دانش کلام اسلامی در فرهنگ و معارف انقلاب اسلامی: تفاوت میان نسخهها
(←پانویس) |
(←پانویس) |
||
خط ۱۲۶: | خط ۱۲۶: | ||
[[رده:مدخلهای در انتظار تلخیص]] | [[رده:مدخلهای در انتظار تلخیص]] | ||
[[رده:کلام]] |
نسخهٔ کنونی تا ۱۸ آوریل ۲۰۲۴، ساعت ۰۹:۵۵
مقدمه
امام خمینی، کلام را علمی درباره عقاید دینی بر مبنای قانون اسلام میداند که از روش عقلی و نقلی بهره میبرد و در پی دفاع از عقاید دینی است.
تنها نگارشی که میتوان آن را از زمره کتابهای کلامی امام خمینی بهشمار آورد، کشف اسرار است که در پاسخ به شبهات علیه عقاید شیعه نگاشته شده است.
امام خمینی موضوع علم کلام را شناخت ذات و احوال ممکنات از حیث مبدأ و معاد بر اساس قانون اسلام میداند. ایشان اصول اعتقادی را چهار قسم میکند و قائل است:
- با براهین عقلی ثابت میشوند
- به ضرورت ادیان و دین اسلام ثابت شدهاند
- به نص کتاب و نقل متواتر بیان شدهاند؛
- در یک یا چند روایت آمدهاند.
روش کلامی امام خمینی نه تنها بر عقل و برهان تکیه دارد، که متأثر از مسلک عرفانی و همراه با آیات و احادیث است. و ویژگیهای روش ایشان بهرهگیری از زبان فلسفه، تقدم دلیل عقلی بر نقلی و بهرهگیری از مباحث عرفانی است.
مهمترین مکاتب کلامی مسلمانان عبارتاند از: اهل حدیث؛ ظواهر دین را در اصول و فروع، معتبر میدانند. معتزله؛ عقل را تنها اساس حقیقت و واقعیت میداند؛ اشاعره؛ در تعارض میان عقل و نقل، نقل را ترجیح میدهند و امامیه؛ به عقل، تفکر عقلی و نصوص اهمیت میدهند.[۱]
معناشناسی
کلام به معنای نطق قابل فهم،[۲] پیدرپی و انتقالدهنده معنا[۳] است و در اصطلاح، دانشی است که عهدهدار استخراج، تنظیم، توضیح، اثبات و دفاع عقلانی از عقاید دینی بر مبنای عقل و نقل است.[۴] امام خمینی نیز همسو با متکلمان،[۵] به دو تعریف اصطلاحی از علم کلام اشاره میکند: یکی علمی که درباره عوارض ذاتی وجود از حیث وجود بودن بر مبنای قاعده اسلام است و دیگری علمی که درباره عقاید دینی مانند ذات، صفات و افعال خداوند و احوال ممکنات بر مبنای قانون اسلام است.[۶] در فلسفه، شیوه عقلی و برهان صرف به کار میرود، اما روش کلامی با توجه به اهداف آن، متنوع و مختلف است و از نظر ماده و صورت در روش خاصی منحصر نیست؛ بلکه هم از روش عقلی و هم از روش نقلی بهره میبرد و در پی آن است که عقاید دینی را اثبات و تأیید کند و به دفاع از عقاید دینی بپردازد.[۷]
از نامها و اصطلاحهای گوناگون این علم در گذر تاریخ علم کلام اسلامی، میتوان به چند مورد اشاره کرد:
- فقه اکبر: گروهی معتقدند این اسم، نخستین نامی بود که بر این دانش نهاده شد و در زمان پیامبر اکرم(ص) و اصحاب ایشان رواج داشته است.[۸]
- اصول دین یا اصل دیانت.[۹]
- اصول عقاید.[۱۰]
- کلام: این اصطلاح، مشهورترین نامِ علم و فن ناظر به عقاید دینی است که در عصر حاضر نیز رایج است.[۱۱]
درباره علت نامگذاری این علم به «کلام»، وجوه گوناگونی مطرح شده است؛ ازجمله:
- از آنجاکه مهمترین یا نخستین مسئلهای که متکلمان درباره آن سخن گفتهاند، مسئله قدیم یا حادثبودن کلام الهی است، این دانش به علم کلام معروف شده است.[۱۲]
- چون عالمان این علم در تکلم و مناظره توانا بودند، این علم، به کلام شهرت یافته است.[۱۳]
- از این جهت که در علم کلام پیوسته آرای مخالفان بحث و ردّ میشود.[۱۴].[۱۵]
پیشینه
بحثهای اعتقادی و پرسشهای کلامی، تاریخی به بلندای تاریخ بشریت دارد و همراه با ظهور دین و اعتقادات دینی، در ادیان الهی مطرح بوده است.[۱۶] مباحث کلام اسلامی همزمان با ظهور آیین اسلام پدید آمده است و پیامبر اکرم(ص) نخستین کسی است که عهدهدار ایفای رسالت کلامی در اسلام گردید. مناظرههای کلامی پیامبر اکرم(ص) با مشرکان و کافران در آیات قرآن و احادیث اسلامی گزارش شده است.[۱۷] پس از رحلت پیامبر(ص) و در پی تحولاتی که در دنیای اسلام در زمینههای مختلف رخ داد، تاریخ کلام اسلامی نیز متحول گردید و بهتدریج در زمینه مسائل اعتقادی دستهبندیهایی پدید آمد و به پیدایش فرقهها و مکاتب کلامی انجامید.[۱۸] در اواخر عصر خلفا، نخستین مکتب کلامی، یعنی فرقه خوارج با طرح پرسش و شبهه درباره چیستی حکومت و کیستی حاکم[۱۹] و چگونگی رابطه مردم با مردم و جامعه با خدا و چیستی حکم مرتکب گناه کبیره، ظهور کرد.[۲۰]
با فتوحات سرزمینهای اسلامی و توسعه جغرافیایی اسلام، زمینه برخورد و تعامل فکری و اعتقادی مسلمانان و پیروان ادیان و مذاهب دیگر فراهم شد و سبب شد بحثهای کلامی گسترش یابد؛ به گونهای که مسلمانان با احکام و اندیشههای فلسفی مکاتب و نحلههای مختلف آشنا شدند. نشر این آرای و اندیشهها زمینهساز طرح مسائل و مباحث نوینی در قلمرو دین و عقاید دینی گردید. از سوی دیگر، قبول یا ردّ، تصویب یا تخطئه این آرا و اندیشههای فلسفی از سوی متفکران اسلامی، موجب پیدایش مواضع متفاوتی شد. معتزله با اشتیاق به مطالعه کتابهای فلسفی پرداختند و اهل حدیث و حنابله آن را مردود دانستند.[۲۱] نظامهای سیاسی حاکم بر دنیای اسلام نیز در عصر اموی و عباسی با انگیزههای سیاسی به اختلافات مذهبی و اعتقادی دامن زدند و عامل دیگری برای گسترش منازعات کلامی شدند.[۲۲]
در دوره بنیامیه، مباحثی مانند جبر و تفویض، امر به معروف و تعریف ایمان رونق فراوان داشت. در این میان، گروههای کلامی خوارج، مرجئه، قدریه، زیدیه، اهل حدیث و در اواخر حکومت بنیامیه، گروه معتزله فعال بودند و به تبیین آموزههای کلامی خود و دفاع از آنها میپرداختند.[۲۳] در حکومت بنیعباس، مسئله حدوث یا قدم کلام الله از حالت کلامی به دستاویزی سیاسی تبدیل شد[۲۴] و سبب گردید اهل حدیث که به ظاهر با علم کلام مخالفت میکردند،[۲۵] ناخواسته حالت مکتبی کلامی به خود بگیرند و با تشکیلاتی منجسمتر وارد مباحث کلامی شوند. پیرو آن، ابوالحسن اشعری و ماتریدی به قصد حمایت از اهل حدیث، حرکتهای جدیدی آغاز کردند که اولی به پیدایش مکتب اشعری انجامید و دومی مکتب کلامی ماتریدی را پدید آورد.[۲۶] در این دوره، مکاتب کلامی اهل حدیث، معتزله، شیعه، اشعریه، ماتریدیه، زیدیه و اسماعیلیه نقش تعیینکنندهای در حوادث اجتماعی و سیاسی جامعه اسلامی نیز داشتند.[۲۷]
تبیین مسائل کلامی و معارف دینی به دست امام باقر(ع) و امام صادق(ع) ازجمله تلاشهای مهمی بود که در برابر بحثهای خوارج مورد توجه قرار گرفت.[۲۸] دوره بنیعباس، عصر ظهور متکلمان بزرگی چون هشام بن حکم، سکاک بغدادی، زرارة بن اعين، علی بن اسماعیل، سید حمیری، شیخ مفید و سید مرتضی بود.[۲۹] بعدها نصیرالدین طوسی توانست جریان نوینی در علم کلام ایجاد کند؛ به گونهای که متکلمان پس از وی تحت تأثیر شیوه ابداعی او قرار گرفته، همگی پیرو او شدند. این جریان در حوزه علمیه حلّه به دست علامه حلّی و در شیراز به دست سید شریف جرجانی دنبال شد.[۳۰] کتاب تجرید الاعتقاد طوسی را میتوان حلقه اتصال کلام و فلسفه دانست. وی دانش فلسفه را وارد علم کلام کرد؛ یعنی علم کلام را از صبغه جدلی و خطابی خارج کرد و صبغه فلسفی و عقلی به آن بخشید.[۳۱] متکلمان اشعری با پیروی از خواجهنصیر، عقلگراتر شدند؛ ولی اهل حدیث به دلیل ظهور ابنتیمیه نه تنها با علوم عقلی و کلامی مخالفت کردند، بلکه دچار عقاید افراطی جدیدی شدند.[۳۲]
