اسلام در فقه سیاسی: تفاوت میان نسخهها
جز (ربات: جایگزینی خودکار متن (-</div>\n<div style="padding: 0.4em 0em 0.0em;"> +</div>)) |
(←منابع) |
||
خط ۳۸: | خط ۳۸: | ||
هیچکس حق دقت در [[اسرار]] [[مردم]] را ندارد و نباید در امور آنها [[تجسس]] کند. به عنوان مثال، اگر کسی در [[خلوت]] روزهاش را بخورد، [[مجازات]] قانونی ندارد، اما همین حرکت در [[اجتماع]] [[مردم]] با مجازات [[سختی]] رو به رو است؛ زیرا اجتماع باید کنترل کنندۀ [[رفتار]] افراد و نمونه و [[الگو]] باشد. [[قبح]] [[گناهان]] در آن ریخته نشود تا جنبۀ [[سازندگی]] آن، [[حفظ]] شود.<ref>[[عباس علی عمید زنجانی|عمید زنجانی، عباس علی]]، [[دانشنامه فقه سیاسی ج۱ (کتاب)|دانشنامه فقه سیاسی]]، ص ۳۱.</ref> | هیچکس حق دقت در [[اسرار]] [[مردم]] را ندارد و نباید در امور آنها [[تجسس]] کند. به عنوان مثال، اگر کسی در [[خلوت]] روزهاش را بخورد، [[مجازات]] قانونی ندارد، اما همین حرکت در [[اجتماع]] [[مردم]] با مجازات [[سختی]] رو به رو است؛ زیرا اجتماع باید کنترل کنندۀ [[رفتار]] افراد و نمونه و [[الگو]] باشد. [[قبح]] [[گناهان]] در آن ریخته نشود تا جنبۀ [[سازندگی]] آن، [[حفظ]] شود.<ref>[[عباس علی عمید زنجانی|عمید زنجانی، عباس علی]]، [[دانشنامه فقه سیاسی ج۱ (کتاب)|دانشنامه فقه سیاسی]]، ص ۳۱.</ref> | ||
==[[اسلام]]== | |||
اسلام گرویدن به این آسمانی نازل شده بر [[حضرت محمد]]{{صل}}. | |||
واژه اسلام افزون بر معنای یاد شده بر خود [[آیین]] و [[شریعت آسمانی]] آن [[حضرت]] نیز اطلاق شده است. | |||
تفاوت اسلام به مفهوم نخست با [[ایمان]]، در آن است که اسلام به مجرد [[اقرار زبانی]]، به [[آیین آسمانی]] تحقق مییابد؛ اما در تحقق ایمان علاوه بر آن، [[اعتقاد قلبی]] و عمل به آیین آسمانی لازم است. البته برای ایمان دو معنای دیگر نیز ذکر شده است؛ یکی عام که هم معنای اسلام است و دیگری خاص که عبارت است از [[شیعه دوازده امامی]] بودن<ref>جواهر الکلام، ج۶، ص۵۹؛ ج۳۳، ص۱۹۷.</ref>. | |||
از این عنوان در بیشتر بابهای [[فقهی]] سخن رفته که به مهمترین مباحث آن اشاره میشود: | |||
راه ثبوت: برای ثابت شدن اسلام فرد سه راه ذکر شده است: | |||
*'''گفتار''': کسی که [[شهادتین]] {{متن حدیث|أَشْهَدُ أَنْ لَا إِلَهَ إِلَّا اللَّهُ- وَ أَشْهَدُ أَنَ مُحَمَّداً رَسُولُ اللَّهِ}} یا ترجمه آن دو را به هر لغتی بر زبان آورد، به اسلام او [[حکم]] میشود<ref>جواهر الکلام، ج۴۱، ص۶۳۰.</ref> در صورت لال بودن، اشاره بیانگر آن، کفایت میکند<ref>جواهر الکلام، ج۳۸، ص۱۸۱.</ref>. | |||
حکم یادشده، اختصاص به [[کافر]] اصلی دارد؛ اما کیفیت تحقق اسلام در مرند به نوع [[ارتداد]] و منشأ آن بستگی دارد. اگر منشأ ارتداد، [[انکار]] [[توحید]] و [[رسالت]] بوده، گفتن شهادتین کفایت میکند و اگر انکار برخی ضروریات، مانند [[وجوب]] [[نماز]] و [[حرمت]] [[زنا]] بوده است، علاوه بر شهادتین، [[اقرار]] به آنچه انکار کرده نیز لازم است؛ بلکه به تصریح برخی، گفتن شهادتین در این فرض لازم نیست<ref>جواهر الکلام، ج۴۱، ص۶۳۱-۶۳۰.</ref>؛ | |||
*'''[[کردار]]''': به جا آوردن اعمالی مانند نمازهای یومیه، [[روزه]] [[ماه رمضان]] و [[حج]] که ویژه [[مسلمانان]] است، بر [[مسلمان]] بودن انجام دهنده آنها دلالت میکند؛ البته به شرطی که پیشینه [[کفر]] نداشته باشد. در صورت داشتن پیشینه، در دلالت انجام دادن [[اعمال]] یاد شده بر اسلام وی [[اختلاف]] است. قول به عدم دلالت، به مشهور نسبت داده شده است<ref>مسالک الافهام، ج۱۵، ص۳۲؛ جواهر الکلام، ج۴۱، ص۶۲۴-۶۲۳.</ref>. | |||
*'''[[تبعیت]]''': تبعیت بر سه گونه است: | |||
# تبعیت از [[پدر]] و [[مادر]]: فرزند نابالغ، تابع پدر و مادر خویش است. بنابراین، اگر [[والدین]] یا یکی از آنان [[مسلمان]] باشند، [[فرزندان]] نابالغ ایشان نیز محکوم به اسلاماند<ref>جواهر الکلام، ج۳۸، ص۱۸۳؛ ج۳۹، ص۲۵.</ref>؛ | |||
# تبعیت از [[اسیر]] کننده: [[کودکی]] که جدای از پدر و مادر [[کافر]] خود به اسیری [[مسلمانی]] در آمده است، در اینکه به تبع [[اسلام]] اسیرکنندهاش محکوم به اسلام است یا نه و یا تنها در [[طهارت]] [[بدن]] تابع او است، نه سایر [[احکام]]، [[اختلاف]] است<ref>جواهر الکلام، ج۲۱، ص۱۳۶؛ ج۳۳، ص۲۰۲؛ ج۳۸، ص۱۸۴.</ref>؛ | |||
# تبعیت از [[دارالاسلام]]: کودکی که در [[سرزمین اسلام]] یا [[سرزمین کفر]] که [[مسلمانان]] نیز در آنجا حضور دارند، پیدا شده، به اسلام او [[حکم]] میشود<ref>جواهر الکلام، ج۳۸، ص۱۸۱.</ref>. | |||
اسلام مراهق: در تحقق اسلام [[نوجوان]] ممیز نزدیک به [[بلوغ]] - که محکوم به [[کفر]] بوده - با [[اقرار]] به [[شهادتین]]، اختلاف است<ref>العروه الوثقی، ج۱، ص۱۴۲؛ جواهر الکلام، ج۳۳، ص۲۰۳.</ref>. | |||
اسلام [[مُکرَه]]: فردی که با اکره به اسلام گرویده است، اگر از [[اهل کتاب]] نباشد از او پذیرفته میشود؛ اما [[اکراه]] اهل کتاب غیر [[حربی]] به اسلام، صحیح نیست<ref>جواهر الکلام، ج۳۲، ص۱۳؛ ج۴۱، ص۶۲۳.</ref>. | |||
'''آثار اسلام''': | |||
در [[شریعت]] [[مقدس]] بر [[پذیرش اسلام]] آثاری بار شده است که مهمترین آنها عبارت است از: | |||
#ساقط شدن [[حقوق الهی]] - اعم از [[حقوق مالی]]، مانند [[زکات]]، [[خمس]] و کفارات و [[حقوق]] غیر [[مالی]]، مانند [[نماز]]، [[روزه]] و [[حج]] - که قبل از اسلام از کافر فوت شده است. البته [[حق الناس]]، از قبیل بدهی ساقط نمیشود و باید ادا شود؛ | |||
# [[پاک]] گردیدن بدن و رطوبتهای آن؛ | |||
#محترم بودن [[خون]]، [[مال]] و فرزندان نابالغ وی. بنا بر این، کشتن مسلمان و گرفتن مال وی به [[زور]] و نیز تعرض به فرزندان کوچک او از قبیل به اسیری گرفتن آنان، جایز نیست. البته داراییهای غیرمنقول کافر حربیای که در [[دارالکفر]] قبل از اسیر شدن، به اسلام گردیده است - مانند [[زمین]] و باغ و بوستان - [[غنیمت]] [[مسلمانان]] است و اگر پس از [[اسارت]] [[مسلمان]] شود، همه [[اموال]] او غنیمت به شمار میرود و تنها [[خون]] وی و [[فرزندان]] نابالغش محترم است<ref>جواهر الکلام، ج۲۱، ص۱۲۴ و ۱۴۳.</ref>؛ | |||
#جریان [[احکام اسلام]] نسبت به فرزندان نابالغ او از جهت [[تبعیت]]؛ | |||
#محدود شدن [[همسران]]: کافری که بیش از چهار [[زن]] دارد، پس از [[پذیرش اسلام]]، افزون بر چهارزن را باید رها کند<ref>جواهر الکلام، ج۳۰، ص۵۶.</ref>؛ | |||
# [[وجوب]] [[ختنه]]: بر [[کافر]] مسلمان شده، ختنه [[واجب]] است؛ هر چند [[کهنسال]] باشد<ref>جواهر الکلام، ج۳۱، ص۲۶۳.</ref>. | |||
شرطیت [[اسلام]] در [[تکلیف]]: در اینکه توجه تکلیف به [[انسان]] مشروط به مسلمان بودن او است یا نه؛ به تعبیر دیگر، در اینکه اسلام شرط تکلیف است تا کافر، [[مکلف]] به [[فروع]] نباشد، یا تنها [[صحت]] انجام دادن تکلیف، [[اختلاف]] است. نظر مشهور، قول دوم است<ref>الحدائق الناضره، ج۳، ص۳۹؛ جواهر الکلام، ج۱۶، ص۳۲۷.</ref>. | |||
شرط بودن اسلام در صحت عمل: | |||
صحت امور بسیاری مشروط به اسلام است. مهمترین آنها عبارت است از: | |||
#بادات: اعمالی که صحت آنها منوط به [[قصد قربت]] است، مانند [[نماز]]، [[روزه]] و [[حج]] که از کافر صحیح نیست<ref>جواهر الکلام، ج۱۶، ص۳۲۷؛ ج۱۷، ص۱۶۱.</ref>؛ صحت [[نیابت]] در [[عبادات]] نیز مشروط به اسلام است بنابراین، نیابت کافر از مسلمان و عکس آن، صحیح نیست<ref>جواهر الکلام، ج۱۷، ص۳۵۶ و ۳۵۷؛ مستمسک العروه، ج۱۱، ص۱۱-۷.</ref>؛ | |||
# [[تجارت]]: در کسی که میخواهد مالک برده مسلمان شود؛ خواه با خریدن یا غیر آن، اسلام شرط است<ref>جواهر الکلام، ج۲۲، ص۳۳۴.</ref>؛ | |||
# [[نکاح]]: کفو بودن زن و مرد در [[دین]]، از شرایط صحت نکاح است. بنابراین، [[ازدواج]] مسلمان با کافر غیر کتابی و نیز زن مسلمان، حتی با [[کافر کتابی]] صحیح نیست<ref>جواهر الکلام، ج۳۰، ص۹۲.</ref> در صحت ازدواج [[مرد]] مسلمان با زن کتابی اختلاف است. مشهور میان متأخران [[حرمت]] ازدواج دائم با آنان است<ref>جواهر الکلام، ج۳۰، ص۱۵۵.</ref>؛ | |||
# [[ولایت]]: کافر بر مسلمان ولایت ندارد. بنابراین، اگر [[مولی علیه]] مسلمان باشد، ولی او نیز باید [[مسلمان]] باشد<ref>جواهر الکلام، ج۲۹، ص۲۰۶.</ref> در [[وصی]] شخص مسلمان، [[اسلام]] شرط است<ref>جواهر الکلام، ج۲۸، ص۴۰ و ۴۰۵.</ref> [[کافر]] بر مسلمان [[حق]] شفعه پیدا نمیکند؛ | |||
# [[احیای موات]]: در اینکه [[صحت]] تملک [[زمین]] موات به [[احیا]] مشروط به اسلام احیاکننده است، [[اختلاف]] وجود دارد<ref>جواهر الکلام، ج۳۸، ص۱۵-۱۱.</ref>؛ | |||
#لقطه: بنابر قول مشهور، در کسی که [[کودک]] سر راهی مسلمان یا محکوم به اسلام را برمیدارد، اسلام شرط است<ref>جواهر الکلام، ج۳۸، ص۱۶۰ و ۱۶۱.</ref>؛ | |||
# [[عتق]]: اسلام در بردهای که به عنوان [[کفاره]] [[آزاد]] میشود، شرط است<ref>جواهر الکلام، ج۳۳، ص۱۹۵ و ۱۹۸.</ref>؛ | |||
#مستحق کفاره: [[فقیری]] که کفاره به او داده میشود، باید مسلمان باشد<ref>جواهر الکلام، ج۳۵، ص۳۵۶ و ۳۵۷.</ref>؛ | |||
# [[تذکیه]]: از شرایط صحت [[ذبح]]، نحر و شکار، مسلمان بودن ذابح، نحرکننده و شکارچی است<ref>جواهر الکلام، ج۴۱، ص۴۱۷ و ۴۱۸.</ref>؛ | |||
# [[نذر]]: به قول مشهور، در صحت نذر، مسلمان بودن نذرکننده، شرط است<ref>جواهر الکلام، ج۴۲، ص۱۵۰؛ فرهنگ فقه، ج۱، ص۵۱۴-۵۱۱.</ref>؛ | |||
# [[قذف]]: کسی که به [[زنا]] یا لواط متهم شده است، با مراجعه به [[حاکم]] میتواند برای قذفکننده درخواست [[اجرای حد]] قذف (هشتاد تازیانه) کند، به شرط آنکه متهم مسلمان باشد<ref>جواهر الکلام، ج۳۳، ص۲۶۹ و ۲۷۰.</ref>؛ | |||
# [[قصاص]]: از شرایط قصاص، همکیش بودن فرد کشته شده و قصاصشونده است. بنابراین، مسلمان در برابر کافر قصاص نمیشود و تنها دیه او در صورت [[ذمی]] بودن پرداخت میشود<ref>جواهر الکلام، ج۳۶، ص۲۶ و ۷۹.</ref>.<ref>[[عباس علی عمید زنجانی|عمید زنجانی، عباس علی]]، [[دانشنامه فقه سیاسی ج۱ (کتاب)|دانشنامه فقه سیاسی]]، ص ۱۶۶.</ref>. | |||
==اسلام و [[آرمان]] [[جهانشمول]]== | |||
از واقعیتهای عینی و آنچه هست، تا آرمان و آنچه که باید باشد، همواره راهی طولانی و [[مشکلات]] و موانع بسیار وجود دارد. | |||
[[آرمان نهایی اسلام]] در مورد رابطه و مناسبات [[انسانی]]، رسیدن به [[امت واحد]] بشری است و نیز در مورد زمین، از میان رفتن مرزهای جغرافیایی و قید و بندهای مرزی و به وجود آمدن [[کشور]] واحد جهانی، تحت [[حاکمیت قانون]] واحد [[الهی]] است. | |||
[[هدف]] [[رسالت پیامبر اسلام]]، سرعت بخشیدن به روند حرکت تکاملی [[جامعه بشری]] برای رسیدن به این مرحله ایدهآل و مطلوب نهایی است. | |||
[[قرآن]] به [[صراحت]] اعلام میکند که: {{متن قرآن|وَمَا أَرْسَلْنَاكَ إِلَّا كَافَّةً لِلنَّاسِ...}}<ref>«و تو را جز مژدهبخش و بیمدهنده برای همه مردم نفرستادهایم» سوره سبأ، آیه ۲۸.</ref>. | |||
[[قرآن]] از زبان خود [[پیامبر]] نیز بر این [[حقیقت]] تأکید میکند: {{متن قرآن|قُلْ يَا أَيُّهَا النَّاسُ إِنِّي رَسُولُ اللَّهِ إِلَيْكُمْ جَمِيعًا}}<ref>«بگو: ای مردم! به راستی من فرستاده خداوند به سوی همه شمایم» سوره اعراف، آیه ۱۵۸.</ref>. | |||
و نیز [[پیامبر اکرم]] در نامهای که به [[کسری]] [[پادشاه ایران]] میفرستد، خود و رسالتش را چنین معرفی میکند: {{متن حدیث|... فَإِنِّي أَنَا رَسُولُ اللَّهِ{{صل}} إِلَى النَّاسِ كَافَّةً لِأُنْذِرَ مَنْ كانَ حَيًّا}}<ref>مکاتیب الرسول، ج۱، ص۲۷۵.</ref> من پیامبر خدایم که به سوی همه [[مردم]] [[جهان]] فرستاده شدهام تا هر کسی را که زنده است، هشدار دهم. | |||
آرمانی که این [[پیام]] [[جهانشمول]] و دیدگاه جهانی آن دنبال میکند، چیزی جز رسیدن به [[امت واحد]] و متشکل در سراسر [[زمین]] نیست. | |||
[[اسلام]] تمامی تلاش خود را با استفاده از [[راهبرد]] [[دعوت]] و [[جهاد]]، مصروف رسیدن به [[آرمان]] میکند و آن را چون شعلهای فروزان به عنوان [[ایمان]] در درون و در عمق و [[ضمیر]] انسانهای [[مؤمن]] میافروزد و تلاش و [[آمادگی]] و [[انتظار]] رسیدن به این آرمان بزرگ را نشانه ایمان قرار میدهد و کاروان بشری را نسلی پس از [[نسل]] دیگر به دنبال آن روان میکنند. | |||
اسلام در یک [[مقطع]] زمانی و دوران انتقال، بهطور نسبی و در حد یک [[ضرورت]]، مرزهای جغرافیایی را با [[ملتها]] وحکومتها - که خود را در حصار آن مرزها قرار دادهاند - در آن سطح که بتواند رابطه برقرار کند و روی قدر مشترکها به توافقهای نسبی نایل آید، به رسمیت میشناسد، تا از این رهگذر بتواند ضمن انتقال پیام و [[رسالت]] جهانی خود به [[قراردادها]] و توافقهای اصولیتر و بیشتری دست یازد. | |||
از اینجاست که در [[حقوق اسلامی]] نیز مسائلی چون [[کشور]]، میهن، [[ملت]]، [[دولت]]، قلمروی ارضی دولتها، [[شناسایی]] کشورها، خطوط [[سیاست خارجی]]، [[روابط]] بینالمللی، [[دیپلماسی]] و نظایر آن مطرح میشود و برای هر کدام میتوان پاسخ و تبیین مشروحی در [[فقه اسلامی]] یافت<ref>فقه سیاسی، ج۳، ص۱۳۲-۱۳۱.</ref>.<ref>[[عباس علی عمید زنجانی|عمید زنجانی، عباس علی]]، [[دانشنامه فقه سیاسی ج۱ (کتاب)|دانشنامه فقه سیاسی]]، ص ۱۶۹.</ref>. | |||
==[[اسلام انقلابی]]== | |||
اسلام انقلابی، وسیله قرار دادن [[اسلام]] برای [[انقلاب]] است. بر اساس این دیدگاه، انقلاب اصل و [[هدف]] است و اسلام وسیله و ابزاری است برای انقلاب و [[مبارزه]]. نگاه تک بُعدی به اسلام و اسلام را تنها از دریچه انقلاب و مبارزه نگریستن، ویژگی اساسی این دیدگاه است. | |||
امروز واژه اسلام [[تروریست]] جای اسلام انقلابی را گرفته و دنیای [[غرب]] به ویژه [[آمریکا]] سعی دارند به تصریح و تلویح اسلام انقلابی را که راه [[نجات]] [[جهان اسلام]] از تهاجم [[استعماری]] غرب است، [[تروریسم]] بنامند و کانونهای اسلام انقلابی را محورهای تروریستی معرفی کنند. | |||
در این راستا مسئله [[رابطه دین و سیاست]] نقش کلیدی را [[بازی]] میکند و هر نوع رابطه [[تفسیری]] از اسلام که این رابطه را مثبت تلقی کند، عامل تروریسم و پایگاه تروریستها محسوب میشود. | |||
حتی [[مقامات]] رسمی در کشورهای غربی به ویژه آمریکا سعی میکنند این [[فکر]] را در اذهان [[القا]] کنند که این ماهیت [[تعالیم اسلام]] است که تروریزم را پرورش میدهد و عامل همه حوادث تروریستی ریشه در درون اسلام دارد. | |||
در اینکه [[ظلمستیزی]] از [[تعالیم قرآن]] است و تن به [[ظلم]] دادن به همان اندازه [[گناه]] است که ظلم کردن گناه محسوب میشود، نباید تردید کرد. اما [[دفاع مشروع]] که اساس اسلام انقلابی است را نباید با تروریسم مترادف گرفت. | |||
بیگمان اسلام انقلابی پس از [[سرکوب]] ناجوانمردانه توسط قدرتهای بزرگ راه دیگری را برای بقای خود یافته است اما این راه تروریسم نبود، و در [[حقیقت]] راهی جز [[مقابله به مثل]] نیست قاعده کلی: {{متن قرآن|وَجَزَاءُ سَيِّئَةٍ سَيِّئَةٌ مِثْلُهَا}}<ref>«و کیفر هر بدی بدییی، مانند آن است» سوره شوری، آیه ۴۰.</ref> به آغازگران [[ستم]]، [[تجاوز]] و [[جنایت]] هشدار میدهد که از مشابه آنچه که عمل میکنند در [[امان]] نیستند و این نوع مقابله به مثل اگر تروریسم نامیده شود بیشک آغازگران نیز خود نخستین تروریستها هستند<ref>فقه سیاسی، ج۱۰، ص۴۰۶-۴۰۴.</ref>.<ref>[[عباس علی عمید زنجانی|عمید زنجانی، عباس علی]]، [[دانشنامه فقه سیاسی ج۱ (کتاب)|دانشنامه فقه سیاسی]]، ص ۱۷۰.</ref>. | |||
