اثبات ضرورت امامت

از امامت‌پدیا، دانشنامهٔ امامت و ولایت
(تغییرمسیر از لزوم امامت)

ضرورت امامت به معنای واجب بودن نظام امامت برای جامعه و نصب امام از طرف خداست. این ضرورت نیازمند بیان دلایل اثبات ضرورت امامت است. بدون شک امامت از مباحث جنجالی و پرچالش دنیای اسلام است که در اصل وجوب آن تردیدی نبوده و مورد اتفاق همه مسلمانان است. این در حالی است که در کیفیت و چگونگی وجوب آن اختلاف نظر وجود دارد. امامیه می‌گویند وجوب امام، وجوب عقلی است؛ با این توضیح که ایجاد و خلق هر موجودی که موجب نزدیکی به خدا و دوری از گناه شود، به حکم عقل بر خدا لازم است و از این، تعبیر به وجوب لطف می‌کنند؛ به بیان واضح‌تر از آنجا که مردم بعد از پیامبر خاتم (ص) مانند زمان حضور ایشان، نیاز به هدایت دارند، لازم و ضروری است، امامانی برای هدایت و سرپرستی توسط خداوند برگزیده شود، تا امر هدایت آنها را بر عهده گیرند.

ادلّه ضرورت امام به دو دسته عقلی و نقلی تقسیم می‌شود. برخی از دلایل عقلی بحث: وجوب دفع ضرر عظیم، قاعده لطف، برهان حفظ شریعت هستند. از آیه تبلیغ و آیه ولایت و از احادیث "لولا الحجة" و "من مات" و سیره مسلمانان به عنوان دلایل نقلی این بحث یاد شده است.

مقدمه

وجود امام، همانند وجود انبیاء و رسولان الهی، برای هستی و جامعه ضرورت[۱] تکوینی و تشریعی دارد[۲]. برای اثبات و چرایی این مسئله دلایلی مطرح شده که نوشتار حاضر درصدد بیان وجوه ضرورت وجود امام و اقوال در این باره است.

معناشناسی

معنای لغوی

ضرورت در لغت به معنای نیاز، لزوم و انفکاک ‌ناپذیری است[۳]. امامت نیز در لغت به معنای رهبری مسلمین یا رهبری عمومی بر مردم است[۴]؛ به همین جهت در بیان معنای لغوی امام گفته‌اند: امام هر کسی یا چیزی است که در کارها به او اقتدا می‌‌شود[۵]. ترجمه فارسی امامت هم، پیشوایی و رهبری است[۶].

معنای اصطلاحی

معنای اصطلاحی واژه امام و امامت بسیار به هم نزدیک است. برخی متکلمان در بیان معنای اصطلاحی امام گفته‌اند: "الامام الذی له الرئاسة العامة فی الدین و الدنیا"؛ امام کسی است که دارای ریاست و رهبری عمومی دین و دنیاست[۷] و برخی شبیه همین تعریف را برای واژه امامت آورده و گفته‌اند: "امامت، به معنای ریاست عمومی در امور دین و دنیاست برای فردی به نیابت از رسول خدا"[۸]. چنین شخصی را خداوند تعیین می‌‌کند[۹]. پس جایگاهش، جایگاهی الهی است[۱۰].

با توجه به آنچه گفته شد روشن می‌‌شود که مراد از ضرورت امامت، لزوم وجود امام یا وجوب وجود امام است به گونه‌ا‌ی که معنای وجود و وجوب از امامت انفکاک ناپذیر باشد. و هیچ زمانی جامعه خالی از امام نباشد.

پیشینه

غیر از امامیه برخی دیگر از مذاهب اسلامی هم قائل به ضرورت امامت هستند:

  1. زیدیه معتقدند امامت استمرار نبوت است و به همان دلیلی که نبوت لازم شمرده شده، امامت نیز ضرورت یافته است[۱۱] و این می‌تواند به معنای قائل شدنِ جایگاه الهی برای امامت باشد. جایگاهی که زیدیه در خصوص سه امام نخست قطعاً بدان قائل‌اند، یعنی آنان سه امام نخست را منصوص، معصوم و دارای مقام الهی می‌‌دانند[۱۲].
  2. اسماعیلیه معتقدند امامت امام بدون تصریح و نص خداوند متعال یا رسول یا امام منتخب توسط رسول (ص)، امکان‌پذیر نیست[۱۳] و سلسله امامت یکی پس از دیگری با دستور صریح تعیین شده است، بنابراین امام باید به دستور خداوند و به نص رسول (ص) باشد[۱۴].[۱۵]
  3. معتزله غالباً امامت را واجب می‌‌دانند، برخی از معتزله وجوب امامت را عقلی و برخی دیگر وجوب آن را نقلی دانسته‌اند. معتزله می‌‌گویند با حکم عقل باید امام کسی باشد که با عامل کنترل جامعه یعنی قوانین جزایی در جامعه تحقق ببخشد تا مردم سراغ دوست رفته و سراغ دشمن نروند. ضمناً عقول مردم علاوه بر عدم قدرت درک مسأله دنیوی، در شناخت مصالح اخروی هم ناتوانند، پس مردم به امامانی نیازمندند که تمام مصالح دنیوی و اخروی آنها را بشناسند. لازمه وجود چنین امامی این است که امام ولایت تشریعی هم داشته باشد و این مطلب با امامت به معنای اهل سنت سازگاری ندارد[۱۶].
  4. خوارج معتقدند نیازی به امام نیست و بر مردم لازم است بین خود، کتاب خدا را تعلیم دهند[۱۷]. تنها فرقه ای که امروز از فرقه‌های خوارج باقی مانده، فرقه اباضیه است و آنان هم به وجوب امامت اعتقاد دارند[۱۸].
  5. اشاعره و اهل حدیث معتقدند رهبری در جامعه، همیشه ضرورت داشته و این وجوب هم وجوب شرعی است، یعنی به حکم شارع در هر عصری بر مردم واجب است رهبری را انتخاب نموده و به فرمان‌های او گردن نهند[۱۹].

دلایل وجوب و ضرورت وجود امام

در اثبات امور اعتقادی، عقل دارای جایگاه ویژه‌ای است. مسأله ضرورت امامت از این قاعده مستثنی نبوده و ضرورت آن امری عقلی است[۲۰]. عقل به ضرورت امامت، به معنای لزوم و وجوب وجود امام حکم می‌‌کند، به این معنا که بشر همیشه نیازمند امام و رهبر است؛ لذا بر خداوند واجب است شخصی را به عنوان امام و رهبر تعیین کند و این همان ضرورت عقلی است. متکلمان اسلامی]نسبت به ضرورت امامت اتفاق نظر دارند اما در شیوه استدلال بر این ضرورت و نحوه وجوب آن اختلافاتی وجود دارد. گروهی با تکیه بر ادله عقلی، ضرورت امامت را اثبات می‌‌کنند که در ادامه بیان می‌‌شود:

دلایل عقلی

دلایل عقلی غیر مستقل (عقلی ـ نقلی)

قاعده لطف، برهان لطف و حکمت

این برهان، یکی از مهم‌ترین براهین کلامی‌ ضرورت وجود امام است که در بیان عالمان شیعه[۲۱]، به تفصیل آمده است[۲۲]. لطف[۲۳] آن است که مکلف با آن، به انجام طاعت نزدیک‌تر و از انجام معصیت دورتر گردد، به این شرط که به حدّ اِجبار نرسیده و در توانایی مکلف بر تکلیف نقشی نداشته باشد[۲۴].

دلیل بر وجوب امامت و رهبری، با توجّه به دو شرط یاد شده، این است که هر انسان عاقل آشنا به عرف و سیر‌ه عقلای بشر به‌روشنی تصدیق می‌کند هرگاه رهبر جامعه‌ای با کفایت و تدبیر خود، از ظلم و تباهی جلوگیری کند و از فضیلت و عدالت دفاع ‌نماید، شرایط اجتماعی برای بسط فضائل و ارزش‌ها فراهم‌تر خواهد بود و مردم از ستمگری و پلیدی می‌گریزند و این مطلب چیزی جز لطف نیست[۲۵]. این امامت و رهبری، لطف خداوند در حق مکلفان است و مقتضای حکمت الهی این است که مکلفان را از آن محروم نسازد[۲۶].[۲۷]

همانگونه که لطف و حکمت خدا ایجاب می‌کند، وسایل رشد وجودی انسان با فرستادن پیامبران و اسباب رسیدن به سعادت واقعی وی را با برنامه و قانون فراهم سازد، همین لطف و حکمت او اقتضا می‌کند، پس از پیامبر اسلام (ص) نیز رهبرانی جهت تفسیر و تبیین صحیح قوانین الهی و هدایت انسان‌ها و رساندن آنها به آن هدف والا از طرف خداوند توسط پیامبرش معیّن شود، تا مردم را از انحراف و گمراهی بازدارند و به حق هدایت کنند.

نتیجه بحث را می‌توان در قالب دو استدلال بیان نمود:

استدلال اول: وجود امام ـ با عنایت به ثمراتی که دارد ـ انسان‌ها را به طاعت نزدیک و از معصیت دور می‌کند.

