آیه اولی الامر: تفاوت میان نسخهها
خط ۲۳: | خط ۲۳: | ||
بنابراین اشخاص غیر [[معصوم]] نمیتوانند [[اولوالامر]] باشند؛ امّا [[روایات]] مصداق واقعی [[اولوالامر]] را با تصریح بیان کردهاند؛ از جمله [[روایات]] معروف، [[حدیث جابر]] است که او مصداق و [[تفسیر]] [[اولوالامر]] را ـ که پیرویشان بر ما لازم است ـ از [[پیامبر]] پرسید. حضرت فرمود: "نخستین آنها پس از من [[علی بن ابیطالب]]{{ع}} و پس از او فرزندانش [[امام حسن|حسن]] و [[حسین]] و [[علی بن الحسین]] است و سپس [[محمّد باقر]] که تو را [[دیدار]] خواهی کرد و هنگامی که ملاقاتش کردی [[سلام]] مرا به او برسان؛ بعد از او [[جعفر صادق]] و بعد [[موسی کاظم]] و سپس به ترتیب علیرضا، [[محمّد]] جواد، [[علی]] [[هادی]]، [[امام عسکری|حسن عکسری]] و آن گاه [[قائم]] [[منتظر]] [[مهدی موعود]]{{ع}} پس از من [[امام]] و [[رهبر]] خواهند بود"<ref>اثبات الهداة، ج۳، ص۱۲۳.</ref>. [[امام باقر]] فرمود: "[[اولوالامر]] [[پیشوایان]] [[امّت]] از [[نسل]] [[علی]]{{ع}} و [[فاطمه]] هستند که تا [[قیامت]] پا به عرصه هستی نمیگذارند"<ref>اثبات الهداة، ج۳، ص۱۳۱.</ref><ref>[[رضا محمدی|محمدی، رضا]]، [[امامشناسی ۵ (کتاب)|امامشناسی]]، ص:۲۱-۲۳.</ref> | بنابراین اشخاص غیر [[معصوم]] نمیتوانند [[اولوالامر]] باشند؛ امّا [[روایات]] مصداق واقعی [[اولوالامر]] را با تصریح بیان کردهاند؛ از جمله [[روایات]] معروف، [[حدیث جابر]] است که او مصداق و [[تفسیر]] [[اولوالامر]] را ـ که پیرویشان بر ما لازم است ـ از [[پیامبر]] پرسید. حضرت فرمود: "نخستین آنها پس از من [[علی بن ابیطالب]]{{ع}} و پس از او فرزندانش [[امام حسن|حسن]] و [[حسین]] و [[علی بن الحسین]] است و سپس [[محمّد باقر]] که تو را [[دیدار]] خواهی کرد و هنگامی که ملاقاتش کردی [[سلام]] مرا به او برسان؛ بعد از او [[جعفر صادق]] و بعد [[موسی کاظم]] و سپس به ترتیب علیرضا، [[محمّد]] جواد، [[علی]] [[هادی]]، [[امام عسکری|حسن عکسری]] و آن گاه [[قائم]] [[منتظر]] [[مهدی موعود]]{{ع}} پس از من [[امام]] و [[رهبر]] خواهند بود"<ref>اثبات الهداة، ج۳، ص۱۲۳.</ref>. [[امام باقر]] فرمود: "[[اولوالامر]] [[پیشوایان]] [[امّت]] از [[نسل]] [[علی]]{{ع}} و [[فاطمه]] هستند که تا [[قیامت]] پا به عرصه هستی نمیگذارند"<ref>اثبات الهداة، ج۳، ص۱۳۱.</ref><ref>[[رضا محمدی|محمدی، رضا]]، [[امامشناسی ۵ (کتاب)|امامشناسی]]، ص:۲۱-۲۳.</ref> | ||
این [[آیه]] از موارد بحثانگیز میان [[شیعه]] و [[اهل سنت | ===اختلاف بین مسلمین در تفسیر آیه=== | ||
این [[آیه]] از موارد بحثانگیز میان [[شیعه]] و [[اهل سنت]] است و آنان طبق ظاهر آن، هرکس را که [[حاکم]] باشد، یا [[علمای دین]] را لازم الاتّباع میدانند، امّا [[شیعه]] مصداق آن را [[امامان]] [[معصوم]] و آنان که از سوی آنان [[ولایت]] دارند میدانند [[ائمه]] [[شیعه]] با استناد به این [[آیه]] که [[خداوند]] [[اطاعت اولی الامر]] از [[اهل بیت]]{{عم}} را [[واجب]] ساخته است، با [[مخالفان]] [[احتجاج]] میکردند. [[امام صادق]] نیز فرموده است: {{متن حدیث|أولو الأمر هم الأئمة من أهل البيت}}<ref>مناقب، ج ۳ ص ۱۵</ref>. آمران و صاحب فرمانانی که اطاعتشان [[واجب]] است و [[پیروی]] از آنان، افراد را در مسیر [[اطاعت خدا]] و [[اطاعت رسول|رسول]] قرار میدهد، اینانند که بندۀ [[خالص]] [[خدا]] و از هر [[خطا]] و [[گناه]] معصوماند. بد نیست نمونههایی از دیدگاههای بزرگان [[اهل سنت]] را دربارۀ [[اولی الامر]] مرور کنیم: [[قاضی]] [[ابو یوسف]] میگوید: [[اطاعت]] از [[خلیفه]] لازم است، اگرچه [[ستمگر]] باشد. [[حسن بصری]] میگوید: به [[حکّام]]، بد مگویید، زیراکه ایشان اگر به نیکویی [[رفتار]] کنند، آنان راست [[اجر]]، و بر شماست [[شکر]]، و اگر به [[بدی]] [[رفتار]] کنند، بر آنان است وزر و بر شماست [[صبر]]. [[قاضی ابوبکر باقلانی]] گوید: جمهور [[اهل]] تحقیق و [[اصحاب]] [[حدیث]] گفتهاند: [[خلیفه]] به علّت اینکه [[فاسق]] و [[گناهکار]] باشد، یا [[ستمگر]] باشد و [[اموال]] [[مردم]] را بگیرد و [[مردم]] را بکشد و [[حقوق]] را ضایع کند و [[حدود الهی]] را زیرپا بگذارد، [[خلع]] نمیشود، و [[واجب]] نیست [[قیام]] علیه او، بلکه باید او را [[موعظه]] کرد. [[قاضی]] [[بدر]] الدین گوید: اگر شخصی مسلّط، که به [[زور]] [[قدرت]] را به دست آورده است، حتّی [[قوانین]] [[شریعت]] را نداند و [[ظالم]] و [[فاسق]] و [[فاجر]] باشد. باید از او [[اطاعت]] کرد.<ref> نمونهها از حماسۀ غدیر محمّد رضا حکیمی ص ۱۳۲ نقل شده است</ref> این دیدگاه کجا؟ و [[اولو الامر]] را اولیای [[معصوم]] [[الهی]] و [[ائمه]] [[اهل بیت]] [[عصمت]] دانستن کجا؟<ref>[[جواد محدثی|محدثی، جواد]]، [[فرهنگ غدیر (کتاب)|فرهنگ غدیر]]، ص۱۰۸.</ref> | |||
==دلالت [[آیه]]== | ==دلالت [[آیه]]== |
نسخهٔ ۴ اوت ۲۰۲۲، ساعت ۱۹:۵۰
آیه ﴿يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا أَطِيعُوا اللَّهَ وَأَطِيعُوا الرَّسُولَ وَأُولِي الْأَمْرِ مِنْكُمْ﴾ "آیه اولی الامر" یا "آیه اطاعت" نام دارد؛ زیرا مؤمنان را به اطاعت از خدا، پیامبر(ص) و اولیالامر فرمان داده است. باتوجه به اینکه اطاعت در آیه به صورت مطلق بیان شده است و نیز براساس روایات ذیل آن، اولوالامر باید معصوم باشند و لذا از نگاه شیعی مصداقی جز ائمه (ع) برای آن وجود ندارد.
مقدمه
آیه ﴿يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا أَطِيعُوا اللَّهَ وَأَطِيعُوا الرَّسُولَ وَأُولِي الْأَمْرِ مِنْكُمْ فَإِنْ تَنَازَعْتُمْ فِي شَيْءٍ فَرُدُّوهُ إِلَى اللَّهِ وَالرَّسُولِ إِنْ كُنْتُمْ تُؤْمِنُونَ بِاللَّهِ وَالْيَوْمِ الْآخِرِ ذَلِكَ خَيْرٌ وَأَحْسَنُ تَأْوِيلًا﴾[۱] "آیه اولی الامر" یا "آیه اطاعت" نام دارد[۲]؛ زیرا مؤمنان را به اطاعت از خدا، پیامبر(ص) و اولیالأمر فرمان داده است[۳].
در آیه مذکور نکاتی قابل توجّه است؛ از جمله اینکه
- مؤمنان از سه دسته فرامین باید اطاعت کنند: اوامر خدا، پیامبر و اولوالامر.
- اطاعت از خدا ـ که امر او به حکم عقل لازم الاطاعه و امری ارشادی است ـ با اطاعت از پیامبر اولوالامر متفاوت است؛ بنابراین، علاوه بر دستورات الهی که در قالب آیات در روایات آمده لازم است دستوراتی را که پیامبر اولوالامر برای اداره جامعه صادر میکنند اطاعت کرد؛ زیرا اطاعت از پیامبر اطاعت از خدا است. هر کس از پیامبر اطاعت کند، از خدا اطاعت کرده است: ﴿مَنْ يُطِعِ الرَّسُولَ فَقَدْ أَطَاعَ اللَّهَ﴾[۴] و علاوه بر احکام اوّلیه یک سری احکام ثانویه یا احکام حکومتی برای اداره جامعه نیاز وجود دارد که بر حسب مورد به تشخیص پیامبر یا امام وضع میگردد.
- پیامبر و اولوالامر باید معصوم باشند؛ زیرا اگر معصوم نباشند ممکن است بین فرامین آنها و فرامین خدا تناقض پیش بیاید و مکلّف در تناقض قرار گیرد؛ مثلاً اولوالامر که خود اهل فسق و گناه است به انسان امر کند که مانند او شراب بخورد، از طرفی انجام آن واجب است و از طرفی حرام و این محال است.
- امر اولوالامر با امر پیامبر واحد است؛ چون با یک لفظ "اطاعت کنید" هر دو را آورده است[۵].
اولیالامر کیستند؟
از این آیه بیشتر از این مطلب که اولوالامر باید معصوم باشند، نمیتوان فهمید و از طرفی کسانی که بعد از رحلت پیامبر خاتم(ص)، امر مسلمانان را به عهده گرفتند به جز علی(ع) معصوم نبودند؛ چنانکه این اولوالامرها خلاف حکم خدا صادر میکردند و بعد از آنکه علی(ع) آنها را متنبه میفرمود، میگفتند: اگر علی نبود حتماً هلاک میشد[۶].
