پیامبر خاتم: تفاوت میان نسخهها
جز (←جستارهای وابسته) |
جز (ربات: جایگزینی خودکار متن (-]] | + - [[)) |
||
خط ۲۲: | خط ۲۲: | ||
: <div style="background-color: rgb(252, 252, 233); text-align:center; font-size: 85%; font-weight: normal;">اين مدخل از چند منظر متفاوت، بررسی میشود:</div> | : <div style="background-color: rgb(252, 252, 233); text-align:center; font-size: 85%; font-weight: normal;">اين مدخل از چند منظر متفاوت، بررسی میشود:</div> | ||
<div style="padding: 0.0em 0em 0.0em;"> | <div style="padding: 0.0em 0em 0.0em;"> | ||
: <div style="background-color: rgb(255, 245, 227); text-align:center; font-size: 85%; font-weight: normal;">[[پیامبر خاتم در قرآن]] | : <div style="background-color: rgb(255, 245, 227); text-align:center; font-size: 85%; font-weight: normal;">[[پیامبر خاتم در قرآن]] - [[پیامبر خاتم در حدیث]] - [[پیامبر خاتم در نهج البلاغه]] |[[پیامبر خاتم در کلام اسلامی]] - [[پیامبر خاتم در تاریخ اسلامی]] - [[پیامبر خاتم در معارف دعا و زیارات]] - [[پیامبر خاتم در معارف و سیره سجادی]] - [[پیامبر خاتم در معارف و سیره رضوی]]</div> | ||
<div style="padding: 0.0em 0em 0.0em;"> | <div style="padding: 0.0em 0em 0.0em;"> | ||
: <div style="background-color: rgb(206,242, 299); text-align:center; font-size: 85%; font-weight: normal;">در این باره، تعداد بسیاری از پرسشهای عمومی و مصداقی مرتبط، وجود دارند که در مدخل '''[[پیامبر خاتم (پرسش)]]''' قابل دسترسی خواهند بود.</div> | : <div style="background-color: rgb(206,242, 299); text-align:center; font-size: 85%; font-weight: normal;">در این باره، تعداد بسیاری از پرسشهای عمومی و مصداقی مرتبط، وجود دارند که در مدخل '''[[پیامبر خاتم (پرسش)]]''' قابل دسترسی خواهند بود.</div> |
نسخهٔ ۲ مهٔ ۲۰۲۱، ساعت ۰۸:۴۲
- اين مدخل از چند منظر متفاوت، بررسی میشود:
- در این باره، تعداد بسیاری از پرسشهای عمومی و مصداقی مرتبط، وجود دارند که در مدخل پیامبر خاتم (پرسش) قابل دسترسی خواهند بود.
نام، کنیه و القاب پیامبر خاتم
- نام مبارک پیامبر خاتم محمد(ص) است[۱].
تبار و خاندان پیامبر خاتم
پدر پیامبر خاتم
- نام پدر پیامبر خاتم حضرت محمد(ص) فرزند عبدالله بن عبدالمطلب است[۲]. عبدالله قبل از تولد پیامبر در مدینه و در بازگشت از سفری تجاری درگذشت[۳].
مادر پیامبر خاتم
- نام مادر پیامبر خاتم حضرت محمد(ص) آمنه بنت وهب است. پدر و مادر ارجمندش، هر دو از شریفترین خاندانهای قریش و از نسل عبد منافاند[۴]. آمنه، شش سال بعد از تولد فرزندش محمد(ص) در منطقهای به نام "ابواء"[۵] از دنیا رفت.
برادران و خواهران پیامبر خاتم
همسران و کنیزان پیامبر خاتم
فرزندان و همسران فرزندان پیامبر خاتم
سرگذشت تاریخی پیامبر خاتم
پیامبر خاتم از ولادت تا بعثت
- نبی مکرم اسلام، حضرت محمد(ص) بنابر قول شیعیان در هفدهم ربیع الاول[۶] و بنا به روایت اهل سنت در دوازدهم ربیع الاول عام الفیل[۷] در مکه چشم به جهان گشود. آمنه، ایشان را برای شیرخوارگی به زنی بادیهنشین به نام حلیمه سعدیه سپرد[۸]. مدت اقامت پیامبر در بادیه، طبق قول مشهور، پنج سال بوده است[۹][۱۰]. پیامبر زمانی که از بادیه برگشت و به دلیل فوت ادرش، تحت سرپرستی پدربزرگش "عبدالمطلب" قرار گرفت. دو سال بعد، عبدالمطلب هم از دنیا رفت[۱۱] و عمویش ابوطالب که به شدت او را دوست میداشت، سرپرستیاش را به سفارش جدش به عهده گرفت[۱۲][۱۳].
- پیامبر(ص) با شبانی برای ابوطالب و خویشاوندان و سپس گلههای مکیان[۱۴] به یاری ابوطالب شتافت. نخستین سفر حضرت به شام، همراه ابوطالب و ملاقات او با "بحیرای راهب" بنا بر قول مشهور در دوازده سالگی ایشان بوده است[۱۵]. آن حضرت در حالی که ۱۱ یا ۱۲ ساله بود در جنگهای فجار شرکت داشت[۱۶]. پیمان "حلف الفضول" در منزل "### 313### بن جدعان" میان پیامبر(ص) و برخی از جوانان قریش برای دفاع از ستمدیدگان بیپناه در مکه، در این دوران، منعقد شد[۱۷][۱۸].
- امیرالمؤمنین(ع) در نهج البلاغه به بیان شرایط دوران جاهلیت پرداخته و ویژگیهای آن دوران را بیان کرده است؛ ویژگیهایی چون: بدترین دین، بدترین مردم، نبود پیوند خویشاوندی و قطع رحم، بتپرستی، گناه، دوری از تعالیم الهی، دوری از انبیای الهی، گرفتاری در فتنهها، فساد و تباهی، رواج نیرنگ و فریب، وجود نشانههای تباهی و از میان رفتن نشانههای هدایت...[۱۹].[۲۰] حضرت محمد(ص) در چنین شرایطی و در حالی که پدرش از دنیا رفته بود به دنیا آمد، عبدالمطلب سرپرستی او را بر عهده گرفت. در پنج سالگی مادر خویش را نیز از دست داد. عبدالمطلب او را بسیار گرامی میداشت و چون هنگام رحلتش رسید، ابوطالب را به سرپرستیاش گمارد که فرزند ارشدش بود[۲۱]. ابوطالب و عبدالله از یک مادر بودند. او از شخصیتهای بانفوذ مکه بود و به بازرگانی اشتغال داشت[۲۲].
- وقتی حضرت محمد(ص) به سن جوانی رسید، پیشۀ خانوادگی خویش را برگزید و به بازرگانی روی آورد. چیزی نگذشت که در پاکدامنی و امانتداری و درستکاری شهرۀ قریش شد؛ چونان که مردم او را "محمد امین" میخواندند. در بیست و پنج سالگی با خدیجه ازدواج کرد که زنی پاکدامن و ثروتمند بود. خدیجۀ همه دارایی خویش را در اختیار محمد(ص) گذاشت و از اینجا بود که آن حضرت توانست مستمندان مکه را یاری دهد و از رنج و فقر و تنگدستی آنان بکاهد[۲۳].
