رنج‌های حضرت فاطمه در معارف و سیره فاطمی

نسخه‌ای که می‌بینید نسخه‌ای قدیمی از صفحه‌است که توسط Bahmani (بحث | مشارکت‌ها) در تاریخ ‏۹ دسامبر ۲۰۲۲، ساعت ۱۹:۲۴ ویرایش شده است. این نسخه ممکن است تفاوت‌های عمده‌ای با نسخهٔ فعلی بدارد.

اجر رسالت، مودت فاطمه (س)

عمر بن خطاب به علی (ع) گفت: آیا برای این ندایی که «أَلَا مَنْ ظَلَمَ أَجِيراً أَجْرَهُ فَعَلَيْهِ لَعْنَةُ اللَّهِ»؛ «آگاه باشید هرکس در مورد اجر اجیری ظلم کند، پس لعنت خداوند بر او باد» در میان مردم دادی تفسیری هم هست؟ امیرالمؤمنین علی (ع) فرمود: «خدا و رسولش عالم‌تر هستند». عمر و جماعتی از مردم مدینه خدمت رسول خدا رفتند تا از تفسیر این کلمات آگاه شوند. عمر از پیامبر پرسید آیا برای این کلمات تفسیری هم هست؟ پیامبر (ص) فرمود: «بله من علی (ع) را امر کردم که در میان مردم فریاد بزند: «أَلَا مَنْ ظَلَمَ أَجِيراً أَجْرَهُ فَعَلَيْهِ لَعْنَةُ اللَّهِ»؛ «آگاه باشید هر کس در مورد اجر اجیری ظلم کند، پس لعنت خداوند بر او باد».

خداوند می‌فرماید: ﴿قُلْ لَا أَسْأَلُكُمْ عَلَيْهِ أَجْرًا إِلَّا الْمَوَدَّةَ فِي الْقُرْبَى[۱] پس هر کس که به ما ظلم کند، لعنت خداوند بر او باد[۲]. پیامبر از مردم برای نعمت بزرگ هدایت اجری درخواست نکرد، مگر اینکه در این موضوع این آیه شریفه نازل شد: «ای پیامبر به مردم بگو از شما اجری نمی‌خواهم جز مودت با نزدیکانم» دوستی با خاندان پیامبر از بزرگ‌ترین واجباتی است که خداوند بر امت اسلامی واجب کرده است. تأکیدات بسیار رسول مکرم اسلام، نشان از اهمیت بالای این وظیفه مهم دارد. بی‌تردید هر کسی که در مودت نسبت به اهل بیت کوتاهی کند؛ در ادا کردن اجر رسالت کوتاهی کرده است و کسانی که بر اهل بیت رسول خدا ظلم کنند اجر رسالت را ضایع کرده‌اند و رسالت پیامبر عظیم الشأن اسلام را تحقیر و کوچک نموده‌اند. این وظیفه در همه زمان‌ها، از زمان نزول آیه تا قیامت برای امت اسلامی وجود دارد. با توجه به این نکته طبعاً باید خاندان پیامبر بعد از ایشان در اوج عزت در میان جامعه اسلامی باشند و در بین مسلمانان از جایگاه ویژه‌ای برخوردار باشند و تمام مسلمانان نسبت به محبت و اطاعت از اهل بیت پیامبر از یکدیگر گوی سبقت را بربایند. اما بعد از وفات پیامبر این اتفاق نیفتاد، بلکه برعکس ظلم‌های زیادی در حق آن خاندان با عظمت و کرامت صورت گرفت. آیا امت پیامبر به آیه مودت عمل کردند؟ به یقین نزدیک‌ترین شخص به رسول خدا، دختر ایشان فاطمه زهرا (س) است و مورد توقع بود که مردم بعد از پیامبر بیشترین مودت و احترام را نسبت به این بزرگ بانوی اسلام داشته باشند.

وقتی در تاریخ جستجو می‌کنیم، به سخنانی از این بانوی بزرگ برخورد می‌کنیم که از وارد شدن تلخ‌ترین مصیبت‌ها بر او حکایت می‌کند. این سخنان اوج بی‌کسی تنها یادگار پیامبر را می‌رساند. او بر سر تربت پدر بزرگوارش رسول الله آمد و مقداری از خاک قبر بر روی چشمانش گذاشت و فرمود: «صُبَّتْ عَلَيَّ مَصَائِبُ لَوْ أَنَّهَا صُبَّتْ عَلَى الْأَيَّامِ صِرْنَ لَيَالِيَا»[۳]؛ «بر من مصیبت‌هایی وارد شد که اگر بر روزها وارد می‌شد؛ روزها شب می‌شدند». چه مصیبت‌هایی بود که صدیقه کبری (س) آنها را تحمل فرموده است، اما روزها تحمل آن مصیبت‌ها را نداشتند؟ چه مصیبت‌هایی بود که اگر بر روزها وارد می‌شدند روزها را شب ظلمانی می‌کردند؟ مهم‌تر اینکه در حالی که قبر حضرت آدم و اسماعیل و دیگر پیامبران معلوم است یا حتی مزار بسیاری از صحابه رسول خدا مشخص است، قبر آن بانوی بزرگ بعد از گذشت صدها سال همچنان مخفی و نامعلوم است.

چه شد که مزار آن بانوی دو عالم مخفی است؟ چه اتفاقی افتاد که ایشان مدت کمی بعد از پیامبر زندگی کردند؟ آیا همان مصائب باعث شهادت آن بانوی بزرگ شد؟ باید دید چه مصائبی بر جان پاک آن سرور زنان عالم وارد شد که عمر شریفش را کوتاه کرد؟ لطماتی که بر حضرت صدیقه طاهره (س) وارد شد را می‌توان به دو دسته تقسیم کرد:

  1. لطمات جسمی.
  2. لطمات روحی.

در ادامه فهرست‌وار و مختصر به این لطمات اشاره می‌شود. لطماتی که نشان دهنده این است که امت اسلامی اجر رسالت را ادا نکردند. بدون شک دختر رسول خدا بعد از ایشان مورد ستم و ظلم واقع شده‌اند. جعفر بن قولویه به نقل از امام صادق (ع) می‌گوید: جبرئیل خطاب به رسول خدا گفت: «و اما دخترت، مورد ستم واقع می‌شود و محروم می‌گردد و حقش غاصبانه گرفته می‌شود؛ همان حقی که تو برایش قرار می‌دهی و در حالی که باردار است، او را می‌زنند و به حریم و خانه‌اش بدون اجازه وارد می‌شوند. سپس از جهت ورود مهاجمان به خانه‌اش به او خواری و ذلت می‌رسد که مدافع و بازدارنده‌ای هم نمی‌یابد و به جهت کوفته شدن بدنش، فرزندی را که در شکم دارد، فرو می‌اندازد و به دلیل آن ضربه، از دنیا می‌رود»[۴].

در این روایت برخی از ظلم‌هایی که بر حضرت فاطمه (س) رفته است، ذکر می‌شود، اما این ظلم‌ها منحصر به این موارد نیست. لطمات روحی شدید، علاوه بر لطمات جسمی منجر به رنجور شدن حضرت صدیقه کبری (س) شد. لطمات روحی بر ایشان را می‌توان در موارد زیر بررسی نمود: مهمترین دغدغه و عذاب روحی که حضرت فاطمه زهرا (س) داشت، غربت و تنهایی تنها وصی و خلیفه بر حق رسول خدا بود. او از تنهایی و مظلومیت علی (ع) بسیار رنجیده شد. این مصیبت روحی را نباید از باب رابطه و علقه زوجیت بین حضرت زهرا و علی (ع) دید؛ این رنج بسیار حضرت طاهره (س) برای از دست رفتن زحمات رسول مکرم اسلام بود. تنها فاطمه (س) بود که درک می‌کرد بر اثر غصب حق خلافت امیرالمؤمنین چه فاجعه‌ای در جهان اسلام و بشریت رخ خواهد داد. فجایع امروزی که در جهان اسلام در حال رخ دادن است؛ دلیلی واضح است که اندوه بی‌پایان آن مظلومه به جهت تاراج میراث نبوت بود.

ام سلمه بر فاطمه (س) وارد شد و به وی گفت: «ای دختر رسول خدا! شب خود را چگونه صبح نمودی»؟ فرمود: «میان غصه و غم به صبح رساندم؛ غصه فقدان پیامبر و غم واندوه ظلم به جانشین وی. به خدا سوگند! حرمت وصی پایمال شد.»..[۵].

حضرت زهرا (س) دارای مقام عصمتی است که حتی انبیای گذشته واجد چنین عصمتی نبوده‌اند. در آیه تطهیر عصمت و طهارتش هم عرض عصمت و طهارت پدر بزرگوارش قرار گرفته است. وی معصومه است همان گونه که پیامبر عظیم الشأن اسلام دارای مقام عصمت است. او محور خمسه طیبه است؛ چراکه در معرفی این پنج نور پاک، نامش مقدم بر همه است و هر کدام از این انوار پاک با توجه به انتسابشان به حضرتش معرفی می‌شوند: «هم فاطمة و أبوها و بعلها و بنوها»[۶].

بانویی ملقب به صدیقه با چنین مقام و منزلتی که «لَا يَطْمَعُ فِي إِدْرَاكِهِ طَامِعٌ‌»[۷]؛ از سوی غاصبین تکذیب می‌شود و برای فدک از او مطالبه شاهد می‌کنند. این درحالی بود که فدک در زمان رسول خدا به ملکیت حضرت زهرا (س) در آمده بود و غاصبان فدک باید برای رد ملکیت حضرت زهرا (س) اقامه بینه می‌کردند و البته اقامه بینه کردند. چه بینه‌ای بالاتر از پاره کردن قباله فدک توسط خلیفه دوم و بی‌احترامی به ساحت مقدس ایشان. بنا بر آنچه گذشت، می‌توان گفت: یکی از لطمات روحی ایشان ناشی از تحقیر مقام عصمت حضرت فاطمه زهرا (س) توسط خلیفه وقت و اطرافیانش بود. حضرت زهرا (س) در این باره می‌فرماید: «لَيْتَنِي مِتُ قَبْلَ هُنَيْئَتِي وَ دُونَ ذِلَّتِي...»[۸]؛ کاش پیش از روز خواری و راحتی‌ام، مرده بودم.»... اما لطمات جسمی حضرت زهرا (س) بسیار مبرهن و آشکار است. لطمات جسمی ابشان که ناشی از هجوم به خانه حضرت و مضروب ساختن وی بود، اثری عمیق در جسم ایشان گذاشت و سرانجام باعث شهادت آن بزرگ بانوی عالم هستی گردید.

نقل مشهوری که در میان شیعه هیچ اختلافی در آن نیست، آن است که عمر چنان ضربه‌ای بر شکم آن بانو وارد کرد که سقط جنین نمود...[۹] و در گزارشی دیگر این گونه می‌خوانیم: «و آن بلایی که از ناحیه آن مرد به او رسید، اتفاق افتاد؛ فرزند کاملی را سقط کرد و این مسأله، ریشه بیماری و وفات آن بانو بود»[۱۰]. علامه حلی نیز این‌گونه گزارش می‌دهد: «و فاطمه زهرا (س) کتک خورد و کوفته شد؛ لذا جنینی را که نامش محسن بود، فرو انداخت.»..[۱۱].

همچنین از ابوبصیر از امام صادق (ع) رسیده که فرمود: «و دلیل وفات آن بانو این بود که قُنفُذ (غلام عمر) به دستور او با نعل شمشیر (آهنی که انتهای غلاف شمشیر است) بر آن بانو به شدت ضربه‌ای زد؛ از این رو محسن را سقط نمود و بدین سبب به سختی بیمار شد.»..[۱۲]. در روایت دیگری آمده: حضرت فاطمه و زهرا (س) در آستانه در، میان همسرش و آنان (مهاجمان) مانع شد و قُنفُذ با شلاق بر بازوی آن بانو کوبید و اثر آن، بر بازوی وی مثل بازوبند باقی ماند و ابوبکر، سراغ قنفذ فرستاد که او را بزن! لذا آن بانو را به سمتی از خانه‌اش پرت کرد و استخوان دنده‌ای از پهلویش را شکست و آن بانو جنینی را از بطنش فرو انداخت. سپس پیوسته در بستر افتاده بود تا بر اثر آن لطمات)، شهید از دنیا رفت...[۱۳].

