بحث:فدک در تاریخ اسلامی
مقدمه
- فدک، دهکدهای در حجاز است که فاصله آن تا مدینه در زمان پیامبر(ص) دو یا سه روز بوده است. این منطقه، با آب و هوای خوش و محصولات فراوان کشاورزی، در نزدیکی خیبر واقع[۱] و محل سکونت یهودیان زمان رسول الله بوده است[۲][۳].
فتح فدک
- رسول خدا(ص) در سال هفتم هجری برای جنگ با یهودیان منطقه خیبر فرمان جهاد صادر کرد[۴]. پس از فتح خیبر، پیامبر(ص) و اهالی فدک را که از همپیمانان خیبریان بودند به اسلام دعوت کرد[۵].
آنان نیز که از سرانجام همکیشان خیبری خود آگاه شده بودند و توان مقابله با مسلمانان را در خود نمیدیدند با آن حضرت صلح کردند. با واگذاری نیمی از اراضی فدک به رسول الله(ص)، نیمی دیگر در تملک یهودیان باقی ماند[۶][۷].
فدک در زمان رسول خدا(ص)
- از آنجا که فدک بدون دخالت لشکریان اسلام و به صورت مصالحه به پیامبر(ص) واگذار شده بود؛ بنابر آیین الهی اسلام، ملک خاص حضرت شد و مسلمانان حقی به آن نداشتند[۸][۹].
اعطای فدک به فاطمه(س)
- در پی نزول آیه ﴿وَآتِ ذَا الْقُرْبَى حَقَّهُ﴾[۱۰] و به دستور پروردگار، پیامبر(ص) فدک را به دخترشان فاطمه(س) عطا کردند [۱۱]. طبق گزارش قطب راوندی، حضرت رسول(ص)، علی(ع) را طلبیدند و از ایشان خواستند این بخشش را به کتابت درآورد[۱۲]؛ آنگاه علی(ع) و امایمن شاهد این بخشش شدند[۱۳]. فدک، تسلیم فاطمه(س) شد و ایشان امور آن را سرپرستی میکردند[۱۴].
- عواید فدک افزون بر گذران زندگی، در امور خیر، مانند کمک به در راهماندگان[۱۵] و هزینه ازدواج جوانان بنیهاشم مصرف میشد[۱۶][۱۷].
فدک پس از پیامبر(ص)
- فدک، ارزش مالی فراوانی داشت؛ به گونهای که محصول خرمای آن را از خیبر بیشتر دانستهاند [۱۸]. با درگذشت پیامبر(ص)، متصدیان خلافت که از ارزش فدک آگاه بودند، باقی بودن آن را بر تملک اهل بیت(ع) برنتافتند و حق فاطمه(س) را نادیده انگاشتند و فدک را به تصرف خویش در آوردند. آنان مدعی شدند که فدک، ملک حضرت بوده است، و ملک رسول خدا(ص) پس از ایشان، صدقه و برای همه مسلمانان است. اینان عامل خود را به فدک فرستادند و کارگزاران فاطمه(س) را از آنجا اخراج کردند[۱۹]. استدلال ایشان، سخنی منسوب به رسول الله(ص) و راوی آن ابوبکر بود. به گفته او، پیامبر(ص) فرموده بود: "ما انبیا، چیزی به ارث نمیگذاریم. آنچه از ما میماند، صدقه است"[۲۰][۲۱].
فاطمه(س) و غصب فدک
- هنگامی که فاطمه(س) میبیند حاکمان وقت ملکش را تصرف کردهاند، نزد ابوبکر میرود و خواستار بازگرداندن فدک میشود و میفرماید که فدک به ایشان واگذار شده است و بر این واگذاری، سند و شاهد ارائه میکند؛ اما خلیفه اول با طرح سخن ادعا شده بالا که به رسول خدا(ص) منسوب کرده بود، مسیر دادخواهی را عوض و بحث را به ارث مرتبط میکند[۲۲]. در مقابل حضرت با استناد به قرآن که فرزندان انبیا از آنان ارث میبرند، سخن خلیفه را رد میکند؛ یعنی بر فرض اینکه فدک ارث باشد، من وارث پیامبرم، و فدک باز هم به من میرسد. این چه سخن خلاف قرآنی است که به پیامبر(ص) نسبت میدهید؟ اما خلیفه بر سخن خود پای فشرده، از رد فدک به فاطمه(س) خودداری میکرد [۲۳][۲۴].
علی(ع) و حمایت از حق
- از آنجا که در این میان، هم حق فاطمه(س) پایمال و هم سخنی بیاساس به پیامبر(ص) نسبت داده شده بود، علی(ع) به یاری مظلوم میشتابد و با غاصبان به احتجاج برمی خیزد و با استدلالهای خویش، باطل را آشکار میکند؛ اما چون فدک نباید به صاحبش رد میشد، هیئت حاکمه همچنان بر رأی خود پای میفشرد[۲۵][۲۶].
خطبه حضرت فاطمه(س)
- حضرت فاطمه(س) تصمیم گرفت، در انظار عمومی سخنرانی کند و قضاوت در این مسئله را به تاریخ واگذارد. حضرت در معیت بانوانی که ایشان را همراهی میکردند، وارد مسجد رسول الله شد؛ در حالی که مسلمانان و غاصبان فدک در مسجد حضور داشتند، پردهای آویخته شد و دختر پیامبر(ص) به خطبه ایستاد[۲۷].
- حضرت خطبهای غرا ایراد فرمود که به دلیل طولانی بودن، از آوردن متن آن خودداری کرده، تنها به محورهای آن اشاره میکنیم. ایشان پس از حمد و ثنای الهی و ترسیمی از رسالت نبوی به این موارد اشاره میکنند:
- یادآوری این نکته که ما اهلبیت یادگاری از پیامبریم که در میان شما به امانت نهاده شدهایم؛
- معرفی خود و بیان زحمات علی(ع) برای پیشرفت اسلام؛
- گذری بر رحلت پیامبر(ص) و ماجراهای پس از آن؛
- توبیخ غاصبان فدک.
- آن حضرت خطاب به انصار فرمود: "ای یادگاران زمان پیامبر(ص) و ای یاوران دین و دژهای محکم اسلام، این چه سستی است در کمک به من و چه کوتاهی است درباره حقم و چه خوابی است که درباره ظلم به من شما را فرا گرفته است؟... شما قدرت کمک به آنچه من طلب میکنم و قوت بر گرفتن آنچه را در پی آن هستم دارید". حضرت در این فراز، این نکته را یادآوری میکند که در واقع، سستی مسلمانان، این حوادث را در پی داشته است و آنان نیز در این حوادث بیتقصیر نیستند.
- ایشان در پایان سخنرانی خویش فرمودند: "این سخنان به سبب رسیدن جانم به لب و اتمام حجتی برای شما بود"[۲۸][۲۹].
موضع منفی
- حضرت پس از این سخنرانی به منزل آمدند و گزارش شده است که تا آخر عمر با غاصبان سخن نگفتند[۳۰] و هر چند آنان در صدد دلجویی برآمدند، حضرت از موضع خود عقب ننشستند[۳۱][۳۲].
فدک در گذر تاریخ
- در روزگار معاویه، وی فدک را به مروان بن حکم به اقطاع داد[۳۳]؛ اما بعدها آن را از مروان بن حکم پس گرفت[۳۴]. با روی کار آمدن مروان بن حکم، فدک دوباره به تصرف وی در آمده، وی آن را به پسرش عبدالعزیز بخشید و از او به پسرش عمر بن عبدالعزیز رسید[۳۵]. عمر بن عبدالعزیز با توجه به اوضاع سیاسی دوران خود، فدک را به اولاد فاطمه(س) رد کرد؛ اما پس از وی امرای اموی، فدک را پس گرفتند[۳۶].
- خلیفه عباسی، سفاح، فدک را به فرزندان فاطمه(س) میدهد؛ اما منصور، آن را پس میگیرد [۳۷]. در روزگار مأمون، گروهی از سادات به وی شکایت بردند که فدک را پیامبر(ص) به فاطمه(س) بخشید، و حضرت از ابوبکر رد آن را خواست. ابوبکر از وی طلب شهود کرد و آن جناب نیز علی(ع) و امایمن را به شهادت فراخواند. مأمون، فقها را فراخواند و آنان بر تمام بودن شهادت علی(ع) و امایمن فتوا دادند. از همین رو فدک به اولاد فاطمه(س) رد شد؛ اما به روال سابق، حاکمان بعد، فدک را به تصرف خود در آوردند[۳۸][۳۹].
سخنرانی برای انصار بعد از غصب فدک
- آنگاه که فدک نیز غصب شد، فاطمه(س) به سراغ انصار رفت و برای آنان سخنرانی کرد و از ولایت الهی همسر معصومش گفت، اما آنان در جواب گفتند: ای دختر محمد! اگر این سخنان را قبل از بیعت با ابو بکر از تو شنیده بودیم با کسی جز علی بیعت نمیکردیم. و فاطمه(س) پاسخ داد: "مگر پدرم روز غدیر خم، عذری برای کسی باقی گذاشت؟"[۴۰].
- فاطمه(س) در روزهای آخر عمر خویش نیز در جمع مهاجران و انصار خطبهای خواند که اگرچه به خطبه فدکیه معروف شده است[۴۱]، معارفی بلند به همراه دارد و ایشان در آن به تبیین جایگاه امامت اهل بیت(ع) پرداخته است. آن حضرت در این خطبه میفرماید: "خداوند اطاعت ما را مایه نظم امت، و امامت ما را مایه دوری از تفرقه قرار داد"[۴۲].[۴۳]
فدک، ملک شخصی رسول خدا(ص)
- فدک، روستائی یهودینشین[۴۴] در سرزمین حجاز با فاصلهای دو سه روزه از مدینه بود[۴۵] که آبی فراوان و نخلستانهای زیادی داشت[۴۶].
- فدک، در سال هفتم هجری بدون عملیات نظامی مسلمانان و پس از فتح خیبر وارد محدوده اسلامی شد. وقتی خبر سقوط خیبر به گوش مردم یهودی فدک رسید آنان فرستادگانی را نزد رسول خدا(ص) فرستادند[۴۷] تا پیامبر(ص) در برابر پرداخت نیمی از آن با آنها صلح کند و هر وقت رسول خدا(ص) خواست، با خرید نیمی دیگر آنان را از آن بیرون کند. و وقتی رسول خدا(ص) مبلغ نصف دیگر آن را پرداخت کرد، آنان از فدک خارج شدند[۴۸]. لذا فدک از غنائم جنگی به حساب نمیآید تا مال همه مسلمانان باشد و طبق تعالیم اسلامی ملک شخصی رسول خدا(ص)[۴۹] و از انفال[۵۰] و هدیهای الهی به آن حضرت بود[۵۱]. لذا فدک تنها زمینی بود که رسول خدا(ص) آن را در میان مسلمانان تقسیم نکرد، به خلاف زمینهای قبائل بنی نضیر و بنی قریظه[۵۲] و خیبر[۵۳] که رسول خدا(ص) آنان را در میان مسلمانان تقسیم کرد[۵۴].
فدک، ملک شخصی فاطمه(س)
- رسول خدا(ص) پیرو امر الهی، فاطمه(س) را خواست و به او فرمود: "خداوند به من فرمان داده تا فدک را به تو بدهم". فاطمه(س) هم فرمود: "از خدا و شما پذیرفتم"[۵۵]. و بدین ترتیب، پیامبر(ص) آن را به فرمان الهی در زمان حیات خود، به فاطمه(س) بخشید[۵۶] و کارگزاران فاطمه(س) در زمان حیات رسول خدا(ص) و تا هنگام رحلت ایشان در آن به کار مشغول بودند[۵۷].[۵۸]
غصب فدک
- هنگامی که ابوبکر خلافت را تصاحب کرد، از اولین کارهای او بیرون کردن فاطمه(س) از فدک بود [۵۹].
- امیرمؤمنان(ع) در این باره میفرماید: "از آنچه آسمان بر آن سایه افکنده بود، تنها فدک در اختیار ما بود که گروهی بر آن نیز بخل ورزیده و نتوانستند آن را در دست ما ببینند و گروهی دیگر نیز آن را سخاوتمندانه واگذار کردند"[۶۰].[۶۱]
فاطمه(س) و درخواست فدک
- با اخراج نیروهای فاطمه(س) از فدک به دست یاران ابوبکر، فاطمه(س) نزد او آمد و از او خواست تا فدک را به او بازگرداند[۶۲] و به او فرمود: "رسول خدا آن را به من بخشیده است"[۶۳].
- پس از درخواست آن حضرت در بازگرداندن فدک به عنوان ملک شخصی آن حضرت ابوبکر، در کمال ناباوری، از ایشان شاهد خواست[۶۴]. موارد فراوانی در کتابهای حدیثی و تاریخی اهل سنت وجود دارد که رسول خدا(ص) و صحابه بدون درخواست شاهد، به خبر واحد خبردهندگان، تنها به شرط عدالت آنان، عمل میکردهاند؛ به طوری که از این رفتار، به عنوان سیره رسول خدا(ص) و همچنین سیره صحابه یاد شده است و همگان آن را پذیرفتهاند[۶۵]. همچنین در منابع معتبر اهل سنت، بر این نکته تصریح شده است که در نزد ابوبکر خبرهای واحد صحابه به شاهد نیاز نداشت و بدون درخواست شاهد، آن را میپذیرفته است. ابوبکر به خبر واحد جابر که ادعا کرد، رسول خدا(ص) به او وعده داد که اگر اموال بحرین برسد، فلان مقدار را به تو خواهم داد، بدون درخواست شاهد، عمل کرد و آن مبلغ را به او پرداخت. جابر میگوید: رسول خدا(ص) به من فرموده بود: "اگر اموال بحرین برسد به تو چیزی از آن خواهم داد". و وقتی آن مال رسید که رسول خدا(ص) چشم از جهان فرو بسته بود. ابوبکر اعلام کرد، هر که رسول خدا(ص) به او وعدهای داده و یا از آن حضرت طلبی دارد نزد من آید. من نیز نزد وی رفته و گفتم: رسول خدا(ص) به من چنین وعده فرمود؛ او نیز مشتی از آن درهمها را به من داد و چون آن را شمردم پانصد درهم بود و او گفت: "دو برابر آن را نیز خودت بردار"[۶۶].
