بدعت در کلام اسلامی

از امامت‌پدیا، دانشنامهٔ امامت و ولایت

بدعت در مقابل سنت، به‌معنای افزودن چیزی به دین یا کاستن از آنکه جزء دین نیست. از لحاظ فقهی بدعت حرام است و در آیات و روایات به شدت از آن نهی شده است. در مورد مصادیق بدعت میان مذاهب اسلامی اختلاف وجود دارد و ابن تیمیه بیش از همه دیگران را متهم به بدعت کرده است. دنیاطلبی، تقلید کورکورانه و پیروی نکردن از پیشوای معصوم را می‌توان از عوامل ایجاد بدعت دانست که پیامدهای ناگواری همچون گمراهی و ایجاد فتنه و فساد را به دنبال دارد. تبیین صحیح دین از طرف عالمان می‌تواند راهکار مناسبی برای مقابله با بدعت باشد.

معناشناسی بدعت

واژه‌شناسی لغوی

«بدعت» در لغت دو معنای ریشه‌ای دارد:

  1. انقطاع و بریدگی؛
  2. ایجاد چیزی بدون نمونه پیشین[۱]. آنچه مورد نظر است بدعت به‌معنای دوم است، از این‌ رو‌ خداوند بدیع ‌ِآسمان‌ها و زمین‌ است:‌ بَدِيعُ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ وَإِذَا قَضَى أَمْرًا فَإِنَّمَا يَقُولُ لَهُ كُنْ فَيَكُونُ[۲] چراکه آنها را بدون سابقۀ قبلی خلق کرده است.

معنای اصطلاحی

بدعت در اصطلاح دینی یعنی چیزی را جزء دین به حساب بیاورند که ریشه‌ای در کتاب و سنت ندارد و بدعت‌گذار چیزی را در دین ابداع می‌کند: ادخال ما لیس فی‌الدین فی‌الدین[۳] و نیز ممکن است چیزی را که جزء دین هست کاری بکند که مردم خیال کنند جزء دین نیست. بدعت بدین معناست که حلالی را حرام یا حرامی را حلال کنند و چیزی از آیین خدا بکاهند یا چیزی بر آن بیفزایند، بدون آنکه دلیل معتبری بر آن قائم باشد یا آیین جدیدی ابداع کنند و به عنوان یک دین، مردم را به سوی آن فراخوانند. این امر از جمله گناهان کبیره است، زیرا از جمله واجبات قطعی که خداوند بر آن خشم می‌گیرد، بدعتی است که بر اساس آن، شخص برای رفع حاجت، بدعتی در دین خدا وارد کند. نوآوری به‌معنای امروزی یعنی بدعت که در غیر امر دین عیبی ندارد. ولی در دین، نوآوری معنی ندارد چون آورنده دین ما نیستیم[۴].

برخی با بیانی جامع‌تر به تعریف بدعت پرداخته و بدعت را چیزی دانسته‌اند که در شرع پس از رسول خدا (ص) پدید آید و در آن مورد، دلیل خاصی وجود نداشته باشد و یا مشمول ادلّه عام نگردد، یا از آن، بالخصوص یا به طور عموم، نهی شده باشد. بنابر تعریف فوق، چیزی که زیر مجموعه ادلّه عام قرار گیرد بدعت شمرده نخواهد شد، مانند ساختن مدارس؛ زیرا داخل در عنوان عمومات "ایواء المؤمنین" (سرپناه دادن به مؤمنان) و کمک به آنهاست و نیز نگارش برخی از کتب علمی که تأثیری در علوم دینی دارند و یا استفاده از لباس‌ها و غذاهای نو؛ زیرا همه این موارد داخل در عمومات حلّیت بوده و فرض آن است که از آنها نهی نشده است. البته مواردی که به صورت عموم مستحب باشد، ولی به آن رنگ خصوصی بدهند بدعت دانسته شده است، مانند اینکه شخصی نمازهای مستحبی را که وقت خاصی ندارند مقید به زمان خاصی کرده و به شریعت نسبت دهد، یا اینکه زمان خاصی را که در روایات نیامده به ذکر خاصی اختصاص دهد[۵].

برخی دیگر قید آگاهانه را نیز به تعریف افزوده و بدعت را عملی دانسته‌اند که شخص با علم به اینکه از دین نیست، آن را به دین نسبت دهد[۶]. بر این اساس، آنچه از معنای بدعت بین فریقین مشترک است این است که فردی در قلمرو دین، اعم از عقیده و احکام، تصرف کند و با علم به اینکه از دین نیست و یا شک دارد که از دین هست یا نه، آن را به دین نسبت دهد[۷].

در تعریف‌های دیگر، بدعت در موارد ذیل به کار رفته است: چیزی که از سوی رسول خدا (ص) نیامده[۸] و در عهد رسول خدا (ص) سابقه نداشته است[۹]؛ افزودن چیزی بر دین یا کاستن از آن بدون دلیل شرعی[۱۰]؛ چیزی که صحابه و تابعین انجام نداده‌اند و هیچ دلیل شرعی اقتضای آن را ندارد[۱۱]؛ چیزی که اصلی در کتاب، سنت و اجماع امت نداشته باشد[۱۲]؛ پدید آوردن اعتقاد، عمل یا سخن جدیدی در دین که در کتاب و سنت اثری از آن نباشد[۱۳].[۱۴]

بدعت در قرآن

معنای اصطلاحی بدعت مبنای قرآنی دارد و قرآن به صراحت آن را نکوهیده است، همچنین در برخی آیات به بعضی از مصادیق بدعت به ویژه در شرایع پیشین اشاره شده است. در این آیات ضمن اشاره به عوامل و انگیزه‌های بدعت‌گذاری از آثار و پیامدهای دنیوی و اخروی این عمل نیز سخن به میان آمده و برخی احکام فقهی بدعت را هم یادآوری کرده است. برخی از این آیات عبارت‌اند از:

  1. ثُمَّ قَفَّيْنَا عَلَى آثَارِهِمْ بِرُسُلِنَا وَقَفَّيْنَا بِعِيسَى ابْنِ مَرْيَمَ وَآتَيْنَاهُ الْإِنْجِيلَ وَجَعَلْنَا فِي قُلُوبِ الَّذِينَ اتَّبَعُوهُ رَأْفَةً وَرَحْمَةً وَرَهْبَانِيَّةً ابْتَدَعُوهَا مَا كَتَبْنَاهَا عَلَيْهِمْ إِلَّا ابْتِغَاءَ رِضْوَانِ اللَّهِ فَمَا رَعَوْهَا حَقَّ رِعَايَتِهَا[۱۵]؛ خداوند در این آیه به ابداع روش رهبانیت از سوی نصارا اشاره کرده است و از جملۀ مَا كَتَبْنَاهَا عَلَيْهِمْ استفاده می‌‌شود رهبانیت عمل مقدس دینی نیست؛ بلکه یک روش ساختگی و نوعی تصرف در دین و بدعت است[۱۶]. در ادامۀ آیه آمده آنان پس از ابداع رهبانیت، حق آن را به درستی ادا نکردند: «فَمَا رَعَوْهَا حَقَّ رِعَايَتِهَا»؛ یعنی آنان یا نسل‌های بعدی این روش ابداعی را با شرک و آموزه‌های غیر الهی درهم آمیختند[۱۷].
  2. فَوَيْلٌ لِلَّذِينَ يَكْتُبُونَ الْكِتَابَ بِأَيْدِيهِمْ ثُمَّ يَقُولُونَ هَذَا مِنْ عِنْدِ اللَّهِ لِيَشْتَرُوا بِهِ ثَمَنًا قَلِيلًا فَوَيْلٌ لَهُمْ مِمَّا كَتَبَتْ أَيْدِيهِمْ وَوَيْلٌ لَهُمْ مِمَّا يَكْسِبُونَ[۱۸]؛ قرآن اهل کتاب را نکوهش می‌‌کند که کتاب الهی را دستکاری می‌‌کردند و آن را به خدا نسبت می‌‌دادند و در مقابل این کار از افراد و مقاماتی پاداش مادی دریافت می‌‌نمودند. جملۀ هَذَا مِنْ عِنْدِ اللَّهِ مبین این است که علت نکوهش این بوده که تحریف‌ها را به خدا نسبت می‌‌دادند.
  3. لَقَدْ كَفَرَ الَّذِينَ قَالُوا إِنَّ اللَّهَ ثَالِثُ ثَلَاثَةٍ وَمَا مِنْ إِلَهٍ إِلَّا إِلَهٌ وَاحِدٌ وَإِنْ لَمْ يَنْتَهُوا عَمَّا يَقُولُونَ لَيَمَسَّنَّ الَّذِينَ كَفَرُوا مِنْهُمْ عَذَابٌ أَلِيمٌ[۱۹]؛ نصارا پس از گذشت مدتی از غیبت حضرت عیسی (ع) از توحید رویگردان شده به تثلیث روی آوردند و مراد از «ثَلاثَةٌ» عبارت است از خدای پدر، خدای پسر "حضرت عیسی (ع)" و روح القدس[۲۰]؛ همچنین آنان حضرت عیسی (ع) را فرزند خداوند خواندند: وَقَالَتِ النَّصَارَى الْمَسِيحُ ابْنُ اللَّهِ[۲۱] برخی قائلند نصارا اندیشۀ فرزند خدا بودن حضرت عیسی (ع) و نیز تثلیث را از بت‌پرستان پیش از خود گرفته آنها را وارد شریعت عیسی کردند[۲۲]. به نظر برخی محققان نخستین کسی که به این کار اقدام کرد "پولس" بود که پس از مطرح کردن این عقاید باطل، به ترویج آن در‌ میان مسیحیان پرداخت[۲۳]
  4. وَقَالُوا هَذِهِ أَنْعَامٌ وَحَرْثٌ حِجْرٌ لَا يَطْعَمُهَا إِلَّا مَنْ نَشَاءُ بِزَعْمِهِمْ وَأَنْعَامٌ حُرِّمَتْ ظُهُورُهَا وَأَنْعَامٌ لَا يَذْكُرُونَ اسْمَ اللَّهِ عَلَيْهَا افْتِرَاءً عَلَيْهِ سَيَجْزِيهِمْ بِمَا كَانُوا يَفْتَرُونَ[۲۴]؛ از جمله بدعت‌های مشرکان، ذکر نکردن نام خدا هنگام ذبح چارپایان بود[۲۵]. برخی گفته‌اند: مقصود این است که با این حیوانات به حج نمی‌رفتند یا هنگام ذبح به جای نام خدا، نام بت‌ها را می‌بردند[۲۶]
  5. إِنَّمَا النَّسِيءُ زِيَادَةٌ فِي الْكُفْرِ يُضَلُّ بِهِ الَّذِينَ كَفَرُوا يُحِلُّونَهُ عَامًا وَيُحَرِّمُونَهُ عَامًا لِيُوَاطِئُوا عِدَّةَ مَا حَرَّمَ اللَّهُ فَيُحِلُّوا مَا حَرَّمَ اللَّهُ زُيِّنَ لَهُمْ سُوءُ أَعْمَالِهِمْ وَاللَّهُ لَا يَهْدِي الْقَوْمَ الْكَافِرِينَ[۲۷]؛ اعراب جاهلی طبق سنت حضرت ابراهیم (ع) چهار ماه از سال را ماه حرام می‌شمردند؛ ولی هرگاه حرمت این ماه‌ها با منافع آنان ناسازگار بود آن را تغییر داده، ماه حلال را حرام و ماه حرام را حلال می‌کردند[۲۸]. قول دیگر این است که مراد از تغییر ماه‌ها در آیه، تأخیر انداختن ماه‌های حج است؛ زیرا آنان در هر سال، حج را در ماهی غیر ثابت به‌جا می‌آوردند[۲۹].[۳۰]

