خوارج

از امامت‌پدیا، دانشنامهٔ امامت و ولایت

خوارج به کسانی گفته می‌شود که از بیعت و اطاعت امام و حاکم شرعی بیرون رفته و سرپیچی و طغیان کنند. این واژه لقب گروهی از سپاه حضرت علی (ع) است که در جنگ صفین و پس از ماجرای حکمیت از فرمان و اطاعت امام امتناع کرده و علیه ایشان شورش کرده و جنگ نهروان را به راه انداختند. برخی از عقاید خوارج عبارت است از اینکه علی (ع) با قبول حکمیت گناه کرده است و باید توبه کند؛ مرتکب گناه کبیره کافر است و ریختن خونش رواست، مگر توبه کند.

خوارج کیستند؟

خوارج در لغت از “خروج”[۱] به معنای سرکشی و طغیان و شورشیان است و در اصطلاح کسانی که از اطاعت امام و حاکم شرعی بیرون رفته و سرپیچی و طغیان کنند، خارجی هستند، یعنی از بیعت و اطاعت حاکم بیرون رفته و بر او خروج کرده‌ا‌ند[۲].

خوارج، لقب گروهی از سپاه حضرت علی (ع) است که در جنگ صفین و پس از ماجرای حکمیت، از فرمان و اطاعت امام امتناع کرده و علیه ایشان شورش کردند[۳] و با شعار لَا حُکْمَ إِلَّا لِلَّهِ که به تعبیر حضرت امیر سخن حقّی است که ارادۀ باطل از آن کرده‌اند[۴]، عَلَم مخالفت با حکومت علوی را برافراشتند[۵]. این گروه در طول تاریخ با نام‌های مختلفی خوانده شده‌اند از جمله: شراه، محکمه، حکمیه، حروریه، مارقه (مارقین) و وهبیین[۶].

پیشگویی رسول خدا (ص) درباره ظهور خوارج

هنگامی که رسول خدا (ص) غنائم حنین را تقسیم کرد، مرد شانه خمیده و قد بلندی که اثر سجده در پیشانی‌اش هویدا بود، پیش پیامبر اکرم (ص) آمد و بر همه سلام کرد و بر پیامبر اکرم (ص) به طور خاص سلام نکرد. سپس از پیامبر (ص) پرسید: "غنائم را چگونه تقسیم کردید؟" پیامبر اکرم (ص) پرسید: "تو چگونه دیدی؟" او جواب داد: "عدالت را رعایت نکردی!" رسول خدا (ص) خشمگین شد و به او گفت: "وای بر تو! اگر عدالت نزد من نباشد، پس نزد چه کسی است؟!" مسلمانان پرسیدند: "ای رسول خدا آیا او را بکشیم؟!" پیامبر (ص) فرمود: "خیر، او را رها کنید. به زودی او پیروانی پیدا می‌کند که همانند تیری که از هدف بیرون می‌رود، از دین بیرون می‌روند و خداوند آنها را بعد از من به دست علی محبوب‌ترین بنده خود نابود می‌سازد". وی در جنگ نهروان به دست امام علی (ع) کشته شد[۷].[۸]

جنگ نهروان

خوارج پس از صفین با عبدالله بن وهب راسبی به عنوان خلیفه بیعت کرده و با ۱۲ هزار تن در حروراء (نزدیکی کوفه) اعلام موجودیت کردند. امام ابتدا به احتجاج با آنها برخاست و درصدد اصلاح آنها برآمد و برای آنها حقوق اجتماعی قائل بود: حضور در مساجد، بهره‌مندی از بیت المال و نجنگیدن تا زمانی که سلاح برنداشتند[۹]. احتجاجات امام و یاران حضرت موجب هدایت بسیاری از خوارج شد و حدود ۸ هزار نفر از آنها بازگشتند، ولی چهار هزار نفر که همچنان بر راه باطل خود اصرار داشتند، جنگ نهروان را به راه انداختند. امام درصدد دفع فتنه آنها برآمد و با آنها جنگید و هلاکشان ساخت و تنها تعداد اندکی باقی ماندند[۱۰].