==[[اسلام]] فراتر از [[زمان]]== | |||
بیش از هر الگوی موجود در [[تاریخ]]، الگوی اسلام با [[جهان شمولی]] در آمیخته و بر مبنای جهان شمولی پایهریزی شده است. چهارده سده قبل، ادوار طولانی پیش از اینکه اصطلاح امروزی [[جهانیسازی]]، [[جهانی شدن]] و جهانی کردن متداول و سخن [[روز]] شود، اسلام برای اولینبار در تاریخ نه تنها چارچوب و نظریات و بنیاد جامع جهان شمولی را به [[جامعه بشری]] عرضه کرد، بلکه در مدت بسیار کوتاهی توانست این جهان شمولی را بر مبنای [[عقیده]] و [[ایمان]] در بستر و عرصه [[اجتماعی]]، [[سیاسی]]، [[اقتصادی]] و عملی و [[فرهنگی]] پیاده کند. [[دستورهای اسلام]] [[جهانشمول]] است: {{متن قرآن|وَمَا أَرْسَلْنَاكَ إِلَّا رَحْمَةً لِلْعَالَمِينَ}}<ref>«و تو را جز رحمتی برای جهانیان، نفرستادهایم» سوره انبیاء، آیه ۱۰۷.</ref>. | |||
[[مخالفان]] [[ناسیونالیزم عربی]] برای زدودن عنصر [[عربی]] از [[اسلام ناب]]، صیغه ایدئولوژیک اسلام را به گونه شفاف مورد تأکید قرار میدهند که میتواند در قالب هر نوع زبان قرار گیرد، همچنانکه هر نژاد و قومی ممکن است آن را پذیرا باشد. | |||
اسلام در قالب [[وحی]] ([[قرآن]]) و [[سنت]] و [[پیروان]] اولیه هرچند با [[زبان عربی]] آمیخته بود، اما از همان ابتدا ماهیتی جداگانه و فرا زبانی داشت. در تاریخ ملتهایی به اسلام گرویدند که هیچگاه زبان عربی را فرا نگرفتند و با وجود اشباع از [[تعالیم اسلامی]]، با زبان عربی فقط به مقدار [[قرائت قرآن]] و ادای فرایضی که میباید به زبان عربی به جا آورده شود، آشنا شدند<ref>فقه سیاسی، ج۱۰، ص۸۷.</ref>.<ref>[[عباس علی عمید زنجانی|عمید زنجانی، عباس علی]]، [[دانشنامه فقه سیاسی ج۱ (کتاب)|دانشنامه فقه سیاسی]]، ص ۱۷۰.</ref>. | |||
==[[اسلام پیشرو]] در [[اندیشه]] [[دینی]]== | |||
در بطن [[جامعه اسلامی]] گروهی هستند که نوسازی و نواندیشی را نه تنها مخالف اسلام نمیانگارند، بلکه آن را از هر ضرورتی حیاتیتر و لازمتر میشمارند. | |||
گروهی دیگر اسلام را در چارچوب تعالیمی چند در زمینه [[اخلاق]] و [[عبادات]] محصور دانسته و [[دنیاگرایی]] را خارج از [[تعالیم اسلام]] و محول به [[انسان]] شمردهاند. | |||
گروه اول، مدرنیستهای جدید [[اسلامی]] هستند که [[نصوص قرآن]] و سنت را در چارچوب تاریخ و وابسته به [[زمان]] صدور آن قبول دارند و مفاد آن دو را برای شرایط خاص [[نسل]] اول [[اسلام]] معتبر و قابل [[اجرا]] میدانند و قرائت جدید اسلام را ناشی از گفتمان جدید هر نظریهپرداز با متون و [[نصوص]] [[اسلامی]] میانگارند که به مقتضای شرایط جدید، [[معرفت]] نوی را میآفریند و راه جدیدی را پیش روی [[مسلمان]] معاصر باز میکند. | |||
هر دو گروه، [[اسلام واقعی]] را در چارچوبی محدود و کوچک و غیر قابل تسری به دنیامداری زمان خود پنداشتهاند، با این تفاوت که گروه اول دنیامداری را از [[غرب]] به طور دربست پذیرفتهاند و گروه دوم تحت عنوان گفتمان [[دینی]] و معرفت جدید حاصل از دیالکتیک بین نصوص قدیم و شرایط جدید، به دنیای جدید راه یافتهاند. | |||
هر دو گروه به دلیل نوعی [[وابستگی]] به گذشته علیرغم تفاوتی که در این وابستگی بین دیدگاه دو گروه وجود دارد نمیتوانند پایبند به [[مدرنیزم]] به مفهوم جدید آن باشند؛ چراکه مدرنیزم در مفهوم غربی به طور کامل جدا از سنتگرایی و [[پایبندی]] به گذشته است و مدرنیته [[نفی]] هر نوع [[گمان]] به استمرار گذشته و [[سنت]] را همراه دارد و بدون [[گسستن]] مطلق از [[باورها]] و سنتهای گذشته تحقق ناپذیر است. | |||
گروه سوم با طرح [[نظریه]] [[قبض و بسط شریعت]] در [[حقیقت]]، ماهیت [[دین]] را در شرایط ساده و پیچیده، به دو صورت قبض و بسط [[تفسیر]] میکنند که به تناسب [[سلسله]] مراتب مختلف ساده و پیچیده میتوان برای هر کدام از دو حالت قبض و بسط اشکال مختلف فرض کرد. | |||
در این دیدگاه [[میزان]] انقباض و انبساط دین را شرایط موجود زمان تعیین میکند و به این ترتیب، دین در بستر شرایط زمان ضمن انبساط، خود مدرنیزه هم میشود و قابلیت انبساط دین، زمینه [[نوآوری]] و مدرنیزم را فراهم میکند و به دلیل [[استعداد]] و [[آمادگی]] که در ماهیت دین برای انبساط وجود دارد، پدیدههای نو و نوسازی دین، [[بدعت]] {{عربی|و ادخال ما لیس من الدین فی الدین}} محسوب نمیشود. | |||
در این نگاه [[اجتهاد]] و [[فقاهت]] در [[حقیقت]] در [[شناخت]] مبانی، اصول و ابزارهای جدید [[زندگی]] متمرکز میشود که باید به جریان بسط [[دین]] کمک کرده و [[شریعت]] را قابل انطباق با شرایط [[زمان]] کند.<ref>[[عباس علی عمید زنجانی|عمید زنجانی، عباس علی]]، [[دانشنامه فقه سیاسی ج۱ (کتاب)|دانشنامه فقه سیاسی]]، ص ۱۷۱.</ref>. | |||
==[[اسلام]] و [[زبان عربی]]== | |||
نکتهای که موافقان و [[مخالفان]] [[ناسیونالیزم عرب]] درباره آن بحث کردهاند، رابطه اسلام و زبان عربی است که گروهی از این رابطه دلیلی بر [[اندیشه سیاسی]] [[ناسیونالیزم]] و گروه دیگری از آن دلیلی بر تئوریزه شدن [[نصوص]] [[عربی]] و [[اسلامی]] شدن به معنای تحت تأثیر اسلام قرار گرفتن، برداشت کردهاند. | |||
از یک سو اسلام با زبان عربی [[ابلاغ]]<ref>{{متن قرآن|كِتَابٌ فُصِّلَتْ آيَاتُهُ قُرْآنًا عَرَبِيًّا لِقَوْمٍ يَعْلَمُونَ}} «کتابی است که آیات آن آشکار شده است، به گونه قرآنی عربی، برای گروهی که میدانند،» سوره فصلت، آیه ۳؛ {{متن قرآن|إِنَّا جَعَلْنَاهُ قُرْآنًا عَرَبِيًّا لَعَلَّكُمْ تَعْقِلُونَ}} «به راستی ما آن را قرآنی عربی قرار دادیم باشد که خرد ورزید» سوره زخرف، آیه ۳.</ref> و سپس در سراسر [[جهان]] انتشار یافت و بیشتر [[ملتهای مسلمان]] شده به جز بخشی از [[دار الاسلام]] بزرگ مانند [[ایران]] و شبه [[جزیره]] [[هندوستان]] که به زبان و [[فرهنگ]] بومی خود باقی ماندند، زبان و فرهنگ عربی را به عنوان زبان ملی پذیرفتند و به تدریج دارالعرب به موازات [[دارالاسلام]] از شبه جزیرةالعرب پا فراتر نهاده و بخش عظیمی از [[آسیا]] و [[آفریقا]] را فرا گرفت. | |||
هرچند [[مهاجرت]] بومیان [[عرب]] جزیرةالعرب به قلمروهای جدید متصرفات [[خلافت اموی]] و [[عباسی]] در این استعراب مؤثر بود، اما [[مسلمانان]] جدید همواره بین اسلام و زبان و فرهنگ عرب تلازمی میدیدند که آنان را با قبول اولی به پذیرش دومی وادار میکرد. به [[عقیده]] ناسیونالیستها این تعامل [[تاریخی]] بدان دلیل بود که اسلام ماهیتاً یک [[جنبش]] عربی به شمار میآید و [[مسلمان]] شدن به معنای، عربوار زندگی کردن تلقی میشد. | |||
این نظریه مؤید آن گروه از ناسیونالیستهای عرب است که قومیت عربی را به مفهوم زبانی نه [[نژادی]] [[تفسیر]] میکنند و به هر حال از این فرایند [[تاریخی]] به [[برتری]] زبان [[عرب]] و [[سیادت]] امتی که به این زبان [[وفادار]] هستند، میرسند. | |||
به [[عقیده]] اینان، انتشار [[اسلام]] به طور طبیعی [[هویت]] جدیدی را به وجود آورد که هرچند فراتر از نژاد بود، اما نوعی [[ناسیونالیزم]] متکی بر زبان تلقی میشد. | |||
از دید [[مخالفان]] [[ناسیونالیزم عربی]] بررسی رابطه اسلام با زبان و [[اقوام عرب]]، خود دلیل بر [[نفی]] ناسیونالیزم از دیدگاه اسلام است؛ زیرا اسلام [[اندیشه]] و هویتی را مطرح کرده بود که هر [[انسانی]] با هر خصوصیت نژادی و ویژگی زبانی و [[فرهنگی]] میتوانست خود را در قلمروی آن قرار دهد و هرگز اختصاص به زبان خاص نداشت و استعراب [[اقوام]] [[غیر عرب]] بیش از آنکه به ناسیونالیزم عربی [[ارتباط]] داشته باشد، به [[قدرت سیاسی]] و [[نظام حاکم]] مربوط میشد<ref>فقه سیاسی۱۰، ص۸۵-۸۴.</ref>.<ref>[[عباس علی عمید زنجانی|عمید زنجانی، عباس علی]]، [[دانشنامه فقه سیاسی ج۱ (کتاب)|دانشنامه فقه سیاسی]]، ص ۱۷۲.</ref>. | |||
==اسلام و [[سیاست]]== | |||
دو دیدگاه درباره رابطه اسلام و سیاست وجود دارد: ١- تفکیک [[دین]] از سیاست؛ ۲- [[وحدت دین]] و سیاست. | |||
در دیدگاه اول، [[هدف]] اسلام تأمین [[آخرت]] [[مسلمانان]] است و اسلام هیچ ارتباطی با کارهای [[سیاسی]]، [[اقتصادی]] و [[اجتماعی]] مسلمانان ندارد. [[امام خمینی]] در آثار گفتاری و نوشتاری خویش، به [[نقد]] این دیدگاه پرداخته و قائل است که دو گروه قائل به این دیدگاه هستند: ۱- [[دشمنان]] [[آگاه]]؛ ۲- [[دوستان]] [[جاهل]]. | |||
امام خمینی فرمود: | |||
[[استعمارگران]] از سیصد سال پیش یا بیشتر به [[کشورهای اسلامی]] راه پیدا کردند و برای رسیدن به مطامع [[استعماری]] خود لازم دیدند که زمینههایی فراهم سازند تا اسلام را نابود کنند... مثلاً [[تبلیغ]] کردند اسلام دین جامعی نیست، دین [[زندگی]] نیست، برای [[جامعه]] [[نظامات]] و [[قوانین]] ندارد. طرز [[حکومت]] و قوانین [[حکومتی]] نیاورده است. فقط [[احکام]] [[حیض]] و نفاس است، اخلاقیاتی هم دارد، اما راجع به زندگی و [[اداره جامعه]] چیزی ندارد... <ref>ولایت فقیه، ص۳ و ۴.</ref>. | |||
دشمنان، [[نظریه]] [[جدایی دین از سیاست]] را طرح کردند، تا به چپاول و [[غارت]] [[جهان اسلام]] بپردازند و همواره مسلمانان را عقب نگهدارند، [[دینی]] که [[جهاد]]، [[شهادت]]، [[حکومت]] و [[سیاست]] در آن نباشد، هیچ تهدیدی برای آنها نیست. فلذا آنها این دیدگاه را [[تبلیغ]] میکردند. عدهای از [[مسلمانان]] [[جاهل]] تحت تاثیر این دیدگاه قرار گرفتند بعضی هم برای این که [[قداست]] [[دین]] را، به [[خیال]] خود، [[حفظ]] کنند، میگفتند: | |||
دین برای [[اخلاق]] و [[تهذیب نفس]] و [[آخرت]] آمده است، [[شأن]] دین بالاتر از این است که بخواهد در مسائل [[دنیایی]] و [[سیاسی]] دخالت کند. | |||
[[دشمن]] با کنار زدن دین و خنثی کردن آن، این دیدگاه را [[ترویج]] و تبلیغ میکرد و اینان متأسفانه با [[درک]] ناصحیح و نادرست از دین، در جهت قداست دین این حرفها را مطرح میکردند. در [[وصیتنامه]] [[الهی]] - سیاسی [[امام]] به این دو [[گرایش]] اشاره شده است. [[امام خمینی]] در کتاب [[ولایت فقیه]] میگوید: | |||
[[تبلیغات سوء]] آنها ([[استعمارگران]]) موثر واقع شده است. الان گذشته از [[عامه]] [[مردم]]، طبقه تحصیلکرده، چه دانشگاهی و چه بسیاری از محصلین [[روحانی]]، [[اسلام]] را درست نفهمیدهاند و از آن [[تصور]] خطایی دارند... البته بیگانگانی برای مطامع سیاسی و [[اقتصادی]] که دارند، از چند صد سال پیش اساس را تهی کردهاند؛ و بواسطه اهمالی که در حوزههای [[روحانیت]] شده، موفق گشتهاند، کسانی در بین ما، روحانیونی بودهاند که ندانسته به مقاصد آنها کمک کردهاند تا وضع چنین شده است<ref>ولایت فقیه، ص۵ و ۶.</ref>. | |||
وی درباره خودباختگیهای روشنفکران میفرماید: | |||
و آن [[خودباختگی]] آنهاست در برابر [[پیشرفت مادی]] استعمارگران، وقتی کشورهای [[استعمارگر]] با [[پیشرفت]] [[علمی]] و صنعتی، یا به حساب [[استعمار]] و [[غارت]] [[ملل]] [[آسیا]] و [[آفریقا]]، [[ثروت]] و تجملاتی را فراهم آوردند، اینها خود را باختند. [[فکر]] کردند راه پیشرفت صنعتی این است که [[قوانین]] و [[عقاید]] خود را کنار بگذارند... <ref>ولایت فقیه، ص۱۴.</ref>. | |||
امام خمینی درباره [[تبلیغات]] [[دشمنان]] و تاثیر آن بر افراد [[جامعه]] میگوید: | |||
آنها که دشمن ما هستند [[تبلیغاتی]] کردهاند و متأسفانه بعضی از افراد جامعه ما تحت تاثیر قرار گرفتهاند، در حالی که نباید قرار میگرفتند. [[استعمارگران]] به نظر ما آوردند که [[اسلام حکومتی]] ندارد، [[تشکیلات حکومتی]] ندارد، بر فرض که [[احکام]] داشته باشد، مجری ندارد و خلاصه، [[اسلام]] فقط [[قانونگذار]] است، واضح است که این [[تبلیغات]] جزئی از نقشه استعمارگران است<ref>ولایت فقیه، ص۱۴.</ref>. | |||
متأسفانه امروز هم با توجه به اینکه بیست سال از [[انقلاب]] و [[حکومت اسلامی]] ما میگذرد و این همه آثار و [[برکات]]، در [[جامعه اسلامی]] ما و [[جهان اسلام]] [[مشاهده]] میشود و موجبات [[بیداری]] جهان اسلام را فراهم کرده است و [[احکام اسلام]] را [[اجرا]] کرده، این دیدگاه توسط [[دشمنان]] و ایادی داخلی آنان و برخی [[مسلمانان]] [[فریب]] خورده و [[ناآگاه]] هر چند در سطح اندک، وجود دارد. | |||
دیدگاه دوم که قائل به [[وحدت دین]] و [[سیاست]] است، [[اعتقاد]] دارد، اسلام به تمام احتیاجات [[انسان]] در مسائل مربوط به [[زندگی]] و یا عالم پس از [[مرگ]] توجه و [[عنایت]] دارد، از آن هنگام که نطفه انسان منعقد میشود، تا لحظهای که وارد گود میشود و عواملی مختلفی که پس از مرگ با آن روبه روست. | |||
بر اساس این دیدگاه، اسلام دارای احکام [[سیاسی]]، [[اجتماعی]]، [[اقتصادی]] و... است و [[دین جامع]] و گستردهای است که مقررات و [[قوانین]]، بر اساس [[دولت]] و [[حکومت]] پیریزی شده است. اسلام هم [[دین]] است و هم دولت، هم [[عقیده]] است و هم [[نظام]]، هم [[عبادت]] و [[اخلاق]] و [[تشریع]] است و هم [[اقتصاد]] و سیاست و حکومت، این دیدگاه مورد [[تأیید]] [[قریب]] به اتفاق علمای [[متعهد]] و [[فقهای شیعه]] قرار گرفته است. | |||
حکومت اسلامی که یکی از اساسیترین دستاوردهای [[انقلاب اسلامی]] است، بر اساس همین دیدگاه شکل گرفت. معمار انقلاب و موسس حکومت اسلامی، [[امام خمینی]] در این باره میگوید: | |||
آن [[روز]] که در [[غرب]] هیچ خبری نبود و ساکنانش در [[توحش]] به سر میبردند و [[آمریکا]] [[سرزمین]] سرخپوستان نیمه [[وحشی]] بود، دو مملکت پهناور [[ایران]] و [[روم]] محکوم [[استبداد]] و اشرافیت و [[تبعیض]] و [[تسلط]] [[قدرتمندان]] بودند و اثری از [[حکومت مردم]] و [[قانون]] در آنها نبود [[خدای تبارک و تعالی]] به وسیله [[رسول]] [[اسلام]]{{صل}} قوانینی فرستاد که [[انسان]] از [[عظمت]] آنها به شگفت میآید. برای همه امور [[قوانین]] و [[آداب]] آورده است. برای انسان پیش از آنکه نطفهاش منقعد شود تا پس از آنکه به [[گور]] میرود، قانون وضع کرده است. همانطوری که برای [[وظایف]] [[عبادی]] قانون دارد، برای [[امور اجتماعی]] و [[حکومتی]] قانون و [[راه و رسم]] دارد. [[حقوق]] اسلام یک حقوق مترقی و متکامل و جامع است. کتابهای قطوری که از دیر [[زمان]] در زمینههای مختلف [[حقوقی]] تدوین شده از [[احکام]] [[قضا]] و [[معاملات]] و حدود و [[قصاص]] گرفته تا [[روابط]] بین [[ملتها]] و مقررات [[صلح و جنگ]] و [[حقوق بینالملل]] عمومی و مصنوعی، شمهای از احکام و [[نظامات]] اسلام است. هیچ موضوع حیاتی نیست که اسلام تکلیفی برای آن مقرر نداشته و حکمی درباره آن نداده باشد. دستهای [[اجانب]] برای اینکه [[مسلمین]] و روشنفکران [[مسلمان]] را که [[نسل جوان]] ما باشند از اسلام [[منحرف]] کنند [[وسوسه]] کردهاند که اسلام چیزی ندارد... <ref>ولایت فقیه، ص۶.</ref>. | |||
این دیدگاه قائل است که [[دین اسلام]]، [[دینی]] جامع است و در همه زمینهها، احکام و قانون دارد، برای [[اجرای شریعت]] و قوانین نیاز به [[حکومت]] است، چون مجموعه قانون برای [[اصلاح جامعه]] کافی نیست. برای این که قانون مایه [[اصلاح]] و [[سعادت بشر]] شود، به [[قوه]] اجرائیه نیاز دارد. [[رسول اکرم]]{{صل}} و [[اولی الامر]] مجریان احکام و [[شریعت اسلام]] هستند. این [[ضرورت استمرار اجرای احکام]]، در [[عصر غیبت]] هم کاملا وجود دارد. [[امام خمینی]] میفرماید: | |||