- پیش از بعثت هیچگاه بر بتی سجده نکرد و گرد گناه و زشتی نگشت. از آغاز زندگی در تأیید الهی بود و بنابر روایت، خداوند بزرگترین فرشتۀ خود را مأمور کرده بود او را به محاسن اخلاق بیاراید[۲۴]. پس از آنکه با خدیجه ازدواج کرد، دیگر در پی بازرگانی نرفت و دوران خلوت و عبادتِ در انزوا را آغاز کرد. به غار حراء میرفت و به عبادت و تفکر و تدبر میپرداخت. ماه رمضان، مکه را به کلی ترک میکرد و گوشۀ خلوت میگزید و به تفکر و عبادت و تهجد روی میآورد[۲۵].
ازدواج پیامبر خاتم
- حضرت با سرمایه "خدیجه" دختر "خویلد" همراه مردانی از قریش برای تجارت به شام رفت[۲۶]. در همین زمان بود که با راهبی دیگر به نام "مسطور" ملاقات کرد[۲۷]. آشنایی خدیجه با پیامبر(ص) نظر او را به خود جلب کرد و داوطلب ازدواج با ایشان شد. رسول خدا(ص) در بیست و پنج سالگی با خدیجه ازدواج کرد که زنی بیوه بود[۲۸].
- با بروز قحطی در مکه و فقر ابوطالب، رسولالله(ص) از عموی ثروتمندش "عباس" خواست تا با هم سرپرستی دو تن از فرزندان ابوطالب را بپذیرند؛ از این رو علی(ع) به خانه رسول خدا(ص) و جعفر نزد عباس رفت[۲۹][۳۰].
- پیامبر اکرم(ص) ۳۵ ساله بود که قریش به تجدید بنای کعبه پرداخت[۳۱]. در این زمان، دیوارهای کعبه بر اثر سیل شکسته شده بود. هنگام نصب حجرالاسود، نزدیک بود میان سران قبایل، جنگی خونین در گیرد؛ از این رو داوری را به نخستین وارد شونده به مسجدالحرام واگذار کردند. پیامبر(ص) با ورود به جمع آنان، پیشنهاد کرد جامهای پهن کنند و حجرالاسود را درون آن بگذارند و رئیس هر قبیلهای گوشهای را بلند کند. در آخر، پیامبر(ص) حجر الأسود را بر جای نخست نهاد[۳۲][۳۳].
پیامبر خاتم از بعثت تا هجرت
- سرانجام در ۲۷ رجب (۱۳ سال پیش از هجرت/ ۶۱۰ م.) جبرئیل(ع) بر او ظاهر شد و نخستین آیات قرآن را به ایشان ابلاغ کرد و بدینسان، رسالت حضرت محمد(ص) آغاز گشت[۳۴]. نبوّت پیامبر خاتم اگرچه به ظاهر ـ و از نظر زمان ـ بعد از همۀ پیامبران الهی است ولی در حقیقت پیش از همه آنها بوده است و نسبت به پیامبران پیشین برتری دارد[۳۵].
- پیامبری پیامبران، از سه راه قابل اثبات است: یکی از راه آشنایی با منش ایشان و استفاده از قرائن اطمینان بخش. دوم از راه پیشگویی پیامبران پیشین. و سوم راه ارائۀ معجزه؛ در مورد پیامبر اسلام ((ص)) هر سه راه، وجود داشت[۳۶].
- دعوت رسول اکرم(ص) دعوتی فراگیر و جهانشمول است که تمام آفاق و ادوار را در برمیگیرد[۳۷]. امام علی(ع) در این زمینه میفرماید: «خداوند، پیامبر اسلام، حضرت محمد(ص) را هشدار دهندۀ جهانیان مبعوث فرمود تا آیین تمام پیامبران را دربرگیرد»[۳۸].[۳۹] از سوی دیگر، بنابر نص قرآن کریم، پیامبر اسلام آخرین رسول الهی است[۴۰]. خود رسول اکرم(ص) نیز بر خاتمیت خویش تأکید داشتهاند.
دعوت پنهانی پیامبر خاتم
- رسول اکرم(ص) معمولاً سالی یک ماه به غار حراء میرفت و مشغول عبادت میشد[۴۱]. او در این مدت، مستمندانی را که نزد او میرفتند طعام میداد[۴۲]. پس از آن، هفت بار، کعبه را طواف میکرد و به منزل باز میگشت. آن حضرت در چهل سالگی به رسالت مبعوث شد[۴۳] و با دریافت نخستین آیههای سوره "علق" از غار به سوی منزل روان شد. علمای امامیه، "بعثت" آن بزرگوار را در ۲۷ رجب میدانند[۴۴]. اهل سنت، عموماً ماه رمضان را زمان آغاز بعثت میدانند[۴۵]. سیرهنویسان، نخستین گروندگان به اسلام را حضرت خدیجه(س) از زنان و علی(ع) از مردان دانستهاند[۴۶]. دعوت به اسلام تا سه سال، پنهانی و پس از آن، آشکار شد و رسول خدا(ص) با نزول آیه ۲۱۴ سوره شعراء مأمور شد تا نخست، خویشاوندانش را به اسلام فرا خواند[۴۷]. پیامبر(ص) دعوت خویش را در میان خویشاوندانش سه بار تکرار کرد و جز علی(ع) کسی حمایت خویش را از آن حضرت اعلام نکرد. رسول اکرم(ص) به حاضران گفت: "بدانید که علی، برادر، وصی و جانشین من است. سخنش را بشنوید و از او اطاعت کنید”[۴۸][۴۹].
- با علنی شدن دعوت به اسلام و گسترش آن در مکه، مشرکان، نزد عموی پیامبر، ابوطالب رفتند و ابتدا با تطمیع و سپس با تهدید کوشیدند مانع دعوت پیامبر(ص) شوند[۵۰].
- ابوطالب که بر جان خاتم انبیا(ص) میترسید تهدید مشرکان را با حضرت در میان نهاد. پیامبر(ص) با قاطعیت چنین پاسخ داد: "عمو جان! اگر قریش، خورشید را در دست راستم و ماه را در دست چپم قرار دهند تا از دعوت خویش بازمانم، هرگز چنین نخواهم کرد"[۵۱].
- ابوطالب که پیامبر(ص) را در دعوت خویش مصر دید، گفت: "هرگونه میخواهی عمل کن. به خدا سوگند! هیچگاه دست از یاریات برنخواهم داشت”[۵۲]. مشرکان بهتر دیدند با نرمش و گفتگو، ابوطالب را با خود همراه سازند؛ از این رو به او پیشنهاد کردند که "عمارة بن ولید بن مغیرة" را که جوان، زیبا و شجاع بود به فرزندی گیرد و در مقابل، رسول خدا(ص) را برای کشتن به آنها بسپارد[۵۳]؛ اما ابوطالب با رد پیشنهاد آنان همچنان از حضرت دفاع کرد[۵۴][۵۵].
