بحث:بعثت پیامبر خاتم در تاریخ اسلامی: تفاوت میان نسخهها
(صفحهای تازه حاوی «==بعثت در تاریخ== مطابق نظر بیشتر سیرهنویسان و مورّخان آگاه، رسول...» ایجاد کرد) |
(←منابع) |
||
(۳ نسخهٔ میانی ویرایش شده توسط ۲ کاربر نشان داده نشد) | |||
خط ۶۶: | خط ۶۶: | ||
دیدگاه سوم این است که نخستین آیاتی که بر رسول اکرم{{صل}} نازل شد، سوره مدثّر بود<ref>الاتقان فی علوم القرآن، ج۱، ص۲۳.</ref>. به زودی خواهیم دید که این [[سوره]] پس از [[دعوت سرّی]]، فرود آمد. چنان که خود آنان روایاتی نقل کردهاند که با این نظرشان منافات دارد<ref>بنگرید: المیزان، ج۲، ص۲۲.</ref>.<ref>[[سید جعفر مرتضی عاملی|عاملی، سید جعفر مرتضی]]، [[سیرت جاودانه ج۱ (کتاب)|سیرت جاودانه ج۱]]، ص ۲۵۳.</ref>. | دیدگاه سوم این است که نخستین آیاتی که بر رسول اکرم{{صل}} نازل شد، سوره مدثّر بود<ref>الاتقان فی علوم القرآن، ج۱، ص۲۳.</ref>. به زودی خواهیم دید که این [[سوره]] پس از [[دعوت سرّی]]، فرود آمد. چنان که خود آنان روایاتی نقل کردهاند که با این نظرشان منافات دارد<ref>بنگرید: المیزان، ج۲، ص۲۲.</ref>.<ref>[[سید جعفر مرتضی عاملی|عاملی، سید جعفر مرتضی]]، [[سیرت جاودانه ج۱ (کتاب)|سیرت جاودانه ج۱]]، ص ۲۵۳.</ref>. | ||
== [[آغاز بعثت]] == | |||
عموم [[مسلمانان]] معتقدند [[رسول خدا]]{{صل}} در [[چهل سالگی]] با [[نزول]] پنج [[آیه]] نخست [[سوره علق]] به [[رسالت]] [[مبعوث]] شد، اما درباره [[زمان]] و چگونگی [[بعثت]] [[اختلاف]] نظر دارند. با اینکه همگان به گونهای همزمانی بعثت و آغاز [[نزول وحی]] را [[باور]] دارند، اما بنابر مشهور میان [[شیعه]]، بعثت در ۲۷ [[ماه رجب]]<ref>ر.ک: کلینی، الکافی، ج۴، ص۱۴۹.</ref> و نزول وحی در [[ماه مبارک رمضان]] بوده است. | |||
همزمانی این دو در ماه مبارک رمضان گرچه در میان [[اهل سنت]] مشهور است، اما برخی از آنان نیز [[نزول قرآن]] را در ماه [[ربیع الاول]]، [[شعبان]] یا هماهنگ با نظر شیعه، در ماه رجب دانستهاند<ref>ر.ک: طبری، جامع البیان، ج۲۵، ص۱۳۹؛ ابن حجر، فتح الباری، ج۹، ص۲۲۸؛ حلبی، السیرة الحلبیة، ج۱، ص۳۸۴.</ref>. | |||
[[آیات الهی]] به نزول قرآن در ماه مبارک رمضان تصریح دارند: {{متن قرآن|شَهْرُ رَمَضَانَ الَّذِي أُنْزِلَ فِيهِ الْقُرْآنُ}}<ref>«(روزهای روزه گرفتن در) ماه رمضان است که قرآن را در آن فرو فرستادهاند» سوره بقره، آیه ۱۸۵.</ref>؛ {{متن قرآن|إِنَّا أَنْزَلْنَاهُ فِي لَيْلَةِ الْقَدْرِ}}<ref>«ما آن (قرآن) را در شب قدر فرو فرستادیم» سوره قدر، آیه ۱.</ref>؛ {{متن قرآن|إِنَّا أَنْزَلْنَاهُ فِي لَيْلَةٍ مُبَارَكَةٍ}}<ref>«که ما آن را در شبی خجسته فرو فرستادیم، بیگمان ما بیمدهنده بودیم» سوره دخان، آیه ۳.</ref> و با نظر [[بعثت]] در غیر [[ماه مبارک رمضان]] که میان [[زمان]] بعثت و [[نزول وحی]] جدایی انداخته، سازگار به نظر نمیرسد. برخی برای رفع این [[ناسازگاری]] از سه سالی که میان [[آغاز بعثت]] تا [[دعوت عمومی]] فاصله بوده، بهره گرفتهاند و میان [[وحی]] به عنوان آغاز [[رسالت]] با [[نزول قرآن]] به عنوان یک [[کتاب الهی]] تفاوت گذاشتهاند. آنان بر این باورند که [[رسول خدا]]{{صل}} در سه سال نخست، [[مأمور]] به دعوت عمومی نبوده و نزول قرآن به عنوان یک کتاب الهی پس از این سه سال در ماه مبارک رمضان رخ داده است. | |||
بدینسان این [[اختلاف]] نیز برداشته میشود که رسول خدا{{صل}} پس از بعثت چه مدت در [[مکه]] [[مردم]] را به [[آیین جدید]] [[دعوت]] کرده است؟ برخی این مدت را سیزده سال و برخی ده سال گفتهاند. دلیل این اختلاف همان فاصله سه سال میان آغاز بعثت تا دعوت عمومی است، که برخی آن را از همان آغاز رسالت و برخی دیگر از ابتدای دعوت عمومی [[محاسبه]] کردهاند<ref>ابن حجر، فتح الباری، ج۱، ص۲۶؛ ر.ک: معرفت، التمهید، ج۱، ص۱۰۹-۱۱۵؛ مجلسی، بحار الانوار، ج۱۸، ص۱۹۰.</ref>. برای رفع این ناهماهنگی آرای دیگری نیز مانند [[نزول دفعی]] و تدریجی [[قرآن]] در میان [[شیعه]] و [[اهل سنت]]<ref>برای ملاحظه اقوال مربوط به نزول دفعی و تدریجی، ر.ک: طبرسی، مجمع البیان، ج۲، ص۱۴؛ ج۹، ص۱۰۳؛ سیوطی، الاتقان، ج۱، ص۱۱۷-۱۱۸؛ طباطبایی، المیزان، ج۲، ص۱۵-۱۸.</ref> مطرح شده، که در هر صورت، این ناهماهنگی از پیچیدگیهای آغاز رسالت است. | |||
گزارشها درباره چگونگی رخداد بعثت حکایت از آن دارند، که [[خداوند]] [[تربیت رسول خدا]]{{صل}} را [[پیش از بعثت]]، بر عهده داشته و [[حضرت]] را برای آیندهای دشوار آماده میکرده است. [[امام علی]]{{ع}} میفرماید: خداوند بزرگترین [[فرشته]] خود را از خردسالی [[پیامبر]]، همدم و همراه رسول خدا{{صل}} کرد. این فرشته شبانه [[روز]] با آن حضرت همراه بود و او را به راههای [[بزرگواری]] و [[اخلاق پسندیده]] و [[شایسته]] [[رهبری]] میکرد<ref>سید رضی، نهج البلاغه، خطبه ۱۹۲ (قاصعه).</ref>. | |||
از این رو، [[پیامبر خدا]]{{صل}} [[پیش از بعثت]] حالات [[معنوی]] و مشاهدههای [[روحانی]] داشته است، که نشان میدهد هم [[عظمت خداوند]] را دریافته و هم برای [[رسالت]] [[آمادگی]] داشته است. [[حضرت]] پیش از بعثت پیوسته خوابهایی (رویاهای) صادق میدید، به تنها بودن علاقهمند بود و در مواردی نیز سنگ و درخت با خطاب: {{متن حدیث|يَا رَسُولَ اللَّهِ}} به او [[سلام]] میدادند<ref>ابن سعد، الطبقات الکبری، ج۱، ص۱۲۵؛ بیهقی، دلائل النبوه، ج۲، ص۱۴۶ و۱۵۳-۱۵۴؛ طبرسی، اعلام الوری، ج۱، ص۱۰۴.</ref>. | |||
[[رسول خدا]]{{صل}} هر سال یک ماه در [[غار حرا]]، واقع در شمال [[شرق]] [[مکه]]، با خدای خود [[خلوت]] میکرد و به [[عبادت]] میپرداخت و چیزی را به آن ترجیح نمیداد<ref>ابن هشام، السیرة النبویه، ج۱، ص۱۵۴. امام علی{{ع}} فرمود: {{متن حدیث|وَ لَقَدْ كَانَ يُجَاوِرُ فِي كُلِّ سَنَةٍ بِحِرَاءَ}}؛ (سید رضی، نهج البلاغه، خطبه ۱۹۲).</ref>. بنا بر روایتی از [[امام هادی]]{{ع}}، [[پیامبر]]{{صل}} هر [[روز]] برای عبادت به حرا میرفت و به تماشای نشانههای [[رحمت الهی]] و شگفتیهای [[آفرینش]] میپرداخت<ref>امام عسکری{{ع}}، تفسیر (منسوب به امام عسکری{{ع}})، ص۱۵۷.</ref>. | |||
عبادت در خلوت، رسمی در میان [[عرب قبل از اسلام]] بود و برخی کسانی که از [[شرک]] گریزان بودند، آن را انجام میدادند. این عبادت که [[عبدالمطلب]] بنیان نهاده بود<ref>بلاذری، انساب الاشراف، ج۱، ص۸۴.</ref>، «تَحَنُّث» نامیده میشد<ref>ابن هشام، السیرة النبویه، ج۱، ص۱۵۴.</ref>. با این حال، خلوتگزینی حضرت به گونهای بود، که نه کسی او را [[فرمان]] داده بود و نه از کسی [[تقلید]] میکرد<ref>ابن حزم، جوامع السیره، ص۳۶.</ref>. رسول خدا{{صل}} در مدت خلوتگزینی به مستمندانی که نزدش میرفتند، [[اطعام]] میکرد و در پایان، نخست به [[طواف]] [[کعبه]] میپرداخت و سپس به [[خانه]] باز میگشت. خبر [[ابن اسحاق]] حکایت میکند، که خدیجه{{س}} برای حضرت زاد و [[توشه]] به حِرا میبرد<ref>ابن هشام، السیرة النبویه، ج۱، ص۱۵۵.</ref> و بنابر [[نقلی]]، خود حضرت هر چند روز یکبار به [[منزل]] میآمد و زاد و توشهاش را با خود به حرا میبرد<ref>ابن سعد، الطبقات الکبری، ج۱، ص۱۹۴.</ref>. | |||
حرا، مکانی بود، برای [[تهذیب نفس]] و [[آمادگی روحی]] برای رسالتی بزرگ. وقتی [[خداوند]] [[قلب]] [[رسول خدا]]{{صل}} را بهترین و آمادهترین قلبها برای [[دریافت وحی]] دید، درهای [[آسمان]] را به روی او گشود. [[حضرت]] به [[آسمانها]] مینگریست، [[فرشتگان]] را میدید، که چگونه به [[فرمان الهی]] فرود میآمدند. [[جبرئیل]] را آشکارا در افق دید، که در هالهای از [[نور]] به سوی او آمد و بازویش را تکان داد و گفت: «بخوان! گفت: چه بخوانم؟ گفت: «بخوان به نام پروردگارت که [[آدمی]] را از لخته خونی آفرید، بخوان و [[پروردگار]] تو ارجمندترین است، خدایی که با قلم [[آموزش]] داد، آموخت به آدمی آنچه را که نمیدانست»<ref>{{متن قرآن|اقْرَأْ بِاسْمِ رَبِّكَ الَّذِي خَلَقَ * خَلَقَ الْإِنْسَانَ مِنْ عَلَقٍ * اقْرَأْ وَرَبُّكَ الْأَكْرَمُ * الَّذِي عَلَّمَ بِالْقَلَمِ * عَلَّمَ الْإِنْسَانَ مَا لَمْ يَعْلَمْ}} «بخوان به نام پروردگار خویش که آفرید * آدمی را از خونپارهای فروبسته آفرید * بخوان و (بدان که) پروردگار تو گرامیترین است * همان که با قلم آموزش داد * به انسان آنچه نمیدانست آموخت» سوره علق، آیه ۱-۵.</ref>. آنگاه گفت: ای محمد تو [[پیغمبر]] خدایی و پس از [[ابلاغ رسالت]]، به آسمان رفت. [[پیامبر]]{{صل}} از بزرگی خداوند، سنگینی [[مسئولیت]] و از [[بیم]] اینکه [[قریش]] وی را [[مجنون]] خواهند خواند، مدهوش شد و به لرزه افتاد. او از نخست خردمندترین [[بندگان خدا]] و گرامیترین آنان بود. منفورترین چیز نزد او [[شیطان]] و گفتار و [[کردار]] دیوانگان بود. | |||
خداوند برای [[استواری]] قلب او چنین کرد، که از کنار هر سنگ و درختی میگذشت، او را به عنوان «[[حبیب خدا]]»، و «[[ولی خدا]]» [[سلام]] میدادند و میگفتند: {{متن حدیث|السَّلَامُ عَلَيْكَ يَا رَسُولَ اللَّهِ}}؛ ای حبیب خدا، مژده باد که خداوند تو را بر [[مخلوقات]] پیشین و پسین [[برتری]] داده است. از [[رفتار]] قریش و [[عتاب]] آنان نهراس، که بزرگ کسی است که [[خداوند]] [[جهان]] به وی بزرگی بخشد، و او را گرامی دارد<ref>امام عسکری{{ع}}، تفسیر (منسوب به امام عسکری{{ع}})، ص۱۵۷.</ref>. | |||
[[امام علی]]{{ع}} در وصف آغاز [[رسالت]] میفرماید: هنگام [[نزول]] [[نخستین آیات]]، همراه [[رسول]]{{صل}} بودم،که ناله [[شیطان]] را شنیدم و پرسیدم این ناله چیست؟ [[پیامبر خدا]]{{صل}} فرمود: این شیطان است که از [[اطاعت]] شدن [[ناامید]] شده است؛ تو آنچه را من میشنوم، میشنوی و آنچه را که من میبینم، میبینی، جز آنکه تو [[پیامبر]] نیستی؛ ولی تو [[وزیر]] و در راه خیر هستی<ref>سید رضی، نهج البلاغه، خطبه ۱۹۲.</ref>. | |||
برخی [[اخبار]] داستانی که ریشه در گزارشهای [[ضعیف]] و [[منابع اهل سنت]] دارند، [[بعثت]] را در [[خواب]]، همراه با فشار جسمی برای ایجاد [[توانایی]] خواندن، [[ترس]] از جنزدگی، قصد خودکشی و پرتاب از [[کوه]] [[روایت]] کرده و نشان دادهاند که [[رسول خدا]]{{صل}} به هنگام بعثت دچار [[بحران]] عصبی بوده است که این گزارشها با نقدهای سندی و محتوایی جدی روبهرویند؛ زیرا وقتی آغاز رسالت با [[آمادگی]] قبلی و نشانههای آشکار همراه باشد و رسول خدا{{صل}} نیز به [[فرشته]] و [[وحی]] [[آگاه]] باشد، نه ترس، نه خودکشی و نه پرتاب از کوه معنا دارد که بگوید: {{متن حدیث|دَثِّرُونِي، دَثِّرُونِي، زَمِّلُونِي، زَمِّلُونِي}} و نه [[تأیید]] [[خدیجه]]{{س}} و [[ورقة بن نوفل]] [[مسیحی]] جایگاهی دارد، که بگوید: محمد مانند پیامبر خدا است<ref>برای مطالعه بیشتر ر.ک: طباطبایی، المیزان، ج۲۰، ص۳۲۳؛ دوانی، آغاز وحی و بعثت پیامبر{{صل}}، ص۱۵۷- ۲۰۰؛ جعفر مرتضی عاملی، الصحیح من سیرة النبی الاعظم{{صل}}، ج۳، ص۷-۴۰؛ میرشریفی، پیامآور رحمت، ص۲۳-۲۴.</ref>. | |||
در خبر ضعیف دیگری که از ورقة بن نوفل گزارش شده، به نوعی رسول خدا{{صل}}، پیامبر [[جنگ]] و [[خشونت]] معرفی شده است؛ ورقه به خدیجه گفت: [[فرشته وحی]] اگر [[میکائیل]] باشد، دستور [[آسایش]] و [[آرامش]] و [[نرمی]] آورده و اگر [[جبرئیل]] باشد [[فرمان]] کشتن و برده گرفتن آورده است. خدیجه این سخن را با رسول خدا{{صل}} واگویه کرد و چون شنید که جبرئیل است، (از روی [[تأسف]]) دست بر پیشانی زد<ref>یعقوبی، تاریخ، ج۲، ص۲۳. دشمنی یهود با جبرئیل، از عوامل لجاجت یهود شمرده شده است؛ ر.ک: ابن هشام، السیرة النبویه، ج۲، ص۳۸۵، احمد بن حنبل، مسند، ج۱، ص۲۷۴ و ریشه این دشمنی آن است که یهود تصور میکرد، جبرئیل ملک عذاب است، برخلاف میکائیل که ملک رحمت است. همچنین جبرئیل نبوت را از بنی اسرائیل به دیگران منتقل کرده و از اسرار یهود باخبر است (ابن حجر، فتح الباری، ج۸، ص۱۲۵-۱۲۷). قرآن کریم در سوره بقره (۹۷-۹۸) به این دشمنی اشاره دارد.</ref>. | |||
بر اساس مشهور میان [[شیعه]] و [[سنی]]، [[آیات]] پنجگانه اول [[سوره علق]] نخستین آیاتی است که بر [[رسول خدا]]{{صل}} نازل شده است. برخی [[سوره مدثر]] را نخستین [[سوره]] شمردهاند، که میتوان از آن به سوره کامل یا نخستین سوره پس از تأخیر [[وحی]] یاد کرد<ref>طبرانی، الاوائل، ص۴۳.</ref>. از تأخیر وحی به [[انقطاع وحی]] یا [[فترت وحی]] تعبیر شده و [[زمان]] آن را به [[اختلاف]] از دو [[روز]] تا دو سال و نیم گفتهاند<ref>طبرسی، مجمع البیان، ج۱۰، ص۳۸۱؛ یوسفی غروی، موسوعة التاریخ الاسلامی، ج۱، ص۳۹۶ - ۴۰۱.</ref>. این موضوع بنا بر روایتی بهانهای شد تا گفته شود که [[خدا]] پیامبرش را رها ساخته یا بر او [[خشم]] گرفته است. این [[آیه]] نازل شد که: {{متن قرآن|مَا وَدَّعَكَ رَبُّكَ وَمَا قَلَى}}<ref>«که پروردگارت تو را رها نکرده و (از تو) آزرده نشده است» سوره ضحی، آیه ۳.</ref> و خواست تا [[پیامبر]]{{صل}} [[نعمت]] نبوتش را به [[مردم]] بازگو کند و آنان را به [[حق]] [[دعوت]] نماید<ref>{{متن قرآن|مَا وَدَّعَكَ رَبُّكَ وَمَا قَلَى}} «که پروردگارت تو را رها نکرده و (از تو) آزرده نشده است» سوره ضحی، آیه ۳؛ طبری، جامع البیان، ج۳، ص۲۹۰.</ref>. | |||
نخستین اصل و آغازین [[فرمان]] سلبی در دعوت رسول خدا{{صل}}، پس از [[نفی]] [[بتپرستی]]، [[پرهیز]] از [[خشونت]]، [[خصومت]] و [[کینهتوزی]] بود، که [[جبرئیل]] آن را [[ابلاغ]] کرد. بر اساس خبری دیگر، جبرئیل پیوسته [[حضرت]] را در طول [[زندگی]] از آن [[پرهیز]] میداد و در [[نهی]] کردن آن را در ردیف [[شرب خمر]] و [[بت پرستی]] یاد میکرد<ref>ابن ابی شیبه، المصنف، ج۵، ص۵۰۹؛ یعقوبی، تاریخ، ج۲، ص۲۳؛ طوسی، الامالی، ص۵۱۲.</ref>. | |||
بدینسان [[رسالت پیامبر]]{{صل}}، به عنوان [[پیام]] [[رحمت]] و [[دوستی]] برای [[هدایت]] جهانیان در گستره [[جغرافیا]] و در ازنای [[تاریخ]] آغاز شد. | |||
[[قرآن]] با تعبیرهایی چون: {{متن قرآن|وَمَا أَرْسَلْنَاكَ إِلَّا كَافَّةً لِلنَّاسِ}}<ref>«و تو را جز مژدهبخش و بیمدهنده برای همه مردم نفرستادهایم اما بیشتر مردم نمیدانند» سوره سبأ، آیه ۲۸.</ref>، {{متن قرآن|وَمَا أَرْسَلْنَاكَ إِلَّا رَحْمَةً لِلْعَالَمِينَ}}<ref>«و تو را جز رحمتی برای جهانیان، نفرستادهایم» سوره انبیاء، آیه ۱۰۷.</ref> و {{متن قرآن|أُوحِيَ إِلَيَّ هَذَا الْقُرْآنُ لِأُنْذِرَكُمْ بِهِ وَمَنْ بَلَغَ}}<ref>«بگو: چه چیزی در گواهی بزرگتر است؟ بگو: خداوند که میان من و شما گواه است و به من این قرآن وحی شده است تا با آن به شما و به هر کس که (این قرآن به او) برسد، هشدار دهم، آیا شما گواهی میدهید که با خداوند خدایان دیگری هست؟ بگو: من گواهی نمیدهم؛ بگو: من گواهی نمیدهم؛ بگو: تنها او خدایی یگانه است و من از شرکی که میورزید بیزارم» سوره انعام، آیه ۱۹.</ref> [[جهانی بودن]] [[دعوت]] [[رسول خدا]]{{صل}} را به عنوان [[خاتم پیامبران]] بیان کرد. سپس قرآن به [[حضرت]] دستور داد جهانی بودن دعوتش را به اطلاع همگان نیز برساند: {{متن قرآن|قُلْ يَا أَيُّهَا النَّاسُ إِنِّي رَسُولُ اللَّهِ إِلَيْكُمْ جَمِيعًا}}<ref>«بگو: ای مردم! به راستی من فرستاده خداوند به سوی همه شمایم، همان که فرمانفرمایی آسمانها و زمین از آن اوست، هیچ خدایی جز او نیست که زنده میدارد و میمیراند، پس به خداوند و فرستاده او پیامبر درس ناخواندهای که به خداوند و قرآن او ایمان دارد ایمان بیاورید و از او پیروی کنید باشد که راهیاب گردید» سوره اعراف، آیه ۱۵۸.</ref>. [[پیامبر]]{{صل}} نیز تصریح کرد که من برای همه [[مردم]] برانگیخته و برای هدایت سرخ و سیاه (به معنای انس و [[جن]]) [[مبعوث]] شدهام<ref>ابن سعد، الطبقات الکبری، ج۱، ص۱۹۱-۱۹۲.</ref>. [[رسول خدا]]{{صل}} نیز [[دعوت]] را نخست در سطح محدود [[خانواده]] شروع کرد و سپس آن را در سطوح مختلف گسترش داد، که در ادامه بحث به دعوت، سطوح دعوت و شیوههای دعوت پرداخته میشود.<ref> [[رمضان محمدی|محمدی]]، [[منصور داداشنژاد|داداشنژاد]]، [[حسین حسینیان مقدم|حسینیان]]، [[تاریخ اسلام (کتاب)|تاریخ اسلام]] ص ۷۳.</ref> | |||
==آغاز [[نبوت]]== | |||
نخستین آیاتی که بر [[پیامبر اکرم]]{{صل}} نازل میشود، [[آیات]] اول [[سوره مبارکه]] «علق» است: | |||
{{متن قرآن|اقْرَأْ بِاسْمِ رَبِّكَ الَّذِي خَلَقَ * خَلَقَ الْإِنْسَانَ مِنْ عَلَقٍ * اقْرَأْ وَرَبُّكَ الْأَكْرَمُ * الَّذِي عَلَّمَ بِالْقَلَمِ * عَلَّمَ الْإِنْسَانَ مَا لَمْ يَعْلَمْ}}<ref>«بخوان به نام پروردگار خویش که آفرید * آدمی را از خونپارهای فروبسته آفرید * بخوان و (بدان که) پروردگار تو گرامیترین است * همان که با قلم آموزش داد * به انسان آنچه نمیدانست آموخت» سوره علق، آیه ۱-۵.</ref>. | |||
این، آغاز [[قرآن]] و آغاز [[وحی]] است؛ دیباچه وحی است<ref>آشنایی با قرآن، ج۸، ص۲۴۲.</ref>. | |||
[[روز]] [[بعثت]]، روز [[توحید]] و روز انبعاث [[مردم]] [[جهان]] و [[رستاخیز]] [[انسانیت]] و روز [[عید]] [[فکر]] و [[عقل]] است. روز توحید است؛ زیرا [[اسلام]] ندای توحید است و [[عبادت]] و [[بردگی]] غیر [[خدا]] را الغا کرد. | |||
روز انبعاث و [[حشر]] و نشر است؛ زیرا روز [[برانگیخته شدن]] مردم از مقبرهها و مرقدها و آرامگاههای [[جهل]] و عادتهای [[سوء]] و [[پست]] است. روز عید فکر است؛ به این جهت که قرآن تحریک کننده [[عقول]] و [[افکار]] است<ref>یادداشتهای استاد مطهری، ج۹، ص۱۲۷.</ref>.<ref>[[محمد باقر پورامینی|پورامینی، محمد باقر]]، [[پیامبر اسلام (کتاب)|پیامبر اسلام]] ص ۲۵.</ref>. | |||
===موج [[اسلامی]]=== | |||
اسلام در ابتدا به صورت یک موج بسیار کوچک پدید آمد. آن روز [[حضرت محمد]]{{صل}} از [[کوه]] «حرا» به زیر آمد، در حالی که دنیای درونش دگرگون شده بود و با دریای [[غیب]] و [[ملکوت]] اتصال یافته و از فیوضات [[الهی]] لبریز شده بود و فریاد برآورد: {{متن حدیث|قُولُوا لَا إِلَهَ إِلَّا اللَّهُ تُفْلِحُوا}}. | |||