فرقه‌ها و مسلک‌ها

هر چند در جنگ نهروان خوارج جز تعداد انگشت شماری از بین رفتند ولی تفکرات جاهلانه آنها باقی ماند و بعدها به تدریج هوادارانی پیدا کرده و به نشر عقاید خویش پرداختند و حدود دو قرن جهان اسلام را دستخوش آشوب و ناامنی کردند اما سرانجام به کلی از میان رفتند[۱۱]. لکن ظاهراً دنباله‌های چنین تفکری همچنان در طول تاریخ باقی ماند[۱۲] و در اثر ترویج و تبلیغ، انشعاباتی یافتند که تا بیست فرقه برای آنها شمرده‌اند؛ از جمله: ازرقیه، عجارده، صفریه، واقفه. از میان خوارج فقط فرقه اباضیه معتدل‌تر بودند که فرصت بقا یافتند و بقیه از میان رفتند[۱۳].

ویژگی‌ها و خصوصیات

برخی از ویژگی‌های خوارج عبارت‌اند از: اغلب بادیه‌نشینانی بیابان‌گرد و خشن بودند؛ مردمانی منحرف و جاهل که عُجب و غرور وجودشان را فراگرفته و به انحرافشان کشانده بود، با احکام الهی، کمترین آشنایی را داشتند[۱۴]. زهدپیشگی و تظاهر به عبادت، سطحی نگر، دارای تعصبات قبیلگی و جاهلی، سبک مغزی، سفاهت و ناشکیبایی از دیگر صفات آنان بود[۱۵]. افرادی تندرو و خشونت طلب که قرآن ورد زبانشان بود ولی به آن عمل نمی‌کردند، سخن خوب می‌گفتند، اما کردارشان بد بود[۱۶]. در متون تاریخی اقدام به گناهان کبیره از خوارج گزارش شده است، گناهانی چون جنایت و آدم کشی، هرزگی و عیاشی، جعل حدیث و... [۱۷].

مبانی فکری (عقاید)

مهم‌ترین عقاید خوارج عبارت است از:

  1. لازم نیست خلیفه پیامبر (ص) عرب و از قریش باشد؛
  2. شرط خلافت، پرهیزگاری و دلاوری و دادگری است؛
  3. برخی از فرقه‌های خوارج خلافت زنان را نیز روا می‌داشتند؛
  4. علی (ع) با قبول حکمیت گناه کرده است و باید توبه کند؛
  5. خلافت، موروثی نیست؛
  6. مرتکب گناه کبیره کافر است و ریختن خونش رواست، مگر توبه کند؛
  7. عمل فرد مسلمان، جزء اسلام و ایمان اوست و با عملی برخلاف شریعت از دین خارج می‌شود؛
  8. امام با رأی مردم برگزیده می‌شود؛
  9. امر به معروف و نهی از منکر بدون هیچ شرطی واجب است و در مقابل هر امام جائری باید قیام کردغ
  10. خلافت ابوبکر و عمر و انتخاب عثمان و امام علی (ع) را صحیح می‌دانستند با این تفاوت که عثمان در اواخر چون مصالح مسلمین را نادیده گرفته کافر و واجب القتل است و علی (ع) چون حکمیت را پذیرفته کافر و واجب است کشته شود؛
  11. جایز است در عالم امامی نباشد؛
  12. هرجا خوارج حاکم نباشند دارالکفر است و باید بر علیه ساکنین آن قیام کرد[۱۸].

خوارج معاصر

گرچه خوارج منقرض شده‌اند ولی افکار ایشان در میان مسلمانان ریشه دوانیده و روح این تفکر در میان بسیاری از مقدس‌نماها وجود داشته و مزاحمی برای پیشرفت اسلام و مسلمانان بوده است. امام علی (ع) مخالف فکر خوارج بودند. شخص آنها و فکر آنها در هر زمانی که باشد مورد انتقاد حضرت است[۱۹]. یکی از مشخصات تفکر خوارج که در حال حاضر هم میان مسلمانان وجود دارد ظاهرگرایی و تشخیص حق و باطل به اعتبار شخصیت‌ها و چهره‌های تأثیرگذار در جامعه است. ایشان در هر قضیه‌ای ظاهر را دیده و معتقد بودند اکثریت که بزرگان صحابه هم در میان آنها هستند، ملاک حقیقت‌اند. در حالی که در اندیشه امیرمؤمنان (ع) حق و باطل مقیاس شخصیت‌ها است نه اینکه اشخاص مقیاس حق و باطل باشند[۲۰]. تنگ‌نظری نیز از دیگر ویژگی خوارج است که امروز در جامعه اسلامی مشاهده می‌شود. امروزه برخی خشک‌مغزان، همه مردم جهان، جز عده کمی مانند خود را، به دیده الحاد و کفر می‌نگرند و دایره اسلام و هدایت را بسیار محدود می‌پندارند. این تفکر که سایر فرق مسلمانان مخلد در عذاب هستند از خوارج به مسلمانان رسیده است[۲۱].