- همچنین ابوبکر با شنیدن خبری از مغیره و محمد بن مسلمه دستور داد که به جده (مادر بزرگ) میت نیز ارث داده شود؛ چون این دو گفته بودند، پیامبر(ص) یک ششم از میراث را به جد متوفی اختصاص داده است. سپس ابوبکر همین حکم را با شنیدن خبری از بلال که گفت: این حکم بر خلاف دستور رسول خدا(ص) است، تغییر داد[۶۷]. جالب توجه آنکه ابوبکر از فاطمه(س) برای درستی سخنش، شاهد خواست اما اطرافیانش خبرهای ابوبکر را بدون درخواست شاهد از او میپذیرند؛ از جمله، او ادعا کرد که از رسول خدا(ص) شنیده است پیامبران ارث نمیگذارند[۶۸]. با این حال، حضرت فاطمه(س)، برای اعطای فدک به ایشان شاهدانی را نیز به نزد ابوبکر آورد؛ پس امیرمؤمنان(ع) به عنوان شاهد، حاضر شده و شهادت داد که رسول خدا فدک را به فاطمه(س) بخشیده است اما ابوبکر آن را کافی ندانست و شاهد دیگری خواست[۶۹]. در حالی که شهادت امیرمؤمنان(ع) کافی بود و به شاهد دیگر نیازی نبود. دلیل این مطلب، ماجرای خزیمه ذوالشهادتین است که رسول خدا(ص) شهادت وی را به جای شهادت دو نفر پذیرفت و به او لقب ذوالشهادتین داد[۷۰]. این در حالی است که خزیمه از اصحاب امیرالمؤمنین علی(ع) بود که در صفین، پس از شهادت عمار، در یاری آن حضرت به شهادت رسید[۷۱]. حال چگونه است که ابوبکر، شهادت امیرمؤمنان(ع) را که احدی از صحابه از او در نزد رسول خدا(ص) محبوبتر نبوده است[۷۲] و رسول خدا(ص) بارها درباره او میفرمود: "علی با حق و حق با اوست و این دو هرگز از یکدیگر جدایی ندارند تا آنکه در روز قیامت در کنار حوض کوثر بر من وارد شوند"[۷۳]؛ کافی نمیداند؛ در حالی که رسول خدا(ص) شهادت خزیمه را به جای دو شاهد پذیرفته است؟
- فاطمه(س) بعد از کافی شمرده نشدن شهادت امیرمؤمنان(ع)، دو شاهد دیگر نیز آورد که آنها ام ایمن و رباح، خادمان رسول خدا(ص) بودند، آن دو نزد ابوبکر حاضر شده، و شهادت دادند که رسول خدا(ص) فدک را به فاطمه(س) بخشیده است، اما ابوبکر شهادت آنها را نپذیرفت [۷۴]. فاطمه از بازپسگیری فدک ناامید شد و لذا در مرحله دوم به همراه عمویش، عباس نزد ابوبکر آمد و فدک را به عنوان میراث رسول خدا(ص) از او خواست، زیرا مالکیت کامل رسول خدا(ص) بر فدک به شاهد نیازی نداشت و انکار شدنی نبود و لاجرم فدک باید به فاطمه(س) که فرزند آن حضرت بود، به ارث میرسید اما ابوبکر با ادعای اینکه از رسول خدا(ص) شنیده که پیامبران، ارث نمیگذارند و آنچه از آنان میماند صدقه است، باز هم فاطمه(س) را از فدک و بلکه تمامی اموال رسول خدا(ص) محروم کرد[۷۵].
- حضرت فاطمه(س) با تعجب به او فرمود: "سبحان الله! رسول خدا(ص) سخنی مخالف قرآن نمیگوید؛ به راستی که سیره و سنت او به فراموشی سپرده شده؛ آیا با دروغ بستن به رسول خدا(ص) بر برقراری ظلمی آشکار و منکری بس بزرگ همسخن شدهاید؟ البته این کار از شما شگفت نیست، زیرا که در زمان حیاتش نیز از شرور شما در امان نبود و برای او مشکلاتی به بار میآوردید. این کتاب خداست که به عدالت حکم کرده و فصل الخطاب است و درباره یکی از پیامبران خداوند (زکریا) میفرماید: ﴿وَإِنِّي خِفْتُ الْمَوَالِيَ مِنْ وَرَائِي وَكَانَتِ امْرَأَتِي عَاقِرًا فَهَبْ لِي مِنْ لَدُنْكَ وَلِيًّا * يَرِثُنِي وَيَرِثُ مِنْ آلِ يَعْقُوبَ وَاجْعَلْهُ رَبِّ رَضِيًّا﴾[۷۶]. و همچنین فرموده است: ﴿وَوَرِثَ سُلَيْمَانُ دَاوُودَ وَقَالَ يَا أَيُّهَا النَّاسُ عُلِّمْنَا مَنْطِقَ الطَّيْرِ وَأُوتِينَا مِنْ كُلِّ شَيْءٍ إِنَّ هَذَا لَهُوَ الْفَضْلُ الْمُبِينُ﴾[۷۷]. و این دو (زکریا و داود) پیامبران الهیاند و نیز خداوند متعال در میان مخلوقاتش ارث را قرار داد و سهم مذکر و مؤنث را معین فرمود[۷۸]. هوسهای نفسانی شما این کار را برایتان آراسته! من صبر جمیل (شکیبایی بدون ناسپاسی) خواهم داشت و در برابر آنچه میگویید، از خداوند یاری میطلبم!"[۷۹] سپس فرمود: "پیامبری، موروثی نیست اما غیر از آن (دارایی پیامبران) به ارث میرسد با این حال چرا من از ارث پدرم محروم باشم؟ آیا در قرآن آمده که همه ارث میبرند به جز فاطمه دختر محمد؟ هست نشانم ده و قانعم کن".
- ابوبکر که در مقابل استدلال محکم فاطمه(س) چیزی برای گفتن نداشت چنین گفت: "ای دختر رسول خدا! تو، خودِ برهانی و منطق حکمتی و مرا توان پاسخگویی به تو نیست[۸۰] اما پای مردم در میان است، زیرا که آنان از آنچه من انجام دادهام پیروی کرده و در آنچه ستانده و رها کردم دنبالهرو من بودهاند (حال چگونه به خطای خود اعتراف کنم)".
- فاطمه(س) رو به جمعیت حاضر کرد و فرمود: "ای مردم! آیا درباره کسی که به باطل رو کرده و بر فعل زیانبار، همرأی شدهاید؟! به راستی که باطلگرایان چه بد سزایی دارند؛ ولی آنها که گوشهایشان کر است، هنگامی که انذار میشوند، سخنان را نمیشنوند![۸۱] به خدا سوگند، روزی که پردهها برچیده شود، جزای این عمل خود را سنگین خواهید یافت که وقت نجات گذشته است[۸۲] و از جانب خداوند، آنچه را که از آن هراسانید، برایتان پیش خواهد آمد".
- در این هنگام ابوبکر دست به قلم برد و به کارگزار خود نوشت که فدک را به فاطمه(س) بازگرداند و فاطمه(س) نامه را گرفت و از جلسه خارج شد که ناگاه عمر به سوی او آمد و نامه ابوبکر را از دست او گرفته و پاره کرد و گفت: "پسر ابی قحافه خرفت شده و ظلم کرده است". فاطمه(س) فرمود: "به تو چه ربطی دارد؟" و او را چنین نفرین کرد: "خدا به تو مهلت ندهد و تو را بکُشد و شکمت را بدرد"[۸۳].
- امیرمؤمنان(ع) نیز در مقابل ابوبکر چنین پاسخ داد: "قرآن چنین میفرماید: سلیمان از داود ارث بُرد"﴿وَوَرِثَ سُلَيْمَانُ دَاوُودَ وَقَالَ يَا أَيُّهَا النَّاسُ عُلِّمْنَا مَنْطِقَ الطَّيْرِ وَأُوتِينَا مِنْ كُلِّ شَيْءٍ إِنَّ هَذَا لَهُوَ الْفَضْلُ الْمُبِينُ﴾[۸۴] و زکریای پیامبر در دعایش به پیشگاه الهی[۸۵] گفت: "پروردگارا! فرزندی که از من و آل یعقوب ارث بَرَد، نصیب من فرما". ابوبکر در مقابل استدلال محکم امیرمؤمنان(ع) راهی جز تسلیم نیافت و گفت: "همین طور است"، اما باز همان حدیث را مطرح کرد و امیرمؤمنان(ع) او را به پایبندی به قرآن دعوت کرد و فرمود: "این کتاب خدا است که چنین میگوید"[۸۶].
- همچنین حضرت فاطمه(س) به ابوبکر فرمود: "دخترت از تو ارث میبرد و من از پدرم ارث نمیبرم!"[۸۷] و نیز فرمود: "چرا تو به جای ما از رسول خدا(ص) ارث میبری؟!"[۸۸] او پاسخ داد: "ای دختر رسول خدا! من از پدرت زمین و طلا و نقره و غلام ارث نبردم". فاطمه(س) فرمود: "اکنون سهمی را که خداوند برای ما قرار داده و مخصوص ما گردانده، در دست تو است"[۸۹].
- فاطمه(س) پس از آنکه دریافت به هیچ روی غاصبان فدک خیال بازگرداندن حقوق او را ندارند، برخورد عملی خود را با آشکار ساختن خشم و غضب خود بر ابوبکر و عمر آغاز کرد که با دوری از آنان تا پایان عمر و نیز نفرین آنان پس از هر نماز، ادامه یافت[۹۰].
- در این باره در معتبرترین منابع حدیثی اهل سنت چنین آمده است: پس از وفات رسول خدا(ص) فاطمه میراث پدرش را از ابوبکر خواست. ابوبکر گفت: "رسول خدا(ص) گفته است: ما ارث نمیگذاریم و آنچه از ما میماند صدقه است". فاطمه غضبناک شد و دیگر با ابوبکر سخن نگفت تا اینکه وفات کرد. فاطمهای که پیامبر(ص) درباره او فرمود: "فاطمه پاره تن من است؛ هر که او را غضبناک کند، مرا غضبناک کرده است"[۹۱]. و نیز فرمود: "فاطمه پاره تن من است؛ هر که او را آزرده سازد مرا آزرده است"[۹۲].
- از جمله کارهای امیرمؤمنان(ع) پس از مؤثر نیفتادن راههای پیشین، و اصرار ابوبکر بر حدیث ادعایی خود و محرومیت اهلبیت(ع) از میراث رسول خدا(ص) این بود که با صراحت تمام چهره واقعی ابوبکر و عمر را آشکار ساخت[۹۳]. علی(ع) علاوه بر معرفی شخصیت آن دو، آنها را برای تشییع پیکر مجروح همسرش فاطمه(س) خبر نکرده و در تاریکی شب به آن پرداخت[۹۴].[۹۵]
مظلومیت علی(ع) در غصب فدک[۹۶]
از اقدامات ابوبکر در همان روزهای نخستین خلافت، مصادره قهرآلود فدک بود، دستگاه خلافت با این کار تنها منبع مالی علی، فاطمه(س) و بنی هاشم را که رسول خدا(ص) در اختیارشان گذاشته بود تصرف غاصبانه کرد تا برای همیشه دست علی(ع) را از داشتن ثروتی که بتواند افراد را جذب نماید کوتاه کند و بدینسان ظلم فاحشی بر علی(ع) و خاندان پیامبر وارد نمود.
با آنکه برخی از منابع اهل سنت به مصادره فدک و اعتراض فاطمه(س) و طلب حق خویش و پاسخ ابوبکر و خشم دختر پیامبر(ص) نسبت به وی اشاره کردهاند[۹۷] ولی غالب آنها با قبول این فرض که دلیل مدعای فاطمه(س) بر مالکیت فدک فقط توارث بوده، با نقل سخنی که ابوبکر از قول پیامبر(ص) نقل کرده که فرمود: «نحن معاشر الأنبیاء لا تورث» مسأله را پایان یافته تلقی کرده و حتی بعضی از آنان مثل عبدالجبار معتزلی و فخرالدین رازی نوشتهاند: «وقتی فاطمه(س) این حدیث را از زبان ابوبکر شنید دست از مدعای خود کشید!»[۹۸].
مظلومیت علی(ع) و فاطمه(س) در همین جا ظاهر و آشکار میگردد که فاطمه زهرا(س) بارها تا پایان زندگانی کوتاه خویش بعد از وفات پیامبر (۷۳ - ۷۵ یا ۹۳ روز) در پیش روی مردم مدینه به خاطر حق خویش یعنی فدک با ابوبکر احتجاج کرد و در یکی از این احتجاجات در حضور مهاجر و انصار اظهار کرد که فدک هبه پیامبر(ص) است و علی و حسنین و ام ایمن را گواه آورد و آن گاه فرمود: ای ابوبکر، تو از پدرت ارث میبری من از پدرم ارث نمیبرم؟ سپس فرمود: حدیث مورد استناد تو یعنی «نَحْنُ مَعَاشِرَ الْأَنْبِيَاءِ لَا نُوَرِّثُ» را نه تنها کسی نشنیده بلکه (استدلال تو، به این که حق ارث مرا باطل کنی) خلاف نصوص قرآنی است که میفرماید: ﴿... فَهَبْ لِي مِنْ لَدُنْكَ وَلِيًّا * يَرِثُنِي وَيَرِثُ مِنْ آلِ يَعْقُوبَ﴾[۹۹] و ﴿وَزَكَرِيَّا إِذْ نَادَى رَبَّهُ رَبِّ لَا تَذَرْنِي فَرْدًا وَأَنْتَ خَيْرُ الْوَارِثِينَ﴾[۱۰۰] و ﴿وَوَرِثَ سُلَيْمَانُ دَاوُودَ﴾[۱۰۱] اما به ادله فاطمه(س) اعتنایی نکردند و حتی برخی از حاضران سخنان ناشایستی بر زبان جاری کردند.
شگفت این که ابوبکر برای صحت ادعای فاطمه که پاره تن رسول خدا(ص) و مصداق کامل آیه تطهیر است شاهد میطلبد، ولی کسی نبود از خلیفه بخواهد که برای اثبات صحت خبر «نَحْنُ مَعَاشِرَ الْأَنْبِيَاءِ لَا نُوَرِّثُ» حجت و دلیل بیاور؟! در برخی از کتابهای حدیث و تاریخ از اهل سنت آمده است که ابوبکر پس از استماع دلیلهای فاطمه(س) در حالی که میگریست، سندی در تملیک فاطمه بر فدک نوشت و همین که خواست به آن بانوی بزرگ اسلام بدهد عمر سر رسید و پس از اطلاع از موضوع سند، به ابوبکر اعتراض کرد و گفت: آیا از بیت المال مسلمانان به فاطمه انفاق میکنی؟ نمیبینی که مشرکان عرب با تو به جنگ برخاستهاند؟ سپس سند را گرفت و پاره کرد[۱۰۲].
و در کتابهای شیعه همین خبر را با اختلافاتی نقل کردهاند، از آن جمله در بعضی روایات آمده است که عمر در ضمن گرفتن سند از دست فاطمه(س) وی را چنان مضروب ساخت که بر اثر آن، سقط جنین کرد و چند ماه بعد درگذشت[۱۰۳].[۱۰۴]
داستان باغهای فدک
یکی از اتفاقات مهم دیگری که پس از فتح قلعههای خیبر رخ داد و بعد از آن نیز در سرنوشت تاریخ اسلام و مسلمین تأثیر به سزایی داشت، به دست آمدن سرزمین فدک بود. البته در بخشهای پایانی همین کتاب، بیشتر از این مختصر در این باره سخن خواهیم گفت.
موقعیت و درآمد سرشار باغات فدک
فدک، ده یا دهستانی پر ثروت و نعمت و حاصلخیز و دارای نخلستانهایی با درختان بسیار و چشمههای جوشان بود[۱۰۵] و اهالی آن بیشتر به کشاوزی و صنایع دستی اشتغال داشتند. خرما و برخی محصولات تجاری آن نیز نامبرده شده است. این سرزمین، دو تا سه روز با مدینه فاصله داشت و از منابع مهم درآمد در منطقه حجاز محسوب میشد[۱۰۶].