کلام در قرن نهم به بعد با ظهور میرداماد و ملاصدرا به اوج رسید و بهکلی برهانی شد و جزء مسائل فلسفه قرار گرفت، در این دوره کلام استقلال خود را از دست داد؛ به گونهای که بنابر نظر برخی صاحبنظران بهتدریج تحت نفوذ فلسفه قرار گرفت و سرانجام در فلسفه هضم شد.[۳۳] در اوایل قرن بیستم میلادی، ویلیام جیمز در سخنرانیهایی که درباره «تجربه دینی» ایراد کرد، از کلام جدید نام برد. به اعتقاد وی، رسالت کلام جدید مطالعه اعتقادات مذاهب مختلف و بازشناسی عقاید مشترک آنها و پیشنهاد به عنوان وجه سازش میان مذاهب گوناگون است.[۳۴] تحولاتی که در جهان غرب در قلمرو الهیات مسیحی رخ داد، بهتدریج در جهان اسلام نفوذ کرد و منشأ طرح پرسشها و شبهات جدیدی در زمینه دین و عقاید اسلامی گردید و گروهی عقاید دینی را با نظریههای علمی و فلسفی جدید تفسیر کردند.[۳۵]
امام خمینی نیز به مسائل علم کلام توجه داشته، در آثار خود، در موارد پرشماری به آرای متکلمان اشاره و، آنها را تحلیل، بررسی و نقد کرده است.[۳۶] آشنایی ایشان با علم کلام در سال ۱۳۲۷ با تحصیل کتاب الباب الحادیعشر نزد برادرش آغاز شد و در سالهای ۱۳۴۲ق/ ۱۳۰۳ش به بعد در قم با تدریس کتابهای کلامی نظیر شوارق الالهام ادامه یافت. تنها نگارشی که میتوان آن را از زمره کتابهای کلامی ایشان به شمار آورد، کشف اسرار است که در پاسخ به شبهات علیه عقاید شیعه در زمینههای مختلف بهویژه امامت، جامعیت و جاودانگی دین، نگاشته شده است. ایشان در این کتاب، دو اصل دین و مذهب، یعنی توحید و امامت را مطرح کرده که جهتگیری و محتوای غالب آن مباحث کلامی است؛[۳۷] همچنین تحقیق و احیا و انتشار یک جلد از کتاب بزرگ عبقات الانوار (حدیث غدیر) و جلساتی که برای تنظیم این کتاب داشته،[۳۸] ازجمله امور اهتمامی ایشان به علم کلام است. به اعتقاد امام خمینی لازم است علمای شیعه کتاب عبقات الانوار را که بزرگترین حجت مذهب است، پاس بدارند و به طبع و احیای آن همت کنند.[۳۹] دیدگاههای دیگر کلامی ایشان در کتابهای عرفانی، اصولی، فقهی و فلسفی وی آمده است.[۴۰] البته باید توجه داشت کار کلامی امام خمینی رنگ فلسفی دارد و ایشان با استفاده از مطالب فلسفی، بسیاری از مطالب بیاساس و نادرست متکلمان اهل سنت را نقد و بررسی کرده است.[۴۱]
موضوع و مسائل علم کلام
متکلمان اسلامی درباره موضوع علم کلام گفتههای بسیاری نقل کردهاند؛ ازجمله:
- ذات و صفات خداوند؛[۴۲]
- وجود خداوند و وجود ممکنات؛[۴۳]
- عقاید ایمانی؛[۴۴]
- اصول دین و عقاید اسلامی؛[۴۵]
- علم بر احوال موجودات به روش قوانین شرع.[۴۶]
مسائل علم کلام را میتوان به دو دسته اصلی و فرعی تقسیم کرد: مسائل اصلی که از عقاید دینی شمرده میشوند و تبیین، اثبات و دفاع از آنها بر عهده علم کلام است؛ مباحثی نظیر خداشناسی، نبوت، معاد و امامت، و مسائل فرعی که برای تبیین، اثبات و دفاع از مسائل نوع نخست بحث میکنند. عموم بحثهای فلسفی که در متون کلامی مطرح شدهاند، از این دستهاند.[۴۷]
امام خمینی موضوع علم کلام را همسو با برخی متکلمان، شناخت ذات و احوال ممکنات از حیث مبدأ و معاد بر اساس قانون اسلام میداند.[۴۸] ایشان اصول اعتقادی را چهار قسم میکند و قائل است:
- برخی از این اصول اعتقادی، بدون دخالت نقل، با براهین عقلی ثابت میشوند و اگر مواردی در کتاب و سنت دیده میشود که منافی برهان عقلی است، باید آنها را به تأویل برد؛ مانند وجود مبدأ، توحید، صفات کمالیه، تنزیه از نقص و دیگر امور عقلی صرف؛
- بعضی دیگر از این اصول، به ضرورت ادیان و دین اسلام ثابت شدهاند؛ مانند برخی احوال معاد و چگونگی بهشت و جهنم و خلود در آتش اخروی؛
- برخی دیگر، اصولی هستند که به نص کتاب و نقل متواتر بیان شدهاند؛
- برخی امور دیگر که در یک یا چند روایت آمدهاند که گاهی درباره آنها علم و اطمینان حاصل میشود و گاهی نمیشود.[۴۹].[۵۰]
روش علم کلام
علم کلام از جهت موضوع، اهداف و منابع معرفتی آن، روش ویژهای دارد: آنجاکه متکلم در پی تحصیل معرفت تفصیلی و یقینی در عقاید دینی است، از روش قیاس و برهان بهره میبرد و آنجاکه در مقام ارشاد دیگران است، از روش خطابه استفاده میکند و در مقام الزام خصم روش جدل (احسن) را بهکار میگیرد. علم کلام از نظر منبع معرفتی، علمی عقلی ـ نقلی است؛ بنابراین روش جامع در علم کلام، سهم ویژه ایفاکردن هر یک از عقل و نقل در بحثهای کلامی است.[۵۱] مقصود از روش عقلی و روش نقلی، منبعبودن عقل و نقل در کسب معرفت است؛ امّا عقل گذشته از منبعبودن، در روش نقلی نیز نقشآفرینی میکند.[۵۲] البته عقل در برخی مسائل کلامی، منبع مستقل معرفت به واقعیت اعتقادی تلقی میشود؛ چنانکه در خصوص توحید، عقل منبع مستقل معرفت به شمار میرود و میتواند برای آن واقعیت خارجی، معرفتبخش باشد. در برخی مسائل نقلی و اعتقادی نظیر جزئیات معاد نیز عقل منبع معرفت شمرده میشود.[۵۳] بر این اساس، عقل، یگانه طریق معرفت دینی شناخته شده است، البته در فهم ملاکهای احکام شرعی بهویژه در خصوص عبادات، نقش معرفتیِ عقل بسیار محدود است.[۵۴]
از آنجاکه در عصر امام خمینی، فلسفه و کلام دوران تکامل خود را سپری کرده است، روش کلامی امام خمینی نه تنها بر عقل و برهان تکیه دارد، که متأثر از مسلک عرفانی و همراه با آیات و احادیث است.[۵۵] ایشان عقلی را با عنوان منبع شناخت میپذیرد که تحت تصرف قانون الهی و شرعی باشد، و عقلی که پشتیبانی شرع و آموزههای انبیای الهی را نپذیرد، استقلال ندارد.[۵۶] ایشان با الهام گرفتن از مکتب شیعه و با پیریزی مبانی نظری معرفتی صحیح و سلوک عرفانی به مباحث کلامی در آثار خویش پرداخته است و در مباحث کلامی، روش منسجمی برای استنباط معرفت عقلی از نصوص دینی ارائه میدهد. اگرچه ایشان این روش را در بیشتر آثار خود بهروشنی بیان نمیکند، مبانی، اصول و قواعد این روش از آثار وی دستیاب است. ایشان به جایگاه قرآن و حدیث در معرفت دینی، اهمیت ویژهای قائل است و در تعامل کامل نص و نقل با عقل سعی بسیار داشته است. ایشان در مباحث کلامی خود، روشی پیش میگیرد که بر پایه آن، جنبههای سلبی و تناقضآور برخی مکاتب کلامی حذف میشود. استفاده گسترده از آیات قرآن، احادیث و ادعیه معصومان، در مباحث کلامی، بر اهمیت روشی امام خمینی در این زمینه افزوده است. ایشان در تقریر هر رأی از آرای کلامی، نخست به ادله سمعی کتاب و سنت استشهاد میکند و میکوشد با تکیه بر دلایل عقلی، به استنباط دقیق و عمیق معارف مبادرت ورزد.
