انسان در فرهنگ و معارف انقلاب اسلامی: تفاوت میان نسخه‌ها

از امامت‌پدیا، دانشنامهٔ امامت و ولایت
(صفحه‌ای تازه حاوی «{{سیره معصوم}} <div style="background-color: rgb(252, 252, 233); text-align:center; font-size: 85%; font-weight: normal;">اين...» ایجاد کرد)
 
 
(۲۵ نسخهٔ میانی ویرایش شده توسط ۵ کاربر نشان داده نشد)
خط ۱: خط ۱:
{{سیره معصوم}}
{{مدخل مرتبط
<div style="background-color: rgb(252, 252, 233); text-align:center; font-size: 85%; font-weight: normal;">اين مدخل از زیرشاخه‌های بحث '''[[انسان]]''' است. "'''[[انسان]]'''" از چند منظر متفاوت، بررسی می‌شود:</div>
| موضوع مرتبط = انسان
<div style="background-color: rgb(255, 245, 227); text-align:center; font-size: 85%; font-weight: normal;">[[انسان در قرآن]] - [[انسان در حدیث]] - [[انسان در نهج البلاغه]] - [[انسان در کلام اسلامی]] - [[انسان در اخلاق اسلامی]] - [[انسان در فلسفه اسلامی]] - [[انسان در فقه سیاسی]] - [[انسان در معارف دعا و زیارات]] - [[انسان در معارف و سیره سجادی]] - [[انسان در فرهنگ و معارف انقلاب اسلامی]]</div>
| عنوان مدخل = انسان
| مداخل مرتبط = [[انسان در لغت]] - [[انسان در قرآن]] - [[انسان در حدیث]] - [[انسان در نهج البلاغه]] - [[انسان در کلام اسلامی]] - [[انسان در اخلاق اسلامی]] - [[انسان در فلسفه اسلامی]] - [[انسان در معارف دعا و زیارات]] - [[انسان در معارف و سیره علوی]] - [[انسان در معارف و سیره سجادی]] - [[انسان در فرهنگ و معارف انقلاب اسلامی]]
| پرسش مرتبط  =
}}


==مقدمه==
== [[حقیقت انسان]] ==
پس از تبیین [[منطق]] [[فهم]] [[اسلام]] و معرفی [[خداشناسی]] و [[اسلام‌شناسی]] و [[ولایت‌شناسی]]، نوبت به [[جهان‌شناسی]] از دیدگاه [[امام خمینی]] می‌رسد؛ زیرا خداشناسی [[توحیدی]]، محور اساسی منظومه [[فکری]] [[امام]] به شمار می‌آید و سپس برای [[شناخت]] راه، ابتدا به سراغ [[راهنما]] باید رفت و ولایت‌شناسی را مقدم داشت آنگاه راه و اسلام را توسط راهنما شناخت و سپس با بهره‌گیری از اسلام، به جهان‌شناسی [[اسلامی]] و [[انسان‌شناسی]] اسلامی و [[جامعه مطلوب اسلامی]] دست یافت و [[نظام]] بینشی را تکمیل کرد. مبانی جهان‌شناسی، ویژگی‌های [[جهان]]، کارکردهای جهان‌شناسی در [[نظام‌های اجتماعی]] از بحث‌های این فصل است.
{{همچنین|انسان‌شناسی}}
[[انسان]]، موجودی است که وقتی پا به عرصه وجود در این عالم خاکی می‌گذارد، موجودی مرکب از ماده و صورت است و وجود او مانند هر حیوان دیگری مرکب از دو ساحت [[بدن]] یا [[جسم]] و [[روح]] یا نفس می‌باشد. بدن همان ماده و نفس نیز صورت این موجود مرکب را تشکیل می‌دهد<ref>امام خمینی، تقریرات فلسفه، ج۳، ص۱۴۱ - ۱۴۲ و ۱۴۵ - ۱۴۶.</ref>. این دو ساحت با همدیگر متحدند و از همدیگر جدایی ندارند، به‌طوری که می‌توان جسم را سایه روح و روح را هم [[باطن]] جسم دانست<ref>امام خمینی، صحیفه امام، ج۶، ص۳۴۴.</ref>. در واقع در این مرحله، انسان حیوانی بالفعل مانند بقیه حیوانات است و از این جهت تفاوتی با سایر حیوانات ندارد. ویژگی و خصوصیتی که باعث تمایز او از سایر حیوانات در این مرحله می‌شود، این است که او دارای قابلیت و [[قوه]] انسان شدن می‌باشد. این موجود خاص بعد از این مرحله حیوانیت، اگر تحت [[تربیت]] مربی و معلمی [[الهی]] قرار بگیرد، قوه [[انسانیت]] خود را به فعلیت خواهد رساند؛ ولی اگر تحت تربیت چنین معلمی قرار نگیرد، پس از رسیدن به حد [[رشد]] و [[بلوغ]]، در هر یک از ویژگی‌های حیوانی از قبیل [[غضب]] و [[شهوت]]، گوی [[سبقت]] را از سایر حیوانات و [[شیاطین]] خواهد ربود و در حیوانیت کامل‌تر از آنها خواهد شد<ref>امام خمینی، شرح چهل حدیث، ص۱۶۸؛ آداب الصلاة، ص۲۶۵؛ شرح حدیث جنود عقل و جهل، ص۲۷۰ - ۲۷۱ و ۱۰۹ - ۱۱۱؛ تقریرات فلسفه، ج۳، ص۹۳ - ۹۴ و ۲۲۸ و ۴۸۰ - ۴۸۱؛ صحیفه امام، ج۴، ص۱۷۵؛ ج۱۰، ص۴۴۶؛ ج۹، ص۲۹۱؛ ج۱۱، ص۴۴۹.</ref>.


مراد از [[هستی‌شناسی]]، [[علم]] به وجود است به نحو کلی و از آن جهت که وجود است و امور [[عامه]] وجود، از جمله علت و معلول، حرکت و [[زمان]] و... را شامل می‌شود. جهان‌شناسی، شامل شناخت [[عوالم]] هستی از جمله [[جبروت]]، [[ملکوت]]، کیهان‌شناسی و [[عالم آخرت]] خواهد بود.
این حیوان بالفعل، تفاوت دیگری نیز با همه [[مخلوقات]] دارد. بر خلاف دیگر مخلوقات، انسان تنها مخلوقی است که از یک طرف وجود او دارای ابعاد مختلف حیوانی و [[انسانی]] است و از سوی دیگر، همه ابعاد او غیر متناهی است؛ یعنی [[استعداد]] [[شکوفایی]] و فعلیت یافتن ویژگی‌ها و [[صفات انسانی]] و حیوانی در [[انسان]] امری پایان‌ناپذیر است<ref>امام خمینی، شرح چهل حدیث، ص۱۳۷؛ صحیفه امام، ج۴، ص۸؛ ج۷، ص۵۳۲؛ ج۸، ص۵۱۴؛ ج۱۲، ص۵۰۴؛ ج۱۳، ص۳۵ و ۲۸۵.</ref>.


تدوین [[قوانین]] و [[روابط اجتماعی]] و چگونگی [[ارتباط انسان با خود]]، [[خدا]]، [[جامعه]] و [[طبیعت]] مبتنی بر جهان‌شناسی است و اگر [[جهان هستی]] به گونه [[شایسته]] شناخته نشود؛ چگونگی [[ارتباط]] صحیح [[انسان]] با موجودات آن نیز حاصل نمی‌شود؛ بنابراین می‌توان گفت شناخت [[عالم هستی]]، تأثیر به‌سزایی در [[پذیرفتن]] نوعِ [[ایدئولوژی]] و بایدها و نبایدهای [[زندگی]] انسان دارد و با [[شناخت کامل]] از عوالم هستی هم می‌توان زندگی انسان این جهانی را سامان بخشید و هم کامیابی و [[سعادت اخروی]] را برای خود به ارمغان آورد و البته صرف شناخت و [[باور]] کافی نیست؛ بلکه باید در کنار آن، عمل نیز باشد و الا [[شیطان]] بیش از سایر [[انسان‌ها]] شناخت و باور داشت؛ ولی عمل نمی‌کرد این سخن از آن روست که رابطه [[عقل نظری]] و عملی متقابل است و هر دو به هم وابسته هستند<ref>امام خمینی، تقریرات فلسفه، ج۳، ص۳۴۱.</ref>.
بین [[اندیشمندان]] حوزه مباحث [[انسان‌شناسی]]، در مورد [[حقیقت]] نفس و حدوث یا قدم آن، [[اختلاف]] نظر وجود دارد. برخی معتقدند که [[روح]] قدیم است و قبل از [[بدن]] [[آفریده]] شده است و بعد از شکل‌گیری کامل بدن جنین، به آن ملحق می‌شود. دیگران معتقدند که حادث است. برخی از معتقدین به حدوث روح [[اعتقاد]] دارند که وقتی جنین به مرحله‌ای از [[رشد]] که قابلیت [[اتحاد]] با یک امر مجرد به نام روح را پیدا کند رسید، [[خداوند]] روح متناسب با آن را به او [[افاضه]] می‌کند<ref>امام خمینی، تقریرات فلسفه، ج۳، ص۱۱۵ - ۱۱۶.</ref>. [[امام خمینی]] در این مسأله پیرو [[حکمت متعالیه]] [[ملاصدرا]] است که مدعی است روح یا نفس در نتیجه رشد و [[تکامل]] جنین که یک امر مادی است، به وجود می‌آید. در واقع ایشان منکر [[خلقت]] روح قبل از بدن هستند<ref>امام خمینی، تقریرات فلسفه، ج۳، ص۳۳ - ۳۴ و ۱۲۴ و ۱۲۸ - ۱۲۹ و ۱۴۰-۱۴۱.</ref>.


جهان‌شناسی و شناخت عالم هستی دریچه‌ای به سوی شناخت [[ذات باری تعالی]] است برای نمونه [[نظم]] و [[تدبیر]] به‌کار رفته در [[جهان]] و آثار [[افعال]] [[خداوند تبارک و تعالی]] حکایت از خالقی عالم و [[مدبر]] می‌کند و او را به گونه [[شایسته]] می‌شناساند.<ref>[[بهروز محمدی منفرد|محمدی منفرد، بهروز]]، [[جهان‌شناسی اسلامی (مقاله)| مقاله «جهان‌شناسی اسلامی»]]، [[منظومه فکری امام خمینی (کتاب)|منظومه فکری امام خمینی]]، ص ۲۰۵.</ref>
طبق مبنای حکمت متعالیه در مورد خلقت نفس که از آن به نظریه جسمانیة الحدوث و روحانیة البقا بودن نفس تعبیر می‌شود، نفس از تکامل تدریجی ماده در همین [[طبیعت]] حاصل می‌شود. این ماده است که به دلیل داشتن [[قوه]]، قابلیت [[ترقی]] داشته و در اثر حرکت جوهری به امری مجرد تبدیل می‌شود. انسان حرکت جوهری خود را از عالم ماده و طبیعت شروع می‌کند. نطفه که یک [[جسم]] مادی است بر اثر حرکت جوهری به مضغه و آن نیز به علقه و... تبدیل می‌شود. این [[سیر]] ادامه می‌یابد تا در یک مرحله از سیر آن، به این حقیقت، نفس گفته می‌شود که دارای پایین‌ترین مراحل تجرد می‌باشد. در این مرحله [[حس]] لامسه به عنوان اولین مرحله [[ادراک]] شکل می‌گیرد. نفس به حرکت جوهری خود ادامه می‌دهد و هرچه جلوتر می‌رود، حواس دیگر نیز شکل می‌گیرند و در نتیجه تجرد او از ماده هرچه بیشتر و نیازش به آن کمتر می‌شود. این موجود در نهایت به امری کاملاً مستقل از [[بدن]] مادی تبدیل می‌شود. تا وقتی که نفس به [[بی‌نیازی]] کامل از بدن دست نیافته است، بدن و اندام [[جسمانی]] آن، ابزار کار [[روح]] در انجام فعالیت‌هایش می‌باشند. به همین دلیل مادامی که نفس مستقل نشده و [[پوشش]] [[طبیعت]] مادی را از خودش دور نکرده است، اعضای بدن جسمانی مانند گوش و چشم و زبان شرط در [[احساس]] مدرکات هستند. هنگام تجرد کامل نفس، وقت جدایی نفس از بدن مادی فرا می‌رسد و نفس از عالم ماده و طبیعت خارج می‌شود. از این حالت جدایی تعبیر به [[مرگ]] و [[موت]] می‌شود. بعد از این [[استقلال]]، نفس دیگر نیازی به بدن مادی ندارد و به [[حیات]] [[ابدی]] خود با بدن برزخی و مثالی ادامه می‌دهد<ref>امام خمینی، تقریرات فلسفه، ج۳، ص۶۴ - ۶۶ و ۱۲۸ - ۱۳۳و ۴۰۳ - ۴۱۲.</ref>.


==[[شناخت]] [[جهان هستی]]==
[[نفس آدمی]] تا حدود [[چهل سالگی]] به تقویت و اداره مزاج و بدن مادی مشغول است؛ لذا تا این سن [[رشد]] [[قوه عاقله]] [[انسان]] کم است، اما بعد از این سن، علاقه طبیعی نفس به بدن کم می‌شود. در نتیجه بدن رو به [[ضعف]] می‌رود. هر قدر توجه نفس به بدن کمتر شود، توجهش به خود بیشتر می‌شود و در نتیجه قوه عاقله بیشتر و محکم‌تر می‌شود. یکی از خصوصیات [[انبیاء]] و [[مربیان الهی]] این است که مانع توجه بیش از حد لازم انسان به طبیعت مادی شوند تا [[ادراکات عقلی]] آنها به حدی [[ضعیف]] نشود که [[انسانیت]] خود را صرف حیوانیت کنند<ref>امام خمینی، تقریرات فلسفه، ج۳، ص۳۰-۳۲.</ref>؛ لذا اگر گفته می‌شود: «[[عقل]] سالم در بدن سالم»؛ معنای صحیح آن، این است که اگر بدن و مزاج [[انسان]] سالم باشد، دیگر نیازی نیست [[نفس آدمی]] بیش از حد لازم به کار [[بدن]] و مزاج او بپردازد. وقتی [[اشتغال]] نفس از بدن کم شد، در این صورت توجه نفس به [[باطن]] خود بیشتر و در نتیجه تعقلاتش قوی‌تر خواهد شد<ref>امام خمینی، تقریرات فلسفه، ج۳، ص۳۱.</ref>.
شناخت جهان هستی - که هم شامل [[امور مادی]] و هم [[امور غیبی]] و ماورای طبیعی می‌شود - از مدرکات [[عقل نظری]] بوده و بر [[احکام]] [[عقل عملی]] تقدم دارد و امور معقول و مجرد هرچند داخل در [[حس]] و تجربه نیستند؛ اما در [[قلمرو علم]] قرار می‌گیرند، بر خلاف مادیون که چون [[عالم هستی]] را منحصر در ماده می‌دانند، معیار شناخت در [[جهان‌بینی]] خویش را نیز تنها «حس» و تجربه می‌دانند که [[عقل]] خدمت‌گذار آن است<ref>امام خمینی، صحیفه نور، ص۲۲۱، ۲۲۲.</ref>.
[[حقیقت]] آن است که وجود [[انسان]]، عصاره تمام عالَم و تمام موجودات است و وجودش به‌مثابه نقشه کوچکی است که از روی نقشه بزرگ عالم کبیر برداشته شده است و لذا {{متن حدیث|من عرف نفسه فقد عرف ربه}}. هرکس خود را خوب بشناسد علت هستی و عالم هستی را نیز خوب می‌شناسد و البته این امر از راه [[علم حضوری]] امکان‌پذیر است و [[جهان‌شناختی]] از راه [[علم حصولی]]، تنها نقش زمینه‌های اعدادی را دارد<ref>امام خمینی، تقریرات فلسفه، ج۳، ص۳۰۴.</ref>.


بر اساس [[اندیشه]] [[امام خمینی]] [[باور]] به اصالت وجود<ref>اصالت به معنای خارجیت و تحقق است و تنها وجود اصیل بوده و منشأ اثر است (امام خمینی، تقریرات فلسفه، ج۲، ص۱۵۵ و نظریه عرفا...، ص۱۵۴) و چون بنا بر مسلک اصالت وجود، غیر از وجود، حقیقت دیگری متحقق نیست؛ لذا تشخص نیز، عین وجود است (تقریرات فلسفه، ج۳، ص۵۵۸) و چیزی که بهره‌ای از وجود نداشته باشد غیر از عدم و صرف ظلمت و نیستی، چیزی نیست (تقریرات فلسفه، ج۲، ص۲۱۲، صرافت و ذو مراتب بودن ذات...، ص۲۱۱) و برای همین ماهیات - که غیر از وجود هستند - اموری اعتباری به شمار می‌آیند (تقریرات فلسفه، ج۲، ص۱۵۵؛ نظریه عرفا...، ص۱۵۴).</ref> در [[اثبات]] و شناخت واجب‌الوجود، مؤثر است و حتی می‌توان [[ایمان]] به واجب‌الوجود را از خروجی‌های ایمان به اصالت وجود دانست. بعد از [[تحکیم]] پایه اصالت وجود، پایه [[اعتقاد]] و [[اذعان]] به [[واجب]] محکم می‌شود؛ زیرا تنها با توجه به صرافت وجود، وجود و آنچه مساوق با آن است مانند [[وحدت]]، [[علم]] و [[قدرت]] واجب شناخته می‌شود<ref>امام خمینی، تقریرات فلسفه، ج۲، ص۱۹.</ref>. اما اگر بنا را بر اصالت ماهیت بگذاریم نه تنها [[توحید]] غیر ممکن است؛ بلکه دستگاه توحید به هم خورده و اصل مبدأ از دست می‌رود و ذات و [[اسماء و صفات]]، ماهیات غیرمرتبط به هم می‌شوند<ref>امام خمینی، تقریرات فلسفه، ج۳، ص۵۵۶.</ref> و ماهیات دیگر هم به آنها مربوط نمی‌شوند<ref>امام خمینی، تقریرات فلسفه، ج۱، ص۲۹۸.</ref>.
به عبارت دیگر، نفس موجودی است که مادامی که در [[عالم طبیعت]] است یک جهت و وجهه مادی دارد و به واسطه آن جهت، محکوم به [[مادیت]] است و یک جهت تجرد و [[روحانی]] دارد که از آن جهت، محکوم به [[حکم]] [[روحانیت]] و تجرد می‌شود. نفس در این مرحله با [[سیر]] خود به تدریج از طبیعت محض بودن به سوی تجرد محض حرکت کرده، کم‌کم کمال یافته، از [[نقص]] بیرون می‌رود<ref>امام خمینی، تقریرات فلسفه، ج۳، ص۱۵۳-۱۵۶.</ref>. این سیر و حرکت جوهری برای انسان یک امر قهری و اجباری است که باید از مرحله طبیعت و ماده، حرکت صعودی خودش را شروع کرده، به تجرد مثالی و بعد از آن هم به تجرد [[عقلی]] برسد. به این منظور در عالم طبیعت از پایین‌ترین مراحل تجرد شروع می‌کند و بعد در [[عالم برزخ]] تجرد مثالی و در نهایت در [[عالم آخرت]] تجرد عقلی می‌یابد. البته در این سیر و حرکت جوهری که به طرف تجرد طی می‌کند، انسان ممکن است کسب [[فضایل]] و یا [[رذایل]] بکند و در نتیجه وقتی از طبیعت بیرون می‌رود، ممکن است مجرد [[عقلانی]] یا مجرد [[شیطانی]] باشد. به عبارت دیگر رفتن به عالم تجرد قهری است؛ ولی در این [[مسافرت]] غیراختیاری ممکن است کسی با [[اختیار]] خود [[سود]] یا ضرر کسب کند و در زیبایی‌ها و یا [[زشتی‌ها]] به [[مقام]] تجرد دست یافته، انسان مجرد یا [[شیطان]] مجرد شود<ref>امام خمینی، تقریرات فلسفه، ج۳، ص۶۸ - ۷۵ و ۳۳ - ۳۵.</ref>.


همچنین با توجه به لوازم اصالت وجود، [[مبدأ و معاد]] و اصول توحید و بسیاری از مباحث آن دو منقح می‌شود<ref>امام خمینی، تقریرات فلسفه، ج۳، ص۵۵۳.</ref> و حتی اصالت وجود به عنوان یکی از اصول برای [[اثبات معاد]] به شمار آمده است.<ref>[[بهروز محمدی منفرد|محمدی منفرد، بهروز]]، [[جهان‌شناسی اسلامی (مقاله)| مقاله «جهان‌شناسی اسلامی»]]، [[منظومه فکری امام خمینی (کتاب)|منظومه فکری امام خمینی]]، ص ۲۰۶.</ref>
خلاصه [[کلام]] اینکه نفس [[انسانی]] بالقوه دارای سه مرتبه با مرحله است که عبارت‌اند از: ۱. مرحله طبیعت و ماده یا [[شهادت]]، ۲. مرحله مثال یا [[خیال]] یا [[برزخ]]، ۳. مرتبه [[عقل]] یا [[غیب]]. [[نفس آدمی]] در اثر حرکت جوهری خود این قوای خود را به مرحله [[شکوفایی]] و فعلیت می‌رساند؛ لذا هر مرتبه بالاتر واجد همه [[کمالات]] مرتبه [[پایین‌تر]] از خودش می‌باشد و مرتبه پایین نیز ظل و سایه مرتبه بالاتر از خود است. البته قابل توجه است که در اغلب [[انسان‌ها]] فقط دو مرحله اول به فعلیت می‌رسد و مرحله عقل در آنها در حد [[قوه]] و [[استعداد]] باقی می‌ماند. شکوفایی این مرتبه اختصاص به اولیای خاص [[الهی]] دارد و در هر چند قرن یک یا چند نفر معدود هستند که آنها در [[ترقی]] کمالی نفسی و وجودی به [[مقام]] [[عقلانی]] دست می‌یابند<ref>امام خمینی، تقریرات فلسفه، ج۳، ص۳۱۷ - ۳۲۴ و ۲۲۸.</ref>.<ref>[[رضا میرزایی|میرزایی، رضا]]، [[انسان‌شناسی اسلامی (مقاله)| مقاله «انسان‌شناسی اسلامی»]]، [[منظومه فکری امام خمینی (کتاب)|منظومه فکری امام خمینی]]، ص ۲۳۱.</ref>


==هدف‌داری [[خلقت جهان]]==
== قوای نفس [[انسانی]] ==
[[خداوند تبارک و تعالی]] [[جهان هستی]] را به نحو احسن و اکمل ترسیم نموده است و لذا هدفی بر وجود آن محقق است؛ زیرا [[خداوند]] به مقتضای [[حکمت]] و [[اصلح]] عمل می‌کند و نمی‌توان صفت حکمت را برای خداوند قائل بود و فعل او را [[بی‌هدف]] دانست؛ زیرا بی‌هدفی فعل به منزله [[لغو]] و [[عبث]] بودن آن است و از سویی چگونه ممکن است برای فعل [[ذات باری تعالی]] یعنی [[عالم هستی]] هدفی نباشد؛ حال آنکه [[افعال]] اموری طبیعی همانند ضربان [[قلب]] و... که فاقد [[شعور]] هستند [[غایت]] داشت باشند؟
[[نفس انسان]] دارای چهار قوّه اصلی است که عبارت‌اند از عقل، [[غضب]]، [[شهوت]] و [[وهم]]<ref>امام خمینی، شرح حدیث جنود عقل و جهل، ص۲۸۳.</ref>.


[[هدف]] از جهان هستی چیست و به چه امری برمی‌گردد؟ [[غالب]] [[فلاسفه]] معتقدند که غایت و غرض فعل مطلق خداوند، تنها [[ذات الهی]] است و محال است خداوند تبارک و تعالی در ایجاد عالم هستی غیر از ذات خود و [[ظهور]] و تجلی آن غایتی داشته باشد؛ زیرا هر فاعلی که به قصد غیر ذات خود چیزی ایجاد می‌کند - هر هدفی که می‌خواهد باشد خواه نفع رساندن به غیر خود باشد و یا اینکه برای [[عبادت]] و [[معرفت]] باشد - در هر حال وجود آن شیء از عدم آن برایش اولی است و این امر مستلزم [[نقص]] و [[قصور]] بوده و چنین اموری برای [[ذات مقدس الهی]] - که [[غنی]] بالذات و [[واجب]] من جمیع‌الجهات است - محال است.
۱. قوه واهمه که آن را «قوه [[شیطنت]]» نیز می‌گویند؛ واهمه قوه‌ای است که شخص به واسطه آن، [[اقدام]] به [[دروغ‌گویی]] و [[مکر]] و [[حیله]] می‌کند.


همچنین چون [[ذات باری تعالی]] کامل مطلق است؛ [[کعبه]] [[آمال]] همه موجودات و مقصد تمامی [[عالم هستی]] است. پس خود این کعبه آمال محال است [[هدف]] و مقصدی غیر از خودش داشته باشد و به عبارتی وقتی تمامی موجودات ناقص دیگر به سوی او در حرکت هستند و [[غایت]] همه حرکات و [[افعال]]، [[خداوند]] است، برای خود [[ذات مقدس]] نیز غایتی جز خود او نیست.<ref>[[بهروز محمدی منفرد|محمدی منفرد، بهروز]]، [[جهان‌شناسی اسلامی (مقاله)| مقاله «جهان‌شناسی اسلامی»]]، [[منظومه فکری امام خمینی (کتاب)|منظومه فکری امام خمینی]]، ص ۲۰۷.</ref>
۲. قوه غضبیّه که آن را «نفس سَبُعی» نیز می‌گویند؛ این قوه باعث مقابله با ضررها و دفع موانعی می‌شود که سر راه بهره‌مندی‌های [[انسان]] قرار می‌گیرند.


==مراتب عالم==
٣. قوه شهویّه که نام دیگر آن «نفس بهیمی» است؛ این قوه نیز مبدأ شهوت‌های انسان، جلب منفعت‌ها ولذت‌های او از طریق [[خوردنی‌ها]] و نوشیدنی‌ها و [[ازدواج]] می‌باشد.
کل هستی، شامل سلسله‌ای نزولی و صعودی از [[عوالم]] [[الوهیت]]، [[جبروت]]، [[ملکوت]] و [[ناسوت]] یا [[طبیعت]] است که بر اساس سلسله‌ای طولی قرار گرفته‌اند.


===[[عالم لاهوت]]===
این سه قوه به حسب سنین [[عمر انسان]] متفاوت بوده، [[رشد]] طبیعی انسان باعث کامل‌تر شدن این سه قوه در او می‌شود. ممکن است هریک از این سه قوه به حدی از کمال برسد که هیچ کدام بر دیگری [[غلبه]] و [[سلطه]] نیابد. همچنین ممکن است یکی از آنها بر دو قوه دیگر غلبه پیدا کند و یا اینکه دو تای از آنها بر سومی غالب شود؛ لذا بر اساس رابطه این سه قوه نسبت به یکدیگر، برای شخص هفت [[صورت ملکوتی]] قابل [[تصور]] است:
پس از عالم غیب‌الغیوب<ref>در حدیث شریف کافی می‌فرماید: «خداوند خلق فرمود «مشیّت» را بنفسها؛ پس خلق فرمود اشیاء را به مشیّت». (اصول کافی، ج۱، ص۱۴۹، کتاب التوحید، باب الارادة انها من صفات الفعل...، ح۴؛ بحارالأنوار، ج۴، ص۱۴۵). و از برای این حدیث شریف هر کس به حسب مسلک خود توجیهی نموده؛ و ظاهرتر از همه آن است که مطابق می‌شود با این مسلک، و آن این است که مراد از «مشیّت» مشیّت فعلیّه است که عبارت از «فیض منبسط» است. و مراد از «اشیاء» مراتب وجود است که تعیّنات و تنزّلات این لطیفه است. پس، معنی حدیث چنین شود که خدای تعالی مشیّت فعلیّه را، که ظلّ مشیّت ذاتیّه قدیمه است، بنفسها و بی‌واسطه خلق فرموده؛ و دیگر موجودات عالم غیب و شهادت را به تبع آن خلق فرموده (امام خمینی، آداب الصلاة (آداب نماز)، ص۲۴۱).</ref> و [[غیب مطلق]] یعنی صرف‌الوجودی که نه اسمی دارد و نه می‌توان به آن اشاره کرد، مرتبه دومی است که به آن عالم [[اسماء]] و عالم تجلی و [[عالم لاهوت]] می‌گویند<ref>امام خمینی، شرح دعای سحر، ص۱۲۱.</ref>. و مبدأ [[سلسله]] نزولی وجود [[ذات باری تعالی]] و جامع جمیع اسمای حسنای [[خداوند]] و منبع [[فیض]] [[مقدس]] و گستره [[نور]] و وجود به حساب می‌آید و این عالم به یک معنی علت عالمی است که وجودات آن وجودات مادی نبوده و تعلق به ماده نداشته و ماده موضوع آنها نبوده و عالم [[جبروت]] نامیده می‌شود<ref>امام خمینی، تقریرات فلسفه، ج۱، ۷۲.</ref>.<ref>[[بهروز محمدی منفرد|محمدی منفرد، بهروز]]، [[جهان‌شناسی اسلامی (مقاله)| مقاله «جهان‌شناسی اسلامی»]]، [[منظومه فکری امام خمینی (کتاب)|منظومه فکری امام خمینی]]، ص ۲۰۸.</ref>
اگر [[قوه]] بهیمی غالب بر بقیه قوا باشد و [[باطن]] نفس شخص دارای صورت بهیمی شود، صورت ملکوتی [[انسان]] که در [[آخرت]] [[ظهور]] می‌یابد، به شکل یکی از بهائم مناسب با این صورت، مانند گاو و خر خواهد بود. اما اگر در وجود انسان قوه سبعی غالب شود، صورت ملکوتی او به شکل یکی از درندگان مانند پلنگ و گرگ و امثال آنها خواهد شد. همچنین اگر قوه [[شیطنت]] بر سایر قوا [[غلبه]] کند و فعلیت [[شیطانی]] آخرین فعلیت برای نفس شخص باشد، در این صورت باطن [[ملکوتی]] او به صورت یکی از [[شیاطین]] خواهد بود.


===عالم جبروت===
در صورت ترکیب دو قوه از این سه قوه نیز، سه صورت حاصل می‌شود: صورت گاو پلنگ، صورت گاو [[شیطان]] و صورت پلنگ شیطان. از ترکیب سه قوه با همدیگر نیز، یک صورت مخلوطه حاصل می‌شود، مانند «گاو شیطان پلنگ». همین مطلب معنای روایتی است که از [[پیامبر بزرگوار اسلام]] {{صل}} نقل شده است که فرمودند: بعضی از [[مردم]] در [[قیامت]] در چهره‌ای [[محشور]] می‌شوند که چهره میمون‌ها و خوک‌ها از قیافه آنها زیباتر است.
عالم جبروت را می‌توان عالم [[ارواح]]، عالم [[عقل]]<ref>این عالم را از این جهت عالم عقل می‌نامند. که شباهتی با عقل انسان دارد و موجودات آن - فرشتگان - از سنخ عقل هستند.</ref>، عالم مفارقات تامه و یا [[عالم امر]] نیز نامید که پس از عالم لاهوت قرار داشته و بر سایر [[عوالم]] مقدم است<ref>از آنجا که زمان و مکان و حرکت در مورد عالم عقل معنا ندارد، مراد از تقدم در اینجا، تقدم زمانی و مکانی نیست.</ref> و در [[مقام]] ذات و فعل از آثار ماده از جمله حرکت، [[زمان]]، مکان، کم و کیف و همچنین از هرگونه نقصی مبرا بوده و نسبت به دیگر مراتب عالم از قوی‌ترین مرتبه وجودی برخوردار است و از این‌روی به هر کمال امکان‌پذیر رسیده‌اند و لذا حالت انتظاریه‌ای در آنها راه ندارد و در نتیجه هیچ حرکتی در مورد آن امکان‌پذیر نیست تا از [[قوه]] به فعل برسند؛ بلکه فعل محض هستند و این [[عقول]] بیش از سایر عوالم به مبدأ اول نزدیک هستند اما اینکه به آنها عالم جبروت می‌گویند یا به خاطر این است که [[خداوند متعال]] نقایص آنها را جبران فرموده و یا به جهت این است که آنها نقایص مرتبه مادون خود را جبران می‌نمایند<ref>امام خمینی، تقریرات فلسفه، ج۱، ص۷۶.</ref>.


