قضاوت
مقدمه
واژگان "قضا" و "قضاوت" معانی متعددی دارند که حقیقت همه آن معانی، انقطاع و تمامیت است؛ مشهورترین معنای قضا، حکم و فرمان، و معنای لغوی قضا با معنای اصطلاحی آن متحد است[۱]. فقهای فرق مختلف اسلامی مانند حنبلیها، مالکیها، شافعیها و حنفیها و نیز فقهای امامیه، تعابیر مختلفی را برای قضا بیان کردهاند؛ بنابر تعریف فقهای امامیه، "قضا نوعی ولایت شرعی برای کسانی است که اهلیت دارند درباره جزئیات قوانین مربوط به اشخاص فتوا دهند تا حقی را ثابت کرده، آنچه را که مستحق است، به طور کامل دریافت کنند"[۲][۳].
جنگها، خونریزیها، کشتارهای کوچک و بزرگ، دعواهای خانوادگی و... بخشی از رویدادهای دنیا، و آشکارا بیانگر این حقیقتاند که انسانها به دلیل داشتن قوه اختیار و نیز غرایز و تمایلات گوناگون، گاه با همنوع خود اختلاف پیدا میکنند، و هرکدام برای خود حقوقی قایلاند و به گاهِ اختلاف، دیگری را محکوم میکنند. وجود قانون و کسانی که توانایی فهم و استنباط صحیح آن را داشته باشند، از ضروریات هر جامعه بشری است. بیگمان خداوند متعال نیز که انسان را آفریده، نیازهای فردی و اجتماعی او را بهتر از هر کسی میداند. برنامه خداوند برای تکامل بشر، بهگونهای است که التزام عملی به آن موجب جلوگیری از بسیاری اختلافات کوچک و بزرگ است. با وجود این، خداوند حکیم با شناخت انسان، قوانینی را بهطور ویژه برای رفع خصومتها نیز تشریع کرده است. بهترین قانون برای رفع خصومت میان انسانها همان قانونی است که خداوند متعال شارع آن است؛ همو که انسان را آفریده و میشناسد. ازاینروست که قرآن کریم، پیامبرش را ملزم میکند تا براساس آنچه بر او نازل کرده، قضاوت کند: ﴿وَأَنزَلْنَا إِلَيْكَ الْكِتَابَ بِالْحَقِّ مُصَدِّقًا لِّمَا بَيْنَ يَدَيْهِ مِنَ الْكِتَابِ وَمُهَيْمِنًا عَلَيْهِ فَاحْكُم بَيْنَهُم بِمَا أَنزَلَ اللَّهُ﴾[۴].
قرآن کریم و روایات پیشوایان دین، آکنده از احکامی قضایی است که برای رفع خصومت میان انسانها تعبیه شده است. روشن است این گمان که صِرف وجود همین احکام برای روشن شدن تکلیف اختلافات پیشآمده کافی است، نادرست خواهد بود؛ چه، در این صورت، هر کسی در اختلاف خود با دیگران، با مراجعه به آن قوانین مدعی استحقاق حق برای خود میشود؛ چنانکه این حق برای طرف مقابل او نیز محفوظ است. با توجه به چنین حقیقتی، اختلافات در اغلب موارد حل نخواهد شد. ازاینرو عقل نیز وجود کسانی را که متصدی امر قضاوت میان انسانها بوده، براساس قوانین به حکم میان ایشان بپردازند، به خوبی درک میکند. چنین افرادی همان قاضیانی هستند که اسلام برای آنها شرایطی خاص در نظر گرفته است که پرداختن به آنها از چهارچوب این نوشتار خارج است. در این نوشتار به دنبال آن هستیم تا با استفاده از آیات قرآن و روایات این مدعا را اثبات کنیم که امامان معصوم (ع) چنین شأنی را داشتهاند. چنین شأنی را میتوان از دو طریق اثبات کرد:
قضاوت به عنوان شأنی از شئون حاکم اسلامی
وظیفه هر حاکم بشری در یک جامعه، تأمین امنیت شهروندان آن است که یکی از مقدمات این کار، داوری میان مردم در امور مورد اختلاف است؛ حال چه خود متصدی این امر شود یا کسی را به این مسئولیت بگمارد. با وجود این، این وظیفه اولاً و بالذات متوجه خود حاکم است. به دیگر بیان، منصب حکومت، خودْ دربردارنده مناصبی کوچکتر است که یکی از آن مناصب، قضاوت است. با این مقدمه، میتوان گفت آنگاه که شأن رهبری اجتماعی برای امامان معصوم (ع) اثبات شد، شأن قضاوت نیز برای ایشان اثبات میشود[۵].
نصوص خاص بر شأن قضاوت امامان (ع)
نصوص فراوانی وجود دارد که نشان از وجود این شأن برای امامان معصوم (ع) است. قرآن کریم از شأن قضاوت رسول اکرم (ص) سخن به میان آورده است: ﴿سَمَّاعُونَ لِلْكَذِبِ أَكَّالُونَ لِلسُّحْتِ فَإِن جَاؤُوكَ فَاحْكُم بَيْنَهُم أَوْ أَعْرِضْ عَنْهُمْ وَإِن تُعْرِضْ عَنْهُمْ فَلَن يَضُرُّوكَ شَيْئًا وَإِنْ حَكَمْتَ فَاحْكُم بَيْنَهُمْ بِالْقِسْطِ إِنَّ اللَّهَ يُحِبُّ الْمُقْسِطِينَ﴾.[۶]
براساس روایات، امامان معصوم (ع) جز شأن نبوت و برخی دیگر از اختصاصات پیامبر اکرم (ص)، تمام شئون وی را دارند؛ چنانکه محمد بن مسلم در روایتی معتبر از امام صادق (ع) نقل میکند که فرمود: «امامان به منزله رسول خدا (ص) هستند؛ جز آنکه پیامبر نبوده، آنچه از زنان برای پیامبر حلال بود، برای ایشان حلال نیست. پس غير از آن، آنها در دیگر موارد، به منزله رسول الله (ص) هستند».[۷]
از مقایسه میان آنچه از قرآن کریم نقل شد و نیز روایت یادشده، شأن قضاوت برای امامان (ع) نیز اثبات میشود.
