نسخهای که میبینید نسخهای قدیمی از صفحهاست که توسط Wasity(بحث | مشارکتها) در تاریخ ۱۱ اکتبر ۲۰۲۲، ساعت ۱۶:۳۰ ویرایش شده است. این نسخه ممکن است تفاوتهای عمدهای با نسخهٔ فعلی بدارد.
نسخهٔ ویرایششده در تاریخ ۱۱ اکتبر ۲۰۲۲، ساعت ۱۶:۳۰ توسط Wasity(بحث | مشارکتها)
برای ظهورامام مهدی (ع) نشانهها و علائمی در احادیث، بیان شده است که آگاهی از آنها برای شناخت حقانیت مدّعی مهدویت، ضروری است. تحلیل و شناخت علائم معتبر، نیازمند برررسی دقیق آنهاست. در این نوشتار، به تببین نکات مهمی درباره این نشانهها خواهیم پرداخت [۱]
از آنجایی که بررسیهای ژرف در این موضوع نیازمند بهرهگیری از برخی واژهها و «مفاهیم» است و از طرفی تعریف روشنی از بعضی از آنها در دست نیست؛ از این رو، گام نخست آن است که این واژهها در حد امکان بازکاوی و تعریف شود. برخی از این واژههایی که در بحث نشانهها به کار رفته، عبارت است از:[۵]
علایم: تعبیر "نشانه" یا در عربی، "علامت" و جمع آن، "علائم" [۶] و در منابع قدیمی، "آیه" و جمع آن "آیات"[۷]، با اضافه به ظهور، دربارۀ اتفاقاتی در مقدمۀ ظهور، مهدی (ع) به کار رفته است. کلمه علامت یا آیه به معنای نشانه و چیزی است که بر مطلبی راهنمایی و دلالت کند[۸]و موجب شناخت آن شود[۹] "عَلایم" جمع "علامه"، از ریشه "علم" به معنای "نشانه" است. و در عربی به معنای "آیه و دلالیت" آمده است. از این رو عَلَم به معنای پرچم است که لشکر به نشانۀ آن گرد آیند[۱۰] ابن فارس گوید: عَلَم به معنای نشانهای است که در چیزی باشد و آن را از دیگری مشخص و متمایز نماید [۱۱]به گفته ابن منظور: علامت به معنای نشانه (السمة) و همریشه با عَلَم و مترادف با آن است. وی علامت و علم را به «فاصلۀ بین دو قطعه زمین» و «چیزی که در بیابان برپا میشود تا افراد راه گم کرده، به سبب آن راه را پیدا میکنند». معنا کرده است! [۱۲] این واژه در فارسی به «نشانه»، برگردان شده و آن عبارت است از آنچه که سبب شناختن کسی یا چیزی شود[۱۳]اگر چه واژۀ «علامات» به صورت جمع فقط یک بار در قرآن آمده، [۱۴] اما در روایات، فراوان ذکر شده است. امیرمؤمنان علی (ع) فرمود: «"إِنَّ لِأَهْلِ الدِّينِ عَلَامَاتٍ يُعْرَفُونَ بِهَا"»[۱۵] و امام صادق (ع) نیز فرمود: لقمان به فرزندش گفت: "يَا بُنَيَّ لِكُلِّ شَيْءٍ عَلَامَةٌ يُعْرَفُ بِهَا وَ يُشْهَدُ عَلَيْهَا"[۱۶] از این رو میتوان گفت: «نشانه» یکی از ابزار شناخت است. دقّت در این روایات و مانند آن، گویای این مطلب است که میبایست چیزی یا کسی موجود و یا در حکم موجود باشد تا علامت حاکی از آن بوده، و به آن شناخته شود[۱۷].
آیت: دربارۀ ریشۀ لغتِ "آیه"، میان لغتشناسان اختلاف هست؛ از این رو معانی گوناگونی برای آن ذکر شده است. یکی از معانی آن «نشانه» است. که ریشۀ همۀ معانی دیگر میباشد راغب اصفهانی«آیه» را به علامت آشکار معنا کرده و حقیقت معنای آن را برای هر چیز آشکار که همراه چیز دیگری که آشکار نیست بیاید دانسته است [۱۸] برخی دیگر از بزرگان لغتشناس نیز به طور روشن «آیات» را به معنای «علامات» دانستهاند[۱۹] در مفهوم این واژه نیز همچون مترادف آن (علامت)، نوعی همزمانی در وجود نشانه و آنچه نشانه از آن حکایت میکند، به چشم میخورد [۲۰] برخی نیز تفاوت بین «علامت» و «آیه» را در این دانستهاند که نشانه بودن در «آیه» ثبوت بیشتری دارد[۲۱]. در قرآن مجید آمده است: ﴿وَكَأَيِّن مِّن آيَةٍ فِي السَّمَاوَاتِ وَالأَرْضِ يَمُرُّونَ عَلَيْهَا وَهُمْ عَنْهَا مُعْرِضُونَ﴾[۲۲] و ﴿فِيهِ آيَاتٌ بَيِّنَاتٌ مَّقَامُ إِبْرَاهِيمَ وَمَن دَخَلَهُ كَانَ آمِنًا وَلِلَّهِ عَلَى النَّاسِ حِجُّ الْبَيْتِ مَنِ اسْتَطَاعَ إِلَيْهِ سَبِيلاً وَمَن كَفَرَ فَإِنَّ اللَّه غَنِيٌّ عَنِ الْعَالَمِينَ ﴾[۲۳] این واژه در بعضی از روایات[۲۴] و نیز در سخنان برخی از بزرگان، به معنای «نشانههای مرتبط با ظهور و قیام حضرت مهدی (ع)» به کار رفته است[۲۵][۲۶].
دلالت: برخی از کارشناسان لغت "علامت و دلالت" را به یک معنا گرفتهاند؛ با این تفاوت که «علامت» تابع وضع است و «دلالت» تابع اقتضا؛ به این صورت که هر دلالتی علامت است، ولی هر علامتی دلالت نیست [۲۷]در بعضی از روایات نیز «علامت» را به «دلالت» معنا کردهاند [۲۸] از این رو بررسی این واژه میتواند به روشن شدن معنای علامت، کمک کند. راغب اصفهانی در کتاب مفردات نوشته: «دلالت» عبارت است از آنچه به آن، برای شناخت یک چیز بهره میگیرند؛ مانند دلالت لفظها بر معنا، و دلالت اشارات و نوشتار و عقدها در حساب؛ و فرقی نمیکند که دلالت در قصد آن کس که چیز را علامت قرار داده، لحاظ شده باشد یا لحاظ نشده باشد؛ مانند کسی که حرکت موجودی را میبیند؛ پس میداند او زنده است [۲۹][۳۰].
