نظام سیاسی اسلام در تاریخ اسلامی: تفاوت میان نسخهها
بدون خلاصۀ ویرایش |
|||
(۹ نسخهٔ میانی ویرایش شده توسط ۳ کاربر نشان داده نشد) | |||
خط ۱: | خط ۱: | ||
{{مدخل مرتبط | {{مدخل مرتبط | ||
| موضوع مرتبط = نظام سیاسی اسلام | | موضوع مرتبط = نظام سیاسی اسلام | ||
| عنوان مدخل = | | عنوان مدخل = نظام سیاسی اسلام | ||
| مداخل مرتبط = [[نظام سیاسی اسلام در تاریخ اسلامی]] | | مداخل مرتبط = [[نظام سیاسی اسلام در تاریخ اسلامی]] | ||
| پرسش مرتبط = | | پرسش مرتبط = | ||
}} | }} | ||
بررسی '''[[تاریخ]] تحولات [[نظام سیاسی اسلام]]'''، یعنی [[سیر]] پیدایش، [[رشد]] و تحولات نظام سیاسی اسلام در گذر تاریخ تاکنون پیگیری شود. این بحث را میتوان در سه مقوله اصلی، [[حکومت اسلامی]] [[پیامبر اسلام]] {{صل}}، [[نظام خلافت]] و [[نظام امامت]]، بررسی نمود. | |||
[[هجرت پیامبر اکرم]] {{صل}} به [[مدینه]] فرصت پایهریزی حکومت اسلامی را فراهم نمود. مهمترین اقدامات و مراحلی که منجر به تأسیس، تحکیم و پیریزی شالودههای [[حکومت دینی]] در مدینه گردید عبارت بودند از: جلب [[همراهی]] و [[پذیرش مردم]]؛ برقراری [[وحدت اجتماعی]] در مدینه؛ ساخت [[مسجد]] به عنوان پایگاه اجتماعی [[مسلمانان]]؛ ریشهکنی [[تبعیض]]؛ استقرار [[نظامات]] [[اسلامی]]؛ مراعات امور مربوط به [[حاکم]] [[دینی]]؛ تلاش برای گسترش اسلام؛ [[دعوت]] [[پادشاهان]] و فرمانداران کشورهای دیگر به [[اسلام]]؛ [[جهاد]] و [[تدبیر]] [[جانشینی]]. | |||
== مقدمه == | == مقدمه == | ||
بررسی تاریخ تحولات نظام سیاسی اسلام، به این معناست که [[سیر]] پیدایش، [[رشد]] و تحولات نظام سیاسی اسلام در گذر تاریخ تاکنون پیگیری شود. این بحث را میتوان در سه مقوله اصلی، [[حکومت اسلامی]] [[پیامبر اسلام]]{{صل}}، [[نظام خلافت]] و [[نظام امامت]]، بررسی نمود. | {{اصلی|نظام سیاسی خلافت مسلمین در فقه سیاسی|نظام سیاسی امامت الهی در فقه سیاسی}} | ||
بررسی تاریخ تحولات نظام سیاسی اسلام، به این معناست که [[سیر]] پیدایش، [[رشد]] و تحولات نظام سیاسی اسلام در گذر تاریخ تاکنون پیگیری شود. این بحث را میتوان در سه مقوله اصلی، [[حکومت اسلامی]] [[پیامبر اسلام]] {{صل}}، [[نظام خلافت]] و [[نظام امامت]]، بررسی نمود. | |||
== حکومت اسلامی [[پیامبر اکرم]]{{صل}} == | == حکومت اسلامی [[پیامبر اکرم]] {{صل}} == | ||
پیامبر اسلام، در [[زمان]] و مکانی به [[رسالت]] [[مبعوث]] شدند که از منحطترین دورانهای تاریخ [[بشر]] به حساب میآید. | پیامبر اسلام، در [[زمان]] و مکانی به [[رسالت]] [[مبعوث]] شدند که از منحطترین دورانهای تاریخ [[بشر]] به حساب میآید. | ||
امیرالمؤمنین علی{{ع}} این عصر را چنین توصیف میفرماید: “خداوند [[محمد]]{{صل}} را فرستاد تا جهانیان را از راه و رسمی که در پیش گرفته بودند، [[بیم]] دهد و بر آنچه به او نازل میشد، [[امین]] بود و شما ای گروه [[عرب]] در آن دوران پیرو بدترین [[آیین]] بوده و در بدترین [[سرزمین]] سکونت داشتید. بین سنگهای [[خشن]] و مارهای گزنده استراحت میکردید. از آبهای تیره و لجن نوشیده و غذاهای خشن میخوردید. [[خون]] همدیگر را میریختید و از [[خویشاوندان]] دوری میکردید. بتهایی در میان شما [[علم]] شده بود و به [[گناهان]] تعلق پیدا کرده و بدانها خو گرفته بودید”<ref>فیض الاسلام، نهج البلاغه، خطبه ۲۶.</ref>. | امیرالمؤمنین علی {{ع}} این عصر را چنین توصیف میفرماید: “خداوند [[محمد]] {{صل}} را فرستاد تا جهانیان را از راه و رسمی که در پیش گرفته بودند، [[بیم]] دهد و بر آنچه به او نازل میشد، [[امین]] بود و شما ای گروه [[عرب]] در آن دوران پیرو بدترین [[آیین]] بوده و در بدترین [[سرزمین]] سکونت داشتید. بین سنگهای [[خشن]] و مارهای گزنده استراحت میکردید. از آبهای تیره و لجن نوشیده و غذاهای خشن میخوردید. [[خون]] همدیگر را میریختید و از [[خویشاوندان]] دوری میکردید. بتهایی در میان شما [[علم]] شده بود و به [[گناهان]] تعلق پیدا کرده و بدانها خو گرفته بودید”<ref>فیض الاسلام، نهج البلاغه، خطبه ۲۶.</ref>. | ||
[[رسالت پیامبر]] که با [[دعوت به توحید]] و [[نفی]] [[شرک]] و [[بتپرستی]] آغاز گردید، با [[مقاومت]] قدرتهای [[سیاسی]] و [[اقتصادی]] آن عصر مواجه شد، این کانونهای [[قدرت]] در [[اختیار]] دو جریان نیرومند قرار داشت؛ یکی، رؤسای [[قبایل]] که به طور موروثی [[فرمانروایی]] را برعهده داشتند و دیگری [[ثروتمندان]] که از راه [[تجارت]] و [[رباخواری]] به [[اموال]] فراوانی رسیده بودند. این دو گروه با اینکه از نظر ساختمان [[اجتماعی]] دارای تفاوت بسیار بودند؛ اما از آنجا که [[منافع]] آنها به هم گره خورده بود، با [[پشتیبانی]] هم، [[نظام]] طبقاتی و منحط و ظالمانهای پدید آورده بودند. نظامی آن چنان سخت و [[متعصب]] و پایبند به [[سنتها]] که حتی با [[شناختی]] که از [[صداقت]]، [[امانت]] و [[زندگی پاک]] [[پیامبر]]، داشتند، با گذشت سیزده سال از [[آغاز بعثت]]، تنها جمع اندکی به [[اسلام]] گرویده و حاضر شدند به [[روابط]] [[جاهلی]] و سنتهای قبیلهای گذشته، پشت کنند. [[ایمان]] آورندگان نخستین، کمتر از [[قریش]] و عمدتاً از میان طبقات پایین و از بردگان و [[جوانان]] بودند؛ بنابراین [[خداوند]] نیز از پیامبرش میخواهد که مراقب افراد [[ضعیف]]، که به او ایمان آوردهاند، باشد و خطاب به او میفرماید: “کسانی را که هر [[صبح و شام]] [[پروردگار]] خود را میخوانند و طالب [[خشنودی]] او هستند از خود مران، نه چیزی از حساب آنها بر عهده تو و نه چیزی از حساب تو بر عهده ایشان است. اگر آنها را طرد کنی، در زمره [[ستمکاران]] خواهی بود”<ref>انعام، آیه ۵۲.</ref>. | [[رسالت پیامبر]] که با [[دعوت به توحید]] و [[نفی]] [[شرک]] و [[بتپرستی]] آغاز گردید، با [[مقاومت]] قدرتهای [[سیاسی]] و [[اقتصادی]] آن عصر مواجه شد، این کانونهای [[قدرت]] در [[اختیار]] دو جریان نیرومند قرار داشت؛ یکی، رؤسای [[قبایل]] که به طور موروثی [[فرمانروایی]] را برعهده داشتند و دیگری [[ثروتمندان]] که از راه [[تجارت]] و [[رباخواری]] به [[اموال]] فراوانی رسیده بودند. این دو گروه با اینکه از نظر ساختمان [[اجتماعی]] دارای تفاوت بسیار بودند؛ اما از آنجا که [[منافع]] آنها به هم گره خورده بود، با [[پشتیبانی]] هم، [[نظام]] طبقاتی و منحط و ظالمانهای پدید آورده بودند. نظامی آن چنان سخت و [[متعصب]] و پایبند به [[سنتها]] که حتی با [[شناختی]] که از [[صداقت]]، [[امانت]] و [[زندگی پاک]] [[پیامبر]]، داشتند، با گذشت سیزده سال از [[آغاز بعثت]]، تنها جمع اندکی به [[اسلام]] گرویده و حاضر شدند به [[روابط]] [[جاهلی]] و سنتهای قبیلهای گذشته، پشت کنند. [[ایمان]] آورندگان نخستین، کمتر از [[قریش]] و عمدتاً از میان طبقات پایین و از بردگان و [[جوانان]] بودند؛ بنابراین [[خداوند]] نیز از پیامبرش میخواهد که مراقب افراد [[ضعیف]]، که به او ایمان آوردهاند، باشد و خطاب به او میفرماید: “کسانی را که هر [[صبح و شام]] [[پروردگار]] خود را میخوانند و طالب [[خشنودی]] او هستند از خود مران، نه چیزی از حساب آنها بر عهده تو و نه چیزی از حساب تو بر عهده ایشان است. اگر آنها را طرد کنی، در زمره [[ستمکاران]] خواهی بود”<ref>انعام، آیه ۵۲.</ref>. | ||
خط ۱۷: | خط ۲۲: | ||
در آغاز [[رسالت]]، [[تبلیغ]] و [[دعوت به اسلام]] در [[مکه]] به صورت پنهانی و سرّی انجام میشد<ref>سبحانی، آیتالله جعفر، فروغ ابدیت، ج۱، ص۲۵۳ - ۲۵۴.</ref> تا آنکه با [[نزول]] آیاتی چون: {{متن قرآن|وَأَنْذِرْ عَشِيرَتَكَ الْأَقْرَبِينَ}}<ref>«و نزدیکترین خویشاوندانت را بیم ده!» سوره شعراء، آیه ۲۱۴.</ref> [[دعوت علنی]] آغاز گردید و [[پیامبر گرامی]] تمامی [[همت]] و تلاش خویش را برای [[هدایت]] [[نزدیکان]] و [[خویشاوندان]] به کار بستند<ref>ابناثیر، کامل، ج۱، ص۷۶.</ref>. ولی وابستگیهای قبیلهای و [[منافع]] مادی، باعث شد که بسیاری از فامیلهای نزدیک [[پیامبر]] نیز از پذیرش [[دعوت]] [[امتناع]] کنند<ref>ابناثیر، کامل، ج۱، ص۷۶.</ref>. | در آغاز [[رسالت]]، [[تبلیغ]] و [[دعوت به اسلام]] در [[مکه]] به صورت پنهانی و سرّی انجام میشد<ref>سبحانی، آیتالله جعفر، فروغ ابدیت، ج۱، ص۲۵۳ - ۲۵۴.</ref> تا آنکه با [[نزول]] آیاتی چون: {{متن قرآن|وَأَنْذِرْ عَشِيرَتَكَ الْأَقْرَبِينَ}}<ref>«و نزدیکترین خویشاوندانت را بیم ده!» سوره شعراء، آیه ۲۱۴.</ref> [[دعوت علنی]] آغاز گردید و [[پیامبر گرامی]] تمامی [[همت]] و تلاش خویش را برای [[هدایت]] [[نزدیکان]] و [[خویشاوندان]] به کار بستند<ref>ابناثیر، کامل، ج۱، ص۷۶.</ref>. ولی وابستگیهای قبیلهای و [[منافع]] مادی، باعث شد که بسیاری از فامیلهای نزدیک [[پیامبر]] نیز از پذیرش [[دعوت]] [[امتناع]] کنند<ref>ابناثیر، کامل، ج۱، ص۷۶.</ref>. | ||
علنی شدن دعوت، واکنشهای شدید قریش و فشارهای | علنی شدن دعوت، واکنشهای شدید قریش و فشارهای طاقتفرسایی؛ چون: [[شکنجه]] و [[کشتار]] [[یاران]]، [[اخراج]] از [[شهر]]، [[محاصره اقتصادی]] و [[انزوای سیاسی]] را برای پیامبر و یاران وی به همراه داشت. سختگیریهای قریش نسبت به پیامبر و [[مسلمانان]] باعث شد که [[رسول خدا]] “مهاجرت” از مکه را مطرح نمایند تا [[جان]] و [[ایمان مسلمانان]] از دسترس قریش و [[آزار]] و [[اذیت]] آنان در [[امان]] باشد؛ بنابراین دستهای از مسلمانان در [[سال پنجم بعثت]] و گروه دیگری پس از آن، به [[سرپرستی]] [[جعفر بن ابیطالب]]، رهسپار [[کشور]] [[حبشه]] گردیدند. [[انتخاب]] حبشه، پیشنهاد رسول خدا {{صل}} بود. آن حضرت در وصف [[نجاشی]]، [[پادشاه]] حبشه، فرمود: “در آنجا [[پادشاهی]] است که نزد وی بر کسی [[ستم]] نمیرود و آنجا، [[سرزمین]] [[راستی]] است”<ref>کامل ابن اثیر، ص۸۳؛ آیتی، محمد ابراهیم، تاریخ پیامبر اسلام، ص۱۲۹.</ref>. | ||
در نوبت دوم، [[مهاجرین]] بیش از ۸۲ نفر بودند و تلاش [[نمایندگان]] [[قریش]] نزد [[نجاشی]] برای بازگرداندن آنان نتیجه معکوس داد. [[مسلمانان]] اجازه یافتند در [[سرزمین حبشه]] آزادانه [[زندگی]] کنند و آیینهای مذهبی خود را به جای آورند<ref>کامل ابن اثیر، ص۸۷-۸۹.</ref>. این حادثه، نشان داد که [[رسول خدا]] [[توانایی]] [[خروج]] از بنبست، را داشته و از این طریق توانسته، [[بحران]] اوجگیری فشار و [[شدت عمل]] [[مشرکین]] را به نفع [[مسلمین]] حل نماید. مضافاً بر اینکه درس آموزی بزرگی برای [[تاریخ اسلام]] به شمار میرود که مسلمانان نباید خود را پایبند [[خاک]] و آبی خاص بدانند و اگر محیطی مسلمین را [[تحمل]] نمیکرد و مانع [[پیشرفت]] و [[حیات]] [[اسلامی]] بود، لازم است که آن دیار را ترک گفته، سرزمین مناسب و مساعدی را برای اقامت [[انتخاب]] نمایند. [[هجرت به حبشه]] آزمونی بود که ثمرات [[نیک]] آن، [[تصمیم]] [[هجرت به مدینه]] را آسانتر نمود. | در نوبت دوم، [[مهاجرین]] بیش از ۸۲ نفر بودند و تلاش [[نمایندگان]] [[قریش]] نزد [[نجاشی]] برای بازگرداندن آنان نتیجه معکوس داد. [[مسلمانان]] اجازه یافتند در [[سرزمین حبشه]] آزادانه [[زندگی]] کنند و آیینهای مذهبی خود را به جای آورند<ref>کامل ابن اثیر، ص۸۷-۸۹.</ref>. این حادثه، نشان داد که [[رسول خدا]] [[توانایی]] [[خروج]] از بنبست، را داشته و از این طریق توانسته، [[بحران]] اوجگیری فشار و [[شدت عمل]] [[مشرکین]] را به نفع [[مسلمین]] حل نماید. مضافاً بر اینکه درس آموزی بزرگی برای [[تاریخ اسلام]] به شمار میرود که مسلمانان نباید خود را پایبند [[خاک]] و آبی خاص بدانند و اگر محیطی مسلمین را [[تحمل]] نمیکرد و مانع [[پیشرفت]] و [[حیات]] [[اسلامی]] بود، لازم است که آن دیار را ترک گفته، سرزمین مناسب و مساعدی را برای اقامت [[انتخاب]] نمایند. [[هجرت به حبشه]] آزمونی بود که ثمرات [[نیک]] آن، [[تصمیم]] [[هجرت به مدینه]] را آسانتر نمود. | ||
