شروط امامت: تفاوت میان نسخه‌ها

از امامت‌پدیا، دانشنامهٔ امامت و ولایت
خط ۹۵: خط ۹۵:
*دلبسته بودن به نیاز [[دنیا]] از جانب [[امام]] [[جامعه]] [[مسلمانان]]، باعث بروز [[مفاسد]] زیادی خواهد شد؛ از جمله [[دلبستگی]] [[مردم]] به [[دنیا]] و سر انجام سقوط [[جامعه اسلامی]]. لذا [[امام]] [[جامعه]] باید نه تنها [[زاهد]]، بلکه ازهد باشد تا اهداف [[مقدس]] [[اسلام]]، در [[جامعه اسلامی]] پیاده شود.  
*دلبسته بودن به نیاز [[دنیا]] از جانب [[امام]] [[جامعه]] [[مسلمانان]]، باعث بروز [[مفاسد]] زیادی خواهد شد؛ از جمله [[دلبستگی]] [[مردم]] به [[دنیا]] و سر انجام سقوط [[جامعه اسلامی]]. لذا [[امام]] [[جامعه]] باید نه تنها [[زاهد]]، بلکه ازهد باشد تا اهداف [[مقدس]] [[اسلام]]، در [[جامعه اسلامی]] پیاده شود.  
*شخص ازهد، [[افضل]] از [[زاهد]] است فلذا باید مقدم گردد تا [[تقدیم مفضول بر فاضل]] لازم نیاید<ref>ر.ک. [[علی قربانی|قربانی، علی]]، [[امامت‌پژوهی (کتاب)|امامت‌پژوهی]]، ص۱۶۹ - ۱۷۱.</ref>.
*شخص ازهد، [[افضل]] از [[زاهد]] است فلذا باید مقدم گردد تا [[تقدیم مفضول بر فاضل]] لازم نیاید<ref>ر.ک. [[علی قربانی|قربانی، علی]]، [[امامت‌پژوهی (کتاب)|امامت‌پژوهی]]، ص۱۶۹ - ۱۷۱.</ref>.
==آیا [[امامت]] از [[دوران کودکی]] امکان‌پذیر است؟==
* [[شیعه]] [[معتقد]] است که [[امامت]] بعد از [[رحلت پیامبر]]{{صل}} به [[دوازده امام]] از [[نسل]] [[حضرت علی]]{{ع}} منتقل شده است، [[امامت]] چه به معنای [[حکومت]] [[خلافت]] و چه به معنای [[مرجعیت علمی]] و [[مرجعیت دینی|دینی]] و [[حجت الهی]] به اوصاف و شرایطی وابسته است که از جمله آنها مسئله [[توانایی]] [[استطاعت]] بدنی و شرایط [[سنی]] است، فردی که در سن [[کودکی]] است نمی‌تواند [[امام]] و [[خلیفه]] [[مسلمین]] باشد. در حالی که بعض [[امامان]] مانند [[امام جواد]]{{ع}} در هفت سالگی و [[امام هادی]]{{ع}} در هشت سالگی به [[امامت]] رسیدند و این با [[شأن]] و منزلتی که [[شیعه]] برای [[امامت]] و [[امام]] قائل است تناسبت ندارد<ref>الصواعق المحرقة، ص ۱۶۶؛ احمد کاتب، تطور الکر السیاسی الشیعی، صص ۱۰۲ و ۱۱۲؛ احمد امی‌ن، ظهر الأسلام، ص ۶۷۲. </ref>
'''تحلیل و بررسی:''' در تحلیل این [[شبهه]] نکات ذیل قابل توجّه است:
'''۱. اعطای [[نبوت]] و [[حکم]] در دوره نوزادی به [[حضرت عیسی]]{{ع}} و [[حضرت یحیی]]{{ع}}:''' اولین نکته اینکه نباید به [[امامت]] رسیدن دو [[امام]] بزرگوار مزبور در سن [[کودکی]] مایه تعجب و چه بسا [[انکار]] قرار گیرد؛ چراکه [[خداوند متعال]] در [[قرآن]] از [[اعطای حکم]] به [[حضرت یحیی]] و [[نبوت]] به [[حضرت عیسی]] در [[صغر سن|صغر سنی]] خبر داده است.
{{متن قرآن|يَا يَحْيَى خُذِ الْكِتَابَ بِقُوَّةٍ وَآتَيْنَاهُ الْحُكْمَ صَبِيًّا}}<ref> ای یحیی، کتاب (آسمانی) را با توانمندی بگیر! و ما به او در کودکی (نیروی) داوری دادیم؛ سوره مریم، آیه:۱۲.</ref>؛ {{متن قرآن|فَأَشَارَتْ إِلَيْهِ قَالُوا كَيْفَ نُكَلِّمُ مَن كَانَ فِي الْمَهْدِ صَبِيًّا قَالَ إِنِّي عَبْدُ اللَّهِ آتَانِيَ الْكِتَابَ وَجَعَلَنِي نَبِيًّا}}<ref> مریم) به او اشارت کرد؛ گفتند: چگونه با کودکی که در گاهواره است سخن بگوییم؟!  (نوزاد) گفت: بی‌گمان من بنده خداوندم، به من کتاب (آسمانی) داده و مرا پیامبر کرده است؛ سوره مریم، آیه: ۲۹ - ۳۰.</ref>.
