سیره اخلاقی معصوم
قلمرو سیره اخلاقی و تربیتی معصومین(ع)
منظور از قلمرو، تعیین دامنه و گستره سیره است که سیره اخلاقی و تربیتی معصومین(ع) چه اندازه وسعت دارد و حیطه کاربرد آن چقدر است؟! وقتی سخن از سیره معصومین(ع) در میان است، همه گفتار و رفتار چهارده معصوم(ع) را با تمامی ابعاد در بر میگیرد. بنابراین، سیره اخلاقی و تربیتی معصومین(ع)، از آغاز بعثت پیامبر اکرم(ص) تا زمان غیبت کبرای امام مهدی(ع) را شامل میشود و همه رفتارهای ایشان با افراد، در هر زمان و مکانی را در بر میگیرد. البته بررسی سیره آن بزرگواران در آن قلمرو وسیع، در این نوشتار نمیگنجد؛ از این رو، ناگزیریم در هر مورد، به ذکر نمونههایی از سیره معصومین(ع) که متناسب با موضوع هستند، بسنده کنیم.[۱].
سیره اخلاق فردی معصومین(ع)
منظور از سیره اخلاقی، رفتارهای فردی و ارزشی پیامبر(ص) و اهل بیت(ع) است که بیشتر در ارتباط با خودشان انجام شدهاند، ولی نقش تربیتی و دیگرسازی نیز دارند. اگر انسان به سیره فردی و اخلاقی آنان توجه کند، میتواند روش پرورش اخلاق را از آنان بیاموزد. سیره اخلاقی معصومین(ع) عرصه وسیع و دامنه گستردهای دارد.
اصلاح خویشتن
واژه «اصلاح» بر وزان«إفعال» از ریشه «صَلَح» ضد إفساد و بدی و به معنای از بین بردن فساد و نارسایی از فرد و جامعه آمده است و اغلب، درباره اعمال انسان به کار میرود[۲]. انسان، گاه عمل خود را اصلاح میکند که به آن خودسازی و گاه عمل دیگران را اصلاح میکند که به آن دیگرسازی گفته میشود. اصلاح به این دو مفهوم کاربرد زیادی در متون دینی دارد. در قرآن کریم آمده است: ﴿وَإِنْ تُصْلِحُوا وَتَتَّقُوا فَإِنَّ اللَّهَ كَانَ غَفُورًا رَحِيمًا﴾[۳]. اگر انسانها با تقوا و با هم سازگار باشند، مورد غفران و رحمت الهی قرار میگیرند. در جای دیگر میفرماید: ﴿إِنَّمَا الْمُؤْمِنُونَ إِخْوَةٌ فَأَصْلِحُوا بَيْنَ أَخَوَيْكُمْ﴾[۴]. منظور از اصلاح و خودسازی در این نوشتار، کسب شرایط لازم برای تربیت و پرورش دیگران، پیش از اقدام به اجرای آن است؛ یعنی مربی ابتدا باید از نظر روحی و معنوی و کسب مهارتهای تربیتی ورزیده شود تا بتواند فضایل اخلاقی را در شاگردان نهادینه سازد. امام علی(ع) میفرماید: «مَنْ نَصَبَ نَفْسَهُ لِلنَّاسِ إِمَاماً فَلْيَبْدَأْ بِتَعْلِيمِ نَفْسِهِ قَبْلَ تَعْلِيمِ غَيْرِهِ وَ لْيَكُنْ تَأْدِيبُهُ بِسِيرَتِهِ قَبْلَ تَأْدِيبِهِ بِلِسَانِهِ»[۵]؛ «آنکه خود را پیشوای مردم قرار داد، باید پیش از آنکه دیگران را آموزش دهد، خود را تعلیم دهد و باید پیش از آنکه با زبانش تربیت کند با کردارش خوبیها را تعلیم دهد».
شاید خلوت و ریاضت پیامبر اکرم(ص) در غار حرا و راز و نیاز او با خدا در مدت طولانی چهل سال، بدین منظور بود که پیامبر(ص) را به لحاظ روحی و روانی، برای تبلیغ، تربیت و انجام مسئولیت خود آماده سازد. علی(ع) درباره شیوه تربیت اخلاقی پیامبر(ص) میفرماید: «وَ لَقَدْ قَرَنَ اللَّهُ بِهِ مِنْ لَدُنْ أَنْ كَانَ فَطِيماً أَعْظَمَ مَلَكٍ مِنْ مَلَائِكَتِهِ يَسْلُكُ بِهِ طَرِيقَ الْمَكَارِمِ وَ مَحَاسِنَ أَخْلَاقِ الْعَالَمِ لَيْلَهُ وَ نَهَارَهُ»[۶]؛ از آن زمان که پیامبر(ص) را از شیر گرفتند، خداوند بزرگترین فرشتهاش را همراه وی ساخت تا شبانه روز او را در طریق کرامت و اخلاق نیک براند». هر چند پیامبر اکرم(ص) از ملکه عصمت و طهارت ذاتی برخوردار بود و نیاز به فراگیری شرایط لازم برای تربیت را نداشت، ولی به دلیل سنگینی مسئولیت و اهمیت تربیت نفوس، سالها به عبادت و سیر و سلوک پرداخت تا با آمادگی کامل روحی و معنوی به انجام وظیفه بپردازد. این رفتار پیامبر(ص) اشاره روشنی به این نکته دارد که هر مربی باید اول خود را بسازد، و سپس به دعوت و تربیت دیگران بپردازد؛ وگرنه چندان توفیقی حاصل نخواهد آمد[۷]. امام علی(ع) شرایط لازم برای تربیت را از پیامبر(ص) آموخت. ایشان در این زمینه میفرماید: «وَ لَقَدْ كُنْتُ أَتَّبِعُهُ اتِّبَاعَ الْفَصِيلِ أَثَرَ أُمِّهِ يَرْفَعُ لِي فِي كُلِّ يَوْمٍ مِنْ أَخْلَاقِهِ عَلَماً وَ يَأْمُرُنِي بِالاقْتِدَاءِ بِهِ وَ لَقَدْ كَانَ يُجَاوِرُ فِي كُلِّ سَنَةٍ بِحِرَاءَ فَأَرَاهُ وَ لَا يَرَاهُ غَيْرِي»[۸]؛ «من نیز همانند کودکی که در پی مادرش گام بر میدارد، به دنبال او (پیامبر(ص)) میرفتم. پیامبر(ص) هر روز روزنهای از اخلاق کریمانه خود برایم میگشود و مرا به پیروی از خودش فرمان میداد». امام - حسن و امام حسین(ع)، امام علی(ع) و فاطمه(س) از رسول خدا(ص) و سایر معصومین(ع) اخلاق کریمه را از امامان(ع) قبل از خود آموختند و پس از تحصیل شایستگیهای لازم به تربیت مردم پرداختند. اگر معصومین(ع) اینگونه بودهاند، پس غیر معصوم به طریق اولی باید قبل از پرداختن به تربیت متربیان، به اصلاح خویشتن بپردازند؛ زیرا این امر هم تأسی به سیره معصومین(ع) است و هم تأثیر مربی بر شاگردان را افزایش میدهد.[۹].
صبر و پایداری
«صبر» از فضایل اخلاقی و در منابع واژهشناسی به معنای مقید کردن، بردبار بودن، شکیبایی کردن، استقامت، استواری کردن و متحمل شدن است[۱۰]. در علم اخلاق نیز واژه صبر، برای تحمل مشکلات و استقامت در برابر سختیها به کار میرود. آنچه از مفهوم لغوی و اصطلاحی صبر بر میآید آن است که صبر بر دو رکن اساسی «تحمل سختیها» و «پایداری در برابر آنها» استوار است. بر این اساس، صبر تنها تحمل مصیبت نیست، بلکه استقامت در برابر ناگواریها نیز جزو معنای آن است. قرآن کریم در مورد دو رکن صبر خطاب به پیامبر(ص) میفرماید: ﴿فَاصْبِرْ عَلَى مَا يَقُولُونَ﴾[۱۱]. یعنی هر چه سخنان ناروا از مردم شنیدی نادیده انگار و در برابرش تحمل و بردباری نشان بده. در جای دیگر میفرماید: ﴿فَاصْبِرْ إِنَّ وَعْدَ اللَّهِ حَقٌّ﴾[۱۲].
