ضرورت حکومت اسلامی
مقدمه
در حقیقت اثبات ضرورت برپایی نظام سیاسی اسلام، پاسخ به دو دسته تردید است. دسته اول، شامل تردیدهایی که متوجه اصل حکومت میشود و دسته دوم از تردیدها، ناظر به حکومت دینی و به خصوص نظام اسلامی است. هرچند مسأله ضرورت وجود حکومت و برقراری نظام سیاسی در یک جامعه به استدلال و برهان نیازی ندارد؛ ولی برخی متفکرین و مکاتب فکری به شکلی، ضرورت وجودی حکومت را در جامعه ایدهآل خود نفی میکنند؛ بنابراین نمیتوان از کنار آن بیتوجه گذشت. در نگاه اجمالی نفی ضرورت حکومت هیچگونه تطابقی با نیازهای واقعی و طبیعی زندگی بشر ندارد؛ چون اولاً: خلاف فطرت است و سلیقه اجتماعی انسان از یک سو و لزوم کنترل زیادهخواهیها و تعدّی عدهای به حقوق دیگران از سوی دیگر، نیاز به سازمان اجتماعی، قانون، مجری، داور و حاکم را میطلبد. ثانیاً: در عمل، همه جوامع، تشکیل حکومتی را برای خود فرض و واجب دانسته، در ضرورت آن هیچگونه تردیدی به خود راه نمیدهند. ثالثاً: مکاتبی همچون مارکسیسم که جامعه را در مرحله کمونیسم، نیازمند به دولت، نمیداند، در برقراری حکومت، آن هم وسیعترین و متمرکزترین نوع آن، یعنی “توتالیتر” و به تعبیر دیگر دیکتاتوری پرولتاریا، درنگ نمیکنند و آنارشیستها نیز که اصولاً هیچگونه نظمی را برنمیتابند و حکومت و قوانین الزامآور آن را محدود کننده آزادی بشر میدانند، وقتی میخواهند خود را در چارچوب یک مکتب فکری معرفی نمایند، به ناچار از نوعی نظم و هماهنگی برای دستیابی به نتیجه استفاده میکنند. یکی از صاحبنظران اسلامی، در تحلیل ایده آنارشیسم مینویسد: “این گروه، که در بین فلاسفه قدیم یونان طرفدارانی داشتند، معتقد بودند که اگر مردم قوانین را بشناسند و با تعهد اخلاقی به آن عمل کنند، نیازی به حکومت نخواهد بود... شکی نیست که تصور فوق، خام و خیال پردازانه است. کسانی که واقعیتهای زندگی و واقعیتهای جامعه انسانی را میشناسند و کسانی که از تاریخ بشریت و جوامع گذشته و حال آگاهند، هیچگاه احتمال نمیدهند که لا اقل در آینده نزدیک، وضعیتی پیش میآید که بر اثر رواج و گسترش ارزشهای اخلاقی در بین مردم، همه به صورت خودکار کار نیک انجام میدهند و گرد کار بد نمیگردند، هیچکس دروغ نمیگوید، خیانت نمیکند، نظر سوء به مال و ناموس مردم نمیدوزد، تجاوز به حقوق مردم نمیکند و همینطور در ارتباط با مسائل بینالمللی نیز، هیچ کشوری به همسایگان خود تجاوز نمیکند”[۱].
برای پاسخگویی به هر دو گونه تردید، میتوان از یک سنخ استدلال؛ یعنی ادله عقلی استفاده کرد و البته از معارف دینی، همچون آیات قرآن، روایات معصومین (ع)، سیره پیشوایان معصوم دینی نیز، در تأیید استدلالات عقلی یاری جست. از اینرو، ضرورت برپایی نظام سیاسی اسلام، تحت دو عنوان؛ “ضرورت اصل حکومت” و “ضرورت حکومت اسلامی”، مورد بررسی قرار میگیرد.[۲]
ضرورت حکومت
ضرورت حکومت اسلامی
علاوه بر آنکه ادله ضرورت اصل حکومت به حکومت دینی و اسلامی نیز هست، سه دلیل اختصاصی دیگر بر اثبات ضرورت حکومت اسلامی عبارتند از:
نفی حکومت دینی، پذیرش حکومت غیردینی
حکومت و سرپرستی اجتماعی، بر دو گونه است، و از این دو نوع بیرون نیست؛ یا سرپرستی و حکومت، الهی و زمینهساز بندگی خداوند است یا غیرالهی که در آن صورت، زمینهساز گرایش به دنیاپرستی و ایجادکننده و رشددهنده تعلقات مادی خواهد بود. این گمان که کسی میتواند، هیچ حکومتی را نپذیرد و در عین حال در مسیر الهی قدم بر دارد، سادهاندیشی است؛ چون هر فرد، جزئی از مجموعه و جامعهای است که در آن زندگی میکند و محور نظام اجتماعی که سرپرستی همان جامعه را به عهده دارد، اختیارات او را محدود نموده، زمینهساز حرکت فرد در یکی از دو جهت مادی یا الهی میشود؛ اگر ولایت، غیرالهی باشد، هر روز دامنه اختیارات فرد حتی برای خداپرستی فردی محدود شده و در فعالیتهای اجتماعی نیز، تابع جهتگیری نظام قرار میگیرد. ﴿اللَّهُ وَلِيُّ الَّذِينَ آمَنُوا يُخْرِجُهُمْ مِنَ الظُّلُمَاتِ إِلَى النُّورِ وَالَّذِينَ كَفَرُوا أَوْلِيَاؤُهُمُ الطَّاغُوتُ يُخْرِجُونَهُمْ مِنَ النُّورِ إِلَى الظُّلُمَاتِ أُولَئِكَ أَصْحَابُ النَّارِ هُمْ فِيهَا خَالِدُونَ﴾[۳]. این آیه بدین معنا است که: اگر از ولایت الله خارج شوی، هیچ چاره نداری که تحت ولایت طاغوت بروی و اگر بخواهی وارد ولایت الله شوی، بایستی قبلاً از ولایت طاغوت خارج شوی؛ یعنی، نه دو ولایت بر توست هم طاغوت هم الله و نه ممکن است که هیچکدام نباشد؛ یعنی هم مانعه الجمع است و هم مانعه الخلو است”[۴].
از روایات نیز این معنا استفاده میشود که دو نوع حکومت بیشتر نیست:
- امیرالمؤمنین علی (ع) در ردّ کلام خوارج که مدعی نفی حکومت بودند و فریاد ﴿إِنِ الْحُكْمُ إِلَّا لِلَّهِ﴾[۵] سر میدادند، فرمودند: «هَؤُلَاءِ يَقُولُونَ لَا إِمْرَةَ إِلَّا لِلَّهِ وَ إِنَّهُ لَا بُدَّ لِلنَّاسِ مِنْ أَمِيرٍ بَرٍّ أَوْ فَاجِرٍ»[۶]؛ اینها میگویند: امارت فقط برای خدا است؛ در حالی که مردم ناچارند، امیری و حاکمی داشته باشند، نیکوکار یا بدکار. از کلام آن حضرت نکاتی را میتوان استنباط نمود: اولاً: حکومت و جود حاکم ضروری است؛ استنباط نمود: ثانیاً: حضرت درصدد بیان ضرورت حکومت است، نه مشروعیت بخشیدن به حکومت فاجر. ثالثاً: اگر حکومت صالح و شخص صالح و امین، پذیرفته نشود، به ناچار حکومت جور و ستم مورد قبول واقع شده است.
