توکل در قرآن: تفاوت میان نسخه‌ها

جز
جایگزینی متن - 'تکیه' به 'تکیه'
جز (جایگزینی متن - 'تکیه' به 'تکیه')
خط ۱۰: خط ۱۰:


==مقدمه==
==مقدمه==
[[توکل]] از ریشه "و ـ ک ـ ل" در صورتی که با حرف "[[لام]]" به کار رود، به معنای [[ولایت‌پذیری]] و چنانچه با "[[علی]]" استعمال شود، به معنای اظهار عجز و [[اعتماد]] به غیر و در [[قرآن]] به همین معنای اخیر است.<ref>مفردات، ص ۸۸۲؛ لسان العرب، ج ۱۵، ص ۳۸۸، "وکل".</ref> به گفته برخی اعتماد به غیر و سپردن امر خود به دیگری، دو قیدی است که در ریشه یاد شده باید در نظر گرفته شود و در توکل به لحاظ وزن تفعّل، گونه ای [[مطاوعه]](موافقت و [[پذیرش]]) و [[اختیار]] هست که گویا [[انسان]] با اختیار خود فردی را [[وکیل]] بر می‌‌گزیند تا به کارهایش سامان بخشد <ref>التحقیق، ج ۱۳، ص ۱۹۳، "وکل".</ref> کاربرد این واژه در حوزه‌های گوناگون [[تفسیری]] و [[اخلاقی]] سبب تفاوت در [[تبیین]] مفهوم آن شده است؛ از دیدگاه [[مفسّران]]، [[تفویض]] امور به [[خداوند]] و [[تمسک]] به [[طاعت]] او و [[رضایت]] دادن به [[تدبیر]] وی <ref> مجمع البیان، ج ۵، ص ۲۸۷.</ref> یا در همه [[شئون]] گفتاری و کرداری بر او [[تکیه]] کردن<ref> فتح القدیر، ج ۳، ص ۱۶۴.</ref> یا سپردن امور به او همراه [[انقطاع]] از اسباب و [[علل]] ظاهری و اعتماد به او به عنوان سبب [[حقیقی]] و [[مرجع]] همه اسباب است.<ref> المیزان، ج ۱۸، ص ۲۵.</ref> از منظر [[عالمان]] [[اخلاق]] نیز [[دل بستن]] به حول و [[قوه]] او و بی‌اعتنایی به [[قدرت]] و توان خویش <ref>جامع السعادات، ج ۳، ص ۲۲۰؛ المحجة البیضاء، ج ۷، ص ۴۰۷.</ref> از تعاریف توکل بیان شده است. در [[عرفان اسلامی]] توکل، تن را به [[عبودیت]] وادار کردن و [[قلب]] را به [[ربوبیت الهی]] وابسته کردن است.<ref>چهل حدیث، ص ۲۱۴.</ref> در [[روایات]] نیز توکل به نترسیدن از غیر [[خدا]]،<ref>بحارالانوار، ج ۶۸، ص ۱۵۶.</ref> [[ناامیدی]] از [[خلق]] و توجه به خداوند <ref> معانی الاخبار، ص ۲۶۱.</ref> و کنار گذاشتن همه قدرت‌ها و در [[انتظار]] مقدر [[الهی]] بودن <ref>غرر الحکم، ج ۲، ص ۸۰.</ref> معنا شده است.
[[توکل]] از ریشه "و ـ ک ـ ل" در صورتی که با حرف "[[لام]]" به کار رود، به معنای [[ولایت‌پذیری]] و چنانچه با "[[علی]]" استعمال شود، به معنای اظهار عجز و [[اعتماد]] به غیر و در [[قرآن]] به همین معنای اخیر است.<ref>مفردات، ص ۸۸۲؛ لسان العرب، ج ۱۵، ص ۳۸۸، "وکل".</ref> به گفته برخی اعتماد به غیر و سپردن امر خود به دیگری، دو قیدی است که در ریشه یاد شده باید در نظر گرفته شود و در توکل به لحاظ وزن تفعّل، گونه ای [[مطاوعه]](موافقت و [[پذیرش]]) و [[اختیار]] هست که گویا [[انسان]] با اختیار خود فردی را [[وکیل]] بر می‌‌گزیند تا به کارهایش سامان بخشد <ref>التحقیق، ج ۱۳، ص ۱۹۳، "وکل".</ref> کاربرد این واژه در حوزه‌های گوناگون [[تفسیری]] و [[اخلاقی]] سبب تفاوت در [[تبیین]] مفهوم آن شده است؛ از دیدگاه [[مفسّران]]، [[تفویض]] امور به [[خداوند]] و [[تمسک]] به [[طاعت]] او و [[رضایت]] دادن به [[تدبیر]] وی <ref> مجمع البیان، ج ۵، ص ۲۸۷.</ref> یا در همه [[شئون]] گفتاری و کرداری بر او تکیه کردن<ref> فتح القدیر، ج ۳، ص ۱۶۴.</ref> یا سپردن امور به او همراه [[انقطاع]] از اسباب و [[علل]] ظاهری و اعتماد به او به عنوان سبب [[حقیقی]] و [[مرجع]] همه اسباب است.<ref> المیزان، ج ۱۸، ص ۲۵.</ref> از منظر [[عالمان]] [[اخلاق]] نیز [[دل بستن]] به حول و [[قوه]] او و بی‌اعتنایی به [[قدرت]] و توان خویش <ref>جامع السعادات، ج ۳، ص ۲۲۰؛ المحجة البیضاء، ج ۷، ص ۴۰۷.</ref> از تعاریف توکل بیان شده است. در [[عرفان اسلامی]] توکل، تن را به [[عبودیت]] وادار کردن و [[قلب]] را به [[ربوبیت الهی]] وابسته کردن است.<ref>چهل حدیث، ص ۲۱۴.</ref> در [[روایات]] نیز توکل به نترسیدن از غیر [[خدا]]،<ref>بحارالانوار، ج ۶۸، ص ۱۵۶.</ref> [[ناامیدی]] از [[خلق]] و توجه به خداوند <ref> معانی الاخبار، ص ۲۶۱.</ref> و کنار گذاشتن همه قدرت‌ها و در [[انتظار]] مقدر [[الهی]] بودن <ref>غرر الحکم، ج ۲، ص ۸۰.</ref> معنا شده است.


به نظر می‌‌رسد تفاوت معنایی [[توکل]] بر اثر تشکیک مفهومی آن باشد که بر حسب [[اختلاف]] موقعیت افراد و نوع [[بینش]] آنان درباره [[خداوند]]، گونه توکل آنان نیز فرق می‌‌کند و سرّ آن، [[وابستگی]] این صفت به [[ایمان]] و [[اعتقاد]] [[انسان]] است و طبیعی است که ایمان [[انسان‌ها]] دارای مراتب است، پس هرچه ایمان و اعتقاد قوی‌تر و راسخ‌تر باشد، توکل نیز به همان [[میزان]] بالاتر و مستحکم‌تر است.<ref>غرر الحکم، ج ۳، ص ۳۸۷.</ref> در برخی [[روایات]] نیز تصریح شده است که توکل درجاتی دارد،<ref> الکافی، ج ۲، ص ۶۵.</ref> چنان که [[عالمان]] [[اخلاق]] برای آن سه مرحله ذکر کرده اند:  
به نظر می‌‌رسد تفاوت معنایی [[توکل]] بر اثر تشکیک مفهومی آن باشد که بر حسب [[اختلاف]] موقعیت افراد و نوع [[بینش]] آنان درباره [[خداوند]]، گونه توکل آنان نیز فرق می‌‌کند و سرّ آن، [[وابستگی]] این صفت به [[ایمان]] و [[اعتقاد]] [[انسان]] است و طبیعی است که ایمان [[انسان‌ها]] دارای مراتب است، پس هرچه ایمان و اعتقاد قوی‌تر و راسخ‌تر باشد، توکل نیز به همان [[میزان]] بالاتر و مستحکم‌تر است.<ref>غرر الحکم، ج ۳، ص ۳۸۷.</ref> در برخی [[روایات]] نیز تصریح شده است که توکل درجاتی دارد،<ref> الکافی، ج ۲، ص ۶۵.</ref> چنان که [[عالمان]] [[اخلاق]] برای آن سه مرحله ذکر کرده اند:  
خط ۴۸: خط ۴۸:


==موارد توکل==
==موارد توکل==
هرچند [[انسان]] [[مؤمن]] در همه کارهای کوچک و بزرگ بر خداوند [[تکیه]] دارد و بر او توکل می‌‌کند، به بعضی موارد در [[قرآن]] شاید به [[دلیل]] اهمیت آنها توجه شده است؛ از جمله:
هرچند [[انسان]] [[مؤمن]] در همه کارهای کوچک و بزرگ بر خداوند تکیه دارد و بر او توکل می‌‌کند، به بعضی موارد در [[قرآن]] شاید به [[دلیل]] اهمیت آنها توجه شده است؛ از جمله:
#'''[[جنگ]] با کافران:''' {{متن قرآن|إِذْ هَمَّتْ طَائِفَتَانِ مِنْكُمْ أَنْ تَفْشَلَا وَاللَّهُ وَلِيُّهُمَا وَعَلَى اللَّهِ فَلْيَتَوَكَّلِ الْمُؤْمِنُونَ}}<ref>«(یاد کنید) آنگاه را  که دو دسته از شما می‌خواستند (در رفتن به جنگ) سستی کنند حال آنکه خداوند یاور آنان بود و مؤمنان باید بر خداوند توکّل کنند» سوره آل عمران، آیه ۱۲۲.</ref>، {{متن قرآن|الَّذِينَ قَالَ لَهُمُ النَّاسُ إِنَّ النَّاسَ قَدْ جَمَعُوا لَكُمْ فَاخْشَوْهُمْ فَزَادَهُمْ إِيمَانًا وَقَالُوا حَسْبُنَا اللَّهُ وَنِعْمَ الْوَكِيلُ}}<ref>«کسانی که مردم به آنان گفتند: مردم در برابر شما هم‌داستان شده‌اند، از آنها پروا کنید! اما بر ایمانشان افزود و گفتند: خداوند ما را بس و او کارسازی نیکوست» سوره آل عمران، آیه ۱۷۳.</ref>،  
#'''[[جنگ]] با کافران:''' {{متن قرآن|إِذْ هَمَّتْ طَائِفَتَانِ مِنْكُمْ أَنْ تَفْشَلَا وَاللَّهُ وَلِيُّهُمَا وَعَلَى اللَّهِ فَلْيَتَوَكَّلِ الْمُؤْمِنُونَ}}<ref>«(یاد کنید) آنگاه را  که دو دسته از شما می‌خواستند (در رفتن به جنگ) سستی کنند حال آنکه خداوند یاور آنان بود و مؤمنان باید بر خداوند توکّل کنند» سوره آل عمران، آیه ۱۲۲.</ref>، {{متن قرآن|الَّذِينَ قَالَ لَهُمُ النَّاسُ إِنَّ النَّاسَ قَدْ جَمَعُوا لَكُمْ فَاخْشَوْهُمْ فَزَادَهُمْ إِيمَانًا وَقَالُوا حَسْبُنَا اللَّهُ وَنِعْمَ الْوَكِيلُ}}<ref>«کسانی که مردم به آنان گفتند: مردم در برابر شما هم‌داستان شده‌اند، از آنها پروا کنید! اما بر ایمانشان افزود و گفتند: خداوند ما را بس و او کارسازی نیکوست» سوره آل عمران، آیه ۱۷۳.</ref>،  