- برخلاف تهدید، تطمیع، استهزاء: ﴿إِنَّا كَفَيْنَاكَ الْمُسْتَهْزِئِينَ﴾[۵۶]، تهمت جنون: ﴿وَإِنْ يَكَادُ الَّذِينَ كَفَرُوا لَيُزْلِقُونَكَ بِأَبْصَارِهِمْ لَمَّا سَمِعُوا الذِّكْرَ وَيَقُولُونَ إِنَّهُ لَمَجْنُونٌ﴾[۵۷]، اساطیرالاولین خواندن قرآن: ﴿وَإِذَا تُتْلَى عَلَيْهِمْ آيَاتُنَا قَالُوا قَدْ سَمِعْنَا لَوْ نَشَاءُ لَقُلْنَا مِثْلَ هَذَا إِنْ هَذَا إِلَّا أَسَاطِيرُ الْأَوَّلِينَ﴾[۵۸]؛ ﴿إِذَا تُتْلَى عَلَيْهِ آيَاتُنَا قَالَ أَسَاطِيرُ الْأَوَّلِينَ﴾[۵۹] و اتهام جادوگری: ﴿وَلَا تَجْعَلُوا مَعَ اللَّهِ إِلَهًا آخَرَ إِنِّي لَكُمْ مِنْهُ نَذِيرٌ مُبِينٌ كَذَلِكَ مَا أَتَى الَّذِينَ مِنْ قَبْلِهِمْ مِنْ رَسُولٍ إِلَّا قَالُوا سَاحِرٌ أَوْ مَجْنُونٌ﴾[۶۰] نقل داستانهای اسطورهای برای مقابله با قرآن[۶۱]، از سوی مشرکان، روز به روز بر نفوذ و گستردگی دین اسلام افزوده میشد؛ از این رو مشرکان برای مقابله با آن به شکنجه و آزار نومسلمانانی روی آوردند که از حمایت قبیلهای برخوردار نبودند[۶۲][۶۳].
هجرت به حبشه به دستور پیامبر(ص)
- با افزایش معارضه قریش با حضرت، مسلمانان در اندیشه ایجاد پایگاهی جدید، خارج از مکه افتادند. به همین دلیل به دستور پیغمبر(ص) ۱۱ مرد و ۴ زن مسلمان، روانه حبشه شدند[۶۴]. این کشور، پادشاهی عادل و مسیحی داشت. تلاش قریش برای باز گرداندن آنها بیثمر بود[۶۵]. این عده پس از دو ماه بر اثر شایعه مشرکان مبنی بر اسلام آوردن اهل مکه بازگشتند و پس از آگاهی از دروغ بودن آن، همراه مهاجران مرحله دوم هجرت، که تعداد آنان ۸۳ مرد و ۱۸ زن بود، عازم حبشه شدند[۶۶]. اشراف مکه که متوجه خطر ایجاد پایگاهی در خارج از مکه شدند، عبدالله بن ابیربیعه و عمرو بن عاص را همراه هدایایی برای بازگرداندن آنان به مکه، به حبشه فرستادند؛ اما این تلاش، بیثمر بود[۶۷][۶۸].
محاصره شعب ابیطالب
- ناکامی قریش در بازگرداندن مهاجران، آنان را به اتخاذ "محاصره اقتصادی و اجتماعی" درباره بنیهاشم کشاند. بر اساس این پیمان، کسی حق ازدواج و یا خرید و فروش با فرزندان هاشم و عبدالمطلب را نداشت. متعاقب این پیمان، پیامبر(ص) و بنیهاشم در سال هفتم بعثت به مدت ۳ سال در شعب ابیطالب ماندند[۶۹]. خبر غیبی پیامبر(ص)، مبنی بر خورده شدن عهدنامه به وسیله موریانه و عواملی دیگر، سبب آزادی آنها و بازگشتشان به مکه شد[۷۰][۷۱].
- وفات خدیجه(س) در شصت و پنج سالگی در رمضان سال دهم رخ داد[۷۲]. یک ماه بعد، ابوطالب در ماه شوال درگذشت[۷۳]؛ از این رو سال دهم بعثت به عامالحزن شهرت یافت[۷۴].
- پیامیر(ص) برای تبلیغ رسالت در خارج از مکه، همراه علی(ع) یا زید بن حارثه[۷۵] یا به تنهایی، رهسپار "طائف" شد[۷۶].
- پس از ده روز توقف در طائف با تحریک عدهای، کودکان و سفیهان طائف با پرتاب سنگ و زخمی کردن حضرت[۷۷]، او را در حالی روانه مکه کردند که کسی جز غلامی مسیحی به نام عداس به ایشان، ایمان نیاورد[۷۸][۷۹].
پیامبر خاتم از هجرت تا رحلت (یا شهادت)
- پیامبر(ص) سه سال به صورت نهانی دین اسلام را تبلیغ کرد و آنگاه مأموریت یافت تا دعوت خویش را آشکار کند.[۸۰] مدت ۱۳ سال در مکه مردم را به توحید و اسلام دعوت کرد. در پی فشارها و آزارهای مشرکان قریش، خود و یاران مسلمانش به مدینه هجرت کردند[۸۱]. پس از آنکه پیامبر(ص) و پیروانش به یثرب هجرت کردند، این شهر نام "مدینة النبی" به خود گرفت[۸۲]. وی ده سال بقیۀ عمر خود را در مدینه به عنوان پیشوای مردم و پیامبر قدرتمند و محبوب گذراند. در همین دوران بود که با مشرکان و منافقان جنگهای متعددی کرد. جنگهای آن حضرت، اغلب دفاعی و برای دفع تجاوز و حمله مشرکان بود. از جمله مشهورترین این نبردها عبارت است از: جنگ بدر، جنگ اُحد، جنگ احزاب، جنگ خیبر، جنگ مؤته، فتح مکه، جنگ حنین[۸۳].
هجرت به مدینه
- حضرت، روز دوشنبه ۱۲ ربیعالاول به قبا رسید[۸۴]. علی(ع) سه روز بعد، پس از برگرداندن امانات به مردم، با دختر رسول خدا(ص) و فاطمه دختر زبیر روانه مدینه شد[۸۵]. پیغمبر(ص) در روز جمعه با گروهی از "بنیالنجار" و هشتاد خانوار از قبیله "بنیسالم بن عوف" که اسلام آورده بودند، نخستین "نماز جمعه" را در مدینه برپا کرد[۸۶].
- آن حضرت پس از چند روز توقف در محله قبا و با رسیدن حضرت علی(ع) راهی یثرب شد. از اولین اقدامات آن حضرت پس از ورود به این شهر، خریداری زمین مسجدی بود که بعدها به مسجد النبی معروف شد. آن حضرت، این زمین را از دو کودک یتیم خرید[۸۷][۸۸].
اسلام در مدینه
- درست در زمانی که کار دعوت در مکه و نواحی آن در ظاهر به بن بست رسیده بود گروهی از مردم یثرب در سال یازدهم بعثت[۸۹] به دیدار پیامبری شتافتند که سالها بود وصفش را شنیده بودند.
