بحث:اثبات عصمت امام در حدیث
ادله روایی
- حدیث ثقلین: «همانا میان شما در حقیقت گرانبها را به امانت مینهم. آگاه باشید! اگر به آن دو چنگ بزنید و اطاعتشان کنید، هرگز گمراه نخواهید شد: کتاب خدا و خاندانم. آن دو هرگز از یکدیگر جدایی نمیپذیرند تا روز قیامت و کنار حوض کوثر بر من وارد شوند»[۱]. رسول خدا (ص) اسراری را بیان داشت: اولاً همشأنی و همراهی همیشگی عترت با قرآن که عین وحی و دارای عصمت است، میطلبد که عِدل دیگر یعنی عترت نیز دارنده عصمت باشد تا همشأنی و جداییناپذیری تحقق یابد. ثانیاً تأکید به چنگ زدن به آن دو در فرض عدم عصمت، دستور به باطل و معصیت خواهد بود. ثالثاً غیرمعصوم نتوانسته خود را نجات دهد، چگونه میتواند دیگران را از گمراهی برهاند. رابعاً نمیگوید: من دستور میدهم که اهل بیت (ع) را عِدل قرآن بدانید، که پدیدهای اعتباری باشد یا حقیقتی را انشاء و تأسیس کند، بلکه میفرماید: اهل بیت عِدل قرآن هست؛ یعنی خبر از حقیقت و إخبار از واقعیت. همچنین شهادت به عصمت اهل بیت وحجیت سخن و سیره آنان داده؛ همانگونه که شهادت به عصمت و حجیت قرآن داده.
- حدیث نبوی معیت: «عَلِيٌّ مَعَ الْقُرْآنِ وَ الْقُرْآنُ مَعَ عَلِيٍّ لَنْ يَفْتَرِقَا حَتَّى يَرِدَا عَلَيَّ الْحَوْضَ»[۲] همراهی همیشگی و همهشئونی قرآن و امام و تفکیک ناپذیری آنها را بیان میکند. عصمت و همسنخی علم امام و قرآن جزئی از معادله هم علالی و همسنگی است؛ یعنی غیرمعصوم نمیتواند با قرآن در همه مراتب و شئون برابری و همراهی کند.
- علی (ع) به عصمت خویش و خاندان رسالت تصریح میکند: «به یقین، خداوند ما اهلبیت را از هرگونه گناه ظاهری و باطنی پاک کرده، و از هر نوع پستی و پلیدی مصون داشته است»[۳].
- از امام سجاد (ع) روایت شده: «کسی به جز معصوم امام نبوده و عصمت نشانهای در آفرینش ظاهری نیست که بدان شناخته شود. بدین رو معصوم باید به نص شناخته شود. به او گفته شد: ای پسر رسول خدا! معنای معصوم چیست؟ فرمود: معصوم کسی است که به ریسمان الهی یعنی قرآن چنگ زده و این دو، تا روز رستاخیز از یکدیگر جدا نگردند. امام به سوی قرآن رهنمون میشود و قرآن مردم را به امام فرا میخواند»[۴].
- در صحیفه سجادیه نیز که مورد اهتمام و اعتبار برخی شبهه افکنان است، مشابه همین عبارات را مییابیم: «وَ طَهَّرْتَهُمْ مِنَ الرِّجْسِ وَ الدَّنَسِ تَطْهِيراً بِإِرَادَتِكَ»[۵]؛ «اهل بیت را از گناه و آلودگی، مطهرو معصوم داشتی و با ارادهات آنان را پاکیزه کردی».
- امام رضا (ع) از پیامبر (ص) روایت میکند: «هرکس شاد میشود که... پس باید نسبت به علی و امامان از نسل او پیروزی و محبت ورزد؛ زیرا آنان برگزیدگان خداوند عزوجل و بندگان خالص و اختیارشده او هستند. آنان معصوم از هرگونه گناه و خطایند»[۶]. این روایت افزون بر عصمت، لزوم نصب و نص امام را نیز یاد میآورد. جدایی ناپذیری عصمت از امامت در اندیشه امام هشتم با واژگانی دیگر نیزبازتابیده است: «امام، مطهر از همه گناهان و مبرا از همه معایب و دارنده علمی اختصاصی است که حلم نامیده میشود»[۷].
- امام صادق (ع): «کسی که گناهی ریز یا درشت مرتکب شده، شایستگی امامت را ندارد، هر چند که پس از آن توبه کرده باشد. امام جز معصوم نیست و عصمت جز با تصریح و اعلان خدای عزّوجل بر زبان پیامبرش (ص) شناخته نمیشود؛ زیرا عصمت در ظاهر خلقت نیست که همانند سیاهی و سفیدی و نظیر آن دیده شود؛ عصمت امری است پنهان که جز با شناساندن خدای دانای و غیب عزّوجل، معلوم نمیشود»[۸].
- غیر معصوم هر آن، خود در معرض لغزش است و دیگران را به لبه پرتگاه میکشاند. از اینرو، امام صادق (ع) یاد آورد: «خداوند عزّوجل اطاعت کسی را که بندگانش را گمراه میکند، واجب نمیکند و کسی را که کفر ورزیده و بندگی شیطان کرده، برای رسالتش برنمیگزیند و بر مخلوقاتش حجتی اختیار نمیکند؛ مگر آنکه معصوم باشد»[۹].
- امام صادق (ع): «امیرالمؤمنین (ع) پدر ذریه پیامبر (ص) است و قرار دادن امامت در امیرالمؤمنین، نهادن آن است در ذریه معصوم پیامبر»[۱۰].
- امام صادق (ع) در روایتی مشهور و در تبیین نسبت شخصیت امام علی (ع) با پیامبر (ص) میفرماید: «هر فضیلتی که برای محمد (ص) ثابت است برای علی نیز هست و محمد (ص) بر همه خلایق برتری دارد. انکار و مخالفت علی در هر امر ریز و درشت، هموزن شرک به خداست»[۱۱]. بیگمان یکی از فضایل پیامبر، عصمت است که علی نیز شریک اوست. برتری غیرمعصوم بر دیگران نیز مردود است و مخالفت غیرمعصوم در معصیت و خطا، عین صواب است، نه موجب شرک.
- برخی از منابع اهل سنت هم به عصمت اهل بیت (ع) باور دارند: امام علی (ع) در نهجالبلاغه میفرماید: «فَأَنْزِلُوهُمْ بِأَحْسَنِ مَنَازِلِ الْقُرْآنِ»[۱۲]؛ عترت رسول خدا را در بهترین منزلهای قرآن قرار دهید. ابنابیالحدید معتزلی در شرح نهجالبلاغه مینویسد: «زیر این گفتار سرّی است عظیم؛ چون حضرت به مکلّفین امر کرده که عترت در بزرگداشت و اطاعت و تبعیّت، جاری مجرای قرآن و به منزله و محل آن قرار دهند. اگر اشکال کنی که این سخن دلالت دارد بر عصمت اهل بیت، رأی اصحاب شما در این مسأله چیست؟ در جواب میگویم: ابو محمد بن متویه در کتاب الکفایه تصریح نموده که علی (ع) معصوم است. ادله و نصوص بر عصمت علی و بر علم غیب و اطلاع وی بر باطن نیز دلالت دارد. این ویژگی به علی اختصاص دارد و صحابه دیگر را از آن بهرهای نیست. تفاوت میان "زید معصوم است" و "زید واجب العصمة است" ظاهر است، بر اساس آنکه علی امام است و از شرائط امام آن است که معصوم باشد. اعتبار اول مذهب ماست (اهل سنت) و اعتبار دوم مذهب امامیه است»[۱۳][۱۴]
عصمت در روایات
دلائل روائی بر عصمت ائمه(ع) فراوان است، اما در این بخش به ذکر برخی از آنها بسنده میکنیم و به قدری که به بحث ما ارتباط دارد توضیح خواهیم داد و بررسی ابعاد دیگر هر یک از آنها را به جایگاه خود موکول میکنیم.
حدیث یکم: «حدیث ثقلین»
«يا أيها الناس إني تركت فيكم ما إن أخذتم به لن تضلوا، كتاب الله و عترتي أهل بيتي»[۱۵]! ای مردم، همانا دو گوهر گرانقدر در میان شما میگذارم که اگر آن دو را بگیرید، هرگز گمراه نمیشوید، کتاب خدا و عترت و اهل بیتم. حدیث ثقلین حدیث بسیار مهمی است. در اهمیت آن همین بس که پیامبر اکرم(ص) این حدیث را مکرراً فرمودهاند. با توجه به تحقیقات انجام شده، این کلام پنج مرتبه از پیامبر(ص) صادر شده است و آخرین بار در ساعتهای پایانی عمر شریف ایشان بوده است[۱۶]. صدور این حدیث از پیامبر اسلام قطعی و یقینی و دلالتش بر امامت اهل بیت(ع) روشن و آشکار است، از همین رو هرگونه تلاشی برای تخریب این دو جهت محکوم به سقوط و بطلان میباشد. ما در مقام بحث با اهل سنت ناچاریم به روایات و اقوال اندیشمندان ایشان استدلال کنیم تا حقانیت این حدیث و دلالتش بر عصمت برای آنها نیز به اثبات برسد.
راویان حدیث از طبقه صحابه: در کتاب نفحات الأزهار، نام سیوچهار صحابی که از راویان این حدیث هستند آورده شده است و ما در اینجا به نام برخی از آنها اشاره میکنیم:
- امیر المؤمنین(ع)؛
- امام حسن مجتبی(ع)؛
- ابوذر غفاری؛
- سلمان؛
- ابوسعید خدری؛
- خزیمة بن ثابت؛
- زید بن ثابت؛
- عبدالرحمان بن عوف؛
- طلحة بن عبید الله؛
- ابو هریره؛
- سعد بن ابیوقاص؛
- ابوایوب انصاری؛
- عمرو بن عاص.
در میان صحابه نیز راویان زنی وجود دارند که این روایت نیز از آنان نقل شده است. این زنان عبارتند از:
- صدیقه طاهره فاطمه زهرا(س)؛
- أم سلمه؛
- أم هانی (خواهر امیرالمؤمنین(ع)).
راویانی از مؤلفین صحاح ستّه:
اسامی برخی از راویان بزرگ در قرنهای مختلف:
- محمد بن سعد (صاحب کتاب الطبقات الکبری)؛
- ابن أبی شیبه (استاد بخاری)؛
- ابن راهویه؛
- احمد بن حنبل؛
- ابن ابی عاصم؛
- ابوبکر بزار؛
- ابویعلی موصلی؛
- محمد بن جریر طبری؛
- ابو القاسم طبرانی؛
- حاکم نیشابوری؛
- ابوبکر بیهقی؛
- خطیب بغدادی؛
- قاضی عیاض؛
- ابن عساکر دمشقی؛
- ابن اثیر؛
- فخر رازی؛
- شمس الدین ذهبی؛
- ابن کثیر دمشقی؛
- ابن حجر عسقلانی؛
- جلال الدین سیوطی[۱۷].
متن چند حدیث: ترمذی حدیث ثقلین را از زید بن ارقم اینگونه روایت میکند: «قال رسول الله(ص): إنّي تارك فيكم ما إن تمسكتم به لن تضلوا بعدي، أحدهما أعظم من الآخر، كتاب الله، حبل ممدود من السماء إلى الأرض و عترتي أهل بيتي و لن يفترقا حتى يردا علي الحوض، فانظروا كيف تخلفوني فيهما»[۱۸]. ترمذی همین حدیث را از جابر بن عبدالله انصاری چنین روایت میکند: «يا أيها الناس، إني تركت فيكم من ما إن أخذتم به لن تضلوا: كتاب الله و عترتي أهل بيتي»[۱۹]. در حدیث یکم «إن تمسکتم به»، و در دومی «إن اخذتم به» آمده است.[۲۰].
برداشت عصمت از فرازهای حدیث
این حدیث شریف از دو جهت بر عصمت اهل بیت دلالت دارد: نخست امر رسول الله به تبعیت و اطاعت مطلق از قرآن و اهل بیت؛ و دوم إخبار رسول خدا به عدم جدائی اهل بیت از قرآن مجید.
۱. امر رسول خدا به متابعت از اهل بیت: از تعابیر مختلفی که در حدیث ثقلین به کار رفته است استفاده میشود که إتّباع و پیروی از قرآن و عترت، سبب رهایی از ضلالت و گمراهی است. این عبارات مختلف که در روایات گوناگون آمده عبارتند از: «إن اتبعتموها»[۲۱]؛ آنگاه که از آن دو پیروی کنید، «إِنْ تَمَسَّكْتُمْ بِهِمَا»[۲۲]؛ اگر به آن دو تمسک جویید، «إِنْ أَخَذْتُمْ بِهِمَا»[۲۳]؛ اگر آن دو را بگیرید و «إِنِ اعْتَصَمْتُمْ»[۲۴]؛ اگر به آن دو تمسّک جستید. این چهار واژه مختلف که از ریشههای «تبع»، «مسک»، «أخذ» و «عصم» گرفته شدهاند به خوبی بازگو کننده حقیقت عصمتند.
معنای «إتبعتم»: حاکم نیشابوری از زید بن أرقم اینگونه نقل میکند: «إني تارك فيكم أمرين لن تضلوا إن اتبعتموهما»[۲۵]. همانطور که اشاره شد، وجوب تبعیت و پیروی به صورت مطلق، بدون هیچ شک و شبههای با عصمت ملازم است. از این رو واژه «اتبعتم» به دلالت التزامی نشانگر معصوم بودن مُتّبَع خواهد بود.
معنای «تمسّکتم»: اما واژه «تمسکتم» در معنای دریافت و اخذ استعمال شده است. تفتازانی در معنای تمسّک میگوید: لا معنى للتمسك بالكتاب إلا الأخذ بما فيه من العلم والهداية، فكذا في العترة[۲۶]؛ تمسک جستن به کتاب معنایی جز دریافت علم و هدایتی که در آن است ندارد و درباره عترت نیز همین معنا وجود دارد. طیبی که از شارحین بزرگ حدیث اهل سنّت است در کاشف چنین مینویسد: و معنى التمسك بالقرآن العمل بما فيه، وهو الإئتمار بأوامره والإنتهاء عن نواهيه. والتمسك بالعترة محبتهم والإهتداء بهدايتهم و سيرتهم[۲۷]؛ معنای تمسک کردن، پناه بردن به قرآن و عمل به محتوای آن است و عمل به آن، یعنی پیروی اوامر و ترک نواهی، و گرایش به عترت نیز، یعنی محبت به آنها و اطاعت از آنها در هدایت و راه و روش آنان.
ابن حجر مکی نیز در کتاب صواعق محرقه در این باره مینویسد: حثّ(ص) علی الإقتداء والتمسک بهم والتعلم منهم}}[۲۸]؛ پیامبر(ص) مردم را به پیروی، تمسک کردن و یادگیری از اهل بیت برانگیخته و وادار کرده.
معنای «أخذتم»: یکی از واژههای به کار برده شده در حدیث ثقلین، واژه «أخذتم» است. این واژه نیز به همان معنای تمسک استعمال شده است. ملا علی قاری در کتاب المرقاة فی شرح المشکاة، در بیان معنای «أخذتم» مینویسد: أي تمسكتم به علماً و عملاً[۲۹]؛ شما از جهت علم و عمل به آن تمسک جویید. متابعت علمی و عملی معنای «أخذ» است.
وی در جایی دیگر مینویسد: أي و تمسكوا به اعتقاداً و عملاً[۳۰]. مطابقت عمل با کتاب و عترت به معنای این است که تمامی بایدها و نبایدها، حرکات و سکنات لزوماً باید مطابق با فرامین و دستورهای کتاب و اهل بیت باشد و چون بر اساس این حدیث پیروی از اهل بیت(ع) به صورت مطلق و بدون قید و شرط واجب است، از این رو آنان به طور قطع معصومند،؛ چراکه اگر عصمت نباشد، امر به تبعیت از آنها به طور مطلق اغراء به جهل و گمراه ساختن بندگان است و به گمراهی انداختن مردم توسط پیامبر، محال و خرد ستیز است؛ در نتیجه عصمت ثقلین ثابت میشود.
معنای «اعتصام»: «اعتصام» تعبیر دیگری از تمسک، پیروی و اتباع است که در بعضی از نقلها وارد شده است. راغب در مفردات پیرامون معنای «اعتصام» مینویسد: {{عربی|والإعتصام الإستمساك... والإعتصام التمسك بالشيء قال: ﴿وَاعْتَصِمُوا بِحَبْلِ اللَّهِ جَمِيعًا﴾[۳۱][۳۲]. برای فهم دقیق معنای این لفظ میتوان به ذیل آیه ﴿وَمَنْ يَعْتَصِمْ بِاللَّهِ فَقَدْ هُدِيَ إِلَى صِرَاطٍ مُسْتَقِيمٍ﴾[۳۳] و آیه ﴿وَاعْتَصِمُوا بِحَبْلِ اللَّهِ جَمِيعًا وَلَا تَفَرَّقُوا﴾[۳۴] در کتابهای لغت، تفسیر و حدیث مراجعه نمود[۳۵].