- امام صادق (ع) میفرماید: «نَحْنُ أَصْلُ كُلِّ خَيْرٍ، وَ مِنْ فُرُوعِنَا كُلُّ بِرٍّ، فَمِنَ الْبِرِّ التَّوْحِيدُ وَ الصَّلَاةُ وَ الصِّيَامُ وَ كَظْمُ الْغَيْظِ وَ الْعَفْوُ عَنِ الْمُسِيءِ وَ رَحْمَةُ الْفَقِيرِ وَ تَعَهُّدُ الْجَارِ وَ الْإِقْرَارُ بِالْفَضْلِ لِأَهْلِهِ؛ وَ عَدُوُّنَا أَصْلُ كُلِّ شَرٍّ، وَ مِنْ فُرُوعِهِمْ كُلُّ قَبِيحٍ وَ فَاحِشَةٍ، فَمِنْهُمُ الْكَذِبُ وَ الْبُخْلُ وَ النَّمِيمَةُ وَ الْقَطِيعَةُ وَ أَكْلُ الرِّبى وَ أَكْلُ مَالِ الْيَتِيمِ بِغَيْرِ حَقِّهِ وَ تَعَدِّي الْحُدُودِ الَّتِي أَمَرَ اللَّهُ وَ رُكُوبُ الْفَوَاحِشِ مَا ظَهَرَ مِنْهَا وَ مَا بَطَنَ وَ الزِّنى وَ السَّرِقَةُ وَ كُلُّ مَا وَافَقَ ذلِكَ مِنَ الْقَبِيحِ، فَكَذَبَ مَنْ زَعَمَ أَنَّهُ مَعَنَا وَ هُوَ مُتَعَلِّقٌ بِفُرُوعِ غَيْرِنَا»[۷]؛ امام (ع) در این حدیث دشمنان اهلبیت را ریشه و منشأ هر شر و بدی معرفی میکند و زشتیها و اعمال ناشایست را فروع اینها میداند و در پایان میفرماید: دروغ میگوید، کسی که گمان میکند با ما است؛ ولی به شاخههای دیگران چسبیده است؛ پس تعلق داشتن به غیر و تولی به ولایت جائر در هر رتبهای از مراتب، چه قلبی، چه ذهنی و چه عملی، پذیرفتن حاکمیت دشمنان اهلبیت و عداوت با آنها است. پس، تنها به یک محور تولی داشتن در روابط اجتماعی امری ضروری و غیرقابل انکار است. و این تولی نیز دوگونه بیشتر نیست یا الهی است یا غیرالهی همانگونه که جهت حرکت نظام اجتماعی نیز خدایی یا طاغوتی است.
- پیامبر اکرم (ص) میفرمایند: «قَالَ اللَّهُ تَبَارَكَ وَ تَعَالَى لَأُعَذِّبَنَّ كُلَّ رَعِيَّةٍ فِي الْإِسْلَامِ أَطَاعَتْ إِمَاماً جَائِراً لَيْسَ مِنَ اللَّهِ وَ إِنْ كَانَتِ الرَّعِيَّةُ فِي أَعْمَالِهَا بَرَّةً تَقِيَّةً»[۸]؛ خداوند عز و جل فرمود: حتماً و حتماً عذاب میکنم، هر رعیت و شخصی را که در اسلام، اطاعت امام ستمگر و جائری را نماید که آن امام از طرف خدا نیست، هر چند آن رعیت در اعمال و کارهای خودش، نیکوکار و اهل تقوا باشد.
براساس بیان روشن و صریح پیامبر اسلام در روایت فوق، نیکوکاری، اهل مواظبت و تقوای فردی اگر با اطاعت از امام جائر باشد، برای نجات از عذاب الهی کافی نیست؛ زیرا ولی جائر، اصل و ریشه هر شرّ و بدی است و اطاعت از وی موجب اقامه، رواج و دوام بدی در تمامی شؤون جامعه، اعم از فردی و جمعی گردیده، رفتهرفته، همه امور را فرا میگیرد.
علاوه بر آن، حضور در یک نظام اجتماعی و با فرض اینکه امکانپذیر باشد، محفوظ نگاه داشتن بخشی از اعمال فردی و شخصی خود از نفوذ ولایت آن نظام، جز به معنای قبول آن ولایت در امور اجتماعی و در نتیجه پذیرش و پیروی از آن، معنای دیگری ندارد؛ چون در این صورت فرد ناگزیر از زندگی کردن و رفع حوایج دائمی فردی و اجتماعی خود از طریق جامعهای است که براساس ولایت ولی جائر، قوام و نظام یافته و ولایت وی نیز در تمامی اجزا و ارکان تحت سرپرستیاش، با نسبتهایی متفاوت، نفوذ و جریانیافته و مییابد. این نکته بسیار مهمی است که غفلت از آن، بزرگانی را بازیچه و وسیله تحقق نیات و اعمال پلید حاکمان ستمپیشه ساخته است که نمونههای آن را در تاریخ اسلام و جوامع اسلامی به فراوانی میتوان دید.[۹]
حکومت دینی، شرط تحقق دین
اسلام، دینی است جامع و کامل و هر آنچه را که بشر بدان نیاز دارد، مورد توجه قرار داده و هم به معنویات و هم به مادیات عنایت دارد، به تعبیر کتاب “ولایت فقیه”: دین الهی به کمال خود رسیده و مورد رضایت خداوند قرار گرفته است؛ چنانچه قرآن میفرماید: ﴿الْيَوْمَ أَكْمَلْتُ لَكُمْ دِينَكُمْ وَأَتْمَمْتُ عَلَيْكُمْ نِعْمَتِي وَرَضِيتُ لَكُمُ الْإِسْلَامَ دِينًا﴾[۱۰]؛ دینی که بیانکننده همه لوازم سعادت انسان در زندگی فردی و اجتماعی اوست: ﴿تِبْيَانًا لِكُلِّ شَيْءٍ﴾[۱۱] رسول اکرم (ص) در حجةالوداع فرمودند: «يَا أَيُّهَا النَّاسُ وَ اللَّهِ مَا مِنْ شَيْءٍ يُقَرِّبُكُمْ مِنَ الْجَنَّةِ وَ يُبَاعِدُكُمْ عَنِ النَّارِ إِلَّا وَ قَدْ أَمَرْتُكُمْ بِهِ وَ مَا مِنْ شَيْءٍ يُقَرِّبُكُمْ مِنَ النَّارِ وَ يُبَاعِدُكُمْ مِنَ الْجَنَّةِ إِلَّا وَ قَدْ نَهَيْتُكُمْ عَنْهُ»[۱۲]؛ قسم به خداوندی که هیچ چیز نیست که شما را به بهشت نزدیک میکند و از جهنم دور میسازد، مگر آنکه شما را به آن امر کردم و هیچ چیزی نیست که شما را به جهنم نزدیک میکند و از بهشت دور میسازد، مگر آنکه شما را از آن نهی آیا چنین دین جامعی برای عصر غیبت سختی ندارد؟[۱۳]. امام باقر (ع) در روایتی میفرماید: « إِنَّ اللَّهَ تَبَارَكَ وَ تَعَالَى لَمْ يَدَعْ شَيْئاً يَحْتَاجُ إِلَيْهِ الْأُمَّةُ إِلَّا أَنْزَلَهُ فِي كِتَابِهِ وَ بَيَّنَهُ لِرَسُولِهِ (ص) وَ جَعَلَ لِكُلِّ شَيْءٍ حَدّاً وَ جَعَلَ عَلَيْهِ دَلِيلًا يَدُلُّ عَلَيْهِ وَ جَعَلَ عَلَى مَنْ تَعَدَّى ذَلِكَ الْحَدَّ حَدّاً»[۱۴]؛ خداوند تبارک و تعالی هیچ کدام از احتیاجات امت را وا نگذاشت، مگر آنکه در قرآنش فرو فرستاد و برای رسولش بیان فرمود و برای هر چیز اندازه و مرزی قرار داد و برای هدایت آن راهنمایی را قرار داد و برای کسی که از آن محدوده تجاوز کند، کیفری مقرر داشت.
بنابراین، اسلام به عنوان یک دین جامع، در مرحله قانونگذاری، ضوابط و قوانین فراوانی را برای کلیه روابط اجتماعی و فردی بشر آورده است. جریان و تحقق این ضوابط و مقررات بدون وجود حاکم دینی هیچگونه تضمینی ندارد و اصولاً اجرای حدود الهی و تحقق احکام دینی؛ نظیر: احکام مالی، دفاعی و جهاد، جز با وجود حکومت دینی، قابل تحقق نیست؛ یعنی هرگز نمیتوان تصور کرد که دولتی غیر دینی، خود را موظف به اجرای حدود و احکام اقتصادی، نظامی و قضایی اسلام بداند. امام خمینی فرموده است: “احکام اسلامی اعم از قوانین اقتصادی و سیاسی و حقوقی تا روز قیامت باقی و لازمالاجرا است. هیچ یک از احکام الهی نسخ نشده، از بین نرفته است. این بقا و دوام همیشگی احکام نظامی را ایجاب میکند که اعتبار و سیادت احکام را تضمین کرده، عهدهدار اجرای آنها شود. چه، اجرای احکام الهی جز از رهگذر برپایی حکومت اسلامی امکانپذیر نیست. در غیر این صورت، جامعه مسلماً به سوی هرج و مرج رفته، اختلال و بینظمی بر همه امور آن مستولی خواهد شد. با توجه به اینکه حفظ نظام جامعه از واجبات مورد تأکید شرایع الهی است و بینظمی و پریشانی امور مسلمانان نزد خدا و خلق امری نکوهیده و ناپسند است و پرواضح است که حفظ نظام و سدّ طریق اختلال، جز به استقرار حکومت اسلامی در جامعه تحقق نمیپذیرد؛ لذا هیچ تردیدی در لزوم اقامه حکومت باقی نمیماند. حفظ مرزهای کشور اسلامی از هجوم بیگانگان و جلوگیری از تسلط تجاوزگران بر آن، عقلاً و شرعاً واجب است. تحقق این امر نیز جز به تشکیل حکومت اسلامی میسّر نیست.
