عبیدالله بن زیاد در تاریخ اسلامی: تفاوت میان نسخهها
بدون خلاصۀ ویرایش |
|||
(۸۲ نسخهٔ میانی ویرایش شده توسط ۸ کاربر نشان داده نشد) | |||
خط ۱: | خط ۱: | ||
{{ | {{مدخل مرتبط | موضوع مرتبط = عبیدالله بن زیاد| عنوان مدخل = [[عبیدالله بن زیاد]]| مداخل مرتبط = [[عبیدالله بن زیاد در تاریخ اسلامی]] - [[عبیدالله بن زیاد در در معارف و سیره رضوی]] - [[عبیدالله بن زیاد در در معارف و سیره حسینی]]| پرسش مرتبط = }} | ||
'''عبیدالله بن زیاد''' | '''عبیدالله بن زیاد''' در [[بصره]] متولد شد و مادر او، مرجانه دختر یکی از [[پادشاهان]] [[ایرانی]] است و به همین اعتبار به نام مادرش، ابنمرجانه خوانده شده و این اشاره به نسبت ناپاکش دارد. او در سال ۶۰ هجری والی کوفه شد، برای مقابله با قیام امام حسین {{ع}}. به [[دستور]] او [[امام حسین]] {{ع}} به [[شهادت]] رسید و به همین [[دلیل]] تا ابد مورد [[لعن]] قرار گرفته است. بعد از واقعه عاشورا و در [[زمان]] [[قیام مختار]]، عبیدالله توسط [[ابراهیم بن مالک]] کشته شد. | ||
==زندگینامه== | == زندگینامه == | ||
در مورد تاریخ تولد او [[اختلاف]] است. چون به روایتی در آخر [[سال ۵۳ هجری]]،<ref>انساب الاشراف، بلاذری، | در مورد [[تاریخ]] [[تولد]] او [[اختلاف]] است. چون به روایتی در آخر [[سال ۵۳ هجری]]،<ref>انساب الاشراف، بلاذری، احمد بن یحیی، چاپ محمود فردوس العظم، دمشق: ۱۹۹۶ – ۲۰۰۰ میلادی. ، ج۲، ص۱۴۸.</ref> او ۲۳ ساله و یا در [[سال ۶۱ هجری]]،<ref>ر. ک: المحبّر، ابن حبیب، محمد، به کوشش ایلزه لیشتن اشتتر، حیدر آباد دکن: ۱۳۶۱ قمری/ ۱۹۴۲ میلادی. ، ص۴۴۷؛ کتاب نسب قریش، مصعب بن عبدالله زبیری، چاپ لوی پروونسال، قاهره، ۱۹۵۳ میلادی. ، ص۱۹۶؛ المعارف، ابن قتبیه، عبدالله، به کوشش ثروت عکاشه، قاهره: ۱۹۶۰ میلادی. ، ص۱۸۸؛ انساب الاشراف، بلاذری، احمد بن یحیی، چاپ محمود فردوس العظم، دمشق: ۱۹۶۶ – ۲۰۰۰ میلادی. ، ج۵، ص۲۰۳؛ اخبارالطول، دینوری، ابوحنیفه احمد بن داود، چاپ عبدالمنعم عامر، قاهره: ۱۹۶۰ میلادی، ص۲۹۵. ،۲۳۱</ref> ۲۸ ساله بوده پس باید در سالهای ۲۸، ۳۰ و یا ۳۳ [[هجری]] متولد شده باشد. او در [[شهر بصره]] متولد شد.<ref>ر. ک: تاریخ خلیفة بن خیاط، ص۱۳۵؛ تاریخ الطبری، تاریخ الامم و الملوک، طبری، محمدبن جریر، چاپ محمد ابوالفضل ابراهیم، بیروت: ۱۳۸۲ – ۱۳۸۷ قمری / ۱۹۶۲ – ۱۹۶۷ میلادی. ، ج ۵، ص۲۹۶-۲۹۷.</ref> | ||
کُنیه عبیدالله بن | کُنیه [[عبیدالله بن زیاد]]، «[[ابوحفص]]» بود.<ref>تاریخ الاسلام و وفیات المشاهیر و الاعلام، ذهبی، محمدبن احمد، چاپ بشار عوّاد معروف، بیروت: ۱۴۲۴ قمری. ، حوادث و وفیات ۶۱-۸۰ هجری، ص۱۷۶.</ref> | ||
پدرش زیاد را به جهت ابهام در نسبش به «[[زیاد بن ابیه]]»، «زیاد بن اُمّه»، «زیاد بن سُمَیه» و «زیاد بن عُبَید» خواندهاند.<ref>ر.ک: انساب الاشراف، بلاذری، | پدرش زیاد را به جهت ابهام در نسبش به «[[زیاد بن ابیه]]»، «زیاد بن اُمّه»، «زیاد بن سُمَیه» و «زیاد بن عُبَید» خواندهاند.<ref>ر. ک: انساب الاشراف، بلاذری، احمد بن یحیی، چاپ محمود فردوس العظم، دمشق: ۱۹۹۶– ۲۰۰۰ میلادی. ، ج۴، ص۲۱۳؛ تاریخ الطبری، تاریخ الامم و الملوک، طبری، محمدبن جریر، چاپ محمد ابوالفضل ابراهیم، بیروت: ۱۳۸۲ – ۱۳۸۷ قمری / ۱۹۶۲ – ۱۹۶۷ میلادی. ، ج۴، ص۱۸۵؛ الاستیعاب فی معرفةالاصحاب، ابنعبدالبر، چاپ علیمحمد بجاوی، بیروت: ۱۴۱۲ قمری / ۱۹۹۲ میلادی. ، ج۲، ص۵۲۳.</ref> | ||
مادر عبیدالله، «مرجانه» به قولی | [[مادر]] عبیدالله، «مرجانه» به قولی «شاهدختی [[ایرانی]]» بود<ref>ر. ک: الامامه و السیاسه، ج۲، ص۱۶؛ مختصر تاریخ دمشق، ابن منظور انصاری، محمد بن مکّرم، دمشق: دارالفکر، ۱۴۰۵ قمری. ، ج۳۷، ص۴۳۶.</ref> که زیاد وی را به [[ازدواج]] [[شیرویه اسواری]] درآورد و عبیدالله در [[خانه]] [[شیرویه]] متولد شد و به همین جهت زیاد او را به مرجانه سپرد، از اینرو عبیدالله در میان اسواران ([[سپاهیان]] سواره و [[آزاده]] [[ایرانی]]) پرورش یافت و [[عربی]] را درست ادا نمیکرد.<ref>وقعه الطف، ابومخنف لوط بن یحیی، چاپ محمد هادی یوسفی غروی. ، ص۲۶۲؛ مقتل الحسین خوارزمی، خوارزمی، حسین، به کوشش الشیخ محمد السماوی، نجف: مطبعه الزهراء، ۱۳۶۷ قمری. ، ج۲، ص۴۲؛ الارشاد فی معرفة حججالله علیالعباد، شیخ مفید، محمدبن محمدبن نعمان، بیروت: ۱۴۱۴ قمری. ، ج۲، ص۴۷۲؛ اللهوف فی قتلی الطفوف (مقتل الحسین)، ابن طاووس، علی بن موسی بن محمد، نجف: الحیدریه، ۱۳۸۵ قمری. ، ص۱۹۱.</ref> | ||
[[عبیدالله بن زیاد]] نیز به [[طعن]] گاهی به نام مادرش [[ابن مرجانه]]<ref>وقعه الطف، ابومخنف لوط بن یحیی، چاپ محمد هادی یوسفی غروی.، ص۲۶۲؛ مقتل الحسین خوارزمی، خوارزمی، حسین، به کوشش الشیخ محمد السماوی، نجف: مطبعه الزهراء، ۱۳۶۷ قمری.، ج۲، ص۴۲؛ الارشاد فی معرفة حججالله علیالعباد، شیخ مفید، محمدبن محمدبن نعمان، بیروت: ۱۴۱۴ قمری.، ج۲، ص۴۷۲؛ اللهوف فی قتلی الطفوف (مقتل الحسین)، ابن طاووس، علی بن موسی بن محمد، نجف: الحیدریه، ۱۳۸۵ قمری.، ص۱۹۱.</ref> و گاهی به نام مادربزرگش [[ | [[عبیدالله بن زیاد]] نیز به [[طعن]] گاهی به نام مادرش [[ابن مرجانه]]<ref>وقعه الطف، ابومخنف لوط بن یحیی، چاپ محمد هادی یوسفی غروی. ، ص۲۶۲؛ مقتل الحسین خوارزمی، خوارزمی، حسین، به کوشش الشیخ محمد السماوی، نجف: مطبعه الزهراء، ۱۳۶۷ قمری. ، ج۲، ص۴۲؛ الارشاد فی معرفة حججالله علیالعباد، شیخ مفید، محمدبن محمدبن نعمان، بیروت: ۱۴۱۴ قمری. ، ج۲، ص۴۷۲؛ اللهوف فی قتلی الطفوف (مقتل الحسین)، ابن طاووس، علی بن موسی بن محمد، نجف: الحیدریه، ۱۳۸۵ قمری. ، ص۱۹۱.</ref> و گاهی به نام مادربزرگش [[ابن سمیه]]<ref>ر. ک: الامامه و السیاسه، ج۲، ص۶.</ref> خوانده میشد. | ||
[[زینب]]{{س}} در [[دار الاماره]] [[کوفه]] او را [[ابن مرجانه]] خواند<ref>المعارف، ابن قتبیه، عبدالله، به کوشش ثروت عکاشه، قاهره: ۱۹۶۰ میلادی.، ص۳۴۷؛ انساب الاشراف، بلاذری، | [[زینب]] {{س}} در [[دار الاماره]] [[کوفه]] او را [[ابن مرجانه]] خواند<ref>المعارف، ابن قتبیه، عبدالله، به کوشش ثروت عکاشه، قاهره: ۱۹۶۰ میلادی. ، ص۳۴۷؛ انساب الاشراف، بلاذری، احمد بن یحیی، چاپ محمود فردوس العظم، دمشق: ۱۹۹۶ – ۲۰۰۰ میلادی. ، ج۵، ص۴۰۱؛ سیر اعلام النبلاء، ذهبی، محمدبن احمد، چاپ شعیب اَرنؤوط و دیگران، بیروت: ۱۴۰۱- ۱۴۰۹ قمری / ۱۹۸۱ – ۱۹۸۸ میلادی. ، ج۳، ص۵۴۵؛ مختصر تاریخ دمشق، ابن منظور انصاری، محمد بن مکّرم، دمشق: دارالفکر، ۱۴۰۵ قمری. ، ج۳۷، ص۴۳۳.</ref> و با این سخنان تیر خلاصی بر او زد. [[زینب]] {{س}} [[فخر فروشی]] قبیلهای او و ریشه تباهِ رسوایش را بر باد داد. [[امام حسین]] {{ع}} نیز در [[روز عاشورا]] و در صحرای [[کربلا]] او را فرزند[[زن]] زناکار نامید: «[[آگاه]] باشید! آن [[ناپاک]] و ناپاکزاده مرا میان [[شمشیر]] و [[پستی]] و [[خواری]] قرار داده است. ولی برای ما [[تسلیم]] به [[ذلت]] و [[خواری]] محال است. [[خدا]] و [[پیامبر]] {{صل}} و انسانهای با [[ایمان]] و دامنهای [[پاک]] و پاکیزه، از پذیرش آن برای ما [[امتناع]] میورزند. نه به [[خدا]] [[سوگند]]، نه دست [[زبونی]] به آنان میدهم و نه مانند بردگان از [[جنگ]] میگریزم»<ref>{{متن حدیث|أَلاَ وَ إِنَّ اَلدَّعِيَّ اِبْنَ اَلدَّعِيِّ قَدْ رَكَزَ بَيْنَ اِثْنَتَيْنِ بَيْنَ اَلسَّلَّةِ وَ اَلذِّلَّةِ وَ هَيْهَاتَ مِنَّا اَلذِّلَّةُ يَأْبَى اَللَّهُ ذَلِكَ لَنَا وَ رَسُولُهُ وَ اَلْمُؤْمِنُونَ وَ حُجُورٌ طَابَتْ وَ طَهُرَتْ لاَ وَ اَللَّهِ لاَ أُعْطِي بِيَدِي إِعْطَاءَ اَلذَّلِيلِ وَ لاَ أَفِرُّ فِرَارَ اَلْعَبِيدِ}}؛ ر. ک: عیون الاخبار، ابن قتیبه دینوری، ابو محمد عبدالله بن مسلم، قاهره: مکتبه التجاریه، ۱۳۷۲ قمری. ، ج۱، ص۲۲۹؛ فتوح البلدان، بلاذری، احمد بن یحیی، به کوشش دخویه، لیدن: ۱۸۶۶ میلادی. ، ص۴۱۰؛ تاریخ الطبری، تاریخ الامم و الملوک، طبری، محمدبن جریر، چاپ محمد ابوالفضل ابراهیم، بیروت: ۱۳۸۲ – ۱۳۸۷ قمری / ۱۹۶۲ – ۱۹۶۷ میلادی. ، ج۵، ص۲۹۷.</ref> | ||
همسران عبیدالله بن زیاد عبارتند از: | [[همسران]] [[عبیدالله بن زیاد]] عبارتند از: | ||
#«بحریه» دختر [[منذر بن جارود عبدی]]، | #«بحریه» دختر [[منذر بن جارود عبدی]]، | ||
#«اَروی» دختر ابومُعَیط، | #«اَروی» دختر ابومُعَیط، «[[هند]]» دختر [[اسماء بن خارجه]] | ||
#«فَزاری»، «اُمّمسکین» دختر [[عاصم]] نوه [[عمر بن خطاب]] که در ابتدا [[همسر]] [[یزید]] بود و پس از [[طلاق]] از او همسر عبیدالله شد.<ref>فتوح البلدان، بلاذری، احمد بن یحیی، به کوشش دخویه، لیدن: ۱۸۶۶ میلادی.، ص۴۱۰.</ref> | #«فَزاری»، «اُمّمسکین» دختر [[عاصم]] نوه [[عمر بن خطاب]] که در ابتدا [[همسر]] [[یزید]] بود و پس از [[طلاق]] از او [[همسر]] عبیدالله شد.<ref>فتوح البلدان، بلاذری، احمد بن یحیی، به کوشش دخویه، لیدن: ۱۸۶۶ میلادی. ، ص۴۱۰.</ref> | ||
==[[ | == [[حکومتداری]] [[عبیدالله بن زیاد]] == | ||
در آخر سال ۵۳ | در آخر [[سال ۵۳ هجری]]، [[معاویه]] به او [[حکومت]] [[خراسان]] را داد و به او نصایحی نمود.<ref>ر. ک: سیر اعلام النبلاء، ذهبی، محمد بن احمد، چاپ شعیب اَرنؤوط و دیگران، بیروت: ۱۴۰۱- ۱۴۰۹ قمری / ۱۹۸۱ – ۱۹۸۸ میلادی. ، ج۳، ص۵۴۵؛ العبر و دیوان المبتدأ و الخبر (تاریخ ابن خلدون)، این خلدون، عبدالرحمن بن محمد، ترجمه عبدالمحمد آیتی، تهران: مؤسسه مطالعات فرهنگی و تحقیقات فرهنگی، ۱۳۶۳ شمسی. ، ج۳، ص۱۸.</ref> عبیدالله پس از رسیدن به [[خراسان]] به سال ۵۴ با لشکری که شمار آن را بیست و چهار هزار تن نوشتهاند،<ref>ر. ک: تاریخ خلیفة بن خیاط، ص۱۳۷؛ تاریخ الیعقوبی، احمد بن اسحاق (ابنواضح)، بیروت: دارصادر، ۱۳۷۹ قمری / ۱۹۶۰ میلادی. ، ج۲، ص۲۳۶-۲۳۷؛ تاریخ الطبری، تاریخ الامم و الملوک، طبری، محمدبن جریر، چاپ محمد ابوالفضل ابراهیم، بیروت: ۱۳۸۲ – ۱۳۸۷ قمری / ۱۹۶۲ – ۱۹۶۷ میلادی. ، ج ۵، ص۲۹۷-۲۹۸؛ تاریخ الاسلام و وفیات المشاهیر و الاعلام، ذهبی، محمدبن احمد، چاپ بشار عوّاد معروف، بیروت: ۱۴۲۴ قمری. ، حوادث و وفیات ۶۱-۸۰ هجری، ص۱۷۸؛ البدء و التاریخ، مقدسی، مطهربن طاهر، پاریس: چاپ کلمان هوار، ۱۸۹۹ – ۱۹۱۹ میلادی، چاپ افست تهران: ۱۹۶۲ میلادی. ، مطهربن طاهر، پاریس: چاپ کلمان هوار، ۱۸۹۹ – ۱۹۱۹ میلادی، چاپ افست تهران: ۱۹۶۲ میلادی. ، ج۶، ص۴؛ مختصر تاریخ دمشق، ابن منظور انصاری، محمد بن مکّرم، دمشق: دارالفکر، ۱۴۰۵ قمری. ، ج۳۷، ص۴۴۲؛ العبر و دیوان المبتدأ و الخبر (تاریخ ابن خلدون)، این خلدون، عبدالرحمن بن محمد، ترجمه عبدالمحمد آیتی، تهران: مؤسسه مطالعات فرهنگی و تحقیقات فرهنگی، ۱۳۶۳ شمسی. ، ج۳، ص۱۸.</ref> به [[طخارستان]] [[حمله]] کرد و از [[جیحون]] گذشت و با شتر به سوی کوههای بخارا پیش رفت. او همچنین نهر بلخ را قطع نمود. گویند او نخستین [[امیر]] [[عرب]] بود که چنین کرد.<ref>تاریخ الطبری، تاریخ الامم و الملوک، طبری، محمدبن جریر، چاپ محمد ابوالفضل ابراهیم، بیروت: ۱۳۸۲ – ۱۳۸۷ قمری / ۱۹۶۲ – ۱۹۶۷ میلادی. ، ج ۵، ص۲۹۷-۲۹۸؛ تاریخ الاسلام و وفیات المشاهیر و الاعلام، ذهبی، محمدبن احمد، چاپ بشار عوّاد معروف، بیروت: ۱۴۲۴ قمری. ، حوادث و وفیات ۶۱-۸۰ هجری، ص۱۷۸؛ البدء و التاریخ، مقدسی، مطهربن طاهر، پاریس: چاپ کلمان هوار، ۱۸۹۹ – ۱۹۱۹ میلادی، چاپ افست تهران: ۱۹۶۲ میلادی. ، مطهربن طاهر، پاریس: چاپ کلمان هوار، ۱۸۹۹ – ۱۹۱۹ میلادی، چاپ افست تهران: ۱۹۶۲ میلادی. ، ج۶، ص۴؛ مختصر تاریخ دمشق، ابن منظور انصاری، محمد بن مکّرم، دمشق: دارالفکر، ۱۴۰۵ قمری. ، ج۳۷، ص۴۴۲؛ تاریخ ا بنخلدون، ج۳، ص۱۸.</ref> وی شهرهای «رامثین»، «زامین»، «نسف» و نیمی از «بیکند» را که از توابع بخارا بودند، [[فتح]] نمود.<ref>ر. ک: فتوح البلدان، بلاذری، احمد بن یحیی، به کوشش دخویه، لیدن: ۱۸۶۶ میلادی، ص۳۷۶؛ معجم البلدان، یاقوت حموی، شهاب الدین ابی عبدالله، بیروت: دار احیاء التراث العربی، ۱۳۹۹ قمری، ذیل بخاری و بخاریه.</ref> خاتون شهربانوی بخارا از ترکان کمک خواست. با او سخت جنگیدند، اما عبیدالله آنان را [[شکست]] داد و سپس دست به [[تخریب]] و [[غارت]] زد. خاتون با [[تعهد]] پرداخت یک میلیون [[درهم]] تقاضای [[صلح]] نمود و عبیدالله وارد [[شهر]] شد<ref>البلدان، ابنفقیه، چاپ یوسف الهادی، بیروت، ۱۴۱۶ قمری / ۱۹۹۶ میلادی. ص۵۷۰.</ref> و گروه بخاریه را که تیراندازان ماهری بودند از بخارا به [[بصره]] آورد<ref>ر. ک: تاریخ خلیفة بن خیاط، ص۱۳۷-۱۳۸؛ البلدان، یعقوبی، احمد بن اسحاق (ابنواضح)، بیروت: دارصادر. ، ص۲۹۷؛ تاریخ الیعقوبی، احمد بن اسحاق (ابنواضح)، بیروت: دارصادر، ۱۳۷۹ قمری / ۱۹۶۰ میلادی. ، ج۲، ص۲۳۷؛ تاریخ الطبری، تاریخ الامم و الملوک، طبری، محمدبن جریر، چاپ محمد ابوالفضل ابراهیم، بیروت: ۱۳۸۲ – ۱۳۸۷ قمری / ۱۹۵۲ – ۱۹۶۷ میلادی. ، ج ۵، ص۲۹۸-۳۰۰، ۳۰۴-۳۰۵.</ref> و آنان را در محلهای که به نام آنان به بخاریه مشهور شد، جای داد و برای آنان خانههایی بنا کرد.<ref>المعارف، ابن قتبیه، عبدالله، به کوشش ثروت عکاشه، قاهره: ۱۹۶۰ میلادی. ، ص۴۱۰؛ الامامه و السیاسه، ج۲، ص۱۶؛ انساب الاشراف، بلاذری، احمد بن یحیی، چاپ محمود فردوس العظم، دمشق: ۱۹۹۶ – ۲۰۰۰ میلادی. ، ج۵، ص۱۸۹-۱۹۳، ۴۱۵-۴۱۶؛ اخبارالطول، دینوری، ابوحنیفه احمد بن داود، چاپ عبدالمنعم عامر، قاهره: ۱۹۶۰ میلادی. ، ص۲۶۹-۲۷۰؛ المنتظم، ج۵، ص۲۹۵-۲۹۶؛ البدایة و النهایة، ابنکثیر دمشقی، عمادالدین اسماعیلبن عمر، قاهره: ۱۹۳۲ میلادی. ، ج۸، ص۸۲.</ref> [[عبیدالله]] [[حکومت]] [[طبرستان]] را به [[محمد بن اشعث]]<ref>تاریخ الطبری، تاریخ الامم و الملوک، طبری، محمدبن جریر، چاپ محمد ابوالفضل ابراهیم، بیروت: ۱۳۸۲ – ۱۳۸۷ قمری / ۱۹۶۲ – ۱۹۶۷ میلادی. ، ج۵، ص۳۲۲.</ref> و [[حکومت]] سیستان را به برادرش [[عبّاد بن زیاد]] داد.<ref>ر. ک: انساب الاشراف، بلاذری، احمد بن یحیی، چاپ محمود فردوس العظم، دمشق: ۱۹۹۶ – ۲۰۰۰ میلادی. ، ج۵، ص۴۰۵.</ref> | ||
در سال ۵۵ [[معاویه]] [[حکومت بصره]] را نیز به عبیدالله داد. او پس از آنکه دو سال [[والی خراسان]] بود و در آنجا اقامت داشت، در سال ۵۶ و به قولی ۵۷ توسط [[معاویه]] بر کنار شد. وی [[اَسلم بن زُرعه کِلابی]] را به جای خود گمارد و عازم [[بصره]] شد.<ref>آینه داران آفتاب، سنگری، محمدرضا، تهران: شرکت چاپ و نشر بینالملل، ۱۳۸۸ شمسی. ، ج۱، ص۲۱۱.</ref> | |||
در سال ۵۵ [[معاویه]] حکومت بصره را نیز به عبیدالله داد. او پس از آنکه دو سال [[والی خراسان]] بود و در آنجا اقامت داشت، در سال ۵۶ و به قولی ۵۷ توسط معاویه بر کنار شد. وی [[ | |||
عبیدالله در سال ۵۸ نسبت به [[خوارج]] [[شدت عمل]] به [[خرج]] داد و آنان را تعقیب و [[کشتار]] کرد و به [[اتهام]] [[خارجیگری]] [[مردم]] را میکشت و زندانها را از آنان پُر کرد. او در [[بصره]] جنگهای زیادی با [[خوارج]] داشت و بسیاری از آنان را در [[جنگ]] و یا در حال [[اسارت]] و دست بسته کُشت. از جمله کشتهشدگان [[مِرداس بن اُدَیه]] و [[عروَة بن اُدَیه]] بودند.<ref>اخبارالطول، دینوری، ابوحنیفه احمد بن داود، چاپ عبدالمنعم عامر، قاهره: ۱۹۶۰ میلادی. ، ص۲۸۰؛ تاریخ الطبری، تاریخ الامم و الملوک، طبری، محمدبن جریر، چاپ محمد ابوالفضل ابراهیم، بیروت: ۱۳۸۲ – ۱۳۸۷ قمری / ۱۹۶۲ – ۱۹۶۷ میلادی. ، ج۵، ص۳۵۸؛ الفتوح، ابن اعثم کوفی، احمد، حیدر آباد دکن: ۱۳۹۵ قمری/ ۱۹۷۵ میلادی. ، ج۵، ص۳۷.</ref> | |||
عبیدالله در سال ۵۸ نسبت به خوارج [[شدت عمل]] به [[خرج]] داد و آنان را تعقیب و کشتار کرد و به [[اتهام]] خارجیگری [[مردم]] را میکشت و زندانها را از آنان پُر کرد. او در بصره جنگهای زیادی با خوارج داشت و بسیاری از آنان را در [[جنگ]] و یا در حال [[اسارت]] و | |||
عبیدالله به سال ۶۰ با بزرگانی از [[بصره]] به [[شام]] رفت و در حضور [[معاویه]] با [[یزید]] به عنوان [[ولیعهد]] [[بیعت]] کرد<ref>ر. ک: اخبارالطول، دینوری، ابوحنیفه احمد بن داود، چاپ عبدالمنعم عامر، قاهره: ۱۹۶۰ میلادی. ، ص۲۸۸؛ تاریخ الطبری، تاریخ الامم و الملوک، طبری، محمدبن جریر، چاپ محمد ابوالفضل ابراهیم، بیروت: ۱۳۸۲ – ۱۳۸۷ قمری / ۱۹۶۲ – ۱۹۶۷ میلادی. ، ج۵، ص۳۵۸؛ الفتوح، ابن اعثم کوفی، احمد، حیدر آباد دکن: ۱۳۹۵ قمری/ ۱۹۷۵ میلادی. ، ج۵، ص۳۸-۳۹؛ مقتل الحسین المقرّم، السید عبد الرزاق، بیروت: دارالکتاب اسلامی، ۱۹۷۹ میلادی. ، ص۴۱.</ref> و [[یزید]] نیز او را در [[حکومت بصره]] باقی گذاشت.<ref>اخبارالطول، دینوری، ابوحنیفه احمد بن داود، چاپ عبدالمنعم عامر، قاهره: ۱۹۶۰ میلادی. ، ص۲۳۱؛ الفتوح، ابن اعثم کوفی، احمد، حیدر آباد دکن: ۱۳۹۵ قمری/ ۱۹۷۵ میلادی. ، ج۵، ص۳۵.</ref> | |||
عبیدالله به سال ۶۰ با بزرگانی از بصره به [[شام]] رفت و در حضور معاویه با یزید به عنوان [[ولیعهد]] [[بیعت]] کرد<ref>ر.ک: اخبارالطول، دینوری، ابوحنیفه | |||
==دعوت [[امام حسین]]{{ع}} از سران پنجگانه بصره== | == [[دعوت]] [[امام حسین]] {{ع}} از سران پنجگانه [[بصره]] == | ||
پس از به حکومت رسیدن یزید و [[هجرت]] [[امام حسین]]{{ع}} و [[خاندان]] و اصحابش به [[مکه]]، | پس از به [[حکومت]] رسیدن [[یزید]] و [[هجرت]] [[امام حسین]] {{ع}} و [[خاندان]] و اصحابش به [[مکه]]، [[امام]] چند ماهی که در [[مکه]] حضور داشت دائم در حال [[گفتوگو]] و رد و بدل کردن [[نامه]] و پیک به [[مردم]] شهرهای [[کوفه]] و [[بصره]] بود. در همان روزهایی که سیل [[نامه]] از [[کوفه]] به [[مکه]] روان شده بود، [[امام حسین]] {{ع}} برای فعال کردن [[شیعیان]] در [[بصره]]، نامهای به سران پنجگانه [[بصره]] به اسامی [[مالک بن مِسمَع بَکری]]، [[احنف بن قیس|اَحنَف بن قیس]]، [[یزید بن مسعود نهشلی بصری|یزید بن مسعود نَهشَلی]]، [[منذر بن جارود عبدی|مُنذر بن جارود عَبدی]] و [[مسعود بن عمرو اَزدی]] نوشت و آنان را به [[یاری]] خود خواند. آن [[حضرت]] [[نامه]] را توسط [[سلیمان بن رزین|سلیمان بن رَزین]] مکنّی به [[ابورزین]] [[غلام]] خود که همراه کاروان [[امام]] از [[مدینه]] به [[مکه]] آمده و مردی [[رشید]]، [[مبارز]]، سخنور، ادیب و از [[دوستداران]] [[اهل بیت]] {{ع}} و شمشیرزنی ماهر بود، فرستاد.<ref>اخبارالطول، دینوری، ابوحنیفه احمد بن داود، چاپ عبدالمنعم عامر، قاهره: ۱۹۶۰ میلادی. ، ص۲۳۱-۲۳۲؛ تاریخ الطبری، تاریخ الامم و الملوک، طبری، محمدبن جریر، چاپ محمد ابوالفضل ابراهیم، بیروت: ۱۳۸۲ – ۱۳۸۷ قمری / ۱۹۶۲ – ۱۹۶۷ میلادی. ، ج۵، ص۳۵۶-۳۵۷؛ الفتوح، ابن اعثم کوفی، احمد، حیدر آباد دکن: ۱۳۹۵ قمری/ ۱۹۷۵ میلادی. ، ج۵، ص۳۶-۳۷.</ref> | ||
[[سلیمان بن رزین]] | [[سلیمان بن رزین]] به [[خانه]] [[ماریه]] دختر [[منقذ عبدی]] از [[طایفه عبدالقیس]] که از [[شیعیان]] فعال [[بصره]] بود، وارد شد. در آستانه [[قیام امام]] حسین{{ع}} [[خانه]] وی، محل تجمع [[دوستداران]] [[اهل بیت]] بود.<ref>اخبارالطول، دینوری، ابوحنیفه احمد بن داود، چاپ عبدالمنعم عامر، قاهره: ۱۹۶۰ میلادی. ، ص۲۳۱؛ تاریخ الطبری، تاریخ الامم و الملوک، طبری، محمدبن جریر، چاپ محمد ابوالفضل ابراهیم، بیروت: ۱۳۸۲ – ۱۳۸۷ قمری / ۱۹۶۲ – ۱۹۶۷ میلادی. ، ج۵، ص۳۵۶-۳۵۷، ۳۴۸؛ الفتوح، ابن اعثم کوفی، احمد، حیدر آباد دکن: ۱۳۹۵ قمری/ ۱۹۷۵ میلادی. ، ج۵، ص۳۶-۳۷؛ الارشاد فی معرفة حججالله علیالعباد، شیخ مفید، محمدبن محمدبن نعمان، بیروت: ۱۴۱۴ قمری. ، ج۲، ص۴۲-۴۳</ref> [[یزید بن مسعود]] از [[طایفه]] بنیسعد با شماری از بزرگان [[قبایل]] جلسهای گذاشت و [[نامه]] را برای [[قبایل]] [[بنیحمیم]]، [[بنیحنظله]] و [[بنیسعد]] قرائت نمود و از آنان خواست تا [[امام حسین]] {{ع}} را [[یاری]] نمایند. او وقتی از نهفتههای افراد [[قبیله]] [[خود آگاهی]] یافت، نامهای برای [[امام]] نوشت و [[حمایت]] خود و قبیلهاش را به اطلاع [[امام]] رساند آنگاه خود را آماده حرکت به سوی [[امام حسین]] {{ع}} کرد، ولی قبل از آنکه خود و قبیلهاش از [[بصره]] خارج شوند، خبر [[شهادت امام حسین]] {{ع}} به آنان رسید.<ref>ر. ک: انساب الاشراف، بلاذری، احمد بن یحیی، چاپ محمود فردوس العظم، دمشق: ۱۹۹۶ – ۲۰۰۰ میلادی. ، ج۲، ص۳۳۵؛ اخبارالطول، دینوری، ابوحنیفه احمد بن داود، چاپ عبدالمنعم عامر، قاهره: ۱۹۶۰ میلادی. ، ص۲۸۸؛ تاریخ الطبری، تاریخ الامم و الملوک، طبری، محمدبن جریر، چاپ محمد ابوالفضل ابراهیم، بیروت: ۱۳۸۳ – ۱۳۸۷ قمری / ۱۹۶۲ – ۱۹۶۷ میلادی. ، ج۵، ص۳۵۸؛ الفتوح، ابن اعثم کوفی، احمد، حیدر آباد دکن: ۱۳۹۵ قمری/ ۱۹۷۵ میلادی. ، ج۵، ص۳۸-۳۹؛ مقتل الحسین المقرّم، السید عبد الرزاق، بیروت: دارالکتاب اسلامی، ۱۹۷۹ میلادی. ، ص۴۱.</ref> در [[شهر بصره]] دیگر سران [[قبایل]]، [[دعوت]] [[امام حسین]] {{ع}} را [[اجابت]] نکردند. | ||
[[منذر بن جارود]] | [[منذر بن جارود]] که دخترش بحرّیه [[همسر]] [[عبیدالله بن زیاد]] بود، به [[گمان]] اینکه [[سلیمان بن رزین]]، قاصد [[دروغین]] [[امام حسین]] {{ع}} است و نقشهای طراحی شده از طرف عبیدالله برای [[امتحان]] او است، [[سلیمان]] را به همراه [[نامه امام حسین]] {{ع}} به [[عبیدالله بن زیاد]] [[تسلیم]] کرد و باعث [[قتل]] [[سلیمان]] شد.<ref>انساب الاشراف، بلاذری، احمد بن یحیی، چاپ محمود فردوس العظم، دمشق: ۱۹۹۶ – ۲۰۰۰ میلادی. ، ج۲، ص۳۳۵-۳۳۶؛ اخبارالطول، دینوری، ابوحنیفه احمد بن داود، چاپ عبدالمنعم عامر، قاهره: ۱۹۶۰ میلادی. ، ص۲۳۲؛ تاریخ الطبری، تاریخ الامم و الملوک، طبری، محمدبن جریر، چاپ محمد ابوالفضل ابراهیم، بیروت: ۱۳۸۲ – ۱۳۸۷ قمری / ۱۹۶۲ – ۱۹۶۷ میلادی. ، ج۵، ص۳۵۶-۳۵۷، ۳۴۸؛ الفتوح، ابن اعثم کوفی، احمد، حیدر آباد دکن: ۱۳۹۵ قمری/ ۱۹۷۵ میلادی. ، ج۵، ص۳۶-۳۷؛ مروج الذهب و معادن الجوهر، مسعودی، علی بن الحسین، چاپ باربیه دومنار و پاوه دوکورتی، پاریس: ۱۸۶۱-۱۸۷۷ میلادی. ، ج۳، ص۲۵۱؛ الارشاد فی معرفة حججالله علیالعباد، شیخ مفید، محمدبن محمدبن نعمان، بیروت: ۱۴۱۴ قمری. ، ج۲، ص۴۲-۴۳؛ مقاتل الطالبین، اصفهانی، ابوالفرج علی بن حسین، چاپ احمد صفر، قاهره: ۱۳۶۸ قمری/ ۱۹۴۱ میلادی. ، ص۹۶.</ref> | ||
گفتوگویی بین [[سلیمان بن رزین]] و [[عبیدالله بن زیاد]] صورت گرفت و او در جواب عبیدالله که گفت [[حسین]] تو را فرستاد تا در [[امت]] [[تفرقه]] ایجاد کنی، گفت: [[امام حسین]]{{ع}} مصباح [[هدایت]] و [[کشتی نجات]] است. او مدار [[وحدت]] و [[قطب]] آسیای [[دین]] است و تو و [[یزید]] تفرقهافکن، [[ننگ]] [[امت اسلام]] و منهدم کننده [[ارکان دین]] و [[فضیلت]] هستید. | گفتوگویی بین [[سلیمان بن رزین]] و [[عبیدالله بن زیاد]] صورت گرفت و او در جواب عبیدالله که گفت [[حسین]] تو را فرستاد تا در [[امت]] [[تفرقه]] ایجاد کنی، گفت: [[امام حسین]] {{ع}} مصباح [[هدایت]] و [[کشتی نجات]] است. او مدار [[وحدت]] و [[قطب]] آسیای [[دین]] است و تو و [[یزید]] تفرقهافکن، [[ننگ]] [[امت اسلام]] و منهدم کننده [[ارکان دین]] و [[فضیلت]] هستید. | ||
==[[نامه]] یزید== | == [[نامه]] [[یزید]] == | ||
پیش از آن به دنبال ناآرام شدن [[شهر کوفه]]، یزید در پی درخواست | پیش از آن به دنبال ناآرام شدن [[شهر کوفه]]، [[یزید]] در پی درخواست طرفداران [[بنیامیه]] که طی نامهای اوضاع [[کوفه]] را به اطلاعش رسانده و اقدامات [[مسلم بن عقیل]] و [[ناتوانی]] [[نعمان بن بشیر انصاری]] را خبر داده بودند؛<ref>ر. ک: مقاتل الطالبین، اصفهانی، ابوالفرج علی بن حسین، چاپ احمد صفر، قاهره: ۱۳۶۸ قمری/ ۱۹۴۱ میلادی. ، ص۹۶-۹۷.</ref> و با [[صلاح]] دید [[مشاور]] رومی خود [[سرجون بن منصور]]، [[نعمان بن بشیر]] را [[عزل]] و [[عبیدالله بن زیاد]] را که [[والی بصره]] بود، همزمان به [[حکومت]] [[کوفه]] [[منصوب]] و او را [[مأمور]] ساخت تا [[مسلم بن عقیل]] فرستاده [[امام حسین]] {{ع}} را از [[کوفه]] بیرون راند یا بُکشد.<ref>انساب الاشراف، بلاذری، احمد بن یحیی، چاپ محمود فردوس العظم، دمشق: ۱۹۹۶ – ۲۰۰۰ میلادی. ، ج۲، ص۳۳۶؛ اخبارالطول، دینوری، ابوحنیفه احمد بن داود، چاپ عبدالمنعم عامر، قاهره: ۱۹۶۰ میلادی. ، ص۲۳۳؛ تاریخ الطبری، تاریخ الامم و الملوک، طبری، محمدبن جریر، چاپ محمد ابوالفضل ابراهیم، بیروت: ۱۳۸۲ – ۱۳۸۷ قمری / ۱۹۶۲ – ۱۹۶۷ میلادی. ، ج۵، ص۳۶۲؛ مروج الذهب و معادن الجوهر، مسعودی، علی بن الحسین، چاپ باربیه دومنار و پاوه دوکورتی، پاریس: ۱۸۶۱-۱۹۷۷ میلادی. ، ج۳، ص۲۵۲؛ الفتوح، ابن اعثم کوفی، احمد، حیدر آباد دکن: ۱۳۹۵ قمری/ ۱۹۷۵ میلادی. ، ج۵، ص۴۰.</ref> | ||
متن [[نامه]] [[یزید]] چنین است: | متن [[نامه]] [[یزید]] چنین است: «طرفداران من در [[کوفه]]، به من گزارش دادهاند که [[مسلم بن عقیل]] در [[کوفه]] [[مردم]] را گرد آورده و میخواهد [[وحدت مسلمین]] را بر هم زند. بنابراین پس از قرائت این [[نامه]] به سوی [[کوفه]] رهسپار شو و [[مسلم بن عقیل]] را به هر [[حیله]] که مقدور باشد دستگیر کرده، سپس وی را به بند افکن یا به [[قتل]] برسان و یا از [[کوفه]] [[اخراج]] نما. والسلام» <ref>ر. ک: انساب الاشراف، بلاذری، احمد بن یحیی، چاپ محمود فردوس العظم، دمشق: ۱۹۹۶ – ۲۰۰۰ میلادی. ، ج۲، ص۳۳۶؛ اخبارالطول، دینوری، ابوحنیفه احمد بن داود، چاپ عبدالمنعم عامر، قاهره: ۱۹۶۰ میلادی. ، ص۲۳۳؛ مقاتل الطالبین، اصفهانی، ابوالفرج علی بن حسین، چاپ احمد صفر، قاهره: ۱۳۶۸ قمری/ ۱۹۴۱ میلادی. ، ص۹۶-۹۷؛ الفخری فی الأدااب السلطانیه و الدول الاسلامیه، ابن طقطقی، محمد بن علی بن طباطبا، بیروت: دار صادر، ۱۳۸۵ قمری. ، ص۱۱۷.</ref> | ||
==[[جانشینی]] [[عثمان بن زیاد]] در [[بصره]]== | == [[جانشینی]] [[عثمان بن زیاد]] در [[بصره]] == | ||