مهمترین ویژگیهای روش ایشان در مباحث کلامی اینها است:
- بهرهگیری از زبان فلسفه: بسیاری از مباحث کلامی امام خمینی با پیشنیاز مباحث فلسفی، اعم از مفاهیم و مسائل، آغاز میشود؛ نظیر مبتنیبودن برخی مباحث کلامی بر مسئله اصالت وجود و اعتباریت ماهیت، حدوث و قدم عالم، براهین خداشناسی و....[۵۷] همچنین ایشان برای تبیین مسائل کلامی از قواعد فلسفی مانند «قاعده الواحد»،[۵۸] «ترجیح بلامرحج»[۵۹] و «امتناع تخلف معلول از علت»[۶۰] استفاده فراوانی کرده است.
- تقدم دلیل عقلی بر نقلی: از آنجاکه به باور امام خمینی در مسائل اعتقادی و کلامی تعبد وجهی ندارد؛ زیرا در اعتقادات تا عقل چیزی را باور نکند، به آن اعتقاد پیدا نمیشود،[۶۱] دلیل عقلی را بر نقلی مقدم میداند؛ هرچند گاهی برای استدلال برخی امور، هم از دلیل عقلی استفاده میکند و هم از دلیل نقلی؛ اما نوعاً دلیل عقلی را بر نقلی مقدم میداند.[۶۲] ایشان معتقد است مطلق معارف باید بر مبنای دلیل عقلی تفسیر شود و اگر در کلام، بعضی محدثین عالیمقام در اثبات توحید بر دلیل نقلی اعتماد دارند، امری غریب، بلکه مصیبتی بزرگ است؛[۶۳] البته امام خمینی اساساً برخی مباحث کلامی را خارج از طور عقل دانسته، و تنها راه پیبردن به آنها را ورود سمع و نقل میداند؛ مباحثی نظیر برخی مسائل معاد، احوال مرگ، ملائکه و وحی.[۶۴]
- بهرهگیری از مباحث عرفانی: فهم عمیق و گسترده معارف شریعت مانند مباحث توحیدی، جمع میان تنزیه و تشبیه، قضا و قدر، جبر و اختیار و بداء، همچنین ارائه پاسخهای نو به مسائل کلامی از دیگر ثمرهای بهرهگیری از مباحث عرفانی در علم کلام است.[۶۵].[۶۶]
مکاتب کلامی
مسلمانان از نظر مسائل اعتقادی، به مکاتب مختلفی تقسیم شدهاند و هر مکتبی مبانی و اصول اعتقادی مخصوص به خود دارد.[۶۷] مهمترین مکاتب کلامی عبارتاند از:
اهل حدیث
نخستین جریان عام فکری در اسلام، نصگرایی است که در قرون اولیه شکل گرفت. طرفداران این نظریه، به حنابله و اهل حدیث معروفاند. آنان ظواهر دین را در اصول و فروع، معتبر میدانند و هر گونه بحث و تعمق و تجزیه و تحلیل در مسائل قرآن و سنت را ناروا میشمارند.[۶۸] آنان در تعارض عقل و نقل، نقل را بر عقل مقدم میدانند و ارزش عقل را تنها در حدی میدانند که انسان را به آستانه دین و وحی و شریعت بکشاند. پس عقل در امور اعتقادی حق دخالت ندارد و هر گونه پرسش عقلی، بدعت است.[۶۹]
یکی از مهمترین آثار در خصوص کلام اهل حدیث، کتاب المسائل و الرسائل المرویة عن الامام احمد بن حنبل است. در این کتاب پنج رکن و اصول برای اسلام و ایمان بیان شده است؛ ازجمله ایمان به خدا، ایمان به فرشتگان، ایمان به کتابهای الهی، ایمان به پیامبران الهی و ایمان به آخرت.[۷۰] در پی اصولی که احمد بن حنبل برای اهل حدیث تدوین کرد، گرایشهای تجسیمی و تشبیهی فراوانی در این مکتب ایجاد شد؛ ازجمله خدا در جهتی قرار دارد و بر عرش خود مستقر است، و این جزء باورهای برخی مسلمانان شد. هرچند ابوالحسن اشعری مکتب حنابله را تعدیل کرد، بعدها ابنتیمیه احادیث تشبیه و تجسیم خداوند را مطرح ساخت و بر حفظ ظواهر آنها اصرار ورزید.[۷۱] البته اهل حدیث در کاربرد معیار عمل به ظواهر، به اصول خود نیز پایبند نیستند؛ زیرا آیات فراوانی وجود دارد که خداوند مثل و مانندی ندارد؛ نظیر آیه ﴿لَيْسَ كَمِثْلِهِ شَيْءٌ﴾[۷۲][۷۳]
امام خمینی با بهرسمیت شناختن تفکر عقلی،[۷۴] در ردّ نظریه این گروه بر این باور است که تمسک اهل حدیث به برخی آیات الهی﴿وَتُحِبُّونَ الْمَالَ حُبًّا جَمًّا﴾[۷۵]، ﴿الرَّحْمَنُ عَلَى الْعَرْشِ اسْتَوَى﴾[۷۶]و روایات،[۷۷] به فهم عرفی و اصرار بر حفظ ظاهر آنها نادرست است و باید مبادی آنها را تفسیری عقلی و تأویل باطنی کرده، آنها را به اهلش واگذار کرد.[۷۸] ایشان در مواردی، نظر برخی محدثین شیعی را که به نظر سطحی و به ظاهر اخبار بسنده کردهاند، نیز نقد میکند.[۷۹] برخی محدثان شیعی در کنار انکار جایگاه عقل در اصول دینی، دلایل گوناگونی برای اثبات توحید به دست میدهند و معتقدند نه تنها در تمسک به ادله نقلی در اثبات مباحث مهمی همچون توحید محذوری نیست، بلکه آنچه با عنوان دلیل مورد استناد و اعتماد است، همین ادله نقلی است.[۸۰] امام خمینی با نقد این ادعا، معتقد است اثبات صانع و توحید و معاد و نبوت، بلکه مطلق معارف، از مختصات ادله عقلی است، و اگر برخی محدثین در اثبات توحید بر دلیل نقلی اعتماد میکنند، باید به خدای متعال پناه برد.[۸۱].[۸۲]
معتزله
واصل بن عطاء این مکتب را در اوایل قرن دوم هجری پدید آورد و کسانی چون عمرو بن عبید نظّام، ابوالهذیل علاف و قاضی عبدالجبار راه او را ادامه دادند.[۸۳] روش معتزله بهکار بردن نوعی منطق و استدلال در فهم و درک اصول دین بود. بدیهی است نخستین شرط چنین روشی، اعتقاد به حجیت و استقلال عقل است. معتزله عقل را تنها اساس حقیقت و واقعیت میداند و میکوشد ایمان را به زبان تفکر محض، تفسیر کند.[۸۴] اصول و عقاید معتزله، پنج اصل است: توحید، عدل، وعد و وعید، منزله بین المنزلتین و امر به معروف و نهی از منکر. دو اصل اول، جزء مسائل ایمانی و اعتقادی و سه اصل بعدی، معرّف و مشخص مکتب معتزله است.[۸۵]
امام خمینی در آثار خود در ضمن بحثهای مربوط به قضا و قدر، قدرت، اراده الهی و اختیار انسان، نیز در آثار اصولی خود، در بحث «اوامر و نواهی» به مناسبتهایی به تبیین علل و دلایل مبانی اهل تفویض و معتزله پرداخته، انکار برخی اصول اعتقادی مانند توحید افعالی را نتیجه نفی قدرت، اراده الهی و تفسیر نادرست اراده و اختیار انسان میداند.[۸۶] از نظر امام خمینی، خداوند خالق فعل انسان است؛ به این معنا که خدا به فعل انسان وجود میدهد؛ امّا مجرای افاضه وجود به فعل ارادی انسان، وجود خود انسان است که عین آن است. از اینرو فعل ارادی او در عین اینکه مخلوق خداست، به اختیار خود او نیز هست.[۸۷]
ایشان در مباحث کلامی به مکتب معتزله توجه داشته، برخی مسائل و مبانی آنها را بررسی و نقد کرده است؛ ازجمله:
- صفات الهی: معتزله به سبب پرهیز از ترکیب ذات، به انکار صفات معتقد شده، به نظریه نیابت ذات از صفات قائل شدهاند؛[۸۸] به عنوان مثال اگر گفته میشود واجبالوجود رحیم است، مقصود اثبات صفت رحمت به معنای «رقّت قلب» نیست؛ زیرا منافی با وجود است، بلکه مراد اثبات اثر و غایت رحمت است.[۸۹] لازمه این دیدگاه، نفی کاربرد حقیقی صفات کمالی بر ذات الهی است.[۹۰]. امام خمینی در برخی آثار خود، معتقد است برخی متکلمان اسلامی، مانند معتزله جانب تفریط را گرفته، صفات ایجابی را از ذات خدا سلب، و ذات الهی را نائب مناب صفات میدانند[۹۱] و معتقدند آن آثاری که از علم مطلوب است، از ذات ساخته است و آن آثاری که از قدرت مطلوب است، از ذات بر میآید.[۹۲] ایشان این نظریه را باطل میداند.
