت امام بیان شد، ثابت گردید که شناخت ائمه اطهار‌(ع)، همانند شناخت خداوند و پیامبر اسلام(ص)، بسیار دارای اهمیت، و جزء تکالیف دینی است. غیبت امام زمان(ع) نیز مانعی برای شناخت امام به شمار نمی‌آید؛ زیرا آنان که با زمان غیبت فاصله دارند، مثل مردم زمان حاضر، باید همانند خیلی از باورهای دینی که خارج از حوزه دید انسان است، ولی جزء باورهای قطعی محسوب می‌شود، به موضوع امام زمان(ع) نیز شناخت و باور داشته باشند. اما کسانی که زمان آغاز غیبت امام می‌زیستند، باید برای شناخت امام، همت می‌گماشتند؛ زیرا امام عسکری(ع)، امام پس از خود را معرفی کرد و دیدن امام نیز شرط ایمان و شناخت امام محسوب نمی‌شود. اما کسانی که نسبت به شناخت امام زمان(ع) معذورند، از این وظیفه معاف هستند؛ زیرا تکلیف مالا یطاق در شرع وجود ندارد[۱۰۴].

جستارهای وابسته

منابع

پانویس

  1. مفید، الإفصاح فی الإمامة، ص٢٧.
  2. ابوبصیر گوید: از امام صادق(ع) درباره آیه ﴿وَمَنْ يُؤْتَ الْحِكْمَةَ فَقَدْ أُوتِيَ خَيْرًا كَثِيرًا [«و هر که را فرزانگی دهند به راستی خیری فراوان داده‌اند» سوره بقره، آیه ۲۶۹] پرسیدم. فرمود: «هِيَ طَاعَةُ اللَّهِ وَ مَعْرِفَةُ الْإِمَامِ»؛ «منظور از خیر کثیر، اطاعت الهی و شناخت امام است». (برقی، المحاسن، ج۱، ص۱۴۸).
  3. «آنان که کار نیک آورند (پاداشی) بهتر از آن خواهند داشت.».. سوره نمل، آیه ۸۹.
  4. عبدالله بن ابی‌یعفور گفت: آیا خداوند نفرموده است: ﴿ مَنْ جاءَ بِالْحَسَنَةِ فَلَهُ خَیْرٌ مِنْها...؟! پس کسی که در ولایت امامان جور هست چرا عمل صالحش برایش سود نداشته باشد؟! امام صادق(ع) در جواب وی فرمود: «هَلْ تَدْرِی مَا الْحَسَنَةُ الَّتِی عَنَاهَا اللَّهُ تَعَالَی فِی هَذِهِ الْآیَةِ هِیَ مَعْرِفَةُ الْإِمَامِ وَ طَاعَتُه»؛ «آیا می‌دانی منظور از حسنه در این آیه که خداوند آن را اراده فرموده چیست؟ آن همان شناخت امام و اطاعت از فرامین او است». (طوسی، الامالی، ص۴۱۷).
  5. بحرانی، الانصاف، ص۴۴۴.
  6. نجفی، حافظ، مقاله «ضرورت معرفت به امام»، موسوعه رد شبهات ج۲۱ ص ۷۴.
  7. دهخدا، لغت نامه، ذیل واژه معرفت.
  8. راغب اصفهانی، مفردات، ص۵۶۱.
  9. مصطفوی، التحقیق فی کلمات القرآن الکریم، ج۸، ص۱۱۸؛ عسکری، الفروق فی اللغة، ج۱، ص۷۲؛ شرح المصطلحات الفلسفیة، ج۱، ص۳۷۴.
  10. طوسی، الاقتصاد فیما یتعلق بالاعتقاد، ج۲، ص۱۵۵.
  11. جعفر سبحانی، نظریة المعرفة، ص۱۹ – ۲۰.
  12. جوادی آملی معرفت‌شناسی در قرآن، ص۸۷.
  13. نجفی، حافظ، مقاله «ضرورت معرفت به امام»، موسوعه رد شبهات ج۲۱، ص ۷۴.
  14. راغب اصفهانی مفردات الفاظ القرآن ص۸۷؛ ابن منظور، لسان العرب، ج۱۲، ص۲۲.
  15. «و آنان را پیشوایانی کردیم که به فرمان ما راهبری می‌کردند» سوره انبیاء، آیه ۷۳.
  16. «و آنان را (به کیفر کفرشان) پیشوایانی کردیم که (مردم را) به سوی آتش دوزخ فرا می‌خوانند» سوره قصص، آیه ۴۱.
