امامت امام علی

از امامت‌پدیا، دانشنامهٔ امامت و ولایت

نسخه‌ای که می‌بینید نسخه‌ای قدیمی از صفحه‌است که توسط Jaafari (بحث | مشارکت‌ها) در تاریخ ‏۱۷ دسامبر ۲۰۲۲، ساعت ۱۲:۳۲ ویرایش شده است. این نسخه ممکن است تفاوت‌های عمده‌ای با نسخهٔ فعلی بدارد.

امام علی (ع) جانشین بلافصل پیامبر خاتم (ص) است. متکلمین ادله مختلفی برای این موضوع بیان کرده‌اند مانند: عصمت؛ افضلیت؛ اعلمیت؛ عدم صلاحیت دیگران برای امامت؛ معجزات امام علی (ع) و وجود روایات مختلف در این زمینه.

مقدمه

امام علی بن ابی طالب (ع) روز جمعه سیزدهم ماه رجب، سی سال پس از عام الفیل و بیست و سه سال قبل از هجرت در مکه و در داخل کعبه معظمه به دنیا آمد. پدرش ابوطالب فرزند عبدالمطلب و مادرش فاطمه دختر اسد بود.

علی (ع) از کودکی زیر نظر پیامبر (ص) تربیت شد و راه و روش رشد و کمال را از او آموخت و آنگاه که رسول گرامی (ص) به پیامبری برگزیده شد، نخستین فرد از مردان بود که به او ایمان آورد. وی به پیامبر (ص) ارادت و انقیاد کامل داشت و سرباز فداکاری بود که هرگاه خطری اسلام را تهدید می‌کرد، به دفاع از آن برمی خاست، در شعب ابی طالب و در سفر پیامبر به طائف رسول خدا (ص) را همراهی و یاری کرد و در شب هجرت در بستر او خوابید، تا به پیامبر (ص) گزندی نرسد و آیه ﴿وَمِنَ النَّاسِ مَنْ يَشْرِي نَفْسَهُ ابْتِغَاءَ مَرْضَاتِ اللَّهِ وَاللَّهُ رَءُوفٌ بِالْعِبَادِ[۱] در ‌شأن او نازل شد. آنگاه که پیامبر (ص) به مدینه رسید به حضرت علی (ع) دستور داد تا امانت‌های مردم مکه را، که به پیامبر سپرده بودند، به آنان بازگرداند و همراه با مسلمانانی که در مکه باقی مانده بودند، به مدینه هجرت نماید. او پس از سه روز مکه را به قصد مدینه ترک کرد و پس از چند روز در قبا به پیامبر پیوست.

پیامبر (ص) با مسلمانان برای انجام مناسک حج (حجة الوداع) رهسپار مکه گردید و علی (ع) نیز به دستور پیامبر از یمن به مکه رفت و در مراسم شکوهمند حج شرکت کرد و پس از انجام مناسک حج به هنگام بازگشت در سرزمین جحفه و در کنار غدیر خم در جمع انبوه مسلمانان علی (ع) را به جانشینی خود منصوب کرد.

پس از مدت کوتاهی از این جریان، پیامبر (ص) در حالی که سرش بر دامان علی (ع) بود، به ملکوت اعلی پیوست و بدین ترتیب فصل جدیدی در زندگی علی (ع) گشوده شد. با ماجرای سقیفه، رهبری امت اسلامی که حق او بود از وی باز ستانده شد و این جریان تا ۲۵سال ادامه یافت. رعایت مصلحت اسلام و مسلمانان مانع آن شد که امام (ع) برای اعمال حق خود به عمل قهرآمیز توسل جوید، اما در موارد مناسب حقیقت را آشکار می‌ساخت و در حد ضرورت با خلفا همکاری می‌کرد.

به اعتقاد شیعه، علی بن ابی طالب (ع) جانشین بلافصل پیامبر گرامی (ص) و نخستین امام امت اسلامی پس از رسول خدا (ص) است. اهل سنت و دیگر مذاهب غیر شیعی علی (ع) را چهارمین خلیفه پیامبر (ص) می‌دانند[۲].

دلایل جانشینی بلافصل امام علی (ع)

متکلمان شیعه از طریق عقل و نقل بر اثبات جانشینی بلافصل امام علی (ع) استدلال کرده‌اند، که به نقل و تبیین برخی از مهم‌ترین آنها بسنده می‌کنیم:

عصمت و امامت امام علی (ع)

یکی از دلایل شیعه بر امامت علی (ع) این است که امام باید معصوم باشد (عصمت امام و اغراض امامت) کسانی که غیر از علی (ع) مدعی امامت بودند یا دیگران مدعی امامت آنان بودند (ابوبکر و عباس و سعد بن عباده) معصوم نبودند زیرا قبل از اسلام، بت پرست و مشرک بودند، و پس از اسلام آوردن نیز کسی مدعی این که از مقام عصمت علمی و عملی برخوردار باشند، نبوده است. بنابراین، در میان اصحاب پیامبر (ص)، غیر از علی (ع) کسی از ویژگی عصمت برخوردار نبوده است. بر این اساس امامت او اثبات می‌گردد.

عصمت آن حضرت یکی از این طریق اثبات می‌شود که اگر او هم دارای مقام عصمت نباشد، هیچ کس در امت اسلامی شایستگی امامت را نخواهد داشت، با این که وجود امام واجب است، در این فرض لازم می‌آید که این فریضه اسلامی هرگز تحقق نیابد و این، بر خلاف اجماع امت اسلامی است، زیرا حق از امت اسلامی بیرون نخواهد بود[۳][۴]

افضلیت و امامت امام علی (ع)

یکی از شرایط امامت، افضلیت است (افضلیت امام) و از طرفی، علی (ع) افضل صحابه و بلکه افضل افراد بشر پس از پیامبر (ص) است (افضلیت علی (ع)) بنابراین، امامت در وی تعین یافته است[۵].

اعلمیت و امامت امام علی (ع)

امام باید به عموم احکام شریعت علم بالفعل و مصون از خطا داشته باشد (امامت، صفات امام) هیچ یک از مدعیان امامت به جز علی (ع) از چنین علم گسترده و کاملی برخوردار نبودند. آنچه اهل سنت درباره ابوبکر و عباسیه درباره عباس عموی پیامبر معتقدند، علم اجتهادی است که هم محدود است و هم خطاپذیر. بنابراین، امامت به علی (ع) اختصاص داشته است[۶].

عدم صلاحیت دیگران برای امامت

کسانی که مدعی امامت بودند علاوه بر این که فاقد صفات عصمت، افضلیت و اعلمیت بودند، دست به کارهایی زدند که نشان دهنده عدم صلاحیت آنان برای احراز مقام امامت است. متکلمان شیعه این بحث را ذیل عنوان مطاعن خلفا مطرح کرده و موارد بسیاری از مطاعن خلفای سه گانه را نقل کرده‌اند[۷] با اثبات عدم شایستگی مدعیان امامت، امامت در علی (ع) تعین خواهد یافت، زیرا در غیر این صورت، حق از امت اسلامی بیرون خواهد بود که بر خلاف اجماع است[۸].

معجزات امام علی (ع)

معجزه، همان‌گونه که اثبات کننده صدق مدعی نبوت است، راستگویی مدعی امامت را نیز اثبات می‌کند (طریق تعیین امام). علی (ع) خود را شایسته‌ترین فرد برای امامت می‌دانست: «أَنَا أَحَقُّ بِهَذَا الْأَمْرِ مِنْكُمْ لَا أُبَايِعُكُمْ وَ أَنْتُمْ أَوْلَى بِالْبَيْعَةِ لِي»[۹] از سوی دیگر معجزات بسیاری به دست او آشکار گردید. این معجزات دلیل روشن امامت او می‌باشد[۱۰][۱۱]

نصوص جلی بر امامت امام علی (ع)

نصوص امامت علی (ع) دوگونه‌اند: نصوص عام و نصوص خاص.

نصوص عام به امامت وی اختصاص ندارند، بلکه امامت دیگر امامان اهل بیت را نیز اثبات می‌کنند، مانند آیه ﴿كُونُوا مَعَ الصَّادِقِينَ[۱۲] و آیه ﴿أَطِيعُوا اللَّهَ وَأَطِيعُوا الرَّسُولَ وَأُولِي الْأَمْرِ مِنْكُمْ[۱۳]، حدیث ثقلین و حدیث سفینه و مانند آنها[۱۴].

