جابر بن عبدالله انصاری در تراجم و رجال: تفاوت میان نسخه‌ها

از امامت‌پدیا، دانشنامهٔ امامت و ولایت
جز (جایگزینی متن - 'ابن شهر آشوب' به 'ابن‌شهرآشوب')
جز (جایگزینی متن - 'صحابه نگاران' به 'صحابه‌نگاران')
خط ۴۴: خط ۴۴:


== [[وفات]] جابر ==
== [[وفات]] جابر ==
صحابه‌نگاران گویند که جابر در اواخر عمر خود [[نابینا]] شد. با توجه به قراین و برخی [[اخبار]] که گذشت [[نابینایی]] او، [[دست]] کم از سال ۶۱ بوده است و اگر سال [[وفات]] او را ۷۸ یا ۹۹ بگیریم، تعبیر اواخر [[عمر]] چندان [[صدق]] نمی‌کند. او در سن ۷۴ یا ۸۵ یا ۹۴ و ۹۷ سالگی در [[مدینه]] درگذشت<ref>دینوری، ابوحنیفه، الأخبار الطوال، ص۳۱۶؛ ابن حبان، الثقات، ص۵۸؛ مسعودی، مروج الذهب، ج۳، ص۱۱۵؛ ابن جوزی، المنتظم، ص۱۴۵؛ ابن عبدالبر، الاستیعاب، ج۲، ص۲۹۳؛ ابن اثیر، اسد الغابه، ج۱، ص۴۹۴؛ ابن حجر، الاصابه، ج۱، ص۵۴۷.</ref>. در سال وفات او نیز [[اختلاف]] است. سال‌های ۶۸، ۷۳، ۷۴، ۲۶، ۲۷، ۷۸، ۷۹ و یا ۹۹ را گفته‌اند <ref>ر. ک: دینوری، ابوحنیفه، الأخبار الطوال، ص۳۱۶ و ۳۲۸؛ مسعودی، مروج الذهب، ج۳، ص۱۱۵؛ طوسی، رجال، ص۳۱-۳۲؛ بغوی، معجم الصحابه، ج۱، ص۴۴۷؛ ابونعیم، معرفة الصحابه، ج۲، ص۵۳۱-۵۳۰؛ ابن ابی عاصم، الآحاد و المثانی، الآحاد و المثانی، ج۴، ص۶۹؛ حاکم نیشابوری، المستدرک، ج۳، ص۵۶۵؛ طبرانی، المعجم الکبیر، ج۲، ص۱۸۰-۱۸۱؛ ابن عبدالبر، الاستیعاب، ج۳، ص۲۹۳.</ref>، ولی مشهور، ۷۸ گفته‌اند و تصحیف «سبعین» به «تسعین» و خلط سال وفات و سن، از عوامل این اختلاف است<ref>ر. ک: ابن عساکر، تاریخ مدینة دمشق، ج۱۱، ص۲۳۸-۲۴۰.</ref>. [[ابن حجر]]<ref>ابن حجر، الاصابه، ج۱، ص۵۴۷.</ref> حضور [[حجاج ثقفی]] را در [[مراسم تشییع]] جنازه جابر شاهدی بر [[تأیید]] [[سال]] ۷۴ دانسته است. در برخی از منابع [[شیعی]] [[روایت]] ضعیفی آمده که [[امام باقر]] {{ع}} به هنگام وفات از جابر خواست تا [[حدیث]] [[صحیفه]] و [[لوح]] را روایت کند<ref>صدوق، عیون اخبار الرضا، ج۲، ص۴۷.</ref>، اما اگر حتی سال وفات او را ۹۹ بدانیم باز این خبر صحیح نخواهد بود؛ زیرا امام باقر {{ع}} در سال ۱۱۴ به [[شهادت]] رسیده<ref>ابن ابی الثلج بغدادی، تاریخ الائمه، ص۱۰.</ref> و بنا بر روایت [[پیامبر]] تنها وی موفق به [[دیدار امام]] [[باقر]] {{ع}} خواهد شد و نمی‌توانسته [[امام صادق]] {{ع}} را [[درک]] کرده باشد زیرا [[تولد]] آن [[حضرت]] ۸۰ یا ۸۳ بوده و با توجه به این مطلب باید گفت که حتی زنده بودن جابر پس از [[امام سجاد]] {{ع}} هم مورد تشکیک است و این مطلب با [[تاریخ]] [[وفات]] او نیز سازگار است. خبر [[صدوق]] نیز وجهش این است که [[امام باقر]] {{ع}} بیان داشته که جابر برایم [[روایت]] کرد اما [[راوی]] بر اثر توهمچنین گفته است<ref>ر. ک: شوشتری، محمد تقی، قاموس الرجال، ج۲، ص۵۲۱-۵۲۰؛ مدرسی طباطبایی، سید حسین، میراث مکتوب شیعه، ص۱۲۹.</ref>. [[محمد بن منکدر]] که از [[راویان]] مشهور جابر است در آخرین لحظات بر بالین جابر بوده و از او خواسته تا سلامش را به [[پیامبر]] برساند<ref>احمد بن حنبل،، مسند حنبل، ج۳، ص۶۹.</ref>، [[حسن مثنی]] از جمله کسانی بود که جنازه جابر را بر دوش خود حمل نمود<ref>ابن عساکر، تاریخ مدینة دمشق، تاریخ مدینة دمشق، ج۱۱، ص۲۳۶.</ref>. گویا خود او نیز می‌خواست نمازش را بخواند، اما با [[تهدید]]، [[حجاج ثقفی]] بر او [[نماز]] خواندا<ref>ابن عساکر، تاریخ مدینة دمشق، ج۱۱، ص۲۳۶.</ref>. این خبر صحیح نیست؛ زیرا صرف نظر از اینکه جابر [[وصیت]] کرده بود که حجاج ثقفی بر او نماز نخواند<ref>ابن عساکر، تاریخ مدینة دمشق، ج۱۱، ص۲۴۰.</ref>. [[مورخان]] و صحابه‌نگاران با استناد به [[روایات]] بسیاری گفته‌اند که [[والی مدینه]]، [[ابان بن عثمان بن عفان]] بر او نماز خواند<ref>ابن حبان، الثقات، ص۵۸؛ بغوی، معجم الصحابه، ج۱، ص۴۴۸؛ ابونعیم، معرفة الصحابه، ج۲، ص۵۲۹؛ حاکم نیشابوری، المستدرک، ج۳، ص۵۶۵؛ طبرانی، المعجم الکبیر، ج۲، ص۱۸۱؛ ابن عبدالبر، الاستیعاب، ج۲، ص۲۹۳.</ref>. [[ذهبی]]<ref>تاریخ ذهبی، ج۵، ص۳۸۱.</ref> نیز ضمن رد مطلب یاد شده وفات جابر را زمانی دانسته که [[حجاج]] بر [[عراق]] [[حاکم]] بود. اما همو در سیر اعلام النبلاء<ref>سیر اعلام النبلاء، ج۳، ص۱۹۴.</ref> این خبر را چنین توجیه کرده که شاید در آن وقت برای انجام [[مناسک حج]] و یا [[زیارت]] به [[مدینه]] آمده است، او را آخرین [[صحابی]] دانسته‌اند که در مدینه از [[دنیا]] رفت<ref>ابن عساکر، تاریخ مدینة دمشق، ج۱۱، ص۲۳۹؛ ابن حجر، الاصابه، ج۱، ص۵۴۶.</ref>. [[بغوی]]<ref>بغوی، معجم الصحابه، ج۱، ص۴۴۷.</ref>، [[ابن قتیبه]]<ref>ابن قتیبه، عبدالله بن مسلم، الإمامة والسیاسة، ص۳۰۷ و ۳۴۱.</ref> و [[ابن ابی عاصم]]<ref>الآحاد و المثانی، ج۴، ص۶۹.</ref> این مطلب را رد کرده و آخرین فرد را [[سهل بن سعد ساعدی]] دانسته‌اند. [[ابونعیم]]<ref>ابونعیم، معرفة الصحابه، ج۲، ص۵۲۹.</ref> و [[ذهبی]]<ref>سیر أعلام النبلاء، ج۳، ص۱۸۹.</ref> نیز به اعتبار [[اصحاب عقبه]] او را آخرین [[صحابی]] در [[مدینه]] دانسته‌اند. [[مرگ]] او برخلاف غالب [[صحابه]] نگاران، در [[مکه]] و [[قبا]] نیز نقل شده<ref>سیوطی، اسعاف، ص۲۳.</ref> و [[قبر]] جابر را در [[بقیع]] گفته‌اند؛ اما بنا بر [[روایات]] دیگر، [[ابان بن عثمان بن عفان]] از [[فرزندان]] جابر پرسید: کجا او را [[دفن]] می‌کنید؟ گفتند: در [[قبرستان]] بنوسلمه<ref>ابن عساکر، تاریخ مدینة دمشق، ج۱۱، ص۲۳۷.</ref> این قبرستان واقع در [[غرب]] مدینه و دارای فضایلی است<ref>ر. ک: ابن شبه، تاریخ المدینة المنوره، ج۱، ص۹۳-۹۴.</ref><ref>[[محمد رضا هدایت‌پناه|هدایت‌پناه، محمد رضا]]، [[دانشنامه سیره نبوی ج۲ (کتاب)|مقاله «جابر بن عبدالله انصاری»، دانشنامه سیره نبوی]] ج۲، ص ۳۴۴.</ref>
صحابه‌نگاران گویند که جابر در اواخر عمر خود [[نابینا]] شد. با توجه به قراین و برخی [[اخبار]] که گذشت [[نابینایی]] او، [[دست]] کم از سال ۶۱ بوده است و اگر سال [[وفات]] او را ۷۸ یا ۹۹ بگیریم، تعبیر اواخر [[عمر]] چندان [[صدق]] نمی‌کند. او در سن ۷۴ یا ۸۵ یا ۹۴ و ۹۷ سالگی در [[مدینه]] درگذشت<ref>دینوری، ابوحنیفه، الأخبار الطوال، ص۳۱۶؛ ابن حبان، الثقات، ص۵۸؛ مسعودی، مروج الذهب، ج۳، ص۱۱۵؛ ابن جوزی، المنتظم، ص۱۴۵؛ ابن عبدالبر، الاستیعاب، ج۲، ص۲۹۳؛ ابن اثیر، اسد الغابه، ج۱، ص۴۹۴؛ ابن حجر، الاصابه، ج۱، ص۵۴۷.</ref>. در سال وفات او نیز [[اختلاف]] است. سال‌های ۶۸، ۷۳، ۷۴، ۲۶، ۲۷، ۷۸، ۷۹ و یا ۹۹ را گفته‌اند <ref>ر. ک: دینوری، ابوحنیفه، الأخبار الطوال، ص۳۱۶ و ۳۲۸؛ مسعودی، مروج الذهب، ج۳، ص۱۱۵؛ طوسی، رجال، ص۳۱-۳۲؛ بغوی، معجم الصحابه، ج۱، ص۴۴۷؛ ابونعیم، معرفة الصحابه، ج۲، ص۵۳۱-۵۳۰؛ ابن ابی عاصم، الآحاد و المثانی، الآحاد و المثانی، ج۴، ص۶۹؛ حاکم نیشابوری، المستدرک، ج۳، ص۵۶۵؛ طبرانی، المعجم الکبیر، ج۲، ص۱۸۰-۱۸۱؛ ابن عبدالبر، الاستیعاب، ج۳، ص۲۹۳.</ref>، ولی مشهور، ۷۸ گفته‌اند و تصحیف «سبعین» به «تسعین» و خلط سال وفات و سن، از عوامل این اختلاف است<ref>ر. ک: ابن عساکر، تاریخ مدینة دمشق، ج۱۱، ص۲۳۸-۲۴۰.</ref>. [[ابن حجر]]<ref>ابن حجر، الاصابه، ج۱، ص۵۴۷.</ref> حضور [[حجاج ثقفی]] را در [[مراسم تشییع]] جنازه جابر شاهدی بر [[تأیید]] [[سال]] ۷۴ دانسته است. در برخی از منابع [[شیعی]] [[روایت]] ضعیفی آمده که [[امام باقر]] {{ع}} به هنگام وفات از جابر خواست تا [[حدیث]] [[صحیفه]] و [[لوح]] را روایت کند<ref>صدوق، عیون اخبار الرضا، ج۲، ص۴۷.</ref>، اما اگر حتی سال وفات او را ۹۹ بدانیم باز این خبر صحیح نخواهد بود؛ زیرا امام باقر {{ع}} در سال ۱۱۴ به [[شهادت]] رسیده<ref>ابن ابی الثلج بغدادی، تاریخ الائمه، ص۱۰.</ref> و بنا بر روایت [[پیامبر]] تنها وی موفق به [[دیدار امام]] [[باقر]] {{ع}} خواهد شد و نمی‌توانسته [[امام صادق]] {{ع}} را [[درک]] کرده باشد زیرا [[تولد]] آن [[حضرت]] ۸۰ یا ۸۳ بوده و با توجه به این مطلب باید گفت که حتی زنده بودن جابر پس از [[امام سجاد]] {{ع}} هم مورد تشکیک است و این مطلب با [[تاریخ]] [[وفات]] او نیز سازگار است. خبر [[صدوق]] نیز وجهش این است که [[امام باقر]] {{ع}} بیان داشته که جابر برایم [[روایت]] کرد اما [[راوی]] بر اثر توهمچنین گفته است<ref>ر. ک: شوشتری، محمد تقی، قاموس الرجال، ج۲، ص۵۲۱-۵۲۰؛ مدرسی طباطبایی، سید حسین، میراث مکتوب شیعه، ص۱۲۹.</ref>. [[محمد بن منکدر]] که از [[راویان]] مشهور جابر است در آخرین لحظات بر بالین جابر بوده و از او خواسته تا سلامش را به [[پیامبر]] برساند<ref>احمد بن حنبل،، مسند حنبل، ج۳، ص۶۹.</ref>، [[حسن مثنی]] از جمله کسانی بود که جنازه جابر را بر دوش خود حمل نمود<ref>ابن عساکر، تاریخ مدینة دمشق، تاریخ مدینة دمشق، ج۱۱، ص۲۳۶.</ref>. گویا خود او نیز می‌خواست نمازش را بخواند، اما با [[تهدید]]، [[حجاج ثقفی]] بر او [[نماز]] خواندا<ref>ابن عساکر، تاریخ مدینة دمشق، ج۱۱، ص۲۳۶.</ref>. این خبر صحیح نیست؛ زیرا صرف نظر از اینکه جابر [[وصیت]] کرده بود که حجاج ثقفی بر او نماز نخواند<ref>ابن عساکر، تاریخ مدینة دمشق، ج۱۱، ص۲۴۰.</ref>. [[مورخان]] و صحابه‌نگاران با استناد به [[روایات]] بسیاری گفته‌اند که [[والی مدینه]]، [[ابان بن عثمان بن عفان]] بر او نماز خواند<ref>ابن حبان، الثقات، ص۵۸؛ بغوی، معجم الصحابه، ج۱، ص۴۴۸؛ ابونعیم، معرفة الصحابه، ج۲، ص۵۲۹؛ حاکم نیشابوری، المستدرک، ج۳، ص۵۶۵؛ طبرانی، المعجم الکبیر، ج۲، ص۱۸۱؛ ابن عبدالبر، الاستیعاب، ج۲، ص۲۹۳.</ref>. [[ذهبی]]<ref>تاریخ ذهبی، ج۵، ص۳۸۱.</ref> نیز ضمن رد مطلب یاد شده وفات جابر را زمانی دانسته که [[حجاج]] بر [[عراق]] [[حاکم]] بود. اما همو در سیر اعلام النبلاء<ref>سیر اعلام النبلاء، ج۳، ص۱۹۴.</ref> این خبر را چنین توجیه کرده که شاید در آن وقت برای انجام [[مناسک حج]] و یا [[زیارت]] به [[مدینه]] آمده است، او را آخرین [[صحابی]] دانسته‌اند که در مدینه از [[دنیا]] رفت<ref>ابن عساکر، تاریخ مدینة دمشق، ج۱۱، ص۲۳۹؛ ابن حجر، الاصابه، ج۱، ص۵۴۶.</ref>. [[بغوی]]<ref>بغوی، معجم الصحابه، ج۱، ص۴۴۷.</ref>، [[ابن قتیبه]]<ref>ابن قتیبه، عبدالله بن مسلم، الإمامة والسیاسة، ص۳۰۷ و ۳۴۱.</ref> و [[ابن ابی عاصم]]<ref>الآحاد و المثانی، ج۴، ص۶۹.</ref> این مطلب را رد کرده و آخرین فرد را [[سهل بن سعد ساعدی]] دانسته‌اند. [[ابونعیم]]<ref>ابونعیم، معرفة الصحابه، ج۲، ص۵۲۹.</ref> و [[ذهبی]]<ref>سیر أعلام النبلاء، ج۳، ص۱۸۹.</ref> نیز به اعتبار [[اصحاب عقبه]] او را آخرین [[صحابی]] در [[مدینه]] دانسته‌اند. [[مرگ]] او برخلاف غالب صحابه‌نگاران، در [[مکه]] و [[قبا]] نیز نقل شده<ref>سیوطی، اسعاف، ص۲۳.</ref> و [[قبر]] جابر را در [[بقیع]] گفته‌اند؛ اما بنا بر [[روایات]] دیگر، [[ابان بن عثمان بن عفان]] از [[فرزندان]] جابر پرسید: کجا او را [[دفن]] می‌کنید؟ گفتند: در [[قبرستان]] بنوسلمه<ref>ابن عساکر، تاریخ مدینة دمشق، ج۱۱، ص۲۳۷.</ref> این قبرستان واقع در [[غرب]] مدینه و دارای فضایلی است<ref>ر. ک: ابن شبه، تاریخ المدینة المنوره، ج۱، ص۹۳-۹۴.</ref><ref>[[محمد رضا هدایت‌پناه|هدایت‌پناه، محمد رضا]]، [[دانشنامه سیره نبوی ج۲ (کتاب)|مقاله «جابر بن عبدالله انصاری»، دانشنامه سیره نبوی]] ج۲، ص ۳۴۴.</ref>