[[بدیهی]] است [[ضرورت]] اجرای احکامی که [[تشکیل حکومت]] رسول اکرم{{صل}} را لازم آورده، منحصر و محدود به زمان آن [[حضرت]] نیست و پس از [[رحلت رسول اکرم]] نیز ادامه دارد. | |||
طبق [[آیه شریفه]] [[احکام اسلام]] محدود به زمان و مکانی نیست و تا ابد باقی و لازم الاجرا است... این حرف که [[قوانین اسلام]] تعطیل پذیر یا منحصر و محدود به [[زمان]] با مکانی است بر خلاف ضروریات [[اعتقادی]] [[اسلام]] است. بنابراین چون [[اجرای احکام]] پس از [[رسول اکرم]]{{صل}} و تا ابد [[ضرورت]] دارد، [[تشکیل حکومت]] و برقراری دستگاه [[اجرا]] و اداره ضرورت مییابد... هر که اظهار کند [[تشکیل حکومت اسلامی]] ضرورت ندارد، منکر ضرورت [[اجرای احکام اسلام]] شده و [[جامعیت]] [[احکام]] و [[جاودانگی]] [[دین مبین اسلام]] را [[انکار]] کرده است... <ref>ولایت فقیه، ص۱۸ و ۱۹.</ref>. | |||
و در جای دیگر میفرماید: | |||
دلیل دیگر بر [[لزوم تشکیل حکومت]]، ماهیت و کیفیت [[قوانین اسلام]] ([[احکام شرع]]) است. ماهیت و کیفیت این [[قوانین]] میرساند که برای [[تکوین]] یک [[دولت]] و برای اداره [[سیاسی]] و [[اقتصادی]] و [[فرهنگی]] [[جامعه]] تشریح گشته است<ref>ولایت فقیه، ص۳۰.</ref>. | |||
[[امام رضا]]{{ع}} در [[روایت]] [[فضل بن شاذان نیشابوری]]، [[فلسفه]] [[حکومت اسلامی]] را اجرای احکام و [[شریعت اسلام]] مطرح میکند. | |||
خلاصه اینکه یکی از اهداف و [[وظایف]] حکومت اسلامی، [[اجرای شریعت]] و احکام [[نورانی]] اسلام است. این [[حقیقت]] هم در [[قرآن کریم]] آماده و هم در [[نهج البلاغه]] علی{{ع}} ذکر شده است، که به شرح آن میپردازیم. | |||
[[حکومت]] و [[نماز]]: | |||
[[اقامه نماز]] [[جمعه]] و [[نماز جماعت]] سنگ بنای [[تشکیلات حکومتی]] [[اسلامی]] است. | |||
قرآن کریم میفرماید: | |||
{{متن قرآن|الَّذِينَ إِنْ مَكَّنَّاهُمْ فِي الْأَرْضِ أَقَامُوا الصَّلَاةَ وَآتَوُا الزَّكَاةَ وَأَمَرُوا بِالْمَعْرُوفِ وَنَهَوْا عَنِ الْمُنْكَرِ وَلِلَّهِ عَاقِبَةُ الْأُمُورِ}}<ref>«(همان) کسانی که اگر آنان را در زمین توانمندی دهیم نماز بر پا میدارند و زکات میپردازند و به کار شایسته فرمان میدهند و از کار ناپسند باز میدارند و پایان کارها با خداوند است» سوره حج، آیه ۴۱.</ref>. | |||
بر اساس این [[آیه]]، از [[وظایف حکومت]]، اجرای احکام و [[شریعت اسلامی]] است. | |||
نماز، [[زکات]]، [[امر به معروف و نهی از منکر]] از احکامی هستند که باید حکومت اسلامی آنها را اجرا کند. | |||
[[پیامبر اسلام]]{{صل}} در اولین جمعهای که به [[مدینه]] [[مهاجرت]] کرد، [[نماز جمعه]] را اقامه کرد و پس از آن [[حضرت]] نیز کسانی که [[زعامت]] [[امت]] و [[تدبیر امور]] آنها را به عهده داشتند، همواره نماز جمعه را اقامه کردند. پس [[نماز جمعه]] سنگ بنای [[تشکیلات حکومت اسلامی]] است. [[اقامه نماز]] [[جمعه]] از [[شؤون]] [[سیاسی]] [[حکومت]] است. | |||
علی{{ع}} در [[نامه]] ۵۲، ضمن بیان معنای اوقات [[نماز]] یومیه، به [[فرمانداران]] [[شهرها]] امر میکند که نمازشان را با [[مردم]] اقامه میکند؛ یعنی اقامه نماز یک دستور [[حکومتی]] است. [[حضرت]] به فرمانداران خود بخشنامه میکند. | |||
[[حضرت علی]]{{ع}} در دستورالعمل حکومتی که به [[مالک اشتر]] میدهد، به اقامه نماز [[جماعت]] تاکید میکند: | |||
{{متن حدیث|وَ لْيَكُنْ فِي خَاصَّةِ مَا تُخْلِصُ بِهِ لِلَّهِ دِينَكَ إِقَامَةُ فَرَائِضِهِ الَّتِي هِيَ لَهُ خَاصَّةً فَأَعْطِ اللَّهَ مِنْ بَدَنِكَ فِي لَيْلِكَ وَ نَهَارِكَ وَ وَفِّ مَا تَقَرَّبْتَ بِهِ إِلَى اللَّهِ [سُبْحَانَهُ] مِنْ ذَلِكَ كَامِلًا غَيْرَ مَثْلُومٍ وَ لَا مَنْقُوصٍ بَالِغاً مِنْ بَدَنِكَ مَا بَلَغَ وَ إِذَا قُمْتَ فِي صَلَاتِكَ لِلنَّاسِ فَلَا تَكُونَنَّ مُنَفِّراً وَ لَا مُضَيِّعاً فَإِنَّ فِي النَّاسِ مَنْ بِهِ الْعِلَّةُ وَ لَهُ الْحَاجَةُ وَ قَدْ سَأَلْتُ رَسُولَ اللَّهِ{{صل}} حِينَ وَجَّهَنِي إِلَى الْيَمَنِ كَيْفَ أُصَلِّي بِهِمْ فَقَالَ: صَلِّ بِهِمْ كَصَلَاةِ أَضْعَفِهِمْ وَ كُنْ بِالْمُؤْمِنِينَ رَحِيماً}}<ref>نهج البلاغه، نامه ۵۳.</ref>. | |||
[[نیکوترین]] وقتها و [[بهترین]] ساعات شب و روزت را برای خود و خدای خود [[انتخاب]] کن، اگر چه همه وقت برای خداست، آنگاه که [[نیت]] درست و [[رعیت]] در [[آسایش]] قرار داشته باشد. | |||
از کارهایی که به [[خدا]] اختصاص دارد و باید با [[اخلاص]] انجام دهی، انجام واجباتی است که ویژه [[پروردگار]] است، پس در بخشی از شب و [[روز]]، تن را به [[پرستش خدا]] اختصاص ده، و آن چه تو را به خدا نزدیک میکند، بیعیب و نقصانی انجام ده، اگر چه دچار خستگی [[جسم]] شوی. | |||
هنگامی که نماز به جماعت میخوانی، نه با طولانی کردن نماز مردم را بپراکنی و نه آنکه آن را تباه سازی؛ زیرا در میان مردم، [[بیمار]] یا صاحب حاجتی وجود دارد، آنگاه که [[پیامبر]]{{صل}} مرا به [[یمن]] میفرستاد، از او پرسیدم، با مردم چگونه نماز بخوانم؟ فرمود: در حد توان [[ناتوانان]] نماز بگذار و بر [[مؤمنان]] [[مهربان]] باش علی{{ع}} یکی از [[اهداف حکومت]] خود را برگرداندن نشانههای [[دین]] میداند؛ | |||
{{متن حدیث|لِنَرِدَ الْمَعَالِمَ مِنْ دِينِكَ}} | |||
و [[نماز]] از علائم و نشانههای بزرگ [[دین اسلام]] است: | |||
{{متن حدیث|الصلوه علم الاسلام}}؛ نماز [[پرچم]] و علامت [[اسلام]] است. | |||
همچنین [[زکات]] یکی از مالیاتهای حکومتهای [[اسلامی]] است. [[حاکم]] [[جامعه اسلامی]] و ماموران وی متصدی جمعآوری و تقسیم آن هستند. زکات برای [[تزکیه]] [[اموال مسلمانان]] و برای رفع نیازمندیهای افراد و جامعه اسلامی [[تشریع]] گشته است و [[حاکم اسلامی]] باید آن را به مصارف مورد [[لزوم]] بپردازد. | |||
[[پیامبر اکرم]]{{صل}} برای [[گردآوری زکات]]، مامور ویژه اعزام میداشت. [[خلفا]] نیز پس از وی چنین کردند. | |||
[[سیره]] علی{{ع}} هم در دوران [[خلافت]] چنین بود: {{متن قرآن|خُذْ مِنْ أَمْوَالِهِمْ صَدَقَةً تُطَهِّرُهُمْ وَتُزَكِّيهِمْ بِهَا وَصَلِّ عَلَيْهِمْ إِنَّ صَلَاتَكَ سَكَنٌ لَهُمْ}}<ref>«از داراییهای آنان زکاتی بردار که با آن آنها را پاک میداری و پاکیزه میگردانی و برای آنها (به نیکی) دعا کن که دعای تو (مایه) آرامش آنان است» سوره توبه، آیه ۱۰۳.</ref>. | |||
[[روایات]] صحیحهای از [[زراره]] و [[محمد بن مسلم]] نقل شده که از [[تفسیر]] آیۀ: {{متن قرآن|إِنَّمَا الصَّدَقَاتُ لِلْفُقَرَاءِ وَالْمَسَاكِينِ وَالْعَامِلِينَ عَلَيْهَا وَالْمُؤَلَّفَةِ قُلُوبُهُمْ وَفِي الرِّقَابِ وَالْغَارِمِينَ وَفِي سَبِيلِ اللَّهِ وَابْنِ السَّبِيلِ فَرِيضَةً مِنَ اللَّهِ وَاللَّهُ عَلِيمٌ حَكِيمٌ}}<ref>«زکات، تنها از آن تهیدستان و بیچارگان و مأموران (دریافت) آنها و دلجوییشدگان و در راه (آزادی) بردگان و از آن وامداران و (هزینه) در راه خداوند و از آن در راهماندگان است که از سوی خداوند واجب گردیده است و خداوند دانایی فرزانه است» سوره توبه، آیه ۶۰.</ref> از [[امام صادق]]{{ع}} [[پرسش]] شد: آیا به [[مسلمانان]] [[فقیر]] که [[شیعه]] نیستند، زکات داده میشود؟ آن [[حضرت]] فرمود: [[امام]] به همه آنها زکات میدهد، برای این که همه [[اطاعت]] و [[پیروی]] او را پذیرفتهاند. | |||
زراره میگوید: به آن حضرت عرض کردم: اگر چه آنان [[عارف]] به [[حق]] (شیعه) نباشند؟ | |||
آن حضرت فرمود: بلی. | |||
اگر امام بخواهد فقط به طرفداران حق زکات بدهد، چه بسا محل و موردی برای زکات پیدا نشود، اما باید به کسانی که [[اهل حق]] نیستند، ولی نیازمندند، [[زکات]] بپردازد، تا آنان به [[دین]] رغبت پیدا بکند و [[اطاعت از امام]] [[پایدار]] بماند. | |||
[[خمس]] و [[انفاق]] نیز [[مال امام]] و در [[اختیار]] [[امام]] است؛ البته به عنوان [[مقام امامت]] و [[رهبری جامعه اسلامی]]. | |||
[[امیرالمؤمنین]]{{ع}} هنگامی که مسائل [[اقتصادی]] [[جامعه]] را بر اساس [[آیات قرآن]] به پنج دسته تقسیم کرد: [[اماره]]، عمارت، اجاره، [[تجارت]] و [[صدقات]]، فرمود: | |||
{{متن حدیث|فَأَمَّا وَجْهُ الْإِمَارَةِ فَقَوْلُهُ تَعَالَی: {{متن قرآن|وَاعْلَمُوا أَنَّمَا غَنِمْتُمْ مِنْ شَيْءٍ فَأَنَّ لِلَّهِ خُمُسَهُ وَلِلرَّسُولِ}}<ref>«بدانید که آنچه غنیمت گرفتهاید از هرچه باشد یک پنجم آن از آن خداوند و فرستاده او و خویشاوند (وی) و یتیمان و بینوایان و ماندگان در راه (از خاندان او) است» سوره انفال، آیه ۴۱.</ref>}}؛ | |||
و اما آنچه مربوط به [[حکومت]] است، بر اساس گفتار [[خداوند تعالی]] است، که میفرماید: بدانید آنچه درآمد به دست آوردید، خمس آن برای خداست<ref>وسائل الشیعه، ج۶، ص۳۴.</ref>. | |||
و به او سفارش میکنم با [[مردم]] تندخو نباشد، و به آنها [[دروغ]] نگوید، و با مردم به جهت اینکه بر آنها حکومت دارد، [[بیاعتنایی]] نکند، چه اینکه مردم [[برادران دینی]]، و [[یاری]] دهندگان در استخراج [[حقوق]] الهیاند. | |||
بدان! برای تو در این زکاتی که جمع میکنی سهمی معین، و حقی روشن است، و شریکانی از [[مستمندان]] و [[ضعیفان]] داری، همانگونه که ما [[حق]] تو را میدهیم، تو هم باید نسبت به حقوق آنان [[وفادار]] باشی، اگر چنین نکنی، در [[روز رستاخیز]] بیش از همه [[دشمن]] داری، و وای بر کسی که در پیشگاه [[خدا]]، [[فقرا]] و [[مساکین]]، و درخواستکنندگان و آنان که از حقشان محرومند، و بدهکاران و ورشکستگان و در راهماندگان، دشمن او باشند و از او [[شکایت]] کنند. | |||
کسی که [[امانت الهی]] را [[خوار]] شمارد، و دست به [[خیانت]] [[آلوده]] کند، و خود و دین خود را [[پاک]] نسازد، درهای [[خواری]] را در [[دنیا]] به روی خود گشوده، و در [[قیامت]] خوارتر و رسواتر خواهد بود و همانا! بزرگترین [[خیانت]]! خیانت به [[ملت]]، و رسواترین دغلکاری، دغلبازی با [[امامان]] است، با [[درود]]. | |||
از [[وظایف]] [[حکومت اسلامی]]، جمعآوری [[مالیاتهای اسلامی]] و توزیع عادلانه آنها بین [[نیازمندان]] [[جامعه]] است. | |||
یکی دیگر از وظایف حکومت اسلامی در [[اجرای شریعت]]، اقامه [[مناسک حج]] است، اگر [[مسلمانان]] در این امر مهم کوتاهی کنند، [[حاکم اسلامی]] موظف است مسلمانان را به [[شرکت در مراسم]] [[حج]] وادار کند. [[امام صادق]]{{ع}} فرمود: {{متن حدیث|لَوْ عَطَّلَ النَّاسُ الْحَجَّ، لَوَجَبَ عَلَى الْإِمَامِ أَنْ يُجْبِرَهُمْ عَلَى الْحَجِّ}}<ref>وسائل الشیعه، ج۸، ص۱۵.</ref>. یعنی: اگر [[مردم]] حج را فرو گذاشتند، بر [[امام]] [[واجب]] است آنان را به شرکت در مراسم حج مجبور کند. | |||
بر اساس این [[روایت]]، [[حاکم]] موظف است مسلمانان را در شرایط ویژهای، مجبور به شرکت در مراسم حج کند. | |||
علی{{ع}} در اهمیت و جایگاه اقامه این [[فریضه الهی]] میفرماید: {{متن حدیث|وَ فَرَضَ عَلَيْكُمْ حَجَّ بَيْتِهِ الْحَرَامِ الَّذِي جَعَلَهُ قِبْلَةً لِلْأَنَامِ يَرِدُونَهُ وُرُودَ الْأَنْعَامِ وَ [يَوْلَهُونَ] يَأْلَهُونَ إِلَيْهِ [وَلَهَ] وُلُوهَ الْحَمَامِ وَ جَعَلَهُ سُبْحَانَهُ عَلَامَةً لِتَوَاضُعِهِمْ لِعَظَمَتِهِ وَ إِذْعَانِهِمْ لِعِزَّتِهِ وَ اخْتَارَ مِنْ خَلْقِهِ سُمَّاعاً أَجَابُوا إِلَيْهِ دَعْوَتَهُ وَ صَدَّقُوا كَلِمَتَهُ وَ وَقَفُوا مَوَاقِفَ أَنْبِيَائِهِ وَ تَشَبَّهُوا بِمَلَائِكَتِهِ الْمُطِيفِينَ بِعَرْشِهِ يُحْرِزُونَ الْأَرْبَاحَ فِي مَتْجَرِ عِبَادَتِهِ وَ يَتَبَادَرُونَ عِنْدَهُ مَوْعِدَ مَغْفِرَتِهِ جَعَلَهُ سُبْحَانَهُ وَ تَعَالَى لِلْإِسْلَامِ عَلَماً وَ لِلْعَائِذِينَ حَرَماً [وَ] فَرَضَ حَقَّهُ وَ أَوْجَبَ حَجَّهُ وَ كَتَبَ [عَلَيْهِ] عَلَيْكُمْ وِفَادَتَهُ فَقَالَ سُبْحَانَهُ {{متن قرآن|وَلِلَّهِ عَلَى النَّاسِ حِجُّ الْبَيْتِ مَنِ اسْتَطَاعَ إِلَيْهِ سَبِيلًا وَمَنْ كَفَرَ فَإِنَّ اللَّهَ غَنِيٌّ عَنِ الْعَالَمِينَ}}<ref>«در آن نشانههایی روشن (چون) مقام ابراهیم وجود دارد و هر که در آن در آید در امان است و حجّ این خانه برای خداوند بر عهده مردمی است که بدان راهی توانند جست؛ و هر که انکار کند (بداند که) بیگمان خداوند از جهانیان بینیاز است» سوره آل عمران، آیه ۹۷.</ref>}}<ref>نهج البلاغه، خطبه ۱.</ref>. | |||
یعنی: و واجب کرد بر شما حج [[خانه]] محترمش را، همان خانهای که آن را قبلهگاه [[انسانها]] قرار داده که چونان تشنگان، به سوی آن روی میآورند، و همانند کبوتران به آن [[پناه]] میبرند. [[خدای سبحان]]، [[کعبه]] را [[مظهر]] [[تواضع]] [[بندگان]] برابر [[عظمت]] خویش، و نشانه اعتراف آنان به بزرگی و [[قدرت]] خود قرار داد، و در میان [[انسانها]]، شنوندگانی را برگزید، که [[دعوت]] او را برای [[حج]]، [[اجابت]] کنند، و سخن او را [[تصدیق]] نمایند، و پای بر جایگاه [[پیامبران الهی]] نهند، همانند فرشتگانی که بر گرد [[عرش الهی]] [[طواف]] میکنند، و سودهای فراوان، در این عبادتگاه و محل [[تجارت]] [[زائران]]، به دست آورند، و به سوی وعدهگاه [[آمرزش الهی]] بشتابند. خدای سبحان، کعبه را برای [[اسلام]]، نشانه گویا، و برای پناهندگان [[خانه]] [[امن]] و [[امان]] قرار داد، [[ادای حق]] آن را [[واجب]] کرد و حج [[بیت الله]] را واجب شمرد، و بر همه شما انسانها مقرر داشت، که به [[زیارت]] آن بروید، و فرمود: {{متن قرآن|وَلِلَّهِ عَلَى النَّاسِ حِجُّ الْبَيْتِ مَنِ اسْتَطَاعَ إِلَيْهِ سَبِيلًا وَمَنْ كَفَرَ فَإِنَّ اللَّهَ غَنِيٌّ عَنِ الْعَالَمِينَ}}<ref>«و حجّ این خانه برای خداوند بر عهده مردمی است که بدان راهی توانند جست؛ و هر که انکار کند (بداند که) بیگمان خداوند از جهانیان بینیاز است» سوره آل عمران، آیه ۹۷.</ref>. | |||
[[حضرت علی]]{{ع}} به [[قثم بن عباس]]، [[فرماندار مکه]] میفرماید: {{متن حدیث|فَأَقِمْ لِلنَّاسِ الْحَجَّ وَ ذَكِّرْهُمْ بِأَيَّامِ اللَّهِ...}}<ref>نهج البلاغه، نامه ۶۷.</ref>. | |||
در اقامه حج، [[راهنمای مردم]] باش و روزهای [[خدا]] را به یاد آنها بیاور. | |||
یکی دیگر از [[احکام شریعت]] که [[حکومت]] در صورت [[لزوم]] موظف به اجرای آن است، [[جهاد]] است که [[آیات]] بسیار و [[روایات]] متواتری در [[وجوب]]، [[فضیلت]] و حدود و شرایط آن ذکر شده است، مانند: {{متن قرآن|يَا أَيُّهَا النَّبِيُّ جَاهِدِ الْكُفَّارَ وَالْمُنَافِقِينَ وَاغْلُظْ عَلَيْهِمْ}}<ref>«ای پیامبر! با کافران و منافقان جهاد کن و بر آنان سخت بگیر» سوره توبه، آیه ۷۳.</ref>. | |||
{{متن قرآن|يَا أَيُّهَا النَّبِيُّ حَرِّضِ الْمُؤْمِنِينَ عَلَى الْقِتَالِ}}<ref>«ای پیامبر! مؤمنان را به کارزار برانگیز» سوره انفال، آیه ۶۵.</ref>. | |||
[[امیرالمؤمنین]] میفرماید: {{متن حدیث|إِنَّ اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ فَرَضَ الْجِهَادَ وَ عَظَّمَهُ وَ جَعَلَهُ نَصْرَهُ وَ نَاصِرَهُ وَ اللَّهِ مَا صَلَحَتْ دُنْيَا وَ لَا دِينٌ إِلَّا بِهِ}}<ref>وسائل الشیعه، ج۱۱، ص۹.</ref>. یعنی: [[خداوند سبحان]]، [[جهاد]] را [[واجب]] نمود و آن را گرامی داشت و [[نصرت]] و [[یاری]] خود را در آن قرار داد. به [[خدا]] [[سوگند]]! هرگز [[دین]] و [[دنیا]] به [[صلاح]] نمیگراید؛ مگر به وسیله جهاد. | |||