  17. مفردات الفاظ القرآن، ص۸۷؛ مطهری، امامت و رهبری، ص۴۶.
  18. کلینی، الکافی، ج۱، ص۲۰۰.
  19. نجفی، حافظ، مقاله «ضرورت معرفت به امام»، موسوعه رد شبهات ج۲۱، ص ۷۴.
  20. «مَنْ مَاتَ وَ لَمْ يَعْرِفْ إِمَامَ زَمَانِهِ مَاتَ مِيتَةً جَاهِلِيَّةً»
  21. اصول کافی، کتاب الحجة، باب معرفة الامام و الردالیه، ج۱، ص۲۵۹.
  22. محمدی، رضا، امام‌شناسی ۵، ص۹۰.
  23. عمید زنجانی، عباس علی، دانشنامه فقه سیاسی ج۱، ص ۲۶۶.
  24. الکافی، ج۲، ص۲۰؛ تفسیرالعیاشی، ج۱، ص۲۵۳؛ وسائل‌الشیعة، ج۲۸، ص۳۵۳؛ بحارالأنوار، ج۲۳، ص۹۰؛ در نقل دیگری به‌جای "لا" حرف "لم" و به جای "امامه"، "امام زمانه" آمده است: «وَ قَدْ رُوِيَ عَنِ النَّبِيِّ (ص) أَنَّهُ قَالَ: مَنْ مَاتَ وَ لَمْ يَعْرِفْ إِمَامَ زَمَانِهِ مَاتَ مِيتَةً جَاهِلِيَّةً»؛ بحارالأنوار، ج۳۲، ص۳۳۱.
  25. بحارالأنوار، ج۲۳، ص۷۶، باب ۴.
  26. یا در جلد دیگر بحارالأنوار، ج۲۴، ص۸۶، باب ۳۲، در عنوان باب می‌نویسد: أن الحكمة معرفة الإمام‏، سپس برای اثبات آن، چهار حدیث نقل می‌کند؛ یا در جلد دیگر بحارالأنوار، ج۲۷، ص۱۲۶، باب ۴، ح۱۱۶؛ با نقل حدیثی، حکمت را شناخت امام بیان کرده است: «وَ سَأَلَهُ أَبُو بَصِيرٍ عَنْ قَوْلِ الله تَعَالَى وَ مَنْ يُؤْتَ الْحِكْمَةَ فَقَدْ أُوتِيَ خَيْراً كَثِيراً مَا عَنَى بِذَلِكَ فَقَالَ مَعْرِفَةَ الْإِمَامِ وَ اجْتِنَابَ الْكَبَائِرِ وَ مَنْ مَات وَ لَيْسَ فِي رَقَبَتِهِ بَيْعَةٌ لِإِمَامٍ مَاتَ مِيتَةً جَاهِلِيَّةً وَ لَا يُعْذَرُ النَّاسُ حَتَّى يَعْرِفُوا إِمَامَهُمْ فَمَنْ مَاتَ وَ هُوَ عَارِفٌ لِإِمَامِهِ لَمْ يَضُرَّهُ تَقَدَّمَ هَذَا الْأَمْرُ أَوْ تَأَخَّرَ فَكَانَ كَمَنْ هُوَ مَعَ الْقَائِمِ فِي فُسْطَاطِهِ قَالَ ثُمَّ مَكَثَ هُنَيْئَةً ثُمَّ قَالَ لَا بَلْ كَمَنْ قَاتَلَ مَعَهُ ثُمَّ قَالَ لَا بَلْ وَ الله كَمَنِ اسْتُشْهِدَ مَعَ رَسُولِ الله (ص)».