در این آیه صبر به معنای پایداری و استقامت در برابر حوادث است که نباید موجب ناامیدی انسان گردد. صبر از بزرگترین فضیلتهای پیامبران و اولیای الهی در طول تاریخ بوده است که با بهرهگیری از روحیه استقامت و پایداری در مسیر انجام وظیفه، در برابر مشکلات گوناگون ایستادند و به هدایت مردم پرداختهاند[۱۳]. صبر و پایداری از ویژگیهای رفتاری همه معصومین(ع) است و این موضوع در آیات و روایات به تفصیل بیان شده است. اگر سیره پیامبر(ص) و اهل بیت(ع) مورد مطالعه قرار گیرد، صبر و استقامت اولیای الهی در برابر انواع حوادث و نابسامانیها به روشنی قابل درک است. آیات قرآن همواره پیامبر(ص) را به شکیبایی فرمان میدهد. خداوند در آیهای از آیات قرآن میفرماید: ﴿فَاصْبِرْ كَمَا صَبَرَ أُولُو الْعَزْمِ مِنَ الرُّسُلِ﴾[۱۴].
پیامبر(ص) نیز به این دستور خداوند عمل نموده، با کمال صبر و بردباری با مشکلات برخورد کرد و هیچگاه بیصبری و ناشکیبایی از خود نشان نداد. سفر پیامبر(ص) به شهر طائف و حوادثی که در آنجا برای آن حضرت پیش آمد، گواه بر صبر و استقامت ایشان در برابر مشکلات است. او همراه «زید بن حارثه» به طایف رفتند، به این امید که بتوانند دین خدا را بر آن مردم عرض رضه کنند و آنها را به یکتاپرستی هدایت نمایند. پس از دعوت سران بنی ثقیف به توحید با مخالفت آنان روبهرو شدند تا آنجا که مردم نادان طائف با وارد کردن ضرب و جرح بسیار، حضرت را از شهر بیرون کردند[۱۵]. با این حال، پیامبر(ص) از رسیدن به آن هدفی که در نظر داشت مأیوس نشد و راهی که پیش گرفته بود، ادامه داد و در تمام فراز و نشیبهای زندگی، رسالتی را که بر عهده داشت به بهترین شکل انجام داد. در زندگی علی(ع) نیز صبر و پایداری جزو برنامههای اصلی رفتاری ایشان بود و همواره با روحیه تحمل و بردباری با حوادث گوناگون برخورد میکرد. آن حضرت درباره شرایط زندگی بیست و پنج ساله خود بعد از رحلت پیامبر اکرم(ص) میفرماید: «فَرَأَيْتُ أَنَّ الصَّبْرَ عَلَى هَاتَا أَحْجَى فَصَبَرْتُ وَ فِي الْعَيْنِ قَذًى وَ فِي الْحَلْقِ شَجًا أَرَى تُرَاثِي نَهْباً»[۱۶]؛ «پس از ارزیابی درست، صبر و بردباری را خردمندانهتر دیدم؛ پس صبر کردم در حالی که گویا خار در چشم و استخوان در گلوی من مانده بود و با دیدگان خود مینگریستم که میراث مرا به غارت میبرند».
صبر امام حسن(ع) در قبال حوادث زمان خود، به ویژه پس از شهادت پدرش علی(ع)، خیانت اصحاب و یاران و جریان صلح با معاویه، مشکلاتی را برای آن حضرت پیش آورد که غیر قابل تحمل بود، ولی آن بزرگوار با استقامت و پایداری از آنها عبور کرد. در سرزمین ساباط (مدائن)، یاران خائن و بیوفا به قصد جان امام مجتبی(ع) به آن حضرت حمله کردند. وسایل شخصی او را تاراج نموده، زخمی بر ران مبارکش وارد ساختند که به استخوان رسید[۱۷]. امام حسن(ع) آن همه مصیبت را متحمل شد، ولی هیچگاه ناشکیبایی از خود نشان نداد و همواره شکر خدا را بر زبان داشت. امام حسین(ع) مصیبتهای بزرگ کربلا و رویدادهای نهضت عاشورا که بر کسی پوشیده نیست را تحمل کرد و درسهای بزرگی به تمامی جویندگان راه حق و حقیقت و سعادت داد[۱۸]. صبر ائمه اطهار(ع) تنها در برابر حوادث سیاسی و مسائل اجتماعی نبود، بلکه در همه امور زندگی نظیر مسائل خانوادگی نیز با صبر و بردباری رفتار میکردند. از امام باقر(ع) روایت شده است که آن حضرت در برابر نارساییهای خانواده نیز شکیبایی پیشه میکرد. امام صادق(ع) از پدرش امام باقر(ع) روایت میکند که آن حضرت فرمود: «إِنِّي لَأَصْبِرُ مِنْ غُلَامِي هَذَا وَ مِنْ أَهْلِي عَلَى مَا هُوَ أَمَرُّ مِنَ الْحَنْظَلِ إِنَّهُ مَنْ صَبَرَ نَالَ بِصَبْرِهِ دَرَجَةَ الصَّائِمِ الْقَائِمِ وَ دَرَجَةَ الشَّهِيدِ الَّذِي قَدْ ضَرَبَ بِسَيْفِهِ قُدَّامَ مُحَمَّدٍ(ص)»[۱۹]. «من در برابر این غلام و خانواده، آن قدر صبر میکنم که این کار از حنظل (گیاه تلخ) برایم تلختر است. صبر من به این علت است که هر کس صبر پیشه کند، درجه روزهداری نمازگزار و درجه شهیدی که با پیامبر(ص) شمشیر بزند را به دست میآورد».[۲۰].
شرم و حیا
واژه «حیا» در زبان واژهشناسان به معانی مختلفی چون شرمنده بودن، خجالت کشیدن، زنده نگه داشتن کسی و زندگی بخشیدن به کسی آمده است[۲۱]. حیا به این معنا، متضمن دو عنصر مهم است؛ یکی، شرم و خجلت که آثار آن در چهره انسان آشکار میگردد و دوم، حفظ و نگهداری که موجب عزت و اقتدار فرد خواهد بود. حیا در فرهنگ اسلامی و دانش اخلاق هم از این دو ویژگی برخوردار بوده و به معنای شرمندگی و خودداری از بعضی عملها به کار میرود. نتیجه این خودداری، به عزت فرد و جامعه منتهی میشود. خواجه نصیرالدین طوسی در تعریف حیا میگوید: «حیا عبارت است از ترس و خوفی برای نفس، به خاطر عروض امری که مقتضی مذمت است. در مقابل آن، وقاحت و پررویی است؛ یعنی کسی که دارای صفت وقاحت باشد، در صورت از دست دادن حمد و ستایش دیگران یا به دست آوردن مذمت آنان نگران نمیشود»[۲۲]. حیا یک صفت درونی است که در نوع بشر وجود دارد و حتی کودکان نیز دارای این ویژگی هستند و از انجام بعضی کارها در حضور دیگران امتناع میورزند. اما میزان برخورداری مردم از این صفت و بهکارگیری آن در زندگی متفاوت است. بعضی افراد چندان بهرهای از حیا ندارند، چه بسا بر خلاف آن، دارای صفت وقاحت و بیحیایی هستند. آنچه با تجربه ثابت شده است، انسانهای با شخصیت و وقار از درجات بالای حیا بهرهمندند؛ چراکه حیا با بزرگی و بزرگواری رابطه مستقیم دارد. هر قدر انسان احساس بزرگواری و شخصیت کرد دارای مراتب بالایی از شرم و حیا است و از کارهای مخالف آن دوری میکند. چنان که در داستان حضرت موسی(ع) و دختران شعیب این مطلب به خوبی قابل فهم است. قرآن کریم میفرماید: ﴿فَجَاءَتْهُ إِحْدَاهُمَا تَمْشِي عَلَى اسْتِحْيَاءٍ﴾[۲۳]؛ یعنی راه رفتن دختر شعیب راه رفتن همراه با حیا و وقار بود.