افزون بر آن، در روایاتی بهطور خاص به این مسئله اشاره شده است؛ چنانکه شیخ صدوق به طریق صحیح[۸] از سلیمان بن خالد نقل میکند که امام صادق (ع) فرمود: «از داوری کردن بپرهیزید. پس همانا داوری کردن تنها برای آن پیشوایی است که عالم به قضاوت، و عادل میان مسلمانان است؛ [یعنی] مانند پیامبر یا وصی او».[۹]
همچنین معلی بن خنیس در روایتی صحیح از امام صادق (ع) درباره آيه ﴿إِنَّ اللَّهَ يَأْمُرُكُمْ أَن تُؤَدُّواْ الأَمَانَاتِ إِلَى أَهْلِهَا وَإِذَا حَكَمْتُم بَيْنَ النَّاسِ أَن تَحْكُمُواْ بِالْعَدْلِ﴾[۱۰] پرسید. امام (ع) در پاسخ فرمود: «بر امام است که آنچه در اختیار دارد به امام پس از خود بدهد و به امامان امر شده که به عدالت داوری کنند و به مردم نیز فرمان داده شده که از ایشان پیروی کنند».[۱۱]
در برخی روایات از اینکه شیعیان بخواهند برای رفع خصومت نزد قاضی یا سلطان جائر بروند، نهی شدهاند. این امر بیانگر آن است که تنها قاضی یا سلطان عادل - که امام (ع) مصداق اكمل آن است - شأن قضاوت را دارد. دراینباره عبدالله بن سنان در روایتی صحیح از امام صادق (ع) نقل میکند که فرمود: «هر مؤمنی که در خصومتی به سوی قاضی یا سلطان جائری گام بردارد، پس او به غیر حکم خدا قضاوت کند، آن مؤمن نیز در گناه او شریک است».[۱۲]
در روایت صحیح دیگری نیز رفتن نزد قاضی جور مصداق آیه ﴿أَلَمْ تَرَ إِلَى الَّذِينَ يَزْعُمُونَ أَنَّهُمْ آمَنُواْ بِمَا أُنزِلَ إِلَيْكَ وَمَا أُنزِلَ مِن قَبْلِكَ يُرِيدُونَ أَن يَتَحَاكَمُواْ إِلَى الطَّاغُوتِ وَقَدْ أُمِرُواْ أَن يَكْفُرُواْ بِهِ﴾[۱۳] شمرده شده است.[۱۴]
براساس همین شأن است که امام (ع) با بیان شرایط کلی قاضی، شیعیانی را که چنین شرایطی دارند، به نصب عام، به مقام قضاوت منصوب میکند؛ چنانکه امام صادق (ع) در صحیحه ابی خدیجه فرمود: «مبادا برخی از شما برخی دیگر را نزد اهل جور محاکمه کند. اما به دنبال کسی از خودتان باشید که چیزی از احکام قضاوت ما را بداند؛ پس او را میان خود قاضی قرار دهید و برای داوری نزد او روید».[۱۵].[۱۶]
امام و امر اجرای حدود
از جمله وظایف امام هنگام تصدی مسئولیت رهبری اجتماعی و سیاسی جامعه اسلامی، اجرای حدود است. روایات باب حدود، همگی بیانگر وجود این وظیفه برای امام (به عنوان والی مسلمانان) است. ازاینرو تردیدی وجود ندارد در اینکه چنین امری از وظایف امام است. افزون بر آن، شئونی دیگر نیز دراینباره بیان شده است که به برخی از آنها اشاره میکنیم:
- پیشگامی امام در سنگسار زناکار: ابوبصیر در روایتی صحیح از امام صادق (ع) درباره چگونگی سنگسار زن زناکار چنین نقل میکند که امام نخستین کسی است که به پرتاب سنگ اقدام میکند.[۱۷] نظیر این روایت درباره مرد زناکار نیز وجود دارد؛ با این تفاوت که اگر زانی خودْ به جنایتش اقرار کرده باشد، امام نخستین کسی است که باید به پرتاب سنگ اقدام کند؛ اما اگر جنایت زناکار به وسیله شهادت گواهان اثبات شده باشد، ابتدا گواهان و سپس امام به پرتاب سنگ اقدام میکنند؛[۱۸]
- اختیار در مجازات محارب: قرآن کریم درباره مجازات، بهطور تخییری چهار مجازات را بیان کرده است: یا آنکه کشته شوند، یا به دار آویخته شوند، یا دست و پای آنها بهطور مخالف (دست راست با پای چپ و برعکس) بریده شود و یا از سرزمینی که در آن زندگی میکنند، تبعید شوند.[۱۹] براساس روایات صحیح، امر اختیار یکی از این مجازاتهای چهارگانه با امام است؛ چنانکه امام صادق (ع) خطاب به برید بن معاویه فرمودند: «ذَلِكَ إِلَى الْإِمَامِ يَفْعَلُ بِهِ مَا يَشَاءُ»[۲۰]؛
- اجرای حد پس از محاکمه: براساس روایات معتبر، اگر کسی، دزدی را گرفت، حق دارد او را ببخشاید یا نزد امام بیاورد تا امام او را محاکمه کند. اگر نزد امام آورد، دیگر حق بخشودن ندارد و وظیفه امام است حد را جاری کند[۲۱]؛
- اختیاردار امر مقتول: براساس برخی روایات، اگر مسلمانی از روی عمدی مسلمانی را بکشد و اولیای دم او اهل ذمه باشند، امام (ع) باید اسلام را بر آنها عرضه کند. هر کدام از ایشان که اسلام را پذیرفت، ولیّ دم مقتول خواهد بود و اوست که میتواند قصاص کرده، ببخشد، یا دیه بگیرد. اما اگر هیچیک از ایشان اسلام را قبول نکرد، امام خود اختیار دارد که یا قاتل را بکشد یا از او دیه گرفته، در خزانه بیتالمال مسلمانان قرار دهد[۲۲].[۲۳]
وصف قاضی
هنگامی که امام علی (ع) میخواهد قاضی مورد نظر خود را توصیف کند، از شیوه توجیهی استفاده میکند. برای مثال در نامه ۵۳ خطاب به مالک اشتر میفرماید: برای داوری میان مردم بهترین رعیت را از نظر خود برگزین؛ کسی که کارها بر او تنگ و دشوار نیاید، ستیز ستیزهگران او را به لحاجت درنیندازند، در لغزش نپاید و از بازگشت به حق –هرگاه او را شناخت- در نماند، نفسش به طمع مایل نشود، به اندک فهمی –بیآنکه به حقیقت آن برسد- در نماند، درباره شبههها بیش از همه درنگ کند، دلایل را بیش از همه به کار برد، کمتر از همه از مراجعه دادخواه به ستوه آید، در آشکار کردن امور شکیباترین آنها باشد، به هنگام روشن شدن حکم قاطعترین آنها باشد، ستایش بسیار او را به خودبینی نکشاند و خوشآمدگویی او را برانگیخته نسازد. از روشها و شیوههای دیگر امام (ع) در توصیف، شیوه ارزشی است به این معنا که بیان امتیازات و ارزشهای هر چیز میتواند در معرفی و توصیف آن مؤثر باشد. بدیهی است که استفاده از این روش نیز میتواند برای عموم مخاطبان بیش از توصیفات و تعریفات منطقی مفید باشد، زیرا مردم عموماً با مفاهیم ارزشی آشناتر و مأنوسترند تا مفاهیم صرفاً منطقی و انتزاعی. از نمونههای این نوع توصیف است[۲۴].
قضاوت در فرهنگنامه آخرالزمان
قضاوت در محاکم اسلامی مبتنی بر علم و ادعای مدعی و اقامه گواهانی است که بر صحت ادعای او شهادت بدهند. اما در جامعهای که بعضی افراد با پیروی از شیطان و نفس گاهی بر خلافت حقیقت عمل میکنند، نمیتوان عدالت را صد در صد اجرا کرد، زیرا در بسیاری از موارد به طوری مطلب پوشیده است که نه قاضی و نه دیگران، نمیتوانند حقیقت را از غیر آن تشخیص دهند. در اینجاست که لزوم وجود علم الهی در اجرای عدالت محض مشخص میشود. بنابراین در زمان ظهور حضرت مهدی (ع)، آن جناب با استفاده از علم الهی و اطلاع از حقایق امور قضاوت مینماید، و احتیاجی به اقامه شاهد و گواه نمیباشد، بنابراین دیگر جایی برای فریب، مخفی کاری، و نفاق باقی نمیماند.