نصوص خاص که به امامت امیرمؤمنان اختصاص دارند دو گونه‌اند: نصوص جلی و نصوص خفی:

  1. نصوص جلی موردی‌اند که در آنها واژگانی چون خلافت، امامت و امارت به کار رفته است. در نتیجه دلالت آنها بر امامت آشکار است و تأویل نمی‌پذیرد،
  2. نصوص خفی اموری‌اند که صراحت بر امامت ندارند و مجال تأویل در آنها وجود دارد و دلالت آنها بر امامت در گرو تأمل و توجه به قراین و شواهد است. استدلال به نصوص جلی بر امامت علی (ع) در عموم کتاب‌های کلامی مهم شیعه آمده است[۱۵][۱۶]

برخی از این نصوص عبارت‌اند از:

  1. بر علی (ع) به عنوان امیر و فرمانروای مؤمنان سلام کنید[۱۷]؛
  2. این (علی) جانشین من در میان شما پس از من می‌باشد، فرمان او را بشنوید و از او اطاعت کنید [۱۸]؛
  3. این (علی) برادر و وصی و جانشین من پس از من و وارث من است، سخن او را بشنوید و از او اطاعت کنید[۱۹].[۲۰]

امامت امام علی(ع)

درباره امامت امام علی(ع) دلایل فراوانی از قرآن و روایات وجود دارد که در کتاب‌های کلامی شیعه به طور مفصل و مبسوط در شرح و تبیین و استنادات آنها سخن گفته شده است. علامه امینی در کتاب شریف الغدیر، که در ده جلد نگارش شده است، مطالب و مستندات زیادی از منابع اهل سنت، از قرن اول تا عصر خویش، جمع‌آوری نموده و به تمام شبهات مخالفان نیز پاسخ داده است. همچنین سید عبدالحسین شرف الدین عاملی در کتاب المراجعات، در نامه‌های متعدد به رئیس جامعة الازهر، شیخ سلیم البشری المالکی از علمای اهل سنت، به دلایل و مستندات امامت امام علی(ع) اشاره کرده که شیخ سلیم نیز تا حدودی آنها را پذیرفته است؛ همین طور جناب میر حامد حسین لکهنوی، کتاب مبسوط‌تر از همه به نام «عبقات الأنوار فی إمامة الأئمة الأطهار» درباره امامت امام علی(ع) و استنادات آن از منابع شیعه و اهل سنت نگاشته است و صدها کتاب و مقاله دیگر نیز این ابهامات و شبهات را پاسخ گفته‌اند. اما بحث ما در این نوشتار درباره این است که آیا امام علی(ع) خود مدعی امامت بوده است یا نه؛ زیرا برخی شبهه نموده که امام علی(ع) خود ادعای امامت نداشته‌اند.

این ادعا ناشی از بی‌اطلاعی مدعی از منابع اسلامی است. امام علی(ع) در مواضع متعدد ادعای امامت کرده‌اند. جناب خزاز قمی در کتاب کفایة الاثر، که از قدیمی‌ترین کتاب‌های روایی شیعه است، در باب جداگانه‌ای تحت عنوان باب ما روي عن أمير المؤمنين علي بن أبي طالب(ع) عن النبي(ص) في النصوص على الأئمة الاثنى عشر چندین روایت با سند متصل از شخص امام علی(ع) در این باره نقل کرده است:

روایت اول: در این روایت، که با سند متصل از شخص امام علی(ع) نقل شده، آمده است: «قَالَ رَسُولُ اللَّهِ(ص) حَدَّثَنِي جَبْرَئِيلُ عَنْ رَبِّ الْعِزَّةِ جَلَّ جَلَالُهُ أَنَّهُ قَالَ مَنْ عَلِمَ أَنْ لَا إِلَهَ إِلَّا أَنَا وَحْدِي وَ أَنَّ مُحَمَّداً عَبْدِي وَ رَسُولِي وَ أَنَّ عَلِيَّ بْنَ أَبِي طَالِبٍ خَلِيفَتِي وَ أَنَّ الْأَئِمَّةَ مِنْ وُلْدِهِ حُجَجِي أَدْخَلْتُهُ جَنَّتِي بِرَحْمَتِي...»[۲۱]. کسی که بداند که خدای واحدی جز من نیست و محمد بنده و فرستاده من است و علی بن ابی طالب جانشین من و امامان از فرزندان ایشان حجت‌های من هستند، چنین شخصی را به رحمت خودم داخل بهشتم می‌نمایم.

روایت دوم: روایت دوم نیز با سند متصل از امام(ع) است که ایشان درباره اثبات امامت خویش به حدیثی از رسول الله(ص) این چنین استناد می‌کند: «جَعْفَرِ بْنِ مُحَمَّدٍ عَنْ أَبِيهِ عَنْ جَدِّهِ عَنْ عَلِيٍّ(ع) قَالَ قَالَ رَسُولُ اللَّهِ(ص) الْأَئِمَّةُ بَعْدِي اثْنَا عَشَرَ أَوَّلُهُمْ عَلِيُّ بْنُ أَبِي طَالِبٍ وَ آخِرُهُمُ الْقَائِمُ هُمْ خُلَفَائِي وَ أَوْصِيَائِي وَ أَوْلِيَائِي وَ حُجَجُ اللَّهِ عَلَى أُمَّتِي بَعْدِي»[۲۲]. ائمه بعد از من دوازده امام است که اول آنها علی بن ابی طالب، و آخر آنها قیام کننده است. آنها جانشینان من، اوصیای من و حجت‌های الاهی بر امتم بعد از من هستند.

روایت سوم: این روایت نیز با سند متصل از امام علی(ع) نقل شده است که در آن امام(ع) از قول رسول الله(ص) نقل می‌کند که رسول الله اوصیای انبیای الاهی را نام می‌برد و در پایان امام علی(ع) را وصی و جانشین خویش معرفی می‌کند: «... ثُمَّ قَالَ(ص) وَ أَنَا أَدْفَعُهَا إِلَيْكَ يَا عَلِيُّ وَ أَنْتَ تَدْفَعُهَا إِلَى ابْنِكَ الْحَسَنِ وَ الْحَسَنُ يَدْفَعُهَا إِلَى أَخِيهِ الْحُسَيْنِ وَ الْحُسَيْنُ يَدْفَعُهَا إِلَى ابْنِهِ عَلِيٍّ وَ عَلِيٌّ يَدْفَعُهَا إِلَى ابْنِهِ مُحَمَّدٍ وَ مُحَمَّدٌ يَدْفَعُهَا إِلَى ابْنِهِ جَعْفَرٍ وَ جَعْفَرٌ يَدْفَعُهَا إِلَى ابْنِهِ مُوسَى وَ مُوسَى يَدْفَعُهَا إِلَى ابْنِهِ عَلِيٍّ وَ عَلِيٌّ يَدْفَعُهَا إِلَى ابْنِهِ مُحَمَّدٍ وَ مُحَمَّدٌ يَدْفَعُهَا إِلَى ابْنِهِ عَلِيٍّ وَ عَلِيٌّ يَدْفَعُهَا إِلَى ابْنِهِ الْحَسَنِ وَ الْحَسَنُ يَدْفَعُ إِلَى ابْنِهِ الْقَائِمِ...»[۲۳]. سپس رسول الله(ص) به امام علی(ع) فرمود، و من آن (امامت) را به شما واگذار نمودم و شما به فرزند خود حسن، و حسن به برادرش حسین، و حسین به پسرش علی، و علی به پسرش محمد، و محمد به پسرش جعفر، و جعفر به پسرش موسی، و موسی به پسرش علی، و علی به پسرش محمد، و محمد به پسرش علی، و علی به پسرش حسن، و حسن به پسر خود ثائم واگذار نمود.

روایت چهارم: این روایت صریح‌تر از همه است که در آن پیامبر گرامی اسلام(ص) خطاب به امام علی(ع) می‌فرماید: «أَنْتَ الْإِمَامُ أَبُو الْأَئِمَّةِ الْإِحْدَى عَشْرَةَ مِنْ صُلْبِكَ أَئِمَّةٌ مُطَهَّرُونَ مَعْصُومُونَ وَ مِنْهُمُ الْمَهْدِيُّ الَّذِي يَمْلَأُ الدُّنْيَا قِسْطاً وَ عَدْلًا...»[۲۴]. تو امام و پدر امامان یازده گانه هستی که همه از صلب تو هستند و همه آنها پاک و معصوم هستند؛ از جمله آنها مهدی است که جهان را پر از عدالت و قسط خواهد نمود.