- محتوای آیین اسلام و قدرت نفوذ خاتم رسولان(ص)، به ایمان آوردن شش تن از خزرجیان در "عقبه" منی انجامید. در سال دوازدهم بعثت، از یثرب، دوازده تن مسلمان که از "اوس" و "خزرج" بودند[۹۰]، برای دیدار مجدد با حضرت به مکه رفتند و دعوت آن بزرگوار را که نویدبخش صداقت، صلح، آرامش و پرهیزگاری بود با این مفاد پذیرفتند:۱. شرک نورزند؛ ۲. دزدی و زنا نکنند؛ ۳. فرزندان خود را نکشند و در امور خیری که پیامبر(ص) دستور میدهد از او اطاعت کنند. این بیعت به "بیعه النساء" مشهور است[۹۱].
- در سال سیزدهم هجرت، هنگام حج، هفتاد و سه مرد و دو زن در عقبه گرد آمدند. پیامبر(ص) همراه عمویش عباس بن عبدالمطلب با نمایندگان مدینه بر این پیمان بیعت کردند که با دشمن او دشمن و با دوست او دوست باشند که آن را "بیعه الحرب" نامیدند[۹۲].
- هنگام بازگشت، پیامبر(ص) ۱۲ نقیب برای انجام برنامههای تبلیغی برای آنان برگزید[۹۳]. با روند رو به رشد نفوذ اسلام در "یثرب" از یک سو و افزایش فشار و آزار مشرکان، خاتم انبیا(ص) جز ناتوانان، بیماران و محبوسان، تمام مسلمانان مکی و انصار مهاجر را از مکه به یثرب فرستاد[۹۴][۹۵].
- قریش با اطلاع از ایجاد پایگاه در مدینه، درصدد قتل پیامبر(ص) برآمدند و برای آنکه بنیهاشم از خونخواهی او درگذرد و به گرفتن خون بها راضی شوند، تصمیم گرفتند از هر قبیله، جوانی برگزینند تا همگی به یکباره، حضرت را به قتل برسانند[۹۶]. پیامبر(ص) در شب عملی کردن توطئه، علی(ع) را در بستر خود خوابانید[۹۷] و خود با ابوبکر بن ابیقحافه در غار نزدیک مکه به نام "ثور" توقف و سپس به یثرب مهاجرت کرد[۹۸].
رحلت یا شهادت پیامبر خاتم
- سرانجام پیامبر اسلام، پس از تعیین علی(ع) به عنوان جانشین خود، در غدیر خم، در ۲۸ صفر سال ۱۱ هجری در مدینه از دنیا رفت[۹۹]. امام علی(ع) آنگاه که آمادۀ تغسیل پیکر پاک پیامبر میشد، در وداعی سوزناک با آن حضرت فرمود: «پدر و مادرم فدای تو ای رسول خدا! با مرگ تو رشتهای پاره شد که در مرگ دیگران اینگونه قطع نشد. با مرگ تو رشتۀ پیامبری و فرود آمدن پیام و اخبار آسمانی گسست. مصیبت تو، دیگر مصیبتدیدگان را به شکیبایی واداشت و همه را در مصیبت تو یکسان عزادار کرد. اگر به شکیبایی امر نمیکردی و از بیتابی نهی نمیفرمودی، آنقدر اشک میریختم تا اشکهایم تمام شود و این درد جانکاه همیشه در من میماند و اندوهم جاودانه میشد که همه اینها در مصیب تو ناچیز است! چه باید کرد که زندگی را دوباره نمیتوان بازگرداند و مرگ را نمیشود مانع شد. پدر و مادرم فدای تو! ما را در پیشگاه پروردگارت یاد کن و در خاطر خود نگهدار!»[۱۰۰].[۱۰۱] مرقد مطهر پیامبر خاتم در مدینه ـ مسجد النبی ـ جای دارد و هر ساله زیارتگاه میلیونها مسلمان است[۱۰۲]. او آخرین پیامبر و دین او کاملترین دین بود. امروز بیش از ۱/۵ میلیارد نفر در سراسر جهان مسلمان و پیرو آیین اویند[۱۰۳].
آثار انحرافات
- روند مذکور آثار شوم و نتایج خسارت باری برای جامعه اسلامی در پی داشت که به بعضی موارد آن اشاره میشود:
معنویتزدایی
- این نظر که محور حکومت، حفظ مصالح عامّه جامعه اسلامی است، با موافقت کتاب و سنّت در جایی که ممکن است و با تقدیم مصلحت وقت بر کتاب و سنّت در جایی که ممکن نیست، معنویّت را از نظام اسلامی گرفت و آن را در قالب یک نظام "اجتماعی مادّی" در آورد، به ویژه بعد از آنکه مصلحت حاکم و خلیفه جای مصلحت اسلام و مسلمین نشست و معیار تشخیص این مصلحت نظر شخص خلیفه بود طوری که اگر نظر او با سنّت مسلّم پیامبر(ص) نیز منافات داشت، ترجیح با نظر اجتهادی خلیفه بود؛ آنگاه اصول نظام اسلامی مشوش شد؛ طوری که چهار خلیفه اوّل هر کدام به شیوه خاصّی روی کار آمدند.
- معاویه از طریق آنچه شبیه یک کودتای نظامی بود حکومت را به دست گرفت و بعد از او نیز نظام اسلام همانند نظامهای دیکتاتوری و به صورت سلطنت استبدادی "موروثی" شد. از لحاظ سیره و عملکرد نیز هر یک به نوعی بودند؛ دو خلیفه اوّل تقریباً شبیه هم، خلیفه سوّم و چهارم هر یک به سیره خاصّ خود و از معاویه به بعد دقیقاً سیره امپراطوران و شاهدان مستبد حاکم بود. این امر علاوه بر نتیجه مذکور "انحراف نظام سیاسی حاکم" دو نتیجه دیگر نیز در بر داشت:
- آنکه در جامعه جدید تقارت طبقات جامعه را که اسلام با آن همه کوشش بنیانگذاری کرده بود، از بین رفت و اختلاف طبقاتی با عمق و وسعت بیشتری بر جامعه حاکم شد،
- اینکه نظام تمام نیروی خود را صرف کشورگشایی و توسعه حکومت کرد و بقیه مقاصد عالی اسلام در زمینه تربیت و تکامل مردم به فراموشی سپرده شد[۱۰۴][۱۰۵].
ممنوعیت نوشتن حدیث
- با آنکه در زمان پیامبر(ص) صحابه در حفظ و نوشتن حدیث پیامبر(ص) جدیّت تمام داشتند، امّا پس از رحلت حضرت کتابت حدیث اکیداً ممنوع شد و این ممنوعیت تا اواخر حکومت خلفای اموی ادامه داشت.
- خلیفه اوّل بسیاری از روایاتی را که نوشته شده بود جمعآوری کرد و سوزاند و خلیفه دوم صحابه را از نقل حدیث بر حذر میداشت. این امر باعث از بین رفتن بسیاری از سخنان پیامبر(ص) شد و نیز زمینه را برای جعل حدیث در زمان معاویه آماده ساخت.
- معاویه اعلان عمومی داد که هر کس در مناقب سه خلیفه اوّل حدیثی نقل کند، جایزه خواهد گرفت و هر کس از مناقب علی بن ابی طالب خبری ذکر کند، هیچگونه مصونیّت نخواهد داشت و مقام خلافت از او بیزار است.