== فرزندان و [[نوادگان]] جابر ==
== فرزندان و [[نوادگان]] جابر ==

نسخهٔ ‏۸ نوامبر ۲۰۲۲، ساعت ۱۲:۵۱

آشنایی اجمالی

نسب وی چنین است: ابوعبدالله جابر بن عبدالله بن عمرو بن حرام[۱] از تیره بنوسلمه از قبیله خزرج[۲] زرکلی[۳] تولد او را سال ۱۶ قبل از هجرت نوشته است. مؤید او اینکه ذهبی[۴] سن او را در زمان بدر ۱۸ سال دانسته، اما به دلیل اختلاف در سن و سال و نیز وفات او و شواهد دیگر، به نظر می‌رسد این تاریخ‌ها دقیق نباشد.

مادرش «انیسه» یا نسیبه بنت عقبة بن عدی[۵] و همسرش «سهیمه»[۶] است. براء بن معرور دایی جابر است[۷]. پیامبر در روایتی که جابر راوی آن است، پس از دعای خیر به انصار، به خصوص از پدر جابر و سعد بن عباده نام بردند[۸]. او از جمله هفتاد نفری است که به همراه پدرش در پیمان عقبه دوم[۹] و یا هر دو عقبه[۱۰] شرکت داشت و کوچک‌ترین آنان بود به طوری که نمی‌توانسته سنگی پرتاب کند[۱۱]! و یا اینکه دایی او یعنی جد بن قیس وی را بر دوش داشت[۱۲]. ابن عساکر[۱۳] گزارش پیمان عقبه دوم را مشهور و شناخته شده نزد محدثان دانسته است. کشی[۱۴] و عیاشی[۱۵] به روایت از امام صادق (ع) و نیز ابن عبدالبر[۱۶] حضور او را در پیمان عقبه اول به همراه دوازده تن رد کرده‌اند. حتی برشمردن او از نقبای دوازده گانه در عقبه دوم[۱۷] اشتباه است. بلکه این پدر او بود که انتخاب شد و جابر این انتخاب را به امر جبرئیل روایت کرده است[۱۸].

ابن اثیر[۱۹] این اشتباه را ناشی از توهم ابن منده و تشابه اسمی فرد مورد بحث با جابر بن عبدالله بن رئاب دانسته است[۲۰]. جابر به دلیل اینکه پدرش او را برای سرپرستی «برنه» خواهرش گماشت نتوانست در بدر و احد شرکت کند. جابر گوید: رسول خدا در ۲۷ یا ۲۱ غزوه حضور داشت که از این تعداد من در شانزده یا نوزده یا هجده غزوه شرکت داشتم و در بدر و احد شرکت نداشتم. وقتی پدرم در احد شهید شد نخستین غزوه‌ای که شرکت کردم حمراء الاسد بود[۲۱]. ابن عساکر[۲۲] تنها غزوه بدر را تخصیص زده، ولی در ادامه عدم حضور او در أحد را نیز نقل کرده است. این در حالی است که در روایت دیگری از جابر، وی در بدر به آبرسانی اصحاب مشغول بوده است[۲۳]. ابن کلبی[۲۴]، موسی بن عقبه[۲۵]، ابن حبان[۲۶] و ابن منده[۲۷] و طوسی[۲۸] و ظاهر کلام صفدی[۲۹] به حضور او در بدر تصریح دارد. ابن کثیر[۳۰] نیز این روایت را مطابق شروط پذیرش حدیث نزد مسلم دانسته، اما ابن سعد[۳۱] به نقل از واقدی، چنین مطلبی را توهمی از سوی راویان عراقی چون اعمش می‌داند. ابن قتیبه[۳۲] ضمن تأیید نظر واقدی، این مطلب را به دلیل مخالفت با اجماع سیره‌نویسان، خطا دانسته است. پذیرش بیان واقدی و اجماع مدعی ابن قتیبه با توجه به مطالب پیشین قابل تأمل است؛ به خصوص که جابر را در شمار اصحاب بدری شرکت کننده در جنگ صفین نام برده‌اند[۳۳]. ابن کلبی[۳۴] و بغوی[۳۵] نیز به شرکت او در أحد تصریح کرده‌اند هرچند این نقل مخالف گزارش غزوه حمراء الاسد است.

جابر شاهد مراسم دفن پدر خود بود و گوید: پارچه را از صورت او کنار زدم و گریستم. اصحاب پیامبر مرا از گریه نهی کردند، اما رسول خدا (ص) نهی نمی‌کرد[۳۶]. ۴۶ سال بعد وقتی معاویه خواست قناتی در اُحد احداث کند بر اثر حفاری، برخی از اجساد شهدای أحد از جمله پدر جابر ظاهر گشت که همانند روز نخست بود. وی خواست مقداری مشک و مواد خوشبو بر بدن پدر بریزد، اما اصحاب پیامبر او را منع کردند[۳۷]. پدرش به مرد یهودی به نام ابوشحم بدهکار بود و چون بدهی او سنگین بود جابر از رسول خدا (ص) خواست تا وساطت کرده، اندکی از آن را ببخشند، اما طلبکار به پیشنهادهای پیامبر پاسخ منفی داد. با دعای آن حضرت چنان برکتی در محصول جابر افتاد که تمام بدهی پدرش را پرداخت کرد و باز محصول او بر جای مانده بود[۳۸]. او پس از شهادت پدرش سرپرستی خواهران خود را بر عهده داشت و بدین جهت مورد توجه و محبت پیامبر بود[۳۹]. وی با زنی ثیّب (بیوه) ازدواج کرد. رسول خدا (ص) به او فرمود: چرا با دوشیزه ازدواج نکردی تا یکدیگر را شاد کنید؟ فرمود: پدرم که شهید شده دختر باقی گذاشت. خواستم با زنی که سرد و گرم روزگار را چشیده ازدواج کنم تا من و خواهرانم را سرپرستی کند. پیامبر نظر او را تأیید کرد[۴۰]. در غزوه حمراء الاسد که تنها به شرکت کنندگان در أحد اجازه حضور داده شد، جابر ضمن توجیه حضور نداشتن خود در اُحد، تنها کسی بود که پیامبر به او اجازه شرکت داد[۴۱]. واقدی[۴۲]، ابونعیم[۴۳] و مفید[۴۴] گفتگوها و حوادثی را که میان رسول خدا (ص) و جابر در غزوه ذات الرقاق اتفاق افتاده، به نقل از خود جابر آورده‌اند. در بازگشت از غزوه مریسیع جایر به وزیدن توفان شدیدی که موجب وحشت اصحاب شده اشاره کرده که پیامبر علت آن را مرگ زید بن رفاعة بن تابوت، از سران منافقان مدینه، خبر داد[۴۵]. رسول خدا (ص) در یکی از شبها که در مسافرت (ظاهرة مریسیع) بود شتر جابر را خرید و برای جابر ۲۵ بار طلب آمرزش کرد[۴۶]، جابر به جنگ خندق و فعالیت چشمگیر و حیرت انگیز سلمان فارسی در کندن خندق اشاره کرده است[۴۷]. جابر در همین جنگ برای رفع شدت گرسنگی مسلمانان که رسول خدا (ص) سنگ به شکم خود بسته بود تنها گوسفند خود را ذبح و به برکت دعای پیامبر جمعیت سه هزار نفری با آن سیر شدند[۴۸]. وی از جمله نگهبانان خندق بود. در یک شب چون دید عمرو بن عاص و خالد بن ولید با سواران خود در جستجوی راهی برای ورود هستند، به سوی آنان تیراندازی و متفرقشان کردند[۴۹]، از جمله روایات او در این جنگ گزارش هماوردی أمیرالمؤمنین (ع) با عمرو بن عبدود است[۵۰] که بنا بر روایت مفید[۵۱] جابر همراه علی (ع) به میدان رفته تا شاهد ماجرا باشد. در پایان این روایت جابر نبرد هر دو را به داوود و جالوت تشبیه کرده است که خدا می‌فرماید: ﴿فَهَزَمُوهُمْ بِإِذْنِ اللَّهِ وَقَتَلَ دَاوُودُ جَالُوتَ[۵۲]. پس از شکست مشرکان، مسلمانان به دلیل شدت سرما و گرسنگی به خانه‌هایشان بازگشتند، اما پیامبر چون خوش نداشت بنی قریظه از این موضوع آگاه شود به جابر دستور داد مسلمانان را بازگرداند. جابر گوید: وقتی به دنبال آنان رفتم هر چقدر فریاد زدم کسی اعتنا نکرد تا وارد خانه‌هایشان شدند و چون موضوع را به رسول خدا (ص) خبر دادم آن حضرت خندید[۵۳]. پس از شکست بنی قریظه جابر از جمله کسانی بود که مأمور شکستن خُم‌های شراب آنان شد[۵۴]. در بازگشت از همین غزوه جابر داستان معجزه پیامبر و اسلام آوردن مرد یهودی را نقل کرده است[۵۵]. وی در حدیبیه با ۱۴۰۰ نفر شرکت کنندگان در بیعت رضوان بود[۵۶]. این بیعت همچنان که جابر بیان کرده بر فرار نکردن بسته شد[۵۷]. در این غزوه شاهد جاری شدن آب از انگشتان پیامبر بود آنگاه که اصحاب از تشنگی به آن حضرت شکایت کردند[۵۸]. با این حال وقتی غنایم خیبر را میان حاضران و غایبان در حدیبیه تقسیم کردند جابر بن عبدالله را از جمله غایبان نام برده‌اند[۵۹]. بنابراین ممکن است وی با جابر بن عبدالله بن رئاب اشتباه شده است. جابر در غزوه خیبر بوده و روایت کرده که رسول خدا (ص) گوشت اسب به آنان خورانید[۶۰]. در حالی که فتح خیبر با کشته شدن مرحب به دست علی (ع)از جابر نقل شده[۶۱]، اما نقل دیگر از او به کشته شدن «مرحب» به دست محمد بن مسلمه حکایت دارد[۶۲]. حاکم[۶۳] هرچند سند حدیث دوم را صحیح دانسته، اما می‌افزاید که حدیث متواتر این است که مرحب به دست علی (ع) کشته شد. بنابراین ممکن است روایت دوم از جابر بن عبدالله بن رئاب باشد. در سریة خَبَط (منطقه‌ای از جهینه و با مدینه پنج روز فاصله دارد) به فرماندهی ابوعبیده جراح در سال هفتم هجری جابر با سیصد نفر دیگر شرکت داشت. وی داستان گرسنگی شدید مسلمانان و خوردن برگ درختان و به دست آوردن ماهی عظیم الجثه‌ای به نام عنبر را نقل کرده است که شتری از زیر استخوان‌های آن می‌توانست عبور کند[۶۴]! در سال نهم که ابوبکر به عنوان سرپرست حجاج اعزام شد جابر همراه او بود و داستان ملحق شدن علی (ع) را برای قرائت سوره برائت نقل می‌کند[۶۵].