امام صادق (ع) فرمود: زمانی که حضرت قائم آل محمد (ع) قیام کند. مانند حضرت داود و حضرت سلیمان قضاوت میکند و برای صدور حکم شاهد نمیطلبد[۲۵].
امام صادق (ع) فرمود: در زمان ظهور حضرت قائم (ع) (حتی اطرافیان حضرت از عدالت وی مستثنی نخواهند بود و کسی نمیتواند از نزدیک بودن به حضرت سوءاستفاده نموده و منافقگونه عمل کند تا جایی که) شخصی در حضور آن جناب مشغول دستور دادن به این و آن است. حضرت دستور میدهد او را پیش آرند و گردنش را بزنند (و به علم خود به خاطر نفاق درونیاش او را مجازات خواهد کرد و تقرب او به حضرت او را از مجازات نجات نخواهد داد). در آن روز هر موجودی در شرق و غرب دنیا از (عدالت) حضرت بیمناک خواهد بود (و سعی میکند خطایی را مرتکب نشود)[۲۶].شخصی از امام حسن عسکری (ع) درباره حضرت قائم (ع) سؤال کرد. حضرت پاسخ داد: زمانی که حضرت مهدی (ع) قیام کند، مانند حضرت داوود (ع) به دانش و علم خود در میان مردم دادرسی میکند، و از کسی بینه و گواه نمیطلبد[۲۷].
کعب روایت میکند زمانی که حضرت مهدی (ع) قیام کند به غار انطاکیه رفته و کتاب تورات و انجیل را از غاری در آن شهر بیرون میآورد و در میان یهودیان و مسیحیان با کتاب خودشان (و احکام آن) قضاوت میکند[۲۸]. در حدیثی امام باقر (ع) به ابوحمزه ثمالی فرمودند: زمانی که حضرت مهدی (ع) قیام کند، امری نو پدیدار میشود و سنت تازه میشود و قضاوتی جدید خواهد کرد و تحمل این کار بر اعراب بسیار دشوار خواهد بود[۲۹]. در روایتی امام باقر (ع) فرمود: زمانی که حضرت قائم (ع) ظهور نماید به انطاکیه رفته و کتابهای آسمانی را از آن غار خارج مینماید و در میان پیروان موسی (ع) با احکام تورات و در بین مسیحیان با دستورات انجیل و بر اهل زبور (که پیروان حضرت داود (ع) هستند) با آیات زبور قضاوت خواهد نمود و بر مسلمانان نیز با قرآن حکم خواهد کرد[۳۰].
امام باقر (ع) فرمود زمانی که حضرت قائم (ع) ظهور مینماید به گونهای قضاوت میکند که حتی برخی از یاران پا در رکابش نیز تحمل آن را ندارند و رویگردان میشود و اعتراض میکنند. زمانی که حضرت به روش حضرت آدم (ع) قضاوت مینماید، برخی منکر میشوند و حضرت آنان را مجازات نموده و میکشد. سپس به روش حضرت داود (ع) قضاوت میکند و باز هم گروهی کافر میشوند و کشته میشوند. حضرت قضاوتی نیز به سیره حضرت ابراهیم (ع) میکند، برخی رویگردان میشوند و کشته میشوند. آنگاه حضرت به روش حضرت محمد (ص) داوری مینماید و دیگر کسی لب به اعتراض نمیگشاید[۳۱].[۳۲]
قضاوت؛ در روایات و گفتار پیامبر اکرم (ص)
پیامبر (ص) عدالت را از اصول قضاوت برشمرده و فرموده است: "هرکس عهدهدار قضاوتی شد، پس باید بین مردم عدالت ورزد"[۳۳]. آن حضرت به قضات چنین هشدار داده است: "زبان قاضی میان دو شعله آتش است؛ تا اینکه قضاوتش او را یا به سوی بهشت هدایت میکند و یا به سوی آتش جهنم میکشاند"[۳۴][۳۵].
همچنین ایشان قضات را از ظلم به شاکیان برحذر داشته، فرموده است: "هر که درباره دو درهم، ظالمانه، حکم و آن را به اجبار اجرا کند، مشمول این آیه خواهد بود که: ﴿مَنْ لَمْ يَحْكُمْ بِمَا أَنْزَلَ اللَّهُ فَأُولَئِكَ هُمُ الْكَافِرُونَ﴾[۳۶]"[۳۷][۳۸].
رسول خدا (ص) قضات را به سه گروه تقسیم کرده و فرموده است: "قاضیان سه دستهاند: دو گروه در آتشاند و یک گروه در بهشت. داوری که حقیقت را میشناسد و به آن حکم میدهد، او در بهشت است؛ آن قاضی که جاهلانه میان مردم قضاوت میکند، او در آتش است و آن قاضی که حق و حقیقت را میشناسد؛ اما حکم ناروا صادر میکند، او نیز در آتش است"[۳۹]. آن حضرت در روایت دیگری فرموده است: "در قیامت قاضی دادگری را میآورند و چنان به سختی از او حساب میکشند که آرزو میکند کاش هرگز حتی درباره یک خرما نیز میان دو نفر داوری نکرده بود"[۴۰][۴۱].[۴۲]
آداب قضاوت در لسان نبوی (ص)
رسول خدا (ص) رهنمودهایی را درباره آداب قضاوت برای قاضیان برشمرده است تا برای اجرای هر چه بهتر عدالت از آنها بهره گیرند. در ادامه به برخی از این رهنمودها میپردازیم:
- پرهیز از قضاوت در شرایط نامناسب: پیامبر اکرم (ص) از پرداختن به قضاوت در حالت گرسنگی، عصبانیت و یا خوابآلودگی نهی فرمود[۴۳]. از امام صادق (ع) نیز روایت شده است که رسول خدا (ص) فرمود: "کسی که عهدهدار قضاوتی شد، در حال خشم قضاوت نکند"[۴۴][۴۵].
- شنیدن سخنان دو طرف: شنیدن کامل سخنان هر یک از طرفهای دعوا از توصیههای مهم رسول خدا (ص) به قضات بود. آن حضرت در سفارشهای خود به امیرالمؤمنین علی (ع) به ایشان فرمود: "هرگاه در مقام قضاوت میان دو نفر قرار گرفتی، با شنیدن سخنان نفر نخست، قضاوت نکن تا سخنان دیگری را نیز بشنوی که اگر چنین کنی، قضاوت برای تو روشن خواهد شد"[۴۶]. در حدیثی دیگر از علی (ع) آمده است: "وقتی پیامبر (ص) مرا به یمن میفرستاد، فرمود: "آنگاه که برای محاکمه به نزد تو آمدند، به سود هیچ یک از دو طرف حکم نکن تا آنکه از دیگری نیز بپرسی"[۴۷][۴۸].