همچنین این سرزمین به دلیل موقعیت جغرافیاییاش، یکی از نزدیکترین منزلگاهها به مسیر تجاری مکه به شام بود و این مسئله بر اهمیت اقتصادی آن میافزود. فاصله اندک آن با قلعههای خیبر که از نظر اقتصادی و نظامی مهم بودند- نیز دلیل دیگری بر اهمیت آن بود.[۱۰۷]
چگونگی فتح فدک
در سال هفتم هجری، رسول خدا(ص) که برای خاموش کردن فتنه یهود به خیبر میرفت، محیصة بن مسعود را مأمور کرد تا اهالی فدک را به مصالحه با سپاه اسلام و حمایت نکردن از خیبریان ترغیب نماید[۱۰۸]؛ لذا اهل فدک که در ابتدا آماده مقابله و جنگ با مسلمانان میشدند از دشمنی با اهل اسلام دست برداشته و از مقابله با مسلمانان دست کشیدند[۱۰۹]. در واقع آنها به خاطر قدرت اهل اسلام و رعبی که بر آنها حاکم شده بود، صلح را پذیرفتند.
آنگاه که رسول خدا(ص) از کار خیبر فراغت یافت، پرچمی بست و فرمود: چه کسی این را بر میدارد و حقش را ادا میکند؟! ایشان میخواست کسانی را (برای بستن قرارداد صلح) به سوی باغهای فدک بفرستد. «زبیر» برخواست و گفت: من! پیامبر فرمود: تو نه! سپس سعد(ابن ابی وقاص) به پا خواست. حضرت به او هم فرمود: تو هم نه! (آیا پیامبر آنها را شایسته این کار نمیدانست؟!) سرانجام رو به علی کرد، فرمود: ای علی! برخیز و آن را تو بگیر. یعنی پیامبر تنها ایشان را شایسته و توانا برای انجام این امر میدانستند. علی(ع) نیز پرچم را گرفته و با سربازانی که به همراه داشت، به فدک رفت. او با اهالی آنجا قرارداد صلحی بست که در آن محفوظ ماندن جانشان اصل اولیه بود[۱۱۰].
اما در مورد زمینها و اموال مردمان فدک، آنها تقاضا کرده بودند که پیامبر با ایشان همانند اهالی خیبر رفتار کند و در مقابل بخشی از اموال و زمینهای فدک، به آنان اجازه دهد در این سرزمین باقی بمانند. رسول خدا(ص) نیز این پیشنهاد را پذیرفت. بنابراین فدک بدون جنگ و تنها با صلح، در اختیار رسول خدا(ص) قرار گرفت.
اینگونه سرزمینها را «فیئ»[۱۱۱] یا خالصه میگویند[۱۱۲] که اختیار آن به طور کامل در دست رسول خدا(ص) قرار دارد و ایشان آن را طبق مصالح اسلام و مسلمین به مصرف میرسانند.[۱۱۳]
فدک، مال بخشیده شده پیامبر به دخترشان
مدتی بعد رسول خدا(ص) دستور یافت تا فدک را به تنها دخترش واگذار کند. شیعه و سنی دلایل این سخن را نقل کردهاند[۱۱۴]. این سرزمین سه سال در مالکیت دختر پیامبر بود. وکلای ایشان در آن به کار مشغول بودند[۱۱۵] و درآمد آن برای فقرای مدینه به مصرف میرسید[۱۱۶].
مورخان گفتهاند: یک بار هنگامی که درآمد فدک را به محضر امیرالمؤمنین(ع) آورده بودند و پولهای طلای آن را در برابر ایشان ریخته بودند، چنان انبوه بود که آن کس که در سوی دیگر نشسته بود دیده نمیشد؛ اما همه آنها تا ظهر آن روز در میان فقرای شهر تقسیم شد و هیچ چیز باقی نماند[۱۱۷]. درآمد فدک را در آن روزگار بیست و چهار هزار دینار گفتهاند[۱۱۸].[۱۱۹]
مناقشه غاصبان درباره فدک
هنوز ده روز از رحلت پیامبر نگذشته بود که دولت خلفا فدک را مصادره کرد و دستور داد عمال و کارکنان فاطمه(س) را از فدک بیرون کردند و عمالی را در جایشان نصب نمود. البته بهانه میآوردند که فتوحات اسلام احتیاج به اموال زیاد دارد. در یک گزارش معتبر میخوانیم که عمر میگوید: آنگاه که پیامبر این جهان را ترک کرد، من و ابوبکر به نزد علی(ع) رفتیم و به او گفتیم: در مورد آنچه پیامبر به جای گذارده چه میگویی؟ او گفت: ما از همه کس به رسول خدا(ص) نزدیکتر هستیم. (پس طبق قانون، همه آنها به ما میرسد). من گفتم: در مورد آنچه از ماترَک ایشان در خیبر به جای مانده است؟ او گفت: آنچه در خیبر است هم مال ماست! من گفتم: آنچه در فدک باقی مانده است چه؟ او گفت: آن هم مال ماست! من گفتم: به اینها (که میگویید نخواهید رسید مگر اینکه سرهای ما را با اره جدا کنید[۱۲۰].[۱۲۱]
زمینهای ششگانه پیامبر
اول: در سال سوم هجرت یک دانشمند یهودی که تازه مسلمان شده بود، در جنگ احد شرکت کرد و به شهادت رسید. وی قبل از شهادتش همه اموال خود را برای پیامبر(ص) وصیت کرد[۱۲۲]. آنچه این یهودی تازه مسلمان داشت، هفت باغ بود که همه آنها طبق این وصیت به شخص پیامبر منتقل گشت و ملک شخص ایشان شد. آن حضرت از محصولات آن برای پذیرایی میهمانان و تازهواردان و سایر مواردی که نیازی پیش میآمد، استفاده میفرمودند[۱۲۳].
به گفته مورخان، سرانجام پیامبر این باغات را در سال هفتم هجری وقف فرمود[۱۲۴]؛ اما نمیدانیم که آیا خبر این وقف صحیح است یا نه؟ آیا این باغات بعد از پیامبر(ص) توسط دولت خلفا مصادره شد، یا به عنوان ارث، به وارثان ایشان رسید و آنها آن را وقف کردند!؟
دوم: بعد از هجرت پیامبر به مدینه مردم آن شهر تمام زمینهایی را که به علت عدم دسترسی به آب قابل کشت و زرع نبود، در اختیار آن حضرت قرار دادند[۱۲۵]. این زمینها نیز بخشی از املاک پیامبر محسوب میشد که مصادره شد.
سوم: زمینهای «بنی نضیر» در مدینه بخش دیگری از اموال پیامبر بود. بنی نضیر چنان که در گذشته دیدیم یک دسته از یهودیان مدینه بودند که پیامبر اکرم(ص) در اوایل هجرت به آن شهر با ایشان قرارداد همزیستی مسالمتآمیز بستند. اما آنان قدر این امنیت و صلح را نشناختند و ابتدا در طرح جنگ علیه اسلام شرکت کردند و سپس جدیتر شده، درصدد قتل پیامبر برآمدند.
این خیانتها اوضاع را دگرگون ساخت و سرانجام آنها به جلا و کوچ از این شهر و واگذاشتن سرزمینشان ناگزیر شدند، زمینها و باغات مزبور به فرمان الهی در قرآن، ملک خاص رسول خدا(ص) شد[۱۲۶]. پیامبر نیز از این املاک در مصارف عمومی و خصوصی که برای ایشان پیش میآمد، استفاده میکردند و پارهای از این زمینها را به عنوان ملک به کسانی از اصحاب خویش بخشیدند[۱۲۷] و بقیه هم چنان در دست پیامبر بود تا اینکه ایشان رحلت فرمود. این زمینها در مجموعه اموال باقی مانده از ایشان، مصادره گردید.
چهارم: قلعههای خیبر، هفت یا هشت قلعه نیرومند جنگی بود. مردم آن در طول سالیان متمادی به طور مختلف با اسلام و مسلمانان دشمنی کرده، توطئه نموده، خرج جنگ داده و سرانجام جنگ به پا کرده بودند.
بنابراین پیامبر بعد از صلح با قریشیان در حدیبیه و اطمینان از خطر آنها که ممکن بود از پشت سر حمله کنند و او را در یک محاصره خطرناک قرار دهند، به سوی خیبر رفت. یک ماه این قلعهها در محاصره بود. تعدادی از قلعهها با صلح به دست آمد و تعدادی با جنگیدن؛ و البته همهاش به همت و شجاعت امیرالمؤمنین(ع) فتح شد.
بنابراین همه آنچه با صلح به دست آمده بود، طبق دستور قرآن[۱۲۸] به تمامی ملک و خالصه[۱۲۹] آن حضرت گردید. یک پنجم تمام آنچه که به جنگ فتح شده بود نیز طبق دستور دیگر قرآن[۱۳۰] در اختیار پیامبر قرار گرفت.
لذا املاک آباد زیادی بعد از این جنگ، سهم رسول خدا(ص) گردید که عبارت بودند از سه قلعه کتیبه، وطیح و سلالم. قلعه کتیبه به عنوان خمس غنایم جنگی بود و قلعههای وطیح و سلالم چون با صلح به دست آمده بودند، ملک و خالصه پیامبر شدند[۱۳۱].
تمامی این اموال مانند سایر اموال ارزشمند باقی مانده از پیامبر، با مصادره از دست خاندان ایشان خارج شد.
پنجم: وادی القری سرزمین آبادی بود که آب فراوانی داشت. این سرزمین از دهات و روستاهای به هم پیوسته و سرشار از باغات و مزارع سرسبز برخوردار بود. ثلث این سرزمین در اختیار قبیلهای عربی به نام بنوعذره و باقیمانده آن، ملک یهودیان بود. پیامبر اکرم(ص) آن طور که دستور بود در پیامی، یهودیان را به اسلام دعوت کرد و چون نپذیرفتند، با ایشان قرارداد عدم تعرض امضا فرمود و بر نصف زمینهایشان صلح کرد. بنابراین ثلث وادیالقری خالصه رسول خدا(ص) بود؛ ولی دولت بعد از ایشان آن را از دست وارثان آن حضرت گرفت.
ششم: فتح خیبر، یهودیان فدک را بیمناک ساخت. واسطهای به محضر رسول خدا(ص) فرستادند و پیشنهاد صلح دادند. پیامبر نیز با آنها مانند اهالی خیبر رفتار کرد و در یک قرارداد صلح و عدم تعرض، به آنها اجازه داد که در اراضی خود بمانند و به کشاورزی ادامه بدهند و نیمی از محصول را برای خود برداشته، نیمی را هم به پیامبر اکرم(ص) بدهند. پس این سرزمین هم با صلح، فتح شده بود و فِیء[۱۳۲] و خالصه رسول خدا به حساب میآمد.
تنها فرقی که فدک با خیبر داشت، این بود که در خیبر از مجموعه اراضی که به دست مسلمانان افتاده بود، تنها سه قلعه از هفت یا هشت قلعه آن سرزمین ملک خاص رسول خدا(ص) شده بود؛ اما در فدک، چون بر نیمی از زمین صلح اتفاق افتاده بود، تمام آن مقدار، ملک رسول خدا(ص) شد[۱۳۳].
چنان که میدانیم، این سرزمین آبادان را پیامبر چند سال قبل از رحلت به دخترشان بخشیده بودند[۱۳۴]؛ ولی قبل از اینکه حتی ده روز از رحلت ایشان بگذرد، به دست مأموران دولت تصرف گشت.
تفصیل این حوادث بسیار بیشتر از آن است که گفته شد. در هر صورت، دولت حاکم اگر در آن روزها نمیتوانست با مخالفان بیرونی خود مقابله کند، اما برای مصادره اموال باقی مانده از پیامبر و اموال خاندان نبوت توانایی داشت و حتی اندکی در اعمال توانایی خود درنگ نکرد.[۱۳۵]
مصادره اموال اهل بیت توسط غاصبان حکومت
اسناد ما در زمینه چگونگی مصادره اموال خاندان نبوت بسیار اندک است. در یک گزارش میخوانیم که عمر میگوید: آنگاه که پیامبر این جهان را ترک گفت، من و ابو بکر به نزد علی رفتیم و به او گفتیم در مورد آنچه پیامبر به جای گذارده است، چه میگویی؟ او (علی) گفت: ما از همه کس به رسول خدا(ص) نزدیکتر هستیم. (یعنی طبق قانون الهی، همه آنها به ما میرسد). من گفتم: در مورد آنچه از ماتَرَک ایشان در خیبر به جای مانده است، چه میگویی؟ گفت: آنچه در خیبر است هم، مال ماست! گفتم: آنچه در فدک باقی مانده است چه؟ گفت: آن هم مال ماست. من گفتم: به اینها (که میگویید) نخواهید رسید، مگر اینکه از روی جنازههای ما عبور کنید[۱۳۶].
این گزارش بخشی از اهدافی را که دولت خلفا در دست اجرا داشت نشان میدهد. اما درباره اینکه آنها چگونه و به چه شکل به طرح خود عمل کردند و به اهداف خود رسیدند، چندان چیزی نمیدانیم؛ ولی هنگامی که به عکسالعمل خاندان نبوت در مقابل اعمال خلفا نگاه میکنیم، با اینکه باز هم در این مورد به طور جدی با کمبود اطلاعات روبهرو هستیم، متوجه میشویم که مجموعه اموال باقی مانده از پیامبر و حتی آنهایی که در زمان حیات خود به دخترشان بخشیده بودند، همه بلافاصله بعد از وفات ایشان به دست دولت خلفا مصادره شدهاند. ما معتقدیم که از اینجا دختر پیامبر به شکل دیگری به مبارزه ادامه داد. البته اگر امکان بازگرداندن اموال وجود داشت، همه آن را در این درگیری به کار میگرفت و دولت خلفا هم از همین مسأله ترس داشت؛ اما اگر این امکان وجود نداشت، تمام توان خویش را برای نشان دادن عدم مشروعیت دولت جدید به کار میبرد. البته چنان که مکرر گفتهایم، مورخان و محدثان رسمی در حد مقدور این جنگ را پنهان داشتهاند.[۱۳۷]
داستان غصب فدک
شکایت حضرت زهرا(س) و قضاوت عجیب ابوبکر
دختر پیامبر به دنبال اخذ اموال خاص خودش یعنی سرزمین فدک به خلیفه مراجعه کرد. آیا او حکومت تازه را قبول داشت که برای دادخواهی به آن مراجعه کرده بود؟ یا او میخواست اثبات کند این زمینها مال شخصی اوست؟
همه قواعد و قوانین هم به نفع او بود. مالی در اختیار داشت و وکلای او در آن زمینها تصرف داشتند. اگر کسی علیه این مِلکیت ادعایی داشت، او باید شاهد میآورد. در فقه اسلام، «یَد» نشانه مالکیت است. پس اگر کسی بر مالی یَد دارد، یعنی مال در تصرف اوست. دیگر از او شاهد طلب نمیکنند و صرف تصرف مالکانه، دلیل کافی بر مالکیت خواهد بود.