هر آنچه موجب نزدیک‌تر شدن انسان‌ها به طاعت و فرمان‌برداری و دور شدن آنها از گناه و معصیت و رسیدن آنها به سعادت ابدی شود، مصداق لطف است.

نتیجه: وجود امام مصداق لطف است.

استدلال دوم: وجود امام مصداق لطف است؛ لطف بر خدا واجب است؛ نتیجه: جعل امامت بر خدا واجب است[۲۸].

حفظ دین و شریعت، برهان حفظ و نقل شریعت

همه مردم از توانایی لازم برای فهم کامل و تفسیر صحیح آیات قرآن و روایات نبوی برخوردار نیستند. همچنین در برخی آیات الهی صرفاً کلیاتی آمده که نیازمند تفصیل است. پس ضرورتاً باید امامی باشد تا رفع این مشکلات نماید. شاهد بر این ضرورت نیز وجود اختلاف‌نظر در امور مهمی است که پس از رحلت پیامبر به وجود آمد. بر اساس سخن پیامبر اکرم (ص) در حدیث ثقلین، حفظ دین و رسیدن به رستگاری منوط به وجود امام است[۲۹].

برقراری نظم و حفظ جامعه اسلامی

با توجه به اختلاف سلیقه‌ها میان عموم مردم و منفعت‌طلبی صاحبان زور و قدرت، دفع ضررهای اجتماعی، تنها از طریق امامت ممکن است. وجود رهبری که مردم از قاطعیت او هراسان و به عدل او امیدوار باشند، موجب دوری جامعه از فساد است. بدیهی است که وجود رهبر صاحب قدرت، دارای مصلحت بیشتری است تا نبود چنین رهبری و از آنجاکه دفع ضرر واجب است، باید امامی باشد تا مانع ظلم دیگران شود. مردم از سویی به دلیل برخورداری از قوه شهویه و غضبیه، ممکن است به اختلال در نظم اجتماعی اقدام کنند و از سوی دیگر به دلیل جهل برخی مردم نسبت به امور اجرایی جامعه، ممکن است برخی از مسئولیت‌های مهم بدون مجری بماند. اختلاف نظرات و تبعیت از هوای نفس، منجر به نابودی نظام خواهد شد، وحدت مسلمانان از بین می‌رود؛ لذا با وجود این چالش‌های اجتماعی، مردم نمی‌توانند وظایف اجتماعی‌شان را بشناسند تا به سعادت حقیقی دست یابند و این امامان معصومند که حقیقت معارف قرآن را به‌طور کامل و جامع می‌دانند. پس اولاً امام باید وضع قوانین بنماید، ثانیاً ساختار اجرای قوانین را طراحی کند، ثالثاً قوانین را عادلانه اجرا کند، رابعاً در صورت اختلاف میان مردم داور باشد[۳۰].

فطری بودن نیاز به امام

احساس نیاز به رهبری در نهاد هر انسان و فطرت او نهفته است. همچنان که این احساس نیاز در میان پاره‌ای از حیوانات نیز مشاهده می‌شود. البته نیاز انسان به رهبری و مدیریت بیش از حیوانات است؛ زیرا شعاع احتیاجات انسان بسی فراتر و گسترده‌تر از آنهاست، انسان علاوه بر نیازهای گسترده مادی، یک سلسله نیازهای روحی و معنوی دارد. چیزی که نیاز فطری و عقلی به رهبری را در انسان اثبات می‌کند این است: از روزی که تاریخ بشر آغاز شده و اجتماع انسان‌ها پدید آمده و در گوشه و کنار جهان جامعه‌های کوچک یا بزرگ، مترقی یا غیرمترقی تشکیل یافته، هرگز جامعه‌ای بدون زمامدار و سرپرست نتوانسته است کمترین زمانی به زندگی خود ادامه دهد. هر جا جامعۀ متشکلی بوده، زمامدار و سرپرستی از راه قهر و غلبه یا انتخاب داشته است، حتی در اجتماعات خانوادگی کوچک که بیش از چند عضو ندارد همین روش عملی است. اینجاست که انسان با فطرت خدادادی خود بدون تردید درمی‌یابد که هر جامعه نیازمند به سرپرست و زمامدار است[۳۱]. حضرت علی (ع) درباره لزوم وجود رهبر در جامعه می‌فرماید: «وَ إِنَّهُ لَا بُدَّ لِلنَّاسِ مِنْ أَمِیرٍ بَرٍّ أَوْ فَاجِرٍ»[۳۲].

از آنجا که اسلام دین فطری و پاسخ‌گویی به نیازهای فطری و عقلی انسان است و از این جهت باید در مورد امامت و رهبری جامعه که از مهمترین نیازهای فطری و زندگی اجتماعی اوست، یا با تعیین صریح امامان و یا با واگذاری صریح انتخاب آن به امت، تکلیف مسلمانان را مشخص کرده باشد و شیعه بنا به دلائل محکم و متقن عقلی و نقلی معتقد است خدا این امامان را تعیین کرده و توسط پیامبر اکرم (ص) معرفی نموده است[۳۳].

ضرورت وجود کارشناس دینی بعد از پیامبر

آیین حیات‌بخش اسلام با ویژگی‌های خود که عبارت‌اند از: جاودانگی، جهانی بودن، جامعیت و برخورداری از قوانین اخلاقی، سیاسی، اجتماعی و اقتصادی، تأمین‌ کننده همه جانبه سعادت دنیا و آخرت انسان است، در عین حال، دارای ظرافت‌هایی است که نیازمند توضیح و روشنگری پیامبر (ص) به عنوان کارشناس و متخصص آن است و کتاب آسمانی‌اش قرآن کریم، از چنان پیچیدگی، ظرافت، عمق و وسعت برخوردار است که اگر پس از آن حضرت بخواهد بدون تبیین متخصص و کارشناس راستین دینی که مصون از خطا و لغزش و اشتباه باشد به حیات خود ادامه دهد، قادر به ادامه حیات پویا و بالنده خود نبوده و دچار همان سرنوشت دیگر ادیان آسمانی یعنی یهودیت و مسیحیت شده و دست‌خوش تحریف و انحراف خواهد گشت[۳۴]. از این‌رو، خداوند خطاب به پیامبر (ص) می‌فرماید: ﴿وَأَنْزَلْنَا إِلَيْكَ الذِّكْرَ لِتُبَيِّنَ لِلنَّاسِ مَا نُزِّلَ إِلَيْهِمْ[۳۵]. همان‌طور که بدون تبیین پیامبر (ص) مقاصد خداوند در آیه‌های قرآن روشن نخواهد گشت، پس از آن حضرت هم بدون تبیین کارشناسی حقیقی قرآن، مفاهیم ارزشی و حقایق آن بگونه‌ای که مقصد خداوند است، روشن و آشکار نخواهد شد. پس به حکم عقل سلیم، وجود چنین افرادی پس از پیامبر (ص) نیز ضرورت دارد.

به همین دلیل، شیعه معتقد است پیامبر (ص) به دستور خداوند و بنا به اقتضای عقل و منطق به این مهم توجه کامل کرده و جانشینانی را به عنوان کارشناسان دین معرفی کرده است[۳۶].

یقین به فراغ ذمه

هر مکلفی که تکالیفی بر عهده او نهاده شده، باید این تکالیف را انجام دهد و یقین حاصل کند که هر آنچه را بر او واجب یا حرام بوده رعایت کرده است، یعنی اعتقاد به فراغ ذمه‌اش پیدا کند. از سوی دیگر همه تکالیفی که بر عهده ما هست، به صورت یقینی مشخص نیست، پس باید سراغ کسی برویم که او برای ما تکالیف را روشن کند و این شخص همان امام است[۳۷].[۳۸]

نیاز شرع به مفسر

از دیگر دلایل اثبات ضرورت عقلی امامت، برهان لزوم مفسر و مبین برای احکام و معارف اسلامی است که بر چهار مقدمه استوار است:

  1. نبی اکرم(ص)، خاتم پیامبران است و احکام ایشان، برای همیشه باقی خواهد ماند.
  2. قرآن کریم، معجزه جاویدان نبی اکرم(ص) است و برای همیشه، پرتو افشان رهپویان طریق سعادت و کمال خواهد بود.
  3. آیات قرآن کریم، نیازمند تبیین و توضیح است و یکی از وظایف رسول اکرم(ص) نیز همین بود.
  4. بدون تردید، در حیات رسول اکرم(ص) تبیین احکام و معارف اسلامی و تفسیر و توضیح آیات قرآنی به گونه‏ای که مردم را در طول تاریخ و پس از پایان دوره رسالت از هدایت هدایت‌گران الهی بی‏نیاز کند، انجام نشد. بهترینشاهد بر این مدعا، پیدایش فرقه‏های متعددی است که علی‌رغم اینکه همه، خود را مسلمان می‏پندارند، بین بسیاری از آنها حتی در اصول اعتقادی، وجوه اختلاف، بیش از موارد اشتراک است. پیامبر اکرم(ص) نیز از این امر آگاه بود و می‌‏فرمود: «امت من هفتاد و سه فرقه خواهد شد»[۳۹]. حال، براهین لزوم نبوت که بر اساس حکمت الهی، اقامه می‏شد، در اینجا نیز جاری است، با این تفاوت که در آنجا برای اثبات لزوم نبوت بود، اما در اینجا برای اثبات لزوم مرجعی است که بتواند احکام و دستورات نازل شده توسط خداوند به واسطه رسول اکرم(ص) را برای مردم تبیین کند و بدین ترتیب راه سعادت و نیک فرجامی را برای مردم آشکار سازد؛ زیرا تا وقتی که معارف آسمانی برای مردم ناشناخته باقی بماند، نمی‏تواند نقش روشنگری داشته باشد و مورد استفاده آنها قرار گیرد و این با حکمت الهی سازگار نیست[۴۰].[۴۱] نکتۀ دیگر اینکه، در عصر پیامبر خاتم(ص) با وجود همه فشارها و جنگ‌ها، مشکلات عدیده و فقدان آمادگی و نیاز جامعه اسلامی، بیان همه احکام و معارف اسلامی و تفسیر تمامی آیات مقدور نبوده است؛ چگونه ممکن است پس از رحلت پیامبر(ص) مفسری عمیق و آگاه به رموز و اسرار، ضرورت نداشته باشد؟. بنابراین، برای حفظ دین و تبیین آن، چاره‌ای جز وجود امام نداریم[۴۲]. برخی پژوهشگران نیز معتقدند، تشریح و شفاف‌سازی مبانی دینی، نظارت بر اجرای مقررات اسلامی و تبیین اصول و فروع و بیان بی‌کم و کاست آنها، تنها به دست امام (با تمامی شرایطش) شکل می‌گیرد، تا انحراف و بدعت در اسلام رخ ندهد[۴۳].
قانون هدایت عمومی

در هستی سلسله قوانینی وجود دارد که نظام آفرینش بر اساس آن اداره می‌شود و هیچ موجودی یا امری یا حادثه‌ای بیرون از این قوانین که از آن تعبیر به «سنت‌های الهی» می‌شود قرار نمی‌گیرد. یکی از آن سنت‌ها «قانون علیت» است. سراسر هستی بر اساس این قانون و سنت الهی اداره می‌شود، که هیچ معلولی بدون پیدایش علت تامه جامه هستی به خود نمی‌پوشاند. قانون علیت جهان شمول است و همه موجودات و مراتب آنها و سیر نزول و صعود آنها را در بر می‌گیرد و هرگز قابل نقض نیست؛ زیرا قانون علیت به وسیله خداوند در درون آفرینش قرار داده شده است.

یکی دیگر از قوانین و سنت‌های تغییر ناپذیر الهی، «قانون هدایت عمومی» است. مقصود از آن این است که خداوند همه موجودات را به سمت کمال وجودی آنان راهنمایی و هدایت می‌کند؛ اما کمال وجودی هر موجودی نسبت به موجود دیگر مختلف و متفاوت است و بر این اساس کیفیت هدایت و چگونگی آن نیز برای هر موجودی ساختار خاصی را می‌طلبد. از این رو این قانون هدایت را می‌توان بر دو قسم تقسیم کرد.

  1. هدایت تکوینی: این هدایت شامل تمام موجودات و مخلوقات حتی انسان می‌شود و مقصود از آن ایجاد و خلق قوا و نیرو در موجودات برای رسیدن به تمام استعدادها و نیروهای بالقوه آنها است به گونه‌ای که موفق شوند تمام آن استعدادها را به ظهور برسانند.
  2. هدایت تشریعی: برای برخی از موجودات که دارای اختیار هستند تنها هدایت تکوینی کافی نیست و به خودی خود نمی‌توانند راه درست هدایت و کمال را بپیمایند، از این رو نیازمند نوع ویژه‌ای از هدایت هستند که به آن «هدایت تشریعی» گفته می‌شود و مقصود از آن، هدایت به وسیله قانون‌گذاری و قراردادن شریعت است. این هدایت اختصاص به انسان و برخی موجودات دیگر دارد.

کیفیت استدلال به قانون هدایت عمومی بر وجوب نصب امام

گفته شد که انسان نیازمند هدایت تشریعی است؛ زیرا هدایت تکوینی محض برای او کافی نیست و این هدایت تشریعی به وسیله پیامبر(ص) ابلاغ می‌شود. اما چنین هدایتی باید مستمر باشد و عمر شریف پیامبر(ص) محدود است؛ از این رو می‌بایست شخصی بعد از ایشان مسئولیت هدایت تشریعی، ابلاغ و حفظ شریعت را به عهده گیرد و چنین شخصی جز امام نخواهد بود.

اگر چنین فردی در هستی وجود نداشته باشد، به هدایت تشریعی خلل وارد خواهد شد و اختلال در هدایت تشریعی موجب نقض قانون هدایت عمومی موجودات می‌شود و گذشت که چنین قانونی عمومی دارد و قابل نقض نیست؛ پس وجود فردی که هدایت تشریعی را محفوظ نگه دارد و ما او را «امام» می‌نامیم ضروری است[۴۴].[۴۵]

برهان واسطه فیض

موجودات به خاطر کاستی و فقر ذاتی خود نمی‌توانند مستقیماً با ذات ربوبی مرتبط شده و فیض را از فیاض مطلق دریافت کنند. این مهم را باید واسطه‌ای که فیاض مطلق او را برای چنینی امری برگزیده، انجام دهد و این واسطه جز امام نخواهد بود.

از روزگاران گذشته ارتباط حادث با قدیم و چگونگی این ارتباط از مسائل مشکل فلسفی بوده است و فیلسوفان بزرگی برای یافتن این ارتباط و چگونگی آن تلاش کرده و کتاب‌هایی نوشته‌اند؛ با این حال تاکنون این مشکل به حال خود باقی است و به نظر می‌رسد تنها راهی که برای حل این مشکل فکری وجود دارد همین واسطه بودن امام برای فیض رسانی قدیم به حادث است تا ارتباط بین فیاض مطلق و مستفیض را برقرار کند و فیض را از او گرفته و به دیگران عنایت کند. فیض باری تعالی پیوسته برای همه موجودات ادامه دارد. واسطه این فیض نیز می‌بایست همواره وجود داشته باشد تا سیر نزولی فیض ادامه یابد و موجودات از منبع فیاض بهره‌مند شوند. این واسطه فیض امام است.

توضیح بیشتر این برهان از گنجایش این کتاب خارج و نیازمند کتاب‌های مبسوط فلسفی است؛ اما همین مقدار جهت استدلال و نتیجه‌ای که مورد نظر است کافی می‌نماید[۴۶].[۴۷]

دلایل عقلی محض

  1. وجوب دفع ضرر از نفس (ضرورت دفع ضررهای بزرگ): وجوب دفع ضررهای بزرگ از دیگر دلایل متکلمان بر وجوب امامت است؛ زیرا بدیهی است که اگر در جامعه رهبری دانا و توانا وجود داشته باشد زمینه‌های رشد و صلاح مردم فراهم خواهد بود و اگر وجود نداشته باشد، عکس آن رخ خواهد داد و در نتیجه، از نبود امام زیان بزرگی به جامعه وارد می‌شود و دفع چنین زیان‌هایی در شریعت واجب است. بنابراین، وجود امام واجب خواهد بود[۴۸].[۴۹]
  2. اجرای حدود و حفظ نظام اسلامی، (برقراری نظم و حفظ جامعه اسلامی): اجرای حدود و حفظ اسلام و مسلمین، بدون وجود امامِ با کفایت امکان‌پذیر نیست، پس نصب امام واجب خواهد بود. اموری که تحقق آنها منوط به وجود امام است:
    1. جمع آراء بر امور اجتماعی مانند جهاد.
    2. جلوگیری از هرج و مرج اجتماعی.
    3. اجرای حدود الهی.
    4. قضاوت.
  3. وجوب دفع اختلاف در جامعه؛
  4. وجوب رسیدن جامعه به کمال؛
  5. وجوب تنظيم روابط استخدام و تعاون اجتماعی؛
  6. قاعده امکان اشرف؛
  7. برهان علت غایی.

دلایل نقلی

ادله قرآنی

قرآن کریم، صف‌بندی و تخصص هر گروه و دسته را در روز قیامت به امام آنان (کتاب، یا شخص) دانسته است: ﴿يَوْمَ نَدْعُو كُلَّ أُنَاسٍ بِإِمَامِهِمْ[۵۰]. طبق این آیه، ضروریست هر شخصی در دنیا امامی داشته باشد تا در قیامت با او خوانده شود[۵۱]. برخی از آیاتی که ضرورت امامت را می‌‌رسانند عبارت‌اند از:

آیه ولایت

از جمله آیاتی که به امامت و رهبری اشاره دارند، دو آیه "ولایت" و "تبلیغ" است. این دو آیه علاوه بر مطرح ساختن اصل مسئله امامت و رهبری بعد از پیامبر (ص)، به تعیین مصداق و معرفی شخص امام با اوصاف کلی پرداخته که ما نیز هر دو جنبه را مطرح می‌کنیم: ﴿إِنَّمَا وَلِيُّكُمُ اللَّهُ وَرَسُولُهُ وَالَّذِينَ آمَنُوا ز يُقِيمُونَ الصَّلَاةَ وَيُؤْتُونَ الزَّكَاةَ وَهُمْ رَاكِعُونَ[۵۲].

