بنی‌ربیعه

از امامت‌پدیا، دانشنامهٔ امامت و ولایت

نسخه‌ای که می‌بینید نسخه‌ای قدیمی از صفحه‌است که توسط Msadeq (بحث | مشارکت‌ها) در تاریخ ‏۳۰ ژوئیهٔ ۲۰۲۲، ساعت ۱۰:۱۸ ویرایش شده است. این نسخه ممکن است تفاوت‌های عمده‌ای با نسخهٔ فعلی بدارد.


نسب ربیعه

ربیعه را از قبایل بزرگ عدنانی و از نسل نزار بن مَعَدِّ بن عدنان گفته، و چون به وصیت پدر، وارث اسبان او شد، «ربیعة الفرس» خطابش کردند.[۱] نسب شناسان از «مضر»،[۲] «اَنمار» و «اِیاد» به عنوان برادران او یاد کرده‌اند [۳] معانی متعددی برای ربیعه برشمرده‌اند که متداول‌ترین آنها سنگ یا صخره سترگ و کلاه خود است.[۴] منسوبان به قبیله ربیعه را رَبَعی می‌‌گویند.[۵] این قبیله، همراه با قبایل مضر و قضاعه و یمنی‌ها چهار رکن اصلی عرب‌های جزیرة العرب را تشکیل می‌‌دادند.[۶] از ربیعه و مضر –که در میان عرب و نیز حدیث، در بیان کثرت و فراوانی به آنها مثل زده شده است [۷]- قبایل بسیار منشعب شده‌اند که این امر موجب گردید که هر یک از آن دو، در طبقه‌بندی شش گانه اقوام عرب در ردیف بزرگترین واحد یعنی "شَعب" قرار گیرند.[۸] از ربیعه فرزندان بسیار تولد یافتند که «اسد»، «ضُبَیعَه»، «اَکلُب» و «عایشه» از جمله آنان‌اند.[۹] اکلب در رأس قبایل بسیاری بود که خود را به قبیله خثعم در یمن منتسب می‌‌کردند. ضبیعه که ریاست قبیله ربیعه را به عهده داشت، دارای چهار فرزند بود که «اَحمَس» و «حارث» از جمله آنها می‌‌باشند. اسد نیز پدر جدیله، عنزه (نام دیگر او عمرو یا عامر) و عمیره بود که فرزندانشان بیشترین اعضای قبایل ربیعه را تشکیل می‌‌دادند. «نمر» و «وائل» فرزندان قاسط بن هنب –از نوادگان اسد- بودند. نمر بن قاسط از همسرش هند دختر تمیم بن مرّ -معروف به امّ القبائل- صاحب فرزندان متعدد چون «تیم الله»، «اوس الله» (اوس مناة) و «عبد مناة» شد. بعد از مرگ وی، برادرش وائل بن قاسط، همسر وی را به زنی گرفت و از او صاحب فرزندانی شد که مهمترین آنان بکر بن وائل و «تغلب» (دثار) بودند. از میان قبائل ربیعه، قبایل بکر بن وائل و عبدالقیس بن افصی از جماجم محسوب می‌‌شدند.[۱۰] از دیگر قبایل مشهور ربیعه می‌‌توان از تمیم، یشکر بن بکر بن وائل، شیبان بن ذهل، سَدوس بن شیبان بن ذهل، حنیفة بن لُجَیم، عجل بن لجیم، قیس بن ثعلبه و تیم اللات بن ثعلبه نام برد.[۱۱]

بر اساس گزارشات موجود تا سده هفتم هجری، قبایل ربیعه -از جمله بکر و تغلب-، چنان با کشاورزان درآمیختند که از عربیت آنها و کثرت و عظمت این قوم چیزی باقی نمانده بود. در این قرن، بنی‌حنیفه در یمامه، عبدالقیس در بحرین، و بنی‌نمر در رأس‌العین ساکن بودند. بنی‌عنزه در عین‌التمر و بعد خیبر و بحرین، بنی‌شعبه نزدیک مکه و طائف و یمن، و بنی‌عنز در تَبالۀ یمن بودند، اما از قبایل بنی‌شیبان در حدود موصل و بنی‌شیخ (از بنی‌شیبان و حاکمان آمد) و بنی‌عجل (که در ذوقار ایرانیان را شکست داده بودند و در یمامه تا بصره، و ذوقار و قراقر ساکن بودند) کسی باقی نمانده بود.[۱۲] در حال حاضر نیز، قبایل بسیاری در عراق و اهواز خود را منتسب به این قبیله می‌‌دانند که از جمله آنان می‌‌توان از قبیله «میاح»، «بنوتغلب»، «البغلانیه»، «الباویه»، «عبوده»، «عنزه»، «عچرش»، «عتاب»، «کریش»، «الرویشد»، «بنوعکبه»، «الذهیبات»، «البودراج» و «الانباریون» نام برد.[۱۳] از خاندان‌های سلطنتی‌ای که نسب از ربیعه می‌‌برند هم می‌‌توان به اسامی حمدانیان،[۱۴] آل‌سعود در عربستان، آل‌صباح در کویت و حکام آل‌خلیفه در بحرین اشاره کرد. [۱۵] ضمن این که بزرگ‌ترین قبیله حال حاضر عرب، به عنزة بن اسد بن ربیعه منتسب‌اند که منازلشان از نجد تا حجاز، «فؤادی سرحان»، «حماد»، «بادیة‌الشام»، «حمص»، «حماه» و «حلب» کشیده شده است. [۱۶]

خاستگاه و مواطن بنی ربیعه

بر اساس نقلی از متون تاریخی، ربیعة بن نزار پس از مرگ پدر، از برادران جدا شد و نزدیک بطن عراق در وادی فرات فرود آمد. فرزندان او همچنان در این منطقه بودند تا این که پس از افزایش افراد قبیله، ناگزیر در سرزمین‌های مختلف پراکنده شدند. پس خاندان اسد بن ربیعه به رهبری عبدالعزی بن عمرو عنزی در پی مراتع و مناطق باران‏خیز به یمامه، حجر و سپس بحرین رفتند و فرزندان عبدالقیس به خاطر شکستی که در جنگ با نمر بن قاسط متحمل شدند، به تهامه کوچ کردند و با بیرون کردن خاندان ایاد خود در آنجا ساکن شدند.[۱۷] دیگر روایات تاریخی هم، سرزمین اصلی ربیعه را منطقه نجد و تهامه[۱۸] در غرب عربستان معرفی کرده، منازلشان را قرن، حضن، عکاظ، رکبه، حنین، غمزة أوطاس، ذات العرق و عقیق و نیز نجد دانسته‌اند. [۱۹] تا این که افزایش جمعیت ربیعه و سایر قبیله‌ها در تهامه، به همراه کمبود چراگاه و زمین‌های حاصل‌خیز و نیز خشکسالی به وجود آمده در مکه، قبایل همسایه را رو در روی هم قرار داد.[۲۰] پس قتل ضَحیان بن سعد بن خزرج- از تیره بنی قاسط و متولی مراتع بنی ربیعه- به‌دست بنی عامر بن حارث- از بطون بنی‌افصی بن عبد القیس-، بنی ربیعه را در آستانه جنگ‌های داخلی قرار داد و با سستی و تعلل بنی عبدالقیس در پرداخت دیه مقتول، و با به قتل رسیدن گروگان‌های این قبیله از جانب بنی قاسط، آتش جنگ میان آنها شعله‌ور شد. ناامنی‌هایی که در پی این جنگ-که نخستین جنگ درون قبیله‌ای ربیعه دانسته شده- پدیدار شد، اسباب متفرق شدن قبایل ربیعه در مناطق مختلف جزیرة العرب را فراهم آورد.[۲۱] پس گروه‌هایی از بنی ربیعه با سوق داده شدن به سوی سواحل جنوبی خلیج فارس،[۲۲] در بحرین[۲۳] و هجر و عمان رحل اقامت افکندند.[۲۴] زمان این مهاجرت، که خود سرآغاز فصلی نوین در تاریخ روابط اعراب با حوزه تمدن ایرانی بود، را همزمان با ظهور اسلام یا اندکی قبل از آن و به نقلی به احتمال زیاد، مقارن با سال‌های فروپاشی امپراتوری اشکانی و روی کار آمدن شاهنشاهی ساسانیان گفته‌اند.[۲۵] اندک زمانی نگذشته بود که بنی عبدالقیس، به زعامت عَبدالعُزی بن عنزی[۲۶] بر بحرین سلطه یافتند[۲۷]و با برقراری روابط با قبیله ازد -از ساکنین کهن بحرین- آن دیار را میان خود تقسیم کردند.[۲۸] جذیمه بن عوف، بر منطقه الخط[۲۹] و اطراف آن مستقر شدند؛ شَن بن افصی، مناطق پیرامون بنی جذیمه تا عراق را فرو گرفتند و بنی نَکَره بن لُکَیز، نواحی قطیف،[۳۰] شفار، ظهران تا نواحی بین هجر، قطر و بینونه را به تملک خود درآوردند. بعضی از بنی عمرو بن وَدیعِه و بنی عَوَقَه نیز رهسپار عمان شدند و به ازدی‌ها و بنی ناجیه پیوستند.[۳۱]

قبایل ربیعه به خصوص بنو عبدالقیس پس از مهاجرت به بحرین، در بیشتر آبادی‌ها و شهرهای آن ساکن شدند و به امور کشت و زرع به‌ویژه کشت خرما پرداختند.[۳۲] از مشهورترین قرای آنان در این منطقه می‌‌توان از جار، قمادی، جبله، بیضاء، القلیعه، النجوه، فیاض ریمان، دبیره، دار، النبطاء و سوار یاد کرد.[۳۳] گروهی از ربعی‌ها هم به منطقه کور واقع بین جزیره و عراق (موسوم به دیار ربیعه) رفتند؛ بعضی هم در بلاد نجد و حجاز سکونت اختیار کردند.[۳۴] منابع جغرافیایی و تاریخ نگاری، نصیبین، قرقیسیا، رأس عین، میّافارقین، آمد، قُردی، ماردین، سمیساط، بلد و حَوب را از سرزمین‌های ربیعه گفته‌اند و برخی تهامه، حمی، یمامه و نیز دیار بکر را هم به شمار دیار ربیعه افزوده‌اند.[۳۵] ضمن این که بعضی نیز سرزمین اقور که فرات گرد آن قرار یافته و دجله از آن سرچشمه گرفته، را از سرزمین‌های مشترک ربیعه، بکر و مضر دانسته‌اند.[۳۶] بر اساس برخی روایات کردها -که به‌سبب هم‌جواری با ایرانیان زبانشان تغییر کرد- نیز از نسل ربیعه به شمار رفته‌اند و طایفه‌ای از آنان به نام شوهجان، که خود را از نسل ربیعه می‌دانستند، در دینور و همدان ساکن بودند.[۳۷]

پس از ظهور اسلام و گسترش فتوحات در نواحی و شهرهای گوناگون سبب شد تا تیره‌های ربیعه بیش از پیش در نواحی مختلف پراکنده شوند و با اجرای سیاست اسکان قبایل عرب در شهرهای مفتوحه، شهرهای توج و موصل سکونتگاه تیره‌های مختلف عبدالقیس به‌ویژه اللبُوه گشت.[۳۸] علاوه بر آن با تأسیس کوفه و سپس بصره، اعراب از جمله عبدالقیس از سرتاسر شبه جزیره عربستان، به این دو شهر هجرت کردند. بصره به هنگام تأسیس بر چهار خطه بنا نهاده شد:

  1. خطه اهل عالیه که بسیاری از قبایل که تعدادشان در بصره اندک بود از جمله: سلیم، ضبَّه، مزینه، باهله، ثقیف، خزاعه، هذیل، قشیر، نهد، نمیر و غنی را شامل می‌‌شد.
  2. خطه تمیم. که تعدادی از بطون این قبیله همچون: سعد، صریم، نهشل، مجاشع، یربوع، قریع و... را در بر می‌‌گرفت.
  3. خطه ربیعه؛ که بر دو قسم بودند. یکی خطه بکر بن وائل که شامل: بنی عجل بن لجیم، قیس بن ثعلبه، تیم بن ثعلبه، سدوس و یشکر، ذهل، حنیفه، عنزه و... می‌‌شد. و دیگری خطه عبدالقیس که شامل تیره‌هایی از بطون این قبیله مانند: بنی محارب بن عمرو، بنی عصر بن عوف، العمور، بنی عامر بن الحارث، بنی الصباح بن لکیز و... می‌‌گردید.
  4. خطه ازد و دیگر قبایل یمنی.[۳۹]

کوفه هم به هفت قسم موسوم به "اسباع" تقسیم شد:

  1. همدان وحمیَر
  2. قیس عیلان و عبد القیس
  3. مذحج و أشعریون
  4. کنده، قضاعه و مهره
  5. أزد و بجیله و خثعم و أنصار
  6. قبائل بکر بن وائل و تغلب وسایر ربیعه غیر از عبد القیس
  7. قریش و تمیم و أسد و ضبَّه و رباب و مزینه[۴۰]

در تقسیم‌بندی‌ها، هر قسمتی دارای امیری بود که امیر قیس بن عیلان و عبدالقیس در آن زمان، سعد بن مسعود ثقفی- عموی مختار بن أبی عبید- بود. [۴۱] و ریاست سایر قبایل ربیعه را وعلة بن محدوح ذهلی بر عهده داشت. [۴۲] از آنجا که به گزارش بلاذری، قبایل نزاری در سمت غربی کوفه مستقر شدند و دیگران نیز این قبیله‌ها را نام برده‌اند، می‌‌توان اطمینان یافت که ربعی‌ها در سمت غربی مستقر بوده‌اند.[۴۳] ساختار انسانی - قومی کوفه در مدت ۳۳ سال، سه بار تجدید سازمان یافت. به روزگار خلافت عمر بن خطاب، امام علی(ع) و حکمرانی زیاد بن سمیه بر عراق، بافت قبیله‌ای کوفه دگرگونی‌هایی یافت؛ اما با این وجود، قبیله عبدالقیس، جایگاه خویش را در این شهر حفظ نمود. به طوری که به روایتی، قبایل ربیعه و مضر در سال ۲۶۴ ق / ۸۷۸ م، ۵۰ هزار خانه در کوفه را به خود اختصاص داده بودند و ۲۴ هزار خانه خاص بقیۀ قبایل بوده است.[۴۴] آنها همچنین، به حفظ موقعیت خود در شهر جدید التأسیس بصره همت گماشتند. خاندان آل جارود) عبدالقیس) به همراه خاندان مهلب و بنی مسلم بن عمر باهلی و خاندان بنی مسمع، از بنی بکر بن وائل، چهار خاندان معروف بصره را تشکیل می‌‌دادند که در زمان عثمان بن عفان، اذینه بن سلمه بن حارث عبدی، ریاست بر بنی عبدالقیس بصره را برعهده داشت و پسرش عبدالرحمان، عهده دار قضاوت شهر بود.[۴۵] تیره‌های آل معذل بن عیلان و بنو عامره نخل از دیگر بطون صاحب نام عبدالقیس در بصره بودند. در عمان نیز، عشیره‌های بنی نَکَره بن لُکَیز و بنی الدلیل منزل اختیار کردند.[۴۶] این پراکندگی، اقتدار و نفوذ ایشان را در بسیاری از تحولات تضمین می‌‌کرد. [۴۷] در ایام حاکمیت معاویة بن ابوسفیان در شام در دوران خلافت عمر و عثمان هم، بسیاری از اعراب مسلمان از جمله مردم ربیعه در دیار ربیعه اسکان داده شدند.[۴۸]

علاوه بر عراق، خراسان نیز از دیگر مناطق محل اجتماع و مهاجرت مردمانی از قبیله ربیعه و خاندان بنو عبدالقیس به شمار رفته است. گفته شده که در سال ۹۶ هجری تعداد جنگجویان عبدالقیس در خراسان به فرماندهی عبدالله بن علوان به چهار هزار تن می‌‌رسید.[۴۹] همچنین برخی دیگر از گزارشات از اسکان گروهی دیگر از ربیعه در شهرهای مختلف مصر همچون قلیوبیه، فیوم، اسوان، عَیذاب و نواحی نوبه و بُجَه و نیز شهرهای شمال افریقا حکایت دارند. اعیان اندلس را که شامل بنی‌عطیه، بنی‌عبدالبر، بنی‌حمدیس و بکریین می‌‌شدند را هم در شمار بنی ربیعه ذکر کرده‌اند. [۵۰] ربعی‌ها پس از سکونت در سرزمین قوم بُجَه (که دارای معادن طلا و زمرد بود)، پس از مدتی درگیری با دیگر قبایل و با مزاوجت با مردم آن منطقه، از همسایگان خود –اعم از قحطانی و مضری- نیرومندتر شدند؛ تا آنجاکه در سال ۳۳۲ هجری، مالکیت معدن طلای بجه را، مردی از ربعی‌ها به نام ابومروان بشر بن اسحاق ربعی بر عهده داشت. [۵۱] وی لشکری با سه هزار تن از ربیعه و متحدان مضری و یمنی داشت.[۵۲]