اما مأموران دولت به فدک حمله برده، وکلای ایشان را از آنجا بیرون رانده بودند. بنابراین دختر پیامبر به اعتراض نزد خلیفه رفته بود که: این زمین مال من است و پدرم این زمین که خالصه او بود را به من بخشیده است[۱۳۸]. خلیفه که هم مدعی بود و هم قاضی، در هر صورت شاهد طلب کرد! در یک خانواده اگر پدری به فرزندش چیزی میبخشد، آیا لازم است چند نفر شاهد باشند؟ چگونه ممکن است از کسی مثل دختر پیامبر(ص) که آیه تطهیر در مورد او نازل شده، شاهد طلب کرد؟
طبق یک نقل، امیرالمؤمنین علی(ع) به شهادت آمد. اما ابوبکر شاهد دیگری همطلبید. «ام ایمن» (دایه رسول خدا) [۱۳۹] نیز شهادت داد. ابوبکر گفت: آیا با شهادت یک مرد و یک زن خود را صاحب حق میدانی؟[۱۴۰].[۱۴۱]
تحریم و نفرین خلیفه توسط تنها دختر پیامبر(ص)
این حادثه به شکل دیگری نیز نقل شده است. مدائنی[۱۴۲] از موسی بن عقبة نقل میکند: فاطمه بعد از بیعت مردم با ابوبکر به نزد او آمد و گفت: ام ایمن و رباح[۱۴۳] شهادت میدهند که رسول خدا(ص) فدک را به من بخشیده است. ابوبکر بعد از مقدماتی که نظیر آن را در اسناد گذشته دیدهایم، بر اساس سیاست نرمش، سراسر به مدح پیامبر و دختر ایشان میپردازد و میگوید: این مال، مال همه مسلمانان است و پیامبر از آن، پیادگان را خرج سواری میداد، یا به اشکال دیگر در راه خدا انفاق میکرد و من هم همان طور که ایشان عمل کرده بودند، عمل خواهم کرد!
در اینجا دختر پیامبر چه کار میتوانست بکند؟ زور بود و با ترفند عوامپسند هم عرضه میشد. همه راهها بسته بود. ناگزیر به یک مبارزه منفی روی آورد و فرمود: به خدا سوگند با شما دو نفر سخن نخواهم گفت[۱۴۴]. این، اعلام یک تحریم بود. تحریمی جدی و همه جانبه که تا آخر عمر دختر پیامبر ادامه یافت. در این اعلام تحریم علیه خلیفه و برائت جستن از وی، دختر پیامبر نشان داده بود که سخنان خلیفه حاکم را درست نمیداند، مصادره فدک را ستمی به شخص خود و خاندان نبوت میشناسد. در صحیح بخاری آمده است، پس از آنکه ابوبکر از دادن فدک به فاطمه(س) امتناع ورزید، فاطمه بر او خشم گرفت و تا پایان عمر با وی سخن نگفت[۱۴۵].
حتی ابن قتیبه میگوید: وقتی عمر و ابوبکر برای عیادت از فاطمه(س) به خانه ایشان آمده بودند، اجازه ورود خواستند؛ ایشان اجازه ورود نداد. امیرالمؤمنین(ع) را واسطه قرار دادند. به حرمت این وساطت ناگزیر پذیرفت. هنگامی که نزد حضرت نشستند، آن حضرت روی خود را به سوی دیوار برگردانید. آن دو به ایشان سلام کردند، آن حضرت جوابشان را نداد...
سپس حضرت به آن دو فرمود: شما را به خدا سوگند میدهم، آیا نشنیدهاید که رسول خدا(ص) فرمود: خشنودی فاطمه خشنودی من و خشم فاطمه خشم من است، پس هر که فاطمه دخترم را دوست داشته باشد، مرا دوست دارد و هر که او را خشنود سازد مرا خشنود ساخته و هر که فاطمه را خشمگین نماید، مرا خشمگین ساخته است؟ هر دو گفتند: بله این جملات را از آن حضرت شنیدهایم. حضرت فرمود: من خداوند و فرشتگان او را شاهد میگیرم که شما دو نفر مرا به خشم آورده و خشنود نساختهاید. هر گاه با رسول خدا(ص) ملاقات کنم از شما دو نفر شکایت میکنم! [۱۴۶].
البته ایشان در این مرحله متوقف نماند؛ بلکه پا را به مرحلهای بالاتر گذاشت و رو به ابوبکر فرمود: به خدا سوگند تو را در هر نمازم نفرین خواهم کرد[۱۴۷].
این نفرین در انساب الاشراف این گونه آمده است:«قَالَتْ: وَ اللَّهِ لَا أُكَلِّمُكَ... وَ اللَّهِ لَأَدْعُوَنَ اللَّهَ عَلَيْكَ»: به خدا سوگند هرگز با تو سخن نمیگویم. به خدا سوگند تو را نفرین میکنم[۱۴۸].
این نفرین چه معنا و اثری میتوانست داشته باشد؟ نفرین، آخرین کاری بود که دختر پیامبر در مقابل زور و قدرت و ستم دولت میتوانست انجام بدهد.
اما سخن نگفتن و حتی نفرین حضرت فاطمه زهرا(س) هیچ تأثیری بر رفتار دولت حاکم نداشت و آنها به این مسائل اهمیت نمیدادند. دولت تصمیم به مصادره همه اموال خاندان نبوت گرفته بود و در این راه از هیچ مانعی نمیهراسید. پس این تحریم به چه دلیلی انجام شده بود؟ ما معتقدیم که دختر پیامبر این کار را انجام داد که نشان بدهد آن کس که پیامبر، او را سیده زنان جهان و بزرگ بانوان بهشت خوانده است[۱۴۹]، و خشنودی و ناخشنودی و آزار او را خشنودی و ناخشنودی و آزار خودش اعلام کرده است[۱۵۰]، از دولت بعد از وی به شدت نگران، خشمگین و ناراضی است.[۱۵۱]
دادخواهی اهل بیت در مآخذ مکتب امامت
در مآخذ شیعی جریان غصب و مصادره فدک بدین شکل بیان شده است: ابن ابی عمیر از عثمان بن عیسی از حماد بن عثمان نقل میکند که امام صادق(ع) فرمود: چون با ابوبکر بیعت شد و حکومت او پابرجا شد، شخصی را به سوی فدک فرستاد و وکیل حضرت فاطمه(س) دختر رسول خدا(ص) را از آن بیرون کرد. حضرت فاطمه(س) نزد ابوبکر آمد و گفت: ای ابابکر، مرا از ارثی که از رسول خدا(ص) میبرم، منع و وکیل مرا از فدک بیرون کردی؛ با اینکه رسول خدا(ص) به امر خدا فدک را برای من قرار داده بود. ابوبکر به حضرت زهرا(س) گفت: بر این گفتهات شاهدانی بیاور. حضرت، ام ایمن را آوردهام ایمن گفت: من شهادت نمیدهم تا با آنچه رسول خدا(ص) فرموده است، با تو احتجاج کنم. آنگاه گفت: تو را به خدا سوگند میدهم! آیا نمیدانی که رسول خدا(ص) درباره من فرمود: ام ایمن اهل بهشت است؟ ابوبکر گفت: آری. ام ایمن گفت: پس من شهادت میدهم که خداوند به رسولش وحی کرد به خویشاوند، حقش را بده. آنگاه فدک را به امر خدا برای حضرت فاطمه(س) قرار داد و امیرالمؤمنین(ع) نیز آمد و مشابه این شهادت را داد.
آنگاه ابوبکر نوشتهای درباره فدک نوشت و آن را به فاطمه داد. در این هنگام عمر رسید و گفت: این مکتوب چیست؟ ابوبکر گفت: فاطمه درباره فدک ادعا میکند و ام ایمن و علی برای شهادت دادهاند. عمر نامه را از فاطمه(س) گرفت و آن را پاره کرد و گفت: این مال مسلمانان است! او افزود: اوس بن حدثان، عایشه و حفصه شهادت میدهند که رسول خدا(ص) گفت: ما گروه پیامبران، ارث نمیگذاریم؛ هرچه به جا بگذاریم، صدقه است! علی شوهر اوست و به نفع او شهادت میدهد و ام ایمن زنی صالحه است و زن دیگری هم باید به همراه او شهادت بدهد، ما در این باره تأملی میکنیم. پس از آن، حضرت فاطمه(س) از نزد آن دو با نهایت ناراحتی بیرون آمد.
امیرالمؤمنین(ع) نزد ابوبکر آمد. ابوبکر در مسجد بود و کسانی از مهاجر و انصار گرد او بودند. امیرالمؤمنین(ع) رو به ابوبکر کرده فرمود: ای ابابکر، چرا اموال فاطمه(س) را از او منع کردی، با اینکه در زمان رسول خدا(ص) آن را مالک بود؟ ابوبکر گفت: این مال مسلمانان است. اگر شاهدانی بیاورد که رسول خدا(ص) آن را ملک ایشان قرار داده (که هیچ)؛ وگرنه حقی برای او در آن نیست.
امیرالمؤمنین(ع) فرمود: ای ابوبکر، آیا در میان ما بر خلاف حکم خدا در میان مسلمانان حکم میکنی؟ ابوبکر گفت: نه. حضرت فرمود: پس اگر در دست مسلمانان چیزی باشد که مالک اویند و من در مورد آن ادعایی بکنم، از چه کسی بینه میخواهی؟ گفت: از تو بینه میخواهم بر آنچه علیه مسلمانان ادعا میکنی. امیرالمؤمنین(ع) فرمود: پس اگر در دست من چیزی باشد و مسلمانان در مورد آن ادعایی بکنند، آیا از من درباره آنچه در دستم است و آن را در زمان رسول خدا(ص) و پس از او مالک بودهام، بینه میخواهی و از مسلمانان بر ادعایی که بر من دارند، آنگونه که بر ادعایی که من بر آنان داشتم، بینه میخواستی، بینه نمیطلبی؟ پس از آن ابوبکر ساکت شد.
سپس عمر گفت: ای علی، ما را رها کن و با ما سخن مگوی؛ چراکه ما نمیتوانیم پاسخ تو را بدهیم! اگر شاهد آوردی (که هیچ)؛ وگرنه فدک مال مسلمانان است و تو و فاطمه در آن حقی ندارید.
امیرالمؤمنین(ع) فرمود: ای ابوبکر، کتاب خدا را میخوانی؟ او گفت: آری. حضرت فرمود: درباره این آیه ﴿إِنَّمَا يُرِيدُ اللَّهُ لِيُذْهِبَ عَنْكُمُ الرِّجْسَ أَهْلَ الْبَيْتِ وَيُطَهِّرَكُمْ تَطْهِيرًا﴾[۱۵۲] به من بگو. این آیه درباره ما نازل گشته یا درباره دیگران؟ او گفت: درباره شما. حضرت فرمود: اگر دو شاهد به گناهی علیه فاطمه شهادت دادند، تو چه میکنی؟ گفت: حد بر فاطمه اجرا میکنم، آنگونه که بر دیگر مسلمانان. حضرت فرمود: در این هنگام از کافران خواهی بود. ابوبکر گفت: چرا؟ حضرت فرمود: چون شهادت خدا را در حق فاطمه به پاکی رد کردهای و شهادت مردم را علیه وی پذیرفتهای. همانگونه که حکم خدا و حکم رسول او را رد کردی که رسول خدا(ص) فدک را برای فاطمه قرار داد و حضرت فاطمه فدک را در زمان حیات پیامبر قبض کرد. سپس شهادت یک عرب بیابانی را که بر پاشنه پایش (چون سگان) ادرار میکند، پذیرفتی.
سپس حضرت فرمود: تو از فاطمه فدک را گرفتی و گفتی که مال مسلمانان است، با اینکه رسول خدا(ص) فرموده است: بینه بر کسی است که ادعا میکند و قسم خوردن بر کسی است که علیه او ادعا میشود.
با شنیدن سخنان امیرالمؤمنین(ع) مردم با ناراحتی با یکدیگر گفتوگو کردند و برخی هم گریستند و گفتند: به خدا سوگند! علی(ع) راست میگوید و امیرالمؤمنین(ع) به خانهاش بازگشت[۱۵۳].[۱۵۴]
ایراد خطبه در مسجد پیامبر و محاکمه دولت
این مرحله اول کاری بود که دختر پیامبر به عهده گرفت و به دنبال آن، مبارزه برای احقاق حق خودش را به کوچه و بازار کشید. در متون روشن نیست چند روز بعد، ایشان به مسجد آمد تا دولت خلفا را در حضور مردم به محاکمه بکشاند. در اینجا دختر پیامبر تنها ادعای فدک نداشت، بلکه همه اموالی را که از پدرش به او رسیده بود، میطلبید.
حال که فدک، مِلک او را به زور گرفته، در شمار اموال پیامبر قلمداد کرده و صدقهاش نامیده بودند، او نه تنها فدک را، بلکه همه چیزهای دیگر از املاک پیامبر را به عنوان ارث طلب میکرد.
بنابراین ایشان در مسجد اصلاً سخن از فدک نگفت؛ بلکه به عنوان تنها وارث باقی مانده از پیامبر، همه اموال و املاک پدرش را طبق قانون ارث قرآن ادعا کرد. آنچه در آن روز در سخنرانی بلند و کوبنده ایشان که متأسفانه در مآخذ معتبر مکتب خلفا به صورت خلاصه شدهای درآمده است[۱۵۵] آمده بود، راه را از همه سو بر دولت حاکم میبست و چنان که اشاره شد، خلیفه ناگزیر بود باز هم در حد مقدور، به ظاهر نرمش نشان بدهد و حتی گریه کند!
مورخان کهن میگویند: فاطمه، دختر پیامبر نزد ابوبکر آمد و میراث پدرش را از او خواستار گردید. اما خلیفه به او گفت که پیامبر خدا(ص) فرموده: «إِنَّا مَعَاشِرَ الْأَنْبِيَاءِ لَا نُورَثُ مَا تَرَكْنَاهُ صَدَقَةٌ»: ما گروه پیامبران ارث به جای نمیگذاریم، آنچه به جای میگذاریم، صدقه است. پس حضرت زهرا(س) فرمود: «أَ فِی اللَّهُ أَنْ تَرِثَ أَبَاكَ وَ لَا أَرِثَ أَبِي؟! أَ مَا قَالَ رَسُولُ اللَّهِ(ص) الْمَرْءُ يُحْفَظُ فِي وُلْدِهِ»؛ آیا حکم خداست که تو از پدرت ارث ببری و من از پدرم ارث نبرم؟ آیا پیامبر خدا نگفته است: حق و حرمت مرد درباره فرزندانش رعایت میشود؟ این بار ابوبکر در جواب تنها گریست و البته گریه سختی کرد[۱۵۶].
ما همه جوانب آنچه را که دختر پیامبر انجام داد، نمیتوانیم به روشنی از تاریخ به دست بیاوریم. البته اگر چه به ظاهر این اعمال اثری نبخشید و حق و حقوق از دست رفته خاندان نبوت، چه در عرصه میراث سیاسی پیامبر و چه در عرصه میراث مالی ایشان، به آنها بازنگشت، اما همه حوادث کم و بیش در تاریخ ثبت شده و برای همیشه وسیلهای برای تشخیص راه راست و درست به جای مانده است.[۱۵۷]
فدک
«فدک» یکی از دهکدههای آباد اطراف مدینه در حدود ۱۴۰ کیلومتری نزدیک خیبر بود که در سال هفتم هجرت که قلعههای خیبر یکی پس از دیگری در برابر رزمندگان اسلام سقوط کرد و قدرت مرکزی یهود در هم شکست ساکنان فدک از در صلح و تسلیم در برابر پیامبر(ص) در آمدند و نیمی از زمین و باغهای خود را به آن حضرت واگذار کردند و نیم دیگری را برای خود نگه داشتند و در عین حال کشاورزی سهم پیامبر(ص) را نیز بر عهده گرفتند و در برابر زحماتشان حقی از آن میبردند. با توجه به آیۀ «فییء» (سوره حشر آیه ۶)، این زمین مخصوص پیغمبر گرامی اسلام(ص) بود و میتوانست در مورد خودش یا مصارف دیگری که در آیۀ ۷ همین سوره اشاره شده مصرف کند؛ لذا پیامبر آن را به دخترش فاطمه(س) بخشید، و این سخنی است که بسیاری از مورخان و مفسران شیعه و اهل سنت به آن تصریح کردهاند، از جمله در «تفسیر در المنثور» از ابن عباس نقل شده هنگامی که آیۀ «فآت ذا القربی حقه»[۱۵۸] (پس حق نزدیکان را ادا کن) نازل شد پیامبر(ص) فدک را به فاطمه بخشید. و در کتاب «کنز العمال» که در حاشیۀ مسند احمد آمده در مسألۀ صلۀ رحم از «ابوسعید خدری» نقل شده هنگامی که آیۀ فوق نازل شد پیامبر(ص) فاطمه(س) را خواست و فرمود: «ای فاطمه! فدک از آن تو است».
