گستره عصمت پیامبران در کلام اسلامی
گستره عصمت پیامبران دارای مراتب مختلفی است و دیدگاههای مختلفی نیز در اینباره از سوی متکلمان اسلامی مطرح شده است. قلمرو عصمت پیامبران را میتوان به پنج مرتبه تقسیم کرد. مرتبه نخست پیراسته بودن از شرک در اعتقادات، مرتبه دوم مصونیت از سهو و خطا در دریافت و حفظ شریعت، مرتبه سوم عصمت از نسیان و عصیان در تبلیغ احکام و معارف شریعت، مرتبه چهارم تنزه از گناهان در عمل به شریعت و مرتبه پنجم عصمت و نزاهت از خطا و اشتباه در امور عادی زندگی است. عصمت در هر کدام از این مراتب نیز در دو مرحله قبل از تصدی منصب نبوت و پس از آن قابل بحث است.
معناشناسی عصمت
معنای لغوی
عصمت، واژهای عربی و از ماده "عَصِمَ يَعْصِمُ" است که در لغت سه معنا برای آن ذکر شده؛ یکی: "مَسَكَ" به معنای حفظ و نگهداری[۱]، دوم: «مَنَعَ» به معنای مانع شدن[۲] و سوم به معنای وسیله بازداشتن[۳]. با این وجود واژه «عصمت»، به معنای «گرفتن» و «نگهداری» مناسبتر از معنای «مانع شدن» است و شاید به همین جهت است که برخی لغویون نیز «اعصم» را به معنای «مَسْک» و «اعتصام» را به «استمساک» معنا کردهاند[۴].[۵]
در اصطلاح متکلمان
در علم کلام دست کم دو معنا برای عصمت ارائه شده است:
- عصمت به معنای لطف: مرحوم شیخ مفید نخستین متکلم امامیه است که به تعریف عصمت پرداخته است. از نظر او عصمت از ناحیه خداوند متعال، همان توفیق و لطف او برای حجتهای اوست و اعتصام به این عصمت به وسیله حجج الهی برای حفظ دین خداوند از ورود گناهان و خطاها در آن است[۶]. متکلمان امامیه به تبع مرحوم مفید قرنها عصمت را به لطف تعریف کردهاند و بزرگانی همچون سیدمرتضی، شیخ طوسی، نوبختی، نباطی[۷] و مانند آنها در آثار خود آن را به کار بردهاند.
- عصمت به معنای ملکه: پس از آنکه شیخ مفید عصمت را به لطف تعریف کرد و دیگران نیز آن را پذیرفتند، مرحوم خواجه نصیرالدین طوسی آن را به نقل از فلاسفه، ملکه نامید و گفت: عصمت ملکهای است که با وجود آن، از صاحبش گناهان صادر نمیشود و این بنا بر اندیشه حکماست[۸]. پس از خواجه برخی از متکلمان معاصر و متأخر از او نیز این تعریف را در کتابهای خود ارائه کردند[۹].[۱۰]
گستره عصمت پیامبران
متکلمان اسلامی مباحث مفصلی را در بحث گستره عصمت پیامبران مطرح کردهاند که ذیلا در بخش دیدگاه اندیشمندان امامیه و اندیشمندان اهل سنت به آنها میپردازیم.
دیدگاه اندیشمندان امامیه
در این بخش دیدگاه اندیشمندان امامیه را در دو تقسیم کلی گستره زمانی و گستره متعلق بیان میکنیم
گستره زمانی
عصمت پیش از تصدی منصب (نبوت)
بحث از قلمرو عصمت پیامبران و نیز تفکیک این بحث به قبل از تصدی منصب نبوت و پس از آن تا عصر امامان اهل بیت(ع) دیده و شنیده نشده، چه اینکه گویا تأکید ائمه در دوران حضور بیشتر بر تثبیت اصل مسأله عصمت بوده است. به نظر میرسد این مسأله تا زمان مرحوم شیخ صدوق مطرح نبوده و در طول حیات فکری ایشان به تبع بحث از گناهان صغیره و کبیره، تفکیک عصمت پیامبران مطرح و به عصمت امام نیز کشیده شد. ایشان ضرورت عصمت پیامبران و به تبع آن، امامان را از برخی گناهان صغیره، پیش از تصدی منصب امامت نفی و پس از ایشان نیز شیخ مفید همین نظریه را اختیار کرد. پس از ایشان مرحوم سید مرتضی و برخی شاگردان ایشان همچون کراجکی، حلبی و شیخ طوسی با تأکید بر ضرورت عصمت پیامبر خاتم و امامان، پیش از تصدی منصب نبوت و امامت رویکردی جدید به این مسأله داشتند. نخستین بار شیخ طوسی مسأله عصمت امام و به تبع آن پیامبر خاتم را از زمان تولد مطرح کرد در حالی که پیشینیان او تنها به عصمت امام پس از تصدی منصب امامت توجه داشتند[۱۱].[۱۲]
عصمت پس از تصدی منصب (نبوت)
یکی از مسائل مورد اتفاق اندیشمندان امامیه در این قرون و حتی امروز، ضرورت عصمت پیامبران از گناه پس از تصدی منصب نبوت و امامت است. تصریح به این مسأله دست کم از دوران امامان معصوم(ع) مطرح شده و تا به امروز نیز ادامه داشته است[۱۳]. این بخش خود به چهار قسم دیگر تقسیم میشود که عبارتاند از:
اول: عصمت در تلقی و ابلاغ وحی
یکی از وظایف انبیا، دریافت وحی از خداوند متعال و رساندن آن به مردم است که بالاترین مرتبه عصمت و قوام نبوت به شمار میرود. در تبیین مفهوم عصمت در دریافت شریعت میتوان گفت: پیامبران شریعت را به طور دقیق و بدون هرگونه زیاده و نقصانی از مبدأ وحیانی دریافت میکنند. عصمت در حفظ شریعت نیز یعنی انبیاء در فاصله میان اخذ تا ابلاغ شریعت، در حفظ و نگهداری شریعت دچار سهو و نسیان نمیشوند. ضمناً در این مرتبه خطای عمدی متصور نیست بلکه آنچه مطرح است سهو و نسیان است[۱۴].
بیشتر متکلمان شیعه و سنی، عصمت انبیا در این مراحل ـ دست کم در دروغگو نبودن در مقام تبلیغ ـ را قبول دارند[۱۵]. به غیر از قاضی عبدالجبار که کذب سهوی را در تبلیغ رسالت تجویز کرده است[۱۶].
عصمت در این مرحله دو بخش دارد:
- عصمت از دروغ؛
- عصمت از خطا در تلقّی و دریافت و فهم وحی و رساندن آن به مردم.
دلایل عقلی و قرآنی و روایی بسیاری برای عصمت در دو بخش تلقی و ابلاغ وحی بیان شده است که به چند مورد اشاره میکنیم.
ادله عقلی
الف) یکی از براهین عقلی بر عصمت پیامبران در مرتبه اخذ و حفظ شریعت، برهان وثوق و حصول غرض است. بدینصورت که اگر پیامبران در مقام دریافت و حفظ معارف و احکام الهی معصوم نباشد، غرض از نبوت که ابلاغ پیامهای الهی در زمینه هدایت بشر به انسانهاست تحقق نخواهد یافت. این در حالی است که مسلّماً نقض غرض در مورد افعال خداوند حکیم، محال است[۱۷].[۱۸] الف) نخستین دلیل عقلی بر عصمت در تلقی و ابلاغ وحی مبتنی بر هدف از بعثت است. هدف از خلقت انسان رسیدن او به کمال است؛ انسانها به طور فطری طالب سعادت و رسیدن به کمال هستند؛ یکی از مقدمات لازم برای رسیدن به این کمال، شناسایی آن و راههای منتهی به آن است؛ ابزار شناخت انسان ـ که منحصر در حس و عقل است ـ برای رسیدن به کمال و سعادت ابدی کافی نیست؛ زیرا به دلیل اینکه جهان آخرت از محدوده شناخت عقل و حس خارج است نمیتوانند همه آنچه را که برای سعادت انسان لازم است، شناسایی کنند؛ عقل با توجه به حکمت خدا درمییابد که راه دیگری برای شناخت سعادت ابدی باید وجود داشته باشد تا بتواند انسان را به هدف نهایی راهنمایی کند و گرنه نقض غرض خواهد بود و نقص غرض از خدای حکیم محال است. راه دیگر، وحی و نبوت است؛ در غیر این صورت حجت بر مردم تمام نمیشود. پیامبران که واسطه رساندن وحی به مردم هستند، باید آن را معصومانه و بدون تغییر به مردم برسانند؛ زیرا تنها راه شناخت، منحصر به این راه است و اگر این راه مطمئن نباشد و خطا در آن صورت گیرد، به هدف و غرض نهایی نخواهد رسید[۱۹]؛ بنابراین پیامبران در تلقی و ابلاغ وحی معصوم هستند. این دلیل علاوه بر اینکه پیامبر را از گناه معصوم میداند، او را از سهو و نسیان نیز معصوم میداند؛ زیرا احتمال سهو و نسیان نیز باعث بیاعتمادی و نقض غرض است[۲۰].
ب) دومین دلیل عقلی بر عصمت در تلقی و ابلاغ وحی مبتنی بر معجزه پیامبران است. فلسفه معجزه، تأیید پیامبران است و از نظر عقل دلالت بر این دارد که در آنچه انبیاء به خدا نسبت میدهند، دروغ راه ندارد[۲۱]. جالب اینجاست که حتی اشاعره ـ که منکر حُسن و قُبح عقلی هستند ـ به این دلیل استناد کردهاند[۲۲]. پیامبران مدعی هستند که با غیب و خالق عالم در ارتباط هستند. فهم وجود این رابطه به صورت مستقیم برای بیشتر مردم ممکن نیست؛ زیرا طرف مقابل پیامبر قابل درک برای همه مردم نیست. بنابراین پیامبر باید کاری کند تا نشانه ارتباط او با خدا باشد؛ این نشانه باید به گونهای غیر عادی و خارق العاده باشد تا مؤید این ارتباط باشد. معجزه که نشانه پیامبری است، از سوی خدا به پیامبر(ص) اعطا میشود. اگر پیامبر دروغگو باشد یا خطا کند، اعطای معجزه به معنای تأیید دروغگو خواهد بود و تأیید دروغگو از خدای حکیم محال خواهد بود[۲۳]. این دلیل، عصمت از دروغ در مقام ابلاغ وحی را تأیید میکند؛ اما به نظر مرحوم علامه طباطبایی این دلیل، عصمت از خطا و نیز سهو و اشتباه در ابلاغ را نیز ثابت میکند؛ زیرا تصدیق باطل و خلاف حق نیز قبیح است[۲۴].
ادله قرآنی
آیات متعددی برای اثبات عصمت پیامبران در مقام تلقی و ابلاغ وحی اقامه شده است که به ذکر چند نمونه بسنده میکنیم[۲۵]:
- آیات ۲ ـ ۴ سوره نجم: ﴿وَالنَّجْمِ إِذَا هَوَى * مَا ضَلَّ صَاحِبُكُمْ وَمَا غَوَى * وَمَا يَنطِقُ عَنِ الْهَوَى * إِنْ هُوَ إِلاَّ وَحْيٌ يُوحَى﴾[۲۶]. آیات به روشنی بیانگر این است که پیامبر به عنوان نماینده خدا سخن میگوید، در واقع سخن خداوند است که بر او وحی شده و اگر امکان تخطی یا خطای پیامبر وجود داشت، خدا به طور مطلق نمیفرمود آنچه او میگوید، وحی الهی است.
- آیات ۲۸ - ۲۶ سوره جن: ﴿عَالِمُ الْغَيْبِ فَلا يُظْهِرُ عَلَى غَيْبِهِ أَحَدًا * إِلاَّ مَنِ ارْتَضَى مِن رَّسُولٍ فَإِنَّهُ يَسْلُكُ مِن بَيْنِ يَدَيْهِ وَمِنْ خَلْفِهِ رَصَدًا * لِيَعْلَمَ أَن قَدْ أَبْلَغُوا رِسَالاتِ رَبِّهِمْ وَأَحَاطَ بِمَا لَدَيْهِمْ وَأَحْصَى كُلَّ شَيْءٍ عَدَدًا﴾[۲۷]. در آیات یاد شده، دو نوع نگهبان برای صیانت از وحی وارد شده است: نخست فرشتگانی که پیامبر را از هر سو احاطه میکنند و دوم خداوند بزرگ که بر پیامبر و فرشتگان احاطه دارد. علت این مراقبت کامل نیز تحقق یافتن هدف نبوت ـ رسیدن وحی ـ به بشر است[۲۸].[۲۹]
- آیه ۴ سوره مریم: ﴿وَمَا نَتَنَزَّلُ إِلاَّ بِأَمْرِ رَبِّكَ لَهُ مَا بَيْنَ أَيْدِينَا وَمَا خَلْفَنَا وَمَا بَيْنَ ذَلِكَ وَمَا كَانَ رَبُّكَ نَسِيًّا ﴾[۳۰]. این آیه دلالت میکند بر اینکه وحی از هنگام شروع نزول تا هنگامیکه پیامبر آن را به دست مردم ابلاغ میکند مصون از هر گونه خطا، اشتباه و حتی سهو و نسیان است[۳۱].