جابر در فتح مکه ملازم پیامبر بود که از سمت اذاخر (ابتدای ابطح) روبه روی شعب ابی طالب وارد مکه شد و در بالای تپه اذاخر به جابر فرمود: ای جابر، خانه‌ای را که کفار قریش به ما بخشیده بودند بالای همین تپه است. او گوید: این سخن، مرا به یاد سخن پیامبر انداخت که در مدینه می‌فرمود: ان شاء الله وقتی مکه فتح شود منزل ما در خیف (بطحاء مکه و گویند ابتدای ابطح) خواهد بود[۶۶]. جابر ناظر بالا رفتن علی (ع) بر دوش پیامبر بود که خواست بت «هُبَل» را به رو فرواندازد[۶۷]. در غزوه طائف داستان نجوا کردن رسول خدا (ص) با علی (ع) را نقل کرده که این موضوع اعتراض برخی از جمله ابوبکر و عمر را به دنبال داشت و آن حضرت فرمود: من با او نجوا نکردم، بلکه خدا با او نجوا نمود[۶۸]. وی به اعتراض رهبر معترضان به پیامبر در تقسیم غنایم جِعِرّانه و ظهور گروه او در آینده و خروج آنان از دین اشاره کرده است[۶۹]. جابر در جنگ تبوک نیز حاضر بود[۷۰]. پس از ساخت منبر برای پیامبر وقتی آن حضرت خواست بر آن خطبه بخواند جابر ناله نخلی را که آن حضرت در کنار آن خطبه میخواند شنیده که همچون ناله بچه و یا ناقه بوده است[۷۱]. درخواست کاغذ و قلم در آخرین لحظات عمر پیامبر و امتناع برخی از اصحاب از جمله عمر و کلام ناشایست او، آخرین مشاهده جابر از حوادث عصر رسالت گزارش شده است[۷۲].[۷۳]

جابر و خلفا

جابر جزء سابقین و چند نفری است که پس از سقیفه در کنار امیرالمومینن (ع) بود[۷۴]. ابن قدامة[۷۵] نیز از منظر افکار امامیه او را در شمار سلمان و مقداد و ابوذر و عمار قرار داده که پس از پیامبر مرتد نشدند و به علی (ع) معتقد بودند. این گرایش سیاسی جابر از روایات او در حق علی (ع) به خوبی روشن است. وقتی از بحرین اموالی رسید، جابر با بیان وعده بخشش پیامبر از آن اموال، ابوبکر سه مشت از آنها به او داد[۷۶]. این موضوع مستمسک ایراد علمای شیعه بر ابوبکر شده که به مجرد ادعای جابر و عدم درخواست شهود سخن او را پذیرفت، اما در مورد حضرت فاطمه (ع) چنین عمل نکرد[۷۷]. همچنین وی در روایتی طولانی به کیفیت ازدواج علی (ع) با خوله، مادر محمد حنفیه پرداخته که پس از شکست مسیلمه کذاب اسیر شده بود [۷۸]. گویا این موضوع در میان شیعیان از موارد بحث انگیز بوده است[۷۹]. در زمان عمر وقتی یهودیان از خیبر و وادی القری بیرون رانده شدند و اراضی و محصول آنجا میان صحابه تقسیم شد عمر، سهمی به جابر داد[۸۰]. عمر او را عریف (علی القاعده، قوم خود، بنو سلمه) کرد [۸۱]. وی در جنگ یرموک حضور داشت و زمانی که عرب‌های نصرانی قبایل غسان و جذام با ۶۰ هزار نفر در این جنگ از ارتش روم حمایت می‌کردند، خالد برای دعوت آنان به اسلام و یا کناره‌گیری از معرکه چند نفر از بزرگان صحابه از جمله جابر را برای گفتگو نزد آنان فرستاد و نخستین کسی که صحبت کرد جابر بود[۸۲]. وی در فتح قادسیه[۸۳]، دمشق و مصر حضور داشت و مصریان حدود ده حدیث از او نقل کرده‌اند[۸۴]. زمانی که مصریان معترض به کارهای عثمان، در اطراف مدینه اردو زده بودند، عثمان، جابر را برای مذاکره با آنان فرستاد و پس از گفتگو توانست به طور موقت صلح ایجاد کند[۸۵]. ذهبی[۸۶] از جابر آورده که عثمان ما را با هیئت پنجاه نفری به همراه محمد بن مسلمه نزد مصریان فرستاد. با این حال امینی[۸۷] برای نشان دادن اینکه صحابه در شورش بر ضد عثمان شریک بوده‌اند. از هشتاد نفر از جمله جابر نام برده و سخنان آنان را در این باره آورده است.[۸۸]

جابر و اهل بیت (ع)

طوسی[۸۹] او را در شمار اصحاب پیامبر، امیر المؤمنین (ع)، امام حسن (ع)، امام حسین (ع)، امام سجاد (ع) و امام باقر (ع) نام برده و این موضوع گویای تشیع امامی او است. مسعودی[۹۰] و ابن بطریق[۹۱] جابر را در فهرست شیعیان اهل بیت (ع) نام برده‌اند. کشی[۹۲] روایات بسیاری در مدح جابر آورده که نشان از جایگاه رفیع او دارد. از اخبار بر می‌آید که جابر مانند سلمان با رسول خدا (ص) و اهل بیت (ع) مراوده بسیار نزدیک داشته است، چنان که رسول خدا (ص) او را از اهل بیت (ع) شمرده و شاخص میزانی برای دوستی و دشمنی با خدا قرار داده است [۹۳]. پیامبر او را همراه خود به خانه حضرت فاطمه (ع) می‌برد[۹۴]. جابر را از معتقدان به خلافت بلافصل علی (ع)، و از انصار بیعت کننده با آن حضرت پس از سقیفه[۹۵] و از اصفیا و شرطة الخمیس برشمرده‌اند[۹۶]. او در جنگ‌های جمل[۹۷]، صفین[۹۸] و نهروان[۹۹] در کنار علی حضور داشت. وی اقامه نماز امیرالمؤمنین (ع) را در مسجد براثا و گفتگوی آن حضرت با راهب نصرانی را گزارش کرده است[۱۰۰]. از جابر روایات بسیاری در فضایل علی (ع) نقل شده است[۱۰۱]. مجموعه این روایات نگرش یک شیعی سرسخت به جایگاه رفیع اهل بیت (ع) نزد خدا را به خوبی نشان می‌دهد. پس از صلح امام حسن (ع) با معاویه، بنا بر روایتی مشکوک، بلکه مردود، جابر از جمله خواص شیعه بود که بر امام اعتراض کرد. در این روایت که مطالب بسیار شگفتی نیز بیان شده امام حسن (ع) برای ساکت کردن جابر این صلح را به دستور پیامبر مستند کرده، اما جابر بیان میدارد که شاید این سخن در این زمان نباشد؛ زیرا این صلح سبب هلاکت مؤمنین و خواری آنان است. امام با اعجاز، رسول خدا (ص) و علی (ع) و جعفر و حمزه را از زیر زمین! حاضر کرده و پیامبر ضمن تأیید صلح امام حسن (ع) خطاب به جابر می‌فرماید: ایمان نخواهی داشت مگر به تسلیم بودن در برابر ائمه خود. سپس جابر مشاهده کرد که هر سه به آسمان رفتند[۱۰۲]. شبیه این داستان، برای امام حسین (ع) نیز نقل شده که وقتی آن حضرت قصد عراق کرد، جابر این بار امام حسین (ع) را همانند برادرش به انجام صلح ترغیب نمود، ولی امام حسین (ع) با تأکید فرمود که آن صلح و این قیام به دستور پیامبر و علی (ع) است و برای اطمینان جابر، همان اعجاز امام حسن (ع) تکرار می‌شود، با این تفاوت که این بار هر چهار نفر از آسمان به زمین می‌آیند. گویا سازنده این گزارش برای تردید‌زدایی مخاطب در انتهای آن افزوده که جابر گفت: دو چشم من کور باد اگر آنچه گفتم ندیده بودم[۱۰۳]. این دو روایت با آنچه درباره جایگاه جابر نزد اهل بیت (ع) با روایات بسیار آمده، مردود است. مطالب مندرج در هر دو روایت از یک سو گرایش افکار غالیان شیعه را به خوبی نشان داده است، تا بدین وسیله شبهات برخی افراد را درباره اختلاف رویه هر دو امام را پاسخ داده باشد و از سویی دیگر روایت دوم همسو با روایات جعلی مورخان سلفی چون ابن سعد است که با سند ضعیف و بلکه بدون سند برای محکوم کردن قیام امام حسین (ع) از منظر صحابه از جمله جابر سخنانی به آنان نسبت داده و یا گفتگوها را تحریف گونه گزارش داده‌اند. چنان که جابر قیام امام را حرکتی برخلاف تقوای الهی دانسته که می‌خواهد مردم را به جان هم اندازدا سخنان جابر پس از زیارت امام در کربلا به تنهایی کافی است که بطلان این گونه بر ساخته‌ها را نشان دهد. عشق او به اهل بیت (ع) چنان بود که با کهولت سن از اینکه در برابر انس بن مالک و بزرگان قریش و انصار، خود را به پای امام حسین (ع) اندازد ابایی نداشت و چون به او اعتراض شد، از مناقب امام حسن (ع) و امام حسین (ع) روایت کرد[۱۰۴].

سیدالشهداء (ع) در روز عاشورا پس از بیان جایگاه خود نسبت به رسول خدا (ص) از آنان خواست چنانچه به سخنان او اطمینان ندارند از اصحابی چون جابر بن عبدالله انصاری بپرسند. مفید[۱۰۵] و طوسی[۱۰۶] جابر را نخستین زائر قبر امام حسین (ع) نام برده‌اند که در بیستم صفر سال ۶۱ (اربعین شهادت امام) به همراه شاگردش عطیة بن سعد عوفی از مدینه به کربلا آمد. او پس از غسل در فرات، شهدای کربلا را چنان زیارت کرد که متن آن معرفت و اعتقاد عمیق او را نسبت به اهل بیت (ع) نشان داده است. جابر پس از زیارت با استناد به سخنی از پیامبر خود را شریک قیام امام حسین (ع) خواند و به عطیه تأکید کرد که همواره در کنار اهل بیت (ع) باشد[۱۰۷]. ابن طاووس[۱۰۸] بازگشت اهل بیت (ع) و زیارت آنان و نیز جابر را در اربعین اول بعید دانسته است و این مطلب با شواهدی نیز تأیید می‌شود. در روایت یادشده به نابینایی جابر اشاره شده و این با اخبار دیگر قابل جمع نیست. در روایتی امام باقر (ع) وثاقت[۱۰۹] و شفاعت جابر را تأیید و ضمانت کرده است[۱۱۰]. امام صادق (ع) جابر را از خواص اهل بیت[۱۱۱] و از جمله هفت نفری برشمرده که به آیه مودت وفا کردند. او پس از شهادت امام حسین (ع) بر اعتقاد به اهل بیت طلا باقی ماند [۱۱۲]. همچنین امام صادق (ع) دوستی کسانی چون جابر را واجب شمرده است[۱۱۳]. زمانی که بسر بن ارطاة در پی غارت مدینه، به زور از مردم برای معاویه بیعت گرفت جابر مخفی شد و بسر، بنو سلمه را واداشت تا او را احضار کنند. جابر در این باره از ام سلمه نظر خواست و او گفت که هرچند این بیعت ضلالت است، اما برای حفظ جان، همچون اصحاب کهف باید تقیه نمود[۱۱۴]. مسعودی[۱۱۵] به دیدار جابر با معاویه اشاره کرده که چند روزی او را معطل کرد و وقتی بر معاویه وارد شد گفت: آیا نشنیده‌ای که رسول خدا (ص) فرمود: هر که از حاجت‌مندی روی بپوشاند خداوند روز قیامت که روز نیازمندی او است بدو اعتنا نکند. معاویه به شدت ناراحت شد و گفت: من از پیامبر شنیدم که به شما گروه انصار فرمود: پس از من در تنگنا و سختی گرفتار خواهید شد پس صبر پیشه کنید تا بر لب حوض پیش من آیید. جابر گفت: این مطلب را فراموش کرده بودم. سپس از او جدا و راهی مدینه شد. معاویه شیشصد دینار برای او فرستاد، ولی جابر نپذیرفت و پس از بیان اشعاری که گویای قناعت و حیا برای حفظ آبروست، به او چنین پیغام داد: ای فرزند جگرخوار به خدا هرگز در طومار تو ثوابی که من سبب آن باشم نخواهند نوشت. در واقعه حره که برخی از اصحاب پیامبر چون ابوسعید خدری در خانه خود پنهان شده بودند، جابر به همراه پسرش محمد در کوچه‌های مادینه به راه افتاد و با بیان روایت پیامبر که هر کس مردم مدینه را بترساند مرا ترسانده، امویان را مورد مواخذه قرار داد. او را زخمی کردند و خواستند بکشند، اما مروان نگذاشت[۱۱۶].

پس از شهادت امام حسین (ع) جابر نخستین کس از اصحاب امام سجاد (ع) بود. در زمان حکومت مروان بر مدینه وقتی اعلام شد که نماز عید فطر در بقیع به امامت او برگزار خواهد شد جابر برخلاف عموم مردم به سوی مسجد پیامبر رفت و در آنجا امام سجاد (ع) را تنها دید. جابر به امام اقتدا کرد و نماز خواند و به دعاهای آن حضرت آمین می‌گفت[۱۱۷]. دیدار او با امام باقر (ع) و ابلاغ سلام رسول خدا (ص) به آن حضرت از اخبار مشهور است. در روایتی از امام صادق (ع)، جابر در مسجد النبی می‌نشست و پیوسته صدا می‌زد: ای باقر (شکافنده) علم! ای باقر علم! مردم مدینه او را به دلیل کهولت سن هذیان گو می‌خواندند، ولی او می‌‌گفت: من هذیان نمی‌گویم، بلکه رسول خدا (ص) به من وعده دیدار فرزندی از اهل بیت (ع) را داده که نام و شمایل او چون رسول خدا (ص) است[۱۱۸]. این موضوع برای اهل بیت و شیعیان چنان مهم بوده که امام سجاد (ع) از بیم وقوع اتفاقی مانند حادثه برادران یوسف، به حضرت باقر (ع) دستور داد تا این موضوع را فاش نکند[۱۱۹] و بزرگان شیعه نیز این موضوع را از امامان بعدی سؤال می‌کرده‌اند[۱۲۰]. کیفیت ملاقات جابر با حضرت باقر (ع) به گونه‌های مختلفی روایت شده است[۱۲۱]. از مضمون این روایات مختلف، برخی تکرار ماجرا را استنباط کرده‌اند[۱۲۲]، ولی در هر یک از این روایات اولا شباهت‌هایی دیده می‌شود که برمی‌آید چند روایت یک ماجرا بوده است؛ ثانیه، جابر از نام امام در هر یک از این روایات پرسیده که چندبار بودن آن را بعید می‌نماید. دست کم می‌‌توان گفت به تعداد هر یک از این روایات دیداری اتفاق نیفتاده است. بنا بر روایتی، فاطمه دختر امیرالمؤمنین (ع) وقتی عبادت بسیار امام سجاد را دید از جابر خواست تا نزد امام برود و از او بخواهد تا اندکی به خود توجه کند. جابر چون به در خانه امام سجاد (ع) رسید، حضرت باقر (ع) را دید که شبیه پیامبر است و چون آن حضرت خود را معرفی کرد جابر پس از احترام فراوان[۱۲۳]، سلام رسول خدا (ص) را ابلاغ کرد و اجازه ورود خواست.

