نصب الهی امام در کلام اسلامی: تفاوت میان نسخه‌ها

از امامت‌پدیا، دانشنامهٔ امامت و ولایت
برچسب: پیوندهای ابهام‌زدایی
خط ۱۷: خط ۱۷:
اعتقاد شیعه [[امامیه]] این است که بر [[خداوند متعال]] لازم است پس از [[پیامبر]] {{صل}} [[امام]] را [[نصب]] کند و این مطلب با دلایل عقلی و [[نقلی]] ثابت می‌گردد. از جمله، هر دلیلی که بر [[وجوب]] [[فرستادن پیامبران]] بیان شده، بر [[نصب امام]] نیز دلالت می‌کند و غیر آن دلائل. دلایل عقلی بر [[وجوب نصب امام]] بر خداوند متعال بسیار است که به چند دلیل اشاره می‌شود:
اعتقاد شیعه [[امامیه]] این است که بر [[خداوند متعال]] لازم است پس از [[پیامبر]] {{صل}} [[امام]] را [[نصب]] کند و این مطلب با دلایل عقلی و [[نقلی]] ثابت می‌گردد. از جمله، هر دلیلی که بر [[وجوب]] [[فرستادن پیامبران]] بیان شده، بر [[نصب امام]] نیز دلالت می‌کند و غیر آن دلائل. دلایل عقلی بر [[وجوب نصب امام]] بر خداوند متعال بسیار است که به چند دلیل اشاره می‌شود:


=== [[اختلال نظام معاش و معاد]] ===
=== اختلال نظام معاش و معاد ===
در [[تعریف امامت]] چنین آمده است: {{عربی|الإمامه استخلاف من الرّسول فی إقامه الدین و انتظام اُمور المسلمین علی طبق قوانین الإلهیّه}}<ref>قریب همین دلیل در «کشف المراد فی شرح تجرید الاعتقاد» در بحث «حسن البعثه» ذکر شده است: {{عربی|إنّ النوع الانسانی خُلِق لا کغیره من الحیوانات فإنّه مدنیّ بالطبع یحتاج إلی اُمور کثیره فی معاشه لا یتمّ نظامه إلا بها و هو عاجز عن فعل الأکثر منها إلا بمشارکه و معاونه و التغلّب موجود فی الطبایع البشریّه بحیث یحصل التنافر المضادّ لحکمه الاجتماع، فلابدّ من جامع یقهرهم علی الاجتماع و هو السنّه و الشرع، و لابدّ للسنّه من شارع یسنّها و یقرّر ضوابطها، و لابدّ و أن یتمیّز ذلک الشخص من غیره من بنی نوعه لعدم الأولویّه، و ذلک المایز لایجوز أن یکون ممّا یحصل من بنی النوع لوقوع التنافر فی التخصیص، فلابدّ و أن یتمیّز من قبل الله تعالی بمعجزه ینقاد البشر إلی تصدیق مدّعیها و یخوّفهم من مخالفته و یَعِدُهم علی متابعته بحیث یتمّ النظام و یستقرّ حفظ النوع الإنسانی علی کماله الممکن له}}.</ref>؛ [[امامت]] یعنی [[جانشینی رسول خدا]] {{صل}} در برپایی [[دین]] و [[نظم]] امور [[مسلمانان]] طبق [[قوانین الهی]]» و با توجّه به این تعریف واضح است که حسن معاش و [[معاد]] و [[انتظام]] امور مسلمانان جز به [[اجتماع]] و تمدّن ـ که به کمک یکدیگر امور [[معاملات]] و احتیاج‌های [[دنیوی]] شان سامان پذیرد ـ تحقّق نخواهد یافت و محقّق شدن این انتظام، وابسته به [[قوانین]] [[عدل الهی]] است، در غیر این صورت هر کس به مقتضای خواهش‌های نفسانی، متعرّض [[اموال]] و ناموس دیگران خواهد شد و [[هرج و مرج]] بزرگی روی خواهد داد و در اندک زمانی، رشته [[نظام اجتماعی]] از هم خواهد گسیخت.
در [[تعریف امامت]] چنین آمده است: {{عربی|الإمامه استخلاف من الرّسول فی إقامه الدین و انتظام اُمور المسلمین علی طبق قوانین الإلهیّه}}<ref>قریب همین دلیل در «کشف المراد فی شرح تجرید الاعتقاد» در بحث «حسن البعثه» ذکر شده است: {{عربی|إنّ النوع الانسانی خُلِق لا کغیره من الحیوانات فإنّه مدنیّ بالطبع یحتاج إلی اُمور کثیره فی معاشه لا یتمّ نظامه إلا بها و هو عاجز عن فعل الأکثر منها إلا بمشارکه و معاونه و التغلّب موجود فی الطبایع البشریّه بحیث یحصل التنافر المضادّ لحکمه الاجتماع، فلابدّ من جامع یقهرهم علی الاجتماع و هو السنّه و الشرع، و لابدّ للسنّه من شارع یسنّها و یقرّر ضوابطها، و لابدّ و أن یتمیّز ذلک الشخص من غیره من بنی نوعه لعدم الأولویّه، و ذلک المایز لایجوز أن یکون ممّا یحصل من بنی النوع لوقوع التنافر فی التخصیص، فلابدّ و أن یتمیّز من قبل الله تعالی بمعجزه ینقاد البشر إلی تصدیق مدّعیها و یخوّفهم من مخالفته و یَعِدُهم علی متابعته بحیث یتمّ النظام و یستقرّ حفظ النوع الإنسانی علی کماله الممکن له}}.</ref>؛ [[امامت]] یعنی [[جانشینی رسول خدا]] {{صل}} در برپایی [[دین]] و [[نظم]] امور [[مسلمانان]] طبق [[قوانین الهی]]» و با توجّه به این تعریف واضح است که حسن معاش و [[معاد]] و [[انتظام]] امور مسلمانان جز به [[اجتماع]] و تمدّن ـ که به کمک یکدیگر امور [[معاملات]] و احتیاج‌های [[دنیوی]] شان سامان پذیرد ـ تحقّق نخواهد یافت و محقّق شدن این انتظام، وابسته به [[قوانین]] [[عدل الهی]] است، در غیر این صورت هر کس به مقتضای خواهش‌های نفسانی، متعرّض [[اموال]] و ناموس دیگران خواهد شد و [[هرج و مرج]] بزرگی روی خواهد داد و در اندک زمانی، رشته [[نظام اجتماعی]] از هم خواهد گسیخت.



نسخهٔ ‏۲۸ اکتبر ۲۰۲۳، ساعت ۱۰:۲۹

مسأله امامت و تعیین خلیفه، مهم‌ترین چالش فراروی مسلمین پس از رحلت پیامبر اسلام (ص) بوده و موجب بزرگ‌ترین اختلاف و منازعه در میان امت اسلام شده است. نظریه «نصب الهی امام» مربوط به شیعه است که «نظریه انتخاب امام» اهل سنّت را اجتهاد در برابر نص و باطل می‌شمارد و «نصب الهی امام» را از شرایط مهم امامت می‌داند. این اصطلاح در فرهنگ کلامی امامیه به مفهوم نصب مستقیم امام معصوم از سوی خداوند به جانشینی از پیامبر (ص) اشاره دارد.

متکلمین امامیه، برای اثبات نصب الهی امام، با دلائل عقلی مانند: ضرورت اجتماعی و اجرای احکام و حدود اسلام، نیاز به تبیین دین در همه اعصار، نیاز دایمی به هدایت و لزوم تداوم امام، سیره مسلمین، مسئولیت تربیت نفوس، برهان لطف و دلائل نقلی مانند: آیه تطهیر، آیه تبلیغ، آیه ولایت، آیه اولی‌الامر، آیه ابتلا، آیه اکمال دین، حدیث غدیر، منزلت و دیگر دلائل روایی موجود در منابع شیعه و اهل سنت استدلال کرده‌اند.