معنای «لن تضلوا»: لن تضلوا نفی گمراهیِ ابدی است، یعنی با پیروی، تمسک کردن و پناهنده شدن به ثقلین و عمل به دستورات آن دو، هیچگاه گمراهی پدید نمیآید و این بدان معناست که رفتار و گفتار اهل بیت(ع) همواره در راستای هدایت و مخالف ضلالت است و کسی که همواره در خلاف مسیر گمراهی گام بردارد، به یقین معصوم است،؛ چراکه اگر اهل بیت معصوم نباشند ممکن است خود دچار گمراهی شوند و پیروان خویش را نیز به ورطه گمراهی بکشانند. بدین روی رسول خدا(ص) با نفی این احتمال، عصمت اهل بیت(ع) را بیان و ثابت کرده است.
معنای «ثقلین»: کلمه «ثقلین» تثنیه است و مفرد آن یا «ثَقَل» است، چنانکه در قاموس آمده است: الثقل، محركة: متاع المسافر وحشمه، و كل شيء نفيس مصون، و منه الحديث إني تارك فيكم الثقلين كتاب الله و عترتي[۳۶]. و یا مفرد آن «ثِقل» است، چنانکه ابن اثیر میگوید: اني تارك فيكم الثقلين، كتاب الله و عترتي، سماهما ثِقلَين، لأن الأخذ بهما والعمل بهما ثقيل... فسماها ثقلين إعظاماً لقدرهما و تفخيماً لشأنهما[۳۷]؛ ثقلین نامیده شدند؛ چراکه گرایش و پیروی از آن دو سنگین است... پس ثقلین نامیده شدند تا جایگاه آنها بزرگ شمرده شود و به مقام والایشان ارج نهاده شود. همین معنا را نووی در شرح صحیح مسلم آورده است[۳۸].
به نظر ما قرائت نخست اُولی است. اما صرف نظر از معنای «ثقلین»، آنچه اهمیت دارد آن است که صیغه تثنیه بیانگر تساوی عترت و قرآن در رتبه و منزلت است[۳۹]. پس چنانکه قرآن از سوی خداوند حکیم نازل شده و هیچ باطلی در آن راه ندارد: ﴿لَا يَأْتِيهِ الْبَاطِلُ مِنْ بَيْنِ يَدَيْهِ وَلَا مِنْ خَلْفِهِ تَنْزِيلٌ مِنْ حَكِيمٍ حَمِيدٍ﴾[۴۰]. کلام اهل بیت(ع) نیز مستند به وحی الهی و عاری از هر باطلی است و همان سان که تردیدی در قرآن نیست: ﴿ذَلِكَ الْكِتَابُ لَا رَيْبَ فِيهِ﴾[۴۱]. در کلام اهل بیت(ع) نیز تردید راه ندارد. در نتیجه سخن و گفتار اهل بیت(ع) به سان قرآن از هر باطل و خطایی معصوم است.
تأکید بر تبعیت از اهل بیت: مسلم بن حجاج میگوید: پیامبر پس از فرمودن «إِنِّي تَارِكٌ فِيكُمُ»، سه مرتبه فرمود: «أُذَكِّرُكُمُ اللَّهَ فِي أَهْلِ بَيْتِي أُذَكِّرُكُمُ اللَّهَ فِي أَهْلِ بَيْتِي أُذَكِّرُكُمُ اللَّهَ فِي أَهْلِ بَيْتِي». تکرار، تذکر و توجه دادن به اهل بیت جز لزوم پیروی از ایشان معنای دیگری ندارد. مناوی درباره این تأکید و تکرار، به نقل از حکیم ترمذی مینویسد: حض على التمسك بهم، لأن الأمر لهم معاينة فهم أبعد عن المحنة[۴۲]؛ أمر مؤکد رسول الله به تمسک کردن و پناهنده شدن به اهل بیت به خاطر این است که ایشان از گمراهی، اشتباه و خطا به دورند.
۲. إخبار رسول خدا از عدم جدائی قرآن و عترت: رسول خدا در حدیث ثقلین اِخبار نموده که هرگز میان قرآن و عترت جدائی نخواهد بود و این دو تا روز قیامت با یکدیگرند: «لَنْ يَفْتَرِقَا حَتَّى يَرِدَا عَلَيَّ الْحَوْضَ»[۴۳]. «لَنْ يَفْتَرِقَا» یعنی قرآن و اهل بیت هرگز از هم جدا نمیشوند و تا قرآن هست، اهل بیت نیز در کنار آن است. جمله «حَتَّى يَرِدَا عَلَيَّ الْحَوْضَ»؛ یعنی همچنان عدم جدائی قرآن و اهل بیت ادامه دارد تا اینکه در قیامت در کنار حوض کوثر بر من وارد شوند[۴۴].
بر اساس روایات معتبر فریقین، اصحاب پیامبر نیز در قیامت بر پیامبر وارد میشوند و چون رسول خدا(ص) از احوال ایشان میپرسد، خداوند عملکرد آنان پس از رحلت پیامبر اکرم(ص) را یادآور میشود. در برخی از نقلهای حدیث آمده است: «إِنَّكُمْ سَتَرِدُونَ عَلَي الْحَوْضَ وَ يَخْتَلِجُونَ دُونِي فَأَقُولُ يَا رَبِّ أَصْحَابِي أَصْحَابِي إِنَّكَ لَا تَدْرِي مَا أَحْدَثُوا بَعْدَكَ»[۴۵]؛ به زودی در کنار حوض بر من وارد خواهید شد و نزد من جدا میشوید، پس من میگویم: ای خدا، اینان اصحاب من، اصحاب من هستند؟! ندا میرسد: تو نمیدانی که بعد از تو این اصحاب چه کردند.
به نظر میرسد که پیامبر اکرم(ص) در این قسمت از حدیث، به فرجام بد بیشتر صحابه خود اشاره دارد، چنانکه در صحیح بخاری نیز به روسیاهی اکثر اصحاب در روز قیامت تصریح شده است. بخاری نقل میکند: «فَلَا أَرَاهُ يَخْلُصُ مِنْهُمْ إِلَّا مِثْلُ هَمَلِ النَّعَمِ»[۴۶]؛ از صحابه در آن روز خلاصی پیدا نمیکند مگر عده اندکی.
آخرین سفارش و وصیت پیامبر اکرم: پیامبر اکرم(ص) در آخرین روزهای عمر شریف خویش، مسلمانان را به تمسک به قرآن و عترت وصیت میکند. مناوی در فیض القدیر مینویسد: و وصّى أمته بحسن معاملتهما و إيثار حقهما على أنفسهما و الإستمساك بهما في الدين[۴۷]؛ پیامبر اسلام قرآن و عترت را در امت باقی گذاشت و به خوشرفتاری، مقدم نمودن حق آن دو بر خود و گرفتن دین از آنان سفارش نمود. دین که مجموعهای از اصول، احکام و اخلاق است، باید از قرآن و اهل بیت گرفته شود.
در برخی نقلهای حدیث ثقلین این عبارت نیز آمده است: «فَانْظُرُوا كَيْفَ تَخْلُفُونِّي فِيهِمَا»[۴۸]؛ ببینید چگونه پس از من با کتاب و عترت رفتار خواهید کرد. شهاب الدین خفاجی در شرح این عبارت مینویسد: أي بعد وفاتي. انظروا في عملكم بكتاب الله واتباعكم لأهل بيتي و رعايتهم و برّهم بعدي، فإن ما يسرهم يسرني و ما يسؤهم يسؤني[۴۹]؛ یعنی بعد از مردن من در اعمال خود اندیشه کنید که چه مقدار از آن در مسیر پیروی و پذیرش رهبری و نیکی به کتاب خدا و اهل بیت من بوده است. هر آینه آنچه برای آنها آسان باشد، برای من نیز آسان و هر چه ایشان را به سختی اندازد، مرا به سختی انداخته است.
حال اگر به دیده انصاف بنگرید معلوم میشود که کدام فرقه از مسلمانان تابع قرآن و اهل بیت هستند و اعمال خود را بر کتاب و عترت عرضه میدارند. از همین جاست که محقق و دانشمند منصف چارهای جز ایمان و زانو زدن و کسب علم از مکتب اهل بیت را ندارد.[۵۰].
حدیث دوم: «حدیث سفینه»
دومین حدیثی که بر عصمت دلالت دارد حدیث سفینه است. حدیثی که پیامبر اکرم(ص) فرمود: «مَثَلُ أَهْلِ بَيْتِي مَثَلُ سَفِينَةِ نُوحٍ، مَنْ رَكِبَهَا نَجَا وَ مَنْ تَخَلَّفَ عَنْهَا غَرِقَ»[۵۱]؛ مثال اهل بیت من مانند کشتی نجات نوح است، هرکس سوار شود نجات یابد، و هر کس دوری کند غرق میشود. این حدیث شریف نیز به الفاظ مختلفی نقل شده است که برخی از آنها عبارتند از:
- «مَثَلُ أَهْلِ بَيْتِي مَثَلُ سَفِينَةِ نُوحٍ»[۵۲]؛
- «مَثَلَ أَهْلِ بَيْتِي كَمَثَلِ سَفِينَةِ نُوحٍ»[۵۳].
- «إِنَّ مَثَلَ أَهْلِ بَيْتِي فِيكُمْ مَثَلُ سَفِينَةِ نُوحٍ»[۵۴].
محل شاهد در این حدیث تشبیه اهل بیت(ع) به کشتی نوح(ع) است.
بررسی سندی: حاکم نیشابوری در مستدرک به دو طریق این حدیث را نقل کرده است:
سند یکم: این خبر از میمون بن اسحاق هاشمی، از احمد بن عبدالجبار، از یونس بن بکیر، از مفضل بن صالح، از ابواسحاق، از حنش کنانی به ما رسیده است که ابوذر غفاری در حالی که درِ کعبه را گرفته بود و خود را معرفی میکرد چنین میگفت: «سَمِعْتُ رَسُولَ اللَّهِ(ص) يَقُولُ: مَثَلُ أَهْلِ بَيْتِي مَثَلُ سَفِينَةِ نُوحٍ مَنْ رَكِبَهَا نَجَا وَ مَنْ تَخَلَّفَ عَنْهَا غَرِقَ». هذا حديث صحيح على شرط مسلم ولم يخرجاه[۵۵]؛ ای مردمان! هرکس مرا میشناسد پس من همانم. اگر نمیشناسد بداند که من ابوذر هستم. شنیدم رسول خدا میفرمود: مَثَل اهل بیت من در میان شما مانند کشتی نوح است که هر که در آن کشتی سوار شد نجات یافت، و هر کس از آن سر باز زد غرق شد و به هلاکت رسید. این حدیث بنا بر مبانی رجالی مسلم صحیح است و حال آنکه این حدیث را بخاری و مسلم نیاوردهاند.
سند دوم: احمد بن جعفر فرزند حمدان که زاهد شهر بغداد بود، از عباس بن ابراهیم قراطیسی، از محمد بن اسماعیل أحمسی، از مفضل بن صالح، از ابواسحاق، از حنش کنانی به ما خبر داد که ابوذر در حالی که در کعبه را گرفته بود و خود را معرفی میکرد، میگفت: «سمعت النبي يقول: ألا إن مثل أهل بيتي فيكم مثل سفينة نوح من قومه، مَنْ رَكِبَهَا نَجَا وَ مَنْ تَخَلَّفَ عَنْهَا غَرِقَ»[۵۶]. حاکم نیشابوری سند نخست را بنابر مبنای مسلم صحیح دانسته است، اما نسبت به سند دوم سکوت میکند.
این که حاکم سندی را صحیح و درباره سند دیگر سکوت میکند، نشانه دقت او در مباحث سندی است. بنابراین متهم ساختن وی به تساهل از سوی متعصبین اهل سنت صحیح نیست[۵۷]. جناب ابوذر این حدیث را در زمانی نقل میکند که اختناق شدیدی در بلاد اسلامی حاکم است، در نتیجه نقل حدیث سفینه به صورت علنی گویای دو حقیقت مهم است: نخست شهرت و اهمیت حدیث سفینه، و دیگری شهامت و شجاعت ابوذر غفاری در بیان فضائل و مناقب اهل بیت(ع).
ابن حجر مکی با وجود تعصّبش، به صحت حدیث سفینه اقرار میکند. وی مینویسد: صح حديث إن مثل أهل بيتي[۵۸]. احمد زینی دحلان که در سرزمین حجاز فقیه بزرگ زمان خود بوده است درباره حدیث سفینه میگوید: صح عنه(ص) من طرق كثيرة[۵۹]؛ صحت حدیث سفینه به سندهای فراوانی ثابت شده است. پس به اقرار علماء بزرگ اهل سنت، حدیث سفینه به یقین از پیامبر خدا(ص) صادر شده است.
شناخت راویان: علاوه بر ابوذر، برخی از صحابه دیگر نیز حدیث ثقلین را نقل کردهاند که اسامی عدهای از آنان را ذکر میکنیم:
- امیر المؤمنین(ع)؛
- عبدالله بن عباس؛
- ابوطفیل عامر بن واثله؛
- انس بن مالک؛
- عبد الله بن زبیر؛
- ابو سعید خدری؛
- سلمة بن اکوع.
نام برخی از راویان بزرگی که در قرنهای متمادی حدیث سفینه را در معتبرترین کتابهای اهل سنت نقل کردهاند، عبارت است از:
- امام شافعی؛
- احمد بن حنبل؛
- محمد بن جریر طبری؛
- ابوداوود؛
- ابوبکر بزار؛
- ابن مردویه؛
- ابونعیم اصفهانی؛
- خطیب بغدادی؛
- ابویعلی موصلی؛
- ابوالقاسم طبرانی؛
- فخر رازی؛
- ابن حجر عسقلانی؛
- ابن حجر مکی؛
- جلال الدین سیوطی؛
- شیخ احمد زینی دحلان.
مسلم بن حجاج صاحب کتاب صحیح را نیز میتوان از راویان این حدیث به شمار آورد؛ چراکه این حدیث را در چند کتاب به او نسبت دادهاند[۶۰]، لکن افسوس که حدیث سفینه در هیچیک از چاپهای موجود کتاب وی وجود ندارد و بعید نیست که این حدیث را در خلال قرون متمادی از کتاب مسلم حذف کرده باشند!
عصمت در حدیث سفینه: در حدیث سفینه، اهل بیت پیامبر(ع) به کشتی نوح تشبیه شدهاند. بدیهی است که در هر تشبیهی باید وجه شَبَه مشخص شود[۶۱]. بنابراین برای درک این حدیث و وجه شبه در آن، میبایست داستان کشتی حضرت نوح را به مقداری که مربوط به بحث عصمت است بررسی کنیم.
ساخت کشتی: پس از آنکه با تبلیغِ بسیار حضرت نوح(ع)، خداوند سبحان حجت را بر امت او تمام کرد، به نوح دستور داد به وحی پروردگار و عنایت او کشتی نجاتی بسازد تا مؤمنان با سوار شدن بر کشتی نجات یابند و کافران به سبب امتناع از ورود به کشتی هلاک گردند. خدای تعالی خطاب به نوح میفرماید: ﴿وَاصْنَعِ الْفُلْكَ بِأَعْيُنِنَا وَوَحْيِنَا وَلَا تُخَاطِبْنِي فِي الَّذِينَ ظَلَمُوا إِنَّهُمْ مُغْرَقُونَ﴾[۶۲].
پس از ساختن کشتی، آنگاه که اراده خداوند بر هلاک کافران تعلق گرفت به نوح فرمود: ﴿قُلْنَا احْمِلْ فِيهَا مِنْ كُلٍّ زَوْجَيْنِ اثْنَيْنِ وَأَهْلَكَ إِلَّا مَنْ سَبَقَ عَلَيْهِ الْقَوْلُ وَمَنْ آمَنَ وَمَا آمَنَ مَعَهُ إِلَّا قَلِيلٌ * وَقَالَ ارْكَبُوا فِيهَا بِسْمِ اللَّهِ مَجْرَاهَا وَمُرْسَاهَا إِنَّ رَبِّي لَغَفُورٌ رَحِيمٌ﴾[۶۳] وقتی مؤمنان سوار کشتی شدند و آب همه جا را فرا گرفت و کشتی در امواج سهمگین آن در تلاطم بود، نوح از سر دلسوزی به فرزندش گفت: به کشتی سوار شو و از کافران مباش. اما وی در پاسخ پدر گفت: به جای سوار شدن بر کشتی به کوه پناه میبرم تا از هلاکت نجاتم دهد. آنگاه حضرت نوح فرمود: ﴿لَا عَاصِمَ الْيَوْمَ مِنْ أَمْرِ اللَّهِ إِلَّا مَنْ رَحِمَ وَحَالَ بَيْنَهُمَا الْمَوْجُ فَكَانَ مِنَ الْمُغْرَقِينَ﴾[۶۴].
خدای تعالی در ادامه میفرماید: ﴿وَنَادَى نُوحٌ رَبَّهُ فَقَالَ رَبِّ إِنَّ ابْنِي مِنْ أَهْلِي وَإِنَّ وَعْدَكَ الْحَقُّ وَأَنْتَ أَحْكَمُ الْحَاكِمِينَ * قَالَ يَا نُوحُ إِنَّهُ لَيْسَ مِنْ أَهْلِكَ إِنَّهُ عَمَلٌ غَيْرُ صَالِحٍ﴾[۶۵]
در ادامه نکاتی را که از این جریان برداشت میشود مرور میکنیم:
- ساخت کشتیِ نجات به دستور خداوند و تحت نظارت او انجام گرفت[۶۶]، همینگونه بوده است گزینش و معرفی اهل بیت(ع) از سوی خداوند سبحان.
