سیره خانوادگی معصوم
سیره معصومین در ارتباط با والدین
همه ادیان الهی مقام پدر و مادر را بسیار ارزشمند میدانند و به آنان احترام میگذارند، ولی اسلام بیش از دیگر مکاتب به این موضوع توجه نموده و به والدین احترام و عظمت بخشیده است. حقوقی که اسلام برای پدر و مادر مشخص کرده، بسیار فراتر از حقوقی است که برای دیگران قائل شده است؛ چراکه پدر و مادر در حقیقت مربی فرد و جامعه هستند و نسل جوان در دامان آنها پرورش مییابند و بزرگ میشوند. پدر و مادر هستند که میتوانند فرزندان صالحی را به جامعه تحویل دهند و زمینه پیشرفت اجتماع را فراهم سازند.
جایگاه والدین در اسلام
قرآن بارها از پدر و مادر به عنوان دو رکن اصلی خانواده و تأثیرگذار در تربیت فرزند یاد نموده و به خوبی از آنها تمجید کرده است. با وجود پدر و مادر، نظام خانواده شکل میگیرد که خانواده با تربیت فرزندان شایسته، میتواند بر جامعه تأثیر بگذارد. پدر و مادر به شیوهها و لفظهای مختلفی در قرآن کریم به کار رفته است و در بیشتر مواردی که قرآن از والدین یاد کرده، آنان را همراه با تکریم و احترام نام برده است که بیانگر جایگاه آنها در اسلام میباشد. در قرآن دستور به لزوم اطاعت از پدر و مادر و رفتار نیکو با آنان بارها بیان شده است. اطاعت از پدر و مادر در کنار توحید عبادی[۱] و شکر خدای متعال[۲] آمده است که این نشانهای بر اهمیت پیروی از والدین و رفعت مقام آن دو است[۳].[۴]
جایگاه ویژه مادر
مادر بیش از پدر مورد تکریم اسلام قرار گرفته است. مقام مادر در همه ادیان گذشته، مانند دین حضرت عیسی(ع) به حدی عالی است که عیسی(ع) در میان گهواره لب به سخن گشود و نسبت به طهارت و پاکی مادر گواهی داد و پس از آن، شکر خدا کرد که او را نسبت به مادرش نیکوکار قرار داده است[۵]. حضرت مسیح(ع) خصلتهای نیک فراوانی دارد اما نیکی به مادر را به عنوان برترین امتیازش به زبان میآورد. این امر، دلیل بر اهمیت مقام مادر است.
اسلام بیش از ادیان دیگر برای مادر ارزش قائل است و مقام او را بزرگ میدارد. کلمه مادر به شکلهای مختلف در قرآن کریم آمده است. اگر با دقت در این موارد نگاه کنیم، میبینیم که خداوند در هر یک از آن آیات، به عظمت مادر اشاره کرده و به نوعی از مقام او تمجید نموده است. الهام مستقیم خدا به مادر موسی(ع)، اظهار ارادت عیسی(ع) به مادر، بیان زحمات و رنجهای مادر در قرآن کریم و همچنین دستور حق تعالی به احسان و نیکی نسبت به پدر و مادر، همه گواه بر جایگاه رفیع مادر از منظر قرآن هستند.
جایگاه پدر و مادر در سیره پیامبر(ص) و اهل بیت(ع) نیز دارای ارزش است. رفتار آن بزرگواران با پدر و مادر، در منابع سیرهشناسی ثبت شده و به یادگار مانده است. در سیره معصومین(ع) نیز برای مادر ارزشی بیشتر از پدر به چشم میخورد. امام صادق(ع) میفرماید: جوانی خدمت پیامبر اکرم(ص) آمد و عرض کرد: یا رسول الله! به چه کسی نیکی کنم؟ حضرت فرمود: به مادرت. دوباره سؤال کرد. فرمود: به مادرت. مرتبه سوم پرسید. فرمود: به مادرت. در مرتبه چهارم سؤال نمود که پس از مادر به چه کسی نیکی کنم؟ فرمود: به پدرت[۶]. جایگاه مادر و ارزش مقام مادری از این گفتار پیامبر اکرم(ص) به روشنی قابل درک است. حضرت سه بار به نیکی کردن فرزند نسبت به مادر دستور داد و نوبت چهارم به پدر سفارش کرد. این سخن، بهترین دلیل بر عظمت شأن مادر در سیره گفتاری و رفتاری پیامبر(ص) است.
پیامبر اکرم(ص) درباره مقام مادر میفرماید: «الْجَنَّةُ تَحْتَ أَقْدَامِ الْأُمَّهَاتِ»[۷]؛ «بهشت زیر پاهای مادران است». این حدیث نبوی حاکی از آن است که بدون رضایت مادر، نمیتوان به بهشت و نعمتهای بهشتی دست یافت. اگر کسی بخواهد به درجات بالای رضوان الهی دست یابد، باید به مادر احترام بگذارد و به او خدمت کند. تحمل رنج و زحمت دوره بارداری و کودکی و تأمین نیازهای جسمی و روحی فرزند از مشکلات طاقت فرسایی است که تنها مادر آن را میپذیرد. طبیعی است که خداوند به سبب صبر و بردباری مادر، مزد بیپایان به او عنایت میکند. قرآن کریم به رنج و زحمت مادر اشاره میکند و میفرماید: ﴿حَمَلَتْهُ أُمُّهُ كُرْهًا وَوَضَعَتْهُ كُرْهًا وَحَمْلُهُ وَفِصَالُهُ ثَلَاثُونَ شَهْرًا﴾[۸].[۹]
احترام به والدین
رفتار معصومین(ع) با پدر و مادر، رفتاری است آمیخته با احترام فراوان. سیره آن بزرگواران با والدین، سرمشق خوبی برای دیگران است که باید از آنان پیروی کنند؛ زیرا آنان به دلیل اتصال به منبع وحی، بیش از دیگران مقام پدر و مادر را درک کردند و به اهمیت آن آگاه بودند. هر چند پیامبر اسلام(ص) در زمان حیات خویش از وجود پدر محروم بود و با مادر هم چند سالی بیش زندگی نکرد، ولی در سراسر زندگی پربارش هرگاه به یاد پدر و مادر میافتاد، با احترام از آنها یاد میکرد و به مزارشان میرفت و برایشان دعا میخواند.
رفتار رسول اکرم(ص) نسبت به مادران رضاعی خود، نشان دهنده احترام ویژه او از مقام مادر است. به نوشته تاریخنویسان، پیامبر(ص) بیش از سه روز از پستان مادر شیر ننوشید و پس از آن، طبق سنت عرب به دایههایی چون ثوبیه (کنیز ابوجهل) و حلیمه سعدیه، سپرده شد و از پستان آنها شیر نوشید و در دامن آنان پرورش یافت. حضرت در طول زندگی، همیشه به یاد ایشان بود و از هر جهت به آنان کمک میکرد. پیامبر(ص) پس از بعثت کسی را فرستاد تا ثوبیه را از ابوجهل بخرد، ولی او حاضر به فروش وی نشد و ثوبیه تا آخر عمر از کمکهای حضرت بهرهمند بود. زمانی که پیامبر(ص) خبر مرگ ثوبیه را شنید، اندوه در چهره مبارکش نمایان گشت[۱۰].
ابوطفیل روایت کرده است که پیامبر(ص) را در «جعرانه» دیدم که گوشت تقسیم میکرد. من آن روز کودکی بودم که استخوان شترها را حمل میکردم. در این هنگام زنی نزدیک پیامبر(ص) آمد و حضرت عبای خود را بر زمین فرش کرد و آن زن روی آن نشست. پرسیدم: این زن کیست؟ گفتند: حلیمه سعدیه مادر رضاعی پیامبر(ص) است[۱۱]. پیامبر(ص) به دلیل چند روز شیری که از پستان «ثوبیه» کنیز ابوجهل نوشیده بود، از وی تجلیل میکرد و احترام او را نگه میداشت. پیامبر(ص) همواره او را مورد نوازش قرار میداد و هدیههایی برای او ارسال میداشت. بعد از مهاجرت به مدینه نیز او را فراموش نکرد و برای وی هدایایی میفرستاد[۱۲].[۱۳]
تعظیم در برابر نام والدین
نام پدر و مادر برای انسان خوشآیند است و جذابیت دارد؛ به خصوص برای معصومین(ع) که حتی در برابر نام آنان تعظیم میکردند. یکی از اصحاب امام صادق(ع) چند روزی خدمت حضرت نرسیده بود؛ وقتی نزد حضرت شرفیاب شد، حضرت از وی جویا شد که این چند روز کجا بوده است؟ او در پاسخ عرض کرد: خداوند پسری به من داده است. حضرت فرمود: آیا نامگذاری کردهای؟ گفت: آری. فرمود: او را چه نامیدهای؟ گفت: «محمد» نامیدهام. راوی نقل میکند: دیدم در حالی که امام با صورت به سوی زمین پایین میرفت میفرمود: «مُحَمَّدٌ مُحَمَّدٌ مُحَمَّدٌ» تا این که صورت مبارک نزدیک زمین رسید و فرمود: جانم، فرزندانم، خانوادهام، پدر و مادرم و همه اهل زمین فدای رسول خدا(ص). به فرزندت دشنام مده، وی را کتک نزن و نسبت به او بدی نکن. بدان که در زمین خانهای نیست که در آن نام «محمد» باشد، مگر این که هر روز آن خانه مقدس شمرده میشود[۱۴].
یکی از اصحاب امام صادق(ع) با چهره گرفته و اندوهناک نزد حضرت آمد. امام فرمود: علت اندوهت چیست؟ عرض کرد: همسرم دختری به دنیا آورده است و من ناراحتم. فرمود: نامی برایش انتخاب کردهای؟ گفت: او را «فاطمه» نامیدم. امام با شنیدن نام فاطمه، دست خود را به احترام بر بالای پیشانی نهاد و آه عمیقی از دل کشید و سه بار آن را تکرار کرد: «فاطمة فاطمة فاطمة». سپس به وی فرمود: حال که چنین نامی بر دخترت نهادهای، مواظب باش هرگز او را دشنام ندهی. نام او نامی عزیز و محترم است؛ همواره احترام نامش را داشته باش[۱۵].[۱۶]
حیا در برابر والدین
حیا از اوصاف برجسته انسانی است که آدمی را از گناه و معصیت باز میدارد. حیا به شکلهای مختلف قابل بروز است که در چهره فرد نمایان و بر رفتار او نیز تأثیر میگذارد، حیا، گاه در عمل انسان ظاهر میشود و گاه در گفتار و سخنان فرد. سیره معصومین(ع) نشان میدهد که آن بزرگواران در برابر معصوم بزرگتر از خود، سخنرانی نمیکردند. در سیره امام علی(ع) نیامده است که ایشان در حضور رسول خدا(ص) سخنرانی کرده یا خطبهای ایراد نموده باشد. همچنین امام حسن(ع) در برابر پدرش، امام علی(ع) و امام حسین(ع) با وجود امام مجتبی(ع) خطبهای نگفتهاند. مرحوم شیخ عباس قمی، در سفینة البحار آورده است: فحياء الحسن عن أبيه أن يخطب في محضره الشريف[۱۷]؛ «امام حسن مجتبی(ع) حیا کرد از این که در حضور پدرش علی(ع) به ایراد خطبه بپردازد»[۱۸].
رعایت حقوق والدین
امام علی بن الحسین(ع) درباره حق پدر و مادر و منزلت آن دو، سخن گفته است. وی درباره حق مادر میفرماید: «وَ أَمَّا حَقُّ أُمِّكَ فَأَنْ تَعْلَمَ أَنَّهَا حَمَلَتْكَ حَيْثُ لَا يَحْتَمِلُ أَحَدٌ أَحَداً وَ أَعْطَتْكَ مِنْ ثَمَرَةِ قَلْبِهَا مَا لَا يُعْطِي أَحَدٌ أَحَداً وَ وَقَتْكَ بِجَمِيعِ جَوَارِحِهَا وَ لَمْ تُبَالِ أَنْ تَجُوعَ وَ تُطْعِمَكَ وَ تَعْطَشَ وَ تَسْقِيَكَ وَ تَعْرَى وَ تَكْسُوَكَ وَ تَضْحَى وَ تُظِلَّكَ وَ تَهْجُرَ النَّوْمَ لِأَجْلِكَ وَ وَقَتْكَ الْحَرَّ وَ الْبَرْدَ لِتَكُونَ لَهَا فَإِنَّكَ لَا تُطِيقُ شُكْرَهَا إِلَّا بِعَوْنِ اللَّهِ وَ تَوْفِيقِهِ»[۱۹]؛ «حق مادر بر تو این است که بدانی او تو را حمل نمود، آنگونه که هیچ کس دیگری را حمل نمیکند؛ از میوه قلبش به تو داد که احدی به دیگری نمیدهد؛ تو را با جمیع اعضا و جوارحش در آغوش گرفت و باکی نداشت از این که گرسنه باشد، در حالی که تو را سیر مینمود و یا تشنه باشد، آن هنگام که تو را سیراب میساخت و نیز هراس نداشت که خود برهنه باشد، آنگاه که تو را میپوشانید، و در آفتاب باشد تا تو در سایه باشی، و خواب را به خاطر تو ترک نمود و تو را از سرما و گرما محافظت نمود و تو در برابر این همه خدمت، کجا میتوانی شکرگزار او باشی، مگر به کمک و یاری و توفیق پروردگار؟».
برداشت تربیتی از گفتار امام(ع) این است که فرزند باید همواره شکرگزار رنج و زحمتهای مادر باشد و تمام توان خویش را از او دانسته، خود را همواره مدیون مادر بداند. واقعیت این است که مادر، فرزند را بیش از جان خود دوست دارد و تمام مشکلات را تحمل میکند تا او در آسایش باشد. طبیعی است که عشق و علاقه به فرزند و تحمل سختیهای فراوان برای تربیت فرزند، حق بزرگی را بر عهده فرزند میگذارد که میبایست در جهت ادای آن تلاش کند. از این روست که خداوند میفرماید: ﴿فَلَا تَقُلْ لَهُمَا أُفٍّ﴾[۲۰].
اگر فرزندی قلب مادر را بشکند، مورد خشم خدا قرار میگیرد؛ چراکه خشم مادر، قهر خدای تعالی را به همراه دارد[۲۱].
حفظ نام والدین
درباره امام حسین(ع) روایت شده که همه پسرانش را «علی» نام نهاد. از ایشان پرسیدند: چرا فرزندانت را این گونه نامیدهای؟ فرمود: اگر خداوند صد فرزند پسر به من میداد، همه را علی مینامیدم. مرحوم کلینی از «محمد بن محمد عزرمی» روایت کرده است: مروان بن حکم، حاکم اموی مدینه، به دستور معاویه برای جوانان قریش مقرری تعیین کرد. امام سجاد(ع) فرمود: به مروان برخوردم، او پرسید نامت چیست؟ گفتم: علی بن الحسین(ع). همچنین سؤال کرد که نام برادرت چیست؟ گفتم: علی. مروان گفت: علی علی! پدرت چه میخواست که همه فرزندانش را علی نامگذاری کرده است؟ سپس برای من نیز مقرری مشخص کرد. من به پدرم گزارش دادم و او فرمود: «وَيْلِي عَلَى ابْنِ الزَّرْقَاءِ دَبَّاغَةِ الْأَدَمِ لَوْ وُلِدَ لِي مِائَةٌ لَأَحْبَبْتُ أَنْ لَا أُسَمِّيَ أَحَداً مِنْهُمْ إِلَّا عَلِيّاً»[۲۲]؛ «وای بر فرزند زن کبود چشم، اگر خداوند صد فرزند پسر به من عنایت کند، همه را علی، نامگذاری خواهم کرد».