امام علی(ع) در توصیف حیا میفرماید: «الْحَيَاءُ لِبَاسٌ سَابِغٌ وَ حِجَابٌ مَانِعٌ وَ سِتْرٌ مِنَ الْمَسَاوِئِ وَاقٍ وَ حَلِيفٌ لِلدِّينِ وَ مُوجِبٌ لِلْمَحَبَّةِ وَ عَيْنٌ كالِئَةٌ تَذُودُ عَنِ الْفَسَادِ وَ تَنْهَى عَنِ الْفَحْشَاءِ»[۲۴]؛ «شرم و حیا جامهای است در برگیرنده و حجابی است بازدارنده از گناه و پوششی است نگهدارنده از بدیها. حیا گوهری است همراه با دین، برانگیزاننده مهر و محبت و چشمی است مراقب و از بین برنده فساد و تباهی و باز دارنده از زشتیها».[۲۵].
نمونههای حیا در سیره معصومین(ع)
حیا از صفات برجسته معصومین(ع) است که در سیره آن بزرگواران به خوبی تجلی یافته است. پیامبر اکرم(ص) و اهل بیت(ع) از شرم و حیایی بالا برخوردار بودند و هیچگاه بر خلاف آن، رفتاری را انجام ندادند. ابوسعید خدری میگوید: «رسول خدا(ص)، از دختران جوان پردهنشین با حیاتر بود»[۲۶]. یعنی حیای پیامبر(ص) از حیای دختران جوان شدیدتر و فراتر بود. امام صادق(ع) میفرماید: «كَانَ النَّبِيُّ(ص) غَضَّ طَرْفَهُ عَنِ النَّاسِ حَيَاءً حِينَ كَلَّمُوهُ»[۲۷]؛ «رسول خدا(ص) همواره هنگام سخن گفتن مردم با ایشان، صورت خویش را از سر شرم و حیا به زیر میانداخت».
جنگ احد از جنگهای بزرگ صدر اسلام بود که کفار قریش علیه پیامبر(ص) به راه انداختند و تصمیم داشتند حکومت نوپای اسلام را از مدینه بردارند. هنگامی که جنگ آغاز شد، «طلحة بن ابی طلحة» پرچمدار کفار بود. وی به میدان آمد، هماورد طلب کرد و گفت: ای اصحاب محمد(ص)، آیا کسی در میان شما هست که با شمشیر من زود راهی بهشت شود یا مرا به سوی جهنم بفرستد؟ طلحه از شجاعان قریش بود و کسی جز علی(ع) حاضر نشد که به نبرد با او برود. آن دو در میدان جنگ به یکدیگر حمله کردند و پیامبر(ص) از جایگاه خود ناظر بر صحنه جنگ بود و حملات آنها را زیر نظر داشت. ناگاه علی(ع) ضربهای وارد کرد و پای طلحه قطع شد. طلحه به بر زمین افتاد و پرچم سرنگون شد. علی(ع) به سوی او رفت تا کارش را یک سره کند، در آن حال، عورت وی مکشوف گشت. حضرت از وی روی گرداند و او را رها کرد. پیامبر(ص) و مسلمانان از کار علی(ع) خوشحال شدند و تکبیر گفتند[۲۸]. نظیر این جریان در جنگ صفین نیز نقل شده است. زمانی که علی(ع) به عمرو عاص رسید و خواست به او حمله کند، عمرو عاص برای نجات خود عورتش را برهنه کرد و علی(ع) برگشت[۲۹]. سراسر زندگی فاطمه زهرا(س) تجلیبخش حیا، عفت و پاکدامنی بود و سیره آن بزرگ بانوی اسلام در این زمینه فراوان است. حسن بصری گوید: «پیامبر(ص) از فاطمه(س) پرسید: چه چیز برای زن بهتر است؟ گفت: آنکه نه زن مرد نامحرمی را ببیند و نه مردی نامحرم او را ببیند»[۳۰].
در مناقب مغازلی از علی بن الحسین(ع) روایت شده است که آن حضرت فرمود: نابینایی از فاطمه(س) دختر رسول خدا(ص) اجازه ورود خواست که فاطمه بیدرنگ پشت پرده قرار گرفت. پیامبر(ص) به او فرمود: چرا چنین کردی، آن مرد تو را نمیبیند؟ عرض کرد: یا رسول الله(ص)، اگر آن مرد مرا نمیبیند، من او را میبینم و او بوی مرا استشمام میکند. آنگاه پیامبر(ص) فرمود: گواهی میدهم که تو پاره تن من هستی»[۳۱].[۳۲].
نظافت و آراستگی
کلمه «نظافت»، معنای روشنی دارد و نیازی به تعریف و تبیین ندارد. با این حال، اگر به منابع واژهشناسی مراجعه کنیم، معانی متعددی برای آن ذکر کردهاند. به گفته برخی واژهشناسان، نظافت هم معنای لازمی دارد، یعنی پاک و پاکیزه یا شسته و رفته بودن و هم معنای متعدی که به مفهوم پاکیزه کردن و شستن چیزی است[۳۳]. نظافت به این دو مفهوم، در متون دینی نیز به کار رفته و منظور از آن، زدودن ناپاکیهای جسمی و معنوی از خود و دیگران است. پیامبر(ص) و اهل بیت(ع) همواره با طهارت و آراستگی ظاهر و باطن زندگی کردند و کمترین نابسامانی در جسم و روح آنها وجود نداشت. قرآن کریم یکی از ویژگیهای اهل بیت(ع) را طهارت و پاکی آنان از هرگونه پلیدی معرفی میکند. خداوند آیه تطهیر را در شأن آن بزرگواران نازل کرده و میفرماید: ﴿إِنَّمَا يُرِيدُ اللَّهُ لِيُذْهِبَ عَنْكُمُ الرِّجْسَ أَهْلَ الْبَيْتِ وَيُطَهِّرَكُمْ تَطْهِيرًا﴾[۳۴].
منظور از اراده در این آیه شریفه، اراده تکوینی خداوند بر طهارت اهل بیت(ع) است؛ یعنی اراده تکوینی الهی بر پاکی ایشان تعلق گرفته که آنان با اراده و اختیار خویش منزه از آلودگی زندگی کنند و این امر در عالم خارج نیز تحقق یافته است؛ بدین معنا که خاندان پیامبر(ص) بر اساس اراده قطعی خداوند از تمام آلودگیهای ظاهری و باطنی پاک و منزه هستند[۳۵]. منظور از طهارت در این آیه، طهارت مطلقه است که همه ابعاد زندگی اهل بیت(ع)، اعم از ظاهری و باطنی، روحی و معنوی، اخلاقی و اجتماعی، سیاسی و اقتصادی را فرا میگیرد. نکته قابل توجه آن است که آراستگی باطنی اهل بیت(ع) با آراستگی ظاهری آنان همراه شده است؛ همانگونه که باطن اولیای الهی پاک بود، ظاهرشان نیز از هرگونه زشتی و آلودگی پاک و منزه بوده است. اما افراد عادی ممکن است دارای طهارت ظاهری باشند، ولی باطنشان آلوده به گناه و معصیت باشد.[۳۶].
نظافت ظاهری
در سیره رسول خدا(ص) آمده است که آن حضرت لباس تمیز میپوشید و از عطر فراوان استفاده میکرد و هرگاه بیرون میرفت، سر و صورتش را مرتب مینمود. امیرالمؤمنین علی(ع) میفرماید: «كَانَ رَسُولُ اللَّهِ(ص) يُرَجِّلُ شَعْرَهُ وَ أَكْثَرُ مَا كَانَ يُرَجِّلُ شَعْرَهُ بِالْمَاءِ وَ يَقُولُ كَفَى بِالْمَاءِ لِلْمُؤْمِنِ طِيباً»[۳۷]؛ «پیامبر(ص) همواره موهایش را شانه میزد و آن را با آب صاف، مرتب میکرد و میفرمود: آب برای خوشبو کردن مؤمن کافی است». در روایتی دیگر از امام رضا(ع) آمده است که فرمود: «مِنْ أَخْلَاقِ الْأَنْبِيَاءِ التَّنَظُّفُ»[۳۸]؛ «از اخلاق پیامبران نظافت و پاکیزگی است». پیامبر(ص) و اهل بیت(ع) برای آراسته کردن خود، از خضاب فراوان استفاده میکردند. چنانکه وقتی «محمد بن مسلم» از امام باقر(ع) پیرامون خضاب کردن پرسش نمود، ایشان فرمود: «كَانَ رَسُولُ اللَّهِ(ص) يَخْتَضِبُ»[۳۹]؛ «پیامبر(ص) هماره خضاب میکرد».
