بحث:تسلیم در قرآن
اهمیت و ارزش تسلیم در برابر خدا
واژه تسلیم و اسلام از ریشه سلم است. از همین ریشه میتوان به واژه سلام نیز توجه داشت که یکی از نامهای خدا سلام است.[۱] چنان که یکی از نامهای بهشت نیز دارالسلام است.[۲] همچنین از نظر قرآن، سلام برای اهل هدایت است[۳] و کسی که در سه منزل به سلامت باشد، در همه حال به سلامت خواهد بود.[۴] البته در آموزههای دستوری قرآن، سلام به عنوان آغاز ارتباط در معاشرتهای اجتماعی مطرح شده است.[۵] اما واژه تسلیم به معنای سلام کردن[۶]، سالم نگه داشتن[۷]، واگذاری چیزی به دیگری، انقیاد، اطاعت، فرمانبرداری و سرسپردگی آمده است.[۸]
از نظر آموزههای وحیانی قرآن، اسلام دینی الهی است که انسان را با خدای سلام هماهنگ میکند و سلامت را برایش تضمین میکند. البته اسلام زمانی این تاثیر را خواهد گذاشت که شخص به عنوان مسلمان سر تعظیم و تسلیم در برابر خدا و آموزههای دستوری او فرود آورد؛ زیرا ایمانی موجب امنیت میشود که همراه بهرهمندی از اسلام به عنوان هدایت تشریعی الهی و تسلیم در مقام عمل و اطاعت باشد.[۹] از نظر قرآن، تسلیم در برابر خدا به معنای تسلیم در برابر پیامبران و اطاعت از ایشان بدون جداسازی و تفرقه نسبت به آنان است؛ زیرا آنان همان دینی الهی و هدایت تشریعی را بیان میکنند و مردم را به اطاعت از خدا میخوانند تا ایشان به عبودیت حقیقی و آثار و پیامدهای نیک آن در دنیا و آخرت دست یابند.[۱۰]
خدا در قرآن بیان میکند همه هستی به شکل تکوینی تسلیم خدا هستند[۱۱]؛ زیرا منظور از اسلام یعنی همان «أسلم» در آیه شریفه، اسلام تکوینی است که تمام موجودات در مقام آفرینش نسبت به امر الهی دارند.[۱۲] با این همه این انسان و جن است که به سبب داشتن اراده حق انتخاب آزاد دارند که اسلام آورده و تسلیم شوند، یا بر خلاف آن عمل کنند که البته هر انتخابی تبعات و پیامدهایی دارد که شخص میبایست در هنگام انتخاب به آن توجه کند؛ زیرا تسلیم در برابر اسلام به معنای سعادت دین و دنیا و مخالفت به معنای شقاوت ابدی و افتادن در دوزخ آتشین و عذابهای آن است.[۱۳] به سبب همین حق انتخاب و پیامدهای اجتناب ناپذیر آن است که پیامبران وصیت و سفارش میکردند که تسلیم خدا شده و به اسلام ایمان آورده و عمل کنند[۱۴] و از خدا نیز بخواهند تا اسلام را برای آنان رقم زند و با اسلام و تسلیم در برابر خدا بمیرند.[۱۵].[۱۶]
نشانههای تسلیم در برابر خدا
تسلیم به معنای انقیاد و اطاعت امری درونی و باطنی است که با نشانههایی در عمل و خارج همراه است و این گونه انسان میفهمد که شخصی در برابر خدا تسلیم است یا مدعی تسلیم یا حتی مخالف آن. از جمله مهمترین نشانههای تسلیم در برابر خدا میتوان به موارد زیر اشاره کرد:
- بیان کلامی تسلیم: شخص اگر مدعی اسلام و تسلیم در برابر خداست، نمیبایست از این که در برابر خدا تسلیم است، باک و بیمی داشته باشد، بلکه باید آن را اعلان کند. البته در بیان تسلیم خویش حتی جزئیاتی از اموری را بیان کند که خود گواه روشنی در تسلیم در برابر خدا است. در قرآن آمده است: قُلْ إِنَّ صَلَاتِی وَنُسُکِی وَمَحْیَایَ وَمَمَاتِی لِلَّهِ رَبِّ الْعَالَمِینَ لَا شَرِیکَ لَهُ وَبِذَلِکَ أُمِرْتُ وَأَنَا أَوَّلُ الْمُسْلِمِینَ؛ بگو: در حقیقت نماز من و سایر عبادات من و زندگی و مرگ من برای خدا پروردگار جهانیان است که او را شریکی نیست و بر این کار دستور یافته ام و من نخستین مسلمانم.[۱۷] در این آیه به صراحت به پیامبر دستور داده میشود تا تسلیم خویش را علنی کند و به دیگران اعلان نماید. البته این که خود را اول مسلمان مینامد در حالی که پیامبران و مؤمنان از آدم(ع) مسلمان بودند، میتواند ناظر به عالم ذر باشد که در این صورت مراد اول رتبی است نه اول زمانی؛ چنان که در روایات به دست میآید که حتی فرشتگان از ایشان دین را آموختند: «الْمُفَضَّلِ قَالَ قُلْتُ لِمَوْلَانَا الصَّادِقِ عليهالسّلام مَا كُنْتُمْ قَبْلَ اَنْ يَخْلُقَ اللَّهُ السَّمَاوَاتِ وَ الْاَرْضَ قَالَ كُنَّا اَنْوَاراً نُسَبِّحُ اللَّهَ تَعَالَي وَ نُقَدِّسُهُ حَتَّي خَلَقَ اللَّهُ الْمَلَائِكَةَ فَقَالَ لَهُمُ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ سَبِّحُوا فَقَالَتْ اَيْ رَبَّنَا لَا عِلْمَ لَنَا فَقَالَ لَنَا سَبِّحُوا فَسَبَّحْنَا فَسَبَّحَتِ الْمَلَائِكَةُ بِتَسْبِيحِنَا اَلَا اِنَّا خُلِقْنَا اَنْوَاراً وَ خُلِقَتْ شِيعَتُنَا مِنْ شُعَاعِ ذَلِكَ النُّورِ فَلِذَلِكَ سُمِّيَتْ شِيعَة»؛ مفضل گفت: به مولایمان حضرت صادق عرض کردم: شما قبل از خلقت آسمانها و زمین چه بودید؟ فرمود: ما انواری بودیم که تسبیح میکردیم و تقدیس مینمودیم تا خداوند ملائکه را آفرید و به آنها فرمود: تسبیح کنید! گفتند: خدایا ما نمیدانیم! آن گاه خداوند به ما[۱۸] فرمود: تسبیح کنید! ما تسبیح نمودیم و ملائکه از تسبیح ما[۱۹]تسبیح نمودند. ما نور آفریده شدیم و شیعیان ما از شعاع این نور خلق شدهاند. و به همین جهت شیعه نام گرفتهاند.[۲۰]
- اقامه نماز: شاید هیچ عمل عبادی در اسلام هم چون نماز نباشد که بیانگر تسلیم محض در برابرخدا باشد.[۲۱] بنابراین، کسی که اهل تسلیم در برابر خداست، اهل اقامه نماز است؛ چراکه نماز مرز اسلام و کفر است. بر همین اساس همه پیامبران و در همه شرایع نماز به عنوان نشانه تسلیم مطرح بوده است.
- ایمان: ایمان از نظر آموزههای وحیانی، از مصادیق عمل است؛ زیرا زمانی ایمان شکل میگیرد که قول و فعل به هم آمیخته باشد و شخص با اعلان زبانی به شهادتین و عمل رفتاری به تصدیق امری میپردازد که در دل دارد. از همین روست که یکی از نشانههای تسلیم در برابر خدا، ایمان دانسته شده است.[۲۲] از نظر آموزههای وحیانی قرآن، ایمان به هر چیزی که خدا بر بشر نازل کرده و اصل نبوت و رسالت و امور دیگر غیبی نیز از مصادیق تسلیم است.[۲۳]
- تقوای الهی: هر کسی که در برابر خدا تسلیم است، اهل تقوای الهی نیز است؛ زیرا تقوای الهی به معنای هر آن چیزی است که انسان را به خدا نزدیک و از خشم و انتقام او در امان نگه میدارد. پس از نشانههای تسلیم در برابر خدا، تقوای الهی است[۲۴]؛ زیرا تسلیم، حالتی درونی و تمکینی نفسانی است. بنابراین امر به تقوا و اقامه نماز در پی دستور به تسیم و اسلام میتواند به جلوههای بیرونی این حالت درونی و نفسانی اشاره داشته باشد.
- اجتناب از شرک: مقتضای تسلیم در برابر خدا، تبری از غیر خدا و به ویژه شرک و انواع و اقسام آن است. بر این اساس، اهل تسلیم هرگز شرک نمیورزند.[۲۵] از جمله مصادیق شرک آن است که شخص به اسباب به شکل مستقل نگاه کند و برای آن تاثیر مستقل یا در عرض خدا قایل شود؛ مانند این که پزشک و دارو مرا درمان کرد.[۲۶]
- توکل: اهل تسلیم، اهل توکل به خدا نیز هستند؛ زیرا میدانند که همه هستی تحت مشیت حکیمانه او اداره و تدبیر میشود، بنابراین میبایست در هر کاری و امری به خدای یکتا و یگانه توکل جسته و اعتماد نمایند.[۲۷]
- تسلیم در برابر پیامبر(ص): کسی که اهل تسلیم در برابر خداست، در برابر پیامبر(ص) و احکام و حکومت او نیز تسلیم است؛ زیرا این امر یکی از نشانههای اهل تسلیم از نظر قرآن است؛ زیرا اطاعت از خدا و تسلیم در برابر او در اطاعت و تسلیم در برابر پیامبر(ص) معنا و مفهوم عینی مییابد.[۲۸]
- رضایت به قضا و قدر الهی: این که خدا به پیامبرش دستور میدهد تا بگوید که حیات و ممات من دست اوست[۲۹] به این معناست که اهل تسلیم و اسلام در برابر قضا و قدر الهی تسلیم بوده و بدان رضایت میدهند. جابر بن عبداللّه انصاری، این پیرمرد که از اصحاب رسول اللّه بوده و توفیق ادراک امام معصوم(ع) را داشته است، در محضر امام محمدباقر(ع) نشسته بود. حضرت از او پرسیدند: «کیف اصبحت یا جابر؟» عرض میکند: أصبحت والموت أحب الي من الحياة والفقر أحب الي من الغني و المرض أحب الي من الصحة؛ ای پسر رسول اللّه، من به جایی رسیدم که دیگر مرض را بیشتر از صحت دوست دارم؛ فقر را بیشتر از غنا دوست دارم. حضرت به جابر فرمودند: «ان قدرت لي الحياة فهي أحب الي و حين يقدر الموت فالموت احب الي و ان قدر لي الفقر فالفقر احب الي و ان قدر لي الغني فهو احب الي و ان قدر لي المرض فو أحب الي و ان قدرت الصحة فهي أحب الي»؛ ولی ما اهل بیت این طور نیستیم؛ ما هر چه را که خدا دوست دارد، آن را دوست داریم؛ اگر به ما فقر بدهد، فقر را دوست داریم و اگر هم غنا بدهد، آن را دوست میداریم».[۳۰] به قول باباطاهر: یکی درد و یکی درمان پسندد. یکی وصل و یکی هجران پسندد. من از درمان و درد و وصل و هجران. پسندم آن چه را جانان پسندد. اهل تسلیم این گونه در برابر حوادث روزگار تسلیم محض است؛ بنابراین یکی از مصادیق تسلیم در برابر خداوند، همان رضایت در برابر قضا و قدر الهی. حضرت اباعبداللّه الحسین(ع) با آن همه ناراحتی و حوادث تلخ، وقتی زبان به سخن میگشاید، و در مقام رضا و تسلیم به قضا و قدر الهی عرضه میدارد: «إلهِى رضاً بِقَضائِکَ تَسلِیمًا لأمْرِکَ لا مَعبودَ سِواکَ یا غِیاثَ المُستَغیثینَ»؛ الهی به قضای تو راضی و در برابر امرک تسلیم هستم جز تو مرا معبوی نیست ای فریاد رس فریادرسان!»[۳۱].[۳۲]
آثار تسلیم در برابر خدا
هر چند که در بحث اهمیت و ارزش تسلیم در برابر خدا به گوشه ای از آثار آن پرداخته شده است؛ اما در این جا برای بهتر روشن شدن ارزش و اهمیت تسلیم در برابر خدا، دیگر آثار تسلیم بیان میشود تا این گونه گرایش انسان به تسلیم ارادی و آزاد در قالب اطاعت مطیعانه دانسته و معلوم شود. برخی از مهمترین آثار تسلیم در برابر خدا عبارتند از:
- آرامش و امنیت: کسی که در برابر خدا فرمانبردار و تسلیم است، به آرامش مطلقی دست مییابد که نه از گذشته اندوهگین میشود و نه نسبت به آینده در بیم و هراس است.[۳۳] شکی نیست که کسب چنین آرامشی یکی از دو عنصر و مولفه سعادت است که آسایش عنصر دوم آن را تشکیل میدهد.
- اجر و پاداش خاص الهی: اهل تسلیم از اجر و پاداش خاص الهی در دنیا و آخرت بهره مند میشوند. این پاداش افزون بر رحمت رحمانی است که بر همگان جاری و ساری است، بلکه از مصادیق رحمت رحیمی و خاص است که تنها اهل تسلیم از آن بهره مند میشوند، از همین روست که خدا به صراحت از «اجر» برای این افراد سخن به میان میآورد تا نشان دهد که این پاداش برای اهل تسلیم، پاداشی خاص است.[۳۴] البته خدا در آیات دیگر از اجر عظیم برای اهل تسلیم نیز سخن به میان آورده است.[۳۵]
- صالحان: کسی که اهل تسلیم است، امید که به مقام صالحان دست یابد[۳۶] و از آثار و برکات آن بهره مند شود که از جمله آنها وراثت در زمین[۳۷] و بهشت الهی در آخرت است.
