خلافت الهی
خلافت به معنای جانشینی است و خلیفه یعنی کسی که جای شخص دیگر مینشیند و به نوعی حاکم است. خلافت در واقع منصب الهی است و خلیفه باید از جانب خدا انتخاب شود. علاوه بر این، ممکن است لفظ خلیفه منصرف به کسی باشد که رسول خدا (ص) او را برای خلافت تعیین کرده باشد.
دلایل مختلف عقلی و نقلی مبنی بر ضرورت خلافت الهی بیان شده است و راز خلافت، آگاهی به همه اسماء، حقایق و معارف و برخورداری از علم لدنی است. خلافت الهی دارای جایگاه و شؤون بلندی است که برخی از آنها عبارت است از: کاملترین جلوه الهی؛ محوریت خلیفه الهی در نظام آفرینش؛ معلمی فرشتگان؛ خداگونه بودن خلیفه الهی؛ افضلیت خلیفه الهی؛ حامل امانت الهی؛ برخورداری از مقام کرامت؛ برخورداری از مقام امامت.
معناشناسی
معنای لغوی
خلیفه و خلافت از ریشه خلف (پشت سر) به معنای جانشینی است. ابن منظور ذیل واژه خلف میگوید: "خَلَفَه يَخْلُفُه یعنی جانشین شد. خَلَفَ فلان فلاناً یعنی فلانی جانشین فلانی شد...[۱]. راغب اصفهانی مینویسد: خلافت به معنای نیابت و جانشینی از دیگری وضع گردیده است که این جانشینی یا به علت غایب بودن شخص یا مرگ وی و یا ناتوانی او و یا برای احترام و شرافت جانشین است[۲]. در مجموع خلیفه یعنی کسی که جای شخص دیگر مینشیند و شخص جانشین در حکم کسی است که جانشینی او را بر عهده گرفته است و باید همه شئون و کارهایی که بر عهده یک جانشین است را نیز تقبل نماید[۳].
معنای اصطلاحی
«خلیفه» در اصطلاح به معنای حاکم است، بنابراین منظور از خلافت آدم، حاکمیت او در روی زمین است، همچنانکه در آیه ﴿يَا دَاوُودُ إِنَّا جَعَلْنَاكَ خَلِيفَةً فِي الْأَرْضِ...﴾[۴] آمده است[۵].
خلیفه کسی است که همواره قیام به خلافت و نمایندگی از آفریدگار بر جامعه بشر خصوصاً و بر جامعه ممکنات عموماً بنماید و این از مناصب عالیه و بهترین موهبتهای الهی است که بر جامعه ممکنات ارزانی داشته و لازم وجود بشر و نظام تکلیف وجود خلیفه است[۶].
خلیفةالله در اصطلاح اسلامی به این معنا آمده است که خدا کسی را از میان مردم به عنوان حاکم و امام انتخاب میکند؛ و نیز خلافت در اصطلاح شرع اسلام عبارت است از امامت، پیشوایی، حکومت، ریاست و گستره عمومی در امور دین و دنیا به عنوان جانشین پیامبر (ص).
ابنخلدون در تعریف خلافت میگوید: "خلافت عبارت است از وادار کردن تمامی مردم بر مقتضای نظر شرعی در مصالح اخروی و دنیوی، زیرا در نظر شارع تمامی مصالح دنیوی در راستای مصالح اخروی معتبر است پس در حقیقت خلافت عبارت است از جانشین شدن از طرف صاحب شریعت برای حراست و پاسداری از دین و سیاست دنیا"[۷].
"یوسف ایبش" هم در کتاب خویش به نقل از ماوردی در تعریف خلافت میگوید: آن عبارت است از جانشین شدن از طرف پیامبر (ص) برای پاسداری دین و سیاست دنیا[۸].
بعضی از نویسندگان خلافت الهی را مرادف با مقام ولایت امری میدانند.
"سعید العذاری" میگوید:"معنی خلیفه مرادف با اولی الامری میباشد و معنای خلافت مرادف ولایت و پادشاهی کردن است"[۹]. همچنین قلقشندی میگوید:"خلافت در عرف عام اطلاق میشود بر سرپرستی و زعامت بزرگ که عبارت باشد از ولایت عمومی بر همه امت و قیام به امور امت..."[۱۰].
در کتاب اقرب الموارد خلافت را چنین معنا کردهاند: در اصطلاح شرع، خلیفه به معنای امامی است که بعد از امام دیگر میآید و جانشین او میگردد[۱۱].
از معنای اصطلاحی خلیفه و خلافت فهمیده میشود که خلافت در واقع منصب الهی است و خلیفه باید از جانب خدا انتخاب شود. علاوه بر این، ممکن است لفظ خلیفه منصرف به کسی که رسول خدا (ص) او را برای خلافت تعیین کرده باشد. پیامبر اکرم (ص) لفظ خلیفه را در معنای نیابت و جانشینی از طرف خود بکار برده است و این لقب بزرگ جانشینی را به وصی و باب شهر علمش، امام علی (ع) بخشید. تمام اصحاب برجسته، اتفاق دارند که پیامبر (ص) بدون تعیین خلیفه از دنیا نرفته است[۱۲].
چند نکته
چهار کلمه خلیفه، امامت، نبوت و رسالت، از واژگانی هستند که از جهت لغوی، دارای معانی عامی بوده و شامل موارد کثیری میشوند؛ اما از جهت اصطلاحی دینی، دارای معانی خاص بوده و عدهای محدود و مخصوص را در بر میگیرند.
هر چهار کلمه از جهت مفهوم با هم اختلاف دارند؛ لذا نظریه ترادف معنا در بعضی از آنها[۱۳]، مانند نبوت و رسالت مردود است.
هر چهار کلمه با وجود معانی مختلف، ممکن است در یک مصداق جمع شوند که فردی از بندگان خاصّ خدای سبحان، دارای مقامها خلافت، نبوت، رسالت و امامت باشد، چنان که در حضرت ابراهیم (ع)، همه آن مقامها جمع بود.
از جهت وحدت مصداق، امامت با خلافت، در روایتی از امام رضا (ع) در تعریف امام آمده است:"امام، امین خداوند در میان آفریدههایش و حجت پروردگار بر بندگانش و جانشین خداوند در سرزمینهایش و دعوت کننده مردم به سوی خدا و دفاع کننده از احکام و محرّمات الهی است"[۱۴].
با کمی دقت در روایات ولایت، معلوم میشود ولایتِ ولیّ حقی که به معنای راهنما و سرپرست دینی مطرح شده، قابل انطباق بر امامت و خلافت نیز است و هر سه لفظ ولایت، امامت و خلافت، دارای یک مصداق و فقط منطبق بر یک فرد در هر زمانی میشود.
بنابراین، خلافت از جهت مراحل، در مرحله قبل از مراحل نبوت، رسالت و امامت و از جهت رتبهبندی عقلی، بعد از رتبه عبودیت قرار دارد تا مقام عبودیت محقًق نشود، خلافت تحقق نمییابد و بعد از تحقق شایستگی خلافت، از جهت رتبه، نوبت به مقامات والای معنوی نبوت، رسالت و امامت میرسد.