#'''[[پذیرش]] پیشنهاد [[صلح]] از سوی [[دشمن]]:''' {{متن قرآن|وَإِنْ جَنَحُوا لِلسَّلْمِ فَاجْنَحْ لَهَا وَتَوَكَّلْ عَلَى اللَّهِ إِنَّهُ هُوَ السَّمِيعُ الْعَلِيمُ}}<ref>«و اگر به سازش گرایند، تو نیز بدان گرای و بر خداوند توکّل کن که او شنوای داناست» سوره انفال، آیه ۶۱.</ref><ref>بصائر ذوی التمییز، ج ۲، ص ۳۱۳.</ref>،  
#'''[[پذیرش]] پیشنهاد [[صلح]] از سوی [[دشمن]]:''' {{متن قرآن|وَإِنْ جَنَحُوا لِلسَّلْمِ فَاجْنَحْ لَهَا وَتَوَكَّلْ عَلَى اللَّهِ إِنَّهُ هُوَ السَّمِيعُ الْعَلِيمُ}}<ref>«و اگر به سازش گرایند، تو نیز بدان گرای و بر خداوند توکّل کن که او شنوای داناست» سوره انفال، آیه ۶۱.</ref><ref>بصائر ذوی التمییز، ج ۲، ص ۳۱۳.</ref>،  
خط ۸۱: خط ۸۱:
نیز فی قوله تعالی: {{متن قرآن|وَهُمْ يَكْفُرُونَ بِالرَّحْمَنِ قُلْ هُوَ رَبِّي لَا إِلَهَ إِلَّا هُوَ عَلَيْهِ تَوَكَّلْتُ وَإِلَيْهِ مَتَابِ}}، گفته است: [[خدای متعال]] فرموده: {{متن قرآن|وَهُمْ يَكْفُرُونَ بِالرَّحْمَنِ}}، و نفرموده: {{عربی|یکفرون بالله}}؛ زیرا [[اهل]] [[جاهلیت]] [[قریش]] گفتند: [[الله]] را شناختیم، ولی [[رحمان]] را نمی‌شناسیم، و این چنین بود که آنان گفتند: {{متن قرآن|وَمَا الرَّحْمَنُ أَنَسْجُدُ لِمَا تَأْمُرُنَا}}<ref>«و چون به آنان گویند: به (خداوند) بخشنده سجده برید می‌گویند: (خداوند) بخشنده چیست؟» سوره فرقان، آیه ۶۰.</ref> و خدای تعالی فرمود: {{متن قرآن|قُلِ ادْعُوا اللَّهَ أَوِ ادْعُوا الرَّحْمَنَ أَيًّا مَا تَدْعُوا فَلَهُ الْأَسْمَاءُ الْحُسْنَى}}<ref>«بگو: چه “الله” را بخوانید و چه “رحمان” را؛ هر چه بخوانید، نام‌های نیکوتر او راست و به نمازت نه بانگ بردار و نه آن را بی‌آوا بخوان و میان آن (دو)، راهی (میانه) بگزین!» سوره اسراء، آیه ۱۱۰.</ref>، و این، قول [[حسن]] و [[قتاده]] است. پس از آن، [[خدای تعالی]] به پیامبرش امر فرمود که به آنان بگوید: {{متن قرآن|هُوَ}}؛ یعنی [[رحمان]]، {{متن قرآن|رَبِّي}}؛ یعنی [[پروردگار]] من و تدبیرکننده امور من است. {{متن قرآن|لَا إِلَهَ إِلَّا هُوَ}}؛ یعنی برای من [[الهی]] و معبودی جز او نیست. {{متن قرآن|عَلَيْهِ تَوَكَّلْتُ}}؛ یعنی در [[تدبیر]] و حسن اختیارش بر او [[اطمینان]] نمودم. [[توکل]]، اطمینان داشتن در تدبیر نفس است؛ به این که آن را به خدای تعالی رد نماید. {{متن قرآن|وَإِلَيْهِ مَتَابِ}}؛ یعنی تو به من به سوی [[خدای رحمان]] است، و آن، عبارت از [[پشیمانی]] بر خطاهای گذشته با [[تصمیم]] بر ترک برگشت به مثل آن در [[کارهای قبیح]] است. و “متاب” و “توبه” هر دو مصدرند. می‌گویند: {{عربی|تاب یتوب توبة و متاباً}}<ref>تبیان، ج۶ ص۲۵۲.</ref>.
نیز فی قوله تعالی: {{متن قرآن|وَهُمْ يَكْفُرُونَ بِالرَّحْمَنِ قُلْ هُوَ رَبِّي لَا إِلَهَ إِلَّا هُوَ عَلَيْهِ تَوَكَّلْتُ وَإِلَيْهِ مَتَابِ}}، گفته است: [[خدای متعال]] فرموده: {{متن قرآن|وَهُمْ يَكْفُرُونَ بِالرَّحْمَنِ}}، و نفرموده: {{عربی|یکفرون بالله}}؛ زیرا [[اهل]] [[جاهلیت]] [[قریش]] گفتند: [[الله]] را شناختیم، ولی [[رحمان]] را نمی‌شناسیم، و این چنین بود که آنان گفتند: {{متن قرآن|وَمَا الرَّحْمَنُ أَنَسْجُدُ لِمَا تَأْمُرُنَا}}<ref>«و چون به آنان گویند: به (خداوند) بخشنده سجده برید می‌گویند: (خداوند) بخشنده چیست؟» سوره فرقان، آیه ۶۰.</ref> و خدای تعالی فرمود: {{متن قرآن|قُلِ ادْعُوا اللَّهَ أَوِ ادْعُوا الرَّحْمَنَ أَيًّا مَا تَدْعُوا فَلَهُ الْأَسْمَاءُ الْحُسْنَى}}<ref>«بگو: چه “الله” را بخوانید و چه “رحمان” را؛ هر چه بخوانید، نام‌های نیکوتر او راست و به نمازت نه بانگ بردار و نه آن را بی‌آوا بخوان و میان آن (دو)، راهی (میانه) بگزین!» سوره اسراء، آیه ۱۱۰.</ref>، و این، قول [[حسن]] و [[قتاده]] است. پس از آن، [[خدای تعالی]] به پیامبرش امر فرمود که به آنان بگوید: {{متن قرآن|هُوَ}}؛ یعنی [[رحمان]]، {{متن قرآن|رَبِّي}}؛ یعنی [[پروردگار]] من و تدبیرکننده امور من است. {{متن قرآن|لَا إِلَهَ إِلَّا هُوَ}}؛ یعنی برای من [[الهی]] و معبودی جز او نیست. {{متن قرآن|عَلَيْهِ تَوَكَّلْتُ}}؛ یعنی در [[تدبیر]] و حسن اختیارش بر او [[اطمینان]] نمودم. [[توکل]]، اطمینان داشتن در تدبیر نفس است؛ به این که آن را به خدای تعالی رد نماید. {{متن قرآن|وَإِلَيْهِ مَتَابِ}}؛ یعنی تو به من به سوی [[خدای رحمان]] است، و آن، عبارت از [[پشیمانی]] بر خطاهای گذشته با [[تصمیم]] بر ترک برگشت به مثل آن در [[کارهای قبیح]] است. و “متاب” و “توبه” هر دو مصدرند. می‌گویند: {{عربی|تاب یتوب توبة و متاباً}}<ref>تبیان، ج۶ ص۲۵۲.</ref>.


هم‌چنین فی قوله تعالی: {{متن قرآن|ذَلِكُمُ اللَّهُ رَبِّي عَلَيْهِ تَوَكَّلْتُ وَإِلَيْهِ أُنِيبُ}}، فرموده: به آنان بگو: آنکه برای شما توصیف نمودم که: {{متن قرآن|فَاللَّهُ هُوَ الْوَلِيُّ وَهُوَ يُحْيِي الْمَوْتَى وَهُوَ عَلَى كُلِّ شَيْءٍ قَدِيرٌ}}<ref>«آیا به جای او سرورانی (را به پرستش) گرفتند؟ اما خداوند است که سرور (راستین) است و او مردگان را زنده می‌گرداند و او بر هر کاری تواناست» سوره شوری، آیه ۹.</ref>. پس خدای تعالی، تنها او [[ولایت]] دارد، و [[مردگان]] را زنده می‌کند و او تعالی بر هر چیزی بسیار تواناست. “{{متن قرآن|ذَلِكُمُ اللَّهُ رَبِّي}}: او پروردگار و تدبیر کننده امر من است. {{متن قرآن|عَلَيْهِ تَوَكَّلْتُ}}، امر خودم را به او واگذار کرده و بر او [[تکیه]] می‌کنم. {{متن قرآن|وَإِلَيْهِ أُنِيبُ}}: در جمیع امورم و احوالم به او مراجعه می‌کنم<ref>تبیان، ج۹، ص۱۴۴.</ref>.
هم‌چنین فی قوله تعالی: {{متن قرآن|ذَلِكُمُ اللَّهُ رَبِّي عَلَيْهِ تَوَكَّلْتُ وَإِلَيْهِ أُنِيبُ}}، فرموده: به آنان بگو: آنکه برای شما توصیف نمودم که: {{متن قرآن|فَاللَّهُ هُوَ الْوَلِيُّ وَهُوَ يُحْيِي الْمَوْتَى وَهُوَ عَلَى كُلِّ شَيْءٍ قَدِيرٌ}}<ref>«آیا به جای او سرورانی (را به پرستش) گرفتند؟ اما خداوند است که سرور (راستین) است و او مردگان را زنده می‌گرداند و او بر هر کاری تواناست» سوره شوری، آیه ۹.</ref>. پس خدای تعالی، تنها او [[ولایت]] دارد، و [[مردگان]] را زنده می‌کند و او تعالی بر هر چیزی بسیار تواناست. “{{متن قرآن|ذَلِكُمُ اللَّهُ رَبِّي}}: او پروردگار و تدبیر کننده امر من است. {{متن قرآن|عَلَيْهِ تَوَكَّلْتُ}}، امر خودم را به او واگذار کرده و بر او تکیه می‌کنم. {{متن قرآن|وَإِلَيْهِ أُنِيبُ}}: در جمیع امورم و احوالم به او مراجعه می‌کنم<ref>تبیان، ج۹، ص۱۴۴.</ref>.
[[شیخ طبرسی]] در [[تفسیر مجمع البیان]] فی قوله تعالی: {{متن قرآن|فَإِنْ تَوَلَّوْا فَقُلْ حَسْبِيَ اللَّهُ لَا إِلَهَ إِلَّا هُوَ عَلَيْهِ تَوَكَّلْتُ وَهُوَ رَبُّ الْعَرْشِ الْعَظِيمِ}}، گفته است: پس اگر از [[حق]] و از [[پیروی]] [[پیامبر]]{{صل}} و از آنچه به آنان [[دستور]] می‌دهد، روی گردانیدند و از قبول آن [[اعراض]] نمودند. در [[تفسیر]] آن گفته‌اند: اگر از تو و از [[اقرار]] به [[پیامبری]] تو روی گردانیدند، پس به آنان بگو، [[خدای تعالی]] مرا کفایت کند. پس او بر هر چیزی تواناست. {{متن قرآن|لَا إِلَهَ إِلَّا هُوَ عَلَيْهِ تَوَكَّلْتُ}}: هیچ الهه‌ای به جز [[اللّه]] [[قادر]] [[متعال]] نیست؛ بر او [[اطمینان]] و [[اعتماد]] دارم و امورم را به او واگذار کردم. {{متن قرآن|وَهُوَ رَبُّ الْعَرْشِ الْعَظِيمِ}}<ref>مجمع البیان، ج۵، ص۸۶.</ref>.