خدا شما را بکشد که [[دل]] من از دست شما پرخون، و سینهام از [[خشم]] شما مالامال است، کاسههای [[غم]] و [[اندوه]] را جرعه جرعه به من نوشاندید، و با [[نافرمانی]] و ذلتپذیری، رای و [[تدبیر]] مرا تباه کردید، تا آنجا که [[قریش]] در [[حق]] من گفت: بیتردید [[پسر ابیطالب]] مردی دلیر است، ولی [[دانش]] نظامی ندارد. خدا پدرانشان را مزد دهد، آیا یکی از آنها تجربههای [[جنگی]] سخت و دشوار مرا دارد؟ یا در [[پیکار]] توانست از من پیشی گیرد؟ هنوز بیست ساله نشده، که در میدان [[نبرد]] حاضر بودم، هم اکنون که از شصت سال گذشتهام. اما دریغ، آن کس که فرمانش را [[اجرا]] نکنند، رایی نخواهد داشت. | |||
[[حضرت علی]]{{ع}} یکی از [[وظایف]] [[حکومتها]] را جهاد با [[دشمنان]] میداند. [[قرآن]] میفرماید: {{متن قرآن|وَأَعِدُّوا لَهُمْ مَا اسْتَطَعْتُمْ مِنْ قُوَّةٍ وَمِنْ رِبَاطِ الْخَيْلِ تُرْهِبُونَ بِهِ عَدُوَّ اللَّهِ وَعَدُوَّكُمْ}}<ref>«و آنچه در توان دارید از نیرو و اسبان آماده در برابر آنان فراهم سازید که بدان دشمن خداوند و دشمن خود را به هراس میافکنید» سوره انفال، آیه ۶۰.</ref>. | |||
جهاد بر دو قسم است: ۱- ابتدایی؛ ۲- [[دفاعی]]. | |||
[[جهاد ابتدایی]] [[مبارزه]] با [[مشرکین]] و [[کفار]] است برای [[دعوت]] آنها به [[اسلام]] و [[یکتاپرستی]] و [[عدالت]] و [[جهاد دفاعی]] مبارزه با دشمنان و مهاجمان است برای [[دفاع]] از حوزه اسلام و [[سرزمینهای اسلامی]] و برای دفاع از [[جان]] و [[مال]] و حیثیت و [[فرهنگ]] [[مسلمانان]]. البته اگر دقت شود جهاد ابتدایی هم به نوعی جهاد دفاعی است. دفاع از [[حقوق خداوند]] و انسانهای [[مستضعف]]، جهاد ابتدایی دفاع از [[توحید]] و [[قسط]] و [[عدالت]] است و در [[حقیقت]]، [[دفاع]] از [[انسانیت]] است. [[هدف]] از [[تشریع]] [[فریضه]] [[جهاد]] همین هدف والاست، نه [[کشورگشایی]] و سلطهجویی بر [[مردم]] گرچه بعضی از [[فقیهان]] [[جهاد ابتدایی]] شد، اعم از [[زمان]] [[معصوم]] و غیرمعصوم است، چون در [[روایات]] واژه [[امام]] [[عادل]] آمده است. در کتاب مبانی [[فقهی]] [[حکومت اسلامی]] آمده است: روایات متعدد و فتاوای بزرگان [[فقه شیعه]] بر [[ضرورت حضور امام]] عادل و یا [[نماینده]] وی در جهاد ابتدایی دلالت دارد<ref>مبانی فقهی حکومت اسلامی، ص۲۶.</ref>. | |||
نیز آمده است: جهاد ابتدایی، [[وجوب]] آن، بنا بر آنچه گفتهاند، مشروط به [[وجود امام]] است اما علی الأقوی، امام منحصر به امام معصوم نیست و امام عادل کافی است که طبعا شامل [[فقیه جامع الشرایط]] نیز میشود<ref>مبانی فقهی حکومت اسلامی، ص۲۳۸.</ref>. | |||
نیز آمده است: البته مصداق امام عادل در [[زمان ظهور]] و حضور [[ائمه]]{{عم}} همانان و کسانی هستند که از جانب آنان به این [[مقام]] منصوبند اما آنچه به عنوان شرط در مورد جهاد ابتدایی در روایات و کلمات [[اصحاب]] آمده، همان عنوان امام عادل در مقابل [[امام جائر]] است، نه امام معصوم در مقام غیر معصوم<ref>مبانی فقهی حکومت اسلامی، ص۲۱۸.</ref>. | |||
وجوب [[جهاد دفاعی]]، در تمام اشکال آن (دفاع از [[جان]] و [[مال]] و بیآبرو و حیثیت [[اجتماعی]] [[مسلمانان]]) بدون تردید از [[واجبات]] و [[وظایف]] حکومت اسلامی و [[جامعه اسلامی]] است. | |||
علی{{ع}} یکی از وظایف [[مالک اشتر]] را جهاد با [[دشمنان]] بیان میکند: {{متن حدیث|جِبَايَةَ خَرَاجِهَا وَ جِهَادَ عَدُوِّهَا وَ اسْتِصْلَاحَ أَهْلِهَا وَ عِمَارَةَ بِلَادِهَا}}؛<ref>نهجالبلاغه، نامه ۵۳.</ref> یعنی: دریافت [[مالیات]] و جهاد با دشمنان و [[اصلاح]] [[اهل]] آنجا و [[آبادانی]] [[سرزمین]]. | |||
خلاصه اینکه جهاد یکی از [[فرائض]] مهم [[الهی]] است که باید حکومت اسلامی همواره [[آمادگی]] داشته باشد تا در صورت [[لزوم]] این [[امر الهی]] را اقامه کند. | |||
یکی دیگر از [[احکام شریعت]]، [[امر به معروف و نهی از منکر]] است که [[حکومت]] [[وظیفه]] اجرای آن را دارد. البته این یک فریضه عمومی است، اما بعضی از مراحلش، [[وظیفه]] [[حکومت]] است و دیگران جز با اجازه و [[اذن]] [[حاکم]] و [[دولت]]، نمیتوانند متصدی آن شوند. | |||
[[حضرت علی]]{{ع}} میفرماید: {{متن حدیث|وَ الْجِهَادُ مِنْهَا عَلَى أَرْبَعِ شُعَبٍ عَلَى الْأَمْرِ بِالْمَعْرُوفِ وَ النَّهْيِ عَنِ الْمُنْكَرِ وَ الصِّدْقِ فِي الْمَوَاطِنِ وَ شَنَآنِ الْفَاسِقِينَ}}<ref>نهجالبلاغه، حکمت ۳۱.</ref>؛ یعنی: [[جهاد]] چهار شعبه دارد: | |||
# [[امر به معروف]]؛ | |||
# [[نهی از منکر]]؛ | |||
# [[صدق]] و [[راستی]] در معرکه [[نبرد]]؛ | |||
# [[دشمنی]] با [[فاسقان]]. | |||
در [[نهج البلاغه]] آمده است: {{متن حدیث|وَ مَنْ أَنْكَرَهُ بِالسَّيْفِ لِتَكُونَ {{متن قرآن|كَلِمَةُ اللَّهِ هِيَ الْعُلْيَا}}<ref>«و سخن خداوند است که فراتر است» سوره توبه، آیه ۴۰.</ref> وَ كَلِمَةُ الظَّالِمِينَ السُّفْلَى فَذَلِكَ الَّذِي أَصَابَ سَبِيلَ الْهُدَی}}<ref>نهجالبلاغه، حکمت ۳۷۴.</ref>؛ یعنی: و کسی که با [[شمشیر]] از منکری جلوگیری کند، تا کلمه [[خداوند]] بر فراز آید و کلمه [[ستمگران]] به زیر کشیده شود، کسی است که به [[راه هدایت]] دست یافته است. | |||
البته این عمل توسط حاکم یا با اذن او باید صورت گیرد، چون خودسرانه عمل کردن، موجب [[هرج و مرج]] و اختلال [[نظم]] میشود و [[مفسده]] ایجاد میکند. | |||
این وظیفه [[حکومت اسلامی]] در [[قرآن]] هم ذکر شده است: {{متن قرآن|الَّذِينَ إِنْ مَكَّنَّاهُمْ فِي الْأَرْضِ أَقَامُوا الصَّلَاةَ وَآتَوُا الزَّكَاةَ وَأَمَرُوا بِالْمَعْرُوفِ وَنَهَوْا عَنِ الْمُنْكَرِ}}<ref>«(همان) کسانی که اگر آنان را در زمین توانمندی دهیم نماز بر پا میدارند و زکات میپردازند و به کار شایسته فرمان میدهند و از کار ناپسند باز میدارند» سوره حج، آیه ۴۱.</ref>. | |||
همچنین در نهج البلاغه آمده است: {{متن حدیث|فَمِنْهُمُ الْمُنْكِرُ لِلْمُنْكَرِ بِيَدِهِ وَ لِسَانِهِ وَ قَلْبِهِ فَذَلِكَ الْمُسْتَكْمِلُ لِخِصَالِ الْخَيْرِ وَ مِنْهُمُ الْمُنْكِرُ بِلِسَانِهِ وَ قَلْبِهِ وَ التَّارِكُ بِيَدِهِ فَذَلِكَ مُتَمَسِّكٌ بِخَصْلَتَيْنِ مِنْ خِصَالِ الْخَيْرِ وَ مُضَيِّعٌ خَصْلَةً وَ مِنْهُمُ الْمُنْكِرُ بِقَلْبِهِ وَ التَّارِكُ بِيَدِهِ وَ لِسَانِهِ- [فَذَاكَ] فَذَلِكَ الَّذِي ضَيَّعَ أَشْرَفَ الْخَصْلَتَيْنِ مِنَ الثَّلَاثِ وَ تَمَسَّكَ بِوَاحِدَةٍ وَ مِنْهُمْ تَارِكٌ لِإِنْكَارِ الْمُنْكَرِ بِلِسَانِهِ وَ قَلْبِهِ وَ يَدِهِ فَذَلِكَ مَيِّتُ الْأَحْيَاءِ وَ مَا أَعْمَالُ الْبِرِّ كُلُّهَا وَ الْجِهَادُ فِي سَبِيلِ اللَّهِ عِنْدَ الْأَمْرِ بِالْمَعْرُوفِ وَ النَّهْيِ عَنْ الْمُنْكَرِ إِلَّا كَنَفْثَةٍ فِي بَحْرٍ لُجِّيٍ وَ إِنَّ الْأَمْرَ بِالْمَعْرُوفِ وَ النَّهْيَ عَنِ الْمُنْكَرِ لَا يُقَرِّبَانِ مِنْ أَجَلٍ وَ لَا يَنْقُصَانِ مِنْ رِزْقٍ وَ أَفْضَلُ مِنْ ذَلِكَ كُلِّهِ كَلِمَةُ عَدْلٍ عِنْدَ إِمَامٍ جَائِر}}<ref>نهجالبلاغه، حکمت ۳۷۴.</ref>؛ یعنی: گروهی، منکر را با دست و زبان و [[قلب]] [[انکار]] میکنند، پس آنان تمامی خصلتهای [[نیکو]] را در خود گرد آوردهاند. گروهی دیگر، منکر را با زبان و قلب انکار کرد، اما دست به کاری نمیبرند، پس چنین کسی دو [[خصلت]] از خصلتهای نیکو را گرفته و دیگری را تباه کرده است. و بعضی منکر را تنها با قلب انکار کرده و با دست و زبان خویش اقدامی ندارند، پس دو خصلت را که شریفتر است، تباه ساخته و یک خصلت را به دست آوردهاند و بعضی دیگر منکر را با زبان و قلب و دست رها ساختهاند که چنین کسی از آنان، مردهای میان زندگان است، و تمام کارهای نیکو و [[جهاد در راه خدا]]، برابر [[امر به معروف و نهی از منکر]]، چونان قطرهای بر دریای مواج و پهناور است و همانا امر به معروف و نهی از منکر، نه اجلی را نزدیک میکنند و نه از مقدار روزی میکاهند، و از همه اینها [[برتر]]، سخن [[حق]] در پیش روی حاکمی [[ستمکار]] است. | |||
[[امام باقر]]{{ع}} نیز فرمود: {{متن حدیث|إِنَّ الْأَمْرَ بِالْمَعْرُوفِ وَ النَّهْيَ عَنِ الْمُنْكَرِ سَبِيلُ الْأَنْبِيَاءِ وَ مِنْهَاجُ الصُّلَحَاءِ فَرِيضَةٌ عَظِيمَةٌ بِهَا تُقَامُ الْفَرَائِضُ وَ تَأْمَنُ الْمَذَاهِبُ وَ تَحِلُّ الْمَكَاسِبُ وَ تُرَدُّ الْمَظَالِمُ وَ تُعْمَرُ الْأَرْضُ وَ يُنْتَصَفُ مِنَ الْأَعْدَاءِ وَ يَسْتَقِيمُ الْأَمْرُ...}}<ref>تهذیب الاحکام، ج۶، ص۱۸۰.</ref>؛ یعنی: همانا امر به معروف و نهی از منکر، راه [[انبیاء]] و طریقه [[صالحین]] است؛ [[فریضه]] بزرگی که با آن [[فرائض]] اقامه میشود، و [[مذاهب]] (مشربهای گوناگون [[فکری]] یا راهها و محل رفت و آمد [[مردم]]) [[امنیت]] مییابد و [[کسب و کار]] [[حلال]] میشود، و حق [[ستمدیدگان]] به آنان بازگردانده میشود، و [[زمین]] آباد میگردد و از [[دشمنان]] [[انتقام]] گرفته میشود و امور به [[صلاح]] میگراید.... | |||
روشن است که این [[روایت]] به نتایج مهم این [[فریضه]]، که اقامه [[فرائض]] در [[جامعه]] و [[رد مظالم]] و [[امنیت راهها]] و [[آبادانی زمین]] و گرفتن [[حق]] [[ستمدیدگان]] از [[ستمگران]] است، اشاره میکند و این گونه امور جز با [[قدرت]] گسترده و [[سلطه]] [[حکومت]] حاصل نمیشود و بر [[حکومت اسلامی]] است که با تشکیل و تأسیس [[سازمان]] یا نهادی، به این امر مهم بپردازد. | |||
علی{{ع}} به عنوان [[حاکم اسلامی]]، هر [[روز]] به بازار میرفت و [[امر به معروف و نهی از منکر]] میکرد، [[امام باقر]]{{ع}} فرمود: {{متن حدیث|كَانَ أَمِيرُ الْمُؤْمِنِينَ{{صل}} عِنْدَكُمْ بِالْكُوفَةِ يَغْتَدِي فِي كُلِّ يَوْمٍ مِنَ الْقَصْرِ فَيَطُوفُ فِي أَسْوَاقِ الْكُوفَةِ سُوقاً سُوقاً وَ مَعَهُ الدِّرَّةُ عَلَى عَاتِقِهِ وَ كَانَ لَهَا طَرْفَانِ وَ كَانَتْ تُسَمَّى السَّبِيبَةَ قَالَ فَيَقِفُ عَلَى أَهْلِ كُلِّ سُوقٍ فَيُنَادِي فِيهِمْ يَا مَعْشَرَ التُّجَّارِ قَدَّمُوا الِاسْتِخَارَةَ وَ تَبَرَّكُوا بِالسُّهُولَةِ وَ اقْتَرِبُوا مِنَ الْمُبْتَاعِينَ وَ تَزَيَّنُوا بِالْحِلْمِ وَ تَنَاهَوْا عَنِ الْيَمِينِ وَ جَانَبُوا الْكَذِبَ وَ تَجَافَوْا عَنِ الظُّلْمِ- وَ أَنْصِفُوا الْمَظْلُومِينَ وَ لَا تَقْرَبُوا الرِّبَا وَ أَوْفُوا الْكَيْلَ وَ الْمِيزانَ وَ لا تَبْخَسُوا النَّاسَ أَشْياءَهُمْ وَ لا تَعْثَوْا فِي الْأَرْضِ مُفْسِدِينَ قَالَ فَيَطُوفُ فِي جَمِيعِ الْأَسْوَاقِ أَسْوَاقِ الْكُوفَةِ ثُمَّ يَرْجِعُ فَيَقْعُدُ لِلنَّاسِ}}<ref>مستدرک، ج۲، ص۴۳۲.</ref>؛ یعنی: [[امیرالمؤمنین]]{{ع}} در [[کوفه]]، پیش روی شما، هر روز صبح از مرکز [[خلافت]] خود بیرون میآمد و بازارهای کوفه را در حالی که تازیانهای همراه داشتند - که دو سر داشت و به آن سبیبه میگفتند -[[بازار]] به بازار میگشت و در مقابل بازاریان، میایستاد و خطاب به آنان میفرمود: ای کاسبها! از [[خدا]] بترسید. تجار وقتی صدای آن [[حضرت]] را میشنیدند، هر چه در دست داشتند، به [[زمین]] گذاشته، از صمیم [[قلب]] متوجه فرمایشات حضرتش میگشتند، که میفرمود: [[طلب]] خیر را - بر همه چیز - مقدم دارید، با [[سهل]] المعامله بودن و آسان گرفتن - در [[خرید و فروش]] به اموالتان - [[برکت]] دهید و با خریداران با [[مهربان]] و [[شفقت]] برخورد کنید، ([[اخلاق]]) خود را با [[بردباری]] [[زینت]] دهید و از قسم خوردن دوری بجویید و از [[دروغگویی]] دور باشید، از [[ظلم]] [[کنارهگیری]] کنید و با [[ستمدیدگان]] با [[عدل]] و [[انصاف]] برخورد کنید، دور و بر [[ربا]] نگردید و در اندازهگیری و وزن کردن کم نگذارید و از مقدار آن کم نکنید و اجناس [[مردم]] را بیارزش و حقیر و کم مقدار نسازید و خود را از [[مفسدین]]، روی [[زمین]] قرار ندهید. | |||
[[حضرت علی]]{{ع}} بدین نحو به تمام بازارها، یکی پس از دیگری سر میزدند و سپس برمیگشت و برای رسیدگی به مراجعات مردم، آماده شده و در جایگاه خود مینشست. | |||
از مجموع این مباحث، نتیجه گرفته میشود که [[مکتب اسلام]] دارای یک [[سری]] [[قوانین]] و [[احکام]] [[سیاسی]]، [[اجتماعی]]، [[اقتصادی]]، نظامی و... است. که جز با [[تشکیل حکومت اسلامی]] قابل تحقق نیست، پس، تشکیل حکومت اسلامی منحصر به [[زمان]] و مکان خاص نیست بلکه الی الابد است و [[جامعیت]] این [[مکتب]] و [[جاودانگی]] آن بیانگر [[لزوم]] تشکیل حکومت اسلامی خواهد بود. [[حاکم اسلامی]] موظف است تمام [[دستورها]] و [[احکام اسلام]] را [[اجرا]] کند. [[اجرای شریعت]] از [[وظایف]] [[حکومت اسلامی]] میباشد. | |||
[[امام]] رابطه [[اسلام]] و [[سیاست]] را با تفسیرهای [[عقلانی]]، [[حکومتی]] و [[فقهی]] بیان میکنند و سیاست را با ماهیت اسلام مرتبط میکند و آن دو را غیر قابل تفکیک میشمارد<ref>رساله حکومت اسلامی یا ولایت فقیه، ص۱۷-۳.</ref>.<ref>فقه سیاسی، ج۱۰، ص۳۳۳.</ref>.<ref>[[عباس علی عمید زنجانی|عمید زنجانی، عباس علی]]، [[دانشنامه فقه سیاسی ج۱ (کتاب)|دانشنامه فقه سیاسی]]، ص ۱۷۳.</ref>. | |||
==اسلام و طرح سه مرحلهای== | |||
اسلام در رابطه با مسائل جهانی بهطور واقعگرایانه به شرایط وجود ملیتها و [[دولتها]] و نیاز به تمهیدات فراوان برای استقرار [[نظام]] ایدهآل توجه کرده و طرح سه مرحلهای را مطرح کرده است: | |||
#طرح نخستین همان [[ارتباطات]] بینالمللی و بهرهگیری از [[قواعد]] [[حقوقی]] عادلانه در [[روابط]] ملتهاست. اسلام در این مرحله که اغلب با شرایط استقرار ملیتها و دولتها همراه است، [[پیروی]] از [[نظام حقوقی]] بینالملل مبتنی بر عرف و [[قراردادهای بینالمللی]] را لازم میشمارد و از مشارکت فعال [[ملتها]] در سازمانهای بینالمللی براساس طرح [[برابری]] و [[حق]] و [[عدالت]] و [[احترام]] متقابل استقبال میکند. مفهوم این طرح، [[برتر]] از [[ارزش]] یک تاکتیک است، کما اینکه به معنای [[سازش]] و از دست دادن [[خصلت]] [[مبارزه]] نیست؛ | |||
# [[اسلام]] با بهرهگیری از دو [[راهبرد]] [[دعوت]] و [[جهاد]] برای آگاهسازی و [[رهایی]] بخشی ملتها و از میان بردن [[استکبار]] و آثار آن در مرحله دوم، از تز تشکیل [[حکومت جهانی]] واحد، و تأسیس یک نهاد [[حقوقی]] و [[حقوق اساسی]] بینالملل [[دفاع]] میکند، و این طرح به معنای رسیدن به ایستایی و یا هضم و ذوب شدن در یک [[تشکیلات سیاسی]] [[جهانی]] نیست؛ | |||
#در مرحله سوم در روند حرکت به سوی همگونی در [[فکر و عقیده]] و [[آرمان]] با ادامه راهبرد دعوت و جهاد در نهایت زمینه برای اجرای طرح [[جامعه واحد جهانی]] و تشکیل [[امت]] همگون و [[امامت]] [[شایسته]] فراهم میشود، و طرح آرمانی اسلام در درازمدت [[جامه]] عمل به خود میپوشد. | |||
اسلام گذار از هر سه مرحله را در نهایت امر در سه نوع شرایط متناسب با هر مرحله، و متفاوت از دید تحلیلی، شرط [[تحول]] اساسی [[جامعه اسلامی]] و [[تکامل]] حرکت جمعی [[جامعه بشری]] تلقی میکند.<ref>[[عباس علی عمید زنجانی|عمید زنجانی، عباس علی]]، [[دانشنامه فقه سیاسی ج۱ (کتاب)|دانشنامه فقه سیاسی]]، ص ۱۸۲.</ref>. | |||
== جستارهای وابسته == | |||
==منابع== | ==منابع== |
نسخهٔ ۲۲ نوامبر ۲۰۲۱، ساعت ۱۱:۴۶
مقدمه
اسلام: تسلیم و انقیاد بر طاعت و قبول اوامر الهی[۱]، اظهار خضوع و التزام به آنچه نبی اکرم(ص) آورده است[۲]. اصل آن "سلم" به معنای صحت و عافیت[۳]، موافقت شدید در مقابل خصومت[۴]. اسلام مترادف "تسلیم" است و "مُسلِم" دو معنا دارد: یکی اینکه شخص تسلیم امر خداوند است و دوم اینکه عبادت را خالصاً برای خدا به جای میآورد.