  27. قال (ص): «مَنْ مَاتَ بِغَيْرِ إِمَامٍ مَاتَ مِيتَةً جَاهِلِيَّةً»؛ صحیح مسلم، ج۹، ص۳۹۳، ح۳۴۴۱؛ مسند احمد، ج۳۴، ص۲۳۴، ح۱۶۲۷۱؛ مسند الصحابة فی الکتب، ج۳۸، ص۴۸۴، ح۳۲؛ جامع الاحادیث، ج۲۱، ص۴۱۶، ح۲۳۸۸۴؛ مسند الشامیین، ج۲، ص۴۳۷، ح۱۶۵۴ و حلیة الاولیاء، ج۳، ص۲۲۴؛ و با تعبیر دیگر: قال (ص): «مَنْ مَاتَ وَ لَيْسَ عَلَيْهِ إِمَامٌ مَاتَ مِيتَةً جَاهِلِيَّةً»؛ مسند ابی یعلی، ج۱۵، ص۱۸۱، ح۷۲۱۰؛ صحیح ابی حیان، ج۱۹، ص۱۵۰، ح۴۶۵۶؛ المسند الجامع، ج۱۵، ص۱۲۵؛ مسند الطیالسی، ج۵، ص۳۹۷، ح۲۰۱۳؛ المعجم الکبیر، ج۱۹، ص۳۸۸، ح۹۱۰؛ در کتاب دیگری آمده: و المراد بالميتة الجاهلية و هي بكسر الميم حالة الموت كموت اهل الجاهلية على ضلال و ليس له امام مطاع لانهم لا يعرفون ذلك. فتح الباری لابن حجر، ج۲۰، ص۵۸؛ در کتاب شرح روایات اهل سنت آمده: قوله (من خرج من الطاعة) اي طاعة الامام (و فارق الجماعة) اي جماعة المسلمين المجتمعين على امام واحد. شرح سنن النسائی، ج۵، ص۴۳۴، ح۴۰۴۵؛ و اصل روایت مورد شرح: «عن النبي (ص) انّه قال: مَنْ خَرَجَ مِنَ الطَّاعَةِ وَ فَارَقَ الْجَمَاعَةَ فَمَاتَ مَاتَ مِيتَةً جَاهِلِيَّةً»؛ صحیح مسلم، ج۹، ص۳۸۸، ح۳۴۳۶.
  28. البته ما با استفاده از رایانه و نرم‌افزار کتاب‌های اهل سنّت، در ۱۱۸ کتاب حدیثی آنان بررسی کردیم که قیدهای "لامام" و "عهد الامام" و "و هو لا یعرف امام زمانه"، حتی یک مورد پیدا نکردیم؛ شاید در چاپ‌های جدید آثار آنان، به دلیل دفع اشکال بر آنان، تجدید نظر و آن قیدها حذف شده باشد؛ اما بدون آن قیدها، حدیث معروف بین خودشان حدود ۱۴ مورد در تعداد مذکور، بدین صورت از پیامبر اسلام (ص) نقل شده است: «مَنْ مَاتَ بِغَيْرِ إِمَامٍ مَاتَ مِيتَةً جَاهِلِيَّةً». صحیح مسلم، ج۹، ص۳۹۳، ح۳۴۴۱؛ مسند احمد، ج۳۴، ص۲۳۴، ح۱۶۲۷۱؛ یا «مَنْ مَاتَ وَ لَا بَيْعَةٌ عَلَيْهِ مَاتَ مِيتَةً جَاهِلِيَّةً» یا به تعبیر دیگر: «مَنْ مَاتَ وَ لَيْسَ فِي عُنُقِهِ بَيْعَةٌ مَاتَ مِيتَةً جَاهِلِيَّةً»؛ صحیح مسلم، ج۳، ص۴۷۸، ح۵۸؛ سنن البیهقی، ج۲، ص۴۷۹، ح۱۷۰۵۵؛ جمع الجوامع او الجامع؛ ج۱، ص۲۲۷۸، ح۴۸۷۹ و المعجم الکبیر، ج۱۹، ص۳۳۴، ح۷۶۹.
  29. بحارالانوار، ج۲۳، ص۹۴.
  30. در کتاب اصول کافی، ۹ مورد روایت با همان مضامین، با سندهای مختلف نقل شده است.
  31. حق‌جو، عبدالله، ولایت در قرآن، ص۸۹-۹۳.
  32. «بی‌گمان فرستاده خداوند برای شما نمونه‌ای نیکوست، برای آن کس (از شما) که به خداوند و به روز بازپسین امید دارد و خداوند را بسیار یاد می‌کند» سوره احزاب، آیه ۲۱.
  33. المیزان، ج۱۶، ص۲۸۹.
  34. تفسیر فرات الکوفی، ص۳۶۷، ح۴۹۹.
  35. «آنان کسانی هستند که خداوند رهنمایی‌شان کرده است پس، از رهنمود آنان پیروی کن!» سوره انعام، آیه ۹۰؛ با لحاظ‍ آیات ۸۳ تا ۸۹.
  36. مفاتیح الجنان، ص۱۰۲۹.