اما در روایات صریح اهل سنت هم می‌بینیم: علامه شمس الدین ذهبی در سیر اعلام النبلاء و میزان الاعتدال و حافظ ابن حجر عسقلانی در لسان المیزان به نقل از ابن أبی دارم می‌نویسند: إن عمر رفس فاطمة حتی أسقطت بمحسن[۱۴]؛ «عمر به فاطمه لگد زد که سبب سقط محسن گردید».

البته ابن حجر این روایت را به دلیل وجود ابن أبی دارم در سند آن و به بهانه رافضی بودن وی رد کرده و می‌نویسد: احمد بن محمد بن السری بن یحیی بن ابی دارم المحدث أبوبکر الکوفی الرافضی الکذاب... ثم فی آخر أیامه کان أکثر ما یقرأ علیه المثالب حضرته و رجل یقرأ علیه ان عمر رفس فاطمة حتی أسقطت بمحسن؛ احمد بن محمد بن السری بن یحیی بن أبی دارم، در واپسین روزهای عمرش آنچه که بیشتر برای وی خوانده می‌شد مثالب خلفا بود. من خودم نزد وی بودم که دیدم مردی بر وی این‌چنین می‌خواند: عمر به پهلوی فاطمه لگد زد که باعث سقط فرزندش محسن شد».

با بررسی دقیق شخصیت ابن أبی دارم و اعتبار و وثاقتی که او در طول زندگی‌اش نزد اهل سنت داشته، به این واقعیت می‌رسیم که سبب تضعیف ابن أبی دارم در اواخر عمر، تنها و تنها نقل همین روایت است و ایراد دیگری در او دیده نشده است؛ چراکه به اعتراف بزرگان اهل سنت او در تمام عمرش بر مذهب اهل سنت استوار بوده و از پیشوایان، حافظان و دانشمندان اهل سنت به شمار می‌آمده است؛ اما نقل برخی از حقایق تاریخی سبب شده است که نیش تند قلم عالمان اهل سنت، متوجه او شده و سبب تضعیفش شود. شمس الدین ذهبی در سیر اعلام النبلاء، وی را «امام و پیشوا، حافظ و دانشمند» معرفی می‌کند: ابن أبی دارم. الامام الحافظ الفاضل، أبوبکر أحمد بن محمد السری بن یحیی بن السری بن أبی دارم... و در ادامه می‌نویسد: کان موصوفا بالحفظ و المعرفة إلا أنه یترفض؛ «ابن أبی دارم به حفظ و معرفت متصف بود، ولی گرایش به شیعه داشت».

و نیز می‌نویسد: و قال محمد بن حماد الحافظ، کان مستقیم الامر عامة دهره[۱۵]؛ «محمد بن حماد می‌گوید: ابن ابی دارم، در دوران عمرش در عقیده و مذهبش استوار بود».

همچنین در روایتی که ابن أبی دارم در سند آن قرار دارد، رسول گرامی اسلام فرموده‌اند:«الحلال بین، والحرام بین، و بین ذلک مشتبهات لا یعلمها کثیر من الناس. من ترک الشبهات استبرأ لدینه و عرضه، و من وقع فی الشبهات، وقع فی الحرام کالراعی إلی جنب الحمی، یوشک أن یواقعه»؛ مرز حلال و حرام مشخص است، ولی بین این دو مشتبهاتی است که بیشتر مردم آن را نمی‌دانند، کسی که شبهات را ترک کند دین و آبرویش را حفظ کرده است و کسی که گرفتار شبهات شود، مرتکب حرام شده است؛ مانند کسی که همنشین بیمار است».

ذهبی پس از نقل این روایت می‌گوید: الحدیث. متفق علیه[۱۶]؛ «این حدیث مورد قبول و اتفاق همه است». اما نکته شگفت‌آور این که ذهبی در ادامه به وی این چنین فحاشی می‌کند: شیخ ضال معثر؛ «پیرمردی گمراه و خطا کار!!!». چگونه می‌توان باور داشت که شخصی امام، حافظ و فاضل لقب بگیرد، در تمام عمرش ثابت قدم باشد، دارای حافظه قوی و معرفت دینی باشد و روایتش در مرتبه‌ای باشد که تمام علما بر آن اتفاق دارند، ولی در عین حال به همین شخص، گمراه و خطاکار نیز گفته شود؟!.

آیا تعریف‌ها و وصف‌هایی همچون: امام، حافظ، فاضل، موصوفاً بالحفظ و المعرفة، با کلماتی همانند: شیخ ضال معثر قابل جمع است؟ آری، تعصب بیش از حد و دفاع نامعقول از مکتب خلفا و تلاش برای حفظ آبروی آنها، شخصیت عظیمی همچون ذهبی را که به جرئت می‌توان او را از اعجوبه‌های تاریخ اسلام نامید، به جایی رسانده است که در یک صفحه از کتابش این گونه دچار دوگانه‌گویی می‌شود.

این نقل‌ها قسمتی بسیار کوچک از اسنادی است که دلالت تام و تمام در اثبات شهادت بانوی مکرمه اسلام دارد. آیا هر انسان با انصافی که کمترین آشنایی به این اسناد دارد، می‌تواند بگوید که حضرت زهرا (س) شهید نشده است؟ آیا جایی برای انکار و یا حتی تشکیک در شهادت حضرت صدیقه کبری (س) می‌ماند؟ برخی در مقام انکار به شهادت رسیدن حضرت زهرا (س)، می‌گویند: «نقل شهادت حضرت فاطمه زهرا (س)... ضعف بیانی دارد؛ زیرا به گونه‌ای بیان شده که نشان می‌دهد خود ناقلان هم به آن اعتماد ندارند!». آیا این نصوص رسا که در بالا به قسمتی کوچک از آن اشاره شد، ضعفی در رساندن این معنا که حضرت فاطمه زهرا (س) مظلومه و شهیده بوده‌اند دارند؟![۱۷]

آتش‌زدن خانه حضرت فاطمه (س)

آزردگی جسمی و روحی حضرت فاطمه

بی‌احترامی به فاطمه (س)

«ابن عبد ربه اندلسی» نقل می‌کند: روزی مردی را نزد «فضل بن ربیع» آوردند که به حضرت فاطمه (س) ناسزا گفته بود. فضل به «ابن غانم» گفت: نظر تو درباره این مرد چیست؟ ابن غانم گفت: باید بر او حد جاری شود. فضل گفت: چنان محکم نظر دادی که گویی درباره مادر خودت سخن گفته‌ای. سپس فرمان داد تا هزار ضربه شلاق به آن مرد زدند و جنازه‌اش را در محل عبور مردم به دار آویختند تا عبرت دیگران گردد[۱۸].

هم ایشان در جای دیگر می‌نویسد: «مهدی عباسی» در خواب دید که «شریک» قاضی صورت خود را از او برمی‌گردانید! هنگامی که از خواب بیدار شد، این خواب را برای «ربیع» که در آن زمان معبر خواب بود، تعریف کرد و تعبیر آن را خواست. ربیع گفت: شریک با تو مخالف و از دوستداران فاطمه (س) است. «مهدی عباسی» دستور داد تا شریک را به نزد وی بیاورند؛ پس او را حاضر کردند و «مهدی عباسی» به وی گفت: به من گزارش شده است که تو فاطمی (از دوستداران فاطمه (س)) هستی.

شریک گفت: پناه می‌برم به خداوند از اینکه غیرفاطمی باشم. آیا منظور شما از فاطمه، دختر کسی است؟

مهدی گفت: به منظور فاطمه دختر رسول خدا است.

شریک گفت: آیا تو فاطمه (س) را نمی‌پسندی و لعن می‌کنی؟

مهدی عباسی گفت: هرگز، پناه بر خدا. شریک گفت: پس درباره کسی که او را لعن می‌کند، چه می‌گویی؟ مهدی عباسی گفت: خدا چنین کسی را لعنت کند.

شریک گفت: پس ربیع را لعن کن. ربیع گفت: نه، ای امیر! به خداوند سوگند که من هرگز فاطمه (س) را لعن نکرده‌ام. در این حال شریک به ربیع گفت: ای بدطینت! پس آن همه سخنانی که در مجلس مردان درباره سیده زنان دو عالم و دختر رسول خدا می‌گفتی، چه بود؟ مهدی عباسی گفت: پس تعبیر خواب که من دیده‌ام، چیست؟

شریک گفت: خواب تو که خواب یوسف نیست و همانا خون‌ها به واسطه خواب‌ها حلال نمی‌شوند[۱۹]. «حافظ نووی»، عالم برجسته اهل سنت می‌گوید: دانشمندان گفته‌اند در این حدیث که پیامبر فرموده است: «فَاطِمَةُ بَضْعَةٌ مِنِّي فَمَنْ أَغْضَبَهَا أَغْضَبَنِي‌». آزار رساندن به پیامبر خدا در هر حالت و به هر صورت تحریم شده است؛ هر چند که این اذیت و آزار از چیزی پدید آید که اصل آن مباح بوده باشد[۲۰].

در خصوص مسئله فدک نیز برخورد مناسبی با فاطمه زهرا (س) انجام نشد؛ همان طور که «ابن ابی الحدید» از علمای مقبول اهل سنت در مقایسه میان برخورد با زینب دختر پیامبر، همسر ابوالعاص و حضرت فاطمه (س)، این برخورد را نپسندیده و از قول استادش «نقیب» می‌گوید: حقیقت این است که آنها از روی جوانمردی و خلق خوب و شایسته با فاطمه زهرا (س) رفتار نکردند[۲۱]. «سید جزوعی» این برخورد نامناسب را به زیبایی سروده و محدث قمی نیز در بیت الاحزان، آن را نقل نموده است.[۲۲]

پیراهن پدر

«حبة بن جرین عرنی کوفی» از علی (ع) نقل کرده است که فرمود: من رسول خدا را در پیراهنش غسل دادم. حضرت فاطمه (س) گفت: آن پیراهن را به من نشان بده. پس آن را بو می‌کرد و بی‌هوش می‌شد. وقتی چنین دیدم، آن پیراهن را پنهان کردم[۲۳].

روایت شده است: «أَنَّهَا مَا زَالَتْ بَعْدَ أَبِيهَا مُعَصَّبَةَ الرَّأْسِ نَاحِلَةَ الْجِسْمِ مُنْهَدَّةَ الرُّكْنِ بَاكِيَةَ الْعَيْنِ مُحْتَرِقَةَ الْقَلْبِ يُغْشَى عَلَيْهَا سَاعَةً بَعْدَ سَاعَةٍ وَ تَقُولُ لِوَلَدَيْهَا أَيْنَ أَبُوكُمَا الَّذِي كَانَ يُكْرِمُكُمَا وَ يَحْمِلُكُمَا مَرَّةً بَعْدَ مَرَّةٍ أَيْنَ أَبُوكُمَا الَّذِي كَانَ أَشَدَّ النَّاسِ شَفَقَةً عَلَيْكُمَا فَلَا يَدَعُكُمَا تَمْشِيَانِ عَلَى الْأَرْضِ وَ لَا أَرَاهُ يَفْتَحُ هَذَا الْبَابَ أَبَداً وَ لَا يَحْمِلُكُمَا عَلَى عَاتِقِهِ كَمَا لَمْ يَزَلْ يَفْعَلُ بِكُمَا»[۲۴]؛

فاطمه (س) بعد از پدرش همیشه سرش بسته، لاغر، نیرویش از دست رفته، چشمش گریان و قلبش سوزان بود و هر لحظه مدهوش می‌شد. به دو فرزندش می‌گفت: پدر شما کجاست؟ کجاست آن کس که به شما محبت می‌کرد. پی در پی بر دوش خود سوارتان می‌نمود؟ پدرتان که نسبت به شما از همه مهربان‌تر بود و نمی‌گذاشت روی زمین راه بروید، کجاست؟ نمی‌بینم که او دیگر درب خانه را بگشاید. نمی‌بینم که او شما را بر دوش خود سوار کند. همچنان که همیشه با شما این کار را انجام می‌داد».