ادیان و اعتقادات جاهلی ربیعه

مردم ربیعه هم بسان بسیاری از اعراب جاهلی دیگر، بت می‌‌پرستیدند. آنان بت‌های «الکعبات» یا «ذوالکَعَبات» –واقع در سنداد عراق-[۵۳] و «بَلْج»[۵۴] را می‌پرستیدند. ضمن این که مردمانی از قبایل بکر بن وائل بتانی چون «عوض»[۵۵] و «محرق» –واقع در موضعی به نام سلمان-[۵۶] و بنی تغلب بت «اوال»[۵۷] و بنو عبدالقیس بُت معروف «ذو اللبا»[۵۸] را به خدایی گرفته بودند. برخی نیز خدای مشترک قبایل ربیعه را "الرحمان" عنوان کرده‌اند و آورده‌اند که دارای کعبه مخصوص به خودش در یمامه بود.[۵۹] تمامی قبایل ربیعه بر کیش حِله بوده ‌اند. بر این اساس، آنان در موسم حج، شکار، استعمال روغن و عطر، و خوردن گوشت و غذاهای روغنی را حرام نمی‏دانستند و برای احرام اگر جامۀ‏ حمس[۶۰] نمی‌یافتند، برهنه طواف می‏‌کردند. لبیک‌گویی آنان در مناسک حج هم با دیگران اندکی تفاوت داشت.[۶۱] آنان دختران خود را در جاهلیت زنده‌به‌گور می‌کردند؛ چندان که برخی مفسّران، شأن نزول آیه ﴿قَدْ خَسِرَ الَّذِينَ قَتَلُوا أَوْلَادَهُمْ سَفَهًا بِغَيْرِ عِلْمٍ وَحَرَّمُوا مَا رَزَقَهُمُ اللَّهُ افْتِرَاءً عَلَى اللَّهِ قَدْ ضَلُّوا وَمَا كَانُوا مُهْتَدِينَ[۶۲] را در مورد دو قبیله ربیعه و مُضر دانسته‌اند که از روی سفاهت، دخترانشان را به سبب ترس از فقر و ننگِ اسارت، زنده به گور می‌‌کردند.[۶۳] با این حال، ربیعه و دیگر فرزندان معد به بقایای دین اسماعیل ایمان داشتند.[۶۴] و جمعی از آنان –همانند قبیله عبدالقیس- که به جهت قرار داشتن بحرین بر سر راه هیات‌های تجاری و تبلیغی مسیحیان رومی و حبشی، تحت تاثیر آنان به آیین نصرانی در آمده بودند که از چهره‌های مشهور آنان می‌‌توان به مثقب عبدی -شاعر پُر آوازه عصر جاهلیرئاب بن براء شنی عبدی و بحیرای راهب -که نامش در نزد نصارا جرجیس بود- اشاره کرد.[۶۵] مسیحیت در میان عبدالقیس، تا پیش از ظهور دین مبین اسلام، کم و بیش برای خود پیروانی داشت.[۶۶] علاوه بر عبدالقیس، جمعی از مردم بنی تغلب هم، بر اثر اقامت در دیار ربیعه و تماس مداوم با رومیان مسیحیِ شام، به مسیحیت گرویده بودند.[۶۷] گروهی از تغلبیان مسیحی در جزایر فَرَسان دارای کلیسا بودند و آیین‌های خویش را در آنجا اجرا می‌‌کردند.[۶۸] همچنین، فرمانبرداری بی‌چون و چرای منطقه بحرین –محل اسکان قبایل عبدالقیس- از حکومت ایران و وجود ارتباط وثیق فی ما بین بحرین و ایران، این احتمال را که گروه‌هایی از مردم این منطقه به آیین زرتشتی گرایش یافته باشند، دور از ذهن نمی‌نمایاند به خصوص این که این احتمال بواسطه وجود برخی اخبار تقویت می‌‌شود. در نامه‌ای که منذر بن ساوی عبدی به رسول خدا(ص) ارسال داشته از وجود یهودیان و مجوسیانی که از پذیرش اسلام سر بر می‌‌تافتند، خبر داده شده که بیان از وجود شمار معتنابهی از مردم یهودی و مجوسی-علاوه بر مسیحیت-،در سرزمین بحرین و به تبع در میان عبدالقیس دارد.[۶۹]

تاریخ جاهلی ربیعه

بنابر مشهور، ربیعه به مانند مضر، در تهامه و نجد تحت سلطه تبابعه به سر می‌‌بردند[۷۰] و آنان افرادی را برای اداره امور قبایل مختلف مضر و ربیعه می‌‌فرستادند.[۷۱] حجر بن عمرو معروف به آکل المرار کندی -بزرگ قبیله حمیری کنده- یکی از این افراد بود. وی از سوی برادر مادری‌اش -حسان بن تبع- بر بنی معد در حجاز فرمانروایی یافت و تا هنگام پیری، با حسن سیرت بر آنها حکومت کرد.[۷۲] حجر در ایام حکومت خود، میان کنده و ربیعه اتحادی را بر پا کرد.[۷۳] از این رو، آنان همراه با کندی‌ها، حجر بن عمرو را در لشکرکشی به بحرین و شام همراهی کردند.[۷۴] ربعی‌ها در جنگی که به "یوم بیداء" معروف است، با مضر و قضاعه متحد شدند و با قبایل یمنی مذحج که قصد تجاوز به تهامه را داشتند به رهبری عامر بن ظرب عدوانی در ناحیه بیداء – بین مکه و مدینه- وارد کارزار شدند و آنان را شکست دادند. برخی این جنگ را از کهن‌ترین جنگ‌های معدیان با یمنی‌ها و به روایتی، قبایل حمیر با کلب دانسته‌اند.[۷۵] پس از مرگ آکل المرار، پسرش عمرو -معروف به قصیر-، برای حکومت بر قبایل ربیعه و مضر تعیین شد. اما قبایل ربیعه او را نپذیرفتند و عمرو به کمک مرثد حمیری با سپاهی بزرگ در ناحیه "قنان" به جنگ ربیعه رفت اما شکست خورد و کشته شد و بدین ترتیب ربیعه از سلطه حاکمان کنده آزاد گردید.[۷۶] تبع بن حسان پس از کشته شدن عمرو، پسرش حارث را برای اداره قبایل معد تعیین کرد.[۷۷] برخی از مورخان هم علت تعیین حارث بن عمرو را به ریاست امور بنی معد را پراکنده شدن قبایل معد و ظلم آنها به یکدیگر و در نتیجه در خواست برخی از آنان از صَهبان بن ذی حرب –پادشاه یمن- برای تعیین حاکمی بر آنان تا عدالت را میانشان برقرار نماید، دانستند. حارث پس از استقرار در آنجا، پسرانش را به ترتیب بر بنو معد ریاست داد و بدین ترتیب "حجر" را حاکم اسد و کنانه، "شرحبیل" را حاکم قیس و تمیم، و "معدیکرب" –جد اشعث بن قیس- را بر ربیعه حاکم نمود.[۷۸]ربعی‌ها دست کم در دو نبرد بزرگ با مضری‌ها علیه یمنی‌ها با یکدیگر متحد شدند که "یوم السُلان" یکی از آن جنگ‌ها بود. در این جنگ، آنان صهبان –پادشاه یمن- را که از قیام فرزندان نزار بر ضد عمال خود در تهامه، خشمگین شده بود و سپاهی را در اواخر سده پنج میلادی[۷۹] جهت سرکوبی آنان فرستاده بود، به رهبری ربیعة بن حارث بن مره تغلبی یا کلیب بن ربیعه وائلی شکست دادند.[۸۰] در دیگر جنگ، موسوم به "یوم خزّاز" نیز که میان مجموع قبایل عدنانی ربیعه و مضر و قضاعه به فرماندهی کلیب بن ربیعه از یک سو و قبایل مذحج و سایر قبایل یمنی از سوی دیگر در کنار کوه خزاز در گرفت، عدنانیان به پیروزی دست یافتند.[۸۱] این نبرد که به احتمال پیش از جنگ "بسوس" و در اواخر قرن پنجم میلادی به وقوع پیوست،[۸۲] مهمترین جنگ دوره جاهلی محسوب می‌‌شد؛ چرا که پس از آن ربیعه و مضر از زیر سلطه حکام یمن خارج شدند و تا ظهور اسلام، با اقتدار بر یمن چیره بودند. سایر جنگ‌های مهم قبیله ربیعه از جمله "بسوس" -که چهل سال (۴۸۵-۵۲۵ میلادی) طول کشید-، "داحس"، ر"َحرَحان"، "شعب جبله"، "اَوارَه اول و دوم"، "جبله"، "کلاب اول و دوم"، "صَفقَه"، "وَقیط" و ایام الفجار[۸۳] -چه با مضری‌ها و چه با یمنی‌ها- با انگیزه‌هایی نظیر تصرف آب و زمین کشاورزی، چراگاه، انتقام جویی و تعصب قبیله‌ای و به طور عمده در سده ششم میلادی و بعضی همزمان با تولد پیامبر اکرم(ص) در سال ۵۷۰ میلادی رخ داده است. علاوه بر آن، نبرد قبایل ربعی با ایرانیان نیز از دیگر وقایع مهم تاریخ این قوم است.[۸۴] قبایل ربعی -از جمله عبدالقیس و بکر بن وائل- در کنار دیگر قبایل عرب ساکن بحرین در اوایل قرن چهارم میلادی، با استفاده از خردسالی شاپور دوم ساسانی - پادشاه ایران - از خلیج فارس عبور کردند و شهرها و بنادر ساحلی کرانه‌های شمالی خلیج فارس را مورد تاخت و تاز خود قرار دادند. حضور این قبایل در جانب شرقی خلیج فارس چند سالی طول کشید تا این که با بزرگ شدن شاپور ملقب به ذی الاکتاف، -شاهنشاه ساسانی ایران،- در سال ۳۲۶ میلادی تصمیم به قلع و قمع و سرکوب قبایل یاغی گرفت. پس به ناگاه بر آنان حمله برد و جمعی را کشته و جمعی دیگر را به اسارت گرفت. سپس خشمگینانه با گذر از دریا، در بندر" الخط" پیاده شد و به سوی هَجَر تاخت و بسیاری از مردمان قبایل بکر بن وائل، بنی تمیم و عبدالقیس را به هلاکت رساند و به نقلی مشهور، کتفهای یاغیان را به هم دوخت [۸۵] و از این رو در تاریخ به "ذو الاکتاف" شهره شد. در این میان، حملات او به عبدالقیس شدیدتر و سهمگین‌تر گزارش شده است چندان که گفته شده خون کشته شدگان بر زمین جاری شد و چاهها رنگ خون به خود گرفتند.[۸۶] شاپور دوم با بنای شهر شاپور در بحرین، جهت دفع طغیان احتمالی، قبایل بنی حنظله را در بیابان‌های اهواز و بصره اسکان داد و بنی عبدالقیس را در کرمان و به روایت دیگر، در بیابان‌های هجر و یمامه پراکنده کرد و با انهدام قناتها، چشمه‌ها و سایر منابع آبی آنها، این قبایل را آواره و بیچاره ساخت.[۸۷] شاپور این بلا را نیز بر سر بنی ایاد آورد؛ مگر آنان که در خاک روم بودند. امام علی(ع)، در یکی از خطابه‌های خود، با ذکر نام شاپور، به نحوه برخورد او با بنی ایاد در سواد اشاره کرده‌اند.[۸۸]جنگ بنوشیبان –از قبایل مشهور ربیعه- با سپاه ساسانی در حدود سال دوم هجری که در تاریخ به جنگ "ذوقار" معروف است هم، از دیگر ایام مشهور این قبیله با ایرانیان است.[۸۹]

مردم این قبیله پیش از اسلام در شمار قبایل بیابان‌گرد و صحرانشین قرار داشتند که به برکت اسلام به شهرنشینی روی آوردند و برخی از آنان در سرزمین‌های دوردست ممالک اسلامی جای گرفتند و از مدافعان ثغور اسلامی شدند.[۹۰] ریاست در قبایل ربیعه همیشه از آن فرزند بزرگتر بود و این ریاست در میان قبایل و بطون ربیعه دست به دست می‌‌شد به طوری که نخست به ضبیعه و به ترتیب به عنزة بن اسد، عبدالقیس، و پس از کوچ این قبیله به یمامه، به نمر بن قاسط، بنی‌یشکر بن صعب، بنی‌تغلب و سپس بنی‌شیبان رسید. این نوع ریاست، با در گرفتن جنگ بسوس از بین رفت.[۹۱] قبایل ربیعه همواره با قبایل مضر و قبایل یمن مفاخره می‌‌کردند. [۹۲] گفته شده که آنان بواسطه همین عصبیت‌های جاهلی و شدید، پس از برانگیخته‌شدن پیامبر اسلام(ص) از میان فرزندان مضر، همواره نسبت به خدای خویش خشمگین بودند.[۹۳] شاید بر اثر همین خشم و حسدورزی بود که غالباً نام ربیعه را پیش از مضر ذکر می‌‌کردند. [۹۴] بر پایه این عصبیت شدید قبیله ای بود که طلحۀ نمری در ۱۱ ق / ۶۳۲ م، در گفتگو با مسیلمه کذاب و یقین به دروغین بودن پیامبری وی، از روی تعصبات قومی، اعلام کرد که دروغ‌گوی ربیعه (مسیلمۀ کذاب) را بیش از راست‌گوی مضر (پیامبر(ص)) دوست می‌دارد.[۹۵] در برخی روایات هم، ایشان به کفر، قساوت قلب و جفا توصیف شده‌اند. [۹۶] اما علی‌رغم وجود این روایات و متون تاریخی، در اخبار و احادیث بسیاری که در منابع گوناگون تاریخی و روایی شیعه و سنی وارد شده، از این قبیله و برخی از طوایف شان به نیکی تقدیر به عمل آمده است. در برخی از این روایات، از ایشان با تعابیر بلند و عجیبی نظیر "في كل ربيعه خير"[۹۷] و در مورد برخی دیگر از قبایل آن همچون عبدالقیس با وصف «خیر أهل مشرق»[۹۸] و «عبد القیس خیر ربیعه»[۹۹] یاد شده است. از امام رضا(ع) هم به نقل از اجداد طاهرینش نقل شده که رسول خدا(ص) چهار قبیله: انصار، عبدالقیس، أسلم و بنی تمیم را دوست داشت.[۱۰۰] علاوه بر روایات، برخی منابع هم برای ایشان خصائص و ویژگی‌هایی برشمردند که دیگر قبایل عرب فاقد آن بودند و آن این که: مهمان نوازترین، (جارود و فرزندانش) شجاع‌ترین، (حکیم بن جبله) عابدترین، (هرم بن حیان) بخشنده‌ترین، (عبد الله بن سوار بن همام) خطیب‌ترین (مصقلة بن رقبه) و بهترین راهنمای عرب از این قوم بودند.[۱۰۱]

بنی‌ربیعه و ظهور اسلام

عمرو بن قیس عبدی که از طرف دایی و پدر همسرش، اشج عبدی، در سال نخست هجری نزد رسول خدا(ص) فرستاده شده بود تا آن حضرت را بیازماید، نخستین ربعی بود که اسلام آورد و به دنبال او، اشج و مردم هجر و بحرین مسلمان شدند. [۱۰۲] بدین ترتیب، گروهی از جانب آنان به ریاست منذر بن عائذ معروف به اشجّ در مدینه، نزد پیامبر(ص) آمدند و با آن حضرت دیدار کردند.[۱۰۳] جارود بن عمرو -پیشوای مسیحی عبدالقیس- نیز در رأس هیئتی از قوم خود نزد رسول خدا(ص) آمد و اسلام آورد.[۱۰۴] همچنین در باب وفد دیگر از قوم ربیعه چنین آمده که در سال ۸ هجری، رسول خدا(ص) علاء بن حضرمی را همراه با نامه‌ای به سوی منذر بن ساوی عبدی که از سوی پادشاه ایران حکمران بحرین بود، فرستاد و مرزبانان و امیران بحرین را به اسلام فرا خواند. مُنذر بن ساوی[۱۰۵] -حاکم شهر اسبذ و امیر اعراب بحرین-[۱۰۶] و اسپیدویه- مرزبان هَجَر-[۱۰۷] اسلام آوردند و به تبع ایشان، بسیاری از اعراب و ایرانیان بحرین نیز مسلمان شدند.[۱۰۸] اما هنوز جمعیت چشمگیری دل درگرو یهودیت، مسیحیت و زرتشتی گری داشتند[۱۰۹] منذر بن ساوی، طی نامه‌ای از پیامبر(ص) در این باب چاره جویی خواست و پیامبر(ص) او را به بردباری فرا خواند و فرمان به گرفتن جزیه داد.[۱۱۰] با دریافت نامه رسول خدا(ص)، بزرگان و اهالی بحرین، هیئت نمایندگی خود مرکب از ۲۰ مرد، به رهبری عبدالله بن عوف، که در میان آنها ۳ مرد از بنی عبید، ۳ مرد از بنی غنم و ۱۲ مرد از بنی عبدالقیس در آن حضور داشتند، خدمت نبی مکرم اسلام(ص) فرستادند.[۱۱۱] گویند سپیده دم روزی که شبانگاه آن، وفد عبدالقیس رسید؛ رسول اکرم اسلام(ص) به افق نگریست و فرمود: «گروهی از مشرکان خواهند آمد که برای پذیرش اسلام مجبور نشده‌اند. خدایا قبیله عبدالقیس را بیامرز که پیش من آمده‌اند و چیزی نمی‌خواهند. ایشان بهترین مردمان خاورانند».[۱۱۲] هیات نمایندگی عبدالقیس، به مدت ۱۰ روز در خانه رمله بنت حارث اسکان یافتند و از ایشان پذیرایی به عمل آمد.[۱۱۳] این گروه، سرانجام، همراه با بدرقه و هدایای پیامبر(ص) به سوی قوم بازگشتند.[۱۱۴] عبدالقیسی‌ها پس از پذیرش اسلام، مسجدی را در جواثای بحرین موسوم به "مسجد عبدالقیس"، بنا نهادند[۱۱۵] که به روایت بخاری، دومین مسجدی است که بعد از مسجد النبی(ص) در مدینه، در آن اقامه نماز جمعه شده است.[۱۱۶] علاوه بر عبدالقیسی‌ها دیگر طوایف و قبایل ربیعه از جمله بکر بن وائل، تغلب، حنیفه و بنی شیبان نیز نمایندگان خود را عازم مدینه کردند و با حضور در این شهر، رسول خدا(ص) را از سرسپردگی خود به اسلام با خبر ساختند.[۱۱۷]