﴿إِنَّ الدِّينَ عِنْدَ اللَّهِ الْإِسْلَامُ﴾[۵].
اسلام "شریعت محمدی" و آخرین و کاملترین ادیان توحیدی است که بر مبنای وحی الهی و کتاب آسمانی، یعنی قرآن کریم برای هدایت و رستگاری و سعادت انسانها در مکّه ظهور کرد. ﴿مَا كَانَ مُحَمَّدٌ أَبَا أَحَدٍ مِنْ رِجَالِكُمْ وَلَكِنْ رَسُولَ اللَّهِ وَخَاتَمَ النَّبِيِّينَ﴾[۶].
به طور کلی اسلام شامل دو قسمت است:
- اصول دین که اصول اعتقادی هستند.
- فروع دین یا برنامههای عملی که همه ابعاد فردی و اجتماعی انسان را در بر میگیرد.
اسلام به تصریح قرآن کریم ناسخ ادیان الهی گذشته است: ﴿إِنَّ الدِّينَ عِنْدَ اللَّهِ الْإِسْلَامُ﴾[۷] و ﴿وَمَنْ يَبْتَغِ غَيْرَ الْإِسْلَامِ دِينًا فَلَنْ يُقْبَلَ مِنْهُ وَهُوَ فِي الْآخِرَةِ مِنَ الْخَاسِرِينَ﴾[۸][۹].
اسلام دین برتر
اندیشمندان مسلمان و غیر مسلمان فراوانی در اقصی نقاط جهان بوده و هستند که اسلام را دین برگزیده دانسته و آن را انتخاب کردند. بیشک، اگر مطالعه در ادیان به صورت ناقص، و با خودخواهی یا برخی تمایلات و احساسات جهتدار، همراه باشد، انسان را به مسیر اصلی رهنمون نخواهد کرد. باید، بهطور کامل زلال بود و بیطرفانه به مطالعه و قضاوت در مورد آن پرداخت.
علم و دین دو ابزاری هستند که افراد با مسلح شدن به آن، مجاز به ارائۀ نظر و آزادی بیان میشوند[۱۰]. از اینرو، جایگاه دین برجستهتر میشود. اسلام، دینی کامل و برگزیده خداوند است که انسانهای آزاده ارزشمدار و بزرگان زیادی در آن به منصۀ ظهور رسیدهاند. و این نبود، مگر در نتیجۀ روح حاکم بر تعالیم دین الهی که بشر را به مراتب بالای زندگی مادی و معنوی، رهنمون میسازد. که در سایر ادیان با این کیفیت وجود ندارد[۱۱].
ممیزه دیگر اسلام، عاری بودن آن از خرافات و زلالی احکام آن است که همۀ اندیشمندان بیتعصب و اندیشه ور به آن اذعان دارند. بعد متعالی دیگر اسلام، سادگی و روانی آن است که آن را در همۀ سطوح جامعه قابل استفاده و در سطح بالایی، قابل درک میکند. این خصوصیات نیز همانند سایر خصوصیات برجستۀ این دین الهی، توسط اندیشهوران مسلمان و غیر مسلمان جهان، تحسین شده است[۱۲]. مشخصۀ برگزیدۀ دیگر اسلام، همخوانی آن با روحیات بشر و توجه به زندگی فردی و اجتماعی است که بسیار قابل درک و لمس است.
در مرحلۀ بعد، با توجه به شناخت اسلام، به عنوان دین برگزیده، باید سراغ آن رفته، نظرش را پیرامون آزادی جویا شد.
اسلام در اصلیترین مرحله که مرحلۀ انتخاب دین است انسان را در انتخاب مختار میکند. اما پس از انتخاب دین، او را موظف به تبعیت و اطاعت مینماید. به پیامبر(ص) امر میشود تا با ملایمت و نرمی به تبلیغ دین بپردازد، بدون اصرار و خشونتی، این منطق اسلام و قوت ادله و براهین آن بود که سبب گسترش آن شد. بهطور مسلم، به زور شمشیر نمیتوان اندیشهای را قلبها رسوخ داد و حمایت و دفاع آنها را از دین مشاهده کرد. این ماهیت عالمانه و جامع و ارزشمند اسلام است که به تمامی ابعاد زندگی بشر توجه داشته و در هیچ ساحتی کوتاهی نکرده. همین امر عامل مهمی در برخورد مناسب و منطقی انسانها با آن است.
انسان وقتی، پس از رشد جسمی و عقلی به مرحلۀ انتخاب دین میرسد، نسبت به آن احساس نیاز کرده و انتخاب میکند. در این مرحله هیچ اصرار و فشاری بر او وجود ندارد[۱۳]. اما مرحلۀ بعد انتخاب دین است که مسیری بدون بازگشت است. وقتی آزادانه پذیرفته شد، مرحلۀ عمل به احکام آن میرسد. هیچکس حق ندارد از زیر بار مسئولیتهای دینی شانه خالی کند و بیدلیل دین انتخابشدهاش را ترک کند. در این صورت، مجازاتی برای او در نظر گرفته میشود، که در همۀ ادیان الهی وجود دارد[۱۴].
دین در ذات خود مجموعه قوانینی دارد که با قبول آن دین، قوانین آن نیز، لازمالاجرا میشوند. قوانین اصیل فردی و اجتماعی که پایه و اساس یک اجتماع خوب را تشکیل داده، و بر همین اساس، به اجرای قوانین، نظارت ورزیده، به صحت اجرای آن در جامعه، به عنوان یک روش برتر همت میگمارد زیرا سرپیچی از این قوانین به آزادی اجتماعی، قوانین حقوقی و... یک اجتماع لطمه میزند.
در هر جامعۀ کوچک و بزرگی که قانون یا قانون کارآمد و خوب، وجود نداشته باشد هرج و مرج و فساد رواج خواهد یافت. انسان، حتی در زندگی فردی و در خلاء هم که زندگی کند، بینیاز از حضور قوانین فردی خاص خود نیست. قوانین و اوامر دین اسلام به شکل زیر تقسیم شده و محدودیتهایی را با خود به همراه میآورند، شامل: حلال، حرام، مستحب، مباح و مکروه. حرام تنها نباید و عدم جواز بیچون و چرای دین است که همه باید به آن پایبند باشند، فرار از تکلیف و قانون مجازات دارد و فرار از دین مجازاتی بزرگتر، لازم نیست افراد تکتک احکام دین را به عقل ناقص خود مطابقه داده و به صورت دلخواه به برخی از آنها عمل کنند، یا اینکه در صدد توجیه احکام آن برآیند.
بلکه باید تنها برای فهم بیشتر آن تلاش کنند. همۀ این احکام و قوانین، برای تحقق نظم، عدالت و آرمانهای اخلاقی در نظام اجتماعی است. همۀ افراد موظف به رعایت حیثیت اجتماعی قوانین و احکام دین هستند. این قضیه ربطی به مقولۀ کلان آزادی ندارد. هر کس حق دارد هرطور که میخواهد آزادانه تصمیم بگیرد و در زندگی خصوصیاش در آزادی کامل به اموراتش بپردازد.
هیچکس حق دقت در اسرار مردم را ندارد و نباید در امور آنها تجسس کند. به عنوان مثال، اگر کسی در خلوت روزهاش را بخورد، مجازات قانونی ندارد، اما همین حرکت در اجتماع مردم با مجازات سختی رو به رو است؛ زیرا اجتماع باید کنترل کنندۀ رفتار افراد و نمونه و الگو باشد. قبح گناهان در آن ریخته نشود تا جنبۀ سازندگی آن، حفظ شود.[۱۵]
اسلام
اسلام گرویدن به این آسمانی نازل شده بر حضرت محمد(ص). واژه اسلام افزون بر معنای یاد شده بر خود آیین و شریعت آسمانی آن حضرت نیز اطلاق شده است. تفاوت اسلام به مفهوم نخست با ایمان، در آن است که اسلام به مجرد اقرار زبانی، به آیین آسمانی تحقق مییابد؛ اما در تحقق ایمان علاوه بر آن، اعتقاد قلبی و عمل به آیین آسمانی لازم است. البته برای ایمان دو معنای دیگر نیز ذکر شده است؛ یکی عام که هم معنای اسلام است و دیگری خاص که عبارت است از شیعه دوازده امامی بودن[۱۶].
از این عنوان در بیشتر بابهای فقهی سخن رفته که به مهمترین مباحث آن اشاره میشود:
راه ثبوت: برای ثابت شدن اسلام فرد سه راه ذکر شده است:
- گفتار: کسی که شهادتین «أَشْهَدُ أَنْ لَا إِلَهَ إِلَّا اللَّهُ- وَ أَشْهَدُ أَنَ مُحَمَّداً رَسُولُ اللَّهِ» یا ترجمه آن دو را به هر لغتی بر زبان آورد، به اسلام او حکم میشود[۱۷] در صورت لال بودن، اشاره بیانگر آن، کفایت میکند[۱۸].
حکم یادشده، اختصاص به کافر اصلی دارد؛ اما کیفیت تحقق اسلام در مرند به نوع ارتداد و منشأ آن بستگی دارد. اگر منشأ ارتداد، انکار توحید و رسالت بوده، گفتن شهادتین کفایت میکند و اگر انکار برخی ضروریات، مانند وجوب نماز و حرمت زنا بوده است، علاوه بر شهادتین، اقرار به آنچه انکار کرده نیز لازم است؛ بلکه به تصریح برخی، گفتن شهادتین در این فرض لازم نیست[۱۹]؛
- کردار: به جا آوردن اعمالی مانند نمازهای یومیه، روزه ماه رمضان و حج که ویژه مسلمانان است، بر مسلمان بودن انجام دهنده آنها دلالت میکند؛ البته به شرطی که پیشینه کفر نداشته باشد. در صورت داشتن پیشینه، در دلالت انجام دادن اعمال یاد شده بر اسلام وی اختلاف است. قول به عدم دلالت، به مشهور نسبت داده شده است[۲۰].
- تبعیت: تبعیت بر سه گونه است:
- تبعیت از پدر و مادر: فرزند نابالغ، تابع پدر و مادر خویش است. بنابراین، اگر والدین یا یکی از آنان مسلمان باشند، فرزندان نابالغ ایشان نیز محکوم به اسلاماند[۲۱]؛
- تبعیت از اسیر کننده: کودکی که جدای از پدر و مادر کافر خود به اسیری مسلمانی در آمده است، در اینکه به تبع اسلام اسیرکنندهاش محکوم به اسلام است یا نه و یا تنها در طهارت بدن تابع او است، نه سایر احکام، اختلاف است[۲۲]؛
- تبعیت از دارالاسلام: کودکی که در سرزمین اسلام یا سرزمین کفر که مسلمانان نیز در آنجا حضور دارند، پیدا شده، به اسلام او حکم میشود[۲۳].
اسلام مراهق: در تحقق اسلام نوجوان ممیز نزدیک به بلوغ - که محکوم به کفر بوده - با اقرار به شهادتین، اختلاف است[۲۴].
اسلام مُکرَه: فردی که با اکره به اسلام گرویده است، اگر از اهل کتاب نباشد از او پذیرفته میشود؛ اما اکراه اهل کتاب غیر حربی به اسلام، صحیح نیست[۲۵].
آثار اسلام: در شریعت مقدس بر پذیرش اسلام آثاری بار شده است که مهمترین آنها عبارت است از:
- ساقط شدن حقوق الهی - اعم از حقوق مالی، مانند زکات، خمس و کفارات و حقوق غیر مالی، مانند نماز، روزه و حج - که قبل از اسلام از کافر فوت شده است. البته حق الناس، از قبیل بدهی ساقط نمیشود و باید ادا شود؛
- پاک گردیدن بدن و رطوبتهای آن؛
- محترم بودن خون، مال و فرزندان نابالغ وی. بنا بر این، کشتن مسلمان و گرفتن مال وی به زور و نیز تعرض به فرزندان کوچک او از قبیل به اسیری گرفتن آنان، جایز نیست. البته داراییهای غیرمنقول کافر حربیای که در دارالکفر قبل از اسیر شدن، به اسلام گردیده است - مانند زمین و باغ و بوستان - غنیمت مسلمانان است و اگر پس از اسارت مسلمان شود، همه اموال او غنیمت به شمار میرود و تنها خون وی و فرزندان نابالغش محترم است[۲۶]؛
- جریان احکام اسلام نسبت به فرزندان نابالغ او از جهت تبعیت؛
- محدود شدن همسران: کافری که بیش از چهار زن دارد، پس از پذیرش اسلام، افزون بر چهارزن را باید رها کند[۲۷]؛
- وجوب ختنه: بر کافر مسلمان شده، ختنه واجب است؛ هر چند کهنسال باشد[۲۸].
شرطیت اسلام در تکلیف: در اینکه توجه تکلیف به انسان مشروط به مسلمان بودن او است یا نه؛ به تعبیر دیگر، در اینکه اسلام شرط تکلیف است تا کافر، مکلف به فروع نباشد، یا تنها صحت انجام دادن تکلیف، اختلاف است. نظر مشهور، قول دوم است[۲۹].
شرط بودن اسلام در صحت عمل: صحت امور بسیاری مشروط به اسلام است. مهمترین آنها عبارت است از:
- بادات: اعمالی که صحت آنها منوط به قصد قربت است، مانند نماز، روزه و حج که از کافر صحیح نیست[۳۰]؛ صحت نیابت در عبادات نیز مشروط به اسلام است بنابراین، نیابت کافر از مسلمان و عکس آن، صحیح نیست[۳۱]؛
- تجارت: در کسی که میخواهد مالک برده مسلمان شود؛ خواه با خریدن یا غیر آن، اسلام شرط است[۳۲]؛
- نکاح: کفو بودن زن و مرد در دین، از شرایط صحت نکاح است. بنابراین، ازدواج مسلمان با کافر غیر کتابی و نیز زن مسلمان، حتی با کافر کتابی صحیح نیست[۳۳] در صحت ازدواج مرد مسلمان با زن کتابی اختلاف است. مشهور میان متأخران حرمت ازدواج دائم با آنان است[۳۴]؛
- ولایت: کافر بر مسلمان ولایت ندارد. بنابراین، اگر مولی علیه مسلمان باشد، ولی او نیز باید مسلمان باشد[۳۵] در وصی شخص مسلمان، اسلام شرط است[۳۶] کافر بر مسلمان حق شفعه پیدا نمیکند؛
- احیای موات: در اینکه صحت تملک زمین موات به احیا مشروط به اسلام احیاکننده است، اختلاف وجود دارد[۳۷]؛
- لقطه: بنابر قول مشهور، در کسی که کودک سر راهی مسلمان یا محکوم به اسلام را برمیدارد، اسلام شرط است[۳۸]؛
- عتق: اسلام در بردهای که به عنوان کفاره آزاد میشود، شرط است[۳۹]؛
- مستحق کفاره: فقیری که کفاره به او داده میشود، باید مسلمان باشد[۴۰]؛
- تذکیه: از شرایط صحت ذبح، نحر و شکار، مسلمان بودن ذابح، نحرکننده و شکارچی است[۴۱]؛
- نذر: به قول مشهور، در صحت نذر، مسلمان بودن نذرکننده، شرط است[۴۲]؛
- قذف: کسی که به زنا یا لواط متهم شده است، با مراجعه به حاکم میتواند برای قذفکننده درخواست اجرای حد قذف (هشتاد تازیانه) کند، به شرط آنکه متهم مسلمان باشد[۴۳]؛
- قصاص: از شرایط قصاص، همکیش بودن فرد کشته شده و قصاصشونده است. بنابراین، مسلمان در برابر کافر قصاص نمیشود و تنها دیه او در صورت ذمی بودن پرداخت میشود[۴۴].[۴۵].
اسلام و آرمان جهانشمول
از واقعیتهای عینی و آنچه هست، تا آرمان و آنچه که باید باشد، همواره راهی طولانی و مشکلات و موانع بسیار وجود دارد. آرمان نهایی اسلام در مورد رابطه و مناسبات انسانی، رسیدن به امت واحد بشری است و نیز در مورد زمین، از میان رفتن مرزهای جغرافیایی و قید و بندهای مرزی و به وجود آمدن کشور واحد جهانی، تحت حاکمیت قانون واحد الهی است. هدف رسالت پیامبر اسلام، سرعت بخشیدن به روند حرکت تکاملی جامعه بشری برای رسیدن به این مرحله ایدهآل و مطلوب نهایی است. قرآن به صراحت اعلام میکند که: ﴿وَمَا أَرْسَلْنَاكَ إِلَّا كَافَّةً لِلنَّاسِ...﴾[۴۶].
قرآن از زبان خود پیامبر نیز بر این حقیقت تأکید میکند: ﴿قُلْ يَا أَيُّهَا النَّاسُ إِنِّي رَسُولُ اللَّهِ إِلَيْكُمْ جَمِيعًا﴾[۴۷]. و نیز پیامبر اکرم در نامهای که به کسری پادشاه ایران میفرستد، خود و رسالتش را چنین معرفی میکند: «... فَإِنِّي أَنَا رَسُولُ اللَّهِ(ص) إِلَى النَّاسِ كَافَّةً لِأُنْذِرَ مَنْ كانَ حَيًّا»[۴۸] من پیامبر خدایم که به سوی همه مردم جهان فرستاده شدهام تا هر کسی را که زنده است، هشدار دهم. آرمانی که این پیام جهانشمول و دیدگاه جهانی آن دنبال میکند، چیزی جز رسیدن به امت واحد و متشکل در سراسر زمین نیست.
اسلام تمامی تلاش خود را با استفاده از راهبرد دعوت و جهاد، مصروف رسیدن به آرمان میکند و آن را چون شعلهای فروزان به عنوان ایمان در درون و در عمق و ضمیر انسانهای مؤمن میافروزد و تلاش و آمادگی و انتظار رسیدن به این آرمان بزرگ را نشانه ایمان قرار میدهد و کاروان بشری را نسلی پس از نسل دیگر به دنبال آن روان میکنند.
اسلام در یک مقطع زمانی و دوران انتقال، بهطور نسبی و در حد یک ضرورت، مرزهای جغرافیایی را با ملتها وحکومتها - که خود را در حصار آن مرزها قرار دادهاند - در آن سطح که بتواند رابطه برقرار کند و روی قدر مشترکها به توافقهای نسبی نایل آید، به رسمیت میشناسد، تا از این رهگذر بتواند ضمن انتقال پیام و رسالت جهانی خود به قراردادها و توافقهای اصولیتر و بیشتری دست یازد. از اینجاست که در حقوق اسلامی نیز مسائلی چون کشور، میهن، ملت، دولت، قلمروی ارضی دولتها، شناسایی کشورها، خطوط سیاست خارجی، روابط بینالمللی، دیپلماسی و نظایر آن مطرح میشود و برای هر کدام میتوان پاسخ و تبیین مشروحی در فقه اسلامی یافت[۴۹].[۵۰].