واژۀ علامت، تنها یک بار به صورت جمع، با تعبیر "علامات" در قرآن به کار رفته است: ﴿وَأَلْقَى فِي الأَرْضِ رَوَاسِيَ أَن تَمِيدَ بِكُمْ وَأَنْهَارًا وَسُبُلاً لَّعَلَّكُمْ تَهْتَدُونَ وَعَلامَاتٍ وَبِالنَّجْمِ هُمْ يَهْتَدُونَ﴾[۳۱] که میتوان مراد از آن را هر گونه علامت وضعی یا طبیعی و حتّی زبانها و اشارات دانست، که در روزی زمین برای راهیابی مورد استفاده قرار میگیرد[۳۲]
شناختنشانههای ظهور، از آن جهت دارای اهمیت است که کارکردها و فواید مختلفی را برای مؤمنان در بر دارد. به جهت همین کارکردهاست که اهل بیت (ع) به تبییم علائم باری شیعیان اهمیت دادهاند و شناخت این نشانهها را برای آنان لازم دانستهاند. مهمترین کارکردهای شناخت این نشانههای عبارتاند از:[۳۷].
شناسایی مدعیان باطل: در طول تاریخ برای گروهی از افرادی که در پی منافع شخصی و گروهی بودهاند استفاده از مقدسات، امری رایج بوده است. این افراد با سوء نیت و گروهی نیز با نیتاصلاح وضعیت نابسامان موجود در دورۀ خود، از عنوان قیام و انقلابامام مهدی (ع) سوء استفاده کرده و به ناحق، ادّعای مهدویت خویش را مطرح کردهاند. اگر چه حقیقت این افراد برای عالمان و فرهیختگان مشخص بوده و هست، ولی امکان فریب خوردن بسیاری از افراد سادهدل نیز با توجّه به روح زلال و صاف آنها، وجود دارد[۳۹].
بیان علائم ظهور در کلمات ائمه اطهار (ع) و جمعآوری آن در متون روایی، یکی از راههایی است که امکان شناسایی مهدی واقعی را از مدّعیان دروغین و غیر اصیل، فراهم میکند. برپایۀ تحقیقات انجام شده، شمار فراوانی مهدی دروغین در طول تاریخ بیش از هزار سالۀ غیبت شناسایی شدهاند [۴۰] که هیچ یک همراه با علائم معرفی شده از ناحیۀ پیامبر (ص) و امامان (ع) نبوده است. از این رو، این علائم به شناختمدّعیان دروغین و ناراستیِ ادعای آنان، کمک کرده است[۴۱].
شمار نشانههای ظهور
شمارش و بیان همۀ علائم ظهور، به دلیل اختلاف نظری که دربارۀ تعداد و عناوین آنها وجود دارد، آسان نیست. به علاوه، کمتر کسی است که فهرست کاملی از علائم ارائه کرده باشد. از این معدود افراد میتوان شیخ مفید را نام برد که در کتاب ارشاد به تعداد قابل توجهی از این علائم اشاره میکند و اربلی در کشف الغمّة، همان فهرست را آورده است. مؤلف أعیان الشیعة، ذیل نام امام دوازدهم، نسبت به دیگران تفصیل بیشتری داده و هفتاد نشانه را با ذکر نمونههایی از احادیث آورده است [۴۲]. در کتاب مأتان و خمسون علامة، ۲۵۰ نشانه برای ظهور ذکر دشده است. از عالمان اهل سنّت، مقدسی شافعی در عقد الدرر، فصلی از کتابش را به مجموع نشانهها اختصاص داده و حدود چهل مورد را ذکر میکند. این ارقام و عناوین در طول زمان افزایش یافته و گزارشهایی از منابع غیر معتبر و راویانی ضعیف و مجهول به آن اضافه شده است. کتابهایی مانند إلزام الناصب، بیان الائمّة، نوائب الدهور، معجم الملاحم و الفتن و یأتی علی الناس زمان ... با جمعآوری اخبار صحیح و سقیم به ترویج این اخبار دامن زدهاند[۴۳].
هر چه زمان پیش رفته و حوادثی مهم روی داده، مواردی از نشانهها بر آن رویداد، تطبیق شده و اضافاتی نیز در آنها صورت گرفته است. مثلاً تا قرن هفتم از نشانههایی که بر ظلم و ستم ناشی از حملۀ مغول (۶۱۶ – ۶۵۶ ق) [۴۴] تطبیق شود، کمتر سخن گفتهاند؛ اما مؤلف عقد الدارر که کتابش را در سال ۶۸۵ ق به پایان رسانده[۴۵] با تفصیل بیشتری دربارۀ خروج کافری که از مشرق میآید و حکومت بنی عباسی را سرنگون میکند و از خصوصیات مغولان بدون ذکر نام آنان و حملات مکرر آنان به عنوان نشانههای ظهور سخن گفته است. شبیه این مطلب را دربارۀ دیگر حوادث مهم تاریخی نیز مشاهده میکنیم[۴۶].
در منابع دینی، انبوهی از رخدادهای طبیعی و غیرطبیعی و دگرگونیهای سیاسی- اجتماعی، از نشانههای ظهور شمرده شده است.
روشن است درجه اعتبار و درستی همه این نشانهها یکسان نیست، برخی در منابع معتبر آمده و از نظر سند و دلالت استوار است. بعضی نیز در کتابهای غیر معتبر و به وسیله افراد غیرموثق یاد شده است. برخی از این نشانهها، فقط نشانه ظهور است و بعضی، هم نشانه ظهور و هم نشانه برپایی قیامت میباشد. برخی نشانهها، کلی و محوری است و بعضی بیانگر مسائل ریز و جزئی است که گاه، همه آنها را میتوان در عنوان واحدی گرد آورد؛ بنابراین به طور قطع نمیتوان مشخص کرد نشانههای ظهور چه تعداد است. بر فرض هم که چنین کاری ممکن باشد، اهمیتی ندارد. مهم این است که فراوانی روایات، به ما اطمینان میدهد که در آستانه قیاممهدی موعود (ع)، حوادثی رخ خواهد داد که برخی چشمگیر و فراگیرند و بعضی نه چندان مهم و قابل توجه است[۴۷].