بدعت در روایات

در روایات زیادی از بدعت سخن به میان آمده و به صراحت نکوهیده شده است از جمله:

  1. پیامبر اکرم (ص) فرمود: «پس از من هرگاه اهل ریب و بدعت را دیدید از آنها بیزاری جویید و دربارۀ آنها بد گویید و طعن زنید و آنها را وامانده کنید تا نتوانند جواب دهند و به فسادانگیزی در اسلام طمع نکنند و مردم از آنها برحذر باشند و بدعت‌های آنها را نیاموزند تا خداوند برای شما در برابر این کار حسنات بنویسد و درجات آخرت را برای شما بالا برد»[۳۱].
  2. همچنین فرمود: «بدعت گذاران بدترین مخلوقات و سگ‌های جهنم هستند»[۳۲].
  3. امام علی (ع) فرمود: «نیکوترین کارها سنتی است که سالیانی بر آن گذشته و درستی آن ثابت شده باشد و بدترین کارها آن چیزی است که تازه پیدا شده و آیندۀ آن روشن نیست»[۳۳].
  4. و نیز فرمودند: «هیچ بدعتی در دین ایجاد نمی‌شود، مگر آنکه سنتی نیکو ترک گردد پس، از بدعت‌ها بپرهیزید و پیوسته در راه راست و جادۀ آشکار حق باشید. نیکوترین کارها سنتی است که سالیانی بر آن گذشته و درستی آن ثابت شده باشد و بدترین کارها آن چیزی است که تازه پیدا شده و آیندۀ آن روشن نیست»[۳۴].
  5. امام علی (ع) فرمود: «بدترین مردم نزد خدا، رهبر ستمگری است که خود گمراه و مایه گمراهی دیگران است؛ کسی که سنت پذیرفته را بمیراند و بدعت ترک‌شده را زنده گرداند»[۳۵][۳۶]
  6. در احادیث زیادی از تغییر دین و از بین رفتن احکام اسلام در دوران غیبت خبر داده شده و از حضرت مهدی (ع) به عنوان زنده‌کنندۀ کتاب قرآن و سنت رسول خدا یاد کرده‌اند از جمله: امیرالمؤمنین (ع) فرمود: «مردی از فرزندان من در آخرالزمان قیام خواهد کرد، او هنگامی‌خواهد آمد که دل‌ها مرده؛ زیرا در آن زمان ناخوشی، سختی، گرسنگی، کشتار، فتنه‌های پی‌درپی، فراموشی سنت‌ها و به پاداشتن بدعت‌ها و ترک امر به معروف و نهی از منکر فراوان خواهد شد، سپس خداوند به واسطۀ امام مهدی (ع) سنت‌های نابود شده را دوباره احیا می‌کند و با عدل و برکت وجود او دل‌های مؤمنین از نو زنده می‌شود»[۳۷]. حضرت مهدی (ص) فرمود: «حضرت مهدی (ع) در اوج ناباوری و یأس و بدگمانی ظهور خواهد نمود و دین و قرآن را عزیز خواهد کرد و تمام بدعت‌ها را نابود می‌کند و فتنه‌ها را خاموش می‌گرداند حق را کاملاً آشکار و باطل را کاملاً از بین خواهد برد»[۳۸].[۳۹]

بدعت در مقابل سنت

در مقابل بدعت، "سنّت" قرار دارد که عبارت است از قول، فعل و تقریر پیامبر یا امام. از آنجا که پیامبر و ائمه معصوم‌اند، سخن و رفتارشان برای مردم حجت است و سنت به شمار می‌رود و عمل به آن جایز است.

بدعت در شریعت دارای سه رکن است: افزودن یا کاستن از احکام دینی؛ نبود دلیل عام یا خاص بر مشروعیت آن؛ اشاعۀ آن در میان مردم. بنابراین هر نوع اندیشۀ نو، فعل نو، کلام نو، که در شریعت نیست را وارد شریعت کرده و گفته شود خدا فرموده در حالی که در شریعت دلیلی و ریشه ای ندارد بدعت است.

فقها در اینکه بدعت فقط اعتقادات و احکام عبادی را در برمی‌گیرد یا شامل امور عادی نیز می‌شود اختلاف نظر دارند، از سخن برخی استفاده می‌شود نوآوری در امور عادی زندگی نیز در صورتی که منتسب به شریعت نباشد بدعت است، ولی برخی دیگر اینگونه نوآوری‌ها را بدعت ندانسته و گفته‌اند: در صورتی که نوآوری در امور عادی با آنچه خداوند منع کرده مخالف باشد، شخص تنها مرتکب عمل حرام گردیده است نه بدعت؛ زیرا نوآوری او به نام دین نبوده است[۴۰].

بنابراین مهمترین چیز آن است که دانسته شود کدام کار سنّت است و کدام کار بدعت؟ و آیا می‌توان هرکاری را به راحتی بدعت نامید و انجام دهنده را طرد کرد یا تفکیر و تفسیق نمود؟ وهابیون که خودشان ترک سنت می‌کنند و افکار بدعت‌آلود را منتشر می‌سازند، شیعه را به بدعت نسبت می‌دهند. کارهایی همچون: زیارت، توسل، تبرک، سجده بر تربت اولیاء، جشن گرفتن برای میلاد پیامبر و ائمه (ع)، برگزاری مراسم سوگواری و نوحه‌خوانی، ساختن قبّه و حرم بر قبور امامان و اولیا، تبرک جستن به کعبه و ضریح معصومین و مقام ابراهیم، بوسیدن حرم‌ها و ضریح‌ها و بسیاری از این قبیل کارها را بدعت می‌پندارند و به شیعیان نسبت شرک می‌دهند، در حالی که در بسیاری از منابع اهل سنت، روایات فراوان از عمل پیامبر و اصحاب نقل شده که زیارت و توسّل و تبرک می‌جستند و جشن می‌گرفتند و این سنّت‌ها ریشۀ قرآنی، حدیثی و سیره‌ای دارد و عالمان و محققان در این زمینه کتاب‌های بسیار نوشته‌اند و مشروعیت و سنّت بودن آنها را بر اساس منابع قطعی و فراوان اثبات کرده‌اند[۴۱]. از سوی دیگر بزرگترین بدعت‌ها را پیشوایان اهل سنت بنیان نهاده‌اند، بدعت‌هایی همچون: تحریم متعه و تمتّع درحج، سه طلاقه‌کردن زن در یک جلسه، به جماعت خواندن نمازهای مستحبی در شب‌های رمضان (تراویح)، هشتاد ضربۀ شلاق برای شراب‌خوار، گفتن الصّلاة خیر من النوم در اذان صبح (تثویب) و... و البته بدعت‌های معاویه نیز نباید مخفی بماند[۴۲].[۴۳]

تقسیم‌بندی بدعت

تقسیم‌بندی از نظر اهل سنت

اهل سنت چندین تقسیم برای بدعت انجام داده‌اند مانند:

هدایت و ضلالت یا شایسته و ناشایست

اگر بدعت در شمول حکم کلیِ رضایت خداوند جای گیرد، آن را "بدعت به هدایت" می‌‌گویند، در برابر، اگر بدعت با امر خدا و رسول (ص) ناسازگار باشد و نکوهش و انکار شده باشد، "بدعت به ضلالت یا ضلال" است[۴۴]. ریشه این تقسیم، به گفتار خلیفه دوم برمی‌گردد؛ زیرا نماز تراویح قبلاً به صورت فرادی خوانده می‌شد‌، بعداً به پیشنهاد او به همگان پشت سر یک امام، نماز تراویح را می‌خوانند آن را بدعت پسندیده خواند[۴۵].[۴۶].