مرتبه اعلای این عالم، [[عقل اول]] است که تجلیات وجودی از آن شروع می‌گردد و به عقل دوم و سوم و... تا [[عقل]] فعال می‌رسد<ref>امام خمینی، تقریرات فلسفه، ج۱، ص۲۲.</ref>.
ذکر این نکته در رابطه با این [[قوای سه‌گانه]] لازم است که همان‌گونه که [[افراط]] در آنها گاه انسان را از [[حقیقت]] انسانیّت و گاهی از [[فضیلت]] انسانیّت خارج می‌کند، [[تفریط]] و کمکاری آنها نیز سبب [[فساد]] در [[مقام]] انسانیّت بوده، [[قصور]] آنها از [[ملکات]] [[رذیله]] [[انسانی]] به شمار می‌آید. به همین دلیل گفته می‌شود که این سه قوّه، سرچشمه تمام ملکات [[حسنه]] و [[سیّئه]] و منشأ تمام صورت‌های ملکوتی است؛ لذا [[عدالت]]، که عبارت از [[حدّ وسط]] بین [[افراط]] و [[تفریط]] و غُلّو و تقصیر است، از [[فضایل]] بزرگ انسانیّت به شمار می‌آید<ref>امام خمینی، شرح حدیث جنود عقل و جهل، ص۱۴۹ - ۱۵۰؛ شرح چهل حدیث، ص۱۴.</ref>.
[[عقل اول]]، واسطه [[ظهور]] [[خیرات]] و [[برکات]] بوده و بر اعیان تمامی موجودات تقدم دارد<ref>امام خمینی، مصباح الهدایة، مقدمه، ص۸۳.</ref> به این صورت که [[فیض]] وجودی [[ذات باری تعالی]] ابتدا به عقل اول و از مجرای عقل اول به عقل دوم و سوم و... تا عقل فعال می‌رسد.
اما سؤال قابل طرح این است که کدام یک از موجودات این عالم قابلیت [[صادر اول]] و عقل اول بودن را دارند؟ موجودات ممکن، یا جوهر و یا عرض هستند که جوهر به خلاف عرض در وجود مستقل بوده و یا فعلیت تمام و یا [[قوه]] محض و یا مجموعه‌ای از فعلیت و قوه است.
چنانکه مجموعه‌ای از فعلیت و قوه باشد، فعلیتی که بر قوه [[حلول]] می‌کند، صورت جسمیه است که به ترتیب شامل صورت عنصری و صورت معدنی و صورت نباتی و صورت حیوانی و صورت [[انسانی]] می‌باشد که صورت انسانی ترکیبی از سایر صورت‌ها بوده و موجوداتی هستند که منحصر در یکی از صورت‌ها هستند و اشیاء عالم از این اقسام بیرون نیستند و حال باید دید که کدام یک از آنها صادر اول است.


اگر عرض صادر اول باشد باید اول جوهر صادر شود و این خلاف فرض است و یا لازم می‌آید با اینکه رتبه جوهر مقدم است، عرض که در رتبه متأخر قرار دارد، آن را ایجاد کند و این محال است. علاوه بر این: عرض قابل اینکه صادر اول باشد، نیست.
۴. [[قوه عاقله]]؛ قوه‌ای است که [[وظیفه]] آن کنترل سه قوه دیگر می‌باشد. توضیح مطلب این است که، قوای نفس به ترتیب در [[انسان]] حاصل می‌شود. بچه‌ای که متولد می‌شود، اولین [[قوه]] او [[شهوت]] است که جلوتر از [[قوای سه‌گانه]] که دیگر حاصل می‌شود. در رتبه دوم، قوه [[غضب]] در او حاصل می‌شود که خیلی [[ضعیف]] است؛ چون اگر او را از پستان [[مادر]] منع کنند، در صدد دفع برمی‌آید، به تدریج این قوه [[قدرت]] می‌گیرد. سپس قوه واهمه حاصل می‌شود.
اگر هیولی که قوه محض است صادر اول باشد، تلازمی که بین هیولی و صورت در طبیعیات ثابت شده، [[باطل]] می‌شود. علاوه بر اینکه هیولایی که قوه محض است چطور می‌تواند مستقل باشد؟ اگر صورت صادر اول باشد، تلازم بین صورت و هیولی نیز باطل می‌شود، با اینکه تلازم بین آن دو برهانی است. اگر نفس صادر اول باشد، لازم می‌آید [[بدن]] که متعلق اوست قبل از او باشد و یا اینکه نفس متعلق خود را ایجاد کند، در صورتی که فعل نفس به واسطه متعلق است. اگر [[صادر اول]] [[جسم]] باشد، چون جسم مرکب است خلاف [[برهان]] و قاعده الواحد لازم می‌آید. پس باید صادر اول یک موجود صرف الفعلیه و بسیط الهویه باشد و می‌توان نام آن را [[نور]] یا [[روحانیت]] [[محمدیه]]{{صل}} یا [[عقل اول]] یا... نهاد.


اما [[دلیل نقلی]] بر اینکه صادر اول [[عقل]] است مانند [[قول پیامبر]]{{صل}} است که: {{متن حدیث|أول ما خلق الله العقل}}<ref>عوالی اللئالی، ج۴، ص۹۹، ح۱۴۱.</ref> و مانند قول [[حضرت امیر]]{{ع}} است {{متن حدیث|حین سئل عن العالم العلوی: صور عاریه عن المواد خالیه عن القوه و الاستعداد تجلی لها فأشرقت و طالعها فتلألأت ألقی فی هویتها مثاله و أظهر عنها أفعاله...}}<ref>غررالحکم و دررالکلم، ج۲، ص۴۱۷.</ref> گرچه ظاهر عبارات این [[حدیث]] غیر از آن است<ref>امام خمینی، تقریرات فلسفه، ج۲، ص۳۶۸ - ۳۶۷.</ref>.
هرچند وجود همه این قوا برای [[حیات انسانی]] [[ضرورت]] دارد. مثلاً بقای نوع و [[حفظ]] وجود انسان منوط به وجود قوه شهوت و غضب است. اگر قوه واهمه نباشد، انسان نمی‌تواند به [[زندگی]] خود ادامه دهد و [[امور معاش]] خود را [[اصلاح]] نماید. با این حال اگر این سه قوه، خودسر و [[آزاد]] بوده، بدون هیچ قیدی کار کنند، [[فساد]] به دنبال خواهند داشت؛ لذا لازم است این قوا تحت اداره و کنترل یک قوه دیگر قرار داشته باشند و اقتضائات و [[تمایلات]] خود را با اجازه آن قوه کنترل کننده انجام دهند؛ چون این سه قوه قدرت تمییز و [[فهم]] این مطلب را ندارند که تمایلات آنها در بعضی از موارد، سبب ترتب فساد و [[اختلال نظام]] و [[هلاکت]] شخص خواهد شد. در نتیجه، قوه دیگری لازم است که قوه ناصحه و عاقله و ممیزه است. این قوه برای انسان، در مرحله بعد از حصول این سه قوه حاصل می‌شود و لذا [[غلبه]] و [[سلطه]] یافتنش بر این قوا سخت خواهد بود؛ چراکه آن سه، سابقه [[تصرف]] در [[قلب]] دارند و خارج کردن ریشه‌های وارده اینها از قلب، امر مشکلی است.


اما [[اهل]] [[جبروت]] آنان هستند که [[خدای تعالی]] آنها را وسایط [[رحمت]] وجود خود قرار داده و مبادی [[سلسله]] موجودات و [[غایت]] شوق‌های آنها هستند که [[رئیس]] آنها «[[روح]] اعظم» است و شاید [[آیه شریفه]] {{متن قرآن|تنزل أالملائکة والروح}} نیز به این [[طایفه]] از ملائکة [[الله]] اشاره داشته باشد و به اعتباری او را «عقل اوّل» نیز گفته‌اند چنانکه آمده است: {{متن قرآن|اول ما خلق الله العقل}}<ref>امام خمینی، آداب الصلاة، ص۳۳۷.</ref>.
بنابراین، قوه تمییز و [[عقل]] برای کنترل سه قوه به [[تنهایی]] کافی نیست؛ لذا [[حضرت]] احدیت، [[انبیاء]] و [[مرسلین]] و [[اولیاء]] و [[علماء]] [[الهی]] را برای [[پشتیبانی]] این قوه فرستاده تا بتوانند آنها را کنترل کرده، تحت [[فرمان]] عقل، بلکه [[عقل کل]] و دستور [[شرع]] درآورند و آنها را رام کرده و صفات [[زشت]] و [[رذیله]] را از صفحه [[دل]] بردارند<ref>امام خمینی، تقریرات فلسفه، ج۳، ص۳۶۶.</ref>.


بنابراین می‌توان گفت که [[فرشتگان]] و [[ملائکه]] در عالم جبروت قرار دارند که به طور مستقیم [[افعال الهی]] را انجام می‌دهند چنانکه [[امام خمینی]] با [[تأیید]] این سخن، از [[ملاصدرا]] نقل می‌کند: «آن کس که در [[دانش الهی]] و حکمتی که فوق [[علوم طبیعی]] است قدمی [[استوار]] داشته باشد؛ شکی نخواهد داشت در اینکه موجودات همگی از فعل [[خدا]] به وجود می‌آیند بدون آنکه [[زمان]] و مکان در آنها دخالتی داشته باشد، و لیکن در عین حال مسخر قوا و [[نفوس]] و طبایع هستند و فقط خداست که زنده می‌کند و می‌میراند و روزی می‌دهد و [[هدایت]] می‌کند و [[گمراه]] می‌سازد، و لیکن مباشر [[زنده کردن]] فرشته‌ای است به نام [[اسرافیل]]، و مباشر [[میراندن]] فرشته‌ای است به نام [[عزرائیل]] که روح‌ها را از بدن‌ها قبض می‌کند و بدن‌ها را از غذاها و غذاها را از [[خاک]] بیرون می‌کشد. و برای روزی، فرشته‌ای است که نامش [[میکائیل]] است، این [[فرشته]] مقدار غذاها و کیل و پیمانه آنها را می‌داند. و مباشر از برای هدایت فرشته‌ای است که نامش [[جبرائیل]] است، و برای [[گمراه کردن]]، جوهری است [[شیطانی]] و [[پست‌تر]] از فرشته به نام عزرائیل<ref>به نظر می‌رسد مراد ملکی است که رسالت آن گمراه کردن گمراهان است و از این جهت شاید جلوه صفت یا مضل خداوند به شمار می‌آید؛ {{متن قرآن|فان الله یضل من یشاء و یهدی من یشاء}} (فاطر: ۸).</ref>، و هر یک از این [[فرشتگان]] را [[یاران]] و سپاهیانی است از قوا که مسخر [[اوامر]] خدایند. و همچنین در دیگر کارهای [[خداوند سبحان]] که اگر خود [[خدا]] هر کار [[پست]] و نالایق را ایجاد می‌کرد دیگر ایجاد واسطه‌ها که به امر او به [[عالم خلق]] نازل می‌شوند [[بیهوده]] و بی‌ثمر بود، و [[خداوند]] والاتر از آن است که در ملکش چیز بیهوده و یا بیکار معطلی را بیافریند، کسانی که کافرند چنین [[گمان]] می‌کنند<ref>امام خمینی، شرح دعاء السحر، ترجمه فارسی، ص۱۲۳.</ref>.<ref>[[بهروز محمدی منفرد|محمدی منفرد، بهروز]]، [[جهان‌شناسی اسلامی (مقاله)| مقاله «جهان‌شناسی اسلامی»]]، [[منظومه فکری امام خمینی (کتاب)|منظومه فکری امام خمینی]]، ص ۲۰۹.</ref>
بر این اساس، اگر [[رفتار]] و [[اعمال انسان]] منطبق بر [[شرع]] [[مقدس]] باشد، [[قوه عاقله]] او تجرد بیشتری می‌یابد؛ ولی اگر مطابق با [[موازین شرع]] عمل نکند، [[قوه]] واهمه او قوت می‌یابد و در نتیجه به سوی [[شیطان]] کامل شدن می‌رود. به همین دلیل کارهای [[انسان]] [[شرور]] در [[دوران جوانی]] همراه با [[غضب]]، [[شهوت]]، [[زور]]، زدن و کشتن همراه است؛ چون قوای [[شیطنت]] کردن او [[جوان]] هستند؛ ولی زمانی که به علت [[پیری]]، آلت غضب و شهوت در او [[سست]] و [[ضعیف]] می‌شود، از راه‌های دیگری به شیطنت می‌پردازد؛ لذا توجه نفس به قوه واهمه بیشتر شده و چنین افرادی غالباً گرفتار [[حرص]] و [[حب ریاست]] و [[حسادت]] و... می‌شوند<ref>امام خمینی، تقریرات فلسفه، ج۳، ص۳۳ - ۳۵.</ref>.<ref>[[رضا میرزایی|میرزایی، رضا]]، [[انسان‌شناسی اسلامی (مقاله)| مقاله «انسان‌شناسی اسلامی»]]، [[منظومه فکری امام خمینی (کتاب)|منظومه فکری امام خمینی]]، ص ۲۳۴.</ref>


===[[عالم ملکوت]]===
== ویژگی‌های [[انسان]] ==
عالم ملکوت را می‌توان [[عالم مثال]]، عالم [[خیال]] منفصل<ref>این عالم را از آن جهت که شباهتی با قوّه خیال انسان دارد، عالم خیال منفصل نیز می‌نامند.</ref>، عالم هیاکل نوریه و عالم [[نفوس]] و یا [[عالم برزخ]]<ref>و از آن جهت که از نظر وجودی بین عالم عقل و عالم ماده واقع شده است عالم برزخ می‌گویند.</ref> نامید<ref>برخی عالم ذرّ یا عالم میثاق را همین عالم می‌دانند.</ref> که از حیث وجودی پس از عالم [[جبروت]] قرار دارد و عالمی است که اگرچه از آثار ماده همانند [[زمان]]، مکان و حرکت و... مبراست؛ ولی از برخی آثار ماده همانند کمیت و کیفیت برخوردار بوده و در [[مقام]] فعل متعلق به ماده است.
انسان موجودی متفاوت از همه [[مخلوقات]] [[خداوند متعال]] است. این موجود دارای ویژگی‌ها و خصوصیاتی منحصر به فرد است که او را از دیگر مخلوقات متمایز می‌کند. برخی از این ویژگی‌ها از دیدگاه [[امام خمینی]] عبارت‌اند از:
[[عالم ملکوت]] یا [[ملکوت]] [[اعلی]] عبارت است از [[نفوس]] کلیه و یا ملکوت [[اسفل]] است که دارای مُثُل معلَقه‌ای است که عاری از ماده و لکن دارای صورت می‌باشند<ref>امام خمینی، تقریرات فلسفه، ج۱، ص۷۲ و مبحث حدوث دهری...، ص۶۹.</ref>. [[ابلیس]] و [[جنود]] او و [[عقول]] جزئیه نیز از جمله آن عالم هستند و بنابر اختلافی که در آن هست، بعضی آن را [[عالم مثال]] و بعضی عالم معلّقه و بعضی ارباب انواع و بعضی مُثُل افلاطونیه می‌گویند<ref>امام خمینی، مصباح الهدایة، مقدمه، ص۷۲.</ref>. بررسی و [[نقد]] هریک از این نظریه‌ها مجال گسترده‌ای می‌طلبد که در کتاب‌های [[فلسفی]] به شکل گسترده‌ای به آنها پرداخته شده است و این نوشته کوتاه در مقام پرداختن به آنها نیست.<ref>[[بهروز محمدی منفرد|محمدی منفرد، بهروز]]، [[جهان‌شناسی اسلامی (مقاله)| مقاله «جهان‌شناسی اسلامی»]]، [[منظومه فکری امام خمینی (کتاب)|منظومه فکری امام خمینی]]، ص ۲۱۲.</ref>


===[[عالم ناسوت]] یا [[طبیعت]]===
=== جایگاه انسان در [[نظام هستی]] ===
عالم ناسوت یا طبیعت را می‌توان [[عالم شهود]] و حضور، عالم ماده، عالم حرکت، عالم [[زمان]]، عالم عناصر، عالم کون و [[فساد]] و یا عالم خاکی نامید و این اسامی بر اساس خصوصیات بارز عالم طبیعت است که مادی بوده و از حرکت و زمان برخوردار است.
انسان موجودی است که از جایگاه رفیع و [[منزلت]] والایی در [[نظام خلقت]] برخوردار می‌باشد؛ چراکه انسان موجود [[برگزیده]] خداست که از جانب [[خداوند]] مفتخر به این ویژگی شده، که از [[روح]] خود در آن دمیده است<ref>امام خمینی، شرح چهل حدیث، ص۶۳۳-۶۳۴.</ref>. خداوند انسان را به عنوان [[امانتدار]] [[امانت الهی]]<ref>امام خمینی، مصباح الهدایة، ص۵۶.</ref> و [[قلب]] انسان [[مؤمن]] را [[عرش]] خود معرفی کرده، که گنجایش خداوند را دارد، در حالی که [[آسمان]] و [[زمین]] چنین گنجایشی ندارند<ref>امام خمینی، شرح چهل حدیث، ص۴۸۰.</ref>. خداوند متعال او را از [[حقیقت]] [[رحمت]] خود<ref>امام خمینی، شرح حدیث جنود عقل و جهل، ص۲۴۰.</ref> و به عنوان [[خلیفه]] و [[جانشین]] خود بر روی زمین [[آفریده]] است<ref>امام خمینی، شرح دعای سحر، ص۸.</ref>. در واقع انسان خلاصه و عصاره عالم وجود است. گو اینکه خداوند متعال دو نسخه [[آفرینش]] داشته است: یکی بزرگ‌تر که همه عالم را شامل می‌شود و دیگری کوچک‌تر که همان انسان است<ref>امام خمینی، صحیفه امام، ج۸، ص۲۵۴.</ref>. همه [[حقایق]] [[عوالم]] [[غیب و شهود]] که در نظام هستی وجود دارد، در انسان قرار داده شده است؛ تا آنجا که انسان را [[مظهر اسم اعظم]] [[الهی]] و جامع همه [[اسماء و صفات]] الهی می‌دانند<ref>امام خمینی، تقریرات فلسفه، ج۳، ص۴۷.</ref>. به عبارت دیگر انسان عالم صغیری است که عالم کبیر در سراسر قامت وجودی او قرار دارد، به گونه‌ای که اگر انسان بسط و شرح داده شود، کاملاً با عالم کبیر منطبق خواهد شد<ref>امام خمینی، تقریرات فلسفه، ج۳، ص۱۱ - ۱۲ و ۳۰۳؛ صحیفه امام، ج۱۱، ص۲۱۹.</ref>.


این عالم از حیث وجودی ضعیف‌ترین مرتبه بوده و آخرین درجه، هیولی است که صرف‌القوه و وجود [[ضعیف]] است که می‌توان گفت در مرز وجود و عدم قرار داشته و در حاشیه وجود واقع شده است و از آنجا [[سلسله]] صعود شروع شده و به سوی مبدأ حرکت می‌کند که می‌توان [[اذعان]] داشت جماد، [[معدن]]، نبات، حیوان و [[انسان]] - با آن مراتب پنج‌گانه [[انسانی]] - نیز به مبدأ ختم می‌شوند<ref>امام خمینی، تقریرات فلسفه، ج۱، ص۷۲.</ref>. موجودات این عالم، برخلاف موجودات سایر [[عوالم]]، همواره در حال حرکت و [[تغییر]] به سوی عالم ملکوت و عالم [[جبروت]] است که براساس [[نظام]] صدرایی این حرکت، حرکتی جوهری است.<ref>[[بهروز محمدی منفرد|محمدی منفرد، بهروز]]، [[جهان‌شناسی اسلامی (مقاله)| مقاله «جهان‌شناسی اسلامی»]]، [[منظومه فکری امام خمینی (کتاب)|منظومه فکری امام خمینی]]، ص ۲۱۳.</ref>
البته باید توجه کرد که انسان بالفعل از چنین جایگاه رفیعی برخوردار نیست، بلکه [[قوه]] و [[استعداد]] رسیدن به آن را دارد و باید برای دست یافتن به جایگاه خود که همان [[مقام]] خلیفة اللهی است، تلاش کند، همان‌گونه که قابلیت این را هم دارد که به بدترین مخلوق [[خداوند]] تبدیل شود<ref>امام خمینی، شرح چهل حدیث، ص۱۶۸.</ref>. نقش [[پیامبران الهی]] این است که [[انسانی]] را که بالقوه عصاره همه موجودات است به فعلیت برسانند تا صفات [[حق تعالی]] در او جلوه‌گر شود<ref>امام خمینی، صحیفه امام، ج۱۴، ص۱۵۳.</ref>.<ref>[[رضا میرزایی|میرزایی، رضا]]، [[انسان‌شناسی اسلامی (مقاله)| مقاله «انسان‌شناسی اسلامی»]]، [[منظومه فکری امام خمینی (کتاب)|منظومه فکری امام خمینی]]، ص ۲۴۰.</ref>


==[[ارتباط]] عوالم هستی==
=== [[تجرد نفس]] ===
عوالم سه‌گانه هستی از رابطه‌ای طولی برخوردار هستند و این امر را می‌توان از دو حیث بررسی کرد؛ اولاً همان‌طور که عالم [[جبروت]] [[حقیقت]] و [[باطن]] [[عالم ملکوت]] به‌شمار می‌آید، عالم ملکوت نیز حقیقت و باطن [[عالم ناسوت]] است؛ البته این سخن به این معنا نیست که عالم جبروت داخل در عالم ملکوت و یا عالم ملکوت داخل در عالم ناسوت است؛ بلکه به معنای آن است که جبروت باطن [[ملکوت]] و ملکوت باطن [[ناسوت]] است.
یکی از ویژگی‌های [[نفس انسان]] تجرد یا غیرمادی بودن آن است. البته این تجرد از همان ابتدا برای [[انسان]] نبوده است، بلکه انسان در ابتدای وجود خود امری مادی و برآمده از [[عالم طبیعت]] است. این موجود مادی در اثر حرکت جوهری، قوای خود را به فعلیت تبدیل کرده، در مرحله خاصی مرتبه‌ای از تجرد را می‌یابد. اولین مرحله از تجرد برای نفس انسان تجرد خیالی یا مثالی است که پایین‌ترین مرحله از این نوع تجرد با شکل‌گیری [[ادراک حسی]] لامسه تحقق می‌یابد. بسیاری از حیوانات دیگر نیز دارای تجرد خیالی هستند؛ چراکه آنها نیز از [[قوه خیال]] برخوردارند.
از سوی دیگر، پیوند علت و معلول و [[سلسله]] علل و معلولات در بستر وجود محقق شده و رابطه‌ای تشکیکی بین آنها وجود دارد که از واجب‌الوجود آغاز گردیده و به هیولای اولی ختم می‌شود.


در حقیقت، ملاک نیاز به علت، امکان و مناط [[بی‌نیازی]] از علت، [[وجوب]] است و هر محمولی که نسبت به موضوعش ملاحظه شود یکی از جهات سه‌گانه امکان، [[امتناع]] و یا وجوب در مورد آن تحقق دارد و اگر نسبت محمول به موضوع امکان باشد در اتصاف آن به موضوع نیازمند علت است<ref>امام خمینی، طلب و اراده، ص۶۸ - ۷۰.</ref> و چون نسبت وجود به [[خداوند]]، وجوب بالذات است علتی نیاز ندارد که محمول را به او نسبت دهد؛ اما موجودات تمامی [[عوالم]]، یا بدون واسطه و یا با واسطه عین [[فقر]] و ربط به [[ذات باری تعالی]] هستند<ref>امام خمینی، طلب و اراده، ص۷۰-۷۶.</ref> و معنای عین تعلق و ربط بودن نیز این است که وجود آن کاملاً وابسته و متعلق به وجود ذات باری تعالی بوده و تجلی اوست و این تجلی [[باری تعالی]] سرتاسر عالم را شامل می‌شود که بنا بر اصالت وجود از سنخ وجود است<ref>زیرا تردید بین عدم و ماهیت و وجود، تردید عقلی است و به حکم اصالت وجود، عدم و ماهیت هیچ است.</ref> و البته روشن است که این تعلق تمامی [[کمالات وجودی]] را شامل می‌شود<ref>امام خمینی، تقریرات فلسفه، ج۲، ص۲۴۲.</ref>، در حقیقت خداوند [[قیوم]] بالذات و صرف‌الوجود بوده و بقیه وجودات وجود مرکب می‌باشند و وقتی چیزی صرف و صاحب مراتب باشد، مرتبه صرف، تمام علت مراتب نازله و واجد [[کمالات]] آنهاست<ref>امام خمینی، تقریرات فلسفه، ج۲، ص۲۱۴.</ref>.
غالب [[انسان‌ها]] در همین مرحله مثالی از تجرد باقی می‌مانند. مرحله بالاتری از تجرد نیز برای نفس انسان قابل [[تصور]] است که تجرد [[عقلانی]] است. این مرحله از تجرد اختصاص به انسان دارد، البته نه همه انسان‌ها، بلکه افراد خاصی از انسان‌ها که جزء [[اولیای الهی]] هستند، می‌توانند به این نوع از تجرد برسند<ref>امام خمینی، تقریرات، فلسفه، ج۳، ص۲۲۸ و ۳۲۳.</ref>.<ref>[[رضا میرزایی|میرزایی، رضا]]، [[انسان‌شناسی اسلامی (مقاله)| مقاله «انسان‌شناسی اسلامی»]]، [[منظومه فکری امام خمینی (کتاب)|منظومه فکری امام خمینی]]، ص ۲۴۱.</ref>


اما در مرحله پس از [[ذات باری تعالی]] نیز [[عوالم]] هستی - از حیث وجودی - از سلسله‌ای طولی بر خوردار هستند که در آنها یک عالم، علت عالم پس از خود بوده و رابطه‌ای علی و معلولی بر عوالم هستی [[حاکم]] است به این صورت که در عالم [[جبروت]]، [[عقل اول]]- که معلول [[حقیقی]] [[مبدأ اعلی]] است - علت [[عقل]] ثانی است تا آخر عالم عقل و پس از آن نوبت به [[عالم ملکوت]] می‌رسد که معلول وجودی عالم جبروت است و اگرچه عالم [[طبیعت]] نیز معلول عالم ملکوت به‌شمار می‌آید ولی در آنجا هم چیزی علت چیز دیگری است تا نوبت به آخرین مرتبه وجود، یعنی هیولای اولی برسد<ref>امام خمینی، تقریرات فلسفه، ج۲، ص۱۹۹.</ref>.
=== [[خلود نفس]] ===
به [[اعتقاد]] [[امام خمینی]]، مسأله [[معاد]] و [[حشر]] نیز بر اساس تجرد نفس قابل تبیین است. با این توضیح که هر موجودی که به مرتبه‌ای از تجرد دست یافته باشد، دیگر هیچ عدمی گریبان‌گیر او نخواهد شد، ولو اینکه این تجرد، تجرد خیالی و مثالی باشد. در این صورت نفس به تجرد مثالی باقی خواهد ماند. دلیل این مطلب آن است که [[فساد]] و نابودی از ویژگی‌های ماده و موجودات مادی است؛ لذا اگر جنینی قبل از رسیدن به این مرتبه از تجرد از بین رفته باشد، می‌توان [[اعتقاد]] داشت که چون برای نفس او [[خلود]] و بقایی نیست، پس [[حشر]] و [[معاد]] نیز برایش معنا ندارد. در مقابل حیواناتی که دارای تجرد مثالی و خیالی هستند، می‌توانند دارای حشر و معاد باشند. این مطلب از برخی [[روایات]] هم قابل استفاده می‌باشد. البته بسیاری از [[مردم]] چون نمی‌توانند از مرتبه تجرد مثالی [[تجاوز]] کرده، به تجرد [[عقلی]] دست یابند، با همین تجرد مثالی [[محشور]] خواهند شد<ref>امام خمینی، تقریرات، فلسفه، ج۳، ص۱۳۳.</ref>.<ref>[[رضا میرزایی|میرزایی، رضا]]، [[انسان‌شناسی اسلامی (مقاله)| مقاله «انسان‌شناسی اسلامی»]]، [[منظومه فکری امام خمینی (کتاب)|منظومه فکری امام خمینی]]، ص ۲۴۲.</ref>


آنچه بیان شد اشاره به قوس نزولی داشت که در آن، [[سلسله]] علی را از [[ذات خداوند]] شروع کرده و بعد از مرور در درجات و مراتب [[اشرف]] و عوالم جبروت و [[ملکوت]]، به عالم ماده تنزل می‌کند و اما در قوس صعودی، حرکت از [[پست‌ترین]] موجودات یعنی هیولای اولی شروع، و بعد از طی مرتبه‌های معدنی، نباتی، حیوانی و [[انسانی]] به اشرف موجودات یعنی عقل اول ختم می‌شود که مصداق چنین موجودی [[حقیقت محمدیه]] است و می‌توان آن را بر [[پیامبر اکرم]]{{صل}} [[صدق]] کرد که [[واسطه فیض الهی]] بوده و [[خیرات]] و [[برکات]] به واسطه او نازل می‌شود. در این حال، همان‌طور که در [[عالم ناسوت]]، ملاک اندازه‌گیری حرکات دوری، زمان‌ها است و [[خورشید]] طبق گردش [[فلک]] طلوع و غروب نموده و شب و [[روز]] را تشکیل می‌دهد و [[زمان]] تداوم دارد، همچنین باید تمام [[عالم هستی]] را یک کره بزرگ دانست که نیّر [[نور]] حقیقی به ذات انور نوربخش خود در دار فلک وجودات، این عالم را در دو [[قوس نزول]] و صعود [[سیر]] نموده و تمام عالم از ازل تا ابد برای او یک شب و [[روز]] است<ref>امام خمینی، تقریرات فلسفه، ج۱، ص۷۸.</ref>.
=== ذو مراتب بودن ===
[[انسان]] موجودی است که مانند عالم [[خلقت]] دارای مراتب مختلف است. [[فلاسفه]] و [[حکما]] به طور کلی برای عالم خلقت سه نشئه و مرتبه [[اثبات]] می‌کنند؛ ۱. نشئه [[دنیا]]، مرتبه [[شهادت]] یا عالم جسمانیات، ۲. نشئه [[برزخ]]، مرتبه متوسط بین دنیا و [[آخرت]] یا [[عالم مثال]]، ۳. نشئه آخرت، مرتبه [[غیب]] یا عالم [[عقول]]. هر کدام از این [[عوالم]] کمال خاص به خود را داشته، مقتضی عملی خاص نسبت به خودش می‌باشد<ref>امام خمینی، شرح چهل حدیث، ص۳۸۶؛ تقریرات فلسفه، ج۳، ص۳۲۵-۳۲۸.</ref>.
به تناسب همانندی وجود [[انسانی]] با مراتب [[عالم هستی]]، نظیر این عوالم [[دل]] مراتب نفس ناطقه انسانی نیز موجود است؛ لذا نفس ناطقه انسان در عین این که یک [[حقیقت]] واحد و بسیط است، دارای مراتب سه‌گانه می‌باشد که عبارت‌اند از؛


نکته مهمی که در مورد این [[سلسله]] وجود دارد مربوط به مسأله کمال است، [[عقل اول]] که علت [[عقل]] دوم است به [[حکم]] علیت و معلولیت دارای مرتبه و [[کمالات]] عقل دوم بوده<ref>امام خمینی، تقریرات فلسفه، ج۲، ص۲۱۴.</ref> و عقل دوم نسبت به عقل سوم نیز این چنین هستند، یعنی هر معلولی که [[پایین‌تر]] از معلول مافوق خود باشد، از کمالات کم‌تری بهره می‌برد تا آخرین معلول، یعنی هیولای اولی که صرف‌القوه می‌باشد و در مرز عدم واقع و کمال قرار دارد<ref>امام خمینی، تقریرات فلسفه، ج۲، ص۲۱۷.</ref>.<ref>[[بهروز محمدی منفرد|محمدی منفرد، بهروز]]، [[جهان‌شناسی اسلامی (مقاله)| مقاله «جهان‌شناسی اسلامی»]]، [[منظومه فکری امام خمینی (کتاب)|منظومه فکری امام خمینی]]، ص ۲۱۳.</ref>
اول: مرتبه مُلکی [[دنیایی]] که از آن تعبیر به مرتبه مادی یا طبیعی نیز می‌شود. [[مظهر]] این مرتبه [[بدن]] مادی انسان و [[حواس ظاهری]] او از قبیل [[بینایی]] و [[شنوایی]] و چشایی است،
 
دوم: مرتبه و نشئه برزخی که واسطه بین مرتبه ملکی و [[غیبی]] است و از آن به مرتبه [[خیال]] یا مثال نفس نیز تعبیر می‌شود. مظهر این مرتبه متوسط نیز بدن برزخی یا قالب مثالی و [[حواس]] [[باطنی]] مربوط به آن بدن است،
 
سوم: مرتبه و نشئه باطنی غیبی که از آن تعبیر به مرتبه [[عقلانی]] نفس انسانی نیز می‌شود. مظهر این مرتبه [[قلب]] و [[شئون]] مرتبط به قلب می‌باشد<ref>امام خمینی، شرح چهل حدیث، ص۳۰۵ - ۳۰۸؛ آداب الصلاة، ص۸۵.</ref>.
 
