حق: تفاوت میان نسخه‌ها

از امامت‌پدیا، دانشنامهٔ امامت و ولایت
جز (جایگزینی متن - ' لیکن ' به ' لکن ')
 
(۱۵۳ نسخهٔ میانی ویرایش شده توسط ۸ کاربر نشان داده نشد)
خط ۱: خط ۱:
{{خرد}}
{{مدخل مرتبط| موضوع مرتبط = | عنوان مدخل = حق| مداخل مرتبط = [[حق در لغت]] - [[حق در قرآن]] - [[حق در حدیث]] - [[حق در نهج البلاغه]] - [[حق در فلسفه اسلامی]] - [[حق در فقه اسلامی]] - [[حق در اخلاق اسلامی]] - [[حق در معارف مهدویت]] - [[حق در فقه سیاسی]] - [[حق در معارف دعا و زیارات]] - [[حق در معارف و سیره سجادی]] - [[حق در جامعه‌شناسی اسلامی]] - [[حق در حقوق اسلامی]] - [[حق در خانواده]] - [[حق در علوم قرآنی]] - [[حق در فرهنگ و معارف انقلاب اسلامی]]| پرسش مرتبط  = }}
{{امامت}}
== معناشناسی ==
<div style="padding: 0.0em 0em 0.0em;">
=== معنای لغوی ===
: <div style="background-color: rgb(252, 252, 233); text-align:center; font-size: 85%; font-weight: normal;">این مدخل از چند منظر متفاوت، بررسی می‌شود:</div>
«حق»، در لغت به معنای [[استواری]]، استحکام، مطابقت و موافقت با واقع است<ref>مفردات، ج ۱، ص ۲۴۶؛ تهذیب اللغه، ج ۳، ص ۳۷۴-۳۷۵؛ التحقیق، ج ۲، ص ۲۶۲، «حق».</ref>؛ [[وجوب]] و [[ثبات]]<ref>العین، ج ۳، ص ۶؛ تهذیب اللغه، ج ۳، ص ۳۷۴، «حق».</ref>، [[درستی]]<ref>مقاییس اللغه، ج ۲، ص ۱۵، «حق».</ref>، واضح و روشن<ref>ابن دُرید، جمهره اللغه، ج۱، ص۲۷.</ref>، شایستگی و سزاواری<ref>العین، ج ۳، ص ۶-۷.</ref>، چیرگی<ref>المصباح، ص ۱۴۳-۱۴۴، «حق»؛ لسان العرب، ج ۱۰، ص ۴۹، «حقق».</ref> و [[عدالت]]<ref>تاج العروس، ج ۱۳، ص ۸۰، «حقق».</ref>، اسم خداوند<ref>مجمع البحرین، ج۲، ص۵۷؛ المفردات، ص۱۲۴.</ref>، صفت [[خداوند]]، [[قرآن]]، امر حتمی‌الوقوع، [[اسلام]]، [[مال]]، موجود ثابت، [[مرگ]]، [[خرد]] و [[تدبیر]]<ref>فیروزآبادی، قاموس المحیط، ص۷۸۷.</ref>، سخن راست و مطابق با واقع و [[یقین]] بعد از [[شک]]<ref>لسان العرب، ج۱، ص۸۸۹، برای اطلاع بیشتر ر. ک: ابوالحسن، فهری، فرهنگ المحیط فارسی - عربی، ص۲۹۶؛ فیروزآبادی، القاموس المحیط، ص۷۸۷؛ بهاءالدین خرمشاهی، دانشنامه قرآن و قرآن پژوهشی، ج۱، ص۵؛ فرهنگ عمید، ص۴۲۷.</ref> از دیگر معانی حق هستند. "حق" در اقوال، [[عقاید]]، [[ادیان]] و [[مذاهب]] و در زمینۀ گفتار، عمل، [[عقیده]]، واقعه، ادّعا، [[پاداش]] و... استعمال می‌شود<ref>ابوهلال عسکری، معجم الفروق اللغویة، ص۱۹۳ و ۱۹۴.</ref>. در همۀ معانی و استعمال‌های "حق"، نوعی "ثبوت" به چشم می‌خورد که معنای جامع و مشترک میان همۀ آنهاست<ref>[[اعظم حیدری عارف|حیدری عارف، اعظم]]، [[دائرةالمعارف قرآن کریم ج۱۰ (کتاب)|دائرةالمعارف قرآن کریم]]، ج۱۰، ص۱۵۱ – ۱۵۸؛ [[آرزو شکری|شکری، آرزو]]، [[حقوق اهل بیت (کتاب)|حقوق اهل بیت]]، ص۲۵- ۲۶؛ [[محمد مهدی کریمی‌نیا|کریمی‌نیا]]، [[حقوق حق و اقسام حق (مقاله)|مقاله «حقوق حق و اقسام حق»]]، [[معرفت (نشریه)|نشریه «معرفت»]]، سال انتشار: ۱۲، شماره مجله: ۷۰، شماره صفحه: ۸۲؛ [[جواد محدثی|محدثی، جواد]]، [[فرهنگ غدیر (کتاب)|فرهنگ غدیر]]، ص۲۲۸.</ref>
<div style="padding: 0.0em 0em 0.0em;">
: <div style="background-color: rgb(255, 245, 227); text-align:center; font-size: 85%; font-weight: normal;">[[حق در قرآن]] | [[حق در حدیث]] | [[حق در نهج البلاغه]] |[[حق در کلام اسلامی]] |[[حق در معارف دعا و زیارات]] | [[حق در اخلاق اسلامی]]| [[حق در معارف مهدویت]]</div>
<div style="padding: 0.0em 0em 0.0em;">
: <div style="background-color: rgb(206,242, 299); text-align:center; font-size: 85%; font-weight: normal;">در این باره، تعداد بسیاری از پرسش‌های عمومی و مصداقی مرتبط، وجود دارند که در مدخل '''[[حق (پرسش)]]''' قابل دسترسی خواهند بود.</div>
<div style="padding: 0.4em 0em 0.0em;">


*'''حق:''' راست، درست، بجا و [[هدف]] دار؛ در برابر [[باطل]]<ref>[[اعظم حیدری عارف|حیدری عارف، اعظم]]، [[دائرةالمعارف قرآن کریم ج۱۰ (کتاب)|دائرةالمعارف قرآن کریم]]، ج۱۰، ص۱۵۱ - ۱۵۸.</ref>.
=== معنای اصطلاحی ===
*حق در مقابل [[باطل]]، به معنای چیزی است که ثابت، [[استوار]]، درست، حتمی و سزاوار باشد. از نام‌های خداست. حق در زمینۀ گفتار، عمل، [[عقیده]]، واقعه، ادّعا، [[پاداش]] و. . . به کار می‌رود. از دیرباز، [[حق و باطل]] وجود داشته و با هم تقابل داشته‌اند<ref>[[جواد محدثی|محدثی، جواد]]، [[فرهنگ غدیر (کتاب)|فرهنگ غدیر]]، ص۲۲۸.</ref>.
در تعریف اصطلاحی، به هر سخن، [[اعتقاد]]، [[دین]] و مذهبی که [[مطابق واقع]] باشد حق گفته می‌شود<ref>التعریفات، ص ۱۲۰، «حق».</ref>.<ref>[[اعظم حیدری عارف|حیدری عارف، اعظم]]، [[دائرةالمعارف قرآن کریم ج۱۰ (کتاب)|دائرةالمعارف قرآن کریم]]، ج۱۰، ص۱۵۱ - ۱۵۸.</ref>  


==واژه‌شناسی لغوی==
در [[آیات قرآن]]، به موضوعاتی همچون: [[خدا]]، [[قیامت]]، [[مرگ]]، [[قرآن]]، [[وحی]] "حق" گفته شده و [[آفرینش]] براساس حق است. کسانی که در [[افکار]] و [[رفتار]]، بر [[اساس دین]] [[خدا]] و [[خرد]] و [[منطق]] و [[فطرت]] حرکت کنند، [[اهل حق]] و [[پیروان]] حقّ‌اند. به آن "[[حقیقت]]" هم گفته می‌شود، در مقابل افسانه و [[خرافات]].  
*حق، مصدر ثلاثی مجرد از ریشه "ح - ق - ق" به معنای [[استواری]]، [[استحکام]]، مطابقت و موافقت با واقع است <ref>مفردات، ج ۱، ص ۲۴۶؛ تهذیب اللغه، ج ۳، ص ۳۷۴-۳۷۵؛ التحقیق، ج ۲، ص ۲۶۲، «حق».</ref> [[وجوب]] و [[ثبات]]<ref>العین، ج ۳، ص ۶؛ تهذیب اللغه، ج ۳، ص ۳۷۴، «حق».</ref>، [[درستی]]<ref>مقاییس اللغه، ج ۲، ص ۱۵، «حق».</ref>، [[شایستگی]] و [[سزاواری]]<ref>العین، ج ۳، ص ۶-۷.</ref>، [[چیرگی]]<ref>المصباح، ص ۱۴۳-۱۴۴، «حق»؛ لسان العرب، ج ۱۰، ص ۴۹، «حقق».</ref>، [[عدالت]]<ref>تاج العروس، ج ۱۳، ص ۸۰، «حقق».</ref>، از دیگر معانی حق‌اند. بیشتر فرهنگ‌های واژگانی در [[تبیین]] معنای حق، از تضاد و تقابل مفهوم حق با [[باطل]] [[یاری]] جسته‌اند<ref>العین، ج ۳، ص ۶؛ لسان العرب، ج ۱۰، ص ۴۹؛ المصباح، ص ۱۴۳.</ref> [[باطل]] به معنای تلف شدن و نابودی، ناواقعی بودن<ref>العین، ج ۷، ص ۴۳۰، «بطل».</ref>، ناپایایی و عدم [[ثبات]]<ref>مفردات، ج ۱، ص ۱۲۹، «بطل».</ref>، بی‌ارزش و بی‌ثمر بودن <ref>الصحاح، ج ۳، ص ۱۶۳۵، «بطل».</ref> است. کاربرد این واژه تقریباً در همه لهجه‌های بخش غربی زبان سامی، مانند عبری، آرامی، مندایی و [[سریانی]]، در معانی مشابه مشاهده شده است<ref>فرهنگ تطبیقی، ج ۱، ص ۱۸۷.</ref> در تعریف اصطلاحی، هر سخن، [[اعتقاد]]، [[دین]] و مذهبی را حق نامند که مطابق واقع باشد<ref>التعریفات، ص ۱۲۰، «حق».</ref><ref>[[اعظم حیدری عارف|حیدری عارف، اعظم]]، [[دائرةالمعارف قرآن کریم ج۱۰ (کتاب)|دائرةالمعارف قرآن کریم]]،  ج۱۰، ص۱۵۱ - ۱۵۸.</ref>.


===مفهوم لغوی [[حق]]===
معنای دیگر حق، بهره و استحقاقی است که در مسائل [[مالی]] و [[حقوقی]] برای هر شخص مطرح است، مثل: حق خرید و فروش، حق استفاده کردن، [[حقّ]] [[رأی]] دادن و [[دفاع]] کردن، [[حقّ]] [[پدر]] و [[مادر]] بر [[فرزند]] و به عکس و [[حقوق]] متقابلی که افراد [[جامعه]] در برابر یکدیگر دارند. در یک نگاه اینگونه [[حقوق]] به "[[حقّ]] [[الله]]" و "[[حقّ الناس]]" تقسیم می‌شود<ref>[[جواد محدثی|محدثی، جواد]]، [[فرهنگ‌نامه دینی (کتاب)|فرهنگ‌نامه دینی]]، ص۹۱.</ref>.
*لغت‌شناسان برای واژه "حق" معانی مختلفی ذکر کرده‌اند از آن جمله: نقیض [[باطل]]، [[واجب]]. واقع امر، [[هویت]] شیء و کیان شیء<ref>العین، ج۳، ص۶.</ref>. واضح و روشن<ref>ابن دُرید، جمهره اللغه، ج۱، ص۲۷.</ref>، محکم، [[استوار]]، درست<ref>معجم مقائیس اللغه، ج۲، ص۱۱.</ref>، [[راستی]]، [[اسم خداوند]]<ref>مجمع البحرین، ج۲، ص۵۷؛ المفردات، ص۱۲۴.</ref>، صفت [[خداوند]]، [[قرآن]]، [[امر]] حتمی الوقوع، [[اسلام]]، [[مال]]، موجود ثابت، [[مرگ]]، [[خرد]] و [[تدبیر]]<ref>فیروزآبادی، قاموس المحیط، ص۷۸۷.</ref>، [[سخن]] راست و مطابق با واقع، [[یقین]] بعد از [[شک]]<ref>لسان العرب، ج۱، ص۸۸۹، برای اطلاع بیشتر ر.ک: ابوالحسن، فهری، فرهنگ المحیط فارسی - عربی، ص۲۹۶؛ فیروزآبادی، القاموس المحیط، ص۷۸۷؛ بهاءالدین خرمشاهی، دانشنامه قرآن و قرآن پژوهشی، ج۱، ص۵؛ فرهنگ عمید، ص۴۲۷.</ref>.
*برخلاف واژه [[صدق]] که فقط در اقوال به کار می‌رود و در مقابل [[کذب]] قرار دارد. حق اعم از [[صدق]] است؛ چون "حق" در اقوال، [[عقاید]]، [[ادیان]] و [[مذاهب]] استعمال می‌شود<ref>ابوهلال عسکری، معجم الفروق اللغویة، ص۱۹۳ و ۱۹۴.</ref>.
*'''نتیجه اینکه:''' در همۀ معانی و استعمال‌های "حق"، نوعی "ثبوت" به چشم می‌خورد که معنای جامع و مشترک میان همۀ آنهاست. واژۀ حق که جمع آن [[حقوق]] است در اصل به معنای مطابقت و موافقت است<ref>المفردات، ص۲۴۶.</ref>. مرحوم [[حسن مصطفوی]] می‌گوید: "اصل در معنای حق، ثبوت همراه با مطابقت داشتن با واقع است که در همه مصادیق آن وجود دارد"<ref>حسن مصطفوی، التحقیق، ج۲، ص۲۶۱.</ref><ref>[[آرزو شکری|شکری، آرزو]]، [[حقوق اهل بیت (کتاب)|حقوق اهل بیت]]، ص۲۵- ۲۶.</ref>.


===معانی اصطلاحی حق===
=== معنای [[حق در فلسفه]] ===
*حق از واژه‌هایی است که مراجعه به موارد استفاده آن در [[قرآن]] و [[روایات]]، متون [[فلسفی]]، [[کلامی]]، [[اخلاقی]] و [[فقهی]] از یک سو و از سوی دیگر در [[علم]] [[حقوق]]، [[فلسفه]] [[حقوق]] و... نشان می‌دهد که معانی و اصطلاحات مختلفی دارد که جدا کردن این معانی و توجه به تفاوت این اصطلاحات برای [[رهایی]] از غلطِ معنا واشتراک لفظی ضروری است<ref>[[آرزو شکری|شکری، آرزو]]، [[حقوق اهل بیت (کتاب)|حقوق اهل بیت]]، ص۲۶.</ref>.
{{اصلی|حق در فلسفه اسلامی}}


===معنای [[حق در فلسفه]]===
=== معنای [[حق در فقه]] ===
{{اصلی|حق در فقه اسلامی}}
{{اصلی|حق در فقه سیاسی}}


===معنای حق در [[فقه]]===
=== معنای حق در حقوق اسلامی ===
*فقهای پیشین [[شیعه]]، به رغم طرح مسائلی درباره حق، به تعریف دقیق آن نپرداخته‌اند؛ اما در میان متأخران از [[شیخ انصاری]] که اشاراتی به تعریف حق دارند تا دوره معاصر، به این مهم پرداخته‌اند.
{{اصلی|حق در حقوق اسلامی}}
*شاید علت آن، گستردگی و پیچیدگی بیشتر در قلمرو [[فقه]] و پی بردن به اهمیت بیشتر کارکرد حق و تفاوت آن با [[حکم]]، برای [[نظم]] بخشیدن هر چه بهتر مسائل [[فقهی]]، [[دست]] کم در حوزه معاملات، [[زمینه‌ساز]] پرداختن به تعریف دقیق حق بوده است<ref>سیف الله صرامی، مقاله تحلیل مقایسه‌ای ماهیت حق از دیدگاه سید محمد کاظم یزدی و سایر فقها، ص۳۰-۴۵، فقه (کاوشی نو در فقه اسلامی)، شماره ۷۳، پاییز ۱۳۹۱.</ref>.
=== معنای [[حق در اخلاق]] ===
*معمولاً در [[فقه]]، از حق، در مقابل [[حکم]] و [[ملک]]، بحث می‌شود؛ اما با توجه به اعتباری بودن "حق" در میان [[فقها]]، ارائه تعریف [[حقیقی]] از آن میسر نیست<ref>ر.ک: عبدالله جوادی آملی، فلسفه حقوق بشر، ص۷۵.</ref>. از این رو، با وجود اینکه "حق" و مقابل‌های آن از امور اعتباری هستند، در [[تعیین]] فرق دقیق میان آنها، [[اختلافات]] فراوانی میان [[فقها]] وجود دارد که در اینجا، به چهار دیدگاه اشاره می‌کنیم:
{{اصلی|حق در اخلاق اسلامی}}
*'''دیدگاه اول:''' دیدگاه شیخ [[انصاری]] و دسته‌ای دیگر از [[فقها]] است که حق را از جنس [[ملک]] و سلطنت می‌دانند.
*'''دیدگاه دوم:''' [[رأی]] آخوند [[خراسانی]] است. وی حق را اعتباری خاص غیر از [[ملک]] و سلطنت می‌داند که برای آن آثار مخصوصی است. از جمله آثار این اعتبار خاص، [[سلطنت]] است، همچنان که [[سلطنت]] از آثار [[ملک]] هم هست.
*'''دیدگاه سوم:''' نظر شیخ [[محمد حسین اصفهانی]] است. وی نظریه [[ملک]] بودن حق را نقد کرده و می‌گوید: ممکن است گفته شود حق در هر موردی، به لحاظ مصداق، اعتبار خاص همان مورد را دارد و آثار خاص همان اعتبار هم بر آن بار می‌شود. مثلاً [[حق ولایت]] چیزی جز اعتبار [[ولایت]] برای [[حاکم]]، [[پدر]] و جد نیست. لکن از آثار این اعتبار، جواز [[تصرف]] در [[مال]] [[مولی]] علیه است چه از نظر تکلیفی و چه از نظر وضعی و اعتبار دیگری نیاز نیست.
*'''دیدگاه چهارم:''' [[رأی]] فقیهانی است که جدای از اصل مجعول بودن حق نزد [[شارع مقدس]] یا عقلا، اساساً منکر ماهیتی متفاوت برای آن هستند و به عبارت دیگر، تفاوت حق و [[حکم]] را [[باور]] ندارند.
*آنها قائلند [[احکام شرعی]] بر دو قسم هستند:
#آنکه غرض از [[تشریع]] آن، تحقق یا عدم تحقق متعلق [[حکم]] است و کاری به غیر از [[مکلف]] و مخاطب [[حکم]] ندارد مانند [[وجوب]] [[نماز]] و [[حرمت]] شرب خمر.
#آنکه غرض از [[تشریع]] آن، تحقق یا عدم تحقق متعلق [[حکم]] نسبت به غیر از [[مکلف]] و مخاطب است. قسم اول را [[حقوق]] [[الله]] و قسم دوم را [[حقوق]] [[الناس]] می‌نامند<ref>سیف الله صرامی، تحلیل مقایسه‌ای ماهیت حق، با تلخیص و اندکی تصرف.</ref>.
*'''نتیجه:''' در این میان طبق دیدگاهی که میان حق و [[حکم]] فرق گذاشته است، تفاوت‌های را بین حق و [[حکم]] بیان کرده‌اند از جمله اینکه حق در اصطلاح متشرعه چیزی است که قابلیت [[نقل]] و انتقال دارد؛ مثل حق اختصاص، حق قابل [[مصالحه]] است مثل حق مضاجعت، قابل [[ارث]] است مثل حق شفعه، قابل اسقاط است مثل خیار شرط و مجلس و حیوان و غبن بر خلاف [[حکم]] که این آثار بر آن مترتب نمی‌باشد<ref>سید عبد الحسن لاری، التعلیقة علی المکاسب، ج۲، ص۲۷۳.</ref>. همچنین طبق این دیدگاه بین حق و [[ملک]] نیز فرق خواهد بود<ref>ر.ک: مصباح الفقاهة (المکاسب)، ج۲، ص۴۴ تذکر: تمام آنچه ذکر شد مورد اتفاق فقهاء نمی‌باشد بلکه محل اختلاف است.</ref><ref>[[آرزو شکری|شکری، آرزو]]، [[حقوق اهل بیت (کتاب)|حقوق اهل بیت]]، ص۲۸- ۳۰.</ref>.