حاکم نیشابوری نیز در تاریخش همین معنی را آورده است. ابن ابی الحدید نیز در شرح نهج البلاغه داستان فدک را به طور مشروح ذکر کرده و همچنین کتب فراوان دیگر. ولی بعد از پیامبر(ص) کسانی که وجود این قدرت اقتصادی را در دست همسر علی(ع) مزاحم قدرت سیاسی خود میدیدند و تصمیم داشتند یاران علی(ع) را از هر نظر منزوی کنند به بهانۀ حدیث مجعول نَحْنُ مَعَاشِرَ الْأَنْبِيَاءِ لَا نُوَرِّثُ (ما پیامبران ارثی از خود به یادگار نمیگذاریم). آن را مصادره کردند، و با اینکه فاطمه(س) رسماً متصرف آن بود و کسی از «ذوالید» مطالبۀ شاهد و بینه نمیکند از او شاهد خواستند، حضرت(س) نیز اقامه شهود کرد که پیغمبر(ص) شخصاً فدک را به او بخشیده، اما با این همه اعتنا نکردند، در دورانهای بعد هر یک از خلفا که میخواستند تمایلی به اهل بیت نشان دهند فدک را به آنها باز میگرداندند، اما چیزی نمیگذشت که دیگری آن را مجدداً مصادره میکرد! و این عمل بارها در زمان خلفای «بنی امیه» و «بنی عباس» تکرار شد. داستان فدک و حوادث گوناگونی که در رابطه با آن در صدر اسلام و دورانهای بعد روی داد از دردناکترین و غمانگیزترین و در عین حال عبرتانگیزترین فرازهای تاریخ اسلام است که مستقلاً باید مورد بحث و بررسی دقیق قرار گیرد تا از حوادث مختلف تاریخ اسلام پرده بردارد. قابل توجه اینکه محدث اهل سنت مسلم بن حجاج نیشابوری در کتاب معروفش «صحیح مسلم» داستان مطالبۀ فاطمه(س) فدک را از خلیفه اول مشروحاً آورده و از عایشه نقل میکند که بعد از امتناع خلیفه از تحویل دادن فدک فاطمه(س) از او قهر کرد و تا هنگام وفات یک کلمه با او سخن نگفت[۱۵۹].[۱۶۰]
نحن معاشر الأنبیاء لانورث
اهل سنت حدیثی در کتابهای مختلف خود از پیامبر اسلام(ص) به این مضمون نقل کردهاند که فرمود: «ما پیامبران ارثی از خود به یادگار نمیگذاریم، و آنچه از ما بماند باید به عنوان صدقه در راه خدا مصرف شود» و گاه آن را با حذف جمله اول، به صورت مَا تَرَكْنَاهُ صَدَقَةٌ نقل کردهاند. سند این حدیث غالباً در کتب معروف اهل سنت به «ابوبکر» منتهی میشود که بعد از پیامبر(ص) زمام امور مسلمین را به دست گرفت، و هنگامی که حضرت فاطمه(س) و یا بعضی از همسران پیامبر میراث خود را از او خواستند او به استناد این حدیث از دادن میراث به آنان سرباز زد! این حدیث را «مسلم» در صبحیح خود (جلد ۳ - کتاب الجهاد و السیر - صفحه ۱۳۷۹) و «بخاری» در جزء هشتم «کتاب الفرائض» (صفحه ۱۸۵) و گروهی دیگر در کتابهای خود آوردهاند. این حدیث از جهات مختلفی قابل نقد و بررسی است ولی آنچه در حوصله این مجال میگنجد امور زیر است:
- این حدیث با متن قرآن سازگار نیست و طبق قواعد اصولی که در دست داریم هر حدیثی که موافق «کتاب الله» نباشد از درجه اعتبار ساقط است، و نمیتوان به عنوان حدیث پیامبر(ص) و یا سایر معصومین(ع) روی آن تکیه کرد. در آیات قرآن میخوانیم سلیمان از داوود ارث برد، و ظاهر آیه مطلق است و اموال را نیز شامل میشود و در مورد «یحیی» و «زکریا» میخوانیم: که از خدا چنین تقاضا میکند «فرزندی به من عنایت کن که از من و از آل یعقوب ارث برد»[۱۶۱]. مخصوصاً در مورد «زکریا» بسیاری از مفسران روی جنبههای مالی تکیه کردهاند. به علاوه ظاهر آیات «ارث» در قرآن مجید عام است و همه را شامل میشود.
- روایت فوق معارض با روایات دیگری است که نشان میدهد ابوبکر تصمیم گرفت «فدک» را به «فاطمه»(س) بازگرداند، ولی دیگران مانع شدند، چنانکه در «سیرۀ حلبی» میخوانیم:
«فاطمه دختر پیامبر(ص) نزد ابوبکر آمد در حالی که او بر منبر بود. گفت: ای ابوبکر آیا این در کتاب خدا است که دخترت از تو ارث ببرد و من از پدرم ارث نبرم، ابوبکر گریه کرد و اشکش جاری شد. سپس از منبر پایین آمد، و نامهای دایر به واگذاری فدک به فاطمه(س) نوشت، در این حال عمر وارد شد گفت: این چیست؟ گفت: نامهای نوشتم که میراث فاطمه(س) را از پدرش به او واگذارم، عمر گفت: اگر این کار را کنی از کجا هزینه نبرد با دشمنان را فراهم میسازی در حالی که عرب بر ضد تو قیام کرده است؟ سپس عمر نامه را گرفت و پاره کرد!»[۱۶۲]. چگونه ممکن است نهی صریحی از پیامبر(ص) باشد و ابوبکر به خود جرئت مخالفت را بدهد؟ و چرا عمر استناد به نیازهای جنگی کرد و استناد به روایت پیامبر(ص) ننمود؟ بررسی دقیق روایت فوق نشان میدهد که مسألۀ نهی پیامبر(ص) مطرح نبوده، مهم در اینجا مسائل سیاسی روز بوده است، و همینها است که انسان را به یاد گفتار ابن ابی الحدید دانشمند معتزلی میاندازد، میگوید، از استادم «علی بن فارقی» پرسیدم: آیا فاطمه(س) در ادعای خود راست میگفت؟ پاسخ داد آری گفتم پس چرا ابو بکر فدک را به او نداد، با اینکه وی را صادق و راستگو میشمرد؟ استادم تبسم پر معنایی کرد و سخن لطیف زیبایی گفت، با اینکه او عادت به مزاح و شوخی نداشت گفت: «اگر امروز فدک را به ادعای فاطمه(س) به او میداد، فردا میآمد و خلافت را برای همسرش ادعا میکرد! و ابوبکر را از مقامش متزلزل میساخت و او نه عذری برای بازگو کردن داشت و نه امکان موافقت!»[۱۶۳].
- روایت معرفی از پیامبر(ص) در بسیاری از کتب اهل سنت و شیعه آمده است که «الْعُلَمَاءُ وَرَثَةُ الْأَنْبِيَاءِ»: «دانشمندان وارثان پیامبرانند» و نیز از پیامبر گرامی اسلام(ص) نقل شده که «إِنَّ الْأَنْبِيَاءَ لَمْ يُوَرِّثُوا دِينَاراً وَ لَا دِرْهَماً» «پیامبران درهم و دیناری از خود بیادگار نگذاردند».
از مجموع این دو حدیث چنین به نظر میرسد که هدف اصلی این بوده که روشن سازند افتخار انبیاء و سرمایۀ اصلی آنها علم و دانش بوده است، و مهمترین چیزی که از خود به یادگار گذاشتند، برنامه هدایت بود، و کسانی که سهم بیشتری از علم و دانش را برگرفتند، وارثان اصلی پیامبرانند، بیآنکه نظر به اموالی داشته باشد که از آنان به یادگار باقی میماند، بعداً این حدیث نقل به معنی شده و سوء تعبیر از آن گردیده و احتمالاً جملۀ «ما ترکناه صدقه» که استنباط بعضی از روایت بوده است به آن افزودهاند.[۱۶۴]
سرگذشت فدک، پس از فاطمه(س)
هنگامی که عمر بن عبدالعزیز به خلافت رسید، گفت: ای مردم، به هرکس ظلمی شده بود، جبران کردم، و اول مظلمهای را که به صاحبانش بازگرداندم، فدک بود [که به امام باقر(ع) برگردانده شد]. گروهی از مشایخ اهل شام و قریش نزد او آمدند و گفتند: تو با این کار، خلیفه اول و دوم را غاصب و ظالم معرفی کردی و موجب طعن بر آنان شدی. عمر بن عبدالعزیز به آنان گفت: نزد من و شما ثابت است که فاطمه دختر رسول خدا(ص) فدک را ادعا کرد و فدک در تصرف او بود، و فاطمه زنی نبود که به پیامبر دروغ نسبت دهد. علاوه بر این، علی و ام ایمن و ام سلمه نیز شهادت دادند، و به نظر من، و فاطمه(س) در ادعای خود صادق بود؛ گرچه نمیتوانست دو شاهد بیاورد. او سیده زنان بهشت است. پس امروز به قصد تقرب به خدا، فدک را به وارثان او برگرداندم و امیدوارم که در روز قیامت از شفاعت او و حسن و حسین بهرهمند باشم. سپس افزود که اگر من به جای ابوبکر بودم و فاطمه فدک را ادعا میکرد، او را تصدیق میکردم و فدک را به او میدادم...[۱۶۵].
محدث قمی در هدایهالانام مینویسد: دهم ربیع الاول سال ۳۲۹، وفات راضی بالله، بیستمین خلیفه عباسی است. از محاسن کارهای او رد فدک به وارثان حضرت فاطمه(س) است، و تا زمان او، نه دفعه، بلکه ده دفعه، فدک غصب و رد شده است[۱۶۶]. همچنین در کتاب فیض العلام مینویسد: پس از عمر بن عبدالعزیز، دیگرباره فدک را غصب کردند، سفاح رد کرد. پس دیگرباره غصب کردند، و مهدی رد کرد. باز غصب کردند، مأمون بر ایشان رد کرد. پس از آن باز مغصوب شد و واثق برگردانید. دیگرباره غصب شد، منتصر رد کرد. باز غصب شد، معتمد رد کرد. باز غصب شد، معتضد ردکرد. دیگرباره مغصوب شد و راضی بالله برگردانید؛ و در احوال مهتدی بالله، خلیفه چهاردهم عباسی، نیز نوشته شده که او فدک را پس از آنکه بعد از منتصر غصب شده بود، رد کرد. پس تا زمان راضی بالله، ده دفعه فدک غصب و رد شده است[۱۶۷]. بنابراین، روشن است که اگر داوری ابوبکر با موازین اسلامی موافق بود، معتقدان به خلافت او، برای بازگرداندن آن انگیزهای نداشتند[۱۶۸].
پانویس
- ↑ یاقوت حموی، معجم البلدان، ج۴، ص۲۳۸.
- ↑ یاقوت حموی، معجم البلدان، ج۴، ص۲۳۸.
- ↑ قاضی خانی، حسین، فدک، فرهنگنامه تاریخ زندگانی پیامبر اعظم، ج۲، ص:۲۱۳.
- ↑ محمد بن عمر واقدی، المغازی، ج۲، ص۶۳۴؛ محمد بن جریر طبری، تاریخ الأمم والملوک، ج۳، ص۹.
- ↑ محمد بن عمر واقدی، المغازی، ج۲، ص۷۰۷؛ احمد بن یحیی بلاذری، الانساب الأشراف، ج۱، ص۳۵۲.
- ↑ محمد بن عمر واقدی، المغازی، ج۲، ص۷۰۷؛ احمد بن یحیی بلاذری، الانساب الأشراف، ج۱، ص۳۵۲؛ محمد بن جریر طبری، تاریخ الأمم والملوک، ج۳، ص۱۵.
- ↑ قاضی خانی، حسین، فدک، فرهنگنامه تاریخ زندگانی پیامبر اعظم، ج۲، ص:۲۱۳.
- ↑ ابن هشام، السیرة النبویه، ج۲، ص۳۵۳؛ خلیفة بن خیاط، تاریخ خلیفة، ص۳۹؛ محمد بن جریر طبری، تاریخ الأمم والملوک، ج۳، ص۱۵.
- ↑ قاضی خانی، حسین، فدک، فرهنگنامه تاریخ زندگانی پیامبر اعظم، ج۲، ص:۲۱۴.
- ↑ «و حقّ خویشاوند را به او برسان» سوره اسراء، آیه ۲۶.
- ↑ فرات بن ابراهیم کوفی، تفسیر فرات کوفی، ص۲۳۹؛ شیخ طبرسی، مجمع البیان، ج۶، ص۶۳۴؛ شیخ طوسی، التبیان فی تفسیر القرآن، ج۶، ص۴۶۹.
- ↑ قطب راوندی، الخرائج والجرائح، ج۱، ص۱۱۳.
- ↑ قطب راوندی، الخرائج والجرائح، ج۱، ص۱۱۳.
- ↑ شیخ طوسی، التبیان فی تفسیر القرآن، ج۴ ص۴۶۸؛ حسین بن علی رازی، روض الجنان و روح الجنان فی تفیسرالقرآن، ج۱۲، ص۲۱۴.
- ↑ احمد بن یحیی بلاذری، فتوح البلدان، ص۳۸.
- ↑ ابو الفرج شافعی حلبی، السیرة الحلبیة، ج۳، ص۷۴.
- ↑ قاضی خانی، حسین، فدک، فرهنگنامه تاریخ زندگانی پیامبر اعظم، ج۲، ص:۲۱۴.
- ↑ حموی یاقوت، معجم البلدان، ج۴، ص۲۳۸.
- ↑ شیخ طبرسی، الإحتجاج، ج۱، ص۹۰ – ۹۲.
- ↑ احمد بن یحیی بلاذری، الانساب الأشراف، ج۱، ص۵۲۰؛ حسین بن علی رازی، روض الجنان و روح الجنان فی تفسر القرآن، ج۱۲، ص۲۱۴.
- ↑ قاضی خانی، حسین، فدک، فرهنگنامه تاریخ زندگانی پیامبر اعظم، ج۲، ص:۲۱۴-۲۱۵.
- ↑ احمد بن یحیی بلاذری، الانساب الأشراف، ج۱، ص۵۱۹؛ ابن سعد، الطبقات الکبری، ج۲، ص۲۴۰-۲۴۲.
- ↑ احمد بن یحیی بلاذری، الانساب الأشراف، ج۱، ص۵۲۰؛ ابن ابی الحدید، شرح نهج البلاغه، ج۱۶، ص۲۱۴.
- ↑ قاضی خانی، حسین، فدک، فرهنگنامه تاریخ زندگانی پیامبر اعظم، ج۲، ص:۲۱۵.