این تقسیم مبنای درستی ندارد؛ چرا که واقعیت بدعت، نوعی کنار نهادن شریعت و تضادّ با آن است و چنین چیزی هرگز به دو دسته حسن و قبیح تقسیم نمی‌شود؛ چرا که ستیزه‌جویی با شرع، هرگز امری نیکو نخواهد بود[۴۷]. البته در روایتی معروف: "هر کس در اسلام سنت نیکویی را پایه‌گذاری کرده و به آن عمل شود، همانند پاداشی که به عاملان آن داده می‌شود، به پایه‌گذار آن نیز داده خواهد شد و کسی که سنت بدی را پایه‌گذاری کرده و به آن عمل شود، همانند کیفر عاملان به آن، به وی نیز داده خواهد شد"[۴۸]، از سنت حسنه و سیئه سخن به میان آمده است، اما مقصود از سنّت حسنه، کارهای مباحی است که برخی آن را رواج داده‌اند مانند: ایجاد مدارس، کتابخانه‌ها و دیگر امور فرهنگی. مسلماً رواج این‌گونه سنت‌ها مایه گسترش علم و دانش در میان مردم است که کاری مباح و پسندیده است، چنان که مقصود از سنت سیئه، کارهای حرامی است که در جامعه وجود نداشته، ولی فردی آن را رواج می‌دهد، مانند اختلاط زن و مرد در مجالس مهمانی و عروسی، آن هم بدون حجاب، همراه با نوازندگی. بنابراین، حدیث فوق، مربوط به بدعت اصطلاحی نیست[۴۹].

بدعت عادی و شرعی

برخی "بدعت" را به بدعت در امور عادی و شرعی تقسیم کرده‌اند[۵۰]. این تقسیم نیز پایه صحیحی ندارد؛ زیرا بدعت، تغییر در امور شرعی است، خواه در مورد عبادات باشد یا معاملات، یا در امور مربوط به مسائل سیاسی اسلام[۵۱]، اما امور عادی که امروز آن را فرهنگ ملت‌ها می‌خوانند از قلمرو بدعت شرعی بیرون است و تنها می‌‌تواند تحت بدعت لغوى داخل شود، مثلاً امروز در زندگی مردم، دگرگونی‌های عمیقی رخ داده است، خواه در مسائل معماری و خانه‌سازی و خواه در آموزش و پرورش و یا در رسانه‌های گروهی و یا در انواع بازی‌ها و سرگرمی‌ها، همه اینها بدعت لغوی بوده، نه بدعت شرعی؛ زیرا هرگز پدیدآورندگان، آنها را به شرع نسبت نمی‌دهند، ولی در عین حال‌، بدعت نبودن، دلیل بر جواز شرعی آنها نیست و باید حکم آنها را از کتاب و سنّت استخراج کرد[۵۲].

بدعت حقیقی و نسبی

برخی بدعت را به حقیقی و نسبی تقسیم کرده و درباره آن گفته‌اند: "بدعت حقیقی" چیزی است که برای آن دلیلی از کتاب و سنت و اجماع در کار نباشد، هر چند بدعت‌گزار مدعی است در شرع دلیلی بر آن وجود دارد. "بدعت نسبی" کاری است که از یک سو برای آن دلیلی هست و از سوی دیگر فاقد دلیل است و به همین جهت نام "نسبی" گفته می‌شود. برای روشن شدن این تقسیم، مثال‌هایی زده شده است، مانند: هرگاه فردی در ماه، روز معینی را به روزه گرفتن اختصاص داده و بر آن استمرار ورزد و روزه در آن روز، نه مورد نهی واقع شده باشد و نه مورد امر، یا فردی شبی یا روزی را برای خواندن قرآن اختصاص دهد و پیوسته در آن ساعات مشغول خواندن قرآن شود و یا در عصر عرفه اجتماعی در مسجد شکل داده و به صورت دسته‌جمعی قرآن یا دعا بخوانند[۵۳].[۵۴]

تقسیم به احکام خمسه فقهی

گروهی دیگر بدعت را به‌ پنج قسم واجب، حرام، مکروه، مستحب و مباح تقسیم کرده‌اند[۵۵]:

  1. بدعت واجب: بدعتی است که برای دین لازم بوده و اهمال در آن حرام است و از مقولۀ واجب کفایی به شمار می‌آید؛ همانند نوآوری در علوم برای دفاع از دین.
  2. بدعت حرام، بدعتی است که مخالف قواعد شرعی و ادله آن است و قواعد تحریم شامل آن شده و به نظر همه علما حرام است، واجب شمردن چیزی در نماز که جزء آن نیست.
  3. بدعت مستحب: بدعتی است که با قواعد استحباب مطابق است؛ همانند بهره‌گیری از شیوه‌های نوین ارتباطات.
  4. بدعت مکروه: آن است که با قواعد عمل مکروه همراه است؛ مانند تزیین مسجد به نقوش.
  5. بدعت مباح: بدعتی است که قواعد اباحه بر آن منطبق است؛ مانند توسعه در نوع خوراک و پوشاک[۵۶].

در نقد این دیدگاه گفته شده این تقسیم هیچ دلیلی ندارد، بدعت به معنای چیز جدید در دین است که مستند شرعی نداشته باشد، لذا اگر چیزی مستند شرعی داشته باشد، جزء دین بوده و حکم شرعی بر آن بار می‌شود، یعنی اگر ادله وجوب شامل آن شود، آن امر واجب و اگر ادله استحباب شامل آن شود، مستحب محسوب شده و مابقی هم بر همین منوال است[۵۷]. برخی به شهید اول نسبت داده‌اند که ایشان نیز تقسیم بدعت به پنچ قسم را پذیرفته است[۵۸]. اما این انتساب درست نیست، بلکه شهید اول بعد از بیان تقسیمات ذکر شده، تصریح می‌کند: "لا يطلق اسم البدعة عندنا الا على ما هو محرم منها" به این معنا که نزد ما تنها به قسم محرم از این پنج قسم (همان بدعت اصطلاحی) بدعت اطلاق می‌شود[۵۹].[۶۰]

تقسیم‌بندی از نظر شیعه

علمای شیعه تقسیم‌بندی‌های اهل سنت دربارۀ بدعت را نمی‌پذیرند؛ زیرا بنابر منابع روایی شیعه، بدعت تنها یک قسم است که به گونۀ عام حرام شمرده شده است[۶۱]، شیعه قائل است ادلۀ تحریم بدعت، کلی و عام هستند و هیچ گونه دلیل شرعی در دست نیست که بدعت را تقسیم کند[۶۲]. اگر دلیل شرعی دلالت کند عملی واجب، مستحب، مکروه یا مباح‌ است، دیگر آن عمل را نمی‌توان بدعت دانست[۶۳]، به عبارتی دیگر هر عملی که عنوان بدعت بر آن دلالت کند حرام است[۶۴].

عوامل پیدایش بدعت

سؤالی پیش می‌آید که چرا گروهی دست به بدعت در دین می‌زنند و چه چیزی سبب تغییر در آن می‌‌شود؟ عواملی که بدعت‌گزاران را به این کار، وادار می‌کند عبارت‌اند از:

