فدک در تاریخ اسلامی
فدک روستایی آباد و حاصلخیز در ۱۳۰ کیلومتری مدینه بود که در سال ۷ هجری بدون خونریزی به دست پیامبر (ص) فتح شد و براساس آیات قرآن به عنوان، "فیئ" و ملک شخصی پیامبر (ص) بود و حضرت به دستور خداوند آن را به حضرت زهرا (س) بخشید. اما بعد از ایشان خلیفه اول براساس اهداف سیاسی آن را غصب کرد و در برابر استدلالات و بینه حضرت حاضر به پس دادن آن نشد. غصب فدک نمادی از مظلومیت اهل بیت (ع) است.
آشنایی کلی
موقعیت و جایگاه جغرافیایی
«فدک» روستایی است در شمال مدینه و به فاصله دو یا سه روز راه (حدود ۱۴۰ یا ۱۵۰کیلومتر) از آن.[۱] فاصله این روستا تا خیبر هم، حدود دو روز راه بر آورد شده است.[۲] برخی فدک را بر گرفته از نام یکی از نوادگان نوح نبی(ع) گفتهاند و آوردهاند که چون فدک بن حام بن نوح، نخستین کسی بود که در این سرزمین ساکن شد، این ناحیه را به اسم او، «فَدَک» نامیدهاند.[۳] این روستا دارای قلعه ای به نام "شمروخ" بود[۴] و در صدر اسلام، از آبادانی بسیار برخوردار بوده، نخلستانها و چشمههای آب جوشان بسیاری در خود داشتهاست.[۵] چندان که ارزش درختان نخل این ناحیه را در آن زمان، با ارزشِ درختان نخل شهر کوفه در قرن هفتم برابر دانستهاند.[۶] فدک بواسطه قرابت با خیبر - که از مراکز عمده یهودیان به شمار میرفت - از نظر اجتماعی و مذهبی تابع یهودیان این منطقه به شمار میرفت. از این رو زمانی که رسول خدا(ص) به خیبر حمله برد، یهودیان فَدَک در صدد یاری یهودیان خیبر علیه مسلمانان بر آمدند، و چون رسول خدا(ص) از این امر با خبر شد، امیرالمؤمنین(ع) را با صد نفر به سوی آنان فرستاد[۷] تا از صحت و سقم این خبر آگاهی یابد. با روشن شدن صحت این خبر، اهل فَدُک در بیم و هراس منتظر سرنوشت جنگ خیبر شدند و چون خبر سقوط قلعههای یهود در خیبر و پیروزی سپاه اسلام را دریافت کردند، وحشت بیشتری بر آنان مستولی شد و تصمیم گرفتند بدون جنگ و خونریزی تسلیم شوند؛ لذا قاصدی نزد رسول خدا(ص) فرستادند که اموال و میوههای خود را به نصف، مصالحه نمایند.[۸] پیامبر اکرم(ص) پیشنهاد آنان را پذیرفت و بدین ترتیب فَدَک - که به نقل برخی روایات، محصول سالیانهاش ۲۴ و به نقلی دیگر، ۷۰ هزار دینار بود،[۹] - بدون جنگ و خونریزی در اختیار پیامبر اسلام(ص) قرار گرفت.[۱۰]
فدک امروزه به «الحائط» موسوم است و از لحاظ تقسیمات اداری از توابع امارت «حائل» به شمار میرود. این منطقه، در غرب «الحُلیفه» و جنوب «ضرغد»، و در ده کیلومتری مرز شرقی خیبر، دارای موقعیت مشخصی است. این منطقه، تا پایان سال ۱۹۷۵ میلادی، شامل ۲۱ روستا و دارای ۱۱۰۰۰ نفر جمعیت بوده و سکنهاش بیش از ۱۴۰۰ نفر نبوده است. «الحائط» (فدک) در حال حاضر، سرزمینی است پوشیده از نخلستانها و برخوردار از امکانات کشاورزی و در عین حال مجاور سرزمینهای خشک حره و در معرض تابش آفتاب گرم. "حائط"، بیهیچ نشانی از تاریخ، در لابلای نخلستانها و صحرای خشک متروک، امروزه اهمیت خود را به عنوان منزلگاه مسافران از دست داده است.[۱۱].[۱۲]
موقعیت و جایگاه اقتصادی
فدک، ده یا دهستانی پر ثروت و نعمت و حاصلخیز و دارای نخلستانهایی با درختان بسیار و چشمههای جوشان بود[۱۳] و اهالی آن بیشتر به کشاوزی و صنایع دستی اشتغال داشتند. خرما و برخی محصولات تجاری آن نیز نامبرده شده است. این سرزمین، دو تا سه روز با مدینه فاصله داشت و از منابع مهم درآمد در منطقه حجاز محسوب میشد[۱۴].
همچنین این سرزمین به دلیل موقعیت جغرافیاییاش، یکی از نزدیکترین منزلگاهها به مسیر تجاری مکه به شام بود و این مسئله بر اهمیت اقتصادی آن میافزود. فاصله اندک آن با قلعههای خیبر که از نظر اقتصادی و نظامی مهم بودند نیز دلیل دیگری بر اهمیت آن بود. مورخان گفتهاند: یک بار هنگامی که درآمد فدک را به محضر امیرالمؤمنین (ع) آورده بودند و پولهای طلای آن را در برابر ایشان ریخته بودند، چنان انبوه بود که آن کس که در سوی دیگر نشسته بود دیده نمیشد؛ اما همه آنها تا ظهر آن روز در میان فقرای شهر تقسیم شد و هیچ چیز باقی نماند[۱۵]. درآمد فدک را در آن روزگار بیست و چهار هزار دینار گفتهاند[۱۶].[۱۷]
فدک، ملک شخصی رسول خدا (ص)
فدک روستائی یهودینشین[۱۸] و نام منطقهای حاصلخیز در ۱۳۰ کیلومتری مدینه است که در شرق خیبر قرار گرفته است در سال هفتم هجری، رسول خدا (ص) که برای خاموش کردن فتنه یهود به خیبر میرفت، محیصة بن مسعود را مأمور کرد تا اهالی فدک را به مصالحه با سپاه اسلام و حمایت نکردن از خیبریان ترغیب نماید[۱۹]؛ لذا اهل فدک که در ابتدا آماده مقابله و جنگ با مسلمانان میشدند از دشمنی با اهل اسلام دست برداشته و از مقابله با مسلمانان دست کشیدند[۲۰]. در واقع آنها به خاطر قدرت اهل اسلام و رعبی که بر آنها حاکم شده بود، صلح را پذیرفتند.
آنگاه که رسول خدا (ص) از کار خیبر فراغت یافت، پرچمی بست و فرمود: چه کسی این را بر میدارد و حقش را ادا میکند؟! ایشان میخواست کسانی را (برای بستن قرارداد صلح) به سوی باغهای فدک بفرستد. «زبیر» برخواست و گفت: من! پیامبر فرمود: تو نه! سپس سعد (ابن ابی وقاص) به پا خواست. حضرت به او هم فرمود: تو هم نه! (آیا پیامبر آنها را شایسته این کار نمیدانست؟!) سرانجام رو به علی کرد، فرمود: ای علی! برخیز و آن را تو بگیر. یعنی پیامبر تنها ایشان را شایسته و توانا برای انجام این امر میدانستند. علی (ع) نیز پرچم را گرفته و با سربازانی که به همراه داشت، به فدک رفت. او با اهالی آنجا قرارداد صلحی بست که در آن محفوظ ماندن جانشان اصل اولیه بود[۲۱].
وقتی مسلمانان با پرچمداری امیر مؤمنان قلعههای خیبر را فتح کردند و یهودیان تسلیم شدند. وقتی خبر سقوط خیبر به گوش مردم یهودی فدک رسید آنان فرستادگانی را نزد رسول خدا (ص) فرستادند[۲۲] تا پیامبر (ص) در برابر پرداخت نیمی از آن با آنها صلح کند و هر وقت رسول خدا (ص) خواست، با خرید نیمی دیگر آنان را از آن بیرون کند. و وقتی رسول خدا (ص) مبلغ نصف دیگر آن را پرداخت کرد، آنان از فدک خارج شدند[۲۳]. لذا فدک از غنائم جنگی به حساب نمیآید تا مال همه مسلمانان باشد و طبق تعالیم اسلامی ملک شخصی رسول خدا (ص)[۲۴] و از انفال[۲۵] و هدیهای الهی به آن حضرت بود[۲۶]، آیات قرآن هم در چنین مواردی صراحت دارد و از آن به عنوان "فیئ" یاد میکند که برای خدا و رسول و ذی القربی و یتیمان و مساکین است[۲۷]؛ اینگونه سرزمینها را «فیئ»[۲۸] یا خالصه میگویند[۲۹] که اختیار آن به طور کامل در دست رسول خدا (ص) قرار دارد و ایشان آن را طبق مصالح اسلام و مسلمین به مصرف میرسانند[۳۰].
فدک تنها زمینی بود که رسول خدا (ص) آن را در میان مسلمانان تقسیم نکرد، به خلاف زمینهای قبائل بنی نضیر و بنی قریظه[۳۱] و خیبر[۳۲] که رسول خدا (ص) آنان را در میان مسلمانان تقسیم کرد[۳۳].