بنابراین اشخاص غیر معصوم نمیتوانند اولوالامر باشند؛ امّا روایات مصداق واقعی اولوالامر را با تصریح بیان کردهاند؛ از جمله روایات معروف، حدیث جابر است که او مصداق و تفسیر اولوالامر را ـ که پیرویشان بر ما لازم است ـ از پیامبر پرسید. حضرت فرمود: "نخستین آنها پس از من علی بن ابیطالب(ع) و پس از او فرزندانش حسن و حسین و علی بن الحسین است و سپس محمّد باقر که تو را دیدار خواهی کرد و هنگامی که ملاقاتش کردی سلام مرا به او برسان؛ بعد از او جعفر صادق و بعد موسی کاظم و سپس به ترتیب علیرضا، محمّد جواد، علی هادی، حسن عکسری و آن گاه قائم منتظر مهدی موعود(ع) پس از من امام و رهبر خواهند بود"[۷]. امام باقر فرمود: "اولوالامر پیشوایان امّت از نسل علی(ع) و فاطمه هستند که تا قیامت پا به عرصه هستی نمیگذارند"[۸][۹]
اختلاف بین مسلمین در تفسیر آیه
این آیه از موارد بحثانگیز میان شیعه و اهل سنت است و آنان طبق ظاهر آن، هرکس را که حاکم باشد، یا علمای دین را لازم الاتّباع میدانند، امّا شیعه مصداق آن را امامان معصوم و آنان که از سوی آنان ولایت دارند میدانند ائمه شیعه با استناد به این آیه که خداوند اطاعت اولی الامر از اهل بیت(ع) را واجب ساخته است، با مخالفان احتجاج میکردند. امام صادق نیز فرموده است: «أولو الأمر هم الأئمة من أهل البيت»[۱۰]. آمران و صاحب فرمانانی که اطاعتشان واجب است و پیروی از آنان، افراد را در مسیر اطاعت خدا و رسول قرار میدهد، اینانند که بندۀ خالص خدا و از هر خطا و گناه معصوماند. بد نیست نمونههایی از دیدگاههای بزرگان اهل سنت را دربارۀ اولی الامر مرور کنیم: قاضی ابو یوسف میگوید: اطاعت از خلیفه لازم است، اگرچه ستمگر باشد. حسن بصری میگوید: به حکّام، بد مگویید، زیراکه ایشان اگر به نیکویی رفتار کنند، آنان راست اجر، و بر شماست شکر، و اگر به بدی رفتار کنند، بر آنان است وزر و بر شماست صبر. قاضی ابوبکر باقلانی گوید: جمهور اهل تحقیق و اصحاب حدیث گفتهاند: خلیفه به علّت اینکه فاسق و گناهکار باشد، یا ستمگر باشد و اموال مردم را بگیرد و مردم را بکشد و حقوق را ضایع کند و حدود الهی را زیرپا بگذارد، خلع نمیشود، و واجب نیست قیام علیه او، بلکه باید او را موعظه کرد. قاضی بدر الدین گوید: اگر شخصی مسلّط، که به زور قدرت را به دست آورده است، حتّی قوانین شریعت را نداند و ظالم و فاسق و فاجر باشد. باید از او اطاعت کرد.[۱۱] این دیدگاه کجا؟ و اولو الامر را اولیای معصوم الهی و ائمه اهل بیت عصمت دانستن کجا؟[۱۲]
دلالت آیه
نخست: دلالت بر عصمت امام
قرآن کریم میفرماید: ﴿يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا أَطِيعُوا اللَّهَ وَأَطِيعُوا الرَّسُولَ وَأُولِي الْأَمْرِ مِنْكُمْ﴾. در این آیه اطاعت از اولی الامر در سیاق اطاعت خداوند و اطاعت رسول قرار گرفته است، بدیهی است اطاعت از خدا و رسول به صورت مطلق و بدون هیچ قید و شرطی واجب است؛ بنابراین اطاعت اولی الامر هم علیالاطلاق و بدون قید و شرط واجب است. از سوی دیگر اطاعت مطلق مستلزم معصوم بودن اولی الامر از هر گونه خطا و اشتباه است زیرا پیروی و فرمانبرداری بی چون و چرا تنها و تنها از فردی واجب میشود که از هر گونه خطا و لغزش پاک و مبرا باشد و خداوند حکیمی که کفر و عصیان را از بندگانش ناپسند شمرده است ﴿وَلَا يَرْضَى لِعِبَادِهِ الْكُفْرَ﴾[۱۳]، هرگز اطاعت از غیر معصوم را به صورت مطلق واجب نمیکند[۱۴]. این استلزام ـ یعنی ملازمه بین وجوب اطاعت مطلق و لزوم عصمت ـ مورد اعتراف دانشمندان اهل سنت نیز قرار گرفته است[۱۵][۱۶]
ممکن است گفته شود وجوب اطاعت مطلق مستلزم عصمت نیست زیرا اطلاق وجوب در این آیه مقید میشود به مقید لبّی، یعنی حکم عقل به عدم جواز اطاعت از امری که موجب عصیان خداوند است و نیز مقید لفظی منفصل مانند آیه کریمه ﴿قُلْ إِنَّ اللَّهَ لَا يَأْمُرُ بِالْفَحْشَاءِ﴾[۱۷] و حدیث: «لَا طَاعَةَ لِمَخْلُوقٍ فِي مَعْصِيَةِ الْخَالِقِ»[۱۸].
پاسخ: اولاً سیاق آیه اولی الامر تقیید بردار نیست و همان گونه که وجوب اطاعت از خدا و رسول قابل تقیید نیست، اطاعت از اولی الامر نیز که هم ردیف با آن ذکر شده قابل تقیید نمیباشد[۱۹].
ثانیاً: اگر رسول اکرم(ص) و اولی الامر معصوم نباشند و اطاعت آنان مقید باشد، نام بردن آنان در آیه برای آنان مزیتی ایجاد نکرده و مانند سایر افراد خواهند بود که اطاعت از آمر و ناهی مقید به این است که دستورات آنان خلاف شرع و تعالیم دینی نباشد[۲۰].
ثالثاً: در قرآن کریم مواردی که به مراتب از اهمیت کمتری برخوردار است به مجرد احتمال خطا مقید متصل ذکر شده مانند وجوب امتثال و اطاعت از والدین که در دو مورد بلافاصله قید ذکر شده است: ﴿وَوَصَّيْنَا الْإِنْسَانَ بِوَالِدَيْهِ حُسْنًا وَإِنْ جَاهَدَاكَ لِتُشْرِكَ بِي مَا لَيْسَ لَكَ بِهِ عِلْمٌ فَلَا تُطِعْهُمَا﴾[۲۱] و در آیه دیگر میفرماید: ﴿أَنِ اشْكُرْ لِي وَلِوَالِدَيْكَ إِلَيَّ الْمَصِيرُ * وَإِنْ جَاهَدَاكَ عَلَى أَنْ تُشْرِكَ بِي مَا لَيْسَ لَكَ بِهِ عِلْمٌ فَلَا تُطِعْهُمَا﴾[۲۲].
در سخنان امیرمؤمنان(ع) نیز این تلازم بین وجوب اطاعت و عصمت اولی الامر بیان شده است: «إِنَّمَا الطَّاعَةُ لِلَّهِ وَ لِرَسُولِهِ وَ لِوُلَاةِ الْأَمْرِ وَ إِنَّمَا أَمَرَ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ بِطَاعَةِ الرَّسُولِ لِأَنَّهُ مَعْصُومٌ مُطَهَّرٌ لَا يَأْمُرُ بِمَعْصِيَتِهِ وَ إِنَّمَا أَمَرَ بِطَاعَةِ أُولِي الْأَمْرِ لِأَنَّهُمْ مَعْصُومُونَ مُطَهَّرُونَ لَا يَأْمُرُونَ بِمَعْصِيَتِهِ»[۲۳][۲۴]
به بیانی دیگر وجه دلالت این آیه بر عصمت امام از آن جهت است که:
- مقارنت اطاعت از پیامبر با اطاعت از اولی الامر بر این امر دلالت میکند که قلمرو وجوب اطاعت از اولی الامر در همه حوزههای مشترک میان ایشان و پیامبر است "مرجعیت دینی و زعامت سیاسی"
- اطاعت از اولی الامر بدون هیچ قید و شرطی آمده است و اگر اینان معصوم نباشند نمیتوانند به نحو مطلق مورد اطاعت باشند و اگر ایشان معصوم نباشند لازم میآید که خداوند ما را امر به اطاعت از کسانی فرموده که مانع سعادت هستند و این نقض غرض الهی و خلاف حکمت است: ﴿إِنَّ اللَّهَ لاَ يَأْمُرُ بِالْفَحْشَاء ﴾[۲۵]
- در روایات فراوانی از منابع شیعی و سنی، پیامبر گرامی، مصادیق اولی الامر را، امامان دوازدهگانه معرفی کردهاند. پیامبر در پاسخ جابر بن عبدالله انصاری، تکتک امامان را از علی بن ابی طالب(ع) تا حضرت حجت(ع) نام میبرند.
با توجه به مطالب بیش گفته آیه اولی الامر، دلالت بر عصمت امامان دارد[۲۶].
در این آیه، همان گونه که به اطاعت از خداوند و رسول امر شده، به اطاعت از اولی الامر نیز امر شده است. مقصود از ﴿الأَمْرِ﴾ مسائل مربوط به زندگی اجتماعی امت اسلامی است مانند آیات: ﴿وَشَاوِرْهُمْ فِي الأَمْرِ ﴾[۲۷] و ﴿وَأَمْرُهُمْ شُورَى بَيْنَهُمْ ﴾[۲۸].
پیامبر(ص) دارای دو مقام بودند، یک: ابلاغ احکام الهی دو: رهبری و حکومت اجتماع. اطاعت از خداوند معنایی جز اطاعت از احکام او ندارد. بنابراین، مقصود از اطاعت از رسول خدا(ص)، در مورد مقام دوم است و عطف اولی الامر بر رسول، بدون تکرار لفظ ﴿أَطِيعُواْ﴾ بیانگر وحدت ملاک اطاعت است. و مقتضای وحدت حکم معطوف و معطوف علیه این است که اولی الامر نیز مانند پیامبر معصوم باشند. از سوی دیگر، اطاعت از اولی الامر، بدون هیچ گونه قیدی واجب شده و خداوند به اطاعت مطلق کسی که مرتکب گناه شود، امری نمیکند. پس اگر اولی الامر معصوم نباشند، لازم است قرآن،[۲۹]. اطاعت از آنان را به مواردی محدود سازد که گناه از اولی الامر سر نزده باشد[۳۰].
اشکال: مقتضای اینکه خداوند هرگز به اطاعت از گناهکار امر نمیکند این خواهد بود که: اطاعت از اولی الامر در غیر معصیت خداوند واجب است.
پاسخ:
- اولاً: سیاق آیه کریمه عدم تکرار ﴿أَطِيعُواْ﴾ مانع از چنین تقییدی است. یعنی همانطور که درباره پیامبر نمیتوان گفت که اطاعت از او واجب است، مگر آنکه موجب معصیت خدا باشد، درباره اولی الامر هم نمیتوان گفت.
- ثانیاً: خداوند فرمود اگر احسان به والدین مستلزم معصیت خداوند باشد، آن احسان پسندیده نخواهد بود پس اگر در مورد اولی الامر نیز چنین احتمالی وجود داشت، به طریق اولی لازم به مقید کردن بود[۳۱].