در یثرب نیز، دو [[قبیله]] [[بتپرست]] به نام “اوس” و "خزرج" از [[عرب]] [[قحطانی]] [[سکونت]] داشتند که جنگهای دائمی و خونینی بین این دو قبیله وجود داشت، آنان دریافتند که در صورت ادامه همین روند، [[یهودیان]] ساکن یثرب؛ چون: “بنینظیر” و “بنیقریظه” جرأت یافته، بر آنان [[غالب]] خواهند شد؛ بنابراین به دنبال هم پیمانانی میگشتند تا اینکه [[خداوند]] ایشان را [[هدایت]] نموده، با رسول خدا و [[آیین]] او آشنا شدند و در سال دوازدهم [[بعثت]]، حدود [[دوازده نفر]] از [[اهل | در یثرب نیز، دو [[قبیله]] [[بتپرست]] به نام “اوس” و "خزرج" از [[عرب]] [[قحطانی]] [[سکونت]] داشتند که جنگهای دائمی و خونینی بین این دو قبیله وجود داشت، آنان دریافتند که در صورت ادامه همین روند، [[یهودیان]] ساکن یثرب؛ چون: “بنینظیر” و “بنیقریظه” جرأت یافته، بر آنان [[غالب]] خواهند شد؛ بنابراین به دنبال هم پیمانانی میگشتند تا اینکه [[خداوند]] ایشان را [[هدایت]] نموده، با رسول خدا و [[آیین]] او آشنا شدند و در سال دوازدهم [[بعثت]]، حدود [[دوازده نفر]] از [[اهل مدینه]] در [[عقبه]] [[منی]] با رسول خدا [[بیعت]] کردند؛ سپس در سال سیزدهم بعثت، جمع بیشتری از اهل یثرب، در موسم [[حج]] به [[مکه]] رفتند و “بیعت دوم عقبه” به وقوع پیوست. | ||
زمانی [[بیعت عقبه دوم]]، واقع شد که [[مردم مدینه]] به [[اسلام]] توجه کرده و به [[پیامبر]] و آیین او [[گرایش]] پیدا نموده و از مبلّغینی؛ چون: [[مصعب بن عمیر]] به خوبی استقبال نمودند؛ بنابراین اگرچه محتوای اولین [[بیعت]]، [[اعتقادی]]، [[اخلاقی]] بود؛ اما بیعت دوم، بر مقولههای [[سیاسی]] [[اجتماعی]] تأکید داشت. چنانچه آنان [[تعهد]] کردند [[پیامبر]] را در مقابل [[دشمنان]] [[یاری]] نموده تا پای [[جان]] از او [[حمایت]] نمایند و از [[اطاعت]] وی [[سرپیچی]] نکنند و [[رسول خدا]] نیز خود را از آنها دانسته، فرمود: “خون من، [[خون]] شما و [[حرمت]] من حرمت شماست، من از شمایم و شما از منید، با هر که با شما بجنگد، میجنگم و با هر که با شما بسازد میسازم”<ref>سیره ابن هشام، ج۱، ص۱۳۱؛ آیتی، تاریخ پیامبر اسلام، ص۱۹۰.</ref>. | زمانی [[بیعت عقبه دوم]]، واقع شد که [[مردم مدینه]] به [[اسلام]] توجه کرده و به [[پیامبر]] و آیین او [[گرایش]] پیدا نموده و از مبلّغینی؛ چون: [[مصعب بن عمیر]] به خوبی استقبال نمودند؛ بنابراین اگرچه محتوای اولین [[بیعت]]، [[اعتقادی]]، [[اخلاقی]] بود؛ اما بیعت دوم، بر مقولههای [[سیاسی]] [[اجتماعی]] تأکید داشت. چنانچه آنان [[تعهد]] کردند [[پیامبر]] را در مقابل [[دشمنان]] [[یاری]] نموده تا پای [[جان]] از او [[حمایت]] نمایند و از [[اطاعت]] وی [[سرپیچی]] نکنند و [[رسول خدا]] نیز خود را از آنها دانسته، فرمود: “خون من، [[خون]] شما و [[حرمت]] من حرمت شماست، من از شمایم و شما از منید، با هر که با شما بجنگد، میجنگم و با هر که با شما بسازد میسازم”<ref>سیره ابن هشام، ج۱، ص۱۳۱؛ آیتی، تاریخ پیامبر اسلام، ص۱۹۰.</ref>. | ||
خط ۲۸: | خط ۳۳: | ||
=== جلب [[همراهی]] و [[پذیرش مردم]] === | === جلب [[همراهی]] و [[پذیرش مردم]] === | ||
وقتی رسول خدا{{صل}} به مدینه [[هجرت]] نمودند، برای ایشان [[اطمینان]] حاصل شد که واقعاً [[یاران]] [[وفادار]] و آماده پیکاری، وی را در مصاف با دشمنانش یاری خواهند رساند. در [[بیعت عقبه دوم]] که جمعی از مردان و [[زنان]] یثرب [[متعهد]] شدند آن حضرت را [[تبعیت]] نموده، با دشمنان وی [[پیکار]] نمایند و تا پای جان از پیامبر [[دفاع]] کنند<ref>سیره ابن هشام، ج۱، ص۱۳۱.</ref>، بخش عمدهای از این زمینه را فراهم نمود<ref>علی اصغر نصرتی|نصرتی، علی اصغر، نظام سیاسی اسلام (کتاب)|نظام سیاسی اسلام، ص ۱۸۲.</ref>. | وقتی رسول خدا {{صل}} به مدینه [[هجرت]] نمودند، برای ایشان [[اطمینان]] حاصل شد که واقعاً [[یاران]] [[وفادار]] و آماده پیکاری، وی را در مصاف با دشمنانش یاری خواهند رساند. در [[بیعت عقبه دوم]] که جمعی از مردان و [[زنان]] یثرب [[متعهد]] شدند آن حضرت را [[تبعیت]] نموده، با دشمنان وی [[پیکار]] نمایند و تا پای جان از پیامبر [[دفاع]] کنند<ref>سیره ابن هشام، ج۱، ص۱۳۱.</ref>، بخش عمدهای از این زمینه را فراهم نمود<ref>علی اصغر نصرتی|نصرتی، علی اصغر، نظام سیاسی اسلام (کتاب)|نظام سیاسی اسلام، ص ۱۸۲.</ref>. | ||
=== برقراری [[وحدت اجتماعی]] در مدینه === | === برقراری [[وحدت اجتماعی]] در مدینه === | ||
[[جامعه]] نوپای مدینه، با وجود [[دشمن]] سرسختی، چون [[قریش]] بیش از هر چیز به [[سازماندهی]] و [[انسجام]]، [[نیازمند]] بود؛ بنابراین “نگاه به درون” و برقراری [[وحدت در جامعه]] مدینه را، میتوان [[خط مشی]] کلی و [[استراتژی]] [[پیامبر اکرم]]{{صل}} در سالهای نخست هجرت دانست. | [[جامعه]] نوپای مدینه، با وجود [[دشمن]] سرسختی، چون [[قریش]] بیش از هر چیز به [[سازماندهی]] و [[انسجام]]، [[نیازمند]] بود؛ بنابراین “نگاه به درون” و برقراری [[وحدت در جامعه]] مدینه را، میتوان [[خط مشی]] کلی و [[استراتژی]] [[پیامبر اکرم]] {{صل}} در سالهای نخست هجرت دانست. | ||
یکی از اقداماتی که در این مسیر صورت گرفت، پیوند “اخوت” بین [[مؤمنین]] [[مهاجر]] و [[انصار]] بود که در راه [[حق]] یکدیگر را [[یاری]] دهند و پس از [[مرگ]] از یکدیگر [[ارث]] ببرند. اینان نود یا صد نفر بودند نیمی از [[مهاجران]] و نیمی از انصار، [[رسول خدا]]{{صل}} به آنان فرمود: {{متن حدیث|تَآخَوْا فِي اللهِ أَخَوَيْنِ أَخَوَيْنِ}}؛ در [[راه خدا]]، دو نفر دو نفر با هم [[برادری]] کنید. سپس، دست [[علی بن ابیطالب]]{{ع}} را گرفت و فرمود: {{متن حدیث|هذا أَخِي}} این [[برادر]] من است<ref>رهنما، زینالعابدین، پیامبر، ص۵۳۵ – ۵۴۰؛ رسول جعفریان، تاریخ سیاسی اسلام، ج۱، ص۳۸۲ -۳۸۷.</ref>. [[حکم]] توارث ناشی از [[عقد اخوت]] با [[نزول آیه]]: {{متن قرآن|وَأُولُو الْأَرْحَامِ بَعْضُهُمْ أَوْلَى بِبَعْضٍ فِي كِتَابِ اللَّهِ}}<ref>«و خویشاوندان نسبت به یکدیگر در کتاب خداوند از مؤمنان و مهاجران (به ارث) سزاوارترند» سوره احزاب، آیه ۶.</ref>، بعد از [[جنگ بدر]] [[منسوخ]] گردید. | یکی از اقداماتی که در این مسیر صورت گرفت، پیوند “اخوت” بین [[مؤمنین]] [[مهاجر]] و [[انصار]] بود که در راه [[حق]] یکدیگر را [[یاری]] دهند و پس از [[مرگ]] از یکدیگر [[ارث]] ببرند. اینان نود یا صد نفر بودند نیمی از [[مهاجران]] و نیمی از انصار، [[رسول خدا]] {{صل}} به آنان فرمود: {{متن حدیث|تَآخَوْا فِي اللهِ أَخَوَيْنِ أَخَوَيْنِ}}؛ در [[راه خدا]]، دو نفر دو نفر با هم [[برادری]] کنید. سپس، دست [[علی بن ابیطالب]] {{ع}} را گرفت و فرمود: {{متن حدیث|هذا أَخِي}} این [[برادر]] من است<ref>رهنما، زینالعابدین، پیامبر، ص۵۳۵ – ۵۴۰؛ رسول جعفریان، تاریخ سیاسی اسلام، ج۱، ص۳۸۲ -۳۸۷.</ref>. [[حکم]] توارث ناشی از [[عقد اخوت]] با [[نزول آیه]]: {{متن قرآن|وَأُولُو الْأَرْحَامِ بَعْضُهُمْ أَوْلَى بِبَعْضٍ فِي كِتَابِ اللَّهِ}}<ref>«و خویشاوندان نسبت به یکدیگر در کتاب خداوند از مؤمنان و مهاجران (به ارث) سزاوارترند» سوره احزاب، آیه ۶.</ref>، بعد از [[جنگ بدر]] [[منسوخ]] گردید. | ||
[[اقدام]] بعدی، [[تغییر]] ساختار قبیلگی بود؛ البته هر چند تعرض آشکار و مستقیم به ساخت [[قبیله]] صورت نگرفت؛ اما [[پیمان]] عمومی [[مدینه]] که در آن مرزهای [[اعتقادی]] وسیعتری فراروی [[قبایل]] قرار گرفت و [[حقوق اجتماعی]] تعریف شده در آن، به طور کلی [[مخالف]] با [[حقوق]] پذیرفته شده میان قبایل بود، [[زمینهساز]] [[تحول]] اساسی در بافت [[زندگی]] قبیلگی گردید؛ همچنین مکانیزم [[حل اختلافات]]، متفاوت و [[متعارض]] با [[نظام]] قبیلهای، به [[خدا]] و [[رسول]] او سپرده شد. | [[اقدام]] بعدی، [[تغییر]] ساختار قبیلگی بود؛ البته هر چند تعرض آشکار و مستقیم به ساخت [[قبیله]] صورت نگرفت؛ اما [[پیمان]] عمومی [[مدینه]] که در آن مرزهای [[اعتقادی]] وسیعتری فراروی [[قبایل]] قرار گرفت و [[حقوق اجتماعی]] تعریف شده در آن، به طور کلی [[مخالف]] با [[حقوق]] پذیرفته شده میان قبایل بود، [[زمینهساز]] [[تحول]] اساسی در بافت [[زندگی]] قبیلگی گردید؛ همچنین مکانیزم [[حل اختلافات]]، متفاوت و [[متعارض]] با [[نظام]] قبیلهای، به [[خدا]] و [[رسول]] او سپرده شد. | ||
خط ۴۱: | خط ۴۶: | ||
# [[مسلمانان]] و یهودیان، مانند یک [[ملت]] در مدینه زندگی میکنند. | # [[مسلمانان]] و یهودیان، مانند یک [[ملت]] در مدینه زندگی میکنند. | ||
# مسلمانان و یهودیان در انجام [[مراسم دینی]] خود [[آزاد]] خواهند بود. | # مسلمانان و یهودیان در انجام [[مراسم دینی]] خود [[آزاد]] خواهند بود. | ||
#در موقع پیشامد [[جنگ]]، هر کدام از این دو، دیگری را در صورتی که [[متجاوز]] نباشد، علیه [[دشمن]] کمک خواهد کرد. | # در موقع پیشامد [[جنگ]]، هر کدام از این دو، دیگری را در صورتی که [[متجاوز]] نباشد، علیه [[دشمن]] کمک خواهد کرد. | ||
#هرگاه [[مدینه]] مورد [[حمله]] و تاخت و تاز دشمن قرار گیرد، هر دو با هم در [[دفاع]] از آن تشریک مساعی خواهند کرد. | # هرگاه [[مدینه]] مورد [[حمله]] و تاخت و تاز دشمن قرار گیرد، هر دو با هم در [[دفاع]] از آن تشریک مساعی خواهند کرد. | ||
# [[قرارداد صلح]] با دشمن، با [[مشورت]] هر دو به انجام خواهد رسید. | # [[قرارداد صلح]] با دشمن، با [[مشورت]] هر دو به انجام خواهد رسید. | ||
#چون مدینه [[شهر]] مقدسی؛ است از هر دو [[ناحیه]] مورد [[احترام]] و هر نوع [[خونریزی]] در آن [[حرام]] خواهد بود. | # چون مدینه [[شهر]] مقدسی؛ است از هر دو [[ناحیه]] مورد [[احترام]] و هر نوع [[خونریزی]] در آن [[حرام]] خواهد بود. | ||
#در موقع بروز [[اختلاف]] و [[نزاع]]، آخرین داور برای [[رفع اختلاف]] [[رسول خدا]] خواهد بود. | # در موقع بروز [[اختلاف]] و [[نزاع]]، آخرین داور برای [[رفع اختلاف]] [[رسول خدا]] خواهد بود. | ||
#امضاکنندگان این [[پیمان]] با همدیگر به [[خیرخواهی]] و [[نیکوکاری]] [[رفتار]] خواهند کرد<ref>آیتی، تاریخ پیامبر اسلام، ص۲۳۴.</ref>. | # امضاکنندگان این [[پیمان]] با همدیگر به [[خیرخواهی]] و [[نیکوکاری]] [[رفتار]] خواهند کرد<ref>آیتی، تاریخ پیامبر اسلام، ص۲۳۴.</ref>. | ||
بنابراین، با تدبیر رسول خدا {{صل}} زمینههای اختلاف و نزاع از [[جامعه]] نوبنیاد مدینه برچیده شد و پایههای [[دولت اسلامی]] به [[رهبری]] رسول خدا{{صل}} [[استوار]] گردید<ref>[[علی اصغر نصرتی|نصرتی، علی اصغر]]، [[نظام سیاسی اسلام (کتاب)|نظام سیاسی اسلام]]، ص ۱۸۲.</ref>. | بنابراین، با تدبیر رسول خدا {{صل}} زمینههای اختلاف و نزاع از [[جامعه]] نوبنیاد مدینه برچیده شد و پایههای [[دولت اسلامی]] به [[رهبری]] رسول خدا {{صل}} [[استوار]] گردید<ref>[[علی اصغر نصرتی|نصرتی، علی اصغر]]، [[نظام سیاسی اسلام (کتاب)|نظام سیاسی اسلام]]، ص ۱۸۲.</ref>. | ||
=== [[مسجد]]، پایگاه اجتماعی [[مسلمانان]] === | === [[مسجد]]، پایگاه اجتماعی [[مسلمانان]] === | ||