فدک، ملک شخصی فاطمه (س)
رسول خدا (ص) پیرو امر الهی، فاطمه (س) را خواست و به او فرمود: "خداوند به من فرمان داده تا فدک را به تو بدهم". فاطمه (س) هم فرمود: "از خدا و شما پذیرفتم"[۳۴] و بدین ترتیب، پیامبر (ص) آن را به فرمان الهی در زمان حیات خود، به فاطمه (س) بخشید[۳۵] و کارگزاران فاطمه (س) در زمان حیات رسول خدا (ص) و تا هنگام رحلت ایشان در آن به کار مشغول بودند[۳۶].[۳۷]
به فرمودۀ امام باقر و امام صادق (ع) پس از نزول آیۀ ﴿وَآتِ ذَا الْقُرْبَى حَقَّهُ﴾[۳۸] پیامبر فدک را به فاطمه زهرا (س) بخشید و در همان مجلس علی (ع) را خواست و سندی نیز تنظیم کرد که امیرمؤمنان (ع) و ام ایمن گواهان آن بودند. حضرت زهرا (س) نمایندهای برای خود برگزید که امور فدک را از نزدیک اداره کند و کارمندانی نیز به فرمان او درآورد. فدک از سه سال پیش از وفات پیامبر در دست فاطمه (ع) بود و بنی هاشم تا پیامبر (ص) زنده بود، از محصول فدک بهره میبردند و عواید آن، در امور خیر، مانند کمک به در راهماندگان و هزینه ازدواج جوانان بنیهاشم مصرف میشد[۳۹].
غصب فدک
هنوز ده روز از رحلت پیامبر نگذشته بود که دولت خلفا، فدک را مصادره کرد و دستور داد عمال و کارکنان فاطمه (س) را از فدک بیرون کردند و عمالی را در جایشان نصب نمود. خلیفه اول، نماینده حضرت زهرا (س) را اخراج کرد و فدک را به بهانه حدیث ساختگی نَحْنُ مَعَاشِرَ الْأَنْبِیَاءِ لَا نُوَرِّثُ[۴۰] به تصرف خویش درآورد. البته بهانه میآوردند که فتوحات اسلام احتیاج به اموال زیاد دارد. در یک گزارش معتبر میخوانیم که عمر میگوید: آنگاه که پیامبر این جهان را ترک کرد، من و ابوبکر به نزد علی (ع) رفتیم و به او گفتیم: در مورد آنچه پیامبر به جای گذارده چه میگویی؟ او گفت: ما از همه کس به رسول خدا (ص) نزدیکتر هستیم. (پس طبق قانون، همه آنها به ما میرسد). من گفتم: در مورد آنچه از ماترَک ایشان در خیبر به جای مانده است؟ او گفت: آنچه در خیبر است هم مال ماست! من گفتم: آنچه در فدک باقی مانده است چه؟ او گفت: آن هم مال ماست! من گفتم: به اینها (که میگویید نخواهید رسید مگر اینکه سرهای ما را با اره جدا کنید[۴۱].[۴۲]
امیرمؤمنان (ع) و حضرت زهرا (س) از راههای گوناگون کوشیدند فدک را بازپس گیرند و برای اثبات مالکیت خود، استدلال و احتجاج کردند. حضرت زهرا (ع) هم در خطبۀ معروف خویش از غصب آن انتقاد مینماید و با استناد به آیات قرآن، ادعای آنان را در اینکه پیامبر ارث باقی نمیگذارد ردّ میکند[۴۳]. علاوه بر اینکه فدک مدتها در اختیار حضرت فاطمه (س) بود و از این رو، نیازی نبود آن حضرت برای اثبات مالکیت خویش بینه اقامه کند؛ اما از او بینه خواستند. سرانجام با اینکه حضرت فاطمه (س) بینه و شاهد اقامه کرد، نپذیرفتند و فدک را بازنگرداندند.
حجاج نیشابوری ماجرای مطالبۀ فدک از خلیفۀ اول را به صورت مشروح نقل کرده و در روایتی از عایشه آورده است که چون خلیفه فدک را بازپس نداد، فاطمه (س) با او قهر کرد و دیگر هیچگاه با او سخن نگفت. فدک از آن پس چند بار دست به دست گشت. چند بار به مالکیت بنی هاشم درآمد و دوباره بازپس گرفته شد؛ اما سرانجام در زمان خلافت مأمون عباسی به گونۀ رسمی و مستند به مالکیت فرزندان زهرا (س) درآمد[۴۴].
سخنرانی برای انصار بعد از غصب فدک
زمانی که فدک غصب شد، فاطمه (س) به سراغ انصار رفت و برای آنان سخنرانی کرد و از ولایت الهی همسر معصومش گفت، اما آنان در جواب گفتند: ای دختر محمد! اگر این سخنان را قبل از بیعت با ابوبکر از تو شنیده بودیم با کسی جز علی بیعت نمیکردیم. و فاطمه (س) پاسخ داد: "مگر پدرم روز غدیر خم، عذری برای کسی باقی گذاشت؟"[۴۵].
فاطمه (س) در روزهای آخر عمر خویش نیز در جمع مهاجران و انصار خطبهای خواند که اگرچه به خطبه فدکیه معروف شده است[۴۶]، معارفی بلند به همراه دارد و ایشان در آن به تبیین جایگاه امامت اهل بیت (ع) پرداخته است. آن حضرت در این خطبه میفرماید: "خداوند اطاعت ما را مایه نظم امت، و امامت ما را مایه دوری از تفرقه قرار داد"[۴۷].[۴۸]
حضرت فاطمه (س) و بحث با خلیفه اول
با اخراج نیروهای فاطمه (س) از فدک به دست یاران ابوبکر، فاطمه (س) نزد او آمد و از او خواست تا فدک را به او بازگرداند[۴۹] و به او فرمود: "رسول خدا آن را به من بخشیده است"[۵۰].
پس از درخواست آن حضرت در بازگرداندن فدک به عنوان ملک شخصی، ابوبکر، در کمال ناباوری، از ایشان شاهد خواست[۵۱]. موارد فراوانی در کتابهای حدیثی و تاریخی اهل سنت وجود دارد که رسول خدا (ص) و صحاب بدون درخواست شاهد، به خبر واحد خبردهندگان، تنها به شرط عدالت آنان، عمل میکردهاند؛ به طوری که از این رفتار، به عنوان سیره رسول خدا (ص) و همچنین سیره صحابه یاد شده است و همگان آن را پذیرفتهاند[۵۲]. همچنین در منابع معتبر اهل سنت، بر این نکته تصریح شده است که در نزد ابوبکر خبرهای واحد صحابه به شاهد نیاز نداشت و بدون درخواست شاهد، آن را میپذیرفته است. ابوبکر به خبر واحد جابر که ادعا کرد، رسول خدا (ص) به او وعده داد که اگر اموال بحرین برسد، فلان مقدار را به تو خواهم داد، بدون درخواست شاهد، عمل کرد و آن مبلغ را به او پرداخت. جابر میگوید: رسول خدا (ص) به من فرموده بود: "اگر اموال بحرین برسد به تو چیزی از آن خواهم داد" و وقتی آن مال رسید که رسول خدا (ص) چشم از جهان فرو بسته بود. ابوبکر اعلام کرد، هر که رسول خدا (ص) به او وعدهای داده و یا از آن حضرت طلبی دارد نزد من آید. من نیز نزد وی رفته و گفتم: رسول خدا (ص) به من چنین وعده فرمود؛ او نیز مشتی از آن درهمها را به من داد و چون آن را شمردم پانصد درهم بود و او گفت: "دو برابر آن را نیز خودت بردار"[۵۳]. همچنین ابوبکر با شنیدن خبری از مغیره و محمد بن مسلمه دستور داد که به جده (مادر بزرگ) میت نیز ارث داده شود؛ چون این دو گفته بودند، پیامبر (ص) یک ششم از میراث را به جد متوفی اختصاص داده است. سپس ابوبکر همین حکم را با شنیدن خبری از بلال که گفت: این حکم بر خلاف دستور رسول خدا (ص) است، تغییر داد[۵۴]. جالب توجه آنکه ابوبکر از فاطمه (س) برای درستی سخنش، شاهد خواست اما اطرافیانش خبرهای ابوبکر را بدون درخواست شاهد از او میپذیرند؛ از جمله، او ادعا کرد که از رسول خدا (ص) شنیده است پیامبران ارث نمیگذارند[۵۵]. با این حال، حضرت فاطمه (س)، برای اعطای فدک به ایشان شاهدانی را نیز به نزد ابوبکر آورد؛ پس امیرمؤمنان (ع) به عنوان شاهد، حاضر شده و شهادت داد که رسول خدا فدک را به فاطمه (س) بخشیده است اما ابوبکر آن را کافی ندانست و شاهد دیگری خواست[۵۶]. در حالی که شهادت امیرمؤمنان (ع) کافی بود و به شاهد دیگر نیازی نبود. دلیل این مطلب، ماجرای خزیمه ذوالشهادتین است که رسول خدا (ص) شهادت وی را به جای شهادت دو نفر پذیرفت و به او لقب ذوالشهادتین داد[۵۷]. این در حالی است که خزیمه از اصحاب امیرالمؤمنین علی (ع) بود که در صفین، پس از شهادت عمار، در یاری آن حضرت به شهادت رسید[۵۸]. حال چگونه است که ابوبکر، شهادت امیرمؤمنان (ع) را که احدی از صحابه از او در نزد رسول خدا (ص) محبوبتر نبوده است[۵۹] و رسول خدا (ص) بارها درباره او میفرمود: "علی با حق و حق با اوست و این دو هرگز از یکدیگر جدایی ندارند تا آنکه در روز قیامت در کنار حوض کوثر بر من وارد شوند"[۶۰]؛ کافی نمیداند؛ در حالی که رسول خدا (ص) شهادت خزیمه را به جای دو شاهد پذیرفته است؟
فاطمه (س) بعد از کافی شمرده نشدن شهادت امیرمؤمنان (ع)، دو شاهد دیگر نیز آورد که آنها ام ایمن و رباح، خادمان رسول خدا (ص) بودند، آن دو نزد ابوبکر حاضر شده، و شهادت دادند که رسول خدا (ص) فدک را به فاطمه (س) بخشیده است، اما ابوبکر شهادت آنها را نپذیرفت[۶۱]. فاطمه از بازپسگیری فدک ناامید شد و لذا در مرحله دوم به همراه عمویش، عباس نزد ابوبکر آمد و فدک را به عنوان میراث رسول خدا (ص) از او خواست، زیرا مالکیت کامل رسول خدا (ص) بر فدک به شاهد نیازی نداشت و انکار شدنی نبود و لاجرم فدک باید به فاطمه (س) که فرزند آن حضرت بود، به ارث میرسید اما ابوبکر با ادعای اینکه از رسول خدا (ص) شنیده که پیامبران، ارث نمیگذارند و آنچه از آنان میماند صدقه است، باز هم فاطمه (س) را از فدک و بلکه تمامی اموال رسول خدا (ص) محروم کرد[۶۲].