آنچه برشمردیم جزو بدیهیترین نیازهای مسلمانان است و از حکمت به دور است که خالق مدبّر و حکیم، آن نیازها را به کلی نادیده گرفته، از ارائه راه حلی جهت رفع آنها غفلت کرده باشد”[۱۵]. مروری بر برخی از احکام اسلامی، ضرورت نیاز به حکومت دینی را آشکارتر میسازد؛ چنانچه در روایت فضل بن شاذان از امام رضا (ع) درباره فلسفه تشریع نماز جمعه و خطبه آن، آمده است: “نماز جمعه، محل گرد آمدن همه مردم است. خداوند اراده فرموده که فرمانروا و حاکم وسیلهایی برای موعظه مردم و تشویق آنان به بندگی خدا و ترسانیدن آنان از نافرمانی او داشته باشد و آنان را نسبت به مصالح دین و دنیایشان واقف گردانیده و مردم را در جریان گرفتاریها و مسائلی که بر آنها وارد شده، و منفعت یا ضرری برای آنها در پی دارد، قرار دهد”[۱۶]. نماز عید فطر و قربان، در سایه وجود حکومت و رهبری معنای واقعی خود پیدا میکند. را امام باقر (ع) میفرماید: «لَا صَلَاةَ فِي الْعِيدَيْنِ إِلَّا مَعَ الْإِمَامِ »[۱۷]؛ زکات نیز یکی از منابع مالی دولت اسلامی است که اولاً: حاکم اسلامی و مأمورین حکومت دینی، مسؤول جمعآوری، حفظ و توزیع مناسب آن در موارد مصرف مورد نظر شارع هستند. ثانیاً: موارد مصرف را شارع معین فرموده و برخی از آن موارد، در سطحی است که جز از حکومت بر نمیآید.
خمس نیز به تعبیر حضرت امام (ع) (یکی از درآمدهای هنگفتی است که به بیتالمال میریزد و یکی از اقلام درآمدی بودجه را تشکیل میدهد. براساس دستور دین، از تمام منافع کشاورزی، تجارت، منابع زیرزمینی و روی زمینی و به طور کلی از کلیه منافع و عواید به طرز عادلانهای گرفته میشود... بدیهی است درآمد به این عظمت، برای اداره کشور اسلامی و رفع همه احتیاجات مالی آن است”[۱۸]. کنگره عظیم حج که هر ساله جمع فراوانی از مسلمانان از کلیه بلاد اسلام راهی سرزمین وحی و رسالت میشوند، نمادی از وحدت امت اسلامی است که جنبههای سیاسی اجتماعی آن مورد توجه جدی شارع مقدس بوده و آن را وسیلهای برای قیام[۱۹] و قوام مردم قرار دادهاند. در این اجتماع با شکوه، مردم مسلمان با هر رنگ؛ نژاد و زبان از شرق و غرب زمین و از خشکی و دریا، شرکت نموده تا عدهای سود برده، مسائل دینی و آثار و اخبار رسول الله را به خوبی بشناسند و به تمام بلاد و شهرها انتقال دهند. اهمیت اجتماعی و سیاسی حج به اندازهای است که “اگر مردم در یک زمان حج را ترک کردند، امام و حاکم مسلمین میتواند آنان را به شرکت و اتمام مراسم حج و زیارت مرقد رسول خدا (ص) اجبار نموده، در صورتی که مردم مال و امکانات سفر را ندارند، حاکم باید از بیتالمال مسلمین، هزینههای لازم را تأمین نماید”[۲۰].
همچنین وحدت جامعه اسلامی که از جمله تعالیم درجه اول این آیین شریف است جز در پرتو وجود سازمان حکومتی وحدتبخش و امامت اجتماعی، امکانپذیر نخواهد بود. حضرت زهرا (س) در خطبه خود، فلسفه امامت را در همین مسیر بیان داشته و میفرماید: «وَ الطَّاعَةَ نِظَاماً لِلْمِلَّةِ وَ الْإِمَامَةَ لَمّاً مِنَ الْفُرْقَةِ»[۲۱]؛ خداوند اطاعت از (خدا و پیامبر) را به جهت نظام بخشیدن به امور مردم و امامت و رهبری را به جهت جلوگیری از تفرقه واجب فرموده است. و نیز امیرالمؤمنین علی (ع) در “نهج البلاغه” “امامت را وسیله سازمان دادن و نظام بخشیدن به امت معرفی مینمایند”[۲۲].
یکی دیگر از دستورات دینی که تحقق آن مستلزم تشکیل حکومت دینی است، دفاع از مظلوم و مبارزه با ظالم است. امام خمینی میفرمایند: “ما وظیفه داریم مردم مظلوم و محروم را نجات دهیم. ما وظیفه داریم پشتیبان مظلومین و دشمن ظالمین باشیم[۲۳]... علمای اسلام موظفند با انحصارطلبی و استفادههای نامشروع ستمگران، مبارزه کنند و نگذارند، عده کثیری گرسنه و محروم باشند و در کنار آنها ستمگران غارتگر و حرام خوار در ناز و نعمت بهسر ببرند. امیرالمؤمنین (ع) میفرماید: “من حکومت را به این علت قبول کردم که خداوند تبارک و تعالی از علمای اسلام تعهد گرفته و آنها را ملزم کرده که در مقابل پرخوری و غارتگری ستمگران و گرسنگی و محرومیت ستمدیدگان ساکت ننشینند و بیکار نایستند”[۲۴]. دیگر احکام و قوانین اسلامی، همچون حدود، قصاص، دیات، حجر، وصیت، ارث، قضاء شهادت. امر به معروف و نهی از منکر، تجارت، دَیْن، رهن، شرکت، ودیعه، وکالت، ازدواج و طلاق، احیاء زمینهای موات و لقطه (گمشدهها) همگی در مرحله اجرا، متکی به حکومت و رأی نهایی والی عادل و حاکم اسلامی هستند که هر کدام، برای دلالت بر گریرناپذیری تشکل حکومت دینی، کافی به نظر میرسند.[۲۵]
سیره پیشوایان دینی
گذشته از جنبههای نظری و استدلالی بر اثبات ضررت نظام سیاسی اسلام، سیره پیشوایان دینی. چون پیامبر بزرگوار اسلام (ص)، ائمه معصومین (ع) و علمای بیدار اسلامی، بر این منوال بوده است که حتی لحظهای از تلاش برای ایجاد و حفظ نظام اسلامی، باز نایستادهاند. امام میفرماید: “سنت و رویه پیغمبر اکرم (ص) دلیل بر لزوم تشکیل حکومت است؛ زیرا: اولاً خود، تشکیل حکومت داد و تاریخ گواهی میدهد که تشکیل حکومت داده و به اجرای قوانین و برقراری نظامات اسلام پرداخته و به اداره جامعه برخاسته است. والی به اطراف میفرستاده، به قضاوت مینشسته و قاضی نصب میفرموده، سفرایی به خارج و نزد رؤسای قبایل و پادشاهان روانه میکرده، معاهده و پیمان میبسته، جنگ را فرماندهی میکرده و خلاصه احکام حکومتی را به جریان میانداخته است. ثانیاً: برای پس از خود، به فرمان خدا تعیین حاکم کرده است. وقتی خداوند متعال برای جامعه پس از پیامبر اکرم (ص) حاکم تعیین میکند؛ به این معنی است که حکومت پس از رحلت رسول اکرم (ص) نیز لازم است و چون رسول اکرم (ص) با وصیت خویش فرمان الهی را ابلاغ مینماید، ضرورت تشکیل حکومت را نیز میرساند[۲۶].