ادله عقلی نصب الهی امام

اعتقاد شیعه امامیه این است که بر خداوند متعال لازم است پس از پیامبر (ص) امام را نصب کند و این مطلب با دلایل عقلی و نقلی ثابت می‌گردد. از جمله، هر دلیلی که بر وجوب فرستادن پیامبران بیان شده، بر نصب امام نیز دلالت می‌کند و غیر آن دلائل. دلایل عقلی بر وجوب نصب امام بر خداوند متعال بسیار است که به چند دلیل اشاره می‌شود:

اختلال نظام معاش و معاد

در تعریف امامت چنین آمده است: الإمامه استخلاف من الرّسول فی إقامه الدین و انتظام اُمور المسلمین علی طبق قوانین الإلهیّه[۱]؛ امامت یعنی جانشینی رسول خدا (ص) در برپایی دین و نظم امور مسلمانان طبق قوانین الهی» و با توجّه به این تعریف واضح است که حسن معاش و معاد و انتظام امور مسلمانان جز به اجتماع و تمدّن ـ که به کمک یکدیگر امور معاملات و احتیاج‌های دنیوی شان سامان پذیرد ـ تحقّق نخواهد یافت و محقّق شدن این انتظام، وابسته به قوانین عدل الهی است، در غیر این صورت هر کس به مقتضای خواهش‌های نفسانی، متعرّض اموال و ناموس دیگران خواهد شد و هرج و مرج بزرگی روی خواهد داد و در اندک زمانی، رشته نظام اجتماعی از هم خواهد گسیخت.

بسیار روشن است که قوانین و قواعد عادلانه شرع ـ که از جانب پروردگار عالم وضع شده ـ سبب و علّت بقای انسان‌ها و حفظ نظام آنهاست. اما این قوانین و قواعد شرعی، نیازمند قانون‌گذاری از جنس بشر است که از جانب خداوند بر خلق مبعوث شود و برای حفظ نظام انسان‌ها، قوانین شرع را برای آنها بیان کند که آن شخص، نبی و رسول خداست.

از سوی دیگر، قوانین شرع در هر عصری ـ تا زمان بقای شریعت آن پیامبر ـ محتاج به حافظ و مفسّر و مبیّن است، تا از خطا و خلل و تغییر و تحریف مصون بمانند، وگرنه همان لزوم اختلال نظام انسان‌ها ـ در امر معاش و معاد ـ همچنان به حال خود باقی خواهد ماند؛ زیرا علّت تامه حصول انتظام و بر طرف کننده هرج و مرج، خود آن قوانین الهی بوده است و همین سببِ وجوب برانگیختن نبی بر حق تعالی است، پس همین علّت - بدون هیچ تفاوتی - در حقِ وصی نیز باقی است، جز این که وجود نبی به منزله «علّتِ مُحْدِثه» برای آن قوانین الهی است، ولی وجود وصی، به منزله «علتِ مُبْقِیه» است و در نتیجه برای رفع اختلال نظام و بقای انسان‌ها، تفاوتیمیان وجوب مبعوث کردن کسی به منزله علت مُحْدِثه و نصب کسی به منزله علّت مُبْقِیه بر خدا نیست.

بی‌تردید ایجاد اختلال در واجبات، از جانب خداوند متعال علاوه بر دلایل نقلی، عقلاً نیز قبیح است، پس همان طور که بر خداوند، اخلال در اصل تکلیف و قوانین شرعی و نیز اخلال در مبعوث کردن نبی جایز نیست؛ (چون موجب اختلال نظام می‌شود) به همین دلیل، اخلال در نصب وصی نیز جایز نیست، و بلکه اختلال نظام بر اثر نصب نکردن وصی، شدیدتر و بیشتر است؛ زیرا پیامبر ما (ص) به نص قرآن کریم خاتم پیامبران است[۲] و بعد از او پیامبری نخواهد بود، و پس از ایشان تا قیام قیامت، باب نبوت مسدود خواهد بود، از این‌رو بر طرف کردن حاجت‌های دین و قوانین الهی و حفظ شریعت خاتم الانبیاء (ص) بیش از پیش ضرورت دارد.

ممکن است این اشکال مطرح شود که بعد از بعثت رسول خدا (ص) و اکمال دین به دست ایشان، با کمک و همیاری امت، دین محفوظ و مصون خواهد ماند و حاجتی به نصب وصی باقی نمی‌ماند! پاسخ این است که این کلام، بسیار سست و بی‌اساس است؛ زیرا ملاک و مناط دلیلی که ذکر شد، سبب و علّت بودن قوانین الهی در دفع اختلال نظام بود، از این‌رو تفویض حفظ آن به بندگان - با وجود جهل و خطای ایشان، و کثرت شهوت‌ها و انگیزه‌های نفسانی شان بر این ریاست عامه که نظیر نبوّت است و هر کسی تمنّای آن ریاست را دارد - خودش، اخلال گر دیگری برای نظام است[۳]؛ چون اگر حفظ این قوانین الهی - با کثرت و پیچیدگی‌اش - به همه بندگان واگذار شود، در این صورت - به سبب این که هر یک، قول دیگری را به خاطر اجتهادها و آرای آمیخته به هواهای نفسانی رد می‌کند - در اندک زمانی موجب اختلال نظام و از بین رفتن قوانین شرع و دین می‌شود که آن نیز موجب از میان رفتن اصل شریعت نبوی خواهد شد.

واضح است که تفویض این قواعد و قوانین شرعی به اشخاص نامعین، عین اختلال نظام و هرج و مرج است؛ زیرا که این افراد غیر معین، به مقتضای عدم تعیین بر هر یک از مکلفین علی البدلیّه صدق می‌کند و هر یک به مقتضای شهوت‌های نفسانی، طالب این ریاست عامه الهی خواهند بود و عقلاً جایز است که هر یک برای به‌دست آوردن این ولایت عامه - که نزد عُقَلا از تمام لذات با ارزش‌تر است - به نزاع و مخاصمه برخیزند و یا برخی بر برخی دیگر به ظلم و ستم چیره شوند که این هم موجب خروج این سلطنت از سلطنت شرعی و قوانین و قواعد الهی می‌شود.

اگر این اشکال مطرح شود که عدالت جماعتی از امت، مانع از چیرگی و غلبه و اجحاف در اصل انعقاد خلافت و امامت می‌شود. در پاسخ باید گفت: این کلام نیز دور از علم و قواعد عقلی است؛ زیرا بحث ما بر پایه برهان عقلی و حکومت عقلی استوار است، و عدالت برخی از مردم، مانع از جواز و امکانِ غلبه و چیرگی و فساد، بلکه وقوع آن، نخواهد بود. بلی تنها عصمت - به حسب عقل - مانع از آن است که البته امت راهی به عصمت ندارند، مگر آنکه معیِّن از سوی خدای تعالی باشد.

نتیجه اینکه اگر تفویض این قواعد و قوانین شرعی به کسانی باشد که از جانب خداوند معیّن شده‌اند، در این صورت مقصود و مطلوب ما ثابت می‌شود که نصب امام بر خداوند متعال واجب است چنان که گفتیم: أنّ الواجب علی الله سبحانه نصب الحافظ و الولی والخلیفه و الإمام، دفعا لاختلال النظام[۴].

باید توجّه داشت که لازمه این برهان آن است، کسی که از جانب خداوند برای این امر مهم منصوب شده باید کسی باشد که بعد از نبی، افضل و ارجح و اعلم و اولی از غیر نبی (یعنی از بقیه امت) باشد؛ زیرا اگر آن شخص معیّن، مرجوح و پایین‌تر از باقی امت باشد، ترجیح مرجوح بر راجح لازم می‌آید. و اگر مساوی باشد، ترجیح بلامرجّح لازم آید که هر دو باطل و قبیح است.

پس از محال بودن صدور قبیح از جانب خداوند تعالی و محال بودن اخلال به واجبات از حق تعالی، مدّعا و مطلوب ما یعنی: وجوب نصب اعلم و اولی از غیر، بر خداوند متعال، ثابت می‌شود چنان که گفتیم: یجب علی الله تعالی نصب من هو أعلم و أولی من اُمّه النبی (ص) لحفظ نوامیس الشرعیه و القواعد الإلهیّه[۵].

لازمه دیگر این برهان آن است که ولیِ حافظِ معیّنِ از جانب خداوند باید از هر خطا و لغزشی معصوم باشد، در غیر این صورت، برای او خطا و شبهه و سهو در هر یک از قوانین شرعی و قواعد الهی جایز خواهد بود، چنانکه در مجموع قوانین شرعی، عقل آن را تجویز خواهد کرد و در این صورت خلاف مقصود الهی لازم خواهد آمد که همان بقای قواعد و قوانین الهی برای دفع اختلال نظام بندگان در امر معاش و معاد ایشان است و چیزی مانع این تجویز عقلی نخواهد بود مگر اینکه ملتزم به عصمت آن «ولیِّ» حافظ مأمون از جانب خداوند باشیم.