«هشام بن سالم» می‌گوید: از حضرت صادق (ع) شنیدم که می‌فرمود: «فاطمه زهرا (س) پس از رسول خدا هفتاد و پنج روز زندگی کرد که هرگز شاد و خندان مشاهده نشد. در هر هفته دو مرتبه (روز دوشنبه و پنج‌شنبه) کنار قبور شهدا می‌آمد و می‌فرمود: اینجا رسول خدا و آنجا مشرکین بودند»[۲۵]. در روایت آبان از حضرت اباعبدالله (ع) آمده است که در آنجا حضرت فاطمه (س) نماز می‌خواند و دعا می‌کرد تا از دنیا رفت[۲۶]. «عمر بن دینار» هم از امام باقر (ع) نقل کرده است: فاطمه (س) هرگز از آن روزی که رسول خدا رحلت کرد، خندان دیده نشد تا هنگامی که وفات کرد[۲۷].

حضرت ابی جعفر (ع) می‌فرماید: «فاطمه (س) دختر رسول خدا (ص) شش روز بعد از وفات پیامبر بیمار شد و بیماری او شدت گرفت. دعای او هنگام بیماری این بود: «يَا حَيُّ يَا قَيُّومُ بِرَحْمَتِكَ أَسْتَغِيثُ فَأَغِثْنِي اللَّهُمَّ زَحْزِحْنِي عَنِ النَّارِ وَ أَدْخِلْنِي الْجَنَّةَ وَ أَلْحِقْنِي بِأَبِي مُحَمَّدٍ (ص)»[۲۸].[۲۹]

تألم و اندوه فرزندان

امام حسن (ع) با حزن و اندوه فراوان به ضارب مادر «قنفذ» می‌گوید: «وَ أَنْتَ ضَرَبْتَ فَاطِمَةَ بِنْتَ رَسُولِ اللَّهِ (ص) حَتَّى أَدْمَيْتَهَا وَ أَلْقَتْ مَا فِي بَطْنِهَا... وَ قَدْ قَالَ لَهَا رَسُولُ اللَّهِ (ص) أَنْتِ سَيِّدَةُ نِسَاءِ أَهْلِ الْجَنَّةِ وَ اللَّهُ مُصَيِّرُكَ إِلَى النَّارِ»[۳۰]؛ ای مغیره! تو همان تیره‌بخت و بیداد پیشه‌ای که در یورش بیرحمانه دژخیمان استبداد به کانون وحی و رسالت شرکت داشتی؛ پس در انتظار آتش شعله‌ور دوزخ باش». افزون بر این امام مجتبی (ع) در بسیاری از نامه‌های سیاسی - اجتماعی و سخنان روشنگرانه و مناظره‌های خود با امویان، بارها به شکوه و عظمت مادر افتخار می‌کند.

امام حسین (ع) به هنگام ارتحال مادر با تألم فراوان رو به آرامگان نورافشان نبوی می‌کند و می‌فرماید: هان! ای نیای بزرگ! ای پیامبر خدا، امروز با شهادت جان‌سوز دخت ارجمندت، مصیبت غم‌بار رحلت تو برای ما تازه شده است[۳۱]. همچنین ایشان نام دختران ارجمند خود را نیز «فاطمه» برمی‌گزیند تا نام و یاد مادر مشعل فروزان زندگی آنان باشد[۳۲].

نیز ایشان به هنگام احتجاج با امویان و علت قیامش می‌فرماید: «أَلَا وَ إِنَّ الدَّعِيَّ ابْنَ الدَّعِيِّ قَدْ رَكَزَ مِنَّا بَيْنَ اثْنَتَيْنِ بَيْنَ الْمِلَّةِ السَّلَّةِ وَ الذِّلَّةِ وَ هَيْهَاتَ مِنَّا الدَّنِيئَةُ يَأْبَى اللَّهُ ذَلِكَ وَ رَسُولُهُ وَ الْمُؤْمِنُونَ وَ حُجُورٌ طَابَتْ وَ أُنُوفٌ حَمِيَّةٌ وَ نُفُوسٌ أَبِيَّةٌ وَ أَنْ نُؤْثِرَ طَاعَةَ اللِّئَامِ عَلَى مَصَارِعِ الْكِرَامِ‌»[۳۳]؛ هان ای مردم! ای مردم عصرها و نسل‌ها! به هوش که این فرومایه فرزند فرومایه، اینک مرا میان دو راه و دو انتخاب قرار داده است. بر سر دو راهی ذلت‌پذیری و تسلیم خفت‌بار در برابر فرومایگان و بیدادگران حاکم و مرگ پرافتخار و با عزت و سرافرازی».

چه قدر دور است از ما که ذلت و خواری را برگزینیم. خدا و پیامبر او و ایمان آورندگان راستین و آگاه و دامان‌های مادران پاک و رگ و ریشه‌های پاکیزه و مغزهای غیرتمند و جان‌های ستم‌ستیز و باشرافت، نمی‌پذیرند که ما فرمانبرداری فرومایگان و استبدادگران پست و رذالت پیشه را بر شهادتگاه رادمردان و آزادمنشان برگزینیم.

امام زین‌العابدین (ع) در جریان اسارت، همه جا به یاد مادر بود و با افتخار می‌فرمود: هان! ای مردم من فرزند فاطمه زهرا (س) ریحانه ارجمند پیامبر خدا هستم: «أَنَا ابْنُ فَاطِمَةَ الزَّهْرَاءِ أَنَا ابْنُ سَيِّدَةِ النِّسَاءِ...»[۳۴]؛ «ابوحمزه ثمالی» از آن گرامی آورده است که در تفسیر و تأویل این آیه شریفه که می‌فرماید: ﴿إِنَّهَا لَإِحْدَى الْكُبَرِ * نَذِيرًا لِلْبَشَرِ[۳۵]. منظور از این بزرگ بزرگان و بیم‌رسان به انسان‌ها در آیه شریفه، فاطمه زهرا (س) است[۳۶].

حضرت امام صادق (ع) نیز می‌فرماید: «وَ حُبُّهَا مِنَ الصِّفَاتِ الْعَالِیَةِ، عَلَیْهِ دَارَتِ الْقُرُونُ الْخَالِیَةِ»؛ مهر و عشق به آن حضرت، از صفات برین است و آسیاب قرون و اعصار گذشته و آغاز آفرینش بر محور دوستی او در حرکت بوده است»[۳۷]. آن بانوی گران‌قدر و پرمعنویت در آیینه دل و اندیشه هفتمین امام نور، بسی پرشکوه است؛ به راستی که او، فانوس نور جاودانه و درخشنده خدا، قطب دایره هستی، محور و مرکز حق و عدالت، تک نسخه‌ای از پیامبر خدا، ستوده‌ترین بانوی روزگاران، زیتونی است که برکاتش همگان را فرا گرفته و نقطه محوری و مرکزی است که به همراه خویش برکات و خیرات وصف ناپذیری را برای پیامبر و امت او آورد و آن‌گاه بسان خورشید جهان افروز، سرمشق و الگوی آراستگی و برازندگی و نورافشانی در زندگی انسان‌ها به ویژه زنان گردید[۳۸]. امام کاظم (ع) در قداست این نام مقدس می‌فرماید: درخانه‌ای که نام گرانقدر محمد، احمد، علی، حسن، حسین و فاطمه (ع) باشد و صاحب آن نام‌ها به معنویت و عظمت آنها آگاه و باورمند باشند و حرمت آنها را پاس بدارند، تهیدستی و نگون‌ساری به آنجا وارد نخواهد شد: «لا یدخل الفقر بیتاً فیه اسم محمد و فاطمة من النساء»[۳۹].

امام جواد (ع) در کنار پدر گرانقدر، سخت در اندیشه فرو رفت و غمی سنگین بر سیمایش هویدا شد. حضرت رضا (ع) دلیل آن را پرسید، فرمود: به یاد مام ارجمندم، فاطمه (س) و ستم‌هایی که در راه حق و عدالت بر او رفت، افتادم. «فَقَالَ فِيمَا صُنِعَ بِأُمِّي‌...»[۴۰].

آورده‌اند که آیت الله سید محمد هندی (متوفای ۱۳۲۹) در شب عید غدیری به افتخار دیدار جان جهان حضرت مهدی (ع) مفتخر گردید، اما بر خلاف تصور خویش آن آخرین یادگار پیامبر و امام معصوم را افسرده و غمگین دید. با نهایت ادب پرسید: سالار من! در آستانه عید غدیر هستیم و مردم شاد و شادمانند، اما شما را اندوهگین می‌بینم، چرا؟ فرمود: سید محمد! من در اندیشه مادر ارجمندم فاطمه (س) و در اندوه بیدادی هستم که در راه حراست از دین و در دفاع از حق و آزادی بر او رفت. آن‌گاه فرمود: «لا ترانی اتخذت لا وعلاها بعد بیت الاحزان بیت سرور»[۴۱]

به شکوه و معنویت مادرم سوگند که مرا پس از بیت الاحزان او نخواهی دید که خانه شادی و شادمانی برگرفته باشم. از کلام نورانی رسول الله یاد می‌کنیم که فرمودند: «إِنَّ اللّهَ جَعَلَ عَلِيّاً وَ زَوْجَتَهُ وَ أَبْنَاءَهُ حُجَجُ اللَّهِ عَلَى خَلْقِهِ»[۴۲]؛ «همانا خداوند، علی (ع) و همسر و فرزندان او را حجت‌های خود در میان مردم قرار داده است».[۴۳]

حضور شبانه بر قبر پدر

هر چه به روزهای آخر زندگی حضرت فاطمه زهرا (س) نزدیک می‌شد، جراحات و کبودی‌ها و شکستگی‌هایی که آن حضرت از اهل خانه پنهان می‌کرد، بیشتر ظاهر می‌شد و قلب آنان را می‌سوزاند؛ چراکه متوجه می‌شدند فاطمه (س) چه دردهایی را تحمل می‌کند. در آن روزها امیرالمؤمنین که خاموش شدن شمع زندگی‌اش را مقابل چشمانش می‌دید با حزن و اندوه اشعاری را بدین مضمون زمزمه می‌کرد: ای دختر احمد، یادآوری خاطرات زندگی با تو برایم سخت است؛ چراکه اکنون آنچه از جراحات خود مخفی می‌کردی ظاهر شده است. آیا کار به اینجا بکشد که تنها بمانم و نزد تو از حال خویش شکایت کنم[۴۴]. در یکی از شب‌ها حال حضرت زهرا (س) بسیار وخیم شد و عرض کرد: ای پسر عمو، به من اجازه بده تا کنار قبر پدرم بروم و با او وداع کنم که هنگام فراق نزدیک شده است. امیرالمؤمنین گریست و فرمود: تو در این حال هستی و حتی نمی‌توانی از جا برخیزی! حضرت فاطمه زهرا (س) عرض کرد: ولی مایلم با قبر پیامبر وداع کنم. حضرت فرمود: اختیار با توست. آن‌گاه فاطمه (س) همراه امیرالمؤمنین برخاست و حرکت کرد، در حالی که گاهی بر زمین می‌نشست و دوباره برمی‌خاست تا آنکه به قبر رسید. تا دیدگان حضرت به قبر پدرافتاد، ناله‌ای زد و فرمود: پدر جان در خاک ساکن گشته‌ای و از دوستان جدا شده‌ای و ما را به دست مسائل دشوار و مصیبت‌های سنگین سپرده‌ای. آن‌گاه به گونه‌ای اشک ریخت که نزدیک بود قلب حضرت از جا کنده شود. امیرالمؤمنین فرمود: کمتر گریه کن که می‌ترسم خود را هلاک کنی. عرض کرد: ای پسر عمو، مرا به خاطر این گریه عفو کن؛ چراکه فراق تلخ‌ترین طعم‌هاست به ویژه فقدان پدرم که آقای پیامبران، راهنمای راه هدایت، حبیب قلبم، نور چشمم، آقایم، پشتیبانم، پناهگام و قوت بدنم بود. سپس حضرت مشتی از خاک قبر برداشت و بویید و بر چشم گذاشت و اشعاری را بدین مضمون خواند: به آن کسی که زیر خاک آرمیده بگو: اگر فریاد و صدای مرا می‌شنوی، بدان که تو برای من کوهی بودی که به سایه آن پناهنده بودم؛ ولی امروز مرا به دست دشمنانم سپرده‌ای. آن‌گاه که قُمری شبانه بر روی شاخه از غصه می‌گرید، من نیز بر این روزگار تلخ اشک می‌ریزم[۴۵].[۴۶]