در اینکه مقصود از [[حکم]] اعطای [[خداوند]] برای [[حضرت یحیی]] چیست؟ آیا شامل [[نبوت]]نیز می‌شود یا نه؟ میان [[مفسران]] اعم از [[شیعی]] و [[سنی]] [[اختلاف]] نظر وجود دارد<ref>شوکانی در ذکر معانی: حکمت، فهم احکام، علم و نبوت و تعقل می‌گوید: «لا مانع من ان یکون الحکم صالحا لحمله علی جمیع ما ذکره»؛ تفسیر فتح القدیر، ج۳، ص۱۰، ابو منطور ماتریدی آیه فوق را دلیل بر نبوت در کودکی و مخالف و نافی نظر معتزله ذکر می‌‌کند؛ تأویلات اهل السنه، ج۳، ص۲۶۰ و نیز: شیخ اسماعیل حقی البروسوی، تفسیر روح البیان، ج۵، ص ۳۱۹، علامه طباطبایی آن را علم به معرفت الهیه و انکشاف پرده‌های غیب تفسیر می‌کند المیزان، ج۱۴، ص ۱۹۲.</ref> اینجا به ذکر [[مفسر]] و متلکم نامی [[اهل سنت]] یعنی [[فخر رازی]] بسنده می‌شود که در [[تفسیر]] [[اعطای حکم]] به [[حضرت یحیی]] می‌نویسد: {{عربی|" الحکم هو النبوة فان الله تعالی احکم عقله فی صباه و أوحی الیه و ذلک لان الله تعالی قد بعث یحیی و عیسی وهما صبیان"}} <ref>تفسیر کبیر، ج۱۱، ص ۱۹۲.</ref>.
[[قدر]] مشترک و متیقن از "[[حکم]]" [[قوه]] [[فهم]] و دراکه دقیق و [[الهام]] [[غیبی]] و اعجاب‌انگیزی است که [[خداوند]] از آن به عنوان یک [[عنایت خاص]] و ویژگی انحصاری [[حضرت یحیی]] نام می‌برد.
از این [[آیه شریفه]] روشن می‌شود که [[علم]] و [[قوه]] [[تعقل]] ویژه و [[ارتباط]] [[غیبی]] در صغر [[سنی]] و [[کودکی]] [[امر]] ممکن بل واقع شده است و در آن هیچ بعدی وجود ندارد.
اما درباره [[نبوت]] [[حضرت عیسی]]{{ع}} که [[آیه]] آن صریح است، [[اکثریت]] [[اندیشوران]] [[شیعی]] آن را بر [[نبوت]] حال [[کودکی]] حمل و [[تفسیر]] کرده‌اند<ref>ر.ک. سلسلة مؤلفات الشیخ المفید، اوائل المقالات، ج۴، ص۱۲۵؛ المیزان فی تفسیر القرآن، ج۱۴، ص ۴۶.</ref>؛ اما [[مفسران]] [[اهل سنت]] دیدگاه‌های مختلفی ذکر کرده‌اند، برخی منکر<ref>ر.ک: تفسیر المراغی، ج ۶، ص ۴۸. </ref> و بعض دیگر به ذکر دو قول "[[نبوت]] و غیر [[نبوت]]" بدون رد یکی بسنده کرده‌اند<ref>ر.ک: تفسیر البیضاوی، ج ۳، ص ۴۸ و [[زمخشری]]، الکشاف، ج ۳، ص ۱۵. </ref>، اما بعض دیگر آن را بر [[نبوت]] [[تفسیر]] و حمل نموده‌اند، [[بروسوی]] در [[روح البیان]] خود این قول را به جمهور نسبت می‌‌دهد <ref>ر.ک: تفسیر [[روح البیان، ج ۵، ص ۳۳۱. </ref> [[زمخشری]] [[تفسیر]] [[نبوت]] بر سن [[کودکی]] را به ظاهر [[آیه]] نسبت می‌‌دهد <ref>ر.ک: تفسیر الکشاف، ج ۳، ص ۱۵.</ref>
[[فخر رازی]] با صراحت تمام دو [[آیه]] فوق "[[حکم]] [[حضرت یحیی]] و [[نبوت]] [[حضرت عیسی]]" را به [[کودکی]] حمل می‌‌کند و در پاسخ این [[شبهه]] که آن امر بعیدی است می‌‌گوید، [[امر]] [[خارق‌العاده]] لازمه [[نبوت]] و [[اعجاز]] است و هر کس منکر آن شود، راه [[اثبات]] [[نبوت]] را بسته است. وی ظاهر [[آیه]] {{متن قرآن|آتَانِيَ الْكِتَابَ}} را [[دلیل]] [[نبوت]] [[حضرت عیسی]] در [[کودکی]] می‌‌داند که [[واجب]] است آن بر ظاهر حمل و از [[تفسیر]] خلاف ظاهر اجتناب نمود <ref>ر.ک: تفسیر کبیر، ج ۱۱، صص ۱۹۳ و ۲۱۵.</ref>.