این رفتار امام حسین(ع) و نامگذاری فرزندان به نام علی، در واقع برای حفظ نام پدر بوده است. منع نام علی از طرف حاکمان اموی، سبب شد که امام حسین(ع) اسم علی را در میان خانواده خود محفوظ بدارد. به نظر میرسد که آن حضرت در انتخاب نام برای فرزندان بسیار حساس بود و نامی را که خداوند برای پدرش برگزیده بود برای فرزندانش انتخاب کرد؛ زیرا علی، نامی است زیبا و با معنا که هم تداعی صاحب نام است و هم زنده نگه دارنده یاد و خاطره پدر در میان خانواده[۲۳].
ذکر فضائل والدین
از سیره معصومین(ع) ذکر فضایل و مناقب والدین است، فاطمه، دختر امام حسن مجتبی(ع)، همسر امام سجاد(ع) و مادر امام محمد باقر(ع) است. وی یکی از بانوان علوی، از شجره طیبه رسالت و زنی با شرافت، با حیا و عفت و صاحب کرامت است که نسل ائمه اطهار(ع) را به امام حسن(ع) و امام حسین(ع) پیوند داده است. امام باقر(ع) از فضایل مادرش فراوان سخن گفته است. ایشان درباره مادرشان فرمودند: «كَانَتْ أُمِّي قَاعِدَةً عِنْدَ جِدَارٍ فَتَصَدَّعَ الْجِدَارُ وَ سَمِعْنَا هَدَّةً شَدِيدَةً فَقَالَتْ بِيَدِهَا لَا وَ حَقِّ الْمُصْطَفَى(ص) مَا أَذِنَ اللَّهُ لَكَ فِي السُّقُوطِ فَبَقِيَ مُعَلَّقاً فِي الْجَوِّ حَتَّى جَازَتْهُ فَتَصَدَّقَ أَبِي عَنْهَا بِمِائَةِ دِينَارٍ»[۲۴]؛ «مادرم در کنار دیواری نشسته بود که صدای شدیدی از دیوار به گوش رسید و نزدیک بود فروریزد. در آن هنگام مادرم با دستش اشاره کرد و گفت: نه، به حق پیامبر(ص)، خداوند به تو اجازه نمیدهد که فروریزی. دیوار در هوا معلق ماند تا او کنار رفت. پدرم برای او صد دینار صدقه داد». امام صادق(ع) نیز درباره مادربزرگ خود، فاطمه بنت الحسن(ع) فرمود: «كَانَتْ صِدِّيقَةً لَمْ تُدْرَكْ فِي آلِ الْحَسَنِ امْرَأَةٌ مِثْلُهَا»[۲۵]؛ «بانویی راستگو و درستکار بود که زنی مانند او در خاندان امام حسن(ع) نبوده است». همچنین امام صادق(ع) درباره مادرش فاطمه[۲۶] فرمود: «كَانَتْ أُمِّي مِمَّنْ آمَنَتْ وَ اتَّقَتْ وَ أَحْسَنَتْ وَ اللَّهُ يُحِبُّ الْمُحْسِنِينَ»[۲۷]؛ «مادرم از زنان با ایمان، متقی و نیکوکار است و خداوند نیکوکاران را دوست دارد»[۲۸].
در فوت والدین
از دست دادن بستگان به ویژه پدر و مادر، برای هر انسانی سخت و دشوار است، اما برای معصومین(ع) که از نظر روحی و عاطفی در مرتبه بالایی قرار دارند، مشکلتر از دیگران بوده است؛ از این رو، ائمه اطهار(ع) در فوت پدر و مادر خود به شدت ناراحت میشدند، ولی راضی بودند به رضای خدای متعال و هیچگاه ناشکیبایی نکردند، زینب، دختر امیرالمؤمنین علی(ع) که تربیت یافته دامان معصومین(ع) است، با همه مصیبتهایی که بر او وارد شد، در مقابل ابن زیاد فرمود: «مَا رَأَيْتُ إِلَّا جَمِيلًا»[۲۹]؛ «در صحنه کربلا جز زیبایی چیزی ندیدم».
در سیره امام هادی(ع) آمده است که در شهادت پدرشان، امام جواد(ع)، آیه استرجاع را قرائت فرمود. هارون بن الفضل گوید: روزی که امام جواد(ع) وفات کرد، فرزندش امام هادی(ع) را دیدم آیه استرجاع را به زبان جاری کرد و فرمود: ما از خداییم و به سوی او باز میگردیم؛ اینک [پدرم] ابو جعفر(ع) از دنیا رفت[۳۰]. آیه استرجاع یعنی گفتن ﴿إِنَّا لِلَّهِ وَإِنَّا إِلَيْهِ رَاجِعُونَ﴾[۳۱] که انسان را به یاد خدا و یاد مرگ میاندازد، غمها را از دل وی بیرون میسازد و سینه او را سبک میکند.
پیامبر اکرم(ص) در کودکی، مادر خود را از دست داد و در غم او به شدت گریه کرد و عزادار شد. به نوشته تاریخنگاران، پیامبر(ص) همراه مادر خود برای زیارت تربت پدرش، عبدالله به سفر یثرب رفتند. هنگام بازگشت، زمانی که در سرزمین ابواء (نزدیک مدینه) رسیدند، آمنه بیمار شد و به تدریج حالش رو به وخامت نهاد و کم کم آثار مرگ در وی پدیدار گشت. پیامبر(ص) در آخرین لحظات زندگی مادر، صورت را به صورت او گذاشت و با اندوه به چهره مادر نگاه میکرد و میگریست. همراهان هر بار او را از بدن مادر جدا میکردند، دوباره خود را روی جنازه مادر میانداخت و ناله میکرد[۳۲]. این رفتار پیامبر(ص) نشانه مهر و علاقه آن حضرت به مادر و اظهار مصیبت در مرگ مرگ اوست[۳۳].
پس از فوت والدین
عبدالله پدر پیامبر(ص) پیش از تولد آن حضرت در مدینه و در میان طایفه بنی النجار که داییهای پدرش بودند، وفات کرد[۳۴]. وقتی پیامبر(ص) در سن شش سالگی بود، همراه مادر به زیارت مزار پدر رفت. هنگامی که وارد مدینه شد، به محله بنیالنجار رفت و در خانهای ساکن شد که عبدالله در آنجا از دنیا رفته و مدفون شده بود. حضرت در مدت یک ماه اقامت در مدینه، هر روز به زیارت قبر پدر میرفت و در فراق او اشک میریخت و ناله میکرد[۳۵].
رفتن به زیارت قبر پدر و مادر در سیره معصومین(ع) فراوان وجود داشته است. فاطمه زهرا(س) بر تربت رسول خدا(ص) میرفت، علی(ع) قبر پیامبر(ص) را زیارت میکرد و همچنین سائر ائمه(ع) نیز به زیارت مزار امام حسین(ع) و شهدای کربلا میرفتند و برایش عزاداری میکردند که در تاریخ به تفصیل بیان شده است.
ابن سعد در طبقات نقل کرده است که وقتی رسول خدا(ص) در صلح حدیبیه گذرش به سرزمین ابواء افتاد، فرمود: «خداوند بر محمد اذن داده است که قبر مادرش، آمنه را زیارت کند». آن گاه کنار مزار مادر آمد، قبر او را در بغل گرفت، به یاد مادر گریست و ناله کرد و مسلمانان نیز به گریه افتادند. علت گریه را پرسیدند. فرمود: رحمت مادر مرا فراگرفت و گریستم. پیامبر(ص) قبر مادر را که در اثر گذشت زمان فرسوده شده بود، تعمیر کرد[۳۶].
روزی پیامبر(ص) بر مزار مادر رفت، دو رکعت نماز خواند، سپس مادر را صدا زد. قبر شکافته شد و آمنه در میان قبر نشسته بود و میگفت: «أَشْهَدُ أَنْ لَا إِلَهَ إِلَّا اللَّهُ وَ أَنَّكَ رَسُولُ اللَّهِ(ص)»؛ حضرت از مادر سؤال کرد که امامت کیست؟ گفت: فرزندم! امام تو کیست؟ پیامبر(ص) فرمود: اینک امام تو علی بن ابی طالب(ع) است. آمنه به ولایت علی(ع) شهادت داد و به جایگاهش برگشت[۳۷].
همچنین عبدالله بن مسعود میگوید: روزی پیامبر(ص) از مدینه بیرون آمد و ما نیز همراه او بیرون رفتیم تا به قبرستان رسیدیم. به دستور او همگی نشستیم، سپس چند گامی پیش رفت تا به یکی از قبرها رسید. در کنار آن قبر نشست و مدت طولانی با آن سخن گفت و راز و نیاز کرد. سپس با صدای بلند گریست و ما نیز در اثر گریه او به گریه افتادیم. آنگاه پیامبر(ص) نزد ما آمد. عمر بن خطاب پرسید: چرا گریه کردی؟ فرمود: قبری که با آن راز و نیاز کردم، قبر مادرم، آمنه است. از خداوند خواستم که قبرش را زیارت کنم و خداوند به من توفیق زیارت قبر مادر را داد[۳۸]. پیامبر(ص) همواره به نقطهای که مزار پاک مادرش آمنه بود، توجه داشت و طول زمان و بعد مسافت قلب او را از توجه به آن نقطه باز نمیداشت.
ائمه اطهار(ع) نیز بعد از رحلت پدر و پدربزرگ به زیات قبر آنها میرفتند. امام علی(ع)، حضرت زهرا(س) و حسنین(ع) همواره مرقد رسول خدا(ص) را زیارت میکردند. امام علی(ع) و حسنین(ع)، مزار فاطمه زهرا(س) را زیارت میکردند و بر قبر او قرآن تلاوت مینمودند. امام زین العابدین(ع) و امام صادق(ع) نیز بارها به زیارت مرقد امام حسین(ع) به کربلا مشرف شدند و برای آن حضرت عزاداری کردند.
بر فرزندان واجب است که بعد از فوت والدین، دین آنها را بپردازند. سید ابن طاووس در کتاب کشف المحجه از امام باقر(ع) روایت کرده است: چون حسین(ع) به شهادت رسید، مقداری بدهی به عهده داشت. فرزندش علی بن الحسین(ع)، ملکی را که در مدینه داشت، به سیصد هزار درهم فروخت و بدهی پدرش را داد[۳۹].[۴۰]
یادآوری خاطرات والدین
زمانی که پیامبر اکرم(ص) در شش سالگی با مادرش آمنه به مدینه سفر کرد، به خانه «نابغه» از طایفه بنی عدی بن نجار وارد شد و یک ماه در آنجا اقامت کرد. مادرش آمنه تمام قضایای پدر و داستان فوت او را برای فرزند تعریف کرده بود و گفته بود که پدرش، عبدالله در آن خانه از دنیا رفته است و قبرش نیز همان جاست. پیامبر(ص) پس از هجرت به مدینه، هرگاه آنجا میرفت به یاد پدر و مادر میافتاد و میفرمود: «هاهنا نزلت بي أمي و في هذه الدار قبر أبي عبد الله بن عبد المطلب»[۴۱]؛ «اینجا با مادرم منزل گزیدم و در این خانه قبر پدرم عبدالله بن عبدالمطلب است». یاد پدر، زمینهساز دعا و طلب مغفرت از سوی پیامبر(ص) برای او بود. هرگاه پیامبر(ص) به یاد پدر میافتاد و خاطرهای از او در ذهنش زنده میشد، از عمق دل برای وی طلب آمرزش میکرد.
پیامبر(ص) هرگز خاطرات سفر با مادر را از یاد نبرد، و آن خاطرات را برای خود نگه داشت. از این رو، هنگام هجرت به مدینه به سراغ آثار خانههایی رفت که حدود نیم قرن پیش در دوران کودکی مشاهده کرده بود و با دیدن آن، خاطرات خود را مرور میکرد[۴۲]. هنگامی که به محله بنیالنجار در مدینه رسید، فرمود: مادرم مرا اینجا آورد و در این خانه، قبر پدرم است. وقتی به محله بنی عدی رسید، رقت قلب پیدا کرد و فرمود: در اینجا با انیسه - کنیزی از انصار - بازی میکردم و با کودکانی از داییهایم همراه بودم و در چاه بنی عدی به خوبی شنا میکردم[۴۳]. او روزهای شیرین همراهی با مادر را در سینه نگه داشت و خانهای که زادگاهش بود و بعد از مرگ مادرش بسته شده و بیاستفاده مانده بود، فراموش نکرد[۴۴].
رسول خدا(ص) در دوره جوانی گاهی سراغ خانههایی میرفت که با مادرش در آنجا زندگی کرده بود و درباره آنچه روزگار بر سرش آورده بود، گفتوگو میکرد و روزهای تلخ و شیرین زندگی با مادر را به خاطر میآورد. بعد از فتح مکه، سراغ خانهای را گرفت که با مادر در آن زندگی کرده بود و دید که پسر عمویش، عقیل در آن ساکن است، دلش نیامد او را از آنجا بیرون کند[۴۵]. پیامبر خدا(ص) همیشه به یاد مادر بود و هرجا میرفت و هرجا ساکن میشد، با یاد مادر دل خوش بود. با یاد مادر، عواطف از وجودش تراوش میکرد و عنوان مادری را به منزلتی میرساند که هیچ مقام و منزلتی با آن برابری نمیکند.
امام سجاد(ع) بعد از شهادت پدر بزرگوارش، سالها به یاد او بود، اگر آبی برایش میآوردند یا گوسفندی را سر میبریدند، اشک میریخت. از ایشان سؤال میکردند، میفرمود: «كَيْفَ لَا أَبْكِي وَ قَدْ مُنِعَ أَبِي مِنَ الْمَاءِ الَّذِي كَانَ مُطْلَقاً لِلسِّبَاعِ وَ الْوُحُوشِ»[۴۶]؛ «چگونه گریه نکنم؟ در حالی که پدرم را از آب منع کردند؛ آبی که برای درندگان و حیوانات وحشی آزاد بود». گاه میفرمود: به یاد تشنگی پدرم گریه میکنم؛ چون او را با لب تشنه به شهادت رسانیدند. امام صادق(ع) فرمود: امام سجاد(ع) بیست سال گریه کرد. هرگاه غذایی را نزد او میگذاشتند، اشک میریخت. غلامش عرض کرد: فدایت شوم، یا ابن رسول الله(ص)! میترسم در اثر گریه خود را به هلاکت اندازی؟ فرمود: من شکایتم را به خدا میبرم؛ او میداند چیزی را که شما نمیدانید. من هیچگاه قتلگاه فرزندان فاطمه(س) را به یاد نمیآورم، مگر این که گریه راه گلویم را میگیرد[۴۷].