- بشارت الهی: خدا در قرآن به اهل تسلیم و اسلام بشارت داده تا از نعمتهای خاص الهی در دنیا و به ویژه آخرت بهره مند شوند.[۳۸] از نظر علامه طباطبایی، «مسلمین» کسانیاند که تسلیم حکم خداوندند و اعتراض و چون و چرایی ندارند.[۳۹]
- رحمت خاص الهی: همان طوری که گفته شد رحمت الهی به دو شکل عام و خاص مطرح است، ولی مؤمنان اهل تسلیم از رحمت خاص الهی نیز بهره مند میشوند که دیگران فاقد بهرهمندی از آن هستند.[۴۰]
- بهره مند از حسنات الهی: همچنین اهل تسلیم از حسنات خاص الهی در دنیا و آخرت بهره مند میشوند که دیگران بهره مند نخواهند شد.[۴۱]
- مغفرت: مغفرت الهی که به معنای پوشش و بخشش است برای کسانی از جمله اهل اسلام و تسلیم ثابت است و خدا در قرآن به این اثر تسلیم اشاره دارد.[۴۲] به ویژه که آنان همه جانبه در برابر خدا و احکامش تسلیم هستند[۴۳]؛ چون مقصود از موصول «ما یوعظون» اوامر الهی است.[۴۴]
- هدایت خاص پاداشی: همه موجودات از جمله انسان از هدایت عام تکوینی و فطری بهره مند هستند[۴۵] اما از نظر قرآن، اهل تسلیم از هدایت خاص پاداشی بهره مند میشوند و خدا در قالب تشریعی و وحی و الهام آنان را به راه راست هدایت و رهنمون میسازد.[۴۶]
- تثبیت ایمان با هدایت خاص قرآنی: اهل تسلیم همچنین با هدایت خاص از جمله هدایت قرآنی به تثیبت میرسند و ثبات وجودی در راه حق مییابند.[۴۷]
- توفیق الهی: اهل تسلیم و اسلام به سبب همین فرمانبرداری محض و سرسپردگی به خدا، به توفیق الهی از آزمونها و ابتلائات الهی سر بلند بیرون میآیند و از مواهب و پاداشهای خاص بهره مند میشوند.[۴۸]
- رهای از خوف: از دیگر آثار و برکات تسلیم آن است که انسان را از خوف و ترس رهایی میبخشد و به آرامش و امنیت میرساند.[۴۹]
- بهرهمندی از خیر: از نظر قرآن تسلیم در برابر خدا و پیامبر(ص) به معنای بهرهمندی از خیر است که مصداق اتم و اکمل آن بهشت و رضایت الهی است.[۵۰].[۵۱]
اسلام و تسلیم
اسلام از واژه سلم به معنای صلح و سلام و تسلیم گرفته شده است. البته واژه تسلیم به معنای سلام کردن و اعطای چیزی به دیگران نیز آمده است. در اسلام تسلیم خدا بودن به معنای اطاعت و انقیاد همراه با ایمان و کشش باطنی و میل قلبی، به عنوان یک اصل و وظیفه ضروری برعهده همگان نهاده شده است.[۵۲] و به مؤمنان سفارش اکید شده تا لحظه مرگ تسلیم خدا و فرمانهای وی باشند و از آن، کوچکترین تخطی و تجاوزی نکنند. [۵۳] این تسلیم بودن نیز باید همراه با کارهای شایسته باشد و از مقام قلب و باطن، در اعمال و رفتار انسانی خود را نشان دهد تا آنچه که به شکل ایمان قلبی است به صورت عمل در انسان و جامعه بروز کند. اینگونهست که اسلام میتواند به عنوان ایمان قلبی و آیین زندگی ارتباط دوسویهای نخست میان انسان و خدا و سپس میان انسان و انسان و یا انسان و طبیعت پدید آورد.[۵۴]
از آنجا که در تحلیل قرآنی اسلام و تسلیم در حوزههای مختلف خود را نشان میدهد و بیانگر ایمان درون و آیین عمل است، بر ایمان صرف مقدم و برتری دارد.[۵۵] تسلیم در آیات قرآن به گونهای بیان میشود که شامل دو دسته تسلیم تشریعی و تکوینی میگردد. تسلیم تکوینی همه موجودات در برابر خدا، امری ثابت است. به این معنا که همه موجودات چه آنهایی که در مقام مختار میتوانند از تسلیم سر باز زنند و چه آنانی که از این امکان برخوردار نمیباشند، در عمل تسلیم تکوینی خداوند هستند. خداوند در آیه ۸۳ آل عمران این تسلیم را به اختیار و یا اجبار نسبت میدهد به گونهای که کسی از دایره تسلیم بیرون نخواهد بود. این تسلیم، اختصاصی به آخرت ندارد، بلکه حتی در این دنیا نیز آنان تسلیم هستند و در آخرت این تسلیم به صورت اعلان رسمی حتی از سوی مشرکانی که به ظاهر از تسلیم در دنیا سرباز زدهاند، نمودار میشود.[۵۶] و ستمگران در برابر خداوند اظهار تسلیم میکنند.[۵۷] قرآن از همگان میخواهد تا به اختیار خویش تسلیم حق باشند و فرمانهای وی را که به شکل تشریع و قانون فرو فرستاده شده پیرو کنند.[۵۸].[۵۹]
چرایی تسلیم
قرآن به مسئله چرایی تسلیم به اشکال مختلف اشاره میکند. در تحلیل قرآنی، از آنجا که خداوند آفریدگار و پروردگار و مالک انسان است، از حق ولایت برخوردار میباشد و انسان به این دلیل میبایست از فرمانهای او پیروی کند. در این تحلیل خالقیت این ولایت را به خدا میبخشد تا حاکم بر جان و مال و امور دیگر انسان باشد و پروردگاری و ربوبیت خدا نیز به او این امکان را میبخشد تا برای تعالی و تکامل انسان به او فرمان دهد و از وی بخواهد به قوانین و فرمانهایش عمل کند. به عبارت دیگر انسان برای آنکه از هدایت تکاملی خداوند بهرهمند شود میبایست در برابر خداوند تسلیم شود؛ زیرا فرمانهای او که بر پایه حکمت است موجب میشود تا انسان بتواند خود را به کمال شایسته خویش برساند. اینگونه است که تسلیم در برابر خداوند به معنای دستیابی به هدایت کمالی مورد تاکید قرار میگیرد و در تحلیل چرایی تسلیم بودن انسان، افزون بر مالکیت خداوند بر جان و هستی وی، به مسئله مهم دستیابی او به کمال اشاره میشود. از این رو در آیه ۱۳۶ و ۱۳۷ سوره بقره از تسلیم برای بهرهمندی از هدایت یاد شده و در آیه ۲۰ سوره آل عمران به روشنی توضیح داده میشود که اسلام آورید و تسلیم حق گردید تا هدایت شوید.
این هدایت همان هدایت به کمال و کمالیات است که انسان همواره در جستوجوی آن است و دمی از رسیدن به آن و رهایی از نقص از پا نمینشیند. از ویژگیهای تسلیم در برابر خداوند برای دستیابی به هدایت کمالی آن است که در این صورت انسان به کوتاهترین و آسانترین راه دستیابی به کمال میرسد.[۶۰] این راه کوتاه همان است که از آن به هدایت قرآن یاد میشود.[۶۱] در آیات دیگر قرآن در هنگام تبیین و تحلیل چرایی تسلیم در برابر خدا و فرمانهای او به مسئله بصیرت و دستیابی انسان به آن اشاره میشود.[۶۲] به نظر میرسد که تسلیم که فرمانبرداری محض است با بصیرت و آگاهی در تضاد باشد ولی آیات قرآن تبیین میکند که چگونه تسلیم در برابر خداوند و فرمانهای او برخلاف تصور میتواند انسان را به بصیرت و آگاهی ویژهای برساند که هرگز از راههای دیگر امکانپذیر نخواهد بود.[۶۳]
آثار تسلیم
رسیدن به آرامش
قرآن در بیان چرایی تسلیم و تبیین فلسفه آن، به آثاری اشاره میکند که تسلیم در برابر حق و خداوند و فرمانهای او برای انسان به دنبال خواهد داشت. از جمله آثاری که قرآن برای تسلیم در برابر خدا برمیشمارد، آرامش است. انسان به طور طبیعی هنگامی که با خدایی روبهرو میشود که مالک و مقتدر و آفریدگار و جانستان اوست و او را با هر خطایی مواخذه و عقاب میکند به هراس میافتد و درباره آیندهاش هراسناک خواهد شد. این گونه است که تسلیم در برابر خداوند و عمل به فرمانهایش او را به آرامشی میرساند که در آن ایمنی از مواخذه و عقاب است. وقتی انسان را در برابر چنین موجودی تسلیم کند، از آنچه از دست داده محزون نمیشود و به آنچه در آینده با آن روبهرو خواهد شد، هراسناک نمیشود. اینگونه است که به آرامشی خاص دست مییابد که از هیچ راه دیگری نمیتوان به آن دست یافت. بنابراین میتوان گفت مهمترین اثر تسلیم در برابر خداوند و فرمانهایش، آرامش است که در آیه ۱۱۲ سوره بقره به آن اشاره شده است.[۶۴]
ورود به جرگه نیکوکاران
قرآن اهل تسلیم را اهل نیکوکاری میشمارد؛ زیرا به همه آموزههای دستوری خداوند عمل میکند و فرمانبر حق است و چون حق جز به زیبایی و نیکی سفارش نمیکند، اهل تسلیم، از صالحان و نیکوکاران خواهد بود. از این رو تسلیم در برابر خداوند به معنای تسلیم در برابر نیکوکاریهاست. در آیه ۱۳۰ و ۱۳۱ سوره بقره افزون بر بیان اثر تسلیم در برابر خدا به چرایی آن نیز اشاره میشود. به این معنا که هر کس که در برابر حق تسلیم میباشد در حقیقت در برابر نیکی و نیکوکاری و امور شایسته تسلیم است و این خود میتوند مهمترین عامل برای چرایی تسلیم در برابر خداوند و فرمانهای او باشد. افزون بر اینکه از این راه شخص به مقام نیکوکاران و صالحان دست مییابد که مقام ارزشمند و بزرگی است.[۶۵].[۶۶]
بهرهمندی از رحمت و نعمت و رهایی از ترس
از دیگر آثاری که قرآن برای تسلیم در برابر خداوند و فرمانهای او یاد میکند، بهرهمندی از رحمت الهی[۶۷] و بهرهمندی از نعمتهای خاص خداوند در دنیا و رحمت ویژه[۶۸] رهایی از ترس از مواخذه و عقاب در آخرت و ترسهای دنیوی از دشمنان و مخالفان[۶۹] و موفقیت و پیروزی در آزمونها و امتحانات[۷۰] و بهرهمندی از مقام توکل است.[۷۱] اینگونه است که قرآن افزون بر تحلیل و تبیین چرایی تسلیم، به آثار مهم و بسیاری اشاره میکند تا شخص را برخلاف گرایش و میل باطنی و طبیعیاش به تسلیم بودن و انقیاد در برابر خداوند و فرمانهایش وادارد.[۷۲]
بسترسازی برای انقیاد در برابر خدا
قرآن با بیان چرایی و فلسفه تسلیم و انقیاد و نیز آثار آن میکوشد تا بستری برای پذیرش امری که به ظاهر مخالف طبع و طبیعت و فطرت است فراهم آورد. با توجه به شیوههای آموزشی و ترغیبی قرآن میتوان گفت که خداوند برای پذیرش هر امر دشواری تنها به فرمانهای محض و تعبدی بسنده نکرده است. حتی در مواردی که به نظر میرسد که حکم او تعبدی است و چرایی بردار نیست، با اشاره به حکمتها و بسترسازی مناسب میکوشد تا زمینه پذیرش احکام تعبدی نیز فراهم آید. به این معنا که با بیان اصل فلسفه احکام تعبدی خود که برخاسته از حکمت و رهایی انسان و دستیابی به کمال و مانند آن است میکوشد تا انسان خود در برابر احکام تعبدی تسلیم شود و چون و چرا نکند. به سخن دیگر به وی یادآور میشود که برخی از احکام به جهاتی به گونهای است که در حال حاضر امکان آن نیست تا علت و فلسفه و حکمت آن بیان شود و شرایط فهم و درک آن فراهم نیست ولی با عمل به آن میتوان به علت و حکمت و فلسفه آن دست یافت؛ زیرا بصیرت و آگاهی خاص به دست میآید که خود نشان میدهد که چه حکمت و فلسفهای برای آن حکم تعبدی وجود داشته است.
خداوند با اشاره به عزت و حکمت خود میکوشد تا زمینه تسلیم در برابر خود و فرمانهایش را فراهم آورد. از این رو در آیات ۲۰۸ و ۲۰۹ سوره بقره بر عزیز و حکیم بودن خود تاکید میورزد تا پیروی و انقیاد از خود و فرمانهایش برای مردم آسان شود. به هر حال انسان، با ایمان به خدا و شناخت درست از هستی و جایگاه خود و خدا به سادگی در برابر خدا و فرمانهایش تسلیم میشود و این مسألهای است که در آیاتی چون آیه ۸۱ سوره نحل و ۲۸۵ بقره به آن اشاره شده است. توجه انسان به بازگشت همه امور به خدا[۷۳] توجه به نعمتهای او[۷۴] عقیده به توحید محض[۷۵] و ربوبیت و پروردگاری خدا[۷۶] و داشتن تقوای الهی[۷۷] بستری مناسب برای تسلیم در برابر خدا و فرمانهای اوست. قرآن شیطان و پیروی از گامهایش[۷۸] و لجاجت و عناد با حق و حقیقت را دو عامل اصلی مخالفت از تسلیم در برابر خدا و حق برمیشمارد و به مردم هشدار میدهد که در دام شیطان و لجاجت نیفتند؛ زیرا این دو موجب میشود تا از حق و حقیقت دور شده و از نیکی و نیکوکاری به زشتی و زشتکاری و در نهایت از کمال به تباهی و نقص افتند.
