بحث:شبهات ختم نبوت در کلام اسلامی

Page contents not supported in other languages.
از امامت‌پدیا، دانشنامهٔ امامت و ولایت

نقد و بررسی شبهه انزال شریعت جدید

بهره‌گیری غرض‌ورزانه از آیات کلام‌الله مجید از شگردهای فرقه‌های انحرافی برای توجیه و مستندسازی عقاید و باورهای ایشان است. بهائیان نیز از این جرگه مستثنی نیستند و به شدت نیازمند دلایلی قرآنی برای اثبات حقانیت آیین خود هستند؛ در این راستا برای القای پایان‌پذیری دین اسلام و منسوخ گشتن آن و یا الهی بودن وعده دین جدید به تأویل برخی از آیات پرداخته تا ظهور علی محمد شیرازی ملقب به «باب» را ثمره بشارت حضرت حق دانند. در ادامه به برخی از تأویلات معنوی در آیات اشاره می‌گردد:

شبهه «پایان‌پذیری دین اسلام» با استناد به آیه ۵ سوره سجده

با وجود مستندات فراوانی که بر تحریف‌ناپذیری قرآن و جاودانگی آن وجود دارد[۱]، بهائیت با استناد به چهارمین و پنجمین آیه سوره سجده و کنار هم قرار دادن تفاسیر و شواهدی عجیب، مسئله پایان‌پذیری شریعت محمدی(ص) و ظهور آیین جدید را برداشت می‌کنند.

آیات چنین‌اند: ﴿اللَّهُ الَّذِي خَلَقَ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضَ وَمَا بَيْنَهُمَا فِي سِتَّةِ أَيَّامٍ ثُمَّ اسْتَوَى عَلَى الْعَرْشِ مَا لَكُمْ مِنْ دُونِهِ مِنْ وَلِيٍّ وَلَا شَفِيعٍ أَفَلَا تَتَذَكَّرُونَ[۲]. ﴿يُدَبِّرُ الْأَمْرَ مِنَ السَّمَاءِ إِلَى الْأَرْضِ ثُمَّ يَعْرُجُ إِلَيْهِ فِي يَوْمٍ كَانَ مِقْدَارُهُ أَلْفَ سَنَةٍ مِمَّا تَعُدُّونَ[۳].[۴].

رویکرد بهائیت در تفسیر آیه ﴿يُدَبِّرُ الْأَمْرَ

ابوالفضل گلپایگانی در دو کتاب فرائد و فصل الخطاب، با اشاره به آیات چهارم و پنجم سوره سجده، مقصود از خلق آسمان‌ها و زمین در شش روز را «ادوار هزار ساله ادیان» و تدبیر امر و عروج آن را «پایان دین اسلام» بعد از دوره هزار ساله دانسته است. بیان او این‌گونه است: خداوند - جلت عظمته -آسمان ادیان و اراضی معارف را در شش روز که عبارت از شش هزار سال است، خلق فرمود و رفعت داد و بر عرش اعظم که عبارت از هیکل مکرم است، مستوی شد[۵].

تدبیر می‌فرماید خداوند امور را از آسمان به زمین، پس به سوی او عروج خواهد نمود در مدت یک روز که مقدار آن هزار سال است از آنچه می‌شمارید؛ یعنی حق - جل جلاله-امر مبارک دین مبین را اولاً: از آسمان به زمین نازل خواهد فرمود و پس از اکمال و نزول، در مدت یک هزار سال، انوار دیانت زایل خواهد شد اندک اندک در مدت مزبور، ثانیاً: به آسمان صعود خواهد نمود[۶]. این مبلّغ برجسته بهائی به دلیل مطابقت پایان دوره هزار ساله ادعا شده با ظهور علی محمد شیرازی در سال ۲۶۰ق، آغاز این دوره را از زمان شهادت امام حسن عسکری(ع) به حساب می‌آورد: نزول انوار امر دین از آسمان به زمین معقول و متصور نیست الا به وحی‌های نازله بر حضرت سید المرسلین(ص) و الهامات وارده بر ائمه طاهرین و این انوار در مدت ۲۶۰ سال از هجرت خاتم الانبیاء تا انقطاع ایام ائمه هدی کاملاً از آسمان به زمین نائل گردید و چون در سنه ۲۶۰ هجری، حضرت حسن بن علی عسکری(ع) وفات نمود و ایام غیبت فرا رسید و امر دیانت به آراء علما و انظار فقها منوط گشت...[۷].

سپس چنین نتیجه می‌گیرد: نزول دین در مدت ۲۶۰ سال بر مذهب شیعه و اکمال دین در مذهب اهل سنت، بعد از وفات احمد بن حنبل، چهارمین امام محقق شد و از این تاریخ به بعد، اسلام در سرازیری زوال افتاد و به جهت اختلاف علما در امور دینی و هواخواهی و ظهور بدعت‌ها، آسمان دین تاریک گشت تا اینکه هزار سال پس از کمال اسلام، شمس حق از افق فارس ظاهر گشت و بشارت قرآن کاملاً تحقق یافت[۸]. شرح و تفسیر این‌چنینی از آیه، به صورت گسترده در کتاب‌ها و مقالات بهائی شاخ و برگ داده شده است[۹]. به طور خلاصه استدلال بهائیت در استفاده از آیه این‌گونه است:

  1. مقصود از «خلقت آسمان‌ها و زمین در شش روز»، ادوار هزار ساله ادیان می‌باشد.
  2. منظور از «تدبیر أمر»، نزول دین به پیامبر(ص) و «أمر»، شریعت و احکام الهی از واجب و حرام و... است.
  3. تفسیر ﴿يَعْرُجُ إِلَيْهِ در آیه، از بین رفتن احکام تدریجی شریعت و نسخ دین اسلام پس از دوره هزار ساله است.
  4. معارف و احکام اسلام به تدریج تا سال ۲۶۰ هجری کامل گشته است؛ یعنی پیش از آن تاریخ، دین اسلام، ناقص بوده است.
  5. دور شدن مردم از اسلام و احکام آن از سال ۲۶۰ شده است و آغاز دوره هزار ساله از زمان شهادت امام حسن عسکری(ع) بوده است.
  6. بنابر آنچه گفته شد، مهلت و اجل امت اسلام، هزار سال خواهد بود که در ۱۲۶۰ به پایان رسید و ظهور دین بعدی باید در چنین سالی تحقق یابد و از آنجا که این زمان مقارن با دعوت علی محمد باب است، معلوم می‌شود که دین بابیه تحقق وعده الهی و ناسخ دین اسلام و نقض خاتمیت پیامبر اکرم(ص) می‌باشد.[۱۰].

کلام بهائیت در بوته نقد

با نظر به منابع اصیل واژه‌شناسی و تفاسیر معتبر موجود، چنین به دست می‌آید که فرازهای آیه مورد بحث، تاب چنین تأویل‌هایی را ندارد؛ از این رو ابتدا می‌بایست مفهوم کلمات ثبوتاً (از لحاظ لغوی) و اثباتاً (مقصود از آن در آیه) مورد بررسی قرار گیرد و سپس به لغزشگاه بهائیت در تفسیر آیه پرداخته شود.

مفهوم‌شناسی الفاظ آیه

﴿يُدَبِّرُ: «دُبر» به معنای دنباله و عقبه چیزی است[۱۱]. کلمه ﴿يُدَبِّرُ از «تدبیر» است؛ تدبیر در لغت به معنای اندیشیدن در عاقبت کار[۱۲] و به کاربستن اموری برای رسیدن به نتیجه مطلوب و ثمربخش است که این عمل بر پایه فکر و عقل می‌باشد. زمانی که تدبیر به خدا نسبت داده شود، به معنای تنظیم امور بر اساس نظام احسن و مصلحت و حکمت الهی است[۱۳]. کاربرد این واژه با حروف «من» و «الی» حاکی از تدبیر میان دو چیز و در نظر گرفتن همه امور است[۱۴].

«الأمر»[۱۵] امر، لفظی عام است برای همه افعال و اقوال[۱۶]. در این صورت معنای امر، «تمام امور» می‌باشد. هرگز «أمر» در قرآن و لغت به معنای «شریعت» نیامده است تا معنای تدبیر امر، نزول شریعت بر پیامبر(ص) باشد. عبارت ﴿يُدَبِّرُ الْأَمْرَ، چهار مرتبه در قرآن استعمال شده است که در تمامی موارد از آسمان و زمین سخن گفته و موضوع آن، خلقت و تدبیر آسمان‌ها و زمین و صدور عالم از مبدأ خلقت و نظام تدبیر الهی است.

تدبیر الهی

  1. ﴿اللَّهُ الَّذِي خَلَقَ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضَ وَمَا بَيْنَهُمَا فِي سِتَّةِ أَيَّامٍ ثُمَّ اسْتَوَى عَلَى الْعَرْشِ مَا لَكُمْ مِنْ دُونِهِ مِنْ وَلِيٍّ وَلَا شَفِيعٍ أَفَلَا تَتَذَكَّرُونَ * يُدَبِّرُ الْأَمْرَ مِنَ السَّمَاءِ إِلَى الْأَرْضِ...[۱۷].
  2. ﴿إِنَّ رَبَّكُمُ اللَّهُ الَّذِي خَلَقَ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضَ فِي سِتَّةِ أَيَّامٍ ثُمَّ اسْتَوَى عَلَى الْعَرْشِ يُدَبِّرُ الْأَمْرَ مَا مِنْ شَفِيعٍ إِلَّا مِنْ بَعْدِ إِذْنِهِ ذَلِكُمُ اللَّهُ رَبُّكُمْ فَاعْبُدُوهُ أَفَلَا تَذَكَّرُونَ[۱۸].
  3. ﴿قُلْ مَنْ يَرْزُقُكُمْ مِنَ السَّمَاءِ وَالْأَرْضِ أَمَّنْ يَمْلِكُ السَّمْعَ وَالْأَبْصَارَ وَمَنْ يُخْرِجُ الْحَيَّ مِنَ الْمَيِّتِ وَيُخْرِجُ الْمَيِّتَ مِنَ الْحَيِّ وَمَنْ يُدَبِّرُ الْأَمْرَ فَسَيَقُولُونَ اللَّهُ فَقُلْ أَفَلَا تَتَّقُونَ[۱۹].
  4. ﴿اللَّهُ الَّذِي رَفَعَ السَّمَاوَاتِ بِغَيْرِ عَمَدٍ تَرَوْنَهَا ثُمَّ اسْتَوَى عَلَى الْعَرْشِ وَسَخَّرَ الشَّمْسَ وَالْقَمَرَ كُلٌّ يَجْرِي لِأَجَلٍ مُسَمًّى يُدَبِّرُ الْأَمْرَ يُفَصِّلُ الْآيَاتِ لَعَلَّكُمْ بِلِقَاءِ رَبِّكُمْ تُوقِنُونَ[۲۰].

تعبیر «استوای بر عرش» که در سه مورد از آیات دیده می‌شود، تعبیری کنایی است که نشان دهنده قدرت و احاطه بر امور است. همچنین در دو مورد به مراحل شش‌گانه آفرینش که از آن در قرآن به «شش روز» تعبیر شده، اشاره دارد. این هماهنگی حاکی از نوعی هم‌خوانی معنایی در این فرازهاست. بنا بر آنچه گفته شد در آیه مورد بحث، لفظ ﴿يُدَبِّرُ الْأَمْرَ که به معنای اداره جهان و تدبیر تمام امور عالم است و مضمون آیه پیشین آن‌که از آفرینش آسمان‌ها و زمین سخن می‌گوید و توجه به دیگر استعمالات قرآنی مشابه، ما را به این نکته رهنمون می‌سازد که مقصود از «أمر»، خلقت و آفرینش جهان است و تفسیر شریعت برای این واژه و معنا کردن ﴿يُدَبِّرُ الْأَمْرَ به فرستادن شریعت، برخلاف قراین و شواهد و تفسیر به رأی است و به عبارت دیگر، تدبیر امر، مربوط به امور تکوینی است و امور تشریعی با واژه «نزّل» و مانند آن در قرآن کریم آمده است.