این آیه شریفه نه تنها بر عصمت پیامبر اسلام و به تبع آن، عصمت تمامی انبیا دلالت دارد، بلکه بر عصمت برخی دیگر از انسانها ـ که با عنوان "اولی الامر" از آنها یاد شده است ـ نیز صحّه میگذارد.
پیش از بیان نحوه دلالت آیه بر عصمت اولیالامر، گفتنی است که این آیه از طرف منکران امامت ائمه اهلبیت(ع) مورد تأویل و تفسیرهای مختلفی واقع شده است و کوشیدهاند دلالت آن را بر عصمت اولوالامر نادیده گیرند. مع الوصف از آنجا که هیچ محقق منصفی نمیتواند در دلالت این آیه بر عصمت اولوالامر تشکیک کند، برخی دیگر از آنها، تلاش نمودهاند تا برای اولوالامر، مصادیقی غیر از ائمه اطهار(ع) بیابند. بنابراین، مباحث خود را درباره این آیه، در دو قسمت کلی پی میگیریم: نخست چگونگی دلالت آن را بر عصمت اولو الامر تبیین کرده، سپس به تفسیر اولوالامر میپردازیم.
عصمت اولی الامر
- معنای اطاعت از خدا و پیامبر: آیه شریفه، نخست مؤمنان را مورد خطاب قرار داده، آنان را به اطاعت از خدا فرا میخواند. امّا با توجه به عدم امکان ارتباط مستقیم با خداوند برای همگان، بدون وجود انبیا راهی برای آگاهی از احکام و خواستههای الهی نخواهیم داشت. بنابراین، منظور از ﴿أَطِيعُوا اللَّهَ﴾، جز این نیست که باید از وحی و پیام الهی که توسط پیامبر به مردم ابلاغ میشود، اطاعت و پیروی نمود. امّا در ادامه آیه، با تکرار امر﴿أَطِيعُوا﴾، اطاعت از پیامبر به صورت جداگانه مورد تصریح قرار میگیرد، که از آن میتوان لزوم فرمانبرداری از پیامبر در غیر مسأله ابلاغ وحی را نیز استفاده نمود[۳۲]. به این بیان که: پیامبر اسلام(ص) - که مراد از "رسول" در آیه مذکور، وجود مقدس آن حضرت میباشد - وظایف و شؤون متعددی داشته است که میتوان آنها را در سه مسأله عمده خلاصه کرد:
- تلقی و ابلاغ وحی الهی؛
- تبیین و تفسیر پیام خداوند؛
- حکومت و ریاست جامعه اسلامی. به نظر میرسد که جمله ﴿أَطِيعُوا اللَّهَ﴾، با توضیحی که داده شد، اشاره به شأن اول پیامبر (ابلاغ پیام الهی) داشته باشد. چرا که اطاعت از خدا، برای انسانهایی که خود پیامبر نیستند. تنها از این راه میسر است. امّا در جمله بعد که میفرماید: ﴿وَأَطِيعُوا الرَّسُولَ﴾، لزوم اطاعت از پیامبر در دو شأن دیگر، مورد اشاره قرار گرفته است؛ یعنی گفتار و کردار آن حضرت در امر تبیین و تعلیم دین و نیز مسائل سیاسی، حکومتی و اجتماعی، همانند سخنان ایشان در مقام ابلاغ وحی الهی، لازم الاتباع است. البته روشن است که اطاعت از پیامبر در عرض اطاعت از خدا نیست. بلکه اطاعت و پیروی از پیغمبران در حقیقت، شعاع و پرتوی از اطاعت خداوند است: ﴿وَمَا أَرْسَلْنَا مِنْ رَسُولٍ إِلَّا لِيُطَاعَ بِإِذْنِ اللَّهِ﴾[۳۳].
- کنار هم آمدن اطاعت از پیامبر و اولی الامر: نکته مهم دیگر، مسأله مقارنت پیروی از پیامبر با پیروی از اولوالامر است؛ به گونهای که قرآن، با یک امر، اطاعت هر دو را واجب فرموده است: ﴿أَطِيعُوا الرَّسُولَ وَأُولِي الْأَمْرِ مِنْكُمْ﴾[۳۴]. مسلم است که بر اولوالامر وحی نازل نمیشده است؛ یعنی غیر از انبیا هیچ انسان دیگری وظیفه ابلاغ وی را نداشته است. بنابراین، اطاعت از اولوالامر فقط در همان حیطهای است که وظیفه مشترک با پیامبر دارند؛ یعنی در دو مسأله توضیح و تفسیر وحی الهی و مسائل سیاسی و حکومتی. و همان طور که در این مسائل، اطاعت از پیامبر واجب بوده، کسی حق اظهار نظر در برابر رأی و تصمیم نهایی آن حضرت ندارد، هیچکس مجاز نیست با رأی و نظر اولوالامر مخالفت نماید.
- اطلاق اطاعت: آیه شریفه، اطاعت از اولوالامر را به طور مطلق و بدون هیچ گونه قید و شرطی واجب شمرده است، که مهمترین نکته آن، در دلالت بر عصمت اولوالامر میباشد. توضیح آنکه: مسأله لزوم اطاعت بیقید و شرط از انبیا - که خود یکی از ادله عصمت آنها شمرده میشود - یک حقیقت قرآنی و واقعیت غیر قابل انکار میباشد، که قرآن کریم در موارد متعددی بدان تصریح کرده است. در این آیه نیز اطاعت مطلق از پیامبر اکرم(ص) در کنار اطاعت از خداوند، اطاعت از معصوم قرار داده شده است. همانگونه که اطاعت از خداوند، اطاعت از معصوم بالذات و بالاصاله است، اطاعت از پیامبر اکرم نیز اطاعت از یک انسان معصوم میباشد. هر چند که عصمت آن حضرت در پر تو عصمت الهی، عصمتی عرضی و تبعی خواهد بود[۳۵]. امّا نکته مهم این است که در این آیه، امر به اطاعت از اولوالامر در کنار اطاعت از پیامبر و همانند آن، به طور مطلق و بیهیچ قید و شرطی وارد شده است، که خود بهترین دلیل پر عصمت اولوالامر میباشد؛ زیرا اگر اینان معصوم از گناه نباشند و یا حتی احتمال سهو و نسیان در گفتار و کردار آنان داده شود، هر چند که عدالت و پارسایی آنان محرز باشد، باز هم نمیتوانند مطاع مطلق باشند. چون عدالت مانع از عصیان عملی میشود، لکن مانع از سهو و نسیان نمیگردد. و کسی که احتمال اشتباه علمی و عملی در کار او برود، ناگزیر باید رفتار و گفتار او را با آنچه که میزان علم و عمل است سنجید، و در این صورت، دیگر آن شخص، مطاع مطلق نمیباشد. بلکه مطاع مطلق همان میزانی خواهد بود که معیار سنجش رفتار و گفتار اوست[۳۶].
علاوه بر اینکه، اگر احتمال صدور گناه و یا امر به آن، در حق اولوالامر داده شود و از طرفی، خداوند به طور مطلق اطاعت از ایشان را واجب نماید. لازمه آن، امر به متناقضین خواهد بود؛ زیرا بنا به فرض، چون به معصیت و مخالفت با خداوند فرمان دادهاند، نباید از آنها پیروی نمود: «لَا طَاعَةَ لِمَخْلُوقٍ فِي مَعْصِيَةِ الْخَالِقِ»[۳۷] ولی از طرف دیگر، خداوند در این آیه، اطاعت از آنان را به طور مطلق واجب نموده و مخالفت و سرپیچی از اوامرشان را در هیچ صورتی تجویز نکرده است[۳۸].
بنابراین، همانطور که لزوم اطاعت مطلق از پیامبر، دلیل بر عصمت آن حضرت شمرده میشود، امر به اطاعت بیقید و و شرط از اولوالامر، حکایت از عصمت آنان میکند.(...)
منظور از اولوالامر: تا اینجا دانستیم که آیه شریفه عصمت افرادی از امّت اسلامی که از آنان به "اولوالامر" یاد کرده است، دلالت دارد. اکنون سخن در مصداقیابی این عنوان کلی میباشد. گذشت که برخی از اهل سنت، دلالت آیه شریفه را بر عصمت اولوالامر پذیرفتهاند، اما در تطبیق و مصداقیابی آن به خطا رفتهاند. به عنوان مثال، فخر رازی - که امام المشککین نام گرفته است- دلالت آیه بر عصمت را میپذیرد ولی آن را دلیل بر حجیت اجماع قرار داده، میگوید: از آیه استفاده میشود که "اهل حل و عقد"[۳۹] از مسلمین معصوم از خطا از میباشند[۴۰].
عدهای دیگر بدون اینکه دلالت آیه را بر عصمت اولوالامر بپذیرند، مصداق آن را فرمانروایان بر حق و یا علمای متدیّن و امثال آن دانستهاند[۴۱]. برای پرهیز از اطاله کلام، نقد و بررسی این آرا را وانهاده، جستوجوگران را به کتب مربوط ارجاع میدهیم[۴۲]. تنها به ذکر این نکته اکتفا میکنیم که مقتضای حکم عقل و شرع این است که در این زمینه، همچون بسیاری دیگر از موارد، به مبیّن و مفسّر وحی الهی، یعنی رسول اکرم(ص) مراجعه کرده، حقیقت را از ایشان جویا شویم[۴۳].
به راستی آیا مردم زمان پیامبر از آیه این را میفهمیدند که اهل حل و عقد معصومند و اطاعت از آنها واجب است؟ آیا برداشت آنان این بود که آیه دلالت بر حجیت "اجماع" دارد؟ آیا پذیرفتنی است مسلمانانی که در مسائل بسیار جزئی به پیامبر مراجعه کرده، برای رفع ابهام از او توضیح میخواستند، مشاهده کنند که اطاعت گروهی تحت عنوان "اولوالامر" در کنار اطاعت از خدا و پیامبر بر آنها واجب شمرده شده است و در عین حال از مصداق آن نپرسند؟ آیا پیامبری که مفسّر و مبیّن وحی الهی است، هیچ توضیحی درباره حقیقت اولوالامر ارائه نداده است؟
با وجود احادیث فراوانی که هم از طرق اهل سنّت و هم از سوی شیعه در معرفی اولوالامر و تعداد آنان و ذکر اسامی و القاب ایشان وارد شده است، جایی برای انکار نمیماند، به یک نمونه آنها توجه کنید: «جَابِرَ بْنَ عَبْدِ اللَّهِ الْأَنْصَارِيَّ يَقُولُ لَمَّا أَنْزَلَ اللَّهُ تَبَارَكَ وَ تَعَالَى عَلَى نَبِيِّهِ(ص) ﴿يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا أَطِيعُوا اللَّهَ وَأَطِيعُوا الرَّسُولَ وَأُولِي الْأَمْرِ مِنْكُمْ﴾[۴۴] قُلْتُ يَا رَسُولَ اللَّهِ قَدْ عَرَفْنَا اللَّهَ وَ رَسُولَهُ فَمَنْ أُولُو الْأَمْرِ مِنْكُمْ الَّذِينَ قَرَنَ اللَّهُ طَاعَتَهُمْ بِطَاعَتِكَ فَقَالَ(ص) خُلَفَائِي وَ أَئِمَّةُ الْمُسْلِمِينَ بَعْدِي أَوَّلُهُمْ عَلِيُّ بْنُ أَبِي طَالِبٍ ثُمَّ الْحَسَنُ ثُمَّ الْحُسَيْنُ ثُمَّ عَلِيُّ بْنُ الْحُسَيْنِ ثُمَّ مُحَمَّدُ بْنُ عَلِيٍّ الْمَعْرُوفُ بالتوراة [فِي التَّوْرَاةِ] بِالْبَاقِرِ وَ سَتُدْرِكُهُ يَا جَابِرُ فَإِذَا لَقِيتَهُ فَأَقْرِئْهُ مِنِّي السَّلَامَ ثُمَّ الصَّادِقُ جَعْفَرُ بْنُ مُحَمَّدٍ ثُمَّ مُوسَى بْنُ جَعْفَرٍ ثُمَّ عَلِيُّ بْنُ مُوسَى ثُمَّ مُحَمَّدُ بْنُ عَلِيٍّ ثُمَّ عَلِيُّ بْنُ مُحَمَّدٍ ثُمَّ الْحَسَنُ بْنُ عَلِيٍّ ثُمَّ سَمِيِّي وَ كَنِيِّي حَجَّةُ اللَّهِ فِي أَرْضِهِ»[۴۵]»[۴۶].