عبیدالله | عبیدالله پس از کشتن [[سلیمان بن رزین]]، در [[مسجد]] [[بصره]] [[سخنرانی]] تهدیدآمیزی کرد و برادرش [[عثمان]] را [[جانشین]] خود در [[بصره]] قرار داد. سپس همراه [[خانواده]] و چند تن از بزرگان [[بصره]] (ده تن و اندی) از جمله [[مسلم بن عمرو باهلی]]، [[شریک بن اعور]] و [[منذر بن جارود]]، به سمت [[کوفه]] حرکت کرد.<ref>انساب الاشراف، بلاذری، احمد بن یحیی، چاپ محمود فردوس العظم، دمشق: ۱۹۹۶ – ۲۰۰۰ میلادی. ، ج۲، ص۳۳۷؛ اخبارالطول، دینوری، ابوحنیفه احمد بن داود، چاپ عبدالمنعم عامر، قاهره: ۱۹۶۰ میلادی. ، ص۲۳۳-۲۳۴؛ تاریخ الطبری، تاریخ الامم و الملوک، طبری، محمدبن جریر، چاپ محمد ابوالفضل ابراهیم، بیروت: ۱۳۸۲ – ۱۳۸۷ قمری / ۱۹۶۲ – ۱۹۶۷ میلادی. ، ج۵، ص۳۶۰.</ref> | ||
==ورود به [[کوفه]]== | == ورود به [[کوفه]] == | ||
عبیدالله بن زیاد در | [[عبیدالله بن زیاد]] در حالی که چهره خود را پوشانده بود، بهطور ناشناس وارد [[کوفه]] شد و [[مردم]] که چشم [[انتظار]] ورود [[امام حسین]] {{ع}} بودند، او را [[حسین]] پنداشتند و به او خوشآمد گفتند و بدینگونه توانست بدون مزاحمتی وارد [[دارالاماره]] شود.<ref>ر. ک: انساب الاشراف، بلاذری، احمد بن یحیی، چاپ محمود فردوس العظم، دمشق: ۱۹۹۶ – ۲۰۰۰ میلادی، ج۲، ص۳۳۷؛ اخبارالطول، دینوری، ابوحنیفه احمد بن داود، چاپ عبدالمنعم عامر، قاهره: ۱۹۶۰ میلادی. ، ص۲۳۴-۲۳۵؛ تاریخ الطبری، تاریخ الامم و الملوک، طبری، محمدبن جریر، چاپ محمد ابوالفضل ابراهیم، بیروت: ۱۳۸۲ – ۱۳۸۷ قمری /۱۹۶۲ – ۱۹۶۷ میلادی، ج۵، ص۳۶۳؛ الفتوح، ابن اعثم کوفی، احمد، حیدر آباد دکن: ۱۳۹۵ قمری/ ۱۹۷۵ میلادی. ، ج۵، ص۴۲-۴۳. قس الامامه و السیاسه، ج۲، ص۴؛ تاریخ الیعقوبی، احمد بن اسحاق (ابنواضح)، بیروت: دارصادر، ۱۳۷۹ قمری / ۱۹۶۰ میلادی. ، ج۲، ص۲۴۳ معتقدند هانی بن عروه بیمار بود و عبیدالله بن زیاد به عیادت او آمده بود.</ref> عبیدالله با ورود به [[کوفه]] [[مردم]] را مرعوب نمود و از همان روزهای نخست با سخنانی تند و با [[تهدید]] و [[تطمیع]] ابتدا [[مردم]] سرشناس [[کوفه]] را با خود همراه کرد و بدینوسیله دیگران را به [[تمکین]] واداشت. او [[معتقد]] بود [[صراحت]] لهجه از تهدیدها بهتر میتواند [[مردم]] را به وظیفهشان آشنا سازد.<ref>ر. ک: انساب الاشراف، بلاذری، احمد بن یحیی، چاپ محمود فردوس العظم، دمشق: ۱۹۹۶ – ۲۰۰۰ میلادی. ، ج۲، ص۳۳۶-۳۳۷؛ اخبارالطول، دینوری، ابوحنیفه احمد بن داود، چاپ عبدالمنعم عامر، قاهره: ۱۹۶۰ میلادی. ، ص۲۳۵-۲۳۶؛ تاریخ الطبری، تاریخ الامم و الملوک، طبری، محمدبن جریر، چاپ محمد ابوالفضل ابراهیم، بیروت: ۱۳۸۲ – ۱۳۸۷ قمری / ۱۹۶۲ – ۱۹۶۷ میلادی. ، ج۵، ص۳۶۳؛ الفتوح، ابن اعثم کوفی، احمد، حیدر آباد دکن: ۱۳۹۵ قمری/ ۱۹۷۵ میلادی. ، ج۵، ص۴۲-۴۳؛ الارشاد فی معرفة حججالله علیالعباد، شیخ مفید، محمدبن محمدبن نعمان، بیروت: ۱۴۱۴ قمری. ، ج۲، ص۴۵-۴۶.</ref> | ||
[[مسلم بن عقیل]] پس از [[آگاهی]] از آمدن عبیدالله و سخنان تهدیدآمیز وی، [[خانه]] [[مختار ثقفی]] را ترک گفت و به [[منزل]] [[هانی بن عروه مرادی]] که از بزرگان و چهرههای سرشناس [[کوفه]] بود، رفت <ref>تاریخ الیعقوبی، احمد بن اسحاق (ابنواضح)، بیروت: دارصادر، ۱۳۷۹ قمری / ۱۹۶۰میلادی. ، ج۲، ص۲۴۳.</ref> و بهطور پنهانی با شیعیانش [[دیدار]] کرد و [[خانه]] او را مرکز [[فعالیتهای سیاسی]] و نظامی خویش قرار داد.<ref>شعار هواداران مسلم بن عقیل در کوفه که شعار مسلمانان در جنگ بدر بود. معنایش این است: ای یاری شده بمیران! این نوعی پیشگویی و فال نیک به مرگ دشمن است. ر. ک: مروج الذهب و معادن الجوهر، مسعودی، علی بن الحسین، چاپ باربیه دومنار و پاوه دوکورتی، پاریس: ۱۸۶۱-۱۸۷۷میلادی. ، ج۲، ص۵۸.</ref> [[دوستان]] و [[یاران]] وی با [[هوشیاری]] تمام مراقب اوضاع بودند و تلاششان این بود که عبیدالله به مخفیگاه مسلم پی [[نبرد]]. [[انتخاب]] [[خانه]] [[هانی]] شاید به این دلیل بود که او از نظر [[نفوذ]] و [[قدرت]] [[اجتماعی]] توانمندتر از مختار بود. | |||
در همان [[زمان]] [[شریک بن اعور]] که از بزرگان [[شیعیان]] [[بصره]] بود و همراه [[عبیدالله بن زیاد]] از [[بصره]] به [[کوفه]] آمده بود، [[بیمار]] شد و در [[خانه]] [[هانی بن عروه]] که از دوستانش بود، اقامت گزید.<ref>ر. ک: اخبارالطول، دینوری، ابوحنیفه احمد بن داود، چاپ عبدالمنعم عامر، قاهره: ۱۹۶۰میلادی، ص۲۴۲؛ تاریخ الطبری، تاریخ الامم و الملوک، طبری، محمدبن جریر، چاپ محمد ابوالفضل ابراهیم، بیروت: ۱۳۸۲ – ۱۳۸۷ قمری / ۱۹۶۲ – ۱۹۶۷ میلادی. ، ج۵، ص۳۸۱؛ مروج الذهب و معادن الجوهر، مسعودی، علی بن الحسین، چاپ باربیه دومنار و پاوه دوکورتی، پاریس: ۱۸۶۱-۱۸۷۷ میلادی. ، ج۲، ص۲۵۲؛ الارشاد فی معرفة حججالله علیالعباد، شیخ مفید، محمدبن محمدبن نعمان، بیروت: ۱۴۱۴ قمری، ج۲، ص۶۶،۵۲؛ الکامل فی التاریخ، ج۴، ص۳۰؛ البدایة و النهایة، ابنکثیر دمشقی، عمادالدین اسماعیلبن عمر، قاهره: ۱۹۳۲میلادی. ، ج۸، ص۱۵۸؛ العبر و دیوان المبتدأ و الخبر (تاریخ ابن خلدون)، این خلدون، عبدالرحمن بن محمد، ترجمه عبدالمحمد آیتی، تهران: مؤسسه مطالعات فرهنگی و تحقیقات فرهنگی، ۱۳۶۳شمسی. ، ج۳، ص۲۹.</ref> هنگامی که [[عبیدالله بن زیاد]] برای [[عیادت]] [[شریک]] به [[خانه]] [[هانی]] رفت، [[فرصت]] مناسبی برای مسلم پیش آمد تا به پیشنهاد [[شریک بن اعور]]، عبیدالله را به طور غافلگیرانه بکشد. اما مسلم از انجام چنین عملی [[امتناع]] ورزید و آن را با [[اصول اسلام]] ناسازگار خواند و بعد از اینکه عبیدالله از [[خانه]] [[هانی]] رفت، مسلم در جواب [[شریک]] که پرسید: چرا این [[فرصت]] را از دست دادی؟ پاسخ داد: به دو علت: نخست اینکه [[هانی]] مایل نبود مهمان در خانهاش کشته شود و دیگر یادآوری [[حدیثی]] از [[پیامبر]] {{صل}} بود که: «[[مؤمن]] کسی را غافلگیرانه نمیکشد»<ref>{{متن حدیث|اَلْإِيمَانُ قَيَّدَ اَلْفَتْكَ}}؛ اخبارالطول، دینوری، ابوحنیفه احمد بن داود، چاپ عبدالمنعم عامر، قاهره: ۱۹۶۰ میلادی، ص۲۳۸؛ الارشاد فی معرفة حججالله علیالعباد، شیخ مفید، محمدبن محمدبن نعمان، بیروت: ۱۴۱۴ قمری. ، ج۲، ص۶۶؛ الکامل فی التاریخ، ج۴، ص۳۰.</ref> به این ترتیب بزرگترین [[دشمن]] [[مسلم بن عقیل]] و [[امام حسین]] {{ع}} از مهلکهای که به پای خود به آن وارد شده بود، [[نجات]] یافت. تنها به خاطر اینکه [[مسلمانی]] [[پاک]] [[دین]] و [[پاک]] [[اعتقاد]] که جز به اجرای درست [[احکام دین]] به چیزی دیگر نمیاندیشید، نخواست بهخاطر [[سلامت]] خود و [[پیروزی]] در مأموریتی که به عهده داشت، حکمی از [[احکام دین]] را نقض کند، هر چند با رعایت این حکم، [[آینده]] او و کسی که او را فرستاده است به خطر افتد. [[امام]] و نمایندهاش [[مسلم بن عقیل]] به [[قدرت]] و [[پیروزی]] به هر قیمت و از هر راهی [[اعتقاد]] نداشتند. | |||
در همان [[زمان]] | |||
[[عبیدالله بن زیاد]] که اکنون [[مردم]] [[کوفه]] را مرعوب نموده بود، به جستوجوی مسلم پرداخت و توسط یکی از بردگان شامی خود به نام مَعقِل با ترفندی خاص به مخفیگاه او پی برد. او سه هزار [[درهم]] به [[معقل]] داد و گفت: [[کوشش]] کن تا با [[پیروان]] مسلم آشنا شوی و چون چنین کسی را یافتی، به او بگو که مردی از [[شیعیان]] هستم و میدانم مسلم در چنین روزها به [[کمک مالی]] محتاج است. میخواهم این [[پول]] را به او بدهم تا آن را در [[جنگ با دشمن]] خود [[مصرف]] کند. این [[مأموریت]] برای [[جاسوسی]] [[خبره]] چون او چندان دشوار نبود. چند تن از بزرگان [[شیعه در کوفه]] مشهور بودند و او برای انجام [[مأموریت]] خود، [[مسلم بن عوسجه]] را که مردی [[زاهد]] و [[پارسا]] بود، [[انتخاب]] کرد و بدین وسیله توانست مخفیگاه مسلم را بیابد و درخانه [[هانی بن عروه]] با مسلم [[دیدار]] کند و هر [[روز]] پیش از دیگران وارد [[خانه]] [[هانی]] میشد و پس از همه از آنجا خارج میگشت. بدین ترتیب از کار مسلم و [[شیعیان]] و تعداد آنان و تصمیماتی که میگرفتند، اطلاع کامل پیدا میکرد و این خبرها را به عبیدالله میداد.<ref>ر. ک: انساب الاشراف، بلاذری، احمد بن یحیی، چاپ محمود فردوس العظم، دمشق: ۱۹۹۶ – ۲۰۰۰۰ میلادی، ج۲، ص۳۳۶-۳۳۸؛ اخبارالطول، دینوری، ابوحنیفه احمد بن داود، چاپ عبدالمنعم عامر، قاهره: ۱۹۶۰ میلادی. ، ص۲۳۸-۲۳۹؛ تاریخ الطبری، تاریخ الامم و الملوک، طبری، محمدبن جریر، چاپ محمد ابوالفضل ابراهیم، بیروت: ۱۳۸۲ – ۱۳۸۷ قمری / ۱۹۶۲– ۱۹۶۷ میلادی. ، ج۵، ص۳۴۸-۳۵۰؛ الفتوح، ابن اعثم کوفی، احمد، حیدر آباد دکن: ۱۳۹۵ قمری/ ۱۹۷۵ میلادی. ، ج۵، ص۴۹-۵۰.</ref> [[جاسوسی]] او ضربه بسیار [[سختی]] به [[نهضت]] مسلم در [[کوفه]] زد. پسر زیاد با دانستن مخفیگاه مسلم و اطلاع از سران و [[یاران]] و هواداران او به کار پرداخت. [[هانی بن عروه]] را که به مسلم [[پناه]] داده بود، دستگیر و [[شکنجه]] نمود.<ref>تاریخ الطبری، تاریخ الامم و الملوک، طبری، محمدبن جریر، چاپ محمد ابوالفضل ابراهیم، بیروت: ۱۳۸۲– ۱۳۸۷ قمری / ۱۹۶۲– ۱۹۶۷ میلادی، ج۵، ص۳۷۲؛ الارشاد فی معرفة حججالله علیالعباد، شیخ مفید، محمد بن محمد بن نعمان، بیروت: ۱۴۱۴ قمری. ، ج۲، ص۵۶؛ الفتوح، ابن اعثم کوفی، احمد، حیدر آباد دکن: ۱۳۹۵ قمری/ ۱۹۷۵ میلادی. ، ج۵، ص۵۱-۵۲.</ref> | |||
[[عبیدالله بن زیاد]] که اکنون [[مردم کوفه]] را مرعوب نموده بود، به جستوجوی مسلم پرداخت و توسط یکی از بردگان شامی | |||
با [[دستگیری]] [[هانی بن عروه]]، مسلم که به [[وفاداری]] و [[حُسن]] [[نیت]] [[مردم]] [[شک]] نداشت،<ref>اخبارالطول، دینوری، ابوحنیفه احمد بن داود، چاپ عبدالمنعم عامر، قاهره: ۱۹۶۰ میلادی، ص۲۴۰؛ تاریخ الطبری، تاریخ الامم و الملوک، طبری، محمدبن جریر، چاپ محمد ابوالفضل ابراهیم، بیروت: ۱۳۸۲ – ۱۳۸۷ قمری / ۱۹۶۲ – ۱۹۶۷ میلادی. ، ج۵، ص۳۷۵-۳۷۶؛ الفتوح، ابن اعثم کوفی، احمد، حیدر آباد دکن: ۱۳۹۵ قمری/ ۱۹۷۵ میلادی، ج۵، ص۵۴-۵۵.</ref> همینکه خبر [[دستگیری]] و [[زندانی]] شدن [[هانی]] را شنید، دانست که دیگر درنگ جایز نیست و باید از نهانگاه خود بیرون آید و [[جنگ]] را آغاز کند. پس در [[روز]] هشتم (یا نهم و به قولی سوم) ذیالحجه سال ۶۰ با هواخواهان خود که عده آنان را تا چهار هزار تن نوشتهاند در اطراف [[خانه]] [[هانی]] و خانههای نزدیک گرد آمدند و با [[شعار]] {{عربی|"یا مَنْصورُ اَمِت"}}<ref>تاریخ الطبری، تاریخ الامم و الملوک، طبری، محمد بن جریر، چاپ محمد ابوالفضل ابراهیم، بیروت: ۱۳۸۲– ۱۳۸۷قمری / ۱۹۶۲ – ۱۹۶۷ میلادی. ، ج۵، ص۳۷۶.</ref> [[قیام]] کرد.<ref>ر. ک: انساب الاشراف، بلاذری، احمد بن یحیی، چاپ محمود فردوس العظم، دمشق: ۱۹۹۶ – ۲۰۰۰ میلادی. ، ج۲، ص۳۳۹-۳۴۰؛ تاریخ الطبری، تاریخ الامم و الملوک، طبری، محمدبن جریر، چاپ محمد ابوالفضل ابراهیم، بیروت: ۱۳۸۲ – ۱۳۸۷ قمری / ۱۹۶۲ – ۱۹۶۷ میلادی. ، ج۵، ص۳۷۶-۳۷۷؛ الفتوح، ابن اعثم کوفی، احمد، حیدر آباد دکن: ۱۳۹۵ قمری/ ۱۹۷۵ میلادی. ، ج۵، ص۵۵-۵۷؛ الارشاد فی معرفة حججالله علیالعباد، شیخ مفید، محمدبن محمدبن نعمان، بیروت: ۱۴۱۴ قمری. ، ج۲، ص۶۱-۶۳؛ مقاتل الطالبین، اصفهانی، ابوالفرج علی بن حسین، چاپ احمد صفر، قاهره: ۱۳۶۸ قمری/ ۱۹۴۱ میلادی، ص۱۰۸-۱۰۹؛ الکامل فی التاریخ، ج۴، ص۳۴-۳۶</ref> مسلم ابتدا آنان را به دستههایی تقسیم کرده و برای هر [[قبیله]] [[فرماندهی]] تعیین نمود<ref> البدایة و النهایة، ابنکثیر دمشقی، عمادالدین اسماعیلبن عمر، قاهره: ۱۹۳۲ میلادی. ، ج۸، ص۱۵۷.</ref> و آنگاه همگی به سمت [[قصر]] [[عبیدالله بن زیاد]] حرکت کرده و [[عبیدالله بن زیاد]] و یارانش را که حدود ۲۰۰ نفر از [[اشراف کوفه]] و نگهبانان بودند، در [[دارالاماره]] به محاصره درآوردند. اگر مردمی که قصر را محاصره کرده بودند، مردان [[جنگ]] و [[مطیع]] [[مسلم بن عقیل]] بودند و یا اگر از [[عاقبتاندیشی]] و [[تدبیر]] بهرهای داشتند، همان موقع قصر را میگرفتند و پسر زیاد را از پای در میآوردند. | |||
با [[دستگیری]] [[هانی]]، مسلم که به [[وفاداری]] و [[حُسن]] [[نیت]] [[مردم]] [[شک]] نداشت،<ref>اخبارالطول، دینوری، ابوحنیفه | |||
پسر زیاد چون خود را گرفتار دید، از بیست تن بزرگان [[کوفه]] که گرد او را گرفته بودند، تنی چند را میان [[مردم]] فرستاد تا به وسیله [[زر و زور]] و [[تزویر]] [[جمعیت]] را پراکنده سازند. آنان که مردانی کار آزموده بودند، میدانستند [[مردم]] بیتدبیر و آشوبگر را چهگونه میتوان از [[هیجان]] باز داشت. به این ترتیب در طی یک [[روز]] هجده هزار نفر مردمی که بر سر [[جان]] خود با مسلم [[پیمان]] بسته بودند، از گرد او پراکنده شدند و هنوز [[تاریکی]] شب فرا نرسیده بود که فقط سی نفر با او ماندند و چون [[نماز]] [[شام]] را خواند یک تن از [[یاران]] خود را همراه نداشت.<ref>مقاتل الطالبین، اصفهانی، ابوالفرج علی بن حسین، چاپ احمد صفر، قاهره: ۱۳۶۸ قمری/ ۱۹۴۱ میلادی. ، ص۸۶.</ref> از اینجا معلوم میشود که [[مسلم بن عقیل]] هرگز کوتاهی نکرد و [[حزم]] و [[دوراندیشی]] را از دست نداد، اما [[شکست]] او به سبب [[بیوفایی]] و [[ناجوانمردی]] [[مردم کوفه]] بود. یکباره اوضاع [[کوفه]] دگرگون شد. فعالیتهای توأم با [[خشم]] و [[خشونت]] بر [[ضد]] مسلم کار خود را کرد و وقتی که [[بحران]] به منتهای اوج خود رسید، چرخ حوادث به نفع عبیدالله به گردش درآمد. همان شب عبیدالله به [[منبر]] رفت و ضمن [[تهدید]] و [[تطمیع]] حاضران و [[دشنام]] به [[مسلم بن عقیل]] از اینکه کسی به مسلم [[پناه]] دهد، آنان را ترساند و از آنان خواست ملتزم [[اطاعت]] و [[بیعت]] خویش باشند.<ref>انساب الاشراف، بلاذری، احمد بن یحیی، چاپ محمود فردوس العظم، دمشق: ۱۹۹۶– ۲۰۰۰ میلادی. ، ج۲، ص۳۴۱-۳۴۲؛ تاریخ الطبری، تاریخ الامم و الملوک، طبری، محمدبن جریر، چاپ محمد ابوالفضل ابراهیم، بیروت: ۱۳۸۲– ۱۳۸۷ قمری / ۱۹۶۲– ۱۹۶۷ میلادی. ، ج۵، ص۳۸۰.</ref> | |||
پسر زیاد | |||
سرانجام مزدوران [[عبیدالله بن زیاد]] با [[حمله]] به مخفیگاه [[مسلم بن عقیل]]، بر او دست یافتند و پس از درگیری شدید، او را دستگیر کردند و بر خلاف امانی که داده بودند، [[تصمیم]] به [[قتل]] او گرفتند. مسلم را که پس از [[جنگی]] قهرمانانه دستگیر شده بود، با تنی مجروح و لبی [[تشنه]] به [[قصر]] [[عبیدالله بن زیاد]] آوردند.<ref>ر. ک: انساب الاشراف، بلاذری، احمد بن یحیی، چاپ محمود فردوس العظم، دمشق: ۱۹۹۶ – ۲۰۰۰ میلادی. ، ج۲، ص۳۳۹؛ اخبارالطول، دینوری، ابوحنیفه احمد بن داود، چاپ عبدالمنعم عامر، قاهره: ۱۹۶۰ میلادی، ص۲۴۱؛ تاریخ الطبری، تاریخ الامم و الملوک، طبری، محمدبن جریر، چاپ محمد ابوالفضل ابراهیم، بیروت: ۱۳۸۲ – ۱۳۸۷ قمری / ۱۹۶۲ – ۱۹۶۷ میلادی. ، ج۵، ص۳۷۶؛ الفتوح، ابن اعثم کوفی، احمد، حیدر آباد دکن: ۱۳۹۵ قمری/ ۱۹۷۵میلادی. ، ج۵، ص۵۶.</ref> پسر [[اشعث]] به [[عبیدالله بن زیاد]] گفت: من او را [[امان]] دادهام. [[عبیدالله بن زیاد]] گفت: تو چه [[حق]] داری که به کسی [[امان]] بدهی یا ندهی! ما تو را برای [[دستگیری]] او فرستاده بودیم، نه [[امان]] دادن به وی.<ref>انساب الاشراف، بلاذری، احمد بن یحیی، چاپ محمود فردوس العظم، دمشق: ۱۹۹۶ – ۲۰۰۰ میلادی. ، ج۲، ص۳۳۹.</ref> گفتوگوهایی که در آن لحظات و در چنان [[اجتماع]] شوم و غیر [[انسانی]] بین این [[مظلوم]] شرافتمند و آن [[ستمکار]] [[بیشرم]] رفته است، از یک سو تأثرآور و از سوی دیگر حیرتانگیز است. مسلم هنگام ورود بر عبیدالله [[سلام]] نکرد. یکی از ملازمان [[عبیدالله بن زیاد]] بانگ بر زد که به [[امیر]] [[سلام]] کن. مسلم [[خروش]] برآورد که: ساکت باش! او [[امیر]] من نیست. | |||
چه [[سلام]] کنی و چه از [[سلام کردن]] [[اِبا]] نمایی، بالاخره کشته خواهی شد. | |||
اگر مرا بکشی، مسأله مهمی نیست. افراد پلیدتر از تو، انسانهای ارجمندتر از مرا کشتهاند. | |||
[[خدا]] مرا بکشد اگر تو را به [[قتل]] نرسانم. هر آینه تو را به شیوهای میکشم که تا کنون در [[اسلام]] سابقه نداشته است. | |||
تو [[شایستهترین]] فرد برای [[بدعتگذاری]] در [[اسلام]] هستی. تو [[زشتی]] [[مثله]] کردن، [[پلیدی]] کشتن به ناحق، [[ناپاکی]] [[نسل]] و ناروایی [[چیرگی]] [[ظالمانه]] را بر کسی که از تو سزاوارتر باشد، باقی نخواهی گذاشت و تو [[بهترین]] فرد برای انجام این گونه امور هستی. | |||
ای [[مرد]] [[نفرین]]شده! ای مرد جدایی افکن! تو پیوند [[مسلمانان]] را از هم گسستی و [[آشوب]] بر پا کردی. | |||
[[دروغ]] میگویی. پیوند [[امت]] [[اسلامی]] را [[معاویه]] و فرزندش [[یزید]] از هم گسستند و [[آشوب]] را تو و پدرت [[زیاد بن ابیه]] بر پا کردی. | |||
آرام باش ای مسلم! تو به سوی [[مردم کوفه]] آمدی و آنان را که با یکدیگر پیوند داشتند و کارهایشان هماهنگ بود، از یکدیگر دور ساختی و افکارشان را متفرق کردی. | |||
چنین نیست و من بدین منظور به [[کوفه]] نیامدهام. شما [[حکمرانان]] [[اموی]] کارهای نادرست را رواج دادید. امر [[دین]] را محو کردید. بر [[مردم]] بدون رضایتشان [[حکومت]] نمودید و به شیوه [[قیصر]] و کسری زیستید. ولی ما به میان ایشان آمدیم تا [[امر به معروف و نهی از منکر]] نماییم و این [[مردم]] را به سوی کتاب [[خدا]] و [[سنت]] [[پیامبر]] {{صل}} فرا خوانیم. آمدیم تا [[مردم]] را امر به [[عدالت]] و به [[حکم]] [[قرآن]] [[دعوت]] کنیم. آری ما برای چنینکاری [[شایستگی]] داریم. | |||
عبیدالله که از عهده جواب به سخنان درست و به [[حق]] مسلم برنیامد، بنای دشنام، [[ناسزا]] و [[تهمت]] را به [[عقیل]]، [[امام علی]] {{ع}}، [[امام حسن]] {{ع}} و [[امام حسین]] {{ع}} گذاشت. اما مسلم جواب داد: تو و پدرت برای [[دشنام]] سزاوارترید. هر کار که میخواهی انجام بده ای [[دشمن خدا]]! [[عبیدالله بن زیاد]] که [[شکست]] [[سختی]] از مسلم خورده بود، به شیوه [[مردمان]] [[پست]] رو نهاد که چون به [[منطق]] در میمانند، به [[تهمت]] [[توسل]] میجویند. پس گفت: مسلم! مگر تو نبودی که در [[مدینه]] شراب میخوردی؟ مسلم به جای اینکه در [[خشم]] شود، از این همه [[بیشرمی]] در شگفت ماند و گفت: پسر زیاد! من شراب بخورم؟! سزاوارتر از من به شرابخواری کسی است که از [[نوشیدن]] [[خون]] [[مسلمانان]] و کشتن بیگناهان و [[دستگیری]] و [[شکنجه]] آزادمردان به صرف [[تهمت]] و [[گمان]] باکی ندارد و نه تنها چنین [[گناهان بزرگ]] را مرتکب میشود و پشیمان نمیگردد، بلکه چنان مینمایاند که ابداً کار [[زشتی]] نکرده است. | |||
پسر زیاد که دید تیر [[تهمت]] وی کارگر نیفتاد، [[دستور]] [[قتل]] مسلم را داد و گفت: او را بر بام قصر برند، سر از بدنش جدا کنند و [[جسد]] او را از بالا به پایین بیفکنند.<ref>ر. ک: انساب الاشراف، بلاذری، احمد بن یحیی، چاپ محمود فردوس العظم، دمشق: ۱۹۹۶ – ۲۰۰۰ میلادی. ، ج۲، ص۳۳۹-۳۴۲؛ اخبارالطول، دینوری، ابوحنیفه احمد بن داود، چاپ عبدالمنعم عامر، قاهره: ۱۹۶۰ میلادی. ، ص۲۴۰-۲۴۲؛ تاریخ الطبری، تاریخ الامم و الملوک، طبری، محمدبن جریر، چاپ محمد ابوالفضل ابراهیم، بیروت: ۱۳۸۲ – ۱۳۸۷ قمری / ۱۹۶۲ – ۱۹۶۷ میلادی. ، ج۵، ص۳۷۶-۳۸۱؛ مقاتل الطالبین، اصفهانی، ابوالفرج علی بن حسین، چاپ احمد صفر، قاهره: ۱۳۶۸ قمری/ ۱۹۴۱ میلادی. ، ص۱۰۳-۱۰۸.</ref> | |||
پس از [[شهادت]] مسلم، عبیدالله، [[هانی بن عروه]] را هم به [[قتل]] رساند و [[دستور]] داد ریسمان به پای هر دو نعش ببندند و در بازارهای [[کوفه]] بگردانند.<ref>ر. ک: تاریخ الیعقوبی، احمد بن اسحاق (ابنواضح)، بیروت: دارصادر، ۱۳۷۹ قمری / ۱۹۶۰ میلادی. ، ج۲، ص۲۵۸؛ تاریخ الطبری، تاریخ الامم و الملوک، طبری، محمدبن جریر، چاپ محمد ابوالفضل ابراهیم، بیروت: ۱۳۸۲ – ۱۳۸۷ قمری / ۱۹۶۲ – ۱۹۶۷ میلادی. ، ج۵، ص۵۷۰-۵۷۱؛ الفتوح، ابن اعثم کوفی، احمد، حیدر آباد دکن: ۱۳۹۵ قمری/ ۱۹۷۵ میلادی. ، ج۵، ص۱۴۵؛ امتاع الاسماع، مقریزی، تقیالدین احمد بن علی، قاهره: مطبعة الجنة، ۱۹۴۱ میلادی. ، ج۱۱، ص۳۵۰.</ref> آنگاه [[جسد]] [[مطهر]] این دو [[شهید]] را در محله «[[کناسه]]» <ref>الارشاد فی معرفة حججالله علیالعباد، شیخ مفید، محمدبن محمدبن نعمان، بیروت: ۱۴۱۴ قمری. ، ج۲، ص۷۱؛ انساب الاشراف، بلاذری، احمد بن یحیی، چاپ محمود فردوس العظم، دمشق: ۱۹۹۶ – ۲۰۰۰ میلادی. ، ج۳، ص۳۷۸؛ اخبارالطول، دینوری، ابوحنیفه احمد بن داود، چاپ عبدالمنعم عامر، قاهره: ۱۹۶۰ میلادی. ، ص۳۴۵.</ref> به دار بیاویزند<ref>الارشاد فی معرفة حججالله علیالعباد، شیخ مفید، محمد بن محمد بن نعمان، بیروت: ۱۴۱۴ قمری. ، ج۲، ص۷۱.</ref> سپس سر این دو [[شهید]] را توسط [[هانی بن ابی حیه همدانی]] و [[زبیر بن اروج تمیمی|زبیر بن اَروَج تمیمی]] به نزد [[یزید]] فرستاد<ref>وقعه الطف، ابومخنف لوط بن یحیی، چاپ محمد هادی یوسفی غروی. ، ص۱۶۰؛ انساب الاشراف، بلاذری، احمد بن یحیی، چاپ محمود فردوس العظم، دمشق: ۱۹۹۶ – ۲۰۰۰ میلادی. ، ج۳، ص۳۷۸؛ الارشاد فی معرفة حججالله علیالعباد، شیخ مفید، محمدبن محمدبن نعمان، بیروت: ۱۴۱۴ قمری. ، ج۲، ص۷۱.</ref> و گزارش کار را چنین ارائه نمود: | |||
«اما بعد، [[ستایش]] خدای را که [[حق]] [[امیرالمؤمنین]] را گرفت و او را از [[دشمن]]، آسوده خاطر ساخت. به [[امیرالمؤمنین]] خبر میدهم که [[مسلم بن عقیل]] به [[خانه]] [[هانی بن عروه]] رفت و من با قراردادن مأموران مخفی و [[خدعه]] و [[فریب]] توانستم آن دو را از [[خانه]] بیرون آورده و گردن بزنم و سرهای آنان را بهوسیله «[[هانی بن ابی حیه همدانی]]» و «[[زبیر بن اروج]] تمیمی» که از سرسپردگان وفادارند، برای تو فرستادم. از این دو نفر درباره مسلم و [[هانی]] هرچه میخواهی سؤال کن که هر دو [[بصیر]] و راستگو و [[اهل]] [[ورع]] هستند. والسلام»<ref>وقعه الطف، ابومخنف لوط بن یحیی، چاپ محمد هادی یوسفی غروی. ، ص۱۶۰؛ انساب الاشراف، بلاذری، احمد بن یحیی، چاپ محمود فردوس العظم، دمشق: ۱۹۹۶ – ۲۰۰۰ میلادی. ، ج۳، ص۳۷۸؛ تاریخ الطبری، تاریخ الامم و الملوک، طبری، محمدبن جریر، چاپ محمد ابوالفضل ابراهیم، بیروت: ۱۳۸۲ – ۱۳۸۷ قمری / ۱۹۶۲ – ۱۹۶۷ میلادی. ، ج۵، ص۳۹۵.</ref> | |||
[[یزید]] سر این دو [[شهید]] را بر دروازه [[دمشق]] آویخت<ref>ر. ک: انساب الاشراف، بلاذری، احمد بن یحیی، چاپ محمود فردوس العظم، دمشق: ۱۹۹۶ – ۲۰۰۰ میلادی. ، ج۳، ص۳۷۸-۳۷۹؛ الاخبارالطوال، ص۳۴۶؛ تاریخ الطبری، تاریخ الامم و الملوک، طبری، محمدبن جریر، چاپ محمد ابوالفضل ابراهیم، بیروت: ۱۳۸۲ – ۱۳۸۷ قمری / ۱۹۶۲ – ۱۹۶۷ میلادی. ، ج۵، ص۳۹۴-۳۹۵؛ الفتوح، ابن اعثم کوفی، احمد، حیدر آباد دکن: ۱۳۹۵ قمری/ ۱۹۷۵ میلادی. ، ج۵، ص۸۲-۸۳؛ الارشاد فی معرفة حججالله علیالعباد، شیخ مفید، محمدبن محمدبن نعمان، بیروت: ۱۴۱۴ قمری. ، ج۲، ص۷۱؛ البدایة و النهایة، ابنکثیر دمشقی، عمادالدین اسماعیلبن عمر، قاهره: ۱۹۳۲ میلادی. ، ج۸، ص۱۶۸.</ref> و از [[قهر]] و [[غلبه]] عبیدالله، [[خرسند]] شد و طی نامهای از او تشکر کرد و او را از [[تصمیم]] [[امام حسین]] {{ع}} در حرکت از [[مکه]] به [[عراق]] [[آگاه]] ساخت و از او خواست تا به [[بهترین]] وجه در مورد او [[اقدام]] کند و به او توصیه کرد به مجرد [[اتهام]]، [[مخالفان]] را [[زندانی]] کن و به محض مشکوک بودن، آنان را بازداشت کن.<ref>تاریخ الطبری، تاریخ الامم و الملوک، طبری، محمدبن جریر، چاپ محمد ابوالفضل ابراهیم، بیروت: ۱۳۸۲ – ۱۳۸۷ قمری / ۱۹۶۲ – ۱۹۶۷ میلادی. ، ج۵، ص۳۷۹؛ انصار الحسین، محمدمهدی شمسالدین، ترجمه سیدناصر هاشمزاده، تهران: شرکت چاپ و نشر بینالملل، ۱۳۸۷ شمسی.{{ع}}، ص۱۳۶.</ref> در همین ایام [[عبیدالله]] [[دستور]] داد [[میثم تمار|میثم تمّار]] از [[اصحاب امام علی]] {{ع}} را نیز به دار آویختند و به [[شهادت]] رساندند و [[مختار ثقفی]] را نیز به [[جرم]] [[همکاری]] با مسلم به [[زندان]] انداخت، اما بعد از [[شهادت امام حسین]] {{ع}}، به خواهش [[عبدالله بن عمر]] که شوهر [[خواهر]] مختار بود، از [[زندان]] [[آزاد]] و به [[طائف]] [[تبعید]] شد.<ref>ر. ک: انساب الاشراف، بلاذری، احمد بن یحیی، چاپ محمود فردوس العظم، دمشق: ۱۹۹۶ – ۲۰۰۰ میلادی. ، ج۳، ص۱۶۹؛ تاریخ الطبری، تاریخ الامم و الملوک، طبری، محمدبن جریر، چاپ محمد ابوالفضل ابراهیم، بیروت: ۱۳۸۲ – ۱۳۸۷ قمری / ۱۹۶۲ – ۱۹۶۷ میلادی. ، ج۵، ص۳۹۷؛ انصار الحسین، محمدمهدی شمسالدین، ترجمه سیدناصر هاشمزاده، تهران: شرکت چاپ و نشر بینالملل، ۱۳۸۷ شمسی.{{ع}}، ص۱۳۶-۱۳۷.</ref> | |||
چون [[عبیدالله بن زیاد]] از حرکت [[امام حسین]] {{ع}} به سوی [[عراق]] خبر یافت، [[حصین بن نمیر تمیمی|حُصَین بن نُمَیر]] صاحب [[شرطه]] ([[رئیس]] شهربانی) [[کوفه]] را به منطقه [[قادسیه]] فرستاد، تا راه را بر [[امام]] ببندد. حُصَین بن نُمَیر در آنجا پُست نظامی [[نیرومندی]] بر پا ساخت. | |||
==[[نامه امام حسین]]{{ع}} به [[اهل کوفه]]== | == [[نامه]] [[امام حسین]] {{ع}} به [[اهل کوفه]] == | ||
[[امام حسین]] {{ع}} نامهای برای [[اهل کوفه]] و چهرههای سرشناس [[شهر]] مانند [[سلیمان بن صرد خزاعی|سلیمان بن صُرَد خُزاعی]]، [[مسیب بن نجبه فزاری|مُسَیب بن نجبه]] و [[رفاعة بن شداد بجلی|رَفاعة بن شَدّاد]] نوشت و توسط فرستاده دیگری به نام [[قیس بن مسهر صیداوی|قَیس بن مُسَهَّر صَیداوی]] به سوی [[کوفه]] ارسال فرمود.<ref>الفتوح، ابن اعثم کوفی، احمد، حیدر آباد دکن: ۱۳۹۵ قمری/ ۱۹۷۵ میلادی. ، ج۵، ص۴۵.</ref> | |||