خبرناگوار جدایی

وقتی حضرت فاطمه (س) بیمار شد، به حضرت علی بن ابی طالب (ع) سفارش فرمود که بیماری‌اش را پنهان دارد و کسالتش را به کسی اطلاع ندهد. حضرت نیز چنین کردند و خود نیز با کمک اسماء بنت عمیس مخفیانه از فاطمه (س) پرستاری می‌نمودند[۴۷]. امام باقر (ع) فرمود: بیماری فاطمه زهرا (س) پنجاه شب پس از وفات رسول خدا شروع شد و او می‌دانست که به همین بیماری از دنیا می‌رود[۴۸].

از جمله دعاهایش این بود: ای زنده و ای پایدار! تو را به رحمتت قسم! از تو می‌خواهم به فریادم رسی پس به فریادم برس. خدایا! مرا از آتش دور کن و مرا وارد بهشت کن و مرا به پدرم محمد (ص) ملحق کن. امیرالمؤمنین فرمود: خداوند تو را سلامت بدارد و تو را در دنیا باقی بگذارد. او می‌گفت: ای ابوالحسن! چقدر دیدار خدا زود و سریع اتفاق می‌افتد. در یکی از روزها، عباس به عنوان عیادت فاطمه (س) به درب منزل آمد. فضه در را باز کرد و از ورود عباس به داخل منزل عذر خواست و گفت: حال زهرا (س) خیلی وخیم است به گونه‌ای که قادر به سخن گفتن و احوال‌پرسی نیست. عباس از درب منزل برگشت و به خانه‌اش رفت. شخصی را نزد علی (ع) فرستاد و گفت: برو به برادرزاده‌ام علی (ع) بگو: عمو به تو سلام می‌رساند و می‌گوید: از کسالت فاطمه (س) خیلی متأثر شدم. من فکر می‌کنم زهرا (س) از این بیماری بهبود نیابد و به زودی به پیغمبر ملحق شود. اگر زهرا (س) از دنیا رفت خبردار کن تا مهاجر و انصار را مطلع سازیم تا جنازه فاطمه (س)، با تجلیل و احترام تشییع گردد. مسلم است وقتی به شخصی که عزیزش در بستر بیماری افتاده است، بگویند: «این بیمار خواهد مرد»، چقدر ناراحت می‌شود. این خبر مانند شمشیر برنده‌ای بند از بند علی (ع) را جدا کرد و پریشانش نمود. به فرستاده گفت: به عمویم بگو: از مهربانی و لطف تو تشکر می‌کنم. فاطمه (س) - دختر پیغمبر - از همان اول مظلوم بود، از حق مسلمش جلوگیری شد و میراث وی را از او گرفتند. سفارش پیغمبر در مورد او رعایت نشد و حق خدا را در مقام محبت و خدمت به وی حفظ نکردند. خدا بهترین حاکم است و از ستمگران به خوبی انتقام می‌گیرد. من از تو - ای عمو- خواهش می‌کنم، از این پیشنهاد صرف‌نظر بفرمایی؛ زیرا فاطمه (س) دستور داده است که مراسم تجهیز وی، پنهانی انجام بگیرد. او وصیت نموده است که من راضی نیستم احدی از این ستمگران که به من ظلم کرده‌اند و دشمن پیغمبرند، بر سر جنازه من حاضر شوند یا بر من نماز بخوانند، به ویژه ابوبکر و عمر[۴۹].

در روایتی هم ابن عباس نقل می‌کند که فاطمه (س) در عالم خواب پیامبر را دید. فرمود: به پدرم شکایت و شکوه بردم از آنچه که پس از او بر اهل بیت او رسیده است. پدرم به من فرمود: شما دارای آخرتی هستید که به متقیان وعده داده شده است و به راستی که تو به زودی به من خواهی پیوست[۵۰].[۵۱]

در سوگ پدر

انس روایت می‌کند: هنگامی که بیماری رسول خدا شدت یافت و نفسش به سختی بالا و پایین می‌رفت، فاطمه (س) در آنجا حاضر بود. از رنجی که آن حضرت می‌کشید، بسیار اندوهگین شد. او را به سینه چسبانید و گفت: آه، چقدر از رنجی که پیامبر می‌برد، متأسفم. رسول خدا (ص) خطاب به وی فرمود: رنج پدرت همین امروز پایان می‌گیرد و دیگر از این رنج آسوده می‌شوم. به هنگام وفات رسول خدا، فاطمه (س) با این جملات در سوگ آن حضرت نوحه‌سرایی می‌کرد: ای پدر دعوت حق را اجابت کردی و در بهشت برین جای گرفتی. ما ارتحال تو را به جبرئیل تسلیت می‌گوییم. پدر! به پروردگارت چقدر نزدیک شده‌ای. پدر بهشت فردوس جایگاهت است. پدر! کی دعوت پروردگارت را اجابت کردی. امام باقر (ع) فرمود: هنگامی که پیامبر دفن شد، فاطمه (س) آمد و بر قبر حضرت ایستاد و مشتی خاک برگرفت و بر دیده نهاد و گریست و فرمود: هر آنکه مرقد پیامبر را ببوید، سزاوار است که دیگر بوی اشک و عنبر را استشمام نکند. مصائبی بر من فرود آمد که اگر بر روزها فرود می‌آمد، به شب تبدیل می‌شدند[۵۲].

پس از آنکه بدن پاک و پاکیزه رسول خدا را به خاک سپردند، فاطمه (س) به انس گفت: چگونه دلتان راضی شد که خاک بر بدن پاکیزه رسول خدا بریزید؟![۵۳]زمین پس از پیامبر، محزون و غم‌بار شد و حزن بسیار بر آن پدیدار گشت. پس شرق و غرب عالم بر او بگریند و هر شهر و دیاری بر او اشک‌ریزان شوند. کوه‌های سر به فلک کشیده و فضای بی‌پایان بر او گریانند. خانه خدا و رکن و مقام در سوگ او مصیبت دیده‌اند. ای خاتم پیامبران که برادری فرخنده‌فر داری! فرو فرستنده، قرآن بر تو سلام بفرستد[۵۴]. پس از دفن، فاطمه (س) به خانه بازگشت. زنان به دورش حلقه زدند. فرمود: ﴿إِنَّا لِلَّهِ وَإِنَّا إِلَيْهِ رَاجِعُونَ[۵۵] «انْقَطَعَ عَنَّا خَبَرُ السَّمَاءِ»[۵۶]؛ «ما از خداییم و به سوی او بازمی‌گردیم. خبر آسمان و وحی از ما قطع شد».

ابونعیم هم از امام محمد باقر (ع) روایت می‌کند که فاطمه (س) همواره از پس از رحلت پیغمبر اندوهگین بود. چنان که هرگز نخندید مگر یکی از روزها که تبسمی کرد[۵۷]. او همواره می‌گریست؟ و می‌گفت: پدرم! به جبرائیل راز دل می‌گشاییم. خبرهای آسمانی دیگر از ما قطع شد. پدرم! پس از این هرگز وحی بر انسان نازل نخواهد شد[۵۸]. عایشه هم می‌گوید که رسول خدا به فاطمه (س) فرمود: جبرئیل به من خبر داد که در میان زنان، هیچ زنی اندوهناک‌تر از تو نخواهد بود. اینک سعی کن تا صبر تو کمتر از زنان دیگر نباشد[۵۹].

در این رابطه آمده است: هنگامی که مسلمانان صدای شیون و فریاد را از خانه رسول خدا شنیدند، سراسیمه به مسجد و کوچه‌ها شتافتند. همه در سوگ پیامبر عزیز خود، سوگ‌دیده و مصیبت‌زده بودند. علی (ع) به مراسم غسل و دفن حضرت مشغول شد. «عمر بن خطاب» در آن هنگام، در میان مسلمین فریاد بر می‌کشید: «وَ اللَّهِ مَا مَاتَ رَسُولُ اللَّهِ قَالَتْ وَ قَالَ عُمَرُ مَا كَانَ يَقَعُ فِي نَفْسِي إِلَّا ذَاكَ وَ لَيَبْعَثَنَّهُ اللَّهُ فَلْيَقْطَعَنَّ أَيْدِيَ رِجَالٍ وَ أَرْجُلَهُمْ»[۶۰]؛ رسول خدا درنگذشته است. او نمی‌میرد، تا آنکه دینش بر همه ادیان چیره شود و البته باز می‌گردد. دست و پای کسانی که می‌گویند او مرده است، باید قطع شود. اگر بشنوم مردی می‌گوید: رسول خدا در گذشته، گردن او را می‌زنم».

البته مقصود عمر از این کار، آن بود که افکار مردم را مشغول سازد تا ابوبکر - که غایب بود - بازگردد. هنگامی که ابوبکر آمد، در برابر مسلمانان قرار گرفت و گفت: هر که محمد (ص) را می‌پرستد، بداند که او درگذشته و هر که خدا را می‌پرستد، بداند که او زنده و جاوید است[۶۱]. پس این آیه را خواند محمد (ص) جز فرستاده‌ای از سوی خدا که پیش از او هم فرستادگانی آمده و درگذشته‌اند، نیست. پس آیا اگر او بمیرد یا کشته شود، ایمان و عمل صالح را ترک می‌کنید و به روش گذشتگان و نیاکان خود بر می‌گردید؟![۶۲]. با این کار، موفق شدند که با زمینه‌چینی و مشغول ساختن افکار مردم، آنان را از توجه به خلافت امیرالمؤمنین باز دارند. پس از نیل به این هدف نیز، همتشان بر این قرار گرفت که زمینه را برای حکومت ابوبکر فراهم آورند. شیخ مفید به سند خود از عروة بن زبیر روایت می‌کند که گفت: هنگامی که مردم با ابوبکر در آن هنگام که علی (ع) مشغول کفن و دفن حضرت رسول (ص) و نماز برایشان و انجام وصایای آن بزرگوار بود بیعت نمودند، حضرت فاطمه (س) بر در خانه‌اش ایستاد و فرمود: هرگز هیچ روزی بدتر از امروز ندیدم. آنان پیکر پیامبرشان را در میان ما نهادند و خود در غیاب ما، برای در دست گرفتن امر (حکومت) شتافتند[۶۳].

