زهد در اخلاق اسلامی

از امامت‌پدیا، دانشنامهٔ امامت و ولایت

نسخه‌ای که می‌بینید، نسخهٔ فعلی این صفحه است که توسط Ali (بحث | مشارکت‌ها) در تاریخ ‏۴ نوامبر ۲۰۲۳، ساعت ۱۰:۳۱ ویرایش شده است. آدرس فعلی این صفحه، پیوند دائمی این نسخه را نشان می‌دهد.

(تفاوت) → نسخهٔ قدیمی‌تر | نمایش نسخهٔ فعلی (تفاوت) | نسخهٔ جدیدتر ← (تفاوت)

مقدمه

  • زهد، ملکه‌ای است که انسان را قادر می‌سازد تا از تعلّقات و مشاغل دنیوی بریده، و حلال و حرام دنیا، کم و زیاد آن، و خلاصه هیچ یک از اجزاء آن، او را به خود مشغول ندارد.
  • در برخی از روایات، به این مطلب به این گونه اشاره شده است، که چون از ائمه هدی (ع) درباره زهد سؤال می‌شد، پاسخ میدادند: "زهد در دو جمله از قرآن کریم بیان و تفسیر شده است: ﴿لِكَيْلَا تَأْسَوْا عَلَى مَا فَاتَكُمْ وَلَا تَفْرَحُوا بِمَا آتَاكُمْ[۱][۲]

مراتب زهد

  • مراتب گوناگون زهد را، اخلاق‌پژوهان به اسامی‌ای چند خوانده‌اند. این مراتب، در روایات و نیز در کلمات دانشمندان این علم، به تفصیل آمده است. ما در اینجا به‌گونه خلاصه به این مراتب اشاره می‌کنیم:

زهد واجب

  • منظور از این نوع از زهد، آن است که آدمی از تعلّقات حرام دنیا رهائی یابد. دوری از ثروت، ریاست، شهوات جنسی و دیگر خواستنی‌هائی که در شمار محرّمات است، در این نوع از زهد قرار می‌گیرد.
  • این نوع از زهد، در حقیقت گونه‌ای از ملکه عدالت است؛ چرا که با تحصیل آن ملکه، انسان می‌تواند از تمامی محرّمات دوری گزیند. کسی که به ملکه زهدِ واجب زینت یابد، در روایات به‌ عنوان زاهدترین مردمان خوانده شده است. امام صادق (ع) در این رابطه می‌فرمایند:"با ورع‌ترین مردمان، کسی است که چون در مقابل عملی شبهه‌ناک قرار گرفت، توقّف کرده آن را انجام ندهد؛ عابدترین مردمان، کسی است که اعمال واجب خود را به انجام رساند؛ زاهدترین مردمان، کسی است که حرام را ترک گوید؛ پرتلاش‌ترین مردم، کسی است که گناهان را ترک کند"[۳][۴].

زهد سلامت

  • منظور از این اصطلاح، آن است که آدمی قادر بر ترک مکروهات و مشتبهات باشد، به‌گونه‌ای که به این دو نیز، همچون محرّمات بی‌میل بوده به سوی آنها گرایش نیابد.
  • این نوع از زهد، برای تمامی سالکان کوی کمال لازم است. چه تخلّق به اخلاق الهی، تنها با عبور از این مرحله ممکن می‌شود. سرّ این نکته نیز، در آن است که گرفتن مهار نفس، با غوطه‌ور شدن در موارد مشتبه و مکروه ممکن نمی‌نماید. معصومان (ع) در احادیثی چند به این مطلب اشاره داشته‌اند؛ در این شمار است سخن پیامبر اکرم (ص):"تمامی امور، یا حلال واضح، و یا حرام واضح، و یا مواردی هستند که حلال و حرام بودن آن‌ها روشن نیست. هرکس این موارد مشتبه را ترک کند، از حرام‌ها نیز نجات می‌یابد؛ و هرکس موارد مشتبه را ترک نکند، نادانسته محرّمات را انجام داده به هلاکت خواهد رسید"[۵] و نیز سخن امیرالمؤمنین (ع): "گناهان، سرزمین‌های ممنوعه خداوندند. هرکس به آن‌ها نزدیک شود، احتمال دارد که ناخواسته در آن وارد شود" [۶][۷].

زهد کفاف

  • زهد کفاف، آن است که آدمی بتواند هر آنچه بیش‌تر از حدّ لازم از زندگی اوست را، ترک کند. بدین ترتیب انسان تنها به حدّ لازم زندگی اکتفا کرده، از هر آنچه بیشتر از این حدّ است، گریزان می‌باشد.
  • مؤمنان در شماری از روایات، به تحصیل این مرتبه از زهد نیز ترغیب شده‌اند. در باب کفاف از "کافی" شریف، این گونه احادیث به تفصیل نقل شده است[۸].

زهد حلال

  • این مرحله، برتر از مرحله پیشین است؛ به این ترتیب که انسان با به‌دست آوردن این مرحله، می‌تواند حتّی از خواستنی‌های حلال نیز صرف‌نظر کرده، تنها به حدّ واجب از لوازم زندگی مادّی اکتفا ورزد.
  • به این نوع از زهد نیز، در شماری از روایات اهل بیت (ع) اشاره شده است. به این روایت بنگرید:امام صادق (ع) فرمودند: "تمامی خیر و خوبی در خانه‌ای نهاده شده، و کلیدش را زهد در دنیا قرار داده‌اند. ایشان (ع) ادامه دادند: پیامبر اکرم (ص) فرمودند: هیچ کس شیرینی ایمان را در قلبش نمی‌چشد، تا آنکه برایش تفاوتی نکند که چه کسی از دنیا بهره‌مند می‌شود. آنگاه امام صادق (ع) افزودند: شیرینی ایمان بر قلب‌های شما حرام شده است، تا آنگاه که زهد نسبت به دنیا را به‌دست آورد"[۹][۱۰].

زهد نفس

  • منظور از زهد نفسْ آن است، که آدمی از نفس خود نیز روی گردان بوده نفس خود و هواهای نفسانی خود را نیز نبیند؛ بلکه هوای نفس او در اراده حضرت حق فانی شده او را-همچون مرده‌ای که میان دو دست غسّال به این سو و آن سو می‌افتد-اراده‌ای جز از اراده او- جلَّ وعلا! - نباشد. اهل عرفان این مرتبه را "فناء" می‌نامند. این مرتبه نیز در شماری از روایات به توضیح گرفته شده است.
  • اخلاق‌پژوهان مسلمان، از زهد نسبت به آخرت نیز یاد کرده‌اند. آنان برای این مرحله از زهد اهمیّت بسیاری قائل شده، آن را توجّه تام به حضرت حق دانسته‌اند. این توجّه به گونه‌ای است که گذشته از دنیای بی‌ارزش، حتّی از لذّات اخروی نیز غفلت شده قلب انسان تنها به حضرت حق توجّه یابد و بس.
  • کسی که به این مرحله بسیار دشوار دست یابد، می‌تواند معنای سخن امیرالمؤمنین (ع) را دریابد که: "خدایا! تو را نه از ترس آتشت و نه به‌واسطه طمع در بهشتت عبادت نکردم، بلکه تو را شایسته عبادت یافتم که به عبادتت پرداختم" [۱۱][۱۲].
  • قرآن کریم نیز در برخی از آیات خود، به این مقام اشاره فرموده است؛ در این شمار است: ﴿يَا أَيَّتُهَا النَّفْسُ الْمُطْمَئِنَّةُ ارْجِعِي إِلَى رَبِّكِ رَاضِيَةً مَرْضِيَّةً فَادْخُلِي فِي عِبَادِي وَادْخُلِي جَنَّتِي[۱۳]. و نیز: ﴿إِنَّ الْمُتَّقِينَ فِي جَنَّاتٍ وَنَهَرٍ فِي مَقْعَدِ صِدْقٍ عِنْدَ مَلِيكٍ مُقْتَدِرٍ[۱۴].
  • این مرتبه - که سخت رفیع بوده تنها دست‌یاب انگشت‌شماری از مردمان در هر روزگار خواهد شد- در شمار درجات محبّت الهی قرار دارد. ما از فضیلت محبّت در این کتاب سخن داشته‌ایم؛ از این رو در اینجا به تکرار آن مطلب نپرداخته خواننده گرامی را به آن فصل ارجاع می‌نمائیم[۱۵].
  • بر اساس آنچه گذشت، در می‌یابیم که ملکه زهد عبارت است از مساوی بودن وجود دنیا و عدم آن، به نزد کسی که این ملکه را به‌دست آورده است. این‌چنین کس، اگر دنیا را به‌دست آورد از آن خوشحال نخواهد شد، و اگر آن را از دست بدهد بدان اندوهگین نخواهد گشت. پیامبر اکرم (ص) نیز در اشاره به همین مطلب فرموده‌اند: "برای زاهد، تفاوتی ندارد که دنیا نصیب چه کسی شود" [۱۶][۱۷].
  • برخی از اهل دل نیز که با بهره‌گیری از احادیث اهل بیت (ع)، بر آن رفته‌اند که: "دنیا و هر آنچه در آن است، مانند زمین و کرم‌ها و حشراتی است که در آن است"[۱۸] درست دریافته و نیکو گفته‌اند!. از این رو، کسانی که زهد را "کراهت از دنیا و دشمن داشتن آن" دانسته‌اند، سخن به صواب نگفته‌اند!؛ چه خودِ ناخوش‌داشتن نیز در شمار دل مشغولی‌های دنیائی است، حال آنکه نمی‌سزد که زاهد جز از حضرت حق دل مشغولی دیگری داشته باشد. * آری! زاهدان از دنیا گریزانند، امّا دل خود را حتّی به فرار از آن نیز مشغول نمی‌نمایند. شاید فرمایش امام معصوم (ع): "دنیا مردار است و آنانکه در طلب آنند، سگان می‌باشند"[۱۹]؛ نیز، اشاره به همین مطلب داشته باشد. چه در مقابل سگان، شیرمردان عرصه توحیدند که نه به دنیا، که حتّی به گریز از آن نیز توجّهی نمی‌کنند!.
  • غزالی را در این مقام سخنی شیرین است. سخن او -با تقریر ما-چنین است: "آنکه دنیا را ناخوش می‌دارد به همان دنیا مشغول شده است، همان‌گونه که آنکه به دنیا میل و رغبت دارد، به آن مشغول است؛ چه هر چه مشغولیّت به غیر خداوند متعال باشد، حجابی است که بنده را از خدا محجوب می‌دارد، و هیچ حجابی بین انسان و خداوند به‌جز پرداختن تو به غیر او - جلَّ وعلا! - نیست. و تو در حالت بغض دنیا همچنان به نفس خویشتن و خواست‌های آن مشغولی، از این رو در این حالت هم از خداوند محجوبی، همان گونه که در حالت دوست داشتن خود و امیال خود در حجابی. و هیچ تفاوتی میان این دو حالت نیست، چرا که در هر حال مشغول بودن به دیگری، دل مشغولی است، که انسان را از خداوند باز می‌دارد. مثال این مطلب، آن است که عاشق در مجلسی که در آن هم رقیب حضور دارد و هم معشوق، نگران رقیب بوده از معشوق به رقیب بپردازد؛ این شرک و دوبینی است، همان‌گونه که اگر به نفرت از رقیب نیز مشغول شود و از معشوق روی بگرداند، همین بُغض از رقیب نیز شرک در عشق است؛ هرچند شرک در این مورد کمتر از شرک در مورد پیشین است"[۲۰]. کوتاه سخن آنکه زهد عبارت است از فراغت از تمامی تعلّقات دنیائی، هرچند آن تعلّق، ناخوش داشتن خود دنیا باشد[۲۱].
  • این درجه، از چنان فضیلتی برخوردار است که خداوند در مدح آن، در قرآن کریم سخنی رانده است که از مرتبه مدح نیز فراتر است: ﴿فِي بُيُوتٍ أَذِنَ اللَّهُ أَنْ تُرْفَعَ وَيُذْكَرَ فِيهَا اسْمُهُ يُسَبِّحُ لَهُ فِيهَا بِالْغُدُوِّ وَالْآصَالِ * رِجَالٌ لَا تُلْهِيهِمْ تِجَارَةٌ وَلَا بَيْعٌ عَنْ ذِكْرِ اللَّهِ[۲۲]. مراد از این آیه، آن است که هیچ چیزی اینان را از یاد خداوند باز نمی‌دارد. از این رو می‌توان گفت که در این آیه، خرید و فروش تنها از باب مثال ذکر شده است؛ و به همین خاطر در آیه‌ای دیگر، ثروت و فرزندان را جایگزین آن فرموده است: ﴿لَا تُلْهِكُمْ أَمْوَالُكُمْ وَلَا أَوْلَادُكُمْ عَنْ ذِكْرِ اللَّهِ[۲۳]؛ چه هیچ چیزی بیش از این دو انسان را به دنیا مشغول نمی‌سازد[۲۴].
  • گریز از دام دنیا که آدمی به آن فریفته نشود، تنها برای انگشت‌شماری از مردان مرد حاصل می‌شود؛ که خداوند نفس آنان را رهائی بخشیده از این دامگه رهایشان می‌سازد. این رهائی تنها به‌وسیله مجاهدات شرعی و ریاضت‌های دینی میسّر است، که با کاشتن نهال زهد در دل، و سپس آبیاری آن ممکن می‌گردد؛ تا سرانجام این درخت مبارک در قلب به ثمر رسیده، آدمی را به بالاترین مقامات قرب حضرت حق واصل نماید: ﴿يَا أَيُّهَا النَّاسُ إِنَّ وَعْدَ اللَّهِ حَقٌّ فَلَا تَغُرَّنَّكُمُ الْحَيَاةُ الدُّنْيَا وَلَا يَغُرَّنَّكُمْ بِاللَّهِ الْغَرُورُ[۲۵]. اینکه اهل دل همچون برّه‌ای که از گرگ گرسنه فرار می‌کند، از دنیا گریزانند، به‌خاطر همین تهدیدی است که در این آیه شریفه و ده‌ها نمونه مشابه آن، ذکر شده است[۲۶].

مراتب زهد

بر اساس روایت‌های معصومین (ع)، زهد مراتبی دارد، به گونه‌ای که همراه با بالا رفتن درجه زهد در انسان، مرتبه معنوی او نیز بالا می‌رود و مراتب زهد با مراتب دیگر فضیلت‌های اخلاقی هماهنگ و مرتبط است. به طور کلی، می‌توان سه مرتبه اصلی برای آن در نظر گرفت:

تزهُّد

امیر مؤمنان علی (ع)، نخستین مرتبه زهد را چنین معرفی می‌کند: «أَوَّلُ الزُّهْدِ التَّزَهُّدُ»؛ «شروع زهد، پذیرش آن و خود را به زهد زدن است»[۲۷]؛ یعنی فرد باید در مرحله نخست و پس از تصمیم‌گیری جدی برای زاهد شدن، مانند زاهدان حقیقی رفتار و خود را به زهد مجبور کند تا به تدریج به این کار خو بگیرد و تزهد، وی را به سوی زهد کشاند. امیر کلام، علی (ع) در کلامی زیبا می‌فرماید: «اَلتَّزَهُّدُ يُؤدِّى إِلَى الزُّهْدِ»؛ «خود را به زهد واداشتن، به زهد می‌انجامد»[۲۸].[۲۹].