ربیعه و دوران خلافت خلفای راشدین

واقعه ارتداد قبایل

پس از رحلت پیامبر)ص) قبایل بکر بن وائل و بسیاری از قبایل دیگر، در جریان ارتداد وارد شدند و با افراشتن علم طغیان بر ضد حکومت مدینه صف آرایی کردند. از‌ جمله قبایل ربیعه که به ارتداد‌ گرایید، قبیلۀ حنیفة بن لُجَیم به رهبری یکی از متنبئین به نام مسیلمه کذاب بود. خالد بن ولید به امر ابوبکر به یمامه لشکر کشید و با او مصاف داد و او را قتل آورد. [۱۱۸] اما قبیله دیگر بنی ربیعه یعنی بنی عبدالقیس با ارشاد و راهنمایی بزرگ خود جارود بن معلی، در اسلام ثابت قدم ماندند[۱۱۹] و حتی سی سوار هم، به سرداری ابان بن سعید جهت یاری ابوبکر روانه مدینه کردند.[۱۲۰] اما دیگر قبیله این قوم بنی بکر بن وائل که از قدیم با این قوم در اختلاف و کشمکش بودند، با سخن از برتری خود بر آل عبدالقیس در نزد شاه ایران، تأیید او را برای پادشاهی منذر بن نعمان بر بحرین به دست آوردند[۱۲۱] و با سپاهی متشکل از سه هزار بنی بکری و هفت هزار ایرانی به رهبری حُطَم بن ضبیعه و نیز طَبیان بن عمر و مِسمَع بن مالک به سوی بحرین لشکر کشیدند که پس از الحاق قبایل سبابجه[۱۲۲] در بین راه به آنان،[۱۲۳] به امید بر تخت نشاندن منذر بن نعمان، در برابر سپاه چهار هزار نفری عبدالقیسی‌ها و هم پیمانانشان صف آرایی کردند. بنی عبدالقیس به رهبری جارود بن معلی، در ابتدای نبرد، پیروزی‌هایی به‌دست آورد و بسیاری از سربازان عربی و عجمی آنان را از پای درآوردند. اما سرانجام مغلوب سربازان تحت فرماندهی منذر شدند و بالاجبار به هَجَر عقب نشستند و در دژ "جُواثا"[۱۲۴]و برج و باروی شهر "دارین" به محاصره در افتادند.[۱۲۵] سرانجام آنان توانستند با حمله غافلگیرانه علاء حضرمی و با خروج به موقع از دژهایشان، مرتدین را سرکوب کرده و با به هلاکت رسیدن منذر بن نعمان در کنار دژ "چواثا" از مهلکه جان بدر برند.[۱۲۶] همزمان با فروکش کردن شورش بحرین، فتنه عمان که رهبری آن به‌دست لقیط بن مالک ذوالتاج بود، مسلمانان را در شرایط دشواری قرار داد. چندان که اگر مدد قبایل عبدالقیس-به رهبری سیحان بن صوحان- و بنی ناجیه- به سرداری خُویت بن راشد- نبود، سپاهیان مسلمان در نبرد دژ "دَبا"[۱۲۷] نابود می‌‌شدند.[۱۲۸] عکرمه بن ابی جهل، یکی دیگر از سرداران خلافت نیز، در یک سفر نظامی به اقلیم مُهره، موفق شد در یک نبرد سنگین، مصبح بنی محاربی- از عبدالقیس- را با کمک قبایل عبدالقیس و بنی ناجیه مغلوب و متواری نماید.[۱۲۹]

فتوحات اسلامی

با برقراری آرامش در سرزمین‌های کرانه جنوبی خلیج فارس، علاء حضرمی در رقابت با سعد بن ابی وقاص به سوی سواحل شمالی خلیج فارس، به‌ویژه ایالت فارس لشکر کشید و در این لشکرکشی به علت آشنایی دیرینه قبایل ازد و عبدالقیس با سواحل و راه‌های شمالی خلیج فارس، توانست بر بسیاری از روستاها و شهرهای ساحلی دست یابد و تا حوالی اصطخر پیشروی کند و با تسخیر شهر توج آنجا را سرای هجرت خویش قرار دهد.[۱۳۰] هیربد -سردار ایرانیانارتباط علاء را با کشتی‌هایش قطع و او را به محاصره انداخت. خبر این واقعه به خلیفه دوم رسید و او با اعزام لشکر دوازده هزار نفری -به رهبری عتبه بن غزوان- علاء و سپاهیانش را از مهلکه نجات داد.[۱۳۱] این لشکرکشی تلفات زیادی برای مسلمانان داشت. عثمان بن ابی العاص ثقفی- والی بحرین- بار دیگر با لشکریانی از ازد، عبدالقیس، بنی تمیم و بنی ناجیه به سوی جزایر و بنادر ایالت فارس تاخت[۱۳۲] و با غافل‌گیر کردن مرزبان کرمان، در جزیره "بنی کاوان"[۱۳۳] و کشتن او، روحیه پایداری اهالی کرمان را در جنگ‌های آتی تضعیف کرد.[۱۳۴] با وخامت اوضاع، شهرک، -مرزبان ایالت فارس،- با لشکر سی هزار نفری از اساوره در برابر سپاه سه هزار نفری عثمان بن ابی العاص در "ریشهر"[۱۳۵] صف آرائی کردند.[۱۳۶] سعد بن ابی العاص، جارود العبدی، مهلب بن ابوصُفره و عبدالله بن معمر تمیمی را بر قسمت‌های مختلف سپاه خویش فرماندهی داد و آماده پیکار با ایرانیان شدند.[۱۳۷] این دو سپاه، در ناحیه "ریشهر" وارد مصاف شدند. با قتل شهرک[۱۳۸] که به ضرب نیزه سَوار بن همام عبدی صورت گرفت، شیرازه سپاه ایران از هم گسست و راه برای پیشروی مسلمانان به سوی سرزمین‌های داخلی ایران- از جانب خلیج فارس- باز شد.[۱۳۹]

هرم بن حیان عبدی، سردار کارکشته عثمان ابن ابی العاص، شهر ساحلی "سینیز"[۱۴۰] را گشود.[۱۴۱] تسخیر دژهای" شبیر" و "ستوج"، واقع در ایالت فارس[۱۴۲] را هم بدو نسبت داده‌اند. شواهدی در دست است که عبدالقیس در فتح اهواز و نبرد با هرمزان حضوری فعال داشت. [۱۴۳] همچنین، در فتوحات منطقه سیستان، در دوران خلیفه سوم، نیز خوش درخشیدند. مکران با تدبیر و جنگاوری حَکِیم بن جَبَله عبدی گشوده شد[۱۴۴] و این فتح، زمینه را برای پیروزی‌های بعدی حارث بن مُره عبدی در ثغور سند فراهم کرد.[۱۴۵] عبدالقیسی‌ها جدا از شرکت در نبردهای فاتحانه ایالت‌های جنوبی شاهنشاهی ساسانی، با حضور فعال در نبردهای جبهه غربی قلمرو ساسانی، نظیر: مهران و قادسیه نیز نقش عمده‌ای در فرو ریختن دیوارهای تدافعی ایرانیان بر عهده داشتند.[۱۴۶] در سال ۱۲ هجری، سپاهی هشت هزار نفره متشکل از ربیعه و مضر و دو هزار عرب دیگر خالد بن ولید را در فتح نواحی مختلف سرزمین سواد همراهی کردند. آنان در جنگ‌های بُوَیب (سال ۱۳ هجری) و قادسیه (سال ۱۴ یا ۱۶ هجری) حضوری چشمگیر از خود به نمایش گذاشتند.[۱۴۷] گفته شده که در سپاه مثنی بن حارثۀ شیبانی نیز، هشت هزار ربعی حاضر بودندکه شش هزار تن از آنان از بکر بن وائل بودند. تهور و شجاعت جنگ آوران ربیعه در فتوحات عراق و ایران زبانزد مسلمانان بود و مسلمین از آنان با لقب "ربیعةالاسد" و "ربیعةالفرس" یاد می‌‌کردند. چندان که محمد بن حذیفة بن یمان در ذکر شجاعت‌های این قوم در فتوحات ایران، هیچ عربی را در مقابل پارسیان جسورتر از ربیعه نمی‌دانست.[۱۴۸]

بنی‌ربیعه و خلافت عثمان

بنی ربیعه و نام آوران عبدالقیس آن تا زمان خلافت عثمان بن عفان بیشتر سرگرم کشورگشائی و تسخیر شهرهای گوناگون بودند و چندان توجه جدی به امور داخلی خلافت اسلامی مدینه نداشتند. وقوع تحولات سیاسی و اجتماعی نظیر فسادهای گسترده سیاسی و مالی، ایجاد شکاف‌های عظیم طبقاتی و تسلط روز افزون بنی امیه بر ارکان اجرائی و تصمیم‌گیری خلافت مدینه، توجه این قبیله را به سوی این دگرگونی‌ها جلب کرد. مردان عبدالقیس به رهبری حکیم بن جبله عبدی، درع بن عباد عبدی و سدوس بن عبس شنی[۱۴۹] همزمان با اعتراض عناصر هم قبیله کوفی خود نظیر زید بن صوحان، تلاش زیادی برای دفع مفاسد و برگرداندن اوضاع جامعه به عصر نبوی(ص) از خود نشان داده و تبلیغات زیادی به راه انداختند و به همراه مشاهیر و سردارانی همچو مالک اشتر، عبدالله بن امم، زیاد بن نصر به سوی مدینه رهسپار شدند.[۱۵۰] خلیفه سوم، به جای رسیدگی به شکایت‌ها، دستور داد تا رهبران معترض عبدالقیس- صَعصَعه و زید بن صوحان- و همچنین کمیل بن زیاد نخعی، عامر بن قیس، عمرو بن حموح خُزاعی را به شام نزد معاویه تبعید کنند.[۱۵۱] این سرشناسان دنیای اسلام، شجاعانه، بر سیاست‌ها و عملکردهای عثمان و کارگزاران او زبان به اعتراض گشودند. این امر موجب خشم معاویه گردید و دستور داد تا مالک اشتر و عمرو بن زراره عدسی را زندانی کنند. با اعتراض صعصعه بن صوحان، نسبت به این عمل،[۱۵۲] معاویه از بیم بالا گرفتن فتنه و نارضایتی آنان را آزاد کرد و در طی نامه‌ای به عثمان، حضور این افراد را در شام مایه خطر دانست و پیشنهاد بازگشت آنان را داد. با ادامه سیاست‌های اشتباه عثمان و عدم توجه به اصلاح امور، حَکِیم بن جَبَله عبدی با دویست و پنچاه مرد از بصره، مالک اشتر با صد مرد از کوفه، سودان بن حمران مرادی با چهار صد مرد از مصر در مدینه گرد هم آمده و مصمم بودند که عثمان باید خلع یا کشته شود. [۱۵۳]

بنی ربیعه و حکومت علی(ع)

پس از قتل خلیفه سوم، حُکیم بن جبله عبدی[۱۵۴] صعصعه و زید بن صوحان عبدی، همراه با اویس قرنی، سلیمان بن صرد خزاعی، عبدالله بن وال، حارث همدانی و رُشید هَجری در مدینه با امام علی(ع) بیعت کردند.[۱۵۵] دیری نگذشت که طلحه و زبیر همراه با عایشه و جمعی دیگر بیعت شکستند و رو سوی بصره آوردند. آنان پیش از ورود به بصره، جهت فراهم آوردن یاران بیشتر، به نامه نگاری با بزرگان و سران قبایل بصره -از جمله بزرگان ربیعه- پرداختند. در نامه طلحه و زبیر به منذر بن ربیعه، آنها منذر را به خونخواهی عثمان دعوت کردند اما او با این پاسخ که «عثمان تا زمانی که در میان شما بود خوار و زبون بود؛ شما از چه زمان به این آگاهی و دانش (مظلوم بودن عثمان و لزوم خونخواهی او) دست یافتید» از پذیرش دعوت آنان امتناع کرد.[۱۵۶] عایشه هم، در نامه‌هایی مشابه به زید بن صوحان[۱۵۷] و صعصعة بن صوحان، از آنها خواست که به یاری‌شان برخیزند و اگر چنین نکردند لااقل مردم را از هواداری علی(ع) باز دارند. صعصعه در پاسخ به او، با یادآوری این که خداوند در قرآن، جهاد را بر مردان و خانه نشینی را بر زنان پیامبر(ص) واجب کرده و خواسته عایشه از او، خلاف آیات الهی است، از اجابت خواسته عایشه سرباز زد و به سپاه امیرالمؤمنین(ع) پیوست.[۱۵۸] عایشه و طلحه و زبیر همچنین، با ارسال نامه‌ای به عثمان بن حنیف انصاری -والی بصره-، او را به اطاعت از خود فرا خواندند. عثمان، احنف بن قیس و حکیم بن جبله عبدی را به مشورت فرا خواند و آنان رأی به مقابله با ناکثین دادند.[۱۵۹] موضوع به شور عمومی نیز گذاشته شد. در آن جلسه هم با سخنان برخی چهره‌های ربعی بصره، تصمیم به مبارزه با پیمان شکنان گرفته شد.[۱۶۰] پس، با ورود بیعت شکنان به بصره، و قصدشان جهت تصرف دار الإماره، عثمان بن حنیف انصاری، به همراه قبایل وفادار به حضرت علی(ع) و در رأس شان حکیم بن جبله و قومش عبدالقیس به مقابله با مهاجمان پرداختند و توانستند آنان را تا "السبخه" عقب برانند.[۱۶۱] نبرد در فردای آن روز به شدت ادامه یافت. در این جنگ شدید که دامنه آن از بصره خارج و به وادی "زابوقه"[۱۶۲] رسید، غیر از شهدای سایر قبایل، پانصد تن از شیوخ عبدالقیس –از قبایل ربیعه- به شهادت رسیدند و تلفات بسیاری هم به جملیان وارد شد.[۱۶۳] با بالا گرفتن شعله‌های جنگ، با وساطت گروهی از زعما و شیوخ بصره، جنگ متوقف شد و دو طرف صلح کردند. برپایه این صلح، دو طرف موافقت کردند که دارالإماره، مسجد بزرگ و بیت المال در دست عثمان بماند و طلحه، زبیر و عایشه در هر کجای بصره که بخواهند بمانند تا امام علی(ع) شخصاً حضور یابد.[۱۶۴] اما بیعت شکنان پس از ورود به شهر، عهد شکستند و در یک غافل‌گیری، به سوی بیت المال یورش بردند و با غارت آن، چهل نفر از سبابجه محافظ بیت المال را از دم تیغ گذراندند و عثمان بن حنیف انصاری را به شدت مورد ضرب و شتم قرار دادند و سپس موهای سر و صورتش را کندند و از بصره اخراجش کردند.[۱۶۵] حکیم بن جبله عبدی –از بزرگان عبدالقیس در بصره- با دریافت خبر نیرنگ بیعت شکنان، با هفتصد تن و به نقلی سه هزار تن از ربعی‌ها به مقابله با آنان برخاستند که به شهادت او و سه تن از برادرانش و نیز همه کسانی که با او بودند منجر گردید.[۱۶۶] امام علی(ع) با شنیدن خبر شهادت حکیم بن جبله و مردان عبدالقیس، بر مرگ آنان بسیار افسوس خوردند و مردم را از عمل طلحه و زبیر آگاه کردند. حضرت ابتدا برای ممانعت از آغاز جنگی گسترده و فراگیر، عبدالله بن عباس و زید بن صوحان عبدی را به عنوان سفیر نزد عایشه فرستاد.[۱۶۷] اما چون این سفارت نتیجه‌ای در بر نداشت، امام علی(ع) برای دفع فتنه آنان، سپاهیان خود را به سوی بصره به حرکت درآورد. خبر چون به ربیعه و عبدالقیس رسید، تمامی مردان عبدالقیس- به جز یک نفر- به سرپرستی عمرو بن جَرموز عبدی بیرون رفته، در منزل خُرَیبَه، به سپاه امام(ع) پیوستند.[۱۶۸] این کار آنان، ستایش علی(ع) را در پی داشت؛ پس در تقدیر و تمجید از ایشان عبد القیس را «خیر ربیعه» و فرد فرد مردم ربیعه را «خیر» برشمردند و اشعاری را در وصفشان زمزمه کردند.[۱۶۹] پس دو[۱۷۰] یا چهار هزار تن[۱۷۱] از عبدی‌ها فراهم آمدند. و امام(ع) به سوی جملیان حرکت کردند. علی(ع) پس از حرکت از ذی قار، بار دیگر، صعصعه بن صوحان عبدی را با نامه‌ای نزد ناکثین فرستاد و آنان را نسبت به اعمالشان بیم داد و آنها را به اطاعت از خود دعوت کرد. صعصعه نزد طلحه و زبیر و عایشه رفت و پیغام حضرت را به آنها رسانید ولی آنها اطاعت نکردند و واقعه عظیم جنگ جمل را در سال ۳۶ هجری پدید آوردند.[۱۷۲] در روز جمل، با صف‌بندی دو سپاه در مقابل هم، علی(ع) برای قبایل ربعی در میدان -یعنی بکر و تغلب و ربیعهپرچم بست[۱۷۳] و پس از گماشتن ربیعه بصره و ربیعه کوفه در میمنه سپاه، علباء بن هیثم سدوسی و به نقلی عبد الله بن جعفر را بر ایشان امیر کرد.[۱۷۴] همچنین، زید بن صوحان که دست چپش را در جنگ جَلولاء از دست داده بود،[۱۷۵] فرمانده سوارگان عبدالقیس کوفه، و حارث بن مُره عبدی، سرداری پیادگانشان و منذر بن جارود عبدی، امیر سواره نظام عبدالقیس بصره را بر عهده داشتند.[۱۷۶] پیش از شروع جنگ، امام علی(ع) برای اتمام حجت؛ داوطلبی از میان ارتش خود خواست تا قرآن را بر گیرد و بیعت شکنان را به اجرای فرامین آن فرا بخواند. جوانی از عبدالقیس به نام مسلم، ندای امام(ع) را پاسخ گفت. اما جوان عبدالقیسی به امر سران جمل، به ضرب نیزه به شهادت رسید[۱۷۷] و بدین ترتیب، جنگ آغاز شد. در جنگ جمل، ربعی‌ها بیشترین شهدا را در قیاس با قبایل دیگر به خود اختصاص دادند.[۱۷۸] در این روز، آنان شجاعانی نظیر ابوعبیده عبدی،[۱۷۹] سیحان و زید بن صوحان را از دست دادند و صعصعه نیز مجروح شد.[۱۸۰] در این جنگ که سه هزار تن از مردم ربیعه بصره، به یاری علی(ع) برخاسته بودند،[۱۸۱] گروه‌هایی از قبایل ربیعه نیز در طرف مقابل جنگ شرکت داشتند. [۱۸۲] مسعودی اشعاری منسوب به امام علی(ع) را در تحسین و ستایش از جمعی از قبایل ربیعه که در کنار وی جنگیدند، نقل کرده است.[۱۸۳]