آنچه از مطالعه سرگذشت و دستورات آن بزرگواران به دست میآید، حاکی از این واقعیت است که سراسر زندگی پیامبر(ص) و خاندانش(ع) همراه با پاکی و پاکیزگی ظاهری و باطنی بوده است. استفاده از لباس نو و تمیز، بهره بردن از حنا، عطر و گلاب، اصلاح سر و صورت، برداشتن ناخنهای دست و پا و امثال آنها همواره از برنامههای عملی آن بزرگواران بوده است. آنان نه تنها خود بدان عمل مینمودند، بلکه دیگران را نیز سفارش میکردند تا به عنوان مستحبات اسلامی به آن عمل نمایند. نظافت دهان دندان سیره همیشگی رسول خدا(ص) بود که همواره بر آن مداومت داشت. امام صادق(ع) فرمود: «أَرْبَعٌ مِنْ سُنَنِ الْمُرْسَلِينَ التَّعَطُّرُ وَ السِّوَاكُ وَ النِّسَاءُ وَ الْحِنَّاءُ»[۴۰]؛ «چهار چیز از سنت انبیا است: عطر زدن، مسواک کردن، مجامعت با زنان و خضاب با حنا».[۴۱].
نظم و انضباط
نظم و انضباط با معنای مرتب کردن، منظم بودن، سر و صورت دادن، به نظام درآوردن، نظام یافتن و امثال آنها ذکر شده است[۴۲]. نظم بخشی به این معنا، هم در زندگی فردی و خصوصی و هم در زندگی اجتماعی و سیاسی سیره معصومین(ع) وجود داشته است. امام علی(ع) همانگونه که خود نظم را در تمام امور رعایت میکرد، آن را به حاکمان و پیروان نیز توصیه مینمود. آن حضرت در نامهای خطاب به مالک اشتر میگوید: «وَ إِيَّاكَ وَ الْعَجَلَةَ بِالْأُمُورِ قَبْلَ أَوَانِهَا أَوِ التَّسَقُّطَ فِيهَا عِنْدَ إِمْكَانِهَا أَوِ اللَّجَاجَةَ فِيهَا إِذَا تَنَكَّرَتْ أَوِ الْوَهْنَ عَنْهَا إِذَا اسْتَوْضَحَتْ فَضَعْ كُلَّ أَمْرٍ مَوْضِعَهُ»[۴۳]؛ «مبادا هرگز در کاری که وقت آن نرسیده شتاب کنی یا کاری که وقت آن رسیده سستی ورزی و یا در چیزی که روشن نیست ستیزهجویی نمایی و یا در کارهای روشن کوتاهی کنی. تلاش کن کاری را در جای خود و در زمان مخصوص به خود انجام دهی». امام علی(ع) در وصیت به امام حسن و امام حسین(ع) پس از ضربت خوردن خویش میفرماید: «أُوصِيكُمَا وَ جَمِيعَ وَلَدِي وَ أَهْلِي وَ مَنْ بَلَغَهُ كِتَابِي بِتَقْوَى اللَّهِ وَ نَظْمِ أَمْرِكُمْ»[۴۴]؛ «شما را و تمام فرزندان و خاندانم و کسانی را که این وصیت به آنها میرسد را به ترس از خدا و نظم در امور زندگی سفارش میکنم».[۴۵].
سیره اخلاق اجتماعی معصومین(ع)
منظور از سیره اجتماعی پیامبر(ص) و اهل بیت(ع) رفتارهایی است که در ارتباط با اجتماع انجام دادهاند و بیانگر ارزشهای دینی و اخلاقی هستند. از آنجا که این گونه رفتارها از معصوم(ع) صادر شده، در اسلام به عنوان «فضیلت اخلاقی» معرفی گردیدهاند و پیروی از آنها موجب رشد فردی و اجتماعی انسان میباشد. البته سیره اجتماعی معصومین(ع) بسیار گسترده است و از آنجا که بررسی همه ابعاد آن در این گفتار نمیگنجد، به برخی از فرازهای آن اشاره میگردد.
تواضع و فروتنی
تواضع، بر وزن «تفاعل»، از ریشه «وَضَعَ» و در لغت به معنای متواضعانه رفتار کردن، افتادگی نشان دادن، شکسته نفسی کردن و فروتنی ورزیدن آمده است[۴۶]. تواضع از صفات کریمه انسانی است و در مقابل «تکبر» به کار میرود که در روابط اجتماعی و حوزه برخورد انسان با دیگران مصداق پیدا میکند[۴۷]. علامه طباطبایی در تعریف تواضع میگوید: «تواضع نه آن است که خود را در انظار مردم خوار و سبک شماری و به انسانیت خود لطمه زنی، بلکه مقصود این است که مزایا و افتخارات خود را به رخ مردم نکشی و مزایای گزاف دیگران را به خود نبندی و مردم را سبک و ناچیز نشماری»[۴۸]. با توجه به معنای لغوی و سخنان علمای اخلاق میتوان گفت: تواضع یک صفت رفتاری همراه با فروتنی و اکرام و بزرگ دانستن دیگران است که در تعامل انسان با افراد جامعه نمود پیدا میکند. فروتنی به لحاظ روانی و رفتاری تأثیر زیادی بر اصلاح روابط اجتماعی انسان دارد و زمینه تربیتپذیری و جذب افراد به ارزشهای دینی را فراهم میسازد. این صفت، ریشه در درون انسان دارد و همه در ذات خود به رفتار ملائم و برخورد متواضعانه با دیگران گرایش دارند؛ مگر آنکه عوامل درونی و بیرونی مانع آن بشوند. از آنجا که صفاتی نظیر تکبر و خودپسندی، ممکن است این صفت را تضعیف کنند، پیامبر(ص) و اهل بیت(ع) با گفتار و رفتار خویش، اهمیت آن را به مردم یادآور شدهاند.
خداوند در قرآن کریم تواضع را از ویژگیهای بندگان خالص خود دانسته است و میفرماید: ﴿وَعِبَادُ الرَّحْمَنِ الَّذِينَ يَمْشُونَ عَلَى الْأَرْضِ هَوْنًا﴾[۴۹]. رفتار همراه با فروتنی روی زمین، از خصوصیات صالحان است که همواره در برخورد آنان با مردم نمایان میشود. شاید به علت تأثیر زیاد تواضع است که خداوند به پیامبر اسلام(ص) دستور میدهد: ﴿وَاخْفِضْ جَنَاحَكَ لِمَنِ اتَّبَعَكَ مِنَ الْمُؤْمِنِينَ﴾[۵۰]. پیامبر اسلام(ص) نیز طبق فرمان خداوند با کمال نرمی و مهربانی با مردم رفتار کرد و قرآن کریم از این روش آن حضرت به نیکی یاد نموده و میفرماید: ﴿فَبِمَا رَحْمَةٍ مِنَ اللَّهِ لِنْتَ لَهُمْ وَلَوْ كُنْتَ فَظًّا غَلِيظَ الْقَلْبِ لَانْفَضُّوا مِنْ حَوْلِكَ﴾[۵۱]. امام علی(ع) در توصیف سیره رسول خدا(ص) میفرماید: «مَا صَافَحَ رَسُولُ اللَّهِ(ص) أَحَداً قَطُّ فَنَزَعَ صيَدَهُ مِنْ يَدِهِ حَتَّى يَكُونَ هُوَ الَّذِي يَنْزِعُ يَدَهُ وَ مَا فَاوَضَهُ أَحَدٌ قَطُّ فِي حَاجَةٍ أَوْ حَدِيثٍ فَانْصَرَفَ حَتَّى يَكُونَ الرَّجُلُ هُوَ الَّذِي يَنْصَرِفُ وَ مَا نَازَعَهُ أَحَدٌ الْحَدِيثَ فَيَسْكُتَ حَتَّى يَكُونَ هُوَ الَّذِي يَسْكُتُ وَ مَا رُئِيَ مُقَدِّماً رِجْلَهُ بَيْنَ يَدَيْ جَلِيسٍ لَهُ قَطُّ»[۵۲]؛ «رسول خدا(ص) با کسی مصافحه نکرد، مگر آنکه دستش را بعد از او از دست وی بیرون میکشید؛ و با کسی وارد بحث و گفتوگو نشد، مگر آنکه پس از او گفت و گو را ترک کرد و هیچگاه پاهایش را در برابر اهل مجلس دراز نکرد».