زهد در حرام

مرتبه دوم زهد این است که انسان در برابر حرام‌های الهی از خود زهد نشان دهد. این مرتبه برای زاهد مقامی اندک است. با این حال، تا این مرحله پیموده نشود، هیچ‌گونه پیشرفت معنوی در زندگی انسان رخ نمی‌دهد. دوری و بی‌میلی به حرام‌های الهی، نقطه شروع دست‌یابی به زهد حقیقی است. حضرت محمد (ص) درباره این مرتبه از زهد می‌فرماید: «لَا زُهْدَ كَالزُّهْدِ فِي الْحَرَامِ...»؛ «هیچ نهادی [از نظر قدرت تأثیر و اهمیت] مانند زهد در حرام‌ها نیست»[۳۰]. تا زمانی که اثری از حرام در زندگی انسان وجود داشته باشد، نام زاهد بر وی صادق نیست و تزهدی که در مرتبه نخست بیان شد، باید از تزهد در حرام‌ها آغاز شود.[۳۱].

زهد در حلال

پس از پیمودن مراحل نخستین زهد، انسان می‌تواند با کوشش و بالا بردن معرفت خود، به زهد در حلال‌های الهی برسد و در عین حال که از سنت پیامبر خدا و اهل بیت (ع) پیروی می‌کند، به حلال‌ها نیز که هیچ منعی برای استفاده از آنها ندارد، بی‌اعتنا باشد و برای دل‌کندن از آنها به رنج نیفتد. پیامبر گرامی اسلام درباره این مرتبه از زهد چنین فرمود: «طُوبَى لِمَنْ... زَهِدَ فِيمَا أُحِلَ لَهُ‌»؛ «خوشا به حال کسی که در آنچه بر وی حلال است، زهد ورزد»[۳۲]. زهد در حلال، در مال و ثروت، در شهرت، در قدرت و مقام و در لذت‌های شهوانی حلال تحقق می‌یابد. کسی که به این حلال‌ها بی‌اعتنا باشد و بود و نبود و کم و زیاد شدن هر یک از آنها وی را خوشحال با ناراحت نکند، زاهد در حلال‌هاست.

پس از رسیدن به مرتبه سوم، زهد حقیقی در فرد شکل می‌گیرد، ولی خود این مرتبه می‌تواند به مراتبی در ونی تقسیم شود و تا بی‌نهایت ادامه یابد. نمونه‌هایی از مراتب بالای زهد در سخنان ارزشمند پیامبر گرامی عبارتند از: پیامبر اکرم (ص) می‌فرماید: «زاهد‌ترین مردم کسی است که قبر و بلا را فراموش نکند و از بهترین زینت دنیا چشم بپوشد و نعمت باقی را بر نعمت فانی ترجیح دهد و فردا را جزو عمر خویش حساب نکند و خود را در ردیف مردگان شمارد»[۳۳].

از ابوذر غفاری نیز نقل شده است از رسول خدا (ص) پرسیدم: ای رسول خدا! زاهدترین مردم کیست؟ حضرت فرمود: «کسی که... چیز‌های فانی و گذرا را برای رسیدن به چیز‌های ماندنی (ابدی) ترک کند.»..[۳۴].[۳۵].

آثار زهد در دنیا و آخرت

زهد، از جمله پایه‌های اخلاق اسلامی است و آثار و برکات فراوانی در دنیا و آخرت دارد. تحقیق کامل درباره آثار زهد که از مهم‌ترین مراحل تکامل انسانی است، امری دشوار است. با این حال، با مطالعه سخنان نورانی پیامبر اکرم (ص)، می‌توان به برخی آثار اصلی و مهم این مقام معنوی دست یافت که عبارتند از:

شناخت معایب دنیا و درمان آن

مقصود از دنیاشناسی، شناخت حقیقت دنیا، مقایسه آن با آخرت و شناخت دردهای دنیوی و ریشه و درمان آن است. تنها کسی می‌تواند به کوچک بودن دنیا و بی‌ارزشی آن در مقایسه با آخرت پی ببرد و در دنیا راه و چاه را به خوبی باز شناسد که به این دنیا دلبستگی نداشته باشد. انسان وابسته به دنیا، اگرچه قصد دنیا‌شناسی داشته باشد، از آنجا که خود در درون آن گرفتار است، توان این شناخت را نخواهد داشت. از این‌رو، رسول اکرم (ص) در سفارش به ابوذر، این ثمره مهم زهد را چنین یادآور می‌شود: «ای ابوذر! هیچ بنده‌ای در دنیا زهد نورزید، مگر آنکه خدا وی را بر کاستی‌های دنیا و درد و درمان آن آگاه ساخت».[۳۶].[۳۷].

عاقبت به خیری

عاقبت به خیری و با ایمان سالم به جهان باقی وارد شدن، آرزوی هر انسان دین‌داری است. از آثار زهد این است که در پرتو بی‌علاقگی به دنیا، گناهان انسان کمتر می‌شود و همین عامل، زمینه مناسبی برای عاقبت به خیری است. حضرت محمد (ص) درباره این اثر زهد می‌فرماید: «هر که در دنیا اهل زهد باشد... ، خدا وی را با سلامت، از دنیا به سوی منزلگاه همیشگی (بهشت) خارج می‌کند».[۳۸].[۳۹].

آسایش جان و تن

انسان، در کوشش شبانه روزی خود در پی آرامش است و شب و روز برای رسیدن به آسایش و آرامش می‌کوشد، غافل از اینکه تلاش و تکاپو برای دست‌یابی به دنیا، همواره به دوری از آرامش می‌انجامد و تنها راه رسیدن به آرامش، دل‌کندن از دنیاست، نه حرص خوردن برای آن. پیامبر خدا در این باره می‌فرماید: «الزُّهْدُ فِي الدُّنْيَا يُرِيحُ الْقَلْبَ وَ الْبَدَنَ وَ الرَّغْبَةُ فِيهَا تَتْعَبُ الْقَلْبَ وَ الْبَدَنَ» «دل کندن از دنیا، تن و جان را آرام و علاقه به دنیا، تن و جان را خسته می‌کند»[۴۰].[۴۱].

دوستی خدا و مردم (محبوبیت)

امروزه کسب محبوبیت و شهرت به بیماری فراگیر و جهانی تبدیل شده است. بسیاری از افراد برای رسیدن به محبوبیت اجتماعی به کارهای نامعقول دست می‌زنند. همه انسان‌ها دوست دارند در میان مردم وجهه خوبی داشته باشند. پیامبر اکرم (ص) در روایتی، راه کار رسیدن به محبوبیت را زهد معرفی کرده و فرموده است: «به آنچه نزد خداست، مایل باش تا خدا تو را دوست بدارد و از آنچه در دست مردم است، چشم بپوش تا مردم تو را دوست بدارند»[۴۲].[۴۳].

ورع و خداترسی

ورع، به شدت تقوا گفته می‌شود. دست یافتن به ورع، مرحله‌ای والا و دشوار در تکامل انسانی است و به کوشش فراوان و مراقبه و محاسبه نفس نیاز دارد، ولی آنکه زهد ورزد و آن را در جان خود نهادینه کند، به راحتی به ورع دست می‌یابد. بی‌تقوایی، نتیجه تعلق دل‌ها به دنیاست. این تعلق به دنیا زمینه گناه را فراهم می‌کند و چنانچه علاقه به دنیا با زهد از میان برود، زمینه‌های بی‌تقوایی نیز در انسان از بین می‌رود. بر این اساس، خداوند در حدیث معراج به پیامبر اعظم (ص) می‌فرماید: «ای احمد! اگر دوست داری در ورع، بالاتر از همه انسان‌ها باشی، در دنیا زاهد باش و در امر آخرت تلاش کن».[۴۴].[۴۵].

دانش و بصیرت بدون درس خواندن

برخی در پی دانش می‌روند و دانش، به دنبال برخی می‌رود. دانش حقیقی از دیدگاه آیات قرآن و حدیث‌ها، آن است که انسان از دل و با عنایتی الهی به آن دست یابد. چنین دانشی با درس خوانان و مطالعه حاصل نمی‌شود، ولی با زهد ورزیدن به راحتی به دست می‌آید. بر این اساس، پیامبر اعظم (ص) فرمود: «هر که در دنیا زهد ورزد و آرزوهایش را کوتاه کند، خدا دانشی بدون تعلم و هدایتی بدون طلب به او می‌بخشد». [۴۶].

آن حضرت در سخنی دیگر می‌فرماید: «...فَأَذْهَبَ عَنْهُ الْعَمَى وَ جَعَلَهُ بَصِيراً» «هر که زهد ورزد... ، هدایت می‌یابد و کوری (جهل) از او دور می‌شود و صاحب بصیرت می‌گردد»[۴۷].[۴۸].

اثبات حکمت در قلب

حکمت، نعمتی است که خدا به پیامبران بخشیده و آن، رسیدن به مقامی است که عقل انسان کامل می‌شود و قدرت تشخیص حق و باطل در وی به بلوغ می‌رسد و اصول عالی فکر و عمل در او پدیدار می‌گردد. بنابراین، حکمت از نظر علمی و معنوی جایگاه بسیار والایی دارد و خدا آن را به هر کسی نمی‌دهد. رسول اکرم (ص) زهد را راه رسیدن به گوهر گران‌بهای حکمت معرفی می‌کند و می‌فرماید: «مَنْ زَهِدَ فِي الدُّنْيَا أَثْبَتَ اللَّهُ الْحِكْمَةَ فِي قَلْبِهِ‌، وَ أَنْطَقَ بِهَا لِسَانَهُ» «هر که در دنیا زهد ورزد، خدا حکمت را در جانش آشکار و زبانش را با آن گویا می‌سازد».[۴۹].[۵۰].

چشیدن شیرینی ایمان

همان‌گونه که امور مادی، لذت و خوشی خاص خود را دارند، مسائل معنوی نیز از شیرینی و لذت ویژه‌ای برخوردارند، ولی همان‌گونه که بیمار نمی‌تواند از مزه و لذت خوراک به خوبی بهره‌مند شود، کسی که از بیماری دل و روح رنج می‌برد، نمی‌تواند لذت‌های معنوی را احساس کند. اگر کسی بخواهد لذت ایمان و نماز و معنویت را درک کند، نخست باید علاقه به دنیا را در دل خود بمیراند و زاها شود. پیامبر اعظم (ص) در این باره می‌فرماید: «لَا يَجِدُ الرَّجُلُ حَلَاوَةَ الْإِيمَانِ فِي قَلْبِهِ حَتَّى لَا يُبَالِيَ مَنْ أَكَلَ الدُّنْيَا» «انسان، شیرینی ایمان را در قلب خود احساس نمی‌کند، مگر اینکه به خوردنی‌ها بی‌تفاوت باشد».[۵۱].[۵۲].

رسیدن به مقام نبوت

از دیدگاه قرآن، پیامبران، بالاترین انسان‌ها و جانشینان خدا هستند. برای رسیدن به تمام نبوت به شرایطی نیاز است که هر انسانی توان کسب این شرایط را ندارد. از جمله شرایط و پیش نیاز‌های رسیدن به پیامبری، زهد است. بنابراین، یکی از آثار زهد، رسیدن به مقام پیامبران است. رسول اکرم (ص) در این باره می‌فرماید: «مَا اتَّخَذَ اللَّهُ نَبِيّاً إِلَّا زَاهِداً»؛ «خدا هیچ پیامبری را برنگزید مگر اینکه زاهد بود»[۵۳].[۵۴].

آسان شدن مصیبت‌ها

هر که به مقام زهد دست یابد، حوادث دنیا چه خوشی‌ها و چه مصیبت‌ها در روح بلند او اثر نخواهد گذاشت و بی‌علاقگی به دنیا موجب می‌شود مصیبت‌هایی مانند فقر، مرگ عزیزان، بیماری‌های جسمی و مانند آن را به آسانی تحمل کند. پیامبر خدا در این باره می‌فرماید: «مَنْ زَهِدَ فِي الدُّنْيَا هَانَتْ عَلَيْهِ الْمُصِيبَاتُ‌» «هر که زهد ورزد، مصیبت‌های روزگار بر وی آسان می‌شود»[۵۵].[۵۶].

خودشناسی

خودشناسی، از جمله بزرگ‌ترین مراحل تکامل انسانی در اسلام است و خداوند در قرآن کریم، ما را به دلیل غفلت از آن توبیخ می‌کند و می‌فرماید: ﴿وَفِي أَنْفُسِكُمْ أَفَلَا تُبْصِرُونَ[۵۷] و در آیه‌ای دیگر می‌فرماید: ﴿أَوَلَمْ يَتَفَكَّرُوا فِي أَنْفُسِهِمْ[۵۸].

بر همین اساس، خودشناسی زمینه‌ای برای رشد و خداشناسی است، چنانکه رسول خدا (ص) می‌فرماید: «مَنْ عَرَفَ نَفْسَهُ فَقَدْ عَرَفَ رَبَّهُ»؛ «هر که خود را شناخت، پس همانا خدا را شناخت»[۵۹]. یکی از آثار مهم زهد در دنیا، رسیدن به این مقام است. بی‌میلی به دنیا موجب می‌شود ذهن و دل انسان راحت باشد و به آسانی به خود بیندیشد و با فارغ شدن از جهان خارج، به درون خود سفر کند و در کوچه‌های دل به بررسی و شناخت خویش همت گمارد. این کار عیب‌ها را به تدریج نمودار می‌سازد و انسان برای درمان آنها در پی چاره می‌گردد. پیامبر اعظم (ص) در این باره چنین می‌فرماید: «مَا زَهِدَ عَبْدٌ فِي الدُّنْيَا... بَصَّرَهُ عُيُوبَهَا» «هر که در دنیا زهد ورزد، خدا او را بر عیب‌هایش آگاه می‌سازد»[۶۰].[۶۱].