در صفین در سال ۳۷ هجری نیز مردان قبایل ربیعه حضوری پُررنگ و فعال داشتند. در این جنگ، امام علی(ع)، جناح راست سپاه خویش را با اتکا به رزم آوران بنی ربیعه و بطونش -از جمله عبدالقیس- استوار ساخت و عبدالله بن عباس را فرمانده ایشان قرار داد و در رده‌های پایین‌تر فرماندهی این جناح، برخی از مردم این قوم را سمت فرماندهی داد. پس صعصة بن صوحان را بر ربیعه کوفه گماشت[۱۸۴] و فرماندهی پیادگانِ جناح چپ را به حارث بن مره عبدی سپرد.[۱۸۵] ایشان همچنین، ریاست ذهلی‌های کوفه یزید بن رویم شیبانی و بر ذهل بصره خالد بر معمر سدوسی سپرد[۱۸۶]و با پشتیبانی عبدالقیسی‌های کوفی به ریاست عبدالله بن طفیل و عبدالقیسی‌های بصری به رهبری عمرو بن حنظله لشکریان خویش را تقویت کرد.[۱۸۷]حملات پی در پی قبایل ربیعه بر صفوف سپاه معاویه در صفین، عرصه را چنان بر شامیان تنگ کرد که عمرو بن عاص به امید آنکه برخی از آنان را به خدمت معاویه درآورد، نزد آنان رفت. اما در گفتگو با عقیل بن نویره عبدی –نماینده عبدالقیس و ربیعه- پاسخ دردناکی دریافت کرد[۱۸۸] و طحل بن اسود از بنی ربیعه و مردانی از بنی عنتره و بنی هضم هم عمرو بن عاص را با تندی جواب دادند.[۱۸۹] در روز پنجم نبرد صفین و نیز روز نهم -که یکی از سخت‌ترین روزهای نبرد صفین بود-، قبایل ربیعه به فرماندهی عبدالله بن عباس بارها در برابر حملات شدید سپاه حمیریان شام به فرماندهی ذوالکلاع حمیری و عبیدالله بن عمر ایستادگی کردند.[۱۹۰] مردان ربیعه پس از شهادت پرچمدارشان ابوعرفاء جبلة بن عطیة ذهلی به شدت بر صفوف اهل شام و حمیریان یورش آوردند؛ چندان که کشته‌های دو طرف فزونی گرفت و زیاد بن خصفه تیمی –از تیم اللات از بطون قبیله ربیعه- از نابودی قبیله ربیعه ترسید و به قومش ندا در داد که به کمک ایشان بشتابند و ذوالکلاع و عبیدالله را عقب برانند و گرنه ربیعه هلاک می‌‌شود. پس سواران عبدالقیس چونان ابری سیاه بر میمنه سپاه معاویه وذوالکلاع و یاران حمیری‌اش تاختند. جنگ بالا گرفت تا این که ذوالکلاع کشته شد.[۱۹۱] و عبیدالله بن عمر به ضربت عبدالله بن سوار عبدی به قتل رسید.[۱۹۲] پیروزی سپاه امام(ع) در روز نهم به گونه‌ای بود که مذحج و همدان و ربیعه تا سراپرده معاویه پیش رفتند.[۱۹۳] در این هنگام معاویه با عمرو بن عاص از بلایی که عراقی‌ها بر سر آنها آوردند، گفت و عرضه داشت که بی‌گمان در معرض خطری بزرگ افتاده است. عمرو بن عاص هم گفت: «اگر ربیعیان چنان ناقه‌ای که به گشن خود گراید پیرامون علی(ع) گرد آیند، ضربه‌ای واقعی و هجومی سخت از جانب آنها خواهی دید؛ چنان ضربتی که تا کنون هیچ زنی بر سوگ کشتگان آن ننشسته باشد». [۱۹۴] نقل است: در صبح روز دهم، ربیعه پیرامون علی(ع) چون سپیدی چشم بر گرد سیاهی آن حلقه زدند و خالد بن معمّر سدوسی –از بزرگان ربیعه- در قوم خود ندا در داد که کیست که دل از جان بشوید و جانش را با خدا معامله کند؟ پس هفت هزار تن با او بیعت کردند که تا به سراپرده معاویه نرسند، به عقب بر نگردند. پس غلاف شمشیر بشکستند و تاختند تا به سراپرده معاویه رسیدند. در روایتی دیگر آمده که چون علی(ع) به فوج‌ها و پرچم‌های ربیعه رسید عتّاب بن لقیط، قوم خود را ندا در داد که: چون علی(ع) به پرچم‌های شما پناه آورد، اگر به ایشان آسیبی برسد (در نزد عرب) رسوا می‌‌شوید. شقیق بن ثور هم گفت: «اگر علی(ع) در میان شما آسیبی ببیند و یک تن از شما زنده بماند، شما را در پیشگاه عرب عذری نماند» و در ادامه شکر زندگی و حیات آبرومندانه را در گرو حمایت و دفاع از آن حضرت عنوان کرد. پس ربعی‌ها چنان نبردی کردند که تا پیش از آن سابقه نداشت. در هنگامه نبرد، آنان با هم پیمان بستند که به عقب بر نگردند تا به مقر فرماندهی معاویه برسند. چون معاویه در ایشان نگریست و دید که آنان همچنان می‌‌تازند گفت:

إذا قلت قد ولت ربیعهأقبلت کتائب منها کالجبال تجالد
«آن دم گفتم: ربیعه با فوجهایش بسان کوههایی که از جا بجنبد، رو به میدان نهاده‌اند».

سپس فرار کرد و به یکی از پناهگاه‌های لشکر پناه جست و از آنجا به خالد بن معمر سدوسی –فرمانده ربعییان در صفین- پیغام داد که «به راستی امروز تو بر ما پیروز شدی ولی اگر این پیروزی را ناتمام بگذاری، فرمانروایی خراسان از آن تو باشد». خالد نیز به این وعده طمع بست و کار جنگ را که در شرف پیروزی بود، ناتمام گذاشت.[۱۹۵]

مردم قبیله ربیعه -علی رغم برخی خیانت‌های صورت گرفته از سوی برخی از رؤسایشان،- در مجموع، در صفین، بسیار پُر فروغ و تأثیرگذار ظاهر شدند و نقش آفرین بسیاری از حوادث و وقایع این جنگ شدند. از افتخارات قبیله ربیعه در این جنگ همین بس که علی(ع) از آنان به عنوان "زره و نیزه "خود یاد کردند[۱۹۶] و اشعاری نیز در تمجید آنان نقل فرمودند.[۱۹۷] بی‌تردید، با جانبازی و فداکاری چنین قبایلی بود که مالک اشتر تا نزدیکی‌های خیمه سرای معاویه و سران شام پیش رفت که اگر توطئه افراشتن قرآن‌ها بر سر نیزه نبود، کار سپاه شام یکسره می‌‌شد اما نیرنگ عمروعاص کار ساز گردید و شکافی عظیم در سپاه عراق پدیدار شد و ماجرای حکمیت که در باب آن سخن‌ها رفته، به وقوع پیوست. وقوع این حادثه، دل‌های سران ربیعه را به درد آورد. آنها پیرامون وجود امام علی(ع) گرد آمدند وبا به زبان راندن سخنانی، اطاعت و فرمانبرداری خویش را از آن حضرت ابراز داشتند.[۱۹۸]

از دیگر وقایع ایام حکومت علی(ع) که ربعی‌ها در آن نقشی فعال ایفا نمودند، فتنه عبدالله بن عامر حضرمی است. آغازگر این توطئه شوم، صُحار بن عباس از بزرگان قبیله عبدالقیس بود که با علی(ع) مخالف بود و با عشیره‌اش که از آن حضرت طرفداری می‌‌کردند مخالفت می‌‌کرد. او پس از جنگ صفین، نامه‌ای به معاویه نوشت و او را تشویق کرد تا در بصره دست به فعالیت بزند و او هم عبدالله بن حضرمی را به طرف بصره روانه کرد.[۱۹۹] در این طرح براندازی، معاویه قصد داشت با اعزام ابن حضرمی به بصره نظر قبایل شهر را به نفع خود جلب کند،[۲۰۰] اما با پایمردی برخی از بزرگان بصره نظیر عمرو بن مرحوم عبدی[۲۰۱] و مثنی بن مخربه عبدی و البته نقش بی‌بدیل و بسیار تأثیر گذار جاریة بن قدامه -نمایندۀ امام علی(ع)-، از این نقشه شوم خود طرفی نبست.[۲۰۲] البته معاویه هم پیش از فرستادن عبدالله‌ بن عامر حضرمی به بصره، وی را از ربیعه برحذر داشته بود و با تشریح خطر آنان، به وی گوشزد کرده بود که: «آنان به دلیل آنکه همگی ترابیه‌ (شیعه)اند، از تو سرپیچی خواهند کرد».[۲۰۳]

بنی‌ربیعه در ایام حکومت امیرالمؤمنین(ع) همواره نسبت به ایشان وفادار بودند و در نظر و مرآی حضرت نیز، هیچ قبیله‌ای بسان و همتای ربیعه ‌شمرده نمی‌شد.[۲۰۴] پس از شهادت امام علی(ع) و در ایام خلافت امام حسن(ع) نیز، ربعی‌ها به همراه قبیله «همدان‌» یارانی ویژه و پیروانی وفادار برای امام(ع) بودند. پس از شکل‌گیری خلافت امام حسن(ع)، آنان به حضرت اظهار وفاداری نمودند و جهت جنگ با معاویه، سپاه ایشان را تا ساباط همراهی کردند. در پی آشفتگی سپاه امام حسن(ع) در این منطقه و هجوم و سوء قصد خوارج به حضرت، گروهی از ربعیان به همراه قبیله همدان، امام(ع) را در پناه خود گرفتند و به محلی امن در مدائن بردند.[۲۰۵] وفاداری ربعی‌ها به امام(ع) موجب شد تا پس از صلح امام حسن(ع)، معاویه والی خود در بصره را از ربیعه برحذر بدارد.[۲۰۶]

بنی ربیعه و قیام‌های ضد اموی

قیام حجر بن عدی

قیام حجر بن عدی در سال ۵۱ هجری در کوفه رخ داد اما این قیام به دلایلی آن چنان که بایسته و شایسته است مورد استقبال و حمایت قبایل و طوایف بنام کوفه از جمله بنی ربیعه و طوایف آن قرار نگرفت. از این رو قیام به سرعت به شکست انجامید و حجر و یاران اندکش از جمله صیفی بن فسیل شیبانی ربعی[۲۰۷] به اسارت نیروهای زیاد بن ابیه – فرماندار اموی کوفه - در آمدند. زیاد بن ابیه با تنظیم شهادتنامه‌ای علیه حجر، کفر وی و خلع خلیفه را از موارد اتهامی حجر عنوان کرد و از بزرگان کوفه خواست تا زیر این شهادتنامه را امضا کنند.[۲۰۸] در این میان، افرادی از قبیله ربیعه و طوایف زیر مجموعه آن همانند عناق بن شرحبیل بن ابی رهم تیمی،[۲۰۹] یزید بن رویم شیبانی،[۲۱۰] محفّر بن ثعلبة بن عائذة قریش شیبانی،[۲۱۱] مصقلة بن هبیره شیبانی،[۲۱۲] قعقاع بن شور ذهلی[۲۱۳] و شداد بن منذر بن حارث بن وعله ذهلی[۲۱۴] پای این شهادتنامه را امضا کردند. ابن زیاد، حجر و همراهانش را همراه با این شهادتنامه سوی معاویه فرستاد و بزرگانی از کوفه همچون مصقلة بن هبیره شیبانی را با آنها همراه کرد.[۲۱۵] گفته شده که مردم ربیعه بر کسانی از این قبیله که علیه حجر شهادت دادند، غضب کردند و آنان را بواسطه شهادت دادن علیه دوستان و هم پیمانان خود سرزنش کردند. [۲۱۶]

قیام امام حسین(ع)

در جریان واقعه قیام ابا عبدالله الحسین(ع) نیز مردم ربیعه حضور در خور توجهی در هر دو جبهه حق و باطل داشتند. امام حسین(ع) پیش از حرکت به سوی کربلا، نامه‌هایی به سران قبایل بصره از جمله منذر بن جارود عبدی –بزرگ بنی عبدالقیس- نوشت و آنان را از قیام خود با خبر کرد.[۲۱۷] اما منذر با این گمان که این امر، خدعه عبیدالله بن زیاد برای امتحان اوست، وی را از موضوع با خبر کرد.[۲۱۸] عبیدالله نیز، فرستاده امام(ع) را به حضور‌ طلبیده، او را گردن زد.[۲۱۹] زمانی هم که مسلم بن عقیل به عنوان سفیر امام حسین(ع) وارد کوفه شد، بسیاری از مردم این شهر که تعداد آنان را تا هجده هزار تن هم بر شمرده‌اند از جمله بنی ربیعه با ایشان بیعت کردند. پس از ورود عبیدالله بن زیاد به کوفه و دستگیری هانی بن عروه، مسلم جهت آزادی هانی و درهم شکستن مخالفین، بیعت کنندگان خود را فرا خواند و برای هر یک از قبایل و طوایف پرچمی بست و فردی را بر ایشان فرماندهی داد. وی فرماندهی قبایل کنده و ربیعه را به عبیدالله بن عمرو بن عزیز کندی[۲۲۰] و به نقلی به عبدالرحمن بن کریز کندی[۲۲۱] سپرد و سوی دارالإماره روانه شد. پس از شهادت مسلم و برپایی قیام عاشورا، مردان این قوم بیشترین حضور را در قیاس با دیگر قبایل در جمع یاران سید و سالار شهیدان(ع) به ثبت رساندند که از جمله آنان می‌‌توان به نام کنانة بن عتیق تغلبی -از اصحاب رسول خدا(ص) -،[۲۲۲] ادهم بن امیّه عبدی[۲۲۳] –از اصحاب رسول خدا(ص) ساکن در بصره-[۲۲۴]، سالم غلام عامر بن مسلم عبدی،[۲۲۵] سیف بن مالک عبدی،[۲۲۶] بکر بن حیّ تیمی ،[۲۲۷] جبلة بن علی شیبانی،[۲۲۸] سعید بن عبدالله حنفی،[۲۲۹]عامر بن مسلم عبدی بصری،[۲۳۰] قاسط بن زهیر تغلبی[۲۳۱] و برادرانش کردوس و مقسط،[۲۳۲] یزید بن ثبیط عبدی[۲۳۳] و پسرانش «عبدالله» [۲۳۴] و «عبیدالله»[۲۳۵] و.... اشاره کرد.[۲۳۶] در برابر سپاه اباعبدالله الحسین(ع) هم، جمعی از بنی ربیعه حضور داشتند که فرماندهی آنان از سوی عمر بن سعد به قیس بن اشعث کندی سپرده شده بود.[۲۳۷] رجاء بن منقذ عبدی-از تازندگان اسب بر پیکر امام حسین(ع)-،[۲۳۸] رضی بن منقذ عبدی،[۲۳۹] مرة بن مُنقذ عبدی - قاتل علی‌اکبر(ع) -، عروة بن بطار تغلبی –از قاتلین سوید بن عمرو بن ابی‌المطاع خثعمی-[۲۴۰] اسامی برخی از مردان قوم ربیعه است که در شمار قتله کربلا در منابع به ثبت رسیده است.[۲۴۱]