روایت پنجم: این روایت نیز با سند متصل از امام علی(ع) چنین نقل شده است: «... عَنْ أَبِيهِ أَمِيرِ الْمُؤْمِنِينَ(ع) قَالَ قَالَ رَسُولُ اللَّهِ(ص) لَمَّا أُسْرِيَ بِي إِلَى السَّمَاءِ أَوْحَى إِلَيَّ رَبِّي جَلَّ جَلَالُهُ فَقَالَ يَا مُحَمَّدُ إِنِّي اطَّلَعْتُ إِلَى الْأَرْضِ اطِّلَاعَةً فَاخْتَرْتُكَ مِنْهَا وَ جَعَلْتُكَ نَبِيّاً... ثُمَّ اطَّلَعْتُ الثَّانِيَةَ فَاخْتَرْتُ مِنْهَا عَلِيّاً وَ جَعَلْتُهُ وَصِيَّكَ وَ خَلِيفَتَكَ...»[۲۵]. امیر مؤمنان(ع) می‌فرماید: رسول خدا(ص) فرمود: هنگامی که مرا به آسمان سیر دادند، پروردگارم به من وحی کرد: ای محمد! همانا به زمین نظر کردم و تو را از آن برگزیدم و پیامبر قرار دادم... سپس دوباره نظری افکندم و علی را انتخاب کردم و او را وصی و خلیفه تو قرار دادم....

روایت ششم: «... عَنْ عَلِيٍّ قَالَ قَالَ رَسُولُ اللَّهِ(ص) الْأَئِمَّةُ بَعْدِي اثْنَا عَشَرَ أَوَّلُهُمْ عَلِيُّ بْنُ أَبِي طَالِبٍ وَ آخِرُهُمُ الْقَائِمُ هُمْ خُلَفَائِي وَ أَوْصِيَائِي وَ أَوْلِيَائِي وَ حُجَجُ اللَّهِ عَلَى أُمَّتِي بَعْدِي...»[۲۶]. امام علی(ع) از قول رسول خدا(ص) فرمود: ائمه بعد از من دوازده نفرند: اول آنها علی بن ابی طالب و آخر آنها قائم است، آنها خلفا و اوصیا و اولیای من هستند و حجت‌های خدا بر امتم بعد از من می‌باشند.

روایت هفتم: «... فَقُلْتُ يَا رَسُولَ اللَّهِ وَ كَمِ الْأَئِمَّةُ بَعْدَكَ قَالَ أَنْتَ يَا عَلِيُّ ثُمَّ ابْنَاكَ الْحَسَنُ وَ الْحُسَيْنُ وَ بَعْدَ الْحُسَيْنِ عَلِيٌّ ابْنُهُ وَ بَعْدَ عَلِيٍّ مُحَمَّدٌ ابْنُهُ وَ بَعْدَ مُحَمَّدٍ جَعْفَرٌ ابْنُهُ وَ بَعْدَ جَعْفَرٍ مُوسَى ابْنُهُ وَ بَعْدَ مُوسَى عَلِيٌّ ابْنُهُ وَ بَعْدَ عَلِيٍّ مُحَمَّدٌ ابْنُهُ وَ بَعْدَ مُحَمَّدٍ عَلِيٌّ ابْنُهُ وَ بَعْدَ عَلِيٍّ الْحَسَنُ ابْنُهُ...»[۲۷]. امام علی(ع) فرمود: من گفتم، ای رسول خدا، امامان پس از شما چند نفرند؟ گفت: «تو یا علی و پسرانت حسن و حسین، بعد از حسین علی پسر او، و پس از علی محمد پسر او، و بعد از محمد جعفر پسر او و پس از جعفر موسی پسر او، و پس از موسی علی پسر او، و پس از علی محمد پسر او، و بعد از محمد علی پسر او و بعد از علی حسن پسر او....

روایت هشتم: «... ثُمَّ قَالَ لِي يَا عَلِيُّ أَنْتَ الْإِمَامُ وَ الْخَلِيفَةُ مِنْ بَعْدِي حَرْبُكَ حَرْبِي وَ سِلْمُكَ سِلْمِي...»[۲۸]. سپس پیامبر به من گفت: «ای علی، تو امام و خلیفه پس از من هستی؛ جنگ تو جنگ من است، صلح تو صلح صلح من است. همان‌گونه که ذکر شد روایات فراوان وجود دارد که امام علی(ع) بر اساس آنها بر امامت خود و فرزندانش استدلال نموده است که از آن میان به هشت روایت، که در منابع اولیه شیعه آمده است، اشاره شد. توجه به این گونه روایات هر خواننده منصف را به یقین می‌رساند که نه تنها امام علی(ع) مدعی امامت بوده‌اند؛ بلکه بارها بر این مسئله از قول پیامبر(ص) شاهد آورده‌اند.[۲۹]

شبهات عدم ادعای امامت

شبهه اول: امام علی(ع) و عدم اعتقاد به نص بر امامت

یکی از نویسندگان وهابی مدعی است: حضرت علی(ع) هرگز چنین معتقد نبوده و ادعا نکرده است که مشروعیت خلافتش بر آیند و نتیجه آن نصوصی است که شیعیان درباره او تصور می‌کنند[۳۰].

پاسخ شبهه اول

ایجاد این شبهه از دو حال خارج نیست: یا از بی‌اطلاعی شخص شبهه افکن از تاریخ اسلامی است یا خود را به نادانی می‌زند. آن‌گونه که پیش از این اشاره شد، امام علی(ع) بارها به مسئله امامت خویش تصریح داشته است که قسمتی از آنها در همین مقاله در تبیین موضوع بیان شد؛ علامه امینی بخشی از مستندات واقعه غدیر را در مجموعه ده جلدی الغدیر فی الکتاب و السنة و الأدب تدوین کرده که در دسترس همگان است و اگر کسی بدون حب و بغض و بی‌طرفانه به این دلایل و شواهد بنگرد، قطعاً به این نتیجه خواهد رسید که هیچ مسئله‌ای از مسائل اسلامی به اندازه امامت امام علی(ع)توسط شخص پیامبر(ص) و امام علی(ع) بازگو و تبیین نگردیده است.[۳۱]

احتجاج امام علی(ع) به آیه ولایت

محدث حافظ ابراهیم بن محمد جوینی می‌نویسد: در دوران خلافت عثمان روزی در مسجد، میان انصار و مهاجران، درباره فضائل هر یک بحث در گرفت. در این مناظره، که حدود دویست تن از سران دو گروه حضور داشتند و از صبح تا ظهر به طول انجامید، قریش تمام فضائلی را که از رسول خدا(ص) درباره آنان بیان شده بود، نقل کردند. از سران مهاجر در جلسه، افرادی مثل عبدالرحمان بن عوف، طلحه، زبیر، مقداد، ابوذر، هاشم بن عتبه، عبدالله بن عباس و عبدالله بن جعفر حضور داشتند و پس از آن انصار نیز خدمات خود به اسلام و پیامبر(ص) و نقش خود را در گسترش اسلام و حمایت از مسلمانان بیان کردند که از جمله سران این گروه نیز افرادی مانند ابی بن کعب، زید بن ثابت، ابوایوب انصاری، ابوهیثم بن تیهان، قیس بن سعد بن عباده، جابر بن عبدالله، انس بن مالک و زید بن ارقم حضور داشتند. پس از پایان گفت‌و‌گو آنان از امام علی(ع) تقاضا کردند ایشان سخن بگوید. امام نیز پس از ذکر آیاتی از قرآن، از جمله آیه ﴿إِنَّمَا وَلِيُّكُمُ اللَّهُ...[۳۲] فرمودند: «مردم از رسول خدا(ص) پرسیدند: ای رسول خدا(ص) آیا این آیات درباره بعضی از مؤمنان نازل شده است یا اینکه شامل همه می‌شود. آن‌گاه خداوند رسولش را مأمور کرد تا متولیان امور امت را به آنان بشناساند و ولایت را برای آنان شرح دهد؛ همان‌طور که نماز و زکات و حج آنان را شرح داده است؛ پس رسول خدا(ص) مرا در غدیر خم به عنوان امام مردم منصوب کرد»[۳۳].[۳۴]

احتجاج امام علی(ع) به حدیث غدیر

١. امام علی(ع) در جنگ جمل، پس از اندرز و نصیحت مخالفان، خطاب به طلحه فرمود: «نشدتك اللّه هل سمعت رسول اللّه(ص) يقول: «من كنت مولاه فعليّ مولاه، اللّهمّ وال من والاه، و عاد من عاداه»؟ قال: نعم. قال: فلم تقاتلني‌؟ قال‌: لم أذكر. قال: فانصرف طلحة»[۳۵]. تو را به خدا قسم می‌دهم، آیا شنیدی که رسول خدا(ص) گفت: «هر کس من مولای اویم، علی مولای اوست؛ خدایا هر کس علی را دوست دارد دوستش دار، و دشمن بدار کسانی که علی را دشمنی می‌کنند»؟ گفت: «آری». امام فرمود: «پس چرا با من می‌جنگی»؟ طلحه که پاسخی نداشت، با گفتن فراموش کردم به سوی لشکرش باز گشت.