[[شیخ طبرسی]] در [[تفسیر مجمع البیان]] فی قوله تعالی: {{متن قرآن|فَإِنْ تَوَلَّوْا فَقُلْ حَسْبِيَ اللَّهُ لَا إِلَهَ إِلَّا هُوَ عَلَيْهِ تَوَكَّلْتُ وَهُوَ رَبُّ الْعَرْشِ الْعَظِيمِ}}، گفته است: پس اگر از [[حق]] و از [[پیروی]] [[پیامبر]]{{صل}} و از آنچه به آنان [[دستور]] می‌دهد، روی گردانیدند و از قبول آن [[اعراض]] نمودند. در [[تفسیر]] آن گفته‌اند: اگر از تو و از [[اقرار]] به [[پیامبری]] تو روی گردانیدند، پس به آنان بگو، [[خدای تعالی]] مرا کفایت کند. پس او بر هر چیزی تواناست. {{متن قرآن|لَا إِلَهَ إِلَّا هُوَ عَلَيْهِ تَوَكَّلْتُ}}: هیچ الهه‌ای به جز [[اللّه]] [[قادر]] [[متعال]] نیست؛ بر او [[اطمینان]] و [[اعتماد]] دارم و امورم را به او واگذار کردم. {{متن قرآن|وَهُوَ رَبُّ الْعَرْشِ الْعَظِيمِ}}<ref>مجمع البیان، ج۵، ص۸۶.</ref>.


خط ۱۲۳: خط ۱۲۳:


همچنین فی قوله تعالی: {{متن قرآن|ذَلِكُمُ اللَّهُ رَبِّي عَلَيْهِ تَوَكَّلْتُ وَإِلَيْهِ أُنِيبُ}}، فرموده: سخن از [[نبی]]{{صل}} حکایت شده و اشاره {{متن قرآن|ذَلِكُمُ}}، به اقامه [[دلایل]] در دو [[آیه]] (۹ و ۱۰) است بر [[وجوب]] اتخاذ ولی، و آن، [[خدای تعالی]] بوده و لازمه [[ولایت]] او، ربوبیت اوست. همین که اقامه [[براهین]] نمود بر این که او تعالی تنها ولی بوده و هیچ ولی‌ای غیر او نیست، به پیامبر{{صل}} [[دستور]] داد، اعلام کند او [[اللّه]] است و این که او را با اعتراف به ربوبیتش که همان [[مالک]] بودن بر [[تدبیر]] است، ولی بگیرد و پس از آن، تصریح نمود که اتخاذ مذکور از آثار آن بوده، و آن، قوله: {{متن قرآن|عَلَيْهِ تَوَكَّلْتُ وَإِلَيْهِ أُنِيبُ}}است، و آن، به این است که [[ولایت]] [[ربوبیت]]، متعلق به [[نظام تکوین]] است به [[تدبیر امور]] و تنظیم اسباب و مسببات؛ به گونه‌ای که به وسیله آن برای مخلوق [[مدبر]] هم چون [[انسان]]، معلوم می‌شود که مثلاً به چه اندازه و چه مقدار از وجود و بقا برای او هست، و متعلق به [[نظام]] [[تشریع]] است و آن همان در تدبیر [[اعمال انسان]] است با [[جعل قوانین]] و احکامی که انسان با [[تطبیق]] [[اعمال]] خود بر آنها در مسیر زندگی‌اش، آنها را مراعات می‌نماید تا حیاتش با آن به کمال سعادتش بیانجامد، و لازمه اتخاذ [[خدای تعالی]] رباً ولیاً از جهت [[تکوین]]، ارجاع امر تدبیر به او است با [[انقطاع]] از اسباب ظاهری و میل به سوی او از حیث این که او سببی غیر مغلوب است؛ آن چنان که هر سببی به سوی او منتهی می‌شود، و این همان [[توکل]] است، و از جهت تشریع، [[رجوع]] به [[حکم]] اوست در هر واقعه‌ای که انسان در مسیر [[حیات]] خود به آن روی می‌آورد، و این، همان [[انابه]] است، فقوله: {{متن قرآن|عَلَيْهِ تَوَكَّلْتُ وَإِلَيْهِ أُنِيبُ}}؛ یعنی در جمیع امورم به او مراجعه می‌کنم، تصریح به ارجاع امر است به او از لحاظ تکوین و از لحاظ تشریع<ref>المیزان، ج۱۸، ص۲۳.</ref>.
همچنین فی قوله تعالی: {{متن قرآن|ذَلِكُمُ اللَّهُ رَبِّي عَلَيْهِ تَوَكَّلْتُ وَإِلَيْهِ أُنِيبُ}}، فرموده: سخن از [[نبی]]{{صل}} حکایت شده و اشاره {{متن قرآن|ذَلِكُمُ}}، به اقامه [[دلایل]] در دو [[آیه]] (۹ و ۱۰) است بر [[وجوب]] اتخاذ ولی، و آن، [[خدای تعالی]] بوده و لازمه [[ولایت]] او، ربوبیت اوست. همین که اقامه [[براهین]] نمود بر این که او تعالی تنها ولی بوده و هیچ ولی‌ای غیر او نیست، به پیامبر{{صل}} [[دستور]] داد، اعلام کند او [[اللّه]] است و این که او را با اعتراف به ربوبیتش که همان [[مالک]] بودن بر [[تدبیر]] است، ولی بگیرد و پس از آن، تصریح نمود که اتخاذ مذکور از آثار آن بوده، و آن، قوله: {{متن قرآن|عَلَيْهِ تَوَكَّلْتُ وَإِلَيْهِ أُنِيبُ}}است، و آن، به این است که [[ولایت]] [[ربوبیت]]، متعلق به [[نظام تکوین]] است به [[تدبیر امور]] و تنظیم اسباب و مسببات؛ به گونه‌ای که به وسیله آن برای مخلوق [[مدبر]] هم چون [[انسان]]، معلوم می‌شود که مثلاً به چه اندازه و چه مقدار از وجود و بقا برای او هست، و متعلق به [[نظام]] [[تشریع]] است و آن همان در تدبیر [[اعمال انسان]] است با [[جعل قوانین]] و احکامی که انسان با [[تطبیق]] [[اعمال]] خود بر آنها در مسیر زندگی‌اش، آنها را مراعات می‌نماید تا حیاتش با آن به کمال سعادتش بیانجامد، و لازمه اتخاذ [[خدای تعالی]] رباً ولیاً از جهت [[تکوین]]، ارجاع امر تدبیر به او است با [[انقطاع]] از اسباب ظاهری و میل به سوی او از حیث این که او سببی غیر مغلوب است؛ آن چنان که هر سببی به سوی او منتهی می‌شود، و این همان [[توکل]] است، و از جهت تشریع، [[رجوع]] به [[حکم]] اوست در هر واقعه‌ای که انسان در مسیر [[حیات]] خود به آن روی می‌آورد، و این، همان [[انابه]] است، فقوله: {{متن قرآن|عَلَيْهِ تَوَكَّلْتُ وَإِلَيْهِ أُنِيبُ}}؛ یعنی در جمیع امورم به او مراجعه می‌کنم، تصریح به ارجاع امر است به او از لحاظ تکوین و از لحاظ تشریع<ref>المیزان، ج۱۸، ص۲۳.</ref>.
در [[تفسیر نمونه]] فی قوله تعالی: {{متن قرآن|فَإِنْ تَوَلَّوْا فَقُلْ حَسْبِيَ اللَّهُ لَا إِلَهَ إِلَّا هُوَ عَلَيْهِ تَوَكَّلْتُ وَهُوَ رَبُّ الْعَرْشِ الْعَظِيمِ}}، آمده است: اگر آنها از [[حق]] روی بگردانند، نگران نباش و بگو، [[خداوند]] برای من کافی است؛ چرا که او بر هر چیزی توانا است: {{متن قرآن|فَإِنْ تَوَلَّوْا فَقُلْ حَسْبِيَ اللَّهُ}}. همان خداوندی که هیچ معبودی، به جز او نیست، و بنابراین تنها [[پناهگاه]] اوست: {{متن قرآن|لَا إِلَهَ إِلَّا هُوَ}}. آری، من تنها بر چنین معبودی [[تکیه]] کرده‌ام، و به او [[دل]] بسته‌ام و کارهایم را به او واگذارده‌ام: “{{متن قرآن|عَلَيْهِ تَوَكَّلْتُ}}، و او [[پروردگار]] [[عرش]] بزرگ است: {{متن قرآن|وَهُوَ رَبُّ الْعَرْشِ الْعَظِيمِ}}. جایی که عرش و عالم بالا و [[جهان]] ماورای [[طبیعت]]، با آن همه عظمتی که دارد، در قبضه [[قدرت]] او و تحت [[حمایت]] و [[کفالت]] اوست، چگونه مرا تنها می‌گذارد و در برابر [[دشمن]] [[یاری]] نمی‌کند؟ مگر قدرتی در برابر قدرتش تاب [[مقاومت]] دارد؟ و یا [[رحمت]] و عطوفتی بالاتر از رحمت و [[عطوفت]] او [[تصور]] می‌شود؟<ref>تفسیر نمونه، ج۸، ص۲۰۸.</ref>.
در [[تفسیر نمونه]] فی قوله تعالی: {{متن قرآن|فَإِنْ تَوَلَّوْا فَقُلْ حَسْبِيَ اللَّهُ لَا إِلَهَ إِلَّا هُوَ عَلَيْهِ تَوَكَّلْتُ وَهُوَ رَبُّ الْعَرْشِ الْعَظِيمِ}}، آمده است: اگر آنها از [[حق]] روی بگردانند، نگران نباش و بگو، [[خداوند]] برای من کافی است؛ چرا که او بر هر چیزی توانا است: {{متن قرآن|فَإِنْ تَوَلَّوْا فَقُلْ حَسْبِيَ اللَّهُ}}. همان خداوندی که هیچ معبودی، به جز او نیست، و بنابراین تنها [[پناهگاه]] اوست: {{متن قرآن|لَا إِلَهَ إِلَّا هُوَ}}. آری، من تنها بر چنین معبودی تکیه کرده‌ام، و به او [[دل]] بسته‌ام و کارهایم را به او واگذارده‌ام: “{{متن قرآن|عَلَيْهِ تَوَكَّلْتُ}}، و او [[پروردگار]] [[عرش]] بزرگ است: {{متن قرآن|وَهُوَ رَبُّ الْعَرْشِ الْعَظِيمِ}}. جایی که عرش و عالم بالا و [[جهان]] ماورای [[طبیعت]]، با آن همه عظمتی که دارد، در قبضه [[قدرت]] او و تحت [[حمایت]] و [[کفالت]] اوست، چگونه مرا تنها می‌گذارد و در برابر [[دشمن]] [[یاری]] نمی‌کند؟ مگر قدرتی در برابر قدرتش تاب [[مقاومت]] دارد؟ و یا [[رحمت]] و عطوفتی بالاتر از رحمت و [[عطوفت]] او [[تصور]] می‌شود؟<ref>تفسیر نمونه، ج۸، ص۲۰۸.</ref>.