کوتاه کردن آرزو

آرزوهای دور و دراز دنیوی، موجب دوری از حقیقت، زندگی در خیال و اوهام، سستی در کار و تلاش و استفاده از راه‌های حرام برای رسیدن به این آرزوها می‌شود، در حالی که زهد در دنیا و پرهیز از علاقه به لذت‌های دنیوی، این آرزوها را از بین می‌برد. پیامبر گرامی اسلام می‌فرماید: «فَمَنْ زَهِدَ فِي الدُّنْيَا قَصُرَ أَمَلُهُ فِيهَا وَ تَرَكَهَا لِأَهْلِهِ» «هر که در دنیا زهد ورزد، آرزوهایش درباره دنیا کوتاه می‌شود و دنیا را به اهل دنیا وامی‌گذارد»[۶۲].[۶۳].

آثار روحی و اخلاقی زهد

رویش حکمت و علم درونی

از فلسفه‌های مهم و آثار برجسته صفات پسندیده اخلاقی به طور عام، و زهد به طور خاص، این است که با رشد زهدگرایی در انسان و خشکاندن محبت دنیا و زخارف آن، زمینه رشد احساسات پاک و اندیشه‌های تابناک و عواطف ملکوتی در سرزمین دل فراهم می‌شود. پاک شدن دل از آلودگی محبت به دنیا و آزاد شدن فطرت انسانی، جوشش علم درونی را میسر می‌سازد. با نفی دنیا از صفحه دل، حقیقت ظهور می‌کند و همان طور که با اربعین مخلصانه، حکمت بر زبان انسان جریان می‌یابد[۶۴]، زهد حقیقی نیز حکمت را بر قلب و زبان زاهد جاری می‌سازد: دیو چو بیرون رود، فرشته درآید. پیامبر فرمود: «هرگاه دیدید به کسی زهد در دنیا عطا شده است، به او نزدیک شوید = همنشین او شوید؛ زیرا چنین کسی حکمت القا می‌کند»[۶۵]. از امام صادق (ع) نیز نقل شده است: هر آن‌که در دنیا زهد ورزد، خداوند حکمت را در قلبش مستقر، و بر زبان او جاری می‌سازد و عیوب دنیا، مرض و درمان آن را به وی نشان می‌دهد[۶۶].

امیرمؤمنان (ع) فرمود: «الزُّهْدُ أَسَاسُ الْيَقِينِ‌»[۶۷]؛ «زهد پایه یقین است». همچنین فرمود: آن‌که در دنیا زهد ورزد و از خواری آن بی‌تاب نشود و برای عزت آن رقابت نکند، خداوند بدون هدایت خلق، رهنمای او است و بدون آموزش، به وی علم می‌آموزد و حکمت را در دلش جای می‌دهد و بر زبانش جاری می‌سازد[۶۸].[۶۹]

ژرف‌نگری به دنیا و توجه به آخرت

از انواع حکمتی که بر قلب و زبان زاهد جاری می‌شود، نوع بینش او به دنیا و عیوب آن است. آن‌که با دید عبرت به دنیا بنگرد، عیوب دنیا را می‌بیند و از دام او به دور می‌ماند. فرمود: «ازْهَدْ فِي الدُّنْيَا يُبَصِّرْكَ اللَّهُ عَوْرَاتِهَا وَ لَا تَغْفُلْ فَلَسْتَ بِمَغْفُولٍ عَنْكَ»[۷۰]؛ «در دنیا زهد بورز تا خداوند بدی‌ها و زشتی‌های آن را به تو نشان دهد و غفلت مکن؛ چنان که از تو غفلت نمی‌شود».

انسان بریده از دنیا و بی‌رغبت به آن، به آخرت توجه می‌کند. از جمله آثار زهد که انبیا انسان‌ها را به سبب آن به زهد ترغیب کرده‌اند، تخلیه قلب برای آخرت است[۷۱]. نشانه رغبت به آخرت، زهد در دنیا است[۷۲]؛ چراکه دنیا و آخرت متضاد هستند و توجه به هر یک، انسان را از دیگری دور می‌سازد.[۷۳]

سهولت عمل به دین

برخی خُلق‌ها افزون بر پسندیده بودن، زمینه عمل برای برخی امور خیر را نیز فراهم می‌سازد. حضرت فرمود: «دانش، شما را به فرمان‌های الهی راهنما است و زهد، راه رسیدن به آن را سهل می‌کند»[۷۴]. نیز فرمود: «إِنَّ مِنْ أَعْوَانِ الْأَخْلَاقِ عَلَى الدِّينِ الزُّهْدَ فِي الدُّنْيَا»[۷۵]؛ «زهد در دنیا، یاورترین اخلاق برای دین است». با ترویج زهد که در مقابل حب دنیا قرار دارد، اجرای فرمان‌های الهی ساده‌تر می‌شود و افراد از رذایل اخلاقی به دور می‌مانند. زهد در دنیا، منبع فیاض حصول به فضایل اخلاقی و اغراض انبیای الهی است.[۷۶]

آزادگی روح و غنای نفس[۷۷]

انسان به طور فطری به تصاحب و تملک اشیا و بهره‌مندی از آنها میل دارد؛ ولی چون می‌بیند بهره‌مندی از اشیا به همان نسبت که در بیرون او را مقتدر ساخته است، در درون، ضعیف، زبون، مملوک و برده خویش می‌سازد، در مقابل این بردگی طغیان می‌کند و زهد می‌ورزد. آزادی از قید تعلق خاطر و دلبستگی نداشتن به نعمت‌های دنیا، همت عارفان است. این آزادی و آزادگی فقط به نفی دلبستگی درونی محدود نمی‌شود. رشته‌هایی که آدمی را وابسته، ذلیل، ضعیف، عاجز و زبون می‌سازد، فقط از ناحیه قلب و تعلقات قلبی نیست. خوگیری‌های جسمی و روحی به وضعیت اضافی و مصنوعی که در ابتدا برای زیباتر کردن و رونق بخشیدن به زندگی یا برای کسب قدرت و قوت بیش‌تر پدید می‌آید و بعد صورت طبیعت ثانوی به خود می‌گیرد- هرچند مورد تعلق قلبی نباشد، بلکه مورد نفرت هم باشد - رشته‌های قوی‌تری برای اسارت انسان به شمار می‌رود و بیش از تعلقات قلبی، آدمی را زبون می‌سازد. دلبستگی نداشتن، شرط لازم آزادگی است؛ ولی رسیدن به مراتب بالای زهد و وارستگی روحی فقط با نفی تعلق قلبی رخ نمی‌دهد؛ بلکه لازم است شخص به برداشت حداقل از نعمت‌ها عادت کند و از عادت به مصرف زیاد بپرهیزد.

از ویژگی‌های برجسته پیامبر این بود که با هزینه‌ای اندک زندگی خود را به سر می‌برد. ویژگی کم‌خرجی و بسنده کردن به کم‌ترین مصرف ممکن، صفتی اختیاری است که شخص با امکان بهره‌برداری بیش‌تر، به جهت تعارض این بهره‌مندی با نعمت‌های بسیار عالی‌تر که همان وارستگی و عدم دل‌بستگی ظاهری و باطنی است، از آن چشم می‌پوشد. البته بسنده کردن به حداقل مصرف، به معنای اکتفا به حداقل تولید نیست؛ بلکه زهد هیچ منافاتی با تولید فراوان و در حد ممکن ندارد و زاهد برای اطاعت از دستور الهی در تولید نیازمندی‌های بندگان خدا، تمام تلاش خود را باید به کار گیرد و مازاد بر مصرف زاهدانه‌اش را انفاق یا پس‌انداز کند و در جهت تولید بیش‌تر از آن بهره ببرد و محصول آن را در راهی که موجب خشنودی خداوند است، صرف نماید؛ چنان که علی (ع) چنین بود. ایشان در مصرف به کم‌ترین میزان بسنده می‌کرد، ولی در تأمین نیازهای بندگان خدا از هیچ کوششی دریغ نمی‌ورزید[۷۸]. البته نباید پنداشت که منظور، نفی تعلق ظاهری پس از نفی تعلق قلبی است؛ وگرنه این امر، موجب زهد ظاهری و قشری خواهد شد که آثار خطرناکی را در پی دارد.

با توجه به تأثیر شگرف زهد در قیود زندگی، در رفتار اولیای الهی حساسیت بسیاری درباره این بخش از زهد، افزون بر زهد درونی، وجود دارد. فقط با احراز این فضیلت است که انسان می‌تواند سبکبار و سبکبال، زندگی کند و در نبرد همیشگی با شیطان پیروز شود. این عادت‌ها ممکن است فردی یا قیود اجتماعی، رسوم عرفی در معاشرت‌ها، لباس پوشیدن و امثال آن باشد. تاکنون کدام رهبر مذهبی یا سیاسی با ناز پروردگی، منشأ تحول در جهان شده است؟ حتی وابستگی کم به امور ظاهری، رمز توفیق ملت‌ها در مصاف با دشمنان آنها است. امیرمؤمنان می‌فرماید: «الدُّنْيَا دَارُ مَمَرٍّ لَا دَارُ مَقَرٍّ وَ النَّاسُ فِيهَا رَجُلَانِ رَجُلٌ بَاعَ فِيهَا نَفْسَهُ فَأَوْبَقَهَا وَ رَجُلٌ ابْتَاعَ نَفْسَهُ فَأَعْتَقَهَا»[۷۹]؛ «دنیا گذرگاه است، نه قرارگاه، و مردم در آن دو دسته‌اند: برخی خود را می‌فروشند و برده می‌شوند و خویشتن را تباه می‌سازند، و برخی خود را می‌خرند و آزاد می‌سازند».

خطاب‌های بسیار حضرت امیرالمؤمنین (ع) به دنیا، همه در مواردی است که حضرت در نفی استفاده از ظاهر دنیا به اصحاب و یاران خود نهیب می‌زند، نه فقط در نفی تعلق قلبی؛ مانند: از من دور شو. افسارت را بر دوشت انداختم و از چنگال‌های درنده‌ات خود را نجات دادم و از دام‌های گسترده‌ات رها شدم. هرگز ذلیل و رام تو نمی‌شوم. تو را سه طلاقه کردم که امکان رجوع در آن نیست. اگر دنیا به صورت انسانی در می‌آمد، حدود الهی را بر آن جاری می‌ساختم[۸۰].

زهد وقتی به استفاده کم از نعمت‌ها سرایت کند، گاهی با صفت قناعت جمع می‌شود. شاید به همین جهت، وقتی حضرت مطالبی را درباره زهد مطرح می‌کند، در کنار آن، موارد قناعت و اکتفا به مقدار کفاف را نیز بیان می‌دارد. ما در این جا سیره حضرت را بیان می‌کنیم و برای پرهیز از تکرار، از ذکر آنها در بحث قناعت خودداری می‌ورزیم.

در نامه به عثمان بن حنیف که گناه بزرگش شرکت در میهمانی اشراف بود، آمده است. آگاه باشید که رهبر شما از دنیا به دو لباس کهنه و دو قرص نان بسنده کرده است. شما بر آن توانا نیستید؛ ولی می‌توانید مرا بر پرهیزگاری و کوشش در راه حق و عفت و استواری، یاری دهید. سوگند به خدا! از دنیای شما، طلایی ذخیره نکرده و از غنایم آن زری نیندوخته‌ام و برای لباس کهنه‌ام جایگزینی قرار نداده‌ام،... و اگر می‌خواستم، راه رسیدن به عسل پاکیزه و مغز گندم و لباس ابریشمی را می‌دانستم؛ ولی دور است که هوا و هوس بر من غلبه کند و حرص مرا به انتخاب غذاها وادارد و شاید در حجاز یا یمامه کسی باشد که به قرص نانی امیدوار نیست و سیر شدن را به یاد ندارد... سوگند یاد می‌کنم به ذات خدا که نفس خویش را چنان ورزیده سازم و گرسنگی دهم که به قرص نانی و اندک نمک قناعت ورزم و آن را مغتنم شمارم. همانا آن قدر بگریم که آب چشمم بخشند. آیا شتران در چراگاه سیر شوند و بخسبند و گوسفندان در صحراها سیر شوند و آرام گیرند و علی نیز شکم خود را سیر کند و در بستر خود بیارامد؟ چشم علی روشن باد که پس از عمری به چارپایان اقتدا کند. خوشا به حال آن‌که فرایض الهی را انجام دهد و سختی‌ها را تحمل کند و شب از خواب بپرهیزد و آن‌گاه که خواب حمله می‌آورد، زمین را فرش و دست خود را بالش قرار دهد و در زمره ذاکران الهی درآید.... ای پسر حنیف! تقوای الهی پیشه کن و به چند قرص نان باید بسنده کنی تا از آتش رها گردی[۸۱].

در گزارشی آمده است که برای حضرت فالوده آوردند. امام به خوبی و پاکیزه بودن آن نگاه کرد، انگشت در آن فرو برد و در آورد، آن را مزه کرد و چیزی از آن نخورد و فرمود: حلال و پاکیزه است و حرام نیست؛ ولی خوش ندارم نفسم را به چیزی که عادت نداده‌ام، عادت دهم. پیامبر را به یاد آوردم که از این نخورد، من هم کراهت دارم از آن بخورم[۸۲].

همچنین آورده‌اند که حضرت روزه بود و برای افطار به جگر کباب شده میل داشت تا با نان نرم بخورد. امام حسن (ع) هم غذا را تهیه کرد، اما هنگام افطار، فقیری به منزل آمد.

امیر مؤمنان (ع) فرمود: فرزندم غذا را به فقیر بده تا در قیامت در نامه ما خوانده نشود که لذات بهشتی را در زندگی دنیا از بین بردید و از لذات دنیایی برخوردار و دل‌باخته آن بودید[۸۳]. حضرت درباره پوشش ساده می‌فرمود: «به خدا سوگند که بر این لباس چندان پینه زدم که از دوزنده آن شرمنده شدم»[۸۴].

امام صادق (ع) می‌فرمود: از هر دو کاری که برای خدا بود و به علی (ع) روی می‌آورد، او سخت‌تر را بر می‌گزید. در زمان حکومت، از دسترنج خود که از مدینه فرستاده می‌شد، استفاده می‌کرد. غذای خود را در توبره‌ای قرار می‌داد و بر آن گره و مهر می‌زد تا به آن چیزی نیفزایند. چه کسی زاهدتر از علی (ع) در دنیا وجود دارد؟[۸۵]. امیرمؤمنان (ع) می‌فرمود: «اگر مثل پیامبر رفتار نکنم، می‌ترسم به او ملحق نشوم»[۸۶].

وقتی نان جو خشک را در شیر می‌ریخت و می‌خورد و خشکی نان به قدری بود که با زانو آن را می‌شکست، یکی از یاران به خادمه‌اش گفت: چرا از آرد الک شده برای او نان تهیه نمی‌کنید؟ گفت: از ما پیمان گرفته که برایش از آرد الک شده نان فراهم نسازیم. وقتی حضرت متوجه گفت‌وگوی آنها شد، گفت: «پدر و مادرم فدای آن‌که تا آخر عمر، سه روز پشت سرهم از نان گندم نخورد و آرد نان را الک نکرد»[۸۷]. مقصود او پیامبر بود.