- آنگونه که حضرت نوح تنها کسانی را همراهی کرد که سوار کشتی شدند، همینگونه رسول خدا(ص) نیز تنها با کسانی همراه است که به اهل بیت(ع) تمسک جستهاند.
- همراهی با نوح صرفاً یک رابطه ایمانی بوده و ربطی به نسبت خویشاوندی نداشته است؛ از این رو پسر نوح که از مؤمنان نبود از همراهی پدر بازماند. همراهی با رسول خدا(ص) نیز صرفاً همراهی ایمانی است و مصاحبت و همنشینی یا نسبت با شخص رسول الله(ص) در این همراهی نقشی ندارد.
- راه نجات قوم نوح منحصر در سوار شدن بر کشتی بود[۶۷] و جز آن هیچ راه دیگری وجود نداشت و پایان همه راهها نابودی بود. برای امت اسلامی نیز جز تبعیت و تمسک به اهل بیت پیامبر(ص) راه نجاتی نیست و هر راه دیگری غیر از آن به هلاکت میانجامد.
- کشتی نوح با نام خدا در جریان بود[۶۸] و کشتی نشستگان را با هدایت الهی به ساحل نجات رساند. اهل بیت پیامبر(ع) نیز لحظه به لحظه، با توجه و هدایت الهی پیروان خویش را به رستگاری و نجات رهنمون میشوند و آنکه تحت توجه و هدایت دائمی پروردگار باشد، قطعاً معصوم است و این همان اهمیت جایگاه عصمت است که برای نجات و هدایت دیگران ضروری است.[۶۹].
حدیث سفینه در نگاه علماء اهل سنت
یکی از عالمان بزرگی که اهل سنت در قرنهای اخیر به او اعتماد داشته و کلام او را نقل میکنند، طیّبی صاحب الکاشف است. او در شرح حدیث سفینه مینویسد: «گرفتن درِ کعبه توسط ابوذر که راوی حدیث است، تأکیدی بر اثبات حدیث است و حضور علنی او در خانه خدا و در برابر مردم، نشانگر اهمیت دادن ابوذر به روایت خویش است تا این که مردم به آن حدیث گرایش پیدا کرده و به آن روی آوردند. طیّبی در ادامه میگوید: و في رواية أخرى له يقول: «من عرفني قد عرفني و من أنكرني فأنا أبوذر، سمعت النبي(ص) يقول: «ألا إن مثل أهل بيتي» أراد بقوله «فأنا أبوذر»... ما أظلت الخضراء ولا أقلت الغبراء أصدق من أبي ذر؛ شبه الدنيا وما فيها من الكفر والضلالات والبدع والأهواء الزائغة ببحر لجي يغشاه موج من فوقه موج من فوقه سحاب ظلمات بعضها فوق بعض وقد أحاط بأكنافه الأرض و أطرافه الأرض كلها و ليس منه خلاص و لا مناص إلا تلك السفينة[۷۰]؛
و در روایتی دیگر ابوذر گفت: هر کس مرا میشناسد که میشناسد و هر آنکه نمیشناسد بداند که من ابوذر هستم. شنیدم از پیامبر(ص) که میفرمود: «بدانید که مثل اهل بیت من.»... وی با گفتن «من ابوذر هستم»... میخواست به همان حدیثی اشاره کند که عام و خاص از پیامبر نقل کردهاند که: «آسمان سایه نینداخته و زمین برنداشته کسی را که راستگوتر از ابوذر باشد». رسول خدا دنیا و آن چه در دنیا از کفر، گمراهیها، بدعتها و هواهای نفسانی وجود دارد را به دریایی متلاطم که امواج یک به یک بر روی یکدیگر در جوش و خروش هستند و بر بالای این امواج، تاریکی ابرهایی که بر روی همدیگر انباشته شدهاند و دور و نزدیک زمین را فرا گرفته است، تشبیه کردند و تنها راه رهایی را وابسته به آن سفینه دانستهاند. همچنین ملاعلی قاری در المرقاة فی شرح المشکاة عبارت طیّبی را در شرح حدیث سفینه نقل کرده است[۷۱]. حافظ سمهودی[۷۲] نیز درباره حدیث سفینه میگوید: قوله(ص): «مثل أهل بيتي فيكم مثل سفينة نوح في قومه» الحديث وجهه أن النجاة ثبتت لأهل السفينة من قوم نوح(ع)،... و محصله الحث على التعلق بحبلهم و حبهم و إعظامهم شكراً لنعمة مشرفهم(ص)... فمن أخذ بذلك نجى من ظلمات المخالفة، و أدى شكر النعمة الوافرة؛ أي: الزائدة، و من تخلف عنه غرق في بحار الكفران، و تيّار الطغيان، فاستوجب النيران[۷۳]؛ اما فرمایش پیامبر(ص) که: «مثال اهل بیت در میان مردم به کشتی نوح در قوم خود است» وجه تشبیه نجات است که برای سرنشینان کشتی نوح به آمد وجود و نتیجه حدیث، تحریک و برانگیختن امت است بر گرایش به ریسمان اهل بیت و محبت و گرامیداشت مقام آنان به پاس نعمت حضور ایشان... هر کس این معنا را بهدست آورد، از تاریکی مخالفت رها شده و شکر نعمت را ادا نموده است؛ و هر آنکه از این سفینه جدا شود، در دریای کفران غرق و به واسطه طغیانش نابود شده و عذاب جهنم بر او لازم میشود.
مناوی یکی دیگر از شارحان کتابهای حدیثی اهل سنت پیرامون حدیث سفینه مینویسد: (إن مثل أهل بيتي) فاطمة وعلي وابنيهما وبنيهما اهل العدل و الديانة (فيكم مثل سفينة نوح من ركبها نجا و من تخلف عنها هلك). وجه التشبيه أن النجاة ثبتت لأهل السفينة من قوم نوح فأثبت المصطفى(ص) لأمته بالتمسك بأهل بيته النجاة و جعلهم وصلة إليها ومحصوله الحث على التعلق بحبهم و حبلهم و إعظامهم شكرا لنعمة مشرفهم والأخذ بهدي علمائهم، فمن أخذ بذلك نجى من ظلمات المخالفة وأدى شكر النعمة المترادفة ومن تخلف عنه غرق في بحار الكفران وتيار الطغيان فاستحق النيران، لما أن بعضهم يوجب النار كما جاء في عدة أخبار، كيف وهم أبناء ائمة الهدى ومصابيح الدجى الذين احتج الله بهم على عباده وهم فروع الشجرة المباركة وبقايا الصفوة الذين أذهب الله عنهم الرجس وطهرهم وبرأهم من الآفات وافترض مودتهم في كثير من الآيات وهم العروة الوثقى ومعدن التقى[۷۴]؛ وجه تشبیه، نجات و رهیافتگی است. همانطور نیز که سرنشینان کشتی نوح نجات یافتند، حضرت محمد مصطفی(ص) نیز نجات امت خود را در گرو گرایش و تمسّک به اهل بیت خود قرار داده است. نتیجه و هدف این فرمان برانگیختن امت است بر دوستی و پناه بردن به ریسمان نجات اهل بیت و بزرگداشت مقام ایشان به جهت سپاسگزاری و بهرهبرداری از وجود و علم آنان. هر آنکه این اعمال را انجام داد و به آن معتقد گشت، شکر نعمت را به جا آورده و از تاریکیهای مخالفت رهایی یافته است و هر آن کس مخالف نمود و از این هدایت روی گردان شد، در دریای ناسپاسی، حقپوشی و نابودی طغیان افتاده و مستحق جهنم است،؛ چراکه دشمنی با اهل بیت موجب آتش است و این حقیقت پیام برخی از روایات است. چطور اینگونه نباشد و حال آنکه اهل بیت پیشوایان هدایت و چراغهای درخشندهای هستند که خداوند بواسطه ایشان بر بندگان خود احتجاج میکند. آنها شاخههای «درخت مبارک» هستند و باقیماندگان منتخبین الهی که خدا از ایشان تمامی پلیدیها را دور نموده و پاکیزگی ویژهای را برایشان قرار داده و آنان را از هر گزند و آفتی دور نگاه داشته است، و مودّت به ایشان را که دوستی توام با عمل است در بسیای از آیات قرآن واجب نمود و آنان را ریسمان مطمئن و سرچشمه تقوا معرفی کرده است.
این شرح در صواعق محرقه و کتابهای دیگر نیز وجود دارد[۷۵]. حاصل آنکه یگانه راه نجات و رستگاری، متابعت از گفتار و کردار اهل بیت(ع) است. بدین روی اهل بیت(ع) باید معصوم باشند؛ چراکه در غیر این صورت ممکن است به عمد و یا از روی سهو منحرف گردند و پیروان خود را نیز گمراه کنند. مگر میشود یگانه وسیله نجات امت منحرف گردد؟! خیر؛ زیرا گمراهی و انحراف در کشتی نجات بشر امکان ندارد.
شبهه فخر رازی: فخر رازی برای انحراف اذهان از یگانه راه نجات بشریت، با کلامی عوامفریبانه دست به کمرنگ جلوه دادن مقام کشتی نجات میزند. او میگوید: سمعت بعض المذكرين قال: إنه(ص) قال: «مَثَلُ أَهْلِ بَيْتِي كَمَثَلِ سَفِينَةِ نُوحٍ مَنْ رَكِبَ فِيهَا نَجَا» و قال(ص): «أَصْحَابِي كَالنُّجُومِ بِأَيِّهِمْ اقْتَدَيْتُمْ اهْتَدَيْتُمْ»[۷۶]؛ شنیدم یکی از وعّاظ میگفت: رسول خدا(ص) فرمود: مَثَلِ اهل بیت من مانند کشتی نوح است. هر کس بر آن وارد شود نجات مییابد. همچنین پیامبر(ص) فرمود: اصحاب من به مانند ستارگان هستند که به هر کدام اقتدا کنید هدایت یافته اید.
فخر رازی در ادامه میافزاید: و نحن الآن في بحر التكليف وتضربنا أمواج الشبهات والشهوات و راكب البحر يحتاج إلى أمرين أحدهما: السفينة الخالية عن العيوب والثقب، والثاني: الكواكب الظاهرة الطالعة النيرة، فإذا ركب تلك السفينة و وقع نظره على تلك الكواكب الظاهرة كان رجاء السلامة غالباً، فكذلك ركب أصحابنا أهل السنة سفينة حب آل محمد و وضعوا أبصارهم على نجوم الصحابة فرجوا من الله تعالى أن يفوزوا بالسلامة والسعادة في الدنيا والآخرة[۷۷]؛ در حال حاضر، ما در دریای تکلیف قرار گرفتهایم و امواج شبهات و شهوات بر ما میتازد و کسی که رهپیمای دریاست محتاج دو امر است: نخست کشتی سالم، دوم ستارگان درخشنده تا با سوار شدن بر کشتی و نگاه به آن ستارگان به سلامت از این دریا بگذرد، همانطوری که اهل سنت سوار بر کشتی محبت آل محمد شدهاند و چشم خود را به ستارگان، یعنی صحابه دوختهاند و امیدوارند که خداوند آنها را رستگاری و سعادت دنیا و آخرت نائل گرداند. عجیب است که فخر رازی مطلبی به این بااهمیّتی را به گفتار وعاظ منبر مستند میکند. وی سپس در راستای کاستن از اهمیت حدیث سفینه، حدیث جعلی أصحابي كالنجوم[۷۸] را در کنار آن مطرح میکند و با تمثیل در صدد پیوند زدن اهل بیت(ع) به صحابه است!
عجیبتر از گفتار او سخن ابن حجر هیتمی در کتاب صواعق محرقه است که مینویسد: «ما حدیث سفینه را - که سندهای مختلفی دارد - قبول داریم و جاء من طرق عديدة يقوي بعضها بعضا إنما مثل أهل بيتي فيكم[۷۹]، اما شیعیان اهل بیت و کسانی که در کشتی نجات سوار شدهاند ما اهل تسنن هستیم»[۸۰]. در ادامه شیعیان را پیروان اهل بیت نمیداند. پس درباره این که اهل بیت یگانه وسیله نجات امت هستند نزاعی و اختلافی وجود ندارد.[۸۱].
حدیث سوم: «حدیث منزلت»
حدیث «منزلت» نیز از جمله احادیثی است که بر عصمت امیر المؤمنین(ع) دلالت دارد. این حدیث به عبارتهای مختلف در مجامیع روایی وارد شده است که عبارتند از:
- «قَالَ لِعَلِيٍّ أَ مَا تَرْضَى أَنْ تَكُونَ مِنِّي بِمَنْزِلَةِ هَارُونَ مِنْ مُوسَى»[۸۲]؛
- «أو مَا تَرْضَى أَنْ تَكُونَ مِنِّي بِمَنْزِلَةِ هَارُونَ مِنْ مُوسَى»[۸۳]؛
- «أَلَا تَرْضَى أَنْ تَكُونَ مِنِّي بِمَنْزِلَةِ هَارُونَ مِنْ مُوسَى»[۸۴]؛
- «أَنْتَ مِنِّي بِمَنْزِلَةِ هَارُونَ مِنْ مُوسَى»[۸۵]؛
- «أَنَّكَ مِنِّي بِمَنْزِلَةِ هَارُونَ».
همچنین از ابن عباس آمده است که پیامبر اسلام(ص) فرمود:
- «هَذَا عَلِيُّ بْنُ أَبِي طَالِبٍ(ع) لَحْمُهُ لَحْمِي وَ دَمُهُ دَمِي، فَهُوَ مِنِّي بِمَنْزِلَةِ هَارُونَ مِنْ مُوسَى...»[۸۶]؛
- «أَلَا تَرْضَاى أَنْ تَكُونَ مِنِّي بِمَنْزِلَةِ هَارُونَ مِنْ مُوسَى»[۸۷]؛
- «عَلِيٌّ مِنِّي بِمَنْزِلَةِ هَارُونَ مِنْ مُوسَى»[۸۸]؛
- «أَمَا تَرْضَى أَنْ تَنْزَلْ مِنِّي بِمَنْزِلَةِ هَارُونَ مِنْ مُوسَى»[۸۹]؛
- «هُوَ مِنِّي بِمَنْزِلَةِ هَارُونَ مِنْ مُوسَى»[۹۰]؛
- «أَفَلَا تَرْضَى أَنْ تَكُونَ مِنِّي بِمَنْزِلَةِ هَارُونَ مِنْ مُوسَى»[۹۱]؛
- «أَ لَمْ تَرْضَ أَنْ تَكُونَ مِنِّي بِمَنْزِلَةِ هَارُونَ مِنْ مُوسَى»[۹۲]؛
- «إِنَّهُ مِنِّي بِمَنْزِلَةِ هَارُونَ مِنْ مُوسَى»[۹۳]؛
- «أَ مَا تَرْضَى أَنْ تَكُونَ مِنِّي بِمَنْزِلَةِ هَارُونَ مِنْ مُوسَى»[۹۴]
- «یَا عَلِيٌّ أَ لَا تَرْضَى أَنْ تَكُونَ مِنِّي بِمَنْزِلَةِ هَارُونَ مِنْ مُوسَى»[۹۵].
راویان حدیث منزلت: حدیث منزلت را صحابهای همچون:
- أمیر المؤمنین(ع)؛
- عبد الله بن مسعود؛
- سعد بن ابیوقاص؛
- عمر بن خطاب
- ابوسعید خدری؛
- براء بن عازب رامین و کرداری ساری؛
- جابر بن سمره؛
- ابوهریره؛
- زید بن ارقم؛
- انس بن مالک؛
- ابوایوب انصاری؛
- عقیل بن ابو طالب.
- معاویه و برخی دیگر نقل کردهاند.
همچنین راویان زن این حدیث عبارتند از:
- حضرت زهرا(س)؛
- اسماء بنت عمیس؛
- أم سلمه.
و از راویان این حدیث در قرون مختلف نیز میتوان به راویان زیر اشاره کرد:
- بخاری؛
- مسلم؛
- احمد بن حنبل؛
- ابن ماجه؛
- ترمذی؛
- نسائی؛
- ابن حبان؛
- ابوبکر بزّار؛
- ابویعلی؛
- محمد بن جریر طبری؛
- ابو القاسم طبرانی؛
- حاکم نیشابوری؛
- ابن مردویه؛
- ابونعیم اصفهانی؛
- ابوبکر خطیب بغدادی؛
- ابن عبدالبر اندلسی
- بغوی؛
- ابن عساکر؛
- فخر رازی؛
- ابن اثیر؛
- نووی؛
- ابن سید الناس؛
- ابن کثیر دمشقی؛
- خطیب بغدادی؛
- ابن حجر عسقلانی؛
- جلال الدین سیوطی؛
- ابن حجر مکی؛
- ولی الله دهلوی.