روزهای اول [[پیام پیامبر]]، از خانهای که تنها سه تن: محمد{{صل}} و [[خدیجه]]{{س}} و علی{{ع}} را در بر میگرفت، [[تجاوز]] نمیکرد، ولی اندکی بعد به سایر خانههای [[مکه]] سرایت کرد. پس از حدود ده سال به خارج مکه، به ویژه [[مدینه]] کشیده شد، و در مدت کمی به سایر نقاط [[جزیرةالعرب]] امتداد یافت، و در کمتر از نیم [[قرن]] دامنهاش سراسر جهان [[متمدن]] آن روز را گرفت و آوایش به همه گوشها رسید. این موج، همانگونه که خاصیت موجهای زنده است، به موازات اینکه رو به گسترش نهاد، بر قوت و [[قدرت]] و عمق خویش افزود. | |||
به [[راستی]] حیرتآور است؛ مردی [[مکتب]] ندیده و [[درس نخوانده]] در سرزمینی که جز [[جهل]]، [[فساد]]، [[خودخواهی]] و [[خودپرستی]] اثری در آن نیست، به پاخیزد و نهضتی چنین [[مبارک]] و میمون و پر ثمر ایجاد کند<ref>شهید مطهری، مجموعه آثار، ج۱۶، ص۳۶.</ref>؛ | |||
{{متن قرآن|فَأَمَّا الزَّبَدُ فَيَذْهَبُ جُفَاءً وَأَمَّا مَا يَنْفَعُ النَّاسَ فَيَمْكُثُ فِي الْأَرْضِ}}<ref>«باری، کف، کنار میرود اما آنچه مردم را سودمند افتد در زمین باز میماند» سوره رعد، آیه ۱۷.</ref>.<ref>[[محمد باقر پورامینی|پورامینی، محمد باقر]]، [[پیامبر اسلام (کتاب)|پیامبر اسلام]] ص ۲۶.</ref>. | |||
===[[دعوت]] در [[مکه]]=== | |||
در سالهای اول [[بعثت رسول اکرم]]{{صل}} پس از [[نزول آیه]] {{متن قرآن|وَأَنْذِرْ عَشِيرَتَكَ الْأَقْرَبِينَ}}<ref>«و نزدیکترین خویشاوندانت را بیم ده!» سوره شعراء، آیه ۲۱۴.</ref> دو واقعه رخ داده است: | |||
====[[انذار]] [[نزدیکان]] خیلی نزدیک==== | |||
[[پیامبر اکرم]]{{صل}}، در جلسهای که [[تاریخ]] آن را به نام جلسه «[[یوم الانذار]]» ضبط کرده است، بزرگان [[بنیهاشم]] را گرد آورد و [[رسالت]] خویش را به آنان [[ابلاغ]] فرمود و با صراحت و [[قاطعیت]] اعلام کرد که [[دین]] من جهانگیر خواهد [[سعادت]] شما در [[پیروی]] و قبول دعوت من است. این سخن آنچنان سنگین و [[باور]] نکردنی آمد که [[جمعیت]] با [[تعجب]] به یکدیگر نگاه کردند و جوابی نداده، متفرق شدند<ref>آشنایی با قرآن، ج۵، صص ۱۹۹ و ۲۰۰؛ شهید مطهری، مجموعه آثار، ج۲، ص۱۶۵.</ref>.<ref>[[محمد باقر پورامینی|پورامینی، محمد باقر]]، [[پیامبر اسلام (کتاب)|پیامبر اسلام]] ص ۲۷.</ref>. | |||
====دعوت از همه [[قریش]]==== | |||
[[پیامبر]] از [[قبیله قریش]] بود و بنیهاشم تیرهای از قریش. ایشان بالای یکی از کوههای اطراف مکه رفتند و فریاد کردند: {{متن حدیث|أَيُّهَا النَّاسُ}} «جمع شوید، میخواهیم مطلب مهمی را با شما در میان بگذارم». تا حضرت این را اعلام کردند، عده بسیاری جمع شدند، بعد حضرت فرمود: «اگر من سخنی به شما بگویم، از من میپذیرید باور میکنید؟» همه گفتند: «ما از تو جز راستی نشنیدهایم». فرمود: «اگر به شما اطلاع بدهم که در پشت این [[کوهها]] سپاهی هست که تصمیم گرفتهاند [[شهر]] شما را [[غارت]] کرده، افرادتان را بکشند باور میکنید؟» همه گفتند: «البته باور میکنیم، ما از تو سخن خلاف نشنیدهایم». تا این [[اقرار]] را گرفت، فرمود: | |||
«پس من شما را [[انذار]] میکنم که در مقابل شما [[عذاب]] بسیار شدید دردناکی هست، اما نه فقط در این [[دنیا]]. اگر همین راهی را که الان دارید میروید ادامه بدهید، در جلوی شما عذاب بسیار شدیدی است». | |||
این جمله بسیار تکان دهنده بود. [[ابولهب]] فریاد زد: «تو برای چنین حرفی ما را به اینجا آوردهای؟» و رفت<ref>آشنایی با قرآن، ج۵، صص ۱۹۹ و ۲۰۰.</ref>. | |||
در زمانی که [[حضرت رسول]]{{صل}} در [[مکه]] بودند، [[قریش]] از [[تبلیغ]] ایشان ممانعت میکردند. [[رسول اکرم]]{{صل}} از [[فرصت]] [[ماههای حرام]] استفاده کرده، در میان [[قبایل]] میگشتند و [[مردم]] را [[دعوت]] میکردند. در آنجا ابولهب مثل [[سایه]] پشت سر [[پیامبر]]{{صل}} حرکت میکرد و هر چه پیامبر میفرمود، او میگفت: «[[دروغ]] میگوید، به حرفش گوش نکنید!»<ref>شهید مطهری، مجموعه آثار، ج۴، ص۸۷۹.</ref>. | |||
رسول اکرم{{صل}}، بدون آنکه اهمیتی به پیشامدها بدهد، با سرسختی عجیبی، در مقابل قریش [[مقاومت]] کرد، و راه خویش را به سوی هدفهایی که داشت طی کرد. از [[تحقیر]] و [[اهانت]] به [[بتها]] و کوتاه خواندن [[عقل]] [[بت پرستان]] و نسبت [[گمراهی]] و [[ضلالت]] دادن به [[پدران]] و اجداد آنها دریغ نکرد. [[بزرگان قریش]] به تنگ آمدند؛ مطلب را با [[ابوطالب]] در میان گذاشتند و از او خواهش کردند یا خود جلو برادرزادهاش را بگیرد، یا آنکه بگذارد قریش مستقیماً این کار را بکنند. ابوطالب با زبان نرم، قریش را ساکت کرد، تا کار به تدریج بالا گرفت و برای [[قریشیان]] دیگر قابل [[تحمل]] نبود. در هر خانهای سخن از محمد{{صل}} بود. همه [[همپیمان]] شدند که باید این غائله کوتاه شود. [[رؤسای قریش]] دوباره نزد ابوطالب آمدند و گفتند: «ما از تو خواهش کردیم که جلو برادرزادهات را بگیری و نگرفتی؛ ما به خاطر پیرمردی و [[احترام]] تو، پیش از آنکه مطلب را با تو در میان بگذاریم متعرض او نشدیم، ولی دیگر تحمل نخواهیم کرد که او بر [[خدایان]] ما [[عیب]] بگیرد و بر عقلهای ما بخندد و به [[پدران]] ما نسبت [[ضلالت]] و [[گمراهی]] بدهد. این دفعه برای [[اتمام حجت]] آمدهایم. اگر جلو برادرزادهات را نگیری، ما دیگر بیش از این رعایت [[احترام]] و پیرمردی تو را نمیکنیم، و با تو و او، هر دو، وارد [[جنگ]] میشویم تا یک طرف از پا درآید». | |||
این [[تهدید]] صریح، [[ابوطالب]] را بسیار ناراحت کرد. او موضوع را با [[رسول اکرم]]{{صل}} در میان گذاشت. رسول اکرم{{صل}} فرمود: «عموجان، اگر [[خورشید]] را در دست راست من و ماه را در دست چپ من بگذارند، که دست از [[دعوت]] و فعالیت خود بردارم هرگز بر نخواهم داشت، تا [[خداوند]] [[دین]] خود را آشکار کند، یا آنکه خودم [[جان]] بر سر این کار بگذارم». | |||
این جمله را گفت و اشکهایش ریخت، ابوطالب گفت: «حالا که این طور است، هرطور که خودت میدانی عمل کن، به [[خدا]] قسم تا آخرین نفس از تو [[دفاع]] خواهم کرد»<ref>شهید مطهری، مجموعه آثار، ج۱۸، صص ۳۲۲ و ۳۲۳، به نقل از سیره ابن هشام، ج۱، ص۲۶۵.</ref>.<ref>[[محمد باقر پورامینی|پورامینی، محمد باقر]]، [[پیامبر اسلام (کتاب)|پیامبر اسلام]] ص ۲۷.</ref>. | |||
===دو [[مصیبت]]=== | |||
[[پیامبر اکرم]]{{صل}} در ده سال اول بعثتشان کمتر مورد [[آزار]] [[قریش]] قرار میگرفت؛ چراکه مدافع بزرگ [[پیامبر]]{{صل}} جناب ابوطالب، در قید [[حیات]] بود و او [[رئیس]] [[بنیهاشم]] و مورد احترام همه قریش بود. ابوطالب عموی رسول اکرم{{صل}}، و [[خدیجه]]{{س}} [[همسر]] [[مهربان]] آن حضرت، به فاصله چند [[روز]] هر دو از [[دنیا]] رفتند و به این ترتیب، در فاصله کمی رسول اکرم{{صل}} بهترین [[پشتیبان]] و مدافع خویش را در بیرون [[خانه]]، یعنی ابوطالب، و بهترین مایه [[دلداری]] و انیس خویش در داخل خانه، یعنی خدیجه{{س}} را از دست داد. این [[زن]] واقعاً مصداق [[یار]] غمگسار بود و از نظر [[روحی]] با [[رسول خدا]]{{صل}} به قدری انطباق داشت که باید گفت در [[جهان]] نظیر نداشت. این زن بسیار [[فداکار]] و [[عاقل]] بود؛ مالش، جانش، هستیاش، [[خوشی]]، [[سعادت]] و همه چیز خود را به پای [[رسول اکرم]]{{صل}} ریخت. | |||
[[وفات]] [[ابوطالب]] به همان نسبت که بر رسول اکرم{{صل}} گران تمام شد، دست [[قریش]] را در [[آزار]] رسول اکرم{{صل}} بازتر کرد. هنوز از وفات ابوطالب چند روزی نگذشته بود که هنگام عبور رسول اکرم{{صل}} از کوچه، ظرفی پر از خاکروبه روی سرش خالی کردند. خاکآلود به [[خانه]] برگشت. دختر آن حضرت پیش دوید و سر و موی پدر را شستشو داد. رسول اکرم{{صل}} دید که دختر عزیزش [[اشک]] میریزد، فرمود: «دخترکم، [[گریه]] نکن و [[غصه]] نخور، پدر تو تنها نیست، [[خداوند]] مدافع او است».<ref>[[محمد باقر پورامینی|پورامینی، محمد باقر]]، [[پیامبر اسلام (کتاب)|پیامبر اسلام]] ص ۳۰.</ref>. | |||
===[[سفر به طائف]]=== | |||
رسول اکرم{{صل}} پس از وفات ابوطالب و [[خدیجه]]{{س}}، تنها از [[مکه]] خارج شد و به [[عزم]] [[دعوت]] و [[ارشاد]] [[قبیله ثقیف]]، به [[شهر طائف]] در جنوب مکه رهسپار شد. [[مردم]] آن [[شهر]] پر ناز و [[نعمت]] نیز همان [[روحیه]] [[مکیان]] را داشتند که در مجاورت [[کعبه]] میزیستند. ولی رسول اکرم{{صل}} کسی نبود که به خود [[یأس]] و [[نومیدی]] راه دهد. او برای [[هدایت]] یک [[انسان]] مستعد، حاضر بود با بزرگترین [[دشواریها]] روبهرو شود. او از مردم [[طائف]] همان سخنانی را شنید که قبلاً از [[اهل مکه]] شنیده بود. آنان نه تنها دعوت آن حضرت را نپذیرفتند، بلکه از [[ترس]] اینکه مبادا در گوشه و کنار کسانی پیدا شوند و به سخنان او گوش بدهند، یک عده بچه و تعدادی اراذل و [[اوباش]] را تحریک کردند تا آن حضرت را از طائف [[اخراج]] کنند. رسول اکرم{{صل}} در میان [[سختیها]]، دشواریها و جراحتهای فراوان از طائف دور شد و خود را به [[باغی]] در خارج طائف رساند تا زیر شاخههای درختان آن دمی [[استراحت]] کند. ثمره پایان این [[سفر]] هدایت غلامی [[نصرانی]] به نام [[عداس]] بود<ref>شهید مطهری، مجموعه آثار، ج۱۸، صص ۳۳۱-۳۳۳، به نقل از سیره ابن هشام، ج۱، ص۴۱۹.</ref>.<ref>[[محمد باقر پورامینی|پورامینی، محمد باقر]]، [[پیامبر اسلام (کتاب)|پیامبر اسلام]] ص ۳۱.</ref>. | |||
===آزارهای دوران مکه=== | |||
قریش به [[پیامبر اکرم]]{{صل}} تهمتهای مختلفی میزدند؛ تهمتهایی که خود آنها با هم سازگار نبود: یکی [[معلم]] بودن و دیگری [[مجنون]] بودن<ref>{{متن قرآن|ثُمَّ تَوَلَّوْا عَنْهُ وَقَالُوا مُعَلَّمٌ مَجْنُونٌ}} «سپس از او روی گرداندند و گفتند: آموزش دیدهای دیوانه است» سوره دخان، آیه ۱۴.</ref>. [[معلم]] بودن یعنی کسی اینها را به او یاد میدهد. میگفتند هر چه هست کسی به او یاد میدهد. باید [[انسان]] خیلی [[عاقل]] و فهمیده باشد که از جایی [[تعلیم]] بگیرد، آن هم تعلیماتی که از حد خودش بالاتر باشد. بعد میگفتند اصلاً این دیوانه است. اگر دیوانه است دیگر با معلم بودن سازگار نیست. ولی اینها را با هم میگفتند. | |||
در [[مکه]]، [[کفار]] [[قریش]]، [[مسلمین]] را [[آزار]] میدادند؛ آزار [[روحی]] و آزار جسمی. آزارهای روحیشان شاید بدتر از آزارهای جسمی بود. مسلمین وقتی که میدیدند کفار قریش نسبت به [[پیامبر اکرم]]{{صل}} یا نسبت به [[آیات قرآن]] [[جسارت]] میکنند، ناراحت میشدند و مکرر میآمدند تا از [[رسول اکرم]]{{صل}} [[اجازه]] بگیرند که با آنها مقابله کنند. [[قرآن]] اینها را به [[آرامش]] فرا میخواند: | |||
{{متن قرآن|قُلْ لِلَّذِينَ آمَنُوا يَغْفِرُوا لِلَّذِينَ لَا يَرْجُونَ أَيَّامَ اللَّهِ}}<ref>«به مؤمنان بگو، از کسانی که به «روزهای خداوند» امیدی ندارند درگذرند تا (خداوند، هر) قومی را برابر با کارهایی که میکردهاند کیفر دهد» سوره جاثیه، آیه ۱۴.</ref>. | |||
به اینها بگو ببخشایند و بگذرند از این مردمی که به روزهای [[الهی]] [[امیدوار]] نیستند. به هر چه که از اینها میبینند اهمیت ندهند. دوران هنوز دوران [[غفران]] و گذشت بود. | |||
کسانی که میگویند [[اسلام]] همهاش [[جنگ]] بود، باید توجه داشته باشند که از بیست و سه سالی که دوره [[پیامبری]] پیامبر اکرم{{صل}} بود، تمام دوره سیزده ساله مکه دوره {{متن قرآن|يَغْفِرُوا}} بود؛ یعنی دوره گذشت<ref>آشنایی با قرآن، ج۵، صص ۱۱۸ و ۱۹۷.</ref>.<ref>[[محمد باقر پورامینی|پورامینی، محمد باقر]]، [[پیامبر اسلام (کتاب)|پیامبر اسلام]] ص ۳۲.</ref>. | |||
===[[مهاجران]] [[حبشه]]=== | |||
فشارها و سختگیریهای [[مکیان]]، نتوانست کسانی را که به اسلام گرویده بودند از اسلام برگرداند؛ بلکه حتی نتوانست از موج [[گرایش]] مردان و [[زنان]] به سوی اسلام نیز جلوگیری کند. روزافزونی گرایش [[مردم]] به اسلام و دلسرد نشدن [[مسلمانان]] از اسلام و [[اصرار]] و [[استقامت]] ایشان، قریش را خشمگینتر میکرد، و آنان [[روز]] به [[روز]] بر [[شدت عمل]] و [[آزار]] و [[اذیت]] [[مسلمین]] میافزودند. کار بر مسلمین تنگ شد و همچنان [[صبر]] میکردند. [[رسول اکرم]]، برای اینکه چند صباحی دست [[قریش]] را از سر [[مسلمانان]] کوتاه کند، به مسلمانان پیشنهاد کرد به سوی [[حبشه]] [[مهاجرت]] کنند. بسیاری از مسلمانان به حبشه [[هجرت]] کردند. چون فرمانروای حبشه مرد [[عادل]] و [[دادگستری]] بود، در آنجا راحت و [[آسوده]] [[زندگی]] میکردند و [[اعمال]] و [[فرایض]] مذهبی خویش را آزادانه انجام میدادند. قریش همین که از رفتن مسلمانان به حبشه و [[آسایش]] آنها مطلع شدند، از [[ترس]] اینکه مبادا در آنجا کانونی برای [[اسلام]] تشکیل شود، دو نفر را همراه هدایای بسیار برای [[نجاشی]] [[پادشاه]] حبشه و اطرافیان او فرستادند تا شاید آنان را بازگردانند. [[ریاست]] و [[زعامت]] مسلمانان در حبشه، با [[جعفر بن ابی طالب]] بود. او در حضور پادشاه حبشه و همه حاضران، از چگونگی [[بعثت]] و [[ایمان آوردن]] مسلمانان سخن گفت. او ضمن سخنان خود، با در نظر گرفتن وضع مجلس، که همه [[مسیحی]] [[مذهب]] بودند و خود پادشاه هم مسیحی بود، آیاتی از [[سوره مریم]] را که مربوط به [[حضرت مریم]]{{س}} و [[حضرت عیسی]] و [[حضرت یحیی]] و [[حضرت زکریا]]{{عم}} است، با [[طمأنینه]] و [[استحکام]] خواند. سخنان جعفر سبب شد نجاشی درخواست فرستادگان قریش و هدایای آنان را رد کند. نجاشی بعدها رسماً [[مسلمان]] شد و در [[سال نهم هجری]] از [[دنیا]] رفت. رسول اکرم{{صل}} از دور بر جنازهاش [[نماز]] خواند<ref>شهید مطهری، مجموعه آثار، ج۱۸، ص۱۸، صص ۳۰۵-۳۰۹.</ref>.<ref>[[محمد باقر پورامینی|پورامینی، محمد باقر]]، [[پیامبر اسلام (کتاب)|پیامبر اسلام]] ص ۳۳.</ref>. | |||
==مقدمه== | |||
دیرینهترین [[نصوص]] [[تاریخی]] را [[آیات]] [[مبارک]] [[قرآن کریم]] تشکیل میدهند که از [[صحت]] و دقت و همزمانی با رخدادهای دوران [[رسالت اسلامی]] برخوردارند. لازمه شیوه [[علمی]] بحث ایجاب میکند از نصوص و [[آیات قرآن کریم]] در اموری که اختصاص به [[عصر پیامبر اکرم]]{{صل}} داشته و در برهه [[بعثت]]، نازل و تا [[زمان]] [[وفات]] آن [[بزرگوار]] ادامه داشتهاند. پا فراتر ننهیم. | |||
نخست پیبردیم که [[روایات]] تاریخی موجود در [[کتب سیره]] و [[حدیث]]، دیرتر از عصر وقوع رخدادها تدوین شده. دیگر اینکه این روایات در معرض راهیابی دسیسهکاریها و دروغبافیها قرار داشتهاند. ازاینرو، طبیعی و منطقی به نظر میرسد که آنها را بر [[محکمات]] [[قرآن]] و [[سنّت]] و [[عقل]] عرضه کنیم تا آندسته از روایاتی را که موافق با قرآن و سنّت و عقل است بپذیریم و روایات مخالف آنها را مردود بدانیم. | |||
نباید فراموش کنیم که [[نبوّت]]، سفارتی ربّانی و مسئولیتی [[الهی]] است و [[پیامبر]] از ناحیه [[خدای متعال]] معین میگردد تا [[بشر]] را در طول [[زندگی]] با راهنماییهای خود، [[امداد]] و [[پشتیبانی]] کند و [[خداوند]] از میان بندگانش کسی را برمیگزیند که از ویژگیهای بیمانندی برخوردار است که او را بهگونهای [[شایسته]] برای انجام مسئولیتهای بزرگی که از او خواسته شده، [[قادر]] میسازد. | |||
بنابراین، کسی که از ناحیه [[خدا]] فرستاده شده، بایست [[رسالت]] و اهداف آن را [[درک]] نماید و بر ایفای نقشی که از او خواسته شده در قلمرو دریافت و [[تبلیغ]] و تبیین و [[اجرا]] و [[دفاع]] و [[حراست]] از آن، [[توانایی]] لازم را داشته باشد. | |||
کلیه مسئولیتهایی که در این سطح و در امتداد آن قرار دارد، ویژگیهایی چون [[دانش]] و [[بینش]]، [[سلامت نفس]]، نهاد سالم، [[صبر]] و [[شکیبایی]]، [[استقامت]]، [[شجاعت]]، [[بردباری]]، [[تضرّع]] و [[زاری]]، [[بندگی خدا]]، [[ترس]] از او، [[اخلاص]] و [[عصمت]]، میطلبد. | |||
[[پیامبر خاتم]]{{صل}} پیامبر نوظهوری نبود، بلکه [[کاملترین]] و برجستهترین پیامبر و دارنده تمام ویژگیهای [[برتر]] آنان بهشمار میآمد. آری، خداوند آگاهتر است رسالت خویش را کجا قرار دهد. | |||
بسیار طبیعی بدیهی است که نامزد مسئولیتی بزرگ، باید قبل از [[پذیرفتن]] آن [[مسئولیت]] برای پذیرش و اجرای آن [[آمادگی]] کامل داشته باشد. بنابراین، [[پیامبر خاتم]] باید تمام لوازم پذیرش بار این مسئولیت بزرگ [[الهی]] را به دست آورد و [[قبل از بعثت]] از همه ویژگیهای لازم جهت عملی ساختن این مسئولیت ربّانی، برخوردار باشد. و [[آیات قرآن کریم]] نیز بر این موضوع مهر [[تأیید]] مینهند: | |||
#{{متن قرآن|كَذَلِكَ يُوحِي إِلَيْكَ وَإِلَى الَّذِينَ مِنْ قَبْلِكَ اللَّهُ الْعَزِيزُ الْحَكِيمُ}}<ref>«بدینگونه خداوند پیروزمند فرزانه به سوی تو و کسانی که پیش از تو بودهاند وحی میکند» سوره شوری، آیه ۳.</ref>. | |||
#{{متن قرآن|وَمَا أَرْسَلْنَا مِنْ قَبْلِكَ إِلَّا رِجَالًا نُوحِي إِلَيْهِمْ مِنْ أَهْلِ الْقُرَى}}<ref>«و پیش از تو جز مردانی از مردم شهرها را که به آنان وحی میکردیم نفرستادیم» سوره یوسف، آیه ۱۰۹.</ref>. | |||
#{{متن قرآن|وَمَا أَرْسَلْنَا مِنْ قَبْلِكَ مِنْ رَسُولٍ إِلَّا نُوحِي إِلَيْهِ أَنَّهُ لَا إِلَهَ إِلَّا أَنَا فَاعْبُدُونِ}}<ref>«و پیش از تو هیچ پیامبری را نفرستادیم مگر بدو وحی کردیم که هیچ خدایی جز من نیست پس مرا بپرستید» سوره انبیاء، آیه ۲۵.</ref>. | |||
#{{متن قرآن|وَجَعَلْنَاهُمْ أَئِمَّةً يَهْدُونَ بِأَمْرِنَا وَأَوْحَيْنَا إِلَيْهِمْ فِعْلَ الْخَيْرَاتِ وَإِقَامَ الصَّلَاةِ وَإِيتَاءَ الزَّكَاةِ وَكَانُوا لَنَا عَابِدِينَ}}<ref>«و آنان را پیشوایانی کردیم که به فرمان ما راهبری میکردند و به آنها انجام کارهای نیک و برپا داشتن نماز و دادن زکات را وحی کردیم و آنان پرستندگان ما بودند» سوره انبیاء، آیه ۷۳.</ref>. | |||
[[منبع وحی]]، [[خدای عزیز]] و [[حکیم]] است و فرستادگانش مردانیاند که [[خدای سبحان]] به آنان [[وحی]] میکند و به [[پیشوایی]] برمیگزیند تا [[مردم]] را به سوی او [[هدایت]] نمایند. همانگونه که جزئیات [[دین]] نظیر انجامدادن [[کارهای نیک]] و برپا داشتن [[نماز]] و [[پرداخت زکات]] را به آنان وحی میکند. [[پیامبران الهی]] در [[عبادت]] و [[پرستش خدا]]، الگوی دیگران و نمودار [[اسلام حقیقی]] تلقی میشوند. [[خدای متعال]] در مورد [[خاتم پیامبران]] میفرماید: | |||