استدلال به آیه، برای تبیین دیدگاه قرآن در مورد امامت بعد از پیامبر، با ذکر سه مقدمه انجام می‌شود:

  1. شأن نزول آیه: در روایات معتبر و منابع تفسیری (از سنی و شیعه) چنین وارد شده است: روزی امیرالمؤمنین (ع) در مسجد در حال نماز بود که فقیری وارد شده تقاضای کمک مالی کرد، آن حضرت در حالی که در رکوع بود انگشتری خود را از انگشت در آورده به سائل داد. خداوند آیه مذکور را در شأن و فضیلت او نازل کرد[۵۳].
  2. "ولیّ" در آیه فقط به معنای سرپرست و متصرف در امور است؛ زیرا:
    1. با توجه به اینکه لفظ ولیّ تکرار نشده و روی هر سه کلمه ﴿اللَّهُ وَرَسُولُهُ وَالَّذِينَ آمَنُوا به یک سیاق وارد شده است، از این‌رو، وحدت سیاق حکم می‌کند ولایت در همه آنها به یک معنا باشد[۵۴].
    2. کلمه "ولیّ" در آیه به معنای ناصر و دوستدار نیست؛ زیرا ولایت به معنای دوستی و یاری کردن مخصوص کسانی نیست که نماز می‌خوانند و در حال رکوع زکات می‌دهند، بلکه یک حکم عمومی است که همه مسلمانان را دربرمی‌گیرد. بنابراین معنای آن سرپرستی و تصرّف و رهبری مادی و معنوی است که یک حکم خاص و در انحصار خدا و رسول او و افراد خاصّی از مؤمنان است؛ زیرا کلمه ﴿إِنَّمَا﴾ معنای انحصار و اختصاص را می‌رساند[۵۵].
  3. انفاق کردن در حال رکوع جزو واجبات یا مستحبات نیست تا بگوییم ممکن است عده‌ای از مردم به این حکم عمل کرده باشند. پس ﴿الَّذِينَ اشاره به فرد خاص "علی (ع)" است.

اما به کار بردن لفظ جمع برای یک فرد بنا به جهاتی که در ذیل می‌آید، اشکال ندارد:

  1. به کار بردن لفظ جمع برای فرد، گاهی برای تعظیم و تکریم شخصیت اوست و در آیه مزبور هر چند زکات و انفاق‌کننده در حال رکوع نماز، تنها یک نفر و آن هم علی (ع) بود اما برای تکریم و تعظیم او به سبب کاری که کرده است، لفظ جمع به کار رفته است و این‌گونه استعمال نزد اهل لغت نیز پذیرفته شده است[۵۶].
  2. در قرآن کریم، نظیر این‌گونه استعمال زیاد دیده شده است، از جمله: در آیه مباهله: ﴿فَمَنْ حَاجَّكَ فِيهِ مِنْ بَعْدِ مَا جَاءَكَ مِنَ الْعِلْمِ فَقُلْ تَعَالَوْا نَدْعُ أَبْنَاءَنَا وَأَبْنَاءَكُمْ وَنِسَاءَنَا وَنِسَاءَكُمْ وَأَنْفُسَنَا وَأَنْفُسَكُمْ ثُمَّ نَبْتَهِلْ فَنَجْعَلْ لَعْنَتَ اللَّهِ عَلَى الْكَاذِبِينَ[۵۷]، با اینکه تنها یک زن ـ فاطمه زهرا (س) ـ در جمع مردان ـ پیامبر و علی و حسنین (ع) ـ حضور داشت، اما قرآن برای ایشان واژه جمع ﴿نِسَاءَنَا آورده است. و نیز آیه ﴿الَّذِينَ اسْتَجَابُوا لِلَّهِ وَالرَّسُولِ مِنْ بَعْدِ مَا أَصَابَهُمُ الْقَرْحُ لِلَّذِينَ أَحْسَنُوا مِنْهُمْ وَاتَّقَوْا أَجْرٌ عَظِيمٌ[۵۸] درباره نعیم بن مسعود و آیه ﴿فَتَرَى الَّذِينَ فِي قُلُوبِهِمْ مَرَضٌ يُسَارِعُونَ فِيهِمْ يَقُولُونَ نَخْشَى أَنْ تُصِيبَنَا دَائِرَةٌ فَعَسَى اللَّهُ أَنْ يَأْتِيَ بِالْفَتْحِ أَوْ أَمْرٍ مِنْ عِنْدِهِ فَيُصْبِحُوا عَلَى مَا أَسَرُّوا فِي أَنْفُسِهِمْ نَادِمِينَ[۵۹] در مورد عبدالله بن ابی به لفظ جمع آمده است..

نتیجه اینکه از دیدگاه قرآن، امامت و ولایت بعد از پیامبر (ص)، استمرار ولایت و امامت خدا و رسول اوست و همان‌گونه که ولایت خدا و رسول او بر مردم، به انتخاب و اختیار مردم نیست، امامت و ولایت امام بعد از پیامبر نیز به اختیار و انتخاب مردم نیست. علاوه بر این امامت و ولایتِ غیر افراد مذکور در آیه با استعمال کلمه ﴿إِنَّمَا نفی شده است[۶۰].[۶۱]

آیه تبلیغ

﴿يَا أَيُّهَا الرَّسُولُ بَلِّغْ مَا أُنْزِلَ إِلَيْكَ مِنْ رَبِّكَ وَإِنْ لَمْ تَفْعَلْ فَمَا بَلَّغْتَ رِسَالَتَهُ وَاللَّهُ يَعْصِمُكَ مِنَ النَّاسِ إِنَّ اللَّهَ لَا يَهْدِي الْقَوْمَ الْكَافِرِينَ[۶۲].[۶۳]

چگونگی دلالت آیه: با توجه به اینکه آیه‌های سوره مائده به‌طور مسلم در اواخر عمر پیامبر (ص) نازل شده است و آیه مورد بحث با تأکیدهای پی در پی همراه است و خطاب به آن حضرت هم با لفظ ﴿يَا أَيُّهَا الرَّسُولُ آمده که تنها در دو مورد در قرآن کریم دیده شده است. مورد دیگر آیه ﴿يَا أَيُّهَا الرَّسُولُ لَا يَحْزُنْكَ الَّذِينَ يُسَارِعُونَ فِي الْكُفْرِ مِنَ الَّذِينَ قَالُوا آمَنَّا بِأَفْوَاهِهِمْ وَلَمْ تُؤْمِنْ قُلُوبُهُمْ[۶۴] و همچنین تهدید آن حضرت به عدم تبلیغ رسالت الهی در صورت عدم انجام مأموریت محوله که این تعبیر فقط در این آیه از قرآن آمده است، همه و همه از یک حادثه مهم و پیام سرنوشت‌ساز خبر می‌دهند.

روشن است که این مسئله مهم، از نوع توحید و نبوت و معاد نبوده و از نوع مسائل فرعی فقهی اسلام و احکام و قوانین آن نیز نیست؛ زیرا همه آنها از سال‌ها پیش در دوران رسالت تبلیغ و تبیین شده بود.

همچنین مربوط به مبارزه با بت‌پرستان و کافران و یا رفع تهدید دشمنان، از مشرکان و منافقان و یهودیان و غیر آن نیست، چون پیامبر اکرم (ص) به نحو موفقیت‌آمیزی با بت‌پرستی و شرک مبارزه کرده و خطر نفاق و یهود را از سر اسلام و مسلمانان کوتاه کرده بود[۶۵].