پس: خلافت مانند کلمه "حجةالله" با امامت، نبوت، رسالت و ولایت ولیّ حق، از جهت مصداق هیچ تفاوتی ندارد[۱۵] و دارای معنایی است که شامل همه آنها میشود، اگر چه هر کدام از آن واژهها، معنای ارزشمند و والایی دارند که قابل تصور و تبیین با الفاظ نیستند؛ لذا کلمه خلیفه[۱۶] بر وصیّ پیامبر اطلاق میگردد، در حالی که اطلاق نبوت و رسالت بر او جایز نیست؛ همچنان که ممکن است، فردی دارای مقام امامت باشد، ولی دارای مقام نبوت و رسالت به معنای معروف نباشد، مانندِ ائمه اهلبیت پیامبر اسلام (ص)؛ لذا اطلاق هر یک از آن کلمات، با لحاظ جهتی است، که در آنان وجود دارد.
بنابراین، بر همه پیامبران و اوصیای آنان، کلمه خلافت قابل انطباق است و از آنها به خلفای الهی تعبیر میشود[۱۷].
پیشینه
در قرآن کریم، آفرینش انسان در زمین با خلافت حضرت آدم(ع) آغاز میشود[۱۸] و در برخی آیات، ولایت حقتعالی، ولایت پیامبر اکرم(ص) و ولایت اولوالامر و ولایت عموم مؤمنان ذکر شده است[۱۹] در روایات نیز قوام عالم به خلیفه و حجت الهی در زمین دانسته شده[۲۰] و ولایت و خلافت پیامبر اسلام(ص) و ائمه(ع) مطرح گردیده است[۲۱]. همچنین ولایت ظاهری و باطنی و صفات اولیای حق بیان شده است[۲۲].[۲۳]
خلافت الهی از نگاه قرآن
واژه خلیفه در دو مورد به شکل مفرد و در باقی موارد به صورت جمع "خلائف" و "خلفا" در قرآن کریم به کار رفته است. واژه خلیفه با برشمردن اشتقاقهای آن در قرآن کاربرد فراوان دارد که در مجموع بیشتر آیات به معنای کنار رفتن گروهی و جانشین شدن گروهی دیگر آمده است[۲۴]. در آیات مراد، خلافت و جانشینی عامه مردم است که از طرف خداوند برای آبادانی زمین و بهره بردن از نعمت در آن اذن داده شده است. بنابراین یک دسته از آیات نشان دهنده خلافت عامه مردم در استفاده از نعمتهای الهی است که بنابر حکمت الهی از نعمتهای خداوند در زمین استفاده میبرند[۲۵].
در برابر آیاتی وجود دارد که مسئله خلافت و جانشینی را به معنای خاص مطرح کردهاند که دانشمندان از آن آیات، شأن ولایت خاصه و تصرف در امور را برای آن خلفا استفاده کردهاند مانند: ﴿وَإِذْ قَالَ رَبُّكَ لِلْمَلَائِكَةِ إِنِّي جَاعِلٌ فِي الْأَرْضِ خَلِيفَةً﴾[۲۶].
بنابراین واژه خلیفه به معنای جانشینی خداوند در قرآن در دو معنا به کار رفته است: یکی به معنای جانشینی عام و برای استفاده از نعمتهای خداوند در زمین و دوم به معنای جانشینی خاص و دارای مقام و منصب الهی که از آثار آن داشتن ولایت و حق تصرف در امور دیگران است تا در سایه رهبری آنان احکام و قوانین الهی از تغییرو تحریف محفوظ ماند و بر این اساس است که وجود آن خلفای الهی برای همیشه در روی زمین به عنوان حجت الهی و هدایتگر انسانها لازم است و از طرف دیگر برای همه واجب است که با آنان مخالفت نورزیده و فرمانبردار آنان باشند[۲۷].[۲۸]
حضرت آدم (ع) و خلافت الهی
خداوند قبل از خلقت آدم به ملائکه فرمود: ﴿إِنِّي جَاعِلٌ فِي الْأَرْضِ خَلِيفَةً﴾[۲۹]. در اینکه خلیفه کیست و خلافت او از چه کسی بوده و در چه چیزی خلافت داشته، بین صاحبنظران اختلاف است. گروهی (اکثریت) شخص آدم را و گروهی دیگر فرزندان او را خلیفه میدانند که از پدر خلافت کردند[۳۰]. گروهی نیز آدم را خلیفه و جانشین گروههای قبل از خودش میدانند[۳۱]. ابن عباس آدم را جانشین گروههای جن که قبل از او بودند میداند[۳۲]. گروهی نیز گفتهاند آدم خلیفه فرشتگانی بوده که قبل از او در زمین حاکم بودهاند[۳۳]. ابن مسعود و سُدی و دیگران آدم را خلیفه خدا میدانند[۳۴].
علامه طباطبایی، خلافت از خدا را قول اصح میداند؛ زیرا پاسخ خدا به ملائکه و گوشزد کردن مقام برجسته آدم و مسئله تعلیم اسماء با خلافت الهی سازگار است، نه خلافت از دیگر انسانها[۳۵]. رشید رضا نیز وسعت دانش و خرد و اندیشه آدم و دامنه کارکرد بیکران او و... را دلیل شایستگی او برای خلافت از خدا میداند[۳۶]. گروهی با استناد به آیات ﴿وَإِلَى ثَمُودَ أَخَاهُمْ صَالِحًا قَالَ يَا قَوْمِ اعْبُدُوا اللَّهَ مَا لَكُمْ مِنْ إِلَهٍ غَيْرُهُ هُوَ أَنْشَأَكُمْ مِنَ الْأَرْضِ وَاسْتَعْمَرَكُمْ فِيهَا فَاسْتَغْفِرُوهُ ثُمَّ تُوبُوا إِلَيْهِ إِنَّ رَبِّي قَرِيبٌ مُجِيبٌ﴾[۳۷] و ﴿آمِنُوا بِاللَّهِ وَرَسُولِهِ وَأَنْفِقُوا مِمَّا جَعَلَكُمْ مُسْتَخْلَفِينَ فِيهِ فَالَّذِينَ آمَنُوا مِنْكُمْ وَأَنْفَقُوا لَهُمْ أَجْرٌ كَبِيرٌ﴾[۳۸] خلافت آدم را در کشت و کار در زمین دانستهاند تا نهرها را جاری کند و زمین را آباد نماید.
کتاب مقدس نیز خلافت آدم را در حکمفرمایی به حیوانات دیگر و فرمان روایی در زمین میداند[۳۹]. گروهی، خلافت آدم را تخلق به اخلاق الهی و اجرای فرامین حق و اداره امور خلق و دعوت آنان به اطاعت خدا میدانند[۴۰] و نیز گفتهاند نمایندگی آدم از خدا به معنای نمایان گری صفات و کمالات اوست[۴۱].