  37. در زیارت جامعه هنگام سلام به ائمه اطهار (ع) گفته می‌شود: «السَّلَامُ عَلَى أَئِمَّةِ الْهُدَى... وَ وَرَثَةِ الْأَنْبِيَاءِ»
  38. من لایحضره الفقیه، ج۲، ص۶۰۴؛ التهذیب، ج۲، ص۵۸-۸۸؛ مستدرک الوسائل، ج۱۰، ص۲۹۹؛ کامل الزیارات، ۲۰۶؛ بحار الانوار، ج۹۷، ص۳۲۳؛ ج۹۸، ص۱۶۳؛ ج۹۹، ص۴۴؛ اقبال الاعمال، ص۳۳۲ و ۵۷۲؛ البلد الامین، ص۲۸۰؛ عیون اخبار الرضا (ع)، ج۲، ص۲۶۸؛ المزار، ص۱۰۶؛ المصباح الکفعمی، ص۴۹۹.
  39. «آنگاه اگر از من به شما رهنمودی رسید، کسانی که از رهنمود من پیروی کنند نه بیمی خواهند داشت و نه اندوهگین می‌گردند» سوره بقره، آیه ۳۸.
  40. حق‌جو، عبدالله، ولایت در قرآن، ص۸۹-۹۳.
  41. «و از سر ستم و گردنکشی، با آنکه در دل باور داشتند آن را انکار کردند پس بنگر که سرانجام (کار) تبهکاران چگونه بود» سوره نمل، آیه ۱۴.
  42. چنان که محقق خراسانی در تعلیقه‌اش بر فرائد الاصول صفحه ۱۰۴ به آن تصریح نمودند.
  43. علی‌احمدی، سید قاسم، حقانیت در اوج مظلومیت ج۱، ص ۹۵-۱۰۴.
  44. البته برخی نسبت به برخی دیگر با استفاده از آیات ﴿تِلْكَ الرُّسُلُ فَضَّلْنَا بَعْضَهُمْ عَلَى بَعْضٍ («برخی از آن پیامبران را بر برخی دیگر برتری دادیم» سوره بقره، آیه ۲۵۳.) و ﴿وَلَقَدْ فَضَّلْنَا بَعْضَ النَّبِيِّينَ عَلَى بَعْضٍ («و بی‌گمان ما برخی از پیامبران را بر برخی (دیگر) برتری بخشیدیم» سوره اسراء، آیه ۵۵.)، در مراتب ثبوتی صفات، اختلافی دارند.
  45. حق‌جو، عبدالله، ولایت در قرآن، ص۸۹-۹۳.
  46. محمدی، رضا، امام‌شناسی، ص۸۳-۸۶.
  47. فانا وجدنا الخلق منوطين بالائمة في الشرع إناطة يجب بها عليهم معرفتهم على التحقيق. (مفید، الافصاح، ص۲۹).
  48. تفتازانی، شرح المقاصد، ج۵، ص۲۰.
  49. «ای مؤمنان، از خداوند فرمان برید و از پیامبر و زمامدارانی که از شمایند فرمانبرداری کنید» سوره نساء، آیه ۵۹.
  50. فرات کوفی، تفسیر فرات کوفی، ص۱۰۹.
  51. نجفی، حافظ، مقاله «ضرورت معرفت به امام»، موسوعه رد شبهات ج۲۱، ص ۸۱.
  52. فأوجب معرفة الأئمة من حيث أوجب طاعتهم كما أوجب معرفة نفسه و معرفة نبيه(ص) بما الزم من طاعتها. (مفید، الافصاح، ص۲۸).
  53. «روزی که هر دسته‌ای را با پیشوایشان فرا می‌خوانیم.».. سوره اسراء، آیه ۷۱.
  54. و ليس يصح أن يدعى أحد بما لم يفترض عليه علمه و المعرفة به. (مفید، الإفصاح، ص۲۸).
  55. «هر کسی بمیرد در حالی که امام زمان خود را نشناسد، به مرگ جاهلی مرده است». (مفید، الإفصاح، ص۲۸). روایاتی با همین مضمون در منابع روایی اهل سنت نیز وجود دارد؛ از جمله: ابن أبی‌عاصم، السنة، ج۲، ص۵۰۳؛ ابن حنبل، المسند، ج۲۸، ص۸۸؛ أبوداود طیالسی، المسند، ج۳، ص۴۲۵.
  56. ر.ک: پاورقی اهمیت و ضرورت بحث.