«یعرج»: «عروج» به معنای بالارفتن است[۲۱]. همان طور که در آیات دیگر چون ﴿تَعْرُجُ الْمَلَائِكَةُ وَالرُّوحُ إِلَيْهِ فِي يَوْمٍ كَانَ مِقْدَارُهُ خَمْسِينَ أَلْفَ سَنَةٍ[۲۲] به همین معناست. بنابراین ﴿يَعْرُجُ إِلَيْهِ در آیه مورد بحث، بالارفتن به سوی خداست؛ یعنی اموری که توسط پروردگار تدبیر شده است، به سویش بالا می‌رود. به روشنی پیداست که معنا کردن لفظ «عروج»، به «نسخ ادیان» صحیح نیست؛ زیرا ادیان چیزی مانند روح نیستند که پس از پایان عمر انسان، به آسمان پرواز کنند. از سوی دیگر تعبیر عروج به جای نسخ، نه در عرف و نه در لسان قرآن مصطلح نیست و با واقعیت عینی نیز تطبیق ندارد؛ زیرا فاصله ادیان گذشته با یکدیگر در هیچ مورد یک هزار سال نبوده است[۲۳].

چنان که اشاره شد ﴿يُدَبِّرُ الْأَمْرَ به معنای تدبیر همه عالم از روی مصلحت است، اما آیاتی چون ﴿وَإِلَيْهِ تُرْجَعُونَ[۲۴] و ﴿إِلَيْهِ الْمَصِيرُ[۲۵] خصوصاً ﴿وَإِلَيْهِ يُرْجَعُ الْأَمْرُ كُلُّهُ[۲۶] و ﴿إِلَى اللَّهِ تُرْجَعُ الْأُمُورُ[۲۷] به روشنی رجوع تدبیر به سوی خدا را اثبات می‌کند. بنابراین تعبیر، رجوع امور تکوینی به خدا که به معنای بازگشت همه عالم در قیامت به سوی خداست، امری رایج است. علامه طباطبائی در تفسیر گران‌سنگ المیزان در تفسیر ﴿ثُمَّ يَعْرُجُ إِلَيْهِ می‌نویسد: این جمله از این جهت که بعد از جمله ﴿يُدَبِّرُ الْأَمْرَ مِنَ السَّمَاءِ إِلَى الْأَرْضِ[۲۸] قرار گرفته، مشعر به آن است که کلمه ﴿يُدَبِّرُ معنای تنزیل را متضمن است و معنایش آن است که او تدبیر می‌کند، در حالی که نازل کننده است و یا او نازل کننده است در حالی که مدبر است از آسمان تا زمین را...[۲۹].

﴿فِي يَوْمَ: یوم گاهی به معنای «روز» گفته می‌شود[۳۰] در مقابل شب و گاهی هم به مطلق زمان[۳۱] و یا مدتی از زمان به هر مقدار که باشد[۳۲]. این را تمامی لغت‌شناسان قبول دارند که «یوم» به معنای مطلق بازه زمانی به کار می‌رود و لزوماً به معنای «فاصله طلوع تا غروب خورشید» نیست. مثلاً مولا امیرالمؤمنین(ع) می‌فرمایند: «الدَّهْرُ يَوْمَانِ: يَوْمٌ لَكَ وَ يَوْمٌ عَلَيْكَ‌...»[۳۳]؛ دنیا دو روز است: یک روز به نفع تو و روز دیگر علیه تو.»... در اینجا یوم به معنای دو دوره و یا مقطع زمانی است.

سیبویه در معنای جمله أنا اليوم أفعل كذا می‌گوید: خصوص «امروز» مقصود نیست بلکه منظور، حتمیت انجام دادن کار است[۳۴] و در استعمال «الْيَوْمُ يَوْمُكَ‌» عظمت و بزرگی امر در نظر گرفته می‌شود[۳۵]. امام صادق(ع) در تفسیر آیه شریفه مورد بحث، مقصود از «یوم» را اشاره به مواقف قیامت می‌دانند[۳۶]؛ پس مقصود از یوم، قیامت است که تنها یک موقف آن برابر با هزار سال دنیوی است. بنابراین باید به جناب گلپایگانی و دیگر مفسران بهائی گفت: در آیه کلمه ﴿فِي يَوْمَ آمده است نه بعد يوم؛ استدلال شما بر اساس بعد يوم و برخلاف صریح آیه است[۳۷].

ترفند‌شناسی بهائیت در تفسیر آیه: نکات طرح‌شده از سوی بهائیت در تأویل آیه به مقصود مورد نظر خود، به دلایل ذیل مطرود است:

۱. عدم توجه به دیدگاه مفسران: مفسران در تفسیر آیه مورد بحث، مقصود از «امر» را، «همه امور عالم»[۳۸]، «دستورهای حق (امرها و نهی‌ها) و اعمال بندگان»[۳۹]، «شأن»[۴۰]، «وحی»[۴۱] و یا «قضاء تقدیرات الهی»[۴۲] دانسته‌اند و هیچ یک با تفسیر بهائیت از آیه هم‌خوانی ندارد. نمونه‌ای از شرح آیه توسط مفسرین که برخی از آنان تدبیر امر را به وحی تفسیر کرده‌اند، لیکن از آن، نزول شریعت و در نتیجه نسخ شریعت اسلامی را به دست نیاوردند، چنین است:

  1. مقصود از تدبیر امر، وحی است که توسط جبرئیل از آسمان به زمین فرود می‌آید، پس از آن بالا می‌رود و آنچه را که از وحی قبول شده، یا با جبرئیل رد می‌شود و یا در روزی واقع می‌گردد که مسافت آن به سیر انسانی هزار سال طول می‌کشد؛ زیرا چنان که تحدید شده مسافت میان آسمان و زمین به قدر پانصد سال راه است.
  2. منظور تدبیر تمام امور دنیاست و آنچه در ایام‌الله به سوی خداوند صعود و نزول می‌فرماید و نزد او هزار سال به حساب می‌آید و همه چیز نزد او ثابت است تا قیامت برپا شود.
  3. مراد، اوامر الهی است که مدیر عالم به تدریج نازل می‌گرداند و از آنجا که عمل صالح قابل پذیرش و خالص کم است، مگر اندکی صعود نمی‌نماید.
  4. مقصود از امر، وجود اشیاست و تدبیر حق تعالی، افاضه وجود است به فیض ایجادی که عرفا از آن به «نفس رحمانی» تعبیر می‌کنند؛ چراکه علم حق تعالی به اشیا عین موجودیت آنهاست[۴۳].
  5. مراد از امر، شأن است؛ چراکه تدبیر امر موجودات، قائم به خدای سبحان است و تدبیر این است که چیزی را پشت سر چیزی یا دستوری را به دنبال دیگری قرار دهی. در آیه مورد بحث، خداوند وجود حوادث را یکی پس از دیگری مانند سلسله زنجیری که متصل میان آسمان و زمین باشد، قرار می‌دهد[۴۴].

۲. عدم توجه به مبانی تفسیری: آنچه مبلغان بهائی از آیه شریفه استنتاج کرده‌اند، نه سیاق مؤید آن است، نه ظاهر آیه بر آن دلالت دارد، نه تفسیر چنین اقتضایی دارد و نه چنین تأویلی از آیه پذیرفتنی است، بلکه ظهور آیه به دلیل سیاق و با ملاحظه آیه قبل و مقایسه با دیگر استعمالات قرآنی، در امور تکوینی جریان دارد. بنابراین زمانی می‌توان مدعای مستشکلان را پذیرفت که در لسان قرآن و عرف زمان نزول، چنین استعمالاتی باشد. حال آن‌که هیچ‌گاه «تدبیر» برای «نزول دین» به کار نرفته، بلکه واژگان «تنزیل و انزال» برای این معنا، استفاده شده‌اند[۴۵]. همچنین تعبیر «صعود» و «عروج» برای بیان نسخ و اضمحلال یک دین صحیح نیست و به کار نمی‌رود[۴۶].

۳. عدم توجه به وجود معارض: ادعای پایان‌پذیری دین اسلام و نسخ آن بعد از هزار سال، برخلاف ضرورت قطعیه و صریح آیات و روایات مؤید خاتمیت و جاودانگی دین اسلام تا قیامت است و سخنی بی‌دلیل و غیرمستند محسوب می‌گردد.

۴. عدم توجه به اصول عقیدتی شیعه: کلام بهائیت مبنی بر تکمیل دین اسلام در دوره ائمه(ع) و آغاز دوره هزار ساله، زمانی پذیرفتنی است که با مبانی عقیدتی شیعه سازگار باشد. حال اینکه عکس آن است، زیرا

اولاً: پایان اسلام در امام یازدهم(ع) بی‌معناست. اگر ﴿يُدَبِّرُ الْأَمْرَ را به «نزول دین» معنا کنیم، از آنجا که مدت نزول در آیه تعیین نشده، چه بسا هم‌اکنون نیز در زمان نزول به سر بریم. شاهد بر این مطلب آن است که هنوز دوره امامت حضرت(ع) به پایان نرسیده است. پس طبق مبنای مطرح شده پس از اکمال نزول به حضور وجود گرامی‌اش، دوره هزار ساله پایان اسلام آغاز می‌شود و این با دیدگاه بهائیت معارض است؛ زیرا ایشان، علی محمد باب را موعود اسلام و امام دوازدهم شیعه می‌دانند و می‌بایست دوره نزول و اکمال دین تا پایان حیاتش ادامه داشته و پس از هزار سال آغاز گردد. آری، از بهائیت سؤال می‌کنیم چگونه تقریر خود را بر مبنای شیعه اثناعشری بیان می‌دارید ولی وجود حضرت حجت را نادیده می‌پندارید؟!؛ چراکه ائمه شیعه به اعتراف خودتان دوازده نفرند: «مدت بقای ائمه اثناعشر که مبین معارف دینیه بوده‌اند... تا سنه ۲۶۰ هجری بیشتر امتداد نیافت». امام حسن عسکری(ع) امام یازدهم شیعه است. پس اگر طبق ادعای شما «باب» همان موعود شیعه و امام دوازدهم است، بنابراین مبدأ هزاره باید پس از دوره او باشد. در هر صورت جمله «بقای ائمه اثناعشری تا سنه ۲۶۰» با اکمال در امام یازدهم، کاملاً متناقض است.

ثانیاً: اگر علی محمد باب، منجی موعود و آخرین فرد از ائمه دوازدگانه شیعه باشد، طبیعتاً پایان اسلام، خاتمه زندگی اوست، در حالی که باب در سال ۱۲۶۶ در تبریز اعدام شد و سال ۱۲۶۰ سال شروع ادعای اوست.

ثالثاً: شیعه بر این باور است که دین اسلام در روز غدیرخم کامل گشت. آنجا که ندا آمد: ﴿الْيَوْمَ أَكْمَلْتُ لَكُمْ دِينَكُمْ وَأَتْمَمْتُ عَلَيْكُمْ نِعْمَتِي وَرَضِيتُ لَكُمُ الْإِسْلَامَ دِينًا[۴۷] طبق نص صریح قرآن و گواه تاریخ، اسلام در زمان خود حضرت رسول(ص) کامل گردید. پس این تعبیر که بگوییم اسلام تا قبل از سال ۲۶۰ ناقص بوده است، غلط است. بنابراین در زمان خود نبی اکرم(ص)، اسلام تام و تمام بوده است و بیان و توضیح معارف و احکام آن به عهده ائمه معصومین(ع) گذاشته شده است و ما معتقدیم در دولت کریمه حضرت ولی عصر(ع) نیز همین برنامه وجود دارد و ایشان اسلام را همان طور که بر جدشان حضرت محمد(ص) نازل شده است، تبیین می‌کنند.