[[ابو منصور ماتریدی]] [[رئیس]] [[مکتب]] [[علم کلام|کلامی‌]] [[ماتریدیه]] نیز [[آیه]] را بر [[نبوت]] دوره [[کودکی]] [[تفسیر]] کرده است <ref>تأویلات اهل السنۀ، ج ۳، ص ۲۶۴.</ref>
حاصل آن‌که اعطای [[نبوت]] و حداقل [[قوه]] [[تعقل]] و [[معرفت]] خاص به [[احکام دین]] و [[ارتباط غیبی]] با [[مقام]] قدسی در سن [[کودکی]] [[امر]] ممکن بلکه برای بعضی مانند [[حضرت یحیی]] و [[عیسی]] اتفاق افتاده است و لذا دیدگاه [[امامیه]] مبنی بر به [[امامت]] رسیدن بعض [[امامان]] در سن [[کودکی]] [[امر]] محال و [[مخالف]] مبانی [[قرآن|قرآنی]] نیست. این مسئله یعنی [[تشبیه]] [[امام جواد]]{{ع}} به [[حضرت عیسی]] در [[روایات]] [[ائمه اطهار]] نیز مورد تأکید قرار گرفته است <ref>ر.ک: الکافی، ج ۲، کتاب الحجۀ، باب الأشارۀ و النص علی ابی الحسن، ج ۱۰ و ۱۳، ص ۳۲۱. </ref>
'''۲. ‌‌وجود بعض [[نوابغ]] در سن [[کودکی]]:''' علاوه بر [[پیامبران]] بعض نوابع در دوره [[کودکی]] آثار و افعالی بروز می‌‌دهند که مایه تعجب همگان می‌‌گردد، در [[اخبار]] و رسانه‌های خبری زیاد می‌‌توان در این موضوع به شواهد و مثال‌هایی دست‌یافت، مثلاً بچه ۶ - ۷ ساله یا کمتر از آن می‌‌تواند به [[راحتی]] [[زبان]] [[مادری]] و زبان [[بیگانه]] را نوشته و بخواند یا کتاب یا بخشی از آن مثل [[قرآن]] را [[حفظ]] کند که نظیر آن از هم سن و سالان خود بعید است.
[[شیخ اسماعیل حقی بروسوی]] صاحب [[تفسیر]] [[روح البیان]] از [[مفسران]] [[اهل سنت]]، خود در ذیل [[آیه]] ۱۲ [[مریم]] {{متن قرآن|وَآتَيْنَاهُ الْحُكْمَ صَبِيًّا}} گزارش می‌‌کند که برای [[شیخ سهل بن عبد الله تستری]] [[عارف]] نامی‌ در سن ۳ - ۷ سالگی حالت [[انکشاف]] و [[الهام غیبی]] رخ داده بود <ref>ر.ک: تفسیر روح البیان، ج ۵، ص ۳۱۹. </ref>. به این ترتیب [[علم غیب]] و [[نبوغ]] از نوع [[عنایت الهی]] در [[تفسیر دین]] حتی [[اداره کشور]] برای [[فرزندان]] و سلاله [[پیامبر اکرم]] [[امر]] ممکن بل واقع شده است که اشاره خواهد شد.
'''۳. [[دعوت]] [[پیامبر خاتم|پیامبر]]{{صل}} از [[امام علی|علی]]{{ع}} در دورۀ [[کودکی]] به [[اسلام]] و [[تعیین]] [[جانشینی]] وی:''' یکی از نکاتی که [[شایستگی]] ذاتی [[امامان]] را ثابت می‌‌کند، مسئله [[دعوت]] [[پیامبر اسلام]]{{صل}} از [[حضرت علی]]{{ع}} در سن [[کودکی]] "۱۰ ساله" برای [[پذیرفتن]] [[اسلام]] بود، [[پیامبر اسلام]]{{صل}} در دوره [[نبوت]] بیست و سه ساله خود از هیچ [[کودکی]] نخواست که [[اسلام]] را بپذیرد، اما این [[افتخار]] نصیب [[حضرت علی]]{{ع}} شد. علاوه بر [[حضرت علی]]{{ع}}، [[پیامبر خاتم|پیامبر]]{{صل}} از [[امام حسن]]{{ع}} و [[امام حسین]]{{ع}} در دوره [[کودکی]] [[بیعت]] بر [[اسلام]] اخذ نمود که چنین مسئله‌ای در غیر آن و دیده نشده است. این سه نکته ([[دعوت به اسلام]] در [[کودکی]] [[امام علی]]{{ع}} و اخذ [[بیعت]] از [[امام حسن]] و [[حسین]] در سن [[کودکی]]) خود [[دلیل]] بر [[فضیلت]] و [[صلاحیت]] ذاتی و منحصر به فرد [[امامان]] می‌‌باشد.