ادله روایی
امام رضا(ع) در پاسخ کسی که از او پرسید: "چرا شناخت پیامبران، و ایمان به آنان بر مردم لازم است؟" به همین دلیل عقلی ضرورت نبوّت استناد نمودند و از نارسایی قوای ادراکی مردم برای شناخت مصالح و مفاسد خود، به عنوان دلیل مشترک لزوم "نبوت" و "عصمت" استفاده فرمودند. حضرت در این روایت میفرمایند: "چون در آفرینش مردم و قوا و نیروهای آنان، چیزی که آنها را به مصالح خود برساند وجود نداشت. و آفریدگار، بالاتر از آن بود که [به چشم] دیده شود [و همه مردم با او ارتباط برقرار کنند...] چارهای جز این نبود که "فرستاده معصومی" بین او و مردم واسطه گردد تا اوامر، نواهی و آداب الهی را با مردم باز گوید و آنها را از [چگونگی] به دست آوردن منافع و دور گردن مضرّات، آگاه نماید"[۳۲].
به بیان دیگر: با توجه به سه صفت: علم، قدرت و حکمت، به خوبی مصونیت وحی الهی از هر گونه تصرف عمدی یا سهوی به اثبات میرسد، زیرا: اگر خداوند "نداند" که از چه راهی و توسط چه کسانی پیام خویش و راه سعادت - راهی که هر گونه انحراف در جزئی از آن، موجب بیاثر شدن بقیه اجزا و اختلال در آنها خواهد شد- را به انسانها برساند، این مسأله با علم بیپایان خداوند سازگار نیست؛ زیرا که او به هر چیز آگاهی دارد. ﴿إِنَّهُ بِكُلِّ شَيْءٍ عَلِيمٌ﴾[۳۳].
و اگر خداوند "نتواند" راه نجات و پیام سعادت خویش را از دستبرد انحرافات و تصرفات شیطانی و انسانی محفوظ دارد. لازمهاش نقص و ضعف در قدرت الهی است و حال آنکه او بر هر چیزی قدرت دارد؛ ﴿أَنَّهُ عَلَى كُلِّ شَيْءٍ قَدِيرٌ﴾[۳۴].
دوم: عصمت در تفسیر و تبیین وحی (تبلیغ وحی)
روشنترین تعریف از عصمت در تبلیغ احکام و معارف شریعت چنین است؛ پیامبران شریعت الهی را بدون تغییر عمدی و سهوی و دقیقاً مطابق با آنچه از مبدأ اعلی دریافت نمودهاند به مردم ابلاغ مینمایند.
اعطای معجزه به پیامبران، برهان مستحکم عقلی بر صحت مدعا و مصونیت ایشان در عرصه تبلیغ و تطبیق شریعت است. دروغ، سهو و خطا در آنچه انبیاء به خداوند نسبت میدهند راه ندارد. چون اعطای معجزه از سوی خداوند به شخص، به منزله تأیید قول و فعل وی است. از اینروی اگر بنا باشد رسولان از روی کذب، چیزی را به خداوند نسبت دهند. تأیید چنین پیامبری با اعطای معجزه به وی، در حکم تصدیقِ فرد دروغگو است. در حالی که تصدیقِ دروغگو از ناحیه مولای حکیم، قبیح و ناپسند است و به هیچ وجه فعل قبیح از خداوند حکیم سر نمیزند. بدینروی تجهیز نمودن پیامبران از سوی خداوند به ابزار معجزه، دلیلی خدشهناپذیر بر پیراستگی ایشان در تبلیغ و تطبیق شریعت است[۳۵].
در مقابل دیدگاه مشهور ابوبکر باقلانی باور دارد که صدور سهو و خطا از سوی پیامبران در مرتبه ابلاغ شریعت، جایز و روا است[۳۶]. او قائل است صدور اعجاز از ناحیه انبیاء منافاتی با ارتکاب سهو و اشتباه در تبلیغ معارف شریعت ندارد. تنها زمانی دلالت معجزه بر عصمت پیامبر نقض میشود که وی مرتکب کذب و افترای عمدی شود اما اگر کذب از روی سهو و سبق لسان باشد هزگر معارض و منافی معجزه نیست و ارتکاب آن مانعی ندارد[۳۷].
منتها باید گفت آنچه باقلانی به عنوان دلیل بر مدعای خود اقامه نموده (مبنی بر انکار عمومیت معجزه بر فراگیری عصمت از کذب سهوی) ناکارآمد بوده و قادر به اثبات ادعای وی نیست؛ زیرا افزون بر مؤید بودن وحدت آراء متکلمان مسلمان «مبنی بر شمول دایره اعجاز بر عصمت از معصیت سهوی و خطایی»، صغرای قیاس و مدعای ایشان ـ عدم ملازمه معجزه با معصیت خطایی ـ مخدوش بوده و ملازمه ثابت نیست. بدانجهت که سخن وی تنها صرف ادعا بوده و دلیلی بر آن اقامه نشده است. در برابر، ضرورتاً میتوان گفت اعطای معجزه به پیامبران با پیراستگی از خطا و معصیت ملازمه دارد. چون ارتکاب عصیان توسط آورندگان پیام هدایت ولو به صورت سهوی، ریزش یا حداقل کاهش اعتبار معجزه را نتیجه میدهد که قطعاً منافی با حکمت پروردگار است. از اینروی عصمت از سهو در تبلیغ شریعت، به حکم عمومیت دلالت برهان معجزه، حتمی و ثابت است[۳۸].[۳۹]
سوم: عصمت از اشتباه، خطا و فراموشی در انجام تکالیف شخصی و اجتماعی
تفصیل این بخش در عنوان: عصمت از اشتباه در امور عادی زندگی پیش یا پس از تصدی منصب ذیل عنوان عصمت علمی خواهد آمد
چهارم: عصمت از گناه
مراتب گناه
گناه و نافرمانی دارای مراتبی است[۴۰] که پیشتر باید روشن شود عصمت از کدامیک از آنها مورد ادعای ما میباشد. به همین منظور لازم است مراحل و مراتب گناه را بازشناسیم:
گناه قانونی و شرعی
این همان معنای مشهور گناه است، و منظور از آن تخلف از قانون مطاع (اعم از قانون دینی یا غیر آن) است. این مرحله در امور شرعی مطابق است با تخلف از اوامر و نواهی مولوی و ما معتقدیم که تمامی انبیا از ارتکاب این قسم از گناه معصومند.
گناه اخلاقی
یعنی کاری از شخص سر زند که مخالف مکارم اخلاق باشد؛ هر چند که از حیث قانون و شرع، ممنوع و حرام نباشد. گناه اخلاقی نسبت به موقعیت اجتماعی افراد متفاوت است. مثلاً نسبت به برخی از افراد هیچ اشکال اخلاقی ندارد که فیالمثل یک نوشیدنی را به دست گرفته، در معابر عمومی، مشغول نوشیدن آن باشند. اما ممکن است چنین عملی برای افرادی که از نظر موقعیت اجتماعی و دینی در مرتبه بالایی قرار دارند، خلاف اخلاقی محسوب شود و مرتکب آن، مورد سرزنش قرار گیرد.
طبیعی است افرادی که از نظر اجتماعی و دینی الگوی دیگراناند، باید از این نوع گناهان نیز مبرّا باشند. آشکار است کسی که خداوند اخلاق او را تأیید کرده، خطاب به او میفرماید: ﴿وَإِنَّكَ لَعَلَى خُلُقٍ عَظِيمٍ﴾[۴۱] و او را الگو و اسوه تمامی آدمیان معرفی مینماید: ﴿لَقَدْ كَانَ لَكُمْ فِي رَسُولِ اللَّهِ أُسْوَةٌ حَسَنَةٌ﴾[۴۲].
از این نوع تخلفات هم معصوم و مصون خواهد بود. کسی که هدف از بعثتش تکمیل مکارم اخلاقی و یا به تعبیر دیگر، رسیدن به اوج و نهایت مکارم اخلاق است، نمیتواند خود نقصی در این زمینه داشته باشد[۴۳]؛ هر چند که مخالفت با چنین عصمتی منافاتی با عصمت آنان از گناهان شرعی ندارد؛ مگر اینکه گفته شود برخی از اموری که نسبت به عموم مردم گناه اخلاقی شمرده میشود، در مورد انبیا گناه شرعی محسوب میگردد. در این صورت، عصمت از این قسم از گناه نیز داخل در قسم اول خواهد شد.
گناه در مقام محبّت
مقام محبّت لوازم و اقتضائاتی دارد که اگر محبّ به یکی از آن اقتضائات و آداب عمل نکند و از آن غفلت نماید، این کار را بزرگترین گناه برای خویش دانسته و پیوسته از آن استغفار و اظهار پشیمانی میکند.
اقتضای محبت کامل این است که محبّ تمام توجهاش به محبوب باشد و نهایت انقیاد و فرمانبرداری را از او داشته باشد، و هیچگاه از او غافل نشود. تنها و تنها به محبوب و خواستههای او بنگرد و همّ و غمش جلب رضایت او باشد. روشن است که در این حالات، مسأله وجوب و حرمت شرعی و امور اخلاقی و نفسانی مطرح نیست، حساب دیگری در کار است و سرّ و رمزی ویژه دارد که جز آنان که در آن وادیاند، خبری از آن ندارند.
محبت الهی نیز مستثنای از این حکم کلی نیست. البته موقعیت همه عاشقان و محبّان نسبت به خداوند، یکسان نیست. بلکه مقام محبت، خود، نیز دارای مراتب مختلفی است که هر مرتبهای، آداب خاص خود را دارد. در ضمن، همه پیامبران هم در یک سطح نیستند؛ ﴿تِلْكَ الرُّسُلُ فَضَّلْنَا بَعْضَهُمْ عَلَى بَعْضٍ﴾[۴۴]. به هر حال، هر چه مرتبه تقرب آدمی به خداوند نزدیکتر شود، مراتب گناه هم لطیفتر و عظیمتر خواهد شد. و بسا عظمت و بزرگی گناه در مقام محبّت برای محبّان و عاشقان، به مراتب بزرگتر از محرّماتی باشد که دیگران مرتکب میشوند. «حَسَنَاتُ الْأَبْرَارِ سَيِّئَاتُ الْمُقَرَّبِينَ».
حال ممکن است این سؤال مطرح شود که چه چیز باعث میشود انبیا و اولیای الهی به لوازم مقام محبّت عمل نکرده، به این قسم از گناه گرفتار آیند؟
پاسخ این است که هیچ موجود مادّی با حفظ تمرکز کامل نسبت به خداوند در تمامی مراحل حیات، نمیتواند زندگی کند. لازمه زندگی دنیوی، توجه -هر چند اندک- به مخلوقات است. حتی ممکن است که این توجهات از نظر شرعی واجب باشند، مثلاً خداوند حکیم خود دستور به انجام ازدواج، خوردن غذا، تأمین معاش و معاشرت با مردم داده است، ولی لازمه عمل به این واجبات شرعی این است که مقداری از توجهات محبّ به غیر محبوب معطوف شود. کسی که در مقام محبت سیر میکند، اینگونه امور را برای خویش گناه و کوتاهی (نسبت به آن مقام) تلقی مینماید و درصدد استغفار و طلب رحمت از خدا برمیآید. روشن است که حتی مقربترین انسانها و افضل و اشرف انبیا نیز نمیتواند بدون چنین اموری که به حسب مقام محبت، گناه تلقی میشوند، زندگی کند و معصوم از آنها باشد»[۴۵].
دیدگاههای کلامی
در خصوص عصمت پیامبران پس از تصدی منصب نبوت دیدگاههای مختلفی در میان متکلمان اسلامی وجود دارد. تمامی متکلمان شیعه پیامبران الهی و امامان اثنی عشر را از انجام کلیه گناهان صغیره و کبیره، قبل و پس از تصدی منصب، معصوم میدانند و اختلافی در این خصوص میان آنها وجود ندارد هرچند در آرای متکلمان اهل سنت در این بحث اختلافاتی میان اصل عصمت پیامبران از گناهان قبل از رسیدن به مقام نبوت و نیز در جواز یا عدم جواز ارتکاب گناهان صغیره پس از تصدی نبوت، وجود داشته و در مورد عدم عصمت جانشینان پیامبر خاتم نیز اتفاق دارند.
دیدگاه اول: عدم عصمت از معاصی کبیره در ایام پیش از رسالت
بیشتر متکلمان مکتب اشاعره و برخی از معتزله مانند ابوعلی جبایی معتقدند؛ انبیاء پیش از مبعوث شدن به نبوت، پیراسته از گناهان کبیره نیستند[۴۶]. میان اعطاء معجزه و ارتکاب معصیت از سوی پیامبران در ایام پیش از نبوت هیچگونه منافاتی وجود ندارد. بنابراین اعتبار معجزه تنها زمانی نقض میشود که انبیاء پس از مبعوث شدن به رسالت مرتکب معصیت کبیره شوند[۴۷].
نقد: مستدِل میگوید اعطاء معجزه به نبی با صدور گناه در ایام پیش از نبوت، هیچگونه منافاتی ندارد. در حالی که اولاً دلیل معجزه در نگاه بدوی، نفیاً و اثباتاً نسبت به عدم و ارتکاب معاصی در زمان پیش از رسالت ساکت است بدینروی دلیل مزبور اخص از مدعا و ناکارآمد است. ثانیاً اتفاقاً حکمت الهی جهت پیشبرد اهداف رسالت اقتضا دارد زمینه جلب اعتماد و تألیف قلوب مردم را فراهم آورد تا کارنامه گذشته انبیاء سبب دوری گزیدن مردم از پذیرش آموزههای وحیانی در زمان نبوت نشود. بنابراین عصمت از گناهان برای پیشوایان، پیش از مبعوث شدن به نبوت نیز ضروری است. حتی ناپیراستگی در ایام پیش از نبوت در حقیقت منافی با معجزه و اهداف آن است[۴۸].