سیره معصومین(ع) در شرایط خاص زندگی
هر انسان بنابر ظرفیت وجودی که دارد، دارای مسئولیت در زندگی پرفراز و نشیب خویش است. هر فردی با توجه به مسئولیتهای فردی و اجتماعی خویش، تحولات گوناگونی را تجربه میکند. معصومین(ع) نیز در دوران حیات خود، مسئولیتهای سنگینی داشتند که بیش از دیگران با دگرگونیهای عجیب همراه بوده است. آن بزرگواران، زندگی یکسانی نداشتهاند، بلکه هر کدام از آنها، تحولات زیادی را در مسیر زندگی خویش تجربه کرده است. طبیعی است که از زمان پیامبر اسلام(ص) تا عصر امام مهدی(ع) دورههای متفاوتی سپری شده است. در این فصل به بررسی سیره معصومین(ع) در شرایط غیرعادی مانند زندان و تبعید میپردازیم تا روشن شود که رفتار آن بزرگواران در زمانهای خاص و اوضاع و شرایط گوناگون چه تفاوتی با هم داشته است.
انجام وظیفه در هر شرایط
از اصول مهم رفتاری در سیره معصومین(ع) این بوده است که در هر زمان به آن چه وظیفهشان بود، عمل میکردند. جنگ و جهاد، صلح و آشتی، تبلیغ و ترویج دین، تعلیم و تربیت، انفاق و کمکرسانی و امثال آنها، کارهایی هستند که در زندگی پیامبر(ص) و اهل بیت(ع) فراوان مشاهده میشوند و همه آنها بر اساس انجام وظیفه بودهاند. اگر جنگ یا صلحی در دوران حیات آنها دیده میشود، مربوط به آن شرایط خاصی بوده که اگر هر امام معصومی در آن زمان حضور داشت، همان کار را انجام میداد. این مطلب، نیاز به دلیل ندارد و از اوصاف و ویژگیهای پیامبر(ص) و اهل بیت(ع) مانند عصمت، علم بیپایان، ارتباط مستقیم با منبع وحی و همچنین از عملکرد آنان در دوره زندگیشان به خوبی قابل درک است. بنابراین، اصل مهم در سیره معصومین(ع)، عمل به وظیفه و حکم خدای متعال است که در شرایط خاص زندگی نیز بدان متعهد بودهاند.
رسول خدا(ص) در تمام مدت رسالت و نبوت به وظیفه خویش عمل کرد. ایشان گاهی با تبلیغ و پیامرسانی به مردم که مهمترین مسئولیت آن حضرت بود، تکلیف خویش را ادا میکردند که خداوند در این باره فرمود: ﴿ادْعُ إِلَى سَبِيلِ رَبِّكَ بِالْحِكْمَةِ وَالْمَوْعِظَةِ الْحَسَنَةِ وَجَادِلْهُمْ بِالَّتِي هِيَ أَحْسَنُ﴾[۴۸].
گاه پیامبر(ص) به صورت تعلیم و تربیت ایفای مسئولیت مینمود که در واقع، هدف بعثت آن حضرت نیز همین بود. خداوند تعلیم کتاب و تزکیه نفس را هدف بعثت معرفی میکند: ﴿هُوَ الَّذِي بَعَثَ فِي الْأُمِّيِّينَ رَسُولًا مِنْهُمْ يَتْلُو عَلَيْهِمْ آيَاتِهِ وَيُزَكِّيهِمْ وَيُعَلِّمُهُمُ الْكِتَابَ وَالْحِكْمَةَ﴾[۴۹].
آنچه در منابع تاریخی و سیره اهل بیت(ع) آمده است، حاکی از انجام وظیفه آن بزرگواران، در شرایط خاص است. امام سجاد(ع) پس از شهادت پدرش، حسین بن علی(ع) و یاران با وفای آن حضرت در سرزمین کربلا به سوی کوفه و شام برده شد و مدتی در آن دو شهر زندانی بود. هرچند تمام رفتار امام سجاد(ع) در زندان کوفه و شام در منابع تاریخی نیامده است، ولی میتوان دریافت که علی بن حسین(ع) زمانی را در زندان ابن زیاد و یزید بن معاویه سپری کرده و بیتردید در این دوران هم به وظیفه خود عمل نموده است. با توجه به شرایط سخت خاندان امام حسین(ع) که از یک طرف مصیبت دیده، رنج سفر چشیده، طعنههای دشمن شنیده، ظلم و ستم فراوان بر جسم و جان وارد آمده و از طرف دیگر، مسئولیت بزرگ تبلیغ خون شهدا را به عهده داشتند، نشان میدهد که وظیفه سنگینی را به دوش دارند. امام سجاد(ع) چه در زندان و چه در مجلس یزید و ابن زیاد، به اجرای وظیفه اصلی خود که بیان حقانیت و مظلومیت پدرش بود، پرداخت. وی در مجلس کوفه و شام سخنرانیهای افشاگرانهای ایراد کرد که اوضاع آن دو شهر را دگرگون ساخت[۵۰].[۵۱]
امر به معروف و نهی از منکر
از وظایف مهم رهبران دینی، امر به معروف و نهی از منکر است که باید در هر شرایطی بدان عمل کنند. این کار اختصاص به عده خاصی ندارد و برای همگان لازم است، ولی وظیفه علما و بزرگان دین در این باره سنگینتر است. معصومین(ع) به عنوان هدایتگران مسیر حق و مجریان دستورات الهی در میان مردم، بیشک مسؤلیت بیشتری داشتند و همانگونه که از سیره ایشان بر میآید، امر به معروف و نهی از منکر را در هیچ شرایطی نادیده نگرفتند. آنان تا آخرین لحظههای حیات خود، به این وظیفه خود عمل کردند. امام حسین(ع) در قیام کربلا فرمود: «أَ لَا تَرَوْنَ أَنَّ الْحَقَّ لَا يُعْمَلُ بِهِ وَ أَنَّ الْبَاطِلَ لَا يُتَنَاهَى عَنْهُ لِيَرْغَبَ الْمُؤْمِنُ فِي لِقَاءِ اللَّهِ مُحِقّاً»[۵۲]؛ «آیا نمیبینید که به حق عمل نمیکنند و از باطل باز نمیدارند؟ در چنین شرایطی مؤمنان باید خواهان دیدار خدا و شیفته شهادت باشند».
امام جواد(ع) در مجلس پر زرق و برق مأمون نیز امر به معروف و نهی از منکر کرد. مأمون عباسی همه ترفندها را به کار میبست تا شخصیت امام جواد(ع) را خراب کند و ایشان را نزد مردم بیاعتبار سازد. وی در جشن عروسی امام جواد(ع) با دخترش امالفضل، صد کنیز زیبا روی را انتخاب کرد و به دست هر کدام جامی پر از گوهر درخشان داد. هنگامی که امام جواد(ع) وارد شد، آنها به استقبال امام رفتند و خوش آمد گفتند، ولی امام(ع) کوچکترین توجهی به آنان نکرد[۵۳]. افزون بر این، مأمون برای خدشه به شخصیت امام جواد(ع)، در مجلس عروسی امام(ع) به فردی به نام «مخارق» که ریشی بلند و صدای خوشی داشت، دستور داد تا در جلو آن حضرت آواز بخواند. آن مرد در مقابل امام(ع) نشست و به آوازخوانی پرداخت. حاضرین دور وی گرد آمدند و از کار او استقبال کردند. امام جواد(ع) بر سر آن مرد بانگ زد و فرمود: ای ریش بلند، از خدا بترس. در این هنگام؛ ابزار آوازخوانی از دست مخارق به زمین افتاد و دستش از حرکت بازماند و دیگر نتوانست از آن بهره گیرد. مأمون از فلج شدن دست او پرسید. گفت: چون امام جواد(ع) بر سرم بانگ زد، از هیبت و شکوه وی، آن چنان ترسیدم که دستم فلج شد و هرگز بهبود نیافتم[۵۴].[۵۵]
نشر معارف الهی
ائمه اطهار(ع) چه در وطن و چه در تبعید از نشر معارف اسلامی غافل نبودند. از کارهای آنان، پاسخگویی به پرسشها و رفع شبهات گروههای مختلف مسلمان و غیرمسلمان بود که در سیره همه ایشان ثبت شده است. حتی معصومین(ع) در سالهای انزوای سیاسی نیز به طبقه محروم جامعه خدمت میکردند و از هیچ امداد مالی، اجتماعی و فرهنگی دریغ نداشتند. خدمت فکری و حل مشکلات دینی و اعتقادی مردم از خدمتهای آنها به طبقه محروم بود. اگر کسی سؤال یا شبههای در ذهن داشت، پاسخ آن را از اهل بیت(ع) دریافت میکرد. علی(ع) به حاضران میفرماید: «فَاسْأَلُونِي قَبْلَ أَنْ تَفْقِدُونِي فَوَ الَّذِي نَفْسِي بِيَدِهِ لَا تَسْأَلُونِي عَنْ شَيْءٍ فِيمَا بَيْنَكُمْ وَ بَيْنَ السَّاعَةِ وَ لَا عَنْ فِئَةٍ تَهْدِي مِائَةً وَ تُضِلُّ مِائَةً إِلَّا أَنْبَأْتُكُمْ بِنَاعِقِهَا وَ قَائِدِهَا وَ سَائِقِهَا وَ مُنَاخِ رِكَابِهَا وَ مَحَطِّ رِحَالِهَا»[۵۶]؛ «از من بپرسید پیش از آنکه مرا نیابید. سوگند به خدایی که جانم در دست اوست، نمیپرسید از چیزی که میان شما تا روز قیامت میگذرد و نه از گروهی که صد نفر را هدایت یا گمراه میسازد، جز آنکه شما را آگاه میسازم و پاسخ میدهم».
علی بن ابراهیم از پدرش روایت کرده است که طایفهای از اطراف بغداد به دیدار امام جواد(ع) آمدند. وقتی خدمت آن حضرت شرفیاب شدند، در یک مجلس، سی هزار مسئله از ایشان سؤال کردند و حضرت در حالی که بیش از ده سال سن نداشت به همه آنها پاسخ داد[۵۷]. مرحوم مجلسی در پاسخ به این پرسش که چگونه ممکن است در یک جلسه به سی هزار پرسش پاسخ داد، گفته است: احتمالاتی وجود دارند و از همه بهتر آن است که پاسخهای کوتاه امام جواد(ع) حاوی احکام زیادی بود که جواب بسیاری از سؤالات ناگفته آنها را نیز در برداشت و آنها پاسخ خود را دریافت میکردند[۵۸].
از فعالیتهای علمی امامان برای نشر معارف اسلامی در شرایط خاص و به خصوص زمان تبعید، گفتوگوهای چهره به چهره با علمای ادیان و مذاهب دیگر بود که در شهرهایی مانند بغداد و خراسان و سامرا انجام گرفته است. امام هشتم علی بن موسی الرضا(ع) از امامانی است که مدتها در تبعید بودند و ایشان را به مرو، سرخس و خراسان بردند و سرانجام در طوس به شهادت رساندند. هر چند آن امام بزرگوار همیشه تحت مراقبت بود، ولی زندگی سراسر خیر و برکتی برای مسلمانان و شیعیان داشت؛ به گونهای که اینک سرمایه عظیمی از گفتار و سیره آن حضرت در اختیار است که از منابع مهم ا اسلامی به حساب میآید. برای امام رضا(ع) فرصتی پیش آمد که برای امامان دیگر پدید نیامد تا برای نشر معارف اسلامی، این گونه اقدام کنند. دیدارهای آن حضرت با علمای مسلمان و غیرمسلمان و مناظرات ایشان با آنها، کاری بود که علوم اهل بیت(ع) را به همه دنیا منتشر کرد[۵۹].
در تحف العقول آمده است که چون امام رضا(ع) در مجلس مأمون حضور یافت، جمعی از دانشمندان عراق و خراسان در آنجا گرد آمده بودند. مأمون طبق برنامهای از پیش تعیین شده، از معنای آیه سی و دوم سوره فاطر از دانشمندان جلسه سؤال کرد گفت: منظور از برگزیدگانی که خداوند به آنان کتاب را میراث داده است، چه کسانی هستند؟ دانشمندان حاضر در جلسه، جوابهایی گفتند. مأمون نظر امام(ع) را پرسید. حضرت فرمود: مراد خداوند تبارک و تعالی تنها «عترت» پیغمبر(ص) است که وارث کتاب میباشند[۶۰].
مناظرات جواد الائمه(ع) در منابع روایی و تاریخی به تفصیل ذکر شده است. آن حضرت با وجود کمی سن، به پرسشهای علمی و دینی دانشمندان بزرگ آن روز مانند یحیی بن اکثم پاسخ داد و مسائل پیچیده فقهی را با احتمالات پیرامون آن به خوبی بیان کرد. در نهایت نیز همه علما به حقانیت و علم بینهایت آن بزرگوار اعتراف نمودند و در برابر او عاجز و ناتوان شدند[۶۱]. معصومین(ع) در حضر و سفر، در شرایط عادی و غیرعادی و همه جا به تعلیم و تربیت اهمیت میدادند و به نشر معارف اسلامی میپرداختند. ایشان حتی در زندان و تبعید نیز به مردم علم میآموختند. در سیره امام باقر(ع) نقل شده است که آن حضرت در زندان هشام به زندانیان تعلیم میداد. وقتی امام باقر(ع) در شام زندانی شد، با زندانیان سخن میگفت و آنان را تعلیم میداد تا آنکه کسی در زندان باقی نماند، مگر آنکه به سوی امام میشتافت و از خرمن علم و دانش او بهره میبرد[۶۲].[۶۳]
استقامت و پایداری
پیامبر(ص) و اهل بیت(ع) با صبر و بردباری که در برابر مشکلات و عزم راسخ برای تحقق اهداف اسلامی داشتند؛ همواره با استقامت و پایداری میزیستند. هیچگاه به ذلت و خواری راضی نشدند و با جدیت با مشکلات کنار آمدند و همه سختیها را برای نیل به هدف پذیرفتند. نمونههای زیادی از استقامت پایداری امامان معصوم(ع) در بحرانهای زندگی وجود دارند که توجه به آن مایه درسآموزی است. امام سجاد(ع) پس از شهادت پدرش امام حسین(ع) مدتی را در کوفه و شام در زندان عبید الله بن زیاد و یزید بن معاویه سپری کرد و رنج فراوانی بر آن حضرت و اهل بیت ابا عبدالله(ع) وارد شد. تحمل و پایداری او در برابر آن همه ظلم و ستم، دلیل روشنی بر روح بزرگ و صبر و استقامت وی در برابر نارواییهای حاکمان جور است. شیخ مفید میگوید: پس از ورود اهل بیت(ع) در مجلس یزید و آنچه در آن گذشت، یزید دستور داد زنان و کودکان امام حسین(ع) را با علی بن الحسین(ع) در خانهای که در کنار کاخ یزید قرار داشت ببرند و آنان چند روزی در آنجا اقامت کردند. این خانه، معروف به خرابه شام بود که زندان اختصاصی برای اهل بیت(ع) شد و هیچگونه امکاناتی در آن وجود نداشت. مدتی که اهل بیت(ع) در آن خرابه به سر بردند، انواع مصیبتهای جسمی و روحی بر آنان وارد آمد، ولی در اثر استقامت و پایداری امام سجاد(ع) سرانجام با شکست و زبونی دشمن، از زندان آزاد شدند[۶۴].