به راستی چرا بهائیان، امام زمان(ع) را در دلایل‌شان نادیده می‌انگارند و تنها تا زمان حضرت عسکری(ع) را می‌پذیرند، بدون آن‌که کوچک‌ترین دلیلی داشته باشند؟! پس با این فرض که تفسیر بهائیت را بپذیریم و «تدبیر امر» را به معنای تدبیر امر دین و مراد از «عروج» را زوال و نسخ دین بدانیم و ﴿فِي يَوْمٍ كَانَ مِقْدَارُهُ أَلْفَ سَنَةٍ مِمَّا تَعُدُّونَ[۴۸] را روزی که پس از هزار سال خواهد بود؛ می‌بایست مبدأ این هزار سال از هنگام رحلت پیامبر اکرم(ص) باشد؛ چراکه از نظر تشریع، اسلام در این زمان به کمال رسید و اتمام یافت و پس از وجود نازنین حضرتش(ص)، ائمه معصومین(ع) به حفظ و حراست و ترویج شریعت محمدی(ص) پرداختند و چیزی بر اصل اسلام افزوده نشد. در پایان از بهائیت سؤال می‌کنیم اگر این مبنای هزارساله را بپذیریم، آیا میان باب و بهاء - که هر دو پیامبرند!- هزار سال فاصله افتاد؟![۴۹].

شبهه «وعده دین حق» با استناد به آیه ۲۵ سوره نور

مبلغان بهائی برای آن‌که لباس دین را به مرام و مسلک بهائیت بپوشانند، به تفسیر به رأی و تدلیس آیات قرآن روی آورده و مدعی‌اند که از برخی آیات چون آیه ۲۵ سوره مبارکه نور می‌توان چنین مطلبی را دریافت. پس از آشنایی با آیه شریفه، به بیان و نحوه استدلال مستشلکین و پاسخ به آنان می‌پردازیم. متن آیه چنین است: ﴿يَوْمَئِذٍ يُوَفِّيهِمُ اللَّهُ دِينَهُمُ الْحَقَّ وَيَعْلَمُونَ أَنَّ اللَّهَ هُوَ الْحَقُّ الْمُبِينُ[۵۰]. ثقل بحث و اختلاف در برداشت از آیه، در تفسیر واژه «دین» است که در مباحث پیش رو بدان اشاره می‌گردد.[۵۱].

بیان شبهه

صاحب کتاب فرائد می‌نویسد: برای اعلام این که در این روز عظیم، دیانت متجدد خواهد شد و شریعت جدید ظهور خواهد نمود، این آیه نزول یافت که می‌فرماید: ﴿يَوْمَئِذٍ يُوَفِّيهِمُ اللَّهُ دِينَهُمُ الْحَقَّ وَيَعْلَمُونَ أَنَّ اللَّهَ هُوَ الْحَقُّ الْمُبِينُ. یعنی در آن روز خداوند - جل جلاله- دین حق را وافیاً به خلق عنایت خواهد فرمود و این در غایت وضوح است که مقصود از این که در آیه کریمه وعده فرموده است که به خلق عنایت فرماید، دین اسلام است؛ زیرا دین اسلام در ظهور حضرت رسول وافیاً نازل شد و آن حضرت کاملاً ابلاغ فرمود بل مقصود شریعت جدید است[۵۲]. گلپایگانی نزول آیه ﴿الْيَوْمَ أَكْمَلْتُ لَكُمْ دِينَكُمْ وَأَتْمَمْتُ عَلَيْكُمْ نِعْمَتِي وَرَضِيتُ لَكُمُ الْإِسْلَامَ دِينًا را در حجةالوداع، نشانه کمال دین اسلام دانسته و وعده ظهور دین جدید بهائیت را از آیه استفاده می‌کند.

ابراهیم‌خان در کتاب محمد، خاتم انبیاء پس از اشاره به تشابه واژه دین و دَین و ذکر آیاتی از قرآن کریم چون ﴿هُوَ الَّذِي أَرْسَلَ رَسُولَهُ بِالْهُدَى وَدِينِ الْحَقِّ[۵۳]، ﴿لَكُمْ دِينُكُمْ وَلِيَ دِينِ[۵۴] و ﴿لَا يَدِينُونَ دِينَ الْحَقِّ[۵۵] علمای مسلمان را این‌گونه متهم می‌کند: قرآن چندین مرتبه عبارت ﴿دِينَ الْحَقِّ را به کار می‌برد. آیا علمای مسلمان در ترجمه واژه «دین»، به یک صورت ترجمه کرده‌اند؟ همان طور که می‌توان انتظار داشت آنها دو معیار به کار می‌برند: وقتی آیه به اسلام اشاره دارد، آن را به طور صحیح به «دین حق» ترجمه می‌کنند، اما وقتی به دین بعد اشاره دارد آن را به عنوان «دَین» یا «قرض» یا «وام‌های به حق» بر می‌گردانند! واقعاً حیرت‌آور است! چگونه وجدان آنها اجازه می‌دهد چنین کنند؟.»..[۵۶].[۵۷].

پاسخ به شبهه

از اشکالات اساسی صاحب فرائد و امثال او، دقت نکردن به زبان آیات قبل و بعد از آیه مورد سخن و بی‌توجهی به اصول مهمه در باب تفسیر، تأویل و امثال آنچه در این شبهه و چه در شبهات مطروحه دیگر است. در شبهه وارده به آیه ۲۵ نور نیز نقدهای زیر قابل ذکر است:

غفلت از سیاق آیه: در زبان قرآن واژه «دین» تعاریف گوناگونی دارد[۵۸]، لیکن برای گزینش معنای صحیح آن در جملات قرآنی باید به قراین موجود چون محتوای آیات پیشین توجه داشت و این همان نقطه لغزش و اشتباه، در بیان شبهات خاتمیت است. حال نگاهی فراتر به آیه خواهیم داشت: ﴿إِنَّ الَّذِينَ يَرْمُونَ الْمُحْصَنَاتِ الْغَافِلَاتِ الْمُؤْمِنَاتِ لُعِنُوا فِي الدُّنْيَا وَالْآخِرَةِ وَلَهُمْ عَذَابٌ عَظِيمٌ * يَوْمَ تَشْهَدُ عَلَيْهِمْ أَلْسِنَتُهُمْ وَأَيْدِيهِمْ وَأَرْجُلُهُمْ بِمَا كَانُوا يَعْمَلُونَ * يَوْمَئِذٍ يُوَفِّيهِمُ اللَّهُ دِينَهُمُ الْحَقَّ وَيَعْلَمُونَ أَنَّ اللَّهَ هُوَ الْحَقُّ الْمُبِينُ[۵۹].

با در نظر گرفتن این آیات به خوبی روشن می‌شود که کلمه دین، در آیه سوم به معنای جزاست نه آیین و دین جدید. مفسران بزرگ نیز همسو با همین نظر، «دین» را به معنای پاداش[۶۰] و صفت آن را هم «حق» دانسته‌اند[۶۱]. آیةالله سبحانی، نقد خود را به کلام صاحب فرائد این‌گونه بیان می‌دارد: خوب بود این نویسنده بی‌اطلاع و مغرض در آیه قبل از این آیه، فکر می‌کرد که در چه روزی زبان‌ها و دست‌ها و پاها گواهی می‌دهند تا بفهمد که در همان روز هم، هنگام ﴿يُوَفِّيهِمُ اللَّهُ دِينَهُمُ الْحَقَّ[۶۲] خواهد بود. آیا گواهی اعضای بدن جز در روز قیامت است؟ پس جمله دوم هم، مربوط به روز قیامت خواهد بود.

با کم‌ترین توجه معلوم می‌شود که خداوند در این آیات سه مطلب را درباره افتراء زنندگان تذکر می‌دهد:

  1. در دنیا و آخرت از رحمت خدا دورند؛
  2. اعضا و جوارح‌شان علیه آنان در روز قیامت گواهی خواهد داد؛
  3. در آن روز به جزای کامل این عمل زشت خود خواهند رسید[۶۳].

بنابراین مراد از دین، جزای عمل است مانند: «كَمَا تَدِينُ تُدَانُ‌»[۶۴] و ﴿مَالِكِ يَوْمِ الدِّينِ[۶۵][۶۶]، نه آیین و کیش و در مضمون آیه تصرف گردیده و ﴿دِينَهُمُ الْحَقَّ[۶۷]، ﴿دِينَ الْحَقِّ[۶۸] معنا شده تا با معنای دلخواه بهائیت مناسب‌تر باشد[۶۹].

درباره اشکال نویسنده محمد، خاتم انبیاء باید گفت: آنچه انسان را متحیر و انگشت به دهان می‌گذارد، کلام بی‌پایه و غیر مستند اوست! سیره علمای اسلام چنین است که با نگاهی جامع به جایگاه حروف و کلمات و در نظر گرفتن سیاق جملات پیشین و پسین و تفحص در آراء متخصصان فن، به تفسیر و تبیین آیات می‌پردازند نه آن‌که با نگاهی تقطیعی و انتخابی به متون مختلف اسلامی، برداشت خود را بر آن، بار کنند. شما باید جواب‌گو باشید که چرا مفسران بزرگ و پرآوازه اسلام، «دین» را در ﴿يُوَفِّيهِمُ اللَّهُ دِينَهُمُ الْحَقَّ[۷۰] آیین و شریعت ندانسته‌اند؟ آیا تمام ایشان چون شیخ طوسی، فیض کاشانی، طبرسی، سیوطی، فخر رازی و... هماهنگ و همسو با هم، چشم بر تفسیر صحیح آیه بسته و کورکورانه به بیان دلالت آیه پرداخته‌اند؟! چگونه می‌توان پذیرفت که رأی مفسرانی که به عصر نزول نزدیک‌تر بوده‌اند، از روی هوا و هوس بوده و تفسیر بهائیت که جدیدالظهور و بدون پشتوانه قوی علمی است، صحیح‌السند باشد؟ تنها پاسخ به این سؤال از جانب شما کافی است که چرا هنگام استدلال به مبانی و نظرات خود از همین علما استمداد‌طلبیده و قول ایشان را شاهد می‌آورید، ولی آنجا که خلاف مسلک خود مطلبی را می‌بینید، علمای دین را از حد تشخیص دو واژه «دین و دَین» پایین‌تر دانسته و وجدان علمی‌شان را زیر سؤال می‌برید؟!

تناقض‌گویی در کلام: گلپایگانی در ذیل آیه ﴿يُدَبِّرُ الْأَمْرَ[۷۱] چنین تفسیر کرده که اسلام تا پیش از سال ۲۶۰ هجری ناقص بوده است، ولی در تبیین آیه ۲۵ سوره نور با استناد به آیه «کمال»[۷۲]، دین اسلام را کامل معرفی می‌کند!. حال می‌پرسیم چگونه این دوگانگی در کلام قابل جمع است و کدام مبنای نظر ایشان می‌باشد؟!. از ابتدای ظهور اسلام تاکنون، شاهد پیدایش مدعیان فراوانی در زمینه هدایت انسان‌ها به مسیر شناخت خداوند متعال بوده‌ایم. گویی رسول مهربانی(ص) با نظر به همین انحرافات هشدار داده است: «هر کس قرآن را به رأیش تفسیر کند، خدا مجلسی از آتش برایش فراهم می‌نماید[۷۳].