#{{متن قرآن|وَكَذَلِكَ أَوْحَيْنَا إِلَيْكَ قُرْآنًا عَرَبِيًّا لِتُنْذِرَ أُمَّ الْقُرَى وَمَنْ حَوْلَهَا وَتُنْذِرَ يَوْمَ الْجَمْعِ لَا رَيْبَ فِيهِ}}<ref>«و بدینگونه ما به تو قرآنی عربی وحی کردیم تا (مردم) امّ القری و پیرامون آن را بیم دهی و (نیز) از روز گرد آمدن (همگان در رستخیز) که تردیدی در آن نیست بیم دهی» سوره شوری، آیه ۷.</ref>. | |||
#{{متن قرآن|شَرَعَ لَكُمْ مِنَ الدِّينِ مَا وَصَّى بِهِ نُوحًا وَالَّذِي أَوْحَيْنَا إِلَيْكَ وَمَا وَصَّيْنَا بِهِ إِبْرَاهِيمَ وَمُوسَى وَعِيسَى أَنْ أَقِيمُوا الدِّينَ وَلَا تَتَفَرَّقُوا فِيهِ كَبُرَ عَلَى الْمُشْرِكِينَ مَا تَدْعُوهُمْ إِلَيْهِ اللَّهُ يَجْتَبِي إِلَيْهِ مَنْ يَشَاءُ وَيَهْدِي إِلَيْهِ مَنْ يُنِيبُ *... * فَلِذَلِكَ فَادْعُ وَاسْتَقِمْ كَمَا أُمِرْتَ وَلَا تَتَّبِعْ أَهْوَاءَهُمْ وَقُلْ آمَنْتُ بِمَا أَنْزَلَ اللَّهُ مِنْ كِتَابٍ وَأُمِرْتُ لِأَعْدِلَ بَيْنَكُمُ اللَّهُ رَبُّنَا وَرَبُّكُمْ لَنَا أَعْمَالُنَا وَلَكُمْ أَعْمَالُكُمْ لَا حُجَّةَ بَيْنَنَا وَبَيْنَكُمُ اللَّهُ يَجْمَعُ بَيْنَنَا وَإِلَيْهِ الْمَصِيرُ}}<ref>«از دین، همان را برای شما بیان داشت که نوح را بدان سفارش کرده بود و نیز آنچه را که به تو وحی کردیم و آنچه را که به ابراهیم و موسی و عیسی، سفارش کردیم که دین را استوار بدارید و در آن به پراکندگی نیفتید؛ بر مشرکان آنچه آنان را بدان میخوانی گران است، خداوند است که هر که را بخواهد به سوی خود برمیگزیند و هر که را (به درگاه او) بازگردد به سوی خویش رهنمون میگردد *... * پس به همین (یگانگی مردم را) فرا خوان و چنان که فرمان یافتهای پایداری کن و از هوسهای آنان پیروی مکن و بگو: به هر کتابی که خداوند فرو فرستاده است ایمان دارم و فرمان یافتهام که میان شما دادگری کنم، خداوند پروردگار ما و شماست، کردارهای ما از آن ما و کردارهای شما از آن شما، هیچ چالشی میان ما و شما نیست، خداوند میان ما را جمع میگرداند و بازگشت (هر چیز) به سوی اوست» سوره شوری، آیه ۱۳ و ۱۵.</ref>. | |||
#{{متن قرآن|اللَّهُ الَّذِي أَنْزَلَ الْكِتَابَ بِالْحَقِّ وَالْمِيزَانَ}}<ref>«خداوند است که کتاب را به حق و ترازو را فرو فرستاد» سوره شوری، آیه ۱۷.</ref>. | |||
#{{متن قرآن|أَمْ يَقُولُونَ افْتَرَى عَلَى اللَّهِ كَذِبًا فَإِنْ يَشَإِ اللَّهُ يَخْتِمْ عَلَى قَلْبِكَ وَيَمْحُ اللَّهُ الْبَاطِلَ وَيُحِقُّ الْحَقَّ بِكَلِمَاتِهِ إِنَّهُ عَلِيمٌ بِذَاتِ الصُّدُورِ}}<ref>«یا میگویند: (پیامبر) بر خداوند دروغی بسته است، اگر خداوند بخواهد بر دل تو مهر مینهد: و خداوند باطل را از میان برمیدارد و حقّ را با کلمات خویش استوار میدارد که او به اندیشهها داناست» سوره شوری، آیه ۲۴.</ref>. | |||
#{{متن قرآن|وَمَا كَانَ لِبَشَرٍ أَنْ يُكَلِّمَهُ اللَّهُ إِلَّا وَحْيًا أَوْ مِنْ وَرَاءِ حِجَابٍ أَوْ يُرْسِلَ رَسُولًا فَيُوحِيَ بِإِذْنِهِ مَا يَشَاءُ إِنَّهُ عَلِيٌّ حَكِيمٌ * وَكَذَلِكَ أَوْحَيْنَا إِلَيْكَ رُوحًا مِنْ أَمْرِنَا مَا كُنْتَ تَدْرِي مَا الْكِتَابُ وَلَا الْإِيمَانُ وَلَكِنْ جَعَلْنَاهُ نُورًا نَهْدِي بِهِ مَنْ نَشَاءُ مِنْ عِبَادِنَا وَإِنَّكَ لَتَهْدِي إِلَى صِرَاطٍ مُسْتَقِيمٍ}}<ref>«و هیچ بشری نسزد که خداوند با او سخن گوید مگر با وحی یا از فراسوی پردهای یا فرستادهای فرستد که به اذن او آنچه میخواهد وحی کند؛ بیگمان او فرازمندی فرزانه است * و بدینگونه ما روحی از امر خویش را به تو وحی کردیم؛ تو نمیدانستی کتاب و ایمان چیست ولی ما آن را نوری قرار دادیم که بدان از بندگان خویش هر که را بخواهیم راهنمایی میکنیم و بیگمان تو، به راهی راست راهنمایی میکنی» سوره شوری، آیه ۵۱-۵۲.</ref>. | |||
کسانی که [[پیش از بعثت]] تا [[زمان]] [[وفات رسول خدا]]{{صل}} با آن [[بزرگوار]] معاصر بودهاند، تصویری صحیح و روشن، از وجود [[مقدس]] [[پیامبر]] برای ما ارائه ندادهاند. شاید در این زمینه دیرینهترین و صحیحترین عبارات، سخنان دست پرورده [[رسول خدا]]{{صل}} و پسرعمو و [[وصی]] او [[امیر مؤمنان علی بن ابی طالب]]{{ع}} باشد که به [[امانتداری]] در نقل مطالب برای بهتصویرکشیدن [[شخصیت]] بینظیر پیامبر مقرون است. مردی که [[قبل از بعثت]] از وی جدا نبود و در طول زندگیاش، در کنار او زیست، و اینگونه از [[رسول اکرم]]{{صل}} سخن میگوید: | |||
از همان زمانی که رسول خدا{{صل}} را از شیر گرفتند، [[خداوند]] یکی از بزرگترین فرشتگانش را [[مأمور]] ساخت تا شب و [[روز]] وی را به پیمودن [[راه راست]] و [[مجد]] و [[بزرگواری]] و [[درستی]] و [[اخلاق]] نکو، وادارد. من، همانند بچهشتری که مادر خود را دنبال میکند در پی او روان بودم و او هرروز نکتهای تازه از اخلاق نیکش برایم بیان میداشت و مرا [[فرمان]] میداد تا به او [[اقتدا]] کنم. وی مدتی از سال مجاور [[غار حرا]] میشد، تنها من او را [[مشاهده]] میکردم و کسی جز من او را نمیدید.<ref>نهج البلاغة، خطبه قاصعه (۲۹۲).</ref> | |||
گفته فوق مطابق این فرموده [[خدای متعال]] است که {{متن قرآن|وَإِنَّكَ لَعَلَى خُلُقٍ عَظِيمٍ}}<ref>«و به راستی تو را خویی است سترگ» سوره قلم، آیه ۴.</ref> | |||
اخلاق، صفتی درونی است که در [[جان آدمی]] ریشه دارد و در مدت چند روز به وجود نمیآید، و چنین توصیفی بیانگر [[آراستگی اخلاقی]] [[پیامبر]] [[پیش از بعثت]] [[خجسته]] اوست. | |||
برخی [[نشانهها]] و آثار [[شخصیت پیامبر اکرم]]{{صل}} [[قبل از بعثت]]، از فرموده نوادهاش [[امام صادق]]{{ع}} روشن میشود، آنجا که فرمود: | |||
خدای عزّ و جل پیامبرش را [[نیک]] [[تربیت]] نمود، آنگاه که [[ادب]] او را به کمال رساند، فرمود: (و تو از اخلاق عظیم و برجستهای برخورداری) و آنگاه امور مربوط به [[دین]] و [[امت]] را به او سپرد تا بندگانش را [[رهبری]] نماید.<ref>{{متن حدیث|إِنَّ اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ أَدَّبَ نَبِيَّهُ فَأَحْسَنَ أَدَبَهُ فَلَمَّا أَكْمَلَ لَهُ الْأَدَبَ قَالَ- {{متن قرآن|وَإِنَّكَ لَعَلَى خُلُقٍ عَظِيمٍ}} ثُمَّ فَوَّضَ إِلَيْهِ أَمْرَ الدِّينِ وَ الْأُمَّةِ لِيَسُوسَ عِبَادَهُ}}.</ref> | |||
با [[عنایت]] به اینکه [[خوی]] والا، تمام [[فضایل]] [[پسندیده]] را در درون دارد، آن فضایلی که [[پیامبر اکرم]]{{صل}} برای به انجام رساندن آنها [[مبعوث]] شد. «[[بعثت]] لاتمم [[مکارم الاخلاق]]»؛ بنابراین از چنین شخصیتی چگونه میتوان توقع داشت که [[مکارم اخلاق]] را کامل گرداند درحالیکه خود هنوز بدانها آراسته نباشد؟! به همین دلیل، باید گفت: [[رسول خدا]]{{صل}} قبل از بعثت، دارای تمام [[صفات پسندیده]] بوده تا توصیف او به فردی با خوی والا و برجسته توصیفی صحیح و منطقی باشد. | |||
آری، [[رسول اکرم]]{{صل}} [[قبل از بعثت]]، نمونه بارز شخصیتی متوازن و [[متعادل]]، [[آگاه]]، کامل، دارنده [[فضایل اخلاقی]] و کارهای [[پسندیده]] بوده است. | |||
[[آیات قرآن]] که به پدیده [[وحی الهی]] و چگونگی دریافت آن توسط رسول اکرم{{صل}} اشاره میکند، بهگونهای غیرقابلتردید به [[آرامش]] و [[ثبات]] [[پیامبر]] و پذیرش کامل [[اوامر و نواهی]] [[خدا]] که بر [[قلب]] مبارکش نازل شده بود، تصریح دارد. | |||
در این خصوص میتوان به [[آیات]] زیر مراجعه نمود. | |||
#{{متن قرآن|وَالنَّجْمِ إِذَا هَوَى * مَا ضَلَّ صَاحِبُكُمْ وَمَا غَوَى * وَمَا يَنْطِقُ عَنِ الْهَوَى * إِنْ هُوَ إِلَّا وَحْيٌ يُوحَى * عَلَّمَهُ شَدِيدُ الْقُوَى * ذُو مِرَّةٍ فَاسْتَوَى * وَهُوَ بِالْأُفُقِ الْأَعْلَى * ثُمَّ دَنَا فَتَدَلَّى * فَكَانَ قَابَ قَوْسَيْنِ أَوْ أَدْنَى * فَأَوْحَى إِلَى عَبْدِهِ مَا أَوْحَى * مَا كَذَبَ الْفُؤَادُ مَا رَأَى}}<ref>«سوگند به ستاره چون فرو افتد * که همنشین شما گمراه و بیراه نیست * و از سر هوا و هوس سخن نمیگوید * آن (قرآن) جز وحیی نیست که بر او وحی میشود * آن (فرشته) بسیار توانمند به او آموخته است * توانای خردمندی که راست ایستاد * و او در افق فراتر بود * سپس نزدیک شد و فروتر آمد * آنگاه (میان او و پیامبر) به اندازه دو کمان یا نزدیکتر رسید * پس (خداوند) به بنده خود وحی کرد، آنچه وحی کرد * دل، آنچه میدید، دروغ نگفت» سوره نجم، آیه ۱-۱۱.</ref>. | |||
#{{متن قرآن|قُلْ إِنِّي عَلَى بَيِّنَةٍ مِنْ رَبِّي}}<ref>«بگو: بیگمان من از پروردگارم برهانی (روشن) دارم» سوره انعام، آیه ۵۷.</ref>. | |||
#{{متن قرآن|قُلْ إِنَّمَا أَنَا بَشَرٌ مِثْلُكُمْ يُوحَى إِلَيَّ}}<ref>«بگو: جز این نیست که من هم بشری چون شمایم (جز اینکه) به من وحی میشود» سوره کهف، آیه ۱۱۰.</ref>. | |||
#{{متن قرآن|قُلْ إِنَّمَا أُنْذِرُكُمْ بِالْوَحْيِ}}<ref>«بگو جز این نیست که شما را با وحی بیم میدهم» سوره انبیاء، آیه ۴۵.</ref>. | |||
#{{متن قرآن|قُلْ إِنَّمَا يُوحَى إِلَيَّ أَنَّمَا إِلَهُكُمْ إِلَهٌ وَاحِدٌ}}<ref>«بگو: جز این نیست که به من وحی میشود که خدای شما، تنها خدایی یگانه است» سوره انبیاء، آیه ۱۰۸.</ref>. | |||
#{{متن قرآن|وَلَا تَعْجَلْ بِالْقُرْآنِ مِنْ قَبْلِ أَنْ يُقْضَى إِلَيْكَ وَحْيُهُ وَقُلْ رَبِّ زِدْنِي عِلْمًا}}<ref>«و در قرآن پیش از آنکه وحی آن به تو پایان پذیرد شتاب مکن و بگو: پروردگارا! بر دانش من بیفزای!» سوره طه، آیه ۱۱۴.</ref>. | |||
#{{متن قرآن|وَإِنِ اهْتَدَيْتُ فَبِمَا يُوحِي إِلَيَّ رَبِّي}}<ref>«و اگر رهیاب شوم از آن روست که پروردگارم به من وحی میکند» سوره سبأ، آیه ۵۰.</ref>. | |||
#{{متن قرآن|قُلْ هَذِهِ سَبِيلِي أَدْعُو إِلَى اللَّهِ عَلَى بَصِيرَةٍ أَنَا وَمَنِ اتَّبَعَنِي}}<ref>«بگو: این راه من است که با بینش به سوی خداوند فرا میخوانم، من و (نیز) هر کس که پیرو من است» سوره یوسف، آیه ۱۰۸.</ref>. | |||
اگر به آنچه در این [[آیات]] [[مبارک]] [[قرآنی]] وارد شده پیبردید، میتوانید با مراجعه به [[منابع حدیثی]] و [[تاریخی]] بر [[محکمات]] و [[متشابهات]] آنها [[آگاهی]] یابید. | |||
[[احمد حنبل]] از [[عبد الرزاق]] و او از [[معمر]] و او از [[زهری]]، از [[عروه]] نقل کرده که [[عایشه]] گفت: «نخستین چیزی که [[رسول خدا]]{{صل}} از [[وحی]] دریافت کرد، رؤیای صحیح بود. وی هر رؤیایی را میدید، مانند سپیده صبح برایش تعبیر میشد و سپس [[خلوت]] میگزید و در [[غار حرا]] به خلوت مینشست و در آن، [[خدا]] را [[پرستش]] میکرد. سپس نزد [[خدیجه]] برمیگشت و دیگربار از رؤیای راست [[توشه]] برمیگرفت، تا اینکه در غار حرا، [[فرمان خدا]] را دریافت نمود». | |||
در این قسمت ازاینروایت مطلب [[شگفتی]]، جز عدم حضور عایشه در آغاز وحی وجود ندارد و این عبارت، روشن نمیکند که عایشه از چه کسی یا کسانی این اطلاعات را به دست آورده است؛ زیرا او این [[روایت]] را مستقیما از رسول خدا{{صل}} نقل نکرده است ولی مطلبی که در ذیل [[حدیث]] آمده، طبعا شگفتآور است. | |||
وی [عایشه] میگوید: «آنگاه، خدیجه، [[پیامبر]] را نزد [[ورقه بن نوفل بن أسد بن عبدالعزی بن قصی]] پسرعموی خدیجه که [[پیری]] سالخورده و [[نابینا]] بود، برد. وی در [[دوران جاهلیت]] به نصرانیتگراییده و مطالب زیادی را از [[انجیل]] به [[عربی]] برمیگرداند، [[خدیجه]] به او گفت: پسرعمو! به سخنان برادرزادهات گوش فراده. | |||
ورقه گفت: برادرزاده! چه میبینی؟ [[رسول خدا]]{{صل}} او را از آنچه دیده بود، [[آگاه]] ساخت. | |||
ورقه گفت: این همان رسالتی است که بر [[موسی]] نازل گردید: کاش من در آن دوران، [[جوان]] بودم. ای کاش آن [[زمان]] که قومت تو را بیرون میرانند، زنده بودم. رسول خدا{{صل}} فرمود: آیا آنان مرا بیرون خواهند راند؟ | |||
ورقه گفت: آری، هر [[پیامبری]] مانند تو، رسالتی آورد به [[دشمنی]] با او برخاستند و اگر آنروز تو را [[درک]] کنم با [[قدرت]]، از تو [[پشتیبانی]] و [[حمایت]] خواهم کرد و دیری نپایید ورقه از [[دنیا]] رفت»<ref>مسند احمد، حدیث شماره ۲۴۶۸۱.</ref> | |||
شگفتا! ورقهای که هنوز [[اسلام]] نیاورده، علاوهبر [[نبوّت]] [[پیامبر اکرم]]، از آنچه قرار بود برای [[پیامبر]] رخ دهد، نیز آگاه بود درحالیکه برای شخص صاحب [[دعوت]] و [[رسالت]]، هنوز قضیه روشن نبود! گویی این ورقه بود که به پیامبر [[آرامش]] میبخشید! درصورتیکه [[قرآن]] به روشنی فرموده که پیامبر اکرم{{صل}} از ناحیه پروردگارش دلیل روشن داشت. [[پیامبران]] کانون [[هدایت]] مردمند و [[دلایل]] روشنی در [[اختیار]] دارند ولی [[مردم]] از چنین موهبتی برخوردار نیستند. اما این گزارش [[عایشه]] اشاره دارد که ورقه، به [[رسالت پیامبر]] پیبرد و در او ایجاد آرامش کرد! | |||
اینگونه سخنان راه را جهت عیبجویی [[اهل کتاب]] در مورد رسالت [[نبی اکرم]]{{صل}} بازکرد و گفتند: طبق این [[روایات]]، پیامبر شما به فرستاده شدن خود از نزد [[خدا]] مطمئن نبوده بلکه ورقه [[مسیحی]] به او چنین اطمینانی داده است؛ و برخی با استناد به همین گفته که در [[کتب حدیث]] آمده و [[تاریخنگاران]] آن را منتشر ساختهاند! چنان بیپروا سخن گفتهاند که حتی مدعی شدهاند رسول خدا{{صل}} یکی از [[کشیشان]] تربیتیافته دست ورقه بوده است. و این پرتگاهی است که در اثر دوری از واقعیتهای [[عقل]] و کتاب و [[سنّت]]، به وجود آمده است. | |||
آیا به [[راستی]] [[انسان]] [[خردمندی]] که با [[منطق قرآن]] و از آن مسیر با [[شخصیت]] [[پیامبران]] آشنایی دارد، چنین چیزی را میپذیرد؟ چگونه میتوان تنها با ادعای انتساب این گزارش به [[عایشه]] [[همسر پیامبر]]، مضمون آن را به عنوان یک [[حقیقت]] [[باور]] کرد؟! | |||
روایتی دهشتآورتر و با محتوایی تردیدبرانگیزتر، در [[تاریخ]] [[طبری]] آمده است؛ مینویسد: [[پیامبر]] خوابیده بود که فرشتهای نزد وی آمد و [[نخستین آیات]] [[سوره علق]] را بدو آموخت. [[رسول خدا]]{{صل}} فرمود: «از [[خواب]] برخاستم و گویی در دلم فرشتهای حک شده بود. من که هیچیک از آفریدههای [[خدا]] برایم تنفرآمیزتر از [[شاعر]] یا [[مجنون]] نبودند، به اندازهای که توان نگریستن به آن دو را نداشتم. با خود گفتم: من دورافتاده، شاعرم یا مجنون! هرگز نخواهم گذاشت [[قریش]] درباره من چنین سخنی بگویند! اگر چنین کنند، به بلندی کوهی رو خواهم آورد و خود را از آنجا پرتاب میکنم تا کشته شوم و [[آسوده]] گردم. | |||
رسول خدا فرمود: بیرون رفتم و تصمیم بر این کار گرفتم. به وسط [[کوه]] که رسیدم [[صدایی از آسمان]] شنیدم میگوید: «ای محمد! تو [[فرستاده خدا]] هستی و من جبرئیلم».<ref>تاریخ طبری، ج۲، ص۲۰۱؛ تحقیق محمد ابو الفضل ابراهیم، چاپ دار سویدان. بیروت.</ref> | |||
براساس این گفته، [[ترس]] و [[بیم]] پیامبر به پایهای میرسد که تصمیم به خودکشی میگیرد درحالیکه [[اراده خداوند]] تعلق گرفته وی را به [[پیامبری]] و [[هدایت مردم]] و [[دعوت]] آنان به سوی [[حق]] برگزیند. بنابراین، آیا مطالبی که در این [[روایت]] وجود دارد با آن افق روشن، تناسب و سازگاری دارد؟! | |||
بدینگونه میتوانیم موضوعات [[تاریخی]] را بر مبانی [[قطعی]] و ثابت [[عقل]] و کتاب و [[سنّت]] عرضه کنیم تا نتایج واضح و روشنی به دست آوریم و از موضوعاتی که در برابر نقد سازنده [[علمی]] تاب نمیآورند، دست برداریم. | |||
پس از ملاحظه [[آیات]] صریح [[قرآن]] [[عزیز]]، اگر روایاتی را بنگریم که پیرامون نخستین برخورد رسول خدا{{صل}} با [[وحی الهی]] در برخی منابع [[حدیث]] و [[سیره]] وارد شده و در کنار آن مسایل شگفتآوری که [[آیات قرآن]] آنها را نمیپذیرد، مورد توجه قرار دهیم، به راهیابی [[افسانهها]] و [[اسرائیلیات]] به اینگونه [[روایات]] [[اطمینان]] حاصل میکنیم. | |||
جا دارد بین این [[روایت]] و [[حدیث]] دیگری که در [[بحار الانوار]] [[علامه مجلسی]] ([[رضوان]] [[اللّه]] تعالی علیه) آمده که مربوط به آثار [[خارقالعاده]] [[وحی الهی]] و نتایج حاصل از آن است و در مورد شخص [[رسول اکرم]]{{صل}} و [[شخصیت]] و [[رفتار]] آن حضرت بیان شده، مقایسه نماییم. | |||
[[امام هادی]]{{ع}} فرمود: | |||
«زمانی که [[رسول خدا]]{{صل}} دست از [[تجارت]] و [[بازرگانی]] [[شام]] برداشت و اموالی را که [[خداوند]] از [[سود]] آن تجارت، نصیب وی گردانده بود، در [[راه خدا]] [[انفاق]] کرد. بامداد هرروز از کوهی که [[غار حرا]] در آن قرار داشت، بالا میرفت و از بلندای آن، آثار [[رحمت الهی]] و انواع رحمتها و حکمتهای شگفتآور آن را میدید و به کرانههای [[آسمان]] و اطراف [[زمین]] و [[دریاها]] و صحراها و بیابانها مینگریست و از آن [[نشانهها]] [[پند]] میآموخت و با یادآوری آن آثار، [[خدا]] را آنگونه که [[شایسته]] بود، میپرستید. | |||
چهل ساله که شد، خدای عزّ و جل به [[قلب]] او نگریست و آن را بهترین، ارزشمندترین، تسلیمترین، خاشعترین و خاضعترین قلبها یافت، به درهای آسمان [[اجازه]] گشودهشدن داد، درها باز شد و [[پیامبر]] به آنها مینگریست. به [[فرشتگان]] [[رخصت]] فرود داد و حضرت نظارهگر آنها بود، و [[فرمان]] داد تا [[رحمت]] از ساق [[عرش]] بر سر [[مبارک]] محمد{{صل}} نازل شود و او را بپوشاند. [[جبرئیل]] [[روح]] الأمین، طاووس فرشتگان در هالهای از [[نور]] فرود آمد و بازوی پیامبر را گرفت و تکان داد و عرضه داشت: ای محمد! بخوان. فرمود: چه بخوانم؟ | |||
عرض کرد: ای محمد! بخوان به نام پروردگارت که آفرید * [[انسان]] را از [[خون]] بسته [[خلق]] نمود * بخوان و پروردگارت کریمترین کریمان است * خدایی که به [[بشر]] [[دانش]] [[نوشتن]] به قلم را آموخت و به انسان آنچه را نمیدانست یاد داد.<ref>{{متن قرآن|اقْرَأْ بِاسْمِ رَبِّكَ الَّذِي خَلَقَ * خَلَقَ الْإِنْسَانَ مِنْ عَلَقٍ * اقْرَأْ وَرَبُّكَ الْأَكْرَمُ * الَّذِي عَلَّمَ بِالْقَلَمِ * عَلَّمَ الْإِنْسَانَ مَا لَمْ يَعْلَمْ}} «بخوان به نام پروردگار خویش که آفرید * آدمی را از خونپارهای فروبسته آفرید * بخوان و (بدان که) پروردگار تو گرامیترین است * همان که با قلم آموزش داد * به انسان آنچه نمیدانست آموخت» سوره علق، آیه ۱-۵.</ref> | |||