در ادامه روایت که نسبتاً طولانی است جابر امام سجاد (ع) را از فرزندان پیامبران بالاتر و سپس به حضرت مهدی با اشاره کرده است[۱۲۴]. بنا بر روایتی دیگر ملاقات جابر با حضرت باقر در یکی از کوچه‌های مدینه اتفاق افتاد که در آن مکتب خانه‌ای بود و حضرت در آن حضور می‌یافت. در ادامه این روایت آمده که پس از این ماجرا جابر نزدیک ظهر به خانه حضرت باقر می‌رفت و کسب علم می‌نمود و این امر موجب تعجب و اعتراض مردم مدینه شده و می‌‌گفتند: صحابی پیامبر از این بچه آموزش می‌بیند. پس از شهادت امام سجاد (ع)، امام باقر (ع) به احترام جابر به خانه او می‌رفت و برای اینکه روایت آن حضرت مقبول بیفتد هر آنچه می‌خواست از رسول خدا (ص) نقل کند به روایت از جابر استناد می‌داد[۱۲۵]. مطلب قابل توجه در این دو روایت، اینکه بنا بر روایت حضور جابر در بیستم صفر سال ۶۱ در کربلا، وی نابینا بوده، در حالی که بنا بر روایات فوق اولا جابر امام باقر (ع) را در زمان نوجوانی دیده، نه پیش از کربلا که در آن موقع دو یا چهار ساله بوده است؛ ثانیا، به گونه‌ای بیان شده که جابر نابینا نبوده است[۱۲۶]. در روایتی که کوفی و مفید[۱۲۷] آورده‌اند به نابینایی جابر در وقت ملاقات و ابلاغ سلام تصریح شده و این موافق روایتی است که پیامبر زمان این دیدار را در اواخر عمر جابر بیان داشته که پس از دیدار از دنیا خواهد رفت[۱۲۸]. در ذیل همین روایت بنا بر نقل طوسی[۱۲۹] با افزوده شدن این مطلب از رسول خدا (ص) که به جابر وعده بینایی دوباره در وقت ملاقات را داده، این تعارض به ظاهر رفع شده است.[۱۳۰]

جابر و خلفای اموی

وی بر اعمال خلاف شرع حاکمان به گونه‌های مختلف معترض بود. او خود راوی این حدیث پیامبر بود که هر کس خشنودی حاکمی را با خشم خدا به عمل آورد از دین خارج خواهد شد[۱۳۱]. وقتی به او گفتند که خلفا با لباس‌های ابریشمی نگارین ظاهر می‌شوند گفت: ای کاش گوش‌هایم چون چشم‌هایم از بین می‌رفت تا از کارهای آنان هیچ چیز نمی‌دیدم و نمی‌شنیدم[۱۳۲]، در زمان عبدالملک از وی به زور بیعت گرفتند[۱۳۳] و وقتی حجاج از سوی عبدالملک حاکم مدینه شد به اصحاب پیامبر توهین کرد از جمله مهر (غلامی) بر گردن آنان زد و روایت شده که بر دست جابر این مهر زده شد[۱۳۴]. دیدار او با عبدالملک مروان در ایام حج و درخواست او برای رسیدگی به حال مردم مدینه و اجابت آن از سوی عبدالملک[۱۳۵] از جایگاه ممتاز او در میان صحابه حکایت دارد. جابر گوید: نزد حجاج ثقفی رفتم، ولی به او سلام نکردم[۱۳۶]. گویا این دیدار در زمان امارت او بر مدینه و به سال ۷۴ بوده است.[۱۳۷]

جایگاه علمی جابر

روایات مختلف وی در علوم گوناگون جامعیت علمی او را در زمینه‌های فقه، تفسیر، تاریخ و کلام نشان می‌دهد. جابر را یکی از پرگوینده‌ترین احادیث رسول خدا (ص) و حافظ سنن نبوی برشمرده‌اند[۱۳۸]، احادیث او را که ۱۵۴۰ حدیث شماره کرده‌اند[۱۳۹] در منابع حدیثی شیعه و اهل سنت به طور گسترده موجود است[۱۴۰]. شمار احادیث مسند او تنها در صحیح بخاری نود حدیث است[۱۴۱]. ذهبی[۱۴۲] گوید: بخاری و مسلم در ۵۸ حدیث از جابر با هم مشترک‌اند، ولی بخاری ۲۶ و مسلم ۱۲۶ حدیث از جابر به تنهایی نقل کرده‌اند. احمد بن حنبل[۱۴۳] در مسند خود بیش از صد صفحه را به روایات جابر اختصاص داده است. مسند کامل او جمع‌آوری شده است واثقی [۱۴۴]، چنان که ابن کثیر دو جلد از جامع المسانید [۱۴۵] خود را به روایات جابر اختصاص داده است. جابر گوید: هفتاد حدیث به تنهایی از پیامبر شنیدم[۱۴۶]. دانش دوستی او به گونه‌ای بود که وقتی پیامبر او را در وقت تنگدستی میان انتخاب یازده ز ماده و آموزش دعایی که جبرئیل برای او آورده بود مخیر نمود، دعا را انتخاب کرد[۱۴۷]، او را باید از پیشگامان هجرت برای طلب حدیث برشمرد؛ زیرا وی برای شنیدن حدیث قصاص که عقبة بن عامر جهنی و یا عبدالله بن انس از رسول خدا (ص) شنیده و در مصر ساکن شده بود با خرید شتری بدان دیار مهاجرت و آن حدیث را اخذ کرد[۱۴۸]. کسب دانش حدیث برای او چنان اهمیت داشت که هرچند خود از اصحاب پیامبر است؛ اما از بسیاری از صحابه نقل حدیث کرده است. این دانش دوستی او مورد توجه بزرگانی چون أوزاعی بوده و بدان مثال می‌زدند[۱۴۹] در مسجد نبوی مجلس درس داشت[۱۵۰]. زرکلی[۱۵۱] تشکیل این جلسه را در اواخر عمر جابر دانسته است. روایات بسیار او در سیره و مغازی رسول الله (ص). نیز نشان از تدریس وسیع و توجه خاص جابر به دانش سیره دارد. ابن عقیل گوید: به همراه امام باقر (ع) نزد جابر می‌رفتیم و از اخبار رسول خدا (ص) جویا میشدیم و هر آنچه را می‌شنیدیم می‌نوشتیم[۱۵۲]. موقعیت علمی او را با ابن عباس و عبدالله بن عمر چنان گفته‌اند که همانند آن دو، گروه بسیاری از شاگردانش همیشه دور او بوده و حرکت می‌کردند[۱۵۳]. به جز امام باقر (ع)[۱۵۴]، بسیاری از بزرگان تابعین مانند سعید بن مسیب، ابو زبیر مکی، عطاء بن ابی‌رباح، مجاهد، شعبی و حسن بصری نیز از او روایت کرده‌اند[۱۵۵]. شرکت در مجلس درس جابر و استماع حدیث از سوی تابعین مکی چون عطا و ابوزبیر مکی زمانی بوده که جابر در اواخر عمر، مدتی در مکه ساکن بوده است[۱۵۶]. از میان این افراد ابو زبیر از او روایات بسیاری نقل کرده است[۱۵۷]، علمای شیعه با عبارات مختلف در توثیق و جلالت او سخن گفته‌اند[۱۵۸]. ابن اثیر[۱۵۹] ذیل حدیث «اهتز عرش الرحمن لموت سعد بن معاذ»؛ و ادعای برخی از خزرجی‌ها مبنی بر تحریف این حدیث از اصل آن یعنی «اهتز السریر»، گوید: جابر آن را ناشی از دشمنی این دو گروه دانسته است و با اینکه خود خزرجی است، اما نظر اوسی‌ها را تأیید کرده است و این، تدین واقعی جابر است که او را واداشته تا از حق دفاع کند.[۱۶۰]

شخصیت فقهی جابر

جابر را از فقهای صحابه[۱۶۱] دانسته‌اند. ابن حزم[۱۶۲] براساس ترتیب کثرت فتوا، او را دوازدهمین نفر از فتوا دهندگان اصحاب رسول خدا (ص) نام برده است. ذهبی[۱۶۳] او را فتوا دهنده زمان خود در مدینه دانسته است. برای او صحیفه‌ای نام برده‌اند که به «صحیفة جابر» شناخته شده که در آن، احکام و شرایعی که رسول خدا (ص) بیان داشته، آمده است[۱۶۴]. شاید این همان مسند جابر باشد که نسخه‌ای قدیمی از آن به روایت عبد الله بن احمد بن حنبل در کتابخانه رباط (در مصر) به شماره ۲۲۱ موجود است[۱۶۵]. همچنین ذهبی[۱۶۶] برای او کتاب کوچکی در باب مناسک حج نام برده است. ابن کثیر[۱۶۷] نیز کتاب و صحیفه‌ای برای جابر شناخته است. با توجه به مطلب یادشده وی از شخصیت‌هایی است که فقهای شیعه و سنی به احادیث و آرای فقهی او توجه و عنایت کامل داشته و در منابع فقهی به وفور بدان‌ها استناد کرده‌اند. اردبیلی[۱۶۸] روایات جابر را در ابواب مختلف فقهی معین کرده است. از جمله نظریات فقهی جابر که فقهای شیعه بدان‌ها استناد کرده‌اند، می‌‌توان به چند مورد ذیل اشاره کرد. وجوب وضو از مرافق تا دست‌ها[۱۶۹]؛ عدم بطلان وضو با قهقه، اعم از اینکه در نماز باشد یا غیر آن[۱۷۰]؛ مؤخر قرار گرفتن مأمومان از امام[۱۷۱]؛ بدعت بودن اذان در نماز عیدین[۱۷۲]؛ جواز نکاح متعه[۱۷۳] که ابن جریج از فقهای عامه نیز براساس نظر جابر به حلیت نکاح متعه فتوا داده است[۱۷۴] و نیز موضوع تعصیب (میراث کسی که از دنیا رفته و تنها دختر و خواهر یا برادری دارد که تمام ارث برای دختر خواهد بود[۱۷۵]؛ افزون بر این موارد، طوسی در دو کتاب خلاف[۱۷۶] و مبسوط[۱۷۷]، ابن زهره در غنیه[۱۷۸]، حلی در معتبر[۱۷۹]، مختلف[۱۸۰]، تذکره[۱۸۱] و منتهی[۱۸۲]؛ شهید اول در البیان[۱۸۳] و الذکری[۱۸۴]، ابن فهد حلی در مهذب[۱۸۵] و دیگر فقهای شیعه برای آرای فقهی خود به روایات جابر استناد کرده‌اند. علمای اهل سنت نیز به روایات او استناد کرده‌اند[۱۸۶]. نکته قابل توجه اینکه گاه آرای فقهی جابر در کنار فقهای بزرگ اهل سنت اعم از صحابه و تابعین و دیگران قرار گرفته و گاه هم مخالف. از روایت عطاء مکی نیز بر می‌آید که مردم مکه نیز از او استفتا می‌نموده‌اند چنان که وقتی در بحث متعه میان ابن عباس و ابن زبیر اختلاف نظر بود، از جابر خواسته شد تا نظر خود را در این باره بگوید[۱۸۷].[۱۸۸]

شخصیت تفسیری جابر

او از طبقه نخست مفسران از اصحاب رسول الله (ص) به شمار می‌آید. هرچند کتاب تفسیری برای جابر در منابع ذکر نشده، اما مرحوم آیت الله مرعشی نجفی بیان داشته‌اند که اهل سنت کتاب تفسیری ناتمامی از جابر دارند[۱۸۹]. علامه طباطبایی[۱۹۰] او را از صحابه‌ای که پس از رحلت پیامبر به تفسیر اشتغال داشته‌اند معرفی کرده است. سید محسن امین[۱۹۱] نیز او را از مفسران بزرگ نام برده است. جابر از مشایخ ابوحمزه ثمالی در دو کتاب مسند و تفسیر اوست. آرای تفسیری او[۱۹۲] شاهدی بر مفسر بودن اوست که این آرا هرچند به حد و مرتبه ابن عباس و ابن مسعود نمی‌رسد، اما کمتر از آرای تفسیری منسوب به ابی بن کعب نیست. استدلال او در برابر صهیب[۱۹۳] و تعیین اولی الامر در آیه ﴿أَطِيعُوا اللَّهَ وَأَطِيعُوا الرَّسُولَ وَأُولِي الْأَمْرِ مِنْكُمْ[۱۹۴]. براساس سخن رسول خدا (ص) بر امامان معصوم، نشانی از توجه خاص او به تفسیر است[۱۹۵]. از جمله روایات تفسیری او داستان مباهله و تفسیر جابر است بر اینکه آیه مباهله در حق پنج تن آل عباست[۱۹۶]. روایت دیگری که هم از منظر تفسیر و هم از منظر کلامی قابل توجه است اینکه طلیق بن حبیب بصری گوید: من از کسانی بودم که به شدت منکر شفاعت بودم تا اینکه جابر را دیدم و تمام آیاتی را که بر مدعای من دلالت داشت خواندم. جابر گفت: ای طلیق، آیا تو خود را داناتر از ما بر کتاب خدا و سنت می‌دانی؟ گفتم: نه. جابر گفت: آیاتی که خواندی معنایش خلود کفار در جهنم است، نه گنهکاران مسلمان که پس از مدتی عذاب، از جهنم خارج خواهند شد. سپس گفت: این دو گوش من کر باد اگر نشنیده بودم که رسول خدا (ص) فرمود: این چنین کسان از جهنم آزاد و وارد بهشت میشوند[۱۹۷]. روایت دیگر بیان می‌دارد که جابر برخلاف اندیشه‌های خوارج که مرتکب کبیره را مشرک می‌دانستند سخن گفته است[۱۹۸]. بنا بر نقل واحدی، آیه کلاله ﴿وَلَكُمْ نِصْفُ مَا تَرَكَ أَزْوَاجُكُمْ إِنْ لَمْ يَكُنْ لَهُنَّ وَلَدٌ فَإِنْ كَانَ لَهُنَّ وَلَدٌ فَلَكُمُ الرُّبُعُ مِمَّا تَرَكْنَ مِنْ بَعْدِ وَصِيَّةٍ يُوصِينَ بِهَا أَوْ دَيْنٍ وَلَهُنَّ الرُّبُعُ مِمَّا تَرَكْتُمْ إِنْ لَمْ يَكُنْ لَكُمْ وَلَدٌ فَإِنْ كَانَ لَكُمْ وَلَدٌ فَلَهُنَّ الثُّمُنُ مِمَّا تَرَكْتُمْ مِنْ بَعْدِ وَصِيَّةٍ تُوصُونَ بِهَا أَوْ دَيْنٍ وَإِنْ كَانَ رَجُلٌ يُورَثُ كَلَالَةً أَوِ امْرَأَةٌ وَلَهُ أَخٌ أَوْ أُخْتٌ فَلِكُلِّ وَاحِدٍ مِنْهُمَا السُّدُسُ فَإِنْ كَانُوا أَكْثَرَ مِنْ ذَلِكَ فَهُمْ شُرَكَاءُ فِي الثُّلُثِ مِنْ بَعْدِ وَصِيَّةٍ يُوصَى بِهَا أَوْ دَيْنٍ غَيْرَ مُضَارٍّ وَصِيَّةً مِنَ اللَّهِ وَاللَّهُ عَلِيمٌ حَلِيمٌ[۱۹۹] و ﴿يَسْتَفْتُونَكَ قُلِ اللَّهُ يُفْتِيكُمْ فِي الْكَلَالَةِ إِنِ امْرُؤٌ هَلَكَ لَيْسَ لَهُ وَلَدٌ وَلَهُ أُخْتٌ فَلَهَا نِصْفُ مَا تَرَكَ وَهُوَ يَرِثُهَا إِنْ لَمْ يَكُنْ لَهَا وَلَدٌ فَإِنْ كَانَتَا اثْنَتَيْنِ فَلَهُمَا الثُّلُثَانِ مِمَّا تَرَكَ وَإِنْ كَانُوا إِخْوَةً رِجَالًا وَنِسَاءً فَلِلذَّكَرِ مِثْلُ حَظِّ الْأُنْثَيَيْنِ يُبَيِّنُ اللَّهُ لَكُمْ أَنْ تَضِلُّوا وَاللَّهُ بِكُلِّ شَيْءٍ عَلِيمٌ[۲۰۰] در شأن جابر نازل شد آن زمانی که وی بیمار شد به طوری که به حال بیهوشی افتاده بود و می‌خواست به خواهرانش وصیت کند. رسول خدا (ص) چون به عیادت او رفت به او فرمود: که از این بیماری نخواهی مرد و بر اثر وضوی پیامبر شفا یافت. از این رو جابر می‌‌گفت: این آیه در شأن من نازل شد[۲۰۱]. با توجه به این روایت بوده که در تفسیر جلالین[۲۰۲] آمده است که آیه در حق جابر نازل شد و تعبیر "مات عن اخوات"؛ آمده است؛ یعنی وقتی مرد تنها خواهرانی داشت؛ اما محقق شوشتری[۲۰۳] این مطلب را رد کرده است؛ زیرا این آیه در شأن کسی است که از دنیا رفته و خواهرانی باقی گذاشته است؛ در حالی که اولاً معلوم نیست جابر یاد شده در روایت، فرد مورد بحث باشد؛ ثانیاً جابر در زمان پیامبر نمرد و ثالثاً وی دو یا سه پسر داشته و اساساً از مصادیق آیه کلاله خارج است. اما نقد شوشتری، قابل تأمل است؛ زیرا اولاً تعبیر مطلق جابر بن عبدالله در تعابیر محدثان به انصاری مشهور منصرف است؛ ثانیاً بحث وصیت بوده نه ارث؛ ثالثاً شاید در آن موقع پسر نداشته و پسرانش پس از این آیه به دنیا آمده‌اند؛ رابعاً جابر بر فرض تصور خود که خواهد مرد از پیامبر درباره اموالش استفتا کرده و در روایات مشهور تعبیر "مات عن أخوات"؛ نیامده است.[۲۰۴]