٢. امام علی(ع) در احتجاج دیگری، کسانی را که شاهد واقعه غدیر بودند، به شهادت فرا خواند که در ادامه به برخی از روایت‌ها در این زمینه اشاره می‌کنیم.

  1. ابن أثیر در ترجمه أحوال ناجیة بن عمرو از طریق أبو نعیم و أبوموسی مدائنی با سلسله سند خود از عمرو بن عبدالله بن یعلی بن مرة، از پدرش از جدش، یعلی، روایت می‌کند: شنیدم رسول خدا(ص) می‌فرمود: «مَنْ كُنْتُ مَوْلَاهُ فَعَلِيٌّ مَوْلَاهُ اللَّهُمَّ وَالِ مَنْ وَالاهُ وَ عَادِ مَنْ عَادَاهُ» و چون علی(ع) به کوفه وارد شد، مردم را به سؤال با سوگند‌طلبید و ده و اندی نفر بر خاستند و شهادت دادند که در بین آنها أبو أیوب أنصاری، صاحب منزلی که رسول خدا در مدینه در آن وارد شدند و دیگر ناجیة بن عمرو خزاعی، بودند[۳۶].
  2. ابونعیم اصفهانی با سند متصل خود از عمیرة بن سعد آورده است که او گفت: من شاهد بودم که علی(ع) بر فراز منبر، اصحاب رسول خدا(ص) را با سوگند به خدا مورد استفهام قرار داده بود و میان آنها أبوسعید و أبوهریره و أنس بن مالک بودند و ایشان دور منبر بودند و علی(ع) گفت: «نَشَدتُكُمْ بِاللّهِ هَلْ سَمِعْتُم رَسُولَ اللّهِ(ص) يَقُولُ: مَنْ كُنْتُ مَولاهُ فَعَلِيٌّ مَولاهُ؟ فَقاموا كُلُّهُم فَقَالوا: اللّهُمَّ نَعَمْ وَقَعَدَ رَجُلٌ فَقالَ: مَا مَنَعَكَ أَنْ تَقُومَ؟ قالَ: يَا أمِيرَ المُؤمِنينَ، كَبِرتُ وَنَسيتُ! فَقالَ: اللّهُمَّ إنْ كَانَ كاذِباً فَاضْرِبهُ بِبَلاءٍ حَسَنٍ. قَالَ فَما مَاتَ حَتَّى رَأَيْنَا بَيْنَ عَيْنَيهِ نُكتَةً بَيْضَاءَ لَا تُوارِيهَا العِمَامَةُ»[۳۷]. من شما را به خدا قسم می‌دهم: آیا شنیدید که رسول خدا(ص) می‌گفت: «هر کس من مولای او هستم پس علی مولای اوست»؟ همه برخاستند و گفتند: آری! بار پروردگارا. و یک مرد نشست و برنخاست. حضرت به او گفت: «چرا برنخاستی»؟! گفت: «ای أمیر مؤمنان، پیر شدم و فراموش کرده‌ام». حضرت گفت: «بار پروردگارا، اگر این مرد دروغ می‌گوید، او را به بلای نیکویی مبتلا کن»! راوی روایت، که عمیرة بن سعد است، می‌گوید: «آن مرد نمرد مگر اینکه ما در بین دو چشم او نقطه سفیدی دیدیم که عمامه سرش آن را نمی‌پوشانید».
  3. احمد بن حنبل از علی بن حکیم أودی، از شریک، از أبو اسحاق، از سعید بن وهب و از زید بن یثیع روایت کرده است که آن دو نفر گفتند:

«نَشَدَ عَلِيٌّ النَّاسَ فِي الرَّحْبَةِ: مَنْ سَمِعَ رَسُولَ اللَّهِ(ص) يَقُولُ يوم غدير خم إلا قام! قال: فقام من قبل سعید ستة، و من قبل زید ستة، فشهدوا انهم سمعوا رسول الله(ص) یقول لِعَلِيٍّ عنه يَوْمَ غَدِيرِ خُمٍّ: «أَ لَيْسَ اللَّهُ أَوْلَى بِالْمُؤْمِنِينَ؟ قَالُوا: بَلَى قَالَ: أَللَّهُمَّ مَنْ كُنْتُ مَوْلَاهُ فَعَلِيٌّ مَوْلَاهُ اللَّهُمَّ وَالِ مَنْ وَالاهُ وَ عَادِ مَنْ عَادَاهُ»[۳۸]. علی در رحبه، حاضران را سوگند داد که هر کس در روز غدیر خم سخنی در حق من از رسول الله(ص) شنیده است از جا برخیزد. در این هنگام شش تن از کنار سعید و شش تن از کنار زید برخاستند و گواهی دادند که آنان در آن روز از رسول خدا(ص) در محل غدیر شنیدند، خطاب به مردم فرمود: «آیا خداوند از مؤمنان به خودشان سزاوار نیست»؟ حاضران گفتند: «آری! خدا بر همگی آنان اولویت دارد». رسول خدا(ص) فرمود: «بار خدایا هر که من مولای او هستم، پس علی مولای اوست؛ بار خدایا دوست بدار کسی که او را دوست دارد و دشمن باش با کسی که با او دشمنی ورزد». ابن کثیر دمشقی با همین ألفاظ از أحمد بن حنبل روایت کرده است[۳۹].

  1. ابن حنبل در روایتی دیگر از عبدالرحمان بن أبی لیلی نقل می‌کند: «قال: شهدت عليا في الرحبة ينشد الناس: انشد الله من سمع رسول الله(ص) يقول يوم غدير خم: من كنت مولاه فعلي مولاه، لما قام فشهد! قال عبد الرحمن: فقام اثنا عشر بدريا كأني أنظر إلى أحدهم، فقالوا: نشهد أنا سمعنا رسول الله(ص) يقول يوم غدير خم: ألست أولى بالمؤمنين من أنفسهم و أزواجي امهاتهم؟! فقلنا: بلى يا رسول الله! قال: فمن كنت مولاه فعلي مولاه. اللهم وال من والاه و عاد من عاداه»[۴۰]. در این روایت می‌بینیم که راوی می‌گوید: دوازده نفر شاهد، همه بدری بودند؛ یعنی صحابه‌ای که به فضیلت غزوه بدر نائل شده بودند و مثل اینکه همین الآن که دارم من بیان می‌کنم، چشمانم دارد یک نفر از آنها را می‌بیند؛ یعنی حتی کیفیت رؤیت و خصوصیت آن نیز مشخص است.
  2. أحمد بن حنبل با سند دیگر از أبوطفیل روایت می‌کند که علی(ع) مردم را در رحبه جمع کرد و سپس به ایشان گفت: «من با قسم به خدا از هر مرد مسلمانی که از رسول خدا(ص) شنیده است آنچه را که در روز غدیر خم گفته است، می‌خواهم که برخیزد». سی نفر برخاستند. فضل بن دکین (أبونعیم) می‌گوید: جماعت کثیری از مردم برخاستند و شهادت دادند، در وقتی که رسول خدا(ص) دست علی را گرفته بود و به مردم می‌گفت: «أَ تَعْلَمُونَ أَنِّي أَوْلى بِالْمُؤْمِنِينَ مِنْ أَنْفُسِهِمْ قَالُوا نَعَمْ يَا رَسُولَ اللَّهِ قَالَ مَنْ كُنْتُ مَوْلَاهُ فَهَذَا مَوْلَاهُ اللَّهُمَّ وَالِ مَنْ وَالاهُ وَ عَادِ مَنْ عَادَاهُ» أبوطفیل می‌گوید: من از آن محفل خارج شدم و از گفتار أمیرالمؤمنین(ع) گویا در نفس من شبهه‌ای بود. زید بن ارقم را ملاقات کردم و به او گفتم: من شنیدم که علی(ع) چنین و چنان می‌گفت». زید گفت: «چرا انکار می‌کنی؟! من خودم از رسول خدا(ص) شنیدم که این کلمات را درباره علی(ع) می‌گفت»[۴۱]. باید دانست که زید بن أرقم خودش در آن مجلس از منکران و کتمان کنندگان بوده است. از این رو به نفرین حضرت نابینا شد؛ چنان که خودش می‌گفت: «این کوری، دعای علی است که مرا گرفته است». ولی بعد از آن مجلس بارها در مکان‌های متفاوت خودش برای افرادی که تاریخ ضبط کرده‌اند، حدیث غدیر خم را روایت کرده است.
  3. نسائی با سند متصل خود از سعد بن وهب روایت کرده است: «قال علي كرم الله وجهه في الرحبة: انشد بالله من سمع رسول الله(ص) يوم غدير خم يقول: إن الله و رسوله ولي المؤمنين، و من كنت وليه فهذا وليه. اللهم وال من والاه، و عاد من عاداه و انصر من نصره...!»[۴۲]. علی(ع) در رحبه گفت: من با سوگند به خدا می‌خواهم که هر که از رسول خدا(ص) این جملات را شنیده است، گواهی دهد... سعید گفت: «از نزدیک من شش نفر برخاستند» و زید بن منیع گفت: «از نزدیک من شش نفر برخاستند و شهادت دادند».
  4. همچنین نسائی از علی بن محمد بن علی، از خلف بن تمیم، از إسرائیل، از أبو اسحاق، از عمرو بن ذی مر روایت می‌کند: «قال: شهدت عليا بالرحبة ينشد أصحاب محمد أيكم سمع رسول الله(ص) يقول يوم غدير خم ما قال؟ فقام اناس فشهدوا أنهم سمعوا رسول الله(ص) يقول: «من كنت مولاه فعلي مولاه. اللهم وال من والاه و عاد من عاداه، و أحب من أحبه، و أبغض من أبغضه، و انصر من نصره، و تفرق بين المؤمن و الكافر»[۴۳].