شیخ مفید در کتاب الارشاد خود می‌گوید: «وَ أَصْبَحَتْ فَاطِمَةُ (س) تُنَادِي وَا سَوْءَ صَبَاحَاهْ فَسَمِعَهَا أَبُو بَكْرٍ فَقَالَ لَهَا إِنَّ صَبَاحَكَ لَصَبَاحُ سَوْءٍ»[۶۴]؛ «فاطمه (س) بعد از وفات پدر فریاد می‌زد: چه روزگار بدی است. ابوبکر این را شنید و گفت: این روزگار تو است که روزگار بدی است». حزن و اندوه حضرت زهرا (س) بعد از وفات پیامبر تنها در فراق پدر نبود، بلکه حزن و اندوه و گریه او بر ارتداد امت و به فراموشی سپردن تمام زحمات و سفارشات پدرش و خانه‌نشین کردن خلیفه به حق رسول خدا یعنی حضرت علی (ع) بود. از این رو صدیقه طاهره (س)، پس از پدر گرامی‌اش پیوسته در حزن و اندوه و ناآرام بود و خاطری آشفته داشت. شب و روز می‌گریست و دیگر هرگز بر لبانش خنده دیده نمی‌شد.

ابونعیم به سند خود از ابوجعفر روایت می‌کند فاطمه (س) را پس از رحلت رسول خدا خندان ندیدند تا روزی که از ضربت سیلی بیمار شد. او پس از رسول خدا بیش از شش ماه نزیست[۶۵]. ابن سعد نیز روایت نموده است که فاطمه (س) پس از پیامبر خدا، خندان دیده نشد. او در سوگ پدر، قدش خمیده گشت[۶۶].

نسائی هم در باب «البکاء علی المیت» روایت می‌نماید: فاطمه (س) پس از رحلت پیامبر اکرم می‌گریست و می‌گفت: پدرم! رفتی و در جوار قرب حق آرمیدی. پدرم! رفتی و به جبرئیل پیوستی. پدرم! رفتی و در بهشت برین جای گرفتی[۶۷]. حضرت مدتی به قبرستان بقیع می‌رفت، اما پس از آن، ابن جبیر می‌گوید: به غیر از این آرامگاه، خانه‌ای منسوب به فاطمه (س) دختر رسول خدا است که به بیت الاحزان یا بیت الحزن معروف است. گفته شده است که آن بانو به این خانه می‌آمد و بر پدرش محمد مصطفی (ص) می‌گریست[۶۸]. امام باقر (ع) فرمودند: فاطمه (س) پس از رحلت رسول خدا خندان دیده نشد تا اینکه درگذشت[۶۹].

از جمله کلمات غم‌بار آن بانو در سوگ پدر بزرگوارش این سخنان جان‌سوز است: توانم از دست رفت؛ دوستم به من خیانت کرد؛ دشمنم به سرزنشم پرداخت و غم و غصه مرا کُشت. پدر جان! بعد از تو، درمانده و تنها و حیران و بی‌یاور گشتم. صدایم گرفت. کمرم شکست. زندگی‌ام تلخ شد و روزگارم تباه گشت. پدرم! بعد از تو، مونسی برای تنهایی‌ام، مانعی برای گریه‌ام و یاوری برای ضعفم نمی‌یابم. شما رفتید و آیات وحی قطع شد. جبرئیل و میکائیل در خانه ما فرود نمی‌آیند. پدر جان! بعد از تو، امور واژگون گشت و درها به رویم بسته شد. پس من بعد از تو دنیا را وانهادم و تا نفس در سینه دارم، بر تو اشک‌ریزانم. شوقم از (نزدیکی) دیدارت به سر نمی‌آید. حزنم بر تو پایان نمی‌پذیرد. پدر جان! بعد از رُخ پوشیدن خورشید وجودت، نور از دنیا رخت بربست. روشنایی از آن کناره گرفت. دنیا که به سرور شما درخشان بود، اکنون روزش به شب تبدیل شده است و ظلمت آن، ‌تر و خشک عالم را فرا گرفته است. پدر جان! پیوسته بر تو - تا روز ملاقات تو (یا روز قیامت) – غم‌بارم. پدرم! از روز جدایی، حزنم پایان ندارد. دیگر بیوگان و بینوایان را چه کسی فریادرس است؟ دیگر امت، تا روز قیامت چه کسی را پناه دارد؟ پدرم! پس از تو ما را ضعیف و خوار شمردند. پدرم! مردم، از ما روی گرداندند و حال آنکه با وجود شما، خوار نبودیم و مورد احترام بودیم. پس کدام چشم است که در فراقت، اشک نبارد؟ چه حزنی است، که در سوگ تو پایان پذیرد؟ و چه مژگانی است که بعد از تو به خواب رود؟ تو بهار دین و نور پیامبران بودی. پس چگونه است که در این مصیبت عظمی و حادثه دهشتناک، کوه‌ها به لرزه درنمی‌آیند؛ دریاها طوفانی نمی‌شوند و زمین را زلزله نمی‌گیرد؟! پدر جان! فرشتگان بر تو گریستند. ستارگان در سوگ تو از حرکت بازماندند. منبرت دیگر از قدومت خالی است و محرابت، دیگر از مناجاتت عاری. اما قبر، از گرفتن تو در آغوش خود، شاد شد. بهشت مشتاق تو و دعای تو گشت. ابوالحسن (ع) - که امین تو و پدر فرزندانت حسن و حسین (ع) است؛ برادر، دوست، محبوب، دست‌پرورده تو در کودکی و برادرت در بزرگی است - در سوگ تو داغ‌دار گشت. دوستان و اصحابت - که در پذیرش اسلام سبقت جستند؛ مهاجرت کردند و یاری‌ات نمودند- در این مصیبت سوگوار گشتند. این غم و حزن شامل ما نیز شد. گریه ما را کشت و اندوه ما را از پای درآورد[۷۰].

«محمود بن لبید» هم می‌گوید: حضرت فاطمه (س) پس از وفات پدر بزرگوارش بر سر قبر حمزه می‌آمد و گریه می‌کرد. در یکی از روزها عبورم بر مزار شهیدان احد افتاد. فاطمه (س) را دیدم که بر سر قبر حمزه به شدت گریه می‌کرد. صبر کردم تا آرام شد. پیش رفتم و سلام کردم و عرضه داشتم: یا سیدتی، از این ناله‌های جانسوز رگ دل من پاره می‌شود. فرمود: برای من سزاوار است گریه و ناله کنم؛ زیرا چنین پدر مهربان و بهترین پیمبران را از دست داده‌ام. چقدر مشتاق دیدار رسول خدایم[۷۱]. از هر هفته‌ای دو روز که روز دوشنبه و پنجشنبه باشد، فاطمه زهرا (س) روی قبر شهدای احد می‌آمد و می‌فرمود: پیغمبر خدا در اینجا بود و مشرکین قریش در این مکان بودند[۷۲]. فضه هم می‌گوید: پس از وفات رسول خدا کوچک و بزرگ گریه می‌کردند، ولی هیچ کس از اهل زمین گریان‌تر و نالان‌تر از فاطمه (س) نبود. هر آن حزن و اندوهش بیشتر و گریه‌اش شدیدتر می‌شد. مدت هفت روز از ارتحال پدر گذشت؛ وی در منزل بود و می‌گریست، اما شب روز هشتم تاب نیاورد؛ بیرون آمد و فریاد می‌زد و مردم هم ضجه می‌زدند[۷۳].[۷۴]

در غم جعفر طیار

دعوت پیامبر در سرتاسر جزیرة العرب، اثری عمیق به جا گذاشته بود. رسول خدا در سال هشتم سفیری به دربار شام، حکومت دست‌نشانده روم فرستاد، اما قبل از رسیدن به مقصد توسط فرمانروایان محلی شامات به شهادت رسید. پیامبر بار دیگر شانزده نفر مبلغ را برای رساندن پیام توحید به شامات اعزام نمود، ولی ناجوانمردانه آنان را نیز به شهادت رساندند. پیامبر سپاهی برای تأدیب آنان مجهز کرد و فرماندهی آن را به «جعفر بن ابی طالب» سپرد. سپاه اسلام و روم در سرزمین موته با هم درگیر شدند و فرمانده اسلام به شهادت رسید. هنگامی که خبر شهادت جعفر به مدینه رسید، پیامبر به خانه وی رفت. اسماء همسر جعفر مشغول خمیر کردن بود. پیامبر فرزندان او را‌طلبید و آنان را در دامن خود نشاند. اشک در چشمان مبارکش حلقه زد. اسماء موضوع را فهمید و شروع به گریه کرد. فاطمه (س) نیز صدای گریه وی را شنید و از شهادت پسرعموی خود آگاه شد. شتابان آمد و بلند بلند می‌گریست و می‌گفت: وای پسرعموی من وای... پیامبر به فاطمه (س) فرمود: خانواده جعفر به عزاداری مشغول‌اند، غذایی برای آنان تهیه کن. فاطمه زهرا (س) سه روز غذای خانواده شهید را تهیه کرد که این عمل سنت بنی‌هاشم شد[۷۵]. بعدها سنت بر این جاری شد که تا سه روز برای صاحبان عزا غذا تهیه کنند و آنها را دلداری دهند[۷۶].

حضرت فاطمه (س) در خانه نیز برای جعفر گریه می‌کرد. پیامبر نوحه سرایی او را دید و فرمود: برای جعفر، خانمی مانند حضرت فاطمه زهرا (س) باید گریه کند[۷۷]. فاطمه (س) برای شهدا احترام خاصی قائل بود. در غم شهادت حمزه عزادار بود. روزهای شنبه صبح بر مزار شهدای احد حاضر می‌شد. سپس بر آرامگاه سیدالشهداء (حضرت حمزه) می‌آمد و برای او از درگاه خداوند طلب رحمت و مغفرت می‌کرد[۷۸].[۷۹]

سختی‌ها و مشقات فاطمه (س)

ابن عباس در روایتی از رسول الله از ظلمی که بعد از رحلت او بر اهل بیت وارد می‌شود خبر داده و از آن جمله درباره حضرت فاطمه (س) فرموده: «و اما دختر من، او سیده زن‌های همه عالم‌ها از پیشینیان و پسینیان است و او جزئی از من (یعنی پاره تن من) است و نور چشم من و میوه دل من و روح من در میان دو پهلوی من است و او حوری‌ای است به شکل انسان. زمانی که در محراب خود در مقابل پروردگار خود - جل جلاله- می‌ایستد نور او برای فرشتگان آسمان می‌درخشد همچنان که نور ستارگان برای اهل زمین می‌درخشد و خدای عزوجل به فرشتگان می‌فرماید: ای فرشتگان من! به کنیز من فاطمه (س) که سیده کنیزان من است نظر کنید که در مقابل من ایستاده، بندبندهای بدن او از ترس من می‌لرزد در حالی که با قلب خود به من روی آورده و به بندگی من مشغول است. شما را گواه می‌گیرم که من شیعیان او را از آتش امان می‌دهم. فرمود: چون او را می‌بینم، کارهایی را که پس از من با او خواهند کرد یاد می‌کنم که ذلت داخل خانه او شود و حرمت او هتک شود و حق او غصب شود و ارث او از او منع شود و پهلوی او شکسته شود و جنین او سقط شود و او فریاد کند: ای محمد! و کسی به او جواب ندهد و استغاثه کند و کسی به فریاد او نرسد. پس همیشه بعد از من اندوهگین و محزون و گریان باشد.