- نتیجه این سیاست آن شد که نقل حدیث در غیر مورد احکام فقهی، به ویژه در ستایش خلفا سهگانه و سایر اصحاب، توسعه یافت؛ امّا در مورد قوانین و احکام فقهی تنزّل کرد.
- تاکنون نام حدود دوازده هزار نفر از صحابه در تاریخ ثبت شده است که تا حدود یک قرن بعد از پیامبر(ص) زندگی میکردند، در حالی که از تمام اینان و در طول این مدّت تنها پانصد حدیث فقهی (از هر بیست و چهار نفر یک حدیث) نقل شده است؛ طوری که نه تنها در بسیاری از مسائل سنّت قطعی نبوی سندی در دست نیست که حتّی در امور روزمره و بدیهی از قبیل وضو و نماز نیز اختلاف و ابهام و تعارض در عمل بین مذاهب مختلف وجود دارد و هیچکس نمیتواند سندی ارائه نماید که فصل خصومت کند؛ البته باید توجّه نمود پیامدهای زیانبار اوضاع اجتماعی بعد از پیامبر(ص) به موارد مذکور منحصر نیست؛ چنانکه جنایاتی از قبیل شهادت امام حسین(ع) و کشتار و تعقیب بقیه مسلمانان آزاده، عقبماندگی از قافله علم و تمدّن بشری، سکولاریزه شدن نظام سیاسی اسلام، فاصله گرفتن جامعه از اخلاق و معنویّت و... نیز از نتایج این روز بود[۱۰۶].
عصر پیامبر خاتم
شرایط سیاسی و اجتماعی
شرایط دینی و فرهنگی
شمایل و صفات ظاهری پیامبر خاتم
نبوت و رسالت پیامبر خاتم
امامت و ولایت پیامبر خاتم
نصب الهی پیامبر خاتم به نبوت و امامت
صفات نبوت در پیامبر خاتم
صفات امامت در پیامبر خاتم
علم لدنی پیامبر خاتم
عصمت پیامبر خاتم
افضلیت پیامبر خاتم
فضایل و مناقب پیامبر خاتم
پیامبر خاتم در قرآن
پیامبر خاتم در حدیث
معجزهها و کرامتهای پیامبر خاتم
دیدگاههایی درباره شخصیت پیامبر خاتم
سیره پیامبر خاتم
سیره عبادی پیامبر خاتم
سیره عرفانی پیامبر خاتم
سیره اخلاقی پیامبر خاتم
- حضرت محمد(ص) آخرین و گرامیترین فرستادۀ خداوند است و دارای سجایا و ویژگیهای منحصر به فردی است که او را از همۀ آفریدگان و پیامبران الهی ممتاز و برتر میگرداند. خداوند سبحان در قرآن کریم او را بهترین اسوه و الگو برای مسلمانان خوانده است[۱۰۷]. حضرت امیر(ع) ضمن احادیثی، برتری پیامبر خاتم را بر هر یک از پیامبران پیشین توضیح میدهد و پیامبر را با ویژگیهایی بدینسان معرفی میکند: آشکارکننده و برپادارنده حق، امین وحی، دارای برترین مقام و خاستگاه و جایگاه، کرامت و جایگاه رفیع پیامبر در تمام مراحل زندگیاش، گواه روز جزا، پیشوای پرهیزکاران، دارای برترین تبار و خاندان، دارای مقام کرامت، دارای بیانی روشنگر و سکوتی پر از حکمت[۱۰۸].[۱۰۹]
- به طور کلی، آنچه پیامبر اسلام(ص) را در رسالتش توفیق داد، خُلق و خوی نیک و مهربانی و بردباری و مردمداریاش بود[۱۱۰]. اخلاقی والا، رفتاری انسانی و بزرگوارانه داشت. صفاتی همچون: خوش اخلاقی، تواضع، عفو، ایثار، مردم دوستی، حلم، عدالت، کمک به محرومان، یتیمنوازی، شجاعت و... از خصلتهای برجستۀ او بود. در میان یاران خویش، محبوبیتی فراوان داشت و درگذشت او، عظیمترین ضایعه بشری برای مسلمانان بود[۱۱۱].
سیره علمی پیامبر خاتم
سیره تبلیغی پیامبر خاتم
سیره تربیتی پیامبر خاتم
سیره خانوادگی پیامبر خاتم
سیره اجتماعی پیامبر خاتم
سیره سیاسی پیامبر خاتم
سیره اقتصادی پیامبر خاتم
سیره قضایی پیامبر خاتم
سیره نظامی و جنگی پیامبر خاتم
نقشهای ویژه پیامبر خاتم
یاران و شاگردان پیامبر خاتم
مخالفت و دشمنی با پیامبر خاتم
مظلومیت پیامبر خاتم
اذیت و آزار پیامبر خاتم
وصیت پیامبر خاتم
منابع
جستارهای وابسته
پانویس
- ↑ ر.ک. محدثی، جواد، فرهنگنامه دینی، ص۲۰۱.
- ↑ ر.ک. محدثی، جواد، فرهنگنامه دینی، ص۲۰۱.
- ↑ احمد بن یحیی بلاذری، انساب الاشراف، ج۱، ص۹۲؛ ابن سعد، الطبقات الکبری، ج۱، ص۷۹.
- ↑ ر.ک. فرهنگ شیعه، ص۱۷۵.
- ↑ شیخ طبرسی، اعلام الوری بأعلام الهدی، ج۱، ص۶۱؛ احمد بن یحیی بلاذری، انساب الاشراف، ج۱، ص۹۴.
- ↑ شیخ طبرسی، اعلام الوری بأعلام الهدی، ج۱، ص۴۲؛ شیخ مفید، مسار الشیعه فی مختصر تواریخ الشریعه، ص۵۰.
- ↑ محمد بن جریر طبری، تاریخ الأمم و الملوک، ج۲، ص۱۵۶؛ ابن هشام، السیرة النبویه، ج۱، ص۱۵۸.
- ↑ احمد بن یحیی بلاذری، انساب الاشراف، ج۱، ص۹۳؛ ابن سعد، الطبقات الکبری، ج۱، ص۸۹؛ ابن هشام، السیرة النبویه، ج۱، ص۱۶۰.
- ↑ احمد بن ابی یعقوب یعقوبی، تاریخ الیعقوبی، ج۲، ص۱۰؛ احمد بن یحیی بلاذری، انساب الاشراف، ج۱، ص۹۴؛ ابو الفرج حلبی شافعی، السیرة الحلبیه، ج۱، ص۱۳۷.
- ↑ ابراهیمی، زینب، گاهشمار، فرهنگنامه تاریخ زندگانی پیامبر اعظم، ج۱، ص:۱۱.
- ↑ شیخ طبرسی، اعلام الوری بأعلام الهدی، ج۱، ص۵۲؛ ابن اسحاق، کتاب السیر و المغازی، ص۶۶.
- ↑ شیخ طبرسی، اعلام الوری بأعلام الهدی، ج۱، ص۵۲؛ ابن حزم، جوامع السیرة النبویه، ص۶؛ احمد بن یحیی بلاذری، انساب الأشراف، ج۱، ص۵۸.