بنابراین امام(ع) بارها با بیان‌های مختلف به موضوع امامت خود تأکید کرده‌اند؛ البته با ملاحظه اوضاع و شرایط آن زمان که دشمنان اسلام در کمین نشسته بودند تا از اختلافات مسلمین برای پیشرفت نیات شوم خودشان استفاد کنند. پس این سخن، که امام علی(ع) خود مدعی امامت نبوده، کذب محض است و آنچه در تاریخ به ما رسیده است، خلاف مدعای وهابیت است.[۴۴]

شبهه دوم: زید بن علی و انکار نص

زید بن علی وجود نصی بر امامت ائمه شیعه را انکار کرده است[۴۵].

پاسخ شبهه دوم

در هیچ منبع معتبر شیعی چنین انکاری گزارش نشده است و اساساً مسئله نص خلافت قابل انکار نیست؛ ولی آنچه مورد استناد نویسنده وهابی در این شبهه است، روایتی است که در منابع شیعه از قول ابی جعفر مؤمن الطاق در مناظره‌ای با زید بن علی است که در آن زید دو پهلو سخن می‌گوید و سپس در موافقت با مؤمن الطاق دیدگاه واقعی خویش را به صراحت اعلام می‌دارد و این سخن ایشان هیچ ارتباطی با مدعای نویسنده وهابی ندارد. برای تبیین بیشتر مسئله، روایت با مختصر تحلیل آورده می‌شود. پیش از نقل حدیث لازم است یادآوری شود که زید بن علی بن الحسین(ع)، برادر امام باقر(ع)، مرد صالح و بزرگواری است. ائمه ما او را شهید خوانده و قیامش را تأیید کرده‌اند؛ چنان که از امام صادق(ع) نقل شده است: «مَضَى وَ اللَّهِ عَمِّي شَهِيداً»[۴۶]؛ «به خدا قسم عمویم شهید از دنیا رفت».

یکی از اصحاب امام باقر(ع) به نام ابوجعفر احول می‌گوید: زید بن علی بن حسین(ع)، زمانی که متواری و پنهان بود، مرا خواست. نزدش رفتم، به من گفت: ای أبا جعفر، اگر از ما خانواده کسی نزد تو آید [و یاری بخواهد] چه پاسخ می‌دهی؟ آیا با او به کارزار جنگ می‌روی؟ به او گفتم: «اگر پدرت یا برادرت مرا بخواهند با او خارج می‌شوم». زید گفت: «من می‌خواهم به جنگ این قوم (بنو امیه) بروم با من بیا». گفتم: «نمی آیم، قربانت گردم». زید گفت: «آیا جان خود را بر من ترجیح می‌دهی»؟ گفتم: «من یک نفرم، اگر در روی زمین امامی جز تو باشد، هر کس از تو کناره گیرد نجات یافته و هر کس با تو آید هلاک گشته و اگر برای خدا امامی روی زمین نباشد، کسی که از تو کناره کند با آنکه همراهی‌ات کند برابر ست». به من گفت: «ای أبا جعفر، من با پدرم سر یک سفره می‌نشستم. او پاره گوشت چرب را برایم لقمه می‌کرد و لقمه داغ را از سر محبت به من سرد می‌کرد، تا چه رسد به حرارت آتش دوزخ که برایم دلسوزی نکرده باشد. از روش دینداری به تو خبر داده و به من خبر نداده»؟! گفتم: «قربانت گردم، چون از آتش دوزخ به تو دلسوزی کرده، خبرت نداد؛ زیرا می‌ترسید که تو نپذیری و از آن جهت به دوزخ روی. ولی به من خبر داده که اگر بپذیرم، نجات یابم و اگر نپذیرم، از دوزخ رفتن من باکی بر او نباشد»؛ سپس به او گفتم: «قربانت گردم، شما بهترید یا پیغمبران»؟ فرمود: «البته پیغمبران». گفتم: یعقوب به یوسف می‌گوید: «ای پسرک من، خواب خود را به برادرانت باز مگو که [از روی حسد] درباره تو بداندیشی می‌کنند». او خوابش را نگفت و پنهان داشت که برایش نیرنگی نریزند. همچنین پدر تو مطلب را از تو پنهان کرد؛ زیرا بر تو بیم داشت. زید گفت: «اکنون که چنین گویی، بدان که مولایت در مدینه به من خبر داد که من کشته می‌شوم و در کناسه کوفه به دار روم و خبر داد که کتابی نزد اوست که کشتن و به دار رفتن من در آن نوشته است». احول گوید: «من به حج رفتم و گفت‌و‌گوی خودم را با زید به حضرت صادق(ع) عرض کردم»[۴۷]. همان‌گونه که ملاحظه می‌شود، روایت دو قسمت دارد. در قسمت اول جناب زید، به خاطر ملاحظاتی که ما نمی‌دانیم، در تقابل با جعفر سخن می‌گوید و یک مرتبه منطق عوض می‌شود و نظر دوم را تأیید می‌کند؛ به عبارت دیگر زید در ابتدا آن حرف‌ها را، که به ابوجعفر می‌گفت خودش را به آن در می‌زد، بعد که دید ابوجعفر این قدر در امامت رسوخ دارد، با خود گفت: پس به او بگویم که من هم از این مطلب غافل نیستم؛ اشتباه نکن، من هم می‌دانم و اعتراف دارم و آخر جمله بر می‌گردد به این مطلب که من با علم و عمد می‌روم و با دستور برادرم می‌روم. تا آنجا که [ابوجعفر] می‌گوید یک سال به مکه رفتم و در آنجا این داستان را برای حضرت صادق(ع) نقل کردم و حضرت هم نظر مرا تأیید کرد[۴۸].[۴۹]

شبهه سوم: سکوت امام علی(ع) در برابر خلفا

چرا امام علی(ع) در برابر خلافت خلفا سکوت کرد و دست به اقدام عملی نزد؟[۵۰].

پاسخ شبهه سوم

پیش از این در تبیین موضوع روشن شد که امامت ائمه(ع) دلایل و مستندات فراوانی از قرآن و سنت دارد. رسول الله(ص) چندین بار در مناسبت‌های مختلف، به امامت امام علی(ع)، با عبارت‌های گوناگون، برای مردم تصریح کرده است؛ از آغازین روزهای بعثت تا آخرین حجی که با مسلمانان به جا آورد؛ گاهی در حضور جمعی از مسلمانان خطاب به امیرالمؤمنین(ع) فرمود: «تو نسبت به من همان فضائلی را داری که هارون(ع) نسبت به موسی(ع)داشت، مگر اینکه بعد از من نبی نخواهد بود»[۵۱]. در غدیر خم، در برابر بسیاری از اصحاب خود رسماً امامت امام علی(ع) را بیان کرد و برای او بیعت گرفتند[۵۲]. با تمام این توصیه‌ها و سفارشات رسول گرامی اسلام(ص) درباره امام علی(ع)، حق ایشان نادیده گرفته شد و ایشان را خانه نشین کردند و امام نیز به جهت حفظ مصالح اسلام و امت مسلمان صبر پیشه نمود؛ چراکه می‌دانست یادآوری این امر مهم تأثیری ندارد و حتی ممکن است باعث اختلاف در جامعه گردد. در عین حال مصالح کلی جامعه اسلامی را در نظر داشت و گاه به حق خود اشاره می‌کرد و بر وضعیت پیش آمده اعتراض داشت. از این جهت بود که امام علی(ع) تا شش ماه پس از رحلت پیامبر(ص)، به خلیفه‌ای که در سقیفه تعیین شده بود، اعتراض می‌کرد[۵۳]. مسعودی می‌نویسد: در روز بیعت سقیفه، علی(ع) به ابوبکر فرمود: «کار ما را تباه کردی و با ما مشورت نکردی و حق ما را رعایت ننمودی». ابوبکر گفت: «آری و لکن از بروز فتنه ترسیدم!»[۵۴].