بیگمان مهمترین نشانهای که میتوان برای اهل تسلیم برشمرد، اخلاص در مقام قلب و عمل است.[۷۹] که به شکل عمل به آموزههای عبادی چون نماز[۸۰] و تقوا پیشگی و دوری از شرک و نشانههای آن[۸۱] خود را نشان میدهد. تسلیم بودن چنانکه بیان شد به معنای عدم پرسشگری و چون و چرا کردن نیست بلکه اهل تسلیم کسی است که پس از شناخت کامل از خود و هستی و خدا در برابر او و فرمانهایش تسلیم میشود. این تسلیم از روی ترس و یا طمع نیست بلکه از روی شناخت و آگاهی و ایمان است. از این روست که اسلام به معنای تسلیم عالمانه و خردمندانه و از روی شناخت و ایمان است نه تسلیم برخاسته از ترس و قدرت و یا تقلید کورکورانه. این گونه است که اسلام با هر گونه تسلیم بدون بررسی و تحقیق در اصول دین و شناخت از خود و هستی و خدا مخالفت میکند و از تقلید و تسلیم کورکورانه باز میدارد.[۸۲]
منطق تسلیم
منطق اسلام، منطق تسلیم است. اینکه انسان در برابر خدا، مقدرات، قوانین و شریعت تسلیم باشد و «راضیه مرضیه» با قلبی مطمئن بدون اضطراب، شک ذهنی و تردید قلبی و عملی با جزم یقینی عقلی و عزم قطعی ارادی به آنچه وظیفه است، بپردازد. هر چند نتیجه در عمل برای او مهم است، ولی هدف و مقصد و مقصود نیست؛ زیرا انسان، مامور به وظیفه است نه نتیجه. پس انسان مسلمان هر کاری را برای رسیدن به نتیجهای انجام میدهد، ولی برای او اصالت ندارد؛ بلکه آنچه اصالت دارد، انجام وظیفه و تکلیف الهی در چارچوب تعبد عقلانی و عقلانیت تعبدی است؛ نه رسیدن قطعی به نتیجه؛ زیرا نتیجه واقعی همان انجام وظیفه و تکلیف است.
خداوند به صراحت به منطق تسلیم و انجام وظیفه به عنوان اصل حاکم در اعمال و رفتار مؤمنان اشاره میکند و میفرماید: ﴿قُلْ لَنْ يُصِيبَنَا إِلَّا مَا كَتَبَ اللَّهُ لَنَا هُوَ مَوْلَانَا وَعَلَى اللَّهِ فَلْيَتَوَكَّلِ الْمُؤْمِنُونَ﴾[۸۳] با چنین نگرش و رویکردی در افعال، یک مسلمان همواره احساس پیروزی و موفقیت و رسیدن به نتیجه میکند و هر شکست ظاهری را عین پیروزی میداند؛ زیرا بر اساس قاعده «الانسان مدبر، والله مقدر» بر خود واجب میداند تا تدبیر امور کند و برای رسیدن به نتیجه مطلوب در عمل تلاش کند؛ اما اگر مقدرات الهی چیز دیگری رقم زده است، او خود را پیروز میدان میداند و به مقدرات الهی گردن مینهد و راضیه مرضیه در مقام اطمینان حرکت میکند. در این ساختار فکری و نگرش قرآنی و رویکرد رفتاری به عنوان موجود مکلف، همه چیز را زیبا و جمیل مییابد و در اوج شکست ظاهری و عدم موفقیت، فریاد میزند: «ما رایت الا جمیلا»؛ جز زیبایی و جمال از خدا در این امور چیزی را ندیدم.[۸۴] خداوند در تبیین این منطق عمل و رفتار اسلامی، بارها به پیامبر(ص) گوشزد میکند که مسئولیت تو انجام وظیفه ابلاغ است؛ اما اینکه این ابلاغ نتیجه مطلوب داشته باشد و به هدف برسد، بیرون از دایره اختیار و توان توست. پس اگر به وظیفه و تکلیف عمل کردی، پیروز و موفق میدان عمل هستی، هر چند به ظاهر به نتیجه نرسیده و شکست خورده باشی؛ اما در حقیقت پیروزی را برای خود رقم زدهای: ﴿فَإِنْ أَعْرَضُوا فَمَا أَرْسَلْنَاكَ عَلَيْهِمْ حَفِيظًا إِنْ عَلَيْكَ إِلَّا الْبَلَاغُ﴾؛ پس اگر روی برتابند،* ما تو را بر آنان نگهبان نفرستادهایم؛ بر عهده تو جز رسانیدن پیام نیست.[۸۵].
وقتی مسلمانی عملی را انجام میدهد، مثلا به جهاد میرود، در صورتی که به وظیفه جهادی خود عمل کرده باشد، او پیروز است، حتی اگر شکست بخورد و یا در این راه شهید بشود؛ زیرا منطق عمل، انجام وظیفه است نه رسیدن به نتیجه. خداوند از این منطق بهصراحت در قرآن سخن گفته و مؤمنان را به آن توجه میدهد تا رویکرد فکری و عملی آنان این گونه شکل گیرد. خداوند میفرماید: ﴿قُلْ هَلْ تَرَبَّصُونَ بِنَا إِلَّا إِحْدَى الْحُسْنَيَيْنِ وَنَحْنُ نَتَرَبَّصُ بِكُمْ أَنْ يُصِيبَكُمُ اللَّهُ بِعَذَابٍ مِنْ عِنْدِهِ أَوْ بِأَيْدِينَا فَتَرَبَّصُوا إِنَّا مَعَكُمْ مُتَرَبِّصُونَ﴾[۸۶] امام حسین(ع) همانند دیگر اولیای معصوم الهی این گونه عمل کرد. ایشان نیز همانند امام علی(ع) و امام حسن(ع) تنها به وظیفه عمل کرد و تسلیم اراده و مشیت و مقدرات الهی بود. امام حسین(ع) میفرماید: «اَرْجُو ان یکونَ خیراً ما اراد اللهُ بنا، قُتِلنا ام ظَفِرْنا»؛ امید دارم آنچه خدا برای ما اراده و خواسته خیر است، چه کشته شویم چه پیروز شویم». [۸۷]
حسین بن علی(ع) بر اساس مشیت الهی عمل میکرد و تسلیم محض اراده و مشیت او بود و منطق او منطق انجام وظیفه بود. ایشان بر اساس حدیث «ان الله شاء ان يراك قتيلا ان الله شاء ان يراهن سبايا»؛ خدا مشیت کرده تا تو را کشته و زنان را اسیر ببیند عمل کرد. این شبیه همان تسلیم محضی است که حضرت ابراهیم و فرزندش اسماعیل(ع) در برابر خداوند داشتند. منطق تسلیم در برابر خدا، قوانین و مقدرات الهی که بر اساس مشیت و حکمت بالغه الهی است، به مؤمنان کمک میکند تا همواره احساس پیروزی و موفقیت داشته باشند و در اوج شکست ظاهری به سبب انجام درست و مناسب وظیفه و پذیرش مقدرات الهی، خود را رستگار و موفق ببینند؛ زیرا میدانند که اگر تلاش کنند و مقدرات الهی بر این باشد که موفقیت ظاهری نیز نصیب شود، خوشحال از پیروزی و مسرور از آن خواهند بود؛ و اگر شکست بخورند و یا حتی شهید بشوند خود را نیز موفق و پیروز میدانند؛ زیرا اولا به وظیفه عمل کرده و ثانیا توانستهاند به مقام شهادت برسند که بزرگترین آرزوی هر مسلمان و مؤمنی است که در راه خدا شهید شود و در بستر نمیرد؛ زیرا مستقیم به بهشت رفته و از نعمتهای الهی برخوردار خواهد بود.[۸۸] مسلمان میداند که مشیت الهی و حکمت بالغه او به گونهای است که گاه شکست، عین پیروزی است و نرسیدن به موفقیت ظاهری عین کسب موفقیت باطنی است؛ زیرا بندگی کرده و عبودیت و بندگی مطلق خود را به نمایش گذاشته است. همچنین مسلمان مؤمن میداند که خداوند جهان را با اسباب مدیریت میکند و حتی شیاطین نیز در خدمت مشیت کلان الهی هستند و همگی به عنوان سربازان خداوند عمل میکنند تا مشیت کلی و حکمت بالغه الهی تحقق یابد: ﴿وَلِلَّهِ جُنُودُ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ وَكَانَ اللَّهُ عَزِيزًا حَكِيمًا﴾[۸۹]
پس انسان برای رسیدن به مقصود و اهداف خویش باید از اسباب بهره گیرد و همه توان ابزاری را فراهم آورد[۹۰]، ولی باید بداند که اسباب تا زمانی کارگر و کارساز است که مشیت الهی و مقدرات خداوندی اجازه بدهد؛ وگرنه آتش نمیسوزاند[۹۱] و همان چیزی که اسباب مرگ است اسباب حیات میشود و یا برعکس. امام سجاد(ع) درباره تاثیر اسباب و ابزارهای طبیعی که در چارچوب نظام علی و معلولی و سبب و مسببی باید کار کند اما بیتاثیر میشود، میفرماید: «مَنْ لَا تُبَدِّلُ حِكْمَتَهُ الْوَسَائِل»؛ ای کسی که وسائل و اسباب، حکمتش را تبدیل و تغییر نمیدهد.[۹۲] پس مشیت الهی و حکمت خداوندی است که مقدرات را رقم میزند و میتواند در برابر تدبیر انسانی و اسبابی که فراهم میآورد قرار گیرد و آن تدبیر را از کار اندازد. بنابراین، وقتی انسان با مصیبتی چون شکست در جهاد یا زخمی شدن و امور دیگر مواجه میشود، بر اساس این اصل و منطق، صبر پیشه میگیرد و حکمت و مقدرات را بر اسباب مقدم دانسته و با همه مشکلات و مصیبتها، اگر به وظیفه صبر و دیگر وظایف خود عمل کرده باشد، خود را پیروز میدان دانسته و تسلیم محض مشیت و مقدرات الهی میشود و آن را عین پیروزی و موفقیت خود یا جامعه برمیشمارد؛ زیرا بر این باور است که همه آنچه باید اتفاق بیفتد و مقدر الهی است اتفاق خواهد افتاد؛ چراکه حکمت بالغه و اهداف عالی اقتضا میکند که مقدرات تحقق یابد. خداوند به این منطق در آیات ۲۲ و ۲۳ سوره حدید این گونه اشاره میکند: ﴿مَا أَصَابَ مِنْ مُصِيبَةٍ فِي الْأَرْضِ وَلَا فِي أَنْفُسِكُمْ إِلَّا فِي كِتَابٍ مِنْ قَبْلِ أَنْ نَبْرَأَهَا إِنَّ ذَلِكَ عَلَى اللَّهِ يَسِيرٌ * لِكَيْلَا تَأْسَوْا عَلَى مَا فَاتَكُمْ وَلَا تَفْرَحُوا بِمَا آتَاكُمْ وَاللَّهُ لَا يُحِبُّ كُلَّ مُخْتَالٍ فَخُورٍ﴾[۹۳].[۹۴]
آثار منطق تسلیم در برابر مشیت
منطق تسلیم در برابر مشیت الهی و نگرش انجام وظیفه نه نتیجه در همه عرصهها و حوزههای زندگی نقش اساسی و کلیدی دارد؛ بنابراین، از مسائل شخصی و روانی گرفته تا مسائل اجتماعی و سیاسی و نظامی، این منطق بسیار کارساز و موجب آرامش و امنیت کامل و اطمینان خاطر انسان و نظام سیاسی میشود. در این منطق انسان باید انجام وظیفه کند و گاه برای انجام آن باید دست از جان و مال و عرض بشوید و همه را در طبق اخلاص گذارد و به عنوان بنده خدا مال امانی را به مالک حقیقی آن یعنی خداوند بازگرداند هر چند که به ظاهر با این سرمایه امانی با خداوند تجارت میکند و سود کلان میبرد؛ ولی در واقع بازگردان مالی است به مالک حقیقی آن؛ زیرا خداوند آفریدگار و مالک همه هستی از جمله انسان و مال و جان و عرض اوست. پس وقتی به میدان جهاد و شهادت میرود، خود را مکلف و موظف میداند تا مال را به مالک آن بازگرداند و در امانت خیانت نورزد و وفای به عهد و پیمان کند. از مهمترین آثار و برکات چنین نگرشی به مسأله میتوان به امور زیر اشاره کرد.
- آرامش و اطمینان و رهایی از خوف و حزن: خداوند در این باره میفرماید: ﴿بَلَى مَنْ أَسْلَمَ وَجْهَهُ لِلَّهِ وَهُوَ مُحْسِنٌ فَلَهُ أَجْرُهُ عِنْدَ رَبِّهِ وَلَا خَوْفٌ عَلَيْهِمْ وَلَا هُمْ يَحْزَنُونَ﴾[۹۵]
- بهرهمندی از مقام صالحان: قرار گرفتن در شمار صالحان، از آثار تسلیم محض در برابر خداوند و انجام وظیفه مسلمانی است.[۹۶]
- بهرهمندی از رحمت و نعمت: بهرهمندی از رحمت الهی و نعمتهای او در دنیا و آخرت، از آثار تسلیم در برابر خدا و قرآن و آموزههای آن است.[۹۷]
- موفقیت در امتحان و آزمون: از دیگر آثار تسلیم، موفقیت در همه حال بهویژه در آزمونها و ابتلائات الهی است: ﴿فَلَمَّا أَسْلَمَا وَتَلَّهُ لِلْجَبِينِ * إِنَّ هَذَا لَهُوَ الْبَلَاءُ الْمُبِينُ﴾[۹۸].[۹۹]
منطق تسلیم در عمل سیاسی
تسلیم به معنای انقیاد و فرمانبرداری و سرسپردگی، منطق عمل و رفتار مسلمان در برابر خداوند است؛ زیرا اسلام به معنای تسلیم محض بنده در برابر معبود است و مسلمان جز این وظیفهای دیگر ندارد. اینگونه است که عقل سلیم، انسان را مجبور میکند تا در برابر معبودی که آفریدگار و مالک محض او و پروردگارش است تسلیم و منقاد باشد و هر چه گفته به تعبد عمل کند و شک ذهنی و تردید عملی نداشته باشد. این همان تعبد عقلانی است که منطق فطری و اسلامی آن را میپذیرد. پس منطق تسلیم محض در برابر خدا و عبد بودن و انجام وظیفه بدون شک و تردید، منطق عمل و رفتار مسلمان است. این منطق در رفتارهای شخصی و نیز اجتماعی و حوزه سیاسی باید پذیرفته شده و مطابق آن عمل شود. اگر چنین رویکردی در فکر و عمل نظام سیاسی ولایی و امت، پیش گرفته شود، هرگز با مشکلات و مصیبتها وا نمیدهد و از شکست باکی ندارد، بلکه تلاش میکند تا در نهایت به آنچه وظیفه و فلسفه وجودی انسان و نظام سیاسی است دست یابد که همان اجرای عدالت و برپایی شرایط بندگی خدا برای همه انسانها و دستیابی به مظهریت در ربوبیت و خلافت الهی است.[۱۰۰]. منطق تسلیم و انجام وظیفه و تکلیف در عمل سیاسی کارکردهای بسیاری دارد؛ زیرا ممکن است نظام سیاسی در انجام مأموریت خویش با دشمن مواجه شود و یا حتی نیروهای داخلی و امت همراهی سازنده و کاملی نداشته باشد؛ این منطق به او کمک میکند تا دست از تلاش بر ندارد و همواره حتی در سختترین و بدترین شرایط تحریمی و غیر تحریمی با ثبات قدم در مسیر انجام وظیفه و تکلیف قانونی و شرعی قدم بردارد و به اجرای اهداف و وظایف نظام سیاسی بپردازد.