تشیع امامی جابر در روایات او

چنان که دانسته شد روایات جابر نه تنها تشیع او را به خوبی ثابت می‌کند، بلکه باید او را از شیعیان دوازده امامی دانست. او راوی صحیفه فاطمی است که در آن به اسامی امامان شیعه تصریح شده و به «خبر لوح» معروف است[۲۰۵]. جابر این لوح را در زمانی دیده که نزد حضرت فاطمه (ع) رفته است و گویا از آن نسخه برداری می‌کند؛ زیرا امام باقر (ع) در یک دیدار خصوصی اصل آن لوح را با نسخه جابر مطابقت کرده، بدون اینکه حرفی کم و زیاد باشد[۲۰۶]. همچنین منشأ روایت مشهوری که پیامبر وعده دیدار جابر را با امام باقر (ع) داده در حقیقت زمانی بوده که رسول خدا به اسامی امامان معصوم را برای جابر نام می‌برده است[۲۰۷]. روایات متعددی که از او درباره امامان معصوم و اینکه از نسل فاطمه زهرا (ع) خواهند بود، به ویژه موضوع مهدویت، از مشخصه‌های روایات جابر گشته است[۲۰۸]. او در روایت دیگری ویژگی‌های مخصوص هر یک از امامان معصوم را از پیامبر روایت کرده است[۲۰۹]. حتی بنا بر نقل خود جابر درباره خلافت، ده بار از رسول خدا (ص) پرسید تا اینکه علی (ع) را معرفی نمود[۲۱۰] و در پاسخ به سؤال جابر درباره تعداد امامان رسول خدا (ص) آنان را دوازده تن همانند دوازده چشمه حضرت موسی تشبیه و بیان فرمود[۲۱۱]. مصاحبت او پس از رسول خدا (ص) با شش معصوم، جابر را از برجسته‌ترین اصحاب امامان شیعه نموده که طبعاً یکی از علل مهم اندوخته‌های زیاد و خاص علمی او بوده است. روایتی در رجال کشی است که به روشنی منشأ غالی دارد می‌گوید: علم امامان به چهار نفر منتهی شد که عبارت‌اند از سلمان و جابر و سید حمیری و یونس بن ظبیان غالی. البته احتمال بسیار زیاد داده شده که منظور از جابر در این روایت جابر جعفی است، ولی مرحوم خویی جابر انصاری را استظهار کرده است[۲۱۲]. روایات او در بخش فضایل امیرالمؤمنین (ع) و اهل بیت (ع) و شیعیان بسیار و خود کتاب مستقلی می‌طلبد. مهم اینکه نوع منقبت گویی او به گونه‌ای است که جابر را از دیگر صحابه متمایز کرده است. با نگاهی اجمالی به مضمون آنها کاملا نشان می‌دهد که جابر بر نکات بسیار حساس سیاسی، مذهبی، سیر أعلام النبلاء، به ویژه ولایت بلافصل علی (ع) تأکید نموده است. ما به درستی نمی‌دانیم که جابر این مناقب را در چه زمان‌هایی نقل میکرده؛ اما به هر حال از زمان سقیفه تا زمان مرگ او دو رانی نبوده که به راحتی بتوان از فضایل امام گفته شود و این به ویژه در زمانی که سب امیرالمؤمنین (ع) رسمی شده و از بیان هرگونه فضلیت گویی از آن حضرت ممانعت میشده اهمیتی چند برابر داشته است. او در تبیین و تبلیغ جایگاه علی (ع) در میان مسلمانان از هیچ کوششی فروگذار نبوده است[۲۱۳]. مناقبی که او نقل کرده از دیدگاه یک سنی حتی اعتدالی، گرایش شیعی از نوع افراطی را برای گوینده آن ثابت می‌کند. این در حالی است که از جابر درباره خلفای ثلاثه فضیلتی که قابل توجه باشد. نقل نشده و نمی‌توان به صدور قطعی آن تعداد نیز اذعان نمود. از نگاه روایات جابر، آسمانها و زمین به هنگام خلقت، ولایت علی (ع) را پذیرفتند[۲۱۴]، علی نفس پیامبر[۲۱۵] است که خلقت هر دو از طینت واحد است[۲۱۶]. او برجسته‌ترین شخصیت پس از رسول خدا تا روز قیامت و خلیفه بلافصل اوست[۲۱۷]. علی ما سرور مسلمانان و پیشوای پرهیزکاران[۲۱۸]، صراط مستقیم[۲۱۹]، معیار کفر و ایمان[۲۲۰] و معیار بهشت و جهنم[۲۲۱]، ولایتش شرط تکمیل شهادتین و ورود به بهشت[۲۲۲]، علی (ع) تیر خدا[۲۲۳]، حزب او حزب الله و دشمن او دشمن خداست[۲۲۴]. انسان‌های خالص و ناخالص با علی (ع) محک زده می‌شوند[۲۲۵]. مبغض علی (ع) و اهل بیت با منافق و در روز قیامت یهودی محشور می‌شود هرچند که خود را مسلمان بداند و اهل نماز و روزه باشد[۲۲۶]. شک درباره جنگ علی (ع) (با مخالفانش)، شک درباره رسول خدا (ص) معرفی شده است[۲۲۷]. علی (ع) تنها کسی است که چون پیامبر می‌تواند در مسجد بخوابد[۲۲۸]، جعفر بن احمد قمی کتابی به نام «نوادر الأثر فی علی خیر البشر» داشته که دو سوم روایات آن از طریق جابر بوده است. بنا بر روایت جابر از رسول خدا (ص) در کنار کعبه پس از نقل فضایل ممتاز علی ما و شیعیانش، آیه ﴿إِنَّ الَّذِينَ آمَنُوا وَعَمِلُوا الصَّالِحَاتِ أُولَئِكَ هُمْ خَيْرُ الْبَرِيَّةِ[۲۲۹]. نازل شد و هرگاه علی (ع) از دور نمایان می‌‌شد اصحاب رسول خدا (ص) می‌گفتند: خیرالبریه آمد[۲۳۰]. جابر از راویان حدیث ثقلین[۲۳۱]، حدیث مؤاخات[۲۳۲]، و غدیر خم است[۲۳۳]، ابوالعباس بن عقده نام او را در کتاب الولایه آورده است[۲۳۴]. صدوق[۲۳۵] از جابر داستان درخواست امیرالمؤمینن (ع) از اصحاب شاهد غدیر را برای گواهی دادن نقل کرده که برخی به دلیل گواهی ندادن، به نفرین امام دچار شدند و آن نفرین درباره آنان عملی شد. امینی[۲۳۶] آورده است در جلسه امام سجاد (ع) و حضرت باقر (ع) و محمد حنفیه مردی وارد شد و از جابر حدیث پیامبر را خواست. جابر به حجة الوداع و داستان غدیر اشاره کرد و گفت: در نزدیکی جحفه پیامبردست علی (ع) را گرفت و فرمود: «مَنْ كُنْتُ مَوْلَاهُ فَهَذَا عَلِيٌّ مَوْلَاهُ»؛ متن بخشی از دعای ندبه که حاوی فضایل علی (ع) و شیعیانش است و رسول خدا (ص) در خیبر به آن حضرت فرموده، به روایت از جابر نقل شده است[۲۳۷]. در روایتی امام کاظم (ع) از پدران بزرگوار خود از جابر داستان ازدواج امیرالمؤمنین (ع) با حضرت فاطمه (ع) را نقل کرده که پیامبر در برابر معترضان از قریش این ازدواج را به دستور خدا در زمان معراج بیان داشته و در انتها به شهادت امام حسین (ع) و موضوع مهدویت اشاره کرده است[۲۳۸]. جابر حدیث منزلت را به خلافت پس از رسول خدا (ص) و وجوب اطاعت امت از علی (ع) معنا کرده است[۲۳۹]، جایگاه ممتاز جابر در نقل فضایل مهم برای امیرالمؤمنین (ع) این امکان را می‌توانسته برای غالیان نیز فراهم نماید تا برخی روایات بسیار عجیب را به او نسبت دهند که در منابع مشهور نقل نشده است و در منابع برخی نویسندگان دارای گرایش‌های غالیانه راه یافته است[۲۴۰]. در این میان، در کتاب‌های فرقه‌شناسی، جابر را از فرقه تناسخیه نام برده‌اند[۲۴۱] که به نظر می‌رسد با جابر جعفی خلط شده است و یا او نیز چون بزرگانی دیگر روایات و مطالبی را به او نسبت داده‌اند. از این گونه نسبت‌ها می‌‌توان به مجموعه‌ای از روایاتی اشاره کرد که به نقل از جابر در جهت اندیشه‌های ضد شیعی و فضایل خلفا آمده است؛ از جمله اینکه گوید: به ما امر شده بود تا زمانی بجنگیم که کلمه توحید بیان نشده در حالی که از او نیز نقل شده که شمشیر و قرآن به دست داشت و می‌‌گفت: رسول خدا (ص) به ما امر کرده که با این شمشیر با کسانی که با این قرآن مخالف‌اند بجنگیم[۲۴۲]. در روایتی که ابن عساکر آن را رد کرده، رسول خدا (ص) وعده بهشت به ابوبکر و عمر داد [۲۴۳]. و مؤمن، نسبت به ابوبکر و عمر بغض ندارد چنان که منافق آن دو را دوست ندارد[۲۴۴]. روایات دیگری نیز از جابر در فضایل و یا سخنان کنایه گونه‌ای از پیامبر مبنی بر خلافت خلفا[۲۴۵]؛ یا رد برخی فرقه‌های مذهبی[۲۴۶] نقل شده است. داستان غار نیز به نقل از جابر پر از دروغ پردازی‌هایی است که با مسلمان در تناقض است[۲۴۷] و روایات دیگری که جای تأمل دارد و باید ارزیابی شود[۲۴۸]. به طور کلی دو مطلب درباره روایات جابر به خصوص در بخش مناقب و اعتقادات جای تأمل دارد: نخست خلط روایات جابر انصاری با جابر جعفی است و دیگر اینکه طرفداران هر دو گروه تشیع و تسنن روایاتی به او نسبت داده‌اند که تعیین روایات حقیقی از روایات ساختگی نیاز به دقت فراوان دارد[۲۴۹]

وفات جابر

صحابه‌نگاران گویند که جابر در اواخر عمر خود نابینا شد. با توجه به قراین و برخی اخبار که گذشت نابینایی او، دست کم از سال ۶۱ بوده است و اگر سال وفات او را ۷۸ یا ۹۹ بگیریم، تعبیر اواخر عمر چندان صدق نمی‌کند. او در سن ۷۴ یا ۸۵ یا ۹۴ و ۹۷ سالگی در مدینه درگذشت[۲۵۰]. در سال وفات او نیز اختلاف است. سال‌های ۶۸، ۷۳، ۷۴، ۲۶، ۲۷، ۷۸، ۷۹ و یا ۹۹ را گفته‌اند [۲۵۱]، ولی مشهور، ۷۸ گفته‌اند و تصحیف «سبعین» به «تسعین» و خلط سال وفات و سن، از عوامل این اختلاف است[۲۵۲]. ابن حجر[۲۵۳] حضور حجاج ثقفی را در مراسم تشییع جنازه جابر شاهدی بر تأیید سال ۷۴ دانسته است. در برخی از منابع شیعی روایت ضعیفی آمده که امام باقر (ع) به هنگام وفات از جابر خواست تا حدیث صحیفه و لوح را روایت کند[۲۵۴]، اما اگر حتی سال وفات او را ۹۹ بدانیم باز این خبر صحیح نخواهد بود؛ زیرا امام باقر (ع) در سال ۱۱۴ به شهادت رسیده[۲۵۵] و بنا بر روایت پیامبر تنها وی موفق به دیدار امام باقر (ع) خواهد شد و نمی‌توانسته امام صادق (ع) را درک کرده باشد زیرا تولد آن حضرت ۸۰ یا ۸۳ بوده و با توجه به این مطلب باید گفت که حتی زنده بودن جابر پس از امام سجاد (ع) هم مورد تشکیک است و این مطلب با تاریخ وفات او نیز سازگار است. خبر صدوق نیز وجهش این است که امام باقر (ع) بیان داشته که جابر برایم روایت کرد اما راوی بر اثر توهمچنین گفته است[۲۵۶]. محمد بن منکدر که از راویان مشهور جابر است در آخرین لحظات بر بالین جابر بوده و از او خواسته تا سلامش را به پیامبر برساند[۲۵۷]، حسن مثنی از جمله کسانی بود که جنازه جابر را بر دوش خود حمل نمود[۲۵۸]. گویا خود او نیز می‌خواست نمازش را بخواند، اما با تهدید، حجاج ثقفی بر او نماز خواندا[۲۵۹]. این خبر صحیح نیست؛ زیرا صرف نظر از اینکه جابر وصیت کرده بود که حجاج ثقفی بر او نماز نخواند[۲۶۰]. مورخان و صحابه‌نگاران با استناد به روایات بسیاری گفته‌اند که والی مدینه، ابان بن عثمان بن عفان بر او نماز خواند[۲۶۱]. ذهبی[۲۶۲] نیز ضمن رد مطلب یاد شده وفات جابر را زمانی دانسته که حجاج بر عراق حاکم بود. اما همو در سیر اعلام النبلاء[۲۶۳] این خبر را چنین توجیه کرده که شاید در آن وقت برای انجام مناسک حج و یا زیارت به مدینه آمده است، او را آخرین صحابی دانسته‌اند که در مدینه از دنیا رفت[۲۶۴]. بغوی[۲۶۵]، ابن قتیبه[۲۶۶] و ابن ابی عاصم[۲۶۷] این مطلب را رد کرده و آخرین فرد را سهل بن سعد ساعدی دانسته‌اند. ابونعیم[۲۶۸] و ذهبی[۲۶۹] نیز به اعتبار اصحاب عقبه او را آخرین صحابی در مدینه دانسته‌اند. مرگ او برخلاف غالب صحابه‌نگاران، در مکه و قبا نیز نقل شده[۲۷۰] و قبر جابر را در بقیع گفته‌اند؛ اما بنا بر روایات دیگر، ابان بن عثمان بن عفان از فرزندان جابر پرسید: کجا او را دفن می‌کنید؟ گفتند: در قبرستان بنوسلمه[۲۷۱] این قبرستان واقع در غرب مدینه و دارای فضایلی است[۲۷۲][۲۷۳]