تفاوت بین [[عوالم]] سه‌گانه هستی با مراتب سه‌گانه نفس ناطقه [[آدمی]] این است که در [[عالم هستی]]، هر عالم و مرتبه بالاتر علت برای مرتبه [[پایین‌تر]] از خود است؛ یعنی عالم [[عقول]] علت برای وجود [[عالم برزخ]] و مثال است و [[عالم مثال]] نیز علت برای وجود عالم ماده و [[طبیعت]] است. در حالی که مراتب سه‌گانه وجود [[انسانی]]؛ یعنی [[بدن]] (طبیعت)، [[خیال]] و [[عقل]]، همه یک [[هویت]]، [[شخصیت]] و وجود واحد دارند. در واقع یک وجود واحد متشخص که از آن به نفس تعبیر می‌شود، دارای مراتب مختلف است. همه این مراتب همان شئون [[نفس انسان]] هستند؛ لذا مرتبه اعلای نفس علت برای مرتبه پایین‌تر از خودش نمی‌باشد.
 
با وجود این تفاوت، مراتب نفس از جهتی مانند مراتب هستی است. وجه تشابه بین آن دو این است که در هر دو، هر مرتبه بالاتر واجد تمام [[کمالات]] مرتبه پایین‌تر از خود و در نتیجه کامل‌تر از آن می‌باشد؛ یعنی مرتبه خیال کامل‌تر از مرتبه طبیعت و واجد همه کمالات آن و مرتبه عقل نیز کامل‌تر از مرتبه خیال و در نتیجه واجد همه کمالات مرتبه خیال و طبیعت است؛ لذا اگر در مرتبه طبیعت دیدن و شنیدنی هست و برای آن باید از اندام‌های [[حسی]] بدن، مانند چشم و گوش استفاده کرد، در مرتبه خیال و مثال نیز دیدن و شنیدن است ولی نه به وسیله ابراز جسمی، بلکه در آن مرتبه، [[حقیقت]] دیدن و شنیدن نسبت به صورت‌های مثالی تحقق می‌یابد. مانند آنچه که در [[خواب]] [[مشاهده]] می‌کنیم یا می‌شنویم یا لمس می‌کنیم. همچنین در مرتبه عقل نیز حقیقت دیدن و شنیدن وجود دارد لذا دیدن و شنیدن [[عقلی]] در آنجا صورت می‌گیرد و فرق آن با مرتبه مثال این است که در مرتبه عقل حتی صورت مثالی هم وجود ندارد، بلکه فقط صورت‌های [[عقلی]] هستند که به [[سمع]] و [[بصر]] عقلی درمی‌آیند.
 
در مورد مراتب [[خلقت]] نیز همین مطلب صادق است؛ یعنی عالم [[عقول]] واجد همه [[کمالات]] [[عالم مثال]] و آن هم واجد همه کمالات عالم ماده و جسمانیات است. [[برهان]] این مطلب در مورد مراتب هستی این است که «علت» باید واجد تمام [[کمالات وجودی]] معلول خودش باشد، در غیر این صورت نمی‌تواند علت آن معلول باشد. اما دلیل این مطلب در مورد مراتب نفس [[انسانی]] این است که چون نفس موجودی است که اشتداد وجودی دارد و از [[نقص]] به کمال و از [[ضعف]] به [[قوّت]] در حال حرکت است؛ یعنی [[انسان]] از اول [[طفولیت]] و انعقاد نطفه‌اش با حرکت جوهری و به صورت تدریجی کمال می‌یابد، پس نفس طبق حرکت جوهری خود، هرچه در مرتبه [[شهادت]] دارد، باید آن را در مرتبه بالا نیز به نحو [[اعلی]] داشته باشد در غیر این صورت کمال معنا نخواهد داشت؛ چون معنای حرکت جوهری [[رو به کمال]] گذاشتن و از مرتبه شهادت حرکت کردن و به مراتب [[خیال]] و [[عقل]] رسیدن است، پس حیثیاتِ کمالیِ مرتبه نازله، باید به نحو اعلی در مرتبه عالی باشد؛ چون مرتبه عالی و کامل، کامل شده مرتبه دانی و ناقص است<ref>امام خمینی، تقریرات فلسفه، ج۳، ص۳۰۵ -۳۰۸ و ۴۱۷-۴۱۸.</ref>.
 
مرحوم [[ملاصدرا]] در توضیح این مطلب می‌گوید: نفس در مرحله و مرتبه [[عقلانی]]، واجد کل‌الکمال است. منظور صدرا از این تعبیر این است که مثلاً نفس زید یا [[عمرو]] که موجودی شخصی و جزئی است، مرتبه کامله‌اش آن تکه وجودی است که از مرتبه ضعف و [[طبیعت]] حرکت کرده و به مرتبه عقلانی رسیده است. پس این مرتبه بسیط، جامع کمالات آن مراتبی است که این وجود در مراحل پایینی داشت، نه اینکه منظور این باشد که نفس او در مرحله واجد همه کمالات وجودی [[عالم هستی]] شده باشد<ref>امام خمینی، تقریرات فلسفه، ج۳، ص۳۱۷-۳۲۴ و ۳۸۵-۳۹۰.</ref>.
 
مراتب سه‌گانه [[نفس آدمی]] نسبت به همدیگر دارای تأثیر و تأثر متقابل هستند؛ چراکه نسبتِ آنها به یکدیگر، نسبت ظاهر و [[باطن]] است؛ یعنی مرتبه مادی، ظاهر مرتبه مثالی است و مرتبه مثالی باطن مرتبه مادی و ظاهر مرتبه [[عقلی]] است. همچنین مرتبه عقلی نیز باطن مرتبه مثالی است. به همین دلیل آثار و [[خواص]] هر مرتبه به مرتبه دیگر سرایت می‌کند. مثلاً اگر [[حس]] [[بینایی]] [[بدن]] مادی، ادراکی داشته باشد، اثری از این [[ادراک]] در حس بینایی بدنِ مثالی برزخی - البته متناسب با مرتبه مثالی - ایجاد می‌شود و اثری از آن حس برزخی نیز در بینایی [[قلبی]] [[باطنی]] ایجاد می‌شود که متناسب با مرتبه عقلی است. همچنین به تناسب، آثار قلبیه نیز در مراتب [[پایین‌تر]] ظاهر می‌شود.
 
به همین دلیل، همه [[آداب ظاهری]] [[شرعی]]، آثاری در باطن نفس دارند و هر یک از [[اخلاق]] [[زیبا]] که مربوط به مرتبه برزخی نفس می‌باشد، در ظاهر و باطن نفس آثاری دارد. همچنین هر یک از [[معارف]] و [[عقاید حقه]] [[الهی]] نیز در نشئه و مرتبه ظاهری و برزخی نفس دارای آثاری است. مثلاً اگر کسی [[وظایف]] [[عبادی]] و [[مناسک]] ظاهری را مطابق [[دستورات]] [[انبیاء]] انجام دهد، از انجام آنها تأثیراتی در [[قلب]] و روحش واقع می‌شود که اخلاق او به سوی نیکویی و عقایدش به سمت کمال پیش می‌رود. همین‌طور اگر کسی مواظب [[تهذیب]] [[خُلق]] و [[تصفیه باطن]] خود شود، در دو نشئه دیگر مؤثر خواهد بود. همچنین کمال [[ایمان]] و [[استحکام]] [[عقاید]]، تأثیر در دو [[مقام]] دیگر می‌گذارد. این تأثیرات ناشی از شدت ارتباطی است که بین [[مقامات]] و مراتب نفس وجود دارد؛ لذا هر چیزی که [[انسان]] در ظاهر به آن [[عادت]] کرده، [[ملکه]] آن را پیدا می‌کند، به محض اینکه قوای ظاهری او تعطیل می‌شود، قوای باطنی او در آن قسمت فعالیت خود را شروع می‌کند<ref>امام خمینی، تقریرات فلسفه، ص۳۴۵؛ آداب الصلاة، ص۸۶؛ شرح حدیث جنود عقل و جهل، ص۶۸ - ۶۹؛ شرح چهل حدیث، ص۳۸۷.</ref>.
 
به دلیل وجود [[ارتباط]] بین مراتب نفس، [[امام خمینی]] [[معتقد]] هستند کسانی که فقط به مرتبه‌ای از نفس توجه کرده، ادعا می‌کنند وجود [[طهارت]] [[قلبی]] برای [[رشد]] و تعالی [[انسان]] کافی است و نیازی به انجام [[اعمال]] ظاهری [[شرعی]] نیست، سخت در اشتباه‌اند. به [[اعتقاد]] ایشان کسی نباید [[گمان]] کند که بدون اعمال و [[عبادات]] ظاهری می‌تواند دارای [[ایمان کامل]] یا [[اخلاق]] مهذّب شود، یا بدون اخلاق مهذب، می‌تواند صاحب اعمال و ایمان کامل شود، یا اینکه بدون [[ایمان قلبی]]، اعمال ظاهری و [[محاسن اخلاقی]] او کامل شود؛ چراکه نقصان اعمال ظاهری شرعی و عدم مطابقت آنها با [[دستورات]] [[انبیای الهی]]، سبب ایجاد [[حجاب]] در [[قلب]] و تیرگی در [[روح]] شخص می‌شود و در نتیجه مانع از [[نور ایمان]] و [[یقین]] می‌شود. همچنین وجود اخلاق [[رذیله]] در قلب، مانع از ورود نور ایمان در آن می‌شود. برای مثال ممکن است یک نظر به نامحرم یا یک [[لغزش]] کوچک زبانی، انسان را مدت‌ها از [[کشف]] [[حقایق]] [[توحید]] باز دارد. پس باید متوجه بود که وقوف در هر یک از مراحل و مراتب نفس و [[بی‌اعتنایی]] یا کمی توجهی به هریک از نشئات آن، از دام‌های [[ابلیس]] بوده، موجب [[محرومیت]] انسان از [[سعادت ابدی]] خواهد بود<ref>امام خمینی، شرح چهل حدیث، ص۳۷ - ۳۸؛ شرح حدیث جنود عقل و جهل، ص۷۰.</ref>. مثلاً کسانی که فقط [[اهل]] عبادت‌های ظاهری هستند و نهایت توجه را نسبت به آنها دارند، [[شیطان]] در نظر آنها، همه [[کمالات]] را منحصر در همان عبادات ظاهری می‌کند؛ لذا این افراد، صاحبان [[معارف]] را متهم به [[کفر]] و [[الحاد]] و صاحبان [[اخلاق فاضله]] و اهل ریاضت‌های نفسی را متهم به تصوّف می‌کنند. به همین دلیل شاهدیم که [[نماز]] که [[حقیقت]] آن [[تواضع]] و [[فروتنی]] و [[معراج]] [[مؤمن]] است، در بعضی از چنین افرادی [[عجب]] و [[خودبینی]] و [[خودپرستی]] را نتیجه می‌دهد.
 
از سوی دیگر، گاهی شیطان همه [[کمالات]] و سعادات را در نظر کسانی که مشغول به [[تهذیب]] [[باطن]] و [[تصفیه]] [[اخلاقی]] هستند، منحصر در [[سیر و سلوک]] تهذیب باطن جلوه می‌دهد؛ لذا چنین افرادی، زبان به [[طعن]] و اسائه [[ادب]] نسبت به [[علماء]] [[شریعت]] و [[حکما]] و [[فقها]] باز می‌کنند. اعجاب به نفس و [[سوء]] [[ظنّ]] نسبت به [[بندگان خدا]] چنان در دل‌های آنها [[رسوخ]] می‌یابد که برای غیرخود و یک مشت قلندر که به اسم اهل‌الله از آنها یاد می‌کنند و از ظاهر شریعت خبری ندارند، ارزشی قائل نیستند. همچنین اگر [[حکیم]] یا عارفی در دام [[شیطان]] بیفتد و [[محبوس]] در عقلیّات بماند، نسبت به دیگران با نظر [[خواری]] و بی‌مقداری نگاه می‌کند و علماء شریعت را افرادی سطحی‌نگر و [[فقهاء]] [[اسلام]] را اشخاصی [[عوام]] می‌خواند. علت همه این [[گرفتاری‌ها]] وقوف در یک نشئه و مرتبه است که باعث می‌شود شخص از همه مراتب دیگر [[محروم]] بماند<ref>امام خمینی، تقریرات فلسفه، ص۷۱-۷۰.</ref>.<ref>[[رضا میرزایی|میرزایی، رضا]]، [[انسان‌شناسی اسلامی (مقاله)| مقاله «انسان‌شناسی اسلامی»]]، [[منظومه فکری امام خمینی (کتاب)|منظومه فکری امام خمینی]]، ص ۲۴۲.</ref>
 
=== [[اختیار]] ===
داشتن اختیار و انجام [[کارها]] از روی [[علم]] و [[اراده]] ویژگی دیگری است که باعث جدایی [[انسان]] از حیوانات در مرحله بعد از حیوانیت می‌شود. انسان می‌تواند با اختیار خود راه [[سعادت]] که همان [[صراط مستقیم الهی]] است، یا مسیر [[شقاوت]] که همان [[بیراهه]] شیطان رجیم است، را طی کند<ref>امام خمینی، آداب الصلاة، ص۲۶۵؛ صحیفه امام، ج۱۴، ص۱۶.</ref>.
 
[[امام]] در توضیح مسأله اختیاری بودن برخی [[افعال]] انسان می‌فرمایند معنای اختیاری بودن [[اعمال انسان]] این است که پیش از آنکه [[اعمال]] از ما صادر شود، ما به گونه‌ای آنها را [[تصور]] می‌کنیم. سپس فایده مترتب بر آنها را [[تصدیق]] می‌کنیم. آنگاه در نفس ما [[اشتیاق]] برای انجام آنها ایجاد می‌شود و در نتیجه اعضایی از [[بدن]] را که در رابطه با تحقق آن کار مورد نیاز هست، به حرکت درمی‌آوریم تا آن فعل انجام شود<ref>امام خمینی، طلب و اراده، ص۳۹ - ۴۰؛ تنقیح الاصول، ج۳، ص۳۶.</ref>.
 
ایشان معتقدند: دیدگاه [[تفویض]] به این معنا که مخلوقِ ممکن در ایجاد و فاعلیت خودش کاملاً مستقل است و همچنین دیدگاه جبرگرایانه به این معنا که هرگونه تأثیری از هر موجودی غیر از [[خدا]] مسلوب است و [[خداوند]] فاعل مباشر و بلاواسطه همه کارهای ماست، مردود است. [[امام]] بر اساس روایتی که از [[امام رضا]] {{ع}} نقل شده است، قائل به [[تفویض]] را [[مشرک]] و [[یهودی]] این [[امت]] و قایل به [[جبر]] را [[کافر]] و [[مجوس این امت]] می‌دانند و معتقدند که دیدگاه صحیح در این رابطه همان دیدگاه «أمرٌ بین الأمرین» است که از تعلیمات [[مکتب اهل‌بیت]] {{عم}} می‌باشد<ref>امام خمینی، طلب و اراده، ص۷۲ و ۷۵؛ تنقیح الاصول، ج۳، ص۲۹-۳۲.</ref>.
 
ایشان در توضیح این دیدگاه از مبانی [[مکتب فلسفی]] [[ملاصدرا]] استفاده می‌کند که در بحث از رابطه بین علت و معلول به عین ربط بودن معلول نسبت به علت هستی بخش خودش قائل است. بر اساس این مبنا، موجودات امکانی دارای فاعلیت، علیت و تأثیر هستند اما نه به صورت مستقل؛ چراکه در دار هستی فاعل مستقلی به غیر از [[خداوند متعال]] وجود ندارد. همه موجودات امکانی همان‌گونه که در وجود خود عین [[فقر]] و [[نیازمندی]] و تعلق به خداوند متعال هستند؛ در صفات، آثار و [[افعال]] خود نیز وابسته به [[حق تعالی]] می‌باشند؛ لذا اگر کسی [[حقیقت]] وجود ممکن را بشناسد که عین ربط به علت هستی بخش است، خواهد دانست که فعل او نیز با آنکه فعل اوست، در عین حال فعل خدا نیز هست. پس [[جهان]] [[خلقت]] از آن جهت که عین ربط و تعلق محض است، [[ظهور]] [[قدرت]]، [[اراده]]، [[علم]] و [[فعل خداوند]] می‌باشد و [[مشیت]] و اراده ممکنات، ظهور مشیت و [[اراده خدا]] و عین ربط و تعلق به مشیت خداست<ref>امام خمینی، طلب و اراده، ص۷۳-۷۴.</ref>.
 
در مورد رابطه اراده و [[اختیار انسان]] با علم و [[اراده الهی]] شبهه‌ای به این صورت مطرح شده است که همه [[نظام هستی]] تابع علم، اراده و [[قضای الهی]] است و در نهایت به [[علم ذاتی]] و [[اراده]] [[ازلی]] [[واجب]] تعالی ختم می‌شود، در [[علم]] و [[اراده الهی]] نیز هرگز تخلفی صورت نمی‌گیرد؛ لذا [[بنده]] نیز در انجام کارهایش گرچه در ظاهر [[صاحب اختیار]] و اراده است، ولی در واقع مجبور و [[مضطر]] می‌باشد.
 
[[امام]] در جواب این [[شبهه]] بر اساس مبانی صدرایی این‌گونه پاسخ می‌دهند که تعلق علم و اراده الهی بر [[نظام]] عالم، تعلق به نظامی است که رابطه علّی و معلولی در آن [[حاکم]] است؛ لذا اگر کسی کیفیت ربط موجودات را به همان ترتیب سبب و مسببی‌شان به [[خداوند متعال]] [[درک]] کند، متوجه خواهد شد که موجودات با آنکه عین ربط به [[حق تعالی]] و ظهورات او هستند، دارای [[خواص]] و آثاری نیز می‌باشند و این آثار در عین اینکه آثار و ظهورات آنها هستند، در مرتبه بالاتر آثار و ظهورات حق تعالی نیز می‌باشند؛ چراکه خود آن موجودات [[ظهور]] و آثار حق تعالی هستند؛ لذا [[افعال]] هم به ما منتسب هستند و هم به خداوند متعال<ref>امام خمینی، طلب و اراده، ص۱۲۵ - ۱۲۶.</ref>.
 
انتساب افعال ما به [[خداوند]] شبهه دیگری را نیز ایجاد می‌کند و آن اینکه در صورت این انتساب، [[کارهای زشت]] ما هم باید به [[خدا]] منتسب باشد. دیدگاه امام در جواب از این شبهه این است که [[نیکی‌ها]] به حسب ذات منتسب به خدا هستند و به طور عرضی به ما نسبت داده می‌شوند. در مقابل، [[زشتی‌ها]] و [[بدی‌ها]] بالذات منتسب به ممکنات هستند و بالعرض به خداوند نسبت داده می‌شوند؛ لذا می‌توان گفت همه نیکی‌ها و بدی‌ها از طرف خداست. توضیح مطلب این است که خداوند متعال، هستی محض و [[خالص]] همه [[کمالات]] است. از هستی محض جز وجود و کمال چیزی صادر نمی‌شود. در مقابل، کمبودها و بدی‌ها از لوازم ذات معلول‌های ممکن بوده، چون اموری عدمی هستند، نیازی به فاعل و جاعل ندارند. پس هرچه [[زیبایی]] و [[نیکی]] و کمال به [[انسان]] می‌رسد، از جانب خداست و آنچه که از [[زشتی]] و [[بدی]] و کمبود و [[بدبختی]] به [[انسان]] می‌رسد، از جانب خود انسان است<ref>امام خمینی، طلب و اراده، ص۷۷-۷۸.</ref>.<ref>[[رضا میرزایی|میرزایی، رضا]]، [[انسان‌شناسی اسلامی (مقاله)| مقاله «انسان‌شناسی اسلامی»]]، [[منظومه فکری امام خمینی (کتاب)|منظومه فکری امام خمینی]]، ص ۲۴۷.</ref>
 
=== تربیت‌پذیری ===
مطالب بالا ما را به ویژگی مهم دیگری در انسان [[راهنمایی]] می‌کند که از اختصاصات انسان در مقایسه با سایر [[مخلوقات]] می‌باشد. این ویژگی، قابلیت و ظرفیت بالای او در تربیت‌پذیری است. انسان موجودی تربیت‌پذیر است و از آنجا که ظرفیت‌ها و قابلیت‌های فراوانی برای [[رشد]] و تعالی دارد، تحت تأثیر [[تربیت]] صحیح می‌تواند آنها را شکوفا کند. [[انسانی]] که پا به عرصه عالم مادی می‌گذارد، این قابلیت و [[استعداد]] را دارد که تحت تأثیر تربیت، به یک [[انسان کامل]] و یا یک [[شیطان]] و حیوان به تمام معنا تبدیل شود<ref>امام خمینی، صحیفه امام، ج۴، ص۱۷۵؛ ج۱۴، ص۳۸ و ۱۵۴؛ شرح چهل حدیث، ص۱۶۸؛ شرح حدیث جنود عقل و جهل، ص۱۰۹-۱۱۱.</ref>. ؛ چراکه نفس او مانند [[لوح]] سفیدی است که هر نوع نقش و نگاری را در خودش می‌پذیرد و اگر نقشی در آن نشست به [[سادگی]] و سهولت از آن زایل نخواهد شد؛ این امر در مورد [[کودکان]] به روشنی قابل [[مشاهده]] است که آنها معلومات یا [[اخلاقی]] را که در [[دوران کودکی]] خود کسب کرده‌اند، تا [[دوران پیری]] به همراه خود دارند و [[نسیان]] و [[فراموشی]] در چنین معلوماتی کمتر راه می‌یابد؛ لذا هرگونه [[سهل‌انگاری]] و [[سستی]] در رابطه با [[تربیت کودک]]، چه بسا ممکن است منتهی به [[شقاوت]] و بدبختی [[ابدی]] او شود<ref>امام خمینی، صحیفه امام، ج۴، ص۱۵۴.</ref>.
 
این قابلیت بالای تربیت‌پذیری در انسان، عامل [[نیازمندی]] او به مربی و [[معلم]] است. چون اگر [[زندگی]] انسان مانند حیوانات بود، دیگر نیازی به مربی نداشت، در حالی که انسان نسبت به حیوانات در رتبه بالاتری قرار دارد و حتی می‌تواند به مراتبی بالاتر از [[عقل]] برسد<ref>امام خمینی، صحیفه امام، ج۴، ص۱۸۵-۱۸۶.</ref>.
البته ذکر این نکته ضروری است که مربی انسان باید دارای خصوصیات و ویژگی‌های خاصی باشد. کسی [[شایستگی]] [[مربی‌گری]] [[انسان]] را دارد که نسبت به [[جهان هستی]] و تمام زوایا و ابعاد وجودی انسان آشنایی کامل داشته باشد. همین مسأله [[ضرورت فرستادن پیامبران]] را از سوی [[خداوند]] توجیه می‌کند؛ چراکه این مقدار از [[علم]] و [[شناخت]] نسبت به انسان و ویژگی‌های او، فقط در فرستادگان [[خالق]] انسان می‌تواند وجود داشته باشد<ref>امام خمینی، صحیفه امام، ج۸، ص۵۳۰.</ref>. فقط چنین کسانی می‌توانند برای همه ابعاد وجودی انسان برنامه [[تربیتی]] ارائه دهند. بر همین [[اساس اسلام]] برای [[تربیت]] انسان در همه ابعاد وجودی‌اش برنامه دارد<ref>امام خمینی، صحیفه امام، ج۱۲، ص۴۲۱؛ ج۱۳، ص۵۰۴.</ref>.
 
با توجه به این [[نیاز انسان]]، [[خداوند متعال]] به عنوان خالق و آفریننده او، دو نوع مربی برای انسان قرار داده است که به منزله دو بال برای [[بشر]] هستند تا به واسطه آنها از حضیض [[جهل]]، [[نقص]]، [[زشتی]] و [[شقاوت]] به اوج علم، [[معرفت]]، کمال، [[جمال]] و [[سعادت]] پرواز کند. یکی از این دو مربی، درونی و [[باطنی]] است، که همان [[قوه]] [[عقل]] است. مربی دیگر نیز بیرونی و خارجی است، که همان [[انبیاء]] و [[راهنمایان]] طریق سعادت می‌باشند. این دو مربی بدون [[یاری]] همدیگر در تربیت انسان موفق نخواهند بود، به دلیل اینکه عقلِ بشر به [[تنهایی]] [[توانایی]] [[کشف]] راه‌های سعادت و شقاوت را ندارد و نمی‌تواند راهی برای [[شناسایی]] [[عالم غیب]] و نشئه [[آخرت]] پیدا کند<ref>امام خمینی، جهاد اکبر، ص۱۲؛ صحیفه امام، ج۸ ص۳۲۴؛ ج۴، ص۱۷۵ - ۱۷۶.</ref>. از سوی دیگر [[هدایت]] و [[راهنمایی]] [[پیامبران]] نیز بدون استفاده از قوه تمییز و [[ادراک عقلی]] مؤثر نخواهد بود<ref>امام خمینی، شرح چهل حدیث، ص۲۳۷.</ref>.
 
به [[اعتقاد]] [[امام خمینی]] همچنان که برای [[بدن انسان]] [[سلامتی]] و [[بیماری]] وجود دارد، برای [[روح]] و نفس [[انسانی]] نیز سلامتی و [[مرض]] قابل تصویر است. [[صحت]] و [[سلامتی روح]] [[آدمی]] به این است که در طریق [[انسانیت]]، دارای [[اعتدال]] و [[میانه‌روی]] باشد. بیماری آن نیز عبارت است از اینکه اعوجاج و [[انحراف]] از جاده [[انسانیت]] پیدا کرده، در مسیر [[انحطاط]] و [[پستی]] قرار گیرد. باید به این نکته توجه کرد که اهمیت امراض و بیماری‌هایی که دامنگیر [[روح انسان]] می‌شود، بسیار بیشتر از اهمیت بیماری‌های [[جسم]] [[انسان]] است. [[انبیاء]] و [[فرستادگان الهی]] طبیب علاج دردها و بیماری‌های [[روحانی]] [[بشریت]] هستند<ref>امام خمینی، شرح چهل حدیث، ص۲۰۷ - ۲۰۸.</ref> و [[معارف الهی]] که از طریق انبیاء و [[اولیای الهی]] در [[اختیار]] بشریت قرار می‌گیرد، غذای مناسب [[قلوب]] و [[ارواح]] آنهاست که مانع بیماری‌های [[روحی]] آنها می‌شود<ref>امام خمینی، آداب الصلواة، ص۲۰.</ref>.
 