- علم الهی: معتزله با توجه به اشکالات وارد در علم قبل از ایجاد اشیا، قائل به ثبوت ماهیات معدومه شدند.[۹۳] آنان معتقدند علم حقتعالی پیش از تحقق موجودات، به ثابتات ازلیه تعلق میگیرد که نه موجودند و نه معدوم. این ثابتات منفصل از ذات حق هستند و پیش از وجود خارجی و در حال عدم، ثبوت دارند.[۹۴]. امام خمینی این گفته را با توجه به ترادف وجود با ثبوت و ثابت با موجود، باطل میداند و معتقد است غیر از وجود چیزی متحقق نیست و حقیقت علم، امری وجودی است که همان حضور معلوم نزد عالم است و همه حقایق نزد حقتعالی موجود و حاضرند.[۹۵] ایشان در این تحلیل قول معتزله را جزء نظریههایی میداند که علم خداوند به اشیا را هم مغایر و زاید بر ذات و هم منفصل از ذات میدانند.[۹۶] به اعتقاد ایشان، معتزله برای اینکه علم پیشین خداوند به اشیا را موجه جلوه دهند، مدعی شدند ماهیات اشیا، پیش از اینکه موجود شوند، به نحو متمایز، ثبوت عینی و خارجی دارند؛[۹۷] در حالیکه بنا بر اصالت وجود، چیزی غیر از وجود متحقق نیست و چیزی که نور وجود به آن سرایت نکند، در مرتبه عدم و ظلمت بوده، هیچ گونه تحققی ندارد. از اینرو ثابتات ازلیه امری غیر معقولاند.[۹۸]
- اختیار انسان: معتزله بر این باورند که خداوندانسان را آفریده، اختیار داده، کارها و افعال را به او واگذار کرده و او در این امر، مستقل عمل میکند.[۹۹] امام خمینی این نظریه را باطل میداند و معتقد است کسی که خود را در فعلش مستقل بداند، باید خود را در ذاتش نیز مستقل بداند و چنین اعتقادی شرک به خداست.[۱۰۰] ایشان به دلیل اهمیتی که برای این مسئله قائل بوده، کوشیده است ابعاد گوناگون این مسئله را تبیین و تحلیل کند و ریشههای کلامی ـ فلسفی و روایی آن را بیان کند. ایشان در جاهای مختلف با ارائه دیدگاه متعادلتر از جبر و اختیار که همان «امر بین الامرین» است، بنابر اصول اعتقادی و مبانی عرفانی و با رویکرد عقلی و نقلی، به اثبات آن پرداخته است[۱۰۱].[۱۰۲]
اشاعره
بنیانگذار مکتب اشاعره، ابوالحسن اشعری است. وی نخست به مکتب اعتزال معتقد بود و بیش از چهل سال را با آن گذراند[۱۰۳] و سپس طی مناظرهای که میان او و ابوعلی جبائی رخ داد، به اهل حدیث گرایش پیدا کرد،؛ اما از آنجاکه او سالها در مکتب اعتزال با عقل و استدلال همراه بود و از طرفی برخی عقاید اهل حدیث را نیز قابل دفاع نمیدید، کوشید با ضمیمهکردن برهانهای عقلی به نقل، راهی میان اعتزال و اهل حدیث بجوید و همین تلاش به شکلگیری مکتب جدیدی به نام اشاعره انجامید.[۱۰۴] وی هرچند به عقل اهمیت میدهد، اما در تعارض میان عقل و نقل، نقل را ترجیح میدهد.[۱۰۵] درباره عقاید اختصاصی اشاعره، اتفاق نظری وجود ندارد؛ اما برخی عقاید اصلی اشاعره عبارتاند از اعتقاد به:
- صفات ذاتی خداوند
- کلام ازلی خداوند؛
- عمومیت اراده الهی و خلق افعال؛
- جواز تکلیف مالایطاق؛
- جواز رؤیت خدا؛
- عدم تکفیر مرتکب کبیره؛
- انتخابی بودن امامت.[۱۰۶]
امام خمینی مبانی مذهب اشاعره را که ازجمله آنها نفی همه واسطهها در نظام هستی، انکار تأثیرگذاری اشیا و اینکه انتساب همه افعال بشر به خداوند است، بررسی کرده است. ایشان با اشاعره بحث روایی یا کلامی نمیکند؛ بلکه با مبانی فلسفی و بر مبنای اصالت وجود، بساطت ذات حقتعالی و اینکه هر گونه تغییر و تجدد در ذات و صفات او قابل تصور نیست، به ابطال مذهب جبر میپردازد.[۱۰۷] ایشان در آثار خویش به مکتب اشاعره توجه داشته، برخی مبانی و مسائل آنها را برررسی و نقد کرده است؛ ازجمله:
- اصل علیت: یکی از جدیترین موارد اختلاف میان فلاسفه و اشاعره در بحث علیت، دفاع جدی فلاسفه از نظریه«ضرورت علّی» و انکار این نظریه از سوی اشاعره است. اشاعره به طور صریح روابط ضروری میان اشیا و حوادث را در عالم طبیعت انکار کردهاند؛[۱۰۸] از اینرو اشاعره اصل علیت را نفی کرده، به عادةالله قائل شدهاند.[۱۰۹]امام خمینی با استناد به قاعده «الشیء ما لم یجب لم یوجد»، «انفکاک معلول از علت» را محال میداند[۱۱۰] و کلام اشاعره را در این زمینه نقد کرده، معتقد است اشاعره به سبب توهم تلازم این ضرورت با سلب اختیار در فاعلیت الهی، این مسئله را انکار کردهاند.[۱۱۱]
- زیادت صفات: اشاعره درباره صفات الهی، قائل به زیادت صفات بر ذاتاند[۱۱۲] و بر این باورند که برای پرهیز از تعدد قدما باید خداوند را با صفاتش قدیم دانست.[۱۱۳] امام خمینی با نقد کلام اشاعره در این زمینه، صفات واجبتعالی را عین ذات میداند.[۱۱۴]
- کلام نفسی: مقصود از کلام نفسی، همان قول قایم به نفس است که عبارات و اشارات اصطلاح شده بر آن، از آن حکایت میکنند.[۱۱۵] برخی کلام نفسی را معادل تفکر، تعقل و اندیشه گرفتهاند و آنچه نزد برخی متکلمان اشعری قدیم است، همین کلام نفسی است؛ نه الفاظ و عبارتهایی که بیانگر این کلام است.[۱۱۶] این تطور آرا نشان میدهد اشاعره حقیقت کلام الهی را آنگونه که باید، درنیافتهاند.[۱۱۷] امام خمینی کلام نفسی اشاعره را نقد کرده، این قول آنان را مستلزم نقص، ترکیب و قوه در حقتعالی و انقلاب وجوب ذاتی حقتعالی به امکان ذاتی و ماهیتداربودن حقتعالی میداند.[۱۱۸]
- جبرگرایی: ابوالحسن اشعری معتقد است خداوند فاعل حقیقی همه افعال است و این تعمیم شامل فعل صادرشده از انسان هم میشود؛ زیرا به نظر او اگر فعلی که از انسان بهظاهر صادر میشود، از قلمرو اراده الهی خارج باشد و به خدا نسبت داده نشود، لازمهاش ضعف و سهو و غفلت حقتعالی به امور است، در حالیکه خداوند منزه از آن است که متصف به ضعف و ناتوانی شود.[۱۱۹]. امام خمینی در بحث جبر با اشاعره به بحث روایی و یا کلامی نمیپردازد؛ بلکه بر مبانی فلسفی و بنا بر اصالت وجود و اینکه وجود حقتعالی بسیط محض است و همه صفات و شئون ذاتی به وجود بسیط او بر میگردد، به ابطال جبر میپردازد.[۱۲۰] به اعتقاد ایشان، اشاعره برای تنزیه و تقدیس حق از شرک در افعال و به دلیل ظواهر بسیاری از آیات[۱۲۱] و روایاتی مانند « لاَ حَوْلَ وَ لاَ قُوَّةَ إِلاَّ بِاللَّهِ»،[۱۲۲] معتقد شدند هیچ فعلی به انسان منتسب نمیشود[۱۲۳]