تواتر حدیث: حدیث منزلت به اعتراف حاکم نیشابوری[۹۶]، جلال الدین سیوطی[۹۷]، صفدی[۹۸]، ابن عبدالبر[۹۹]، مزّی[۱۰۰] و ملّا علی متقی هندی[۱۰۱] متواتر است. متقی هندی به طرق و اسانید مختلف این حدیث را نقل کرده است[۱۰۲]. ابن عساکر نیز این حدیث شریف را از ۲۰ نفر صحابی پیامبر نقل کرده است[۱۰۳].
ابن عبدالبر و مزی در اعتبار این حدیث میگویند: و هو من أثبت الآثار وأصحها[۱۰۴]؛ حدیث منزلت از ثابتترین و صحیحترین احادیثی است که از پیامبر روایت شده است.
متن حدیث در نقل راویان: بخاری در صحیح با سند خود از سعد بن ابیوقاص، حدیث منزلت را اینگونه نقل کرده است: رسول الله(ص) به علی(ع) فرمود: «أَ مَا تَرْضَى أَنْ تَكُونَ مِنِّي بِمَنْزِلَةِ هَارُونَ مِنْ مُوسَى»[۱۰۵]. در موضع دیگری از صحیح بخاری آمده است: رسول خدا برای جنگ تبوک از مدینه خارج شد و علی(ع) را به عنوان خلیفه خود در مدینه باقی گذاشت. در آن هنگام علی(ع) عرضه داشت: آیا مرا خلیفه خود برای نگه داری از کودکان و زنان قرار میدهی؟ پیامبر(ص) فرمود: آیا به این که جایگاه تو نسبت به من، به مانند جایگاه هارون نسبت به موسی باشد راضی نیستی؟[۱۰۶] سعید بن مسیّب، از عامر (فرزند سعد بن ابیوقاص) و او از پدرش سعد حدیث منزلت را اینگونه نقل کرده است: «أَنْتَ مِنِّي بِمَنْزِلَةِ هَارُونَ مِنْ مُوسَى».
اما برای این که مطمئن شود میگوید: فأحببت أن أشافه بها سعدا، فلقيت سعدا فحدثته بما حدثني عامر، فقال سعد: أنا سمعته، فقلت: أنت سمعته؟ قال: فوضع إصبعيه على أذنيه فقال: نعم وإلا فاستكتا[۱۰۷]؛ دوست داشتم حدیث را از خود سعد بشنوم، از این رو به دیدار سعد رفتم و حدیث منزلت را که از عامر (فرزند سعد) شنیده بودم نقل کردم. سعد گفت: خود این حدیث را شنیدم. به او گفتم تو خود شنیدی؟ سعد در حالی که انگشتانش را روی گوشهای خود قرار داد، گفت: اگر با این دو گوش نشنیده باشم کر بشوم و اگر ندیده بودم کور بشوم. تعجب سعید بن مسیب و پیگیری وی، دلالت بر اهمیت حدیث منزلت دارد. حدیث منزلت در صحیح مسلم به نقل از سعد بن ابیوقاص اینگونه آمده است: آن وقتی که معاویه برای حج به حجاز آمد، نشستی ترتیب داد و بزرگان به دیدار او رفتند. وقتی سعد بن ابیوقاص به نزد او رفت، معاویه در همان مجلس به او امر کرد تا امیر المؤمنین(ع) را لعن کند. سعد بن ابیوقاص از لعن امیر المؤمنین خودداری کرد و به سه مورد از خصوصیات امیرالمؤمنین اشاره کرد که از جمله آنها حدیث منزلت است. سعد گفت: تا وقتی این احادیث را به یاد داشته باشم، هرگز او را لعن نخواهم کرد. در این نقل اینگونه آمده است: وَ مِنْهَا: أَ مَا تَرْضَى أَنْ تَكُونَ مِنِّي بِمَنْزِلَةِ هَارُونَ مِنْ مُوسَى[۱۰۸].
بازی با حقایق: از نظر سند هیچ تردیدی در صدور این حدیث وجود ندارد، با این حال برخی از دشمنان اهل بیت(ع) کوشیدهاند تا به رغم نقل این حدیث در کتب معتبر و صحیح نزد اهل سنت، در سند آن خدشه کنند. در مواقف آمده است که سیف الدین آمدی[۱۰۹] سند حدیث منزلت را تمام نمیدانسته است[۱۱۰]. ولیکن «سیف الدین آمدی» کسی است که در منابع اهل سنت در شرح حال وی مطالبی حاکی از بیدینی نوشتهاند از جمله این که «تارک الصلاة» بوده است[۱۱۱].
اما خدشه در سند این حدیث ناممکن است، بدین روی برخی از متعصبین پس از نا امیدی در بحث سندی، در صدد تحریف محتوای آن برآمدهاند تا آنجا که در برخی منابع حدیث منزلت اینگونه نقل شده است: علي مني بمنزلة قارون من موسى[۱۱۲]؛ جایگاه علی نسبت به من جایگاه قارون نسبت به موسی است! اینگونه تحریفات و تلاشهای مضحک و حرکات مذبوحانه برای کتمان حق، هم از این واقعیت حکایت دارد که حدیث منزلت از نظر سند و دلالت بسیار محکم و روشن است و هم نشانگر بغض و کینه برخی نسبت به اهل بیت رسول خدا(ع) است؛ اما این کارها به نفع حقیقت است و بازگو کننده ناتوانی متعصّبین در انکار حدیث منزلت است. جعل حدیث از دیگر اقداماتی است که در مقابله با عظمت حدیث منزلت واقع شده است. از سوی برخی از اهل تسنن و در پارهای از منابع آنها آمده است: أبو بكر و عمر مني بمنزلة هارون من موسى[۱۱۳].
جعلی بودن این حدیث به قدری روشن است که آنان در کتابهای خود به دروغین بودن آن تصریح کردهاند[۱۱۴].
بررسی دلالت حدیث منزلت: برای روشن شدن دلالت حدیث منزلت، بررسی مقامات حضرت هارون و جایگاه او نسبت به حضرت موسی ضروری مینماید.
مقامات حضرت هارون
- حضرت هارون معصوم است؛ زیرا به تصریح قرآن مجید او نبی بوده و همه انبیاء معصومند.
- حضرت هارون وزیر حضرت موسی بوده است. حضرت موسی از خداوند سبحان درخواست میکند: ﴿وَاجْعَلْ لِي وَزِيرًا مِنْ أَهْلِي * هَارُونَ أَخِي﴾[۱۱۵] خداوند دعای او را مستجاب میکند: ﴿وَلَقَدْ آتَيْنَا مُوسَى الْكِتَابَ وَجَعَلْنَا مَعَهُ أَخَاهُ هَارُونَ وَزِيرًا﴾[۱۱۶].
- حضرت هارون در رسالت حضرت موسی شریک بوده است، آنجا که حضرت موسی از خدا خواست: ﴿اشْدُدْ بِهِ أَزْرِي * وَأَشْرِكْهُ فِي أَمْرِي﴾[۱۱۷].
- از دیگر مقامات حضرت هارون(ع) که از روایات برداشت میشود، اختصاص ورود و سکونت وی در مسجد به همراه خانواده اوست. هیچ کس غیر از هارون و ذریهاش حق نداشت در بیت المقدس سکونت داشته باشد. ابن عساکر در این باره چنین نقل میکند:
«خَطَبَ النَّبِيُّ(ص) خُطْبَةً وَ قَالَ: إِنَّ اللَّهَ تَبَارَكَ وَ تَعَالَى أَمَرَ لِمُوسَى وَ هَارُونَ أَنْ تَبَوَّءا لِقَوْمِكُما بِمِصْرَ بُيُوتاً وَ أَمَرَهُمَا أَنْ لَا يَبِيتَ فِي مَسْجِدِهِمَا جُنُبٌ وَ لَا يَقْرَبُوا فِيهِ النِّسَاءَ إِلَّا مُوسَى وَ هَارُونَ وَ ذُرِّيَّتُهُمَا وَ إِنَّ عَلِيّاً هُوَ بِمَنْزِلَةِ هَارُونَ مِنْ مُوسَى وَ ذُرِّيَّتُهُ كَذُرِّيَّةِ هَارُونَ وَ لَا يَحِلُّ لِأَحَدٍ أَنْ يَقْرَبَ النِّسَاءَ فِي مَسْجِدِ رَسُولِ اللَّهِ(ص) وَ لَا يَبِيتَ فِيهِ جُنُبٌ إِلَّا عَلِيٌّ وَ ذُرِّيَّتُهُ»[۱۱۸]؛ همانا رسول خدا در خطابهای فرمود: به درستی که خداوند به موسی و هارون امر کرد که برای سکونت قومشان خانههایی بسازند. خداوند همچنین از سکونت در مسجد با حال جنابت و نزدیکی با زنان در مسجد منع کرد، مگر هارون و خانوادهاش.
در این زمان نیز برای احدی نزدیکی با زنان در مسجد و ماندن با حال جنابت جایز نیست مگر برای علی و خانوادهاش. نکته بسیار مهم اینجاست که نه فقط حضرت هارون از ممنوعیت سکونت در مسجد استثنا شده؛ بلکه ایشان موجب طهارت و پاکی مسجد است. پیامبر(ص) میفرماید: «إن موسى سأل ربه أن يطهر مسجده بهارون و إني سألت ربي أن يطهر مسجدي بك و بذريتك»؛ همانا موسی از پروردگار درخواست نمود که مسجدش را به وسیله هارون پاکیزه گرداند و به درستی که من نیز از خداوند میخواهم که مسجد من را به وسیله تو علی و خانواده ات پاکیزه گرداند. در ادامه پیامبر اکرم به دنبال ابو بکر میفرستند و فرمان بستن درِ خانهاش را که به مسجد باز میشد صادر میکنند. در این هنگام فاسترجع ابوبكر؛ ابوبکر با گفتن ﴿إِنَّا لِلَّهِ وَإِنَّا إِلَيْهِ رَاجِعُونَ﴾[۱۱۹] ناراحتی خود را اظهار میکند؛ چراکه به حقیقت بستن دری که به مسجد رسول الله باز میشد سخت است، اما چارهای جز اطاعت ندارد. آنگاه رسول خدا(ص) به دنبال عمر و عباس میفرستند تا آنان نیز درِ خانههای خود را ببندند. سپس پیامبر فرمود: «مَا أَنَا سَدَدْتُ أَبْوَابَكُمْ وَ فَتَحْتُ بَابَ عَلِيٍّ، وَ لِكُنَ اللَّهَ فَتَحَ بَابَ عَلِيٍّ وَ سَدَّ أَبْوَابَكُمْ»[۱۲۰]؛ من درهای خانههای شما را نبستم و درِ خانه علی را باز نگزاردم، بلکه خدا درِ خانه علی را باز گذاشت و درِ خانههای شما را بست.
حضرت خطاب به همه آنها فرمودند: گمان نکنید این کار را از روی تصمیم خود انجام دادهام تا در مقام گلهمندی برآیید؛ چراکه این فرمان الهی است. این واقعه نیز بیانگر عصمت اهل بیت پیامبر(ع) است. در کتاب مسند احمد بن حنبل[۱۲۱]، المستدرک علی الصحیحین[۱۲۲]، مجمع الزوائد[۱۲۳]، تاریخ مدینة دمشق[۱۲۴] و کتابهای دیگر[۱۲۵] از زید بن ارقم آمده است که گفت: كانت لنفر من أصحاب رسول الله(ص) أبواب شارعة في المسجد فقال يوماً سدوا هذه الأبواب إلا باب علي، قال: فتكلم في ذلك ناس، فقام رسول الله(ص) فحمد الله وأثني عليه ثم قال: أما بعد، فإني أمرت بسد هذه الأبواب غير باب علي، فقال فيه قائلكم؛ والله ما سددت شيئا ولا فتحته ولكني أمرت بشيء فاتبعته؛ زید بن ارقم گوید: برخی از اصحاب رسول الله(ص) دری داشتند که به مسجد پیامبر باز میشد، روزی پیامبر فرمود: همه این درها را ببندید مگر درِ خانه علی. عدهای زبان به گله گشوده و شکایت کردند. آنگاه رسول خدا برخاستند و پس از حمد و ثنای الهی فرمودند: اما این که من به شما دستور دادم تا درِ خانهها بسته شود مگر در خانه علی، موجب شد تا بعضی از شما سخنانی از روی شکایت بگویید! سوگند به خدا، دری را نبستم و نگشودم مگر آنکه مأمور به انجام آن شدم، پس از آن امر پیروی کردم.
برای کسانی که دری به مسجد داشتند این مسأله گران تمام شد تا جایی که سر و صدا و حتی بیادبی و اعتراضات تند از جانب برخی هم چون عباس - عموی پیامبر نقل شده است[۱۲۶].
اشکالی علمی: بحث ما در دلالت حدیث منزلت بر عصمت امیر المؤمنین(ع) به پایان رسید. این حدیث دارای نکات فراوانی است که به وجوه متعدد بر امامت امیر المؤمنین(ع) دلالت دارد که در آینده به آن خواهیم پرداخت. عمده اشکالی که بزرگان اهل تسنن در این حدیث مطرح میکنند عبارت از این است که: این حدیث به هنگام خروج پیامبر اکرم(ص) برای جنگ تبوک صادر شده است. بر اساس این قرینه، خلافت امیر المؤمنین(ع) به زمان غیبت حضرت رسول از مدینه اختصاص دارد و جانشینی حضرت امیر مؤمنان به این مقطع زمانی مقید میگردد، در نتیجه نمیتوان آن را دلیل بر امامت آن حضرت برشمرد[۱۲۷].
پاسخ به شبهه: پاسخ این شبهه روشن است. در علم اصول -که اهل سنت مدعی تأسیس آن هستند - قاعدهای عام وجود دارد که مورد قبول همه علما است و تخصیصپذیر نیز نمیباشد و آن قاعده این است که «مورد، مخصّص نیست». بر اساس این قاعده، حتی اگر حدیث منزلت فقط در آن شرائط صادر شده باشد اختصاص به آن مورد نخواهد داشت، لیکن این حدیث شریف بیش از ده بار و در جایگاههای مختلف[۱۲۸] وارد شده است. به عبارت دیگر حضرت رسول این کلام را از ابتدای بعثت تا پایان عمر شریفشان، در موارد مختلف و به مناسبتهای گوناگون فرمودهاند. پس شبهه از اساس مردود است[۱۲۹].[۱۳۰].
حدیث چهارم: «عَلِيٌّ مَعَ الْقُرْآنِ وَ الْقُرْآنُ مَعَ عَلِيٍّ»
از جمله احادیثی که بر عصمت امیرالمؤمنین(ع) دلالت دارد حدیث «عَلِيٌّ مَعَ الْقُرْآنِ وَ الْقُرْآنُ مَعَ عَلِيٍّ» است. راویان این حدیث شریف عبارتند از:
- ابن ابی شیبه؛
- ابو یعلی موصلی؛
- دار قطنی بغدادی؛
- ابو القاسم طبرانی؛
- حاکم نیشابوری؛
- ابوبکر بیهقی؛
- ابن مردویه اصفهانی؛
- شهردار دیلمی؛
- شمس الدین ذهبی؛
- نورالدین هیثمی؛
- ابن حجر مکی؛
- جلال الدین سیوطی؛
- علی متقی هندی؛
- عبدالرئوف مناوی.
غالباً سندهای این راویان به حضرت اُم سلمه منتهی میشود. در برخی از سندها نیز به حضرت زهرا(س) و امام مجتبی(ع) منتهی میشود که این دو بزرگوار از پیامبر(ص) این حدیث را روایت میکنند.
متن چند حدیث: حاکم نیشابوری به سند خود از ابوسعید تیمی، و او از ابو ثابت - غلام ابوذر - روایت میکند که ابو ثابت گفت: كنت مع علي رضي الله عنه يوم الجمل، فلما رأيت عايشة واقفة دخلني بعض ما يدخل الناس، فكشف الله عني ذلك عند صلاة الظهر فقاتلت مع امير المؤمنين، فلما فرغ ذهبت إلى المدينة فأتيت أم سلمة فقلت: إني والله ما جئت أسأل طعاماً ولا شراباً ولكني مولى لأبي ذر فقالت مرحباً فقصصت عليها قصتي، فقالت أين كنت حين طارت القلوب مطائرها؟ قلت: إلى حيث كشف الله ذلك عني عند زوال الشمس، قال: أحسنت سمعت رسول الله(ص) يقول: «عَلِيٌّ مَعَ الْقُرْآنِ وَ الْقُرْآنُ مَعَ عَلِيٍّ لَنْ يَفْتَرِقَا حَتَّى يَرِدَا عَلَيَّ الْحَوْضَ»؛ در روز واقعه جمل با علی(ع) بودم. در آن هنگام که عایشه ایستاده بود و نگاه من به او افتاد. شکی که در قلوب بعضی از مردم بود در من نیز به وجود آمد. آنگاه خداوند متعال این شک را به هنگام نماز ظهر از من برطرف نمود تا در رکاب امیرالمؤمنین به جنگ پرداختم. زمانی که جنگ تمام شد و به مدینه بازگشتم، به نزد أم سلمه رفتم و گفتم: سوگند به خدا، به درستی که من برای آب و غذا به اینجا نیامدم؛ چراکه من غلام ابوذر هستم. ام سلمه گفت: آفرین. سپس داستان جَمَل و آن شک را تعریف کردم. ام سلمه گفت: از کجا به حق رسیدی در آن وقتی که قلبها در کشاکش تردید به سر میبرد؟ گفتم: از آن جایی که خداوند متعال به هنگام زوال ظهر مرا نجات داد و تردید را از من برطرف نمود. أم سلمه گفت: احسنت، شنیدم که رسول خدا(ص) میفرمود: «علی با قرآن همراه است و قرآن با او تا این که هر دو در کنار حوض بر من وارد شوند.