دیدگاه دوم: عدم عصمت از معاصی صغیره
جوینی و ابوهاشم باور دارند سر زدن معصیت صغیره عمدی از رسولان پس از نبوت روا و جایز است و نافی عصمت نیست[۴۹]. همچنین ابوعلی جبایی هر چند رسولان را در زمان بعثت، مصون از عصیان صغیره عمدی میداند، ولی معصوم از گناه به نحو خطا در تأویل نمیداند[۵۰].
در بیان دلیل میگویند: پیامبران با ارتکاب معاصی صغیره سزوار نیست مورد مذمت قرار گیرند. چون اساساً فاعل معصیت صغیره استحقاق مذمت ندارد[۵۱].
نقد: در صدق عصیان، میان معصیت کبیره و صغیره تفاوتی وجود ندارد. هر دو در گناه بودن مشترکاند و گناه ذاتاً و ماهیتاً چیزی جز طغیان و سرپیچی از نواهی و اوامر مولی نیست. پس مسلّماً فاعل معصیت، مستحق توبیخ و عقاب است. افزون بر آن ارتکاب معاصی، خواه کبیره باشد یا صغیره، از جانب پیامبران که در مقام تبیین و تشریع معارف دینیاند، معارض و منافی با غرض بعثت است. حکمت خداوند از بعثت در این نیست که آمر و مبین شریعت خود عامل به احکام شریعت نباشد. پس فاعل معصیت، ولو معصیت صغیره باشد، مسلّماً مستحق مذمت و توبیخ است. به ویژه استحقاق عقاب در انبیاء به جهت دارا بودن هویت هدایتگرانه مضاعف میشود. از اینروی ضعف جدی در مدعا و توجیه مزبور مشهود و نگره فوق مردود است[۵۲].
در بین اندیشوران مذاهب اسلامی، متکلمان اشاعره معتقدند رسولان تنها پس از مبعوث شدن به رسالت از عصیان کبیره، خواه عمدی یا سهوی و از صغیره عمدی و غیرعمدی که نفرتزا باشد معصوم و مطهر هستند[۵۳].
در استدلال این مورد گفته شده است: احتمال صدور معصیت از سوی رسولان در ایام نبوت، قابل پذیرش نیست؛ زیرا تبعیت از انبیاء پس از بعثت، مبتنی بر آیه قرآن ﴿قُلْ إِن كُنتُمْ تُحِبُّونَ اللَّهَ فَاتَّبِعُونِي يُحْبِبْكُمُ اللَّهُ﴾[۵۴]، امری ضروری است و عدم پیروی از ایشان در حکم مخالفت با امرالله و حرام است. در حالیکه میدانیم ترک پیروی از پیامبران زمانی که ایشان مرتکب گناه میشوند ضرورت دارد. پس انبیاء در زمان نبوت میبایست از هر گونه گناه و معصیت محفوظ باشند تا مردم به سبب پیروی از ایشان (مبتنی بر قاعده حرمت تبعیت) مشمول گناه نشوند[۵۵].
دیدگاه سوم: عدم عصمت از معاصی کبیره در ایام رسالت
بعضی از فرق مسلمین نظیر کرامیه از حشویه و ازارقه از خوارج معتقدند، رسولان در تمام طول زندگی از ارتکاب هیچ یک از گناهان ـ خواه کبیره یا صغیره، از روی عمد یا سهو، پس از نبوت یا پیش از آن ـ مبری و مصون نیستند[۵۶]. اگرچه از نظر ازارقه ارتکاب هرگونه عصیانی، کفر قلمداد میشود[۵۷]، همینطور ابوبکر باقلانی صدور معصیت کبیره از سوی نبی را پس از بعثت از روی سهو روا میداند[۵۸].
باقلانی با اتکا بر دلیل اعجاز میگوید اعطاء معجزه به انبیاء هیچگونه منافاتی با صدور گناه کبیره سهوی از سوی پیامبران ندارد و تنها زمانی اعجاز به عنوان سندی متقن بر صحت قول معصوم، نقض میشود که پیامبر از روی عمد مرتکب گناه کبیره شود. پس ارتکاب سهوی معصیت کبیره و صغیره روا بوده و نقض معجزه را نتیجه نمیدهد[۵۹]. فرقه حشویه بر صحت مدعای خود چنین استدلال میکند؛ حضرت یوسف نسبت به ذلیخا و حضرت داوود نسبت به همسر اوریا در زمان نبوتشان مرتکب گناه کبیره شدند. بنابراین صدور معصیت کبیره از همه انبیاء در ایام رسالت جایز است[۶۰].
نقد: دلیل باقلانی مبنی بر قابل جمع بودن، بین اعجاز و ارتکاب سهوی معاصی قابل پذیرش نیست. بلکه جواز صدور گناهان کبیره از ناحیه پیامبران بهویژه در زمان نبوت مسلّماً منافی با معجزه است. چون ارائه معجزه به معنای تصدیق ضمنی مجموع رفتار و کردار وی از سوی پروردگار حکیم است و خلاف غرض و حکمت است که خداوند نقش هدایتگری را به فردی معصیتکار بسپارد[۶۱]. در مورد حشویه نیز صغرای دلیل ایشان مبنی بر اسناد آلودگی به دامن دو پیامبر، گزافه و کذب محض است؛ زیرا اتهام عدم عفاف به حضرت داوود از اسرائیلیات بوده و صاحبنظران مذاهب مختلف اسلامی آن را کذب محض میدانند[۶۲]. درباره عصمت ورزیدن حضرت یوسف نسبت به ذلیخا و زنان اشراف مصر، متقنترین سند وضوح آیاتی از قرآن است[۶۳]. بنابراین مدعای این رهیافت به همراه دلیل آن مخدوش است[۶۴].
دیدگاه چهارم: عدم عصمت از اسهاء
محمد بن ولید و شیخ صدوق با اعتنا به حدیث ذوالیدین مبنی بر سهو پیامبر (ص) در نماز معتقدند پیامبر (ص) در یک نماز فریضه چهار رکعتی، در رکعت دوم سهواً سلام داد و با اطلاع یافتن از سهو خود توسط مأمومین، مشغول به ادامه نماز شد و نماز را تمام کرد، چنین سهوی ناشی از خواست پروردگار است که اصطلاحاً اسهاء یا سهو رحمانی نامیده میشود[۶۵].
ایشان استدلال کردهاند که صدور سهو در نماز توسط پیامبر (ص) از نوع سهو حادث از شیطان نیست که عامه انسانها مبتلا هستند، بلکه سهو رحمانی است. یعنی حقتعالی از باب ترحم بر مکلفین، القاء سهو بر پیامبر خود نمود. در این صورت اولاً خداوند بر جنبه بشریت وی صحه میگذارد. ثانیاً از این رهگذر مردم نیز در اندیشه خود نسبت به پیامبر (ص) از داشتن نگاه ربوبی و شرکآلود پیراسته میشوند. افزون این دو، مکلفان با رؤیت سهو النبی (ص) عملاً بر احکام سهو خود اطلاع مییابند و در موارد ارتکاب سهو نیز از ملامت یکدیگر اجتناب میورزند[۶۶].
نقد: اساساً منشا إسناد سهو به پیامبر (ص) در نگره حاضر، تنها استناد به حدیث ذوالیدین و با ابتناء بر صحت حدیث است. در حالیکه حدیث یادشده از لحاظ سند و دلالت مخدوش است. چون نه تنها از اخبار آحاد است. بلکه همین خبر دارای تذبذب آراء ناقلین، بلکه دلالت واحد و متقنی ندارد. به عنوان مثال حدیث میگوید؛ پیامبر (ص) شروع به «نافله» کرد سپس «فریضه» را بجا آورد![۶۷]. در نتیجه حدیث مورد اشاره به هیچ وجه از قوت لازم برای اثبات یک عقیده دینی برخوردار نیست. بلکه در تزاحم آشکار با مستندات مستحکم عقلی و نقلی است. همچنین استدلال شیخ صدوق مبنی بر دوری از پرستش پیامبر (ص) و حفظ وجهه بشری به وسیله القاء سهو، صحیح نیست. چون چنین هدفی از طرق مختلفی از جمله تأکید پیامبر (ص) بر بشریت خود میسر است[۶۸]. دیگر اینکه اصل مدعای ایشان نیز مسموع نیست. پذیرش ویژگی عصمت و ناپیراستگی از اشتباه در عمل به شریعت، متعارض است و عقلاً و نقلاً قابل دفاع نیست. بعلاوه این سخن شیخ صدوق با دیگر مواضع صریح و جدی ایشان در جای دیگر مبنی بر خطاناپذیری پیامبر (ص) تهافت دارد[۶۹]. پس احتمال ورود خطا از خود شیخ صدوق، نه پیامبر (ص)، نزدیکتر به واقع است[۷۰].[۷۱]
گستره متعلق (ابعاد عصمت)
مقصود از «گستره متعلق»، ابعادی است که پیامبران(ع) در آنها معصوم هستند. به بیان دیگر میتوان عصمت پیامبران را از جنبههای متعددی بررسی و آنها را در دو بخش کلی مطرح کرد:
عصمت عملی
مقصود از عصمت عملی آن است که بدانیم پیامبران در کدامیک از اعمال خود به استعانت خداوند معصوم هستند. این بخش خود به انواعی قابل تقسیم است:
عصمت از گناهان صغیره و کبیره، پیش یا پس از تصدی منصب
تفصیل این بخش مشتمل بر مراتب گناه و گستره عصمت پیامبران از منظر متکلمان اسلامی در عنوان عصمت از گناه از بخش گستره زمانی گذشت.
عصمت از کفر
از آنجا که کفر به خدای متعال به نص قرآن کریم به عنوان ظلمی بزرگ تلقی شده و ظلم نیز در شمار گناهان کبیره است، متکلمان اسلامی به بحث از عصمت انبیا از کفر به صورت مستقل و ویژه پرداختهاند. امامیه و اکثریت فرق کلامی به عصمت پیامبر از کفر از دوران پیش از نبوت معتقد هستند که ادله این مدعا را میتوان در دو بخش عقلی و نقلی تقریر کرد.
دلیل عقلی
ماهیت نبوت و نیل انسان به مقام رسالت متقوّم به دو عنصر استعداد و استحقاق و تفضل و لطف الهی است. لازمه دخالت و مشارکت عنصر اختیار و استعداد این است که پیامبر پیش از نبوت و انتخاب آن به این مقام از سوی خداوند، میبایست در نفس خویش استعداد و آمادگی لازم را ایجاد کرده باشد تا به دریافت وحی آسمانی مفتخر گردد.
تبیین تقریر فوق بنا به دیدگاه فلاسفه و کسانی که وحی را به قوه عاقله یا ملکه نفسانی تفسیر میکنند، روشن است؛ چراکه کسب قوه عاقله و اتصال به عالم عقول و همچنین اکتساب ملکه نفسانی در گرو تهذیب و تعالی نفس است که حسب فرض تحقق آن در کافر و نفس وی مفقود بلکه محال است.
اما بنا به تقریر تفضلی انگاران وحی، آنان هرچند وحی و نبوت را تفضل و لطف محض الهی میدانند، لکن معتقدند چنین لطفی تنها شامل انسانهایی میشود که لیاقت و قابلیت آن را دارند. نکته قابل توجه اینکه دلیل عقلی فوق تنها بر ناسازگاری نبوت و کفر مقارن و همزمان دلالت میکند، اما اگر کافری بتواند از کفر خود برگشته و به تعالی و تهذیب خویش بپردازد به گونهای که دارای ملکه نفسانی یا قوه عاقله خاص نبوت گردد، عقل به ناسازگاری فوق رأی نمیدهد، اما اینکه آیا چنین پیغمبری وجود داشته یا نه؟ پاسخ آن را باید از ادله نقلی دریافت کرد؛ اما اینکه پیامبر هنگام بعثت نباید کفر داشته باشد، بطلان آن از تصورش روشن میشود، علاوه آنکه ادله عقلی و نقلی در قلمرو عصمت از گناه و تلقی وحی، فساد آن را واضح میکند[۷۲].
قرآن مجید درباره اشتراط عدم اعتقاد کفر و شرک برای پیامبر، آیه خاص و صریحی ندارد که به نظر میرسد علت آن عدم وقوع آن باشد به این معنی که خداوند هر پیغمبری را که برگزیده است، از معصیت اعتقادی (کفر و شرک) پیراسته بوده است و به تعبیری سابقه خداپرستی داشته است. با این حال، بعضی آیات به صورت غیر صریح به اشتراط شرط خداپرستی از اول عمر در نبوت دلالت میکند؛ مانند آیه ﴿للاَ يَنَالُ عَهْدِي الظَّالِمِينَ﴾[۷۳].