قیام توابین و قیام مختار

ربعی‌ها در قیام توابین نیز مشارکت کردند به طوری که از چهره‌های ممتاز و شناخته شده آنان در این قیام می‌‌توان از أبو جویریه عبدی[۲۴۲] و مثنی بن مخربه عبدی یاد کرد.[۲۴۳] اعتراض گسترده زنان و مردان این قبیله به انتخاب عمر بن سعد به سمت امارت کوفه پس از مرگ یزید از دیگر وقایع مهمی است که نام مردم ربیعه در آن به ثبت رسیده است. بر این اساس، زمانی که کوفیان، حاکم اموی شهر عمرو بن حریث را از شهر بیرون راندند و در برابر بیعت با عبیدالله بن زیاد مقاومت نمودند، سران قبایل بر آن شدند تا امارت شهر را به عمر بن سعد بسپارند. در این هنگام زنان قبایل همدان و نخع و ربیعه شیون کنان وارد مسجد شدند و با یادآوری مصیبت امام حسین(ع) گفتند: «آیا برای عمر بن سعد کشتن امام حسین(ع) کافی نبود که حالا می‌خواهد حکومت کوفه را به‌دست گیرد».[۲۴۴] آنان بر این امر پای فشردند تا این که مردم کوفه از این امر منصرف شده، امارت را به عامر بن مسعود سپردند.[۲۴۵] مردم ربیعه در قیام مختار نیز حضوری گسترده داشتند. مثنی بن مخربه عبدی بصری که از قیام توابین جان سالم به در برده بود،[۲۴۶] در کوفه به جمع بیعت کنندگان با مختار پیوست و پس از بیعت با مختار از سوی وی مأموریت یافت تا میان قبیله‌اش (عبدالقیس) و سایر قبایل بصره به تبلیغ بپردازد. مثنی به بصره رفت و مردم شهر را به بیعت با مختار فرا خواند. او با گردآوری سپاه، به نبرد با حارث بن ابی ربیعه موسوم به قباع –عامل ابن زبیر در بصره- پرداخت اما شکست خورد و به کوفه بازگشت.[۲۴۷] شریک بن جدیر تغلبی هم از افرادی بود که به خون‌خواهی امام حسین(ع)، وارد سپاه مختار شد و به همراه عشیره‌اش در جنگ نهر خازر نقش مهمی در پیروزی مختار ایفا کرد.[۲۴۸] علاوه بر آنان، عُمَیر بن حُباب سُلَمی -از سرداران عبیدالله ابن زیاد- نیز، با اتحاد قبایل مضر و ربیعه بر ضد سپاه شام -به فرماندهی عبیدالله بن زیاد-، یکی از عوامل شکست سپاه شام در جنگ خازر را فراهم آورد.[۲۴۹] اما در تقابل با این گروه از عبقسی‌ها، جماعتی دیگر از ایشان نیز به ریاست یزید بن حارث بن رَویم به هنگام شورش اشراف کوفه در ذی الحجه سال ۶۶ هجری در جبانة السبیع و نبرد کناسه کوفه علیه مختار شوریدند اما در نبرد شکست خوردند.[۲۵۰] ربعی‌های بصره نیز به حمایت از زبیریان برخاستند و مصعب بن زبیر به پشتوانه آنان سپاهی متشکل از قبایل تمیم، بکر بن وائل، ازد، عبدالقیس، کنده، مذحج و فراریان کوفه علیه مختار فراهم آورد و سوی کوفه حرکت کرد.[۲۵۱] مردم ربیعه در جنگ‌های مهلب بن ابی صفره –عامل ابن زبیر- مشارکت داشتند و میسره سپاه وی را در سال‌های ۶۵، ۶۶ و ۷۷ هجری را به خود اختصاص داده بودند.[۲۵۲] آنان همچنین در جنبش‌های سیاسی- نظامی( اعم از شیعی و غیر شیعی) نظیر: خیزش بردگان زنگی، شورشهای خوارج، امرای جنابی بحرین، در سرزمین‌های پیرامونی خلیج فارس، حضوری چشمگیر و نمایان داشتند.[۲۵۳]

ربیعه و خوارج

با شکل‌گیری خوارج، مردان ربیعه از جمله یارانی بودند که جهت جنگ با آنان در جنگ نهروان نیز در کنار امیرالمؤمنین(ع) قرار گرفتند. در یکی از برهه‌های این جنگ، حضرت علی(ع)، صعصعة بن صوحان را به سوی خوارج که در حروراء جمع شده بودند فرستاد تا از اهداف و خواسته‌های این قوم باخبر گردد.[۲۵۴] همچنین در دیدار دیگری که بین صعصعه و عبیدالله بن عباس با خوارج صورت گرفت سخنان دلسوزانه و متقن صعصعه، پانصد تن از خارجیان را متقاعد به بازگشت و پیوستن به سپاه علی(ع) نمود.[۲۵۵] صعصعه پس از شهادت امیرالمؤمنین(ع) نیز، رویه مخالفت خود با خوارج را ادامه داد چندان که نقل شده که وی پس از اطلاع از این که عده ای از قومش قصد پیوستن به خوارج را دارند، طی سخنانی، آنان را از این تصمیم منصرف کرد.[۲۵۶] ربعی‌ها و به طور مشخص، عبدالقیسی‌ها، بعدها نیز جنگ‌های خونینی با خوارج داشتند.[۲۵۷] در آن سو نیز، بسیاری از سران خوارج همچون مثنی بن حارثۀ شیبانی، عمران بن حطان سدوسی رئیس صفریه از بنی‌شیبان، نافع‌ بن ازرق که فرقۀ ازارقه به او منسوب است، و شیبان‌ بن سلمۀ خارجی که در زمان ابومسلم به یاری او و علی بن کرمانی برضد نصر بن سیار قیام کرد، از ربیعه بودند.[۲۵۸] ضحاک بن قیس خارجی یکی دیگر از ربعی‌ها بود که بر مذهب صفریۀ خوارج، با او بیعت کردند. او کوفه و چند جای دیگر را گرفت. حتی گروهی از امویان با او بیعت کردند، ولی سرانجام توسط مروان بن محمد کشته شد. [۲۵۹]

بنی ربیعه و تعامل با حکومت امویان

در منازعات و رویدادهای دوره امویان همواره از قبایل ربیعه نام برده شده است. در سال ۶۴ هجری قبیله بکر بن وائل -از ربیعه- پیمانی را که در جاهلیت با ازدیان یمن بر ضد مضر بسته بود، را تجدید کرد و این امر موجبات درگیری‌هایی بین مضر و ربیعه را فراهم آورد. [۲۶۰] در نبرد راهط در سال ۶۵ هجری، قبایل ربیعه در کنار مروان بن حکم قرار گرفتند و با ضحاک بن قیس فهری به مقابله برخاستند و آنها را مغلوب خود ساختند.[۲۶۱] ربعی‌ها در دوره حاکمیت عبدالله بن زبیر و برادرش مصعب بر بصره، با آنان همپیمان شدند اما اندکی بعد برخی از قبایل آن، بیعت خود با عبدالله بن زبیر را نقض کردند و با زبیریان وارد جنگ شدند.[۲۶۲] در نبرد جُفره که در سال ۶۹ یا ۷۰ هجری بین سپاه اموی شام و مصعب بن زبیر در بصره رخ داد، قبایل ربیعه و متحدانش در حمایت از امویان، با قبایلازد یمن که از طرفداران زبیریان بودند، یک روز کامل جنگیدند.[۲۶۳] در جنگ دیر الجاثلیق در سال ۷۲ هجری نیز، ربیعه در کنار عبدالملک بن مروان اموی در مقابل سپاه مصعب بن زبیر قرار داشتند.[۲۶۴] همچنین در خراسان در سال ۷۲ هجری در نتیجه اختلافات میان ربعی‌های طرفدار امویان و مضریان هوادار زبیریان نبردهای سختی رخ داد که به قتل عبدالله بن خازم سُلمی توسط امویان منجر شد.[۲۶۵] در سال ۹۴ هجری ربعی‌ها با قتیبة بن مسلم باهلی –سردار اموی- همراه شدند و او پس از فتح بخارا شهر را برای سکونت قبایل ربیعه و مضر و اهالی یمن میان آنان تقسیم کرد.[۲۶۶] در حوادث مهم سالهای ۱۲۷ و ۱۲۸ هجری در عراق و خراسان نیز، قبیله ربیعه سهمی عمده داشتند. [۲۶۷] -[۲۶۸] آنان به قیام عبدالله بن معاویه(در ۱۲۷ ق / ۷۴۵ م) به رهبری عبدالله بن غضبان مدد رساندند[۲۶۹] که این امر به روایتی، نشانگر التزام آنان به حزب علوی و اعتماد این حزب به ربیعه است.[۲۷۰] بر اساس برخی روایات، محمد بن علی عباسی و پس از وی، ابراهیم امام که نهضت عباسیان را بر ضد امویان برپا کردند، به داعیان خود همچون ابوعکرمه و ابومسلم خراسانی توصیه می‌‌کردند با ربیعه مدارا کنند.[۲۷۱] در ۱۳۲ ق / ۷۵۰ م، قبایل ربیعه و مضر در قیام محمد بن خالد بن عبدالله قَسری، که در کوفه به حمایت از عباسیان برخاسته بود، شرکت کردند. آنان در بصره نیز در هر دو سپاه اموی و عباسی بودند و با یکدیگر جنگیدند.[۲۷۲]-[۲۷۳]

اعلام و رجال ربیعه

از رجال و مشاهیر بسیار بنو ربیعه در جاهلیت و اسلام علاوه بر چهره‌های ممتاز و بزرگی همچون زید بن صوحان[۲۷۴] و برادرانش سیحان[۲۷۵] و صعصعه،[۲۷۶] حُکیم بن جبله عبدی،[۲۷۷] عمرو بن مرجوم عصری،[۲۷۸] جویریة بن مسهِّر عبدی[۲۷۹] و اسود بن عبدالله سدوسی[۲۸۰] که همگی در زمره اصحاب پیامبر اکرم(ص) و ائمه (ع) قرار داشتند، می‌توان به نام شعرای بنامی چون مُرَقَش الاکبر، مرقش الاصغر، طَرَفَة بن العبد، مُتَلَمَّس (جریر بن عبدالمسیح) صاحب الصحیفه، اعشی -از شعرای معلقات سبعه که پس از گرویدن به اسلام، پیامبر(ص) را مدح گفت- و مسیب بن علس[۲۸۱] نابغه ذبیانی، زهیر بن ابی سلمی و لبید[۲۸۲] که همگی از مشاهیر ربیعه در دوره جاهلیت بودند اشاره کرد. کلیب بن ربیعه و برادرش مهلهل –مسببان جنگ بسوس-، همام بن مره و جسّاس بن مره –دو طرف مقابل بسوس-[۲۸۳] الفِند الزمانی –سوارکار مشهور ربیعه در جنگ بسوس-،[۲۸۴] دعفل بن حنظله شیبانی –نسب شناس-، عوف بن مُحَلّم بن ذهل –مشهور در آزادمنشی-، هانی بن مسعود -سرکرده بنی شیبان در جنگ ذوقار-، عامر بن سعد معروف به ضحیان که چهل سال میان قبیله‌اش تیم الله ریاست و قضاوت کرد،[۲۸۵] از دیگر چهره‌های جاهلی این قوم به شمار رفته‌اند. ضمن این که مثنی بن حارثه شیبانی، معن بن زائده شیبانی -از بخشندگان معروف-، صهیب بن سنان -از سابقین در اسلام و از امرای مدینه-، احمد بن حنبل –از ائمه اهل سنت-[۲۸۶]-[۲۸۷] و نیز عامر بن ربیعه -از بدریون و مهاجران به حبشه و مدینه-، ابوحبره شیحة بن عبدالله بن قیس ضبعی -از یاران و راویان امام علی(ع)- [۲۸۸] اعور شنّی -شاعر و از یاران علی(ع) در جنگ جمل-،[۲۸۹] خوله دختر ایاس -همسر امام علی(ع) و مادر محمد حنفیه-، [۲۹۰] ماریه بنت منقذ یا سعید العبدیه –از زنان مجاهد عبدالقیس که خانه‌اش محل تجمع شیعیان بصره و محل ذکر فضائل آل محمد(ص) بود-[۲۹۱]، طریف‌ بن ابان -از شهدای کربلا -[۲۹۲] و ابوالعتاهیه –از شعرای بزرگ عرب- [۲۹۳]-[۲۹۴] هم از چهره‌های سرشناس ربیعه در دوره اسلامی اند. همچنین در شمار روات و اصحاب ائمه(ع) می‌‌توان از ابوسعید ابان بن تغلب بکری،[۲۹۵] نجم بن حطیم،[۲۹۶] و یونس بن أبی یعفور[۲۹۷] در شمار اصحاب و راویان امام باقر(ع) و از إبراهیم بن خالد بن عطار معروف به ابن أبی ملیقه،[۲۹۸] یونس بن عمار صیرفی تغلبی،[۲۹۹] فهبان بن عامر یشکری،[۳۰۰] جفیر بن الحکم،[۳۰۱] الحسن بن السری،[۳۰۲] حفص بن سلیم،[۳۰۳] زرارة بن اعین شیبانی[۳۰۴] و پسرانش رومی[۳۰۵] و عبید،[۳۰۶] منذر بن جفیر[۳۰۷] و... به عنوان بخشی از راویان بی‌شمار امام صادق(ع)، احمد بن محمد بن حنبل بن هلال شیبانی از راویان امام کاظم(ع)[۳۰۸] و عمر بن محمد بن عبد الرحمن بن أُذینه،[۳۰۹] ذریح بن محمد المحاربی[۳۱۰] و أبو هفان عبد الله بن أحمد بن حرب بن مهزم العبدی صاحب کتابهای: أشعار عبد القیس وأخبارها، و شعر أبی طالب بن عبد المطلب وأخباره جمعه وشرحه و کتاب طبقات الشعراء[۳۱۱] از أصحاب امام رضا(ع) و نیز محمد بن إبراهیم الحضینی الأهوازی[۳۱۲] و المختار بن زیاد از أصحاب امام جواد (ع) [۳۱۳] و محمد بن موسی ربعی[۳۱۴] و حجاج بن سفیان العبدی از أصحاب امام حسن عسکری(ع) [۳۱۵] نام برد. [۳۱۶]