- طلب و اراده: یکی از مباحثی که در علم کلام مطرح شده این است که هنگامی که خداوند از طریق انبیا(ع) انسان را به اموری مکلف میکند، از یک طرف اراده انسان بر انجام یا ترک فعلی تعلق گرفته است و از سویی انسان کافر یا عاصی اراده خلاف آن را نیز میکند و با امر و نهی الهی مخالفت میکند؛ در این صورت یا خداوند مقهور اراده انسان شده یا باید پذیرفت که کفر و عصیان عبد متعلق اراده الهی است و باید میان طلب و خواست خداوند که در امر و نهیاش تحقق دارد، یا اراده بر کفر و عصیان عبد، تفکیک قائل شد. اشاعره طلب و امر را از اراده منفک میدانند[۱۲۴] و در توجیه کلام خود معتقدند اراده الهی گاهی به خود امر و نهی و تکلیف تعلق دارد که همان اراده انشایی است و گاهی به «مکلفٌبه»، یعنی فعل عبد تعلق میگیرد. در تخلف انسان از اوامر و نواهی الهی، آنچه واقع نمیشود، اراده انشایی است نه اراده تکوینی.[۱۲۵] امام خمینی در توضیح اشکال اشاعره بر وحدت طلب و اراده، معتقد است طبق گفته آنان، اگر گفته شود طلب با اراده اتحاد دارد، لازم میآید درباره تکالیفی که به کفار شده و بلکه در زمینه تکالیفی که به مطلق افراد نافرمان شده است، یکی از دو مطلب پذیرفته شود: یا آنکه گفته شود در اینگونه تکلیف، از طرف خدای تعالی اراده جدی نیست، بلکه صورت تکلیف و طلب است نه حقیقت تکلیف و طلب، یا آنکه اگر گفته شود تکلیف کفار و اهل عصیان حقیقی است و صوری نیست، باید پذیرفت اراده خدا از مرادش تخلف کرده است؛ زیرا کفار و اهل عصیان دستورهای الهی را به جای نیاوردهاند و آنچه خدای تعالی اراده کرده بود، انجام ندادهاند و هر دو مطلب فوق باطل است.[۱۲۶] امام خمینی پاسخ استدلال اشاعره را از زبان محمد کاظم خراسانی، صاحب کتاب کفایة الاصول داده است؛ به این بیان که اشاعره اراده تکوینی و تشریعی خداوند را با هم خلط کردهاند؛ زیرا اراده تکوینی علم به نظام به طور کامل و تمام است؛ یعنی همین قدر که خدای تعالی، عالم به نظام اتم و اکمل جهان آفرینش است، همین علم به نظام، علت خلق جهان آفرینش است که از آن علم، به اراده تعبیر میشود. علم و اراده در ممکنات دو معنی دارد و دو حقیقت است؛ اما در خدای تعالی علم و اراده یک چیز بیش نیست؛ اراده خلق جهان، یعنی علم به نظام خلقت و آفرینش؛ در حالیکه اراده تشریعی آن است که خدای تعالی به مصلحت در فعل مکلف علم دارد، و این علم به مصلحت است که منشأ تکلیف میشود و آنچه نباید تکلیف الهی از آن خالی باشد، علم به مصلحت، یعنی اراده تشریعی است که باید در تکالیف وجود داشته باشد که هست، و آنچه محال است، تخلف مراد از اراده تکوینی است نه اراده تشریعی؛ زیرا تخلف مراد از اراده تشریعی امری است ممکن؛ یعنی ممکن است خدای تعالی به مصلحت نمازخواندن بنده علم داشته باشد، ولی آن بنده نماز نخواند؛ پس آنچه در تکالیف لازم است، اراده تشریعی است.[۱۲۷].[۱۲۸]
امامیه
کلام شیعی در عصر امامان معصوم(ع) سامان یافته نبود و متکلمان شیعی در آن دوران، به دلیل نیازهای زمانی به بحث درباره موضوعات و مسائل ویژهای میپرداختند. سامانیافتن کلام شیعی در عصر غیبت به دست متکلمانی چون ابراهیم نوبختی، شیخ صدوق، شیخ مفید، سید مرتضی و شیخ طوسی تحقق یافت.[۱۲۹]
با گسترش مباحث کلامی، ضرورت استفاده از قواعد و مبانی فلسفی با عنوان مبادی و مقدمات در اثبات، تبیین و دفاع از آموزههای دینی مورد توجه قرار گرفت.[۱۳۰] این روش فلسفی در کلام شیعی با ابراهیم نوبختی آغاز شد و به دست نصیرالدین طوسی به کمال خود رسید.[۱۳۱] در مکتب کلامی امامیه، پایبندی به کتاب و سنت وجود دارد، امّا برخلاف رویکرد ظاهرگرایی و تأویلگرایی، شیوه ورود به مباحث و تبیین مسائل کلامی، به سبک فلسفی و برهانی است.[۱۳۲] روش مکتب امامیه در اصول عقاید که برگرفته از آموزههای اهل بیت(ع) است بر استدلال، تبیین و احتجاج بر پایه عقل و وحی، مبتنی است. شیعه از یک سو عقل و تفکر عقلی را معتبر میداند و از سوی دیگر، به نصوص معتبر اهمیت میدهد.[۱۳۳] تفکر شیعی را نباید با تفکر معتزلی قیاس کرد؛ زیرا معتزله در اعتماد به حکم عقل بیش از حد پیش رفته، در مواردی که حکم عقل، قطعی نیست یا شایستگی داوری ندارد، به حکم آن اعتماد و، ظواهر قرآن و سنت را تأویل کرده است. اینگونه تجاوز از حد، در کلام امامیه مطرود است؛[۱۳۴] همچنین با تفکر اشعری که اصالت را از عقل گرفته، آن را تابع ظواهر الفاظ میکند، مخالف و مغایر است.[۱۳۵]
امام خمینی نیز در آثار خود به برخی مبانی و اصول متکلمان امامیه اشاره کرده، در برخی موارد به بررسی تفصیلی آنها پرداخته است. ایشان از متکلمان بزرگ شیعی نظیر شیخ صدوق، شیخ مفید، سید مرتضی و نصیرالدین طوسی به بزرگی یاد کرده است[۱۳۶] و از منابع کلامی شیعی، چون توحید صدوق،[۱۳۷] بحار الانوار،[۱۳۸] مرآة العقول،[۱۳۹] عبقات الانوار،[۱۴۰] شوارق الالهام[۱۴۱] و تجرید الاعتقاد[۱۴۲] استفادههای فراوان کرده است. ایشان قول متکلمان امامیه را جداگانه بیان نمیکند؛ بلکه از این قول و نظریه عموم حکما یکجا سخن گفته است و کلام برخی متکلمان امامیه را همان قول حکما میداند؛ هرچند در مواردی به قلم فلسفی و عرفانی آن مبانی را ارتقا داده است؛ ازجمله:
- توحید افعالی: توحید افعالی در نگاه متکلمان امامیه، بدین معناست که آنچه در هستی انجام میگیرد، فعل خداست و همانگونه موجودات هستی در ذات خویش مستقل نیستند و در تأثیر و فعل نیز استقلال ندارند. توحید افعالی یا استناد افعال به خداوند به معنای نفی قانون علیت نیست؛ زیرا خداوند اراده کرده است هر کاری از گذر علل و اسباب خود انجام پذیرد؛ هرچند علل و اسباب نیز در تأثیر خویش، مستقل نیستند. همچنین توحید افعالی به معنای سلب اراده و اختیار از انسان نیز نیست.[۱۴۳] متکلمان امامیه با بهرهگیری از مکتب اهل بیت، خط صحیح و مسیر درست توحید افعالی را در پیش گرفتهاند و با استناد به قول «امر بین الامرین» جبر و تفویض را کنار گذاشته، به توحید محض رسیدهاند.[۱۴۴]. امام خمینی نیز در تبیین توحید افعالی، موضعی شبیه متکلمان برگرفته است؛ اما با اندک تفاوتی به تبیین دقیقتر آن پرداخته است. تحلیل توحید افعالی ایشان بر اساس علیت طولی بر سه رکن استوار است:
- پذیرش توحید افعالی به معنای فاعلیت تام و فراگیر خدای سبحان، یعنی حصر فاعلیت خداوند متعال به عنوان "لا مؤثر في الوجود الا الله"، که در این صورت علت، وجودی مستقل و غنی، بلکه عین استقلال است و معلول عین فقر و تعلق محض است.[۱۴۵]
- پذیرش نظام علت و معلول و اختیار انسان؛ یعنی رابطه اختیار انسان و اختیار خداوند و اینکه انسان با آنکه فاعل مختار است، خودش ظل و سایه فاعلیت حقتعالی است؛ بنابراین اگرچه اراده حقتعالی به نظام اتمّ تعلق گرفته، این تعلق هیچ منافاتی با فاعل مختار بودن انسان ندارد؛ همانگونه که علم عنائی حقتعالی که منشا نظام هستی است، منافاتی با مختاربودن انسان ندارد، بلکه بر اختیار او تأکید میکند.[۱۴۶] امام خمینی با استناد به آیه ﴿وَمَا رَمَيْتَ إِذْ رَمَيْتَ وَلَكِنَّ اللَّهَ رَمَى﴾[۱۴۷] معتقد است افعال انسان بدون هیچ واسطهای هم به حقتعالی و هم به خود انسان انتساب دارد و از این انتساب هیچگونه جبری در افعال انسان لازم نمیآید.[۱۴۸]
- امکان اجتماع دو فاعل در حوادث و افعال، در طول یکدیگر. بنابر نظر امام خمینی، اگر معنای ربط معلولها به فاعل الهی بهخوبی تصور شود، وحدانیت خداوند عالم تصدیق خواهد شد؛ زیرا فاعل موجد، یک حقیقت بسیط است و از آن فاعل، یک هویت وجودی بسیط صادر میشود.[۱۴۹] پس اگر کسی توحید فعل حق را آنگونه که شایسته است، درک کند و نظام وجود را صورتی از فاعلیت حقتعالی بداند، به برهان و وضوح مییابد که «لا مؤثر فی الوجود» حصر حقیقی است.[۱۵۰] با توجه به طولیبودن فاعلها، نه توحید افعالی محدود میشود تا تفویض لازم بیاید و نه نظام علیت و اختیار از انسان سلب میگردد تا جبر لازم بیاید.