پس از آن حضرت در اصل حکومت و حکومت دینی، کسی تردید و تشکیک نکرد و فقط در اینکه چه کسی امام مسلمین و حاکم جامعه اسلامی باشد، اختلاف پیدا شد عدهای بنا به وصیت رسول خدا، امیر المؤمنین علی (ع) را شایسته امامت میدانستند و عدهای از مهاجرین و انصار با انکار وصیت او و نصب الهی، ردای جانشینی پیامبر را بر قامت دیگری پوشیدند؛ اما با رفع موانع، ولایت الهی به موضع خود برگشت و آن امام همام، زمام امور امت را به دست گرفتند. امام حسن (ع) نیز مادام که شرایط آماده بود. تردیدی در امامت جامعه به خود راه نداد؛ همچنین نهضت کربلا به رهبری سالار شهیدان حضرت امام حسین (ع) در همین مسیر، یعنی مجاهده برای اقامه حکومت اسلامی، قرار دارد. سایر ائمه (ع) از هر فرصتی که به دست میآمد، برای آمادهسازی زمینههای استقرار نظام سیاسی اسلامی، بهرهبرداری میکردند؛ اما چون این امکان فراهم نمیشد و فشار حکومتهای غاصب برای از صحنه خارج نمودن ائمه و شیعیان بسیار زیاد بود، اقامه حکومت اسلامی، حاصل نگردید؛ البته موانع موجب توقف نبود، بلکه آن بزرگواران نهایت تلاش خود را برای تحقق حکومت اسلامی به کار میبردند؛ چنانچه امام سجاد (ع) با افشاگری علیه حکومت بنیامیه و بیان عالیترین مضامین ضد ظلم و بیداد، در قالب دعا و تربیت نیروهای آگاه، شجاع و حمایت از حرکتهای شیعیان فداکار، نظیر: خونخواهان شهدای کربلا، ایفای وظیفه نمود و امام باقر و صادق (ع) در دوران انتقال حکومت از بنیامیه به بنیعباس، توانستند مکتب شیعه را تبیین کرده و با پرورش شاگردان زیادی در همه زمینههای معارف اسلامی، به نشر حقایق تشیع بپردازند.
امام کاظم (ع) نیز به سازماندهی شیعیان میپردازد و با فرستادن علی بن یقطین به دربار هارون از یک سو جان، مال و حقوق شیعیان را حفظ مینماید و از سوی دیگر نهضت پنهانی را تقویت میکنند. فراخوانی امام هشتم (ع) به خراسان و مسأله ولایتعهدی آن جناب در همین مسیر قابل تحلیل است؛ زیرا نهضتهای شیعی علیه بنیعباس، چنان هراسی در حاکمان بنیعباس ایجاد کرده بود که به جز با حضور امام رضا (ع) در دربار، قابل حل نبود. حال چه با واگذاری خلافت یا ولایتعهدی، که البته امام (ع) خلافت را نپذیرفت زیرا هر چند امام و شیعیان، خلافت را حق مسلم ائمه میدانستند؛ ولی با توجه به اینکه امام رضا (ع) میخواست همچون پیامبر (ص) و علی (ع) احکام خدا را اجرا کند، قطعاً در شرایطی که طی سالیان متمادی، بنیامیه و بنیعباس ایجاد کرده بودند، مردم و جامعه تحمل نظام عادلانه امامت را نداشتند و هرچند از پذیرش ولایتعهدی نیز خودداری میکردند؛ امّا به ناچار و مشروط به اینکه در امور اجرایی، عزل و نصبها، هیچگونه دخالتی نداشته باشند، به ولایتعهدیتان دادند. احتمال نزدیک شدن ائمه به شرایط انقلاب تا آنجا افزایش یافته بود که حکام بنیعباس امام علیالنقی و امام حسن عسکری (ع) را در پادگان نظامی تحت مراقبت و به دور از دسترس یاران، نگاه داشته و برای از بین بردن امام دوازدهم تلاش نمودند؛ اما اراده حق تعالی بر خالی نماندن زمین از حجت است و آن حضرت در دو دوره غیبت صغری و غیبت کبری امامت تاریخی امت اسلامی را برعهده داشته و دارند.
در زمان غیبت، نقش علمای بیدار اسلام را میتوان در دنبال نمودن هدف بزرگ پیامبر و ائمه، یعنی ایجاد نظامی الهی، به وضوح مشاهده کرد؛ چه در عقیده، که قائل به ضرورت حکومت دین بودهاند و چه در عمل که اگر فرصتی مییافتند، اقدام به تأسیس حکومت دینی مینمودند. در بحث ضرورت اصل حکومت دینی، علمای اسلامی، چه شیعه و چه سنی اتفاق نظر دارند و کمتر کسی را میتوان یافت که به لزوم تأسیس حکومت دینی قائل نباشد؛ چنانچه ابن ابیالحدید معتزلی در شرح خطبه ۴۰ نهجالبلاغه مینویسد: “علمای علم کلام همه میگویند: امامت واجب است، مگر آنچه از “ابیبکراصم” از قدمای اصحاب ما، نقل شده که میگوید: در صورتی که مردم به انصاف رفتار نموده و به یکدیگر ستم روا ندارند، امامت و رهبری لازم نیست... و اما راه اثبات وجوب امامت چیست؟ بزرگان ما از علمای بصره میگویند: راه اثبات آن، فقط از طریق شرع است و بر اثبات وجوب آن از طریق عقل دلیلی نیست و امّا علمای ما از اهل بغداد و “ابوعثمان جاحظ” از علمای بصره و نیز شیخ ما “ابوالحسن”، معتقدند که عقل نیز بر وجوب ریاست و امامت گواهی دارد”[۲۷]. ابنحزم اندلسی نیز معتقد است که: “تمام اهلسنت، مرجئه و شیعه بر وجوب امامت متفق هستند و نیز همه وحدت دارند که بر امت واجب است از امام عادلی که احکام خدا [را] اقامه نموده و مردم را بر اساس شریعتی که پیامبر آورده، رهبری میکند، اطاعت و شنوایی داشته باشند. به غیر از فرقه نجدیه از خوارج که آنان میگویند: نصب امام و اطاعت از او بر مردم واجب و لازم نیست و مردم موظفند که خود حق و عدالت را بین خود اقامه نمایند؛ البته ما از آنان، کسی را که تاکنون به جای مانده باشد، سراغ نداریم - اینان به نجدة بن عمیر حنفی که در یمامه قیام نمود، منسوب میباشند. نظریه این فرقه از درجه اعتبار ساقط است و برای ابطال آن همین بس که چنانچه گفته شد، همه مسلمانان بر ضرورت دولت و امامت اجماع کردهاند و کتاب و سنت بر آن وارد شده که از آن جمله است، آیه شریفه ﴿أَطِيعُوا اللَّهَ...﴾[۲۸] و روایات صحیحه بسیار زیاد که همه بر وجوب اطاعت از ائمه و ضرورت وجود امام دلالت دارد”[۲۹]. ابن خلدون، در “مقدمه” مینویسد: “نصب امام واجب است و وجوب آن در شریعت اسلام بر اساس اجماع صحابه و تابعین به دست میآید؛ زیرا اصحاب پیامبر خدا پس از وفات آن حضرت بلافاصله به بیعت ابوبکر سبقت گرفته، او را برای رهبری امت اسلامی برگزیدند و همچنین پس از وی در هر عصر و زمان، مردم خلیفهای برای خویش مشخص نمودهاند و مردم در هیچ عصر و زمان به حال خویش واگذاشته نشدهاند. و همه اینها اجماعی را ثابت و مستقر نموده که دلالت بر وجوب نصب امام دارد”[۳۰].
مرحوم آیتالله بروجردی نیز، در اقامه دلیل بر ضرورت وجود حاکم اسلامی[۳۱] میفرماید: “خاصه و عامه بر این مسأله اتفاق دارند که برای جامعه اسلامی یک سیاستمدار و رهبر که امور آنان را اداره نماید لازم و واجب است؛ بلکه این از ضروریات میباشد، اگرچه در شرایط و خصوصیات آن و اینکه آیا تعیین وی از جانب پیامبر اکرم (ص) است و یا به وسیله انتخاب عمومی مردم، اختلافهایی وجود دارد”[۳۲].