سپس [[جبرئیل]] آنچه را از سوی [[خدای عزّ و جلّ]] بدو [[وحی]] شده بود، به [[پیامبر]] وحی نمود و آنگاه به [[آسمان]] بالا رفت و محمد{{صل}} از [[کوه]] پایین آمد درحالیکه [[عظمت]] و [[شکوه]] و جلال [[خدا]] سراسر وجودش را فراگرفته و از [[عظمت مقام]] کبریاییاش تبولرز بر او عارض شده بود... [[نگرانی]] وی شدت یافت. [[بیم]] آن داشت که مبادا [[قریش]] گفتهاش را [[تکذیب]] کنند و او را [[مجنون]] بخوانند و بگویند [[شیطان]] بر او مسلّط شده است. | |||
وی از همان نخست، خردمندترین [[آفریدگان]] خدا و کریمترین [[بندگان]] او بهشمار میآمد و تنفرآمیزترین چیزها نزد او شیطان و گفتار و [[کردار]] دیوانگان بود. ازاینرو، خدای عزّ و جلّ خواست سینهاش را بگشاید و به او [[قوّت]] [[قلب]] ببخشد؛ به همین سبب [[کوهها]] و صخرهها و گلولای را به سخن آورد. به هرکدام از آنها که میرسید او را ندا میدادند: | |||
{{متن حدیث|السَّلَامُ عَلَيْكَ يَا مُحَمَّدُ، السَّلَامُ عَلَيْكَ يَا وَلِيَّ اللَّهِ، السَّلَامُ عَلَيْكَ يَا رَسُولَ اللَّهِ}}. | |||
بر تو مژده باد که [[خداوند]] تو را فضل و [[برتری]] و پاکسیرتی و [[زیبایی]] بخشید و به [[صفات نیک]] آراست و تو را [[برتر]] از آفریدگان اوّلین و آخرین قرار داد. از اینکه قریش تو را مجنون و [[منحرف]] از [[آیین]] [نیاکان] بخوانند، [[اندوهگین]] مباش. [[انسان]] برتر کسی است که [[پروردگار]] جهانیان او را برتری بخشد و فرد [[شریف]] و [[بزرگوار]] آن است که [[آفریدگار]] همه موجودات، او را [[مجد]] و [[بزرگواری]] عطا کند. از اینکه قریش و گردنکشان [[عرب]]، تو را تکذیب کنند، نگران مباش؛ چراکه پروردگارت تو را به [[برترین]] جایگاه [[شرف]] و [[بزرگواری]] خواهد رساند و به والاترین مراتب بالا خواهد برد و [[دوستداران]] تو را به واسطه وجود جانشینت [[علی بن ابی طالب]]{{ع}} از [[نعمتها]] بهرهمند کرده و شادمان میسازد و [[دانش]] تو را به واسطه وجود کلید و دروازه [[شهر]] حکمتت علی بن ابی طالب، میان [[بندگان]] خود و [[مرز]] و بومشان منتشر میسازد و چشم تو را به وجود دخترت [[فاطمه]] روشن و از او و علی، حسن و حسین دو [[سرور جوانان اهل بهشت]] به وجود میآیند و [[دین]] و آیینت را در همهجا گسترش داده و دوستداران تو و برادرت را پاداشی بزرگ [[عنایت]] میکند و [[پرچم]] [[حمد]] را در دست تو قرار خواهد داد و تو آن را در دست برادرت علی مینهی و [[پیامبران]] و [[صدیقان]] و [[شهیدان]] همه زیر آن پرچم قرار میگیرند و آن حضرت همه آنان را به [[بهشت]] برین رهنمون میگردد.<ref>بحار الأنوار، ج۱۸، ص۲۰۷- ۲۰۸.</ref>» | |||
با مقایسه این [[روایت]] و روایت قبلی که [[طبری]] آورده میان دو توصیف از [[آغاز بعثت]] و [[شخصیت]] [[رسول اکرم]]{{صل}} فاصله زیاد و تفاوت چشمگیری ملاحظه میکنیم، درحالیکه روایت نخست: وی را مردّد و پریشانخاطر- دارای اضطرابی ناشی از [[عدم آگاهی]] به [[حقیقت]] ماجرایی که برای او اتفاق افتاده- میداند!؛ روایت دوم: از همان آغاز راه او را [[آگاه]] و مطمئن به موضوع و [[خوشبین]] به [[آینده]] رسالتش تلقی میکند که همین تصویر با [[دلایل]] روشن کتاب و [[سنّت]] و [[تاریخ]]، سازگار است.<ref>[[سید منذر حکیم|حکیم، سید منذر]]، [[پیشوایان هدایت ج۱ (کتاب)|پیشوایان هدایت ج۱]] ص ۹۷-۱۱۰.</ref> | |||
==مراحل حرکت [[رسالت]] در مکه== | |||
===ساختار نخستین کانون ایمان=== | |||
پس از نخستین دیدار با [[فرشته وحی]] [[آیات قرآن]] به تدریج نازل میگردید. | |||
چنین برمیآید که بعد از [[نزول آیات]] نخست [[سوره]] مزمّل بر [[پیامبر]]{{صل}}، آن حضرت خویشتن را برای برداشتن گامهای بعدی در مسیر نشر و گسترش [[رسالت اسلام]] و ایجاد جامعهای [[اسلامی]] آماده میساخت. او میبایست برای [[رویارویی]] با دشواریهای فراوان و سختیهای پیشبینیشده، آماده میشد و روند کار خویش را [[استحکام]] میبخشید. | |||
[[دعوت خویشاوندان]]، نخستین گامی بود که آن را عملی ساخت. البته طبیعی به نظر میرسید که [[حضرت خدیجه]]{{س}} [[پیامبر اکرم]]{{صل}} را [[تصدیق]] کند؛ زیرا روزگاری طولانی با وی [[معاشرت]] کرده بود و برجستهترین [[سجایای اخلاقی]] و [[پاکی]] [[روح]] و [[ارتباط با خدا]] را در آن [[بزرگوار]] سراغ داشت. | |||
[[رسول خدا]]{{صل}} در [[دعوت]] پسرعمو و دستپرورده خود [[علی بن ابی طالب]]{{ع}} که در سینهاش [[قلبی]] [[پاک]] میتپید و هرگز به [[پرستش]] [[بتها]] [[آلوده]] نگشته بود، زحمتی متحمل نشد. ازاینرو، علی{{ع}} قبل از دیگران او را تصدیق کرد و بدینترتیب، نخستین، گرونده به [[اسلام]] بهشمار آمد.<ref>سیره ابن هشام، ج۱، ص۲۴۵؛ باب ان علی بن ابی طالب، اول ذکر أسلم.</ref> | |||
[[گزینش]] علی{{ع}} به دست پیامبر اکرم{{صل}} با توجه به شایستگیهای آن حضرت در [[اطاعت]] و [[فرمانبرداری]] و [[قدرت]] و [[بیباکی]]، آنهم در زمانی که رسول خدا{{صل}} سخت نیازمند [[یار]] و [[یاور]] بود، کاری بسیار دقیق و موفّقیتآمیز بهشمار میآمد. علی{{ع}} از همان آغاز رسالت به منزله بازوی [[نبوّت]] و چشم [[بینا]] و زبان گویای آن در [[تبلیغ دین]] بهشمار میآمد. | |||
[[امیر مؤمنان]]{{ع}} نخستین ایمانآورنده به پیامبر بود؛ زیرا در خلوتگزینیهای پیامبر در [[غار حرا]] در کنارش قرار داشت و پس از او [[خدیجه]]، به اسلام گروید و این دو بزرگوار مانند پیامبر اکرم{{صل}} [[خدا]] را یگانه میدانستند و [[مشرکان]] و [[گمراهان]] [[قدرتمند]] را به هماوردی میطلبیدند و نخستین کسانی بودند که با رسول خدا{{صل}} [[نماز]] به جای آوردند<ref>اسد الغابه، ج۴، ص۱۸؛ حلیة الأولیاء، ج۱، ص۶۶؛ شرح ابن ابی الحدید، ج۳، ص۲۵۶؛ مستدرک حاکم، ج۳، ص۱۱۲.</ref> سپس [[زید بن حارثه]] به آنان پیوست و بدینترتیب، اینان مجموعهای از [[نیک]] خصالان و نخستین کانون [[جامعه اسلامی]] را تشکیل دادند.<ref>[[سید منذر حکیم|حکیم، سید منذر]]، [[پیشوایان هدایت ج۱ (کتاب)|پیشوایان هدایت ج۱]] ص ۱۱۱.</ref> | |||
===دوران مکه=== | |||
[[تبلیغ]] [[رسالت اسلام]] به دست [[رسول اکرم]]{{صل}} حداقل سه دوره را پشت سر نهاد تا شرایط تأسیس نخستین [[دولت]] [[خجسته]] [[اسلامی]] مهیا گشت. این دورهها عبارت بودند از: | |||
#دوره [[آمادهسازی]] نخستین پایگاه [[رسالت اسلامی]]، که برخی آن را دوره تبلیغ نهانی یا [[دعوت]] ویژه نام نهادهاند. | |||
#دوره دعوت محدود [[خویشاوندان]] و [[مبارزه]] محدود با [[بتپرستی]]. | |||
#دوره مبارزه فراگیر.<ref>[[سید منذر حکیم|حکیم، سید منذر]]، [[پیشوایان هدایت ج۱ (کتاب)|پیشوایان هدایت ج۱]] ص ۱۱۲.</ref> | |||
===آمادهسازی نخستین پایگاه=== | |||
پس از آنکه [[خدای متعال]] به [[پیامبر]] [[فرمان]] داد که بهپا خیزد و [[مردم]] را [[بیم]] دهد<ref>چنانکه در آغاز سوره مدثر آمده است.</ref> آن حضرت حرکت خود را آغاز و مردم را به [[اسلام]] دعوت کرد و کوشید مجموعهای باایمان تشکیل دهد که کانون [[نور]] و [[روشنگری]] برای [[هدایت]] [[جامعه]] باشد. این وضعیت با [[امدادهای غیبی]] و [[مصونیت از خطا]] و [[لغزش]]، نزدیک به سه سال ادامه داشت. | |||
خطرات و دشواریهای فراوانی این [[حرکت معنوی]] را احاطه کرده بود، با این همه، امور در کمال دقت انجام میپذیرفت. در این مرحله از دعوت، روش رسول اکرم{{صل}} این بود که، [[شیوه]] [[گزینش]] پیروانش را از جهت گرایشهای قبیلهای و موقعیت جغرافیایی و سن و سال تنوع بخشد تا بدینوسیله فراگیر بودن [[رسالت]] خویش را آشکار سازد و گسترش آن را در جامعه تا آنجا که ممکن است، تضمین نماید. ازاینرو، در [[آغاز بعثت]]، [[محرومان]] و [[تهیدستان]] جامعه ندای او را لبیک گفتند؛ زیرا رسالت اسلامی به سمت [[مجد]] و [[عظمت]] و [[زندگی]] شرافتمندانه و [[امنیت]]، در حرکت بود چنانکه برخی از بزرگان و اشراف نیکسرشتی که از اندیشهای باز برخوردار بودند و به درستکاری [[تمایل]] داشتند، به او گرویدند. | |||
[[ستمپیشگان]] [[قریش]]، اهمیت این رسالت را [[احساس]] نکردند و پنداشتند این قضیه از [[پیشگوییها]] و پندارهای دیرینه و کهنه فراتر نمیرود، به همین دلیل بر [[مبارزه]] خود جهت [[براندازی]] [[رسالت]] در کانون نخستیناش، پافشاری چندانی نداشتند. | |||
[[رسول اکرم]]{{صل}} در این مدت کوتاه توانست از کسانی که به رسالت وی [[ایمان]] آورده بودند، عناصری فعّال [[تربیت]] کند که ارزشهای رسالت را با خود برگیرند و به [[مردم]] برسانند. و بیش از همه به [[اسلام]] علاقهمند بوده و به ایمان خویش [[اطمینان]] و [[یقین]] داشته باشند و از [[شرک]] و خصلتهای [[انحرافی]] پدرانشان بیزار باشند، [[آمادگی]] آنها را به پایهای افزایش داد تا بتوانند پیآمدهای علنی نمودن رسالت را [[تحمل]] نمایند. | |||
در این برهه- نقل شده است که- هرگاه وقت [[نماز]] فرامیرسید، [[پیامبر اکرم]]{{صل}} و یارانش جهت برگزاری نماز در درّهها پراکنده میشدند و به [[تنهایی]] یا دو نفره نماز را برپا میداشتند. روزی دو تن از [[مسلمانان]] در محلی مشغول برگزاری نماز بودند که دو [[مشرک]] نابکار از راه رسیدند و آنها را به خاطر کاری که انجام میدادند، به [[فحش]] و [[ناسزا]] گرفتند و پس از زدوخوردی که میان آنان رخ داد آنجا را ترک کردند.<ref>انساب الأشراف، ج۱، ص۱۱۷؛ سیره حلبی، ج۱، ص۴۵۶.</ref> | |||
به نظر میرسد اینگونه برخوردها با [[مشرکان]] مکرر اتفاق افتاده است.<ref>سیره نبوی، ج۱، ص۲۶۳ و ۲۸۲.</ref> | |||
بههمیندلیل پیامبر اکرم{{صل}} خانهای برگزید که در آن مخفیانه [[خدا]] را [[پرستش]] کند و دور از چشم [[قریش]]، ارتباط مردمی او [[منظم]] باشد و در چنین وضعیتی [[خانه]] أرقم بن أبی أرقم بهترین [[پناهگاه]] مسلمانان بهشمار میآمد.<ref>سیره حلبی، ج۱، ص۲۸۳؛ اسد الغابه، ج۴، ص۴۴.</ref>.<ref>[[سید منذر حکیم|حکیم، سید منذر]]، [[پیشوایان هدایت ج۱ (کتاب)|پیشوایان هدایت ج۱]] ص ۱۱۳.</ref> | |||
===نخستین [[رویارویی]] و [[بیم]] دادن [[خویشان]]=== | |||
زمانی که خبر اسلام در تمام نقاط [[جزیرة العرب]] انتشار یافت و ایمانآورندگان از جهت [[روحی]]، [[شایستگی]] رویارویی را پیدا کردند، باید [[تبلیغ رسالت]] به مرحله [[اعلان]] عمومی انتقال مییافت. ازاینرو، در جامعهای که [[آداب و رسوم]] قبیلهای بر آن [[حاکم]] بود، نخستین گام [[پیامبر]]{{صل}} بیمدادن [[نزدیکان]] خویش محسوب میشد و این کار قبل از بیمدادن سایر مردم، سزاوارتر به نظر میرسید و [[فرمان الهی]] با | |||
{{متن قرآن|وَأَنْذِرْ عَشِيرَتَكَ الْأَقْرَبِينَ}}<ref>«و نزدیکترین خویشاوندانت را بیم ده!» سوره شعراء، آیه ۲۱۴.</ref>. | |||
نازل شده بود و از همینجا [[رسول اکرم]]{{صل}} با فراخواندن [[نزدیکان]] خود [[رسالت الهی]] و [[هدف]] و [[آینده]] آن را برایشان تشریح کرد. در برخی افرادی که در آن جمع حضور داشتند [[امید]] به خیر و [[صلاح]] و [[ایمان]] وجود داشت و اگر [[ابو لهب]] بهپا خاست و آشکارا به [[مخالفت]] و [[دشمنی]] پرداخت، [[ابو طالب]]{{ع}} نیز اظهار نمود [[پیامبر]]{{صل}} را [[یاری]] و از [[رسالت]] او [[حمایت]] خواهد کرد. | |||
[[روایت]] شده به دنبال [[نزول آیه]] [[شریف]] «إنذار»، [[رسول خدا]]{{صل}} به علی{{ع}} دستور [[تدارک]] میهمانی داد. سپس [[خاندان]] خویش را که تعداد مردانشان به چهل تن میرسید، به میهمانی [[دعوت]] کرد. همینکه رسول اکرم{{صل}} آماده سخنگفتن شد، عمویش [[عبد]] العزّی- معروف به ابو لهب-سخن او را قطع کرد و در مورد ادامه [[تبلیغ]]، هشدار داد و مانع عملیشدن هدف پیامبر{{صل}} در دعوت [[خویشان]] گردید. بدینترتیب، مجلس بههم خورد و فردای آنروز، پیامبر{{صل}} دوباره به علی{{ع}} [[فرمان]] داد تا تدارکی ببیند و خاندانش را به میهمانی فرابخواند. پس از صرف غذا، رسول خدا{{صل}} با آنان چنین سخن گفت: | |||
ای [[فرزندان عبد المطلب]]، به [[خدا]] [[سوگند]]! در میان [[عرب]] [[جوانی]] را سراغ ندارم که ارمغانی بهتر و [[برتر]] از ارمغان من برای شما آورده باشد. من برای شما خیر [[دنیا]] و [[سعادت]] [[آخرت]] را آوردهام، [[خداوند]] به من فرمان داده تا شما را به سوی او بخوانم، کدامیک از شما به من ایمان میآورد و مرا در این [[أمر]] یاری میکند؟ هرکه آن را بپذیرد [[برادر]]، [[وصی]] و [[جانشین]] من، میان شما خواهد بود. | |||
جز علی{{ع}} کسی پاسخ مثبت نداد، وی بهپا خاست و عرضه داشت: | |||
ای رسول خدا! من در امر رسالتی که خداوند تو را برای آن برانگیخته، یاورت خواهم بود. | |||
پیامبر به او دستور نشستن داد و دعوتش را یکبار دیگر تکرار کرد، و اینبار نیز جز علی{{ع}} کسی به او پاسخ مثبت نداد. وی دعوت حضرت را لبیک گفت و [[یاری]] و [[همکاری]] خود را با او آشکارا اعلام داشت. در اینجا، [[رسول خدا]]{{صل}} رو به حاضران در جلسه کرد و فرمود: | |||
«ان هذا أخی و وصیی و خلیفتی فیکم (أو علیکم) فاسمعوا له و اطیعوا»؛ | |||
این شخص [[برادر]] و [[وصی]] و [[جانشین]] من در میان شماست، سخنش را بشنوید و از او [[فرمان]] ببرید. | |||
آنان بهپا خاستند و با [[تمسخر]] و [[استهزا]] [[ابو طالب]]{{ع}} را مخاطب قرار دادند و بدو گفتند: به تو دستور داد که از پسرت حرفشنوی کنی و فرمان ببری.<ref>این حدیث در منابع متعدد و با عباراتی نزدیک به یکدیگر در تاریخ طبری، ج۲، ص۴۰۴؛ سیره حلبی، ج۱، ص۴۶۰؛ شرح نهج البلاغه، ج۱۳، ص۲۱۰؛ روایت شده و نیز به کتاب حیاة محمد، ص۱۰۴ از محمد حسین هیکل، چاپ اول، مراجعه شود.</ref>.<ref>[[سید منذر حکیم|حکیم، سید منذر]]، [[پیشوایان هدایت ج۱ (کتاب)|پیشوایان هدایت ج۱]] ص ۱۱۵.</ref> | |||
===[[رویارویی]] فراگیر=== | |||
رعایت جنبههای احتیاطی که [[پیامبر اکرم]]{{صل}} در مرحله گذشته انجام داد، سبب شد رویارویی مستقیم بین [[پیامبر]] و یا فردی از [[مسلمانان]]، با نیروهای [[مشرک]] و [[بتپرست]] پیش نیاید؛ ولی در این دوران، خود و سایر مسلمانان، مورد [[انتقاد]] و [[نکوهش]] و زخمزبان [[مردم]] قرار گرفتند. | |||
[[دعوت]] [[بنی هاشم]] به [[آیین جدید]]، در میان [[قبایل عرب]] تأثیری شگرف و آوازهای بلند یافت؛ وقتی [[صداقت]] و [[سختکوشی]] پیامبر در [[تبلیغ]] رسالتش برای همگان روشن شد، عدّه زیادی بدان [[ایمان]] آوردند. | |||
با سپری شدن سه یا پنج سال، از آغاز دعوت [[رسول اکرم]]{{صل}} [[فرمان الهی]] مبنیبر آشکار ساختن [[رسالت الهی]] و هشدار عمومی نازل گردید تا [[رسالت]] را از [[ارتباطات]] شخصی که دور از چشم [[دشمنان]] انجام میپذیرفت، خارج سازد. | |||
ازاینرو [[نبی اکرم]]{{صل}} همه مردم را در جهت تندادن به [[رسالت اسلام]] و [[ایمان به خدای یکتا]] و [[بیهمتا]] فراخواند و [[خدای متعال]] با این فرموده به پیامبرش [[وعده]] داد، در رویارویی با استهزاکنندگان و مخالفان، گامهایش را [[استوار]] سازد و [[خداوند]] از او [[حمایت]] و [[پشتیبانی]] میکند. | |||
{{متن قرآن|فَاصْدَعْ بِمَا تُؤْمَرُ وَأَعْرِضْ عَنِ الْمُشْرِكِينَ * إِنَّا كَفَيْنَاكَ الْمُسْتَهْزِئِينَ}}<ref>«از این روی آنچه فرمان مییابی آشکار کن و از مشرکان روی بگردان * ما تو را در برابر ریشخندکنندگان بسندهایم» سوره حجر، آیه ۹۴-۹۵.</ref>. | |||
بدینسان [[پیامبر اکرم]]{{صل}} با اعتمادی کامل و [[عزم]] و ارادهای آهنین، حرکت خویش را آغاز و [[فرمان الهی]] را آشکار نمود و تمام قدرتهای [[پلید]] و [[شرک]] را به هماوردی [[دعوت]] کرد و بر [[کوه صفا]] ایستاد و [[قریش]] را از هرسو مخاطب ساخت. [[مردم]] همگی به او رو آوردند و حضرت به آنان فرمود: | |||
هرگاه من به شما خبر دهم که [[دشمنان]] میخواهند بامدادان یا شبانگاهان ناگهانی بر شما بتازند، آیا سخنم را [[باور]] میکنید و راستگویم میشمرید؟. | |||
گفتند: آری! | |||
حضرت فرمود: من شما را از [[عذاب شدید الهی]] [[بیم]] میدهم. | |||
[[ابو لهب]] از آن میان بهپا خاست و در پاسخ [[رسول خدا]]{{صل}} اظهار داشت: | |||
مرگت باد. آیا برای همین کار، امروز ما را در اینجا گرد آوردی؟ | |||
در این هنگام [[خدای متعال]] این [[آیه]] [[شریف]] را نازل فرمود: | |||
{{متن قرآن|تَبَّتْ يَدَا أَبِي لَهَبٍ وَتَبَّ}}<ref>«توش و توان ابو لهب تباه و او نابود باد» سوره مسد، آیه ۱.</ref>. | |||
چنین هشداری به قدری کوبنده بود که قریش را سخت وحشتزده کرد؛ چراکه تهدیدی آشکار برای تمام باورهای آنان بهشمار میرفت و از سرانجام مخالفتشان با [[رسول اکرم]]{{صل}} به آنها هشدار میداد و بدینترتیب، ماهیت [[آیین جدید]] برای مردم [[مکه]]، بلکه سایر نقاط [[جزیرة العرب]] روشن گردید؛ زیرا دریافتند که دگرگونی و تغییری [[واقعی]] در [[سرنوشت بشر]] رخ داده که [[ارزشها]] و [[فرهنگ]] و معیارها و [[موقعیتهای اجتماعی]] را طبق [[موازین]] و [[دستورات الهی]] بالا میبرد و [[شرّ]] و [[تباهی]] را ریشهکن میسازد. بنابراین، [[نبرد]] و [[رویارویی]] با سران شرک و [[بیدادگران]]، نبردی [[حقیقی]] تلقی میشد که هیچگاه به دیدگاههای مشترک، نمیانجامید. | |||
در این برهه قریب به چهل تن از [[عرب]] و غیرعرب، به [[اسلام]] گرویدند و به جهت [[وابستگی]] ایمانآورندگان به [[قبایل]] گوناگون، قریش [[قادر]] بر درهم شکستن این [[نهضت]] نوپا نشد؛ لذا در آغاز، به رویارویی [[مسالمتآمیز]] [[متوسل]] گردید، ولی [[ابو طالب]] با برخوردی [[نیکو]] دست رد بر سینه آنان نهاد و آنها وی را ترک کردند.<ref>سیره ابن هشام، ج۱، ص۲۶۴- ۲۶۵؛ تاریخ طبری، ج۲، ص۴۰۶.</ref><ref>[[سید منذر حکیم|حکیم، سید منذر]]، [[پیشوایان هدایت ج۱ (کتاب)|پیشوایان هدایت ج۱]] ص ۱۱۷.</ref> | |||
== منابع == | |||
{{منابع}} | |||
# [[پرونده:1368969.jpg|22px]] [[محمد باقر پورامینی|پورامینی، محمد باقر]]، [[پیامبر اسلام (کتاب)|'''پیامبر اسلام''']] | |||
# [[پرونده:151911.jpg|22px]] [[سید منذر حکیم|حکیم، سید منذر]]، [[پیشوایان هدایت ج۱ (کتاب)|'''پیشوایان هدایت ج۱''']] | |||
{{پایان منابع}} | |||
== پانویس == | == پانویس == | ||
{{پانویس}} | {{پانویس}} |
نسخهٔ کنونی تا ۱۵ ژانویهٔ ۲۰۲۴، ساعت ۱۰:۳۱
بعثت در تاریخ
مطابق نظر بیشتر سیرهنویسان و مورّخان آگاه، رسول اکرم(ص) چهل سال پس از عام الفیل به رسالت مبعوث شد. پیش از این صدای فرشته الهی را میشنید تا این که در چهل سالگی، جبرئیل، پیک امین وحی بر او نمایان گردید.