[[پیامبر خدا]]{{صل}} در ابتدای ورود به مدینه، زمینی را در مقابل [[خانه]] [[ابوایوب انصاری]] خریداری نموده و در آن مسجدی بنا نمودند<ref>کامل، ابن اثیر، ج۱، ص۱۲۳.</ref>. مسجد علاوه بر مکانی برای [[عبادت]] و [[پیوند با خدا]] و برقراری [[نمازهای جمعه]] و جماعات به مثابه پایگاه [[حکومتی]] نیز به شمار میرفت؛ چنانچه مسجد در آغاز، “دارالحکومه”، “مدرسه” و حتی [[محل]] [[غنایم]] و مالیاتی بود که جمع شده و در آنجا نگهداری میشد و نخستین [[زندان]] [[دولت]] جدید نیز، در گوشهای از مسجد بود<ref>جعفریان، رسول، سیره رسول خدا{{صل}}، ص۴۴.</ref>.<ref>علی اصغر نصرتی|نصرتی، علی اصغر، نظام سیاسی اسلام (کتاب)|نظام سیاسی اسلام، ص ۱۸۴.</ref> | [[پیامبر خدا]] {{صل}} در ابتدای ورود به مدینه، زمینی را در مقابل [[خانه]] [[ابوایوب انصاری]] خریداری نموده و در آن مسجدی بنا نمودند<ref>کامل، ابن اثیر، ج۱، ص۱۲۳.</ref>. مسجد علاوه بر مکانی برای [[عبادت]] و [[پیوند با خدا]] و برقراری [[نمازهای جمعه]] و جماعات به مثابه پایگاه [[حکومتی]] نیز به شمار میرفت؛ چنانچه مسجد در آغاز، “دارالحکومه”، “مدرسه” و حتی [[محل]] [[غنایم]] و مالیاتی بود که جمع شده و در آنجا نگهداری میشد و نخستین [[زندان]] [[دولت]] جدید نیز، در گوشهای از مسجد بود<ref>جعفریان، رسول، سیره رسول خدا {{صل}}، ص۴۴.</ref>.<ref>علی اصغر نصرتی|نصرتی، علی اصغر، نظام سیاسی اسلام (کتاب)|نظام سیاسی اسلام، ص ۱۸۴.</ref> | ||
=== ریشهکنی [[تبعیض]] === | === ریشهکنی [[تبعیض]] === | ||
خط ۵۹: | خط ۶۴: | ||
=== استقرار [[نظامات]] [[اسلامی]] === | === استقرار [[نظامات]] [[اسلامی]] === | ||
با تثبیت حکومت، رسول خدا{{صل}} به تدریج، برقراری ساز و کارهای متناسب با [[جامعه اسلامی]] و [[نظامهای سیاسی]] ـ اجتماعی لازم را در [[دستور]] کار خود قرار داد که از آن میان، میتوان به جمعآوری و صرف زکوه، [[قضاوت]] در حل مناقشات بین [[مردم]]، اعزام و [[نصب]] [[والی]] به مناطق و بلاد تابعه حکومت [[مدینه]]، سازماندهی [[نیروی نظامی]] و [[فرماندهی]] [[جنگها]] و سریّهها اشاره نمود. | با تثبیت حکومت، رسول خدا {{صل}} به تدریج، برقراری ساز و کارهای متناسب با [[جامعه اسلامی]] و [[نظامهای سیاسی]] ـ اجتماعی لازم را در [[دستور]] کار خود قرار داد که از آن میان، میتوان به جمعآوری و صرف زکوه، [[قضاوت]] در حل مناقشات بین [[مردم]]، اعزام و [[نصب]] [[والی]] به مناطق و بلاد تابعه حکومت [[مدینه]]، سازماندهی [[نیروی نظامی]] و [[فرماندهی]] [[جنگها]] و سریّهها اشاره نمود. | ||
[[سیستم]] [[حکومتی]] جدید، توجه خاصی به [[قدرت]] عالی مرکزی داشت و [[حاکمیت]] بر جامعه اسلامی را از آن [[خدا]] میدانست و [[پیامبر]] به عنوان فرستاده و [[حامل وحی]] و اجراکننده [[فرمان الهی]]، [[ولایت]] [[عینی]] جامعه را از طرف [[خداوند]] بر عهده داشت. | [[سیستم]] [[حکومتی]] جدید، توجه خاصی به [[قدرت]] عالی مرکزی داشت و [[حاکمیت]] بر جامعه اسلامی را از آن [[خدا]] میدانست و [[پیامبر]] به عنوان فرستاده و [[حامل وحی]] و اجراکننده [[فرمان الهی]]، [[ولایت]] [[عینی]] جامعه را از طرف [[خداوند]] بر عهده داشت. | ||
قضاوت در [[اختیار]] رسول خدا{{صل}} بود و ایشان، [[نزاع]] و نابهسامانیهایی را که [[امنیت جامعه]] را [[تهدید]] میکرد، برطرف مینمود. [[داوری]] رسول خدا، تنها شامل [[مسلمانان]]<ref>رجوع کنید به: تفسیر منهج الصادقین، ج۳، ص۶۲ - ۶۳.</ref> نبود؛ بلکه [[یهودیان]] [[مدینه]]، [[مشرکان قریش]] و [[مردم]] یثرب را که از ایشان [[تبعیت]] کردهاند، نیز شامل میشد<ref>تفسیر منهج الصادقین، ج۳، ص۲۳۲؛ غراوی، محمد، سازمان حکومتی در صدر اسلام، با ترجمه سید حسین اسلامی، فصلنامه حکومت اسلامی، ش۴، ص۱۲۶.</ref>. | قضاوت در [[اختیار]] رسول خدا {{صل}} بود و ایشان، [[نزاع]] و نابهسامانیهایی را که [[امنیت جامعه]] را [[تهدید]] میکرد، برطرف مینمود. [[داوری]] رسول خدا، تنها شامل [[مسلمانان]]<ref>رجوع کنید به: تفسیر منهج الصادقین، ج۳، ص۶۲ - ۶۳.</ref> نبود؛ بلکه [[یهودیان]] [[مدینه]]، [[مشرکان قریش]] و [[مردم]] یثرب را که از ایشان [[تبعیت]] کردهاند، نیز شامل میشد<ref>تفسیر منهج الصادقین، ج۳، ص۲۳۲؛ غراوی، محمد، سازمان حکومتی در صدر اسلام، با ترجمه سید حسین اسلامی، فصلنامه حکومت اسلامی، ش۴، ص۱۲۶.</ref>. | ||
مهمتر از همه، شکلگیری [[دولت]] با عناصر اصلی آن، یعنی [[رهبری]]، [[امت]] و [[سرزمین]] است، در این دولت، رهبری با [[رسول خدا]]ست که مورد پذیرش همه گروهها و [[قبایل مدینه]] است؛ سرزمین این دولت در ابتدای کار، [[شهر]] یثرب یا مدینةالنبی و اطراف آن است و امت تنها اختصاص به [[مسلمانان]] مدینه ندارد؛ بلکه [[مهاجرین]]، [[انصار]] ([[اوس و خزرج]])، [[یهود]] هم [[پیمان]] اوس و خزرج ([[بنیالنجار]]، [[بنیالحارث]]، [[بنیساعده]]، [[بنیجشم]]، بنیالاوس و [[بنیثعلبه]]) یهود خارج مدینه و [[مشرکین]] داخل و خارج مدینه را نیز شامل میشود. چنانچه اهالی مدینه همه تحت عنوان [[امت واحده]] قرار میگیرند<ref>رجوع کنید به: المحامی احمد حسین یعقوب، النظام السیاسی فی الاسلام، ص۲۲۸.</ref>.<ref>[[علی اصغر نصرتی|نصرتی، علی اصغر]]، [[نظام سیاسی اسلام (کتاب)|نظام سیاسی اسلام]]، ص ۱۸۵.</ref> | مهمتر از همه، شکلگیری [[دولت]] با عناصر اصلی آن، یعنی [[رهبری]]، [[امت]] و [[سرزمین]] است، در این دولت، رهبری با [[رسول خدا]]ست که مورد پذیرش همه گروهها و [[قبایل مدینه]] است؛ سرزمین این دولت در ابتدای کار، [[شهر]] یثرب یا مدینةالنبی و اطراف آن است و امت تنها اختصاص به [[مسلمانان]] مدینه ندارد؛ بلکه [[مهاجرین]]، [[انصار]] ([[اوس و خزرج]])، [[یهود]] هم [[پیمان]] اوس و خزرج ([[بنیالنجار]]، [[بنیالحارث]]، [[بنیساعده]]، [[بنیجشم]]، بنیالاوس و [[بنیثعلبه]]) یهود خارج مدینه و [[مشرکین]] داخل و خارج مدینه را نیز شامل میشود. چنانچه اهالی مدینه همه تحت عنوان [[امت واحده]] قرار میگیرند<ref>رجوع کنید به: المحامی احمد حسین یعقوب، النظام السیاسی فی الاسلام، ص۲۲۸.</ref>.<ref>[[علی اصغر نصرتی|نصرتی، علی اصغر]]، [[نظام سیاسی اسلام (کتاب)|نظام سیاسی اسلام]]، ص ۱۸۵.</ref> | ||
خط ۷۱: | خط ۷۶: | ||
از جمله اموری که آن حضرت با رعایت آنها معیارهای مطلوب [[رهبری اسلامی]] را ارائه نمودهاند؛ عبارتاند از: | از جمله اموری که آن حضرت با رعایت آنها معیارهای مطلوب [[رهبری اسلامی]] را ارائه نمودهاند؛ عبارتاند از: | ||
#[[عدالت]]: عدالت، [[ملکه نفسانی]] است که در پرتو آن، [[انسان]] از مسیر [[طاعت]] [[خداوند]] گامی پس و پیش نمیگذارد. در مفهوم [[اجتماعی]]، رعایت جایگاه [[واقعی]] امور و مناسبات اجتماعی و انطباق با [[اراده حق تعالی]] و [[قوانین]] منتسب به او، از ملاکهای [[برقراری عدالت]] هستند. رسول خدا{{صل}} در رأس [[حکومت اسلامی]]، عالیترین مراتب عدالت را در حوزه اجتماعی به [[اجرا]] درآوردند. نمونههایی از عدالت و [[عدالتخواهی]] [[پیامبر]] عظیمالشأن؛ عبارتاند از: [[اجرای حد]] [[شرعی]] بر [[زن]] مخزومیه با اینکه از [[قبیله]] پرنفوذی بود. همچنین [[آمادگی]] آن حضرت برای [[قصاص]] در روزهای پایانی [[عمر]]<ref>جعفر سبحانی، فروغ ابدیت، ج۲، ص۵۱ - ۵۲.</ref> و رعایت [[عدالت]] در تقسیم [[غنایم]] از نمونههای روشن آن است. | # [[عدالت]]: عدالت، [[ملکه نفسانی]] است که در پرتو آن، [[انسان]] از مسیر [[طاعت]] [[خداوند]] گامی پس و پیش نمیگذارد. در مفهوم [[اجتماعی]]، رعایت جایگاه [[واقعی]] امور و مناسبات اجتماعی و انطباق با [[اراده حق تعالی]] و [[قوانین]] منتسب به او، از ملاکهای [[برقراری عدالت]] هستند. رسول خدا {{صل}} در رأس [[حکومت اسلامی]]، عالیترین مراتب عدالت را در حوزه اجتماعی به [[اجرا]] درآوردند. نمونههایی از عدالت و [[عدالتخواهی]] [[پیامبر]] عظیمالشأن؛ عبارتاند از: [[اجرای حد]] [[شرعی]] بر [[زن]] مخزومیه با اینکه از [[قبیله]] پرنفوذی بود. همچنین [[آمادگی]] آن حضرت برای [[قصاص]] در روزهای پایانی [[عمر]]<ref>جعفر سبحانی، فروغ ابدیت، ج۲، ص۵۱ - ۵۲.</ref> و رعایت [[عدالت]] در تقسیم [[غنایم]] از نمونههای روشن آن است. | ||
#مردمی بودن: بررسی [[تاریخ]] [[حیات]] [[پیامبر اسلام]] نشان میدهد که وی بیش از هر کس با خصوصیات [[روحی]]، [[اخلاقی]]، [[فرهنگی]]، [[سیاسی]] و [[اجتماعی]] [[مردم]] آشنا بوده است و به همین علت آن حضرت، میتوانست با هر کس به اندازه ظرفیت [[فکری]] و روحی او سخن گفته و با او برخورد نماید. مضافاً بر اینکه [[اسلام]] [[دینی]] است برای همه مردم و [[رهبر]] آن نمیتواند جدای از مردم و [[بیگانه]] از مسایل و [[مشکلات]] آنها [[زندگی]] کند؛ از همینرو [[رسول گرامی اسلام]] با مردم زندگی میکرد و از نظر معیشتی در حد ضعیفترین و فقیرترین آنها از [[مواهب مادی]] بهرهمند بود<ref>تفسیر منهج الصادقین، ج۹، ص۳۶۹-۳۷۱؛ حاج شیخ عباس قمی، منتهی الامال، ص۲۴.</ref>. | # مردمی بودن: بررسی [[تاریخ]] [[حیات]] [[پیامبر اسلام]] نشان میدهد که وی بیش از هر کس با خصوصیات [[روحی]]، [[اخلاقی]]، [[فرهنگی]]، [[سیاسی]] و [[اجتماعی]] [[مردم]] آشنا بوده است و به همین علت آن حضرت، میتوانست با هر کس به اندازه ظرفیت [[فکری]] و روحی او سخن گفته و با او برخورد نماید. مضافاً بر اینکه [[اسلام]] [[دینی]] است برای همه مردم و [[رهبر]] آن نمیتواند جدای از مردم و [[بیگانه]] از مسایل و [[مشکلات]] آنها [[زندگی]] کند؛ از همینرو [[رسول گرامی اسلام]] با مردم زندگی میکرد و از نظر معیشتی در حد ضعیفترین و فقیرترین آنها از [[مواهب مادی]] بهرهمند بود<ref>تفسیر منهج الصادقین، ج۹، ص۳۶۹-۳۷۱؛ حاج شیخ عباس قمی، منتهی الامال، ص۲۴.</ref>. | ||
#جاذبههای اخلاقی: یکی از رموز [[موفقیت]] پیامبر اسلام، [[خلق و خوی]] کریمانه آن حضرت، به ویژه [[حلم]] و [[بردباری]] و [[نرمش]] آن بزرگوار در برخورد با [[اعراب]] تندخوی [[عصر جاهلیت]] بود<ref>تفسیر منهج الصادقین، ج۹، ص۳۶۹.</ref> که نقش مهمی در جذب و [[سازماندهی]] آنان برای تشکیل نخستین هسته [[حکومت اسلامی]] داشت. بیشک اگر این [[جاذبه]] در [[پیامبر]] نبود، مردم وی را تنها میگذاشتند. [[خداوند متعال]] برای تقویت هرچه بیشتر این جاذبه، به پیامبرش توصیه میکند که خطاهای [[امت]] را با دیده [[عفو]] و اغماض بنگرد و در [[کارها]] با آنان [[مشورت]] نماید؛ چناچه در [[قرآن]] میخوانیم: {{متن قرآن|فَبِمَا رَحْمَةٍ مِنَ اللَّهِ لِنْتَ لَهُمْ وَلَوْ كُنْتَ فَظًّا غَلِيظَ الْقَلْبِ لَانْفَضُّوا مِنْ حَوْلِكَ فَاعْفُ عَنْهُمْ وَاسْتَغْفِرْ لَهُمْ وَشَاوِرْهُمْ فِي الْأَمْرِ}}<ref>«پس با بخشایشی از (سوی) خداوند با آنان نرمخویی ورزیدی و اگر درشتخویی سنگدل میبودی از دورت میپراکندند؛ پس آنان را ببخشای و برای ایشان آمرزش بخواه و با آنها در کار، رایزنی کن» سوره آل عمران، آیه ۱۵۹.</ref>. پیامبر اسلام در این زمینه چنان به کمال رسید که [[خدای متعال]] او را مورد [[ستایش]] قرار داد و فرمود: {{متن قرآن|وَإِنَّكَ لَعَلَى خُلُقٍ عَظِيمٍ}}<ref>«و به راستی تو را خویی است سترگ» سوره قلم، آیه ۴.</ref>. [[اخلاق]] نیکوی [[رسول خدا]]{{صل}} سبب شده بود که آن حضرت به شدت مورد علاقه [[مردم]] قرار گرفته و [[محبت]] و [[عشق]] او در عمق [[جان]] و [[وجدان]] مردم [[نفوذ]] کند؛ از همین رو [[دشمنان]]، او را متهم به [[جادوگری]] میکردند<ref>محمدی ری شهری، محمد، رهبری در اسلام، ص۲۶۸.</ref>. | # جاذبههای اخلاقی: یکی از رموز [[موفقیت]] پیامبر اسلام، [[خلق و خوی]] کریمانه آن حضرت، به ویژه [[حلم]] و [[بردباری]] و [[نرمش]] آن بزرگوار در برخورد با [[اعراب]] تندخوی [[عصر جاهلیت]] بود<ref>تفسیر منهج الصادقین، ج۹، ص۳۶۹.</ref> که نقش مهمی در جذب و [[سازماندهی]] آنان برای تشکیل نخستین هسته [[حکومت اسلامی]] داشت. بیشک اگر این [[جاذبه]] در [[پیامبر]] نبود، مردم وی را تنها میگذاشتند. [[خداوند متعال]] برای تقویت هرچه بیشتر این جاذبه، به پیامبرش توصیه میکند که خطاهای [[امت]] را با دیده [[عفو]] و اغماض بنگرد و در [[کارها]] با آنان [[مشورت]] نماید؛ چناچه در [[قرآن]] میخوانیم: {{متن قرآن|فَبِمَا رَحْمَةٍ مِنَ اللَّهِ لِنْتَ لَهُمْ وَلَوْ كُنْتَ فَظًّا غَلِيظَ الْقَلْبِ لَانْفَضُّوا مِنْ حَوْلِكَ فَاعْفُ عَنْهُمْ وَاسْتَغْفِرْ لَهُمْ وَشَاوِرْهُمْ فِي الْأَمْرِ}}<ref>«پس با بخشایشی از (سوی) خداوند با آنان نرمخویی ورزیدی و اگر درشتخویی سنگدل میبودی از دورت میپراکندند؛ پس آنان را ببخشای و برای ایشان آمرزش بخواه و با آنها در کار، رایزنی کن» سوره آل عمران، آیه ۱۵۹.</ref>. پیامبر اسلام در این زمینه چنان به کمال رسید که [[خدای متعال]] او را مورد [[ستایش]] قرار داد و فرمود: {{متن قرآن|وَإِنَّكَ لَعَلَى خُلُقٍ عَظِيمٍ}}<ref>«و به راستی تو را خویی است سترگ» سوره قلم، آیه ۴.</ref>. [[اخلاق]] نیکوی [[رسول خدا]] {{صل}} سبب شده بود که آن حضرت به شدت مورد علاقه [[مردم]] قرار گرفته و [[محبت]] و [[عشق]] او در عمق [[جان]] و [[وجدان]] مردم [[نفوذ]] کند؛ از همین رو [[دشمنان]]، او را متهم به [[جادوگری]] میکردند<ref>محمدی ری شهری، محمد، رهبری در اسلام، ص۲۶۸.</ref>. | ||