نیز فی قوله تعالی: {{متن قرآن|وَاتْلُ عَلَيْهِمْ نَبَأَ نُوحٍ إِذْ قَالَ لِقَوْمِهِ يَا قَوْمِ إِنْ كَانَ كَبُرَ عَلَيْكُمْ مَقَامِي وَتَذْكِيرِي بِآيَاتِ اللَّهِ فَعَلَى اللَّهِ تَوَكَّلْتُ فَأَجْمِعُوا أَمْرَكُمْ وَشُرَكَاءَكُمْ ثُمَّ لَا يَكُنْ أَمْرُكُمْ عَلَيْكُمْ غُمَّةً ثُمَّ اقْضُوا إِلَيَّ وَلَا تُنْظِرُونِ}}، فرموده: سرگذشت [[نوح]] را بر آنها [[تلاوت]] کن، هنگامی که به قومش گفت: ای [[قوم]] من! اگر توقفم در میان شما و [[یادآوری]] کردن [[آیات الهی]] برایتان سخت و غیرقابل [[تحمل]] است، هر کاری از دستتان ساخته است، انجام دهید، و کوتاهی نکنید: {{متن قرآن|وَاتْلُ عَلَيْهِمْ نَبَأَ نُوحٍ إِذْ قَالَ لِقَوْمِهِ يَا قَوْمِ إِنْ كَانَ كَبُرَ عَلَيْكُمْ مَقَامِي وَتَذْكِيرِي بِآيَاتِ اللَّهِ}}؛ چرا که من بر [[خدا]] تکیه کرده‌ام و به همین [[دلیل]] از غیر او نمی‌ترسم و نمی‌هراسم: “{{متن قرآن|فَعَلَى اللَّهِ تَوَكَّلْتُ}} سپس تأکید می‌کند، اکنون که چنین است، [[فکر]] خود را جمع کنید و از بت‌های خود [[دعوت]] به عمل آورده تا در [[تصمیم‌گیری]] به شما کمک کند: {{متن قرآن|فَأَجْمِعُوا أَمْرَكُمْ وَشُرَكَاءَكُمْ}} [در پاورقی توضیحی این چنین آمده است: در این که جزای شرط در جمله {{متن قرآن|إِنْ كَانَ كَبُرَ عَلَيْكُمْ}}چیست؟ در میان [[مفسران]] [[گفتگو]] است، و از میان تمام احتمالاتی که ذکر کرده‌اند، دو احتمال نزدیک‌تر به نظر می‌رسد؛ نخست این که: {{متن قرآن|فَأَجْمِعُوا أَمْرَكُمْ}}، جزای شرط باشد و جمله {{متن قرآن|فَعَلَى اللَّهِ تَوَكَّلْتُ}}، یک جمله معترضه است که میان شرط و [[جزا]] فاصله شده. دوم این که: جزا محذوف است و جمله‌های بعد دلالت بر آن دارد و تقدیر چنین است: {{عربی|فافعلوا ما تریدون؛ فانی متوکل علی الله}}. در واقع، جمله {{متن قرآن|فَعَلَى اللَّهِ تَوَكَّلْتُ}}، از قبیل علتی است که [[جانشین]] معلول شده است، و {{متن قرآن|شُرَكَاءَكُمْ}} در جمله بعد، اشاره به بت‌هاست و واو قبل از آن، به معنای “مع” است. [و در [[تفسیر]] جمله بعد می‌فرماید:] آن چنان که هیچ چیز بر شما [[مکتوم]] نماند و [[غم]] و اندوهی از این نظر بر خاطر شما نباشد، بلکه با نهایت روشنی [[تصمیم]] خود را درباره من بگیرید: {{متن قرآن|ثُمَّ لَا يَكُنْ أَمْرُكُمْ عَلَيْكُمْ غُمَّةً}}. {{متن قرآن|غُمَّةً}}، از ماده غم به معنای پوشاندن چیزی است، و این که به [[اندوه]] نیز غم گفته می‌شود، به خاطر آن است که [[قلب]] [[انسان]] را می‌پوشاند. سپس می‌گوید: اگر می‌توانید، برخیزید و به [[زندگی]] من پایان دهید و لحظه‌ای مرا مهلت ندهید: {{متن قرآن|ثُمَّ اقْضُوا إِلَيَّ وَلَا تُنْظِرُونِ}}. [[نوح]] فرستاده بزرگ [[پروردگار]] با قاطعیتی که ویژه [[پیامبران اولوالعزم]] است، در نهایت [[شجاعت]] و [[شهامت]] با نفرات کم و محدودی که داشت، مقابل [[دشمنان]] نیرومند و سرسخت [[ایستادگی]] می‌کند و [[قدرت]] آنها را به باد مسخره می‌گیرد، و [[بی‌اعتنایی]] خویش را به نقشه‌ها و [[افکار]] و بت‌های آنها نشان می‌دهد، و به این وسیله، یک ضربه محکم [[روانی]] بر افکارشان وارد می‌سازد. با توجه به اینکه این [[آیات]] در [[مکه]] نازل شده، در آن زمانی که [[پیامبر]]{{صل}} نیز در شرایطی مشابه نوع زندگی می‌کرد و [[مؤمنان]] در [[اقلیت]] بودند، [[قرآن]] می‌خواهد به پیامبر نیز همین [[دستور]] را بدهد که باید به قدرت [[دشمن]] اهمیت ندهد، بلکه با [[قاطعیت]] و شهامت پیش رود؛ چرا که تکیه‌گاهش [[خدا]] است و هیچ نیرویی تاب [[مقاومت]] در برابر قدرت او را ندارد. گرچه بعضی [[مفسران]] این تعبیر نوح یا شبیه آن را در [[تاریخ]] سایر [[انبیا]]، یک نوع [[اعجاز]] گرفته‌اند؛ چرا که آنها با نبودن امکانات ظاهری، [[دشمن]] را [[تهدید]] به [[شکست]] کرده و از [[پیروزی]] نهایی خود، خبر داده‌اند، و این جز از طریق اعجاز امکان‌پذیر نیست؛ ولی به هر حال این یک درس است برای همه [[رهبران]] [[اسلامی]] که در برابر انبوه [[دشمنان]] هرگز نهراسند، بلکه با اتکا و [[توکل]] بر [[پروردگار]] و با [[قاطعیت]] هر چه بیشتر آنها را به میدان فرا خوانند و قدرتشان را [[تحقیر]] کنند که این، عامل مهمی برای تقویت [[روحی]] [[پیروان]] و شکست [[روحیه]] دشمنان خواهد بود<ref>تفسیر نمونه، ج۸، ص۳۵۰-۳۵۲.</ref>.
نیز فی قوله تعالی: {{متن قرآن|وَاتْلُ عَلَيْهِمْ نَبَأَ نُوحٍ إِذْ قَالَ لِقَوْمِهِ يَا قَوْمِ إِنْ كَانَ كَبُرَ عَلَيْكُمْ مَقَامِي وَتَذْكِيرِي بِآيَاتِ اللَّهِ فَعَلَى اللَّهِ تَوَكَّلْتُ فَأَجْمِعُوا أَمْرَكُمْ وَشُرَكَاءَكُمْ ثُمَّ لَا يَكُنْ أَمْرُكُمْ عَلَيْكُمْ غُمَّةً ثُمَّ اقْضُوا إِلَيَّ وَلَا تُنْظِرُونِ}}، فرموده: سرگذشت [[نوح]] را بر آنها [[تلاوت]] کن، هنگامی که به قومش گفت: ای [[قوم]] من! اگر توقفم در میان شما و [[یادآوری]] کردن [[آیات الهی]] برایتان سخت و غیرقابل [[تحمل]] است، هر کاری از دستتان ساخته است، انجام دهید، و کوتاهی نکنید: {{متن قرآن|وَاتْلُ عَلَيْهِمْ نَبَأَ نُوحٍ إِذْ قَالَ لِقَوْمِهِ يَا قَوْمِ إِنْ كَانَ كَبُرَ عَلَيْكُمْ مَقَامِي وَتَذْكِيرِي بِآيَاتِ اللَّهِ}}؛ چرا که من بر [[خدا]] تکیه کرده‌ام و به همین [[دلیل]] از غیر او نمی‌ترسم و نمی‌هراسم: “{{متن قرآن|فَعَلَى اللَّهِ تَوَكَّلْتُ}} سپس تأکید می‌کند، اکنون که چنین است، [[فکر]] خود را جمع کنید و از بت‌های خود [[دعوت]] به عمل آورده تا در [[تصمیم‌گیری]] به شما کمک کند: {{متن قرآن|فَأَجْمِعُوا أَمْرَكُمْ وَشُرَكَاءَكُمْ}} [در پاورقی توضیحی این چنین آمده است: در این که جزای شرط در جمله {{متن قرآن|إِنْ كَانَ كَبُرَ عَلَيْكُمْ}}چیست؟ در میان [[مفسران]] [[گفتگو]] است، و از میان تمام احتمالاتی که ذکر کرده‌اند، دو احتمال نزدیک‌تر به نظر می‌رسد؛ نخست این که: {{متن قرآن|فَأَجْمِعُوا أَمْرَكُمْ}}، جزای شرط باشد و جمله {{متن قرآن|فَعَلَى اللَّهِ تَوَكَّلْتُ}}، یک جمله معترضه است که میان شرط و [[جزا]] فاصله شده. دوم این که: جزا محذوف است و جمله‌های بعد دلالت بر آن دارد و تقدیر چنین است: {{عربی|فافعلوا ما تریدون؛ فانی متوکل علی الله}}. در واقع، جمله {{متن قرآن|فَعَلَى اللَّهِ تَوَكَّلْتُ}}، از قبیل علتی است که [[جانشین]] معلول شده است، و {{متن قرآن|شُرَكَاءَكُمْ}} در جمله بعد، اشاره به بت‌هاست و واو قبل از آن، به معنای “مع” است. [و در [[تفسیر]] جمله بعد می‌فرماید:] آن چنان که هیچ چیز بر شما [[مکتوم]] نماند و [[غم]] و اندوهی از این نظر بر خاطر شما نباشد، بلکه با نهایت روشنی [[تصمیم]] خود را درباره من بگیرید: {{متن قرآن|ثُمَّ لَا يَكُنْ أَمْرُكُمْ عَلَيْكُمْ غُمَّةً}}. {{متن قرآن|غُمَّةً}}، از ماده غم به معنای پوشاندن چیزی است، و این که به [[اندوه]] نیز غم گفته می‌شود، به خاطر آن است که [[قلب]] [[انسان]] را می‌پوشاند. سپس می‌گوید: اگر می‌توانید، برخیزید و به [[زندگی]] من پایان دهید و لحظه‌ای مرا مهلت ندهید: {{متن قرآن|ثُمَّ اقْضُوا إِلَيَّ وَلَا تُنْظِرُونِ}}. [[نوح]] فرستاده بزرگ [[پروردگار]] با قاطعیتی که ویژه [[پیامبران اولوالعزم]] است، در نهایت [[شجاعت]] و [[شهامت]] با نفرات کم و محدودی که داشت، مقابل [[دشمنان]] نیرومند و سرسخت [[ایستادگی]] می‌کند و [[قدرت]] آنها را به باد مسخره می‌گیرد، و [[بی‌اعتنایی]] خویش را به نقشه‌ها و [[افکار]] و بت‌های آنها نشان می‌دهد، و به این وسیله، یک ضربه محکم [[روانی]] بر افکارشان وارد می‌سازد. با توجه به اینکه این [[آیات]] در [[مکه]] نازل شده، در آن زمانی که [[پیامبر]]{{صل}} نیز در شرایطی مشابه نوع زندگی می‌کرد و [[مؤمنان]] در [[اقلیت]] بودند، [[قرآن]] می‌خواهد به پیامبر نیز همین [[دستور]] را بدهد که باید به قدرت [[دشمن]] اهمیت ندهد، بلکه با [[قاطعیت]] و شهامت پیش رود؛ چرا که تکیه‌گاهش [[خدا]] است و هیچ نیرویی تاب [[مقاومت]] در برابر قدرت او را ندارد. گرچه بعضی [[مفسران]] این تعبیر نوح یا شبیه آن را در [[تاریخ]] سایر [[انبیا]]، یک نوع [[اعجاز]] گرفته‌اند؛ چرا که آنها با نبودن امکانات ظاهری، [[دشمن]] را [[تهدید]] به [[شکست]] کرده و از [[پیروزی]] نهایی خود، خبر داده‌اند، و این جز از طریق اعجاز امکان‌پذیر نیست؛ ولی به هر حال این یک درس است برای همه [[رهبران]] [[اسلامی]] که در برابر انبوه [[دشمنان]] هرگز نهراسند، بلکه با اتکا و [[توکل]] بر [[پروردگار]] و با [[قاطعیت]] هر چه بیشتر آنها را به میدان فرا خوانند و قدرتشان را [[تحقیر]] کنند که این، عامل مهمی برای تقویت [[روحی]] [[پیروان]] و شکست [[روحیه]] دشمنان خواهد بود<ref>تفسیر نمونه، ج۸، ص۳۵۰-۳۵۲.</ref>.