  1. دنیاطلبی و هواهای نفسانی: یکی از انگیزه‌های بدعت رسیدن به خواسته‌های نفسانی و مالک شدن اموال دیگران است: وَمِنْ أَهْلِ الْكِتَابِ مَنْ إِنْ تَأْمَنْهُ بِقِنْطَارٍ يُؤَدِّهِ إِلَيْكَ وَمِنْهُمْ مَنْ إِنْ تَأْمَنْهُ بِدِينَارٍ لَا يُؤَدِّهِ إِلَيْكَ إِلَّا مَا دُمْتَ عَلَيْهِ قَائِمًا ذَلِكَ بِأَنَّهُمْ قَالُوا لَيْسَ عَلَيْنَا فِي الْأُمِّيِّينَ سَبِيلٌ وَيَقُولُونَ عَلَى اللَّهِ الْكَذِبَ وَهُمْ يَعْلَمُونَ[۶۵]؛ اهل کتاب به نیت تملک امانت‌های دیگران به بدعت متوسل می‌شدند و این امر را حکمی الهی می‌شمردند. در سخن پیامبر اکرم (ص) نیز به این انگیزه اشاره شده است: «بدعت‌گزاران مخالفین امر خدا در کتاب او و رسولش هستند، آنها کسانی‌اند که پیرو رأی و هواهای نفسانی خویش هستند.»[۶۶].
  2. جهل: یکی دیگر از عوامل بدعت، جهل انسان‌ها به حقایق امور یا پیامدهای بدعت است، از این‌ رو آنگاه که بنی اسرائیل با مشاهدۀ بت پرستان از آن حضرت خواستند تا برایشان مانند بت‌پرستان خدایانی قرار دهد، آن حضرت این درخواست را ناشی از نادانی آنان برشمرد: وَجَاوَزْنَا بِبَنِي إِسْرَائِيلَ الْبَحْرَ فَأَتَوْا عَلَى قَوْمٍ يَعْكُفُونَ عَلَى أَصْنَامٍ لَهُمْ قَالُوا يَا مُوسَى اجْعَلْ لَنَا إِلَهًا كَمَا لَهُمْ آلِهَةٌ قَالَ إِنَّكُمْ قَوْمٌ تَجْهَلُونَ[۶۷].
  3. تقلید کورکورانه و بدون تعقل: از عوامل دیگر پیدایش بدعت، تعصب‌های ناروای بدعت گذار نسبت به عقاید موروثی از نیاکان است که در میان آنان زندگی کرده‌اند و سبب می‌‌شود عده ای خود را به گناه آلوده کنند، این عامل، عالمانه است و با کمال آگاهی حاضرند این بدعت را ایجاد کنند و در قرآن از تقلید کورکورانۀ افراد از نیاکان خود و پافشاری بر بدعت‌های آنها سخن به میان آمده است: وَإِذَا قِيلَ لَهُمْ تَعَالَوْا إِلَى مَا أَنْزَلَ اللَّهُ وَإِلَى الرَّسُولِ قَالُوا حَسْبُنَا مَا وَجَدْنَا عَلَيْهِ آبَاءَنَا أَوَلَوْ كَانَ آبَاؤُهُمْ لَا يَعْلَمُونَ شَيْئًا وَلَا يَهْتَدُونَ[۶۸].
  4. شیطان: شیطان که دشمن اصلی انسان است همواره می‌کوشد وی را به ارتکاب انواع گناه از جمله بدعت‌گذاری در دین بکشاند: يَا أَيُّهَا النَّاسُ كُلُوا مِمَّا فِي الْأَرْضِ حَلَالًا طَيِّبًا وَلَا تَتَّبِعُوا خُطُوَاتِ الشَّيْطَانِ إِنَّهُ لَكُمْ عَدُوٌّ مُبِينٌ إِنَّمَا يَأْمُرُكُمْ بِالسُّوءِ وَالْفَحْشَاءِ وَأَنْ تَقُولُوا عَلَى اللَّهِ مَا لَا تَعْلَمُونَ[۶۹] از این‌رو در این آیه و آیۀ‌ وَمِنَ الْأَنْعَامِ حَمُولَةً وَفَرْشًا كُلُوا مِمَّا رَزَقَكُمُ اللَّهُ وَلَا تَتَّبِعُوا خُطُوَاتِ الشَّيْطَانِ إِنَّهُ لَكُمْ عَدُوٌّ مُبِينٌ[۷۰] که در پی آن از بدعت‌های مشرکان سخن به میان آمده، مؤمنان از پیروی کردن شیطان منع شده‌اند[۷۱].
  5. تقدس جاهلانه: افراد عالم و آگاه از حدود دین به ویژه عبادات، در امور عبادی و زندگی، اعتدال را رعایت کرده و از حدودی که خدا معین کرده است، پا را فراتر نمی‌نهند، امّا افراد ناآزموده و ناآگاه، گاهی زیاده‌روی در عبادت را پیشه خود ساخته و تصور می‌کنند با این کار به خدا تقرب می‌جویند. عثمان بن مظعون، مردی که در سفر روزه گرفته بود[۷۲] و هم‌چنین کسانی که اعمال حج را مطابق سنت پیامبر (ص) انجام ندادند [۷۳] مواردی از این قبیل‌اند، انگیزه چنین افرادی تقرّب بیشتر به خدا بوده است.
  6. پیروی از هوا و هوس: عامل دیگر برای تغییر دین خدا، پیروی از هوا و هوس و برتری‌جویی و شهرت ‌طلبی است. امیرمؤمنان (ع) در خطبه خود، به این عامل اشاره کرده و فرموده است: "ای مردم! آغاز فتنه‌ها و آشوب‌ها، پیروی از هوس‌ها و پدیدآوری احکام خودساخته‌ای است که با کتاب خدا مخالف است و بر سر آنها گروهی با یکدیگر هماهنگ و هم‌دست می‌شوند"[۷۴].
  7. تعصّب ناروا: عامل سوم پیدایش بدعت، تعصب ناروای بدعت‌گذار، نسبت به عقاید موروثی از نیاکان است، مانند اینکه نقل شده روزی نمایندگان طائف به حضور رسول خدا (ص) رسیدند و خواهان پیوستن به مسلمانان شدند امّا مشروط بر رسمی شدن چند آیین موروثی از قبیل: حلال بودن ربا؛ آزاد بودن در زنای معروفه‌شان؛ دایر بودن بت‌خانه‌شان تا ۳ سال و عدم وجوب نماز بر آنان. رسول خدا (ص) هیچ کدام از این شرایط را نپذیرفت[۷۵].
  8. پیروی نکردن از پیشوای معصوم: از جمله عوامل بدعت، اعتقاد نداشتن به پیشوای معصوم پس از پیامبر اکرم (ص) یا ملتزم نبودن به پیروی از اوست که برخلاف توصیه‌های مؤکد قرآن و سنت است. پیامبر اکرم (ص) در حدیث قطعی ثقلین، عامل نجات از گمراهی را تمسک به کتاب و عترت خود معرفی کرده است. اگر به این سفارش پیامبر اکرم (ص) عمل می‌شد، راه فرقه‌گرایی که در جهان اسلام پدید آمد و بدعت‌هایی که میان مسلمین شکل گرفت بسته می‌شد[۷۶].

پیامدهای ناگوار بدعت‌

برخی از پیامدهای ناگوار بدعت‌ در دین عبارت‌اند از:

  1. گمراهی و هلاک کننده: پیامبر اکرم (ص) فرمود: «هر بدعتی گمراهی است و هر گمراه‌کننده‌ای در آتش است»[۷۷]. بدعت در باطل غوطه‌ور است، اما ظاهری حق‌نما دارد، به رنگ حق درمی‌آید، اما هلاک‌کننده است. امام کاظم (ع) در پاسخ به این سؤال که "به چه وسیله‌ای خدا را به یگانگی بپرستم" فرمود: «بدعت‌گذار مباش، کسی که به رأی خود توجه کند هلاک شود و هر که خانوادۀ پیامبرش را رها کند گمراه و کسی که قرآن و گفتار پیامبرش را رها کند کافر شود»[۷۸].
  2. افزایش گناه: چون بدعت گذار عامل گمراهی دیگران است افزون بر گناهکار بودن خود در گناه دیگران نیز شریک است: لِيَحْمِلُوا أَوْزَارَهُمْ كَامِلَةً يَوْمَ الْقِيَامَةِ وَمِنْ أَوْزَارِ الَّذِينَ يُضِلُّونَهُمْ بِغَيْرِ عِلْمٍ أَلَا سَاءَ مَا يَزِرُونَ[۷۹]؛ بر پایۀ احادیث هرکس سنت ناپسندی را بنیان گذارد، در گناهِ کار خود و همۀ کسانی که به آن سنت عمل کنند شریک خواهد بود[۸۰].
  3. قرار گرفتن در زمرۀ ستمگران: به تعبیر قرآن بدعت گذاران از ظالم‌ترین افرادند زیرا بدعت در دین در واقع نوعی دروغ بستن به خداوند است: فَمَنْ أَظْلَمُ مِمَّنِ افْتَرَى عَلَى اللَّهِ كَذِبًا لِيُضِلَّ النَّاسَ بِغَيْرِ عِلْمٍ[۸۱][۸۲]
  4. خسران و کیفر الهی: آنان که در دین خدا بدعت می‌گذارند زیان خواهند دید: قَدْ خَسِرَ الَّذِينَ قَتَلُوا أَوْلَادَهُمْ سَفَهًا بِغَيْرِ عِلْمٍ وَحَرَّمُوا مَا رَزَقَهُمُ اللَّهُ افْتِرَاءً عَلَى اللَّهِ قَدْ ضَلُّوا وَمَا كَانُوا مُهْتَدِينَ[۸۳]؛ زیانکار بودن این افراد بدان جهت است که با حرام کردن حلال خداوند عاقبت و آخرت خود را تباه می‌کنند[۸۴].
  5. ایجاد فتنه و فساد: بدعت، منشأ فتنه‌ها و سرآغاز پدید آمدن آن و همچنین هواپرستی و بدعت‌گذاری در احکام آسمانی است؛ زیرا مخلوط شدن حق و باطل، زمینۀ تسلط و ولایت شیطان و شیطان‌صفتان را بر دیگران فراهم می‌سازد[۸۵] و جامعه‌ای که به چنین بلایی مبتلا شود باید منتظر به ثمر رسیدن فتنه‌ها باشد که ثمرۀ آن جز اختلاف و آشوب نیست. امام علی (ع) هیچ عاملی مانند بدعت را عامل تخریب دین نمی‌داند[۸۶].

راهکارهای مبارزه و مقابله با بدعت

برخی از راهکارهای مبارزه و مقابله با بدعت عبارت‌اند از:

  1. تبعیت از محورهای حق و عالمان حق‌مدار: رسول خدا (ص) با نگاهی پیشگیرانه به موضوع بدعت، فرمود: «برای هر بدعتی که پس از من برای نیرنگ زدن با ایمان پیدا شود سرپرستی از خاندانم گماشته شده که از ایمان دفاع کند و به الهام خدا سخن گوید و حق را آشکار و روشن کند و نیرنگ نیرنگ‌بازان را رد کند و زبان ناتوان باشد، ای هوشمندان پند گیرید و به خدا توکل کنید»[۸۷]. در دوران غیبت نیز کسی باید عهده‌دار سرپرستی جامعه اسلامی شده و حافظ آنها از بدعت‌ باشد که بیشترین شباهت را به اهل‌بیت داشته باشد، یعنی نفس را کنترل و دین خود را حفظ کند و با هوا و خواهش‌های نفسانی مخالفت ورزد و مطیع امر خدا باشد.
  2. تقویت ایمان و تقیّد به تکالیف: مؤمن کسی است که حلال خدا را حلال و حرام خدا را حرام بشمارد، آنچه مردم با بدعت‌ها تغییر دادند، باعث نمی‌شود در حلال و حرام الهی تغییری به وجود آید[۸۸][۸۹]
  3. پی ریزی نظام امر به معروف و نهی از منکر: از دیگر راهکارها برای جلوگیری از شیوع بدعت، نظام امر به معروف و نهی از منکر است که بر حکومت اسلامی لازم است سازمانی را پدید آورند که این دو فریضۀ الهی را بر عهده گیرد. خود قرآن نیز بر وجود گروه قوی و نیرومند که بتواند این دو کار را انجام دهد در آیاتی تأکید کرده است: وَلْتَكُنْ مِنْكُمْ أُمَّةٌ يَدْعُونَ إِلَى الْخَيْرِ وَيَأْمُرُونَ بِالْمَعْرُوفِ وَيَنْهَوْنَ عَنِ الْمُنْكَرِ وَأُولَئِكَ هُمُ الْمُفْلِحُونَ[۹۰].[۹۱]