همچنین لازمه دیگر این برهان آن است که «ولیِّ» حافظِ از جانب خداوند، باید صاحب معجزات و آیات بیّنات باشد تا اگر کسی از ارباب ملل و ادیان با او در امور دین رو در رو شود و در اثبات حقانیت این قواعد شرعی، از او معجزه بخواهند، از عهده اجرای آن بر آید، وگرنه در اثبات دین، شکست خورده و محکوم خواهد شد و آن موجب از میان رفتن اصل دین می‌گردد، چنان که خلفای غاصب هر گاه گرفتار می‌شدند، عبارت لولا عَلِىٌّ لَّهَلَكَ عُمَرٌ ستّار عیوب و کاشف کروب ایشان بود و با این عبارت، به پوشاندن نافهمی و ضلالت خود می‌پرداختند[۶].

قاعده لطف

عبدالرزاق لاهیجی، می‌نویسد: «جمهور فرقه امامیه برآنند که واجب است نصب امام بر خدای تعالی عقلاً و تقریر دلیل بر مذهب امامیه آن است که گوئیم: هیچ شک نیست که در زمانی که پیغمبری موجود نباشد و امکان وجود پیغمبری نیز نباشد به‌سبب ختم نبوت و امت مکلف باشند به تکلیفات شرعیه زیاده بر تکالیف عقلیه به‌تخصیص تکالیفاتی که موجب اجتماع ناس و کثرت و ازدحام مردم باشند، مانند اقامت جمعه و سد سرحدهای بلاد اسلام و تجهیز جیوش و عساکر برای جهاد و دفع اعدای دین و امثال این که همه اهل اسلام متفقند بر وجوب آن، ولامحاله مظنه وقوع فتن و آشوب و منازعه و مخاصمه و محاسده است. هر آینه، وجود امام به معنی مذکور ریاست در امور دین و دنیا لطف است مر مکلفین را... بلکه عقل جازم است به اینکه سد مفاسد امور معاش نتواند شد؛ مگر به وجود سلطانی قاهر عادل»[۷].

علمای شیعه بر اساس این دو مقدمه؛ یعنی:

  1. وجود سلطان قاهر عادل، برای زندگی اجتماعی بشر و نظام جامعه، لازم است؛
  2. لطف، بر خداوند واجب است.

در پی تبیین و اثبات سه دیدگاه بوده‌اند:

  1. ریاست و فرمانروایی برای جامعه بشری لازم و ضروری است؛
  2. عقل به این، ضرورت، حکم می‌کند؛
  3. نصب و تعیین امام، بر خداوند لازم است.

از این رو و با فرض پذیرش مقدمات دلیل لطف، اختصاص آن به حکومت معصوم، دلیلی ندارد. البته با بودن معصوم و دسترسی به او، لطف فقط نصب وی را اثبات می‌کند؛ یعنی با ضمیمه شدن دلیل دیگری به دلیل یاد شده، شرط عصمت در امام به اثبات می‌رسد. برخی از نویسندگان، دلیل قاعده لطف را در لزوم امامت، به‌گونه‌ای تقریر کرده‌اند که با مبنای خودشان در نفی حکومت دینی و طرد عناصر دنیوی از امامت، سازگار و هماهنگ باشد.

مهدی حائری یزدی در این خصوص می‌نویسد: «معنای حقیقی قاعده لطف این است که شریعت، راهنمای راستین به سوی خردمندی و کامیابی و نیک‌بختی خردمندانه باشد و نقش اساسی‌اش این است که انسان‌ها را بر پایه آموزه‌هایش به رشد و کمال عقلی برساند تا آنان به‌راستی، راه رستگاری خود را بشناسند و بر اثر انگیزه‌های طبیعی حیوانی خود، از راه و رسم خردمندی درنگذرند. اجرای عدالت و انتظامات که درست به معنای برقراری حکومتی مسئول برای تدبیر امور مملکتی است، به خود مردم واگذار شده است؛ زیرا مرحله اجرای تکالیف عدل، یعنی سیاست و تدبیر امور و آیین کشورداری، چیزی نیست که بتوان آن را از تحلیل و تجزیه ماهیت نبوت و امامت به دست آورد یا از لوازم ذاتی آنها استنباطش کرد. مدلول قاعده لطف درباره نبوت و امامت، این است که پیامبران و امامان، معلمان عدل و داد عقلی‌اند تا مردم را با آموزش عالی، به رشد عقلی برسانند و مردم بتوانند به اجرای وظایف خود بپردازند»[۸].

کوچک‌ترین چیزی که بتوان سیاست را از آن استخراج و استنباط کرد، در عناصر تحلیلی امامت، بلکه تفاوت این دو با یکدیگر، همچون تفاوت امور الهی با امور خلقی و مردمی است که یکی از طریق وحی تحقق می‌یابد و دیگری تنها پدیده‌ای مردمی و استوار بر پایه خواسته مردم و وجودش اعتباری و قراردادی است[۹]. این دیدگاه، هم با توجه به نصوص دینی درباره جایگاه و نقش پیامبر(ص) و امام در قرآن و سنت و ارتباط آنان با سیاست و تدبیر جامعه و هم از دید کلامی، به‌ویژه با توجه به قاعده لطف، نقدپذیر است.

با توجه به بحث‌های گذشته، به بررسی دوباره نصوص دینی در این باره نیازی نیست. اما از دید کلامی می‌توان پرسید: آیا متکلمان شیعه، قاعده لطف را چنین تقریر کرده‌اند؟ آیا نتیجه تقریر پیش‌گفته با مبانی کلام شیعه، سازگار است؟ این نویسنده تصریح می‌کند که ما از زبان متکلمان اسلامی به بحث می‌پردازیم؛ یعنی می‌خواهد تقریر خود درباره دلیل امامت و نتایج آن را بر گردن متکلمان بگذارد و مورد قبول آنها جلوه دهد، اما این برداشت کلامی، از دیدگاه‌های گوناگون نقدپذیر است:

۱. بنابر تقریر متکلمان درباره قاعده لطف، امام، مجری عدل و برپادارنده قسط است؛ یعنی کسی است که باید تدبیر جامعه را در دست داشته باشد. علامه حلی، ضرورت امامت را بر اساس قاعده لطف، چنین تقریر می‌کند: در نزد عقلا آشکار و واضح است که وقتی برای خردمندان، رئیس و فرمانروایی باشد که آنان را از تعدی بازدارد، مانع گناه از طرف آنان شده و به انجام طاعات و دنبال کردن عدل و انصاف ترغیب کند، آنها به صلاح و نیکی نزدیک‌تر شده و از فساد فاصله بیشتری می‌گیرند. این، مطلبی ضروری است که هیچ عاقلی نمی‌تواند آن را مورد تردید قرار دهد. پس وجود امام لطف است و چون لطف بر خداوند واجب است، وجود امام بر خداوند، لازم است[۱۰]. بر پایه این تقریر، لزوم و ضرورت رئیسی اثبات می‌شود که از دچار شدن مردم به فتنه و فساد جلوگیری می‌کند؛ نه کسی که با تعلیم خود، مردم را به رشد عقلی می‌رساند تا از انگیزه‌های حیوانی تأثیر نپذیرند.

۲. نبوت و امامت بر اساس قاعده لطف، یکسان تحلیل نمی‌شوند و از دید متکلمان مسلمان، این دو منصب، به یک اندازه تأثیر نمی‌گذارند. اما چنین نکته‌ای بر نویسنده مخفی مانده است. نبوت و امامت، دو مصداق قاعده لطف‌اند. نبوت لطف است؛ زیرا جامعه انسانی به قانون و شریعت نیاز دارد و امامت لطف است؛ زیرا اجتماع بشر به مدیر و زمامدار نیازمند است. از این رو، کلام اسلامی، نبوت و امامت را دو منصب می‌شمرد و ضرورت هر یک را بر اساس فلسفه خاصی تبیین می‌کند. پس امامت همان نبوت یا لازمه نبوت نیست. البته شاید پیامبری مانند رسول اکرم(ص)، دارای منصب امامت نیز باشد. بنابر فلسفه امامت، با فرض اینکه نبی قانون و شریعت را ابلاغ می‌کند، دوباره به قاعده لطف استناد می‌شود تا نیاز به مجری قانون (امام) اثبات شود؛ کسی که آن قانون را در گوشه و کنار جامعه، عینیت و حاکمیت می‌بخشد. پس درون‌مایه قاعده لطف درباره امامت، با درون‌مایه آن درباره نبوت متفاوت است و نباید حضور و تأثیر امام را در جامعه، با حضور و تأثیر نبی یکسان شمرد؛ چنان‌که نباید راهنمایی و تعلیم را یگانه محتوای آنها به شمار آورد.