خطبههای امام سجاد(ع) در مجلس ابن زیاد در شهر کوفه و مجلس یزید در شهر شام، همه دستگاه ظالم بنیامیه بیآبرو کرد و این گواه عظیم بر روح بزرگ آن حضرت است که با وجود بیماری و ضعف جسمی، تمام حاضران را با سخنان زیبا و جذاب خویش تحت تأثیر قرار داد. صدای گریه مردم از هر سوی مجلس ظالمان را فرا گرفته بود. امام در هر دو مجلس خود را به حاضران معرفی کرد و حقانیت پدرش حسین(ع) را به مردم اثبات نمود[۶۵].
امام هفتم موسی بن جعفر(ع) بیشترین زمان را در زندان هارون الرشید عباسی سپری کرد تا سرانجام به شهادت رسید. استقامت امام کاظم(ع) در زندانهای هارون عباسی بر کسی پوشیده نیست و روشن است که آن حضرت با تمام نیرنگهای هارون مبارزه کرد و لحظهای کوتاه نیامد. هارون، یحیی بن خالد را در زندان نزد موسی بن جعفر(ع) فرستاد و به آن حضرت پیام داد که من پیش از این سوگند یاد کردهام که تو را آزاد نکنم تا این که بر تقصیر خود اعتراف کنی یا خواهشی از من داشته باشی؛ گرچه میدانم بیگناهی و کار بدی انجام ندادهای، ولی برای آنکه من به سوگند خود عمل کرده باشم، چیزی از من بخواه تا تو را ببخشم. قاصد هارون میگوید: وقتی درخواست هارون را مطرح کردم، موسی بن جعفر(ع) فرمود: من چند روزی از مرگم باقی نمانده است و هیچ توقعی از کسی ندارم[۶۶].[۶۷]
استفاده از فرصتها
انسان نباید فرصتها را از دست بدهد. هر جا فرصتی پیش آمد، انسان باید بیشترین بهره را از آن ببرد؛ چراکه فرصت، به زودی از دست میرود و دوباره هم به دست نمیآید. از این رو، علی(ع) فرصت را به ابر تشبیه کرده است که پس از جلوه و نمودی به زودی ناپدید میشود. حضرت میفرماید: «وَ الْفُرْصَةُ تَمُرُّ مَرَّ السَّحَابِ، فَانْتَهِزُوا فُرَصَ الْخَيْرِ»[۶۸]؛ «فرصتها چون ابرها میگذرند؛ پس فرصتهای نیک را غنیمت شمارید». همانگونه که علی(ع) به استفاده از فرصت توصیه کردهاند، همه معصومین(ع) در عمل و در تبلیغ دین و تربیت نفوس از هر فرصت ممکن بهره بردهاند. امامانی که در زندان بودهاند، نیز از فرصت پیش آمده در عبادت و پرستش خدا بهره بردند. وقتی امام کاظم(ع) را در بصره زندانی کردند، عرض کرد: خداوندا! من پیوسته میخواستم که کنج خلوتی و گوشه عزلتی و فراغ خاطری برای عبادت و بندگی خود روزی من کنی. اکنون شکر میکنم که دعای مرا مستجاب گردانیدی و آنچه میخواستم عنایت کردی[۶۹].[۷۰]
صلح در شرایط خاص
صلح پیامبر(ص) با کفار و یهودیان و همچنین مسئله حکمیت در جنگ صفین میان علی(ع) و معاویه در شرایط خاص صورت گرفت که ناگزیر به آن رضایت دادند. این امر، در سیره سایر معصومین(ع) نیز مشاهده میشود؛ چراکه بیشک در آن شرایط، گزینه بهتری وجود نداشته است. برخورد امام حسن مجتبی(ع) با معاویه بر اساس شرایط حاکم بر محیط آن روز، به صلح انجامید، گرچه او از همان سیره پیامبر(ص) و علی(ع) که حفظ اسلام و ارزشهای دینی بود، تبعیت میکرد. در فضای حاکم بر جامعه آن روز و قدرت معاویه و ترفندهای وی، چارهای جز آن نبود که امام حسن(ع) با دستگاه حکومت سازش کند[۷۱]. ولی معاویه با استفاده از زر و زور و تزویر، مردم را فریب داد و به تدریج طرفداران امام مجتبی(ع) کاهش یافتند. اختلافات شدیدی که میان لشکریان امام(ع) وجود داشت و خیانتهایی که از ناحیه سرداران لشکر مانند عبیدالله بن عباس اتفاق افتاد، کار به جایی رساند که به شخص امام مجتبی(ع) حمله کردند و میخواستند آن حضرت را از بین ببرند. در چنین شرایطی امام ناگزیر به صلح شد و با معاویه پیمان صلح را امضا کرد[۷۲].[۷۳]
جهاد برای اصلاح جامعه
سیره معصومین(ع) زمانی که در شرایط ویژه قرار میگرفتند، انقلاب و قیام مسلحانه بود. همانگونه که در سیره رسول خدا(ص) و امیرالمؤمنین(ع)میبینیم، برای دفاع از کیان اسلام و ترویج احکام قرآن میتوان دست به جنگ و جهاد با دشمنان زد. جنگهای پیامبر(ص) و نبردهای علی(ع) به خصوص جنگ صفین، جمل و نهروان اینگونه بودهاند. همچنین امام حسین(ع) در شرایط خاص زمان خود، برای احیای سیره رسول خدا(ص) و سیره پدرش، علی(ع) انقلاب کرد. آن حضرت در وصیتنامه معروف به برادرش محمد بن حنفیه فرمود: «وَ إِنَّمَا خَرَجْتُ لِطَلَبِ الْإِصْلَاحِ فِي أُمَّةِ جَدِّي(ص) أُرِيدُ أَنْ آمُرَ بِالْمَعْرُوفِ وَ أَنْهَى عَنِ الْمُنْكَرِ وَ أَسِيرَ بِسِيرَةِ جَدِّي وَ أَبِي عَلِيِّ بْنِ أَبِي طَالِبٍ(ع)»[۷۴]؛ «تنها به انگیزه سامانبخشی در امت جدم برخاستم، میخواهم به نیکیها فرمان دهم و از بدیها بازدارم و سیره جد خودم و پدرم علی بن ابی طالب(ع) را دنبال کنم». امام حسین(ع) در برابر افرادی قرار گرفتند که ادعای خلافت اسلامی داشتند و به صورت آشکار با احکام الهی مخالفت میکردند؛ در چنین شرایطی، قیام با شمشیر لازم بود و آن حضرت با تعداد اندکی از یارانش به خوبی آن را انجام دادند. امام حسین(ع) در پاسخ به کسانی که آن حضرت را بر بیعت با یزید تشویق میکردند، فرمود: ما اهل بیت پیامبر(ص)، منبع وحی و و رسالت هستیم و خاندان ما مرکز رفت و آمد فرشتگان است. خداوند ما را در آفرینش بر دیگران مقدم داشت و ختم نبوت را در خانواده ما قرار داد. در حالی که یزید مردی فاسق و شرابخوار و قاتل است و هرگز کسی مانند من، با یک چنین فردی بیعت نخواهد کرد[۷۵].[۷۶]
تشکیل خانواده
گرایش به ازدواج و تشکیل خانواده ریشه در فطرت آدمی دارد و اسلام نیز با رعایت برخی شرایط، آن را تأیید کرده است. گرایش به ازدواج از منظر اسلام، قبل از هر چیز پاسخ به خواست فطری و ذاتی انسان است؛ زیرا خداوند ساختمان بدن انسان را به گونهای آفریده است که با رسیدن به مرحله رشد و بلوغ، خود به خود به جنس مخالف تمایل مییابد و برای تشکیل زندگی مشترک تلاش میکند. این امر دلیل فطری بودن ازدواج است، نه تحمیلی بودن آن از ناحیه عادت، ضرورت زندگی و یا عامل دیگر[۷۷].
نهاد خانواده، همواره در طول تاریخ وجود داشته و از آغاز زندگی بشر تا کنون، زمین هیچگاه خالی از خانواده نبوده است. امروزه نیز نظام خانواده در سراسر دنیا برقرار است و همه اقوام و گروهها به نوعی از آن برخوردارند. چگونگی شکلگیری خانواده و مراحل پدید آمدن آن در میان اقوام و طوایف مختلف تفاوت دارد؛ چراکه فرهنگ، آداب و رسوم در نحوه خواستگاری و برگزاری مراسم عروسی نقش اساسی دارد و طبیعی است که رسم و رسوم ازدواج در برخی از فرهنگها، نسبت به جای دیگر متفاوت است. وجود خانواده در طول تاریخ و حضور آن در تمام نقاط دنیا، بهترین گواه بر فطری بودن نهاد خانواده است[۷۸].[۷۹]
همسرگزینی
مهمترین اصل در زندگی هر انسان، انتخاب همسر مناسب و شایسته است تا در دنیا و آخرت همکار و همراه او باشد. همه آرزو دارند که فرد با کفایتی شریک زندگی آنان گردد و در فراز و نشیبهای زندگی یار و مددکار باشد. قرآن کریم نیز بر این موضوع تأکید کرده و از مسلمانان خواسته است تا آنجا که میتوانند، فرزندانشان را زودتر سروسامان دهند و برای تشکیل خانواده آنان، اقدام نمایند: ﴿وَأَنْكِحُوا الْأَيَامَى مِنْكُمْ وَالصَّالِحِينَ مِنْ عِبَادِكُمْ وَإِمَائِكُمْ﴾[۸۰].
شاید ذکر واژه ﴿الصَّالِحِينَ﴾ و ﴿عِبَاد﴾ به این نکته اشاره دارد که همسر باید شایستگیهای لازم را داشته و بیش از هر چیز، بنده و مطیع خدا باشد.
سیره معصومین(ع) نیز اینگونه بوده است که در امر ازدواج، همواره به ایمان همسر توصیه میکردند، نه به زیبایی و شکل ظاهری وی. حتی اگر پدر برای ازدواج دخترش با معصوم(ع) مشورت میکرد، او را به انتخاب داماد مؤمن سفارش میفرمودند. در روایتی آمده است: علی بن اسباط به حضرت جواد(ع) نوشت که من برای دخترانم کسی را که (در ایمان و اخلاق) مانند خودم باشد، نیافتهام. حضرت در جواب نوشت: آن مطلبی، که درباره دخترانت نوشته بودی، دریافتم. خدا تو را رحمت کند، تا این حد دقت لازم نیست؛ زیرا پیامبر(ص) فرمود: «إِذَا جَاءَكُمْ مَنْ تَرْضَوْنَ دِينَهُ وَ خُلُقَهُ فَزَوِّجُوهُ»[۸۱]؛ «اگر خواستگاری آمد که دین و اخلاق او مورد پسند شما بود، قبولش کنید و به او دختر بدهید».
مردی نزد رسول خدا(ص) آمد و درباره ازدواج، با ایشان مشورت کرد. حضرت فرمود: ازدواج کن، ولی بر تو باد که با زن دیندار ازدواج کنی. اگر چنین کردی، ازدواجت با برکت خواهد بود[۸۲]. طبق این روایت، پیامبر اکرم(ص) در یک مشاوره خصوصی ضمن تشویق به ازدواج توصیه میکند که با زنی مؤمن وصلت کند تا پیوندی با برکت داشته باشد. روشن است که زندگی با انسان متدین، از نظر تربیتی آثار ارزشمندی در زندگی دارد. تأثیر معاشرت همسر بر شوهر و نقش تربیتی او نسبت به فرزندان و زیردستان و حتی بر بستگان و همسایگان غیر قابل انکار است. پیامبر(ص) همگان را سفارش میکنند: «عَلَيْكُمْ بِذَاتِ الدِّينِ»[۸۳]؛ «بر شما باد به انتخاب همسر با ایمان».
بر این اساس، ایمان از معیارهای اصلی در انتخاب همسر است و هیچ ملاکی به اهمیت آن نیست؛ زیرا ایمان به خداوند، نیرویی قوی در درون آدمی است که حتی خود انسان هم توجهی به آن ندارد. اگر این نیرو به جنبش درآید، مظهر تحولات عظیم و اقدامات چشمگیر در زندگی انسان خواهد شد، ایمان، تنها یک اندیشه و اعتقاد باطنی بدون آثار بیرونی نیست؛ بلکه گوهر ایمان چنان نیرومند و اثربخش است که تمام وجود انسان را در گفتار و رفتار به رنگ و بوی خود در میآورد و در اعمال او تجلی مییابد؛ مانند چراغی پرنور در اطاق که نور از تمام پنجرههای آن به بیرون نفوذ میکند و هر کس از کنار آن اطاق عبور کند به خوبی میفهمد که در اطاق، چراغ پرنوری روشن است. وقتی چراغ ایمان در قلب یک مرد یا زن روشن شد، نور آن در رفتار او منعکس میشود و هرکس با وی برخورد کند، آثار ایمان را در رفتار و گفتارش مشاهده میکند. بر عکس، زنان و مردان بیایمان یا ضعیف الایمان، قبل از هر چیز عزت و آبروی خودشان را از بین میبرند و فرزندانی که در دامن آنان پرورش مییابند نیز غالباً رفتار آنها را فرا میگیرند.
۱. شیوه همسرگزینی: از کارهای ضروری قبل از ازدواج برقراری ارتباط با خانواده همسر است. این کار با روشهای مختلفی قابل اجرا میباشد. مناسبترین شیوه، خواستگاری است که خانواده داماد را با خانواده عروس آشنا میکند. افزون بر آشنایی دو خانواده در مراسم خواستگاری، پیامدهای منفی شیوههای دیگر ازدواج، نظیر برقراری ارتباط خیابانی یا آشنایی در مدرسه و دانشگاه بدون اطلاع خانواده را در پی ندارد.
خواستگاری، شیوه معصومین(ع) در ازدواج بوده است. امام صادق(ع) درباره ازدواج رسول خدا(ص) با خدیجه(س) فرمود: وقتی پیامبر(ص) تصمیم گرفت با خدیجه ازدواج کند، ابوطالب با گروهی از قریش نزد عموی خدیجه «ورقة بن نوفل» رفتند و از خدیجه خواستگاری کردند[۸۴]. بنابر روایتی، ابوطالب پس از خواستگاری و توافق طرفین، خطبه عقد پیامبر(ص) و خدیجه(س) را خواند[۸۵]. و به روایتی دیگر، خدیجه عقد خویش را جاری کرد و مهر را در مال خودش قرار داد[۸۶]. طبق نقلی دیگر، زنی به نام «نفیسه بنت منیه» به پیشنهاد خدیجه، ازدواج با محمد(ص) را مطرح کرد و سپس ابوطالب از خدیجه خواستگاری کرد و ازدواج آن دو انجام گرفت[۸۷].
همچنین ازدواج پیامبر(ص) با امحبیبه با خواستگاری نجاشی صورت گرفت[۸۸] و ازدواج آن حضرت با دیگر زنانش نیز با خواستگاری، اهدای کنیز، خرید و آزادسازی کنیز و سپس عقد با وی انجام شده است[۸۹].
درباره ازدواج امام علی(ع) با فاطمه زهرا(س) نیز نقل شده است که امام علی(ع) به پیشنهاد افرادی مانند سعد بن معاذ، برای خواستگاری حضرت فاطمه(س) به خانه پیامبر(ص) آمد و از وی خواستگاری کرد. پیامبر(ص) پس از مشورت با حضرت فاطمه(س) رضایت وی را به امام علی(ع) ابلاغ نمود[۹۰].