#پیشگامی در عمل: در الگوی [[رهبری اسلامی]]، [[شایستهترین]] فرد برای [[رهبری سیاسی]] [[جامعه]]، کسی است که در انجام [[خوبیها]] و عمل به [[ارزشها]] و اموری که همگان را بدان توصیه میکند، خود پیش قدم باشد، رسول خدا{{صل}} همانطور که در اخلاق سرآمد [[بشریت]] بود، در عمل به [[شعارها]] و توصیهها نیز از دیگران گوی [[سبقت]] را میربود؛ چنانچه اگر [[شعار]] [[توحید]] میداد، خود نخستین [[موحد]] بود و در [[زندگی فردی]] و [[اجتماعی]]، جز [[خدا]] تکیهگاهی نمیشناخت و اگر مردم را به [[عبادت]] و [[شب زندهداری]] [[دعوت]] مینمود، خود بیش از همه به عبادت میپرداخت و همین طور اگر به [[عدالت]] توصیه میفرمود، بیش و پیش از دیگران عدالت را درباره خود و [[نزدیکان]] خویش [[اجرا]] میکرد و آنگاه که شعار [[حمایت از مستضعفان]] میداد، خود همانند یک [[مستضعف]] [[زندگی]] میکرد<ref>محمدی ری شهری، محمد، رهبری در اسلام، ص۲۷۴.</ref>. تا آنجا که [[امام باقر]]{{ع}} [[سوگند]] یاد میکند که [[پیامبر اسلام]]{{صل}} از [[زمان]] [[بعثت]] تا پایان زندگی، سه [[روز]] متوالی از نان گندم [[سیر]] نشد<ref>کافی، ج۸، ص۱۰۰.</ref>. | # پیشگامی در عمل: در الگوی [[رهبری اسلامی]]، [[شایستهترین]] فرد برای [[رهبری سیاسی]] [[جامعه]]، کسی است که در انجام [[خوبیها]] و عمل به [[ارزشها]] و اموری که همگان را بدان توصیه میکند، خود پیش قدم باشد، رسول خدا {{صل}} همانطور که در اخلاق سرآمد [[بشریت]] بود، در عمل به [[شعارها]] و توصیهها نیز از دیگران گوی [[سبقت]] را میربود؛ چنانچه اگر [[شعار]] [[توحید]] میداد، خود نخستین [[موحد]] بود و در [[زندگی فردی]] و [[اجتماعی]]، جز [[خدا]] تکیهگاهی نمیشناخت و اگر مردم را به [[عبادت]] و [[شب زندهداری]] [[دعوت]] مینمود، خود بیش از همه به عبادت میپرداخت و همین طور اگر به [[عدالت]] توصیه میفرمود، بیش و پیش از دیگران عدالت را درباره خود و [[نزدیکان]] خویش [[اجرا]] میکرد و آنگاه که شعار [[حمایت از مستضعفان]] میداد، خود همانند یک [[مستضعف]] [[زندگی]] میکرد<ref>محمدی ری شهری، محمد، رهبری در اسلام، ص۲۷۴.</ref>. تا آنجا که [[امام باقر]] {{ع}} [[سوگند]] یاد میکند که [[پیامبر اسلام]] {{صل}} از [[زمان]] [[بعثت]] تا پایان زندگی، سه [[روز]] متوالی از نان گندم [[سیر]] نشد<ref>کافی، ج۸، ص۱۰۰.</ref>. | ||
#[[استقامت]] و [[پایمردی]]: [[رسول گرامی اسلام]] که [[رهبری]] بشریت را به سوی کمال مطلوب، [[سعادت]] و [[تکامل]] مادی و [[معنوی]]، [[هدف]] خود قرار داده است، خود بیش و پیش از دیگران به هدفش [[ایمان]] دارد و حاضر است در راه تحقق آن، تمامی [[سختیها]] را [[تحمل]] نماید<ref>رجوع کنید به تفسیر نمونه، ج۹، ص۲۵۸.</ref>. [[خداوند متعال]] در [[سوره احقاف]]، به [[پیامبر اسلام]] {{صل}} توصیه میکند که در برخورد با [[مشکلات]]، همچون سایر [[انبیای بزرگ]] [[الهی]]، [[صبر]] و [[استقامت]] پیشه نماید؛ چنانچه فرموده است: {{متن قرآن|فَاصْبِرْ كَمَا صَبَرَ أُولُو الْعَزْمِ مِنَ الرُّسُلِ}}<ref>«بنابراین شکیبا باش همانگونه که پیامبران اولوا العزم شکیبایی ورزیدند» سوره احقاف، آیه ۳۵.</ref>. همچنین در [[سوره هود]] میفرماید: {{متن قرآن|فَاسْتَقِمْ كَمَا أُمِرْتَ وَمَنْ تَابَ مَعَكَ}}<ref>«پس چنان که فرمان یافتهای پایداری کن و (نیز) آنکه همراه تو (به سوی خداوند) بازگشته است (پایداری کند)» سوره هود، آیه ۱۱۲.</ref>. | # [[استقامت]] و [[پایمردی]]: [[رسول گرامی اسلام]] که [[رهبری]] بشریت را به سوی کمال مطلوب، [[سعادت]] و [[تکامل]] مادی و [[معنوی]]، [[هدف]] خود قرار داده است، خود بیش و پیش از دیگران به هدفش [[ایمان]] دارد و حاضر است در راه تحقق آن، تمامی [[سختیها]] را [[تحمل]] نماید<ref>رجوع کنید به تفسیر نمونه، ج۹، ص۲۵۸.</ref>. [[خداوند متعال]] در [[سوره احقاف]]، به [[پیامبر اسلام]] {{صل}} توصیه میکند که در برخورد با [[مشکلات]]، همچون سایر [[انبیای بزرگ]] [[الهی]]، [[صبر]] و [[استقامت]] پیشه نماید؛ چنانچه فرموده است: {{متن قرآن|فَاصْبِرْ كَمَا صَبَرَ أُولُو الْعَزْمِ مِنَ الرُّسُلِ}}<ref>«بنابراین شکیبا باش همانگونه که پیامبران اولوا العزم شکیبایی ورزیدند» سوره احقاف، آیه ۳۵.</ref>. همچنین در [[سوره هود]] میفرماید: {{متن قرآن|فَاسْتَقِمْ كَمَا أُمِرْتَ وَمَنْ تَابَ مَعَكَ}}<ref>«پس چنان که فرمان یافتهای پایداری کن و (نیز) آنکه همراه تو (به سوی خداوند) بازگشته است (پایداری کند)» سوره هود، آیه ۱۱۲.</ref>. | ||
استقامت [[پیامبر]]{{صل}} نه تنها در مقابل تهاجمات [[دشمنان اسلام]] و [[توحید]] و [[پایداری]] در [[نبردها]] و مشکلات [[جامعه]] بود؛ بلکه با [[ایستادگی]] در برابر انواع تهمتها، زخم زبانها و شایعات علیه [[شخصیت]] قدسی آن حضرت، [[صلابت]] و [[پایمردی]] بیمانندی را در پیشبرد هدفهای الهی به نمایش گذاشت، هرچند وی را [[دروغگو]]، [[مجنون]] و شاعر خواندند<ref>برای مطالعه نمونههایی از استقامت و شکیبایی پیامبر{{صل}}؛ رجوع کنید به: فروغ ابدیت، ج۱، ص۲۶۵ و سیری ابن هشام، ج۱، ص۲۶۵ و ۲۶۶ و زینالعابدین رهنما، پیامبر، ص۳۰۴ - ۳۰۷.</ref>.<ref>[[علی اصغر نصرتی|نصرتی، علی اصغر]]، [[نظام سیاسی اسلام (کتاب)|نظام سیاسی اسلام]]، ص ۱۸۶.</ref> | استقامت [[پیامبر]] {{صل}} نه تنها در مقابل تهاجمات [[دشمنان اسلام]] و [[توحید]] و [[پایداری]] در [[نبردها]] و مشکلات [[جامعه]] بود؛ بلکه با [[ایستادگی]] در برابر انواع تهمتها، زخم زبانها و شایعات علیه [[شخصیت]] قدسی آن حضرت، [[صلابت]] و [[پایمردی]] بیمانندی را در پیشبرد هدفهای الهی به نمایش گذاشت، هرچند وی را [[دروغگو]]، [[مجنون]] و شاعر خواندند<ref>برای مطالعه نمونههایی از استقامت و شکیبایی پیامبر {{صل}}؛ رجوع کنید به: فروغ ابدیت، ج۱، ص۲۶۵ و سیری ابن هشام، ج۱، ص۲۶۵ و ۲۶۶ و زینالعابدین رهنما، پیامبر، ص۳۰۴ - ۳۰۷.</ref>.<ref>[[علی اصغر نصرتی|نصرتی، علی اصغر]]، [[نظام سیاسی اسلام (کتاب)|نظام سیاسی اسلام]]، ص ۱۸۶.</ref> | ||
=== تلاش برای گسترش اسلام === | === تلاش برای گسترش اسلام === | ||
خط ۸۳: | خط ۸۸: | ||
==== [[دعوت]] ==== | ==== [[دعوت]] ==== | ||
[[دعوت به اسلام]]؛ به معنای رساندن [[پیام]] و [[احکام الهی]] به کلیه افراد [[بشر]] و پیشنهاد پذیرش توحید، [[نبوت]] [[حضرت محمد]]{{صل}} و دیگر [[معتقدات]] بنیادین اسلام و [[پایبندی]] به آنهاست. اصل دعوت از اصول مسلم و [[منصوص]] [[دینی]] است که [[خدای متعال]] در [[قرآن]] میفرماید: {{متن قرآن|ادْعُ إِلَى سَبِيلِ رَبِّكَ بِالْحِكْمَةِ وَالْمَوْعِظَةِ الْحَسَنَةِ وَجَادِلْهُمْ بِالَّتِي هِيَ أَحْسَنُ إِنَّ رَبَّكَ هُوَ أَعْلَمُ بِمَنْ ضَلَّ عَنْ سَبِيلِهِ وَهُوَ أَعْلَمُ بِالْمُهْتَدِينَ}}<ref>«(مردم را) به راه پروردگارت با حکمت و پند نیکو فرا خوان و با آنان با روشی که بهتر باشد چالش ورز! بیگمان پروردگارت به آن کس که راه وی را گم کرده داناتر است و او به رهیافتگان داناتر است» سوره نحل، آیه ۱۲۵.</ref>. [[دعوت]] بر این پیش فرض [[استوار]] است که {{متن قرآن|لَا إِكْرَاهَ فِي الدِّينِ قَدْ تَبَيَّنَ الرُّشْدُ مِنَ الْغَيِّ}}<ref>«در (کار) دین هیچ اکراهی نیست که رهیافت از گمراهی آشکار است» سوره بقره، آیه ۲۵۶.</ref>. [[اسلام]] نمیخواهد به [[زور]] عقایدی را که [[حق]] میداند [[تحمیل]] کند بلکه با [[تبیین]] حق و تمیز آن از [[باطل]] [[بشریت]] را به [[انتخاب]] آگاهانه اسلام فرا میخواند. در [[آیه]] ۱۰۸ [[سوره یوسف]] که بر این [[هدف]] تصریح دارد میخوانیم: {{متن قرآن|قُلْ هَذِهِ سَبِيلِي أَدْعُو إِلَى اللَّهِ عَلَى بَصِيرَةٍ أَنَا وَمَنِ اتَّبَعَنِي}}<ref>«بگو: این راه من است که با بینش به سوی خداوند فرا میخوانم، من و (نیز) هر کس که پیرو من است» سوره یوسف، آیه ۱۰۸.</ref>. | [[دعوت به اسلام]]؛ به معنای رساندن [[پیام]] و [[احکام الهی]] به کلیه افراد [[بشر]] و پیشنهاد پذیرش توحید، [[نبوت]] [[حضرت محمد]] {{صل}} و دیگر [[معتقدات]] بنیادین اسلام و [[پایبندی]] به آنهاست. اصل دعوت از اصول مسلم و [[منصوص]] [[دینی]] است که [[خدای متعال]] در [[قرآن]] میفرماید: {{متن قرآن|ادْعُ إِلَى سَبِيلِ رَبِّكَ بِالْحِكْمَةِ وَالْمَوْعِظَةِ الْحَسَنَةِ وَجَادِلْهُمْ بِالَّتِي هِيَ أَحْسَنُ إِنَّ رَبَّكَ هُوَ أَعْلَمُ بِمَنْ ضَلَّ عَنْ سَبِيلِهِ وَهُوَ أَعْلَمُ بِالْمُهْتَدِينَ}}<ref>«(مردم را) به راه پروردگارت با حکمت و پند نیکو فرا خوان و با آنان با روشی که بهتر باشد چالش ورز! بیگمان پروردگارت به آن کس که راه وی را گم کرده داناتر است و او به رهیافتگان داناتر است» سوره نحل، آیه ۱۲۵.</ref>. [[دعوت]] بر این پیش فرض [[استوار]] است که {{متن قرآن|لَا إِكْرَاهَ فِي الدِّينِ قَدْ تَبَيَّنَ الرُّشْدُ مِنَ الْغَيِّ}}<ref>«در (کار) دین هیچ اکراهی نیست که رهیافت از گمراهی آشکار است» سوره بقره، آیه ۲۵۶.</ref>. [[اسلام]] نمیخواهد به [[زور]] عقایدی را که [[حق]] میداند [[تحمیل]] کند بلکه با [[تبیین]] حق و تمیز آن از [[باطل]] [[بشریت]] را به [[انتخاب]] آگاهانه اسلام فرا میخواند. در [[آیه]] ۱۰۸ [[سوره یوسف]] که بر این [[هدف]] تصریح دارد میخوانیم: {{متن قرآن|قُلْ هَذِهِ سَبِيلِي أَدْعُو إِلَى اللَّهِ عَلَى بَصِيرَةٍ أَنَا وَمَنِ اتَّبَعَنِي}}<ref>«بگو: این راه من است که با بینش به سوی خداوند فرا میخوانم، من و (نیز) هر کس که پیرو من است» سوره یوسف، آیه ۱۰۸.</ref>. | ||
بنابراین، [[رسول خدا]]{{صل}}، [[ابلاغ]] [[پیامبری]] خود را با دعوت [[مردم]] به [[توحید]] و [[نفی]] [[شرک]] و [[بتپرستی]] آغاز نمود و پس از گذشت دوران [[دعوت پنهانی]]، به شکل آشکار، [[پیام]] توحید و اسلام را به گوش مردم رساند. | بنابراین، [[رسول خدا]] {{صل}}، [[ابلاغ]] [[پیامبری]] خود را با دعوت [[مردم]] به [[توحید]] و [[نفی]] [[شرک]] و [[بتپرستی]] آغاز نمود و پس از گذشت دوران [[دعوت پنهانی]]، به شکل آشکار، [[پیام]] توحید و اسلام را به گوش مردم رساند. | ||
اهمیت دعوت تا به آنجا بود که با [[دستور پیامبر]] اکرم{{صل}}، [[مسلمانان]]؛ قبل از [[دعوت به توحید]] و [[نبوت]]، حق [[جهاد]] با [[مشرکان]] را نداشتند<ref>جعفریان، تاریخ سیاسی اسلام، ج۱ ص۳۹۴.</ref>. | اهمیت دعوت تا به آنجا بود که با [[دستور پیامبر]] اکرم {{صل}}، [[مسلمانان]]؛ قبل از [[دعوت به توحید]] و [[نبوت]]، حق [[جهاد]] با [[مشرکان]] را نداشتند<ref>جعفریان، تاریخ سیاسی اسلام، ج۱ ص۳۹۴.</ref>. | ||