برخی نیز عمر آن حضرت را به هنگام بعثت، چهل و دو، چهل و سه، و چهل و پنج سال دانستهاند[۱]. شاید در واقع بین این دیدگاهها اختلافی نباشد؛ زیرا برخی دوره دعوت پنهانی را که از سه تا پنج سال به طول انجامید، دوران رسالت به حساب آوردهاند و برخی دیگر، بعثت را از آغاز دوره دعوت علنی دانستهاند[۲].
شاید برخی آن حضرت را در دوره دعوت سرّی، پیامبر مرسل برای همه تودههای مردم ندانند یا آن حضرت را فقط مأمور ابلاغ و دعوت خویشان بدانند. شاید همین مطلب باعث شده که برخی معتقد باشند، دوران دعوت مکّه ده سال به طول انجامید. در حالی که گروه دیگر این دوره را سیزده سال میدانند.[۳].
تاریخ بعثت و چگونگی نزول قرآن
از اهل بیت(ع) روایت شده که پیامبر اکرم(ص) روز بیست و هفت ماه رجب به رسالت مبعوث شد. این دیدگاه مشهور است و حتی علّامه مجلسی مدعی است که شیعه در این باره اتّفاق نظر دارد. از دیگران نیز همین تاریخ نقل شده است[۴]. برخی گفتهاند: پیامبر(ص) در ماه رمضان به رسالت مبعوث شد امّا در روز آن با هم اختلاف دارند[۵]. گروه سوم بعثت را در ماه ربیع الاول میدانند، امّا همانند گروه دوم، در تعیین روز آن با هم اختلاف دارند[۶].
گروه دوم در اثبات دیدگاه خود استدلال کردهاند که پیامبر(ص) با قرآن مبعوث شد و همان گونه که میدانیم قرآن در ماه رمضان فرود آمده است؛ ﴿إِنَّا أَنْزَلْنَاهُ فِي لَيْلَةِ الْقَدْرِ﴾[۷].
﴿شَهْرُ رَمَضَانَ الَّذِي أُنْزِلَ فِيهِ الْقُرْآنُ﴾[۸]. باید به یک اشکال دیگر هم اشاره کنیم. خلاصه آن چنین است؛ هر چند این دو آیه مبارکه بر نزول دفعی قرآن دلالت دارد، امّا در جای دیگر میفرماید: ﴿وَقُرْآنًا فَرَقْنَاهُ لِتَقْرَأَهُ عَلَى النَّاسِ عَلَى مُكْثٍ وَنَزَّلْنَاهُ تَنْزِيلًا﴾[۹].
این آیه که در آن واژه «نزّلناه» آمده، بر نزول تدریجی قرآن دلالت دارد. در حالی که در آیات قبلی، واژه «انزل» آمده که بر نزول دفعی دلالت میکند. چنان که آیه ۳۲ سوره فرقان (۲۵) هم بر نزول دفعی دلالت دارد؛ ﴿وَقَالَ الَّذِينَ كَفَرُوا لَوْلَا نُزِّلَ عَلَيْهِ الْقُرْآنُ جُمْلَةً وَاحِدَةً﴾[۱۰].
از سوی دیگر نباید فراموش کرد که برخی از آیات قرآن مربوط به حوادث زمان داراست که در ظرف زمان به وقوع پیوسته است. مثل: ﴿قَدْ سَمِعَ اللَّهُ قَوْلَ الَّتِي تُجَادِلُكَ فِي زَوْجِهَا﴾[۱۱]. علاوه بر این تاریخ نیز گواه است که قرآن در طول بیست و سه سال یعنی به صورت تدریجی نازل شده است.
پاسخ اشکال این است که منافاتی بین دو نزول تدریجی و دفعی نیست. منظور از نزول دفعی، مطابق روایات فراوان، نزول قرآن به بیت المعمور است. سپس به صورت تدریجی از بیت المعمور بر رسول اکرم(ص) نازل میشد[۱۲].
بر این اساس ممکن است، نزول دفعی قرآن در شب قدر بوده، نزول تدریجی آن از ۲۷ رجب آغاز شده باشد. پاسخ دیگر آن است که قرآن به صورت دفعی بر قلب پیامبر اکرم(ص) نازل شد، امّا آن حضرت مأمور به تبلیغ آن نبود. سپس مطابق مناسبتهایی که پیش میآمد، به تدریج فرود میآمد. شاید این دیدگاه شواهدی داشته باشد که فعلا مجال بحث درباره آن نیست[۱۳].
دیدگاه سوم بر آن است که آغاز نزول قرآن پس از گذشت سه سال از بعثت یعنی پس از دعوت سرّی بوده است. این مطلب در برخی از روایات آمده، گروهی نیز بر آن تأکید کردهاند[۱۴]. بنابراین بین بعثت پیامبر(ص) در ماه رجب و نزول قرآن در ماه رمضان منافاتی وجود ندارد[۱۵].[۱۶].
دیدگاه ما
ما دیدگاه خود را درباره تاریخ بعثت رسول اکرم(ص) به شرح زیر خلاصه میکنیم؛
- خداوند متعال میفرماید: ﴿قَالَ الَّذِينَ كَفَرُوا لَوْلَا نُزِّلَ عَلَيْهِ الْقُرْآنُ جُمْلَةً وَاحِدَةً﴾[۱۷]. در این آیه واژه «نزّل» به کار رفته و منظور نزول دفعی است. بنابراین «نزّل» فقط به معنی نزول تدریجی نیست.
- از تتبّع آیات قرآنی به دست میآید که بین ماده «انزال» و «تنزیل» تفاوتی وجود ندارد. مثلا در قرآن آمده: ﴿وَلَنْ نُؤْمِنَ لِرُقِيِّكَ حَتَّى تُنَزِّلَ عَلَيْنَا كِتَابًا نَقْرَؤُهُ﴾[۱۸]. در اینجا نزّل به معنای نزول دفعی به کار رفته است. چنان که گاهی اوقات واژه نزّل و زمانی واژه انزل به کار میرود؛ ﴿أَنْزَلْنَا مِنَ السَّمَاءِ مَاءً طَهُورًا﴾[۱۹]. نمونههای این مطلب فراوان است و فعلاً مجال تتبّع آن را نداریم.
- این که میگویند: پیامبر اکرم(ص) با قرآن مبعوث شده درست نیست. روایات اهل بیت(ع) که بیان میکند: آن حضرت در ماه رجب به رسالت مبعوث شد؛ در دلالت بر سستی این عقیده بس است.
- روایات نزول قرآن بر بیت المعمور را نمیتوان از طریق اهل بیت(ع) اثبات کرد. چنان که قابل اعتماد هم نیست. این عقیده شیخ مفید است[۲۰]. از سوی دیگر اثبات نزول دفعی قرآن بر قلب پیامبر(ص) نیز خیلی مشکل است و بدون داشتن حجّت، نمیتوان از آن صحبت کرد.
- نمیتوان به این حدیث اعتماد کرد که به استناد نزول قرآن در طول مدت بیست سال میگوید: قرآن سه سال پس از بعثت فرود آمد؛ زیرا احتمال دارد این سخن به نحو تقریب و تسامح بیان شده و در مقام تعیین دقیق مسأله نبوده است. این عادت مردم است که به هنگام خبر دادن از یک حادثه، زیادی اندک را میاندازند یا اضافه میکنند. چنان که معلوم است در این کار، خلاف واقع صورت نگرفته است. آری، ممکن است، معانی و حقایق قرآن بر قلب نازنین پیامبر اکرم(ص) فرود آمده باشد تا انسانی کامل باشد و خویشتن را مطابق همان معانی عالی پرورش دهد. با این حال صرفا یک احتمال است و نیاز به اثبات دارد.
از آنچه گذشت میتوان نتیجه گرفت که مطابق روایات اهل بیت(ع) رسول اکرم(ص) در ماه رجب به رسالت مبعوث شد تا برای دریافت وحی قرآنی آماده شود: ﴿إِنَّا سَنُلْقِي عَلَيْكَ قَوْلًا ثَقِيلًا﴾[۲۱].
سپس به تدریج نزول قرآن در ماه مبارک رمضان آغاز شد. در این نیز مانعی وجود ندارد که حقایق و معانی قرآنی به صورت دفعی بر آن حضرت فرود آمده و سپس نزول تدریجی آن آغاز شد. روایت مفضّل از امام صادق(ع) احتمال اخیر را تأیید میکند[۲۲].
چنان که این روایت نیز مؤید همین مطلب است که پیامبر(ص) را فرشتهای بود که آن حضرت را به انجام اخلاق حسنه فرمان میداد و پیش از آنکه قرآن فرود آید، فرشته خود را به او نشان میداد...[۲۳]. احتمال دیگر آن است که قرآن در شب قدر به طور دفعی نازل شده باشد، اما رسول خدا(ص) مأمور به ابلاغ آن نگردید. سپس در مناسبتهای مختلف به صورت تدریجی فرود آمد تا آن را به مردم ابلاغ نماید.[۲۴].
آغاز وحی
آغاز وحی در غار حراء بود. این غار روی کوه نور واقع است که در سه میلی شهر مکّه قرار دارد. گفته میشود، جبل النور همان کوه فاران است که در تورات آمده است، جز این که ظاهرا فاران نام کوههای مکّه است نه فقط کوه نور. یاقوت حموی در فرهنگ جغرافیایی خود، معجم البلدان به این نکته تصریح کرده است. رسول اکرم(ص) در این غار مطابق شریعتی که برایش ثابت شده بود، عبادت میکرد. عبد المطلب نیز پیش از نوهاش در همین غار عبادت میکرد.
نخستین آیهای که بر پیامبر(ص) فرود آمد، این آیات بود؛ ﴿بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِيمِ * اقْرَأْ بِاسْمِ رَبِّكَ الَّذِي خَلَقَ * خَلَقَ الْإِنْسَانَ مِنْ عَلَقٍ﴾[۲۵]. به نام خداوند رحمتگر مهربان، بخوان به نام پروردگارت که آفرید، انسان را از علق آفرید.
این مطلب از اهل بیت(ع) روایت شده است[۲۶]. چنان که از دیگران هم به وفور نقل شده است. سیاق آیات مذکور هم بر همین نکته دلالت دارد[۲۷]. شاید گفته شود، نخستین آیاتی که فرود آمد، سوره فاتحة الکتاب بود[۲۸].
خصوصا که رسول اکرم(ص)، علی(ع) و خدیجه(س) روز دوم بعثت نماز خواندند. روشن است که این مطلب چیزی را ثابت نمیکند؛ زیرا احتمال دارد، سوره فاتحة الکتاب بلافاصله پس از سوره علق نازل شده باشد. چنان که احتمال میرود، نماز در ابتدا بدون سوره فاتحة الکتاب بوده، سپس خواندن این سوره در نماز واجب شد. البته این مطلب را هیچ کس نگفته است.
از سوی دیگر این نکته با روایاتی که نماز بدون سوره را نماز نمیداند[۲۹]، منافاتی ندارد؛ زیرا ممکن است، هنوز در آن زمان قرائت سوره در نماز تشریع نشده باشد. از سویی روایت کردهاند که سوره فاتحه پس از سوره مدثّر یعنی چندین سال پس از بعثت نازل شد[۳۰].
دیدگاه سوم این است که نخستین آیاتی که بر رسول اکرم(ص) نازل شد، سوره مدثّر بود[۳۱]. به زودی خواهیم دید که این سوره پس از دعوت سرّی، فرود آمد. چنان که خود آنان روایاتی نقل کردهاند که با این نظرشان منافات دارد[۳۲].[۳۳].
آغاز بعثت
عموم مسلمانان معتقدند رسول خدا(ص) در چهل سالگی با نزول پنج آیه نخست سوره علق به رسالت مبعوث شد، اما درباره زمان و چگونگی بعثت اختلاف نظر دارند. با اینکه همگان به گونهای همزمانی بعثت و آغاز نزول وحی را باور دارند، اما بنابر مشهور میان شیعه، بعثت در ۲۷ ماه رجب[۳۴] و نزول وحی در ماه مبارک رمضان بوده است.
همزمانی این دو در ماه مبارک رمضان گرچه در میان اهل سنت مشهور است، اما برخی از آنان نیز نزول قرآن را در ماه ربیع الاول، شعبان یا هماهنگ با نظر شیعه، در ماه رجب دانستهاند[۳۵].
آیات الهی به نزول قرآن در ماه مبارک رمضان تصریح دارند: ﴿شَهْرُ رَمَضَانَ الَّذِي أُنْزِلَ فِيهِ الْقُرْآنُ﴾[۳۶]؛ ﴿إِنَّا أَنْزَلْنَاهُ فِي لَيْلَةِ الْقَدْرِ﴾[۳۷]؛ ﴿إِنَّا أَنْزَلْنَاهُ فِي لَيْلَةٍ مُبَارَكَةٍ﴾[۳۸] و با نظر بعثت در غیر ماه مبارک رمضان که میان زمان بعثت و نزول وحی جدایی انداخته، سازگار به نظر نمیرسد. برخی برای رفع این ناسازگاری از سه سالی که میان آغاز بعثت تا دعوت عمومی فاصله بوده، بهره گرفتهاند و میان وحی به عنوان آغاز رسالت با نزول قرآن به عنوان یک کتاب الهی تفاوت گذاشتهاند. آنان بر این باورند که رسول خدا(ص) در سه سال نخست، مأمور به دعوت عمومی نبوده و نزول قرآن به عنوان یک کتاب الهی پس از این سه سال در ماه مبارک رمضان رخ داده است.
بدینسان این اختلاف نیز برداشته میشود که رسول خدا(ص) پس از بعثت چه مدت در مکه مردم را به آیین جدید دعوت کرده است؟ برخی این مدت را سیزده سال و برخی ده سال گفتهاند. دلیل این اختلاف همان فاصله سه سال میان آغاز بعثت تا دعوت عمومی است، که برخی آن را از همان آغاز رسالت و برخی دیگر از ابتدای دعوت عمومی محاسبه کردهاند[۳۹]. برای رفع این ناهماهنگی آرای دیگری نیز مانند نزول دفعی و تدریجی قرآن در میان شیعه و اهل سنت[۴۰] مطرح شده، که در هر صورت، این ناهماهنگی از پیچیدگیهای آغاز رسالت است.
گزارشها درباره چگونگی رخداد بعثت حکایت از آن دارند، که خداوند تربیت رسول خدا(ص) را پیش از بعثت، بر عهده داشته و حضرت را برای آیندهای دشوار آماده میکرده است. امام علی(ع) میفرماید: خداوند بزرگترین فرشته خود را از خردسالی پیامبر، همدم و همراه رسول خدا(ص) کرد. این فرشته شبانه روز با آن حضرت همراه بود و او را به راههای بزرگواری و اخلاق پسندیده و شایسته رهبری میکرد[۴۱]. از این رو، پیامبر خدا(ص) پیش از بعثت حالات معنوی و مشاهدههای روحانی داشته است، که نشان میدهد هم عظمت خداوند را دریافته و هم برای رسالت آمادگی داشته است. حضرت پیش از بعثت پیوسته خوابهایی (رویاهای) صادق میدید، به تنها بودن علاقهمند بود و در مواردی نیز سنگ و درخت با خطاب: «يَا رَسُولَ اللَّهِ» به او سلام میدادند[۴۲]. رسول خدا(ص) هر سال یک ماه در غار حرا، واقع در شمال شرق مکه، با خدای خود خلوت میکرد و به عبادت میپرداخت و چیزی را به آن ترجیح نمیداد[۴۳]. بنا بر روایتی از امام هادی(ع)، پیامبر(ص) هر روز برای عبادت به حرا میرفت و به تماشای نشانههای رحمت الهی و شگفتیهای آفرینش میپرداخت[۴۴].
عبادت در خلوت، رسمی در میان عرب قبل از اسلام بود و برخی کسانی که از شرک گریزان بودند، آن را انجام میدادند. این عبادت که عبدالمطلب بنیان نهاده بود[۴۵]، «تَحَنُّث» نامیده میشد[۴۶]. با این حال، خلوتگزینی حضرت به گونهای بود، که نه کسی او را فرمان داده بود و نه از کسی تقلید میکرد[۴۷]. رسول خدا(ص) در مدت خلوتگزینی به مستمندانی که نزدش میرفتند، اطعام میکرد و در پایان، نخست به طواف کعبه میپرداخت و سپس به خانه باز میگشت. خبر ابن اسحاق حکایت میکند، که خدیجه(س) برای حضرت زاد و توشه به حِرا میبرد[۴۸] و بنابر نقلی، خود حضرت هر چند روز یکبار به منزل میآمد و زاد و توشهاش را با خود به حرا میبرد[۴۹]. حرا، مکانی بود، برای تهذیب نفس و آمادگی روحی برای رسالتی بزرگ. وقتی خداوند قلب رسول خدا(ص) را بهترین و آمادهترین قلبها برای دریافت وحی دید، درهای آسمان را به روی او گشود. حضرت به آسمانها مینگریست، فرشتگان را میدید، که چگونه به فرمان الهی فرود میآمدند. جبرئیل را آشکارا در افق دید، که در هالهای از نور به سوی او آمد و بازویش را تکان داد و گفت: «بخوان! گفت: چه بخوانم؟ گفت: «بخوان به نام پروردگارت که آدمی را از لخته خونی آفرید، بخوان و پروردگار تو ارجمندترین است، خدایی که با قلم آموزش داد، آموخت به آدمی آنچه را که نمیدانست»[۵۰]. آنگاه گفت: ای محمد تو پیغمبر خدایی و پس از ابلاغ رسالت، به آسمان رفت. پیامبر(ص) از بزرگی خداوند، سنگینی مسئولیت و از بیم اینکه قریش وی را مجنون خواهند خواند، مدهوش شد و به لرزه افتاد. او از نخست خردمندترین بندگان خدا و گرامیترین آنان بود. منفورترین چیز نزد او شیطان و گفتار و کردار دیوانگان بود.
خداوند برای استواری قلب او چنین کرد، که از کنار هر سنگ و درختی میگذشت، او را به عنوان «حبیب خدا»، و «ولی خدا» سلام میدادند و میگفتند: «السَّلَامُ عَلَيْكَ يَا رَسُولَ اللَّهِ»؛ ای حبیب خدا، مژده باد که خداوند تو را بر مخلوقات پیشین و پسین برتری داده است. از رفتار قریش و عتاب آنان نهراس، که بزرگ کسی است که خداوند جهان به وی بزرگی بخشد، و او را گرامی دارد[۵۱]. امام علی(ع) در وصف آغاز رسالت میفرماید: هنگام نزول نخستین آیات، همراه رسول(ص) بودم،که ناله شیطان را شنیدم و پرسیدم این ناله چیست؟ پیامبر خدا(ص) فرمود: این شیطان است که از اطاعت شدن ناامید شده است؛ تو آنچه را من میشنوم، میشنوی و آنچه را که من میبینم، میبینی، جز آنکه تو پیامبر نیستی؛ ولی تو وزیر و در راه خیر هستی[۵۲]. برخی اخبار داستانی که ریشه در گزارشهای ضعیف و منابع اهل سنت دارند، بعثت را در خواب، همراه با فشار جسمی برای ایجاد توانایی خواندن، ترس از جنزدگی، قصد خودکشی و پرتاب از کوه روایت کرده و نشان دادهاند که رسول خدا(ص) به هنگام بعثت دچار بحران عصبی بوده است که این گزارشها با نقدهای سندی و محتوایی جدی روبهرویند؛ زیرا وقتی آغاز رسالت با آمادگی قبلی و نشانههای آشکار همراه باشد و رسول خدا(ص) نیز به فرشته و وحی آگاه باشد، نه ترس، نه خودکشی و نه پرتاب از کوه معنا دارد که بگوید: «دَثِّرُونِي، دَثِّرُونِي، زَمِّلُونِي، زَمِّلُونِي» و نه تأیید خدیجه(س) و ورقة بن نوفل مسیحی جایگاهی دارد، که بگوید: محمد مانند پیامبر خدا است[۵۳].
در خبر ضعیف دیگری که از ورقة بن نوفل گزارش شده، به نوعی رسول خدا(ص)، پیامبر جنگ و خشونت معرفی شده است؛ ورقه به خدیجه گفت: فرشته وحی اگر میکائیل باشد، دستور آسایش و آرامش و نرمی آورده و اگر جبرئیل باشد فرمان کشتن و برده گرفتن آورده است. خدیجه این سخن را با رسول خدا(ص) واگویه کرد و چون شنید که جبرئیل است، (از روی تأسف) دست بر پیشانی زد[۵۴]. بر اساس مشهور میان شیعه و سنی، آیات پنجگانه اول سوره علق نخستین آیاتی است که بر رسول خدا(ص) نازل شده است. برخی سوره مدثر را نخستین سوره شمردهاند، که میتوان از آن به سوره کامل یا نخستین سوره پس از تأخیر وحی یاد کرد[۵۵]. از تأخیر وحی به انقطاع وحی یا فترت وحی تعبیر شده و زمان آن را به اختلاف از دو روز تا دو سال و نیم گفتهاند[۵۶]. این موضوع بنا بر روایتی بهانهای شد تا گفته شود که خدا پیامبرش را رها ساخته یا بر او خشم گرفته است. این آیه نازل شد که: ﴿مَا وَدَّعَكَ رَبُّكَ وَمَا قَلَى﴾[۵۷] و خواست تا پیامبر(ص) نعمت نبوتش را به مردم بازگو کند و آنان را به حق دعوت نماید[۵۸].
نخستین اصل و آغازین فرمان سلبی در دعوت رسول خدا(ص)، پس از نفی بتپرستی، پرهیز از خشونت، خصومت و کینهتوزی بود، که جبرئیل آن را ابلاغ کرد. بر اساس خبری دیگر، جبرئیل پیوسته حضرت را در طول زندگی از آن پرهیز میداد و در نهی کردن آن را در ردیف شرب خمر و بت پرستی یاد میکرد[۵۹]. بدینسان رسالت پیامبر(ص)، به عنوان پیام رحمت و دوستی برای هدایت جهانیان در گستره جغرافیا و در ازنای تاریخ آغاز شد. قرآن با تعبیرهایی چون: ﴿وَمَا أَرْسَلْنَاكَ إِلَّا كَافَّةً لِلنَّاسِ﴾[۶۰]، ﴿وَمَا أَرْسَلْنَاكَ إِلَّا رَحْمَةً لِلْعَالَمِينَ﴾[۶۱] و ﴿أُوحِيَ إِلَيَّ هَذَا الْقُرْآنُ لِأُنْذِرَكُمْ بِهِ وَمَنْ بَلَغَ﴾[۶۲] جهانی بودن دعوت رسول خدا(ص) را به عنوان خاتم پیامبران بیان کرد. سپس قرآن به حضرت دستور داد جهانی بودن دعوتش را به اطلاع همگان نیز برساند: ﴿قُلْ يَا أَيُّهَا النَّاسُ إِنِّي رَسُولُ اللَّهِ إِلَيْكُمْ جَمِيعًا﴾[۶۳]. پیامبر(ص) نیز تصریح کرد که من برای همه مردم برانگیخته و برای هدایت سرخ و سیاه (به معنای انس و جن) مبعوث شدهام[۶۴]. رسول خدا(ص) نیز دعوت را نخست در سطح محدود خانواده شروع کرد و سپس آن را در سطوح مختلف گسترش داد، که در ادامه بحث به دعوت، سطوح دعوت و شیوههای دعوت پرداخته میشود.[۶۵]
آغاز نبوت
نخستین آیاتی که بر پیامبر اکرم(ص) نازل میشود، آیات اول سوره مبارکه «علق» است: ﴿اقْرَأْ بِاسْمِ رَبِّكَ الَّذِي خَلَقَ * خَلَقَ الْإِنْسَانَ مِنْ عَلَقٍ * اقْرَأْ وَرَبُّكَ الْأَكْرَمُ * الَّذِي عَلَّمَ بِالْقَلَمِ * عَلَّمَ الْإِنْسَانَ مَا لَمْ يَعْلَمْ﴾[۶۶]. این، آغاز قرآن و آغاز وحی است؛ دیباچه وحی است[۶۷]. روز بعثت، روز توحید و روز انبعاث مردم جهان و رستاخیز انسانیت و روز عید فکر و عقل است. روز توحید است؛ زیرا اسلام ندای توحید است و عبادت و بردگی غیر خدا را الغا کرد. روز انبعاث و حشر و نشر است؛ زیرا روز برانگیخته شدن مردم از مقبرهها و مرقدها و آرامگاههای جهل و عادتهای سوء و پست است. روز عید فکر است؛ به این جهت که قرآن تحریک کننده عقول و افکار است[۶۸].[۶۹].