در حدیثی دیگر آمده است: «أَنَّ رَسُولَ اللَّهِ(ص) لَا يَدَعُ أَحَداً يَمْشِي مَعَهُ إِذَا كَانَ رَاكِباً حَتَّى يَحْمِلَهُ مَعَهُ فَإِنْ أَبَى قَالَ تَقَدَّمْ أَمَامِي وَ أَدْرِكْنِي فِي الْمَكَانِ الَّذِي تُرِيدُ»[۵۳]؛ «هرگاه کسی با پیامبر(ص) همراه میشد، اگر سواره بود او را با خود سوار میکرد و اگر سوار نمیشد، میفرمود: جلوتر از من برو و در جایی که میخواهی مرا دریاب». بنابراین، از ویژگیهای رفتاری پیامبر(ص) و معصومین(ع)، تواضع و فروتنی در برابر دیگران بوده است. آنان در نهایت مهربانی و نرمی با مردم برخورد میکردند؛ همانگونه که از قرآن کریم و سخنان امام علی(ع) استفاده میشود، رفتار متواضعانه پیامبر اکرم(ص) با مردم، مهمترین عامل موفقیت ایشان در دعوت دینی و نشر معارف الهی بوده است. رفتار ائمه اطهار(ع) نیز مانند پیامبر(ص) همواره با مهر، محبت و فروتنی همراه بوده و نمونههای فراوانی از سیره امامان معصوم(ع) وجود دارند که فرصت ذکر آنها نیست.[۵۴].
عفو و گذشت
واژه «عفو» در لغت به معنای زدوده شدن، پاک شدن، از گناه کسی گذشتن و خودداری کردن آمده است[۵۵] و در اصطلاح علمای علم اخلاق، به مفهوم بخشیدن و نادیده گرفتن بدیهای دیگران به کار رفته است. عفو به این معنا ضد انتقامجویی و یکی از صفات شایستهای است که آثار مثبت فراوانی به همراه دارد. عفو و گذشت به جای خشونت و پرخاشگری، زمینه جذب متربی را به ارزشهای دینی و اسلامی فراهم میسازد. از این رو، خداوند خطاب به پیامبر(ص) میفرماید: ﴿خُذِ الْعَفْوَ وَأْمُرْ بِالْعُرْفِ وَأَعْرِضْ عَنِ الْجَاهِلِينَ﴾[۵۶]. پیامبر(ص) با داشتن ویژگیهای روحی و روانی مخصوص خود و نیز بر اساس وظیفه تبلیغی و تربیتی خویش، همیشه با عفو و بخشش با مردم برخورد میکرد و حتی دشمنان را مورد عفو و مهربانی قرار میداد.
در سیره رسول خدا(ص) آمده است که آن حضرت در یکی از جنگها در سایه درختی خوابیده بود که ناگهان یکی از دشمنان سرسخت او با شمشیر بالای سرش ایستاد و خطاب به پیامبر(ص) گفت: اینک چه کسی قدرت دارد مانع کشته شدن تو به دست من شود؟ حضرت فرمود: «الله». ناگهان آن مرد بر زمین افتاد و رسول خدا(ص) به سرعت شمشیرش را برداشت و بالای سر او ایستاد و فرمود: حال، چه کسی تو را از دست من نجات میدهد؟ آن مرد با التماس گفت: تو بهترین حریف هستی. سپس حضرت او را به اسلام دعوت کرد، وی، نپذیرفت، ولی تعهد کرد که با مسلمانان دشمنی نکند، پیامبر(ص) نیز او را بخشید[۵۷]. با این که آن مرد دشمن پیامبر(ص) بود و قصد کشتن او را داشت، ولی زمانی که حضرت بر او چیره شد، با عفو و بخشش رفتار نمود. مرحوم شیخ عباس قمی در سفینة البحار، افرادی را نام میبرد که بلاهای بسیار بزرگی در حق پیامبر(ص) و بستگانش مرتکب شده بودند و حضرت خون آنها را مباح کرده بود، ولی وقتی پشیمان شدند و نزد پیامبر(ص) آمدند، حضرت از آنها گذشت و آنان را مورد بخشش قرار داد. «عکرمة بن ابی جهل»، «صفوان بن امیه بن خلف»، «هبار بن الاسود بن المطلب»، «وحشی» «قاتل حمزه» عموی پیامبر(ص)، «عبدالله بن الزعبری السهمی»، ابوسفیان و همسرش هند، از کسانی بودند که در انتظار کیفر بودند، ولی با درخواست عفو آنها موافقت شد و پیامبر(ص) همه آنان را بخشید[۵۸].
جابر بن عبدالله انصاری میگوید: پس از جنگ حنین که غنایم فراوانی به دست مسلمانان افتاد، رسول خدا(ص) از سکههای غنیمتی که روی لباس بلال ریخته بود، بر میداشت و بین اصحاب تقسیم میکرد. فردی از روی نادانی به پیامبر(ص) گفت: ای فرستاده خدا در تقسیم اموال عدالت را رعایت کن. پیامبر(ص) فرمود: وای بر تو! اگر من عادل نباشم، چه کسی میتواند عدالت را اجرا کند؟ یکی از اصحاب برخاست که او را به خاطر این جسارت گردن بزند، پیامبر(ص) مانع شد و فرمود: پناه بر خدا از این که مردم بگویند محمد(ص) اصحاب خود را میکشد. آنگاه او را بخشید[۵۹]. انس بن مالک میگوید: با رسول خدا(ص) از راهی عبور میکردیم و آن حضرت ردای یمانی که حاشیه ضخیمی داشت پوشیده بود. ناگهان عربی بادیه ما گذشت و ردای پیامبر(ص) را چنان به طرف خود کشید که حاشیهاش گردن مبارک او را به شدت آزرده ساخت. سپس با تندی و خشونت به پیامبر(ص) گفت: ای محمد! تو که از اموال خود و پدرت چیزی به من نمیدهی، پس دستور بده از مال خدا که در اختیار توست قدری به من بدهند. رسول خدا(ص) نگاهی به او کرد و فرمان داد تا مالی به وی ببخشند[۶۰]. امام صادق(ع) فرمود: زنی یهودی گوسفند کباب شدهای را که با سم مهلکی آمیخته شده بود، برای پیامبر(ص) هدیه آورد تا آن حضرت را مسموم کند، ولی رسول خدا(ص) به وسیله وحی از آن توطئه، آگاه گردید و آن زن را نزد خود خواند و علت این کار را از او جویا شد. وی جواب داد: با خود اندیشیدم که اگر تو در واقع فرستاده خدا باشی این سم به تو اثر نمیکند و اگر پادشاه هستی، مردم از شر تو ایمن میشوند. رسول خدا(ص) آن زن را بخشید[۶۱]، در حالی که میتوانست او را به خاطر این اقدام، مورد ضرب و شتم قرار دهد و یا به قتل برساند.