آیه فوق در پاسخ حضرت ابراهیم مبنی بر امکان نیل فرزندان وی به مقام امامت و نبوت نازل شده است. روشن است که درخواست حضرت ابراهیم محدود به فرزندانی میشد که در زمان حال مصون از گناه بودند، هر چند که قبلاً مرتکب معصیت شده باشند، به دیگر سخن، حضرت ابراهیم از خداوند اعطای مقام نبوت و امامت را به فرزندانی که در زمان حال، مرتکب معصیت میشوند، درخواست نمیکند، بلکه استدعای وی مقید به پیراستگان از گناه در زمان حال است. لکن خداوند در پاسخ حضرت ابراهیم منصب نبوت و امامت را بالاتر از آن وصف میکند که گناهکاران زمان گذشته و پیراستگان زمان حال را شامل گردد، بلکه مقام فوق متعلق به معصومان به قید اطلاق است.
اما اینکه آیه فوق بر عدم شمول عهد و نبوت به فلاسفان دلالت میکند و اثبات این که کفر و شرک ظلم است، نیازمند دلیل مستقلی است، در پاسخ آن باید گفت اولاً طریق اولویت آن را اثبات میکند؛ چراکه اعتقاد کفر و شرک برتر از ظلمهای عادی است و ثانیاً خود قرآن شرک و کفر را ظلم بزرگ قلمداد کرده است: ﴿إِنَّ الشِّرْكَ لَظُلْمٌ عَظِيمٌ﴾[۷۴]؛ ﴿وَالْكَافِرُونَ هُمُ الظَّالِمُونَ﴾[۷۵].
دو آیه فوق صغری و آیه پیشین کبرای قیاس شکل اول ذیل میشود: «کفر و شرک ظلم است. عهد و نبوت به ظالم نمیرسد. پس کافر و مشرک نمیتوانند به مقام نبوت نایل آیند«. اما اینکه مشرک بالفعل (حقیقی) یا اعم از آن و گذشته، از نبوت محروم است؟ گفته شد که به حسب درخواست حضرت ابراهیم و نزول آیه روشن میشود که مقصود از مشرک معنای عام آن بوده است[۷۶].
عصمت از اشتباه و خطا در مرحله عمل به دین، پیش یا پس از تصدی منصب
اشتباه در عمل به دین میتواند دو گونه باشد:
- اشتباهی که به یک عمل قبیح در عالم نینجامد: مانند اشتباه در ادای واجبات، از قبیل نماز یا خواب ماندن در وقت نماز[۷۷].
- اشتباهی که به یک عمل قبیح در جهان بینجامد: مانند اینکه کسی بدون علم یا اختیار، مرتکب عمل شرابخواری شود که به این قسم گناه سهوی گفته میشود. با این حال به نظر میرسد عملی را میتوان گناه نامید که مرتکب آن مکلف باشد و از روی علم و عمد آن را انجام داده باشد و در غیر این صورت نمیتوان او را گناهکار نامید. با این توضیح روشن میشود که اساساً «گناه سهوی» مفهوم روشنی ندارد. تنها تصویری که از «گناه سهوی» به ذهن میرسد این است که عملی ـ مانند شرابخواری یا قتل ـ در متن واقع قبیح باشد و شخص بدون علم به موضوع یا حکم و یا بدون قصد آن را انجام دهد. حال هرچند مرتکب این عمل را نمیتوان گناهکار به شمار آورد، نفس عمل، قبیح بوده است. از اینرو، باید اصطلاح گناه سهوی را با همان اشتباه در مرحله عمل به دین تطبیق کنیم؛ آن اشتباهی که به وقوع یک عمل قبیح در خارج بینجامد. حال وقتی میگوییم امام از گناه سهوی معصوم است، بدین معناست که هیچ عمل قبیحی، حتی بدون علم و اختیار نیز از او صادر نمیشود[۷۸].
تا پیش از مرحوم صدوق، متکلمان امامیه اشاره یا تصریحی به عصمت پیامبران از چنین گناهانی نداشتهاند. مرحوم صدوق با ارائه این معیار که پیامبر و به تبع آن امام در غیر تبلیغ دین، معصوم نیستند عملا به ضرورت نداشتن عصمت امام از چنین گناهانی البته در قالب نظریه سهو النبی ملتزم شده است[۷۹].
این در حالی است که مرحوم شیخ مفید به صراحت امام را از چنین گناهانی معصوم میداند[۸۰]. البته میتوان همین نظریه را در صورتی که صدور آن گناهان موجب رویگردانی مردم از امام شود به مرحوم سید مرتضی نیز نسبت داد. در میان شاگردان مرحوم سید ـ یعنی حلبی، کراجکی و شیخ طوسی ـ تنها شیخ طوسی به صراحت نظریه عصمت امام از این گناهان را مطرح میکند[۸۱] و این نظریه پس از وی نیز تا به امروز نظریه غالب شیعه امامیه به شمار میآید.
اما در مورد عصمت از اشتباه در ادای واجبات باید گفت این مسأله قبل از آنکه در منابع کلامی شیعه مطرح شود در کتابهای روایی محدثان امامیه با عنوان معروف «سهو النبی» که بیانگر اشتباه پیامبر خاتم(ص) در نماز و نیز قضا شدن نماز آن حضرت است، در قرون چهارم و پنجم به چشم میخورد. با این حال بازتابی از این روایات در کلمات اصحاب ائمه در این باره در دست نیست. هر چند میتوان احتمال قوی داد که محدثان امامیه، به ضرورت معصوم بودن امام از اشتباه در ادای واجبات باور نداشتند. طرح این مسأله در منابع کلامی را باید در نزاع میان شیخ صدوق و شیخ مفید جستجو نمود[۸۲].
عصمت در مرتبه عمل به شریعت
مراد از این عصمت این است که رسولان الهی در انجام احکام واجب الهی و پرهیز از منهیات الهی، به هیچ وجه دچار سهو، اشتباه و معصیت نمیشوند. عصمت در مرتبه مزبور میان متکلمان اسلامی مورد اختلاف واقع شده است. اندیشمندان از مذاهب مختلف هر یک مبتنی بر مبانی فکری خویش انگارههای مختلفی را مطرح نمودهاند:
بیشتر متکلمان از مذهب امامیه معتقدند پیامبران از بدو ولادت تا پایان حیات خویش، هرگز مرتکب سهو، اشتباه و معاصی نشدهاند، نه پیش از نبوت و نه پس از آن، نه کبیره و نه صغیره، نه عمداً و نه سهواً. بنابراین قلمرو عصمت ایشان مطلق و فراگیر است[۸۳].
یکی از براهین متقن بر عصمت انبیاء در مرتبه عمل به شریعت، برهان وثوق و حصول غرض است. رفتار و کردار پیامبران نظیر سخنشان حجت است. اساساً وثوق و حصول اطمینان از کلام هر گوینده، زمانی حاصل میشود که بین کردار و گفتار او تناقض و تعارضی مشاهده نشود. بنابر این هنگامی که پیامبر الهی با زبان خود، فرد یا گروهی را نسبت به ارتکاب عملی نهی نماید و در عین حال خودش به ارتکاب همان عملِ مورد نهیِ خود بپردازد، چه عمدی باشد چه سهوی، قطعاً موجب سلب وثوق و اطمینان مردم خواهد شد و غرض الهی که هدایت مکلفین و مردم از مسیر تفسیر شریعت بهوسیله رفتار و کردار انبیاء است نقض میشود[۸۴].[۸۵]
عصمت از سهو
مرحوم صدوق به همراه استاد خود ابن ولید، با ادعای وجود روایات فراوانی مبنی بر وقوع سهو و به تعبیر دقیقتر، اسهاء از پیامبر خاتم(ص)، ضرورت عصمت آن حضرت از اشتباه در نماز[۸۶] و نیز خواب ماندن از نماز[۸۷] را نفی میکند. اما پس از او مرحوم شیخ مفید قاطعانه امکان اشتباه امام در نماز[۸۸] و به طور کلی عمل به دین را رد نموده و امام را از چنین اشتباهاتی معصوم میداند. هر چند ایشان امکان عقلی قضا شدن نماز به واسطه خواب ماندن پیامبر و امام را میپذیرد[۸۹]. بر این اساس اگر اشتباه در ادای واجبات را موجب رویگردانی مردم از پیامبر یا امام بدانیم، میتوانیم مرحوم سیدمرتضی را نیز با استادش شیخ مفید هم عقیده بدانیم[۹۰].
اگر چه نظریهای از مرحوم حلبی و کراجکی در این باره نیافتیم، اما مرحوم شیخ طوسی را باید از جمله معتقدان به ضرورت عصمت پیامبران و امامان از اشتباه در نماز دانست؛ هر چند وی خواب ماندن از نماز را امری ممکن میداند[۹۱]. بدینسان باید مدعی شد در اواخر قرن پنجم هجری، عموما نظریه سهو النبی(ص)، نظریهای مردود بوده است[۹۲].
متکلمان متأخر و معاصر غالباً معتقد به ضرورت عصمت پیامبر از اشتباه در ادای واجبات بوده و به عبارت دیگر پیامبر را در این خصوص معصوم از سهو میدانند. با این حال به واسطه صحت اسناد روایاتی که متضمن سهو پیامبر خاتم(ص) در نماز هستند، بر این باورند که مراد از سهو در اینجا، اسهاء است یعنی خدای متعال گاهی به دلایلی پیامبرش را در سهو میاندازد تا مردم به واسطه عدم افتادن او در اشتباه، عدم فراموشی و.. مقامی والاتر از جایگاهش را به او نسبت نداده و او را عبادت نکنند.
عصمت از نسیان
فراموش کردن احکام الهی از جانب انبیا (ع) باعث گمراهی دیگران و احتجاج ایشان به آن عمل میگردد. جمله ﴿لِيَعْلَمَ أَنْ قَدْ أَبْلَغُوا رِسَالَاتِ رَبِّهِمْ﴾[۹۳] میفهماند که رسول بهگونهای وحی الهی را دریافت و ابلاغ میکند که اشتباه و فراموشی در آن رخ نمیدهد. اگر رسول در گرفتن وحی، حفظ وحی و تبلیغ آن مصونیت نداشته باشد. غرض خداوند یعنی ابلاغ رسالت حاصل نمیشود و برای حصول این غرض راهی غیر از رصد کردن بهوسیله ملائکه ذکر نکرده و جمله ﴿ أَحاطَ بِما لَدَيْهِمْ﴾ این دلالت را تأیید میکند. یکی از مراحل مصونیت، حفظ وحی از خطا و نسیان است با بیکم و کاست به دست مردم برسد.
در آیه ﴿أَطِيعُواْ اللَّهَ وَأَطِيعُواْ الرَّسُولَ﴾[۹۴] منظور اطاعت بیقید و شرط است و این خود دلیل است بر اینکه رسول به هیچچیزی که مخالف با حکم خداوند باشد، امر و نهی نمیکند وگرنه این تناقض از ناحیه خداوند متعال است.
از طرفی خداوند وجوب اطاعت از رسول را در کنار وجوب از اطاعت خودش بیان کرده است و عطف کردن دو جمله در کنار هم بدون قید، این معنا را میرساند که حکم آنها یکی است؛ یعنی همانگونه که اطاعت از خداوند در تمام اوامر و نواهیاش واجب است، اطاعت از انبیا نیز واجب است و این دال بر عصمت ایشان است.
عصمت در تبلیغ، مورد اتفاق همه است و لازمه آن عصمت انبیا (ع) در دریافت و حفظ وحی است.
آیاتی که عصمت پیامبران در گرفتن و حفظ وحی و تبلیغ آن میدارند: ﴿لا يَأْتِيهِ الْبَاطِلُ مِن بَيْنِ يَدَيْهِ وَلا مِنْ خَلْفِهِ تَنزِيلٌ مِّنْ حَكِيمٍ حَمِيدٍ﴾[۹۵]، ﴿قُلْ مَا يَكُونُ لِي أَنْ أُبَدِّلَهُ مِن تِلْقَاء نَفْسِي إِنْ أَتَّبِعُ إِلاَّ مَا يُوحَى﴾[۹۶]. بر اساس این آیات پیامبر در آنچه که مربوط به تبلیغ وحی و احکام الهی است، دچار خطا و نسیان و سهو نمیشود؛ زیرا خداوند متعال از تمام جهات از آن حراست میکند. تا به دست مردم برسد[۹۷].
عصمت از ترک اولی و ترک مستحبات
مسأله عصمت از ترک مستحبات و ترک اولی هر چند با برخی روایتها قابل استنباط است اما در منابع کلامی امامیه تا زمان مرحوم شیخ مفید مطرح نبوده و ایشان نخستین کسی بود که با اشاره به این مسأله زمینه طرح آن را برای برخی متکلمان متأخر، فراهم آورد. به اعتقاد ایشان پیامبران از ترک غیر عمدی مستحبات، معصوم نیستند و لذا ممکن است به طور سهوی، برخی مستحبات از آنان فوت گردد؛ این در حالی است که وی، پیامبر خاتم(ص) و امامان اهل بیت(ع) را حتی از ترک سهوی مستحبات نیز معصوم میداند هر چند بر این باور است که چنین عصمتی عقلا برای آن حضرات ضرورت ندارد و لذا از منظر وی امکان ترک مستحب برای متصدی منصب نبوت و امامت وجود دارد[۹۸].
پس از او مرحوم شیخ طوسی نیز با برگزیدن همین نظریه در توجیه ظاهر آیات بیانگر صدور گناه و ظلم از برخی پیامبران(ع)، مقصود از گناه و ظلم را ترک اولی دانسته است[۹۹].