امام خمینی بر اساس همین منطق تسلیم و انجام وظیفه میفرماید: راستی مگر فراموش کردهایم که ما برای ادای تکلیف جنگیدهایم و نتیجه فرع آن بوده است. ملت ما تا آن روز که احساس کرد که توان و تکلیف جنگ دارد به وظیفه خود عمل نمود. و خوشا به حال آنان که تا لحظه آخر هم تردید ننمودند، آن ساعتی هم که مصلحت بقای انقلاب را در قبول قطعنامه دید و گردن نهاد، باز به وظیفه خود عمل کرده است، آیا از اینکه به وظیفه خود عمل کرده است نگران باشد؟ نباید برای رضایت چند لیبرال خود فروخته در اظهارنظرها و ابراز عقیدهها به گونهای غلط عمل کنیم که حزب الله عزیز احساس کند جمهوری اسلامی دارد از مواضع اصولیاش عدول میکند. تحلیل این مطلب که جمهوری اسلامی ایران چیزی به دست نیاورده و یا ناموفق بوده است، آیا جز به سستی نظام و سلب اعتماد مردم منجر نمیشود؟! تأخیر در رسیدن به همه اهداف دلیل نمیشود که ما از اصول خود عدول کنیم. همه ما مأمور به ادای تکلیف و وظیفهایم نه مأمور به نتیجه.[۱۰۱] در جایی دیگر نیز میفرماید: پس ما مبالاتی نداریم در اینکه کشته میدهیم، کشته بدهیم، البته باید هم بدهیم. بکشیم و کشته شویم در راه حق، پیروزیم.[۱۰۲]
امام خمینی میفرماید: «ملتی که شهادت برای او سعادت است، پیروز است... ما در کشتهشدن و کشتن پیروزیم». [۱۰۳] و این همان آموزش قرآنی «احدی الحسنیین» است که فرهنگ مبارزان الهی است و نظام سیاسی اسلامی بر اساس آن شکل میگیرد و عمل میکند. پس از نظر منطق تسلیم و انجام وظیفه، هر چند که رسیدن به نتیجه مهم و اساسی است، ولی آنچه مهمتر و اساسیتر و اصیلتر است، انجام وظیفه به عنوان یک تکلیف است؛ زیرا انسان باید تکلیف خودش را به درستی و تمام و کمال انجام دهد و اگر با انجام آن توانست در عمل سیاسی و غیر سیاسی موفق و پیروز باشد، که بسیار خوب است؛ اما اگر نتوانست نباید دلسرد و ناامید شود؛ زیرا اگر به نتیجه ظاهری نرسیده است ولی به نتیجه باطنی یعنی انجام وظیفه و رضایت خداوندی دست یافته که بسیار مهمتر و اساسیتر است. این منطق میتواند عمل سیاسی را رنگ و بویی دیگر دهد و نه تنها تحلیلی واقعی از حرکتهای پیامبران و امامان معصوم(ع) ارایه دهد، بلکه میتواند مهمترین سرمشق و منطق عمل در رفتارهای شخصی و فردی و اجتماعی و سیاسی جامعه اسلامی و نظام ولایی باشد.[۱۰۴]
آشیانه تسلیم پناهگاه امن هنگامه عذاب و ابتلاء
از نظر آموزههای وحیانی قرآن، مصیبتها و بلایا و فتنههایی که انسان در طول زندگی با آن مواجه میشود، یا بر اساس کیفر الهی است یا سنت ابتلاء الهی؛ زیرا انسان گاه خطا و گناهی می کند که میبایست تنبیه شود و به اصلاح اعمال و رفتار و افکار خویش بپردازد. از این روست که خدا کیفر در دنیا را برای آگاهی بخشی و تنبیه و بیداری قرار داده و گناهکار و خطاکار را در همین دنیا به عذابی گرفتار میکند.
به سخن دیگر، خدا انسان را خیلی دوست دارد و از روی رحمانیت و مهربانی اش، خطاکار و گناهکار را در همین دنیا به بلا و مصیبتی کیفر میدهد؛ زیرا اگر در همین دنیا کیفر ندهد و عذاب نکند، شخص به افکار و رفتار نادرست خویش ادامه میدهد. تکرار این خطایا و گناهان موجب میشود تا ملکات زشت در او ایجاد و شاکله شخصیتی او شود و شخص با همین ملکات زشت به آخرت وارد شده و در دوزخ فراق از صفات نیک و فضایل گرفتار آید؛ زیرا هر گناه و فجوری، بخشی از فطرت الهی را دفن و دسیسه میکند و اجازه ظهور و تجلی انوار صفات الهی را در شخص نمیدهد.[۱۰۵] اما از آن جایی که خدا بندگانش را دوست دارد، آنان را با عذاب و شکنجه و مصیبت و بلا و بیماری و فقر و نداری مانند آنها تنبیه و بیدار میکند تا مسیر خویش را اصلاح کند و از فجور و گناه دست بردارد و در مسیر درست حرکت کرده و نور صفات الهی را در خویش با اعمال صالح بیافروزد و قلب خویش را بدان روشن و نورانی سازد. این گونه ملکات نیک و فضایل اخلاقی را در خویش استوار ساخته و در آخرت با شاکله الهی وارد صحنه قیامت شده و به بهشت فضایل و صفات نیک الهی وارد شود. بنابراین، این مصیبتها و بلایا و عذابها برای مؤمنان و مسلمانان حکم تنبیهات مادری را دارد که از روی دلسوزی کودک خویش را تنبیه میکند تا از رفتار نادرست دست کشیده و به اصلاح رفتارش بپردازد. بر اساس آموزههای وحیانی قرآن، خدا بندگانش را بر اساس رحمانیت خویش خلق کرده و دلسوزتر از هر کسی به آنان است.[۱۰۶]
البته باید توجه داشت که از نظر قرآن، مصیبتها و گرفتاریهای انسان تنها در چارچوب کیفر و عذاب و تنبیه نیست، بلکه بسیاری از آنها در ساختار سنت ابتلاء و فتنه الهی است؛ یعنی خدا بر اساس فلسفه و اهدافی خاص، هماره انسان را گرفتار انواع شرور و مصیبت و بلایا میکند که شامل از دست دادن مال و زن و فرزند و اعضا و جوارح و مانند آنها است.[۱۰۷] از نظر قرآن، این مصیبتها همگی برای هر شخصی به شکل خاصی براساس یک برنامه مشخص از قبل تعیین شده چون بازیهایی رایانه ای است که قبل از بازی در دنیا برای هر کسی تعیین شده است. از این رو خدا به صراحت میفرماید که این مصیبتها از خیر و شری که به انسان میرسد از قبل از خلقت آنان در دنیا برایشان تعیین شده است. پس انسان نمیبایست هنگامه مواجه با خیراتی که به او میرسد فرحناک شده و گمان کند کاری کرده که به آن خیرات رسیده است؛ چنان که هنگامه مواجه شدن با از دست دادن و شرور نمیبایست اندوهناک شود که از چشم خدا افتاده است؛ زیرا همگی از قبل چون یک برنامه نرم افزاری در یک بازی بزرگ تعیین شده است.[۱۰۸] این بدان معناست که همه چیز بر اساس یک برنامه حکیمانه در چارچوب مشیت الهی ساماندهی شده است. پس انسان میبایست تسلیم قضا و قدر الهی باشد که از قبل تعیین شده است. تسلیم خویش را نیز میبایست در قالب صبر و صبر جمیل به نمایش گذارد و به کفر و کفرگویی و کفرگرایی سوق نیابد؛ زیرا با صبر که مقامی بس بزرگ در سطح حقگرایی است، انسان میتواند در زندگی دنیوی از خسران ابدی رهایی یابد و به بهشت فضایل و صفات حسنای الهی در آید.[۱۰۹]
از نظر آموزههای وحیانی قرآن، انسان در هر دو حالت نزول برکات و خیرات یا نزول بلایا و مصیبتها، تسلیم قضا و قدر الهی باشد و بداند که همه آنها براساس برنامه حکیمانه و هدفمند از پیش تعیین شده الهی است. از همین روست که در روایت آمده است: بای شی یعلم المؤمن بانه مؤمن، قال: بالتسلیم لله و الرضا فیما ورد علیه من سرور و سخط؛ به چه چیزی مؤمن میداند که مؤمن است؟ امام صادق(ع) فرمود: به تسلیم در برابر خدا و رضایت و خشنودی در هر چیزی که بر او از شادی و سخط وارد میشود.[۱۱۰] از همین روست که در وصف مؤمن آمده است: المؤمن لاتختله کثره المصائب و تواتر النوائب عن التسلیم لربه و الرضا بقضائه کالحمامه التی توخذ فراخها من وکرها ثم تعود الیه؛ مؤمن به سبب زیادت مصیبتها و پیاپی آمدن بلایا تسلیم در برابر خدا و رضا به قضای الهی را رها نمیکند؛ زیرا مؤمن همانند کبوتری است که جایی برای آشیانه قرار میدهد و در آن جوجه میگذارد و در هر حال به سوی آن باز میگردد.[۱۱۱]
اصولا صبر زمانی در کسی تحقق مییابد و شخص صابر میشود که به چیزی علم داشته باشد، و اگر علم نداشته باشد، صبوری نمیکند؛ از این روست که خضر به حضرت موسی(ع) میفرماید چگونه میخواهی با من همراهی کنی و سخنی نگویی و اعتراضی نکنی در حالی که هیچ علم و خبری از اعمال من نداری؟[۱۱۲] اما مؤمن به دلیل این که میداند خاستگاه هر مصیبتی که به انسان میرسد، همان خدای حکیم است[۱۱۳]، نسبت به مصیبت صبر میکند و تسلیم قضا و قدر الهی میشود؛ زیرا مؤمن میداند برای رهایی یا عبور از مصیبت تنها میبایست به خدا مراجعه کرد و خدا را خواند و از او مدد خواست. البته باید توجه داشت که تسلیم به قضا و قدر و رضایتمندی نسبت به آن و نیز صبر در مصیبت و بلایا به معنای این نیست که شخص دعا نکند و استغفار نجوید، بلکه مؤمن همانند کودکی که میداند تنها پناهگاه او همان مادر است، به خدا پناه میبرد و بیش از پیش به دعا و استغفار میپردازد.[۱۱۴]
استغفار و دعا و ذکر برای بازگشت آرامش
از نظر آموزههای وحیانی قرآن، مؤمن خاستگاه هر چیزی را خدا میداند؛ بنابراین با علم به این حقیقت سر تسلیم در برابر قضا و قدر الهی فرود آورده و رضایتمندی خویش را با صبر نشان میدهد. البته چنان که گفته شد، انسان در دنیا با دو دسته اصلی از مصیبتها مواجه است که شامل کیفر و ابتلای الهی است. از نظر آموزههای وحیانی قرآن، تشخیص این که شخص الان گرفتار کدام یک از آنها است، سخت و دشوار است. بهترین روش برای در امان ماندن آن یا رفع بلا و مصیبت خواه کیفری و خواه ابتلایی این است که انسان استغفار کند؛ زیرا استغفار بر اساس آموزههای قرآنی دفع و رفع بلا و مصیبت کرده و همچنین رحمت الهی را به سوی شخص جلب میکند.[۱۱۵]
همچنین بر اساس آموزههای وحیانی قرآن، از آن جایی که مصبیتها از قبل از خلقت تعیین شده و در امر الهی و ام الکتاب ثبت شده است[۱۱۶] بهترین روش آن است که انسان کاری کند تا تقدیر از قبل تعیین شده را تغییر یا تبدیل دهد. از نظر قرآن راه تغییر و تبدیل نیز جز دعا و نیایش نیست؛ زیرا اگر دعا و نیایش نباشد خدا هیچ اعتنایی به انسان نمیکرد[۱۱۷]، اما وقتی انسان دعا میکند نشان میدهد که مستکبر نیست [۱۱۸] و به عبادت و عبودیت خویش این گونه اقرار میکند[۱۱۹] و مورد عنایت الهی قرار میگیرد. وقتی شخص مورد عنایت الهی قرار گیرد، خدا نه تنها در ساحت خلق به او عنایت میکند، بلکه در ساحت امر الهی نیز به او عنایت میکند. این گونه است که دعای شخص مؤمن به فراتر از خلقت و ورای زمان و مکان میرود که همان ساحت امر الهی است. وقتی این گونه شد، چیزی که در ام الکتاب است به عنایت الهی تبدیل میشود و سرنوشت و تقدیری دیگر برای شخص نوشته و مکتوب میشود؛ زیرا محو و اثبات در ام الکتاب به دست خدا است[۱۲۰] و این گونه نیست که چیزی که در ام الکتاب رقم خورده و ثبت شده محو نشود و چیزی دیگر اثبات نشود، بلکه خدای قدیر چنین توانایی دارد که در ام الکتاب محو و اثبات کند. پس با دعا و نیایش میتوان عنایت الهی را جلب کرد تا جایی که در ام الکتاب محو و اثبات صورت گیرد و تقدیری دیگر برای شخص دعا کننده رقم بخورد. همچنین از نظر قرآن، انسانی که گرفتار مصیبت است و آرامش خویش را از دست داده، میتواند با «ذکر الله» به اطمینان و آرامش برسد.[۱۲۱] از همین روست که انسان در هنگامه مصیبت با یاد خدا میتواند به آرامش و اطمینان برسد؛ زیرا یاد خدا خود مایه اطمینان و آرامش است.
باید توجه داشت که بهرهگیری از این اسباب یعنی استغفار و دعا و ذکر الله به معنای مقابله با تسلیم و رضا در برابر خدا نیست؛ زیرا شخص با آنکه تسلیم امر الهی و رضای به قضای خداست، اما برای ایجاد شرایط مطلوب و مناسبی که بتواند در آرامش و اطمینان به عبادت و بندگی بپردازد به دامن همان خدایی پناه میجوید که او را به کیفر یا ابتلاء به مصیبتی دچار کرده است. او مانند کودکی است که برای کسب رحم و مهر الهی به دامن کبریایی میآویزد و رحمانیت الهی را میجوید و بدان پناه میبرد. به سخن دیگر، مؤمن در این احوال نه تنها ایمان خود را از دست نمیدهد، بلکه ایمان خویش را افزایش داده و با پناهجویی به خدا از شرور و مصیبت به خدایش پناه میبرد؛ زیرا میداند هیچ پناهگاهی امنتر از پناهگاه امن الهی نیست. این گونه است که از مؤمن با گفتن «اعوذ بک منک» میگوید: از سخط تو به رحمت تو پناه جسته ام. این بیان کاملترین بیان در پذیرش تسلیم و رضا و نیز عبودیت کامل است؛ زیرا هیچ کسی را غیر از خدا شایسته نمییابد که به او پناه برد.