حاکم در پایان این حدیث میگوید: هذا حديث صحيح الإسناد. وأبو سعيد التيمي هو عقيصاء ثقة مأمون، ولم يخرجاه[۱۳۱]؛ سند این حدیث صحیح است و ابوسعید تیمی که عقیصاء نام دارد مورد اطمینان است، هر چند که این حدیث را مسلم و بخاری نیاوردهاند. ذهبی نیز در تلخیص المستدرک به صحت این اسناد اقرار میکند[۱۳۲]. آری! به راستی چه حسابی در کار است که هم علی با قرآن و هم قرآن با علی است؟ مگر برای همراهی این دو گفتن علي مع القرآن کفایت نمیکرد، پس چرا پیامبر اکرم(ص) دوباره تکرار میکند و میفرماید والقرآن مع علي؟ شاید این تکرار برای تأکید و دفع شک و شبهه باشد؛ زیرا ممکن است دیگری هم این ادعا را داشته باشد که اقوال و افعال او مطابق قرآن است و از قرآن جدا نیست، لکن رسول الله میخواهد بفرماید که قرآن نیز همراه علی و مصدِّق افعال و اقوال او است و تصدیق قرآن همان تصدیق خدا است؛ چراکه قرآن کلام الهی است، پس «علی(ع)» در همه احوال، أقوال و افعال مورد قبول و تصدیق خدا است.
روایت ابن عقده: بنا به دستور پیامبر، تمامی مردم باید با لشکر اسامه حرکت کنند و خارج از مدینه اردو بزنند. کسانی که از این فرمان سر باز زنند مورد لعن پیامبر هستند. عایشه خبر مریضی پیامبر را به ابوبکر میرساند. با رسیدن این خبر، ابوبکر به همراه عده بسیاری از دستور پیامبر اکرم(ص) سرپیچی کرده و با ترک لشکر اسامه نزد پیامبر آمدند. پیامبر در بستر احتضار و در لحظات آخر عمر خویش مردم را به تمسک به اهل بیت(ع) سفارش میکند و مقام امیرالمؤمنین(ع) را یادآور میشود. ابن عقده مینویسد: حضرت زهرا(س) که در موقع رحلت پیامبر در کنار ایشان حضور داشتهاند، از پدر بزرگوارشان نقل میکنند که فرمود: «أَيُّهَا النَّاسُ، يُوشِكُ أَنْ أُقْبَضَ قَبْضاً سَرِيعاً فَيَنْطَلِقَ بِي، وَ قَدْ قَدَّمْتُ إِلَيْكُمُ الْقَوْلَ مَعْذِرَةً إِلَيْكُمْ، أَلَا إِنِّي مُخَلِّفٌ فِيكُمْ كِتَابَ اللَّهِ (عَزَّ وَ جَلَّ) وَ عِتْرَتِي أَهْلَ بَيْتِي. ثُمَّ أَخَذَ بِيَدِ عَلِيٍّ(ع) فَرَفَعَهَا فَقَالَ: هَذَا عَلِيٌّ مَعَ الْقُرْآنِ وَ الْقُرْآنُ مَعَ عَلِيٍّ، خَلِيفَتَانِ بَصِيرَانِ لَا يَفْتَرِقَانِ حَتَّى يَرِدَا عَلَيَّ الْحَوْضَ، فَأَسْأَلُهُمَا مَا ذَا خُلِّفْتُ فِيهِمَا»[۱۳۳]؛ ای مردمان، به زودی و به سرعت قبض روح من فرامیرسد و کلامی را برای شما مقدم میکنم که جای هیچ عذری نماند. همانا من در میان شما کتاب پروردگار و اهل بیت خودم را به جای میگذارم، سپس دست علی را گرفت و گفت: این علی با قرآن است و قرآن با اوست، جدایی نمیپذیرند تا این که در کنار حوض بر من وارد شوند و در آن روز من از شما سؤال میکنم که با آن دو بعد از من چگونه بودید؟
این روایت در ینابیع المودة[۱۳۴] نیز به همین صورت آمده است، ولی ابن حجر در صواعق محرقه، پس از تصرفاتی در روایت مینویسد: «و في رواية أنه قال في مرض موته: أيها الناس، يوشك أن أقبض قبضا سريعا فينطلق بي وقد قدمت إليكم القول معذرة إليكم. ألا إني مخلف فيكم كتاب ربي و عترتي أهل بيتي ثم أخذ بيد علي فرفعها فقال: هذا «علي مع القرآن والقرآن مع علي لا يفترقان حتى يردا علي الحوض فأسألهما ما خلفت فيهما»[۱۳۵]. ابن حجر مکی نام صدیقه طاهره را که ناقل حدیث است نمیآورد و میگوید: «فی روایة». وی همچنین از اجتماع اصحاب داخل حجره پیامبر سخنی به میان نمیآورد. وی همچنین واژه «فأسألکم»؛ شما را بازخواست میکنم را به «فأسألهما»؛ آن دو را مورد سؤال قرار میدهم تغییر میدهد.
به هر صورت، این حدیث را که حاکم نیشابوری با سند خود نقل کرده صحیح است و دلالت آن بر عصمت بر کسی پوشیده نیست؛ چراکه اگر کسی با قرآن باشد و قرآن هم از او جدا نشود، معصوم خواهد بود؛ قرآنی که خود نیز معصوم است: ﴿لَا يَأْتِيهِ الْبَاطِلُ مِنْ بَيْنِ يَدَيْهِ وَلَا مِنْ خَلْفِهِ تَنْزِيلٌ مِنْ حَكِيمٍ حَمِيدٍ﴾[۱۳۶].[۱۳۷].
حدیث پنجم: «حدیث باب حطّه»
از دیگر احادیثی که بر عصمت امیرالمؤمنین(ع) و اهل بیت طاهرین سلام الله علیهم دلالت میکند، حدیث «علي باب حطة» است. راویان بزرگی این حدیث را روایت کردند که عبارتند از:
- دار قطنی؛
- دیلمی؛
- ابن حجر مکی؛
- سیوطی؛
- متقی هندی.
باب حطة چیست؟ خداوند متعال برای امتحان بنو اسرائیل دستور میدهد که از دری مخصوص وارد بیت المقدس شوند و به هنگام ورود، فروتنانه، سجدهکنان و در حالی که طلب مغفرت میکنند داخل شوند. اما بنو اسرائیل فرمان الهی را به مسخره و استهزاء گرفته و به خلاف آن از پشت وارد شدند و به جای حطة که به معنای طلب مغفرت و آمرزش است، واژه حنطة را بر زبان جاری میکردند و در نهایت در این امتحان مردود شدند. خدای تعالی در این باره میفرماید: ﴿وَإِذْ قُلْنَا ادْخُلُوا هَذِهِ الْقَرْيَةَ فَكُلُوا مِنْهَا حَيْثُ شِئْتُمْ رَغَدًا وَادْخُلُوا الْبَابَ سُجَّدًا وَقُولُوا حِطَّةٌ نَغْفِرْ لَكُمْ خَطَايَاكُمْ وَسَنَزِيدُ الْمُحْسِنِينَ﴾[۱۳۸]. پیامبر گرامی اسلام(ص) امیرالمؤمنین(ع) را به «باب حطه» در قوم بنو اسرائیل تشبیه میکند، همانطور که باب حطّه میزان و ترازویی برای سنجش ایمان بنو اسرائیل بود، امیرالمؤمنین هم بابی است برای سنجش ایمان امت پیامبر.
متن حدیث: ابن حجر مکی از ابن عباس این گونه نقل میکند: «أَنَّ النَّبِيُّ(ص) قَالَ: عَلِيُّ بْنُ أَبِي طَالِبٍ بَابُ حِطَّةٍ مَنْ دَخَلَ مِنْهُ كَانَ مُؤْمِناً وَ مَنْ خَرَجَ مِنْهُ كَانَ كَافِراً»[۱۳۹]؛ پیامبر فرمود: علی(ع) باب حطه است؛ هر آن کس در آن داخل شود مؤمن و هر آنکه از آن خارج شود کافر است. در بعضی روایات اینگونه آمده است: «مثل أهل بيتي فيكم مثل باب حطة في بني إسرائيل من دخله غفر له»[۱۴۰].
دیلمی از عبدالله بن عمر چنین نقل میکند: «عن النبي: علي بن أبي طالب باب حطة؛ من دخل منه كان مؤمناً، ومن خرج منه كان كافراً»[۱۴۱]. در روایتی دیگر، دارقطنی از عبدالله بن عباس چنین نقل میکند: «قال رسول الله: علي بن أبي طالب باب حطة؛ من دخل منه كان مؤمنا، ومن خرج منه كان كافرا»[۱۴۲]؛ پیامبر فرمودند: علی بن ابی طالب درِ دین است؛ هر آن کس از آن در داخل شد مؤمن، و هرکس خارج شد کافر است. نکته جالب اینجاست که سیوطی در الدر المنثور، پس از بیان روایات و اقوال در این باره، به نقل از ابن ابی شیبه حدیثی را در ذیل آیه مذکور اینگونه نقل میکند: «عن علي بن أبي طالب قال: إنما مثلنا في هذه الأمة كسفينة نوح، و كباب حطة في بني اسرائيل»[۱۴۳]؛ مثال ما اهل بیت در این امت مانند کشتی نوح و باب حطه در قوم بنو اسرائیل است.
اگر امیرالمؤمنین معصوم نباشد، چگونه میتواند میزان و معیار ایمان و کفر قرار گیرد؟! شایان ذکر است که در کتابهای اهل تسنن، اهل بیت نیز به باب حطه تشبیه شدهاند و عصمت آنها نیز به خوبی از این تشبیه استفاده میشود. طبرانی در المعجم الکبیر به یک سند از ابوذر غفاری روایت میکند که گفت: «سمعت رسول الله(ص) يقول: مثل أهل بيتي فيكم كمثل سفينة نوح في قوم نوح؛ من ركبها نجا، و من تخلف عنها هلك، و مثل باب حطة في بني اسرائيل»[۱۴۴]؛ از رسول خدا شنیدم که میفرمود: مثل اهل بیت من در میان شما بهسان کشتی نوح در بین قوم نوح است. هر کس سوار شود نجات یافته و هر آنکه مخالفت ورزد به هلاکت میرسد و همچنین مثال اهل بیت من مثل باب حطه در بنو اسرائیل است!
وی همین حدیث را در المعجم الصغیر روایت میکند: «عن عطية عن أبي سعيد الخدري سمعت رسول الله(ص) يقول: إنما مثل أهل بيتي فيكم كمثل سفينة نوح، من ركبها نجا، ومن تخلف عنها غرق. وإنما مثل أهل بيتي فيكم مثل باب حطة في بني إسرائيل، من دخله غفر له»[۱۴۵].[۱۴۶].
حدیث ششم: «إن عليا لا يفعل إلا بما يؤمر»[۱۴۷]
پیامبر اکرم(ص) پس از اعزام خالد بن ولید در رأس لشکری به یمن، لشکری را نیز به فرماندهی امیرالمؤمنین(ع) به سوی یمن رهسپار کردند و دستور دادند که در صورت رسیدن دو لشکر به یکدیگر، فرمانده هر دو لشکر علی(ع) باشد.
در این جنگ، لشکریان اسلام به فرماندهی امیر المؤمنین(ع) به پیروزی رسیدند. یکی از غنائم جنگی دختر یا زن جوانی بود که امیرالمؤمنین(ع) او را برای خود اختیار کردند[۱۴۸]. خالد بن ولید که با امیرالمؤمنین دشمنی خاصی داشت[۱۴۹] به همراه «بُریده» -که او نیز به کدورتش با علی(ع) اقرار میکند- و عدهای دیگر دور هم جمع شده در صدد برآمدند که خبر این قضیه را به عنوان نقطه ضعفی از علی(ع) به پیامبر اکرم(ص) برسانند. به همین جهت خالد نامه نوشت و به دست بریده سپرد و سه نفر دیگر را همراه وی کرد تا با سرعت خود را به مدینه رسانده و در آنجا با همراهی و هماهنگی برخی دیگر امیرالمؤمنین(ع) را نزد رسول خدا(ص) کوچک کنند و علی(ع) را از چشم پیامبر اکرم بیاندازند[۱۵۰]. آنان با این قصد نزد آن حضرت رفته زبان به شکایت گشودند.
آن چهار نفر به ترتیب برخاسته و درباره امیرالمؤمنین(ع) و عملکرد او بدگویی کردند. پاسخ پیامبر به آنها بسیار شنیدنی است. در روایات آمده است: «فأقبل إليهم رسول الله(ص) والغضب في وجهه فقال: ما تريدون من علي»[۱۵۱]؛ پیامبر در حالی که چهرهاش غضبناک بود به آنان رو کرد و فرمود: از جانِ علی چه میخواهید؟ در بعضی از نقلها رسول خدا سه مرتبه «ما تريدون من علي» را تکرار کردند[۱۵۲].
بریده که خود یکی از چهار خبرچین است، حال پیامبر را اینگونه توصیف میکند: فرأيت رسول الله(ص) غضب غضبا لم أره غضب مثله إلا يوم قريظة والنضير، فنظر إليّ فقال: «يا بريدة، أحب عليا، فإنما يفعل ما يؤمر به». قال: فقمت وما من الناس أحد أحب إلي منه[۱۵۳]؛ رسول خدا چنان غضبی کرد که هرگز مثل آن دیده نشده بود مگر در روز واقعه یهودیان بنو قریظه و بنو نضیر. آنگاه رسول خدا به من نگاه کرد و فرمود: ای بریده، علی را دوست بدار؛ زیرا فقط علی هر آن چه را که به او امر شده است انجام میدهد. بریده گفت: برخاستم در حالیکه محبوبترین مردم در نزد من علی بن ابی طالب شد. این حدیث در کتابهای معتبر و با سندهای صحیح موجود است که برخی از آنها عبارت «فإنما يفعل ما يؤمر به» را دارد.
ابن عساکر نیز از قول بریده چنین روایت میکند فنظر إلی فقال: «يا بريدة، إن عليا وليكم بعدي، فأحب عليا، فإنه يفعل ما يؤمر»[۱۵۴]؛ پیامبر به من نگاه کرد و آنگاه فرمود: ای بریده، پس از من علی سرپرست شماست، از این رو او را دوست بدار؛ زیرا به درستی که او هر چه انجام دهد امر الهی است. این حدیث قسمتی از حدیث ولایت است که آن نیز بر عصمت دلالت دارد. بر اساس این حدیث، تمامی حرکات و سکنات امیرالمؤمنین(ع) به امر الهی است. اگر سکوت کردند، سخن گفتند، شمشیر کشیدند و یا در خانه نشستند همه و همه به فرمان پروردگار است، و این نیست مگر همان عصمت حضرت امیر المؤمنین(ع). حدیث «إنما يفعل ما يؤمر به» میتواند صغرایی شود برای آیه شریفهای که در وصف ملائکه آمده است. خدای تعالی در قرآن در وصف ملائکه و عبودیت آنان نزد خویش میفرماید: ﴿بَلْ عِبَادٌ مُكْرَمُونَ * لَا يَسْبِقُونَهُ بِالْقَوْلِ وَهُمْ بِأَمْرِهِ يَعْمَلُونَ﴾[۱۵۵] بلکه آنان بندگانی گرامی هستند در گفتار بر او پیشی نمیگیرند و آنان فقط به فرمان او عمل میکنند[۱۵۶].