نشانههای ظهور، گوناگون است و برشمردن همه این اقسام، نهچندان مفید است و نه لازم؛ چه آنکه بسیاری از آنها، نشانههای قطعی ظهور نمیباشد. افزون بر این، از نگاه سند و محتوا نیز دارای اشکال است و درستی و نادرستی آنها، خیلی روشن نیست؛ از اینرو در تقسیم نشانهها فقط به موارد ذیل بسنده میکنیم[۴۸]:
نشانههای حتمی و غیر حتمی
میان نشانههای ظهور، شماری از آنها، علایم حتمیظهور دانسته شدهاند. منظور از نشانههای حتمی- مقابل نشانههای غیر حتمی- آن است که پدیدار شدن آنها- بدون هیچ قید و شرطی- قطعی و الزامی خواهد بود؛ به گونهای که تا آنها واقع نشود، حضرت مهدی (ع) ظهور و قیام نخواهد کرد. البته باید توجه کرد که حتمی یا مسلم و قطعی بودن وقوع این نشانهها، به این معنا نیست که پدید نیامدن آنها، محال است؛ بلکه به حسب فراهم بودن شرایط و نبودن بازدارندهها، پدید آمدن آنها قطعی خواهد بود. از روایات فراوانی که در میان آنها روایات صحیح نیز وجود دارد حتمی بودن نشانههای پنجگانه ذیل استفاده میشود: خروج سفیانی، قیام یمانی، صیحه آسمانی، قتل نفس زکیه و خسف در بیداء"[۴۹][۵۰].
در برابر نشانههای حتمی، نشانههای غیر حتمی قرار دارد؛ یعنی مقید و مشروط به اموری است که در صورت تحقق آنها، پدید میآید. به عبارت دیگر، نشانههای غیر حتمی، شاید پدید آید و شاید بدون پیدایش آنها امام زمان (ع) ظهور کند.
پارهای از نشانههای غیر حتمی از این قرار است:
مرگ و میرها، زلزلهها و جنگها و آشوبهای فراگیر؛
بر اساس روایاتی چند، شماری از نشانههای ظهور، متصل به آن خواهد بود؛ به گونهای که بین آنها و ظهورحضرت مهدی (ع) فاصله چندانی نباشد. البته اینکه فاصله آن نشانهها تا ظهور، چه مدت و یا چند روز است، به طور دقیق روشن نیست؛ ولی قدر مسلم آن است که فاصله زیاد نیست و احتمالا، مجموعه نشانههای متصل به ظهور، در همان سال ظهور یا سال پیش از آن، رخ میدهد. بر این اساس تردیدی نیست که شماری از نشانههای ظهور، نزدیک ظهور و متصل به آن واقع میشود. در مقابل، نشانههای غیر متصل است که در طول تاریخ در دوران غیبت کبرا اتفاق افتاده و خواهد افتاد[۵۲].
نشانههای عادی و غیرعادی
پدید آمدن نشانههای ظهور- همچون واقع شدن دیگر پدیدهها- به روال طبیعی و عادی است؛ ولی پیشگویی برخی از آنها، به گونهای در روایات بازتاب یافته که به نظر میرسد، واقع شدن آنها به طور عادی، غیرممکن مینماید و تحقق آنها به صورت غیرطبیعی در چهارچوب معجزه خواهد بود؛ برای نمونه طلوع خورشید از مغرب و صیحه آسمانی، اگر همان معنای ظاهری آنها مراد باشد، باید به گونه معجزه رخ دهد؛ زیرا پدیدار شدن چنین اموری، به طور عادی ممکن نیست. البته شاید بعضی از این نشانهها، معنای کنایی و رمزی داشته باشد و به رخدادهایی اشاره کند که پیدایی آنها به گونه عادی امکان دارد[۵۳].
در پایان، گفتنی است در منابع روایی حدیثهای فراوانی درباره نشانههای ظهور وجود دارد. اسناد این روایات، بیشتر ضعیف و غیر قابل اعتماد است. از نگاه دلالت نیز، هماهنگی و انسجام لازم بین آنها نیست و پارهای از آنها دگرگون و دستخوش تغییراتی شدهاند[۵۴].
اینک با انبوهی از روایات صحیح و غیر صحیح در زمینه نشانههای ظهور، روبهرو هستیم که دست کم، شماری از آنها از آفت جعل و تحریف مصون نمانده است. بدبختانه کتابهایی نیز وجود دارد که در آنها از سر جهل یا به عمد، به این امر دامن زده شده است. البته برخی با گردآوری این روایات، خواستهاند اصل آنها محفوظ بماند و نیز بنمایانند که همگان، در اصل ظهورمهدی (ع) اتفاق نظر دارند؛ بنابراین التزام به درستی همه این روایات مشکل است و در بررسی نشانههای ظهور، احتمال جعل و تحریف و دسیسههای دستهای پنهان سیاست را نباید نادیده گرفت[۵۵].
ناگفته نماند وجود مواردی از جعل و تحریف، در نشانههای ظهور یا وجود مدعیان دروغین هیچگاه دلیل نمیشود همه روایات از اعتبار بیفتد یا اصل همه نشانهها زیر سؤال برود؛ زیرا دستهای از این نشانهها مسلّم و قطعی است. همچنین وجود پارهای اشکالات و ضعفها در نشانههای ظهور و احتمال تحریف و تغییر در آنها از سوی دشمنان یا ادعاهای واهی برخی شیادان درباره اصل مهدویت، هیچگاه به اصل مهدویت و اعتقاد به ظهورقائم (ع) آسیبی نمیرساند؛ زیرا اعتقاد به مهدویت و ظهورحضرت مهدی (ع) مورد اتفاقفریقین است و با تواتر ثابت شده است و هرگز خدشهای در آن وارد نمیگردد[۵۶][۵۷].