به [[اعتقاد]] [[امام]] در کنار مربی و [[معلم]]، عوامل مختلف دیگری نیز در [[رشد]] و [[تربیت]] جسم و روح انسان تأثیرگذار هست. از جمله این عوامل مواد غذایی است که [[پدر]] و [[مادر]] قبل از بسته شدن نطفه فرزند و مادر در دوران بارداری از آنها استفاده می‌کنند. همچنین موادی که خود فرزند بعد از [[تولد]] از آنها [[تغذیه]] می‌کند. حتی [[روحیات]] پدر و مادر و [[شادی]] و [[غم]] آنها نیز در [[خلقت]] و [[اخلاق]] اولادشان مؤثر است، به گونه‌ای که شیری که [[کودک]] از مادر می‌خورد، اگر در حال [[پریشانی]] [[روح]] و یا در حال [[نشاط]] و [[سرور]] او باشد و یا از چه نوع غذایی استفاده کرده باشد، در وجود این کودک تأثیرگذار خواهد بود؛ لذا اگر گاهی مواقع دیده می‌شود که در [[احادیث]] رسیده از حضرات [[معصومین]] {{عم}} به برخی از [[خواص]] غذاها یا میوه‌ها اشاره شده است، توجه آنها به مسأله خاصیت این مواد خوراکی در رشد [[بدن]] نبوده است، بلکه عمده توجه آنها به تأثیری بوده است که این خوراکی‌ها در [[صفای روح]] و [[لطافت]] وجود انسان و ایجاد [[آمادگی]] لازم برای قبول [[فیض الهی]] و [[کمالات انسانی]] دارند. ؛ چراکه [[وظیفه]] ایشان تربیت انسان به [[آداب]] [[الهی]] و [[نورانی]] کردن قلوب بشریت و توجه دادن آنها به [[عالم غیب]] و [[معنویت]] است<ref>امام خمینی، تقریرات فلسفه، ج۳، ص۳۳۳ - ۳۳۸.</ref>.<ref>[[رضا میرزایی|میرزایی، رضا]]، [[انسان‌شناسی اسلامی (مقاله)| مقاله «انسان‌شناسی اسلامی»]]، [[منظومه فکری امام خمینی (کتاب)|منظومه فکری امام خمینی]]، ص ۲۴۹.</ref>
 
=== [[کمال‌جویی]] ===
یکی دیگر از ویژگی‌های [[انسان]]، [[کمال‌جویی]] اوست و این مسأله امری [[فطری]] برای او می‌باشد. انسان ذاتاً موجودی کمال‌جوست و دنبال [[کمال مطلق]] است؛ لذا هرگز در هیچ امری به حد اشباع و سیری نمی‌رسد. در واقع همه تلاش‌ها و دست و پا زدن‌های انسان در [[دنیا]] برای دست یافتن به کمال مطلق است، اما غالباً او در تشخیص کمال مطلق [[خطا]] می‌کند. برخی از [[انسان‌ها]] [[علم]] را کمال مطلق می‌دانند و دنبال آن می‌روند و برخی [[قدرت]] را و برخی دیگر نیز [[پول]] و [[ثروت]] را و... در حالی که کمال مطلق [[خداوند]] است و همه [[دل‌ها]] متوجه اوست، ولی غالب انسان‌ها از این مطلب [[غافل]] هستند<ref>امام خمینی، تقریرات فلسفه، ص۳۳۸ - ۳۴۱؛ صحیفه امام، ج۱۲، ص۵۰۴ - ۵۰۵؛ ج۱۴، ص۲۰۵؛ ج۲۱، ص۲۲۳.</ref>.<ref>[[رضا میرزایی|میرزایی، رضا]]، [[انسان‌شناسی اسلامی (مقاله)| مقاله «انسان‌شناسی اسلامی»]]، [[منظومه فکری امام خمینی (کتاب)|منظومه فکری امام خمینی]]، ص ۲۵۲.</ref>
 
== مبانی [[انسان]] [[شناختی]] ==
رابطه معناداری میان بنیادهای انسان شناختی در [[تفکر]] [[سیاسی]] [[حضرت آیت‌الله خامنه‌ای]]، وجود دارد، به طوری که بدون اتکاء بر مبانی انسان شناختی نمی‌توان [[فهم]] [[درستی]] از [[اندیشه]] و نظریات سیاسی ایشان ارائه داد. این بنیاد [[فلسفی]] بر تمام مباحث [[فلسفه سیاسی]] ایشان سایه افکنده است. بنابراین دو [[پرسش]] اساسی از «چیستی انسان» و «[[ارتباط]] مبنای انسان شناختی با [[اندیشه سیاسی]]» مهم‌ترین تلاشی است که فراروی این نوشتار وجود دارد. ایشان بر اساس [[آموزه‌های اسلامی]]، انسان را گل سر سبد [[مخلوقات]] [[الهی]]<ref>حضرت آیت‌الله خامنه‌ای، تفسیر سوره تغابن، ۵/۸/۱۳۶۲.</ref>، موجودی بی‌نهایت<ref>حضرت آیت‌الله خامنه‌ای، بیانات در سومین روز هفته بسیج در استادیوم آزادی، ۵/۹/۱۳۶۳.</ref>، مجموعه از استعدادها و [[خصلت‌ها]]<ref>تفسیر قرآن سوره جمعه، آیه دوم (۱۳۶۳).</ref>، می‌دانند که همه [[آسمان‌ها]] و [[طبیعت]] و [[زمین]] و دریاها برای او [[خلق]] شده‌اند<ref>حضرت آیت‌الله خامندای، بیانات در دیدار با اعضای سمینار پزشکی، ۶/۲/۱۳۶۴.</ref> و در [[تسخیر]] او هستند<ref>حضرت آیت‌الله خامنه‌ای، بیانات در دیدار با مسئولان و کارگزاران نظام، ۱۲/۹/۱۳۷۹.</ref>. او از [[فرشته]] بالاتر<ref>حضرت آیت‌الله خامنه‌ای، بیانات در دیدار با مسئولان حفاظت و اطلاعات نیروهای نظامی وزارت دفاع، ۵/۱۱/۱۳۶۴.</ref>، و محدود در [[جسم]]، ماده و در [[زندگی]] چند [[روزه]] [[دنیا]] نیست؛ محدود در [[معنویات]] هم فقط نیست؛ محدود در یک قطعه شخصی از [[تاریخ]] هم نیست؛ انسان همیشه در همه حال انسان است و ابعاد وجودی انسان، ابعاد لایتناهایی است و ناشناخته است. هنوز هم انسان موجودی ناشناخته است<ref>حضرت آیت‌الله خامنه‌ای، بیانات در جمع کارگزاران نظام جمهوری اسلامی، ۲۶/۸/۱۳۷۷.</ref>.
 
بنابراین در وجود و طبیعت [[آدمی]] قوای متعددی [[سرشت]] او را سامان می‌دهند و این قوا همه در یک راستا قرار دارند و بین آنها هیچ‌گونه [[تعارض]] و تضادی وجود ندارد.
 
حضرت آیت‌الله خامنه‌ای، [[سرشت انسان]] را بر خیر و [[صلاح]] می‌دانند؛ اما معتقدند با وجود این [[فطرت]] [[پاک]] و با اینکه سرشته بر نیکویی است، سرشته بر صلاح است؛ انسان سرشته با [[زیبایی]] و [[لطف]] است؛ در ذات او، در [[انسانیت]] او هیچ [[تاریکی]] و [[بدی]] و ابهام نیست؛ ولی به خاطر [[گرایش]] پیدا کردن به هواها و [[هوس‌ها]] و خودخواهی‌ها و خودکامگی‌ها و درست نیندیشیدن [[مصالح]] و چیزهایی که برای او حقیقتاً [[رشد]] دهنده است، گاهی دچار لغزش‌های بدی می‌شود<ref>حضرت آیت‌الله خامنه‌ای، بیانات در مراسم معرفی سرهنگ ستاری فرمانده جدید نیروی هوایی، ۱۲/۱۱/۱۳۶۵.</ref>. بنابراین در وجود [[انسان]] [[غرائز]] و صفات ویژه‌ای هست که این صفات ویژه او را به طرف خیر و [[نیکی]] و [[صلاح]] رهنمون می‌شود. در انسان یک قوایی وجود دارد، نیروهایی در [[باطن]] انسان هست که او را به سوی نیکی می‌کشاند و [[دعوت]] می‌کند. مجموعاً قوای دیگری هم وجود دارد، چه در داخل وجود انسان و چه خارج از وجود او، یک نیروهای دیگری هم وجود دارد که اینها [[شر]] آفرین‌اند، قوای شرآفرین، قوای شرآفرینی که در وجود انسان هست مثل صفات بد، [[حسد]]، [[بخل]] و از این قبیل، نیروهای شرآفرینی که در خارج وجود انسان است و روی انسان اثر می‌گذارد مثل [[اجتماع]] بد، تربیت‌ها و تعلیم‌هایی که بر روی مغزها و بر روی فکرهای افراد [[جامعه]] اثر می‌گذارد؛ وسوسه‌هایی که از ناحیه کسانی به انسان متوجه می‌شود. [[وسوسه]] [[غلبه]] و [[قهر]] و [[قدرت]] و این وسوسه‌ها، اینها نیروهای شرآفرین‌اند، اینها شر ایجاد می‌کنند. این دو تا [[جاذبه]] انسان را دائماً می‌کشاند<ref>حضرت آیت‌الله خامنه‌ای، بیانات در مراسم معرفی سرهنگ ستاری فرمانده جدید نیروی هوایی، ۱۲/۱۱/۱۳۶۵.</ref>.
 
انسان در نظر ایشان دارای ویژگی‌های مبنایی ذیل می‌باشد: ۱. انسان فی نفسه [[حرمت]] دارد<ref>حضرت آیت‌الله خامنه‌ای، بیانات در خطبه‌های نماز جمعه، ۱۱/۶/۱۳۶۲ و ۱۰/۱۰/۱۳۶۱.</ref>؛ ۲. انسان مورد [[تکریم]] [[الهی]] است<ref>حضرت آیت‌الله خامنه‌ای، بیانات در جمع دانش آموختگان دانشگاه تربیت مدرس، ۱۲/۶/۱۳۷۷. و در دیدار با اعضای دفتر همکاری حوزه و دانشگاه، ۲/۱۰/۱۳۶۱.</ref>؛ ۳۴. انسان خود بنیاد نیست نیاز به [[راهنما]] و [[بعثت]] [[انبیاء]] دارد<ref>حضرت آیت‌الله خامنه‌ای، بیانات در دیدار با مسئولان و کارگزاران نظام و میهمانان خارجی شرکت کننده در مراسم دهه فجر، در سالروز عید سعید مبعث، ۱۳/۱۱/۱۳۷۰.</ref>؛ ۴. [[کمال انسان]] با [[تخلق]] به [[اخلاق الهی]] است<ref>حضرت آیت‌الله خامنه‌ای، بیانات در دیدار با کارگزاران نظام در عید سعید مبعث، ۱۹/۹/۱۳۷۵.</ref>؛ ۵. [[انسان]] منشأ قدرت‌های مادی و [[معنوی]] است<ref>حضرت آیت‌الله خامنه‌ای، بیانات در اجتماع مردم بجنورد، ۲۵/۵/۱۳۶۶.</ref>؛ ۶. [[ایمان به خدا]] به انسان [[قدرت]] می‌دهد<ref>حضرت آیت‌الله خامنه‌ای، بیانات در تفسیر سوره ملک، ۲۷/۷/۱۳۶۳.</ref>؛ ۷. انسان نیازمند [[تعلیم]]، [[تزکیه]] و [[تربیت الهی]] است<ref>حضرت آیت‌الله خامنه‌ای، بیانات در جمع مسئولان امور تربیتی، ۷/۱۲/۱۳۷۸.</ref>؛ ۸. [[فطرت انسانی]] در [[عهد]] الست با [[خدا]] [[پیمان]] [[عبودیت]] بسته است<ref>حضرت آیت‌الله خامنه‌ای، بیانات در خطبه‌های نماز جمعه، ۱۲/۹/۱۳۶۱.</ref>؛ ۹. [[سنت الهی]] در [[تدبیر]] هستی در راستای [[سعادت انسان]] است<ref>حضرت آیت‌الله خامنه‌ای، بیانات در دیدار با فرماندهان و مسئولان پایگاه مقاومت استان تهران، ۲۳/۴/۱۳۶۶.</ref>؛ ۱۰. کمال انسان در دستیابی به هر دو بعد مادی و معنوی است<ref>حضرت آیت‌الله خامنه‌ای، بیانات در اجتماع زایران حضرت رضا {{ع}}، ۲۹/۱/۱۳۷۰.</ref>؛ ۱۱. [[اسلام]] مطابق با همه نیازهای انسان طراحی شده است<ref>حضرت آیت‌الله خامنه‌ای، بیانات در دانشگاه تهران، ۱۳/۹/۱۳۶۴.</ref>؛ ۱۲۹. [[سرشت]] [[پاک]] [[انسانی]] در معرض آسیب و [[سقوط]]<ref>حضرت آیت‌الله خامنه‌ای، بیانات در جمع دانشجوان قزوین، ۲۶/۹/۱۳۸۲.</ref> [[انحراف]]، [[خود فراموشی]]، [[جهل]]، [[تجاوزگری]]، [[از خود بیگانگی]]، [[فساد]]، [[هوا پرستی]]، درنده خویی است<ref>حضرت آیت‌الله خامنه‌ای، بیانات در نماز جمعه تهران، ۱۰/۱۱/۱۳۵۹؛ نماز جمعه تهران، ۱۲/۹/۱۳۶۱؛ خطبه‌های نماز جمعه، ۲/۹/۱۳۷۶؛ سخنرانی در کنفرانس حراره، ۱۱/۶/۱۳۶۵؛ حضرت آیت‌الله خامنه‌ای، بیانات در مراسم معرفی سرهنگ ستاری فرمانده جدید نیروی هوایی، ۱۲/۱۱/۱۳۶۵.</ref>. در [[فلسفه سیاسی]] [[حضرت آیت‌الله خامنه‌ای]] با اشاره به [[استعداد]] بی‌پایان انسان در [[رشد]] و تعالی معنوی، ویژگی‌های متعالی «انسان»، پایه [[اندیشه]] [[دینی]]<ref>حضرت آیت‌الله خامنه‌ای، بیانات در نماز جمعه تهران، ۱۰/۱۱/۱۳۵۹؛ نماز جمعه تهران، ۱۲/۹/۱۳۶۱؛ خطبه‌های نماز جمعه، ۲/۹/۱۳۷۶؛ سخنرانی در کنفرانس حراره، ۱۱/۶/۱۳۶۵؛ حضرت آیت‌الله خامنه‌ای، بیانات در مراسم معرفی سرهنگ ستاری فرمانده جدید نیروی هوایی، ۱۲/۱۱/۱۳۶۵.</ref> و ساخت [[جامعه اسلامی]] معرفی شده است<ref>حضرت آیت‌الله خامنه‌ای، در مکتب جمعه، ج۶، ص۲۱۶.</ref>.
 
در رساله «[[روح]] [[توحید]]، [[نفی]] [[عبودیت]] غیر [[خدا]]» اصول و مبانی [[انسان]] [[شناختی]] به شرح ذیل جمع‌بندی شده است: [[انسان‌ها]] در مقابل [[خداوند]] به صورت یکسان برابرند؛ انسان‌ها در [[آفرینش]] و مایه‌های [[انسانی]] برابر هستند؛ در امکان تعالی و [[تکامل]]، [[سرشت]] انسان‌ها برابر است؛ انسان‌ها از هرگونه قید [[اسارت]] و عبودیت غیر خدا [[آزاد]] هستند؛ انسان موجود [[برگزیده]]، [[ارزشمند]] و مورد [[تکریم]] خداوند است؛ قلمرو [[زندگی]] و هستی انسان‌ها از جهات مختلف [[وحدت]] و [[هماهنگی]] دارد؛ انسان با [[جهان]] پیرامون خود هماهنگی و همگامی دارد<ref>حضرت آیت‌الله خامنه‌ای، دیدگاه‌ها، ص۲۶ - ۳۵.</ref>. در باب [[حقوق اجتماعی]] انسان و رفتارهای او در [[جامعه]] با این [[مبانی فکری]] [[ارتباط]] برقرار می‌کند. خصوصیت [[تفکر]] [[اسلامی]] و [[مکتب]] اسلامی و [[دینی]] این است. اگر بحث می‌کنیم از اینکه باید [[آزادی]] باشد، یا [[انتخاب]] و [[اختیار]] در جامعه برای [[مردم]] وجود داشته باشد، یا هر یک از سیاست‌های عمومی و کلی؛ برای هر کدام از اینها یک مبنایی وجود دارد. اگر از ما بپرسند آقا چرا؟ چرا مردم باید [[حق]] [[رأی]] داشته باشند؟ یک [[استدلال]] [[فکری]] و منطقی پشت سرش هست؛ معلوم است چرا. همه آنچه که در زمینه برنامه‌ریزی‌ها، خطوط اصلی برنامه‌ها را تشکیل می‌دهد، یک سر این برنامه‌های اصلی وصل است به آبشخور [[اندیشه]] اسلامی، [[جهان‌بینی اسلامی]]، تلقی و برداشت اسلامی، که این [[ایمان]] ماست، [[اعتقاد]] ماست، [[دین]] ماست؛ براساس آن برداشت و آن تلقی است که [[وظایف]] خودمان را مشخص می‌کنیم و عمل کنیم. حالا آن مبنای فکری چیست؟ به طور کوتاه و خلاصه از آنجا باید شروع کنیم، یعنی آن خطوط اصلی تلقی و [[بینش]] [[اسلام]] از [[کائنات]]، از عالم، از انسان؛ البته مخصوص اسلام هم نیست<ref>حضرت آیت‌الله خامنه‌ای، بیانات در دیدار با مسئولان و کارگزاران نظام، ۱۲/۹/۱۳۷۹.</ref>.<ref>[[محسن مهاجرنیا|مهاجرنیا، محسن]]، [[نظام سیاست اسلامی - مهاجرنیا (مقاله)|مقاله «نظام سیاست اسلامی»]]، [[منظومه فکری آیت‌الله العظمی خامنه‌ای ج۲ (کتاب)|منظومه فکری آیت‌الله العظمی خامنه‌ای ج۲]] ص ۷۷۰.</ref>
 
==[[حقیقت انسان]]==
[[انسان]] دارای دو ساحت مادی و غیر مادی است؛ [[جسم]] و [[روح]] که بینشان تأثیر و تأثر برقرار می‌باشد<ref>حضرت آیت‌الله خامنه‌ای، بیانات در دیدار با گروه کثیری از پرستاران نمونه کشور به مناسبت سالروز میلاد حضرت زینب کبری{{س}}، ۱/۲/۱۳۸۹.</ref>. [[روح انسان]] که از آن به عناوینی همچون [[دل]]<ref>حضرت آیت‌الله خامنه‌ای، بیانات در دیدار با مسئولان و کارگزاران نظام، ۳۱/۶/۱۳۸۶.</ref>، [[جان]]<ref>حضرت آیت‌الله خامنه‌ای، بیانات در خطبه‌های نماز جمعه تهران، ۱۲/۱۱/۱۳۷۵.</ref> و [[قلب]]<ref>حضرت آیت‌الله خامنه‌ای، بیانات در دیدار با اقشار مختلف مردم، ۲۶/۱/۱۳۸۳.</ref> تعبیر می‌شود، رفیع‌ترین مرتبه وجودی انسان بوده<ref>حضرت آیت‌الله خامنه‌ای، بیانات در دیدار با مسئولان و کارگزاران نظام، ۳۱/۶/۱۳۸۶.</ref> و حقیقیت و [[هویت]] [[واقعی]] او را تشکیل می‌دهد<ref>حضرت آیت‌الله خامنه‌ای، بیانات در خطبه‌های نماز جمعه تهران، ۱۲/۱۱/۱۳۷۵.</ref>.
انسان دارای دو جنبه [[انسانی]] و [[حیوانی]] است که این جنبه حیوانی همچون [[خوردن و آشامیدن]]، جزو انسان است<ref>حضرت آیت‌الله خامنه‌ای، بیانات در خطبه‌های نماز جمعه تهران، ۱۲/۱۰/۱۳۷۶.</ref>. انسان علاوه بر [[قوای جسمانی]] و ظاهری - سامعه و [[شامه]] و ذائقه و لامسه و باصره<ref>حضرت آیت‌الله خامنه‌ای، بیانات در مراسم بیعت جهادگران جهاد سازندگی سراسر کشور، ۲۰/۳/۱۳۶۸.</ref> - دارای [[قوای روحی]]، غضبیه و شهویه و قوای [[عقلانی]] می‌باشد<ref>حضرت آیت‌الله خامنه‌ای، بیانات در خطبه‌های نماز جمعه تهران، ۱۲/۱۰/۱۳۷۶.</ref>. هرچه از قوای انسانی در [[اختیار انسان]] است، همه و همه وسایلی جهت وصول به [[صراط مستقیم]] هستند تا انسان راحت‌تر بتواند صراط مستقیم را طی کند<ref>حضرت آیت‌الله خامنه‌ای، بیانات در دیدار با اقشار مختلف مردم از سراسر کشور، ۱۸/۷/۱۳۷۵.</ref>.
 
مجموعه غرایزی نیز در انسان وجود دارد که از آن به نفس<ref>حضرت آیت‌الله خامنه‌ای، بیانات در دیدار با شرکت کنندگان در هفدهمین اجلاس سراسری نماز، ۲۹/۸/۱۳۸۷.</ref> – به همان اصطلاح [[اخلاقی]]، نه اصطلاح [[فلسفی]] آن – و [[نفس اماره]]<ref>حضرت آیت‌الله خامنه‌ای، بیانات در خطبه‌های نماز عید سعید فطر، ۱۱/۱۲/۱۳۷۳.</ref> تعبیر می‌شود. این نفس که در مراتب [[نفوس]] بشری مختلف است<ref>حضرت آیت‌الله خامنه‌ای، بیانات در دیدار با فرماندهان رده‌های مختلف «سپاه پاسداران»، ۲۹/۶/۱۳۷۳.</ref>، [[سرکش]]، فراموش‌کار<ref>حضرت آیت‌الله خامنه‌ای، بیانات در دیدار با مسئولان و کارگزاران نظام جمهوری اسلامی ایران، ۲۳/۵/۱۳۷۰.</ref> و زیاده‌خواه<ref>حضرت آیت‌الله خامنه‌ای، بیانات در دیدار با نمایندگان هفتمین دوره مجلس شورای اسلامی، ۲۷/۳/۱۳۸۳.</ref> بوده، [[انسان]] را به پستی‌ها و [[زشتی‌ها]] [[دعوت]] می‌کند و از [[عروج]] و [[تکامل]] بازمی دارد<ref>حضرت آیت‌الله خامنه‌ای، پیام به مناسبت آغاز سال جدید، ۱/۱/۱۳۷۶.</ref> و در [[حقیقت]]، [[دشمن]] درونی انسان به شمار می‌آید<ref>حضرت آیت‌الله خامنه‌ای، بیانات در خطبه‌های نماز عید سعید فطر، ۱۱/۱۲/۱۳۷۳.</ref>. [[نفس انسان]]، مثل شرورترین حیوانات است<ref>حضرت آیت‌الله خامنه‌ای، بیانات در سالروز عید سعید مبعث، ۲۹/۴/۱۳۸۸.</ref> که او را به [[زندگی]] [[حیوانی]] دعوت می‌کند<ref>حضرت آیت‌الله خامنه‌ای، بیانات در اجتماع بزرگ مردم مشهد و زایران حضرت رضا{{ع}}، ۲۹/۱/۱۳۷۰.</ref> و در واقع همان جنبه حیوانیت انسان را تشکیل می‌دهد. به همین خاطر باید به عقال [[عقل]] و جنبه [[انسانیت]] انسان در آید، چه اینکه در غیر این صورت، به مثابه [[حیوان]] وحشی‌ای خواهد شد که [[سرگردان]] بوده و مشکلاتی را برای فرد و [[جامعه انسانی]] به وجود خواهد می‌آورد<ref>حضرت آیت‌الله خامنه‌ای، بیانات در سالروز عید سعید مبعث، ۲۹/۴/۱۳۸۸.</ref>.<ref>[[ابراهیم ابراهیمی|ابراهیمی، ابراهیم]]، [[انسان‌شناسی اسلامی - ابراهیمی (مقاله)|مقاله «انسان‌شناسی اسلامی»]]، [[منظومه فکری آیت‌الله العظمی خامنه‌ای ج۱ (کتاب)|منظومه فکری آیت‌الله العظمی خامنه‌ای ج۱]] ص ۲۹۲.</ref>
 
==[[فلسفه آفرینش انسان]]==
اساس [[خلقت انسان]]، [[سیر]] [[معنوی]] است و بقیه چیزها مقدمه‌اند<ref>حضرت آیت‌الله خامنه‌ای، بیانات در دیدار با دانش آموزان و دانشجویان، ۱۰/۸/۱۳۷۴.</ref>. [[لقاء]] لله و [[ملاقات]] با [[خدا]]، [[هدف]] [[آفرینش بشر]] و هدف {{متن قرآن|إِنَّكَ كَادِحٌ إِلَى رَبِّكَ كَدْحًا}}<ref>«ای انسان! بی‌گمان تو به سوی پروردگارت سخت کوشنده‌ای، پس به لقای او خواهی رسید» سوره انشقاق، آیه ۶.</ref> است<ref>حضرت آیت‌الله خامنه‌ای، بیانات در دیدار با روحانیون و وعاظ در آستانه ماه محرم، ۳/۳/۱۳۷۴.</ref>. انسان در این عالم آمده است تا به کمال برسد. آفرینش بشر برای این است که در این عرصه [[آزمایش]] عالم کون و [[فساد]] انسان [[فرصت]] پیدا کند و به تکامل نائل شود. این هدف، مخصوص انسان هم نیست. موجودات دیگر هم به وجود آمده‌اند تا در اینجا به کمال برسند. البته کمال هر موجودی، متناسب با ساختمان و [[طبیعت]] وجود او است<ref>حضرت آیت‌الله خامنه‌ای، بیانات در اجتماع مردم مشهد مقدس و زائران حضرت ثامن الحجج، علی بن موسی الرضا{{ع}} در روز عید سعید فطر، ۱۵/۱/۱۳۷۱.</ref>. در [[بینش]] [[اسلامی]]، حرکت [[آفرینش]] و حرکت و صیرورت [[انسان]] و بقیه موجودات آفرینش، به سمت وجود [[مقدس]] [[باری تعالی]] عز شأنه است<ref>حضرت آیت‌الله خامنه‌ای، بیانات در دیدار با اقشار مختلف مردم از سراسر کشور، ۱۸/۷/۱۳۷۵.</ref>.
[[هدف از آفرینش]] هر فرد انسان هم همان [[هدف آفرینش]] [[بشریت]] است؛ یعنی [[رسیدن به کمال]] بشری و بهره بردن از بیشترین فضایلی که یک انسان می‌تواند به آن [[فضایل]] آراسته بشود<ref>حضرت آیت‌الله خامنه‌ای، بیانات در دیدار با گروهی از زنان پزشک سراسر کشور، ۲۶/۱۰/۱۳۶۸.</ref>. [[فلسفه آفرینش انسان]] این است که استعدادهای برجسته مثبت مفید و ممتاز – از لحاظ [[ارزش‌های الهی]] - با [[اختیار]] و با [[مجاهدت]] خود انسان، بر خصلت‌های حیوانی‌اش [[غلبه]] پیدا کند که در این صورت، همان استعدادهای [[حیوانی]] هم جهت‌گیری [[درستی]] پیدا خواهد کرد<ref>حضرت آیت‌الله خامنه‌ای، بیانات در دیدار با معلمان و اساتید دانشگاه‌های خراسان شمالی، ۲۰/۷/۱۳۹۱.</ref>.<ref>[[ابراهیم ابراهیمی|ابراهیمی، ابراهیم]]، [[انسان‌شناسی اسلامی - ابراهیمی (مقاله)|مقاله «انسان‌شناسی اسلامی»]]، [[منظومه فکری آیت‌الله العظمی خامنه‌ای ج۱ (کتاب)|منظومه فکری آیت‌الله العظمی خامنه‌ای ج۱]] ص ۲۹۶.</ref>
 
==ویژگی‌های انسان==
'''[[منزلت]] والای انسان''': در [[اندیشه]] [[الهی]] [[اسلام]]، انسان [[برترین]] [[آفریده]] [[خداوند]]<ref>حضرت آیت‌الله خامنه‌ای، بیانات در چهل و دومین مجمع عمومی سازمان ملل، نیویورک، ۳۱/۶/۱۳۶۶.</ref> و [[جانشین خدا]] معرفی شده است؛ {{متن قرآن|وَإِذْ قَالَ رَبُّكَ لِلْمَلَائِكَةِ إِنِّي جَاعِلٌ فِي الْأَرْضِ خَلِيفَةً}}<ref>«و (یاد کن) آنگاه را که پروردگارت به فرشتگان فرمود: می‌خواهم جانشینی در زمین بگمارم» سوره بقره، آیه ۳۰.</ref> [[جانشین]]، عنوانی است که [[خدا]] به انسان داده است<ref>حضرت آیت‌الله خامنه‌ای، بیانات در دیدار با فرماندهان و جمعی از پاسداران کمیته‌های انقلاب اسلامی، ۱۰/۱۰/۱۳۶۹.</ref> و از آنجا که اعتبار و [[ارزش انسان]] به [[عبودیت]] و [[بندگی خدا]] باشد<ref>حضرت آیت‌الله خامنه‌ای، بیانات در خطبه‌های نماز جمعه تهران، ۵/۷/۱۳۷۰.</ref>، از این رو از او خواسته شده است که خود را به بهای ناچیز [[دنیا]] نفروشد؛ {{متن حدیث|أَلَا حُرٌّ يَدَعُ هَذِهِ اللُّمَاظَةَ لِأَهْلِهَا إِنَّهُ لَيْسَ لِأَنْفُسِكُمْ ثَمَنٌ إِلَّا الْجَنَّةَ فَلَا تَبِيعُوهَا إِلَّا بِهَا}}<ref>نهج البلاغه، حکمت ۴۵۶.</ref>؛ آیا کسی نیست که این باقی مانده طعام در دهان [[دنیا]] را به اهلش بگذارد، حقا که در مقابل وجودتان، قیمتی جز [[بهشت]] نیست و آن را جز به بهشت نفروشید<ref>حضرت آیت‌الله خامنه‌ای، بیانات در چهارمین نشست اندیشه‌های راهبردی، ۲۴/۸/۱۳۹۱.</ref>.
 
'''[[استعداد]] بی‌پایان در کسب [[کمالات]]''': یکی از ویژگی‌های [[انسان]]، استعداد بی‌پایان او در دارا بودن تمام چیزهایی است که برای تعالی کامل انسان لازم است. انسان استعداد دارد تا آخرین نقطه تعالی [[حیات]] ممکنات بالا برود، اما بقیه موجودات این امکان را ندارند. در [[آیه شریفه]] {{متن قرآن|لَقَدْ خَلَقْنَا الْإِنْسَانَ فِي أَحْسَنِ تَقْوِيمٍ}}<ref>«که ما انسان را در نیکوترین ساختار آفریده‌ایم،» سوره تین، آیه ۴.</ref>، «احسن تقویم» معنایش این نیست که ما [[جسم]] انسان را طوری آفریده‌ایم که مثلاً سرش با دستش، با چشمش، با تنش تناسب دارد؛ در بهترین اندازه‌گیری انسان را آفریده‌ایم، یعنی آن اندازه‌گیری‌ای است که [[رشد]] او دیگر نهایت و اندازه‌ای ندارد؛ تا آنجا می‌رود که در عالم وجود، سقفی بالاتر از آن نیست<ref>حضرت آیت‌الله خامنه‌ای، بیانات در دیدار با مسئولان و کارگزاران نظام جمهوری اسلامی ایران، ۱۲/۹/۱۳۷۹.</ref>.
 
'''[[تجرد نفس]]''': همان طور که ذکر شد، انسان دارای دو بخش مادی و غیر مادی است که جسم او به عالم [[مادیات]] تعلق دارد و [[روح]] یا نفس او از سنخ عالم مجردات می‌باشد<ref>حضرت آیت‌الله خامنه‌ای، پیام به مناسبت اولین سالگرد ارتحال حضرت امام خمینی، ۱۰/۳/۱۳۶۹.</ref>.
حیات [[حقیقی]] انسان هم همین حیات [[روحی]] و [[قلبی]] او می‌باشد که جز در [[رابطه با خدا]] و در [[سایه]] ذکر مفهوم پیدا نمی‌کند، به طوری که بی‌توجهی به این مهم، [[قلب]]، [[زندگی]] خود را از دست می‌دهد و [[روح انسان]] می‌میرد<ref>حضرت آیت‌الله خامنه‌ای، بیانات در دیدار با روحانیون و مبلغان، در آستانه ماه محرم، ۲۶/۲/۱۳۷۵.</ref>. مراد از این مردن، این است که قابلیت‌های خود را در اثر [[اسارت]] در عالم ماده از دست می‌دهد و هرچه بیشتر به سمت عالم ماده [[نزول]] می‌کند و [[تسلیم]] مشتهیات [[جسم]] می‌شود.
 
'''تغیرپذیری در [[طبیعت]]''': [[تحول]] در [[جوامع انسانی]] و برای [[بشر]]، [[سنت]] [[لایتغیر]] [[الهی]] است. [[خدا]] بشر را این طور قرار داده است که ایستایی در طبیعت [[انسان]] نیست. شاید یکی از فرق‌های انسان با بقیه اشیاء هم همین باشد. البته برخی یک نوع [[تغییر]] و تحولاتی را در اشیاء جاری می‌داند، اما تحول در [[بشریت]] حتمی است<ref>حضرت آیت‌الله خامنه‌ای، بیانات در دیدار با دانشجویان، ۱۸/۸/۱۳۸۵.</ref>.
این تحول و تغیرپذیر بودن انسان، از یک نظر نقطه قوت است، چون اگر انسان جامد بود، تحرک و تغیر نمی‌داشت و پیشرفتی برایش نمی‌بود. از این رو تغیرپذیر بودن انسان را می‌توان یکی از ویژگی‌های انسان به شمار آورد<ref>حضرت آیت‌الله خامنه‌ای، بیانات در دیدار ارتشیان، به مناسبت «روز ارتش»، ۲۴/۱/۱۳۷۳.</ref>.
 