گاهی به یاد می‌آورد که وحی از خانه او قطع شده و گاهی از جدایی و فراق من یاد می‌کند و چون شب شود وحشت او را فرا گیرد؛ برای اینکه صدای قرائت قرآن مرا - که در تهجد می‌خواندم و استماع می‌کرد - نمی‌شنود. پس می‌بیند که نفس او ذلیل شده بعد از عزتی که در حیات پدر داشته، در آن وقت خدا فرشتگان را انیس او قرار می‌دهد. پس او را به آن ندایی ندا می‌کنند که مریم دختر عمران را به آن ندا می‌کردند: ای فاطمه، به درستی که خدا تو را برگزید و پاک و پاکیزه گردانید و تو را بر زن‌های جهانیان برتری داده است؛ ای فاطمه، بخوان پروردگار خود را و او را سجده کن و با رکوع کنندگان رکوع کن. پس از آن بیماری او شروع می‌شود و خدای عزوجل مریم، دختر عمران را به سوی او برمی‌انگیزاند تا از او پرستاری کند و در زمان بیماری‌اش انیس او باشد؛ پس در آن حال می‌گوید: ای پروردگار من! من از زندگانی سیر شدم و از اهل دنیا ملول شدم، مرا به پدرم ملحق کن.

پس خدا او را به من ملحق می‌کند و او اول کسی از اهل بیت من است که به من ملحق می‌شود در حالی که محزون، اندوهگین و غمگین است و حق او غصب شده و کشته شده به نزد من می‌آید. در آن حال من می‌گویم: خدایا لعنت کن کسانی را که بر او ظلم کردند و عذاب کن آنهایی را که حق او را غصب کردند و ذلیل و خوار کن کسانی را که او را ذلیل و خوار کردند و جاوید در آتش گردان کسانی را که به پهلوی او زدند تا بچه خود را انداخت و فرشتگان آمین می‌گویند»[۸۰].

در روایات متواتر آمده که اذیت حضرت فاطمه (س) اذیت رسول خدا است. آن دو علی (ع) را نیز اذیت کردند. در روایات فریقین نقل شده که پیامبر فرمود: «هر که علی (ع) را اذیت کند همانا مرا اذیت کرده است»[۸۱].[۸۲]

ستم به فاطمه (س)

در روایت طولانی ابن عباس از رسول الله (ص) درباره ستم‌هایی که به اهل بیت او می‌شود، آمده است: من هر وقت فاطمه (س) را می‌بینم، مصیبت‌هایی را که پس از من بر سر او می‌آید، به یاد می‌آورم. گویا او را می‌بینم در حالی که ذلت و خواری به خانه‌اش راه یافته و حرمت و احترام او شکسته شده و حقش غصب شده، و از تصرف در ارثش منع گردیده و پهلویش شکسته و فرزندش سقط شده است؛ فریاد یا محمداه برمی‌آورد و کسی جوابش را نمی‌دهد؛ کمک می‌طلبد و کسی یاری‌اش نمی‌کند؛ از این رو پس از من همواره مخزون و اندوهناک و گریان است. گاهی قطع شدن وحی از خانه‌اش را به یاد می‌آورد و گاهی فراق و دوری مرا؛ هنگامی که شب می‌شود، وحشت او را فرا می‌گیرد؛ زیرا صدای مرا که در تهجد به قرآن می‌شنید، نمی‌شنود. سپس خود را بعد از عزت ایام زندگانی پدرش ذلیل می‌بیند...[۸۳].

هنگامی که فاطمه (س) این کلام را شنید، گریست، رسول الله فرمود: دختر عزیزم، گریه مکن. عرض کرد: من برای ستم‌هایی که بعد از شما می‌بینم، گریه نمی‌کنم، «وَ لَكِنِّي أَبْكِي لِفِرَاقِكَ يَا رَسُولَ اللَّهِ‌»؛ «یا رسول الله، بلکه گریه من برای دوری شماست»[۸۴]. امام علی (ع) می‌فرماید: روزی من و فاطمه و حسن و حسین (ع) نزد رسول خدا بودیم، آن حضرت رو به ما کرد و گریست. گفتم: یا رسول الله! گریه شما برای چیست؟ فرمود: از کتک خوردن تو و سیلی خوردن فاطمه (س)[۸۵].

روایت شده است که علی (ع) به هنگام دفن زهرا (س) خطاب به رسول خدا (ص) گفت: دخترت به تو خبر خواهد داد که چسان امتت مهیا شدند و بر او ستم ورزیدند. از او بپرس چنان که شاید و خبرگیر از آنچه باید، چه اندوه‌هایی در سینه‌اش نهفته است و او راهی برای بیان آن نیافته است[۸۶].

ابن عباس نقل می‌کند: رسول خدا (ص) نشسته بود که حسن (ع) آمد. هنگامی که پیامبر او را دید، گریست. سپس فرمود: پسرم! نزد من بیا... سپس حسین (ع) آمد... سپس فاطمه (س) و آن‌گاه امیرالمؤمنین. اصحاب علت را پرسیدند. پیغمبر به آنان پاسخ داد. از جمله فرمود: اما دخترم فاطمه (س)، او سرور زنان عالمیان است... وقتی او را دیدم، به یاد آوردم که پس از من با او چه خواهند کرد. گویی می‌بینم که خواری وارد خانه‌اش شده، حرمتش شکسته، حقش غصب شده، ارثش منع، پهلویش شکسته و جنینش سقط شده، او فریاد می‌زند: یا محمدا! اما پاسخ نمی‌شنود، فریاد استغاثه سر می‌دهد ولی کسی به یاری‌اش نمی‌رود، او همچنان محزون، غمگین و گریان است... او پس از آنکه در روزگار پدرش عزیز و گرامی بود، خودش را خوار می‌بیند... او اولین فرد از اهل بیت من است که به من ملحق می‌شود. او محزون، اندوهگین، مغموم، مغضوب و مقتول به نزد من می‌آید. در این هنگام رسول خدا می‌گوید: خداوندا! کسی را که بر او ستم کرد، لعنت کن و کسی که حقش را غضب کرد، عقوبت فرما و کسی که او را خوار کرد، خوار و ذلیل نما و کسی که به پهلویش زد تا فرزندش را سقط کرد برای همیشه در آتش جهنم نگه دار. در این هنگام فرشتگان گویند: آمین[۸۷].

همچنین در روایتی دیگر آمده است: روزی پیغمبر بر فاطمه (س) وارد شد، زهرا (س) خوراکی از خرما، نان و روغن برای پدرش آماده کرد. پیغمبر (ص)، علی، فاطمه، حسن و حسین (ع) برای خوردن غذا دور هم جمع شدند. رسول خدا پس از خوردن غذا به سجده رفت و سجده‌اش را طولانی کرد. سپس خندید، آن‌گاه گریست و نشست. علی (ع) که از میان آنان شهامت بیشتری برای سخن گفتن داشت، گفت: ای رسول خدا (ص)! امروز چیزی از شما دیدیم که پیش از آن ندیده بودیم؟ فرمود: وقتی با شما غذا خوردم، از سلامتی و جمع شما شادمان و مسرور شدم. پس سجده شکر به جای آوردم. جبرئیل فرود آمد و گفت: به خاطر شادمانی از خانواده‌ات، سجده شکر به جای آوردی؟ گفتم: آری. گفت: آیا تو را از آنچه پس از تو بر آنان خواهد گذشت، خبر ندهم؟ گفتم: چرا، برادرم! جبرئیل گفت: اما دخترت، او نخستین فرد از خاندان تو است که پس از آنکه مورد ستم واقع شود و حقش گرفته و از ارثش بازداشته شود و بر همسرش ستم رود و پهلویش شکسته شود، به تو ملحق خواهد شد. اما پسر عمویت، مورد ظلم و ستم قرار می‌گیرد و حقش از او بازداشته می‌شود و به شهادت می‌رسد. اما حسن (ع)، مورد ظلم و ستم قرار می‌گیرد و حقش از او بازداشته می‌شود و با سم به شهادت می‌رسد. اما حسین (ع) مورد ظلم و ستم قرار می‌گیرد و حقش از او بازداشته می‌شود و خانواده‌اش کشته می‌شوند و پامال سم ستوران می‌شود؛ زاد و توشه‌اش به غارت می‌رود؛ زنان و دخترانش را به اسارت می‌برند و با پیکر غرقه به خون و در غربت دفن می‌شود. پس گریستم و گفتم: آیا کسی او را زیارت می‌کند؟ گفت: غریبان او را زیارت می‌کنند. گفتم: زائر او چقدر ثواب می‌برد؟ گفت: ثواب هزار حج و هزار عمره، که همه را با تو به جا آورده باشد، سپس خندید[۸۸].

سلیم هم از ابن عباس نقل می‌کند: در ذوغار بر علی (ع) وارد شدم، صحیفه‌ای برایم آورد و گفت: پسر عباس! این صحیفه‌ای است که رسول خدا بر من املا فرمود و من، به خط خودم نوشتم. گفتم: یا امیرالمؤمنین! آن را برایم بخوان. علی (ع) آن را برایم خواند. همه حوادث پس از رسول خدا تا شهادت حسین (ع) و اینکه چگونه کشته می‌شود و چه کسی او را می‌کشد و چه کسانی با او به شهادت می‌رسند، همه و همه در آن آمده بود. علی (ع) به شدت گریست و مرا به گریه انداخت. از جمله مطالبی که علی (ع) خواند، این بود که چگونه با او رفتار می‌شود و چگونه فاطمه (س) به شهادت می‌رسد و چگونه حسن (ع) شهید می‌شود و چگونه امت با او مکر می‌ورزند...[۸۹].

امام صادق (ع) هم فرمودند: ای یونس! جدم رسول خدا فرمود: کسی که پس از من بر دخترم فاطمه (س) ستم کند و حقش را غصب نماید و او را بکشد رساند ملعون است[۹۰]. «عیسی بن مستفاد الضریر» از امام کاظم (ع) از پدرش روایت کرده است که رسول خدا در حال احتضار انصار را خواست و به آنان فرمود: ای گروه انصار! وقت جدایی فرا رسید... بدانید که در خانه فاطمه (س)، در خانه من است و خانه او، خانه من. هر که حرمت او را بشکند، همانا حرمت پرده خداوند را شکسته است. عیسی گفت: ابوالحسن امام کاظم (ع) بسیار گریست و بقیه سخنش را قطع کرد و گفت: به خدا قسم که حرمت پرده خانه خدا را هتک کردند. به خدا قسم که حرمت پرده خانه خدا را هتک کردند، به خدا قسم که حرمت پرده خانه خدا را هتک کردند.

باز هم «عیسی الضریر» به نقل از امام کاظم (ع) فرمود: به پدرم گفتم: پس از بیرون رفتن فرشتگان از نزد رسول خدا چه شد؟ فرمود: رسول خدا، علی و فاطمه و حسن و حسین (ع) را خواست و به حاضران گفت: از خانه بیرون روید... به علی (ع) گفت: علی! بدان که من از کسی که دخترم فاطمه (س) از او راضی باشد، خشنودم. همین گونه است پروردگار من و فرشتگان او. ای علی! وای بر کسی که بر او ستم کند؛ وای بر کسی که حقش را به ناحق از کف او برباید؛ وای بر کسی که حرمت او را هتک نماید؛ وای بر کسی که در خانه‌اش را آتش بزند؛ وای بر کسی که خلیل را بیازارد؛ وای بر کسی که او را به مشقت اندازد و با او به مبارزه برخیزد. خداوندا! من از آنان بیزارم و آنان از من به دور. سپس رسول خدا آنان را نام برد و فاطمه و علی و حسن و حسین (ع) را به سینه‌اش چسباند و گفت: خداوندا! من با اینان و شیعیانشان در صلح و آشتی‌ام و تعهد می‌کنم که وارد بهشت شوند و با دشمنان و ستمگران در حق اینان و پیروانشان که از اینان و شیعیانشان پیشی گیرند یا تخلف ورزند، دشمن و در جنگ و تعهد می‌کنم که به آتش وارد شوند. به خدا قسم، فاطمه! راضی نخواهم شد تا تو راضی شوی. نه به خدا قسم، راضی نمی‌شوم تا تو راضی شوی. نه به خدا قسم، راضی نمی‌شوم تا تو راضی شوی[۹۱].