هنگامی که [[قیس بن مسهر صیداوی]] به [[قادسیه]] رسید، توسط [[حصین بن نمیر تمیمی|حُصَین بن نُمَیر]] بازداشت شد. حُصَین [[دستور]] [[تفتیش]] او را صادر نمود.<ref>انساب الاشراف، بلاذری، احمد بن یحیی، چاپ محمود فردوس العظم، دمشق: ۱۹۹۶ – ۲۰۰۰ میلادی. ، ج۲، ص۴۷۲؛ اخبارالطول، دینوری، ابوحنیفه احمد بن داود، چاپ عبدالمنعم عامر، قاهره: ۱۹۶۰ میلادی. ، ص۲۴۹؛ تاریخ الطبری، تاریخ الامم و الملوک، طبری، محمدبن جریر، چاپ محمد ابوالفضل ابراهیم، بیروت: ۱۳۸۲ – ۱۳۸۷ قمری / ۱۹۶۲ – ۱۹۶۷ میلادی. ، ج۵، ص۴۰۰؛ الارشاد فی معرفة حججالله علیالعباد، شیخ مفید، محمدبن محمدبن نعمان، بیروت: ۱۴۱۴ قمری. ، ج۲، ص۷۸،۶۹؛ مقتل الحسین خوارزمی، خوارزمی، حسین، به کوشش الشیخ محمد السماوی، نجف: مطبعه الزهراء، ۱۳۶۷ قمری. ، ج۱، ص۳۳۰،۳۲۷.</ref> [[قیس]] بیدرنگ [[نامه]] را درآورد و پاره پاره کرد. [[حصین]] او را نزد عبیدالله فرستاد. بین عبیدالله و [[قیس]] سؤال و جوابی صورت گرفت که گویای [[روح]] پُر [[صلابت]] [[قیس]] است: | |||
تو کیستی؟ | |||
من از [[شیعیان]] [[امام علی]] {{ع}} و فرزندش [[امام حسین]] {{ع}} هستم. | |||
چرا [[نامه]] را پاره کردی؟ | |||
برای اینکه تو از محتوای آن مطلع نشوی. | |||
[[نامه]] را به چه کسی نوشته و مخاطب [[نامه]] که بوده؟ | |||
این [[نامه]] را [[امام]] حسین{{ع}} برای عدهای از [[مردم کوفه]] مرقوم فرموده بود که من اسامی ایشان را نمیدانم. | |||
[[عبیدالله بن زیاد]] | [[عبیدالله بن زیاد]] خشمگینانه او را [[تهدید]] کرد که به [[خدا]] قسم هرگز از چنگ من [[رهایی]] نخواهی یافت مگر این که نام آن افراد را بگویی و یا آن که بر فراز [[منبر]] آشکارا بر [[حسین]] و [[پدر]] و برادرش [[دشنام]] دهی. در غیر این صورت تو را خواهم کشت. [[قیس]] که این پیشنهاد را [[فرصت]] خوبی برای رساندن [[پیام]] [[امام]] به [[کوفیان]] میدید، بیدرنگ پیشنهاد [[عبیدالله بن زیاد]] را پذیرفت. بر [[منبر]] میروم و [[حسین]] را [[تکذیب]] میکنم. | ||
بدینگونه [[قیس]] بر بالای [[منبر]] رفت و پس از [[حمد]] و ثنا به درگاه [[خداوند]] و [[درود بر پیامبر]] {{صل}} از [[امام حسین {{ع}}]] و [[امام علی]] {{ع}} به [[نیکی]] یاد نمود و بر عبیدالله و پدرش و همه گردنکشان و خودکامگان [[اموی]] [[نفرین]] فرستاد و گفت: مردم! [[امام]] حسین{{ع}} [[بهترین]] [[خلق]] خداست و پسر دختر [[پیامبر]] {{صل}} است و من فرستاده اویم. در منطقه [[حاجر]] ([[حاجز]]) از او جدا شدم. او را [[اجابت]] کنید و به او بپیوندید و ندایش را لبیک گویید.<ref>انساب الاشراف، بلاذری، احمد بن یحیی، چاپ محمود فردوس العظم، دمشق: ۱۹۹۶ – ۲۰۰۰ میلادی. ، ج۲، ص۴۷۳؛ اخبارالطول، دینوری، ابوحنیفه احمد بن داود، چاپ عبدالمنعم عامر، قاهره: ۱۹۶۰ میلادی. ، ص۲۴۹-۲۵۰؛ تاریخ الطبری، تاریخ الامم و الملوک، طبری، محمدبن جریر، چاپ محمد ابوالفضل ابراهیم، بیروت: ۱۳۸۲ – ۱۳۸۷ قمری / ۱۹۶۲ – ۱۹۶۷ میلادی. ، ج۵، ص۴۰۰؛ الارشاد فی معرفة حججالله علیالعباد، شیخ مفید، محمدبن محمدبن نعمان، بیروت: ۱۴۱۴ قمری. ، ج۲، ص۸۰؛ مقتل الحسین خوارزمی، خوارزمی، حسین، به کوشش الشیخ محمد السماوی، نجف: مطبعه الزهراء، ۱۳۶۷ قمری. ، ج۱، ص۳۳۲.</ref> [[عبیدالله بن زیاد]] که خود را باخته بود، بیدرنگ [[فرمان]] داد که [[قیس]] را از فراز قصر به پایین پرتاب کنند.<ref>ر. ک: انساب الاشراف، بلاذری، احمد بن یحیی، چاپ محمود فردوس العظم، دمشق: ۱۹۹۶ – ۲۰۰۰ میلادی. ، ج۳، ص۴۷۲-۴۷۳؛ الاخبارالطوال، ص۲۴۸-۲۵۰؛ تاریخ الطبری، تاریخ الامم و الملوک، طبری، محمدبن جریر، چاپ محمد ابوالفضل ابراهیم، بیروت: ۱۳۸۲ – ۱۳۸۷ قمری / ۱۹۶۲ – ۱۹۶۷ میلادی. ، ج۵، ص۴۰۰-۴۰۳؛ الفتوح، ابن اعثم کوفی، احمد، حیدر آباد دکن: ۱۳۹۵ قمری/ ۱۹۷۵ میلادی. ، ج۵، ص۷۶-۷۹؛ الارشاد فی معرفة حججالله علیالعباد، شیخ مفید، محمدبن محمدبن نعمان، بیروت: ۱۴۱۴ قمری. ، ج۲، ص۷۸-۸۰؛ مقاتل الطالبین، اصفهانی، ابوالفرج علی بن حسین، چاپ احمد صفر، قاهره: ۱۳۶۸ قمری/ ۱۹۴۱ میلادی. ، ص۱۱۰-۱۱۱.</ref> بدین ترتیب [[قیس]] به [[شهادت]] رسید.<ref>انساب الاشراف، بلاذری، احمد بن یحیی، چاپ محمود فردوس العظم، دمشق: ۱۹۹۶ – ۲۰۰۰ میلادی. ، ج۲، ص۴۷۲-۴۷۳؛ اخبارالطول، دینوری، ابوحنیفه احمد بن داود، چاپ عبدالمنعم عامر، قاهره: ۱۹۶۰ میلادی. ، ص۲۴۹-۲۵۰؛ تاریخ الطبری، تاریخ الامم و الملوک، طبری، محمدبن جریر، چاپ محمد ابوالفضل ابراهیم، بیروت: ۱۳۸۲ – ۱۳۸۷ قمری / ۱۹۶۲ – ۱۹۶۷ میلادی. ، ج۵، ص۴۰۲-۴۰۳؛ الارشاد فی معرفة حججالله علیالعباد، شیخ مفید، محمدبن محمدبن نعمان، بیروت: ۱۴۱۴ قمری. ، ج۲، ص۷۸-۸۰.</ref> | |||
[[عبیدالله بن زیاد]] همچنین [[دستور]] داد [[عبدالله بن یقطر]]<ref>اخبارالطول، دینوری، ابوحنیفه احمد بن داود، چاپ عبدالمنعم عامر، قاهره: ۱۹۶۰ میلادی. ، ص۲۵۱؛ تاریخ الطبری، تاریخ الامم و الملوک، طبری، محمدبن جریر، چاپ محمد ابوالفضل ابراهیم، بیروت: ۱۳۸۲ – ۱۳۸۷ قمری / ۱۹۶۲ – ۱۹۶۷ میلادی. ، ج۵، ص۴۰۸-۴۰۹؛ الارشاد فی معرفة حججالله علیالعباد، شیخ مفید، محمدبن محمدبن نعمان، بیروت: ۱۴۱۴ قمری. ؛ ج۲، ص۸۱-۸۴؛ مقتل الحسین خوارزمی، خوارزمی، حسین، به کوشش الشیخ محمد السماوی، نجف: مطبعه الزهراء، ۱۳۶۷ قمری. ، ج۱، ص۳۳۴.</ref> [[برادر]] رضاعی [[امام حسین]] {{ع}} را بکشند. [[عبدالله بن یقطر]] از فرستادگان [[امام حسین]] {{ع}} و حامل پیامی برای [[مسلم بن عقیل]] به [[کوفه]] بود و رهسپار آن دیار شد. اما توسط [[حصین بن نمیر]] در نزدیکی [[قادسیه]] دستگیر شد. او را نزد [[عبیدالله بن زیاد]] بردند و چون [[اسرار]] [[نامه]] [[امام]] را فاش نکرد، عبیدالله نیز [[دستور]] داد او را از بالای قصر به [[زمین]] افکندند و استخوانهایش خُرد شد. هنوز رمقی در [[بدن]] داشت که [[عبدالملک بن عمیر لخمی]] با ضربتی او را کشت.<ref>ر. ک: انساب الاشراف، بلاذری، احمد بن یحیی، چاپ محمود فردوس العظم، دمشق: ۱۹۹۶ – ۲۰۰۰ میلادی. ، ج۲، ص۴۷۲-۴۷۳؛اخبارالطول، دینوری، ابوحنیفه احمد بن داود، چاپ عبدالمنعم عامر، قاهره: ۱۹۶۰ میلادی. ، ص۲۵۳؛ تاریخ الطبری، تاریخ الامم و الملوک، طبری، محمدبن جریر، چاپ محمد ابوالفضل ابراهیم، بیروت: ۱۳۸۲ – ۱۳۸۷ قمری / ۱۹۶۲ – ۱۹۶۷ میلادی. ، ج۵، ص۴۰۸-۴۰۹؛ الارشاد فی معرفة حججالله علیالعباد، شیخ مفید، محمدبن محمدبن نعمان، بیروت: ۱۴۱۴ قمری. ؛ ج۲، ص۸۴؛ مقتل الحسین خوارزمی، خوارزمی، حسین، به کوشش الشیخ محمد السماوی، نجف: مطبعه الزهراء، ۱۳۶۷ قمری. ، ج۱، ص۳۳۴.</ref> برخی نیز نوشتهاند [[عبدالله بن یقطر]] [[سفیر]] مسلم برای [[امام حسین]] {{ع}} بود تا [[تحول]] و [[انحطاط]] [[کوفه]] را خبر دهد که توسط [[مالک بن یربوع تمیمی]] دستگیر و به [[عبیدالله بن زیاد]] تحویل داده شد.<ref>انساب الاشراف، بلاذری، احمد بن یحیی، چاپ محمود فردوس العظم، دمشق: ۱۹۹۶ – ۲۰۰۰ میلادی. ، ج۲، ص۴۷۷-۴۷۸؛ اخبارالطول، دینوری، ابوحنیفه احمد بن داود، چاپ عبدالمنعم عامر، قاهره: ۱۹۶۰ میلادی. ، ص۲۵۳.</ref> | |||
==[[ | == حرکت [[امام حسین]] {{ع}} به سمت [[کربلا]] == | ||
[[حصین بن نمیر|حُصَین بن نُمَیر]]، [[حر بن یزید ریاحی]] را با هزار سپاهی به منزله مقدمه [[سپاه]] از [[قادسیه]] به سوی کاروان [[امام]] روانه کرد. [[امام حسین]] {{ع}} در [[روز]] ۲۶ ذیالحجه نزدیک [[کوفه]] در کنار بلندیهای ذوحُسُم (ذوجشم) با حُرّ و سپاهیانش روبهرو شد.<ref>الفتوح، ابن اعثم کوفی، احمد، حیدر آباد دکن: ۱۳۹۵ قمری/ ۱۹۷۵ میلادی. ، ج۵، ص۶۲؛ الارشاد فی معرفة حججالله علیالعباد، شیخ مفید، محمدبن محمدبن نعمان، بیروت: ۱۴۱۴ قمری. ، ج۲، ص۹۰.</ref> تصریح منابع بر آن است که حُرّ نه برای [[جنگ]] بلکه صرفاً برای انتقال [[امام]] نزد [[عبیدالله بن زیاد]] اعزام شده بود و اینکه به [[دستور]] عبیدالله از بازگشت آن [[حضرت]] به [[حجاز]] جلوگیری کند و از اینرو با سپاهیانش در حالیکه قبضه شمشیرها را در دست داشتند، رو در روی توقفگاه کاروان [[امام]] [[صفآرایی]] کرد.<ref>ر. ک: اخبارالطول، دینوری، ابوحنیفه احمد بن داود، چاپ عبدالمنعم عامر، قاهره: ۱۹۶۰ میلادی، ص۲۵۵؛ تاریخ الطبری، تاریخ الامم و الملوک، طبری، محمد بن جریر، چاپ محمد ابوالفضل ابراهیم، بیروت: ۱۳۸۲ – ۱۳۸۷ قمری / ۱۹۶۲ – ۱۹۶۷ میلادی. ، ج۵، ص۴۱۴؛ الفتوح، ابن اعثم کوفی، احمد، حیدر آباد دکن: ۱۳۹۵ قمری/ ۱۹۷۵ میلادی. ، ج۵، ص۹۱-۹۲؛ الارشاد فی معرفة حججالله علیالعباد، شیخ مفید، محمدبن محمدبن نعمان، بیروت: ۱۴۱۴ قمری. ، ج۲، ص۸۶-۸۷؛ مقاتل الطالبین، اصفهانی، ابوالفرج علی بن حسین، چاپ احمد صفر، قاهره: ۱۳۶۸ قمری/ ۱۹۴۱ میلادی. ، ص۱۱۳-۱۱۴.</ref> | |||
حُرّ گفت: | [[امام]] که [[امید]] به [[حمایت]] [[کوفیان]] داشت، از حُرّ پرسید که به کمک آنان آمده یا بر [[ضد]] آنان است؟ حُرّ گفت: بر [[ضد]] شما. [[سپاه]]، متشکل از هزار نفر [[سوارهنظام]] بود. بهرغم این [[صفآرایی]] خصمانه، واکنش [[امام]] صلحآمیز بود. چنانکه به یارانش [[دستور]] داد که [[سپاهیان]] حُرّ و اسبانشان را [[سیراب]] کنند. آن [[روز]] که حُرّ راه را بر [[امام حسین]] {{ع}} گرفت، از [[قادسیه]] میآمد و پسر زیاد برای اینکه هر چه زودتر و بهتر به مقصد برسد، به [[حصین بن نمیر]] چنین [[دستوری]] داده بود. پس از [[اقامه نماز]] چون [[امام]] با [[یاران]] خویش [[عزم]] بازگشت نمود، حُرّ ممانعت کرد. [[امام]] بهجِد قصد بازگشت به [[حجاز]] را نمود و حُرّ مانع شد.<ref>انساب الاشراف، بلاذری، احمد بن یحیی، چاپ محمود فردوس العظم، دمشق: ۱۹۹۶ – ۲۰۰۰ میلادی. ، ج۲، ص۴۸۱؛ اخبارالطول، دینوری، ابوحنیفه احمد بن داود، چاپ عبدالمنعم عامر، قاهره: ۱۹۶۰ میلادی. ، ص۲۵۵.</ref> | ||
حُرّ گفت: من [[مأموریت]] ندارم که با تو بجنگم، بلکه مأموریتم این است که از تو جدا نشوم تا تو را به طرف [[کوفه]] [[راهنمایی]] کنم و پیشنهاد نمود که [[امام]] راهی غیر از راه [[کوفه]] و [[مدینه]] در پیش گیرد تا وی بتواند از [[عبیدالله بن زیاد]] کسب [[تکلیف]] کند و گفت امیدوارم [[خداوند]] زمینهای فراهم آورد که من به درگیری با شما [[مبتلا]] نشوم. آنگاه [[امام حسین]] {{ع}} و یارانش در مسیر [[عذیب الهجانات|عُذَیبُ الهِجانات]] و [[قادسیه]] حرکت کردند و حُرّ نیز همراه آنان بود. | |||
سرانجام در [[روز]] [[پنجشنبه]] دوم [[محرم]] ۶۱ به [[سرزمین]] [[نینوا]] رسیدند. [[مالک بن نسر کندی]] [[نامه]] [[عبیدالله بن زیاد]] را به حُرّ داد مبنی بر آن که بر [[حسین]] و یارانش سخت بگیرد و آنان را در زمینی بیآب و علف و بیحصار متوقف کند و نوشت که فرستادهام [[مأموریت]] دارد همراه تو باشد تا ببیند که چهگونه [[فرمان]] من انجام میشود. به این صورت توافق حُرّ با [[امام]] در [[روز]] دوم [[محرم]] پایان یافت. حُرّ [[امام]] را ناگزیر ساخت در جایی به نام [[کربلا]] نزدیک [[فرات]] پیاده شود و حُرّ برای [[عبیدالله بن زیاد]] نامهای نوشت که [[حسین بن علی]] و [[خانواده]] و [[یاران]] او در [[کربلا]] فرود آمدهاند. | |||
یک [[روز]] پس از ورود [[امام]]، [[عبیدالله بن زیاد]]، [[عمر بن سعد]] را که به وی [[وعده]] [[حکومت ری]] و دَستَبی را داده بود، پیش از عزیمت به محل مأموریتش با چهار هزار سپاهی از [[کوفه]] به [[کربلا]] فرستاد و [[دستور]] داد تا از [[امام حسین]] {{ع}} و یارانش به نام [[یزید]] [[بیعت]] بگیرد. اما [[امام]] به وی پاسخ رد داد. از آن پس تا [[روز]] نهم [[محرم]] عبیدالله هر [[روز]] سپاهیانی به همراه فرماندهانی به سوی [[عمر بن سعد]] روانه میکرد. | |||
[[عبیدالله بن زیاد]] | |||
[[عبیدالله بن زیاد]] کسانی را [[مأمور]] کرد تا در [[کوفه]] بگردند و [[مردم]] را به [[اطاعت]] فراخوانند و از عواقب [[شورش]] بترسانند و آنان را از [[یاری]] [[امام حسین]] {{ع}} باز دارند. شمار لشکریانی که [[عبیدالله بن زیاد]] همراه [[سرداران]] خود به [[یاری]] [[عمر بن سعد]] فرستاد و تحت [[فرماندهی]] او قرار داد، ۳۰ هزار سوار و پیاده بود. | |||
[[روز]] هفتم [[محرم]] به [[دستور]] [[عبیدالله بن زیاد]] از دسترسی [[امام]] به آب و [[شریعه]] [[فرات]] جلوگیری کردند.<ref>ر. ک: انساب الاشراف، بلاذری، احمد بن یحیی، چاپ محمود فردوس العظم، دمشق: ۱۹۹۶ – ۲۰۰۰ میلادی. ، ج۲، ص۴۸۰، ۴۸۲-۴۸۳؛ اخبارالطول، دینوری، ابوحنیفه احمد بن داود، چاپ عبدالمنعم عامر، قاهره: ۱۹۶۰ میلادی. ، ص۲۵۳-۲۵۵؛ تاریخ الطبری، تاریخ الامم و الملوک، طبری، محمدبن جریر، چاپ محمد ابوالفضل ابراهیم، بیروت: ۱۳۸۲ – ۱۳۸۷ قمری / ۱۹۶۲ – ۱۹۶۷ میلادی. ، ج۵، ص۴۱۴؛ مقاتل الطالبین، اصفهانی، ابوالفرج علی بن حسین، چاپ احمد صفر، قاهره: ۱۳۶۸ قمری/ ۱۹۴۱ میلادی. ، ص۱۱۳-۱۱۴.</ref> اگر چه [[امام حسین]] {{ع}}، [[برادر]] دلیرش [[عباس بن علی بن ابیطالب|عباس]] {{ع}} را با گروهی فرستاد و او توانست با عقب راندن [[دشمن]]، مشکها را از آب پُر کند و باز گردد،<ref>ر. ک: مقاتل الطالبین، اصفهانی، ابوالفرج علی بن حسین، چاپ احمد صفر، قاهره: ۱۳۶۸ قمری/ ۱۹۴۱ میلادی. ، ص۱۱۳-۱۱۴؛ ۳۵. ➞ البدء و التاریخ، مقدسی، مطهربن طاهر، پاریس: چاپ کلمان هوار، ۱۸۹۹ – ۱۹۱۹ میلادی، چاپ افست تهران: ۱۹۶۲ میلادی. ، مطهربن طاهر، پاریس: چاپ کلمان هوار، ۱۸۹۹ – ۱۹۱۹ میلادی، چاپ افست تهران: ۱۹۶۲ میلادی. ، ج۶، ص۱۱.</ref> اما از [[صبح]] [[عاشورا]] خیمههای [[امام حسین]] {{ع}} آب نداشت. | |||
گفته شده [[امام]] به [[عمر بن سعد]] پیشنهاد کرد تا به [[مدینه]] باز گردد. [[عمر بن سعد]] که مایل بود کار به [[صلح]] بیانجامد، با [[امام]] در اینباره توافق کرد، اما [[عبیدالله بن زیاد]] به تحریک [[شمر بن ذی الجوشن]] پیشنهاد [[امام]] را نپذیرفت و به [[عمر بن سعد]] [[دستور]] داد در صورت [[امتناع]] از [[بیعت]] به نام [[یزید]]، با او بجنگد.<ref>الارشاد فی معرفة حججالله علیالعباد، شیخ مفید، محمدبن محمدبن نعمان، بیروت: ۱۴۱۴ قمری. ، ج۲، ص۱۱۱.</ref> [[امام]] فرمود که [[تسلیم]] پسر مرجانه نخواهد شد.<ref>ر. ک: کتاب نسب قریش، مصعب بن عبدالله زبیری، چاپ لوی پروونسال، قاهره، ۱۹۵۳ میلادی. ، ص۴۰؛ اخبارالطول، دینوری، ابوحنیفه احمد بن داود، چاپ عبدالمنعم عامر، قاهره: ۱۹۶۰ میلادی. ، ص۲۵۹؛ تاریخ الطبری، تاریخ الامم و الملوک، طبری، محمدبن جریر، چاپ محمد ابوالفضل ابراهیم، بیروت: ۱۳۸۲ – ۱۳۸۷ قمری / ۱۹۶۲ – ۱۹۶۷ میلادی. ، ج۵، ص۴۵۶؛ الارشاد فی معرفة حججالله علیالعباد، شیخ مفید، محمدبن محمدبن نعمان، بیروت: ۱۴۱۴ قمری. ، ج۲، ص۱۱۲؛ مقاتل الطالبین، اصفهانی، ابوالفرج علی بن حسین، چاپ احمد صفر، قاهره: ۱۳۶۸ قمری/ ۱۹۴۱ میلادی. ، ص۱۱۳-۱۱۴.</ref> | |||
به | |||
به این ترتیب [[واقعه کربلا]] به وقوع پیوست و [[امام حسین]] {{ع}} به [[شهادت]] رسید. عبیدالله همچنین [[فرمان]] داد تا بر اجساد [[امام]] و [[خاندان]] و یارانش اسب بتارانند.<ref>ر. ک: انساب الاشراف، بلاذری، احمد بن یحیی، چاپ محمود فردوس العظم، دمشق: ۱۹۹۶ – ۲۰۰۰ میلادی. ، ج۲، ص۵۰۴؛ اخبارالطول، دینوری، ابوحنیفه احمد بن داود، چاپ عبدالمنعم عامر، قاهره: ۱۹۶۰ میلادی. ، ص۲۵۹؛ تاریخ الطبری، تاریخ الامم و الملوک، طبری، محمدبن جریر، چاپ محمد ابوالفضل ابراهیم، بیروت: ۱۳۸۲ – ۱۳۸۷ قمری / ۱۹۶۲ – ۱۹۵۷ میلادی. ، ج۵، ص۴۴۰، ۴۵۵-۴۵۶. فهرستی از قبایل مختلف و تعداد سرهایی که هر کدام نزد عبیدالله بن زیاد بردند، بهدست دادهاند.</ref> [[عمر بن سعد]] همان شب سر [[امام]] را توسط [[خولی بن یزید اصبحی|خولی بن یزید]] برای [[عبیدالله بن زیاد]] به [[کوفه]] فرستاد<ref>اخبارالطول، دینوری، ابوحنیفه احمد بن داود، چاپ عبدالمنعم عامر، قاهره: ۱۹۶۰ میلادی. ، ص۲۵۹-۲۶۰؛ تاریخ الطبری، تاریخ الامم و الملوک، طبری، محمدبن جریر، چاپ محمد ابوالفضل ابراهیم، بیروت: ۱۳۸۲ – ۱۳۸۷ قمری / ۱۹۶۲ – ۱۹۶۷ میلادی. ، ج۵، ص۴۵۶؛ الارشاد فی معرفة حججالله علیالعباد، شیخ مفید، محمدبن محمدبن نعمان، بیروت: ۱۴۱۴ قمری. ، ج۲، ص۱۱۴.</ref> و فردای آن [[روز]] نیز سرهای دیگر [[شهدا]] را بر سر نیزهها نزد [[عبیدالله بن زیاد]] به [[کوفه]] بردند. [[لشکریان عمر بن سعد]] برای هر سری که به عنوان کشندهِ آن نزد [[عبیدالله بن زیاد]] میبردند، جایزهای از او میگرفتند.<ref>البدء و التاریخ، مقدسی، مطهربن طاهر، پاریس: چاپ کلمان هوار، ۱۸۹۹ – ۱۹۱۹ میلادی، چاپ افست تهران: ۱۹۶۲ میلادی. ، مطهربن طاهر، پاریس: چاپ کلمان هوار، ۱۸۹۹ – ۱۹۱۹ میلادی، چاپ افست تهران: ۱۹۶۲ میلادی. ، ج۶، ص۱۱؛ البدایة و النهایة، ابنکثیر دمشقی، عمادالدین اسماعیلبن عمر، قاهره: ۱۹۳۲ میلادی. ، ج۶، ص۲۳۲.</ref> | |||
عبیدالله | |||
عبیدالله میخواست در [[روز]] دوازدهم از [[فرصت]] استفاده کرده و به یک [[نمایش قدرت]] و [[جشن]] [[پیروزی]] [[دست]] بزند و با عبور سرهای [[شهیدان]] و کاروان [[اسیران]] از برابر چشمان [[مردم کوفه]] به آنان بفهماند که در مقابل [[حکومت یزید]]، هیچ قدرتی یارای مقابله ندارد و هیچ فریاد و مقاومتی باقی نمانده است. به همین منظور مسیر عبور کاروان را از مسیر اصلی [[شهر کوفه]] تا میدان مرکزی که [[قصر]] [[دارالاماره]] در آنجا واقع بود، قرار داده و [[مردم]] را نیز در طول مسیر جمع کرده بود. [[مردم کوفه]] [[اولاد علی]] {{ع}} و [[خاندان]] [[پیامبر]] {{صل}} را میشناختند. آنان هنوز خاطرههای [[حکومت]] پنج ساله [[امام علی]] {{ع}} در [[کوفه]] را در یادها داشتند و به مجرد دیدن [[خاندان رسالت]] و سرهای به نیزه رفته، بغضها در گلو [[شکست]] و [[گریه]] آغاز شد. | |||
در [[دارالاماره]] [[سر امام حسین]] {{ع}} را در طشتی روبهروی [[عبیدالله بن زیاد]] قرار دادند و او با چوب بر صورتش میزد که مورد [[اعتراض]] [[صحابی پیامبر]] {{صل}}، [[زید بن ارقم]]<ref>تاریخ الطبری، تاریخ الامم و الملوک، طبری، محمدبن جریر، چاپ محمد ابوالفضل ابراهیم، بیروت: ۱۳۸۲ – ۱۳۸۷ قمری / ۱۹۶۲ – ۱۹۶۷ میلادی. ، ج۵، ص۴۵۷؛ الارشاد فی معرفة حججالله علیالعباد، شیخ مفید، محمدبن محمدبن نعمان، بیروت: ۱۴۱۴ قمری. ، ج۲، ص۴۷۲؛ اللهوف فی قتلی الطفوف (مقتل الحسین)، ابن طاووس، علی بن موسی بن محمد، نجف: الحیدریه، ۱۳۸۵ قمری. ، ص۱۹۱؛ نهایه الارب فی فنون الادب، نویری، شهاب الدین احمد، ترجمه دکتر محمود مهدوی دامغانی، تهران: انتشارات امیر کبیر، ۱۳۶۵ شمسی. ، ج۷، ص۲۰۰.</ref> یا [[انس بن مالک]]<ref>وقعه الطف، ابومخنف لوط بن یحیی، چاپ محمد هادی یوسفی غروی. ، ص۲۶۲؛ مقتل الحسین خوارزمی، خوارزمی، حسین، به کوشش الشیخ محمد السماوی، نجف: مطبعه الزهراء، ۱۳۶۷ قمری. ، ج۲، ص۴۲؛ الارشاد فی معرفة حججالله علیالعباد، شیخ مفید، محمدبن محمدبن نعمان، بیروت: ۱۴۱۴ قمری. ، ج۲، ص۴۷۲؛ اللهوف فی قتلی الطفوف (مقتل الحسین)، ابن طاووس، علی بن موسی بن محمد، نجف: الحیدریه، ۱۳۸۵ قمری. ، ص۱۹۱.</ref> قرار گرفت. در همان مجلس نیز سخنانی بین [[حضرت زینب]] {{س}} و [[امام سجاد]] {{ع}} با [[عبیدالله بن زیاد]] رد و بدل شد که باعث [[خشم]] و [[رسوایی]] [[عبیدالله بن زیاد]] گردید. او خطاب به [[حضرت زینب]] {{س}} گفت: «[[سپاس]] خداوندی را که شما را [[رسوا]] کرد و کشت و قصه و [[فتنه]] شما را [[دروغ]] گردانید». | |||
[[زینب]]{{س}} گویی هیچ اتفاقی رخ نداده و فقط برای یک [[مناظره]] [[علمی]] به این مجلس آمده، عبیدالله بن زیاد را به چیزی نشمرد و او را پیش روی [[مردمان]] [[تحقیر]] کرد و فرمود: | [[زینب]] {{س}} گویی هیچ اتفاقی رخ نداده و فقط برای یک [[مناظره]] [[علمی]] به این مجلس آمده، [[عبیدالله بن زیاد]] را به چیزی نشمرد و او را پیش روی [[مردمان]] [[تحقیر]] کرد و فرمود: «[[سپاس]] خداوندی را که ما را به وجود [[پیامبر]] {{صل}} گرامی داشت و ما را [[پاک]] و [[پاکیزه]] فرمود. نه چنان است که تو میگویی، بلکه [[تبهکار]] و [[رسوا]] و [[بدکار]] [[تکذیب]] میشود و آنان ما نیستیم. دیگرانند.<ref>وقعه الطف، ابومخنف لوط بن یحیی، چاپ محمد هادی یوسفی غروی. ، ص۲۶۲؛ تاریخ الطبری، تاریخ الامم و الملوک، طبری، محمدبن جریر، چاپ محمد ابوالفضل ابراهیم، بیروت: ۱۳۸۲ – ۱۳۸۷ قمری / ۱۹۶۲ – ۱۹۶۷ میلادی. ، ج۵، ص۴۵۷؛ الفتوح، ابن اعثم کوفی، احمد، حیدر آباد دکن: ۱۳۹۵ قمری/ ۱۹۷۵ میلادی. ، ج۵، ص۱۲۲-۱۲۳؛ الارشاد فی معرفة حججالله علیالعباد، شیخ مفید، محمدبن محمدبن نعمان، بیروت: ۱۴۱۴ قمری. ، ج۲، ص۴۷۳.</ref> | ||
[[ | [[عبیدالله بن زیاد]] از این پاسخ [[حیرت]] کرد و گفت: «کار [[خدا]] را با خاندانت چگونه دیدی؟» | ||
[[ | [[حضرت زینب]] {{س}} پاسخ داد: «جز [[زیبایی]] ندیدم» <ref>{{متن حدیث|مَا رَأَیْتُ إِلَّا جَمِیلً}}</ref>. سپس در ادامه سخنان خود، مطمئن، کوبنده و با [[صلابت]] فرمود: [[شهید]] شدن برای ایشان مقدر شده بود. به سوی [[مقتل]] خویش رفتند. به زودی [[خداوند]] میان آنان و تو را فراهم میآورد تا در پیشگاه [[الهی]] [[حجت]] گویید و از او [[داوری]] خواهید. نگاه کن که در آن [[روز]]، [[پیروزی]] و [[رستگاری]] از آن کیست؟ مادرت به عزایت بنشیند، ای پسر مرجانه!<ref>وقعه الطف، ابومخنف لوط بن یحیی، چاپ محمد هادی یوسفی غروی. ، ص۲۶۳؛ تاریخ الطبری، تاریخ الامم و الملوک، طبری، محمدبن جریر، چاپ محمد ابوالفضل ابراهیم، بیروت: ۱۳۸۲ – ۱۳۸۷ قمری / ۱۹۶۲ – ۱۹۶۷ میلادی. ، ج۵، ص۴۵۸؛ الارشاد فی معرفة حججالله علیالعباد، شیخ مفید، محمدبن محمدبن نعمان، بیروت: ۱۴۱۴ قمری. ، ج۲، ص۴۷۳.</ref> | ||
[[عبیدالله بن زیاد]] به شدت [[خشمگین]] شد. سخن [[زینب]] {{س}} [[فخرفروشی]] قبیلهای او و ریشهی تباهش را بر باد داد. | |||
عبیدالله بن زیاد | [[عبیدالله بن زیاد]] خُرد شده بود. او از شنیدن این پاسخ پایمال شد. با [[درماندگی]] از آخرین سلاحش که [[دشنام]] بود، استفاده کرد. به [[زینب]] {{س}} گفت: «سرانجام [[خداوند]] [[دل]] مرا از [[سرکش]] و دیگر [[سرکشان]] [[خاندان]] تو خنک کرد». | ||
[[حضرت زینب]] فرمود: «به جانم [[سوگند]] سالار مرا کشتی و شاخههای درخت [[زندگی]] مرا بُریدی و ریشهام را برآوردی. اگر اینها [[دل]] تو را خنک میکند، خوشدل باش!» <ref>{{متن حدیث| لَعَمْرِي لَقَدْ قَتَلْتَ كَهْلِي وَ قَطَعْتَ فَرْعِي وَ اِجْتَثَثْتَ أَصْلِي فَإِنْ كَانَ هَذَا شَفَاكَ فَقَدِ اِشْتَفَيْتَ}}</ref> | |||
این [[زن]] سخن به سجع میگوید، همانگونه که پدرش سخنان مسجَّع میگفت. | |||
مرا با سجع چه کار؟ کلمات همانگونه که از سینهام میجوشد، بر زبانم جاری میشود.<ref>قرآن مجید، سوره زمر، آیه ۴۲.</ref> | |||
[[عبیدالله بن زیاد]] [[درمانده]] و خُرد، از [[گفتوگو]] با [[زینب]] {{س}} صرفنظر کرد. در این هنگام به [[امام سجاد]] {{ع}} نگریست و پرسید: نامت چیست؟ | |||
من [[علی]] پسر [[حسین]] {{ع}} هستم. | |||
[[عبیدالله بن زیاد]]: مگر [[خداوند]] [[علی بن الحسین]] را نکشت؟ | |||
عبیدالله | |||
[[امام سجاد]] {{ع}}: [[برادری]] داشتم، نام او هم [[علی]] بود. [[مردم]] او را کُشتند.<ref>تاریخ الطبری، تاریخ الامم و الملوک، طبری، محمدبن جریر، چاپ محمد ابوالفضل ابراهیم، بیروت: ۱۳۸۲ – ۱۳۸۷ قمری / ۱۹۶۲ – ۱۹۶۷ میلادی. ، ج۵، ص۴۵۸؛ الارشاد فی معرفة حججالله علیالعباد، شیخ مفید، محمدبن محمدبن نعمان، بیروت: ۱۴۱۴ قمری. ، ج۲، ص۴۷۴؛ ترجمة الامام الحسین {{ع}} من تاریخ دمشق، ابنعساکر، ابوالقاسم علیبن حسن، تحقیق علامه شیخ محمدباقر محمودی، بیروت: مؤسسه المحمودی، ۱۳۹۸ قمری. ، ص۷۹.</ref> | |||
[[عبیدالله بن زیاد]]: [[خداوند]] او را کشت. | |||
[[امام سجاد]] {{ع}}: {{متن قرآن|اللَّهُ يَتَوَفَّى الْأَنْفُسَ حِينَ مَوْتِهَا}}<ref>«خداوند، جانها را هنگام مرگشان میگیرد» سوره زمر، آیه ۴۲.</ref>.<ref>ر. ک: انساب الاشراف، بلاذری، احمد بن یحیی، چاپ محمود فردوس العظم، دمشق: ۱۹۹۶ – ۲۰۰۰ میلادی. ، ج۳، ص۲۰۷؛ الطبقات الکبری، ابن سعد کاتب واقدی، محمد، چاپ احسان عباس، بیروت: دار صادر، ۱۴۰۵ قمری. ، ج۵، ص۱۶۳؛ تاریخ الطبری، تاریخ الامم و الملوک، طبری، محمدبن جریر، چاپ محمد ابوالفضل ابراهیم، بیروت: ۱۳۸۲ – ۱۳۸۷ قمری / ۱۹۶۲ – ۱۹۶۷میلادی. ، ج۵، ص۴۵۷-۴۵۸؛ اللهوف فی قتلی الطفوف (مقتل الحسین)، ابن طاووس، علی بن موسی بن محمد، نجف: الحیدریه، ۱۳۸۵ قمری. ، ص۱۹۳؛ الکامل فی التاریخ، ج۴، ص۸۱-۸۲؛ نهایه الارب فی فنون الادب، نویری، شهاب الدین احمد، ترجمه دکتر محمود مهدوی دامغانی، تهران: انتشارات امیر کبیر، ۱۳۶۵ شمسی. ، ج۷، ص۲۰۱.</ref> (کنایه از این که [[قاتل]] آنان تو هستی). | |||
- | [[عبیدالله بن زیاد]] [[خشمگین]] شده گفت: شگفتا هنوز آن جرأت و [[توانایی]] در تو باقی مانده که پاسخ مرا بدهی و گفته مرا زیر پا بیاندازی. سپس به [[مری بن معاذ احمری|مُرّی بن مَعاذ احمری]] [[فرمان]] داد که [[امام]] را به [[قتل]] برساند.<ref>مقتل الحسین خوارزمی، خوارزمی، حسین، به کوشش الشیخ محمد السماوی، نجف: مطبعه الزهراء، ۱۳۶۷ قمری. ، ج۲، ص۴۲-۴۳.</ref> [[زینب]] {{س}} برادرزاده را در آغوش گرفت و فرمود: از [[خون]] ما [[سیراب]] نشدهای؟ مگر کسی از ما باقی گذاردهای؟ اگر قصد کشتن او را داری، مرا هم با او بکش! [[امام سجاد]] {{ع}} فرمود: در این صورت مردی [[پرهیزکار]] را همراه کاروان بفرست که با آنان [[رفتاری]] مسلمانوار داشته باشد. | ||
[[عبیدالله بن زیاد]] نگاهی به [[مردم]] کرد و گفت: شگفتا از پیوند [[خویشاوندی]]! به [[خدا]] [[سوگند]] [[خیال]] میکنم [[دوست]] دارد که اگر [[علی]] را میکشم، او را هم همراهش بکشم. دست از سر این [[جوان]] بردارید. سپس خطاب به [[امام سجاد]] {{ع}} گفت: همراه [[زنان]] خودت باش.<ref>تاریخ الطبری، تاریخ الامم و الملوک، طبری، محمدبن جریر، چاپ محمد ابوالفضل ابراهیم، بیروت: ۱۳۸۲ – ۱۳۸۷ قمری / ۱۹۶۲ – ۱۹۶۷ میلادی. ، ج۵، ص۴۵۷-۴۵۸؛ مقتل الحسین خوارزمی، خوارزمی، حسین، به کوشش الشیخ محمد السماوی، نجف: مطبعه الزهراء، ۱۳۶۷ قمری. ، ج۲، ص۴۸.</ref> | |||