===معنای حق در [[حقوق]]===
== نگرش قرآنی و روایی ==
*حق در [[علم]] [[حقوق]]، به معانی متفاوتی استعمال می‌شود که برخی از آن معانی عبارتند از:
=== حق در قرآن ===
#امتیاز و [[توانایی]] که هر [[جامعه]] برای اعضای خود به وجود می‌آورد مانند حق [[مالکیت]]، حق ابوت و حق [[بنوت]]<ref>ر.ک: ناصر کاتوزیان، فلسفه حقوق، تعریف و ماهیت حقوق، ج۱، ص۳۴۳۱.</ref>.
=== حق در حدیث ===
#نفعی که از نظر [[حقوقی]] [[حمایت]] شده است. طبق این نظر، صاحب واقعی حق کسی است که از آن سود می‌برد <ref> ر.ک: ناصر کاتوزیان، مقدمه علم حقوق و مطالعه در نظام حقوقی ایران، ص۱۶۱.</ref>.
#امری است اعتباری که برای کسی (له) بر دیگری (علیه) وضع می‌شود. در این تعریف به سه عنصر برمی‌خوریم:
##کسی که حق برای اوست {{عربی|مَنْ لَهُ الْحَقُّ}}؛
##کسی که حق بر اوست {{عربی|مَنْ عَلَيْهِ الْحَقّ}}؛
##آنچه متعلق حق است<ref>ر.ک: محمدتقی مصباح یزدی، حقوق و سیاست در قرآن، ص۲۷.۲۵.</ref>.
#حق عبارت از [[قدرت]]، [[امتیاز]]، [[سلطه]] یا خواسته‌های پیوسته و جدا ناشدنی که [[قانون]] برای شخص می‌شناسد یا حق، سودی (منفعتی) است که دارای [[ارزش]] [[مالی]] است و [[قانون]] از آن [[پشتیبانی]] می‌کند<ref>جواد ورعی، حقوق و وظایف شهروندان و دولتمردان، ص۲۸.</ref><ref>[[آرزو شکری|شکری، آرزو]]، [[حقوق اهل بیت (کتاب)|حقوق اهل بیت]]، ص۳۰- ۳۱.</ref>.


===معنای حق در [[اخلاق]]===
== [[منشأ حق]] ==
*در اصطلاح رایج، مفهوم "حق" و "[[حقوق]]" در زمینه [[روابط اجتماعی]] [[انسان‌ها]] به کار می‌رود. یکی از مشخصه‌های مهم آن است که اگر کسی از این [[حقوق]] تخطی نماید [[دولت]] آن را پیگیری می‌کند. شخص متخلف را به مجازات میرساند و اگر حقی از کسی تضییع شده باشد آن را به صاحبش باز میگرداند در این جا حق دو طرف دارد:{{عربی|مَنْ لَهُ الْحَقُّ}} و {{عربی|مَنْ عَلَيْهِ الْحَقّ}} و هر دو طرف آن [[انسان‌ها]] هستند.
*در مورد برخی چیزها در [[اخلاق]]، مفهوم حق به کار می‌رود که اگر شخص آنها را رعایت نکند قابل پیگیری و مجازات به [[وسیله]] [[دولت]] نیست. این گونه [[حقوق]] را "[[حقوق]] [[اخلاقی]]" می‌نامیم. مانند حق [[والدین]]، [[حق همسایه]]، [[حق صله رحم]]، حق استاد، حق [[شاگرد]]، حق [[مسجد]]، حق حیوانات و نظایر آنها.
*بسیاری از این [[حقوق]] از نظر [[فقهی]] [[حکم]] وجوبی دارند و رعایت آنها لازم است اما در هر حال، عدم رعایت آنها حداکثر موجب [[گناه]] وعذاب [[اخروی]] است و قابل پیگرد و جریمه [[دنیایی]] و [[حکومتی]] نیستند. حق "[[حقوقی]]" فقط در [[روابط]] بین [[انسان‌ها]] مطرح می‌شود در حالی که حق "[[اخلاقی]]" در رابطه [[انسان]] با حیوانات و حتی موجودات بی‌شعور و جمادات نیز وجود دارد<ref>ر.ک: محمد تقی مصباح یزدی، حقوق و سیاست در قرآن، ص۱۰۰.</ref>.
*حقوق‌دانان برای حق و [[اخلاق]] تفاوت‌هایی قائل شده‌اند از آن جمله:
#[[حقوق]] فقط بر [[رفتار اجتماعی]] ناظر است؛ اما [[اخلاق]] شامل جنبه‌های فردی هم می‌شود.
#[[حقوق]] ضامن اجرایی بیرونی دارد ولی [[اخلاق]] فقط دارای ضمانت اجرایی درونی است.
#بایدها و نبایدهای [[حقوقی]]، کم و بیش دستخوش [[تغییر]] و دگرگونی می‌شوند، اما قضایای [[اخلاقی]]، [[ثابت]] و بدون نسبیت هستند.
#قواعد [[حقوقی]] لازم و [[تکلیف]] آورند. به عبارت دیگر، حق مستلزم تکلیفی [[الزام]] آور است اما هیچ گاه استیفای آن لازم نیست ولی در [[اخلاق]]، هم [[الزام]]، هم [[استحباب]]، هم ترجیح وجود دارد.
#بایدها و نبایدهای [[حقوقی]]، تأمین [[مصالح]] [[دنیایی]] افراد [[جامعه]] را به دنبال دارد اما [[اخلاق]]، [[رسیدن به کمال]] [[انسانی]] را متکفل است.
#[[حقوق]] به [[نیت]] اهمیت نمی‌دهد و ظاهر عمل را در نظر دارد، [[امانت]] [[نیت]] نقش تعیین‌ کننده‌ای در [[اخلاق]] دارد.
*گویا در برخی از تفاوت‌های پیشین، [[حقوق]] به معنای [[نظام حقوقی]] مقصود است مانند تفاوت اول، اما در بیشتر آنها مقصود همان جمع حق است<ref>موسی احمدی، حقوق اهل کتاب، ص۷۶.</ref><ref>[[آرزو شکری|شکری، آرزو]]، [[حقوق اهل بیت (کتاب)|حقوق اهل بیت]]، ص۳۱- ۳۳.</ref>.


===مفهوم [[حق در قرآن]]===
== [[اثبات حق]] ==
*کلمۀ [[حق در قرآن]] معانی متعددی دارد و ۲۴۷ بار در [[قرآن کریم]] به صورت "حق"، "الحق" و مشتقات آن حقاً و حقه و... در [[آیات]] مختلف آمده است.
*مصادیق حق<ref>سید کاظم ارفع، أسماء الحسنی، ص۹۳.</ref> در [[قرآن]] عبارتند از:
*ذات و [[صفات الهی]]{{متن قرآن|ذَلِكَ بِأَنَّ اللَّهَ هُوَ الْحَقُّ وَأَنَّ مَا يَدْعُونَ مِنْ دُونِهِ الْبَاطِلُ}}<ref> «این بدان روست که تنها خداوند، راستین و آنچه به جای او (به پرستش) می‌خوانند نادرست است» سوره لقمان، آیه ۳۰.</ref>.
*فعل [[الهی]] بر اساس [[حکمت]] است{{متن قرآن|هُوَ الَّذِي جَعَلَ الشَّمْسَ ضِيَاءً وَالْقَمَرَ نُورًا وَقَدَّرَهُ مَنَازِلَ لِتَعْلَمُوا عَدَدَ السِّنِينَ وَالْحِسَابَ مَا خَلَقَ اللَّهُ ذَلِكَ إِلَّا بِالْحَقِّ يُفَصِّلُ الْآيَاتِ لِقَوْمٍ يَعْلَمُونَ}}<ref> «اوست که خورشید را تابان و ماه را درخشان آفرید و برای آن برج‌ها نهاد تا شمار سال‌ها و «حساب» را بدانید؛ خداوند آن را جز به حق نیافرید؛ او آیات را برای گروهی که دانشورند روشن بیان می‌کند» سوره یونس، آیه ۵.</ref>.
*قول [[الهی]] و گفتار و کلمات [[پروردگار]]{{متن قرآن|كَذَلِكَ حَقَّتْ كَلِمَتُ رَبِّكَ عَلَى الَّذِينَ فَسَقُوا أَنَّهُمْ لَا يُؤْمِنُونَ}}<ref> «بدین‌گونه سخن پروردگارت در مورد نافرمانان درست آمد که آنان ایمان نمی‌آورند» سوره یونس، آیه ۳۳.</ref>.
*[[قرآن]]{{متن قرآن|وَلَوِ اتَّبَعَ الْحَقُّ أَهْوَاءَهُمْ لَفَسَدَتِ السَّمَاوَاتُ وَالْأَرْضُ وَمَنْ فِيهِنَّ بَلْ أَتَيْنَاهُمْ بِذِكْرِهِمْ فَهُمْ عَنْ ذِكْرِهِمْ مُعْرِضُونَ * أَمْ تَسْأَلُهُمْ خَرْجًا فَخَرَاجُ رَبِّكَ خَيْرٌ وَهُوَ خَيْرُ الرَّازِقِينَ}}<ref> «و اگر حقّ از خواست‌های آنان پیروی می‌کرد آسمان‌ها و زمین و هر که در آنهاست به تباهی می‌افتادند، بلکه ما قرآن  را برای آنها آورده‌ایم اما آنان از قرآن خویش رو گردانند * یا مگر از آنان مزدی  می‌خواهی؟ مزد  پروردگارت بهتر و او بهترین روزی‌دهندگان است» سوره مؤمنون، آیه ۷۱-۷۲.</ref>.
*قصص [[قرآنی]]{{متن قرآن|إِنَّ هَذَا لَهُوَ الْقَصَصُ الْحَقُّ وَمَا مِنْ إِلَهٍ إِلَّا اللَّهُ وَإِنَّ اللَّهَ لَهُوَ الْعَزِيزُ الْحَكِيمُ}}<ref> «بی‌گمان این همان، داستانسرایی راستین است و جز خداوند خدایی نیست و به راستی خداوند پیروزمند فرزانه است» سوره آل عمران، آیه ۶۲.</ref>.
*[[دین اسلام]]{{متن قرآن|إِنَّا أَرْسَلْنَاكَ بِالْحَقِّ بَشِيرًا وَنَذِيرًا وَلَا تُسْأَلُ عَنْ أَصْحَابِ الْجَحِيمِ}}<ref> «ما تو را به درستی مژده‌آور و بیم‌دهنده فرستادیم و از تو درباره دوزخیان باز نپرسند» سوره بقره، آیه ۱۱۹.</ref>.
*[[اعتقاد]] [[توحیدی]] به عنوان حق{{متن قرآن|وَلَا يَمْلِكُ الَّذِينَ يَدْعُونَ مِنْ دُونِهِ الشَّفَاعَةَ إِلَّا مَنْ شَهِدَ بِالْحَقِّ وَهُمْ يَعْلَمُونَ}}<ref> «و کسانی که (مشرکان آنان را) به جای او (به پرستش) می‌خوانند اختیار میانجیگری ندارند مگر آنان که با دانایی به حق گواهی دهند» سوره زخرف، آیه ۸۶.</ref> و...<ref>تغییر قبله و توجه به کعبه: {{متن قرآن|...وَإِنَّ الَّذِينَ أُوتُوا الْكِتَابَ لَيَعْلَمُونَ أَنَّهُ الْحَقُّ مِنْ رَبِّهِمْ وَمَا اللَّهُ بِغَافِلٍ عَمَّا يَعْمَلُونَ}} «و اهل کتاب بی‌گمان می‌دانند که آن (حکم) از سوی پروردگارشان، راستین است و خداوند از آنچه انجام می‌دهند غافل نیست» سوره بقره، آیه ۱۴۴. * احکام و شرایع: {{متن قرآن|كُتِبَ عَلَيْكُمْ إِذَا حَضَرَ أَحَدَكُمُ الْمَوْتُ إِنْ تَرَكَ خَيْرًا الْوَصِيَّةُ لِلْوَالِدَيْنِ وَالْأَقْرَبِينَ بِالْمَعْرُوفِ حَقًّا عَلَى الْمُتَّقِينَ}} «بر شما مقرر شده است که هرگاه مرگ یکی از شما فرا رسد، اگر مالی بر جای نهد برای پدر و مادر و خویشان وصیّت شایسته کند؛ بنا به حقّی بر گردن پرهیزگاران» سوره بقره، آیه ۱۸۰؛ {{متن قرآن|لَا جُنَاحَ عَلَيْكُمْ إِنْ طَلَّقْتُمُ النِّسَاءَ مَا لَمْ تَمَسُّوهُنَّ أَوْ تَفْرِضُوا لَهُنَّ فَرِيضَةً وَمَتِّعُوهُنَّ عَلَى الْمُوسِعِ قَدَرُهُ وَعَلَى الْمُقْتِرِ قَدَرُهُ مَتَاعًا بِالْمَعْرُوفِ حَقًّا عَلَى الْمُحْسِنِينَ}} «اگر زنانی را که با آنان آمیزش نکرده یا برای آنها کابینی نبریده‌اید، طلاق دهید، بر شما گناهی نیست. ولی ایشان را از دهشی شایسته بهره‌مند سازید- توانگر به اندازه خویش  و تنگدست به اندازه خویش- این بر نیکوکاران واجب است» سوره بقره، آیه ۲۳۶؛ {{متن قرآن|وَالْمُطَلَّقَاتُ يَتَرَبَّصْنَ بِأَنْفُسِهِنَّ ثَلَاثَةَ قُرُوءٍ وَلَا يَحِلُّ لَهُنَّ أَنْ يَكْتُمْنَ مَا خَلَقَ اللَّهُ فِي أَرْحَامِهِنَّ إِنْ كُنَّ يُؤْمِنَّ بِاللَّهِ وَالْيَوْمِ الْآخِرِ وَبُعُولَتُهُنَّ أَحَقُّ بِرَدِّهِنَّ فِي ذَلِكَ إِنْ أَرَادُوا إِصْلَاحًا وَلَهُنَّ مِثْلُ الَّذِي عَلَيْهِنَّ بِالْمَعْرُوفِ وَلِلرِّجَالِ عَلَيْهِنَّ دَرَجَةٌ وَاللَّهُ عَزِيزٌ حَكِيمٌ}} «و زنان طلاق داده باید تا سه پاکی (از حیض) خویشتن، انتظار کشند و اگر ایمان به خداوند و روز بازپسین دارند پنهان داشتن آنچه خداوند در زهدانشان آفریده است برای آنان روا نیست و اگر شوهرانشان سر آشتی دارند به باز آوردن آنان در این حال سزاوارترند و زنان را بر مردان، حقّ شایسته‌ای است چنان که مردان را بر زنان؛ و مردان را بر آنان، به پایه‌ای برتری است و خداوند پیروزمندی فرزانه است» سوره بقره، آیه ۲۲۸. * مولویت و ملک خداوند: {{متن قرآن|ثُمَّ رُدُّوا إِلَى اللَّهِ مَوْلَاهُمُ الْحَقِّ أَلَا لَهُ الْحُكْمُ وَهُوَ أَسْرَعُ الْحَاسِبِينَ}} «سپس به سوی سرور بر حقّشان خداوند برگردانده می‌شوند؛ آگاه باشید که داوری با اوست و او سریع‌ترین حسابرسان است» سوره انعام، آیه ۶۲؛ {{متن قرآن|فَتَعَالَى اللَّهُ الْمَلِكُ الْحَقُّ وَلَا تَعْجَلْ بِالْقُرْآنِ مِنْ قَبْلِ أَنْ يُقْضَى إِلَيْكَ وَحْيُهُ وَقُلْ رَبِّ زِدْنِي عِلْمًا}} «پس، فرابرترا که خداوند است، آن فرمانفرمای راستین و در قرآن پیش از آنکه وحی آن به تو پایان پذیرد شتاب مکن و بگو: پروردگارا! بر دانش من بیفزای!» سوره طه، آیه ۱۱۴. * وساوس شیطان: {{متن قرآن|لِيَجْعَلَ مَا يُلْقِي الشَّيْطَانُ فِتْنَةً لِلَّذِينَ فِي قُلُوبِهِمْ مَرَضٌ وَالْقَاسِيَةِ قُلُوبُهُمْ وَإِنَّ الظَّالِمِينَ لَفِي شِقَاقٍ بَعِيدٍ * وَلِيَعْلَمَ الَّذِينَ أُوتُوا الْعِلْمَ أَنَّهُ الْحَقُّ مِنْ رَبِّكَ فَيُؤْمِنُوا بِهِ فَتُخْبِتَ لَهُ قُلُوبُهُمْ وَإِنَّ اللَّهَ لَهَادِ الَّذِينَ آمَنُوا إِلَى صِرَاطٍ مُسْتَقِيمٍ}} «تا آنچه را شیطان (در دل‌ها) می‌افکند آزمونی برای بیماردلان و سنگدلان کند و ستمگران در ستیزه‌ای  ژرف به سر می‌برند * و تا کسانی که دانش یافته‌اند بدانند که این (قرآن) راستین، از سوی پروردگار توست پس به آن ایمان آورند آنگاه دل‌های آنها در برابر آن فروتن گردد و بی‌گمان خداوند راهنمای مؤمنان به راهی راست است» سوره حج، آیه ۵۳-۵۴. * معجزات: {{متن قرآن|قَالَ مُوسَى أَتَقُولُونَ لِلْحَقِّ لَمَّا جَاءَكُمْ أَسِحْرٌ هَذَا وَلَا يُفْلِحُ السَّاحِرُونَ}} «موسی گفت: آیا درباره حقّ هنگامی که نزد شما آمده است (چنین) می‌گویید؟! آیا این جادوست؟ در حالی که جادوگران رستگار نمی‌گردند» سوره یونس، آیه ۷۷؛ {{متن قرآن|فَوَقَعَ الْحَقُّ وَبَطَلَ مَا كَانُوا يَعْمَلُونَ}} «حق، جا افتاد و آنچه (آنان) انجام می‌دادند تباه شد» سوره اعراف، آیه ۱۱۸.</ref>.
*در بیشتر موارد، "حق" در [[قرآن]] صراحتاً در معنای [[حقوقی]] نیامده است. در حدود [[چهل]] بار در [[قرآن کریم]] کلمۀ "حق" به گونه‌ای به کار رفته که مفهوم [[حقوقی]] دارد. در بیشتر این موارد کلمۀ مذکور به یکی از این دو صورت استعمال شده است:
*۱. به عنوان صفتی برای فعل [[انسان]] [[مکلف]] به کار رفته است مثل: {{متن قرآن|ذَلِكَ بِأَنَّهُمْ كَانُوا يَكْفُرُونَ بِآيَاتِ اللَّهِ وَيَقْتُلُونَ النَّبِيِّينَ بِغَيْرِ الْحَقِّ}}<ref>«زیرا نشانه‌های خداوند را انکار می‌کردند و پیامبران را ناحقّ می‌کشتند» سوره بقره، آیه ۶۱.</ref> در این [[آیه]] [[عمل]] [[یهودیان]] - [[کشتن پیامبران ]]- به صفت "ناحق" [[وصف]] شده است. در بیشتر موارد، زمانی کار کسی با صفت "به ناحق، ناشایست و [[نامشروع]]" [[وصف]] می‌کنند که فاعل آن، صاحب حق - به مفهوم [[حقوقی]] - نباشد مثلاً اگر کسی حق کشتن دیگری را داشته باشد و این حق خود را [[اعمال]] کند و او را بکشد، می‌توان گفت عمل او "به حق" بوده است، بر خلاف کسی که شخصی را بکشد که حق کشتن او را ندارد در چنین صورتی عمل او "ناحق" قلمداد می‌گردد.
*پس اگرچه "حق داشتن" و "به حق بودن" دو مفهوم متغایرند، اولی به [[انسان‌ها]] نسبت داده می‌شود و دومی به [[افعال]] و [[اعمال]] آنان، لکن در بیشتر موارد هر دو مفهوم بر هم منطبق می‌شوند و دربارۀ شخصی که کاری می‌کند و حق انجام دادن آن را دارد به کار می‌رود.
*تفاوت دیگر این دو مفهوم، "در [[مقام ثبوت]] و [[اثبات]]<ref>مقام ثبوت و مقام اثبات اصطلاحی است رایج در بین علما که اولی ناظر به مقام واقع و هستی یک شیئ است و اصطلاح دوم ناظر به نحوه انکشاف واقع برای انسان است به همین دلیل ممکن است ثبوت غیر از اثبات باشد یعنی چیزی در عالم ثبوت باشد ولی انسان خلاف آن برایش اثبات گردد و گاهی نیز این دو مطابق هم هستند.</ref> است؛ یعنی در مباحث [[علمی]] میان [[اندیشمندان]] گاهی سخن از ثبوت حق است که از آن مفهوم "حق بودن" [[اراده]] می‌شود و گاهی [[اثبات حق]] که نزد آنان به معنای "حق داشتن" است"<ref>عبدالله جوادی آملی، حق و تکلیف در اسلام، ص۲۸.</ref>.
*۲. گاهی هم کلمۀ "حق" در [[قرآن]] به همان معنای حقوقی‌اش استعمال شده است مانند: {{متن قرآن|فَلْيَكْتُبْ وَلْيُمْلِلِ الَّذِي عَلَيْهِ الْحَقُّ وَلْيَتَّقِ اللَّهَ رَبَّهُ}}<ref>«پس باید بنویسد و آنکه وامدار است باید املا کند و از خداوند، پروردگار خویش، پروا بدارد» سوره بقره، آیه ۲۸۲.</ref> می‌بینیم که در این [[آیه]] وامدار به عنوان کسی که حق بر عهدۀ اوست {{متن قرآن|الَّذِي عَلَيْهِ الْحَقُّ}} نام برده شده است و...
*در دو [[آیه]] دیگر نیز حق در مورد [[تکلیف]] استعمال شده است: {{متن قرآن|كُتِبَ عَلَيْكُمْ إِذَا حَضَرَ أَحَدَكُمُ الْمَوْتُ إِنْ تَرَكَ خَيْرًا الْوَصِيَّةُ لِلْوَالِدَيْنِ وَالْأَقْرَبِينَ بِالْمَعْرُوفِ حَقًّا عَلَى الْمُتَّقِينَ}}<ref>«بر شما مقرر شده است که هرگاه مرگ یکی از شما فرا رسد، اگر مالی بر جای نهد برای پدر و مادر و خویشان وصیّت شایسته کند؛ بنا به حقّی بر گردن پرهیزگاران» سوره بقره، آیه ۱۸۰.</ref> و {{متن قرآن|لَا جُنَاحَ عَلَيْكُمْ إِنْ طَلَّقْتُمُ النِّسَاءَ مَا لَمْ تَمَسُّوهُنَّ أَوْ تَفْرِضُوا لَهُنَّ فَرِيضَةً وَمَتِّعُوهُنَّ عَلَى الْمُوسِعِ قَدَرُهُ وَعَلَى الْمُقْتِرِ قَدَرُهُ مَتَاعًا بِالْمَعْرُوفِ حَقًّا عَلَى الْمُحْسِنِينَ}}<ref>«اگر زنانی را که با آنان آمیزش نکرده یا برای آنها کابینی نبریده‌اید، طلاق دهید، بر شما گناهی نیست. ولی ایشان را از دهشی شایسته بهره‌مند سازید- توانگر به اندازه خویش و تنگدست به اندازه خویش- این بر نیکوکاران واجب است» سوره بقره، آیه ۲۳۶.</ref>، در این [[آیات]] اگرچه تکالیفی برای [[متقین]] و [[محسنین]] معین و [[حقوق]] ثابت شده است اما تعبیر {{متن قرآن|حَقًّا}} به کار رفته است، البته حقی بر آنان و این خود مؤید آن است که هر جا حقی برای کسی هست حقی (تکلیفی) بر کسی دیگر نیز وجود دارد<ref>ر.ک: محمد تقی مصباح یزدی، حقوق و سیاست در قرآن، ج۱، ص۳۶.</ref>.
*بنابراین حق در امور [[تکوینی]] و به معنای [[فلسفی]] آن مورد نظر ما نیست، بلکه منظور ما، حق در امور [[تشریعی]] (اعتباری) است مثل [[حق حیات]] یا [[حقوق بشر]] که در [[امور اجتماعی]] و [[روابط]] بین [[انسان‌ها]] کاربرد دارد و در مورد [[حقوق اهل بیت]] یعنی همان [[قدرت]] و امتیازی که [[قانون الهی]] برای ایشان قرار داده است که بر خلاف سایر [[حقوق]] مصطلح، قابل اسقاط یا [[نقل]] و انتقال نیست و همیشه این نوع حق ملازم با [[تکلیف]] است<ref>[[آرزو شکری|شکری، آرزو]]، [[حقوق اهل بیت (کتاب)|حقوق اهل بیت]]، ص۳۳- ۳۶.</ref>.