با این حال از مجموع آرای متکلمان امامیه در این مسأله میتوان به این نتیجه دست یافت که مشهور متکلمان، در مسأله عصمت از ترک اولی و ترک مستحبات میان پیامبر خاتم(ص) و امامان معصوم(ع) با سایر پیامبران الهی(ع) تفکیک کرده و معتقدند از آنجا که عصمت مقولهای تشکیکی و دارای درجات متعدد است و با توجه به آنکه پیامبر خاتم(ص) و امامان معصوم(ع) از بالاترین درجه عصمت برخوردار بودهاند؛ لذا هرگونه ترک مستحبات یا حتی ترک اولی نیز در مورد آن حضرات منتفی است و آنها معصوم از این قسم نیز هستند به خلاف سایر انبیا(ع) که چون بنا به ظرفیت و شأن وجودی هریک، از عالیترین درجات عصمت برخوردار نبودند؛ لذا از ترک اولی یا ترک مستحبات نیز معصوم نبودهاند هرچند آنها نیز از ارتکاب انواع معاصی، خطای در دین، اشتباه و فراموشی، معصوم بودهاند.
عصمت علمی
مقصود از «عصمت علمی» آن است که آیا پیامبران در نظریاتی که ارائه میکند، از اشتباه معصوم است؟ به دیگر بیان، آیا نظریات ارائه شده از سوی پیامبران با واقع مطابق است؟ این بخش از عصمت نیز میتواند دارای انواع زیر باشد:
عصمت از اشتباه در تبیین دین پیش یا پس از تصدی منصب
از آنجا که جامعه شیعی و نیز اندیشمندان مسلمان، یکی از اهداف نصب پیامبران را ابلاغ دین میدانند، همگی بر این نظر اتفاق دارند که پیامبران، ضرورتا از اشتباه در ابلاغ یا تبیین دین معصوم هستند. مسأله عصمت پیامبران از اشتباه در ابلاغ و تبیین دین میتواند به دو قسم تقسیم شود:
- عصمت از اشتباه در تبیین دین پیش از تصدی منصب نبوت
- عصمت از اشتباه در تبیین دین پس از تصدی منصب نبوت
آنچه مورد اتفاق است، عصمت از اشتباه در تبیین دین پس از تصدی منصب نبوت است اما درباره عصمت پیامبران از اشتباه در تبیین دین پیش از تصدی منصب نبوت باید گفت: این مسأله در منابع اندیشمندان شیعه در پنج قرن نخست هجری مطرح نشده است[۱۰۰].
عصمت از اشتباه در نظریات علمی غیر دینی پیش یا پس از تصدی منصب
غالب متکلمان امامیه در پنج قرن نخست، به صراحت درباره این مسأله نظریه پردازی نکردهاند از این رو نمیتوان نظریهای را به آنان نسبت داد[۱۰۱].
عصمت از اشتباه در امور عادی زندگی پیش یا پس از تصدی منصب
به نظر میرسد تبیین این مسأله در عصر امامان معصوم(ع)، دغدغه اصلی خود آن حضرات و نیز یارانشان نبوده است؛ زیرا مطلب خاصی در این باره به دست نیامده است. از کلمات محدثان نیز نظریه روشنی در اختیار نداریم. اما از میان متکلمان، باید مرحوم سید مرتضی را نخستین کسی دانست که به صراحت درباره این مسأله نظریه پردازی کرده و پیامبران و به تبع آن، امام را از چنین اشتباهاتی معصوم ندانسته است[۱۰۲]. البته لازمه کلمات مرحوم ابن قبه رازی و نیز مرحوم شیخ صدوق و شیخ مفید نیز نفی ضرورت عصمت امام از اشتباه در امور عادی است.
ابوالصلاح حلبی نیز درباره این مسأله نظریهای را ابراز نکرده است[۱۰۳].
پیامبران در انجام کارهای فردی و اجتماعی معصوم از هر گونه سهو، خطا و اشتباه هستند. دانشمندان مذهب امامیه از قدما تا معاصرین معتقد به پیراستگی و عصمت انبیاء به صورت مطلق هستند. اگرچه بیشتر بزرگان امامیه بحث عصمت از سهو در امور عادی را مستقلاً مطرح نکردهاند اما از موضعگیری و تأکید آنها بر عصمت مطلق (انبیاء از اول تا پایان عمر در همه اقوال افعال تروک و تقریرات، از هرگونه سهو خطا و نسیان معصوماند) استظهار میشود عصمت در امور عادی نیز درون این دامنه وسیع از عصمت موجود است[۱۰۴].
در این زمنیه باید گفت: حکمت و هدف الهی از بعثت رسولان و نشر شریعت، بدون تردید هدایت انسان است. تحقق این هدف در گرو وثوق و اطمینان مردم نسبت به مطلق گفتار و کردار انبیاء است. با فرض بروز خطا و اشتباه در قول و فعل ایشان ولو در امور عادی زندگی، برایندی چون تنفر و سلب اعتماد مردم و تحقق نیافتن هدف بعثت را نتیجه میدهد. با تأمل در این نکته که عرف مردم قادر بر تمایز میان خطا در امور عادی زندگی و امور شرعی نیستند. بنابراین جهت کسب وثوق و حصول غرض بعثت، تجهیز نمودن رسولان به ویژگی عصمت مطلق حتی در عرصه امور عادی، ضروری است[۱۰۵].[۱۰۶]
دیدگاه اندیشمندان اهل سنت
مشهور متکمان اهل سنت به اصل معصوم بودن انبیا(ع) باور دارند با این حال در گستره عصمت انبیا میان پیروان مذاهب مختلف اهل سنت، اختلافات بسیاری وجود دارد و به طور کلی هیچیک از پیروان مذاهب اهل سنت در بحث عصمت، قائل به عصمت مطلق انبیا(ع) از انواع معاصی، خطا، نسیان و اشتباه، قبل یا بعد از نبوت نیستند.
معتزله
در میان مذاهب غیر امامی، عصمت پیامبران، نخستین بار توسط معتزله مطرح شد. نظّام در اواخر قرن دوم هجری عصمت پیامبران را مطرح کرد؛ به دنبال او اشاعره و معتزله عصمت پیامبران از کفر و گناهان کبیره را قبل و بعد از نبوت به طورمتفق القول مطرح کردند و تنها در مورد ارتکاب گناهان صغیره با هم اختلاف داشتند. بیشتر متکلمان مکتب اشاعره و برخی از معتزله مانند ابوعلی جبایی معتقدند؛ انبیاء پیش از مبعوث شدن به نبوت، پیراسته از گناهان کبیره نیستند[۱۰۷]. میان اعطاء معجزه و ارتکاب معصیت از سوی پیامبران در ایام پیش از نبوت هیچگونه منافاتی وجود ندارد. بنابراین اعتبار معجزه تنها زمانی نقض میشود که انبیاء پس از مبعوث شدن به رسالت مرتکب معصیت کبیره شوند[۱۰۸].[۱۰۹] نظّام آیات قرآن را که دال بر ارتکاب معصیت انبیا بودند بر تأویل فرمانهای الهی حمل میکرد؛ اما جاحظ میگفت پیامبران بر این مبنا میبایست آگاهانه مرتکب گناهان شده باشند و چون ارتکاب گناه از روی علم و آگاهی به تکلیف، گناه نیست؛ ازاین رو معصیت به شمار نمیآید. در فرضیه پیشنهادی ابوعلی جبایی(متوفای ۳۰۱ق) و ابوهاشم جبایی(متوفای ۳۲۱ق) پیامبران به طورکامل هم از گناهان کبیره و هم صغیره معصوماند. دایره این عصمت حتی شامل عصمت از سهو و فراموشی هم میشود. این نتیجه حاصل مقدمهای است که در مورد لطف خدا برای هدایت بشر در دلیل نبوت ذکر کردهاند که خدا باید فرستاده و رسول خود را از نقص، گناه و سهو مصون بدارد[۱۱۰].[۱۱۱] با این حال سیری در کلمات ایشان نشان میدهد که جوینی و ابوهاشم باور دارند سر زدن معصیت صغیره عمدی از رسولان پس از نبوت روا و جایز است و نافی عصمت نیست[۱۱۲]. همچنین ابوعلی جبایی هر چند رسولان را در زمان بعثت، مصون از عصیان صغیره عمدی میداند، ولی معصوم از گناه به نحو خطا در تأویل نمیداند[۱۱۳].[۱۱۴]
مالکیها و اشاعره
مالک بن انس، پیشوا و فقیه مذهب مالکی است.اکثر پیروان مذهب فقهی مالکی، در کلام، اشعری مذهب هستند. نگاهی به آراء و دیدگاههای اشاعره روشن کننده اعتقاد آنها در باب عصمت انبیا(ع) است. اشاعره در باب عصمت انبیا(ع) بر این باورند که خطای پیامبران از روی سهو و نسیان اشکالی ندارد و پیش از نبوت، ارتکاب گناه کبیره نیز از آنان جایز است. صاحب کتاب «الحصون الحمیدیة» ضمن تصریح به لزوم وجود عصمت در انبیا(ع) به معنای طهارت ظاهری و باطنی ایشان از معاصی و منهیات الهی و رذایل اخلاقی چون حسد، کبر، کذب و امثال اینها معتقد است در مواجهه با روایاتی که توهم ارتکاب معاصی از انبیا(ع) و رسل را در انسان ایجاد مینمایند، باید به تأویل یا توجیه آن روایات روی آورد[۱۱۵].[۱۱۶]
حنفیها و ماتریدیه
نظرگاه حنفیان ماتریدیه در مسئله عصمت پیامبران بسیار مثبتتر از اشاعره بود. بسیاری از دانشمندان این فرقه، به خصوص آنهایی که اهل سمرقند بودند، تمامی خطاها، لغزشها و گناهان را در مورد انبیا انکار کردند و تفاوتی میان قبل و بعد از نبوت قایل نبودند و این موضوع نقطه مقابل اشاعره و حنبلیان بود[۱۱۷].[۱۱۸]
کلمات ابوحنیفه نشان میدهد که وی تنها به عصمت پیامبران از ارتکاب گناه و خطای عمدی معتقد بوده است چنانچه در جایی میگوید: «پیامبران از تمام گناهان کبیره و صغیره و کفر و زشتیها، مصون و معصوم هستند، اگر چه لغزشها و خطاهایی از آنها سر زده است»[۱۱۹]. پیروان ابوحنیفه که در اعتقادات ماتریدی هستند نیز همین عقیده را با اختلافاتی اندک در جزئیات آن دارند. به عنوان نمونه سعدالدین عمر تفتازانی در شرح خویش بر کتاب «عقاید نسفی» پیرامون عصمت انبیا چنین میگوید: «به اجماع علما پیامبران از ارتکاب عمدی کذب به ویژه در آن چه که متعلق به امر شارع است و نیز در تبلیغ احکام و ارشاد امت معصومند، اکثر علما انبیا را از ارتکاب سهوی کذب نیز معصوم دانستهاند، اما در مورد ارتکاب سایر گناهان تفصیل داده شده و به اجماع علما، پیامبران پیش از وحی و پس از آن از کفر معصومند. همچنین نزد جمهور علما، انبیا، از گناهان کبیره عمدی معصوم هستند. امّا انجام گناه کبیره به صورت سهوی و ناخودآگاه را اکثر علما جایز دانستهاند. ضمن اینکه انجام عمدی گناهان صغیره نیز جایز است. اما پیش از وحی دلیلی بر امتناع صدور گناهان کبیره از انبیا وجود ندارد»[۱۲۰].[۱۲۱]
شافعیها، اهل حدیث و حنبلیها
اهل حدیث در میان اهل سنت همواره در نظریه عصمت پیامبران خدشه میکردند. آنها معتقد بودند گناه و خطای پیامبران در متون مذهبی و حدیثی آمده است. ابن کرّام (متوفای ۲۵۵ق) سردمدار کرّامیه با اصرار میگفت: «پیامبران مرتکب گناه و خطا میشدند بدون اینکه با طبیعت آنها تنافی داشته باشد». کرّامیه بعدها در دیدگاه خود استثنا قایل شدند و گناهانی را که نیاز به اجرای حد و کیفر قانونی دارد یا گناهانی که حیثیت و آبروی آنها را خدشه دار میسازد، شایسته آنها ندانستند[۱۲۲].
از جستاری در روایات موجود در منابع معتبر اهلسنت که توسط هواداران نامدار مذهب شافعی و حنبلی در ادوار و قرون مختلف نقل شده نیز میتوان به دیدگاه آنها پیرامون عصمت انبیاء پی برد. ضمن اینکه غالب شافعیها، در کلام اشعری هستند و بر این اساس همان باورها و اعتقاداتی را که درباره عصمت انبیا(ع) در باب اشاعره مطرح نمودیم، بر پیروان شافعی نیز منطبق میگردد.
به عنوان نمونه، مسلم بن حجاج نیشابوری شافعی (۲۰۴-۲۶۱ه.ق) با اعتماد بر روایات نافی انبیا(ع) و از جمله پیامبراکرم(ص)، بسیاری از آنها را در صحیح خود نقل نموده است. وجود چنین روایاتی را میتوان در اثناء متون تفسیری، روایی و تاریخی افرادی چون فخر رازی، جلال الدین سیوطی، ابن کثیر دمشقی و دیگر علما و بزرگان شافعی مذهب نیز مشاهده نمود.