مقام خلیفة اللهی مخصوص حضرت آدم نبوده، بلکه مربوط به نوع انسان است[۴۲] از این جهت باید خلافت الهی برای آدم را هدف و مقصود آفرینش او بدانیم، نه عقوبتی برای آدم[۴۳].[۴۴]
حقیقت خلافت الهی
ارکان خلافت الهی
اجزاء خلافت شامل مستخلِف که خداوند سبحان است (خلیفه گرداننده)، مستخلف که انسانهای روی زمین هستند (خلیفه شده)، مستخلَف علیه (آنچه خلافت بر آن صورت گرفته است) که شامل انسان، جامعه و زمین (طبیعت) است.
- خلیفه (مستخلَف): در تعیین مصداق خلیفه و اینکه چه کسی است و خلیفه الهی در زمین کیست؟ آیا این مقام به شخص حضرت آدم (ع) اختصاص دارد یا شامل کسان دیگر نیز میشود، چندین احتمال مطرح است: مقام خلافت الهی، به شخص حقیقی آدم (ع) اختصاص دارد و به انسانهای دیگر مختص نیست؛ تعمیم خلافت الهی به انسانهای کامل؛ تعمیم مقام خلافت الهی به عموم انسانها؛ تعمیم آن به همه انسانها اعم از مؤمن و کافر. با بررسی احتمالات پنجگانه این نتیجه به دست میآید که خلافت الهی ویژه شخص حضرت آدم (ع) نیست و نیز به انسانهای کامل و مؤمن اختصاص ندارد، بلکه به نوع بشریت اختصاص دارد؛ یعنی تمام انسانها بالقوه خلیفه الهیاند و بالفعل هر شخصی با توجه به کمالات و مظهریت اسمای حسنای الهی، در مرتبهای از خلافت قرار دارد. برای درک این مفهوم، باید حقیقت خلافت و مراتب آن توجه کرد[۴۵].
- خلیفه گرداننده (مستخلفٌعنه): به کسی که خلیفه، خلافت وی را به عهده دارد "مستخلفٌعنه" اطلاق میشود. حال نکته دیگر در باب خلافت این است که مستخلفٌعنه کیست؟ و انسان جانشین چه کسی است؟ در این مورد نیز اقوال، مختلف است:
- فرشتگانی هستند که در زمین بودند و به جنگ جنهایی رفتند که به فرماندهی ابلیس در زمین زندگی میکردند و دست به فساد و خونریزی زده بودند. این گروه از فرشتگان از جانب خداوند مأمور نابود کردن گروه تبهکار جن شدند و پس از آن بر زمین حاکم شدند؛ این احتمال مورد قبول نیست:
- جنهای فاسد و خونریزی بودند که منقرض شدند و آدم (ع) جانشین آنها شد. این احتمال با توجه به اعتراض فرشتگان و اعلام آمادگی آنها برخلافت و استدلال بر شایستگی خود، با جانشینی حضرت آدم (ع) تناسبی ندارد.
- همه موجودات هستند، زیرا آدمی نسخه جمع عالم است و از همه انواع کائنات و اصناف موجودات، نمونهای در او به ودیعت گذاشته شده است.
- انسانهای پیشین موسوم به "نسناس" هستند.
- خدای سبحان است. نظر دقیق آن است که این خلافت از آن خداست.
- عناصر استخلاف (مستخلف علیه): مستخلف علیه یعنی آنچه خلافت بر آن صورت گرفته است که شامل انسان، جامعه و زمین و طبیعت است[۴۶].
درجات خلافت الهی
براساس آیه ﴿إِنِّي جَاعِلٌ فِي الْأَرْضِ خَلِيفَةً﴾[۴۷] خداوند برای خودش خلیفه قرار داده است. این خلافت در وهله نخست برای حضرت آدم (ع) به عنوان نخستین انسان و بشر مطرح است و سپس برای فرزندانش.
البته از آیات و روایات به دست میآید که برای نوع بشر به سبب کرامت تفضیلی خداوند، یک نوع خلافت عمومی ثابت است؛ اما خلافت خاص و خلافت مطلق تنها برای کسانی است که در مراتب ایمان و تقوا و یقین به مراتب برگزیده باشد. به نظر میرسد که خلافت همانند اموری دیگر چون ایمان و تقوا و یقین دارای مراتب و درجات متعدد و متنوع است. از این درجات متعدد و متنوع به مراتب تشکیکی یاد میشود؛ زیرا چنان میان مرتبهای با مرتبهای دیگر تمایز و تفاوت و فرق است که انسان گمان میکند که دو چیز متضاد هستند و همانطوری که میان شیر خوراکی و شیر جنگلی تنها در لفظ اشتراک است، در این عنوان خلافت نیز چنین اشتراک لفظی است[۴۸].
انواع خلافت
خلافت تاریخی، وجودی و رتبی
انسان کامل از نظر رتبه و جایگاه پایینتر از خداوند متعال خواهد بود؛ خدایی که ذات مستخلف عنه است و حد خلافت انسان کامل در همین محدوده وجودی است نه بیشتر و بالاتر و خلیفه هم کسی است که به جای مستخلف عنه مینشیند که این خلافت و جانشینی موجودی از موجود دیگر به دو صورت است:
- خلافت تاریخی: در اینگونه خلافت فرد یا گروهی جانشین فرد یا گروه دیگر میشوند بدون در نظر گرفتن هرگونه کمال یا مرتبه وجودی برای شخص یا گروهی که جانشین میشوند؛ یعنی یکی از دو موجود زودتر به وجود آمده و بعد از، از بین رفتن آن، موجود دیگری به جای او قرار گرفته و جانشین او شده است. از این جهت، امتیازی بین خلیفه و مستخلف عنه نیست. در اینجا خلیفه میتواند همتای مستخلف خلف عنه و گاهی برتر از وی سخن بگوید و عمل کند؛ زیرا قدرت او برخاسته از هویت خود اوست و مرهون افاضه مستخلق عنه نیست[۴۹].
- خلافت وجودی و رتبی: قسم دیگر خلافت، صرفا به لحاظ مقام و منزلت وجودی و رتبی است، نه تاریخی و مانند آن. به این معنی که یکی از دو موجود از نظر وجودی و رتبه کمالی در مرحله پایینتر از موجود داایگر قرار دارد. از اینرو امتیاز جوهری میان خلیفه و مستخلف عنه وجود دارد و خلیفه همه صلاحیت و اقتدار خود را مرهون خلافت میداند؛ زیرا اصل مشروعیت و قدرت او از مستخلف عنه به وی رسیده است[۵۰].