بنا به [[روایت]] دیگر [[امام]] فرمود: عمه [[جان]] بگذار من پاسخ گویم. سپس گفت: پسر زیاد مرا از کشته شدن میترسانی؟ نمیدانی که کشته شدن [[شعار]] ما و [[شهادت]] [[کرامت]] ماست؟<ref>تاریخ الطبری، تاریخ الامم و الملوک، طبری، محمدبن جریر، چاپ محمد ابوالفضل ابراهیم، بیروت: ۱۳۸۲ – ۱۳۸۷ قمری / ۱۹۶۲ – ۱۹۶۷ میلادی. ، ج۵، ص۴۵۹؛ اللهوف فی قتلی الطفوف (مقتل الحسین)، ابن طاووس، علی بن موسی بن محمد، نجف: الحیدریه، ۱۳۸۵ قمری. ، ص۱۹۵؛ الارشاد فی معرفة حججالله علیالعباد، شیخ مفید، محمدبن محمدبن نعمان، بیروت: ۱۴۱۴ قمری. ، ج۲، ص۱۱۷؛ نهایه الارب فی فنون الادب، نویری، شهاب الدین احمد، ترجمه دکتر محمود مهدوی دامغانی، تهران: انتشارات امیر کبیر، ۱۳۶۵ شمسی. ، ج۷، ص۲۰۱.</ref> | |||
سخنان [[زینب]] {{س}} و گفتوگوی [[عبیدالله بن زیاد]] با [[امام سجاد]] {{ع}}، [[عبیدالله بن زیاد]] را از برگزاری چنان [[مجلسی]] پشیمان کرد و [[پیروزی]] [[عبیدالله بن زیاد]] را بر باد داد. او که قصد داشت [[امام سجاد]] {{ع}} را نیز به [[شهادت]] برساند، با دخالت [[حضرت زینب]] {{س}} و [[سخنان امام سجاد]] {{ع}} منصرف شد.<ref>اللهوف فی قتلی الطفوف (مقتل الحسین)، ابن طاووس، علی بن موسی بن محمد، نجف: الحیدریه، ۱۳۸۶ قمری. ، ص۱۹۶.</ref> | |||
سخنان [[زینب]]{{س}} | [[عبیدالله بن زیاد]] پس از شکستی که در [[دار الاماره]] بر اثر سخنان [[حضرت زینب]] {{س}} متقبل شد، ندای [[نماز]] [[جماعت]] داد، [[مردم]] در [[مسجد]] جمع شدند. [[عبیدالله بن زیاد]] ضمن خطبهای [[یزید بن معاویه]] و تبار او را ستود و به [[امام حسین]] {{ع}} و پدرانش [[دشنام]] داد که با [[اعتراض]] و پاسخ سخت [[عبدالله بن عفیف ازدی|عبدالله بن عفیف ازدی]] روبهرو شد.<ref>منطقه شوره زار را گویند و گویا موضعی در کوفه بوده است. ر. ک: مراصد الاطلاع، بغدادی، عبد المؤمن، تحقیق علی محمد سجادی، قم: دار الکتب العربیه، ۱۳۷۲ قمری. ، ج۲، ص۶۸۸.</ref> او برخاست و بر [[عبیدالله بن زیاد]] بانگ زد و [[اهل کوفه]] را علیه او برانگیخت و گفت: ای پسر مرجانه! دروغگوی پسر [[دروغگو]] تو و پدرت هستید و آنکس که تو را [[امیر]] کرده است و پدرش. ای پسر مرجانه! [[پسران]] [[پیامبر]] {{صل}} را میکشید و سخنی همچون سخن صدیقان میگویید؟<ref>تاریخ الطبری، تاریخ الامم و الملوک، طبری، محمدبن جریر، چاپ محمد ابوالفضل ابراهیم، بیروت: ۱۳۸۲ – ۱۳۸۷ قمری / ۱۹۶۲ – ۱۹۶۷ میلادی. ، ج۵، ص۴۵۸-۴۵۹؛ الفتوح، ابن اعثم کوفی، احمد، حیدر آباد دکن: ۱۳۹۵ قمری/ ۱۹۷۵ میلادی. ، ج۵، ص۱۲۳-۱۲۶؛ الارشاد فی معرفة حججالله علیالعباد، شیخ مفید، محمدبن محمدبن نعمان، بیروت: ۱۴۱۴ قمری. ، ج۲، ص۱۱۷؛ اللهوف فی قتلی الطفوف (مقتل الحسین)، ابن طاووس، علی بن موسی بن محمد، نجف: الحیدریه، ۱۳۸۵ قمری. ، ص۱۹۶؛ نهایه الارب فی فنون الادب، نویری، شهاب الدین احمد، ترجمه دکتر محمود مهدوی دامغانی، تهران: انتشارات امیر کبیر، ۱۳۶۵ شمسی. ، ج۷، ص۲۰۱.</ref> | ||
[[عبیدالله بن زیاد]] که سخت سراسیمه شده بود، از [[ترس]] [[شورش]] [[مردم]] فریاد زد او را بگیرید! او را گرفتند. [[عبدالله بن عفیف]] [[شعار]] [[قبیله]] «اَزد» را که «[[یا مبرور]]» بود، سر داد. گروهی از [[جوانان]] [[ازد]] برجستند و او را از دست نگهبانان بیرون کشیدند و به خانهاش بردند. در [[مسجد]] بین یمنیها و ازدیها برخورد شدیدی اتفاق افتاد. سرانجام یمنیها [[غلبه]] کردند و در این میان [[عبدالله بن حوزه والبی]] و [[محمد بن حبیب کبیری]] کشته شدند. پس از آن یمنیها شبانه با عدهای از مأموران [[عبیدالله بن زیاد]] به [[فرماندهی]] [[محمد بن اشعث]] به [[خانه]] [[عبدالله بن عفیف ازدی]] [[یورش]] بردند. او دلاورانه جنگید. دخترش او را در [[جنگ]] [[راهنمایی]] و [[یاری]] میکرد. پس از [[جنگی]] سخت او را دستگیر کردند و به نزد [[عبیدالله بن زیاد]] به [[دارالاماره]] بردند. [[عبیدالله بن زیاد]] قصد داشت او را مهدورالدم معرفی کند به همین علت از وی در مورد [[عثمان]] سؤال کرد و او گفت: ای پسر مرجانه تو را با [[عثمان]] چهکار؟ اگر خوب و روا عمل کرد یا بد و ناروا، اگر [[صلاح]] و آباد کرد و اگر تباه و [[فساد]]، [[خداوند]] بر [[خلق]] خویش چیره و [[آگاه]] است و میان آنان و [[عثمان]] به [[عدالت]] و [[حق]] [[داوری]] خواهد کرد. | |||
[[عبیدالله بن زیاد]] که خود را در مقابل عالم متبحر و دانشمندی میدید، گفت: طعم تلخ [[مرگ]] را به تو خواهم چشاند. | |||
عبیدالله | |||
[[عبدالله بن عفیف ازدی]] در پاسخ به او گفت: الحمدالله و [[سپاس]] و [[ستایش]] او راست! ای عبیدالله پیش از [[تولد]] تو [[آرزوی شهادت]] داشتم و پس از [[نابینا]] شدن از [[شهادت]] [[مأیوس]] شدم. اینک [[خداوند]] را سپاسگزارم که دعایم را [[مستجاب]] کرد و به آرزویم رساند و اکنون به دست ملعونترین و مغضوبترین افراد به [[شهادت]] میرسم. | |||
[[ | به [[دستور]] [[عبیدالله بن زیاد]] سر او را از [[بدن]] جدا کردند و بدنش را در سبخه<ref>تاریخ الطبری، تاریخ الامم و الملوک، طبری، محمدبن جریر، چاپ محمد ابوالفضل ابراهیم، بیروت: ۱۳۸۲ – ۱۳۸۷ قمری / ۱۹۶۲ – ۱۹۶۷ میلادی. ، ج۵، ص۴۶۷؛ الارشاد فی معرفة حججالله علیالعباد، شیخ مفید، محمدبن محمدبن نعمان، بیروت: ۱۴۱۴ قمری. ، ج۲، ص۱۱۷؛ الفتوح، ابن اعثم کوفی، احمد، حیدر آباد دکن: ۱۳۹۵ قمری/ ۱۹۷۵میلادی. ، ج۵، ص۲۳۵.</ref> [[کوفه]] به دار آویختند.<ref>اخبارالطول، دینوری، ابوحنیفه احمد بن داود، چاپ عبدالمنعم عامر، قاهره: ۱۹۶۰ میلادی. ، ص۲۶۰؛ تاریخ الطبری، تاریخ الامم و الملوک، طبری، محمدبن جریر، چاپ محمد ابوالفضل ابراهیم، بیروت: ۱۳۸۲ – ۱۳۸۷ قمری / ۱۹۶۲ – ۱۹۶۷ میلادی. ، ج۵، ص۴۵۹؛ الارشاد فی معرفة حججالله علیالعباد، شیخ مفید، محمدبن محمدبن نعمان، بیروت: ۱۴۱۴ قمری. ، ج۲، ص۱۱۹.</ref> | ||
== | == تأثیر سخنان [[حضرت زینب]] {{س}} و [[امام سجاد]] {{ع}} == | ||
[[عبیدالله بن زیاد]] همچنین [[سر امام حسین]] {{ع}} را در [[کوفه]] به دار آویخت. سر [[امام]] مدتی در [[کوفه]] در جایی [[نصب]] شد و حتی در [[شهر]] گردانده میشد.<ref>تاریخ الطبری، تاریخ الامم و الملوک، طبری، محمدبن جریر، چاپ محمد ابوالفضل ابراهیم، بیروت: ۱۳۸۲ – ۱۳۸۷ قمری / ۱۹۶۲ – ۱۹۶۷ میلادی. ، ج۵، ص۴۶۵.</ref> [[عبیدالله]] [[اسرا]] را در [[زندان]] نگاه داشت. سپس طی نامهای به [[شام]] [[یزید]] را از [[شهادت]] [[امام حسین]] {{ع}} با خبر ساخت و کسب [[تکلیف]] نمود. [[یزید]] در جواب آن [[نامه]]، به عبیدالله [[دستور]] داد که سر [[امام]] و سرهای سایر [[شهدا]] را به همراه [[اسیران]] به [[شام]] گسیل دارد. او نیز آنان را به همراه [[سرهای شهدا]] توسط [[شمر بن ذیالجوشن]] و [[زحر بن قیس جعفی]] نزد [[یزید]] به [[شام]] فرستاد؛<ref>ر. ک: انساب الاشراف، بلاذری، احمد بن یحیی، چاپ محمود فردوس العظم، دمشق: ۱۹۹۶ – ۲۰۰۰ میلادی. ، ج۳، ص۲۱۱؛ تاریخ الطبری، تاریخ الامم و الملوک، طبری، محمدبن جریر، چاپ محمد ابوالفضل ابراهیم، بیروت: ۱۳۸۲ – ۱۳۸۷ قمری / ۱۹۶۲ – ۱۹۶۷ میلادی. ، ج۵، ص۴۶۷؛ البدایة و النهایة، ابنکثیر دمشقی، عمادالدین اسماعیلبن عمر، قاهره: ۱۹۳۲ میلادی. ، ج۸، ص۲۰۸.</ref> همچنین طی نامهای به [[عمرو بن سعید بن عاص]] [[حاکم]] [[مدینه]] او را از [[واقعه کربلا]] [[آگاه]] ساخت.<ref>اخبارالطول، دینوری، ابوحنیفه احمد بن داود، چاپ عبدالمنعم عامر، قاهره: ۱۹۶۰ میلادی. ، ص۲۸۴.</ref> | |||
عبیدالله میخواست [[مردم کوفه]] را با نمایش [[پیروزی]] مرعوب سازد و [[خانواده]] [[پیامبر]] {{صل}} را [[تحقیر]] نماید. اما سخنان [[زینب]] {{س}} و [[امام سجاد]] {{ع}} کاملاً صحنه را [[تغییر]] داد و پس از اندک آرامشی که از [[سرکوب]] و [[پیروزی]] نظامی حاصل شده بود، در همان [[زمان]] [[تغییر]] کرد و مقدمه [[شکست]] [[سپاه]] پسر سعد آشکار گردید. جوّ [[شهر]] [[کوفه]] منقلب شد و ندای [[همدردی]] با [[اسیران]] از گوشه و کنار برخاست و همانها که [[همسران]] و [[پدران]] و [[فرزندان]] خود را به [[جنگ]] با [[نواده پیامبر]] {{صل}} فرستاده بودند، عرق [[شرم]] و [[پشیمانی]] بر جبین خود [[حس]] میکردند. عبیدالله پس از آشفته شدن اوضاع [[کوفه]] نامهای را که به [[عمر بن سعد]] نوشته بود و [[دستور]] [[قتل]] [[امام]] را صادر کرده بود، از [[عمر بن سعد]] درخواست نمود، اما [[عمر بن سعد]] از دادن آن خودداری کرد.<ref>اخبارالطول، دینوری، ابوحنیفه احمد بن داود، چاپ عبدالمنعم عامر، قاهره: ۱۹۶۰ میلادی. ، ص۲۶۱.</ref> | |||
[[عبیدالله بن زیاد]] هیچگاه از کشته شدن [[امام حسین]] {{ع}} اظهار [[ندامت]] نکرد و خود را مجری [[فرمان]] [[یزید]] میدانست.<ref>مروج الذهب و معادن الجوهر، مسعودی، علی بن الحسین، چاپ باربیه دومنار و پاوه دوکورتی، پاریس: ۱۸۶۱ -۱۸۷۷ میلادی. ، ج۳، ص۲۶۴-۲۶۵.</ref> [[یزید]] نیز پس از [[رسوایی]] که بر اثر سخنان [[امام سجاد]] {{ع}} و [[حضرت زینب]] {{س}} در [[شام]] پیش آمد، بر او [[لعنت]] فرستاد و او را به نام [[ابن مرجانه]] خواند<ref>تاریخ الطبری، تاریخ الامم و الملوک، طبری، محمدبن جریر، چاپ محمد ابوالفضل ابراهیم، بیروت: ۱۳۸۲ – ۱۳۸۷ قمری / ۱۹۶۲ – ۱۹۶۷ میلادی. ، ج۵، ص۴۸۲؛ الفخری فی الأدااب السلطانیه و الدول الاسلامیه، ابن طقطقی، محمد بن علی بن طباطبا، بیروت: دار صادر، ۱۳۸۵ قمری. ، ص۱۱۶.</ref> اما به نظر میآید که این ظاهر امر باشد زیرا عبیدالله تا پایان [[حکومت یزید]] در سمت خود باقی ماند و نزد او [[مقام]] [[برتر]] و والاتری یافت و با [[یزید]] شراب مینوشید.<ref>انساب الاشراف، بلاذری، احمد بن یحیی، چاپ محمود فردوس العظم، دمشق: ۱۹۹۶ – ۲۰۰۰ میلادی. ، ج۶، ص۲۹-۳۰؛ البدء و التاریخ، مقدسی، مطهربن طاهر، پاریس: چاپ کلمان هوار، ۱۸۹۹ – ۱۹۱۹ میلادی، چاپ افست تهران: ۱۹۶۲ میلادی. ، مطهربن طاهر، پاریس: چاپ کلمان هوار، ۱۸۹۹ – ۱۹۱۹ میلادی، چاپ افست تهران: ۱۹۶۲ میلادی. ، ج۶، ص۱۸.</ref> | |||
دو سال پس از [[واقعه عاشورا]]، چون خبر [[شورش]] [[مردم مدینه]] به [[دمشق]] رسید، [[یزید]] [[تصمیم]] گرفت برای [[سرکوب]] [[شورش]]، لشکری [[تجهیز]] کند. او از [[عبیدالله بن زیاد]] خواست تا کار [[مدینه]] و [[مکه]] و فرو نشاندن [[قیام]] [[عبدالله بن زبیر]] را بر عهده گیرد اما عبیدالله نپذیرفت و گفت: به خاطر این [[فاسق]] نمیتوانم [[قتل حسین]] و شکستن [[حرمت]] [[مدینه]] و [[کعبه]] را به گردن بگیرم.<ref>ر. ک: انساب الاشراف، بلاذری، احمد بن یحیی، چاپ محمود فردوس العظم، دمشق: ۱۹۹۶ – ۲۰۰۰ میلادی. ، ج۶، ص۲۹-۳۰؛ اخبارالطول، دینوری، ابوحنیفه احمد بن داود، چاپ عبدالمنعم عامر، قاهره: ۱۹۶۰ میلادی. ، ص۲۸۲؛ تاریخ الطبری، تاریخ الامم و الملوک، طبری، محمدبن جریر، چاپ محمد ابوالفضل ابراهیم، بیروت: ۱۳۸۲ – ۱۳۸۷ قمری / ۱۹۶۲ – ۱۹۶۷ میلادی. ، ج۵، ص۵۰۳-۵۰۷؛ البدء و التاریخ، مقدسی، مطهربن طاهر، پاریس: چاپ کلمان هوار، ۱۸۹۹ – ۱۹۱۹ میلادی، چاپ افست تهران: ۱۹۶۲ میلادی. ، مطهربن طاهر، پاریس: چاپ کلمان هوار، ۱۸۹۹ – ۱۹۱۹ میلادی، چاپ افست تهران: ۱۹۶۲ میلادی. ، ج۶، ص۱۸؛ قس ا بن قتیبه در الامامه و السیاسه ج۲، ص۱۶ معتقد است مردم بصره هیچگاه با عبیدالله بن زیاد بیعت نکردند و حتی او را با سنگ زدند و دشنام دادند.</ref> | |||
== [[مرگ]] [[یزید]] == | |||
پس از [[مرگ یزید]] درسال ۶۴ و [[جانشینی]] پسرش [[معاویة بن یزید]]، [[عبیدالله بن زیاد]] پس از سخنانی [[مردم بصره]] را با خود همراه ساخت و آنان او را به [[امارت]] پذیرفتند و از او خواستند تا [[خوارج]] را از [[زندان]] [[آزاد]] کند. [[عبیدالله بن زیاد]] آنان را رها کرد اما آنان به [[سرکشی]] پرداختند.<ref>ر. ک: الامامه و السیاسه ج۲، ص۱۶-۱۷؛ انساب الاشراف، بلاذری، احمد بن یحیی، چاپ محمود فردوس العظم، دمشق: ۱۹۹۶ – ۲۰۰۰ میلادی. ، ج۶، ص۷-۸، ۱۲-۱۶، ۲۹-۳۰؛ اخبارالطول، دینوری، ابوحنیفه احمد بن داود، چاپ عبدالمنعم عامر، قاهره: ۱۹۶۰ میلادی. ، ص۲۸۲-۲۸۴؛ تاریخ الطبری، تاریخ الامم و الملوک، طبری، محمدبن جریر، چاپ محمد ابوالفضل ابراهیم، بیروت: ۱۳۸۲ – ۱۳۸۷ قمری / ۱۹۶۲ – ۱۹۶۷ میلادی. ، ج۵، ص۵۰۳، ۵۰۷-۵۱۳؛ مروج الذهب و معادن الجوهر، مسعودی، علی بن الحسین، چاپ باربیه دومنار و پاوه دوکورتی، پاریس: ۱۸۶۱-۱۸۷۷ میلادی. ، ج۳، ص۲۸۳؛ البدء و التاریخ، مقدسی، مطهربن طاهر، پاریس: چاپ کلمان هوار، ۱۸۹۹ – ۱۹۱۹ میلادی، چاپ افست تهران: ۱۹۶۲ میلادی. ، مطهربن طاهر، پاریس: چاپ کلمان هوار، ۱۸۹۹ – ۱۹۱۹ میلادی، چاپ افست تهران: ۱۹۶۲ میلادی. ، ج۶، ص۱۸.</ref> پس از چندی [[مردم بصره]] از [[اطاعت]] [[امویان]] سرپیچیدند و شوریدند و [[عبیدالله بن زیاد]] را هنگام [[سخنرانی]] با سنگ زدند و [[دشنام]] دادند و به نام [[عبدالله بن زبیر]] [[بیعت]] کردند.<ref>اخبارالطول، دینوری، ابوحنیفه احمد بن داود، چاپ عبدالمنعم عامر، قاهره: ۱۹۶۰ میلادی، ص۲۸۱.</ref> عبیدالله بر [[جان]] خویش ترسید و توسط [[حارث بن قیس]] که از دوستدارانش بود، شبانه از [[بصره]] با [[لباس]] زنانه فرار کرد و به سوی [[مسعود بن عمرو]] [[رئیس]] [[قبیله ازد]] رفت و چون [[مسعود]] کشته شد، به [[شام]] گریخت.<ref>الطبقات الکبری، ابن سعد کاتب واقدی، محمد، چاپ احسان عباس، بیروت: دار صادر، ۱۴۰۵ قمری. ، ج۵، ص۳۰؛ انساب الاشراف، بلاذری، احمد بن یحیی، چاپ محمود فردوس العظم، دمشق: ۱۹۹۶ – ۲۰۰۰ میلادی. ، ج۶، ص۲۶۴؛ تاریخ الطبری، تاریخ الامم و الملوک، طبری، محمدبن جریر، چاپ محمد ابوالفضل ابراهیم، بیروت: ۱۳۸۲ – ۱۳۸۷ قمری / ۱۹۶۲ – ۱۹۶۷ میلادی. ، ج۵، ص۵۳۱.</ref> گویند چون [[یزید]] مُرد، برادرزادهاش [[حارث بن عباد بن زیاد]] برای او این اشعار را نوشت: ای عبیدالله! [[آگاه]] باش، [[یزید]] که به نیروی او [[مالک]] رقاب [[مردم]] شدی، مُرد. آیا میتوانی در برابر مردمی که داغدارشان کردهای، [[پایداری]] کنی؟ این از [[رأی]] [[پسندیده]] به دور است، برای تو راهی و پناهی جز [[قبیله ازد]] نیست که پدرت را به هنگام [[شورش]] آن [[سرزمینها]] [[پناه]] دادند.<ref>الطبقات الکبری، ابن سعد کاتب واقدی، محمد، چاپ احسان عباس، بیروت: دار صادر، ۱۴۰۵ قمری. ، ج۵، ص۴۰؛ تاریخ خلیفة بن خیاط، ص۱۶۱؛ انساب الاشراف، بلاذری، احمد بن یحیی، چاپ محمود فردوس العظم، دمشق: ۱۹۹۶ – ۲۰۰۰ میلادی. ، ج۶، ص۲۶۳؛ تاریخ الطبری، تاریخ الامم و الملوک، طبری، محمدبن جریر، چاپ محمد ابوالفضل ابراهیم، بیروت: ۱۳۸۲ – ۱۳۸۷ قمری / ۱۹۶۲ – ۱۹۶۷ میلادی. ، ج۵، ص۵۳۱، ۵۴۰-۵۴۱؛ الکامل فی التاریخ، ج۴، ص۱۵۱؛ تجارب الامم و تعاقب الهمم، مسکویه الرازی، ابوعلی، چاپ ابوالقاسم امامی، تهران: دارسروش للطباعة و النشر، ۱۳۶۶ شمسی. ، ج۲، ص۱۰۱؛ البدایة و النهایة، ابنکثیر دمشقی، عمادالدین اسماعیلبن عمر، قاهره: ۱۹۳۲ میلادی. ، ج۸، ص۲۴۱.</ref> | |||
== | == [[قیام توابین]] == | ||
هنگام ورود [[عبیدالله بن زیاد]] به [[دمشق]]، [[ضحاک بن قیس فهری]] به نام [[عبدالله بن زبیر]] بر آنجا مسلط شده بود<ref>ر. ک: انساب الاشراف، بلاذری، احمد بن یحیی، چاپ محمود فردوس العظم، دمشق: ۱۹۹۶ – ۲۰۰۰ میلادی. ، ج۶، ص۲۷۶،۲۷۲؛ تاریخ الطبری، تاریخ الامم و الملوک، طبری، محمدبن جریر، چاپ محمد ابوالفضل ابراهیم، بیروت: ۱۳۸۲ – ۱۳۸۷ قمری / ۱۹۶۲ – ۱۹۶۷ میلادی. ، ج۵، ص۵۴۱. ، ۵۳۹،۵۳۷،۵۳۴.</ref> و [[مروان بن حکم]] نیز قصد داشت در [[مکه]] به فرزند [[زبیر]] بپیوندد، اما [[عبیدالله بن زیاد]] که [[دل]] با [[مروان]] داشت، او را از این کار بازداشت و از او خواست تا خود [[حاکم]] شود و خود با [[مروان]] به [[خلافت]] [[بیعت]] کرد<ref>تاریخ خلیفة بن خیاط، ص۱۶۳؛ انساب الاشراف، بلاذری، احمد بن یحیی، چاپ محمود فردوس العظم، دمشق: ۱۹۹۶ – ۲۰۰۰ میلادی. ، ج۶، ص۳۶۳.</ref> و در [[جنگ]] «مَرج راهط» با [[ضحاک بن قیس]] که به [[پیروزی]] [[مروان]] و [[قتل]] [[ضحاک]] و تعداد زیادی از [[شامیان]] انجامید، از طرف [[مروان]] سالار سواران بود.<ref>تاریخ الیعقوبی، احمد بن اسحاق (ابنواضح)، بیروت: دارصادر، ۱۳۷۹ قمری / ۱۹۶۰ میلادی. ، ج۲، ص۲۵۷؛ تاریخ الطبری، تاریخ الامم و الملوک، طبری، محمدبن جریر، چاپ محمد ابوالفضل ابراهیم، بیروت: ۱۳۸۲ – ۱۳۸۷ قمری / ۱۹۶۲ – ۱۹۶۷ میلادی. ، ج۵، ص۳۸؛ التنبیه و الاشراف، مسعودی، علیبن الحسین، تصحیح عبدالله اسماعیل الصاوی، قاهره. ، ص۳۱۱.</ref> | |||
.<ref>[[ | [[عبیدالله بن زیاد]] سپس با [[فرمان]] [[مروان]] به سوی جزیره رفت و یکسال با [[مخالفان]] [[مروان]] جنگید. سپس در سال ۶۵ [[مروان]] او را با سپاهی به سوی [[موصل]] [[عراق]] فرستاد.<ref>الکامل فی التاریخ، ج۴، ص۱۸۲.</ref> [[مروان]] به او گفته بود که در صورت [[پیروزی]] در [[عراق]] [[حاکم]] آنجا خواهد بود.<ref>ر. ک: تاریخ الیعقوبی، احمد بن اسحاق (ابنواضح)، بیروت: دارصادر، ۱۳۷۹ قمری / ۱۹۶۰ میلادی. ، ج۲، ص۲۵۷؛ انساب الاشراف، بلاذری، احمد بن یحیی، چاپ محمود فردوس العظم، دمشق: ۱۹۹۶ – ۲۰۰۰ میلادی. ، ج۶، ص۳۶۳-۳۷۱؛ تاریخ الطبری، تاریخ الامم و الملوک، طبری، محمدبن جریر، چاپ محمد ابوالفضل ابراهیم، بیروت: ۱۳۸۲ – ۱۳۸۷ قمری / ۱۹۶۲ – ۱۹۶۷ میلادی. ، ج۵، ص۵۸۳-۵۸۹؛ مروج الذهب و معادن الجوهر، مسعودی، علی بن الحسین، چاپ باربیه دومنار و پاوه دوکورتی، پاریس: ۱۸۶۱-۱۸۷۷ میلادی. ، ج۳، ص۲۹۳-۲۹۶؛ الفتوح، ابن اعثم کوفی، احمد، حیدر آباد دکن: ۱۳۹۵ قمری/ ۱۹۷۵ میلادی. ، ج۳، ص۲۴۷-۲۴۸؛ تاریخ الاسلام و وفیات المشاهیر و الاعلام، ذهبی، محمدبن احمد، چاپ بشار عوّاد معروف، بیروت: ۱۴۲۴ قمری. ، حوادث و وفیات ۶۱-۸۰ هجری، ص۴۸؛ البدایة و النهایة، ابنکثیر دمشقی، عمادالدین اسماعیلبن عمر، قاهره: ۱۹۳۲ میلادی. ، ج۸، ص۲۵۷.</ref> | ||
در همین [[زمان]] [[توّابین]] برای گرفتن [[انتقام]] از [[قاتلان امام حسین]] {{ع}} به [[رهبری]] [[سلیمان بن صرد خزاعی|سلیمان بن صُرَد خُزاعی]] با چهار هزار سپاهی دست به [[قیام]] زدند و [[عبیدالله بن زیاد]] با سی هزار شامی به [[جنگ]] آنان رفت. در [[جمادی الاولی]] ۶۵ در [[عین الوردة]] (رأسالعین) در ناحیه جزیره نبردی سخت در گرفت. [[سلیمان بن صرد خزاعی]] از [[سپاه اموی]] خواست تا [[عبدالملک بن مروان]] را [[خلع]] کنند و [[عبیدالله بن زیاد]] را به [[توابین]] بسپارند و آنگاه هر دو [[سپاه]]، زبیریان را از [[عراق]] بیرون رانند و [[حکومت]] را به یکی از [[اهل بیت]] [[پیامبر]] {{ع}}، یعنی [[امام سجاد]] {{ع}} بسپارند.<ref>التنبیه والاشراف، ص۲۶۹؛ البدء و التاریخ، مقدسی، مطهربن طاهر، پاریس: چاپ کلمان هوار، ۱۸۹۹ – ۱۹۱۹ میلادی، چاپ افست تهران: ۱۹۶۲ میلادی. ، مطهربن طاهر، پاریس: چاپ کلمان هوار، ۱۸۹۹ – ۱۹۱۹ میلادی، چاپ افست تهران: ۱۹۶۲ میلادی. ، ج۶، ص۱۹.</ref> | |||
==منابع== | [[جنگ]] سه [[روز]] به درازا کشید و [[توابین]] با شمار اندک خود جنگیدند و [[رهبران]] آنان یکی پس از دیگری به [[شهادت]] رسیدند و [[عاقبت]] [[رفاعة بن شداد بجلی|رفاعة بن شدّاد]] با گروهی اندک از [[توابین]] شبانگاه عقب نشینی کردند.<ref>تاریخ الیعقوبی، احمد بن اسحاق (ابنواضح)، بیروت: دارصادر، ۱۳۷۹ قمری / ۱۹۶۰ میلادی. ، ج۲، ص۲۵۹.</ref> [[شکست]] [[توابین]] در [[عینالورده]] توان تجدید [[سازماندهی]] را از ایشان گرفته بود. بنابراین بازماندگان این واقعه و [[شیعیان]] به [[مختار بن ابی عبید الثقفی]] متمایل شدند و به [[نهضت]] او پیوستند.<ref>ر. ک: التاریخ الصغیر، بخاری، محمدبن اسماعیل، چاپ محمود ابراهیم زاید، بیروت: ۱۴۰۶ قمری / ۱۹۸۶ میلادی. ، ص۱۵۵؛ تاریخ خلیفة بن خیاط، ص۱۶۳؛ مختصر تاریخ دمشق، ابن منظور انصاری، محمد بن مکّرم، دمشق: دارالفکر، ۱۴۰۵ قمری. ، ج۳۷، ص۴۳۶؛ الوافی بالوفیات، صفدی، خلیل بن ابیک، به کوشش احسان عباس، بیروت: دار صادر، ۱۴۱۱ قمری. ، ج۱۹، ص۳۷۱.</ref> | ||
[[عبیدالله بن زیاد]] پس از آن به [[موصل]] [[حمله]] کرد و با [[عبدالرحمان بن سعید بن قیس همدانی]] که از طرف [[مختار ثقفی]] عامل آنجا بود، جنگید.<ref>ر. ک: المعارف، ابن قتبیه، عبدالله، به کوشش ثروت عکاشه، قاهره: ۱۹۶۰ میلادی. ، ص۳۴۷؛ انساب الاشراف، بلاذری، احمد بن یحیی، چاپ محمود فردوس العظم، دمشق: ۱۹۹۶ – ۲۰۰۰ میلادی. ، ج۶، ص۴۲۳-۴۲۶؛ تاریخ الطبری، تاریخ الامم و الملوک، طبری، محمدبن جریر، چاپ محمد ابوالفضل ابراهیم، بیروت: ۱۳۸۲ – ۱۳۸۷ قمری / ۱۹۶۲ – ۱۹۶۷ میلادی. ، ج۶، ص۸۸،۸۶؛ شذرات الذهب فی اخبار من الذهب، ابنعماد حنبلی، ابوالفلاح عبدالحیبن احمد، بیروت: دارالحیاء التراث العربی، ۱۴۰۶ قمری. ، ج۱، ص۷۴؛ تاریخ الاسلام و وفیات المشاهیر و الاعلام، ذهبی، محمدبن احمد، چاپ بشار عوّاد معروف، بیروت: ۱۴۲۴ قمری. ، حوادث و وفیات ۶۱-۸۰ هجری، ص۱۷۹؛ البدایة و النهایة، ابنکثیر دمشقی، عمادالدین اسماعیلبن عمر، قاهره: ۱۹۳۲ میلادی. ، ج۸، ص۲۸۲.</ref> | |||
== [[قیام مختار]] == | |||
[[عبیدالله بن زیاد]] پس از [[نبرد]] [[عین الوردة]] در [[اندیشه]] [[تسلط]] [[مجدد]] بر [[عراق]] بود. در پی آن، مختار، [[ابراهیم بن مالک اشتر نخعی]] یکی از دلاورترین [[شیعیان]] [[کوفه]] را با [[دوازده]] یا بیست هزار سپاهی به مقابله او فرستاد و در [[جنگ]] «خازر» در نهری نزدیک زاب از [[اراضی]] [[موصل]] [[لشکر]] [[عبیدالله بن زیاد]] از [[ابراهیم بن مالک اشتر نخعی]] [[شکست]] [[سختی]] خورد. | |||
[[ابراهیم بن مالک اشتر نخعی]] چنان قهرمانانه میجنگید و [[ارتش]] [[عراق]] را [[رهبری]] میکرد که در مدت کوتاهی [[لشکر]] [[عظیم]] [[شام]] را که بیش از هشتاد هزار سواره و پیاده بودند، در مقابل کمتر از بیست هزار نفر که نیمی از آنان سواره اما با [[روحیه]] [[شهادتطلبی]] میجنگیدند، [[شکست]] دادند. این [[جنگ]] [[روز]] عاشورای [[سال ۶۶ هجری]]<ref>ر. ک: اخبارالطول، دینوری، ابوحنیفه احمد بن داود، چاپ عبدالمنعم عامر، قاهره: ۱۹۶۰ میلادی. ، ص۲۹۵؛ تاریخ الیعقوبی، احمد بن اسحاق (ابنواضح)، بیروت: دارصادر، ۱۳۷۹ قمری / ۱۹۶۰ میلادی. ، ج۲، ص۲۵۹.</ref> و به روایتی [[سال ۶۷ هجری]]<ref>ر. ک: اخبارالطول، دینوری، ابوحنیفه احمد بن داود، چاپ عبدالمنعم عامر، قاهره: ۱۹۶۰ میلادی. ، ص۳۰۶؛ تاریخ الیعقوبی، احمد بن اسحاق (ابنواضح)، بیروت: دارصادر، ۱۳۷۹ قمری / ۱۹۶۰ میلادی. ، ج۲، ص۲۵۹؛ مروج الذهب و معادن الجوهر، مسعودی، علی بن الحسین، چاپ باربیه دومنار و پاوه دوکورتی، پاریس: ۱۸۶۱-۱۸۷۷ میلادی. ، ج۳، ص۲۹۸؛ مقتل الحسین خوارزمی، خوارزمی، حسین، به کوشش الشیخ محمد السماوی، نجف: مطبعه الزهراء، ۱۳۶۷ قمری. ، ج۲، ص۲۶۵.</ref> روی داد و [[هدف]] [[ابراهیم]] این بود که [[عبیدالله بن زیاد]] از معرکه سالم نگریزد، بنابراین [[لشکر]] خود را تا [[خیمه]] [[عبیدالله بن زیاد]] و مقر [[فرماندهی]] او [[هدایت]] کرد. [[ابراهیم بن مالک اشتر نخعی]] همچنان [[عبیدالله بن زیاد]] را تعقیب میکرد تا در اوج درگیری در ساحل نهر خازر ناگهان با او مواجه شد و آنچنان ضربتی بر پیکر او وارد آورد که از وسط کمر به دو نیم شد. [[عبیدالله بن زیاد]] به دست [[ابراهیم بن مالک اشتر نخعی]] کشته شد. دیگر [[فرماندهان]] [[شام]] کشته شدند.<ref>ر. ک: تاریخ خلیفة بن خیاط، ص۶۴؛ المعارف، ابن قتبیه، عبدالله، به کوشش ثروت عکاشه، قاهره: ۱۹۶۰ میلادی. ، ص۳۴۷؛ انساب الاشراف، بلاذری، احمد بن یحیی، چاپ محمود فردوس العظم، دمشق: ۱۹۹۶ – ۲۰۰۰ میلادی. ، ج۶، ص۴۲۳-۴۲۶؛ تاریخ الطبری، تاریخ الامم و الملوک، طبری، محمدبن جریر، چاپ محمد ابوالفضل ابراهیم، بیروت: ۱۳۸۲ – ۱۳۸۷ قمری / ۱۹۶۲ – ۱۹۶۷ میلادی. ، ج۶، ص۸۶-۹۰؛ مروج الذهب و معادن الجوهر، مسعودی، علی بن الحسین، چاپ باربیه دومنار و پاوه دوکورتی، پاریس: ۱۸۶۱-۱۸۷۷ میلادی. ، ج۳، ص۲۹۸؛ الوافی بالوفیات، صفدی، خلیل بن ابیک، به کوشش احسان عباس، بیروت: دار صادر، ۱۴۱۱ قمری. ، ج۱۹، ص۳۷۱.</ref> [[ابراهیم بن مالک اشتر نخعی]]، سر [[عبیدالله بن زیاد]] و جمعی از [[فرماندهان]] از جمله [[حصین بن نمیر]] [[فرمانده]] [[شامیان]] در واقعه تلخ [[حمله]] به [[خانه خدا]] و [[آتش]] زدن [[کعبه]]،<ref>ر. ک: الطبقات الکبری، ابن سعد کاتب واقدی، محمد، چاپ احسان عباس، بیروت: دار صادر، ۱۴۰۵ قمری. ، ج۵، ص۱۰۰؛ تاریخ الیعقوبی، احمد بن اسحاق (ابنواضح)، بیروت: دارصادر، ۱۳۷۹ قمری / ۱۹۶۰ میلادی. ، ج۲، ص۲۵۹؛ قس دینوری، اخبارالطول، دینوری، ابوحنیفه احمد بن داود، چاپ عبدالمنعم عامر، قاهره: ۱۹۶۰ میلادی. ، ص۲۹۵ و ا بن اعثم کوفی، الفتوح، ابن اعثم کوفی، احمد، حیدر آباد دکن: ۱۳۹۵ قمری/ ۱۹۷۵ میلادی. ، ج۶، ص۲۸۲-۲۸۳؛ مقدسی، البدء و التاریخ، مقدسی، مطهربن طاهر، پاریس: چاپ کلمان هوار، ۱۸۹۹ – ۱۹۱۹ میلادی، چاپ افست تهران: ۱۹۶۲ میلادی. ، مطهربن طاهر، پاریس: چاپ کلمان هوار، ۱۸۹۹ – ۱۹۱۹ میلادی، چاپ افست تهران: ۱۹۶۲ میلادی. ، ج۶، ص۲۲؛ نزد محمد بن حنفیه. مسعودی، مروج الذهب و معادن الجوهر، مسعودی، علی بن الحسین، چاپ باربیه دومنار و پاوه دوکورتی، پاریس: ۱۸۶۱-۱۸۷۷ میلادی. ، ج۳، ص۲۹۸؛ نزد عبدالله بن زبیر به مکه.</ref> [[شرحبیل بن ذی الکلاع حمیری]]، [[ابن حوشب]]؛ [[غالب باهلی]]، [[ابواشرس]] و تعدادی دیگر را از تن جدا کرد و به سوی مختار به [[کوفه]] فرستاد و [[بدن]] آنان را سوزاند.<ref>الطبقات الکبری، ابن سعد کاتب واقدی، محمد، چاپ احسان عباس، بیروت: دار صادر، ۱۴۰۵ قمری. ، ج۵، ص۱۰۰؛ تاریخ الیعقوبی، احمد بن اسحاق (ابنواضح)، بیروت: دارصادر، ۱۳۷۹ قمری / ۱۹۶۰ میلادی. ، ج۲، ص۲۵۹؛ العقد الفرید، ابن عبدربه، احمد بن محمد، چاپ علی شیری، بیرون: داراحیاء التراث العربی، ۱۴۰۹ قمری. ، ج۴، ص۳۷۷.</ref> [[آتش]] [[جنگ]] با هزیمت کامل [[ارتش]] [[شام]] و [[پیروزی]] چشمگیر [[یاران مختار]]، فروکش نمود. [[ارتش]] [[شام]] با تلفات بسیار سنگین عقب نشست. | |||