'''[[تربیت]] پذیری''': از دیگر ویژگی‌های انسان این است که می‌تواند با استخراج گنجینه‌های استعدادی که در نهاد او به [[ودیعه]] گذاشته شده است، خود را به [[زیباترین]] وجهی بیاراید و با دو بال [[علم]] و [[ایمان]]، به [[عروج]] [[معنوی]] و مادی نائل آید<ref>حضرت آیت‌الله خامنه‌ای، بیانات در چهل و دومین مجمع عمومی سازمان ملل، نیویورک، ۳۱/۶/۱۳۶۶.</ref>. در این عرصه، انسان چنان قابلیت دارد که می‌تواند [[رذایل]] را از خود بزداید و به [[فضایل]] آراسته نماید. این قابلیت و توان، به گونه‌ای است که – به نقل از [[علمای اخلاق]] -انسان حتی می‌تواند خلقیات ارثی خود را نیز تغییر دهد، مثلاً می‌تواند [[تنبلی]] ذاتی، [[حرص]] ذاتی، [[بخل]] ارثی، [[حسد]] ارثی و لج‌بازی ارثی را تغییر دهد<ref>حضرت آیت‌الله خامنه‌ای، بیانات در خطبه‌های نماز جمعه سوم رمضان ۱۴۱۵، ۱۴/۱۱/۱۳۷۳.</ref> و در نهایت، [[انسانی]] [[مسلمان]] شود که هم در [[اعتقاد]]، [[اسلامی]] باشد و هم در عمل و هم در [[اخلاق]]<ref>حضرت آیت‌الله خامنه‌ای، بیانات در دیدار با وزیر، معاونان، مشاوران و مدیران کل وزارت آموزش و پرورش، ۲۵/۱۰/۱۳۷۰.</ref>. البته گفتنی است که این ویژگی، فرع بر تغیرپذیر بودن [[انسان]] است.
 
'''فسادپذیری''': یکی دیگر از ویژگی‌های انسان، فسادپذیری او است که همانند [[تربیت]] پذیری انسان، فرع بر تغیرپذیر بودن او می‌باشد. مراد از فسادپذیری انسان این است که [[انسانی]] که می‌تواند [[مظهر]] [[برترین]] و [[زیباترین]] [[حقایق]] هستی باشد، گاه محل بروز [[زشتی‌ها]] و پستی‌های بی‌همانند نیز می‌گردد. در چنین حالتی است که باید گفت [[تسلیم]] [[ضعف‌ها]] و [[هوس‌ها]] و خودخواهی‌ها یا جهل‌ها و [[غفلت‌ها]] و عادت‌های خود شده است و خود را از همه آن [[بشارت‌ها]] و [[امیدها]] و معراج‌ها [[محروم]] ساخته است. این همان است که آن را باید «فسادپذیری انسان» نامید و همان است که در [[عمر]] دراز [[بشریت]] و نیز در عمر هر یک از [[آحاد]] [[بشر]]، بزرگ‌ترین [[مصیبت]] و خطرناک‌ترین [[تهدید]] او به شمار رفته است و می‌رود<ref>حضرت آیت‌الله خامنه‌ای، پیام به اجلاس سراسری نماز، ۱۵/۶/۱۳۸۰.</ref>.<ref>[[ابراهیم ابراهیمی|ابراهیمی، ابراهیم]]، [[انسان‌شناسی اسلامی - ابراهیمی (مقاله)|مقاله «انسان‌شناسی اسلامی»]]، [[منظومه فکری آیت‌الله العظمی خامنه‌ای ج۱ (کتاب)|منظومه فکری آیت‌الله العظمی خامنه‌ای ج۱]] ص ۲۹۷.</ref>
 
==نیازهای [[انسان]]==
انسان نیازهای مختلفی دارد؛ برخی از این نیازها، [[معنوی]] است و برخی مادی؛ برخی نیازهای [[اجتماعی]] است و برخی فردی و برخی از این نیازها، نیازهای [[فطری]] است و برخی غیر فطری. حال اینکه کدام نیازها دارای اهمیت و در درجه [[ضرورت]] و [[اولویت]] بالاتری قرار دارند، باید گفت که نیازهای فطری و معنوی انسان، مهم‌تر از دیگر نیازهای او می‌باشد، البته نباید از این امر [[غفلت]] کرد که لازمه برآورده کردن این سنخ نیازها، برآورده کردن نیازهایی از سنخ دیگر است، مثلاً برآورده شدن نیازهای معنوی انسان، در گرو این است که برخی نیازهای مادی انسان تا حدودی برآورده شود.
به طور کلی، گذشت [[زمان]]، تغییری را در نیازهای اصلی انسان ایجاد نکرده است، بلکه نیازهای اصلی انسان امروز با نیازهای انسان ده هزار سال قبل، هیچ تفاوتی نکرده است<ref>حضرت آیت‌الله خامنه‌ای، بیانات در دیدار با علما و روحانیون و مبلغان در آستانه ماه محرم الحرام، ۲۳/۱/۱۳۷۸.</ref>، مثلاً امروز [[بشر]] به [[عدالت]]، [[آزادی]]، [[پیشرفت]]، [[رفاه]]، خلقیات عالی<ref>حضرت آیت‌الله خامنه‌ای، بیانات در دیدار با دانشجویان کرمانشاه، ۲۴/۷/۱۳۹۰.</ref>، [[علم]]، [[امنیت]]، [[آرامش]]، [[امانت]] و [[ارتباط]] مستحکم با مبدا [[آفرینش]] نیاز دارد. این نیازها، نیازهای اصلی است که در طول [[تاریخ]] بشر [[تغییر]] پیدا نکرده است. اینها خواسته‌های اصلی [[بشریت]] است که از [[فطرت انسان]] بر می‌خیزد<ref>حضرت آیت‌الله خامنه‌ای، بیانات در سالروز میلاد نبی اکرم{{صل}}، ۲۱/۱۱/۱۳۹۰.</ref>. این نیازهای اصلی انسان، فقط به [[برکت]] [[دین خدا]] است که تأمین می‌شود و لا غیر. البته نیازهای متبادر زمانی هم چیزهایی است که در چارچوب نیازهای اصلی و در زیر [[سایه]] آنها ممکن است تأمین شود<ref>حضرت آیت‌الله خامنه‌ای، بیانات در دیدار با علما و روحانیون و مبلغان در آستانه ماه محرم الحرام، ۲۳/۱/۱۳۷۸.</ref>.<ref>[[ابراهیم ابراهیمی|ابراهیمی، ابراهیم]]، [[انسان‌شناسی اسلامی - ابراهیمی (مقاله)|مقاله «انسان‌شناسی اسلامی»]]، [[منظومه فکری آیت‌الله العظمی خامنه‌ای ج۱ (کتاب)|منظومه فکری آیت‌الله العظمی خامنه‌ای ج۱]] ص ۳۰۰.</ref>
 
===[[معنویت]] و [[اخلاق]]===
بشر در هر برهه‌ای از زمان و در هر شأنی از [[شئون]] اجتماعی، به [[ارتباط با خداوند]] و [[دعا]] و توجه و [[تضرع]] به درگاه کبریایی‌اش نیازمند است. این نیاز، یک نیاز اساسی و [[واقعی]] است<ref>حضرت آیت‌الله خامنه‌ای، بیانات در دیدار با اقشار مختلف مردم، ۲۹/۷/۱۳۷۷.</ref>. [[معنویت]] در وجود [[انسان]]، مایه هدف‌دار شدن اوست؛ به زندگی‌اش معنا و جهت می‌دهد، همچنان که آرمان‌های [[معنوی]] و [[اخلاقی]]، [[زندگی]] [[جامعه]] را جهت‌دار می‌کند و برای انسان [[هویت]] می‌سازد. در عوض اگر [[ذخیره]] معنوی در وجود انسان، از حد لازم [[پایین‌تر]] بیاید، انسان دچار [[لغزش‌ها]] و گمراهی‌های بزرگی خواهد شد<ref>حضرت آیت‌الله خامنه‌ای، بیانات در دیدار با گروه کثیری از پاسداران به مناسبت سالروز میلاد امام حسین{{ع}} و روز پاسدار، ۱۷/۷/۱۳۸۱.</ref>. بدون [[ارتباط با خدا]]، انسان در درون خود تهی است؛ بی‌مغز و بی‌معنا و بی‌محتوا است و توجه به [[خداوند]] و [[ارتباط]] با او، [[روحی]] در کالبد انسان واقعی و [[حقیقی]] است<ref>حضرت آیت‌الله خامنه‌ای، بیانات در دیدار با اقشار مختلف مردم، ۲۹/۷/۱۳۷۷.</ref>، حتی [[مادیات]] انسان هم از [[معنویات]] [[تغذیه]] می‌شود و از این رو امکان ندارد بتوانیم نقش معنویات را از زندگی [[بشر]] حذف کنیم<ref>حضرت آیت‌الله خامنه‌ای، بیانات در دیدار با ورزشکاران جانباز، ۲۳/۶/۱۳۷۴.</ref>.
از طرف دیگر، انسان نیازمند این است که در [[سایه]] معنویات، [[انسانی]] متخلق شود؛ متخلق به خلقیات [[اسلامی]] شود که در [[روایات]]، از آن به [[جنود]] [[عقل]] تعبیر شده است، چه اینکه تهیدستی از این خلقیات، [[انسانیت]] را به [[پریشانی]] می‌کشاند<ref>حضرت آیت‌الله خامنه‌ای، پیام به مناسبت آغاز سال جدید، ۱/۱/۱۳۷۶.</ref>. چنین تخلقی در سایه معنویت، انجام [[فرائض]]، [[یاد خدا]]، اجتناب از [[محرمات]]، انس با [[قرآن]]، مطالعه سرگذشت بزرگان و تمرین و ممارست محقق می‌شود<ref>حضرت آیت‌الله خامنه‌ای، بیانات در دیدار با هزاران نفر از اعضای بسیج دانشجویی دانشگاه‌های سراسر کشور، ۳۱/۲/۱۳۸۶.</ref>.<ref>[[ابراهیم ابراهیمی|ابراهیمی، ابراهیم]]، [[انسان‌شناسی اسلامی - ابراهیمی (مقاله)|مقاله «انسان‌شناسی اسلامی»]]، [[منظومه فکری آیت‌الله العظمی خامنه‌ای ج۱ (کتاب)|منظومه فکری آیت‌الله العظمی خامنه‌ای ج۱]] ص ۳۰۱.</ref>
 
===[[عدالت]]===
عدالت، نیاز [[فطری]] انسان و خواسته اساسی و دیرین [[بشریت]] است<ref>حضرت آیت‌الله خامنه‌ای، بیانات در دیدار با مسئولان نظام در روز عید مبعث، ۱۹/۴/۱۳۸۹.</ref>؛ عدالت، [[توزیع]] عادلانه و عاقلانه امکانات موجود است<ref>حضرت آیت‌الله خامنه‌ای، بیانات در دیدار با اعضای هیات دولت، ۸/۶/۱۳۸۴.</ref>، عدالت در همه جا لزوماً به معنای «[[برابری]]» نیست؛ اینکه هر چیزی در جای خود قرار گیرد و [[حق]] هر چیزی و هر کسی داده شود<ref>حضرت آیت‌الله خامنه‌ای، بیانات در دیدار با کارگزاران و قشرهای مختلف مردم، در روز ولادت حضرت امیرالمؤمنین{{ع}}، ۱۷/۱۰/۱۳۷۱.</ref> و میان [[انسان‌ها]] [[تبعیض]] و ظلمی وجود نداشته باشد<ref>حضرت آیت‌الله خامنه‌ای، بیانات در اجتماع زائران و مجاوران حرم مطهر رضوی، ۱/۱/۱۳۸۹.</ref>.
[[عدالت]] [[انسانی]] در دو قلمرو خود را نشان می‌دهد؛ اول، عدالت [[انسان]] در قلمرو فردی او است. دوم، عدالت انسان در زمینه [[حکومت]] و [[فرمانروایی]] اوست که به آن [[عدالت اجتماعی]] می‌گوییم<ref>حضرت آیت‌الله خامنه‌ای، بیانات در خطبه‌های نماز جمعه تهران، ۲۶/۱۲/۱۳۷۹.</ref>. این قسم از عدالت، [[هدف]] بزرگی در میان اجتماعات بشری<ref>حضرت آیت‌الله خامنه‌ای، بیانات در دیدار با گروهی از خانواده‌های شهدا و جانبازان و اقشار مختلف مردم و جمعی از مسئولان ادارات و سازمان‌های شهرهای تهران، شهداد کرمان، قم، و مسئولان و دانشجویان دانشگاه هنر، ۱/۸/۱۳۷۰.</ref> بوده و مقدمه [[تخلق]] به [[اخلاق]] [[الله]] و [[نورانی]] شدن انسان‌ها می‌باشد<ref>حضرت آیت‌الله خامنه‌ای، بیانات در دیدار با مسئولان وزارت امور خارجه و سفرا و کارداران جمهوری اسلامی ایران، ۸/۴/۱۳۷۰.</ref>. این مهم که بزرگ‌ترین [[آرمان]] [[بشر]] از اول [[تاریخ]] انسان تا امروز به شمار می‌آید، همان چیزی است که در اصطلاح [[دینی]] ما بدان [[قسط و عدل]] نامیده می‌شود و تنها در [[سایه]] [[اصلاح انسان]] و در سایه [[توجه به خدا]] و ذکر حاصل خواهد شد<ref>حضرت آیت‌الله خامنه‌ای، بیانات در دیدار با کارگزاران در روز «عید مبعث»، ۲۹/۱۰/۱۳۷۴.</ref>.<ref>[[ابراهیم ابراهیمی|ابراهیمی، ابراهیم]]، [[انسان‌شناسی اسلامی - ابراهیمی (مقاله)|مقاله «انسان‌شناسی اسلامی»]]، [[منظومه فکری آیت‌الله العظمی خامنه‌ای ج۱ (کتاب)|منظومه فکری آیت‌الله العظمی خامنه‌ای ج۱]] ص ۳۰۲.</ref>
 
===[[آزادی]]===
همان طور که گذشت، [[خدای متعال]] انسان را [[آزاد]] [[آفریده]] است و [[حریت]] و [[آزادگی]]، جزو [[ویژگی‌های فطری]] انسان است. از طرفی هم آزادی، از جمله خواسته‌های [[فطری]] و نیازهای اصلی انسان است<ref>حضرت آیت‌الله خامنه‌ای، بیانات در دیدار با دانشجویان کرمانشاه، ۲۴/۷/۱۳۹۰.</ref>. این آزادی، حقی [[برتر]] از سایر [[حقوق]] و مقدمه [[عبودیت]] است.
انسان مجموعه‌ای از [[انگیزه‌ها]] و [[غرایز]] متضاد است و [[مکلف]] است که در خلال این انگیزه‌های گوناگون، [[راه کمال]] را بپیماید. از این رو به او [[آزادی]] داده شده تا از خلال این [[غرایز]] و انگیزه‌های متضاد، [[راه کمال]] را بپیماید. همین آزادی با این [[ارزش]]، برای [[تکامل]] است، کما اینکه خود [[حیات انسان]]، برای تکامل است. [[انسان]] در جمیع [[شئون]] حیاتی خود باید [[آزاد]] باشد و مانعی برای [[پیشرفت]] و پرورش هیچ یک از استعدادهای او وجود نداشته باشد. به [[برکت]] آزادی است که [[اندیشه‌ها]] [[رشد]] پیدا می‌کند و استعدادها شکوفا می‌شود. [[استبداد]]، [[ضد]] [[استعداد]] است. هرجا استبداد باشد، [[شکوفایی استعداد]] نیست<ref>حضرت آیت‌الله خامنه‌ای، بیانات در مراسم فارغ التحصیلی گروهی از دانشجویان دانشگاه تربیت مدرس، ۱۲/۶/۱۳۷۷.</ref>.
از همین رو است که در [[قرآن کریم]] و در کلمات [[ائمه]]{{عم}}، به طور مؤکد و مکرر روی مسأله آزادی تأکید شده است؛ {{متن قرآن|الَّذِينَ يَتَّبِعُونَ الرَّسُولَ النَّبِيَّ الْأُمِّيَّ الَّذِي يَجِدُونَهُ مَكْتُوبًا عِنْدَهُمْ فِي التَّوْرَاةِ وَالْإِنْجِيلِ يَأْمُرُهُمْ بِالْمَعْرُوفِ وَيَنْهَاهُمْ عَنِ الْمُنْكَرِ وَيُحِلُّ لَهُمُ الطَّيِّبَاتِ وَيُحَرِّمُ عَلَيْهِمُ الْخَبَائِثَ وَيَضَعُ عَنْهُمْ إِصْرَهُمْ وَالْأَغْلَالَ الَّتِي كَانَتْ عَلَيْهِمْ فَالَّذِينَ آمَنُوا بِهِ وَعَزَّرُوهُ وَنَصَرُوهُ وَاتَّبَعُوا النُّورَ الَّذِي أُنْزِلَ مَعَهُ أُولَئِكَ هُمُ الْمُفْلِحُونَ}}<ref>«همان کسان که از فرستاده پیام‌آور درس ناخوانده پیروی می‌کنند، همان که (نام) او را نزد خویش در تورات و انجیل نوشته می‌یابند؛ آنان را به نیکی فرمان می‌دهد و از بدی باز می‌دارد و چیزهای پاکیزه را بر آنان حلال و چیزهای ناپاک را بر آنان حرام می‌گرداند و بار (تکلیف)‌های گران و بندهایی را که بر آنها (بسته) بود از آنان برمی‌دارد، پس کسانی که به او ایمان آورده و او را بزرگ داشته و بدو یاری رسانده‌اند و از نوری که همراه وی فرو فرستاده شده است پیروی کرده‌اند رستگارند» سوره اعراف، آیه ۱۵۷.</ref>؛ [[خداوند]] یکی از [[خصوصیات پیامبر]]{{صل}} را این قرار می‌دهد که [[غل]] و زنجیرها را از گردن [[انسان‌ها]] بر می‌دارد و «[[اصر]]» یعنی تعهدات تحمیلی بر انسان‌ها را از آنها می‌گیرد. این «اصر» شامل بسیاری از [[عقاید]] [[باطل]] و [[خرافی]] و بسیاری از قیود [[اجتماعی]] غلطی که دست‌های [[استبداد]] یا [[تحریف]] یا [[تحمیق]] بر [[مردم]] [[تحمیل]] کرده بود، می‌شود<ref>حضرت آیت‌الله خامنه‌ای، بیانات در دانشگاه تربیت مدرس، ۱۲/۶/۱۳۷۷.</ref>.<ref>[[ابراهیم ابراهیمی|ابراهیمی، ابراهیم]]، [[انسان‌شناسی اسلامی - ابراهیمی (مقاله)|مقاله «انسان‌شناسی اسلامی»]]، [[منظومه فکری آیت‌الله العظمی خامنه‌ای ج۱ (کتاب)|منظومه فکری آیت‌الله العظمی خامنه‌ای ج۱]] ص ۳۰۳.</ref>
 
===[[امنیت]]===
یکی از نیازهای اساسی [[بشر]]، [[صلح]] و امنیت است<ref>حضرت آیت‌الله خامنه‌ای، بیانات در مراسم فارغ التحصیلی جمعی از پرسنل نیروی انتظامی، ۱۸/۷/۱۳۷۹.</ref>. در [[قرآن]]، [[نجات]] از [[ناامنی]] در کنار نجات از [[گرسنگی]] قرار داده شده است؛ {{متن قرآن|الَّذِي أَطْعَمَهُمْ مِنْ جُوعٍ وَآمَنَهُمْ مِنْ خَوْفٍ}}<ref>«همان که آنان را در گرسنگی خوراک داد و از بیم امان بخشید» سوره قریش، آیه ۴.</ref> و در [[احادیث]] نیز [[عدل]] [[سلامتی]] و [[صحت]] بیان کرده‌اند<ref>حضرت آیت‌الله خامنه‌ای، بیانات در دیدار با فرماندهان و مسئولان سازمان عقیدتی، سیاسی نواحی مختلف نیروی انتظامی در سراسر کشور، ۲/۱۱/۱۳۷۰.</ref>؛ {{متن حدیث|نِعْمَتَانِ مَكْفُورَتَانِ الصِّحَّةُ و الْأَمَانُ}}<ref>مجلسی، بحارالانوار، ج۷۸، ص۱۷۰.</ref> که این مطلب بیانگر این است که [[انسان‌ها]] برای [[زندگی]]، پرورش [[فکر]]، [[پیشرفت]] عمل و [[آسایش]] روان، به محیط و فضای [[امن]] و آرام احتیاج دارند؛ چه در درون خودشان، چه در محیط [[خانواده]]، چه در محیط [[جامعه]]، چه در محیط بین الملل<ref>حضرت آیت‌الله خامنه‌ای، بیانات در دیدار با مسئولان نظام در روز عید مبعث، ۱۹/۴/۱۳۸۹.</ref>.<ref>[[ابراهیم ابراهیمی|ابراهیمی، ابراهیم]]، [[انسان‌شناسی اسلامی - ابراهیمی (مقاله)|مقاله «انسان‌شناسی اسلامی»]]، [[منظومه فکری آیت‌الله العظمی خامنه‌ای ج۱ (کتاب)|منظومه فکری آیت‌الله العظمی خامنه‌ای ج۱]] ص ۳۰۴.</ref>
 
===[[آرامش]] و آسایش===
مهم‌ترین چیزی که بشر به آن احتیاج دارد، آرامش است. [[سعادت انسان]] در این است که از تلاطم و [[اضطراب]] [[روحی]] در [[امان]] و [[آرامش روحی]] داشته باشد<ref>حضرت آیت‌الله خامنه‌ای، بیانات در همایش بزرگ خواهران در ورزشگاه آزادی به مناسبت جشن میلاد کوثر، ۳۰/۷/۱۳۷۶.</ref>. آسایش [[انسان]]، ناشی از آن [[روحیه]] و [[اخلاقی]] است که باید از [[دین]] [[استمداد]] بشود و سرچشمه بگیرد<ref>حضرت آیت‌الله خامنه‌ای، بیانات در دیدار با فضلا، طلاب و اقشار مختلف مردم قم، به مناسبت سالگرد قیام نوزدهم دی ماه، ۱۹/۱۰/۱۳۷۰.</ref>، چه اینکه [[یاد خدا]] به انسان آرامش می‌دهد و [[دل]] را [[نورانی]] می‌کند و غبارهای [[کینه]] و [[نفرت]] و [[خودخواهی]] را از [[دل‌ها]] می‌زداید و لنگری برای دل‌های متلاطم و مضطرب به وجود می‌آورد؛ آرامش می‌بخشد و [[اطمینان]] و [[اعتماد]] ایجاد می‌کند<ref>حضرت آیت‌الله خامنه‌ای، بیانات در دیدار با مسئولان و کارگزاران نظام جمهوری اسلامی ایران، ۱۹/۴/۱۳۷۹.</ref>.<ref>[[ابراهیم ابراهیمی|ابراهیمی، ابراهیم]]، [[انسان‌شناسی اسلامی - ابراهیمی (مقاله)|مقاله «انسان‌شناسی اسلامی»]]، [[منظومه فکری آیت‌الله العظمی خامنه‌ای ج۱ (کتاب)|منظومه فکری آیت‌الله العظمی خامنه‌ای ج۱]] ص ۳۰۴.</ref>
 
===[[امید]]===
از دیگر نیازهای [[انسان]]، امید است. امید، بزرگ‌ترین [[قوه]] محرکه انسان است که انسان را به حرکت وادار می‌کند؛ امید به [[پیروزی]]، امید به [[پیشرفت]] و امید به [[موفقیت]]. اگر امید از انسان گرفته شود، فعالیت و سرزندگی و [[شادابی]] از او گرفته خواهد شد و زانوان فعال و [[استوار]] به لرزه خواهد افتاد<ref>حضرت آیت‌الله خامنه‌ای، بیانات در اجتماع با شکوه مردم کرج، ۲۴/۷/۱۳۷۶.</ref>.<ref>[[ابراهیم ابراهیمی|ابراهیمی، ابراهیم]]، [[انسان‌شناسی اسلامی - ابراهیمی (مقاله)|مقاله «انسان‌شناسی اسلامی»]]، [[منظومه فکری آیت‌الله العظمی خامنه‌ای ج۱ (کتاب)|منظومه فکری آیت‌الله العظمی خامنه‌ای ج۱]] ص ۳۰۵.</ref>


== جستارهای وابسته ==
== جستارهای وابسته ==
* [[انسان‌شناسی]]


== منابع ==
== منابع ==
{{منابع}}
{{منابع}}
#[[پرونده:1100618.jpg|22px]] [[بهروز محمدی منفرد|محمدی منفرد، بهروز]]، [[جهان‌شناسی اسلامی (مقاله)| مقاله «جهان‌شناسی اسلامی»]]، [[منظومه فکری امام خمینی (کتاب)|'''منظومه فکری امام خمینی''']]
# [[پرونده:1100618.jpg|22px]] [[رضا میرزایی|میرزایی، رضا]]، [[انسان‌شناسی اسلامی (مقاله)| مقاله «انسان‌شناسی اسلامی»]]، [[منظومه فکری امام خمینی (کتاب)|'''منظومه فکری امام خمینی''']]
# [[پرونده:1100619.jpg|22px]] [[محسن مهاجرنیا|مهاجرنیا، محسن]]، [[نظام سیاست اسلامی - مهاجرنیا (مقاله)|مقاله «نظام سیاست اسلامی»]]، [[منظومه فکری آیت‌الله العظمی خامنه‌ای ج۲ (کتاب)|'''منظومه فکری آیت‌الله العظمی خامنه‌ای ج۲''']]
# [[پرونده:1100619.jpg|22px]] [[ابراهیم ابراهیمی|ابراهیمی، ابراهیم]]، [[انسان‌شناسی اسلامی - ابراهیمی (مقاله)|مقاله «انسان‌شناسی اسلامی»]]، [[منظومه فکری آیت‌الله العظمی خامنه‌ای ج۱ (کتاب)|'''منظومه فکری آیت‌الله العظمی خامنه‌ای ج۱''']]
{{پایان منابع}}
{{پایان منابع}}


خط ۸۲: خط ۱۹۴:


[[رده:انسان]]
[[رده:انسان]]
[[رده:مدخل]]
[[رده:مدخل‌های در انتظار تلخیص]]

نسخهٔ کنونی تا ‏۲۴ ژانویهٔ ۲۰۲۳، ساعت ۱۱:۱۷

حقیقت انسان

انسان، موجودی است که وقتی پا به عرصه وجود در این عالم خاکی می‌گذارد، موجودی مرکب از ماده و صورت است و وجود او مانند هر حیوان دیگری مرکب از دو ساحت بدن یا جسم و روح یا نفس می‌باشد. بدن همان ماده و نفس نیز صورت این موجود مرکب را تشکیل می‌دهد[۱]. این دو ساحت با همدیگر متحدند و از همدیگر جدایی ندارند، به‌طوری که می‌توان جسم را سایه روح و روح را هم باطن جسم دانست[۲]. در واقع در این مرحله، انسان حیوانی بالفعل مانند بقیه حیوانات است و از این جهت تفاوتی با سایر حیوانات ندارد. ویژگی و خصوصیتی که باعث تمایز او از سایر حیوانات در این مرحله می‌شود، این است که او دارای قابلیت و قوه انسان شدن می‌باشد. این موجود خاص بعد از این مرحله حیوانیت، اگر تحت تربیت مربی و معلمی الهی قرار بگیرد، قوه انسانیت خود را به فعلیت خواهد رساند؛ ولی اگر تحت تربیت چنین معلمی قرار نگیرد، پس از رسیدن به حد رشد و بلوغ، در هر یک از ویژگی‌های حیوانی از قبیل غضب و شهوت، گوی سبقت را از سایر حیوانات و شیاطین خواهد ربود و در حیوانیت کامل‌تر از آنها خواهد شد[۳].

این حیوان بالفعل، تفاوت دیگری نیز با همه مخلوقات دارد. بر خلاف دیگر مخلوقات، انسان تنها مخلوقی است که از یک طرف وجود او دارای ابعاد مختلف حیوانی و انسانی است و از سوی دیگر، همه ابعاد او غیر متناهی است؛ یعنی استعداد شکوفایی و فعلیت یافتن ویژگی‌ها و صفات انسانی و حیوانی در انسان امری پایان‌ناپذیر است[۴].

بین اندیشمندان حوزه مباحث انسان‌شناسی، در مورد حقیقت نفس و حدوث یا قدم آن، اختلاف نظر وجود دارد. برخی معتقدند که روح قدیم است و قبل از بدن آفریده شده است و بعد از شکل‌گیری کامل بدن جنین، به آن ملحق می‌شود. دیگران معتقدند که حادث است. برخی از معتقدین به حدوث روح اعتقاد دارند که وقتی جنین به مرحله‌ای از رشد که قابلیت اتحاد با یک امر مجرد به نام روح را پیدا کند رسید، خداوند روح متناسب با آن را به او افاضه می‌کند[۵]. امام خمینی در این مسأله پیرو حکمت متعالیه ملاصدرا است که مدعی است روح یا نفس در نتیجه رشد و تکامل جنین که یک امر مادی است، به وجود می‌آید. در واقع ایشان منکر خلقت روح قبل از بدن هستند[۶].

طبق مبنای حکمت متعالیه در مورد خلقت نفس که از آن به نظریه جسمانیة الحدوث و روحانیة البقا بودن نفس تعبیر می‌شود، نفس از تکامل تدریجی ماده در همین طبیعت حاصل می‌شود. این ماده است که به دلیل داشتن قوه، قابلیت ترقی داشته و در اثر حرکت جوهری به امری مجرد تبدیل می‌شود. انسان حرکت جوهری خود را از عالم ماده و طبیعت شروع می‌کند. نطفه که یک جسم مادی است بر اثر حرکت جوهری به مضغه و آن نیز به علقه و... تبدیل می‌شود. این سیر ادامه می‌یابد تا در یک مرحله از سیر آن، به این حقیقت، نفس گفته می‌شود که دارای پایین‌ترین مراحل تجرد می‌باشد. در این مرحله حس لامسه به عنوان اولین مرحله ادراک شکل می‌گیرد. نفس به حرکت جوهری خود ادامه می‌دهد و هرچه جلوتر می‌رود، حواس دیگر نیز شکل می‌گیرند و در نتیجه تجرد او از ماده هرچه بیشتر و نیازش به آن کمتر می‌شود. این موجود در نهایت به امری کاملاً مستقل از بدن مادی تبدیل می‌شود. تا وقتی که نفس به بی‌نیازی کامل از بدن دست نیافته است، بدن و اندام جسمانی آن، ابزار کار روح در انجام فعالیت‌هایش می‌باشند. به همین دلیل مادامی که نفس مستقل نشده و پوشش طبیعت مادی را از خودش دور نکرده است، اعضای بدن جسمانی مانند گوش و چشم و زبان شرط در احساس مدرکات هستند. هنگام تجرد کامل نفس، وقت جدایی نفس از بدن مادی فرا می‌رسد و نفس از عالم ماده و طبیعت خارج می‌شود. از این حالت جدایی تعبیر به مرگ و موت می‌شود. بعد از این استقلال، نفس دیگر نیازی به بدن مادی ندارد و به حیات ابدی خود با بدن برزخی و مثالی ادامه می‌دهد[۷].

نفس آدمی تا حدود چهل سالگی به تقویت و اداره مزاج و بدن مادی مشغول است؛ لذا تا این سن رشد قوه عاقله انسان کم است، اما بعد از این سن، علاقه طبیعی نفس به بدن کم می‌شود. در نتیجه بدن رو به ضعف می‌رود. هر قدر توجه نفس به بدن کمتر شود، توجهش به خود بیشتر می‌شود و در نتیجه قوه عاقله بیشتر و محکم‌تر می‌شود. یکی از خصوصیات انبیاء و مربیان الهی این است که مانع توجه بیش از حد لازم انسان به طبیعت مادی شوند تا ادراکات عقلی آنها به حدی ضعیف نشود که انسانیت خود را صرف حیوانیت کنند[۸]؛ لذا اگر گفته می‌شود: «عقل سالم در بدن سالم»؛ معنای صحیح آن، این است که اگر بدن و مزاج انسان سالم باشد، دیگر نیازی نیست نفس آدمی بیش از حد لازم به کار بدن و مزاج او بپردازد. وقتی اشتغال نفس از بدن کم شد، در این صورت توجه نفس به باطن خود بیشتر و در نتیجه تعقلاتش قوی‌تر خواهد شد[۹].