درسی که می‌توان از خوارج برای این دوران گرفت لزوم هماهنگی میان تقدس و بینش افراد است. تاریخ اسلام گواه این مطلب است که با افزایش مقدس‌های فاقد بینش و بصیرت، خطر عوام‌فریبی از سوی دشمنان بیشتر شده است[۲۲].

شورش‌های خوارج

نهضت‌های خوارج در دوران امویان

پیشینه خوارج

هر چند ظهور آشکارای خوارج در جنگ صفین و در پی واقعه بر نیزه کردن قرآنها و ماجرای حکمیت بود، حقیقت این است که تخم شک و تردید در جنگ جمل در دل آنان افتاده بود؛ آن هنگامی که با موضع علی(ع) در قبال اسیران و غنایم روبه‌رو شدند. حتی می‌توان گفت زمانی شک و تردید در آنان رخنه کرد که علی(ع) به خلافت رسید و سیره عمر بن خطاب را در بخشش و عطا رها کرد و مساوات را پیشه خود ساخت و احدی را بر دیگری برتری نداد. در این زمان بود که به آن حضرت اعتراض کردند. آنان خواسته خود را در جنگ جمل مطرح کردند و به علی(ع) گفتند که مطابق سنت خلفای قبلی به ما بده، اما آن حضرت با رد درخواست آنان، به سنت رسول خدا(ص) عمل کرد.[۲۳]

اندیشه خارجی‌گری در جنگ جمل

ماجرای جنگ جمل و اعتراض سپاهیان به امام علی(ع) در خصوص غنایم، پرده از چهره درونی آنان برمی‌دارد. ایشان پس از جدایی از امام علی(ع) و خروج بر او به این نکته تصریح کرده‌اند. این مردم از نادانی رنج می‌بردند و از احکام اسلامی آگاهی نداشتند و نمی‌توانستند بفهمند که چرا علی(ع) در جنگ جمل، آنان را از اسیر کردن زنان و کودکان بازداشت، اما غنایم جنگ را در میانشان تقسیم کرد؟ در یکی از روایت‌های تاریخی آمده است: علی با سپاهیان خویش نزد آنان آمد. همگی در برابر او به پا خاستند. علی پیش از جنگ از آنان پرسید: چه چیزی را از من ناخوش داشتید و شما را از من خشمگین ساخت؟ گفتند نخستین چیزی که خشم ما را برانگیخت این بود که همراه تو در جمل جنگیدیم و چون سپاه جمل شکست خوردند، تو غنایم آنان را بر ما مباح کردی و ما را از اسارت زنان و فرزندانشان بازداشتی. چگونه اموالشان را حلال دانستی ولی زنان و کودکانشان را حرام خواندی؟ علی(ع) پاسخ داد: اموالشان را به جای اموالی که پیش از آمدن من، از بیت المال بصره غارت کردند، حلال نمودم؛ اما زنان و کودکان با ما جنگ نکردند و آنان به موجب احکام دارالاسلام، مسلمان هستند و ارتدادی از آنان به وقوع نپیوسته است، و تا کسی کفر نورزد، نمی‌توان او را به بندگی گرفت.... از این گذشته، اگر زنان سپاه جمل را بر شما حلال می‌کردم، کدام یک از شما عایشه را سهم خویش می‌کرد؟! آنان از این گفته خجالت کشیدند و شرمنده شدند...[۲۴].