از جمله شواهد بر این معنا، کلام امیرالمؤمنین(ع) است. آن حضرت در سال روز غدیر خم، در شهر کوفه خطبهای مفصّل ایراد کردند[۱۵۷] و در ضمن آن فرمودند: «وَ أَنَّ اللَّهَ تَعَالَى اخْتَصَّ لِنَفْسِهِ بَعْدَ نَبِيِّهِ(ص) مِنْ بَرِيَّتِهِ خَاصَّةً عَلَّاهُمْ بِتَعْلِيَتِهِ وَ سَمَا بِهِمْ إِلَى رُتْبَتِهِ وَ جَعَلَهُمُ الدُّعَاةَ بِالْحَقِّ إِلَيْهِ وَ الْأَدِلَّاءَ بِالْإِرْشَادِ عَلَيْهِ لِقَرْنٍ قَرْنٍ وَ زَمَنٍ زَمَنٍ. أَنْشَأَهُمْ فِي الْقِدَمِ قَبْلَ كُلِّ مَذْرُوٍّ وَ مَبْرُوٍّ أَنْوَاراً أَنْطَقَهَا بِتَحْمِيدِهِ وَ أَلْهَمَهَا شُكْرَهُ وَ تَمْجِيدَهُ وَ جَعَلَهَا الْحُجَجَ عَلَى كُلِّ مُعْتَرِفٍ لَهُ بِمَلَكَةِ الرُّبُوبِيَّةِ وَ سُلْطَانِ الْعُبُودِيَّةِ. وَ اسْتَنْطَقَ بِهَا الْخَرَسَاتِ بِأَنْوَاعِ اللُّغَاتِ بُخُوعاً لَهُ فَإِنَّهُ فَاطِرُ الْأَرَضِينَ وَ السَّمَاوَاتِ. وَ أَشْهَدَهُمْ خَلْقَهُ وَ وَلَّاهُمْ مَا شَاءَ مِنْ أَمْرِهِ. جَعَلَهُمُ تَرَاجِمَ مَشِيَّتِهِ وَ أَلْسُنَ إِرَادَتِهِ عَبِيداً ﴿لَا يَسْبِقُونَهُ بِالْقَوْلِ وَهُمْ بِأَمْرِهِ يَعْمَلُونَ * يَعْلَمُ مَا بَيْنَ أَيْدِيهِمْ وَمَا خَلْفَهُمْ وَلَا يَشْفَعُونَ إِلَّا لِمَنِ ارْتَضَى وَهُمْ مِنْ خَشْيَتِهِ مُشْفِقُونَ﴾[۱۵۸] وَ أَشْهَدَهُمْ خَلْقَهُ وَ وَلَّاهُمْ مَا شَاءَ مِنْ أَمْرِهِ. جَعَلَهُمُ تَرَاجِمَ مَشِيَّتِهِ وَ أَلْسُنَ إِرَادَتِهِ عَبِيداً ﴿لَا يَسْبِقُونَهُ بِالْقَوْلِ وَهُمْ بِأَمْرِهِ يَعْمَلُونَ * يَعْلَمُ مَا بَيْنَ أَيْدِيهِمْ وَمَا خَلْفَهُمْ وَلَا يَشْفَعُونَ إِلَّا لِمَنِ ارْتَضَى وَهُمْ مِنْ خَشْيَتِهِ مُشْفِقُونَ﴾»[۱۵۹]؛ خداوند متعال پس از پیامبرش عدهای از مخلوقاتش را به خود اختصاص داد و آنان را به بزرگواریش خودش برتری داد و ایشان را بسان مرتبه خود نام نهاد و آنان را دعوت کنندگان به حقی که به سوی خودش میخوانند قرار داد. خداوند راهنمایان به راه هدایتش در هر قرن قرنی و هر زمان زمانی قرار داد و آنها را پیش از آنکه خلقی را خلق کند به وجود آورد و ایشان را انواری قرار داد که ستایش او میکردند، شکر و تمجیدش را به آنها الهام مینمود و آنها را بر همه کسانی که به فرمان روایی خداوند متعال و بندگی خود اقرار میکردند حجت قرار داد. به واسطه آنان زبانهای گنگ را به سخنگویی در انواع لغتها به جهت پذیرش ربوبیت قادر ساخت؛ چراکه او خالق زمینها و آسمانهاست و آنان را شاهد بر خلق مخلوقات خود قرار داد و به ایشان در آن چه از امرش تعلق گرفته بود ولایت داد. آنها را بازگو کنندگان مشیت و ترجمان اراده خود قرار داد و با تمام این اوصاف آنان بنده او هستند.
در گفتار بر او پیشی نمیگیرند و فقط به فرمان او عمل میکنند. (هر آن چه از ازل کرده و تا ابد مرتکب شوند را خدا میداند و از کسی شفاعت نمیکنند، مگر آنکه خدا از او راضی باشد و پیوسته از ترس خداوند متعال بیمناک و هراسان هستند). آری، با وجودی که اینان مقام و عظمتی بالا و والا دارند، اما هرگز بر خداوند پیشی نمیگیرند و خود را در برابر پروردگار بنده و عبد میشمارند. تمام حرکات و سکنات آنها انعکاس خواسته الهی است و ایشان در همه حال عبد خداوندند. این سخن هرگز غلو و گزافهگویی نیست و به حکم عقل و بر اساس روایاتی که به سختی به دست ما رسیده است و از توطئه محوکنندگان روایات در امان مانده است، این حقایق به روشنی ثابت میشود.[۱۶۰].
حدیث هفتم: «مَنْ فَارَقَ عَلِيّاً...»
از دیگر احادیث درر باری که از دو لب مبارک پیامبر(ص) صادر شده است و بر عصمت امیرالمؤمنین(ع) دلالت میکند، حدیث شریفی است که پیامبر فرمود: «مَنْ فَارَقَنِي فَقَدْ فَارَقَ اللَّهَ وَ مَنْ فَارَقَ عَلِيّاً فَقَدْ فَارَقَنِي»[۱۶۱]؛ کسی که از من فاصله بگیرد و جدا شود، همانا از خدا جدا شده است و آن کسی که از تو ای علی جدا شود، از من جدا شده است. این روایت با الفاظ مشابه دیگری نیز وارد شده است[۱۶۲].
راویان حدیث: راویان این حدیث از طبقه صحابه بسیارند که به بزرگترین آنان اشاره میکنیم:
- سلمان؛
- ابوذر؛
- ابن عباس؛
- جابر؛
- عبد الله بن عمر؛
- أبولیلی غفاری.
اما از طبقه محدثین و عالمان اهل سنت میتوان به عالمان زیر اشاره نمود:
- احمد بن حنبل؛
- ابو القاسم طبرانی؛
- حاکم نیشابوری؛
- ابوبکر بزّار؛
- ابوبکر بیهقی؛
- ابن عساکر دمشقی؛
- شهردار دیلمی؛
- ابوبکر هیثمی؛
- محب الدین طبری؛
- ملا علی متقی هندی و جمعی دیگر.
متن حدیث: حاکم در مستدرک به سند خود روایت میکند: «يا علي، من فارقني فقد فارق الله، ومن فارقك يا علي، فقد فارقني». در نقل حاکم دو مرتبه «یا علی» آمده است[۱۶۳]. وی درباره سند حدیث میگوید: صحيح الإسناد[۱۶۴]. حافظ هیثمی در مجمع الزوائد این حدیث را به سند ابوبکر بزار از ابوذر روایت کرده و درباره سند آن میگوید: رجاله ثقات[۱۶۵]؛ راویان حدیث از راستگویانند.
هیثمی در جای دیگر همین روایت را از ابوالقاسم طبرانی اینگونه روایت میکند: «من فارق عليا فارقني، ومن فارقني فقد فارق الله»[۱۶۶]. ابن عساکر در تاریخ مدینة دمشق به سند خود از ابن عباس چنین نقل میکند: «ستكون فتنة، فمن أدركها منكم فعليه بخصلتين: كتاب الله و علي بن أبي طالب؛ فإني سمعت رسول الله(ص) يقول وهو آخذ بيد علي: هذا أول من آمن بي و أول من يصافحني وهو فاروق هذه الأمة يفرق بين الحق والباطل وهو يعسوب المؤمنين، والمال يعسوب الظلمة، وهو الصديق الأكبر، وهو بابي الذي أوتي منه، وهو خليفتي من بعدي»[۱۶۷]؛
به زودی فتنهای به وجود خواهد آمد. هر آن کس از شما آن را درک کردید، پس بر شما باد به دو خصلت: کتاب خدا و علی بن ابی طالب؛ چراکه از رسول خدا(ص) شنیدم که در حالی که دست علی را گرفته بود میفرمود: این علی نخستین کسی است که به من ایمان آورد و نخستین کسی است که روز قیامت با من مصافحه خواهد کرد. او جدا کننده این امت و فرق گزارنده میان حق و باطل است. او امیر مؤمنان است و مال دنیا امیر گمراهان. و او بزرگمردِ راستگویان است و او دری است که اگر کسی بخواهد به من برسد باید از آن در وارد شود و او خلیفه پس از من است. دو عبارت از این حدیث بر عصمت دلالت دارد:
- هو فاروق هذه الأمة؛
- هو بابي الذي أوتي منه.
در توضیح عبارت نخست باید گفت: اگر کسی معصوم نباشد، نمیتواند میزان و جدا کننده میان حق و باطل باشد؛ چراکه اگر خطا نسیان و یا اشتباهی مرتکب شود، دیگر نمیتواند الگوی شناخت حق از باطل بشود. در عبارت دوم نیز امیرالمؤمنین(ع) بابی معرفی شده که برای رسیدن به رسول خدا(ص) باید از آن وارد شد. حال اگر در راه رسیدن به پیامبر، از مسیر منحرف شود و ما را به راهی انحرافی ببرد - هر چند از روی خطا، سهو و نسیان باشد - دیگر به پیامبر نخواهیم رسید. از همین رو امیرالمؤمنین باب و راه رسیدن به پیامبر است و مسیر رسیدن به پیامبر از مسیر او محقق میشود و راه ورود به علم پیامبر بابی است به نام امیرالمؤمنین(ع) و این معنی فقط با عصمت ایشان محقق میشود.
جدایی از رسول خدا و نرسیدن به او همانا جدایی از خداست و جدایی از خدا همان شرک، کفر و ضلالت است. حدیث «مَنْ فَارَقَ عَلِيّاً فَارَقَنِي وَ مَنْ فَارَقَنِي فَارَقَ اللَّهَ» را طبرانی از عبدالله ابن عمر روایت کرده است[۱۶۸].
نزدیک به کلام ابن عباس را ابولیلای غفاری از پیامبر(ص) نقل میکند که فرمود: «سَيَكُونُ بَعْدِي فِتْنَةٌ فَإِذَا كَانَ ذَلِكَ فَالْزَمُوا عَلِيَّ بْنَ أَبِي طَالِبٍ»؛ به زودی بعد از من فتنه پدیدار میشود، اگر در این فتنه قرار گرفتید، پس با علی بن ابی طالب ملازم شوید. این حدیث حکایت از آن دارد که پیامبر اکرم(ص) از وقایع پس از رحلت خویش آگاه بودند و برای نجات امت از این فتنه، مردم را به التزام نسبت به امیرالمؤمنین امر کردند و فرمودند: با علی ملازم باشید و از او جدا نشوید.
در ادامه پیامبر(ص) میفرمایند: «فَإِنَّهُ أَوَّلُ مَنْ يَرَانِي، وَ أَوَّلُ مَنْ يُصَافِحُنِي يَوْمَ الْقِيَامَةِ، وَ هُوَ الصِّدِّيقُ الْأَكْبَرُ، وَ هُوَ فَارُوقُ هَذِهِ الْأُمَّةِ، يُفَرِّقُ بَيْنَ الْحَقِّ وَ الْبَاطِلِ، وَ هُوَ يَعْسُوبُ الْمُؤْمِنِينَ، وَ الْمَالُ يَعْسُوبُ الْمُنَافِقِينَ»[۱۶۹]؛ همانا او نخستین کسی است که به من ایمان آورد و نخستین کسی است که در روز قیامت با من مصافحه خواهد کرد و مرا ملاقات میکند. او بزرگمرد راستگویان و فاروق این امت است. وی امیرمؤمنین و مال دنیا امیر منافقین است.
یعسوب المؤمنین در مقابل «مال دنیا» که امیر منافقین است قرار گرفته است. این تقابل، تقابل هدایت و ضلالت است؛ یعنی امیرالمؤمنین(ع) وسیله نجات و هدایت است و آن چه باعث ضلالت و گمراهی است، حب مال دنیا است. هیثمی در مجمع الزوائد پس از نقل این روایت از ابوذر و سلمان، همین روایت را نیز به نقل از طبرانی و بزار از ابوذر روایت میکند[۱۷۰].[۱۷۱].
پانویس
- ↑ بصائر الدرجات، ج۱، ص۴۱۳.
- ↑ الجمل، ص۴۱۸؛ الأمالی (للطوسی)، ص۴۶۰.
- ↑ المسترشد، ص۴۰۰؛ البرهان، ج۴، ص۴۴۹.
- ↑ معانی الاخبار، ص۱۳۲.
- ↑ الصحیفة السجادیة، ص۲۱۶.
- ↑ الأمالی (للصدوق)، ص۵۸۳؛ عیون أخبار الرضا (ع)، ج۲، ص۵۷؛ إثبات الهداة، ج۲، ص۵۶؛ بحارالأنوار (ط بیروت)، ج۲۵، ص۱۹۳.
- ↑ الکافی، ج۱، ص۲۰۰.
- ↑ الخصال، ج۱، ص۳۱۰؛ معانی الأخبار، ص۱۳۱.
- ↑ التوحید (للصدوق)، ص۴۰۷؛ الخصال، ج۲، ص۶۰۸.
- ↑ الخصال، ج۱، ص۳۰۹-۳۱۰.
- ↑ الکافی، ج۱، ص۱۹۶.
- ↑ نهجالبلاغه، خطبه ۸۷، ص۱۲۰.
- ↑ شرح نهج البلاغه، ج۶، ص۳۷۶.
- ↑ علیپور وحید، حسن، مکتب در فرآیند نواندیشی، ص ۴۳-۴۶.
- ↑ سنن الترمذی، ج۵، ص۳۲۸، ش۳۸۷۴؛ المعجم الکبیر، ج۳، ص۶۶، ش۲۶۸۰؛ المعجم الأوسط، ج۵، ص۸۹؛ نظم درر السمطین، ص۲۳۲؛ کنز العمال، ج۱، ص۱۷۲، ش۸۷۰ و ۸۷۱.
- ↑ گفتنی است مجموعه تحقیقات مؤلف در بررسی حدیث ثقلین عبارت است از: «نفحات الأزهار» جلد ۱، ۲ و ۳، «محاضرات فی الإعتقادات» و «حدیث الثقلین».
- ↑ در کتاب نفحات الأزهار جلد، ۲ از صفحه ۲۲۷ - ۲۳۶ به نام پنجاه نفر از بزرگان اشاره شده است که این حدیث را نقل کردهاند، اما در واقع تعداد آنان به صدها نفر میرسد که هر کدام از آنها بزرگان علمی عصر خود هستند.
- ↑ سنن الترمذی، ج۵، ص۳۲۹، ش۳۸۷۶.
- ↑ سنن الترمذی، ج۵، ص۳۲۸، ش۳۸۷۴.
- ↑ حسینی میلانی، سید علی، جواهر الکلام فی معرفة الامامة و الامام، ج۲، ص ۱۲۲.
- ↑ المستدرک علی الصحیحین، ج٣، ص١١٠؛ کنز العمال، ج۱، ص۱۸۷، ش۹۵۰؛ الإکمال فی أسماء الرجال، ص۱۱۹.
- ↑ مناقب علی بن أبی طالب(ع) و ما نزل من القرآن فی علی(ع)، ص۲۲۸.
- ↑ تفسیر الثعلبی، ج۳، ص۱۶۳؛ السنن الکبری (بیهقی)، ج۱۰، ص۱۱۴؛ کنز العمال، ج١، ص١٨٧، ح۹۴۸ با اندکی اختلاف در عبارات.
- ↑ کنز العمال، ج۱، ص۱۸۷، ش۹۵۱.
- ↑ المستدرک علی الصحیحین، ج٣، ص١١٠.
- ↑ شرح المقاصد فی علم الکلام، ج٢، ص٣٠٣.
- ↑ شرح الطیبی علی مشکاة المصابیح، ج۱۱، ص۳۰۴، ذیل شماره ۶۱۵۳.
- ↑ شرح الطیبی علی مشکاة المصابیح، ج۲، ص۴۴۲.
- ↑ مرقاة المفاتیح، ج۵، ص۶۰۰؛ همچنین ر.ک: تحفة الأحوذی، ج۱۰، ص۱۹۶.
- ↑ مرقاة المفاتیح، ج۵، ص۵۹۳.
- ↑ «و همگان به ریسمان خداوند بیاویزید و مپراکنید» سوره آل عمران، آیه ۱۰۳.
- ↑ المفردات فی غریب القرآن، ص۳۲۶ - ۳۲۷.
- ↑ «و هر کس به خداوند پناه آورد به راهی راست راهنمایی شده است» سوره آل عمران، آیه ۱۰۱.
- ↑ «و همگان به ریسمان خداوند بیاویزید و مپراکنید» سوره آل عمران، آیه ۱۰۳.
- ↑ در معنای اعتصام آمده است: عصم العين والصاد والميم أصل واحد صحيح يدل على إمساك ومنع وملازمة، والمعنى في ذلك كله معنى واحد... واستعصم التجأء؛ معجم مقاییس اللغة، ج۱۴، ص۳۳۱. نووی در شرح صحیح مسلم مینویسد: وأما الإعتصام بحبل الله فهو التمسك؛ شرح صحیح مسلم، ج۱۲، ص۱۱. ابن حجر نیز در فتح الباری مینویسد: الإعتصام افتعال من العصمة والمراد امتثال قوله تعالى ﴿وَاعْتَصِمُوا بِحَبْلِ اللَّهِ جَمِيعًا...﴾ لأن المراد بالحبل الكتاب والسنة على سبيل الاستعارة والجامع كونهما سببا للمقصود وهو الثواب والنجاة من العذاب كما أن الحبل سبب لحصول المقصود... والمراد بالكتاب... وبالسنة ما جاء عن النبي(ص) من أقواله وأفعاله و تقريره؛ فتح الباری، ج۱۳، ص۲۰۷. شوکانی نیز در فتح القدیر اینگونه اعتصام را معنا میکند: و معنى الإعتصام بالله التمسك بدينه و طاعته...، يقال اعتصم به واستعصم وتمسك واستمسك: إذا امتنع به من غيره؛ فتح القدیر، ج۱، ص۳۶۷. برای اطلاع بیشتر ر.ک: تفسیر الآلوسی، ج۴، ص۱۷؛ تفسیر أبی السعود، ج۲، ص۶۶ و منابع دیگر.