بدعت در تفسیر بدعت

برخی در تفسیر بدعت، مرتکب بدعت شده و پاره‌ای از امور را بدون دلیل، حرام دانسته‌اند، به بهانه اینکه این امور، در عصر صحابه و تابعان وجود نداشته است. پیشرو این بدعت‌گزاری، ابن‌تیمیه است. وی برگزاری جشن‌های میلاد پیامبر اکرم (ص) که در میان مسلمین رواج داشت را بدعت خواند با ادعای اینکه اگر چنین کاری درست و شایسته بود، یاران پیامبر و تابعان آنها در انجام آن سبقت می‌گرفتند. یا در مورد بوسیدن قرآن می‌گوید: از سلف چیزی در این باره به ما نرسیده است[۹۲]. همین اندیشه را محمد بن عبدالوهاب پذیرفته و پیروان او در تخریب ضریح امامان بقیع به آن تمسک جستند. عبدالله بن بلیهد از علمای مدینه، حکم بنای قبور را استفتا کرده و خود او پیشاپیش، در متن استفتا فتوا را صادر کرده و می‌گوید: در بهترین زمان‌ها که همان سیصد سال نخست تاریخ اسلام است، چنین چیزی وجود نداشته است[۹۳]. در نقد این اندیشه می‌توان گفت: پیشینیان که ایشان را به سلف صالح، تعبیر می‌کنند محور حق و باطل نبوده و فعل و ترک آنها مدار حلال و حرام نیست، هیچ مفتی‌ای ترک عمل سلف را دلیلی بر حرمت نگرفته است. اینکه گفته شده در زمان صحابه چنین بناهایی وجود نداشته است، مغایر با تاریخ صحیح است. هنگامی که مسلمانان، قدس شریف را فتح کردند، در آنجا مقبره‌های پیامبرانی همچون: حضرت ابراهیم، یعقوب و فرزندان او برپا بوده و اکنون نیز پابرجاست و هرگز از ذهن خلیفه نگذشت که این نوع بناها بدعت در شریعت بوده و باید آنها را منهدم کرد. بنابراین ویران کردن آنها به استناد شریعت اسلامی، خود، نوعی "بدعت" است[۹۴].

شبهه وهابیان در عدم اصلاح بدعت‌ها توسط امام علی

وهابیان ادعا می‌کنند: شیعیان مدعی‌اند که در زمان سه خلیفه نخست بدعت‌هایی در دین ایجاد شده است، از قبیل به جماعت خواندن نماز تراویح، نگفتن «حَيَّ عَلَى خَيْرِ الْعَمَلِ‌» در اذان، تحریم متعة النساء و متعة الحج و امثال اینها، اگر اینها بدعت بود، پس چرا امام علی(ع) که بعد از آن سه خلیفه به حکومت رسید، این بدعت‌ها را اصلاح نکرد؟ این کار امام نشان می‌دهد که ادعای شیعه مبنی بر بدعت بودن این امور، صحیح نیست.

پاسخ

چند نکته در پاسخ قابل ذکر است:

نکته نخست: مباحث مرتبط با نماز تراویح، حی علی خیر العمل و متعه، در مدخل های مربوطه بررسی می شوند. اما نکته کلی در این باره عبارت است از اینکه اگر چنانچه عملاً یک رهبر آسمانی نتواند بدعتی را اصلاح کند، این نتوانستن دلیل بر صحت آن بدعت نیست، بلکه بدعت، بدعت است خواه بشود آن را اصلاح کرد یا نشود. دلیلش هم روشن است؛ زیرا بدعت داخل کردن امر غیردینی در دین است. اگر چنین مطلبی ثابت شود، بدعت اتفاق افتاده است، حال چه آیندگان بتوانند آن را برگردانند یا نتوانند. توضیح اینکه: جمله «الصَّلَاةُ خَيْرٌ مِنَ النَّوْمِ‌» توسط خلیفه دوم در اذان صبح وارد شده است، در این مورد تردیدی نیست یا در باب نماز تراویح که شخص خلیفه از آن به عنوان «نِعْمَتِ الْبِدْعَةُ»؛ «بدعت نیکو» یاد کرده است، تردیدی نیست. حال چه امیرمؤمنان علی(ع) بعد از ایشان آن را برگرداند یا برنگرداند تأثیری در بدعت بودن این عمل ندارد. بدعت، چنانچه ذکر شد تعریف خاص خودش را دارد و مسائل پیرامونی، نقشی در ماهیت آن ندارد.

نکته دوم: در سخنان امام علی(ع) به مطالبی برخورد می‌کنیم که نشان می‌دهد بدعت‌های وسیعی پیش از ایشان در دین اتفاق افتاده و آن حضرت نسبت به آنها معترض بوده است. امام در عهدنامه مالک اشتر با اشاره به این نکته می‌فرماید: «فَإِنَّ هَذَا الدِّينَ قَدْ كَانَ أَسِيراً بِأَيْدِي الْأَشْرَارِ يُعْمَلُ فِيهِ بِالْهَوَى وَ تُطْلَبُ بِهِ الدُّنْيَا»؛ «این دین پیش از این در دست اشرار اسیر بود، در آن به هوس عمل می‌کردند و دنیا را با آن، طلب می‌نمودند»[۹۵]. همچنین در خطبه دیگر امام با اشاره به بدعت‌های آن دوره می‌فرماید: «أَمْ أَنْزَلَ اللَّهُ سُبْحَانَهُ دِيناً نَاقِصاً فَاسْتَعَانَ بِهِمْ عَلَى إِتْمَامِهِ أَمْ كَانُوا شُرَكَاءَ لَهُ فَلَهُمْ أَنْ يَقُولُوا وَ عَلَيْهِ أَنْ يَرْضَى أَمْ أَنْزَلَ اللَّهُ سُبْحَانَهُ دِيناً تَامّاً فَقَصَّرَ الرَّسُولُ(ص) عَنْ تَبْلِيغِهِ وَ أَدَائِهِ»؛ «آیا خدا آنچه را فرستاده ناقص بوده و در کامل ساختن آن از آنان کمک خواسته است یا آنان شریک خدایند و حق دارند بگویند و خدا به آن راضی شود؟! یا دینی که خدا فرستاده کامل بوده، ولی پیامبر(ص) در ابلاغ آن، کوتاهی کرده است؟![۹۶]» امام در خطبه ۸۸ نیز اعتراض خویش را نسبت به بدعت‌گذاران ابراز می‌کند. اینها نشان می‌دهد که موضع امام در مقابل بدعت‌های دیگران سخت و انتقادی بوده است و امام تلاش می‌کرد تا مردم را نسبت به این امور آگاه سازد.

نکته سوم: شواهد و اسناد تاریخی نشان می‌دهد که خلفا برای خود در عرض سنت پیامبر، قائل به «سنت و سیره» بودند. گویا آنان فکر می‌کردند حال که توانستند در جای پیامبر تکیه بزنند، شأن صاحب شریعت را نیز پیدا کرده‌اند به گونه‌ای که فعل و عملکرد آنان، بایست «سیره» تلقی شود. خلیفه دوم در زمان مرگ گفت: «جانشین معین نکردن، سنت پیامبر(ص) است و جانشین معین کردن سنت ابوبکر»[۹۷]. به تعبیر «سنت ابوبکر» دقت شود. معنای این سخن این است که عمر برای ابوبکر در عرض سنت پیامبر، یک سنت مستقلی قائل است. اینها نشان می‌دهد آنها چنین اختیاری برای خویش قائل بودند که عملکردشان به عنوان یک سنت شرعی قلمداد شود یا گفته‌های‌شان به عنوان یک مطلب دینی به شمار آید. در شورای شش نفره هم، عبدالرحمان بن عوف شرط بیعت با امیر مؤمنان را همین «سنت شیخین» دانست. براساس نقل ابن عساکر، عبدالرحمان به امیر مؤمنان(ع) رو کرد و گفت: «أُبَايِعُكَ عَلَى كِتَابِ اللَّهِ وَ سُنَّةِ رَسُولِهِ(ص) وَ سُنَّةِ أَبِي بَكْرٍ وَ عُمَرَ»؛ «من با تو بیعت می‌کنم براساس کتاب خدا و سنت پیامبر و سنت ابوبکر و عمر»[۹۸]. چیزی که می‌دانست هرگز امیر مؤمنان علی(ع) تن به چنین بدعت آشکار نخواهد داد. معلوم بود که امام، تمام قامت در مقابل این خواسته خواهد ایستاد، از این رو حاضر نشد حتی به قیمت به دست آوردن حکومت، تن به چنین شرطی بدهد. از منظر امام، تنها سنت پذیرفته شده، سنت پیامبراکرم(ص) است چگونه می‌توان عملکرد دیگران را به عنوان امر دینی، داخل در دین دانست. این همان بدعتی است که امام با تمام وجود در مقابلش ایستاد و هرگز آن را نپذیرفت.

سیاست طرح سیره شیخین در عرض کتاب خدا وسنت پیامبر، در دوران سیاه حکومت بنی امیه چنان جا افتاده بود که حاکمان اموی گاه تنها براساس سیره شیخین بیعت می‌گرفتند. بنابر نقل ابن‌عساکر، معاویه پس از خانه نشین کردن سبط اکبر، امام حسن مجتبی(ع)، وارد کوفه شد، مردی در حال بیعت به وی گفت: «أُبَايِعُكَ عَلَى كِتَابِ اللَّهِ وَ سُنَّةِ نَبِيِّهِ‌»؛ «با تو براساس کتاب خدا و سنت پیامبرش بیعت می‌کنم»، معاویه حاضر به بیعت نشد، ولی شخص دیگری گفت: أبايعك على سيرة أبي بكر و عمر؛ «من براساس سیره ابوبکر و عمر با تو بیعت می‌کنم»، معاویه دستش را جلو داد و بیعتش را پذیرفت[۹۹]. طبیعی است وقتی که بدعت‌ها در نگاه توده مردم، به عنوان سنت شناخته شود، دیگر اصلاح آن به این آسانی‌ها میسر نیست. به خصوص که فرصت اندک امام امیرمؤمنان علی(ع) در دوره حکومت، اکثر به دفع فتنه‌های داخلی و شورش‌های محلی سپری شد و دیگر مجالی برای اصلاح این امور باقی نمانده بود.