==رابطه حق و [[تکلیف]]==
== [[رسول حق]] و [[امام حق]] ==
*حق و [[تکلیف]] دو عنصر اساسی در [[زندگی]] [[انسان‌ها]] هستند. هر [[انسانی]] همان‌طور که صاحب حق هست دارای تکلیفی نیز هست. [[تکلیف]] در [[دین]] به معنای موظف کردن در مقابل [[تعالیم]] [[الهی]] و [[تبعیت]] از [[امر و نهی]] [[پروردگار]] است.
==تضاد حق و باطل==
*[[مکلف]]، [[انسانی]] است که تابع طلب [[الهی]] باشد [[حیات]] چنین [[انسانی]] محدود به [[شریعت الهی]] است <ref>عبدالله جوادی آملی، حق و تکلیف در اسلام، ص۲۳۸.</ref>؛ بلکه نکته مهمتر اینکه هر چقدر [[حقوق]] [[انسان]] بیشتر باشد متقابلاً [[مسئولیت]] و [[تکالیف]] بیشتری بر عهده دارد مثل [[انبیا]] و [[اوصیا]] که دارای [[حقوق]] زیادی هستند اما در مقابل، [[مسئولیت]] [[عظیم]] [[هدایت]] [[انسان‌ها]] را نیز به عهده دارند.
===نقش ابلیس در این تضاد===
*مراد از [[تکلیف]] در مباحث [[حقوقی]]، [[حکم]] و فرمانی است که از سوی [[مقام]] صلاحیت‌دار صادر می‌شود. این [[دستور]] هرچند به معنای حق نیست و به جهت الزامی بودن، دشواری‌هایی را برای افراد به همراه دارد و به همین جهت به آن [[تکلیف]] می‌گویند که از کلفت به معنای دشواری اشتقاق یافته است ولی هر تکلیفی در مقررات [[حقوقی]] ملازم با حقی است که برای دیگران در نظر گرفته شده و هر حقی نیز تکلیفی را برای دیگران به همراه دارد؛ از این رو، می‌گوئیم حق و [[تکلیف]] دو مفهوم متلازم و به یک معنی دو روی یک سکه‌اند وقتی می‌گوییم کسی حق دارد از چیزی با کسی بهره‌مند شود این درست به این معنی است که دیگران [[تکلیف]] دارند حق او را محترم بشمارند و در آن بهره وری مزاحم او نباشند و احیاناً به [[وظیفه]] خاص خود در قبال او عمل کنند و نیز اگر گفته شود که افراد نباید در [[مال]] کسی بدون [[اذن]] او [[تصرف]] کنند این بدان معنی است که مالک [[حق تصرف]] و بهره‌وری را دارد. پس حق و [[تکلیف]] ملازم یکدیگرند و با هم [[جعل]] می‌شوند<ref>قدرت الله خسروشاهی، مصطفی دانش پژوه، فلسفۀ حقوق، ص۲۴.</ref><ref>[[آرزو شکری|شکری، آرزو]]، [[حقوق اهل بیت (کتاب)|حقوق اهل بیت]]، ص۳۶- ۳۷.</ref>.
{{همچنین|ابلیس|وسوسه شیطان}}
[[حق]] هر چیزی ثابت و باقی و [[باطل]] هر چیز غیر ثابت و غیر باقی است. البته همه هستی حق است و باطل جز هیچ و پوچ نیست، اما برخی از امور همانند پیچک و انگل به [[حقیقت]] درخت [[زندگی]] می‌‌چسبند و چنان حق را [[نهان]] و خود را جلوه می‌‌دهند که بر [[مردم]] حق و باطل پوشیده می‌‌ماند و [[گمان]] می‌‌برند آن چه ظاهر است و می‌‌بینند حق است، در حالی که باطل حق را در بر گرفته و با استفاده از [[استواری]] آن خود را [[پایدار]] ساخته است.
برخی از افراد از جمله [[شیطان]] به منظور برخی از اهداف [[پلید]] و [[زشت]] خود، [[اقدام]] به تلبیس کرده و حق و باطل را با هم می‌‌آمیزند تا [[انسان]] [[سرگردان]] و [[حیران]] شود. در [[آیات قرآنی]] [[خداوند]] به [[دانشمندان یهودی]] و علمای آنان هشدار می‌‌دهد تا از هر گونه [[تحریف]] و آمیختن حق و باطل خودداری کنند. خداوند در جایی می‌‌فرماید: {{متن حدیث|وَ لا تَلْبِسُوا الْحَقَّ بِالْباطِلِ وَ تَـكْـتُمُوا الْحَقَّ وَ اَنْتُمْ تَعْلَمونَ}}؛ حق را با باطل مخلوط نکنید، و حقیقت را با این که می‌‌دانید، پنهان نکنید.<ref>{{متن قرآن|وَلَا تَلْبِسُوا الْحَقَّ بِالْبَاطِلِ وَتَكْتُمُوا الْحَقَّ وَأَنْتُمْ تَعْلَمُونَ}} «و حق را با باطل می‌امیزید و آگاهانه حق‌پوشی مکنید» سوره بقره، آیه ۴۲.</ref>


==تلازم بین حق و [[تکلیف]]==
در این [[آیه]] هم سخن از آمیختن و هم سخن از [[کتمان حق]] است. به این معنا که گاه حق و باطل را به هم می‌‌آمیزند و گاهی حق را نهان و [[کتمان]] می‌‌کنند. هر دو شیوه برای این انجام می‌‌گیرد تا حق تضییع شود و مورد [[عنایت]] و توجه قرار نگیرد.
*تلازم بین حق و [[تکلیف]] به دو صورت است:
[[پیامبر]]{{صل}} نیز درباره تلبیس ابلیس می‌‌فرماید: {{متن حدیث|يا اَيُّهَا النّاسُ اِنَّما هُوَ اللّهُ وَ الشَّيْطانُ وَ الْحَقُّ وَ الْباطِلُ وَالْهُدي وَالضَّلالَةُ وَ الرُّشْدُ وَ الْغَيُّ وَ الْعاجِلَةُ وَ الآجِلَةُ وَ الْعاقِبَةُ وَ الْحَسَناتُ وَ السَّيِّئاتُ فَما كانَ مِنْ حَسَناتٍ فَلِلّهِ وَ ما كانَ مِنْ سَيِّئاتٍ فَلِلشَّيْطانِ لَعَنَهُ اللّهُ}}؛ ای [[مردم]]! جز این نیست که خداست و [[شیطان]]، [[حق]] است و [[باطل]]، [[هدایت]] است وضلالت، [[رشد]] است و [[گمراهی]]، دنیاست و [[آخرت]]، خوبی هاست و [[بدی]] ها. هر چه خوبی است از آنِ خداست و هر چه بدی است از آنِ شیطان [[ملعون]] است. <ref>کافی، ج ۲، ص۱۶، ح ۲</ref>
#'''تلازم در [[ناحیه]] مفهوم:''' وقتی فردی بر دیگری دارای حق است یعنی اینکه طرف مقابل نسبت به فرد اول دارای [[تکلیف]] است و باید حق او را ادا کند وگرنه "حق داشتن" یک فرد نسبت به فرد دیگر، امری لغو و [[بیهوده]] خواهد بود؛ هم چنین در همین رابطه، اگر می‌گوییم: [[خدا]] بر [[بندگان]] حق دارد، بدان معنا است که [[بندگان]] موظف به [[ادای حق]] او هستند، عکس آن نیز قابل بیان است.
#'''تلازم در [[ناحیه]] [[تشریع]]:''' این رابطه، یک رابطه قراردادی بین حق و [[تکلیف]] است در این حالت [[مقام]] [[جعل]] و [[تشریع]] مد نظر است. [[مصالح]] [[زندگی]] [[انسان‌ها]] اقتضا دارد که اگر فردی دارای حقی است برای او تکلیفی نیز قرار داده شود. لازمۀ استفاده از [[جامعه]] این است که در مقابل آن، خدمتی به [[جامعه]] ارائه دهد، هر کس در [[اجتماع]] از دست آوردهای دیگران بهره می‌برد موظف به بهره‌رسانی به دیگران است.
*تفاوت این دو نوع تلازم در آن است که در حالت اول، تلازم حق و [[تکلیف]] نسبت به دو نفر مد نظر است یعنی حق یک فرد در مقابل [[تکلیف]] دیگری نسبت به فرد اول است اما در حالت دوم تلازم حق و [[تکلیف]] نسبت به یک فرد ملاحظه می‌گردد و گفته می‌شود اگر فردی دارای "حق" است خود او نیز دارای "تکلیفی" است<ref>ر.ک: محمد تقی مصباح یزدی، نظریه حقوقی اسلام، ص۳۶.</ref>.
*با وجود تلازم میان حق و [[تکلیف]] و قابل تفکیک نبودن این دو، معلوم می‌شود گفتن اینکه [[زبان دین]]، [[زبان]] [[تکلیف]] است نه زبان حق، [[سخن]] منطقی نیست، [[انسان]] دارای [[حقوقی]] است، [[خداوند]] خواسته است تا او برای رسیدن به [[حقوق]] خود، به رعایت تکالیفی ملزم گردد، به همین جهت او را [[مکلف]] کرده تا [[حقوق]] خود را [[احیا]] کند. با این [[وصف]]، انجام [[تکالیف الهی]] به احیای [[حقوق انسانی]] و [[تکریم]] او باز می‌گردد. [[انسان]] با [[پذیرش]] [[امانت الهی]] {{متن قرآن|إِنَّا عَرَضْنَا الْأَمَانَةَ}}<ref>«ما امانت را عرضه کردیم» سوره احزاب، آیه ۷۲.</ref> و بر تن نمودن [[لباس]] [[کرامت]] {{متن قرآن|وَلَقَدْ كَرَّمْنَا بَنِي آدَمَ}}<ref>«و به راستی ما فرزندان آدم را ارجمند داشته‌ایم» سوره اسراء، آیه ۷۰.</ref> و برخوردار بودن از [[برترین]] ظرفیت [[علمی]] و آشنایی با [[اسمای الهی]]: {{متن قرآن|وَعَلَّمَ آدَمَ الْأَسْمَاءَ كُلَّهَا...}}<ref>«و همه نام‌ها را به آدم آموخت.».. سوره بقره، آیه ۳۱.</ref> [[جایگاه]] [[برتری]] پیدا کرد و مقامِ [[خلافت الهی]] را در [[زمین]] به خود اختصاص داد که لازمه حفظِ چنین جایگاهی [[پذیرش]] [[مسئولیت]] و قبول [[تکلیف]] است<ref>ر.ک: عبدالله جوادی آملی، حق و تکلیف در اسلام، ص۲۵۹ و ۱۶۴ با تلخیص.</ref><ref>[[آرزو شکری|شکری، آرزو]]، [[حقوق اهل بیت (کتاب)|حقوق اهل بیت]]، ص۳۷- ۳۹.</ref>.