- ↑ القاموس المحیط، ج۳، ص۳۴۲.
- ↑ النهایة فی غریب الحدیث، ج۱، ص۲۱۶؛ همچنین ر.ک: تاج العروس، ج۱۴، ص۸۵.
- ↑ شرح صحیح مسلم، ج۱۵، ص۱۸۰. همچنین ر.ک: الدیباج علی مسلم، ج۵، ص۳۹۰؛ نظم درر السمطین، ص۲۳۱؛ فیض القدیر شرح الجامع الصغیر، ج۲، ص۲۲۰؛ ج۳، ص۱۹؛ تفسیر الثعلبی، ج۹، ص۱۸۶؛ تفسیر البغوی، ج۴، ص۲۷۱.
- ↑ گفتنی است در بعضی از الفاظ حدیث «أَحَدُهُمَا أَعْظَمُ مِنَ الْآخَرِ»؛ یکی از آنها بزرگتر از دیگری است آورده شده است، لیکن در بیشتر احادیث لفظ ثقلین آمده و جمله مذکور وجود ندارد.
- ↑ «در حال و آینده آن، باطل راه ندارد، فرو فرستاده (خداوند) فرزانه ستودهای است» سوره فصلت، آیه ۴۲.
- ↑ «این (آن) کتاب (است که) هیچ تردیدی در آن نیست» سوره بقره، آیه ۲.
- ↑ فیض القدیر شرح الجامع الصغیر، ج۲، ص۲۲۰. همچنین ر.ک: نوادر الأصول، ج۱، ص۲۵۹.
- ↑ مسند أحمد، ج۳، ص۱۷، ح۱۱۱۴۷؛ المعجم الکبیر، ج۳، ص۶۵، ح۲۶۷۸؛ مسند أبی یعلی، ج۲، ص۲۹۷، ح۱۰۲۱.
- ↑ شاید در بعضی روایات به جای «عَلَيَّ»، «عَلَى» آمده باشد و این عبارت نیز صحیح است.
- ↑ مسند البزار، ج۱، ص۴۷۶، ش۳۱۶۸. در منابع زیر به این صورت آمده است که: «ليرد علي الحوض رجال ممن صاحبني حتى إذا رأيتهم و رفعوا إلى اختلجوا دوني فلأقولن: أي رب أصحابي أصحابي. فليقالن لي: إنك لا تدري ما أحدثوا بعدك»؛ صحیح مسلم، ج۷، ص۶۹ - ۷۰؛ المصنف (ابن ابی شیبه)، ج۷، ص۴۱۵، ش۳۵؛ مسند الشامیین، ج۴، ص۳۴، ش۲۶۶۰؛ التمهید (ابن عبد البر)، ج۲، ص۲۹۳؛ جامع الأصول، ج۲، ص۴۳۵، ش۸۸۷.
- ↑ صحیح البخاری، ج۷، ص۲۰۸. همچنین ر.ک: کنز العمال، ج۱۱، ص۱۳۲ – ۱۳۳، ش۳۰۹۱۸. با توجه به عظمتی که اهل سنت برای صحابه معتقدند صحابهای که با یک لحظه دیدن پیامبر این عنوان را پیدا کردهاند، و تک تک آنها را سزاوار پیروی میدانند و بر اساس أَصْحَابِي كَالنُّجُومِ دینی تأسیس کردهاند، با همه این توصیفات، بسی جای تعجب است که در احادیث صحیح بخاری، مسلم و دیگران آمده است که: «تعداد زیادی از آنها، از کنار حوض رانده میشوند و هلاکت ابدی نصیب آنها میگردد».
- ↑ فیض القدیر شرح الجامع الصغیر، ج٣، ص٢٠.
- ↑ سنن الترمذی، ج۵، ص۳۲۹، ش۳۸۷۶؛ المستدرک علی الصحیحین، ج٣، ص۱۰٩؛ المعجم الکبیر، ج۳، ص۶۶ - ۶۷ و ۱۸۰؛ فضائل الصحابة (نسائی)، ص۱۵؛ مجمع الزوائد، ج۹، ص۱۶۴ - ۱۶۵؛ السنن الکبری (نسائی)، ج۵، ص۴۵، ش۸۱۸۴؛ کنز العمال، ج۱، ص۱۷۳، ش۸۷۳؛ تفسیر ابن کثیر، ج۴، ص۱۲۳؛ الدر المنثور، ج۶، ص۷؛ تفسیر الآلوسی، ج۶، ص۱۹۴؛ الطبقات الکبری، ج۲، ص۱۹۴؛ تاریخ بغداد، ج۸، ص۴۴۳، ش۴۵۵۱؛ تاریخ مدینة دمشق، ج۴۲، ص۲۲۰؛ أسد الغابة، ج۲، ص۱۲ و منابع دیگر.
- ↑ نسیم الریاض، ج۳، ص۴۱۰ – ۴۱۱.
- ↑ حسینی میلانی، سید علی، جواهر الکلام فی معرفة الامامة و الامام، ج۲، ص ۱۲۶-۱۳۳.
- ↑ المستدرک علی الصحیحین، ج۲، ص۳۴۳؛ المعجم الأوسط، ج۵، ص۳۵۵؛ مناقب علی بن أبیطالب(ع) و ما نزل من القرآن فی علی(ع)، ص۲۱۴، ش۲۹۷؛ الجامع الصغیر، ج۲، ص۵۳۳، ش۸۱۶۲؛ کنز العمال، ج۱۲، ص۹۵، ش۳۴۱۵۱؛ الدر المنثور، ج۳، ص۳۳۴.
- ↑ المستدرک علی الصحیحین، ج۲، ص۳۴۳؛ مجمع الزوائد، ج۹، ص۱۶۸؛ المعجم الأوسط، ج۵، ص۳۵۵؛ المعجم الکبیر، ج۳، ص۴۵، ش۲۶۳۶؛ مسند الشهاب، ج۲، ص۲۷۳، ش۱۳۴۲؛ الجامع الصغیر، ج۲، ص۵۳۳، ش۸۱۶۲؛ کنز العمال، ج۱۲، ص۹۵، ش۳۴۱۵۱؛ تفسیر ابن عربی، ج۱، ص۳۲۲؛ الدر المنثور، ج۳، ص۳۳۴؛ الکامل (ابن عدی)، ج۲، ص۳۰۶؛ تهذیب الکمال، ج۲۸، ص۴۱۱، ش۶۱۴۸؛ میزان الاعتدال، ج۱، ص۴۸۲، ش۱۸۲۶ و ج۴، ص۱۶۷، ش۸۷۲۸؛ المعارف، ص۲۵۲؛ مناقب علی ابن أبی طالب(ع) وما نزل من القرآن فی علی(ع)، ص۲۱۴، ش۲۹۷.
- ↑ مجمع الزوائد، ج۹، ص۱۶۸؛ تفسیر السمعانی، ج۳، ص۴۷۲؛ تفسیر الرازی، ج۲۷، ص۱۶۷؛ الإکمال فی أسماء الرجال، ص۶۰.
- ↑ المستدرک علی الصحیحین، ج۳، ص۱۵۱؛ الجامع الصغیر، ج۱، ص۳۷۳، ش۲۴۴۲؛ کنز العمال، ج۱۲، ص۹۴، ش۳۴۱۴۴.
- ↑ المستدرک علی الصحیحین، ج٢، ص٣۴٣.
- ↑ المستدرک علی الصحیحین، ج۳، ص۱۵۰-۱۵۱.
- ↑ تردیدی نیست که حاکم نیشابوری از بزرگان علماء اهل سنت در حدیث و رجال است؛ اما برخی از متعصبین اهل سنت به علت این که حاکم قسمتی از فضائل و مناقب امیرالمؤمنین(ع) را که بخاری و مسلم در کتابشان نیاوردهاند و با مبانی رجالی آنها سازگاری داشته است، ذکر میکند و بنابر مبنای بخاری و مسلم مهر صحت را بر سند آن احادیث میزند بر علیه او سخن گفتهاند. از جمله احادیثی که حاکم از صحت آنها دفاع کرده حدیث «طیر مشوی» است که متعصبین را چنان عصبانی کرده که او را مورد شتم و ضرب قرار دادند، تا جایی که باعث شدند او از محافل علمی کنار بگیرد و خانهنشین شود.
- ↑ شرح القصیدة الهمزیة، ص۲۷۹.
- ↑ الفتح المبین فی فضائل الخلفاء الراشدین وأهل البیت الطاهرین، باب فضائل اهل البیت. این کتاب در حاشیه سیره دحلانیه چاپ شده است. ر.ک: نفحات الأزهار، ج۴، ص۱۱۷.
- ↑ الصواعق المحرقة، ج۲، ص۴۴۵؛ مرآة المؤمنین فی مناقب آل سید المرسلین - مخطوط.
- ↑ از باب نمونه میتوان به حدیث منزلت «أنت مني بمنزلة هارون من موسى» اشاره کرد. پیامبر جایگاه امیرالمؤمنین را نسبت به خویش به جایگاه هارون نسبت به موسی تنزیل کردهاند. در فهم این حدیث باید جایگاه و منزلت حضرت هارون نسبت به حضرت موسی به دقت تبیین شود تا بنابر آن، منزلت امیرالمؤمنین(ع) نسبت به پیامبر(ص) به همان سان ثابت شود.
- ↑ «و کشتی را زیر نظر ما و وحی ما بساز و با من درباره ستمگران سخن (از رهایی) مگو که آنان غرق خواهند شد» سوره هود، آیه ۳۷.
- ↑ «(این بود) تا آنگاه که فرمان ما در رسید و (آب از) تنور فرا جوشید گفتیم در آن از هر گونهای دو تا (نر و ماده) بردار و (نیز) خانوادهات را- جز آن کس که درباره وی از پیش سخن رفته است- و (نیز) هر کس را که ایمان آورده است و جز اندکی همراه وی ایمان نیاورده بودند * و گفت: بر آن سوار شوید! (که) راه افتادن و لنگر گرفتن آن با نام خداوند است؛ بیگمان پروردگارم آمرزندهای بخشاینده است» سوره هود، آیه ۴۰-۴۱.
- ↑ «امروز هیچ پناهی از «امر» خداوند نخواهد بود جز (برای) آن کس که (خداوند بر او) بخشایش آورده باشد و موج میان آن دو افتاد و او از غرقشدگان گشت» سوره هود، آیه ۴۳.
- ↑ «و نوح پروردگارش را بخواند و گفت: پروردگارا! پسرم از خاندان من است و بیگمان وعده تو راستین است و تو داورترین داورانی * فرمود: ای نوح! او از خاندان تو نیست، بیگمان او کرداری ناشایسته است» سوره هود، آیه ۴۵-۴۶.
- ↑ ﴿وَيَصْنَعُ الْفُلْكَ وَكُلَّمَا مَرَّ عَلَيْهِ مَلَأٌ مِنْ قَوْمِهِ سَخِرُوا مِنْهُ﴾ «و (نوح) کشتی را میساخت و هر بار که سرکردگانی از قومش بر او میگذشتند او را به ریشخند میگرفتند» سوره هود، آیه ۳۸.
- ↑ ﴿تَجْرِي بِأَعْيُنِنَا﴾ «که زیر نظر ما روان بود» سوره قمر، آیه ۱۴.
- ↑ ﴿بِسْمِ اللَّهِ مَجْرَاهَا وَمُرْسَاهَا﴾ «راه افتادن و لنگر گرفتن آن با نام خداوند است» سوره هود، آیه ۴۱.
- ↑ حسینی میلانی، سید علی، جواهر الکلام فی معرفة الامامة و الامام، ج۲، ص ۱۳۵-۱۴۳.
- ↑ شرح الطیبی علی مشکاة المصابیح، ج۱۱، ص۳۱۶، ش۶۱۸۳.
- ↑ مرقاة المفاتیح، ج۵، ص۶۱۰.
- ↑ وی از فقهاء و محدثین قرن دهم و از معاصرین جلال الدین سیوطی است که در نزد متأخرین اهل سنت ارج و منزلتی فراوان دارد.
- ↑ جواهر العقدین، ص۲۶۳-۲۶۴.
- ↑ فیض القدیر شرح الجامع الصغیر، ج۲، ص۶۵۸ – ۶۵۹، ح۲۴۴۲.
- ↑ الصواعق المحرقة، ج۲، ص۴۴۶ – ۴۴۷؛ همچنین ر.ک: التیسیر بشرح الجامع الصغیر، ج۱، ص۶۹۶.
- ↑ تفسیر الرازی، ج۲۷، ص۱۶۷.
- ↑ تفسیر الرازی، ج۲۷، ص۱۶۷.
- ↑ نگارنده کتابی ویژه این حدیث تألیف نموده و انظار بزرگان اهل سنت را در جعلی بودن آن آورده است.
- ↑ الصواعق المحرقة، ج۲، ص۴۴۵-۴۴۶.
- ↑ و شيعته هم أهل السنة، لأنهم الذين احبوهم؛ الصواعق المحرقة، ج۲، ص۴۴۹.
- ↑ حسینی میلانی، سید علی، جواهر الکلام فی معرفة الامامة و الامام، ج۲، ص ۱۴۳-۱۴۸.
- ↑ مسند أحمد، ج۱، ص۱۷۵؛ صحیح البخاری، ج۴، ص۲۰۸؛ صحیح مسلم، ج۷، ص۱۲؛ فضائل الصحابة (نسائی)، ص۱۴؛ المستدرک علی الصحیحین، ج۳، ص۱۳۳.
- ↑ مسند أحمد، ج۱، ص۱۷۷؛ تاریخ مدینة دمشق، ج۴۲، ص۱۴۳و ۱۶۲.
- ↑ صحیح البخاری، ج۵، ص۱۲۹؛ سنن ابن ماجة، ج۱، ص۴۳، ش۱۱۵؛ المستدرک علی الصحیحین، ج۳، ص۱۰۹؛ مجمع الزوائد، ج۹، ص۱۱۰.
- ↑ مسند أحمد، ج۳، ص۳۲ و ج۶۵، ص۳۶۵؛ صحیح مسلم، ج۷، ص۱۲۰؛ سنن الترمذی، ج۵، ص۳۰۴، ش۳۸۱۳.
- ↑ ر.ک: مجمع الزوائد، ج۹، ص۱۱۱؛ المعجم الکبیر، ج۱۲، ص۱۵؛ الإکمال فی أسماء الرجال، ص۱۵۶.
- ↑ عمدة القاری، ج۱۸، ص۴۶، ش۴۴۱۶.
- ↑ الجامع الصغیر، ج۲، ص۱۷۸، ش۵۵۹۷؛ کنز العمال، ج۱۱، ص۶۰۳، ش۳۲۹۱۵؛ تاریخ بغداد، ج۷، ص۴۶۳، ش۴۰۲۳؛ تاریخ مدینة دمشق، ج۲۲، ص۱۴۹.
- ↑ مسند ابن الجعد، ص۳۰۱؛ الطبقات الکبری، ج۳، ص۳۴؛ تاریخ مدینة دمشق، ج۴۲، ص۱۷۵.
- ↑ شواهد التنزیل، ج۲، ص۴۱۸، ش۱۰۷۵.
- ↑ کتاب السنة (ابن ابی عاصم)، ص۵۸۹، ح۱۳۵۱.
- ↑ کتاب السنة (ابن ابی عاصم)، ص۶۱۱، ش۱۴۵۴؛ الکامل (ابن عدی)، ج۵، ص۱۹۹.
- ↑ السنن الکبری (نسائی)، ج۵، ص۱۰۸، ش۸۳۹۹؛ خصائص أمیر المؤمنین(ع) (نسائی)، ص۵۰.
- ↑ الکامل فی التاریخ، ج۲، ص۲۷۸.
- ↑ مسند سعد بن أبی وقاص، ص۱۷۷، ش۱۰۲؛ تاریخ مدینة دمشق، ج۴۲، ص۱۳۹ و ۱۷۳.
- ↑ کفایة الطالب فی مناقب علی بن أبی طالب، ص۲۸۳.
- ↑ قطف الأزهار المتناثرة فی الأحادیث المتواترة، حرف الف.
- ↑ الوافی بالوفیات، ج۲۱، ص۱۷۸.
- ↑ الإستیعاب فی معرفة الأصحاب، ج۳، ص۱۰۹۷.
- ↑ الوافی بالوفیات، ج۲۰، ص۴۸۳.
- ↑ مختصر قطف الأزهار، حرف الف.
- ↑ کنز العمال، ج۱۳، ص۱۰۵ - ۱۹۲.
- ↑ تاریخ مدینة دمشق، ج۱، ص۳۰۶ - ۳۹۳.
- ↑ الإستیعاب فی معرفة الأصحاب، ج۳، ص۱۰۹۷؛ تهذیب الکمال، ج۲۰، ص۴۸۳.