موج اسلامی
اسلام در ابتدا به صورت یک موج بسیار کوچک پدید آمد. آن روز حضرت محمد(ص) از کوه «حرا» به زیر آمد، در حالی که دنیای درونش دگرگون شده بود و با دریای غیب و ملکوت اتصال یافته و از فیوضات الهی لبریز شده بود و فریاد برآورد: «قُولُوا لَا إِلَهَ إِلَّا اللَّهُ تُفْلِحُوا». روزهای اول پیام پیامبر، از خانهای که تنها سه تن: محمد(ص) و خدیجه(س) و علی(ع) را در بر میگرفت، تجاوز نمیکرد، ولی اندکی بعد به سایر خانههای مکه سرایت کرد. پس از حدود ده سال به خارج مکه، به ویژه مدینه کشیده شد، و در مدت کمی به سایر نقاط جزیرةالعرب امتداد یافت، و در کمتر از نیم قرن دامنهاش سراسر جهان متمدن آن روز را گرفت و آوایش به همه گوشها رسید. این موج، همانگونه که خاصیت موجهای زنده است، به موازات اینکه رو به گسترش نهاد، بر قوت و قدرت و عمق خویش افزود. به راستی حیرتآور است؛ مردی مکتب ندیده و درس نخوانده در سرزمینی که جز جهل، فساد، خودخواهی و خودپرستی اثری در آن نیست، به پاخیزد و نهضتی چنین مبارک و میمون و پر ثمر ایجاد کند[۷۰]؛ ﴿فَأَمَّا الزَّبَدُ فَيَذْهَبُ جُفَاءً وَأَمَّا مَا يَنْفَعُ النَّاسَ فَيَمْكُثُ فِي الْأَرْضِ﴾[۷۱].[۷۲].
دعوت در مکه
در سالهای اول بعثت رسول اکرم(ص) پس از نزول آیه ﴿وَأَنْذِرْ عَشِيرَتَكَ الْأَقْرَبِينَ﴾[۷۳] دو واقعه رخ داده است:
انذار نزدیکان خیلی نزدیک
پیامبر اکرم(ص)، در جلسهای که تاریخ آن را به نام جلسه «یوم الانذار» ضبط کرده است، بزرگان بنیهاشم را گرد آورد و رسالت خویش را به آنان ابلاغ فرمود و با صراحت و قاطعیت اعلام کرد که دین من جهانگیر خواهد سعادت شما در پیروی و قبول دعوت من است. این سخن آنچنان سنگین و باور نکردنی آمد که جمعیت با تعجب به یکدیگر نگاه کردند و جوابی نداده، متفرق شدند[۷۴].[۷۵].
دعوت از همه قریش
پیامبر از قبیله قریش بود و بنیهاشم تیرهای از قریش. ایشان بالای یکی از کوههای اطراف مکه رفتند و فریاد کردند: «أَيُّهَا النَّاسُ» «جمع شوید، میخواهیم مطلب مهمی را با شما در میان بگذارم». تا حضرت این را اعلام کردند، عده بسیاری جمع شدند، بعد حضرت فرمود: «اگر من سخنی به شما بگویم، از من میپذیرید باور میکنید؟» همه گفتند: «ما از تو جز راستی نشنیدهایم». فرمود: «اگر به شما اطلاع بدهم که در پشت این کوهها سپاهی هست که تصمیم گرفتهاند شهر شما را غارت کرده، افرادتان را بکشند باور میکنید؟» همه گفتند: «البته باور میکنیم، ما از تو سخن خلاف نشنیدهایم». تا این اقرار را گرفت، فرمود: «پس من شما را انذار میکنم که در مقابل شما عذاب بسیار شدید دردناکی هست، اما نه فقط در این دنیا. اگر همین راهی را که الان دارید میروید ادامه بدهید، در جلوی شما عذاب بسیار شدیدی است». این جمله بسیار تکان دهنده بود. ابولهب فریاد زد: «تو برای چنین حرفی ما را به اینجا آوردهای؟» و رفت[۷۶]. در زمانی که حضرت رسول(ص) در مکه بودند، قریش از تبلیغ ایشان ممانعت میکردند. رسول اکرم(ص) از فرصت ماههای حرام استفاده کرده، در میان قبایل میگشتند و مردم را دعوت میکردند. در آنجا ابولهب مثل سایه پشت سر پیامبر(ص) حرکت میکرد و هر چه پیامبر میفرمود، او میگفت: «دروغ میگوید، به حرفش گوش نکنید!»[۷۷].
رسول اکرم(ص)، بدون آنکه اهمیتی به پیشامدها بدهد، با سرسختی عجیبی، در مقابل قریش مقاومت کرد، و راه خویش را به سوی هدفهایی که داشت طی کرد. از تحقیر و اهانت به بتها و کوتاه خواندن عقل بت پرستان و نسبت گمراهی و ضلالت دادن به پدران و اجداد آنها دریغ نکرد. بزرگان قریش به تنگ آمدند؛ مطلب را با ابوطالب در میان گذاشتند و از او خواهش کردند یا خود جلو برادرزادهاش را بگیرد، یا آنکه بگذارد قریش مستقیماً این کار را بکنند. ابوطالب با زبان نرم، قریش را ساکت کرد، تا کار به تدریج بالا گرفت و برای قریشیان دیگر قابل تحمل نبود. در هر خانهای سخن از محمد(ص) بود. همه همپیمان شدند که باید این غائله کوتاه شود. رؤسای قریش دوباره نزد ابوطالب آمدند و گفتند: «ما از تو خواهش کردیم که جلو برادرزادهات را بگیری و نگرفتی؛ ما به خاطر پیرمردی و احترام تو، پیش از آنکه مطلب را با تو در میان بگذاریم متعرض او نشدیم، ولی دیگر تحمل نخواهیم کرد که او بر خدایان ما عیب بگیرد و بر عقلهای ما بخندد و به پدران ما نسبت ضلالت و گمراهی بدهد. این دفعه برای اتمام حجت آمدهایم. اگر جلو برادرزادهات را نگیری، ما دیگر بیش از این رعایت احترام و پیرمردی تو را نمیکنیم، و با تو و او، هر دو، وارد جنگ میشویم تا یک طرف از پا درآید». این تهدید صریح، ابوطالب را بسیار ناراحت کرد. او موضوع را با رسول اکرم(ص) در میان گذاشت. رسول اکرم(ص) فرمود: «عموجان، اگر خورشید را در دست راست من و ماه را در دست چپ من بگذارند، که دست از دعوت و فعالیت خود بردارم هرگز بر نخواهم داشت، تا خداوند دین خود را آشکار کند، یا آنکه خودم جان بر سر این کار بگذارم». این جمله را گفت و اشکهایش ریخت، ابوطالب گفت: «حالا که این طور است، هرطور که خودت میدانی عمل کن، به خدا قسم تا آخرین نفس از تو دفاع خواهم کرد»[۷۸].[۷۹].
دو مصیبت
پیامبر اکرم(ص) در ده سال اول بعثتشان کمتر مورد آزار قریش قرار میگرفت؛ چراکه مدافع بزرگ پیامبر(ص) جناب ابوطالب، در قید حیات بود و او رئیس بنیهاشم و مورد احترام همه قریش بود. ابوطالب عموی رسول اکرم(ص)، و خدیجه(س) همسر مهربان آن حضرت، به فاصله چند روز هر دو از دنیا رفتند و به این ترتیب، در فاصله کمی رسول اکرم(ص) بهترین پشتیبان و مدافع خویش را در بیرون خانه، یعنی ابوطالب، و بهترین مایه دلداری و انیس خویش در داخل خانه، یعنی خدیجه(س) را از دست داد. این زن واقعاً مصداق یار غمگسار بود و از نظر روحی با رسول خدا(ص) به قدری انطباق داشت که باید گفت در جهان نظیر نداشت. این زن بسیار فداکار و عاقل بود؛ مالش، جانش، هستیاش، خوشی، سعادت و همه چیز خود را به پای رسول اکرم(ص) ریخت. وفات ابوطالب به همان نسبت که بر رسول اکرم(ص) گران تمام شد، دست قریش را در آزار رسول اکرم(ص) بازتر کرد. هنوز از وفات ابوطالب چند روزی نگذشته بود که هنگام عبور رسول اکرم(ص) از کوچه، ظرفی پر از خاکروبه روی سرش خالی کردند. خاکآلود به خانه برگشت. دختر آن حضرت پیش دوید و سر و موی پدر را شستشو داد. رسول اکرم(ص) دید که دختر عزیزش اشک میریزد، فرمود: «دخترکم، گریه نکن و غصه نخور، پدر تو تنها نیست، خداوند مدافع او است».[۸۰].
سفر به طائف
رسول اکرم(ص) پس از وفات ابوطالب و خدیجه(س)، تنها از مکه خارج شد و به عزم دعوت و ارشاد قبیله ثقیف، به شهر طائف در جنوب مکه رهسپار شد. مردم آن شهر پر ناز و نعمت نیز همان روحیه مکیان را داشتند که در مجاورت کعبه میزیستند. ولی رسول اکرم(ص) کسی نبود که به خود یأس و نومیدی راه دهد. او برای هدایت یک انسان مستعد، حاضر بود با بزرگترین دشواریها روبهرو شود. او از مردم طائف همان سخنانی را شنید که قبلاً از اهل مکه شنیده بود. آنان نه تنها دعوت آن حضرت را نپذیرفتند، بلکه از ترس اینکه مبادا در گوشه و کنار کسانی پیدا شوند و به سخنان او گوش بدهند، یک عده بچه و تعدادی اراذل و اوباش را تحریک کردند تا آن حضرت را از طائف اخراج کنند. رسول اکرم(ص) در میان سختیها، دشواریها و جراحتهای فراوان از طائف دور شد و خود را به باغی در خارج طائف رساند تا زیر شاخههای درختان آن دمی استراحت کند. ثمره پایان این سفر هدایت غلامی نصرانی به نام عداس بود[۸۱].[۸۲].
آزارهای دوران مکه
قریش به پیامبر اکرم(ص) تهمتهای مختلفی میزدند؛ تهمتهایی که خود آنها با هم سازگار نبود: یکی معلم بودن و دیگری مجنون بودن[۸۳]. معلم بودن یعنی کسی اینها را به او یاد میدهد. میگفتند هر چه هست کسی به او یاد میدهد. باید انسان خیلی عاقل و فهمیده باشد که از جایی تعلیم بگیرد، آن هم تعلیماتی که از حد خودش بالاتر باشد. بعد میگفتند اصلاً این دیوانه است. اگر دیوانه است دیگر با معلم بودن سازگار نیست. ولی اینها را با هم میگفتند. در مکه، کفار قریش، مسلمین را آزار میدادند؛ آزار روحی و آزار جسمی. آزارهای روحیشان شاید بدتر از آزارهای جسمی بود. مسلمین وقتی که میدیدند کفار قریش نسبت به پیامبر اکرم(ص) یا نسبت به آیات قرآن جسارت میکنند، ناراحت میشدند و مکرر میآمدند تا از رسول اکرم(ص) اجازه بگیرند که با آنها مقابله کنند. قرآن اینها را به آرامش فرا میخواند: ﴿قُلْ لِلَّذِينَ آمَنُوا يَغْفِرُوا لِلَّذِينَ لَا يَرْجُونَ أَيَّامَ اللَّهِ﴾[۸۴]. به اینها بگو ببخشایند و بگذرند از این مردمی که به روزهای الهی امیدوار نیستند. به هر چه که از اینها میبینند اهمیت ندهند. دوران هنوز دوران غفران و گذشت بود. کسانی که میگویند اسلام همهاش جنگ بود، باید توجه داشته باشند که از بیست و سه سالی که دوره پیامبری پیامبر اکرم(ص) بود، تمام دوره سیزده ساله مکه دوره ﴿يَغْفِرُوا﴾ بود؛ یعنی دوره گذشت[۸۵].[۸۶].
مهاجران حبشه
فشارها و سختگیریهای مکیان، نتوانست کسانی را که به اسلام گرویده بودند از اسلام برگرداند؛ بلکه حتی نتوانست از موج گرایش مردان و زنان به سوی اسلام نیز جلوگیری کند. روزافزونی گرایش مردم به اسلام و دلسرد نشدن مسلمانان از اسلام و اصرار و استقامت ایشان، قریش را خشمگینتر میکرد، و آنان روز به روز بر شدت عمل و آزار و اذیت مسلمین میافزودند. کار بر مسلمین تنگ شد و همچنان صبر میکردند. رسول اکرم، برای اینکه چند صباحی دست قریش را از سر مسلمانان کوتاه کند، به مسلمانان پیشنهاد کرد به سوی حبشه مهاجرت کنند. بسیاری از مسلمانان به حبشه هجرت کردند. چون فرمانروای حبشه مرد عادل و دادگستری بود، در آنجا راحت و آسوده زندگی میکردند و اعمال و فرایض مذهبی خویش را آزادانه انجام میدادند. قریش همین که از رفتن مسلمانان به حبشه و آسایش آنها مطلع شدند، از ترس اینکه مبادا در آنجا کانونی برای اسلام تشکیل شود، دو نفر را همراه هدایای بسیار برای نجاشی پادشاه حبشه و اطرافیان او فرستادند تا شاید آنان را بازگردانند. ریاست و زعامت مسلمانان در حبشه، با جعفر بن ابی طالب بود. او در حضور پادشاه حبشه و همه حاضران، از چگونگی بعثت و ایمان آوردن مسلمانان سخن گفت. او ضمن سخنان خود، با در نظر گرفتن وضع مجلس، که همه مسیحی مذهب بودند و خود پادشاه هم مسیحی بود، آیاتی از سوره مریم را که مربوط به حضرت مریم(س) و حضرت عیسی و حضرت یحیی و حضرت زکریا(ع) است، با طمأنینه و استحکام خواند. سخنان جعفر سبب شد نجاشی درخواست فرستادگان قریش و هدایای آنان را رد کند. نجاشی بعدها رسماً مسلمان شد و در سال نهم هجری از دنیا رفت. رسول اکرم(ص) از دور بر جنازهاش نماز خواند[۸۷].[۸۸].
مقدمه
دیرینهترین نصوص تاریخی را آیات مبارک قرآن کریم تشکیل میدهند که از صحت و دقت و همزمانی با رخدادهای دوران رسالت اسلامی برخوردارند. لازمه شیوه علمی بحث ایجاب میکند از نصوص و آیات قرآن کریم در اموری که اختصاص به عصر پیامبر اکرم(ص) داشته و در برهه بعثت، نازل و تا زمان وفات آن بزرگوار ادامه داشتهاند. پا فراتر ننهیم. نخست پیبردیم که روایات تاریخی موجود در کتب سیره و حدیث، دیرتر از عصر وقوع رخدادها تدوین شده. دیگر اینکه این روایات در معرض راهیابی دسیسهکاریها و دروغبافیها قرار داشتهاند. ازاینرو، طبیعی و منطقی به نظر میرسد که آنها را بر محکمات قرآن و سنّت و عقل عرضه کنیم تا آندسته از روایاتی را که موافق با قرآن و سنّت و عقل است بپذیریم و روایات مخالف آنها را مردود بدانیم. نباید فراموش کنیم که نبوّت، سفارتی ربّانی و مسئولیتی الهی است و پیامبر از ناحیه خدای متعال معین میگردد تا بشر را در طول زندگی با راهنماییهای خود، امداد و پشتیبانی کند و خداوند از میان بندگانش کسی را برمیگزیند که از ویژگیهای بیمانندی برخوردار است که او را بهگونهای شایسته برای انجام مسئولیتهای بزرگی که از او خواسته شده، قادر میسازد.
بنابراین، کسی که از ناحیه خدا فرستاده شده، بایست رسالت و اهداف آن را درک نماید و بر ایفای نقشی که از او خواسته شده در قلمرو دریافت و تبلیغ و تبیین و اجرا و دفاع و حراست از آن، توانایی لازم را داشته باشد. کلیه مسئولیتهایی که در این سطح و در امتداد آن قرار دارد، ویژگیهایی چون دانش و بینش، سلامت نفس، نهاد سالم، صبر و شکیبایی، استقامت، شجاعت، بردباری، تضرّع و زاری، بندگی خدا، ترس از او، اخلاص و عصمت، میطلبد. پیامبر خاتم(ص) پیامبر نوظهوری نبود، بلکه کاملترین و برجستهترین پیامبر و دارنده تمام ویژگیهای برتر آنان بهشمار میآمد. آری، خداوند آگاهتر است رسالت خویش را کجا قرار دهد. بسیار طبیعی بدیهی است که نامزد مسئولیتی بزرگ، باید قبل از پذیرفتن آن مسئولیت برای پذیرش و اجرای آن آمادگی کامل داشته باشد. بنابراین، پیامبر خاتم باید تمام لوازم پذیرش بار این مسئولیت بزرگ الهی را به دست آورد و قبل از بعثت از همه ویژگیهای لازم جهت عملی ساختن این مسئولیت ربّانی، برخوردار باشد. و آیات قرآن کریم نیز بر این موضوع مهر تأیید مینهند:
- ﴿كَذَلِكَ يُوحِي إِلَيْكَ وَإِلَى الَّذِينَ مِنْ قَبْلِكَ اللَّهُ الْعَزِيزُ الْحَكِيمُ﴾[۸۹].
- ﴿وَمَا أَرْسَلْنَا مِنْ قَبْلِكَ إِلَّا رِجَالًا نُوحِي إِلَيْهِمْ مِنْ أَهْلِ الْقُرَى﴾[۹۰].
- ﴿وَمَا أَرْسَلْنَا مِنْ قَبْلِكَ مِنْ رَسُولٍ إِلَّا نُوحِي إِلَيْهِ أَنَّهُ لَا إِلَهَ إِلَّا أَنَا فَاعْبُدُونِ﴾[۹۱].
- ﴿وَجَعَلْنَاهُمْ أَئِمَّةً يَهْدُونَ بِأَمْرِنَا وَأَوْحَيْنَا إِلَيْهِمْ فِعْلَ الْخَيْرَاتِ وَإِقَامَ الصَّلَاةِ وَإِيتَاءَ الزَّكَاةِ وَكَانُوا لَنَا عَابِدِينَ﴾[۹۲].
منبع وحی، خدای عزیز و حکیم است و فرستادگانش مردانیاند که خدای سبحان به آنان وحی میکند و به پیشوایی برمیگزیند تا مردم را به سوی او هدایت نمایند. همانگونه که جزئیات دین نظیر انجامدادن کارهای نیک و برپا داشتن نماز و پرداخت زکات را به آنان وحی میکند. پیامبران الهی در عبادت و پرستش خدا، الگوی دیگران و نمودار اسلام حقیقی تلقی میشوند. خدای متعال در مورد خاتم پیامبران میفرماید:
- ﴿وَكَذَلِكَ أَوْحَيْنَا إِلَيْكَ قُرْآنًا عَرَبِيًّا لِتُنْذِرَ أُمَّ الْقُرَى وَمَنْ حَوْلَهَا وَتُنْذِرَ يَوْمَ الْجَمْعِ لَا رَيْبَ فِيهِ﴾[۹۳].
- ﴿شَرَعَ لَكُمْ مِنَ الدِّينِ مَا وَصَّى بِهِ نُوحًا وَالَّذِي أَوْحَيْنَا إِلَيْكَ وَمَا وَصَّيْنَا بِهِ إِبْرَاهِيمَ وَمُوسَى وَعِيسَى أَنْ أَقِيمُوا الدِّينَ وَلَا تَتَفَرَّقُوا فِيهِ كَبُرَ عَلَى الْمُشْرِكِينَ مَا تَدْعُوهُمْ إِلَيْهِ اللَّهُ يَجْتَبِي إِلَيْهِ مَنْ يَشَاءُ وَيَهْدِي إِلَيْهِ مَنْ يُنِيبُ *... * فَلِذَلِكَ فَادْعُ وَاسْتَقِمْ كَمَا أُمِرْتَ وَلَا تَتَّبِعْ أَهْوَاءَهُمْ وَقُلْ آمَنْتُ بِمَا أَنْزَلَ اللَّهُ مِنْ كِتَابٍ وَأُمِرْتُ لِأَعْدِلَ بَيْنَكُمُ اللَّهُ رَبُّنَا وَرَبُّكُمْ لَنَا أَعْمَالُنَا وَلَكُمْ أَعْمَالُكُمْ لَا حُجَّةَ بَيْنَنَا وَبَيْنَكُمُ اللَّهُ يَجْمَعُ بَيْنَنَا وَإِلَيْهِ الْمَصِيرُ﴾[۹۴].
- ﴿اللَّهُ الَّذِي أَنْزَلَ الْكِتَابَ بِالْحَقِّ وَالْمِيزَانَ﴾[۹۵].
- ﴿أَمْ يَقُولُونَ افْتَرَى عَلَى اللَّهِ كَذِبًا فَإِنْ يَشَإِ اللَّهُ يَخْتِمْ عَلَى قَلْبِكَ وَيَمْحُ اللَّهُ الْبَاطِلَ وَيُحِقُّ الْحَقَّ بِكَلِمَاتِهِ إِنَّهُ عَلِيمٌ بِذَاتِ الصُّدُورِ﴾[۹۶].
- ﴿وَمَا كَانَ لِبَشَرٍ أَنْ يُكَلِّمَهُ اللَّهُ إِلَّا وَحْيًا أَوْ مِنْ وَرَاءِ حِجَابٍ أَوْ يُرْسِلَ رَسُولًا فَيُوحِيَ بِإِذْنِهِ مَا يَشَاءُ إِنَّهُ عَلِيٌّ حَكِيمٌ * وَكَذَلِكَ أَوْحَيْنَا إِلَيْكَ رُوحًا مِنْ أَمْرِنَا مَا كُنْتَ تَدْرِي مَا الْكِتَابُ وَلَا الْإِيمَانُ وَلَكِنْ جَعَلْنَاهُ نُورًا نَهْدِي بِهِ مَنْ نَشَاءُ مِنْ عِبَادِنَا وَإِنَّكَ لَتَهْدِي إِلَى صِرَاطٍ مُسْتَقِيمٍ﴾[۹۷].
کسانی که پیش از بعثت تا زمان وفات رسول خدا(ص) با آن بزرگوار معاصر بودهاند، تصویری صحیح و روشن، از وجود مقدس پیامبر برای ما ارائه ندادهاند. شاید در این زمینه دیرینهترین و صحیحترین عبارات، سخنان دست پرورده رسول خدا(ص) و پسرعمو و وصی او امیر مؤمنان علی بن ابی طالب(ع) باشد که به امانتداری در نقل مطالب برای بهتصویرکشیدن شخصیت بینظیر پیامبر مقرون است. مردی که قبل از بعثت از وی جدا نبود و در طول زندگیاش، در کنار او زیست، و اینگونه از رسول اکرم(ص) سخن میگوید: از همان زمانی که رسول خدا(ص) را از شیر گرفتند، خداوند یکی از بزرگترین فرشتگانش را مأمور ساخت تا شب و روز وی را به پیمودن راه راست و مجد و بزرگواری و درستی و اخلاق نکو، وادارد. من، همانند بچهشتری که مادر خود را دنبال میکند در پی او روان بودم و او هرروز نکتهای تازه از اخلاق نیکش برایم بیان میداشت و مرا فرمان میداد تا به او اقتدا کنم. وی مدتی از سال مجاور غار حرا میشد، تنها من او را مشاهده میکردم و کسی جز من او را نمیدید.[۹۸] گفته فوق مطابق این فرموده خدای متعال است که ﴿وَإِنَّكَ لَعَلَى خُلُقٍ عَظِيمٍ﴾[۹۹]
اخلاق، صفتی درونی است که در جان آدمی ریشه دارد و در مدت چند روز به وجود نمیآید، و چنین توصیفی بیانگر آراستگی اخلاقی پیامبر پیش از بعثت خجسته اوست. برخی نشانهها و آثار شخصیت پیامبر اکرم(ص) قبل از بعثت، از فرموده نوادهاش امام صادق(ع) روشن میشود، آنجا که فرمود: خدای عزّ و جل پیامبرش را نیک تربیت نمود، آنگاه که ادب او را به کمال رساند، فرمود: (و تو از اخلاق عظیم و برجستهای برخورداری) و آنگاه امور مربوط به دین و امت را به او سپرد تا بندگانش را رهبری نماید.[۱۰۰] با عنایت به اینکه خوی والا، تمام فضایل پسندیده را در درون دارد، آن فضایلی که پیامبر اکرم(ص) برای به انجام رساندن آنها مبعوث شد. «بعثت لاتمم مکارم الاخلاق»؛ بنابراین از چنین شخصیتی چگونه میتوان توقع داشت که مکارم اخلاق را کامل گرداند درحالیکه خود هنوز بدانها آراسته نباشد؟! به همین دلیل، باید گفت: رسول خدا(ص) قبل از بعثت، دارای تمام صفات پسندیده بوده تا توصیف او به فردی با خوی والا و برجسته توصیفی صحیح و منطقی باشد. آری، رسول اکرم(ص) قبل از بعثت، نمونه بارز شخصیتی متوازن و متعادل، آگاه، کامل، دارنده فضایل اخلاقی و کارهای پسندیده بوده است. آیات قرآن که به پدیده وحی الهی و چگونگی دریافت آن توسط رسول اکرم(ص) اشاره میکند، بهگونهای غیرقابلتردید به آرامش و ثبات پیامبر و پذیرش کامل اوامر و نواهی خدا که بر قلب مبارکش نازل شده بود، تصریح دارد.
در این خصوص میتوان به آیات زیر مراجعه نمود.
- ﴿وَالنَّجْمِ إِذَا هَوَى * مَا ضَلَّ صَاحِبُكُمْ وَمَا غَوَى * وَمَا يَنْطِقُ عَنِ الْهَوَى * إِنْ هُوَ إِلَّا وَحْيٌ يُوحَى * عَلَّمَهُ شَدِيدُ الْقُوَى * ذُو مِرَّةٍ فَاسْتَوَى * وَهُوَ بِالْأُفُقِ الْأَعْلَى * ثُمَّ دَنَا فَتَدَلَّى * فَكَانَ قَابَ قَوْسَيْنِ أَوْ أَدْنَى * فَأَوْحَى إِلَى عَبْدِهِ مَا أَوْحَى * مَا كَذَبَ الْفُؤَادُ مَا رَأَى﴾[۱۰۱].
- ﴿قُلْ إِنِّي عَلَى بَيِّنَةٍ مِنْ رَبِّي﴾[۱۰۲].
- ﴿قُلْ إِنَّمَا أَنَا بَشَرٌ مِثْلُكُمْ يُوحَى إِلَيَّ﴾[۱۰۳].