امام علی(ع) به تبعیت از سیره رسول خدا(ص) پس از پیروزی در جنگ جمل، عفو عمومی اعلام کرد و دستور داد اسیران و محرومان را نکشند، فراریان را تعقیب نکنند و هرکس سلاح از کف نهاد یا داخل منزلش شد، در امان باشد. ابوحمزه ثمالی گوید: به امام سجاد(ع) گفتم: علی بن ابی طالب(ع) با اهل قبله (اصحاب جمل و صفین)، بر خلاف سیره رسول خدا(ص) با مشرکان رفتار کرد. حضرت خشمگین شد، نشست و سپس فرمود: به خدا سوگند علی(ع) به سیره پیامبر(ص) در روز فتح مکه رفتار کرد؛ زیرا او به مالک اشتر در حالی که در صف مقدم لشکر قرار داشت، فرمان داد که اسیران و محرومان را نکشند، فراریان را تعقیب نکنند و هرکس سلاح به زمین گذارد و در خانهاش را بست، در امان باشد[۶۲]. مردی از اهل شام که تحت تأثیر تبلیغات معاویه قرار گرفته بود، به مدینه آمد و با امام حسن مجتبی(ع) برخورد کرد و تا آنجا که توانست به آن حضرت ناسزا گفت. امام(ع) در برابر سخنان زشت مرد شامی، چیزی نگفت. وقتی کلامش به آخر رسید و ساکت شد، بر او سلام کرد و با مهربانی با وی برخورد نمود. با تبسم فرمود: ای پیرمرد! گمان میکنم در شهر ما غریبی و در مورد ما به اشتباه افتادهای. هر حاجتی که در اینجا داری ما برایت برآورده میکنیم؛ از خوراک و پوشاک گرفته تا جا و مکان. تا در این شهر هستی، مهمان من باش. آن مرد با مشاهده چنین برخورد بزرگوارانهای از امام(ع) با شرمندگی گفت: گواهی میدهم که تو شایسته امامتی و خدا آگاه است که نمایندگیاش را در کجا قرار دهد. تا این ساعت تو و پدرت علی(ع) نزد من از همه منفورتر بودید و اینک کسی نزد من از شما محبوبتر نیست[۶۳].
درباره امام سجاد(ع) نقل شده است که آن حضرت، مردی را که نسبت به او بیادبی کرده بود، بخشید و افزون بر آن کمکهایی نیز به وی اعطا کرد. روزی علی بن الحسین(ع) بیرون خانه بود، مردی با او برخورد و به ایشان دشنام داد. غلامان و شیعیان به سوی آن مرد رفتند تا او را مجازات کنند که حضرت فرمود: چرا به او هجوم بردید؟ سپس خود به نزد او رفت و فرمود: به نظر میرسد ما را نمیشناسی، آیا حاجتی داری تا تو را یاری کنم؟ آن مرد خجالت زده و شرمنده شد. آنگاه حضرت، کسایی که بر آن نشسته بود به او داد و دستور فرمود که هزار درهم نیز به وی بدهند. آن مرد به دنبال این رفتار حضرت، پیاپی میگفت: گواهی میدهم که به راستی تو از فرزندان پیامبران هستی[۶۴].[۶۵].
شجاعت
این واژه در منابع واژهشناسی به مفهوم صلابت، پردل و جرأت بودن، جسور و بیباک بودن، بیپروا و دلیر بودن آمده است[۶۶]. در اصطلاح علم اخلاق نیز شجاعت به مفهوم شهامت و شدت مخالف جبن و ترسویی است. به کسی شجاع گفته میشود که دارای ملکه جسارت و صلابت باشد و در برابر حوادث ایستادگی و مقاومت نشان دهد. شجاعت به این معنا از صفات نیکویی به شمار میرود که در فرد و اجتماع اثرگذار است. به فرموده خواجه نصیر الدین طوسی، شجاعت ملکهای است در نفس انسان که او را بر آن میدارد تا در سختیها و مشکلات، آماده برخورد با شداید باشد[۶۷]. به نظر ایشان، شجاعت مبتنی بر دو امر است: حسن ظن و فراهم بودن عوامل دفاع؛ مانند زیاد بودن یاران، داشتن توان و قدرت، برخورداری از تجربه و امنیت لازم[۶۸]. احمد امین در کتاب الاخلاق میگوید: «شجاعت در مقابل ترسویی، زمانی مصداق پیدا میکند که خوف و خطری در میان باشد و فرد در این شرایط، مناسبترین کار را انجام دهد»[۶۹].
شجاعت از صفات برجسته و ممتازی است که ریشه آن در نفس انسان قرار دارد و در صورت فراهم بودن شرایط، در ارتباط با اجتماع بروز میکند. اگر صفت شجاعت در انسان وجود داشت میتواند در حوزه فردی و اجتماعی نقشآفرینی نماید و تحولات سازندهای در جامعه پدید آورد. این صفت به عنوان یک خصلت شایسته اخلاقی از ویژگیهای معصومین(ع) به شمار میرود. امام علی(ع) درباره شجاعت پیامبر اکرم(ص) در جنگ بدر میفرماید: «نَحْنُ نَلُوذُ بِالنَّبِيِّ(ص) وَ هُوَ أَقْرَبُنَا إِلَى الْعَدُوِّ وَ كَانَ مِنْ أَشَدِّ النَّاسِ يَوْمَئِذٍ بَأْساً»[۷۰]؛ «ما به پیامبر(ص) پناه میبردیم، در حالی که او از همه ما به دشمن نزدیکتر و در آن روز از همه کس نیرومندتر بود». همچنین علی(ع) در سخنی دیگر میفرماید: «كُنَّا إِذَا احْمَرَّ الْبَأْسُ وَ لَقِيَ الْقَوْمُ الْقَوْمَ اتَّقَيْنَا بِرَسُولِ اللَّهِ(ص) فَمَا يَكُونُ أَحَدٌ أَقْرَبَ إِلَى الْعَدُوِّ مِنْهُ»[۷۱]؛ «هرگاه کار بر ما دشوار میشد و مردم با دشمن روبهرو میشدند، به رسول خدا(ص) پناه میبردیم و هیچکس به دشمن نزدیکتر از آن حضرت نبود».
شجاعت امام علی(ع) نیز زبانزد خاص و عام بوده و هست. سفیان ثوری در این باره میگوید: علی(ع) مانند کوهی میان مسلمانان و مشرکان بود و به وسیله او خداوند مسلمین را عزت بخشید و مشرکان را ذلیل کرد[۷۲]. به نقل تاریخنگاران، در جنگ بدر که اولین نبرد اسلام و کفر بود، سی و پنج تن از مشرکان بدون جراحت کشته شدند. در میان این کشتهها افراد بزرگی مانند ولید بن عتبه بودند که همه آنها به دست علی(ع) کشته شدند[۷۳]. در جنگهای احد، حنین، خندق و دیگر جنگهای کوچک و بزرگی که در مدینه پیش آمد، شمار زیادی از دشمنان اسلام به دست علی(ع) به خاک افتادند[۷۴]. شجاعت امام حسین(ع) در جنگ صفین و روز عاشورا بر کسی پوشیده نیست. دربارۀ آن حضرت نقل شده است که در سرزمین کربلا به او پیشنهاد کردند از دستور یزید بن معاویه اطاعت کند تا کسی کاری با او نداشته باشد، ولی ایشان فرمود: «لَا وَ اللَّهِ لَا أُعْطِيكُمْ بِيَدِي إِعْطَاءَ الذَّلِيلِ وَ لَا أَفِرُّ فِرَارَ الْعَبِيدِ ثُمَّ نَادَى يَا عِبَادَ اللَّهِ إِنِّي عُذْتُ بِرَبِّي وَ رَبِّكُمْ أَنْ تَرْجُمُونِ أَعُوذُ بِرَبِّي وَ رَبِّكُمْ مِنْ كُلِّ مُتَكَبِّرٍ لا يُؤْمِنُ بِيَوْمِ الْحِسابِ»[۷۵]؛ «نه سوگند به خدا، دست بیعت ذلیلانه به دست شما نمیدهم و مانند بردگان فرار نمیکنم. آنگاه با صدای بلند فرمود: ای بندگان خدا! من ستمگارانی که ایمان به قیامت ندارند، به پروردگار جهان پناه میبرم». و نیز از آن حضرت روایت شده که فرمود: «مَوْتٌ فِي عِزٍّ خَيْرٌ مِنْ حَيَاةٍ فِي ذُلٍّ»[۷۶]؛ «مرگ با عزت بهتر از زندگی با ذلت و خواری است».[۷۷].