نکته چهارم: روشن است کسی که حاضر نشد در شورای شش نفره، سنت شیخین را به رسمیت بشناسد و به همین دلیل از رسیدن به حکومت برای ده سال دیگر دور ماند؛ وقتی که خود به قدرت رسید برای اصلاح بدعت‌ها و برگرداندن اوضاع به شرایط سابق، تلاش گسترده‌ای خواهد کرد. امام در این باره فرمود: «لَوِ اسْتَوَتْ قَدَمَايَ فِي هَذِهِ الْمَدَاحِضِ لَغَيَّرْتُ أَشْيَاءَ»؛ «اگر جای پای من محکم شود من چیزهای زیادی را تغییر می‌دهم (به جای اولش برمی‌گردانم)»[۱۰۰]. ولی این در صورتی است که شرایط تحقق آن فراهم گردد. حرف شرطیه «لو» که در سخن فوق آمده نشانگر همین معنی است. امام شرط تحقق آن را منوط به محکم شدن جای پای حکومتش می‌داند. پیامبر(ص) هم برای جایگزین کردن سنت‌های جاهلی به سنت‌های الهی و نبوی تلاش می‌کرد؛ ولی این طور نبود که بدون فراهم شدن زمینه‌ها و شرایط، آن کار را انجام دهد؛ از این رو در منابع روایی آمده است که پیامبر اکرم(ص) درباره کعبه خطاب به عایشه فرمود: يا عائشة لولا قومك حديث عهدهم... لنقضت الكعبة فجعلت لها بابين باب يدخل الناس و باب يخرجون؛ «ای عایشه! اگر بستگان تو تازه مسلمان نبودند، کعبه را تغییر می‌دادم و برای آن، دو در قرار می‌دادم، از یک در وارد شوند و از در دیگر خارج گردند»[۱۰۱]. این نشان می‌دهد تغییر بدعت‌ها و ناروایی‌ها منوط به فراهم شدن شرائط مناسب است و در هر وقتی امکان ندارد. دوره حکومت امیر مؤمنان علی(ع)، دوره آشوب‌ها و جنگ‌های داخلی است. روشن است این مشکلات داخلی که شیرازه حکومت اسلامی را به خطر انداخته بود، اجازه نمی‌داد امام به صورت گسترده دست به اصلاح امور بزند.

نکته پنجم: با اینکه امام در دوره حکومتش با انواع مشکلات داخلی و تهدیدات خارجی مواجه بود، در عین حال در همین مدت کوتاه تا جائی که راه می‌داد، با آن بدعت‌ها مبارزه کرد. هرچند عموم مردم آن را از امام نپذیرفتند. در ادامه به چند مورد از این نمونه تلاش‌ها اشاره می‌شود:

  1. امام یکی از بدعت‌ها را منع کتابت حدیث می‌دانست؛ از این رو با صراحت آن را ملغی کرد و بر فراز منبر اعلام فرمود: «هرکسی می‌خواهد تا حدیث را بنویسد، کاغذ و قلم فراهم کند و بنویسد»، حارث اعور نوشت‌افزاری فراهم کرد و سخنان حضرت را می‌نوشت[۱۰۲].
  2. ابن‌حزم نقل می‌کند که در آن زمان برخی از صحابه در اذان خود «حَيَّ عَلَى خَيْرِ الْعَمَلِ‌» گفته و تعدادی از دانشمندان اهل سنت براساس آن فتوا داده‌اند[۱۰۳].
  3. از نمونه‌های روشن از تلاش‌های امام برای اصلاح بدعت‌ها، شیوه برخورد امام با جماعت خواندن نماز تراویح بود. سال اولی که امام پس از به دست گرفتن حکومت، به کوفه رفت، کوفیان از حضرت خواستند تا برای امامت نماز تراویح، امامی را به امامت منصوب کند، حضرت نپذیرفت و آنان را از این کار برحذر داشت و فرمود: این کار خلاف سنت پیامبر(ص) است؛ ولی مردم نپذیرفتند و فریاد وا رمضاناه و وا عمراه سر دادند، حارث اعور خدمت امام رسید و عرض کرد: مردم نسبت به این موضوع اعتراض دارند. امام فرمود: «رهایشان کن هرکس را که می‌خواهند برای خویش امام قرار دهند»[۱۰۴].

این گزارش‌ها نشان می‌دهد حضرت تا جایی که راه می‌داد برای دفع و رفع بدعت‌ها تلاش می‌کرد؛ ولی چه باید کرد اگر امامی امر کند ولی مردم از وی اطاعت نکنند؟ چنان‌که خود می‌فرمود: «لَا أَمْرَ لِمَنْ لَا يُطَاعُ‌»؛ «کسی‌که اطاعت نمی‌شود امری ندارد»[۱۰۵].

تغییر بدعت‌ها به فراهم شدن شرایط و امکانات نیاز دارد و در هر زمانی میسر نیست. تدریجیت احکام در اسلام گویای همین واقعیت است. دوره امامت امیر مؤمنان علی(ع) مانند دوره پیامبر(ص)، همراه با انواع دسیسه‌های منافقان و شیاطین است؛ ولی با وجود این امام تا می‌توانست در مقابل بدعت‌ها کوتاه نمی‌آمد و آنجا که دیگر راه نداشت حداقل به زبان هم که می‌شد، مخالفت خویش را ابراز می‌کرد امام در مسئله نماز تراویح رسماً مخالفت کرد؛ ولی امت، آن‌هم مردم کوفه که عمدتا ادعای پیروی از آن حضرت را داشتند، زیر بار فرمان امام نرفتند؛ بنابر این نمی‌توان نتیجه گرفت که امام چون کاری با این بدعت‌ها نداشت، پس اساساً اینها بدعت نبود![۱۰۶].