علی (ع) نوع برخورد و ستم بر فاطمه زهرا (س) را به هنگام دفن شبانه این چنین به پدر بزرگوارش گزارش دهد: «دخترت به زودی تو را از اینکه امت تو متحد شدند و حق او را پایمال کردند آگاه خواهد کرد! جریان را از فاطمه‌ات جویا شو و شرح حال را از وی بخواه! چه غم و غصه‌هایی که در دل او جایگزین شدند! او نمی‌توانست برای کسی درد دل کند. زود باشد که به تو می‌گوید و خدا حکم خواهد کرد و او حکم کننده‌ترین حکم کنندگان است. و درود بر تو و دخترت باد، درود وداع کننده‌ای که بغض و ملالی در او نیست و روی گرداندن من از قبر، از جهت ملالت نیست و اگر برخیزم نه از بدگمانی به وعده‌ای است که خدا به صبرکنندگان داده است؛ صبر و شکیبایی مبارک‌تر و نیکوتر است. اگر خطر غلبه افرادی که بر او مستولی شدند نبود بر خود لازم می‌دانستم که نزد قبر تو اقامت گزینم و معتکف گردم و برای این مصیبت بزرگ نظیر زن جوان مرده ناله و فریاد می‌کردم».[۹۲].[۹۳]