مطابق برخی روایات، آنان به ابن عباس اعتراض کردند و پاسخ پیش‌گفته را او به آنان داد[۲۵]. در روایتی دیگر آمده است که خوارج، علی(ع) را به سبب اینکه اموال جنگجویان جمل را به غنیمت نبرد و زنان و فرزندانشان را اسیر نکرد، نفرین کردند[۲۶]. یاران علی(ع) در اردوگاه جمل، بر سیم و زر و کالاهای دیگر می‌گذشتند، ولی چیزی برنمی‌داشتند، مگر سلاحی را که در جنگ به کار برده یا مرکوبی را که سوار بر آن جنگیده بودند. یکی از یاران علی(ع) به او گفت: ای امیرالمؤمنین! چگونه کشتن ایشان بر ما روا است، ولی اموال و اسیر گرفتن آنان بر ما ناروا و حرام است؟ فرمود: یکتاپرستان را نمی‌توان به اسارت گرفت و اموال آنان را نمی‌توان به غنیمت برد؛ مگر آن‌چه را در جنگ به کار برده‌اند. آن‌چه را نمی‌دانید، رها کنید و به آن‌چه فرمان داده می‌شوید، عمل کنید[۲۷].

برخی مدعی‌اند که یکی از مهم‌ترین عوامل پیدایش خوارج، عبدالله بن سبأ و اصول فکری وی بوده است. یکی از مبانی فکری او جرئت و جسارتش در مبارزه با خلفا و ائمه و حکم به کفر آنان است[۲۸]. احتمال می‌رود این سخن از برخی خاورشناسان به عاریت گرفته شده باشد. یکی از مستشرقان همین مطلب را مطرح کرده و کوشیده است آن را مورد مناقشه قرار دهد. او بیان می‌کند که خوارج، دشمنان شیعه‌مسلک خویش را در کوفه با صفت «سبایی» تحقیر و مذمت می‌کردند[۲۹]. ما نمی‌دانیم که از کجا برای اینان ثابت شده است که عبدالله بن سبأ چنین تأثیر شگرفی در خوارج و دیگران داشته و چگونه اندیشه وی با این سرعت خارق‌العاده گسترش یافته است؟ معلوم نیست چگونه فرقه سبایی‌گری به صورت یک دینِ پراکنده و فراگیر درآمده است و چطور این کلمه به یک صفت زشت بدل گردید که فرقه‌ها و مذاهب، یکدیگر را با آن تحقیر و مذمت می‌کردند؟! عبدالله بن سبأ در اعتقاد به علی(ع) راه غلو در پیش گرفت و به دست شخص آن حضرت به مجازات رسید. پاسخ این پرسش نیز نامعلوم است که اصول فکری عبدالله بن سبأ چه بوده است که در میان مردم رواج یافته بود؟ چگونه مردم جرئت و جسارت مبارزه با خلفا را از او آموختند؛ اما غلو وی را درباره علی(ع) -که حضرت را تا سرحد خدایی بالا برد- فرانگرفتند؟ اگر چنان بود که خوارج، مخالفان خود را با عنوان سبایی مذمت و تحقیر می‌کردند، چگونه اصول فکری آنان را پذیرفتند؟[۳۰]