به عبارت دیگر، چنین شخصی در توحید فعلی نیز به تمامیت توحید رسیده و برای اسباب هیچ جایگاهی استقلالی قایل نیست و بر این باور است که لا مؤثر فی الوجود الا الله جز خدا هیچ تاثیرگذاری نیست؛ یعنی اگر اسباب بخواهد تاثیر بگذارد جز به مشیت و اراده الهی نیست. چنین شخص مؤمن در اوج توحید محض از غیر الله به سوی خدا نه تنها فرار کرده و حکم الهی ﴿فَفِرُّوا إِلَى اللَّهِ﴾[۱۲۲] را به ظهور رسانیده، بلکه در مقام «انقطاع» برآمده و با «انابه» به سوی خدا در عمل نشان داده که هیچ جز در هستی را نمیبیند و تنها مشهود او خدا است که به او انابه جسته و قطع امید از غیر خدا کرده ودر مقام «منبیین الیه» [۱۲۳] نشسته است. در حقیقت چنین شخصی هم چون حضرت امام حسین(ع) است که مخاطب به ﴿يَا أَيَّتُهَا النَّفْسُ الْمُطْمَئِنَّةُ﴾ میشود تا به سوی خدایی بازگردد که او را میجوید و بهشت خویش را بهشت لقاء الله در سطح بهشت ذات میداند و بر آن است تا با خدایش نرد بازد و عاشقی کند و هیچ فاصلی میان حبیب نباشد. پس او در این حالت همان کسی است که همه چیز را به خدا و برای خدا میدهد و هیچ اندیشه ای جز لقاء الله ندارد.[۱۲۴] مؤمن حقیقی در این مقام همه سرمایه هایش را به آسانی میدهد و هم چون کبوتری است که اگر فرزندانش را جلویش سر میبرند تا رضای الهی تحقق یابد، تسلیم است و این امر موجب نمیشود تا دوباره فرزند نیاورد و به آشیانه باز نگردد، بلکه اگر هزاران بار قطع قطع شود و پیش چشمش عزیزانش را به قربانگاه و مسلخ عشق برند، چون حسین(ع) باز به دامن کبریایی میآویزد و تسلیم محض حکم الله و راضی به قضای الهی است؛ زیرا او آرامش را تنها در خدا و یادش مییابد و هر چیزی که او را از یاد خدا غافل کند رها میکند و به هر چه که او را به یاد خدا میآورد، استقبال میکند.[۱۲۵].[۱۲۶]
منطق عمل وظیفه یا نتیجه
نطق اسلام، منطق تسلیم است. این که انسان در برابر خدا، مقدرات، قوانین و شریعت تسلیم باشد و «راضیه مرضیه» با قلبی مطمئن بدون اضطراب، شک ذهنی و تردید قلبی و عملی با جزم یقینی عقلی و عزم قطعی ارادی به آن چه وظیفه است، بپردازد. هر چند نتیجه در عمل برای او مهم است، ولی هدف و مقصد و مقصود نیست؛ زیرا انسان مامور به وظیفه است نه نتیجه. پس انسان مسلمان هر کاری را برای رسیدن به نتیجه ای انجام میدهد، ولی برای او اصالت ندارد؛ زیرا آن چه اصالت دارد، انجام وظیفه و تکلیف الهی در چارچوب تعبد عقلانی و عقلانیت تعبدی است؛ نه رسیدن قطعی به نتیجه؛ زیرا نتیجه واقعی همان انجام وظیفه و تکلیف است.
خداوند به صراحت به منطق تسلیم و انجام وظیفه به عنوان اصل حاکم در اعمال و رفتار مؤمنان میفرماید: ﴿قُلْ لَنْ يُصِيبَنَا إِلَّا مَا كَتَبَ اللَّهُ لَنَا هُوَ مَوْلَانَا وَعَلَى اللَّهِ فَلْيَتَوَكَّلِ الْمُؤْمِنُونَ﴾[۱۲۷] با چنین نگرش و رویکردی در افعال، یک مسلمان هماره احساس پیروزی و موفقیت و رسیدن به نتیجه میکند و هر شکست ظاهری را عین پیروزی میداند؛ زیرا بر اساس قاعده «الانسان مدبر، والله مقدر» بر خود واجب میداند تا تدبیر امور کند و برای رسیدن به نتیجه مطلوب از عمل تلاش کند؛ اما اگر مقدرات الهی چیزی دیگر را رقم زده است، او خود را پیروز میدان میداند و به مقدرات الهی گردن مینهد و راضیه مرضیه در مقام اطمینان حرکت میکند. در این ساختار فکری و نگره قرآنی و رویکرد رفتاری به عنوان موجود مکلف، همه چیز را زیبا و جمیل مییابد و در اوج شکست ظاهری و عدم موفقیت، فریاد میزند: ما رایت الا جمیلا؛ جز زیبایی و جمال از خدا در این امور چیزی را ندیدم.[۱۲۸]
خداوند در تبیین این منطق عمل و رفتار اسلامی، بارها به پیامبر(ص) گوشزد میکند که مسئولیت او انجام وظیفه ای چون تبلیغ و ابلاغ است؛ اما این که این ابلاغ نتیجه مطلوب داشته باشد و به هدف برسد، بیرون از دایره اختیار و توان توست. پس اگر به وظیفه و تکلیف عمل کردی، پیروز و موفق میدان عمل هستی، هر چند به ظاهر به نتیجه نرسیده و شکست خورده باشی؛ اما در حقیقت پیروزی را برای خود رقم زدهای: ﴿فَإِنْ أَعْرَضُوا فَمَا أَرْسَلْنَاكَ عَلَيْهِمْ حَفِيظًا إِنْ عَلَيْكَ إِلَّا الْبَلَاغُ﴾[۱۲۹]
وقتی مسلمانی عملی را انجام میدهد، مثلا به جهاد میرود، در صورتی که به وظیفه جهادی خود عمل کرده باشد، او پیروز است، حتی اگر شکست بخورد و حتی اگر در این راه شهید بشود؛ زیرا منطق عمل، انجام وظیفه است نه رسیدن به نتیجه. خداوند از این منطق به صراحت در قرآن سخن گفته و مؤمنان را به این منطق توجه میدهد تا رویکرد فکری و عملی آنان این گونه سامان یابد. خداوند میفرماید: ﴿قُلْ هَلْ تَرَبَّصُونَ بِنَا إِلَّا إِحْدَى الْحُسْنَيَيْنِ وَنَحْنُ نَتَرَبَّصُ بِكُمْ أَنْ يُصِيبَكُمُ اللَّهُ بِعَذَابٍ مِنْ عِنْدِهِ أَوْ بِأَيْدِينَا فَتَرَبَّصُوا إِنَّا مَعَكُمْ مُتَرَبِّصُونَ﴾[۱۳۰] امام حسین(ع) همانند دیگر اولیای معصوم الهی این گونه عمل کرد. ایشان نیز همانند امیرمؤمنان امام علی(ع) و امام حسن(ع) تنها به وظیفه عمل کرد و تسلیم اراده و مشیت و مقدرات الهی بود. امام حسین(ع) میفرماید: «اَرْجُو ان یکونَ خیراً ما اراد اللهُ بنا، قُتِلنا ام ظَفِرْنا»؛ امید دارم آن چه خدا برای ما اراده و خواسته خیر است، چه کشته شویم چه پیروز شویم».[۱۳۱]
منطق تسلیم در برابر خدا، قوانین و مقدرات الهی که بر اساس مشیت و حکمت بالغه الهی است، به مؤمنان کمک میکند تا هماره احساس پیروزی و موفقیت داشته باشند و در اوج شکست ظاهری به سبب انجام درست و مناسب وظیفه و پذیرش مقدرات الهی، احساس رستگاری و موفقیت دارند؛ زیرا میداند که اگر تلاش کند و مقدرات الهی بر این باشد که موفقیت ظاهری نیز نصیب شود، خوشحال از پیروزی و مسرور از آن خواهد بود؛ و اگر شکست بخورد و یا حتی شهید بشود خود را نیز موفق و پیروز میداند؛ زیرا اولا به وظیفه عمل کرده و ثانیا توانسته است به مقام شهادت برسد که بزرگترین آرزوی هر مسلمان و مؤمنی است که در راه خدا شهید شود و در بستر نمیرد؛ زیرا مستقیم به بهشت رفته و از نعمتهای الهی برخوردار خواهد بود.[۱۳۲]
مسلمان میداند که مشیت الهی و حکمت بالغه او به گونه ای است که گاه شکست عین پیروزی است و نرسیدن به موفقیت ظاهری عین کسب موفقیت باطنی است؛ زیرا بندگی کرده و عبودیت و بندگی مطلق خود را به نمایش گذاشته است. همچنین مسلمان مؤمن میداند که خداوند جهان را با اسباب اداره و مدیریت میکند و حتی شیاطین نیز در خدمت مشیت کلان الهی هستند و همگی به عنوان جنود و سربازان خداوند عمل میکنند تا مشیت کلی و حکمت بالغه الهی تحقق یابد: ﴿وَلِلَّهِ جُنُودُ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ وَكَانَ اللَّهُ عَزِيزًا حَكِيمًا﴾[۱۳۳] پس انسان لازم است تا برای رسیدن مقصود و اهداف خویش از اسباب بهره گیرد و همه توان ابزاری را فراهم آورد[۱۳۴]، ولی باید بداند که اسباب تا زمانی کارگر و کارساز است که مشیت الهی و مقدرات خداوندی اجازه بدهد؛ وگرنه آتش نمیسوزاند[۱۳۵] و همان چیزی که اسباب مرگ است اسباب حیات میشود و یا برعکس. امام سجاد(ع) درباره تاثیر اسباب و ابزارهای طبیعی که در چارچوب نظام علی و معلولی و سبب و مسببی باید کار کند اما بیتاثیر میشود، میفرماید: من لاتبدل حکمته الوسائل؛ ای کسی که حکمتش را وسایل، تبدیل و تغییر نمیدهد.[۱۳۶]
پس مشیت الهی و حکمت خداوندی است که مقدرات را رقم میزند و میتواند در برابر تدبیر انسانی و اسبابی که فراهم آورد قرار گیرد و آن تدبیر را از کار اندازد. بنابراین، وقتی انسان با مصیبتی چون شکست در جهاد یا زخمی شدن و امور دیگر مواجه میشود، بر اساس این اصل و منطق، صبر پیشه میگیرد و حکمت و مقدرات را بر اسباب مقدم دانسته و با همه مشکلات و مصیبتها، اگر به وظیفه صبر و دیگر وظایف خود عمل کرده باشد، خود را پیروز میدان دانسته و تسلیم محض مشیت و مقدرات الهی میشود و آن را عین پیروزی و موفقیت خود یا جامعه بر میشمارد؛ زیرا بر این باور است که همه آن چه باید اتفاق بیافتد و مقدر الهی است اتفاق خواهد افتاد؛ زیرا حکمت بالغه و اهداف عالی اقتضا میکند که مقدرات تحقق یابد. خداوند به این منطق در آیات ۲۲ و ۲۳ سوره حدید این گونه اشاره میکند: ﴿مَا أَصَابَ مِنْ مُصِيبَةٍ فِي الْأَرْضِ وَلَا فِي أَنْفُسِكُمْ إِلَّا فِي كِتَابٍ مِنْ قَبْلِ أَنْ نَبْرَأَهَا إِنَّ ذَلِكَ عَلَى اللَّهِ يَسِيرٌ * لِكَيْلَا تَأْسَوْا عَلَى مَا فَاتَكُمْ وَلَا تَفْرَحُوا بِمَا آتَاكُمْ وَاللَّهُ لَا يُحِبُّ كُلَّ مُخْتَالٍ فَخُورٍ﴾[۱۳۷].[۱۳۸]
آثار منطق تسلیم در برابر مشیت
منطق تسلیم در برابر مشیت الهی و نگره و رویکرد انجام وظیفه نه نتیجه در همه عرصهها و حوزههای زندگی نقش اساسی و کلیدی دارد؛ بنابراین، از مسایل شخصی و روانی گرفته تا مسایل اجتماعی و سیاسی و نظامی، این منطق بسیار کارساز و موجب آرامش و امنیت کامل و اطمینان خاطر انسان و نظام سیاسی میشود. در این منطق انسان باید انجام وظیفه کند و گاه برای انجام آن باید دست از جان و مال و عرض بشوید و همه را در طبق اخلاص گذارد و به عنوان بنده خدا مال امانی را به مالک حقیقی آن یعنی خداوند بازگرداند هر چند که به ظاهر با این سرمایه امانی با خداوند تجارت میکند و سود کلان میبرد؛ ولی در واقع بازگردان مالی است به مالک حقیقی آن؛ زیرا خداوند آفریدگار و مالک همه هستی از جمله انسان و مال و جان و عرض اوست.
پس وقتی به میدان جهاد و شهادت میرود، خود را مکلف و موظف میداند تا مال را به مالک آن بازگرداند و در امانت خیانت نورزد و وفای به عهد و پیمان کند. البته در ادامه همین نگره است که انسان میبیند که امانت داری و بازگردان درست و کمال امانت به صاحب مال، به او این امکان را میدهد که از سرمایه اندک و قلیل و محدود و زودگذر در دنیا برای سرمایه ابدی و بینهایت در آخرت بگذرد و این گونه بر اساس عقل و منطق خود نیز به این کار اقدام میکند و با انجام وظیفه و تسلیم محض بودن در برابر خدا و قوانین و مقدرات الهی، خود را پیروز میدان میسازد و جام را از دیگران به سرعت و سبقت میگیرد و پیشتاز میدان و فائز میدان میشود. از مهمترین آثار و برکات چنین نگرشی به مسأله میتوان به امور زیر اشاره کرد.