منابع

پانویس

  1. یعقوبی، تاریخ، ج۱، ص۲۲۳؛ بلاذری، انساب الاشراف، ج۱، ص۲۹. البته بر پایه برخی از گزارشات تهور و شجاعت جنگآوران ربیعه در فتوحات عراق و ایران را موجب ملقب کردن ربعیان "ربیعةالاسد" و "ربیعةالفرس" از سوی مسلمانان دانسته شده است. (ر. ک. محمد بن جریر طبری، تاریخ الأمم و الملوک (تاریخ الطبری)، ج۳، ص۴۸۷.)
  2. دیگر نیای بزرگ عرب که به نقلی ۵۰ سال کوچک‌تر از او بود.
  3. مبرد، الفاضل، ص۶۸؛ ابن‌عبدالبر، الانباه علی قبائل الرواة، ص۳۷.
  4. ابن درید، الاشتقاق، ج۱، ص۶۷ و ج۲، ص۳۱۲.
  5. سمعانی، الانساب، ج۳، ص۴۳.
  6. محمد بن جریر طبری، تاریخ الأمم و الملوک (تاریخ الطبری)، ج۱، ص۷۹؛ سمعانی، الانساب، ج۱، ص۴۳.
  7. ابن اعثم، الفتوح، ج۲، ص۵۴۵؛ کلینی، الکافی، ج۲، ص۲۵۱؛ نهج البلاغة، ص۳۰۰.
  8. ابن سید الناس، عیون الاثر فی فنون المغازی و الشمائل و السیر، ج۱، ص۷۵؛ مقریزی، رسائل المقریزی، ص۷۷.
  9. ابن‌عبدربه، العقد الفرید، ج۳، ص۳۰۷.
  10. ابن کلبی، نسب معد و الیمن الکبیر، ج۱، ص۱۷-۱۹، ۹۶، ۱۱۸-۱۲۱؛ ابن قتیبه، المعارف، ص۹۲، ۹۴-۹۶؛ ابن عبد ربه، العقد الفرید، ج۳، ص۲۸۹-۲۹۰
  11. ابن کلبی، نسب معد و الیمن الکبیر، ج۱، ص۲۱، ۵۲-۶۸، ۷۹-۸۳، ۹۷؛ ابن حزم، جمهرة انساب العرب، ص۴۶۹-۴۷۲؛ دانشنامه جهان اسلام، مقاله ربیعه و مضر، ستار عودی.
  12. ابن‌سعید، نشوة ‌الطرب، ص۶۰۱-۶۰۳، ۶۳۹-۶۴۰، ۶۵۰. نیز نک‍: ابن‌خلدون، تاریخ، ج۲، ص۱۸- ۱۹، ۳۵۹-۳۶۲.
  13. عشایر قبیله ربیعه، جعفر البغلانی.
  14. امرای این خاندان از نسل ثعلب بن وائل از بزرگترین بطون ربیعة بن نزارند. ابن خلدون، تاریخ ابن خلدون، ج۴، ص۲۹۰.
  15. زرکلی، الاعلام، ج۲، ص۳۱۲-۳۱۳، ج۳، ص۹۱، ۱۹۹.
  16. شلبی، موسوعة التاریخ الاسلامی، ج۷، ص۱۱۷، ۶۵۳-۶۵۴؛ مرکز دائره المعارف بزرگ اسلامی، مقاله بنی ربیعه، لیلا خسروی.
  17. دینوری، اخبار الطوال، ص۱۶-۱۷؛ یعقوبی، تاریخ، ج۱، ص۲۲۴؛ البکری، معجم ما استعجم، ج۱، ص۹۳، ۲۷۳، ‏ج۲، ص۴۷۳، ۵۶۸.
  18. ابن خلدون، تاریخ ابن خلدون، ترجمه، ج۱، ص۳۴۷.
  19. کحاله، معجم قبائل العرب، ج۲، ص۴۲۴
  20. دینوری، اخبار الطوال، ص۱۶؛ البکری، معجم ما استعجم، ج۱، ص۷۲؛ محمد بن جریر طبری، تاریخ الأمم و الملوک(تاریخ الطبری)، ترجمه، ج۲، ص۵۲۸-۵۲۹.
  21. یعقوبی، تاریخ، ج۱، ص۲۲۴؛ البکری، معجم ما استعجم، ج۱، ص۷۲-۸۵.
  22. البکری، معجم ما استعجم، ج۱، ص۷۳؛ دینوری، اخبار الطوال، ترجمه، ص۴۱.
  23. بحرین پیش از اسلام و تا حدود قرن هفتم هجری، نام عامی بود برای سرزمین‌های ساحل جنوبی خلیج فارس، بین بصره و عُمان«بحرین» اطلاق می‌‌شده است.(حموی، معجم البلدان، ج۱، ص۵۰۶-۵۰۷؛ فراهیدی، کتاب العین، ج ۳، ص۲۲۰.) بنابراین، بحرین قدیم، شامل: کویت، احساء، قطر و در نهایت، مجمع الجزایر بحرین کنونی می‌‌شود. درباره مرزهای این ناحیه گفته شده که بحرین، از سمت مغرب، به سرزمین یمامه متصل است و از سمت شمال، به بصره و از جنوب، به عمان می‌‌رسد. (ابن رسته، الاعلاق النفیسة، ص.۲۱۳)
  24. البکری، معجم ما استعجم، ج۱، ص۷۴.
  25. ابن خلدون، تاریخ ابن خلدون، ترجمه، ج۱، ص۲۸۰؛ زیدان، تاریخ تمدن اسلام، ص۴۲۵.
  26. دینوری، اخبار الطوال، ترجمه، ص۴۱.
  27. البکری، معجم ما استعجم، ج۱، ص۷۴.
  28. البکری، معجم ما استعجم، ج۱، ص۷۳۱.
  29. شهری است ساحلی در بحرین با نخلستان‌های انبوه. (حموی، معجم البلدان، ج۲، ص۴۵۴)
  30. قطیف بفتح اوله و کسر الثانیه شهری است در بحرین که حموی آن را متعلق به بنی جذیمه از عبدالقیس می‌‌داند. (حموی، معجم البلدان، ج۴، ص۱۴۳)
  31. البکری، معجم ما استعجم، ج۱، ص۷۴؛ این جابجایی عظیم جمعیتی، علاوه بر بعد سیاسی نوعی از تحول و پویایی فرهنگی میان آنان را موجب شد به‌طوری که در میان عبدالقیسی‌های بحرین، شاعران و خطیبان ظریفگو و چیره دستی پیدا شدند و بر اشتهار این قبیله افزودند. صعصعه، زید و سیحان پسران صوحان بن حجر بن حارث از خطبا و سخنوران برجسته آنان (ثقفی کوفی، الغارات، ج۲، ص۷۸۹) و مُثقَب عبدی، ثَعَلبه بن عمرو عبدی، مُمَزق عبدی، یزید بن حَذاق الشنی عبدی، عمرو بن دراک عبدی نمونه‌هایی از این شاعران به شمار می‌‌آیند. فوال بابتی، معجم الشعراء الجاهلیین، ص۶۹. از دیگر پیامدهای مهاجرت بنی عبد القیس به سواحل خلیج فارس، نفوذ مسیحیت در میان آنان است. بهادر قیم، مسعود و لی زاده، نقش و عملکرد قبیله عبدالقیس در روند تحولات سیاسی جهان اسلام، ص۱۳۱-۱۳۳.
  32. http: / / www. yahosein. com / vb / showthread. php ? t = ۴۳۵۰۷
  33. عمر رضا کحاله، معجم قبائل العرب،ج۲، ص۷۲۶.
  34. کحاله، معجم قبائل العرب، ج۲، ص۴۲۵. نیز ر. ک. ابن رسته، الاعلاق النفیسه، ص۱۰۷؛ اصطخری، مسالک و ممالک، ص۷۱،۷۷.
  35. دینوری، اخبار الطوال، ص۱۶-۱۷؛ یعقوبی، تاریخ، ج۱، ص۲۲۴؛ حموی، معجم البلدان، ج۲، ص۲۲۱-۲۲۳، ۴۹۴؛ البکری، معجم ما استعجم، ج۱، ص۹۳، ۲۷۳، ‏ج۲، ص۴۷۳، ۵۶۸.
  36. محمد مقدسی، احسن التقاسیم، ص۱۳۶- ۱۳۸.
  37. مسعودی، مروج الذهب و معادن الجوهر، ج۲، ص۹۹-۱۰۱؛ مرکز دائره المعارف بزرگ اسلامی، مقاله بنی ربیعه، لیلا خسروی.
  38. ابن درید، الاشتقاق، ج۲، ص۳۲۴، ابن قتیبه، المعارف، ص۹۳
  39. http: / / www) ۳ nazh. com / vb / showthread. php ? t = ۲۶۰۲۳
  40. ثقفی کوفی، الغارات، مقدمه، ج۱، ص۵۱؛ علی کورانی عاملی، سلسلة القبائل العربیة فی العراق، ج۳، ص۷-۸.
  41. نصر بن مزاحم منقری، وقعة صفّین، ص۱۱۷؛ در تقسیم‌بندی‌های دیگر نیز همدان وحمیَر به ریاست سعید بن قیس همدانی، مذحج و أشعریون به سرپرستی زیاد بن نظر حارثی، کنده، قضاعه و مهره به ریاست حجر بن عدی کندی، أزد و بجیله و خثعم و أنصار با مهتری مخنف بن سلیم، قبائل بکر بن وائل و تغلب وسایر ربیعه غیر از عبد القیس به ریاست وعلة بن مخدوج ذهلی و قریش و تمیم و أسد و ضبَّه و رباب و مزینه به سرپرستی معقل بن قیس ریاحی اداره می‌‌شدند. (ثقفی کوفی، الغارات، مقدمه، ج۱، ص۵۱..)
  42. ثقفی کوفی، الغارات، مقدمه، ج۱، ص۵۱.
  43. بلاذری؛ فتوح البلدان، ص۲۸۶.
  44. ابن‌عساکر، تاریخ مدینه دمشق، ج۱۰، ص۲۴۱؛ حموی، معجم البلدان، ج۴، ص۴۹۲.
  45. المطیری، التاریخ و سیاسی و الحضاری لا قلیم البحرین منذ ظهور الاسلام حتی قیام الدوله الامویه، ص۱۰۵-۱۰۶.
  46. ابن قتیبه، المعارف، ص۹۴؛ ابن درید، الاشتقاق، ج۱، ص۱۴.
  47. بهادر قیم، مسعود و لی زاده، نقش و عملکرد قبیله عبدالقیس در روند تحولات سیاسی جهان اسلام، ص۱۴۰.
  48. بلاذری، فتوح البلدان، ص۱۷۸؛ قدامة بن جعفر، الخرائج و صناعة الکتابه، ص۳۱۵.
  49. عمر رضا کحاله، معجم قبائل العرب،ج۲، ص۷۲۷؛ دائرة المعارف تشیع، مقاله بنی عبدالقیس، عبدالحسین شهیدی، ج۳، ص۴۷۹
  50. مقری، نفح‌ الطیب، ج۱، ص۲۳۲-۲۳۳؛ ابن حزم، جمهرة انساب العرب، ص۲۹۳، ۳۰۲؛ قلقشندی، صبح الاعشی فی صناعة الانشاء، ص۱۱۳-۱۱۴، ۱۱۷-۱۱۸.
  51. مسعودی، مروج الذهب و معادن الجوهر، ج۱، ص۴۳۸.
  52. مسعودی، مروج الذهب و معادن الجوهر، ج۲، ص۱۲۷؛ قلقشندی، صبح الاعشی فی صناعة الانشاء، ص۱۱۳-۱۱۴، ۱۱۷-۱۱۸؛ دانشنامه جهان اسلام، مقاله ربیعه و مضر، ستار عودی؛ مرکز دائره المعارف بزرگ اسلامی، مقاله بنی ربیعه، لیلا خسروی.
  53. ابن هشام، السیرة النبویه، ج۱، ص۸۸؛ یعقوبی، تاریخ، ج۱، ص۲۵۵. نیز ر. ک. ابن کلبی، الاصنام، ص۷۱.
  54. منسوب به بلج پسر ‌محرق. حموی، معجم البلدان، ج۱، ص۴۷۹.
  55. ابن کلبی، الاصنام، ص۷۰.
  56. ابن کلبی، الاصنام، ص۷۱. ابن حبیب این بُت را معبود همه طوایف ربیعه معرفی کرده است. ابن حبیب بغدادی، المحبر، ص۳۱۷.
  57. ابن کلبی، الاصنام، ص۶۷.
  58. ابن حزم، جمهرة انساب العرب، ص۴۹۳. نیز ر. ک. عمر رضا کحاله، معجم قبائل العرب،ج۲، ص۷۲۷.
  59. ایلیا پتروشفسکی، اسلام در ایران، انتشارات پیام.
  60. جامۀ قبایلی از عرب که در دین خود بسیار سخت‌گیر بودند.
  61. ازرقی، اخبار مکه، ج۱، ص۱۷۹-۱۸۲؛ ابن هشام، التیجان فی ملوک حمیر، ص۲۲۹؛ یعقوبی، تاریخ، ج۱، ص۲۵۶-۲۵۷.
  62. «به راستی آنان که فرزندان خویش را از بی‌خردی به نادانی کشتند و آنچه خداوند روزی آنان کرده بود با دروغ بافتن به خداوند حرام دانستند زیان کردند، بی‌گمان گمراه شدند و رهیافته نبودند» سوره انعام، آیه ۱۴۰.
  63. طبری، جامع البیان، ج۸، ص۶۸.
  64. ابن کلبی، الاصنام، ص۱۳.
  65. مسعودی، علی بن حسین؛ مروج الذهب و معادن الجوهر، ترجمه، ج۱، ص۶۰-۶۷؛ ابن درید، الاشتقاق، ج۱، ص۳۲۵؛ شیخو، شعراء النصرانیه قبل الاسلام، ص۴۰۰.
  66. بهادر قیم، مسعود و لی زاده، نقش و عملکرد قبیله عبدالقیس در روند تحولات سیاسی جهان اسلام، ص۱۳۳.
  67. ابن رشیق، ج ۲، ص۱۹۴؛ یاقوت حموی، ج ۱، ص۶۳۱ـ۶۳۲
  68. ابن حائک، صفة جزیرة العرب، ص۹۶؛ یاقوت حموی، ج ۳، ص۸۷۴.
  69. ابن سعد، الطبقات الکبری، ج۱، ص۲۰۲؛ ابن سید الناس، عیون الاثر، ج۲، ص۳۳۴.
  70. گویا این تبعیت، در پی لشکرکشی تبع بن ملکی کرب –پادشاه یمن- به عراق، اتفاق افتاده است.(قلقشندی، نهایة الارب فی معرفة انساب العرب،، ص۲۱۴-۲۱۵؛ نویری، نهایة الإرب فی فنون الادب، ج۱۵، ص۲۹۷)
  71. ابن خلدون، تاریخ، ج۲، ص۲۸۷ و ۴۰۵
  72. ابن حبیب، کتاب المحبّر، ص۳۶۸-۳۶۹؛ حمزه اصفهانی، تاریخ سنی ملوک الارض و الانبیاء علیهم الصلاة و السلام، ص۱۱۱.
  73. یعقوبی، تاریخ، ج۱، ص۲۱۶.
  74. مفضل ضبی، امثال العرب، ص۸۱؛ ابوالفرج اصفهانی، الاغانی، ج۱۶، ص۳۵۴-۳۵۷
  75. ابن حبیب، کتاب المحبّر، ص۲۴۶؛ میدانی، مجمع الامثال، ج۴، ص۱۹.
  76. ابن حبیب، کتاب المحبّر، ص۳۶۹؛ ابن اثیر، الکامل فی التاریخ، ج۱، ص۵۱۲.
  77. ابن اثیر، الکامل فی التاریخ، ج۱، ص۵۱۲؛ ابن خلدون، تاریخ، ج۲، ص۳۲۷-۳۲۸.
  78. دینوری، اخبار الطوال، ص۵۲؛ مطهر بن طاهر مقدسی، کتاب البدء و التاریخ، ج۳، ص۲۰۲؛ دانشنامه جهان اسلام، مقاله ربیعه و مضر، ستار عودی.
  79. فریجات، الشعراء الجاهلیون الاوائل، ص۳۸۳ و ۳۸۶.
  80. ابن حبیب، کتاب المحبّر، ص۲۴۹؛ ابن عبد ربه، العقد الفرید، ج۶، ص۶۹-۷۰.
  81. قلقشندی، نهایة الارب فی معرفة انساب العرب،، ص۲۵۰-۲۵۱؛ ابوعبیده، دیوان النقائص: نقائص جریر و الفرزدق، ج۲، ص۲۶۱.
  82. فریجات، الشعراء الجاهلیون الاوائل، ص۳۸۳ و ۳۸۶.
  83. ابن قتیبه، المعارف، ص۶۰۳-۶۰۷؛ یعقوبی، تاریخ، ج۱، ص۲۲۵-۲۲۹ و ج۲، ص۱۵-۱۶.
  84. دانشنامه جهان اسلام، مقاله ربیعه و مضر، ستار عودی.
  85. مقدسی، آفرینش و تاریخ، انتشارات بنیاد فرهنگ ایرانی، ج۳، ص۱۳۸؛ ابن اثیر، الکامل فی التاریخ، ج۱، ص۳۹۳؛ محمد بن جریر طبری، تاریخ الأمم و الملوک(تاریخ الطبری)، ترجمه، ج۲، ص۶۰۴.
  86. ابن اثیر، الکامل فی التاریخ، ج۱، ص۳۹۳.
  87. محمد بن جریر طبری، تاریخ الأمم و الملوک (تاریخ الطبری)، ترجمه، ج۲، ص۶۰۵؛ ابن بلخی، فارسنامه، ص۶۹.
  88. مقدسی، آفرینش و تاریخ، انتشارات بنیاد فرهنگ ایرانی، ج۳، ص۱۳۸؛ بهادر قیم، مسعود و لی زاده، نقش و عملکرد قبیله عبدالقیس در روند تحولات سیاسی جهان اسلام، ص۱۳۳-۱۳۴؛ علی کورانی عاملی، سلسلة القبائل العربیة فی العراق، ج۳، ص۱۵-۱۶.
  89. یعقوبی، تاریخ، ج۱، ص۲۲۴-۲۲۵.