ازدواج امام علی(ع) با فاطمه کلابیه، معروف به «ام البنین»، دختر «حزام» نیز از طریق خواستگاری بوده است. در روایت آمده است که امیرالمؤمنین(ع) پس از شهادت حضرت زهرا(س) به برادرش عقیل که انساب عرب را خوب میدانست و از احوال خانوادگی آنها آگاه بود، فرمود: میخواهم زنی برایم خواستگاری نمایی که از خاندانی شجاع باشد تا فرزند شجاعی برایم به دنیا آورد. عقیل، فاطمه کلابیه را به ایشان معرفی کرد و از او خواستگاری نمود و گفت: در بین عرب، خاندانی شجاعتر از خانواده وی سراغ ندارم[۹۱].
ازدواج به شیوه سنتی و همراه با خواستگاری، آثار تربیتی فراوانی به دنبال دارد که برخی از آنها عبارتند از: حفظ شخصیت عروس و داماد، حفظ آبروی خانواده عروس، تحکیم روابط خانوادگی بستگان عروس و داماد، استحکام روابط زناشویی، مصونیت همسران از عیبجویی و سرزنش دیگری که هر کدام در تقویت روابط خانوادگی تأثیر فراوانی دارند.
۲. مهریه سبک: از حقوق زن بر شوهر که پس از ازدواج بر عهده مرد است، مهریه میباشد. مهر در آیات و روایات اهل بیت(ع) به عنوان رکن مهم ازدواج ذکر شده است که سیره معصومین(ع) نیز آن را تأیید میکند. مهر، از حقوق مالی است که با رضایت زن و شوهر هنگام عقد تعیین میگردد؛ گرچه مقدار مهر میزان معینی ندارد و بسته به توافق زن و شوهر بستگی دارد، ولی آنچه در سیره معصومین(ع) آمده است، تشویق به مهر سبک است. پیامبر(ص) فرمود: «أَفْضَلُ نِسَاءِ أُمَّتِي أَصْبَحُهُنَّ وَجْهاً، وَ أَقَلُّهُنَّ مَهْراً»[۹۲]؛ «بهترین زنان امت من، زنی است که زیباییاش بیشتر و مهرش کمتر باشد».
حضرت خدیجه(س) بر خلاف انتظار جامعه عرب جاهلی، در ازواج با پیامبر(ص) مَهر را خود بر عهده گرفت و آن را در مال خویش قرار داد. هرچند این کار برای بستگان خدیجه(س) سنگین بود، ولی چارهای جز پذیرش آن نداشتند؛ چراکه خدیجه(س) خود پیشنهاد کرد و ابوطالب هم دیگران را که در جلسه عقد حضور داشتند، گواه بر آن گرفت[۹۳]. همچنین مهر فاطمه زهرا(س) نیز در ازدواج با امام علی(ع) بسیار اندک بود[۹۴].
مهر زنان میتواند از امور مادی یا معنوی باشد. همانگونه که طلا، نقره، زمین و خانه را میتوان مهر زن قرار داد، امور معنوی و ارزشی مانند زیارت نیابتی، تلاوت قرآن و یا تعلیم قرآن را نیز به عنوان مهر زن تعیین کرد. در روایتی نقل شده است که پیامبر(ص) مهر زن یکی از صحابه را تعلیم قرآن قرار داد. همچنین امام باقر(ع) فرمود: زنی خدمت رسول خدا(ص) رسید و عرض کرد که مرا شوهر دهید. حضرت به اصحاب فرمود: چه کسی حاضر است با او ازدواج کند؟ مردی برخاست و گفت: من. فرمود: مهرش چه میدهی؟ عرض کرد: هیچ ندارم. فرمود: بدون مهر نمیشود. باز حضرت پیشنهاد را تکرار کرد و کسی غیر از آن مرد پاسخ نداد تا مرتبه سوم که پیامبر(ص) به آن مرد فرمود: چیزی از قرآن میدانی؟ گفت: آری. فرمود: این زن را در مقابل تعلیم هر مقدار از قرآن که خود میدانی، به عقد تو در میآورم[۹۵].
۳. ولیمه عروسی: ولیمه دادن در چند مورد مستحب است که در روایات معصومین(ع) بدان تأکید شدهاند[۹۶]. یکی از آن موارد، عروسی است. ولیمه دادن در عروسی، مستحب است و در سیره پیامبر(ص) و اهل بیت(ع) فراوان وجود داشته است. در روایت آمده که پیامبر(ص) در ازدواج با همسرانش ولیمه داده است. امام صادق(ع) فرمود: إن رسول الله(ص) حين تزوج ميمونة بنت الحرث أو لم عليها و أطعم الناس الحيس[۹۷]؛ پیامبر(ص) برای عروسی همسرش «میمونه»، دختر «حرث»، سور داد و غذا عبارت بود از «حیس»[۹۸].
حضرت رضا(ع) فرمود: «إِنَّ النَّجَاشِيَّ لَمَّا خَطَبَ لِرَسُولِ اللَّهِ(ص) أُمَّ حَبِيبَةَ آمِنَةَ بِنْتَ أَبِي سُفْيَانَ فَزَوَّجَهُ دَعَا بِطَعَامٍ وَ قَالَ إِنَّ مِنْ سُنَنِ الْمُرْسَلِينَ الْإِطْعَامَ عِنْدَ التَّزْوِيجِ»[۹۹]؛ «وقتی نجاشی (پادشاه حبشه)، آمنه، دختر ابیسفیان را برای پیامبر(ص) خواستگاری کرد و به عقد او درآورد، از جانب حضرت ولیمهای داد و گفت: سور ازدواج، سنت پیامبران است».
در عروسی امام علی(ع) و حضرت فاطمه(س) نیز، پیامبر(ص) به امام علی(ع) دستور داد ولیمهای تهیه کند و از مردم پذیرایی نماید. مرحوم علامه مجلسی در بحارالانوار روایات زیادی در این باره آورده است. در یکی از این روایات آمده است: چون زمان عروسی فاطمه(س) فرا رسید، پیامبر(ص) غذا و حلوا درست کرد و به علی(ع) فرمود: مردم را دعوت کن. علی(ع) گفت: من به سوی مردم رفتم و گفتم که ولیمه را بپذیرید، آنها پذیرفتند[۱۰۰].
همچنین روایت شده که پیامبر(ص) فرمود: یا علی! به احترام همسرت غذای زیادی تهیه کن. گوشت و نانش از ما، خرما و روغنش از تو. علی(ع) گفت: من خرما و روغن خریدم. پیغمبر آستین بالا زد، خرما را در روغن خرد کرد و به هم زد تا به صورت غذای «حیس» در آمد. آنگاه قوچی فرستاد که سر بریدند و نان زیادی پختند. سپس پیامبر(ص) فرمود: یا علی! هر که را خواهی، دعوت کن. من نیز به مسجد رفتم و فریاد زدم که دعوت ولیمه فاطمه را بپذیرید[۱۰۱].
امام باقر(ع) از پدر و ایشان از پدرانش به نقل از رسول خدا(ص) روایت کرده است که پیامبر(ص) فرمود: «الْوَلِيمَةُ أَوَّلَ يَوْمٍ حَقٌّ وَ الثَّانِيَ مَعْرُوفٌ وَ مَا كَانَ بَعْدَ ذَلِكَ فَهُوَ رِيَاءٌ وَ سُمْعَةٌ»[۱۰۲]؛ «ولیمه روز اول، حق، روز دوم، معروف و آنچه پس از آن باشد، ریا و خودنمایی است». بنابراین، طبق سیره پیامبر(ص) و اهل بیت(ع) ولیمه عروسی هم باید ساده و بدون اسراف و زیادهروی باشد و هم کمهزینه باشد. افزون بر اینها، نباید از غذاهای معمول مردم بیشتر باشد؛ بلکه باید در مکانهای ساده برگزار گردد و از همه مردم چه فقیر و چه غنی دعوت شود، نه از افراد خاص[۱۰۳].
مهر و محبت به همسر
زن از نظر روانی و عاطفی، حساس و سرشار از مهر، محبت، صفا و صمیمیت است. ساختار وجودی زن به گونهای است که قدرت جذب و انجذاب بیشتری دارد و در ابراز احساسات و عواطف ممتاز است. توان گیرایی و مهرورزی زنان بیشتر از مردان است و اگر به آن پاسخ درست گفته شود و به خوبی هدایت گردد، در استحکام پیوند خانوادگی و تثبیت روابط زناشویی نقش فراوانی خواهد داشت. مرد باید همسر خود را درک کند و رفتار محبتآمیز از خود نشان دهد تا بتواند روحیه عاطفی و روانی همسرش را ارضا نماید و زمینه همکاری هرچه بهتر و صمیمیتری را فراهم سازد[۱۰۴].
محبت به همسر، خصلتی است که خداوند در نهاد هر انسان قرار داده است و در این باره میفرماید: ﴿وَمِنْ آيَاتِهِ أَنْ خَلَقَ لَكُمْ مِنْ أَنْفُسِكُمْ أَزْوَاجًا لِتَسْكُنُوا إِلَيْهَا وَجَعَلَ بَيْنَكُمْ مَوَدَّةً وَرَحْمَةً إِنَّ فِي ذَلِكَ لَآيَاتٍ لِقَوْمٍ يَتَفَكَّرُونَ﴾[۱۰۵].
سیره پیامبر(ص) و اهل بیت(ع) نیز بر این بود که به همسرانشان محبت ورزند و نسبت به آنها اظهار علاقهمندی نمایند. این فضیلت در زندگی پیامبر(ص) با خدیجه و علی(ع) با فاطمه زهرا(س) بیش از دیگران تجلی یافته است. هر چند جزئیات زندگی پیامبر اکرم(ص) با خدیجه(س) در تاریخ چندان ثبت نشده، ولی اظهار عواطف پیامبر(ص) بعد از وفات وی و این که هرگاه نام خدیجه برده میشد، قلبش شکسته میشد و اشک بر گونههایش جاری میگردید، دلیل محبت پیامبر(ص) به همسرش خدیجه است[۱۰۶].
احترام همسران به یکدیگر، وظیفهای انسانی و خانوادگی است؛ زیرا انسان ذاتاً دارای کرامت است[۱۰۷] و احترام به وی، در واقع پاسخی است به آن کرامت خدادادی. این کرامت انسانی، در نهاد خانواده و در میان زن و شوهر، از نظر عاطفی و روانی تأثیر بیشتری دارد. زندگی مشترک سبب میشود تا زن و شوهر نسبت به همدیگر بیش از افراد عادی مهربان باشند. سیره معصومین(ع) نیز بر اساس احترام به همسر بوده است. پیامبر اکرم(ص) نسبت به همه همسرانش با احترام رفتار میکرد و شخصیت آنان را گرامی میداشت. درباره آن حضرت نقل شده است که به همسران خود احترام میگذاشت و خود را برای آنها میآراست و گاه در جمع آنان مینشست و زنان، موهای حضرت را شانه میزدند[۱۰۸]. و نیز روایت شده است که رسول خدا(ص) سرش را شانه میزد و موهایش را با شانه مرتب مینمود و زنانش را مورد تفقد و مهربانی قرار میداد[۱۰۹].
رفتار معصومین(ع) با همسرانشان همواره همراه احترام، محبت و اظهار عواطف بوده است. آنان حتی با همسرانی که از نظر فکری و سیاسی مخالف ایشان بودند، نیز رفتاری همراه با احترام داشتند و آنها را سرزنش نمیکردند؛ رفتار پیامبر(ص) با عایشه، برخورد امام حسن مجتبی(ع) با جعده و زندگی امام جواد(ع) با امالفضل گواهی بر این مطلب است. آن بزرگواران با آنکه از نظر فکری و اخلاقی، افکار و رفتار زنان خود را قبول نداشتند، ولی از نظر حقوق خانوادگی و همسرداری، رفتار نیکی با آنها داشتند.
احترام و توجه معصومین(ع) به همسران خود آن قدر زیاد بود که حتی دوستان همسران خود را نیز مورد احترام قرار میدادند. رسول خدا(ص) دوستان خدیجه را مورد تفقد و عنایت قرار میداد. انس بن مالک میگوید: هرگاه چیزی برای رسول خدا(ص) میآوردند، میفرمود: آن را برای فلان (زن) ببرید؛ چون او دوست خدیجه بود. عایشه نقل کرده است که پیرزنی نزد پیامبر(ص) میآمد و حضرت او را احترام میکرد. پرسیدم: یا رسول الله(ص) این زن کیست؟ با او رفتاری میکنی که با دیگران نمیکنی؟ فرمود: این زن در زمان خدیجه با او رفت و آمد داشت و حسن تعهد، جزو ایمان است[۱۱۰].
۱. رفتار نیک با همسر: رفتار پسندیده، شایسته هر مسلمان است و انسان همواره باید برخورد درست و همراه با تکریم و تعظیم داشته باشد؛ به ویژه در برخورد با زیردستان و کسانی که با انسان ارتباط شبانه روزی دارند، میبایست رفتار نیک و همراه با مهر و محبت داشت و از آنان دلجویی نمود؛ چراکه رفتار درست، بر شخصیت افراد تأثیر زیادی بر روابط متقابل آنان دارد. در محیط خانواده نیز رفتار آمیخته با احترام، پیوند میان اعضای خانواده را تقویت میکند. از این رو، پیامبر اسلام(ص) مردم را به رفتار نیک با خانواده و به خصوص همسر سفارش میکرد و میفرمود: «خَيْرُكُمْ خَيْرُكُمْ لِأَهْلِهِ وَ أَنَا خَيْرُكُمْ لِأَهْلِي»[۱۱۱]؛ «بهترین شما کسی است که با خانوادهاش بهترین رفتار را داشته باشد و من در رفتار نسبت به خانواده، بهترین شما هستم».
بیشک، پیامبر اکرم(ص) بهترین سرمشق در همه شئونات زندگی است و در زمینه رفتار خانوادگی نیز اسوه حسنه میباشد.
۲. سازگاری با همسر: مهمترین موضوع در زندگی زناشویی، سازگاری همسران با یکدیگر است که در استحکام نظام خانواده، رشد مادی و معنوی آن و نیز تربیت فرزند، نقش اساسی دارد. هر اندازه همسران سازگارتر باشند نهاد خانواده پایدارتر و تربیت فرزند در فضایی عاطفیتر و بهتر اتفاق خواهد افتاد. امروزه متأسفانه به این موضوع کمتر توجه میشود و بسیاری از خانوادهها در اثر اختلافات، دچار تزلزل و دستخوش آسیبهای جدی میشوند که اگر در این زمینه به سیره معصومین(ع) اقتدا کنند، کانون خانواده گرمتر و با نشاطتر خواهد شد. قرآن کریم در این زمینه راه مناسبی را پیشنهاد کرده است: ﴿وَإِنْ خِفْتُمْ شِقَاقَ بَيْنِهِمَا فَابْعَثُوا حَكَمًا مِنْ أَهْلِهِ وَحَكَمًا مِنْ أَهْلِهَا إِنْ يُرِيدَا إِصْلَاحًا يُوَفِّقِ اللَّهُ بَيْنَهُمَا إِنَّ اللَّهَ كَانَ عَلِيمًا خَبِيرًا﴾[۱۱۲].