انفاق در راه خدا
انفاق در راه خدا و کمک به نیازمندان، در سیره معصومین(ع) بسیار وجود داشته است. آن بزرگواران به دوست و دشمن رسیدگی میکردند. کمک به مستمندان تأمین نیازهای آنان، همواره مورد تأکید اسلام و قرآن بوده و از همان آغاز بعثت در صدر برنامههای پیامبر اکرم(ص) قرار داشته و تا آخرین روزهای زندگی نیز ادامه یافته است. آیات زیادی در قرآن کریم وجود دارند که مسلمانان را به انفاق و رفع نیازهای برادران مؤمن، تشویق میکنند. رفتار پیامبر(ص) و اهل بیت(ع) نیز همواره کمکرسانی به طبقه محروم جامعه بوده است و نمونههای فراوانی در سیره ایشان به ثبت رسیده است که بیانگر رفتار عملی آن بزرگواران بر ایثار و اتفاق میباشد. شأن نزول سوره دهر (انسان)، ایثار کریمانه امام علی(ع) و زهرا(س) است که سه شب متوالی افطارشان را به فقیر، سائل و اسیر بخشیدند[۷۸]. در روایت آمده است که پیامبر اکرم(ص) پیراهنی را از دکان پارچهفروشی به چهار درهم خرید و از آنجا بیرون رفت. مردی از انصار عرض کرد: یا رسول الله، پیراهنی به من بده، خدا تو را از لباسهای بهشتی بپوشاند. پیامبر(ص) پیراهن را بیرون آورد و به او داد، سپس پیراهن دیگری خرید و دو درهم برایشان باقی ماند. ناگاه کنیزی را مشاهده نمود که گریه میکرد و میگفت: مولایم دو در هم داده بود تا آرد بخرم، ولی گم شده است. حضرت دو درهم را به او داد و چون ترس داشت که ارباب کنیز او را کتک بزند، همراه او رفت. پشت درب خانه ارباب، سه بار سلام کرد تا اینکه بار سوم اهل خانه جواب سلام حضرت را دادند. پیامبر(ص) علت را پرسید. گفتند: علاقه داشتیم که سلام شما را بیشتر بشنویم. آنگاه کنیز را به برکت قدوم پیامبر(ص) آزاد کرد. حضرت به آنها بشارت خیر و بهشت داد و شکر خدا نمود[۷۹].
سفیان بن عینیه گوید: «زهری» در شبی سرد و بارانی حضرت سجاد(ع) را دید که کیسه آردی را بر دوش داشت و به راهی میرفت. پرسید: ای فرزند رسول خدا! این چیست و قصد کجا دارید؟ فرمود: سفری در پیش دارم که توشه آن را به جای امنی میبرم. زهری گفت: خدمتکار من حاضر است به شما کمک کند. امام(ع) قبول نکرد. زهری گفت: اجازه دهید خودم کیسه را بردارم و به مقصد برسانم. امام(ع) فرمود: من خویشتن را از کاری که مایه نجاتم در این سفر است کنار نمیکشم تو را به خدا مرا بگذار و در پی کار خود برو. چند روزی از این جریان گذشت که زهری امام سجاد(ع) را ملاقات کرد و با تعجب به او گفت: ای فرزند رسول خدا(ص) هیچ خبری از آن سفر که فرمودید، نیست؟ حضرت فرمود: ای زهری! منظورم آن نبود که تو گمان کردی؛ بلکه مقصودم از سفر، سفر آخرت بود و من برای آن آماده میشوم و این کار انسان را از حرام دور میکند و به خیر میرساند[۸۰].
امام صادق(ع) فرمود: هر گاه پدرم امام باقر(ع)چیزی صدقه میداد، آن را در کف دست سائل مینهاد و سپس آن صدقه را از وی میگرفت و میبوسید و میبویید و باز آن را به سائل میداد[۸۱]. امام خمینی در تفسیر این حدیث میفرماید: خدا میداند با این کار برای آن ذات مقدس و عاشق محبوب (امام باقر(ع))، چه راحتی نفس و سکون خاطری پیدا میشد و چه طور آن اشتعالات قلبیه و احترامات شوقیه باطنیه را این عشقبازی خاموش میکرد![۸۲]. شاعری به خانه امام حسین(ع) آمد، شعری خواند و اظهار نیاز کرد. هنگامی که امام(ع) سلام نماز را ادا کرد، به قنبر فرمود: ای قنبر! چیزی از مال حجاز باقی مانده است؟ عرض کرد: آری، چهار هزار دینار باقی است. فرمود: آن را بیار که مستحقتر از ما نسبت به آن آمده است. سپس امام(ع) به درون خانه رفت، کیسهای از دینارهای طلا برداشت و از لای در به او داد و چهره در چهره او نیفکند، مبادا شرم کند و عزتش لکهدار شود[۸۳].[۸۴].
وفای به عهد
وفای به عهد و پیمان از دستورات مورد سفارش اسلام است و در سیره معصومین(ع) جایگاهی ویژه دارد. قرآن کریم خطاب به همه مؤمنان میفرماید: ﴿يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا أَوْفُوا بِالْعُقُودِ﴾[۸۵]. منظور از «عقد» در این آیه، برقرار ساختن ارتباط بین دو چیز و در اصطلاح به عهده گرفتن پیمانهایی است که انسان با دیگران میبندد و به انجام آن متعهد میشود[۸۶]؛ چنان که خداوند میفرماید: ﴿وَأَوْفُوا بِالْعَهْدِ إِنَّ الْعَهْدَ كَانَ مَسْئُولًا﴾[۸۷].
عهدی که در این آیات آمده است، مطلق میباشد و هرگونه عهد و پیمان اجتماعی را شامل میشود. سیره معصومین(ع) همیشه بر وفای به عهد و پیمان بوده است؛ حتی اگر پیمانی را با غیرمسلمان برقرار میکردند، بدان متعهد بودند. درباره رسول خدا(ص) آمده است که آن حضرت با مردی وعده کرده بود که کنار صحرایی یکدیگر را ملاقات کنند. حضرت طبق قرار آنجا رفت و در گرمای آفتاب منتظر شد. از آنجا که سایهای وجود نداشت، پیامبر(ص) تا زیر تابش آفتاب گرم حجاز ایستاد. اصحاب گفتند: یا رسول الله(ص)! بهتر است که زیر سایهای منتظر باشید، اما حضرت فرمود: همین جا منتظر میمانم. اگر آن شخص نیامد خلف وعده از طرف او خواهد بود[۸۸]. امام صادق(ع) در مورد وفای به عهد فرمود: «إِنَّا أَهْلُ بَيْتٍ(ع) نَرَى وَعْدَنَا عَلَيْنَا دَيْناً كَمَا صَنَعَ رَسُولُ اللَّهِ(ص)»[۸۹]؛ «ما خانوادهای هستیم که وعده خویش را دَینی بر خود میدانیم؛ چنان که پیامبر(ص) چنین بود».[۹۰].
منابع
پانویس
- ↑ احسانی، محمد، سیره اخلاقی و تربیتی معصومین، ص ۴۸.
- ↑ مفردات الفاظ القرآن، واژه «صلح»، ص۴۸۹.
- ↑ «و اگر (میان خود و او را) سازش دهید و پرهیزگاری ورزید بیگمان خداوند آمرزندهای بخشاینده است» سوره نساء، آیه ۱۲۹.
- ↑ «جز این نیست که مؤمنان برادرند، پس میان برادرانتان را آشتی دهید» سوره حجرات، آیه ۱۰.
- ↑ نهج البلاغة، ترجمه علی شیروانی، ص۵۷۱.
- ↑ نهج البلاغة، ترجمه علی شیروانی، ص۳۵۹.
- ↑ فقه السیرة النبویة، ص۳.
- ↑ نهج البلاغة، ترجمه علی شیروانی، ص۳۵۹.
- ↑ احسانی، محمد، سیره اخلاقی و تربیتی معصومین، ص ۹۷.
- ↑ فرهنگ معاصر، ص۳۵۴.
- ↑ «باری، بر آنچه میگویند شکیب کن» سوره طه، آیه ۱۳۰.
- ↑ «پس شکیبا باش که وعده خداوند راستین است» سوره روم، آیه ۶۰.
- ↑ سیدة نساء العالمین، ص۱۲۲.
- ↑ «بنابراین شکیبا باش همانگونه که پیامبران اولوا العزم شکیبایی ورزیدند» سوره احقاف، آیه ۳۵.
- ↑ حیاة النبی و سیرته، ج۱، ص۱۹۳.
- ↑ نهج البلاغه، ترجمه محمد دشتی، خطبه ۳ (شقشقیه)، ص۶.
- ↑ کشف الغمه، ج۲، ص۱۱۲.
- ↑ فرهنگ جامع سخنان امام حسین(ع)، حوادث عاشورا.