در این شبهه نیز همانند دیگر شبهات، نگاه تقطیعی به آیات، عدم توجه به استعمالات قرآنی و برداشت‌های بی‌دلیل و سطحی از مفاد آیه و... صورت گرفته است که با اندک آشنایی با قواعد و متون عربی، بی‌پایگی آن استدلالات آشکار می‌شود.[۷۴].

نقد و بررسی شبهه پایان‌پذیری دوران امت‌ها

بهائیان برای مشروعیت بخشیدن به آیین خود ناگزیرند ابتدا با ترجمه دلخواه از آیات کلام‌الله مجید به اثبات مقطعی بودن دین اسلام بپردازند تا بتوانند به زعم خود، در مرحله بعد، با نفی خاتمیت حضرت رسول(ص)، شریعت علی محمد باب و بهاء را رنگی الهی و شرعی بخشند. آیه مورد نظر بهائیان در طرح این ادعا چنین است: ﴿وَلِكُلِّ أُمَّةٍ أَجَلٌ فَإِذَا جَاءَ أَجَلُهُمْ لَا يَسْتَأْخِرُونَ سَاعَةً وَلَا يَسْتَقْدِمُونَ[۷۵]. به رسم گفتارهای پیشین، نخست با روش بهائیت در تقریر آیه، آشنا گردیده، سپس به نقد آن می‌پردازیم.

بیان شبهه

گلپایگانی با استناد به آیات ﴿وَلِكُلِّ أُمَّةٍ رَسُولٌ فَإِذَا جَاءَ رَسُولُهُمْ قُضِيَ بَيْنَهُمْ بِالْقِسْطِ وَهُمْ لَا يُظْلَمُونَ[۷۶] و ﴿وَلِكُلِّ أُمَّةٍ أَجَلٌ...[۷۷] بیان می‌دارد که دین اسلام همانند سایر ادیان، عمر محدودی دارد و پس از سپری شدن مدت آن، پیامبر و امت دیگری خواهند آمد و دوام و استمرار و پیوستگی رسالت انبیاء پس از پیامبر اسلام(ص) را از این آیات شاهدیم[۷۸]. بهائیت در تفسیر آیه، امت را به معنای جماعت پیرو یک آیین، یا «خود آیین» دانسته[۷۹] و با قلم‌فرسایی در نوشتارهای گوناگون چنین بیان می‌دارد که امت اسلام نیز تاریخ انقضایی داشته است. این اعتقاد را در کتاب‌های جدید ایشان چنین می‌یابیم: ﴿وَلِكُلِّ أُمَّةٍ أَجَلٌ... اگر هر امتی مدت عمری داشته باشد، در این صورت در زمان معین باید با مرگ روبه‌رو شود. آیا خداوند، عهد خود را در فرستادن پیامبران جدید جهت تعلیم دادن سهم فزاینده‌ای از خزانه معرفتش به ما، نقض خواهد کرد؟ هرگز خدای مهربان، بندگانش را ترک نخواهد کرد و به حال خود رهایشان نخواهد ساخت. بنا بر سنت همیشگی و پایدار خداوند، مرگ همیشه با موهبت زندگی جدیدی همراه است و پیامبران به همین سبب ظاهر شده‌اند... پس خالق هستی بلافاصله بعد از اعلام مرگ روحانی هر «امتی» - از جمله امت اسلام - بشارتی به ما می‌دهد. او ما را مطمئن می‌سازد که ما را در آن شرایط وخیم در چنگال مرگ رها نخواهد کرد. به ما وعده می‌دهد که پیامبران جدیدی خواهد فرستاد تا حیات روحانی را مجدداً به به ما بازگردانند[۸۰]. نویسنده بهاءالله اعلان عظیم قرآن نیز فصل مستقلی از کتابش را به «مدت‌دار بودن هر امتی» اختصاص داده و در فرازی می‌نویسد:

«دوره معین» یک امت را می‌توان به دوره معین حیات یک فرد همانند دانست که طول عمرش زمانی که از این عالَم رفت، معلوم خواهد شد. در تفسیر آیات متشابهات میقات دور اسلام نیز مشخص شده که زمان آن نزد خداوند و افرادی که دارای بصیرت روحانی بوده‌اند باقی می‌ماند تا زمانی که موعود ظاهر شده و پایان دوره اسلام را اعلان نمود. بنابراین پایان دوره اسلام، در سال ۱۲۶۰ با ظهور حضرت باب و نزول کتابش «بیان» اتفاق افتاد[۸۱]. با تفحص در مستندات شفاهی و مکتوب بهائیت در می‌یابیم که ایشان برای رسیدن به هدف خود در این زمینه - اثبات موقتی بودن احکام و قوانین اسلام -شریعت احمدی(ص) را «مریضی محتضر» معرفی می‌کنند که دیگر امیدی به حضور و نفع او نخواهد بود تا بدین‌سان وجهه‌ای نجات‌بخش به مسلک بھائی‌گری تقدیم دارند: عصر ما، مقارن موسم زمستان دین و غروب آفتاب عشق و ایمان در قلوب پیروان آیین‌های پیشین است، اما بنا بر وعده یزدان، این زمستان را پایانی است و این نابسامانی را سرانجام، سروسامانی... همان زمانی که خداوند قرآن را نازل می‌فرمود و ما را از دوری مسلمین از ایمان و دین آگاه می‌نمود، راه نجات را نیز به ما آموخت. آن راه، ظهور پیامبری جدید بود که بار دیگر، روح ایمان را در مردمان بدمد، آنان را به لطف و رحمت پروردگار امیدوار نماید و از غم و تشویش این جهان، برهاند... بنا بر وعده یزدان در قرآن، با ظهور حضرت باب، موسم بهار تازه فرارسید و عصری جدید در جهان آغاز گشت و هزار سال پس از اتمام دوران وحی و الهام در اسلام، آن موعود به دعوت مردمان پرداخت[۸۲].

پس در این شبهه، استدلال نویسندگان بهائی، بر دو مبنای اصلی زیر استوار است:

  1. «امت» به معنای پیروان یک دین است؛
  2. «اجل» به معنای انقضای دوران و مرگ روحانی یک جامعه است. به نظر ایشان با استناد به آیات کلام‌الله مجید، هر یک از ادیان زمانی تعیین شده دارند که پس از انقضای آن، لاجرم به دینی دیگر منتهی می‌شوند. این اتفاق برای اسلام نیز رخ داده است. پس اصرار مسلمانان بر مقوله خاتمیت نبی اکرم(ص) بی‌معناست.[۸۳].

پاسخ به شبهه

همانند مباحث قبل، با بررسی واژگان آیه، تفسیر صحیح از آیه نمایان می‌گردد.

۱. اُمة: این واژه، اسمی عربی از اصل و ریشه «اُ، م، م» به معنای «قصد و آهنگ»[۸۴] است که وجوه مختلف آن در معانی گوناگونی از قبیل: شریعت[۸۵]، دین[۸۶]، جماعت[۸۷]، طریق[۸۸]، زمان[۸۹]، صنف حیوانات[۹۰]، یک نسل از مردم[۹۱] و... به کار رفته است. استعمالات قرآنی این واژه به صورت مفرد، مضاف و جمع ۶۴ بار در ۶۲ آیه و در ۲۵ سوره است که بر دو معنای کلی قابل تطبیق است:

جماعتی با نقاط مشترک: گاه این قدر مشترک میان آنها:

  1. اتحاد دین و آیین است. مانند آیات شریفه: ﴿رَبَّنَا وَاجْعَلْنَا مُسْلِمَيْنِ لَكَ وَمِنْ ذُرِّيَّتِنَا أُمَّةً مُسْلِمَةً لَكَ وَأَرِنَا مَنَاسِكَنَا وَتُبْ عَلَيْنَا إِنَّكَ أَنْتَ التَّوَّابُ الرَّحِيمُ[۹۲] و ﴿كُنْتُمْ خَيْرَ أُمَّةٍ أُخْرِجَتْ لِلنَّاسِ تَأْمُرُونَ بِالْمَعْرُوفِ وَتَنْهَوْنَ عَنِ الْمُنْكَرِ[۹۳].
  2. اتحاد زمان و مکان است. مانند آیات کریمه: ﴿وَلِكُلِّ أُمَّةٍ أَجَلٌ فَإِذَا جَاءَ أَجَلُهُمْ لَا يَسْتَأْخِرُونَ سَاعَةً وَلَا يَسْتَقْدِمُونَ[۹۴] و ﴿وَلَمَّا وَرَدَ مَاءَ مَدْيَنَ وَجَدَ عَلَيْهِ أُمَّةً مِنَ النَّاسِ يَسْقُونَ[۹۵].
  3. اتحاد در پیوندهای خویشاوندی است. مثل آیه: ﴿وَقَطَّعْنَاهُمُ اثْنَتَيْ عَشْرَةَ أَسْبَاطًا أُمَمًا[۹۶].

گرچه همه بنی‌اسرائیل به یک ریشه باز می‌گردند، اما چون هر گروه، از یکی از دوازده فرزند یعقوب به وجود آمده‌اند، هر کدام از ایشان با فرزندان خود، امتی محسوب می‌گردند. گاه واژه امت در مورد انواع جانورانی که با هم وجه مشترکی دارند[۹۷]، به کار رفته است. با توجه به آنچه گفته شد، تعریف راغب اصفهانی از این واژه، دقیق و جامع به نظر می‌رسد: به هر جمعیتی که در جهتی از جهات با هم مشترک باشند «امت» گفته می‌شود، خواه قدر مشترک میان‌شان، دین باشد یا زمان و مکانی که در آن به سر می‌برند و خواه این وجه اشتراک، به اختیار آنان و یا خارج از اختیارشان باشد[۹۸]. البته گاه واژه «امّة» در مورد یک نفر هم استعمال می‌شود و آن هنگامی است که آن شخص، شخصیت دینی و خود به تنهایی به منزله یک امت باشد؛ چنان که درباره حضرت ابراهیم(ع) این واژه به کار رفته است: ﴿إِنَّ إِبْرَاهِيمَ كَانَ أُمَّةً قَانِتًا لِلَّهِ حَنِيفًا...[۹۹].

دین و طریقه: آنجا که می‌فرماید: ﴿إِنَّا وَجَدْنَا آبَاءَنَا عَلَى أُمَّةٍ وَإِنَّا عَلَى آثَارِهِمْ مُهْتَدُونَ * وَكَذَلِكَ مَا أَرْسَلْنَا مِنْ قَبْلِكَ فِي قَرْيَةٍ مِنْ نَذِيرٍ إِلَّا قَالَ مُتْرَفُوهَا إِنَّا وَجَدْنَا آبَاءَنَا عَلَى أُمَّةٍ وَإِنَّا عَلَى آثَارِهِمْ مُقْتَدُونَ[۱۰۰]. در این دو آیه، مراد از امت، «دین و طریقه» می‌باشد؛ یعنی در هر عصری، وقتی پیامبری از سوی خدا بر مردمی فرستاده می‌شد، گروهی از آنان در برابر دعوت انبیاء(ع)، ایستادگی کرده و از گرویدن به حقیقت امتناع می‌ورزیدند، به این دلیل که ما بر راه و آیین پدران خودمان پابرجاییم و از آن افکار تبعیت می‌کنیم. معانی دیگر واژه امت را نیز می‌توان به این دو معنا بازگرداند.