==طرفینی بودن [[حقوق]]==
[[حق و باطل]] در تضاد با هم هستند. [[امام علی]]{{ع}} می‌‌فرماید: {{متن حدیث|اَلْحَقُّ سَيْفٌ قاطِعٌ عَلي اَهْلِ الْباطِلِ}}؛ حق، [[شمشیر]] بُرَّنده‌ای است بر ضد [[اهل باطل]]. <ref>عیون الحکم والمواعظ، ص۲۸</ref>
*به طور کلی اگر حق در [[ارتباط]] ما و انسان‌های دیگر مطرح باشد، دو طرفی است. در این باره [[حضرت امیر]]{{ع}} می‌فرمایند: "به سود کسی جریان نیابد جز آنکه به زیانش هم باشد، و به زیان کسی نگردد جز آنکه به سودش هم باشد. همان طور که بر دیگری حقی دارد بهمان نسبت دیگران هم بر او [[حقوقی]] دارند"<ref>{{متن حدیث|لَا يَجْرِي لِأَحَدٍ إِلَّا جَرَى عَلَيْهِ وَ لَا يَجْرِي عَلَيْهِ إِلَّا جَرَى لَهُ}}>صبحی صالح، نهج البلاغة، ص۳۳۳.</ref> ولی اگر فقط [[ارتباط]] ما و [[خدا]] باشد طرفینی نیست و فقط [[خداوند]] حق بر [[بندگان]] دارد و بس.
آمیختگی حق و باطل موجب می‌‌شود که در بسیاری از موارد شبهاتی [[آدمی]] را [[فریب]] دهد. این [[شبهات]] گاه از [[متشابهات]] پدید می‌‌آید؛ زیرا امور چنان [[متشابه]] به هم هستند که آدمی [[قدرت]] تشخیص حق و باطل را از دست می‌‌دهد. در این موارد باید خیلی [[احتیاط]] کند و جز با ارجاع متشابه به محکم<ref>{{متن قرآن|هُوَ الَّذِيَ أَنزَلَ عَلَيْكَ الْكِتَابَ مِنْهُ آيَاتٌ مُّحْكَمَاتٌ هُنَّ أُمُّ الْكِتَابِ وَأُخَرُ مُتَشَابِهَاتٌ فَأَمَّا الَّذِينَ فِي قُلُوبِهِمْ زَيْغٌ فَيَتَّبِعُونَ مَا تَشَابَهَ مِنْهُ ابْتِغَاء الْفِتْنَةِ وَابْتِغَاء تَأْوِيلِهِ وَمَا يَعْلَمُ تَأْوِيلَهُ إِلاَّ اللَّهُ وَالرَّاسِخُونَ فِي الْعِلْمِ يَقُولُونَ آمَنَّا بِهِ كُلٌّ مِّنْ عِندِ رَبِّنَا وَمَا يَذَّكَّرُ إِلاَّ أُوْلُواْ الأَلْبَابِ}} «اوست که این کتاب را بر تو فرو فرستاد؛ برخی از آن، آیات «محکم» (/ استوار/ یک رویه)‌اند، که بنیاد این کتاب‌اند و برخی دیگر (آیات) «متشابه» (/ چند رویه)‌اند؛ اما آنهایی که در دل کژی دارند، از سر آشوب و تأویل جویی، از آیات متشابه آن، پیروی می‌کنند در حالی که تأویل آن را جز خداوند نمی‌داند و استواران در دانش، می‌گویند: ما بدان ایمان داریم، تمام آن از نزد پروردگار ماست و جز خردمندان، کسی در یاد نمی‌گیرد» سوره آل عمران، آیه ۷.</ref> و مراجعه به [[راسخون]] و دانایان [[استوار]] [[عقیده]] و بهره‌گیری از [[بینات]] و [[دلایل]] محکم کاری انجام ندهد. امام علی{{ع}}: {{متن حدیث|اَما اِنَّهُ لَيْسَ بَيْنَ الْحَقِّ وَ الْباطِلِ اِلاّ اَرْبَعُ اَصابِعَ – فَسُئِلَ عَنْ مَعْني قَولِهِ هذا، فَجَمَعَ اَصابِعَهُ وَ وَضَعَها بَيْنَ اُذُنِهِ وَ عَيْنِهِ – ثُمَّ قالَ: اَلْباطِلُ اَنْ تَقولَ: سَمِعْتُ وَ الْحَقُّ اَنْ تَقولَ: رَأَيْتُ}}؛ هان! میان [[حق و باطل]] جز چهار انگشت فاصله نیست. از آن حضرت درباره معنای این فرمایش سؤال شد. [[امام]] انگشتان خود را به هم چسباند و آنها را میان گوش و چشم خود گذاشت و آن گاه فرمودند: [[باطل]] این است که بگویی: شنیدم و [[حق]] آن است که بگویی: دیدم. <ref>نهج البلاغه، از خطبه ۱۴۱</ref>
*آن حق عبارت از "[[اطاعت]] [[خدای یکتا]]، [[عبادت]] خالصانه او و شریک قرار ندادن برای او" است. {{متن قرآن|وَمَا خَلَقْتُ الْجِنَّ وَالْإِنْسَ إِلَّا لِيَعْبُدُونِ}}<ref>«و پریان و آدمیان را نیافریدم جز برای آنکه مرا بپرستند» سوره ذاریات، آیه ۵۶.</ref>.
پس [[انسان]] باید دنبال معیارهایی برای تشخیص حق و باطل باشد تا در [[متشابهات]] و آمیختگی حق و باطل بتواند راه درست را بیابد.
*در مقابل این قول، کسانی هستند که معتقدند [[خدا]] مثل هر موجود دیگر دارای [[علم]] و [[اراده]] نسبت به [[انسان]] [[حقوقی]] و تکالیفی دارد و [[انسان]] تنها نسبت به او [[مکلف]] نیست، بلکه محق هم هست.
*البته این ملازمه، فقط از نظر [[نقلی]] درست است نه [[عقلی]]. چون از نظر [[عقل]] ممکن است رابطه یکطرفه باشد <ref>ر.ک: سیف الله صرامی، حق، حکم و تکلیف، همان، ص۲۰۰.</ref>. مثل بیان لطیف [[علامه طباطبایی]] در [[تفسیر]] [[آیه مبارکه]] {{متن قرآن| وَقَالُوا سَمِعْنَا وَأَطَعْنَا غُفْرَانَكَ رَبَّنَا وَإِلَيْكَ الْمَصِيرُ}}<ref> و می‌گویند: شنیدیم و فرمان بردیم؛ پروردگارا! پروردگارا! آمرزش تو را (می‌جوییم) و بازگشت (هر چیز) به سوی توست» سوره بقره، آیه ۲۸۵.</ref> او می‌نویسد: {{متن قرآن|سَمِعْنَا وَأَطَعْنَا}} کنایه از [[ایمان]] [[قلبی]] و [[عمل]] [[جوارحی]] است که [[ادای حق]] [[ربوبیت الهی]] بر [[انسان]] است. این، تمام حقی است که [[خداوند]] برای خود، بر عهدۀ [[انسان]] نهاده است. در برابر آن [[خداوند]]، حقی را برای بندگانش، برعهده خویش نهاده است و آن [[مغفرت]] است [[مغفرت]]، چیزی است که برای رسیدن به [[سعادت]]، هیچ کس، حتی [[پیامبران]] نیز از آن بی‌نیاز نیستند و چون [[مؤمن]]، حق [[خداوند]] را با [[ایمان]] [[قلبی]] و [[عمل]] [[جوارحی]] ادا کرد، حقی را که [[خداوند]] برای او مقرر کرده، طلب می‌کند، می‌گوید: {{متن قرآن|غُفْرَانَكَ رَبَّنَا وَإِلَيْكَ الْمَصِيرُ}}<ref>المیزان، ج۲، ص۴۴۳.</ref><ref>[[آرزو شکری|شکری، آرزو]]، [[حقوق اهل بیت (کتاب)|حقوق اهل بیت]]، ص۳۹- ۴۰.</ref>.


==حق در [[قرآن]]==
بسیاری از [[مردم]] در دام [[شبهات]] و متشابهاتی گرفتار می‌‌آیند که خود و یا دیگران ایجاد و طرح می‌‌کند. ظاهر فریبای باطل به گونه‌ای [[تزیین]] و آراسته می‌‌شود که گویی حق همان چیزی است که دیده می‌‌شود در حالی که [[باطن]] آن باطل است و جز ظاهر فریبا نیست. در [[روایت]] است: {{متن حدیث|عُبيدُاللّهِ بْنُ اَبي رافِعٍ مَولي رَسولِ اللّهِ{{صل}} اِنَّ الحَروريَّةَ لَمّا خَرَجَتْ وَهُوَ مَع عَلِيِّ بنِ اَبي طالِبٍ قالوا: لا حُكْمَ اِلاّ لِلّهِ، قالَ عَليٌّ: كَلِمَةُ حَقٍّ اُريدَ بِها باطِلٌ}}؛ عبیداللّه بن ابی [[رافع]]، وابسته [[پیامبر]]{{صل}} زمانی که [[حروریه]] ([[خوارج]]) سر به [[نافرمانی]] برداشتند، او با [[علی بن ابی طالب]] بود. آنها می‌‌گفتند: [[داوری]] جز از آنِ [[خدا]] نیست. علی{{ع}} فرمودند: این سخن حقی است برای [[نیّت]] باطلی. <ref>کنزالعمّال، ح ۳۱۵۵۶</ref>


==وصف حق==
البته [[امام علی]]{{ع}} در جایی دیگر در باره این گروه می‌‌فرماید: {{متن حدیث|لا تُقاتِلوا الخَوارِجَ بَعْدي، فَلَيسَ مَنْ طَلَبَ الحَقَّ فَاَخْطَـأَهُ كَمَنْ طَلَبَ الْباطِلَ فَأدْرَكَهُ}}؛ بعد از من با خوارج نجنگید <ref>آنان را نکشید</ref>؛ زیرا کسی که طالب حق باشد و به آننرسد، با کسی که جویای باطل باشد و به آن دست یابد، یکسان نیست. <ref>نهج البلاغه، از خطبه ۶۱</ref>
*حق، هنگام توصیف، وسیع‌ترین اشیا و هنگام عمل عینی، تنگ‌ترین اشیاست. حق هرگز به سوی کسی به جریان نمی‌افتد، مگر این که روزی هم به ضرر او جریان پیدا کند<ref>نهج البلاغه، خطبه ۲۱۶: {{متن حدیث|"فَالْحَقُّ أَوْسَعُ الْأَشْيَاءِ فِي التَّوَاصُفِ وَ أَضْيَقُهَا فِي التَّنَاصُفِ، لَا يَجْرِي لِأَحَدٍ إِلَّا جَرَى عَلَيْهِ"}}</ref>. در این توصیف هویّت خود حق مطرح نیست، بلکه دو ویژگی آن را می‌بینم که برای [[آگاه]] ساختن [[مردم]] و توجیه آنان به سوی [[شناخت]] [[حقیقت]] تذکر داده شده است<ref>[[دانشنامه نهج البلاغه ج۱ (کتاب)|دانشنامه نهج البلاغه]]، ج۱، ص 228.</ref>


==گستره معنایی حق==
البته اقتضای [[دنیا]] آمیختگی است و این از [[ابتلائات]] [[الهی]] برای مردم است تا کسی که [[باطل]] جو است راه خود برود و [[حق]] [[طلب]] بر حق قرار گیرد. [[امام علی]]{{ع}} در جایی دیگر می‌‌فرماید: {{متن حدیث|فَلَوْ اَنَّ الْباطِلَ خَلَصَ مِنْ مِزاجِ الْحَقِّ لَمْ يَخْفَ عَلي المُرتادينَ وَ لَوْ اَنَّ الْحَقَّ خَلَصَ مِنْ لَبْسِ الْباطِلِ انْقَطَعَتْ عَنْهُ اَلْسُنُ الْمُعانِدينَ وَلكِنْ يُوْخَذُ مِنْ هذا ضِغْثٌ وَ مِنْ هذا ضِغْثٌ}}؛ اگر باطل با حق درنیامیزد، بر [[حقیقت]] جویان پوشیده نمی‌مانَد و اگر حق با باطل آمیخته نشود، زبان [[دشمنان]] آن بریده می‌‌شود، لکن مشتی از آن برداشته می‌‌شود ومشتی از این. (و بدین ترتیب [[حق و باطل]] درهم آمیخته می‌‌شود و [[شبهه]] پیش می‌‌آید).<ref>نهج البلاغه، خطبه ۵۰</ref>


===حوزه معنایی معرفت‌شناختی===
باید توجه داشت که از [[آزمون]] و [[سنت]] [[ابتلا]] به این معنا نیست که حق و باطل بر [[مردمان]] پوشیده باشد، بلکه [[خداوند]] به اشکال و عناوین گوناگون حق را به [[مردم]] نشان می‌‌دهد و اصولا [[فطرت انسانی]] هم حق و باطل را می‌‌شناسد و هم [[گرایش]] به حق و [[تقوا]] و بیزار از باطل و [[فجور]] دارد، اما خود [[انسان]] است که [[فطرت]] و [[عقل]] خود را [[دفن]] و فتیله چراغ آن را پایین می‌‌کشد<ref>{{متن قرآن|وَنَفْسٍ وَمَا سَوَّاهَا * فَأَلْهَمَهَا فُجُورَهَا وَتَقْوَاهَا * قَدْ أَفْلَحَ مَنْ زَكَّاهَا * وَقَدْ خَابَ مَنْ دَسَّاهَا}} «و به جان (آدمی) و آنکه آن را بهنجار داشت، * پس به او نافرمانی و پرهیزگاری را الهام کرد، * بی‌گمان آنکه جان را پاکیزه داشت رستگار شد، * و آنکه آن را بیالود نومیدی یافت» سوره شمس، آیه ۷-۱۰.</ref> اما اگر فتیله فطرت پایین کشیده نشود و فطرت دفن و [[دسیسه]] نشود، و مردم در مسیر تقوا گام بردارند هم [[علم]] و [[دانش]] به آنان داده می‌‌شود تا حق و باطل را بشناسند<ref>{{متن قرآن|يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا إِذَا تَدَايَنْتُمْ بِدَيْنٍ إِلَى أَجَلٍ مُسَمًّى فَاكْتُبُوهُ وَلْيَكْتُبْ بَيْنَكُمْ كَاتِبٌ بِالْعَدْلِ وَلَا يَأْبَ كَاتِبٌ أَنْ يَكْتُبَ كَمَا عَلَّمَهُ اللَّهُ فَلْيَكْتُبْ وَلْيُمْلِلِ الَّذِي عَلَيْهِ الْحَقُّ وَلْيَتَّقِ اللَّهَ رَبَّهُ وَلَا يَبْخَسْ مِنْهُ شَيْئًا فَإِنْ كَانَ الَّذِي عَلَيْهِ الْحَقُّ سَفِيهًا أَوْ ضَعِيفًا أَوْ لَا يَسْتَطِيعُ أَنْ يُمِلَّ هُوَ فَلْيُمْلِلْ وَلِيُّهُ بِالْعَدْلِ وَاسْتَشْهِدُوا شَهِيدَيْنِ مِنْ رِجَالِكُمْ فَإِنْ لَمْ يَكُونَا رَجُلَيْنِ فَرَجُلٌ وَامْرَأَتَانِ مِمَّنْ تَرْضَوْنَ مِنَ الشُّهَدَاءِ أَنْ تَضِلَّ إِحْدَاهُمَا فَتُذَكِّرَ إِحْدَاهُمَا الْأُخْرَى وَلَا يَأْبَ الشُّهَدَاءُ إِذَا مَا دُعُوا وَلَا تَسْأَمُوا أَنْ تَكْتُبُوهُ صَغِيرًا أَوْ كَبِيرًا إِلَى أَجَلِهِ ذَلِكُمْ أَقْسَطُ عِنْدَ اللَّهِ وَأَقْوَمُ لِلشَّهَادَةِ وَأَدْنَى أَلَّا تَرْتَابُوا إِلَّا أَنْ تَكُونَ تِجَارَةً حَاضِرَةً تُدِيرُونَهَا بَيْنَكُمْ فَلَيْسَ عَلَيْكُمْ جُنَاحٌ أَلَّا تَكْتُبُوهَا وَأَشْهِدُوا إِذَا تَبَايَعْتُمْ وَلَا يُضَارَّ كَاتِبٌ وَلَا شَهِيدٌ وَإِنْ تَفْعَلُوا فَإِنَّهُ فُسُوقٌ بِكُمْ وَاتَّقُوا اللَّهَ وَيُعَلِّمُكُمُ اللَّهُ وَاللَّهُ بِكُلِّ شَيْءٍ عَلِيمٌ}} «ای مؤمنان! چون وامی تا سرآمدی معیّن میان شما برقرار شد، آن را به نوشته آورید و باید نویسنده‌ای میان شما دادگرانه بنویسد و هیچ نویسنده‌ای نباید از نوشتن به گونه‌ای که خداوند بدو آموخته است سر، باز زند پس باید بنویسد و آنکه وامدار است باید املا کند و از خداوند، پروردگار خویش، پروا بدارد و چیزی از آن کم ننهد و امّا اگر وامدار، کم خرد یا ناتوان باشد یا نتواند املا کند باید سرپرست او دادگرانه املا کند و دو تن از مردانتان را نیز گواه بگیرید و اگر دو مرد نباشند یک مرد و دو زن از گواهان مورد پسند خود (گواه بگیرید) تا اگر یکی از آن دو زن از یاد برد دیگری به یاد او آورد و چون گواهان (برای گواهی) فرا خوانده شوند نباید سر، باز زنند و تن نزنید از اینکه آن (وام) را چه خرد و چه کلان به سر رسید آن بنویسید، این نزد خداوند دادگرانه‌تر و برای گواه‌گیری، استوارتر و به اینکه دچار تردید نگردید، نزدیک‌تر است؛ مگر داد و ستدی نقد باشد که (دست به دست) میان خود می‌گردانید پس گناهی بر شما نیست که آن را ننویسید و چون داد و ستد می‌کنید گواه بگیرید؛ و نویسنده و گواه نباید زیان بینند و اگر چنین کنید (نشان) نافرمانی شماست و از خداوند پروا کنید؛ و خداوند به شما آموزش می‌دهد؛ و خداوند به هر چیزی داناست» سوره بقره، آیه ۲۸۲.</ref> و هم [[قدرت]] عملی تشخیص [[حق و باطل]] و [[گرایش]] درست به [[حق]] را پیدا خواهند کرد.<ref>طلاق، ایات ۲ و ۳ و آیات دیگر</ref>


===حوزه معنایی [[حقوق]] قراردادی===
پس اگر گفته شده که یکی از [[سنت‌های الهی]] آمیختگی حق و باطل است به این معنا نیست که [[خداوند]] [[باطل]] را چیره می‌‌کند و حق را می‌‌پوشاند تا [[مردم]] [[گمراه]] شوند؛ زیرا خداوند [[هدایت]] ابتدایی و پاداشی دارد، ولی [[اضلال]] ابتدایی ندارد، بلکه همه اضلال‌های [[الهی]] [[کیفری]] و به سبب [[رفتار]] خود [[انسان]] است که هدایت ابتدایی خداوند را نپذیرفته و آن را کنار گذاشتند. [[امام صادق]]{{ع}} درباره این که خداوند هماره حق را نشان می‌‌دهد، می‌‌فرماید: {{متن حدیث|اَبَي اللّهُ اَنْ يُعَرِّفَ باطِلاً حَقّا اَبَي اللّهَ اَنْ يَجْعَلَ الْحَقَّ في قَلْبِ الْمُؤْمِنِ باطِلاً لا شَكَّ فيهِ وَ اَبَي اللّهُ اَنْ يَجْعَلَ الْباطِلَ في قَلْبِ الْـكافِر الْمُخالِفِ حَقّـا لا شَكَّ فيهِ وَ لَوْ لَمْ يَجْعَلْ هذا هكَذا ما عُرِفَ حَقٌّ مِنْ باطِلٍ}}؛ خداوند [[اِبا]] دارد از این که باطلی را حق معرفی نماید، خداوند اِبا دارد از این که حق را در دلمؤمن، باطلی تردیدناپذیر جلوه دهد، خداوند اِبا دارد از این که باطل را در [[دل]] [[کافر]] حق [[ستیز]] به صورت حقی تردیدناپذیر جلوه دهد، اگر چنین نمی‌کرد، حق از باطل شناخته نمی‌شد. <ref>محاسن، ج ۱، ص۲۷۷</ref>


===حوزه معنایی [[حقوق]] [[تکوینی]]===
پس هرگز [[قلب سلیم]] و [[فطرت سالم]] در تشخیص به [[اشتباه]] نمی‌کند و به سمت باطل گرایش نمی‌یابد؛ چنان که امام صادق{{ع}} در جایی دیگر می‌‌فرماید: {{متن حدیث|لا يَسْتَيْقِنُ الْقَلْبُ اَنَّ الْحَقَّ باطِلٌ اَبَدا وَ لا يَسْتَيقِنُ اَنَّ الْباطِلَ حَقٌّ اَبَدا}}؛ هرگز دل به باطل بودن حق و به حق بودن باطل [[یقین]] نمی‌کند. <ref>تفسیر العیاشی، ج ۲، ص۵۳، ح ۳۹</ref>