[[مختار ثقفی]] سر [[عبیدالله بن زیاد]] را توسط فرستادهای نزد [[امام سجاد]] {{ع}}، [[محمد بن حنفیه]] و سایر [[بنیهاشم]] به [[مدینه]] فرستاد<ref>تاریخ الیعقوبی، احمد بن اسحاق (ابنواضح)، بیروت: دارصادر، ۱۳۷۹ قمری / ۱۹۶۰ میلادی. ، ج۲، ص۲۵۹.</ref> و به فرستادهاش گفته بود هنگامی که [[امام]] با [[مردم]] مشغول خوردن [[غذا]] بود، وارد شود و او چنین کرد. [[امام سجاد]] {{ع}} که کسی او را بعد از [[شهادت]] پدرش خندان ندیده بود، خندید و فرمود: [[دوزخ]] جای او باد. زمانی که سر پدرم را نزد عبیدالله بردند، او مشغول خوردن بود. همچنین [[امام سجاد]] {{ع}} [[دستور]] داد که در میان [[مردم]] میوه پخش کنند.<ref>[[مرضیه محمدزاده|محمدزاده، مرضیه]]، [[دوزخیان جاوید (کتاب)|دوزخیان جاوید]]، ص۸۱-۱۱۰.</ref> | |||
==عبیدالله بن زیاد== | |||
او [[عبیدالله بن زیاد بن عبید]] یا [[ابوسفیان]] است. مادرش مرجانه یکی از [[زنان]] بدکاره زمانه خود بود. [[دشمنان]] عبیدالله برای [[طعن]]، او را به مادرش ملحق میکنند و وی را ابنمرجانه مینامند. [[کنیه]] او را [[ابوحفص]] گفتهاند. او در [[بصره]] متولد شد؛ ولی درباره سال [[تولد]] او [[اختلاف]] وجود دارد: گروهی [[سال ۳۳ هجری]] و گروهی [[سال ۳۹ هجری]] را ذکر کردهاند. گفته شده است او در [[واقعه کربلا]] و [[شهادت امام حسین]]{{ع}}، ۲۸ ساله بوده است<ref>البدایة و النهایة، ج۸، ص۲۸۳.</ref>. او در [[سال ۶۶ هجری]]، در منطقه خازر که در فاصله پنج فرسخی [[موصل]] قرار داشت در [[نبرد]] با نیرویهای مختار، به دست [[ابراهیم]] بن اشتر [[نخعی]] کشته شد. | |||
بعد از [[مرگ]] زیاد، عبیدالله به نزد [[معاویه]] رفت و از او [[امارت]] [[عراق]] را درخواست کرد. معاویه از او پرسید: برادرم چه کسی را بر [[کوفه]] گماشت؟ عبیدالله پاسخ داد: [[عبدالله بن خالد بن اسید]]. باز معاویه پرسید: برادرم چه کسی را بر بصره گماشت؟ عبیدالله پاسخ داد: [[سمرة بن جندب فزاری]]. معاویه گفت: پدر تو پنج سال [[امیر عراق]] بود. چرا تو را در هیچ کاری قرار نداد؟ عبیدالله گفت: اگر این حرف را [[مردم]] بدانند، برای من [[عیب]] و عاری است؛ پس کاری کن که بعد از توکس نگوید پدر و عمویت تو را در کاری قرار ندادهاند. معاویه او را برای [[ولایت خراسان]] [[انتخاب]] کرد<ref>تاریخ طبری، ج۷، ص۲۸۶۳.</ref>. | |||
عبیدالله، دو سال [[والی خراسان]] بود؛ تا اینکه معاویه در [[سال ۵۵ هجری]]، [[عبدالله بن عمرو بن غیلان الثقفی]] را از بصره [[عزل]] کرد و عبیدالله بن زیاد را به جای او قرار داد. دلیل عزل او این بود که روزی عبدالله بن عمرو بر [[منبر]] بصره [[خطبه]] میخواند که فردی که او را [[جبیر]] ابن [[ضحاک]] نامیدهاند و یکی از مردم [[بنیضبه]] یا بنیضرار بود، بر او ریگ پرتاب کرد. عبدالله دستور داد تا او را بگیرند و دستش را قطع کنند. [[قبیله]] [[جبیر]] از عبدالله پیش [[معاویه]] [[شکایت]] کرد و درخواست [[قصاص]] کرد. معاویه با قصاص او [[مخالفت]] کرد؛ اما دیه جبیر را از [[بیتالمال]] پرداخت کرد. سپس [[عبدالله بن عمرو]] را از کار برکنار کرد. | |||
پس از آنکه عبیدالله به [[حکومت بصره]] رسید، [[عبدالله بن حصن]] را [[رئیس]] [[نگهبانان]] خود قرار داد و در ابتدا [[زرارة بن اوفی]] را [[قاضی بصره]] قرار داد؛ ولی پس از مدتی او را [[عزل]] کرد و ابناذینه [[عبدی]] را جایگزین او کرد<ref>تاریخ طبری، ج۷، ص۲۸۶۳-۲۸۶۴.</ref>. | |||
پس از [[مرگ معاویه]] در [[سال ۶۰ هجری]]، [[یزید]] به [[حکومت]] رسید و قصد داشت عبیدالله را از حکومت بصره بردارد؛ ولی اوضاع وخیم [[سیاسی]] [[بصره]] و [[کوفه]] مانع از آن شد تا یزید [[تصمیم]] خود را عملی کند. حتی مجبور شد در همان سال، عبیدالله را با [[حفظ]] سمت به [[ولایت کوفه]] نیز [[منصوب]] دارد. یکی از بزرگترین جنایات [[عبیدالله بن زیاد]]، به [[شهادت]] رساندن [[امام حسین]]{{ع}} و [[یاران]] باوفای ایشان و به [[اسارت]] گرفتن [[حرم]] [[رسول خدا]]{{صل}} است.<ref>[[سید امیر حسینی|حسینی، سید امیر]]، [[بصره و نقش آن در تحولات قرن اول هجری (کتاب)|بصره و نقش آن در تحولات قرن اول هجری]]، ص ۲۱۰.</ref> | |||
== منابع == | |||
{{منابع}} | {{منابع}} | ||
#[[پرونده:87443.jpg|22px]] [[مرضیه محمدزاده|محمدزاده، مرضیه]]، [[دوزخیان جاوید (کتاب)|'''دوزخیان جاوید''']] | # [[پرونده:87443.jpg|22px]] [[مرضیه محمدزاده|محمدزاده، مرضیه]]، [[دوزخیان جاوید (کتاب)|'''دوزخیان جاوید''']] | ||
# [[پرونده: IM010553.jpg|22px]] [[سید امیر حسینی|حسینی، سید امیر]]، [[بصره و نقش آن در تحولات قرن اول هجری (کتاب)|'''بصره و نقش آن در تحولات قرن اول هجری''']] | |||
{{پایان منابع}} | {{پایان منابع}} | ||
==پانویس== | == پانویس == | ||
{{پانویس}} | {{پانویس}} | ||
[[رده:عبیدالله بن زیاد]] | [[رده:عبیدالله بن زیاد]] | ||
[[رده: | [[رده:عاملان واقعه کربلا]] | ||
[[رده:قاتلان امام حسین]] |
نسخهٔ کنونی تا ۵ فوریهٔ ۲۰۲۴، ساعت ۱۴:۲۶
عبیدالله بن زیاد در بصره متولد شد و مادر او، مرجانه دختر یکی از پادشاهان ایرانی است و به همین اعتبار به نام مادرش، ابنمرجانه خوانده شده و این اشاره به نسبت ناپاکش دارد. او در سال ۶۰ هجری والی کوفه شد، برای مقابله با قیام امام حسین (ع). به دستور او امام حسین (ع) به شهادت رسید و به همین دلیل تا ابد مورد لعن قرار گرفته است. بعد از واقعه عاشورا و در زمان قیام مختار، عبیدالله توسط ابراهیم بن مالک کشته شد.
زندگینامه
در مورد تاریخ تولد او اختلاف است. چون به روایتی در آخر سال ۵۳ هجری،[۱] او ۲۳ ساله و یا در سال ۶۱ هجری،[۲] ۲۸ ساله بوده پس باید در سالهای ۲۸، ۳۰ و یا ۳۳ هجری متولد شده باشد. او در شهر بصره متولد شد.[۳]
کُنیه عبیدالله بن زیاد، «ابوحفص» بود.[۴]
پدرش زیاد را به جهت ابهام در نسبش به «زیاد بن ابیه»، «زیاد بن اُمّه»، «زیاد بن سُمَیه» و «زیاد بن عُبَید» خواندهاند.[۵]
مادر عبیدالله، «مرجانه» به قولی «شاهدختی ایرانی» بود[۶] که زیاد وی را به ازدواج شیرویه اسواری درآورد و عبیدالله در خانه شیرویه متولد شد و به همین جهت زیاد او را به مرجانه سپرد، از اینرو عبیدالله در میان اسواران (سپاهیان سواره و آزاده ایرانی) پرورش یافت و عربی را درست ادا نمیکرد.[۷]
عبیدالله بن زیاد نیز به طعن گاهی به نام مادرش ابن مرجانه[۸] و گاهی به نام مادربزرگش ابن سمیه[۹] خوانده میشد.
زینب (س) در دار الاماره کوفه او را ابن مرجانه خواند[۱۰] و با این سخنان تیر خلاصی بر او زد. زینب (س) فخر فروشی قبیلهای او و ریشه تباهِ رسوایش را بر باد داد. امام حسین (ع) نیز در روز عاشورا و در صحرای کربلا او را فرزندزن زناکار نامید: «آگاه باشید! آن ناپاک و ناپاکزاده مرا میان شمشیر و پستی و خواری قرار داده است. ولی برای ما تسلیم به ذلت و خواری محال است. خدا و پیامبر (ص) و انسانهای با ایمان و دامنهای پاک و پاکیزه، از پذیرش آن برای ما امتناع میورزند. نه به خدا سوگند، نه دست زبونی به آنان میدهم و نه مانند بردگان از جنگ میگریزم»[۱۱]
همسران عبیدالله بن زیاد عبارتند از:
- «بحریه» دختر منذر بن جارود عبدی،
- «اَروی» دختر ابومُعَیط، «هند» دختر اسماء بن خارجه
- «فَزاری»، «اُمّمسکین» دختر عاصم نوه عمر بن خطاب که در ابتدا همسر یزید بود و پس از طلاق از او همسر عبیدالله شد.[۱۲]
حکومتداری عبیدالله بن زیاد
در آخر سال ۵۳ هجری، معاویه به او حکومت خراسان را داد و به او نصایحی نمود.[۱۳] عبیدالله پس از رسیدن به خراسان به سال ۵۴ با لشکری که شمار آن را بیست و چهار هزار تن نوشتهاند،[۱۴] به طخارستان حمله کرد و از جیحون گذشت و با شتر به سوی کوههای بخارا پیش رفت. او همچنین نهر بلخ را قطع نمود. گویند او نخستین امیر عرب بود که چنین کرد.[۱۵] وی شهرهای «رامثین»، «زامین»، «نسف» و نیمی از «بیکند» را که از توابع بخارا بودند، فتح نمود.[۱۶] خاتون شهربانوی بخارا از ترکان کمک خواست. با او سخت جنگیدند، اما عبیدالله آنان را شکست داد و سپس دست به تخریب و غارت زد. خاتون با تعهد پرداخت یک میلیون درهم تقاضای صلح نمود و عبیدالله وارد شهر شد[۱۷] و گروه بخاریه را که تیراندازان ماهری بودند از بخارا به بصره آورد[۱۸] و آنان را در محلهای که به نام آنان به بخاریه مشهور شد، جای داد و برای آنان خانههایی بنا کرد.[۱۹] عبیدالله حکومت طبرستان را به محمد بن اشعث[۲۰] و حکومت سیستان را به برادرش عبّاد بن زیاد داد.[۲۱]
در سال ۵۵ معاویه حکومت بصره را نیز به عبیدالله داد. او پس از آنکه دو سال والی خراسان بود و در آنجا اقامت داشت، در سال ۵۶ و به قولی ۵۷ توسط معاویه بر کنار شد. وی اَسلم بن زُرعه کِلابی را به جای خود گمارد و عازم بصره شد.[۲۲]
عبیدالله در سال ۵۸ نسبت به خوارج شدت عمل به خرج داد و آنان را تعقیب و کشتار کرد و به اتهام خارجیگری مردم را میکشت و زندانها را از آنان پُر کرد. او در بصره جنگهای زیادی با خوارج داشت و بسیاری از آنان را در جنگ و یا در حال اسارت و دست بسته کُشت. از جمله کشتهشدگان مِرداس بن اُدَیه و عروَة بن اُدَیه بودند.[۲۳]
عبیدالله به سال ۶۰ با بزرگانی از بصره به شام رفت و در حضور معاویه با یزید به عنوان ولیعهد بیعت کرد[۲۴] و یزید نیز او را در حکومت بصره باقی گذاشت.[۲۵]
دعوت امام حسین (ع) از سران پنجگانه بصره
پس از به حکومت رسیدن یزید و هجرت امام حسین (ع) و خاندان و اصحابش به مکه، امام چند ماهی که در مکه حضور داشت دائم در حال گفتوگو و رد و بدل کردن نامه و پیک به مردم شهرهای کوفه و بصره بود. در همان روزهایی که سیل نامه از کوفه به مکه روان شده بود، امام حسین (ع) برای فعال کردن شیعیان در بصره، نامهای به سران پنجگانه بصره به اسامی مالک بن مِسمَع بَکری، اَحنَف بن قیس، یزید بن مسعود نَهشَلی، مُنذر بن جارود عَبدی و مسعود بن عمرو اَزدی نوشت و آنان را به یاری خود خواند. آن حضرت نامه را توسط سلیمان بن رَزین مکنّی به ابورزین غلام خود که همراه کاروان امام از مدینه به مکه آمده و مردی رشید، مبارز، سخنور، ادیب و از دوستداران اهل بیت (ع) و شمشیرزنی ماهر بود، فرستاد.[۲۶]
سلیمان بن رزین به خانه ماریه دختر منقذ عبدی از طایفه عبدالقیس که از شیعیان فعال بصره بود، وارد شد. در آستانه قیام امام حسین(ع) خانه وی، محل تجمع دوستداران اهل بیت بود.[۲۷] یزید بن مسعود از طایفه بنیسعد با شماری از بزرگان قبایل جلسهای گذاشت و نامه را برای قبایل بنیحمیم، بنیحنظله و بنیسعد قرائت نمود و از آنان خواست تا امام حسین (ع) را یاری نمایند. او وقتی از نهفتههای افراد قبیله خود آگاهی یافت، نامهای برای امام نوشت و حمایت خود و قبیلهاش را به اطلاع امام رساند آنگاه خود را آماده حرکت به سوی امام حسین (ع) کرد، ولی قبل از آنکه خود و قبیلهاش از بصره خارج شوند، خبر شهادت امام حسین (ع) به آنان رسید.[۲۸] در شهر بصره دیگر سران قبایل، دعوت امام حسین (ع) را اجابت نکردند.
منذر بن جارود که دخترش بحرّیه همسر عبیدالله بن زیاد بود، به گمان اینکه سلیمان بن رزین، قاصد دروغین امام حسین (ع) است و نقشهای طراحی شده از طرف عبیدالله برای امتحان او است، سلیمان را به همراه نامه امام حسین (ع) به عبیدالله بن زیاد تسلیم کرد و باعث قتل سلیمان شد.[۲۹]
گفتوگویی بین سلیمان بن رزین و عبیدالله بن زیاد صورت گرفت و او در جواب عبیدالله که گفت حسین تو را فرستاد تا در امت تفرقه ایجاد کنی، گفت: امام حسین (ع) مصباح هدایت و کشتی نجات است. او مدار وحدت و قطب آسیای دین است و تو و یزید تفرقهافکن، ننگ امت اسلام و منهدم کننده ارکان دین و فضیلت هستید.
نامه یزید
پیش از آن به دنبال ناآرام شدن شهر کوفه، یزید در پی درخواست طرفداران بنیامیه که طی نامهای اوضاع کوفه را به اطلاعش رسانده و اقدامات مسلم بن عقیل و ناتوانی نعمان بن بشیر انصاری را خبر داده بودند؛[۳۰] و با صلاح دید مشاور رومی خود سرجون بن منصور، نعمان بن بشیر را عزل و عبیدالله بن زیاد را که والی بصره بود، همزمان به حکومت کوفه منصوب و او را مأمور ساخت تا مسلم بن عقیل فرستاده امام حسین (ع) را از کوفه بیرون راند یا بُکشد.[۳۱]
متن نامه یزید چنین است: «طرفداران من در کوفه، به من گزارش دادهاند که مسلم بن عقیل در کوفه مردم را گرد آورده و میخواهد وحدت مسلمین را بر هم زند. بنابراین پس از قرائت این نامه به سوی کوفه رهسپار شو و مسلم بن عقیل را به هر حیله که مقدور باشد دستگیر کرده، سپس وی را به بند افکن یا به قتل برسان و یا از کوفه اخراج نما. والسلام» [۳۲]
جانشینی عثمان بن زیاد در بصره
عبیدالله پس از کشتن سلیمان بن رزین، در مسجد بصره سخنرانی تهدیدآمیزی کرد و برادرش عثمان را جانشین خود در بصره قرار داد. سپس همراه خانواده و چند تن از بزرگان بصره (ده تن و اندی) از جمله مسلم بن عمرو باهلی، شریک بن اعور و منذر بن جارود، به سمت کوفه حرکت کرد.[۳۳]
ورود به کوفه
عبیدالله بن زیاد در حالی که چهره خود را پوشانده بود، بهطور ناشناس وارد کوفه شد و مردم که چشم انتظار ورود امام حسین (ع) بودند، او را حسین پنداشتند و به او خوشآمد گفتند و بدینگونه توانست بدون مزاحمتی وارد دارالاماره شود.[۳۴] عبیدالله با ورود به کوفه مردم را مرعوب نمود و از همان روزهای نخست با سخنانی تند و با تهدید و تطمیع ابتدا مردم سرشناس کوفه را با خود همراه کرد و بدینوسیله دیگران را به تمکین واداشت. او معتقد بود صراحت لهجه از تهدیدها بهتر میتواند مردم را به وظیفهشان آشنا سازد.[۳۵]
مسلم بن عقیل پس از آگاهی از آمدن عبیدالله و سخنان تهدیدآمیز وی، خانه مختار ثقفی را ترک گفت و به منزل هانی بن عروه مرادی که از بزرگان و چهرههای سرشناس کوفه بود، رفت [۳۶] و بهطور پنهانی با شیعیانش دیدار کرد و خانه او را مرکز فعالیتهای سیاسی و نظامی خویش قرار داد.[۳۷] دوستان و یاران وی با هوشیاری تمام مراقب اوضاع بودند و تلاششان این بود که عبیدالله به مخفیگاه مسلم پی نبرد. انتخاب خانه هانی شاید به این دلیل بود که او از نظر نفوذ و قدرت اجتماعی توانمندتر از مختار بود.
در همان زمان شریک بن اعور که از بزرگان شیعیان بصره بود و همراه عبیدالله بن زیاد از بصره به کوفه آمده بود، بیمار شد و در خانه هانی بن عروه که از دوستانش بود، اقامت گزید.[۳۸] هنگامی که عبیدالله بن زیاد برای عیادت شریک به خانه هانی رفت، فرصت مناسبی برای مسلم پیش آمد تا به پیشنهاد شریک بن اعور، عبیدالله را به طور غافلگیرانه بکشد. اما مسلم از انجام چنین عملی امتناع ورزید و آن را با اصول اسلام ناسازگار خواند و بعد از اینکه عبیدالله از خانه هانی رفت، مسلم در جواب شریک که پرسید: چرا این فرصت را از دست دادی؟ پاسخ داد: به دو علت: نخست اینکه هانی مایل نبود مهمان در خانهاش کشته شود و دیگر یادآوری حدیثی از پیامبر (ص) بود که: «مؤمن کسی را غافلگیرانه نمیکشد»[۳۹] به این ترتیب بزرگترین دشمن مسلم بن عقیل و امام حسین (ع) از مهلکهای که به پای خود به آن وارد شده بود، نجات یافت. تنها به خاطر اینکه مسلمانی پاک دین و پاک اعتقاد که جز به اجرای درست احکام دین به چیزی دیگر نمیاندیشید، نخواست بهخاطر سلامت خود و پیروزی در مأموریتی که به عهده داشت، حکمی از احکام دین را نقض کند، هر چند با رعایت این حکم، آینده او و کسی که او را فرستاده است به خطر افتد. امام و نمایندهاش مسلم بن عقیل به قدرت و پیروزی به هر قیمت و از هر راهی اعتقاد نداشتند.
عبیدالله بن زیاد که اکنون مردم کوفه را مرعوب نموده بود، به جستوجوی مسلم پرداخت و توسط یکی از بردگان شامی خود به نام مَعقِل با ترفندی خاص به مخفیگاه او پی برد. او سه هزار درهم به معقل داد و گفت: کوشش کن تا با پیروان مسلم آشنا شوی و چون چنین کسی را یافتی، به او بگو که مردی از شیعیان هستم و میدانم مسلم در چنین روزها به کمک مالی محتاج است. میخواهم این پول را به او بدهم تا آن را در جنگ با دشمن خود مصرف کند. این مأموریت برای جاسوسی خبره چون او چندان دشوار نبود. چند تن از بزرگان شیعه در کوفه مشهور بودند و او برای انجام مأموریت خود، مسلم بن عوسجه را که مردی زاهد و پارسا بود، انتخاب کرد و بدین وسیله توانست مخفیگاه مسلم را بیابد و درخانه هانی بن عروه با مسلم دیدار کند و هر روز پیش از دیگران وارد خانه هانی میشد و پس از همه از آنجا خارج میگشت. بدین ترتیب از کار مسلم و شیعیان و تعداد آنان و تصمیماتی که میگرفتند، اطلاع کامل پیدا میکرد و این خبرها را به عبیدالله میداد.[۴۰] جاسوسی او ضربه بسیار سختی به نهضت مسلم در کوفه زد. پسر زیاد با دانستن مخفیگاه مسلم و اطلاع از سران و یاران و هواداران او به کار پرداخت. هانی بن عروه را که به مسلم پناه داده بود، دستگیر و شکنجه نمود.[۴۱]
با دستگیری هانی بن عروه، مسلم که به وفاداری و حُسن نیت مردم شک نداشت،[۴۲] همینکه خبر دستگیری و زندانی شدن هانی را شنید، دانست که دیگر درنگ جایز نیست و باید از نهانگاه خود بیرون آید و جنگ را آغاز کند. پس در روز هشتم (یا نهم و به قولی سوم) ذیالحجه سال ۶۰ با هواخواهان خود که عده آنان را تا چهار هزار تن نوشتهاند در اطراف خانه هانی و خانههای نزدیک گرد آمدند و با شعار "یا مَنْصورُ اَمِت"[۴۳] قیام کرد.[۴۴] مسلم ابتدا آنان را به دستههایی تقسیم کرده و برای هر قبیله فرماندهی تعیین نمود[۴۵] و آنگاه همگی به سمت قصر عبیدالله بن زیاد حرکت کرده و عبیدالله بن زیاد و یارانش را که حدود ۲۰۰ نفر از اشراف کوفه و نگهبانان بودند، در دارالاماره به محاصره درآوردند. اگر مردمی که قصر را محاصره کرده بودند، مردان جنگ و مطیع مسلم بن عقیل بودند و یا اگر از عاقبتاندیشی و تدبیر بهرهای داشتند، همان موقع قصر را میگرفتند و پسر زیاد را از پای در میآوردند.
پسر زیاد چون خود را گرفتار دید، از بیست تن بزرگان کوفه که گرد او را گرفته بودند، تنی چند را میان مردم فرستاد تا به وسیله زر و زور و تزویر جمعیت را پراکنده سازند. آنان که مردانی کار آزموده بودند، میدانستند مردم بیتدبیر و آشوبگر را چهگونه میتوان از هیجان باز داشت. به این ترتیب در طی یک روز هجده هزار نفر مردمی که بر سر جان خود با مسلم پیمان بسته بودند، از گرد او پراکنده شدند و هنوز تاریکی شب فرا نرسیده بود که فقط سی نفر با او ماندند و چون نماز شام را خواند یک تن از یاران خود را همراه نداشت.[۴۶] از اینجا معلوم میشود که مسلم بن عقیل هرگز کوتاهی نکرد و حزم و دوراندیشی را از دست نداد، اما شکست او به سبب بیوفایی و ناجوانمردی مردم کوفه بود. یکباره اوضاع کوفه دگرگون شد. فعالیتهای توأم با خشم و خشونت بر ضد مسلم کار خود را کرد و وقتی که بحران به منتهای اوج خود رسید، چرخ حوادث به نفع عبیدالله به گردش درآمد. همان شب عبیدالله به منبر رفت و ضمن تهدید و تطمیع حاضران و دشنام به مسلم بن عقیل از اینکه کسی به مسلم پناه دهد، آنان را ترساند و از آنان خواست ملتزم اطاعت و بیعت خویش باشند.[۴۷]
سرانجام مزدوران عبیدالله بن زیاد با حمله به مخفیگاه مسلم بن عقیل، بر او دست یافتند و پس از درگیری شدید، او را دستگیر کردند و بر خلاف امانی که داده بودند، تصمیم به قتل او گرفتند. مسلم را که پس از جنگی قهرمانانه دستگیر شده بود، با تنی مجروح و لبی تشنه به قصر عبیدالله بن زیاد آوردند.[۴۸] پسر اشعث به عبیدالله بن زیاد گفت: من او را امان دادهام. عبیدالله بن زیاد گفت: تو چه حق داری که به کسی امان بدهی یا ندهی! ما تو را برای دستگیری او فرستاده بودیم، نه امان دادن به وی.[۴۹] گفتوگوهایی که در آن لحظات و در چنان اجتماع شوم و غیر انسانی بین این مظلوم شرافتمند و آن ستمکار بیشرم رفته است، از یک سو تأثرآور و از سوی دیگر حیرتانگیز است. مسلم هنگام ورود بر عبیدالله سلام نکرد. یکی از ملازمان عبیدالله بن زیاد بانگ بر زد که به امیر سلام کن. مسلم خروش برآورد که: ساکت باش! او امیر من نیست.
چه سلام کنی و چه از سلام کردن اِبا نمایی، بالاخره کشته خواهی شد.
اگر مرا بکشی، مسأله مهمی نیست. افراد پلیدتر از تو، انسانهای ارجمندتر از مرا کشتهاند.
خدا مرا بکشد اگر تو را به قتل نرسانم. هر آینه تو را به شیوهای میکشم که تا کنون در اسلام سابقه نداشته است.
تو شایستهترین فرد برای بدعتگذاری در اسلام هستی. تو زشتی مثله کردن، پلیدی کشتن به ناحق، ناپاکی نسل و ناروایی چیرگی ظالمانه را بر کسی که از تو سزاوارتر باشد، باقی نخواهی گذاشت و تو بهترین فرد برای انجام این گونه امور هستی.
ای مرد نفرینشده! ای مرد جدایی افکن! تو پیوند مسلمانان را از هم گسستی و آشوب بر پا کردی.
دروغ میگویی. پیوند امت اسلامی را معاویه و فرزندش یزید از هم گسستند و آشوب را تو و پدرت زیاد بن ابیه بر پا کردی.
آرام باش ای مسلم! تو به سوی مردم کوفه آمدی و آنان را که با یکدیگر پیوند داشتند و کارهایشان هماهنگ بود، از یکدیگر دور ساختی و افکارشان را متفرق کردی.
چنین نیست و من بدین منظور به کوفه نیامدهام. شما حکمرانان اموی کارهای نادرست را رواج دادید. امر دین را محو کردید. بر مردم بدون رضایتشان حکومت نمودید و به شیوه قیصر و کسری زیستید. ولی ما به میان ایشان آمدیم تا امر به معروف و نهی از منکر نماییم و این مردم را به سوی کتاب خدا و سنت پیامبر (ص) فرا خوانیم. آمدیم تا مردم را امر به عدالت و به حکم قرآن دعوت کنیم. آری ما برای چنینکاری شایستگی داریم.
عبیدالله که از عهده جواب به سخنان درست و به حق مسلم برنیامد، بنای دشنام، ناسزا و تهمت را به عقیل، امام علی (ع)، امام حسن (ع) و امام حسین (ع) گذاشت. اما مسلم جواب داد: تو و پدرت برای دشنام سزاوارترید. هر کار که میخواهی انجام بده ای دشمن خدا! عبیدالله بن زیاد که شکست سختی از مسلم خورده بود، به شیوه مردمان پست رو نهاد که چون به منطق در میمانند، به تهمت توسل میجویند. پس گفت: مسلم! مگر تو نبودی که در مدینه شراب میخوردی؟ مسلم به جای اینکه در خشم شود، از این همه بیشرمی در شگفت ماند و گفت: پسر زیاد! من شراب بخورم؟! سزاوارتر از من به شرابخواری کسی است که از نوشیدن خون مسلمانان و کشتن بیگناهان و دستگیری و شکنجه آزادمردان به صرف تهمت و گمان باکی ندارد و نه تنها چنین گناهان بزرگ را مرتکب میشود و پشیمان نمیگردد، بلکه چنان مینمایاند که ابداً کار زشتی نکرده است.
پسر زیاد که دید تیر تهمت وی کارگر نیفتاد، دستور قتل مسلم را داد و گفت: او را بر بام قصر برند، سر از بدنش جدا کنند و جسد او را از بالا به پایین بیفکنند.[۵۰]
پس از شهادت مسلم، عبیدالله، هانی بن عروه را هم به قتل رساند و دستور داد ریسمان به پای هر دو نعش ببندند و در بازارهای کوفه بگردانند.[۵۱] آنگاه جسد مطهر این دو شهید را در محله «کناسه» [۵۲] به دار بیاویزند[۵۳] سپس سر این دو شهید را توسط هانی بن ابی حیه همدانی و زبیر بن اَروَج تمیمی به نزد یزید فرستاد[۵۴] و گزارش کار را چنین ارائه نمود:
«اما بعد، ستایش خدای را که حق امیرالمؤمنین را گرفت و او را از دشمن، آسوده خاطر ساخت. به امیرالمؤمنین خبر میدهم که مسلم بن عقیل به خانه هانی بن عروه رفت و من با قراردادن مأموران مخفی و خدعه و فریب توانستم آن دو را از خانه بیرون آورده و گردن بزنم و سرهای آنان را بهوسیله «هانی بن ابی حیه همدانی» و «زبیر بن اروج تمیمی» که از سرسپردگان وفادارند، برای تو فرستادم. از این دو نفر درباره مسلم و هانی هرچه میخواهی سؤال کن که هر دو بصیر و راستگو و اهل ورع هستند. والسلام»[۵۵]
یزید سر این دو شهید را بر دروازه دمشق آویخت[۵۶] و از قهر و غلبه عبیدالله، خرسند شد و طی نامهای از او تشکر کرد و او را از تصمیم امام حسین (ع) در حرکت از مکه به عراق آگاه ساخت و از او خواست تا به بهترین وجه در مورد او اقدام کند و به او توصیه کرد به مجرد اتهام، مخالفان را زندانی کن و به محض مشکوک بودن، آنان را بازداشت کن.[۵۷] در همین ایام عبیدالله دستور داد میثم تمّار از اصحاب امام علی (ع) را نیز به دار آویختند و به شهادت رساندند و مختار ثقفی را نیز به جرم همکاری با مسلم به زندان انداخت، اما بعد از شهادت امام حسین (ع)، به خواهش عبدالله بن عمر که شوهر خواهر مختار بود، از زندان آزاد و به طائف تبعید شد.[۵۸]
چون عبیدالله بن زیاد از حرکت امام حسین (ع) به سوی عراق خبر یافت، حُصَین بن نُمَیر صاحب شرطه (رئیس شهربانی) کوفه را به منطقه قادسیه فرستاد، تا راه را بر امام ببندد. حُصَین بن نُمَیر در آنجا پُست نظامی نیرومندی بر پا ساخت.
نامه امام حسین (ع) به اهل کوفه
امام حسین (ع) نامهای برای اهل کوفه و چهرههای سرشناس شهر مانند سلیمان بن صُرَد خُزاعی، مُسَیب بن نجبه و رَفاعة بن شَدّاد نوشت و توسط فرستاده دیگری به نام قَیس بن مُسَهَّر صَیداوی به سوی کوفه ارسال فرمود.[۵۹]
هنگامی که قیس بن مسهر صیداوی به قادسیه رسید، توسط حُصَین بن نُمَیر بازداشت شد. حُصَین دستور تفتیش او را صادر نمود.[۶۰] قیس بیدرنگ نامه را درآورد و پاره پاره کرد. حصین او را نزد عبیدالله فرستاد. بین عبیدالله و قیس سؤال و جوابی صورت گرفت که گویای روح پُر صلابت قیس است:
تو کیستی؟
من از شیعیان امام علی (ع) و فرزندش امام حسین (ع) هستم.
چرا نامه را پاره کردی؟
برای اینکه تو از محتوای آن مطلع نشوی.
نامه را به چه کسی نوشته و مخاطب نامه که بوده؟
این نامه را امام حسین(ع) برای عدهای از مردم کوفه مرقوم فرموده بود که من اسامی ایشان را نمیدانم.
عبیدالله بن زیاد خشمگینانه او را تهدید کرد که به خدا قسم هرگز از چنگ من رهایی نخواهی یافت مگر این که نام آن افراد را بگویی و یا آن که بر فراز منبر آشکارا بر حسین و پدر و برادرش دشنام دهی. در غیر این صورت تو را خواهم کشت. قیس که این پیشنهاد را فرصت خوبی برای رساندن پیام امام به کوفیان میدید، بیدرنگ پیشنهاد عبیدالله بن زیاد را پذیرفت. بر منبر میروم و حسین را تکذیب میکنم.