[[پیغمبر]]{{صل}} گذشته از دعوت [[خویشان]]، اهالی [[مکه]]، یثرب، [[طائف]] و قرای نزدیک، توسط سفیرانی پیام دعوت خویش را به سایر [[قبایل]] بزرگ و کوچک و سران کشورهای دیگر رساندند. مهمترین آن دعوتها عبارتاند از: دعوت از [[خسرو پرویز]] شاه ساسانی: طی نامهای که توسط [[عبدالله بن حذافه سهمی]] فرستاد از او به عنوان کسرای [[عظیم]] [[فارس]] یاد نمود و از او خواست تا به [[وحدانیت]] [[خداوند]] و نبوت آن حضرت، [[شهادت]] دهد؛ در غیر این صورت [[گناه]] [[مجوس]] بر عهده او خواهد بود. به [[نقلی]] کسری [[نامه]] را پاره کرد و به [[باذان]]، [[حاکم]] دست نشانده خود در [[یمن]] [[دستور]] داد تا [[پیامبر خدا]] را وادار به [[توبه]] نماید در غیر این صورت سر او را برای وی بفرستد<ref>تاریخ یعقوبی، ج۱، ص۴۴۲.</ref>. | [[پیغمبر]] {{صل}} گذشته از دعوت [[خویشان]]، اهالی [[مکه]]، یثرب، [[طائف]] و قرای نزدیک، توسط سفیرانی پیام دعوت خویش را به سایر [[قبایل]] بزرگ و کوچک و سران کشورهای دیگر رساندند. مهمترین آن دعوتها عبارتاند از: دعوت از [[خسرو پرویز]] شاه ساسانی: طی نامهای که توسط [[عبدالله بن حذافه سهمی]] فرستاد از او به عنوان کسرای [[عظیم]] [[فارس]] یاد نمود و از او خواست تا به [[وحدانیت]] [[خداوند]] و نبوت آن حضرت، [[شهادت]] دهد؛ در غیر این صورت [[گناه]] [[مجوس]] بر عهده او خواهد بود. به [[نقلی]] کسری [[نامه]] را پاره کرد و به [[باذان]]، [[حاکم]] دست نشانده خود در [[یمن]] [[دستور]] داد تا [[پیامبر خدا]] را وادار به [[توبه]] نماید در غیر این صورت سر او را برای وی بفرستد<ref>تاریخ یعقوبی، ج۱، ص۴۴۲.</ref>. | ||
نامه دیگر خطاب به مقوقس [[حاکم مصر]] بود که در آن وی را [[عظیم]] القبط خوانده و توسط [[حاطب بن ابی بلتعه]] ارسال شد. مقوقس با [[احترام]] فراوان نامه را خوانده و از [[حاطب]] استقبال کرد، نامهای به [[رسول خدا]]{{صل}} نوشت و به همراه دو [[کنیز]] برای آن حضرت فرستاد که یکی از آنها [[ماریه قبطیه]] است<ref>رجوع کنید به طبقات کبری، ج۱، ص۲۶۰؛ فروغ ابدیت، ص۲۲۲ - ۲۲۶.</ref>. | نامه دیگر خطاب به مقوقس [[حاکم مصر]] بود که در آن وی را [[عظیم]] القبط خوانده و توسط [[حاطب بن ابی بلتعه]] ارسال شد. مقوقس با [[احترام]] فراوان نامه را خوانده و از [[حاطب]] استقبال کرد، نامهای به [[رسول خدا]] {{صل}} نوشت و به همراه دو [[کنیز]] برای آن حضرت فرستاد که یکی از آنها [[ماریه قبطیه]] است<ref>رجوع کنید به طبقات کبری، ج۱، ص۲۶۰؛ فروغ ابدیت، ص۲۲۲ - ۲۲۶.</ref>. | ||
نامهای دیگر به [[قیصر روم]] هرقل نوشته شد که حامل نامه، شخصی به نام [[دحیة بن خلیفه کلبی]] است. برخورد هرقل به گونهای توصیف شده که گویی تنها از [[ترس]] از دست دادن [[پادشاهی]] خود، نخواسته [[اسلام]] را بپذیرد؛ هرچند که او، [[انتظار ظهور]] چنین [[پیامبری]] را داشته است؛ به هر حال، پاسخهای [[قیصر]] همراه با احترام و ارسال [[هدایا]] گزارش شده است<ref>سیره حلبی، ج۲، ص۲۷۷: کامل ابن اثیر، ج۲ ص۴۴؛ بحارالانوار، ج۲۰، ص۳۷۹.</ref>. | نامهای دیگر به [[قیصر روم]] هرقل نوشته شد که حامل نامه، شخصی به نام [[دحیة بن خلیفه کلبی]] است. برخورد هرقل به گونهای توصیف شده که گویی تنها از [[ترس]] از دست دادن [[پادشاهی]] خود، نخواسته [[اسلام]] را بپذیرد؛ هرچند که او، [[انتظار ظهور]] چنین [[پیامبری]] را داشته است؛ به هر حال، پاسخهای [[قیصر]] همراه با احترام و ارسال [[هدایا]] گزارش شده است<ref>سیره حلبی، ج۲، ص۲۷۷: کامل ابن اثیر، ج۲ ص۴۴؛ بحارالانوار، ج۲۰، ص۳۷۹.</ref>. | ||
[[نجاشی]]، حاکم [[حبشه]]، از دیگر مخاطبان رسول خدا{{صل}} است که توسط [[عمر بن امیه ضمری]] نامهای برای او فرستادند؛ اگرچه در مورد نامه به نجاشی، این تردید وجود دارد که آیا در همان سال [[هجرت]] [[مسلمانان]] به حبشه بوده، یا مربوط به پس از [[جنگ بدر]] و یا بعد از [[صلح حدیبیه]] است؛ در هر صورت نجاشی [[مسلمان]] شده، [[رفتار]] شایستهای با [[مهاجران]] مسلمان نشان داد و با ابراز علاقمندی به رسول خدا، هدایای زیادی برای آن حضرت ارسال نمود<ref>تاریخ طبری، ج۲، ص۲۹۴؛ بحارالانوار، ج۲۰، ص۳۹۲؛ طبقات کبری، ج۱، ص۲۵۹.</ref>. | [[نجاشی]]، حاکم [[حبشه]]، از دیگر مخاطبان رسول خدا {{صل}} است که توسط [[عمر بن امیه ضمری]] نامهای برای او فرستادند؛ اگرچه در مورد نامه به نجاشی، این تردید وجود دارد که آیا در همان سال [[هجرت]] [[مسلمانان]] به حبشه بوده، یا مربوط به پس از [[جنگ بدر]] و یا بعد از [[صلح حدیبیه]] است؛ در هر صورت نجاشی [[مسلمان]] شده، [[رفتار]] شایستهای با [[مهاجران]] مسلمان نشان داد و با ابراز علاقمندی به رسول خدا، هدایای زیادی برای آن حضرت ارسال نمود<ref>تاریخ طبری، ج۲، ص۲۹۴؛ بحارالانوار، ج۲۰، ص۳۹۲؛ طبقات کبری، ج۱، ص۲۵۹.</ref>. | ||
[[حارث بن ابی شمر]]، [[حاکم غسانی]] [[شام]] که از طرف قیصر روم بر [[دمشق]] و نواحی آن [[حکومت]] میکرد و [[محل]] استقرارش در جولان بود از دیگر پادشاهانی است که به [[اسلام]] [[دعوت]] شد و [[شجاع بن وهب]] [[نامه]] [[رسول خدا]]{{صل}} را به وی رساند؛ اما [[حارث]] از تعابیر به کار رفته در نامه، به شدت عصبانی شد و گفت با سپاهی به سوی او خواهد آمد؛ حتی اگر در [[یمن]] باشد<ref>تاریخ یعقوبی، ج۱، ص۴۴۴.</ref>. | [[حارث بن ابی شمر]]، [[حاکم غسانی]] [[شام]] که از طرف قیصر روم بر [[دمشق]] و نواحی آن [[حکومت]] میکرد و [[محل]] استقرارش در جولان بود از دیگر پادشاهانی است که به [[اسلام]] [[دعوت]] شد و [[شجاع بن وهب]] [[نامه]] [[رسول خدا]] {{صل}} را به وی رساند؛ اما [[حارث]] از تعابیر به کار رفته در نامه، به شدت عصبانی شد و گفت با سپاهی به سوی او خواهد آمد؛ حتی اگر در [[یمن]] باشد<ref>تاریخ یعقوبی، ج۱، ص۴۴۴.</ref>. | ||
[[پیامبر]]{{صل}} توسط [[سلیط بن عمرو]] به [[هوزة بن علی حنفی]] که بر یمامه [[حکومت]] میکرد، نامهای فرستاد و از او خواست تا با [[قبول اسلام]]، آنچه را تحت [[سلطه]] دارد [[حفظ]] کند؛ ولی او در مقابل ضمن نامهای نوشت که: [[عرب]] [[احترام]] فراوانی به من میگذارد، بهتر است مرا نیز در کار خود [[شریک]] گردانی تا از تو [[پیروی]] کنم<ref>الکامل، ج۲، ص۸۳؛ طبقات کبری، ج۱، ص۲۶۲.</ref>. | [[پیامبر]] {{صل}} توسط [[سلیط بن عمرو]] به [[هوزة بن علی حنفی]] که بر یمامه [[حکومت]] میکرد، نامهای فرستاد و از او خواست تا با [[قبول اسلام]]، آنچه را تحت [[سلطه]] دارد [[حفظ]] کند؛ ولی او در مقابل ضمن نامهای نوشت که: [[عرب]] [[احترام]] فراوانی به من میگذارد، بهتر است مرا نیز در کار خود [[شریک]] گردانی تا از تو [[پیروی]] کنم<ref>الکامل، ج۲، ص۸۳؛ طبقات کبری، ج۱، ص۲۶۲.</ref>. | ||
از دیگر کسانی که مخاطب رسول خدا{{صل}} قرار گرفتند، [[منذر بن ساوی]] [[حاکم | از دیگر کسانی که مخاطب رسول خدا {{صل}} قرار گرفتند، [[منذر بن ساوی]] [[حاکم بحرین]] بود که در جواب رسول خدا {{صل}} نوشت: من نامه شما را برای [[مردم]] بحرین خواندم، برخی از آنها اسلام را [[دوست]] داشته و آن را پذیرفتند و برخی آن را قبول نکردند. در [[سرزمین]] من [[یهودیان]] و [[مجوسیان]] هستند؛ اگر [[دستوری]] درباره آنها دارید، بفرمایید<ref>رجوع کنید به تاریخ سیاسی اسلام، رسول جعفریان، ج۱، ص۵۵۶-۵۶۱.</ref>. | ||
==== [[جهاد]] ==== | ==== [[جهاد]] ==== | ||
[[بشریت]]، در سرتاسر [[تاریخ]] [[حیات]] خود، دائماً با مسأله [[جنگ]] و [[نزاع]] دست به گریبان بوده تا آنجا که گویی جنگ همزاد [[بشر]] است؛ چنانچه گذشته از بدو [[خلقت آدم]] و جنگ [[ابلیس]] با او، پیدایش [[اختلاف]] بین [[هابیل و قابیل]] [[فرزندان آدم]] که منجر به [[قتل]] [[هابیل]] گردید حلقههای نخستین زنجیره جنگ بین [[انسانها]] را تشکیل میدهد. در اسلام، جنگ ذاتاً پدیده مطلوبی نیست؛ بلکه اصل اولیه دعوت انسانها به اسلام و [[خداپرستی]] است. [[سیره رسول خدا]]{{صل}}، [[گواهی]] میدهد که آن حضرت هرگز برای [[دعوت به اسلام]]، جنگ نکردند و در جنگهایی هم که [[کفار]] و [[دشمنان اسلام]]، [[تحمیل]] میکردند، از همه امکانات برای [[پرهیز]] از [[خونریزی]] سود میجستند. جهاد در چارچوب [[استراتژی]] ارشادی اسلام، در آخرین مرحله قرار دارد؛ اما [[واقعیت]] این بود که [[پیامبر]] برای [[هدایت]] همه انسانهای روی [[زمین]] [[مبعوث]] شدهاند، بنابراین هر کسی که با [[دعوت پیامبر]] [[مخالفت]] میکرد، [[وظیفه پیامبر]] بود که برای گشودن مسیر [[دعوت]]، با وی بجنگد؛ از این رو [[شیعه]] و [[سنی]]، [[جهاد]] را یکی از اصول مسلّم [[اسلام]] میدانند و نیز [[قرآن]] صریحاً به پیامبر و [[مسلمانان]] [[فرمان]] میدهد که با [[کفار]] و [[منافقان]] بجنگند و با [[درشتی]] و [[خشونت]] با آنان [[رفتار]] کنند؛ چنانچه در قرآن میفرماید: {{متن قرآن|يَا أَيُّهَا النَّبِيُّ جَاهِدِ الْكُفَّارَ وَالْمُنَافِقِينَ وَاغْلُظْ عَلَيْهِمْ وَمَأْوَاهُمْ جَهَنَّمُ وَبِئْسَ الْمَصِيرُ}}<ref>«ای پیامبر! با کافران و منافقان جهاد کن و بر آنان سخت بگیر و جایگاهشان دوزخ است و (این) پایانه، بد است» سوره توبه، آیه ۷۳.</ref>. همچنین در [[سوره انفال]]، از مسلمانان میخواهد که برای به [[وحشت]] انداختن [[دشمنان]] آشکار و [[نهان]]، در آماده باش دائمی به سر برده و به تهیه امکانات لازم بپردازند<ref>{{متن قرآن|وَأَعِدُّوا لَهُمْ مَا اسْتَطَعْتُمْ}} «و آنچه در توان دارید در برابر آنان فراهم سازید» سوره انفال، آیه ۶۰.</ref>. بنابراین، بسیاری از [[نبردها]]، [[غزوات]] و سریههای پیامبر با عنوان [[جهاد فی سبیل الله]] انجام میشد<ref>[[علی اصغر نصرتی|نصرتی، علی اصغر]]، [[نظام سیاسی اسلام (کتاب)|نظام سیاسی اسلام]]، ص ۱۸۹.</ref>. | [[بشریت]]، در سرتاسر [[تاریخ]] [[حیات]] خود، دائماً با مسأله [[جنگ]] و [[نزاع]] دست به گریبان بوده تا آنجا که گویی جنگ همزاد [[بشر]] است؛ چنانچه گذشته از بدو [[خلقت آدم]] و جنگ [[ابلیس]] با او، پیدایش [[اختلاف]] بین [[هابیل و قابیل]] [[فرزندان آدم]] که منجر به [[قتل]] [[هابیل]] گردید حلقههای نخستین زنجیره جنگ بین [[انسانها]] را تشکیل میدهد. در اسلام، جنگ ذاتاً پدیده مطلوبی نیست؛ بلکه اصل اولیه دعوت انسانها به اسلام و [[خداپرستی]] است. [[سیره رسول خدا]] {{صل}}، [[گواهی]] میدهد که آن حضرت هرگز برای [[دعوت به اسلام]]، جنگ نکردند و در جنگهایی هم که [[کفار]] و [[دشمنان اسلام]]، [[تحمیل]] میکردند، از همه امکانات برای [[پرهیز]] از [[خونریزی]] سود میجستند. جهاد در چارچوب [[استراتژی]] ارشادی اسلام، در آخرین مرحله قرار دارد؛ اما [[واقعیت]] این بود که [[پیامبر]] برای [[هدایت]] همه انسانهای روی [[زمین]] [[مبعوث]] شدهاند، بنابراین هر کسی که با [[دعوت پیامبر]] [[مخالفت]] میکرد، [[وظیفه پیامبر]] بود که برای گشودن مسیر [[دعوت]]، با وی بجنگد؛ از این رو [[شیعه]] و [[سنی]]، [[جهاد]] را یکی از اصول مسلّم [[اسلام]] میدانند و نیز [[قرآن]] صریحاً به پیامبر و [[مسلمانان]] [[فرمان]] میدهد که با [[کفار]] و [[منافقان]] بجنگند و با [[درشتی]] و [[خشونت]] با آنان [[رفتار]] کنند؛ چنانچه در قرآن میفرماید: {{متن قرآن|يَا أَيُّهَا النَّبِيُّ جَاهِدِ الْكُفَّارَ وَالْمُنَافِقِينَ وَاغْلُظْ عَلَيْهِمْ وَمَأْوَاهُمْ جَهَنَّمُ وَبِئْسَ الْمَصِيرُ}}<ref>«ای پیامبر! با کافران و منافقان جهاد کن و بر آنان سخت بگیر و جایگاهشان دوزخ است و (این) پایانه، بد است» سوره توبه، آیه ۷۳.</ref>. همچنین در [[سوره انفال]]، از مسلمانان میخواهد که برای به [[وحشت]] انداختن [[دشمنان]] آشکار و [[نهان]]، در آماده باش دائمی به سر برده و به تهیه امکانات لازم بپردازند<ref>{{متن قرآن|وَأَعِدُّوا لَهُمْ مَا اسْتَطَعْتُمْ}} «و آنچه در توان دارید در برابر آنان فراهم سازید» سوره انفال، آیه ۶۰.</ref>. بنابراین، بسیاری از [[نبردها]]، [[غزوات]] و سریههای پیامبر با عنوان [[جهاد فی سبیل الله]] انجام میشد<ref>[[علی اصغر نصرتی|نصرتی، علی اصغر]]، [[نظام سیاسی اسلام (کتاب)|نظام سیاسی اسلام]]، ص ۱۸۹.</ref>. | ||