- ↑ شیخ طبرسی، الإحتجاج، ج۱، ص۹۱ – ۹۲.
- ↑ قاضی خانی، حسین، فدک، فرهنگنامه تاریخ زندگانی پیامبر اعظم، ج۲، ص:۲۱۵-۲۱۶.
- ↑ ابن ابی الحدید، شرح نهج البلاغه، ج۱۶، ص۲۱۱.
- ↑ ابن طیفور، بلاغات النساء، ص۱۲ ۔ ۲۰؛ ابن ابی الحدید، شرح نهج البلاغه، ج۱۶، ص۲۱۱-۲۱۵.
- ↑ قاضی خانی، حسین، فدک، فرهنگنامه تاریخ زندگانی پیامبر اعظم، ج۲، ص:۲۱۶.
- ↑ ابن سعد، الطبقات الکبری، ج۲، ص۲۴۰.
- ↑ ابن قتیبه دینوری، الإمامة والسیاسة، علی شیری، ج۱، ۳۱؛ ابن ابی الحدید، شرح نهج البلاغه، ج۱۶، ص۲۱۴.
- ↑ قاضی خانی، حسین، فدک، فرهنگنامه تاریخ زندگانی پیامبر اعظم، ج۲، ص:۲۱۷.
- ↑ احمد بن ابی یعقوب یعقوبی، تاریخ الیعقوبی، ج۲، ص۲۳-۳۲.
- ↑ محمد بن جریر طبری، تاریخ الأمم والملوک، ج۵، ص۲۳۹.
- ↑ احمد بن ابی یعقوب یعقوبی، تاریخ الیعقوبی، ج۲، ص۳۰۶.
- ↑ احمد بن ابی یعقوب یعقوبی، تاریخ الیعقوبی، ج۲، ص۳۰۶.
- ↑ حموی یاقوت، معجم البلدان، ج۴، ص۲۳۹.
- ↑ احمد بن ابی یعقوب یعقوبی، تاریخ الیعقوبی، ج۲، ص۴۶۹.
- ↑ قاضی خانی، حسین، فدک، فرهنگنامه تاریخ زندگانی پیامبر اعظم، ج۲، ص:۲۱۷.
- ↑ الخصال، شیخ صدوق، ص۱۷۳؛ بحارالانوار، علامه مجلسی، ج۳۰، ص۱۲۴.
- ↑ فاطمه(س) چادرش را به سر کشید و به سمت مجلس انصار و مهاجر که ابوبکر تازه بر مسند نشسته نیز در میانشان بود، به راه افتاد و به آن وارد شد. حاضران با دیدن فاطمه(س) که همچون رسول خدا(ص) راه راه میرفت، گریستند. فاطمه(س) با آرام شدن گریهها سخن آغاز کرد و پس از حمد و ثنای الهی و درود بر رسول خدا(ص) دوباره گریهها شدت یافت و با آرام شدن گریهها فاطمه(س) چنین ادامه داد: "رسولی از خود شما به سویتان آمد که رنجهای شما بر او سخت بود و بر هدایت شما اصرار داشت و نسبت به مؤمنان، رئوف و مهربان بود! اگر او را میشناسید، در مییابید که پدر من است و نه پدر شما و نیز برادر پسر عمویم (امیرمؤمنان) است و نه برادر مردانتان... خداوند شما را به کمک رسولش نجات بخشید... هرگاه دشمنان آتش جنگی نو بر میافکندند، خداوند آن را خاموش میکرد و هر زمانی که شاخی برای گمراهی ظاهر میشد و هرگاه دهان مشرکی باز میشد، رسول خدا(ص)، برادرش را در حلقوم آنان میفرستاد و او را از آن مأموریت باز نمیگشت مگر آنکه گوش آنان را زیر پا له کرده بود و شعله آتش را با شمشیر خاموش کرده بود. علی(ع) در راه خدا با سختیها دست و پنجه نرم میکرد و در راه انجام دستورهای خداوند سختکوش بود، او همیشه آماده و خیرخواه بود و با جدیّت فعالیت میکرد و حال آنکه شما بیحرکت و خمود و به خوشگذرانی مشغول بودید و غذا و آب گوارا میخوردید و در انتظار شنیدن خبرهای جدید به سر میبردید و در هنگامه خطر فرار را بر قرار ترجیح میدادید. هنگامی که خداوند برای رسول خدا(ص)، خانه پیامبرانش (بهشت) را برگزید و آن حضرت رحلت کرد، به ناگاه خار و خاشاکهای نفاق از شما بروز کرد و لباس دین، کهنه شد و پیمانهای آن پاره گردید. گمراهان خاموش، به سخن درآمدند و آنان که جایگاهی پست داشتند، منزلت یافتند، و آفت طلب حزب باطل لب به سخن گشود و به خانههای شما وارد شد. شیطان نیز سرش را از مخفیگاه خود بیرون آورد و فریاد برآورد و شما را خواند و شما را پاسخگوی خویش یافت..." سپس فاطمه این آیه را تلاوت کرد: "بدانید که در فتنه درافتادید و جهنم بر کتمانکنندگان حقیقت احاطه دارد" (توبه، ۴۹). وای بر شما! شما را چه شده و به کدام سو میروید؟! این کتاب خداست که در برابر شما قرار دارد که نهیهای آن، روشن و شواهد آن، درخشان و فرمانهایش، واضح است. در آن تدبر یا آنکه بر خلافش حکم میکنید؟ چه جایگزین بدی است برای ستمکاران! و هر که خواستار غیر اسلام باشد، از او پذیرفته نخواهد شد و در آخرت از زمره زیانکاران خواهد بود... میپندارید که ما از ارث محرومیم! آیا حکم جاهلیت را خواستارید؟ برای اهل یقین، چه حکمی، نیکوتر از حکم خداوند است؟..." سپس فاطمه(س) رو به مهاجرین فرمود: "ای مهاجران! آیا از ارث محروم میشوم، ای پسر ابوقحافه! آیا در کتاب خدا هست که تو از پدرت ارث ببری؛ و من از پدرم ارث نبرم؟ همانا سخنی دروغ به خدا و رسولش نسبت دادهای (بلاغات النساء، ابن طیفور، ج۱، ص۶). سپس روی به انصار کرد و فرمود: "ای گروه جوانمردان! و ای بازوان امت! ای حافظان اسلام! این ضعف و غفلت درباره حق من چیست؟ چرا از دادخواهی من سهلانگاری میکنید؟ آیا پدرم رسول خدا(ص) نفرمود: حرمت هر کسی را درباره با فرزندانش حفظ کنید؟ چه سریع این اعمال را انجام دادید، و چه عجولانه آب بینی بزغاله فرو ریخت. ای پسران قَیلَه! به من درباره میراث پدرم ستم میشود در حالی که شما میبینید و سخن مرا میشنوید؟ (منال الطالب فی شرح طوال الغرائب، ابن اثیر، ص۵۳۴) و در روز محشر بهترین حکمکننده، خداوند و بهترین سرپرست، محمد(ص) و در وعدهگاه قیامت در هنگامه ساعت، باطلگرایان زیان دیده خواهند بود و هر خیری (که خداوند به شما داده)، سرانجام قرارگاهی دارد (و در موعد خود انجام میگیرد) و به زودی خواهید دانست!" آنگاه فاطمه(س) رو به قبر رسول خدا(ص) کرد و با آن حضرت در ضمن دو بیت شعر این چنین درددل کرد: پس از شما حوادثی رخ داد که اگر شاهدش بودید، حوادث به اینجا نمیرسید. من شما را از دست دادم همچون کسی که تمام داراییاش را از کف داده است. قوم تو آشوب کردند، خود شاهدشان باش (بلاغات النساء، ابن طیفور، ج۱، ص۶).
- ↑ الاحتجاج، طبرسی، ج۱، ص۱۳۴.
- ↑ کرمانی کجور، محمد، مقاله «فاطمه زهرا دختر رسول خدا»، دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم، ج۱، ص:۲۸۶-۲۸۸.
- ↑ فتح الباری، ابن حجر، ج۶، ص۲۰۳.
- ↑ حدود ۱۴۰ کیلومتری مدینه (مراصد الاطلاع، بغدادی، ج۳، ص۱۰۲۰).
- ↑ فتوح البلدان، بلاذری، ج۱، ص۴۴؛ المختصر فی أخبار البشر، ابو الفداء، ج۱، ص۹۴.
- ↑ الحاوی، ماوردی، ج۱۴، ص۵۵؛ بدائع الصنائع فی ترتیب الشرائع، کاشانی، ج۷، ص۱۱۶.
- ↑ الأموال، ابن زنجویه، ج۱، ص۶۷ و المختصر، ابوالفداء، ج۱، ص۹۴.
- ↑ اصول کافی، کلینی، ج۱، ص۵۳۸. همچنین مرحوم کلینی مینویسد: فدک، به دست شخص رسول خدا(ص) و امیرمؤمنان(ع) بدون مشارکت دیگری فتح شد (دعائم الاسلام، قاضی نعمان مغربی، ج۱، ص۳۸۵). منابع اهل سنت که این مطلب را نقل کردهاند: تاریخ الطبری، طبری، ج۲، ص۱۳۸؛ تاریخ الاسلام، ذهبی، ج۲، ص۴۲۲؛ الکشف و البیان، ثعلبی، ج۹، ص۵۲؛ تفسیر البغوی، بغوی، ج۴، ص۱۹۷؛ لباب التأویل فی معانی التنزیل، بغدادی، ج۶، ص۲۰۱.
- ↑ اصول کافی، کلینی، ج۱، ص۵۳۹؛ وسائل الشیعه، حر عاملی، ج۹، ص۵۲۳.
- ↑ الحاوی، ماوردی، ج۱۴، ص۵۵.
- ↑ کتاب الخراج، یحیی بن آدم قرشی، ج۱، ص۴۱.
- ↑ فتح الباری، ابن حجر، ج۶، ص۲۰۳.
- ↑ کرمانی کجور، محمد، مقاله «فاطمه زهرا دختر رسول خدا»، دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم، ج۱، ص:۲۹۰-۲۹۱.
- ↑ اصول کافی، کلینی، ج۱، ص۵۴۳.
- ↑ دعائم الاسلام، قاضی نعمان مغربی، ج۱، ص۳۸۵.
- ↑ اصول کافی، کلینی، ج۱، ص۵۴۳.
- ↑ کرمانی کجور، محمد، مقاله «فاطمه زهرا دختر رسول خدا»، دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم، ج۱، ص:۲۹۱.
- ↑ اصول کافی، کلینی، ج۱، ص۵۴۳.
- ↑ نهج البلاغه، ج۳، ص۷۱، نامه ۴۵؛ التذکرة الحمدونیه، ابن حمدون، ج۱، ص۹۹.
- ↑ کرمانی کجور، محمد، مقاله «فاطمه زهرا دختر رسول خدا»، دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم، ج۱، ص:۲۹۲.
- ↑ الکافی، الکلینی، ج۱، ص۵۴۳.
- ↑ فتوح البلدان، بلاذری، ج۱، ص۴۴؛ معجم البلدان، یاقوت حموی، ج۴، ص۲۳۸.
- ↑ فتوح البلدان، بلاذری، ج۱، ص۴۴.
- ↑ اصول البزدوی، بزدوی، ج۱، ص۱۵۴. او که از چهرههای سرشناس اهل سنت است، در این باره مینویسد: با سند صحیح روایت شده که خبر واحد را رسول خدا(ص) میپذیرفته است، مانند خبر بریره و نیز سلمان درباره هدیه و صدقه که تعداد آنها از شمارش فزون است، و نیز مشهور است که رسول خدا(ص)، افرادی مثل علی و معاذ و دحیه و دیگران را به اطراف فرستاد (برای خبررسانی این افراد با اینکه یک نفر بیشتر نبود) که این موارد نیز بیش از آن است که به شماره درآیند و روشنتر از آناند که مخفی بمانند و همچنین اصحاب پیامبر(ص) به خبرهای واحد عمل، و به آنها دارند احتجاج میکردند... و امت اسلام بر قبول خبرهای واحد از وکلاء و فرستادگان و عاملان و غیر آنها اجماع دارند.
- ↑ المسند، حمیدی، ج۲، ص۵۱۷؛ الطبقات الکبری، ابن سعد، ج۲، ص۳۱۸؛ مسند احمد، احمد بن حنبل، ج۳، ص۳۰۷؛ الجامع، بخاری، ج۲، ص۸۰۳، ح۲۱۷۴؛ کتاب الکفاله، باب من تکفل عن میت دیناً فلیس له أن یرجع.
- ↑ کشف الأسرار، بخاری، ج۲، ص۵۴۴؛ او در این باره مینویسد:... یکی از آن موارد (که ابوبکر با توجه به خبر واحد دیگران عمل نموده و به نفع راوی، حکم کرده است)، عمل و اعتماد او به خبر واحد در سهیم شدن جده در ارث به روایت مغیره و محمد بن مسلمه است که گفتند: رسول خدا یکششم از میراث را به جده داد و همچنین وقتی که بلال به او خبر داد که رسول خدا بر خلاف او حکم کرده است، ابوبکر حکمش را نقض کرد.
- ↑ کشف الأسرار، بخاری، ج۲، ص۵۴۴.
- ↑ فتوح البلدان، بلاذری، ج۱، ص۴۴؛ الخراج و صناعة الکتابه، قدامة بن جعفر، ج۱، ص۲۵۹؛ معجم البلدان، یاقوت حموی، ج۴، ص۲۳۹.
- ↑ ثمار القلوب فی المضاف و المنسوب، ج۱، ص۲۸۸؛ الوافی بالوفیات، صفدی، ج۱۳، ص۱۹۲. وی در زمان رسول خدا(ص) پس از ادعای مردی یهودی بر بدهکاری رسول خدا(ص) به وی و نیز در اجابت دعوت زمان رسول خدا(ص) که فرمود: "چه کسی شهادت میدهد که من قرض این مرد را ادا کردهام؟"، تنها کسی بود که بر آن شهادت داد و وقتی رسول خدا(ص) از او پرسید: "تو چگونه شهادت میدهی در حالی که نه از آن خبر داشتی و نه حاضر بودهای؟". گفت: "ما شما را درباره وحی و پیامآوری از خداوند، تصدیق کردهایم، با این حال چگونه سخنتان را در بازپرداخت بدهی این مرد یهودی تصدیق نکنیم؟"؛ ر.ک: دایرة المعارف صحابه، خزیمة بن ثابت.
- ↑ الطبقات الکبری، ابن سعد، ج۳، ص۲۶۳؛ انساب الاشراف، بلاذری، ج۱، ص۷۴؛ تاریخ مدینة دمشق، ابن عساکر، ج۱۶، ص۳۷۰.
- ↑ المستدرک علی الصحیحین، حاکم نیشابوری، ج۳، ص۱۶۷، ح۴۷۳۰.
- ↑ «عَلِيٌّ مَعَ الْحَقِّ وَ الْحَقُّ مَعَ عَلِيٍّ وَ لَنْ يَفْتَرِقَا حَتَّى يَرِدَا عَلَيَّ الْحَوْضَ يَوْمَ الْقِيَامَةِ»؛ الامالی، شیخ صدوق، ص۱۵۰؛ الخصال، همو، ص۴۹۶؛ الجمل، شیخ مفید، ص۲۳۱. منابع اهل سنت که این مطلب در آنها آمده: مناقب علی بن ابیطالب(ع)، ابن مردویه، ص۱۶۳؛ تاریخ بغداد، خطیب بغدادی، ج۱۴، ص۳۲۰؛ ربیع الابرار، زمخشری، ج۱، ص۱۳۳؛ تاریخ مدینة دمشق، ابن عساکر، ج۴۲، ص۴۴۹.