خط ۱۲۹: خط ۱۲۹:
هم‌چنین فی قوله تعالی: {{متن قرآن|إِنِّي تَوَكَّلْتُ عَلَى اللَّهِ رَبِّي وَرَبِّكُمْ مَا مِنْ دَابَّةٍ إِلَّا هُوَ آخِذٌ بِنَاصِيَتِهَا إِنَّ رَبِّي عَلَى صِرَاطٍ مُسْتَقِيمٍ}}، ضمن ترجمه و [[تفسیر]] آن، به دو نکته به شرح زیر توجه داده: نخست این که “ناصیه” در اصل، به معنای موی پیش‌سر می‌باشد، و از ماده “نصا” (بر وزن [[نصر]])، به معنای اتصال و [[پیوستگی]] آمده است، و اخذ به ناصیه (گرفتن موی پیش سر)، کنایه از [[تسلط]] [[قهر]] و [[غلبه]] بر چیزی است، و این که در جمله بالا [[خداوند]] می‌فرماید: هیچ جنبنده‌ای نیست مگر این که ما ناصیه او را می‌گیریم، اشاره به [[قدرت]] قاهره او بر همه چیز است؛ به گونه‌ای که هیچ موجودی در برابر [[اراده]] او هیچ‌گونه تاب [[مقاومت]] ندارد؛ زیرا معمولاً هنگامی که موی پیش سر [[انسان]] یا حیوانی را محکم بگیرند، قدرت مقاومت از او سلب می‌شود. این تعبیر، برای آن است که [[مستکبران]] [[مغرور]]، [[بت‌پرستان]] از خودراضی و سلطه‌جویان [[ستمکار]] [[فکر]] نکنند اگر چند روزی میدان به آنها داده شده است، [[دلیل]] بر آن است که می‌توانند در برابر [[اراده پروردگار]]، کوچک‌ترین مقاومتی کنند. باشد که آنها به این [[واقعیت]] توجه کنند و از مرکب [[غرور]] فرود آیند. دیگر این که: جمله {{متن قرآن|إِنَّ رَبِّي عَلَى صِرَاطٍ مُسْتَقِيمٍ}}، از زیباترین تعبیرات درباره قدرت آمیخته با [[عدالت]] [[پروردگار]] است؛ چراکه قدرتمندان غالباً زورگو و ظالمند، اما [[خداوند]] با [[قدرت]] بی‌انتهایش همواره بر [[صراط مستقیم]] عدالت و جاده صاف [[حکمت]]، [[نظم]] و حساب می‌باشد. این نکته را نیز از نظر نباید دور داشت که سخنان [[هود]]{{ع}} در برابر [[مشرکان]]، بیان کننده این [[واقعیت]] است که هر [[قدر]] [[دشمنان]] لجوج بر [[لجاجت]] خود بیفزایند، [[رهبر]] [[قاطع]] باید بر [[استقامت]] خود بیفزاید. [[قوم]] هود او را سخت از [[بت‌ها]] ترساندند. او در مقابل، آنها را به نحو شدیدتری از قدرت قاهره خداوند [[بیم]] داد<ref>تفسیر نمونه، ج۹، ص۱۳۸-۱۳۹.</ref>.
هم‌چنین فی قوله تعالی: {{متن قرآن|إِنِّي تَوَكَّلْتُ عَلَى اللَّهِ رَبِّي وَرَبِّكُمْ مَا مِنْ دَابَّةٍ إِلَّا هُوَ آخِذٌ بِنَاصِيَتِهَا إِنَّ رَبِّي عَلَى صِرَاطٍ مُسْتَقِيمٍ}}، ضمن ترجمه و [[تفسیر]] آن، به دو نکته به شرح زیر توجه داده: نخست این که “ناصیه” در اصل، به معنای موی پیش‌سر می‌باشد، و از ماده “نصا” (بر وزن [[نصر]])، به معنای اتصال و [[پیوستگی]] آمده است، و اخذ به ناصیه (گرفتن موی پیش سر)، کنایه از [[تسلط]] [[قهر]] و [[غلبه]] بر چیزی است، و این که در جمله بالا [[خداوند]] می‌فرماید: هیچ جنبنده‌ای نیست مگر این که ما ناصیه او را می‌گیریم، اشاره به [[قدرت]] قاهره او بر همه چیز است؛ به گونه‌ای که هیچ موجودی در برابر [[اراده]] او هیچ‌گونه تاب [[مقاومت]] ندارد؛ زیرا معمولاً هنگامی که موی پیش سر [[انسان]] یا حیوانی را محکم بگیرند، قدرت مقاومت از او سلب می‌شود. این تعبیر، برای آن است که [[مستکبران]] [[مغرور]]، [[بت‌پرستان]] از خودراضی و سلطه‌جویان [[ستمکار]] [[فکر]] نکنند اگر چند روزی میدان به آنها داده شده است، [[دلیل]] بر آن است که می‌توانند در برابر [[اراده پروردگار]]، کوچک‌ترین مقاومتی کنند. باشد که آنها به این [[واقعیت]] توجه کنند و از مرکب [[غرور]] فرود آیند. دیگر این که: جمله {{متن قرآن|إِنَّ رَبِّي عَلَى صِرَاطٍ مُسْتَقِيمٍ}}، از زیباترین تعبیرات درباره قدرت آمیخته با [[عدالت]] [[پروردگار]] است؛ چراکه قدرتمندان غالباً زورگو و ظالمند، اما [[خداوند]] با [[قدرت]] بی‌انتهایش همواره بر [[صراط مستقیم]] عدالت و جاده صاف [[حکمت]]، [[نظم]] و حساب می‌باشد. این نکته را نیز از نظر نباید دور داشت که سخنان [[هود]]{{ع}} در برابر [[مشرکان]]، بیان کننده این [[واقعیت]] است که هر [[قدر]] [[دشمنان]] لجوج بر [[لجاجت]] خود بیفزایند، [[رهبر]] [[قاطع]] باید بر [[استقامت]] خود بیفزاید. [[قوم]] هود او را سخت از [[بت‌ها]] ترساندند. او در مقابل، آنها را به نحو شدیدتری از قدرت قاهره خداوند [[بیم]] داد<ref>تفسیر نمونه، ج۹، ص۱۳۸-۱۳۹.</ref>.


همین‌طور فی قوله تعالی: {{متن قرآن|قَالَ يَا قَوْمِ أَرَأَيْتُمْ إِنْ كُنْتُ عَلَى بَيِّنَةٍ مِنْ رَبِّي وَرَزَقَنِي مِنْهُ رِزْقًا حَسَنًا وَمَا أُرِيدُ أَنْ أُخَالِفَكُمْ إِلَى مَا أَنْهَاكُمْ عَنْهُ إِنْ أُرِيدُ إِلَّا الْإِصْلَاحَ مَا اسْتَطَعْتُ وَمَا تَوْفِيقِي إِلَّا بِاللَّهِ عَلَيْهِ تَوَكَّلْتُ وَإِلَيْهِ أُنِيبُ}}، [[تفسیر]] فرموده: اما [[شعیب]] در پاسخ آنها که سخنانش را حمل بر [[سفاهت]] و [[دلیل]] بر [[بی‌خردی]] گرفته بودند، گفت: ای قوم من! (ای گروهی که شما از منید و من هم از شما، و آنچه را برای خود [[دوست]] می‌دارم، برای شما هم می‌خواهم)، هر گاه خداوند دلیل روشن، [[وحی]] و [[نبوت]] به من داده باشد و علاوه بر این، روزی [[پاکیزه]] و [[مال]] به قدر نیاز به من ببخشد، آیا در این صورت، صحیح است که من [[مخالفت]] [[فرمان]] او کنم و یا نسبت به شما قصد و غرضی داشته باشم و خیرخواهتان نباشم؟: {{متن قرآن|قَالَ يَا قَوْمِ أَرَأَيْتُمْ إِنْ كُنْتُ عَلَى بَيِّنَةٍ مِنْ رَبِّي وَرَزَقَنِي مِنْهُ رِزْقًا حَسَنًا}}. باید توجه داشت که جزای جمله شرطیه در [[آیه]] فوق، محذوف است و [[جزا]] چنین بوده است: {{عربی|أفاعدل مع ذلک عما أنا علیه من عبادته و تبلیغ دینه}}. شعیب{{ع}} با این جمله می‌خواهد بگوید، من در این کار تنها [[انگیزه]] [[معنوی]]، [[انسانی]] و [[تربیتی]] دارم؛ من حقایقی را می‌دانم که شما نمی‌دانید، و همیشه [[انسان]] [[دشمن]] چیزی است که نمی‌داند. جالب توجه این که: در این [[آیات]]، تعبیر {{متن قرآن|يَا قَوْمِ}}؛ ای [[قوم]] من، تکرار شده است؛ به خاطر این که [[عواطف]] آنها را برای [[پذیرش حق]]، [[بسیج]] کند و به آنها بفهماند که شما از من هستید و من هم از شما، خواه قوم در این جا به معنای [[قبیله]] باشد و [[طایفه]] و [[فامیل]]، و خواه به معنای گروهی که او در میان آنها [[زندگی]] می‌کرد و جزء [[اجتماع]] آنها محسوب می‌شد. سپس این [[پیامبر]] بزرگ اضافه می‌کند، [[گمان]] مبرید که من می‌خواهم شما را از چیزی [[نهی]] کنم ولی خودم به سراغ آن بروم: {{متن قرآن|وَمَا أُرِيدُ أَنْ أُخَالِفَكُمْ إِلَى مَا أَنْهَاكُمْ عَنْهُ}}. به شما بگویم [[کم‌فروشی]] نکنید و [[تقلب]] و [[غش]] در [[معامله]] روا مدارید، اما خودم با انجام این [[اعمال]]، ثروتی بیندوزم، و یا شما را از [[پرستش]] [[بت‌ها]] منع کنم، اما خودم در برابر آنها سر [[تعظیم]] فرود آورم. نه، هرگز چنین نیست. از این جمله، چنین بر می‌آید که آنها [[شعیب]] را متهم می‌کردند که او قصد [[سودجویی]] برای شخص خودش را دارد، و لذا صریحاً این موضوع را [[نفی]] می‌کند. سرانجام به آنها می‌گوید: من یک [[هدف]] بیشتر ندارم و آن، [[اصلاح]] شما و [[جامعه]] شماست تا آنجا که در [[قدرت]] دارم: {{متن قرآن|إِنْ أُرِيدُ إِلَّا الْإِصْلَاحَ مَا اسْتَطَعْتُ}}. این همان هدفی است که تمام [[پیامبران]] آن را تعقیب می‌کردند: اصلاح [[عقیده]]، اصلاح [[اخلاق]]، [[اصلاح عمل]] و اصلاح [[روابط]] و [[نظامات]] [[اجتماعی]]، و برای رسیدن به این هدف، تنها از [[خدا]] [[توفیق]] می‌طلبم: {{متن قرآن|وَمَا تَوْفِيقِي إِلَّا بِاللَّهِ}} به همین [[دلیل]] برای انجام [[رسالت]] خود، و رسیدن به این هدف بزرگ، تنها بر او [[تکیه]] می‌کنم و در همه چیز به او باز می‌گردم: {{متن قرآن|عَلَيْهِ تَوَكَّلْتُ وَإِلَيْهِ أُنِيبُ}}. برای حل [[مشکلات]] با تکیه بر [[یاری]] او، تلاش می‌کنم و برای [[تحمل]] [[شداید]] این [[راه]]، به او باز می‌گردم<ref>تفسیر نمونه، ج۹، ص۲۰۸-۲۰۹.</ref>.