=== [[تدبیر]] [[جانشینی]] === | === [[تدبیر]] [[جانشینی]] === | ||
[[رهبران]] [[اجتماعی]]، به خصوص مبتکران [[نظامهای سیاسی]]، با مشخص کردن [[تکلیف]] جانشینی پس از خود، سعی میکنند از دستاوردهای تلاش و [[پشتکار]] خود و یاورانشان، محافظت نمایند. [[پیامبران الهی]] نیز از این قاعده مستثنی نیستند با این تفاوت که آنان نه تنها به [[حکم عقل]] که با [[فرمان الهی]] موظف به [[تعیین وصی]] و [[جانشین]] برای تداوم [[نهضت]] و رسالتاند؛ همان طور که [[موسی]]{{ع}} برادرش [[هارون]] را به جانشینی خود برگزید، [[پیامبر گرامی اسلام]] نیز به [[امر خداوند]] تکلیف [[رهبری]] [[امت]] را پس از خود، مشخص نموده، در مقاطع مختلف بدان تأکید و اشاره نمودند که میتوان به جلسه دعوت رسمی از [[خویشاوندان]]<ref>تفسیر طبرسی، ج۱۹، ص۷۵.</ref> در سالهای آغازین [[بعثت]]، تا [[واقعه غدیر خم]] را از نمونههای آشکار اهتمام آن [[حضرت]]، بر [[تعیین جانشین]] خود دانست؛ چنانچه [[روایت]] [[خطبه]] ایشان در هنگام بازگشت از آخرین [[حج]]، در مکانی به نام [[غدیر خم]]، نزد [[شیعه]] و [[سنی]] از جمله سندهای [[متواتر]] و مسلم است. [[پیامبر خدا]] در آن [[خطابه]]، [[علی]]{{ع}} را به [[جانشینی]] خود و [[امامت امت]] برگزید و از همگان به روشنی و [[صراحت]] اعتراف گرفت<ref>رجوع کنید به: متن کامل و ترجمه حدیث غدیر، در کتاب “منشور ولایت”، ترجمه دکتر علی اکبر صادقی، ص۹۶-۱۰۰.</ref>. | [[رهبران]] [[اجتماعی]]، به خصوص مبتکران [[نظامهای سیاسی]]، با مشخص کردن [[تکلیف]] جانشینی پس از خود، سعی میکنند از دستاوردهای تلاش و [[پشتکار]] خود و یاورانشان، محافظت نمایند. [[پیامبران الهی]] نیز از این قاعده مستثنی نیستند با این تفاوت که آنان نه تنها به [[حکم عقل]] که با [[فرمان الهی]] موظف به [[تعیین وصی]] و [[جانشین]] برای تداوم [[نهضت]] و رسالتاند؛ همان طور که [[موسی]] {{ع}} برادرش [[هارون]] را به جانشینی خود برگزید، [[پیامبر گرامی اسلام]] نیز به [[امر خداوند]] تکلیف [[رهبری]] [[امت]] را پس از خود، مشخص نموده، در مقاطع مختلف بدان تأکید و اشاره نمودند که میتوان به جلسه دعوت رسمی از [[خویشاوندان]]<ref>تفسیر طبرسی، ج۱۹، ص۷۵.</ref> در سالهای آغازین [[بعثت]]، تا [[واقعه غدیر خم]] را از نمونههای آشکار اهتمام آن [[حضرت]]، بر [[تعیین جانشین]] خود دانست؛ چنانچه [[روایت]] [[خطبه]] ایشان در هنگام بازگشت از آخرین [[حج]]، در مکانی به نام [[غدیر خم]]، نزد [[شیعه]] و [[سنی]] از جمله سندهای [[متواتر]] و مسلم است. [[پیامبر خدا]] در آن [[خطابه]]، [[علی]] {{ع}} را به [[جانشینی]] خود و [[امامت امت]] برگزید و از همگان به روشنی و [[صراحت]] اعتراف گرفت<ref>رجوع کنید به: متن کامل و ترجمه حدیث غدیر، در کتاب “منشور ولایت”، ترجمه دکتر علی اکبر صادقی، ص۹۶-۱۰۰.</ref>. | ||
از مجموع مباحث فوق، این نتیجه مهم در [[اندیشه سیاسی]] [[اسلام]] به دست میآید که [[پیامبر]] عظیمالشأن اصول [[سیاست]]، را در [[نظام سیاسی]] با جانمایه و منشأ [[دینی]] و [[اسلامی]] طراحی نمود؛ به شکلی که امتزاج سیاست و [[دین]]، در تمامی حرکات و موضعگیریهای پیامبر، به ویژه در امر [[حکومت]] و [[تدبیر]] [[جامعه]] مشهود است<ref>[[علی اصغر نصرتی|نصرتی، علی اصغر]]، [[نظام سیاسی اسلام (کتاب)|نظام سیاسی اسلام]]، ص ۱۹۳.</ref>. | از مجموع مباحث فوق، این نتیجه مهم در [[اندیشه سیاسی]] [[اسلام]] به دست میآید که [[پیامبر]] عظیمالشأن اصول [[سیاست]]، را در [[نظام سیاسی]] با جانمایه و منشأ [[دینی]] و [[اسلامی]] طراحی نمود؛ به شکلی که امتزاج سیاست و [[دین]]، در تمامی حرکات و موضعگیریهای پیامبر، به ویژه در امر [[حکومت]] و [[تدبیر]] [[جامعه]] مشهود است<ref>[[علی اصغر نصرتی|نصرتی، علی اصغر]]، [[نظام سیاسی اسلام (کتاب)|نظام سیاسی اسلام]]، ص ۱۹۳.</ref>. | ||
خط ۱۲۳: | خط ۱۲۸: | ||
[[رده:نظام سیاسی]] | [[رده:نظام سیاسی]] | ||
نسخهٔ کنونی تا ۱۲ فوریهٔ ۲۰۲۳، ساعت ۱۰:۰۰
بررسی تاریخ تحولات نظام سیاسی اسلام، یعنی سیر پیدایش، رشد و تحولات نظام سیاسی اسلام در گذر تاریخ تاکنون پیگیری شود. این بحث را میتوان در سه مقوله اصلی، حکومت اسلامی پیامبر اسلام (ص)، نظام خلافت و نظام امامت، بررسی نمود.
هجرت پیامبر اکرم (ص) به مدینه فرصت پایهریزی حکومت اسلامی را فراهم نمود. مهمترین اقدامات و مراحلی که منجر به تأسیس، تحکیم و پیریزی شالودههای حکومت دینی در مدینه گردید عبارت بودند از: جلب همراهی و پذیرش مردم؛ برقراری وحدت اجتماعی در مدینه؛ ساخت مسجد به عنوان پایگاه اجتماعی مسلمانان؛ ریشهکنی تبعیض؛ استقرار نظامات اسلامی؛ مراعات امور مربوط به حاکم دینی؛ تلاش برای گسترش اسلام؛ دعوت پادشاهان و فرمانداران کشورهای دیگر به اسلام؛ جهاد و تدبیر جانشینی.
مقدمه
بررسی تاریخ تحولات نظام سیاسی اسلام، به این معناست که سیر پیدایش، رشد و تحولات نظام سیاسی اسلام در گذر تاریخ تاکنون پیگیری شود. این بحث را میتوان در سه مقوله اصلی، حکومت اسلامی پیامبر اسلام (ص)، نظام خلافت و نظام امامت، بررسی نمود.
حکومت اسلامی پیامبر اکرم (ص)
پیامبر اسلام، در زمان و مکانی به رسالت مبعوث شدند که از منحطترین دورانهای تاریخ بشر به حساب میآید. امیرالمؤمنین علی (ع) این عصر را چنین توصیف میفرماید: “خداوند محمد (ص) را فرستاد تا جهانیان را از راه و رسمی که در پیش گرفته بودند، بیم دهد و بر آنچه به او نازل میشد، امین بود و شما ای گروه عرب در آن دوران پیرو بدترین آیین بوده و در بدترین سرزمین سکونت داشتید. بین سنگهای خشن و مارهای گزنده استراحت میکردید. از آبهای تیره و لجن نوشیده و غذاهای خشن میخوردید. خون همدیگر را میریختید و از خویشاوندان دوری میکردید. بتهایی در میان شما علم شده بود و به گناهان تعلق پیدا کرده و بدانها خو گرفته بودید”[۱].
رسالت پیامبر که با دعوت به توحید و نفی شرک و بتپرستی آغاز گردید، با مقاومت قدرتهای سیاسی و اقتصادی آن عصر مواجه شد، این کانونهای قدرت در اختیار دو جریان نیرومند قرار داشت؛ یکی، رؤسای قبایل که به طور موروثی فرمانروایی را برعهده داشتند و دیگری ثروتمندان که از راه تجارت و رباخواری به اموال فراوانی رسیده بودند. این دو گروه با اینکه از نظر ساختمان اجتماعی دارای تفاوت بسیار بودند؛ اما از آنجا که منافع آنها به هم گره خورده بود، با پشتیبانی هم، نظام طبقاتی و منحط و ظالمانهای پدید آورده بودند. نظامی آن چنان سخت و متعصب و پایبند به سنتها که حتی با شناختی که از صداقت، امانت و زندگی پاک پیامبر، داشتند، با گذشت سیزده سال از آغاز بعثت، تنها جمع اندکی به اسلام گرویده و حاضر شدند به روابط جاهلی و سنتهای قبیلهای گذشته، پشت کنند. ایمان آورندگان نخستین، کمتر از قریش و عمدتاً از میان طبقات پایین و از بردگان و جوانان بودند؛ بنابراین خداوند نیز از پیامبرش میخواهد که مراقب افراد ضعیف، که به او ایمان آوردهاند، باشد و خطاب به او میفرماید: “کسانی را که هر صبح و شام پروردگار خود را میخوانند و طالب خشنودی او هستند از خود مران، نه چیزی از حساب آنها بر عهده تو و نه چیزی از حساب تو بر عهده ایشان است. اگر آنها را طرد کنی، در زمره ستمکاران خواهی بود”[۲].
در آغاز رسالت، تبلیغ و دعوت به اسلام در مکه به صورت پنهانی و سرّی انجام میشد[۳] تا آنکه با نزول آیاتی چون: ﴿وَأَنْذِرْ عَشِيرَتَكَ الْأَقْرَبِينَ﴾[۴] دعوت علنی آغاز گردید و پیامبر گرامی تمامی همت و تلاش خویش را برای هدایت نزدیکان و خویشاوندان به کار بستند[۵]. ولی وابستگیهای قبیلهای و منافع مادی، باعث شد که بسیاری از فامیلهای نزدیک پیامبر نیز از پذیرش دعوت امتناع کنند[۶].
علنی شدن دعوت، واکنشهای شدید قریش و فشارهای طاقتفرسایی؛ چون: شکنجه و کشتار یاران، اخراج از شهر، محاصره اقتصادی و انزوای سیاسی را برای پیامبر و یاران وی به همراه داشت. سختگیریهای قریش نسبت به پیامبر و مسلمانان باعث شد که رسول خدا “مهاجرت” از مکه را مطرح نمایند تا جان و ایمان مسلمانان از دسترس قریش و آزار و اذیت آنان در امان باشد؛ بنابراین دستهای از مسلمانان در سال پنجم بعثت و گروه دیگری پس از آن، به سرپرستی جعفر بن ابیطالب، رهسپار کشور حبشه گردیدند. انتخاب حبشه، پیشنهاد رسول خدا (ص) بود. آن حضرت در وصف نجاشی، پادشاه حبشه، فرمود: “در آنجا پادشاهی است که نزد وی بر کسی ستم نمیرود و آنجا، سرزمین راستی است”[۷].
در نوبت دوم، مهاجرین بیش از ۸۲ نفر بودند و تلاش نمایندگان قریش نزد نجاشی برای بازگرداندن آنان نتیجه معکوس داد. مسلمانان اجازه یافتند در سرزمین حبشه آزادانه زندگی کنند و آیینهای مذهبی خود را به جای آورند[۸]. این حادثه، نشان داد که رسول خدا توانایی خروج از بنبست، را داشته و از این طریق توانسته، بحران اوجگیری فشار و شدت عمل مشرکین را به نفع مسلمین حل نماید. مضافاً بر اینکه درس آموزی بزرگی برای تاریخ اسلام به شمار میرود که مسلمانان نباید خود را پایبند خاک و آبی خاص بدانند و اگر محیطی مسلمین را تحمل نمیکرد و مانع پیشرفت و حیات اسلامی بود، لازم است که آن دیار را ترک گفته، سرزمین مناسب و مساعدی را برای اقامت انتخاب نمایند. هجرت به حبشه آزمونی بود که ثمرات نیک آن، تصمیم هجرت به مدینه را آسانتر نمود.
در یثرب نیز، دو قبیله بتپرست به نام “اوس” و "خزرج" از عرب قحطانی سکونت داشتند که جنگهای دائمی و خونینی بین این دو قبیله وجود داشت، آنان دریافتند که در صورت ادامه همین روند، یهودیان ساکن یثرب؛ چون: “بنینظیر” و “بنیقریظه” جرأت یافته، بر آنان غالب خواهند شد؛ بنابراین به دنبال هم پیمانانی میگشتند تا اینکه خداوند ایشان را هدایت نموده، با رسول خدا و آیین او آشنا شدند و در سال دوازدهم بعثت، حدود دوازده نفر از اهل مدینه در عقبه منی با رسول خدا بیعت کردند؛ سپس در سال سیزدهم بعثت، جمع بیشتری از اهل یثرب، در موسم حج به مکه رفتند و “بیعت دوم عقبه” به وقوع پیوست.
زمانی بیعت عقبه دوم، واقع شد که مردم مدینه به اسلام توجه کرده و به پیامبر و آیین او گرایش پیدا نموده و از مبلّغینی؛ چون: مصعب بن عمیر به خوبی استقبال نمودند؛ بنابراین اگرچه محتوای اولین بیعت، اعتقادی، اخلاقی بود؛ اما بیعت دوم، بر مقولههای سیاسی اجتماعی تأکید داشت. چنانچه آنان تعهد کردند پیامبر را در مقابل دشمنان یاری نموده تا پای جان از او حمایت نمایند و از اطاعت وی سرپیچی نکنند و رسول خدا نیز خود را از آنها دانسته، فرمود: “خون من، خون شما و حرمت من حرمت شماست، من از شمایم و شما از منید، با هر که با شما بجنگد، میجنگم و با هر که با شما بسازد میسازم”[۹].
بنابراین هجرت به مدینه انجام شد و سرآغاز فصل نوینی در رسالت نبوی و حیات سیاسی اسلام قرار گرفت و استقرار رسول خدا و مهاجرین در مدینه، فرصت پایهریزی حکومت اسلامی را فراهم نمود. مهمترین اقدامات و مراحلی که منجر به تأسیس، تحکیم و پیریزی شالودههای حکومت دینی در مدینه گردید عبارت بودند از[۱۰]:
جلب همراهی و پذیرش مردم
وقتی رسول خدا (ص) به مدینه هجرت نمودند، برای ایشان اطمینان حاصل شد که واقعاً یاران وفادار و آماده پیکاری، وی را در مصاف با دشمنانش یاری خواهند رساند. در بیعت عقبه دوم که جمعی از مردان و زنان یثرب متعهد شدند آن حضرت را تبعیت نموده، با دشمنان وی پیکار نمایند و تا پای جان از پیامبر دفاع کنند[۱۱]، بخش عمدهای از این زمینه را فراهم نمود[۱۲].