- ↑ ابراهیمی، زینب، گاهشمار، فرهنگنامه تاریخ زندگانی پیامبر اعظم، ج۱، ص:۱۱-۱۲.
- ↑ تقی الدین مقریزی، إمتاع الأسماع بما للنبی من الأحوال و الأموال و الحفدة و المتاع، ج۴، ص۳۸۲؛ ابن کثیر، البدایه و النهایة، ج۶ ص۲۸۶.
- ↑ تقی الدین مقریزی، إمتاع الأسماع بما للنبی من الأحوال و الأموال و الحقدة و المتاع، ج۱، ص۱۴؛ احمد بن یحیی بلاذری، انساب الاشراف، ج۱، ص۹۶؛ ابن سعد، الطبقات الکبری، ج۱، ص۹۷.
- ↑ ابن سعد، الطبقات الکبری، ج۱، ص۱۰۲؛ علی بن الحسین مسعودی، مروج الذهب و معادن الجوهر، ج۲، ص۲۸۶.
- ↑ احمد بن یحیی بلاذری، انساب الاشراف، ج۲، ص۱۲؛ احمد بن ابی یعقوب یعقوبی، تاریخ الیعقوبی، ج۲، ص۱۷؛ ابن سعد، الطبقات الکبری، ج۱، ص۱۰۳.
- ↑ ابراهیمی، زینب، گاهشمار، فرهنگنامه تاریخ زندگانی پیامبر اعظم، ج۱، ص:۱۲.
- ↑ نهج البلاغه، خطبههای ۲۶، ۸۸، ۹۴، ۱۰۳ و ۱۸۷.
- ↑ ر.ک. دانشنامه نهج البلاغه، ص ۶۷۱.
- ↑ بحارالانوار، ج ۱۵، ص۴۰۶.
- ↑ ر.ک. فرهنگ شیعه، ص ۱۷۵؛ سبحانی، محمد تقی و برنجکار، رضا، معارف و عقاید، ص۲۱۱ ـ ۲۲۰.
- ↑ سبحانی، محمد تقی و برنجکار، رضا، معارف و عقاید، ص۲۱۱ ـ ۲۲۰.
- ↑ نهج البلاغه، خ ۲۳۴.
- ↑ ر.ک. فرهنگ شیعه، ص ۱۷۶.
- ↑ محمد بن جریر طبری، تاریخ الأمم و الملوک، ج۲، ص۲۸۰؛ ابن سعد، الطبقات الکبری، ج۸، ص۱۲.
- ↑ ابن حجر عسقلانی، الاصابه فی تمییز الصحابه، ج۶ ص۳۹۷؛ محمد بن جریر طبری، تاریخ الأمم و الملوک، ج۲، ص۲۸۰؛ ابن عساکر، تاریخ مدینه دمشق، ج۳، ص۱۵؛ ابن سعد، الطبقات الکبری، ج۱، ص۱۰۴.
- ↑ ابن سعد، الطبقات الکبری، ج۸، ص۱۳؛ احمد بن یحیی بلاذری، انساب الاشراف، ج۱، ص۹۸.
- ↑ محمد بن جریر طبری، تاریخ الأمم و الملوک، ج۲، ص۳۱۳؛ شیخ طبرسی، اعلام الوری بأعلام الهدی، ج۱، ص۱۰۵.
- ↑ ابراهیمی، زینب، گاهشمار، فرهنگنامه تاریخ زندگانی پیامبر اعظم، ج۱، ص:۱۲.
- ↑ احمد بن یحیی بلاذری، انساب الاشراف، ج۱، ص۱۰۳؛ محمد بن جریر طبری، تاریخ الأمم و الملوک، ج۲، ص۳۹۲؛ ابن عساکر، تاریخ مدینه دمشق، ج۳، ص۱۸۴.
- ↑ ابن حزم، جوامع السیرة النبویة، ج۱، ص۱۹۷.
- ↑ ابراهیمی، زینب، گاهشمار، فرهنگنامه تاریخ زندگانی پیامبر اعظم، ج۱، ص:۱۳.
- ↑ ر.ک. فرهنگ شیعه، ص ۱۷۶-۱۷۷؛ سبحانی، محمد تقی و برنجکار، رضا، معارف و عقاید، ص۲۱۱ - ۲۲۰
- ↑ ر.ک. بیابانی اسکویی، محمد،؟؟
- ↑ ر.ک. مصباح یزدی، محمد تقی؟؟
- ↑ ﴿وَمَا أَرْسَلْنَاكَ إِلَّا كَافَّةً لِلنَّاسِ بَشِيرًا وَنَذِيرًا وَلَكِنَّ أَكْثَرَ النَّاسِ لَا يَعْلَمُونَ﴾«و تو را جز مژدهبخش و بیمدهنده برای همه مردم نفرستادهایم اما بیشتر مردم نمیدانند» سوره سبأ، آیه ۲۸ و ﴿تَبَارَكَ الَّذِي نَزَّلَ الْفُرْقَانَ عَلَى عَبْدِهِ لِيَكُونَ لِلْعَالَمِينَ نَذِيرًا﴾«بزرگوار است آن (خداوند) که فرقان را بر بنده خویش فرو فرستاد تا جهانیان را بیمدهنده باشد» سوره فرقان، آیه ۱.
- ↑ «فَإِنَّ اللَّهَ سُبْحَانَهُ بَعَثَ مُحَمَّداً ص نَذِيراً لِلْعَالَمِينَ وَ مُهَيْمِناً عَلَى الْمُرْسَلِين»؛ نهج البلاغه، نامه ۶۲
- ↑ ر.ک. دانشنامه نهج البلاغه، ص ۶۷۳.
- ↑ ﴿مَا كَانَ مُحَمَّدٌ أَبَا أَحَدٍ مِنْ رِجَالِكُمْ وَلَكِنْ رَسُولَ اللَّهِ وَخَاتَمَ النَّبِيِّينَ وَكَانَ اللَّهُ بِكُلِّ شَيْءٍ عَلِيمًا﴾«محمّد، پدر هیچ یک از مردان شما نیست اما فرستاده خداوند و واپسین پیامبران است و خداوند به هر چیزی داناست» سوره احزاب، آیه ۴۰.
- ↑ ابن کثیر، البدایه و النهایه، ج۳، ص۵؛ ابن اسحاق، کتاب السیر و المغازی، ص۱۲۱.
- ↑ ابوبکر بیهقی، دلائل النبوة و معرفة احوال صاحب الشریعه، ج۲، ص۱۴۷.
- ↑ ابن کثیر، البدایه و النهایه، ج۳، ص۱۴؛ محمد بن جریر طبری، تاریخ الأمم و الملوک، ج۲، ص۳۹۲؛ ابن عساکر، تاریخ مدینة دمشق، ج۳، ص۷۳؛ احمد بن یحیی بلاذری، انساب الاشراف، ج۱، ص۱۱۵.
- ↑ مجلسی، محمد باقر، بحارالانوار الجامعة لدرر اخبار الائمة الأطهار، ج۹، ص۳۰۲؛ جعفر مرتضی العاملی، الصحیح من سیرة النبی الاعظم(ص)، ج۲، ص۲۴۴؛ شیخ مفید، مسار الشیعه فی مختصر تواریخ الشریعه، ص۵۹.