بر این نکته [[مأمون]] [[خلیفه]] [[عباسی]] معاصر [[امام جواد]]{{ع}} در [[تأیید]] [[صلاحیت]] و [[فضیلت]] آن [[حضرت]] استشهاد کرده است<ref>ر.ک: سلسلۀ مولفات الشیخ المفید، ج ۱۱، جزء دوم، ص ۲۸۷، کتاب الأرشاد.</ref>
'''۴. [[فضیلت]] ذاتی [[امام جواد]]{{ع}}:''' نکات پیش گفته [[امام]] [[فضیلت]] ذاتی در دوره [[کودکی]] را ثابت می‌‌کند، اما درباره [[امامت]] [[امام جواد]]{{ع}} و [[امام هادی]]{{ع}} علاوه بر امکان، وقوع آن نیز باید ثابت شود که اینک اشاراتی به آن می‌‌شود.
'''الف. پاسخ به سؤال‌ها و مناظره‌های علمی‌:''' بعد از [[رحلت]] [[امام رضا]]{{ع}} [[شیعیان]] برای [[یقین]] به اهلیت [[حضرت جواد]]{{ع}} برای [[منصب الهی]] [[امامت]] ابتدا از وی سؤال‌هایی را مطرح کردند، چنان‌که بزرگان [[شیعه]] در [[بغداد]] [[تصمیم]] گرفتند ۸۰ تن از [[فقیهان]] را نزد [[حضرت]] فرستاده و مسئله را تحقیق کنند. آنان با دریافت جواب علمی‌ دقیق برای سؤال‌های خود از [[کودک]] ۸ ساله به [[امامت]] وی [[ایمان]] آرودند<ref>ر.ک: مسعودی، اثبات الوصیۀ، ص ۲۲۰؛ قندوزی، سنابیع المودۀ، ج ۳ ص ۱۲۶. </ref>
یکی دیگر از مواردی که [[حضرت]] شایستگی‌های ذاتی و [[عنایت الهی]] در [[حق]] خود را در عرصه‌های مختلف نشان داد [[مناظره]] علمی‌ میان [[حضرت]] و [[عالمان]] مشهور زمانه خود از طیف [[مخالفان]] [[امامت]] و نیز منسوب به [[خلیفه]] بود. آن [[حضرت]] به کرات با [[عالمان دینی]] [[مناظره]] نموده و همگی آنها را با وجود [[صغر سن|صغر سنی]] مغلوب خود می‌‌کرد که در [[تاریخ]] [[ثبت]] شده است.
[[مأمون]] [[خلیفه]] وقت با [[مشاهده]] [[فضایل]] و [[کمالات]] [[حضرت]] در آن سن - و چه بسا اغراض دیگر - خواست دختر خود "[[ام الفضل]]" را به [[عقد]] آن [[حضرت]] درآورد که مورد [[مخالفت]] نزدیکانش از جمله [[عالمان]] درباری قرار گرفت، آنان از [[مأمون]] خواستند مناظره‌ای را بین آنان و [[حضرت]] ترتیب دهد. [[یحیی بن اکثم]] [[داناترین]] و به تعبیری [[قاضی]] القضات دربار نیز در این [[مناظره]] شرکت جست. در این [[مناظره]] نیز [[حضرت]] بر [[خصم]] فائق آمد و جملگی [[مخالفان]] بر خواست [[مأمون]] درباره تزویج دختر خود با [[حضرت]] [[تسلیم]] شدند<ref>ر.ک: الصواعق المحرقۀ، ص ۳۱۲؛ سلسلۀ مصنفات الشیخ المفید، ج ۱۱، جزء ۲، ص ۲۸۲، کتاب الأرشاد؛ مسعودی، اثبات الوصیۀ.</ref>
'''ب. اعتراف [[مأمون]] و دیگر [[مخالفان]]:''' در پی مناظره‌های متعدد [[حضرت]] با [[عالمان]] [[اهل]] سن همگی آنان از جمله [[مأمون]] به [[ذکاوت]]، [[صلاحیت]] و [[فضیلت]] ذاتی [[امام جواد]]{{ع}} در دوره [[کودکی]] پی برده و لب به اعتراف آن گشودند، پیش‌تر ذکر شد [[یحیی بن اکثم]] [[رئیس]] علمای [[اهل سنت]] وقت نخست [[مخالف]] [[صفات کمالی]] [[حضرت]] بوده اما بعد از [[مناظره]] به آن اعتراف نمود. [[مأمون]] خود بارها نه تنها به [[فضایل]] آن [[حضرت]]، بلکه به [[فلسفه]] و علت آن نیز اشاراتی می‌‌کرد که آن همان [[وابستگی]] به سلسله [[نبوت]] و دریافت [[علم]] و [[فضیلت]] خود از طریق [[الهام]] و [[عنایت الهی]] است، چنان‌که به صورت شفاف خطاب به گروهی از [[عالمان]] می‌‌گوید:{{عربی|" وَيْحَكُمْ إِنَّ أَهْلَ هَذَا الْبَيْتِ خُصُّوا مِنَ الْخَلْقِ بِمَا تَرَوْنَ مِنَ الْفَضْلِ وَ إِنَّ صِغَرَ السِّنِّ لَا يَمْنَعُهُمْ مِنَ الْكَمَال... إِنَّ هَذَا مِنْ أَهْلِ بَيْتٍ عِلْمُهُمْ مِنَ اللَّهِ تَعَالَى وَ مَوَادِّهِ وَ إِلْهَامِهِ"}} <ref>«او از خاندانى است كه [[علم]] ايشان از جانب [[خدا]] و بسته به [[دانش]] عميق بى‏انتها و الهامات پروردگار است‏»؛ ر.ک: [[احتجاج]] الطبرسی، ج ۲، صص ۲۷۶ - ۲۶۹؛ مفید، همان، ص ۲۸۲. </ref>
دیگر [[عالمان]] [[اهل سنت]] مانند [[ابن حجر هیتمی‌]] به [[فضل]]، [[علم]]، کمال، [[عظمت]] و ارائه [[برهان]] و [[استدلال]] در [[کودکی]] آن [[حضرت]] اعتراف نمودند <ref>الصواعق المحرقۀ، ص ۳۱۲.</ref>
'''۵. [[فضیلت]] ذاتی [[امام هادی]]{{ع}}:''' آن [[حضرت]] نیز مانند [[پدر]] گرامی‌ خود در سن [[کودکی]] به [[امامت]] رسید، [[شیعیان]] به [[دلیل]] مشابه یعنی [[امامت]] رسیدن [[امام جواد]]{{ع}} در دوره [[کودکی]]، [[امامت]] [[امام هادی]]{{ع}} را نیز پذیرفتند. در [[صلاحیت]] و [[فضیلت]] ذاتی [[امام هادی]] به این نکته بسنده می‌‌کنیم که [[خلیفه]] وقت [[معتصم]] خواست از [[صغر سن|صغر سنی]] [[حضرت]] استفاده نموده او را زیر نظر یک علام [[مخالف]] [[شیعه]] زبردستی به نام [[ابو عبد الله جنیدی]] به صورت [[حبس]] در [[خانه]] [[تعلیم]] و [[تربیت]] دهد. جنیدی به عنوان استاد خصوصی [[حضرت]] به مدت [[تعیین]] شده به ظاهر به [[تعلیم]] و به تعبیری شست و شوی مغزی [[حضرت]] پرداخت. بزرگان [[شیعه]] از این مسئله ناراحت شده بعد از مدتی وضعیت [[امام]]{{ع}} را از [[جنیدی]] پرسیدند، وی گفت: به [[خدا]] قسم، من او را [[تعلیم]] نمی‌دهم بلکه اوست که مرا [[تعلیم]] می‌‌دهد. ثمره این [[تعلیم]] خصوصی روی آوردن [[جنیدی]] به [[تشیع]] گردید<ref>ر.ک: مسعودی، اثبات الوصیۀ، ص ۲۳۰.</ref>
[[کرامات]] و [[صفات کمالی]] [[حضرت]] در [[دوران کودکی]] و بعد آن به حدی مانند [[آفتاب]] ظاهر بود که این دستمایه‌ای باری کوته فکران شد، آنان به [[غلو]] روی آرودند و [[حضرت]] ضمن [[مبارزه]] با این مسئله [[حکم]] [[قتل]] چندین تن از آنان را صادر کرد<ref>ر.ک: سید ابو القاسم خویی، معجم رجال الحدیث، ج ۱۳، ص ۲۴۰، ذیل فارس بن حاتم.</ref>
حاصل آن‌که با توجّه به نوبت در [[صغر سن|صغر سنی]] برای [[حضرت عیسی]] و [[اعطای حکم]] برای [[حضرت یحیی]]، [[امامت]] در این دوران برای [[امامان]] از سلاله [[پیامبر اسلام]]{{صل}} [[امر]] ممکن و واقعی است، علاوه آن‌که [[امامت]] آن بزرگواران از طریق [[روایات]] [[امامان]] پیشین و منتهی به [[پیامبر خاتم|پیامبر]]{{صل}} [[نقل]] گزارش شده است<ref>ر.ک: حاکم نیشابوری، شواهد التنزیل، ج ۱، ص ۷۶، ح ۸۹. </ref> و این خود [[برهان]] "لمی‌" بر امکان و [[صلاحیت]] ذاتی آنان است.<ref>[[محمد حسن قدردان قراملکی|قدردان قراملکی، محمد حسن]]، [[امامت ۲ (کتاب)|امامت]]، ص۸۷ - ۹۳.</ref>