حضرت فاطمه (س) با تعجب به او فرمود: "سبحان الله! رسول خدا (ص) سخنی مخالف قرآن نمیگوید؛ به راستی که سیره و سنت او به فراموشی سپرده شده؛ آیا با دروغ بستن به رسول خدا (ص) بر برقراری ظلمی آشکار و منکری بس بزرگ همسخن شدهاید؟ البته این کار از شما شگفت نیست، زیرا که در زمان حیاتش نیز از شرور شما در امان نبود و برای او مشکلاتی به بار میآوردید. این کتاب خداست که به عدالت حکم کرده و فصل الخطاب است و درباره یکی از پیامبران خداوند (زکریا) میفرماید: ﴿وَإِنِّي خِفْتُ الْمَوَالِيَ مِنْ وَرَائِي وَكَانَتِ امْرَأَتِي عَاقِرًا فَهَبْ لِي مِنْ لَدُنْكَ وَلِيًّا * يَرِثُنِي وَيَرِثُ مِنْ آلِ يَعْقُوبَ وَاجْعَلْهُ رَبِّ رَضِيًّا﴾[۶۳]. و همچنین فرموده است: ﴿وَوَرِثَ سُلَيْمَانُ دَاوُودَ وَقَالَ يَا أَيُّهَا النَّاسُ عُلِّمْنَا مَنْطِقَ الطَّيْرِ وَأُوتِينَا مِنْ كُلِّ شَيْءٍ إِنَّ هَذَا لَهُوَ الْفَضْلُ الْمُبِينُ﴾[۶۴] و این دو (زکریا و داود) پیامبران الهیاند و نیز خداوند متعال در میان مخلوقاتش ارث را قرار داد و سهم مذکر و مؤنث را معین فرمود[۶۵]. هوسهای نفسانی شما این کار را برایتان آراسته! من صبر جمیل (شکیبایی بدون ناسپاسی) خواهم داشت و در برابر آنچه میگویید، از خداوند یاری میطلبم!"[۶۶] سپس فرمود: "پیامبری، موروثی نیست اما غیر از آن (دارایی پیامبران) به ارث میرسد با این حال چرا من از ارث پدرم محروم باشم؟ آیا در قرآن آمده که همه ارث میبرند به جز فاطمه دختر محمد؟ هست نشانم ده و قانعم کن".
ابوبکر که در مقابل استدلال محکم فاطمه (س) چیزی برای گفتن نداشت چنین گفت: "ای دختر رسول خدا! تو، خودِ برهانی و منطق حکمتی و مرا توان پاسخگویی به تو نیست[۶۷] اما پای مردم در میان است، زیرا که آنان از آنچه من انجام دادهام پیروی کرده و در آنچه ستانده و رها کردم دنبالهرو من بودهاند (حال چگونه به خطای خود اعتراف کنم)".
فاطمه (س) رو به جمعیت حاضر کرد و فرمود: "ای مردم! آیا درباره کسی که به باطل رو کرده و بر فعل زیانبار، همرأی شدهاید؟! به راستی که باطلگرایان چه بد سزایی دارند؛ ولی آنها که گوشهایشان کر است، هنگامی که انذار میشوند، سخنان را نمیشنوند![۶۸] به خدا سوگند، روزی که پردهها برچیده شود، جزای این عمل خود را سنگین خواهید یافت که وقت نجات گذشته است[۶۹] و از جانب خداوند، آنچه را که از آن هراسانید، برایتان پیش خواهد آمد".
در این هنگام ابوبکر دست به قلم برد و به کارگزار خود نوشت که فدک را به فاطمه (س) بازگرداند و فاطمه (س) نامه را گرفت و از جلسه خارج شد که ناگاه عمر به سوی او آمد و نامه ابوبکر را از دست او گرفته و پاره کرد و گفت: "پسر ابی قحافه خرفت شده و ظلم کرده است". فاطمه (س) فرمود: "به تو چه ربطی دارد؟" و او را چنین نفرین کرد: "خدا به تو مهلت ندهد و تو را بکُشد و شکمت را بدرد"[۷۰].ref>.[۷۱]
امیرمؤمنان (ع) نیز در مقابل ابوبکر چنین پاسخ داد: "قرآن چنین میفرماید: سلیمان از داود ارث بُرد"﴿وَوَرِثَ سُلَيْمَانُ دَاوُودَ وَقَالَ يَا أَيُّهَا النَّاسُ عُلِّمْنَا مَنْطِقَ الطَّيْرِ وَأُوتِينَا مِنْ كُلِّ شَيْءٍ إِنَّ هَذَا لَهُوَ الْفَضْلُ الْمُبِينُ﴾[۷۲] و زکریای پیامبر در دعایش به پیشگاه الهی[۷۳] گفت: "پروردگارا! فرزندی که از من و آل یعقوب ارث بَرَد، نصیب من فرما". ابوبکر در مقابل استدلال محکم امیرمؤمنان (ع) راهی جز تسلیم نیافت و گفت: "همین طور است"، اما باز همان حدیث را مطرح کرد و امیرمؤمنان (ع) او را به پایبندی به قرآن دعوت کرد و فرمود: "این کتاب خدا است که چنین میگوید"[۷۴]. همچنین حضرت فاطمه (س) به ابوبکر فرمود: "دخترت از تو ارث میبرد و من از پدرم ارث نمیبرم!"[۷۵] و نیز فرمود: "چرا تو به جای ما از رسول خدا (ص) ارث میبری؟!"[۷۶] او پاسخ داد: "ای دختر رسول خدا! من از پدرت زمین و طلا و نقره و غلام ارث نبردم". فاطمه (س) فرمود: "اکنون سهمی را که خداوند برای ما قرار داده و مخصوص ما گردانده، در دست تو است"[۷۷].
فاطمه (س) پس از آنکه دریافت به هیچ روی غاصبان فدک خیال بازگرداندن حقوق او را ندارند، برخورد عملی خود را با آشکار ساختن خشم و غضب خود بر ابوبکر و عمر آغاز کرد که با دوری از آنان تا پایان عمر و نیز نفرین آنان پس از هر نماز، ادامه یافت[۷۸].
در این باره در معتبرترین منابع حدیثی اهل سنت چنین آمده است: پس از وفات رسول خدا (ص) فاطمه میراث پدرش را از ابوبکر خواست. ابوبکر گفت: "رسول خدا (ص) گفته است: ما ارث نمیگذاریم و آنچه از ما میماند صدقه است". فاطمه غضبناک شد و دیگر با ابوبکر سخن نگفت تا اینکه وفات کرد. فاطمهای که پیامبر (ص) درباره او فرمود: "فاطمه پاره تن من است؛ هر که او را غضبناک کند، مرا غضبناک کرده است"[۷۹] و نیز فرمود: "فاطمه پاره تن من است؛ هر که او را آزرده سازد مرا آزرده است"[۸۰].
از جمله کارهای امیرمؤمنان (ع) پس از مؤثر نیفتادن راههای پیشین و اصرار ابوبکر بر حدیث ادعایی خود و محرومیت اهلبیت (ع) از میراث رسول خدا (ص) این بود که با صراحت تمام چهره واقعی ابوبکر و عمر را آشکار ساخت[۸۱]. علی (ع) علاوه بر معرفی شخصیت آن دو، آنها را برای تشییع پیکر مجروح همسرش فاطمه (س) خبر نکرده و در تاریکی شب به آن پرداخت[۸۲].[۸۳]
نقش خلیفه دوم در ماجرای فدک
قاضی نورالله تستری از طرائف ابن طاووس چنین نقل میکند: برخی از دانشمندان اهل تسنن روایت نمودهاند که چون فاطمه زهرا(س) در رد فدک با ابوبکر سخن گفت و اظهار کرد که پدر بزرگوار و سید ابرار آن را به او بخشیده است، ابوبکر گفت: مرا آن گمان بود که تو به عنوان ارث از پیامبر متصرف در فدک شدهای؛ اما اگر قبل از وفات آن را به تو بخشیده باشد، تو را از آن منع نمیکنم، و خواست که در باب رد فدک کاغذی به جهت او بنویسد. عمر او را از نوشتن آن منع کرد و گفت: او زنی بیش نیست؛ از او گواه طلب باید کرد[۸۴].
همچنین علامه حلی گوید: هنگامی که فاطمه زهرا(س) ابوبکر را در مورد فدک موعظه کرد (و او را از کار خلاف و گناه برحذر داشت)، ابوبکر نوشتهای به فاطمه زهرا(س) داد که فدک به او برگردانده شود. اما همین که فاطمه زهرا(س) از نزد ابوبکر خارج شد، عمر او را دید و آن نوشته را گرفت و پاره کرد[۸۵].