از موارد پیش‌گفته به دست می‌آید که حضرت برای اقتدا به سیره رسول خدا (ص) و انبیای پیشین چون موسی و عیسی و داوود[۸۸] و به سبب عظمت روح خود، بی‌آلایشی روح را فقط به مرحله قلبی محدود نکرد؛ بلکه در ظاهر هم عدم دلبستگی را جلوه‌گر ساخت و زهد را در عالی‌ترین مرتبه به خلق جهان نشان داد[۸۹]. فرمود: «آن‌که زهد را در دنیا پیشه سازد، خود را آزاد، و پروردگارش را خشنود خواهد کرد»[۹۰].[۹۱]

ایثار[۹۲]

از فلسفه‌های زهد، ایثار و مقدم داشتن دیگران بر خود و به سختی افتادن برای آسایش دیگران است. زاهد، ساده و بی‌تکلف و در کمال قناعت زندگی می‌کند و بر خود سخت می‌گیرد تا دیگران را به آسایش برساند. آن‌چه را دارد، به نیازمندان می‌بخشد؛ زیرا دل او آن‌گاه به نعمت‌های جهان دست می‌یازد که دیگر انسان نیازمندی وجود نداشته باشد. لذت او در آسایش دیگران است و برای آسایش دیگران هر سختی را بر خود هموار می‌سازد. ایثار بزرگ خاندان عترت و نزول سوره «هل اتی»، از مصادیق بارز این عمل است. هر قدر نیازمند در جامعه بیش‌تر باشد، این ویژگی در اولیای الهی بیش‌تر جلوه‌گر می‌شود؛ از این رو، در مدینه پیامبر، خاندان عترت و صحابه راستین ایثارگر بودند؛ ولی در زمان‌های امامان بعد به جهت وضعیت متفاوت جامعه، این امر کم‌تر نقل شده است. حضرت امیر (ع) از دسترنج خود هزار برده را آزاد کرد. آن‌گاه که لباس می‌خرید، بهترین را به غلام خود می‌داد. شب‌ها به فقیران غذا می‌رساند و اموال و باغ‌های خود را که در مدینه احداث کرده بود، وقف عموم کرد[۹۳].[۹۴]

همدردی با نیازمندان و محرومان[۹۵]

مستمند و محروم هرگاه در اطراف خود، افراد مرفه و توان‌گر را ببیند، رنجش دو چندان می‌شود. برای انسان سخت است که ببیند دیگران در نعمت به سر می‌برند و او از ضروریات زندگی نیز محروم است. در جامعه‌ای که توان‌گران در مقابل محرومان قرار می‌گیرند، اولیای الهی و مردان دین، احساس مسئولیت می‌کنند. آنان در گام نخست، در صدد تغییر وضعیت بر می‌آیند و بر گرسنگی گرسنگان و پرخوری ستم‌گران سکوت روا نمی‌دارند. در مرحله بعد، با ایثار دارایی خود در صدد ترمیم نابسامانی هستند. اگر در این جهت هم نتوانستند نیاز نیازمندان را برطرف سازند، با آنها همنشین می‌شوند و در بهره‌مندی از نعمت‌ها حال آنها را مراعات می‌کنند و با شرکت عملی در غم آنها بر زخم‌های دلشان مرهم می‌گذارند. همدردی زاهد، برای ضعیفان تسکین خاطر می‌آورد. این همدردی برای همگان پسندیده است؛ ولی برای والیان و پیشوایان که اسوه و نمونه مردم هستند، اهمیت و لزوم بیش‌تری دارد. زندگی زاهدانه علی (ع) در دور خلافت جلوه‌ای خاص یافت. آن‌گاه که شخصی به او اعتراض کرد چرا ما را از زهد نهی می‌کنی؛ ولی خود لباس کهنه و... می‌پوشی؛ فرمود: «وَيْحَكَ إِنِّي لَسْتُ كَأَنْتَ إِنَّ اللَّهَ تَعَالَى فَرَضَ عَلَى أَئِمَّةِ الْعَدْلِ أَنْ يُقَدِّرُوا أَنْفُسَهُمْ بِضَعَفَةِ النَّاسِ كَيْلَا يَتَبَيَّغَ بِالْفَقِيرِ فَقْرُهُ‌»[۹۶]؛ «وای بر تو! من مانند تو نیستم. خداوند بر پیشوایان دادگر واجب کرده که زندگی خود را با طبقه ضعیف تطبیق دهند تا رنج فقر بر مستمندان سخت نیاید».[۹۷]

شکیبایی و تحمل مصیبت‌ها

حضرت، ایمان را بر چهار پایه صبر، یقین، عدل و جهاد، و صبر را بر چهار شعبۀ شوق، ترس، زهد، و انتظار قرار می‌دهد و می‌فرماید: «آن‌که زهد ورزد، مصیبت‌ها بر او آسان می‌شود»[۹۸]. مصیبت‌های روزگار با فقدان نعمت یا عزیزان شخص یا چیزی که شخص از آن بهره‌مند است، پدید می‌آید. خداوند می‌فرماید: ما به طور قطع، شما را با ترس و گرسنگی و کمبود و نقصان مال و جان و ثمر = فرزند می‌آزمایم و ای پیامبر! صابران را بشارت ده؛ آنان که وقتی مصیبتی به ایشان می‌رسد، می‌گویند: ما از خداییم و به سوی او بازخواهیم گشت[۹۹].

انسان زاهد که وجود و فقدان نعمت‌ها برایش تفاوت ندارد، نه بر رفتن نعمت تأسف می‌خورد و نه بر وجود آن شاد می‌شود؛ بنابراین، مصیبت برای او دردناک نخواهد بود؛ زیرا دلبستگی نداشته است. شاید بتوان حدیث «الزُّهْدُ فِي الدُّنْيَا الرَّاحَةُ الْعُظْمَى‌»[۱۰۰]؛ «زهد در دنیا آسایش بزرگ است» و نیز حدیث «اگر زاهد باشید، از سختی‌های دنیا رهایی می‌یابید و در آخرت رستگار می‌شوید»[۱۰۱] را بر همین امر حمل کرد.[۱۰۲]

متانت و بی‌نیازی از مردم

زاهد به سبب بی‌توجهی به امور دنیا، دست نیاز به سوی کسی نمی‌گشاید و در عمل، با خواسته‌های خود مخالفت و بر هوس‌های خود نظارت می‌کند؛ به همین جهت، وقار خود را از دست نمی‌دهد. دنیاخواهی، آبروریزی را در پی دارد و شخص را بی‌شخصیت جلوه می‌دهد؛ زیرا زهد ثروت است و آن‌که زاهد شد، فقیر نمی‌شود: «الزُّهْدُ ثَرْوَةٌ»؛«لم یفتقر من زهد»[۱۰۳].[۱۰۴]

آثار اجتماعی زهد

ترویج فرهنگ و هنجارهای دینی

همان‌گونه که در بحث آثار اخلاقی زهد گفته شد، گسترش زهد و بی‌رغبتی به دنیا باعث می‌شود حب دنیا، که رأس خطاها و نابهنجاری‌های فردی و اجتماعی است، از بین مردم زدوده شود و در عوض، حب آخرت که منشأ خیرات است، جایگزین شود و افراد به امور معنوی توجه بیش‌تری کنند. حضرت فرمود: «بهترین اخلاق برای یاری دین، زهد در دنیا است»[۱۰۵]. آن‌گاه که زهد در فرد اثر گذاشت، آثار آن در رفتار اجتماعی او جلوه می‌کند و پذیرش فرهنگ دینی برای افراد بی‌رغبت به دنیا آسان می‌شود.[۱۰۶]

جلب محبت مردم

زاهد به جهت عدم تمایل به نعمت‌های دنیایی و بی‌نیازی از دارایی مردم، در بین آنان محبوب می‌شود. پیامبر فرمود: «ازْهَدْ فِيمَا عِنْدَ النَّاسِ يُحِبَّكَ النَّاسُ‌»[۱۰۷]؛ «در آن‌چه مردم دارند، زهد بورز تا تو را دوست داشته باشند». حاکم مسلمانان که با زهد خود در حد افراد ضعیف زندگی می‌کند، قلوب عموم جامعه را به سمت خود می‌کشاند و آرامش را به جامعه تزریق می‌کند. حضرت فرمود: خداوند مرا پیشوای مردم قرار داد و بر من واجب کرد که در مورد خودم و غذا و آشامیدنی و پوشاکم چون محرومان بر خود سخت گیرم تا فقیر، به فقر و سادگی من اقتدا کند، و توان‌گری، توان‌گران را به سرکشی نکشاند. بر عکس، حاکمی که به دارایی مردم و اموال عمومی طمع دارد، مورد بغض آنها قرار می‌گیرد[۱۰۸].[۱۰۹]

امنیت و آرامش جامعه

از خواص مهم فضایل اخلاقی آن است که تعارض درونی و بیرونی را رفع می‌کند. اهل حق، اهل سلم و یک‌رنگی، و اهل دنیا، اهل تفاخر، تکاثر، تفرقه و نزاعند و شیطان که محبت دنیای نکوهیده را ترویج می‌کند، درصدد ایجاد نزاع میان مؤمنان است[۱۱۰]. مجموعه صفات نکوهیده، باعث اختلاف، تعارض و نزاع بین انسان‌ها می‌شود و محبت دنیا ریشه این صفات ناپسند است[۱۱۱]. بنابراین، دل کندن از دنیا و دیدن حقیقت آن، ریشه‌های تعارض بین انسان‌ها را می‌زداید. دنیا چون جیفه‌ای است که گرگ‌ها برای تصاحب آن نزاع می‌کنند و بر هم خشم می‌گیرند و قوی‌تر ضعیف‌تر را از پای در می‌آورد[۱۱۲]. زهد در مقابل آن، موجب آرامش خاطر و دوری از نزاع‌ها می‌شود. نزاع در جوامع، احزاب و گروه‌ها، از شیطان است.[۱۱۳]

تقویت روحیه آزادی و استقلال در جامعه

گاه جوامع به سبب برخورداری از برخی امکانات دنیایی و رفاه عمومی حاضر می‌شوند به هر قرارداد ننگینی که استقلال و آزادی آنها را به مخاطره می‌اندازد، تن دهند و دولت‌های قدرتمند از همین فرصت استفاده کرده، مطامع خود را به دست می‌آورند. زهد، بی‌نیازی را در پی دارد و جامعه را از بیگانگان بی‌نیاز می‌سازد و سبب می‌شود که روی پای خود بایستد. آن‌که به دنیا محبت دارد، از فشار و تهدید نظامی به هراس می‌افتد و برای رهایی خود، به هر ذلتی تن می‌دهد؛ ولی آن‌گاه که جامعه بر مقاومت اصرار ورزد و عزت جاودان را بر بهره‌مندی کوتاه ترجیح دهد، جامعه عزت به دست آورده، آزادی و استقلال خود را حفظ خواهد کرد.[۱۱۴]

آثار اقتصادی زهد

به جهت اشتراک برخی آثار زهد با قناعت، در این جا مختصری از آثار اقتصادی را مطرح می‌کنیم و در بحث قناعت و خاتمه نوشته حاضر، با گستردگی بیش‌تری به آن خواهیم پرداخت. نکته مهمی که در مورد زهد باید در نظر گرفت، تفاوت مهم زهد اسلامی با رهبانیت مسیحی است[۱۱۵] و شاید همین مشابهت ظاهری باعث شده است تا گاهی از دستورهای اخلاقی اسلام برداشت‌هایی نادرست صورت گیرد.

زاهد به جهت دلبستگی معنوی به حقیقت، به مظاهر دنیا بی‌اعتنا است. این بی‌اعتنایی، در قلب و شهود تحقق می‌یابد؛ اما او را به رهبانیت و ترک دنیا نمی‌کشاند و از اجتماع جدا نمی‌کند. زاهد آخرت‌گرا و جامعه‌گرا است؛ ولی راهب آخرت‌گرا و جامعه‌گریز است. راهب در برداشت از دنیا، انتخاب همسر، فرزندآوری و کسب روزی را تحقیر می‌کند؛ ولی زاهد آن را وظیفه می‌داند. زاهد و راهب هر دو تارک دنیایند؛ ولی دنیایی که زاهد رها می‌کند، سرگرم شدن به تنعم، تجمل، تمتعات و کمال مطلوب دانستن آنها است، و دنیایی که راهب ترک می‌کند، کار، فعالیت و تعهد و مسئولیت اجتماعی است. زاهد، دنیا و آخرت را جدا از همدیگر نمی‌بیند؛ بلکه دنیا را مزرعه آخرت می‌داند و می‌کوشد تا در زندگی این جهان، ملاک‌های آخرتی را داشته باشد و تعهدات و فعالیت‌های این دنیا را با ایمان و تقوا و طهارت انجام دهد؛ بنابراین، زاهد چون علی (ع) است که کم‌ترین کار او تولید فراوان و کسب ثروت و رساندن آن به نیازمندان است. زاهد در پی بازده زیاد عمر، و مصرف و برداشت کم می‌رود. او می‌داند که بهره‌مندی بیش‌تر از دنیا، بازده او را کاهش می‌دهد و بر عکس، پرهیز از برداشت و برخورداری، گوهر او را صفا و جلا می‌بخشد، فکر و اراده او را نیرومندتر می‌کند و خلاقیت‌های او را شکوفا می‌سازد. او خود را حیوان پرواری نمی‌بیند که برداشت بیش‌تر را کمال خود بداند؛ بلکه چون اسب مسابقه است که باید زواید بدن خود را از بین ببرد و تمرین کند تا برای حضور در مسابقه آمادگی یابد. زهدی که پیش از این به آن پرداختیم می‌تواند آثار اقتصادی ذیل را در برداشته باشد:

  1. تولید فراوان، مصرف کم و پس‌انداز فراوان و مازاد مصرف؛
  2. بهره‌برداری از مازاد مصرف در جهت انفاق و کمک مالی به فقیران و نیازمندان، و وقف اموال برای نیازهای عمومی؛
  3. پرهیز از مصرف تجملی، و اجتناب از اسراف و تبذیر اموال شخصی و عمومی؛
  4. مصرف اندک زمامداران و مسئولان جامعه از بیت المال و حفظ اموال عمومی با الگو بودن برای دیگر ارکان حکومت.[۱۱۶]

آثار دنیا زدگی و دوری از زهد

دوری از خدا

بزرگ‌ترین بلایی که می‌تواند دامن‌گیر انسان شود، دوری از خداست. انسان مؤمن همواره می‌کوشد به خدا نزدیک شود تا در پرتو این نزدیکی، به امنیت، آرامش و سعادت دست یابد. دنیازدگی، انسان را از یاد خدا غافل و به تدریج، دل وی را از خدا دور می‌کند. بر این اساس، انسان باید بکوشد هر چه دانش، جایگاه و امکاناتش بیشتر می‌شود، علاقه‌اش را به دنیا کمتر کند؛ زیرا نزدیکی دل به دنیا، به دوری از خدا می‌انجامد. پیامبر اکرم (ص) می‌فرماید: «مَنْ أَرَادَ فِي الْعِلْمِ رُشْداً فَلَمْ يَزْدَدْ فِي الدُّنْيَا زُهْداً لَمْ يَزْدَدْ مِنَ اللَّهِ إِلَّا بُعْداً» «هر که علمش افزون شود و بر بی‌رغبتی‌اش به دنیا افزوده نگردد، دوری‌اش از خدا بیشتر شود»[۱۱۷].[۱۱۸].