دوم: دلالت بر نصب امام
قرآن کریم در آیه اولی الامر خطاب به مؤمنان میفرماید: ﴿يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا أَطِيعُوا اللَّهَ وَأَطِيعُوا الرَّسُولَ وَأُولِي الْأَمْرِ مِنْكُمْ فَإِنْ تَنَازَعْتُمْ فِي شَيْءٍ فَرُدُّوهُ إِلَى اللَّهِ وَالرَّسُولِ إِنْ كُنْتُمْ تُؤْمِنُونَ بِاللَّهِ وَالْيَوْمِ الْآخِرِ ذَلِكَ خَيْرٌ وَأَحْسَنُ تَأْوِيلًا﴾[۴۷]. در این آیه کریمه اطاعت از اولی الامر در سیاق و ردیف اطاعت از خداوند تعالی و رسول(ص) قرار داده شده است و بدون تردید امتثال و فرمان برداری مطلق و بدون قید و شرط از دستورات خدا و رسول لازم و ضروری است بنابراین اطاعت از اولی الامر هم به صورت مطلق لازم و ضروری است[۴۸]. فخر رازی نیز ذیل آیه اولی الامر وجه ملازمه بین وجوب اطاعت مطلق و عصمت اولی الامر را تبیین میکند[۴۹]. و از آنجا که عصمت امر باطنی و مخفی است و راهی برای شناخت امام معصوم جز نصب الهی وجود ندارد، عدم نصب امام معصوم و عدم تنصیص و تعیین و ابلاغ، با وجوب اطاعت سازگار نیست زیرا در این صورت، وجوب اطاعت تکلیف بما لا یطلق خواهد بود که عقلاً محال است[۵۰].
﴿يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُواْ أَطِيعُواْ اللَّهَ وَأَطِيعُواْ الرَّسُولَ وَأُولِي الأَمْرِ مِنكُمْ ﴾[۵۱]. آیه شریفه فوق از مؤمنان خواسته از الله، پیامبر و صاحبان امر "حاکمان" اطاعت کنند، شیعه معتقد است، ﴿أُولِي الأَمْرِ﴾ بر عصمت و امامت حضرت علی(ع) دلالت میکند که آن را با توجه به نکات ذیل میتوان استنتاج کرد:
- اینکه ﴿أُولِي الأَمْرِ﴾ بر ﴿الرَّسُولَ﴾ عطف شده، از آن برمیآید اطاعت ﴿أُولِي الأَمْرِ﴾ مانند اطاعت رسول خداست. از این نکته میتوان استفاده کرد ﴿أُولِي الأَمْرِ﴾ باید مانند پیامبر(ص) معصوم بوده باشد تا خداوند به صورت مطلق به اطاعت از وی در آیه امر کرده باشد. فخر رازی در تفسیرش به این نکته اذعان میکند لکن معصوم را نه اشخاص خاص بلکه امت تفسیر میکند، در این باره باید گفت پیشتر روایت عصمت گزارش شد که بر حسب آنها چنین شخصی در عصر پیامبر(ص) جز علی(ع) شخص دیگری نبوده است.
- از آنجا که اهل سنت به نصب هیچ فردی معتقد نیست، یا باید بپذیرند مصداق ﴿أُولِي الأَمْرِ﴾ علی(ع) و یازده امام از نسل وی میباشد و یا اینکه به عدم مصداق آیه در ﴿أُولِي الأَمْرِ﴾ قائل باشند و این - العیاذ بالله - لغویت آیه و امر الهی به اطاعت از ﴿أُولِي الأَمْرِ﴾ را میرساند.
- درباره تطبیق عصمت بر امت - که فخر رازی مدعی بود - باید گفت:
- ﴿أُولِي الأَمْرِ﴾ حسب نص آیه نه امت بلکه جزء امت ﴿مِنكُمْ ﴾، است.
- معنای ﴿أُولِي الأَمْرِ﴾ "صاحبان امر و حکومت" بر امت تناسبت ندارد تا بر آن تطبیق شود.
- آیه میخواهد از ﴿أُولِي الأَمْرِ﴾ اطاعت مطلق شود، در حالی که امت باید مطیع و ﴿أُولِي الأَمْرِ﴾ مطاع گردد، امّا در توجیه رازی جای مطیع و مطاع عوض میشود.
- علاوه بر تحلیل مفهومی آیه، روایات نبوی نیز مصادیق ﴿أُولِي الأَمْرِ﴾ را علی(ع) و یازده امام از نسل علی(ع) را روشن میکند، مثلاً پیامبر(ص) شرکای خود را کسانی ذکر میکند که عنوانشان در آیهٔ فوق در کنار اسم پیامبر و خدا ذکر شده است:«شُرَكَائِي الَّذِينَ قَرَنَهُمُ اللَّهُ بِنَفْسِهِ وَ بِي وَ أَنْزَلَ فِيهِم﴿يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُواْ أَطِيعُواْ اللَّهَ وَأَطِيعُواْ الرَّسُولَ وَأُولِي الأَمْرِ مِنكُمْ﴾». حضرت علی(ع) آنگاه درباره این شرکاء سؤال کرد، پیامبر فرمود: «أَنْتَ أَوَّلُهُمْ»[۵۲].
علی(ع) در دورهٔ خلافت عثمان در حضور جمعی از آنان میخواهد که واقعاً بگویند که آیات "اولی الأمر"، "ولایت" و "تبلیغ" در حقّ چه کسی نازل شده است، آیا مگر در حقّ غیر علی(ع) نازل شده است؟ آیا مگر ابوبکر و عمر نبودند که بعد از نزول آیات فوق از پیامبر(ص) پرسیدند: آیا این آیات تنها به علی(ع) اختصاص دارد:[۵۳]. پیامبر در جواب فرمود: "بلى در شأن على عليه السّلام و در شأن أوصياى من تا روز قيامت از أولاد او نازل شده"[۵۴].
حسکانی از امام باقر(ع) نقل میکند که از آن حضرت دربارهٔ آیهٔ فوق سؤال شد که در جواب فرمود: در حقّ علی بن ابی طالب نازل شده است [۵۵]. مشابه همین روایت از امام صادق(ع) نیز گزارش شده است[۵۶][۵۷].
سوم: دلالت بر ضرورت امامت
وجوب اطاعت از اولی الامر در این آیه مقتضی وجوب تحقق آن است. شاید اشکال شود که وجوب اطاعت از اولی الامر، مسئلهای است که مشروط شده به وجود ایشان؛ مانند وجوب زکات دادن که دال بر وجوب کسب مال نیست. پاسخ: از قرینه سیاق، که ﴿وَأُولِي الأَمْرِ مِنكُمْ﴾ بر رسول، عطف شده است و نبوت، امری است قطعی، وجوب اولی الامر به دست میآید. همانگونه که نصب و تعیین پیامبر، فعل خداوند است، نصب و تعیین امام نیز، "علی الله" است. کلمه ﴿مِنكُمْ﴾ بعد از ﴿وَأُولِي الأَمْرِ مِنكُمْ﴾ نمیتواند به معنای وجوب "علی الناس" باشد، زیرا درباره نبوت نیز کلمۀ "مِنْ أَنْفُسِهِمْ" آمده است. مقصود از اینگونه تعابیر، این است که پیامبر و امام، از جنس بشرند[۵۸].
قرآن کریم، اطاعت و پیروی از "أُولی الأمر" را بر مسلمانان واجب کرده و فرموده است: ﴿يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُواْ أَطِيعُواْ اللَّهَ وَأَطِيعُواْ الرَّسُولَ وَأُولِي الأَمْرِ مِنكُمْ﴾[۵۹].
سعدالدین تفتازانی در کتاب شرح المقاصد این دلیل را یادآور شده و گفته است: وجوب اطاعت از اولی الامر، مقتضی وجوب تحقق آن است.
محقّق طوسی نیز در تلخیص المحصّل، این آیه را به عنوان دلیل نقلی و شرعی بر وجوب امامت بر شمرده است.
ممکن است گفته شود: از وجوب فعلی بر انسان، نمیتوان وجوب تحقق بخشیدن و تحصیل موضوع آن را استنباط کرد؛ همانطور که از وجوب زکات یا خمس، نمیتوان وجوب کسب مال و ثروتی را که متعلّق زکات یا خمس است، نتیجه گرفت؛ بلکه چنین احکامی در حقیقت به صورت قضیه شرطیهاند که بر وجوب تالی در فرض وجود مقدّم، دلالت میکنند و نه بر وجود قطعی مقدّم؛ یعنی اگر کسی، اموالی که زکات به آن تعلّق میگیرد به دست آورد، باید زکات آن را بپردازد. در بحث ما نیز مفاد آیه، چنین خواهد شد که اگر اولی الامر، موجود باشد، باید از آن اطاعت کرد؛ امّا اینکه باید اولی الامر موجود باشد یا نه، از این آیه به دست نمیآید.
در پاسخ این اشکال، میتوان گفت: اگر چه مقتضای قاعده اوّلیه، همان است که گفته شد؛ ولی در اینجا، از قرینه سیاق، به دست میآید که وجود اولی الامر، مسلّم و مفروغعنه گرفته شده است؛ زیرا اُولی الأمر، بر رسول، عطف شده است و میدانیم که نبوّت، امری است قطعی و در وجوب آن، سخنی نیست.
آری، از این آیه، به دست میآید که وجوب امامت "اولی الامر" وجوب کلامی است و نه فقهی؛ یعنی همانگونه که نصب و تعیین پیامبر، فِعل خداوند است، نصب و تعیین امام نیز، فِعلِ خداوند است.