==[[دین حق]]==
به سخن دیگر، در درون [[آدمی]] دستگاهی قرار داده شده که [[میزان]] [[حق و باطل]] است و می‌‌توان هم تشخیص دهد و هم [[گرایش]] یابد، این دستگاه که [[عقل]] و [[فطرت]] و [[الهامات]] [[الهی]] نامیده می‌‌شود، بهترین وسیله‌ای است که [[انسان]] می‌‌تواند به آن [[اطمینان]] کند. اگر کسی به سمت [[باطل]] گرایش یافته می‌‌بایست در عقل او تردید کرد. البته بسیاری از [[مردم]] [[مرز]] لطیف حق و باطل را به سبب همین پایین کشیدن فتیله عقل از دست می‌‌دهند. از این روست که [[امام باقر]]{{ع}} می‌‌فرماید: {{متن حدیث|ما بَيْنَ الْحَقِّ وَ الْباطِلِ اِلاّ قِلَّةُ الْعَقْلِ. قيلَ: وَ كَيْفَ ذلِكَ يَابْنَ رَسولِ اللّهِ؟قالَ: اِنَّ الْعَبْدَ يَعْمَلُ الْعَمَلَ الَّذي هُوَ لِلّهِ رِضا فَيُريدُ بِهِ غَيْرَ اللّهِ فَلَو اَنَّهُ اَخْلَصَ لِلّهِ لَجاءَهُ الَّذي يُريدُ في اَسْرَعَ مِنْ ذلِكَ}}؛ میان حق و باطل جز کم [[عقلی]] فاصله نیست. عرض شد: چگونه، ای فرزند رسولخدا؟ فرمودند: انسان کاری را که موجب رضای خداست برای غیر [[خدا]] انجام می‌‌دهد، درصورتی که اگر آن را [[خالص]] برای [[رضای خدا]] انجام می‌‌داد، زودتر به [[هدف]] خود می‌‌رسیدتا برای غیر خدا. <ref>محاسن، ج ۱، ص۲۵۴، ح ۲۸۰</ref>
*تعبیر {{متن قرآن|دِينَ الْحَقِّ }} در آیات‌ {{متن قرآن|قَاتِلُوا الَّذِينَ لَا يُؤْمِنُونَ بِاللَّهِ وَلَا بِالْيَوْمِ الْآخِرِ وَلَا يُحَرِّمُونَ مَا حَرَّمَ اللَّهُ وَرَسُولُهُ وَلَا يَدِينُونَ دِينَ الْحَقِّ مِنَ الَّذِينَ أُوتُوا الْكِتَابَ حَتَّى يُعْطُوا الْجِزْيَةَ عَنْ يَدٍ وَهُمْ صَاغِرُونَ}}<ref>«با آن دسته از اهل کتاب که به خداوند و به روز بازپسین ایمان نمی‌آورند و آنچه را خداوند و پیامبرش حرام کرده‌اند حرام نمی‌دانند و به دین حق نمی‌گروند جنگ کنید تا به دست خود با خواری  جزیه بپردازند» سوره توبه، آیه ۲۹.</ref>، {{متن قرآن|هُوَ الَّذِي أَرْسَلَ رَسُولَهُ بِالْهُدَى وَدِينِ الْحَقِّ لِيُظْهِرَهُ عَلَى الدِّينِ كُلِّهِ وَلَوْ كَرِهَ الْمُشْرِكُونَ}}<ref>«اوست که پیامبرش را با رهنمود و دین راستین فرستاد تا آن را بر همه دین‌ها برتری دهد اگر چه مشرکان نپسندند» سوره توبه، آیه ۳۳.</ref> [[سوره]] [[توبه]]، {{متن قرآن|هُوَ الَّذِي أَرْسَلَ رَسُولَهُ بِالْهُدَى وَدِينِ الْحَقِّ لِيُظْهِرَهُ عَلَى الدِّينِ كُلِّهِ وَكَفَى بِاللَّهِ شَهِيدًا}}<ref>«اوست که پیامبرش را با رهنمود و دین راستین فرستاد تا آن را بر همه دین‌ها برتری دهد و خداوند، گواه بس» سوره فتح، آیه ۲۸.</ref> و {{متن قرآن|هُوَ الَّذِي أَرْسَلَ رَسُولَهُ بِالْهُدَى وَدِينِ الْحَقِّ لِيُظْهِرَهُ عَلَى الدِّينِ كُلِّهِ وَلَوْ كَرِهَ الْمُشْرِكُونَ}}<ref>«اوست که پیامبرش را با رهنمود و دین راستین فرستاد تا آن را بر همه دین‌ها برتری دهد اگر چه مشرکان نپسندند» سوره صف، آیه ۹.</ref> ذکر شده و در بعضی [[آیات]] نیز این تعبیر به صورتهای دیگری آمده است؛ مانند [[آیه]] {{متن قرآن|قُلْ يَا أَيُّهَا النَّاسُ قَدْ جَاءَكُمُ الْحَقُّ مِن رَّبِّكُمْ فَمَنِ اهْتَدَى فَإِنَّمَا يَهْتَدِي لِنَفْسِهِ وَمَن ضَلَّ فَإِنَّمَا يَضِلُّ عَلَيْهَا وَمَا أَنَاْ عَلَيْكُم بِوَكِيلٍ}}<ref> بگو: ای مردم! حق از سوی پروردگارتان نزد شما آمده است، هر که رهیاب شد به سود خویش رهیاب می‌شود و هر که گمراه گشت بی‌گمان به زیان خویش گمراه می‌گردد و من کارگزار شما نیستم؛ سوره یونس، آیه: ۱۰۸.</ref>.
*برخی [[مفسران]] [[وصف]] کردن [[اسلام]] را به "حق" از آن رو می‌دانند که [[معارف]] آن دارای [[حقانیت]] و [[اخلاق]] و [[عقاید]] و [[احکام]] آن بر واقعیت و [[حقیقت]] منطبق بوده، از [[خرافات]] و امور خلاف واقع به دور است<ref>المیزان، ج‌۹، ص‌۲۴۷.</ref>.
*گاهی نیز گفته شده که [[قوانین]] و [[اصول اسلام]] بر خلاف [[هواهای نفسانی]] و امیال حیوانی [[انسان]] همواره تابع حق است؛ نه تابع هوای [[انسانها]] و ازاین‌رو [[اسلام]]، [[دین حق]] است<ref>المیزان، ج‌۴، ص‌۱۰۲.</ref>. بعضی دیگر بر این عقیده‌اند که [[اسلام]] از آن رو [[دین حق]] است که به وسیله آن استحقاق [[ثواب]] پیدا می‌شود و سایر [[ادیان]] [[باطل]] است، زیرا به موجب آنها [[انسان]] مستحق [[کیفر]] می‌شود<ref>التبیان، ج‌۵، ص‌۲۰۹.</ref><ref>[[حسین دیبا|دیبا، حسین]]، [[دائرةالمعارف قرآن کریم ج۳ (کتاب)|دائرةالمعارف قرآن کریم]]، ج۳، ص ۲۳۷ - ۲۶۰.</ref>.


==[[مذهب حق]]==
[[امام علی]]{{ع}} نیز با اشاره به جایگاه عقل به ویژه [[زیرکی]] می‌‌فرماید: {{متن حدیث|اَلْكَـيِّسُ صَديقُهُ الْحَقُّ وَ عَدُوُّهُ الْباطِلُ}}؛ انسان [[زیرک]]، دوستش [[حق]] است و دشمنش باطل.<ref>غررالحکم، ح ۱۵۲۴</ref>
*اغلب هرکس و هر گروه، خود و [[عقاید]] و اعمالش را حق می‌داند. ولی حق یکی بیش نیست. از میان [[مذاهب]]، یکی حق است و بقیّه [[باطل]]. در نزاع‌ها و مخاصمات نیز یک طرف برحق است و دیگری ناحق. به تعبیر [[امام علی|حضرت علی]]{{ع}}: "حق است و [[باطل]] و هرکدام را اهلی است"<ref>{{متن حدیث|" حَقٌّ وَ بَاطِلٌ وَ لِكُلٍّ أَهْل‏‏‏‏‏‏‏‏‏‏‏‏‏"}}؛ نهج البلاغه، خطبه ۱۶</ref>. وقتی [[حق و باطل]] شناخته نشود و به هم درآمیزد، [[شبهه]] پیش می‌آید<ref>نهج البلاغه، خطبه ۳۸</ref>و وقوع [[فتنه]] هم آنجاست که [[حق و باطل]] با هم آمیخته می‌شود و [[هواپرستی]] هم [[کمک]] می‌کند و افراد در [[فتنه]] می‌افتند و اگر این دو از هم جدا باشند، [[شناخت]] آن آسان‌تر و [[گمراهی]] [[مردم]] کمتر خواهد بود.<ref>نهج البلاغه، خطبه ۵۰</ref>.
اما اگر به هر دلیلی انسان گرفتار [[اشتباه]] شد، می‌‌تواند با استفاده از کسانی که [[اهل حق]] است حق را بیابد و مسیر خود را بشناسد و حرکت کند. امام علی{{ع}} در باره این روش برای [[رهایی]] از مشکل [[متشابهات]] و مشتبهات می‌‌فرماید: {{متن حدیث|اِنَّ الْحَقَّ وَ الْباطِلَ لا يُعْرَفانِ بِالنّاسِ، وَ لكِنِ اعْرِفِ الْحَقَّ بِاتِّباعِ مَنِ اتَّبَعَهُ وَ الْباطِلَ بِاجْتِنابِ مَنِ اجْتَنَبَهُ}}؛ حق و باطل به مردم (و [[شخصیت]] افراد) شناخته نمی‌شوند بلکه حق را به پیرویکسی که از آن [[پیروی]] می‌‌کند بشناس و باطل را به دوری کسی که از آن دوری می‌‌کند. <ref>امالی طوسی، ص۱۳۴، ح ۲۱۶</ref>
*[[قرآن]] حق است و حق را [[بیان]] می‌کند. امّا بیماردلان از آن برداشت بد می‌کنند و به [[گمراهی]] می‌افتند. گاهی هم افرادی با انگیزه‌های [[باطل]]، حرف حقّی می‌زنند تا [[فریب]] دهند. اگر کسی حق را بشناسد، [[باطل]] را هم خواهد [[شناخت]] و معیار [[شناخت]] [[حق و باطل]] بودن اشخاص و گروه‌ها و فرقه‌ها [[شناخت]] [[حقّ]] است و این همه [[تفرقه]] و تشتّت، نتیجۀ کوتاهی و [[ضعف]] در [[شناخت حق]] است. از میان هفتاد و سه فرقۀ [[مسلمانان]] نیز "فرقۀ ناجیه" و "[[مذهب]] حق"، [[پیروان]] [[اهل بیت]]اند و [[مکتب]] [[عترت]]. در کشاکش [[کلامی]] و فرقه‌ای میان [[مسلمانان]] نیز، حق با گروهی است که پیشوای حق داشته باشند. [[پیامبر خاتم|پیامبر خدا]]{{صل}} فرمود: [[امام علی|علی]]{{ع}} با حق است و [[حق با علی است]]، خدایا حق را دائر مدار او بگردان.<ref>{{متن حدیث|" عَلِيٌ‏ مَعَ‏ الْحَقِ‏ وَ الْحَقُ‏ مَعَ‏ عَلِيٍ‏ اللَّهُمَ‏ أَدِرِ الْحَقَ‏ مَعَهُ‏ حَيْثُ‏ دَارَ ‏‏‏‏‏‏‏‏‏‏‏‏"}}؛ سفینة البحار، واژۀ حق</ref>، از این سخن برمی‌آید که چون [[امام علی|علی]]{{ع}} از حق ناگسستنی است، پس [[کلام]] و راه او حق است و [[برهان]]، [[پیروان]] او برحقّند و هرچه [[امام]] بگوید حق است، چون حق بر محور و مدار او می‌چرخد. گرچه [[حق و باطل]] بودن اشخاص را با حق می‌سنجند، امّا وقتی کسی [[حقّ]] مطلق و حق مجسّم شد، خودش تبدیل به معیار می‌شود و حق را با عمل و گفتار و موضع و [[داوری]] او باید [[شناخت]]. در [[زیارت جامعه]] دربارۀ [[اهل بیت]] [[پیامبر]] می‌خوانیم: "حق با شماست و در شما و از شما و به سوی شما باز می‌گردد و شما اهل و سرچشمه و معدن حقّید"<ref>{{متن حدیث|" وَ الْحَقُ‏ مَعَكُمْ‏ وَ فِيكُمْ‏ وَ مِنْكُمْ‏ وَ إِلَيْكُمْ‏ وَ أَنْتُمْ‏ أَهْلُهُ‏ وَ مَعْدِنُهُ‏ ‏‏‏‏‏‏‏‏‏‏‏‏"}}</ref>.
*در [[زیارت]] "[[آل یاسین]]" که از ناحیۀ مقدسه صادر شده است و فرموده‌اند که هرگاه خواستید به ما توجّه داشته باشید چنین بگویید، از جمله آمده است: "آنچه شما بپسندید حق همان است، آنچه شما خوش ندارید [[باطل]] است، به هرچه شما [[دستور]] دهید [[معروف]] است و از هرچه شما [[نهی]] کنید، منکر است"<ref>{{متن حدیث|" فَالْحَقُ‏ مَا رَضِيتُمُوهُ‏ وَ الْبَاطِلُ‏ مَا سَخِطْتُمُوهُ‏ وَ الْمَعْرُوفُ‏ مَا أَمَرْتُمْ‏ بِهِ‏ وَ الْمُنْكَرُ مَا نَهَيْتُمْ‏ عَنْه‏ ‏‏‏‏‏‏‏‏‏‏‏‏"}}؛ بحار الأنوار، ج ۵۳ ص ۱۷۲</ref> این دقیقا محوریّت [[اهل بیت]] [[عصمت]] و [[طهارت]] را در [[شناخت]] [[حق و باطل]] و [[معروف]] و منکر نشان می‌دهد. وقتی [[آیه تطهیر]]، [[پاکی]] و [[عصمت]] این [[خاندان]] را [[بیان]] می‌کند، وقتی [[پیامبر خاتم|پیامبر خدا]]، [[امام علی|علی]]{{ع}} را محور حق معرفی می‌کند، وقتی [[ائمه]] [[معصومین]] از سوی [[خدا]] و [[رسول]]، [[حجت]] شناخته می‌شوند، [[شناخت حق]] آسان است، اگر دیدگان را غبار [[جهل]] و [[تعصّب]] نگرفته باشد.[[قرآن]]، حق را همچون آبی سودمند و باقی می‌داند و [[باطل]] را همچون کفی ناپایدار و بی‌خاصیّت. گرچه [[پیروان]] [[باطل]]، دورانی [[سلطه]] و [[غلبه]] داشتند و حق را کنار زدند، ولی [[دولت]] جاوید از آن [[حقّ]] است و امروز [[پیشوایان معصوم]] از [[اهل بیت]]، چهره‌های درخشان و ماندگار حق‌اند.<ref>[[جواد محدثی|محدثی، جواد]]، [[فرهنگ غدیر (کتاب)|فرهنگ غدیر]]، ص۲۲۸.</ref>.


== [[رسول حق]] و [[امام حق]]==
هرگز [[جهان]] بی‌حجت نیست و این گونه نیست که [[حق طلبان]] گرفتار زمانه‌ای شوند که [[دانشمندان الهی]] [[حق]] شناس نباشند؛ چنان که [[امام صادق]]{{ع}} می‌‌فرماید: لَنْ تَبْقَی الاَرْضُ اِلاّ وَ فیها عالِمٌ یَعْرِفُ الْحَقَّ مِنَ الباطِلِ؛ هرگز [[زمین]] باقی نمی‌ماند مگر آنکه در آن دانشمندی وجود دارد که حق را ازباطل می‌‌شناسد. <ref>محاسن، ج ۱، ص۲۳۴</ref>


==[[خذلان حق]]==
[[انسان]] هماره برای دریافت و [[تشخیص حق]] باید سخنان همگان را بشنوند و با نگاهی انتقادی به سخنان توجه یافته و آن چه را حق است را بپذیرد و بدان عمل کند. <ref>زمر، آیه ۱۸</ref> [[حضرت مسیح]]{{ع}} در این باره می‌‌فرماید: {{متن حدیث|خُذُوا الْحَقَّ مِنْ اَهْلِ الْباطِلِ وَ لا تَأْخُذُوا الْباطِلَ مِنْ اَهْلِ الْحَقِّ،كونوا نُقّادَ الْكَلامِ}}؛ حق را از [[اهل باطل]] فراگیرید و [[باطل]] را از [[اهل حق]] فرا نگیرید. سخن سنج باشید.<ref>محاسن، ج ۱، ص۲۲۹، ح ۱۵۹</ref>.<ref>[[خلیل منصوری|منصوری، خلیل]]، [[دولت حق و باطل (مقاله)|دولت حق و باطل]].</ref>.


==حق در فرهنگ‌نامه دینی==
==آمیختگی حق و باطل==
*چیزی که ثابت و [[استوار]] و مطابق واقع است، در مقابل [[باطل]]، که گذرا و پوچ و بی‌اساس است. در [[آیات قرآن]]، به موضوعاتی همچون: [[خدا]]، [[قیامت]]، [[مرگ]]، [[قرآن]]، [[وحی]] "حق" گفته شده و [[آفرینش]] براساس حق است.
*کسانی که در [[افکار]] و [[رفتار]]، بر [[اساس دین]] [[خدا]] و [[خرد]] و [[منطق]] و [[فطرت]] حرکت کنند، [[اهل حق]] و [[پیروان]] حقّ‌اند. به آن "[[حقیقت]]" هم گفته می‌شود، در مقابل افسانه و [[خرافات]].
*معنای دیگر حق، بهره و استحقاقی است که در مسائل [[مالی]] و [[حقوقی]] برای هر شخص مطرح است، مثل: حق خرید و فروش، حق استفاده کردن، [[حقّ]] [[رأی]] دادن و [[دفاع]] کردن، [[حقّ]] [[پدر]] و [[مادر]] بر [[فرزند]] و به عکس و [[حقوق]] متقابلی که افراد [[جامعه]] در برابر یکدیگر دارند. در یک نگاه اینگونه [[حقوق]] به "[[حقّ]] [[الله]]" و "[[حقّ]] الناس" تقسیم می‌شود<ref>[[جواد محدثی|محدثی، جواد]]، [[ فرهنگ‌نامه دینی (کتاب)|فرهنگ‌نامه دینی]]، ص۹۱.</ref>.


==جستارهای وابسته==
==وظیفه انسان در برابر حق==
{{فهرست اثر}}
[[انسان]]، دو‌ [[وظیفه]] زیربنایی در برابر «حق» دارد؛ یکی: در جنبه اثباتی که «[[احقاق حق]]» یا به عبارتی «[[اقامه حق]]» است و دیگری: در جنبه سلبی که «[[ابطال باطل]]» یا به عبارتی «[[ستیز با باطل]]» است. این دو وظیفه جلوه دیگری از «[[تولی]]» و «[[تبری]]» یا همان «[[ایمان به خدا]]» و «[[کفر به طاغوت]]» است.
{{ستون-شروع|5}}
 
این دو وظیفه کلان با راه‌های رسیدن و بی‌راهه‌ها و برخی فروع آن دو در موارد ذیل قابل بررسی هستند:
 
===نخست: [[اقامه حق]] ===
{{اصلی|احقاق حق}}
 
* '''فرع این وظیفه: [[اقامه دین]] و [[اقامه عدل]]'''
 
مقدمات و راه‌های «اقامه حق» عبارت‌اند از:
 
====وظایف علمی و معرفتی====
=====راه اول: [[حق‌شناسی]] ([[خداشناسی]])=====
* '''بیراهه: [[انکار حق]]''' ('''[[انکار خدا]]''')
* '''فرع این راه: [[عقل‌ورزی]] و [[هدایت‌یابی]]'''
* '''بیراهه: [[جهل]] و [[ضلالت]]'''
 
====وظایف قلبی و گرایشی====
=====راه دوم: [[حق‌گرایی و حق‌طلبی]] ([[خدادوستی]] و [[خداجویی]])=====
* '''بیراهه: [[باطل‌گرایی]] و [[نفرت از حق]]''' '''([[نفرت از خدا]])'''
* '''فرع این بیراهه: [[دنیاگرایی]] و [[لذت‌جویی]]'''
* '''فرع این راه: [[نفرت از باطل]] ([[نفرت از شیطان]])'''
 
===== راه سوم: [[پذیرش حق]] ([[تولی خدا]] و [[ایمان به خدا]])=====
* '''بیراهه: [[حق‌ستیزی]] و [[پذیرش باطل]] ([[دین‌ستیزی]] و [[کفر به خدا]])'''
* '''فرع این بیراهه: [[لجاجت]]
* '''فرع این راه: [[رهایی از باطل]]
* '''فرع این راه: [[تبری از باطل]] ([[کفر به طاغوت]])'''
* '''بیراهه: [[تبری از حق]] ([[ایمان به طاغوت]])'''
 
====وظایف رفتاری و عملی====
===== راه چهارم: [[حق‌محوری]] و [[پیروی از حق]] ([[خداپرستی]] و [[اطاعت خدا]])=====
* '''بیراهه: [[پیروی از باطل]] ([[هواپرستی]]، [[پیروی از شیطان]] و [[معصیت خدا]])'''
* '''[[اهل حق]] کیست؟'''
* '''فرع این راه: [[تسلیم در برابر حق]]''' ([[تسلیم در برابر خدا]])
* '''بیراهه: [[تسلیم در برابر باطل]]'''
 
===== راه پنجم: [[یاری حق]] و [[اجابت دعوت حق]] ([[نصرت خدا]] و [[اجابت دعوت خدا]]) =====
* '''بیراهه: [[خذلان حق]]''' ([[ترک راه خدا]])
* '''فرع این راه: [[دفاع از حق]]'''
* '''بیراهه: [[دفاع از باطل]]'''
 
===== راه ششم: [[صبر بر حق]] ([[جهاد در راه خدا]]) =====
* '''بیراهه: [[بی‌صبری]]‌ و [[ترک جهاد]]'''
 
===== راه هفتم: [[استقامت بر حق]] ([[استقامت در راه خدا]]) =====
* '''بیراهه: [[انحراف]]‌ ([[اعراض از خدا]])'''
* '''فرع این راه: [[ثبات بر حق]] ([[تمسک به صراط مستقیم]])'''
* '''بیراهه: [[تزلزل]]‌ ([[تمسک به باطل]])'''
 
===== راه هشتم: [[حق‌گویی]] ([[صدق]]) =====
* '''بیراهه: [[باطل‌گویی]]‌ ([[کذب]])'''
 
===== راه نهم: [[تبیین حق]] ([[تبلیغ دین خدا]]) =====
* '''بیراهه: [[کتمان حق]]‌ ([[صد عن سبیل الله]])'''
* '''فرع این راه: [[جهاد تبیین]]'''
 
===== راه دهم: [[تواصی به حق]] ([[امر به معروف]]) =====
* '''بیراهه: [[تواصی به باطل]]‌ ([[امر با منکر]])'''
 
===== راه یازدهم: [[احترام به حق]] ([[احترام به خدا]]) =====
* '''بیراهه: [[توهین به حق]]‌ ([[توهین با خدا]])'''
 
===== راه دوازدهم: [[احیای حق]] ([[احیای دین خدا]]) =====
* '''بیراهه: [[میراندن حق]]‌ ([[میراندن دین خدا]])'''
 
===دوم: [[ستیز با باطل]] ===
 
==[[نظام حقوقی]]==
===نخست: [[حقوق الهی]]===
====[[حق خدا]]====
 
===دوم: [[حقوق بشر]]===
====[[حقوق مردم]]====
====[[حقوق بین‌الملل]]====
====[[حقوق خصوصی]]====
====[[حقوق عمومی]]====
===سوم: [[حقوق حیوانات]]===
===چهارم: [[حقوق محیط زیست]]===
 
== [[راه حق]] و [[راه باطل]] ==
=== [[دین حق]] و [[دین باطل]] ===
=== [[مذهب حق]] و [[مذهب باطل]] ===
اغلب هرکس و هر گروه، خود و [[عقاید]] و اعمالش را حق می‌داند. ولی حق یکی بیش نیست. از میان [[مذاهب]]، یکی حق است و بقیّه [[باطل]]. در نزاع‌ها و مخاصمات نیز یک طرف برحق است و دیگری ناحق. به تعبیر [[امام علی|حضرت علی]] {{ع}}: "حق است و [[باطل]] و هرکدام را اهلی است"<ref>{{متن حدیث|حَقٌّ وَ بَاطِلٌ وَ لِكُلٍّ أَهْل‏‏‏‏‏‏‏‏‏‏‏‏‏}}؛ نهج البلاغه، خطبه ۱۶.</ref>. وقتی [[حق و باطل]] شناخته نشود و به هم درآمیزد، [[شبهه]] پیش می‌آید<ref>نهج البلاغه، خطبه ۳۸.</ref>و وقوع [[فتنه]] هم آنجاست که [[حق و باطل]] با هم آمیخته می‌شود و [[هواپرستی]] هم کمک می‌کند و افراد در [[فتنه]] می‌افتند و اگر این دو از هم جدا باشند، [[شناخت]] آن آسان‌تر و [[گمراهی]] [[مردم]] کمتر خواهد بود<ref>نهج البلاغه، خطبه ۵۰</ref>.
 