در نقل کلام علمای اسلامی، در اثبات ضروری بودن حکومت دینی، به همین اکتفا نموده، خوب است به شکل اجمالی، برخی گزارههای داخلی علوم اسلامی؛ مانند: عرفان، کلام، فقه و فلسفه را مورد اشاره قرار دهیم تا روشن شود که حتی اگر در بین علماء کسی ضرورت حکومت را انکار نمود، با توجه به قضایای آن علم؛ بتوان گریزناپذیری از حکومت دینی را اثبات نمود؛ مثلاً: از منظر عرفان، نمیتوان تهذیب و سرپرستی اجتماعی که در جهت تقرب به خداوند است را به ولی غیر الهی و حکومت غیر دینی سپرد. یا از نگاه فقها نیز احکام وجوب دفاع و حرمت یاری رساندن بر ظالم، در معنای وسیع و عمیق آن، از جمله قویترین استدلالات بر لزوم اقامه حکومت دینی است؛ همچنین از دیدگاه علم کلام، با عنایت به مقولات حُسن عدل و قُبح ظلم، ضرورت تحقق احکام الهی و نیز با استناد به قاعده لطف، ضرورت حکومت دینی به اثبات میرسد؛ همچنان که بر مبنای حکما و فلاسفه اسلامی، با مقدماتی که نبوت و امامت اثبات میشود، ضرورت امامت ظاهری و ولایت دینی را میتوان اثبات نمود[۳۳].[۳۴]
نتیجه
اثبات ضرورت برپایی نظام سیاسی و حکومت در اسلام، با دو محور، یکی اثبات اصل حکومت و دیگری اثبات حکومت اسلامی، صورت میپذیرد. پیش از پرداختن به دلایل ضرورت، لازم است به این نکته اشاره شود که بحث درباره اثبات مسألهای که از بدیهیات و ضروریات حیات بشری تلقی میشود، این است که برخی متفکرین و مکاتب فکری به نوعی ضرورت وجود حکومت را در جامعه مطلوب خود نفی کرده و همچنین لزوم تشکیل حکومت اسلامی نیز از سوی بعضی اندیشمندان مسلمان یا غیرمسلمان، مورد تشکیک واقع شده است؛ بنابراین نتایج حاصله از استدلال بر دو مقوله فوق به تفکیک جمعبندی میشود:
- ضرورت وجود حکومت به دو طریقه زیر اثبات شده است
- حکومت عامل نظم و تداوم زندگی اجتماعی است؛ زیرا اولاً، زندگی اجتماعی انکارناپذیر است و تداوم حیات بشر در گرو زندگی اجتماعی میباشد. ثانیاً، لازمه زندگی اجتماعی برقراری نظم در رفتارهای گوناگون و متفاوت افراد است. ثالثاً، تنها حکومت میتواند، به عنوان اقتدار مافوق افراد و گروهها، نوعی نظم و هماهنگی بین سلیقهها و نحلههای مختلف فکری و رفتاری، ایجاد نماید.
- حکومت، زمینهساز رشد و توسعه است؛ چون اولاً، توسعه و کمال با فطرت فرد و به تبع آن روح جمعی آمیخته شده است. ثانیاً، افراد و گروهها در راه حفظ و توسعه منافع خود، با توجه به محدودیت منابع، در برخوردی جدی با یکدیگر قرار میگیرند. ثالثاً، حکومت میتواند با برنامهریزی و سازماندهی کلان، مانع بروز برخوردها و زمینهساز رشد و کمال فردی باشد.
- ضرورت برقراری حکومت اسلامی را نیز میتوان از سه راه اثبات نمود
- وقتی جامعه انسانی از پذیرش نوعی حکومت، چارهای ندارد و در مقیاس کلی، دو جریان کلی حکومت دینی و غیردینی، گزینههای منحصر پیش روی بشر است، بیشک بیتفاوتی و یا نفی حکومت دینی به معنای پذیرش حکومت غیر دینی است.
- اسلام دین جامعی برای سعادت بشر، در همه ابعاد زندگی فردی و اجتماعی هر عصر و نسل است و تا زمانی که حیات بشری در دنیا برقرار باشد، برای او برنامه دارد. احکام و برنامههای اسلامی از قوانین کلان اقتصادی، سیاسی، حقوقی و اخلاقی گرفته تا احکام جزئی، نشان میدهد که حکومت، لازمه اجرا و اقامه آنهاست و بدون آن زمینه اجرای بسیاری از احکام محدود شده و برخی نیز تعطیل خواهند شد؛ بنابراین برقراری حکومت شرط تحقق دین و جریان احکام و حدود آن است.
- سیره و زندگی سیاسی پیشوایان دینی، ضرورت و لزوم برقراری حکومت اسلامی را تأیید میکند؛ چنانچه رسول گرامی اسلام (ص) بر تشکیل حکومت قیام فرمودند و ائمه معصومین (ع) نیز برای تشکیل حکومت، لحظهای تردید نداشتند؛ البته برخی از آن بزرگواران، فرصت تشکیل حکومت پیدا کرده و برخی دیگر به علت فشار دستگاههای حکومتی جور و نیز ناآگاهی مردم، امکان اقامه حکومت اسلامی را پیدا نکردند و همچنین علما و فقهای بیدار اسلام در دوران غیبت امام معصوم (ع)، به مجرد فراهم شدن توانایی لازم و توجه مردم، نسبت به برقراری حکومت دینی اقدام نمودند. و چنانچه ممکن نبود، به هر میزان که قدرت داشتند؛ با تأثیرگذاری بر حکومتها و اصلاح وضعیت آنان به سود مصالح مسلمین و زنده ماندن دین و اقامه احکام و حدود الهی، اقدام میکردند.[۳۵]
تأثیر حکومت بر ابعاد مادّی و معنوی انسان
حکومت در حیات معنوی انسان نیز تأثیرگذار است. دیدگاه حاکمان و تشخیص آنها در مصالح اجتماع است که چگونگی تخصیص امکانات، مزایا، تشویقها و ترغیبها از یک سو و تنبیه، مجازات و منع و تحذیرها را از سوی دیگر مشخص میکند. منافع اقتصادی و درآمد افراد اجتماع، از تصمیمات دولتمردان تأثیرپذیر است. به همین ترتیب، افکارآنان نیز بر جامعه سایه میافکند و از طریق تبلیغات، تعلیم و تربیت، قوانین و غیره، بر زندگی و افکار انسانها تاثیر میگذارد. اهمیّت این مسئله تا به آن جاست که امیرمؤمنان علی (ع) فرمود: «الناس على دين ملوكهم»[۳۶].[۳۷]
پیامدهای ناشایست حکومت ستمگر بر جامعه
حاکم گمراه، مروّج و رهبر گمراهی است. حکومتی که خود بر هدایت و صواب قرار ندارد، طبعاً زمینهساز فساد در جامعه خواهد بود. قاعده بر آن است که معمولاً فساد در جامعه از فرمانروایان و وابستگان به آنها آغاز میشود و سپس به سایر اقشار جامعه سرایت میکند: ﴿وَإِذَا أَرَدْنَا أَنْ نُهْلِكَ قَرْيَةً أَمَرْنَا مُتْرَفِيهَا فَفَسَقُوا فِيهَا فَحَقَّ عَلَيْهَا الْقَوْلُ فَدَمَّرْنَاهَا تَدْمِيرًا﴾[۳۸]. تأثیر اراده حاکمان بر سرنوشت جامعه تا به آن جاست که به تعبیر قرآن، ضعفای امّت درجهنّم از پروردگار درخواست عذاب مضاعف برای رهبران ستمگر جوامع خود میکنند؛ زیرا آنان را عامل فساد و جهنّمی شدن خود میدانند: ﴿يَوْمَ تُقَلَّبُ وُجُوهُهُمْ فِي النَّارِ يَقُولُونَ يَا لَيْتَنَا أَطَعْنَا اللَّهَ وَأَطَعْنَا الرَّسُولَا * وَقَالُوا رَبَّنَا إِنَّا أَطَعْنَا سَادَتَنَا وَكُبَرَاءَنَا فَأَضَلُّونَا السَّبِيلَا * رَبَّنَا آتِهِمْ ضِعْفَيْنِ مِنَ الْعَذَابِ وَالْعَنْهُمْ لَعْنًا كَبِيرًا﴾[۳۹].[۴۰]
تأثیر مثبت حکومت صالح بر جامعه
متقابلاً، چنانچه رهبری جامعه در دست صالحان باشد، به طور طبیعی زمینه صلاح و هدایت در امّت فراهم میشود و امکان فعالیّت و تبلیغ دین و امر به معروف و نهی از منکر برای پرهیزکاران و تقواپیشگان در جامعه ایجاد میگردد: ﴿وَالَّذِينَ يَقُولُونَ رَبَّنَا هَبْ لَنَا مِنْ أَزْوَاجِنَا وَذُرِّيَّاتِنَا قُرَّةَ أَعْيُنٍ وَاجْعَلْنَا لِلْمُتَّقِينَ إِمَامًا﴾[۴۱]. رسول خدا (ص) دراین باره فرمودند: «إِنَّ أَئِمَّتَكُمْ وَفْدُكُمْ إِلَى اللَّهِ، فَانْظُرُوا مَنْ تُوْفِدُونَ فِي دِينِكُمْ وَ صَلَاتِكُمْ»[۴۲].