۲. اجل: اجل، مفرد «آجال» واژه‌ای عربی است و در معانی مختلفی چون «مدت شیء»[۱۰۱]، «غایت و زمان مرگ»[۱۰۲]، «سررسید بدهی و مهلت هر کار»[۱۰۳] و «وقت معین و محدود»[۱۰۴] به کار می‌رود. این واژه با مشتقاتش ۵۴ بار در قرآن کریم استعمال گردیده که اغلب به معنای «مدت معین» است. آیات ﴿لِكُلِّ أَجَلٍ كِتَابٌ...[۱۰۵]، ﴿لِكُلِّ أُمَّةٍ أَجَلٌ...[۱۰۶]، ﴿وَيُؤَخِّرَكُمْ إِلَى أَجَلٍ مُسَمًّى[۱۰۷]، ﴿وَسَخَّرَ الشَّمْسَ وَالْقَمَرَ كُلٌّ يَجْرِي إِلَى أَجَلٍ مُسَمًّى[۱۰۸] و... گویای همین معناست. «آخر مدت»[۱۰۹]، از دیگر معانی قرآنی این واژه است. اکنون ببینیم در آیه مورد بحث، «امت» در کدام یک از دو معنا به کار رفته است و مقصود از «اجل داشتن امت» چه می‌باشد؟ بهائیان با نظر به معنای دوم امت، از آیه چنین برداشت کرده‌اند که برای هر شریعت و دینی، زمانی مقرر و معین وجود دارد که در نهایت به سر خواهد رسید؛ دین اسلام نیز در پرتو همین قانون قرار دارد و قول به جاودانگی و خاتمیت آن، با آیات قرآن ناسازگار است! به طور مسلم، این سخن از جنبه‌های مختلف قابل نقض است و به دلایل ذیل، مقصود از امت، «جماعتی است که در امری از امور با هم اشتراک دارند» زیرا:

اولاً، از لحاظ ادبی، پس از فراز ﴿لِكُلِّ أُمَّةٍ أَجَلٌ...، بلافاصله ضمیر جمع به کار می‌برد و می‌فرماید: ﴿فَإِذَا جَاءَ أَجَلُهُمْ[۱۱۰]؛ اگر مقصود از امت، طریقه و آیین بود، لازم بود از ضمیر مفرد مؤنث استفاده کرده و بفرماید: ﴿فَإِذَا جَاءَ أَجَلُهُمْ. از این رو معلوم می‌گردد که مقصود از واژه «امت»، همان جمعیت و گروه است.

ثانیاً، این آیه به یک سنت تکوینی و طبیعی (فنا و نیستی ملت‌ها) اشاره دارد، نه تشریعی؛ یعنی ملت‌های جهان، همانند افراد، دارای مرگ و حیاتند، ملت‌هایی از روی زمین برچیده می‌شوند و به جای آنها، ملت‌هایی دیگر قرار می‌گیرند با این تفاوت که مرگ ملت‌ها غالباً بر اثر انحراف از مسیر حق و عدالت و روی آوردن به ظلم و ستم و غرق شدن در دریای شهوات و فرورفتن در امواج تجمل‌پرستی و تن‌پروری است. بررسی فنای تمدن‌هایی چون تمدن بابل، فراعنه مصر، قوم سبأ و کلدانیان، آشوریان و مسلمانان اندلس این حقیقت را نشان می‌دهد که در لحظه فرارسیدن نابودی حتی نتوانستند ساعتی پایه‌های لرزان حکومت‌های خویش را نگه دارند[۱۱۱]. این حقیقتی است که قرآن از آن به «مداوله» تعبیر می‌کند که به معنای انتقال و جابه‌جا شدن است[۱۱۲]. پس علت آن‌که نفرمود برای هر فردی لكل أحد أجل و از «امت» استفاده کرد، این است که با ذکر جماعت، نشان دهد که عمرهای افراد یک دوره به هم نزدیک است و دیگر آن‌که پس از آمدن رسول و اقامه و اتمام حجت، ملت‌ها مستوجب هلاکت خواهند شد[۱۱۳].

ثالثاً، سیاق آیات قبل و بعد چنین است که خداوند می‌فرماید: استفاده از زینت‌های مادی بر مؤمنان حرام نیست، ولی اگر از حد گذشت و بر اطاعت خدا غلبه یافت، چنین امتی اجلش فرارسیده و چون سبب تامه عذاب فرا رسد لحظه‌ای پیش و پس نخواهد شد. در حالی که امت اسلام در سال ۱۲۶۰ نه تنها هلاک نشد، بلکه از نظر تعداد، بیشتر و از نظر بیداری، هوشیارتر شد؛ حال آن‌که این مردمان بهائی‌اند که سران‌شان از بین رفتند.

رابعاً، به عقیده بهائیان، خداوند اراده کرده که اجل و عمر امت اسلام هزار سال باشد؛ در صورتی که این حکم مغایر عقل است؛ زیرا عقل، زمانی به نابودی چیزی حکم می‌کند که وجودش از عدمش کمتر اهمیت دارد و این خود دارای علل و عوامل خاصی مثل گناه و غیره است و سپری شدن هزار سال تأثیری در آن ندارد. همچنین این حکم مخالف آیاتی از قرآن کریم است که تحول و دگرگونی امت‌ها و افراد را در اختیار آنان و بر حسب اعمالشان می‌داند که خودشان فراهم آورده‌اند[۱۱۴].

خامساً، برای تفسیر واژگان و آیات قرآنی و برداشت صحیح از آنان، نیازمند قراین مؤید و متقن هستیم. حال جای این پرسش از مستشکل است که شما با کدام دلیل فهمیده‌اید که معنای «امت» (در این آیه) دین و شریعت است در حالی که تفاسیر معتبر قدیم و حال، این واژه را «جمعیت و گروه» معنا کرده‌اند! و آیات و روایات بسیاری نیز بر نقض کلام شما گواهی می‌دهد؟ بر فرض که قبول کنیم آیه در مورد عمر دین و آیین باشد، از کجای آن می‌توان دریافت که عمر و اجل اسلام سر آمده؟؛ چراکه قرینه‌ای بر تأیید این گفتار وجود ندارد و در نهایت با ضمیمه آیات و روایات تصریح کننده بر خاتمیت پیامبر(ص) می‌توان چنین گفت که مدت عمر دین و امت اسلام با عمر بشریت امتداد دارد و با از بین رفتن همه انسان‌ها و برپاشدن قیامت، اجل اسلام و امت آن نیز به سر خواهد آمد.[۱۱۵].

نقد و بررسی شبهه تنافی خاتمیت با حیات برخی انبیاء(ع)

مخالفان خاتمیت در هجمه‌ای دیگر به این اصل اعتقادی مسلمانان، در صدد بیان این مطلبند که بنا بر منصوصات دینی، برخی از انبیاء چون حضرت عیسی، خضر و الیاس(ع) زنده هستند؛ حال چطور می‌توان این مطلب را با «ختم نبوت» جمع بست؟ بهائیت که پیشگام این عرصه بوده است با پررنگ کردن حضور حضرت عیسی(ع) در آخرالزمان، مبنای خاتمیت را بدین‌گونه به چالش می‌کشد:

طرح شبهه

گلپایگانی معتقد است اگر ﴿خَاتَمَ النَّبِيِّينَ را آخر النبيين معنا کنیم، با اعتقاد دیگر مسلمانان مبنی بر آمدن حضرت عیسی(ع) منافات دارد: واعجب! تناقضی که در عقاید منکرین مشاهده می‌شود این است که از یک طرف کلمه ﴿خَاتَمَ النَّبِيِّينَ را حمل می‌کنند بر این که نبی دیگری ظاهر نخواهد شد و از طرف دیگر متفقند که عیسی بشخصه و اوصافه قیام خواهد نمود. چه اگر عیسی بشخصه و اوصافه نزول فرماید، البته او نبی باشد که برای هدایت و حکومت مبعوث شده و دیگر ﴿خَاتَمَ النَّبِيِّينَ و «لَا نَبِيَّ بَعْدِي‌» معنا ندارد. بلی، بعضی علما گفته‌اند که عیسی پس از نزول، به شریعت اسلامیه حکم خواهد فرمود؛ پس اگر سؤال نمایی به چه دلیل به این خیط باطل متمسک شده‌اید، در جواب عاجز بینی و علی فرض المحال اگر به شریعت اسلامیه حکم فرماید، آیا وصف «نبی الله» از آن حضرت محو گردد؟ ﴿قَاتَلَهُمُ اللَّهُ أَنَّى يُؤْفَكُونَ[۱۱۶]

همچنین وی در ادامه، حدیثی از رسول الله(ص) را شاهد بر این مطلب قرار می‌دهد که حضرت مسیح(ع) هم در آخر این امت خواهد بود و به شریعت تازه‌ای غیر از شریعت اسلام قیام خواهد کرد: ليدركن المسيح أقدام انهم لمثلكم أو خير ثلاث مرات و لن يخزي الله امة انا اولها و المسيح آخرها. البته در می‌یابند مسیح را اقوامی که مثل شما باشند یا بهتر از شما باشند سه برابر و خداوند رسوا نخواهد فرمود امتی را که من اول ایشان باشم و مسیح آخر ایشان[۱۱۷]. نویسندگان جدید بهائی نیز به خوبی، میراث‌دار مغالطه‌هایی این‌چنینی هستند: مردمان در همه اعصار و قرون، محافظه‌کار و همرنگ جماعت بوده‌اند. آنها ترجیح داده‌اند از دیگران - معمولاً پیشوایان-پیروی و سرنوشت خود را به دست باد بسپارند، نه آن‌که به خود زحمت داده، کنار کوه بروند و به حفاری پرداخته، جواهرات بی‌شمار علم و حکمتی که در کتاب مقدس‌شان پنهان است، کشف نمایند.... قرآن، حضرت مسیح را پیامبری مانند حضرت محمد می‌داند. حضرت مسیح، وعده رجعت روحش را می‌دهد. قرآن، اعتبار و صحت این وعده را تأیید می‌کند. از این وعده‌ها چه نتیجه‌ای می‌گیریم؟ که پیامبری مانند حضرت محمد دیگر بار ظاهر خواهد شد! پس چرا کسی باید نسبت به ظهور حداقل یک پیامبر دیگر بعد از حضرت محمد، شک و تردید روا دارد؟[۱۱۸].[۱۱۹].

بررسی و نقد شبهه

درباره حدیث مذکور باید گفت: درست است که بر حضور حضرت عیسی(ع) در آخر این امت اشاره دارد، لیکن قیام ایشان به شریعت تازه، از کجای حدیث قابل استنباط است؟؛ چراکه آمدن حضرت، در هر زمان و مکانی و همراهی ایشان با هر امتی نه عقلاً مستلزم شریعتی جدید است و نه شرعاً. همچنین از جهت عقلی: رسالت و آوردن شریعت از لوازم مقدمات شخصیه حضرت عیسی(ع) نیست تا گفته شود چون در زمانی حامل شریعت خاص بوده، اگر در مکان و زمان دیگری پیدا شد، لازم است باز هم داعی به شریعت مخصوص خود گردد و الا مسیح نخواهد بود! به طور مثال، اگر شخصی از جانب پادشاهی، سال‌های قبل سِمَت سفارت داشته است و اکنون خبر دهند که همان شخص به سمت مشاور ولی‌عهد منصوب شده، آیا هیچ عاقلی چنین برداشت می‌کند که چون قبلاً سفیر بوده پس در مأموریت جدید هم، به همین پست مشغول می‌شود و گرنه همان شخص نخواهد بود؟