- ↑ محمد بن جریر طبری، تاریخ الأمم و الملوک، ج۲، ص۲۹۴؛ ابن حزم، جوامع السیرة النبویه، ج۱، ص۲۳۹.
- ↑ شیخ مفید، الارشاد فی معرفة حجج الله علی العباد، ج۱، ص۲۷۹؛ ابن حزم، جوامع السیرة النبویه، ج۱، ص۲۴۰.
- ↑ شیخ طبرسی، اعلام الوری بأعلام الهدی، ج۱، ص۱۰۶؛ ابن حزم، جوامع السیرة النبویة، ج۱، ص۲۶۳.
- ↑ شیخ طبرسی، اعلام الوری بأعلام الهدی، ج۱، ص۳۲۲.
- ↑ ابراهیمی، زینب، گاهشمار، فرهنگنامه تاریخ زندگانی پیامبر اعظم، ج۱، ص:۱۳-۱۴.
- ↑ احمد بن یحیی بلاذری، انساب الاشراف، ج۱، ص۲۲۹؛ محمد بن جریر طبری، تاریخ الأمم و الملوک، ج۲، ص۳۲۵؛ ابن حزم، جوامع السیرة النبویة، ج۱، ص۲۶۵.
- ↑ احمد بن یحیی بلاذری، انساب الاشراف، ج۱، ص۲۳۰؛ محمد بن جریر طبری، تاریخ الأمم و الملوک، ج۲، ص۳۲۶؛ ابن حزم، جوامع السیرة النبویة، ج۱، ص۲۶۶.
- ↑ احمد بن یحیی بلاذری، انساب الاشراف، ج۱، ص۲۳۰؛ محمد بن جریر طبری، تاریخ الأمم و الملوک، ج۲، ص۳۲۶؛ ابن حزم، جوامع السیرة النبویة، ج۱، ص۲۶۶.
- ↑ ابن حزم، جوامع السیرة النبویه، ج۱، ص۲۶۶؛ احمد بن ابی یعقوب یعقوبی، تاریخ الیعقوبی، ص۳۸۱.
- ↑ ابن حزم، جوامع السیرة النبویة، ج۱، ص۲۶۶-۲۶۷؛ احمد بن ابی یعقوب یعقوبی، تاریخ الیعقوبی، ج۲، ص۲۵.
- ↑ ابراهیمی، زینب، گاهشمار، فرهنگنامه تاریخ زندگانی پیامبر اعظم، ج۱، ص:۱۴.
- ↑ «ما تو را در برابر ریشخندکنندگان بسندهایم» سوره حجر، آیه ۹۵؛ شیخ طبرسی، اعلام الوری بأعلام الهدی، ج۱، ص۱۱۰.
- ↑ «و به راستی نزدیک است کافران هنگامی که این یادکرد را میشنوند با چشمانشان به تو آسیب رسانند و میگویند بیگمان او دیوانه است» سوره قلم، آیه ۵۱.
- ↑ «و چون آیات ما بر آنان خوانده میشد میگفتند: شنیدیم و اگر میخواستیم مانند آن میگفتیم؛ این (آیات) جز افسانههای پیشینیان نیست» سوره انفال، آیه ۳۱.
- ↑ «چون آیات ما را بر او بخوانند میگوید: افسانههای پیشینیان است» سوره قلم، آیه ۱۵.
- ↑ «و با خداوند، خدایی دیگر منهید که من از سوی او برای شما بیمدهندهای آشکارم بدینگونه برای کسانی که پیش از آنان بودند، هیچ پیامبری نیامد مگر اینکه گفتند: او جادوگر یا دیوانه است» سوره ذاریات، آیه ۵۱-۵۲؛ احمد بن یحیی بلاذری، انساب الاشراف، ج۱، ص۱۳۳.
- ↑ عبدالرحمن سهیلی، روض الأنف فی شرح السیرة النبویه، ج۳، ص۲۸۹؛ ابن حزم، جوامع السیرة النبویة، ج۱، ص۳۵۸.
- ↑ ابن حزم، جوامع السیرة النبویه، ج۱، ص۳۱۷.
- ↑ ابراهیمی، زینب، گاهشمار، فرهنگنامه تاریخ زندگانی پیامبر اعظم، ج۱، ص:۱۵.
- ↑ تقی الدین مقریزی، إمتاع الأسماع بما للنبی من الأحوال و الأموال و الحفدة و المتاع، ج۱، ص۳۷؛ شیخ طبرسی، اعلام الوری بأعلام الهدی، ج۱، ص۱۱۵؛ محمد بن جریر طبری، تاریخ الامم و الملوک، ج۱، ص۱۱۵.
- ↑ محمد بن جریر طبری، تاریخ الامم و الملوک، ج۳، ص۳۳۵؛ شیخ طبرسی، اعلام الوری بأعلام الهدی، ج۱، ص۱۱۶.
- ↑ تقی الدین مقریزی، إمتاع الأسماع بما للنبی من الأحوال و الأموال و الحفدة و المتاع، ج۱، ص۳۷؛ شیخ طبرسی، اعلام الوری بأعلام الهدی، ج۱، ص۱۱۵.
- ↑ محمد بن جریر طبری، تاریخ الأمم و الملوک، ج۲، ص۳۳۵؛ ابن حزم، جوامع السیرة النبویه، ج۱، ص۳۳۳؛ ابوبکر بیهقی، دلائل النبوة و معرفة احوال صاحب الشریعه، ج۲، ص۳۰۱.
- ↑ ابراهیمی، زینب، گاهشمار، فرهنگنامه تاریخ زندگانی پیامبر اعظم، ج۱، ص:۱۵.
- ↑ احمد بن یحیی بلاذری، انساب الاشراف، ج۱، ص۲۳۴؛ احمد بن ابی یعقوب یعقوبی، تاریخ الیعقوبی، ج۲، ص۳۱؛ ابوالفرج حلبی شافعی، السیرة الحلبیة، ج۱، ص۴۶۲.
- ↑ ابن سعد، الطبقات الکبری، ج۱، ص۱۴۸؛ احمد بن ابی یعقوب یعقوبی، تاریخ الیعقوبی، ج۲، ص۳۱.
- ↑ ابراهیمی، زینب، گاهشمار، فرهنگنامه تاریخ زندگانی پیامبر اعظم، ج۱، ص:۱۶.
- ↑ احمد بن یحیی بلاذری، انساب الاشراف، ج۱، ص۴۰۵.
- ↑ شیخ طبرسی، اعلام الوری بأعلام الهدی، ج۱، ص۵۳؛ تقی الدین مقریزی، إمتاع الأسماع بما للنبی من الأحوال و الأموال و الحفدة و المتاع، ج۱، ص۴۵.
- ↑ احمد بن یحیی بلاذری، انساب الاشراف، ج۱، ص۴۰۵؛ احمد بن ابی یعقوب یعقوبی، تاریخ الیعقوبی، ج۲، ص۳۵.
- ↑ ابن سعد، الطبقات الکبری، ج۱، ص۱۶۵.