آرامش و اطمینان، رهایی از خوف و حزن: خداوند در این باره میفرماید: ﴿بَلَى مَنْ أَسْلَمَ وَجْهَهُ لِلَّهِ وَهُوَ مُحْسِنٌ فَلَهُ أَجْرُهُ عِنْدَ رَبِّهِ وَلَا خَوْفٌ عَلَيْهِمْ وَلَا هُمْ يَحْزَنُونَ﴾[۱۳۹] بهرهمندی از مقام صالحان: قرار گرفتن در شمار صالحان، از آثار تسلیم محض در برابر خداوند و انجام وظیفه مسلمانی است.[۱۴۰] بهرهمندی از رحمت و نعمت: بهرهمندی از رحمت الهی و نعمتهای او در دنیا و آخرت، از آثار تسلیم در برابر خدا و قرآن و آموزههای آن است.[۱۴۱] موفقیت در امتحان و آزمون: از دیگر آثار تسلیم موفقیت در همه حال به ویژه در آزمونها و ابتلائات الهی است: ﴿فَلَمَّا أَسْلَمَا وَتَلَّهُ لِلْجَبِينِ * إِنَّ هَذَا لَهُوَ الْبَلَاءُ الْمُبِينُ﴾[۱۴۲].[۱۴۳]
منطق تسلیم در عمل سیاسی
تسلیم به معنای انقیاد و فرمانبرداری و سرسپردگی، منطق عمل و رفتار مسلمان در برابر خداوند است؛ زیرا اسلام به معنای تسلیم محض بنده در برابر معبود است و مسلمان جز این وظیفه ای دیگر ندارد. این گونه است که عقل سلیم انسان را مجبور میسازد تا در برابر معبودی که آفریدگار و مالک محض او و پروردگارش است تسلیم و منقاد باشد و هر چه گفته به تعبد عمل کند و شک ذهنی و تردید عملی نداشته باشد. این همان تعبد عقلانی است که منطق فطری و اسلامی هماهنگ آن را پذیرفته و تثبیت میکند. پس منطق تسلیم محض در برابر خدا و عبد بودن و انجام وظیفه بدون شک و تردید، منطق عمل و رفتار مسلمان است. این منطق در رفتارهای شخصی و نیز اجتماعی و حوزه سیاسی باید پذیرفته و مطابق آن عمل شود. اگر چنین نگره و رویکردی در فکر و عمل نظام سیاسی ولایی و امت پیش گرفته شود، هرگز با مشکلات و مصیبتها وانمی دهد و از شکست باکی ندارد، بلکه تلاش میکند تا در نهایت به آن چه وظیفه و فلسفه وجودی انسان و نظام سیاسی است دست یابد که همان اجرای عدالت قسطی و برپایی شرایط بندگی خدا برای همه انسانها و دست یابی به مظهریت در ربوبیت و خلافت الهی است.[۱۴۴]
منطق تسلیم و انجام وظیفه و تکلیف در عمل سیاسی کارکردهای بسیاری دارد؛ زیرا ممکن است نظام سیاسی در انجام مأموریت خویش با دشمن مواجه شود و یا حتی نیروهای داخلی و امت همراهی سازنده و کاملی نداشته باشد؛ این منطق به او کمک میکند تا دست از تلاش بر ندارد و هماره حتی سختترین و بدترین شرایط تحریمی و غیر تحریمی با ثبات قدم در مسیر انجام وظیفه و تکلیف قانونی و شرعی اقدام کند و به اهداف و وظایف نظام سیاسی بپردازد. امام خمینی بر اساس همین منطق تسلیم و انجام وظیفه میفرماید: راستی مگر فراموش کردهایم که ما برای ادای تکلیف جنگیدهایم و نتیجه فرع آن بوده است. ملت ما تا آن روز که احساس کرد که توان و تکلیف جنگ دارد به وظیفه خود عمل نمود. و خوشا به حال آنان که تا لحظه آخر هم تردید ننمودند، آن ساعتی هم که مصلحت بقای انقلاب را در قبول قطعنامه دید و گردن نهاد، باز به وظیفه خود عمل کرده است، آیا از اینکه به وظیفه خود عمل کرده است نگران باشد؟ نباید برای رضایت چند لیبرال خود فروخته در اظهارنظرها و ابراز عقیدهها به گونهای غلط عمل کنیم که حزب الله عزیز احساس کند جمهوری اسلامی دارد از مواضع اصولیاش عدول میکند. تحلیل این مطلب که جمهوری اسلامی ایران چیزی به دست نیاورده و یا ناموفق بوده است، آیا جز به سستی نظام و سلب اعتماد مردم منجر نمیشود؟! تأخیر در رسیدن به همه اهداف دلیل نمیشود که ما از اصول خود عدول کنیم. همه ما مأمور به ادای تکلیف و وظیفهایم نه مأمور به نتیجه. اگر همه انبیا و معصومین –(ع) – در زمان و مکان خود مکلف به نتیجه بودند،[۱۴۵]
در جایی دیگر نیز میفرماید: پس ما مبالاتی نداریم در اینکه کشته میدهیم، کشته بدهیم، البته باید هم بدهیم. بکشیم و کشته شویم در راه حق، پیروزیم.[۱۴۶] امام خمینی میفرماید: «ملتی که شهادت برای او سعادت است، پیروز است... ما در کشته شدن و کشتن پیروزیم».[۱۴۷] و این همان آموزش قرآنی «احدی الحسنیین» است که فرهنگ مبارزان الهی است و نظام سیاسی اسلامی بر اساس آن سامان مییابد و عمل میکند.
ایشان در جایی دیگر میفرماید: «سیدالشهدا وقتی میبیند که یک حاکم ظالمی، جائری در بین مردم دارد حکومت میکند، تصریح میکند حضرت که اگر کسی ببیند که حاکم جائری در بین دارد حکومت میکند، ظلم دارد به مردم میکند باید مقابلش بایستد و جلوگیری کند هرقدر که میتواند. با چند نفر، با چندین نفر که در مقابل آن لشکر هیچ بود، لکن تکلیف بود آنجا که باید قیام بکند و خونش را بدهد تا این که این ملت را اصلاح کند. تا این که این علم یزید را بخواباند و همین طور هم کرد و تمام شد. خونش را داد و خون پسرهایش را داد و اولادش را داد و همه چیزهای خودش را داد برای اسلام». امام خمینی با ارایه تحلیلی از حرکت امام حسین(ع) بر اساس منطق تکلیف و انجام وظیفه میفرماید: «حضرت سیدالشهدا قیام کردند بر ضد یزید… اطمینان به این بود که موفق به اینکه یزید را از سلطنت بیندازند نشدند، این اخبارش هم اینطور است که ایشان مطلع بودند بر این مطلب. در عین حال برای همین معنی که بر ضد یک رژیم ظالم قیام کنند ولو اینکه کشته بشوند، قیام کردند و کشته دادند و کشتند و خودشان هم کشته شدند».[۱۴۸]
و همچنین میفرماید: ]امام حسین(ع)[ تکلیف میدید برای خودش که با این قدرت ]یزید[ مقاومت کند و کشته بشود تا به هم بخورد این اوضاع، تا رسوا بکند این قدرت را با فداکاری خودش و این عدهای که همراه خودش بود».[۱۴۹] امام خمینی این منطق را کارآمد دانسته و میفرماید: «ماه محرم برای مذهب تشیع ماهی است که پیروزی در متن فداکاری و خون به دست آمده است. درصدر اسلام، پس از رحلت پیغمبر ختمی پایه گذار عدالت و آزادی میرفت که با کجرویهای بنیامیه، اسلام در حلقوم ستمکاران فرو رود و عدالت در زیرپای تبهکاران نابود شود که سیدالشهدا –(ع) – نهضت عظیم عاشورا را برپا نمود و با فداکاری و خون خود و عزیزان خود، اسلام و عدالت را نجات داد و دستگاه بنی امیه را محکوم و پایههای آن را فرو ریخت.[۱۵۰]
پس از نظر منطق تسلیم و انجام وظیفه، هر چند که رسیدن به نتیجه مهم و اساسی است، ولی آن چه مهمتر و اساسی و اصیلتر است، انجام وظیفه به عنوان یک مکلف است؛ زیرا انسان باید تکلیف خودش را به درستی و تمام و کمال انجام دهد و اگر با انجام آن توانست در عمل سیاسی و غیر سیاسی موفق و پیروز باشد، که بسیار خوب است؛ اما اگر نتوانست نباید دلسرد و ناامید شود؛ زیرا اگر به نتیجه ظاهری نرسیده است ولی به نتیجه باطنی یعنی انجام وظیفه و رضایت خداوندی دست یافته که بسیار مهمتر و اساسیتر است. این منطق میتواند عمل سیاسی را رنگ و بویی دیگر دهد و نه تنها تحلیلی واقعی از حرکتهای پیامبران و امامان معصوم(ع) ارایه دهد، بلکه میتواند مهمترین سرمشق و منطق عمل در رفتارهای شخصی و فردی و اجتماعی و سیاسی جامعه اسلامی و نظام ولایی باشد.[۱۵۱].[۱۵۲]
چیستی صِبْغَةُ اللهِ
نخستین پرسشی که برای هر کسی مطرح میشود، ماهیت و چیستی «صِبْغَةُ اللهِ» است؛ زیرا اگر چیستی چیزی معلوم نباشد، انسان گرایشی به آن نمییابد و انگیزه ای به سوی آن پیدا نمیکند. ایجاد انگیزه نیازمند دانستن چیستی آن در اندیشه است. شکی نیست که صِبْغَةُ اللهِ ترکیبی از دو کلمه است. واژه، صِبْغَة از ریشه «صبغ» به معنای فروکردن چیزی در مایعاتی چون آب است. در گذشته برای رنگ کردن یا آب طلا کردن چیزها آنها را در آب غوطه میدادند و فرو میبرند تا با آن مایع مخلوط گردد و مثلا آب یا رنگ یا طلا در آن نفوذ کند و رنگ آن را بگیرد.
واژه «صبغ» سه بار در قرآن به کار رفته است. خدا درباره زیتون میفرماید: ﴿وَشَجَرَةً تَخْرُجُ مِنْ طُورِ سَيْنَاءَ تَنْبُتُ بِالدُّهْنِ وَصِبْغٍ لِلْآكِلِينَ﴾[۱۵۳] روغن زیتون برای سرخ کردن خوراکیها و طعم دادن به آنها مورد استفاده قرار میگرفت. برای این که خوراکی مزه دار شود و خورشتی خوب گردد، آن را در روغن غوطه داده و فرو میبردند. این گونه خورشتی خوش مزه به دست میآمد. مورد دوم و سوم که واژه «صبغ» به کار رفته همین موردی است که اصطلاح صِبْغَةُ اللهِ در آن مورد اشاره قرار گرفته است؛ خدا میفرماید: ﴿صِبْغَةَ اللَّهِ وَمَنْ أَحْسَنُ مِنَ اللَّهِ صِبْغَةً وَنَحْنُ لَهُ عَابِدُونَ﴾[۱۵۴] در فرهنگنامه درباره واژه صبغ و معانی آن آمده است: صَبْغ[۱۵۵] مصدر «صَبَغتُ» است.[۱۵۶] صَبْغ یعنی رنگ کردن پارچه یا چیزی دیگر، غوطه دادن دست در آب و جز آن، تعمید دادن.[۱۵۷]
«صِبغ» به کسر صاد یعنی شیء مصبوغ،[۱۵۸] و رنگ.[۱۵۹] برخی درباره اصطلاح «صبغة اللّه» که تنها یک بار در قرآن به کار رفته است، گفتهاند: صبغة اللّه برگرفته از «صبغ» است. این تعبیر از آنجا ناشی شده که نصارا و مسیحیان نوزادان خود را در آبی زرد رنگ ـ که آن را معمودیّه مینامیدند ـ فرو میبردند و این عمل را به منزله پاک شدن او[۱۶۰] میدانستند؛ و هرگاه فرزند خود را داخل چنین آبی میکردند و بیرون میآوردند، میگفتند: حقیقتاً او نصرانی شد.[۱۶۱] در مقابله این عمل نصاری و مسیحیان، خداوند در این آیه به مسلمانان دستور داده که در مقابل آنان بگویند: ما به خدا ایمان آوردیم؛ و خداوند ما را به وسیله ایمان رنگ زده است. برخی دیگر گفتهاند: این آیه اشاره به کار یهود و نصارا است که نوزادان خود را به دین مورد نظرشان تلقین میکردند؛ و برخی نیز گفتهاند: مقصود از صبغة اللّه، همان دین خدا است؛ چراکه با عمل به تعالیم آن مثل طهارت، نماز، حج، و مانند آنها، آثار زیبای آن همانند رنگ در چیزی نمایان میشود. در حقیقت اگر اعمالی چون تعمید نصرانی موجب میشود تا شخص مسیحی شود و به اعتقاد نصاری رنگ خدایی گیرد، نگارگری الهی با بندگی و عبودیت خدا تحقق مییابد نه با اعمالی چون تعمید؛ پس اگر کسی بخواهد «صبغة اللّه» را به دست آورد میبایست خود را به دست نگارگری دهد که برتر از او نیست؛ این نگارگر استاد همان خدایی است که خوشنگارترین را به نمایش میگذارد. پس از نظر آموزههای وحیانی قرآن، اگر کسی بخواهد «صبغة اللّه» و رنگ خدایی بگیرد، میبایست خود را به دست توانگر خدایی بپسارد که تصرفات تکوینی میکند و افزون بر صورتگری در قالب «الْمُصَوِّرُ»[۱۶۲] تن و روان وی را نیز «رنگ خدایی» بدهد و متاله بگرداند.[۱۶۳]
چرایی دست یابی به «صبغة اللّه»
دومین پرسشی که پس از شناخت چیستی «صبغة اللّه» مطرح است، چرایی دست یابی انسان به «صبغة اللّه» به عنوان یک مقام و منزلت الهی برای انسان است؟ به این معنا که وقتی انسان ماهیت و چیستی «صبغة اللّه» را دانست، این پرسش مطرح است که به چه انگیزه، هدف و غایتی میبایست دنبال این مقام «صبغة اللّه» بود؟ البته با درنگ و تأنی در چیستی «صبغة اللّه» میتوان به چرایی آن نیز دست یافت؛ زیرا اگر کسی به عنوان مؤمن بخواهد رنگ خدایی بگیرد و خداگونه شود، لازم است تا برای به دست آوردن آن تلاش کنند. از همین روست که مسیحیان و یهودیان به عنوان خداپرستان بر آن هستند تا به «صبغة اللّه» دست یابند و برای آن تلاش میکنند.