همین‌طور فی قوله تعالی: {{متن قرآن|قَالَ يَا قَوْمِ أَرَأَيْتُمْ إِنْ كُنْتُ عَلَى بَيِّنَةٍ مِنْ رَبِّي وَرَزَقَنِي مِنْهُ رِزْقًا حَسَنًا وَمَا أُرِيدُ أَنْ أُخَالِفَكُمْ إِلَى مَا أَنْهَاكُمْ عَنْهُ إِنْ أُرِيدُ إِلَّا الْإِصْلَاحَ مَا اسْتَطَعْتُ وَمَا تَوْفِيقِي إِلَّا بِاللَّهِ عَلَيْهِ تَوَكَّلْتُ وَإِلَيْهِ أُنِيبُ}}، [[تفسیر]] فرموده: اما [[شعیب]] در پاسخ آنها که سخنانش را حمل بر [[سفاهت]] و [[دلیل]] بر [[بی‌خردی]] گرفته بودند، گفت: ای قوم من! (ای گروهی که شما از منید و من هم از شما، و آنچه را برای خود [[دوست]] می‌دارم، برای شما هم می‌خواهم)، هر گاه خداوند دلیل روشن، [[وحی]] و [[نبوت]] به من داده باشد و علاوه بر این، روزی [[پاکیزه]] و [[مال]] به قدر نیاز به من ببخشد، آیا در این صورت، صحیح است که من [[مخالفت]] [[فرمان]] او کنم و یا نسبت به شما قصد و غرضی داشته باشم و خیرخواهتان نباشم؟: {{متن قرآن|قَالَ يَا قَوْمِ أَرَأَيْتُمْ إِنْ كُنْتُ عَلَى بَيِّنَةٍ مِنْ رَبِّي وَرَزَقَنِي مِنْهُ رِزْقًا حَسَنًا}}. باید توجه داشت که جزای جمله شرطیه در [[آیه]] فوق، محذوف است و [[جزا]] چنین بوده است: {{عربی|أفاعدل مع ذلک عما أنا علیه من عبادته و تبلیغ دینه}}. شعیب{{ع}} با این جمله می‌خواهد بگوید، من در این کار تنها [[انگیزه]] [[معنوی]]، [[انسانی]] و [[تربیتی]] دارم؛ من حقایقی را می‌دانم که شما نمی‌دانید، و همیشه [[انسان]] [[دشمن]] چیزی است که نمی‌داند. جالب توجه این که: در این [[آیات]]، تعبیر {{متن قرآن|يَا قَوْمِ}}؛ ای [[قوم]] من، تکرار شده است؛ به خاطر این که [[عواطف]] آنها را برای [[پذیرش حق]]، [[بسیج]] کند و به آنها بفهماند که شما از من هستید و من هم از شما، خواه قوم در این جا به معنای [[قبیله]] باشد و [[طایفه]] و [[فامیل]]، و خواه به معنای گروهی که او در میان آنها [[زندگی]] می‌کرد و جزء [[اجتماع]] آنها محسوب می‌شد. سپس این [[پیامبر]] بزرگ اضافه می‌کند، [[گمان]] مبرید که من می‌خواهم شما را از چیزی [[نهی]] کنم ولی خودم به سراغ آن بروم: {{متن قرآن|وَمَا أُرِيدُ أَنْ أُخَالِفَكُمْ إِلَى مَا أَنْهَاكُمْ عَنْهُ}}. به شما بگویم [[کم‌فروشی]] نکنید و [[تقلب]] و [[غش]] در [[معامله]] روا مدارید، اما خودم با انجام این [[اعمال]]، ثروتی بیندوزم، و یا شما را از [[پرستش]] [[بت‌ها]] منع کنم، اما خودم در برابر آنها سر [[تعظیم]] فرود آورم. نه، هرگز چنین نیست. از این جمله، چنین بر می‌آید که آنها [[شعیب]] را متهم می‌کردند که او قصد [[سودجویی]] برای شخص خودش را دارد، و لذا صریحاً این موضوع را [[نفی]] می‌کند. سرانجام به آنها می‌گوید: من یک [[هدف]] بیشتر ندارم و آن، [[اصلاح]] شما و [[جامعه]] شماست تا آنجا که در [[قدرت]] دارم: {{متن قرآن|إِنْ أُرِيدُ إِلَّا الْإِصْلَاحَ مَا اسْتَطَعْتُ}}. این همان هدفی است که تمام [[پیامبران]] آن را تعقیب می‌کردند: اصلاح [[عقیده]]، اصلاح [[اخلاق]]، [[اصلاح عمل]] و اصلاح [[روابط]] و [[نظامات]] [[اجتماعی]]، و برای رسیدن به این هدف، تنها از [[خدا]] [[توفیق]] می‌طلبم: {{متن قرآن|وَمَا تَوْفِيقِي إِلَّا بِاللَّهِ}} به همین [[دلیل]] برای انجام [[رسالت]] خود، و رسیدن به این هدف بزرگ، تنها بر او تکیه می‌کنم و در همه چیز به او باز می‌گردم: {{متن قرآن|عَلَيْهِ تَوَكَّلْتُ وَإِلَيْهِ أُنِيبُ}}. برای حل [[مشکلات]] با تکیه بر [[یاری]] او، تلاش می‌کنم و برای [[تحمل]] [[شداید]] این [[راه]]، به او باز می‌گردم<ref>تفسیر نمونه، ج۹، ص۲۰۸-۲۰۹.</ref>.


نیز فی قوله تعالی: {{متن قرآن|وَقَالَ يَا بَنِيَّ لَا تَدْخُلُوا مِنْ بَابٍ وَاحِدٍ وَادْخُلُوا مِنْ أَبْوَابٍ مُتَفَرِّقَةٍ وَمَا أُغْنِي عَنْكُمْ مِنَ اللَّهِ مِنْ شَيْءٍ إِنِ الْحُكْمُ إِلَّا لِلَّهِ عَلَيْهِ تَوَكَّلْتُ وَعَلَيْهِ فَلْيَتَوَكَّلِ الْمُتَوَكِّلُونَ}}، چنین [[تفسیر]] فرموده: سرانجام [[برادران یوسف]] پس از جلب موافقت [[پدر]]، [[برادر]] کوچک را با خود همراه کردند و برای دومین بار آماده حرکت به سوی [[مصر]] شدند. در این جا، پدر [[نصیحت]] و سفارشی به آنها کرد: فرزندانم! شما از یک در وارد نشوید، بلکه از درهای مختلف وارد شوید: {{متن قرآن|وَقَالَ يَا بَنِيَّ لَا تَدْخُلُوا مِنْ بَابٍ وَاحِدٍ وَادْخُلُوا مِنْ أَبْوَابٍ مُتَفَرِّقَةٍ}}، و اضافه کرد: من با این [[دستور]] نمی‌توانم حادثه‌ای را که از سوی [[خدا]] حتمی است، از شما برطرف سازم: {{متن قرآن|وَمَا أُغْنِي عَنْكُمْ مِنَ اللَّهِ مِنْ شَيْءٍ}}، ولی یک [[سلسله]] حوادث و [[پیشامدهای ناگوار]] است که قابل اجتناب می‌باشد و [[حکم]] حتمی [[الهی]] درباره آن صادر نشده، [[هدف]] من آن است که آنها از شما برطرف گردد، و این، امکان‌پذیر است، و در پایان گفت: حکم و [[فرمان]]، مخصوص خدا است: {{متن قرآن|إِنِ الْحُكْمُ إِلَّا لِلَّهِ عَلَيْهِ}}. بر خدا [[توکل]] کردم: {{متن قرآن|عَلَيْهِ تَوَكَّلْتُ}}، و همه متوکلان باید بر او توکل کنند، و از او [[استمداد]] بجویند و کار خود را به او واگذارند: {{متن قرآن|وَعَلَيْهِ فَلْيَتَوَكَّلِ الْمُتَوَكِّلُونَ}}. بدون [[شک]] پایتخت مصر مانند هر [[شهر]] دیگر، دیوار و [[برج]] و بارو داشت و دروازه‌های متعدد، اما این که چرا [[یعقوب]] سفارش کرد، فرزندانش از یک دروازه وارد نشوند، بلکه تقسیم به گروه‌هایی شوند و هر گروهی از یک دروازه وارد شود؟ [[دلیل]] آن در [[آیه]] فوق ذکر نشده. گروهی از [[مفسران]] گفته‌اند: علت آن دستور، این بوده که برادران یوسف هم از [[جمال]] کافی بهره‌مند بودند. (گرچه [[یوسف]] نبودند، ولی بالاخره برادر یوسف بودند) و هم قامت‌های [[رشید]] داشتند، و پدر نگران بود که [[جمعیت]] یازده نفری که قیافه‌های آنها نشان می‌داد از یک [[کشور]] دیگر به [[مصر]] آمده‌اند، توجه [[مردم]] را به خود جلب کند. او نمی‌خواست از این [[راه]] چشم‌زخمی به آنها برسد، و به دنبال این [[تفسیر]]، بحث مفصلی در میان [[مفسران]] در زمینه تاثیر چشم زدن درگرفته و شواهدی از [[روایات]] و [[تاریخ]] برای آن ذکر کرده‌اند که به خواست [[خدا]] در ذیل [[آیه]] {{متن قرآن|وَإِنْ يَكَادُ الَّذِينَ كَفَرُوا لَيُزْلِقُونَكَ بِأَبْصَارِهِمْ}}<ref>«و به راستی نزدیک است کافران هنگامی که این یادکرد را می‌شنوند با چشمانشان به تو آسیب رسانند و می‌گویند بی‌گمان او دیوانه است» سوره قلم، آیه ۵۱.</ref>، از آن، بحث خواهیم کرد، و [[ثابت]] خواهیم نمود که قسمتی از این موضوع، [[حق]] است، و از نظر [[علمی]] نیز به وسیله سیاله مغناطیسی مخصوصی که از چشم بیرون می‌پرد، قابل توجیه می‌باشد، هر چند [[عوام الناس]] آن را با مقدار زیادی از [[خرافات]] آمیخته‌اند. علت دیگری که برای این [[دستور]] [[یعقوب]]{{ع}} ذکر شده، این است که ممکن بود وارد شدن دست‌جمعی آنها به یک دروازه مصر و حرکت گروهی آنان، قیافه‌های جذاب و اندام درشت، [[حسد]] [[حسودان]] را برانگیزد و نسبت به آنها نزد [[دستگاه حکومت]] [[سعایت]] کنند و آنها را به عنوان [[جمعیت]] [[بیگانه]] که قصد خرابکاری دارند، مورد [[سوءظن]] قرار دهند. لذا [[پدر]] به آنها دستور داد که از دروازه‌های مختلف وارد شوند تا جلب توجه نکنند. بعضی از مفسران (مراد عالم و [[خطیب]] بزرگوار مرحوم اشراقی است)، یک تفسیر ذوقی نیز برای آیه فوق گفته‌اند و آن، این که یعقوب می‌خواست یک دستور مهم [[اجتماعی]] به عنوان بدرقه راه، به [[فرزندان]] بدهد، و آن، این که: گمشده خود را از یک در نجویند، بلکه از هر دری وارد شوند؛ چرا که بسیار می‌شود [[انسان]] برای رسیدن به یک [[هدف]]، گاه تنها یک راه را [[انتخاب]] می‌کند و هنگامی که به بن بست کشید، [[مأیوس]] شده، به کنار می‌رود، اما اگر به این [[حقیقت]] توجه داشته باشد که گمشده‌ها معمولاً یک [[راه]] ندارند و از طرق مختلف به جستجوی آن برخیزد، غالباً [[پیروز]] می‌شود<ref>تفسیر نمونه، ج۱۰، ص۲۹-۳۱.</ref>.