- ﴿قُلْ إِنَّمَا أُنْذِرُكُمْ بِالْوَحْيِ﴾[۱۰۴].
- ﴿قُلْ إِنَّمَا يُوحَى إِلَيَّ أَنَّمَا إِلَهُكُمْ إِلَهٌ وَاحِدٌ﴾[۱۰۵].
- ﴿وَلَا تَعْجَلْ بِالْقُرْآنِ مِنْ قَبْلِ أَنْ يُقْضَى إِلَيْكَ وَحْيُهُ وَقُلْ رَبِّ زِدْنِي عِلْمًا﴾[۱۰۶].
- ﴿وَإِنِ اهْتَدَيْتُ فَبِمَا يُوحِي إِلَيَّ رَبِّي﴾[۱۰۷].
- ﴿قُلْ هَذِهِ سَبِيلِي أَدْعُو إِلَى اللَّهِ عَلَى بَصِيرَةٍ أَنَا وَمَنِ اتَّبَعَنِي﴾[۱۰۸].
اگر به آنچه در این آیات مبارک قرآنی وارد شده پیبردید، میتوانید با مراجعه به منابع حدیثی و تاریخی بر محکمات و متشابهات آنها آگاهی یابید. احمد حنبل از عبد الرزاق و او از معمر و او از زهری، از عروه نقل کرده که عایشه گفت: «نخستین چیزی که رسول خدا(ص) از وحی دریافت کرد، رؤیای صحیح بود. وی هر رؤیایی را میدید، مانند سپیده صبح برایش تعبیر میشد و سپس خلوت میگزید و در غار حرا به خلوت مینشست و در آن، خدا را پرستش میکرد. سپس نزد خدیجه برمیگشت و دیگربار از رؤیای راست توشه برمیگرفت، تا اینکه در غار حرا، فرمان خدا را دریافت نمود».
در این قسمت ازاینروایت مطلب شگفتی، جز عدم حضور عایشه در آغاز وحی وجود ندارد و این عبارت، روشن نمیکند که عایشه از چه کسی یا کسانی این اطلاعات را به دست آورده است؛ زیرا او این روایت را مستقیما از رسول خدا(ص) نقل نکرده است ولی مطلبی که در ذیل حدیث آمده، طبعا شگفتآور است. وی [عایشه] میگوید: «آنگاه، خدیجه، پیامبر را نزد ورقه بن نوفل بن أسد بن عبدالعزی بن قصی پسرعموی خدیجه که پیری سالخورده و نابینا بود، برد. وی در دوران جاهلیت به نصرانیتگراییده و مطالب زیادی را از انجیل به عربی برمیگرداند، خدیجه به او گفت: پسرعمو! به سخنان برادرزادهات گوش فراده. ورقه گفت: برادرزاده! چه میبینی؟ رسول خدا(ص) او را از آنچه دیده بود، آگاه ساخت. ورقه گفت: این همان رسالتی است که بر موسی نازل گردید: کاش من در آن دوران، جوان بودم. ای کاش آن زمان که قومت تو را بیرون میرانند، زنده بودم. رسول خدا(ص) فرمود: آیا آنان مرا بیرون خواهند راند؟ ورقه گفت: آری، هر پیامبری مانند تو، رسالتی آورد به دشمنی با او برخاستند و اگر آنروز تو را درک کنم با قدرت، از تو پشتیبانی و حمایت خواهم کرد و دیری نپایید ورقه از دنیا رفت»[۱۰۹]
شگفتا! ورقهای که هنوز اسلام نیاورده، علاوهبر نبوّت پیامبر اکرم، از آنچه قرار بود برای پیامبر رخ دهد، نیز آگاه بود درحالیکه برای شخص صاحب دعوت و رسالت، هنوز قضیه روشن نبود! گویی این ورقه بود که به پیامبر آرامش میبخشید! درصورتیکه قرآن به روشنی فرموده که پیامبر اکرم(ص) از ناحیه پروردگارش دلیل روشن داشت. پیامبران کانون هدایت مردمند و دلایل روشنی در اختیار دارند ولی مردم از چنین موهبتی برخوردار نیستند. اما این گزارش عایشه اشاره دارد که ورقه، به رسالت پیامبر پیبرد و در او ایجاد آرامش کرد! اینگونه سخنان راه را جهت عیبجویی اهل کتاب در مورد رسالت نبی اکرم(ص) بازکرد و گفتند: طبق این روایات، پیامبر شما به فرستاده شدن خود از نزد خدا مطمئن نبوده بلکه ورقه مسیحی به او چنین اطمینانی داده است؛ و برخی با استناد به همین گفته که در کتب حدیث آمده و تاریخنگاران آن را منتشر ساختهاند! چنان بیپروا سخن گفتهاند که حتی مدعی شدهاند رسول خدا(ص) یکی از کشیشان تربیتیافته دست ورقه بوده است. و این پرتگاهی است که در اثر دوری از واقعیتهای عقل و کتاب و سنّت، به وجود آمده است. آیا به راستی انسان خردمندی که با منطق قرآن و از آن مسیر با شخصیت پیامبران آشنایی دارد، چنین چیزی را میپذیرد؟ چگونه میتوان تنها با ادعای انتساب این گزارش به عایشه همسر پیامبر، مضمون آن را به عنوان یک حقیقت باور کرد؟! روایتی دهشتآورتر و با محتوایی تردیدبرانگیزتر، در تاریخ طبری آمده است؛ مینویسد: پیامبر خوابیده بود که فرشتهای نزد وی آمد و نخستین آیات سوره علق را بدو آموخت. رسول خدا(ص) فرمود: «از خواب برخاستم و گویی در دلم فرشتهای حک شده بود. من که هیچیک از آفریدههای خدا برایم تنفرآمیزتر از شاعر یا مجنون نبودند، به اندازهای که توان نگریستن به آن دو را نداشتم. با خود گفتم: من دورافتاده، شاعرم یا مجنون! هرگز نخواهم گذاشت قریش درباره من چنین سخنی بگویند! اگر چنین کنند، به بلندی کوهی رو خواهم آورد و خود را از آنجا پرتاب میکنم تا کشته شوم و آسوده گردم.
رسول خدا فرمود: بیرون رفتم و تصمیم بر این کار گرفتم. به وسط کوه که رسیدم صدایی از آسمان شنیدم میگوید: «ای محمد! تو فرستاده خدا هستی و من جبرئیلم».[۱۱۰] براساس این گفته، ترس و بیم پیامبر به پایهای میرسد که تصمیم به خودکشی میگیرد درحالیکه اراده خداوند تعلق گرفته وی را به پیامبری و هدایت مردم و دعوت آنان به سوی حق برگزیند. بنابراین، آیا مطالبی که در این روایت وجود دارد با آن افق روشن، تناسب و سازگاری دارد؟! بدینگونه میتوانیم موضوعات تاریخی را بر مبانی قطعی و ثابت عقل و کتاب و سنّت عرضه کنیم تا نتایج واضح و روشنی به دست آوریم و از موضوعاتی که در برابر نقد سازنده علمی تاب نمیآورند، دست برداریم. پس از ملاحظه آیات صریح قرآن عزیز، اگر روایاتی را بنگریم که پیرامون نخستین برخورد رسول خدا(ص) با وحی الهی در برخی منابع حدیث و سیره وارد شده و در کنار آن مسایل شگفتآوری که آیات قرآن آنها را نمیپذیرد، مورد توجه قرار دهیم، به راهیابی افسانهها و اسرائیلیات به اینگونه روایات اطمینان حاصل میکنیم. جا دارد بین این روایت و حدیث دیگری که در بحار الانوار علامه مجلسی (رضوان اللّه تعالی علیه) آمده که مربوط به آثار خارقالعاده وحی الهی و نتایج حاصل از آن است و در مورد شخص رسول اکرم(ص) و شخصیت و رفتار آن حضرت بیان شده، مقایسه نماییم.
امام هادی(ع) فرمود: «زمانی که رسول خدا(ص) دست از تجارت و بازرگانی شام برداشت و اموالی را که خداوند از سود آن تجارت، نصیب وی گردانده بود، در راه خدا انفاق کرد. بامداد هرروز از کوهی که غار حرا در آن قرار داشت، بالا میرفت و از بلندای آن، آثار رحمت الهی و انواع رحمتها و حکمتهای شگفتآور آن را میدید و به کرانههای آسمان و اطراف زمین و دریاها و صحراها و بیابانها مینگریست و از آن نشانهها پند میآموخت و با یادآوری آن آثار، خدا را آنگونه که شایسته بود، میپرستید. چهل ساله که شد، خدای عزّ و جل به قلب او نگریست و آن را بهترین، ارزشمندترین، تسلیمترین، خاشعترین و خاضعترین قلبها یافت، به درهای آسمان اجازه گشودهشدن داد، درها باز شد و پیامبر به آنها مینگریست. به فرشتگان رخصت فرود داد و حضرت نظارهگر آنها بود، و فرمان داد تا رحمت از ساق عرش بر سر مبارک محمد(ص) نازل شود و او را بپوشاند. جبرئیل روح الأمین، طاووس فرشتگان در هالهای از نور فرود آمد و بازوی پیامبر را گرفت و تکان داد و عرضه داشت: ای محمد! بخوان. فرمود: چه بخوانم؟ عرض کرد: ای محمد! بخوان به نام پروردگارت که آفرید * انسان را از خون بسته خلق نمود * بخوان و پروردگارت کریمترین کریمان است * خدایی که به بشر دانش نوشتن به قلم را آموخت و به انسان آنچه را نمیدانست یاد داد.[۱۱۱]
سپس جبرئیل آنچه را از سوی خدای عزّ و جلّ بدو وحی شده بود، به پیامبر وحی نمود و آنگاه به آسمان بالا رفت و محمد(ص) از کوه پایین آمد درحالیکه عظمت و شکوه و جلال خدا سراسر وجودش را فراگرفته و از عظمت مقام کبریاییاش تبولرز بر او عارض شده بود... نگرانی وی شدت یافت. بیم آن داشت که مبادا قریش گفتهاش را تکذیب کنند و او را مجنون بخوانند و بگویند شیطان بر او مسلّط شده است. وی از همان نخست، خردمندترین آفریدگان خدا و کریمترین بندگان او بهشمار میآمد و تنفرآمیزترین چیزها نزد او شیطان و گفتار و کردار دیوانگان بود. ازاینرو، خدای عزّ و جلّ خواست سینهاش را بگشاید و به او قوّت قلب ببخشد؛ به همین سبب کوهها و صخرهها و گلولای را به سخن آورد. به هرکدام از آنها که میرسید او را ندا میدادند: «السَّلَامُ عَلَيْكَ يَا مُحَمَّدُ، السَّلَامُ عَلَيْكَ يَا وَلِيَّ اللَّهِ، السَّلَامُ عَلَيْكَ يَا رَسُولَ اللَّهِ». بر تو مژده باد که خداوند تو را فضل و برتری و پاکسیرتی و زیبایی بخشید و به صفات نیک آراست و تو را برتر از آفریدگان اوّلین و آخرین قرار داد. از اینکه قریش تو را مجنون و منحرف از آیین [نیاکان] بخوانند، اندوهگین مباش. انسان برتر کسی است که پروردگار جهانیان او را برتری بخشد و فرد شریف و بزرگوار آن است که آفریدگار همه موجودات، او را مجد و بزرگواری عطا کند. از اینکه قریش و گردنکشان عرب، تو را تکذیب کنند، نگران مباش؛ چراکه پروردگارت تو را به برترین جایگاه شرف و بزرگواری خواهد رساند و به والاترین مراتب بالا خواهد برد و دوستداران تو را به واسطه وجود جانشینت علی بن ابی طالب(ع) از نعمتها بهرهمند کرده و شادمان میسازد و دانش تو را به واسطه وجود کلید و دروازه شهر حکمتت علی بن ابی طالب، میان بندگان خود و مرز و بومشان منتشر میسازد و چشم تو را به وجود دخترت فاطمه روشن و از او و علی، حسن و حسین دو سرور جوانان اهل بهشت به وجود میآیند و دین و آیینت را در همهجا گسترش داده و دوستداران تو و برادرت را پاداشی بزرگ عنایت میکند و پرچم حمد را در دست تو قرار خواهد داد و تو آن را در دست برادرت علی مینهی و پیامبران و صدیقان و شهیدان همه زیر آن پرچم قرار میگیرند و آن حضرت همه آنان را به بهشت برین رهنمون میگردد.[۱۱۲]» با مقایسه این روایت و روایت قبلی که طبری آورده میان دو توصیف از آغاز بعثت و شخصیت رسول اکرم(ص) فاصله زیاد و تفاوت چشمگیری ملاحظه میکنیم، درحالیکه روایت نخست: وی را مردّد و پریشانخاطر- دارای اضطرابی ناشی از عدم آگاهی به حقیقت ماجرایی که برای او اتفاق افتاده- میداند!؛ روایت دوم: از همان آغاز راه او را آگاه و مطمئن به موضوع و خوشبین به آینده رسالتش تلقی میکند که همین تصویر با دلایل روشن کتاب و سنّت و تاریخ، سازگار است.[۱۱۳]
مراحل حرکت رسالت در مکه
ساختار نخستین کانون ایمان
پس از نخستین دیدار با فرشته وحی آیات قرآن به تدریج نازل میگردید. چنین برمیآید که بعد از نزول آیات نخست سوره مزمّل بر پیامبر(ص)، آن حضرت خویشتن را برای برداشتن گامهای بعدی در مسیر نشر و گسترش رسالت اسلام و ایجاد جامعهای اسلامی آماده میساخت. او میبایست برای رویارویی با دشواریهای فراوان و سختیهای پیشبینیشده، آماده میشد و روند کار خویش را استحکام میبخشید. دعوت خویشاوندان، نخستین گامی بود که آن را عملی ساخت. البته طبیعی به نظر میرسید که حضرت خدیجه(س) پیامبر اکرم(ص) را تصدیق کند؛ زیرا روزگاری طولانی با وی معاشرت کرده بود و برجستهترین سجایای اخلاقی و پاکی روح و ارتباط با خدا را در آن بزرگوار سراغ داشت. رسول خدا(ص) در دعوت پسرعمو و دستپرورده خود علی بن ابی طالب(ع) که در سینهاش قلبی پاک میتپید و هرگز به پرستش بتها آلوده نگشته بود، زحمتی متحمل نشد. ازاینرو، علی(ع) قبل از دیگران او را تصدیق کرد و بدینترتیب، نخستین، گرونده به اسلام بهشمار آمد.[۱۱۴] گزینش علی(ع) به دست پیامبر اکرم(ص) با توجه به شایستگیهای آن حضرت در اطاعت و فرمانبرداری و قدرت و بیباکی، آنهم در زمانی که رسول خدا(ص) سخت نیازمند یار و یاور بود، کاری بسیار دقیق و موفّقیتآمیز بهشمار میآمد. علی(ع) از همان آغاز رسالت به منزله بازوی نبوّت و چشم بینا و زبان گویای آن در تبلیغ دین بهشمار میآمد. امیر مؤمنان(ع) نخستین ایمانآورنده به پیامبر بود؛ زیرا در خلوتگزینیهای پیامبر در غار حرا در کنارش قرار داشت و پس از او خدیجه، به اسلام گروید و این دو بزرگوار مانند پیامبر اکرم(ص) خدا را یگانه میدانستند و مشرکان و گمراهان قدرتمند را به هماوردی میطلبیدند و نخستین کسانی بودند که با رسول خدا(ص) نماز به جای آوردند[۱۱۵] سپس زید بن حارثه به آنان پیوست و بدینترتیب، اینان مجموعهای از نیک خصالان و نخستین کانون جامعه اسلامی را تشکیل دادند.[۱۱۶]
دوران مکه
تبلیغ رسالت اسلام به دست رسول اکرم(ص) حداقل سه دوره را پشت سر نهاد تا شرایط تأسیس نخستین دولت خجسته اسلامی مهیا گشت. این دورهها عبارت بودند از:
- دوره آمادهسازی نخستین پایگاه رسالت اسلامی، که برخی آن را دوره تبلیغ نهانی یا دعوت ویژه نام نهادهاند.
- دوره دعوت محدود خویشاوندان و مبارزه محدود با بتپرستی.
- دوره مبارزه فراگیر.[۱۱۷]
آمادهسازی نخستین پایگاه
پس از آنکه خدای متعال به پیامبر فرمان داد که بهپا خیزد و مردم را بیم دهد[۱۱۸] آن حضرت حرکت خود را آغاز و مردم را به اسلام دعوت کرد و کوشید مجموعهای باایمان تشکیل دهد که کانون نور و روشنگری برای هدایت جامعه باشد. این وضعیت با امدادهای غیبی و مصونیت از خطا و لغزش، نزدیک به سه سال ادامه داشت. خطرات و دشواریهای فراوانی این حرکت معنوی را احاطه کرده بود، با این همه، امور در کمال دقت انجام میپذیرفت. در این مرحله از دعوت، روش رسول اکرم(ص) این بود که، شیوه گزینش پیروانش را از جهت گرایشهای قبیلهای و موقعیت جغرافیایی و سن و سال تنوع بخشد تا بدینوسیله فراگیر بودن رسالت خویش را آشکار سازد و گسترش آن را در جامعه تا آنجا که ممکن است، تضمین نماید. ازاینرو، در آغاز بعثت، محرومان و تهیدستان جامعه ندای او را لبیک گفتند؛ زیرا رسالت اسلامی به سمت مجد و عظمت و زندگی شرافتمندانه و امنیت، در حرکت بود چنانکه برخی از بزرگان و اشراف نیکسرشتی که از اندیشهای باز برخوردار بودند و به درستکاری تمایل داشتند، به او گرویدند. ستمپیشگان قریش، اهمیت این رسالت را احساس نکردند و پنداشتند این قضیه از پیشگوییها و پندارهای دیرینه و کهنه فراتر نمیرود، به همین دلیل بر مبارزه خود جهت براندازی رسالت در کانون نخستیناش، پافشاری چندانی نداشتند. رسول اکرم(ص) در این مدت کوتاه توانست از کسانی که به رسالت وی ایمان آورده بودند، عناصری فعّال تربیت کند که ارزشهای رسالت را با خود برگیرند و به مردم برسانند. و بیش از همه به اسلام علاقهمند بوده و به ایمان خویش اطمینان و یقین داشته باشند و از شرک و خصلتهای انحرافی پدرانشان بیزار باشند، آمادگی آنها را به پایهای افزایش داد تا بتوانند پیآمدهای علنی نمودن رسالت را تحمل نمایند.
در این برهه- نقل شده است که- هرگاه وقت نماز فرامیرسید، پیامبر اکرم(ص) و یارانش جهت برگزاری نماز در درّهها پراکنده میشدند و به تنهایی یا دو نفره نماز را برپا میداشتند. روزی دو تن از مسلمانان در محلی مشغول برگزاری نماز بودند که دو مشرک نابکار از راه رسیدند و آنها را به خاطر کاری که انجام میدادند، به فحش و ناسزا گرفتند و پس از زدوخوردی که میان آنان رخ داد آنجا را ترک کردند.[۱۱۹] به نظر میرسد اینگونه برخوردها با مشرکان مکرر اتفاق افتاده است.[۱۲۰] بههمیندلیل پیامبر اکرم(ص) خانهای برگزید که در آن مخفیانه خدا را پرستش کند و دور از چشم قریش، ارتباط مردمی او منظم باشد و در چنین وضعیتی خانه أرقم بن أبی أرقم بهترین پناهگاه مسلمانان بهشمار میآمد.[۱۲۱].[۱۲۲]
نخستین رویارویی و بیم دادن خویشان
زمانی که خبر اسلام در تمام نقاط جزیرة العرب انتشار یافت و ایمانآورندگان از جهت روحی، شایستگی رویارویی را پیدا کردند، باید تبلیغ رسالت به مرحله اعلان عمومی انتقال مییافت. ازاینرو، در جامعهای که آداب و رسوم قبیلهای بر آن حاکم بود، نخستین گام پیامبر(ص) بیمدادن نزدیکان خویش محسوب میشد و این کار قبل از بیمدادن سایر مردم، سزاوارتر به نظر میرسید و فرمان الهی با ﴿وَأَنْذِرْ عَشِيرَتَكَ الْأَقْرَبِينَ﴾[۱۲۳]. نازل شده بود و از همینجا رسول اکرم(ص) با فراخواندن نزدیکان خود رسالت الهی و هدف و آینده آن را برایشان تشریح کرد. در برخی افرادی که در آن جمع حضور داشتند امید به خیر و صلاح و ایمان وجود داشت و اگر ابو لهب بهپا خاست و آشکارا به مخالفت و دشمنی پرداخت، ابو طالب(ع) نیز اظهار نمود پیامبر(ص) را یاری و از رسالت او حمایت خواهد کرد.
روایت شده به دنبال نزول آیه شریف «إنذار»، رسول خدا(ص) به علی(ع) دستور تدارک میهمانی داد. سپس خاندان خویش را که تعداد مردانشان به چهل تن میرسید، به میهمانی دعوت کرد. همینکه رسول اکرم(ص) آماده سخنگفتن شد، عمویش عبد العزّی- معروف به ابو لهب-سخن او را قطع کرد و در مورد ادامه تبلیغ، هشدار داد و مانع عملیشدن هدف پیامبر(ص) در دعوت خویشان گردید. بدینترتیب، مجلس بههم خورد و فردای آنروز، پیامبر(ص) دوباره به علی(ع) فرمان داد تا تدارکی ببیند و خاندانش را به میهمانی فرابخواند. پس از صرف غذا، رسول خدا(ص) با آنان چنین سخن گفت: ای فرزندان عبد المطلب، به خدا سوگند! در میان عرب جوانی را سراغ ندارم که ارمغانی بهتر و برتر از ارمغان من برای شما آورده باشد. من برای شما خیر دنیا و سعادت آخرت را آوردهام، خداوند به من فرمان داده تا شما را به سوی او بخوانم، کدامیک از شما به من ایمان میآورد و مرا در این أمر یاری میکند؟ هرکه آن را بپذیرد برادر، وصی و جانشین من، میان شما خواهد بود.
جز علی(ع) کسی پاسخ مثبت نداد، وی بهپا خاست و عرضه داشت: ای رسول خدا! من در امر رسالتی که خداوند تو را برای آن برانگیخته، یاورت خواهم بود. پیامبر به او دستور نشستن داد و دعوتش را یکبار دیگر تکرار کرد، و اینبار نیز جز علی(ع) کسی به او پاسخ مثبت نداد. وی دعوت حضرت را لبیک گفت و یاری و همکاری خود را با او آشکارا اعلام داشت. در اینجا، رسول خدا(ص) رو به حاضران در جلسه کرد و فرمود: «ان هذا أخی و وصیی و خلیفتی فیکم (أو علیکم) فاسمعوا له و اطیعوا»؛ این شخص برادر و وصی و جانشین من در میان شماست، سخنش را بشنوید و از او فرمان ببرید. آنان بهپا خاستند و با تمسخر و استهزا ابو طالب(ع) را مخاطب قرار دادند و بدو گفتند: به تو دستور داد که از پسرت حرفشنوی کنی و فرمان ببری.[۱۲۴].[۱۲۵]
رویارویی فراگیر
رعایت جنبههای احتیاطی که پیامبر اکرم(ص) در مرحله گذشته انجام داد، سبب شد رویارویی مستقیم بین پیامبر و یا فردی از مسلمانان، با نیروهای مشرک و بتپرست پیش نیاید؛ ولی در این دوران، خود و سایر مسلمانان، مورد انتقاد و نکوهش و زخمزبان مردم قرار گرفتند. دعوت بنی هاشم به آیین جدید، در میان قبایل عرب تأثیری شگرف و آوازهای بلند یافت؛ وقتی صداقت و سختکوشی پیامبر در تبلیغ رسالتش برای همگان روشن شد، عدّه زیادی بدان ایمان آوردند. با سپری شدن سه یا پنج سال، از آغاز دعوت رسول اکرم(ص) فرمان الهی مبنیبر آشکار ساختن رسالت الهی و هشدار عمومی نازل گردید تا رسالت را از ارتباطات شخصی که دور از چشم دشمنان انجام میپذیرفت، خارج سازد.
ازاینرو نبی اکرم(ص) همه مردم را در جهت تندادن به رسالت اسلام و ایمان به خدای یکتا و بیهمتا فراخواند و خدای متعال با این فرموده به پیامبرش وعده داد، در رویارویی با استهزاکنندگان و مخالفان، گامهایش را استوار سازد و خداوند از او حمایت و پشتیبانی میکند. ﴿فَاصْدَعْ بِمَا تُؤْمَرُ وَأَعْرِضْ عَنِ الْمُشْرِكِينَ * إِنَّا كَفَيْنَاكَ الْمُسْتَهْزِئِينَ﴾[۱۲۶]. بدینسان پیامبر اکرم(ص) با اعتمادی کامل و عزم و ارادهای آهنین، حرکت خویش را آغاز و فرمان الهی را آشکار نمود و تمام قدرتهای پلید و شرک را به هماوردی دعوت کرد و بر کوه صفا ایستاد و قریش را از هرسو مخاطب ساخت. مردم همگی به او رو آوردند و حضرت به آنان فرمود: هرگاه من به شما خبر دهم که دشمنان میخواهند بامدادان یا شبانگاهان ناگهانی بر شما بتازند، آیا سخنم را باور میکنید و راستگویم میشمرید؟. گفتند: آری!