فرزندان و نوادگان جابر

جابر سه پسر به نام‌های «عبدالله»، «عبدالرحمان» و «محمد» داشت که به پسران خود مکنّی شده، ولی به «ابو عبدالله» مشهور است[۲۷۴]. بخاری[۲۷۵] ابن حبان[۲۷۶] و ابن حزم[۲۷۷] برای او پسر چهارمی به نام «محمود» برشمرده‌اند، اما ابن ابی حاتم[۲۷۸] چنین پسری را برای او نشناخته است. همچنین ابن جوزی[۲۷۹] در شمار فرزندان او از حمید، میمونه و ام حبیب نام برده است. عبدالرحمن و محمد از محدثان هستند که آن دو تضعیف شده‌اند[۲۸۰]، اما به نظر می‌رسد این تضعیف ناشی از نقل فضائل اهل بیت طلا از طریق آنان بوده است[۲۸۱] و این مطلب دلیلی بر تشیع خاندان جابر است. ابن حزم[۲۸۲] برای جابر نسلی در منطقه انصاریین، واقع در سمت افریقیه نام برده است. ابن اثیر[۲۸۳] در ضمن حوادث شعبان سال ۵۱۲، از وفات شخصی در شهر بخارا به نام ابو الفضل بکر بن محمد بن علی بن فضل انصاری نام برده که از نوادگان جابر است. همچنین نسلی از او در قریه «نودای جان» از قصبه «سرکوه» در هشت فرسخی «داراب» استان فارس است که ساکنان آنجا این انتساب را از مسلمات می‌دانند و بزرگانی از این خاندان برخاسته‌اند که در نهضت مشروطه نیز نقش داشته‌اند. در این قریه مسجدی است به نام شیخ کمال، فرزند شیخ جابر انصاری و در سنگی که موجود است آغاز بنای آن سال ۱۸۱ تاریخ خورده است[۲۸۴]. در روستای «شوند» از توابع همدان عالم و عارف بلند آوازه ملاحسین قلی همدانی[۲۸۵] از نسل جابر است و در «شوند» خاندانی بزرگ دارد. در این خانواده پیراهن کهنه ای وجود دارد که معتقدند امیرالمؤمنین (ع)آن را به جابر داده و شاه عباس صفوی برای تبرک قطعه‌ای از آن را دریافت کرد. آنان از این پیراهن برای رفع بلا استفاده می‌کنند[۲۸۶]. همچنین از نسل او می‌‌توان به شیخ مرتضی انصاری دزفولی اشاره کرد که یکی از بزرگ‌ترین و برجسته‌ترین چهره‌های فقهی امامیه است. مؤلف زندگانی و شخصیت شیخ مرتضی انصاری، نسب او را با شانزده واسطه به جابر رسانده که گویا چند نفری از نسب افتاده است[۲۸۷]. افرادی دیگر از منسوبان به جابر خاندان بزرگی در اصفهان هستند. بزرگ این خاندان به نام جلال الدین هفتصد سال پیش به ایران مهاجرت کرده است[۲۸۸]. شیخ جابر کاظمی، صاحب دیوان شعر نیز از منسوبان به جابر است[۲۸۹]. همچنین واثقی در یک مجموعه کامل شرح حال جابر و نوادگان و همچنین مسند او را با عنوان جابر بن عبدالله الانصاری، حیاته و مسنده تدوین کرده است.[۲۹۰]