سازگاری خانوادگی را از رفتار امام علی(ع) و حضرت فاطمه(س) باید آموخت و از ایشان میبایست درس گرفت؛ چراکه زندگی آن دو بزرگوار سرمشق همه خانوادههای مسلمان است. امام علی(ع) درباره زندگیاش با فاطمه زهرا(س) و سازگاری با وی میفرماید: «فَوَ اللَّهِ مَا أَغْضَبْتُهَا وَ لَا أَكْرَهْتُهَا عَلَى أَمْرٍ حَتَّى قَبَضَهَا اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ إِلَيْهِ وَ لَا أَغْضَبَتْنِي وَ لَا عَصَتْ لِي أَمْراً وَ لَقَدْ كُنْتُ أَنْظُرُ إِلَيْهَا فتنجلی عَنِّي الْغُمُومَ و الاحزان بنظرتی إلیها»[۱۱۳]؛ «سوگند به خدا هیچگاه فاطمه(س) را به خشم نیاوردم و او را بر چیزی ناراحت نکردم تا اینکه خدای عزوجل او را قبض روح کرد و فاطمه(س) نیز هرگز مرا به خشم نیاورد و با امر من مخالفت نکرد و هر وقت نگاهش میکردم تمام غمهایم از بین میرفت».
زن شایسته زنی است که در برابر خواستههای به حق شوهر، مطیع و متواضع باشد و با رفتار و زبان خوش با وی برخورد نماید. زندگی سراسر نور حضرت فاطمه زهرا(س) سرمشق خوبی برای زنان مسلمان است و زنان باید روش زندگی را از او بیاموزند. حضرت علی(ع) درباره شوهرداری حضرت زهرا(س) میفرماید: در طول زندگی با فاطمه(س) هرگز مخالفتی از او ندیدم و هیچگاه کاری بر میل من انجام نداد[۱۱۴].
از حضرت فاطمه(س) نیز نقل شده که در آخرین لحظات زندگی، پس از درخواست حلالیت از امام علی(ع) فرمود: «هرچند میدانم در طول زندگی کاری برخلاف رضایت تو انجام ندادهام، ولی از پدرم رسول الله(ص) شنیدم که زنی در قیامت وارد بهشت نمیشود مگر این که شوهر از او راضی باشد»[۱۱۵].
سازگاری همسران با یکدیگر، نتایج مطلوبی را به همراه دارد که همدلی و همکاری زن و شوهر در عرصههای زندگی، ایجاد فضای آرام و مناسب برای فعالیتهای اعضای خانواده، آمادهسازی بستر مناسب برای عمل به وظیفه همسرداری، ایجاد روحیه شاداب برای همسران و فرزندان، و نظم و برنامهریزی در امور معیشتی، برخی از این نتایج هستند.
۳. همکاری با همسر: همکاری مسلمانان همواره مورد تأکید قرآن کریم است؛ چنان که در این زمینه میفرماید: ﴿تَعَاوَنُوا عَلَى الْبِرِّ وَالتَّقْوَى﴾[۱۱۶].
معصومین(ع) بر همین اساس رفتار میکردند. از عایشه پرسیدند، زمانی که پیامبر(ص) در خانه است، چه کارهایی انجام میدهد؟ وی پاسخ داد: لباسهایش را میدوزد، کفشش را پینه میزند و همان کارهایی را در خانه انجام میدهد که مردان دیگر انجام میدهند[۱۱۷].
در سیره پیامبر(ص) نقل کردهاند که آن حضرت بخشی از کارهای منزل را انجام میداد؛ برای مثال کفشش را پینه میزد و لباسش را وصله میکرد و درب خانه را به روی دیگران باز مینمود، گوسفندان را میدوشید، (زانوبند) شترش را میبست، شیر آن را میدوشید و به خادمش که از آسیاب کردن خسته میشد، کمک میکرد[۱۱۸]. ابن عساکر آورده است: پیامر خدا(ص) برای دوشیدن گوسفندی که شیر نداشت و با دعای حضرت به شیر آمده بود، ظرف طلب کرد و گوسفند را دوشید، به اندازهای که شیر آن گوسفند همه دوستان را سیر کرد[۱۱۹].
در سیره امام علی(ع) نیز همکاری با همسر وجود داشته است و او در کارهای خانه، مددکار فاطمه زهرا(س) بود. از آن حضرت نقل شده که پیامبر(ص) بر ما وارد شد، در حالی که فاطمه(س) کنار دیگ نشسته بود و من عدس پاک میکردم. فرمود: یا ابا الحسن(ع)! گفتم: لبیک یا رسول الله(ص). فرمود: هرچه از من میشنوید، از جانب خدای متعال است. مردی که همسرش را در کار خانه کمک کند، به تعداد هر مویی که در بدنش قرار دارد، یک سال عبادت نوشته میشود که روزهایش را با روزه و شبهایش را با عبادت سپری کرده باشد. همچنین خداوند پاداش صابرانی چون حضرت داوود و یعقوب و عیسی(ع) را به او میدهد[۱۲۰].
۴. همکاری علمی با همسر: همکاری زن و شوهر در عرصههای گوناگون زندگی تأثیرگذار است و در پیشرفت مادی و معنوی خانواده، نقش اساسی دارد. به ویژه در مسائل علمی و پژوهشی، همفکری و فعالیتهای مشترک تحقیقاتی زن و شوهر نتایج چشمگیری به همراه دارد. همانگونه که تجربه نشان داده است، بسیاری از دانشمندان بزرگ دنیا، رشد علمی خود را مرهون همکاریهای مداوم و همه جانبه همسرانشان دانستهاند. این امر در سیره معصومین(ع) نیز وجود داشته است. امام صادق(ع) از پدرش روایت کرده که حضرت علی(ع) بر فاطمه زهرا(س) وارد شد، در حالی که اندوهگین بود. فاطمه(س) از علت آن پرسید. علی(ع) فرمود: رسول خدا(ص) از ما پرسید که زن چیست؟ گفتیم: عورت است (نمونه بارز حجب و حیا). سپس فرمود: در چه زمانی زن میتواند به خدا نزدیکتر باشد؟ ما ندانستیم چه بگوییم. حضرت فاطمه(س) فرمود: برگرد و به رسول خدا(ص) اعلام کن، کمترین وظیفه او در برابر خدا آن است که ملازم درون خانه خود باشد[۱۲۱].
امام صادق(ع) همواره از همسرش حمیده به خوبی یاد میکرد و دیگران را به آموختن مسائل دینی از او فرا میخواند. «حمیده بربریه»، دختر صاعد بربری اندلسی بود. او ملقب به «لؤلؤه» و کنیهاش «ام محمد» و مادر موسی بن جعفر(ع) و از زنان متقی، پاکدامن و آگاه به احکام دین بود. امام صادق(ع) به بانوان امر میفرمود که برای آموختن احکام به وی مراجعه نمایند. در کتاب جواهر، از امام صادق(ع) نقل شده است که عبدالرحمن بن حجاج از آن حضرت سؤال کرد: در این جا (مراسم حج) فرزندی به دنیا آمده است؛ وظیفه چیست؟ حضرت فرمود: به کنیز بگو که حمیده را ملاقات کند و سؤال کند که در این جا با پسرانشان چگونه رفتار میکند. کنیزک رفت و از حمیده سؤال کرد. حمیده گفت: هنگامی که روز ترویه (روز هشتم ذیحجه) شد، شما از جانب او نیت کنید و لباس دوخته را از او دور کنید و لباس احرام به طفل بپوشانید[۱۲۲].
۵. تقسیم کار با همسر: زندگی مشترک ایجاب میکند که زن و شوهر همواره همکار و مددکار همدیگر باشند و زندگی را با هم اداره نمایند. کارهای زیادی در خانه وجود دارند که باید برای انجام آنها برنامهریزی درستی صورت گیرد و هر کدام از زن و شوهر، به اندازه توان خود، کاری را عهدهدار شوند. طبیعی است که هر کدام از همسران بایستی اموری را به عهده گیرد که متناسب با ویژگیهای جسمی و روحی آنها باشد؛ همانگونه که امام علی(ع) و فاطمه(س) به کارهای منزل را با هم تقسیم کردند و هر کدام کاری را انجام میدادند که با شرایط جسمی و روحی آنان سازگار بود. امام صادق(ع) از پدرش روایت کرده که آن حضرت فرمود: علی(ع) و فاطمه(س) از رسول خدا(ص) درخواست کردند و ایشان کار داخل خانه را به فاطمه(س) و امور بیرون خانه را به علی(ع) واگذار کرد. فاطمه(س) گفت: خدا میداند که چه اندازه از این کار پدرم خوشحال شدم[۱۲۳].
همچنین امام صادق(ع) فرمود: امیرالمؤمنین علی(ع) هیزم تهیه میکرد، آب میآورد و خانه را جارو میزد. فاطمه زهرا(س) گندم آسیاب میکرد، خمیر درست میکرد و نان میپخت[۱۲۴]. علی(ع) اغلب نیازمندیهای خانهاش را خود تهیه میکرد. روزی شخصی به آن حضرت گفت: ای امیر مؤمنان! بگذار این کار را دیگران انجام دهند. حضرت فرمود: شخص متأهل، خود سزاوارتر است به بردن آنچه خریده است[۱۲۵].
شاید بدین جهت پیامبر اکرم(ص)، پس از ازدواج حضرت علی(ع) و فاطمه(س) یک نوع تقسیم کاری بین آنها به وجود آورد که هماهنگ با ویژگیهای جسمی آن دو بود. این کار بدین منظور صورت گرفت تا هر کدام از آنها به وظایف خاص خود عمل نماید. بر اساس شواهد تاریخی، پس از حضور فاطمه(س) به خانه علی(ع)، پیامبر(ص) به منزل علی(ع) آمد. علی و فاطمه را در کنارش نشانید و به آن دو فرمود: کارهای داخل منزل از قبیل خمیر کردن، غذا پختن، جارو زدن، اداره فرزندان و امثال آن به عهده فاطمه(س) و کارهای بیرون منزل مانند تهیه مواد خوراکی، فراهم ساختن هیزم و مانند اینها وظیفه علی(ع)[۱۲۶].
سیره رسول خدا(ص) در تقسیم وظایف خانوادگی راهنمای مناسبی برای خانوادهها است که باید از آن الگو گرفت و درس آموخت. اگر زنان و مردان جامعه از این رفتار پیامبر(ص) پیروی کنند، هیچگونه مشکلی در میان اعضای خانواده، پیش نخواهد آمد؛ چراکه این تفکیک وظایف بر اساس استعداد و تواناییهای ذاتی زن و مرد صورت گرفته است؛ از این رو، هیچگونه ناروایی از طرف زن و شوهر نسبت به یکدیگر اعمال نمیشود. احترام همسران به یکدیگر و انجام مسؤلیتهای زن و مرد، یک نوع صفا و صمیمیت در فضای خانه حاکم خواهد نمود.
امام علی(ع) درباره سیره فاطمه زهرا(س) در خانه میفرماید: فاطمه(س) آن قدر برای منزل آب آورد و آسیاب کرد که دستهایش ورم کردند و بر بدنش اثر گذاشت. همواره بر اثر جارو کردن و غذا پختن، گرد و غبار و دود بر لباسش نشسته بود. این کارها او را دچار ضعف شدید کرد[۱۲۷].
۶. ستایش از همسر: همسران به عنوان شریک زندگی یکدیگر، در غم و شادی با هم شریک هستند و حامی و مددکار هم میباشند؛ بنابراین شایسته است که خوبیهای یکدیگر را بازگو کنند و آنها را تقویت نمایند. انسان به طور فطری از ستایش دیگران شادمان میشود و در برابر آن واکنش مثبت نشان میدهد؛ و به ویژه آنکه از طرف همسر اظهار گردد. از اینرو، به همسران توصیه میشود که با پیروی از سیره معصومین(ع) اوصاف شایسته یکدیگر را تأیید و تقویت نمایند.
در سیره پیامبر(ص) و اهل بیت(ع)، ستایش از همسر، فراوان مشاهده میشود. پیامبر اکرم(ص) بارها از خدیجه به نیکی یاد میکرد و فضایل او را بیان میداشت. عایشه روایت کرده است که رسول خدا(ص) از خانه بیرون نمیرفت، مگر آنکه از خدیجه(س) به نیکی یاد میکرد و از او تمجید مینمود و میفرمود: «هذه صديقة أمتي و أن الله إصطفاها على العالمين و أنها سيدة نساء العالمين و أنها خير نساء أهل الجنة»[۱۲۸]؛ «او راستگوی امت من است و خداوند او را بر جهانیان برگزید و او بزرگ زنان عالم و برترین زنان بهشت است».
عایشه میگوید: روزی پیامبر(ص) از خدیجه(س) به نیکی و احترام یاد کرد و این کار بر من گران آمد. به او گفتم: خدیجه پیرزنی بیش نبود و خداوند بهتر از او را در اختیار تو قرار داده است. آنگاه پیامبر(ص) فرمود: «وَ اللَّهُ مَا أَبْدَلَنِيَ خَيْراً مِنْهَا آمَنَتْ بِي إِذْ كَفَرَ بِي النَّاسُ وَ صَدَّقَتْنِي إِذْ كَذَّبَنِيَ النَّاسُ وَ وَاسَتْنِي بِمَالِهَا إِذْ حَرَمَنِيَ النَّاسُ وَ رَزَقَنِيَ اللَّهُ مِنْهَا الْوَلَدَ دُونَ غَيْرِهَا»[۱۲۹]؛ «سوگند به خدا که خداوند همسری بهتر از خدیجه به من نداد؛ چراکه او به من ایمان آورد، در حالی که مردم همه مرا تکفیر میکردند. زمانی که مردم مرا تکذیب کردند، او مرا تصدیق کرد. هنگامی که مردم مرا تحریم کردند، او مالش را در اختیار من قرار داد و خداوند از او به من فرزند عنایت کرد، نه از همسران دیگرم».
امام صادق(ع) نیز درباره همسرش حمیده فرمود: «حمیده مانند شمش طلا از پلیدیها پاک است. به سبب کرامتی که خداوند نسبت به من و حجت پس از من دارد، همواره فرشتگان او را نگهداری کردند تا به من رسید»[۱۳۰].
۷. توجه به خواستههای همسر: پذیرش خواستههای همسر در زندگی، امر رایجی است که ضرورت همزیستی نیز آن را اقتضا میکند؛ چراکه با رد پیشنهادهای همسر ممکن است اختلافی میان زن و شوهر ایجاد شود که در نهایت زمینه فروپاشی نظام خانواده را فراهم آورد. در سیره معصومین(ع) نیز دیده میشود که آنان در بسیاری از موارد تقاضای همسر خود را قبول میکردند و بدان عمل مینمودند. در سیره رسول خدا(ص) آمده است که آن حضرت شفاعت همسرش ام سلمه را در مورد عبدالله بن امیه پذیرفت و او را بخشید. عبدالله بن امیه، برادر امسلمه و از دشمنان کینهتوز و سرسخت پیامبر(ص) بود که پس از فتح مکه هر چه نزد آن حضرت میآمد و تقاضای دیدار میکرد، رسول خدا(ص) به او اعتنا نمیکرد تا این که نزد ام سلمه خواهر خود رفت و وی را واسطه قرار داد. آنگاه حضرت از گناهان و خطاهای وی گذشت و او را مورد عفو قرار داد[۱۳۱].[۱۳۲]
در فوت همسر
پیوندی که میان زن و شوهر برقرار است، میان افراد دیگر نیست؛ از این رو، زن با مهر و محبتی که نسبت به شوهر دارد، محرم راز و اسرار و شریک زندگی او میباشد و از تمام فراز و نشیب زندگی وی با خبر است. طبیعی است که فقدان چنین کسی موجب غم و اندوه و ناراحتی انسان میگردد. معصومین(ع) در فوت همسر خود ناراحت میشدند و گاه ابراز احساسات میکردند و به یاد همسر خود اشک میریختند.