متکلمان امامیه بر اساس مبانی مختلف در قاعده لطف، نصب الهی امامت را ثابت کرده‌اند:

بر مبنای حکمت الهی

حکمت الهی از مبانی قاعده لطف است. متکلمان امامیه نصب الهی امامت را بر این مبنا اثبات کرده‌اند: خداوند می‌داند که بیشتر مردم، جز در سایه لطف به امتثال آزادانه روی نمی‌آورند. مقتضای حکمت الهی این است که تکلیف خویش را با لطف همراه کند؛ وگرنه غرض وی از تکلیف، حاصل نخواهد شد و خداوند حکیم از نقض غرض به دور است. بسیاری از متکلمان شیعه، وجوب نصب امام را بر مبنای حکمت الهی ثابت کرده‌اند[۱۱].

برای نمونه، ابن میثم بحرانی، در این باره چنین استدلال کرده است: نصب امام، لطفی از خداوند درباره اجرای واجبات و تکالیف شرعی است و چنین لطفی با ویژگی یاد شده، به مقتضای حکمت الهی، واجب است. پس تا هنگامی که تکالیف اجرا نشده‌اند، نصب الهی واجب است[۱۲].

وی لطف بودن نصب امام را برای اجرای تکالیف شرعی، امری بدیهی شمرده است؛ یعنی بر پایه مطالعه تاریخ جوامع بشری و حالات مکلفان، این واقعیت آشکار می‌شود که هرگاه رهبری با کفایت و عادل، رهبری آنان را برعهده بگیرد، آنان واجبات و محرمات الهی را بیشتر پاس خواهند داشت و اگر چنین رهبری میان آنان نباشد، چنین نخواهد شد. بنابراین حتی اندک تردیدی در لطف بودن نصب الهی امام عادل و باکفایت برای مکلفان، وجود ندارد. شیخ مفید می‌گوید: دلیل بر وجوب لطف، توقف غرض تکلیف‌کننده بر لطف است. پس لطف از باب حکمت واجب است. کسی که بندگان را به کاری وامی‌دارد، اگر غرض او حصول اختیاری این امر باشد، باید لطف کند تا او بتواند مقصود را انجام دهد و اگر نکند، خلاف حکمت کرده است[۱۳]. این استدلال، لطف را به حکمت الهی می‌پیوندد و لطف نکردن را نقض غرض و مخالف حکمت در تشریع می‌داند.

خواجه نصیرالدین نیز می‌گوید: «امامت لطف است و لطف بر اساس حکمت بر خداوند واجب است. پس نصب امام بر مبنای حکمت الهی واجب است»[۱۴]. علامه در شرح این گفتار می‌نویسد: مصنف بر وجوب نصب امام بر خداوند استدلال نموده است به اینکه امام لطف است و لطف بر خداوند از باب حکمت واجب است. صغرای مطلب برای عقلا روشن است؛ زیرا علم ضروری وجود دارد که وقتی برای عقلا رئیسی باشد که باعث جلوگیری مردم از زور و ظلم گردد و مردم را از گناه بازداشته و برای طاعت آماده سازد و بر عدل و انصاف وادار نماید، این به صلاح نزدیک است و از فساد دور. این امر ضروری و لازم است که انسان عاقل در آن تردید ندارد[۱۵].[۱۶]

بر مبنای جود الهی

جود و کرم الهی از دیگر مبانی قاعده لطف است. شیخ مفید دومین مبنای قاعده لطف را در رد مبنای دیگری در این باره، یعنی عدل الهی، مطرح کرده است[۱۷]. طبرسی در تقریر این دلیل می‌گوید: خداوند متعال قادر است. انگیزه لطف نیز به مقتضای جود در وی وجود دارد و هر مانعی مانند بخل، جهل و عجز هم از ساحت وی به دور، و نیاز بندگان به لطف و جود الهی روشن است؛ پس تحقق لطف ضروری است[۱۸].

نزدیک کردن بندگان به طاعت و دور کردن آنان از معصیت، در حق آنان شایسته‌تر است؛ پس لزوم لطف در حق بندگان ضروری و عدم لطف در حق آنان بر خداوند محال است[۱۹]. تطبیق این دلیل بر یک مصداق لطف، یعنی لزوم نصب امام، افزون بر مقدمه دیگر، به چنین نتیجه‌ای می‌انجامد: مقتضای جود و کرم الهی از سویی و نیاز انسان به راهنمای علمی و عملی از سوی دیگر، این است که خداوند کسانی را به معلمی و رهبری انسان‌ها برانگیزد تا هم راهنمای مردمان در شناخت راه حق، و هم آنان در مسیر پیمودن راه سعادت باشند[۲۰].[۲۱]

بر مبنای عدالت الهی

خداوند برای کمال‌یابی هر موجودی در این عالم، همه نوع ابزار ضروری و غیرضروری به او داده است تا از مرز ضعف و نقص بگذرد و به هدف‌هایش برسد. چگونه ممکن است انسان پرورش یافته در دامان همین طبیعت، از این قانون خدش ناپذیر طبیعی مستثنا، و ارتقای معنوی او نادیده گرفته شود؟ آیا می‌توان گفت، آفریدگاری که از هیچ بخششی در زمینه کمال جسمی بشر دریغ نکرده، او را از داشتن وسایل بنیادین تعالی روحی‌اش محروم کرده و این نعمت را به وی نداده است[۲۲]؟

سراسر جهان، از قانون و نظم و هماهنگی و پیوستگی بر اساس علت و معلول، پر است و همه به سوی هدف معین حرکت می‌کنند و آنچه در کاربری و تکامل و فعالیت آنها لازم است، با کمال جود و سخاوت به آنها داده شده است. اینها دلالت می‌کنند که نسبت به فعل خود اهتمام کامل دارد. خداوند همه چیز را در جهت بایسته آنها به طور تکوینی، رهبری می‌کند. آیا بی‌انصافی نیست که اشرف مخلوقات، یعنی انسان را بدون هادی و سرپرست رها کرده باشد[۲۳]؟

رسیدن انسان به کمال و سعادت جز با اجرای تکالیفش میسر نیست و از سویی اجرای تکالیف بدون رهنما، دشوار است. پس بنابر عدالت الهی، آنچه انسان را به طاعت نزدیک و از معصیت دور می‌کند، فراهم می‌آید[۲۴].

مقصود از «وجوب بر خدا» در این مسئله، وجوب به معنای فقهی‌اش نیست. بلکه به معنای کامل بودن فعل خداست؛ یعنی خداوند از هر عیب و نقصی در مقام ذات و صفاتش منزه است و کمال ذاتی و صفاتی خداوند مستلزم این است که فعل او نیز از هر عیب و نقصی منزه باشد. «وجوب علی الله»؛ یعنی ملازمه کمال در ذات و صفات، با کمال در فعل. کارکرد عقل در این باره، شناخت و ادراک است نه لازم کردن و واجب کردن بر خداوند. عقل به وجوب کاری بر خداوند حکم نمی‌کند. بلکه درک می‌کند که محال است خداوند حکیم و قادر، چنین کاری را ترک کند[۲۵].[۲۶]

برهان عنایت

برهان عنایت از دلایل عقلی نصب امام است که فلاسفه و عرفا درباره‌اش بحث کرده‌اند. طرح این بحث در حکمت و فلسفه بر این حقیقت دلالت می‌کند که نصب امام، اندیشه‌ای همگانی و فرامذهبی در جامعه فکری انسانی است؛ زیرا روش عقلی و فلسفی، ویژه هیچ دین و گرایش فکری نیست.

«عنایت» در لغت از ماده (ع ن ی) بر وزن «عَنَی، یَعنِی»، در معنای اراده، قصد، در نظر گرفتن، رسیدگی کردن، توجه، بخشش و انعام به کار می‌رود[۲۷]. این مصدر، به دو گونه «عِنایت» و «عَنایت» به کار رفته[۲۸] و تعریف‌های اصطلاحی گوناگونی درباره‌اش عرضه شده است. فخر رازی می‌گوید: «عنایت یعنی علم خداوند به اینکه «اشیاء» به چه حالی باشند تا بر بهترین و کامل‌ترین وجه واقع شوند»[۲۹]. نصیرالدین طوسی در تعریفش می‌گوید: «علم به نظام خیر که مبدأ فیض، نظام خیر است»[۳۰].

ابوعلی سینا می‌گوید: عنایت عبارت از این است که واجب الوجود بذاته، تعقل کند که اعضای جسم انسان چگونه باشد، حرکت آسمان چه سان باشد تا به گونه بهتر باشند و نظام خیر در آنها موجود باشد. این تعقل علم الهی به دنبال هیچ‌گونه شوقی یا خواستی یا هدفی غیر از توجه به خویش نیست[۳۱].

شیخ اشراق گفته است: «عنایت، احاطه حق تعالی است به چگونگی نظام کل و به آنچه تمام این مجموعه بر آن باشد...»[۳۲].