خلافت فردی و اجتماعی
آغاز جانشینی انسان از خدا به صورت فردی بود، اما در نهایت این جانشینی به صورت جمعی است؛ زیرا خداوند "استخلاف جمعی" را اراده کرده و میفرماید: ﴿وَعَدَ اللَّهُ الَّذِينَ آمَنُوا مِنكُمْ وَعَمِلُوا الصَّالِحَاتِ لَيَسْتَخْلِفَنَّهُم فِي الأَرْضِ﴾[۵۱]. البته جانشینی جمعی با رهبری امام معصوم آغاز میشود. او با رهبری خاص خود امتی را پرورش میدهد که توانایی اقامه عدل، امر به معروف و نهی از منکر دارند ﴿كُنتُمْ خَيْرَ أُمَّةٍ أُخْرِجَتْ لِلنَّاسِ تَأْمُرُونَ بِالْمَعْرُوفِ وَتَنْهَوْنَ عَنِ الْمُنكَرِ﴾[۵۲].[۵۳]
ضرورت خلافت الهی
دلایل مختلف عقلی و نقلی مبنی بر ضرورت خلافت الهی بیان شده است مانند:
- دلیل عقلی ضرورت خلافت الهی: انسان به تنهایی توان آن را ندارد که همه نیازهای یک زندگی نسبتاً راحت را برای خود فراهم سازد؛ در نتیجه، تَن به زندگی اجتماعی میدهد تا با تعاون و تقسیم کار، بهتر بتواند زندگی کند. حریص بودن انسان او را وامیدارد هر چه بیشتر از دیگران بهره گرفته و تا آنجا که میتواند از خدمت به دیگران دوری کند؛ لذا زندگی اجتماعی، میدان ستمگری و تجاوز انسانها به حقوق همنوعان شده، چیزی که انسان از آن انتظار آرامش و سود دارد، عامل آزار و رنج بیشتر مردم میگردد. به همین دلیل، جامعه برای تنظیم روابط بین افراد خود، به قانون نیاز پیدا میکند و از جهتی، نباید قانون را در اختیار انسان واگذارند؛ زیرا هر یک از افراد یا گروهی از آنان، تنها سود خود را برابر با عدالت دانسته و زیانش را ظلم قلمداد میکند. پس باید قانونگذاری، بیرون از حوزه طبیعی بشر وجود داشته باشد؛ و آن عامل بیرونی و مصون از خودمحوری و خودخواهی، همان فرستادگان بشری از سوی خدای حکیم است. خدایی که نیازهای بسیار جزئی انسان را نادیده نگرفته، همانند روییدن مو در ابرو، یا فرو رفتگی در کف پاها، آن عامل مهم و مؤثر در زندگی انسان را که موجب آرامش و راهنمایی به سوی سعادت باشد، از او دریغ نخواهد کرد[۵۴]
- ضرورت خلافت الهی در قرآن: برای ضرورت ارسال فرستادگان بشری برای انسانها در قرآن کریم، چنین آمده است: ﴿رُسُلًا مُبَشِّرِينَ وَمُنْذِرِينَ لِئَلَّا يَكُونَ لِلنَّاسِ عَلَى اللَّهِ حُجَّةٌ بَعْدَ الرُّسُلِ وَكَانَ اللَّهُ عَزِيزًا حَكِيمًا﴾[۵۵]. برخی آیات حاکی از عدم کفایت علم و عقل بشری برای تأمین زندگی سعادتمندانه انسانی است: ﴿فَلَمَّا جَاءَتْهُمْ رُسُلُهُمْ بِالْبَيِّنَاتِ فَرِحُوا بِمَا عِنْدَهُمْ مِنَ الْعِلْمِ وَحَاقَ بِهِمْ مَا كَانُوا بِهِ يَسْتَهْزِئُونَ﴾[۵۶]؛ لذا برای راهنمایی آنان در همه جهات زندگی، حتّی در علوم مادّی، نیاز به وحی از طرف خدای حکیم دارند.
- ضرورت خلافت الهی در حدیث: افزون بر دلیل عقلی و آیات قرآنی، در آثار حدیثی معتبر شیعه، احادیثی نقل شده است که حاکی از ضرورت وجود خلیفه خدا در طول زندگی انسانها در کره زمین است، ابی بصیر از امام صادق(ع) نقل میکند که: آن حضرت فرمود: »خدا برتر و بزرگتر از آن است که زمین را بدون امام عادل به حال خود رها کند (واگذارد)«[۵۷].[۵۸]
فلسفه خلافت الهی
علت، غایت و راز خلافت الهی
راز خلافت، آگاهی به همه اسماء، حقایق و معارف و برخورداری از علم لدنی است. آگاهی به همه حقایق جهان امکان است که مایه تمایز میان انسان کامل و فرشتگان و سبب محرومیت آنان از مقام خلافت شده است[۵۹].[۶۰]
علت خلیفه قرار دادن انسان
پرسش: خداوند که جهان هستی در قبضه قدرت اوست؛ چرا در زمین خلیفه قرار داد؟ پاسخ این است که انسانها وقتی برای خود، جانشین تعیین میکنند، این به دلیل محدودیّت آنان است؛ چون رئیس نمیتواند در غیاب خود، مدیریّت کند، لذا جانشین تعیین میکند، اما ذات مقدّس ربوبی که به تمام جهان هستی احاطه دارد ﴿أَلا إِنَّهُمْ فِي مِرْيَةٍ مِّن لِّقَاء رَبِّهِمْ أَلا إِنَّهُ بِكُلِّ شَيْءٍ مُّحِيطٌ﴾[۶۱]، با این انگیزه جانشین تعیین نمیکند؛ باید انگیزه را در جای دیگر دید و آن اینجاست که انسانهای معمولی توان دریافت فیض الهی را بدون واسطه ندارند، نقش خلیفه الهی در این میان، همان منبع آبرسانی شهر است که آب را ذخیره میکند تا به هنگام نیاز، هرکس به اندازه نیازش بهرهمند گردد، پس جعل "خلیفه" با این انگیزه است، نه انگیزه محدودیّت[۶۲].
گستره خلافت الهی
در مورد اینکه محدوده جانشینی انسان از خداوند تا چه اندازه است؟ دو نظر ارائه شده است:
- انسان جانشین خداوند در زمین است و حدود خلافت او محدود به زمین میشود.
- انسان در همه عوالم هستی جانشین خداست زیرا انسان کامل، مظهر خداوندی است که در هستی و کمالات خود نامتناهی است و بر همه عوالم هستی، حاکم علی الاطلاق است بنابراین خلیفه او نیز چنین خواهد بود.
برخی از عرصههای خلیفةاللهی انسان عبارت است از:
- خلافت الهی در عرصه سیاسی اجتماعی: غرض از ابعاد سیاسی اجتماعی، ایجاد جامعه سیاسی و دولت و در نهایت تشکیل حکومت است. تعیین خلیفه (حاکم، رهبر) در اسلام برای تشکیل جامعه لازم است و مردم به رهبر نیاز دارند تا با هم اختلاف نداشته باشند، با یکدیگر اتفاق نظر دارند[۶۳].
- خلافت الهی در عرصه اقتصادی: انسان مالکیت مطلق را از آن خدا میداند و موضع انسان را درباره ثروت، موضع جانشینی درستکار و راست روش توصیف میکند. لذا انسان به عنوان یک نماینده وظیفه دارد: ثروتی را که خداوند در اختیار او گذارده بر اساس فرمانها و دستورهای مالک اصلی اداره نماید.
- خلافت علمی فنآوری: زمامدار حکومت اسلامی عهدهدار تأمین علم و دانش و اخلاق شهروندان قلمرو حکومت خود خواهد بود[۶۴].