اسلام انقلابی
اسلام انقلابی، وسیله قرار دادن اسلام برای انقلاب است. بر اساس این دیدگاه، انقلاب اصل و هدف است و اسلام وسیله و ابزاری است برای انقلاب و مبارزه. نگاه تک بُعدی به اسلام و اسلام را تنها از دریچه انقلاب و مبارزه نگریستن، ویژگی اساسی این دیدگاه است. امروز واژه اسلام تروریست جای اسلام انقلابی را گرفته و دنیای غرب به ویژه آمریکا سعی دارند به تصریح و تلویح اسلام انقلابی را که راه نجات جهان اسلام از تهاجم استعماری غرب است، تروریسم بنامند و کانونهای اسلام انقلابی را محورهای تروریستی معرفی کنند. در این راستا مسئله رابطه دین و سیاست نقش کلیدی را بازی میکند و هر نوع رابطه تفسیری از اسلام که این رابطه را مثبت تلقی کند، عامل تروریسم و پایگاه تروریستها محسوب میشود.
حتی مقامات رسمی در کشورهای غربی به ویژه آمریکا سعی میکنند این فکر را در اذهان القا کنند که این ماهیت تعالیم اسلام است که تروریزم را پرورش میدهد و عامل همه حوادث تروریستی ریشه در درون اسلام دارد. در اینکه ظلمستیزی از تعالیم قرآن است و تن به ظلم دادن به همان اندازه گناه است که ظلم کردن گناه محسوب میشود، نباید تردید کرد. اما دفاع مشروع که اساس اسلام انقلابی است را نباید با تروریسم مترادف گرفت.
بیگمان اسلام انقلابی پس از سرکوب ناجوانمردانه توسط قدرتهای بزرگ راه دیگری را برای بقای خود یافته است اما این راه تروریسم نبود، و در حقیقت راهی جز مقابله به مثل نیست قاعده کلی: ﴿وَجَزَاءُ سَيِّئَةٍ سَيِّئَةٌ مِثْلُهَا﴾[۵۱] به آغازگران ستم، تجاوز و جنایت هشدار میدهد که از مشابه آنچه که عمل میکنند در امان نیستند و این نوع مقابله به مثل اگر تروریسم نامیده شود بیشک آغازگران نیز خود نخستین تروریستها هستند[۵۲].[۵۳].
اسلام فراتر از زمان
بیش از هر الگوی موجود در تاریخ، الگوی اسلام با جهان شمولی در آمیخته و بر مبنای جهان شمولی پایهریزی شده است. چهارده سده قبل، ادوار طولانی پیش از اینکه اصطلاح امروزی جهانیسازی، جهانی شدن و جهانی کردن متداول و سخن روز شود، اسلام برای اولینبار در تاریخ نه تنها چارچوب و نظریات و بنیاد جامع جهان شمولی را به جامعه بشری عرضه کرد، بلکه در مدت بسیار کوتاهی توانست این جهان شمولی را بر مبنای عقیده و ایمان در بستر و عرصه اجتماعی، سیاسی، اقتصادی و عملی و فرهنگی پیاده کند. دستورهای اسلام جهانشمول است: ﴿وَمَا أَرْسَلْنَاكَ إِلَّا رَحْمَةً لِلْعَالَمِينَ﴾[۵۴]. مخالفان ناسیونالیزم عربی برای زدودن عنصر عربی از اسلام ناب، صیغه ایدئولوژیک اسلام را به گونه شفاف مورد تأکید قرار میدهند که میتواند در قالب هر نوع زبان قرار گیرد، همچنانکه هر نژاد و قومی ممکن است آن را پذیرا باشد.
اسلام در قالب وحی (قرآن) و سنت و پیروان اولیه هرچند با زبان عربی آمیخته بود، اما از همان ابتدا ماهیتی جداگانه و فرا زبانی داشت. در تاریخ ملتهایی به اسلام گرویدند که هیچگاه زبان عربی را فرا نگرفتند و با وجود اشباع از تعالیم اسلامی، با زبان عربی فقط به مقدار قرائت قرآن و ادای فرایضی که میباید به زبان عربی به جا آورده شود، آشنا شدند[۵۵].[۵۶].
اسلام پیشرو در اندیشه دینی
در بطن جامعه اسلامی گروهی هستند که نوسازی و نواندیشی را نه تنها مخالف اسلام نمیانگارند، بلکه آن را از هر ضرورتی حیاتیتر و لازمتر میشمارند. گروهی دیگر اسلام را در چارچوب تعالیمی چند در زمینه اخلاق و عبادات محصور دانسته و دنیاگرایی را خارج از تعالیم اسلام و محول به انسان شمردهاند. گروه اول، مدرنیستهای جدید اسلامی هستند که نصوص قرآن و سنت را در چارچوب تاریخ و وابسته به زمان صدور آن قبول دارند و مفاد آن دو را برای شرایط خاص نسل اول اسلام معتبر و قابل اجرا میدانند و قرائت جدید اسلام را ناشی از گفتمان جدید هر نظریهپرداز با متون و نصوص اسلامی میانگارند که به مقتضای شرایط جدید، معرفت نوی را میآفریند و راه جدیدی را پیش روی مسلمان معاصر باز میکند.
هر دو گروه، اسلام واقعی را در چارچوبی محدود و کوچک و غیر قابل تسری به دنیامداری زمان خود پنداشتهاند، با این تفاوت که گروه اول دنیامداری را از غرب به طور دربست پذیرفتهاند و گروه دوم تحت عنوان گفتمان دینی و معرفت جدید حاصل از دیالکتیک بین نصوص قدیم و شرایط جدید، به دنیای جدید راه یافتهاند. هر دو گروه به دلیل نوعی وابستگی به گذشته علیرغم تفاوتی که در این وابستگی بین دیدگاه دو گروه وجود دارد نمیتوانند پایبند به مدرنیزم به مفهوم جدید آن باشند؛ چراکه مدرنیزم در مفهوم غربی به طور کامل جدا از سنتگرایی و پایبندی به گذشته است و مدرنیته نفی هر نوع گمان به استمرار گذشته و سنت را همراه دارد و بدون گسستن مطلق از باورها و سنتهای گذشته تحقق ناپذیر است.
گروه سوم با طرح نظریه قبض و بسط شریعت در حقیقت، ماهیت دین را در شرایط ساده و پیچیده، به دو صورت قبض و بسط تفسیر میکنند که به تناسب سلسله مراتب مختلف ساده و پیچیده میتوان برای هر کدام از دو حالت قبض و بسط اشکال مختلف فرض کرد.
در این دیدگاه میزان انقباض و انبساط دین را شرایط موجود زمان تعیین میکند و به این ترتیب، دین در بستر شرایط زمان ضمن انبساط، خود مدرنیزه هم میشود و قابلیت انبساط دین، زمینه نوآوری و مدرنیزم را فراهم میکند و به دلیل استعداد و آمادگی که در ماهیت دین برای انبساط وجود دارد، پدیدههای نو و نوسازی دین، بدعت و ادخال ما لیس من الدین فی الدین محسوب نمیشود. در این نگاه اجتهاد و فقاهت در حقیقت در شناخت مبانی، اصول و ابزارهای جدید زندگی متمرکز میشود که باید به جریان بسط دین کمک کرده و شریعت را قابل انطباق با شرایط زمان کند.[۵۷].
اسلام و زبان عربی
نکتهای که موافقان و مخالفان ناسیونالیزم عرب درباره آن بحث کردهاند، رابطه اسلام و زبان عربی است که گروهی از این رابطه دلیلی بر اندیشه سیاسی ناسیونالیزم و گروه دیگری از آن دلیلی بر تئوریزه شدن نصوص عربی و اسلامی شدن به معنای تحت تأثیر اسلام قرار گرفتن، برداشت کردهاند. از یک سو اسلام با زبان عربی ابلاغ[۵۸] و سپس در سراسر جهان انتشار یافت و بیشتر ملتهای مسلمان شده به جز بخشی از دار الاسلام بزرگ مانند ایران و شبه جزیره هندوستان که به زبان و فرهنگ بومی خود باقی ماندند، زبان و فرهنگ عربی را به عنوان زبان ملی پذیرفتند و به تدریج دارالعرب به موازات دارالاسلام از شبه جزیرةالعرب پا فراتر نهاده و بخش عظیمی از آسیا و آفریقا را فرا گرفت.
هرچند مهاجرت بومیان عرب جزیرةالعرب به قلمروهای جدید متصرفات خلافت اموی و عباسی در این استعراب مؤثر بود، اما مسلمانان جدید همواره بین اسلام و زبان و فرهنگ عرب تلازمی میدیدند که آنان را با قبول اولی به پذیرش دومی وادار میکرد. به عقیده ناسیونالیستها این تعامل تاریخی بدان دلیل بود که اسلام ماهیتاً یک جنبش عربی به شمار میآید و مسلمان شدن به معنای، عربوار زندگی کردن تلقی میشد. این نظریه مؤید آن گروه از ناسیونالیستهای عرب است که قومیت عربی را به مفهوم زبانی نه نژادی تفسیر میکنند و به هر حال از این فرایند تاریخی به برتری زبان عرب و سیادت امتی که به این زبان وفادار هستند، میرسند.
به عقیده اینان، انتشار اسلام به طور طبیعی هویت جدیدی را به وجود آورد که هرچند فراتر از نژاد بود، اما نوعی ناسیونالیزم متکی بر زبان تلقی میشد. از دید مخالفان ناسیونالیزم عربی بررسی رابطه اسلام با زبان و اقوام عرب، خود دلیل بر نفی ناسیونالیزم از دیدگاه اسلام است؛ زیرا اسلام اندیشه و هویتی را مطرح کرده بود که هر انسانی با هر خصوصیت نژادی و ویژگی زبانی و فرهنگی میتوانست خود را در قلمروی آن قرار دهد و هرگز اختصاص به زبان خاص نداشت و استعراب اقوام غیر عرب بیش از آنکه به ناسیونالیزم عربی ارتباط داشته باشد، به قدرت سیاسی و نظام حاکم مربوط میشد[۵۹].[۶۰].
اسلام و سیاست
دو دیدگاه درباره رابطه اسلام و سیاست وجود دارد: ١- تفکیک دین از سیاست؛ ۲- وحدت دین و سیاست. در دیدگاه اول، هدف اسلام تأمین آخرت مسلمانان است و اسلام هیچ ارتباطی با کارهای سیاسی، اقتصادی و اجتماعی مسلمانان ندارد. امام خمینی در آثار گفتاری و نوشتاری خویش، به نقد این دیدگاه پرداخته و قائل است که دو گروه قائل به این دیدگاه هستند: ۱- دشمنان آگاه؛ ۲- دوستان جاهل.
امام خمینی فرمود: استعمارگران از سیصد سال پیش یا بیشتر به کشورهای اسلامی راه پیدا کردند و برای رسیدن به مطامع استعماری خود لازم دیدند که زمینههایی فراهم سازند تا اسلام را نابود کنند... مثلاً تبلیغ کردند اسلام دین جامعی نیست، دین زندگی نیست، برای جامعه نظامات و قوانین ندارد. طرز حکومت و قوانین حکومتی نیاورده است. فقط احکام حیض و نفاس است، اخلاقیاتی هم دارد، اما راجع به زندگی و اداره جامعه چیزی ندارد... [۶۱].
دشمنان، نظریه جدایی دین از سیاست را طرح کردند، تا به چپاول و غارت جهان اسلام بپردازند و همواره مسلمانان را عقب نگهدارند، دینی که جهاد، شهادت، حکومت و سیاست در آن نباشد، هیچ تهدیدی برای آنها نیست. فلذا آنها این دیدگاه را تبلیغ میکردند. عدهای از مسلمانان جاهل تحت تاثیر این دیدگاه قرار گرفتند بعضی هم برای این که قداست دین را، به خیال خود، حفظ کنند، میگفتند: دین برای اخلاق و تهذیب نفس و آخرت آمده است، شأن دین بالاتر از این است که بخواهد در مسائل دنیایی و سیاسی دخالت کند.
دشمن با کنار زدن دین و خنثی کردن آن، این دیدگاه را ترویج و تبلیغ میکرد و اینان متأسفانه با درک ناصحیح و نادرست از دین، در جهت قداست دین این حرفها را مطرح میکردند. در وصیتنامه الهی - سیاسی امام به این دو گرایش اشاره شده است. امام خمینی در کتاب ولایت فقیه میگوید: تبلیغات سوء آنها (استعمارگران) موثر واقع شده است. الان گذشته از عامه مردم، طبقه تحصیلکرده، چه دانشگاهی و چه بسیاری از محصلین روحانی، اسلام را درست نفهمیدهاند و از آن تصور خطایی دارند... البته بیگانگانی برای مطامع سیاسی و اقتصادی که دارند، از چند صد سال پیش اساس را تهی کردهاند؛ و بواسطه اهمالی که در حوزههای روحانیت شده، موفق گشتهاند، کسانی در بین ما، روحانیونی بودهاند که ندانسته به مقاصد آنها کمک کردهاند تا وضع چنین شده است[۶۲].
وی درباره خودباختگیهای روشنفکران میفرماید: و آن خودباختگی آنهاست در برابر پیشرفت مادی استعمارگران، وقتی کشورهای استعمارگر با پیشرفت علمی و صنعتی، یا به حساب استعمار و غارت ملل آسیا و آفریقا، ثروت و تجملاتی را فراهم آوردند، اینها خود را باختند. فکر کردند راه پیشرفت صنعتی این است که قوانین و عقاید خود را کنار بگذارند... [۶۳]. امام خمینی درباره تبلیغات دشمنان و تاثیر آن بر افراد جامعه میگوید: آنها که دشمن ما هستند تبلیغاتی کردهاند و متأسفانه بعضی از افراد جامعه ما تحت تاثیر قرار گرفتهاند، در حالی که نباید قرار میگرفتند. استعمارگران به نظر ما آوردند که اسلام حکومتی ندارد، تشکیلات حکومتی ندارد، بر فرض که احکام داشته باشد، مجری ندارد و خلاصه، اسلام فقط قانونگذار است، واضح است که این تبلیغات جزئی از نقشه استعمارگران است[۶۴].
متأسفانه امروز هم با توجه به اینکه بیست سال از انقلاب و حکومت اسلامی ما میگذرد و این همه آثار و برکات، در جامعه اسلامی ما و جهان اسلام مشاهده میشود و موجبات بیداری جهان اسلام را فراهم کرده است و احکام اسلام را اجرا کرده، این دیدگاه توسط دشمنان و ایادی داخلی آنان و برخی مسلمانان فریب خورده و ناآگاه هر چند در سطح اندک، وجود دارد.
دیدگاه دوم که قائل به وحدت دین و سیاست است، اعتقاد دارد، اسلام به تمام احتیاجات انسان در مسائل مربوط به زندگی و یا عالم پس از مرگ توجه و عنایت دارد، از آن هنگام که نطفه انسان منعقد میشود، تا لحظهای که وارد گود میشود و عواملی مختلفی که پس از مرگ با آن روبه روست. بر اساس این دیدگاه، اسلام دارای احکام سیاسی، اجتماعی، اقتصادی و... است و دین جامع و گستردهای است که مقررات و قوانین، بر اساس دولت و حکومت پیریزی شده است. اسلام هم دین است و هم دولت، هم عقیده است و هم نظام، هم عبادت و اخلاق و تشریع است و هم اقتصاد و سیاست و حکومت، این دیدگاه مورد تأیید قریب به اتفاق علمای متعهد و فقهای شیعه قرار گرفته است.
حکومت اسلامی که یکی از اساسیترین دستاوردهای انقلاب اسلامی است، بر اساس همین دیدگاه شکل گرفت. معمار انقلاب و موسس حکومت اسلامی، امام خمینی در این باره میگوید: آن روز که در غرب هیچ خبری نبود و ساکنانش در توحش به سر میبردند و آمریکا سرزمین سرخپوستان نیمه وحشی بود، دو مملکت پهناور ایران و روم محکوم استبداد و اشرافیت و تبعیض و تسلط قدرتمندان بودند و اثری از حکومت مردم و قانون در آنها نبود خدای تبارک و تعالی به وسیله رسول اسلام(ص) قوانینی فرستاد که انسان از عظمت آنها به شگفت میآید. برای همه امور قوانین و آداب آورده است. برای انسان پیش از آنکه نطفهاش منقعد شود تا پس از آنکه به گور میرود، قانون وضع کرده است. همانطوری که برای وظایف عبادی قانون دارد، برای امور اجتماعی و حکومتی قانون و راه و رسم دارد. حقوق اسلام یک حقوق مترقی و متکامل و جامع است. کتابهای قطوری که از دیر زمان در زمینههای مختلف حقوقی تدوین شده از احکام قضا و معاملات و حدود و قصاص گرفته تا روابط بین ملتها و مقررات صلح و جنگ و حقوق بینالملل عمومی و مصنوعی، شمهای از احکام و نظامات اسلام است. هیچ موضوع حیاتی نیست که اسلام تکلیفی برای آن مقرر نداشته و حکمی درباره آن نداده باشد. دستهای اجانب برای اینکه مسلمین و روشنفکران مسلمان را که نسل جوان ما باشند از اسلام منحرف کنند وسوسه کردهاند که اسلام چیزی ندارد... [۶۵].
این دیدگاه قائل است که دین اسلام، دینی جامع است و در همه زمینهها، احکام و قانون دارد، برای اجرای شریعت و قوانین نیاز به حکومت است، چون مجموعه قانون برای اصلاح جامعه کافی نیست. برای این که قانون مایه اصلاح و سعادت بشر شود، به قوه اجرائیه نیاز دارد. رسول اکرم(ص) و اولی الامر مجریان احکام و شریعت اسلام هستند. این ضرورت استمرار اجرای احکام، در عصر غیبت هم کاملا وجود دارد. امام خمینی میفرماید: بدیهی است ضرورت اجرای احکامی که تشکیل حکومت رسول اکرم(ص) را لازم آورده، منحصر و محدود به زمان آن حضرت نیست و پس از رحلت رسول اکرم نیز ادامه دارد.
طبق آیه شریفه احکام اسلام محدود به زمان و مکانی نیست و تا ابد باقی و لازم الاجرا است... این حرف که قوانین اسلام تعطیل پذیر یا منحصر و محدود به زمان با مکانی است بر خلاف ضروریات اعتقادی اسلام است. بنابراین چون اجرای احکام پس از رسول اکرم(ص) و تا ابد ضرورت دارد، تشکیل حکومت و برقراری دستگاه اجرا و اداره ضرورت مییابد... هر که اظهار کند تشکیل حکومت اسلامی ضرورت ندارد، منکر ضرورت اجرای احکام اسلام شده و جامعیت احکام و جاودانگی دین مبین اسلام را انکار کرده است... [۶۶].
و در جای دیگر میفرماید: دلیل دیگر بر لزوم تشکیل حکومت، ماهیت و کیفیت قوانین اسلام (احکام شرع) است. ماهیت و کیفیت این قوانین میرساند که برای تکوین یک دولت و برای اداره سیاسی و اقتصادی و فرهنگی جامعه تشریح گشته است[۶۷].
امام رضا(ع) در روایت فضل بن شاذان نیشابوری، فلسفه حکومت اسلامی را اجرای احکام و شریعت اسلام مطرح میکند. خلاصه اینکه یکی از اهداف و وظایف حکومت اسلامی، اجرای شریعت و احکام نورانی اسلام است. این حقیقت هم در قرآن کریم آماده و هم در نهج البلاغه علی(ع) ذکر شده است، که به شرح آن میپردازیم.
حکومت و نماز: اقامه نماز جمعه و نماز جماعت سنگ بنای تشکیلات حکومتی اسلامی است. قرآن کریم میفرماید: ﴿الَّذِينَ إِنْ مَكَّنَّاهُمْ فِي الْأَرْضِ أَقَامُوا الصَّلَاةَ وَآتَوُا الزَّكَاةَ وَأَمَرُوا بِالْمَعْرُوفِ وَنَهَوْا عَنِ الْمُنْكَرِ وَلِلَّهِ عَاقِبَةُ الْأُمُورِ﴾[۶۸].
بر اساس این آیه، از وظایف حکومت، اجرای احکام و شریعت اسلامی است. نماز، زکات، امر به معروف و نهی از منکر از احکامی هستند که باید حکومت اسلامی آنها را اجرا کند. پیامبر اسلام(ص) در اولین جمعهای که به مدینه مهاجرت کرد، نماز جمعه را اقامه کرد و پس از آن حضرت نیز کسانی که زعامت امت و تدبیر امور آنها را به عهده داشتند، همواره نماز جمعه را اقامه کردند. پس نماز جمعه سنگ بنای تشکیلات حکومت اسلامی است. اقامه نماز جمعه از شؤون سیاسی حکومت است. علی(ع) در نامه ۵۲، ضمن بیان معنای اوقات نماز یومیه، به فرمانداران شهرها امر میکند که نمازشان را با مردم اقامه میکند؛ یعنی اقامه نماز یک دستور حکومتی است. حضرت به فرمانداران خود بخشنامه میکند.