و نیز از جهت نقلی: آنچه در منابع دینی مسلم است این است که حضرت عیسی(ع) بیش از دو هزار سال قبل، از جانب خدای تعالی مأمور به آوردن شریعتی شد و بعد به حکمت الهی به آسمان‌ها صعود کرد و تا بعثت حضرت رسول اکرم(ص) مردم به پیروی از آیین او مکلف بودند و لیکن با ظهور دین اسلام و نبوت حضرت ختمی مرتبت(ص) شریعت عیسی نسخ گردید. نکته قطعی دیگر در روایات مربوط به نزول حضرت مسیح(ع) این است که وجود عزیزشان جمعه‌ای در بیت‌المقدس آن‌گاه که حضرت حجت(ع) آماده اقامه جماعت صبح می‌شوند، حاضر شده و پشت سر حضرت مهدی(ع) و بر اساس شریعت محمدی(ص) نماز اقتدا خواهند کرد. بدیهی است با عقل و خرد سازگاری ندارد که صاحب شریعتی، مردم را به شریعت خویش فرا بخواند، اما خوی تابع شریعت دیگری باشد و اعمالش را مطابق شریعتی غیر از خودش به جا آورد![۱۲۰]. در کتاب منتخب الأثر تعدادی روایت از منابع عامه و خاصه در این باره نقل شده است[۱۲۱] که در اینجا به یک نمونه اکتفا می‌کنیم:

امام باقر(ع) می‌فرمایند: قائم ما به رعب منصور است و به نصر مؤید. برای او زمین پیچیده می‌شود (تحت امر او قرار می‌گیرد) و گنج‌ها ظاهر می‌گردد و سلطنتش مغرب تا مشرق زمین را فرامی‌گیرد و خداوند - عزوجل - به سبب او، دین خود را بر تمام ادیان، ظاهر و و غالب می‌سازد؛ اگرچه مشرکین کراهت داشته باشند و در زمین محل خرابی باقی نمی‌ماند جز آن‌که آباد می‌گرداند و روح الله، عیسی بن مریم، فرود می‌آید و پشت سر او نماز می‌گذارد...[۱۲۲]. حتی در بعضی احادیث چنین لفظی وارد شده است: «وَ يُصَلِّي (عيسى) خَلْفَهُ (مهدي) عَلَى شَرِيعَةِ مُحَمَّدٍ(ص)»[۱۲۳]. در هیچ یک از این احادیث و حدیث مستند صاحب فرائد، اشاره و دلالتی به این مطلب نیست که حضرت عیسی بن مریم(ع) پس از فرودش، مدعی شریعتی خواهد شد، چه شریعت سابق خودش و چه شریعتی حادث و جدید.

نویسنده کتاب راهنمای دین در رفع شبهات مبطلین تناقض مورد ادعای گلپایگانی را چنین پاسخ می‌گوید: و اما جواب تناقض متوهمه آن‌که آنچه مسلمین بر آن متفقند این است که شخص عیسی با تمام کمالات نفسانیه و صفاته المقدسة العالیه، به همان رتبه از کمال و شأن که قبل از عروج دارا بود، نزول خواهد فرمود، لکن نه به عنوان قیام به شرع و دعوت به سوی آن دین؛ مثل طبیب ماهری که دست از معالجه کشیده، به استادتر از خود واگذار کرده باشد. الحاصل، انبیایی که شرعشان منسوخ می‌شود، از نبوت خارج نمی‌شوند و اما آنچه مفاد «لَا نَبِيَّ بَعْدِي‌» است آن است که شخصی که تأسیس دین و شریعتی مِنَ الله نماید و به آن دعوت فرماید، بعد از من نخواهد بود و این دو (نظر) با هم موافقند و حال آن‌که اخبار به رجعت انبیاء بسیار و چنین نیست که همگی مشغول به دعوت به شرع خود باشند و الا لازم می‌آید که در یک زمان، ناسخ و منسوخ و فاضل و مفضول هر دو جمع شوند و این ممکن نیست... پس جواب کلام آخرش (گلپایگانی) که على فرض المحال وصف نبي الله «از او محو نگردد»، معلوم شد که این فرض متناقض با «لَا نَبِيَّ بَعْدِي‌» نخواهد بود؛ چراکه نبی‌ای را که قیام به دعوت شرع خودش نماید، نفی می‌کند نه آن‌که نفی ذوات انبیاء را بنماید. پس اگر عیسی بیاید و کمک‌کار مهدی(ع) باشد بدون دعوت به شرع خودش، خلاف «لَا نَبِيَّ بَعْدِي‌» نخواهد بود؛ چنان که مسلمین با عدم شرع آخر و بقاء دین محمد الی یوم القیامه، قائلند به رجعت انبیاء برای نصرت ائمه هدی(ع)[۱۲۴].

بنا بر آنچه گفته شد جواب شبهه‌افکنان به حیات برخی انبیاء(ع) و یا نزول حضرت عیسی(ع) به صورت‌های ذیل است:

اولاً: مراد از خاتمیت حضرت رسول اکرم(ص)، عدم بعثت پس از ایشان است و انبیای مورد نظر چون حضرت مسیح(ع)، قبل از پیامبر(ص) مبعوث شده‌اند.

ثانیاً: با مبعوث شدن پیامبر(ص)، فقط تشریع شریعت جدید و وحی تشریعی پایان پذیرفت و این همان معنای «خاتمیت» است و انبیای یادشده هیچ یک این دو ویژگی را نداشتند.

ثالثاً: آنچه مورد نفی قرآن است آمدن پیامبر یا پیامبرانی با دین جدید است و آن‌که پیامبری در رکاب حضرت حجت(ع) و مروج دین او باشد، منافاتی با قول به خاتمیت ندارد.[۱۲۵].