برخی عنوانها و مفاهیم به جهت شباهتها و اشتراکهایی در کنار علائم ظهور، پُرکاربرد هستند. از این رو باید آنها هم مفهومیابی و شناسایی شوند و به این ترتیب، حسابشان از علائم ظهور، مجزّا شود. این مفاهیم پُرکاربرد، عبارتاند از: [۶۰].
ملاحم: این کلمه، جمع ملحمه و از مادۀ لحم گرفته شده است که معنای اصلی آن، تداخل و درهم بودن است و در لغت به معنای جنگ است. دلیل نامگذاری جنگ به ملحمه را دو نکته گفتهاند: یکی این که در جنگ، جنگجویان در هم میآمیزند و درگیر میشوند و دیگر این که کشتههای جنگ همچون گوشت افتاده بر روی زمین هستند [۶۱][۶۲].
فتن: جمع کلمۀ فتنه را فتن گفتهاند که به معنای ابتلا و امتحان میآید. خلیل گفته است که فتنه، همان سوزاندن با آتش است [۶۳]. مراد شیعیان از دو عنوان ملاحم و فتن، احادیثی است که پیش بینی وقایع آینده را پس از حضور ظاهری امامان، در بر دارند؛ وقایعی که فتنه و آتش را در پی دارند و موجب وقوع جنگهای آینده و خونریزیها میشوند. این وقایع، الزاماً ارتباطی به مسئله ظهور ندارند و از علائم ظهور شمرده نمیشوند، اگر چه در برههای از تاریخ، این وقایع با ظهورامام عصر (ع) ارتباط وثیق مییابد. لذا مفهوم علائم ظهور را با ملاحم و فتن، مترادف دانست. پیشآمدهای فراوانی که دربارۀ حکومتهای معاصر ائمه (ع) از امویان و عبّاسیان و یا والیان منطقهای و امثال اینها اتفاق میافتد، صرفاً پیشگوییِ این اتفاقات در همان زمانهاست. این گونه موارد، فتنههایی است که قبل از ظهور ایشان اتفاق میافتند؛ اما نکتۀ مهم این است که در بسیاری از این نقلها اصلاً به مسئلۀ امام مهدی (ع) و علامت ظهور او اشارهای هم نشده است[۶۴].
تعبیراتی که در برخی احادیث وارد شده، این تصوّر را ایجاد کرده که زمان ظهورمهدی، نزدیک زمان برپایی قیامت است. به نظر میرسد احادیثی با این مضمون که: "اگر یک روز از دنیا باقی نمانده باشد، مهدی خواهد آمد" یا "قیامت برپا نمیشود مگر این که مردی از اهل بیت من قیام میکند"، [۷۵] زمینهای برای آمیختن نشانههای ظهور با اشراط الساعه شده باشد. در صورتی که مراد از این احادیث، تأکید بر قیام مهدی و قطعی بودن آن است، نه این که این حرکت، نزدیک به قیامت یا آخرین روزهای جهان رخ میدهد[۷۶].
ارتباط امام مهدی (ع) با پایان تاریخ است. آدمیان با هر دین و آیینی، معتقدند که پایان درخشان تاریخ، همراه با ظهور منجی عدالتگستر است و پایان قیام هم قیامت است. به نظر میرسد که این ذهنیتها باعث شده باشد برخی راویان یا محدثان نیز در نقل معنا تسامح کرده و به خاطر مرادف دانستن اشراط الساعه با علائم ظهور، آن دو را به جای یکدیگر به کار برده باشند. چهارمین علّت، نزدیک بودن الفاظ قیام و قیامت و قائم با همدیگر و هممعنا بودن آنهاست. مثلاً نعمانی، روایتی از امیر مؤمنان (ع) آورده که با عبارت «لَا تَقُومُ الْقِيَامَةُ حَتَّى تَظْهَرَ الْحُمْرَةُ» آغاز میشود [۷۷]. یعنی قیامت به پا نمیشود مگر آن که نشانههایی از جمله سرخی در آسمان محقّق شود؛ امّا مرحوم مجلسی، همین حدیث را با عبارت «لَا يَقُومُ الْقَائِمُ حَتَّى» آورده است.[۷۸] این گونه تشابه و تصحیفات میتواند دلیلی دیگر بر خلط علائم ظهور، با نشانههای قیامت باشد[۷۹].
برای نشانههای ظهور، تقسیمهای گوناگونی ذکر کردهاند. از مهمترین آنها، تقسیم به علامت متّصل "نزدیک" و منفصل "دور"، همچنین تقسیم به حتمی و غیر حتمی است. تقسیمات دیگری مانند علائم طبیعی و غیرطبیعی، عادی و خارق العاده، کلّی یا جزئی، عام و خاص، مجمل و کنایی، مقید یا مشروط، قطعی یا مشکوک، در کتابهایی از نشانههای ظهور سخن گفتهاند، به چشم میخورد. بررسیها نشان میدهد که از این همه تقسیمبندیها، فقط یک مورد آن در احادیث وجود دارد و آن حتمی بودن و غیر حتمی بودن است که از آن دو به محتوم و موقوف هم تعبیر میشود. در حدیثی از امام صادق (ع) چهار نشانه ذکر شده و آنها را محتوم دانسته است[۸۰]. در دو حدیث دیگر، ایشان چندین نشانه ذکر کرده در هر کدام، کلمۀ "محتوم" را تکرار فرموده است [۸۱]. البته نشانههای غیر حتمی، تصریح نشده، ولی میتوان غیر از این موارد را جزء غیر حتمیها دانست. نشانههای ظهور به حتمی و غیرحتمی تقسیم میشوند:[۸۲].
نشانههای حتمی: احادیثی وجود دارد که تعدادی از رویدادها را به عنوان نشانۀ حتمی ظهور قلمداد کرده و از آنها نام میبرد. گویا تعبیر از حتمیبودن برخی علائم، برای اولین بار در احادیثامام باقر (ع) بیاد شده است. از سوی دیگر، تا آنجا که جستجو شده، حتمی یا غیر حتمی بودن نشانهها در منابع اهل سنت یافت نشد[۸۳].
نشانههای غیر حتمی: احادیثی وجود دارد که تعدادی از رویدادها را به عنوان نشانۀ ظهور قلمداد کرده و از آنها نام میبرد اما "حتمیت" آنها ذکر نشده است[۸۴].