مردن دل

زنده نگه داشتن دل و وارد شدن به محشر با دلی روشن و سرشار از ایمان، شرط ورود به بهشت است. خداوند در قرآن کریم در این باره از زبان حضرت ابراهیم (ع) می‌فرماید: ﴿...إِلَّا مَنْ أَتَى اللَّهَ بِقَلْبٍ سَلِيمٍ[۱۱۹]. بنابراین، انسان باید همواره نگهبان دل باشد تا مبادا بیمار شود یا بمیرد. از عوامل دل‌مردگی، دنیازدگی و هم‌نشینی با دنیازدگان است. امام صادق (ع) از پدر بزرگوارش به نقل از پیامبر اعظم (ص) می‌فرماید: «چهار چیز است که دل را می‌میراند: گناه بر روی گناه؛ بسیاری رابطه و گفت‌وگو با زنان؛ گفت‌وگو با احمق؛ و هم‌نشینی و نشست و برخاست با مردگان. گفته شد: یا رسول الله! مردگان کیستند؟ حضرت فرمود: هر ثروتمند خوش‌گذران».[۱۲۰].[۱۲۱].

اشتباه و گناه

خطا و گناه، آدمی را در لبه پرتگاه دوزخ قرار می‌دهد. دلی که سرشار از محبت دنیا است، همواره در تشخیص درست و غلط در عمل، دچار اشتباه می‌شود؛ زیرا دیدگاه او محدود است و فقط دنیا و خوشی‌های آن را می‌بیند و کسی که دیدگاهی محدود دارد، بسیار اشتباه می‌کند. پیامبر اکرم (ص) می‌فرماید: «حُبُّ الدُّنْيَا رَأْسُ كُلِّ خَطِيئَةٍ»؛ «دنیادوستی، ریشه هر خطا و گناه است»[۱۲۲]. بنابراین، اگر دوستی دنیا چنین پی‌آمدهایی داشته باشد، دنیازدگی و آلوده شدن به آن نتایج بدتری خواهد داشت.[۱۲۳].

نابودی

نابودی حقیقی، نابودی روح انسان است و آنچه روح را نابود می‌کند، خطرناک‌تر از چیزی است که جسم را به نابودی می‌کشاند. از بزرگ‌ترین آثار دنیاطلبی و آلوده شدن به دنیا، نابودی روح و آخرت انسان است. پیامبر اکرم (ص) فرمود: «إِنَّ الدِّينَارَ وَ الدِّرْهَمَ أَهْلَكَا مَنْ كَانَ قَبْلَكُمْ وَ هُمَا مُهْلِكَاكُمْ» «همانا درهم و دینار (ثروت)، آنان را که پیش از شما بودند، نابود ساخت و اگر مواظب نباشید شما را نیز نابود می‌کند»[۱۲۴].[۱۲۵].

افزایش غم و اندوه و حسرت

بسیاری از انسان‌ها برای تأمین خواسته‌ها و شادی‌های خود در پی دنیا هستند تا از این راه غم‌ها را از خود دور سازند؛ غافل از اینکه بزرگ‌ترین عامل غم‌افزایی، خود دنیاست. هر چه میل و علاقه به دنیا در ما شدت گیرد، اندوه‌هایمان افزون‌تر خواهد شد. پیامبر اکرم (ص) در این باره می‌فرماید: «مَنْ أَتْبَعَ بَصَرَهُ مَا فِي أَيْدِي النَّاسِ‌، كَثُرَ هَمُّهُ‌، وَ لَمْ يَشْفِ غَيْظَهُ» «... هر که چشمش در پی دستان مردم باشد (به دارایی‌های دیگران توجه کنید)، اندوهش فراوان می‌شود و دردش درمان نمی‌گردد»[۱۲۶].

ایشان در کلامی دیگر فرمود: «الرَّغْبَةُ فِي الدُّنْيَا تُكْثِرُ الْهَمَّ وَ الْحُزْنَ وَ الزُّهْدُ فِي الدُّنْيَا يُرِيحُ الْقَلْبَ وَ الْبَدَنَ‌» «دنیاخواهی، بر حزن و اندوه می‌افزاید و زهد در دنیا، به قلب و بدن آرامش می‌بخشد»[۱۲۷].[۱۲۸].

کوری و کری دل و عقل

دوست داشتن هر چیز موجب نزدیکی دل انسان به آن می‌شود. این دوستی، انسان را از دیدن و شنیدن دیگر چیزها غافل و توجهش را فقط به چیزی جلب می‌کند که به آن علاقه‌مند است. چنان که پیامبر اکرم (ص) می‌فرماید: «حُبُّكَ لِلشَّيْ‌ءِ يُعْمِي وَ يُصِمُّ»؛ «دوست داشتن هر چیزی انسان را کور و کر می‌کند»[۱۲۹]. این مسئله درباره خدا نیز صادق است. کسی که محبت خدا را در دل جای دهد، علاقه و توجه‌اش به دیگران کمرنگ می‌شود؛ عکس این امر در محبت به دنیا نیز وجود دارد؛ یعنی هر چه محبت انسان به دنیا بیشتر شود، از دیدن و شنیدن حق باز می‌ماند.[۱۳۰].

از بین رفتن دین

دین، با ارزش‌ترین نعمت الهی برای هدایت انسان است و کسی که دین اسلام را می‌پذیرد، از نگاه آیات قرآن و روایات، به سعادت حقیقی و ابدی دست می‌یابد. مهم‌ترین دشمن و آفت دین انسان، دنیاخواهی و علاقه به مال، شهرت و قدرت است. پیامبر اکرم (ص) در این باره می‌فرماید: «ای اباذر! دوستی مال و شرف، دین انسان را از بین می‌برد؛ بدتر از گرگ‌هایی که در آغل گوسفندان داخل شده‌اند و تا صبح آنجا هستند. به راستی چه چیزی از آنها باقی می‌ماند».[۱۳۱].[۱۳۲].

زهد در علم اخلاق

زهد و زاهد در کتاب‌های اخلاق تعریف شده است. ابوعلی سینا می‌گوید: «آن کس که به کالای دنیا و خوشی‌ها و لذایذ آن بی‌رغبتی نشان می‌دهد، زاهدنامیده می‌شود»[۱۳۳]. وی تفاوت زهد زاهد و عارف را چنین بیان می‌کند: زهدی که زاهد دارد، نوعی معامله است، از قبیل فروختن کالای دنیا به کالای آخرت؛ اما زهد عارف، عبارت است از پاک و عاری نگه داشتن خود از هر چیزی که ضمیر را از توجه به حق تعالی باز می‌دارد و نوعی تکبر و بی‌اعتنایی به ما سوی الله محسوب می‌شود[۱۳۴].

خواجه نصیرالدین طوسی زهد را چنین تعریف می‌کند: زهد عدم رغبت است و زاهد کسی باشد که او را بدان چه تعلق به دنیا دارد.... و حصول هر مطلب که به مرگ از او جدا تواند بود، رغبت نبود، نه از سر عجز یا از راه جهل به آن، و نه از جهت غرضی یا عوضی که به او راجع باشد، و هر کس که موصوف به این صفت باشد، زاهد باشد بر وجه مذکور؛ اما زاهد حقیقی کسی باشد که به زهد مذکور، طمع نجات از عقوبت دوزخ و ثواب بهشت هم ندارد؛ بلکه صرف نفس از آن جمله که برشمردیم... او را ملکه باشد[۱۳۵].

غزالی می‌گوید: زهد، بی‌رغبتی به دنیا و رغبت به آخرت است و یا بی‌رغبتی به غیر خدا و رغبت به خدا است. زاهد باید علم یابد که دنیا حقیر است و بدون این علم، بی‌رغبتی به آن شکل نمی‌گیرد.... زاهد کسی است که دنیا به او روی آورد و او توانایی بهره‌گیری از آن را بدون ضرر و کمبود مقام و موقعیت دارد، ولی به علت انس با خدا یا ثواب آخرت، آن را رها می‌سازد[۱۳۶].

در سخنان برخی دیگر از عالمان اخلاق، از جمله ملامحمدمهدی نراقی، زهد به معنای پیشین آمده است[۱۳۷]. او می‌گوید: زهد آن‌گاه تحقق می‌یابد که شخصی توانایی برخورداری از دنیا را داشته باشد و آن را رها سازد و انگیزه ترک دنیا هم پستی و بی‌ارزشی آن در مقایسه با خدا و آخرت باشد، وگرنه صفت زهد تحقق نمی‌یابد[۱۳۸].

با توجه به آن‌چه گفته آمد، اولاً زهد، همان بی‌رغبتی به دنیا و لوازم آن به شمار می‌رود، و این، در حق کسی است که توانایی بهره‌برداری از آن، برایش فراهم باشد. ثانیاً انگیزه شخصی در ترک لذایذ دنیا، میل به آخرت و محبت به خدا است. ثالثاً فقط عدم تمایل قلبی نمی‌تواند زهد را محقق سازد، بلکه این عدم تمایل قلبی در عمل نیز باید به ترک ظاهری منجر شود.[۱۳۹]

اقسام زهد

با توجه به روشن شدن معنای زهد می‌توان تقسیمات گوناگونی را که در کتاب‌های اخلاقی برای آن ذکر کرده‌اند، برای وضوح بیش‌تر مطرح ساخت. زهد را به اعتبار «ذات» و «مرغوب عنه» و «مرغوب لاجله» تقسیم، و برای هر یک درجاتی را ذکر کرده‌اند.

۱. ذات زهد، همان ترک دنیا و بی‌میلی به آن است. گاه انسان با وجود شدت تمایل به دنیا، آن را رها می‌سازد و با مجاهده و مشقت زهد می‌ورزد و گاه با سهولت و میل آن را رها می‌کند؛ زیرا در مقایسه با لذت آخرت، دنیا را حقیر و بی‌ارزش می‌داند و بالاترین درجه آن، این است که به دنیا میل ندارد و با طیب خاطر آن را رها می‌سازد؛ چون آن را بی‌اعتبار می‌داند، نه آن‌که در قیاس با آخرت آن را کم بها بداند.

دنیا در دیدگاه امیرمؤمنان (ع) بی‌ارزش‌تر از استخوان خوک در دست فرد جذامی[۱۴۰] و یا کم‌تر از برگ جویده شده در دهان ملخ است[۱۴۱]. در تعریف حضرت از زهد آمد که اگر به مراتب عالی زهد توانایی ندارید، مراتب پایین آن را که شکرگزاری نعمت و ترک حرام است، هرچند با سختی، از دست ندهید[۱۴۲]. حضرت در سخنان متعددی بین دنیا و آخرت مقایسه و مردم را به زهد در دنیا راهنمایی می‌کند[۱۴۳].

۲. زهد به اعتبار آن‌چه ترک می‌شود نیز درجاتی دارد. گاه زهد در حد واجب است و آدمی محرمات را ترک می‌کند که این مرحله، هر چند نخستین مرتبه است، مشقت بسیار دارد؛ به همین جهت، گاه حضرت در تفسیر زهد فقط به همین بسنده کرده، می‌فرماید: «زهد در دنیا پرهیز از حرام است»[۱۴۴] و یا می‌فرماید: «هیچ زهدی چون زهد در حرام نیست»[۱۴۵]. گاه افزون بر حرام، مشتبهات هم ترک می‌شود که به آن زهد سلامت گویند. ممکن است حدیث بعد، بر این مرحله دلالت داشته باشد: «لَا يَكُونُ الْمُسْلِمُ مُسْلِماً حَتَّى يَكُونَ وَرِعاً وَ لَنْ يَكُونَ وَرِعاً حَتَّى يَكُونَ زَاهِداً وَ لَنْ يَكُونَ زَاهِداً حَتَّى يَكُونَ حَازِماً»[۱۴۶]؛ حضرت برای رسیدن به زهد، حزم و دوراندیشی و احتیاط در بهره‌برداری از متاع دنیا را شرط کرده و آن را زمینه رسیدن به مرحله ورع دانسته است.

مرحله بعد این است که شخص از حلال جز به مقدار لازم بپرهیزد و مقدار لازم را رها نکند. از این مرحله به بعد، شخص در حلال خدا زهد می‌ورزد؛ از مقدار لازم بهره می‌برد، ولی بیش‌تر از آن را مصرف نمی‌کند. حضرت به نوف بکالی می‌فرماید: ای نوف! خوشا به حال زاهدان در دنیا و مشتاقان به آخرت! آنها گروهی هستند که زمین را سفره، خاک آن را نشیمن‌گاه، آب آن را عطر، قرآن را شعار، و دعا را ظاهر خود قرار دادند؛ آن‌گاه دنیا را بر روش مسیح از خود دور ساختند[۱۴۷].

مرحله نهایی آن، این است که از غیر خدا زهد بورزد و بپرهیزد؛ به این معنا که گرچه به حد ضرورت از نعمت‌ها بهره می‌برد، قلب او از دنیا دوری می‌کند و فقط متوجه خداوند است، نه اینکه از مقدار ضرور هم چشم بپوشد و از آن استفاده نکند. حضرت در وصف پیامبر می‌فرماید: دنیا را تحقیر کرد و کوچک شمرد و آن را سبک و بی‌ارزش کرد و می‌دانست که خداوند با اراده خود، دنیا را از او دریغ داشته و به دیگران به سبب حقارت آن داده است. پیامبر با قلب خود از دنیا روی گرداند و یاد او را در دل خود می‌راند و دوست داشت زینت دنیا از چشمان او پنهان باشد تا مبادا از آن لباس فاخر بسازد[۱۴۸].

پیامبر که برترین زاهدان عالم است، طبق روایات، به مقدار ضرورت مصرف، و برای خود و خانواده‌اش، کالاهای مورد استفاده را تهیه می‌کرد؛ ولی در چشم و دل او دنیا و محبت آن جایی نداشت.[۱۴۹]

زهد مثبت و زهد منفی

زهد، گاه از روی صدق و صفا و گاه از سر تظاهر است و محتوایی ندارد. گاه افرادی، عملی را مانند زاهدان انجام می‌دهند، ولی باطن خود را از دنیا دور نکرده‌اند. اینان ریاکارند و آخرت را بدون عمل می‌خواهند. عمل آنان چون عمل عاشقان دنیا است، ولی زبان آنها گفتار زاهدان را ترنم می‌کند. اگر نصیبی از دنیا ببرند، سیر نمی‌شوند و به آن‌چه دارند، قناعت نمی‌ورزند[۱۵۰].