منابع

پانویس

  1. در فصل اول این نوشتار، به تفصیل از آن بحث شد.
  2. «خداوند همان است که آسمان‌ها و زمین و آنچه را که میان آنهاست در شش روز آفرید سپس بر اورنگ (فرمانفرمایی جهان) استیلا یافت؛ شما را هیچ دوست و میانجی‌یی جز او نیست؛ آیا پند نمی‌گیرید؟» سوره سجده، آیه ۴.
  3. «کار (جهان) را از آسمان تا زمین تدبیر می‌کند سپس (کردارها) در روزی که در شمار شما هزار سال است به سوی او بالا می‌رود» سوره سجده، آیه ۵.
  4. ابوالحسنی، نفیسه، خاتمیت در قرآن ص ۲۰۷.
  5. ابوالفضل گلپایگانی، فصل الخطاب، ص۲۳۰.
  6. ابوالفضل گلپایگانی، فرائد، ص۵۲.
  7. جعفر سبحانی، خاتمیت از دیدگاه عقل و قرآن، ص۱۶۵.
  8. ابوالفضل گلپایگانی، الفرائد، ص۲۳۰.
  9. هوشیدر مطلق، بهاءالله در قرآن، ص۱۷۰-۱۸۹.
    • مقالات اینترنتی و درگاه‌های مجازی:
    سایت آیین بهائی http://www.aeenebahai.org/fa سایت نگاه ۲۰۳/http://www.newnegah.org/articles .جزوه بشارت -۵۰-۰۶-۲۲-۳۰-۰۹-۲۰۰۹/http://www.newnegah.org/articles
  10. ابوالحسنی، نفیسه، خاتمیت در قرآن ص ۲۰۸.
  11. محمد بن منظور، لسان العرب، ج۴، ص۲۶۸؛ محمد بن یعقوب فیروزآبادی، القاموس المحیط، ج۲، ص۸۳؛ علی خان بن احمد مدنی، الطراز الأول، ج۷، ص۴۱۴؛ محمد مرتضی زبیدی، تاج العروس، ج۶، ص۳۸۳.
  12. احمد بن فارس، معجم مقائیس اللغة، ج۲، ص۳۲۴.
  13. حسن مصطفوی، التحقیق فی کلمات القرآن الکریم، ج۳، ص۱۹۴.
  14. ابن شهر آشوب مازندرانی، متشابه القرآن و مختلفه، ج۱، ص۶۹.
  15. در شبهه ﴿يُلْقِي الرُّوحَ به معنای امر پرداخته شد.
  16. حسین بن محمد راغب اصفهانی، مفردات ألفاظ القرآن، ج۱، ص۸۸.
  17. «خداوند همان است که آسمان‌ها و زمین و آنچه را که میان آنهاست در شش روز آفرید سپس بر اورنگ (فرمانفرمایی جهان) استیلا یافت؛ شما را هیچ دوست و میانجی‌یی جز او نیست؛ آیا پند نمی‌گیرید؟ * کار (جهان) را از آسمان تا زمین تدبیر می‌کند» سوره سجده، آیه ۴-۵.
  18. «به راستی پروردگارتان خداوندی است که آسمان‌ها و زمین را در شش روز آفرید سپس بر اورنگ (فرمانفرمایی جهان) استیلا یافت؛ کار (هستی) را کارسازی می‌کند، هیچ میانجی مگر با اذن او (در کار) نیست، این است خداوند پروردگار شما، او را بپرستید! آیا پند نمی‌گیرید؟» سوره یونس، آیه ۳.
  19. «بگو چه کسی از آسمان و زمین به شما روزی می‌رساند یا کیست که بر گوش و دیدگان (شما) چیرگی دارد و چه کسی زنده را از مرده و مرده را از زنده بیرون می‌آورد و چه کسی امر (آفرینش) را کارسازی می‌کند؟ خواهند گفت: خداوند؛ بگو پس آیا پرهیزگاری نمی‌ورزید؟» سوره یونس، آیه ۳۱.
  20. «خداوند همان است که آسمان‌ها را بی‌ستون‌هایی که آنها را ببینید برافراخت سپس بر اورنگ (فرمانفرمایی جهان) استیلا یافت و خورشید و ماه را رام کرد؛ هر یک تا زمانی معیّن روان است؛ امر (آفرینش) را کارسازی می‌کند، آیات را آشکار می‌دارد باشد که شما به لقای پروردگارتان، یقین کنید» سوره رعد، آیه ۲.
  21. احمد بن فارس، معجم مقائیس اللغة، ج۴، ص۳۰۴؛ نشوان بن سعید حمیری، شمس العلوم، ج۷، ص۴۴۸۹؛ مبارک بن اثیر، النهایة فی غریب الحدیث و الأثر، ج۳، ص۲۰۳.
  22. «فرشتگان و روح، در روزی که اندازه آن پنجاه هزار سال است به سوی او فرا می‌روند» سوره معارج، آیه ۴.
  23. ر.ک: ناصر مکارم شیرازی، تفسیر نمونه، ج۱۷، ص۱۲۰.
  24. «و به سوی او بازگردانده می‌شوید» سوره بقره، آیه ۲۴۵.
  25. «.......».. سوره مائده، آیه ۱۸.
  26. «و همه کارها بدو باز گردانده می‌شود» سوره هود، آیه ۱۲۳.
  27. «و کارها به سوی خداوند باز گردانده می‌شود» سوره بقره، آیه ۲۱۰.
  28. «کار (جهان) را از آسمان تا زمین تدبیر می‌کند سپس (کردارها) در روزی که در شمار شما هزار سال است به سوی او بالا می‌رود» سوره سجده، آیه ۵.
  29. ر.ک: سیدمحمدحسین طباطبائی، المیزان فی تفسیر القرآن، ج۱۶، ص۲۴۷.
  30. خلیل بن احمد فراهیدی، العین، ج۸، ص۴۳۳؛ محمد بن احمد ازهری، تهذیب اللغة، ج۱۵، ص۴۶۳؛ محمد بن مکرم ابن منظور، لسان العرب، ج۱۲، ص۶۴۹؛ احمد بن محمد فیومی، مصباح المنیر، ص۶۸۲؛ فؤاد افرام بستانی، فرهنگ ابجدی، ص۱۰۰۴.
  31. محمد بن مرتضی زبیدی، تاج العروس، ج۱۷، ص۷۷۹.
  32. حسین بن راغب اصفهانی، مفردات الفاظ القرآن، ج۱، ص۸۹۴.
  33. سید رضی، نهج‌البلاغه، حکمت ۳۹۶.
  34. علی بن سیده، المحکم و المحیط الأعظم، ج۱، ص۵۵۸؛ محمد مرتضی زبیدی، تاج العروس، ج۱۷، ص۷۷۹.
  35. محمد بن منظور، لسان العرب، ج۱۲، ص۶۵۰؛ محمد مرتضی زبیدی، تاج العروس، ج۱۷، ص۷۸۰؛ علی بن سیده، المحکم و المحیط الأعظم، ج۱۰، ص۵۸۹.
  36. «فَإِنَّ لِلْقِيَامَةِ خَمْسِينَ مَوْقِفاً كُلُّ مَوْقِفٍ مِقْدَارُهُ أَلْفُ سَنَةٍ ثُمَّ تَلَا ﴿فِي يَوْمٍ كَانَ مِقْدَارُهُ أَلْفَ سَنَةٍ مِمَّا تَعُدُّونَ‌»؛ محمد بن یعقوب کلینی، الکافی، ج۸، ص۱۴۳؛ حر عاملی، وسائل الشیعه، ج۱۶، ص۹۵؛ محمدباقر مجلسی، مرآة العقول، ج۲۵، ص۳۴۳.
  37. محمد علی اسدی نسب، نقد و بررسی شبهات قرآنی بهائیت، ص۱۴۰.
  38. محمد بن حسن طوسی، التبیان فی تفسیر القرآن، ج۸، ص۲۹۴؛ ابوالفتوح رازی، روض الجنان و روح الجنان، ج۱۵، ص۳۱۱؛ محمد سبزواری نجفی، ارشاد الأذهان الی تفسیر القرآن، ج۱، ص۴۲۱؛ محمد جواد نجفی خمینی، تفسیر آسان، ج۱۶، ص۳۳؛ سیدمحمدابراهیم بروجردی، تفسیر جامع، ج۵، ص۳۰۴؛ وهبة بن مصطفی زحیلی، التفسیر المنیر، ج٢١، ص۱۹۰؛ عبدالرحمن بن محمد ثعالبی، جواهر الحسان فی تفسیر القرآن، ج۴، ص۳۲۷.
  39. ملامحسن فیض کاشانی، تفسیر الصافی، ج۴، ص۱۵۴؛ علی بن ابراهیم قمی، تفسیر قمی، ج۲، ص۱۶۸؛ عبد علی عروسی حویزی، تفسیر نورالثقلین، ج۴، ص۲۲۱؛ سیدهاشم بحرانی، البرهان فی تفسیر القرآن، ج۴، ص۳۸۸.
  40. سید محمد حسین طباطبائی، المیزان فی تفسیر القرآن، ج۱۶، ص۲۴۷؛ محمد بن عاشور، التحریر و التنویر، ج۲۱، ص۱۴۷؛ سیدمحمدحسین فضل الله، من وحی القرآن، ج۱۸، ص۲۲۴.
  41. فضل بن حسن طبرسی، جوامع الجامع، ج۳، ص۲۸۸؛ محمد بن علی شریف لاهیجی، تفسیر شریف لاهیجی، ج۳، ص۵۹۳؛ ابوالمحاسن جرجانی، جلاء الأذهان، ج۷، ص۲۸۲.
  42. نصر بن محمد سمرقندی، بحرالعلوم، ج۳، ص۳۳؛ محمد بن احمد قرطبی، جامع لأحکام القرآن، ج۱۴، ص۸۶؛ حسین حسینی شاه عبدالعظیمی، تفسیر اثنا عشری، ج۱۰، ص۳۷۵؛ سید محمد ابراهیم بروجردی، تفسیر جامع، ج۵، ص۳۰۴.
  43. ر.ک: سید نصرت امین، مخزن العرفان، ج۱۰، ص۱۶۶.
  44. محمد حسین طباطبائی، المیزان فی تفسیر القرآن، ج۱۶، ص۲۴۷.
  45. همانند: ﴿إِنَّا أَنْزَلْنَا التَّوْرَاةَ فِيهَا هُدًى وَنُورٌ... «ما تورات را که در آن رهنمود و روشنایی بود، فرو فرستادیم.».. سوره مائده، آیه ۴۴، ﴿نَزَّلَ عَلَيْكَ الْكِتَابَ بِالْحَقِّ... «(این) کتاب را که کتاب‌های آسمانی پیش از خود را راست می‌شمارد، به حق بر تو (به تدریج) فرو فرستاد.».. سوره آل عمران، آیه ۳، ﴿اللَّهُ الَّذِي أَنْزَلَ الْكِتَابَ بِالْحَقِّ «خداوند است که کتاب را به حق و ترازو را فرو فرستاد و تو چه می‌دانی؟ شاید رستخیز نزدیک باشد» سوره شوری، آیه ۱۷، ﴿تَنْزِيلُ الْكِتَابِ لَا رَيْبَ فِيهِ مِنْ رَبِّ الْعَالَمِينَ «فرو فرستادن این کتاب (آسمانی) که تردیدی در آن نیست از سوی پروردگار جهانیان است» سوره سجده، آیه ۲.
  46. ر.ک: ناصر مکارم شیرازی، تفسیر نمونه، ج۱۷، ص۱۱۹.
  47. «امروز دینتان را کامل و نعمتم را بر شما تمام کردم و اسلام را (به عنوان) آیین شما پسندیدم» سوره مائده، آیه ۳.
  48. «کار (جهان) را از آسمان تا زمین تدبیر می‌کند سپس (کردارها) در روزی که در شمار شما هزار سال است به سوی او بالا می‌رود» سوره سجده، آیه ۵.
  49. ابوالحسنی، نفیسه، خاتمیت در قرآن ص ۲۱۱-۲۲۳.
  50. «در آن روز، خداوند جزای راستین آنان را بی‌کم و کاست می‌دهد و خواهند دانست که خداوند همان حقّ آشکار است» سوره نور، آیه ۲۵.
  51. ابوالحسنی، نفیسه، خاتمیت در قرآن ص ۲۲۳.
  52. ابوالفضل گلپایگانی، فرائد، ص۲۸۲.
  53. «اوست که پیامبرش را با رهنمود و دین راستین فرستاد تا آن را بر همه دین‌ها برتری دهد اگر چه مشرکان نپسندند» سوره توبه، آیه ۳۳.
  54. «دین شما از شما و دین من از من» سوره کافرون، آیه ۶.
  55. «با آن دسته از اهل کتاب که به خداوند و به روز بازپسین ایمان نمی‌آورند و آنچه را خداوند و پیامبرش حرام کرده‌اند حرام نمی‌دانند و به دین حق نمی‌گروند جنگ کنید تا به دست خود با خواری جزیه بپردازند» سوره توبه، آیه ۲۹.
  56. محمد ابراهیم خان، محمد: خاتم انبیاء، ص۱۰۰، برگرفته از سایت آیین بهائی. www.aeenebahai.org.
  57. ابوالحسنی، نفیسه، خاتمیت در قرآن ص ۲۲۴.
  58. کلمه دین در قرآن در معانی: «پاداش و جزا» [﴿مَالِكِ يَوْمِ الدِّينِ «مالک روز پاداش و کیفر» سوره فاتحه، آیه ۴، «طاعت و بندگی» [﴿دَعَوُا اللَّهَ مُخْلِصِينَ لَهُ الدِّينَ «خداوند را با پرستش خالصانه بخوانند» سوره یونس، آیه ۲۲، «مجموعه معارف و احکام الهی» [﴿لِيَتَفَقَّهُوا فِي الدِّينِ «تا دین آگاه شوند» سوره توبه، آیه ۱۲۲، «قانون و شریعت» [﴿لَا إِكْرَاهَ فِي الدِّينِ «در (کار) دین هیچ اکراهی نیست» سوره بقره، آیه ۲۵۶ و... کاربرد دارد. برای مطالعه بیشتر ر.ک: علی اکبر قرشی، قاموس قرآن، ج۲، ص۳۷۹-۳۸۱.
  59. «به راستی آنان که به زنان پاکدامن بی‌خبر مؤمن، تهمت (زنا) می‌زنند، در این جهان و در جهان واپسین لعنت شده‌اند و آنان را عذابی سترگ خواهد بود * روزی که زبان و دست و پای آنها بدانچه می‌کرده‌اند به زیان آنها، گواهی می‌دهد * در آن روز، خداوند جزای راستین آنان را بی‌کم و کاست می‌دهد و خواهند دانست که خداوند همان حقّ آشکار است» سوره نور، آیه ۲۳-۲۵.