بنابراین، این پیام مهم و سرنوشت‌ساز، با توجه به روایات وارده در شأن نزول آیه، جزء مسئله امامت و جانشینی آن حضرت نیست؛ زیرا بیان نکردنش با عدم تبلیغ رسالت برابر شمرده شده است، همان‌گونه که بیان و ابلاغ آن به مردم (چنان که خدا فرمود) موجب یأس کامل کفار از (شکست دادن اسلام) و سبب اکمال دین و اتمام نعمت بوده است ﴿الْيَوْمَ أَكْمَلْتُ لَكُمْ دِينَكُمْ وَأَتْمَمْتُ عَلَيْكُمْ نِعْمَتِي وَرَضِيتُ لَكُمُ الْإِسْلَامَ دِينًا [۶۶].[۶۷]

آیه اولی الامر

از آیاتی که دلالت بر ضرورت امامت می‌‌کند آیه اولی الامر است: ﴿يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا أَطِيعُوا اللَّهَ وَأَطِيعُوا الرَّسُولَ وَأُولِي الْأَمْرِ مِنْكُمْ[۶۸]. خداوند در این آیه، در کنار اطاعت از خود و پیامبر، اطاعت از اولی الامر را واجب نموده است و مؤمنین را مأمور به تبعیت از اولی الامر می‌‌کند و روشن است که وجوب اطاعت از اولی الامر، فرع بر اصل وجود آنهاست[۶۹]. به بیان دیگر، اولی الامری باید باشد تا وجوب اطاعت آنها محقق شود و اگر وجوب اطاعت از اولی الامر باشد و در خارج مصداقی برای آن نباشد چنین امری لغو خواهد بود. به اعتقاد امامیه، مصداق اولی الامر، امامان دوازده گانه هستند؛ جابر بن عبد الله انصاری می‌گوید: هنگامی که آیه شریفه‏ ﴿يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا أَطِيعُوا اللَّهَ وَأَطِيعُوا الرَّسُولَ وَأُولِي الْأَمْرِ مِنْكُمْ‏ نازل شد خدمت حضرت رسول(ص) عرض کردم: ما خدا و رسول را شناختیم و اکنون می‌خواهیم بدانیم این اولو الامر که طاعت آنان با اطاعت خدا و رسول قرین شده کدام افراد هستند؟ حضرت فرمودند: «این افراد خلفای من هستند. ای جابر اینان پیشوایان مسلمین هستند که پس از من خواهند آمد اول آنها علی بن ابی طالب است، پس از وی حسن و بعد از او حسین سپس علی بن الحسین، و محمد بن علی که در تورات به باقر معروف است و تو او را درک خواهی کرد و هر گاه وی را ملاقات نمودی سلام مرا به او برسان، بعد از او جعفر بن محمد و موسی بن جعفر و علی بن موسی و محمد بن علی و علی بن محمد و حسن بن علی امام هستند. پس از اینها همنام و صاحب کنیه من که حجت پروردگار و نشانه او در زمین است و نامش محمد بن حسن است[۷۰].[۷۱]

آیه صادقین

از دیگر آیاتی که دلالت بر ضرورت وجود امام می‌‌کند و برخی از اندیشمندان امامیه بدان استناد کرده‌اند[۷۲] آیه صادقین است. خداوند متعال در این آیه می‌‌فرماید: ﴿يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا اتَّقُوا اللَّهَ وَكُونُوا مَعَ الصَّادِقِينَ[۷۳]. در این آیه خداوند دستور به همراهی با صادقین می‌‌دهد. همراهی با صادقین، مستلزم تبعیت و پیروی از آنان در همه امور است، بنابراین ضروری است در هر زمانی صادقانی وجود داشته باشند تا امر خداوند به همراهی با آنان، محقق شود. مراد از راست‌گویانی که مؤمنان باتقوا باید با آنان معیت و همراهی داشته باشند نمی‌تواند غیر از هادیان الهی و امامان معصوم باشد، یعنی کسانی که در اعلا درجه صدق و راستگویی قرار دارند[۷۴]؛ لذا وقتی از امام رضا(ع) در مورد آیه سوال شد؛ حضرت فرمودند »مراد از صادقین امامان شما هستند و طاعت آنان گواه راستی و صداقت آنان است«[۷۵].

بنابراین ضرورت وجود امام و پیشوا در هر زمان، از این آیه کریمه قابل استفاده است و دانشمندان امامیه به این آیه برای ضرورت وجود امام معصوم استناد کرده‌اند[۷۶] و معتقدند امام معصوم تنها از راه نصب الهی تعیین می‌‌گردد. علاوه بر این در سخنان دانشمندان اهل سنت نظیر فخر رازی از متکلمان و مفسران اشاعره نیز به دلالت آیه کریمه بر این مطلب به روشنی تصریح شده است[۷۷].[۷۸]

ادله روایی

در کنار ادله قرآنی، ضرورت امامت، را می‌‌توان از برخی روایات به دست آورد:

حدیث ثقلین

یکی از ادله رواییِ اثبات ضرورت امامت، حدیث ثقلین است. رسول اکرم(ص) فرمودند: «من دو شی‏ء گران‌بها در میان شما باقی می‏گذارم: کتاب خدای تعالی و عترتم ـ اهل بیتم ـ پس به آن دو تمسک کنید تا گمراه نشوید»[۷۹]. رسول خدا(ص) شرط عدم گمراهی را در تمسک به قرآن و عترتش بیان کرده است؛ لذا با توجه به اطلاق این سخن، ضرورت وجود امام در هر زمانی لازم خواهد بود؛ چراکه وجوب امر به تمسک، با عدم وجود عترت، امری لغو خواهد بود. بنابراین این حدیث به روشنی بر وجوب پیروی امّت از ائمّه عترت از اهل بیت‏(ع)‏ در همه شئون دینی و دنیوی دلالت می‏‌کند[۸۰]. در این روایت رسول خدا(ص)‏ «عترت» را قرین و همدوش قرآن کریم قرار داده‌اند که از این رهگذر، این حدیث بر دو نکته اساسی دلالت می‏‌کند: عصمت اهل بیت‏(ع) و وجود امامی از اهل بیت‏(ع)‏ در تمام زمان‏‌ها. به این بیان که آن امام صلاحیّت برای امامت و خلافت و جانشینی رسول خدا(ص) داشته و پیشوا و رهبر مردم باشد که تمامی افراد امّت، بتوانند امور دینی و امور مورد نیاز خود را از او فرا گیرند و تا قرآن باقی و موجود است، ناگزیر چنین امامی از اهل بیت(ع) نیز در کنار قرآن خواهد بود[۸۱]. بنابراین اهل بیت(ع) و قرآن تا روز قیامت از هم جدا نمی‌شوند و این ضرورت وجود امام در هر زمانی را اثبات می‌‌کند[۸۲].

حدیث «لَوْلَا الْحُجَّةُ لَسَاخَتِ الْأَرْضُ بِأَهْلِهَا»

یکی دیگر از ادلّه اثبات ضرورت امام، حدیث مشهور «لَوْ لَا الْحُجَّةُ لَسَاخَتِ الْأَرْضُ بِأَهْلِهَا» است. امام صادق (ع) در حدیثی می‌فرمایند: "اگر زمین یک روز خالی از امام باشد، فرو می‌ریزد"[۸۳] و در روایتی دیگر از امام باقر (ع) آمده است: "اگر زمین یک روز خالی از امامی از خانواده ما باشد، اهلش را فرو می‌برد و خدا مردم را به بدترین عذاب شکنجه می‌کند. خداوند ما را حجت در روی زمین قرار داده و امان برای اهل زمین‌ایم. تا هنگامی‌که ما در میان آنها باشیم، از فرو بردن در امان‌اند"[۸۴]. بر پایه این دسته از روایات، امام، حجت خدا بر روی زمین و امان اهل زمین است و اگر لحظه‌ای نباشد، زمین اهل خود را نابود می‌کند[۸۵].

حدیث من مات

روایت دیگر بر وجوب امامت، حدیث معروف به «من مات» است: «مَنْ مَاتَ وَ لَمْ یَعْرِفْ إِمَامَ زَمَانِهِ مَاتَ مِیتَةً جَاهِلِیَّةً»[۸۶]. براساس این روایت هر کس بدون شناخت امام زمان خود از دنیا برود، به مرگ جاهلیت مرده است. این دسته از روایات بر ضرورت شرعی وجود امام و شناخت و معرفت و اطاعت او دلالت دارند که با الفاظ مختلف و معنای متحد، از طرق شیعه و سنی روایت شده است. معرفت امام، به حکم حدیث فوق، شرعا واجب است و از آنجا که معرفت، فرع بر حصول و تعیین است، باید گفت تعیین و انتخاب، شرعا بر مردم واجب است. عبارت «مِیتَةً جَاهِلِیَّةً» دلالت بر این دارد که معرفت امام و اطاعت و تبعیت از او در شرع اسلام آنچنان اهمیت دارد که عدم آن به معنای عدم پایبندی به شریعت تلقی شده و بازگشت به دوران جاهلی و حیات جاهلیت به شمار آمده است[۸۷]. روایت، دلالت می‌‌کند که هیچ زمانی از وجود امام خالی نیست و معرفت امام بر مردم واجب است، در نتیجه مقدمه آن یعنی وجود امام واجب خواهد بود[۸۸].[۸۹].[۹۰]

حدیث «لَا بُدَّ لِلنَّاسِ مِنْ أَمِیرٍ»

امام علی(ع) می‌فرماید: «برای مردم حاکمی لازم است چه نیکوکار و چه بدکار»[۹۱]. روایت درصدد بیان ضرورت وجود امام در جامعه بوده و وجود امام را زمینه‌ساز ادامه بقای جامعه می‌داند و از منظر عقلای عالم و ادیان و مکاتب جهان، وجود امام و رهبر آگاه، متعهد، مدیر و مدبر در هر جامعه‌ای ضرورت دارد[۹۲].