زهد منفی ممکن است با نیت درست، ولی همراه با ناآگاهی از شرایط زهد واقع شود. رفتار پیامبر و اولیای دین در بهره‌مندی اندک از دنیا و نیز آیات و روایات متعدد در ستایش ترک دنیا و نفوذ اخلاق رهبانیت در صدر اسلام، سبب شد تا افرادی زهد را با ترک دنیا به شیوه رهبانیت یکی گرفتند، از زندگی و اجتماع و مردم بریدند و فقط به عبادت روی آوردند، کار دنیا و آخرت را جدا پنداشته، کار و کسب و زندگی در جامعه را با آخرت‌گرایی سازگار ندانستند. این اندیشه در زمان پیامبر در بین گروهی از صحابه رخ نمود و حضرت با نفی رهبانیت در اسلام، با گوشه‌گیری فرد از جامعه به مخالفت برخاست و رهبانیت اسلامی را جهاد در راه خدا دانست. این افراد، مسجدنشین شده، به عبادت می‌پرداختند. برخی به بیداری تمام شب‌ها و بعضی به روزه‌دار بودن همیشگی مصمم شدند و عده‌ای تعهد کردند که از همسران خود جدا باشند. پیامبر با نشان دادن سنت و عمل خود، آنان را برحذر داشت[۱۵۱]. این تفکر در دیگر زمان‌ها نیز وجود داشت و به علل گوناگون گاه افراد، روحیه عزلت و غارنشینی را در خود تشدید می‌کردند یا مهم‌ترین بخش دین را مصرف کم‌تر از مقدار معمول نعمت‌ها می‌دانستند.

از دوره امام صادق (ع) برخورد وی با سفیان ثوری، و از دوره امام رضا (ع) پاسخ حضرت به اعتراض برخی که چرا حضرت از امکانات دنیایی استفاده می‌کند، نقل شده است[۱۵۲]. در زمان حضرت امیرالمؤمنین (ع) نیز این روحیه هم به صورت دروغین و هم به صورت جاهلانه و افراطی وجود داشته است. یکی از یاران امام به نام علاء بن زیاد حارثی که در بصره زندگی می‌کرد، مریض بود و حضرت از او عیادت کرد. وقتی امام خانه بزرگ او را مشاهده کرد، فرمود: وسعت این خانه در دنیا به چه کار می‌آید؟ تو به خانه وسیع در آخرت محتاج‌تری؛ البته می‌توانی از همین خانه وسیع، آخرت را کسب کنی، مهمانی بدهی، صله رحم کنی و حقوق را مراعات و ادا نمایی؛ در این صورت، آخرت را به دست آورده‌ای. علاء (ربیع) از فرصت سود جست و از برادرش عاصم شکایت کرد که خانواده را رها کرده، لباس ساده پوشیده و از دنیا روی برگردانده و باعث ناراحتی خانواده، همسر و فرزندان خود شده است. حضرت فرمود تا او را بخوانند و با ناراحتی به او گفت: ای دشمن نفس خود! شیطان بر تو مسلط شده است. چرا بر خانواده‌ات ترحم نمی‌کنی؟ می‌پنداری خداوند، اموری را برای تو حلال ساخته؛ ولی استفاده از آن را نمی‌پسندد؟ عاصم به رفتار حضرت در پوشش ساده و خوراک غیرلذیذ تمسک کرد. حضرت فرمود: من در مقام امیر جامعه مسئولیتی دارم. خداوند بر حاکمان عدل مقرر فرموده که زندگی خود را در سطح ضعیفان جامعه قرار دهند تا فقر فقیران بر آنها سخت و گران نیاید[۱۵۳].

حضرت، مردم زمانه خود را به پنج گروه تقسیم می‌کند: چهار گروه دنیا طلبند. گروهی مایه فساد و پستی دارند؛ ولی وسیله اظهار آن را ندارند و گروهی دیگر افزون بر ناپاکی درونی، وسیله اظهار آن را نیز دارند و با توان خود به فساد می‌پردازند. گروهی هم دنیا را با عمل آخرت طالبند و آخرت را به عمل دنیا نمی‌جویند. به دین‌داری تظاهر می‌کنند. حیله‌گر و ریاکارند و با عوام فریبی در پی یافتن جایگاهی در اجتماعند و لباس خداپرستی را وسیله گناه قرار می‌دهند. این گروه، زاهدان دروغین هستند. قسم دیگر کسانی‌اند که پستی و ضعف نفس و منقطع بودن از وسیله، آنان را از طلب ریاست دور داشته است. این بی‌حالی، آنان را از رسیدن به آرزوهایشان بازداشته است؛ لذا خود را به قناعت آراسته و به لباس اهل زهد زینت داده‌اند؛ در حالی که هیچ‌گاه از حقیقت زهد برخوردار نیستند. علت زهد گروه اخیر، ناتوانی از کسب دنیا است[۱۵۴].

در مقابل این گروه‌ها که لباس زهد دروغین به تن می‌کنند یا دست‌کم به سبب نادانی به افراط در ترک دنیا می‌افتند، مردان حق هستند که در راه واقعی زهد گام می‌نهند و به جهت معرفت درست، از افراط دوری می‌کنند و دانش و زهد در کنار هم، آنان را از سقوط در منجلاب ریا و افراط حفظ می‌کند. این، همان زهد مثبت است که نه آنان را از زندگی باز می‌دارد و نه به دنیاگرایی آلوده می‌سازد. با بیانی که درباره زاهدان دروغین گفته شد، معنای سخن حضرت که بخشی از مفهوم زهد را کوتاه کردن آرزوها دانست، مشخص می‌شود.[۱۵۵]

عوامل زهد

تحقق زهد در وجود انسان از عوامل بینشی تأثیر می‌پذیرد و بدون تحقق علل وجودی آن، انتظار بهره‌مندی از زهد بیهوده است. تفاوت زهد راستین و دروغین در همین امر است. زهد دروغین، پوسته‌ای تو خالی است که از درون سیراب نمی‌شود و قشری خشک و بی‌ثمر است که به سختی دوام می‌آورد؛ ولی زهد حقیقی بر اثر عوامل وجودی خود شکل گرفته است و همراه با آن دوام خواهد یافت. در سخنان حضرت امیر(ع) نکات بسیاری است که به انسان بصیرت می‌دهد تا مسیر را بشناسد، به بی‌اعتباری دنیا یقین کند و زهد را فرا راه خود قرار دهد. پیش از این گذشت که زهد، مراتبی دارد و در همه مراتب، بریدن از دنیا مورد توجه است. در برخی، رسیدن به حق، و در بعضی، رسیدن به آخرت و غیر آن مطرح است. با استفاده از سخنان حضرت، عوامل زهد را بر می‌شمریم:

۱. جهان‌شناسی و یقین به حقیقت و مبدأ هستی: عامل اصلی زهد، شناخت عالم و کسب یقین درباره آن است. حضرت می‌فرماید: «أَصْلُ الزُّهْدِ الْيَقِينُ وَ ثَمَرَتُهُ السَّعَادَةُ»[۱۵۶]؛ «پایه و اساس زهد، یقین است و نتیجه آن سعادت». حضرت در عبارت دیگر فرمود: «الزُّهْدُ ثَمَرَةُ الْيَقِينِ‌»[۱۵۷]؛ «زهد محصول یقین است». درک انسان از جهان، راهنمای او در زندگی است. اگر آدمی جهان را در همین محدوده مادی عالم مشاهده کند و چیزی جز آن در نظرش نیاید، مطلوب را همین عالم نزدیک می‌بیند و به آن دلبستگی می‌یابد. حضرت می‌فرماید: دنیا، نهایت دید نابینا (کور باطن) است که ماورای آن، چیزی را نمی‌بیند و بینا، دید خود از آن عبور می‌دهد و می‌داند ورای دنیا جایگاه ابدی است. بینا از دنیا دل می‌کند و کور باطن به آن دل می‌بندد. بینا از آن توشه می‌گیرد و نابینا برای آن توشه جمع می‌کند[۱۵۸]. امام صادق(ع) از جمله سخنان خداوند با حضرت موسی را چنین نقل می‌کند: بندگان صالح من، به مقدار دانش خود به من، در دنیا زهد ورزیدند و دیگر مردمان به مقدار جهل خود به من، به دنیا رغبت یافتند[۱۵۹].

زاهد هرچه به حقیقت نزدیک و به آن مشتاق شود از دنیا روی برمی‌گرداند؛ چراکه دل آدمی محبت به دو امر متضاد را باهم برنمی‌تابد. حضرت در سخن دیگری فرمود: «زُهْدُ الْمَرْءِ فِيمَا يَفْنَى عَلَى قَدْرِ يَقِينِهِ بِمَا يَبْقَى‌»[۱۶۰]؛ «زهد انسان در دنیای فانی، به مقدار یقین او به چیزی است که باقی می‌ماند» آن‌چه پایدار است خدا است و یقین کامل به او، زهد در دنیا را در پی دارد؛ البته برخی از این سخنان را می‌توان به یقین به آخرت هم معنا کرد که در ادامه می‌آید. زهد ورزیدن، نیازمند علم در مراتب عالی نیست. حضرت فرمود: «يَسِيرُ الْمَعْرِفَةِ يُوجِبُ الزُّهْدَ فِي الدُّنْيَا»[۱۶۱]؛ «اندکی معرفت، باعث زهد در دنیا می‌شود».

۲. بینش صحیح به معاد و آخرت: در درجه پس از شناخت خداوند، شناخت آخرت و آن‌چه خداوند برای انسان‌های صالح در آن جهان مقدر فرموده، در تخلق به صفت زهد تأثیر اساسی دارد. وقتی نعمت‌های دنیا همراه با یقین به آخرت، با آخرت مقایسه شود، هر خردمندی آنجا را برمی‌گزیند و به آن میل می‌یابد و تمایل او از دنیا کنده می‌شود. امام می‌فرماید: «كَيْفَ يَزْهَدُ فِي الدُّنْيَا مَنْ لَا يَعْرِفُ قَدْرَ الْآخِرَةِ»[۱۶۲]؛ «آن‌که ارزش آخرت را نداند، چگونه در دنیا زهد می‌ورزد؟» حضرت نعمت‌های بهشت را به طور گسترده بر می‌شمرد و می‌فرماید: «اگر دل شما به این نعمت‌ها متوجه شود، از دنیا و لذایذ آن دوری می‌گزینید و در نعمت‌های بهشتی غرق می‌شوید»[۱۶۳]. حضرت به فرزندش امام مجتبی(ع) وصیت می‌کند: آخرت و نعمت‌ها و عذاب دردناک آن را فراوان یاد کن، که تو را به دنیا بی‌رغبت می‌سازد و آن را در چشمانت خوار و کوچک می‌کند[۱۶۴].

٣. شناخت درست دنیا (دنیاشناسی): حضرت می‌فرماید: «مَنْ عَرَفَ الدُّنْيَا تَزَهَّدَ»[۱۶۵]؛ «هر کس دنیا را بشناسد، زهد می‌ورزد». زاهد، چون دنیا را سرای ناپایداری می‌بیند و نعمت‌های آن را رفتنی می‌داند، به آن دل نمی‌بندد و شوق خود را به عالم بقا سوق می‌دهد. از ویژگی‌های انسان‌های پرهیزگار، توجه به امور پایدار و بی‌میلی به چیزهایی است که بقا ندارد. امام می‌فرماید: «قُرَّةُ عَيْنِهِ فِيمَا لَا يَزُولُ وَ زَهَادَتُهُ فِيمَا لَا يَبْقَى‌»[۱۶۶]؛ «روشنی چشم پرهیزگار در اموری است که می‌ماند و بی‌میلی‌اش در اموری است که باقی نمی‌ماند». فطرت انسانی بر محبت به بقا و دوام وجودی نهاده شده است. مؤمن پارسا این محبت را به ماندنی‌ها و امور جاودان گره می‌زند. از آنجا که دنیا و تمام نعمت‌های آن بقا ندارد، دل بستن به آن کار خردمندان نیست. در زهد ورزیدن حکمت است که پرهیزگار از آن بهره می‌برد؛ البته دنیا در این جا چون پلی برای آخرت نیست؛ بلکه در مقابل آخرت است که زاهد از آن می‌گذرد. زهد یعنی عمر را صرف امور ناپایدار نکردن. دل بستگان به دارالغرور از آن دوام می‌جویند؛ به همین جهت، در آن آرزوهای طولانی دارند. مطلوب دنیایی امری است که آدمی آن را مطلوب می‌داند و به آن مطلوبیت می‌بخشد. دنیا علقه باطنی ما است که پایداری ندارد: ﴿مَا عِنْدَكُمْ يَنْفَدُ وَمَا عِنْدَ اللَّهِ بَاقٍ[۱۶۷].

شرط زهد ورزیدن این است که انسان بداند دنیا انعکاس خواسته‌های درونی او است که نه خود و نه آن خواسته‌ها پایدار نمی‌مانند. زهد به معنای کوتاه کردن آرزوها است؛ زیرا آرزوی بلند، آخرت را به فراموشی می‌سپارد و این همان چیزی است که امیرمؤمنان مردم را از آن پرهیز می‌داد[۱۶۸]. غفلت از آخرت و توجه به دنیا، در عمل به بی‌توجهی در انجام وظایف و دوری از کسب حلال منجر می‌شود؛ بنابراین، در مرحله نخست، دنیا سرای ناپایداری است که برای خردمند مطلوبیت ندارد[۱۶۹]. افزون بر آن، دنیا برای خردمندان آلودگی پدید می‌آورد و امر بی‌ارزش و پستی است که ظاهری زیبا و باطنی زشت دارد. شناخت واقعی دنیا، تنفر از آن را در پی دارد و موجب زهد در استفاده از آن می‌شود. حلال و حرام آن حساب و مؤاخذه دارد[۱۷۰]. هر خوشی آن با تلخی و غم، و هر نعمت آن با نبود نعمت دیگری همراه است[۱۷۱]. پستی دنیا چنان است که خداوند، اولیای خود را از آن بازداشت و آنان به کم‌ترین مقدار از آن بهره گرفتند[۱۷۲]. دنیا همراه با بلا و خیانت است و به ساکنان خود امنیت نمی‌دهد[۱۷۳]. متاع دنیا چون اجناس آلوده به وبا است که همه باید از آن بپرهیزند. غنی در دنیا فقیر، و آن‌که بی‌نیاز باشد، آسوده خاطر است. نگاه و شادی به ظواهر زیبای آن، کوری را در پی دارد[۱۷۴].