- ↑ سیدة فاطمة الزهراء، ص۱۲۳.
- ↑ احسانی، محمد، سیره اخلاقی و تربیتی معصومین، ص ۱۰۰.
- ↑ فرهنگ معاصر، ص۱۲۳.
- ↑ بازنگاری اساس الاقتباس، ص۶۲۸.
- ↑ «آنگاه یکی از آن دو که با شرم گام برمیداشت نزد او آمد» سوره قصص، آیه ۲۵.
- ↑ غرر الحکم و دررالکلم، ص۲۵۷.
- ↑ احسانی، محمد، سیره اخلاقی و تربیتی معصومین، ص ۱۰۳.
- ↑ بحار الانوار، ج۱۶، ص۲۳۰.
- ↑ فروع کافی، ج۵، ص۵۶۵، ح۴۱.
- ↑ اعلام الهدایة، ج۲، ص۷۹.
- ↑ نصربن مزاحم یساری، وقعة صفین، ص۴۰۷.
- ↑ بحار الانوار، ج۴۳، ص۸۴.
- ↑ فاطمه من المهد إلی اللحد، ص۲۰۵.
- ↑ احسانی، محمد، سیره اخلاقی و تربیتی معصومین، ص ۱۰۴.
- ↑ فرهنگ معاصر، ص۶۹۸.
- ↑ «جز این نیست که خداوند میخواهد از شما اهل بیت هر پلیدی را بزداید و شما را به شایستگی پاک گرداند» سوره احزاب، آیه ۳۳.
- ↑ سنن النبی، ص۱۴۴.
- ↑ احسانی، محمد، سیره اخلاقی و تربیتی معصومین، ص ۱۰۶.
- ↑ تفسیر المیزان، ج۱۶، ص۴۷۴؛ امامشناسی، ج۳، از ص۴۱ تا آخر.
- ↑ تفسیر المیزان، ج۱۶، ص۱۵۳.
- ↑ تفسیر المیزان، ج۱۶، ص۱۶۴.
- ↑ تفسیر المیزان، ج۱۶، ص۱۵۳.
- ↑ احسانی، محمد، سیره اخلاقی و تربیتی معصومین، ص ۱۰۷.
- ↑ فرهنگ معاصر، ص۳۷۹ و ۶۹۹.
- ↑ دانشنامه علوی، ج۱۰، ص۵۹ و نهج البلاغة، نامه ۵۳.
- ↑ نهج البلاغة، ترجمه محمد دشتی، حکمت ۴۷.
- ↑ احسانی، محمد، سیره اخلاقی و تربیتی معصومین، ص ۱۰۹.
- ↑ فرهنگ معاصر، واژه «وضع»، ص۷۵۴.
- ↑ معراج السعادة، ص۲۹۰.
- ↑ خلاصه تعالیم اسلام، ص۱۸۲.
- ↑ «و بندگان (خداوند) بخشنده آنانند که بر زمین فروتنانه گام برمیدارند و هرگاه نادانان با آنان سخن سر کنند پاسخی نرم گویند» سوره فرقان، آیه ۶۳.
- ↑ «و با مؤمنانی که از تو پیروی میکنند افتادگی کن» سوره شعراء، آیه ۲۱۵.
- ↑ «پس با بخشایشی از (سوی) خداوند با آنان نرمخویی ورزیدی و اگر درشتخویی سنگدل میبودی از دورت میپراکندند» سوره آل عمران، آیه ۱۵۹.
- ↑ بحار الانوار، ج۱۶، ص۶.
- ↑ بحار الانوار، ج۱۶، ص۶.
- ↑ احسانی، محمد، سیره اخلاقی و تربیتی معصومین، ص ۱۱۱.
- ↑ فرهنگ معاصر، ص۶.
- ↑ «گذشت را در پیش گیر و به نیکی فرمان ده و از نادانان روی بگردان!» سوره اعراف، آیه ۱۹۹.
- ↑ محجة البیضا، ج۴، ص۱۴۷.
- ↑ سفینة البحار، ج۲، واژه «خاء بعده الام»، ص۶۸۳.
- ↑ محجة البیضا، ج۴، ص۱۴۶.
- ↑ سیره پیامبر در رهبری و انسانسازی، ص۱۶۴.
- ↑ محجة البیضاء، ج۴، ص۱۴۷.
- ↑ بحار الانوار، ج۳۲، ص۲۱۰.
- ↑ بحار الانوار، ج۴۳، ص۳۴۴.
- ↑ «وَ كَانَ عَلِيِّ بْنِ الْحُسَيْنِ(ع) يَوْماً خَارِجاً فَلَقِيَهُ رَجُلٌ فَسَبَّهُ فَثَارَتْ إِلَيْهِ الْعَبِيدُ وَ الْمَوَالِي فَقَالَ لَهُمْ عَلِيٌّ مَهْلًا كُفُّوا ثُمَ أَقْبَلَ عَلَى ذَلِكَ الرَّجُلِ فَقَالَ مَا سُتِرَ عَنْكَ مِنْ أَمْرِنَا أَكْثَرُ أَ لَكَ حَاجَةٌ نُعِينُكَ عَلَيْهَا فَاسْتَحْيَا الرَّجُلُ فَأَلْقَى إِلَيْهِ عَلِيٌّ خَمِيصَةً كَانَتْ عَلَيْهِ وَ أَمَرَ لَهُ بِأَلْفِ دِرْهَمٍ فَكَانَ ذَلِكَ الرَّجُلُ بَعْدَ ذَلِكَ يَقُولُ أَشْهَدُ أَنَّكَ مِنْ أَوْلَادِ الرُّسُلِ»؛ (بحارالانوار، ج۴۶، ص۹۹).
- ↑ احسانی، محمد، سیره اخلاقی و تربیتی معصومین، ص ۱۱۴.
- ↑ فرهنگ معاصر، ص۳۲۰.
- ↑ بازنگاری اساس الاقتباس، ص۶۲۷.
- ↑ بازنگاری اساس الاقتباس، ص۶۲۷.
- ↑ کتاب الاخلاق، ص۲۰۵.
- ↑ محجة البیضاء، ج۴، ص۱۵۰.
- ↑ محجة البیضاء، ج۴، ص۱۵۱.
- ↑ «كَانَ عَلِيُّ بْنُ أَبِي طَالِبٍ(ع) كَالْجَبَلِ بَيْنَ الْمُسْلِمِينَ وَ الْمُشْرِكِينَ أَعَزَّ اللَّهُ بِهِ الْمُسْلِمِينَ وَ أَذَلَّ بِهِ الْمُشْرِكِينَ»؛ (بحار الانوار، ج۴۱، ص۶۲).
- ↑ بحار الانوار، ج۴۱، ص۶۵.
- ↑ بحار الانوار، ج۴۱، ص۶۶ – ۸۰.
- ↑ بحار الانوار، ج۴۴، ص۱۹۲.
- ↑ بحار الانوار، ج۴۱، ص۶۵.
- ↑ احسانی، محمد، سیره اخلاقی و تربیتی معصومین، ص ۱۱۸.
- ↑ تفسیر نمونه، ج۲۵، ص۳۲۸.
- ↑ قبسات من سیرة القادة الهداة، ج۱، ص۵۵.
- ↑ بحار الانوار، ج۴۶، ص۶۵.
- ↑ بحار الانوار، ج۹۶، ص۱۲۵.
- ↑ چهل حدیث، ص۴۸۹.
- ↑ بحار الانوار، ج۴۴، ص۱۹۰.
- ↑ احسانی، محمد، سیره اخلاقی و تربیتی معصومین، ص ۱۲۱.
- ↑ «ای مؤمنان! به پیمانها وفا کنید» سوره مائده، آیه ۱.
- ↑ تفسیر المیزان، ترجمه: سید محمد باقر موسوی همدانی، ج۵، ص۲۵۸.
- ↑ «و به پیمان وفا کنید که از پیمان خواهند پرسید» سوره اسراء، آیه ۳۴.
- ↑ نگاهی به سیره پیامبر اعظم(ص)، ص۱۹۱.
- ↑ بحار الانوار، ج۷۵، ص۹۷.
- ↑ احسانی، محمد، سیره اخلاقی و تربیتی معصومین، ص ۱۲۳.