در روایتی دیگر این طور گزارش شده است: پس از گواهی دادن علی(ع) و ام ایمن، ابوبکر نامهای برای فاطمه(س) نوشت که فدک را به او برگرداند. در این هنگام، عمر وارد شد و نوشته را گرفت و پاره کرد. در برخی روایات نیز آمده است که فاطمه زهرا(س) نامه را نمیداد و او به زور و با اسائه ادب گرفت و فاطمه زهرا نیز او را نفرین کرد[۸۶].
با توجه به آنچه گفته آمد، نمیتوان خلیفه اول را تبرئه کرد؛ زیرا اگر وی تصمیم داشت که حق علی(ع) و فاطمه(س) را به آنان بدهد، به عمر اعتراض میکرد و نامه را دوباره مینوشت[۸۷].
بررسی داوری خلیفه اول
فاطمه، علی(ع) و ام ایمن را شاهد گرفت؛ اما ابوبکر نپذیرفت. در فتوح البلدان آمده است: «وَ شَهِدَ لَهَا عَلِيُّ بْنُ أَبِي طَالِبٍ فَسَأَلَهَا شَاهِداً آخَرَ فَشَهِدَتْ لَهَا أُمُ أَيْمَنَ، فَقَالَ: قَدْ عَلِمْتِ يَا بِنْتَ رَسُولِ اللَّهِ أَنَّهُ لَا تَجُوزُ إِلَّا شَهَادَةُ رَجُلَيْنِ أَوْ رَجُلٍ وَ امْرَأَتَيْنِ! فَانْصَرَفَتْ»[۸۸]. پس از این ماجرا، تا پایان خلافت ابوبکر و سالهای متمادی پس از او، فدک به فاطمه(س) و فرزندان او بازگردانیده نشد.
اکنون به بررسی این داوری میپردازیم. در این داوری، اشتباهاتی متعدد روی داده است:
- در فقه اسلام و کتاب قضا، از مسلمات است که اگر کسی خانهای را در تصرف داشته باشد و دیگری ادعای مالکیت آن را نماید، مدعی باید ادعای خود را اثبات کند، نه کسی که خانه در تصرف او است. اما ابوبکر برخلاف این حکم مسلم، از علی(ع) و فاطمه(س) خواست که مالکیت خود را اثبات کنند.
- همچنین از مسلمات فقه است که تاکسی علیه متصرف شکایت نکرده است، قاضی نمیتواند متعرض او شود، و در این باره کسی نزد خلیفه شکایت نبرده بود.
- اگر خود خلیفه شکایت داشت، میبایست طبق مقررات قضای اسلامی نزد یک قاضی دیگر شکایت میکرد؛ زیرا به قول خود او، فاطمه(س) مدعی، و وی منکر بوده است، و لازم بود داور غیر از مدعی و منکر باشد.
- خلیفه که خود مدعی بود، به قضاوت پرداخت، و این نیز از نظر فقه اسلام مجاز نیست.
- قاضی ابتدا باید سخن مدعی و منکر را بشنود، و بعد حکم کند، و پس از آن، حکم اجرا شود؛ اما در این نمونه، قبل از داوری و حکم قطعی، ابوبکر فدک را گرفته بود. این نیز با موازین قضایی اسلام سازش ندارد.
- قاضی میتواند به علم خود عمل کند و ابوبکر به حکم آیه تطهیر که درباره فاطمه(س) نازل شده بود، میدانست که فاطمه دروغ نمیگوید، اما سخن حضرت را نپذیرفت و دو شاهد طلبید.
- از دو شاهد حضرت زهرا(س) یکی معصوم بود و دیگری را رسول خدا اهل بهشت معرفی کرده بود. واضح است که شهادت دادن علی(ع) به دلیل عصمت او، برای کسی که به آیه تطهیر اعتقاد داشته باشد، علمآور است و میتواند جایگزین دو شاهد باشد. همچنین شهادت ام ایمن به دلیل سخنی که رسول خدا درباره او فرموده بود[۸۹]، برای کسی که به گفتار رسول خدا ایمان داشته باشد، اطمینان آور است و میتواند جایگزین شهادت دو زن باشد؛ اما ابوبکر شهادت این دو شاهد را نپذیرفت.
- برای اثبات مالکیت در محکمه، به دو شاهد مرد نیاز نیست، بلکه یک شاهد و قسم را نیز کارساز دانستهاند؛ یعنی سوگند، مکمل گواهی یک شاهد میشود. نزاع فدک نیز نزاعی مالی بوده است.
- فاطمه(س) فدک را در تصرف داشت و مدعی مالکیت آن بود و او و علی و حتی حسنین(ع) و ام ایمن به این مطلب گواهی میدادند. گذشته از این، طبق گفته یکی از علمای شیعه، به دلیل کثرت مصاحبت خلیفه اول و دوم با رسول خدا، آنان به طور قطع، از واگذاری فدک به حضرت زهرا(س) اطلاع داشتهاند. بنابراین، ابوبکر و عمر با علم و عمد، و با هدفی دیگر، مسئله را این گونه طراحی کردند. ابن ابی الحدید میگوید: از علی بن الفارقی که از مدرسان مدرسه غربیه بغداد بود، پرسیدم: با اینکه ابوبکر میدانست فاطمه(س) در مسئله فدک راست میگوید، چرا فدک را به او نداد؟ استادم لبخند زد و سخنی لطیف گفت. او گفت: اگر آن روز ابوبکر به مجرد ادعای فاطمه زهرا(س) فدک را به او میداد و به راستگویی وی اعتراف میکرد، فاطمه روز دیگر میآمد و مسئله خلافت علی(ع) را از قول پدرش مطرح میکرد و ابوبکر در عدم قبول گفتار او عذر و بهانهای نداشت؛ زیرا خودش قبلاً به راستگویی فاطمه(س) اعتراف کرده بود، و بدون گواه و شهود، ادعای او را پذیرفته بود...[۹۰].
- شاید از مهمترین ادله بیاساس بودن داوری ابوبکر این باشد که هیچگاه در طول تاریخ، قضاوت او پذیرفته نشده و بارها فدک به اهلبیت(ع) برگردانده شده است. این کار اولین بار به دست عمر بن عبدالعزیز صورت گرفت[۹۱].
اهداف غصب فدک
فدک خیلی بزرگ بود، نخلهای آن به تعداد نخلهای کوفۀ امروز و محصول خرمای آن بیشتر از خیبر بود و ابوبکر و عمر هدفشان از تصرّف آن این بود که علی (ع) به کمک محصولات و غلّۀ آن در مخاصمهای که دربارۀ خلافت داشت قدرت نگیرد، از اینرو بعد از فدک، فاطمه و علی و سایر بنیهاشم و بنی مطّلب را از حقّشان نسبت به خمس جلوگیری کردند، چراکه انسان تهیدست، همتش هم سست و خودش خوار میشود و در پی کسب و کار میرود و ریاستطلبی و حکومت را رها میکند.
غصب فدک جنبۀ سیاسی داشت و میخواستند دست اهل بیت را از امور مالی کوتاه کرده و به پشتوانۀ اقتصادی آنان ضربه بزنند. علی (ع) در نهج البلاغه از فدک و حرص دیگران نسبت به آن یاد میکند: «آری تنها از آنچه آسمان بر آن سایه افکنده فدک در دست ما بود که گروهی بر آن نیز بخل ورزیده و نتوانستند آن را در دست ما ببینند و گروهی دیگر نیز آن را سخاوتمندانه واگذار کردند.»[۹۲]. فدک پیوسته در تاریخ به عنوان نشانهای روشن از ظلم به اهل بیت مطرح بوده و ابعادی فراتر از تصرّف یک مزرعه و باغ یافته است.
کوتاه کردن دست اهل بیت از آن، نمادی از کنار گذاشتن سیاسی بوده و فدک مترادف با حکومت شده است. گواه این مطلب، سخن موسی بن جعفر (ع) به خلیفۀ وقت است. "هارون الرشید" به امام کاظم (ع) میگفت: حدّ فدک را تعیین کن تا به تو برگردانم، حضرت نمیپذیرفت. وی اصرار کرد، امام فرمود: من فدک را جز با همۀ محدودهاش نمیگیرم. گفت: مگر حدود آن چیست؟ امام فرمود: اگر حدّ آن را تعیین کنم برنمیگردانی، گفت: به حقّ جدّت قسم بر میگردانم. موسی بن جعفر (ع) فرمود: حدّ اول آن عدن است، رنگ چهرۀ هارون دگرگون شد. گفت: خوب! فرمود: حدّ دوّم آن سمرقند است. چهرۀ هارون تیره و غضبآلود شد. امام فرمود: حدّ سوّم آن آفریقاست. چهرۀ مأمون سیاه شد و گفت: خوب دیگر چه؟ امام فرمود: حدّ چهارم آن کنارۀ دریای خزر و ارمنستان است. هارون گفت: پس چیزی برای ما نماند! پس بیا به جای من بنشین! امام کاظم (ع) فرمود: من گفتم که اگر محدودۀ آن را مشخص کنم پس نمیدهی. اینجا بود که هارون بر کشتن امام مصمّم شد[۹۳]. این یعنی همۀ قلمرو وسعت اسلام که حقّ خاندان پیامبر بوده و دیگران غصب کردهاند. برای فاطمه فدک به عنوان نشانهای از غصب و زور رژیم، برایش اهمیت یافته بود و با طرح مسألۀ فدک میکوشید تا حکومت را محکوم کند... فدک برای فاطمه یک مسألۀ سیاسی شده بود و وسیلۀ مبارزه و پافشاری فاطمه از اینرو بود، نه به خاطر ارزش اقتصادی آن.
بنابراین، فدک برای شیعیان تنها یادآور یک نزاع مالی نیست؛ بلکه نمادی از مظلومیت حضرت فاطمه (س) و امام علی (ع) است که با نام آنان گره خورده و ارزش اعتقادی یافته است[۹۴].