== مصداق‌های [[امام]]==
== مصداق‌های [[امام]]==

نسخهٔ ‏۲۵ مهٔ ۲۰۲۲، ساعت ۰۹:۲۹

متکلمین اسلامی برای امام شرایطی را بر شمرده‌اند که دسته‌ای از آنها مورد اتفاق شیعه و سنی هستند، مثل مرد بودن، حر بودن، عالم بودن به امور دینی، عاقل بودن، مسلمان بودن[۱]. امّا در مقابل برخی از شروط مورد اختلاف فریقین هستند. امامیه برخلاف سایر مذاهب اسلامی، منصوص بودن ، عصمت و افضلیت را از شرایط اساسی در انتصاب امام می‌دانند[۲].

از دلایل ضرورت شرط عصمت برای امامت می‌توان: نقض غرض، امتناع تسلسل، برهان عدم عصمت امام (دلیل خلف) نام برد که در مباحث ادله عصمت یاد می‌شوند.

شروط امامت از دیدگاه متکلمین

قریشی‌بودن

مقصود از «قریشی بودن امام» این است که نسب او به نضر بن کنانه بازگردد. اکثر معتزله، اشعریه و ماتریدیه قریشی بودن را از شرایط امام دانسته‌اند. آنان در این باره به حدیث: «الأئمّة من قریش» استدلال کرده‌اند [۸][۹].

از نظر شیعه امامت به قریش اختصاص دارد، ولی شامل همه طوایف و قبایل قریش نمی‌شود، بلکه ویژه بنی‌هاشم است. دلیل آنان حدیث الأئمّة من قریش نیست، بلکه حدیث ثقلین و مانند آن است که امامت را مخصوص امیرمؤمنان و خاندان او از ذریه حضرت زهرا(س) می‌داند. به این جهت است که آنان به جای صفت قریشی بودن، صفت هاشمی بودن را ذکر کرده‌اند [۱۰] امیرمؤمنان(ع) در این باره فرموده است[۱۱]:

امامان از قریش هستند و ریشه در بنی‌هاشم دارند و غیر بنی‌هاشم صلاحیت امامت را ندارند[۱۲][۱۳].

خوارج و برخی از معتزله لزوم قریشی یا هاشمی بودن امام(ع)را رد کرده‌اند. آنان بر نظریه خود دو دلیل آورده‌اند: یکی حدیثی از پیامبر(ص) که فرموده است:«أطیعوا ولو أمّر علیکم عبد حبشی أجدع‏»[۱۴][۱۵].

دلیل دیگر این که از نظر عقل آنچه در امامت لازم است علم و بصیرت و دیگر کمالات عقلی و روحی است، ولی نسب و نژاد در آن نقشی ندارد [۱۶] در نقد دلیل اول گفته شده است: حدیث مزبور مربوط به امامت اصلی نیست، بلکه مربوط به حکام و فرماندهانی است که توسط امام(ع) اصلی برگزیده می‌شوند. در نقد دلیل دوم نیز گفته شده است: نَسَب در امامت بی‌تأثیر نیست، زیرا مردم از کسانی که از نَسب عالی و شریف برخوردارند، اطاعت و انقیاد بهتری دارند و در نتیجه دستورهای آنان کامل‌تر رعایت خواهد شد[۱۷][۱۸].