ابهام در نشانههای ظهور
شمار علائم ظهور ذکر شده در احادیث معتبر، غیر معتبر، آثار صحابه و تابعان و متون تاریخ، فراوان است. اختلاط این علائم با اشراط الساعهملاحم و فتن نیز سبب ابهام بیشتر آنها شده است. بر اساس تأکید احادیث و کثرت این علائم، مهمترین نشانههای مذکور عبارتاند از:
این اهمیت و شهرت، به معنای صحّت همۀ آنها نیست، چنان که خروج خراسانی، نشانهای است که اگر چه در دورۀ معاصر، شهرت یافته و زبانزد خاص و عام شده و به عنوان نشانهای قطعی برای ظهور تلقی میشود، با این حال، احادیث چندانی برای آن موجود نیست[۸۵].
در طول تاریختشیع، همیشه شاهدظلمها و ستمهای ناروا بر شیعیان بودهایم. این امر، باعث شد که شیعیان به انتظار فرج و گشایش بیندیشند و با این امیدزندگی کنند. به صورت طبیعی در هر بُرههای که بارقۀ امیدی برای شیعیان دیده شد که به این امید که وقت گشایشحقیقی در زندگیشان فرا رسیده است، به یاد امام مهدی (ع) و ظهور او افتادهاند. این امر، هم به روحیات افراد مرتبط است و هم این که گاه وضعیت اجتماعی، زمینه را برای این تطبیقها فراهم میکند. امیدواریِ حاصل از روی کار آمدن برخی دولتها در طول تاریخ که موجب امیداجتماعی شده است، احتمال اتصال آن دولت را به ظهورمهدی (ع) پدید آورده است[۸۶]. این تطبیقها غالباً از سوی حدیثپژوهان اتفاق افتاده است. ایشان از سویی با احادیثعلائم ظهور آشنایی دارند و از سوی دیگر، نسبت به وضعیت اجتماعی موجود نیز بیتفاوت نیستند. به این جهت کوشیدهاند که برای پیاماحادیث، مصداق خارجی و عینی ارائه کنند. اما مطالعۀ تاریخ اسلام و کنار آن، مروری بر احادیثنشانههای ظهور، به خوبی نشان میدهد که بسیاری از آنچه به نام نشانۀ ظهور مهدی مشهور شده، در طول تاریخ نیز مطابق یا مشابه آن رخ داده است. از این رو، تطبیق قطعی بسیاری از علائم بر وقایع پیش آمده به هر جهت که باشد، بسیار دشوار است[۸۷].
نکته بسیار مهم در تطبیق علامتهای ظهور آن است که نمیتوان به صرف احتمال مطابقت یک واقعۀ خارجی با یکی از علائم ظهور، به پیش بینیوقت ظهور یا قیامِ متّصل بدان پرداخت[۸۸]. البته کنار هم قرار گرفتن شماری از نشانهها بهویژه آنهایی که در احادیث معتبر آمدهاند و محتوم توصیف شدهاند، موجب اطمینان به نزدیک بودن ظهور میگردد. اشتباه اصلی در تطبیقهای نادرست پیشین آن بوده است که تنها با دیدن یک واقعۀ خارجی و بدون توجّه به دیگر علائم، آن را علامت ظهور شمرده و نزدیکی ظهور را پیش بینی کردهاند[۸۹]. حتی گاه با این که هیچ یک از علامتهای حتمی و مشهور پدید نیامدهاند، تنها پیشرفتی علمی و صنعتی همچون تلگراف که گونهای اطلاع رسانی از دور است بر علامت ظهور تطبیق شده و زمان ظهور، نزدیک دانسته شده است. ناصواب بودن تمامی تطبیقهای پیشین علائم ظهور، این نکتۀ مهم را به ما یادآوری میکند که دقت و احتیاط فراوان در این زمینه، فوق العاده مهم و ضروری است[۹۰].
در این میان، احتمال جعل و تحریف لفظی و معنوی را به انگیزههای مختلف هم نمیتوان از نظر دور داشت، لذا دقت در احادیثعلائم ظهور و شناخت دقیق آنها در بازشناسی ادّعاهای دروغین از ادّعای واقعی، بسیار مهم و نقش آفرین است[۹۱]. گروههایی از شیعیان در دورههایی، با امید به گشایش و فرج در کارشاش و گاه با اغراض خاصی، به تطبیق علائمظهور بر وقایع اقدام کردهاند. برای نمونه میتوان از تطبیقهای زیر که شهرت تاریخی دارند نام برد[۹۲].
نمونۀ دیگر تطبیقهای علّامه مجلسی در بحار الأنوار است. وی ضمن بیان احادیثنشانههای ظهور، آنها را توضیح داده و گاه تطبیق کرده است. برای مثال در حدیثی از عمار یاسر چنین نقل شده است:««يَأْتِي هَلاَكُ مُلْكِهِمْ مِنْ حَيْثُ بَدَأَ»»[۹۷]. گویا مرحوم مجلسی ضمیر "هم" در "ملکهم" را به عباسیان برگردانده و نوشته است: "من حیث بدا"؛ یعنی از سوی خراسان؛ چون هلاکو از آن جا وارد شد، همان گونه که شروع حکومتشان از خراسان و به دست ابومسلم بود، که البته در حدیث، به عباسیان تصریح نشده است [۹۸]. یا در جایی دیگری از الغیبةنعمانی[۹۹]حدیثی آورده که در آن آمده است:««إِذَا قَامَ الْقَائِمُ بِخُرَاسَان... وَ قَامَ مِنَّا قَائِمٌ بِجِيلَان... وَ قَتَلَ الْكَبْش...»»[۱۰۰] سپس میگوید: قیام کننده در خراسان، هلاکو خان یا چنگیزخان است و قیام کننده در گیلان، شاه اسماعیل و شاید از کبش، شاه عبّاس اوّل باشد [۱۰۱]. همچنین در جای دیگر، حدیثی را بر دولتصفویه تطبیق کرده و میگوید: بعید نیست که این حکومت، متّصل به دولتقائم شود[۱۰۲][۱۰۳].