ویژگیهای خلافت الهی
اهل معرفت ویژگیهایی برای خلافت و ولایت بیان کردهاند، ازجمله:
- واسطه فیض بودن خلیفه و ولیّ[۶۵]؛
- لزوم اظهار خلافت ظاهری[۶۶]؛
- استمرار ولایت و انقطاع نبوت: ولایت مقامی است که استمرار دارد، بهخلاف نبوت تشریعی که منقطع میشود[۶۷]؛
- سبب قبولی عبادات: چنانکه در برخی روایات آمده[۶۸] عبادات بدون ولایت «امامِ حق» پذیرفته نمیشوند و شخص بدون محبت ولیّ خدا که لازمه آن پیوند با او و پیروی از اوست، به بهشت راه نمییابد[۶۹]؛
- اتصال خلیفه رسول خدا(ص) به علم لدنّی: کسی که پس از پیامبر(ص) خلیفه و جانشین اوست، باید همانند پیامبر(ص) به معدن علم او متصل باشد و آنچه پیامبر(ص) بر آن آگاه بود، او هم آگاه باشد؛ زیرا خلیفه قائممقام و جانشین او و در حکم اوست[۷۰]؛
- تصرف در خلق: قدرت تصرف ولی در خلق به جهت قیام او به حق از جهت باطن است[۷۱].[۷۲]
صفات خلیفه الهی
صفات ثبوتی خلافت الهی
فلسفه ذکر صفات ثبوتی مختص، برای متوجه ساختن بر عظمت خلیفه خدای متعال و ایجاد شوق و علاقه برای کسب رضای او که تجلیگاه رضای الهی است، میباشد؛ همچنین برای ایجاد انگیزه در جهت تلاش برای زمینهسازی ظهور فردی در مرحله نخست و در نهایت: زمینهسازی جامعه، برای ظهور، تا هنگام ظهور آن حضرت مهدی (ع)، افراد حاضر، با شناختی که بر اثر مطالعه به دست آوردهاند، نهایت احترام و تسلیم محض در برابر اوامر و نواهی حضرتش داشته باشند و در هیچ امری در حضور آن بزرگوار، اظهار نظر نکنند و گفتارهایش را با کمال میل قلبی، پذیرا باشند. برخی از این صفات عبارتاند از:
- هدایت یافته از همه جهات: ﴿فَإِمَّا يَأْتِيَنَّكُمْ مِنِّي هُدًى فَمَنْ تَبِعَ هُدَايَ فَلَا خَوْفٌ عَلَيْهِمْ وَلَا هُمْ يَحْزَنُونَ﴾[۷۳]؛ خلفای الهی از مصادیق بارز هدایت هستند.
- برخوردار از علم گسترده: یکی از لوازم هدایت یافته بودن از همه جهات، داشتن علم کامل و همهجانبه است؛ خدای متعال همه اسما را به آدم (ع) تعلیم داد و جانشین او نیز بالتَّبَع و با اذن الهی به همه چیز عالِم است.
- عصمت داشتن: مصونیت از خطا و گمراهی، یکی دیگر از لوازم هدایت یافته بودن همهجانبه است؛ مهمترین دلیل عقلی بر لزوم عصمت امام، برهان امتناع تسلسل است[۷۴].
- ایمان و یقین کامل داشتن: صفت ایمان عبارت از اقرار و تصدیق به زبان همراه با اعتقاد قلبی و روحی و عمل با جوارح و اعضا است و خلفای خدای سبحان از هر سه جهت، ایمانشان کامل بوده است.
- تسلیم محض در پیشگاه خدای حکیم: یکی دیگر از صفات خلفای خدای حکیم، داشتن تسلیم محض ظاهری و باطنی توأم با انقیاد و سلامت درونی و رضای کامل در پیشگاه پروردگار عالمیان است.
- عبادت و بندگی: عبادت و مناجات با خدای مهربان، یکی از صفات بارز خلفای الهی است که همیشه در پی فرصتی بوده و هستند تا با پروردگارشان مناجات و عبادت کنند.
- فروتنی و تواضع: خلفای خدای متعال طبق دستور او، دارای تواضع کامل بودند.
- تحمل مشکلات: قرآن کریم بنابر مستفاد از برخی آیات، زیربنای خلافت و امامت بسیاری از انبیا (ع) را مسأله صبر قرار میدهد[۷۵].[۷۶]
صفات سلبی خلافت الهی
در قرآن کریم، پارهای صفات ناپسند از پیامبران (ع) نفی شده است که برخی آیات، بر آن تصریح دارند و از بعضی دیگر برداشت میشود. برخی از این صفات ناپسند عبارت است از:
- پیراستگی از امراض روحی و قلبی: ﴿وَإِنَّ مِنْ شِيعَتِهِ لَإِبْرَاهِيمَ * إِذْ جَاءَ رَبَّهُ بِقَلْبٍ سَلِيمٍ﴾[۷۷]؛ قلب سلیم شامل پاکی از شرک، کفر[۷۸]، معاصی، فساد، کینه و دشمنی با بندگان خدا میشود و قلبی است که از حُبّ دنیا تهی باشد.
- پیراستگی از شرک: خلفای الهی هیچ شرکی به خدای متعال نداشتند و از همه مراتب و مراحل آن مبرّی بودند[۷۹].
- پیراستگی از ظلم: انبیا (ع) از هر ظلمی مبرّا بودند، پس باید برای داشتن منصب امامت الهی از هر نوعی ظلمی پاک باشند[۸۰].
- تنزّه از گمراهی: انبیا (ع) دارای هدف عالی و حق بوده که همان بندگی و قرب الهی است و دیگران را از اهداف باطل و پوچگرایی نهی کرده و به سوی هدفی عالی ترغیب و هدایت میکردند.
- تبعیت نکردن از هوای نفس خود و دیگران: آیات قرآن هرگونه هواپرستی و نیز تبعیت و جهتگیری از هوای نفس دیگران را از انبیا و اوصیا (ع) نفی میکنند[۸۱].
شئون خلیفه الهی
خلافت الهی گوهری عظیم و کوثر گرانبهایی است که خدای سبحان در بین آفریدههای خود تنها بر قامت انسان استوار ساخته و دارای جایگاه و شؤون بلندی است که در ذیل به پارهای از آنها، پرداخته میشود:
- کاملترین جلوه الهی: بر اساس روایات صادره از امامان معصوم (ع) برجستهترین و بزرگترین کلمه خدا در همه آفرینش، وجود مبارک خاتم الانبیاء (ص) و اهل بیت اوست.
- محوریت خلیفه الهی در نظام آفرینش: اصل وجود و آفرینش خلیفه تام الهی، محور وجود همه خلایق است و کمالات وجودی او نیز محور همه کمالات است.
- معلمی فرشتگان: خلیفه خدا درس توحید، بندگی و عبودیت را به فرشتگان تعلیم میدهد.
- خداگونه بودن خلیفه الهی: از دیگر ویژگی خلیفه الهی خداگونه بودن آن است، آدمی در پرتو هدایتهای الهی و اطاعت از خدای متعال، به مرتبهای از کمال میرسد که خداوند به تمام معنا و متناسب با سعه وجودی و عملکردهای بندهاش در وجود او جلوهگری میکند.