برقراری وحدت اجتماعی در مدینه
جامعه نوپای مدینه، با وجود دشمن سرسختی، چون قریش بیش از هر چیز به سازماندهی و انسجام، نیازمند بود؛ بنابراین “نگاه به درون” و برقراری وحدت در جامعه مدینه را، میتوان خط مشی کلی و استراتژی پیامبر اکرم (ص) در سالهای نخست هجرت دانست.
یکی از اقداماتی که در این مسیر صورت گرفت، پیوند “اخوت” بین مؤمنین مهاجر و انصار بود که در راه حق یکدیگر را یاری دهند و پس از مرگ از یکدیگر ارث ببرند. اینان نود یا صد نفر بودند نیمی از مهاجران و نیمی از انصار، رسول خدا (ص) به آنان فرمود: «تَآخَوْا فِي اللهِ أَخَوَيْنِ أَخَوَيْنِ»؛ در راه خدا، دو نفر دو نفر با هم برادری کنید. سپس، دست علی بن ابیطالب (ع) را گرفت و فرمود: «هذا أَخِي» این برادر من است[۱۳]. حکم توارث ناشی از عقد اخوت با نزول آیه: ﴿وَأُولُو الْأَرْحَامِ بَعْضُهُمْ أَوْلَى بِبَعْضٍ فِي كِتَابِ اللَّهِ﴾[۱۴]، بعد از جنگ بدر منسوخ گردید.
اقدام بعدی، تغییر ساختار قبیلگی بود؛ البته هر چند تعرض آشکار و مستقیم به ساخت قبیله صورت نگرفت؛ اما پیمان عمومی مدینه که در آن مرزهای اعتقادی وسیعتری فراروی قبایل قرار گرفت و حقوق اجتماعی تعریف شده در آن، به طور کلی مخالف با حقوق پذیرفته شده میان قبایل بود، زمینهساز تحول اساسی در بافت زندگی قبیلگی گردید؛ همچنین مکانیزم حل اختلافات، متفاوت و متعارض با نظام قبیلهای، به خدا و رسول او سپرده شد. اقدام سوم، تنظیم روابط با یهودیان ساکن در مدینه بود. یهودیان مدینه از جایگاهی برخوردار بودند که نقش آنان نباید نادیده گرفته میشد؛ چون آنان پیرو دین الهی بوده و از موفقیت اقتصادی خاصی برخوردار بودند و روابط تجاری نزدیکی با قریش داشتند؛ از این رو، در پیمان با یهودیان، آنان بخشی از امت واحده نامیده شدند.
موارد عمده این پیمان عبارت است از:
- مسلمانان و یهودیان، مانند یک ملت در مدینه زندگی میکنند.
- مسلمانان و یهودیان در انجام مراسم دینی خود آزاد خواهند بود.
- در موقع پیشامد جنگ، هر کدام از این دو، دیگری را در صورتی که متجاوز نباشد، علیه دشمن کمک خواهد کرد.
- هرگاه مدینه مورد حمله و تاخت و تاز دشمن قرار گیرد، هر دو با هم در دفاع از آن تشریک مساعی خواهند کرد.
- قرارداد صلح با دشمن، با مشورت هر دو به انجام خواهد رسید.
- چون مدینه شهر مقدسی؛ است از هر دو ناحیه مورد احترام و هر نوع خونریزی در آن حرام خواهد بود.
- در موقع بروز اختلاف و نزاع، آخرین داور برای رفع اختلاف رسول خدا خواهد بود.
- امضاکنندگان این پیمان با همدیگر به خیرخواهی و نیکوکاری رفتار خواهند کرد[۱۵].
بنابراین، با تدبیر رسول خدا (ص) زمینههای اختلاف و نزاع از جامعه نوبنیاد مدینه برچیده شد و پایههای دولت اسلامی به رهبری رسول خدا (ص) استوار گردید[۱۶].
مسجد، پایگاه اجتماعی مسلمانان
پیامبر خدا (ص) در ابتدای ورود به مدینه، زمینی را در مقابل خانه ابوایوب انصاری خریداری نموده و در آن مسجدی بنا نمودند[۱۷]. مسجد علاوه بر مکانی برای عبادت و پیوند با خدا و برقراری نمازهای جمعه و جماعات به مثابه پایگاه حکومتی نیز به شمار میرفت؛ چنانچه مسجد در آغاز، “دارالحکومه”، “مدرسه” و حتی محل غنایم و مالیاتی بود که جمع شده و در آنجا نگهداری میشد و نخستین زندان دولت جدید نیز، در گوشهای از مسجد بود[۱۸].[۱۹]
ریشهکنی تبعیض
از صریحترین و پرجاذبهترین پیامهای اسلام در آغاز رسالت، نفی تبعیض و برتری جوییهای طبقاتی و نژادی بود که جامعه بشری را به شدت رنج میداد. در ایران آن روز جامعه انسانی طبقاتی شده و به صورت فرهنگ غالب در آمده بود. [داشتن] سواد و به دست گرفتن مناصب حکومتی، خاص طبقات بالای جامعه بود. مشهور است که فرزند پینهدوزی علاقمند به تحصیل علم بود؛ ولی انسداد طبقاتی اجازه تحصیل علم به طبقه پیشهوران جزء را نمیداد و با اینکه حاضر به پرداخت مبلغ هنگفتی پول گردید که سخت مورد نیاز حکومت بود، با این حال به وی اجازه تحصیل ندادند. مغرب زمین هم که از پیشینه طولانی تاریخی در تمدن و نظام اجتماعی برخوردار بود، وضعی بهتر از ایران نداشت. مالکان بزرگ، خاندانهای سلطنتی و ارباب کلیسا، حقوق اجتماعی و شهروندی را در انحصار خود داشته، طبقات پایین جامعه و بردگان و زنان در محرومیت کامل از حقوق شهروندی به سر میبردند[۲۰].
رسول خدا به روابط انسانی و مناسبات اجتماعی سازماندهی جدید دادند که در آن، هیچ کدام از عوامل ثروت، خاندان و قبیله، رنگ پوست و نژاد، ملاک موقعیت اجتماعی نبود و به راحتی ارباب و برده در یک صف کنار هم جا میگرفتند؛ از همین رو، پیش از همه، بردگان و قشر محروم و مستضعف جامعه به پیام آسمانی اسلام لبیک گفتند[۲۱].
استقرار نظامات اسلامی
با تثبیت حکومت، رسول خدا (ص) به تدریج، برقراری ساز و کارهای متناسب با جامعه اسلامی و نظامهای سیاسی ـ اجتماعی لازم را در دستور کار خود قرار داد که از آن میان، میتوان به جمعآوری و صرف زکوه، قضاوت در حل مناقشات بین مردم، اعزام و نصب والی به مناطق و بلاد تابعه حکومت مدینه، سازماندهی نیروی نظامی و فرماندهی جنگها و سریّهها اشاره نمود.
سیستم حکومتی جدید، توجه خاصی به قدرت عالی مرکزی داشت و حاکمیت بر جامعه اسلامی را از آن خدا میدانست و پیامبر به عنوان فرستاده و حامل وحی و اجراکننده فرمان الهی، ولایت عینی جامعه را از طرف خداوند بر عهده داشت.
قضاوت در اختیار رسول خدا (ص) بود و ایشان، نزاع و نابهسامانیهایی را که امنیت جامعه را تهدید میکرد، برطرف مینمود. داوری رسول خدا، تنها شامل مسلمانان[۲۲] نبود؛ بلکه یهودیان مدینه، مشرکان قریش و مردم یثرب را که از ایشان تبعیت کردهاند، نیز شامل میشد[۲۳].
مهمتر از همه، شکلگیری دولت با عناصر اصلی آن، یعنی رهبری، امت و سرزمین است، در این دولت، رهبری با رسول خداست که مورد پذیرش همه گروهها و قبایل مدینه است؛ سرزمین این دولت در ابتدای کار، شهر یثرب یا مدینةالنبی و اطراف آن است و امت تنها اختصاص به مسلمانان مدینه ندارد؛ بلکه مهاجرین، انصار (اوس و خزرج)، یهود هم پیمان اوس و خزرج (بنیالنجار، بنیالحارث، بنیساعده، بنیجشم، بنیالاوس و بنیثعلبه) یهود خارج مدینه و مشرکین داخل و خارج مدینه را نیز شامل میشود. چنانچه اهالی مدینه همه تحت عنوان امت واحده قرار میگیرند[۲۴].[۲۵]
مراعات امور مربوط به حاکم دینی
رفتار پیامبر به عنوان حاکم دینی، الگوی رهبری و زعامت در جامعه اسلامی به شمار میرود؛ چنانچه قرآن میفرماید: ﴿لَقَدْ كَانَ لَكُمْ فِي رَسُولِ اللَّهِ أُسْوَةٌ حَسَنَةٌ﴾[۲۶]؛ به تحقیق که سیره پیامبر خدا برای شما الگوی نیکویی است.
از جمله اموری که آن حضرت با رعایت آنها معیارهای مطلوب رهبری اسلامی را ارائه نمودهاند؛ عبارتاند از:
- عدالت: عدالت، ملکه نفسانی است که در پرتو آن، انسان از مسیر طاعت خداوند گامی پس و پیش نمیگذارد. در مفهوم اجتماعی، رعایت جایگاه واقعی امور و مناسبات اجتماعی و انطباق با اراده حق تعالی و قوانین منتسب به او، از ملاکهای برقراری عدالت هستند. رسول خدا (ص) در رأس حکومت اسلامی، عالیترین مراتب عدالت را در حوزه اجتماعی به اجرا درآوردند. نمونههایی از عدالت و عدالتخواهی پیامبر عظیمالشأن؛ عبارتاند از: اجرای حد شرعی بر زن مخزومیه با اینکه از قبیله پرنفوذی بود. همچنین آمادگی آن حضرت برای قصاص در روزهای پایانی عمر[۲۷] و رعایت عدالت در تقسیم غنایم از نمونههای روشن آن است.
- مردمی بودن: بررسی تاریخ حیات پیامبر اسلام نشان میدهد که وی بیش از هر کس با خصوصیات روحی، اخلاقی، فرهنگی، سیاسی و اجتماعی مردم آشنا بوده است و به همین علت آن حضرت، میتوانست با هر کس به اندازه ظرفیت فکری و روحی او سخن گفته و با او برخورد نماید. مضافاً بر اینکه اسلام دینی است برای همه مردم و رهبر آن نمیتواند جدای از مردم و بیگانه از مسایل و مشکلات آنها زندگی کند؛ از همینرو رسول گرامی اسلام با مردم زندگی میکرد و از نظر معیشتی در حد ضعیفترین و فقیرترین آنها از مواهب مادی بهرهمند بود[۲۸].
- جاذبههای اخلاقی: یکی از رموز موفقیت پیامبر اسلام، خلق و خوی کریمانه آن حضرت، به ویژه حلم و بردباری و نرمش آن بزرگوار در برخورد با اعراب تندخوی عصر جاهلیت بود[۲۹] که نقش مهمی در جذب و سازماندهی آنان برای تشکیل نخستین هسته حکومت اسلامی داشت. بیشک اگر این جاذبه در پیامبر نبود، مردم وی را تنها میگذاشتند. خداوند متعال برای تقویت هرچه بیشتر این جاذبه، به پیامبرش توصیه میکند که خطاهای امت را با دیده عفو و اغماض بنگرد و در کارها با آنان مشورت نماید؛ چناچه در قرآن میخوانیم: ﴿فَبِمَا رَحْمَةٍ مِنَ اللَّهِ لِنْتَ لَهُمْ وَلَوْ كُنْتَ فَظًّا غَلِيظَ الْقَلْبِ لَانْفَضُّوا مِنْ حَوْلِكَ فَاعْفُ عَنْهُمْ وَاسْتَغْفِرْ لَهُمْ وَشَاوِرْهُمْ فِي الْأَمْرِ﴾[۳۰]. پیامبر اسلام در این زمینه چنان به کمال رسید که خدای متعال او را مورد ستایش قرار داد و فرمود: ﴿وَإِنَّكَ لَعَلَى خُلُقٍ عَظِيمٍ﴾[۳۱]. اخلاق نیکوی رسول خدا (ص) سبب شده بود که آن حضرت به شدت مورد علاقه مردم قرار گرفته و محبت و عشق او در عمق جان و وجدان مردم نفوذ کند؛ از همین رو دشمنان، او را متهم به جادوگری میکردند[۳۲].
- پیشگامی در عمل: در الگوی رهبری اسلامی، شایستهترین فرد برای رهبری سیاسی جامعه، کسی است که در انجام خوبیها و عمل به ارزشها و اموری که همگان را بدان توصیه میکند، خود پیش قدم باشد، رسول خدا (ص) همانطور که در اخلاق سرآمد بشریت بود، در عمل به شعارها و توصیهها نیز از دیگران گوی سبقت را میربود؛ چنانچه اگر شعار توحید میداد، خود نخستین موحد بود و در زندگی فردی و اجتماعی، جز خدا تکیهگاهی نمیشناخت و اگر مردم را به عبادت و شب زندهداری دعوت مینمود، خود بیش از همه به عبادت میپرداخت و همین طور اگر به عدالت توصیه میفرمود، بیش و پیش از دیگران عدالت را درباره خود و نزدیکان خویش اجرا میکرد و آنگاه که شعار حمایت از مستضعفان میداد، خود همانند یک مستضعف زندگی میکرد[۳۳]. تا آنجا که امام باقر (ع) سوگند یاد میکند که پیامبر اسلام (ص) از زمان بعثت تا پایان زندگی، سه روز متوالی از نان گندم سیر نشد[۳۴].
- استقامت و پایمردی: رسول گرامی اسلام که رهبری بشریت را به سوی کمال مطلوب، سعادت و تکامل مادی و معنوی، هدف خود قرار داده است، خود بیش و پیش از دیگران به هدفش ایمان دارد و حاضر است در راه تحقق آن، تمامی سختیها را تحمل نماید[۳۵]. خداوند متعال در سوره احقاف، به پیامبر اسلام (ص) توصیه میکند که در برخورد با مشکلات، همچون سایر انبیای بزرگ الهی، صبر و استقامت پیشه نماید؛ چنانچه فرموده است: ﴿فَاصْبِرْ كَمَا صَبَرَ أُولُو الْعَزْمِ مِنَ الرُّسُلِ﴾[۳۶]. همچنین در سوره هود میفرماید: ﴿فَاسْتَقِمْ كَمَا أُمِرْتَ وَمَنْ تَابَ مَعَكَ﴾[۳۷].
استقامت پیامبر (ص) نه تنها در مقابل تهاجمات دشمنان اسلام و توحید و پایداری در نبردها و مشکلات جامعه بود؛ بلکه با ایستادگی در برابر انواع تهمتها، زخم زبانها و شایعات علیه شخصیت قدسی آن حضرت، صلابت و پایمردی بیمانندی را در پیشبرد هدفهای الهی به نمایش گذاشت، هرچند وی را دروغگو، مجنون و شاعر خواندند[۳۸].[۳۹]
تلاش برای گسترش اسلام
اسلام خود را دین همه انسانها تا ابدیت تاریخ حیات بشری معرفی میکند؛ بنابراین از ابتدای ظهور درصدد توسعه و گسترش دامنه نفوذ و فراگیری چتر هدایت الهی بر همه بشریت بوده و رسول گرامی اسلام برای تحقق این هدف از روشهای مختلفی استفاده نمودند. شیوههای اساسی و استراتژیک گسترش اسلام عبارتند از:
دعوت
دعوت به اسلام؛ به معنای رساندن پیام و احکام الهی به کلیه افراد بشر و پیشنهاد پذیرش توحید، نبوت حضرت محمد (ص) و دیگر معتقدات بنیادین اسلام و پایبندی به آنهاست. اصل دعوت از اصول مسلم و منصوص دینی است که خدای متعال در قرآن میفرماید: ﴿ادْعُ إِلَى سَبِيلِ رَبِّكَ بِالْحِكْمَةِ وَالْمَوْعِظَةِ الْحَسَنَةِ وَجَادِلْهُمْ بِالَّتِي هِيَ أَحْسَنُ إِنَّ رَبَّكَ هُوَ أَعْلَمُ بِمَنْ ضَلَّ عَنْ سَبِيلِهِ وَهُوَ أَعْلَمُ بِالْمُهْتَدِينَ﴾[۴۰]. دعوت بر این پیش فرض استوار است که ﴿لَا إِكْرَاهَ فِي الدِّينِ قَدْ تَبَيَّنَ الرُّشْدُ مِنَ الْغَيِّ﴾[۴۱]. اسلام نمیخواهد به زور عقایدی را که حق میداند تحمیل کند بلکه با تبیین حق و تمیز آن از باطل بشریت را به انتخاب آگاهانه اسلام فرا میخواند. در آیه ۱۰۸ سوره یوسف که بر این هدف تصریح دارد میخوانیم: ﴿قُلْ هَذِهِ سَبِيلِي أَدْعُو إِلَى اللَّهِ عَلَى بَصِيرَةٍ أَنَا وَمَنِ اتَّبَعَنِي﴾[۴۲].