در دورۀ مشروطه، یکی از واعظان مشهور با نام شیخ عباسعلی فرزندعلیمحمّد گورتانی (۱۲۸۷ - ۱۳۶۰ ق) با لقب معین الواعظین و تخلّص ذاکر، شناخته شده است. وی مینویسد: "وقت ظهور را خدا میداند... و لکن علائمی از برای ظهور آن حضرت از ائمّه رسیده که پارهای از اخبار به طور رمز و اشاره زمان قریب به ظهور را میرساند"[۱۰۴]. سپس مطالبی از نور الأنوار مرندی و ناظم الإسلام کرمانی نقل میکند و مینویسد: دیگر از علائم ظهور، احداث تلگراف، بی سیم است که در ممالک دور با یکدیگر حرف میزنند. دیگر از علائم، ایجاد دستگاهی است که عکس و صورت را نقل دهد، یعنی شخص از شهری میتواند دیگری را در شهر دیگر ببیند. دیگر هیجانمردمفقیر و رنج کشان است. دیگر فتح بلاد آلمان است. دیگر چنان چه در بحار است، قطع علم از نجف و ظهورش در قم است. یکی دیگر از علائم، قطع شدن پولایران است از نجف و کربلا که اهل ایران به عراقپول نمیفرستند و یا آن که پولایران از رواج میافتد[۱۰۵].
پس از وقوع انقلاب اسلامی نیز عالمان بسیاری به صورت شفاهی یا کتبی، احتمال تطبیق احادیث را بر انقلاب اسلامی ایران مطرح کردهاند. اینان در این آرزو هستند که قیامانقلاب اسلامی به قیام مهدی (ع) متّصل شود و زمینهسازظهور ایشان گردد. این احتمال بر پایۀ دقت در متون احادیث و شواهد موجود مطرح شده است. از مهمترین احادیثی که با این تطبیق سازگاری بیشتری دارد، دو حدیث مهم است: اولی، حدیثی از مصادر اهل سنّت به نقل از پیامبر (ص) است که فرمود:««يَخْرُجُ أُنَاسٌ مِنَ الْمَشْرِقِ فَيُوطِئُونَ لِلْمَهْدِيِّ يَعْنِي سُلْطَانَهُ»»[۱۰۹]. حدیث دیگر، گزارش نعمانی دربارۀ پیشگامانظهور است. نعمانی متعهّد شده، احادیثی را نقل کند که به صحّت آنها اطمینان دارد. لذا از نظر سندی، برخی آن را معتبر شمردهاند. متن حدیث این گونه است:««كَأَنِّي بِقَوْمٍ قَدْ خَرَجُوا بِالْمَشْرِقِ يَطْلُبُونَ الْحَقَّ فَلَا يُعْطَوْنَهُ ثُمَّ يَطْلُبُونَهُ فَلَا يُعْطَوْنَهُ فَإِذَا رَأَوْا ذَلِكَ وَضَعُوا سُيُوفَهُمْ عَلَى عَوَاتِقِهِمْ فَيُعْطَوْنَ مَا سَأَلُوهُ فَلَا يَقْبَلُونَهُ حَتَّى يَقُومُوا وَ لَا يَدْفَعُونَهَا إِلَّا إِلَى صَاحِبِكُمْ قَتْلَاهُمْ شُهَدَاءُ أَمَا إِنِّي لَوْ أَدْرَكْتُ ذَلِكَ لَاسْتَبْقَيْتُ نَفْسِي لِصَاحِبِ هَذَا الْأَمْرِ»»[۱۱۰][۱۱۱].
بدا، یکی از اعتقادات شیعه است بدان معنا که خداوند، تغییراتی را در برخی امور ایجاد میکند که تصوّر ما بر قطعی بودن آنهاست. در واقع، تغییری در علم الهی به وجود نمیآید؛ بلکه تغییر در اطلاع ما از آنچه قبلاً خبر داده شده، ایجاد میشود. پس بدا، به معنای آشکار شدن بعد از خفاست. در موضوع علائم ظهور، احادیث داریم که میگویند ممکن است حتّی دربارۀ مهمترین نشانهها هم بدا پیش آید. ابوهاشم جعفری، یار دیرین چندین امام آخر میگوید: «كُنَّا عِنْدَ أَبِي جَعْفَرٍ مُحَمَّدِ بْنِ عَلِيٍّ الرِّضَا (ع) فَجَرَى ذِكْرُ السُّفْيَانِيِّ وَ مَا جَاءَ فِي الرِّوَايَةِ مِنْ أَنَّ أَمْرَهُ مِنَ الْمَحْتُومِ فَقُلْتُ لِأَبِي جَعْفَرٍ (ع) هَلْ يَبْدُو لِلَّهِ فِي الْمَحْتُومِ قَالَ نَعَمْ قُلْنَا لَهُ فَنَخَافُ أَنْ يَبْدُوَ لِلَّهِ فِي الْقَائِمِ فَقَالَ إِنَّ الْقَائِمَ مِنَ الْمِيعَادِ وَ اللَّهُ لا يُخْلِفُ الْمِيعاد»[۱۱۵]. این حدیث با آنچه در قرآن آمده است که: ﴿ لِكُلِّ أَجَلٍ كِتَابٌ يَمْحُو اللَّهُ مَا يَشَاء وَيُثْبِتُ وَعِندَهُ أُمُّ الْكِتَابِ﴾[۱۱۶] سازگار و موافق است؛ چه آن که حکم محو و اثبات برای همۀ حوادثی که زمان بردارند، عمومیت دارد و این حوادث، عبارت اند از: همۀ آنچه در آسمانها و زمین و ما بین آنها هست [۱۱۷][۱۱۸].
تفاوت نشانههای ظهور و شرایط ظهور
بحث علائم و نشانههای ظهور ارتباط بسیار نزدیکی با بحث شرایط ظهور دارد، لذا لازم است این دو واژه تعریف شود تا تفاوت آنها معلوم گردد. شرایط به معنای سببها و زمینهها، به اموری گفته میشود که تحققِ مطلوب و مشروط، به وجود آنها بستگی دارد و تا اینها محقق نشوند، مشروط به وجود نمیآید. بر این اساس مراد از شرایط ظهور آن دسته از اموری هستند که تحقق ظهور وابسته به وجود آنهاست و تا آنها محقق نشوند ظهور نیز واقع نخواهد شد[۱۱۹].