نیز فی قوله تعالی: {{متن قرآن|وَقَالَ يَا بَنِيَّ لَا تَدْخُلُوا مِنْ بَابٍ وَاحِدٍ وَادْخُلُوا مِنْ أَبْوَابٍ مُتَفَرِّقَةٍ وَمَا أُغْنِي عَنْكُمْ مِنَ اللَّهِ مِنْ شَيْءٍ إِنِ الْحُكْمُ إِلَّا لِلَّهِ عَلَيْهِ تَوَكَّلْتُ وَعَلَيْهِ فَلْيَتَوَكَّلِ الْمُتَوَكِّلُونَ}}، چنین [[تفسیر]] فرموده: سرانجام [[برادران یوسف]] پس از جلب موافقت [[پدر]]، [[برادر]] کوچک را با خود همراه کردند و برای دومین بار آماده حرکت به سوی [[مصر]] شدند. در این جا، پدر [[نصیحت]] و سفارشی به آنها کرد: فرزندانم! شما از یک در وارد نشوید، بلکه از درهای مختلف وارد شوید: {{متن قرآن|وَقَالَ يَا بَنِيَّ لَا تَدْخُلُوا مِنْ بَابٍ وَاحِدٍ وَادْخُلُوا مِنْ أَبْوَابٍ مُتَفَرِّقَةٍ}}، و اضافه کرد: من با این [[دستور]] نمی‌توانم حادثه‌ای را که از سوی [[خدا]] حتمی است، از شما برطرف سازم: {{متن قرآن|وَمَا أُغْنِي عَنْكُمْ مِنَ اللَّهِ مِنْ شَيْءٍ}}، ولی یک [[سلسله]] حوادث و [[پیشامدهای ناگوار]] است که قابل اجتناب می‌باشد و [[حکم]] حتمی [[الهی]] درباره آن صادر نشده، [[هدف]] من آن است که آنها از شما برطرف گردد، و این، امکان‌پذیر است، و در پایان گفت: حکم و [[فرمان]]، مخصوص خدا است: {{متن قرآن|إِنِ الْحُكْمُ إِلَّا لِلَّهِ عَلَيْهِ}}. بر خدا [[توکل]] کردم: {{متن قرآن|عَلَيْهِ تَوَكَّلْتُ}}، و همه متوکلان باید بر او توکل کنند، و از او [[استمداد]] بجویند و کار خود را به او واگذارند: {{متن قرآن|وَعَلَيْهِ فَلْيَتَوَكَّلِ الْمُتَوَكِّلُونَ}}. بدون [[شک]] پایتخت مصر مانند هر [[شهر]] دیگر، دیوار و [[برج]] و بارو داشت و دروازه‌های متعدد، اما این که چرا [[یعقوب]] سفارش کرد، فرزندانش از یک دروازه وارد نشوند، بلکه تقسیم به گروه‌هایی شوند و هر گروهی از یک دروازه وارد شود؟ [[دلیل]] آن در [[آیه]] فوق ذکر نشده. گروهی از [[مفسران]] گفته‌اند: علت آن دستور، این بوده که برادران یوسف هم از [[جمال]] کافی بهره‌مند بودند. (گرچه [[یوسف]] نبودند، ولی بالاخره برادر یوسف بودند) و هم قامت‌های [[رشید]] داشتند، و پدر نگران بود که [[جمعیت]] یازده نفری که قیافه‌های آنها نشان می‌داد از یک [[کشور]] دیگر به [[مصر]] آمده‌اند، توجه [[مردم]] را به خود جلب کند. او نمی‌خواست از این [[راه]] چشم‌زخمی به آنها برسد، و به دنبال این [[تفسیر]]، بحث مفصلی در میان [[مفسران]] در زمینه تاثیر چشم زدن درگرفته و شواهدی از [[روایات]] و [[تاریخ]] برای آن ذکر کرده‌اند که به خواست [[خدا]] در ذیل [[آیه]] {{متن قرآن|وَإِنْ يَكَادُ الَّذِينَ كَفَرُوا لَيُزْلِقُونَكَ بِأَبْصَارِهِمْ}}<ref>«و به راستی نزدیک است کافران هنگامی که این یادکرد را می‌شنوند با چشمانشان به تو آسیب رسانند و می‌گویند بی‌گمان او دیوانه است» سوره قلم، آیه ۵۱.</ref>، از آن، بحث خواهیم کرد، و [[ثابت]] خواهیم نمود که قسمتی از این موضوع، [[حق]] است، و از نظر [[علمی]] نیز به وسیله سیاله مغناطیسی مخصوصی که از چشم بیرون می‌پرد، قابل توجیه می‌باشد، هر چند [[عوام الناس]] آن را با مقدار زیادی از [[خرافات]] آمیخته‌اند. علت دیگری که برای این [[دستور]] [[یعقوب]]{{ع}} ذکر شده، این است که ممکن بود وارد شدن دست‌جمعی آنها به یک دروازه مصر و حرکت گروهی آنان، قیافه‌های جذاب و اندام درشت، [[حسد]] [[حسودان]] را برانگیزد و نسبت به آنها نزد [[دستگاه حکومت]] [[سعایت]] کنند و آنها را به عنوان [[جمعیت]] [[بیگانه]] که قصد خرابکاری دارند، مورد [[سوءظن]] قرار دهند. لذا [[پدر]] به آنها دستور داد که از دروازه‌های مختلف وارد شوند تا جلب توجه نکنند. بعضی از مفسران (مراد عالم و [[خطیب]] بزرگوار مرحوم اشراقی است)، یک تفسیر ذوقی نیز برای آیه فوق گفته‌اند و آن، این که یعقوب می‌خواست یک دستور مهم [[اجتماعی]] به عنوان بدرقه راه، به [[فرزندان]] بدهد، و آن، این که: گمشده خود را از یک در نجویند، بلکه از هر دری وارد شوند؛ چرا که بسیار می‌شود [[انسان]] برای رسیدن به یک [[هدف]]، گاه تنها یک راه را [[انتخاب]] می‌کند و هنگامی که به بن بست کشید، [[مأیوس]] شده، به کنار می‌رود، اما اگر به این [[حقیقت]] توجه داشته باشد که گمشده‌ها معمولاً یک [[راه]] ندارند و از طرق مختلف به جستجوی آن برخیزد، غالباً [[پیروز]] می‌شود<ref>تفسیر نمونه، ج۱۰، ص۲۹-۳۱.</ref>.
خط ۱۳۵: خط ۱۳۵:
هم‌چنین فی قوله تعالی: {{متن قرآن|كَذَلِكَ أَرْسَلْنَاكَ فِي أُمَّةٍ قَدْ خَلَتْ مِنْ قَبْلِهَا أُمَمٌ لِتَتْلُوَ عَلَيْهِمُ الَّذِي أَوْحَيْنَا إِلَيْكَ وَهُمْ يَكْفُرُونَ بِالرَّحْمَنِ قُلْ هُوَ رَبِّي لَا إِلَهَ إِلَّا هُوَ عَلَيْهِ تَوَكَّلْتُ وَإِلَيْهِ مَتَابِ}}، زیر عنوان: “هر کار کنی، این لجوجان [[ایمان]] نمی‌آورند”، چنین [[تفسیر]] کرده است که: بار دیگر در این [[آیات]] به بحث [[نبوت]] باز می‌گردیم. آیات فوق، قسمت دیگری از گفتگوهای [[مشرکان]] و پاسخ آنها را در زمینه نبوت بازگو می‌کند. نخست می‌گوید: همان‌گونه که [[پیامبران پیشین]] را برای [[هدایت]] [[اقوام]] گذشته فرستادیم، تو را نیز به میان امتی فرستادیم که قبل از آنها امت‌های دیگری آمدند و رفتند: {{متن قرآن|كَذَلِكَ أَرْسَلْنَاكَ فِي أُمَّةٍ قَدْ خَلَتْ مِنْ قَبْلِهَا أُمَمٌ}}. و [[هدف]] این بود که آنچه را بر تو [[وحی]] کرده‌ایم، بر آنها بخوانی: {{متن قرآن|لِتَتْلُوَ عَلَيْهِمُ الَّذِي أَوْحَيْنَا إِلَيْكَ}}، در حالی که آنها به “رحمان” [[کفر]] می‌ورزند (به خداوندی که رحمتش همگان را در بر گرفته و [[فیض]] گسترده و عامش [[کافر]] و [[مؤمن]]، و گبر و ترسا را شامل شده است): {{متن قرآن|وَهُمْ يَكْفُرُونَ بِالرَّحْمَنِ}}. بگو، اگر نمی‌دانید [[رحمان]]، آن، خداوندی که فیض و رحمتش عام است، [[پروردگار]] من است: {{متن قرآن|قُلْ هُوَ رَبِّي}}. هیچ معبودی جز او نیست. من بر او [[توکل]] کردم، و بازگشتم به سوی او ست: {{متن قرآن|لَا إِلَهَ إِلَّا هُوَ عَلَيْهِ تَوَكَّلْتُ وَإِلَيْهِ مَتَابِ}}.