- عینیت ذات و صفات: متکلمان شیعه با الهام گرفتن از معارف اهل بیت(ع) معتقد به عینیت صفات ایجابی با ذات حق شدهاند؛ اما در توجیه و تبیین این مطالب، روش واحدی وجود ندارد. متکلمان غالباً با توجه به احادیث و به سبب نفی ترکیب از ذات الهی، به این نظر ملتزم شدهاند.[۱۵۱]امام خمینی با توجه به مبانی فلسفی و عرفانی، عینیت ذات و صفات را اثبات کرده است. ایشان با ردّ سخن اشاعره و معتزله در مورد زیادت یا نیابت ذات با صفات، معتقد است هر دو گروه جانب افراط و تفریط را در پیش گرفتهاند؛[۱۵۲] چنانکه ایشان قول برخی علمای شیعه درباره صفات را رد میکند[۱۵۳] و معتقد است صفات خداوند از جهت لفظ و مفهوم با یکدیگر متغایرند؛ امّا از جهت مصداق هر یک عین دیگری و همه عین ذاتاند.[۱۵۴]
- امامت: مسئله امامت یکی از مسائل مهم و اصلی مذهب شیعه است که با ادله متعدد عقلی و نقلی آن را اثبات کردهاند.[۱۵۵] امام خمینی نیز درباره امامت افزون بر گرایش کلامی، به بُعد عرفانی و اجتماعی آن نیز پرداخته است و در برخی آثار خویش در ردّ شبهاتی که بعضی منحرفان مطرح کردهاند، بهتفصیل به این موضوع پرداخته است.[۱۵۶] ایشان امامت را یک اصل الهی برخاسته از متن دین برای راهبری جامعه میداند که بدون آن سعادت تحقق نمییابد، و این اصل را از اصول مذهب میشمارد[۱۵۷] و بر این باور است که مقام امامت صرفاً یک مقام اعتباری نیست؛[۱۵۸] بلکه یک منصب حقیقی الهی است که پیامبر(ص) از طرف خداوند مأمور به نصب و جعل و تصریح به آن میشود.[۱۵۹].[۱۶۰]
منابع
پانویس
- ↑ شفیعی و احمدی امیری، مقاله «کلام الهی»، دانشنامه امام خمینی ج۸، ص۴۸۹–۵۰۲.
- ↑ ابنفارس، معجم مقاییس اللغه، ۵/۱۳۱.
- ↑ فیومی، المصباح المنیر فی غریب الشرح الکبیر، ۵۳۹.
- ↑ تفتازانی، شرح المقاصد، ۱/۱۶۳ ـ ۱۶۴؛ جرجانی، شرح المواقف، ۱/۳۴ ـ ۳۵، لاهیجی، شوارق الالهام، ۱/۴۱ ـ ۴۴.
- ↑ فاضل مقداد، الأنوار الجلالیة فی شرح الفصول النصیریه، ۱۰۰.
- ↑ امام خمینی، انوار الهدایه، ۱/۳۳.
- ↑ خراسانی، نسبت کلام اسلامی با فلسفه اسلامی، ۸۲؛ فنایی اشکوری، فلسفه دین، ۱۶؛ سعیدیمهر، آموزش کلام اسلامی، ۱۸.
- ↑ تفتازانی، شرح المقاصد، ۱/۱۶۴؛ لاهیجی، شوارق الالهام، ۱/۴۵ ـ ۴۶؛ حجتخواه، نامهای مختلف علم کلام، ۱۱۷.
- ↑ تهانوی، موسوعة کشاف اصطلاحات الفنون و العلوم، ۱/۲۹ و ۲۱۵؛ محمدی خراسانی، نسبت کلام اسلامی با فلسفه اسلامی، ۷ ـ ۸.
- ↑ ربانی گلپایگانی، ما هو علم، ۱۷؛ ربانی گلپایگانی، درآمدی بر، ۱۸.
- ↑ ربانی گلپایگانی، ما هو علم، ۱۷؛ ربانی گلپایگانی، درآمدی بر، ۱۸.
- ↑ تفتازانی، شرح المقاصد، ۱/۱۶۴؛ جوادی آملی، علم کلام «تعریف، وظیفه، قلمرو»، ۶۱.
- ↑ جوادی آملی، علم کلام «تعریف، وظیفه، قلمرو»، ۶۲.
- ↑ تفتازانی، شرح العقاید النسفیه، ۱۱؛ جوادی آملی، علم کلام «تعریف، وظیفه، قلمرو»، ۶۲.
- ↑ شفیعی و احمدی امیری، مقاله «کلام الهی»، دانشنامه امام خمینی ج۸، ص۴۸۹–۵۰۲.
- ↑ کرد فیروزجایی، کلیاتی از علم کلام، ۱۰۷.
- ↑ طبرسی، الاحتجاج علی أهل اللجاج، ۱/۲۱ ـ ۵۱؛ ربانی گلپایگانی، درآمدی بر، ۳۹.
- ↑ ربانی گلپایگانی، درآمدی بر، ۳۹.
- ↑ اشعری قمی، المقالات و الفرق، ۸؛ خواجهنصیر، قواعد العقائد، ۱۱۰ ـ ۱۱۱ و ۱۳۰؛ رضوی، ادوار تاریخی علم کلام اسلامی، ۵۲.
- ↑ رضوی، ادوار تاریخی علم کلام اسلامی، ۵۲.
- ↑ ربانی گلپایگانی، درآمدی بر، ۴۰.
- ↑ ربانی گلپایگانی، درآمدی بر، ۴۰.
- ↑ رضوی، ادوار تاریخی علم کلام اسلامی، ۵۳ ـ ۵۴.
- ↑ مشکور، سیر کلام در فرق اسلام، ۲۷.
- ↑ مطهری، مجموعه آثار استاد شهید مطهری، ۳/۶۵؛ رضوی، ادوار تاریخی علم کلام اسلامی، ۵۷.
- ↑ سبحانی، المذاهب الاسلامیه، ۶۵؛ رضوی، ادوار تاریخی علم کلام اسلامی، ۵۷.
- ↑ رضوی، ادوار تاریخی علم کلام اسلامی، ۵۷.
- ↑ طهمزی، نقش امام باقر(ع) و امام صادق(ع) در فرهنگ و تمدن اسلامی، ۱۶ ـ ۱۷.
- ↑ رضوی، ادوار تاریخی علم کلام اسلامی، ۵۸.
- ↑ رضوی، ادوار تاریخی علم کلام اسلامی، ۵۸ ـ ۵۹؛ مشکور، سیر کلام در فرق اسلام، ۸۱ ـ ۸۲.
- ↑ مطهری، مجموعه آثار استاد شهید مطهری، ۳/۹۵؛ خراسانی، نسبت کلام اسلامی با فلسفه اسلامی، ۷۴.
- ↑ رضوی، ادوار تاریخی علم کلام اسلامی، ۵۹.
- ↑ مطهری، مجموعه آثار استاد شهید مطهری، ۱۳/۲۳۴ ـ ۲۳۷؛ جبرئیلی، کلام شیعی، ۱۰۶ ـ ۱۰۷؛ خراسانی، نسبت کلام اسلامی با فلسفه اسلامی، ۷۴.
- ↑ ربانی گلپایگانی، درآمدی بر، ۴۹ ـ ۵۰.
- ↑ ربانی گلپایگانی، درآمدی بر، ۵۲ ـ ۵۳.
- ↑ امام خمینی، آداب الصلاة، ۲۶۱؛ امام خمینی، تقریرات، ۲/۲۹۱ و ۳/۵۲۷؛ امام خمینی، الطلب و الاراده، ۶۱ ـ ۶۲؛ امام خمینی، دعاء السحر، ۱۱۰.
- ↑ امام خمینی، کشف اسرار، ۱۰۵ ـ ۱۱۷.
- ↑ استادی، خاطرات حاج شیخ رضا استادی، ۲۹۴.
- ↑ امام خمینی، کشف اسرار، ۱۴۱.
- ↑ امام خمینی، چهل حدیث، ۵۶۳؛ امام خمینی، تنقیح الاصول، ۱/۲۲۷؛ امام خمینی، تهذیب الاصول، ۳/۴۴۱؛ امام خمینی، مکاسب، ۲/۲۸۱؛ امام خمینی، تقریرات، ۲/۲۹۱.
- ↑ شفیعی و احمدی امیری، مقاله «کلام الهی»، دانشنامه امام خمینی ج۸، ص۴۸۹–۵۰۲.
- ↑ تفتازانی، شرح المقاصد، ۱/۱۸۰؛ ربانی گلپایگانی، درآمدی بر، ۲۸.
- ↑ تفتازانی، شرح المقاصد، ۱/۱۸۰؛ ربانی گلپایگانی، درآمدی بر، ۲۸.
- ↑ ابنخلدون، تاریخ ابنخلدون، ۱/۵۵۰ و ۵۸۰.
- ↑ ربانی گلپایگانی، درآمدی بر، ۲۸؛ مطهری، مجموعه آثار استاد شهید مطهری، ۳/۶۲.
- ↑ لاهیجی، گوهر مراد، ۴۳.