- رعایت عدالت در نگاه کردن و سخن گفتن با دو طرف نزاع: از امسلمه روایت شده است که رسول خدا (ص) میفرمود: "کسی که مسئولیت قضاوت میان مسلمانان را پذیرفت، باید در نگاه و جایگاه نشستن و اشاره میان آنان مساوات را رعایت و نباید صدای خود را بر یک طرف نزاع نسبت به دیگری بلندتر کند"[۴۹]. آن حضرت قضاوت را از نگاههای مستمر به یکی از دو طرف نزاع و جانبداری از او با توجه و نگاه [خاص به او] و از تلقین کردن به گواهان برحذر میداشت[۵۰][۵۱].
- تلاش برای تبرئه متهم در زمان بروز شبهه: رسول خدا (ص) داوران را از اجرای حکم در زمان بروز شبهه برحذر میداشت و میفرمود: "کیفرها را با شبهات دور کنید[۵۲] (با پیش آمدن شبهه و تردید، در لزوم کیفر کسی برای اجرای حد درباره خوداری کنید)". و در حدیثی دیگر فرمود: "میتوانید گریزگاهی بیابید که از جاری ساختن حدود بر بندگان خدا خودداری ورزید"[۵۳][۵۴].
- نهی از مهمان کردن یکی از متهمان: پیامبر اکرم (ص) قضات را از مهمان کردن یکی از طرفهای نزاع بدون حضور و همراهی طرف دیگر دعوا منع کرده است[۵۵][۵۶].
- پرهیز از گرفتن رشوه: از رفتارهای زشتی که یک قاضی ممکن است بدان مبتلا شود، دریافت رشوه از دو طرف دعواست. رسول خدا (ص) کسانی را که مردم به علم و فقاهت آنها احتیاج دارند و در دعاوی احکام قضایی از مردم رشوه میگیرند، لعن کردند[۵۷][۵۸].
- نهی از اهانت به مجرم: رسول خدا (ص) مسلمانان را از اهانت و بیاحترامی به مجرمان، به ویژه آنان که حد شرعی بر آنان جاری شده بود، نهی میفرمود و حتی بیان سخن ناخوشایند را در پشت سر آنان مصداق غیبت میدانست. نقل شده است، روزی ماعز اسلمی یکی از مسلمانان صدر اسلام، گناه کبیره انجام داد؛ اما پشیمان شد و خدمت پیامبر (ص) آمد و از آن حضرت خواست که بر او حد جاری کند تا از آن گناه پاک شود. پیامبر (ص) نیز حکم خدا را بر او جاری کرد. پس از مدتی، رسول خدا (ص) دو نفر از یاران خویش را دید که درباره آن مرد گنهکار صحبت میکنند و یکی از آنها به دیگری میگفت: "این مرد آنچه را که خداوند پوشانده بود، آشکار کرد، در نتیجه، مانند سگ به جزای عملش رسید و سنگسار شد"؛ وقتی پیامبر (ص) سخنان آن دو را شنید، بلافاصله چیزی نفرمود تا اینکه روزی همراه جمعی از اصحاب که آن دو نفر نیز جزء آنان بودند، به سوی جایی رفتند؛ آنها در بین راه و در بیابان، الاغی مرده دیدند که بدنش بو گرفته بود؛ پس رسول خدا (ص) رو به اصحاب کرد و فرمود: "فلانی و فلانی کجایند؟" آن دو گفتند: "ای رسول خدا (ص) ما اینجاییم"؛ پیامبر (ص) به آن دو فرمود: "بیایید و از مردار بدبوی این الاغ بخورید!" آنها گفتند: "ای رسول خدا (ص)! آخر چه کسی این کار را میکند؟" آن حضرت (ص) فرمود: "آنچه شما درباره برادر تان گفتید، از خوردن گوشت این الاغ زشتتر است"[۵۹][۶۰].
در روایت دیگری آمده است: روزی زنی خدمت رسول خدا (ص) رسید که از طریق نامشروع باردار شده بود و به آن حضرت گفت: "ای پیامبر خدا (ص) من سزاوار حد شدهام، آن را بر من جاری کن!" پیامبر (ص) سرپرست آن زن را احضار کرد و فرمود: "با او مدارا کن تا فرزند خود را به دنیا بیاورد؛ آن گاه او را نزد من بیاور!" آن مرد چنین کرد. پس، رسول اکرم (ص) دستور داد جامه آن زن را بر رویش کشیدند و او را پوشاندند، سپس او را سنگسار کردند و آن گاه بر وی نماز خواندند. سپس، عمر گفت: "ای پیامبر خدا (ص)! بر این زن زناکار نماز میخوانی؟" آن حضرت فرمود: "هر آینه او چنان توبهای کرد که اگر توبهاش میان هفتاد نفر از مردم مدینه تقسیم شود، همه را دربر میگیرد؛ آیا توبهای برتر از این دیدهای؟ او خود را برای خداوند متعال فدا کرد"[۶۱][۶۲].[۶۳]
قضاوت در سیره پیامبر (ص)
در برخی منابع روایی و فقهی قضاوتهایی از رسول خدا (ص) نقل شده که از معروفترین آنها قضاوت پیامبر (ص) بین "سمرة بن جندب" و مردی انصاری و دیگری قضاوت بین "زبیر بن عوام" و مرد انصاری درباره آبیاری درختان است. رسول خدا (ص) علاوه بر اینکه خود بر مسند قضا نشسته، به داوری و بسط عدالت میپرداخت، برخی از اصحاب و یاران خود را نیز عهدهدار امر قضاوت بین قبیله و عشیره خود میکرد. نقل شده است، روزی ایشان به یکی از یاران خود به نام معقل بن یسار دستور داد تا در میان قومش به قضاوت بپردازد[۶۴]. همچنین حضرت (ص) یکی از مأموریتهای زمامداران اعزامی خود به مناطق مختلف را قضاوت قرار داد و در زمان فرستادن علی (ع) به یمن به ایشان در این باره توصیههایی بیان فرمود[۶۵][۶۶].[۶۷]
نمونههایی از قضاوتهای پیامبر اکرم (ص)
روایت شده است، فردی به نام سمرة بن جندب در باغ مردی از انصار درخت خرمایی داشت و خانه مرد انصاری نیز بر در باغ بود و سمره بیآنکه از صاحبخانه اجازه بگیرد، به خانه مرد انصاری وارد میشد و به سراغ درخت خرمای خود میرفت. مرد انصاری به او اعتراض کرده، از او خواست که پیش از ورود به خانه، اجازه بگیرد؛ اما هر چه در این باره با سمره سخن گفت، ثمری نبخشید. پس، آن مرد انصاری به خدمت رسول اکرم (ص) آمد و از سمره شکایت کرد. حضرت کسی را نزد سمره فرستاد و شکایت مرد انصاری را به او خبر داد و فرمود: "هرگاه میخواهی به باغ وارد شوی، از او اجازه بگیر"؛ اما سمره، سخن رسول خدا (ص) را نپذیرفت؛ پس حضرت به او فرمود: "آن درخت را به من بفروش!" باز هم سمره نپذیرفت؛ حضرت (ص) قیمتش را زیاد کرد؛ اما باز هم او نپذیرفت تا آنکه پیامبر (ص) قیمت بالایی را پیشنهاد کرد، اما باز هم او نپذیرفت؛ پس از آن، رسول اکرم (ص) فرمود: "آن درخت را به من ببخش تا برای تو در بهشت، درخت خرمایی را ضامن شوم که هر وقت بخواهی میوهاش را به راحتی بچینی"؛ اما باز هم سمره نپذیرفت. پس پیامبر اکرم (ص) در این وقت به آن مرد انصاری فرمود: "برو و درخت او را بکن و نزدش بیفکن که در دین اسلام، ضرر و زیانی نیست"[۶۸][۶۹].