علائم به معنای نشانهها، به اموری گفته میشود که نمایانگر مقصود و مطلوب هستند. به عبارت دیگر نشانه پدیدهای است که با مقصود و مطلوب مرتبط بوده و ضمن آنکه آدمی را به سوی آن راهنمایی میکند، در مسیر بودن و نزدیک شدن به هدف را یادآور میشود. مراد از علائم ظهور آن دسته از حوادثی است که براساس بیانپیشوایانمعصوم (ع)، قبل و یا در آستانۀ ظهور واقع خواهد شد و تحقق هر کدام نوید نزدیک شدن یا وقوع قیامامام مهدی (ع) را میدهد. در نتیجه علائم فقط کاشف از پدیده ظهورند[۱۲۰] ولی شرایط محقق ظهورند. فایده دانستن شرایط ظهور آن است که انسانها را برای فراهم کردن شرایط به تلاش و جنبش وا میدارد.[۱۲۱]
وابستگی ظهور به شرایط، یک نحوه وابستگی واقعی است، اما وابستگی به نشانهها وابستگی از جهت کشف و اعلام است نه به عنوان یک امر واقعی و ارتباط حقیقی.[۱۲۲] نبود بعضی از شرایط موجب عدم ظهور است و نبود آنها کارظهور و تحقق اهداف آن را که گسترش عدالت جهانی باشد مختل میسازد و خواه ناخواه برنامهریزی کامل الهی برای تحقق این منظور ناتمام میماند؛ اما نشانه، هیچگونه دخالتی در اصل ظهور ندارد و فقط دلالتی بر ظهور داشته و موجب آگاهی و اطلاع مردم از ظهور میشود.[۱۲۳] البته باید توجه داشت بعضی از نشانهها خود جزئی از شرایط هستند، مثلاً وجود دجال و یا قتل نفس زکیه؛ از پیامدها و نتایج دوران فتنهها و انحرافاتی است که وسیلهای برای آزمایشمردم و یکی از شرایط ظهور است. بنابراین بین این گونه نشانهها و بعضی شرایط ارتباطی محکم و رابطهای لازم وجود دارد.[۱۲۴]
علائم ظهور عبارت است از چندین رویداد و حادثه که گاهی نیز به طور پراکنده پدید آمده و تنها ارتباط واقعی که بین آنها و ظهور وجود دارد، این است که همۀ آنها پیش از ظهور تحقق مییابند، و به همین جهت در روایات به عنوان علامت مطرح شدهاند. اما شرایط ظهور به اعتبار برنامهریزی طولانی الهی، با ظهور رابطۀ واقعی داشته و سبب پیدایش آن هستند.[۱۲۵]
علامت ظهور، رویدادی است که ادامه و گسترش ندارد و هر اندازه به طول انجامد در نهایت دوامی نخواهد داشت؛ بر خلاف شرایط که مستلزم بقا و تداوم است، و بر طبق برنامهریزی الهی تا هنگام ظهور حضرت آن شرایط پدید آمده میبایست باقی باشد تا نتیجه خود را بدهد و ظهور تحقق یابد.[۱۲۶]
تمامی علامات پیش از ظهور پدید آمده و از بین میرود؛ لکن شرایط به طور کامل به وجود نمیآیند مگر نزدیک ظهور و یا به هنگام وقوع آن و ممکن نیست از بین بروند و الا لازم میآید شرط از مشروط جدا شده و نتایج با مقدمات ارتباط و پیوستگی نداشته باشند و وقوع چنین چیزی محال است.[۱۲۷] البته از جهتی دیگر این مورد وجه مشترک بین علائم و شرایط ظهور است زیرا هر دو قبل از ظهور حضرت محقق میشوند، زیرا اگر قبل از تحقق شرایط و نشانههاظهور انجام بگیرد لازم میآید که مشروط پیش از آن که شرطش وجود یابد، تحقق پذیرد... و همچنین علاماتی که درستی آن محرز شده است، دروغ از کار درآید[۱۲۸].[۱۲۹]
شرایط ظهور در برنامهریزی الهی دخیل هستند و میبایست مورد توجه قرار گیرند؛ زیرا فرا رسیدن روز موعود متوقف بر آنها است، لکن نشانهها هیچگونه دخالتی در این مسیر ندارند بلکه فایدۀ مهم آنها این است که مسلمانها را از وجود آن روز آگاه ساخته و ذهن آنها را برای استقبال از آن روز آماده میسازند.[۱۳۰]
نشانههای ظهور را میتوان شناسایی کرد و میتوانیم بفهمیم کدام یک از آنها تاکنون موجود شده و کدام یک هنوز موجود نگشته، اما در مورد شرایط، نمیتوان به تمام شرایط در یک زمان دست یافت و یا آنها را حاصل کرد؛ زیرا برخی از شرایط، وجود تعداد کافی از افراد آزموده و با اخلاص در سطح جهانی بوده و بررسی درست و شناسائی آنها برای اشخاص عادی امکانپذیر نیست.[۱۳۱]
تحقق هم زمان همۀ نشانهها یا گردآمدن آنها در یک زمان ضرورت ندارد، نشانهها میتوانند با فاصلههای بسیار اتفاق افتند و در زمان واحد گرد نیایند، ولی شرایط چنین نیستند؛ در نهایت باید تمام شرایط با هم محقق شوند و در یک زمان اجتماع کنند تا ظهور پدید آید.[۱۳۲]
شرایط ظهور با هم ارتباط متقابل و واقعی دارند، حال آنکه ارتباط خاصی میان نشانههای ظهور مشاهده نمیشود[۱۳۵].
شرایط ظهور باید مداومت داشته باشند و شرط بقای ظهورند، حال آنکه نشانههای ظهور در زمانی خاص رخ میدهند و نه لزوم و نه امکان دارد که آن شرایط در مدت زمانی طولانی واقع شوند و وقوع آنها ادامه یابد[۱۳۶].
همه شرایط ظهور باید متحقق باشند؛ با آنکه نشانههای ظهور لازم نیست که همهشان رخ بدهند و تنها حدوث علایم حتمی کافی است و بقیه به نزدیکی ظهور دلالت میکنند و اگر پیش از ظهور رخ ندهند، مشکلی در امر ظهور پیش نمیآید[۱۳۷].