- ↑ ربانی گلپایگانی، درآمدی بر، ۳۰.
- ↑ امام خمینی، انوار الهدایه، ۱/۳۳.
- ↑ امام خمینی، انوار الهدایه، ۱/۱۴۱ ـ ۱۴۲.
- ↑ شفیعی و احمدی امیری، مقاله «کلام الهی»، دانشنامه امام خمینی ج۸، ص۴۸۹–۵۰۲.
- ↑ ربانی گلپایگانی، جامعنگری، ۱۷.
- ↑ برنجکار، کاربست عقل ابزاری در روش نقلی کلامی با تکیه بر متون دینی، ۴۹.
- ↑ برنجکار، کاربست عقل ابزاری در روش نقلی کلامی با تکیه بر متون دینی، ۵۰.
- ↑ ربانی گلپایگانی، جایگاه و گونههای، ۳۶ ـ ۳۷.
- ↑ شاهنظری، بررسی تطبیقی جبر و اختیار از منظر امام خمینی و فخر رازی، ۱۷۸.
- ↑ امام خمینی، تقریرات، ۳/۳۶۶؛ لکزایی، روششناسی شارحان حکمت متعالیه، ۴۲ ـ ۴۳.
- ↑ امام خمینی، تقریرات، ۲/۲۳ ـ ۲۴، ۴۸ ـ ۴۹ و ۵۵؛ امام خمینی، چهل حدیث، ۱۹۱؛ امام خمینی، حدیث جنود، ۸۰ ـ ۸۲.
- ↑ امام خمینی، تقریرات، ۱/۳۳۴ ـ ۳۳۶.
- ↑ امام خمینی، تقریرات، ۱/۳۲ ـ ۳۳؛ ۲/۵۷ ـ ۵۸ و ۳/۱۵۸؛ امام خمینی، معتمد الاصول، ۱/۳۸۷.
- ↑ امام خمینی، تقریرات، ۱/۳۳۴.
- ↑ امام خمینی، تقریرات، ۱/۱۱۵؛ لکزایی، روششناسی شارحان حکمت متعالیه، ۵۹.
- ↑ امام خمینی، تقریرات، ۲/۸۰ و ۳/۱۹۲؛ امام خمینی، انوار الهدایه، ۱/۳۶۶؛ لکزایی، روششناسی شارحان حکمت متعالیه، ۵۸.
- ↑ امام خمینی، آداب الصلاة، ۲۰۰.
- ↑ امام خمینی، الطلب و الاراده، ۱۵؛ امام خمینی، چهل حدیث، ۸۸، ۴۱۴ و ۴۵۳؛ لکزایی، روششناسی شارحان حکمت متعالیه، ۵۲ ـ ۵۳.
- ↑ امام خمینی، آداب الصلاة، ۳۳۶؛ امام خمینی، تعلیقات فصوص، ۹۴، ۱۱۹، ۱۷۷ و ۱۸۵؛ امام خمینی، مصباح الهدایه، ۱۶، ۲۵ ـ ۲۶ و ۳۱ ـ ۳۲؛ امام خمینی، دعاء السحر، ۱۰۵.
- ↑ شفیعی و احمدی امیری، مقاله «کلام الهی»، دانشنامه امام خمینی ج۸، ص۴۸۹–۵۰۲.
- ↑ مطهری، مجموعه آثار استاد شهید مطهری، ۳/۶۴.
- ↑ مطهری، مجموعه آثار استاد شهید مطهری، ۳/۶۵ و ۶/۸۸۵؛ علوی، روششناسی علم کلام، ۱۰۲؛ فروهی، سیر تطور اصول دین در مکاتب اهل سنت، ۱۲۳ ـ ۱۲۴.
- ↑ محمدرضایی، الهیات فلسفی، ۶۹ ـ ۷۰.
- ↑ فروهی، سیر تطور اصول دین در مکاتب اهل سنت، ۱۲۴.
- ↑ سبحانی، فرهنگ عقاید، ۱/۲۷۸ ـ ۲۸۱؛ علوی، روششناسی علم کلام، ۱۰۳.
- ↑ « چیزی مانند او نیست » سوره شوری، آیه ۱۱.
- ↑ محمدرضایی، الهیات فلسفی، ۱۱۵ ـ ۱۱۷.
- ↑ لکزایی، روششناسی شارحان حکمت متعالیه، ۵۰.
- ↑ «و دارایی را بسیار دوست میدارید،» سوره فجر، آیه ۲۰.
- ↑ «(خداوند) بخشنده بر اورنگ (فرمانفرمایی جهان) استیلا دارد» سوره طه، آیه ۵.
- ↑ کلینی، الکافی، ۲/۳۵۲.
- ↑ امام خمینی، تنقیح الاصول، ۳/۳۰ ـ ۳۱؛ امام خمینی، آداب الصلاة، ۲۰۰.
- ↑ امام خمینی، تقریرات، ۱/۱۲۶ ـ ۱۲۷.
- ↑ مجلسی، مرآة العقول، ۱/۲۶۴؛ نصیری، علامه مجلسی و نقد دیدگاههای فلسفی، ۸۵ ـ ۸۶.
- ↑ امام خمینی، آداب الصلاة، ۲۰۰ ـ ۲۰۱.
- ↑ شفیعی و احمدی امیری، مقاله «کلام الهی»، دانشنامه امام خمینی ج۸، ص۴۸۹–۵۰۲.
- ↑ شهرستانی، الملل و النحل، ۱/۵۶ ـ ۹۶؛ مطهری، مجموعه آثار استاد شهید مطهری، ۳/۸۴ و ۵/۱۵۰؛ علوی، روششناسی علم کلام، ۱۰۴.
- ↑ علوی، روششناسی علم کلام، ۱۰۴ ـ ۱۰۵.
- ↑ مطهری، مجموعه آثار استاد شهید مطهری، ۳/۶۸ ـ ۶۹؛ بدوی، تاریخ اندیشههای کلامی، ۱/۶۹.
- ↑ امام خمینی، الطلب و الاراده، ۱۶ ـ ۱۷ و ۶۰ ـ ۶۶؛ شفیعی، مبانی کلامی آزادی سیاسی در اندیشههای شیعه و معتزله با تأکید بر اندیشههای امام خمینی و قاضیعبدالجبار، المغنی فی ابواب التوحید و العدل، ۹۱ ـ ۹۲.
- ↑ امام خمینی، دعاء السحر، ۱۰۴؛ امام خمینی، چهل حدیث، ۵۸۵؛ امام خمینی، الطلب و الاراده، ۳۷؛ شاهنظری، بررسی تطبیقی جبر و اختیار از منظر امام خمینی و فخر رازی، ۱۷۸ ـ ۱۷۹.
- ↑ فخر رازی، المطالب العالیه، ۳/۲۲۸ ـ ۲۳۰.
- ↑ اشعری، مقالات الاسلامیین، ۱۶۵ ـ ۱۶۶؛ جامی، الدرة الفاخرة فی تحقیق مذهب الصوفیه و المتکلمان و الحکما المتقدمین، ۱۶۷.
- ↑ ملاصدرا، شرح اصول الکافی، ۳/۲۰۹؛ اسماعیلی، رابطه صفات با ذات الهی در اندیشه صدرالمتألهین، ۳۹.
- ↑ امام خمینی، الطلب و الاراده، ۱۲
- ↑ امام خمینی، تقریرات، ۲/۱۳۲.
- ↑ قاضیعبدالجبار، المغنی فی ابواب التوحید و العدل، ۵/۲۵۲؛ حلی، کشف المراد فی شرح تجرید الاعتقاد، ۳۳ ـ ۳۹.
- ↑ تفتازانی، شرح المقاصد، ۴/۱۲۱ ـ ۱۲۷؛ ملاصدرا، الحکمة المتعالیه، ۶/۱۸۱ ـ ۲۱۰.
- ↑ امام خمینی، تقریرات، ۲/۱۵۳ ـ ۱۵۴.
- ↑ امام خمینی، تقریرات، ۲/۱۵۷.
- ↑ امام خمینی، تقریرات، ۲/۱۵۳ ـ ۱۵۵.
- ↑ امام خمینی، تقریرات، ۲/۱۵۴.
- ↑ قاضیعبدالجبار، المغنی فی ابواب التوحید و العدل، ۸/۳؛ فخر رازی، مفاتیح الغیب، ۷/۱۴۳ ـ ۱۴۴.
- ↑ امام خمینی، الطلب و الاراده، ۳۵ ـ ۳۷.
- ↑ امام خمینی، الطلب و الاراده، ۳۵ ـ ۳۷؛ امام خمینی، تقریرات، ۲/۳۱۴ ـ ۳۱۵ و ۳۲۳؛ امام خمینی، دعاء السحر، ۹۵، ۱۰۴ و ۱۲۷؛ امام خمینی، مصباح الهدایه، ۳۱؛ امام خمینی، آداب الصلاة، ۱۱۹ و ۳۱۹؛ شاهنظری، بررسی تطبیقی جبر و اختیار از منظر امام خمینی و فخر رازی، ۱۶۵.
- ↑ شفیعی و احمدی امیری، مقاله «کلام الهی»، دانشنامه امام خمینی ج۸، ص۴۸۹–۵۰۲.