قرآن می‌گوید: «صنع خدایی است که هر چیزی را در کمال استواری پدید آورده است. درحقیقت، او به آنچه انجام می‌دهید آگاه است»[۳۳]. عنایت در عرفان به معنای علم الهی به مصالح امور بندگان و نظام وجودی جهان است؛ به عبارت دیگر عنایت الهی همان چیزی است که اسباب رسیدن به کمال را برای بنده فراهم می‌کند[۳۴].

بنابراین «عنایت» یعنی اعتنا و اهتمام به اینکه نظام تکوین و تشریع از هر جهت، احسن (بهترین) باشد. پس عنایت علمی خداوند، علم خداوند به ذاتش است که صدور و آفرینش با آن تحقق می‌یابد، و عنایت در مقام فعل و چگونگی مخلوقات، به معنای پیدایی مخلوقات و جهان آفرینش، بر اساس علم الهی و «نظام احسن» است. بنابراین عنایت، از صفات فعل خداوند شمرده می‌شود[۳۵]. عنایت در این نوشتار در معنای دومش به کار می‌رود؛ یعنی وجود و نصب امام در استواری و استحکام نظام تکوین و تشریع، ضروری است[۳۶].

امامت لازمه نظام احسن

حکمت از صفات فعلیه الهی است. فخررازی می‌گوید: «حکمت، ایجاد افعال به‌گونه‌ای نیکو و محکم است و إحکام، دادن تمام نیاز وجودی موجودات، و حفظ وجودی آنها به حسب امکان است»[۳۷].

حکمت الهی، به نظامی می‌انجامد که موجب تکوین و تحقق کمالات وجودی بیشتر و بالاتر است؛ یعنی سلسله‌های علل و معلولات مادی به‌گونه‌ای آفریده شده‌اند که به قدر امکان، مخلوقات بیشتری از کمالات بهتری بهره‌مند می‌شوند[۳۸].

اگر امام در ساختار نظام آفرینش پدید نیاید و در جایگاه ویژه خود قرار نگیرد (جعل نگردد)، نقص و کاستی به نظام احسن راه می‌یابد و این با حکمت الهی سازگار نیست؛ یعنی اگر این سلسله و نظام آفرینش، از چنین وجودی تهی باشد، ناقص به شمار می‌رود. پس وجود آن ضروری است. امام با عالم غیب مرتبط است. از این رو، ویژگی و معیارهای خاصی دارد و از دید درجه و جایگاه در قوص صعودی است. موجودات در قوص نزولی‌اند و بدان احاطه و آگاهی ندارند. از این رو، تعیین و تشخیص امام، کار انسان‌های عادی نیست؛ بلکه باید از طریق تشریع صورت پذیرد[۳۹].

تأثیر امام در کمال انسان

خداوند همه ابزارهای ضروری و غیرضروری هدایت و سعادت انسان را پدید آورده و زمینه را برای کمال او فراهم کرده است تا از مرز ضعف و نقص بگذرد و در کمال قرار گیرد. از این رو، هدف تشریع الهی، همان هدف خلقت است. هدف انبیا و کتب آسمانی نیز هدایت و رساندن انسان‌ها به سعادت و کمال مطلوب است. بوعلی سینا با برهان عنایت بر ضرورت پیامبر استدلال کرده است: واگذاشتن انسان‌ها به خودشان، کار درستی نیست؛ چون مایه اختلاف می‌شود و هر کسی چیزی را که به سودش باشد، عدل و چیزی که به زیانش باشد، ظلم می‌پندارد. پس نیاز به چنین انسانی که مایه بقا و پیدایش وجود انسان‌ها است، بسیار شدیدتر از نیاز به رویانیدن موی بر کناره‌های چشم (پلک و مژه) و ابروان و گود کردن کف پاهاست. طبق عنایت الهی به نیازهایش پاسخ مثبت گفته می‌شود. یکی از نیازهای عمده‌اش، وجود راهنمای الهی است[۴۰].

از دید حکما، بعثت انبیا بر پایه برهان عنایت ضرورت دارد؛ چنان‌که بنابر همین دلیل، وجود مستمر امام نیز ضروری است[۴۱]. همان دلیلی که ناگزیری تکلیف و بعثت را توجیه می‌کند، توجیه‌کننده ضرورت امامت و امام است[۴۲]. ملاصدرا امامت را مقتضای «عنایت ربانیه» می‌شمرد؛ چنان‌که نیاز مردم به امام از نیازشان به منافع ضروریشان بیشتر است؛ پس وجوب عقلی نصب امام بر خداوند، از محال بودن جهل، نقص و عیب او برمی‌آید[۴۳].

امام شئون و وظایف فروانی دارد؛ مانند هدایت افراد بشر و هدایت جامعه در بخش‌های سیاسی و حکومتی و قانون‌گذاری و تبیین و توضیح شریعت و رساندن فیض الهی به مخلوقات. انسان نیز بر پایه ساحت‌های وجودی‌اش، به آن شئون نیاز دارد و این نیازها، از نیاز او به نان و آب و چشم و گوش بسی مهم‌تر است[۴۴].

بوعلی سینا، امام را «ربّ انسانی» می‌داند[۴۵] و از دید کسانی، این کلام به ویژگی الهی و بشری امام اشاره می‌کند: از امام به عنوان «ربّ انسانی» یاد کرده است؛ چون حجت خداوند بر خلق، بشری است که واسطه بین خدا و بندگان است؛ پس به ناچار باید از جانب خداوند علیم و حکیم، با حکمت عملی و نظری مؤید باشد و علی‌رغم شباهتش به آنان در خلقت، شباهت و مشارکتی در کرامات الهی و امور قدسی و ملکوتی که شامل حال اوست، نداشته باشد. پس.، شیخ با کلامش که گفت: «ربّ انسانی»، به هر دو جهت بشری و الوهی، عنایت و توجه کرده است[۴۶].

معقول نیست که عنایت الهی، منافع ناچیز را تأمین کند، اما از این منافع اساسی باز بماند، و معقول نیست که خداوند نیازهای نخستین بشر را بداند، اما نیازهای بنیادین او را نشناسد، و درست نیست که او به چیزهای ضروری برای پیدایی نظام خیر ممکن، بی‌اعتنا باشد و آنها را پدید نیاورد. بنابراین حال که عنایت الهی نظام احسن، نیازهای مقدمات و موجودات پایین را تأمین، و راه را برای رسیدنشان به کمال مطلوب، آماده کرده است، هادی و راهنمای همیشگی برای انسان نمی‌گمارد؟!

‌انسان در میان موجودات، از دید مادی، از همه مواهب الهی بهره دارد و از دید معنوی که مهم‌تر از بعد مادی است، نیازهایش بر پایه عنایت الهی برمی‌آید. داشتن پیشوا و رهبر از ضروری‌ترین نیازهای انسان[۴۷] در حیات اجتماعی و فردی است[۴۸].

جامعیت دین

این موضوع کلامی از این روی که از دید متکلمان شیعی، از ادله «نصب الهی امام» به شمار می‌رود[۴۹]، بررسی می‌شود.

جامعیت و کمال دین اسلام، از کتاب و سنت سرچشمه می‌گیرد. خداوند متعال بارها قرآن را منبع پایان‌ناپذیر و مبین هر چیز خوانده[۵۰] و دین اسلام را جامع و کامل دانسته است[۵۱]. علمای مذاهب اسلامی نیز این سخن را پذیرفته‌اند. اما درباره تفسیرش و مسائل مرتبط با آن از قرن اول هجری، بلکه پس از رحلت پیامبر(ص) بحث‌های دامنه‌داری در این حوزه مطرح کرده‌اند[۵۲]. امام علی(ع) تفسیر شریعت را که از شئون امامت به شمار می‌رود، با جامعیت و کمال دین پیوند می‌دهد و بر مبنای آن بر ابطال رأی در دین و شریعت استدلال می‌کند[۵۳].

بنابر بررسی تاریخی، این موضوع کلامی دوجا مطرح شده است: هنگام شمارش ویژگی‌های شریعت اسلام[۵۴] و در احتجاج‌های علمای امامیه و دیگر فرقه‌ها[۵۵]. اصل جامعیت شریعت و دین اسلام، در جایگاه نخست از برجستگی‌های شریعت اسلام در سنجش با دیگر شرایع مطرح شده و در جایگاه دوم، بیشتر به تفسیر جامعیت و پیام‌ها و لوازم آن پرداخته است.

واژه «جامعیت» مصدر جعلی از ریشه «جمع»، و جمع به معنای انضمام و گردآوری چیزهای جدا از هم، بر محور مشترک است[۵۶]. هدف مشترک، بخش‌ها و قلمرو آن را روشن می‌کند.