در روایتی دیگر آمده است که روزی مردی از انصار با زبیر بن عوام درباره جوی آب حرّه که نخلها را از آن آب میدادند، اختلاف پیدا کرد. او به زبیر گفت: "جلو آب را رها کن تا برود؛ امّا زبیر امتناع کرد؛ پس برای داوری نزد پیامبر (ص) رفتند و رسول اکرم (ص) به زبیر فرمود: "ای زبیر! نخلهایت را آب بده و آن گاه آب را به طرف زمین همسایهات رها کن!" مرد انصاری عصبانی شد و گفت: "ای پیامبر خدا (ص)! چون پسر عمهات بود این گونه داوری کردی؟!" پس، رنگ رخسار پیامبر (ص) از خشم تغییر کرد، آنگاه فرمود: "ای زبیر! نخلهایت را آب بده و سپس جلو آب را ببند تا به طرف دیوارها برگردد"[۷۰][۷۱].
همچنین ابنسعد با سلسله اسنادش روایت کرده است که "روزی در مصر به سوی مردی راهنمایی شدم که میگفتند از یاران رسول خدا (ص) است. پس نزد او رفتم و گفتم: خدا تو را بیامرزد. تو کیستی؟ گفت: "من سرّقام (به معنی دزد ورزیده)!" من با شگفتی به او گفتم: آیا برای تو که مردی از اصحاب رسول خدایی، شایسته است که چنین نامی داشته باشی؟ گفت: چون رسول خدا (ص) این نام را بر من نهاده است، هرگز آن را رها نمیکنم "؛ گفتم: برای چه آن حضرت این نام را بر تو نهادهاند؟ گفت: "روزی مردی بادیهنشین دو شتر خود را برای فروش به مدینه آورده بود و من آن دو را از او خریدم و به او گفتم: برویم تا بهای آن را بپردازم، پس من به خانه وارد شدم و از دری که پشت خانه بود، بیرون رفتم و آنها را فروختم و با بهای آن دو شتر، قسمتی از نیازهای خود را برطرف ساختم و در خانه خود پنهان شدم و آنقدر بیرون نیامدم که پنداشتم مرد صحرانشین از مدینه بیرون رفته است. اما چون از خانه بیرون آمدم، آن مرد همچنان در مدینه بود، پس مرا گرفت و به حضور پیامبر (ص) برد و موضوع را به ایشان اطلاع داد؛ پیامبر (ص) از من پرسید: "چه چیزی تو را به این کار واداشت؟" گفتم: با بهای آن دو شتر، نیاز خود را برطرف کردم؛ فرمود: هماکنون بهایش را به او بپرداز!"؛ گفتم: چیزی ندارم؛ فرمود: " تو سرق (دزد ورزیده) هستی". سپس به اعرابی گفت: "او را با خود ببر و به بردگی بفروش تا به حق خود برسی!" پس مردم در پی من و اعرابی به راه افتادند و اعرابی به ایشان نگریست و گفت: "چه میخواهید؟" گفتند: "میخواهی چه کنی؟ ما میخواهیم تاوان او را بپردازیم و او را آزاد کنیم"؛ آن اعرابی گفت: "به خدا سوگند! هیچ یک از شما به لطف خداوند از خود من شایستهتر نیستید" و به من رو کرد و گفت: "برو که تو را آزاد کردم"[۷۲][۷۳].
از علی (ع) نیز درباره یکی از قضاوتهای رسول خدا (ص) روایتی به این مضمون نقل شده است: "روزی زنی از مسلمانان، خدمت رسول خدا (ص) آمد و گفت: "ای رسول خدا (ص) فلانی شوهر من است و من خود را نثارش کرده، در امور دنیا و آخرت او یاری کردم و او چیز نا پسندی از من ندید؛ اما من از او به خدا و تو شکایت میبرم"؛ حضرت فرمود: "از چه چیز او شکایت و گله داری؟" آن زن گفت: "او امروز به من گفت که تو مانند مادرم بر من حرام هستی؛ من هم از منزلم خارج شدم. حال، درباره شرایط من نظر دهید"؛ آن حضرت فرمود: "خداوند در این باره چیزی نازل نفرموده است تا با آن بین تو و شوهرت قضاوت کنم و من از اینکه از سختگیران باشم، اکراه دارم". پس، آن زن گریست و دوباره به خدا و رسولش شکوه کرد و برگشت؛ سپس خداوند این آیه را نازل کرد: ﴿قَدْ سَمِعَ اللَّهُ قَوْلَ الَّتِي تُجَادِلُكَ فِي زَوْجِهَا وَتَشْتَكِي إِلَى اللَّهِ وَاللَّهُ يَسْمَعُ تَحَاوُرَكُمَا إِنَّ اللَّهَ سَمِيعٌ بَصِيرٌ﴾[۷۴]. پس، رسول خدا (ص) آن زن را به حضور خواست و به شوهر آن زن فرمود: "آیا تو به همسرت گفتی که پشت تو مانند پشت مادرم بر من حرام است؟" آن مرد گفت: "بله، چنین گفتم"؛ حضرت فرمود: "خداوند درباره تو و همسرت این آیه را نازل کرد. "سپس آن را برای آن دو خواند و فرمود: "این زن، همسرت است و تو حرف ناپسندی را بر زبان راندی. به تحقیق، خداوند تو را بخشید؛ پس ظلم نکن!" سپس آن مرد برگشت، در حالی که از کار خود پشیمان بود"[۷۵][۷۶].[۷۷].