وفد در لغت، به بزرگی گفته میشود که به نمایندگی از طرف قوم خود به نزد پادشاه میرود و درخواستی مینماید. با این توضیح، کلام رسول خدا (ص) اشاره به شدّت تأثیر صفات امام هر قوم بر امت خود دارد و اینکه: امام هر قوم، آیینه صفات وکمالات قوم خود است و در قیامت نیز، امام هر قومی آبروی آن گروه در پیشگاه الهی است. لذا پیامبر اکرم (ص) میفرمایند: «ببینید چه کسی نماینده شما در پیشگاه الهی در ارائه دین شما و نماز شما خواهد بود». حضرت علی (ع) در این باره میفرمایند: «النَّاسُ بِأُمَرَائِهِمْ أَشْبَهُ مِنْهُمْ بِآبَائِهِمْ»[۴۳].
بر اساس مطالب قبل، روشن میشود که چگونه حکومت نقشی اساسی در هدایت و ضلالت افراد جامعه دارد و صلاح و فساد آنان، خواسته و ناخواسته در هم تنیده است. گرچه در حکومتهای سکولار، حکومت در حیطه فرهنگ و اعتقادات مردم مداخله تقنینی نمیکند، به این ترتیب که اعتقادات و اخلاق فردی افراد، حریم خصوصی آنها محسوب میشود و دولت حقّ ورود به قلمرو آن را ندارد، ولی در جهانبینی توحیدی، حکومت در قبال معتقدات افراد جامعه مسئول است و در عین حفظ آزادی در چارچوب الزامات قانون، میباید اسباب هدایت امّت به کمالات توحیدی را فراهم نماید[۴۴].[۴۵]
رویکرد اسلام به حکومت و جامعه
در جهانبینی توحیدی، انسان نه تنها حیوان عاقلی است که با درایت عقلانی خود، موظّف به طیّ مراتب معرفت به توحید و کشف جایگاه آن در عالم است، بلکه از بدو تولّد، بر فطرت توحید آفریده شده و معرفت به خداوند و لوازم آن، در ذات همه انسانها به ودیعه نهاده شده است. معرفت، میل به کمالات توحیدی را در آدمیان میپرورد و از اینرو، اصول اخلاق و فضایل اخلاقی در همه انسانها یکسان است. به همین دلیل، در تاریخ احدی را سراغ نداریم که ظلم را حسن و عدل را قبیح بداند و یا دزدی و تعرّض به حریم دیگران را کاری پسندیده بشمارد و اگر در این باره اختلافی وجود داشته، بر سر مصداق بوده است که اگر کسی مرتکب ظلمی میشده، آن را مصداق عدل میدانسته.
نتیجه آنکه، در فرهنگ قرآن، ریشه همه گرایشها به تعالی اخلاقی و اعتقادی، در میل فطری انسان به کلمه توحید نهفته است؛ که اصل همه خیرات میباشد و انبیا (ع) و کتب آسمانی، مبشّران و منذرانی بیرونی هستند که چنین گرایش درونی در انسانها را به درستی هدایت میکنند.
اکنون میگوییم: در نگاه توحیدی، جامعه انسانی، در هر مقیاسی که باشد - خواه کوچکترین واحد اجتماعی مانند خانواده، یا جوامع انسانی در روستاها و شهرها، با مردم یک کشور و حتی جامعه جهانی به معنای جمع شدن تعدادی انسانهای صاحب فطرتهای الهی در کنار یکدیگر است. در نتیجه، همه گرایشهای فطری که در آحاد انسانها وجود دارد، در مقیاس بزرگتر، برای جوامع بشری نیز متصوّر است. پس با همان سیاق برهان لطف میتوان گفت: اگر برای هدایت آحاد انسانی، بر خداوند لازم است که اسباب هدایت را فراهم کند، برای جامعه انسانها که همگی واجد فطرتهای پاک الهی و گرایشهای ذاتی به کمالات توحیدی هستند، به طریق اولی وجود هادی در همه زمانها ضروریتر است.[۴۶]
رویکرد بنیادین اسلام به جامعه و مسئولیّتهای اجتماعی
در فرهنگ دینی، همه چیز رو به سوی توحید دارد؛ یعنی انسان برای دنیا و زندگی کوتاه مدّت آن خلق نشده؛ بلکه موجودی ابدی است که به سوی زندگی جاوید در حرکت است و در این میان، برای مدّتی بسیار کوتاه، ناچار به توقّف در دنیاست؛ تا در ابتلائات و فراز و نشیبهای زندگی، جوهره توحیدی و میزان خلوص بندگی خود در درگاه پروردگار را به منصه ظهور در آورد و اصل حیات و زندگی جاوید او عالم آخرت است. رسول اکرم (ص) در این باره میفرمایند: «مَا خُلِقْتُمْ لِلْفَنَاءِ بَلْ خُلِقْتُمْ لِلْبَقَاءِ، وَ إِنَّمَا تُنْقَلُونَ مِنْ دَارٍ إِلَى دَارٍ»[۴۷]. بر این اساس، همه چیز در دین، با اهداف بلند اخروی معنا میشود و دنیا و لذتهای دنیوی، هرگز برای مؤمن هدف نهایی نیست[۴۸]. بر همین اساس، دراین نگاه، دولت به هر نحو که انتخاب شود (خواه با رأی مردم و تنفیذ ولیّ الهی و یا مستقیماً با نصب ولیّ امر مسلمانان) چون صاحب قدرت است، در قبال قدرتی که از طرف خداوند به اوتنفیذ شده وولایتی که بر مردم دارد، درقبال مردم مسئول است؛ چنانکه رسول خدا (ص) در طیّ قاعدهای کلّی فرمود: «أَلَا كُلُّكُمْ رَاعٍ وَ كُلُّكُمْ مَسْئُولٌ عَنْ رَعِيَّتِهِ فَالْأَمِيرُ عَلَى النَّاسِ رَاعٍ وَ هُوَ مَسْئُولٌ عَنْ رَعِيَّتِهِ وَ الرَّجُلُ رَاعٍ عَلَى أَهْلِ بَيْتِهِ وَ هُوَ مَسْئُولٌ عَنْهُمْ فَالْمَرْأَةُ رَاعِيَةٌ عَلَى أَهْلِ بَيْتِ بَعْلِهَا وَ وُلْدِهِ وَ هِيَ مَسْئُولَةٌ عَنْهُمْ وَ الْعَبْدُ رَاعٍ عَلَى مَالِ سَيِّدِهِ وَ هُوَ مَسْئُولٌ عَنْهُ أَلَا فَكُلُّكُمْ رَاعٍ وَ كُلُّكُمْ مَسْئُولٌ عَنْ رَعِيَّتِهِ»[۴۹].[۵۰]
هدفمند بودن حکومت اسلامی