رسول خدا(ص) در سال دهم بعثت، بهترین حامی و مدافعش، یعنی خدیجه(س) را از دست داد. در همان سال ابوطالب عموی پیامر اکرم(ص) نیز از دنیا رفت. پیامبر در اثر فوت عمو و همسر خود به شدت غمگین و مصیبتزده شد. ابن سعد در طبقات مینویسد: سی و پنج روز بین این دو وفات فاصله بود. ابتدا خدیجه، همسر حضرت که مشاور صادق و مورد اطمینان پیامبر(ص) و تنها انیس و پناه او بود، وفات کرد و سپس در فاصله کوتاهی ابوطالب عموی آن حضرت از دنیا رفت. حضرت به دلیل فراق همسرش خدیجه و عمویش ابوطالب آن سال را سال حزن و اندوه مسلمین نامید[۱۳۳].
امام علی(ع) در فوت همسرش فاطمه زهرا(س) به شدت سوگوار شد و هنگام دفن فاطمه(س) حرف دلش را با رسول خدا(ص) در میان گذاشت و به آن حضرت عرض کرد: «السَّلَامُ عَلَيْكَ يَا رَسُولَ اللَّهِ عَنِّي وَ عَنِ ابْنَتِكَ النَّازِلَةِ فِي جِوَارِكَ وَ السَّرِيعَةِ اللَّحَاقِ بِكَ قَلَّ يَا رَسُولَ اللَّهِ عَنْ صَفِيَّتِكَ صَبْرِي وَ رَقَّ عَنْهَا تَجَلُّدِي إِلَّا أَنَّ فِي التَّأَسِّي لِي بِعَظِيمِ فُرْقَتِكَ وَ فَادِحِ مُصِيبَتِكَ مَوْضِعَ تَعَزٍّ فَلَقَدْ وَسَّدْتُكَ فِي مَلْحُودَةِ قَبْرِكَ وَ فَاضَتْ بَيْنَ نَحْرِي وَ صَدْرِي نَفْسُكَ فَـ ﴿إِنَّا لِلَّهِ وَإِنَّا إِلَيْهِ رَاجِعُونَ﴾[۱۳۴] فَلَقَدِ اسْتُرْجِعَتِ الْوَدِيعَةُ وَ أُخِذَتِ الرَّهِينَةُ أَمَّا حُزْنِي فَسَرْمَدٌ وَ أَمَّا لَيْلِي فَمُسَهَّدٌ إِلَى أَنْ يَخْتَارَ اللَّهُ لِي دَارَكَ الَّتِي أَنْتَ بِهَا مُقِيمٌ»[۱۳۵]؛ «سلام بر تو ای رسول خدا(ص)؛ سلامی از طرف من و دخترت که هماکنون در جوارت فرود آمده و شتابان به شما رسیده است. ای پیامبر خدا(ص)، صبر و بردباری من با از دست دادن فاطمه(س) کم شده و توان خویشتنداری ندارم. اما برای من که سختی جدایی تو را دیده و سنگینی مصیبت تو را کشیدم، شکیبایی ممکن است. این من بودم که با دست خود بدن تو را در میان قبر نهادم و هنگام رحلت، جان گرامی تو از میان سینه و گردنم پرواز کرد. پس «همه ما از خداییم و به خدا باز میگردیم». اینک امانتی که به من سپرده بودی برگردانده شد و به صاحبش رسید. از این پس اندوه من جاودانه و شبهایم شب زندهداری است تا آن روز که خدا خانه زندگی تو را برای من برگزیند»[۱۳۶].
پس از فوت همسر
وصی باید به آنچه میت وصیت کرده، عمل نماید. زن و شوهر نیز باید به وصیتهای یکدیگر طبق وظیفه شرعی عمل کنند. پیامبر خدا(ص) و علی(ع) مرتضی(ع) به وصیتهای همسرانشان خدیجه و فاطمه زهرا(س) عمل کردند. خدیجه(س) در واپسین روزهای زندگی، از خانه قبر خیلی ترسان بود؛ بنابراین به دخترش فاطمه زهرا(س) پیشنهاد کرد به رسول خدا(ص) بگوید که یکی از جامههایش را که هنگام دریافت وحی و در راز و نیازهای شبانه بر تن داشته، برایش کفن کند. فاطمه(س) درخواست مادر را به پدر گفت و پیامبر(ص) بیدرنگ ردای خویش را به فاطمه(س) داد و او نیز با شادمانی آن را نزد مادر آورد. زمانی که خدیجه وفات نمود، پیامبر(ص) او را با ردای خویش کفن کرد[۱۳۷].
امام علی(ع) هم به وصایای همسرش فاطمه(س) عمل کرد. حضرت فاطمهس هنگام بیماری به علی(ع) وصیت کرد که پس از وفاتش کسی را با خبر نکند، خود بر جنازهاش نماز بخواند و شبانه او را غسل داده به خاک بسپارد. علی(ع) نیز به همه وصایای فاطمه(س) عمل کرد[۱۳۸].
از امام صادق(ع) روایت شده است که فرمود: «لَمَّا تُوُفِّيَتْ فَاطِمَةُ(س) كَانَ عَلِيٌّ(ع) يَزُورُ قَبْرَها فِي كُلِّ يَوْمٍ»[۱۳۹]؛ «چون فاطمه زهرا(س) وفات کرد، علی(ع) هر روز قبر او را زیارت میکرد» زیارت مزار گذشتگان یک نوع تجدید عهد با آنهاست که انسان را به یاد رفتگان میاندازد و خاطرات آنها را در ذهن زنده میکند. افزون بر آن، آثار تربیتی فراوانی نیز به همراه دارد؛ آدمی را به یاد مرگ و عالم قبر و قیامت میاندازد، محبت دنیا را از دل بیرون میسازد، یاد خدا را در قلب زنده میکند و زمینهای فراهم میآورد تا انسان به فکر رفتن از دنیا و آمادگی برای جهان پس از مرگ باشد. رفتن به مزار همسر نیز این خصوصیات را دارد که خاطرات دوره معاشرت را دوباره در ذهن پدید میآورد، باعث میشود تا برای همسرش طلب آمرزش کند و غفران الهی را برایش بخواهد. این رفتار در سیره معصومین(ع) هم به روشنی مشاهده میشود که آن بزرگواران به مزار همسر خود میرفتند و برایش دعا میکردند.
دعا برای آمرزش رفتگان، از مستحبات دین اسلام است که در متون اسلامی بدان تأکید ویژه شده است. پیامبر اکرم(ص) هر وقت به یاد همسرش، خدیجه(س) میافتاد، برای او طلب استغفار میکرد. عایشه نقل کرده است: هرگاه پیامبر(ص) به یاد خدیجه میافتاد، از مدح و استغفار بر او خسته نمیشد[۱۴۰].[۱۴۱]
منابع
پانویس
- ↑ ﴿وَقَضَى رَبُّكَ أَلَّا تَعْبُدُوا إِلَّا إِيَّاهُ وَبِالْوَالِدَيْنِ إِحْسَانًا﴾ «و پروردگارت فرمان داده است که جز او را نپرستید و به پدر و مادر نکویی کنید» سوره اسراء، آیه ۲۳.
- ↑ ﴿أَنِ اشْكُرْ لِي وَلِوَالِدَيْكَ﴾ «... که مرا و پدر و مادرت را سپاس بگزار» سوره لقمان، آیه ۱۴.
- ↑ نکته قابل توجه این که جایگاه پدر و مادر هما از راه عقل و شکر منعم و هم از راه قرآن و و رفتاری معصومین(ع) قابل تبیین است.
- ↑ احسانی، محمد، سیره اخلاقی و تربیتی معصومین، ص ۱۵۳.
- ↑ ﴿وَبَرًّا بِوَالِدَتِي وَلَمْ يَجْعَلْنِي جَبَّارًا شَقِيًّا﴾ «و (مرا) با مادرم نیکوکار کرده و مرا گردنکشی سنگدل نگردانیده است» سوره مریم، آیه ۳۲.
- ↑ منتخب میزان الحکمة، ص۵۵۲.
- ↑ منتخب میزان الحکمة، ص۵۵۲.
- ↑ «مادرش او را به دشواری آبستن بوده و به دشواری زاده است- و بارداری و از شیر گرفتنش سی ماه است-» سوره احقاف، آیه ۱۵.
- ↑ احسانی، محمد، سیره اخلاقی و تربیتی معصومین، ص ۱۵۴.
- ↑ فروغ ابدیت، ج۱، ص۱۵۹.
- ↑ آمنه مادر پیامبر، ص۱۹۸.
- ↑ آمنه مادر پیامبر، ص۱۹۷.
- ↑ احسانی، محمد، سیره اخلاقی و تربیتی معصومین، ص ۱۵۶.
- ↑ وسائل الشیعه، ج۱۵، کتاب النکاح، ابواب احکام الاولاد، باب ۲۴، ص۱۲۶، ح۴.
- ↑ وسائل الشیعه، ج۱۵، کتاب النکاح، ابواب احکام الاولاد، باب ۸۷، ص۲۰۰.
- ↑ احسانی، محمد، سیره اخلاقی و تربیتی معصومین، ص ۱۵۷.
- ↑ سفینة البحار، ج۲، ص۵۱۰.
- ↑ احسانی، محمد، سیره اخلاقی و تربیتی معصومین، ص ۱۵۸.
- ↑ من لا یحضره الفقیه، ج۲، ص۴۶۱-۴۶۰.
- ↑ «به آنان اف مگو» سوره اسراء، آیه ۲۳.
- ↑ احسانی، محمد، سیره اخلاقی و تربیتی معصومین، ص ۱۵۹.
- ↑ وسائل الشیعه، ج۱۵، کتاب النکاح، ابواب احکام اولاد، باب ۲۵، ص۱۲۸.
- ↑ احسانی، محمد، سیره اخلاقی و تربیتی معصومین، ص ۱۶۰.
- ↑ اصول کافی، ج۱، کتاب الحجة، مولد علی بن الحسین(ع)، ص۴۳۶؛ سفینة البحار، ج۲، تاریخ أبی جعفر الباقر(ع)، ص۳۵۰.
- ↑ اصول کافی، ج۱، کتاب الحجة، مولد ابی جعفر(ع)، ص۵۳۶، حدیث ۱.
- ↑ در امام صادق(ع) دختر قاسم بن محمد بن ابی بکر و مادرش اسماء دختر عبد الرحمن بن ابی بکر است. او از بانوان محدث، عارف، صالح و در نهایت ورع و تقوا بود.
- ↑ اصول کافی، ج۱، ص۵۳۹؛ زنان نامدار، ص۷۶؛ سفینة البحار، ماده «فرو» و منتهی الآمال.
- ↑ احسانی، محمد، سیره اخلاقی و تربیتی معصومین، ص ۱۶۱.
- ↑ منتهی الآمال، ص۵۳۷.
- ↑ بحارالانوار، ج۵۰، ص۱۳۶.
- ↑ «ما از آن خداوندیم و به سوی او باز میگردیم» سوره بقره، آیه ۱۵۶.
- ↑ آمنه، مادر محمد، ص۱۱۲.
- ↑ احسانی، محمد، سیره اخلاقی و تربیتی معصومین، ص ۱۶۲.
- ↑ تاریخ یعقوبی، ص۳۶۲.
- ↑ السیرة النبویة، ج۱، ص۲۰۵.
- ↑ آمنه، مادر پیامبر، ص۱۹۲.
- ↑ آمنه، مادر پیامبر، ص۲۲۱.
- ↑ آمنه، مادر پیامبر، ص۱۹۳.
- ↑ بحار الانوار، ج۴۳، ص۳۲۱.
- ↑ احسانی، محمد، سیره اخلاقی و تربیتی معصومین، ص ۱۶۳.
- ↑ الوفا باحوال المصطفی، ج۲، ص۱۱۷.
- ↑ مادر پیامبر، ص۱۹۴.
- ↑ مادر پیامبر، ص۱۹۴.
- ↑ مادر پیامبر، ص۱۹۴.
- ↑ مادر پیامبر، ص۱۹۵.
- ↑ بحار الانوار، ج۴۶، ص۱۰۹.
- ↑ احسانی، محمد، سیره اخلاقی و تربیتی معصومین، ص ۱۶۵.
- ↑ «(مردم را) به راه پروردگارت با حکمت و پند نیکو فرا خوان و با آنان با روشی که بهتر باشد چالش ورز!» سوره نحل، آیه ۱۲۵.
- ↑ «اوست که در میان نانویسندگان (عرب)، پیامبری از خود آنان برانگیخت که بر ایشان آیاتش را میخواند و آنها را پاکیزه میگرداند و به آنان کتاب (قرآن) و فرزانگی میآموزد» سوره جمعه، آیه ۲.
- ↑ امام سجاد(ع) جمال نیایشگران، ص۱۰۱- ۱۳۵.
- ↑ احسانی، محمد، سیره اخلاقی و تربیتی معصومین، ص ۳۲۲.
- ↑ فرهنگ جامع سخنان امام حسین(ع)، ص۳۹۸.
- ↑ نگاهی گذرا به زندگی امام جواد(ع)، ترجمه پرویز لولاور، ص۱۲۵.
- ↑ نگاهی گذرا به زندگی امام جواد(ع)، ترجمه پرویز لولاور، ص۱۲۶.
- ↑ احسانی، محمد، سیره اخلاقی و تربیتی معصومین، ص ۳۲۳.
- ↑ نهج البلاغه، ترجمه دشتی، خطبه ۹۳.
- ↑ «عَنْ عَلِيِّ بْنِ إِبْرَاهِيمَ عَنْ أَبِيهِ قَالَ: اسْتَأْذَنَ عَلَى أَبِي جَعْفَرٍ(ع) قَوْمٌ مِنْ أَهْلِ النَّوَاحِي فَأَذِنَ لَهُمْ فَدَخَلُوا فَسَأَلُوهُ فِي مَجْلِسٍ وَاحِدٍ عَنْ ثَلَاثِينَ أَلْفَ مَسْأَلَةٍ فَأَجَابَ وَ لَهُ عَشْرُ سِنِينَ»؛ (بحارالانوار، ج۵۰، ص۹۳).
- ↑ بحارالانوار، ج۵۰، ص۹۳.
- ↑ بحارالانوار، ج۴۹، ص۱۶۸.
- ↑ تحف العقول، ترجمه جنتی، ص۶۸۰.
- ↑ تحف العقول، ترجمه جنتی، ص۷۱۸-۷۲۴.