بدینگونه قیس بر بالای منبر رفت و پس از حمد و ثنا به درگاه خداوند و درود بر پیامبر (ص) از امام حسین (ع) و امام علی (ع) به نیکی یاد نمود و بر عبیدالله و پدرش و همه گردنکشان و خودکامگان اموی نفرین فرستاد و گفت: مردم! امام حسین(ع) بهترین خلق خداست و پسر دختر پیامبر (ص) است و من فرستاده اویم. در منطقه حاجر (حاجز) از او جدا شدم. او را اجابت کنید و به او بپیوندید و ندایش را لبیک گویید.[۶۱] عبیدالله بن زیاد که خود را باخته بود، بیدرنگ فرمان داد که قیس را از فراز قصر به پایین پرتاب کنند.[۶۲] بدین ترتیب قیس به شهادت رسید.[۶۳]
عبیدالله بن زیاد همچنین دستور داد عبدالله بن یقطر[۶۴] برادر رضاعی امام حسین (ع) را بکشند. عبدالله بن یقطر از فرستادگان امام حسین (ع) و حامل پیامی برای مسلم بن عقیل به کوفه بود و رهسپار آن دیار شد. اما توسط حصین بن نمیر در نزدیکی قادسیه دستگیر شد. او را نزد عبیدالله بن زیاد بردند و چون اسرار نامه امام را فاش نکرد، عبیدالله نیز دستور داد او را از بالای قصر به زمین افکندند و استخوانهایش خُرد شد. هنوز رمقی در بدن داشت که عبدالملک بن عمیر لخمی با ضربتی او را کشت.[۶۵] برخی نیز نوشتهاند عبدالله بن یقطر سفیر مسلم برای امام حسین (ع) بود تا تحول و انحطاط کوفه را خبر دهد که توسط مالک بن یربوع تمیمی دستگیر و به عبیدالله بن زیاد تحویل داده شد.[۶۶]
حرکت امام حسین (ع) به سمت کربلا
حُصَین بن نُمَیر، حر بن یزید ریاحی را با هزار سپاهی به منزله مقدمه سپاه از قادسیه به سوی کاروان امام روانه کرد. امام حسین (ع) در روز ۲۶ ذیالحجه نزدیک کوفه در کنار بلندیهای ذوحُسُم (ذوجشم) با حُرّ و سپاهیانش روبهرو شد.[۶۷] تصریح منابع بر آن است که حُرّ نه برای جنگ بلکه صرفاً برای انتقال امام نزد عبیدالله بن زیاد اعزام شده بود و اینکه به دستور عبیدالله از بازگشت آن حضرت به حجاز جلوگیری کند و از اینرو با سپاهیانش در حالیکه قبضه شمشیرها را در دست داشتند، رو در روی توقفگاه کاروان امام صفآرایی کرد.[۶۸]
امام که امید به حمایت کوفیان داشت، از حُرّ پرسید که به کمک آنان آمده یا بر ضد آنان است؟ حُرّ گفت: بر ضد شما. سپاه، متشکل از هزار نفر سوارهنظام بود. بهرغم این صفآرایی خصمانه، واکنش امام صلحآمیز بود. چنانکه به یارانش دستور داد که سپاهیان حُرّ و اسبانشان را سیراب کنند. آن روز که حُرّ راه را بر امام حسین (ع) گرفت، از قادسیه میآمد و پسر زیاد برای اینکه هر چه زودتر و بهتر به مقصد برسد، به حصین بن نمیر چنین دستوری داده بود. پس از اقامه نماز چون امام با یاران خویش عزم بازگشت نمود، حُرّ ممانعت کرد. امام بهجِد قصد بازگشت به حجاز را نمود و حُرّ مانع شد.[۶۹]
حُرّ گفت: من مأموریت ندارم که با تو بجنگم، بلکه مأموریتم این است که از تو جدا نشوم تا تو را به طرف کوفه راهنمایی کنم و پیشنهاد نمود که امام راهی غیر از راه کوفه و مدینه در پیش گیرد تا وی بتواند از عبیدالله بن زیاد کسب تکلیف کند و گفت امیدوارم خداوند زمینهای فراهم آورد که من به درگیری با شما مبتلا نشوم. آنگاه امام حسین (ع) و یارانش در مسیر عُذَیبُ الهِجانات و قادسیه حرکت کردند و حُرّ نیز همراه آنان بود.
سرانجام در روز پنجشنبه دوم محرم ۶۱ به سرزمین نینوا رسیدند. مالک بن نسر کندی نامه عبیدالله بن زیاد را به حُرّ داد مبنی بر آن که بر حسین و یارانش سخت بگیرد و آنان را در زمینی بیآب و علف و بیحصار متوقف کند و نوشت که فرستادهام مأموریت دارد همراه تو باشد تا ببیند که چهگونه فرمان من انجام میشود. به این صورت توافق حُرّ با امام در روز دوم محرم پایان یافت. حُرّ امام را ناگزیر ساخت در جایی به نام کربلا نزدیک فرات پیاده شود و حُرّ برای عبیدالله بن زیاد نامهای نوشت که حسین بن علی و خانواده و یاران او در کربلا فرود آمدهاند.
یک روز پس از ورود امام، عبیدالله بن زیاد، عمر بن سعد را که به وی وعده حکومت ری و دَستَبی را داده بود، پیش از عزیمت به محل مأموریتش با چهار هزار سپاهی از کوفه به کربلا فرستاد و دستور داد تا از امام حسین (ع) و یارانش به نام یزید بیعت بگیرد. اما امام به وی پاسخ رد داد. از آن پس تا روز نهم محرم عبیدالله هر روز سپاهیانی به همراه فرماندهانی به سوی عمر بن سعد روانه میکرد.
عبیدالله بن زیاد کسانی را مأمور کرد تا در کوفه بگردند و مردم را به اطاعت فراخوانند و از عواقب شورش بترسانند و آنان را از یاری امام حسین (ع) باز دارند. شمار لشکریانی که عبیدالله بن زیاد همراه سرداران خود به یاری عمر بن سعد فرستاد و تحت فرماندهی او قرار داد، ۳۰ هزار سوار و پیاده بود.
روز هفتم محرم به دستور عبیدالله بن زیاد از دسترسی امام به آب و شریعه فرات جلوگیری کردند.[۷۰] اگر چه امام حسین (ع)، برادر دلیرش عباس (ع) را با گروهی فرستاد و او توانست با عقب راندن دشمن، مشکها را از آب پُر کند و باز گردد،[۷۱] اما از صبح عاشورا خیمههای امام حسین (ع) آب نداشت.
گفته شده امام به عمر بن سعد پیشنهاد کرد تا به مدینه باز گردد. عمر بن سعد که مایل بود کار به صلح بیانجامد، با امام در اینباره توافق کرد، اما عبیدالله بن زیاد به تحریک شمر بن ذی الجوشن پیشنهاد امام را نپذیرفت و به عمر بن سعد دستور داد در صورت امتناع از بیعت به نام یزید، با او بجنگد.[۷۲] امام فرمود که تسلیم پسر مرجانه نخواهد شد.[۷۳]
به این ترتیب واقعه کربلا به وقوع پیوست و امام حسین (ع) به شهادت رسید. عبیدالله همچنین فرمان داد تا بر اجساد امام و خاندان و یارانش اسب بتارانند.[۷۴] عمر بن سعد همان شب سر امام را توسط خولی بن یزید برای عبیدالله بن زیاد به کوفه فرستاد[۷۵] و فردای آن روز نیز سرهای دیگر شهدا را بر سر نیزهها نزد عبیدالله بن زیاد به کوفه بردند. لشکریان عمر بن سعد برای هر سری که به عنوان کشندهِ آن نزد عبیدالله بن زیاد میبردند، جایزهای از او میگرفتند.[۷۶]
عبیدالله میخواست در روز دوازدهم از فرصت استفاده کرده و به یک نمایش قدرت و جشن پیروزی دست بزند و با عبور سرهای شهیدان و کاروان اسیران از برابر چشمان مردم کوفه به آنان بفهماند که در مقابل حکومت یزید، هیچ قدرتی یارای مقابله ندارد و هیچ فریاد و مقاومتی باقی نمانده است. به همین منظور مسیر عبور کاروان را از مسیر اصلی شهر کوفه تا میدان مرکزی که قصر دارالاماره در آنجا واقع بود، قرار داده و مردم را نیز در طول مسیر جمع کرده بود. مردم کوفه اولاد علی (ع) و خاندان پیامبر (ص) را میشناختند. آنان هنوز خاطرههای حکومت پنج ساله امام علی (ع) در کوفه را در یادها داشتند و به مجرد دیدن خاندان رسالت و سرهای به نیزه رفته، بغضها در گلو شکست و گریه آغاز شد.
در دارالاماره سر امام حسین (ع) را در طشتی روبهروی عبیدالله بن زیاد قرار دادند و او با چوب بر صورتش میزد که مورد اعتراض صحابی پیامبر (ص)، زید بن ارقم[۷۷] یا انس بن مالک[۷۸] قرار گرفت. در همان مجلس نیز سخنانی بین حضرت زینب (س) و امام سجاد (ع) با عبیدالله بن زیاد رد و بدل شد که باعث خشم و رسوایی عبیدالله بن زیاد گردید. او خطاب به حضرت زینب (س) گفت: «سپاس خداوندی را که شما را رسوا کرد و کشت و قصه و فتنه شما را دروغ گردانید».
زینب (س) گویی هیچ اتفاقی رخ نداده و فقط برای یک مناظره علمی به این مجلس آمده، عبیدالله بن زیاد را به چیزی نشمرد و او را پیش روی مردمان تحقیر کرد و فرمود: «سپاس خداوندی را که ما را به وجود پیامبر (ص) گرامی داشت و ما را پاک و پاکیزه فرمود. نه چنان است که تو میگویی، بلکه تبهکار و رسوا و بدکار تکذیب میشود و آنان ما نیستیم. دیگرانند.[۷۹]
عبیدالله بن زیاد از این پاسخ حیرت کرد و گفت: «کار خدا را با خاندانت چگونه دیدی؟»
حضرت زینب (س) پاسخ داد: «جز زیبایی ندیدم» [۸۰]. سپس در ادامه سخنان خود، مطمئن، کوبنده و با صلابت فرمود: شهید شدن برای ایشان مقدر شده بود. به سوی مقتل خویش رفتند. به زودی خداوند میان آنان و تو را فراهم میآورد تا در پیشگاه الهی حجت گویید و از او داوری خواهید. نگاه کن که در آن روز، پیروزی و رستگاری از آن کیست؟ مادرت به عزایت بنشیند، ای پسر مرجانه![۸۱]
عبیدالله بن زیاد به شدت خشمگین شد. سخن زینب (س) فخرفروشی قبیلهای او و ریشهی تباهش را بر باد داد.
عبیدالله بن زیاد خُرد شده بود. او از شنیدن این پاسخ پایمال شد. با درماندگی از آخرین سلاحش که دشنام بود، استفاده کرد. به زینب (س) گفت: «سرانجام خداوند دل مرا از سرکش و دیگر سرکشان خاندان تو خنک کرد».
حضرت زینب فرمود: «به جانم سوگند سالار مرا کشتی و شاخههای درخت زندگی مرا بُریدی و ریشهام را برآوردی. اگر اینها دل تو را خنک میکند، خوشدل باش!» [۸۲]
این زن سخن به سجع میگوید، همانگونه که پدرش سخنان مسجَّع میگفت.
مرا با سجع چه کار؟ کلمات همانگونه که از سینهام میجوشد، بر زبانم جاری میشود.[۸۳]
عبیدالله بن زیاد درمانده و خُرد، از گفتوگو با زینب (س) صرفنظر کرد. در این هنگام به امام سجاد (ع) نگریست و پرسید: نامت چیست؟
عبیدالله بن زیاد: مگر خداوند علی بن الحسین را نکشت؟
امام سجاد (ع): برادری داشتم، نام او هم علی بود. مردم او را کُشتند.[۸۴]
عبیدالله بن زیاد: خداوند او را کشت.
امام سجاد (ع): ﴿اللَّهُ يَتَوَفَّى الْأَنْفُسَ حِينَ مَوْتِهَا﴾[۸۵].[۸۶] (کنایه از این که قاتل آنان تو هستی).
عبیدالله بن زیاد خشمگین شده گفت: شگفتا هنوز آن جرأت و توانایی در تو باقی مانده که پاسخ مرا بدهی و گفته مرا زیر پا بیاندازی. سپس به مُرّی بن مَعاذ احمری فرمان داد که امام را به قتل برساند.[۸۷] زینب (س) برادرزاده را در آغوش گرفت و فرمود: از خون ما سیراب نشدهای؟ مگر کسی از ما باقی گذاردهای؟ اگر قصد کشتن او را داری، مرا هم با او بکش! امام سجاد (ع) فرمود: در این صورت مردی پرهیزکار را همراه کاروان بفرست که با آنان رفتاری مسلمانوار داشته باشد.
عبیدالله بن زیاد نگاهی به مردم کرد و گفت: شگفتا از پیوند خویشاوندی! به خدا سوگند خیال میکنم دوست دارد که اگر علی را میکشم، او را هم همراهش بکشم. دست از سر این جوان بردارید. سپس خطاب به امام سجاد (ع) گفت: همراه زنان خودت باش.[۸۸]
بنا به روایت دیگر امام فرمود: عمه جان بگذار من پاسخ گویم. سپس گفت: پسر زیاد مرا از کشته شدن میترسانی؟ نمیدانی که کشته شدن شعار ما و شهادت کرامت ماست؟[۸۹]
سخنان زینب (س) و گفتوگوی عبیدالله بن زیاد با امام سجاد (ع)، عبیدالله بن زیاد را از برگزاری چنان مجلسی پشیمان کرد و پیروزی عبیدالله بن زیاد را بر باد داد. او که قصد داشت امام سجاد (ع) را نیز به شهادت برساند، با دخالت حضرت زینب (س) و سخنان امام سجاد (ع) منصرف شد.[۹۰]
عبیدالله بن زیاد پس از شکستی که در دار الاماره بر اثر سخنان حضرت زینب (س) متقبل شد، ندای نماز جماعت داد، مردم در مسجد جمع شدند. عبیدالله بن زیاد ضمن خطبهای یزید بن معاویه و تبار او را ستود و به امام حسین (ع) و پدرانش دشنام داد که با اعتراض و پاسخ سخت عبدالله بن عفیف ازدی روبهرو شد.[۹۱] او برخاست و بر عبیدالله بن زیاد بانگ زد و اهل کوفه را علیه او برانگیخت و گفت: ای پسر مرجانه! دروغگوی پسر دروغگو تو و پدرت هستید و آنکس که تو را امیر کرده است و پدرش. ای پسر مرجانه! پسران پیامبر (ص) را میکشید و سخنی همچون سخن صدیقان میگویید؟[۹۲]
عبیدالله بن زیاد که سخت سراسیمه شده بود، از ترس شورش مردم فریاد زد او را بگیرید! او را گرفتند. عبدالله بن عفیف شعار قبیله «اَزد» را که «یا مبرور» بود، سر داد. گروهی از جوانان ازد برجستند و او را از دست نگهبانان بیرون کشیدند و به خانهاش بردند. در مسجد بین یمنیها و ازدیها برخورد شدیدی اتفاق افتاد. سرانجام یمنیها غلبه کردند و در این میان عبدالله بن حوزه والبی و محمد بن حبیب کبیری کشته شدند. پس از آن یمنیها شبانه با عدهای از مأموران عبیدالله بن زیاد به فرماندهی محمد بن اشعث به خانه عبدالله بن عفیف ازدی یورش بردند. او دلاورانه جنگید. دخترش او را در جنگ راهنمایی و یاری میکرد. پس از جنگی سخت او را دستگیر کردند و به نزد عبیدالله بن زیاد به دارالاماره بردند. عبیدالله بن زیاد قصد داشت او را مهدورالدم معرفی کند به همین علت از وی در مورد عثمان سؤال کرد و او گفت: ای پسر مرجانه تو را با عثمان چهکار؟ اگر خوب و روا عمل کرد یا بد و ناروا، اگر صلاح و آباد کرد و اگر تباه و فساد، خداوند بر خلق خویش چیره و آگاه است و میان آنان و عثمان به عدالت و حق داوری خواهد کرد.
عبیدالله بن زیاد که خود را در مقابل عالم متبحر و دانشمندی میدید، گفت: طعم تلخ مرگ را به تو خواهم چشاند.
عبدالله بن عفیف ازدی در پاسخ به او گفت: الحمدالله و سپاس و ستایش او راست! ای عبیدالله پیش از تولد تو آرزوی شهادت داشتم و پس از نابینا شدن از شهادت مأیوس شدم. اینک خداوند را سپاسگزارم که دعایم را مستجاب کرد و به آرزویم رساند و اکنون به دست ملعونترین و مغضوبترین افراد به شهادت میرسم.
به دستور عبیدالله بن زیاد سر او را از بدن جدا کردند و بدنش را در سبخه[۹۳] کوفه به دار آویختند.[۹۴]
تأثیر سخنان حضرت زینب (س) و امام سجاد (ع)
عبیدالله بن زیاد همچنین سر امام حسین (ع) را در کوفه به دار آویخت. سر امام مدتی در کوفه در جایی نصب شد و حتی در شهر گردانده میشد.[۹۵] عبیدالله اسرا را در زندان نگاه داشت. سپس طی نامهای به شام یزید را از شهادت امام حسین (ع) با خبر ساخت و کسب تکلیف نمود. یزید در جواب آن نامه، به عبیدالله دستور داد که سر امام و سرهای سایر شهدا را به همراه اسیران به شام گسیل دارد. او نیز آنان را به همراه سرهای شهدا توسط شمر بن ذیالجوشن و زحر بن قیس جعفی نزد یزید به شام فرستاد؛[۹۶] همچنین طی نامهای به عمرو بن سعید بن عاص حاکم مدینه او را از واقعه کربلا آگاه ساخت.[۹۷]
عبیدالله میخواست مردم کوفه را با نمایش پیروزی مرعوب سازد و خانواده پیامبر (ص) را تحقیر نماید. اما سخنان زینب (س) و امام سجاد (ع) کاملاً صحنه را تغییر داد و پس از اندک آرامشی که از سرکوب و پیروزی نظامی حاصل شده بود، در همان زمان تغییر کرد و مقدمه شکست سپاه پسر سعد آشکار گردید. جوّ شهر کوفه منقلب شد و ندای همدردی با اسیران از گوشه و کنار برخاست و همانها که همسران و پدران و فرزندان خود را به جنگ با نواده پیامبر (ص) فرستاده بودند، عرق شرم و پشیمانی بر جبین خود حس میکردند. عبیدالله پس از آشفته شدن اوضاع کوفه نامهای را که به عمر بن سعد نوشته بود و دستور قتل امام را صادر کرده بود، از عمر بن سعد درخواست نمود، اما عمر بن سعد از دادن آن خودداری کرد.[۹۸]
عبیدالله بن زیاد هیچگاه از کشته شدن امام حسین (ع) اظهار ندامت نکرد و خود را مجری فرمان یزید میدانست.[۹۹] یزید نیز پس از رسوایی که بر اثر سخنان امام سجاد (ع) و حضرت زینب (س) در شام پیش آمد، بر او لعنت فرستاد و او را به نام ابن مرجانه خواند[۱۰۰] اما به نظر میآید که این ظاهر امر باشد زیرا عبیدالله تا پایان حکومت یزید در سمت خود باقی ماند و نزد او مقام برتر و والاتری یافت و با یزید شراب مینوشید.[۱۰۱]
دو سال پس از واقعه عاشورا، چون خبر شورش مردم مدینه به دمشق رسید، یزید تصمیم گرفت برای سرکوب شورش، لشکری تجهیز کند. او از عبیدالله بن زیاد خواست تا کار مدینه و مکه و فرو نشاندن قیام عبدالله بن زبیر را بر عهده گیرد اما عبیدالله نپذیرفت و گفت: به خاطر این فاسق نمیتوانم قتل حسین و شکستن حرمت مدینه و کعبه را به گردن بگیرم.[۱۰۲]
مرگ یزید
پس از مرگ یزید درسال ۶۴ و جانشینی پسرش معاویة بن یزید، عبیدالله بن زیاد پس از سخنانی مردم بصره را با خود همراه ساخت و آنان او را به امارت پذیرفتند و از او خواستند تا خوارج را از زندان آزاد کند. عبیدالله بن زیاد آنان را رها کرد اما آنان به سرکشی پرداختند.[۱۰۳] پس از چندی مردم بصره از اطاعت امویان سرپیچیدند و شوریدند و عبیدالله بن زیاد را هنگام سخنرانی با سنگ زدند و دشنام دادند و به نام عبدالله بن زبیر بیعت کردند.[۱۰۴] عبیدالله بر جان خویش ترسید و توسط حارث بن قیس که از دوستدارانش بود، شبانه از بصره با لباس زنانه فرار کرد و به سوی مسعود بن عمرو رئیس قبیله ازد رفت و چون مسعود کشته شد، به شام گریخت.[۱۰۵] گویند چون یزید مُرد، برادرزادهاش حارث بن عباد بن زیاد برای او این اشعار را نوشت: ای عبیدالله! آگاه باش، یزید که به نیروی او مالک رقاب مردم شدی، مُرد. آیا میتوانی در برابر مردمی که داغدارشان کردهای، پایداری کنی؟ این از رأی پسندیده به دور است، برای تو راهی و پناهی جز قبیله ازد نیست که پدرت را به هنگام شورش آن سرزمینها پناه دادند.[۱۰۶]
قیام توابین
هنگام ورود عبیدالله بن زیاد به دمشق، ضحاک بن قیس فهری به نام عبدالله بن زبیر بر آنجا مسلط شده بود[۱۰۷] و مروان بن حکم نیز قصد داشت در مکه به فرزند زبیر بپیوندد، اما عبیدالله بن زیاد که دل با مروان داشت، او را از این کار بازداشت و از او خواست تا خود حاکم شود و خود با مروان به خلافت بیعت کرد[۱۰۸] و در جنگ «مَرج راهط» با ضحاک بن قیس که به پیروزی مروان و قتل ضحاک و تعداد زیادی از شامیان انجامید، از طرف مروان سالار سواران بود.[۱۰۹]
عبیدالله بن زیاد سپس با فرمان مروان به سوی جزیره رفت و یکسال با مخالفان مروان جنگید. سپس در سال ۶۵ مروان او را با سپاهی به سوی موصل عراق فرستاد.[۱۱۰] مروان به او گفته بود که در صورت پیروزی در عراق حاکم آنجا خواهد بود.[۱۱۱]
در همین زمان توّابین برای گرفتن انتقام از قاتلان امام حسین (ع) به رهبری سلیمان بن صُرَد خُزاعی با چهار هزار سپاهی دست به قیام زدند و عبیدالله بن زیاد با سی هزار شامی به جنگ آنان رفت. در جمادی الاولی ۶۵ در عین الوردة (رأسالعین) در ناحیه جزیره نبردی سخت در گرفت. سلیمان بن صرد خزاعی از سپاه اموی خواست تا عبدالملک بن مروان را خلع کنند و عبیدالله بن زیاد را به توابین بسپارند و آنگاه هر دو سپاه، زبیریان را از عراق بیرون رانند و حکومت را به یکی از اهل بیت پیامبر (ع)، یعنی امام سجاد (ع) بسپارند.[۱۱۲]
جنگ سه روز به درازا کشید و توابین با شمار اندک خود جنگیدند و رهبران آنان یکی پس از دیگری به شهادت رسیدند و عاقبت رفاعة بن شدّاد با گروهی اندک از توابین شبانگاه عقب نشینی کردند.[۱۱۳] شکست توابین در عینالورده توان تجدید سازماندهی را از ایشان گرفته بود. بنابراین بازماندگان این واقعه و شیعیان به مختار بن ابی عبید الثقفی متمایل شدند و به نهضت او پیوستند.[۱۱۴]
عبیدالله بن زیاد پس از آن به موصل حمله کرد و با عبدالرحمان بن سعید بن قیس همدانی که از طرف مختار ثقفی عامل آنجا بود، جنگید.[۱۱۵]
قیام مختار
عبیدالله بن زیاد پس از نبرد عین الوردة در اندیشه تسلط مجدد بر عراق بود. در پی آن، مختار، ابراهیم بن مالک اشتر نخعی یکی از دلاورترین شیعیان کوفه را با دوازده یا بیست هزار سپاهی به مقابله او فرستاد و در جنگ «خازر» در نهری نزدیک زاب از اراضی موصل لشکر عبیدالله بن زیاد از ابراهیم بن مالک اشتر نخعی شکست سختی خورد.
ابراهیم بن مالک اشتر نخعی چنان قهرمانانه میجنگید و ارتش عراق را رهبری میکرد که در مدت کوتاهی لشکر عظیم شام را که بیش از هشتاد هزار سواره و پیاده بودند، در مقابل کمتر از بیست هزار نفر که نیمی از آنان سواره اما با روحیه شهادتطلبی میجنگیدند، شکست دادند. این جنگ روز عاشورای سال ۶۶ هجری[۱۱۶] و به روایتی سال ۶۷ هجری[۱۱۷] روی داد و هدف ابراهیم این بود که عبیدالله بن زیاد از معرکه سالم نگریزد، بنابراین لشکر خود را تا خیمه عبیدالله بن زیاد و مقر فرماندهی او هدایت کرد. ابراهیم بن مالک اشتر نخعی همچنان عبیدالله بن زیاد را تعقیب میکرد تا در اوج درگیری در ساحل نهر خازر ناگهان با او مواجه شد و آنچنان ضربتی بر پیکر او وارد آورد که از وسط کمر به دو نیم شد. عبیدالله بن زیاد به دست ابراهیم بن مالک اشتر نخعی کشته شد. دیگر فرماندهان شام کشته شدند.[۱۱۸] ابراهیم بن مالک اشتر نخعی، سر عبیدالله بن زیاد و جمعی از فرماندهان از جمله حصین بن نمیر فرمانده شامیان در واقعه تلخ حمله به خانه خدا و آتش زدن کعبه،[۱۱۹] شرحبیل بن ذی الکلاع حمیری، ابن حوشب؛ غالب باهلی، ابواشرس و تعدادی دیگر را از تن جدا کرد و به سوی مختار به کوفه فرستاد و بدن آنان را سوزاند.[۱۲۰] آتش جنگ با هزیمت کامل ارتش شام و پیروزی چشمگیر یاران مختار، فروکش نمود. ارتش شام با تلفات بسیار سنگین عقب نشست.
مختار ثقفی سر عبیدالله بن زیاد را توسط فرستادهای نزد امام سجاد (ع)، محمد بن حنفیه و سایر بنیهاشم به مدینه فرستاد[۱۲۱] و به فرستادهاش گفته بود هنگامی که امام با مردم مشغول خوردن غذا بود، وارد شود و او چنین کرد. امام سجاد (ع) که کسی او را بعد از شهادت پدرش خندان ندیده بود، خندید و فرمود: دوزخ جای او باد. زمانی که سر پدرم را نزد عبیدالله بردند، او مشغول خوردن بود. همچنین امام سجاد (ع) دستور داد که در میان مردم میوه پخش کنند.[۱۲۲]
عبیدالله بن زیاد
او عبیدالله بن زیاد بن عبید یا ابوسفیان است. مادرش مرجانه یکی از زنان بدکاره زمانه خود بود. دشمنان عبیدالله برای طعن، او را به مادرش ملحق میکنند و وی را ابنمرجانه مینامند. کنیه او را ابوحفص گفتهاند. او در بصره متولد شد؛ ولی درباره سال تولد او اختلاف وجود دارد: گروهی سال ۳۳ هجری و گروهی سال ۳۹ هجری را ذکر کردهاند. گفته شده است او در واقعه کربلا و شهادت امام حسین(ع)، ۲۸ ساله بوده است[۱۲۳]. او در سال ۶۶ هجری، در منطقه خازر که در فاصله پنج فرسخی موصل قرار داشت در نبرد با نیرویهای مختار، به دست ابراهیم بن اشتر نخعی کشته شد. بعد از مرگ زیاد، عبیدالله به نزد معاویه رفت و از او امارت عراق را درخواست کرد. معاویه از او پرسید: برادرم چه کسی را بر کوفه گماشت؟ عبیدالله پاسخ داد: عبدالله بن خالد بن اسید. باز معاویه پرسید: برادرم چه کسی را بر بصره گماشت؟ عبیدالله پاسخ داد: سمرة بن جندب فزاری. معاویه گفت: پدر تو پنج سال امیر عراق بود. چرا تو را در هیچ کاری قرار نداد؟ عبیدالله گفت: اگر این حرف را مردم بدانند، برای من عیب و عاری است؛ پس کاری کن که بعد از توکس نگوید پدر و عمویت تو را در کاری قرار ندادهاند. معاویه او را برای ولایت خراسان انتخاب کرد[۱۲۴]. عبیدالله، دو سال والی خراسان بود؛ تا اینکه معاویه در سال ۵۵ هجری، عبدالله بن عمرو بن غیلان الثقفی را از بصره عزل کرد و عبیدالله بن زیاد را به جای او قرار داد. دلیل عزل او این بود که روزی عبدالله بن عمرو بر منبر بصره خطبه میخواند که فردی که او را جبیر ابن ضحاک نامیدهاند و یکی از مردم بنیضبه یا بنیضرار بود، بر او ریگ پرتاب کرد. عبدالله دستور داد تا او را بگیرند و دستش را قطع کنند. قبیله جبیر از عبدالله پیش معاویه شکایت کرد و درخواست قصاص کرد. معاویه با قصاص او مخالفت کرد؛ اما دیه جبیر را از بیتالمال پرداخت کرد. سپس عبدالله بن عمرو را از کار برکنار کرد. پس از آنکه عبیدالله به حکومت بصره رسید، عبدالله بن حصن را رئیس نگهبانان خود قرار داد و در ابتدا زرارة بن اوفی را قاضی بصره قرار داد؛ ولی پس از مدتی او را عزل کرد و ابناذینه عبدی را جایگزین او کرد[۱۲۵]. پس از مرگ معاویه در سال ۶۰ هجری، یزید به حکومت رسید و قصد داشت عبیدالله را از حکومت بصره بردارد؛ ولی اوضاع وخیم سیاسی بصره و کوفه مانع از آن شد تا یزید تصمیم خود را عملی کند. حتی مجبور شد در همان سال، عبیدالله را با حفظ سمت به ولایت کوفه نیز منصوب دارد. یکی از بزرگترین جنایات عبیدالله بن زیاد، به شهادت رساندن امام حسین(ع) و یاران باوفای ایشان و به اسارت گرفتن حرم رسول خدا(ص) است.[۱۲۶]
منابع
پانویس
- ↑ انساب الاشراف، بلاذری، احمد بن یحیی، چاپ محمود فردوس العظم، دمشق: ۱۹۹۶ – ۲۰۰۰ میلادی. ، ج۲، ص۱۴۸.
- ↑ ر. ک: المحبّر، ابن حبیب، محمد، به کوشش ایلزه لیشتن اشتتر، حیدر آباد دکن: ۱۳۶۱ قمری/ ۱۹۴۲ میلادی. ، ص۴۴۷؛ کتاب نسب قریش، مصعب بن عبدالله زبیری، چاپ لوی پروونسال، قاهره، ۱۹۵۳ میلادی. ، ص۱۹۶؛ المعارف، ابن قتبیه، عبدالله، به کوشش ثروت عکاشه، قاهره: ۱۹۶۰ میلادی. ، ص۱۸۸؛ انساب الاشراف، بلاذری، احمد بن یحیی، چاپ محمود فردوس العظم، دمشق: ۱۹۶۶ – ۲۰۰۰ میلادی. ، ج۵، ص۲۰۳؛ اخبارالطول، دینوری، ابوحنیفه احمد بن داود، چاپ عبدالمنعم عامر، قاهره: ۱۹۶۰ میلادی، ص۲۹۵. ،۲۳۱
- ↑ ر. ک: تاریخ خلیفة بن خیاط، ص۱۳۵؛ تاریخ الطبری، تاریخ الامم و الملوک، طبری، محمدبن جریر، چاپ محمد ابوالفضل ابراهیم، بیروت: ۱۳۸۲ – ۱۳۸۷ قمری / ۱۹۶۲ – ۱۹۶۷ میلادی. ، ج ۵، ص۲۹۶-۲۹۷.
- ↑ تاریخ الاسلام و وفیات المشاهیر و الاعلام، ذهبی، محمدبن احمد، چاپ بشار عوّاد معروف، بیروت: ۱۴۲۴ قمری. ، حوادث و وفیات ۶۱-۸۰ هجری، ص۱۷۶.
- ↑ ر. ک: انساب الاشراف، بلاذری، احمد بن یحیی، چاپ محمود فردوس العظم، دمشق: ۱۹۹۶– ۲۰۰۰ میلادی. ، ج۴، ص۲۱۳؛ تاریخ الطبری، تاریخ الامم و الملوک، طبری، محمدبن جریر، چاپ محمد ابوالفضل ابراهیم، بیروت: ۱۳۸۲ – ۱۳۸۷ قمری / ۱۹۶۲ – ۱۹۶۷ میلادی. ، ج۴، ص۱۸۵؛ الاستیعاب فی معرفةالاصحاب، ابنعبدالبر، چاپ علیمحمد بجاوی، بیروت: ۱۴۱۲ قمری / ۱۹۹۲ میلادی. ، ج۲، ص۵۲۳.
- ↑ ر. ک: الامامه و السیاسه، ج۲، ص۱۶؛ مختصر تاریخ دمشق، ابن منظور انصاری، محمد بن مکّرم، دمشق: دارالفکر، ۱۴۰۵ قمری. ، ج۳۷، ص۴۳۶.
- ↑ وقعه الطف، ابومخنف لوط بن یحیی، چاپ محمد هادی یوسفی غروی. ، ص۲۶۲؛ مقتل الحسین خوارزمی، خوارزمی، حسین، به کوشش الشیخ محمد السماوی، نجف: مطبعه الزهراء، ۱۳۶۷ قمری. ، ج۲، ص۴۲؛ الارشاد فی معرفة حججالله علیالعباد، شیخ مفید، محمدبن محمدبن نعمان، بیروت: ۱۴۱۴ قمری. ، ج۲، ص۴۷۲؛ اللهوف فی قتلی الطفوف (مقتل الحسین)، ابن طاووس، علی بن موسی بن محمد، نجف: الحیدریه، ۱۳۸۵ قمری. ، ص۱۹۱.
- ↑ وقعه الطف، ابومخنف لوط بن یحیی، چاپ محمد هادی یوسفی غروی. ، ص۲۶۲؛ مقتل الحسین خوارزمی، خوارزمی، حسین، به کوشش الشیخ محمد السماوی، نجف: مطبعه الزهراء، ۱۳۶۷ قمری. ، ج۲، ص۴۲؛ الارشاد فی معرفة حججالله علیالعباد، شیخ مفید، محمدبن محمدبن نعمان، بیروت: ۱۴۱۴ قمری. ، ج۲، ص۴۷۲؛ اللهوف فی قتلی الطفوف (مقتل الحسین)، ابن طاووس، علی بن موسی بن محمد، نجف: الحیدریه، ۱۳۸۵ قمری. ، ص۱۹۱.
- ↑ ر. ک: الامامه و السیاسه، ج۲، ص۶.
- ↑ المعارف، ابن قتبیه، عبدالله، به کوشش ثروت عکاشه، قاهره: ۱۹۶۰ میلادی. ، ص۳۴۷؛ انساب الاشراف، بلاذری، احمد بن یحیی، چاپ محمود فردوس العظم، دمشق: ۱۹۹۶ – ۲۰۰۰ میلادی. ، ج۵، ص۴۰۱؛ سیر اعلام النبلاء، ذهبی، محمدبن احمد، چاپ شعیب اَرنؤوط و دیگران، بیروت: ۱۴۰۱- ۱۴۰۹ قمری / ۱۹۸۱ – ۱۹۸۸ میلادی. ، ج۳، ص۵۴۵؛ مختصر تاریخ دمشق، ابن منظور انصاری، محمد بن مکّرم، دمشق: دارالفکر، ۱۴۰۵ قمری. ، ج۳۷، ص۴۳۳.
- ↑ «أَلاَ وَ إِنَّ اَلدَّعِيَّ اِبْنَ اَلدَّعِيِّ قَدْ رَكَزَ بَيْنَ اِثْنَتَيْنِ بَيْنَ اَلسَّلَّةِ وَ اَلذِّلَّةِ وَ هَيْهَاتَ مِنَّا اَلذِّلَّةُ يَأْبَى اَللَّهُ ذَلِكَ لَنَا وَ رَسُولُهُ وَ اَلْمُؤْمِنُونَ وَ حُجُورٌ طَابَتْ وَ طَهُرَتْ لاَ وَ اَللَّهِ لاَ أُعْطِي بِيَدِي إِعْطَاءَ اَلذَّلِيلِ وَ لاَ أَفِرُّ فِرَارَ اَلْعَبِيدِ»؛ ر. ک: عیون الاخبار، ابن قتیبه دینوری، ابو محمد عبدالله بن مسلم، قاهره: مکتبه التجاریه، ۱۳۷۲ قمری. ، ج۱، ص۲۲۹؛ فتوح البلدان، بلاذری، احمد بن یحیی، به کوشش دخویه، لیدن: ۱۸۶۶ میلادی. ، ص۴۱۰؛ تاریخ الطبری، تاریخ الامم و الملوک، طبری، محمدبن جریر، چاپ محمد ابوالفضل ابراهیم، بیروت: ۱۳۸۲ – ۱۳۸۷ قمری / ۱۹۶۲ – ۱۹۶۷ میلادی. ، ج۵، ص۲۹۷.
- ↑ فتوح البلدان، بلاذری، احمد بن یحیی، به کوشش دخویه، لیدن: ۱۸۶۶ میلادی. ، ص۴۱۰.
- ↑ ر. ک: سیر اعلام النبلاء، ذهبی، محمد بن احمد، چاپ شعیب اَرنؤوط و دیگران، بیروت: ۱۴۰۱- ۱۴۰۹ قمری / ۱۹۸۱ – ۱۹۸۸ میلادی. ، ج۳، ص۵۴۵؛ العبر و دیوان المبتدأ و الخبر (تاریخ ابن خلدون)، این خلدون، عبدالرحمن بن محمد، ترجمه عبدالمحمد آیتی، تهران: مؤسسه مطالعات فرهنگی و تحقیقات فرهنگی، ۱۳۶۳ شمسی. ، ج۳، ص۱۸.
- ↑ ر. ک: تاریخ خلیفة بن خیاط، ص۱۳۷؛ تاریخ الیعقوبی، احمد بن اسحاق (ابنواضح)، بیروت: دارصادر، ۱۳۷۹ قمری / ۱۹۶۰ میلادی. ، ج۲، ص۲۳۶-۲۳۷؛ تاریخ الطبری، تاریخ الامم و الملوک، طبری، محمدبن جریر، چاپ محمد ابوالفضل ابراهیم، بیروت: ۱۳۸۲ – ۱۳۸۷ قمری / ۱۹۶۲ – ۱۹۶۷ میلادی. ، ج ۵، ص۲۹۷-۲۹۸؛ تاریخ الاسلام و وفیات المشاهیر و الاعلام، ذهبی، محمدبن احمد، چاپ بشار عوّاد معروف، بیروت: ۱۴۲۴ قمری. ، حوادث و وفیات ۶۱-۸۰ هجری، ص۱۷۸؛ البدء و التاریخ، مقدسی، مطهربن طاهر، پاریس: چاپ کلمان هوار، ۱۸۹۹ – ۱۹۱۹ میلادی، چاپ افست تهران: ۱۹۶۲ میلادی. ، مطهربن طاهر، پاریس: چاپ کلمان هوار، ۱۸۹۹ – ۱۹۱۹ میلادی، چاپ افست تهران: ۱۹۶۲ میلادی. ، ج۶، ص۴؛ مختصر تاریخ دمشق، ابن منظور انصاری، محمد بن مکّرم، دمشق: دارالفکر، ۱۴۰۵ قمری. ، ج۳۷، ص۴۴۲؛ العبر و دیوان المبتدأ و الخبر (تاریخ ابن خلدون)، این خلدون، عبدالرحمن بن محمد، ترجمه عبدالمحمد آیتی، تهران: مؤسسه مطالعات فرهنگی و تحقیقات فرهنگی، ۱۳۶۳ شمسی. ، ج۳، ص۱۸.