  90. ابن خلدون، تاریخ، ج۶، ص۳.
  91. یعقوبی، تاریخ، ج۱، ص۲۲۴. نیز ر. ک. ابن عبد البر، الإنباه علی قبائل الرواة، ص۸۸.
  92. مبرد، الکامل، ج۲، ص۲۰۵؛ این عبد ربه، العقد الفرید، ج۳، ص۲۸۴ و ۲۸۶؛ ابوالفرج اصفهانی، الاغانی، ج۲۰، ص۱۴.
  93. محمد بن جریر طبری، تاریخ الأمم و الملوک(تاریخ الطبری)، ج۵، ص۵۴۸ و ج۸، ص۶۵۲.
  94. جاحظ، کتاب الحیوان، ج۵، ص۵۲۲؛ دمیری، حیاة الحیوان الکبری، ج۲، ص۲۹۶.
  95. محمد بن جریر طبری، تاریخ الأمم و الملوک(تاریخ الطبری)، ج۳، ص۲۸۶؛ دانشنامه جهان اسلام، مقاله ربیعه و مضر، ستار عودی؛ مرکز دائره المعارف بزرگ اسلامی، مقاله بنی ربیعه، لیلا خسروی.
  96. نک: ابن‌عساکر، تاریخ مدینه دمشق، ج۳۷، ص۲۱۳.
  97. محمد بن جریر طبری، تاریخ الأمم و الملوک (تاریخ الطبری)، ج۴، ص۴۸۱؛ ابن اثیر، الکامل فی التاریخ، ج۳، ص۲۲۶.
  98. ابن سعد، الطبقات الکبری، ج۱، ص۲۳۸؛ فسوی، المعرفة و التاریخ، ج۱، ص۲۹۸.
  99. در روایاتی از پیامبر(ص) (الطبرانی، المعجم الاوسط، ج۷، ص۱۴۹) و نیز امیرالمؤمنین(ع) و امام حسین(ع) (مجلسی، بحار الانوار، ج۶۵، ص۸۸) با تعابیر مشابهی از بنوعبدالقیس به عنوان "بهترین ربیعه" یاد شده است.
  100. شیخ صدوق، الخصال، ص۲۸۸؛ علی کورانی عاملی، سلسلة القبائل العربیة فی العراق، ج۳، ص۲۲-۲۶.
  101. ابن ابی الحدید، شرح نهج البلاغه، ج۱۸، ص۵۶-۵۷.
  102. ابن اثیر، اسد الغابة فی معرفة الصحابه، ج۳، ص۷۶۰؛ ابن حجر، الاصابه فی تمییز الصحابه، ج۴، ص۵۵۶؛ در دیگر منابع از این فرد با نام منقذ بن حبان یاد شده و آمده است: مردی از ایشان که منقذ بن حبان خوانده می‌‌شد و از تیره بنی غنم بن ودیعه بود و در یثرب تجارت می‌‌کرد، در حالی که با خود کالای خرما و پارچه حمل می‌‌کرد، به این شهر وارد شد. او پس از دیدار با رسول خدا(ص) اسلام آورد و پس از آموختن سوره حمد و علق، همراه با نامه ای از پیامبر(ص) به عبدالقیس به سرزمینش هجر بازگشت. پس از بازگشت، همسرش که دختر منذر بن عائذ معروف به اشجّ بود، حالات و افعال عجیب منقذ را به پدر خبر داد. در پی دیداری که بین منذر اشج و منقذ اتفاق افتاد، اشج عصری اسلام آورد. اشج، نامه رسول خدا(ص) را بین قوم خود عصر و محارب قرائت کرد و بدین ترتیب همگی اسلام آوردند و نمایندگانی را به سوی مدینه فرستادند. صالحی شامی، سبل الهدی والرشاد، ج۶، ص۳۷۲؛ العینی، عمدة القاری، ج۱، ص۳۰۸.
  103. صالحی شامی، سبل الهدی والرشاد، ج۶، ص۳۷۲؛ العینی، عمدة القاری، ج۱، ص۳۰۸.
  104. محمد بن جریر طبری، تاریخ الأمم و الملوک (تاریخ الطبری)، ج۳، ص۱۳۶-۱۳۷؛ ابن هشام، السیرة النبویه، ج۲، ص۵۷۵؛ ابن‌شبه، تاریخ ‌المدینة المنوره، ج۲، ص۵۸۶-۵۹۱.
  105. منذر بن ساوی از عشیره بنو عبدالله بن زید بود ابن زید همان بود که به قریه اسبذ)اسب(منسوب است و مشهوربه اسبذی. گروهی برآنند اسبذی لقبی است برای اسب پرستان بحرین. اگراین روایت صحت داشته باشد در کناریکتاپرستی)مسیحیت (در بین عبدالقیس اسب پرستی هم رواج داشته است. (حموی، معجم البلدان، ج۱، ص۲۳۷؛ بلاذری، فتوح البلدان، ترجمه، ص۱۱۳)
  106. بلاذری، فتوح البلدان، ترجمه، ص۱۱۳؛ حموی، معجم البلدان، ج۱، ص۲۳۷.
  107. ابن سعد، الطبقات الکبری، ترجمه، ج۱، ص۲۷۵؛ حموی، معجم البلدان، ج۱، ص۲۳۸.
  108. بلاذری، فتوح البلدان، ترجمه، ص۱۱۴؛ ابن حجر، الاصابه فی تمییز الصحابه، ج۶، ص۱۷۰.
  109. ر. ک. ابن سعد، الطبقات الکبری، ج۱، ص۲۰۲؛ ابن سید الناس، عیون الاثر، ج۲، ص۳۳۴.
  110. ابن سعد، الطبقات الکبری، ترجمه، ج۱، ص۲۶۲.
  111. ابن سعد، الطبقات الکبری، ترجمه، ج۵، ص۵۵۷.
  112. ابن سعد، الطبقات الکبری، ترجمه، ج۱، ص۳۱۶.
  113. ابن سعد، الطبقات الکبری، ترجمه، ج۱، ص۳۱۷؛ از این هیات نمایندگی، احادیثی چند از زبان پیامبر(ص) نقل شده است. ر. ک. ابن شبه، تاریخ مدینه منوره، ص۵۲۱-۵۲۲.
  114. بهادر قیم، مسعود و لی زاده، نقش و عملکرد قبیله عبدالقیس در روند تحولات سیاسی جهان اسلام، ص۱۳۵.
  115. جُواثی یا جُواثاء و جُواثا و یا جُوأثا، شهر و قلعه ای از طایفه عبدالقیس در بحرین بوده است. از ابن عباس نقل شده است که «اوّل جمعة جمعت بعد جمعة جمعت فی مسجد رسول الله(ص) فی مسجد عبدالقیس بجواثا من البحرین» ر.ک: حموی، معجم البلدان، ج ۲، ص۱۷۴؛ ابن عبدالحق، مراصد الاطلاع علی اسماء الامکنة و البقاع، ج ۱، ص۳۵۳؛ بخاری، صحیح البخاری، ج ۵، ص۱۱۷.
  116. بخاری، صحیح البخاری، ج ۵، ص۱۱۷.
  117. ابن سعد، الطبقات الکبری، ج۱، ص۲۳۹-۲۴۳.
  118. مسعودی، التنبیه و الاشراف، ص۲۴۷- ۲۴۸.
  119. ابن اثیر، الکامل فی التاریخ، ترجمه، ج۲، ص۷۷.
  120. ابن اعثم، الفتوح، ترجمه، ص۱۱.
  121. ابن اعثم، الفتوح، ترجمه، ص۲۸.
  122. السبیجی که جمع آن می‌‌شود السبابجه. یکی از اقوام بومی سند که در دریانوردی مهارت داشتند و به مرور زمان در سرزمینهای حاشیه خلیج فارس سکناگزیده و در تحولات منطقه ای ایفای نقش کردند. (جوالیقی، المعرب من الکلام الاعجمی علی حروف المعجم، ص۱۸۳)
  123. محمد بن جریر طبری، تاریخ الأمم و الملوک(تاریخ الطبری)، ترجمه، ج۴، ص۱۴۳۹.
  124. دژی از آن عبدالقیس در بحرین که اهالی آن در زمان ارتداد دراسلامشان پایدار ماندند. (حموی، معجم البلدان، ج۲، ص۱۳۶)
  125. ابن اعثم، الفتوح، ترجمه، ص۲۹.
  126. ابن اعثم، الفتوح، ترجمه، ص۳۱.
  127. از شهرهای عمان، نامش در اشعار و ایام العربها و الفتوح بسیار آمده است. (حموی، معجم البلدان، ج۲، ص۵۴۳)
  128. محمد بن جریر طبری، تاریخ الأمم و الملوک(تاریخ الطبری)، ترجمه، ج۴، ص۱۴۵۱؛ یعقوبی، تاریخ، ترجمه، ج۲، ص۹.
  129. ابن خلدون، تاریخ ابن خلدون، ترجمه، ج۱، ص۴۹؛ بهادر قیم، مسعود و لی زاده، نقش و عملکرد قبیله عبدالقیس در روند تحولات سیاسی جهان اسلام، ص۱۳۶-۱۳۸.
  130. مقدسی، آفرینش و تاریخ، ج۲، ص۸۵۸.
  131. ابن خلدون، تاریخ ابن خلدون، ترجمه، ج۱، ص۵۳۴.
  132. ابن بلخی، فارسنامه، ص۱۱۳.
  133. بنی کاوان، از توابع ایالت فارس و منطق است بر جزیره لافت. به احتمال نام این جزیره با لقب حارث بن امره القیس بن حجربن عامر)کاوان) از قبیله عبدالقیس مرتبط است. (حموی، معجم البلدان، ج۲، ص۷۹-۸۰؛ اصطخری، مسالک و ممالک، ص۱۰۰).
  134. بلاذری، فتوح البلدان، ترجمه، ص۵۴۵
  135. ری شهر نام ناحیه ای)از ایالت فارس و از نواحی کوره شاپور) در حاشیه ی بندر بوشهر امروزی (سدید السلطنه، تاریخ مسقط، عمان، بحرین و قطر و روابط آنها با ایران، ص۲۸۹).
  136. ابن درید، الاشتقاق، ج۲، ص۵۳۰.
  137. ابن درید، الاشتقاق، ج۲، ص۵۳۰.
  138. ابن بلخی، فارسنامه، ص۱۱۴.
  139. بلاذری، فتوح البلدان، ترجمه، ص۵۴۰؛ بهادر قیم، مسعود و لی زاده، نقش و عملکرد قبیله عبدالقیس در روند تحولات سیاسی جهان اسلام، ص۱۳۸-۱۳۹.
  140. سی نیز بندری گرمسیری برکناره دریای پارس که جامه سی نیزی مشهور است. (اصطخری، مسالک و ممالک، ص۱۱؛ ابن بلخی، فارسنامه، ص۱۱۴).
  141. ابن بلخی، فارسنامه، ص۱۱۴.
  142. بلاذری، فتوح البلدان، ترجمه، ص۵۴۱.
  143. حموی، معجم البلدان، ج۲، ص۵۸۳.
  144. بلاذری، فتوح البلدان، ترجمه، ص۶۰۳-۶۰۴. نیز ر. ک. حموی، معجم البلدان، ج۵، ص۱۷۹.
  145. بلاذری، فتوح البلدان، ترجمه، ص۶۰۳-۶۰۴.
  146. بهادر قیم، مسعود و لی زاده، نقش و عملکرد قبیله عبدالقیس در روند تحولات سیاسی جهان اسلام، ص۱۳۸-۱۳۹.
  147. یعقوبی، تاریخ، ج۲، ص۱۴۴-۱۴۵؛ محمد بن جریر طبری، تاریخ الأمم و الملوک (تاریخ الطبری)، ج۳، ص۳۴۷،۴۷۶، ۴۷۸، ۵۴۲، ۵۴۳
  148. محمد بن جریر طبری، تاریخ الأمم و الملوک(تاریخ الطبری)، ج۳، ص۴۸۷؛ مرکز دائره المعارف بزرگ اسلامی، مقاله بنی ربیعه، لیلا خسروی.
  149. ابن قتیبه، المعارف، ص۱۹۶.
  150. بلعمی، ترجمه تاریخ طبری، ص۱۲۶.
  151. بلعمی، ترجمه تاریخ طبری، ص۱۰۵-۱۰۶.
  152. ابن اعثم، الفتوح، ترجمه، ص۳۳۸.
  153. ابن اعثم، الفتوح، ترجمه، ص۱۰۵-۱۰۶؛ بهادر قیم، مسعود ولی زاده، نقش و عملکرد قبیله عبدالقیس در روند تحولات سیاسی جهان اسلام، ص۱۴۱.
  154. ابن درید، الاشتقاق، ج۲، ص۳۳۲.
  155. شیخ مفید، نبرد جمل، ترجمه، ص۵۷-۵۹.
  156. ابن قتیبه، الامامه و السیاسه، ج۱، ص۸۰؛ یوسفی غروی، موسوعة الیوسفی، ج۴، ص۵۰۵
  157. ابن اثیر، الکامل فی التاریخ، ج۳، ص۲۱۶.
  158. قمی، محمد بن حسن؛ العقد النضید و الدر الفرید، ص۱۳۶.
  159. یوسفی غروی، موسوعة الیوسفی، ج۴، ص۵۲۲.
  160. یوسفی غروی، موسوعة الیوسفی، ج۴، ص۵۳۵؛ علی کورانی عاملی، سلسلة القبائل العربیة فی العراق، ج۳، ص۲۸-۳۰.
  161. یوسفی غروی، موسوعة الیوسفی، ج۴، ص۵۳۸.
  162. زابوقه نام مکانی در نزدیکی بصره که نبرد جمل در آن رخ داد و سکونتگاه بنو مسمع بن شهاب ازبنی ربیعه می‌‌باشد. (حموی، معجم البلدان، ج۲، ص۹۰۵)
  163. شیخ مفید، نبرد جمل، ترجمه، ص۱۷۰.
  164. شیخ مفید، نبرد جمل، ترجمه، ص۱۷۱.
  165. شیخ مفید، نبرد جمل، ترجمه، ص۱۷۱؛ ابن خلدون، تاریخ ابن خلدون، ترجمه، ج۱، ص۵۹۸؛ بهادر قیم، مسعود و لی زاده، نقش و عملکرد قبیله عبدالقیس در روند تحولات سیاسی جهان اسلام، ص۱۴۲؛ علی کورانی عاملی، سلسلة القبائل العربیة فی العراق، ج۳، ص۳۰-۳۲
  166. ابن ابی الحدید، شرح نهج البلاغه، ج۹، ص۳۲۲؛ ابن درید، الاشتقاق، ج۲، ص۳۳۲؛ شیخ مفید، الارشاد فی معرفه حجج الله علی العباد، ترجمه، ص۲۴۷.
  167. ابن اعثم، الفتوح، ترجمه، ص۴۲۳.
  168. شیخ مفید، نبرد جمل، ترجمه، ص۱۷۸.
  169. یا لهف نفسی علی ربیعهْ ربیعةُ السامعة المطیعهْ قد سبقتنی فیهم الوقیعهْ دعا علیٌّ دعوة سمیعهْ حلُّوا بها المنزلة الرفیعهْ (طبری، تاریخ الأمم و الملوک، ج۴، ص۴۸۱؛ ابن اثیر، الکامل فی التاریخ، ج۳، ص۲۲۶.)
  170. بلاذری، أنساب الأشراف، ج۲، ص۲۶۲.
  171. ثقفی کوفی، الغارات، ج۲، ص۷۸۵.
  172. شیخ مفید، الجمل، ص۱۶۷.
  173. دینوری، اخبار الطوال، ص۱۹۶.
  174. خلیفة بن خیاط، تاریخ، ص۱۱۰. دینوری، فرمانده ربعی‌ها را محدوج ذهلی عنوان کرده است. دینوری، اخبار الطوال، ص۱۹۶.
  175. ابن عبد البر، الاستیعاب فی معرفة الصحابه، ج۲، ص۵۵۶.
  176. شیخ مفید، نبرد جمل، ترجمه، ص۱۹۳-۱۹۴؛ علی کورانی عاملی، سلسلة القبائل العربیة فی العراق، ج۳، ص۳۸-۳۹.
  177. شیخ مفید، نبرد جمل، ترجمه، ص۱۹۳-۱۹۴.
  178. منتظر قائم، نقش قبایل یمنی در حمایت از اهل بیت(ع)، ص۲۵۵.
  179. ابن اعثم، الفتوح، ترجمه، ص۴۳۱.
  180. ابن اعثم، الفتوح، ترجمه، ص۴۳۱.
  181. محمد بن جریر طبری، تاریخ الأمم و الملوک(تاریخ الطبری)، ج۴، ص۵۰۶ و ۵۲۸.
  182. خلیفة بن خیاط، تاریخ، ص۱۱۰-۱۱۱؛ ابن اعثم کوفی، الفتوح، ج۲، ص۴۶۴.
  183. مسعودی، مروج الذهب و معادن الجوهر، ج۳، ص۱۲۱و۱۲۶.
  184. یوسفی غروی، موسوعة الیوسفی، ج۵، ص۱۲۸.
  185. دینوری، اخبار الطوال، ترجمه، ص۲۱۲.
  186. نصر بن مزاحم منقری، وقعة صفین، ص۲۰۵.
  187. دینوری، اخبار الطوال، ترجمه، ص۲۱۳.
  188. ابن اعثم، الفتوح، ترجمه، ص۶۲۰.
  189. ابن اعثم، الفتوح، ترجمه، ص۶۲۱-۶۲۲.
  190. یوسفی غروی، موسوعة الیوسفی، ج۵، ص۱۵۵.