وجود اوصیای دوازده‌گانه در ادیان

پیامبر اکرم(ص) در روایتی که شیعه و سنی نقل کرده‌اند، فرموده است: «تمامی سنت‌های ادیان دیگر در اسلام موجود است و از جمله آنها دوازده وصی است»[۹۳]؛ با توجه به اینکه تردیدی در وجود اوصایای دوازده‌گانه پیامبران اولوالعزم نیست و در قرآن و سنت به آنها تصریح شده است؛ همین موضوع دلیلی بر وجود امام و دوازده امام، در قرآن و سنت است[۹۴].

سیره مسلمانان

عده‌ای از متکلمان، سیره مسلمانان را نیز دلیل وجوب امامت شمرده‌اند؛ زیرا از این سیره روشن می‌‌شود آنان وجوب امامت را امری مسلّم و تردیدناپذیر تلقی کرده‌اند. اختلاف آنان مربوط به مصداق امامت بوده است، نه اصل امامت[۹۵].[۹۶]

جستارهای وابسته

منابع

پانویس

  1. حق‌الیقین فی معرفة أصول‌الدین، ص۱۸۳.
  2. اکثر متکلمان اسلامی، امامت و واجب و ضروری می‌دانند با این تفاوت که متکلمان امامیه وجوب امام را وجوب علی الله می‌دانند. ولی متکلمان هل سنت قائل به وجوب علی الناس هستند. شرح مواقف، ج۸، ص۳۴۵.
  3. طریحی، فخر الدین، مجمع البحرین، ج‏۳ ص۳۷۳؛ حسینی زبیدی، محمد مرتضی، تاج العروس من جواهر القاموس، ج ۷ ص۱۲۴؛ مدنی شیرازی، علی خان بن أحمد، الطراز الأول و الکناز لما علیه من لغة العرب المعول‏، ج۸ ص۲۹۰.
  4. جمعی از نویسندگان، معجم الوسیط، ج۱، ص۲۷؛ شرتونی، سعید، اقرب الموارد، ج۱، ص۱۹.
  5. ابن فارس، احمد، معجم المقاییس فی اللغة، ص۴۸ و ابن منظور، محمد بن مکرم، لسان العرب، ج۱، ص۱۵۷.
  6. فرهنگ جدید عربی فارسی، ص۱۰؛ فرهنگ عمید یک جلدی ص۱۸.
  7. ابن میثم البحرانی، قواعد المرام فی علم الکلام، ص۱۷۴؛ التعریفات، ص۲۸.
  8. الإمامة رئاسة عامة فی‌أمور الدنیا والدین؛ امامت ریاست عام و فراگیر در امور دینی و دنیایی است. الشریف المرتضی، علی بن الحسین، الشافی فی الامامة، ج۱، ص۵؛ علامه حلی، الباب الحادی عشر، ص۱۰. ابن میثم البحرانی، قواعد المرام فی علم الکلام، ص۱۷۴.
  9. شیخ صدوق‏، علی بن محمد، الهدایة فی الأصول و الفروع، ص۲۶. ‏
  10. طبری، محمد بن جریر بن رستم، دلائل الإمامة، ص۱۸.
  11. ابن قاسم، محمد بن حسن، سبیل الرشاد الی معرفت رب الارباب، ص۸.
  12. جمعی از نویسندگان، معارف کلامی شیعه، ص۱۹۵.
  13. سجستانی، ابویعقوب، کتاب الافتخار، ص۶۶ و۶۷.
  14. ولید، علی بن محمد، تاج العقائد و معدن الفوائد، ص۶۱ به بعد.
  15. جمعی از نویسندگان، معارف کلامی شیعه، ص۲۱۹.
  16. ر.ک: خسروپناه، عبدالحسین، کلام نوین اسلامی ج۲، ص۴۳۲ ـ ۴۳۳.
  17. جمعی از نویسندگان، معارف کلامی شیعه کلیات امامت، ص۲۲۵.
  18. اشعری، ابو الحسین علی بن اسماعیل، مقالات الاسلامیین و اختلاف المصلین، ص۱۲۵.
  19. ر.ک: محمدی، علی، شرح کشف المراد، ص۴۰۴.
  20. امامیه نصب امام را برای خداوند واجب می‌‌دانند و می‌‌گویند: نصب الامام واجب علی الله عقلا؛ کشف المراد، ص۱۸۱ و رضایی، عبدالکریم، امامت‌پژوهی، (بررسی دیدگاه‌های امامیه، معتزله و اشاعره)، ص۱۲۵.
  21. سید مرتضی، در تبین لطف بودن امامت چنین آورده است: "ما امامت و رهبری را به دو شرط لازم می‌دانیم: یکی اینکه تکالیف عقلی وجود داشته باشد و دیگری اینکه مکلفان معصوم نباشند. هر گاه هر دو شرط یا یکی از آن دو، منتفی گردد، امامت و رهبری لازم نخواهد بود"، خواجه نصیرالدین طوسی می‌نویسد: "وجود امام لطف است و تصرّف امام لطف دیگری است و اگر ما از آن لطف محروم مانده‌ایم، کوتاهی از جانب ماست"؛ (کشف المراد، ص۳۶۲. الامام لطف و تصرفه لطف آخر و عدمه منّا؛ فاضل مقداد در تبیین لطف بودن امام می‌نویسد: "از آنجا که موضوع لطف، تکلیف است و تکلیف به عقلی و شرعی (وحیانی) تقسیم می‌شود، لطف بودن امامت را می‌توان هم به تکالیف عقلی تبیین کرد و هم به تکالیف شرعی".
  22. الألفین، ص۱۳؛ أنوار الملکوت فی شرح الیاقوت، ص۲۱۰، الباب الحادی عشر، ص۱۰؛ الشافی فی الإمامة، ج۱، ص۴۷؛ الاعتماد فی شرح واجب الاعتقاد، ص۸؛ بدایة المعارف الإلهیة فی شرح عقائد الإمامیة، ج۲، ص۲۲؛ دلائل الصدق، ج۴، ص۲۵۳؛ قواعد المرام فی علم الکلام، ص۱۷۵؛ کشف المراد فی شرح تجرید الاعتقاد، ص۳۶۲؛ محاضرات فی الإلهیات، ص۳۴۶: النکت الاعتقادیة، ص۴۵؛ اللوامع الالهیه، ص۳۲۶؛ المنقذ من التقلید، ص۲۹۷؛ کشف المراد، تعلیقه آیت‌الله سبحانی، ص۱۰۶؛ کفایة‌الموحدین، ج۱، ص۵۰۵.
  23. لطیف از اسمای حسنای الهی به شمار می‌آید: ﴿اللَّهُ لَطِيفٌ بِعِبَادِهِ«خداوند در کار بندگانش نازک‌بین است» سوره شوری، آیه ۱۹.
  24. إرشاد الطالبین إلی نهج المسترشدین، ص۲۷۶: و هو ما یقرب من فعل الطاعة و یبعد عن المعصیة و لم یکن له حظ فی التمکین؛ الإمامة فی أهم الکتب الکلامیة و عقیدة الشیعة الإمامیة، ص۱۵۸: اللطف عندنا: ما یقرب العبد إلی الطاعة و یبعده عن المعصیة ولا حظّ له فی التمکین ولا یبلغ الإلجاء.
  25. الذخیرة فی علم الکلام، ص۴۰۹.
  26. الذخیرة فی علم الکلام، ص۴۰۹.
  27. ر.ک: ربانی گلپایگانی، علی، کلام تطبیقی ج۲، ص۲۰۶ ـ ۲۰۸ و قاعده لطف و وجوب امامت، نشریه انتظار موعود پاییز ۱۳۸۱، شماره ۵، ص۱۱۱ ـ ۱۱۴؛ ساعدی، محمد، آیات امامت و ولایت در تفسیر المنار، ص۵۸.
  28. ر.ک: مقامی، مهدی، درسنامه امام‌شناسی، ص۲۹-۳۱.
  29. ر.ک: الهی راد، صفدر، انسان‌شناسی، ص۲۰۳.
  30. ر.ک: الهی راد، صفدر، انسان‌شناسی، ص۲۰۳ ـ ۲۰۵.
  31. آموزش دین، علامه سید محمد حسین طباطبائی، ص۱۵۰.
  32. "مردم ناچار به داشتن حاکمی هستند، خواه حاکمی دادگستر و نیکوکار و خواه حاکم ستمگر و بدکار"؛ نهج البلاغه، خطبه ۴۰. امام (ع) در این روایت لزوم عقلی به وجود رهبر در جامعه اشاره دارد تا جامعه دچار هرج و مرج و فروپاشی نشود.
  33. ر.ک: ابراهیم‌زاده آملی، عبدالله، امامت و رهبری، ص۹۱ ـ ۹۲.
  34. اقتباس از امامت و رهبری، ص۹۵.