- ↑ فتوح البلدان، بلاذری، ج۱، ص۴۴.
- ↑ المصنف، صنعانی، ج۵، ص۴۷۲؛ مسند احمد، احمد بن حنبل، ج۱، ص۴؛ الجامع، بخاری، ج۴، ص۱۴۸۱ و ج۶، ص۲۴۷۴؛ صحیح مسلم، مسلم نیشابوری، ج۳، ص۱۳۸۱؛ تاریخ المدینة المنوره، ابن شبه نمیری، ج۱، ص۱۲۲.
- ↑ «و من از وارثان پس از خویش در هراسم و زنم نازاست؛ بنابراین از نزد خویش به من وارثی ببخش! * (همان) که از من و از خاندان یعقوب میراث میبرد و پروردگارا! او را پسندیده گردان» سوره مریم، آیه ۵-۶.
- ↑ «و سلیمان از داود میراث برد و گفت: ای مردم! به ما زبان مرغان آموختهاند و از همه چیز (بهرهای) بخشیدهاند؛ بیگمان این برتری آشکاری است» سوره نمل، آیه ۱۶.
- ↑ به آیه ۱۱ سوره نساء اشاره دارد که خداوند میفرماید: ﴿يُوصِيكُمُ اللَّهُ فِي أَوْلَادِكُمْ لِلذَّكَرِ مِثْلُ حَظِّ الْأُنْثَيَيْنِ﴾ «خداوند درباره (ارث) فرزندانتان به شما سفارش میکند که بهره پسر برابر با بهره دو دختر است».
- ↑ این سخن فاطمه(س) آیه ﴿وَجَاءُوا عَلَى قَمِيصِهِ بِدَمٍ كَذِبٍ قَالَ بَلْ سَوَّلَتْ لَكُمْ أَنْفُسُكُمْ أَمْرًا فَصَبْرٌ جَمِيلٌ وَاللَّهُ الْمُسْتَعَانُ عَلَى مَا تَصِفُونَ﴾ [«و خونی دروغین را بر پیراهن او آوردند؛ (یعقوب) گفت: (نه چنین است که میگویید) بلکه (هوای) نفستان کاری را در چشمتان آراست، اکنون (کار من) شکیبی نیکوست و بر آنچه وصف میکنید از خداوند باید یاری جست» سوره یوسف، آیه ۱۸] است که وقتی برادران یوسف قصد فریب پدر را داشتند ایشان به آنها چنین فرمود.
- ↑ بلاغات النساء، ابن طیفور، ج۱، ص۸؛ دلائل الامامه، طبری، ص۱۱۸.
- ↑ این سخن فاطمه(س) نیز آیه ﴿قُلْ إِنَّمَا أُنْذِرُكُمْ بِالْوَحْيِ وَلَا يَسْمَعُ الصُّمُّ الدُّعَاءَ إِذَا مَا يُنْذَرُونَ﴾ («بگو جز این نیست که شما را با وحی بیم میدهم و کران را چون بیم دهند نمیشنوند» سوره انبیاء، آیه ۴۵) است.
- ↑ این سخن فاطمه(س) نیز آیه ﴿كَمْ أَهْلَكْنَا مِنْ قَبْلِهِمْ مِنْ قَرْنٍ فَنَادَوْا وَلَاتَ حِينَ مَنَاصٍ﴾ («چه بسیار نسلهای پیش از ایشان را نابود کردیم که بانگ (به رهایی) برداشتند اما دیگر زمان فرار (و رهایی) نبود» سوره ص، آیه ۳) است.
- ↑ دلائل الأمامه، طبری، ص۱۱۸.
- ↑ «و سلیمان از داود میراث برد و گفت: ای مردم! به ما زبان مرغان آموختهاند و از همه چیز (بهرهای) بخشیدهاند؛ بیگمان این برتری آشکاری است» سوره نمل، آیه ۱۶.
- ↑ ﴿يَرِثُنِي وَيَرِثُ مِنْ آلِ يَعْقُوبَ وَاجْعَلْهُ رَبِّ رَضِيًّا﴾ «(همان) که از من و از خاندان یعقوب میراث میبرد و پروردگارا! او را پسندیده گردان» سوره مریم، آیه ۶.
- ↑ الطبقات الکبری، ابن سعد، ج۲، ص۳۱۵؛ نهایة الارب فی فنون الأدب، نویری، ج۱۸، ص۲۶۰؛ کنز العمال، متقی هندی، ج۵، ص۲۵۰.
- ↑ المعجم الأوسط، طبرانی، ج۴، ص۱۰۴.
- ↑ الطبقات الکبری، ابن سعد، ج۲، ص۳۱۴؛ مسند احمد، احمد بن حنبل، ج۱، ص۱۰.
- ↑ الطبقات الکبری، ابن سعد، ج۲، ص۳۱۴.
- ↑ الطبقات الکبری، ابن سعد، ج۲، ص۳۱۵؛ مسند احمد، احمد بن حنبل، ج۱، ص۹؛ الجامع الصحیح المختصر، بخاری، ج۴، ص۱۵۴۹؛ صحیح مسلم، مسلم نیشابوری، ج۳، ص۱۳۸۰؛ صحیح ابن حبان، ابن حبان، ج۱۱، ص۱۵۳؛ تاریخ مدینة المنوره، ابن شبه نمیری، ج۱، ص۱۲۲.
- ↑ الکتاب المصنف، ابی شیبه کوفی، ج۶، ص۳۸۸؛ صحیح البخاری، بخاری، ج۳، ص۱۳۶۱ و ۱۳۷۴.
- ↑ تفسیر القمی، علی بن ابراهیم قمی، ج۲، ص۱۹۶؛ شرح الاخبار، قاضی نعمان مغربی، ج۳، ص۳۰؛ علل الشرائع، شیخ صدوق، ج۱، ص۱۸۷؛ من لا یحضره الفقیه، همو، ج۴، ص۱۲۵. منابع اهل سنت که به این مطلب اشاره کردهاند: المعجم الکبیر، طبرانی، ج۲۲، ص۴۰۴؛ معرفة الصحابه، ابو نعیم اصفهانی، ج۶، ص۳۱۸۸.
- ↑ صحیح مسلم، مسلم نیشابوری، ج۳، ص۱۳۷۸؛ مسند ابی عوانه، ابی عوانه، ج۴، ص۲۴۷؛ سنن الکبری، بیهقی، ج۶، ص۲۹۸؛ معجم جامع الأصول فی أحادیث الرسول، ابن اثیر، ج۲، ص۷۰۳؛ فتح الباری، ابن حجر، ج۶، ص۲۰۶. از این مطلب، به خوبی میتوان نظر آن حضرت را درباره ابوبکر و عمر به اهل سنت بیان کرد.
- ↑ صحیح بخاری، بخاری، ج۴، ص۱۵۴۹؛ صحیح مسلم، مسلم، ج۳، ص۱۳۸۰؛ تاریخ المدینة المنوره، ابن شبه نمیری، ج۱، ص۱۲۲؛ شرح مشکل الآثار، طحاوی، ج۱، ص۱۳۷؛ صحیح ابن حبان، بن حبان، ج۱۴، ص۵۷۳؛ الوقوف علی الموقوف علی صحیح مسلم، ابن حجر، ج۱، ص۹۴.
- ↑ کرمانی کجور، محمد، مقاله «فاطمه زهرا دختر رسول خدا»، دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم، ج۱، ص:۲۹۲-۲۹۹.
- ↑ فدک قریهای است در فاصله دو یا سه روز راه (۲۵۰ کیلومتری) از شمال مدینه و در جنوب خیبر که آب فراوان و مزارع و نخلستانهای بسیار دارد و پیش از اسلام، مانند خیبر مسکن یهودیان بوده است. پس از آنکه پیامبر(ص) در خیبر فرود آمد و دژهای آن به دست مسلمانان گشوده شد اهالی فدک بیمناک گشتند و با پیشنهاد واگذاری نیمی از اراضی آن به رسول خدا(ص) تقاضای صلح کردند، بدینسان این بخش از اراضی فدک به دلیل آنکه مسلمانان اسبی و شتری بر آن نتاختند و هیچ گونه جنگی واقع نشد «سوره حشر، آیه ۶ و ۷» خالصه وفییء پیامبر بود و بعد از پیامبر مختص به امام بعد از اوست. «سیره ابن هشام، ج۳، ص۳۶۸؛ بلاذری، فتوح البلدان، بلاذری، ص۴۲. بر پایه منابع شیعه، پیامبر گرامی اسلام پس از تسلیم اهالی فدک، علی(ع) را به آنجا فرستاد تا پیمان صلح را بنویسد و از سوی آن حضرت امضا کند. سپس هنگامی که آیه: ﴿فَآتِ ذَا الْقُرْبَى حَقَّهُ﴾ [«بنابراین، حقّ خویشاوند را بپرداز» سوره روم، آیه ۳۸] نازل شد رسول خدا فدک را که مختص به شخص خودش بود به فاطمه(س) بخشید تا در معاش خود و فرزندانش و کمک به فقرا و مستمندان و نیز در تحکیم امامت علی(ع) به کار گیرد. فدک تا استوار شدن پایههای حکومت ابوبکر در تصرف دختر پیامبر بود و عواید آن را سالانه به آن بانوی دو عالم میدادند و واگذاری فدک توسط رسول خدا(ص) به دختر گرامیش فاطمه زهرا(س) مورد اتفاق علمای شیعه و بسیاری از دانشمندان سنی است. (طبرسی، مجمع البیان، ج۲، ص۴۱۱؛ سیوطی، الدر المنثور، ج۴، ص۱۷۷؛ شرح ابن ابی الحدید، ج۱۶، ص۲۰۸ و...).
- ↑ تاریخ طبری، ج۳، ص۲۰۷؛ بلاذری، انساب الاشراف، ص۴۴.
- ↑ ر.ک: شرح ابن ابی الحدید، ج۱۶، ص۲۵۳.
- ↑ «و من از وارثان پس از خویش در هراسم و زنم نازاست؛ بنابراین از نزد خویش به من وارثی ببخش! *(همان) که از من و از خاندان یعقوب میراث میبرد و پروردگارا! او را پسندیده گردان» سوره مریم، آیه ۵-۶.
- ↑ «و زکریّا را (یاد کن) آنگاه که پروردگارش را خواند: پروردگارا! مرا تنها مگذار که تو بهترین بازماندگانی!» سوره انبیاء، آیه ۸۹.
- ↑ «و سلیمان از داود میراث برد» سوره نمل، آیه ۱۶.
- ↑ ر.ک: سیره حلبی، ج۳، ص۳۶۲.
- ↑ ر.ک: شیخ مفید، الاختصاص، ص۱۸۵؛ طبرسی، الاحتجاج، ج۱، ص۱۲۱.
- ↑ ناظمزاده، سید اصغر، تجلی امامت ص ۵۴۹.
- ↑ معجم البلدان، ج۳، ص۸۵۵.
- ↑ معجم البلدان، ج۴، ص۲۳۸.
- ↑ جاودان، محمد علی، جانشین پیامبر، ص ۲۲۲.
- ↑ السیرة النبویة، ج۲، ص۳۳۷؛ تاریخ الطبری، ج۲، ص۳۰۲.
- ↑ المغازی، ج۲، ص۷۰۶؛ سبل الهدی، ج۵، ص۱۳۸.
- ↑ اعلام الوری، ج۱، ص۲۰۹؛ مکاتیب الرسول، ج۱، ص۲۹۱؛ بحارالانوار، ج۲۱، ص۲۲.
- ↑ ﴿وَمَا أَفَاءَ اللَّهُ عَلَى رَسُولِهِ مِنْهُمْ فَمَا أَوْجَفْتُمْ عَلَيْهِ مِنْ خَيْلٍ وَلَا رِكَابٍ وَلَكِنَّ اللَّهَ يُسَلِّطُ رُسُلَهُ عَلَى مَنْ يَشَاءُ وَاللَّهُ عَلَى كُلِّ شَيْءٍ قَدِيرٌ * مَا أَفَاءَ اللَّهُ عَلَى رَسُولِهِ مِنْ أَهْلِ الْقُرَى فَلِلَّهِ وَلِلرَّسُولِ وَلِذِي الْقُرْبَى وَالْيَتَامَى وَالْمَسَاكِينِ وَابْنِ السَّبِيلِ كَيْ لَا يَكُونَ دُولَةً بَيْنَ الْأَغْنِيَاءِ مِنْكُمْ وَمَا آتَاكُمُ الرَّسُولُ فَخُذُوهُ وَمَا نَهَاكُمْ عَنْهُ فَانْتَهُوا وَاتَّقُوا اللَّهَ إِنَّ اللَّهَ شَدِيدُ الْعِقَابِ﴾ «و آنچه خداوند به پیامبرش از (دارایی) آنان (به غنیمت) بازگرداند چیزی نبود که شما برای (به دست آوردن) آن، اسبان و شترانی دوانده باشید ولی خداوند پیامبرانش را بر هر کس بخواهد چیره میگرداند و خداوند بر هر کاری تواناست * آنچه خداوند از (داراییهای) اهل این شهرها بر پیامبرش (به غنیمت) بازگرداند از آن خداوند و پیامبر و خویشاوند و یتیمان و مستمندان و در راه مانده است تا میان توانگران شما دست به دست نگردد و آنچه پیامبر به شما میدهد بگیرید و از آنچه شما را از آن باز میدارد دست بکشید و از خداوند پروا کنید که خداوند، سخت کیفر است» سوره حشر، آیه ۶-۷؛ تفسیر التبیان، ج۹، ص۵۹۴.
- ↑ کان فدک لرسول الله به جا خالصة (السیرة النبویة، ج۲، ص۳۵۳)؛ و کان الرسول الله به جاثلاث صفایا: مال بنی النضیر و خیبر و فدک (انساب الاشراف، ج۱، ص۵۱۹)؛ تاریخ الطبری، ج۳، ص۱۵؛ امتاع الاسماع، ج۱، ص۳۲۵؛ کتاب الاموال، لقاسم بن سلام، ج۱، ص۱۶؛ کتاب الاموال لحمید بن زنجویه، ج۱، ص۷۶ و ۷۹؛ معجم البلدان، ج۳، ص۸۵۵؛ فتوح البلدان، ص۳۸.
- ↑ جاودان، محمد علی، جانشین پیامبر، ص ۲۲۳.
- ↑ الکافی، ج۱، ص۵۴۳؛ عیون اخبار الرضا(ع)، ج۱، ص۲۳۳؛ تهذیب الاحکام، ج۴، ص۱۴۸؛ تفسیر فرات، ص۲۳۹؛ تفسیر التبیان، ج۶، ص۴۶۸؛ مجمع البیان، ج۶، ص۲۴۳؛ فتوح البلدان، ص۳۵؛ مسند ابی یعلی، ج۲، ص۳۳۴، ح۱۰۷۵؛ ج۲، ص۵۳۴، ح۱۴۰۹؛ تفسیر ابن کثیر، ج۵، ص۶۳؛ میزان الاعتدال (ذهبی)، ج۳، ص۱۳۵؛ شواهد التنریل، ج۱، ص۴۳۸؛ مجمع الزوائد، ج۷، ص۴۹؛ الدر المنثور، ج۵، ص۲۷۳؛ معجم البلدان، ج۴، ص۲۳۸.