حضرت علی(ع) در دستورالعمل حکومتی که به مالک اشتر میدهد، به اقامه نماز جماعت تاکید میکند: «وَ لْيَكُنْ فِي خَاصَّةِ مَا تُخْلِصُ بِهِ لِلَّهِ دِينَكَ إِقَامَةُ فَرَائِضِهِ الَّتِي هِيَ لَهُ خَاصَّةً فَأَعْطِ اللَّهَ مِنْ بَدَنِكَ فِي لَيْلِكَ وَ نَهَارِكَ وَ وَفِّ مَا تَقَرَّبْتَ بِهِ إِلَى اللَّهِ [سُبْحَانَهُ] مِنْ ذَلِكَ كَامِلًا غَيْرَ مَثْلُومٍ وَ لَا مَنْقُوصٍ بَالِغاً مِنْ بَدَنِكَ مَا بَلَغَ وَ إِذَا قُمْتَ فِي صَلَاتِكَ لِلنَّاسِ فَلَا تَكُونَنَّ مُنَفِّراً وَ لَا مُضَيِّعاً فَإِنَّ فِي النَّاسِ مَنْ بِهِ الْعِلَّةُ وَ لَهُ الْحَاجَةُ وَ قَدْ سَأَلْتُ رَسُولَ اللَّهِ(ص) حِينَ وَجَّهَنِي إِلَى الْيَمَنِ كَيْفَ أُصَلِّي بِهِمْ فَقَالَ: صَلِّ بِهِمْ كَصَلَاةِ أَضْعَفِهِمْ وَ كُنْ بِالْمُؤْمِنِينَ رَحِيماً»[۶۹]. نیکوترین وقتها و بهترین ساعات شب و روزت را برای خود و خدای خود انتخاب کن، اگر چه همه وقت برای خداست، آنگاه که نیت درست و رعیت در آسایش قرار داشته باشد. از کارهایی که به خدا اختصاص دارد و باید با اخلاص انجام دهی، انجام واجباتی است که ویژه پروردگار است، پس در بخشی از شب و روز، تن را به پرستش خدا اختصاص ده، و آن چه تو را به خدا نزدیک میکند، بیعیب و نقصانی انجام ده، اگر چه دچار خستگی جسم شوی.
هنگامی که نماز به جماعت میخوانی، نه با طولانی کردن نماز مردم را بپراکنی و نه آنکه آن را تباه سازی؛ زیرا در میان مردم، بیمار یا صاحب حاجتی وجود دارد، آنگاه که پیامبر(ص) مرا به یمن میفرستاد، از او پرسیدم، با مردم چگونه نماز بخوانم؟ فرمود: در حد توان ناتوانان نماز بگذار و بر مؤمنان مهربان باش علی(ع) یکی از اهداف حکومت خود را برگرداندن نشانههای دین میداند؛ «لِنَرِدَ الْمَعَالِمَ مِنْ دِينِكَ»
و نماز از علائم و نشانههای بزرگ دین اسلام است: «الصلوه علم الاسلام»؛ نماز پرچم و علامت اسلام است.
همچنین زکات یکی از مالیاتهای حکومتهای اسلامی است. حاکم جامعه اسلامی و ماموران وی متصدی جمعآوری و تقسیم آن هستند. زکات برای تزکیه اموال مسلمانان و برای رفع نیازمندیهای افراد و جامعه اسلامی تشریع گشته است و حاکم اسلامی باید آن را به مصارف مورد لزوم بپردازد.
پیامبر اکرم(ص) برای گردآوری زکات، مامور ویژه اعزام میداشت. خلفا نیز پس از وی چنین کردند. سیره علی(ع) هم در دوران خلافت چنین بود: ﴿خُذْ مِنْ أَمْوَالِهِمْ صَدَقَةً تُطَهِّرُهُمْ وَتُزَكِّيهِمْ بِهَا وَصَلِّ عَلَيْهِمْ إِنَّ صَلَاتَكَ سَكَنٌ لَهُمْ﴾[۷۰].
روایات صحیحهای از زراره و محمد بن مسلم نقل شده که از تفسیر آیۀ: ﴿إِنَّمَا الصَّدَقَاتُ لِلْفُقَرَاءِ وَالْمَسَاكِينِ وَالْعَامِلِينَ عَلَيْهَا وَالْمُؤَلَّفَةِ قُلُوبُهُمْ وَفِي الرِّقَابِ وَالْغَارِمِينَ وَفِي سَبِيلِ اللَّهِ وَابْنِ السَّبِيلِ فَرِيضَةً مِنَ اللَّهِ وَاللَّهُ عَلِيمٌ حَكِيمٌ﴾[۷۱] از امام صادق(ع) پرسش شد: آیا به مسلمانان فقیر که شیعه نیستند، زکات داده میشود؟ آن حضرت فرمود: امام به همه آنها زکات میدهد، برای این که همه اطاعت و پیروی او را پذیرفتهاند. زراره میگوید: به آن حضرت عرض کردم: اگر چه آنان عارف به حق (شیعه) نباشند؟
آن حضرت فرمود: بلی. اگر امام بخواهد فقط به طرفداران حق زکات بدهد، چه بسا محل و موردی برای زکات پیدا نشود، اما باید به کسانی که اهل حق نیستند، ولی نیازمندند، زکات بپردازد، تا آنان به دین رغبت پیدا بکند و اطاعت از امام پایدار بماند.
خمس و انفاق نیز مال امام و در اختیار امام است؛ البته به عنوان مقام امامت و رهبری جامعه اسلامی.
امیرالمؤمنین(ع) هنگامی که مسائل اقتصادی جامعه را بر اساس آیات قرآن به پنج دسته تقسیم کرد: اماره، عمارت، اجاره، تجارت و صدقات، فرمود: «فَأَمَّا وَجْهُ الْإِمَارَةِ فَقَوْلُهُ تَعَالَی: ﴿وَاعْلَمُوا أَنَّمَا غَنِمْتُمْ مِنْ شَيْءٍ فَأَنَّ لِلَّهِ خُمُسَهُ وَلِلرَّسُولِ﴾[۷۲]»؛ و اما آنچه مربوط به حکومت است، بر اساس گفتار خداوند تعالی است، که میفرماید: بدانید آنچه درآمد به دست آوردید، خمس آن برای خداست[۷۳].
و به او سفارش میکنم با مردم تندخو نباشد، و به آنها دروغ نگوید، و با مردم به جهت اینکه بر آنها حکومت دارد، بیاعتنایی نکند، چه اینکه مردم برادران دینی، و یاری دهندگان در استخراج حقوق الهیاند.
بدان! برای تو در این زکاتی که جمع میکنی سهمی معین، و حقی روشن است، و شریکانی از مستمندان و ضعیفان داری، همانگونه که ما حق تو را میدهیم، تو هم باید نسبت به حقوق آنان وفادار باشی، اگر چنین نکنی، در روز رستاخیز بیش از همه دشمن داری، و وای بر کسی که در پیشگاه خدا، فقرا و مساکین، و درخواستکنندگان و آنان که از حقشان محرومند، و بدهکاران و ورشکستگان و در راهماندگان، دشمن او باشند و از او شکایت کنند.
کسی که امانت الهی را خوار شمارد، و دست به خیانت آلوده کند، و خود و دین خود را پاک نسازد، درهای خواری را در دنیا به روی خود گشوده، و در قیامت خوارتر و رسواتر خواهد بود و همانا! بزرگترین خیانت! خیانت به ملت، و رسواترین دغلکاری، دغلبازی با امامان است، با درود.
از وظایف حکومت اسلامی، جمعآوری مالیاتهای اسلامی و توزیع عادلانه آنها بین نیازمندان جامعه است. یکی دیگر از وظایف حکومت اسلامی در اجرای شریعت، اقامه مناسک حج است، اگر مسلمانان در این امر مهم کوتاهی کنند، حاکم اسلامی موظف است مسلمانان را به شرکت در مراسم حج وادار کند. امام صادق(ع) فرمود: «لَوْ عَطَّلَ النَّاسُ الْحَجَّ، لَوَجَبَ عَلَى الْإِمَامِ أَنْ يُجْبِرَهُمْ عَلَى الْحَجِّ»[۷۴]. یعنی: اگر مردم حج را فرو گذاشتند، بر امام واجب است آنان را به شرکت در مراسم حج مجبور کند.
بر اساس این روایت، حاکم موظف است مسلمانان را در شرایط ویژهای، مجبور به شرکت در مراسم حج کند. علی(ع) در اهمیت و جایگاه اقامه این فریضه الهی میفرماید: «وَ فَرَضَ عَلَيْكُمْ حَجَّ بَيْتِهِ الْحَرَامِ الَّذِي جَعَلَهُ قِبْلَةً لِلْأَنَامِ يَرِدُونَهُ وُرُودَ الْأَنْعَامِ وَ [يَوْلَهُونَ] يَأْلَهُونَ إِلَيْهِ [وَلَهَ] وُلُوهَ الْحَمَامِ وَ جَعَلَهُ سُبْحَانَهُ عَلَامَةً لِتَوَاضُعِهِمْ لِعَظَمَتِهِ وَ إِذْعَانِهِمْ لِعِزَّتِهِ وَ اخْتَارَ مِنْ خَلْقِهِ سُمَّاعاً أَجَابُوا إِلَيْهِ دَعْوَتَهُ وَ صَدَّقُوا كَلِمَتَهُ وَ وَقَفُوا مَوَاقِفَ أَنْبِيَائِهِ وَ تَشَبَّهُوا بِمَلَائِكَتِهِ الْمُطِيفِينَ بِعَرْشِهِ يُحْرِزُونَ الْأَرْبَاحَ فِي مَتْجَرِ عِبَادَتِهِ وَ يَتَبَادَرُونَ عِنْدَهُ مَوْعِدَ مَغْفِرَتِهِ جَعَلَهُ سُبْحَانَهُ وَ تَعَالَى لِلْإِسْلَامِ عَلَماً وَ لِلْعَائِذِينَ حَرَماً [وَ] فَرَضَ حَقَّهُ وَ أَوْجَبَ حَجَّهُ وَ كَتَبَ [عَلَيْهِ] عَلَيْكُمْ وِفَادَتَهُ فَقَالَ سُبْحَانَهُ ﴿وَلِلَّهِ عَلَى النَّاسِ حِجُّ الْبَيْتِ مَنِ اسْتَطَاعَ إِلَيْهِ سَبِيلًا وَمَنْ كَفَرَ فَإِنَّ اللَّهَ غَنِيٌّ عَنِ الْعَالَمِينَ﴾[۷۵]»[۷۶].
یعنی: و واجب کرد بر شما حج خانه محترمش را، همان خانهای که آن را قبلهگاه انسانها قرار داده که چونان تشنگان، به سوی آن روی میآورند، و همانند کبوتران به آن پناه میبرند. خدای سبحان، کعبه را مظهر تواضع بندگان برابر عظمت خویش، و نشانه اعتراف آنان به بزرگی و قدرت خود قرار داد، و در میان انسانها، شنوندگانی را برگزید، که دعوت او را برای حج، اجابت کنند، و سخن او را تصدیق نمایند، و پای بر جایگاه پیامبران الهی نهند، همانند فرشتگانی که بر گرد عرش الهی طواف میکنند، و سودهای فراوان، در این عبادتگاه و محل تجارت زائران، به دست آورند، و به سوی وعدهگاه آمرزش الهی بشتابند. خدای سبحان، کعبه را برای اسلام، نشانه گویا، و برای پناهندگان خانه امن و امان قرار داد، ادای حق آن را واجب کرد و حج بیت الله را واجب شمرد، و بر همه شما انسانها مقرر داشت، که به زیارت آن بروید، و فرمود: ﴿وَلِلَّهِ عَلَى النَّاسِ حِجُّ الْبَيْتِ مَنِ اسْتَطَاعَ إِلَيْهِ سَبِيلًا وَمَنْ كَفَرَ فَإِنَّ اللَّهَ غَنِيٌّ عَنِ الْعَالَمِينَ﴾[۷۷].
حضرت علی(ع) به قثم بن عباس، فرماندار مکه میفرماید: «فَأَقِمْ لِلنَّاسِ الْحَجَّ وَ ذَكِّرْهُمْ بِأَيَّامِ اللَّهِ...»[۷۸]. در اقامه حج، راهنمای مردم باش و روزهای خدا را به یاد آنها بیاور. یکی دیگر از احکام شریعت که حکومت در صورت لزوم موظف به اجرای آن است، جهاد است که آیات بسیار و روایات متواتری در وجوب، فضیلت و حدود و شرایط آن ذکر شده است، مانند: ﴿يَا أَيُّهَا النَّبِيُّ جَاهِدِ الْكُفَّارَ وَالْمُنَافِقِينَ وَاغْلُظْ عَلَيْهِمْ﴾[۷۹].
﴿يَا أَيُّهَا النَّبِيُّ حَرِّضِ الْمُؤْمِنِينَ عَلَى الْقِتَالِ﴾[۸۰]. امیرالمؤمنین میفرماید: «إِنَّ اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ فَرَضَ الْجِهَادَ وَ عَظَّمَهُ وَ جَعَلَهُ نَصْرَهُ وَ نَاصِرَهُ وَ اللَّهِ مَا صَلَحَتْ دُنْيَا وَ لَا دِينٌ إِلَّا بِهِ»[۸۱]. یعنی: خداوند سبحان، جهاد را واجب نمود و آن را گرامی داشت و نصرت و یاری خود را در آن قرار داد. به خدا سوگند! هرگز دین و دنیا به صلاح نمیگراید؛ مگر به وسیله جهاد.
خدا شما را بکشد که دل من از دست شما پرخون، و سینهام از خشم شما مالامال است، کاسههای غم و اندوه را جرعه جرعه به من نوشاندید، و با نافرمانی و ذلتپذیری، رای و تدبیر مرا تباه کردید، تا آنجا که قریش در حق من گفت: بیتردید پسر ابیطالب مردی دلیر است، ولی دانش نظامی ندارد. خدا پدرانشان را مزد دهد، آیا یکی از آنها تجربههای جنگی سخت و دشوار مرا دارد؟ یا در پیکار توانست از من پیشی گیرد؟ هنوز بیست ساله نشده، که در میدان نبرد حاضر بودم، هم اکنون که از شصت سال گذشتهام. اما دریغ، آن کس که فرمانش را اجرا نکنند، رایی نخواهد داشت.
حضرت علی(ع) یکی از وظایف حکومتها را جهاد با دشمنان میداند. قرآن میفرماید: ﴿وَأَعِدُّوا لَهُمْ مَا اسْتَطَعْتُمْ مِنْ قُوَّةٍ وَمِنْ رِبَاطِ الْخَيْلِ تُرْهِبُونَ بِهِ عَدُوَّ اللَّهِ وَعَدُوَّكُمْ﴾[۸۲].
جهاد بر دو قسم است: ۱- ابتدایی؛ ۲- دفاعی.
جهاد ابتدایی مبارزه با مشرکین و کفار است برای دعوت آنها به اسلام و یکتاپرستی و عدالت و جهاد دفاعی مبارزه با دشمنان و مهاجمان است برای دفاع از حوزه اسلام و سرزمینهای اسلامی و برای دفاع از جان و مال و حیثیت و فرهنگ مسلمانان. البته اگر دقت شود جهاد ابتدایی هم به نوعی جهاد دفاعی است. دفاع از حقوق خداوند و انسانهای مستضعف، جهاد ابتدایی دفاع از توحید و قسط و عدالت است و در حقیقت، دفاع از انسانیت است. هدف از تشریع فریضه جهاد همین هدف والاست، نه کشورگشایی و سلطهجویی بر مردم گرچه بعضی از فقیهان جهاد ابتدایی شد، اعم از زمان معصوم و غیرمعصوم است، چون در روایات واژه امام عادل آمده است. در کتاب مبانی فقهی حکومت اسلامی آمده است: روایات متعدد و فتاوای بزرگان فقه شیعه بر ضرورت حضور امام عادل و یا نماینده وی در جهاد ابتدایی دلالت دارد[۸۳].
نیز آمده است: جهاد ابتدایی، وجوب آن، بنا بر آنچه گفتهاند، مشروط به وجود امام است اما علی الأقوی، امام منحصر به امام معصوم نیست و امام عادل کافی است که طبعا شامل فقیه جامع الشرایط نیز میشود[۸۴].
نیز آمده است: البته مصداق امام عادل در زمان ظهور و حضور ائمه(ع) همانان و کسانی هستند که از جانب آنان به این مقام منصوبند اما آنچه به عنوان شرط در مورد جهاد ابتدایی در روایات و کلمات اصحاب آمده، همان عنوان امام عادل در مقابل امام جائر است، نه امام معصوم در مقام غیر معصوم[۸۵]. وجوب جهاد دفاعی، در تمام اشکال آن (دفاع از جان و مال و بیآبرو و حیثیت اجتماعی مسلمانان) بدون تردید از واجبات و وظایف حکومت اسلامی و جامعه اسلامی است. علی(ع) یکی از وظایف مالک اشتر را جهاد با دشمنان بیان میکند: «جِبَايَةَ خَرَاجِهَا وَ جِهَادَ عَدُوِّهَا وَ اسْتِصْلَاحَ أَهْلِهَا وَ عِمَارَةَ بِلَادِهَا»؛[۸۶] یعنی: دریافت مالیات و جهاد با دشمنان و اصلاح اهل آنجا و آبادانی سرزمین.
خلاصه اینکه جهاد یکی از فرائض مهم الهی است که باید حکومت اسلامی همواره آمادگی داشته باشد تا در صورت لزوم این امر الهی را اقامه کند. یکی دیگر از احکام شریعت، امر به معروف و نهی از منکر است که حکومت وظیفه اجرای آن را دارد. البته این یک فریضه عمومی است، اما بعضی از مراحلش، وظیفه حکومت است و دیگران جز با اجازه و اذن حاکم و دولت، نمیتوانند متصدی آن شوند.
حضرت علی(ع) میفرماید: «وَ الْجِهَادُ مِنْهَا عَلَى أَرْبَعِ شُعَبٍ عَلَى الْأَمْرِ بِالْمَعْرُوفِ وَ النَّهْيِ عَنِ الْمُنْكَرِ وَ الصِّدْقِ فِي الْمَوَاطِنِ وَ شَنَآنِ الْفَاسِقِينَ»[۸۷]؛ یعنی: جهاد چهار شعبه دارد:
- امر به معروف؛
- نهی از منکر؛
- صدق و راستی در معرکه نبرد؛
- دشمنی با فاسقان.
در نهج البلاغه آمده است: «وَ مَنْ أَنْكَرَهُ بِالسَّيْفِ لِتَكُونَ ﴿كَلِمَةُ اللَّهِ هِيَ الْعُلْيَا﴾[۸۸] وَ كَلِمَةُ الظَّالِمِينَ السُّفْلَى فَذَلِكَ الَّذِي أَصَابَ سَبِيلَ الْهُدَی»[۸۹]؛ یعنی: و کسی که با شمشیر از منکری جلوگیری کند، تا کلمه خداوند بر فراز آید و کلمه ستمگران به زیر کشیده شود، کسی است که به راه هدایت دست یافته است.
البته این عمل توسط حاکم یا با اذن او باید صورت گیرد، چون خودسرانه عمل کردن، موجب هرج و مرج و اختلال نظم میشود و مفسده ایجاد میکند. این وظیفه حکومت اسلامی در قرآن هم ذکر شده است: ﴿الَّذِينَ إِنْ مَكَّنَّاهُمْ فِي الْأَرْضِ أَقَامُوا الصَّلَاةَ وَآتَوُا الزَّكَاةَ وَأَمَرُوا بِالْمَعْرُوفِ وَنَهَوْا عَنِ الْمُنْكَرِ﴾[۹۰].
همچنین در نهج البلاغه آمده است: «فَمِنْهُمُ الْمُنْكِرُ لِلْمُنْكَرِ بِيَدِهِ وَ لِسَانِهِ وَ قَلْبِهِ فَذَلِكَ الْمُسْتَكْمِلُ لِخِصَالِ الْخَيْرِ وَ مِنْهُمُ الْمُنْكِرُ بِلِسَانِهِ وَ قَلْبِهِ وَ التَّارِكُ بِيَدِهِ فَذَلِكَ مُتَمَسِّكٌ بِخَصْلَتَيْنِ مِنْ خِصَالِ الْخَيْرِ وَ مُضَيِّعٌ خَصْلَةً وَ مِنْهُمُ الْمُنْكِرُ بِقَلْبِهِ وَ التَّارِكُ بِيَدِهِ وَ لِسَانِهِ- [فَذَاكَ] فَذَلِكَ الَّذِي ضَيَّعَ أَشْرَفَ الْخَصْلَتَيْنِ مِنَ الثَّلَاثِ وَ تَمَسَّكَ بِوَاحِدَةٍ وَ مِنْهُمْ تَارِكٌ لِإِنْكَارِ الْمُنْكَرِ بِلِسَانِهِ وَ قَلْبِهِ وَ يَدِهِ فَذَلِكَ مَيِّتُ الْأَحْيَاءِ وَ مَا أَعْمَالُ الْبِرِّ كُلُّهَا وَ الْجِهَادُ فِي سَبِيلِ اللَّهِ عِنْدَ الْأَمْرِ بِالْمَعْرُوفِ وَ النَّهْيِ عَنْ الْمُنْكَرِ إِلَّا كَنَفْثَةٍ فِي بَحْرٍ لُجِّيٍ وَ إِنَّ الْأَمْرَ بِالْمَعْرُوفِ وَ النَّهْيَ عَنِ الْمُنْكَرِ لَا يُقَرِّبَانِ مِنْ أَجَلٍ وَ لَا يَنْقُصَانِ مِنْ رِزْقٍ وَ أَفْضَلُ مِنْ ذَلِكَ كُلِّهِ كَلِمَةُ عَدْلٍ عِنْدَ إِمَامٍ جَائِر»[۹۱]؛ یعنی: گروهی، منکر را با دست و زبان و قلب انکار میکنند، پس آنان تمامی خصلتهای نیکو را در خود گرد آوردهاند. گروهی دیگر، منکر را با زبان و قلب انکار کرد، اما دست به کاری نمیبرند، پس چنین کسی دو خصلت از خصلتهای نیکو را گرفته و دیگری را تباه کرده است. و بعضی منکر را تنها با قلب انکار کرده و با دست و زبان خویش اقدامی ندارند، پس دو خصلت را که شریفتر است، تباه ساخته و یک خصلت را به دست آوردهاند و بعضی دیگر منکر را با زبان و قلب و دست رها ساختهاند که چنین کسی از آنان، مردهای میان زندگان است، و تمام کارهای نیکو و جهاد در راه خدا، برابر امر به معروف و نهی از منکر، چونان قطرهای بر دریای مواج و پهناور است و همانا امر به معروف و نهی از منکر، نه اجلی را نزدیک میکنند و نه از مقدار روزی میکاهند، و از همه اینها برتر، سخن حق در پیش روی حاکمی ستمکار است.