  35. «(آنان را) با برهان‌ها (ی روشن) و نوشته‌ها (فرستادیم) و بر تو قرآن را فرو فرستادیم تا برای مردم آنچه را که به سوی آنان فرو فرستاده‌اند روشن گردانی و باشد که بیندیشند» سوره نحل، آیه ۴۴.
  36. ر.ک: ابراهیم‌زاده آملی، عبدالله، امامت و رهبری، ص۹۲-۹۳.
  37. مظفر، محمد رضا، عقائد الإمامیة، ص۶۵؛ سید محسن خرازی‏، بدایة المعارف الإلهیة فی شرح عقائد الإمامیة، ج۲، ص۵.
  38. جمعی از نویسندگان، معارف کلامی شیعه، ص۱۳۷.
  39. شهرستانی، عبد الکریم، الملل و النحل، ج۱، ص۳.
  40. شریف مرتضی‏، الشافی فی الإمامة، ج۳، ص۱۶۳؛ شیخ طوسی‏، محمد بن حسن، تلخیص الشافی‏؛ ج۱، ص۲۷۱.
  41. ر.ک: رضایی، عبدالکریم، امامت‌پژوهی، (بررسی دیدگاههای امامیه، معتزله واشاعره)، ص۱۴۸.
  42. بحرانی، ابن میثم، قواعد المرام فی علم الکلام، العتبه الحسینیه المقدسه، کربلای معلی، چاپ اول، ۱۴۳۵ق. ص۴۲۱.
  43. شریعتی سبزواری، محمد باقر، امامت و رهبری در نگاه عقل و دین، ص۷۴ ـ ۷۷.
  44. هادی نجفی، ولایت و امامت، ص۲۸- ۲۹.
  45. ساعدی، محمد، آیات امامت و ولایت در تفسیر المنار، ص ۵۶ ـ ۵۷.
  46. هادی نجفی، ولایت و امامت، ص۳۱-۳۲.
  47. ساعدی، محمد، آیات امامت و ولایت در تفسیر المنار، ص۵۷.
  48. تلخیص المحصل، ص۴۰۷.
  49. ر.ک: ربانی گلپایگانی، علی، مقاله «امامت»، دانشنامه کلام اسلامی ج۱، ص۴۰۸؛ کلام تطبیقی ج۲، ص۲۰۶.
  50. «روزی که هر دسته‌ای را با پیشوایشان فرا می‌خوانیم» سوره اسراء، آیه ۷۱.
  51. ر.ک: محمد جعفر سعیدیان‌فر؛ سید محمد علی ایازی، فرهنگ‌نامه پیامبر در قرآن کریم، ج۱، ص۱۶۳ـ۱۷۰.
  52. «سرور شما تنها خداوند است و پیامبر او و (نیز) آنانند که ایمان آورده‌اند، همان کسان که نماز برپا می‌دارند و در حال رکوع زکات می‌دهند» سوره مائده، آیه ۵۵.
  53. تفسیر الکشّاف، زمخشری خوارزمی، ج۱، ص، ۶۲۴؛ تفسیر روح المعانی، آلوسی بغدادی، ج۶، ص۱۸۶؛ تفسیر کبیر، فخر رازی، ج۱۲، ص۲۶؛ الدر المنثور، سیوطی، ج۲، ص۲۹۳؛ مسند احمد حنبل، ج۵، هامش، ص۳۸؛ الغدیر، ج۲، ص۵۲ – ۵۵؛ المراجعات، امام شرف‌الدین عاملی، ص۱۴۲ – ۱۴۳ که از ده‌ها کتاب اهل سنت که به این مطلب اشاره دارند نام می‌برد.
  54. تفسیر الکشّاف، زمخشری خوارزمی، ج۱، ص، ۶۲۴؛ تفسیر روح المعانی، آلوسی بغدادی، ج۶، ص۱۸۶؛ تفسیر کبیر، فخر رازی، ج۱۲، ص۲۶؛ الدر المنثور، سیوطی، ج۲، ص۲۹۳؛ مسند احمد حنبل، ج۵، هامش، ص۳۸؛ الغدیر، ج۲، ص۵۲ – ۵۵؛ المراجعات، امام شرف‌الدین عاملی، ص۱۴۲ ـ ۱۴۳ که از ده‌ها کتاب اهل سنت که به این مطلب اشاره دارند نام می‌برد.
  55. تفسیر مجمع البیان، ج۲، ص۱۲۸ ـ ۱۲۹، ذیل آیه محل بحث از جزء ششم.
  56. قاموس قرآن، ج۷، ص۲۵۱؛ تفسیر مجمع البیان، ج۲، ص۱۲۸ - ۱۲۹.
  57. «بنابراین، پس از دست یافتن تو به دانش، به هر کس که با تو به چالش برخیزد؛ بگو: بیایید تا فرزندان خود و فرزندان شما و زنان خود و زنان شما و خودی‌های خویش و خودی‌های شما را فرا خوانیم آنگاه (به درگاه خداوند) زاری کنیم تا لعنت خداوند را بر دروغگویان نهیم» سوره آل عمران، آیه ۶۱.
  58. «کسانی که به (فراخوان) خداوند و پیامبر پس از آسیب دیدن پاسخ گفتند، برای کسانی از آنان که نیکی و پرهیزگاری ورزیده‌اند پاداشی سترگ خواهد بود» سوره آل عمران، آیه ۱۷۲.
  59. «آنگاه بیماردلان را خواهی دید که برای آنان سر و دست می‌شکنند؛ می‌گویند بیم داریم که بلایی به ما رسد؛ بسا خداوند پیروزی یا امری (دیگر، پیش) آورد تا آنان از آنچه در دل می‌نهفتند پشیمان گردند» سوره مائده، آیه ۵۲.
  60. تفسیر نمونه، ج۴، ص۴۲۷؛ المراجعات، ص۱۴۴ ـ ۱۴.
  61. ر.ک: ابراهیم‌زاده آملی، عبدالله، امامت و رهبری، ص۹۵ - ۹۷.
  62. «ای پیامبر! آنچه را از پروردگارت به سوی تو فرو فرستاده شده است برسان و اگر نکنی پیام او را نرسانده‌ای؛ و خداوند تو را از (گزند) مردم در پناه می‌گیرد، خداوند گروه کافران را راهنمایی نمی‌کند» سوره مائده، آیه ۶۷.
  63. به اعتراف مفسران و مورخان بزرگ سنی و شیعه، این آیه و آیه سوم همین سوره، در واقعه غدیر خم در حجة‌الوداع بر پیامبر نازل گردیده است که به دنبال آن رسول اکرم (ص) طبق فرمان پروردگار جهان در کنگره بزرگی متشکل از حجاج مسلمان سرزمین‌های اسلامی آن عصر، در محل غدیر خم علی (ع) را به طور رسمی به عنوان جانشین خود و امام و رهبر بلافصل مسلمانان معرفی کرده، و از همه به‌ویژه از شیخین، ابوبکر و عمر برایش بیعت گرفته است، و آنها با امام علی (ع) به عنوان خلیفه مسلمین و وصی پیامبر بیعت کرده‌اند. ر.ک: تاریخ بغداد، خلیب بغدادی، ج۸، ص۲۹۰؛ تفسیر روح المعانی، ج۶ ص۱۹۳ ـ ۱۹۵؛ تفسیر کبیر، ج۱۲، ص۴۹ ـ ۵۰؛ تفسیر الدرّ المنثور، ج۲، ص۲۹۸ و ۲۵۹؛ تفسیر المنار، ج۲، ص۴۶۳ ـ ۴۶۴؛ تفسیر المیزان، ج۶، ص۵۳ ـ ۵۹؛ الغدیر، ج۱، ص۲۱۴ ـ ۲۲۳.
  64. «ای پیامبر! آنان که در کفر شتاب می‌ورزند تو را اندوهگین نکنند، همان کسانی که به زبان می‌گفتند ایمان آورده‌ایم در حالی که دل‌هاشان ایمان نیاورده است» سوره مائده، آیه ۴۱.
  65. اقتباس از تفسیر المیزان، ج۶، ص۴۴ ـ ۴۲؛ تفسیر نمونه، ج۵، ص۳ ـ ۴.
  66. «امروز دینتان را کامل و نعمتم را بر شما تمام کردم و اسلام را (به عنوان) آیین شما پسندیدم» سوره مائده، آیه ۳.
  67. ر.ک: ابراهیم‌زاده آملی، عبدالله، امامت و رهبری، ص۹۷-۹۹.
  68. «ای مؤمنان، از خداوند فرمان برید و از پیامبر و زمامدارانی که از شمایند فرمانبرداری کنید» سوره نساء، آیه ۵۹.
  69. ضرورت امامت در آراء خواجه نصیرالدین طوسی، نشریه پژوهشنامه کلام تطبیقی شیعه، پاییز و زمستان ۱۳۹۸، شماره ۲؛ ص۲۱۷؛ شرح المقاصد، ج۵، ص۲۳۹؛ تلخیص المحصل، ص۴۰۷.