- ↑ لمّا حبسه هشام بن عبد الملك بالشام تكلّم(ع) فلم يبق في الحبس رجل الّا ترشّفه و حنّ عليه؛ (سفینة البحار، ج۲، ص۷۰۸).
- ↑ احسانی، محمد، سیره اخلاقی و تربیتی معصومین، ص ۳۲۵.
- ↑ الارشاد، ج۲، ص۱۲۲.
- ↑ لهوف، ترجمه علیرضا رجالی، ص۲۰۶-۲۱۰.
- ↑ منتهی الآمال، ص۸۶۰.
- ↑ احسانی، محمد، سیره اخلاقی و تربیتی معصومین، ص ۳۲۸.
- ↑ نهج البلاغه، حکمت ۲۱.
- ↑ منتهی الآمال، ص۸۵۸.
- ↑ احسانی، محمد، سیره اخلاقی و تربیتی معصومین، ص ۳۳۰.
- ↑ أعلام الهدایه، الامام الحسن المجتبی(ع)، ج۴، ص۱۲۴.
- ↑ أعلام الهدایه، الامام الحسن المجتبی(ع)، ج۴، ص۱۳۳.
- ↑ احسانی، محمد، سیره اخلاقی و تربیتی معصومین، ص ۳۳۰.
- ↑ فرهنگ جامع سخنان امام حسین(ع)، ص۳۲۹.
- ↑ سیره معصومان(ع)، ج۵، ص۸۱.
- ↑ احسانی، محمد، سیره اخلاقی و تربیتی معصومین، ص ۳۳۱.
- ↑ ترجمه المیزان، ج۴، ص۴۹۳.
- ↑ ترجمه المیزان، ج۴، ص۴۹۳.
- ↑ احسانی، محمد، سیره اخلاقی و تربیتی معصومین، ص ۱۲۷.
- ↑ «و بیهمسران (آزاد) و بردگان و کنیزان شایستهتان را همسر دهید» سوره نور، آیه ۳۲.
- ↑ وسائل الشیعه، ج۱۴، باب ۲۸، ح۱.
- ↑ وسائل الشیعه، ج۱۴، ص۳۰.
- ↑ وسائل الشیعه، ج۱۴، ابواب مقدمات نکاح، ص۳۱.
- ↑ داستان ازدواج معصومین(ع)، ص۳۴؛ اصول کافی، ج۲، ص۱۹.
- ↑ الوفا باحوال المصطفی، ج۱، ص۱۴۵.
- ↑ ازدواج چهارده معصوم(ع)، ص۱۷.
- ↑ الوفا باحوال المصطفی، ج۱، ص۱۴۴.
- ↑ موسوعة أمهات المؤمنین، ص۱۶۰.
- ↑ داستان ازدواج معصومین(ع)، ص۸۸-۴۰.
- ↑ داستان ازدواج معصومین(ع)، ص۹۸.
- ↑ زنان نامدار، ج۲، ص۱۰۱.
- ↑ مستدرک الوسائل، ج۱۴، ص۲۱۶.
- ↑ بحار الانوار، ج۱۶، ص۷۰.
- ↑ بحار الانوار، ج۴۳، ص۱۱۵ - ۱۱۲.
- ↑ «عَنْ أَبِي جَعْفَرٍ(ع)، قَالَ: «جَاءَتِ امْرَأَةٌ إِلَى النَّبِيِّ(ص)، فَقَالَتْ: زَوِّجْنِي، فَقَالَ رَسُولُ اللَّهِ(ص): مَنْ لِهذِهِ؟ فَقَامَ رَجُلٌ، فَقَالَ: أَنَا يَا رَسُولَ اللَّهِ(ص) زَوِّجْنِيهَا، فَقَالَ: مَا تُعْطِيهَا؟ فَقَالَ: مَا لِي شَيْءٌ، فَقَالَ: لَا، قَالَ: فَأَعَادَتْ، فَأَعَادَ رَسُولُ اللَّهِ(ص) الْكَلَامَ، فَلَمْ يَقُمْ أَحَدٌ غَيْرُ الرَّجُلِ، ثُمَّ أَعَادَتْ، فَقَالَ رَسُولُ اللَّهِ(ص) فِي الْمَرَّةِ الثَّالِثَةِ: أَ تُحْسِنُ مِنَ الْقُرْآنِ شَيْئاً؟ قَالَ: نَعَمْ، فَقَالَ: قَدْ زَوَّجْتُكَهَا عَلى مَا تُحْسِنُ مِنَ الْقُرْآنِ، فَعَلِّمْهَا إِيَّاهُ»؛ (مستدرک الوسائل، ج۱۵، ص۶۱).
- ↑ «مُوسَى بْنُ بَكْرٍ عَنْ أَبِي الْحَسَنِ الْأَوَّلِ(ع): أَنَّ رَسُولَ اللَّهِ(ص) قَالَ: لَا وَلِيمَةَ إِلَّا فِي خَمْسٍ فِي عُرْسٍ أَوْ خُرْسٍ أَوْ عِذَارٍ أَوْ وِكَارٍ أَوْ رِكَازٍ»؛ «موسی بن بکر از امام کاظم(ع) روایت کرده است که رسول خدا(ص) فرمود: در پنج چیز ولیمه است: عروسی، تولد فرزند، ختنه فرزند، خرید خانه و زیارت خانه خدا». (وسائل الشیعه، ج۱۴، ص۶۵).
- ↑ بحار الانوار، ج۱۰۳، ص۲۷۷.
- ↑ نوعی غذا که از ترکیب خرما، روغن، کشک مخلوط و گاهی با آرد تهیه میشود. نوعی غذاست مرکب از خورشت، سوب و شوربا یا مخلوطی از خرما و روغن و آرد و... (فرهنگ معاصر، واژه «حس»، ص۴۰۴).
- ↑ دختر ابوسفیان به نام آمنه از مهاجران حبشه بود که شوهرش در آنجا وفات کرد. پیامبر(ص) به نجاشی پیام فرستاد تا او را برای آن حضرت خواستگاری کند و نجاشی به درخواست پیامبر(ص) عمل نمود و آمنه را در حبشه به عقد او درآورد و ولیمه داد (زوجات النبی(ص) و آل البیت(ع)، ص۲۰۷).
- ↑ بحارالانوار، ج۴۳، ص۱۰۶.
- ↑ بحارالانوار، ج۱۰۳، ص۲۸۷.
- ↑ مستدرک الوسائل، ج۱۴، ص۱۹۸.
- ↑ احسانی، محمد، سیره اخلاقی و تربیتی معصومین، ص ۱۲۸.
- ↑ سازندگی و تربیت دختران، ص۲۸۱.
- ↑ «و از نشانههای او این است که از خودتان همسرانی برایتان آفرید تا کنار آنان آرامش یابید و میان شما دلبستگی پایدار و مهر پدید آورد؛ بیگمان در این، نشانههایی است برای گروهی که میاندیشند» سوره روم، آیه ۲۱.
- ↑ فاطمه من المهد الی اللحد، ص۲۸.
- ↑ خداوند میفرماید: ﴿وَلَقَدْ كَرَّمْنَا بَنِي آدَمَ﴾ «و به راستی ما فرزندان آدم را ارجمند داشتهایم» سوره اسراء، آیه ۷۰.
- ↑ بحار الانوار، ج۱۶، ص۲۴۸.
- ↑ «وَ كَانَ(ص) يَتَمَشَّطُ وَ يُرَجِّلُ رَأْسَهُ بِالْمِدْرَى وَ تُرَجِّلُهُ نِسَاؤُهُ وَ تَتَفَقَّدُ نِسَاؤُهُ تَسْرِيحَهُ إِذَا سَرَّحَ رَأْسَهُ وَ لِحْيَتَهُ فَيَأْخُذْنَ الْمُشَاطَةَ»؛ (مکارم الاخلاق، ص۳۰).
- ↑ زوجات النبی(ص) و آل البیت(ع)، ص۱۳۴.
- ↑ سنن النبی، ص۱۵۲.
- ↑ «و اگر از ناسازگاری آنان نگرانید، چنانچه در پی اصلاح باشند داوری از خویشان مرد و داوری از خویشان زن برانگیزید تا خداوند میان آن دو آشتی برقرار کند که خداوند دانایی آگاه است» سوره نساء، آیه ۳۵.
- ↑ فاطمه من المهد الی اللحد، ص۱۵۱ و اخلاق حضرت فاطمه(س)، ص۱۸.
- ↑ مناقب خوارزمی، ص۳۵۳.
- ↑ مناقب خوارزمی، ص۳۵۳.
- ↑ «یکدیگر را در نیکی و پرهیزگاری یاری کنید» سوره مائده، آیه ۲.
- ↑ بحار الانوار، ج۱۶، ص۲۳۰.
- ↑ سنن النبی، ص۱۲۵.
- ↑ السیرة النبویة، ج۴، ص۹۴-۹۶.
- ↑ «عَنْ عَلِيٍّ(ع) قَالَ: دَخَلَ عَلَيْنَا رَسُولُ اللَّهِ(ص) وَ فَاطِمَةُ جَالِسَةٌ عِنْدَ الْقِدْرِ وَ أَنَا أُنَقِّي الْعَدَسَ قَالَ يَا أَبَا الْحَسَنِ قُلْتُ لَبَّيْكَ يَا رَسُولَ اللَّهِ قَالَ اسْمَعْ مِنِّي وَ مَا أَقُولُ إِلَّا مِنْ أَمْرِ رَبِّي مَا مِنْ رَجُلٍ يُعِينُ امْرَأَتَهُ فِي بَيْتِهَا إِلَّا كَانَ لَهُ بِكُلِّ شَعْرَةٍ عَلَى بَدَنِهِ عِبَادَةُ سَنَةٍ صِيَامٍ نَهَارُهَا وَ قِيَامٍ لَيْلُهَا وَ أَعْطَاهُ اللَّهُ مِنَ الثَّوَابِ مِثْلَ مَا أَعْطَاهُ الصَّابِرِينَ- دَاوُدَ النَّبِيِّ وَ يَعْقُوبَ وَ عِيسَى(ع)»؛ (بحارالانوار، ج۱۰۱، ص۱۳۲).
- ↑ «عَنْ جَعْفَرِ بْنِ مُحَمَّدٍ عَنْ أَبِيهِ(ع): أَنَّ فَاطِمَةَ بِنْتَ رَسُولِ اللَّهِ(ص) دَخَلَ عَلَيْهَا عَلِيٌّ(ع) وَ بِهِ كَآبَةٌ شَدِيدَةٌ فَقَالَتْ مَا هَذِهِ الْكَآبَةُ فَقَالَ سَأَلَنَا رَسُولُ اللَّهِ(ص) عَنْ مَسْأَلَةٍ وَ لَمْ يَكُنْ عِنْدَنَا جَوَابٌ لَهَا فَقَالَتْ وَ مَا الْمَسْأَلَةُ قَالَ سَأَلَنَا عَنِ الْمَرْأَةِ مَا هِيَ قُلْنَا عَوْرَةٌ قَالَ فَمَتَى تَكُونُ أَدْنَى مِنْ رَبِّهَا فَلَمْ نَدَرِ قَالَتِ ارْجِعْ إِلَيْهِ فَأَعْلِمْهُ أَنَّ أَدْنَى مَا تَكُونُ مِنْ رَبِّهَا أَنْ تَلْزَمَ قَعْرَ بَيْتِهَا»؛ (اخلاق حضرت فاطمه(س)، ص۲۳).
- ↑ زنان نامدار؛ سفینة البحار، ماده «حمد»؛ و منتهی الآمال، حالات امام کاظم(ع).
- ↑ «عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ عَنْ أَبِيهِ(ع) قَالَ: تَقَاضَى عَلِيٌّ وَ فَاطِمَةُ إِلَى رَسُولِ اللَّهِ(ص) فِي الْخِدْمَةِ فَقَضَى عَلَى فَاطِمَةَ بِخِدْمَةِ مَا دُونَ الْبَابِ وَ قَضَى عَلَى عَلِيٍّ بِمَا خَلْفَهُ قَالَ فَقَالَتْ فَاطِمَةُ فَلَا يَعْلَمُ مَا دَاخَلَنِي مِنَ السُّرُورِ إِلَّا اللَّهُ»؛ (بحار الانوار، ج۴۳، ص۸۱).
- ↑ «عَنْ هِشَامِ بْنِ سَالِمٍ عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ(ع) قَالَ: كَانَ أَمِيرُ الْمُؤْمِنِينَ(ع) يَحْتَطِبُ وَ يَسْتَقِي وَ يَكْنُسُ وَ كَانَتْ فَاطِمَةُ(س) تَطْحَنُ وَ تَعْجِنُ وَ تَخْبِزُ»؛ (بحار الانوار، ج۴۳، ص۱۵۱).
- ↑ جامع السعادات، ج۱، ص۳۵۵.
- ↑ مستدرک الوسائل، ج۲، ص۵۵۱.
- ↑ «عَنْ عَلِيٍّ(ع) أَنَّهُ قَالَ لِرَجُلٍ مِنْ بَنِي سَعْدٍ أَ لَا أُحَدِّثُكَ عَنِّي وَ عَنْ فَاطِمَةَ إِنَّهَا كَانَتْ عِنْدِي وَ كَانَتْ مِنْ أَحَبِّ أَهْلِهِ إِلَيْهِ وَ أَنَّهَا اسْتَقَتْ بِالْقِرْبَةِ حَتَّى أَثَّرَ فِي صَدْرِهَا وَ طَحَنَتْ بِالرَّحَى حَتَّى مَجِلَتْ يَدَاهَا وَ كَسَحَتِ الْبَيْتَ حَتَّى اغْبَرَّتْ ثِيَابُهَا وَ أَوْقَدَتِ النَّارَ تَحْتَ الْقِدْرِ حَتَّى دَكِنَتْ ثِيَابُهَا فَأَصَابَهَا مِنْ ذَلِكَ ضَرَرٌ شَدِيدٌ» (بحار الانوار، ج۴۳، ص۸۲).
- ↑ من هن زوجات الرسول المصطفی(ص)، ص۴۳.
- ↑ السیرة النبویة، ص۴۰۰.
- ↑ داستان ازدواج معصومین(ع)، ص۱۹۸، به نقل از إثبات الوصیة مسعودی، ص۱۸۹ و ۱۹۰.
- ↑ ناسخ التواریخ، ج۱، ص۱۱۱.
- ↑ احسانی، محمد، سیره اخلاقی و تربیتی معصومین، ص ۱۳۶.
- ↑ فقه السیرة النبویة، ص۱۴۶.
- ↑ «ما از آن خداوندیم و به سوی او باز میگردیم» سوره بقره، آیه ۱۵۶.
- ↑ نهج البلاغه، خطبه ۲۰۲.
- ↑ احسانی، محمد، سیره اخلاقی و تربیتی معصومین، ص ۱۴۸.
- ↑ نگاهی نو به زندگی درخشان خدیجه، ص۱۲۷.
- ↑ فاطمه(س) من المهد الی اللحد، ص۲۶۴-۲۷۰.
- ↑ الفصول المهمه، ص۱۴۰.
- ↑ الفصول المهمه، ص۱۴۲.
- ↑ احسانی، محمد، سیره اخلاقی و تربیتی معصومین، ص ۱۴۹.