رعایت مساوات هنگام حکم کردن و اجرای احکام الهی
رسول خدا (ص) در اجرای حکم، همگان را یکسان میدید و به مساوات عمل میکرد. امیرالمؤمنین (ع) در توصیف آن حضرت چنین روایت کرده است: "در رعایت حق، همه نزد او مساوی بودند"[۷۸]؛ پیامبر اکرم (ص) در اجرای قانون به هیچ کس اجازه نمیداد خود را فراتر از قانون بداند و قانون زیر پا گذاشته شود. نمونه این قاطعیت پیامبر (ص) در اجرای حکم الهی، ماجرای دزدی زنی از قبیله بنی مخزوم است. روایت کردهاند که پس از فتح مکه، زنی از اشراف قریش چیزی را دزدید و جرمش نیز ثابت شد. پس خاندان او به تکاپو افتادند تا رسول خدا (ص) را از اجرای این حکم منصرف سازند؛ و برای این کار با اسامة بن زید که نزد آن حضرت محبوبیت خاصی داشت، گفتگو کردند تا درباره آن زن شفاعت کند و بخشش او را از پیامبر (ص) بخواهد. اسامه چنین کرد؛ وقتی پیامبر خدا (ص) این حرف را شنید و تلاش خاندان بنیمخزوم را برای متوقف کردن حکم الهی دید، بسیار ناراحت شد و رنگش از خشم برافروخته شد و خطاب به اسامه فرمود: "آیا برای اجرا نشدن حدی از حدود خداوند وساطت میکنی؟"[۷۹]. سپس برای روشن شدن افکار عمومی سخنرانی کرد و پس از حمد و ثنای الهی فرمود: "اما بعد؛ همانا ملتهای پیشین به این دلیل نابود شدند که چون شخص صاحبنسب و با نفوذی از میان آنان جرمی انجام میداد، او را رها کرده، از مجازات معاف میداشتند؛ اما چون شخص ضعیفی، جرمی انجام میداد، بر او حد جاری میساختند؛ به خدا سوگند [در اجرای قانون خدا درباره هیچ کس سستی و کوتاهی نمیکنم و] اگر فاطمه (س) دختر محمد (ص) هم دزدی کرده بود، دست او را میبریدم"[۸۰].[۸۱].
همچنین در روایتی دیگر نقل شده است که روزی مرد شکم گنده بیماری را که با زنی مریض زنا کرده بود، نزد آن حضرت آوردند و آن بزرگوار، با چوب خوشه خرما که صد سرشاخه داشت، برای اجرای حد، یک ضربه به او نواخت؛ زیرا خوش نداشت که حدی از حدود خدا را تعطیل کند[۸۲].[۸۳].
رسول خدا (ص) از کیفر افراد در اموری که برای آنها در شرع، حد معین نشده بود، میگذشت [۸۴] و در قضاوتهای خود بر اساس ادله و ظواهر حکم میفرمود. در این باره روایاتی از منابع اهل سنت و امامیه نقل شده است که آن حضرت در هنگام اقامه دعوا به دو طرف نزاع میفرمود: "من مانند شما بشر هستم و بر اساس گفتههای شما قضاوت خواهم کرد و به هر یک از آن دو توصیه میکرد که حق و حقیقت را در نظر داشته باشد و در صورت ضایع شدن حق برادر دینی اش، خود، عدالت را اجرا کند"[۸۵].[۸۶].[۸۷]
روایت شده است که روزی دو نفر از مسلمانان درباره ارث و مقداری اشیای فرسوده با هم اختلاف پیدا کردند و برای داوری نزد پیامبر (ص) رفتند؛ حضرت به آن دو فرمود: "ممکن است یکی از شما در اقامه حجت و آوردن دلیل، از دیگری زیان آورتر باشد؛ پس هر کس که من به نفع او حکم دهم، در حقیقت، تکهای از آتش را در اختیارش گذاشتهام". در این هنگام، هر کدام گفتند: "ای رسول خدا (ص)! من سهمم را به طرف مقابلم بخشیدم"؛ پیامبر (ص) فرمود: "نه؛ بلکه بروید و منصفانه" اموال را بین خود قسمت کنید و آنگاه قرعه بزنید و سپس یکدیگر را حلال کنید"[۸۸].
جستارهای وابسته
منابع
پانویس
- ↑ محمد حسن النجفی، جواهر الکلام، ج ۴، ص ۸.
- ↑ فاضل هندی، کشف اللثام، ج۲، ص۳۲۰.
- ↑ حسینی ایمنی، سید علی اکبر، فرهنگنامه سیره پیامبر اعظم، ص ۵۵۹.
- ↑ «و این کتاب [قرآن] را بهحق بر تو نازل کردیم؛ در حالی که کتب پیشین را تصدیق میکند و حافظ و نگاهبان آنهاست. پس بر طبق احکامی که خدا نازل کرده، در میان آنها حکم کن» سوره مائده، آیه۴۸.
- ↑ ر.ک: فاریاب، محمد حسین، بررسی انطباق شئون امامت در کلام امامیه بر قرآن و سنت، ص۲۸۰.
- ↑ «آنها بسیار به سخنان تو گوش میدهند تا آن را تکذیب کنند و مال حرام فراوان میخورند. پس اگر نزد تو آمدند، میان آنان داوری کن، یا [اگر صلاح دانستی] آنها را به حال خود واگذار. و اگر از آنان صرفنظر کنی، به تو هیچ زیانی نمیرسانند، و اگر میان آنها داوری کنی، با عدالت داوری کن که خدا عادلان را دوست دارد» (مائده، ۴۲).
- ↑ محمد بن یعقوب کلینی، الکافی، ج۱، ص۲۷۰.
- ↑ محمد بن علی بن بابویه قمی (شیخ صدوق)، من لایحضره الفقیه، ج۴، ص۴۳۹؛ نیز، محمد بن یعقوب کلینی، الکافی، ج۷، ص۴۰۶. البته طریق کلینی به دلیل وجود ابوعبدالله المؤمن واقفی مذهب، ضعیف است.
- ↑ محمد بن علی بن بابویه قمی (شیخ صدوق)، من لايحضره الفقیه، ج۳، ص۵. گفتنی است برخی بزرگان از این روایت، مشروعیت قضاوت فقها را نیز استنباط کردهاند (ر. ک: سید روح الله موسوی خمینی، ولایت فقیه، ص۷۷).
- ↑ نساء (۲)، ۵۸.
- ↑ محمد بن علی بن بابویه قمی (شیخ صدوق)، من لایحضره الفقیه، ج۳، ص۳.
- ↑ محمد بن یعقوب کلینی، الکافی، ج۷، ص۴۱۱؛ محمد بن علی بن بابویه قمی (شیخ صدوق)، من لایحضر الفقیه، ج۳، ص٤.
- ↑ نساء (۴)، ۶۰.
- ↑ محمد بن یعقوب کلینی، الکافی، ج۷، ص۴۱۱.
- ↑ محمد بن یعقوب کلینی، الکافی، ج۷، ص۴۱۲. همچنین، ر. ک: همان، مقبوله عمر بن حنظله
- ↑ ر.ک: فاریاب، محمد حسین، بررسی انطباق شئون امامت در کلام امامیه بر قرآن و سنت، ص۲۸۱ تا ۲۸۲.
- ↑ همان، ص۱۸۴.
- ↑ همان.
- ↑ ﴿إِنَّمَا جَزَاء الَّذِينَ يُحَارِبُونَ اللَّهَ وَرَسُولَهُ وَيَسْعَوْنَ فِي الأَرْضِ فَسَادًا أَن يُقَتَّلُواْ أَوْ يُصَلَّبُواْ أَوْ تُقَطَّعَ أَيْدِيهِمْ وَأَرْجُلُهُم مِّنْ خِلافٍ أَوْ يُنفَوْا مِنَ الأَرْضِ ذَلِكَ لَهُمْ خِزْيٌ فِي الدُّنْيَا وَلَهُمْ فِي الآخِرَةِ عَذَابٌ عَظِيمٌ﴾ (مائده، ۳۳).