- افضلیت خلیفه الهی: انسان به لحاظ رتبه وجودی و در پرتو خلافت الهی، برترین موجود عالم امکان است؛ قرآن کریم در آیات متعددی، برخی از زوایای وجودی انسان را به عنوان موجود برتر به نمایش گذاشته است مانند اینکه او را برترین آفریده خدا معرفی میکند[۸۲].
- حامل امانت الهی: یکی دیگر از امتیازات برجستهای که قرآن برای انسان مطرح میکند آن است که انسان دارای قابلیتها و استعدادهای ویژهای برای قبول و حمل امانت الهی بوده و و آن را پذیرفته است[۸۳].
- برخورداری از مقام کرامت: خداوند در قرآن به صراحت و با تأکید فراوان مسئله کرامت بنیآدم را مطرح کرده و از برتری انسان بر اغلب مخلوقات خویش خبر داده است[۸۴]. منشأ کرامت انسان به خلافت الهی او برمیگردد.
- برخورداری از مقام امامت: یکی از شئونات خلافت الهی، امامت و پیشوایی بر امت است، از دیدگاه قرآن کریم، کسانی از شایستگی امامت و پیشوایی بر بشر برخوردارند که به مقام خلیفةاللهی برسند[۸۵].[۸۶]
مصداق خلیفه الهی
کاملترین مصادیق خلیفةالله (خلیفه کامل) که در روایاتی؛ مانند روایت «أَوَّلُ مَا خَلَقَ اللَّهُ نُورِي»[۸۷] که اولین ظهور حق را حضرت رسول (ص) معرفی میکند و همچنین روایت امیرالمؤمنین علی (ع) که فرمود: "نشان و آیتی بزرگتر از من برای خداوند نیست"[۸۸] و مضامین بلند زیارت جامعه کبیره و توصیفاتی که از اهلبیت در قرآن آمده است، کاملترین مصداق خلیفةالله، چهارده معصوم (ع) معرفی شدهاند. همه انبیا و مرسلین نیز در مراتب پائینتر از آن وجودهای نورانی، انسان کامل و خلیفةالله هستند[۸۹].
کارکردهای خلافت الهی
برآیند اصلی نظریه خلافت، حکومت حق است. وظیفه و رسالت اصلی خلیفه خدا اظهار حق، اشاعه رحمت و محبت در عالم هستی و اقامه عدل است. تنها در این فرض است که اطاعت خلیفه به منزله اطاعت از خدا به شمار میآید و امر و نهی او بر همگان فرض است. این نظام الهی آثار اجتماعی بر آن مترتب است که مهمترین آنها عبارتاند از: حاکمیت الهی: قانونگذاری الهی؛ عینیت دیانت و سیاست؛ آزادی معقول و مسئولیتپذیری و سازندگی[۹۰].
استمرار خلافت الهی
خلافت الهی و امامت بشر، ضرورتی فلسفی و حکمی است. از اینرو، با خلقت نخستین انسان آغاز شده و تا پایان تاریخ بشر در زندگی ملکی و زمینی او ادامه خواهد داشت. از یک سو، خلافت الهی مقتضای فلسفه آفرینش است؛ زیرا آفرینش آسمانها و زمین برای انسان بوده است[۹۱]، از سوی دیگر: هدف خلقت انسان دستیابی او به کمال مطلوب بشری است[۹۲]؛ بر این اساس تا نظام این عالم برقرار است، غایت آنکه انسان کامل و خلیفه خداوند است، قطعا موجود است؛ زیرا وجود او فلسفه و غایت خلقت است و وجود معلول، بدون علت غایی آن محال است.
از سوی دیگر، از آموزههای اسلامی استفاده میشود که زمین هیچگاه از حجت و خلیفه الهی خالی نیست و مسأله خلافت، یک امر فردی و گذرا نیست بلکه فیض و فوز مستمری است که تا عصر حاضر استمرار دارد؛ بنابراین وجود حجت خدا و پیشوای معصوم در میان بشر نیز به مقتضای مقام ربوبیت و صفت حکمت و رحمت الهی ضرورت دارد تا حافظ شریعت الهی باشد[۹۳].
منابع
پانویس
- ↑ محمد بن مکرم ابن منظور، لسان العرب، ج۲، ص۲۹۹.
- ↑ الْخِلَافَةُ: النّيابة عن الغير إمّا لغيبة المنوب عنه، و إمّا لموته، و إمّا لعجزه، و إمّا لتشريف المستخلف؛ حسین بن محمد راغب اصفهانی، مفردات الفاظ القرآن، ص۲۹۴.
- ↑ زیوری کبیرنیا، فاطمه، بررسی ابعاد خلیفة اللهی انسان، ص ۲۰-۲۳؛ حقجو، عبدالله، ولایت در قرآن، ص ۴۹؛ مستوفی و شهسواری، مقاله «خلافت و ولایت»، دانشنامه امام خمینی ج۵، ص۱۸۲ ـ ۱۹۴.
- ↑ «ای داود! ما تو را در زمین خلیفه (خویش) کردهایم» سوره ص، آیه ۲۶.
- ↑ یعقوب جعفری، تفسیر کوثر، ج۱، ص۱۲۲.
- ↑ محمد حسین حسینی همدانی، انوار درخشان، ج۱، ص۹۹.
- ↑ الخلافة هي حمل الكافة علی مقتضي - النظر الشرعي في مصالحهم الأخروية و الدنيوية الراجعة اليها اذ احول الدنيا ترجع كلها عند الشارع الی اعتبارها مصالح الأخرة فهي في الحقيقة خلافة عن صاحب لشرع في حراسة الدين و سياسة الدنيا؛ عبدالرحمن بن محمد بن خلدون، مقدمه ابنخلدون، ترجمه عبدالمحمد آیتی، ج۱، ص۲۱۱.
- ↑ الإمامة موضوعة لخلافة النبوة في حراسة الدين و سياسة الدنيا و عقدها لمن يقوم بها في الأمة واجب بالإجماع؛ یوسف ایبش، الخلافة و شروط الزعامة عند اهل سنت و الجماعة، ص۲۳.
- ↑ يكون معني الخليفة مرادفاً لولي الأمر و معنی الخلافة مرادفاً للولاية والإمرة؛ العذاری، سید سعید، تولی الأمام، مترجم: سید شهابالدین حسینی، ص۲۶.
- ↑ الخلافة اطلقت في العرف العام علی الزعامة العظمی و هي الولاية العامة علی كافة الامة والقيام بأمورها و...؛ احمد بن عبدالله قلقشندی، مآثر الانافة فی معالم الخلافة، ص۵.
- ↑ الخلافة الأمارة و النيابة عن الغير إما لغيبة المنوب عنه او موته او بعجره او تشريف المستخلف و في الشرع الامامة؛ سعید الشرتونی اللبنانی، اقرب الموارد، ج۱، ص۲۹۵.
- ↑ زیوری کبیرنیا، فاطمه، بررسی ابعاد خلیفة اللهی انسان، ص ۲۳-۲۵.
- ↑ قصص الانبیاء، ص۸؛ المیزان، ج۲، ص۱۴۰.