  70. «عن جابر بن یزید الجعفی قال: سمعت جابر بن عبد الله الأنصاری یقول‏: لما أنزل الله علی نبیه(ص) و سلم‏ یا أیها الذین آمنوا أطیعوا الله و أطیعوا الرسول و أولی‏ الأمر منکم‏ فقلت: یا رسول الله عرفنا الله و رسوله، فمن أولو الأمر الذین قرن الله طاعتهم بطاعتک؟ قال: هم خلفائی یا جابر أئمة المسلمین بعدی، أولهم علی بن أبی طالب، ثم الحسن، ثم الحسین، ثم علی بن الحسین، ثم محمد بن علی المعروف فی التوراة بالباقر، و ستدرکه یا جابر، فإذا أدرکته فأقرئه منی السلام، ثم الصادق جعفر بن محمد، ثم موسی بن جعفر، ثم علی بن موسی؛ ثم محمد بن علی، ثم علی بن محمد، ثم الحسن بن علی، ثم سمیی و کنیی حجة الله علی أرضه و بقیته فی عباده ابن الحسن بن علی»؛ شیخ حر عاملی، محمد بن حسن، ‏ إثبات الهداة بالنصوص و المعجزات‏، ج۲ ص۷۴.
  71. ر.ک: زهادت، عبدالمجید، معارف و عقاید ۵، ص۱۲۵ـ۱۲۹.
  72. عماد الدین طبری، تحفة الأبرار فی مناقب الأئمة الأطهار، ص۱۵۴؛ علامه مجلسی، محمد باقر، بحار الأنوار، ج۲۴ ص۳۵؛ نراقی، ملا مهدی‏‏، أنیس الموحدین، الزهراء، ص۱۹۳؛ مکارم شیرازی‏، ناصر، آیات ولایت در قرآن، ص۱۳۳؛ میلانی‏، سید علی، تشیید المراجعات و تفنید المکابرات، ج۲، ص۷۹.
  73. «ای مؤمنان! از خداوند پروا کنید و با راستگویان باشید!» سوره توبه، آیه ۱۱۹.
  74. ر.ک: رضایی، عبدالکریم، امامت‌پژوهی، (بررسی دیدگاههای امامیه، معتزله واشاعره)، ص۲۵۵.
  75. «محمد بن یحیی عن أحمد بن محمد عن ابن أبی نصر عن أبی الحسن الرضا(ع) قال: سألته عن قول الله عز و جل‏ یا أیها الذین آمنوا اتقوا الله و کونوا مع الصادقین‏ قال الصادقون هم الأئمة و الصدیقون‏ بطاعتهم‏»؛ کلینی، محمد بن یعقوب‏، الکافی، ج۱ ص۲۰۸. روایات دیگری در این باب وارد شده است. از جمله: «عن برید بن معاویة العجلی قال: سألت أبا جعفر(ع) عن قول الله عز و جل- اتقوا الله و کونوا مع‏ الصادقین‏. قال إیانا عنی»؛ برید بن معاویه عجلی گوید: از امام باقر(ع) تفسیر قول خدای عز و جل را پرسیدم: «از خدا بپرهیزید و با صادقان باشید». حضرت فرمودند: مقصود، ما هستیم»؛ کلینی، محمد بن یعقوب‏، الکافی، ج۱ ص۲۰۸.
  76. الالفین، ص۹۶؛ ر.ک: رضایی، عبدالکریم، امامت‌پژوهی، (بررسی دیدگاههای امامیه، معتزله واشاعره)، ص۲۵۳.
  77. فخر رازی، التفسیر الکبیر، ج ۱۶، ص۱۶۷.
  78. ر.ک: زهادت، عبدالمجید، معارف و عقاید ۵، ص۱۲۵-۱۲۹.
  79. «إنی‏ تارک‏ فیکم‏ الثقلین‏ کتاب‏ الله‏ و عترتی‏ أهل بیتی فتمسکوا بهما لئلا تضلوا»؛ شیخ صدوق‏، محمد بن علی، کمال الدین و تمام النعمة، ج۱، ص۲۷۹؛ خزاز رازی، علی بن محمد، کفایة الأثر فی النصّ علی الأئمة الإثنی عشر، ص۱۳۷. با کمی اختلاف در الفاظ، در منابع اهل سنت هم آمده است: الموصلی التمیمی، أبو یعلی، مسند أبی یعلی، ج ۲، ص۳۷۶؛ الطبرانی، سلیمان بن أحمد، المعجم الکبیر، ج۳، ص۶۵؛ محب الدین أحمد بن عبد الله الطبری، ذخائر العقبی فی مناقب ذوی القربی، ج۱، ص۱۶؛ الصالحی الشامی، محمد بن یوسف، سبل الهدی والرشاد فی سیرة خیر العباد، ج ۱۱، ص۶.
  80. ر.ک: حسینی میلانی، سید علی، سلسله پژوهش‌های اعتقادی، دستبردی ‏در حدیث ‏ثقلین، ص۵۲.
  81. الکوفی، ابو القاسم، الاستغاثة فی بدع الثلاثة، ص۱۴۴؛ صدوق‏، محمد بن علی، کمال الدین و تمام النعمة، ج۱، ص۶۳؛ الحلبی، أبو الصلاح، تقریب المعارف، ص۱۸۱؛ الطوسی، محمد بن الحسن، التبیان فی تفسیر القرآن، ج۱، ص۴؛ الحلی، أبی جعفر محمد بن منصور، کتاب السرائر الحاوی لتحریر الفتاوی، ج۲، ص۶۷۹.
  82. ر.ک: حسینی میلانی، سید علی، سلسله پژوهش‌های اعتقادی‏ نگاهی به حدیث ثقلین، ص۴۵.
  83. «لَوْ بَقِیَتِ الْأَرْضُ بِغَیْرِ إِمَامٍ لَسَاخَتْ‌»؛ کلینی، محمد بن یعقوب، الکافی، ج۱، ص۱۷۹.
  84. «لَوْ بَقِیَتِ الْأَرْضُ یَوْماً بِلَا إِمَامٍ مِنَّا، لَسَاخَتْ بِأَهْلِهَا، وَ لَعَذَّبَهُمُ اللَّهُ بِأَشَدِّ عَذَابِهِ، ذَلِکَ أَنَ اللَّهَ جَعَلَنَا حُجَّةً فِی أَرْضِهِ‌ وَ أَمَاناً فِی الْأَرْضِ لِأَهْلِ الْأَرْضِ»؛ صدوق، محمد بن علی، کمال الدین و تمام النعمة، ج۱، ص۲۰۴.
  85. ر.ک: مقامی، مهدی، درسنامه امام‌شناسی، ص۳۴.
  86. خزاز رازی، علی بن محمد، کفایة الأثر فی النصّ علی الأئمة الإثنی عشر، ص۲۹۶؛ شیخ صدوق، علی بن محمد، کمال الدین و تمام النعمة، ج۲ ص۴۱۰؛ طبرسی، فضل بن حسن، إعلام الوری بأعلام الهدی، ج۲ ص۴۴۲. لازم به ذکر است این روایت در منابع اهل سنت با الفاظ دیگری نقل شده است: «من مات بغیر إمام مات میتة جاهلیة»؛ کسی که بدون امام از دنیا برود به مرگ جاهلیت از دنیا رفته است«؛ الشیبانی، أحمد بن حنبل، مسند أحمد بن حنبل، ج۴، ص۹۶ و «من مات و لیس فی عنقه بیعة مات میتة جاهلیة»، کسی که بمیرد و بر گردن او بیعتی نباشد به مرگ جاهلیت از دنیا رفته است»؛ القشیری النیسابوری، مسلم بن الحجاج أبو الحسین، صحیح مسلم، ج۳، ص۱۴۷۸.
  87. ر.ک: اراکی، محسن، فقه نظام سیاسی در اسلام، ج۲، ص۵۵ـ۸۱.
  88. تفتازانی، سعد الدین، شرح المقاصد، ج ۵، ص۲۳۹. طوسی، خواجه نصیر الدین، تلخیص المحصل المعروف بنقد المحصل، ص۴۰۷.
  89. طوسی، خواجه نصیرالدین، ضرورت امامت در آراء، نشریه پژوهشنامه کلام تطبیقی شیعه، پاییز و زمستان ۱۳۹۸، شماره ۲، ص۲۱۹.
  90. ر.ک: ربانی گلپایگانی، علی، کلام تطبیقی ج۲، ص۱۹۷ ـ ۲۰۳.
  91. «إِنَّهُ لَا بُدَّ لِلنَّاسِ مِنْ أَمِیرٍ بَرٍّ أَوْ فَاجِر»؛ شریف الرضی، محمد بن حسین‏، نهج البلاغه (للصبحی صالح)، ص۸۳.
  92. شریعتی سبزواری، محمد باقر، امامت و رهبری در نگاه عقل و دین، ص۲۶ و ۲۷.
  93. طبرانی، المعجم الکبیر، ج۴، ص۲۰۴؛ سیوطی، الجامع الصغیر، ج۲، ص۴۴۴.
  94. شریعتی سبزواری، محمد باقر، امامت و رهبری در نگاه عقل و دین، ص۲۳۹ـ ۲۴۱.
  95. شرح المواقف، ج۸، ص۳۴۶؛ شرح العقاید النسفیه، ص۱۱۰؛ نهایة الاقدام، ص۴۷۹؛ غایة المرام، ص۳۶۴.
  96. ربانی گلپایگانی، علی، مقاله «امامت»، دانشنامه کلام اسلامی ج۱، ص۴۰۸.