- ↑ محمد بن یعقوب کلینی، الکافی، ج۷، ص۲۴۶ و نیز، همان، ص۲۴۷.
- ↑ امام صادق (ع) فرمودند: «فَإِنْ رُفِعَ إِلَى الْإِمَامِ، قَطَعَهُ. فَإِنْ قَالَ الَّذِي سُرِقَ مِنْهُ: أَنَا أَهَبُ لَهُ، لَمْ يَدَعْهُ الْإِمَامُ حَتَّى يَقْطَعَهُ إِذَا رُفِعَ إِلَيْهِ. وَ إِنَّمَا الْهِبَةُ قَبْلَ أَنْ يُرْفَعَ إِلَى الْإِمَامِ؛ وَ ذَلِكَ قَوْلُ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ: وَالْحافِظُونَ لِحُدُودِ اللَّهِ. فَإِذَا انْتَهَى الْحَدُّ إِلَى الْإِمَامِ، فَلَيْسَ لِأَحَدٍ أَنْ يَتْرُكَهُ"» (همان، ص۲۵۱). این مضمون در چند روایت معتبر دیگر نیز نقل شده است (ر.ک: همان، ص۲۵۲). امام علی (ع) نیز نظیر این روایت را فرمودهاند (همان، ص۲۵۴).
- ↑ همان، ص۳۵۹.
- ↑ ر.ک: فاریاب، محمد حسین، بررسی انطباق شئون امامت در کلام امامیه بر قرآن و سنت، ص۲۸۳ تا ۲۸۴.
- ↑ دینپرور، سید حسین، دانشنامه نهج البلاغه، ج۱، ص ۲۲۸-۲۲۹.
- ↑ کافی، ج ۱، ص ۳۹۷ و یأتی، ص ۵۲۶.
- ↑ غیبت نعمانی، ص ۲۴۰ و یأتی، ص ۵۲۷.
- ↑ کافی، ج ۱، ص ۵۰۹.
- ↑ ملاحم، ص ۶۷.
- ↑ یأتی، ص ۵۵۰.
- ↑ غیبت نعمانی، ص ۲۳۷.
- ↑ اثبات الهداة، ج ۳، ص ۵۸۵.
- ↑ حیدرزاده، عباس، فرهنگنامه آخرالزمان. ص ۵۰۱.
- ↑ الدار قطنی، سنن، ج ۴، ص ۱۳۱؛ البیهقی، السنن الکبری، ج ۱۰، ص ۱۳۵؛ الطبرانی، المعجم الکبیر، ج ۲۳، ص ۲۸۵ و جلال الدین سیوطی، الجامع الصغیر، ج ۲، ص ۵۴۹.
- ↑ شیخ طوسی، تهذیب الاحکام، ج ۶، ص ۲۹۲؛ شیخ حر عاملی، وسائل الشیعه، ج ۲۷، ص ۲۱۴؛ الجامع الصغیر، ج ۲، ص ۴۰۳ و المتقی الهندی، کنزالعمال، ج ۶، ص ۹۴.
- ↑ فاضل هندی، کشف اللثام، ج۲، ص۳۲۰.
- ↑ «و آن کسان که بنابر آنچه خداوند فرو فرستاده است داوری نکنند کافرند» سوره مائده، آیه ۴۴.
- ↑ کلینی، الکافی، ج ۷، ص ۴۰۸؛ عیاشی، تفسیر عیاشی، ج ۱، ص ۳۲۳ و وسائل الشیعه، ج ۲۷، ص ۳۲.
- ↑ فاضل هندی، کشف اللثام، ج۲، ص۳۲۰.
- ↑ ابن ابی جمهور، عوالی اللآلی، ج ۲، ص ۳۴۲؛ محمد بن یزید القزوینی، سنن ابنماجه، ج ۲، ص ۷۷۶؛ حاکم نیشابوری، المستدرک، ج ۴، ص ۹۰ و بیهقی، السنن الکبری، ج ۱۰، ص ۱۱۶ – ۱۱۷.
- ↑ احمد بن حنبل، مسند احمد، ج ۶، ص ۷۵؛ الهیثمی، مجمع الزوائد، ج ۴، ص ۱۹۲، الجامع الصغیر، ج ۱، ص ۳۱۹ و کنزالعمال، ج ۶، ص ۹۳.
- ↑ فاضل هندی، کشف اللثام، ج۲، ص۳۲۰.
- ↑ حسینی ایمنی، سید علی اکبر، فرهنگنامه سیره پیامبر اعظم، ص۵۵۹ ـ ۵۶۰.
- ↑ نعمان بن محمد تمیمی مغربی، دعائم الاسلام، ج ۲، ص ۵۳۷ و المستدرک، ج ۱۷، ص ۳۴۹ و با اندکی اختلاف در: ابن ابی الحدید معتزلی، شرح نهج البلاغه، ج ۱۷، ص ۶۱.
- ↑ المعجم الکبیر، ج ۲۳، ص ۲۸۴؛ سنن الدارقطنی، ج ۴، ص ۱۳۱؛ کنزالعمال، ج ۶، ص ۱۰۳ و مسند احمد، ج ۵، ص ۳۷.
- ↑ فاضل هندی، کشف اللثام، ج۲، ص۳۲۰.
- ↑ ابن ابی شیبه کوفی، المصنّف، ج۷، ص۱۳؛ مسند احمد، ج۱، ص۱۴۳؛ شیخ صدوق، من لایحضره الفقیه، ج۳، ص۱۳؛ تهذیب الاحکام، ج۶، ص۲۲۸ و وسائل الشیعه، ج۲۷، ص۲۱۶.
- ↑ بیهقی، السنن الکبری، ج ۱۰، ص ۱۳۵؛ المعجم الکبیر، ج ۲۳، ص ۲۸۵،، سنن الدارقطنی، ج ۴، ص ۱۳۱؛ الجامع الصغیر، ج ۲، ص ۵۴۹؛ وسائل الشیعه، ج ۲۷، ص ۲۱۷؛ محدث نوری، مستدرک الوسائل، ج۱۷، ص۳۵۱ و محمدباقر مجلسی، بحارالانوار، ج ۱۰۱، ص ۲۷۵.
- ↑ فاضل هندی، کشف اللثام، ج۲، ص۳۲۰.
- ↑ اسحاق بن راهویه، مسند ابن راهویه، ج ۴، ص ۸۳؛ ابویعلی الموصلی، مسند، ج ۱۰، ص ۲۶۵ و محمد بن خلف بن حبان، اخبار القضاة، ج۱، ص۳۱.
- ↑ دعائم الاسلام، ج۲، ص۵۳۳ و المستدرک، ج۱۷، ص۳۵۰.
- ↑ فاضل هندی، کشف اللثام، ج۲، ص۳۲۰.
- ↑ ذهبی، سیراعلام النبلاء ج۸، ص۴۰؛ ابنحزم، الاحکام، ج۷، ص۱۰۱۷؛ الغزالی، المستصفی، ص۳۸۲ و کوفی، المصنّف، ج۶، ص۵۱۵.