منابع

پانویس

  1. ابن فارس، احمد، معجم مقائیس، ج۱، ص۲۰۹؛ راغب اصفهانی، حسین بن محمد، المفردات، ص۲۸؛ فراهیدی، خلیل بن احمد، العین، ج۲، ص۵۴.
  2. «پدیدآور آسمان‌ها و زمین است و چون (انجام) کاری را بخواهد تنها می‌گوید: باش! بی‌درنگ خواهد بود» سوره بقره، آیه ۱۱۷.
  3. مجمع البحرین‌، ج۱، ص ۱۶۴؛ عسقلانی، احمد بن حجر، فتح الباری، ج۵، ص۱۵۶؛ رسائل الجاحظ، ۶۰؛ نیشابوری مقری، ابو جعفر، الحدود، ص۷۹.
  4. ر.ک: فرهنگ شیعه، ص ۱۵۳؛ زکریایی، محمد علی، فرهنگ مطهر، ص ۱۸۸؛ محدثی، جواد، فرهنگ‌نامه دینی، ص۴۳؛ فروتن، اباصلت، مرادی، علی اصغر، واژه‌نامه فقه سیاسی، ص ۵۶.
  5. مجلسی، محمدباقر، بحارالانوار، ج۷۱، ص۲۰۲-۲۰۳؛ امین، سید محسن، کشف الارتیاب، ص۸۲.
  6. آشتیانی، میرزا محمدحسن، بحرالفوائد، ص۸۰؛ انصاری، شیخ مرتضی، فرائد الاصول، ص۳۰.
  7. مقاله «بدعت»، دانشنامه کلام اسلامی، ج۲؛ ص۶۲ ـ ۶۷.
  8. رسائل ابن حزم الأندلسی، ص۴۱۰.
  9. ابن أبی‌الحدید، شرح نهج البلاغة، ج۹، ص۹۴.
  10. الرسائل سید مرتضی، ج۳، ص۸۳؛ ابن‌عطیه، أبهى المراد، ج۲، ص۶۹۳.
  11. جرجانی، میر سیدشریف، التعریفات، ۱۹؛ تفتازانی، سعدالدین، شرح المقاصد، ج۵، ص۲۳۲.
  12. ابوالقاسم قشیری، شرح الأسماء الحسنی، ص۳۸۸.
  13. طوسی، محمد بن حسن، التبیان، ج۴، ص۲۲۱؛ طبرسی، فضل بن حسن، مجمع البیان، ج۹، ص۳۶۵.
  14. سبحانی، جعفر، مقاله «بدعت»، دانشنامه کلام اسلامی، ج۲؛ ص۶۲ ـ ۶۷.
  15. «سپس پیامبران خود را در پی آنان آوردیم و (نیز) عیسی پسر مریم را و به او انجیل دادیم و در دل پیروان او مهر و بخشایشی نهادیم و ما رها کردن این جهان را که از خود درآوردند بر آنان مقرّر نداشتیم جز آنکه برای رسیدن به خشنودی خداوند چنین کردند ولى حق آن را بسزا نگزاردند». سوره حدید، آیه ۲۷.
  16. سبحانی، جعفر، تبرک، بدعت، توسل، ص ۷۵ ـ ۷۹.
  17. التفسیر الکبیر، ج‌۲۹، ص‌۲۴۶؛ مکارم شیرازی، ناصر، نمونه، ج‌۲۳، ص‌۳۸۲.
  18. «بنابراین، وای بر کسانی که (یک) نوشته را با دست‌های خود می‌نویسند آنگاه می‌گویند که این از سوی خداوند است تا با آن بهایی کم به دست آورند؛ و وای بر آنان از آنچه دست‌هایشان نگاشت و وای بر آنان از آنچه به دست می‌آورند» سوره بقره، آیه ۷۹.
  19. «به راستی آنان که گفتند خداوند یکی از سه (اقنوم) است کافر شدند و هیچ خدایی جز خدای یگانه نیست و اگر از آنچه می‌گویند دست نکشند به یقین به کافران ایشان عذابی دردناک خواهد رسید» سوره مائده، آیه ۷۳.
  20. طباطبایی، سید محمد حسین، المیزان، ج‌۶‌، ص‌۷۰.
  21. «و مسیحیان گفتند: مسیح پسر خداوند است» سوره توبه، آیه ۳۰.
  22. مجمع‌البیان، ج۵‌، ص۳۶؛ النصرانیه، ص۱۴۱ـ ‌۱۸۸.
  23. النصرانیه، ص‌۱۴۱ ـ ۱۸۸؛ عقاید الوثنیه، ص‌۱۷ ـ ۱۴۷.
  24. «و به پندار خویش گفتند که: این چارپایان و این کشتزار حرام است جز آن کس که ما بخواهیم آن را نباید بخورد و چارپایانی است که (سوار شدن بر) پشت آنها حرام است و چارپایانی است که نام خداوند را (در ذبح) بر آنها نمی‌برند؛ - (همه) برای دروغ بافتن بر اوست - به زودى به كيفر افترايى كه مى‏ بسته‏‌اند جزايشان را خواهد داد» سوره انعام، آیه ۱۳۸.
  25. الکشاف، ج۲، ص۷۱؛ مجمع‌البیان، ج۴، ص‌۵۷۴‌.
  26. جامع البیان، ج‌ ۵ ‌، ‌۸‌، ص‌۶۲ ‌ـ‌ ۶۱‌؛ مجمع البیان، ج‌۴، ص‌۵۷۴‌؛ روح المعانی، ج ‌۵‌، ‌۸‌، ص‌۵۲‌.
  27. «به تأخيرافكندن ماه ‏هاى حرام، افزونى در كفر است و موجب گمراهى كافران. آنان يك سال آن ماه را حلال مى‏ شمردند و يك سال حرام، تا با آن شمار كه خدا حرام كرده است توافق يابند. پس آنچه را كه خدا حرام كرده حلال مى ‏شمارند. كردار ناپسندشان در نظرشان آراسته گرديده و خدا كافران را هدايت نمى ‏كند» سوره توبه، آیه ۳۷.
  28. مجمع‌البیان، ج‌۵‌، ص‌۴۵‌ـ‌۴۶؛ طباطبایی، سیدمحمد حسین، المیزان، ج‌۹، ص‌۲۷۲.
  29. مجمع البیان، ج‌۵‌، ص‌۴۵؛ تفسیر قرطبی، ج‌۸‌، ص‌۸۸‌.
  30. برجی، یعقوب علی، دائرةالمعارف قرآن کریم ج۱ و ج۵، ص ۴۰۹ ـ ۴۱۹؛ سبحانی، جعفر، مقاله «بدعت»، دانشنامه کلام اسلامی، ج۲؛ ص۶۲ ـ ۶۷.
  31. «قَالَ رَسُولُ اَللَّهِ صَلَّی اَللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِهِ: إِذَا رَأَیْتُمْ أَهْلَ اَلرَّیْبِ وَ اَلْبِدَعِ مِنْ بَعْدِی فَأَظْهِرُوا اَلْبَرَاءَةَ مِنْهُمْ وَ أَکْثِرُوا مِنْ سَبِّهِمْ وَ اَلْقَوْلَ فِیهِمْ وَ اَلْوَقِیعَةَ وَ بَاهِتُوهُمْ کَیْلاَ یَطْمَعُوا فِی اَلْفَسَادِ فِی اَلْإِسْلاَمِ وَ یَحْذَرَهُمُ اَلنَّاسُ وَ لاَ یَتَعَلَّمُوا مِنْ بِدَعِهِمْ یَکْتُبِ اَللَّهُ لَکُمْ بِذَلِکَ اَلْحَسَنَاتِ وَ یَرْفَعْ لَکُمْ بِهِ اَلدَّرَجَاتِ فِی اَلْآخِرَةِ»؛ کلینی، محمد بن یعقوب، الکافی، ج ۲, ص۳۷۵.
  32. «اهل البدع شرالخلق، اصحاب البدع کلاب النار»؛ کنز العمال، ج۱، ص ۲۱۸.
  33. «انَّ عَوَازِمَ اَلْأُمُورِ أَفْضَلُهَا وَ إِنَّ مُحْدِثَاتِهَا شِرَارُهَا»؛ نهج البلاغه، خطبۀ ۱۴۵.
  34. «وَ مَا أُحْدِثَتْ بِدْعَةٌ إِلاَّ تُرِکَ بِهَا سُنَّةٌ فَاتَّقُوا اَلْبِدَعَ وَ اِلْزَمُوا اَلْمَهْیَعَ إِنَّ عَوَازِمَ اَلْأُمُورِ أَفْضَلُهَا وَ إِنَّ مُحْدِثَاتِهَا شِرَارُهَا»؛ نهج البلاغه، خطبۀ ۱۴۵.
  35. «إِنَّ شَرَّ النَّاسِ عِنْدَ اللَّهِ إِمَامٌ جَائِرٌ ضَلَّ وَ ضُلَّ بِهِ فَأَمَاتَ سُنَّةً مَأْخُوذَةً وَ أَحْیَا بِدْعَةً مَتْرُوکَة»؛ نهج البلاغه، خطبۀ ۱۶۴.
  36. ر.ک: دین‌پرور، سید حسین، دانشنامه نهج البلاغه، ج۱، ص ۱۶۵؛ سبحانی، جعفر، مقاله «بدعت»، دانشنامه کلام اسلامی، ج۲؛ ص۶۲ ـ ۶۷.
  37. موسوی دهسرخی، سید محمود، یأتی علی الناس زمان، ص ۲۰۲.
  38. ملاحم، ص ۱۳۳.
  39. ر.ک: حیدرزاده، عباس، فرهنگنامه آخرالزمان، ص۱۳۸.
  40. فی ظلال التوحید، ص‌۱۱۳‌ـ‌۱۱۴؛ سبحانی، البدعه، ص‌۷۶.
  41. امین، سیّد محسن، «کشف الارتیاب»؛ علامۀ امینی، «سیرتنا و سنّتنا»، «الغدیر»؛ سبحانی، جعفر، «البدعة و آثارها الموبقه»، «التوسّل، او الأستغاثة بالأرواح المقدسه»؛ جوادی آملی، مرتضی، «دائرة المعارف تشیّع»، ج ۳، ص۱۴۵ و....
  42. امینی، الغدیر، ج ۲ ص ۱۰۱.
  43. ر.ک: محدثی، جواد، فرهنگ غدیر، ص۳۱۷.
  44. النهایة، ج۱، ص ۱۰۶ ـ ۱۰۷.
  45. بخاری، محمد بن اسماعیل، صحیح بخاری، ج۳، ص۴۴، کتاب صوم.
  46. سبحانی، جعفر، مقاله «بدعت»، دانشنامه کلام اسلامی، ج۲، ص۶۲ ـ ۶۷؛ فرهنگ شیعه، ص ۱۵۴ـ ۱۵۵.
  47. الشاطبی، ابراهیم بن موسی، الموافقات فی اصول الشریعة، ج۱، ص۴۲.
  48. نیشابوری، مسلم بن حجاج، صحیح مسلم، ج۸، ص۶۱.
  49. سبحانی، جعفر، مقاله «بدعت»، دانشنامه کلام اسلامی، ج۲، ص۶۲ ـ ۶۷.
  50. ابن‌تیمیه، احمد بن عبدالحلیم، اقتضاء الصراط المستقیم، ص۱۲۹.
  51. ابو اسحاق شاطبی، الاعتصام، ص۳۶۲.
  52. سبحانی، جعفر، مقاله «بدعت»، دانشنامه کلام اسلامی، ج۲، ص۶۲ ـ ۶۷.
  53. ابو اسحاق شاطبی، الاعتصام، ص۲۳۴.
  54. سبحانی، جعفر، مقاله «بدعت»، دانشنامه کلام اسلامی، ج۲، ص۶۲ ـ ۶۷.
  55. حاشیة رد المحتار، ج‌۱، ص‌۶۰۳‌؛ صحیح مسلم، ج‌۶‌، ص‌۱۵۴؛ فتح الباری، ج‌۱۳، ص‌۲۱۳.