- ↑ «الْإِمَامُ أَمِينُ الله فِي خَلْقِهِ وَ حُجَّتُهُ عَلَى عِبَادِهِ وَ خَلِيفَتُهُ فِي بِلَادِهِ وَ الدَّاعِي إِلَى الله وَ الذَّابُّ عَنْ حُرَمِ الله»؛ الکافی، ج۱، ص۱۹۸، ح۱؛ امالی للصدوق، ص۶۷۷، م ۹۷، ح۱.
- ↑ البته در کتابهای روایی حدیثی نقل شده است، همانند کتاب کافی، ج۱، ص۱۷۶، بَابُ الْفَرْقِ بَینَ الرَّسُولِ وَ النَّبِی وَ الْمُحَدَّثِ، ح۲: «عَلِيُّ بْنُ إِبْرَاهِيمَ عَنْ أَبِيهِ عَنْ إِسْمَاعِيلَ بْنِ مَرَّارٍ قَالَ كَتَبَ الْحَسَنُ بْنُ الْعَبَّاسِ الْمَعْرُوفِيُّ إِلَى الرِّضَا (ع)- جُعِلْتُ فِدَاكَ أَخْبِرْنِي مَا الْفَرْقُ بَيْنَ الرَّسُولِ وَ النَّبِيِّ وَ الْإِمَامِ قَالَ فَكَتَبَ أَوْ قَالَ الْفَرْقُ بَيْنَ الرَّسُولِ وَ النَّبِيِّ وَ الْإِمَامِ أَنَّ الرَّسُولَ الَّذِي يُنْزَلُ عَلَيْهِ جَبْرَئِيلُ فَيَرَاهُ وَ يَسْمَعُ كَلَامَهُ وَ يُنْزَلُ عَلَيْهِ الْوَحْيُ وَ رُبَّمَا رَأَى فِي مَنَامِهِ نَحْوَ رُؤْيَا إِبْرَاهِيمَ (ع) وَ النَّبِيُّ رُبَّمَا سَمِعَ الْكَلَامَ وَ رُبَّمَا رَأَى الشَّخْصَ وَ لَمْ يَسْمَعْ وَ الْإِمَامُ هُوَ الَّذِي يَسْمَعُ الْكَلَامَ وَ لَا يَرَى الشَّخْصَ»؛ بحارالأنوار، ج۱۱، ص۴۱، ح۴۲ و ج۲۶، ص۷۵، ح۲۸؛ صاحب بحارالانوار بعد از نقل احادیثی درباره فرق بین نبی، رسول و امام، مینویسد: و بالجملة لا بد لنا من الإذعان بعدم كونهم (ع) أنبياء و بأنهم أشرف و أفضل من غير نبينا (ص) من الأنبياء و الأوصياء و لا نعرف جهة لعدم اتصافهم بالنبوة إلا رعاية جلالة خاتم الأنبياء و لا يصل عقولنا إلى فرق بين بين النبوة و الإمامة و ما دلت عليه الأخبار فقد عرفته و الله تعالى يعلم حقائق أحوالهم صلوات الله عليهم أجمعين؛ بحارالأنوار، ج۲۶، ص۸۲، باب ۲؛ البته اینکه امام فقط کلام فرشتگان را میشنود و آنان را نمیبیند، با مسأله شب قدر و نزول ملائکه بر امام (ع) قابل مناقشه است؛ مگر اینکه کیفیت بیان فرق را، به دلیل تقیه بدانیم.
- ↑ خلیفه در اینجا، از دو جهت قابل ملاحظه است: جانشین از پیامبر الهی و همچنین جانشین از خدای متعال با واسطه پیامبر الهی؛ پس وصیّ پیامبر از جهتی جانشین اوست و از جهت دیگر با وساطت او، خلیفةالله است.
- ↑ حقجو، عبدالله، ولایت در قرآن، ص۵۸-۵۹.
- ↑ سوره بقره، آیه ۳۰.
- ↑ سوره بقره، آیه ۱۰۷، سوره آل عمران، آیه ۱۵۰، سوره آل عمران، آیه ۱۷۵، سوره مائده، آیه ۵۵، سوره انعام، آیه ۶۲، سوره اعراف، آیه ۱۹۶.
- ↑ کلینی، الکافی، ۱/۱۷۸–۱۷۹؛ حر عاملی، اثبات الهداة، ۵/۱۵۴.
- ↑ صدوق، الخصال، ۲/۴۱۳؛ طبرسی، الاحتجاج، ۱/۱۵۲.
- ↑ صفار، بصارئر الدرجات، ۱/۵۳۱؛ کلینی، الکافی، ۱/۱۹۸–۲۰۵.
- ↑ مستوفی و شهسواری، مقاله «خلافت و ولایت»، دانشنامه امام خمینی ج۵، ص۱۸۲ – ۱۹۴.
- ↑ سوره انعام، آیه ۱۳۳؛ سوره انعام، آیه ۱۶۵؛ سوره اعراف، آیه ۶۹؛ سوره یونس، آیه ۷۳.
- ↑ حیدر مظفری، بازخوانی تحولات اعتقادی و تاریخی امامت و واژگان مرتبط، ص۱۳۲.
- ↑ «و (یاد کن) آنگاه را که پروردگارت به فرشتگان فرمود: میخواهم جانشینی در زمین بگمارم»... سوره بقره، آیه ۳۰.
- ↑ حیدر مظفری، بازخوانی تحولات اعتقادی و تاریخی امامت و واژگان مرتبط، ص۱۳۷.
- ↑ زیوری کبیرنیا، فاطمه، بررسی ابعاد خلیفة اللهی انسان، ص۲۵-۲۸.
- ↑ «میخواهم جانشینی در زمین بگمارم» سوره بقره، آیه ۳۰.
- ↑ تفسیر کبیر، ج۲، ص۱۸۰.
- ↑ کشف الاسرار، ج۱، ص۱۳۳.
- ↑ تفسیر کبیر، ج۲، ص۱۸۱.
- ↑ التبیان، ج۱، ص۱۳۲.
- ↑ التبیان، ج۱، ص۱۳۲.
- ↑ المیزان، ج۱، ص۱۱۶.
- ↑ المنار، ج۱، ص۲۶۰.
- ↑ «و به سوی (قوم) ثمود برادر آنان صالح را (فرستادیم)، گفت: ای قوم من! خداوند را بپرستید که خدایی جز او ندارید، او شما را از زمین پدیدار کرد و شما را در آن به آبادانی گمارد پس، از او آمرزش بخواهید سپس به درگاه وی توبه کنید که پروردگار من، پاسخ دهندهای است» سوره هود، آیه ۶۱.
- ↑ «به خداوند و پیامبرش ایمان آورید و از آنچه شما را در آن جانشین کرده است ببخشید؛ بنابراین از شما آن کسان که ایمان آورند و انفاق کنند پاداشی بزرگ خواهند داشت» سوره حدید، آیه ۷.
- ↑ قاموس کتاب مقدس، ص۲۶.
- ↑ تفسیر محی الدین عربی، ج۱، ص۴۶.
- ↑ منشور جاوید، ج۱۱، ص۲۵.
- ↑ المیزان، ج۱، ص۱۱۶.
- ↑ المنار، ج۱، ص۲۷۷.