به عبارت دیگر، نفس موجودی است که مادامی که در عالم طبیعت است یک جهت و وجهه مادی دارد و به واسطه آن جهت، محکوم به مادیت است و یک جهت تجرد و روحانی دارد که از آن جهت، محکوم به حکم روحانیت و تجرد می‌شود. نفس در این مرحله با سیر خود به تدریج از طبیعت محض بودن به سوی تجرد محض حرکت کرده، کم‌کم کمال یافته، از نقص بیرون می‌رود[۱۰]. این سیر و حرکت جوهری برای انسان یک امر قهری و اجباری است که باید از مرحله طبیعت و ماده، حرکت صعودی خودش را شروع کرده، به تجرد مثالی و بعد از آن هم به تجرد عقلی برسد. به این منظور در عالم طبیعت از پایین‌ترین مراحل تجرد شروع می‌کند و بعد در عالم برزخ تجرد مثالی و در نهایت در عالم آخرت تجرد عقلی می‌یابد. البته در این سیر و حرکت جوهری که به طرف تجرد طی می‌کند، انسان ممکن است کسب فضایل و یا رذایل بکند و در نتیجه وقتی از طبیعت بیرون می‌رود، ممکن است مجرد عقلانی یا مجرد شیطانی باشد. به عبارت دیگر رفتن به عالم تجرد قهری است؛ ولی در این مسافرت غیراختیاری ممکن است کسی با اختیار خود سود یا ضرر کسب کند و در زیبایی‌ها و یا زشتی‌ها به مقام تجرد دست یافته، انسان مجرد یا شیطان مجرد شود[۱۱].

خلاصه کلام اینکه نفس انسانی بالقوه دارای سه مرتبه با مرحله است که عبارت‌اند از: ۱. مرحله طبیعت و ماده یا شهادت، ۲. مرحله مثال یا خیال یا برزخ، ۳. مرتبه عقل یا غیب. نفس آدمی در اثر حرکت جوهری خود این قوای خود را به مرحله شکوفایی و فعلیت می‌رساند؛ لذا هر مرتبه بالاتر واجد همه کمالات مرتبه پایین‌تر از خودش می‌باشد و مرتبه پایین نیز ظل و سایه مرتبه بالاتر از خود است. البته قابل توجه است که در اغلب انسان‌ها فقط دو مرحله اول به فعلیت می‌رسد و مرحله عقل در آنها در حد قوه و استعداد باقی می‌ماند. شکوفایی این مرتبه اختصاص به اولیای خاص الهی دارد و در هر چند قرن یک یا چند نفر معدود هستند که آنها در ترقی کمالی نفسی و وجودی به مقام عقلانی دست می‌یابند[۱۲].[۱۳]

قوای نفس انسانی

نفس انسان دارای چهار قوّه اصلی است که عبارت‌اند از عقل، غضب، شهوت و وهم[۱۴].

۱. قوه واهمه که آن را «قوه شیطنت» نیز می‌گویند؛ واهمه قوه‌ای است که شخص به واسطه آن، اقدام به دروغ‌گویی و مکر و حیله می‌کند.

۲. قوه غضبیّه که آن را «نفس سَبُعی» نیز می‌گویند؛ این قوه باعث مقابله با ضررها و دفع موانعی می‌شود که سر راه بهره‌مندی‌های انسان قرار می‌گیرند.

٣. قوه شهویّه که نام دیگر آن «نفس بهیمی» است؛ این قوه نیز مبدأ شهوت‌های انسان، جلب منفعت‌ها ولذت‌های او از طریق خوردنی‌ها و نوشیدنی‌ها و ازدواج می‌باشد.

این سه قوه به حسب سنین عمر انسان متفاوت بوده، رشد طبیعی انسان باعث کامل‌تر شدن این سه قوه در او می‌شود. ممکن است هریک از این سه قوه به حدی از کمال برسد که هیچ کدام بر دیگری غلبه و سلطه نیابد. همچنین ممکن است یکی از آنها بر دو قوه دیگر غلبه پیدا کند و یا اینکه دو تای از آنها بر سومی غالب شود؛ لذا بر اساس رابطه این سه قوه نسبت به یکدیگر، برای شخص هفت صورت ملکوتی قابل تصور است: اگر قوه بهیمی غالب بر بقیه قوا باشد و باطن نفس شخص دارای صورت بهیمی شود، صورت ملکوتی انسان که در آخرت ظهور می‌یابد، به شکل یکی از بهائم مناسب با این صورت، مانند گاو و خر خواهد بود. اما اگر در وجود انسان قوه سبعی غالب شود، صورت ملکوتی او به شکل یکی از درندگان مانند پلنگ و گرگ و امثال آنها خواهد شد. همچنین اگر قوه شیطنت بر سایر قوا غلبه کند و فعلیت شیطانی آخرین فعلیت برای نفس شخص باشد، در این صورت باطن ملکوتی او به صورت یکی از شیاطین خواهد بود.

در صورت ترکیب دو قوه از این سه قوه نیز، سه صورت حاصل می‌شود: صورت گاو پلنگ، صورت گاو شیطان و صورت پلنگ شیطان. از ترکیب سه قوه با همدیگر نیز، یک صورت مخلوطه حاصل می‌شود، مانند «گاو شیطان پلنگ». همین مطلب معنای روایتی است که از پیامبر بزرگوار اسلام (ص) نقل شده است که فرمودند: بعضی از مردم در قیامت در چهره‌ای محشور می‌شوند که چهره میمون‌ها و خوک‌ها از قیافه آنها زیباتر است.

ذکر این نکته در رابطه با این قوای سه‌گانه لازم است که همان‌گونه که افراط در آنها گاه انسان را از حقیقت انسانیّت و گاهی از فضیلت انسانیّت خارج می‌کند، تفریط و کمکاری آنها نیز سبب فساد در مقام انسانیّت بوده، قصور آنها از ملکات رذیله انسانی به شمار می‌آید. به همین دلیل گفته می‌شود که این سه قوّه، سرچشمه تمام ملکات حسنه و سیّئه و منشأ تمام صورت‌های ملکوتی است؛ لذا عدالت، که عبارت از حدّ وسط بین افراط و تفریط و غُلّو و تقصیر است، از فضایل بزرگ انسانیّت به شمار می‌آید[۱۵].

۴. قوه عاقله؛ قوه‌ای است که وظیفه آن کنترل سه قوه دیگر می‌باشد. توضیح مطلب این است که، قوای نفس به ترتیب در انسان حاصل می‌شود. بچه‌ای که متولد می‌شود، اولین قوه او شهوت است که جلوتر از قوای سه‌گانه که دیگر حاصل می‌شود. در رتبه دوم، قوه غضب در او حاصل می‌شود که خیلی ضعیف است؛ چون اگر او را از پستان مادر منع کنند، در صدد دفع برمی‌آید، به تدریج این قوه قدرت می‌گیرد. سپس قوه واهمه حاصل می‌شود.

هرچند وجود همه این قوا برای حیات انسانی ضرورت دارد. مثلاً بقای نوع و حفظ وجود انسان منوط به وجود قوه شهوت و غضب است. اگر قوه واهمه نباشد، انسان نمی‌تواند به زندگی خود ادامه دهد و امور معاش خود را اصلاح نماید. با این حال اگر این سه قوه، خودسر و آزاد بوده، بدون هیچ قیدی کار کنند، فساد به دنبال خواهند داشت؛ لذا لازم است این قوا تحت اداره و کنترل یک قوه دیگر قرار داشته باشند و اقتضائات و تمایلات خود را با اجازه آن قوه کنترل کننده انجام دهند؛ چون این سه قوه قدرت تمییز و فهم این مطلب را ندارند که تمایلات آنها در بعضی از موارد، سبب ترتب فساد و اختلال نظام و هلاکت شخص خواهد شد. در نتیجه، قوه دیگری لازم است که قوه ناصحه و عاقله و ممیزه است. این قوه برای انسان، در مرحله بعد از حصول این سه قوه حاصل می‌شود و لذا غلبه و سلطه یافتنش بر این قوا سخت خواهد بود؛ چراکه آن سه، سابقه تصرف در قلب دارند و خارج کردن ریشه‌های وارده اینها از قلب، امر مشکلی است.

بنابراین، قوه تمییز و عقل برای کنترل سه قوه به تنهایی کافی نیست؛ لذا حضرت احدیت، انبیاء و مرسلین و اولیاء و علماء الهی را برای پشتیبانی این قوه فرستاده تا بتوانند آنها را کنترل کرده، تحت فرمان عقل، بلکه عقل کل و دستور شرع درآورند و آنها را رام کرده و صفات زشت و رذیله را از صفحه دل بردارند[۱۶].

بر این اساس، اگر رفتار و اعمال انسان منطبق بر شرع مقدس باشد، قوه عاقله او تجرد بیشتری می‌یابد؛ ولی اگر مطابق با موازین شرع عمل نکند، قوه واهمه او قوت می‌یابد و در نتیجه به سوی شیطان کامل شدن می‌رود. به همین دلیل کارهای انسان شرور در دوران جوانی همراه با غضب، شهوت، زور، زدن و کشتن همراه است؛ چون قوای شیطنت کردن او جوان هستند؛ ولی زمانی که به علت پیری، آلت غضب و شهوت در او سست و ضعیف می‌شود، از راه‌های دیگری به شیطنت می‌پردازد؛ لذا توجه نفس به قوه واهمه بیشتر شده و چنین افرادی غالباً گرفتار حرص و حب ریاست و حسادت و... می‌شوند[۱۷].[۱۸]

ویژگی‌های انسان

انسان موجودی متفاوت از همه مخلوقات خداوند متعال است. این موجود دارای ویژگی‌ها و خصوصیاتی منحصر به فرد است که او را از دیگر مخلوقات متمایز می‌کند. برخی از این ویژگی‌ها از دیدگاه امام خمینی عبارت‌اند از:

جایگاه انسان در نظام هستی

انسان موجودی است که از جایگاه رفیع و منزلت والایی در نظام خلقت برخوردار می‌باشد؛ چراکه انسان موجود برگزیده خداست که از جانب خداوند مفتخر به این ویژگی شده، که از روح خود در آن دمیده است[۱۹]. خداوند انسان را به عنوان امانتدار امانت الهی[۲۰] و قلب انسان مؤمن را عرش خود معرفی کرده، که گنجایش خداوند را دارد، در حالی که آسمان و زمین چنین گنجایشی ندارند[۲۱]. خداوند متعال او را از حقیقت رحمت خود[۲۲] و به عنوان خلیفه و جانشین خود بر روی زمین آفریده است[۲۳]. در واقع انسان خلاصه و عصاره عالم وجود است. گو اینکه خداوند متعال دو نسخه آفرینش داشته است: یکی بزرگ‌تر که همه عالم را شامل می‌شود و دیگری کوچک‌تر که همان انسان است[۲۴]. همه حقایق عوالم غیب و شهود که در نظام هستی وجود دارد، در انسان قرار داده شده است؛ تا آنجا که انسان را مظهر اسم اعظم الهی و جامع همه اسماء و صفات الهی می‌دانند[۲۵]. به عبارت دیگر انسان عالم صغیری است که عالم کبیر در سراسر قامت وجودی او قرار دارد، به گونه‌ای که اگر انسان بسط و شرح داده شود، کاملاً با عالم کبیر منطبق خواهد شد[۲۶].

البته باید توجه کرد که انسان بالفعل از چنین جایگاه رفیعی برخوردار نیست، بلکه قوه و استعداد رسیدن به آن را دارد و باید برای دست یافتن به جایگاه خود که همان مقام خلیفة اللهی است، تلاش کند، همان‌گونه که قابلیت این را هم دارد که به بدترین مخلوق خداوند تبدیل شود[۲۷]. نقش پیامبران الهی این است که انسانی را که بالقوه عصاره همه موجودات است به فعلیت برسانند تا صفات حق تعالی در او جلوه‌گر شود[۲۸].[۲۹]

تجرد نفس

یکی از ویژگی‌های نفس انسان تجرد یا غیرمادی بودن آن است. البته این تجرد از همان ابتدا برای انسان نبوده است، بلکه انسان در ابتدای وجود خود امری مادی و برآمده از عالم طبیعت است. این موجود مادی در اثر حرکت جوهری، قوای خود را به فعلیت تبدیل کرده، در مرحله خاصی مرتبه‌ای از تجرد را می‌یابد. اولین مرحله از تجرد برای نفس انسان تجرد خیالی یا مثالی است که پایین‌ترین مرحله از این نوع تجرد با شکل‌گیری ادراک حسی لامسه تحقق می‌یابد. بسیاری از حیوانات دیگر نیز دارای تجرد خیالی هستند؛ چراکه آنها نیز از قوه خیال برخوردارند.

غالب انسان‌ها در همین مرحله مثالی از تجرد باقی می‌مانند. مرحله بالاتری از تجرد نیز برای نفس انسان قابل تصور است که تجرد عقلانی است. این مرحله از تجرد اختصاص به انسان دارد، البته نه همه انسان‌ها، بلکه افراد خاصی از انسان‌ها که جزء اولیای الهی هستند، می‌توانند به این نوع از تجرد برسند[۳۰].[۳۱]

خلود نفس

به اعتقاد امام خمینی، مسأله معاد و حشر نیز بر اساس تجرد نفس قابل تبیین است. با این توضیح که هر موجودی که به مرتبه‌ای از تجرد دست یافته باشد، دیگر هیچ عدمی گریبان‌گیر او نخواهد شد، ولو اینکه این تجرد، تجرد خیالی و مثالی باشد. در این صورت نفس به تجرد مثالی باقی خواهد ماند. دلیل این مطلب آن است که فساد و نابودی از ویژگی‌های ماده و موجودات مادی است؛ لذا اگر جنینی قبل از رسیدن به این مرتبه از تجرد از بین رفته باشد، می‌توان اعتقاد داشت که چون برای نفس او خلود و بقایی نیست، پس حشر و معاد نیز برایش معنا ندارد. در مقابل حیواناتی که دارای تجرد مثالی و خیالی هستند، می‌توانند دارای حشر و معاد باشند. این مطلب از برخی روایات هم قابل استفاده می‌باشد. البته بسیاری از مردم چون نمی‌توانند از مرتبه تجرد مثالی تجاوز کرده، به تجرد عقلی دست یابند، با همین تجرد مثالی محشور خواهند شد[۳۲].[۳۳]

ذو مراتب بودن

انسان موجودی است که مانند عالم خلقت دارای مراتب مختلف است. فلاسفه و حکما به طور کلی برای عالم خلقت سه نشئه و مرتبه اثبات می‌کنند؛ ۱. نشئه دنیا، مرتبه شهادت یا عالم جسمانیات، ۲. نشئه برزخ، مرتبه متوسط بین دنیا و آخرت یا عالم مثال، ۳. نشئه آخرت، مرتبه غیب یا عالم عقول. هر کدام از این عوالم کمال خاص به خود را داشته، مقتضی عملی خاص نسبت به خودش می‌باشد[۳۴]. به تناسب همانندی وجود انسانی با مراتب عالم هستی، نظیر این عوالم دل مراتب نفس ناطقه انسانی نیز موجود است؛ لذا نفس ناطقه انسان در عین این که یک حقیقت واحد و بسیط است، دارای مراتب سه‌گانه می‌باشد که عبارت‌اند از؛

اول: مرتبه مُلکی دنیایی که از آن تعبیر به مرتبه مادی یا طبیعی نیز می‌شود. مظهر این مرتبه بدن مادی انسان و حواس ظاهری او از قبیل بینایی و شنوایی و چشایی است،

دوم: مرتبه و نشئه برزخی که واسطه بین مرتبه ملکی و غیبی است و از آن به مرتبه خیال یا مثال نفس نیز تعبیر می‌شود. مظهر این مرتبه متوسط نیز بدن برزخی یا قالب مثالی و حواس باطنی مربوط به آن بدن است،

سوم: مرتبه و نشئه باطنی غیبی که از آن تعبیر به مرتبه عقلانی نفس انسانی نیز می‌شود. مظهر این مرتبه قلب و شئون مرتبط به قلب می‌باشد[۳۵].

تفاوت بین عوالم سه‌گانه هستی با مراتب سه‌گانه نفس ناطقه آدمی این است که در عالم هستی، هر عالم و مرتبه بالاتر علت برای مرتبه پایین‌تر از خود است؛ یعنی عالم عقول علت برای وجود عالم برزخ و مثال است و عالم مثال نیز علت برای وجود عالم ماده و طبیعت است. در حالی که مراتب سه‌گانه وجود انسانی؛ یعنی بدن (طبیعت)، خیال و عقل، همه یک هویت، شخصیت و وجود واحد دارند. در واقع یک وجود واحد متشخص که از آن به نفس تعبیر می‌شود، دارای مراتب مختلف است. همه این مراتب همان شئون نفس انسان هستند؛ لذا مرتبه اعلای نفس علت برای مرتبه پایین‌تر از خودش نمی‌باشد.

با وجود این تفاوت، مراتب نفس از جهتی مانند مراتب هستی است. وجه تشابه بین آن دو این است که در هر دو، هر مرتبه بالاتر واجد تمام کمالات مرتبه پایین‌تر از خود و در نتیجه کامل‌تر از آن می‌باشد؛ یعنی مرتبه خیال کامل‌تر از مرتبه طبیعت و واجد همه کمالات آن و مرتبه عقل نیز کامل‌تر از مرتبه خیال و در نتیجه واجد همه کمالات مرتبه خیال و طبیعت است؛ لذا اگر در مرتبه طبیعت دیدن و شنیدنی هست و برای آن باید از اندام‌های حسی بدن، مانند چشم و گوش استفاده کرد، در مرتبه خیال و مثال نیز دیدن و شنیدن است ولی نه به وسیله ابراز جسمی، بلکه در آن مرتبه، حقیقت دیدن و شنیدن نسبت به صورت‌های مثالی تحقق می‌یابد. مانند آنچه که در خواب مشاهده می‌کنیم یا می‌شنویم یا لمس می‌کنیم. همچنین در مرتبه عقل نیز حقیقت دیدن و شنیدن وجود دارد لذا دیدن و شنیدن عقلی در آنجا صورت می‌گیرد و فرق آن با مرتبه مثال این است که در مرتبه عقل حتی صورت مثالی هم وجود ندارد، بلکه فقط صورت‌های عقلی هستند که به سمع و بصر عقلی درمی‌آیند.

در مورد مراتب خلقت نیز همین مطلب صادق است؛ یعنی عالم عقول واجد همه کمالات عالم مثال و آن هم واجد همه کمالات عالم ماده و جسمانیات است. برهان این مطلب در مورد مراتب هستی این است که «علت» باید واجد تمام کمالات وجودی معلول خودش باشد، در غیر این صورت نمی‌تواند علت آن معلول باشد. اما دلیل این مطلب در مورد مراتب نفس انسانی این است که چون نفس موجودی است که اشتداد وجودی دارد و از نقص به کمال و از ضعف به قوّت در حال حرکت است؛ یعنی انسان از اول طفولیت و انعقاد نطفه‌اش با حرکت جوهری و به صورت تدریجی کمال می‌یابد، پس نفس طبق حرکت جوهری خود، هرچه در مرتبه شهادت دارد، باید آن را در مرتبه بالا نیز به نحو اعلی داشته باشد در غیر این صورت کمال معنا نخواهد داشت؛ چون معنای حرکت جوهری رو به کمال گذاشتن و از مرتبه شهادت حرکت کردن و به مراتب خیال و عقل رسیدن است، پس حیثیاتِ کمالیِ مرتبه نازله، باید به نحو اعلی در مرتبه عالی باشد؛ چون مرتبه عالی و کامل، کامل شده مرتبه دانی و ناقص است[۳۶].

مرحوم ملاصدرا در توضیح این مطلب می‌گوید: نفس در مرحله و مرتبه عقلانی، واجد کل‌الکمال است. منظور صدرا از این تعبیر این است که مثلاً نفس زید یا عمرو که موجودی شخصی و جزئی است، مرتبه کامله‌اش آن تکه وجودی است که از مرتبه ضعف و طبیعت حرکت کرده و به مرتبه عقلانی رسیده است. پس این مرتبه بسیط، جامع کمالات آن مراتبی است که این وجود در مراحل پایینی داشت، نه اینکه منظور این باشد که نفس او در مرحله واجد همه کمالات وجودی عالم هستی شده باشد[۳۷].

مراتب سه‌گانه نفس آدمی نسبت به همدیگر دارای تأثیر و تأثر متقابل هستند؛ چراکه نسبتِ آنها به یکدیگر، نسبت ظاهر و باطن است؛ یعنی مرتبه مادی، ظاهر مرتبه مثالی است و مرتبه مثالی باطن مرتبه مادی و ظاهر مرتبه عقلی است. همچنین مرتبه عقلی نیز باطن مرتبه مثالی است. به همین دلیل آثار و خواص هر مرتبه به مرتبه دیگر سرایت می‌کند. مثلاً اگر حس بینایی بدن مادی، ادراکی داشته باشد، اثری از این ادراک در حس بینایی بدنِ مثالی برزخی - البته متناسب با مرتبه مثالی - ایجاد می‌شود و اثری از آن حس برزخی نیز در بینایی قلبی باطنی ایجاد می‌شود که متناسب با مرتبه عقلی است. همچنین به تناسب، آثار قلبیه نیز در مراتب پایین‌تر ظاهر می‌شود.

به همین دلیل، همه آداب ظاهری شرعی، آثاری در باطن نفس دارند و هر یک از اخلاق زیبا که مربوط به مرتبه برزخی نفس می‌باشد، در ظاهر و باطن نفس آثاری دارد. همچنین هر یک از معارف و عقاید حقه الهی نیز در نشئه و مرتبه ظاهری و برزخی نفس دارای آثاری است. مثلاً اگر کسی وظایف عبادی و مناسک ظاهری را مطابق دستورات انبیاء انجام دهد، از انجام آنها تأثیراتی در قلب و روحش واقع می‌شود که اخلاق او به سوی نیکویی و عقایدش به سمت کمال پیش می‌رود. همین‌طور اگر کسی مواظب تهذیب خُلق و تصفیه باطن خود شود، در دو نشئه دیگر مؤثر خواهد بود. همچنین کمال ایمان و استحکام عقاید، تأثیر در دو مقام دیگر می‌گذارد. این تأثیرات ناشی از شدت ارتباطی است که بین مقامات و مراتب نفس وجود دارد؛ لذا هر چیزی که انسان در ظاهر به آن عادت کرده، ملکه آن را پیدا می‌کند، به محض اینکه قوای ظاهری او تعطیل می‌شود، قوای باطنی او در آن قسمت فعالیت خود را شروع می‌کند[۳۸].

به دلیل وجود ارتباط بین مراتب نفس، امام خمینی معتقد هستند کسانی که فقط به مرتبه‌ای از نفس توجه کرده، ادعا می‌کنند وجود طهارت قلبی برای رشد و تعالی انسان کافی است و نیازی به انجام اعمال ظاهری شرعی نیست، سخت در اشتباه‌اند. به اعتقاد ایشان کسی نباید گمان کند که بدون اعمال و عبادات ظاهری می‌تواند دارای ایمان کامل یا اخلاق مهذّب شود، یا بدون اخلاق مهذب، می‌تواند صاحب اعمال و ایمان کامل شود، یا اینکه بدون ایمان قلبی، اعمال ظاهری و محاسن اخلاقی او کامل شود؛ چراکه نقصان اعمال ظاهری شرعی و عدم مطابقت آنها با دستورات انبیای الهی، سبب ایجاد حجاب در قلب و تیرگی در روح شخص می‌شود و در نتیجه مانع از نور ایمان و یقین می‌شود. همچنین وجود اخلاق رذیله در قلب، مانع از ورود نور ایمان در آن می‌شود. برای مثال ممکن است یک نظر به نامحرم یا یک لغزش کوچک زبانی، انسان را مدت‌ها از کشف حقایق توحید باز دارد. پس باید متوجه بود که وقوف در هر یک از مراحل و مراتب نفس و بی‌اعتنایی یا کمی توجهی به هریک از نشئات آن، از دام‌های ابلیس بوده، موجب محرومیت انسان از سعادت ابدی خواهد بود[۳۹]. مثلاً کسانی که فقط اهل عبادت‌های ظاهری هستند و نهایت توجه را نسبت به آنها دارند، شیطان در نظر آنها، همه کمالات را منحصر در همان عبادات ظاهری می‌کند؛ لذا این افراد، صاحبان معارف را متهم به کفر و الحاد و صاحبان اخلاق فاضله و اهل ریاضت‌های نفسی را متهم به تصوّف می‌کنند. به همین دلیل شاهدیم که نماز که حقیقت آن تواضع و فروتنی و معراج مؤمن است، در بعضی از چنین افرادی عجب و خودبینی و خودپرستی را نتیجه می‌دهد.

از سوی دیگر، گاهی شیطان همه کمالات و سعادات را در نظر کسانی که مشغول به تهذیب باطن و تصفیه اخلاقی هستند، منحصر در سیر و سلوک تهذیب باطن جلوه می‌دهد؛ لذا چنین افرادی، زبان به طعن و اسائه ادب نسبت به علماء شریعت و حکما و فقها باز می‌کنند. اعجاب به نفس و سوء ظنّ نسبت به بندگان خدا چنان در دل‌های آنها رسوخ می‌یابد که برای غیرخود و یک مشت قلندر که به اسم اهل‌الله از آنها یاد می‌کنند و از ظاهر شریعت خبری ندارند، ارزشی قائل نیستند. همچنین اگر حکیم یا عارفی در دام شیطان بیفتد و محبوس در عقلیّات بماند، نسبت به دیگران با نظر خواری و بی‌مقداری نگاه می‌کند و علماء شریعت را افرادی سطحی‌نگر و فقهاء اسلام را اشخاصی عوام می‌خواند. علت همه این گرفتاری‌ها وقوف در یک نشئه و مرتبه است که باعث می‌شود شخص از همه مراتب دیگر محروم بماند[۴۰].[۴۱]

اختیار

داشتن اختیار و انجام کارها از روی علم و اراده ویژگی دیگری است که باعث جدایی انسان از حیوانات در مرحله بعد از حیوانیت می‌شود. انسان می‌تواند با اختیار خود راه سعادت که همان صراط مستقیم الهی است، یا مسیر شقاوت که همان بیراهه شیطان رجیم است، را طی کند[۴۲].

امام در توضیح مسأله اختیاری بودن برخی افعال انسان می‌فرمایند معنای اختیاری بودن اعمال انسان این است که پیش از آنکه اعمال از ما صادر شود، ما به گونه‌ای آنها را تصور می‌کنیم. سپس فایده مترتب بر آنها را تصدیق می‌کنیم. آنگاه در نفس ما اشتیاق برای انجام آنها ایجاد می‌شود و در نتیجه اعضایی از بدن را که در رابطه با تحقق آن کار مورد نیاز هست، به حرکت درمی‌آوریم تا آن فعل انجام شود[۴۳].

ایشان معتقدند: دیدگاه تفویض به این معنا که مخلوقِ ممکن در ایجاد و فاعلیت خودش کاملاً مستقل است و همچنین دیدگاه جبرگرایانه به این معنا که هرگونه تأثیری از هر موجودی غیر از خدا مسلوب است و خداوند فاعل مباشر و بلاواسطه همه کارهای ماست، مردود است. امام بر اساس روایتی که از امام رضا (ع) نقل شده است، قائل به تفویض را مشرک و یهودی این امت و قایل به جبر را کافر و مجوس این امت می‌دانند و معتقدند که دیدگاه صحیح در این رابطه همان دیدگاه «أمرٌ بین الأمرین» است که از تعلیمات مکتب اهل‌بیت (ع) می‌باشد[۴۴].

ایشان در توضیح این دیدگاه از مبانی مکتب فلسفی ملاصدرا استفاده می‌کند که در بحث از رابطه بین علت و معلول به عین ربط بودن معلول نسبت به علت هستی بخش خودش قائل است. بر اساس این مبنا، موجودات امکانی دارای فاعلیت، علیت و تأثیر هستند اما نه به صورت مستقل؛ چراکه در دار هستی فاعل مستقلی به غیر از خداوند متعال وجود ندارد. همه موجودات امکانی همان‌گونه که در وجود خود عین فقر و نیازمندی و تعلق به خداوند متعال هستند؛ در صفات، آثار و افعال خود نیز وابسته به حق تعالی می‌باشند؛ لذا اگر کسی حقیقت وجود ممکن را بشناسد که عین ربط به علت هستی بخش است، خواهد دانست که فعل او نیز با آنکه فعل اوست، در عین حال فعل خدا نیز هست. پس جهان خلقت از آن جهت که عین ربط و تعلق محض است، ظهور قدرت، اراده، علم و فعل خداوند می‌باشد و مشیت و اراده ممکنات، ظهور مشیت و اراده خدا و عین ربط و تعلق به مشیت خداست[۴۵].

در مورد رابطه اراده و اختیار انسان با علم و اراده الهی شبهه‌ای به این صورت مطرح شده است که همه نظام هستی تابع علم، اراده و قضای الهی است و در نهایت به علم ذاتی و اراده ازلی واجب تعالی ختم می‌شود، در علم و اراده الهی نیز هرگز تخلفی صورت نمی‌گیرد؛ لذا بنده نیز در انجام کارهایش گرچه در ظاهر صاحب اختیار و اراده است، ولی در واقع مجبور و مضطر می‌باشد.

امام در جواب این شبهه بر اساس مبانی صدرایی این‌گونه پاسخ می‌دهند که تعلق علم و اراده الهی بر نظام عالم، تعلق به نظامی است که رابطه علّی و معلولی در آن حاکم است؛ لذا اگر کسی کیفیت ربط موجودات را به همان ترتیب سبب و مسببی‌شان به خداوند متعال درک کند، متوجه خواهد شد که موجودات با آنکه عین ربط به حق تعالی و ظهورات او هستند، دارای خواص و آثاری نیز می‌باشند و این آثار در عین اینکه آثار و ظهورات آنها هستند، در مرتبه بالاتر آثار و ظهورات حق تعالی نیز می‌باشند؛ چراکه خود آن موجودات ظهور و آثار حق تعالی هستند؛ لذا افعال هم به ما منتسب هستند و هم به خداوند متعال[۴۶].