منابع

پانویس

  1. «بگو: برای این (رسالت) از شما مزدی نمی‌خواهم جز دوستداری خویشاوندان (خود) را» سوره شوری، آیه ۲۳.
  2. محمدباقر مجلسی، بحارالانوار، ج۲۲، ص۴۸۹، باب ۱ وصیته عند قرب وفاته.
  3. محمدباقر مجلسی، بحارالانوار، ج۷۹، ص۱۰۶، باب ۱۶، التعزیة والمأتم وآدابهما.
  4. ابن قولویه (متوفای ۳۶۷)، کامل الزیارات، ص۳۳۳.
  5. ابن‌شهرآشوب (متوفای ۵۸۸)، مناقب آل أبی طالب، ج۲، ص۲۰۵، چاپ: مکتبة العلمیه.
  6. شیخ عبدالله بن نورالله بحرانی اصفهانی، عوالم العلوم، ج۱۱، قسم۲، فاطمة (س)، ص۹۳۰. این شأن و منقبت حضرت زهرا (س) در کتب عامه نیز بوده است. در دعایی به نقل از مصادر عامه آمده است: «اللَّهُمَّ رَبَّ الْكَعْبَةِ وَ بَانِيَهَا وَ فَاطِمَةَ وَ أَبِيهَا وَ بَعْلِهَا وَ بَنِيهَا نَوِّرْ بَصَرِي وَ بَصِيرَتِي وَ سِرِّي وَ سَرِيرَتِي وَ قَدْ جُرِّبَ هَذَا الدُّعَاءُ لِتَنْوِيرِ الْبَصَرِ وَ أَنَّ مَنْ ذَكَرَهُ عِنْدَ الِاكْتِحَالِ نَوَّرَ اللَّهُ بَصَرَهُ»؛ (میرزا حسین نوری طبرسی، مستدرک الوسائل، ج۱، ص۴۴۶).
  7. محدث قمی، مفاتیح الجنان، زیارت جامعه کبیره.
  8. شیخ طبرسی، الإحتجاج علی أهل اللجاج، ج۱، ص۱۰۷.
  9. شیخ طوسی، تلخیص الشافی، ج۳، ص۱۵۶.
  10. طبری امامی، نوادر المعجزات، ص۹۷ – ۹۸.
  11. علامه حلی، شرح التجرید، ص۳۷۶.
  12. طبری امامی، دلائل الإمامة، ص۴۵، ص۱۳۴.
  13. شیخ طبرسی، احتجاج، ج۱، ص۸۳.
  14. شمس الدین محمد بن أحمد بن عثمان الذهبی، میزان الاعتدال فی نقد الرجال، ج۱، ص۲۸۳؛ سیر أعلام النبلاء، ج۱۵، ص۵۷۸؛ أحمد بن علی بن حجر أبو الفضل العسقلانی الشافعی، لسان المیزان، ج۱، ص۲۶۸.
  15. شمس الدین محمد بن أحمد بن عثمان الذهبی، سیر أعلام النبلاء، ج۱۵، ص۵۷۷ - ۵۷۹.
  16. شمس الدین محمد بن أحمد بن عثمان الذهبی، سیر أعلام النبلاء، ج۱۵، ص۵۷۷.
  17. اسحاقی، سید حسین، فرهنگنامه فاطمی ج۵، ص ۱۶۲۵.
  18. ابن‌شهرآشوب مازندرانی، مناقب آل ابی طالب، ج۳، ص۳۸۳.
  19. ابن‌شهرآشوب مازندرانی، مناقب آل ابی طالب، ج۳، ص۳۸۳.
  20. شهاب الدین أحمد بن محمد القسطلانی، حاشیه ارشاد الساری لشرح صحیح البخاری، ج۹، ص۳۳۴؛ خیرالله مردانی، اسناد شهادت حضرت زهرا (س)، ص۱۰۹.
  21. ابن ابی الحدید، شرح نهج البلاغة، ج۱۴، ص۱۹۰ و ۱۹.
  22. اسحاقی، سید حسین، فرهنگنامه فاطمی ج۵، ص ۱۶۳۸.
  23. أبوالحسن ابن اثیر جزری شیبانی، اسدالغابة فی معرفة الصحابه، ج۱، ص۳۶۷؛ محمدباقر مجلسی، بحارالانوار، ج۴۳، ص۱۵۷.
  24. ابن‌شهرآشوب مازندرانی، مناقب آل ابی طالب (ع)، ج۳، ص۳۶۲؛ محمدباقر مجلسی، بحارالانوار، ج۴۳، ص۱۵۷.
  25. علی نظری منفرد، قصه مدینه، ص۲۵۰.
  26. محمدباقر مجلسی، بحارالانوار، ج۴۳، ص۱۹۵.
  27. محمدباقر مجلسی، بحارالانوار، ج۴۳، ص۱۹۶.
  28. محمدباقر مجلسی، بحارالانوار، ج۴۳، ص۲۱۸.
  29. اسحاقی، سید حسین، فرهنگنامه فاطمی ج۵، ص ۱۶۴۳.
  30. الإحتجاج، أبومنصور أحمد بن علی بن أبی طالب طبرسی، ج۲، ص۱۳۷.
  31. جلاءالعیون: زندگانی و مصائب چهارده معصوم، محمدباقر مجلسی، ص۲۷۲.
  32. جلاءالعیون: زندگانی و مصائب چهارده معصوم، ص۲۷۱.
  33. مقتل الحسین، موفق بن أحمد خوارزمی، ج۲، ص۶؛ تحف العقول عن آل الرسول، حسن بن علی بن شعبة بحرانی، ص۱۷۴.
  34. بحارالانوار، محمد باقر مجلسی، ج۴۵، ص۱۳۷؛ الإحتجاج، أبومنصور أحمد بن علی بن أبی طالب طبرسی، ج۲، ص۱۳۲.
  35. «که آن (دوزخ) یکی از بزرگ (نشانه) هاست * بیم‌دهنده‌ای است برای آدمیان» سوره مدثر، آیه ۳۵-۳۶.
  36. تفسیر القمی، علی بن ابراهیم بن هاشم قمی، ص۲۳.
  37. فاطمة الزهراء بهجة قلب المصطفی، احمد رحمانی همدانی، ص۲۸ و ۳۸.
  38. سیره و سیمای ریحانه پیامبر، علیرضا کرمی، ص۲۶۲.
  39. سفینة البحار ومدینة الحکم والآثار، شیخ عباس قمی، ج۲، ص۶۶۲.
  40. بحارالانوار، محمد باقر مجلسی، ج۵، ص۶۰ و ۱۰۱.
  41. سیره و سیمای ریحانه پیامبر، علیرضا کرمی، ص۲۶۷-۲۶۹.
  42. شواهد التنزیل، عبیدالله بن أحمد، معروف به حسکانی، ج۱، ص۷۶.
  43. اسحاقی، سید حسین، فرهنگنامه فاطمی ج۵، ص ۱۶۵۰.
  44. بحارالانوار، محمد باقر مجلسی، ج۲۳، ص۱۵۲؛ الموسوعة الکبری عن فاطمة الزهراء (س)، اسماعیل انصاری زنجانی خویی، ج۱۶، ص۱۳۵.
  45. الموسوعة الکبری عن فاطمة الزهراء (س)، اسماعیل انصاری زنجانی خویی، ج۱۵، ص۱۳۰؛ وفاة فاطمة الزهراء (س)، بحرانی، ص۶۷.
  46. اسحاقی، سید حسین، فرهنگنامه فاطمی ج۵، ص ۱۶۵۷.
  47. الأمالی (للمفید)، شیخ مفید، ص۲۸۱؛ بشارة المصطفی الشیعة المرتضی، أبوجعفر محمد بن أبی القاسم محمد بن علی طبری، ص۲۵۸.
  48. مصباح الانوار فی مناقب امام الابرار، هاشم بن محمد، ص۲۵۹.
  49. شرح نهج البلاغة، ابن ابی الحدید معتزلی، ج۲، ص۲۰.
  50. مصباح الانوار فی مناقب امام الابرار، هاشم بن محمد، ص۲۶۰.
  51. اسحاقی، سید حسین، فرهنگنامه فاطمی ج۵، ص ۱۶۷۱.
  52. الغدیر فی الکتاب و السنة والأدب، شیخ عبدالحسین امینی نجفی، ج۵، ص۱۴۷.
  53. السنن الکبری، احمد بن علی نسائی، ج۱، ص۲۶۱؛ مسند بن حنبل، أحمد بن محمد حنبل، ج۳، ص۱۹۷؛ تاریخ بغداد، أبوبکر خطیب بغدادی، ج۶، ص۲۶۲؛ المستدرک علی الصحیحین، محمد بن عبدالله حاکم نیشابوری، ج۱، ص۳۸۱.
  54. عوالم العلوم، شیخ عبدالله بن نورالله بحرانی اصفهانی، ج۱۱، ص۲۳۵؛ إحقاق الحق و إزهاق الباطل، سید نورالله حسینی مرعشی تستری، ج۱، ص۴۲۷.
  55. «ما از آن خداوندیم و به سوی او باز می‌گردیم» سوره بقره، آیه ۱۵۶.
  56. إحقاق الحق و إزهاق الباطل، سید نورالله حسینی مرعشی تستری، ج۱۰، ص۴۳۵.
  57. حلیة الأولیاء و طبقات الأصفیاء، أبونعیم أحمد بن عبدالله اصفهانی، ج۲، ص۴۳.
  58. إحقاق الحق و إزهاق الباطل، سید نورالله حسینی مرعشی تستری، ج۱۰، ص۴۲۷.
  59. فتح الباری فی شرح صحیح البخاری، شهاب الدین بن حجر عسقلانی، ج۹، ص۲۰۱.
  60. صحیح البخاری، محمد بن اسماعیل بخاری، بشرح الکرمانی، ج۵، ص۶.
  61. صحیح البخاری، محمد بن اسماعیل بخاری، بشرح الکرمانی، ج۴، ص۱۹۴.
  62. ﴿أَفَإِنْ مَاتَ أَوْ قُتِلَ انْقَلَبْتُمْ عَلَى أَعْقَابِكُمْ «آیا اگر بمیرد یا کشته گردد به (باورهای) گذشته خود باز می‌گردید؟» سوره آل عمران، آیه ۱۴۴.
  63. الأمالی (للمفید)، شیخ مفید، مجلس ۱۱، ص۹۵.
  64. الأمالی (للمفید)، شیخ مفید، مجلس ۱۱، ص۱۰۱.
  65. حلیة الأولیاء و طبقات الأصفیاء، أبونعیم أحمد بن عبدالله اصفهانی، ج۲، ص۴۳.
  66. الطبقات الکبری، أبو عبدالله محمد بن سعد کاتب واقدی، ج۲، ص۴۰.
  67. السنن الکبری، احمد بن علی نسائی، ج۱، ص۳۱۲.
  68. رحله ابن جبیر، محمد بن احمد ابن جبیر، ص۱۹۵.
  69. بحارالانوار، محمدباقر مجلسی، ج۴۳، ص۱۹۶؛ عوالم العلوم، شیخ عبدالله بن نورالله بحرانی اصفهانی، ج۱۱، ص۲۳۰.
  70. بحارالانوار، محمد باقر مجلسی، ج۴۳، ص۱۷۵ و ۱۷۶.
  71. ریاحین الشریعة، شیخ ذبیح الله محلاتی، ج۱، ص۲۵۰.
  72. ستارگان درخشان: سرگذشت حضرت قمر بنی‌هاشم، محمد جواد نجفی، ج۲، ص۸۲؛ در سوگ کوثر، حاج یدالله بهتاش، ص۱۳۳.
  73. چشمه در بستر، سید مسعود آقایی، ص۲۸۹.
  74. اسحاقی، سید حسین، فرهنگنامه فاطمی ج۵، ص ۱۶۷۲.
  75. تاریخ یعقوبی، أحمد بن أبی یعقوب، ج۲، ص۶۵.
  76. المحاسن (محاسن برقی)، أبوجعفر احمد بن محمد بن خالد برقی، ص۴۱۹.
  77. الطبقات الکبری، أبوعبدالله محمد بن سعد کاتب واقدی، ج۸، ص۲۸۲.
  78. روضة المتقین فی شرح من لا یحضره الفقیه، محمدتقی مجلسی، ج۱، ص۱۱۴؛ فرشته زمینی، روح الله حسینیان، ص۹۹.
  79. اسحاقی، سید حسین، فرهنگنامه فاطمی ج۵، ص ۱۶۷۶.
  80. «وَ أَمَّا ابْنَتِي فَاطِمَةُ فَإِنَّهَا سَيِّدَةُ نِسَاءِ الْعَالَمِينَ مِنَ الْأَوَّلِينَ وَ الْآخِرِينَ وَ هِيَ بَضْعَةٌ مِنِّي وَ هِيَ نُورُ عَيْنِي وَ هِيَ ثَمَرَةُ فُؤَادِي وَ هِيَ رُوحِيَ الَّتِي بَيْنَ جَنْبَيَّ وَ هِيَ الْحَوْرَاءُ الْإِنْسِيَّةُ مَتَى قَامَتْ فِي مِحْرَابِهَا بَيْنَ يَدَيْ رَبِّهَا جَلَّ جَلَالُهُ ظَهَرَ نُورُهَا لِمَلَائِكَةِ السَّمَاءِ كَمَا يَظْهَرُ نُورُ الْكَوَاكِبِ لِأَهْلِ الْأَرْضِ وَ يَقُولُ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ لِمَلَائِكَتِهِ يَا مَلَائِكَتِي انْظُرُوا إِلَى أَمَتِي فَاطِمَةَ سَيِّدَةِ إِمَائِي قَائِمَةً بَيْنَ يَدَيَّ تَرْتَعِدُ فَرَائِصُهَا مِنْ خِيفَتِي وَ قَدْ أَقْبَلَتْ بِقَلْبِهَا عَلَى عِبَادَتِي أُشْهِدُكُمْ أَنِّي قَدْ آمَنْتُ شِيعَتَهَا مِنَ النَّارِ وَ أَنِّي لَمَّا رَأَيْتُهَا ذَكَرْتُ مَا يُصْنَعُ بِهَا بَعْدِي كَأَنِّي بِهَا وَ قَدْ دَخَلَ الذُّلُّ بَيْتَهَا وَ انْتُهِكَتْ حُرْمَتُهَا وَ غُصِبَتْ حَقَّهَا وَ مُنِعَتْ إِرْثَهَا وَ كُسِرَ جَنْبُهَا وَ كُسِرَتْ جَنْبَتُهَا وَ أَسْقَطَتْ جَنِينَهَا وَ هِيَ تُنَادِي يَا مُحَمَّدَاهْ فَلَا تُجَابُ وَ تَسْتَغِيثُ فَلَا تُغَاثُ فَلَا تَزَالُ بَعْدِي مَحْزُونَةً مَكْرُوبَةً بَاكِيَةً تَتَذَكَّرُ انْقِطَاعَ الْوَحْيِ عَنْ بَيْتِهَا مَرَّةً وَ تَتَذَكَّرُ فِرَاقِي أُخْرَى وَ تَسْتَوْحِشُ إِذَا جَنَّهَا اللَّيْلُ لِفَقْدِ صَوْتِيَ الَّذِي كَانَتْ تَسْتَمِعُ إِلَيْهِ إِذَا تَهَجَّدْتُ بِالْقُرْآنِ ثُمَّ تَرَى نَفْسَهَا ذَلِيلَةً بَعْدَ أَنْ كَانَتْ فِي أَيَّامِ أَبِيهَا عَزِيزَةً فَعِنْدَ ذَلِكَ يُؤْنِسُهَا اللَّهُ تَعَالَى ذِكْرُهُ بِالْمَلَائِكَةِ فَنَادَتْهَا بِمَا نَادَتْ بِهِ مَرْيَمَ بِنْتَ عِمْرَانَ فَتَقُولُ يَا فَاطِمَةُ ﴿إِنَّ اللَّهَ اصْطَفَاكِ وَطَهَّرَكِ وَاصْطَفَاكِ عَلَى نِسَاءِ الْعَالَمِينَ يَا فَاطِمَةُ ﴿اقْنُتِي لِرَبِّكِ وَاسْجُدِي وَارْكَعِي مَعَ الرَّاكِعِينَ ثُمَّ يَبْتَدِئُ بِهَا الْوَجَعُ فَتَمْرَضُ فَيَبْعَثُ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ إِلَيْهَا مَرْيَمَ بِنْتَ عِمْرَانَ تُمَرِّضُهَا وَ تُؤْنِسُهَا فِي عِلَّتِهَا فَتَقُولُ عِنْدَ ذَلِكَ يَا رَبِّ إِنِّي قَدْ سَئِمْتُ الْحَيَاةَ وَ تَبَرَّمْتُ بِأَهْلِ الدُّنْيَا فَأَلْحِقْنِي بِأَبِي فَيَلْحَقُهَا اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ بِي فَتَكُونُ أَوَّلَ مَنْ يَلْحَقُنِي مِنْ أَهْلِ بَيْتِي فَتَقْدَمُ عَلَيَّ مَحْزُونَةً مَكْرُوبَةً مَغْمُومَةً مَغْصُوبَةً مَقْتُولَةً فَأَقُولُ عِنْدَ ذَلِكَ اللَّهُمَّ الْعَنْ مَنْ ظَلَمَهَا وَ عَاقِبْ مَنْ غَصَبَهَا وَ ذَلِّلْ مَنْ أَذَلَّهَا وَ خَلِّدْ فِي نَارِكَ مَنْ ضَرَبَ جَنْبَهَا حَتَّى أَلْقَتْ وَلَدَهَا فَتَقُولُ الْمَلَائِكَةُ عِنْدَ ذَلِكَ آمِينَ»؛ أمالی الصدوق، شیخ صدوق، ص۱۷۵ میزان الحکمة، محمد محمدی ری شهری، ج۲، ص۱۶۳۴؛ بشارة المصطفی لشیعة المرتضی، أبوجعفر محمد بن أبی القاسم محمد بن علی طبری، ص۳۰۷؛ بیت الأحزان، شیخ عباس قمی، ص۴۷؛ فضائل الشیعة، محمد بن علی بن حسین بن موسی بن بابویه قمی و صدوق، ص۹؛ المحتضر، حسن بن سلیمان حلی، ص۱۰۹.
  81. بحارالانوار، محمدباقر مجلسی، ج۸۲، ص۲۰۹ و ۲۱۰.
  82. اسحاقی، سید حسین، فرهنگنامه فاطمی ج۵، ص ۱۶۹۵.
  83. بحارالانوار، محمدباقر مجلسی، ج۴۳، ص۱۷۳.
  84. بحارالانوار، محمدباقر مجلسی، ج۴۳، ص۱۵۶.
  85. أمالی الصدوق، شیخ صدوق، ص۱۱۸؛ بحارالانوار، ج۲۸، ص۵۱.
  86. کافی، ج۱، ص۴۵۹؛ مرآة العقول، محمدباقر مجلسی، ج۵، ص۳۲۹؛ نهج البلاغه، الإمام علی بن ابی طالب (ع)، خطبه ۲۰۲.
  87. فرائد السمطین، ابراهیم بن محمد جوینی خراسانی، ج۲، ص۳۴؛ أمالی الصدوق، شیخ صدوق، ص۹۹ و ۱۰۰؛ إثبات الهداة بالنصوص و المعجزات، شیخ حر عاملی، ج۱، ص۲۸۰؛ غایة المرام، سید هاشم بن سلیمان بن عبدالجواد الحسینی بحرانی، ص۴۸؛ الإیضاح، فضل بن شاذان، ص۸.
  88. بحارالانوار، محمد باقر ملجسی، ج۹۸، ص۴۴.
  89. کتاب سلیم بن قیس الهلالی، ج۲، ص۹۱۵؛ الفضائل، ابوالفضل سدید بن شاذان جبرائیل قمی، ص۱۴۱.
  90. کنزالفوائد، أبوالفتح محمد بن علی الکراجکی، ج۱، ص۱۴۹؛ روضات الجنات، میرزا محمدباقر موسوی خوانساری اصفهانی، ج۶، ص۱۸۲.
  91. بحارالانوار، محمدباقر مجلسی، ج۱، ص۴۸۴؛ عوالم العلوم، شیخ عبدالله بن نورالله بحرانی اصفهانی، ج۱۱، ص۴۰۰؛ الطرائف فی معرفة مذهب الطوائف، رضی الدین ابوالقاسم علی بن طاووس حسنی حسینی، ص۲۹- ۳۴.
  92. «وَ سَتُنْبِئُكَ ابْنَتُكَ بِتَظَافُرِ أُمَّتِكَ عَلَى هَضْمِهَا، فَأَحْفِهَا السُّؤَالَ، وَ اسْتَخْبِرْهَا الْحَالَ، فَكَمْ مِنْ غَلِيلٍ مُعْتَلِجٍ بِصَدْرِهَا لَمْ تَجِدْ إِلَى بَثِّهِ سَبِيلًا، فَسَتَقُولُ وَ يَحْكُمُ اللَّهُ، وَ هُوَ خَيْرُ الْحَاكِمِينَ وَ السَّلَامُ عَلَيْكَ سَلَامَ مُوَدِّعٍ لَا قَالٍ وَ لَا سَئِمٍ، فَإِنْ أَنْصَرِفْ فَلَا عَنْ مَلَالٍ، وَ إِنْ أُقِمْ فَلَا عَنْ سُوءِ ظَنٍّ بِمَا وَعَدَ اللَّهُ الصَّابِرِينَ. وَاهاً وَاهاً وَ الصَّبْرُ أَيْمَنُ وَ أَجْمَلُ وَ لَوْ لَا غَلَبَةُ الْمُسْتَوْلِينَ لَجَعَلْتُ الْمُقَامَ وَ اللَّبْثَ لِزَاماً مَعْكُوفاً وَ لَأَعْوَلْتُ إِعْوَالَ الثَّكْلَى عَلَى جَلِيلِ الرَّزِيَّةِ»؛ دلائل الإمامة، محمد بن جریر بن رستم طبری، ص۱۳۸؛ کافی، أبوجعفر محمد بن یعقوب بن اسحاق کلینی رازی، ج۱، ص۴۵۹.
  93. اسحاقی، سید حسین، فرهنگنامه فاطمی ج۵، ص ۱۶۹۲.