بنابراین، رسول خدا (ص)، ابلاغ پیامبری خود را با دعوت مردم به توحید و نفی شرک و بتپرستی آغاز نمود و پس از گذشت دوران دعوت پنهانی، به شکل آشکار، پیام توحید و اسلام را به گوش مردم رساند.
اهمیت دعوت تا به آنجا بود که با دستور پیامبر اکرم (ص)، مسلمانان؛ قبل از دعوت به توحید و نبوت، حق جهاد با مشرکان را نداشتند[۴۳].
پیغمبر (ص) گذشته از دعوت خویشان، اهالی مکه، یثرب، طائف و قرای نزدیک، توسط سفیرانی پیام دعوت خویش را به سایر قبایل بزرگ و کوچک و سران کشورهای دیگر رساندند. مهمترین آن دعوتها عبارتاند از: دعوت از خسرو پرویز شاه ساسانی: طی نامهای که توسط عبدالله بن حذافه سهمی فرستاد از او به عنوان کسرای عظیم فارس یاد نمود و از او خواست تا به وحدانیت خداوند و نبوت آن حضرت، شهادت دهد؛ در غیر این صورت گناه مجوس بر عهده او خواهد بود. به نقلی کسری نامه را پاره کرد و به باذان، حاکم دست نشانده خود در یمن دستور داد تا پیامبر خدا را وادار به توبه نماید در غیر این صورت سر او را برای وی بفرستد[۴۴].
نامه دیگر خطاب به مقوقس حاکم مصر بود که در آن وی را عظیم القبط خوانده و توسط حاطب بن ابی بلتعه ارسال شد. مقوقس با احترام فراوان نامه را خوانده و از حاطب استقبال کرد، نامهای به رسول خدا (ص) نوشت و به همراه دو کنیز برای آن حضرت فرستاد که یکی از آنها ماریه قبطیه است[۴۵].
نامهای دیگر به قیصر روم هرقل نوشته شد که حامل نامه، شخصی به نام دحیة بن خلیفه کلبی است. برخورد هرقل به گونهای توصیف شده که گویی تنها از ترس از دست دادن پادشاهی خود، نخواسته اسلام را بپذیرد؛ هرچند که او، انتظار ظهور چنین پیامبری را داشته است؛ به هر حال، پاسخهای قیصر همراه با احترام و ارسال هدایا گزارش شده است[۴۶].
نجاشی، حاکم حبشه، از دیگر مخاطبان رسول خدا (ص) است که توسط عمر بن امیه ضمری نامهای برای او فرستادند؛ اگرچه در مورد نامه به نجاشی، این تردید وجود دارد که آیا در همان سال هجرت مسلمانان به حبشه بوده، یا مربوط به پس از جنگ بدر و یا بعد از صلح حدیبیه است؛ در هر صورت نجاشی مسلمان شده، رفتار شایستهای با مهاجران مسلمان نشان داد و با ابراز علاقمندی به رسول خدا، هدایای زیادی برای آن حضرت ارسال نمود[۴۷].
حارث بن ابی شمر، حاکم غسانی شام که از طرف قیصر روم بر دمشق و نواحی آن حکومت میکرد و محل استقرارش در جولان بود از دیگر پادشاهانی است که به اسلام دعوت شد و شجاع بن وهب نامه رسول خدا (ص) را به وی رساند؛ اما حارث از تعابیر به کار رفته در نامه، به شدت عصبانی شد و گفت با سپاهی به سوی او خواهد آمد؛ حتی اگر در یمن باشد[۴۸].
پیامبر (ص) توسط سلیط بن عمرو به هوزة بن علی حنفی که بر یمامه حکومت میکرد، نامهای فرستاد و از او خواست تا با قبول اسلام، آنچه را تحت سلطه دارد حفظ کند؛ ولی او در مقابل ضمن نامهای نوشت که: عرب احترام فراوانی به من میگذارد، بهتر است مرا نیز در کار خود شریک گردانی تا از تو پیروی کنم[۴۹].
از دیگر کسانی که مخاطب رسول خدا (ص) قرار گرفتند، منذر بن ساوی حاکم بحرین بود که در جواب رسول خدا (ص) نوشت: من نامه شما را برای مردم بحرین خواندم، برخی از آنها اسلام را دوست داشته و آن را پذیرفتند و برخی آن را قبول نکردند. در سرزمین من یهودیان و مجوسیان هستند؛ اگر دستوری درباره آنها دارید، بفرمایید[۵۰].
جهاد
بشریت، در سرتاسر تاریخ حیات خود، دائماً با مسأله جنگ و نزاع دست به گریبان بوده تا آنجا که گویی جنگ همزاد بشر است؛ چنانچه گذشته از بدو خلقت آدم و جنگ ابلیس با او، پیدایش اختلاف بین هابیل و قابیل فرزندان آدم که منجر به قتل هابیل گردید حلقههای نخستین زنجیره جنگ بین انسانها را تشکیل میدهد. در اسلام، جنگ ذاتاً پدیده مطلوبی نیست؛ بلکه اصل اولیه دعوت انسانها به اسلام و خداپرستی است. سیره رسول خدا (ص)، گواهی میدهد که آن حضرت هرگز برای دعوت به اسلام، جنگ نکردند و در جنگهایی هم که کفار و دشمنان اسلام، تحمیل میکردند، از همه امکانات برای پرهیز از خونریزی سود میجستند. جهاد در چارچوب استراتژی ارشادی اسلام، در آخرین مرحله قرار دارد؛ اما واقعیت این بود که پیامبر برای هدایت همه انسانهای روی زمین مبعوث شدهاند، بنابراین هر کسی که با دعوت پیامبر مخالفت میکرد، وظیفه پیامبر بود که برای گشودن مسیر دعوت، با وی بجنگد؛ از این رو شیعه و سنی، جهاد را یکی از اصول مسلّم اسلام میدانند و نیز قرآن صریحاً به پیامبر و مسلمانان فرمان میدهد که با کفار و منافقان بجنگند و با درشتی و خشونت با آنان رفتار کنند؛ چنانچه در قرآن میفرماید: ﴿يَا أَيُّهَا النَّبِيُّ جَاهِدِ الْكُفَّارَ وَالْمُنَافِقِينَ وَاغْلُظْ عَلَيْهِمْ وَمَأْوَاهُمْ جَهَنَّمُ وَبِئْسَ الْمَصِيرُ﴾[۵۱]. همچنین در سوره انفال، از مسلمانان میخواهد که برای به وحشت انداختن دشمنان آشکار و نهان، در آماده باش دائمی به سر برده و به تهیه امکانات لازم بپردازند[۵۲]. بنابراین، بسیاری از نبردها، غزوات و سریههای پیامبر با عنوان جهاد فی سبیل الله انجام میشد[۵۳].
تدبیر جانشینی
رهبران اجتماعی، به خصوص مبتکران نظامهای سیاسی، با مشخص کردن تکلیف جانشینی پس از خود، سعی میکنند از دستاوردهای تلاش و پشتکار خود و یاورانشان، محافظت نمایند. پیامبران الهی نیز از این قاعده مستثنی نیستند با این تفاوت که آنان نه تنها به حکم عقل که با فرمان الهی موظف به تعیین وصی و جانشین برای تداوم نهضت و رسالتاند؛ همان طور که موسی (ع) برادرش هارون را به جانشینی خود برگزید، پیامبر گرامی اسلام نیز به امر خداوند تکلیف رهبری امت را پس از خود، مشخص نموده، در مقاطع مختلف بدان تأکید و اشاره نمودند که میتوان به جلسه دعوت رسمی از خویشاوندان[۵۴] در سالهای آغازین بعثت، تا واقعه غدیر خم را از نمونههای آشکار اهتمام آن حضرت، بر تعیین جانشین خود دانست؛ چنانچه روایت خطبه ایشان در هنگام بازگشت از آخرین حج، در مکانی به نام غدیر خم، نزد شیعه و سنی از جمله سندهای متواتر و مسلم است. پیامبر خدا در آن خطابه، علی (ع) را به جانشینی خود و امامت امت برگزید و از همگان به روشنی و صراحت اعتراف گرفت[۵۵].
از مجموع مباحث فوق، این نتیجه مهم در اندیشه سیاسی اسلام به دست میآید که پیامبر عظیمالشأن اصول سیاست، را در نظام سیاسی با جانمایه و منشأ دینی و اسلامی طراحی نمود؛ به شکلی که امتزاج سیاست و دین، در تمامی حرکات و موضعگیریهای پیامبر، به ویژه در امر حکومت و تدبیر جامعه مشهود است[۵۶].
منابع
پانویس
- ↑ فیض الاسلام، نهج البلاغه، خطبه ۲۶.
- ↑ انعام، آیه ۵۲.
- ↑ سبحانی، آیتالله جعفر، فروغ ابدیت، ج۱، ص۲۵۳ - ۲۵۴.
- ↑ «و نزدیکترین خویشاوندانت را بیم ده!» سوره شعراء، آیه ۲۱۴.
- ↑ ابناثیر، کامل، ج۱، ص۷۶.
- ↑ ابناثیر، کامل، ج۱، ص۷۶.
- ↑ کامل ابن اثیر، ص۸۳؛ آیتی، محمد ابراهیم، تاریخ پیامبر اسلام، ص۱۲۹.
- ↑ کامل ابن اثیر، ص۸۷-۸۹.
- ↑ سیره ابن هشام، ج۱، ص۱۳۱؛ آیتی، تاریخ پیامبر اسلام، ص۱۹۰.
- ↑ نصرتی، علی اصغر، نظام سیاسی اسلام، ص ۱۷۹.
- ↑ سیره ابن هشام، ج۱، ص۱۳۱.
- ↑ علی اصغر نصرتی|نصرتی، علی اصغر، نظام سیاسی اسلام (کتاب)|نظام سیاسی اسلام، ص ۱۸۲.
- ↑ رهنما، زینالعابدین، پیامبر، ص۵۳۵ – ۵۴۰؛ رسول جعفریان، تاریخ سیاسی اسلام، ج۱، ص۳۸۲ -۳۸۷.
- ↑ «و خویشاوندان نسبت به یکدیگر در کتاب خداوند از مؤمنان و مهاجران (به ارث) سزاوارترند» سوره احزاب، آیه ۶.
- ↑ آیتی، تاریخ پیامبر اسلام، ص۲۳۴.
- ↑ نصرتی، علی اصغر، نظام سیاسی اسلام، ص ۱۸۲.
- ↑ کامل، ابن اثیر، ج۱، ص۱۲۳.
- ↑ جعفریان، رسول، سیره رسول خدا (ص)، ص۴۴.
- ↑ علی اصغر نصرتی|نصرتی، علی اصغر، نظام سیاسی اسلام (کتاب)|نظام سیاسی اسلام، ص ۱۸۴.
- ↑ مروج الذهب، ج۱، ص۲۶۳ - ۲۶۴.
- ↑ نصرتی، علی اصغر، نظام سیاسی اسلام، ص ۱۸۴.
- ↑ رجوع کنید به: تفسیر منهج الصادقین، ج۳، ص۶۲ - ۶۳.
- ↑ تفسیر منهج الصادقین، ج۳، ص۲۳۲؛ غراوی، محمد، سازمان حکومتی در صدر اسلام، با ترجمه سید حسین اسلامی، فصلنامه حکومت اسلامی، ش۴، ص۱۲۶.
- ↑ رجوع کنید به: المحامی احمد حسین یعقوب، النظام السیاسی فی الاسلام، ص۲۲۸.
- ↑ نصرتی، علی اصغر، نظام سیاسی اسلام، ص ۱۸۵.
- ↑ «بیگمان فرستاده خداوند برای شما نمونهای نیکوست» سوره احزاب، آیه ۲۱.
- ↑ جعفر سبحانی، فروغ ابدیت، ج۲، ص۵۱ - ۵۲.
- ↑ تفسیر منهج الصادقین، ج۹، ص۳۶۹-۳۷۱؛ حاج شیخ عباس قمی، منتهی الامال، ص۲۴.
- ↑ تفسیر منهج الصادقین، ج۹، ص۳۶۹.
- ↑ «پس با بخشایشی از (سوی) خداوند با آنان نرمخویی ورزیدی و اگر درشتخویی سنگدل میبودی از دورت میپراکندند؛ پس آنان را ببخشای و برای ایشان آمرزش بخواه و با آنها در کار، رایزنی کن» سوره آل عمران، آیه ۱۵۹.
- ↑ «و به راستی تو را خویی است سترگ» سوره قلم، آیه ۴.
- ↑ محمدی ری شهری، محمد، رهبری در اسلام، ص۲۶۸.
- ↑ محمدی ری شهری، محمد، رهبری در اسلام، ص۲۷۴.
- ↑ کافی، ج۸، ص۱۰۰.
- ↑ رجوع کنید به تفسیر نمونه، ج۹، ص۲۵۸.
- ↑ «بنابراین شکیبا باش همانگونه که پیامبران اولوا العزم شکیبایی ورزیدند» سوره احقاف، آیه ۳۵.
- ↑ «پس چنان که فرمان یافتهای پایداری کن و (نیز) آنکه همراه تو (به سوی خداوند) بازگشته است (پایداری کند)» سوره هود، آیه ۱۱۲.
- ↑ برای مطالعه نمونههایی از استقامت و شکیبایی پیامبر (ص)؛ رجوع کنید به: فروغ ابدیت، ج۱، ص۲۶۵ و سیری ابن هشام، ج۱، ص۲۶۵ و ۲۶۶ و زینالعابدین رهنما، پیامبر، ص۳۰۴ - ۳۰۷.
- ↑ نصرتی، علی اصغر، نظام سیاسی اسلام، ص ۱۸۶.
- ↑ «(مردم را) به راه پروردگارت با حکمت و پند نیکو فرا خوان و با آنان با روشی که بهتر باشد چالش ورز! بیگمان پروردگارت به آن کس که راه وی را گم کرده داناتر است و او به رهیافتگان داناتر است» سوره نحل، آیه ۱۲۵.
- ↑ «در (کار) دین هیچ اکراهی نیست که رهیافت از گمراهی آشکار است» سوره بقره، آیه ۲۵۶.
- ↑ «بگو: این راه من است که با بینش به سوی خداوند فرا میخوانم، من و (نیز) هر کس که پیرو من است» سوره یوسف، آیه ۱۰۸.
- ↑ جعفریان، تاریخ سیاسی اسلام، ج۱ ص۳۹۴.
- ↑ تاریخ یعقوبی، ج۱، ص۴۴۲.
- ↑ رجوع کنید به طبقات کبری، ج۱، ص۲۶۰؛ فروغ ابدیت، ص۲۲۲ - ۲۲۶.
- ↑ سیره حلبی، ج۲، ص۲۷۷: کامل ابن اثیر، ج۲ ص۴۴؛ بحارالانوار، ج۲۰، ص۳۷۹.
- ↑ تاریخ طبری، ج۲، ص۲۹۴؛ بحارالانوار، ج۲۰، ص۳۹۲؛ طبقات کبری، ج۱، ص۲۵۹.
- ↑ تاریخ یعقوبی، ج۱، ص۴۴۴.
- ↑ الکامل، ج۲، ص۸۳؛ طبقات کبری، ج۱، ص۲۶۲.
- ↑ رجوع کنید به تاریخ سیاسی اسلام، رسول جعفریان، ج۱، ص۵۵۶-۵۶۱.
- ↑ «ای پیامبر! با کافران و منافقان جهاد کن و بر آنان سخت بگیر و جایگاهشان دوزخ است و (این) پایانه، بد است» سوره توبه، آیه ۷۳.
- ↑ ﴿وَأَعِدُّوا لَهُمْ مَا اسْتَطَعْتُمْ﴾ «و آنچه در توان دارید در برابر آنان فراهم سازید» سوره انفال، آیه ۶۰.
- ↑ نصرتی، علی اصغر، نظام سیاسی اسلام، ص ۱۸۹.
- ↑ تفسیر طبرسی، ج۱۹، ص۷۵.
- ↑ رجوع کنید به: متن کامل و ترجمه حدیث غدیر، در کتاب “منشور ولایت”، ترجمه دکتر علی اکبر صادقی، ص۹۶-۱۰۰.
- ↑ نصرتی، علی اصغر، نظام سیاسی اسلام، ص ۱۹۳.