فدک در گذر تاریخ
سیر تاریخی فدک، یکی از شگفتیهای تاریخ اسلام بود که هر یک از خلفا، در برابر آن موضعی داشتند. یکی میگرفت و دیگری پس میداد، و این وضع آن قدر ادامه یافت تا این سرزمین به کلی ویران شد. برای پی بردن به فراز و نشیبهایی که در این روستای آباد پدید آمد کافی است مقطعهای زیر را مورد توجه قرار دهیم:
- فدک در آغاز پس از سقوط خیبر، از طریق مصالحه از یهودیان به پیامبر (ص) منتقل شد و اختیار آن به طور کامل با شخص پیامبر (ص) بود.
- طبق اسناد معتبر تاریخی، پیامبر (ص) آن را در حیات خود طبق دستور قرآن و آیه «ذات القربی حقه» به فاطمه زهرا (س) بخشید[۹۵].
- در زمان خلیفه اول، این آبادی غصب شد، و در اختیار حکومت وقت قرار گرفت، و آنها با سرسختی عجیبی در حفظ این وضع کوشیدند.
- این امر همچنان ادامه داشت تا زمان عمر بن عبدالعزیز که نسبت به اهل بیت پیغمبر (ص) روش ملایمتری داشت، رسید. او فدک را به فرزندان فاطمه (س) برگرداند.
- دیری نپایید که یزید بن عبدالملک، آن را مجدداً غصب کرد.
- سرانجام بنی امیه منقرض شدند و بنی عباس روی کار آمدند. ابوالعباس سفاح، خلیفه معروف عباسی، فدک را به عبدالله بن حسن بن علی (ع)، به عنوان نماینده بنی فاطمه (س) باز گرداند.
- چیزی نگذشت که منصور عباسی آن را از بنی حسن گرفت و با روی کار آمدن مهدی عباسی، فدک به فرزندان فاطمه (س) باز گردانده شد.
- موسی الهادی، بار دیگر فدک را غصب کرد و هارون الرشید نیز همین راه را ادامه داد.
- «مأمون»، به خاطر تظاهر به علاقه شدید نسبت به اهل بیت پیغمبر (ع) و فرزندان امام علی (ع) و فاطمه زهرا (س)، فدک را با تشریفاتی خاص به فرزندان فاطمه (س) بازگرداند.
در تاریخ آمده است که مأمون به قثم بن جعفر، فرماندار مدینه چنین نوشت: انه كان رسول الله اعطى ابنته فاطمة فدكاً و تصدق علبها بها، وأن ذلك كان امراً ظاهراً معروفاً عند آله (ع) ثم لم تزل فاطمة تدعى منه بما هي اولى من صدق عليه، و انه قد رأى ردها الى ورثتها و تسليمها إلى محمد بن يحيى بن الحسين بن زيد بن علي... و محمد بن عبدالله بن الحسين... ليقوما بها لأهلهما (رسول خدا (ص)، فدک را به دخترش، فاطمه (س) بخشید، و این امری آشکار و معروف نزد اهل بیت پیامبر (ص) بود، پس همواره فاطمه (س) مدعی آن بود و قول او از همه شایستهتر به تصدیق و قبول است، و من صلاح میبینم که آن به ورثه آن حضرت داده شود، و به محمّد بن یحیی و محمد بن عبدالله (نوههای امام زین العابدین (ع)) بازگردانی تا آنها به اهلش برسانند).
ابن ابی الحدید میگوید: مأمون برای رسیدگی به شکایات مردم نشسته بود، اولین شکایتی که به دست او رسید و به آن نگاه کرد، مربوط به فدک بود، همین که شکایت را مطالعه کرد، گریست و به یکی از مأموران گفت: صدا بزن وکیل فاطمه (س) کجاست؟ پیرمردی جلو آمد و با مأمون سخن بسیار گفت. مأمون دستور داد حکمی را نوشتند و فدک را به عنوان نماینده اهل بیت (ع)، به دست او سپردند. هنگامی که مأمون این حکم را امضاء کرد، دعبل برخاست و اشعاری سرود که نخستین بیت آن این بود: أصبح وجه الزمان قد ضحكا * بردّ مأمون هاشما فدكا (چهره زمان خندان شد،؛ چراکه مأمون فدک را به بنی هاشم بازگرداند).
متوکل عباسی، به خاطر کینه شدیدی که از اهل بیت (ع) در دل داشت، بار دیگر فدک را از فرزندان فاطمه (س) غصب کرد. اما منتصر - فرزند متوکل - آن را به صاحبان اصلیش داد و تا انتهای خلفای عباسی، فدک دست به دست گردید. بدیهی است روستایی که هر روز بازیچه دست سیاستمداران کینهتوز باشد، به سرعت رو به ویرانی میگذارد، سرانجام فدک و تمام آبادی آن ویران، و درختانش خشک شد![۹۶].
فدک در حال حاضر به نام "الحائط" در مرز شرقی خیبر قرار دارد و شامل تعدادی روستا و بیش از ۱۱ هزار سکنه و سرزمینی پوشیده از نخلستان و برخوردار از امکانات کشاورزی است[۹۷].
منابع
- کرمانی کجور، محمد، مقاله «فاطمه زهرا دختر رسول خدا»، دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم ج۱
- محدثی، جواد، فرهنگ غدیر
- فرهنگ شیعه
- قاضی خانی، حسین، فدک، فرهنگنامه تاریخ زندگانی پیامبر اعظم ج۲
- محمدی، حسین، رضانامه
- ناظمزاده، سید اصغر، تجلی امامت
- جاودان، محمد علی، جانشین پیامبر
- حسینی ایمنی، سید علی اکبر، مکاتبه اختصاصی با دانشنامه مجازی امامت و ولایت
- استادی، رضا، مقاله «فدک»، دانشنامه امام علی ج۸
پانویس
- ↑ یاقوت حموی، معجم البلدان، ج۴، ص۲۳۸.
- ↑ بکری، معجم ما استعجم، ج۳، ص۱۰۱۵.
- ↑ البلادی، معجم معالم الحجاز، ص۲۷.
- ↑ بکری، معجم ما استعجم، ج۳، ص۱۰۱۵.
- ↑ یاقوت حموی، معجم البلدان، ج۴، ص۲۳۸؛ ابن عبدالحق، مراصد الاطلاع، ج۳، ص۱۰۲۰. واقدی (م. ۲۰۷) در باره پر آبی این منطقه مینویسد: «.... خیبر آن قدر آب داشت که گویی بر روی آب قرار گرفته است. فدک هم این گونه بود». (واقدی، المغازی، ج۲، ص۷۱۳.)
- ↑ ابن ابی الحدید، شرح نهج البلاغه، ج۱۶، ص۲۳۶.
- ↑ طبری، تاریخ، ج۳، ص۱۵۴
- ↑ واقدی، المغازی، ج۲، ص۷۰۶-۷۰۷؛ ابن اثیر، الکامل، ج۲، ص۲۲۴. (جوهری در این باره میگوید: وَ قَدْ رَويَّ أنَّهُ صَالِحَهُمْ عَلَيْهَا كُلَّهُا، أللهُ أعْلَمُ أيَّ الْدمْرَيْنَ كَانَ؛ روایت شده است که تمام آن را صلح نمودند. خدا آگاهتر است که کدام قول صحیح بوده است». (احمد بن عبدالعزیز جوهری، ألسَّقیفُة وَ الْفَدَک، ص۹۷)
- ↑ شیخ عباس قمی، سفینه البحار، ج۷، ص۴۵؛ مجلسی، بحار الانوار، ج۲۹، ص۱۲۳.
- ↑ طبری، تاریخ، ج۳، ص۹۵.
- ↑ سید محمد باقر نجفی، مدینهشناسی، ج۲، ص۴۸۹ -۴۹۲.
- ↑ حسینی ایمنی، سید علی اکبر، مکاتبه اختصاصی با دانشنامه مجازی امامت و ولایت
- ↑ معجم البلدان، ج۳، ص۸۵۵.
- ↑ معجم البلدان، ج۴، ص۲۳۸.
- ↑ کشف المحجة لثمرة المهجة، ص۱۸۲؛ الطرائف، ص۳۹۲.
- ↑ الخرائج و الجرائح، ج۱، ص۱۱۳؛ کشف المحجة، ص۱۲۴.
- ↑ جاودان، محمد علی، جانشین پیامبر، ص ۲۲۲ ـ ۲۲۴.
- ↑ فتح الباری، ابن حجر، ج۶، ص۲۰۳.
- ↑ السیرة النبویة، ج۲، ص۳۳۷؛ تاریخ الطبری، ج۲، ص۳۰۲.
- ↑ المغازی، ج۲، ص۷۰۶؛ سبل الهدی، ج۵، ص۱۳۸.
- ↑ اعلام الوری، ج۱، ص۲۰۹؛ مکاتیب الرسول، ج۱، ص۲۹۱؛ بحارالانوار، ج۲۱، ص۲۲.
- ↑ الحاوی، ماوردی، ج۱۴، ص۵۵؛ بدائع الصنائع فی ترتیب الشرائع، کاشانی، ج۷، ص۱۱۶.
- ↑ الأموال، ابن زنجویه، ج۱، ص۶۷ و المختصر، ابوالفداء، ج۱، ص۹۴.
- ↑ اصول کافی، کلینی، ج۱، ص۵۳۸. همچنین مرحوم کلینی مینویسد: فدک، به دست شخص رسول خدا (ص) و امیرمؤمنان (ع) بدون مشارکت دیگری فتح شد (دعائم الاسلام، قاضی نعمان مغربی، ج۱، ص۳۸۵). منابع اهل سنت که این مطلب را نقل کردهاند: تاریخ الطبری، طبری، ج۲، ص۱۳۸؛ تاریخ الاسلام، ذهبی، ج۲، ص۴۲۲؛ الکشف و البیان، ثعلبی، ج۹، ص۵۲؛ تفسیر البغوی، بغوی، ج۴، ص۱۹۷؛ لباب التأویل فی معانی التنزیل، بغدادی، ج۶، ص۲۰۱.