علاوه بر شافعیها، حنبلیها نیز که در اعتقادات، پیرو اهل حدیث بوده و گرایش افراطی زیادی به احادیث و عمل به آنها دارند، روایات نافی عصمت انبیا(ع) را در منابع خود نقل نمودهاند. روایاتی که حاکی از اعتقاد حداقلی آنها نسبت به مسأله عصمت انبیا(ع) است. سیری در آراء و سیره احمد بن حنبل پیشوای این مذهب در مواجهه با احادیث گویای توجه ویژه او به غالب احادیث است. در شرح حال وی آوردهاند که او بیش از هر روش دیگری به روش نقلی علاقه داشت و عمر و زندگی خویش را نیز به سماع و نقل میگذراند و از آنجا که منبعی جز منابع نقلی را قبول نداشت، تساهل در پذیرش احادیث و نیز قبول احادیث ضعیف از جمله مبانی وی به شمار میرفت[۱۲۳].
از دیگر دلایلی که اعتماد احمد بر احادیث ضعیف و مجعول نافی عصمت را تقویت میکند، مبانی حدیثگرایی وی است. سخن عبدالله بن احمد بن حنبل، شاهد این سخن ما است که میگوید: پدرم میگفت: «حدیث ضعیف نزد من، از رای بهتر است»[۱۲۴].[۱۲۵].[۱۲۶]
حنبلیها همواره آموزه عصمت پیامبران از گناه را انکار میکردند. ابن بطّه (متوفای ۳۸۷ق) در اصول اعتقادات خود مینگارد که پیامبران مرتکب گناه شدهاند و به آیاتی از قرآن استناد میکند. سپس شاگردان مکتب حنبلی مانند ابن تیمیه (متوفای ۷۲۸ق) و ابن قیم الجوزیه (متوفای ۷۵۱ق) پافشاری کردند که عصمت پیامبران تنها در حوزه ابلاغ وحی الهی است و شامل عصمت از گناهان نمیشود[۱۲۷].
بعدها انشعابهایی در فرقه حنبلیها رخ داد و به فرقه جدید وهابیت منجر شد؛ همان نظرگاه اهل حدیث در میان محمد بن عبدالوهاب و شاگردانش به شدت تقویت گردید. ناصر القفاری در نظریه پردازی عقاید وهابیت، در مقابل نظرگاه مورد پذیرش امامیه درباره عصمت امامان، عصمت جماعت را مطرح کرده است[۱۲۸].[۱۲۹]
حشویه و خوارج
حشویه نام فرقهای از اهل سنت است که به عناد و دشمنی با امیرالمؤمنین(ع) شهرت[۱۳۰] و به وجوب پیروی از بنیامیه[۱۳۱] باور دارند.
حشویه به هر خبری، هر چند متناقض عمل کرده و به ظواهر قرآن، هر چند مخالف با دلیل قطعی نیز تمسک میجویند[۱۳۲]. از این گذشته در تأیید عقائد باطل خویش به جعل حدیث روی آورده و آن را وسیلهای برای رسیدن به اهداف خود میدانند[۱۳۳]. باور پیروان این گروه نسبت به مسأله عصمت انبیا را میتوان از سیری در کلمات علمای این فرقه در این خصوص، مشاهده نمود. چه اینکه حشویه نه تنها صدور اقسام کبائر و صغائر را به صورت مطلق (عمدا یا سهوا، قبل از دوران بعثت یا پس از آن) از انبیا(ع) روا میدانند. بلکه با استناد به برخی اخبار موهن، صدور معاصی را نیز از انبیاء(ع) به اثبات میرسانند[۱۳۴].
کرامیه که از جمله شاخههای حشویه است و نیز ازارقه که از خوارج هستند، معتقدند، رسولان در تمام طول زندگی از ارتکاب هیچ یک از گناهان ـ خواه کبیره یا صغیره، از روی عمد یا سهو، پس از نبوت یا پیش از آن ـ مبری و مصون نیستند[۱۳۵]. اگرچه از نظر ازارقه ارتکاب هرگونه عصیانی، کفر قلمداد میشود[۱۳۶]، همینطور ابوبکر باقلانی صدور معصیت کبیره از سوی نبی را پس از بعثت از روی سهو روا میداند[۱۳۷].[۱۳۸].
برخی از پیروان این فرقه به این مقدار نیز اکتفا نکرده و حتی کذب در شریعت را برای انبیا در هر حالی (مخفیانه یا آشکارا) جایز میدانند»[۱۳۹].[۱۴۰]
پرسش مستقیم
- گستره عصمت پیامبران تا چه حدی است؟ (پرسش)
- گستره عصمت انبیا به لحاظ زمان چقدر است؟ (پرسش)
- آیا انبیاء تنها از ترک واجبات و انجام محرمات معصوم هستند؟ (پرسش)
- دلایل اثبات عصمت اعتقادی انبیاء چیست؟ (پرسش)
- گستره عصمت پیامبران از دیدگاه متکلمان اسلامی چقدر است؟ (پرسش)
- آیا پیامبران و امامان پیش از تصدی منصب الهی معصوم هستند؟ (پرسش)
- پیامبران پس از تصدی منصب الهی در چه اموری معصوم هستند؟ (پرسش)
- مراد از عصمت در مقام تلقی وحی چیست؟ (پرسش)
- مراد از عصمت در مقام ابلاغ وحی چیست؟ (پرسش)
جستارهای وابسته
- عصمت مطلق
- عصمت نسبی
- عصمت از خطا
- عصمت از گناه
- عصمت در احکام
- عصمت در اعتقاد
- عصمت در افعال
- عصمت در تبلیغ
- عصمت علمی
- عصمت عملی
- عصمت امرای امام
- عصمت انبیا
- عصمت اهل اجماع
- عصمت اهل بیت
- عصمت اولوالامر
- عصمت غیر انبیا
- عصمت ملائکه
- عصمت نواب امام
- آیات عصمت
- اسباب عصمت
- اعتراف معصومین به گناه
- انسان معصوم
- زمان عصمت
- علم به مثالب معاصی
- علم به مناقب طاعات
- مقام عصمت
- وجوب عصمت
منابع
- حسینی میلانی، سید علی، عصمت از منظر فریقین
- قدردان قراملکی، محمد حسن، کاوشی در ماهیت و قلمرو عصمت، ماهنامه پگاه حوزه، خرداد ۱۳۸۳، شماره ۱۳۹
- یوسفیان، حسن؛ شریفی، احمد حسین، پژوهشی در عصمت معصومان
- فاریاب، محمد حسین، عصمت امام
- احمدی، رحمتالله، پدیده وحی از دیدگاه علامه طباطبایی
- مهدوی اعلاء، مهدی، خاتم شیشهبر، علی رضا، بازکاوی نگرش اندیشمندان علم کلام در باب قلمرو عصمت انبیاء؛ با تاکید بر آراء سید مرتضی و فخرالدین رازی، پژوهشنامه کلام تطبیقی شیعه بهار و تابستان ۱۴۰۱ - شماره ۱
- مینایی، بهروز، اندیشه کلامی عصمت
- فرقانی، محمد هادی، بررسی تحلیلی زمینهها و علل جعل اخبار سخیف در شأن رسول خدا با تأکید بر میراث روایی مکتوب اهل سنت، دوفصلنامه پژوهشنامه تاریخ
- فرقانی، محمد هادی، خوانش انتقادی انگاره عالمان غیرشیعی از عصمت انبیا با تطبیق بر نصوص قرآن کریم، دوفصلنامه شبههپژوهی مطالعات قرآنی
- فلاح یخدانی، زکیه، بررسی شبهات فیصل نور پیرامون عصمت امام
پانویس
- ↑ راغب اصفهانی این معنا را برای واژه «عَصَمَ» آورده و میگوید: العصم: الإمساک و الاعتصام الاستمساک... (وقوله: «وَلَا تُمْسِکُوا بِعِصَمِ الْکَوَافِرِ» والعصام ما یعصم به ای یشد و عصمة الأنبیاء حفظه إیاهم؛ راغب اصفهانی، حسین بن محمد، المفردات، ص۵۶۹ ـ ۵۷۰ و عصم الله فلاناً من المکروه: ای حفظه و وقاه؛ یعنی خداوند فلانی را از مکروه حفظ کرده (عصمه) یعنی او را حفظ کرد و نگه داشت. المنجد، ص۱۵۰.
- ↑ ر.ک: فراهیدی، خلیل بن احمد، العین ج ۱ ص۳۱۴؛ فیروزآبادی، محمد بن یعقوب، قاموس محیط، ج۴، ص۱۵۱؛ الجوهری، اسماعیل بن حمّاد، الصحاح، ج۵، ص۱۹۸۶، ابن منظور، لسان العرب، ج۱۲، ص۴۰۳.
- ↑ ابنمنظور از زجاج نقل میکند: أَصْلُ العِصْمَةِ الحبْلُ. و كلُّ ما أَمْسَكَ شَيئاً فقد عَصَمَهُ، لسان العرب، ج۱۲، ص۴۰۵. یعنی، لغت عصمت در اصل به معنای طناب و ریسمان وضع شده است، ولی سپس از این معنا توسعه یافته و برای هر چیزی که موجب امساک و حفظ چیز دیگری شود، به کار میرود.
- ↑ ر.ک: راغب اصفهانی، المفردات فی غریب القرآن، ص۳۳۶ ـ ۳۳۷.
- ↑ حسینی میلانی، سید علی، عصمت از منظر فریقین، ص۱۴.
- ↑ شیخ مفید، تصحیح الاعتقادات الامامیة، ص۱۲۸.
- ↑ علی بن یونس نباطی، الصراط المستقیم، ج۱، ص۵۰.
- ↑ خواجه نصیرالدین طوسی، تلحیص المحصل، ص۳۶۹؛ عضدالدین ایجی نیز این تعریف را به حکما نسبت میدهد. ایجی عضدالدین، شرح المواقف، ج۸، ص۲۸۰ البته مرحوم خواجه در برخی موارد نیز عصمت را به لطف تعریف کرده است. ر.ک: خواجه نصیرالدین طوسی، تلخیص الحصل، ص۵۲۵.
- ↑ میثم بن علی بن میثم بحرانی، النجاة فی یوم القیامة، ص۵۵؛ حسن بن یوسف حلی، کشف المراد، ص۴۹۴.
- ↑ فاریاب، محمد حسین، عصمت امام، ص۳۴ - ۳۵.
- ↑ استادی، رضا، پاسخ به چالشهای فکری در بحث عصمت و امامت، ماهنامه معرفت، شماره۳۷، ص۳۶.
- ↑ یوسفیان، حسن؛ شریفی، احمد حسین، پژوهشی در عصمت معصومان، ص۶۹.
- ↑ فاریاب، محمد حسین، عصمت امام، ص۴۱۲.
- ↑ ر.ک: سبحانی، جعفر، منشور جاوید، ج۳، ص۱۸۰.
- ↑ شرح الأسماء الحسنى، ج۲، ص۳۶؛ ر.ک: أبو عبدالله محمد بن عبدالباقی الزرقانی المصری المالکی، شرح المواهب اللدنیه بالمنح المحمدیه، ج۵، ص۳۱۴؛ گوهر مراد، ص۴۲۱؛ ایجی، المواقف، ص۳۵۸.
- ↑ «وایضا لا خلاف بین الامه فی وجوب عصمتهم فیما یتعلق بالتبلیغ و عدم جواز الخطاء فیه لا عمدا ولا سهوا والا لم یبق الاعتماد علی شئ من الشرایع»، ر.ک: شرح قوشچی، ص۴۶۴. تجویز خطا در ابلاغ رسالت به صورت سهو و نسیان به ابوبکر باقلانی نیز نسبت داده شده است. ر.ک: ایجی، المواقف، ص۳۵۸؛ گوهر مراد، ص۴۲۱؛ مجلسی، محمدباقر، بحارالأنوار، ج۱۱، ص۸۹.
- ↑ ر.ک: طوسی، محمد بن حسن، تجرید الاعتقاد، ص۲۱۳.
- ↑ مهدوی اعلاء، مهدی، خاتم شیشهبر، علی رضا، بازکاوی نگرش اندیشمندان علم کلام در باب قلمرو عصمت انبیاء؛ با تاکید بر آراء سید مرتضی و فخرالدین رازی، پژوهشنامه کلام تطبیقی شیعه بهار و تابستان ۱۴۰۱ - شماره ۱، ص۱۴۸ ـ ۱۶۸.
- ↑ محقق طوسى مىنویسد: و یجب فی النبی العصمه لتحصیل الوثوق فیحصل الغرض، رک: کشف المراد، ص۳۴۹.
- ↑ ر.ک: محمد تقی مصباح یزدی، راه و راهنماشناسی، ص۱۲۴ـ۱۲۷، قم: حوزه علمیه، چ اول، ۱۳۶۷٫.
- ↑ طباطبائی، محمدحسین، المیزان، ج۲، ص۱۳۶؛ تفتازانی، سعدالدین، شرح المقاصد، ج۴، ص۵۰.
- ↑ ر.ک: ایجی، المواقف، ج۳، ص۴۱۵؛ محمدحسین المظفر، دلائل الصدق، ج۱، ص۶۰۵.
- ↑ ر.ک: جوادی آملی، عبدالله، وحی و نبوت در قرآن کریم، ص۲۰۳.
- ↑ طباطبائی، محمدحسین، المیزان، ج۲، ص۱۳۶.