در فرهنگ دینی، همه امور به توحید باز میگردد و لذا جهتگیری امور دنیوی نیز در نهایت به سوی آخرت است. در دیدگاه اسلام، همه امور دنیوی با نگاه به آخرت معنی میشود. در این دیدگاه، حکومت نیز وسیلهای برای تعالی اخروی و کمال معنوی انسانها است و صرفاً عهدهدار تدارک رفاه دنیوی مردم نمیباشد. بر این اساس، حکومت وسیلهای برای تبلیغ دین در دست ولیّ خدا محسوب میگردد. در این نگاه، وظیفه دولت فقط مدیریّت معیشت مردم و تأمین غذا و دارو یا جمعآوری زبالههای شهری نیست؛ بلکه زدودن زبالههای فکری و فرهنگی از صحنه جامعه و مقابله با خطر افکار مسموم، اولویت مهمتری است. لذا هرچند رفاه مادّی و تلاش برای بهبود زندگی دنیوی مردم (که در نصوص دینی با تعبیر عیال الله آمده) امری ممدوح و لازم است، ولی توجّه به امور معنوی و دینی (به عنوان سرآمد امور شخص در دنیا)، اهمیّتی دوچندان دارد. همان طور که حیات دنیوی، بستر و مقدّمهای برای حیات اخروی است، تأمین رفاه و بهداشت دنیوی نیز میباید در خدمت رفاه حقیقی و حیات طیّبه انسان قرار گیرد. بنابراین، در این نگاه، وظیفه مقدّمی و تبعی دولت، گسترش رفاه مادّی و بهداشت ابدان و پیشگیری و درمان بیماریها و تأمین برق و آب و نظافت شهرها و تلاش برای رشد علمی و فرهنگی مردم است و وظیفه اصلی حکومت، که سایر خدمات بر محور آن شکل و جهت میگیرد، بهداشت قلبها و پیشگیری از بیماریهای دل، یعنی شرک و کدورت و قساوت، و درمان همه نوع بیماریهای روحی است؛ که ریشه آن در شرک و کفر و اعوجاج روحی و تبعیّت از شیاطین جنّی و انسی و هوای نفس است. بدین ترتیب، تأمین امنیت و یا نظم در جامعه، میباید مقدّمهای برای تأمین امنیّت روحها و تهذیب نفوس و رشد و تعالی توحیدی قلبها و اشاعه معارف دینی و فضایل اخلاقی باشد. چنان که نگاه قرآن به جوهره تشکیل خانواده (یعنی کوچکترین واحد اجتماع) نیز چنین نگاهی است؛ که زن و مرد با تشکیل خانواده و شروع زندگی مشترک، میباید بستر مناسبتری برای تعالی روح یکدیگر فراهم کنند. مثلاً رسول خدا (ص) از امیرالمؤمنین علی (ع) در اولین روز زندگی مشترکشان با حضرت فاطمه زهرا (س)، پرسیدند: «كَيْفَ وَجَدْتَ أَهْلَكَ» و آن حضرت در پاسخ فرمودند: «نِعْمَ الْعَوْنُ عَلَى طَاعَةِ اللَّهِ»[۵۱].
در چنین بستری است که نفوس طیّبهای متولّد شده و رشد مییابند. به همین دلیل است که در جهانبینی توحیدی، به همه امور انسان (خواه فردی یا اجتماعی) از نگاه توحیدی و تعالی توحیدی او در معارف و یا فضایل نگاه میشود. در این منظر، تعریف جامعه، صرفاً اجتماعی از بدنهای آدمیان نیست تا وظیفه دولت تأمین رفاه بدنها باشد؛ بلکه در این فرهنگ، جامعه انسانی، اجتماع فطرتهای مستعدّ انسانها است و میباید زمینه رشد و شکوفایی گرایشهای فطری آنها در بستر جامعه فراهم شود. بالاترین گرایش فطری انسان، میل به پرستش و معرفت به حقیقت هستی و عوالم بعد از دنیا و رفاه و فلاح حقیقی و تأمین حیات طیّبه است؛ که شعار همه انبیاء الهی و اولیاء دینی (ع) در طول حیات بشر بوده است: ﴿قُلْ إِنَّ صَلَاتِي وَنُسُكِي وَمَحْيَايَ وَمَمَاتِي لِلَّهِ رَبِّ الْعَالَمِينَ﴾[۵۲].
جوهره امرالهی به همه انسانها در اجابت دعوت انبیا (ع) نیز به این معنا باز میگردد: ﴿يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا اسْتَجِيبُوا لِلَّهِ وَلِلرَّسُولِ إِذَا دَعَاكُمْ لِمَا يُحْيِيكُمْ﴾[۵۳][۵۴].[۵۵]
جستارهای وابسته
منابع
پانویس
- ↑ مصباح یزدی، محمدتقی، نظریه سیاسی اسلام، ج۲، ص۲۸.
- ↑ نصرتی، علی اصغر، نظام سیاسی اسلام، ص ۱۲۹.
- ↑ «خداوند سرور مؤمنان است که آنان را به سوی روشنایی از تیرگیها بیرون میبرد اما سروران کافران، طاغوتهایند که آنها را از روشنایی به سوی تیرگیها بیرون میکشانند؛ آنان دمساز آتشند، آنها در آن جاودانند» سوره بقره، آیه ۲۵۷.
- ↑ محییالدین حائری شیرازی، ولایت فقیه، ص۲۲.
- ↑ «داوری جز با خداوند نیست» سوره انعام، آیه ۵۷.
- ↑ فیضالاسلام، نهج البلاغه، خطبه ۴۰، ص۱۲۵.
- ↑ «ما، منشأ هر خیر هستیم و نیکیها از ما منشعب میشوند. برخی از نیکیها عبارتند از: توحید، نماز، روزه، فرونشاندن خشم، بخشیدن گنهکار، شفقت به بیچارگان و رسیدگی به همسایه و اقرار به برتریهای دیگران. و دشمنان ما ریشه هر بدی و پلیدیاند و هر زشتی و ناروایی از آنها منشعب میشود. برخی از آنها عبارتند از: دروغ، آزمندی، سخنچینی، بریدن از خویشان، رباخواری، به ناحق، مال یتیم را خوردن، تجاوز از محدودههای فرمان الهی و ارتکاب گناهان زشت آشکار و پنهان، زنا، دزدی و هر کار ناپسندی از این نمونهها: پس دروغ میگوید، کسی که ادعا میکند با ما هست ولی به شاخههای دیگران چسبیده است”؛ روضه کافی، خبر ۳۳۶.
- ↑ بحارالانوار، ج۲۵، ص۱۱۰.
- ↑ نصرتی، علی اصغر، نظام سیاسی اسلام، ص ۱۴۳.
- ↑ «امروز دینتان را کامل و نعمتم را بر شما تمام کردم و اسلام را (به عنوان) آیین شما پسندیدم» سوره مائده، آیه ۳.
- ↑ «بیانگر هر چیز است» سوره نحل، آیه ۸۹.
- ↑ بحارالانوار، ج۶۷، باب ۴۷، ص۹۶، ح۳.
- ↑ جوادی آملی، عبدالله، ولایت فقیه، ولایت فقاهت و عدالت، ص۲۱۵.
- ↑ اصول کافی، ج۱، ص۷۷، ح۲.
- ↑ شئون و اختیارات ولی فقیه، ص۲۳.
- ↑ «تَأْتِي عَنِ الْفَضْلِ بْنِ شَاذَانَ عَنِ الرِّضَا (ع) قَالَ: إِنَّمَا جُعِلَتِ الْخُطْبَةُ يَوْمَ الْجُمُعَةِ- لِأَنَّ الْجُمُعَةَ مَشْهَدٌ عَامٌّ فَأَرَادَ أَنْ يَكُونَ لِلْأَمِيرِ سَبَبٌ إِلَى مَوْعِظَتِهِمْ وَ تَرْغِيبِهِمْ فِي الطَّاعَةِ وَ تَرْهِيبِهِمْ مِنَ الْمَعْصِيَةِ وَ تَوْقِيفِهِمْ عَلَى مَا أَرَادَ مِنْ مَصْلَحَةِ دِينِهِمْ وَ دُنْيَاهُمْ وَ يُخْبِرُهُمْ بِمَا وَرَدَ عَلَيْهِمْ مِنَ (الْآفَاقِ مِنَ) الْأَهْوَالِ الَّتِي لَهُمْ فِيهَا الْمَضَرَّةُ وَ الْمَنْفَعَةُ»؛ وسائل الشیعه، ج۵، باب ۲۵ از ابواب نماز جمعه، ص۳۹، ح۶.
- ↑ وسایل الشیعه، ج۵، باب ۲ از ابواب نماز عید، ص۹۶، ح۵.