۴. خودشناسی: هرچه انسان از عظمت خود آگاه‌تر باشد، از وابستگی به دنیا بیشتر می‌پرهیزد؛ البته این خودشناسی، با جهان‌شناسی و دنیاشناسی مرتبط است. حضرت در نامه عتاب‌آلود خود به عثمان بن حنیف، پس از ذکر ساده‌زیستی خود می‌فرماید: من آفریده نشده‌ام تا به مصرف خوراکی‌های لذیذ مشغول شوم؛ همچون چارپایان که کوشش آنها در خوردن علف و هضم آن بوده، از غرض آفرینش خود بی‌خبرند[۱۷۵]. انسان آزاده، خود را به دنیا نمی‌فروشد. امام می‌فرماید: «آیا انسان آزادی نیست تا این خورده غذا را برای اهلش بنهد؟ بهای جان شما جز بهشت نیست؛ آن را به غیرش نفروشید»[۱۷۶]. عوامل شمرده شده، ریشه توجه به زهد است؛ البته آثار متعددی که بر زهد مترتب می‌شود، می‌تواند عامل گرایش به آن باشد که در بحث آثار زهد به آن پرداخته می‌شود.[۱۷۷]

منابع

پانویس

  1. "تا بر آنچه از دست شما رفت دریغ نخورید و بر آنچه به شما دهد شادی نکنید"؛ سوره حدید، آیه ۲۳.
  2. بحار الأنوار، ج۶۷، ص۳۰۹، احادیث ۵، ۸، ۱۰، ۲۳، ۳۵.
  3. « أَوْرَعُ النَّاسِ مَنْ وَقَفَ عِنْدَ الشُّبْهَةِ أَعْبَدُ النَّاسِ مَنْ أَقَامَ الْفَرَائِضَ أَزْهَدُ النَّاسِ مَنْ تَرَكَ الْحَرَامَ أَشَدُّ النَّاسِ اجْتِهَاداً مَنْ‌ تَرَكَ‌ الذُّنُوبَ‌»؛ بحار الأنوار، ج۶۷، ص۳۰۵.
  4. مظاهری، حسین، دانش اخلاق اسلامی، ج۲، ص ۲۵۳-۲۵۴.
  5. « قَالَ رَسُولُ اللَّهِ (ص) حَلَالٌ بَيِّنٌ وَ حَرَامٌ بَيِّنٌ وَ شُبُهَاتٌ بَيْنَ ذَلِكَ فَمَنْ تَرَكَ الشُّبُهَاتِ نَجَا مِنَ الْمُحَرَّمَاتِ وَ مَنْ أَخَذَ بِالشُّبُهَاتِ ارْتَكَبَ الْمُحَرَّمَاتِ وَ هَلَكَ مِنْ حَيْثُ لَا يَعْلَمُ»؛ اصول کافی، ج۱، ص۶۸.
  6. « الْمَعَاصِي‌ حِمَى‌ اللَّهِ‌ فَمَنْ يَرْتَعْ حَوْلَهَا يُوشِكْ أَنْ يَدْخُلَهَا»؛ وسائل‌ الشّیعه، ج۱۸، ص۱۲۹.
  7. مظاهری، حسین، دانش اخلاق اسلامی، ج۲، ص ۲۵۴-۲۵۵.
  8. مظاهری، حسین، دانش اخلاق اسلامی، ج۲، ص ۲۵۵.
  9. «‌ قَالَ‌ الصَّادِقُ‌(ع)‌: جُعِلَ الْخَيْرُ كُلُّهُ فِي بَيْتٍ وَ جُعِلَ مِفْتَاحُهُ الزُّهْدَ فِي الدُّنْيَا ثُمَّ قَالَ قَالَ: رَسُولُ اللَّهِ (ص) لَا يَجِدُ الرَّجُلُ حَلَاوَةَ الْإِيمَانِ فِي قَلْبِهِ حَتَّى لَا يُبَالِيَ مَنْ أَكَلَ الدُّنْيَا. ثُمَّ قَالَ أَبُو عَبْدِ اللَّهِ (ع) حَرَامٌ عَلَى قُلُوبِكُمْ أَنْ تَعْرِفَ حَلَاوَةَ الْإِيمَانِ حَتَّى تَزْهَدَ فِي الدُّنْيَا»؛ اصول کافی، ج۲، ص۱۲۸.
  10. مظاهری، حسین، دانش اخلاق اسلامی، ج۲، ص ۲۵۵-۲۵۶.
  11. « مَا عَبَدْتُكَ خَوْفاً مِنْ نَارِكَ وَ لَا طَمَعاً فِي‌ جَنَّتِكَ‌ وَ لَكِنْ وَجَدْتُكَ أَهْلًا لِلْعِبَادَةِ فَعَبَدْتُكَ»؛ بحار الأنوار، ج۶۷، ص۱۸۶.
  12. مظاهری، حسین، دانش اخلاق اسلامی، ج۲، ص ۲۵۶-۲۵۷.
  13. «ای روان آرمیده! به سوی پروردگارت خرسند و پسندیده بازگرد! آنگاه، در جرگه بندگان من درآی! و به بهشت من پا بگذار!» سوره فجر، آیه ۲۷-۳۰.
  14. «بی‌گمان پرهیزگاران در بوستان‌ها و (کنار) جویبارانند در جایگاهی راستین نزد فرمانفرمایی توانمند» سوره قمر، آیه ۵۴.
  15. مظاهری، حسین، دانش اخلاق اسلامی، ج۲، ص ۲۵۷.
  16. « لَا يُبَالِيَ‌ مَنْ‌ أَكَلَ‌ الدُّنْيَا»؛ اصول کافی، ج۲، ص۱۲۸.
  17. مظاهری، حسین، دانش اخلاق اسلامی، ج۲، ص ۲۵۸.
  18. ان الدنیا و ما فیها بمنزلة الأرض و ما فیها من الدودات و الحشرات
  19. « الدُّنْيَا جِيفَةٌ وَ طَالِبُهَا كِلَابٌ‌»؛ بحار الأنوار، ج۸۴، ص۲۸۹.
  20. إن الكاره للدنيا مشغول بالدنيا، كما أن الراغب فيها مشغول بها، و الشغل بما سوي الله حجاب عن الله - تعالي! - و لا حجاب بينك و بين الله الا شغلك بغيره؛ وأنت لاتزال مشغولا بنفسك و شهواتها، فلاتزال محجوبا عنه حتي أن شغلك ببغض نفسك و شهواتها، شغل عن الله، كحبك نفسك و شهواها من غير فرق لأن الشغل شغل. و مثاله مثال الرقيب في المجلس فإن التفت العاشق بالرقيب منصرفا عن المعشوق فهو شرك، وإن التفت بغض الرقيب وانصرف عن المعشوق بذلك البغض فهو أيضا - شرك في العشق، الا أن هذا أخف من ذلك
  21. مظاهری، حسین، دانش اخلاق اسلامی، ج۲، ص ۲۵۹.
  22. «(این چراغ) در خانه‌هایی (است) که خداوند رخصت داده است تا والایی یابند و نامش در آنها برده شود؛ سپیده‌دمان و دیرگاه عصرها در آنها او را به پاکی می‌ستایند * مردانی که هیچ داد و ستد و خرید و فروشی آنان را از یاد خداوند و برپا داشتن نماز و دادن زکات (به خود) سرگرم نمی‌دارد» سوره نور، آیه ۳۶-۳۷.
  23. «ای مؤمنان! مبادا دارایی‌ها و فرزندانتان شما را از یاد خداوند باز دارد» سوره منافقون، آیه ۹.
  24. مظاهری، حسین، دانش اخلاق اسلامی، ج۲، ص ۲۵۹-۲۶۰.
  25. «ای مردم! بی‌گمان وعده خداوند راستین است بنابراین زندگانی این جهان شما را نفریبد و (زنهار!) آن فریبکار شما را به (آمرزش) خداوند فریفته نگرداند» سوره فاطر، آیه ۵.
  26. مظاهری، حسین، دانش اخلاق اسلامی، ج۲، ص ۲۶۰.
  27. محمد محمدی ری‌شهری، میزان الحکمة، ج۴، ص۲۵۵.
  28. تمیمی آمدی، غررالحکم، ص۲۷۶، ح۶۰۸۳.
  29. عظیمی، امین، زهد از دیدگاه پیامبر اعظم ص ۲۴.
  30. ابن ابی الحدید، شرح نهج البلاغة، ج۱۰، ص۱۲۲.
  31. عظیمی، امین، زهد از دیدگاه پیامبر اعظم ص ۲۵.
  32. ابن شعبه حرانی، تحف العقول، تصحیح و تعلیق: علی اکبر غفاری، ج۲، ص۳۰.
  33. «أَزْهَدُ النَّاسِ مَنْ لَمْ يَنْسَ الْقَبْرَ وَ الْبَلَاءَ وَ تَرَك أَفْضَل زِينَةِ الدُّنْيَا وَ آثَرَ مَا يَبْقِىَ عَلى مَا يَفْنِى وَ لَمْ يَعُدّ غَدَاً مِنْ أَيَّامِهِ وَ عَدَّ نَفْسَهُ فِي المَوتَى»؛ نهج الفصاحه، ص۳۰۵.
  34. مستدرک الوسائل، ج۲، ص۱۰۱.
  35. عظیمی، امین، زهد از دیدگاه پیامبر اعظم ص ۲۵.
  36. «يَا أَبَا ذَرٍّ مَا زَهِدَ عَبْدٌ فِي الدُّنْيَا إِلَّا... يُبَصِّرُهُ عُيُوبَ الدُّنْيَا وَ دَاءَهَا وَ دَوَاءَهَا»؛ بحارالأنوار، ج۷۴، ص۸۲؛ تحف العقول، ص۵۷.
  37. عظیمی، امین، زهد از دیدگاه پیامبر اعظم ص ۲۷.
  38. «مَنْ زَهِدَ فِي الدُّنْيَا... أَخْرَجَهُ مِنَ الدُّنْيَا سَالِماً إِلَى دَارِ الْقَرَارِ»؛ بحارالأنوار، ج۷۴، ص۸۲.
  39. عظیمی، امین، زهد از دیدگاه پیامبر اعظم ص ۲۷.
  40. بحارالأنوار، ج۱۰، ص۱۲۰.
  41. عظیمی، امین، زهد از دیدگاه پیامبر اعظم ص ۲۸.
  42. «ارْغَبْ فِيمَا عِنْدَ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ يُحِبَّكَ اللَّهُ وَ ازْهَدْ فِيمَا عِنْدَ النَّاسِ يُحِبَّكَ النَّاسُ»؛ بحارالأنوار، ج۶۷، ص۳۱۲.
  43. عظیمی، امین، زهد از دیدگاه پیامبر اعظم ص ۲۸.
  44. «يَا أَحْمَدُ إِنْ أَحْبَبْتَ أَنْ تَكُونَ أَوْرَعَ النَّاسِ فَازْهَدْ فِي الدُّنْيَا وَ ارْغَبْ فِي الْآخِرَةِ»؛ میزان الحکمه، ج۴، ص۲۵۷؛ بحارالانوار، ج۷۴، ص۲۲.
  45. عظیمی، امین، زهد از دیدگاه پیامبر اعظم ص ۲۸.
  46. «مَنْ زَهِدَ فِي الدُّنْيَا وَ قَصَرَ أَمَلَهُ فِيهَا أَعْطَاهُ اللَّهُ عِلْماً بِغَيْرِ تَعَلُّمٍ وَ هُدًى بِغَيْرِ هِدَايَةٍ»؛ ورام بن ابی‌فراس، مجموعة ورام، ج۱، ص۱۳۱.
  47. تحف العقول، ص۵۹.
  48. عظیمی، امین، زهد از دیدگاه پیامبر اعظم ص ۲۹.
  49. بحارالأنوار، ج۷۴، ص۱۶۳.
  50. عظیمی، امین، زهد از دیدگاه پیامبر اعظم ص ۳۰.
  51. بحارالأنوار، ج۲۳، ص۴۹؛ اصول کافی، ج۲، ص۱۲۶.
  52. عظیمی، امین، زهد از دیدگاه پیامبر اعظم ص ۳۰.
  53. میزان الحکمه، ج۴، ص۲۴۸.
  54. عظیمی، امین، زهد از دیدگاه پیامبر اعظم ص ۳۰.
  55. مستدرک الوسائل، ج۲، ص۱۰۴؛ بحارالأنوار، ج۷۴، ص۱۷۳.
  56. عظیمی، امین، زهد از دیدگاه پیامبر اعظم ص ۳۱.
  57. «و (نیز) در خودتان، آیا نمی‌نگرید؟» سوره ذاریات، آیه ۲۱.
  58. «آیا با خویش نیندیشیده‌اند» سوره روم، آیه ۸.
  59. بحارالانوار، ج۲، ص۳۲.
  60. مستدرک الوسائل، ج۱۲، ص۵۱.
  61. عظیمی، امین، زهد از دیدگاه پیامبر اعظم ص ۳۱.
  62. بحارالانوار، ج۷۴، ص۹۴.
  63. عظیمی، امین، زهد از دیدگاه پیامبر اعظم ص ۳۲.
  64. مجلسی، محمدباقر، بحارالانوار، ج۷۰، ص۲۴۹.
  65. مجلسی، محمدباقر، بحارالانوار، ج۷۰، ص۳۱۱.
  66. مجلسی، محمدباقر، بحارالانوار، ج۷۰، ص۳۱۳؛ کلینی، محمد یعقوب، الکافی، ج۲، ص۱۲۸.
  67. آمدی، عبدالواحد، غررالحکم، شرح خوانساری، ج۱، ص۱۳۹.
  68. مجلسی، محمدباقر، بحارالانوار، ج۷۸، ص۶۳. ح۱۵۵؛ حرانی، ابن شعبه، تحف العقول، ص۲۲۶.
  69. رضایی، مجید، مقاله «زهد و قناعت»، دانشنامه امام علی، ج۷، ص ۱۷۸.
  70. نهج البلاغه، حکمت ۳۹۱، ص۵۴۵؛ آمدی، عبدالواحد، غررالحکم، شرح خوانساری، ج۲، ص۱۹۷.
  71. کلینی، محمد بن یعقوب، الکافی، ج۲، ص۱۲۹، ح۵.
  72. کلینی، محمد بن یعقوب، الکافی، ج۲، ص۱۲۹، ح۶.
  73. رضایی، مجید، مقاله «زهد و قناعت»، دانشنامه امام علی، ج۷، ص ۱۷۹.