- ↑ اصول کافی، کلینی، ج۱، ص۵۳۹؛ وسائل الشیعه، حر عاملی، ج۹، ص۵۲۳.
- ↑ الحاوی، ماوردی، ج۱۴، ص۵۵.
- ↑ سوره حشر، آیه ۶ و ۷.
- ↑ ﴿وَمَا أَفَاءَ اللَّهُ عَلَى رَسُولِهِ مِنْهُمْ فَمَا أَوْجَفْتُمْ عَلَيْهِ مِنْ خَيْلٍ وَلَا رِكَابٍ وَلَكِنَّ اللَّهَ يُسَلِّطُ رُسُلَهُ عَلَى مَنْ يَشَاءُ وَاللَّهُ عَلَى كُلِّ شَيْءٍ قَدِيرٌ * مَا أَفَاءَ اللَّهُ عَلَى رَسُولِهِ مِنْ أَهْلِ الْقُرَى فَلِلَّهِ وَلِلرَّسُولِ وَلِذِي الْقُرْبَى وَالْيَتَامَى وَالْمَسَاكِينِ وَابْنِ السَّبِيلِ كَيْ لَا يَكُونَ دُولَةً بَيْنَ الْأَغْنِيَاءِ مِنْكُمْ وَمَا آتَاكُمُ الرَّسُولُ فَخُذُوهُ وَمَا نَهَاكُمْ عَنْهُ فَانْتَهُوا وَاتَّقُوا اللَّهَ إِنَّ اللَّهَ شَدِيدُ الْعِقَابِ﴾ «و آنچه خداوند به پیامبرش از (دارایی) آنان (به غنیمت) بازگرداند چیزی نبود که شما برای (به دست آوردن) آن، اسبان و شترانی دوانده باشید ولی خداوند پیامبرانش را بر هر کس بخواهد چیره میگرداند و خداوند بر هر کاری تواناست * آنچه خداوند از (داراییهای) اهل این شهرها بر پیامبرش (به غنیمت) بازگرداند از آن خداوند و پیامبر و خویشاوند و یتیمان و مستمندان و در راه مانده است تا میان توانگران شما دست به دست نگردد و آنچه پیامبر به شما میدهد بگیرید و از آنچه شما را از آن باز میدارد دست بکشید و از خداوند پروا کنید که خداوند، سخت کیفر است» سوره حشر، آیه ۶-۷؛ تفسیر التبیان، ج۹، ص۵۹۴.
- ↑ کان فدک لرسول الله به جا خالصة (السیرة النبویة، ج۲، ص۳۵۳)؛ و کان الرسول الله به جاثلاث صفایا: مال بنی النضیر و خیبر و فدک (انساب الاشراف، ج۱، ص۵۱۹)؛ تاریخ الطبری، ج۳، ص۱۵؛ امتاع الاسماع، ج۱، ص۳۲۵؛ کتاب الاموال، لقاسم بن سلام، ج۱، ص۱۶؛ کتاب الاموال لحمید بن زنجویه، ج۱، ص۷۶ و ۷۹؛ معجم البلدان، ج۳، ص۸۵۵؛ فتوح البلدان، ص۳۸.
- ↑ جاودان، محمد علی، جانشین پیامبر، ص ۲۲۳.
- ↑ کتاب الخراج، یحیی بن آدم قرشی، ج۱، ص۴۱.
- ↑ فتح الباری، ابن حجر، ج۶، ص۲۰۳.
- ↑ ر.ک: کرمانی کجور، محمد، مقاله «فاطمه زهرا دختر رسول خدا»، دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم، ج۱، ص۲۹۰-۲۹۱؛ محدثی، جواد، فرهنگ غدیر، ص۴۵۵؛ فرهنگ شیعه، ص ۳۵۶؛ قاضی خانی، حسین، فدک، فرهنگنامه تاریخ زندگانی پیامبر اعظم، ص۲۱۴.
- ↑ اصول کافی، کلینی، ج۱، ص۵۴۳.
- ↑ دعائم الاسلام، قاضی نعمان مغربی، ج۱، ص۳۸۵.
- ↑ اصول کافی، کلینی، ج۱، ص۵۴۳.
- ↑ کرمانی کجور، محمد، مقاله «فاطمه زهرا دختر رسول خدا»، دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم، ج۱، ص۲۹۱.
- ↑ «و حقّ خویشاوند را به او برسان» سوره اسراء، آیه ۲۶.
- ↑ ر.ک: محدثی، جواد، فرهنگ غدیر، ص۴۵۵؛ فرهنگ شیعه، ص ۳۵۶؛ قاضی خانی، حسین، فدک، فرهنگنامه تاریخ زندگانی پیامبر اعظم، ص۲۱۴.
- ↑ احتجاج طبرسی، ج ۱، ص۲۰؛ الاختصاص، ص ۱۸۵- ۱۸۳.
- ↑ معجم الاوسط، ج۵، ص۲۸۸؛ مجمع الزوائد، ج۹، ص۳۹؛ الاحکام السلطانیة للماوردی، ص۱۷۱؛ معالم المدرستین، ج۲، ص۱۷۸؛ المسترشد، ج۱، ص۴۹۹؛ کامل البهائی، ج۲، ص۸.
- ↑ جاودان، محمد علی، جانشین پیامبر، ص ۲۲۴.
- ↑ «یا بن ابی قحافه! افی الکتاب ان ترث اباک و لا ارث ابی؟ لقد جئت شیئا فریّا»؛ کفایة الموحدین، ج ۲، ص ۳۶۱.
- ↑ ر.ک: فرهنگ شیعه، ص ۳۵۷؛ قاضی خانی، حسین، فدک، فرهنگنامه تاریخ زندگانی پیامبر اعظم، ص۲۱۵؛ کرمانی کجور، محمد، مقاله «فاطمه زهرا دختر رسول خدا»، دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم، ج۱، ص۲۹۲.
- ↑ الخصال، شیخ صدوق، ص۱۷۳؛ بحارالانوار، علامه مجلسی، ج۳۰، ص۱۲۴.
- ↑ فاطمه (س) چادرش را سر کشید و به سمت مجلس انصار و مهاجر که ابوبکر تازه بر مسند نشسته نیز در میانشان بود، به راه افتاد و به آن وارد شد. حاضران با دیدن فاطمه (س) که همچون رسول خدا (ص) راه راه میرفت، گریستند. فاطمه (س) با آرام شدن گریهها سخن آغاز کرد و پس از حمد و ثنای الهی و درود بر رسول خدا (ص) دوباره گریهها شدت یافت و با آرام شدن گریهها فاطمه (س) چنین ادامه داد: "رسولی از خود شما به سویتان آمد که رنجهای شما بر او سخت بود و بر هدایت شما اصرار داشت و نسبت به مؤمنان، رئوف و مهربان بود! اگر او را میشناسید، در مییابید که پدر من است و نه پدر شما و نیز برادر پسر عمویم (امیرمؤمنان) است و نه برادر مردانتان... خداوند شما را به کمک رسولش نجات بخشید... هرگاه دشمنان آتش جنگی نو بر میافکندند، خداوند آن را خاموش میکرد و هر زمانی که شاخی برای گمراهی ظاهر میشد و هرگاه دهان مشرکی باز میشد، رسول خدا (ص)، برادرش را در حلقوم آنان میفرستاد و او را از آن مأموریت باز نمیگشت مگر آنکه گوش آنان را زیر پا له کرده بود و شعله آتش را با شمشیر خاموش کرده بود. علی (ع) در راه خدا با سختیها دست و پنجه نرم میکرد و در راه انجام دستورهای خداوند سختکوش بود، او همیشه آماده و خیرخواه بود و با جدیّت فعالیت میکرد و حال آنکه شما بیحرکت و خمود و به خوشگذرانی مشغول بودید و غذا و آب گوارا میخوردید و در انتظار شنیدن خبرهای جدید به سر میبردید و در هنگامه خطر فرار را بر قرار ترجیح میدادید. هنگامی که خداوند برای رسول خدا (ص)، خانه پیامبرانش (بهشت) را برگزید و آن حضرت رحلت کرد، به ناگاه خار و خاشاکهای نفاق از شما بروز کرد و لباس دین، کهنه شد و پیمانهای آن پاره گردید. گمراهان خاموش، به سخن درآمدند و آنان که جایگاهی پست داشتند، منزلت یافتند، و آفت طلب حزب باطل لب به سخن گشود و به خانههای شما وارد شد. شیطان نیز سرش را از مخفیگاه خود بیرون آورد و فریاد برآورد و شما را خواند و شما را پاسخگوی خویش یافت..." سپس فاطمه این آیه را تلاوت کرد: "بدانید که در فتنه درافتادید و جهنم بر کتمانکنندگان حقیقت احاطه دارد" (توبه، ۴۹). وای بر شما! شما را چه شده و به کدام سو میروید؟! این کتاب خداست که در برابر شما قرار دارد که نهیهای آن، روشن و شواهد آن، درخشان و فرمانهایش، واضح است. در آن تدبر یا آنکه بر خلافش حکم میکنید؟ چه جایگزین بدی است برای ستمکاران! و هر که خواستار غیر اسلام باشد، از او پذیرفته نخواهد شد و در آخرت از زمره زیانکاران خواهد بود... میپندارید که ما از ارث محرومیم! آیا حکم جاهلیت را خواستارید؟ برای اهل یقین، چه حکمی، نیکوتر از حکم خداوند است؟..." سپس فاطمه (س) رو به مهاجرین فرمود: "ای مهاجران! آیا از ارث محروم میشوم، ای پسر ابوقحافه! آیا در کتاب خدا هست که تو از پدرت ارث ببری؛ و من از پدرم ارث نبرم؟ همانا سخنی دروغ به خدا و رسولش نسبت دادهای (بلاغات النساء، ابن طیفور، ج۱، ص۶). سپس روی به انصار کرد و فرمود: "ای گروه جوانمردان! و ای بازوان امت! ای حافظان اسلام! این ضعف و غفلت درباره حق من چیست؟ چرا از دادخواهی من سهلانگاری میکنید؟ آیا پدرم رسول خدا (ص) نفرمود: حرمت هر کسی را درباره با فرزندانش حفظ کنید؟ چه سریع این اعمال را انجام دادید، و چه عجولانه آب بینی بزغاله فرو ریخت. ای پسران قَیلَه! به من درباره میراث پدرم ستم میشود در حالی که شما میبینید و سخن مرا میشنوید؟ (منال الطالب فی شرح طوال الغرائب، ابن اثیر، ص۵۳۴) و در روز محشر بهترین حکمکننده، خداوند و بهترین سرپرست، محمد (ص) و در وعدهگاه قیامت در هنگامه ساعت، باطلگرایان زیان دیده خواهند بود و هر خیری (که خداوند به شما داده)، سرانجام قرارگاهی دارد (و در موعد خود انجام میگیرد) و به زودی خواهید دانست!" آنگاه فاطمه (س) رو به قبر رسول خدا (ص) کرد و با آن حضرت در ضمن دو بیت شعر این چنین درددل کرد: پس از شما حوادثی رخ داد که اگر شاهدش بودید، حوادث به اینجا نمیرسید. من شما را از دست دادم همچون کسی که تمام داراییاش را از کف داده است. قوم تو آشوب کردند، خود شاهدشان باش (بلاغات النساء، ابن طیفور، ج۱، ص۶).