[[قرآن]] حق است و حق را بیان می‌کند. امّا بیماردلان از آن برداشت بد می‌کنند و به [[گمراهی]] می‌افتند. گاهی هم افرادی با انگیزه‌های [[باطل]]، حرف حقّی می‌زنند تا [[فریب]] دهند. اگر کسی حق را بشناسد، [[باطل]] را هم خواهد [[شناخت]] و معیار [[شناخت]] حق و باطل بودن اشخاص و گروه‌ها و [[فرقه‌ها]] [[شناخت]] [[حقّ]] است و این همه [[تفرقه]] و تشتّت، نتیجۀ کوتاهی و [[ضعف]] در [[شناخت حق]] است. از میان هفتاد و سه فرقۀ [[مسلمانان]] نیز "فرقۀ ناجیه" و "[[مذهب]] حق"، [[پیروان]] [[اهل بیت]]اند و [[مکتب]] [[عترت]]. در کشاکش [[کلامی]] و فرقه‌ای میان [[مسلمانان]] نیز، حق با گروهی است که پیشوای حق داشته باشند. [[پیامبر خاتم|پیامبر خدا]] {{صل}} فرمود: "[[امام علی|علی]] {{ع}} با حق است و [[حق با علی است]]، خدایا حق را دائر مدار او بگردان<ref>{{متن حدیث|عَلِيٌ‏ مَعَ‏ الْحَقِ‏ وَ الْحَقُ‏ مَعَ‏ عَلِيٍ‏ اللَّهُمَ‏ أَدِرِ الْحَقَ‏ مَعَهُ‏ حَيْثُ‏ دَارَ}}؛ سفینة البحار، واژۀ حق.</ref>، از این سخن برمی‌آید چون [[امام علی|علی]] {{ع}} از حق ناگسستنی است، پس [[کلام]] و راه او حق است و [[برهان]]، [[پیروان]] او برحقّند و هرچه [[امام]] بگوید حق است، چون حق بر محور و مدار او می‌چرخد. گرچه [[حق و باطل]] بودن اشخاص را با حق می‌سنجند، امّا وقتی کسی [[حقّ]] مطلق و حق مجسّم شد، خودش تبدیل به معیار می‌شود و حق را با عمل و گفتار و موضع و داوری او باید [[شناخت]]. در [[زیارت جامعه]] دربارۀ [[اهل بیت]] [[پیامبر]] {{صل}} می‌خوانیم: "حق با شماست و در شما و از شما و به سوی شما باز می‌گردد و شما [[اهل]] و سرچشمه و معدن حقّید"<ref>{{متن حدیث|وَ الْحَقُ‏ مَعَكُمْ‏ وَ فِيكُمْ‏ وَ مِنْكُمْ‏ وَ إِلَيْكُمْ‏ وَ أَنْتُمْ‏ أَهْلُهُ‏ وَ مَعْدِنُهُ‏}}</ref>.
 
در [[زیارت]] "[[آل یاسین]]" که از ناحیۀ مقدسه صادر شده است و فرموده‌اند که هرگاه خواستید به ما توجّه داشته باشید چنین بگویید، این جمله آمده است: "آنچه شما بپسندید حق همان است، آنچه شما خوش ندارید [[باطل]] است، به هرچه شما [[دستور]] دهید معروف است و از هرچه شما [[نهی]] کنید، منکر است"<ref>{{متن حدیث|فَالْحَقُ‏ مَا رَضِيتُمُوهُ‏ وَ الْبَاطِلُ‏ مَا سَخِطْتُمُوهُ‏ وَ الْمَعْرُوفُ‏ مَا أَمَرْتُمْ‏ بِهِ‏ وَ الْمُنْكَرُ مَا نَهَيْتُمْ‏ عَنْه‏}}؛ بحار الأنوار، ج ۵۳ ص ۱۷۲</ref>، این دقیقا محوریّت [[اهل بیت]] [[عصمت]] و [[طهارت]] را در [[شناخت]] [[حق و باطل]] و معروف و منکر نشان می‌دهد. وقتی [[آیه تطهیر]]، [[پاکی]] و [[عصمت]] این [[خاندان]] را بیان می‌کند، وقتی [[پیامبر خاتم|پیامبر خدا]]، [[امام علی|علی]] {{ع}} را محور حق معرفی می‌کند، وقتی [[ائمه]] [[معصومین]] از سوی [[خدا]] و [[رسول]]، [[حجت]] شناخته می‌شوند، [[شناخت حق]] آسان است، اگر دیدگان را غبار [[جهل]] و [[تعصّب]] نگرفته باشد. [[قرآن]]، حق را همچون آبی سودمند و باقی می‌داند و [[باطل]] را همچون کفی ناپایدار و بی‌خاصیّت. گرچه [[پیروان]] [[باطل]]، دورانی [[سلطه]] و [[غلبه]] داشتند و حق را کنار زدند، ولی [[دولت]] جاوید از آن [[حقّ]] است و امروز [[پیشوایان معصوم]] از [[اهل بیت]]، چهره‌های درخشان و ماندگار حق‌اند<ref>[[جواد محدثی|محدثی، جواد]]، [[فرهنگ غدیر (کتاب)|فرهنگ غدیر]]، ص۲۲۸.</ref>.
 
==[[دولت حق]] و [[دولت باطل]]==
همان طوری که برای [[حق]] دولتی است برای باطل نیز دولتی است که به طور طبیعی [[اهل حق]] در دولت باطل [[ذلیل]] و [[خوار]] و [[اهل باطل]] در دولت حق ذلیل خواهند بود؛ چنان که [[امام صادق]]{{ع}} می‌‌فرماید: {{متن حدیث|اِنَّ لِلْحقِّ دَوْلَةً وَ لِلْباطِلِ دَوْلَةً وَ كُلُّ واحِدٍ مِنْهُما في دَوْلَةِصاحِبِهِ ذَليلٌ}}؛ براستی که حق را دولتی است و باطل را دولتی، و هر یک از این دو، در دولت دیگری ذلیل است.<ref>کافی، ج ۲، ص۴۴۷، ح ۱۲</ref>
[[انسان]] باید به [[دفاع از حق]] و دولت حق برخیزد و حق خواه و حق گو باشد و اگر باطلی دید در برابرش [[سکوت]] نکند و نگذارد تا باطل دولت و [[حکومت]] و [[حاکمیت]] یابد. در [[آموزه‌های اسلامی]] سکوت مورد [[تشویق]] و [[ترغیب]] است؛ اما هر سکوتی را نگفته‌اند،؛ چراکه گاه باید سخن گفت و حتی فریاد زد تا حق [[اجرا]] و [[اثبات]] شود. امام صادق{{ع}} می‌‌فرماید: کَلامٌ فی حَقٍّ خَیرٌ مِن سُکوتٍ عَلی باطِلٍ؛ [[سخن گفتن]] درباره حق، از سکوتی بر باطل بهتر است. <ref>من لا یحضره الفقیه، ج ۴، ص۳۹۶</ref>
 
مرکب باطل هیچ گاه [[عزت]] آفرین نیست، بلکه [[ذلت]] آفرین است. پس نباید [[دل]] به دولت باطل سپرد و [[امید]] عزت و [[کرامت]] داشت، بلکه عزت و کرامت تنها در [[سایه]] حق به دست می‌‌آید. [[امام علی]]{{ع}} می‌‌فرماید: {{متن حدیث|مَنْ رَكِبَ الْباطِلَ اَذَلَّهُ مَرْكَبُهُ. مَن تَعَدَّي الحَقَّ ضاقَ مَذْهَبُهُ}}؛ کسی که بر باطل سوار شود، مَرکبش او را ذلیل خواهد کرد. کسی که از راه حق [[منحرف]] شود راه بر او تنگ خواهد شد. <ref>عیون الحکم والمواعظ، ص۴۴۴</ref>
 
دولت حق در سایه [[دولت اهل بیت]] [[عصمت]] و [[طهارت]]{{ع}} به دست می‌‌آید؛ زیرا [[نمایندگان]] حق و حق شناسانی هستند که هم حق را می‌‌شناسند و هم [[گرایش به باطل]] ندارند و هیچ حقی را تضییع نمی‌کنند. [[امام علی]]{{ع}} در این باره می‌‌فرماید: {{متن حدیث|نَحْنُ اَقَمْنا عَمودَ الْحَقِّ و هَزَمْنا جُيوشَ الْباطِلِ}}؛ ما ([[اهل بیت]]) ستون‌های [[حق]] را [[استوار]] و [[لشکریان]] [[باطل]] را متلاشی کردیم.<ref>عیون الحکم والمواعظ، ص۴۹۹</ref>.<ref>[[خلیل منصوری|منصوری، خلیل]]، [[دولت حق و باطل (مقاله)|دولت حق و باطل]].</ref>.
 
==فواید و کارکردها==
[[امام علی]]{{ع}} در بیان جایگاه حق و کارکرد [[سعادت]] بخش آن می‌‌فرماید: {{متن حدیث|اَلْحَقُّ طَريقُ الْجَنَّةِ وَ الْباطِلُ طَريقُ النّارِ وَ عَلي كُلِّ طَريقٍ داعٍ}}؛ حق، راه [[بهشت]] است و باطل، راه [[جهنم]] و بر سر هر راهی [[دعوت]] کننده‌ای است. <ref>نهج السعادة، ج ۳، ص۲۹۱</ref>
و در جایی دیگر نیز می‌‌فرماید: {{متن حدیث|اَلا وَ مَنْ اَكَلَهُ الْحَقُّ فَاِلَي الجَنَّةِ وَ مَنْ اَكَلَهُ الباطِلُ فَاِلَي النّارِ}}؛ بدانید که هر کس در راه حق از [[دنیا]] برود، به بهشت و هر کس در راه باطل از دنیا برود،به جهنم می‌‌رود. <ref>نهج البلاغه، از نامه ۱۷</ref>
 
البته برخی [[گمان]] می‌‌کنند باطل می‌‌تواند برای آنان سودمند باشد؛ از همین روست که [[گرایش]] به [[ظلم]] وبی عدالتی و حق کشی می‌‌گیرند؛ در حالی باید بدانند که باطل هرگز سودی نمی‌دهد و [[دروغ]] و ظلم بی‌پایه نمی‌تواند پایه و بنیاد خیری باشد. امام علی{{ع}} می‌‌فرماید: {{متن حدیث|اِنَّ مَنْ لا يَنْفَعُهُ الْحَقُّ يَضُرُّهُ الْباطِلُ وَ مَنْ لا يَسْتَقيمُ بِهِ الْهُدي تَضُرُّهُ الضَّلالَةُ وَ مَنْ لا يَنْفَعُهُ الْيَقينُ يَضُرُّهُ الشَّكُّ}}؛ براستی که هر کس را حق [[سود]] ندهد، [[باطل]] زیانش رساند و هر کس به راه هدایتنرود، به کجراهه [[گمراهی]] افتد و هر کس [[یقین]]، او را [[سود]] نبخشد، [[شکّ]] زیانش رساند. <ref>تحف العقول، ص۱۵۲</ref>.<ref>[[خلیل منصوری|منصوری، خلیل]]، [[دولت حق و باطل (مقاله)|دولت حق و باطل]].</ref>.
 
== جستارهای وابسته ==
{{مدخل وابسته}}
* [[حق الله]]
* [[حق الله]]
* [[حق پیامبر]]
* [[حق امام]]
* [[حق الناس]] ([[حق دیگران]] - [[حق آدمیین]])
* [[حق والدین]]
* [[حق فرزندان]]
* [[حق الیقین]]
* [[حق و باطل]]
* [[حق و باطل]]
* [[حق‌الناس]]
* [[حق‌الناس]]
خط ۱۴۳: خط ۱۹۱:
* [[حقوق خانواده]]
* [[حقوق خانواده]]
* [[حقوق فردی]]
* [[حقوق فردی]]
* [[حقوق عمومی]]
* [[ابطال حق]]
* [[ابطال حق]]
* [[اثبات حق]]
* [[اثبات حق]]
خط ۱۵۰: خط ۱۹۹:
* [[دعوی در حق]]
* [[دعوی در حق]]
* [[دفاع از حق]]
* [[دفاع از حق]]
*[[ شهادت به حق]]
* [[شهادت به حق]]
* [[غصب حق]]
* [[غصب حق]]
* [[قضاوت حق]]
* [[قضاوت حق]]
{{پایان}}
* [[اهل حق]]
{{پایان}}
* [[حق حاکم]]
* [[حق حاکمیت]]
* [[حق فقراء]]
* [[رابطه حق و تکلیف]]
* [[حقوق]]
* [[حقوق انسان]]
* [[کرامت انسان]]
* [[غصب]]
* [[رابطه حاکم ومردم]]
* [[عطوفت]]
* [[خشونت]]
* [[غلظت]]
* [[حقوق الهی]]
* [[حقوق انبیای الهی]]
* [[حقوق اهل بیت]]
* [[حقوق امام]]
* [[حقوق اولیای الهی]]
* [[حقوق مردم بر مردم]]
* [[حقوق خانواده]]
* [[حقوق حاکم بر رعیت]]
* [[حقوق رعیت بر حاکم]]
* [[حقوق عالم بر جاهل]]
* [[حقوق جاهل بر عالم]]
* [[حقوق برادران ایمانی]]
* [[حقوق شهروندی]]
* [[حقوق مهاجران]]
* [[حقوق دشمن]]
* [[حقوق زن]]
* [[حقوق شهید]]
* [[حقوق خیرین]]
* [[حقوق حیوانات]]
* [[حقوق دولت]]
* [[حقوق بشر]]
* [[حقوق بین الملل]]
* [[حقوق معنوی]]
* [[حقوق عابران]]
* [[حقوق معلولین]]
* [[حقوق مبارزان]]
* [[حقوق مستضعفان]]
* [[حقوق مدافعان حرم]]
* [[حقوق مخالف]]
* [[حقوق فرمانده]]
* [[حقوق سرباز]]
* [[حقوق بندگان]]
* [[حقوق اموات]]
* [[حقوق بزرگان]]
* [[حقوق کارگر]]
* [[حقوق بیمار]]
* [[حقوق انسان بر خود]]
* [[حقوق مهمان]]
* [[حقوق ایتام]]
* [[حقوق مأموم بر امام]]
* [[حقوق کودک]]
* [[حقوق گرفتاران]]
* [[حقوق مشاور]]
* [[حقوق جوان]]
* [[حقوق مجرمان]]
* [[حقوق مستمندان]]
* [[حقوق همسایگان]]
* [[حقوق عشیره]]
* [[غاصبان حقوق مردم]]
* [[اهمیت حقوق]]
* [[عقوبت ترک حقوق]]
* [[تساوی حقوق]]
* [[حقوق خیالی]]
* [[حقوق ضایع شده]]
* [[انواع حقوق]]
* [[گرفتنی بودن حق]]
{{پایان مدخل وابسته}}
 
== منابع ==
{{منابع}}
# [[پرونده:1368987.jpg|22px]] [[جواد محدثی|محدثی، جواد]]، [[فرهنگ غدیر (کتاب)|'''فرهنگ غدیر''']]
# [[پرونده:13681040.jpg|22px]] [[جواد محدثی|محدثی، جواد]]، [[فرهنگ‌نامه دینی (کتاب)|'''فرهنگ‌نامه دینی''']]
# [[پرونده:000061.jpg|22px]] [[اعظم حیدری عارف|حیدری عارف، اعظم]]، [[دائرةالمعارف قرآن کریم ج۱۰ (کتاب)|'''دائرةالمعارف قرآن کریم ج۱۰''']]
# [[پرونده:000054.jpg|22px]] [[حسین دیبا|دیبا، حسین]]، [[دائرةالمعارف قرآن کریم ج۳ (کتاب)|'''دائرةالمعارف قرآن کریم ج۳''']]
# [[پرونده:1379781.jpg|22px]] [[آرزو شکری|شکری، آرزو]]، [[حقوق اهل بیت (کتاب)|'''حقوق اهل بیت''']]
# [[پرونده:1100560.jpg|22px]] [[عبدالنبی امامی|امامی، عبدالنبی]]، [[فرهنگ قرآن ج۱ (کتاب)|'''فرهنگ قرآن''']]
{{پایان منابع}}


==منابع==
== پانویس ==
* [[پرونده:1368987.jpg|22px]] [[جواد محدثی|محدثی، جواد]]، [[فرهنگ غدیر (کتاب)|'''فرهنگ غدیر''']]
{{پانویس}}
* [[پرونده:13681040.jpg|22px]] [[جواد محدثی|محدثی، جواد]]، [[فرهنگ‌نامه دینی (کتاب)|'''فرهنگ‌نامه دینی''']]
* [[پرونده:000061.jpg|22px]] [[اعظم حیدری عارف|حیدری عارف، اعظم]]، [[دائرةالمعارف قرآن کریم ج۱۰ (کتاب)|'''دائرةالمعارف قرآن کریم ج۱۰''']]
* [[پرونده:000054.jpg|22px]] [[حسین دیبا|دیبا، حسین]]، [[دائرةالمعارف قرآن کریم ج۳ (کتاب)|'''دائرةالمعارف قرآن کریم ج۳''']]
* [[پرونده:1379781.jpg|22px]] [[آرزو شکری|شکری، آرزو]]، [[حقوق اهل بیت (کتاب)|'''حقوق اهل بیت''']]


==پانویس==
{{حکمت}}
{{یادآوری پانویس}}
{{ارزش‌های اجتماعی}}
{{پانویس2}}


[[رده:حق]]
[[رده:حق]]
[[رده:مدخل فرهنگ غدیر]]
[[رده:مدخل فرهنگ غدیر]]
[[رده:مدخل موعودنامه]]
[[رده:مدخل موعودنامه]]
[[رده:مدخل]]
[[رده:مدخل فرهنگنامه آخرالزمان]]

نسخهٔ کنونی تا ‏۳ ژانویهٔ ۲۰۲۴، ساعت ۰۰:۰۱

معناشناسی

معنای لغوی

«حق»، در لغت به معنای استواری، استحکام، مطابقت و موافقت با واقع است[۱]؛ وجوب و ثبات[۲]، درستی[۳]، واضح و روشن[۴]، شایستگی و سزاواری[۵]، چیرگی[۶] و عدالت[۷]، اسم خداوند[۸]، صفت خداوند، قرآن، امر حتمی‌الوقوع، اسلام، مال، موجود ثابت، مرگ، خرد و تدبیر[۹]، سخن راست و مطابق با واقع و یقین بعد از شک[۱۰] از دیگر معانی حق هستند. "حق" در اقوال، عقاید، ادیان و مذاهب و در زمینۀ گفتار، عمل، عقیده، واقعه، ادّعا، پاداش و... استعمال می‌شود[۱۱]. در همۀ معانی و استعمال‌های "حق"، نوعی "ثبوت" به چشم می‌خورد که معنای جامع و مشترک میان همۀ آنهاست[۱۲]

معنای اصطلاحی

در تعریف اصطلاحی، به هر سخن، اعتقاد، دین و مذهبی که مطابق واقع باشد حق گفته می‌شود[۱۳].[۱۴]

در آیات قرآن، به موضوعاتی همچون: خدا، قیامت، مرگ، قرآن، وحی "حق" گفته شده و آفرینش براساس حق است. کسانی که در افکار و رفتار، بر اساس دین خدا و خرد و منطق و فطرت حرکت کنند، اهل حق و پیروان حقّ‌اند. به آن "حقیقت" هم گفته می‌شود، در مقابل افسانه و خرافات.