انتساب افعال ما به خداوند شبهه دیگری را نیز ایجاد می‌کند و آن اینکه در صورت این انتساب، کارهای زشت ما هم باید به خدا منتسب باشد. دیدگاه امام در جواب از این شبهه این است که نیکی‌ها به حسب ذات منتسب به خدا هستند و به طور عرضی به ما نسبت داده می‌شوند. در مقابل، زشتی‌ها و بدی‌ها بالذات منتسب به ممکنات هستند و بالعرض به خداوند نسبت داده می‌شوند؛ لذا می‌توان گفت همه نیکی‌ها و بدی‌ها از طرف خداست. توضیح مطلب این است که خداوند متعال، هستی محض و خالص همه کمالات است. از هستی محض جز وجود و کمال چیزی صادر نمی‌شود. در مقابل، کمبودها و بدی‌ها از لوازم ذات معلول‌های ممکن بوده، چون اموری عدمی هستند، نیازی به فاعل و جاعل ندارند. پس هرچه زیبایی و نیکی و کمال به انسان می‌رسد، از جانب خداست و آنچه که از زشتی و بدی و کمبود و بدبختی به انسان می‌رسد، از جانب خود انسان است[۴۷].[۴۸]

تربیت‌پذیری

مطالب بالا ما را به ویژگی مهم دیگری در انسان راهنمایی می‌کند که از اختصاصات انسان در مقایسه با سایر مخلوقات می‌باشد. این ویژگی، قابلیت و ظرفیت بالای او در تربیت‌پذیری است. انسان موجودی تربیت‌پذیر است و از آنجا که ظرفیت‌ها و قابلیت‌های فراوانی برای رشد و تعالی دارد، تحت تأثیر تربیت صحیح می‌تواند آنها را شکوفا کند. انسانی که پا به عرصه عالم مادی می‌گذارد، این قابلیت و استعداد را دارد که تحت تأثیر تربیت، به یک انسان کامل و یا یک شیطان و حیوان به تمام معنا تبدیل شود[۴۹]. ؛ چراکه نفس او مانند لوح سفیدی است که هر نوع نقش و نگاری را در خودش می‌پذیرد و اگر نقشی در آن نشست به سادگی و سهولت از آن زایل نخواهد شد؛ این امر در مورد کودکان به روشنی قابل مشاهده است که آنها معلومات یا اخلاقی را که در دوران کودکی خود کسب کرده‌اند، تا دوران پیری به همراه خود دارند و نسیان و فراموشی در چنین معلوماتی کمتر راه می‌یابد؛ لذا هرگونه سهل‌انگاری و سستی در رابطه با تربیت کودک، چه بسا ممکن است منتهی به شقاوت و بدبختی ابدی او شود[۵۰].

این قابلیت بالای تربیت‌پذیری در انسان، عامل نیازمندی او به مربی و معلم است. چون اگر زندگی انسان مانند حیوانات بود، دیگر نیازی به مربی نداشت، در حالی که انسان نسبت به حیوانات در رتبه بالاتری قرار دارد و حتی می‌تواند به مراتبی بالاتر از عقل برسد[۵۱]. البته ذکر این نکته ضروری است که مربی انسان باید دارای خصوصیات و ویژگی‌های خاصی باشد. کسی شایستگی مربی‌گری انسان را دارد که نسبت به جهان هستی و تمام زوایا و ابعاد وجودی انسان آشنایی کامل داشته باشد. همین مسأله ضرورت فرستادن پیامبران را از سوی خداوند توجیه می‌کند؛ چراکه این مقدار از علم و شناخت نسبت به انسان و ویژگی‌های او، فقط در فرستادگان خالق انسان می‌تواند وجود داشته باشد[۵۲]. فقط چنین کسانی می‌توانند برای همه ابعاد وجودی انسان برنامه تربیتی ارائه دهند. بر همین اساس اسلام برای تربیت انسان در همه ابعاد وجودی‌اش برنامه دارد[۵۳].

با توجه به این نیاز انسان، خداوند متعال به عنوان خالق و آفریننده او، دو نوع مربی برای انسان قرار داده است که به منزله دو بال برای بشر هستند تا به واسطه آنها از حضیض جهل، نقص، زشتی و شقاوت به اوج علم، معرفت، کمال، جمال و سعادت پرواز کند. یکی از این دو مربی، درونی و باطنی است، که همان قوه عقل است. مربی دیگر نیز بیرونی و خارجی است، که همان انبیاء و راهنمایان طریق سعادت می‌باشند. این دو مربی بدون یاری همدیگر در تربیت انسان موفق نخواهند بود، به دلیل اینکه عقلِ بشر به تنهایی توانایی کشف راه‌های سعادت و شقاوت را ندارد و نمی‌تواند راهی برای شناسایی عالم غیب و نشئه آخرت پیدا کند[۵۴]. از سوی دیگر هدایت و راهنمایی پیامبران نیز بدون استفاده از قوه تمییز و ادراک عقلی مؤثر نخواهد بود[۵۵].

به اعتقاد امام خمینی همچنان که برای بدن انسان سلامتی و بیماری وجود دارد، برای روح و نفس انسانی نیز سلامتی و مرض قابل تصویر است. صحت و سلامتی روح آدمی به این است که در طریق انسانیت، دارای اعتدال و میانه‌روی باشد. بیماری آن نیز عبارت است از اینکه اعوجاج و انحراف از جاده انسانیت پیدا کرده، در مسیر انحطاط و پستی قرار گیرد. باید به این نکته توجه کرد که اهمیت امراض و بیماری‌هایی که دامنگیر روح انسان می‌شود، بسیار بیشتر از اهمیت بیماری‌های جسم انسان است. انبیاء و فرستادگان الهی طبیب علاج دردها و بیماری‌های روحانی بشریت هستند[۵۶] و معارف الهی که از طریق انبیاء و اولیای الهی در اختیار بشریت قرار می‌گیرد، غذای مناسب قلوب و ارواح آنهاست که مانع بیماری‌های روحی آنها می‌شود[۵۷].

به اعتقاد امام در کنار مربی و معلم، عوامل مختلف دیگری نیز در رشد و تربیت جسم و روح انسان تأثیرگذار هست. از جمله این عوامل مواد غذایی است که پدر و مادر قبل از بسته شدن نطفه فرزند و مادر در دوران بارداری از آنها استفاده می‌کنند. همچنین موادی که خود فرزند بعد از تولد از آنها تغذیه می‌کند. حتی روحیات پدر و مادر و شادی و غم آنها نیز در خلقت و اخلاق اولادشان مؤثر است، به گونه‌ای که شیری که کودک از مادر می‌خورد، اگر در حال پریشانی روح و یا در حال نشاط و سرور او باشد و یا از چه نوع غذایی استفاده کرده باشد، در وجود این کودک تأثیرگذار خواهد بود؛ لذا اگر گاهی مواقع دیده می‌شود که در احادیث رسیده از حضرات معصومین (ع) به برخی از خواص غذاها یا میوه‌ها اشاره شده است، توجه آنها به مسأله خاصیت این مواد خوراکی در رشد بدن نبوده است، بلکه عمده توجه آنها به تأثیری بوده است که این خوراکی‌ها در صفای روح و لطافت وجود انسان و ایجاد آمادگی لازم برای قبول فیض الهی و کمالات انسانی دارند. ؛ چراکه وظیفه ایشان تربیت انسان به آداب الهی و نورانی کردن قلوب بشریت و توجه دادن آنها به عالم غیب و معنویت است[۵۸].[۵۹]

کمال‌جویی

یکی دیگر از ویژگی‌های انسان، کمال‌جویی اوست و این مسأله امری فطری برای او می‌باشد. انسان ذاتاً موجودی کمال‌جوست و دنبال کمال مطلق است؛ لذا هرگز در هیچ امری به حد اشباع و سیری نمی‌رسد. در واقع همه تلاش‌ها و دست و پا زدن‌های انسان در دنیا برای دست یافتن به کمال مطلق است، اما غالباً او در تشخیص کمال مطلق خطا می‌کند. برخی از انسان‌ها علم را کمال مطلق می‌دانند و دنبال آن می‌روند و برخی قدرت را و برخی دیگر نیز پول و ثروت را و... در حالی که کمال مطلق خداوند است و همه دل‌ها متوجه اوست، ولی غالب انسان‌ها از این مطلب غافل هستند[۶۰].[۶۱]

مبانی انسان شناختی

رابطه معناداری میان بنیادهای انسان شناختی در تفکر سیاسی حضرت آیت‌الله خامنه‌ای، وجود دارد، به طوری که بدون اتکاء بر مبانی انسان شناختی نمی‌توان فهم درستی از اندیشه و نظریات سیاسی ایشان ارائه داد. این بنیاد فلسفی بر تمام مباحث فلسفه سیاسی ایشان سایه افکنده است. بنابراین دو پرسش اساسی از «چیستی انسان» و «ارتباط مبنای انسان شناختی با اندیشه سیاسی» مهم‌ترین تلاشی است که فراروی این نوشتار وجود دارد. ایشان بر اساس آموزه‌های اسلامی، انسان را گل سر سبد مخلوقات الهی[۶۲]، موجودی بی‌نهایت[۶۳]، مجموعه از استعدادها و خصلت‌ها[۶۴]، می‌دانند که همه آسمان‌ها و طبیعت و زمین و دریاها برای او خلق شده‌اند[۶۵] و در تسخیر او هستند[۶۶]. او از فرشته بالاتر[۶۷]، و محدود در جسم، ماده و در زندگی چند روزه دنیا نیست؛ محدود در معنویات هم فقط نیست؛ محدود در یک قطعه شخصی از تاریخ هم نیست؛ انسان همیشه در همه حال انسان است و ابعاد وجودی انسان، ابعاد لایتناهایی است و ناشناخته است. هنوز هم انسان موجودی ناشناخته است[۶۸].

بنابراین در وجود و طبیعت آدمی قوای متعددی سرشت او را سامان می‌دهند و این قوا همه در یک راستا قرار دارند و بین آنها هیچ‌گونه تعارض و تضادی وجود ندارد.

حضرت آیت‌الله خامنه‌ای، سرشت انسان را بر خیر و صلاح می‌دانند؛ اما معتقدند با وجود این فطرت پاک و با اینکه سرشته بر نیکویی است، سرشته بر صلاح است؛ انسان سرشته با زیبایی و لطف است؛ در ذات او، در انسانیت او هیچ تاریکی و بدی و ابهام نیست؛ ولی به خاطر گرایش پیدا کردن به هواها و هوس‌ها و خودخواهی‌ها و خودکامگی‌ها و درست نیندیشیدن مصالح و چیزهایی که برای او حقیقتاً رشد دهنده است، گاهی دچار لغزش‌های بدی می‌شود[۶۹]. بنابراین در وجود انسان غرائز و صفات ویژه‌ای هست که این صفات ویژه او را به طرف خیر و نیکی و صلاح رهنمون می‌شود. در انسان یک قوایی وجود دارد، نیروهایی در باطن انسان هست که او را به سوی نیکی می‌کشاند و دعوت می‌کند. مجموعاً قوای دیگری هم وجود دارد، چه در داخل وجود انسان و چه خارج از وجود او، یک نیروهای دیگری هم وجود دارد که اینها شر آفرین‌اند، قوای شرآفرین، قوای شرآفرینی که در وجود انسان هست مثل صفات بد، حسد، بخل و از این قبیل، نیروهای شرآفرینی که در خارج وجود انسان است و روی انسان اثر می‌گذارد مثل اجتماع بد، تربیت‌ها و تعلیم‌هایی که بر روی مغزها و بر روی فکرهای افراد جامعه اثر می‌گذارد؛ وسوسه‌هایی که از ناحیه کسانی به انسان متوجه می‌شود. وسوسه غلبه و قهر و قدرت و این وسوسه‌ها، اینها نیروهای شرآفرین‌اند، اینها شر ایجاد می‌کنند. این دو تا جاذبه انسان را دائماً می‌کشاند[۷۰].

انسان در نظر ایشان دارای ویژگی‌های مبنایی ذیل می‌باشد: ۱. انسان فی نفسه حرمت دارد[۷۱]؛ ۲. انسان مورد تکریم الهی است[۷۲]؛ ۳۴. انسان خود بنیاد نیست نیاز به راهنما و بعثت انبیاء دارد[۷۳]؛ ۴. کمال انسان با تخلق به اخلاق الهی است[۷۴]؛ ۵. انسان منشأ قدرت‌های مادی و معنوی است[۷۵]؛ ۶. ایمان به خدا به انسان قدرت می‌دهد[۷۶]؛ ۷. انسان نیازمند تعلیم، تزکیه و تربیت الهی است[۷۷]؛ ۸. فطرت انسانی در عهد الست با خدا پیمان عبودیت بسته است[۷۸]؛ ۹. سنت الهی در تدبیر هستی در راستای سعادت انسان است[۷۹]؛ ۱۰. کمال انسان در دستیابی به هر دو بعد مادی و معنوی است[۸۰]؛ ۱۱. اسلام مطابق با همه نیازهای انسان طراحی شده است[۸۱]؛ ۱۲۹. سرشت پاک انسانی در معرض آسیب و سقوط[۸۲] انحراف، خود فراموشی، جهل، تجاوزگری، از خود بیگانگی، فساد، هوا پرستی، درنده خویی است[۸۳]. در فلسفه سیاسی حضرت آیت‌الله خامنه‌ای با اشاره به استعداد بی‌پایان انسان در رشد و تعالی معنوی، ویژگی‌های متعالی «انسان»، پایه اندیشه دینی[۸۴] و ساخت جامعه اسلامی معرفی شده است[۸۵].

در رساله «روح توحید، نفی عبودیت غیر خدا» اصول و مبانی انسان شناختی به شرح ذیل جمع‌بندی شده است: انسان‌ها در مقابل خداوند به صورت یکسان برابرند؛ انسان‌ها در آفرینش و مایه‌های انسانی برابر هستند؛ در امکان تعالی و تکامل، سرشت انسان‌ها برابر است؛ انسان‌ها از هرگونه قید اسارت و عبودیت غیر خدا آزاد هستند؛ انسان موجود برگزیده، ارزشمند و مورد تکریم خداوند است؛ قلمرو زندگی و هستی انسان‌ها از جهات مختلف وحدت و هماهنگی دارد؛ انسان با جهان پیرامون خود هماهنگی و همگامی دارد[۸۶]. در باب حقوق اجتماعی انسان و رفتارهای او در جامعه با این مبانی فکری ارتباط برقرار می‌کند. خصوصیت تفکر اسلامی و مکتب اسلامی و دینی این است. اگر بحث می‌کنیم از اینکه باید آزادی باشد، یا انتخاب و اختیار در جامعه برای مردم وجود داشته باشد، یا هر یک از سیاست‌های عمومی و کلی؛ برای هر کدام از اینها یک مبنایی وجود دارد. اگر از ما بپرسند آقا چرا؟ چرا مردم باید حق رأی داشته باشند؟ یک استدلال فکری و منطقی پشت سرش هست؛ معلوم است چرا. همه آنچه که در زمینه برنامه‌ریزی‌ها، خطوط اصلی برنامه‌ها را تشکیل می‌دهد، یک سر این برنامه‌های اصلی وصل است به آبشخور اندیشه اسلامی، جهان‌بینی اسلامی، تلقی و برداشت اسلامی، که این ایمان ماست، اعتقاد ماست، دین ماست؛ براساس آن برداشت و آن تلقی است که وظایف خودمان را مشخص می‌کنیم و عمل کنیم. حالا آن مبنای فکری چیست؟ به طور کوتاه و خلاصه از آنجا باید شروع کنیم، یعنی آن خطوط اصلی تلقی و بینش اسلام از کائنات، از عالم، از انسان؛ البته مخصوص اسلام هم نیست[۸۷].[۸۸]

حقیقت انسان

انسان دارای دو ساحت مادی و غیر مادی است؛ جسم و روح که بینشان تأثیر و تأثر برقرار می‌باشد[۸۹]. روح انسان که از آن به عناوینی همچون دل[۹۰]، جان[۹۱] و قلب[۹۲] تعبیر می‌شود، رفیع‌ترین مرتبه وجودی انسان بوده[۹۳] و حقیقیت و هویت واقعی او را تشکیل می‌دهد[۹۴]. انسان دارای دو جنبه انسانی و حیوانی است که این جنبه حیوانی همچون خوردن و آشامیدن، جزو انسان است[۹۵]. انسان علاوه بر قوای جسمانی و ظاهری - سامعه و شامه و ذائقه و لامسه و باصره[۹۶] - دارای قوای روحی، غضبیه و شهویه و قوای عقلانی می‌باشد[۹۷]. هرچه از قوای انسانی در اختیار انسان است، همه و همه وسایلی جهت وصول به صراط مستقیم هستند تا انسان راحت‌تر بتواند صراط مستقیم را طی کند[۹۸].

مجموعه غرایزی نیز در انسان وجود دارد که از آن به نفس[۹۹] – به همان اصطلاح اخلاقی، نه اصطلاح فلسفی آن – و نفس اماره[۱۰۰] تعبیر می‌شود. این نفس که در مراتب نفوس بشری مختلف است[۱۰۱]، سرکش، فراموش‌کار[۱۰۲] و زیاده‌خواه[۱۰۳] بوده، انسان را به پستی‌ها و زشتی‌ها دعوت می‌کند و از عروج و تکامل بازمی دارد[۱۰۴] و در حقیقت، دشمن درونی انسان به شمار می‌آید[۱۰۵]. نفس انسان، مثل شرورترین حیوانات است[۱۰۶] که او را به زندگی حیوانی دعوت می‌کند[۱۰۷] و در واقع همان جنبه حیوانیت انسان را تشکیل می‌دهد. به همین خاطر باید به عقال عقل و جنبه انسانیت انسان در آید، چه اینکه در غیر این صورت، به مثابه حیوان وحشی‌ای خواهد شد که سرگردان بوده و مشکلاتی را برای فرد و جامعه انسانی به وجود خواهد می‌آورد[۱۰۸].[۱۰۹]

فلسفه آفرینش انسان

اساس خلقت انسان، سیر معنوی است و بقیه چیزها مقدمه‌اند[۱۱۰]. لقاء لله و ملاقات با خدا، هدف آفرینش بشر و هدف ﴿إِنَّكَ كَادِحٌ إِلَى رَبِّكَ كَدْحًا[۱۱۱] است[۱۱۲]. انسان در این عالم آمده است تا به کمال برسد. آفرینش بشر برای این است که در این عرصه آزمایش عالم کون و فساد انسان فرصت پیدا کند و به تکامل نائل شود. این هدف، مخصوص انسان هم نیست. موجودات دیگر هم به وجود آمده‌اند تا در اینجا به کمال برسند. البته کمال هر موجودی، متناسب با ساختمان و طبیعت وجود او است[۱۱۳]. در بینش اسلامی، حرکت آفرینش و حرکت و صیرورت انسان و بقیه موجودات آفرینش، به سمت وجود مقدس باری تعالی عز شأنه است[۱۱۴]. هدف از آفرینش هر فرد انسان هم همان هدف آفرینش بشریت است؛ یعنی رسیدن به کمال بشری و بهره بردن از بیشترین فضایلی که یک انسان می‌تواند به آن فضایل آراسته بشود[۱۱۵]. فلسفه آفرینش انسان این است که استعدادهای برجسته مثبت مفید و ممتاز – از لحاظ ارزش‌های الهی - با اختیار و با مجاهدت خود انسان، بر خصلت‌های حیوانی‌اش غلبه پیدا کند که در این صورت، همان استعدادهای حیوانی هم جهت‌گیری درستی پیدا خواهد کرد[۱۱۶].[۱۱۷]

ویژگی‌های انسان

منزلت والای انسان: در اندیشه الهی اسلام، انسان برترین آفریده خداوند[۱۱۸] و جانشین خدا معرفی شده است؛ ﴿وَإِذْ قَالَ رَبُّكَ لِلْمَلَائِكَةِ إِنِّي جَاعِلٌ فِي الْأَرْضِ خَلِيفَةً[۱۱۹] جانشین، عنوانی است که خدا به انسان داده است[۱۲۰] و از آنجا که اعتبار و ارزش انسان به عبودیت و بندگی خدا باشد[۱۲۱]، از این رو از او خواسته شده است که خود را به بهای ناچیز دنیا نفروشد؛ «أَلَا حُرٌّ يَدَعُ هَذِهِ اللُّمَاظَةَ لِأَهْلِهَا إِنَّهُ لَيْسَ لِأَنْفُسِكُمْ ثَمَنٌ إِلَّا الْجَنَّةَ فَلَا تَبِيعُوهَا إِلَّا بِهَا»[۱۲۲]؛ آیا کسی نیست که این باقی مانده طعام در دهان دنیا را به اهلش بگذارد، حقا که در مقابل وجودتان، قیمتی جز بهشت نیست و آن را جز به بهشت نفروشید[۱۲۳].

استعداد بی‌پایان در کسب کمالات: یکی از ویژگی‌های انسان، استعداد بی‌پایان او در دارا بودن تمام چیزهایی است که برای تعالی کامل انسان لازم است. انسان استعداد دارد تا آخرین نقطه تعالی حیات ممکنات بالا برود، اما بقیه موجودات این امکان را ندارند. در آیه شریفه ﴿لَقَدْ خَلَقْنَا الْإِنْسَانَ فِي أَحْسَنِ تَقْوِيمٍ[۱۲۴]، «احسن تقویم» معنایش این نیست که ما جسم انسان را طوری آفریده‌ایم که مثلاً سرش با دستش، با چشمش، با تنش تناسب دارد؛ در بهترین اندازه‌گیری انسان را آفریده‌ایم، یعنی آن اندازه‌گیری‌ای است که رشد او دیگر نهایت و اندازه‌ای ندارد؛ تا آنجا می‌رود که در عالم وجود، سقفی بالاتر از آن نیست[۱۲۵].

تجرد نفس: همان طور که ذکر شد، انسان دارای دو بخش مادی و غیر مادی است که جسم او به عالم مادیات تعلق دارد و روح یا نفس او از سنخ عالم مجردات می‌باشد[۱۲۶]. حیات حقیقی انسان هم همین حیات روحی و قلبی او می‌باشد که جز در رابطه با خدا و در سایه ذکر مفهوم پیدا نمی‌کند، به طوری که بی‌توجهی به این مهم، قلب، زندگی خود را از دست می‌دهد و روح انسان می‌میرد[۱۲۷]. مراد از این مردن، این است که قابلیت‌های خود را در اثر اسارت در عالم ماده از دست می‌دهد و هرچه بیشتر به سمت عالم ماده نزول می‌کند و تسلیم مشتهیات جسم می‌شود.

تغیرپذیری در طبیعت: تحول در جوامع انسانی و برای بشر، سنت لایتغیر الهی است. خدا بشر را این طور قرار داده است که ایستایی در طبیعت انسان نیست. شاید یکی از فرق‌های انسان با بقیه اشیاء هم همین باشد. البته برخی یک نوع تغییر و تحولاتی را در اشیاء جاری می‌داند، اما تحول در بشریت حتمی است[۱۲۸]. این تحول و تغیرپذیر بودن انسان، از یک نظر نقطه قوت است، چون اگر انسان جامد بود، تحرک و تغیر نمی‌داشت و پیشرفتی برایش نمی‌بود. از این رو تغیرپذیر بودن انسان را می‌توان یکی از ویژگی‌های انسان به شمار آورد[۱۲۹].

تربیت پذیری: از دیگر ویژگی‌های انسان این است که می‌تواند با استخراج گنجینه‌های استعدادی که در نهاد او به ودیعه گذاشته شده است، خود را به زیباترین وجهی بیاراید و با دو بال علم و ایمان، به عروج معنوی و مادی نائل آید[۱۳۰]. در این عرصه، انسان چنان قابلیت دارد که می‌تواند رذایل را از خود بزداید و به فضایل آراسته نماید. این قابلیت و توان، به گونه‌ای است که – به نقل از علمای اخلاق -انسان حتی می‌تواند خلقیات ارثی خود را نیز تغییر دهد، مثلاً می‌تواند تنبلی ذاتی، حرص ذاتی، بخل ارثی، حسد ارثی و لج‌بازی ارثی را تغییر دهد[۱۳۱] و در نهایت، انسانی مسلمان شود که هم در اعتقاد، اسلامی باشد و هم در عمل و هم در اخلاق[۱۳۲]. البته گفتنی است که این ویژگی، فرع بر تغیرپذیر بودن انسان است.

فسادپذیری: یکی دیگر از ویژگی‌های انسان، فسادپذیری او است که همانند تربیت پذیری انسان، فرع بر تغیرپذیر بودن او می‌باشد. مراد از فسادپذیری انسان این است که انسانی که می‌تواند مظهر برترین و زیباترین حقایق هستی باشد، گاه محل بروز زشتی‌ها و پستی‌های بی‌همانند نیز می‌گردد. در چنین حالتی است که باید گفت تسلیم ضعف‌ها و هوس‌ها و خودخواهی‌ها یا جهل‌ها و غفلت‌ها و عادت‌های خود شده است و خود را از همه آن بشارت‌ها و امیدها و معراج‌ها محروم ساخته است. این همان است که آن را باید «فسادپذیری انسان» نامید و همان است که در عمر دراز بشریت و نیز در عمر هر یک از آحاد بشر، بزرگ‌ترین مصیبت و خطرناک‌ترین تهدید او به شمار رفته است و می‌رود[۱۳۳].[۱۳۴]

نیازهای انسان

انسان نیازهای مختلفی دارد؛ برخی از این نیازها، معنوی است و برخی مادی؛ برخی نیازهای اجتماعی است و برخی فردی و برخی از این نیازها، نیازهای فطری است و برخی غیر فطری. حال اینکه کدام نیازها دارای اهمیت و در درجه ضرورت و اولویت بالاتری قرار دارند، باید گفت که نیازهای فطری و معنوی انسان، مهم‌تر از دیگر نیازهای او می‌باشد، البته نباید از این امر غفلت کرد که لازمه برآورده کردن این سنخ نیازها، برآورده کردن نیازهایی از سنخ دیگر است، مثلاً برآورده شدن نیازهای معنوی انسان، در گرو این است که برخی نیازهای مادی انسان تا حدودی برآورده شود. به طور کلی، گذشت زمان، تغییری را در نیازهای اصلی انسان ایجاد نکرده است، بلکه نیازهای اصلی انسان امروز با نیازهای انسان ده هزار سال قبل، هیچ تفاوتی نکرده است[۱۳۵]، مثلاً امروز بشر به عدالت، آزادی، پیشرفت، رفاه، خلقیات عالی[۱۳۶]، علم، امنیت، آرامش، امانت و ارتباط مستحکم با مبدا آفرینش نیاز دارد. این نیازها، نیازهای اصلی است که در طول تاریخ بشر تغییر پیدا نکرده است. اینها خواسته‌های اصلی بشریت است که از فطرت انسان بر می‌خیزد[۱۳۷]. این نیازهای اصلی انسان، فقط به برکت دین خدا است که تأمین می‌شود و لا غیر. البته نیازهای متبادر زمانی هم چیزهایی است که در چارچوب نیازهای اصلی و در زیر سایه آنها ممکن است تأمین شود[۱۳۸].[۱۳۹]

معنویت و اخلاق

بشر در هر برهه‌ای از زمان و در هر شأنی از شئون اجتماعی، به ارتباط با خداوند و دعا و توجه و تضرع به درگاه کبریایی‌اش نیازمند است. این نیاز، یک نیاز اساسی و واقعی است[۱۴۰]. معنویت در وجود انسان، مایه هدف‌دار شدن اوست؛ به زندگی‌اش معنا و جهت می‌دهد، همچنان که آرمان‌های معنوی و اخلاقی، زندگی جامعه را جهت‌دار می‌کند و برای انسان هویت می‌سازد. در عوض اگر ذخیره معنوی در وجود انسان، از حد لازم پایین‌تر بیاید، انسان دچار لغزش‌ها و گمراهی‌های بزرگی خواهد شد[۱۴۱]. بدون ارتباط با خدا، انسان در درون خود تهی است؛ بی‌مغز و بی‌معنا و بی‌محتوا است و توجه به خداوند و ارتباط با او، روحی در کالبد انسان واقعی و حقیقی است[۱۴۲]، حتی مادیات انسان هم از معنویات تغذیه می‌شود و از این رو امکان ندارد بتوانیم نقش معنویات را از زندگی بشر حذف کنیم[۱۴۳]. از طرف دیگر، انسان نیازمند این است که در سایه معنویات، انسانی متخلق شود؛ متخلق به خلقیات اسلامی شود که در روایات، از آن به جنود عقل تعبیر شده است، چه اینکه تهیدستی از این خلقیات، انسانیت را به پریشانی می‌کشاند[۱۴۴]. چنین تخلقی در سایه معنویت، انجام فرائض، یاد خدا، اجتناب از محرمات، انس با قرآن، مطالعه سرگذشت بزرگان و تمرین و ممارست محقق می‌شود[۱۴۵].[۱۴۶]

عدالت

عدالت، نیاز فطری انسان و خواسته اساسی و دیرین بشریت است[۱۴۷]؛ عدالت، توزیع عادلانه و عاقلانه امکانات موجود است[۱۴۸]، عدالت در همه جا لزوماً به معنای «برابری» نیست؛ اینکه هر چیزی در جای خود قرار گیرد و حق هر چیزی و هر کسی داده شود[۱۴۹] و میان انسان‌ها تبعیض و ظلمی وجود نداشته باشد[۱۵۰]. عدالت انسانی در دو قلمرو خود را نشان می‌دهد؛ اول، عدالت انسان در قلمرو فردی او است. دوم، عدالت انسان در زمینه حکومت و فرمانروایی اوست که به آن عدالت اجتماعی می‌گوییم[۱۵۱]. این قسم از عدالت، هدف بزرگی در میان اجتماعات بشری[۱۵۲] بوده و مقدمه تخلق به اخلاق الله و نورانی شدن انسان‌ها می‌باشد[۱۵۳]. این مهم که بزرگ‌ترین آرمان بشر از اول تاریخ انسان تا امروز به شمار می‌آید، همان چیزی است که در اصطلاح دینی ما بدان قسط و عدل نامیده می‌شود و تنها در سایه اصلاح انسان و در سایه توجه به خدا و ذکر حاصل خواهد شد[۱۵۴].[۱۵۵]

آزادی

همان طور که گذشت، خدای متعال انسان را آزاد آفریده است و حریت و آزادگی، جزو ویژگی‌های فطری انسان است. از طرفی هم آزادی، از جمله خواسته‌های فطری و نیازهای اصلی انسان است[۱۵۶]. این آزادی، حقی برتر از سایر حقوق و مقدمه عبودیت است. انسان مجموعه‌ای از انگیزه‌ها و غرایز متضاد است و مکلف است که در خلال این انگیزه‌های گوناگون، راه کمال را بپیماید. از این رو به او آزادی داده شده تا از خلال این غرایز و انگیزه‌های متضاد، راه کمال را بپیماید. همین آزادی با این ارزش، برای تکامل است، کما اینکه خود حیات انسان، برای تکامل است. انسان در جمیع شئون حیاتی خود باید آزاد باشد و مانعی برای پیشرفت و پرورش هیچ یک از استعدادهای او وجود نداشته باشد. به برکت آزادی است که اندیشه‌ها رشد پیدا می‌کند و استعدادها شکوفا می‌شود. استبداد، ضد استعداد است. هرجا استبداد باشد، شکوفایی استعداد نیست[۱۵۷]. از همین رو است که در قرآن کریم و در کلمات ائمه(ع)، به طور مؤکد و مکرر روی مسأله آزادی تأکید شده است؛ ﴿الَّذِينَ يَتَّبِعُونَ الرَّسُولَ النَّبِيَّ الْأُمِّيَّ الَّذِي يَجِدُونَهُ مَكْتُوبًا عِنْدَهُمْ فِي التَّوْرَاةِ وَالْإِنْجِيلِ يَأْمُرُهُمْ بِالْمَعْرُوفِ وَيَنْهَاهُمْ عَنِ الْمُنْكَرِ وَيُحِلُّ لَهُمُ الطَّيِّبَاتِ وَيُحَرِّمُ عَلَيْهِمُ الْخَبَائِثَ وَيَضَعُ عَنْهُمْ إِصْرَهُمْ وَالْأَغْلَالَ الَّتِي كَانَتْ عَلَيْهِمْ فَالَّذِينَ آمَنُوا بِهِ وَعَزَّرُوهُ وَنَصَرُوهُ وَاتَّبَعُوا النُّورَ الَّذِي أُنْزِلَ مَعَهُ أُولَئِكَ هُمُ الْمُفْلِحُونَ[۱۵۸]؛ خداوند یکی از خصوصیات پیامبر(ص) را این قرار می‌دهد که غل و زنجیرها را از گردن انسان‌ها بر می‌دارد و «اصر» یعنی تعهدات تحمیلی بر انسان‌ها را از آنها می‌گیرد. این «اصر» شامل بسیاری از عقاید باطل و خرافی و بسیاری از قیود اجتماعی غلطی که دست‌های استبداد یا تحریف یا تحمیق بر مردم تحمیل کرده بود، می‌شود[۱۵۹].[۱۶۰]