- ↑ ممکن است گفته شود استدلال به آیات قرآن برای عصمت در تلقی و ابلاغ وحی، دور باطل است؛ زیرا صحیح بودن آیات قرآن متوقف بر معصوم بودن پیامبر است و معصوم بودن پیامبر متوقف بر صحیح بودن آیات قرآنی است. در پاسخ به این سخن باید گفت این شبهه در مورد آیات قرآن وارد نیست؛ زیرا میتوان صحت آیات قرآن را از طریق تحدی اثبات کرد؛ تحدی آیات قرآن، نشانه از سوی خدا بودن آن خواهد بود و نیازی به اثبات معصوم بودن پیامبر ندارد. بنابراین صحت آیات قرآنی متوقف بر تحدی خواهد بود نه عصمت پیامبر و دور مذکور باطل میشود اما این مشکل در مورد ادله روایی وارد است و با آنها نمیتوان عصمت را ثابت کرد؛ زیرا تحدی به ادله روایی صورت نگرفته است.
- ↑ «هرگز دوست شما حضرت محمّد(ص) منحرف نشده و مقصد را گم نکرده است؛ هرگز از روی هوای نفس سخن نمیگوید! آنچه میگوید چیزی جز وحی که بر او نازل شده، نیست!»، سوره نجم، آیات ۴-۲.
- ↑ «او دانای غیب است و هیچ کس را از اسرار غیبش آگاه نمیسازد؛ مگر رسولانی که آنان را برگزیده و مراقبینی از پیش رو و پشت سر برای آنها قرار میدهد؛ تا بداند پیامبرانش رسالتهای پروردگارشان را ابلاغ کردهاند و او به آنچه نزد آنهاست احاطه دارد و همه چیز را احصار شمارش کرده است!»، سوره نجم، آیات۲۸-۲۶.
- ↑ برای مطالعه بیشتر ر.ک: سبحانی، شیخ جعفر، منشور جاوید، ج ۵، ص ۳۳ـ۳۶؛ منشور عقاید امامیه، ص۱۱۰.
- ↑ یوسفیان، حسن؛ شریفی، احمد حسین، پژوهشی در عصمت معصومان، ۱۱۲ـ۱۱۰.
- ↑ و ما (فرشتگان) جز به فرمان پروردگارت فرود نمیآییم، آینده و گذشته ما و آنچه میان آنهاست، از آن اوست و پروردگارت فراموشکار نیست؛ سوره مریم، آیه:۶۴.
- ↑ ر.ک: احمدی، رحمتالله، پدیده وحی از دیدگاه علامه طباطبائی، ص ۲۳۰-۲۳۱.
- ↑ «لَمَّا لَمْ يَكُنْ فِي خَلْقِهِمْ وَ قُوَاهُمْ مَا يكملوا [يَكْمُلُونَ] لِمَصَالِحِهِمْ وَ كَانَ الصَّانِعُ مُتَعَالِياً عَنْ أَنْ يُرَى... لَمْ يَكُنْ بُدٌّ مِنْ رَسُولٍ بَيْنَهُ وَ بَيْنَهُمْ مَعْصُومٍ يُؤَدِّي إِلَيْهِمْ أَمْرَهُ وَ نَهْيَهُ وَ أَدَبَهُ وَ يَقِفُهُمْ عَلَى مَا يَكُونُ بِهِ إِحْرَازُ مَنَافِعِهِمْ وَ دَفْعُ مَضَارِّهِمْ»، بحارالانوار، ج۱۱، ص۴۰.
- ↑ «که او به هر چیزی داناست» سوره شوری، آیه ۱۲.
- ↑ «اینکه او بر هر کاری تواناست» سوره فصلت، آیه ۳۹.
- ↑ ر.ک: طوسی، محمد بن حسن، الاقتصاد فیما یتعلق بالاعتقاد، ص۲۶۰؛ ابن ابی الحدید، شرح نهج البلاغه، ج۷، ص۱۸؛ فخر رازی، محمد بن عمر، المطالب العالیه من العلم الإلهی، ج۸، ص۲۶۳.
- ↑ ر.ک: ایجی، عبدالرحمن بن احمد، المواقف فی علم الکلام، ص۳۵۸؛ تفتازانی، سعد الدین، شرح المقاصد، محقق: عبدالرحمان عمیره، ج۵، ص۴۹.
- ↑ ر.ک: ایجی، عبدالرحمن بن احمد، المواقف فی علم الکلام، ص۳۵۸؛ جرجانی، علی بن محمد، شرح مواقف، ج۸، ص۲۶۳.
- ↑ ر.ک: عبدالجبار، ابوالحسن، المغنی فی ابواب التوحید و العدل، ج۱۵، ص۲۸۱.
- ↑ مهدوی اعلاء، مهدی، خاتم شیشهبر، علی رضا، بازکاوی نگرش اندیشمندان علم کلام در باب قلمرو عصمت انبیاء؛ با تاکید بر آراء سید مرتضی و فخرالدین رازی، پژوهشنامه کلام تطبیقی شیعه بهار و تابستان ۱۴۰۱ - شماره ۱، ص۱۴۸ ـ ۱۶۸؛ فلاح یخدانی، زکیه، بررسی شبهات فیصل نور پیرامون عصمت امام، ص۲۱.
- ↑ ر.ک: المیزان، ج۶، ص۳۷۱.
- ↑ «و به راستی تو را خویی است سترگ» سوره قلم، آیه ۴.
- ↑ «بیگمان فرستاده خداوند برای شما نمونهای نیکوست» سوره احزاب، آیه ۲۱.
- ↑ بدایة المعارف الالهیة، ج۱، ص۲۶۶-۲۶۷.
- ↑ «برخی از آن پیامبران را بر برخی دیگر برتری دادیم» سوره بقره، آیه ۲۵۳.
- ↑ شریفی، احمد حسین، یوسفیان، حسن، پژوهشی در عصمت معصومان، ص ۱۸۱.
- ↑ ر.ک: ایجی، عبدالرحمن بن احمد، المواقف فی علم الکلام، ص۳۵۹؛ عبدالجبار، ابوالحسن، شرح اصول خمسه، ص۳۸۷؛ ابن ابی الحدید، شرح نهج البلاغه، ج۷، ص۱۰.
- ↑ ر.ک: ایجی، عبدالرحمن بن احمد، المواقف فی علم الکلام، ص۳۵۹؛ قاری هروی، علی، شرح الشفاء، ج۲، ص۲۰۱.
- ↑ مهدوی اعلاء، مهدی، خاتم شیشهبر، علی رضا، بازکاوی نگرش اندیشمندان علم کلام در باب قلمرو عصمت انبیاء؛ با تاکید بر آراء سید مرتضی و فخرالدین رازی، پژوهشنامه کلام تطبیقی شیعه بهار و تابستان ۱۴۰۱ - شماره ۱، ص۱۴۸ ـ ۱۶۸.
- ↑ ر.ک: تفتازانی، سعد الدین، شرح المقاصد، محقق: عبدالرحمان عمیره، ج۵، ص۵۰؛ جوینی، عبدالملک، الارشاد الی قواطع الادلة فی اول الاعتقاد، ص۱۴۴؛ فخر رازی، محمد بن عمر، عصمة الانبیاء، ص۲۷.
- ↑ ر.ک: فخر رازی، محمد بن عمر، عصمة الانبیاء، ص۲۷.
- ↑ ر.ک: ابن ابی الحدید، شرح نهج البلاغه، ج۷، ص۱۲.
- ↑ مهدوی اعلاء، مهدی، خاتم شیشهبر، علی رضا، بازکاوی نگرش اندیشمندان علم کلام در باب قلمرو عصمت انبیاء؛ با تاکید بر آراء سید مرتضی و فخرالدین رازی، پژوهشنامه کلام تطبیقی شیعه بهار و تابستان ۱۴۰۱ - شماره ۱، ص۱۴۸ ـ ۱۶۸.
- ↑ ر.ک: جرجانی، علی بن محمد، شرح مواقف، ج۸، ص۲۶۴؛ تفتازانی، سعد الدین، شرح المقاصد، محقق: عبدالرحمان عمیره، ج۵، ص۵۰.
- ↑ «بگو اگر خداوند را دوست میدارید از من پیروی کنید تا خداوند شما را دوست بدارد» سوره آل عمران، آیه ۳۱.
- ↑ مهدوی اعلاء، مهدی، خاتم شیشهبر، علی رضا، بازکاوی نگرش اندیشمندان علم کلام در باب قلمرو عصمت انبیاء؛ با تاکید بر آراء سید مرتضی و فخرالدین رازی، پژوهشنامه کلام تطبیقی شیعه بهار و تابستان ۱۴۰۱ - شماره ۱، ص۱۴۸ ـ ۱۶۸.
- ↑ ر.ک، ابن حزم، علی بن احمد، الفصل فی الملل و الاهواء و النحل، ج۲، ص۲۸۴.
- ↑ ر.ک: تفتازانی، سعد الدین، شرح المقاصد، محقق: عبدالرحمان عمیره، ج۵، ص۴۹.
- ↑ ر.ک: جرجانی، علی بن محمد، شرح مواقف، ج۸، ص۲۶۵.
- ↑ ر.ک: تفتازانی، سعد الدین، شرح المقاصد، محقق: عبدالرحمان عمیره، ج۵، ص۵۰.
- ↑ ر.ک: عبدالجبار، ابوالحسن، شرح اصول خمسه، ص۳۸۷.
- ↑ ر.ک: ایجی، عبدالرحمن بن احمد، المواقف فی علم الکلام، ص۳۵۸؛ تفتازانی، سعد الدین، شرح المقاصد، محقق: عبدالرحمان عمیره، ج۵، ص۵۰.
- ↑ ر.ک: فخر رازی، محمد بن عمر، الأربعین فی اصول الدین، ج۲، ص۱۵۱؛ آمدی، سیف الدین، أبکار الأفکار فی اصول الدین، محقق: احمد محمد مهدی، ج۴، ص۱۸۶.
- ↑ ﴿فَلَمَّا رَأَى قَمِيصَهُ قُدَّ مِن دُبُرٍ قَالَ إِنَّهُ مِن كَيْدِكُنَّ إِنَّ كَيْدَكُنَّ عَظِيمٌ﴾ «و چون (شویش) دید که پیراهن مرد از پشت دریده است گفت: بیگمان این از نیرنگ شما زنان است و نیرنگ شما زنان سترگ است» سوره یوسف، آیه ۲۸؛ ﴿قَالَ رَبِّ السِّجْنُ أَحَبُّ إِلَيَّ مِمَّا يَدْعُونَنِي إِلَيْهِ وَإِلاَّ تَصْرِفْ عَنِّي كَيْدَهُنَّ أَصْبُ إِلَيْهِنَّ وَأَكُن مِّنَ الْجَاهِلِينَ﴾ «(یوسف) گفت: پروردگارا! زندان از آنچه مرا به آن فرا میخواند خوشتر است و اگر فریبشان را از من نگردانی به آنان میگرایم و از نادانان خواهم بود» سوره یوسف، آیه ۳۳.
- ↑ مهدوی اعلاء، مهدی، خاتم شیشهبر، علی رضا، بازکاوی نگرش اندیشمندان علم کلام در باب قلمرو عصمت انبیاء؛ با تاکید بر آراء سید مرتضی و فخرالدین رازی، پژوهشنامه کلام تطبیقی شیعه بهار و تابستان ۱۴۰۱ - شماره ۱، ص۱۴۸ ـ ۱۶۸.
- ↑ ر.ک: شیخ صدوق، محمد بن علی، من لا یحضره الفقیه، ج۱، ص۳۳۴.
- ↑ شیخ صدوق، محمد بن علی، من لا یحضره الفقیه، ج۱، ص۳۳۴.
- ↑ ر.ک: طوسی، محمد بن حسن، تهذیب الاحکام، ج۲، ص۳۴۷.
- ↑ ر.ک: شبر، عبدالله، حق الیقین فی معرفة أصول الدین، ج۱، ص۱۳۹.
- ↑ ر.ک: شیخ صدوق، محمد بن علی، الاعتقادات، ص۹۶.
- ↑ ر.ک: مظفر، محمدحسین، علم الإمام، ص۹۰.
- ↑ مهدوی اعلاء، مهدی، خاتم شیشهبر، علی رضا، بازکاوی نگرش اندیشمندان علم کلام در باب قلمرو عصمت انبیاء؛ با تاکید بر آراء سید مرتضی و فخرالدین رازی، پژوهشنامه کلام تطبیقی شیعه بهار و تابستان ۱۴۰۱ - شماره ۱، ص۱۴۸ ـ ۱۶۸.
- ↑ قدردان قراملکی، محمد حسن، کاوشی در ماهیت و قلمرو عصمت، مجله پگاه حوزه، مرداد ماه ۱۳۸۳ ش۱۳۹.
- ↑ «پیمان من به ستمکاران نمیرسد» سوره بقره، آیه ۱۲۴.
- ↑ «شرک، ستمی سترگ است» سوره لقمان، آیه ۱۳.
- ↑ «کافرانند که ستمگرند» سوره بقره، آیه ۲۵۴.
- ↑ قدردان قراملکی، محمد حسن، کاوشی در ماهیت و قلمرو عصمت، مجله پگاه حوزه، مرداد ماه ۱۳۸۳ ش۱۳۹.