- ↑ امام خمینی، روحالله حکومت اسلامی، ص۳۰.
- ↑ ﴿جَعَلَ اللَّهُ الْكَعْبَةَ الْبَيْتَ الْحَرَامَ قِيَامًا لِلنَّاسِ﴾ «خداوند، خانه محترم کعبه را (وسیله) برپایی (امور) مردم کرده است» سوره مائده، آیه ۹۷.
- ↑ رجوع کنید به: وسائل الشیعه، ج۸، باب ۵ از ابواب وجوب حج.
- ↑ اربلی، کشف الغمة، ج۲، ص۱۱۰.
- ↑ ترجمه و شرح فیض الاسلام، نهجالبلاغه، حکمت ۲۴۴.
- ↑ مستفاد از وصیت معروف امام علی (ع) به دو فرزند بزرگوارش که فرمود: «كُونَا لِلظَّالِمِ خَصْماً وَ لِلْمَظْلُومِ عَوْناً»؛ نهج البلاغه، نامه ۴۷.
- ↑ امام خمینی، حکومت اسلامی، ص۳۷.
- ↑ نصرتی، علی اصغر، نظام سیاسی اسلام، ص ۱۴۶.
- ↑ امام خمینی، حکومت اسلامی، ص۲۵.
- ↑ ابن ابی الحدید، شرح نهجالبلاغه، ج۲، ص۳۰۸.
- ↑ «از خداوند فرمان برید» سوره نساء، آیه ۵۹.
- ↑ اندلسی، ابن حزم، النمل فی الملل و الاهواء و النحل، ج۴، ص۸۷.
- ↑ ابن خلدون، مقدمه، کتاب اول، بخش ۳، فصل ۲۶، ص۱۳۴.
- ↑ اثبات ضرورت امامت به طور طبیعی به اثبات نظام سیاسی میانجامد زیرا معمولاً به جای حکومت از حاکم، که در محور نظام سیاسی قرار دارد، سخن به میان میآید.
- ↑ البدر الزاهر فی صلاة الجمعة و المسافر، تقریر درس آیت الله بروجردی توسط حسینعلی منتظری، ص۵۲.
- ↑ پیروزمند، علیرضا، نظام معقول، صفحات ۱۰۵-۱۶۰.
- ↑ نصرتی، علی اصغر، نظام سیاسی اسلام، ص ۱۵۰.
- ↑ نصرتی، علی اصغر، نظام سیاسی اسلام، ص ۱۵۵.
- ↑ بحارالأنوار، ج۱۰۲، ص۷؛ کشف الغمة فی معرفة الأئمة، ج۲، ص۲۱. در ترجمه احوال مجلسی، بدون مدرک استناد به این کلام شده و اینکه این روایت از معصوم (ع) است. اما در بیانی دیگر، حضرت علی (ع) میفرماید: «فَلَيْسَتْ تَصْلُحُ الرَّعِيَّةُ إِلَّا بِصَلَاحِ الْوُلَاةِ وَ لَا تَصْلُحُ الْوُلَاةُ إِلَّا بِاسْتِقَامَةِ الرَّعِيَّةِ» (الکافی، ج۸، ص۳۵۳).
- ↑ فیاضبخش، محمد تقی و محسنی، فرید، ولایت و امامت از منظر عقل و نقل، ج۲ ص ۵۷.
- ↑ «و چون بر آن شویم که (مردم) شهری را نابود گردانیم به کامروایان آن فرمان میدهیم و در آن نافرمانی میورزند پس (آن شهر) سزاوار عذاب میگردد، آنگاه یکسره نابودش میگردانیم» سوره اسراء، آیه ۱۶.
- ↑ «روزی که چهرههای آنان در آتش گردانده شود میگویند: ای کاش از خداوند و پیامبر فرمان برده بودیم * و میگویند: پروردگارا! ما از سرکردگان و بزرگانمان فرمان بردیم و آنان ما را از راه به در بردند * پروردگارا! به آنان دو چندان عذاب ده! و آنها را به لعنتی بزرگ لعنت فرما!» سوره احزاب، آیه ۶۶-۶۸.
- ↑ فیاضبخش، محمد تقی و محسنی، فرید، ولایت و امامت از منظر عقل و نقل، ج۲ ص ۵۷.
- ↑ «و آنان که میگویند: پروردگارا! به ما از همسران و فرزندانمان روشنی دیدگان ببخش و ما را پیشوای پرهیزگاران کن» سوره فرقان، آیه ۷۴.
- ↑ قرب الإسناد، ص۷۷.
- ↑ تحف العقول، ص۲۰۸.
- ↑ «قَالَ رَسُولُ اللَّهِ (ص): أَلَا كُلُّكُمْ رَاعٍ وَ كُلُّكُمْ مَسْئُولٌ عَنْ رَعِيَّتِهِ فَالْأَمِيرُ عَلَى النَّاسِ رَاعٍ وَ هُوَ مَسْئُولٌ عَنْ رَعِيَّتِهِ وَ الرَّجُلُ رَاعٍ عَلَى أَهْلِ بَيْتِهِ وَ هُوَ مَسْئُولٌ عَنْهُمْ فَالْمَرْأَةُ رَاعِيَةٌ عَلَى أَهْلِ بَيْتِ بَعْلِهَا وَ وُلْدِهِ وَ هِيَ مَسْئُولَةٌ عَنْهُمْ...» (مجموعة ورام، ج۱، ص۶).
- ↑ فیاضبخش، محمد تقی و محسنی، فرید، ولایت و امامت از منظر عقل و نقل، ج۲ ص ۵۸.
- ↑ فیاضبخش، محمد تقی و محسنی، فرید، ولایت و امامت از منظر عقل و نقل، ج۲ ص ۵۹.
- ↑ اعتقادات الإمامیه، ص۴۷، باب ۱۵.
- ↑ «وَ قَالَ عَلِی (ع) الدُّنْيَا دَارُ مَمَرٍّ لَا دَارُ مَقَرٍّ وَ النَّاسُ فِيهَا رَجُلَانِ رَجُلٌ بَاعَ فِيهَا نَفْسَهُ فَأَوْبَقَهَا وَ رَجُلٌ ابْتَاعَ نَفْسَهُ فَأَعْتَقَهَا» (نهجالبلاغه (للصبحی صالح)، ص۴۹۳، حکمت ۱۳۳).
- ↑ صحیح مسلم، ج۳، ص۱۴۵۹، ح۲۰؛ سنن ابوداوود، ج۳، ص۱۳۰، ح۲۹۲۸: کلاهما عن ابن عمر.
- ↑ فیاضبخش، محمد تقی و محسنی، فرید، ولایت و امامت از منظر عقل و نقل، ج۲ ص ۶۰.
- ↑ المناقب (لابن شهرآشوب)، ج۳، ص۳۵۶؛ بحارالأنوار، ج۴۳، ص۱۱۷، ح۲۴.
- ↑ «بگو: بیگمان نمازم و نیایشم و زندگیم و مرگم از آن خداوند پروردگار جهانیان است» سوره انعام، آیه ۱۶۲.
- ↑ «ای مؤمنان! (ندای) خداوند و پیامبر را هر گاه شما را به چیزی فرا خوانند که به شما زندگی میبخشد پاسخ دهید و بدانید که خداوند میان آدمی و دل او میانجی میشود و (بدانید که) به نزد وی گرد آورده میشوید» سوره انفال، آیه ۲۴.
- ↑ خداوند در آیات متعدد به این رسالت الهی اشاره میفرماید؛ از جمله: ﴿وَمَا أُمِرُوا إِلَّا لِيَعْبُدُوا اللَّهَ مُخْلِصِينَ لَهُ الدِّينَ حُنَفَاءَ وَيُقِيمُوا الصَّلَاةَ وَيُؤْتُوا الزَّكَاةَ وَذَلِكَ دِينُ الْقَيِّمَةِ﴾ «و فرمانی نیافته بودند جز این که خدا را در حالی که دین خویش را برای او ناب داشتهاند، با درستی آیین، بپرستند و نماز بر پا دارند و زکات بپردازند و این است آیین پایدار (و استوار)» سوره بینه، آیه ۵.
- ↑ فیاضبخش، محمد تقی و محسنی، فرید، ولایت و امامت از منظر عقل و نقل، ج۲ ص ۶۱.