  74. محمدی ری‌شهری، محمد، میزان الحکمه، ج۴، ص۲۶۳.
  75. کلینی، محمد بن یعقوب، الکافی، ج۳، ص۱۲۸، ح۳.
  76. رضایی، مجید، مقاله «زهد و قناعت»، دانشنامه امام علی، ج۷، ص ۱۷۹.
  77. برای تحقیق بیش‌تر در این باره. ر. ک: مطهری، مرتضی، سیری در نهج البلاغه، ص۲۳۱-۲۳۸.
  78. برای آشنایی بیش‌تر، ر. ک: مقاله «سیره اقتصادی امام علی (ع)» در دانشنامه امام علی (ع).
  79. نهج البلاغه، حکمت ۱۳۳.
  80. ر. ک: نهج البلاغه، نامه ۴۵، ص۴۱۹؛ حکمت ۷۷؛ خطبه ۳، ص۵۰؛ خطبه ۴۵، ص۸۵.
  81. نهج البلاغه، نامه ۴۵، ص۴۱۷-۴۲۰.
  82. مجلسی، محمدباقر، بحارالانوار، ج۴۰، ص۳۲۷.
  83. ری‌شهری، محمد. موسوعة الامام علی بن ابی طالب (ع)، ج۹ ص۱۶۶.
  84. نهج البلاغه، خطبه ۱۶۰، ص۲۲۹.
  85. ابن ابی الحدید، شرح نهج البلاغه، ج۲، ص۲۰۱.
  86. ابن ابی الحدید، شرح نهج البلاغه، ج۲، ص۲۰۱.
  87. ابن ابی الحدید، شرح نهج البلاغه، ج۲، ص۲۰۱.
  88. نهج البلاغه، خطبه ۱۶۰.
  89. برای موارد دیگر در سیره حضرت، ر. ک: ری‌شهری، محمد، موسوعة الامام علی بن ابی طالب (ع)، ج۹، ص۱۶۰ - ۱۸۱ و مجلسی، محمدباقر، بحارالانوار، ج۴۰، ص۳۱۸-۳۵۷.
  90. آمدی، عبدالواحد، غررالحکم، شرح خوانساری، ج۵، ص۳۷۴.
  91. رضایی، مجید، مقاله «زهد و قناعت»، دانشنامه امام علی، ج۷، ص ۱۷۹.
  92. برای تحقیق بیشتر در این باره، ر. ک: مطهری، مرتضی، سیری در نهج البلاغه، ص۲۲۳-۲۲۵.
  93. ری‌شهری، محمد، موسوعة الامام علی بن ابی طالب، ج۹، ص۳۷۶ - ۳۸۶؛ مجلسی، محمدباقر، بحارالانوار، ج۴، ص۲۴-۴۳.
  94. رضایی، مجید، مقاله «زهد و قناعت»، دانشنامه امام علی، ج۷، ص ۱۸۴.
  95. برای تحقیق بیش‌تر در این باره، ر. ک: مطهری، مرتضی، سیری در نهج البلاغه، ۲۲۵ - ۲۲۸.
  96. نهج البلاغه، خطبه ۲۰۹، ص۳۲۵.
  97. رضایی، مجید، مقاله «زهد و قناعت»، دانشنامه امام علی، ج۷، ص ۱۸۴.
  98. نهج البلاغه، حکمت ۳۱.
  99. آمدی، عبدالواحد، غررالحکم، شرح خوانساری، ج۱، ص۳۴۷.
  100. آمدی، عبدالواحد، غررالحکم، شرح خوانساری، ج۳، ص۶۷.
  101. آمدی، عبدالواحد، غررالحکم، شرح خوانساری، ج۱، ص۴۴.
  102. رضایی، مجید، مقاله «زهد و قناعت»، دانشنامه امام علی، ج۷، ص ۱۸۵.
  103. حرانی، ابن شعبه، تحف العقول، ص۸۱.
  104. رضایی، مجید، مقاله «زهد و قناعت»، دانشنامه امام علی، ج۷، ص ۱۸۶.
  105. کلینی، محمد بن یعقوب، الکافی، ج۲، ص۱۲۸.
  106. رضایی، مجید، مقاله «زهد و قناعت»، دانشنامه امام علی، ج۷، ص ۱۸۶.
  107. مجلسی، محمدباقر، بحارالانوار، ج۷۰، ص۳۱۲.
  108. کلینی، محمد بن یعقوب، الکافی، ج۱، ص۴۱۰.
  109. رضایی، مجید، مقاله «زهد و قناعت»، دانشنامه امام علی، ج۷، ص ۱۸۶.
  110. ﴿وَقُلْ لِعِبَادِي يَقُولُوا الَّتِي هِيَ أَحْسَنُ إِنَّ الشَّيْطَانَ يَنْزَغُ بَيْنَهُمْ إِنَّ الشَّيْطَانَ كَانَ لِلْإِنْسَانِ عَدُوًّا مُبِينًا «و به بندگانم بگو تا گفتاری که نیکوتر است بر زبان آورند که شیطان میان آنان را می‌شوراند؛ بی‌گمان شیطان برای انسان دشمنی آشکار است» سوره اسراء، آیه ۵۳.
  111. سروش، عبدالکریم، اوصاف پارسایان. ص۳۰۱.
  112. نهج البلاغه، خطبه ۱۵۱، ص۲۱۰؛ مجلسی، محمدباقر، بحارالانوار، ج۷۳، ص۱۲۳.
  113. رضایی، مجید، مقاله «زهد و قناعت»، دانشنامه امام علی، ج۷، ص ۱۸۷.
  114. رضایی، مجید، مقاله «زهد و قناعت»، دانشنامه امام علی، ج۷، ص ۱۸۷.
  115. مطهری، مرتضی، سیری در نهج البلاغه، ص۲۵۱-۲۲۳ و ۲۴۷-۲۵۱.
  116. رضایی، مجید، مقاله «زهد و قناعت»، دانشنامه امام علی، ج۷، ص ۱۸۸.
  117. بحارالانوار، ج۲، ص۳۷.
  118. عظیمی، امین، زهد از دیدگاه پیامبر اعظم ص ۳۲.
  119. «جز آن کس که دلی بی‌آلایش نزد خداوند آورد» سوره شعراء، آیه ۸۹.
  120. «أَرْبَعٌ يُمِتْنَ الْقُلُوبَ الذَّنْبُ عَلَى الذَّنْبِ وَ كَثْرَةُ مُنَاقَشَةِ النِّسَاءِ يَعْنِي مُحَادَثَتَهُنَّ وَ مُمَارَاةُ الْأَحْمَقِ... وَ مُجَالَسَةُ الْمَوْتَى فَقِيلَ لَهُ يَا رَسُولَ اللَّهِ وَ مَا الْمَوْتَى قَالَ كُلُّ غَنِيٍّ مُتْرَفٍ»؛ بحارالانوار، ج۲، ص۱۲۸.
  121. عظیمی، امین، زهد از دیدگاه پیامبر اعظم ص ۳۳.
  122. مستدرک الوسائل، ج۱۲، ص۴۵؛ نهج الفصاحه، ص۲۵۶.
  123. عظیمی، امین، زهد از دیدگاه پیامبر اعظم ص ۳۳.
  124. اصول کافی، ج۲، ص۳۱۶؛ وسائل الشیعه، ج۹، ص۴۴.
  125. عظیمی، امین، زهد از دیدگاه پیامبر اعظم ص ۳۴.
  126. اصول کافی، ج۲، ص۳۱۵.
  127. بحارالانوار، ج۷۰، ص۹۱ و ۱۲۰.
  128. عظیمی، امین، زهد از دیدگاه پیامبر اعظم ص ۳۴.
  129. بحارالانوار، ج۷۴، ص۱۶۶.
  130. عظیمی، امین، زهد از دیدگاه پیامبر اعظم ص ۳۵.
  131. «يَا أَبَا ذَرٍّ حُبُّ الْمَالِ وَ الشَّرَفِ أَذْهَبُ لِدِينِ الرَّجُلِ مِنْ ذِئْبَيْنِ ضَارِيَيْنِ فِي زِرْبِ الْغَنَمِ فَأَغَارَا فِيهَا حَتَّى أَصْبَحَا فَمَا ذَا أَبْقَيَا مِنْهَا»؛ بحارالانوار، ج۷۴، ص۸۲؛ مستدرک الوسائل، ج۱۲، ص۶۳.
  132. عظیمی، امین، زهد از دیدگاه پیامبر اعظم ص ۳۵.
  133. طوسی، نصیرالدین محمد، شرح الاشارات و التنبیهات، ج۳، ص۳۶۹؛ مطهری، مرتضی، مقالات فلسفی، ج۲، ص۱۴۶.
  134. طوسی، نصیرالدین محمد، شرح الاشارات، ج۳، ص۳۷۰؛ مطهری، مرتضی، مقالات فلسفی، ج۲، ص۱۴۹ و ر. ک: بحرانی، ابن میثم، شرح علی المائة کلمه، ص۳۳-۳۷.
  135. طوسی، نصیرالدین محمد، اوصاف الاشراف، ترجمه رکن الدین جرجانی، ص۶۹-۷۲.
  136. فیض کاشانی، المحجة البیضاء، ج۷، ص۳۴۹ - ۳۴۵، با تصرف.
  137. نراقی، محمد مهدی، جامع السعادات، ج۲، ص۵۵.
  138. نراقی، محمد مهدی، جامع السعادات، ج۲، ص۵۶.
  139. رضایی، مجید، مقاله «زهد و قناعت»، دانشنامه امام علی، ج۷، ص ۱۵۹.
  140. نهج البلاغه، حکمت ۲۳۶.
  141. نهج البلاغه، خطبه ۲۲۴، ص۳۴۷.
  142. نهج البلاغه، خطبه ۸۱، ص۱۰۶.
  143. نهج البلاغه، خطبه ۳۷، ص۷۶؛ خطبه ۱۱۱، ص۱۶۴؛ حکمت ۱۰۴؛ آمدی، عبدالواحد، غررالحکم، شرح خوانساری، ج۴، ص۶۱۶ و ۵۶۲ – ۵۸۴.
  144. شیخ صدوق، معانی الاخبار. ص۲۵۱.
  145. نهج البلاغه، حکمت ۱۱۳، ص۴۸۸.
  146. حرانی، این شعبه، تحف العقول، ص۹۴؛ مجلسی، محمدباقر، بحارالانوار، ج۷۷، ص۲۹۱.
  147. نهج البلاغه، حکمت ۱۰۴.
  148. ر. ک: نهج البلاغه، خطبه ۱۰۹، ص۱۶۲؛ خطبه ۱۶۰، ص۲۲۶- ۲۲۸.
  149. رضایی، مجید، مقاله «زهد و قناعت»، دانشنامه امام علی، ج۷، ص ۱۶۷.
  150. ر. ک: نهج البلاغه، حکمت ۱۵۰.
  151. مجلسی، محمدباقر، بحارالانوار، ج۷۷، ص۱۱۵، ۱۱۶ و ۱۲۸.
  152. مجلسی، محمدباقر، بحارالانوار، ج۷۷، ص۱۲۰ و ۱۲۲ و ۱۲۸.
  153. نهج البلاغه، خطبه ۲۰۹، ص۳۲۴؛ ابن ابی الحدید، شرح نهج البلاغه، ج۱۱، ص۳۵ - ۳۶؛ مجلسی، محمدباقر، بحارالانوار، ج۷۷، ص۱۱۸ و ۱۲۱ و ۱۲۲.
  154. ر. ک: نهج البلاغه، خطبه ۳۲، ص۷۴-۷۵.
  155. رضایی، مجید، مقاله «زهد و قناعت»، دانشنامه امام علی، ج۷، ص ۱۶۹.
  156. آمدی، عبدالواحد، غررالحکم، شرح خوانساری، ج۲، ص۴۱۸.
  157. آمدی، عبدالواحد، غررالحکم، شرح خوانساری، ج۱، ص۱۲۵.
  158. نهج البلاغه، خطبه ۱۳۳، ص۱۹۱.
  159. مجلسی، محمدباقر، بحارالانوار، ج۱۳، ص۳۳۹؛ کلینی، محمد بن یعقوب، الکافی، ج۲، ص۳۱۷.
  160. آمدی، عبدالواحد، غررالحکم، شرح خوانساری، ج۴، ص۱۱۳.
  161. آمدی، عبدالواحد، غررالحکم، شرح خوانساری، ج۶، ص۴۵۶.
  162. آمدی، عبدالواحد، غررالحکم، شرح خوانساری، ج۴، ص۵۶۲.
  163. نهج البلاغه، خطبه ۱۶۵، ص۲۳۹.
  164. حرانی، ابن شعبه، تحف العقول، ص۷۵؛ مجلسی، محمدباقر، بحارالانوار، ج۷۷، ص۲۲۶. محتوای این جمله‌ها در نامه ۳۳ نهج البلاغه آمده؛ ولی تمام این الفاظ نقل نشده است.
  165. آمدی، عبدالواحد، غررالحکم، شرح خوانساری، ج۵، ص۱۷۲. ر.ک: همان، ج۴، ص۵۸۴ و ۶۱۶.
  166. نهج البلاغه، خطبه ۱۹۳، ص۳۰۵.
  167. «آنچه نزد شماست پایان می‌یابد و آنچه نزد خداوند است پایاست و البته ما پاداش شکیبایان را نیکوتر از آنچه انجام می‌دادند خواهیم داد» سوره نحل، آیه ۹۶.
  168. نهج البلاغه، خطبه ۲۸، ص۷۲؛ خطبه ۴۲، ص۸۳.
  169. سخنان بسیاری از حضرت در باب مسافر بودن انسان و عدم دوام دنیا نقل شده است؛ برای نمونه، ر.ک: نهج البلاغه، خطبه ۲۸، ص۷۱؛ خطبه ۴۵، ص۸۵؛ خطبه ۵۴۲، ص۸۹؛ خطبه ۸۲، ص۱۰۶؛ خطبه ۹۹، ص۱۴۴؛ خطبه ۲۰۳، ص۳۲۰؛ خطبه ۱۰۳، ص۱۴۸؛ خطبه ۱۱۱، ص۱۶۴؛ خطبه ۱۱۳، ص۱۶۷ و....
  170. نهج البلاغه، خطبه ۸۲، ص۱۰۶.
  171. نهج البلاغه، خطبه ۱۴۵، ۲۰۲.
  172. نهج البلاغه، خطبه ۱۶۰، ص۲۲۶ - ۲۲۸.
  173. نهج البلاغه، خطبه ۲۲۶، ص۳۴۸.
  174. نهج البلاغه، حکمت ۳۶۶.
  175. نهج البلاغه، نامه ۴۵، ص۴۱۸.
  176. نهج البلاغه، حکمت ۴۵۶.
  177. رضایی، مجید، مقاله «زهد و قناعت»، دانشنامه امام علی، ج۷، ص ۱۷۲-۱۷۶.