- ↑ سنن ابن ماجه، ج ۲، ص ۸۵۰؛ المبارکفوزی، تحفة الأحوذی، ج ۴، ص ۵۷۳؛ الجامع الصغیر، ج ۱، ص ۵۲ و کنزالعمال، ج ۵، ص ۳۰۹.
- ↑ فاضل هندی، کشف اللثام، ج۲، ص۳۲۰.
- ↑ وسائل الشیعه، ج ۲۷، ص ۲۱۴ - ۲۱۵؛ الکافی، ج ۷، ص ۴۱۳ و من لا یحضره الفقیه، ج ۳، ص ۱۲ - ۱۳.
- ↑ فاضل هندی، کشف اللثام، ج۲، ص۳۲۰.
- ↑ تهذیب الاحکام، ج ۶، ص ۲۲۴ و وسائل الشیعه، ج ۲۷، ص ۲۲۳.
- ↑ فاضل هندی، کشف اللثام، ج۲، ص۳۲۰.
- ↑ ابناشعث السجستانی، سنن ابیداوود، ج ۲، ص ۳۴۶؛ النسائی، السنن الکبری، ج ۴، ص ۲۷۷ و ابن حبان، صحیح، ج ۱۰، ص ۲۴۵.
- ↑ فاضل هندی، کشف اللثام، ج۲، ص۳۲۰.
- ↑ کوفی، المصنّف، ج ۶، ص ۵۵۸؛ مسند احمد، ج ۴، ص ۴۳۵؛ الدارمی، سنن، ج ۲، ص ۱۸ - ۱۹ و مسلم نیشابوری، صحیح، ج ۵، ص ۱۲۰ - ۱۲۱ و با اختلاف در: عوالی اللآلی، ج ۱، ص ۴۳ و مستدرک الوسائل، ج ۱۸، ص ۷۶.
- ↑ فاضل هندی، کشف اللثام، ج۲، ص۳۲۰.
- ↑ حسینی ایمنی، سید علی اکبر، فرهنگنامه سیره پیامبر اعظم، ص۵۶۰ ـ ۵۶۳.
- ↑ المستدرک، ج ۲، ص ۵۷۸؛ الطبرانی، المعجم الاوسط، ج ۶، ص ۳۱۶ و المعجم الکبیر، ج ۲۰، ص ۲۳۰.
- ↑ کوفی، المصنّف، ج ۷، ص ۱۳؛ مسند احمد، ج ۱، ص ۱۴۳؛ من لا یحضره الفقیه، ج ۳، ص ۱۳؛ تهذیب الاحکام، ج ۶، ص ۲۲۸؛ وسائل الشیعه، ج ۲۷، ص ۲۱۷ - ۲۱۶ و مستدرک الوسائل، ج ۱۷، ص ۳۵۱.
- ↑ فاضل هندی، کشف اللثام، ج۲، ص۳۲۰.
- ↑ حسینی ایمنی، سید علی اکبر، فرهنگنامه سیره پیامبر اعظم، ص ۵۶۴.
- ↑ الکافی، ج۵، ص۲۹۲؛ تهذیب الاحکام، ج۷، ص۱۴۶ و من لایحضره الفقیه، ج۳، ص۱۰۳.
- ↑ فاضل هندی، کشف اللثام، ج۲، ص۳۲۰.
- ↑ محمد بن حسن طوسی، المبسوط، ج۳، ص۲۸۳؛ البخاری، صحیح، ج۳، ص ۷۶؛ صحیح مسلم، ج ۷، ص ۹۱ و صحیح ابن حبان، ج ۱، ص ۲۰۳ - ۲۰۴.
- ↑ فاضل هندی، کشف اللثام، ج۲، ص۳۲۰.
- ↑ ابن سعد، الطبقات الکبری، ج ۷، ص ۳۴۹.
- ↑ فاضل هندی، کشف اللثام، ج۲، ص۳۲۰.
- ↑ «خداوند، سخن زنی را که با تو درباره همسرش چالش داشت و به خداوند شکوه میکرد شنیده است و خداوند گفت و گوی شما را میشنود که خداوند، شنوایی بیناست» سوره مجادله، آیه ۱.
- ↑ علی بن ابراهیم قمی، تفسیر القمی، ج ۲، ص ۳۵۳ - ۳۵۴؛ الکافی، ج ۲، ص ۱۵۲ و وسائل الشیعه، ج ۲۲، ص ۳۰۴ - ۳۰۵.
- ↑ فاضل هندی، کشف اللثام، ج۲، ص۳۲۰.
- ↑ حسینی ایمنی، سید علی اکبر، فرهنگنامه سیره پیامبر اعظم، ص ۵۶۴-۵۶۷.
- ↑ «صَارُوا عِنْدَهُ فِي الْحَقِ سَوَاءً»؛ قاضی عیاض اندلسی، الشفا بتعریف حقوق المصطفی، ج ۱، ص ۲۴۶؛ ابوعیسی ترمذی، الشمائل المحمدیه، ص ۱۹۳ و ابوبکر بیهقی، دلائل النبوه، ج ۱، ص ۲۹۰.
- ↑ صحیح بخاری، ج ۴، ص ۱۵۰ - ۱۵۱؛ الطبقات الکبری، ج ۴، ص ۵۲، صحیح مسلم، ج ۵، ص ۱۱۴ و مسند ابن راهویه، ج۲، ص۲۳۵-۲۳۶.
- ↑ صحیح بخاری، ج۴، ص ۱۵۱؛ دلائل النبوه، ج ۵، ص ۸۸؛ صحیح مسلم، ج ۵، ص ۱۱۴ و مسند ابن راهویه ج ۲، ص ۲۳۶.
- ↑ فاضل هندی، کشف اللثام، ج۲، ص۳۲۰.
- ↑ الکافی، ج ۷، ص ۲۴۳ - ۲۴۴؛ من لایحضره الفقیه، ج ۴، ص ۲۸؛ تهذیب الاحکام، ج ۱۰، ص ۳۲ و ابنشهرآشوب، مناقب آل ابی طالب، ج ۴، ص ۲۶۹.
- ↑ فاضل هندی، کشف اللثام، ج۲، ص۳۲۰.
- ↑ الطبقات الکبری، ج ۱، ص ۲۷۷.
- ↑ الکافی، ج ۷، ص ۴۱۴؛ تهذیب الاحکام، ج ۶، ص ۲۲۹؛ عوالی اللآلی، ج ۱، ص ۲۴۰ - ۲۴۱؛ وسائل الشیعه، ج ۲۷، ص ۲۳۲، مسند احمد، ج ۶، ص ۲۰۳ و الطبرانی، مسند الشامیین، ج ۲، ص ۲۴۳.
- ↑ فاضل هندی، کشف اللثام، ج۲، ص۳۲۰.
- ↑ حسینی ایمنی، سید علی اکبر، فرهنگنامه سیره پیامبر اعظم، ص۵۶۷ ـ ۵۶۸.
- ↑ تاج الدین شعیری، معانی الاخبار، ص ۲۷۹؛ مستدرک الوسائل، ج ۱۷، ص ۳۷۵ و ج ۴، ص ۹۵ و مسند ابییعلی، ج ۱۲، ص ۵۶۸ - ۵۶۹.