واژه «کمال» در لغت در برابر نقص به کار می‌رود و هنگامی چیزی بدان متصف می‌شود که هدف را برآورد[۵۷]. ازاین‌رو، دو وصف «کامل» و «جامع» در این نقطه مشترکند که تعیین دقیق حد و مرز معنای آنها، با توجه به هدف، به دست می‌آید و با یکدیگر متفاوت نیستند و مقصود این است که اسلام در تأمین هدف خودش کمبودی ندارد و به همه اهداف آورنده این دین کامل و جاویدان، پرداخته است[۵۸].

اسلام بهترین و کامل‌ترین قانون‌های الهی را دارد که ویژه عبادات نیستند؛ بلکه حکم جمیع بخش‌های سیاست را بر وجه اکمل و وافی داراست؛ حتی دیه شکاف صورت (ارش الخد)[۵۹]. اسلام، همه مسائل و موضوعاتی را که بشر در سعادت و کمال و دست‌یابی به حیات مطلوب به آنها نیاز دارد، به طور کامل بیان داشته و در آموزه و رهنمودهایش آورده است و در این باره در سنجش با دیگر ادیان و مکتب‌های الهی و بشری، از جامعیت خاصی برخوردار است.

بنابر اهداف و مقاصد یاد شده در قرآن، آموزه‌های اسلام و گستره مسائل و موضوعات قرآنی از مسائل و موضوعات اخلاقی، عبادی و فردی، بسیار فراتر می‌رود و مسائل و موضوعات اجتماعی - سیاسی و مدیریتی و حکومتی را نیز دربرمی‌گیرد؛ زیرا اهداف و مقاصدی مانند عدالت اجتماعی، آزادی انسان از اسارت‌های گوناگون سیاسی، اقتصادی و فکری و ساختن جامعه آرمانی و تأمین سعادت و رشد و کمال انسان‌ها در همه زمینه‌ها[۶۰]، بر مدار آن می‌گردد.

معنای اکمال دین در آیه ﴿الْيَوْمَ أَكْمَلْتُ لَكُمْ دِينَكُمْ همین است. دین کامل و جامع، همه نیازهای جوامع اسلامی را در گستره تاریخ و متناسب با رشد آنها، برمی‌آورد. رهبری و پیشوایی بعد از پایان یافتن دوره رسالت و نبوت، از اصلی‌ترین نیازهاست. آیا ساختار و مبانی نظام سیاسی امت اسلامی از طریق تشریع ابلاغ شده و آینده و دورنمای جامعه اسلامی در چشم‌انداز وحی روشن شده یا اسلام به این موضوع بی‌اعتنا بوده است؟ بنابر جامعیت‌نگری یاد شده، می‌توان از این دعوی دفاع کرد که اسلام ساختار سیاسی نظام اسلامی را به خود مسلمانان واگذارده است؟

اهل سنت معتقدند که اسلام انتخاب نظام سیاسی (نظام سیاسی خلافت) را بعد از پیامبر(ص)، به خود امت اسلامی واگذارده است مسلمانان پایه وجوب عقلی[۶۱] یا وجوب سمعی[۶۲]، موظفند نظام سیاسی جامعه را خودشان انتخاب کنند. بنابراین، کمال و جامعیت که در دین به آن تصریح شده است، آسیب می‌پذیرد و در عرصه جهانی نمی‌توان از آن دفاع کرد.

باری، از دید دانشوران شیعه، کمال دین و جامعیت آن بر مدار تشریع امامت و ساختار نظام سیاسی می‌گردد و ختم نبوت، هنگامی با حکمت الهی همسو خواهد بود که با نصب امام همراه باشد؛ امامی که همه ویژگی‌های پیامبر(ص) را جز نبوت و رسالت‌دار است[۶۳]؛ یعنی علم خدادادی دارد تا بتواند حقایق دین را با همه دقایقش بیان کند، ملکه عصمت دارد تا از انگیزه‌های نفسانی تأثیر نپذیرد. پس کمال و جامعیت دین از دلایل نصب الهی امام است[۶۴].

امام خمینی بر پایه دلیل جامعیت دین، اشتمال دین را بر دولت و نظام اجرایی ضروری دانسته و می‌نویسد: متون دینی، بر جامعیت دین و بیان نیازهای گوناگون آنان (مردم) تأکید کرده است. دولت و نظام اجرایی از نیازهای زندگی اجتماعی به شمار می‌رود. بنابراین، دین باید دربردارنده نظام و نهاد اجرایی باشد[۶۵].

ایشان امامت را قوه جریان قانون می‌داند که مقصود اصلی دین و قانون‌گذاری است: از این جهت به حکم خرد، همان‌طور که دین و قرآن در پیشگاه خدا و پیامبر(ص) با اهمیت تلقی می‌شود، امامت هم باید در آن پیشگاه به همان اهمیت شناخته شود؛ زیرا که امامت قوه جریان قانون است که مقصود اصلی از دین و قانون‌گذاری است. از این جهت، بی‌امامت قانون‌گذاری لغو و بیهوده است و با امامت، دین کامل و تبلیغ تمام می‌شود[۶۶].[۶۷]

برهان واسطه فیض

مسئله فیض و وساطت در آن، از زمان‌های گذشته محل بحث و نظر بوده است. این بحث در فلسفه افلاطونی جایگاه ویژه‌ای دارد؛ همچنین فلاسفه مسلمان همچون فارابی و میرداماد و دیگران آن را مطرح کرده‌اند. این بحث در عرفان اسلامی به‌ویژه عرفان نظری نیز به چشم می‌خورد؛ چنان‌که محیی الدین، از عارفان مسلمان به فیض اقدس و فیض مقدس معتقد است[۶۸].

دانشمندان مسلمان بحث «وساطت در فیض» را از منظرهای گوناگون بر رسیده‌اند. این نوشتار از آن روی که وجود امام واسطه در فیض به شمار می‌رود، بدین بحث می‌پردازد. آیا افاضه بر موجودات، بی‌واسطه صورت می‌پذیرد یا با واسطه؟ فیض الهی به موجودات، بدون واسطه صورت نمی‌پذیرد؛ زیرا علت و معلول، باید هم‌سنخ باشند. واسطه فیض نیز فیض است، بلکه حقیقت و جوهر فیض است و حقیقت ولایت مطلقه، هم فیض الهی، و هم واسطه رسیدن فیض خدا به دیگر موجودات است. ولی خدا، ظرف مشیت او و مبدأ جریان فیض الهی است.

بوعلی سینا در «الشفاء» درباره امام و خلیفه می‌گوید: و هر کس علاوه بر آنچه امام و خلیفه گفته شد، دارای خواص پیامبری باشد، چنین کسی رب النوع انسان تواند بود... و امور بندگان خدا به دست او سپرده شده است و اوست فرمانروای جهان خاکی (العالم الارضی) و هم او خلیفةالله است در زمین[۶۹].

مقصود از «العالم الارضي»، جمیع کائنات ارضی است که امام بر آنها دلالت دارد؛ چنان‌که از تعبیر «رباً انسانیاً» نیز استفاده می‌شود که مقصودش، مؤثر بودن در تربیت صورت نوعیه است. تعبیر «تفوض الیه امور عبادالله»، هم ولایت تکوینی و هم ولایت تشریعی را دربرمی‌گیرد. چنان‌که فیض خلق و تکوین به واسطه نیاز دارد، فیض هدایت و تشریع نیز به واسطه محتاج است؛ زیرا خود هدایت و تشریع، فیض عظیم است و این فیض نیز به واسطه‌ای نیاز دارد که شایستگی پذیرش این فیض را داشته باشد و مصداقش جز نفوس شایسته برای پذیرش هدایت آیات الهی و تبلیغ و تعلیم آن به بشر نیست؛ زیرا انسان به تنهایی بر درک معارف الهی قدرت ندارد. عقل تنها چراغ راه اوست؛ چنان‌که اگر راه را به او نشان دهند، به سرمنزل مقصود می‌رسد. اما عقل به تنهایی نمی‌تواند راه اصیل را کشف کند و اگر بتواند، ضامن استقامت انسان در این راه نیست.

سهروردی می‌گوید: پس باید زمین از وجود یکی از آنها خالی نباشد... آنان نگه‌دارنده و میخ‌های عالم هستند... به واسطه آنان، نظام پایدار، و حالاتش مستقر می‌ماند و فیض خداوند می‌رسد و اگر زمانی از میان آنها خالی بماند، فساد و هلاکت زیاد می‌شود[۷۰].