از آیه ۱۳۸ سوره بقره این معنا به دست میآید که «صبغة اللّه» یک هدف و غایت معقول و مقبولی است که مؤمنان میبایست دنبال آن باشند؛ هر چند که در این آیه نگاه انتقادی نسبت به پرسش سوم یعنی چگونگی و نیز روش دست یابی به «صبغة اللّه» مطرح است؛ زیرا خدا در این باره نسبت به تفکر مسیحیان و یهودیان با دیده انتقاد مینگرد و چگونگی «صبغة اللّه» و روش دست یابی به آن را به نقد جدی میگیرد که در جای خود بحث میشود. به هر حال، به نظر میرسد که در پاسخ به پرسش دوم قرآن به این نکته توجه میدهد که هر انسانی میبایست «صبغة اللّه» را به دست آورد و بخواهد خدایی و متاله شود و رنگ خدایی بگیرد؛ زیرا این گونه است که میتواند در جایگاه خلافت الهی قرار گیرد و به عنوان متاله و دارنده «صبغة اللّه» در مظهریت ربوبیت و پروردگاری قرار گیرد و هر چیزی را به کمال بایسته و شایستهاش برساند.
در حقیقت دست یابی به مقام انسانیت که مقام خلافت الهی است، متوقف بر «صبغة اللّه» است. بنابراین، هر انسانی میبایست برای رسیدن به مقام حقیقی خلافت الهی و مظهریت در ربوبیت و پروردگاری دانا به اسماء الله و صفات الهی بلکه دارای اسماء الهی به علم حقیقی باشد که علم وجودی است؛ یعنی دانایی که جزو دارایی و سرمایههای وجودی او باشد؛ چنان که حضرت آدم(ع) به تعلیم الهی که تعلیم در حقیقت وجود و ذات اوست، حضرت آدم(ع) را دارنده صفات و اسماء الهی کرده و در مقام خلافت الهی نشانده و فرمان سجده اطاعت از او را به همه فرشتگان صادر کرده است.[۱۶۴] پس هر کسی بخواهد انسان باشد و در مقام خلافت الهی قرار گیرد، میبایست «صبغة اللّه» داشته باشد و برای کسب آن تلاش کند.[۱۶۵]
چگونگی دست یابی به «صبغة اللّه»
از نظر آموزههای وحیانی قرآن، تنها راه و روش کسب «صبغة اللّه» همانا عبودیت بر اساس صراط مستقیم اسلام و شرایع آن است؛ زیرا هر چند که انسان به طور تکوینی «عبد» آفریده شده و بندگی در ذات انسان بلکه هر چیزی قرار داده شده، ولی این انسان به سبب اراده و حق انتخاب آزاد در چارچوب مشیت و اراده الهی میتواند به جای بندگی، طغیان ورزد و این گونه نه تنها «صبغة اللّه» را به دست نیاورد، بلکه در جهت از دست دادن صفات الهی باشد که در نفس انسانی سرشته شده است؛ چراکه انسان با فجور و دریدگی و خروج از صراط مستقیم الهی که هدایتهای تکوینی و تشریعی آن را مشخص میدارد، به دفن و دسیسه این صفات الهی میپردازد تا جایی که دیگر کارکرد خود را از دست میدهد و دیگر هیچ ظهور و بروزی در افکار و رفتار شخص نخواهد داشت.[۱۶۶]
خدا در قرآن میفرماید: ﴿وَمَا خَلَقْتُ الْجِنَّ وَالْإِنْسَ إِلَّا لِيَعْبُدُونِ﴾[۱۶۷] البته هدف از این بندگی و عبادت آن است تا اسماء و صفات الهی در انسان بروز و ظهور کند و به فعلیت برسد تا بتواند در جایگاه خلافت الهی به عنوان مظاهر الهی عمل کنند و به پروردگاری و ربوبیت بپردازد و تصرفات تکوینی در هستی داشته باشد.[۱۶۸] از نظر قرآن، بندگی و عبودیت الهی از طریق هدایتهای تکوینی و تشریعی بیان شده است؛ زیرا همه هستی از جمله انسان از هدایتهای فطری و تکوینی برخوردار هستند: رَبُّنَا الَّذِی أَعْطَی کُلَّ شَیْءٍ خَلْقَهُ ثُمَّ هَدَی؛ پروردگار ما کسی است که هر چیزی را خلقتی که درخور اوست داده سپس آن را هدایت فرموده است.[۱۶۹] البته از آن جایی که انسان و جن دارای اراده و حق محدود انتخاب در چارچوب مشیت الهی و «لاجبر و لاتفویض بل امر بین الامرین»[۱۷۰] است، و احتمال این است که هدایت فطری را دفن و دسیسه کند، خدا به انسان و جن هدایت تشریعی را به عنوان منت و تفضل داده است تا با بهرهگیری از آن بتواند خود را در مسیری قرار دهد که به عبودیت حقیقی بپردازد و صبغه الله و رنگ خدایی گیرد و در مقام متالهین به ربوبیت بپردازد و خلافت نماید.[۱۷۱]
این هدایتهای تکوینی و تشریعی مطابق هم هستند[۱۷۲] و میتواند بستر صبغه الله و متاله شدن را فراهم آورد. از هدایت تشریعی به نام اسلام یاد میشود که دارای شرایع گوناگونی است؛ زیرا اسلام و شرایع آن تنها دین الله حقیقی هستند.[۱۷۳] از نظر قرآن هر کسی بخواهد بندگی و عبودیت کند و به عنوان «عابدین» صبغه الله را به دست آورد و خدا او را نگارگری کند و رنگ خدایی بخشد[۱۷۴] میبایست در چارچوب اسلام و آموزههای وحیانی آن اقدام کند که بسترساز تقوای الهی انسان است: ﴿يَا أَيُّهَا النَّاسُ اعْبُدُوا رَبَّكُمُ الَّذِي خَلَقَكُمْ وَالَّذِينَ مِنْ قَبْلِكُمْ لَعَلَّكُمْ تَتَّقُونَ﴾[۱۷۵]
تقوای الهی به معنای بسترساز عمل میکند و انسان را به جایی میرساند که خدا معلم و مزکی او میشود و از طریق پیامبران و معصومان این تعلیم و تزکیه را انجام میدهد که فراتر از تعلیمات معمولی است؛ زیرا تعلیماتی است که جزو دارایی شخص میشود و تنها دانایی او نیست.[۱۷۶] این که برخی گفتهاند که دین اسلام و شرایع آن عامل اصلی دست یابی به صبغه الله است، از آن جهت است که بندگی وعبودیتی که انسان را به صبغه الله میرساند همین صراط مستقیم اسلام و شرایع گوناگون آن است که از طریق وحی و پیامبران به انسان رسیده است؛ زیرا خدا در آیه ۱۳۸ سوره بقره، عامل اصلی برای صبغه الله«عابدون» دانسته که موجب تقوای الهی میشود.[۱۷۷]
البته راه دست یابی به عبودیت حقیقی جز از طریق هدایتهای تکوینی و تشریعی نیست که اسلام و شرایع آن تنها دینی است که هدایتهای الهی را در بردارد و موجب کسب تقوای الهی و صبغه الله میشود.[۱۷۸] از همین روست که در روایتی از امام صادق(ع) «صبغة اللّه» به دین اسلام تفسیر شده است[۱۷۹]؛ زیرا شخص تنها با آموزههای وحیانی اسلام و شرایع آن در طول تاریخ است که میتواند تحت تصرفات الهی قرار گیرد و خدا و را رنگ خویش بخشد.[۱۸۰] پس اگر کسی بخواهد رنگ خدایی بگیرد میبایست به جای تعمید و مانند آنها، به تعالیم و آموزههای وحیانی پیامبران عمل کند و در برابر خدا تسلیم به اسلام حقیقی باشد که همه پیامبران آوردهاند. هر گونه تفرقه درباره حقیقت آموزههای وحیانی پیامبران(ع) و اتهام آنان به چیزی جز اسلام و شرایع آن، میتواند انسان را از رنگ خدایی دور سازد و امکان کسب آن را از او بگیرد؛ زیرا همه پیامبران در طول تاریخ نبوت و رسالت به یک حقیقت دعوت کردهاند که همان هدایتهای تشریعی اسلام است؛ هر چند که با توجه به مقتضیات زمانی و مکانی شرایع آنان کمی با دیگر متفاوت است، ولی در اصول بنیادین از جمله توحید و نبوت و معاد هیچ تفاوتی نیست.[۱۸۱]
پس از نظر قرآن، هیچ راهی برای کسب صبغه الله جز آموزههای وحیانی پیامبران نست که در کتب آسمانی آمده است؛ از همین روست که خدا در قرآن، با تفکر یهودیان و مسیحیان به شکل انتقادی برخورد میکند و میفرماید که یهودی و مسیحی بودن نمیتواند عامل نجات و موجب مقام بلند صبغه الله باشد، بلکه آن چیزی که انسان را نجات میدهد عمل بر اساس آموزههای وحیانی اسلام و شرایع آن است که در آموزههای حضرت ابراهیم به عنوان دین حنیف مطرح بوده و امروز در اسلام پیامبر(ص) خودنمایی و بروز کرده است.[۱۸۲] در این تفکر الهی حرکت بندگی در چارچوب دین حنیف اسلام و شرایع آن و پرهیز از هر گونه شرک میتواند انسان را در جایگاهی قرار دهد که خدا بندگانش را رنگ خدایی میکند و به آنان ویژگی میدهد که متاله میشوند و میتوانند در مقام خلافت الهی قرار گیرند. بنابراین، عناوینی چون یهودیت و مسیحیت یا تعمید و مانند آنها نمیتواند نشانه هدایت یافتگی و بندگی باشد که برآیند آن صبغه الله است، بلکه آن چه موجب میشود تا شخص صبغه الله را به دست آورد و خدایش او را نگارگری کند و خوش نگاری را در حقش انجام دهد، عمل در چارچوب اسلام و شرایع آن است که حضرت ابراهیم(ع) بینانگذار آن بوده است. این هدایت یافتگی است که انسان را به صبغه الله میرساند و رنگی خدایی میبخشد.
انسان مؤمن به سبب همین ایمان الهی است که میتواند در جایگاه صبغه الله و خلافت الله قرار گیرد و از آثار و برکات آن بهره مند شود. پس اعمال چون تعمید که غوطه دادن در آب است، تنها نمایشی بیمعنا و بیروح است؛ زیرا شخصی که به تعالیم و آموزههای وحیانی اسلام و شرایع آن عمل نمیکند و پای بند آن نیست، تنها با عناوینی چون یهودی و مسیحی یا مسلمان اسمی نمیتواند خود را بهره مند از مقام صبغه الله بداند و بگویند که خدایش او را به رنگ خویش در آورده است؛ بلکه لازم است تا شخص به تعالیم الهی و آموزههای وحیانی پای بند باشد و عبودیت و بندگی را در آن چارچوب داشته باشد؛ چراکه عبودیّت و بندگی در برابر خدا، مستلزم پیروی از دین خدا و بهرهمندی از تصرفات الهی است که او را به رنگ خدا در میآورد و خدایی میکند؛ چراکه بدون تصرفات الهی نمیتوان رنگ خدایی یافت و این تصرفات زمانی خواهد بود که شخص بندگی در چارچوب تعالیم و آموزههای وحیانی اسلام و شرایع آن داشته باشد و از تقوای الهی بهره مند شود.[۱۸۳][۱۸۴]
منابع
پانویس
- ↑ حشر، آیه ۲۳
- ↑ انعام، آیه ۲۷
- ↑ طه، آیه ۴۷
- ↑ مریم، آیه ۳۳
- ↑ هود، آیه ۶۹؛ فرقان، آیه ۶۳
- ↑ احزاب، آیه ۵۶
- ↑ انفال، آیه ۴۳
- ↑ نساء، آیه ۶۵؛ احزاب، آیه ۲۲
- ↑ آل عمران، آیه ۱۰۲؛ نساء، آیه ۱۲۵؛ یونس، آیه ۸۴
- ↑ آل عمران، آیات ۱۹ و ۸۴ و ۸۵؛ بقره، آیه ۱۳۶
- ↑ آل عمران، آیه ۸۳
- ↑ المیزان، ج۳، ص۳۳۶
- ↑ بقره، آیات ۲۰۸ تا ۲۱۰ و ۲۵۶؛ حاقه، آیات ۳۰ تا ۳۲؛
- ↑ بقره، آیات ۱۳۰ و ۱۳۲؛ مجمعالبیان، ج۱-۲، ص۳۹۸-۳۹۹
- ↑ بقره، آیات ۱۲۷ و ۱۲۸؛ یوسف، آیه ۹۹؛ اعراف، آیه ۱۲۶
- ↑ منصوری، خلیل، نشانههای اهل تسلیم از نظر قرآن.
- ↑ انعام، آیات ۱۶۲و ۱۶۳
- ↑ اهلبیت
- ↑ اهلبیت
- ↑ مسعودی، علی بن حسین، اثبات الوصیة، ص۱۵۳؛ مجلسی، محمدباقر، بحار الانوار، ج۱۵، ص۲۱، ح۲۴، باب بدء خلقهم.
- ↑ انعام، آیات ۷۱ و ۷۲
- ↑ مائده، آیه ۱۱۱
- ↑ بقره، آیه ۱۳۶؛ آل عمران، آیه ۸۴
- ↑ انعام، آیات ۷۱ و ۷۲
- ↑ بقره، آیه ۱۳۳؛ انعام، آیات ۱۶۱ و ۱۶۳؛ نحل، آیه ۱۲۰
- ↑ یوسف، آیه ۱۰۶؛ روایات تفسیری ذیل آیه
- ↑ آل عمران، آیه ۱۰۲
- ↑ نساء، آیات ۶۵ و ۶۶
- ↑ انعام، آیات ۱۶۲ و ۱۶۳
- ↑ خواجه نصیر الدین طوسی، اخلاق محتشمی، باب ۱۱، ص۱۱۲، ح ۲۳
- ↑ مقتل مقرم، ص۳۵۷
- ↑ منصوری، خلیل، نشانههای اهل تسلیم از نظر قرآن.