  60. محمد بن حسن طوسی، التبیان فی تفسیر القرآن، ج۷، ص۴۲۳؛ ملامحسن فیض کاشانی، تفسیر الصافی، ج۳، ص۴۲۷؛ قمی مشهدی، کنز الدقائق، ج۹، ص۲۷۱؛ جلال الدین سیوطی، الدر المنثور، ج۵، ص۳۶؛ فخرالدین رازی، مفاتیح الغیب، ج۲۳، ص۳۵۴؛ فضل بن حسن طبرسی، مجمع البیان، ج۷، ص۲۱۱؛ محمد بن جریر طبری، جامع البیان، ج۱۸، ص۸۴؛ ابوالفتوح رازی، روض الجنان و روح الجنان، ج۱۴، ص۱۱۴؛ ملا محسن فیض کاشانی، الأصفی فی تفسیر القرآن، ج۲، ص۸۴۱؛ سید عبدالله شبر، تفسیر القرآن الکریم، ج۱، ص۳۴۰؛ محمد جواد مغنیه، الکاشف، ج۵، ص۴۱۰؛ سید محمد حسین فضل الله، من وحی القرآن، ج۱۶، ص۲۷۶؛ ملا فتح الله کاشانی، زبدة التفاسیر، ج۴، ص۴۹۱؛ محمد بن علی شوکانی، فتح القدیر، ج۴، ص۲۱؛ سید بن قطب، فی ظلال القرآن، ج۴، ص۲۵۰۵؛ سید محمد حسین طباطبائی، المیزان فی تفسیر القرآن، ج۱۵، ص۹۵؛ ناصر مکارم شیرازی، تفسیر نمونه، ج۱۴، ص۴۱۹.
  61. فضل بن حسن طبرسی، جوامع الجامع، ج۳، ص۱۰۰؛ محمود زمخشری، الکشاف عن حقائق غوامض التنزیل، ج۳، ص۲۲۳؛ محمد بن عاشور، التحریر و التنویر، ج۱۸، ص۱۵۴.
  62. «در آن روز، خداوند جزای راستین آنان را بی‌کم و کاست می‌دهد و خواهند دانست که خداوند همان حقّ آشکار است» سوره نور، آیه ۲۵.
  63. جعفر سبحانی، خاتمیت از دیدگاه عقل و قرآن، ص۱۴۲-۱۴۴.
  64. «هر گونه با مردم رفتار کنی به همان شکل، با تو رفتار می‌شود». ابن عطیه اندلسی، المحورالوجیز، ج۴، ص۱۷۴؛ سید محمود آلوسی، روح المعانی، ج۹، ص۳۲۶؛ سید عبدالحسین طیب، اطیب البیان، ج۹، ص۵۱۳.
  65. «مالک روز پاداش و کیفر» سوره فاتحه، آیه ۴.
  66. احمد شاهرودی، راهنمای دین در دفع شبهات مبطلین، ص۱۸۹.
  67. «در آن روز، خداوند جزای راستین آنان را بی‌کم و کاست می‌دهد و خواهند دانست که خداوند همان حقّ آشکار است» سوره نور، آیه ۲۵.
  68. «با آن دسته از اهل کتاب که به خداوند و به روز بازپسین ایمان نمی‌آورند و آنچه را خداوند و پیامبرش حرام کرده‌اند حرام نمی‌دانند و به دین حق نمی‌گروند جنگ کنید تا به دست خود با خواری جزیه بپردازند» سوره توبه، آیه ۲۹.
  69. عبدالکریم موسوی، جمال أبهی، ص۲۷۸.
  70. «در آن روز، خداوند جزای راستین آنان را بی‌کم و کاست می‌دهد و خواهند دانست که خداوند همان حقّ آشکار است» سوره نور، آیه ۲۵.
  71. ﴿يُدَبِّرُ الْأَمْرَ مِنَ السَّمَاءِ إِلَى الْأَرْضِ ثُمَّ يَعْرُجُ إِلَيْهِ فِي يَوْمٍ كَانَ مِقْدَارُهُ أَلْفَ سَنَةٍ مِمَّا تَعُدُّونَ «کار (جهان) را از آسمان تا زمین تدبیر می‌کند سپس (کردارها) در روزی که در شمار شما هزار سال است به سوی او بالا می‌رود» سوره سجده، آیه ۵.
  72. در شبهه ﴿يُدَبِّرُ الْأَمْرَ مورد بررسی قرار گرفت.
  73. محمد بن ابی جمهور، عوالی اللئالی، ج۴، ص۱۰۴؛ محمد محسن فیض کاشانی الصافی، ج۱، ص۳۵؛ حبیب الله هاشمی خوئی، منهاج البراعة، ج۶، ص۱۸۱.
  74. ابوالحسنی، نفیسه، خاتمیت در قرآن ص ۲۲۶.
  75. «و هر امّتی را زمانه‌ای است و چون زمانه آنان سر آید نه ساعتی واپس می‌روند و نه پیش می‌افتند» سوره اعراف، آیه ۳۴.
  76. «و هر امّتی را پیامبری است که چون پیامبرشان بیاید میان آنان به دادگری داوری می‌شود و به آنان ستم نخواهد رفت» سوره یونس، آیه ۴۷.
  77. «و هر امّتی را زمانه‌ای است و چون زمانه آنان سر آید نه ساعتی واپس می‌روند و نه پیش می‌افتند» سوره اعراف، آیه ۳۴.
  78. ابوالفضل گلپایگانی، فرائد، ص۵۴.
  79. مقاله خاتمیت (پژوهشی در ریشه‌ها و پایه‌های اعتقاد به پایان یافتن ارتباط خداوند با انسان) برگرفته از: www.allbahainews.wordpress.
  80. محمد ابراهیم خان، محمد: خاتم انبیاء، ص۶۲ و ۷۳.
  81. محمد مصطفی، بهاءالله اعلان عظیم قرآن، مترجم فارسی: ف. ج. ف، فصل نهم، برگرفته از سایت آیین بهائی.
  82. هوشیدر مطلق، بهاءالله در قرآن، ص۵۶-۵۴.
  83. ابوالحسنی، نفیسه، خاتمیت در قرآن ص ۲۳۱-۲۳۴.
  84. محمد بن درید، جمهرة اللغة، ج۱، ص۶۰؛ محمد بن ازهری، تهذیب اللغة، ج۱۵، ص۴۵۲؛ علی بن سیده، المحکم و المحیط الأعظم، ج۱۰، ص۵۷۱؛ ابن منظور، لسان العرب، ج۱۲، ص۲۲؛ حسن مصطفوی، التحقیق فی کلمات القرآن الکریم، ج۱، ص۱۴۹؛ فؤاد أفرام بستانی، فرهنگ ابجدی، ص۱۲۷.
  85. محمد بن یعقوب فیروزآبادی، القاموس المحیط، ج۴، ص۷.
  86. احمد بن فارس، معجم مقائیس اللغة، ج۱، ص۷.
  87. نشوان بن سعید حمیری، شمس العلوم، ج۱، ص۱۲۱.
  88. محمد بن مرتضی زبیدی، تاج العروس، ج۱۶، ص۲۶.
  89. حسین بن محمد راغب اصفهانی، مفردات ألفاظ القرآن، ج۱، ص۸۶.
  90. اسماعیل بن حماد جوهری، الصحاح، ج۵، ص۱۸۶۴.
  91. عبدالله بن محمد أزدی، کتاب الماء، ج۱، ص۷۰.
  92. «پروردگارا! و ما را فرمانبردار خود بگمار و از فرزندان ما خویشاوندانی را فرمانبردار خویش (برآور) و شیوه‌های پرستشمان را به ما بنما و توبه ما را بپذیر بی‌گمان تویی که توبه‌پذیر مهربانی» سوره بقره، آیه ۱۲۸.
  93. «شما بهترین گروهی بوده‌اید که (به عنوان سرمشق) برای مردم پدیدار شده‌اید؛ به کار پسندیده فرمان می‌دهید و از (کار) ناپسند باز می‌دارید» سوره آل عمران، آیه ۱۱۰.
  94. «و هر امّتی را زمانه‌ای است و چون زمانه آنان سر آید نه ساعتی واپس می‌روند و نه پیش می‌افتند» سوره اعراف، آیه ۳۴.
  95. «و چون به آب مدین رسید بر آن، گروهی را دید که (گوسفندان خود را) آب می‌دادند» سوره قصص، آیه ۲۳.
  96. «و آنان را به دوازده سبط که هر یک امتی بود بخش کردیم» سوره اعراف، آیه ۱۶۰.
  97. ﴿وَمَا مِنْ دَابَّةٍ فِي الْأَرْضِ وَلَا طَائِرٍ يَطِيرُ بِجَنَاحَيْهِ إِلَّا أُمَمٌ أَمْثَالُكُمْ «و هیچ جنبنده‌ای در زمین نیست و نیز هیچ پرنده‌ای که با دو بال خود می‌پرد، جز اینکه گروه‌هایی همچون شما هستند» سوره انعام، آیه ۳۸.
  98. محمد حسین راغب اصفهانی، مفردات الفاظ القرآن، ج۱، ص۸۶.
  99. «به راستی ابراهیم (به تنهایی) امتی فروتن برای خداوند و درست‌آیین بود و از مشرکان نبود» سوره نحل، آیه ۱۲۰.
  100. «(نه،) بلکه گفتند: ما به راستی پدرانمان را بر آیینی یافته‌ایم و ما نیز در پی آنان رهجوییم * و بدین‌گونه ما پیش از تو در هیچ شهری بیم‌دهنده‌ای نفرستادیم مگر که کامروایان آن (شهر) گفتند: ما پدران خویش را بر آیینی یافته‌ایم و آثار آنان را پی می‌گیریم» سوره زخرف، آیه ۲۲-۲۳.
  101. اسماعیل بن حماد جوهری، الصحاح، ج۴، ص۱۶۲۱؛ محمد بن یعقوب فیروزآبادی، القاموس المحیط، ج۳، ص۴۴۷.
  102. خلیل بن احمد فراهیدی، کتاب العین، ج۶، ص۱۷۸؛ عبدالله بن محمد أزدی، کتاب الماء، ج۱، ص۴۴؛ محمد بن مکرم ابن منظور، لسان العرب، ج۱۱، ص۱۱.
  103. محمد بن احمد أزهری، تهذیب اللغة، ج۱۱، ص۱۳۲؛ علی بن اسماعیل بن سیده، المحکم و المحیط الاعظم، ج۷، ص۴۸۷.
  104. حسین بن محمد راغب اصفهانی، مفردات ألفاظ القرآن، ج۱، ص۶۵؛ حسن مصطفوی، التحقیق فی کلمات القرآن، ج۱، ص۴۳.
  105. «و بی‌گمان پیش از تو پیامبرانی فرستادیم و به آنان همسران و فرزندانی دادیم و هیچ پیامبری را نسزد که معجزه‌ای بیاورد مگر با اذن خداوند؛ هر سرآمدی، زمانی نگاشته دارد» سوره رعد، آیه ۳۸.
  106. «و هر امّتی را زمانه‌ای است و چون زمانه آنان سر آید نه ساعتی واپس می‌روند و نه پیش می‌افتند» سوره اعراف، آیه ۳۴.
  107. «پیامبرانشان گفتند: آیا درباره خداوند- آفریننده آسمان‌ها و زمین- تردیدی هست؟ او شما را فرا می‌خواند تا برخی از گناهانتان را بیامرزد و (مرگ) شما را تا مدّتی معیّن پس افکند؛ گفتند: شما (نیز) جز بشری مانند ما نیستید که می‌خواهید ما را از آنچه پدرانمان می‌پرستیدند، باز دارید؛ بنابراین برهانی روشن برای ما بیاورید» سوره ابراهیم، آیه ۱۰.
  108. «آیا ندیده‌ای که خداوند از شب می‌کاهد و بر روز می‌افزاید و از روز می‌کاهد و بر شب می‌افزاید و خورشید و ماه را رام گردانید؛ هر کدام تا زمانی معیّن روانه‌اند و خداوند از آنچه انجام می‌دهید آگاه است» سوره لقمان، آیه ۲۹.
  109. ﴿فَإِذَا بَلَغْنَ أَجَلَهُنَّ فَأَمْسِكُوهُنَّ بِمَعْرُوفٍ أَوْ فَارِقُوهُنَّ بِمَعْرُوفٍ «پس، چون به سر آمد عدّه خویش رسیدند یا به شایستگی نگاهشان دارید یا به شایستگی از آنان جدا شوید و دو تن دادگر از (میان) خود گواه بگیرید و گواهی را برای خداوند برپا دارید؛ این است که با آن، به کسی که به خداوند و روز بازپسین ایمان دارد اندرز داده می‌شود و هر کس از خداوند پروا کند (خداوند) برای او دری می‌گشاید» سوره طلاق، آیه ۲.
  110. «و هر امّتی را زمانه‌ای است و چون زمانه آنان سر آید نه ساعتی واپس می‌روند و نه پیش می‌افتند» سوره اعراف، آیه ۳۴.
  111. تلخیص از: ناصر مکارم شیرازی، تفسیر نمونه، ج۶، ص۱۵۸-۱۵۷.
  112. یعقوب جعفری، سیری در علوم قرآن، ص۲۹۳.
  113. محمد بن حسن طوسی، التبیان فی تفسیر القرآن، ج۴، ص۳۹۱؛ فضل بن حسن طبرسی، مجمع البیان، ج۴، ص۶۴۱.
  114. محمد علی اسدی نسب، نقد و بررسی شبهات قرآنی بهائیت، ص۱۴۲.
  115. ابوالحسنی، نفیسه، خاتمیت در قرآن ص ۲۳۴-۲۳۸.
  116. «یهودیان گفتند عزیر پسر خداوند است و مسیحیان گفتند: مسیح پسر خداوند است؛ این گفتار، سر زبان آنهاست که با گفته کافران پیشین همانندی می‌کند؛ خداوندشان بکشاد! چگونه (از حقّ) باز گردانیده می‌شوند؟» سوره توبه، آیه ۳۰.
  117. ابوالفضل گلپایگانی، فرائد، ص۳۰۳.
  118. محمد خاتم انبیاء، ص۱۱۵-۱۱۶ به نقل از سایت: www.aeenebahai.org.
  119. ابوالحسنی، نفیسه، خاتمیت در قرآن ص ۲۴۲.
  120. عباس مهدوی‌فرد، بهائیت، ص۱۶۳-۱۶۴.
  121. لطف‌الله صافی گلپایگانی، منتخب الأثر فی الامام الثانی عشر(ع)، ج۲، ص۳۰۰ -۳۰۳.
  122. محمد بن بابویه، کمال الدین و تمام النعمة، ج۱، ص۳۳۱، ح۱۶.
  123. یحیی بن البطریق، عمدة عیون صحاح الأخبار فی مناقب امام الأبرار، ص۴۳۰؛ علی یزدی حائری، الزام الناصب فی اثبات الحجة الغائب، ج۱، ص۱۵۷.
  124. احمد شاهرودی، راهنمای دین در رفع شبهات مبطلین، ص۱۸۶-۱۸۷.
  125. ابوالحسنی، نفیسه، خاتمیت در قرآن ص ۲۴۴.