- ↑ البته ممکن است کسی بگوید با خواب ماندن در وقت نماز نیز از آنجا که فعل واجبی ترک شده است، امر قبیحی واقع میشود. از اینرو، نمیتوان میان این قسم و قسمی که انسان سهواً مرتکب حرام میشود، تفاوتی قایل شد. در پاسخ با اذعان به وجود این احتمال ـ یعنی وقوع قبیح در پی خواب ماندن در وقت نماز ـ باید گفت تقسیمبندی یاد شده بیشتر بر اساس تفکیک میان دو فرض یادشده در کلمات متکلمان و به جهت توضیح اصطلاح «گناه سهوی» در کلمات آنهاست؛ زیرا متکلمانی که از این اصطلاح استفاده کردهاند از سویی به عصمت امام از گناه سهوی معتقدند و از سوی دیگر خواب ماندن از نماز را در حق امام روا دانستهاند.
- ↑ فاریاب، محمد حسین، عصمت امام، ص۳۹ و ۳۸.
- ↑ شاهد بر این سخن روایاتی است که مرحوم صدوق آنها را نقل نموده و ملتزم به صحت آنها شده است. این روایات متضمن جواز سهو و نیز وقوع آن توسط نبی و امام است. به عنوان نمونه: ر.ک: صدوق، عیون اخبار الرضا{{ع}ج، ج۲، ص۲۰۳. علاوه بر اینکه وی در جایی پس از نقل روایتی که متضمن اشتباه پیامبر خاتم(ص) است، منکر سهو النبی را غالی و از مفوضه دانسته و آنها را لعن نموده است. صدوق، من لا یحضره الفقیه، ج۱، ص۳۶۰-۳۵۸، ح۱۰۳۱.
- ↑ مرحوم صدوق در رد نظریه سهو النبی و الامام رسالهای با عنوان رسالة فی عدم سهو النبی(ص) نوشته است. همچنین ر.ک: مفید، محمد بن محمد بن نعمان، الفصول المختارة، ص۱۰۵-۱۰۴؛ همو، المسائل العشر فی الغیبة، ص۶۱.
- ↑ ر.ک: طوسی محمدبن حسن، الاقتصاد، ص۱۶۱؛ همو، الرسائل العشر، تحقیق واعظ زاده خراسانی، ص۱۰۶؛ همو، العدة فی اصول الفقه، تحقیق محمدجواد انصاری، ج۲، ص۵۶۸-۵۶۶ و ج۱، ص۴۸.
- ↑ فاریاب، محمد حسین، عصمت امام، ص۴۱۳.
- ↑ سید مرتضی، تنزیه الانبیاء، ص۲؛ فاضل مقداد، جمالالدین، ارشاد الطالبین الی نهج المسترشدین، ص۳۰۳؛ سبحانی، جعفر، الالهیات علی هدی الکتاب و السنة و العقل، ج۳، ص۱۶۶.
- ↑ سید مرتضی، تنزیه الانبیاء، ص۴؛ طوسی، محمد بن حسن، تجرید الاعتقاد، ص۲۱۳.
- ↑ مهدوی اعلاء، مهدی، خاتم شیشهبر، علی رضا، بازکاوی نگرش اندیشمندان علم کلام در باب قلمرو عصمت انبیاء؛ با تاکید بر آراء سید مرتضی و فخرالدین رازی، پژوهشنامه کلام تطبیقی شیعه بهار و تابستان ۱۴۰۱ - شماره ۱، ص۱۴۸ ـ ۱۶۸.
- ↑ ر.ک: صدوق، عیون اخبار الرضا(ع)، ج۲، ص۲۰۳.
- ↑ صدوق، من لا یحضره الفقیه، ج۱، ص۳۶۰-۳۵۸، ح۱۰۳۱.
- ↑ مفید، محمدبن محمد بن نعمان، الفصول المختارة، ص۱۰۴.
- ↑ مفید، محمد بن محمدبن نعمان، رسالة فی عدم سهو النبی، ص۲۸.
- ↑ سیدمرتضی، تنزیه الانبیاء و الائمة، ص۲۲.
- ↑ طوسی، محمدبن حسن، تهذیب الاحکام، ج۲، ص۳۴۶، ح۲۶؛ همو، الاستبصار، ج۱، ص۳۶۹، ح۱۶ و ص۳۷۰، ح۴؛ همان، ج۲، ص۳۴۶، ح۵ و ص۳۵۲، ح۴۹ و ص۳۴۹، ح۳۷.
- ↑ فاریاب، محمد حسین، عصمت امام، ص۴۱۳ ۴۱۴.
- ↑ «تا معلوم دارد که رسالتهای پروردگارشان را رساندهاند» سوره جن، آیه ۲۸.
- ↑ از خداوند فرمان برید و از پیامبر فرمانبرداری کنید؛ سوره نساء، آیه۵۹.
- ↑ در حال و آینده آن، باطل راه ندارد، فرو فرستاده (خداوند) فرزانه ستودهای است؛ سوره فصلت، آیه۴۲.
- ↑ بگو: مرا نسزد که از پیش خود آن را دگرگون کنم. من جز از آنچه به من وحی میشود؛ سوره یونس، آیه۱۵.
- ↑ ر.ک: احمدی، رحمتالله، پدیده وحی از دیدگاه علامه طباطبائی، ص۲۳۴-۲۳۵؛ فلاح یخدانی، زکیه، بررسی شبهات فیصل نور پیرامون عصمت امام، ص۲۵.
- ↑ مفید، محمدبن محمد بن نعمان، الفصول المختاره، ص۶۲؛ همو، تصحیح الاعتقادات الامامیة، ص۱۲۹.
- ↑ فاریاب، محمد حسین، عصمت امام، ص۳۷۰.
- ↑ فاریاب، محمد حسین، عصمت امام، ص۴۱۵.
- ↑ فاریاب، محمد حسین، عصمت امام، ص۴۱۵ و ۴۱۶
- ↑ ر.ک: سید مرتضی، تنزیه الانبیاء و الائمة، ص۱۲۱.
- ↑ فاریاب، محمد حسین، عصمت امام، ص۳۵۷.
- ↑ ر.ک: طوسی، محمد بن حسن، الرسائل العشر، ص۹۷؛ همو، الاقتصاد فیما یتعلق بالاعتقاد، ص۲۶۰؛ همو، تجرید الاعتقاد، ص۲۱۳؛ سد آبادی، عبدالله، المقنع فی الامامة، ص۴۹؛ حلی، حسن بن یوسف، نهج الحق و کشف الصدق، ص۱۴۲.
- ↑ ر.ک: حلی، حسن بن یوسف، رساله السعدیه، محقق: علی اوجبی، ص۷۱؛ فاضل مقداد، جمالالدین، ارشاد الطالبین الی نهج المسترشدین، ص۳۰۵؛ سبحانی، جعفر، الالهیات علی هدی الکتاب و السنة و العقل، ج۳، ص۱۹۱.
- ↑ مهدوی اعلاء، مهدی، خاتم شیشهبر، علی رضا، بازکاوی نگرش اندیشمندان علم کلام در باب قلمرو عصمت انبیاء؛ با تاکید بر آراء سید مرتضی و فخرالدین رازی، پژوهشنامه کلام تطبیقی شیعه بهار و تابستان ۱۴۰۱ - شماره ۱، ص۱۴۸ ـ ۱۶۸.
- ↑ ر.ک: ایجی، عبدالرحمن بن احمد، المواقف فی علم الکلام، ص۳۵۹؛ عبدالجبار، ابوالحسن، شرح اصول خمسه، ص۳۸۷؛ ابن ابی الحدید، شرح نهج البلاغه، ج۷، ص۱۰.
- ↑ ر.ک: ایجی، عبدالرحمن بن احمد، المواقف فی علم الکلام، ص۳۵۹؛ قاری هروی، علی، شرح الشفاء، ج۲، ص۲۰۱.
- ↑ مهدوی اعلاء، مهدی، خاتم شیشهبر، علی رضا، بازکاوی نگرش اندیشمندان علم کلام در باب قلمرو عصمت انبیاء؛ با تاکید بر آراء سید مرتضی و فخرالدین رازی، پژوهشنامه کلام تطبیقی شیعه بهار و تابستان ۱۴۰۱ - شماره ۱، ص۱۴۸ ـ ۱۶۸؛ مینایی، بهروز، اندیشه کلامی عصمت، ص ۴۰.
- ↑ ویلفرد مادلونگ، دایرة المعارف اسلام، ص۱۸۲.
- ↑ مینایی، بهروز، اندیشه کلامی عصمت، ص ۴۰.
- ↑ ر.ک: تفتازانی، سعد الدین، شرح المقاصد، محقق: عبدالرحمان عمیره، ج۵، ص۵۰؛ جوینی، عبدالملک، الارشاد الی قواطع الادلة فی اول الاعتقاد، ص۱۴۴؛ فخر رازی، محمد بن عمر، عصمة الانبیاء، ص۲۷.
- ↑ ر.ک: فخر رازی، محمد بن عمر، عصمة الانبیاء، ص۲۷.
- ↑ مهدوی اعلاء، مهدی، خاتم شیشهبر، علی رضا، بازکاوی نگرش اندیشمندان علم کلام در باب قلمرو عصمت انبیاء؛ با تاکید بر آراء سید مرتضی و فخرالدین رازی، پژوهشنامه کلام تطبیقی شیعه بهار و تابستان ۱۴۰۱ - شماره ۱، ص۱۴۸ ـ ۱۶۸.
- ↑ الجسر الطرابلسی، حسین بن محمد، «الحصون الحمیدیة للمحافظة علی العقائد الاسلامیة»، ص۴۹.
- ↑ فرقانی، محمدهادی، اخبار سخیف ساختگی پیرامون شخصیت نبی، فصل دوم، گفتار دوم: عصمت نبی از منظر اهل سنت.
- ↑ ویلفرد مادلونگ، دایرة المعارف اسلام، ص۱۸۳.
- ↑ مینایی، بهروز، اندیشه کلامی عصمت ص ۴۰.
- ↑ قاری، علی بن سلطان محمد، «شرح کتاب الفقه الاکبر»، صص ۱۰۴-۹۹.
- ↑ سعدالدین مسعود بن عمر تفتازانی، «شرح العقائد النسفیة»، ص۱۲۷.
- ↑ فرقانی، محمدهادی، اخبار سخیف ساختگی پیرامون شخصیت نبی، فصل دوم، گفتار دوم: عصمت نبی از منظر اهل سنت.
- ↑ ویلفرد مادلونگ، دایرة المعارف اسلام، ص۱۸۳.
- ↑ احمد امین، «فجر الاسلام»، ص۲۴۳.
- ↑ محمد بن ابیبکر ابن قیم جوزیه، «اعلام الموقعین عن رب العالمین»، ج۱ ص۸۸.
- ↑ فرقانی، محمدهادی، اخبار سخیف ساختگی پیرامون شخصیت نبی، فصل دوم، گفتار دوم: عصمت نبی از منظر اهل سنت، شافعیها و حنبلیها.
- ↑ فرقانی، محمدهادی، خوانش انتقادی انگاره عالمان غیرشیعی از عصمت انبیا با تطبیق بر نصوص قرآن کریم.
- ↑ ویلفرد مادلونگ، دایرة المعارف اسلام، ص۱۸۳.
- ↑ ناصر القفاری، اصول مذهب الشیعه، ج۲، ص۷۷۲ - ۷۷۹.
- ↑ مینایی، بهروز، اندیشه کلامی عصمت ص ۴۰.
- ↑ مفید، محمد بن محمد بن نعمان، ۴۲ و۴۳ و۱۲۰.
- ↑ مجلسی، محمدباقر، بحارالانوار، ج ۴۴، ص۱۶۵؛ مفید، محمد بن محمد بن نعمان، الافصاح فی الامامة، ج ۲، ص۲۳.
- ↑ معتزلی، ابن ابی الحدید، شرح نهج البلاغه، ج۶، ص۳۷۴.
- ↑ شوشتری، قاضی نورالله، الصوارم المهرقة، ص۱۰۹.
- ↑ مجلسی، محمدباقر، بحارالانوار، ج ۱۱، ص۹۰؛ معتزلی، ابن ابی الحدید، شرح نهج البلاغه، ج۲۰، ص۳۱.
- ↑ ر.ک، ابن حزم، علی بن احمد، الفصل فی الملل و الاهواء و النحل، ج۲، ص۲۸۴.
- ↑ ر.ک: تفتازانی، سعد الدین، شرح المقاصد، محقق: عبدالرحمان عمیره، ج۵، ص۴۹.
- ↑ ر.ک: جرجانی، علی بن محمد، شرح مواقف، ج۸، ص۲۶۵.
- ↑ مهدوی اعلاء، مهدی، خاتم شیشهبر، علی رضا، بازکاوی نگرش اندیشمندان علم کلام در باب قلمرو عصمت انبیاء؛ با تاکید بر آراء سید مرتضی و فخرالدین رازی، پژوهشنامه کلام تطبیقی شیعه بهار و تابستان ۱۴۰۱ - شماره ۱، ص۱۴۸ ـ ۱۶۸.
- ↑ علم الهدی، سیدمرتضی، تنزیه الانبیاء، ص۱۶؛ معتزلی، ابن ابی الحدید، شرح نهج البلاغه، ج۷، ص۱۱.
- ↑ فرقانی، محمدهادی، اخبار سخیف ساختگی پیرامون شخصیت نبی، فصل دوم، گفتار دوم: عصمت نبی از منظر اهل سنت.