حتی بالاتر از اعتراض زبانی، به دنبال یارانی بودند که ایشان را برای احقاق حقشان یاری کنند. ولی متأسفانه وضعیت به گونه دیگری ورق خورده بود و مردم از یاری امام خودداری می‌نمودند؛ چنان که خود حضرت فرمودند: «... فَنَظَرْتُ فَإِذَا لَيْسَ لِي مُعِينٌ إِلَّا أَهْلُ بَيْتِي فَضَنِنْتُ بِهِمْ عَنِ الْمَوْتِ»[۵۵]. نگریستم و دیدم مرا یاری نیست و جز کسانم مددکاری نیست. دریغ آمدم که آنان دست به یاریم گشایند؛ مبادا که به کام مرگ در آیند.... همچنین فرمود: «... فَنَظَرْتُ فَإِذَا لَيْسَ لِي رَافِدٌ وَ لَا ذَابٌّ وَ لَا مُسَاعِدٌ إِلَّا أَهْلُ بَيْتِي، فَضَنِنْتُ بِهِمْ عَنِ الْمُنْيَةِ...»[۵۶]. پس نگریستم و دیدم نه مرا یاری است نه مدافعی و مددکاری؛ جز کسانم که دریغ آمدم به کام مرگشان برانم.... در سخنی دیگر نیز فرمود: «لو وجدت أربعين ذوي عزم منهم لناهضت القوم...»[۵۷]. اگر چهل تن که دارای عزم استوار باشند، از میان ایشان بیابم، با این گروه به نبرد بر می‌خیزم.

از این سخنان امام استفاده می‌شود که انتقاد و اعتراض ایشان در برابر حاکمیت از مرحله زبانی گذشته بود و کار به جایی رسیده بود که اگر یاورانی درخور توجه داشت، قطعاً در برابر جریان سقیفه اقدام می‌کرد؛ البته با در نظر گرفتن مصالح اسلام و جامعه اسلامی. چنانچه خود ایشان در این باره می‌فرماید: «... فَأَمْسَكْتُ يَدِي‌، حَتَّى رَأَيْتُ رَاجِعَةَ النَّاس قَدْ رَجَعَتْ عَنِ الإِسْلامِ، يَدْعُونَ إِلَى مَحْقِ دَيْنِ محمَّد(ص)، فَخَشِيتُ إِنْ لَمْ أَنْصُرِ الإِسْلامَ وأَهْلَهُ أَنْ أَرَى فِيهِ ثَلْماً أو هَدْماً، تَكُونُ الْمُصِيبَةُ بِهِ عَلَيَّ أَعْظَمَ مِن فَوْتِ وِلايَتِكُمُ...»[۵۸]. ... پس دست خود باز کشیدم تا آنکه دیدم گروهی در دین خود نماندند و از اسلام روی برگرداندند و مردم را به نابود ساختن دین محمد(ص) خواندند؛ پس ترسیدم که اگر اسلام و مسلمانان را یاری نکنم، رخنه‌ای در آن بینم یا ویرانی، که مصیبت آن بر من سخت‌تر از محروم ماندن از خلافت است. بنابراین سکوت ایشان برای حفظ اساس و بنیان اسلام بوده است و نباید این سکوت را علامت رضایت ایشان از حاکمیت در جهان اسلام، بر اساس تصمیمات سقیفه دانست و این شبهه‌ای بی‌اساس را مطرح نمود که چرا امام علی و ائمه‌(ع) از امامت خویش دفاع نکردند. در تاریخ آمده است که دشمنان از هر سو در تلاش بودند تا اساس اسلام را ویران نمایند، از گوشه و کنار کشور پهناور اسلامی گزارش می‌آمد که برخی از قبایل تازه مسلمان سر به شورش برآورده و پرچم ارتداد را برافراشته‌اند و عملاً در برابر اسلام ایستاده‌اند. فتنه دیگر ظهور مدعیان نبوت همچون مسیلمه، سجاح و طلیحه بود و افزون بر اینها خطر دو امپراتور روم و ایران بنیان اسلام و مسلمانان را تهدید می‌نمود. اگر امام علی(ع) همچنان به مخالفت خود ادامه می‌داد، اساس دین ضربه می‌خورد و برای ایشان هیچ چیز بالاتر از حفظ اصل اسلام نبود.

امام(ع) هنگام تشریح اوضاع سیاسی - اجتماعی زمان خود و تبیین سیاست بازی سیاسی کاران عصر خویش، این گونه می‌گویند: آگاه باشید! به خدا سوگند ابابکر جامه خلافت را بر تن کرد، در حالی که می‌دانست جایگاه من نسبت به حکومت اسلامی، چون محور آسیاب است به آسیاب که دور آن حرکت می‌کند. او می‌دانست که سیل علوم از دامن کوهسار من جاری است و مرغان دور پرواز اندیشه‌ها به بلندای ارزش من نتوانند پرواز کرد. پس من ردای خلافت رها کرده و دامن جمع نموده، از آن کناره‌گیری کردم و در این اندیشه بودم که آیا با دست تنها برای گرفتن حق خود بپا خیزم یا در این محیط خفقان زا و تاریکی که به وجود آوردند، صبر پیشه سازم؟ که پیران را فرسوده، جوانان را پیر، و مردان با ایمان را تا قیامت و ملاقات پروردگار اندوهگین نگه می‌دارد! پس از ارزیابی درست، صبر و بردباری را خردمندانه‌تر دیدم. پس صبر کردم در حالی که گویا خار در چشم و استخوان در گلوی من مانده بود. و با دیدگان خود می‌نگریستم که میراث مرا به غارت می‌برند[۵۹].[۶۰]

شبهه چهارم: استنکاف امام علی(ع) از خلافت

یکی از نویسندگان وهابی مدعی است که اگر نصی در مسئله امامت وجود داشت، نباید امام علی در برابر درخواست مردم برای بیعت - مطابق آنچه در نهج البلاغه آمده است- می‌گفت: «از من دست بردارید و دیگری را بطلبید»[۶۱].

پاسخ شبهه چهارم

کسی که این شبهه را مطرح کرده است، از نگاه خود به موضوع نگریسته که چرا باید امام علی(ع) بیعت مردم را این گونه رد کند! در پاسخ به این شبهه باید گفت:

اولاً: مردم نیامده بودند که با امام علی(ع) به عنوان امام منصوص از طرف خدا، بیعت کنند؛ بلکه به عنوان یک خلیفه، مانند خلفای قبل خواستند با ایشان بیعت کنند. دیدگاه مردمی که در خانه امام(ع) برای بیعت آمده بودند، درباره امامت فراتر از حکومت ظاهری نبود؛ لذا پیش از اینکه به امام علی(ع) مراجعه کنند سراغ «طلحه» رفتند تا با او بیعت کنند؛ سپس سراغ «زبیر» رفتند تا با او بیعت کنند؛ حتی سراغ «عبدالله بن عمر» نیز رفتند! هیچ کدام خلافت را نپذیرفتند[۶۲]. بنابراین نپذیرفتن بیعت مردم از جانب امام علی(ع)، با امامت ایشان که از جانب خداوند و با ابلاغ رسول الله در روز غدیر انجام شده، تعارض ندارد.