↑ نگارنده، بحث را بر اساس آنچه امروزه مشهور است پی گرفته؛ اما بر این باور است که تعریف مشهور نشانههای ظهور نادرست مینماید؛ چرا که بیشتر کسانی که نشانههای ظهور را تعریف کردهاند به رخدادهای پیش از ظهور تفسیر کردهاند، در حالی که بررسیها نشان میدهد همه نشانههای حتمی ظهور پس از ظهورحضرت مهدی (ع) رخ خواهد داد؛ از این رو نشانههای قیام یا نشانههای مهدی موعود را مناسبتر میداند. یا اینکه گفته شود نشانههای ظهور به این معناست که حکایت از واقع شدن ظهور میکند
↑کلمۀ علائم، عربی نیست و در فارسی به عنوان جمع علامت به کار میرود (ر. ک: لغتنامه دهخدا: ذیل "علامت"، فرهنگ عمید: ذیل «علائم»).
↑در کتاب الغیبة نعمانی: ص۲۶۱. در دو حدیث، کلمۀ آیه ذکر شده است. در الغیبۀ طوسی: ص۴۴۴ کلمۀ آیه چندین بار در یک حدیث به کار رفته و در کتاب الفتن ابن حماد: ص۱۵۰، ۱۵۱ و ۱۵۳ در کلام صحابه.
↑ فخرالدین طریحی، مجمع البحرین، ج۱، ص۱۰۴؛ جوهری، الصحاح، ج۶، ص۲۲۷۵؛ و نیز نک: حسن مصطفوی، التحقیق فی کلمات القرآن الکریم، ج۱، ص۱۸۶.
↑﴿وَقَالَ لَهُمْ نَبِيُّهُمْ إِنَّ آيَةَ مُلْكِهِ أَنْ يَأْتِيَكُمُ التَّابُوتُ فِيهِ سَكِينَةٌ مِنْ رَبِّكُمْ وَبَقِيَّةٌ مِمَّا تَرَكَ آلُ مُوسَى وَآلُ هَارُونَ تَحْمِلُهُ الْمَلَائِكَةُ إِنَّ فِي ذَلِكَ لَآيَةً لَكُمْ إِنْ كُنْتُمْ مُؤْمِنِينَ﴾؛ و پیامبرشان به آنان گفت: نشانه پادشاهی او این است که تابوت (عهد) نزدتان خواهد آمد که در آن آرامشی از سوی پروردگارتان (نهفته) است و (نیز) بازماندهای از آنچه از خاندان موسی و هارون بر جای نهادهاند و فرشتگان آن را حمل میکنند، بیگمان در آن برای شما اگر مؤمن باشید نشانهای است؛ سوره بقره، آیه ۲۴۸ و ﴿قَالَ رَبِّ اجْعَلْ لِي آيَةً قَالَ آيَتُكَ أَلَّا تُكَلِّمَ النَّاسَ ثَلَاثَةَ أَيَّامٍ إِلَّا رَمْزًا وَاذْكُرْ رَبَّكَ كَثِيرًا وَسَبِّحْ بِالْعَشِيِّ وَالْإِبْكَارِ﴾؛ گفت: پروردگارا! برای من نشانهای بگذار! فرمود: تو را نشانه این باد که سه روز با مردم جز به اشارت سخن نگویی و پروردگارت را بسیار به یاد آور و در پایان روز و پگاهان به پاکی بستای؛ سوره آل عمران: آیه ۴۱ و ﴿قَالَ رَبِّ اجْعَلْ لِي آيَةً قَالَ آيَتُكَ أَلَّا تُكَلِّمَ النَّاسَ ثَلَاثَ لَيَالٍ سَوِيًّا﴾؛ گفت: پروردگارا! نشانهای برای من بگذار! فرمود: نشانه تو آنکه سه شب با داشتن تندرستی با مردم سخن نمیتوانی گفت؛ سوره مریم؛ آیه ۱۰.
↑«و بسا نشانهای است در آسمانها و زمین که بر آن میگذرند و آنان از آن رو گردانند»؛ سوره یوسف، آیه ۱۰۵.
↑«در آن نشانههایی روشن (چون) مقام ابراهیم وجود دارد و هر که در آن در آید در امان است و حجّ این خانه برای خداوند بر عهده مردمی است که بدان راهی توانند جست؛ و هر که انکار کند (بداند که) بیگمان خداوند از جهانیان بینیاز است»؛ سوره آل عمران، آیه ۹۷.
↑ و کوههایی پابرجا را در زمین در افکند تا شما را نجنباند و رودها و راههایی را پدید آورد باشد که رهیاب گردید و نشانههایی را برای مردم نهاد و آنان با ستاره راهیابی میکنند؛ سوره نحل، آیه ۱۵ و ۱۶.
↑مردمی از شرق، قیام می کنند و برای حکومت مهدی، زمینه را آماده می کنند؛ بحار الأنوار (ط - بيروت): ج۵۱، ص ۷.
↑گویی میبینیم گروهی را که در شرق در پی گرفتن حق، قیام میکنند؛ امّا آن را به ایشان نمیدهند. دوباره آن را میطلبند؛ ولی به آنها داده نمیشود. پس چون این وضعیت را میبینند، شمشیرهایشان را بر گردن خود مینهند. آنچه را خواسته بودند، به ایشان میدهند، اما دیگر آن را نمیپذیرند تا این که قیام میکنند و آن را جز به صاحبتان نمیسپرند. کشتگان آنها شهیدند. هان! من اگر آن زمان را درک میکردم. خود را برای صاحب این امر، خود را نگاه میداشتم؛ الغيبة للنعماني: ص ۲۷۳، ح ۵۰.
↑نزد امام جواد (ع) از سفیانی و حتمی بودن خروج او سخن به میان آمد. گفتم: آیا ممکن است در امر حتمی، بدا پیش آید؟ فرمود: آری. گفتم: میترسم دربارۀ قائم هم بدا حاصل شود. فرمود: نه! قائم، وعدۀ الهی است و در آن، تخلّف نمیشود؛ الغیبة النعماني: ص ۳۰۲ ح ۱۰.
↑ هر سرآمدی، زمانی نگاشته دارد خداوند هر چه را بخواهد از لوح محفوظ پاک میکند و یا در آن مینویسد و لوح محفوظ نزد اوست؛ سوره رعد، آیه ۳۸ و ۳۹.