جستارهای وابسته

منابع

پانویس

  1. کلمه “خروج” اگر به “علی” متعدی شود دو معنای نزدیک به یکدیگر دارد: یکی در مقام پیکار و جنگ برآمدن و دیگری تمرد و عصیان و شورش. خرج فلان على فلان على فلان: برزلقئاله. وخرجت الرعبة على الملك: تمردت المنجد. کلمه “خوارج” که معادل فارسی آن “شورشیان” است از “خروج” به معنای دوم گرفته شده است. این جمعیت را از آن نظر خوارج گفتند که از فرمان علی تمرد کردند و علیه او شوریدند و چون تمرد خود را بر یک عقیده و مسلک مذهبی مبتنی کردند، بخله‌ای شدند و این اسم به آنها اختصاص می‌یافت و لذا به سایر کسانی که بعد از آنها قیام کردند و بر حاکم وقت طغیان نمودند خارجی گفته نشد. اگر اینها مکتب و عقیده خاصی نمی‌داشتند مثل سایر یاغی‌های دوره‌های بعد بودند. ولی اینها عقائدی داشتند و بعدها خود این عقائد موضوعیت پیدا کرد. اگر چه هیچ وقت موفق نشدند حکومتی تشکیل دهند امّا موفق شدند فقه و ادبی برای خود به وجود بیاورند (به ضحی الإسلام، ج۳، ص۳۴۰ - ۳۴۷، طبع ششم مراجعه شود). اشخاصی بودند که هرگز اتفاق نیفتاد خروج کنند ولی بر عقیده خوارج بودند. مثل آنچه درباره عمروبن عبید و بعضی دیگر از معتزله گفته می‌شود. افرادی از معتزله که در عقیده امربه معروف و نهی از منکر و یا در مسئله مخلّد بودن مرتکب کبیره با خوارج همفکر بوده‌اند درباره‌شان گفته می‌شود «وَ كَانَ‏ يَرَى‏ رَأْيَ‏ الْخَوَارِجِ‏» یعنی همچون خوارج می‌اندیشد. حتی بعضی از زن‌ها بوده‌اند که عقیده خارجی داشته‌اند. در کامل مبرد، ج۲، ص۱۵۴ داستان زنی را نقل می‌کند که عقیده خارجی داشته است بنابر این مفهوم لغوی کلمه و مفهوم اصطلاحی آن عموم من وجه است.
  2. ر. ک: محدثی، جواد، فرهنگ غدیر، ص۲۵۴؛ همو، فرهنگ‌نامه دینی، ص۹۹؛ زکریایی، محمد علی، فرهنگ مطهر، ص ۳۹۸.
  3. برای شناخت پیدایش، پیشینه، عملکرد، ویژگی‌ها وسرانجام آنان ر. ک: «دانشنامۀ امام علی» ج ۹ مقالۀ «مارقین»؛ «جاذبه و دافعۀ علی» شهید مطهری، ص ۱۰۵ و....
  4. نهج البلاغه، صبحی صالح، حکمت ۱۹۸؛ «کَلِمَةُ حَقٍ‏ یُرَادُ بِهَا بَاطِل‏»
  5. ر. ک: محدثی، جواد، فرهنگ غدیر، ص۲۵۴؛ همو، فرهنگ‌نامه دینی، ص۹۹؛ فرهنگ شیعه، ص ۲۳۹؛ دین‌پرور، سید حسین، دانشنامه نهج البلاغه، ص ۳۷۵- ۳۷۶؛ محمدی، مسلم، فرهنگ اصطلاحات علم کلام، ص ۲۹۱.
  6. صابری، تاریخ فرق اسلامی، ج۱، فرقه خوارج؛ فرهنگ فرق اسلامی، ۱۸۷؛ فرهنگنامه فرقه‌های اسلامی، ۱۳۸.
  7. الارشاد، شیخ مفید، ج۱، ص۱۴۸؛ اعلام الوری بأعلام الهدی، طبرسی، ج۱۶، ص۳۸۷.
  8. عباسی، حبیب، مقاله «علی بن ابی‌طالب»، دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم، ج۱، ص:۲۱۰.
  9. نهج البلاغه، خطبه‌های ۶۰، ۱۱۸، ۱۲۱ و ۱۲۳؛ دین‌پرور، سید حسین، دانشنامه نهج البلاغه، ص ۳۷۶.