ممکن است گفته شود: کلمه "منکم" بیان کننده این مطلب است که اولی الأمر را خود مسلمانان بر میگزینند؛ ولی این احتمال، اعتبار و ارزش علمی ندارد؛ زیرا دربارۀ نبوّت نیز کلمه "من أنفسهم" آمده است. مقصود از اینگونه تعابیر، این است که پیامبر و امام از جنس بشرند و گذشته از این، از میان خود مردم برگزیده شدهاند. برگزیده شدن پیامبر و امام از میان مردم، غیر از برگزیده شدن آنان به دست مردم است[۶۰].
چهارم: دلالت بر مرجعیت دینی
ادعای شیعه مبنی بر مرجعیت ائمه بعد از رسول اکرم(ص) ادعایی است مبتنی بر دلیل و از جمله آیات قرآن است که ثابت میکند امامان در تمام شئون از جملۀ مرجعیت دینی و علمی، جانشین پیامبر(ص) است. یکی از این آیات آیۀ اولوالامر است: ﴿يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا أَطِيعُوا اللَّهَ وَأَطِيعُوا الرَّسُولَ وَأُولِي الْأَمْرِ مِنْكُمْ﴾[۶۱].
واژه "اولیالامر" به معنای صاحبان امر است؛ اما اینکه مصادیق صاحبان امر چه کسانی هستند در بین عالمان شیعه و اهل سنت اختلاف وجود دارد. جدای از آراء علما شیعه و سنی و با نگاه کلی به آیه میتوان به این قطع رسید که مصادیق اولی الامر نمیتوانند معصوم نباشند چراکه اولاً: در آیه امر به اطاعت از اولیالامر به طور مطلق آمده و ثانیاً: این امر در کنار امر به اطاعت از خداوند و پیامبر(ص) آمده است. بنابراین اطاعت از اولی الامر مانند اطاعت از خدا و پیامبر(ص) است و از آنجا که پیامبر(ص) نسبت به هرگونه خطا و اشتباهی معصوم بودند، اولی الامر هم باید دارای عصمت باشند[۶۲].
دانشمندان شیعه معتقدند براساس روایات، مصادیق اصلی اولی الامر در آیه ائمه معصومین(ع) هستند، با این وجود میتوان مرجعیت دینی را با توجه به این آیه برای ائمه معصومین ثابت کرد چراکه آیه درصدد آن است که اولی الامر از جانب خداوند، مسئولیتهایی دارند و الا امر به اطاعت از آنان، لغو و بیهوده میشد. در این آیه مقارنت امر به اطاعت از پیامبر(ص) و اولیالامر نشان دهندۀ این مطلب است، همانگونه که پیامبر(ص) از جانب خداوند مسئولیتهایی از جمله مرجعیت دینی و علمی را عهده دار بود و مردم باید مطیع امر پیامبر(ص) میشدند، میتوان به این نتیجه رسید که تمام مسئولیتهایی که برای پیامبر(ص) الزام آور است از جمله مرجعیت دینی، برای اولی الامر هم واجب و الزامآاور است، زیرا امری که از جانب خداوند در این آیه نازل شد تنها با یک بیان از طرف خداوند نازل شده و معنا ندارد متکلم حکیم، از دو نفر که هیچ سنخیتی از جهت مسئولیت ندارند، امر به اطاعت از آنها را بدون هیچگونه استثنائی، در کلامی واحد و با یک سیاق، بیان کند[۶۳].
از جمله آیاتی که میتواند شأن مرجعیت دینی را اثبات کند، آیه معروف اولیالامر است. البته این آیه این قابلیت را دارد که برخی دیگر از شئون، مانند شأن رهبری سیاسی را نیز اثبات کند؛ اما در اینجا تنها به دنبال چگونگی دلالت این آیه بر شأن مرجعیت دینی هستیم. خداوند متعال در آیه یادشده میفرماید: : ﴿يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُواْ أَطِيعُواْ اللَّهَ وَأَطِيعُواْ الرَّسُولَ وَأُولِي الأَمْرِ مِنكُمْ فَإِن تَنَازَعْتُمْ فِي شَيْءٍ فَرُدُّوهُ إِلَى اللَّهِ وَالرَّسُولِ إِن كُنتُمْ تُؤْمِنُونَ بِاللَّهِ وَالْيَوْمِ الآخِرِ ذَلِكَ خَيْرٌ وَأَحْسَنُ تَأْوِيلاً﴾.[۶۴]
اینکه چگونه این آیه بر شأن مرجعیت دینی امامان دلالت دارد، با بیان چند نکته شرح میدهیم:
- آیه ذکر شده تصریح دارد که خداوند متعال، مردم را به اطاعت از اولیالامر فرمان داده؛ اما پرسش اینجاست که خداوند مردم را در چه حوزهای به اطاعت از اولیالامر فراخوانده است؟ به دیگر سخن، خداوند چه مسئولیتهایی به ایشان داده که مردم در آن حوزه به اطاعت از ایشان موظفاند؟
- واژه "اولیالامر" نیز به معنای صاحبان امر است؛[۶۵] بدین معنا که آنها امر و مسئولیتی بر عهده دارند. چنین حقیقتی گویای آن است که از جانب خداوند، مسئولیت با مسئولیتهایی بر عهده ایشان نهاده شده است؛ وگرنه فرمان به اطاعت از ایشان بیهوده بود. به دیگر سخن، خداوند متعال مقرر فرموده که مسئولیتهایی بر عهده ایشان باشد، و سپس مردم را به اطاعت از ایشان در حوزه آن مسئولیتها فرمان داده است. این استظهار با توجه به مقارنت امر به اطاعت از اولیالامر با اطاعت از حضرت رسول(ص) روشنتر میشود؛ چراکه ایشان نیز از سوی خداوند مسئولیتهایی بر عهده دارند که مردم در آن حوزه مأمور به اطاعت از آنها هستند. از همین جا میتوان به این گمان نزدیک شد که چون امر به اطاعت از این دو در کنار هم و تنها با یک امر بوده، مسئولیتهای آن دو نیز یکسان است؛ مگر آنکه از خارج، دلیلی بر استثنای برخی مسئولیتها اقامه شود؛ زیرا معنا ندارد که متکلم حکیم، از دو نفر که هیچ سنخیتی از جهت مسئولیت ندارند، امر به اطاعت از آنها را در کلامی واحد و با یک سیاق بیان کند. ازاینرو، مسئولیتهای پیامبر متوجه اولیالامر نیز میشود. رسول اکرم(ص) مسئولیتهای متعددی داشته که برخی از آنها عبارتاند از: دریافت و ابلاغ وحی: ﴿عَالِمُ الْغَيْبِ فَلَا يُظْهِرُ عَلَى غَيْبِهِ أَحَدًا إِلَّا مَنِ ارْتَضَى مِنْ رَسُولٍ فَإِنَّهُ يَسْلُكُ مِنْ بَيْنِ يَدَيْهِ وَمِنْ خَلْفِهِ رَصَدًا لِيَعْلَمَ أَنْ قَدْ أَبْلَغُوا رِسَالَاتِ رَبِّهِمْ وَأَحَاطَ بِمَا لَدَيْهِمْ وَأَحْصَى كُلَّ شَيْءٍ عَدَدًا﴾[۶۶]، تبیین معارف دینی: ﴿لَقَدْ مَنَّ اللَّهُ عَلَى الْمُؤْمِنِينَ إِذْ بَعَثَ فِيهِمْ رَسُولًا مِنْ أَنْفُسِهِمْ يَتْلُو عَلَيْهِمْ آيَاتِهِ وَيُزَكِّيهِمْ وَيُعَلِّمُهُمُ الْكِتَابَ وَالْحِكْمَةَ وَإِنْ كَانُوا مِنْ قَبْلُ لَفِي ضَلَالٍ مُبِينٍ﴾[۶۷]، داوری میان مردم: ﴿فَلَا وَرَبِّكَ لَا يُؤْمِنُونَ حَتَّى يُحَكِّمُوكَ فِيمَا شَجَرَ بَيْنَهُمْ ثُمَّ لَا يَجِدُوا فِي أَنْفُسِهِمْ حَرَجًا مِمَّا قَضَيْتَ وَيُسَلِّمُوا تَسْلِيمًا﴾[۶۸]، رهبری جامعه اسلامی، اجرای احکام: ﴿وَإِذَا جَاءَهُمْ أَمْرٌ مِنَ الْأَمْنِ أَوِ الْخَوْفِ أَذَاعُوا بِهِ وَلَوْ رَدُّوهُ إِلَى الرَّسُولِ وَإِلَى أُولِي الْأَمْرِ مِنْهُمْ لَعَلِمَهُ الَّذِينَ يَسْتَنْبِطُونَهُ مِنْهُمْ وَلَوْلَا فَضْلُ اللَّهِ عَلَيْكُمْ وَرَحْمَتُهُ لَاتَّبَعْتُمُ الشَّيْطَانَ إِلَّا قَلِيلًا﴾[۶۹] و نیز : ﴿وَمَا كَانَ لِمُؤْمِنٍ وَلَا مُؤْمِنَةٍ إِذَا قَضَى اللَّهُ وَرَسُولُهُ أَمْرًا أَنْ يَكُونَ لَهُمُ الْخِيَرَةُ مِنْ أَمْرِهِمْ وَمَنْ يَعْصِ اللَّهَ وَرَسُولَهُ فَقَدْ ضَلَّ ضَلَالًا مُبِينًا﴾[۷۰] و.... در اینجا بنای بحث از تمام این وظایف را نداریم؛ اما روشن است که تبيين معارف دینی همان آموزهای است که به دنبال اثبات آن برای امامان هستیم. این شأن برای اولیالامر در جای دیگری از قرآن و روایات انکار نشده است؛ ازاینرو میتوان آن را برای اولیالامر ثابت دانست؛
- در اینکه مقصود از اولیالامر چه کسانی هستند، نزاعی دیرینه میان عالمان شیعه و سنی وجود داشته و دارد. دراینباره نزدیک به پانزده نظریه تنها میان عالمان اهل سنت مطرح شده است؛[۷۱] اما باید توجه داشت که اولاً، امر به اطاعت از اولیالامر بهطور مطلق آمده است؛ و ثانياً، این امر در کنار امر به اطاعت از خداوند و رسول آمده است؛ در نتیجه اولیالامر باید انسانهایی معصوم باشند. بنابراین از آیه - بدون استفاده از روایات - به دست میآید که مصداق اولیالامر باید معصوم باشد. دانشمندان شیعی به تبع روایات، آنها را بر ائمه اطهار(ع) منطبق کردهاند[۷۲] بنابر آنچه گذشت، روشن میشود که اولاً، اولیالامر بر امامان معصوم(ع) تطبیق شده؛ و ثانياً، اولیالامر شأن مرجعیت دینی را نیز دارند.(...) چنانکه گذشت، پیامبران میآیند تا دین خدا را بر مردم عرضه کرده، راه سعادت را بشناسانند که در این صورت مردم بر خداوند متعال حجتی نخواهند داشت. این آموزه در روایات نیز تبیین شده است؛ چنانکه ابوبصير نقل میکند که شخصی از امام صادق(ع) پرسید: به چه دلیل خداوند پیامبران و رسولان را به سوی مردم فرستاده است؟ امام(ع) فرمود: "تا پس از آن، برای مردم حجتی بر خداوند نباشد و تا نگویند که بشیر و نذیری به سوی ما نیامد".[۷۳] در روایت صحیح دیگری، امام باقر(ع) از نقش هدایتی امام و حجت خدا از دوران حضرت آدم(ع) سخن به میان آورده، میفرماید: "به خدا سوگند، زمین از زمانی که خداوند، جان آدم را گرفت، رها نشده است؛ مگر آنکه در آن، امامی بوده که مردم به وسیله او به سوی خدا هدایت شدهاند و او حجت خدا بر مردم است...".[۷۴] لزوم وجود حجت میان بندگان، چنان مسلّم است که در روایات پرشماری آمده که اگر تنها دو نفر در عالم هستی وجود داشته باشند، باید یکی از آن دو امام باشد تا دیگری نتواند در قیامت عليه خداوند احتجاج کند. ازاینروست که آخرین نفری که از دنیا میرود، امام است.[۷۵] همچنین داوود رقّی در روایتی صحیح از امام کاظم(ع) سخنی به همین مضمون نقل میکند.[۷۶][۷۷].