- ↑ صحیح البخاری، ج۴، ص۲۰۹.
- ↑ صحیح البخاری، ج۵، ص۱۲۹.
- ↑ صحیح مسلم، ج۷، ص۱۲۰.
- ↑ صحیح مسلم، ج۷، ص۱۲۰.
- ↑ وی از عالمان اصولی است. کتاب وی به الإحکام فی أصول الأحکام معروف است و آراء و انظار وی مستند به این کتاب است.
- ↑ المواقف، ج۳، ص۶۱۸؛ همچنین ر.ک: شرح المواقف، ج۸، ص۳۶۲ - ۳۶۳؛ الصواعق المحرقة، ج۱، ص١٢٢.
- ↑ میزان الاعتدال، ج۲، ص۲۵۹، ش۳۶۴۷؛ لسان المیزان، ج۳، ص۱۳۴، ش۴۷۰؛ تاریخ الإسلام، ج۴۶، ص۷۶؛ سیر أعلام النبلاء، ج۲۲، ص۳۶۶.
- ↑ تاریخ بغداد، ج۸، ص۲۶۲؛ تاریخ مدینة دمشق، ج۱۲، ص۳۴۹؛ تهذیب الکمال، ج۵، ص۵۷۷؛ تاریخ الإسلام، ج۱۰، ص۱۲۲.
- ↑ تمهید الأوائل، ص۴۶۳؛ الکامل (ابن عدی)، ج۵، ص۷۵؛ تاریخ بغداد، ج۱۱، ص۳۸۳، ش۶۲۵۷؛ تاریخ مدینة دمشق، ج۳۰، ص۶۰ و ۲۰۶.
- ↑ ر.ک: العلل المتناهیة، ج۱، ص۱۹۹، ش۳۱۲؛ میزان الاعتدال، ج۳، ص۱۲۲ و ۱۷۱-۱۷۲، ذیل شماره ۶۰۰۹ و ۳۹۰، ذیل شماره ۶۸۹۴؛ لسان المیزان، ج۲، ص۲۳؛ جامع الأحادیث، ج۱، ص۲۳؛ جامع الأحادیث، ج۱، ص۱۵۰، ش۲۳۶.
- ↑ «و از خانوادهام دستیاری برایم بگمار * هارون برادرم را» سوره طه، آیه ۲۹-۳۰.
- ↑ «و به راستی ما به موسی کتاب دادیم و برادرش هارون را وزیری همراه او گرداندیم» سوره فرقان، آیه ۳۵.
- ↑ «پشتم را به او استوار دار * و او را در کارم شریک ساز» سوره طه، آیه ۳۱-۳۲.
- ↑ تاریخ مدینة دمشق، ج۴۲، ص۱۴۱-۱۴۲. همچنین ر.ک: الدر المنثور، ج۳، ص۳۱۴-۳۱۵.
- ↑ «ما از آن خداوندیم و به سوی او باز میگردیم» سوره بقره، آیه ۱۵۶.
- ↑ مسند البزار، ج۱، ص۱۰۷، ح۵۰۶؛ جامع الأحادیث، ج۲۹، ص۲۷۸، ش۳۲۱۳۷؛ اللآلی المصنوعة، ج۱، ص۳۲۱؛ کنز العمال، ج۱۳، ص۱۷۵، ح۳۶۵۲۱؛ مجمع الزوائد، ج۹، ص۱۱۴ - ۱۱۵؛ المعجم الأوسط، ج۴، ص۱۸۶؛ القول المسدد فی مسند أحمد، ص۲۹ - ۳۰؛ السیرة الحلبیة، ج۳، ص۴۶۰. قابل ذکر است که حلبی کلمه استرجاع ابوبکر را (که همگی ذکر کردهاند) حذف کرده است و مینویسد: ابوبکر بلافاصله گفت: سمعاً و طاعةً.
- ↑ مسند أحمد، ج۴، ص۳۶۹.
- ↑ المستدرک علی الصحیحین، ج۳، ص۱۲۵. وی در ادامه حدیث مینویسد: هذا حديث صحيح الإسناد ولم يخرجاه.
- ↑ مجمع الزوائد، ج۹، ص۱۱۴.
- ↑ تاریخ مدینة دمشق، ج۴۲، ص۱۳۸.
- ↑ ر.ک: الریاض النضره، ج۱، ص۲۶۴؛ السنن الکبری (نسائی)، ج۵، ص۱۱۸، ح۸۴۲۳؛ السیرة الحلبیة، ج۳، ص۴۵۹ - ۴۶۱؛ میزان الإعتدال، ج۴، ص۲۳۶، ش۸۹۷۱؛ البدایة والنهایة، ج۷، ص۳۷۹؛ المناقب (خوارزمی)، ص۳۲۷، ش۳۳۸؛ کنز العمال، ج۱۱، ص۵۹۹، ش۳۲۸۷۷ و ۶۱۸، ش۳۳۰۰۴؛ فتح الباری، ج۷، ص۱۲ - ۱۳؛ الصواعق المحرقة، ج۲، ص۳۶۳؛ جامع الأحادیث، ج۶، ص۳۲۰، ش۵۲۶۱؛ فضائل الصحابة (أحمد بن حنبل)، ج۲، ص۵۸۱؛ مرقاة المفاتیح، ج۱۷، ص۴۵۳.
- ↑ در برخی از مصادر از جمله مجمع الزوائد، جلد ۶، صفحه ۱۱۵ به جای عباس نام حمزه را آوردهاند، در حالی که واقعه بسته شدن دربها در اواخر حیات رسول خدا اتفاق افتاده است و حضرت حمزه در جنگ «احد» شهید شده بود. علاوه بر این، جناب حمزه اهل اعتراض بر پیامبر اکرم نبوده است.
- ↑ ر.ک: منهاج السنة، ج۷، ص۲۳۶.
- ↑ برای اطلاع بیشتر از این موارد ر.ک: نفحات الأزهار، جلد ۱۷.
- ↑ «حدیث ثقلین» و حدیث «من کنت مولاه» را بارها و بارها پیامبر(ص) فرمودهاند و اختصاص به موارد خاصی ندارد. هر چند حدیث «من کنت مولاه» در روز غدیر خم از مواردی است که مشهور و معروف گشته است. مواردی را که حدیث منزلت از دو لب گوهربار پیامبر صادر شده است را در رسالهای به رشته تحریر در آوردهایم.
- ↑ حسینی میلانی، سید علی، جواهر الکلام فی معرفة الامامة و الامام، ج۲، ص ۱۴۸-۱۶۱.
- ↑ المستدرک علی الصحیحین، ج۳، ص۱۲۴.
- ↑ المستدرک علی الصحیحین، ج۳، ص۱۳۴، ش۴۶۲۸.
- ↑ کتاب الولایة، ص۲۴۲.
- ↑ ینابیع المودة، ج۱، ص۱۲۴، ش۵۶.
- ↑ الصواعق المحرقة، ج۲، ص۳۶۶.
- ↑ «در حال و آینده آن، باطل راه ندارد، فرو فرستاده (خداوند) فرزانه ستودهای است» سوره فصلت، آیه ۴۲.
- ↑ حسینی میلانی، سید علی، جواهر الکلام فی معرفة الامامة و الامام، ج۲، ص ۱۶۱-۱۶۴.
- ↑ «و (یاد کنید) آنگاه را که گفتیم: بدین شهر در آیید و از (نعمتهای) آن از هر جا که خواستید فراوان بخورید و با فروتنی از دروازه وارد شوید و بگویید: از لغزش ما بگذر! تا از لغزشهای شما درگذریم، و به زودی (پاداش) نکوکاران را میافزاییم» سوره بقره، آیه ۵۸.
- ↑ الصواعق المحرقة، ج۲، ص۳۶۶؛ همچنین ر.ک: الجامع الصغیر، ج۲، ص۱۷۷، ش۵۵۹۲؛ میزان الاعتدال، ج۱، ص۵۳۲، ذیل شماره ۱۹۸۶.
- ↑ الصواعق المحرقة، ج۲، ص۴۴۶؛ جامع الأحادیث، ج۱۰، ص۸، ح۸۹۵۶؛ مجمع الزوائد، ج۹، ص۱۶۸؛ المعجم الصغیر، ج۲، ص۲۲؛ المعجم الأوسط، ج۶، ص۸۵.
- ↑ ر.ک: کشف الخفاء العجلونی، ج۱، ص۲۰۴؛ نفحات الأزهار، ج۱۰، ص۲۱۸.
- ↑ کنز العمال، ج۱۱، ص۶۰۳، ش۳۲۹۱۰؛ سبل الهدی والرشاد، ج۱۱، ص۲۹۸.
- ↑ الدر المنثور، ج۱، ص۷۱ – ۷۲؛ همچنین ر.ک: المصنف (ابن أبی شیبه)، ج۷، ص۵۰۳، ش۵۲.
- ↑ المعجم الکبیر، ج۳، ص۴۶، ح۲۶۳۷. همچنین ر.ک: المعجم الأوسط، ج۴، ص۱۰؛ کنز العمال، ج۱۲، ص۹۸ – ۹۹، ح۳۴۱۷۰؛ الإکمال فی أسماء الرجال، ص۶۰.
- ↑ المعجم الصغیر، ج۲، ص۲۲؛ همچنین ر.ک: مجمع الزوائد، ج۹، ص۱۶۸.
- ↑ حسینی میلانی، سید علی، جواهر الکلام فی معرفة الامامة و الامام، ج۲، ص ۱۶۶.
- ↑ امیرالمؤمنین(ع) به غیر آن چه دستور دارد عمل نمیکند.
- ↑ البته این موضوع محل تأمل است، ولی چون در اینجا موضوع بحث ما نیست، از پرداختن به آن خوداری میکنیم.
- ↑ جای تأسف است که چنین مطالبی گفته نمیشود و شخصیت اشخاص ناشناخته میماند و معلوم نمیشود که چه کسانی حتی در زمان خود پیامبر با امیرالمؤمنین(ع) دشمنی داشتهاند.
- ↑ ر.ک: مجمع الزوائد، ج۹، ص۱۲۸.
- ↑ السنن الکبری (نسائی)، ج۵، ص۱۳۳، ش۸۴۷۴؛ خصائص أمیر المؤمنین(ع) (نسائی)، ص۹۸؛ المستدرک علی الصحیحین، ج۳، ص۱۱۱؛ مسند أبییعلی: ج١، ص۲۹٣، ح۳۵۵؛ المصنف (ابن أبی شیبه)، ج۷، ص۵۰۴، ش۵۸؛ سنن الترمذی، ج۵، ص۲۹۷، ش۳۷۹۶؛ صحیح ابن حبان، ج۱۵، ص۳۷۴؛ کنز العمال، ج۱۳، ص۱۴۲، ش۳۶۴۴۴؛ تاریخ مدینة دمشق، ج۴۲، ص۱۹۹؛ سیر أعلام النبلاء، ج۸، ص۱۹۹؛ میزان الإعتدال، ج۱، ص۴۱۰؛ المناقب (خوارزمی)، ص۱۵۳، ش۱۸۰. ذهبی بیش از سه چهارم احادیث حاکم را تضعیف میکند، اما وقتی به این حدیث میرسد، سکوت میکند.
- ↑ ر.ک: سنن الترمذی، ج۵، ص۲۹۶، ش۳۷۹۶؛ کنز العمال، ج۱۱، ص۵۹۹، ش۳۲۸۸۳، أسد الغابة، ج۴، ص۲۷؛ تاریخ الإسلام، ج۱۱، ص۷۱؛ صحیح ابن حبان، ج۱۵، ص۳۷۴؛ سیر أعلام النبلاء، ج۸، ص۱۹۹.
- ↑ ر.ک: المعجم الأوسط: ج۵، ص۱۱۷؛ مجمع الزوائد، ج۹، ص۱۲۹. شایان ذکر است که این حدیث از جمیع ابعاد موردبررسی خواهد گرفت.
- ↑ تاریخ مدینة دمشق، ج۴۲، ص۱۹۱.
- ↑ «بلکه (فرشتهها تنها) بندگانی ارجمندند * در گفتار بر او پیشی نمیجویند و آنان به فرمان وی کار میکنند» سوره انبیاء، آیه ۲۶-۲۷.
- ↑ در میان منابع حدیثی شیعه روایاتی است که ﴿عِبَادٌ مُكْرَمُونَ﴾ را به اهل بیت(ع) تأویل و تفسیر کردهاند؛ ر.ک: تأویل الآیات: ج۱، ص۳۲۸، ح۱۰؛ بحار الأنوار، ج۲۴، ص۹۱ و ج۲۵، ص۲۷۸ و ج۴۶، ص۲۷۵.
- ↑ این خطبه دارای فرازهایی بسیار پرمعنا و ارزشمند است و عبارات خطبه، گواه بر صدور آن از امیرالمؤمنین(ع) است.
- ↑ «در گفتار بر او پیشی نمیجویند و آنان به فرمان وی کار میکنند * آینده و گذشته آنان را میداند و (آنان) جز برای کسی که (خداوند) از او خرسند باشد میانجیگری نمیکنند و خود از بیم او هراسانند» سوره انبیاء، آیه ۲۷-۲۸.
- ↑ مصباح المتهجد، ص۷۵۳ - ۷۵۴؛ بحار الأنوار، ج۹۴، ص۱۱۳ - ۱۱۴.
- ↑ حسینی میلانی، سید علی، جواهر الکلام فی معرفة الامامة و الامام، ج۲، ص ۱۶۹.
- ↑ المستدرک علی الصحیحین، ج۳، ص۱۲۴؛ تاریخ مدینة دمشق، ج۲۲، ص۳۰۷؛ میزان الاعتدال، ج۲، ص۱۸، ش۲۶۳۸.
- ↑ مجمع الزوائد، ج۹، ص۱۳۵.
- ↑ المستدرک علی الصحیحین، ج۳، ص۱۲۴؛ همچنین ر.ک: تاریخ مدینة دمشق، ج۴۲، ص۳۰۷ و منابع دیگر.
- ↑ المستدرک علی الصحیحین، ج۳، ص۱۲۴.
- ↑ مجمع الزوائد، ج۹، ص۱۳۵. همچنین مناوی در فیض القدیر شرح الجامع الصغیر، ج۴، ص۴۷۰، ش۵۵۹۴، به نقل از هیثمی.
- ↑ المعجم الکبیر، ج۱۲، ص۳۲۴؛ کنز العمال، ج۱۱، ص۶۱۴، ح۳۲۹۷۴؛ المناقب (خوارزمی)، ص۱۰۵، ش۱۰۹.
- ↑ ر.ک: تاریخ مدینة دمشق، ج۴۲، ص۴۲، ش۱۰۴۸۴ و منابع دیگر. برای بحث القاب یا به تعبیر دیگر تقابل انتساب القاب به این که آیا «فاروق» لقب امیرالمؤمنین است یا لقب عمر بن خطاب؟ صدّیق لقب امیرالمؤمنین یا ابوبکر است؟ ر.ک: المعجم الکبیر، ج۶، ص۲۶۹، ح۶۱۹۷؛ أسد الغابة، ج۵، ص۲۷۰؛ الإصابة فی تمییز الصحابة، ج۷، ص۲۹۴. نکته قابل توجه این است که پس از بررسیهای فراوان هرگز حدیثی از پیامبر(ص) که عمر را با عنوان «فاروق» معرفی کرده باشد مشاهده نمیشود، بلکه در مصادر معتبر اهل سنت آمده است: لقبه بذلك اهل الكتاب؛ یهود عمر را به فاروق ملقب کردند؛ ر.ک: البدایة والنهایة، ج۷، ص۱۵۰.
- ↑ المعجم الکبیر، ج۱۲، ص۳۲۳. ذهبی و ابن حجر عسقلانی حدیثی را که به همین معنا از ابو هریره نقل شده است را مورد خدشه سندی قرار میدهند. هر چند خدشه آنها قابل رفع باشد، ولی به حدیثی که مورد خدشه اهل تسنن است استدلال نمیکنیم، مگر آنکه با بررسی سندی، سند را تصحیح کنیم. ذکر این نکته ضروری است که زمانهای سابق اگر علماء شیعه به کتابهای دانشمندان متأخر اهل سنت استدلال میکردند به خاطر دسترسی نداشتن به منابع دست اول آنها بوده است؛ اما با توجه به شرایط فعلی و دسترسی به منابع اصلی اهل سنت، دیگر ضرورتی به استفاده از کتابهای متأخرین نیست و در مقام الزام و احتجاج باید به گونهای استدلال کرد که طرف مقابل راه گریزی برای فرار از قبول حق نداشته باشد.
- ↑ الإستیعاب فی معرفة الأصحاب، ج۴، ص۱۷۴۴، ش۳۱۵۷؛ أسد الغابة، ج۵، ص۲۸۷؛ الإصابة فی تمییز الصحابة، ج۷، ص۲۹۴، ش۱۰۴۸۴؛ کنز العمال، ج۱۱، ص۶۱۲، ش۳۲۹۶۴؛ تاریخ مدینة دمشق، ج۴۲، ص۴۵۰.
- ↑ مجمع الزوائد، ج۹، ص۱۰۲.
- ↑ حسینی میلانی، سید علی، جواهر الکلام فی معرفة الامامة و الامام، ج۲، ص ۱۷۴.