- ↑ الاحتجاج، طبرسی، ج۱، ص۱۳۴.
- ↑ کرمانی کجور، محمد، مقاله «فاطمه زهرا دختر رسول خدا»، دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم، ج۱، ص:۲۸۶-۲۸۸.
- ↑ الکافی، الکلینی، ج۱، ص۵۴۳.
- ↑ فتوح البلدان، بلاذری، ج۱، ص۴۴؛ معجم البلدان، یاقوت حموی، ج۴، ص۲۳۸.
- ↑ فتوح البلدان، بلاذری، ج۱، ص۴۴.
- ↑ اصول البزدوی، بزدوی، ج۱، ص۱۵۴. او که از چهرههای سرشناس اهل سنت است، در این باره مینویسد: با سند صحیح روایت شده که خبر واحد را رسول خدا (ص) میپذیرفته است، مانند خبر بریره و نیز سلمان درباره هدیه و صدقه که تعداد آنها از شمارش فزون است، و نیز مشهور است که رسول خدا (ص)، افرادی مثل علی و معاذ و دحیه و دیگران را به اطراف فرستاد (برای خبررسانی این افراد با اینکه یک نفر بیشتر نبود) که این موارد نیز بیش از آن است که به شماره درآیند و روشنتر از آناند که مخفی بمانند و همچنین اصحاب پیامبر (ص) به خبرهای واحد عمل، و به آنها دارند احتجاج میکردند... و امت اسلام بر قبول خبرهای واحد از وکلاء و فرستادگان و عاملان و غیر آنها اجماع دارند.
- ↑ المسند، حمیدی، ج۲، ص۵۱۷؛ الطبقات الکبری، ابن سعد، ج۲، ص۳۱۸؛ مسند احمد، احمد بن حنبل، ج۳، ص۳۰۷؛ الجامع، بخاری، ج۲، ص۸۰۳، ح۲۱۷۴؛ کتاب الکفاله، باب من تکفل عن میت دیناً فلیس له أن یرجع.
- ↑ کشف الأسرار، بخاری، ج۲، ص۵۴۴؛ او در این باره مینویسد:... یکی از آن موارد (که ابوبکر با توجه به خبر واحد دیگران عمل نموده و به نفع راوی، حکم کرده است)، عمل و اعتماد او به خبر واحد در سهیم شدن جده در ارث به روایت مغیره و محمد بن مسلمه است که گفتند: رسول خدا یکششم از میراث را به جده داد و همچنین وقتی که بلال به او خبر داد که رسول خدا بر خلاف او حکم کرده است، ابوبکر حکمش را نقض کرد.
- ↑ کشف الأسرار، بخاری، ج۲، ص۵۴۴.
- ↑ فتوح البلدان، بلاذری، ج۱، ص۴۴؛ الخراج و صناعة الکتابه، قدامة بن جعفر، ج۱، ص۲۵۹؛ معجم البلدان، یاقوت حموی، ج۴، ص۲۳۹.
- ↑ ثمار القلوب فی المضاف و المنسوب، ج۱، ص۲۸۸؛ الوافی بالوفیات، صفدی، ج۱۳، ص۱۹۲. وی در زمان رسول خدا (ص) پس از ادعای مردی یهودی بر بدهکاری رسول خدا (ص) به وی و نیز در اجابت دعوت زمان رسول خدا (ص) که فرمود: "چه کسی شهادت میدهد که من قرض این مرد را ادا کردهام؟"، تنها کسی بود که بر آن شهادت داد و وقتی رسول خدا (ص) از او پرسید: "تو چگونه شهادت میدهی در حالی که نه از آن خبر داشتی و نه حاضر بودهای؟". گفت: "ما شما را درباره وحی و پیامآوری از خداوند، تصدیق کردهایم، با این حال چگونه سخنتان را در بازپرداخت بدهی این مرد یهودی تصدیق نکنیم؟"؛ ر.ک: دایرة المعارف صحابه، خزیمة بن ثابت.
- ↑ الطبقات الکبری، ابن سعد، ج۳، ص۲۶۳؛ انساب الاشراف، بلاذری، ج۱، ص۷۴؛ تاریخ مدینة دمشق، ابن عساکر، ج۱۶، ص۳۷۰.
- ↑ المستدرک علی الصحیحین، حاکم نیشابوری، ج۳، ص۱۶۷، ح۴۷۳۰.
- ↑ «عَلِيٌّ مَعَ الْحَقِّ وَ الْحَقُّ مَعَ عَلِيٍّ وَ لَنْ يَفْتَرِقَا حَتَّى يَرِدَا عَلَيَّ الْحَوْضَ يَوْمَ الْقِيَامَةِ»؛ الامالی، شیخ صدوق، ص۱۵۰؛ الخصال، همو، ص۴۹۶؛ الجمل، شیخ مفید، ص۲۳۱. منابع اهل سنت که این مطلب در آنها آمده: مناقب علی بن ابیطالب (ع)، ابن مردویه، ص۱۶۳؛ تاریخ بغداد، خطیب بغدادی، ج۱۴، ص۳۲۰؛ ربیع الابرار، زمخشری، ج۱، ص۱۳۳؛ تاریخ مدینة دمشق، ابن عساکر، ج۴۲، ص۴۴۹.
- ↑ فتوح البلدان، بلاذری، ج۱، ص۴۴.
- ↑ المصنف، صنعانی، ج۵، ص۴۷۲؛ مسند احمد، احمد بن حنبل، ج۱، ص۴؛ الجامع، بخاری، ج۴، ص۱۴۸۱ و ج۶، ص۲۴۷۴؛ صحیح مسلم، مسلم نیشابوری، ج۳، ص۱۳۸۱؛ تاریخ المدینة المنوره، ابن شبه نمیری، ج۱، ص۱۲۲.
- ↑ «و من از وارثان پس از خویش در هراسم و زنم نازاست؛ بنابراین از نزد خویش به من وارثی ببخش! * (همان) که از من و از خاندان یعقوب میراث میبرد و پروردگارا! او را پسندیده گردان» سوره مریم، آیه ۵-۶.
- ↑ «و سلیمان از داود میراث برد و گفت: ای مردم! به ما زبان مرغان آموختهاند و از همه چیز (بهرهای) بخشیدهاند؛ بیگمان این برتری آشکاری است» سوره نمل، آیه ۱۶.
- ↑ به آیه ۱۱ سوره نساء اشاره دارد که خداوند میفرماید: ﴿يُوصِيكُمُ اللَّهُ فِي أَوْلَادِكُمْ لِلذَّكَرِ مِثْلُ حَظِّ الْأُنْثَيَيْنِ﴾ «خداوند درباره (ارث) فرزندانتان به شما سفارش میکند که بهره پسر برابر با بهره دو دختر است».
- ↑ این سخن فاطمه (س) آیه ﴿وَجَاءُوا عَلَى قَمِيصِهِ بِدَمٍ كَذِبٍ قَالَ بَلْ سَوَّلَتْ لَكُمْ أَنْفُسُكُمْ أَمْرًا فَصَبْرٌ جَمِيلٌ وَاللَّهُ الْمُسْتَعَانُ عَلَى مَا تَصِفُونَ﴾ [«و خونی دروغین را بر پیراهن او آوردند؛ (یعقوب) گفت: (نه چنین است که میگویید) بلکه (هوای) نفستان کاری را در چشمتان آراست، اکنون (کار من) شکیبی نیکوست و بر آنچه وصف میکنید از خداوند باید یاری جست» سوره یوسف، آیه ۱۸] است که وقتی برادران یوسف قصد فریب پدر را داشتند ایشان به آنها چنین فرمود.
- ↑ بلاغات النساء، ابن طیفور، ج۱، ص۸؛ دلائل الامامه، طبری، ص۱۱۸.