  56. تهذیب الاسماء و اللغات‌، ج۱، ص۲۲.
  57. ابو اسحاق شاطبی، الاعتصام، ص۱۵۵؛ مجلسی، محمدباقر، مرآة العقول، ج۱، ص۱۹۳.
  58. پاکتچی، احمد، «بدعت»، دایرة المعارف بزرگ اسلامی، ج۱۱.
  59. عاملی، محمد بن مکی، القواعد والفوائد، ج۲، ص۱۴۵.
  60. سبحانی، جعفر، مقاله «بدعت»، دانشنامه کلام اسلامی، ج۲، ص۶۲ ـ ۶۷؛ فرهنگ شیعه، ص ۱۵۴ـ ۱۵۵.
  61. مصنفات شیخ مفید، ج۱۳، ص ۱۸۸.
  62. مجلسی، محمد باقر، مرءاة العقول‌، ج۱، ص۱۹۳.
  63. کشف الارتیاب‌، ج۲، ص۷۰ ـ۶۶.
  64. ر.ک: فرهنگ شیعه، ص ۱۵۴ـ ۱۵۵.
  65. «از ميان اهل كتاب كسى است كه اگر او را امين شمرى و قنطارى به او بسپارى آن را به تو باز مى ‏گرداند و از ايشان كسى است كه اگر امينش شمرى و دينارى به او بسپارى جز به تقاضا و مطالبت آن را بازنگرداند. زيرا مى‏ گويد: راه اعتراض مردم مكه بر ما بسته است و كس ما را ملامت نكند. اينان خود مى‏ دانند كه به خدا دروغ مى‏ بندند». سوره آل عمران، آیه ۷۵.
  66. «هْلُ الْبِدْعَةِ فَالْمُخَالِفُونَ لِأَمْرِ اللَّهِ وَ لِکِتَابِهِ وَ لِرَسُولِهِ الْعَامِلُونَ بِرَأْیِهِمْ وَ أَهْوَائِهِمْ»؛ کنز العمال فی سنن الأقوال والأفعال، ج۱۶، ص۱۸۴.
  67. «و بنی اسرائیل را از دریا گذراندیم آنگاه آنان به قومی رسیدند که به پرستش بت‌هایی که داشتند رو آورده بودند، گفتند: ای موسی! برای ما خدایی بگمار چنان که آنان خدایانی دارند، (موسی) گفت: به راستی که شما قومی نادانید» سوره اعراف، آیه ۱۳۸.
  68. «و چون به آنان گویند که به آنچه خداوند فرو فرستاده است و به پیامبر روی آورید می‌گویند: آنچه نیاکان خود را بر آن یافته‌ایم ما را بسنده است؛ آیا حتی اگر نیاکانشان چیزی نمی‌دانستند و رهنمودی نیافته بودند؟» سوره مائده، آیه ۱۰۴.
  69. «ای مردم از آنچه در زمین حلال و پاک است بخورید و از گام‌های شیطان پیروی نکنید که او برای شما دشمنی آشکار است. جز این نیست که او شما را به بدی و کار زشت وامی‌دارد و به اینکه چیزی را که نمی‌دانید، درباره خداوند، بر زبان آورید» سوره بقره، آیه ۱۶۸ ـ ۱۶۹
  70. «و از چارپایان (برخی را بزرگ) باربردار و (برخی دیگر را) کوچک (آفریده است)؛ از آنچه خداوند روزی شما کرده است بخورید و از گام‌های شیطان پیروی نکنید که او برای شما دشمنی آشکار است» سوره انعام، آیه ۱۴۲.
  71. ر.ک: برجی، یعقوب علی، دائرةالمعارف قرآن کریم ج۱ و ج۵، ص ۴۰۹ ـ ۴۱۹.
  72. احمد بن حنبل، مسند احمد، ج۳، ص۳۹۰ و ۳۹۹.
  73. نیشابوری، مسلم بن حجاج، صحیح مسلم، ج۴، ص۳۷-۳۸ و ۴۰؛ بخاری، محمد بن اسماعیل، صحیح بخاری، ج۲، ص۱۴۰.
  74. کلینی، محمد بن یعقوب، الکافی، ج۱، ص۵۴.
  75. ابن‌اثیر، اسدالغابة، ج۱، ص۲۱۶.
  76. سبحانی، جعفر، مقاله «بدعت»، دانشنامه کلام اسلامی، ج۲، ص۶۲ ـ ۶۷.
  77. «کُلُّ بِدْعَةٍ ضَلاَلَةٌ وَ کُلُّ ضَلاَلَةٍ فِی اَلنَّارِ»؛ کافی، ج۱ ص۵۶.
  78. دین‌پرور، سید حسین، دانشنامه نهج البلاغه، ج۱، ص ۱۶۳.
  79. «تا در روز رستخیز بارهای (گناه) خود را یکسر و بخشی از بارهای آن کسان را که نادانسته گمراهشان می‌کنند، بردارند؛ آگاه باشید! بد باری برمی‌دارند» سوره نحل، آیه ۲۵.
  80. «مَنْ سَنَ سُنَّةً سَیئَةً کانَ عَلَیهِ وِزْرُهَا وَ وِزْرُ مَنْ عَمِلَ بِهَا إِلَی یوْمِ الْقِیامَة»؛ محمد بن محمد مفید، الفصول المختارة، ص ۱۳۶؛ مسند احمد، ج‌۵‌، ص‌۴۷۹؛ بحارالانوار، ج‌۷۱، ص‌۲۰۴.
  81. «پس چه كسى ستمكارتر از آن كسى است كه به خدا دروغ مى‏ بندد تا از روى بى‏ خبرى مردم را گمراه كند؟» سوره انعام، آیه ۱۴۴.
  82. طباطبایی، محمد حسین، المیزان، ج‌۷، ص‌۳۶۵؛ مکارم شیرازی، ناصر، نمونه، ج‌۶‌، ص‌۱۱؛ المنیر، ج‌۸‌، ص‌۷۳.
  83. «به راستی آنان که فرزندان خویش را از بی‌خردی به نادانی کشتند و آنچه خداوند روزی آنان کرده بود با دروغ بافتن به خداوند حرام دانستند زیان کردند، بی‌گمان گمراه شدند و رهیافته نبودند» سوره انعام، آیه ۱۴۰.
  84. ر.ک: برجی، یعقوب علی، دائرةالمعارف قرآن کریم ج۱ و ج۵، ص ۴۰۹ ـ ۴۱۹.
  85. «انَّمَا بَدْءُ وُقُوعِ الْفِتَنِ أَهْوَاءٌ تُتَّبَعُ وَ أَحْکَامٌ تُبْتَدَعُ، یُخَالَفُ فِیهَا کِتَابُ اللَّهِ وَ یَتَوَلَّی عَلَیْهَا رِجَالٌ رِجَالًا عَلَی غَیْرِ دِینِ اللَّهِ. فَلَوْ أَنَّ الْبَاطِلَ خَلَصَ مِنْ مِزَاجِ الْحَقِّ لَمْ یَخْفَ عَلَی الْمُرْتَادِینَ، وَ لَوْ أَنَّ الْحَقَّ خَلَصَ مِنْ لَبْسِ الْبَاطِلِ انْقَطَعَتْ عَنْهُ أَلْسُنُ الْمُعَانِدِینَ، وَ لَکِنْ یُؤْخَذُ مِنْ هَذَا ضِغْثٌ وَ مِنْ هَذَا ضِغْثٌ فَیُمْزَجَانِ، فَهُنَالِکَ یَسْتَوْلِی الشَّیْطَانُ عَلَی أَوْلِیَائِهِ وَ یَنْجُو الَّذِینَ سَبَقَتْ لَهُمْ مِنَ اللَّهِ الْحُسْنی»؛ نهج البلاغه، خطبۀ ۵۰.
  86. ر.ک: دین‌پرور، سید حسین، دانشنامه نهج البلاغه، ج۱، ص ۱۶۴.
  87. «قَالَ رَسُولُ اللّهِ صل علی علیه و آله و سلم إِنّ عِنْدَ کُلّ بِدْعَةٍ تَکُونُ مِنْ بَعْدِی یُکَادُ بِهَا الْإِیمَانُ وَلِیّاً مِنْ أَهْلِ بَیْتِی مُوَکّلًا بِهِ یَذُبّ عَنْهُ یَنْطِقُ بِإِلْهَامٍ مِنَ اللّهِ وَ یُعْلِنُ الْحَقّ وَ یُنَوّرُهُ وَ یَرُدّ کَیْدَ الْکَائِدِینَ یُعَبّرُ عَنِ الضّعَفَاءِ فَاعْتَبِرُوا یَا أُولِی الْأَبْصَارِ وَ تَوَکّلُوا عَلَی اللّهِ»؛ کافی، ج۱، ص ۵۴.
  88. «وَ اعْلَمُوا عِبَادَ اللَّهِ أَنَّ الْمُؤْمِنَ یَسْتَحِلُّ الْعَامَ مَا اسْتَحَلَّ عَاماً أَوَّلَ وَ یُحَرِّمُ الْعَامَ مَا حَرَّمَ عَاماً أَوَّلَ، وَ أَنَّ مَا أَحْدَثَ النَّاسُ لَا یُحِلُّ لَکُمْ شَیْئاً مِمَّا حُرِّمَ عَلَیْکُمْ وَ لَکِنَّ الْحَلَالَ مَا أَحَلَّ اللَّهُ وَ الْحَرَامَ مَا حَرَّمَ اللَّهُ»؛ نهج البلاغه، خطبۀ ۱۷۶.
  89. ر.ک: دین‌پرور، سید حسین، دانشنامه نهج البلاغه، ج۱، ص ۱۶۳.
  90. «و باید از میان شما گروهی باشند که (مردم را) به نیکی فرا می‌خوانند و به کار شایسته فرمان می‌دهند و از کار ناشایست باز می‌دارند و اینانند که رستگارند» سوره آل عمران، آیه ۱۰۴.
  91. ر.ک: سبحانی، جعفر، تبرک، بدعت، توسل، ص۱۱۳.
  92. ابن‌تیمیه، احمد بن عبدالحلیم، الفتاوی الکبری، ج۱، ص۱۷۶.
  93. امین، سید محسن، کشف الارتیاب، ص۳۵۷.
  94. سبحانی، جعفر، مقاله «بدعت»، دانشنامه کلام اسلامی، ج۲، ص۶۲ ـ ۶۷.
  95. نهج البلاغه، نامه ۵۳.
  96. نهج البلاغه، خطبه ۱۸.
  97. الطبقات الکبری، ج۳، ص۳۴۲.
  98. تاریخ مدینة دمشق، ج۳۹، ص۲۰۲؛ اسدالغابة، ج۴، ص۳۲؛ تاریخ‌الاسلام، ذهبی، ج۳، ص۳۰۴؛ ر.ک: شرح نهج‌البلاغة، ج۱، ص۱۸۸.
  99. تاریخ مدینة دمشق، ج۵۲، ص۳۸۱.
  100. عیون‌الحکم والمواعظ (لیثی)، ص۴۱۵.
  101. صحیح البخاری، ج۱، ص۴۱.
  102. الطبقات‌الکبری، ج۶، ص۱۶۸، ربیع‌الابرار، ج۴، ص۹۱؛ تاریخ مدینه دمشق، ج۴۶، ص۳۰۱.
  103. المحلی، ج۳، ص۱۶۰.
  104. تفسیرالعیاشی، ج۱، ص۱۷۵؛ تهذیب الأحکام، ج۳، ص٧٠.
  105. الإرشاد فی معرفة حجج‌الله علی العباد، ج۱، ص۲۸۰.
  106. رستم‌نژاد، مهدی، پاسخ به شبهات وهابیان علیه شیعه ص ۴۸۹.