- ↑ تاریخ الطبری، تاریخ الامم و الملوک، طبری، محمدبن جریر، چاپ محمد ابوالفضل ابراهیم، بیروت: ۱۳۸۲ – ۱۳۸۷ قمری / ۱۹۶۲ – ۱۹۶۷ میلادی. ، ج ۵، ص۲۹۷-۲۹۸؛ تاریخ الاسلام و وفیات المشاهیر و الاعلام، ذهبی، محمدبن احمد، چاپ بشار عوّاد معروف، بیروت: ۱۴۲۴ قمری. ، حوادث و وفیات ۶۱-۸۰ هجری، ص۱۷۸؛ البدء و التاریخ، مقدسی، مطهربن طاهر، پاریس: چاپ کلمان هوار، ۱۸۹۹ – ۱۹۱۹ میلادی، چاپ افست تهران: ۱۹۶۲ میلادی. ، مطهربن طاهر، پاریس: چاپ کلمان هوار، ۱۸۹۹ – ۱۹۱۹ میلادی، چاپ افست تهران: ۱۹۶۲ میلادی. ، ج۶، ص۴؛ مختصر تاریخ دمشق، ابن منظور انصاری، محمد بن مکّرم، دمشق: دارالفکر، ۱۴۰۵ قمری. ، ج۳۷، ص۴۴۲؛ تاریخ ا بنخلدون، ج۳، ص۱۸.
- ↑ ر. ک: فتوح البلدان، بلاذری، احمد بن یحیی، به کوشش دخویه، لیدن: ۱۸۶۶ میلادی، ص۳۷۶؛ معجم البلدان، یاقوت حموی، شهاب الدین ابی عبدالله، بیروت: دار احیاء التراث العربی، ۱۳۹۹ قمری، ذیل بخاری و بخاریه.
- ↑ البلدان، ابنفقیه، چاپ یوسف الهادی، بیروت، ۱۴۱۶ قمری / ۱۹۹۶ میلادی. ص۵۷۰.
- ↑ ر. ک: تاریخ خلیفة بن خیاط، ص۱۳۷-۱۳۸؛ البلدان، یعقوبی، احمد بن اسحاق (ابنواضح)، بیروت: دارصادر. ، ص۲۹۷؛ تاریخ الیعقوبی، احمد بن اسحاق (ابنواضح)، بیروت: دارصادر، ۱۳۷۹ قمری / ۱۹۶۰ میلادی. ، ج۲، ص۲۳۷؛ تاریخ الطبری، تاریخ الامم و الملوک، طبری، محمدبن جریر، چاپ محمد ابوالفضل ابراهیم، بیروت: ۱۳۸۲ – ۱۳۸۷ قمری / ۱۹۵۲ – ۱۹۶۷ میلادی. ، ج ۵، ص۲۹۸-۳۰۰، ۳۰۴-۳۰۵.
- ↑ المعارف، ابن قتبیه، عبدالله، به کوشش ثروت عکاشه، قاهره: ۱۹۶۰ میلادی. ، ص۴۱۰؛ الامامه و السیاسه، ج۲، ص۱۶؛ انساب الاشراف، بلاذری، احمد بن یحیی، چاپ محمود فردوس العظم، دمشق: ۱۹۹۶ – ۲۰۰۰ میلادی. ، ج۵، ص۱۸۹-۱۹۳، ۴۱۵-۴۱۶؛ اخبارالطول، دینوری، ابوحنیفه احمد بن داود، چاپ عبدالمنعم عامر، قاهره: ۱۹۶۰ میلادی. ، ص۲۶۹-۲۷۰؛ المنتظم، ج۵، ص۲۹۵-۲۹۶؛ البدایة و النهایة، ابنکثیر دمشقی، عمادالدین اسماعیلبن عمر، قاهره: ۱۹۳۲ میلادی. ، ج۸، ص۸۲.
- ↑ تاریخ الطبری، تاریخ الامم و الملوک، طبری، محمدبن جریر، چاپ محمد ابوالفضل ابراهیم، بیروت: ۱۳۸۲ – ۱۳۸۷ قمری / ۱۹۶۲ – ۱۹۶۷ میلادی. ، ج۵، ص۳۲۲.
- ↑ ر. ک: انساب الاشراف، بلاذری، احمد بن یحیی، چاپ محمود فردوس العظم، دمشق: ۱۹۹۶ – ۲۰۰۰ میلادی. ، ج۵، ص۴۰۵.
- ↑ آینه داران آفتاب، سنگری، محمدرضا، تهران: شرکت چاپ و نشر بینالملل، ۱۳۸۸ شمسی. ، ج۱، ص۲۱۱.
- ↑ اخبارالطول، دینوری، ابوحنیفه احمد بن داود، چاپ عبدالمنعم عامر، قاهره: ۱۹۶۰ میلادی. ، ص۲۸۰؛ تاریخ الطبری، تاریخ الامم و الملوک، طبری، محمدبن جریر، چاپ محمد ابوالفضل ابراهیم، بیروت: ۱۳۸۲ – ۱۳۸۷ قمری / ۱۹۶۲ – ۱۹۶۷ میلادی. ، ج۵، ص۳۵۸؛ الفتوح، ابن اعثم کوفی، احمد، حیدر آباد دکن: ۱۳۹۵ قمری/ ۱۹۷۵ میلادی. ، ج۵، ص۳۷.
- ↑ ر. ک: اخبارالطول، دینوری، ابوحنیفه احمد بن داود، چاپ عبدالمنعم عامر، قاهره: ۱۹۶۰ میلادی. ، ص۲۸۸؛ تاریخ الطبری، تاریخ الامم و الملوک، طبری، محمدبن جریر، چاپ محمد ابوالفضل ابراهیم، بیروت: ۱۳۸۲ – ۱۳۸۷ قمری / ۱۹۶۲ – ۱۹۶۷ میلادی. ، ج۵، ص۳۵۸؛ الفتوح، ابن اعثم کوفی، احمد، حیدر آباد دکن: ۱۳۹۵ قمری/ ۱۹۷۵ میلادی. ، ج۵، ص۳۸-۳۹؛ مقتل الحسین المقرّم، السید عبد الرزاق، بیروت: دارالکتاب اسلامی، ۱۹۷۹ میلادی. ، ص۴۱.
- ↑ اخبارالطول، دینوری، ابوحنیفه احمد بن داود، چاپ عبدالمنعم عامر، قاهره: ۱۹۶۰ میلادی. ، ص۲۳۱؛ الفتوح، ابن اعثم کوفی، احمد، حیدر آباد دکن: ۱۳۹۵ قمری/ ۱۹۷۵ میلادی. ، ج۵، ص۳۵.
- ↑ اخبارالطول، دینوری، ابوحنیفه احمد بن داود، چاپ عبدالمنعم عامر، قاهره: ۱۹۶۰ میلادی. ، ص۲۳۱-۲۳۲؛ تاریخ الطبری، تاریخ الامم و الملوک، طبری، محمدبن جریر، چاپ محمد ابوالفضل ابراهیم، بیروت: ۱۳۸۲ – ۱۳۸۷ قمری / ۱۹۶۲ – ۱۹۶۷ میلادی. ، ج۵، ص۳۵۶-۳۵۷؛ الفتوح، ابن اعثم کوفی، احمد، حیدر آباد دکن: ۱۳۹۵ قمری/ ۱۹۷۵ میلادی. ، ج۵، ص۳۶-۳۷.
- ↑ اخبارالطول، دینوری، ابوحنیفه احمد بن داود، چاپ عبدالمنعم عامر، قاهره: ۱۹۶۰ میلادی. ، ص۲۳۱؛ تاریخ الطبری، تاریخ الامم و الملوک، طبری، محمدبن جریر، چاپ محمد ابوالفضل ابراهیم، بیروت: ۱۳۸۲ – ۱۳۸۷ قمری / ۱۹۶۲ – ۱۹۶۷ میلادی. ، ج۵، ص۳۵۶-۳۵۷، ۳۴۸؛ الفتوح، ابن اعثم کوفی، احمد، حیدر آباد دکن: ۱۳۹۵ قمری/ ۱۹۷۵ میلادی. ، ج۵، ص۳۶-۳۷؛ الارشاد فی معرفة حججالله علیالعباد، شیخ مفید، محمدبن محمدبن نعمان، بیروت: ۱۴۱۴ قمری. ، ج۲، ص۴۲-۴۳
- ↑ ر. ک: انساب الاشراف، بلاذری، احمد بن یحیی، چاپ محمود فردوس العظم، دمشق: ۱۹۹۶ – ۲۰۰۰ میلادی. ، ج۲، ص۳۳۵؛ اخبارالطول، دینوری، ابوحنیفه احمد بن داود، چاپ عبدالمنعم عامر، قاهره: ۱۹۶۰ میلادی. ، ص۲۸۸؛ تاریخ الطبری، تاریخ الامم و الملوک، طبری، محمدبن جریر، چاپ محمد ابوالفضل ابراهیم، بیروت: ۱۳۸۳ – ۱۳۸۷ قمری / ۱۹۶۲ – ۱۹۶۷ میلادی. ، ج۵، ص۳۵۸؛ الفتوح، ابن اعثم کوفی، احمد، حیدر آباد دکن: ۱۳۹۵ قمری/ ۱۹۷۵ میلادی. ، ج۵، ص۳۸-۳۹؛ مقتل الحسین المقرّم، السید عبد الرزاق، بیروت: دارالکتاب اسلامی، ۱۹۷۹ میلادی. ، ص۴۱.
- ↑ انساب الاشراف، بلاذری، احمد بن یحیی، چاپ محمود فردوس العظم، دمشق: ۱۹۹۶ – ۲۰۰۰ میلادی. ، ج۲، ص۳۳۵-۳۳۶؛ اخبارالطول، دینوری، ابوحنیفه احمد بن داود، چاپ عبدالمنعم عامر، قاهره: ۱۹۶۰ میلادی. ، ص۲۳۲؛ تاریخ الطبری، تاریخ الامم و الملوک، طبری، محمدبن جریر، چاپ محمد ابوالفضل ابراهیم، بیروت: ۱۳۸۲ – ۱۳۸۷ قمری / ۱۹۶۲ – ۱۹۶۷ میلادی. ، ج۵، ص۳۵۶-۳۵۷، ۳۴۸؛ الفتوح، ابن اعثم کوفی، احمد، حیدر آباد دکن: ۱۳۹۵ قمری/ ۱۹۷۵ میلادی. ، ج۵، ص۳۶-۳۷؛ مروج الذهب و معادن الجوهر، مسعودی، علی بن الحسین، چاپ باربیه دومنار و پاوه دوکورتی، پاریس: ۱۸۶۱-۱۸۷۷ میلادی. ، ج۳، ص۲۵۱؛ الارشاد فی معرفة حججالله علیالعباد، شیخ مفید، محمدبن محمدبن نعمان، بیروت: ۱۴۱۴ قمری. ، ج۲، ص۴۲-۴۳؛ مقاتل الطالبین، اصفهانی، ابوالفرج علی بن حسین، چاپ احمد صفر، قاهره: ۱۳۶۸ قمری/ ۱۹۴۱ میلادی. ، ص۹۶.
- ↑ ر. ک: مقاتل الطالبین، اصفهانی، ابوالفرج علی بن حسین، چاپ احمد صفر، قاهره: ۱۳۶۸ قمری/ ۱۹۴۱ میلادی. ، ص۹۶-۹۷.
- ↑ انساب الاشراف، بلاذری، احمد بن یحیی، چاپ محمود فردوس العظم، دمشق: ۱۹۹۶ – ۲۰۰۰ میلادی. ، ج۲، ص۳۳۶؛ اخبارالطول، دینوری، ابوحنیفه احمد بن داود، چاپ عبدالمنعم عامر، قاهره: ۱۹۶۰ میلادی. ، ص۲۳۳؛ تاریخ الطبری، تاریخ الامم و الملوک، طبری، محمدبن جریر، چاپ محمد ابوالفضل ابراهیم، بیروت: ۱۳۸۲ – ۱۳۸۷ قمری / ۱۹۶۲ – ۱۹۶۷ میلادی. ، ج۵، ص۳۶۲؛ مروج الذهب و معادن الجوهر، مسعودی، علی بن الحسین، چاپ باربیه دومنار و پاوه دوکورتی، پاریس: ۱۸۶۱-۱۹۷۷ میلادی. ، ج۳، ص۲۵۲؛ الفتوح، ابن اعثم کوفی، احمد، حیدر آباد دکن: ۱۳۹۵ قمری/ ۱۹۷۵ میلادی. ، ج۵، ص۴۰.
- ↑ ر. ک: انساب الاشراف، بلاذری، احمد بن یحیی، چاپ محمود فردوس العظم، دمشق: ۱۹۹۶ – ۲۰۰۰ میلادی. ، ج۲، ص۳۳۶؛ اخبارالطول، دینوری، ابوحنیفه احمد بن داود، چاپ عبدالمنعم عامر، قاهره: ۱۹۶۰ میلادی. ، ص۲۳۳؛ مقاتل الطالبین، اصفهانی، ابوالفرج علی بن حسین، چاپ احمد صفر، قاهره: ۱۳۶۸ قمری/ ۱۹۴۱ میلادی. ، ص۹۶-۹۷؛ الفخری فی الأدااب السلطانیه و الدول الاسلامیه، ابن طقطقی، محمد بن علی بن طباطبا، بیروت: دار صادر، ۱۳۸۵ قمری. ، ص۱۱۷.
- ↑ انساب الاشراف، بلاذری، احمد بن یحیی، چاپ محمود فردوس العظم، دمشق: ۱۹۹۶ – ۲۰۰۰ میلادی. ، ج۲، ص۳۳۷؛ اخبارالطول، دینوری، ابوحنیفه احمد بن داود، چاپ عبدالمنعم عامر، قاهره: ۱۹۶۰ میلادی. ، ص۲۳۳-۲۳۴؛ تاریخ الطبری، تاریخ الامم و الملوک، طبری، محمدبن جریر، چاپ محمد ابوالفضل ابراهیم، بیروت: ۱۳۸۲ – ۱۳۸۷ قمری / ۱۹۶۲ – ۱۹۶۷ میلادی. ، ج۵، ص۳۶۰.
- ↑ ر. ک: انساب الاشراف، بلاذری، احمد بن یحیی، چاپ محمود فردوس العظم، دمشق: ۱۹۹۶ – ۲۰۰۰ میلادی، ج۲، ص۳۳۷؛ اخبارالطول، دینوری، ابوحنیفه احمد بن داود، چاپ عبدالمنعم عامر، قاهره: ۱۹۶۰ میلادی. ، ص۲۳۴-۲۳۵؛ تاریخ الطبری، تاریخ الامم و الملوک، طبری، محمدبن جریر، چاپ محمد ابوالفضل ابراهیم، بیروت: ۱۳۸۲ – ۱۳۸۷ قمری /۱۹۶۲ – ۱۹۶۷ میلادی، ج۵، ص۳۶۳؛ الفتوح، ابن اعثم کوفی، احمد، حیدر آباد دکن: ۱۳۹۵ قمری/ ۱۹۷۵ میلادی. ، ج۵، ص۴۲-۴۳. قس الامامه و السیاسه، ج۲، ص۴؛ تاریخ الیعقوبی، احمد بن اسحاق (ابنواضح)، بیروت: دارصادر، ۱۳۷۹ قمری / ۱۹۶۰ میلادی. ، ج۲، ص۲۴۳ معتقدند هانی بن عروه بیمار بود و عبیدالله بن زیاد به عیادت او آمده بود.
- ↑ ر. ک: انساب الاشراف، بلاذری، احمد بن یحیی، چاپ محمود فردوس العظم، دمشق: ۱۹۹۶ – ۲۰۰۰ میلادی. ، ج۲، ص۳۳۶-۳۳۷؛ اخبارالطول، دینوری، ابوحنیفه احمد بن داود، چاپ عبدالمنعم عامر، قاهره: ۱۹۶۰ میلادی. ، ص۲۳۵-۲۳۶؛ تاریخ الطبری، تاریخ الامم و الملوک، طبری، محمدبن جریر، چاپ محمد ابوالفضل ابراهیم، بیروت: ۱۳۸۲ – ۱۳۸۷ قمری / ۱۹۶۲ – ۱۹۶۷ میلادی. ، ج۵، ص۳۶۳؛ الفتوح، ابن اعثم کوفی، احمد، حیدر آباد دکن: ۱۳۹۵ قمری/ ۱۹۷۵ میلادی. ، ج۵، ص۴۲-۴۳؛ الارشاد فی معرفة حججالله علیالعباد، شیخ مفید، محمدبن محمدبن نعمان، بیروت: ۱۴۱۴ قمری. ، ج۲، ص۴۵-۴۶.
- ↑ تاریخ الیعقوبی، احمد بن اسحاق (ابنواضح)، بیروت: دارصادر، ۱۳۷۹ قمری / ۱۹۶۰میلادی. ، ج۲، ص۲۴۳.
- ↑ شعار هواداران مسلم بن عقیل در کوفه که شعار مسلمانان در جنگ بدر بود. معنایش این است: ای یاری شده بمیران! این نوعی پیشگویی و فال نیک به مرگ دشمن است. ر. ک: مروج الذهب و معادن الجوهر، مسعودی، علی بن الحسین، چاپ باربیه دومنار و پاوه دوکورتی، پاریس: ۱۸۶۱-۱۸۷۷میلادی. ، ج۲، ص۵۸.
- ↑ ر. ک: اخبارالطول، دینوری، ابوحنیفه احمد بن داود، چاپ عبدالمنعم عامر، قاهره: ۱۹۶۰میلادی، ص۲۴۲؛ تاریخ الطبری، تاریخ الامم و الملوک، طبری، محمدبن جریر، چاپ محمد ابوالفضل ابراهیم، بیروت: ۱۳۸۲ – ۱۳۸۷ قمری / ۱۹۶۲ – ۱۹۶۷ میلادی. ، ج۵، ص۳۸۱؛ مروج الذهب و معادن الجوهر، مسعودی، علی بن الحسین، چاپ باربیه دومنار و پاوه دوکورتی، پاریس: ۱۸۶۱-۱۸۷۷ میلادی. ، ج۲، ص۲۵۲؛ الارشاد فی معرفة حججالله علیالعباد، شیخ مفید، محمدبن محمدبن نعمان، بیروت: ۱۴۱۴ قمری، ج۲، ص۶۶،۵۲؛ الکامل فی التاریخ، ج۴، ص۳۰؛ البدایة و النهایة، ابنکثیر دمشقی، عمادالدین اسماعیلبن عمر، قاهره: ۱۹۳۲میلادی. ، ج۸، ص۱۵۸؛ العبر و دیوان المبتدأ و الخبر (تاریخ ابن خلدون)، این خلدون، عبدالرحمن بن محمد، ترجمه عبدالمحمد آیتی، تهران: مؤسسه مطالعات فرهنگی و تحقیقات فرهنگی، ۱۳۶۳شمسی. ، ج۳، ص۲۹.
- ↑ «اَلْإِيمَانُ قَيَّدَ اَلْفَتْكَ»؛ اخبارالطول، دینوری، ابوحنیفه احمد بن داود، چاپ عبدالمنعم عامر، قاهره: ۱۹۶۰ میلادی، ص۲۳۸؛ الارشاد فی معرفة حججالله علیالعباد، شیخ مفید، محمدبن محمدبن نعمان، بیروت: ۱۴۱۴ قمری. ، ج۲، ص۶۶؛ الکامل فی التاریخ، ج۴، ص۳۰.
- ↑ ر. ک: انساب الاشراف، بلاذری، احمد بن یحیی، چاپ محمود فردوس العظم، دمشق: ۱۹۹۶ – ۲۰۰۰۰ میلادی، ج۲، ص۳۳۶-۳۳۸؛ اخبارالطول، دینوری، ابوحنیفه احمد بن داود، چاپ عبدالمنعم عامر، قاهره: ۱۹۶۰ میلادی. ، ص۲۳۸-۲۳۹؛ تاریخ الطبری، تاریخ الامم و الملوک، طبری، محمدبن جریر، چاپ محمد ابوالفضل ابراهیم، بیروت: ۱۳۸۲ – ۱۳۸۷ قمری / ۱۹۶۲– ۱۹۶۷ میلادی. ، ج۵، ص۳۴۸-۳۵۰؛ الفتوح، ابن اعثم کوفی، احمد، حیدر آباد دکن: ۱۳۹۵ قمری/ ۱۹۷۵ میلادی. ، ج۵، ص۴۹-۵۰.
- ↑ تاریخ الطبری، تاریخ الامم و الملوک، طبری، محمدبن جریر، چاپ محمد ابوالفضل ابراهیم، بیروت: ۱۳۸۲– ۱۳۸۷ قمری / ۱۹۶۲– ۱۹۶۷ میلادی، ج۵، ص۳۷۲؛ الارشاد فی معرفة حججالله علیالعباد، شیخ مفید، محمد بن محمد بن نعمان، بیروت: ۱۴۱۴ قمری. ، ج۲، ص۵۶؛ الفتوح، ابن اعثم کوفی، احمد، حیدر آباد دکن: ۱۳۹۵ قمری/ ۱۹۷۵ میلادی. ، ج۵، ص۵۱-۵۲.
- ↑ اخبارالطول، دینوری، ابوحنیفه احمد بن داود، چاپ عبدالمنعم عامر، قاهره: ۱۹۶۰ میلادی، ص۲۴۰؛ تاریخ الطبری، تاریخ الامم و الملوک، طبری، محمدبن جریر، چاپ محمد ابوالفضل ابراهیم، بیروت: ۱۳۸۲ – ۱۳۸۷ قمری / ۱۹۶۲ – ۱۹۶۷ میلادی. ، ج۵، ص۳۷۵-۳۷۶؛ الفتوح، ابن اعثم کوفی، احمد، حیدر آباد دکن: ۱۳۹۵ قمری/ ۱۹۷۵ میلادی، ج۵، ص۵۴-۵۵.
- ↑ تاریخ الطبری، تاریخ الامم و الملوک، طبری، محمد بن جریر، چاپ محمد ابوالفضل ابراهیم، بیروت: ۱۳۸۲– ۱۳۸۷قمری / ۱۹۶۲ – ۱۹۶۷ میلادی. ، ج۵، ص۳۷۶.
- ↑ ر. ک: انساب الاشراف، بلاذری، احمد بن یحیی، چاپ محمود فردوس العظم، دمشق: ۱۹۹۶ – ۲۰۰۰ میلادی. ، ج۲، ص۳۳۹-۳۴۰؛ تاریخ الطبری، تاریخ الامم و الملوک، طبری، محمدبن جریر، چاپ محمد ابوالفضل ابراهیم، بیروت: ۱۳۸۲ – ۱۳۸۷ قمری / ۱۹۶۲ – ۱۹۶۷ میلادی. ، ج۵، ص۳۷۶-۳۷۷؛ الفتوح، ابن اعثم کوفی، احمد، حیدر آباد دکن: ۱۳۹۵ قمری/ ۱۹۷۵ میلادی. ، ج۵، ص۵۵-۵۷؛ الارشاد فی معرفة حججالله علیالعباد، شیخ مفید، محمدبن محمدبن نعمان، بیروت: ۱۴۱۴ قمری. ، ج۲، ص۶۱-۶۳؛ مقاتل الطالبین، اصفهانی، ابوالفرج علی بن حسین، چاپ احمد صفر، قاهره: ۱۳۶۸ قمری/ ۱۹۴۱ میلادی، ص۱۰۸-۱۰۹؛ الکامل فی التاریخ، ج۴، ص۳۴-۳۶
- ↑ البدایة و النهایة، ابنکثیر دمشقی، عمادالدین اسماعیلبن عمر، قاهره: ۱۹۳۲ میلادی. ، ج۸، ص۱۵۷.
- ↑ مقاتل الطالبین، اصفهانی، ابوالفرج علی بن حسین، چاپ احمد صفر، قاهره: ۱۳۶۸ قمری/ ۱۹۴۱ میلادی. ، ص۸۶.
- ↑ انساب الاشراف، بلاذری، احمد بن یحیی، چاپ محمود فردوس العظم، دمشق: ۱۹۹۶– ۲۰۰۰ میلادی. ، ج۲، ص۳۴۱-۳۴۲؛ تاریخ الطبری، تاریخ الامم و الملوک، طبری، محمدبن جریر، چاپ محمد ابوالفضل ابراهیم، بیروت: ۱۳۸۲– ۱۳۸۷ قمری / ۱۹۶۲– ۱۹۶۷ میلادی. ، ج۵، ص۳۸۰.
- ↑ ر. ک: انساب الاشراف، بلاذری، احمد بن یحیی، چاپ محمود فردوس العظم، دمشق: ۱۹۹۶ – ۲۰۰۰ میلادی. ، ج۲، ص۳۳۹؛ اخبارالطول، دینوری، ابوحنیفه احمد بن داود، چاپ عبدالمنعم عامر، قاهره: ۱۹۶۰ میلادی، ص۲۴۱؛ تاریخ الطبری، تاریخ الامم و الملوک، طبری، محمدبن جریر، چاپ محمد ابوالفضل ابراهیم، بیروت: ۱۳۸۲ – ۱۳۸۷ قمری / ۱۹۶۲ – ۱۹۶۷ میلادی. ، ج۵، ص۳۷۶؛ الفتوح، ابن اعثم کوفی، احمد، حیدر آباد دکن: ۱۳۹۵ قمری/ ۱۹۷۵میلادی. ، ج۵، ص۵۶.
- ↑ انساب الاشراف، بلاذری، احمد بن یحیی، چاپ محمود فردوس العظم، دمشق: ۱۹۹۶ – ۲۰۰۰ میلادی. ، ج۲، ص۳۳۹.
- ↑ ر. ک: انساب الاشراف، بلاذری، احمد بن یحیی، چاپ محمود فردوس العظم، دمشق: ۱۹۹۶ – ۲۰۰۰ میلادی. ، ج۲، ص۳۳۹-۳۴۲؛ اخبارالطول، دینوری، ابوحنیفه احمد بن داود، چاپ عبدالمنعم عامر، قاهره: ۱۹۶۰ میلادی. ، ص۲۴۰-۲۴۲؛ تاریخ الطبری، تاریخ الامم و الملوک، طبری، محمدبن جریر، چاپ محمد ابوالفضل ابراهیم، بیروت: ۱۳۸۲ – ۱۳۸۷ قمری / ۱۹۶۲ – ۱۹۶۷ میلادی. ، ج۵، ص۳۷۶-۳۸۱؛ مقاتل الطالبین، اصفهانی، ابوالفرج علی بن حسین، چاپ احمد صفر، قاهره: ۱۳۶۸ قمری/ ۱۹۴۱ میلادی. ، ص۱۰۳-۱۰۸.
- ↑ ر. ک: تاریخ الیعقوبی، احمد بن اسحاق (ابنواضح)، بیروت: دارصادر، ۱۳۷۹ قمری / ۱۹۶۰ میلادی. ، ج۲، ص۲۵۸؛ تاریخ الطبری، تاریخ الامم و الملوک، طبری، محمدبن جریر، چاپ محمد ابوالفضل ابراهیم، بیروت: ۱۳۸۲ – ۱۳۸۷ قمری / ۱۹۶۲ – ۱۹۶۷ میلادی. ، ج۵، ص۵۷۰-۵۷۱؛ الفتوح، ابن اعثم کوفی، احمد، حیدر آباد دکن: ۱۳۹۵ قمری/ ۱۹۷۵ میلادی. ، ج۵، ص۱۴۵؛ امتاع الاسماع، مقریزی، تقیالدین احمد بن علی، قاهره: مطبعة الجنة، ۱۹۴۱ میلادی. ، ج۱۱، ص۳۵۰.
- ↑ الارشاد فی معرفة حججالله علیالعباد، شیخ مفید، محمدبن محمدبن نعمان، بیروت: ۱۴۱۴ قمری. ، ج۲، ص۷۱؛ انساب الاشراف، بلاذری، احمد بن یحیی، چاپ محمود فردوس العظم، دمشق: ۱۹۹۶ – ۲۰۰۰ میلادی. ، ج۳، ص۳۷۸؛ اخبارالطول، دینوری، ابوحنیفه احمد بن داود، چاپ عبدالمنعم عامر، قاهره: ۱۹۶۰ میلادی. ، ص۳۴۵.
- ↑ الارشاد فی معرفة حججالله علیالعباد، شیخ مفید، محمد بن محمد بن نعمان، بیروت: ۱۴۱۴ قمری. ، ج۲، ص۷۱.
- ↑ وقعه الطف، ابومخنف لوط بن یحیی، چاپ محمد هادی یوسفی غروی. ، ص۱۶۰؛ انساب الاشراف، بلاذری، احمد بن یحیی، چاپ محمود فردوس العظم، دمشق: ۱۹۹۶ – ۲۰۰۰ میلادی. ، ج۳، ص۳۷۸؛ الارشاد فی معرفة حججالله علیالعباد، شیخ مفید، محمدبن محمدبن نعمان، بیروت: ۱۴۱۴ قمری. ، ج۲، ص۷۱.
- ↑ وقعه الطف، ابومخنف لوط بن یحیی، چاپ محمد هادی یوسفی غروی. ، ص۱۶۰؛ انساب الاشراف، بلاذری، احمد بن یحیی، چاپ محمود فردوس العظم، دمشق: ۱۹۹۶ – ۲۰۰۰ میلادی. ، ج۳، ص۳۷۸؛ تاریخ الطبری، تاریخ الامم و الملوک، طبری، محمدبن جریر، چاپ محمد ابوالفضل ابراهیم، بیروت: ۱۳۸۲ – ۱۳۸۷ قمری / ۱۹۶۲ – ۱۹۶۷ میلادی. ، ج۵، ص۳۹۵.
- ↑ ر. ک: انساب الاشراف، بلاذری، احمد بن یحیی، چاپ محمود فردوس العظم، دمشق: ۱۹۹۶ – ۲۰۰۰ میلادی. ، ج۳، ص۳۷۸-۳۷۹؛ الاخبارالطوال، ص۳۴۶؛ تاریخ الطبری، تاریخ الامم و الملوک، طبری، محمدبن جریر، چاپ محمد ابوالفضل ابراهیم، بیروت: ۱۳۸۲ – ۱۳۸۷ قمری / ۱۹۶۲ – ۱۹۶۷ میلادی. ، ج۵، ص۳۹۴-۳۹۵؛ الفتوح، ابن اعثم کوفی، احمد، حیدر آباد دکن: ۱۳۹۵ قمری/ ۱۹۷۵ میلادی. ، ج۵، ص۸۲-۸۳؛ الارشاد فی معرفة حججالله علیالعباد، شیخ مفید، محمدبن محمدبن نعمان، بیروت: ۱۴۱۴ قمری. ، ج۲، ص۷۱؛ البدایة و النهایة، ابنکثیر دمشقی، عمادالدین اسماعیلبن عمر، قاهره: ۱۹۳۲ میلادی. ، ج۸، ص۱۶۸.
- ↑ تاریخ الطبری، تاریخ الامم و الملوک، طبری، محمدبن جریر، چاپ محمد ابوالفضل ابراهیم، بیروت: ۱۳۸۲ – ۱۳۸۷ قمری / ۱۹۶۲ – ۱۹۶۷ میلادی. ، ج۵، ص۳۷۹؛ انصار الحسین، محمدمهدی شمسالدین، ترجمه سیدناصر هاشمزاده، تهران: شرکت چاپ و نشر بینالملل، ۱۳۸۷ شمسی.(ع)، ص۱۳۶.
- ↑ ر. ک: انساب الاشراف، بلاذری، احمد بن یحیی، چاپ محمود فردوس العظم، دمشق: ۱۹۹۶ – ۲۰۰۰ میلادی. ، ج۳، ص۱۶۹؛ تاریخ الطبری، تاریخ الامم و الملوک، طبری، محمدبن جریر، چاپ محمد ابوالفضل ابراهیم، بیروت: ۱۳۸۲ – ۱۳۸۷ قمری / ۱۹۶۲ – ۱۹۶۷ میلادی. ، ج۵، ص۳۹۷؛ انصار الحسین، محمدمهدی شمسالدین، ترجمه سیدناصر هاشمزاده، تهران: شرکت چاپ و نشر بینالملل، ۱۳۸۷ شمسی.(ع)، ص۱۳۶-۱۳۷.
- ↑ الفتوح، ابن اعثم کوفی، احمد، حیدر آباد دکن: ۱۳۹۵ قمری/ ۱۹۷۵ میلادی. ، ج۵، ص۴۵.
- ↑ انساب الاشراف، بلاذری، احمد بن یحیی، چاپ محمود فردوس العظم، دمشق: ۱۹۹۶ – ۲۰۰۰ میلادی. ، ج۲، ص۴۷۲؛ اخبارالطول، دینوری، ابوحنیفه احمد بن داود، چاپ عبدالمنعم عامر، قاهره: ۱۹۶۰ میلادی. ، ص۲۴۹؛ تاریخ الطبری، تاریخ الامم و الملوک، طبری، محمدبن جریر، چاپ محمد ابوالفضل ابراهیم، بیروت: ۱۳۸۲ – ۱۳۸۷ قمری / ۱۹۶۲ – ۱۹۶۷ میلادی. ، ج۵، ص۴۰۰؛ الارشاد فی معرفة حججالله علیالعباد، شیخ مفید، محمدبن محمدبن نعمان، بیروت: ۱۴۱۴ قمری. ، ج۲، ص۷۸،۶۹؛ مقتل الحسین خوارزمی، خوارزمی، حسین، به کوشش الشیخ محمد السماوی، نجف: مطبعه الزهراء، ۱۳۶۷ قمری. ، ج۱، ص۳۳۰،۳۲۷.
- ↑ انساب الاشراف، بلاذری، احمد بن یحیی، چاپ محمود فردوس العظم، دمشق: ۱۹۹۶ – ۲۰۰۰ میلادی. ، ج۲، ص۴۷۳؛ اخبارالطول، دینوری، ابوحنیفه احمد بن داود، چاپ عبدالمنعم عامر، قاهره: ۱۹۶۰ میلادی. ، ص۲۴۹-۲۵۰؛ تاریخ الطبری، تاریخ الامم و الملوک، طبری، محمدبن جریر، چاپ محمد ابوالفضل ابراهیم، بیروت: ۱۳۸۲ – ۱۳۸۷ قمری / ۱۹۶۲ – ۱۹۶۷ میلادی. ، ج۵، ص۴۰۰؛ الارشاد فی معرفة حججالله علیالعباد، شیخ مفید، محمدبن محمدبن نعمان، بیروت: ۱۴۱۴ قمری. ، ج۲، ص۸۰؛ مقتل الحسین خوارزمی، خوارزمی، حسین، به کوشش الشیخ محمد السماوی، نجف: مطبعه الزهراء، ۱۳۶۷ قمری. ، ج۱، ص۳۳۲.
- ↑ ر. ک: انساب الاشراف، بلاذری، احمد بن یحیی، چاپ محمود فردوس العظم، دمشق: ۱۹۹۶ – ۲۰۰۰ میلادی. ، ج۳، ص۴۷۲-۴۷۳؛ الاخبارالطوال، ص۲۴۸-۲۵۰؛ تاریخ الطبری، تاریخ الامم و الملوک، طبری، محمدبن جریر، چاپ محمد ابوالفضل ابراهیم، بیروت: ۱۳۸۲ – ۱۳۸۷ قمری / ۱۹۶۲ – ۱۹۶۷ میلادی. ، ج۵، ص۴۰۰-۴۰۳؛ الفتوح، ابن اعثم کوفی، احمد، حیدر آباد دکن: ۱۳۹۵ قمری/ ۱۹۷۵ میلادی. ، ج۵، ص۷۶-۷۹؛ الارشاد فی معرفة حججالله علیالعباد، شیخ مفید، محمدبن محمدبن نعمان، بیروت: ۱۴۱۴ قمری. ، ج۲، ص۷۸-۸۰؛ مقاتل الطالبین، اصفهانی، ابوالفرج علی بن حسین، چاپ احمد صفر، قاهره: ۱۳۶۸ قمری/ ۱۹۴۱ میلادی. ، ص۱۱۰-۱۱۱.
- ↑ انساب الاشراف، بلاذری، احمد بن یحیی، چاپ محمود فردوس العظم، دمشق: ۱۹۹۶ – ۲۰۰۰ میلادی. ، ج۲، ص۴۷۲-۴۷۳؛ اخبارالطول، دینوری، ابوحنیفه احمد بن داود، چاپ عبدالمنعم عامر، قاهره: ۱۹۶۰ میلادی. ، ص۲۴۹-۲۵۰؛ تاریخ الطبری، تاریخ الامم و الملوک، طبری، محمدبن جریر، چاپ محمد ابوالفضل ابراهیم، بیروت: ۱۳۸۲ – ۱۳۸۷ قمری / ۱۹۶۲ – ۱۹۶۷ میلادی. ، ج۵، ص۴۰۲-۴۰۳؛ الارشاد فی معرفة حججالله علیالعباد، شیخ مفید، محمدبن محمدبن نعمان، بیروت: ۱۴۱۴ قمری. ، ج۲، ص۷۸-۸۰.
- ↑ اخبارالطول، دینوری، ابوحنیفه احمد بن داود، چاپ عبدالمنعم عامر، قاهره: ۱۹۶۰ میلادی. ، ص۲۵۱؛ تاریخ الطبری، تاریخ الامم و الملوک، طبری، محمدبن جریر، چاپ محمد ابوالفضل ابراهیم، بیروت: ۱۳۸۲ – ۱۳۸۷ قمری / ۱۹۶۲ – ۱۹۶۷ میلادی. ، ج۵، ص۴۰۸-۴۰۹؛ الارشاد فی معرفة حججالله علیالعباد، شیخ مفید، محمدبن محمدبن نعمان، بیروت: ۱۴۱۴ قمری. ؛ ج۲، ص۸۱-۸۴؛ مقتل الحسین خوارزمی، خوارزمی، حسین، به کوشش الشیخ محمد السماوی، نجف: مطبعه الزهراء، ۱۳۶۷ قمری. ، ج۱، ص۳۳۴.
- ↑ ر. ک: انساب الاشراف، بلاذری، احمد بن یحیی، چاپ محمود فردوس العظم، دمشق: ۱۹۹۶ – ۲۰۰۰ میلادی. ، ج۲، ص۴۷۲-۴۷۳؛اخبارالطول، دینوری، ابوحنیفه احمد بن داود، چاپ عبدالمنعم عامر، قاهره: ۱۹۶۰ میلادی. ، ص۲۵۳؛ تاریخ الطبری، تاریخ الامم و الملوک، طبری، محمدبن جریر، چاپ محمد ابوالفضل ابراهیم، بیروت: ۱۳۸۲ – ۱۳۸۷ قمری / ۱۹۶۲ – ۱۹۶۷ میلادی. ، ج۵، ص۴۰۸-۴۰۹؛ الارشاد فی معرفة حججالله علیالعباد، شیخ مفید، محمدبن محمدبن نعمان، بیروت: ۱۴۱۴ قمری. ؛ ج۲، ص۸۴؛ مقتل الحسین خوارزمی، خوارزمی، حسین، به کوشش الشیخ محمد السماوی، نجف: مطبعه الزهراء، ۱۳۶۷ قمری. ، ج۱، ص۳۳۴.