این واسطه تشریع، در شخص پیامبر(ص)، یعنی مرتبه کامل ولایت و رسالت، جلوه کرد و بعد از او در امامان رخ نمود. بنابراین، وجود امام به‌عنوان واسطه فیض در نظام تکوین و تشریع و تعیین الهی او ناگزیر است[۷۱].

پرسش‌های وابسته

جستارهای وابسته

منابع

پانویس

  1. قریب همین دلیل در «کشف المراد فی شرح تجرید الاعتقاد» در بحث «حسن البعثه» ذکر شده است: إنّ النوع الانسانی خُلِق لا کغیره من الحیوانات فإنّه مدنیّ بالطبع یحتاج إلی اُمور کثیره فی معاشه لا یتمّ نظامه إلا بها و هو عاجز عن فعل الأکثر منها إلا بمشارکه و معاونه و التغلّب موجود فی الطبایع البشریّه بحیث یحصل التنافر المضادّ لحکمه الاجتماع، فلابدّ من جامع یقهرهم علی الاجتماع و هو السنّه و الشرع، و لابدّ للسنّه من شارع یسنّها و یقرّر ضوابطها، و لابدّ و أن یتمیّز ذلک الشخص من غیره من بنی نوعه لعدم الأولویّه، و ذلک المایز لایجوز أن یکون ممّا یحصل من بنی النوع لوقوع التنافر فی التخصیص، فلابدّ و أن یتمیّز من قبل الله تعالی بمعجزه ینقاد البشر إلی تصدیق مدّعیها و یخوّفهم من مخالفته و یَعِدُهم علی متابعته بحیث یتمّ النظام و یستقرّ حفظ النوع الإنسانی علی کماله الممکن له.
  2. ﴿مَا كَانَ مُحَمَّدٌ أَبَا أَحَدٍ مِنْ رِجَالِكُمْ وَلَكِنْ رَسُولَ اللَّهِ وَخَاتَمَ النَّبِيِّينَ «محمّد، پدر هیچ یک از مردان شما نیست اما فرستاده خداوند و واپسین پیامبران است» سوره احزاب، آیه ۴۰.
  3. همانند آنچه در تاریخ اسلام پس از شهادت رسول خدا (ص) اتفاق افتاد و به اعتراف برخی علمای عامه در هیچ مسئله مثل امامت شمشیر کشیده نشد.
  4. این بحث مفصّلا در کتب کلامی مطرح شده است و برای اطلاع بر آن مراجعه شود به: نور الافهام فی علم الکلام، ج۱، ص۳۷۶؛ کشف المراد فی شرح تجرید الاعتقاد قسم الإلهیات، ص۱۸۱؛ البراهین القاطعه، ج۳، ص۲۱۵؛ قواعد المرام، ص۱۷۵؛ ارشاد الطالبین الی نهج المسترشدین، ص۳۲۷؛ دلائل الصدق، ج۴، ص۲۵۱.
  5. مراجعه شود به: ارشاد الطالبین، ص۲۳۶؛ انوار الملکوت، ص۲۰۶؛ کشف المراد، ص۳۶۶؛ الباب الحادی عشر، ص۳۸؛ البراهین القاطعه، ج۳، ص۲۲۵، ۳۶۲؛ تقریب المعارف، ص۱۵۰؛ حق الیقین الشبّر، ج۱، ص۱۴۳؛ دلائل الصدق، ج۴، ص۳۶۶.
  6. علی‌احمدی، سید قاسم، حقانیت در اوج مظلومیت ج۱، ص ۱۰۹.
  7. سرمایه ایمان در اصول اعتقادات، صص ۱۰۷ و ۱۰۸.
  8. حکمت و حکومت، ص۵۱.
  9. حکمت و حکومت، ص۵۱.
  10. کشف المراد فی شرح تجرید الاعتقاد (تحقیق الآملی)، ص۴۴۵.
  11. نکته الاعتقادیه، ج۱۰، ص۳۹. کتاب تمهید الاصول فی علم الکلام، محمد بن حسن الطوسی، صص ۲۱۲ و ۲۱۳؛ الذخیرة فی علم الکلام، ص۱۹۱؛ ارشاد الطالبین فاضل مقداد، صص ۲۷۷ و ۲۷۸.
  12. ان نصب الامام لطف من فعل الله تعالى في اداء الواجبات الشرعية التكليفية و كل لطف بالصفة المذكورة فواجب في حكمة الله تعالى ان يفعله مادام التكليف بالمطلوب فيه قائما فنصب الامام المذكور واجب من الله في كل زمان التكليف...؛ قواعد المرام فی علم الکلام، میثم بن علی البحرانی، ص۱۷۵.
  13. النکت الاعتقادیة، ص۳۵. الدليل على وجوبه توقف غرض المكلف عليه فيكون واجبا في الحكمة و هو المطلوب.
  14. الامام لطف فيجب نصبه على الله تعالى تحصيلا للغرض، کشف المراد فی شرح تجرید الاعتقاد، ص۴۹۰.
  15. استدل المصنف على وجوب نصب الامام على الله تعالى بان الامام لطف و اللطف واجب في الحكمة اما الصغرى فمعلومة للعقلا. اذا العلم الضروري حاصل بان العقلا متى كان لهم رئيس يمنعهم عن التغالب و التهاوش و يقيدهم عن المعاصي و يعدهم على فعل الطاعات و يبعثهم على التناصف و التعادل كانوا إلى الصلاح اقرب و من الفساد ابعد و هذا امر ضروري لا شك منه العاقل...، کشف المراد فی شرح تجرید الاعتقاد، ص۴۹۰.
  16. امیری، سلیمان، امامت و دلایل انتصابی بودن آن، ص ۱۲۵-۱۳۰.
  17. اقول ان ما اوجبه اصحاب اللطف اللطف انها وجب من جهة الجود و الكرم لا من حيث ظنوا ان العدل اوجبه و انه لو لم يفعله لكان ظالما، أوائل المقالات، أبوعبدالله محمد بن محمد بن النعمان الشیخ المفید، ص۵۹.
  18. کفایة الموحدین، اسماعیل طبرسی نوری، ج۱، ص۵۰۷؛ دلایل الصدق، محمد حسن مظفر، همان، صص ۴۹ و ۵۰.
  19. اوایل المقالات، أبوعبدالله محمد بن محمد بن النعمان الشیخ المفید، ج۴، ص۵۱؛ گوهر مراد، ص۲۵۰؛ کفایة الموحدین، ج۱، ص۵۰۷.
  20. جایگاه مبانی کلامی در اجتهاد، سعید ضیایی‌فر، ص۲۵۴.
  21. امیری، سلیمان، امامت و دلایل انتصابی بودن آن، ص ۱۳۰.
  22. مبانی اعتقادات، مجتبی موسوی لاری، ج۴، ص۱۶.
  23. پیشوایی از نظر اسلام، جعفر سبحانی، ص۱۵۷.
  24. ان ما اوجبه اصحاب اللطف من اللطف انا وجب من جهة الجود و الكرم لا من حيث ظنوا ان العدل اوجبه وانه لو لم يفعله لكان ظالما؛ المغنی فی ابواب التوحید و العدل، ج۱۰، ص۱۷. شهید مطهری قاعده لطف را از فروع عدل و حسن و قبح عقلی می‌داند مجموعه آثار، ج۳، ص۱۰۰؛ الشیخ المفید أبوعبدالله محمد بن محمد بن النعمان، ج۴، ص۵۹.
  25. تلخیص المحصل، خواجه نصیرالدین الطوسی، ص۳۴۲؛ گوهر مراد، صص ۳۴۸ و ۳۴۹.
  26. امیری، سلیمان، امامت و دلایل انتصابی بودن آن، ص ۱۳۱.
  27. القاموس المحیط، محمد بن یعقوب الفیروزآبادی، ج۴، ص۳۶۷.
  28. القاموس المحیط، محمد بن یعقوب الفیروزآبادی، ج۴، ص۳۶۷؛ المنجد، ماده (ع، ن، ی)، ص۵۳۵؛ مجمع البحرین، ج۳، ص۲۶۴.
  29. المباحث المشرقیه، فخرالدین محمد بن عمر التمیمی الرازی الشافعی، ج۲، ص۵۱۶.
  30. تلخیص المحصل، ص۴۵۴. ان علمه بما فيه المصلحة سبب لصدور ذلك عنه و هو بوجه قدرته و بوجه إرادته و يسمون تلك الإرادة بالعناية.... کتاب المواقف، ج۳، ص۱۱۶. فقال الحكماء إرادته نفس علمه بوجه النظام الأكمل و يسمونه عناية.