- ↑ این سخن فاطمه (س) نیز آیه ﴿قُلْ إِنَّمَا أُنْذِرُكُمْ بِالْوَحْيِ وَلَا يَسْمَعُ الصُّمُّ الدُّعَاءَ إِذَا مَا يُنْذَرُونَ﴾ («بگو جز این نیست که شما را با وحی بیم میدهم و کران را چون بیم دهند نمیشنوند» سوره انبیاء، آیه ۴۵) است.
- ↑ این سخن فاطمه (س) نیز آیه ﴿كَمْ أَهْلَكْنَا مِنْ قَبْلِهِمْ مِنْ قَرْنٍ فَنَادَوْا وَلَاتَ حِينَ مَنَاصٍ﴾ («چه بسیار نسلهای پیش از ایشان را نابود کردیم که بانگ (به رهایی) برداشتند اما دیگر زمان فرار (و رهایی) نبود» سوره ص، آیه ۳) است.
- ↑ دلائل الأمامه، طبری، ص۱۱۸.
- ↑ ناظمزاده، سید اصغر، تجلی امامت ص ۵۴۹.
- ↑ «و سلیمان از داود میراث برد و گفت: ای مردم! به ما زبان مرغان آموختهاند و از همه چیز (بهرهای) بخشیدهاند؛ بیگمان این برتری آشکاری است» سوره نمل، آیه ۱۶.
- ↑ ﴿يَرِثُنِي وَيَرِثُ مِنْ آلِ يَعْقُوبَ وَاجْعَلْهُ رَبِّ رَضِيًّا﴾ «(همان) که از من و از خاندان یعقوب میراث میبرد و پروردگارا! او را پسندیده گردان» سوره مریم، آیه ۶.
- ↑ الطبقات الکبری، ابن سعد، ج۲، ص۳۱۵؛ نهایة الارب فی فنون الأدب، نویری، ج۱۸، ص۲۶۰؛ کنز العمال، متقی هندی، ج۵، ص۲۵۰.
- ↑ المعجم الأوسط، طبرانی، ج۴، ص۱۰۴.
- ↑ الطبقات الکبری، ابن سعد، ج۲، ص۳۱۴؛ مسند احمد، احمد بن حنبل، ج۱، ص۱۰.
- ↑ الطبقات الکبری، ابن سعد، ج۲، ص۳۱۴.
- ↑ الطبقات الکبری، ابن سعد، ج۲، ص۳۱۵؛ مسند احمد، احمد بن حنبل، ج۱، ص۹؛ الجامع الصحیح المختصر، بخاری، ج۴، ص۱۵۴۹؛ صحیح مسلم، مسلم نیشابوری، ج۳، ص۱۳۸۰؛ صحیح ابن حبان، ابن حبان، ج۱۱، ص۱۵۳؛ تاریخ مدینة المنوره، ابن شبه نمیری، ج۱، ص۱۲۲.
- ↑ الکتاب المصنف، ابی شیبه کوفی، ج۶، ص۳۸۸؛ صحیح البخاری، بخاری، ج۳، ص۱۳۶۱ و ۱۳۷۴.
- ↑ تفسیر القمی، علی بن ابراهیم قمی، ج۲، ص۱۹۶؛ شرح الاخبار، قاضی نعمان مغربی، ج۳، ص۳۰؛ علل الشرائع، شیخ صدوق، ج۱، ص۱۸۷؛ من لا یحضره الفقیه، همو، ج۴، ص۱۲۵. منابع اهل سنت که به این مطلب اشاره کردهاند: المعجم الکبیر، طبرانی، ج۲۲، ص۴۰۴؛ معرفة الصحابه، ابو نعیم اصفهانی، ج۶، ص۳۱۸۸.
- ↑ صحیح مسلم، مسلم نیشابوری، ج۳، ص۱۳۷۸؛ مسند ابی عوانه، ابی عوانه، ج۴، ص۲۴۷؛ سنن الکبری، بیهقی، ج۶، ص۲۹۸؛ معجم جامع الأصول فی أحادیث الرسول، ابن اثیر، ج۲، ص۷۰۳؛ فتح الباری، ابن حجر، ج۶، ص۲۰۶. از این مطلب، به خوبی میتوان نظر آن حضرت را درباره ابوبکر و عمر به اهل سنت بیان کرد.
- ↑ صحیح بخاری، بخاری، ج۴، ص۱۵۴۹؛ صحیح مسلم، مسلم، ج۳، ص۱۳۸۰؛ تاریخ المدینة المنوره، ابن شبه نمیری، ج۱، ص۱۲۲؛ شرح مشکل الآثار، طحاوی، ج۱، ص۱۳۷؛ صحیح ابن حبان، بن حبان، ج۱۴، ص۵۷۳؛ الوقوف علی الموقوف علی صحیح مسلم، ابن حجر، ج۱، ص۹۴.
- ↑ کرمانی کجور، محمد، مقاله «فاطمه زهرا دختر رسول خدا»، دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم، ج۱، ص:۲۹۲-۲۹۹.
- ↑ شوشتری، نورالله، مجالس المؤمنین، ص۲۲.
- ↑ فاضل مقداد، اللوامع الالهیه، ص۳۰۸، به نقل از: منهاج الکرامه.
- ↑ شیخ طوسی، تلخیص الشافی، ج۳، ص۱۲۴؛ اللمعه البیضاء فی شرح خطبه الزهراء، ص۷۴۷.
- ↑ استادی، رضا، مقاله «فدک»، دانشنامه امام علی ج۸، ص ۳۶۹.
- ↑ فتوح البلدان، ص۳۸: علی(ع) گواهی داد. ابوبکر شاهدی دیگر خواست. ام ایمن گواهی داد. ابوبکر گفت: باید دو مرد، یا یک مرد و دو زن گواهی دهند. بنابراین، گواهی علی(ع) و ام ایمن را نپذیرفت. در نقل دیگر به جای علی(ع)، ریاح مولی رسول الله(ص) آمده است.
- ↑ قال رسول الله: أم أيمن إمراة من أهل الجنة «رسول خدا(ص) فرمود: ام ایمن زنی است که از اهل بهشت است». در برخی از نقلها آمده است که اسماء بنت عمیس هم گواهی داد. (ر.ک: تستری، مجالس المؤمنین، ص۲۲) در برخی نقلها ام سلمه و نیز در برخی گزارشها امام حسن(ع) و امام حسین(ع) یاد شدهاند. در شرح المواقف میر سید شریف، ج۸ ص۳۵۶ آمده است: و شهد عليه علي والحسن والحسين وأم كلثوم والصحيح أم أيمن....
- ↑ ابن ابی الحدید، شرح نهج البلاغه، ج۱۶، ص۲۸۴.
- ↑ استادی، رضا، مقاله «فدک»، دانشنامه امام علی ج۸، ص ۳۷۰.
- ↑ «بلی کانت فی أیدینا فدک ممّا اظلّته السّماء»، نهج البلاغه، نامۀ ۴۶.
- ↑ «أَنَّ هَارُونَ الرَّشِیدَ کَانَ یَقُولُ لِمُوسَی بْنِ جَعْفَرٍ: خُذْ فَدَکاً حَتَّی أَرُدَّهَا إِلَیْکَ، فَیَأْبَی حَتَّی أَلَحَّ عَلَیْهِ، فَقَالَ عَلَیْهِ السَّلَامُ: لَا آخُذُهَا إِلَّا بِحُدُودِهَا، قَالَ: وَ مَا حُدُودُهَا؟ قَالَ: إِنْ حَدَدْتُهَا لَمْ تَرُدَّهَا. قَالَ: بِحَقِّ جَدِّکَ إِلَّا فَعَلْتُ. قَالَ: أَمَّا الْحَدُّ الْأَوَّلُ فَعَدَنُ، فَتَغَیَّرَ وَجْهُ الرَّشِیدِ وَ قَالَ: إِیهاً!. قَالَ: وَ الْحَدُّ الثَّانِی سَمَرْقَنْدُ، فَأَرْبَدَ وَجْهُهُ. قَالَ: وَ الْحَدُّ الثَّالِثُ إِفْرِیقِیَةُ، فَاسْوَدَّ وَجْهُهُ وَ قَالَ: هنیه هِیهِ!. قَالَ: وَ الرَّابِعُ سِیفُ الْبَحْرِ مَا یَلِی الْخَزَرَ وَ إِرْمِینِیَةَ. قَالَ الرَّشِیدُ: فَلَمْ یَبْقَ لَنَا شَیْءٌ، فَتَحُولَ إِلَی مَجْلِسِی. قَالَ مُوسَی: قَدْ أَعْلَمْتُکَ أَنَّنِی إِنْ حَدَدْتُهَا لَمْ تَرُدَّهَا، فَعِنْدَ ذَلِکَ عَزَمَ عَلَی قَتْلِهِ»؛ مناقب، ج ۴، ص ۳۲۰؛ بحار الأنوار، ج ۲۹، ص ۲۰۰.
- ↑ ر.ک: محدثی، جواد، فرهنگ غدیر، ص۴۵۵؛ قاضی خانی، حسین، فدک، فرهنگنامه تاریخ زندگانی پیامبر اعظم، ص۲۱۵.
- ↑ میزان الاعتدال، ج۲، ص۲۸۸؛ کنزالعمال، ج۲، ص۵۸.
- ↑ محمدی، حسین، رضانامه ص ۵۳۷.
- ↑ ر.ک: قاضی خانی، حسین، فدک، فرهنگنامه تاریخ زندگانی پیامبر اعظم، ص۲۱۷؛ فرهنگ شیعه، ص ۳۵۷؛ محدثی، جواد، فرهنگ غدیر، ص۴۵۵.