معنای دیگر حق، بهره و استحقاقی است که در مسائل مالی و حقوقی برای هر شخص مطرح است، مثل: حق خرید و فروش، حق استفاده کردن، حقّ رأی دادن و دفاع کردن، حقّ پدر و مادر بر فرزند و به عکس و حقوق متقابلی که افراد جامعه در برابر یکدیگر دارند. در یک نگاه اینگونه حقوق به "حقّ الله" و "حقّ الناس" تقسیم می‌شود[۱۵].

معنای حق در فلسفه

معنای حق در فقه

معنای حق در حقوق اسلامی

معنای حق در اخلاق

نگرش قرآنی و روایی

حق در قرآن

حق در حدیث

منشأ حق

اثبات حق

رسول حق و امام حق

تضاد حق و باطل

نقش ابلیس در این تضاد

حق هر چیزی ثابت و باقی و باطل هر چیز غیر ثابت و غیر باقی است. البته همه هستی حق است و باطل جز هیچ و پوچ نیست، اما برخی از امور همانند پیچک و انگل به حقیقت درخت زندگی می‌‌چسبند و چنان حق را نهان و خود را جلوه می‌‌دهند که بر مردم حق و باطل پوشیده می‌‌ماند و گمان می‌‌برند آن چه ظاهر است و می‌‌بینند حق است، در حالی که باطل حق را در بر گرفته و با استفاده از استواری آن خود را پایدار ساخته است. برخی از افراد از جمله شیطان به منظور برخی از اهداف پلید و زشت خود، اقدام به تلبیس کرده و حق و باطل را با هم می‌‌آمیزند تا انسان سرگردان و حیران شود. در آیات قرآنی خداوند به دانشمندان یهودی و علمای آنان هشدار می‌‌دهد تا از هر گونه تحریف و آمیختن حق و باطل خودداری کنند. خداوند در جایی می‌‌فرماید: «وَ لا تَلْبِسُوا الْحَقَّ بِالْباطِلِ وَ تَـكْـتُمُوا الْحَقَّ وَ اَنْتُمْ تَعْلَمونَ»؛ حق را با باطل مخلوط نکنید، و حقیقت را با این که می‌‌دانید، پنهان نکنید.[۱۶]

در این آیه هم سخن از آمیختن و هم سخن از کتمان حق است. به این معنا که گاه حق و باطل را به هم می‌‌آمیزند و گاهی حق را نهان و کتمان می‌‌کنند. هر دو شیوه برای این انجام می‌‌گیرد تا حق تضییع شود و مورد عنایت و توجه قرار نگیرد. پیامبر(ص) نیز درباره تلبیس ابلیس می‌‌فرماید: «يا اَيُّهَا النّاسُ اِنَّما هُوَ اللّهُ وَ الشَّيْطانُ وَ الْحَقُّ وَ الْباطِلُ وَالْهُدي وَالضَّلالَةُ وَ الرُّشْدُ وَ الْغَيُّ وَ الْعاجِلَةُ وَ الآجِلَةُ وَ الْعاقِبَةُ وَ الْحَسَناتُ وَ السَّيِّئاتُ فَما كانَ مِنْ حَسَناتٍ فَلِلّهِ وَ ما كانَ مِنْ سَيِّئاتٍ فَلِلشَّيْطانِ لَعَنَهُ اللّهُ»؛ ای مردم! جز این نیست که خداست و شیطان، حق است و باطل، هدایت است وضلالت، رشد است و گمراهی، دنیاست و آخرت، خوبی هاست و بدی ها. هر چه خوبی است از آنِ خداست و هر چه بدی است از آنِ شیطان ملعون است. [۱۷]

حق و باطل در تضاد با هم هستند. امام علی(ع) می‌‌فرماید: «اَلْحَقُّ سَيْفٌ قاطِعٌ عَلي اَهْلِ الْباطِلِ»؛ حق، شمشیر بُرَّنده‌ای است بر ضد اهل باطل. [۱۸] آمیختگی حق و باطل موجب می‌‌شود که در بسیاری از موارد شبهاتی آدمی را فریب دهد. این شبهات گاه از متشابهات پدید می‌‌آید؛ زیرا امور چنان متشابه به هم هستند که آدمی قدرت تشخیص حق و باطل را از دست می‌‌دهد. در این موارد باید خیلی احتیاط کند و جز با ارجاع متشابه به محکم[۱۹] و مراجعه به راسخون و دانایان استوار عقیده و بهره‌گیری از بینات و دلایل محکم کاری انجام ندهد. امام علی(ع): «اَما اِنَّهُ لَيْسَ بَيْنَ الْحَقِّ وَ الْباطِلِ اِلاّ اَرْبَعُ اَصابِعَ – فَسُئِلَ عَنْ مَعْني قَولِهِ هذا، فَجَمَعَ اَصابِعَهُ وَ وَضَعَها بَيْنَ اُذُنِهِ وَ عَيْنِهِ – ثُمَّ قالَ: اَلْباطِلُ اَنْ تَقولَ: سَمِعْتُ وَ الْحَقُّ اَنْ تَقولَ: رَأَيْتُ»؛ هان! میان حق و باطل جز چهار انگشت فاصله نیست. از آن حضرت درباره معنای این فرمایش سؤال شد. امام انگشتان خود را به هم چسباند و آنها را میان گوش و چشم خود گذاشت و آن گاه فرمودند: باطل این است که بگویی: شنیدم و حق آن است که بگویی: دیدم. [۲۰] پس انسان باید دنبال معیارهایی برای تشخیص حق و باطل باشد تا در متشابهات و آمیختگی حق و باطل بتواند راه درست را بیابد.

بسیاری از مردم در دام شبهات و متشابهاتی گرفتار می‌‌آیند که خود و یا دیگران ایجاد و طرح می‌‌کند. ظاهر فریبای باطل به گونه‌ای تزیین و آراسته می‌‌شود که گویی حق همان چیزی است که دیده می‌‌شود در حالی که باطن آن باطل است و جز ظاهر فریبا نیست. در روایت است: «عُبيدُاللّهِ بْنُ اَبي رافِعٍ مَولي رَسولِ اللّهِ(ص) اِنَّ الحَروريَّةَ لَمّا خَرَجَتْ وَهُوَ مَع عَلِيِّ بنِ اَبي طالِبٍ قالوا: لا حُكْمَ اِلاّ لِلّهِ، قالَ عَليٌّ: كَلِمَةُ حَقٍّ اُريدَ بِها باطِلٌ»؛ عبیداللّه بن ابی رافع، وابسته پیامبر(ص) زمانی که حروریه (خوارج) سر به نافرمانی برداشتند، او با علی بن ابی طالب بود. آنها می‌‌گفتند: داوری جز از آنِ خدا نیست. علی(ع) فرمودند: این سخن حقی است برای نیّت باطلی. [۲۱]

البته امام علی(ع) در جایی دیگر در باره این گروه می‌‌فرماید: «لا تُقاتِلوا الخَوارِجَ بَعْدي، فَلَيسَ مَنْ طَلَبَ الحَقَّ فَاَخْطَـأَهُ كَمَنْ طَلَبَ الْباطِلَ فَأدْرَكَهُ»؛ بعد از من با خوارج نجنگید [۲۲]؛ زیرا کسی که طالب حق باشد و به آننرسد، با کسی که جویای باطل باشد و به آن دست یابد، یکسان نیست. [۲۳]

البته اقتضای دنیا آمیختگی است و این از ابتلائات الهی برای مردم است تا کسی که باطل جو است راه خود برود و حق طلب بر حق قرار گیرد. امام علی(ع) در جایی دیگر می‌‌فرماید: «فَلَوْ اَنَّ الْباطِلَ خَلَصَ مِنْ مِزاجِ الْحَقِّ لَمْ يَخْفَ عَلي المُرتادينَ وَ لَوْ اَنَّ الْحَقَّ خَلَصَ مِنْ لَبْسِ الْباطِلِ انْقَطَعَتْ عَنْهُ اَلْسُنُ الْمُعانِدينَ وَلكِنْ يُوْخَذُ مِنْ هذا ضِغْثٌ وَ مِنْ هذا ضِغْثٌ»؛ اگر باطل با حق درنیامیزد، بر حقیقت جویان پوشیده نمی‌مانَد و اگر حق با باطل آمیخته نشود، زبان دشمنان آن بریده می‌‌شود، لکن مشتی از آن برداشته می‌‌شود ومشتی از این. (و بدین ترتیب حق و باطل درهم آمیخته می‌‌شود و شبهه پیش می‌‌آید).[۲۴]

باید توجه داشت که از آزمون و سنت ابتلا به این معنا نیست که حق و باطل بر مردمان پوشیده باشد، بلکه خداوند به اشکال و عناوین گوناگون حق را به مردم نشان می‌‌دهد و اصولا فطرت انسانی هم حق و باطل را می‌‌شناسد و هم گرایش به حق و تقوا و بیزار از باطل و فجور دارد، اما خود انسان است که فطرت و عقل خود را دفن و فتیله چراغ آن را پایین می‌‌کشد[۲۵] اما اگر فتیله فطرت پایین کشیده نشود و فطرت دفن و دسیسه نشود، و مردم در مسیر تقوا گام بردارند هم علم و دانش به آنان داده می‌‌شود تا حق و باطل را بشناسند[۲۶] و هم قدرت عملی تشخیص حق و باطل و گرایش درست به حق را پیدا خواهند کرد.[۲۷]

پس اگر گفته شده که یکی از سنت‌های الهی آمیختگی حق و باطل است به این معنا نیست که خداوند باطل را چیره می‌‌کند و حق را می‌‌پوشاند تا مردم گمراه شوند؛ زیرا خداوند هدایت ابتدایی و پاداشی دارد، ولی اضلال ابتدایی ندارد، بلکه همه اضلال‌های الهی کیفری و به سبب رفتار خود انسان است که هدایت ابتدایی خداوند را نپذیرفته و آن را کنار گذاشتند. امام صادق(ع) درباره این که خداوند هماره حق را نشان می‌‌دهد، می‌‌فرماید: «اَبَي اللّهُ اَنْ يُعَرِّفَ باطِلاً حَقّا اَبَي اللّهَ اَنْ يَجْعَلَ الْحَقَّ في قَلْبِ الْمُؤْمِنِ باطِلاً لا شَكَّ فيهِ وَ اَبَي اللّهُ اَنْ يَجْعَلَ الْباطِلَ في قَلْبِ الْـكافِر الْمُخالِفِ حَقّـا لا شَكَّ فيهِ وَ لَوْ لَمْ يَجْعَلْ هذا هكَذا ما عُرِفَ حَقٌّ مِنْ باطِلٍ»؛ خداوند اِبا دارد از این که باطلی را حق معرفی نماید، خداوند اِبا دارد از این که حق را در دلمؤمن، باطلی تردیدناپذیر جلوه دهد، خداوند اِبا دارد از این که باطل را در دل کافر حق ستیز به صورت حقی تردیدناپذیر جلوه دهد، اگر چنین نمی‌کرد، حق از باطل شناخته نمی‌شد. [۲۸]

پس هرگز قلب سلیم و فطرت سالم در تشخیص به اشتباه نمی‌کند و به سمت باطل گرایش نمی‌یابد؛ چنان که امام صادق(ع) در جایی دیگر می‌‌فرماید: «لا يَسْتَيْقِنُ الْقَلْبُ اَنَّ الْحَقَّ باطِلٌ اَبَدا وَ لا يَسْتَيقِنُ اَنَّ الْباطِلَ حَقٌّ اَبَدا»؛ هرگز دل به باطل بودن حق و به حق بودن باطل یقین نمی‌کند. [۲۹]

به سخن دیگر، در درون آدمی دستگاهی قرار داده شده که میزان حق و باطل است و می‌‌توان هم تشخیص دهد و هم گرایش یابد، این دستگاه که عقل و فطرت و الهامات الهی نامیده می‌‌شود، بهترین وسیله‌ای است که انسان می‌‌تواند به آن اطمینان کند. اگر کسی به سمت باطل گرایش یافته می‌‌بایست در عقل او تردید کرد. البته بسیاری از مردم مرز لطیف حق و باطل را به سبب همین پایین کشیدن فتیله عقل از دست می‌‌دهند. از این روست که امام باقر(ع) می‌‌فرماید: «ما بَيْنَ الْحَقِّ وَ الْباطِلِ اِلاّ قِلَّةُ الْعَقْلِ. قيلَ: وَ كَيْفَ ذلِكَ يَابْنَ رَسولِ اللّهِ؟قالَ: اِنَّ الْعَبْدَ يَعْمَلُ الْعَمَلَ الَّذي هُوَ لِلّهِ رِضا فَيُريدُ بِهِ غَيْرَ اللّهِ فَلَو اَنَّهُ اَخْلَصَ لِلّهِ لَجاءَهُ الَّذي يُريدُ في اَسْرَعَ مِنْ ذلِكَ»؛ میان حق و باطل جز کم عقلی فاصله نیست. عرض شد: چگونه، ای فرزند رسولخدا؟ فرمودند: انسان کاری را که موجب رضای خداست برای غیر خدا انجام می‌‌دهد، درصورتی که اگر آن را خالص برای رضای خدا انجام می‌‌داد، زودتر به هدف خود می‌‌رسیدتا برای غیر خدا. [۳۰]

امام علی(ع) نیز با اشاره به جایگاه عقل به ویژه زیرکی می‌‌فرماید: «اَلْكَـيِّسُ صَديقُهُ الْحَقُّ وَ عَدُوُّهُ الْباطِلُ»؛ انسان زیرک، دوستش حق است و دشمنش باطل.[۳۱] اما اگر به هر دلیلی انسان گرفتار اشتباه شد، می‌‌تواند با استفاده از کسانی که اهل حق است حق را بیابد و مسیر خود را بشناسد و حرکت کند. امام علی(ع) در باره این روش برای رهایی از مشکل متشابهات و مشتبهات می‌‌فرماید: «اِنَّ الْحَقَّ وَ الْباطِلَ لا يُعْرَفانِ بِالنّاسِ، وَ لكِنِ اعْرِفِ الْحَقَّ بِاتِّباعِ مَنِ اتَّبَعَهُ وَ الْباطِلَ بِاجْتِنابِ مَنِ اجْتَنَبَهُ»؛ حق و باطل به مردم (و شخصیت افراد) شناخته نمی‌شوند بلکه حق را به پیرویکسی که از آن پیروی می‌‌کند بشناس و باطل را به دوری کسی که از آن دوری می‌‌کند. [۳۲]

هرگز جهان بی‌حجت نیست و این گونه نیست که حق طلبان گرفتار زمانه‌ای شوند که دانشمندان الهی حق شناس نباشند؛ چنان که امام صادق(ع) می‌‌فرماید: لَنْ تَبْقَی الاَرْضُ اِلاّ وَ فیها عالِمٌ یَعْرِفُ الْحَقَّ مِنَ الباطِلِ؛ هرگز زمین باقی نمی‌ماند مگر آنکه در آن دانشمندی وجود دارد که حق را ازباطل می‌‌شناسد. [۳۳]

انسان هماره برای دریافت و تشخیص حق باید سخنان همگان را بشنوند و با نگاهی انتقادی به سخنان توجه یافته و آن چه را حق است را بپذیرد و بدان عمل کند. [۳۴] حضرت مسیح(ع) در این باره می‌‌فرماید: «خُذُوا الْحَقَّ مِنْ اَهْلِ الْباطِلِ وَ لا تَأْخُذُوا الْباطِلَ مِنْ اَهْلِ الْحَقِّ،كونوا نُقّادَ الْكَلامِ»؛ حق را از اهل باطل فراگیرید و باطل را از اهل حق فرا نگیرید. سخن سنج باشید.[۳۵].[۳۶].

آمیختگی حق و باطل

وظیفه انسان در برابر حق

انسان، دو‌ وظیفه زیربنایی در برابر «حق» دارد؛ یکی: در جنبه اثباتی که «احقاق حق» یا به عبارتی «اقامه حق» است و دیگری: در جنبه سلبی که «ابطال باطل» یا به عبارتی «ستیز با باطل» است. این دو وظیفه جلوه دیگری از «تولی» و «تبری» یا همان «ایمان به خدا» و «کفر به طاغوت» است.

این دو وظیفه کلان با راه‌های رسیدن و بی‌راهه‌ها و برخی فروع آن دو در موارد ذیل قابل بررسی هستند:

نخست: اقامه حق

مقدمات و راه‌های «اقامه حق» عبارت‌اند از:

وظایف علمی و معرفتی

راه اول: حق‌شناسی (خداشناسی)

وظایف قلبی و گرایشی

راه دوم: حق‌گرایی و حق‌طلبی (خدادوستی و خداجویی)
راه سوم: پذیرش حق (تولی خدا و ایمان به خدا)

وظایف رفتاری و عملی

راه چهارم: حق‌محوری و پیروی از حق (خداپرستی و اطاعت خدا)
راه پنجم: یاری حق و اجابت دعوت حق (نصرت خدا و اجابت دعوت خدا)
راه ششم: صبر بر حق (جهاد در راه خدا)
راه هفتم: استقامت بر حق (استقامت در راه خدا)
راه هشتم: حق‌گویی (صدق)
راه نهم: تبیین حق (تبلیغ دین خدا)
راه دهم: تواصی به حق (امر به معروف)
راه یازدهم: احترام به حق (احترام به خدا)
راه دوازدهم: احیای حق (احیای دین خدا)

دوم: ستیز با باطل

نظام حقوقی

نخست: حقوق الهی

حق خدا

دوم: حقوق بشر

حقوق مردم

حقوق بین‌الملل

حقوق خصوصی

حقوق عمومی

سوم: حقوق حیوانات

چهارم: حقوق محیط زیست

راه حق و راه باطل

دین حق و دین باطل

مذهب حق و مذهب باطل

اغلب هرکس و هر گروه، خود و عقاید و اعمالش را حق می‌داند. ولی حق یکی بیش نیست. از میان مذاهب، یکی حق است و بقیّه باطل. در نزاع‌ها و مخاصمات نیز یک طرف برحق است و دیگری ناحق. به تعبیر حضرت علی (ع): "حق است و باطل و هرکدام را اهلی است"[۳۷]. وقتی حق و باطل شناخته نشود و به هم درآمیزد، شبهه پیش می‌آید[۳۸]و وقوع فتنه هم آنجاست که حق و باطل با هم آمیخته می‌شود و هواپرستی هم کمک می‌کند و افراد در فتنه می‌افتند و اگر این دو از هم جدا باشند، شناخت آن آسان‌تر و گمراهی مردم کمتر خواهد بود[۳۹].