ثانیاً: امام خود در همین خطبه قضیه را روشن می‌کند و می‌داند که مردم نگاهشان به امامت چیست؛ لذا به صراحت خطاب به مردم می‌فرماید: «...وَ اعْلَمُوا أَنِّي إِنْ أَجَبْتُكُمْ رَكِبْتُ بِكُمْ مَا أَعْلَمُ وَ لَمْ أُصْغِ إِلَى قَوْلِ الْقَائِلِ وَ عَتْبِ الْعَاتِبِ...»[۶۳]. آگاه باشید اگر دعوت شما را بپذیرم، بر اساس آنچه می‌دانم با شما رفتار می‌کنم و به گفتار این و آن و سرزنش سرزنش کنندگان گوش فرا نمی‌دهم. امام برای قبول خلافت، همان چیزی را بیان فرمود که در شورای شش نفره، که عمر برای تعیین جانشین خویش ایجاد کرده بود، گفته بود؛ در آن روز، «عبدالرحمان بن عوف» امام علی(ع) را صدا کرد و گفت: «با خدا میثاق و تعهد می‌داری که اگر بر سر کار آمدی به کتاب خدا، سیره رسول خدا و سیره شیخین عمل کنی»! امام فرمود: «امید آن دارم که در محدوده علم و توانایی خودم عمل کنم». سپس عبدالرحمان، عثمان را صدا کرد و او شرایط ابن عوف را پذیرفت؛ بدین ترتیب عبدالرحمان، عثمان را به خلافت برگزید و با او بیعت کرد[۶۴]. در اینجا نیز قضیه همان است؛ مردم انتظار دارند که امیرالمؤمنین خلافتی را بپذیرد که دلخواه مردم باشد؛ در اینجا اصلاً بحث امامت مطرح نیست؛ بلکه بحث خلافت و حکومت است، ولی امیر المؤمنین(ع) این را نمی‌پذیرد. وقتی امام علی(ع) حاضر نیست به مردم بگوید که من به سیره این دو خلیفه، که انحرافات زمان آنها خیلی کمتر بود، عمل می‌کنم، طبیعی است که پس از عثمان - که اوضاع به کلی دگرگون شده بود و به قول خودش آینده داشت چندین چهره نشان می‌داد و مردم نیز می‌خواستند که علی(ع) آن طوری که آنها دلشان می‌خواهد عمل کند - به ایشان بگوید که اگر من حکومت را در دست بگیرم، آن طوری که خودم می‌فهمم، عمل می‌کنم؛ نه آن گونه‌ای که شما دلتان بخواهد. پس این سخنان امیرالمؤمنین(ع) معنایش این نبود که حضرت حکومت را رد کرده باشد، بلکه می‌خواست اتمام حجت کامل کرده باشد[۶۵].[۶۶]

نتیجه‌گیری

  1. امامت امام علی(ع) ریشه در قرآن و سنت دارد؛ آیات متعددی در این باره با توجه به روایات تفسیری که در منابع معتبر شیعه و اهل سنت وجود دارد، مسئله را به گونه‌ای روشن می‌نماید که هیچ‌گونه شک و شبهه‌ای برای کسانی که از تعصب و لجاج دست بردارد باقی نخواهد گذاشت.
  2. افزون بر آیاتی که در این باره وجود دارد، در سنت رسول الله(ص) نیز بر آن به گونه‌ای تأکید و توجه شده است که درباره هیچ یک از آموزه‌ای اسلامی به غیر توحید، چنین تأکیدی به چشم نمی‌خورد که هم در ابتدای بعثت از آن سخن بگوید (یوم الانذار) و هم در آخرین روزهای عمر شریف رسول الله(ص) در حجة الوداع به جمع کثیری از مسلمانان که از سراسر عالم گرد آمده بودند به گونه و تشریفات خاص ابلاغ گردد و از همه مهمتر کمال دین اسلام را منوط به اعلام آن بداند. (روز غدیر خم).
  3. بدیهی است آنجا آیات قرآن و سنت پیامبر(ص) نادیده گرفته می‌شود و اجتهاد در برابر نص در جامعه رواج و نهادینه می‌گردد، ادعای امامت توسط ائمه هدی(ع) در چنین فضای غبارآلودی که حق و ناحق به هم آمیخته و جریان‌هایی که دیروز در برابر رسول الله(ص) ایستاده بودند و امروز قدرت را قبضه نموده‌اند، چه اندازه می‌تواند کاربرد داشته باشند؟ در اوضاع و شرایطی که حاکمیت، حق حیات را از اهل بیت پیامبر(ص) دریغ می‌دارند، ادعای حق امامت و خلافت قطعاً مساوی با کشته شدن و یا زندانی شدن خواهد بود، اگر کسی در این باره تردید دارد به کتاب مقاتل الطالبیین ابوالفرج اصفهانی مراجعه نماید.
  4. ائمه‌(ع) در عین حال که در فضای اختناق به سر می‌بردند و شدید‌ترین فشارها بر آنها وارد می‌گردید، بر اساس وظایف الهی از گفتن حق دریغ نمی‌کردند و هر جا لازم بود به تبیین حقایق می‌پرداختند. درباره امامت نیز بارها به مردم، به طریق گوناگون، تذکر می‌دادند تا آنها را به حقایق آشنا سازند که برخی مستندات در این باره در متن مقاله آورده شد.[۶۷]

جستارهای وابسته

  1. هدایت
  2. ولایت (ولایت تکوینی؛ ولایت تشریعی؛ ولایت امر)
  3. خلافت
  4. شهادت
  5. ملک
  6. حکم
  7. وراثت (وراثت زمین؛ وراثت کتاب)
  8. حجت
  9. تمکین فی الارض
  10. امت وسط
  11. اصطفا
  12. اجتبا
  13. امامت در قرآن
  14. آیات امامت
  15. امامت در حدیث
  16. امامت در کلام اسلامی
  17. امامت در فلسفه اسلامی
  18. امامت در عرفان اسلامی
  19. امامت از دیدگاه برون‌دینی
  20. امامت امامان دوازده‌گانه
  21. شؤون امام
  22. صفات امام
  23. راه تعیین امام
  24. امامان دوازده‌گانه
  25. آیات امامت
  26. اثبات امامت
  27. احکام امامت
  28. اختلاف در امامت
  29. اطاعت اولوالامر
  30. اعلان امامت علی
  31. امامت ائمه ضلال
  32. امامت بعد از نبی اکرم
  33. امامت به بیعت
  34. امامت به شوکت
  35. امامت به نص
  36. امامت تشریعی
  37. امامت تکوینی
  38. امامت جاهل
  39. امامت خاصه
  40. امامت خلفا
  41. امامت دو برادر
  42. امامت ذریه ابراهیم
  43. امامت رسول الله
  44. امامت زنان
  45. امامت صغری
  46. امامت صغیر
  47. امامت ظالم
  48. امامت عالم
  49. امامت عامه
  50. امامت غیر قرشی
  51. امامت غیر معصوم
  52. امامت فاضل
  53. امامت قرشی
  54. امامت مطلقه
  55. امامت مفضول
  56. امامت واحد
  57. امامت کبری
  58. انحلال امامت
  59. انقطاع امامت
  60. اولوا الامر
  61. اولی به امامت
  62. ایمان به امامت
  63. تعلیم غیبی به غیر نبی
  64. ختم رهبری
  65. خروج امام از امامت
  66. دعای ابراهیم
  67. دعوی امامت
  68. دفاع از امامت
  69. دلایل امامت
  70. روح قدسی
  71. علم امامت
  72. علم به آغاز امامت
  73. عهد الهی
  74. قبح امامت
  75. لطف امامت
  76. مدعی امامت
  77. مقام امامت
  78. ملاک امامت
  79. موروثی بودن امامت
  80. نشانه امامت
  81. نص بر امامت
  82. نص نبی بر خلافت
  83. نفی امامت
  84. نور امامت
  85. ودائع امامت
  86. وصیت به امامت