  10. ر. ک: فرهنگ شیعه، ص ۲۳۹-۲۴۰؛ محمدی، مسلم، فرهنگ اصطلاحات علم کلام، ص ۲۹۱؛ دین‌پرور، سید حسین، دانشنامه نهج البلاغه، ص ۳۷۶- ۳۷۸؛ محدثی، جواد، فرهنگ غدیر، ص۲۵۴ و فرهنگ‌نامه دینی، ص۹۹.
  11. خوارج و علل پیدایش آنان؛ الملل و النحل‌، ۱/ ۱۱۷؛ دائرة المعارف تشیع‌، ۷/ ۲۹۹؛ فرهنگ شیعه، ص ۲۳۹-۲۴۰.
  12. ر. ک: محدثی، جواد، فرهنگ‌نامه دینی، ص۹۹ و فرهنگ غدیر، ص۲۵۴.
  13. دین‌پرور، سید حسین، دانشنامه نهج البلاغه، ج۱، ص 379.
  14. نهج البلاغه، حکمت ۳۱۵.
  15. «أَنْتُمْ مَعَاشِرُ أَخِفَّاءُ الْهَام سُفَهَاءُ الْأَحْلَامِ‏ وَ لَمْ آتِ لَا أَبَا لَکُمْ بُجْراً وَ لَا أَرَدْتُ لَکُمْ ضُرّا»؛ نهج البلاغه، خطبه ۳۶.
  16. نهج البلاغه، حکمت ۲۶۲.
  17. ر.ک: دین‌پرور، سید حسین، دانشنامه نهج البلاغه، ص ۳۷۸-۳۷۹.
  18. ر. ک: فرهنگ شیعه، ص ۲۴۰؛ محمدی، مسلم، فرهنگ اصطلاحات علم کلام، ص ۲۹۲؛ دین‌پرور، سید حسین، دانشنامه نهج البلاغه، ص ۳۷۹؛ زکریایی، محمد علی، فرهنگ مطهر، ص ۳۹۸.
  19. ر. ک: مطهری، مرتضی، مشکلات علی، مجموعه آثار، ج ۱۶، صص ۲۹۳، ۳۰۹ و ۶۱۱.
  20. ر. ک: مطهری، مرتضی، جاذبه و دافعه علی، مجموعه آثار، ج ۱۶، ص ۳۰۶.
  21. ر. ک: مطهری، مرتضی، جاذبه و دافعه علی، مجموعه آثار، ج ۱۶، ص ۲۹۳؛ یادداشت‌ها، ج ۳، ص ۳۷۱.
  22. ر. ک: محمدی، عبدالله، امیر مؤمنان علی؛ چلچراغ حکمت؛ صفحه ۹۸ تا۱۰۶.
  23. عاملی، سید جعفر مرتضی، مقاله «مارقین»، دانشنامه امام علی ج۹ ص ۲۳۹.
  24. بغدادی، عبدالقاهر، الفرق بین الفرق، ص۷۸. ر.ک: ابن اعثم، الفتوح، ج۴، ص۱۲۲ – ۱۲۳؛ حمیری، ابو العباس، قرب الاسناد، ص۶۲؛ ابن کثیر، البدایة والنهایه، ج۴، ص۲۸۲؛ طبری، محب الدین، ذخائر العقبی، ص۲۳۲؛ بلاذری، احمد بن یحیی، انساب الاشراف، ج۲، ص۳۶۰ – ۳۶۲؛ شیخ مفید، الجمل، ص۲۱۶ - ۲۱۷؛ عسکری، سید مرتضی، احادیث ام المؤمنین عائشه، ص۱۸۱ - ۱۸۲؛ طبری، محمد بن جریر، تاریخ الامم والرسل والملوک، ج۳، ص۵۴۳ – ۵۴۵؛ مبرد، ابو العباس، الکامل فی الادب، ج۳، ص۲۳۸؛ ابن عبدربه، العقد الفرید، ج۴، ص۳۳۱؛ دینوری، ابن قتیبه، الامامة والسیاسه، ج۱، ص۷۷؛ مقدسی، طاهر بن مطهر، البدء والتاریخ، ج۵، ص۲۲۳ - ۲۲۴؛ سبط ابن جوزی، تذکرة الخواص، ص۹۹.
  25. ر.ک: هیثمی، نور الدین، مجمع الزوائد، ج۶، ص۲۴۰؛ نسائی، احمد بن شعیب، خصائص امیر المؤمنین علی(ع)، ص۱۴۷ – ۱۴۸؛ خوارزمی، موفق بن احمد، المناقب، ص۱۸۴ – ۱۸۵؛ ابن کثیر، البدایة والنهایه، ج۷، ص۲۷۶ - ۲۸۱؛ یعقوبی، احمد بن ابی‌یعقوب، تاریخ الیعقوبی، ج۲، ص۱۶۷؛ ابن عساکر، ترجمة الامام علی(ع) من تاریخ دمشق، ج۳، ص۱۵۱.
  26. شهرستانی، محمد بن عبد الکریم، الملل والنحل، ج۱، ص۱۱۶؛ عسکری، سید مرتضی، احادیث ام المؤمنین عائشه، ج۱، ص۱۸۸.
  27. دینوری، ابو حنیفه، الاخبار الطوال، ص۱۵۱.
  28. ر.ک: بلیغ، عبدالحکیم، ادب المعتزله، ص۲۷ - ۲۸.
  29. ر.ک: ولهاوزن، یولیوس، الخوارج والشیعه، ص۳۸.
  30. عاملی، سید جعفر مرتضی، مقاله «مارقین»، دانشنامه امام علی ج۹ ص ۲۴۰.