- ↑ مقدمی، محمود، مقاله «آدم»، دانشنامه کلام اسلامی، ج۱، ص۳۹-۵۰.
- ↑ اکبر سیدینیا، خلافت الاهی؛ با تأکید بر دیدگاه آیتالله جوادی آملی، فصلنامه علمی - پژوهشی قبسات، ش۴۴، ۱۳۸۵، ص۱۴۴-۱۴۶.
- ↑ زیوری کبیرنیا، فاطمه، بررسی ابعاد خلیفة اللهی انسان، ص۳۲-۴۸.
- ↑ «میخواهم جانشینی در زمین بگمارم» سوره بقره، آیه ۳۰.
- ↑ زیوری کبیرنیا، فاطمه، بررسی ابعاد خلیفة اللهی انسان، ص۶۷-۶۹.
- ↑ عبدالله جوادی آملی، تفسیر تسنیم، ج۳، ص۱۰۱.
- ↑ زیوری کبیرنیا، فاطمه، بررسی ابعاد خلیفة اللهی انسان، ص۷۳-۷۶.
- ↑ «خداوند به کسانی از شما که ایمان آوردهاند و کارهای شایسته کردهاند وعده داده است که آنان را به یقین در زمین جانشین میگرداند» سوره نور، آیه ۵۵.
- ↑ «شما بهترین گروهی بودهاید که (به عنوان سرمشق) برای مردم پدیدار شدهاید؛ به کار پسندیده فرمان میدهید و از (کار) ناپسند باز میدارید» سوره آل عمران، آیه ۱۱۰.
- ↑ اراکی، محسن، مهدویت و سنتهای رهبری الهی در قرآن.
- ↑ الهیات من کتاب الشفاء، ص۴۸۷-۴۸۸؛ النجاة، ص۳۰۳-۳۰۴.
- ↑ «پیامبرانی نویدبخش و هشدار دهنده تا پس از این پیامبران برای مردم بر خداوند حجتی نباشد و خداوند پیروزمندی فرزانه است» سوره نساء، آیه ۱۶۵.
- ↑ «آنگاه چون پیامبرانشان برهانهای روشن برای آنان آوردند به دانشی که خود داشتند شادی کردند و (کیفر) آنچه به ریشخند میگرفتند آنان را فرا گرفت» سوره غافر، آیه ۸۳.
- ↑ «عَنْ أَبِي بَصِيرٍ عَنْ أَبِي عَبْدِ الله(ع) قَالَ: إِنَّ الله أَجَلُّ وَ أَعْظَمُ مِنْ أَنْ يَتْرُكَ الْأَرْضَ بِغَيْرِ إِمَامٍ عَادِلٍ»اصول کافی، ج۱، ص۱۷۸، ح۶.
- ↑ حقجو، عبدالله، ولایت در قرآن، ص۶۹ - ۷۶.
- ↑ عبدالله جوادی آملی، صورت و سیرت انسان در قرآن، ص۲۶۶.
- ↑ زیوری کبیرنیا، فاطمه، بررسی ابعاد خلیفة اللهی انسان، ص۵۶-۶۱.
- ↑ آگاه باش که آنان به لقای پروردگارشان در تردیدند، آگاه باش که او به هر چیزی چیره است؛ سوره فصلت، آیه: ۵۴.
- ↑ خاتمی، سید احمد، در آستان امامان معصوم؛ ج۲، ص۱۹۷.
- ↑ ناصر مکارم شیرازی، ولایت در قرآن، تحقیق: ابوالقاسم علیاننژادی دامغانی، ص۲۰۹.
- ↑ زیوری کبیرنیا، فاطمه، بررسی ابعاد خلیفة اللهی انسان، ص۱۲۴-۱۲۷.
- ↑ امام خمینی، آداب الصلاة، ۱۳۵–۱۳۶.
- ↑ امام خمینی، تعلیقات فصوص، ۱۹۶–۱۹۷.
- ↑ ابنعربی، فصوص الحکم، ۶۲ و ۱۳۵.
- ↑ کلینی، الکافی، ۲/۱۹–۲۱؛ حر عاملی، وسائل الشیعه، ۱/۱۳–۱۸.
- ↑ امام خمینی، چهل حدیث، ۵۷۶–۵۷۸.
- ↑ قمشهای، مجموعه آثار، ۹۵؛ امام خمینی، تعلیقات فصوص، ۱۷؛ امام خمینی، البیع، ۲/۶۲۳–۶۲۴.
- ↑ آملی، المقدمات، ۱۶۸؛ تهانوی، موسوعة کشاف اصطلاحات الفنون و العلوم، ۲/۱۸۰۷، امام خمینی، تعلیقات فصوص، ۹۵ ـ ۹۶؛ امام خمینی، آداب الصلاة، ۱۴۰.
- ↑ مستوفی و شهسواری، مقاله «خلافت و ولایت»، دانشنامه امام خمینی ج۵، ص۱۸۲ ـ ۱۹۴.
- ↑ «آنگاه اگر از من به شما رهنمودی رسید، کسانی که از رهنمود من پیروی کنند نه بیمی خواهند داشت و نه اندوهگین میگردند» سوره بقره، آیه ۳۸
- ↑ الباب الحادی عشر، مبحث امامت، ص۴۱.
- ↑ سوره سجده، آیه ۲۴.
- ↑ حقجو، عبدالله، ولایت در قرآن، ص ۹۴ - ۱۲۷.
- ↑ «و از پیروان وی ابراهیم بود * که دلی پاک را نزد پروردگار خود آورد» سوره صافات، آیه ۸۳-۸۴.
- ↑ من وحی القرآن، ج۱۷، ص۱۲۹.
- ↑ سوره یوسف، آیه ۳۸.
- ↑ سوره بقره، آیه ۱۲۴.
- ↑ حقجو، عبدالله، ولایت در قرآن، ص۱۲۹-۱۳۴.
- ↑ سوره مؤمنون، آیه ۱۴.
- ↑ احزاب، آیه ۷۲.
- ↑ سوره اسراء، آیه ۷۰.
- ↑ سوره ص، آیه ۲۶.
- ↑ زیوری کبیرنیا، فاطمه، بررسی ابعاد خلیفة اللهی انسان، ص ۱۳۲ ـ ۱۴۳.
- ↑ محمدباقر مجلسی، بحارالانوار، ج۱۵، ص۲۴.
- ↑ «مَا لِلَّهِ آيَةٌ أَكْبَرُ مِنِّي»؛ محمد باقر مجلسی، بحارالانوار، ج۲۳، ص۲۰۶.
- ↑ زیوری کبیرنیا، فاطمه، بررسی ابعاد خلیفة اللهی انسان، ص۶۴-۶۷.
- ↑ زیوری کبیرنیا، فاطمه، بررسی ابعاد خلیفة اللهی انسان، ص۱۴۶ - ۱۵۵.
- ↑ سوره بقره، آیه ۲۹.
- ↑ سوره کهف، آیه ۷.
- ↑ زیوری کبیرنیا، فاطمه، بررسی ابعاد خلیفة اللهی انسان، ص۹۴-۹۷.