  57. مجلسی، بحار الأنوار، ج۲۳، ص۷۶.
  58. نجفی، حافظ، مقاله «ضرورت معرفت به امام»، موسوعه رد شبهات ج۲۱، ص ۸۲.
  59. مفید، الإفصاح، ص۲۹.
  60. و هذا الاصل اعتبره في تحقق الايمان الطائفة المحقة الامامية حتى أنه من ضروريات مذهبهم. (شبر، حق الیقین، ج۲، ص۵۶۸).
  61. مظفری، «ضرورت معرفت امام»، فصلنامه تخصصی امامت پژوهی، شماره ۳، ص۹۹ – ۱۰۳.
  62. نجفی، حافظ، مقاله «ضرورت معرفت به امام»، موسوعه رد شبهات ج۲۱، ص ۸۴.
  63. و تلاحظ أن امامهم يأمر بحجب امر المهدي و غيبته الا عن الثقات من شيعته مع أن من لم يعرف الامام عندهم فانما يعرف و يعبد غير الله. (قفاری، اصول مذهب الشیعة، ج۲، ص۸۴۵).
  64. «و آنگاه خداوند از پیامبران پیمان گرفت که چون به شما کتاب و حکمتی دادم سپس پیامبری نزدتان آمد که آن (کتاب) را که با شماست راست می‌شمارد، باید بدو ایمان آورید و باید او را یاوری کنید و (آنگاه) فرمود: آیا اقرار کردید و بر (پایه) آن پیمان مرا پذیرفتید؟ گفتند: اقرار کردیم؛ فرمود: پس گواه باشید و من نیز همراه شما از گواهانم» سوره آل عمران، آیه ۸۱.
  65. «همان کسان که از فرستاده پیام‌آور درس ناخوانده پیروی می‌کنند، همان که (نام) او را نزد خویش در تورات و انجیل نوشته می‌یابند» سوره اعراف، آیه ۱۵۷.
  66. مفید، رسائل فی الغیبة، ج۱، ص۱۳.
  67. شیخ صدوق، کمال الدین، ج۱، ص۵۰ - ۵۱.
  68. نجفی، حافظ، مقاله «ضرورت معرفت به امام»، موسوعه رد شبهات ج۲۱، ص ۸۵.
  69. ابن بابویه الإمامة و التبصرة، ص١٠١ - ١٢٣.
  70. ابن حنبل، المسند، ج۳ ص۴۹۱؛ ابن ماجة، السنن، ج۲، ص۱۳۶۷ - ۱۳۶۸؛ طبرانی، المعجم الکبیر، ج۱۰، ص۱۳۳؛ قندوزی، ینابیع المودة، ج۳، ص۲۸۱.
  71. شیخ صدوق، کمال الدین، ج۲، ص۴۳۵.
  72. شیخ صدوق، کمال الدین، ج۲، ص۴۴۲.
  73. شیخ صدوق، کمال الدین، ج۱، ص۴۵.
  74. نجفی، حافظ، مقاله «ضرورت معرفت به امام»، موسوعه رد شبهات ج۲۱، ص ۸۸.
  75. ابن بابویه، الإمامة و التبصرة، ص۱۰۱ - ۱۲۳. درباره حضرت مهدی(ع) روایاتی، با اندکی تفاوت در منابع اهل سنت نیز نقل شده است؛ از جمله: ابن حنبل، المسند، ج۱۷، ص۳۱۰؛ أبوداود سجستانی، السنن، ج۴، ص۱۰۶ - ۱۰۸؛ طبرانی، المعجم الکبیر، ج۱۰، ص۱۳۳ - ۱۳۶؛ حاکم، المستدرک، ج۴، ص۵۵۹ و ۶۰۰.
  76. مجلسی، بحار الأنوار، ج۵۲، ص۳۱۰ - ۳۱۱.
  77. ابن بابویه، الإمامة و التبصرة، ص۱۰۱؛ شیخ صدوق، کمال الدین، ج۱، ص۲۲۴.
  78. «روزی که برخی نشانه‌های پروردگارت آید کسی که از پیش ایمان نیاورده یا در ایمان خویش کار نیکویی انجام نداده باشد ایمانش او را سودی نخواهد داد» سوره انعام، آیه ۱۵۸.
  79. الإمامة و التبصرة، ص۱۰۱ - ۱۰۲؛ شیخ صدوق، کمال الدین، ج۱، ص۱۸ و ۳۰.