حضرت فرمود: من شما را از عذاب شدید الهی بیم میدهم. ابو لهب از آن میان بهپا خاست و در پاسخ رسول خدا(ص) اظهار داشت: مرگت باد. آیا برای همین کار، امروز ما را در اینجا گرد آوردی؟ در این هنگام خدای متعال این آیه شریف را نازل فرمود: ﴿تَبَّتْ يَدَا أَبِي لَهَبٍ وَتَبَّ﴾[۱۲۷]. چنین هشداری به قدری کوبنده بود که قریش را سخت وحشتزده کرد؛ چراکه تهدیدی آشکار برای تمام باورهای آنان بهشمار میرفت و از سرانجام مخالفتشان با رسول اکرم(ص) به آنها هشدار میداد و بدینترتیب، ماهیت آیین جدید برای مردم مکه، بلکه سایر نقاط جزیرة العرب روشن گردید؛ زیرا دریافتند که دگرگونی و تغییری واقعی در سرنوشت بشر رخ داده که ارزشها و فرهنگ و معیارها و موقعیتهای اجتماعی را طبق موازین و دستورات الهی بالا میبرد و شرّ و تباهی را ریشهکن میسازد. بنابراین، نبرد و رویارویی با سران شرک و بیدادگران، نبردی حقیقی تلقی میشد که هیچگاه به دیدگاههای مشترک، نمیانجامید.
در این برهه قریب به چهل تن از عرب و غیرعرب، به اسلام گرویدند و به جهت وابستگی ایمانآورندگان به قبایل گوناگون، قریش قادر بر درهم شکستن این نهضت نوپا نشد؛ لذا در آغاز، به رویارویی مسالمتآمیز متوسل گردید، ولی ابو طالب با برخوردی نیکو دست رد بر سینه آنان نهاد و آنها وی را ترک کردند.[۱۲۸][۱۲۹]
منابع
پانویس
- ↑ بنگرید: سیره مغلطای، ص۱۴؛ سیره حلبی، ج۱، ص۲۲۴؛ تاریخ الامم و الملوک، ج۲، ص۴۲.
- ↑ بحار الانوار، ج۱۸، ص۱۷۷؛ کمال الدین، ص۱۹۷؛ تاریخ یعقوبی، ج۲، ص۱۹؛ سیره ابن هشام، ج۱، ص۲۸۰؛ مناقب آل ابی طالب، ج۱، ص۴۳.
- ↑ عاملی، سید جعفر مرتضی، سیرت جاودانه ج۱، ص ۲۴۸.
- ↑ بنگرید: سیره حلبی، ج۱، ص۲۳۸؛ سیره مغلطای، ص۱۴؛ مناقب آل ابی طالب، ج۱، ص۱۷۳.
- ↑ بنگرید: تاریخ الامم و الملوک، ج۲، ص۴۴؛ سیره ابن هشام، ج۱، ص۲۵۶؛ تاریخ یعقوبی، ج۲، ص۲۲.
- ↑ المواهب اللدنیه، ج۱، ص۳۹؛ سیره مغلطای، ص۱۴؛ تاریخ یعقوبی، ج۲، ص۲۲.
- ↑ «ما آن (قرآن) را در شب قدر فرو فرستادیم» سوره قدر، آیه ۱.
- ↑ «(روزهای روزه گرفتن در) ماه رمضان است که قرآن را در آن فرو فرستادهاند» سوره بقره، آیه ۱۸۵.
- ↑ «و آن را قرآنی بخشبخش کردهایم تا بر مردم با درنگ بخوانی و آن را خردهخرده فرو فرستادهایم» سوره اسراء، آیه ۱۰۶.
- ↑ «و کافران گفتند: چرا قرآن بر او یکجا فرو فرستاده نشده است؟ این چنین (فرو فرستادهایم) تا دلت را بدان استوار داریم و آن را (بر تو) بسیار آرام خواندیم» سوره فرقان، آیه ۳۲.
- ↑ «خداوند، سخن زنی را که با تو درباره همسرش چالش داشت و به خداوند شکوه میکرد شنیده است و خداوند گفت و گوی شما را میشنود که خداوند، شنوایی بیناست» سوره مجادله، آیه ۱.
- ↑ بنگرید: المیزان، ج۲، ص۱۵.
- ↑ بنگرید: المیزان، ج۲، ص۱۸؛ تاریخ القرآن (زنجانی)، ص۱۰.
- ↑ بنگرید: التمهید فی علوم القرآن، ج۱، ص۸۲- ۸۳؛ الاتقان فی علوم القرآن، ج۱، ص۳۹؛ تاریخ یعقوبی، ج۲، ص۳۴.
- ↑ التمهید فی علوم القرآن، ج۱، ص۸۱.
- ↑ عاملی، سید جعفر مرتضی، سیرت جاودانه ج۱، ص۲۴۹.
- ↑ «و کافران گفتند: چرا قرآن بر او یکجا فرو فرستاده نشده است؟» سوره فرقان، آیه ۳۲.
- ↑ «یا خانهای زرّین داشته باشی یا به آسمان فرا روی و فرا رفتنت را (هم) هرگز باور نخواهیم داشت مگر نوشتهای برای ما فرو فرستی که آن را بخوانیم؛ بگو: پاکا که پروردگار من است، مگر من جز بشری پیام آورم؟» سوره اسراء، آیه ۹۳.
- ↑ «و از آسمان، آبی پاک فرو فرستادیم» سوره فرقان، آیه ۴۸.
- ↑ تصحیح الاعتقاد، ص۵۸.
- ↑ «ما سخنی سنگین را به زودی بر تو فرو میفرستیم» سوره مزمل، آیه ۵.
- ↑ بحار الانوار، ج۱، ص۵۳؛ ج۹۲، ص۳۸.
- ↑ التمهید فی علوم القرآن، ج۱، ص۸۳.
- ↑ عاملی، سید جعفر مرتضی، سیرت جاودانه ج۱، ص ۲۵۱.
- ↑ «بخوان به نام پروردگار خویش که آفرید * آدمی را از خونپارهای فروبسته آفرید» سوره علق، آیه ۱-۲.
- ↑ البرهان فی تفسیر القرآن، ج۱، ص۲۹.
- ↑ الدر المنثور، ج۶، ص۳۶۸؛ الاتقان فی علوم القرآن، ج۱، ص۲۳.
- ↑ الدر المنثور، ج۱، ص۲۴.
- ↑ وسائل الشیعة، ج۴، ص۷۳۲- ۷۳۳.
- ↑ الاتقان فی علوم القرآن، ج۱، ص۲۴.
- ↑ الاتقان فی علوم القرآن، ج۱، ص۲۳.
- ↑ بنگرید: المیزان، ج۲، ص۲۲.
- ↑ عاملی، سید جعفر مرتضی، سیرت جاودانه ج۱، ص ۲۵۳.
- ↑ ر.ک: کلینی، الکافی، ج۴، ص۱۴۹.
- ↑ ر.ک: طبری، جامع البیان، ج۲۵، ص۱۳۹؛ ابن حجر، فتح الباری، ج۹، ص۲۲۸؛ حلبی، السیرة الحلبیة، ج۱، ص۳۸۴.
- ↑ «(روزهای روزه گرفتن در) ماه رمضان است که قرآن را در آن فرو فرستادهاند» سوره بقره، آیه ۱۸۵.
- ↑ «ما آن (قرآن) را در شب قدر فرو فرستادیم» سوره قدر، آیه ۱.
- ↑ «که ما آن را در شبی خجسته فرو فرستادیم، بیگمان ما بیمدهنده بودیم» سوره دخان، آیه ۳.
- ↑ ابن حجر، فتح الباری، ج۱، ص۲۶؛ ر.ک: معرفت، التمهید، ج۱، ص۱۰۹-۱۱۵؛ مجلسی، بحار الانوار، ج۱۸، ص۱۹۰.
- ↑ برای ملاحظه اقوال مربوط به نزول دفعی و تدریجی، ر.ک: طبرسی، مجمع البیان، ج۲، ص۱۴؛ ج۹، ص۱۰۳؛ سیوطی، الاتقان، ج۱، ص۱۱۷-۱۱۸؛ طباطبایی، المیزان، ج۲، ص۱۵-۱۸.
- ↑ سید رضی، نهج البلاغه، خطبه ۱۹۲ (قاصعه).
- ↑ ابن سعد، الطبقات الکبری، ج۱، ص۱۲۵؛ بیهقی، دلائل النبوه، ج۲، ص۱۴۶ و۱۵۳-۱۵۴؛ طبرسی، اعلام الوری، ج۱، ص۱۰۴.
- ↑ ابن هشام، السیرة النبویه، ج۱، ص۱۵۴. امام علی(ع) فرمود: «وَ لَقَدْ كَانَ يُجَاوِرُ فِي كُلِّ سَنَةٍ بِحِرَاءَ»؛ (سید رضی، نهج البلاغه، خطبه ۱۹۲).
- ↑ امام عسکری(ع)، تفسیر (منسوب به امام عسکری(ع))، ص۱۵۷.
- ↑ بلاذری، انساب الاشراف، ج۱، ص۸۴.
- ↑ ابن هشام، السیرة النبویه، ج۱، ص۱۵۴.
- ↑ ابن حزم، جوامع السیره، ص۳۶.
- ↑ ابن هشام، السیرة النبویه، ج۱، ص۱۵۵.
- ↑ ابن سعد، الطبقات الکبری، ج۱، ص۱۹۴.
- ↑ ﴿اقْرَأْ بِاسْمِ رَبِّكَ الَّذِي خَلَقَ * خَلَقَ الْإِنْسَانَ مِنْ عَلَقٍ * اقْرَأْ وَرَبُّكَ الْأَكْرَمُ * الَّذِي عَلَّمَ بِالْقَلَمِ * عَلَّمَ الْإِنْسَانَ مَا لَمْ يَعْلَمْ﴾ «بخوان به نام پروردگار خویش که آفرید * آدمی را از خونپارهای فروبسته آفرید * بخوان و (بدان که) پروردگار تو گرامیترین است * همان که با قلم آموزش داد * به انسان آنچه نمیدانست آموخت» سوره علق، آیه ۱-۵.
- ↑ امام عسکری(ع)، تفسیر (منسوب به امام عسکری(ع))، ص۱۵۷.
- ↑ سید رضی، نهج البلاغه، خطبه ۱۹۲.
- ↑ برای مطالعه بیشتر ر.ک: طباطبایی، المیزان، ج۲۰، ص۳۲۳؛ دوانی، آغاز وحی و بعثت پیامبر(ص)، ص۱۵۷- ۲۰۰؛ جعفر مرتضی عاملی، الصحیح من سیرة النبی الاعظم(ص)، ج۳، ص۷-۴۰؛ میرشریفی، پیامآور رحمت، ص۲۳-۲۴.
- ↑ یعقوبی، تاریخ، ج۲، ص۲۳. دشمنی یهود با جبرئیل، از عوامل لجاجت یهود شمرده شده است؛ ر.ک: ابن هشام، السیرة النبویه، ج۲، ص۳۸۵، احمد بن حنبل، مسند، ج۱، ص۲۷۴ و ریشه این دشمنی آن است که یهود تصور میکرد، جبرئیل ملک عذاب است، برخلاف میکائیل که ملک رحمت است. همچنین جبرئیل نبوت را از بنی اسرائیل به دیگران منتقل کرده و از اسرار یهود باخبر است (ابن حجر، فتح الباری، ج۸، ص۱۲۵-۱۲۷). قرآن کریم در سوره بقره (۹۷-۹۸) به این دشمنی اشاره دارد.
- ↑ طبرانی، الاوائل، ص۴۳.
- ↑ طبرسی، مجمع البیان، ج۱۰، ص۳۸۱؛ یوسفی غروی، موسوعة التاریخ الاسلامی، ج۱، ص۳۹۶ - ۴۰۱.
- ↑ «که پروردگارت تو را رها نکرده و (از تو) آزرده نشده است» سوره ضحی، آیه ۳.
- ↑ ﴿مَا وَدَّعَكَ رَبُّكَ وَمَا قَلَى﴾ «که پروردگارت تو را رها نکرده و (از تو) آزرده نشده است» سوره ضحی، آیه ۳؛ طبری، جامع البیان، ج۳، ص۲۹۰.
- ↑ ابن ابی شیبه، المصنف، ج۵، ص۵۰۹؛ یعقوبی، تاریخ، ج۲، ص۲۳؛ طوسی، الامالی، ص۵۱۲.
- ↑ «و تو را جز مژدهبخش و بیمدهنده برای همه مردم نفرستادهایم اما بیشتر مردم نمیدانند» سوره سبأ، آیه ۲۸.
- ↑ «و تو را جز رحمتی برای جهانیان، نفرستادهایم» سوره انبیاء، آیه ۱۰۷.
- ↑ «بگو: چه چیزی در گواهی بزرگتر است؟ بگو: خداوند که میان من و شما گواه است و به من این قرآن وحی شده است تا با آن به شما و به هر کس که (این قرآن به او) برسد، هشدار دهم، آیا شما گواهی میدهید که با خداوند خدایان دیگری هست؟ بگو: من گواهی نمیدهم؛ بگو: من گواهی نمیدهم؛ بگو: تنها او خدایی یگانه است و من از شرکی که میورزید بیزارم» سوره انعام، آیه ۱۹.
- ↑ «بگو: ای مردم! به راستی من فرستاده خداوند به سوی همه شمایم، همان که فرمانفرمایی آسمانها و زمین از آن اوست، هیچ خدایی جز او نیست که زنده میدارد و میمیراند، پس به خداوند و فرستاده او پیامبر درس ناخواندهای که به خداوند و قرآن او ایمان دارد ایمان بیاورید و از او پیروی کنید باشد که راهیاب گردید» سوره اعراف، آیه ۱۵۸.
- ↑ ابن سعد، الطبقات الکبری، ج۱، ص۱۹۱-۱۹۲.
- ↑ محمدی، داداشنژاد، حسینیان، تاریخ اسلام ص ۷۳.
- ↑ «بخوان به نام پروردگار خویش که آفرید * آدمی را از خونپارهای فروبسته آفرید * بخوان و (بدان که) پروردگار تو گرامیترین است * همان که با قلم آموزش داد * به انسان آنچه نمیدانست آموخت» سوره علق، آیه ۱-۵.
- ↑ آشنایی با قرآن، ج۸، ص۲۴۲.
- ↑ یادداشتهای استاد مطهری، ج۹، ص۱۲۷.
- ↑ پورامینی، محمد باقر، پیامبر اسلام ص ۲۵.
- ↑ شهید مطهری، مجموعه آثار، ج۱۶، ص۳۶.
- ↑ «باری، کف، کنار میرود اما آنچه مردم را سودمند افتد در زمین باز میماند» سوره رعد، آیه ۱۷.
- ↑ پورامینی، محمد باقر، پیامبر اسلام ص ۲۶.
- ↑ «و نزدیکترین خویشاوندانت را بیم ده!» سوره شعراء، آیه ۲۱۴.
- ↑ آشنایی با قرآن، ج۵، صص ۱۹۹ و ۲۰۰؛ شهید مطهری، مجموعه آثار، ج۲، ص۱۶۵.
- ↑ پورامینی، محمد باقر، پیامبر اسلام ص ۲۷.
- ↑ آشنایی با قرآن، ج۵، صص ۱۹۹ و ۲۰۰.
- ↑ شهید مطهری، مجموعه آثار، ج۴، ص۸۷۹.
- ↑ شهید مطهری، مجموعه آثار، ج۱۸، صص ۳۲۲ و ۳۲۳، به نقل از سیره ابن هشام، ج۱، ص۲۶۵.
- ↑ پورامینی، محمد باقر، پیامبر اسلام ص ۲۷.
- ↑ پورامینی، محمد باقر، پیامبر اسلام ص ۳۰.
- ↑ شهید مطهری، مجموعه آثار، ج۱۸، صص ۳۳۱-۳۳۳، به نقل از سیره ابن هشام، ج۱، ص۴۱۹.
- ↑ پورامینی، محمد باقر، پیامبر اسلام ص ۳۱.
- ↑ ﴿ثُمَّ تَوَلَّوْا عَنْهُ وَقَالُوا مُعَلَّمٌ مَجْنُونٌ﴾ «سپس از او روی گرداندند و گفتند: آموزش دیدهای دیوانه است» سوره دخان، آیه ۱۴.
- ↑ «به مؤمنان بگو، از کسانی که به «روزهای خداوند» امیدی ندارند درگذرند تا (خداوند، هر) قومی را برابر با کارهایی که میکردهاند کیفر دهد» سوره جاثیه، آیه ۱۴.
- ↑ آشنایی با قرآن، ج۵، صص ۱۱۸ و ۱۹۷.
- ↑ پورامینی، محمد باقر، پیامبر اسلام ص ۳۲.
- ↑ شهید مطهری، مجموعه آثار، ج۱۸، ص۱۸، صص ۳۰۵-۳۰۹.
- ↑ پورامینی، محمد باقر، پیامبر اسلام ص ۳۳.
- ↑ «بدینگونه خداوند پیروزمند فرزانه به سوی تو و کسانی که پیش از تو بودهاند وحی میکند» سوره شوری، آیه ۳.
- ↑ «و پیش از تو جز مردانی از مردم شهرها را که به آنان وحی میکردیم نفرستادیم» سوره یوسف، آیه ۱۰۹.
- ↑ «و پیش از تو هیچ پیامبری را نفرستادیم مگر بدو وحی کردیم که هیچ خدایی جز من نیست پس مرا بپرستید» سوره انبیاء، آیه ۲۵.
- ↑ «و آنان را پیشوایانی کردیم که به فرمان ما راهبری میکردند و به آنها انجام کارهای نیک و برپا داشتن نماز و دادن زکات را وحی کردیم و آنان پرستندگان ما بودند» سوره انبیاء، آیه ۷۳.
- ↑ «و بدینگونه ما به تو قرآنی عربی وحی کردیم تا (مردم) امّ القری و پیرامون آن را بیم دهی و (نیز) از روز گرد آمدن (همگان در رستخیز) که تردیدی در آن نیست بیم دهی» سوره شوری، آیه ۷.
- ↑ «از دین، همان را برای شما بیان داشت که نوح را بدان سفارش کرده بود و نیز آنچه را که به تو وحی کردیم و آنچه را که به ابراهیم و موسی و عیسی، سفارش کردیم که دین را استوار بدارید و در آن به پراکندگی نیفتید؛ بر مشرکان آنچه آنان را بدان میخوانی گران است، خداوند است که هر که را بخواهد به سوی خود برمیگزیند و هر که را (به درگاه او) بازگردد به سوی خویش رهنمون میگردد *... * پس به همین (یگانگی مردم را) فرا خوان و چنان که فرمان یافتهای پایداری کن و از هوسهای آنان پیروی مکن و بگو: به هر کتابی که خداوند فرو فرستاده است ایمان دارم و فرمان یافتهام که میان شما دادگری کنم، خداوند پروردگار ما و شماست، کردارهای ما از آن ما و کردارهای شما از آن شما، هیچ چالشی میان ما و شما نیست، خداوند میان ما را جمع میگرداند و بازگشت (هر چیز) به سوی اوست» سوره شوری، آیه ۱۳ و ۱۵.
- ↑ «خداوند است که کتاب را به حق و ترازو را فرو فرستاد» سوره شوری، آیه ۱۷.
- ↑ «یا میگویند: (پیامبر) بر خداوند دروغی بسته است، اگر خداوند بخواهد بر دل تو مهر مینهد: و خداوند باطل را از میان برمیدارد و حقّ را با کلمات خویش استوار میدارد که او به اندیشهها داناست» سوره شوری، آیه ۲۴.
- ↑ «و هیچ بشری نسزد که خداوند با او سخن گوید مگر با وحی یا از فراسوی پردهای یا فرستادهای فرستد که به اذن او آنچه میخواهد وحی کند؛ بیگمان او فرازمندی فرزانه است * و بدینگونه ما روحی از امر خویش را به تو وحی کردیم؛ تو نمیدانستی کتاب و ایمان چیست ولی ما آن را نوری قرار دادیم که بدان از بندگان خویش هر که را بخواهیم راهنمایی میکنیم و بیگمان تو، به راهی راست راهنمایی میکنی» سوره شوری، آیه ۵۱-۵۲.
- ↑ نهج البلاغة، خطبه قاصعه (۲۹۲).
- ↑ «و به راستی تو را خویی است سترگ» سوره قلم، آیه ۴.
- ↑ «إِنَّ اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ أَدَّبَ نَبِيَّهُ فَأَحْسَنَ أَدَبَهُ فَلَمَّا أَكْمَلَ لَهُ الْأَدَبَ قَالَ- ﴿وَإِنَّكَ لَعَلَى خُلُقٍ عَظِيمٍ﴾ ثُمَّ فَوَّضَ إِلَيْهِ أَمْرَ الدِّينِ وَ الْأُمَّةِ لِيَسُوسَ عِبَادَهُ».
- ↑ «سوگند به ستاره چون فرو افتد * که همنشین شما گمراه و بیراه نیست * و از سر هوا و هوس سخن نمیگوید * آن (قرآن) جز وحیی نیست که بر او وحی میشود * آن (فرشته) بسیار توانمند به او آموخته است * توانای خردمندی که راست ایستاد * و او در افق فراتر بود * سپس نزدیک شد و فروتر آمد * آنگاه (میان او و پیامبر) به اندازه دو کمان یا نزدیکتر رسید * پس (خداوند) به بنده خود وحی کرد، آنچه وحی کرد * دل، آنچه میدید، دروغ نگفت» سوره نجم، آیه ۱-۱۱.
- ↑ «بگو: بیگمان من از پروردگارم برهانی (روشن) دارم» سوره انعام، آیه ۵۷.
- ↑ «بگو: جز این نیست که من هم بشری چون شمایم (جز اینکه) به من وحی میشود» سوره کهف، آیه ۱۱۰.
- ↑ «بگو جز این نیست که شما را با وحی بیم میدهم» سوره انبیاء، آیه ۴۵.
- ↑ «بگو: جز این نیست که به من وحی میشود که خدای شما، تنها خدایی یگانه است» سوره انبیاء، آیه ۱۰۸.
- ↑ «و در قرآن پیش از آنکه وحی آن به تو پایان پذیرد شتاب مکن و بگو: پروردگارا! بر دانش من بیفزای!» سوره طه، آیه ۱۱۴.
- ↑ «و اگر رهیاب شوم از آن روست که پروردگارم به من وحی میکند» سوره سبأ، آیه ۵۰.
- ↑ «بگو: این راه من است که با بینش به سوی خداوند فرا میخوانم، من و (نیز) هر کس که پیرو من است» سوره یوسف، آیه ۱۰۸.
- ↑ مسند احمد، حدیث شماره ۲۴۶۸۱.
- ↑ تاریخ طبری، ج۲، ص۲۰۱؛ تحقیق محمد ابو الفضل ابراهیم، چاپ دار سویدان. بیروت.
- ↑ ﴿اقْرَأْ بِاسْمِ رَبِّكَ الَّذِي خَلَقَ * خَلَقَ الْإِنْسَانَ مِنْ عَلَقٍ * اقْرَأْ وَرَبُّكَ الْأَكْرَمُ * الَّذِي عَلَّمَ بِالْقَلَمِ * عَلَّمَ الْإِنْسَانَ مَا لَمْ يَعْلَمْ﴾ «بخوان به نام پروردگار خویش که آفرید * آدمی را از خونپارهای فروبسته آفرید * بخوان و (بدان که) پروردگار تو گرامیترین است * همان که با قلم آموزش داد * به انسان آنچه نمیدانست آموخت» سوره علق، آیه ۱-۵.
- ↑ بحار الأنوار، ج۱۸، ص۲۰۷- ۲۰۸.
- ↑ حکیم، سید منذر، پیشوایان هدایت ج۱ ص ۹۷-۱۱۰.
- ↑ سیره ابن هشام، ج۱، ص۲۴۵؛ باب ان علی بن ابی طالب، اول ذکر أسلم.
- ↑ اسد الغابه، ج۴، ص۱۸؛ حلیة الأولیاء، ج۱، ص۶۶؛ شرح ابن ابی الحدید، ج۳، ص۲۵۶؛ مستدرک حاکم، ج۳، ص۱۱۲.
- ↑ حکیم، سید منذر، پیشوایان هدایت ج۱ ص ۱۱۱.
- ↑ حکیم، سید منذر، پیشوایان هدایت ج۱ ص ۱۱۲.
- ↑ چنانکه در آغاز سوره مدثر آمده است.
- ↑ انساب الأشراف، ج۱، ص۱۱۷؛ سیره حلبی، ج۱، ص۴۵۶.
- ↑ سیره نبوی، ج۱، ص۲۶۳ و ۲۸۲.
- ↑ سیره حلبی، ج۱، ص۲۸۳؛ اسد الغابه، ج۴، ص۴۴.
- ↑ حکیم، سید منذر، پیشوایان هدایت ج۱ ص ۱۱۳.
- ↑ «و نزدیکترین خویشاوندانت را بیم ده!» سوره شعراء، آیه ۲۱۴.
- ↑ این حدیث در منابع متعدد و با عباراتی نزدیک به یکدیگر در تاریخ طبری، ج۲، ص۴۰۴؛ سیره حلبی، ج۱، ص۴۶۰؛ شرح نهج البلاغه، ج۱۳، ص۲۱۰؛ روایت شده و نیز به کتاب حیاة محمد، ص۱۰۴ از محمد حسین هیکل، چاپ اول، مراجعه شود.
- ↑ حکیم، سید منذر، پیشوایان هدایت ج۱ ص ۱۱۵.
- ↑ «از این روی آنچه فرمان مییابی آشکار کن و از مشرکان روی بگردان * ما تو را در برابر ریشخندکنندگان بسندهایم» سوره حجر، آیه ۹۴-۹۵.
- ↑ «توش و توان ابو لهب تباه و او نابود باد» سوره مسد، آیه ۱.
- ↑ سیره ابن هشام، ج۱، ص۲۶۴- ۲۶۵؛ تاریخ طبری، ج۲، ص۴۰۶.
- ↑ حکیم، سید منذر، پیشوایان هدایت ج۱ ص ۱۱۷.