- ↑ بقره، آیه ۱۱۲
- ↑ بقره، آیه ۱۱۲
- ↑ نساء، آیات ۶۶ و ۶۷؛ احزاب، آیه ۳۵
- ↑ بقره، آیات ۱۳۰ و ۱۳۱؛ یوسف، آیه ۱۰۱
- ↑ انبیاء، آیه ۱۰۵
- ↑ نحل، آیات ۸۹ و ۱۰۲
- ↑ المیزان، ج۱۲، ص۳۴۷
- ↑ نحل، آیه ۸۹
- ↑ نحل، آیات ۱۰۲ و ۱۲۲
- ↑ احزاب، آیه ۳۵
- ↑ نساء، آیات ۶۶ و ۶۷
- ↑ مجمعالبیان، ج۳-۴، ص۱۰۹
- ↑ طه، آیه ۵۰۹
- ↑ نحل، آیات ۱۲۰ و ۱۲۱؛ بقره، آیه ۱۳۶ و ۱۳۷؛ آل عمران، آیه ۲۰؛ نساء، آیات ۶۶ و ۶۸
- ↑ نحل، آیه ۱۰۲
- ↑ صافات، آیات ۱۰۱ تا ۱۰۶
- ↑ یونس، آیات ۸۳ و ۸۴
- ↑ نساء، آیه ۶۶؛ اعلی، آیه ۱۷
- ↑ منصوری، خلیل، نشانههای اهل تسلیم از نظر قرآن.
- ↑ بقره آیه ۱۳۶ و آلعمران آیه ۸۴
- ↑ آل عمران آیه ۱۰۲
- ↑ نساء آیه ۱۲۵
- ↑ یونس آیه ۸۴
- ↑ نحل آیه ۸۶ و ۸۷
- ↑ صافات آیات ۲۲ تا ۲۶
- ↑ بقره آیه ۱۳۶ و آل عمران آیه ۸۴
- ↑ منصوری، خلیل، تسلیم خدا بودن و آثار آن.
- ↑ نساء آیات ۶۶ و ۶۸ و نیز نحل آیات ۱۲۰ و ۱۲۱
- ↑ نحل آیه ۱۰۲
- ↑ نساء آیه ۶۶
- ↑ منصوری، خلیل، تسلیم خدا بودن و آثار آن.
- ↑ منصوری، خلیل، تسلیم خدا بودن و آثار آن.
- ↑ یوسف آیه ۱۰۱ و نیز نحل آیات ۱۲۰ و ۱۲۲
- ↑ منصوری، خلیل، تسلیم خدا بودن و آثار آن.
- ↑ نحل آیه ۸۹
- ↑ نحل آیات ۱۲۰ و ۱۲۲
- ↑ یونس آیات ۸۳ و ۸۴
- ↑ صافات آیات ۱۰۳ و ۱۰۶
- ↑ یونس آیه ۸۴
- ↑ منصوری، خلیل، تسلیم خدا بودن و آثار آن.
- ↑ بقره آیات ۲۰۸ تا ۲۱۰
- ↑ نحل آیه ۸۱
- ↑ حج آیه ۳۴
- ↑ بقره آیه ۱۳۱ و انعام آیه ۷۱
- ↑ آل عمران آیه ۱۰۲
- ↑ بقره آیه ۲۰۸ و انعام آیه ۷۱
- ↑ انعام آیه ۱۶۲ و ۱۶۳
- ↑ انعام آیه ۷۱ و ۷۲
- ↑ بقره آیه ۱۳۳ و نحل آیه ۱۲۰
- ↑ منصوری، خلیل، تسلیم خدا بودن و آثار آن.
- ↑ «بگو هیچگاه جز آنچه خداوند برای ما مقرّر داشته است به ما نمیرسد، او سرور ماست و مؤمنان باید تنها بر خداوند توکّل کنند» سوره توبه، آیه ۵۱.
- ↑ بحارالانوار، ج ۴۵، ص۱۱۶
- ↑ شوری، آیه ۴۸؛ و نیز مائده، آیه ۹۹
- ↑ «بگو آیا برای ما جز یکی از دو نکویی را انتظار دارید؟ و ما برای شما انتظار داریم که خداوند شما را از سوی خویش یا به دست ما به عذابی دچار فرماید پس چشم به راه باشید که ما نیز با شما چشم به راهیم» سوره توبه، آیه ۵۲.
- ↑ اعیان الشیعه، ج ۱، ص۵۹۷.
- ↑ آل عمران، آیه ۱۶۹
- ↑ «و سپاهیان آسمانها و زمین از آن خداوند است و خداوند، پیروزمند فرزانهای است» سوره فتح، آیه ۷.
- ↑ انفال، آیه ۶۰
- ↑ انبیاء، آیه ۶۹
- ↑ صحیفه سجادیه، دعای ۱۳
- ↑ «هیچ گزندی در زمین و به جانهایتان نمیرسد مگر پیش از آنکه آن را پدید آوریم، در کتابی آمده است؛ این بر خداوند آسان است * تا بر آنچه از دست شما رفت دریغ نخورید و بر آنچه به شما دهد شادی نکنید و خداوند هیچ خود پسند خویشتن ستایی را دوست نمیدارد» سوره حدید، آیه ۲۲-۲۳.
- ↑ منصوری، خلیل، تکلیفگرایی یا نتیجهگرایی از دیدگاه قرآن.
- ↑ «آری، آن کسان که روی دل خویش به سوی خداوند نهند در حالی که نکوکار باشند، بیگمان پاداش آنان نزد پروردگارشان است. و بیمی نخواهند داشت و اندوهگین نمیشوند» سوره بقره، آیه ۱۱۲.
- ↑ بقره، آیات ۱۳۰ و ۱۳۱؛ یوسف، آیه ۱۰۱؛ نحل، آیات ۱۲۰ و ۱۲۲
- ↑ نحل، آیات ۸۹ و ۱۲۰ و ۱۲۲
- ↑ «و چون هر دو بدین کار تن دادند و ابراهیم او را به روی درافکند او را از آن کار بازداشتیم * بیگمان این همان آزمایش آشکار بود» سوره صافات، آیه ۱۰۳ و ۱۰۶.
- ↑ منصوری، خلیل، تکلیفگرایی یا نتیجهگرایی از دیدگاه قرآن.
- ↑ بقره، آیه ۳۱؛ حج، آیات ۳۸ تا ۴۱؛ حدید، آیه ۲۵
- ↑ صحیفه امام خمینی، ج ۲۱، ص۲۸۴
- ↑ صحیفه نور، امام خمینی، ج ۲، ص: ۲۰۸
- ↑ صحیفه نور، ج ۱۳، ص۶۵
- ↑ منصوری، خلیل، تکلیفگرایی یا نتیجهگرایی از دیدگاه قرآن.
- ↑ شمس، آیات ۷ تا ۱۰
- ↑ هود، آیه ۱۱۹
- ↑ بقره، آیات ۱۵۵ و ۱۵۶؛ انبیاء، آیه ۳۵؛ عنکبوت، آیات ۲ و ۳
- ↑ حدید، آیات ۲۲ و ۲۳
- ↑ عصر، آیات ۱ تا ۳؛ بقره، آیات ۱۵۵ تا ۱۵۷
- ↑ کافی، ج ۲، ص۶۲
- ↑ شرح نهج البلاغه، ج ۲۰، ص۲۶۸
- ↑ کهف، آیه ۶۸
- ↑ حدید، آیات ۲۲ و ۲۳
- ↑ منصوری، خلیل، آرامش در آشیانه تسلیم امر الهی.
- ↑ نوح، آیات ۹ تا ۱۲
- ↑ حدید، آیات ۲۲ و ۲۳
- ↑ فرقان، آیه ۷۷
- ↑ غافر، آیه ۶۰
- ↑ همان
- ↑ رعد، آیه ۳۹
- ↑ رعد، آیه ۲۸
- ↑ ذاریات، آیه ۵۶
- ↑ روم، آیه ۳۱
- ↑ فجر، آیات ۲۷ تا ۳۰
- ↑ «ای روان آرمیده!» سوره فجر، آیه 27.
- ↑ منصوری، خلیل، آرامش در آشیانه تسلیم امر الهی.
- ↑ «بگو هیچگاه جز آنچه خداوند برای ما مقرّر داشته است به ما نمیرسد، او سرور ماست و مؤمنان باید تنها بر خداوند توکّل کنند» سوره توبه، آیه ۵۱.
- ↑ بحارالانوار، ج ۴۵، ص۱۱۶
- ↑ «پس اگر روی گرداندند تو را بر آنان نگهبان نفرستادهایم، بر تو جز پیامرسانی نیست و ما هر گاه به آدمی بخشایشی از خود چشاندیم بدان شادمان شد و چون برای کارهایی که کردهاند گزندی به آنان برسد بیگمان (در آن حال) آدمی بسیار ناسپاس است» سوره شوری، آیه ۴۸؛ و نیز مائده، آیه ۹۹ و آیات دیگر.
- ↑ «بگو آیا برای ما جز یکی از دو نکویی را انتظار دارید؟ و ما برای شما انتظار داریم که خداوند شما را از سوی خویش یا به دست ما به عذابی دچار فرماید پس چشم به راه باشید که ما نیز با شما چشم به راهیم» سوره توبه، آیه ۵۲.
- ↑ اعیان الشیعه، ج ۱، ص۵۹۷.
- ↑ ال عمران، آیه ۱۶۹
- ↑ «و سپاهیان آسمانها و زمین از آن خداوند است و خداوند، پیروزمند فرزانهای است» سوره فتح، آیه ۷.
- ↑ انفال، آیه ۶۰
- ↑ انبیاء، آیه ۶۹
- ↑ صحیفه سجادیه، دعای ۱۳
- ↑ «هیچ گزندی در زمین و به جانهایتان نمیرسد مگر پیش از آنکه آن را پدید آوریم، در کتابی آمده است؛ این بر خداوند آسان است * تا بر آنچه از دست شما رفت دریغ نخورید و بر آنچه به شما دهد شادی نکنید و خداوند هیچ خود پسند خویشتن ستایی را دوست نمیدارد» سوره حدید، آیه ۲۲-۲۳.
- ↑ منصوری، خلیل، منطق عمل وظیفه یا نتیجه.
- ↑ «آری، آن کسان که روی (دل) خویش به (سوی) خداوند نهند در حالی که نکوکار باشند، بیگمان پاداش آنان نزد پروردگارشان است. و بیمی نخواهند داشت و اندوهگین نمیشوند» سوره بقره، آیه ۱۱۲.
- ↑ بقره، آیات ۱۳۰ و ۱۳۱؛ یوسف، آیه ۱۰۱؛ نحل، آیات ۱۲۰ و ۱۲۲
- ↑ نحل، آیات ۸۹ و ۱۲۰ و ۱۲۲
- ↑ «و چون هر دو بدین کار تن دادند و ابراهیم او را به روی درافکند او را از آن کار بازداشتیم * بیگمان این همان آزمایش آشکار بود» سوره صافات، آیه ۱۰۳ و ۱۰۶.
- ↑ منصوری، خلیل، منطق عمل وظیفه یا نتیجه.
- ↑ بقره، آیه ۳۱؛ حج، آیات ۳۸ تا ۴۱؛ حدید، آیه ۲۵ و آیات دیگر
- ↑ صحیفه امام خمینی، ج ۲۱، ص۲۸۴
- ↑ صحیفه نور، امام خمینی، ج ۲، ص: ۲۰۸
- ↑ صحیفه نور، ج ۱۳، ص۶۵
- ↑ ر. ک: صحیفه امام، ج ۵، ص۱۸ـ۲۰.
- ↑ ر. ک: صحیفه امام، ج ۵، ص۱۶۲ـ۱۶۳.
- ↑ ر. ک: صحیفه امام، ج ۵، ص۲۸۳ـ۲۸۴.
- ↑ «پس، به سوی خداوند بگریزید که من از سوی او برای شما بیمدهندهای آشکارم» سوره ذاریات، آیه ۵۰.
- ↑ منصوری، خلیل، منطق عمل وظیفه یا نتیجه.
- ↑ «و نیز درختی را که از طور سینا بیرون میآید که (دانه) روغنی و نانخورشی برای خورندگان میرویاند» سوره مؤمنون، آیه ۲۰.
- ↑ «رنگ (و نگار) خداوند را (بگزینید) و خوشرنگ (و نگار)تر از خداوند کیست؟ و ما پرستندگان اوییم» سوره بقره، آیه ۱۳۸.
- ↑ به فتح صاد
- ↑ مفردات الفاظ قرآن کریم، راغب اصفهانی، ص۴۷۵، «صبغ».
- ↑ فرهنگ فارسی، ج ۲، ص۲۱۳۰، «صبغ»
- ↑ مفردات، ص۴۷۵، «صبغ»؛ تفسیر التحریر والتنویر، ج ۱، جزء ۱، ص۷۴۲
- ↑ فرهنگ فارسی، ج ۲، ص۲۱۳۰، «صبغ»
- ↑ از گناه
- ↑ مجمع البیان، ج ۱ – ۲، ص۴۰۷
- ↑ حشر، آیه ۲۴
- ↑ منصوری، خلیل، رنگ خدا با چاشنی تسلیم و بندگی.
- ↑ بقره، آیات ۳۰ تا ۳۳
- ↑ منصوری، خلیل، رنگ خدا با چاشنی تسلیم و بندگی.
- ↑ شمس، آیات ۷ تا ۱۰
- ↑ «و پریان و آدمیان را نیافریدم جز برای آنکه مرا بپرستند» سوره ذاریات، آیه ۵۶.
- ↑ بقره، آیات ۳۰ و ۳۱ و ۱۳۸؛ هود، آیه ۶۱
- ↑ طه، آیه ۵۰
- ↑ مجلسی، بحارالانوار، ج۵، ص۵۷
- ↑ بقره، آیات ۳۸ و ۱۳۸
- ↑ روم، آیه ۳۰
- ↑ آل عمران، آیات ۱۹ و ۸۵؛ شوری، آیه ۱۳؛ مائده، آیه ۴۸
- ↑ بقره، آیه ۱۳۸
- ↑ «ای مردم! پروردگارتان را بپرستید که شما و پیشینیانتان را آفرید، باشد که پرهیزگاری ورزید» سوره بقره، آیه ۲۱.
- ↑ بقره، آیه ۲۸۲؛ آل عمران، آیه ۱۶۴؛ جمعه، آیه ۲
- ↑ بقره، آیه ۲۱
- ↑ آل عمران، آیات ۱۹ و ۸۵؛ بقره، آیه ۱۳۸
- ↑ مجمع البیان ذیل آیه ۱۳۸ سوره بقره
- ↑ بقره، آیات ۱۳۵ تا ۱۳۸
- ↑ آل عمران، آیات ۱۹ و ۸۵؛ بقره، آیات ۱۳۵ تا ۱۳۸؛ مائده، آیه ۴۸؛ شوری، آیه ۱۳
- ↑ بقره، آیات ۱۳۵ تا ۱۳۸
- ↑ همان؛ المیزان، ج ۱، ص۳۱۳
- ↑ منصوری، خلیل، رنگ خدا با چاشنی تسلیم و بندگی.