  80. شیخ صدوق، عیون أخبار الرضا(ع)، ج۲، ص۷.
  81. «قَالَ رَسُولُ اللَّهِ(ص) لَا بُدَّ لِلْغُلَامِ مِنْ غَيْبَةٍ فَقِيلَ لَهُ وَ لِمَ يَا رَسُولَ اللَّهِ قَالَ يَخَافُ الْقَتْلَ‌». شیخ صدوق، علل الشرائع، ج۱، ص۲۴۳. رسول خدا فرمودند، چاره‌ای نیست برای آن نوجوان از غائب شدن، محضر مبارکش عرض شد، چرا یا رسول الله؟ حضرت فرمودند: چون خوف کشتنش می‌باشد.
  82. شیخ صدوق، علل الشرائع، ج۱، ص۲۴۶.
  83. «يَقُومُ الْقَائِمُ وَ لَيْسَ فِي عُنُقِهِ بَيْعَةٌ لِأَحَدٍ»؛ «قائم، قیام کند در حالی که بیعت برای کسی در گردن او نیست». نعمانی، کتاب الغیبة، ص۱۹۱.
  84. «لِأَنَّ اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ أَبَى إِلَّا أَنْ تَجْرِيَ فِيهِ سُنَنُ الْأَنْبِيَاءِ(ع) فِي غَيْبَاتِهِمْ وَ إِنَّهُ لَا بُدَّ لَهُ يَا سَدِيرُ مِنِ اسْتِيفَاءِ مَدَدِ غَيْبَاتِهِمْ قَالَ اللَّهُ تَعَالَى لَتَرْكَبُنَ طَبَقاً عَنْ طَبَقٍ أَيْ سَنَنَ مَنْ كَانَ قَبْلَكُمْ». شیخ صدوق، کمال الدین و تمام النعمة، ج۲، ص۴۸۱.
  85. نجفی، حافظ، مقاله «ضرورت معرفت به امام»، موسوعه رد شبهات ج۲۱، ص ۹۱.
  86. «ای مؤمنان، از خداوند فرمان برید و از پیامبر و زمامدارانی که از شمایند فرمانبرداری کنید» سوره نساء، آیه ۵۹.
  87. کلینی، الکافی، ج۱، ص۱۸۷.
  88. نعیم بن حماد، کتاب الفتن، ج۱، ص۳۱۰.
  89. نجفی، حافظ، مقاله «ضرورت معرفت به امام»، موسوعه رد شبهات ج۲۱، ص ۹۴.
  90. «چرا از هر گروه ایشان دسته‌ای رهسپار نمی‌گردند تا دین آگاه شوند و چون نزد قوم خود باز آمدند آنها را بیم دهند باشد که بپرهیزند» سوره توبه، آیه ۱۲۲.
  91. کلینی، الکافی، ج۱، ص۳۷۸.
  92. عیاشی، تفسیر العیاشی، ج۲، ص۱۱۷؛ مجلسی، بحار الانوار، ج۷، ص۴۲۲؛ بحرانی، البرهان، ج۲، ص۱۷۳.
  93. مفید، الإختصاص، ص۲۶۹.
  94. زیرا شیخ مفید روایت یاد شده را بدون هیچ واسطه‌ای، مستقیماً از محمد بن علی حلبی و ایشان هم از امام صادق(ع) نقل کرده؛ در حالی که شیخ مفید در قرن چهارم می‌زیسته است و نمی‌تواند بدون واسطه، روایتی را از آن راوی نقل کند.
  95. مفید، الارشاد، ج۱، ص۲۳۷.
  96. نهج البلاغه، خطبه ۴۷.
  97. طوسی، الامالی، ص۲۰.
  98. علامه حلی، کشف الیقین، ص۷۴.
  99. شیخ صدوق، کمال الدین، ج۱، ص۱۳۹.
  100. ابونعیم، حلیة الأولیاء، ج۱، ص۸۰؛ شبیه همین عبارت، ج۹، ص۳۴۹.
  101. «و نعمت‌های آشکار و پنهان خود را بر شما تمام کرد» سوره لقمان، آیه ۲۰.
  102. شیخ صدوق، کمال الدین، ج۲، ص۳۶۹.
  103. نجفی، حافظ، مقاله «ضرورت معرفت به امام»، موسوعه رد شبهات ج۲۱، ص ۹۵.
  104. نجفی، حافظ، مقاله «ضرورت معرفت به امام»، موسوعه رد شبهات ج۲۱، ص ۹۸.