امام باقر(ع) نیز فرمود: «إِنَّ الْأَمْرَ بِالْمَعْرُوفِ وَ النَّهْيَ عَنِ الْمُنْكَرِ سَبِيلُ الْأَنْبِيَاءِ وَ مِنْهَاجُ الصُّلَحَاءِ فَرِيضَةٌ عَظِيمَةٌ بِهَا تُقَامُ الْفَرَائِضُ وَ تَأْمَنُ الْمَذَاهِبُ وَ تَحِلُّ الْمَكَاسِبُ وَ تُرَدُّ الْمَظَالِمُ وَ تُعْمَرُ الْأَرْضُ وَ يُنْتَصَفُ مِنَ الْأَعْدَاءِ وَ يَسْتَقِيمُ الْأَمْرُ...»[۹۲]؛ یعنی: همانا امر به معروف و نهی از منکر، راه انبیاء و طریقه صالحین است؛ فریضه بزرگی که با آن فرائض اقامه میشود، و مذاهب (مشربهای گوناگون فکری یا راهها و محل رفت و آمد مردم) امنیت مییابد و کسب و کار حلال میشود، و حق ستمدیدگان به آنان بازگردانده میشود، و زمین آباد میگردد و از دشمنان انتقام گرفته میشود و امور به صلاح میگراید....
روشن است که این روایت به نتایج مهم این فریضه، که اقامه فرائض در جامعه و رد مظالم و امنیت راهها و آبادانی زمین و گرفتن حق ستمدیدگان از ستمگران است، اشاره میکند و این گونه امور جز با قدرت گسترده و سلطه حکومت حاصل نمیشود و بر حکومت اسلامی است که با تشکیل و تأسیس سازمان یا نهادی، به این امر مهم بپردازد.
علی(ع) به عنوان حاکم اسلامی، هر روز به بازار میرفت و امر به معروف و نهی از منکر میکرد، امام باقر(ع) فرمود: «كَانَ أَمِيرُ الْمُؤْمِنِينَ(ص) عِنْدَكُمْ بِالْكُوفَةِ يَغْتَدِي فِي كُلِّ يَوْمٍ مِنَ الْقَصْرِ فَيَطُوفُ فِي أَسْوَاقِ الْكُوفَةِ سُوقاً سُوقاً وَ مَعَهُ الدِّرَّةُ عَلَى عَاتِقِهِ وَ كَانَ لَهَا طَرْفَانِ وَ كَانَتْ تُسَمَّى السَّبِيبَةَ قَالَ فَيَقِفُ عَلَى أَهْلِ كُلِّ سُوقٍ فَيُنَادِي فِيهِمْ يَا مَعْشَرَ التُّجَّارِ قَدَّمُوا الِاسْتِخَارَةَ وَ تَبَرَّكُوا بِالسُّهُولَةِ وَ اقْتَرِبُوا مِنَ الْمُبْتَاعِينَ وَ تَزَيَّنُوا بِالْحِلْمِ وَ تَنَاهَوْا عَنِ الْيَمِينِ وَ جَانَبُوا الْكَذِبَ وَ تَجَافَوْا عَنِ الظُّلْمِ- وَ أَنْصِفُوا الْمَظْلُومِينَ وَ لَا تَقْرَبُوا الرِّبَا وَ أَوْفُوا الْكَيْلَ وَ الْمِيزانَ وَ لا تَبْخَسُوا النَّاسَ أَشْياءَهُمْ وَ لا تَعْثَوْا فِي الْأَرْضِ مُفْسِدِينَ قَالَ فَيَطُوفُ فِي جَمِيعِ الْأَسْوَاقِ أَسْوَاقِ الْكُوفَةِ ثُمَّ يَرْجِعُ فَيَقْعُدُ لِلنَّاسِ»[۹۳]؛ یعنی: امیرالمؤمنین(ع) در کوفه، پیش روی شما، هر روز صبح از مرکز خلافت خود بیرون میآمد و بازارهای کوفه را در حالی که تازیانهای همراه داشتند - که دو سر داشت و به آن سبیبه میگفتند -بازار به بازار میگشت و در مقابل بازاریان، میایستاد و خطاب به آنان میفرمود: ای کاسبها! از خدا بترسید. تجار وقتی صدای آن حضرت را میشنیدند، هر چه در دست داشتند، به زمین گذاشته، از صمیم قلب متوجه فرمایشات حضرتش میگشتند، که میفرمود: طلب خیر را - بر همه چیز - مقدم دارید، با سهل المعامله بودن و آسان گرفتن - در خرید و فروش به اموالتان - برکت دهید و با خریداران با مهربان و شفقت برخورد کنید، (اخلاق) خود را با بردباری زینت دهید و از قسم خوردن دوری بجویید و از دروغگویی دور باشید، از ظلم کنارهگیری کنید و با ستمدیدگان با عدل و انصاف برخورد کنید، دور و بر ربا نگردید و در اندازهگیری و وزن کردن کم نگذارید و از مقدار آن کم نکنید و اجناس مردم را بیارزش و حقیر و کم مقدار نسازید و خود را از مفسدین، روی زمین قرار ندهید.
حضرت علی(ع) بدین نحو به تمام بازارها، یکی پس از دیگری سر میزدند و سپس برمیگشت و برای رسیدگی به مراجعات مردم، آماده شده و در جایگاه خود مینشست. از مجموع این مباحث، نتیجه گرفته میشود که مکتب اسلام دارای یک سری قوانین و احکام سیاسی، اجتماعی، اقتصادی، نظامی و... است. که جز با تشکیل حکومت اسلامی قابل تحقق نیست، پس، تشکیل حکومت اسلامی منحصر به زمان و مکان خاص نیست بلکه الی الابد است و جامعیت این مکتب و جاودانگی آن بیانگر لزوم تشکیل حکومت اسلامی خواهد بود. حاکم اسلامی موظف است تمام دستورها و احکام اسلام را اجرا کند. اجرای شریعت از وظایف حکومت اسلامی میباشد.
امام رابطه اسلام و سیاست را با تفسیرهای عقلانی، حکومتی و فقهی بیان میکنند و سیاست را با ماهیت اسلام مرتبط میکند و آن دو را غیر قابل تفکیک میشمارد[۹۴].[۹۵].[۹۶].
اسلام و طرح سه مرحلهای
اسلام در رابطه با مسائل جهانی بهطور واقعگرایانه به شرایط وجود ملیتها و دولتها و نیاز به تمهیدات فراوان برای استقرار نظام ایدهآل توجه کرده و طرح سه مرحلهای را مطرح کرده است:
- طرح نخستین همان ارتباطات بینالمللی و بهرهگیری از قواعد حقوقی عادلانه در روابط ملتهاست. اسلام در این مرحله که اغلب با شرایط استقرار ملیتها و دولتها همراه است، پیروی از نظام حقوقی بینالملل مبتنی بر عرف و قراردادهای بینالمللی را لازم میشمارد و از مشارکت فعال ملتها در سازمانهای بینالمللی براساس طرح برابری و حق و عدالت و احترام متقابل استقبال میکند. مفهوم این طرح، برتر از ارزش یک تاکتیک است، کما اینکه به معنای سازش و از دست دادن خصلت مبارزه نیست؛
- اسلام با بهرهگیری از دو راهبرد دعوت و جهاد برای آگاهسازی و رهایی بخشی ملتها و از میان بردن استکبار و آثار آن در مرحله دوم، از تز تشکیل حکومت جهانی واحد، و تأسیس یک نهاد حقوقی و حقوق اساسی بینالملل دفاع میکند، و این طرح به معنای رسیدن به ایستایی و یا هضم و ذوب شدن در یک تشکیلات سیاسی جهانی نیست؛
- در مرحله سوم در روند حرکت به سوی همگونی در فکر و عقیده و آرمان با ادامه راهبرد دعوت و جهاد در نهایت زمینه برای اجرای طرح جامعه واحد جهانی و تشکیل امت همگون و امامت شایسته فراهم میشود، و طرح آرمانی اسلام در درازمدت جامه عمل به خود میپوشد.
اسلام گذار از هر سه مرحله را در نهایت امر در سه نوع شرایط متناسب با هر مرحله، و متفاوت از دید تحلیلی، شرط تحول اساسی جامعه اسلامی و تکامل حرکت جمعی جامعه بشری تلقی میکند.[۹۷].
جستارهای وابسته
منابع
پانویس
- ↑ خلیل بن احمد فراهیدی، کتاب العین، ج۷، ص۲۶۶.
- ↑ ابنمنظور، لسان العرب، ج۱۲، ص۲۹۳.
- ↑ ابنفارس، معجم مقاییس اللغة، ج۳، ص۹۰.
- ↑ حسن مصطفوی، التحقیق فی کلمات القرآن، ج۵، ص۱۸۸.
- ↑ «بیگمان دین (راستین) نزد خداوند، اسلام است» سوره آل عمران، آیه ۱۹.
- ↑ «محمّد، پدر هیچ یک از مردان شما نیست اما فرستاده خداوند و واپسین پیامبران است» سوره احزاب، آیه ۴۰.
- ↑ «بیگمان دین (راستین) نزد خداوند، اسلام است» سوره آل عمران، آیه ۱۹.
- ↑ «و هر کس جز اسلام دینی گزیند هرگز از او پذیرفته نمیشود و او در جهان واپسین از زیانکاران است» سوره آل عمران، آیه ۸۵.
- ↑ نظرزاده، عبدالله، فرهنگ اصطلاحات و مفاهیم سیاسی قرآن کریم، ص:۹۲.
- ↑ بحارالانوار، ج۲، ص۱۶، ۲۲ و ۲۴؛ ﴿وَتِلْكَ الْأَمْثَالُ نَضْرِبُهَا لِلنَّاسِ وَمَا يَعْقِلُهَا إِلَّا الْعَالِمُونَ﴾ «و این مثلها را برای مردم میزنیم و آنها را جز دانشوران درنمییابند» سوره عنکبوت، آیه ۴۳؛ ﴿يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا إِذَا قِيلَ لَكُمْ تَفَسَّحُوا فِي الْمَجَالِسِ فَافْسَحُوا يَفْسَحِ اللَّهُ لَكُمْ وَإِذَا قِيلَ انْشُزُوا فَانْشُزُوا يَرْفَعِ اللَّهُ الَّذِينَ آمَنُوا مِنْكُمْ وَالَّذِينَ أُوتُوا الْعِلْمَ دَرَجَاتٍ وَاللَّهُ بِمَا تَعْمَلُونَ خَبِيرٌ﴾ «ای مؤمنان! چون در نشستها به شما گویند جا باز کنید، باز کنید تا خداوند برایتان (در بهشت) جا باز کند و چون گویند: برخیزید، برخیزید تا خداوند (پایگاه) مؤمنان از شما و فرهیختگان را چند پایه بالا برد و خداوند از آنچه انجام میدهید آگاه است» سوره مجادله، آیه ۱۱.
- ↑ آزادی از دیدگاه اسلام، ص۳۲-۴۳.
- ↑ آزادی از دیدگاه اسلام، ص۴۱.
- ↑ ﴿وَلَوْ شَاءَ اللَّهُ مَا أَشْرَكُوا وَمَا جَعَلْنَاكَ عَلَيْهِمْ حَفِيظًا وَمَا أَنْتَ عَلَيْهِمْ بِوَكِيلٍ﴾ «و اگر خداوند میخواست شرک نمیورزیدند و ما تو را بر آنان نگهبان نگماردهایم و تو گمارده بر آنها نیستی» سوره انعام، آیه ۱۰۷.
- ↑ آزادی از دیدگاه اسلام، ص۶۳.
- ↑ عمید زنجانی، عباس علی، دانشنامه فقه سیاسی، ص ۳۱.
- ↑ جواهر الکلام، ج۶، ص۵۹؛ ج۳۳، ص۱۹۷.
- ↑ جواهر الکلام، ج۴۱، ص۶۳۰.
- ↑ جواهر الکلام، ج۳۸، ص۱۸۱.
- ↑ جواهر الکلام، ج۴۱، ص۶۳۱-۶۳۰.
- ↑ مسالک الافهام، ج۱۵، ص۳۲؛ جواهر الکلام، ج۴۱، ص۶۲۴-۶۲۳.
- ↑ جواهر الکلام، ج۳۸، ص۱۸۳؛ ج۳۹، ص۲۵.
- ↑ جواهر الکلام، ج۲۱، ص۱۳۶؛ ج۳۳، ص۲۰۲؛ ج۳۸، ص۱۸۴.
- ↑ جواهر الکلام، ج۳۸، ص۱۸۱.
- ↑ العروه الوثقی، ج۱، ص۱۴۲؛ جواهر الکلام، ج۳۳، ص۲۰۳.
- ↑ جواهر الکلام، ج۳۲، ص۱۳؛ ج۴۱، ص۶۲۳.
- ↑ جواهر الکلام، ج۲۱، ص۱۲۴ و ۱۴۳.
- ↑ جواهر الکلام، ج۳۰، ص۵۶.
- ↑ جواهر الکلام، ج۳۱، ص۲۶۳.
- ↑ الحدائق الناضره، ج۳، ص۳۹؛ جواهر الکلام، ج۱۶، ص۳۲۷.
- ↑ جواهر الکلام، ج۱۶، ص۳۲۷؛ ج۱۷، ص۱۶۱.
- ↑ جواهر الکلام، ج۱۷، ص۳۵۶ و ۳۵۷؛ مستمسک العروه، ج۱۱، ص۱۱-۷.
- ↑ جواهر الکلام، ج۲۲، ص۳۳۴.
- ↑ جواهر الکلام، ج۳۰، ص۹۲.
- ↑ جواهر الکلام، ج۳۰، ص۱۵۵.
- ↑ جواهر الکلام، ج۲۹، ص۲۰۶.
- ↑ جواهر الکلام، ج۲۸، ص۴۰ و ۴۰۵.
- ↑ جواهر الکلام، ج۳۸، ص۱۵-۱۱.
- ↑ جواهر الکلام، ج۳۸، ص۱۶۰ و ۱۶۱.
- ↑ جواهر الکلام، ج۳۳، ص۱۹۵ و ۱۹۸.
- ↑ جواهر الکلام، ج۳۵، ص۳۵۶ و ۳۵۷.
- ↑ جواهر الکلام، ج۴۱، ص۴۱۷ و ۴۱۸.
- ↑ جواهر الکلام، ج۴۲، ص۱۵۰؛ فرهنگ فقه، ج۱، ص۵۱۴-۵۱۱.
- ↑ جواهر الکلام، ج۳۳، ص۲۶۹ و ۲۷۰.
- ↑ جواهر الکلام، ج۳۶، ص۲۶ و ۷۹.
- ↑ عمید زنجانی، عباس علی، دانشنامه فقه سیاسی، ص ۱۶۶.
- ↑ «و تو را جز مژدهبخش و بیمدهنده برای همه مردم نفرستادهایم» سوره سبأ، آیه ۲۸.
- ↑ «بگو: ای مردم! به راستی من فرستاده خداوند به سوی همه شمایم» سوره اعراف، آیه ۱۵۸.
- ↑ مکاتیب الرسول، ج۱، ص۲۷۵.
- ↑ فقه سیاسی، ج۳، ص۱۳۲-۱۳۱.
- ↑ عمید زنجانی، عباس علی، دانشنامه فقه سیاسی، ص ۱۶۹.
- ↑ «و کیفر هر بدی بدییی، مانند آن است» سوره شوری، آیه ۴۰.
- ↑ فقه سیاسی، ج۱۰، ص۴۰۶-۴۰۴.
- ↑ عمید زنجانی، عباس علی، دانشنامه فقه سیاسی، ص ۱۷۰.
- ↑ «و تو را جز رحمتی برای جهانیان، نفرستادهایم» سوره انبیاء، آیه ۱۰۷.
- ↑ فقه سیاسی، ج۱۰، ص۸۷.
- ↑ عمید زنجانی، عباس علی، دانشنامه فقه سیاسی، ص ۱۷۰.
- ↑ عمید زنجانی، عباس علی، دانشنامه فقه سیاسی، ص ۱۷۱.
- ↑ ﴿كِتَابٌ فُصِّلَتْ آيَاتُهُ قُرْآنًا عَرَبِيًّا لِقَوْمٍ يَعْلَمُونَ﴾ «کتابی است که آیات آن آشکار شده است، به گونه قرآنی عربی، برای گروهی که میدانند،» سوره فصلت، آیه ۳؛ ﴿إِنَّا جَعَلْنَاهُ قُرْآنًا عَرَبِيًّا لَعَلَّكُمْ تَعْقِلُونَ﴾ «به راستی ما آن را قرآنی عربی قرار دادیم باشد که خرد ورزید» سوره زخرف، آیه ۳.
- ↑ فقه سیاسی۱۰، ص۸۵-۸۴.
- ↑ عمید زنجانی، عباس علی، دانشنامه فقه سیاسی، ص ۱۷۲.
- ↑ ولایت فقیه، ص۳ و ۴.
- ↑ ولایت فقیه، ص۵ و ۶.
- ↑ ولایت فقیه، ص۱۴.
- ↑ ولایت فقیه، ص۱۴.
- ↑ ولایت فقیه، ص۶.
- ↑ ولایت فقیه، ص۱۸ و ۱۹.
- ↑ ولایت فقیه، ص۳۰.
- ↑ «(همان) کسانی که اگر آنان را در زمین توانمندی دهیم نماز بر پا میدارند و زکات میپردازند و به کار شایسته فرمان میدهند و از کار ناپسند باز میدارند و پایان کارها با خداوند است» سوره حج، آیه ۴۱.
- ↑ نهج البلاغه، نامه ۵۳.
- ↑ «از داراییهای آنان زکاتی بردار که با آن آنها را پاک میداری و پاکیزه میگردانی و برای آنها (به نیکی) دعا کن که دعای تو (مایه) آرامش آنان است» سوره توبه، آیه ۱۰۳.
- ↑ «زکات، تنها از آن تهیدستان و بیچارگان و مأموران (دریافت) آنها و دلجوییشدگان و در راه (آزادی) بردگان و از آن وامداران و (هزینه) در راه خداوند و از آن در راهماندگان است که از سوی خداوند واجب گردیده است و خداوند دانایی فرزانه است» سوره توبه، آیه ۶۰.
- ↑ «بدانید که آنچه غنیمت گرفتهاید از هرچه باشد یک پنجم آن از آن خداوند و فرستاده او و خویشاوند (وی) و یتیمان و بینوایان و ماندگان در راه (از خاندان او) است» سوره انفال، آیه ۴۱.
- ↑ وسائل الشیعه، ج۶، ص۳۴.
- ↑ وسائل الشیعه، ج۸، ص۱۵.
- ↑ «در آن نشانههایی روشن (چون) مقام ابراهیم وجود دارد و هر که در آن در آید در امان است و حجّ این خانه برای خداوند بر عهده مردمی است که بدان راهی توانند جست؛ و هر که انکار کند (بداند که) بیگمان خداوند از جهانیان بینیاز است» سوره آل عمران، آیه ۹۷.
- ↑ نهج البلاغه، خطبه ۱.
- ↑ «و حجّ این خانه برای خداوند بر عهده مردمی است که بدان راهی توانند جست؛ و هر که انکار کند (بداند که) بیگمان خداوند از جهانیان بینیاز است» سوره آل عمران، آیه ۹۷.
- ↑ نهج البلاغه، نامه ۶۷.
- ↑ «ای پیامبر! با کافران و منافقان جهاد کن و بر آنان سخت بگیر» سوره توبه، آیه ۷۳.
- ↑ «ای پیامبر! مؤمنان را به کارزار برانگیز» سوره انفال، آیه ۶۵.
- ↑ وسائل الشیعه، ج۱۱، ص۹.
- ↑ «و آنچه در توان دارید از نیرو و اسبان آماده در برابر آنان فراهم سازید که بدان دشمن خداوند و دشمن خود را به هراس میافکنید» سوره انفال، آیه ۶۰.
- ↑ مبانی فقهی حکومت اسلامی، ص۲۶.
- ↑ مبانی فقهی حکومت اسلامی، ص۲۳۸.
- ↑ مبانی فقهی حکومت اسلامی، ص۲۱۸.
- ↑ نهجالبلاغه، نامه ۵۳.
- ↑ نهجالبلاغه، حکمت ۳۱.
- ↑ «و سخن خداوند است که فراتر است» سوره توبه، آیه ۴۰.
- ↑ نهجالبلاغه، حکمت ۳۷۴.
- ↑ «(همان) کسانی که اگر آنان را در زمین توانمندی دهیم نماز بر پا میدارند و زکات میپردازند و به کار شایسته فرمان میدهند و از کار ناپسند باز میدارند» سوره حج، آیه ۴۱.
- ↑ نهجالبلاغه، حکمت ۳۷۴.
- ↑ تهذیب الاحکام، ج۶، ص۱۸۰.
- ↑ مستدرک، ج۲، ص۴۳۲.
- ↑ رساله حکومت اسلامی یا ولایت فقیه، ص۱۷-۳.
- ↑ فقه سیاسی، ج۱۰، ص۳۳۳.
- ↑ عمید زنجانی، عباس علی، دانشنامه فقه سیاسی، ص ۱۷۳.
- ↑ عمید زنجانی، عباس علی، دانشنامه فقه سیاسی، ص ۱۸۲.