امنیت

یکی از نیازهای اساسی بشر، صلح و امنیت است[۱۶۱]. در قرآن، نجات از ناامنی در کنار نجات از گرسنگی قرار داده شده است؛ ﴿الَّذِي أَطْعَمَهُمْ مِنْ جُوعٍ وَآمَنَهُمْ مِنْ خَوْفٍ[۱۶۲] و در احادیث نیز عدل سلامتی و صحت بیان کرده‌اند[۱۶۳]؛ «نِعْمَتَانِ مَكْفُورَتَانِ الصِّحَّةُ و الْأَمَانُ»[۱۶۴] که این مطلب بیانگر این است که انسان‌ها برای زندگی، پرورش فکر، پیشرفت عمل و آسایش روان، به محیط و فضای امن و آرام احتیاج دارند؛ چه در درون خودشان، چه در محیط خانواده، چه در محیط جامعه، چه در محیط بین الملل[۱۶۵].[۱۶۶]

آرامش و آسایش

مهم‌ترین چیزی که بشر به آن احتیاج دارد، آرامش است. سعادت انسان در این است که از تلاطم و اضطراب روحی در امان و آرامش روحی داشته باشد[۱۶۷]. آسایش انسان، ناشی از آن روحیه و اخلاقی است که باید از دین استمداد بشود و سرچشمه بگیرد[۱۶۸]، چه اینکه یاد خدا به انسان آرامش می‌دهد و دل را نورانی می‌کند و غبارهای کینه و نفرت و خودخواهی را از دل‌ها می‌زداید و لنگری برای دل‌های متلاطم و مضطرب به وجود می‌آورد؛ آرامش می‌بخشد و اطمینان و اعتماد ایجاد می‌کند[۱۶۹].[۱۷۰]

امید

از دیگر نیازهای انسان، امید است. امید، بزرگ‌ترین قوه محرکه انسان است که انسان را به حرکت وادار می‌کند؛ امید به پیروزی، امید به پیشرفت و امید به موفقیت. اگر امید از انسان گرفته شود، فعالیت و سرزندگی و شادابی از او گرفته خواهد شد و زانوان فعال و استوار به لرزه خواهد افتاد[۱۷۱].[۱۷۲]

جستارهای وابسته

منابع

پانویس

  1. امام خمینی، تقریرات فلسفه، ج۳، ص۱۴۱ - ۱۴۲ و ۱۴۵ - ۱۴۶.
  2. امام خمینی، صحیفه امام، ج۶، ص۳۴۴.
  3. امام خمینی، شرح چهل حدیث، ص۱۶۸؛ آداب الصلاة، ص۲۶۵؛ شرح حدیث جنود عقل و جهل، ص۲۷۰ - ۲۷۱ و ۱۰۹ - ۱۱۱؛ تقریرات فلسفه، ج۳، ص۹۳ - ۹۴ و ۲۲۸ و ۴۸۰ - ۴۸۱؛ صحیفه امام، ج۴، ص۱۷۵؛ ج۱۰، ص۴۴۶؛ ج۹، ص۲۹۱؛ ج۱۱، ص۴۴۹.
  4. امام خمینی، شرح چهل حدیث، ص۱۳۷؛ صحیفه امام، ج۴، ص۸؛ ج۷، ص۵۳۲؛ ج۸، ص۵۱۴؛ ج۱۲، ص۵۰۴؛ ج۱۳، ص۳۵ و ۲۸۵.
  5. امام خمینی، تقریرات فلسفه، ج۳، ص۱۱۵ - ۱۱۶.
  6. امام خمینی، تقریرات فلسفه، ج۳، ص۳۳ - ۳۴ و ۱۲۴ و ۱۲۸ - ۱۲۹ و ۱۴۰-۱۴۱.
  7. امام خمینی، تقریرات فلسفه، ج۳، ص۶۴ - ۶۶ و ۱۲۸ - ۱۳۳و ۴۰۳ - ۴۱۲.
  8. امام خمینی، تقریرات فلسفه، ج۳، ص۳۰-۳۲.
  9. امام خمینی، تقریرات فلسفه، ج۳، ص۳۱.
  10. امام خمینی، تقریرات فلسفه، ج۳، ص۱۵۳-۱۵۶.
  11. امام خمینی، تقریرات فلسفه، ج۳، ص۶۸ - ۷۵ و ۳۳ - ۳۵.
  12. امام خمینی، تقریرات فلسفه، ج۳، ص۳۱۷ - ۳۲۴ و ۲۲۸.
  13. میرزایی، رضا، مقاله «انسان‌شناسی اسلامی»، منظومه فکری امام خمینی، ص ۲۳۱.
  14. امام خمینی، شرح حدیث جنود عقل و جهل، ص۲۸۳.
  15. امام خمینی، شرح حدیث جنود عقل و جهل، ص۱۴۹ - ۱۵۰؛ شرح چهل حدیث، ص۱۴.
  16. امام خمینی، تقریرات فلسفه، ج۳، ص۳۶۶.
  17. امام خمینی، تقریرات فلسفه، ج۳، ص۳۳ - ۳۵.
  18. میرزایی، رضا، مقاله «انسان‌شناسی اسلامی»، منظومه فکری امام خمینی، ص ۲۳۴.
  19. امام خمینی، شرح چهل حدیث، ص۶۳۳-۶۳۴.
  20. امام خمینی، مصباح الهدایة، ص۵۶.
  21. امام خمینی، شرح چهل حدیث، ص۴۸۰.
  22. امام خمینی، شرح حدیث جنود عقل و جهل، ص۲۴۰.
  23. امام خمینی، شرح دعای سحر، ص۸.
  24. امام خمینی، صحیفه امام، ج۸، ص۲۵۴.
  25. امام خمینی، تقریرات فلسفه، ج۳، ص۴۷.
  26. امام خمینی، تقریرات فلسفه، ج۳، ص۱۱ - ۱۲ و ۳۰۳؛ صحیفه امام، ج۱۱، ص۲۱۹.
  27. امام خمینی، شرح چهل حدیث، ص۱۶۸.
  28. امام خمینی، صحیفه امام، ج۱۴، ص۱۵۳.
  29. میرزایی، رضا، مقاله «انسان‌شناسی اسلامی»، منظومه فکری امام خمینی، ص ۲۴۰.
  30. امام خمینی، تقریرات، فلسفه، ج۳، ص۲۲۸ و ۳۲۳.
  31. میرزایی، رضا، مقاله «انسان‌شناسی اسلامی»، منظومه فکری امام خمینی، ص ۲۴۱.
  32. امام خمینی، تقریرات، فلسفه، ج۳، ص۱۳۳.
  33. میرزایی، رضا، مقاله «انسان‌شناسی اسلامی»، منظومه فکری امام خمینی، ص ۲۴۲.
  34. امام خمینی، شرح چهل حدیث، ص۳۸۶؛ تقریرات فلسفه، ج۳، ص۳۲۵-۳۲۸.
  35. امام خمینی، شرح چهل حدیث، ص۳۰۵ - ۳۰۸؛ آداب الصلاة، ص۸۵.
  36. امام خمینی، تقریرات فلسفه، ج۳، ص۳۰۵ -۳۰۸ و ۴۱۷-۴۱۸.
  37. امام خمینی، تقریرات فلسفه، ج۳، ص۳۱۷-۳۲۴ و ۳۸۵-۳۹۰.
  38. امام خمینی، تقریرات فلسفه، ص۳۴۵؛ آداب الصلاة، ص۸۶؛ شرح حدیث جنود عقل و جهل، ص۶۸ - ۶۹؛ شرح چهل حدیث، ص۳۸۷.
  39. امام خمینی، شرح چهل حدیث، ص۳۷ - ۳۸؛ شرح حدیث جنود عقل و جهل، ص۷۰.
  40. امام خمینی، تقریرات فلسفه، ص۷۱-۷۰.
  41. میرزایی، رضا، مقاله «انسان‌شناسی اسلامی»، منظومه فکری امام خمینی، ص ۲۴۲.
  42. امام خمینی، آداب الصلاة، ص۲۶۵؛ صحیفه امام، ج۱۴، ص۱۶.
  43. امام خمینی، طلب و اراده، ص۳۹ - ۴۰؛ تنقیح الاصول، ج۳، ص۳۶.
  44. امام خمینی، طلب و اراده، ص۷۲ و ۷۵؛ تنقیح الاصول، ج۳، ص۲۹-۳۲.
  45. امام خمینی، طلب و اراده، ص۷۳-۷۴.
  46. امام خمینی، طلب و اراده، ص۱۲۵ - ۱۲۶.
  47. امام خمینی، طلب و اراده، ص۷۷-۷۸.
  48. میرزایی، رضا، مقاله «انسان‌شناسی اسلامی»، منظومه فکری امام خمینی، ص ۲۴۷.
  49. امام خمینی، صحیفه امام، ج۴، ص۱۷۵؛ ج۱۴، ص۳۸ و ۱۵۴؛ شرح چهل حدیث، ص۱۶۸؛ شرح حدیث جنود عقل و جهل، ص۱۰۹-۱۱۱.
  50. امام خمینی، صحیفه امام، ج۴، ص۱۵۴.
  51. امام خمینی، صحیفه امام، ج۴، ص۱۸۵-۱۸۶.
  52. امام خمینی، صحیفه امام، ج۸، ص۵۳۰.
  53. امام خمینی، صحیفه امام، ج۱۲، ص۴۲۱؛ ج۱۳، ص۵۰۴.
  54. امام خمینی، جهاد اکبر، ص۱۲؛ صحیفه امام، ج۸ ص۳۲۴؛ ج۴، ص۱۷۵ - ۱۷۶.
  55. امام خمینی، شرح چهل حدیث، ص۲۳۷.
  56. امام خمینی، شرح چهل حدیث، ص۲۰۷ - ۲۰۸.
  57. امام خمینی، آداب الصلواة، ص۲۰.
  58. امام خمینی، تقریرات فلسفه، ج۳، ص۳۳۳ - ۳۳۸.
  59. میرزایی، رضا، مقاله «انسان‌شناسی اسلامی»، منظومه فکری امام خمینی، ص ۲۴۹.
  60. امام خمینی، تقریرات فلسفه، ص۳۳۸ - ۳۴۱؛ صحیفه امام، ج۱۲، ص۵۰۴ - ۵۰۵؛ ج۱۴، ص۲۰۵؛ ج۲۱، ص۲۲۳.
  61. میرزایی، رضا، مقاله «انسان‌شناسی اسلامی»، منظومه فکری امام خمینی، ص ۲۵۲.
  62. حضرت آیت‌الله خامنه‌ای، تفسیر سوره تغابن، ۵/۸/۱۳۶۲.
  63. حضرت آیت‌الله خامنه‌ای، بیانات در سومین روز هفته بسیج در استادیوم آزادی، ۵/۹/۱۳۶۳.
  64. تفسیر قرآن سوره جمعه، آیه دوم (۱۳۶۳).
  65. حضرت آیت‌الله خامندای، بیانات در دیدار با اعضای سمینار پزشکی، ۶/۲/۱۳۶۴.
  66. حضرت آیت‌الله خامنه‌ای، بیانات در دیدار با مسئولان و کارگزاران نظام، ۱۲/۹/۱۳۷۹.
  67. حضرت آیت‌الله خامنه‌ای، بیانات در دیدار با مسئولان حفاظت و اطلاعات نیروهای نظامی وزارت دفاع، ۵/۱۱/۱۳۶۴.
  68. حضرت آیت‌الله خامنه‌ای، بیانات در جمع کارگزاران نظام جمهوری اسلامی، ۲۶/۸/۱۳۷۷.
  69. حضرت آیت‌الله خامنه‌ای، بیانات در مراسم معرفی سرهنگ ستاری فرمانده جدید نیروی هوایی، ۱۲/۱۱/۱۳۶۵.
  70. حضرت آیت‌الله خامنه‌ای، بیانات در مراسم معرفی سرهنگ ستاری فرمانده جدید نیروی هوایی، ۱۲/۱۱/۱۳۶۵.
  71. حضرت آیت‌الله خامنه‌ای، بیانات در خطبه‌های نماز جمعه، ۱۱/۶/۱۳۶۲ و ۱۰/۱۰/۱۳۶۱.
  72. حضرت آیت‌الله خامنه‌ای، بیانات در جمع دانش آموختگان دانشگاه تربیت مدرس، ۱۲/۶/۱۳۷۷. و در دیدار با اعضای دفتر همکاری حوزه و دانشگاه، ۲/۱۰/۱۳۶۱.
  73. حضرت آیت‌الله خامنه‌ای، بیانات در دیدار با مسئولان و کارگزاران نظام و میهمانان خارجی شرکت کننده در مراسم دهه فجر، در سالروز عید سعید مبعث، ۱۳/۱۱/۱۳۷۰.
  74. حضرت آیت‌الله خامنه‌ای، بیانات در دیدار با کارگزاران نظام در عید سعید مبعث، ۱۹/۹/۱۳۷۵.
  75. حضرت آیت‌الله خامنه‌ای، بیانات در اجتماع مردم بجنورد، ۲۵/۵/۱۳۶۶.
  76. حضرت آیت‌الله خامنه‌ای، بیانات در تفسیر سوره ملک، ۲۷/۷/۱۳۶۳.
  77. حضرت آیت‌الله خامنه‌ای، بیانات در جمع مسئولان امور تربیتی، ۷/۱۲/۱۳۷۸.
  78. حضرت آیت‌الله خامنه‌ای، بیانات در خطبه‌های نماز جمعه، ۱۲/۹/۱۳۶۱.
  79. حضرت آیت‌الله خامنه‌ای، بیانات در دیدار با فرماندهان و مسئولان پایگاه مقاومت استان تهران، ۲۳/۴/۱۳۶۶.
  80. حضرت آیت‌الله خامنه‌ای، بیانات در اجتماع زایران حضرت رضا (ع)، ۲۹/۱/۱۳۷۰.
  81. حضرت آیت‌الله خامنه‌ای، بیانات در دانشگاه تهران، ۱۳/۹/۱۳۶۴.
  82. حضرت آیت‌الله خامنه‌ای، بیانات در جمع دانشجوان قزوین، ۲۶/۹/۱۳۸۲.
  83. حضرت آیت‌الله خامنه‌ای، بیانات در نماز جمعه تهران، ۱۰/۱۱/۱۳۵۹؛ نماز جمعه تهران، ۱۲/۹/۱۳۶۱؛ خطبه‌های نماز جمعه، ۲/۹/۱۳۷۶؛ سخنرانی در کنفرانس حراره، ۱۱/۶/۱۳۶۵؛ حضرت آیت‌الله خامنه‌ای، بیانات در مراسم معرفی سرهنگ ستاری فرمانده جدید نیروی هوایی، ۱۲/۱۱/۱۳۶۵.
  84. حضرت آیت‌الله خامنه‌ای، بیانات در نماز جمعه تهران، ۱۰/۱۱/۱۳۵۹؛ نماز جمعه تهران، ۱۲/۹/۱۳۶۱؛ خطبه‌های نماز جمعه، ۲/۹/۱۳۷۶؛ سخنرانی در کنفرانس حراره، ۱۱/۶/۱۳۶۵؛ حضرت آیت‌الله خامنه‌ای، بیانات در مراسم معرفی سرهنگ ستاری فرمانده جدید نیروی هوایی، ۱۲/۱۱/۱۳۶۵.
  85. حضرت آیت‌الله خامنه‌ای، در مکتب جمعه، ج۶، ص۲۱۶.
  86. حضرت آیت‌الله خامنه‌ای، دیدگاه‌ها، ص۲۶ - ۳۵.
  87. حضرت آیت‌الله خامنه‌ای، بیانات در دیدار با مسئولان و کارگزاران نظام، ۱۲/۹/۱۳۷۹.
  88. مهاجرنیا، محسن، مقاله «نظام سیاست اسلامی»، منظومه فکری آیت‌الله العظمی خامنه‌ای ج۲ ص ۷۷۰.
  89. حضرت آیت‌الله خامنه‌ای، بیانات در دیدار با گروه کثیری از پرستاران نمونه کشور به مناسبت سالروز میلاد حضرت زینب کبری(س)، ۱/۲/۱۳۸۹.
  90. حضرت آیت‌الله خامنه‌ای، بیانات در دیدار با مسئولان و کارگزاران نظام، ۳۱/۶/۱۳۸۶.
  91. حضرت آیت‌الله خامنه‌ای، بیانات در خطبه‌های نماز جمعه تهران، ۱۲/۱۱/۱۳۷۵.
  92. حضرت آیت‌الله خامنه‌ای، بیانات در دیدار با اقشار مختلف مردم، ۲۶/۱/۱۳۸۳.
  93. حضرت آیت‌الله خامنه‌ای، بیانات در دیدار با مسئولان و کارگزاران نظام، ۳۱/۶/۱۳۸۶.
  94. حضرت آیت‌الله خامنه‌ای، بیانات در خطبه‌های نماز جمعه تهران، ۱۲/۱۱/۱۳۷۵.
  95. حضرت آیت‌الله خامنه‌ای، بیانات در خطبه‌های نماز جمعه تهران، ۱۲/۱۰/۱۳۷۶.
  96. حضرت آیت‌الله خامنه‌ای، بیانات در مراسم بیعت جهادگران جهاد سازندگی سراسر کشور، ۲۰/۳/۱۳۶۸.
  97. حضرت آیت‌الله خامنه‌ای، بیانات در خطبه‌های نماز جمعه تهران، ۱۲/۱۰/۱۳۷۶.
  98. حضرت آیت‌الله خامنه‌ای، بیانات در دیدار با اقشار مختلف مردم از سراسر کشور، ۱۸/۷/۱۳۷۵.
  99. حضرت آیت‌الله خامنه‌ای، بیانات در دیدار با شرکت کنندگان در هفدهمین اجلاس سراسری نماز، ۲۹/۸/۱۳۸۷.
  100. حضرت آیت‌الله خامنه‌ای، بیانات در خطبه‌های نماز عید سعید فطر، ۱۱/۱۲/۱۳۷۳.
  101. حضرت آیت‌الله خامنه‌ای، بیانات در دیدار با فرماندهان رده‌های مختلف «سپاه پاسداران»، ۲۹/۶/۱۳۷۳.
  102. حضرت آیت‌الله خامنه‌ای، بیانات در دیدار با مسئولان و کارگزاران نظام جمهوری اسلامی ایران، ۲۳/۵/۱۳۷۰.
  103. حضرت آیت‌الله خامنه‌ای، بیانات در دیدار با نمایندگان هفتمین دوره مجلس شورای اسلامی، ۲۷/۳/۱۳۸۳.
  104. حضرت آیت‌الله خامنه‌ای، پیام به مناسبت آغاز سال جدید، ۱/۱/۱۳۷۶.
  105. حضرت آیت‌الله خامنه‌ای، بیانات در خطبه‌های نماز عید سعید فطر، ۱۱/۱۲/۱۳۷۳.
  106. حضرت آیت‌الله خامنه‌ای، بیانات در سالروز عید سعید مبعث، ۲۹/۴/۱۳۸۸.
  107. حضرت آیت‌الله خامنه‌ای، بیانات در اجتماع بزرگ مردم مشهد و زایران حضرت رضا(ع)، ۲۹/۱/۱۳۷۰.
  108. حضرت آیت‌الله خامنه‌ای، بیانات در سالروز عید سعید مبعث، ۲۹/۴/۱۳۸۸.
  109. ابراهیمی، ابراهیم، مقاله «انسان‌شناسی اسلامی»، منظومه فکری آیت‌الله العظمی خامنه‌ای ج۱ ص ۲۹۲.
  110. حضرت آیت‌الله خامنه‌ای، بیانات در دیدار با دانش آموزان و دانشجویان، ۱۰/۸/۱۳۷۴.
  111. «ای انسان! بی‌گمان تو به سوی پروردگارت سخت کوشنده‌ای، پس به لقای او خواهی رسید» سوره انشقاق، آیه ۶.
  112. حضرت آیت‌الله خامنه‌ای، بیانات در دیدار با روحانیون و وعاظ در آستانه ماه محرم، ۳/۳/۱۳۷۴.
  113. حضرت آیت‌الله خامنه‌ای، بیانات در اجتماع مردم مشهد مقدس و زائران حضرت ثامن الحجج، علی بن موسی الرضا(ع) در روز عید سعید فطر، ۱۵/۱/۱۳۷۱.
  114. حضرت آیت‌الله خامنه‌ای، بیانات در دیدار با اقشار مختلف مردم از سراسر کشور، ۱۸/۷/۱۳۷۵.
  115. حضرت آیت‌الله خامنه‌ای، بیانات در دیدار با گروهی از زنان پزشک سراسر کشور، ۲۶/۱۰/۱۳۶۸.
  116. حضرت آیت‌الله خامنه‌ای، بیانات در دیدار با معلمان و اساتید دانشگاه‌های خراسان شمالی، ۲۰/۷/۱۳۹۱.
  117. ابراهیمی، ابراهیم، مقاله «انسان‌شناسی اسلامی»، منظومه فکری آیت‌الله العظمی خامنه‌ای ج۱ ص ۲۹۶.
  118. حضرت آیت‌الله خامنه‌ای، بیانات در چهل و دومین مجمع عمومی سازمان ملل، نیویورک، ۳۱/۶/۱۳۶۶.
  119. «و (یاد کن) آنگاه را که پروردگارت به فرشتگان فرمود: می‌خواهم جانشینی در زمین بگمارم» سوره بقره، آیه ۳۰.
  120. حضرت آیت‌الله خامنه‌ای، بیانات در دیدار با فرماندهان و جمعی از پاسداران کمیته‌های انقلاب اسلامی، ۱۰/۱۰/۱۳۶۹.
  121. حضرت آیت‌الله خامنه‌ای، بیانات در خطبه‌های نماز جمعه تهران، ۵/۷/۱۳۷۰.
  122. نهج البلاغه، حکمت ۴۵۶.
  123. حضرت آیت‌الله خامنه‌ای، بیانات در چهارمین نشست اندیشه‌های راهبردی، ۲۴/۸/۱۳۹۱.
  124. «که ما انسان را در نیکوترین ساختار آفریده‌ایم،» سوره تین، آیه ۴.
  125. حضرت آیت‌الله خامنه‌ای، بیانات در دیدار با مسئولان و کارگزاران نظام جمهوری اسلامی ایران، ۱۲/۹/۱۳۷۹.
  126. حضرت آیت‌الله خامنه‌ای، پیام به مناسبت اولین سالگرد ارتحال حضرت امام خمینی، ۱۰/۳/۱۳۶۹.
  127. حضرت آیت‌الله خامنه‌ای، بیانات در دیدار با روحانیون و مبلغان، در آستانه ماه محرم، ۲۶/۲/۱۳۷۵.
  128. حضرت آیت‌الله خامنه‌ای، بیانات در دیدار با دانشجویان، ۱۸/۸/۱۳۸۵.
  129. حضرت آیت‌الله خامنه‌ای، بیانات در دیدار ارتشیان، به مناسبت «روز ارتش»، ۲۴/۱/۱۳۷۳.
  130. حضرت آیت‌الله خامنه‌ای، بیانات در چهل و دومین مجمع عمومی سازمان ملل، نیویورک، ۳۱/۶/۱۳۶۶.
  131. حضرت آیت‌الله خامنه‌ای، بیانات در خطبه‌های نماز جمعه سوم رمضان ۱۴۱۵، ۱۴/۱۱/۱۳۷۳.
  132. حضرت آیت‌الله خامنه‌ای، بیانات در دیدار با وزیر، معاونان، مشاوران و مدیران کل وزارت آموزش و پرورش، ۲۵/۱۰/۱۳۷۰.
  133. حضرت آیت‌الله خامنه‌ای، پیام به اجلاس سراسری نماز، ۱۵/۶/۱۳۸۰.
  134. ابراهیمی، ابراهیم، مقاله «انسان‌شناسی اسلامی»، منظومه فکری آیت‌الله العظمی خامنه‌ای ج۱ ص ۲۹۷.
  135. حضرت آیت‌الله خامنه‌ای، بیانات در دیدار با علما و روحانیون و مبلغان در آستانه ماه محرم الحرام، ۲۳/۱/۱۳۷۸.
  136. حضرت آیت‌الله خامنه‌ای، بیانات در دیدار با دانشجویان کرمانشاه، ۲۴/۷/۱۳۹۰.
  137. حضرت آیت‌الله خامنه‌ای، بیانات در سالروز میلاد نبی اکرم(ص)، ۲۱/۱۱/۱۳۹۰.
  138. حضرت آیت‌الله خامنه‌ای، بیانات در دیدار با علما و روحانیون و مبلغان در آستانه ماه محرم الحرام، ۲۳/۱/۱۳۷۸.
  139. ابراهیمی، ابراهیم، مقاله «انسان‌شناسی اسلامی»، منظومه فکری آیت‌الله العظمی خامنه‌ای ج۱ ص ۳۰۰.
  140. حضرت آیت‌الله خامنه‌ای، بیانات در دیدار با اقشار مختلف مردم، ۲۹/۷/۱۳۷۷.
  141. حضرت آیت‌الله خامنه‌ای، بیانات در دیدار با گروه کثیری از پاسداران به مناسبت سالروز میلاد امام حسین(ع) و روز پاسدار، ۱۷/۷/۱۳۸۱.
  142. حضرت آیت‌الله خامنه‌ای، بیانات در دیدار با اقشار مختلف مردم، ۲۹/۷/۱۳۷۷.
  143. حضرت آیت‌الله خامنه‌ای، بیانات در دیدار با ورزشکاران جانباز، ۲۳/۶/۱۳۷۴.
  144. حضرت آیت‌الله خامنه‌ای، پیام به مناسبت آغاز سال جدید، ۱/۱/۱۳۷۶.
  145. حضرت آیت‌الله خامنه‌ای، بیانات در دیدار با هزاران نفر از اعضای بسیج دانشجویی دانشگاه‌های سراسر کشور، ۳۱/۲/۱۳۸۶.
  146. ابراهیمی، ابراهیم، مقاله «انسان‌شناسی اسلامی»، منظومه فکری آیت‌الله العظمی خامنه‌ای ج۱ ص ۳۰۱.
  147. حضرت آیت‌الله خامنه‌ای، بیانات در دیدار با مسئولان نظام در روز عید مبعث، ۱۹/۴/۱۳۸۹.
  148. حضرت آیت‌الله خامنه‌ای، بیانات در دیدار با اعضای هیات دولت، ۸/۶/۱۳۸۴.
  149. حضرت آیت‌الله خامنه‌ای، بیانات در دیدار با کارگزاران و قشرهای مختلف مردم، در روز ولادت حضرت امیرالمؤمنین(ع)، ۱۷/۱۰/۱۳۷۱.
  150. حضرت آیت‌الله خامنه‌ای، بیانات در اجتماع زائران و مجاوران حرم مطهر رضوی، ۱/۱/۱۳۸۹.
  151. حضرت آیت‌الله خامنه‌ای، بیانات در خطبه‌های نماز جمعه تهران، ۲۶/۱۲/۱۳۷۹.
  152. حضرت آیت‌الله خامنه‌ای، بیانات در دیدار با گروهی از خانواده‌های شهدا و جانبازان و اقشار مختلف مردم و جمعی از مسئولان ادارات و سازمان‌های شهرهای تهران، شهداد کرمان، قم، و مسئولان و دانشجویان دانشگاه هنر، ۱/۸/۱۳۷۰.
  153. حضرت آیت‌الله خامنه‌ای، بیانات در دیدار با مسئولان وزارت امور خارجه و سفرا و کارداران جمهوری اسلامی ایران، ۸/۴/۱۳۷۰.
  154. حضرت آیت‌الله خامنه‌ای، بیانات در دیدار با کارگزاران در روز «عید مبعث»، ۲۹/۱۰/۱۳۷۴.
  155. ابراهیمی، ابراهیم، مقاله «انسان‌شناسی اسلامی»، منظومه فکری آیت‌الله العظمی خامنه‌ای ج۱ ص ۳۰۲.
  156. حضرت آیت‌الله خامنه‌ای، بیانات در دیدار با دانشجویان کرمانشاه، ۲۴/۷/۱۳۹۰.
  157. حضرت آیت‌الله خامنه‌ای، بیانات در مراسم فارغ التحصیلی گروهی از دانشجویان دانشگاه تربیت مدرس، ۱۲/۶/۱۳۷۷.
  158. «همان کسان که از فرستاده پیام‌آور درس ناخوانده پیروی می‌کنند، همان که (نام) او را نزد خویش در تورات و انجیل نوشته می‌یابند؛ آنان را به نیکی فرمان می‌دهد و از بدی باز می‌دارد و چیزهای پاکیزه را بر آنان حلال و چیزهای ناپاک را بر آنان حرام می‌گرداند و بار (تکلیف)‌های گران و بندهایی را که بر آنها (بسته) بود از آنان برمی‌دارد، پس کسانی که به او ایمان آورده و او را بزرگ داشته و بدو یاری رسانده‌اند و از نوری که همراه وی فرو فرستاده شده است پیروی کرده‌اند رستگارند» سوره اعراف، آیه ۱۵۷.
  159. حضرت آیت‌الله خامنه‌ای، بیانات در دانشگاه تربیت مدرس، ۱۲/۶/۱۳۷۷.
  160. ابراهیمی، ابراهیم، مقاله «انسان‌شناسی اسلامی»، منظومه فکری آیت‌الله العظمی خامنه‌ای ج۱ ص ۳۰۳.
  161. حضرت آیت‌الله خامنه‌ای، بیانات در مراسم فارغ التحصیلی جمعی از پرسنل نیروی انتظامی، ۱۸/۷/۱۳۷۹.
  162. «همان که آنان را در گرسنگی خوراک داد و از بیم امان بخشید» سوره قریش، آیه ۴.
  163. حضرت آیت‌الله خامنه‌ای، بیانات در دیدار با فرماندهان و مسئولان سازمان عقیدتی، سیاسی نواحی مختلف نیروی انتظامی در سراسر کشور، ۲/۱۱/۱۳۷۰.
  164. مجلسی، بحارالانوار، ج۷۸، ص۱۷۰.
  165. حضرت آیت‌الله خامنه‌ای، بیانات در دیدار با مسئولان نظام در روز عید مبعث، ۱۹/۴/۱۳۸۹.
  166. ابراهیمی، ابراهیم، مقاله «انسان‌شناسی اسلامی»، منظومه فکری آیت‌الله العظمی خامنه‌ای ج۱ ص ۳۰۴.
  167. حضرت آیت‌الله خامنه‌ای، بیانات در همایش بزرگ خواهران در ورزشگاه آزادی به مناسبت جشن میلاد کوثر، ۳۰/۷/۱۳۷۶.
  168. حضرت آیت‌الله خامنه‌ای، بیانات در دیدار با فضلا، طلاب و اقشار مختلف مردم قم، به مناسبت سالگرد قیام نوزدهم دی ماه، ۱۹/۱۰/۱۳۷۰.
  169. حضرت آیت‌الله خامنه‌ای، بیانات در دیدار با مسئولان و کارگزاران نظام جمهوری اسلامی ایران، ۱۹/۴/۱۳۷۹.
  170. ابراهیمی، ابراهیم، مقاله «انسان‌شناسی اسلامی»، منظومه فکری آیت‌الله العظمی خامنه‌ای ج۱ ص ۳۰۴.
  171. حضرت آیت‌الله خامنه‌ای، بیانات در اجتماع با شکوه مردم کرج، ۲۴/۷/۱۳۷۶.
  172. ابراهیمی، ابراهیم، مقاله «انسان‌شناسی اسلامی»، منظومه فکری آیت‌الله العظمی خامنه‌ای ج۱ ص ۳۰۵.