پنجم: دلالت بر وجوب اطاعت امام
قرآن کریم در آیه اولی الامر خطاب به مؤمنان میفرماید: ﴿يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا أَطِيعُوا اللَّهَ وَأَطِيعُوا الرَّسُولَ وَأُولِي الْأَمْرِ مِنْكُمْ فَإِنْ تَنَازَعْتُمْ فِي شَيْءٍ فَرُدُّوهُ إِلَى اللَّهِ وَالرَّسُولِ إِنْ كُنْتُمْ تُؤْمِنُونَ بِاللَّهِ وَالْيَوْمِ الْآخِرِ ذَلِكَ خَيْرٌ وَأَحْسَنُ تَأْوِيلًا﴾[۷۸] در این آیه کریمه اطاعت از اولی الامر در سیاق و ردیف اطاعت از خداوند تعالی و رسول(ص) قرار داده شده است و بدون تردید امتثال و فرمان برداری مطلق و بدون قید و شرط از دستورات خدا و رسول لازم و ضروری است بنابراین اطاعت از اولی الامر هم به صورت مطلق لازم و ضروری است[۷۹]. فخر رازی (م ۶۰۶) نیز ذیل آیه اولی الامر وجه ملازمه بین وجوب اطاعت مطلق و عصمت اولی الامر را تبیین میکند[۸۰]. و از آنجا که عصمت امر باطنی و مخفی است و راهی برای شناخت امام معصوم جز نصب الهی وجود ندارد، عدم نصب امام معصوم و عدم تنصیص و تعیین و ابلاغ، با وجوب اطاعت سازگار نیست زیرا در این صورت، وجوب اطاعت تکلیف بما لا یطلق خواهد بود که عقلاً محال است[۸۱].
اطاعت، پذیرشی برخاسته از میل و رغبت درونی و تمکین قلبی است، نه تحمیل بیرونی اطاعت از اهل بیت(ع) نیز به معنای عمل به دستورات آنها با میل و رغبت درونی است.
اطاعت از اولوالامر با اطاعت از خدا و رسولش همراه است و خدا به مؤمنان دستور داده تا از پیامبر(ص) و اولوالامر اطاعت کنند: ﴿يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا أَطِيعُوا اللَّهَ وَأَطِيعُوا الرَّسُولَ وَأُولِي الْأَمْرِ مِنْكُمْ فَإِنْ تَنَازَعْتُمْ فِي شَيْءٍ فَرُدُّوهُ إِلَى اللَّهِ وَالرَّسُولِ إِنْ كُنْتُمْ تُؤْمِنُونَ بِاللَّهِ وَالْيَوْمِ الْآخِرِ ذَلِكَ خَيْرٌ وَأَحْسَنُ تَأْوِيلًا﴾[۸۲].
این مهم به عنوان یک حق بر گردن هر انسانی است که از امام خود اطاعت کند. از امام باقر(ع) پرسیده شد، حقّ امام بر مردم چیست؟ فرمود: حقّ امام بر مردم آن است که به سخنان او گوش فرا دهند و از او اطاعت کنند[۸۳][۸۴].
امیرمؤمنان(ع) میفرمایند: یکی از حقوق من بر گردن شما اطاعت از من است[۸۵] ازاینرو، باید بدانیم که سعادت ما در پرتو گوش دادن و اطاعت کردن از خدا و اهل بیت(ع) است: ﴿سَمِعْنَا وَأَطَعْنَا وَأُولَئِكَ هُمُ الْمُفْلِحُونَ﴾[۸۶].
رسول خدا(ص) مصادیق اولیالامر را فرزندان علی و فاطمه(ع) برشمردهاند[۸۷][۸۸].
اطاعت از اهل بیت واجب است. دلایل وجوب پیروی از اهل بیت اطلاق دارد و همه بایدها و نبایدهای مربوط به زندگی مسلمانان را شامل میشود و در این جهت تفاوتی میان مسایل عبادی، اقتصادی و سیاسی و فرهنگی وجود ندارد. به عنوان مثال در آیه اولی الأمر، اطاعت از اولی الأمر همان جایگاه و گسترهای را دارد که اطاعت از پیامبر(ص) دارد.
اولی الأمر چنانکه بیان گردید از ویژگی عصمت برخوردارند، و این ویژگی به اهل بیت پیامبر(ص) اختصاص دارد[۸۹].
حدیث ثقلین، دال بر وجوب پیروی از اهل بیت است، در این حدیث، نجات امت از گمراهی منوط به تمسک به کتاب خدا و اهل بیت پیامبر(ص) گردیده است، تمسّک به معنای درآویختن است، درآویختن به قرآن به شناخت دستورات قرآن و پیروی از آنهاست، همین گونه است درآویختن به اهل بیت، یعنی نخست باید دستورهای آنان را شناخت، سپس آنها را بهکار بست[۹۰].
امیرالمؤمنین(ع) میفرماید: "به خاندان پیامبرتان بنگرید و به آنسو روید که آنان میروند و پا جای پای آنان نهید، که هیچگاه شما را از طریق هدایت منحرف نکنند و به هلاکت نسپارند. اگر نشستند، بنشینید و اگر برخاستند، برخیزید. بر آنان پیشی مگیرید که گمراه شوید و از آنان واپس نمانید که هلاک شوید"[۹۱][۹۲].
حدیث سفینه نوح نیز بر وجوب پیروی از اهل بیت دلالت میکند، زیرا در این حدیث پیامبر اکرم(ص) اهل بیت خود را به کشتی نوح تشبیه کرده است که هر کس داخل آن شد از طوفان نجات یافت و هر کس از داخل شدن در آن سرباز زد هلاک گردید، بنابراین، هر کس از اهل بیت پیامبر(ص) پیروی کند، از گمراهی نجات خواهد یافت و هر کس از پیروی از آنان سرباز زند، گمراه خواهد شد[۹۳].
بررسی نظرات مفسران بزرگ اسلامی نشان میدهد که امر به اطاعت از اولی الامر همانند امر به اطاعت از خدا و رسول میباشد که این خود گویای چند واقعیت است:
- اطاعت از اولی الامر همانند اطاعت از خدا و رسول بدون قید و شرط واجب است. بنابراین، اوامر او در همه شئون دینی، دنیوی، سیاسی، اجتماعی و غیر آن لازمالاجرا میباشد.
- همانگونه که پیامبر(ص) بر خلاف دین و فرامین الهی، به معصیت و گناه فرمان نمیدهد، اولی الامر نیز چنین فرمانی صادر نمیکند، و حکم او، حکم خدا و رسول او میباشد. پس اگر حاکمی بر خلاف دین فرمان دهد او به یقین مصداق حقیقی اولی الامر نخواهد بود، و در نتیجه اطاعتش واجب نیست.
- همین طور که پیامبر از همه گناهان و زشتیها معصوم است، اولی الامر نیز چنیناند؛ زیرا خداوند به پیروی از اولی الامر بهطور مطلق و بدون قید و شرط فرمان داده است، و هر کس که خداوند اینگونه امر به اطاعت از او کند ضرورت دارد که از هر گونه خطا و و زشتی معصوم باشد، و الا تناقض در صدر و ذیل آیه لازم میآید. پس ثابت میگردد که اولی الامر در آیه حتماً باید معصوم باشد[۹۴].
- همانگونه که رسول از جانب خدا تعیین و نصب میشود، اولی الامر نیز باید از جانب خدا تعیین و نصب گردد. لذا جایی برای طرح این ادعا که اولی الامر باید توسط گروهی به نام "اهل حل و عقد" تعیین و معرفی شود، نیست[۹۵].
بنابراین، روشن میشود امامت با ویژگیهای ممتاز یاد شده، همچون نبوّت، اصلی از اصول دین شمرده میشود[۹۶]
جستارهای وابسته
پرسشهای وابسته
- فلسفه تکرار واژه اطیعوا در آیه اولی الامر چیست؟ (پرسش)
- معنای واژه امر در قرآن کریم چیست؟ (پرسش)
- مراد از امر در آیه اولی الامر چیست؟ (پرسش)
- دیدگاه مفسران اهل سنت درباره مصداق اولی الامر در آیه اولی الامر چیست؟ (پرسش)
- چگونه اطاعت از اولی الامر پیش از معرفت به آنان واجب است؟ (پرسش)
- آیا از جمع بودن واژه اولی الامر میتوان نتیجه گرفت افراد متعددی متولی امر جامعه اسلامی هستند؟ (پرسش)
- اگر مراد از اولی الامر در آیه اولی الامر امام است چرا ذکر نشده است؟ (پرسش)
- آیا لازمه تعدد اولی الامر اختلاف و نزاع در امت است؟ (پرسش)
- مراد از اولوالامر در آیه اولوالامر چه کسانی هستند؟ (پرسش)
- آیه اولوالامر چگونه عصمت پیامبر خاتم را اثبات میکند؟ (پرسش)
- آیه اولوالامر چگونه عصمت امامان دوازدهگانه را اثبات میکند؟ (پرسش)
- آیا مراد از اولوالامر در آیه اطاعت جماعت اهل حل و عقد است؟ (پرسش)
- آیه اولوالامر چگونه نصب الهی امام را اثبات میکند؟ (پرسش)
منابع
- ربانی گلپایگانی، علی، کلام تطبیقی ج۲
- ربانی گلپایگانی، علی، مقاله «آیه أولی الأمر»، دانشنامه کلام اسلامی ج۱
- فاریاب، محمد حسین، بررسی انطباق شئون امامت در کلام امامیه بر قرآن و سنت
- قدردان قراملکی، محمد حسن، امامت
- محمدی، رضا، امامشناسی ۵
- محمدی، رضا، عصمت در قرآن
- ابراهیمزاده آملی، عبدالله، امامت و رهبری
- خراسانی، علی، مقاله «آیات نامدار»، دائرة المعارف قرآن کریم ج۱
- یوسفیان، حسن، شریفی، احمد حسین، پژوهشی در عصمت معصومان
- پرونده:34532.jpg مقامی، مهدی، وظایف امت نسبت به قرآن و عترت
- دینپرور، سید جمالالدین، دانشنامه نهج البلاغه ج۱
- ابراهیمزاده آملی، عبدالله، امامت و رهبری
- الهی راد، صفدر، انسانشناسی
- امینی، علی رضا، جوادی، محسن، معارف اسلامی ج۲
- محدثی، جواد، فرهنگ غدیر
- زهادت، عبدالمجید، معارف و عقاید ۵ ج۱
پانویس
- ↑ «ای مؤمنان، از خداوند فرمان برید و از پیامبر و زمامدارانی که از شمایند فرمانبرداری کنید و اگر به خداوند و روز بازپسین ایمان دارید، چون در چیزی با هم به ستیز برخاستید آن را به خداوند و پیامبر بازبرید که این بهتر و بازگشت آن نیکوتر است» سوره نساء، آیه ۵۹.