جستارهای وابسته

منابع

پانویس

  1. یا حِزام، برای توضیح مطلب ر. ک: عتر، دکتر نورالدین، منهج النقد فی علوم الحدیث، ص۱۸۲.
  2. بغوی، معجم الصحابه، ج۱، ص۴۳۸؛ ابن اثیر، اسد الغابه، ج۱، ص۴۹۲.
  3. زرکلی، خیرالدین، الأعلام، ج۲، ص۱۰۴.
  4. ذهبی، سیر أعلام النبلاء، ج۳، ص۱۹۱.
  5. خلیفة بن خیاط، طبقات، ص۱۷۲.
  6. ابن حبیب، المحبر، ص۴۱۳؛ شکل‌های دیگر این نام، ر. ک: مزی، تهذیب الکمال، ج۴، ص۴۴۸.
  7. بغوی، معجم الصحابه، ج۱، ص۴۳۹.
  8. ابن ابی عاصم، الآحاد و المثانی، الآحاد و المثانی، ج۳، ص۳۵۴.
  9. ابن قتیبه، عبدالله بن مسلم، الإمامة والسیاسة، ص۳۰۷؛ ابونعیم، معرفة الصحابه، ج۲، ص۵۲۹؛ ابن عبدالبر، الاستیعاب، ج۲، ص۲۹۳.
  10. ابن حبان، الثقات، مشاهیر، ص۳۰.
  11. طبرانی، المعجم الکبیر، ج۲، ص۱۸۲؛ ذهبی، تاریخ الاسلام، ج۵، ص۳۷۸.
  12. ابن عساکر، تاریخ مدینة دمشق، ج۱۱، ص۲۱۹.
  13. تاریخ مدینة دمشق، ج۱۱، ص۲۱۳.
  14. طوسی، اختیار معرفة الرجال، ج۱، ص۲۱۵.
  15. شوشتری، محمد تقی، قاموس الرجال، ج۲، ص۵۱۴.
  16. ابن عبدالبر، الاستیعاب، ج۲، ص۲۹۳.
  17. ابن شهرآشوب، محمد بن علی، مناقب آل ابی طالب، ج۱، ص۱۵۱.
  18. ابن ابی عاصم، الآحاد و المثانی، الآحاد و المثانی، ج۳، ص۳۹۷.
  19. ابن اثیر، اسد الغابه، ج۱، ص۴۹۳.
  20. شوشتری، محمد تقی، قاموس الرجال، ج۲، ص۵۲۳.
  21. خلیفة بن خیاط، التاریخ، ص۴۲؛ ابن عبدالبر، الاستیعاب، ج۲، ص۲۹۳؛ ابن اثیر، اسد الغابه، ج۱، ص۴۹۲؛ ابن حجر، الاصابه، ج۱، ص۵۴۶.
  22. تاریخ مدینة دمشق، ج۱۱، ص۲۰۸ و ۲۱۱.
  23. بخاری، التاریخ الکبیر، ج۲، ص۲۰۷؛ حاکم نیشابوری، المستدرک، ج۳، ص۵۶۵؛ ابونعیم، معرفة الصحابه، ج۲، ص۵۳۰؛ بغوی، معجم الصحابه، ج۱، ص۴۴۰.
  24. ابن کلبی، هشام بن محمد، نسب مع والیمن الکبیر، ج۲، ص۹۸-۹۷.
  25. ابن ابی عاصم، الآحاد و المثانی، الآحاد و المثانی، ج۴، ص۶۹.
  26. ابن حبان، الثقات، ص۳۰.
  27. ابن عساکر، تاریخ مدینة دمشق، ج۱۱، ص۲۱۴.
  28. طوسی، محمد بن حسن، رجال، ص۳۱؛ مفید، محمد بن محمد، الامالی، ص۵۰۰.
  29. صفدی، خلیل بن أیبک، الوافی بالوفیات، ج۱۱، ص۲۸.
  30. البدایة و النهایه، ج۳، ص۳۸۵.
  31. و نیز ر. ک: ابونعیم، معرفة الصحابه، ج۱۲، ص۵۳۰؛ حاکم نیشابوری، المستدرک، ج۳، ص۵۶۵.
  32. ابن قتیبه، عبدالله بن مسلم، الإمامة والسیاسة، ص۳۰۷ و نیز ذهبی، سیر أعلام النبلاء، محمد بن احمد، تاریخ الاسلام و وفیات المشاهیر والأعلام، ج۵، ص۳۷۹.
  33. ابن اثیر، اسد الغابه، ج۱، ص۴۹۳؛ امینی، عبدالحسین، الغدیر، ج۹، ص۳۶۳.
  34. ابن عبدالبر، الاستیعاب، ج۲، ص۲۹۳؛ ابن اثیر، اسد الغابه، ج۱، ص۴۹۳.
  35. بغوی، معجم الصحابه، ج۱، ص۴۳۹.
  36. بخاری، صحیح، ج۲، ص۷۱.
  37. واقدی، محمد بن عمر، فتوح الشام، ج۱، ص۲۶۷ و نیز ر. ک: ابونعیم، دلائل، ص۵۷۰.
  38. واقدی، محمد بن عمر، فتوح الشام، ج۱، ص۴۰۱؛ ابونعیم، دلائل، ص۴۳۶، ح۳۴۵.
  39. ترمذی، محمد بن عیسی، سنن الترمذی، ج۵، ص۳۵۴.
  40. واقدی، محمد بن عمر، فتوح الشام، ج۱، ص۴۰۰.
  41. واقدی، محمد بن عمر، فتوح الشام، ج۱، ص۳۳۶.
  42. واقدی، محمد بن عمر، فتوح الشام، ج۱، ص۳۹۸-۴۰۰.
  43. دلائل، ص۴۳۷-۴۳۹.
  44. مفید، محمد بن محمد (منسوب)، الاختصاص ص۲۹۹-۳۰۰.
  45. واقدی، محمد بن عمر، فتوح الشام، ج۲، ص۴۲۳.
  46. حاکم نیشابوری، المستدرک، ج۳، ص۵۶۵؛ نسائی، احمد بن شعیب، السنن الکبری، ج۵، ص۶۹؛ ترمذی، محمد بن عیسی، سنن الترمذی، ج۵، ص۳۵۲.
  47. واقدی، محمد بن عمر، فتوح الشام، ج۲، ص۴۴۷-۴۴۶.
  48. واقدی، محمد بن عمر، فتوح الشام، ج۲، ص۴۵۲؛ ابونعیم، دلائل، ص۴۲۰.
  49. واقدی، محمد بن عمر، فتوح الشام، ج۲، ص۴۶۵.
  50. بنگرید: واقدی، محمد بن عمر، فتوح الشام، ج۲، ص۴۷۱.
  51. الارشاد، ج۱، ص۱۰۱-۱۰۲.
  52. «پس آنان را به اذن خداوند تار و مار کردند و داوود جالوت را کشت» سوره بقره، آیه ۲۵۱.
  53. واقدی، محمد بن عمر، فتوح الشام، ج۲، ص۴۹۲.
  54. واقدی، محمد بن عمر، فتوح الشام، ج۲، ص۵۱۰.
  55. بنگرید: خصیبی، حسین بن حمدان، الهدایة الکبری، ص۴۴-۴۵.
  56. ذهبی، تذکره، ج۱، ص۴۳؛ ابن عساکر، تاریخ مدینة دمشق، ج۱۱، ص۲۲۲.
  57. احمد بن حنبل، مسند حنبل، ج۳، ص۲۹۲.
  58. بخاری، صحیح، ج۲، ص۱۷۰؛ بغوی، معجم الصحابه، ج۱، ص۴۴۲؛ ابونعیم، دلائل، ص۴۰۶-۴۰۷.
  59. واقدی، محمد بن عمر، فتوح الشام، ج۲، ص۶۸۴.
  60. واقدی، محمد بن عمر، فتوح الشام، ج۲، ص۶۶۱ و ۶۶۳.
  61. ر. ک: ذهبی، سیر أعلام النبلاء، ص۶۲۶.
  62. واقدی، محمد بن عمر، فتوح الشام، ج۲، ص۶۵۷.
  63. حاکم نیشابوری، المستدرک، ج۳، ص۴۳۶-۴۳۷.
  64. واقدی، محمد بن عمر، فتوح الشام، ج۲، ص۷۷۷؛ بخاری، صحیح، ج۳، ص۱۰۹.
  65. دارمی، عبدالله بن بهرام، سنن، ج۲، ص۶۶-۶۷.
  66. واقدی، محمد بن عمر، فتوح الشام، ج۲، ص۸۲۸.
  67. ابن شهرآشوب، محمد بن علی، مناقب آل ابی طالب، ج۱، ص۳۹۸.
  68. صفار قمی، محمد بن حسن، بصائر الدرجات، ص۴۳۰-۴۳۱؛ طبرانی، المعجم الکبیر، ج۲، ص۱۸۶؛ مفید، الارشاد، ج۱، ص۱۵۳.
  69. طبرانی، المعجم الکبیر، ج۲، ص۱۸۵.
  70. واقدی، محمد بن عمر، فتوح الشام، ج۳، ص۱۰۳۴.
  71. ابونعیم، معرفة الصحابه، دلائل، ص۳۹۹-۴۰۰.
  72. ابن طاووس، الیقین، ص۵۲۲-۵۲۱.
  73. هدایت‌پناه، محمد رضا، مقاله «جابر بن عبدالله انصاری»، دانشنامه سیره نبوی ج۲، ص ۳۳۵ - ۳۳۷.
  74. طوسی، اختیار معرفة الرجال، ج۱، ص۱۸۲.
  75. ابن قدامه مقدسی، عبدالله، المغنی، ج۵، ص۱۲۶-۱۲۷.
  76. بخاری، صحیح، ج۳، ص۵۸ و ۱۶۳.
  77. ر. ک: کراجکی، ابوالفتح محمد بن علی بن عثمان، التعجب من اغلاط العامة فی مثلة الأمامه، ص۵۲.
  78. ر. ک: ابن حمزه طوسی، محمد بن علی (قرن ششم)، الثاقب فی المناقب، ص۲۶۴-۲۶۶.
  79. ر. ک: راوندی، ج۲، ص۵۹۳-۵۹۲.
  80. واقدی، المغازی، ج۲، ص۷۲۱.
  81. ذهبی، سیر أعلام النبلاء، ج۳، ص۱۹۴.
  82. واقدی، فتوح الشام، ج۱، ص۱۵۸-۱۷۴.
  83. مالک بن انس، المدونة الکبری، ج۲، ص۳۰۸.
  84. ابن عبدالحکم، عبدالرحمان بن عبدالله، فتوح مصر و اخبارها، ص۴۵۸؛ سیوطی، حسن المحاضره، ص۱۴۴.
  85. ابن شبه، تاریخ المدینة المنوره، ج۳، ص۱۱۳۵-۱۱۳۶.
  86. تاریخ عهد الخلفاء، ص۴۴۱.
  87. امینی، عبدالحسین، الغدیر، ج۸ و ۹.
  88. هدایت‌پناه، محمد رضا، مقاله «جابر بن عبدالله انصاری»، دانشنامه سیره نبوی ج۲، ص ۳۳۵ - ۳۳۷.
  89. طوسی، محمد بن حسن، رجال، ص۱۲، ۳۷، ۶۶، ۷۲، ۸۵ و ۱۱۱.
  90. التنبیه و الاشراف، ص۱۹۸.
  91. ابن بطریق، یحیی بن حسن، العمده، ص۶۲.
  92. طوسی، اختیار معرفة الرجال، ج۱، ص۲۰۵.
  93. مفید، الاختصاص، ص۲۲۲-۲۲۳؛ مجلسی، محمد باقر، بحارالانوار، ج۲۲، ص۳۴۷.
  94. کلینی، محمد بن یعقوب، الکافی، ج۵، ص۵۲۹-۵۲۸.
  95. طوسی، اختبار معرفة الرجال، ج۱، ص۱۸۲.
  96. مفید، جمل، ص۱۰۵؛ ابن ابی الحدید، عبدالحمید، شرح نهج البلاغه، ج۲۰، ص۲۲۱.
  97. ابن شعبه حرانی، حسن بن علی، تحف العقول عن آل الرسول، ص۱۸۶۔۱۸۸.
  98. ابن عبدالبر، الاستیعاب، ج۲، ص۲۹۳.
  99. صدوق، من لا یحضره الفقیه، ج۱، ص۲۳۲؛ حلی، نهایه، ج۱، ص۳۵۵.
  100. طوسی، تهذیب الاحکام، ج۳، ص۲۴۶.
  101. ر. ک: واثقی، حسین، جابر بن عبدالله انصاری، ص۱۴۵ به بعد.
  102. ابن حمزه طوسی، محمد بن علی (قرن ششم)، الثاقب فی المناقب، ص۳۰۷.
  103. ابن حمزه طوسی، محمد بن علی (قرن ششم)، الثاقب فی المناقب، ص۳۲۳-۳۲۲.
  104. طوسی، الامالی، ص۵۰۰-۵۰۱.
  105. مسار الشیعه، ص۴۶.
  106. مصباح، ص۷۸۷.
  107. ر. ک: طوسی، اختیار معرفة الرجال، ج۱، ص۲۰۷؛ عمادالدین طبری، بشارة المصطفی، ص۱۲۵؛ مصباح الزائر، ص۲۸۶-۲۸۸؛ ابن نما حلی، محمد بن جعفر، مثیر الاحزان، ص۸۶.
  108. اقبال، ج۳، ص۱۰۰-۱۰۱.
  109. فروع کافی، ج۷، ص۱۱۴.
  110. شوشتری، محمد تقی، قاموس الرجال، ج۲، ص۵۱۶.
  111. کلینی، محمد بن یعقوب، الکافی، ج۱، ص۴۶۹؛ مفید، اختصاص، ص۶۲.
  112. حمیری، عبدالله بغدادی، قرب الاسناد، ص۳۸؛ مفید، محمد بن محمد (منسوب)، الاختصاص، ص۶۳.
  113. صدوق، خصال، ص۶۱۰-۶۰۳.
  114. یعقوبی، احمد بن واضح، تاریخ الیعقوبی، ج۲، ص۱۹۷؛ ثقفی، ابراهیم بن محمد، الغارات، ج۲، ص۶۰۶-۶۰۴؛ ابن یونس، تاریخ المصریین، ج۱، ص۶۴.
  115. مروج الذهب، ج۳، ص۱۱۶-۱۱۵.
  116. ابن قتیبه، الامامة و السیاسه، ج۱، ص۲۳۶؛ ابن ابی عاصم، الآحاد و المثانی، الآحاد و المثانی، ج۳، ص۳۹۱-۳۹۲.
  117. ر. ک: صحیفه سجادیه، ص۳۰۹، دعای ۱۴۴؛ سید بن طاووس، اقبال، ص۷۸۹-۴۸۸.
  118. کلینی، محمد بن یعقوب، الکافی، ج۱، ص۴۶۹؛ مفید، الاختصاص، ص۶۲.
  119. کلینی، محمد بن یعقوب، الکافی، ج۱، ص۳۰۴.
  120. ر. ک: مفید، تصحیح اعتقادات الامامیه، ص۱۲۳.
  121. ر. ک: کلینی، محمد بن یعقوب، الکافی، ج۱، ص۳۰۴؛ صدوق، الامالی، ص۴۳۴؛ طوسی، الامالی، ص۶۳۶.
  122. واثقی، حسین، جابر بن عبدالله انصاری، ص۶۸.
  123. مفید، الارشاد، ج۲، ص۱۵۸.
  124. طوسی، الامالی، ص۶۳۷-۶۳۶.
  125. کلینی، محمد بن یعقوب، الکافی، ج۱، ص۴۶۹-۴۷۰؛ طوسی، اختیار معرفة الرجال، ج۱، ص۲۲۰.
  126. تولد امام باقر (ع) بنا بر مشهور سال ۵۸ بوده، ر. ک: ابن ابی الثلج بغدادی، ص۱۰.
  127. الارشاد، ج۲، ص۱۵۸.
  128. طبری شیعی، دلائل الامامه، ص۲۱۸.
  129. مفید، محمد بن محمد، الامالی، ص۶۳۷.
  130. هدایت‌پناه، محمد رضا، مقاله «جابر بن عبدالله انصاری»، دانشنامه سیره نبوی ج۲، ص ۳۳۸ - ۳۴۰.
  131. ؛ کلینی، محمد بن یعقوب، الکافی، ج۲، ص۳۷۳.
  132. ذهبی، تاریخ، ج۵، ص۳۸۰.
  133. ابن قتیبه، عبدالله بن مسلم، الإمامة والسیاسة، ج۲، ص۲۴.
  134. یعقوبی، احمد بن واضح، تاریخ الیعقوبی، ج۲، ص۲۷۲.
  135. ذهبی، سیر أعلام النبلاء، ج۵، ص۳۸۱؛ گویا اول بگومگوهایی بوده، ر. ک: طبقات ابن سعد، الطبقات الکبری، ج۵، ص۲۳۱.
  136. حاکم نیشابوری، المستدرک، ج۳، ص۵۶۵.
  137. هدایت‌پناه، محمد رضا، مقاله «جابر بن عبدالله انصاری»، دانشنامه سیره نبوی ج۲، ص ۳۴۰.
  138. ابن عبدالبر، الاستیعاب، ج۲، ص۲۹۳؛ ابن اثیر، اسد الغابه، ج۱، ص۴۹۳؛ ذهبی، تذکره، ج۱، ص۴۳.
  139. ابن حزم، اسماء الصحابه، ص۴۱؛ ابن جوزی، تلقیح فهوم أهل الأثر، ص۶۳۶.
  140. ر. ک: طبرانی، المعجم الکبیر، ج۲، ص۱۸۲-۱۸۷.
  141. ابن حجر، الاصابه، مقدمه فتح الباری، ص۴۷۵.
  142. سیر، ج۳، ص۱۹۴.
  143. مسند، ج۳، ص۲۹۲-۴۰۰.
  144. جابر بن عبدالله انصاری، حیاته و مسنده.
  145. جامع المسانید، ج۲۴و ۲۵.
  146. ابن عساکر، تاریخ مدینة دمشق، ج۱۱، ص۲۳۰؛ شامی، سبل الهدی و الرشاد، ج۷، ص۳۸۰.
  147. ابن عساکر، تاریخ مدینة دمشق، ج۱۱، ص۲۳۱.
  148. ابن ابی عاصم، الآحاد و المثانی، الآحاد و المثانی، ج۴، ص۷۹؛ سیوطی، حسن المحاضره، ص۱۴۶-۱۴۵.
  149. ابن کثیر، جامع المسانید، ج۲۴ و ۲۵.
  150. سیوطی، حسن المحاضره، ص۱۴۵؛ ابن عساکر، تاریخ مدینة دمشق، ج۱۱، ص۲۳۳؛ ابن حجر، الاصابه، ج۱، ص۵۴۶.
  151. زرکلی، خیرالدین، الأعلام، ج۲، ص۱۰۴.
  152. بغوی، معجم الصحابه، ج۱، ص۴۴۴-۴۴۵.
  153. ابونعیم، معرفة الصحابه، ج۲، ص۵۳۰.
  154. برای نمونه ر. ک: ابن ابی خیمه، ج۲، ص۲۰ و ۳۸؛ حمیری، عبدالله بغدادی، قرب الاسناد، ص۱۱۰.
  155. ابونعیم، معرفة الصحابه، ج۲، ص۵۳۳-۵۳۱؛ مزی، تهذیب الکمال، ج۴، ص۴۴۴-۴۴۸؛ ابن اثیر، اسد الغابه، ج۱، ص۴۹۳؛ ذهبی، سیر أعلام النبلاء، ج۳، ص۱۸۹-۱۹۰. فهرست راویان از جابر را بنگرید: واثقی، حسین، جابر بن عبدالله انصاری، ص۸۸-۸۱.
  156. بغوی، معجم الصحابه، ج۱، ص۴۴۵.
  157. دارمی، عبدالله بن بهرام، سنن، ج۱، ص۱۴۹.
  158. بنگرید: خلاصة الأقوال، ص۳۲؛ تنقیح، ج۱، ص۲۰۰.
  159. ابن اثیر، اسد الغابه، ج۱، ص۴۹۳.
  160. هدایت‌پناه، محمد رضا، مقاله «جابر بن عبدالله انصاری»، دانشنامه سیره نبوی ج۲، ص ۳۴۰ - ۳۴۱.
  161. باجی، سلیمان بن خلف، التعدیل والتجریح، ج۱، ص۴۵۵.
  162. اصحاب الفتیا، ص۴۶.
  163. سیر، ص۱۹۰.
  164. جامع المقاصد، ج۱، ص۱۵.
  165. زرکلی، خیرالدین، الأعلام، ج۲، ص۱۰۴.
  166. تذکره، ج۱، ص۴۳.
  167. جامع المسانید، ج۲۴، ص۹۶.
  168. اردبیلی، محمد بن علی، جامع الرواة، ج۱، ص۱۴۳.
  169. طوسی، محمد بن حسن، الخلاف، ج۱، ص۷۸.
  170. طوسی، محمد بن حسن، الخلاف، ج۱، ص۱۲۱.
  171. طوسی، محمد بن حسن، الخلاف، ج۱، ص۵۵۵-۵۵۴.
  172. طوسی، محمد بن حسن، الخلاف، ج۱، ص۷۵۷-۷۵۸.
  173. فضل بن شاذان، الایضاح، ص۴۳۵ و ۴۴۱؛ اشعری قمی، احمد بن محمد بن عیسی، النوادر، ص۸۲؛ مفید، المسائل الصاغانیه، ص۳۶ و ۳۸؛ سید مرتضی، الانتصار، ص۲۶۸ و ۳۸۶.