قرآن حق است و حق را بیان می‌کند. امّا بیماردلان از آن برداشت بد می‌کنند و به گمراهی می‌افتند. گاهی هم افرادی با انگیزه‌های باطل، حرف حقّی می‌زنند تا فریب دهند. اگر کسی حق را بشناسد، باطل را هم خواهد شناخت و معیار شناخت حق و باطل بودن اشخاص و گروه‌ها و فرقه‌ها شناخت حقّ است و این همه تفرقه و تشتّت، نتیجۀ کوتاهی و ضعف در شناخت حق است. از میان هفتاد و سه فرقۀ مسلمانان نیز "فرقۀ ناجیه" و "مذهب حق"، پیروان اهل بیتاند و مکتب عترت. در کشاکش کلامی و فرقه‌ای میان مسلمانان نیز، حق با گروهی است که پیشوای حق داشته باشند. پیامبر خدا (ص) فرمود: "علی (ع) با حق است و حق با علی است، خدایا حق را دائر مدار او بگردان[۴۰]، از این سخن برمی‌آید چون علی (ع) از حق ناگسستنی است، پس کلام و راه او حق است و برهان، پیروان او برحقّند و هرچه امام بگوید حق است، چون حق بر محور و مدار او می‌چرخد. گرچه حق و باطل بودن اشخاص را با حق می‌سنجند، امّا وقتی کسی حقّ مطلق و حق مجسّم شد، خودش تبدیل به معیار می‌شود و حق را با عمل و گفتار و موضع و داوری او باید شناخت. در زیارت جامعه دربارۀ اهل بیت پیامبر (ص) می‌خوانیم: "حق با شماست و در شما و از شما و به سوی شما باز می‌گردد و شما اهل و سرچشمه و معدن حقّید"[۴۱].

در زیارت "آل یاسین" که از ناحیۀ مقدسه صادر شده است و فرموده‌اند که هرگاه خواستید به ما توجّه داشته باشید چنین بگویید، این جمله آمده است: "آنچه شما بپسندید حق همان است، آنچه شما خوش ندارید باطل است، به هرچه شما دستور دهید معروف است و از هرچه شما نهی کنید، منکر است"[۴۲]، این دقیقا محوریّت اهل بیت عصمت و طهارت را در شناخت حق و باطل و معروف و منکر نشان می‌دهد. وقتی آیه تطهیر، پاکی و عصمت این خاندان را بیان می‌کند، وقتی پیامبر خدا، علی (ع) را محور حق معرفی می‌کند، وقتی ائمه معصومین از سوی خدا و رسول، حجت شناخته می‌شوند، شناخت حق آسان است، اگر دیدگان را غبار جهل و تعصّب نگرفته باشد. قرآن، حق را همچون آبی سودمند و باقی می‌داند و باطل را همچون کفی ناپایدار و بی‌خاصیّت. گرچه پیروان باطل، دورانی سلطه و غلبه داشتند و حق را کنار زدند، ولی دولت جاوید از آن حقّ است و امروز پیشوایان معصوم از اهل بیت، چهره‌های درخشان و ماندگار حق‌اند[۴۳].

دولت حق و دولت باطل

همان طوری که برای حق دولتی است برای باطل نیز دولتی است که به طور طبیعی اهل حق در دولت باطل ذلیل و خوار و اهل باطل در دولت حق ذلیل خواهند بود؛ چنان که امام صادق(ع) می‌‌فرماید: «اِنَّ لِلْحقِّ دَوْلَةً وَ لِلْباطِلِ دَوْلَةً وَ كُلُّ واحِدٍ مِنْهُما في دَوْلَةِصاحِبِهِ ذَليلٌ»؛ براستی که حق را دولتی است و باطل را دولتی، و هر یک از این دو، در دولت دیگری ذلیل است.[۴۴] انسان باید به دفاع از حق و دولت حق برخیزد و حق خواه و حق گو باشد و اگر باطلی دید در برابرش سکوت نکند و نگذارد تا باطل دولت و حکومت و حاکمیت یابد. در آموزه‌های اسلامی سکوت مورد تشویق و ترغیب است؛ اما هر سکوتی را نگفته‌اند،؛ چراکه گاه باید سخن گفت و حتی فریاد زد تا حق اجرا و اثبات شود. امام صادق(ع) می‌‌فرماید: کَلامٌ فی حَقٍّ خَیرٌ مِن سُکوتٍ عَلی باطِلٍ؛ سخن گفتن درباره حق، از سکوتی بر باطل بهتر است. [۴۵]

مرکب باطل هیچ گاه عزت آفرین نیست، بلکه ذلت آفرین است. پس نباید دل به دولت باطل سپرد و امید عزت و کرامت داشت، بلکه عزت و کرامت تنها در سایه حق به دست می‌‌آید. امام علی(ع) می‌‌فرماید: «مَنْ رَكِبَ الْباطِلَ اَذَلَّهُ مَرْكَبُهُ. مَن تَعَدَّي الحَقَّ ضاقَ مَذْهَبُهُ»؛ کسی که بر باطل سوار شود، مَرکبش او را ذلیل خواهد کرد. کسی که از راه حق منحرف شود راه بر او تنگ خواهد شد. [۴۶]

دولت حق در سایه دولت اهل بیت عصمت و طهارت(ع) به دست می‌‌آید؛ زیرا نمایندگان حق و حق شناسانی هستند که هم حق را می‌‌شناسند و هم گرایش به باطل ندارند و هیچ حقی را تضییع نمی‌کنند. امام علی(ع) در این باره می‌‌فرماید: «نَحْنُ اَقَمْنا عَمودَ الْحَقِّ و هَزَمْنا جُيوشَ الْباطِلِ»؛ ما (اهل بیت) ستون‌های حق را استوار و لشکریان باطل را متلاشی کردیم.[۴۷].[۴۸].

فواید و کارکردها

امام علی(ع) در بیان جایگاه حق و کارکرد سعادت بخش آن می‌‌فرماید: «اَلْحَقُّ طَريقُ الْجَنَّةِ وَ الْباطِلُ طَريقُ النّارِ وَ عَلي كُلِّ طَريقٍ داعٍ»؛ حق، راه بهشت است و باطل، راه جهنم و بر سر هر راهی دعوت کننده‌ای است. [۴۹] و در جایی دیگر نیز می‌‌فرماید: «اَلا وَ مَنْ اَكَلَهُ الْحَقُّ فَاِلَي الجَنَّةِ وَ مَنْ اَكَلَهُ الباطِلُ فَاِلَي النّارِ»؛ بدانید که هر کس در راه حق از دنیا برود، به بهشت و هر کس در راه باطل از دنیا برود،به جهنم می‌‌رود. [۵۰]

البته برخی گمان می‌‌کنند باطل می‌‌تواند برای آنان سودمند باشد؛ از همین روست که گرایش به ظلم وبی عدالتی و حق کشی می‌‌گیرند؛ در حالی باید بدانند که باطل هرگز سودی نمی‌دهد و دروغ و ظلم بی‌پایه نمی‌تواند پایه و بنیاد خیری باشد. امام علی(ع) می‌‌فرماید: «اِنَّ مَنْ لا يَنْفَعُهُ الْحَقُّ يَضُرُّهُ الْباطِلُ وَ مَنْ لا يَسْتَقيمُ بِهِ الْهُدي تَضُرُّهُ الضَّلالَةُ وَ مَنْ لا يَنْفَعُهُ الْيَقينُ يَضُرُّهُ الشَّكُّ»؛ براستی که هر کس را حق سود ندهد، باطل زیانش رساند و هر کس به راه هدایتنرود، به کجراهه گمراهی افتد و هر کس یقین، او را سود نبخشد، شکّ زیانش رساند. [۵۱].[۵۲].

جستارهای وابسته

منابع

پانویس

  1. مفردات، ج ۱، ص ۲۴۶؛ تهذیب اللغه، ج ۳، ص ۳۷۴-۳۷۵؛ التحقیق، ج ۲، ص ۲۶۲، «حق».
  2. العین، ج ۳، ص ۶؛ تهذیب اللغه، ج ۳، ص ۳۷۴، «حق».
  3. مقاییس اللغه، ج ۲، ص ۱۵، «حق».
  4. ابن دُرید، جمهره اللغه، ج۱، ص۲۷.
  5. العین، ج ۳، ص ۶-۷.
  6. المصباح، ص ۱۴۳-۱۴۴، «حق»؛ لسان العرب، ج ۱۰، ص ۴۹، «حقق».
  7. تاج العروس، ج ۱۳، ص ۸۰، «حقق».
  8. مجمع البحرین، ج۲، ص۵۷؛ المفردات، ص۱۲۴.
  9. فیروزآبادی، قاموس المحیط، ص۷۸۷.
  10. لسان العرب، ج۱، ص۸۸۹، برای اطلاع بیشتر ر. ک: ابوالحسن، فهری، فرهنگ المحیط فارسی - عربی، ص۲۹۶؛ فیروزآبادی، القاموس المحیط، ص۷۸۷؛ بهاءالدین خرمشاهی، دانشنامه قرآن و قرآن پژوهشی، ج۱، ص۵؛ فرهنگ عمید، ص۴۲۷.
  11. ابوهلال عسکری، معجم الفروق اللغویة، ص۱۹۳ و ۱۹۴.
  12. حیدری عارف، اعظم، دائرةالمعارف قرآن کریم، ج۱۰، ص۱۵۱ – ۱۵۸؛ شکری، آرزو، حقوق اهل بیت، ص۲۵- ۲۶؛ کریمی‌نیا، مقاله «حقوق حق و اقسام حق»، نشریه «معرفت»، سال انتشار: ۱۲، شماره مجله: ۷۰، شماره صفحه: ۸۲؛ محدثی، جواد، فرهنگ غدیر، ص۲۲۸.
  13. التعریفات، ص ۱۲۰، «حق».
  14. حیدری عارف، اعظم، دائرةالمعارف قرآن کریم، ج۱۰، ص۱۵۱ - ۱۵۸.
  15. محدثی، جواد، فرهنگ‌نامه دینی، ص۹۱.
  16. وَلَا تَلْبِسُوا الْحَقَّ بِالْبَاطِلِ وَتَكْتُمُوا الْحَقَّ وَأَنْتُمْ تَعْلَمُونَ «و حق را با باطل می‌امیزید و آگاهانه حق‌پوشی مکنید» سوره بقره، آیه ۴۲.
  17. کافی، ج ۲، ص۱۶، ح ۲
  18. عیون الحکم والمواعظ، ص۲۸
  19. هُوَ الَّذِيَ أَنزَلَ عَلَيْكَ الْكِتَابَ مِنْهُ آيَاتٌ مُّحْكَمَاتٌ هُنَّ أُمُّ الْكِتَابِ وَأُخَرُ مُتَشَابِهَاتٌ فَأَمَّا الَّذِينَ فِي قُلُوبِهِمْ زَيْغٌ فَيَتَّبِعُونَ مَا تَشَابَهَ مِنْهُ ابْتِغَاء الْفِتْنَةِ وَابْتِغَاء تَأْوِيلِهِ وَمَا يَعْلَمُ تَأْوِيلَهُ إِلاَّ اللَّهُ وَالرَّاسِخُونَ فِي الْعِلْمِ يَقُولُونَ آمَنَّا بِهِ كُلٌّ مِّنْ عِندِ رَبِّنَا وَمَا يَذَّكَّرُ إِلاَّ أُوْلُواْ الأَلْبَابِ «اوست که این کتاب را بر تو فرو فرستاد؛ برخی از آن، آیات «محکم» (/ استوار/ یک رویه)‌اند، که بنیاد این کتاب‌اند و برخی دیگر (آیات) «متشابه» (/ چند رویه)‌اند؛ اما آنهایی که در دل کژی دارند، از سر آشوب و تأویل جویی، از آیات متشابه آن، پیروی می‌کنند در حالی که تأویل آن را جز خداوند نمی‌داند و استواران در دانش، می‌گویند: ما بدان ایمان داریم، تمام آن از نزد پروردگار ماست و جز خردمندان، کسی در یاد نمی‌گیرد» سوره آل عمران، آیه ۷.
  20. نهج البلاغه، از خطبه ۱۴۱
  21. کنزالعمّال، ح ۳۱۵۵۶
  22. آنان را نکشید
  23. نهج البلاغه، از خطبه ۶۱
  24. نهج البلاغه، خطبه ۵۰
  25. وَنَفْسٍ وَمَا سَوَّاهَا * فَأَلْهَمَهَا فُجُورَهَا وَتَقْوَاهَا * قَدْ أَفْلَحَ مَنْ زَكَّاهَا * وَقَدْ خَابَ مَنْ دَسَّاهَا «و به جان (آدمی) و آنکه آن را بهنجار داشت، * پس به او نافرمانی و پرهیزگاری را الهام کرد، * بی‌گمان آنکه جان را پاکیزه داشت رستگار شد، * و آنکه آن را بیالود نومیدی یافت» سوره شمس، آیه ۷-۱۰.
  26. يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا إِذَا تَدَايَنْتُمْ بِدَيْنٍ إِلَى أَجَلٍ مُسَمًّى فَاكْتُبُوهُ وَلْيَكْتُبْ بَيْنَكُمْ كَاتِبٌ بِالْعَدْلِ وَلَا يَأْبَ كَاتِبٌ أَنْ يَكْتُبَ كَمَا عَلَّمَهُ اللَّهُ فَلْيَكْتُبْ وَلْيُمْلِلِ الَّذِي عَلَيْهِ الْحَقُّ وَلْيَتَّقِ اللَّهَ رَبَّهُ وَلَا يَبْخَسْ مِنْهُ شَيْئًا فَإِنْ كَانَ الَّذِي عَلَيْهِ الْحَقُّ سَفِيهًا أَوْ ضَعِيفًا أَوْ لَا يَسْتَطِيعُ أَنْ يُمِلَّ هُوَ فَلْيُمْلِلْ وَلِيُّهُ بِالْعَدْلِ وَاسْتَشْهِدُوا شَهِيدَيْنِ مِنْ رِجَالِكُمْ فَإِنْ لَمْ يَكُونَا رَجُلَيْنِ فَرَجُلٌ وَامْرَأَتَانِ مِمَّنْ تَرْضَوْنَ مِنَ الشُّهَدَاءِ أَنْ تَضِلَّ إِحْدَاهُمَا فَتُذَكِّرَ إِحْدَاهُمَا الْأُخْرَى وَلَا يَأْبَ الشُّهَدَاءُ إِذَا مَا دُعُوا وَلَا تَسْأَمُوا أَنْ تَكْتُبُوهُ صَغِيرًا أَوْ كَبِيرًا إِلَى أَجَلِهِ ذَلِكُمْ أَقْسَطُ عِنْدَ اللَّهِ وَأَقْوَمُ لِلشَّهَادَةِ وَأَدْنَى أَلَّا تَرْتَابُوا إِلَّا أَنْ تَكُونَ تِجَارَةً حَاضِرَةً تُدِيرُونَهَا بَيْنَكُمْ فَلَيْسَ عَلَيْكُمْ جُنَاحٌ أَلَّا تَكْتُبُوهَا وَأَشْهِدُوا إِذَا تَبَايَعْتُمْ وَلَا يُضَارَّ كَاتِبٌ وَلَا شَهِيدٌ وَإِنْ تَفْعَلُوا فَإِنَّهُ فُسُوقٌ بِكُمْ وَاتَّقُوا اللَّهَ وَيُعَلِّمُكُمُ اللَّهُ وَاللَّهُ بِكُلِّ شَيْءٍ عَلِيمٌ «ای مؤمنان! چون وامی تا سرآمدی معیّن میان شما برقرار شد، آن را به نوشته آورید و باید نویسنده‌ای میان شما دادگرانه بنویسد و هیچ نویسنده‌ای نباید از نوشتن به گونه‌ای که خداوند بدو آموخته است سر، باز زند پس باید بنویسد و آنکه وامدار است باید املا کند و از خداوند، پروردگار خویش، پروا بدارد و چیزی از آن کم ننهد و امّا اگر وامدار، کم خرد یا ناتوان باشد یا نتواند املا کند باید سرپرست او دادگرانه املا کند و دو تن از مردانتان را نیز گواه بگیرید و اگر دو مرد نباشند یک مرد و دو زن از گواهان مورد پسند خود (گواه بگیرید) تا اگر یکی از آن دو زن از یاد برد دیگری به یاد او آورد و چون گواهان (برای گواهی) فرا خوانده شوند نباید سر، باز زنند و تن نزنید از اینکه آن (وام) را چه خرد و چه کلان به سر رسید آن بنویسید، این نزد خداوند دادگرانه‌تر و برای گواه‌گیری، استوارتر و به اینکه دچار تردید نگردید، نزدیک‌تر است؛ مگر داد و ستدی نقد باشد که (دست به دست) میان خود می‌گردانید پس گناهی بر شما نیست که آن را ننویسید و چون داد و ستد می‌کنید گواه بگیرید؛ و نویسنده و گواه نباید زیان بینند و اگر چنین کنید (نشان) نافرمانی شماست و از خداوند پروا کنید؛ و خداوند به شما آموزش می‌دهد؛ و خداوند به هر چیزی داناست» سوره بقره، آیه ۲۸۲.
  27. طلاق، ایات ۲ و ۳ و آیات دیگر
  28. محاسن، ج ۱، ص۲۷۷
  29. تفسیر العیاشی، ج ۲، ص۵۳، ح ۳۹
  30. محاسن، ج ۱، ص۲۵۴، ح ۲۸۰
  31. غررالحکم، ح ۱۵۲۴
  32. امالی طوسی، ص۱۳۴، ح ۲۱۶
  33. محاسن، ج ۱، ص۲۳۴
  34. زمر، آیه ۱۸
  35. محاسن، ج ۱، ص۲۲۹، ح ۱۵۹
  36. منصوری، خلیل، دولت حق و باطل.
  37. «حَقٌّ وَ بَاطِلٌ وَ لِكُلٍّ أَهْل‏‏‏‏‏‏‏‏‏‏‏‏‏»؛ نهج البلاغه، خطبه ۱۶.
  38. نهج البلاغه، خطبه ۳۸.
  39. نهج البلاغه، خطبه ۵۰
  40. «عَلِيٌ‏ مَعَ‏ الْحَقِ‏ وَ الْحَقُ‏ مَعَ‏ عَلِيٍ‏ اللَّهُمَ‏ أَدِرِ الْحَقَ‏ مَعَهُ‏ حَيْثُ‏ دَارَ»؛ سفینة البحار، واژۀ حق.
  41. «وَ الْحَقُ‏ مَعَكُمْ‏ وَ فِيكُمْ‏ وَ مِنْكُمْ‏ وَ إِلَيْكُمْ‏ وَ أَنْتُمْ‏ أَهْلُهُ‏ وَ مَعْدِنُهُ‏»
  42. «فَالْحَقُ‏ مَا رَضِيتُمُوهُ‏ وَ الْبَاطِلُ‏ مَا سَخِطْتُمُوهُ‏ وَ الْمَعْرُوفُ‏ مَا أَمَرْتُمْ‏ بِهِ‏ وَ الْمُنْكَرُ مَا نَهَيْتُمْ‏ عَنْه‏»؛ بحار الأنوار، ج ۵۳ ص ۱۷۲
  43. محدثی، جواد، فرهنگ غدیر، ص۲۲۸.
  44. کافی، ج ۲، ص۴۴۷، ح ۱۲
  45. من لا یحضره الفقیه، ج ۴، ص۳۹۶
  46. عیون الحکم والمواعظ، ص۴۴۴
  47. عیون الحکم والمواعظ، ص۴۹۹
  48. منصوری، خلیل، دولت حق و باطل.
  49. نهج السعادة، ج ۳، ص۲۹۱
  50. نهج البلاغه، از نامه ۱۷
  51. تحف العقول، ص۱۵۲
  52. منصوری، خلیل، دولت حق و باطل.