- ↑ الکافی، ج۱، ص۵۴۳؛ المقنعة، ج۱، ص۲۸۹؛ علل الشرایع، ج۱، ص۱۹۰؛ تهذیب الاحکام، ج۴، ص۱۴۹؛ البرهان، ج۳، ص۵۲۱؛ التبیان، ج۶، ص۴۶۸؛ بحارالانوار، ج۴۸، ص۱۵۷.
- ↑ فدک و العوالی، ص۱۶۳ (للحسینی الجلالی)؛ الموسوعة الکبری فی فاطمه الزهرا، ج۱۲، ص۱۳۳.
- ↑ کشف المحجة لثمرة المهجة، ص۱۸۲؛ الطرائف، ص۳۹۲.
- ↑ الخرائج و الجرائح، ج۱، ص۱۱۳؛ کشف المحجة، ص۱۲۴.
- ↑ جاودان، محمد علی، جانشین پیامبر، ص ۲۲۴.
- ↑ معجم الاوسط، ج۵، ص۲۸۸؛ مجمع الزوائد، ج۹، ص۳۹؛ الاحکام السلطانیة للماوردی، ص۱۷۱؛ معالم المدرستین، ج۲، ص۱۷۸؛ المسترشد، ج۱، ص۴۹۹؛ کامل البهائی، ج۲، ص۸.
- ↑ جاودان، محمد علی، جانشین پیامبر، ص ۲۲۴.
- ↑ السیرة النبویة، ج۱، ص۵۱۸؛ انساب الاشراف، ج۱، ص۵۱۸؛ المغازی، ج۱، ص۲۶۳؛ الاکتفاء، ص۱۰۳؛ تاریخ المدینة المنورة،ص۱۷۳.
- ↑ معجم البلدان، ج۵، ص۲۴۱.
- ↑ الطبقات الکبری، ج۱، ص۳۸۹؛ تاریخ دمشق، ج۱۰، ص۲۲۹؛ سبل الهدی، ج۸، ص۴۰۷؛ الجامع الکبیر سیوطی، ج۲۳، ص۱۳۴. ان حوائط النبی(ص) یعنی السبعة التی وقف، من اموال مخیریق.
- ↑ الاموال (قاسم بن سلام)، ص۳۹۷.
- ↑ تفسیر التبیان، ج۹، ص۵۶۴؛ مجمع البیان، ج۹، ص۴۳۱؛ الاحکام السلطانیة (للماوردی)، ص۱۶۹؛ المغازی، ج۱، ص۳۷۸؛ الطبقات الکبری، ج۲، ص۵۸.
- ↑ (و اینان عبارتند از: ابوبکر، عمر، عبدالرحمن بن عوف، زبیر بن عوام و... و این بخشیده شدهها هیچ وقت به بیت المال بازگردانده و یا مصادره نشد.) الطبقات الکبری، ج۲، ص۵۸؛ فتوح البلدان، ص۳۰؛ وفاء الوفاء، ج۱، ص۳۱؛ تاریخ الخمیس، ج۱، ص۴۶۳؛ السیرة الحلبیة، ج۲، ص۳۶۴.
- ↑ ﴿وَمَا أَفَاءَ اللَّهُ عَلَى رَسُولِهِ مِنْهُمْ فَمَا أَوْجَفْتُمْ عَلَيْهِ مِنْ خَيْلٍ وَلَا رِكَابٍ وَلَكِنَّ اللَّهَ يُسَلِّطُ رُسُلَهُ عَلَى مَنْ يَشَاءُ وَاللَّهُ عَلَى كُلِّ شَيْءٍ قَدِيرٌ * مَا أَفَاءَ اللَّهُ عَلَى رَسُولِهِ مِنْ أَهْلِ الْقُرَى فَلِلَّهِ وَلِلرَّسُولِ وَلِذِي الْقُرْبَى وَالْيَتَامَى وَالْمَسَاكِينِ وَابْنِ السَّبِيلِ كَيْ لَا يَكُونَ دُولَةً بَيْنَ الْأَغْنِيَاءِ مِنْكُمْ وَمَا آتَاكُمُ الرَّسُولُ فَخُذُوهُ وَمَا نَهَاكُمْ عَنْهُ فَانْتَهُوا وَاتَّقُوا اللَّهَ إِنَّ اللَّهَ شَدِيدُ الْعِقَابِ﴾ «و آنچه خداوند به پیامبرش از (دارایی) آنان (به غنیمت) بازگرداند چیزی نبود که شما برای (به دست آوردن) آن، اسبان و شترانی دوانده باشید ولی خداوند پیامبرانش را بر هر کس بخواهد چیره میگرداند و خداوند بر هر کاری تواناست * آنچه خداوند از (داراییهای) اهل این شهرها بر پیامبرش (به غنیمت) بازگرداند از آن خداوند و پیامبر و خویشاوند و یتیمان و مستمندان و در راه مانده است تا میان توانگران شما دست به دست نگردد و آنچه پیامبر به شما میدهد بگیرید و از آنچه شما را از آن باز میدارد دست بکشید و از خداوند پروا کنید که خداوند، سخت کیفر است» سوره حشر، آیه ۶-۷.
- ↑ فرهنگ فارسی معین: (لِ ص) (ع. خالصة) (اِ.) زمینی که متعلق به دولت باشد.
- ↑ احکام سلطانیه (للماوردی)، ص۱۶۹؛ الاحکام السلطانیة (ابن فراء)، ص۲۰۰؛ الاموال، (قاسم بن سلام)، ص۷۰.
- ↑ احکام السلطانیه (للماوردی)، ص۱۷۰؛ الاحکام السلطانیة (بن فراء)، ص۲۰۱.
- ↑ فیء، مالی از کافران است که بدون کارزار و جنگ و خونریزی عاید مسلمانان شده است. در سوره حشر آیه ۶ میخوانیم ﴿وَمَا أَفَاءَ اللَّهُ عَلَى رَسُولِهِ مِنْهُمْ فَمَا أَوْجَفْتُمْ عَلَيْهِ مِنْ خَيْلٍ وَلَا رِكَابٍ وَلَكِنَّ اللَّهَ يُسَلِّطُ رُسُلَهُ عَلَى مَنْ يَشَاءُ وَاللَّهُ عَلَى كُلِّ شَيْءٍ قَدِيرٌ﴾ «و آنچه خداوند به پیامبرش از (دارایی) آنان (به غنیمت) بازگرداند چیزی نبود که شما برای (به دست آوردن) آن، اسبان و شترانی دوانده باشید ولی خداوند پیامبرانش را بر هر کس بخواهد چیره میگرداند و خداوند بر هر کاری تواناست» سوره حشر، آیه ۶. طبق دستور خدای متعال مصرف و توزیع این اموال در اختیار پیامبر قرار داده شده است و ایشان هرگونه که بخواهند در آنها تصرف میکند. در آیه بعد میخوانیم: ﴿مَا أَفَاءَ اللَّهُ عَلَى رَسُولِهِ مِنْ أَهْلِ الْقُرَى فَلِلَّهِ وَلِلرَّسُولِ وَلِذِي الْقُرْبَى وَالْيَتَامَى وَالْمَسَاكِينِ وَابْنِ السَّبِيلِ كَيْ لَا يَكُونَ دُولَةً بَيْنَ الْأَغْنِيَاءِ مِنْكُمْ وَمَا آتَاكُمُ الرَّسُولُ فَخُذُوهُ وَمَا نَهَاكُمْ عَنْهُ فَانْتَهُوا وَاتَّقُوا اللَّهَ إِنَّ اللَّهَ شَدِيدُ الْعِقَابِ﴾ «آنچه خداوند از (داراییهای) اهل این شهرها بر پیامبرش (به غنیمت) بازگرداند از آن خداوند و پیامبر و خویشاوند و یتیمان و مستمندان و در راه مانده است تا میان توانگران شما دست به دست نگردد و آنچه پیامبر به شما میدهد بگیرید و از آنچه شما را از آن باز میدارد دست بکشید و از خداوند پروا کنید که خداوند، سخت کیفر است» سوره حشر، آیه ۷. نکته مهم آن است که ذی القربی و مساکین و ایتام و مستمندان و در راه ماندگان که در آیه آمده است تنها موارد و مصادیقی از مصرف فیء میباشد و فدک در زمره همین اموال است که پیامبر به زهرای مرضیه(س) اعطاء فرمود.
- ↑ انساب الاشراف، ج۱، ص۳۵۲؛ معجم البلدان، ج۴، ص۲۳۸.
- ↑ مسند ابویعلی، ج۲، ص۵۳۴ و ۳۳۴ هفت روایت نقل میکند؛ مجمع الزوائد، ج۷، ص۵۲؛ البدایة و النهایة، ج۳، ص۳۶؛ الدر المنثور، ج۴، ص۱۷۷؛ میزان الاعتدال (ذهبی)، ج۳، ص۱۳۵؛ شواهد التنزیل، ج۱، ص۴۳۸؛ کنز العمال، ج۳، ص۷۶۷؛ معجم البلدان، ج۴، ص۲۳۸.
- ↑ جاودان، محمد علی، جانشین پیامبر، ص ۴۷۷.
- ↑ معجم الاوسط، ج۵، ص۲۸۸؛ مجمع الزوائد،ج۹، ص۳۹.
- ↑ جاودان، محمد علی، جانشین پیامبر، ص ۴۸۰.
- ↑ همانطور که بخشی از زمینهای خالصه بنی النضیر را به کسانی از اصحاب خود بخشیده بود.
- ↑ اسد الغابة، ج۷، ص۲۹۰.
- ↑ السقیفة و فدک، ص۱۰۱؛ فتوح البلدان، ص۴۰؛ معجم البلدان، ج۴، ص۲۳۹؛ شرح المواقف (ایجی)، ج۸، ص۳۵۶؛ شواهد التنزیل، ج۱، ص۴۴۲؛ و ر.ک: به مروج الذهب، ج۳، ص۲۳۷.
- ↑ جاودان، محمد علی، جانشین پیامبر، ص ۴۸۱.
- ↑ فتوح البلدان، ص۳۵.
- ↑ آزاد کرده پیامبر.
- ↑ سنن الترمذی، ج۴، ص۱۵۷؛ امتاع الاسماع، ج۱۳، ص۱۵۸ «و الله لا اکلمکما أبدا».
- ↑ صحیح البخاری، ج۴، ص۷۹، ش۳۰۹۳.
- ↑ الامامة و السیاسة، ج۱، ص۳۱؛ اعلام النساء (عمر رضا کحاله)، ج۴، ص۱۲۳.
- ↑ الامامة و السیاسة، ج۱، ص۳۱؛ السقیقة و فدک، ص۱۰۲؛ شرح نهج البلاغة (ابن ابی الحدید)، ج۱۶، ص۲۱۴ «وَ اللَّهِ لَأَدْعُوَنَّ اللَّهَ عَلَيْكَ فِي كُلِّ صَلَاةٍ أُصَلِّيهَا».
- ↑ انساب الاشراف، ج۱۰، ص۷۹؛ السقیفة و فدک، ص۱۰۲.
- ↑ صحیح البخاری، ج۵، ص۲۹، ش۳۶۲۴ «أَمَا تَرْضَيْنَ أَنْ تَكُونِي سَيِّدَةَ نِسَاءِ أَهْلِ الْجَنَّةِ أَوْ نِسَاءِ الْمُوْمِنِینَ»؛ صحیح مسلم، ج۴، ص۱۹۰۴، ش۹۸؛ المستدرک علی الصحیحین، ج۳، ص۱۷۰، ش۴۷۴۰؛ السنن الکبری (نسائی)، ج۶، ص۳۸۰، ش۷۰۴۱.
- ↑ صحیح البخاری، ج۵، ص۲۱، ش۳۷۱۴؛ ج۵، ص۲۹، ش۳۷۶۷؛ صحیح مسلم، ج۴، ص۱۹۰۲، ش۹۳؛ المستدرک علی الصحیحین، ج۳، ص۱۶۸؛ فضائل الصحابة، ج۲، ص۷۵۶؛ السنن الکبری (نسائی)، ج۷، ص۳۹۴؛ سنن الترمذی، ج۵، ص۶۹۸، ش۳۸۶۹؛ معجم الصحابة (ابن قانع)، ج۳، ص۱۱۰؛ الصواعق المحرقة، ج۲، ص۵۴۸.
- ↑ جاودان، محمد علی، جانشین پیامبر، ص ۴۸۲.
- ↑ «جز این نیست که خداوند میخواهد از شما اهل بیت هر پلیدی را بزداید و شما را به شایستگی پاک گرداند» سوره احزاب، آیه ۳۳.
- ↑ تفسیر القمی، ج۲، ص۱۵۵.
- ↑ جاودان، محمد علی، جانشین پیامبر، ص ۴۸۴.
- ↑ الطبقات الکبری، ج۲، ص۳۱۵؛ انساب الاشراف، ج۱، ص۵۱۹؛ فتوح البلدان، ص۴۰.
- ↑ السقیقة و فدک، ص۹۹؛ الطبقات الکبری، ج۸، ص۲۳؛ تاریخ الطبری، ج۳، ص۲۰۸؛ بلاغات النساء، ص۱۸؛ تاریخ یعقوبی، ج۲، ص۱۲۷؛ وفاء الوفاء، ج۳، ص۱۵۵؛ الفاضل فی صفة الادب الکامل، ص۲۱۱؛ الطرائف، ج۱، ص۲۶۵.
- ↑ جاودان، محمد علی، جانشین پیامبر، ص ۴۸۷.
- ↑ ﴿فَآتِ ذَا الْقُرْبَى حَقَّهُ وَالْمِسْكِينَ وَابْنَ السَّبِيلِ ذَلِكَ خَيْرٌ لِلَّذِينَ يُرِيدُونَ وَجْهَ اللَّهِ وَأُولَئِكَ هُمُ الْمُفْلِحُونَ﴾ «بنابراین، حقّ خویشاوند و بینوا و در راه مانده را بپرداز که این برای آنان که خواستار خشنودی خداوندند بهتر است و آنانند که رستگارند» سوره روم، آیه ۳۸.
- ↑ صحیح مسلم، ج۳، ص۱۳۸۰، حدیث ۵۲ از کتاب الجهاد.
- ↑ مکارم شیرازی، ناصر، قصههای قرآن ص ۶۷۹.
- ↑ ﴿يَرِثُنِي وَيَرِثُ مِنْ آلِ يَعْقُوبَ وَاجْعَلْهُ رَبِّ رَضِيًّا﴾ «(همان) که از من و از خاندان یعقوب میراث میبرد و پروردگارا! او را پسندیده گردان» سوره مریم، آیه ۶.
- ↑ سیره حلبی، ج۳، ص۳۶۱.
- ↑ شرح نهج البلاغه ابن ابی الحدید، ج۱۶، ص۲۸۴.
- ↑ مکارم شیرازی، ناصر، قصههای قرآن ص ۶۸۰.
- ↑ مجالس المؤمنین، ص۲۲، با تصرف در عبارات.
- ↑ محدث قمی، شیخ عباس، هدایه الانام، ص۷۳.
- ↑ محدث قمی، شیخ عباس، فیض العلام، ص۲۱۲.
- ↑ استادی، رضا، مقاله «فدک»، دانشنامه امام علی ج۸، ص ۲۵۹.