  174. برای اطلاع بیشتر از نظر فقهای عامه، ر. ک: جعفر مرتضی عاملی، زواج المتعه.
  175. بنگرید: سید مرتضی، الانتصار، ص۵۵۳؛ همو، الناصریات، ص۴۱۴.
  176. برای نمونه، ج۲، ص۲۵۹ و ج۳، ص۹۴.
  177. برای نمونه، ج۲، ص۳۲۲ و ۳۶۰.
  178. ابن زهره حلبی، سید حمزة بن علی، غنیة النزوع الی علم الأصول والفروع، ص۲۱۳.
  179. حلی، حسن بن یوسف، المعتبر فی شرح المختصر، ج۲، ص۳۷۵ و ۸۰۳.
  180. برای نمونه، بنگرید: ج۴، ص۵۵؛ ج۵، ص۴۵۶؛ ج۶، ص۲۰۴ و ج۷، ص۲۷۳.
  181. تذکره، ج۱، ص۱۲ و ۱۶۱.
  182. برای نمونه، منتهی، ج۱، ص۲۲۵ و ۳۷۹؛ ج۲، ص۶۴۸ و ۶۶۶.
  183. البیان، ص۲۲۳.
  184. الذکری، ص۱۵۵.
  185. ابن فهد، المهذب البارع، ج۲، ص۵۴۶؛ ج۳، ص۳۰ و ج۵، ص۴۱۸.
  186. بنگرید: مالک بن انس، الموطأ، ج۱، ص۳۵؛ شافعی، محمد بن ادریس، کتاب الأم، برای نمونه، ج۱، ص۵۷؛ ج۲، ص۱۵۸؛ ج۳، ص۵۷؛ ج۴، ص۶۶ و ج۵، ص۲۴۰؛ سرخسی، شمس الدین، المبسوط، برای نمونه، ج۴، ص۱۵؛ ج۸، ص۱۶۱؛ ج۱۰، ص۱۴؛ ج۱۱، ص۲۳۵ و ج۱۳، ص۱۴؛ سمرقندی، علاءالدین، تحفة الفقهاء، ج۳، ص۶۴؛ ابن قدامه مقدسی، عبدالله، المغنی، برای نمونه، ج۱، ص۷۶ و ۴۲۴؛ ج۷، ص۲۴۳؛ ج۸، ص۱۲۴ و ج۹، ص۴۶۷.
  187. مسلم، صحیح مسلم، ج۴، ص۱۳۱؛ أحمد بن حنبل، مسند حنبل، ج۳، ص۳۸۰.
  188. هدایت‌پناه، محمد رضا، مقاله «جابر بن عبدالله انصاری»، دانشنامه سیره نبوی ج۲، ص ۳۴۱.
  189. واثقی، حسین، جابر بن عبدالله انصاری، ص۷۵-۷۶.
  190. طباطبایی، سید محمد حسین، قرآن در اسلام، ص۵۱.
  191. امین، سید محسن، أعیان الشیعه، ج۴، ص۴۶.
  192. برای نمونه ر. ک: ابن یونس، تاریخ المصریین، ج۱، ص۱۵۹؛ ابن ابی خیثمه، ابوبکر احمد، التاریخ الکبیر، ج۲، ص۱۴۷؛ بخاری، صحیح، ج۵، ص۱۷۰-۱۷۱ و همو، ج۶، ص۷۴-۷۵؛ ابن ابی عاصم، الآحاد و المثانی، الأوائل، ص۶۷؛ ابن شهرآشوب، محمد بن علی، مناقب آل ابی طالب، ج۲، ص۲۷۶؛ ابن شاذان، فضائل، ص۱۳۸
  193. بنگرید: ابن کثیر، تفسیر القرآن العظیم، ج۲، ص۵۶.
  194. «از خداوند فرمان برید و از پیامبر و زمامدارانی که از شمایند فرمانبرداری کنید» سوره نساء، آیه ۵۹.
  195. البرهان فی تفسیر القرآن، ج۲، ص۲۵۲.
  196. ابونعیم، معرفة الصحابه، دلائل، ص۳۵۳-۳۵۴، ح۲۴۴؛ ابن طاووس، الطرائف، ص۴۶.
  197. ابن کثیر، جامع المسانید، ج۲۴، ص۱۶۸-۱۶۹ و نیز ر. ک: ابن ابی عاصم، الآحاد و المثانی، کتاب السنه، ص۳۹۰.
  198. ر. ک: ابن ابی عاصم، الآحاد و المثانی، کتاب السنه، ص۴۴۸.
  199. «و اگر همسرانتان فرزندی نداشته باشند نیمی از آنچه بر جا نهاده‌اند و اگر فرزندی داشته باشند یک چهارم از آنچه بر جا گذارده‌اند از آن شماست پس از (انجام) وصیتی که می‌کنند یا (پرداخت) وامی (که دارند) و اگر شما فرزندی نداشته باشید یک چهارم از آنچه بر جا نهاده‌اید از آن آنهاست و اگر فرزندی داشته باشید یک هشتم از آنچه بر جا گذارده‌اید از آن آنان است، البته پس از (انجام) وصیتی که می‌کنید یا (پرداخت) وامی (که دارید) و اگر مردی یا زنی که از او ارث می‌برند بی‌فرزند و بی‌پدر و بی‌مادر و (تنها) دارای برادر یا خواهر (یا هر دو) باشد یک ششم از آن هر یک از این دو، است و اگر بیش از این باشند همه در یک سوم شریکند، (البته) پس از وصیتی یا (پرداخت) وامی که (با وصیّت یا اقرار به وام، به وارث) زیان نرساند؛ سفارشی است از سوی خداوند و خداوند دانایی بردبار است» سوره نساء، آیه ۱۲.
  200. «از تو نظر می‌خواهند بگو: خداوند برای شما درباره کلاله نظر می‌دهد که اگر مردی مرد و دارای فرزندی نبود و خواهری داشت، نصف میراث او به این خواهر می‌رسد و برادر نیز از خواهر (تمام دارایی را) ارث می‌برد، اگر خواهر فرزندی نداشته باشد و اگر خواهران (مرد مرده) دو تن باشند دو سوم از میراث را می‌برند و اگر (میراث‌بران) گروهی برادر و خواهر باشند هر مرد برابر با بهره دو زن ارث می‌برد؛ خداوند (این احکام را) برای شما بیان می‌دارد مبادا که گمراه شوید و خداوند به هر چیزی داناست» سوره نساء، آیه ۱۷۶.
  201. ر. ک: بخاری، التاریخ الکبیر، مسلم، صحیح مسلم، ج۵، ص۶۰؛ نسائی، احمد بن شعیب، السنن الکبری، ج۴، ص۶۹؛ بیهقی، سنن، ج۶، ص۲۱۲؛ واحدی نیشابوری، علی، أسباب النزول، ص۹۶.
  202. سیوطی، تفسیر جلالین، ص۱۳۴.
  203. شوشتری، محمد تقی، قاموس الرجال، ج۲، ص۵۲۷-۵۲۶.
  204. هدایت‌پناه، محمد رضا، مقاله «جابر بن عبدالله انصاری»، دانشنامه سیره نبوی ج۲، ص ۳۴۱ - ۳۴۲.
  205. کلینی، محمد بن یعقوب، الکافی، ج۱، ص۵۲۷ و ۵۳۲؛ صدوق، کمال الدین، باب ۲۸، ۳۰۸؛ مفید، الارشاد، ج۲، ص۳۴۶؛ طوسی، الغیبه، ص۱۳۹ و ۱۷۸؛ و با اشاره ر. ک: ابن بابویه قمی، ص۱۲.
  206. کلینی، محمد بن یعقوب، الکافی، ج۱، ص۵۲۷؛ کراجکی، الاستنصار، ص۱۸-۱۹.
  207. بنگرید: کلینی، محمد بن یعقوب، الکافی، ج۱، ص۵۲۷؛ ابن بابویه قمی، علی، الإمامة والتبصره، ص۱۰۳؛ صدوق، کمال الدین، ج۳، ص۲۵۳؛ نعمانی، محمد بن ابراهیم، الغیبه، ص۷۰.
  208. بنگرید: جوهری، المقتضب، ص۹؛ ابن بابویه قمی، علی، الإمامة والتبصره، ص۲۵؛ مفید، الارشاد، ج۲، ص۳۴۶؛ طوسی، الغیبه، ص۱۷۸؛ ابن طاووس، الیقین، ص۴۹۵.
  209. ابن‌شهرآشوب، ج۱، ص۲۵۱.
  210. مفید، الامالی، ص۱۶۸؛ طوسی، الامالی، ص۱۹۰.
  211. ابن طاووس، التحصین، ص۵۷۰ و همو، الیقین، ص۲۴۵.
  212. ر. ک: مدرسی طباطبایی، سید حسین، میراث مکتوب شیعه، ص۱۲۷.
  213. ر. ک: صدوق، الامالی، ص۶۲ و ۱۵۰؛ کوفی، محمد بن سلیمان، مناقب امیرالمؤمنین، ج۱، ص۱۵۱ و ج۲، ص۵۲۳؛ مفید، تفضیل امیرالمؤمنین، ص۳۵ و الارشاد، ج۱، ص۳۹ و ۴۵.
  214. ابن بابویه قمی، علی، الإمامة والتبصره، ص۲۵.
  215. کوفی، محمد بن سلیمان، مناقب امیرالمؤمنین، ج۱، ص۴۷۵.
  216. طوسی، الامالی، ص۷۹.
  217. ابن بابویه قمی، علی، الإمامة والتبصره، ص۳۵؛ طوسی، الامالی، ص۵۸ و ۴۱۸ با تعابیر مختلف.
  218. کوفی، محمد بن سلیمان، مناقب امیرالمؤمنین، ج۱، ص۲۱۱.
  219. ابن شهرآشوب، محمد بن علی، مناقب آل ابی طالب، ج۲، ص۲۷۱.
  220. صدوق، الامالی، ص۱۴۹ و صدوق، محمد بن علی، الخصال، ص۴۹۶؛ قاضی نعمان، نعمان بن محمد، دعائم الاسلام، ج۱، ص۴۲۲.
  221. صدوق، الامالی، ص۴۴.
  222. طوسی، الامالی، ص۲۸۲.
  223. کوفی، محمد بن سلیمان، مناقب امیرالمؤمنین، ج۱، ص۳۵۹؛ ابن شهرآشوب، محمد بن علی، مناقب آل ابی طالب، ج۲، ص۷۷.
  224. صدوق، الامالی، ص۱۵۰.
  225. احمدی میانجی، ج۳، ص۲۸۱.
  226. قاضی نعمان، دعائم الاسلام، ج۱، ص۷۵؛ صدوق، الامالی، ص۴۱۲-۴۱۳؛ مفید، الامالی، ص۱۲۶؛ طوسی، الامالی، ص۶۴۹.
  227. مجلسی، محمد باقر، بحارالانوار، ج۳۲، ص۳۲۷.
  228. سلیم بن قیس هلالی، کتاب سلیم، ص۴۰۰؛ ابن شهرآشوب، محمد بن علی، مناقب آل ابی طالب، ج۲، ص۴۰؛ زمخشری، محمود بن عمر، ربیع الابرار ونصوص الأخبار، ج۴، ص۳۳۹.
  229. «بی‌گمان آنانکه ایمان آورده‌اند و کردارهایی شایسته کرده‌اند، بهترین آفریدگانند» سوره بینه، آیه ۷.
  230. طوسی، الامالی، ص۲۵۱-۲۵۲.
  231. غازی، مسند الرضا، ص۲۰۹؛ ابن کثیر، جامع المسانید، ج۲۵، ص۴۹؛ صفار قمی، محمد بن حسن، بصائر الدرجات، ص۲۳۴؛ طوسی، خلاف، ج۱، ص۲۷.
  232. صدوق، الامالی، ص۱۸۷؛ ابن حمزه طوسی، ص۱۱۸ و نیز ر. ک: هدایت پناه، حدیث برادری در سیره نبوی.
  233. ابن ابی عاصم، الآحاد و المثانی، کتاب السنه، ص۵۹۰؛ کوفی، محمد بن سلیمان، مناقب امیرالمؤمنین، ج۲، ص۳۸۹، ۱۴۰۶ ۴۰۹، ۴۱۳ و ۴۱۶.
  234. ابن طاووس، الطرائف، ص۱۴۱-۱۴۰.
  235. الأمالی، ص۱۸۴-۱۸۵.
  236. امینی، عبدالحسین، الغدیر، ج۱، ص۲۰۵.
  237. صدوق، الامالی، ص۱۵۶-۱۵۷؛ قاضی نعمان، نعمان بن محمد، دعائم الاسلام، ج۲، ص۳۸۱-۳۸۲: کوفی، محمد بن سلیمان، مناقب امیرالمؤمنین، ج۱، ص۲۴۹، ۲۶۶ و ۴۵۹؛ طبری شیعی، المسترشد، ص۶۳۳ - ۶۳۴.
  238. طوسی، الامالی، ص۲۵۷؛ طبری شیعی، دلائل الامامه، ص۱۰۰-۱۰۱.
  239. صدوق، الهدایه، ص۱۵۷.
  240. ر. ک: عدة محدثین، الأصول الستة عشر، ص۱۲۸-۱۳۱؛ خصیبی، حسین بن حمدان (م ۳۳۴)، الهدایة الکبری، ص۱۱-۱۱۲ و ۱۷۰- ۱۷۱؛ حسین بن عبدالوهاب، عیون المعجزات، ص۳۲-۳۱ و ۵۱؛ ابن شاذان، فضائل، ص۵۹-۵۴.
  241. نوبختی، حسن بن موسی، فرق الشیعه، ص۳۴؛ شهرستانی، محمد بن عبدالکریم، الملل والنحل، ج۲، ص۵۲.
  242. متقی هندی، کنز العمال، ج۱، ص۳۸۴.
  243. ابن عساکر، تاریخ مدینة دمشق، الأربعین البلدانبه، ص۶۵-۶۶.
  244. ذهبی، سیر أعلام النبلاء، تاریخ، عهد الخلفاء، ص۱۰۷.
  245. نسائی، احمد بن شعیب، السنن الکبری، فضائل الصحابه، ص۹؛ بخاری، التاریخ الکبیر، صحیح، ج۴، ص۱۹۸؛ ابن ابی عاصم، الآحاد و المثانی، کتاب السنه، ص۵۲۳، ۵۸۲ و ۶۱۰.
  246. ر. ک: ابن ابی عاصم، الآحاد و المثانی، کتاب السنه، ص۱۵۲ و ۴۴۸.
  247. خصیبی، الهدایة الکبری، ص۸۵.
  248. ر. ک: ابن ابی عاصم، الآحاد و المثانی، کتاب السنه، ص۲۶۷ و ۲۶۸؛ ذهبی، سیر أعلام النبلاء، تاریخ الخلفاء، ص۲۶۲، ۲۶۳ و ۵۰۱.
  249. هدایت‌پناه، محمد رضا، مقاله «جابر بن عبدالله انصاری»، دانشنامه سیره نبوی ج۲، ص ۳۴۲ - ۳۴۴.
  250. دینوری، ابوحنیفه، الأخبار الطوال، ص۳۱۶؛ ابن حبان، الثقات، ص۵۸؛ مسعودی، مروج الذهب، ج۳، ص۱۱۵؛ ابن جوزی، المنتظم، ص۱۴۵؛ ابن عبدالبر، الاستیعاب، ج۲، ص۲۹۳؛ ابن اثیر، اسد الغابه، ج۱، ص۴۹۴؛ ابن حجر، الاصابه، ج۱، ص۵۴۷.
  251. ر. ک: دینوری، ابوحنیفه، الأخبار الطوال، ص۳۱۶ و ۳۲۸؛ مسعودی، مروج الذهب، ج۳، ص۱۱۵؛ طوسی، رجال، ص۳۱-۳۲؛ بغوی، معجم الصحابه، ج۱، ص۴۴۷؛ ابونعیم، معرفة الصحابه، ج۲، ص۵۳۱-۵۳۰؛ ابن ابی عاصم، الآحاد و المثانی، الآحاد و المثانی، ج۴، ص۶۹؛ حاکم نیشابوری، المستدرک، ج۳، ص۵۶۵؛ طبرانی، المعجم الکبیر، ج۲، ص۱۸۰-۱۸۱؛ ابن عبدالبر، الاستیعاب، ج۳، ص۲۹۳.
  252. ر. ک: ابن عساکر، تاریخ مدینة دمشق، ج۱۱، ص۲۳۸-۲۴۰.
  253. ابن حجر، الاصابه، ج۱، ص۵۴۷.
  254. صدوق، عیون اخبار الرضا، ج۲، ص۴۷.
  255. ابن ابی الثلج بغدادی، تاریخ الائمه، ص۱۰.
  256. ر. ک: شوشتری، محمد تقی، قاموس الرجال، ج۲، ص۵۲۱-۵۲۰؛ مدرسی طباطبایی، سید حسین، میراث مکتوب شیعه، ص۱۲۹.
  257. احمد بن حنبل،، مسند حنبل، ج۳، ص۶۹.
  258. ابن عساکر، تاریخ مدینة دمشق، تاریخ مدینة دمشق، ج۱۱، ص۲۳۶.
  259. ابن عساکر، تاریخ مدینة دمشق، ج۱۱، ص۲۳۶.
  260. ابن عساکر، تاریخ مدینة دمشق، ج۱۱، ص۲۴۰.
  261. ابن حبان، الثقات، ص۵۸؛ بغوی، معجم الصحابه، ج۱، ص۴۴۸؛ ابونعیم، معرفة الصحابه، ج۲، ص۵۲۹؛ حاکم نیشابوری، المستدرک، ج۳، ص۵۶۵؛ طبرانی، المعجم الکبیر، ج۲، ص۱۸۱؛ ابن عبدالبر، الاستیعاب، ج۲، ص۲۹۳.
  262. تاریخ ذهبی، ج۵، ص۳۸۱.
  263. سیر اعلام النبلاء، ج۳، ص۱۹۴.
  264. ابن عساکر، تاریخ مدینة دمشق، ج۱۱، ص۲۳۹؛ ابن حجر، الاصابه، ج۱، ص۵۴۶.
  265. بغوی، معجم الصحابه، ج۱، ص۴۴۷.
  266. ابن قتیبه، عبدالله بن مسلم، الإمامة والسیاسة، ص۳۰۷ و ۳۴۱.
  267. الآحاد و المثانی، ج۴، ص۶۹.
  268. ابونعیم، معرفة الصحابه، ج۲، ص۵۲۹.
  269. سیر أعلام النبلاء، ج۳، ص۱۸۹.
  270. سیوطی، اسعاف، ص۲۳.
  271. ابن عساکر، تاریخ مدینة دمشق، ج۱۱، ص۲۳۷.
  272. ر. ک: ابن شبه، تاریخ المدینة المنوره، ج۱، ص۹۳-۹۴.
  273. هدایت‌پناه، محمد رضا، مقاله «جابر بن عبدالله انصاری»، دانشنامه سیره نبوی ج۲، ص ۳۴۴.
  274. بخاری، التاریخ الکبیر، ج۲، ص۲۰۷؛ ابن حبان، الثقات، ج۳، ص۵۱؛ ابن عبد البر، الاستیعاب، ج۲، ص۲۹۳؛ ابن حجر، الاصابه، ج۱، ص۵۴۶.
  275. التاریخ الکبیر، ج۷، ص۴۰۴.
  276. ابن حبان، الثقات، ج۵، ص۴۳۴.
  277. ابن حزم، علی بن احمد، اصحاب الفتیا من الصحابة والتابعین، ص۳۵۹.
  278. ابن ابی حاتم، الجرح و التعدیل، ج۸، ص۲۹۱.
  279. ابن جوزی، عبدالرحمان، تلقیح فهوم أهل الأثر، ص۱۴۵.
  280. ابن قتیبه، عبدالله بن مسلم (م ۲۷۶)، الإمامة والسیاسة، ص۳۰۷.
  281. شوشتری، محمد تقی، قاموس الرجال، ج۲، ص۵۲۶.
  282. ابن حزم، علی بن احمد، اصحاب الفتیا من الصحابة والتابعین، ص۳۵۹.
  283. ابن اثیر، اسد الغابه، ج۱۰، ص۵۴۵.
  284. واثقی، حسین، جابر بن عبدالله انصاری، ص۱۰۱.
  285. ملا حسین قلی، ص۱۲۳۹-۱۳۱۱.
  286. واثقی، حسین، جابر بن عبدالله انصاری، ص۱۰۰ به نقل از پاورقی نقباء البشر، ص۶۷۴.
  287. واثقی، حسین، جابر بن عبدالله انصاری، ص۱۰۱.
  288. واثقی، حسین، جابر بن عبدالله انصاری، ص۱۰۱.
  289. واثقی، حسین، جابر بن عبدالله انصاری، ص۱۰۱.
  290. هدایت‌پناه، محمد رضا، مقاله «جابر بن عبدالله انصاری»، دانشنامه سیره نبوی ج۲، ص ۳۳۴ - ۳۳۵.