- ↑ نهج الحق، ص ۲۰۳؛ مصباح الفقیه، ج ۱، ص ۹۷.
- ↑ خراسانی، علی، مقاله «آیات نامدار»، دائرة المعارف قرآن کریم، ج۱.
- ↑ «هر که از پیامبر فرمانبرداری کند بیگمان از خداوند فرمان برده است» سوره نساء، آیه ۸۰.
- ↑ محمدی، رضا، امامشناسی، ص:۲۱-۲۳.
- ↑ ینابیع المودة، باب ۵۶، ص۲۱۱؛ الغدیر، ج۶، ص۱۱۰-۱۱۱ و ج۷ و ۸؛ طبقات ابن سعد، ج۲، بخش ۲، ص۱۰۳.
- ↑ اثبات الهداة، ج۳، ص۱۲۳.
- ↑ اثبات الهداة، ج۳، ص۱۳۱.
- ↑ محمدی، رضا، امامشناسی، ص:۲۱-۲۳.
- ↑ مناقب، ج ۳ ص ۱۵
- ↑ نمونهها از حماسۀ غدیر محمّد رضا حکیمی ص ۱۳۲ نقل شده است
- ↑ محدثی، جواد، فرهنگ غدیر، ص۱۰۸.
- ↑ «و ناسپاسی را برای بندگانش نمیپسندد» سوره زمر، آیه ۷.
- ↑ رک: دلائل الصدق، ج ۲، ص ۱۷-۱۸؛ مناهج الیقین، ص ۴۷۵. و الإنصاف فی مسائل دام فیها الخلاف، ج ۲، ص ۳۷۵.
- ↑ فخر رازی مفاتیح الغیب، ج ۱۰، ص ۱۱۲.
- ↑ زهادت، عبدالمجید، معارف و عقاید ۵ ص ۱۰۷-۱۱۱؛ محمدی، رضا، عصمت در قرآن، ص ۵۱.
- ↑ «بگو: بی گمان خداوند به کار زشت فرمان نمیدهد» سوره اعراف، آیه ۲۸.
- ↑ نهج البلاغه حکمت ۱۶۵ اطاعت مخارق در معصیت خالق روا نیست. و در سایر منابع روایاتی به همین مضمون آمده رک: الکافی، ج ۲، ص ۳۷۲ بَابُ مَنْ أَطَاعَ الْمَخْلُوقَ فِي مَعْصِيَةِ الْخَالِقِ.
- ↑ تفسیر المیزان، ج ۴، ص ۳۹۰.
- ↑ آموزش عقائد، ج ۲، ص ۲۸۰.
- ↑ «و به آدمی سپرده ایم به پدر و مادرش نکویی کند و اگر در تو کوشیدند تا چیزی را که دانشی درباره آن نداری شریک من سازی، از آن دو فرمان نبر!» سوره عنکبوت، آیه ۸.
- ↑ «که مرا و پدر و مادرت را سپاس بگزار (که) بازگشت (همه) به سوی من است * و اگر تو را وا دارند تا آنچه را که نمیدانی برای من شریک آوری، از آنان فرمان نبر» سوره لقمان، آیه ۱۴-۱۵.
- ↑ خصال، ج ۱، ص ۶۸. همانا اطاعت مخصوص خداوند و پیامبرانش و اولی الامر است، اینکه خداوند به اطاعت از پیامبر فرمان داده، برای آن است که او معصوم و پاک است، هرگز به معصیت خدا فرمان نمیدهد و اینکه به اطاعت از اولی الامر فرمان داده برای آن است که آنها نیز معصوم و پاک هستند و هرگز به معصیت خدا فرمان نمیدهند. اما بحث مصداقی پیرامون اولی الامر و اینکه آنان منحصر به امامان دوازده گانه اهل بیت(ع) هستند، مربوط به درسهای آینده در ضمن مباحث امامت خاصه با روایات تفسیری در منابع فریقین مطرح خواهد شد.
- ↑ زهادت، عبدالمجید، معارف و عقاید ۵ ص ۱۰۷-۱۱۱
- ↑ بیگمان خداوند به کار زشت فرمان نمیدهد؛ سوره اعراف، آیه:۲۸.
- ↑ الهی راد، صفدر، انسانشناسی، ص ۲۰۹.
- ↑ و با آنها در کار، رایزنی کن؛ سوره آل عمران، آیه:۱۵۹.
- ↑ کارشان رایزنی میان همدیگر است؛ سوره شوری، آیه:۳۸.
- ↑ ربانی گلپایگانی، علی، کلام تطبیقی، ج۲، ص۲۴۲.
- ↑ امینی، علی رضا؛ جوادی، محسن، معارف اسلامی، ج۲، ص۱۴۸.
- ↑ ربانی گلپایگانی، علی، کلام تطبیقی، ج۲، ص۲۴۳.
- ↑ المیزان، ج۲، ص۳۸۸؛ مسائل کلی امامت، ص۸۵. البته پارهای از مفسران، وجوه دیگری را برای تکرار ﴿أَطِيعُوا﴾، بیان کردهاند که خالی از ضعف نیست. (مجمع البیان، ج۳، ص۸۳).
- ↑ «و ما هیچ پیامبری را نفرستادیم مگر برای آنکه به اذن خداوند از او فرمانبرداری کنند» سوره نساء، آیه ۶۴.
- ↑ «از پیامبر و زمامدارانی که از شمایند فرمانبرداری کنید» سوره نساء، آیه ۵۹.
- ↑ جوادی آملی، ولایت فقیه، ص۷۳.
- ↑ جوادی آملی، ولایت فقیه، ص۷۲.
- ↑ نهج البلاغه، حکمت ۱۶۵؛ بحارالانوار، ج۷۲، ص۳۳۷.
- ↑ کشف المراد، ص۳۶۴.
- ↑ میتوان «اهل حل و عقد» را به «خبرگان مورد اعتماد مردم» ترجمه نمود. برخی، آن را در جامعه امروز شامل: علما، سران ارتش، رؤسای احزاب، مدیران روزنامهها، کارفرمایان و... دانستهاند. تفسیر المنار، ج۵، ص۱۸۷.
- ↑ تفسیر فخر رازی، ج۳، ص۳۵۷-۳۵۸.
- ↑ الکشاف، ج۱، ص۵۳۴؛ مجمع البیان، ج۳، ص۸۳-۸۴.
- ↑ المیزان، ج۴، ص۳۹۲-۳۹۸؛ الامامة و الولایة، ص۴۶-۵۴؛ مسائل کلی امامت ص۸۶-۱۰۰.
- ↑ در برخی از روایات از امام(ع) سؤال شده که چرا در قرآن به صراحت نامی از اهلبیت برده نشده است، امام در پاسخ به این نکته اشاره نمودهاند که در قرآن، اصل وجوب نماز و زکات بیان شده است، امّا تعداد رکعات نماز و نیز نصاب زکات با توضیح و تفسیر پیامبر مشخص میگردد. همچنین است موارد بیشمار دیگری که فهم مقصود کتاب الهی بدون استعانت از مفسّر حقیقی آن امکان ندارد. الکافی، ج۱ ص۲۸۶-۲۸۸؛ اثبات الهداة، ج۱، ص۴۴۱.
- ↑ «ای مؤمنان، از خداوند فرمان برید و از پیامبر و زمامدارانی که از شمایند فرمانبرداری کنید» سوره نساء، آیه ۵۹.
- ↑ «جابر بن عبدالله انصاری میگوید: وقتی که خداوند آیه ﴿يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا أَطِيعُوا اللَّهَ...﴾ را بر پیامبر نازل کرد، پرسیدم: ای رسول خدا! خدا و رسولش را میشناسیم. امّا "اولوالامر" - که اطاعتشان مقرون به اطاعت شما شده است – کیانند؟ فرمود: ای جابر! آنان جانشینان من و پیشوایان مسلمانان بعد از من میباشند. اولین فرد از آنان علی بن ابیطالب است. سپس حسن، بعد حسین، بعد علی بن حسین و پس از آن محمد بن علی – که در تورات به نام باقر معروف است – ای جابر! تو به زودی او را درک خواهی کرد. پس هر گاه ملاقاتش نمودی، سلام مرا به او برسان. پس از آن [امام بعدی] جعفر بن محمد صادق است. بعد موسی بن جعفر، سپس علی بن موسی، آنگاه محمد بن علی، بعد علی بن محمد، پس از آن حسن بن علی و سپس همنام و هم کنیه من، حجّت خدا بر روی زمین.».. اثبات الهداة، ج۱، ص۵۰۱ (ب۹، ف۶، ح۲۱۲)؛ ینابیع الموده، ص۴۹۴-۴۹۵.
- ↑ شریفی، احمد حسین، یوسفیان، حسن، پژوهشی در عصمت معصومان ص ۲۸۹-۲۹۸.
- ↑ «ای مؤمنان، از خداوند فرمان برید و از پیامبر و زمامدارانی که از شمایند فرمانبرداری کنید و اگر به خداوند و روز بازپسین ایمان دارید، چون در چیزی با هم به ستیز برخاستید آن را به خداوند و پیامبر بازبرید که این بهتر و بازگشت آن نیکوتر است» سوره نساء، آیه ۵۹.
- ↑ تفسیر المیزان، ج ۵، ص ۳۹۰.
- ↑ التفسیر الکبیر، ج ۱۰، ص ۱۱۳.
- ↑ زهادت، عبدالمجید، معارف و عقاید ۵ ص ۱۲۵-۱۲۹
- ↑ ای مؤمنان، از خداوند فرمان برید و از پیامبر و زمامدارانی که از شمایند فرمانبرداری کنید؛ سوره نساء، آیه:۵۹.
- ↑ شواهد التنزیل، ج ۱، ص ۱۸۹.
- ↑ " فَقَامَ أَبُو بَكْرٍ وَ عُمَرُ فَقَالا يَا رَسُولَ اللَّهِ هَؤُلَاءِ الْآيَاتُ خَاصَّةٌ فِي عَلِيٍّ؟"؛ تفسیر کبیر، ج ۱۰، ص ۱۴۴، ذیل آیه.
- ↑ «بَلَى فِيهِ وَ فِي أَوْصِيَائِي إِلَى يَوْمِ الْقِيَامَةِ"»؛ فرائد السمطین، ج ۱، ص ۳۱۲؛ الغدیر، ج ۱، ص ۱۶۵.
- ↑ تفسر عیاشی، ج ۱، ص ۳۱۳؛ شواهد التنزیل، ج ۱، ص ۱۹۰؛ نقل از: موسوعة الامامة فی نصوص اهل اسنّة، ج ۴، ص ۲۱.