منبع‌شناسی جامع امامت

منابع

پانویس

  1. «و از مردم کسی است که در به دست آوردن خشنودی خداوند از جان می‌گذرد و خداوند به بندگان مهربان است» سوره بقره، آیه ۲۰۷.
  2. ربانی گلپایگانی، علی، امامت امام علی، دانشنامه کلام اسلامی، ج۱، ص۴۴۱ ـ ۴۴۲.
  3. سید مرتضی، علی بن الحسین، الذخیرة فی علم الکلام، ص۴۳۷؛ طوسی، محمد بن حسن، الاقتصاد فیما یتعلق بالإعتقاد، ص۳۱۷- ۳۱۸؛ رازی حمصی، سدیدالدین محمود، المنقذ من التقلید، ج۲، ص۳۰۰؛ فاضل مقداد، جمال الدین، ارشاد الطالبین، ص۳۳۹؛ بحرانی، ابن میثم، قواعد المرام، ۱۸۶- ۱۸۷.
  4. ربانی گلپایگانی، علی، امامت امام علی، دانشنامه کلام اسلامی، ج۱، ص ۴۴۳.
  5. ربانی گلپایگانی، علی، امامت امام علی، دانشنامه کلام اسلامی، ج۱، ص ۴۴۴.
  6. ربانی گلپایگانی، علی، امامت امام علی، دانشنامه کلام اسلامی، ج۱، ص ۴۴۴.
  7. حلی، حسن بن یوسف، کشف المراد، ص۵۰۴- ۵۱۷.
  8. ربانی گلپایگانی، علی، امامت امام علی، دانشنامه کلام اسلامی، ج۱، ص ۴۴۴.
  9. دینوری، ابن قتیبه، الإمامة والسیاسة، ج۱، ص۱۸؛ نهج البلاغه، خطبه۷۴.
  10. حلی، حسن بن یوسف، کشف المراد، ص۵۰۲- ۵۰۳؛ حلبی، ابوالصلاح، تقریب المعارف، ص۱۱۹- ۱۲۰؛ فاضل مقداد، جمال الدین، اللوامع الإلهیة، ص۳۴۳.
  11. ربانی گلپایگانی، علی، امامت امام علی، دانشنامه کلام اسلامی، ج۱، ص ۴۴۴.
  12. «با راستگویان باشید!» سوره توبه، آیه ۱۱۹.
  13. «از خداوند فرمان برید و از پیامبر و زمامدارانی که از شمایند فرمانبرداری کنید» سوره نساء، آیه ۵۹.
  14. حلبی، ابوالصلاح، تقریب المعارف، ص۱۲۳- ۱۲۶؛ حلی، حسن بن یوسف، کشف المراد، ص۵۰۳.
  15. نمونه‌هایی از این کتاب‌ها عبارتند از: سید مرتضی، علی بن الحسین، الشافی فی الامامة، ج۲، ص۶۷؛ تلخیص الشافی، ج۲، ص۵۶؛ طوسی، محمد بن حسن، الإقتصاد فیما یتعلق بالإعتقاد، ص۳۲۶؛ سید مرتضی، علی بن الحسین، الذخیرة فی علم الکلام، ص۳۶۳؛ رازی حمصی، سدیدالدین محمود، المنقذ من التقلید، ج۲، ص۳۱۰؛ فاضل مقداد، جمال الدین، اللوامع الإلهیة، ص۳۳۵؛ فاضل مقداد، جمال الدین، ارشاد الطالبین، ص۳۳۹؛ حلی، حسن بن یوسف، کشف المراد، ص۴۹۸؛ بحرانی، ابن میثم، قواعد المرام فی علم الکلام، ص۱۸۷؛ لاهیجی، عبدالرزاق، گوهر مراد، ص۵۱۱؛ مظفر، محمد حسن، دلائل الصدق، ج۲، ص۳۵۹- ۳۷۱.
  16. ربانی گلپایگانی، علی، امامت امام علی، دانشنامه کلام اسلامی، ج۱، ص ۴۴۵.
  17. «سَلِّمُوا عَلَى عَلِيٍّ بِإِمْرَةِ الْمُؤْمِنِينَ»
  18. «هَذَا خَلِيفَتِي فِيكُمْ مِنْ بَعْدِي فَاسْمَعُوا لَهُ وَ أَطِيعُوهُ»
  19. «هَذَا أَخِي وَ وَصِيِّي وَ خَلِيفَتِي مِنْ بَعْدِي وَ وَارِثِي فَاسْمَعُوا لَهُ وَ أَطِيعُوا»
  20. ربانی گلپایگانی، علی، امامت امام علی، دانشنامه کلام اسلامی، ج۱، ص ۴۴۵.
  21. خزاز رازی، کفایة الأثر، ص۱۴۵.
  22. خزاز رازی، کفایة الأثر، ص۱۴۵.
  23. خزاز رازی، کفایة الأثر، ص۱۵۰.
  24. خزاز رازی، کفایة الأثر، ص۱۵۰.
  25. شیخ صدوق، کمال الدین و تمام النعمة، ص۲۵۲ و ۲۵۳.
  26. خزاز رازی، کفایة الأثر، ص۱۵۰.
  27. خزاز رازی، کفایة الأثر، ص۱۵۶.
  28. خزاز رازی، کفایة الأثر، ص۱۵۶.
  29. مقاله «ائمه و ادعای امامت»، موسوعه رد شبهات ج۱۷ ص ۸۸.
  30. فیصل نور، امامت در پرتو نصوص، ص۷۸.
  31. مقاله «ائمه و ادعای امامت»، موسوعه رد شبهات ج۱۷ ص ۱۰۱.
  32. «سرور شما تنها خداوند است و پیامبر او و (نیز) آنانند که ایمان آورده‌اند، همان کسان که نماز برپا می‌دارند و در حال رکوع زکات می‌دهند» سوره مائده، آیه ۵۵.
  33. جوینی، فرائد السمطین، ج۱، ص۳۱۲.
  34. مقاله «ائمه و ادعای امامت»، موسوعه رد شبهات ج۱۷ ص ۱۰۲.
  35. اخطب خوارزم، المناقب، ص۱۸۲.
  36. قال: سمعت رسول الله(ص) يقول: «مَنْ كُنْتُ مَوْلَاهُ فَعَلِيٌّ مَوْلَاهُ اللَّهُمَّ وَالِ مَنْ وَالاهُ وَ عَادِ مَنْ عَادَاهُ»، فلما قدم على الكوفة نشد الناس فانتشد له بضعة عشر رجلا، فيهم أبو أيوب صاحب منزل رسول الله(ص) و ناجية بن عمرو الخزاعي؛ (ابن اثیر، اسد الغابة، ج۵، ص۲۸۱).
  37. ابونعیم، حلیة الأولیاء، ج۵، ص۲۶.
  38. ابن حنبل، المسند، ج۱، ص۱۱۸.
  39. ابن کثیر، البدایة و النهایة، ج۵، ص۲۱۰.
  40. ابن حنبل، المسند، ج۴، ص۳۷۰؛ ابن کثیر، البدایة و النهایة، ج۵، ص۲۱۱ و ۲۱۲.
  41. هیثمی، مجمع الزوائد، ج۹، ص۱۰۴.
  42. نسائی، خصائص أمیر المؤمنین علی بن ابی‌طالب(ع)، ص۲۶.
  43. نسائی، خصائص أمیرالمؤمنین علی بن ابی طالب(ع)، ص۱۷.
  44. مقاله «ائمه و ادعای امامت»، موسوعه رد شبهات ج۱۷ ص ۱۰۳.
  45. قفاری، أصول مذهب الشیعة الإمامیة، ج۲، ص۶۶۲.
  46. شیخ صدوق، عیون أخبار الرضا(ع)، ج۱، ص۲۵۲.
  47. کلینی، الکافی، ج۱، ص۱۷۴.
  48. مطهری، مجموعه آثار، ج۴، ص۹۳۹.
  49. مقاله «ائمه و ادعای امامت»، موسوعه رد شبهات ج۱۷ ص ۱۰۹.
  50. اسحاق دبیری، سؤالاتی که باعث هدایت جوانان شیعه شد، ص۵.
  51. مسلم بن حجاج، صحیح مسلم، ج۴، ص۱۸۷۰.
  52. مغازلی، مناقب أمیرالمؤمنین علی بن ابی طالب(ع)، ص۴۶.
  53. بخاری، صحیح البخاری، ج۵، ص۱۳۹.
  54. مسعودی، مروج الذهب، ج۲، ص۳۰۱.
  55. نهج البلاغه، خطبه ۲۷.
  56. نهج البلاغه، خطبه ۲۱۷.
  57. ابن ابی الحدید، شرح نهج البلاغه، ج۲، ص۴۸.
  58. نهج البلاغه، نامه ۶۲.
  59. نهج البلاغه، خطبه شقشقیه.
  60. مقاله «ائمه و ادعای امامت»، موسوعه رد شبهات ج۱۷ ص ۱۱۲.
  61. قفاری، أصول مذهب الشیعة الإمامیة، ج۲، ص۶۹۹.
  62. ابن جوزی، المنتظم، ج۵، ص۶۵.
  63. نهج البلاغه، خطبه ۹۲.
  64. ابن شبه نمیری، تاریخ المدینة، ج۳، ص۹۲۴.
  65. مطهری، مجموعه آثار، ج۱۶، ص۵۹۵.
  66. مقاله «ائمه و ادعای امامت»، موسوعه رد شبهات ج۱۷ ص ۱۱۷.
  67. مقاله «ائمه و ادعای امامت»، موسوعه رد شبهات ج۱۷ ص ۱۱۹.