  31. التعلیقات، ابن سینا، ص۱۴. وی در این باره می‌نویسد: كون الأول عالما لذاته بما عليه الوجود من نظام الخير، و علة لذاته للخير و الكمال بحسب الإمكان، و راضيا به على النحو المذكور، فيعقل نظام الخير على الوجه الأبلغ في الإمكان فيفيض عنه ما يعقله نظاما و خيرا على الوجه الأبلغ الذي يعقله فيضانا على أتم تأدية إلى النظام بحسب الإمكان. رک: النجاة من الغرق فی بحر الضلالات، ابن سینا. ص۶۶۹.
  32. اللّمحات، شهاب الدین یحیی سهروردی، ص۱۶۶.
  33. ﴿صُنْعَ اللَّهِ الَّذِي أَتْقَنَ كُلَّ شَيْءٍ إِنَّهُ خَبِيرٌ بِمَا تَفْعَلُونَ «آفرینش خداوند را (بنگر) که هر چیز را استوار آفریده است؛ بی‌گمان او از آنچه انجام می‌دهید آگاه است» سوره نمل، آیه ۸۸.
  34. فرهنگ و معارف اسلامی، جعفر سجادی، ج۲، ص۱۳۴۸.
  35. تعلیقة علی النهایة الحکمة، محمدتقی مصباح یزدی، ص۴۶۲.
  36. امیری، سلیمان، امامت و دلایل انتصابی بودن آن، ص ۱۳۲.
  37. المباحث المشرقیه، ج۲، ص۵۲۰. و قد يعني بالحكمة ايجاد الافعال على الوجه الأحسن و الإحكام هو أن يعطي الشيء جميع ما يحتاج إليه في ضرورة وجوده و في حفظ وجوده بحسب الإمكان.
  38. آموزش فلسفه، محمدتقی مصباح یزدی، ج۲، ص۴۲۳.
  39. امیری، سلیمان، امامت و دلایل انتصابی بودن آن، ص ۱۳۴.
  40. تلخیص المحصل، ص۳۶۸.
  41. امامت، حسن زاده آملی، ترجمه ابراهیم احمدیان، ص۲۴؛ الهیات و معارف اسلامی، جعفر سبحانی، ص۳۸۰.
  42. تاریخ فلسفه، کاپلستون، ج۴، ص۲۵۳.
  43. اصول کافی، ص۴۸۴.
  44. ولایت نامه، محمد گنابادی، ص۲۴۸.
  45. الشفاء، الالیهات ابن سینا، ص۵۰۸.
  46. امامت، حسن زاده آملی، ص۳۴.
  47. تلخیص المحصل، ص۳۶۸.
  48. امیری، سلیمان، امامت و دلایل انتصابی بودن آن، ص ۱۳۵.
  49. آموزش عقاید، محمدتقی مصباح یزدی، ج۱، ص۲؛ سیاست و حکومت، کاظم قاضی زاده، ص۳۵۳؛ ولایت فقیه رهبری در اسلام، عبدالله جوادی آملی، ص۶۶.
  50. ﴿وَنَزَّلْنَا عَلَيْكَ الْكِتَابَ تِبْيَانًا لِكُلِّ شَيْءٍ «و بر تو این کتاب را فرو فرستادیم که بیانگر هر چیز و رهنمود و بخشایش و نویدبخشی برای مسلمانان است» سوره نحل، آیه ۸۹.
  51. ﴿الْيَوْمَ أَكْمَلْتُ لَكُمْ دِينَكُمْ وَأَتْمَمْتُ عَلَيْكُمْ نِعْمَتِي وَرَضِيتُ لَكُمُ الْإِسْلَامَ دِينًا «امروز دینتان را کامل و نعمتم را بر شما تمام کردم و اسلام را (به عنوان) آیین شما پسندیدم» سوره مائده، آیه ۳.
  52. جایگاه مبانی کلام در اجتهاد، سعید ضیایی فر، ص۷۴۴.
  53. «أَمْ أَنْزَلَ اللَّهُ سُبْحَانَهُ دِيناً نَاقِصاً فَاسْتَعَانَ بِهِمْ عَلَى إِتْمَامِهِ أَمْ كَانُوا شُرَكَاءَ لَهُ فَلَهُمْ أَنْ يَقُولُوا وَ عَلَيْهِ أَنْ يَرْضَى أَمْ أَنْزَلَ اللَّهُ سُبْحَانَهُ دِيناً تَامّاً فَقَصَّرَ الرَّسُولُ صعَنْ تَبْلِيغِهِ وَ أَدَائِهِ وَ اللَّهُ سُبْحَانَهُ يَقُولُ ما فَرَّطْنا فِي الْكِتابِ مِنْ شَيْ‌ءٍ»؛ نهج البلاغه، تصحیح صبحی صالح، ج۱۸، ص۶۰.
  54. شرح المقاصد فی علم الکلام، ج۵، ص۳۹. الثاني: ما اشتمل عليه شريعته من امر الاعتقادات و العبادات و المعاملات و السياسيات....
  55. الایضاح، ابی محمد الفضل بن شاذان، ص۵۴.
  56. معجم مقاییس اللغة، أبی الحسین أحمد بن فارس بن زکریا إبن فارس، ج۱، ص۴۷۹؛ لسان العرب، جمال الدین محمد بن مکرم بن منظور الأفریقی المصری، ج۲، ص۳۵۵؛ در فارسی نیز به همین معنا بکار می‌رود. ر.ک: علی اکبر دهخدا، لغت‌نامه دهخدا، ج۵، ص۱۴۷۵.
  57. المفردات فی غریب القرآن، صص ۴۴۱ و ۴۴۲.
  58. رک: جایگاه مبانی کلام در اجتهاد، ص۷۴۶؛ جامعیت دین، محمدعلی ایازی، ج۱۰، ص۱۰۰.
  59. بصائر الدرجات الکبری، أبوجعفر محمد بن الحسن بن فروخ الصفار، ص۱۴۳؛ بحار الأنوار، محمد باقر المجلسی، ج۲۶، ص۲۳. «از امام صادق(ع) نقل شده که فرمود: صحیفه‌ای نزد ماست که طول آن هفتاد ذرع و به املای پیامبر خدا(ص) است و علی(ع) آن را به دست خود نوشته و تمام آنچه مورد احتیاج است، حتی دیه خراش، در آن ثبت شده است.
  60. جامعیت، جهانی بودن و جاودانگی دین از نظر قرآن، حسین غفاری، مجموعه آثار کنگره بررسی مبانی فقهی امام خمینی...، ج۱۰، ص۲۵۸.
  61. شرح الاصول الخمسه، ص۵۱۴.
  62. شرح المواقف، علی بن محمد القاضی الجرجانی، ج۸، ص۳۴۵. عضدالدین ایجی، در این زمینه می‌گوید: نصب الامام عندنا واجب علينا سمعاً.
  63. کتاب المواقف، ص۳۵۳.
  64. الشافی فی الامامة، ج۱، ص۴۷؛ رسائل الشریف، ج۱، ص۳۰۹؛ المنقذ من التقلید حمصی، ج۲، ص۲۳۶؛ سرمایه ایمان، لاهیجی، صص ۱۰۸ و ۱۰۹؛ تذکرة حلی، ج۱، ص۴۵۱؛ کتاب البیع، امام خمینی، ج۲، ص۶۲۰، الکافی، کلینی، ج۱، ص۵۹.
  65. کتاب البیع، امام خمینی، ج۲، صص ۴۶۴ و ۴۶۱. وقد دلت الادلة على عدم احتمال ما تحتاج اليه الناس... و ولا يعقل ترك ذلك من الحكمة الصانع....
  66. امامت و انسان کامل، امام خمینی، صص ۲۰۴ و ۲۰۵.
  67. امیری، سلیمان، امامت و دلایل انتصابی بودن آن، ص ۱۴۱.
  68. ر.ک: فتوحات المکیه، محی الدین ابن عربی.
  69. الشفاء، ابن سینا، پایان الهیات. ...و من فاز مع ذلك بالخواص النبوية كاد يصير ربا انسانيا... و كاد أن تفوض اليه امور عباد الله... و هو سلطان العالم الارضي و خليفة الله فيه.
  70. شرح حکمه الاشراق، شمس الدین محمد سهروردی، تصحیح حسین ضیایی. فوجب أن لا تخلو الأرض عن واحد منهم... فهم حفاظ العالم و أوتاده بهم يدوم نظامه و تستقر أحواله و يتصل فيض الباري تعالى، و لو خلا زمان ما عن جملتهم لعظم الفساد و كثر الخبط و هلاك الناس.
  71. امیری، سلیمان، امامت و دلایل انتصابی بودن آن، ص ۱۳۷.