- ↑ ینابیع المودة، ج ۱، ص ۳۴۱.
- ↑ قدردان قراملکی، محمد حسن، امامت، ص۲۱۳ - ۲۲۲.
- ↑ ربانی گلپایگانی، علی، کلام تطبیقی، ج۲، ص۱۹۷ - ۲۰۳.
- ↑ «ای مؤمنان، از خداوند و پیامبر و متولّیان امر خودتان پیروی کنید».، سوره نسا آیه۵۹.
- ↑ ربانی گلپایگانی، علی، کلام تطبیقی ص ۱۹۲-۲۱۸.
- ↑ «ای مؤمنان، از خداوند فرمان برید و از پیامبر و زمامدارانی که از شمایند فرمانبرداری کنید» سوره نساء، آیه ۵۹.
- ↑ فاریاب، محمد حسین، بررسی انطباق شئون امامت در کلام امامیه بر قرآن و سنت ص: ۲۲۲ ـ ۲۳۵.
- ↑ فاریاب، محمد حسین، بررسی انطباق شئون امامت در کلام امامیه بر قرآن و سنت ص: ۲۲۲ - ۲۳۵.
- ↑ «ای کسانی که ایمان آوردهاید، اطاعت کنید خدا را، و اطاعت کنید پیامبر خدا و اولوالامر (اوصیای پیامبر) را. و هرگاه در چیزی نزاع داشتید، آن را به خدا و پیامبر بازگردانید؛ اگر به خدا و روز رستاخیز ایمان دارید. این [کار] برای شما بهتر، و عاقبت و پایانش نیکوتر است» (نساء، ۵۹).
- ↑ واژه «اولو» در کهنترین منبع لغوی - یعنی کتاب العين - چنین تعریف شده است: "اولی وأولات: مثل: ذوو وذوات فی المعنى، ولا يقال إلا للجميع من الناس وما يشبهه" (خلیل بن احمد فراهیدی، کتاب العین، ج۸، ص۳۷۰. نیز فخرالدین طریحی، مجمع البحرین، ج۱، ص۳۳).
- ↑ «او دانای نهان است پس هیچ کس را بر نهان خویش آگاه نمیکند جز فرستادهای را که بپسندد که پیش رو و پشت سرش، نگهبانانی میگمارد تا معلوم دارد که رسالتهای پروردگارشان را رساندهاند؛ و (خداوند) آنچه را نزد آنهاست، از همه سو فرا میگیرد و شمار هر چیز را دارد» سوره جن، آیه ۲۶-۲۸.
- ↑ «بیگمان خداوند بر مؤمنان منّت نهاد که از خودشان فرستادهای در میان آنان برانگیخت که آیات وی را بر آنان میخواند و آنها را پاکیزه میگرداند و به آنها کتاب و فرزانگی میآموزد و به راستی پیش از آن در گمراهی آشکاری بودند» سوره آل عمران، آیه ۱۶۴.
- ↑ «پس نه، به پروردگارت سوگند که ایمان نمیآورند تا در آنچه میانشان ستیز رخ داده است تو را داور کنند سپس از آن داوری که کردهای در خود دلتنگی نیابند و یکسره (بدان) تن در دهند» سوره نساء، آیه ۶۵.
- ↑ «و هنگامی که خبری از ایمنی یا بیم به ایشان برسد آن را فاش میکنند و اگر آن را به پیامبر یا پیشوایانشان باز میبردند کسانی از ایشان که آن را در مییافتند به آن پی میبردند و اگر بخشش و بخشایش خداوند بر شما نمیبود (همه) جز اندکی، از شیطان پیروی میکردید» سوره نساء، آیه ۸۳.
- ↑ «و چون خداوند و فرستاده او به کاری فرمان دهند سزیده هیچ مرد و زن مؤمنی نیست که آنان را در کارشان گزینش (دیگری) باشد؛ هر کس از خدا و فرستادهاش نافرمانی کند به گمراهی آشکاری افتاده است» سوره احزاب، آیه ۳۶.
- ↑ برخی از این نظریات عبارتاند از: الف) حکام و زمامداران مسلمان و عادل (عبدالله بن عمر بیضاوی، انوار التنزيل، ج۲، ص۸۰؛ سید محمد طنطاوی، التفسير الوسيط للقرآن الكريم، ج۳، ص۹۱)؛ ب) حكام، علما، ائمه و فرماندهان سریهها (نعمت الله بن محمود نخجوانی، الفواتح الالهية، ج۱، ص۱۵۷؛ سید محمود آلوسی، روح المعانی، ج۳، ص۶۴)؛ ج) علمای دین (محمد بن محمد قرطبی، الجامع لاحکام القرآن، ج۳، ص۱۸۰)؛ د) صحابه (محمد بن طاهر بن عاشور، التحرير و التنوير، ج۴، ص۱۶۶). برای تفصیل بیشتر، غلامحسین زینلی، دوازده جانشین، ص۱۷ و ۱۸.
- ↑ برای نمونه، ابوالصلاح حلبی، الكافی فی الفقه، ص۹۳؛ محمد بن حسن طوسی، التبیان، ج۳، ص۲۳۶؛ محمد بن عمر فخر رازی، مفاتیح الغیب، ج۱۰، ص۱۱۳؛ عماد الدین حسن بن علی طبری، کامل البهائی فی السقيفة، ج۱، ص۱۳۱؛ سید عمیدالدین عبيدلی، اشراق اللاهوت فی شرح الياقوت، ص۴۷۸؛ محمد بن علی شریف لاهیجی، تفسیر شریف لاهیجی، ج۱، ص۴۹۵؛ سید محمد حسین فضل الله، من وحی القرآن، ج۷، ص۳۲۴؛ ناصر مکارم شیرازی، آیات ولایت در قرآن، ص۱۱۱.
- ↑ محمد بن علی بن بابویه قمی (شیخ صدوق)، علل الشرایع، ص۱۲۰ و ۱۲۱. گفتنی است دراینباره دستکم پنج روایت دیگر نیز وجود دارد. ازاینرو، این روایت مستفيض است (همان).
- ↑ محمد بن حسن صفار قمی، بصائر الدرجات، ص۴۸۵؛ محمد بن یعقوب کلینی، الکافی، ج۱، ص۱۷۸ و ۱۷۹؛ محمد بن علی بن بابویه قمی (شیخ صدوق)، ثواب الاعمال و عقاب الاعمال، ص۲۰۵؛ محمد بن ابراهيم نعمانی، الغيبة، ص۱۳۸.
- ↑ محمد بن یعقوب کلینی، الکافی، ج۱، ص۱۸۰؛ محمد بن علی بن بابویه قمی (شیخ صدوق)، علل الشرایع، ج۱، ص۱۹۶؛ محمد بن ابراهيم نعمانی، الغيبة، ص۱۴۰. گفتنی است دراینباره چهار روایت دیگر نیز وجود دارد که برخی از آنها معتبر به شمار میآیند (محمد بن یعقوب کلینی، الکافی، ج۱، ص۱۷۹ و ۱۸۰).
- ↑ «إِنَّ الْحُجَّةَ لَا تَقُومُ لِلَّهِ عَلَى خَلْقِهِ إِلَّا بِإِمَامٍ حَتَّى يُعْرَفَ»؛ محمد بن یعقوب کلینی، الکافی، ج۱، ص۱۷۷. نظیر این روایت را حسن بن على وشاء در روایتی صحیح از امام رضا(ع) نیز نقل میکند (همان).
- ↑ فاریاب، محمد حسین، بررسی انطباق شئون امامت در کلام امامیه بر قرآن و سنت ص: ۲۲۲ - ۲۳۵.
- ↑ «ای مؤمنان، از خداوند فرمان برید و از پیامبر و زمامدارانی که از شمایند فرمانبرداری کنید و اگر به خداوند و روز بازپسین ایمان دارید، چون در چیزی با هم به ستیز برخاستید آن را به خداوند و پیامبر بازبرید که این بهتر و بازگشت آن نیکوتر است» سوره نساء، آیه ۵۹.
- ↑ تفسیر المیزان، ج ۵، ص ۳۹۰.
- ↑ التفسیر الکبیر، ج ۱۰، ص ۱۱۳.
- ↑ زهادت، عبدالمجید، معارف و عقاید ۵ ص ۱۲۵-۱۲۹
- ↑ «ای مؤمنان، از خداوند فرمان برید و از پیامبر و زمامدارانی که از شمایند فرمانبرداری کنید و اگر به خداوند و روز بازپسین ایمان دارید، چون در چیزی با هم به ستیز برخاستید آن را به خداوند و پیامبر بازبرید که این بهتر و بازگشت آن نیکوتر است» سوره نساء، آیه ۵۹.
- ↑ «مَا حَقُّ الْإِمَامِ عَلَى النَّاسِ قَالَ حَقُّهُ عَلَيْهِمْ أَنْ يَسْمَعُوا لَهُ وَ يُطِيعُوا»؛ کافی، ج۱، ص۴۰۵.
- ↑ مقامی، مهدی، وظایف امت نسبت به قرآن و عترت، ص ۹۷.
- ↑ « وَ أَمَّا حَقِّي عَلَيْكُمْ... وَ الطَّاعَةُ حِينَ آمُرُكُم»؛ بحارالأنوار، ج۳۴، ص۴۸.
- ↑ «شنیدیم و فرمان بردیم و آنانند که رستگارند» سوره نور، آیه ۵۱.
- ↑ «قَالَ فِي قَوْلِ اللَّهِ يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا أَطِيعُوا اللَّهَ وَأَطِيعُوا الرَّسُولَ وَأُولِي الْأَمْرِ مِنْكُمْ قَالَ الْأَئِمَّةُ مِنْ وُلْدِ عَلِيٍّ وَ فَاطِمَةَ إِلَى أَنْ تَقُومَ السَّاعَةُ»؛ بحارالأنوار، ج۲۳، ص۲۸۶.
- ↑ مقامی، مهدی، وظایف امت نسبت به قرآن و عترت، ص ۹۸.
- ↑ ربانی گلپایگانی، علی، مقاله «آیه أولی الأمر»، دانشنامه کلام اسلامی ج۱ ص ۸۶-۹۰.
- ↑ ربانی گلپایگانی، علی، مقاله «آیه أولی الأمر»، دانشنامه کلام اسلامی ج۱ ص ۸۶-۹۰.
- ↑ نهج البلاغه، خطبه ۹۶
- ↑ دانشنامه نهج البلاغه، ج۱، ص ۱۵۵.
- ↑ ربانی گلپایگانی، علی، مقاله «آیه أولی الأمر»، دانشنامه کلام اسلامی ج۱ ص ۸۶-۹۰.
- ↑ اقتباس از تفسیر کبیر، فخر رازی، ج۱۰، ص۱۴۳ - ۱۴۴؛ تفسیر المیزان، علامه طباطبائی، ج۴، ص۳۹۱-۳۹۳.
- ↑ المیزان، ج۴، ص۳۹۶ - ۴۰۰.
- ↑ ابراهیمزاده آملی، عبدالله، امامت و رهبری، ص:۸۱-۸۲.