هم‌چنین فی قوله تعالی: {{متن قرآن|كَذَلِكَ أَرْسَلْنَاكَ فِي أُمَّةٍ قَدْ خَلَتْ مِنْ قَبْلِهَا أُمَمٌ لِتَتْلُوَ عَلَيْهِمُ الَّذِي أَوْحَيْنَا إِلَيْكَ وَهُمْ يَكْفُرُونَ بِالرَّحْمَنِ قُلْ هُوَ رَبِّي لَا إِلَهَ إِلَّا هُوَ عَلَيْهِ تَوَكَّلْتُ وَإِلَيْهِ مَتَابِ}}، زیر عنوان: “هر کار کنی، این لجوجان [[ایمان]] نمی‌آورند”، چنین [[تفسیر]] کرده است که: بار دیگر در این [[آیات]] به بحث [[نبوت]] باز می‌گردیم. آیات فوق، قسمت دیگری از گفتگوهای [[مشرکان]] و پاسخ آنها را در زمینه نبوت بازگو می‌کند. نخست می‌گوید: همان‌گونه که [[پیامبران پیشین]] را برای [[هدایت]] [[اقوام]] گذشته فرستادیم، تو را نیز به میان امتی فرستادیم که قبل از آنها امت‌های دیگری آمدند و رفتند: {{متن قرآن|كَذَلِكَ أَرْسَلْنَاكَ فِي أُمَّةٍ قَدْ خَلَتْ مِنْ قَبْلِهَا أُمَمٌ}}. و [[هدف]] این بود که آنچه را بر تو [[وحی]] کرده‌ایم، بر آنها بخوانی: {{متن قرآن|لِتَتْلُوَ عَلَيْهِمُ الَّذِي أَوْحَيْنَا إِلَيْكَ}}، در حالی که آنها به “رحمان” [[کفر]] می‌ورزند (به خداوندی که رحمتش همگان را در بر گرفته و [[فیض]] گسترده و عامش [[کافر]] و [[مؤمن]]، و گبر و ترسا را شامل شده است): {{متن قرآن|وَهُمْ يَكْفُرُونَ بِالرَّحْمَنِ}}. بگو، اگر نمی‌دانید [[رحمان]]، آن، خداوندی که فیض و رحمتش عام است، [[پروردگار]] من است: {{متن قرآن|قُلْ هُوَ رَبِّي}}. هیچ معبودی جز او نیست. من بر او [[توکل]] کردم، و بازگشتم به سوی او ست: {{متن قرآن|لَا إِلَهَ إِلَّا هُوَ عَلَيْهِ تَوَكَّلْتُ وَإِلَيْهِ مَتَابِ}}.


و زیر عنوان: “چرا روی کلمه رحمان [[تکیه]] شده است، به شرح زیر تفسیر فرموده: آیات فوق و [[شأن]] نزولی که در باره آن ذکر شده، نشان می‌دهد که [[کفار]] [[قریش]] توصیف [[خداوند]] را به رحمان نمی‌پسندیدند، و چون چنین چیزی در میان آنها معمول نبود، آن را به باد [[استهزا]] گرفتند، در حالی که آیات فوق تأکید و [[اصرار]] بر آن دارد؛ چرا که [[لطف]] خاصی در این کلمه نهفته است؛ زیرا می‌دانیم صفت رحمانیت [[خداوند]]، اشاره به [[لطف]] عام او ست که [[دوست]] و [[دشمن]] را فرا می‌گیرد و [[مؤمن]] و [[کافر]] مشمول آن است، در برابر صفت رحیمیت که اشاره به [[رحمت]] خاص ایزدی در مورد [[بندگان]] [[صالح]] و [[مؤمنان]] است؛ یعنی شما چگونه به خدایی که منبع لطف و [[کرم]] است و حتی [[دشمنان]] خویش را مشمول لطف و رحمتش قرار می‌دهد، [[ایمان]] نمی‌آورید؟ این نهایت [[نادانی]] شما است<ref>تفسیر نمونه، ج۱۰، ص۲۲۰–۲۲۴.</ref>.
و زیر عنوان: “چرا روی کلمه رحمان تکیه شده است، به شرح زیر تفسیر فرموده: آیات فوق و [[شأن]] نزولی که در باره آن ذکر شده، نشان می‌دهد که [[کفار]] [[قریش]] توصیف [[خداوند]] را به رحمان نمی‌پسندیدند، و چون چنین چیزی در میان آنها معمول نبود، آن را به باد [[استهزا]] گرفتند، در حالی که آیات فوق تأکید و [[اصرار]] بر آن دارد؛ چرا که [[لطف]] خاصی در این کلمه نهفته است؛ زیرا می‌دانیم صفت رحمانیت [[خداوند]]، اشاره به [[لطف]] عام او ست که [[دوست]] و [[دشمن]] را فرا می‌گیرد و [[مؤمن]] و [[کافر]] مشمول آن است، در برابر صفت رحیمیت که اشاره به [[رحمت]] خاص ایزدی در مورد [[بندگان]] [[صالح]] و [[مؤمنان]] است؛ یعنی شما چگونه به خدایی که منبع لطف و [[کرم]] است و حتی [[دشمنان]] خویش را مشمول لطف و رحمتش قرار می‌دهد، [[ایمان]] نمی‌آورید؟ این نهایت [[نادانی]] شما است<ref>تفسیر نمونه، ج۱۰، ص۲۲۰–۲۲۴.</ref>.
همین طور فی قوله تعالی: {{متن قرآن|وَمَا اخْتَلَفْتُمْ فِيهِ مِنْ شَيْءٍ فَحُكْمُهُ إِلَى اللَّهِ ذَلِكُمُ اللَّهُ رَبِّي عَلَيْهِ تَوَكَّلْتُ وَإِلَيْهِ أُنِيبُ}}، [[تفسیر]] فرموده: در هر چیز [[اختلاف]] کنید، [[داوری]] و حکمش با [[خدا]] است، و تنها اوست که می‌تواند به [[اختلافات]] شما پایان دهد: {{متن قرآن|وَمَا اخْتَلَفْتُمْ فِيهِ مِنْ شَيْءٍ فَحُكْمُهُ إِلَى اللَّهِ}}. آری، یکی از [[شؤون]] [[ولایت]]، آن است که بتواند به اختلافات کسانی که تحت ولایت او هستند، با داوری صحیح پایان دهد. آیا [[بت‌ها]] و شیاطینی که [[معبود]] واقع شده‌اند، [[توانایی]] بر چنین کاری دارند؟ یا این کار مخصوص خداوندی است که هم [[حکیم]] و [[آگاه]] به طرق حل هر گونه اختلاف است، و هم [[قادر]] است [[حکم]] و داوری خود را [[اجرا]] کند. پس خداوند [[عزیز]] و حکیم، باید [[حاکم]] باشد نه غیر او. گرچه بعضی از [[مفسران]] خواسته‌اند، مفهوم {{متن قرآن|وَمَا اخْتَلَفْتُمْ فِيهِ مِنْ شَيْءٍ}}، را محدود به اختلاف در [[تأویل]] [[آیات متشابه]] یا فقط مخاصمات و اختلافات [[حقوقی]] بدانند، ولی مفهوم [[آیه]]، گسترده است و هر گونه اختلافی، چه در [[معارف الهی]] و [[عقاید]]، و چه در [[احکام]] [[تشریعی]]، و چه در مسایل حقوقی و [[قضایی]] و یا غیر آن، در میان [[انسان‌ها]] روی دهد، به حکم آنکه معلوماتشان محدود و ناچیز است، باید از چشمه [[فیض]] [[علم]] [[حق]] و از [[طریق وحی]] برطرف گردد. بعد از ذکر این [[دلایل]] مختلف بر انحصار [[مقام ولایت]] در ذات [[پاک]] خداوند، از قول پیامبرش می‌گوید: این است [[خداوند]]، [[پروردگار]] من، با این اوصاف کمالیه: {{متن قرآن|ذَلِكُمُ اللَّهُ رَبِّي}}.
همین طور فی قوله تعالی: {{متن قرآن|وَمَا اخْتَلَفْتُمْ فِيهِ مِنْ شَيْءٍ فَحُكْمُهُ إِلَى اللَّهِ ذَلِكُمُ اللَّهُ رَبِّي عَلَيْهِ تَوَكَّلْتُ وَإِلَيْهِ أُنِيبُ}}، [[تفسیر]] فرموده: در هر چیز [[اختلاف]] کنید، [[داوری]] و حکمش با [[خدا]] است، و تنها اوست که می‌تواند به [[اختلافات]] شما پایان دهد: {{متن قرآن|وَمَا اخْتَلَفْتُمْ فِيهِ مِنْ شَيْءٍ فَحُكْمُهُ إِلَى اللَّهِ}}. آری، یکی از [[شؤون]] [[ولایت]]، آن است که بتواند به اختلافات کسانی که تحت ولایت او هستند، با داوری صحیح پایان دهد. آیا [[بت‌ها]] و شیاطینی که [[معبود]] واقع شده‌اند، [[توانایی]] بر چنین کاری دارند؟ یا این کار مخصوص خداوندی است که هم [[حکیم]] و [[آگاه]] به طرق حل هر گونه اختلاف است، و هم [[قادر]] است [[حکم]] و داوری خود را [[اجرا]] کند. پس خداوند [[عزیز]] و حکیم، باید [[حاکم]] باشد نه غیر او. گرچه بعضی از [[مفسران]] خواسته‌اند، مفهوم {{متن قرآن|وَمَا اخْتَلَفْتُمْ فِيهِ مِنْ شَيْءٍ}}، را محدود به اختلاف در [[تأویل]] [[آیات متشابه]] یا فقط مخاصمات و اختلافات [[حقوقی]] بدانند، ولی مفهوم [[آیه]]، گسترده است و هر گونه اختلافی، چه در [[معارف الهی]] و [[عقاید]]، و چه در [[احکام]] [[تشریعی]]، و چه در مسایل حقوقی و [[قضایی]] و یا غیر آن، در میان [[انسان‌ها]] روی دهد، به حکم آنکه معلوماتشان محدود و ناچیز است، باید از چشمه [[فیض]] [[علم]] [[حق]] و از [[طریق وحی]] برطرف گردد. بعد از ذکر این [[دلایل]] مختلف بر انحصار [[مقام ولایت]] در ذات [[پاک]] خداوند، از قول پیامبرش می‌گوید: این است [[خداوند]]، [[پروردگار]] من، با این اوصاف کمالیه: {{متن قرآن|ذَلِكُمُ اللَّهُ رَبِّي}}.


۲۱۸٬۸۵۹

ویرایش