  191. نصر بن مزاحم منقری، وقعة صفین، ص۲۹۷؛ یوسفی غروی، موسوعة الیوسفی، ج۵، ص۱۵۵؛ علی کورانی عاملی، سلسلة القبائل العربیة فی العراق، ج۳، ص۳۹-۴۰.
  192. بلعمی، ترجمه تاریخ طبری، ص۱۹۳.
  193. نصر بن مزاحم منقری، وقعه صفین، ص۳۰۶.
  194. نصر بن مزاحم منقری، وقعة صفین، ص۳۰۵.
  195. نصر بن مزاحم منقری، وقعة صفین، ص۳۰۶.
  196. نصر بن مزاحم منقری، وقعة صفین، ص۴۰۲.
  197. نصر بن مزاحم منقری، وقعة صفین، ص۲۸۹-۲۹۰؛ ابن هشام، التیجان فی ملوک حمیر، ص۲۲۹؛ محمد بن جریر طبری، تاریخ الأمم و الملوک(تاریخ الطبری)، ج۵، ص۳۷-۳۸
  198. در باب این موضوع و سخنان ایشان ر. ک. ابن اعثم، الفتوح، ترجمه، ص۶۲۲.
  199. ثقفی کوفی، الغارات، ج۲، ص۳۸۵-۳۸۶.
  200. ثقفی کوفی، الغارات، ج۲، ص۳۸۵ به بعد.
  201. ثقفی کوفی، الغارات، ج۲، ص۳۸۳-۳۸۵.
  202. ولهاوزن، الدولة العربیة و سقوطها، ص۸۴ و ۳۱۸.
  203. بلاذری، انساب الاشراف، ج۳، ص۱۸۴.
  204. دینوری، اخبار الطوال، ص۱۵۲، ۱۷۸.
  205. بلاذری، انساب الاشراف، ج۳، ص۳۵؛ ابوالفرج اصفهانی، مقاتل الطالبیین، ص۷۲.
  206. ثقفی کوفی، الغارات، ج۲، ص۳۷۷-۳۷۸.
  207. خلیفة بن خیاط، تاریخ، ص۱۳۱؛ ابن اثیر، الکامل فی التاریخ، ج۳، ص۴۸۳. طبری او را از بنی عامر بن شهران از تیره قحافه شمرده است. محمد بن جریر طبری، تاریخ الأمم و الملوک(تاریخ الطبری)، ج۵، ص۲۷۱.
  208. محمد بن جریر طبری، تاریخ الأمم و الملوک(تاریخ الطبری)، ج۵، ص۲۶۸-۲۷۰؛ ابن اثیر، الکامل فی التاریخ، ج۳، ص۴۸۳.
  209. بلاذری، أنساب الأشراف، ج۵، ص۲۵۴.
  210. بلاذری، أنساب الأشراف، ج۵، ص۲۵۵.
  211. بلاذری، أنساب الأشراف، ج۵، ص۲۵۵.
  212. محمد بن جریر طبری، تاریخ الأمم و الملوک(تاریخ الطبری)، ج۵، ص۲۶۹.
  213. بلاذری، أنساب الأشراف، ج۵، ص۲۵۵؛ محمد بن جریر طبری، تاریخ الأمم و الملوک(تاریخ الطبری)، ج۵، ص۲۶۹.
  214. محمد بن جریر طبری، تاریخ الأمم و الملوک(تاریخ الطبری)، ج۵، ص۲۶۹
  215. بلاذری، أنساب الأشراف، ج۵، ص۲۵۶.
  216. محمد بن جریر طبری، تاریخ الأمم و الملوک(تاریخ الطبری)، ج۵، ص۲۷۰.
  217. محمد بن جریر الطبری، تاریخ الأمم و الملوک (تاریخ الطبری)، ج ۵، ص۳۵۷؛ ابن‌اعثم الکوفی، الفتوح، ج ۵، ص۳۷.
  218. محمد بن جریر الطبری، تاریخ الأمم و الملوک (تاریخ الطبری)، ج ۵، ص۳۵۷؛ خوارزمی، مقتل الحسین(ع)، ج۱، ص۱۹۹.
  219. ابن‌اعثم، الفتوح، ج ۵، ص۳۷؛ بلاذری، انساب الاشراف، ج۲، ص۷۸.
  220. محمد بن جریر الطبری، تاریخ الأمم و الملوک (تاریخ الطبری)، ج ۵، ص۲۵۳- ۲۵۴.
  221. دینوری، اخبار الطوال، ص۲۳۸.
  222. النمازی الشاهرودی، مستدرکات علم رجال الحدیث، ج۶، ص۳۱۵؛ السید ابراهیم موسوی زنجانی، وسیلة الدارین فی انصار الحسین، ص۱۸۵.
  223. المحلی، الحدائق الوردیه فی مناقب الائمة الزیدیه، ج۱، ص۲۱۰.
  224. النمازی الشاهرودی، مستدرکات علم رجال الحدیث، ج۱، ص۵۳۳.
  225. السماوی، ابصار العین فی انصار الحسین(ع)، ص۱۹۱.
  226. ابن‌شهرآشوب، مناقب آل ابیطالب، ج۴، ص۱۱۳؛ حمید بن احمد المحلی، الحدائق الوردیه فی مناقب الائمة الزیدیه، ج۱، ص۲۱۰.
  227. عبد الرزاق الموسوی المقرم، مقتل الحسین(ع)، صص۲۴۱-۲۴۲.
  228. ابن شهرآشوب، مناقب آل ابیطالب، ج۴، ص۱۱۳.
  229. ابن اعثم کوفی، الفتوح، ج۵، ص۱۰۹؛ خوارزمی، مقتل الحسین(ع)، ج۱، ص۲۱؛ ابن‌شهر آشوب، مناقب آل ابیطالب، ج۴، ص۱۰۳.
  230. المحلی، الحدائق الوردیه فی مناقب الائمة الزیدیه، ج۱، ص۲۱۰.
  231. شیخ طوسی از او با نام قاسط بن عبدالله نام می‌برد. شیخ طوسی، رجال، ص۱۰۴.
  232. السماوی، ابصار العین فی انصار الحسین(ع)، ص۲۰۰.
  233. السماوی، ابصار العین فی انصار الحسین(ع)، صص۱۹۰-۱۹۲.
  234. محمد بن جریر الطبری، تاریخ الأمم و الملوک (تاریخ الطبری)، ج۵، ص۳۵۴؛ ابن اثیر، الکامل فی التاریخ، ج۴، ص۲۱
  235. المحلی، الحدائق الوردیه فی مناقب الائمة الزیدیه، ج۱، ص۲۱۰؛ ابن شهرآشوب، مناقب آل ابیطالب، ج۴، ص۱۱۳.
  236. دانشنامه پژوهه پژوهشکده باقر العلوم(ع)، دانشنامه امام حسین(ع)، مدخل یاران امام حسین(ع).
  237. محمد بن جریر الطبری، تاریخ الأمم و الملوک(تاریخ الطبری)، ج۵، ص۴۲۲؛ ابن‌اثیر، الکامل فی التاریخ، ج۴، ص۶۰.
  238. سید بن طاوس، اللهوف فی قتلی الطفوف، ص۱۳۵؛ ابن‌نما حلی، مثیر الاحزان، ص۷۸.
  239. بلاذری، انساب الاشراف، ج۳، ص۱۹۱؛ محمد بن جریر الطبری، تاریخ الأمم و الملوک(تاریخ الطبری)، ج۵، ص۴۳۲.
  240. محمد بن جریر الطبری، تاریخ الأمم و الملوک (تاریخ الطبری)، ج۵، ص۴۵۳. بلاذری از او با نام عزرة بن بطان و ابن اثیر از او با نام عروة بن بطان ثعلبی نام برده است. (بلاذری، انساب الاشراف، ج۳، ص۲۰۴؛ ابن‌اثیر، الکامل فی التاریخ، ج۴، ص۷۹.)
  241. ر. ک. دانشنامه پژوهه پژوهشکده باقر العلوم(ع)، دانشنامه امام حسین(ع)، مدخل قاتلان امام حسین(ع).
  242. امین، أعیان الشیعه، ج۲، ص۳۱۸.
  243. محمد بن جریر طبری، تاریخ الأمم و الملوک (تاریخ الطبری)، ترجمه، ج۶، ص۶۶؛ ابن اثیر، الکامل فی التاریخ، ترجمه، ج۴، ص۲۴۴.
  244. مسعودی، مروج الذهب و معادن الجوهر، ترجمه ابوالقاسم پاینده، ج۲، ص۸۹.
  245. محمد بن جریر طبری، تاریخ الامم و الملوک، ج۵، ص۵۲۴.
  246. محمد بن جریر طبری، تاریخ الأمم و الملوک(تاریخ الطبری)، ترجمه، ج۶، ص۶۶؛ ابن اثیر، الکامل فی التاریخ، ترجمه، ج۴، ص۲۴۴.
  247. محمد بن جریر طبری، تاریخ الأمم و الملوک(تاریخ الطبری)، ج۶، ص۶۶-۶۸؛ ابن اثیر، الکامل فی التاریخ، ج۴، ص۲۴۴-۲۴۶.
  248. ابن اثیر، الکامل فی التاریخ، ترجمه، ج۴، ص۲۶۴.
  249. بلاذری، کتاب جمل من انساب الاشراف، ج۶، ص۶۲۴-۶۲۶ و ج۷، ص۷۰؛ مسعودی، مروج الذهب و معادن الجوهر، ج۳، ص۲۹۸.
  250. بلاذری، انساب الاشراف، ج۶، صص۳۹۸-۴۰۰؛ محمد بن جریر الطبری، تاریخ الأمم و الملوک(تاریخ الطبری)، ج۶،صص۴۵-۵۶؛ دانشنامه جهان اسلام، مقاله ربیعه و مضر، ستار عودی؛ مرکز دائره المعارف بزرگ اسلامی، مقاله بنی ربیعه، لیلا خسروی.
  251. ابن اعثم، الفتوح، ج۳، ص۳۱۸.
  252. عمر رضا کحاله، معجم قبائل العرب،ج۲، ص۷۲۷.
  253. بهادر قیم، مسعود و لی زاده، نقش و عملکرد قبیله عبدالقیس در روند تحولات سیاسی جهان اسلام، ص۱۴۵-۱۴۶.
  254. شیخ مفید، الإختصاص، ص۱۲۱.
  255. بلاذری، انساب الاشراف، ج۲، ص۳۵۴
  256. یوسفی غروی، موسوعة الیوسفی، ج۵، ص۵۱۷.
  257. دائرة المعارف تشیع، مقاله بنی عبدالقیس، عبدالحسین شهیدی، ج۳، ص۴۷۹
  258. یعقوبی، تاریخ، ج۲، ص۲۷۲؛ محمد بن جریر الطبری، تاریخ الأمم و الملوک(تاریخ الطبری)، ج۵، ص۶۱۴؛ سمعانی، الانساب، ج۸، ص۲۰۴؛ ابن‌خلدون، تاریخ، ج۲، ص۳۶۱-۳۶۲.
  259. محمد بن جریر الطبری، تاریخ الأمم و الملوک(تاریخ الطبری)، ج۷، ص۳۴۴-۳۴۵؛ ابن‌خلدون، تاریخ، ج۲، ص۳۶۲؛ مرکز دائره المعارف بزرگ اسلامی، مقاله بنی ربیعه، لیلا خسروی.
  260. ابو عبیده، دیوان النقائص: نقائص جریر و الفرزدق، ج۱، ص۱۰۶-۱۰۷، ج۲، ص۱۳۹-۱۴۰؛ بلاذری، کتاب جمل من انساب الاشراف، ج۶، ص۱۷.
  261. مسعودی، التنبیه و الاشراف، ص۳۰۸-۳۰۹؛ حمیری، الروض المطار فی خبر الاقطار، ص۵۳۷.
  262. مسعودی، مروج الذهب و معادن الجوهر، ج۳، ص۳۰۶.
  263. ابوعبیده، دیوان النقائص: نقائص جریر و الفرزدق، ج۲، ص۱۵۵-۱۵۶؛ بلاذری، کتاب جمل من انساب الاشراف، ج۶، ص۷۹-۸۰.
  264. مسعودی، مروج الذهب و معادن الجوهر، ج۳، ص۳۰۹؛ حمیری، الروض المطار فی خبر الاقطار، ص۱۵۵.
  265. بلاذری، فتوح البلدان، ص۴۱۴-۴۱۶.
  266. نرشخی، تاریخ بخارا، ص۷۳.
  267. محمد بن جریر الطبری، تاریخ الأمم و الملوک(تاریخ الطبری)، ج۷، ص۳۰۶-۳۰۷ و ۳۳۷-۳۳۹.
  268. دانشنامه جهان اسلام، مقاله ربیعه و مضر، ستار عودی.
  269. محمد بن جریر الطبری، تاریخ الأمم و الملوک(تاریخ الطبری)، ج۶، ص۵۱۱ و ج۷، ص۳۰-۳۱، ۳۰۶- ۳۰۸.
  270. برای آگاهی بیشتر، نک‍: علی، مقاله «دور قبیلة ربیعة فی تاریخ العراق فی العصر الاموی»، سراسر مقاله.
  271. ابن قتیبه، الامامه و السیاسه، ج۲، ص۱۵۶؛ اخبار الدولة العباسیه، ص۲۰۳-۲۰۴.
  272. محمد بن جریر الطبری، تاریخ الأمم و الملوک(تاریخ الطبری)، ج۷، ص۴۱۷-۴۲۰.
  273. دانشنامه جهان اسلام، مقاله ربیعه و مضر، ستار عودی؛ مرکز دائره المعارف بزرگ اسلامی، مقاله بنی ربیعه، لیلا خسروی.
  274. خلیفة بن خیاط، طبقات، ص۲۴۳؛ رازی، الجرح و التعدیل، ج۳، ص۵۶۵.
  275. شیخ طوسی، رجال، ص۶۶؛ ابن ماکولا، اکمال الکمال، ج۴، ص۳۸۳.
  276. ابن عبد البر، الاستیعاب فی معرفة الصحابه، ج۲، ص۷۱۷؛ خویی، معجم رجال الحدیث، ج۹، ص۳۷۸.
  277. ابن عبد البر، الاستیعاب فی معرفة الصحابه، ج۱، ص۳۶۶؛ ابن اثیر، اسد الغابة فی معرفة الصحابه، ج۱، ص۵۲۱.
  278. ابن سعد، الطبقات الکبری، ج۶، ص۸۴.
  279. ابن شهر آشوب، مناقب آل أبی طالب، ج۳، ص۹۰.
  280. ابن عبد البر، الاستیعاب فی معرفة الصحابه، ج۱، ص۹۱.
  281. قلقشندی، صبح الاعشی فی صناعة الانشاء، ج۱، ص۲۹۳؛ ابن‌حبیب، اسماء المغتالین من الاشراف، ص۱۷۹-۱۸۰، ۱۸۵؛ نیز نک‍: شنتمری، اشعار الشعراء الستة الجاهلیین، ج۲، ص۳-۱۵.
  282. مفضل ضبی، امثال العرب، ص۱۲۲؛ قلقشندی، صبح الاعشی فی صناعة الانشاء، ج۱، ص۲۹۳.
  283. مفضل ضبی، امثال العرب، ص۸۷-۹۲، ابن قتیبه، المعارف، ص۶۰۵؛ ابوالفرج اصفهانی، الاغانی، ج۵، ص۳۴-۶۴.
  284. ابوالفرج اصفهانی، الاغانی، ج۲۴، ص۹۳.
  285. ابن کلبی، نسب معد و الیمن الکبیر، ج۱، ص۲۳، ۲۷-۲۸؛ ابن عبد ربه، العقد الفرید، ج۳، ص۳۱۳-۳۱۴.
  286. ابن کلبی، نسب معد و الیمن الکبیر، ج۱، ص۳۰، ۳۹، ۹۶-۹۷، ۱۰۷؛ ابن عساکر، تاریخ مدینه دمشق، ج۵، ص۲۵۴-۲۵۵.
  287. دانشنامه جهان اسلام، مقاله ربیعه و مضر، ستار عودی.
  288. سمعانی، الانساب، ج۸، ص۳۷۶؛ ثقفی کوفی، الغارات، ج۲، ص۹۴۵.
  289. سمعانی، الانساب، ج۸، ص۱۶۱-۱۶۳.
  290. ابن قتیبه، المعارف، ص۲۱۰؛ ابن‌حجر، الاصابه فی تمییز الصحابه، ج۸، ص۱۱۳.
  291. تستری، قاموس الرجال، ج۱۲، ص۳۴۳.
  292. ابن حزم، جمهرة انساب العرب، ص۲۹۳.
  293. ابوالفرج، الاغانی، ج‏۴، ص۲۶۱-۲۶۳؛ قمی، تاریخ قم، ص۴۸۳.
  294. دانشنامه جهان اسلام، مقاله ربیعه و مضر، ستار عودی؛ مرکز دائره المعارف بزرگ اسلامی، مقاله بنی ربیعه، لیلا خسروی.
  295. شیخ طوسی، رجال، ص۱۲۶؛ نجاشی، رجال، ص۱۰.
  296. شبستری، الفائق فی رواة و اصحاب الامام صادق(ع)، ص۳۴۴.
  297. شیخ طوسی، رجال، ص۱۵۰.
  298. نجاشی، رجال، ص۲۴.
  299. شیخ طوسی، رجال، ص۳۲۴.
  300. شیخ طوسی، رجال، ص۲۷۰.
  301. نجاشی، رجال، ص۱۳۱؛ تفرشی، نقد الرجال، ج۱، ص۳۶۷.
  302. شیخ طوسی، رجال، ص۱۸۰؛ ابن داود، رجال، ص۷۳.
  303. شیخ طوسی، رجال، ص۱۹۰.
  304. نجاشی، رجال، ص۱۷۵.
  305. نجاشی، رجال، ص۱۶۶.
  306. نجاشی، رجال، ص۲۳۳.
  307. تفرشی، نقد الرجال، ج۴، ص۴۱۸.
  308. شیخ طوسی، رجال، ص۳۵۱.
  309. نجاشی، رجال، ص۲۸۳.
  310. خویی، معجم رجال الحدیث، ج۸، ص۱۵۹.
  311. نجاشی، رجال، ص۲۱۸.
  312. تستری، قاموس الرجال، ج۹، ص۱۰.
  313. شیخ طوسی، رجال، ص۳۷۸؛ ابن داود، رجال، ص۱۸۷.
  314. شیخ طوسی، رجال، ص۳۹۲.
  315. امین، اعیان الشیعه، ج۴، ص۵۶۵
  316. علی کورانی عاملی، سلسلة القبائل العربیة فی العراق، ج۳، ص۴۷-۹۲.