- ↑ احمد بن یحیی بلاذری، انساب الاشراف، ج۱، ص۲۳۷؛ ابن سعد، الطبقات الکبری، ج۱، ص۱۶۴.
- ↑ احمد بن یحیی بلاذری، انساب الاشراف، ج۱، ص۲۳۷؛ ابن سعد، الطبقات الکبری، ج۱، ص۱۶۵.
- ↑ احمد بن ابی یعقوب یعقوبی، تاریخ الیعقوبی، ج۲، ص۳۶؛ قطب الدین راوندی، قصص الانبیاء، ص۳۳۱.
- ↑ ابراهیمی، زینب، گاهشمار، فرهنگنامه تاریخ زندگانی پیامبر اعظم، ج۱، ص:۱۶.
- ↑ ر.ک. فرهنگ شیعه، ص ۱۷۶-۱۷۷.
- ↑ ر.ک. محدثی، جواد، فرهنگنامه دینی، ص۲۰۱.
- ↑ ر.ک. فرهنگ شیعه، ص ۱۷۶-۱۷۷.
- ↑ ر.ک. محدثی، جواد، فرهنگنامه دینی، ص۲۰۱.
- ↑ ابن هشام، السیرة النبویه، ج۱، ص۴۹۲؛ احمد بن یحیی بلاذری، انساب الاشراف، ج۱، ص۲۶۳؛ محمد بن جریر طبری، تاریخ الأمم و الملوک، ج۲، ص۳۹۳.
- ↑ ابن هشام، السیرة النبویه، ج۱، ص۴۹۳؛ صالحی، محمد یوسف، سبل الهدی و رشاد فی سیرة خیر العباد، ج۴، ص۲۳۱.
- ↑ محمد بن جریر طبری، تاریخ الأمم و الملوک، ج۲، ص۳۹۴؛ ابن هشام، السیرة النبویة، ج۱، ص۴۹۴.
- ↑ ابن هشام، السیرة النبویه، ج۱، ص۴۹۴-۴۹۶؛ ابن کثیر، البدایه و النهایه، ج۳، ص۱۹۷-۱۹۹.
- ↑ ابراهیمی، زینب، گاهشمار، فرهنگنامه تاریخ زندگانی پیامبر اعظم، ج۱، ص:۱۸.
- ↑ تقی الدین مقریزی، إمتاع الأسماع بما للنبی من الأحوال و الأموال و الحفده و المتاع، ج۱، ص۵۰؛ محمد بن جریر طبری، تاریخ الأمم و الملوک، ج۲، ص۳۵۳؛ ابوبکر بیهقی، دلائل النبوة و معرفة احوال صاحب الشریعه، ج۲، ص۴۳۴.
- ↑ ابن کثیر، البدایه و النهایه، ج۳، ص۱۶۳؛ احمد بن یحیی بلاذری، انساب الاشراف، ج۱، ص۲۳۹؛ محمد بن جریر طبری، تاریخ الأمم و الملوک، ص۳۵۰.
- ↑ احمد بن یحیی بلاذری، انساب الاشراف، ج۱، ص۲۳۹.
- ↑ محمد بن جریر طبری، تاریخ الأمم و الملوک، ج۲، ص۳۶۸؛ ابن حزم، جوامع السیرة النبویه، ج۱، ص۴۵۴.
- ↑ شیخ طبرسی، اعلام الوری بأعلام الهدی، ص۱۴۳؛ احمد بن یحیی بلاذری، انساب الاشراف، ج۱، ص۲۴۰.
- ↑ محمد بن جریر طبری، تاریخ الأمم و الملوک، ج۲، ص۳۶۹؛ ابن حزم، جوامع السیرة النبویه، ج۱، ص۴۶۸.
- ↑ ابراهیمی، زینب، گاهشمار، فرهنگنامه تاریخ زندگانی پیامبر اعظم، ج۱، ص:۱۷.
- ↑ محمد بن جریر طبری، تاریخ الأمم و الملوک، ص۳۷۱-۳۷۲؛ ابن هشام، السیرة النبویه، ج۱، ص۴۸۲.
- ↑ ابن هشام، السیرة النبویه، ج۱، ص۴۸۲؛ شیخ مفید، الارشاد فی معرفة حجج الله علی العباد، ج۱، ص۵۱-۵۲.
- ↑ ابراهیمی، زینب، گاهشمار، فرهنگنامه تاریخ زندگانی پیامبر اعظم، ج۱، ص:۱۸.
- ↑ ر.ک. محدثی، جواد، فرهنگنامه دینی، ص۲۰۱.
- ↑ «بِأَبِی أَنْتَ وَ أُمِّی یَا رَسُولَ اللَّهِ لَقَدِ انْقَطَعَ بِمَوْتِکَ مَا لَمْ یَنْقَطِعْ بِمَوْتِ غَیْرِکَ مِنَ النُّبُوَّةِ وَ الْإِنْبَاءِ وَ أَخْبَارِ السَّمَاءِ خَصَّصْتَ حَتَّی صِرْتَ مُسَلِّیاً عَمَّنْ سِوَاکَ وَ عَمَّمْتَ حَتَّی صَارَ النَّاسُ فِیکَ سَوَاءً وَ لَوْ لَا أَنَّکَ أَمَرْتَ بِالصَّبْرِ وَ نَهَیْتَ عَنِ الْجَزَعِ لَأَنْفَدْنَا عَلَیْکَ مَاءَ الشُّئُونِ وَ لَکَانَ الدَّاءُ مُمَاطِلًا وَ الْکَمَدُ مُحَالِفاً وَ قَلَّا لَکَ وَ لَکِنَّهُ مَا لَا یُمْلَکُ رَدُّهُ وَ لَا یُسْتَطَاعُ دَفْعُهُ بِأَبِی أَنْتَ وَ أُمِّی اذْکُرْنَا عِنْدَ رَبِّکَ وَ اجْعَلْنَا مِنْ بَالِک»؛ نهج البلاغه، خطبه ۲۳۵.
- ↑ ر.ک. دانشنامه نهج البلاغه، ص ۶۷۳-۶۷۴.
- ↑ ر.ک. فرهنگ شیعه، ص ۱۷۶-۱۷۷.
- ↑ ر.ک. محدثی، جواد، فرهنگنامه دینی، ص۲۰۱.
- ↑ معنویت تشیع، علامه طباطبایی.
- ↑ محمدی، رضا، امامشناسی، ص:۱۲۶-۱۲۷.
- ↑ محمدی، رضا، امامشناسی، ص:۱۲۷-۱۲۸.
- ↑ ﴿لَقَدْ كَانَ لَكُمْ فِي رَسُولِ اللَّهِ أُسْوَةٌ حَسَنَةٌ﴾«بیگمان فرستاده خداوند برای شما نمونهای نیکوست» سوره احزاب، آیه ۲۱.
- ↑ نهج البلاغه، خطبههای ۷۱، ۹۳، ۹۵، ۱۰۴ و ۱۰۷.
- ↑ ر.ک. دانشنامه نهج البلاغه، ص ۶۷۱-۶۷۲.
- ↑ ر.ک. فرهنگ شیعه، ص ۱۷۷.
- ↑ ر.ک. محدثی، جواد، فرهنگنامه دینی، ص۲۰۱.