- ↑ ابنندیم، کتاب الفهرست، ۲۵۷؛ ابنخلکان، وفیات الأعیان و أبناء الزمان، ۳/۲۸۵؛ بدوی، تاریخ اندیشههای کلامی، ۱/۵۳۸؛ سبحانی، الهیات فلسفی، ۱۶؛ علوی، روششناسی علم کلام، ۱۰۵.
- ↑ جعفری، ابنعربی و اشاعره، ۱۷ ـ ۱۸.
- ↑ جعفری، ابنعربی و اشاعره، ۱۸.
- ↑ شهرستانی، الملل و النحل، ۱/۱۰۶ ـ ۱۱۷؛ مطهری، مجموعه آثار استاد شهید مطهری، ۳/۸۶ ـ ۸۹؛ سبحانی، فرهنگ عقاید، ۲/۵۷ ـ ۱۰۰.
- ↑ امام خمینی، الطلب و الاراده، ۳۳ ـ ۳۵؛ سیدهاشمی و موسویخو، اراده الهی و نسبت آن با اختیار انسان از دیدگاه امام خمینی، ۷۹ ـ ۸۰.
- ↑ اشعری، مقالات الاسلامیین، ۴۱۲؛ بغدادی، اصول الایمان، ۱۳۸ ـ ۱۳۹؛ خادمی، علیت از دیدگاه متکلمان مسلمان، ۵۶.
- ↑ غزالی، تهافت الفلاسفه، ۲۳۵ ـ ۲۳۶.
- ↑ امام خمینی، الطلب و الاراده، ۶۰؛ امام خمینی، تقریرات، ۱/۱۳۲.
- ↑ امام خمینی، تقریرات، ۱/۱۳۰.
- ↑ جرجانی، شرح المواقف، ۸/۵۸ ـ ۶۴.
- ↑ تفتازانی، شرح المقاصد، ۴/۷۸ ـ ۸۱.
- ↑ امام خمینی، تقریرات، ۲/۱۲۷.
- ↑ بدوی، تاریخ اندیشههای کلامی، ۱/۷۸۱.
- ↑ بدوی، تاریخ اندیشههای کلامی، ۱/۷۸۱؛ جعفری، ابنعربی و اشاعره، ۱۷۲.
- ↑ جعفری، ابنعربی و اشاعره، ۱۷۳.
- ↑ امام خمینی، الطلب و الاراده، ۱۲، ۱۴ و ۱۹؛ امام خمینی، تنقیح الاصول، ۱/۲۰۵ ـ ۲۰۷.
- ↑ اشعری، اللمع، ۶۹ ـ ۹۱.
- ↑ امام خمینی، الطلب و الاراده، ۳۳ ـ ۳۵.
- ↑ انفال، ۱۷.
- ↑ راوندی، الدعوات، ۵۲ و ۵۵.
- ↑ امام خمینی، تقریرات، ۲/۳۱۰.
- ↑ امام خمینی، الطلب و الاراده، ۲۸؛ سیدهاشمی و موسویخو، اراده الهی و نسبت آن با اختیار انسان از دیدگاه امام خمینی، ۸۰ ـ ۸۱.
- ↑ آمدی، غایة المرام فی علم الکلام، ۶۷؛ سیدهاشمی و موسویخو، اراده الهی و نسبت آن با اختیار انسان از دیدگاه امام خمینی، ۸۱ ـ ۸۲.
- ↑ امام خمینی، الطلب و الاراده، ۲۳ ـ ۲۸؛ سیدهاشمی و موسویخو، اراده الهی و نسبت آن با اختیار انسان از دیدگاه امام خمینی، ۸۱ ـ ۸۳.
- ↑ امام خمینی، الطلب و الاراده، ۲۵ ـ ۲۹؛ فهری، مقدمه ترجمه کتاب شرح دعای سحر امام خمینی، ۵۱ ـ ۵۴؛ سیدهاشمی و موسویخو، اراده الهی و نسبت آن با اختیار انسان از دیدگاه امام خمینی، ۸۱ ـ ۸۴.
- ↑ شفیعی و احمدی امیری، مقاله «کلام الهی»، دانشنامه امام خمینی ج۸، ص۴۸۹–۵۰۲.
- ↑ جبرئیلی، ساختار کلام شیعی، ۱۲۷ ـ ۱۲۸.
- ↑ جبرئیلی، ساختار کلام شیعی، ۱۳۰.
- ↑ مطهری، مجموعه آثار استاد شهید مطهری، ۵/۱۵۰؛ گنجور، نقش ابواسحاق ابراهیم نوبختی در پیدایش «کلام فلسفی» شیعه (با تأکید بر الیاقوت فی علم الکلام)، ۱۰۹.
- ↑ گنجور، نقش ابواسحاق ابراهیم نوبختی در پیدایش «کلام فلسفی» شیعه (با تأکید بر الیاقوت فی علم الکلام)، ۱۰۹.
- ↑ محمدرضایی، الهیات فلسفی، ۷۱ و ۱۱۸ ـ ۱۲۱؛ علوی، روششناسی علم کلام، ۱۰۷.
- ↑ طباطبایی، المیزان فی تفسیر القرآن، ۵/۲۷۹؛ محمد رضایی، الهیات فلسفی، ۷۲؛ علوی، روششناسی علم کلام، ۱۰۷ ـ ۱۰۸.
- ↑ علوی، روششناسی علم کلام، ۱۰۸.
- ↑ امام خمینی، ولایت فقیه، ۶۱؛ امام خمینی، آداب الصلاة، ۷۴ و ۳۰۴؛ امام خمینی، چهل حدیث، ۲۳، ۳۳۹ و ۶۱۰.
- ↑ امام خمینی، مصباح الهدایه، ۷۹ و ۸۸.
- ↑ امام خمینی، آداب الصلاه، ۲۵ ـ ۲۶.
- ↑ امام خمینی، چهل حدیث، ۶۲۶.
- ↑ امام خمینی، کشف اسرار، ۹۲ ـ ۱۰۰.
- ↑ امام خمینی، انوار الهدایه، ۳۳.
- ↑ امام خمینی، چهل حدیث، ۱۱۲.
- ↑ موسوی، مراتب توحید الهی در حکمت متعالیه واثرپذیری از قرآن و سنت، ۲۲۰.
- ↑ صدوق، التوحید، ۲۰۶ و ۳۶۲؛ مفید، تصحیح اعتقادات، ۴۶ ـ ۴۷؛ مجلسی، بحار الانوار، ۵/۱۲ ـ ۲۲.
- ↑ امام خمینی، آداب الصلاة، ۹۳ ـ ۹۴، ۱۳۱ و ۲۷۷؛ امام خمینی، تقریرات، ۲/۳۱۴؛ امام خمینی، دعاء السحر، ۹۴؛ امام خمینی، چهل حدیث، ۵۸۶ و ۶۴۰ ـ ۶۴۱؛ امام خمینی، حدیث جنود، ۲۰۲.
- ↑ امام خمینی، الطلب و الاراده، ۶۵.
- ↑ « چون تیر افکندی تو نیفکندی بلکه خداوند افکند»؛ سوره انفال، آیه ۱۷.
- ↑ امام خمینی، آداب الصلاة، ۳۲۰؛ امام خمینی، تقریرات، ۱/۳۳۸ و ۲/۳۱۰؛ امام خمینی، الطلب و الاراده، ۳۶ و ۴۱ ـ ۴۳؛ امام خمینی، چهل حدیث، ۵۸۶.
- ↑ امام خمینی، تقریرات، ۲/۸۳ ـ ۸۴.
- ↑ امام خمینی، آداب الصلاة، ۲۷۶ ـ ۲۷۷.
- ↑ لاهیجی، گوهر مراد، ۲۴۱؛ سید هاشمی و موسویخو، اراده الهی و نسبت آن با اختیار انسان از دیدگاه امام خمینی، ۷۰.
- ↑ امام خمینی، الطلب و الاراده، ۱۲ ـ ۱۳.
- ↑ امام خمینی، تقریرات، ۲/۱۳۲ ـ ۱۳۵؛ امام خمینی، مصباح الهدایه، ۲۵.
- ↑ امام خمینی، چهل حدیث، ۶۰۹؛ امام خمینی، تقریرات، ۲/۱۳۷.
- ↑ مفید، النکت الاعتقادیه، ۳۹؛ مفید، الافصاح، ۲۷ ـ ۲۹؛ سید مرتضی، الشافی فی الامامه، ۱/۴۷؛ حلی، کشف المراد فی شرح تجرید الاعتقاد، ۳۶۲ ـ ۳۶۳؛.
- ↑ امام خمینی، کشف اسرار، ۱۰۵ ـ ۱۶۵.
- ↑ امام خمینی، کتاب الطهاره، ۳/۴۴۱.
- ↑ امام خمینی، تقریرات، ۳/۳۵۲.
- ↑ امام خمینی، تعلیقات فصوص، ۱۹۷؛ امام خمینی، صحیفه، ۱۱/۲۱ و ۲۰/۱۱۲.
- ↑ شفیعی و احمدی امیری، مقاله «کلام الهی»، دانشنامه امام خمینی ج۸، ص۴۸۹–۵۰۲.