- ↑ انساب الاشراف، بلاذری، احمد بن یحیی، چاپ محمود فردوس العظم، دمشق: ۱۹۹۶ – ۲۰۰۰ میلادی. ، ج۲، ص۴۷۷-۴۷۸؛ اخبارالطول، دینوری، ابوحنیفه احمد بن داود، چاپ عبدالمنعم عامر، قاهره: ۱۹۶۰ میلادی. ، ص۲۵۳.
- ↑ الفتوح، ابن اعثم کوفی، احمد، حیدر آباد دکن: ۱۳۹۵ قمری/ ۱۹۷۵ میلادی. ، ج۵، ص۶۲؛ الارشاد فی معرفة حججالله علیالعباد، شیخ مفید، محمدبن محمدبن نعمان، بیروت: ۱۴۱۴ قمری. ، ج۲، ص۹۰.
- ↑ ر. ک: اخبارالطول، دینوری، ابوحنیفه احمد بن داود، چاپ عبدالمنعم عامر، قاهره: ۱۹۶۰ میلادی، ص۲۵۵؛ تاریخ الطبری، تاریخ الامم و الملوک، طبری، محمد بن جریر، چاپ محمد ابوالفضل ابراهیم، بیروت: ۱۳۸۲ – ۱۳۸۷ قمری / ۱۹۶۲ – ۱۹۶۷ میلادی. ، ج۵، ص۴۱۴؛ الفتوح، ابن اعثم کوفی، احمد، حیدر آباد دکن: ۱۳۹۵ قمری/ ۱۹۷۵ میلادی. ، ج۵، ص۹۱-۹۲؛ الارشاد فی معرفة حججالله علیالعباد، شیخ مفید، محمدبن محمدبن نعمان، بیروت: ۱۴۱۴ قمری. ، ج۲، ص۸۶-۸۷؛ مقاتل الطالبین، اصفهانی، ابوالفرج علی بن حسین، چاپ احمد صفر، قاهره: ۱۳۶۸ قمری/ ۱۹۴۱ میلادی. ، ص۱۱۳-۱۱۴.
- ↑ انساب الاشراف، بلاذری، احمد بن یحیی، چاپ محمود فردوس العظم، دمشق: ۱۹۹۶ – ۲۰۰۰ میلادی. ، ج۲، ص۴۸۱؛ اخبارالطول، دینوری، ابوحنیفه احمد بن داود، چاپ عبدالمنعم عامر، قاهره: ۱۹۶۰ میلادی. ، ص۲۵۵.
- ↑ ر. ک: انساب الاشراف، بلاذری، احمد بن یحیی، چاپ محمود فردوس العظم، دمشق: ۱۹۹۶ – ۲۰۰۰ میلادی. ، ج۲، ص۴۸۰، ۴۸۲-۴۸۳؛ اخبارالطول، دینوری، ابوحنیفه احمد بن داود، چاپ عبدالمنعم عامر، قاهره: ۱۹۶۰ میلادی. ، ص۲۵۳-۲۵۵؛ تاریخ الطبری، تاریخ الامم و الملوک، طبری، محمدبن جریر، چاپ محمد ابوالفضل ابراهیم، بیروت: ۱۳۸۲ – ۱۳۸۷ قمری / ۱۹۶۲ – ۱۹۶۷ میلادی. ، ج۵، ص۴۱۴؛ مقاتل الطالبین، اصفهانی، ابوالفرج علی بن حسین، چاپ احمد صفر، قاهره: ۱۳۶۸ قمری/ ۱۹۴۱ میلادی. ، ص۱۱۳-۱۱۴.
- ↑ ر. ک: مقاتل الطالبین، اصفهانی، ابوالفرج علی بن حسین، چاپ احمد صفر، قاهره: ۱۳۶۸ قمری/ ۱۹۴۱ میلادی. ، ص۱۱۳-۱۱۴؛ ۳۵. ➞ البدء و التاریخ، مقدسی، مطهربن طاهر، پاریس: چاپ کلمان هوار، ۱۸۹۹ – ۱۹۱۹ میلادی، چاپ افست تهران: ۱۹۶۲ میلادی. ، مطهربن طاهر، پاریس: چاپ کلمان هوار، ۱۸۹۹ – ۱۹۱۹ میلادی، چاپ افست تهران: ۱۹۶۲ میلادی. ، ج۶، ص۱۱.
- ↑ الارشاد فی معرفة حججالله علیالعباد، شیخ مفید، محمدبن محمدبن نعمان، بیروت: ۱۴۱۴ قمری. ، ج۲، ص۱۱۱.
- ↑ ر. ک: کتاب نسب قریش، مصعب بن عبدالله زبیری، چاپ لوی پروونسال، قاهره، ۱۹۵۳ میلادی. ، ص۴۰؛ اخبارالطول، دینوری، ابوحنیفه احمد بن داود، چاپ عبدالمنعم عامر، قاهره: ۱۹۶۰ میلادی. ، ص۲۵۹؛ تاریخ الطبری، تاریخ الامم و الملوک، طبری، محمدبن جریر، چاپ محمد ابوالفضل ابراهیم، بیروت: ۱۳۸۲ – ۱۳۸۷ قمری / ۱۹۶۲ – ۱۹۶۷ میلادی. ، ج۵، ص۴۵۶؛ الارشاد فی معرفة حججالله علیالعباد، شیخ مفید، محمدبن محمدبن نعمان، بیروت: ۱۴۱۴ قمری. ، ج۲، ص۱۱۲؛ مقاتل الطالبین، اصفهانی، ابوالفرج علی بن حسین، چاپ احمد صفر، قاهره: ۱۳۶۸ قمری/ ۱۹۴۱ میلادی. ، ص۱۱۳-۱۱۴.
- ↑ ر. ک: انساب الاشراف، بلاذری، احمد بن یحیی، چاپ محمود فردوس العظم، دمشق: ۱۹۹۶ – ۲۰۰۰ میلادی. ، ج۲، ص۵۰۴؛ اخبارالطول، دینوری، ابوحنیفه احمد بن داود، چاپ عبدالمنعم عامر، قاهره: ۱۹۶۰ میلادی. ، ص۲۵۹؛ تاریخ الطبری، تاریخ الامم و الملوک، طبری، محمدبن جریر، چاپ محمد ابوالفضل ابراهیم، بیروت: ۱۳۸۲ – ۱۳۸۷ قمری / ۱۹۶۲ – ۱۹۵۷ میلادی. ، ج۵، ص۴۴۰، ۴۵۵-۴۵۶. فهرستی از قبایل مختلف و تعداد سرهایی که هر کدام نزد عبیدالله بن زیاد بردند، بهدست دادهاند.
- ↑ اخبارالطول، دینوری، ابوحنیفه احمد بن داود، چاپ عبدالمنعم عامر، قاهره: ۱۹۶۰ میلادی. ، ص۲۵۹-۲۶۰؛ تاریخ الطبری، تاریخ الامم و الملوک، طبری، محمدبن جریر، چاپ محمد ابوالفضل ابراهیم، بیروت: ۱۳۸۲ – ۱۳۸۷ قمری / ۱۹۶۲ – ۱۹۶۷ میلادی. ، ج۵، ص۴۵۶؛ الارشاد فی معرفة حججالله علیالعباد، شیخ مفید، محمدبن محمدبن نعمان، بیروت: ۱۴۱۴ قمری. ، ج۲، ص۱۱۴.
- ↑ البدء و التاریخ، مقدسی، مطهربن طاهر، پاریس: چاپ کلمان هوار، ۱۸۹۹ – ۱۹۱۹ میلادی، چاپ افست تهران: ۱۹۶۲ میلادی. ، مطهربن طاهر، پاریس: چاپ کلمان هوار، ۱۸۹۹ – ۱۹۱۹ میلادی، چاپ افست تهران: ۱۹۶۲ میلادی. ، ج۶، ص۱۱؛ البدایة و النهایة، ابنکثیر دمشقی، عمادالدین اسماعیلبن عمر، قاهره: ۱۹۳۲ میلادی. ، ج۶، ص۲۳۲.
- ↑ تاریخ الطبری، تاریخ الامم و الملوک، طبری، محمدبن جریر، چاپ محمد ابوالفضل ابراهیم، بیروت: ۱۳۸۲ – ۱۳۸۷ قمری / ۱۹۶۲ – ۱۹۶۷ میلادی. ، ج۵، ص۴۵۷؛ الارشاد فی معرفة حججالله علیالعباد، شیخ مفید، محمدبن محمدبن نعمان، بیروت: ۱۴۱۴ قمری. ، ج۲، ص۴۷۲؛ اللهوف فی قتلی الطفوف (مقتل الحسین)، ابن طاووس، علی بن موسی بن محمد، نجف: الحیدریه، ۱۳۸۵ قمری. ، ص۱۹۱؛ نهایه الارب فی فنون الادب، نویری، شهاب الدین احمد، ترجمه دکتر محمود مهدوی دامغانی، تهران: انتشارات امیر کبیر، ۱۳۶۵ شمسی. ، ج۷، ص۲۰۰.
- ↑ وقعه الطف، ابومخنف لوط بن یحیی، چاپ محمد هادی یوسفی غروی. ، ص۲۶۲؛ مقتل الحسین خوارزمی، خوارزمی، حسین، به کوشش الشیخ محمد السماوی، نجف: مطبعه الزهراء، ۱۳۶۷ قمری. ، ج۲، ص۴۲؛ الارشاد فی معرفة حججالله علیالعباد، شیخ مفید، محمدبن محمدبن نعمان، بیروت: ۱۴۱۴ قمری. ، ج۲، ص۴۷۲؛ اللهوف فی قتلی الطفوف (مقتل الحسین)، ابن طاووس، علی بن موسی بن محمد، نجف: الحیدریه، ۱۳۸۵ قمری. ، ص۱۹۱.
- ↑ وقعه الطف، ابومخنف لوط بن یحیی، چاپ محمد هادی یوسفی غروی. ، ص۲۶۲؛ تاریخ الطبری، تاریخ الامم و الملوک، طبری، محمدبن جریر، چاپ محمد ابوالفضل ابراهیم، بیروت: ۱۳۸۲ – ۱۳۸۷ قمری / ۱۹۶۲ – ۱۹۶۷ میلادی. ، ج۵، ص۴۵۷؛ الفتوح، ابن اعثم کوفی، احمد، حیدر آباد دکن: ۱۳۹۵ قمری/ ۱۹۷۵ میلادی. ، ج۵، ص۱۲۲-۱۲۳؛ الارشاد فی معرفة حججالله علیالعباد، شیخ مفید، محمدبن محمدبن نعمان، بیروت: ۱۴۱۴ قمری. ، ج۲، ص۴۷۳.
- ↑ «مَا رَأَیْتُ إِلَّا جَمِیلً»
- ↑ وقعه الطف، ابومخنف لوط بن یحیی، چاپ محمد هادی یوسفی غروی. ، ص۲۶۳؛ تاریخ الطبری، تاریخ الامم و الملوک، طبری، محمدبن جریر، چاپ محمد ابوالفضل ابراهیم، بیروت: ۱۳۸۲ – ۱۳۸۷ قمری / ۱۹۶۲ – ۱۹۶۷ میلادی. ، ج۵، ص۴۵۸؛ الارشاد فی معرفة حججالله علیالعباد، شیخ مفید، محمدبن محمدبن نعمان، بیروت: ۱۴۱۴ قمری. ، ج۲، ص۴۷۳.
- ↑ « لَعَمْرِي لَقَدْ قَتَلْتَ كَهْلِي وَ قَطَعْتَ فَرْعِي وَ اِجْتَثَثْتَ أَصْلِي فَإِنْ كَانَ هَذَا شَفَاكَ فَقَدِ اِشْتَفَيْتَ»
- ↑ قرآن مجید، سوره زمر، آیه ۴۲.
- ↑ تاریخ الطبری، تاریخ الامم و الملوک، طبری، محمدبن جریر، چاپ محمد ابوالفضل ابراهیم، بیروت: ۱۳۸۲ – ۱۳۸۷ قمری / ۱۹۶۲ – ۱۹۶۷ میلادی. ، ج۵، ص۴۵۸؛ الارشاد فی معرفة حججالله علیالعباد، شیخ مفید، محمدبن محمدبن نعمان، بیروت: ۱۴۱۴ قمری. ، ج۲، ص۴۷۴؛ ترجمة الامام الحسین (ع) من تاریخ دمشق، ابنعساکر، ابوالقاسم علیبن حسن، تحقیق علامه شیخ محمدباقر محمودی، بیروت: مؤسسه المحمودی، ۱۳۹۸ قمری. ، ص۷۹.
- ↑ «خداوند، جانها را هنگام مرگشان میگیرد» سوره زمر، آیه ۴۲.
- ↑ ر. ک: انساب الاشراف، بلاذری، احمد بن یحیی، چاپ محمود فردوس العظم، دمشق: ۱۹۹۶ – ۲۰۰۰ میلادی. ، ج۳، ص۲۰۷؛ الطبقات الکبری، ابن سعد کاتب واقدی، محمد، چاپ احسان عباس، بیروت: دار صادر، ۱۴۰۵ قمری. ، ج۵، ص۱۶۳؛ تاریخ الطبری، تاریخ الامم و الملوک، طبری، محمدبن جریر، چاپ محمد ابوالفضل ابراهیم، بیروت: ۱۳۸۲ – ۱۳۸۷ قمری / ۱۹۶۲ – ۱۹۶۷میلادی. ، ج۵، ص۴۵۷-۴۵۸؛ اللهوف فی قتلی الطفوف (مقتل الحسین)، ابن طاووس، علی بن موسی بن محمد، نجف: الحیدریه، ۱۳۸۵ قمری. ، ص۱۹۳؛ الکامل فی التاریخ، ج۴، ص۸۱-۸۲؛ نهایه الارب فی فنون الادب، نویری، شهاب الدین احمد، ترجمه دکتر محمود مهدوی دامغانی، تهران: انتشارات امیر کبیر، ۱۳۶۵ شمسی. ، ج۷، ص۲۰۱.
- ↑ مقتل الحسین خوارزمی، خوارزمی، حسین، به کوشش الشیخ محمد السماوی، نجف: مطبعه الزهراء، ۱۳۶۷ قمری. ، ج۲، ص۴۲-۴۳.
- ↑ تاریخ الطبری، تاریخ الامم و الملوک، طبری، محمدبن جریر، چاپ محمد ابوالفضل ابراهیم، بیروت: ۱۳۸۲ – ۱۳۸۷ قمری / ۱۹۶۲ – ۱۹۶۷ میلادی. ، ج۵، ص۴۵۷-۴۵۸؛ مقتل الحسین خوارزمی، خوارزمی، حسین، به کوشش الشیخ محمد السماوی، نجف: مطبعه الزهراء، ۱۳۶۷ قمری. ، ج۲، ص۴۸.
- ↑ تاریخ الطبری، تاریخ الامم و الملوک، طبری، محمدبن جریر، چاپ محمد ابوالفضل ابراهیم، بیروت: ۱۳۸۲ – ۱۳۸۷ قمری / ۱۹۶۲ – ۱۹۶۷ میلادی. ، ج۵، ص۴۵۹؛ اللهوف فی قتلی الطفوف (مقتل الحسین)، ابن طاووس، علی بن موسی بن محمد، نجف: الحیدریه، ۱۳۸۵ قمری. ، ص۱۹۵؛ الارشاد فی معرفة حججالله علیالعباد، شیخ مفید، محمدبن محمدبن نعمان، بیروت: ۱۴۱۴ قمری. ، ج۲، ص۱۱۷؛ نهایه الارب فی فنون الادب، نویری، شهاب الدین احمد، ترجمه دکتر محمود مهدوی دامغانی، تهران: انتشارات امیر کبیر، ۱۳۶۵ شمسی. ، ج۷، ص۲۰۱.
- ↑ اللهوف فی قتلی الطفوف (مقتل الحسین)، ابن طاووس، علی بن موسی بن محمد، نجف: الحیدریه، ۱۳۸۶ قمری. ، ص۱۹۶.
- ↑ منطقه شوره زار را گویند و گویا موضعی در کوفه بوده است. ر. ک: مراصد الاطلاع، بغدادی، عبد المؤمن، تحقیق علی محمد سجادی، قم: دار الکتب العربیه، ۱۳۷۲ قمری. ، ج۲، ص۶۸۸.
- ↑ تاریخ الطبری، تاریخ الامم و الملوک، طبری، محمدبن جریر، چاپ محمد ابوالفضل ابراهیم، بیروت: ۱۳۸۲ – ۱۳۸۷ قمری / ۱۹۶۲ – ۱۹۶۷ میلادی. ، ج۵، ص۴۵۸-۴۵۹؛ الفتوح، ابن اعثم کوفی، احمد، حیدر آباد دکن: ۱۳۹۵ قمری/ ۱۹۷۵ میلادی. ، ج۵، ص۱۲۳-۱۲۶؛ الارشاد فی معرفة حججالله علیالعباد، شیخ مفید، محمدبن محمدبن نعمان، بیروت: ۱۴۱۴ قمری. ، ج۲، ص۱۱۷؛ اللهوف فی قتلی الطفوف (مقتل الحسین)، ابن طاووس، علی بن موسی بن محمد، نجف: الحیدریه، ۱۳۸۵ قمری. ، ص۱۹۶؛ نهایه الارب فی فنون الادب، نویری، شهاب الدین احمد، ترجمه دکتر محمود مهدوی دامغانی، تهران: انتشارات امیر کبیر، ۱۳۶۵ شمسی. ، ج۷، ص۲۰۱.
- ↑ تاریخ الطبری، تاریخ الامم و الملوک، طبری، محمدبن جریر، چاپ محمد ابوالفضل ابراهیم، بیروت: ۱۳۸۲ – ۱۳۸۷ قمری / ۱۹۶۲ – ۱۹۶۷ میلادی. ، ج۵، ص۴۶۷؛ الارشاد فی معرفة حججالله علیالعباد، شیخ مفید، محمدبن محمدبن نعمان، بیروت: ۱۴۱۴ قمری. ، ج۲، ص۱۱۷؛ الفتوح، ابن اعثم کوفی، احمد، حیدر آباد دکن: ۱۳۹۵ قمری/ ۱۹۷۵میلادی. ، ج۵، ص۲۳۵.
- ↑ اخبارالطول، دینوری، ابوحنیفه احمد بن داود، چاپ عبدالمنعم عامر، قاهره: ۱۹۶۰ میلادی. ، ص۲۶۰؛ تاریخ الطبری، تاریخ الامم و الملوک، طبری، محمدبن جریر، چاپ محمد ابوالفضل ابراهیم، بیروت: ۱۳۸۲ – ۱۳۸۷ قمری / ۱۹۶۲ – ۱۹۶۷ میلادی. ، ج۵، ص۴۵۹؛ الارشاد فی معرفة حججالله علیالعباد، شیخ مفید، محمدبن محمدبن نعمان، بیروت: ۱۴۱۴ قمری. ، ج۲، ص۱۱۹.
- ↑ تاریخ الطبری، تاریخ الامم و الملوک، طبری، محمدبن جریر، چاپ محمد ابوالفضل ابراهیم، بیروت: ۱۳۸۲ – ۱۳۸۷ قمری / ۱۹۶۲ – ۱۹۶۷ میلادی. ، ج۵، ص۴۶۵.
- ↑ ر. ک: انساب الاشراف، بلاذری، احمد بن یحیی، چاپ محمود فردوس العظم، دمشق: ۱۹۹۶ – ۲۰۰۰ میلادی. ، ج۳، ص۲۱۱؛ تاریخ الطبری، تاریخ الامم و الملوک، طبری، محمدبن جریر، چاپ محمد ابوالفضل ابراهیم، بیروت: ۱۳۸۲ – ۱۳۸۷ قمری / ۱۹۶۲ – ۱۹۶۷ میلادی. ، ج۵، ص۴۶۷؛ البدایة و النهایة، ابنکثیر دمشقی، عمادالدین اسماعیلبن عمر، قاهره: ۱۹۳۲ میلادی. ، ج۸، ص۲۰۸.
- ↑ اخبارالطول، دینوری، ابوحنیفه احمد بن داود، چاپ عبدالمنعم عامر، قاهره: ۱۹۶۰ میلادی. ، ص۲۸۴.
- ↑ اخبارالطول، دینوری، ابوحنیفه احمد بن داود، چاپ عبدالمنعم عامر، قاهره: ۱۹۶۰ میلادی. ، ص۲۶۱.
- ↑ مروج الذهب و معادن الجوهر، مسعودی، علی بن الحسین، چاپ باربیه دومنار و پاوه دوکورتی، پاریس: ۱۸۶۱ -۱۸۷۷ میلادی. ، ج۳، ص۲۶۴-۲۶۵.
- ↑ تاریخ الطبری، تاریخ الامم و الملوک، طبری، محمدبن جریر، چاپ محمد ابوالفضل ابراهیم، بیروت: ۱۳۸۲ – ۱۳۸۷ قمری / ۱۹۶۲ – ۱۹۶۷ میلادی. ، ج۵، ص۴۸۲؛ الفخری فی الأدااب السلطانیه و الدول الاسلامیه، ابن طقطقی، محمد بن علی بن طباطبا، بیروت: دار صادر، ۱۳۸۵ قمری. ، ص۱۱۶.
- ↑ انساب الاشراف، بلاذری، احمد بن یحیی، چاپ محمود فردوس العظم، دمشق: ۱۹۹۶ – ۲۰۰۰ میلادی. ، ج۶، ص۲۹-۳۰؛ البدء و التاریخ، مقدسی، مطهربن طاهر، پاریس: چاپ کلمان هوار، ۱۸۹۹ – ۱۹۱۹ میلادی، چاپ افست تهران: ۱۹۶۲ میلادی. ، مطهربن طاهر، پاریس: چاپ کلمان هوار، ۱۸۹۹ – ۱۹۱۹ میلادی، چاپ افست تهران: ۱۹۶۲ میلادی. ، ج۶، ص۱۸.
- ↑ ر. ک: انساب الاشراف، بلاذری، احمد بن یحیی، چاپ محمود فردوس العظم، دمشق: ۱۹۹۶ – ۲۰۰۰ میلادی. ، ج۶، ص۲۹-۳۰؛ اخبارالطول، دینوری، ابوحنیفه احمد بن داود، چاپ عبدالمنعم عامر، قاهره: ۱۹۶۰ میلادی. ، ص۲۸۲؛ تاریخ الطبری، تاریخ الامم و الملوک، طبری، محمدبن جریر، چاپ محمد ابوالفضل ابراهیم، بیروت: ۱۳۸۲ – ۱۳۸۷ قمری / ۱۹۶۲ – ۱۹۶۷ میلادی. ، ج۵، ص۵۰۳-۵۰۷؛ البدء و التاریخ، مقدسی، مطهربن طاهر، پاریس: چاپ کلمان هوار، ۱۸۹۹ – ۱۹۱۹ میلادی، چاپ افست تهران: ۱۹۶۲ میلادی. ، مطهربن طاهر، پاریس: چاپ کلمان هوار، ۱۸۹۹ – ۱۹۱۹ میلادی، چاپ افست تهران: ۱۹۶۲ میلادی. ، ج۶، ص۱۸؛ قس ا بن قتیبه در الامامه و السیاسه ج۲، ص۱۶ معتقد است مردم بصره هیچگاه با عبیدالله بن زیاد بیعت نکردند و حتی او را با سنگ زدند و دشنام دادند.
- ↑ ر. ک: الامامه و السیاسه ج۲، ص۱۶-۱۷؛ انساب الاشراف، بلاذری، احمد بن یحیی، چاپ محمود فردوس العظم، دمشق: ۱۹۹۶ – ۲۰۰۰ میلادی. ، ج۶، ص۷-۸، ۱۲-۱۶، ۲۹-۳۰؛ اخبارالطول، دینوری، ابوحنیفه احمد بن داود، چاپ عبدالمنعم عامر، قاهره: ۱۹۶۰ میلادی. ، ص۲۸۲-۲۸۴؛ تاریخ الطبری، تاریخ الامم و الملوک، طبری، محمدبن جریر، چاپ محمد ابوالفضل ابراهیم، بیروت: ۱۳۸۲ – ۱۳۸۷ قمری / ۱۹۶۲ – ۱۹۶۷ میلادی. ، ج۵، ص۵۰۳، ۵۰۷-۵۱۳؛ مروج الذهب و معادن الجوهر، مسعودی، علی بن الحسین، چاپ باربیه دومنار و پاوه دوکورتی، پاریس: ۱۸۶۱-۱۸۷۷ میلادی. ، ج۳، ص۲۸۳؛ البدء و التاریخ، مقدسی، مطهربن طاهر، پاریس: چاپ کلمان هوار، ۱۸۹۹ – ۱۹۱۹ میلادی، چاپ افست تهران: ۱۹۶۲ میلادی. ، مطهربن طاهر، پاریس: چاپ کلمان هوار، ۱۸۹۹ – ۱۹۱۹ میلادی، چاپ افست تهران: ۱۹۶۲ میلادی. ، ج۶، ص۱۸.
- ↑ اخبارالطول، دینوری، ابوحنیفه احمد بن داود، چاپ عبدالمنعم عامر، قاهره: ۱۹۶۰ میلادی، ص۲۸۱.
- ↑ الطبقات الکبری، ابن سعد کاتب واقدی، محمد، چاپ احسان عباس، بیروت: دار صادر، ۱۴۰۵ قمری. ، ج۵، ص۳۰؛ انساب الاشراف، بلاذری، احمد بن یحیی، چاپ محمود فردوس العظم، دمشق: ۱۹۹۶ – ۲۰۰۰ میلادی. ، ج۶، ص۲۶۴؛ تاریخ الطبری، تاریخ الامم و الملوک، طبری، محمدبن جریر، چاپ محمد ابوالفضل ابراهیم، بیروت: ۱۳۸۲ – ۱۳۸۷ قمری / ۱۹۶۲ – ۱۹۶۷ میلادی. ، ج۵، ص۵۳۱.
- ↑ الطبقات الکبری، ابن سعد کاتب واقدی، محمد، چاپ احسان عباس، بیروت: دار صادر، ۱۴۰۵ قمری. ، ج۵، ص۴۰؛ تاریخ خلیفة بن خیاط، ص۱۶۱؛ انساب الاشراف، بلاذری، احمد بن یحیی، چاپ محمود فردوس العظم، دمشق: ۱۹۹۶ – ۲۰۰۰ میلادی. ، ج۶، ص۲۶۳؛ تاریخ الطبری، تاریخ الامم و الملوک، طبری، محمدبن جریر، چاپ محمد ابوالفضل ابراهیم، بیروت: ۱۳۸۲ – ۱۳۸۷ قمری / ۱۹۶۲ – ۱۹۶۷ میلادی. ، ج۵، ص۵۳۱، ۵۴۰-۵۴۱؛ الکامل فی التاریخ، ج۴، ص۱۵۱؛ تجارب الامم و تعاقب الهمم، مسکویه الرازی، ابوعلی، چاپ ابوالقاسم امامی، تهران: دارسروش للطباعة و النشر، ۱۳۶۶ شمسی. ، ج۲، ص۱۰۱؛ البدایة و النهایة، ابنکثیر دمشقی، عمادالدین اسماعیلبن عمر، قاهره: ۱۹۳۲ میلادی. ، ج۸، ص۲۴۱.
- ↑ ر. ک: انساب الاشراف، بلاذری، احمد بن یحیی، چاپ محمود فردوس العظم، دمشق: ۱۹۹۶ – ۲۰۰۰ میلادی. ، ج۶، ص۲۷۶،۲۷۲؛ تاریخ الطبری، تاریخ الامم و الملوک، طبری، محمدبن جریر، چاپ محمد ابوالفضل ابراهیم، بیروت: ۱۳۸۲ – ۱۳۸۷ قمری / ۱۹۶۲ – ۱۹۶۷ میلادی. ، ج۵، ص۵۴۱. ، ۵۳۹،۵۳۷،۵۳۴.
- ↑ تاریخ خلیفة بن خیاط، ص۱۶۳؛ انساب الاشراف، بلاذری، احمد بن یحیی، چاپ محمود فردوس العظم، دمشق: ۱۹۹۶ – ۲۰۰۰ میلادی. ، ج۶، ص۳۶۳.
- ↑ تاریخ الیعقوبی، احمد بن اسحاق (ابنواضح)، بیروت: دارصادر، ۱۳۷۹ قمری / ۱۹۶۰ میلادی. ، ج۲، ص۲۵۷؛ تاریخ الطبری، تاریخ الامم و الملوک، طبری، محمدبن جریر، چاپ محمد ابوالفضل ابراهیم، بیروت: ۱۳۸۲ – ۱۳۸۷ قمری / ۱۹۶۲ – ۱۹۶۷ میلادی. ، ج۵، ص۳۸؛ التنبیه و الاشراف، مسعودی، علیبن الحسین، تصحیح عبدالله اسماعیل الصاوی، قاهره. ، ص۳۱۱.
- ↑ الکامل فی التاریخ، ج۴، ص۱۸۲.
- ↑ ر. ک: تاریخ الیعقوبی، احمد بن اسحاق (ابنواضح)، بیروت: دارصادر، ۱۳۷۹ قمری / ۱۹۶۰ میلادی. ، ج۲، ص۲۵۷؛ انساب الاشراف، بلاذری، احمد بن یحیی، چاپ محمود فردوس العظم، دمشق: ۱۹۹۶ – ۲۰۰۰ میلادی. ، ج۶، ص۳۶۳-۳۷۱؛ تاریخ الطبری، تاریخ الامم و الملوک، طبری، محمدبن جریر، چاپ محمد ابوالفضل ابراهیم، بیروت: ۱۳۸۲ – ۱۳۸۷ قمری / ۱۹۶۲ – ۱۹۶۷ میلادی. ، ج۵، ص۵۸۳-۵۸۹؛ مروج الذهب و معادن الجوهر، مسعودی، علی بن الحسین، چاپ باربیه دومنار و پاوه دوکورتی، پاریس: ۱۸۶۱-۱۸۷۷ میلادی. ، ج۳، ص۲۹۳-۲۹۶؛ الفتوح، ابن اعثم کوفی، احمد، حیدر آباد دکن: ۱۳۹۵ قمری/ ۱۹۷۵ میلادی. ، ج۳، ص۲۴۷-۲۴۸؛ تاریخ الاسلام و وفیات المشاهیر و الاعلام، ذهبی، محمدبن احمد، چاپ بشار عوّاد معروف، بیروت: ۱۴۲۴ قمری. ، حوادث و وفیات ۶۱-۸۰ هجری، ص۴۸؛ البدایة و النهایة، ابنکثیر دمشقی، عمادالدین اسماعیلبن عمر، قاهره: ۱۹۳۲ میلادی. ، ج۸، ص۲۵۷.
- ↑ التنبیه والاشراف، ص۲۶۹؛ البدء و التاریخ، مقدسی، مطهربن طاهر، پاریس: چاپ کلمان هوار، ۱۸۹۹ – ۱۹۱۹ میلادی، چاپ افست تهران: ۱۹۶۲ میلادی. ، مطهربن طاهر، پاریس: چاپ کلمان هوار، ۱۸۹۹ – ۱۹۱۹ میلادی، چاپ افست تهران: ۱۹۶۲ میلادی. ، ج۶، ص۱۹.
- ↑ تاریخ الیعقوبی، احمد بن اسحاق (ابنواضح)، بیروت: دارصادر، ۱۳۷۹ قمری / ۱۹۶۰ میلادی. ، ج۲، ص۲۵۹.
- ↑ ر. ک: التاریخ الصغیر، بخاری، محمدبن اسماعیل، چاپ محمود ابراهیم زاید، بیروت: ۱۴۰۶ قمری / ۱۹۸۶ میلادی. ، ص۱۵۵؛ تاریخ خلیفة بن خیاط، ص۱۶۳؛ مختصر تاریخ دمشق، ابن منظور انصاری، محمد بن مکّرم، دمشق: دارالفکر، ۱۴۰۵ قمری. ، ج۳۷، ص۴۳۶؛ الوافی بالوفیات، صفدی، خلیل بن ابیک، به کوشش احسان عباس، بیروت: دار صادر، ۱۴۱۱ قمری. ، ج۱۹، ص۳۷۱.
- ↑ ر. ک: المعارف، ابن قتبیه، عبدالله، به کوشش ثروت عکاشه، قاهره: ۱۹۶۰ میلادی. ، ص۳۴۷؛ انساب الاشراف، بلاذری، احمد بن یحیی، چاپ محمود فردوس العظم، دمشق: ۱۹۹۶ – ۲۰۰۰ میلادی. ، ج۶، ص۴۲۳-۴۲۶؛ تاریخ الطبری، تاریخ الامم و الملوک، طبری، محمدبن جریر، چاپ محمد ابوالفضل ابراهیم، بیروت: ۱۳۸۲ – ۱۳۸۷ قمری / ۱۹۶۲ – ۱۹۶۷ میلادی. ، ج۶، ص۸۸،۸۶؛ شذرات الذهب فی اخبار من الذهب، ابنعماد حنبلی، ابوالفلاح عبدالحیبن احمد، بیروت: دارالحیاء التراث العربی، ۱۴۰۶ قمری. ، ج۱، ص۷۴؛ تاریخ الاسلام و وفیات المشاهیر و الاعلام، ذهبی، محمدبن احمد، چاپ بشار عوّاد معروف، بیروت: ۱۴۲۴ قمری. ، حوادث و وفیات ۶۱-۸۰ هجری، ص۱۷۹؛ البدایة و النهایة، ابنکثیر دمشقی، عمادالدین اسماعیلبن عمر، قاهره: ۱۹۳۲ میلادی. ، ج۸، ص۲۸۲.
- ↑ ر. ک: اخبارالطول، دینوری، ابوحنیفه احمد بن داود، چاپ عبدالمنعم عامر، قاهره: ۱۹۶۰ میلادی. ، ص۲۹۵؛ تاریخ الیعقوبی، احمد بن اسحاق (ابنواضح)، بیروت: دارصادر، ۱۳۷۹ قمری / ۱۹۶۰ میلادی. ، ج۲، ص۲۵۹.
- ↑ ر. ک: اخبارالطول، دینوری، ابوحنیفه احمد بن داود، چاپ عبدالمنعم عامر، قاهره: ۱۹۶۰ میلادی. ، ص۳۰۶؛ تاریخ الیعقوبی، احمد بن اسحاق (ابنواضح)، بیروت: دارصادر، ۱۳۷۹ قمری / ۱۹۶۰ میلادی. ، ج۲، ص۲۵۹؛ مروج الذهب و معادن الجوهر، مسعودی، علی بن الحسین، چاپ باربیه دومنار و پاوه دوکورتی، پاریس: ۱۸۶۱-۱۸۷۷ میلادی. ، ج۳، ص۲۹۸؛ مقتل الحسین خوارزمی، خوارزمی، حسین، به کوشش الشیخ محمد السماوی، نجف: مطبعه الزهراء، ۱۳۶۷ قمری. ، ج۲، ص۲۶۵.
- ↑ ر. ک: تاریخ خلیفة بن خیاط، ص۶۴؛ المعارف، ابن قتبیه، عبدالله، به کوشش ثروت عکاشه، قاهره: ۱۹۶۰ میلادی. ، ص۳۴۷؛ انساب الاشراف، بلاذری، احمد بن یحیی، چاپ محمود فردوس العظم، دمشق: ۱۹۹۶ – ۲۰۰۰ میلادی. ، ج۶، ص۴۲۳-۴۲۶؛ تاریخ الطبری، تاریخ الامم و الملوک، طبری، محمدبن جریر، چاپ محمد ابوالفضل ابراهیم، بیروت: ۱۳۸۲ – ۱۳۸۷ قمری / ۱۹۶۲ – ۱۹۶۷ میلادی. ، ج۶، ص۸۶-۹۰؛ مروج الذهب و معادن الجوهر، مسعودی، علی بن الحسین، چاپ باربیه دومنار و پاوه دوکورتی، پاریس: ۱۸۶۱-۱۸۷۷ میلادی. ، ج۳، ص۲۹۸؛ الوافی بالوفیات، صفدی، خلیل بن ابیک، به کوشش احسان عباس، بیروت: دار صادر، ۱۴۱۱ قمری. ، ج۱۹، ص۳۷۱.
- ↑ ر. ک: الطبقات الکبری، ابن سعد کاتب واقدی، محمد، چاپ احسان عباس، بیروت: دار صادر، ۱۴۰۵ قمری. ، ج۵، ص۱۰۰؛ تاریخ الیعقوبی، احمد بن اسحاق (ابنواضح)، بیروت: دارصادر، ۱۳۷۹ قمری / ۱۹۶۰ میلادی. ، ج۲، ص۲۵۹؛ قس دینوری، اخبارالطول، دینوری، ابوحنیفه احمد بن داود، چاپ عبدالمنعم عامر، قاهره: ۱۹۶۰ میلادی. ، ص۲۹۵ و ا بن اعثم کوفی، الفتوح، ابن اعثم کوفی، احمد، حیدر آباد دکن: ۱۳۹۵ قمری/ ۱۹۷۵ میلادی. ، ج۶، ص۲۸۲-۲۸۳؛ مقدسی، البدء و التاریخ، مقدسی، مطهربن طاهر، پاریس: چاپ کلمان هوار، ۱۸۹۹ – ۱۹۱۹ میلادی، چاپ افست تهران: ۱۹۶۲ میلادی. ، مطهربن طاهر، پاریس: چاپ کلمان هوار، ۱۸۹۹ – ۱۹۱۹ میلادی، چاپ افست تهران: ۱۹۶۲ میلادی. ، ج۶، ص۲۲؛ نزد محمد بن حنفیه. مسعودی، مروج الذهب و معادن الجوهر، مسعودی، علی بن الحسین، چاپ باربیه دومنار و پاوه دوکورتی، پاریس: ۱۸۶۱-۱۸۷۷ میلادی. ، ج۳، ص۲۹۸؛ نزد عبدالله بن زبیر به مکه.
- ↑ الطبقات الکبری، ابن سعد کاتب واقدی، محمد، چاپ احسان عباس، بیروت: دار صادر، ۱۴۰۵ قمری. ، ج۵، ص۱۰۰؛ تاریخ الیعقوبی، احمد بن اسحاق (ابنواضح)، بیروت: دارصادر، ۱۳۷۹ قمری / ۱۹۶۰ میلادی. ، ج۲، ص۲۵۹؛ العقد الفرید، ابن عبدربه، احمد بن محمد، چاپ علی شیری، بیرون: داراحیاء التراث العربی، ۱۴۰۹ قمری. ، ج۴، ص۳۷۷.
- ↑ تاریخ الیعقوبی، احمد بن اسحاق (ابنواضح)، بیروت: دارصادر، ۱۳۷۹ قمری / ۱۹۶۰ میلادی. ، ج۲، ص۲۵۹.
- ↑ محمدزاده، مرضیه، دوزخیان جاوید، ص۸۱-۱۱۰.
- ↑ البدایة و النهایة، ج۸، ص۲۸۳.
- ↑ تاریخ طبری، ج۷، ص۲۸۶۳.
- ↑ تاریخ طبری، ج۷، ص۲۸۶۳-۲۸۶۴.
- ↑ حسینی، سید امیر، بصره و نقش آن در تحولات قرن اول هجری، ص ۲۱۰.