عدالت و پارسایی

دانایی و کفایت

شرایط امام

  1. عصمت: بر اساس آموزه‌های قرآن، امام(ع) دارای ویژگی‌هایی است که مهم‌ترین آنها عصمت است[۵۲]. خدای متعال در پاسخ حضرت ابراهیم(ع) که از خدا خواست تا امامت را در ذرّیه او قرار دهد فرمود: عهد من به ظالمان نمی‌رسد: ﴿لاَ يَنَالُ عَهْدِي الظَّالِمِينَ [۵۳] مفسران با استناد به این آیه عصمت را برای امام(ع) لازم می‌دانند و لزوم عصمت را این‌گونه تبیین می‌کنند که امام(ع) مقتدا و رهبری است که اقتدای به او واجب است و اگر امام(ع) معصیت کند بر آدمیان نیز از باب لزوم اطاعت از امام(ع)، معصیت واجب خواهد بود و این امر محال است، زیرا معصیت ممنوع است و جمع فعل و ترک غیر ممکن است، ازاین‌رو عصمت در امامان(ع) لازم است تا این محذور پیش نیاید[۵۴] ناگفته نماند که آیه بر عصمت امام(ع) در طول حیات و تمام عمر دلالت می‌کند بنابراین کسی که در قسمتی از عمر خود گرفتار فسق یا شرک باشد شایستگی مقام امامت را نخواهد داشت [۵۵][۵۶]. نیز خداوند در ﴿يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُواْ اتَّقُواْ اللَّهَ وَكُونُواْ مَعَ الصَّادِقِينَ [۵۷] از مؤمنان می‌خواهد، تقوای الهی را پیشه ساخته و به طور مطلق [۵۸] با صادقان باشند: ﴿يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُواْ اتَّقُواْ اللَّهَ وَكُونُواْ مَعَ الصَّادِقِينَ [۵۹] بی‌تردید لازمه همراهی مطلق با آنان، عصمت آنهاست[۶۰][۶۱]. همچنین در ﴿يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُواْ أَطِيعُواْ اللَّهَ وَأَطِيعُواْ الرَّسُولَ وَأُولِي الأَمْرِ مِنكُمْ [۶۲]، اطاعت از اولواالامر در ردیف اطاعت پیامبر(ص) و اطاعت پیامبر(ص) در ردیف اطاعت خدای متعال قرار گرفته است و چون اطاعت خدا به صورت مطلق واجب است بنابراین، اطاعت پیامبر(ص) و اولواالامر نیز به طور مطلق واجب است و لازمه وجوب اطاعتِ مطلق، عصمت است [۶۳] دلالت آیه بر عصمت چنان واضح و روشن است که برخی از اهل سنت نیز نتوانسته‌اند آن را انکار کنند، گرچه مصداق اولواالامر در نظر آنان، اهل حلّ و عقد از امت‌اند که مجموع آنان ـ به شرط اجتماع ـ خطا نمی‌کنند[۶۴]؛ ولی چون اهل حل و عقد کسانی‌اند که ممکن است مرتکب خطا بشوند از عصمت بهره‌ای ندارند و نمی‌تواند مراد آیه اهل حل و عقد باشد[۶۵][۶۶].
  2. علم خدادای: امامان(ع) حق که مسئولیت خطیر هدایت مردم به سعادت و کمال و مدیریت جوامع انسانی را بر عهده دارند، باید از دانش گسترده برخوردار باشند، تا بتوانند این مسئولیت را به انجام رسانند، افزون بر این لازم است علم آنان از خطا و شک مصون باشد، تا مردم بتوانند به آنان اعتماد کنند و هدایت ایشان را پذیرفته و تحت حاکمیت آنان به اهداف مادی و معنوی خود برسند، ازاین‌رو خداوند طالوت را با برتری در دانش و نیروی جسمانی برای حاکمیت بر بنی‌اسرائیل برگزید: ﴿إِنَّ اللَّهَ اصْطَفَاهُ عَلَيْكُمْ وَزَادَهُ بَسْطَةً فِي الْعِلْمِ وَالْجِسْمِ [۶۷] و نیز اولواالامر را مرجع علمی مسلمانان در تشخیص حق و باطل و صدق و کذب معرفی کرد و به آنان فرمان داد تا در هنگام دریافت گزارشها به اولواالامر به عنوان صاحبان آگاهی و قدرت تشخیص مراجعه کنند تا با استنباط حق و صدق، آنان را آگاه سازند: ﴿وَإِذَا جَاءَهُمْ أَمْرٌ مِّنَ الأَمْنِ أَوِ الْخَوْفِ أَذَاعُواْ بِهِ وَلَوْ رَدُّوهُ إِلَى الرَّسُولِ وَإِلَى أُولِي الأَمْرِ مِنْهُمْ لَعَلِمَهُ الَّذِينَ يَسْتَنبِطُونَهُ مِنْهُمْ [۶۸] مقصود از اولواالامر در این آیه همان کسانی هستند که در آیه ۵۹ سوره نساء به آنان اشاره شده و حکم ایشان در عصمت و وجوبِ اطاعت مانند رسول خداست(ص) [۶۹][۷۰]. و مصادیق آن براساس روایات، اماماناند(ع)[۷۱] با توجه به اینکه آیه، اولواالامر را آگاه به ریشه مسائل معرفی کرده به‌گونه‌ای که اگر دیگران به آنان مراجعه کنند راهنماییشان می‌کنند، استفاده می‌شود که علم آنان آمیخته به جهل و شک و خطا نیست و این در مورد غیر معصومان صدق نمی‌کند، افزون بر این از ذیل آیه فهمیده می‌شود که وجود اولواالامر نوعی فضل و رحمت الهی است که اطاعتشان مردم را از پیروی شیطان باز می‌دارد: ﴿وَلَوْلاَ فَضْلُ اللَّهِ عَلَيْكُمْ وَرَحْمَتُهُ لاَتَّبَعْتُمُ الشَّيْطَانَ إِلاَّ قَلِيلاً [۷۲] و تنها پیروی از معصومان می‌تواند انسان را از گمراهی و پیروی شیطان به طور قطع باز دارد، زیرا غیر معصوم ممکن است خود گرفتار لغزش و خطا شود[۷۳][۷۴]. از دیگر آیاتی که علم امام(ع) از آن استفاده می‌شود آیه ﴿وَمَا أَرْسَلْنَا مِن قَبْلِكَ إِلاَّ رِجَالاً نُّوحِي إِلَيْهِمْ فَاسْأَلُواْ أَهْلَ الذِّكْرِ إِن كُنتُمْ لاَ تَعْلَمُونَ [۷۵] و ﴿وَمَا أَرْسَلْنَا قَبْلَكَ إِلاَّ رِجَالاً نُّوحِي إِلَيْهِمْ فَاسْأَلُواْ أَهْلَ الذِّكْرِ إِن كُنتُمْ لاَ تَعْلَمُونَ [۷۶] است که براساس آن باید انسان‌ها اموری را که نمی‌دانند از اهل ذکر بپرسند. گرچه مضمون آیه عام و ارشاد به اصلی عقلایی یعنی وجوب رجوع جاهل به اهل خبره است [۷۷]؛ ولی کامل‌ترین مصداق "اهل ذکر" امامان(ع) هستند [۷۸]، چنان‌که در روایات فراوانی نیز آمده است که مقصود از اهل ذکر ائمه‌اند(ع) [۷۹] در آیات دیگری نیز با تعبیراتی نظیر راسخان در علم: ﴿وَالرَّاسِخُونَ فِي الْعِلْمِ [۸۰][۸۱]، کسی که علم کتاب نزد اوست: ﴿وَمَنْ عِندَهُ عِلْمُ الْكِتَابِ [۸۲][۸۳] و کسانی که به آنان علم داده شده: ﴿بَلْ هُوَ آيَاتٌ بَيِّنَاتٌ فِي صُدُورِ الَّذِينَ أُوتُوا الْعِلْمَ [۸۴][۸۵] به عالمانی اشاره شده که مصادیق کامل آنها امامان(ع) هستند. شایان ذکر است که بر پایه روایات فراوانی از امامان(ع) آنان به غیب و همه علومی که در اختیار فرشتگان، پیامبران و رسولان قرار گرفته عالم‌اند [۸۶] و علم آنان دارای منابع فراوانی است؛ مانند تحدیث و الهام، وراثت از پیامبر اکرم(ص) و امام(ع) پیش از خود، جفر و جامعه، مصحف فاطمه(س) و صحیفه امیرمؤمنان، امام علی(ع) [۸۷][۸۸].
  3. حجیت کلام و لزوم اطاعت از وی:
  4. ولایت:

شروط امامت از دیدگاه اهل سنت

شروط امامت از دیدگاه شیعه

مصداق‌های امام

پرسش‌های وابسته

جستارهای وابسته

منبع‌شناسی جامع امام

منابع

پانویس

  1. أما الشّروط المتّفق علیها فثمانیة شروط: الأول: أن یکون مجتهدا فی الأحکام الشّرعیةو...؛ آمدی، سیف‌الدین، أبکار الأفکار فی أصول الدین، ج۵، ص ۱۹۱.
  2. یجب ان یکون الإمام معصوما من القبائح و الاخلال بالواجبات...، شیخ طوسی، الاقتصاد فیمایتعلق بالاعتقاد، ص۳۰۵ و قال: الثّانی یجب أن یکون الإمام معصوما، و إلاّ تسلسل، علامه حلی، باب حادی عشر.
  3. شرح المقاصد، ج۵، ص۲۴۴.
  4. ربانی گلپایگانی، علی، دانشنامه کلام اسلامی، ج۱، ص ۶۹.
  5. تلخیص المحصَّل، ص۴۲۹ـ ۴۳۰.
  6. ربانی گلپایگانی، علی، دانشنامه کلام اسلامی، ج۱، ص ۶۹.
  7. ربانی گلپایگانی، علی، دانشنامه کلام اسلامی، ج۱، ص ۶۹.
  8. الإرشاد جوینی، ص۱۷۰؛ شرح المقاصد، ج۵، ص۲۴۴؛ تمهید الأوائل، ص۴۷۲؛ شرح العقائد النسفیه، ص۱۱۱؛ شرح الفقه الأکبر، ص۱۸۰؛ اصول الدین، ص۲۷۳؛ المغنی، ج۱، ص۱۹۹؛ شرح نهج البلاغه، ج۹، ص۷۰.
  9. ربانی گلپایگانی، علی، دانشنامه کلام اسلامی، ج۱، ص ۶۹.
  10. الشافی فی الإمامة، ج۳، ص۱۸۳ـ ۱۹۶.
  11. ربانی گلپایگانی، علی، دانشنامه کلام اسلامی، ج۱، ص ۶۹.
  12. نهج البلاغه، خطبه۱۴۴.
  13. ربانی گلپایگانی، علی، دانشنامه کلام اسلامی، ج۱، ص ۶۹.
  14. از فرمانروای خویش اطاعت کنید، هر چند برده‌ای حبشی باشد که اعضایش قطع شده است؛ صحیح مسلم، ج۲، ص۹۴۴، حدیث۳۱۱.
  15. ربانی گلپایگانی، علی، دانشنامه کلام اسلامی، ج۱، ص ۶۹.
  16. شرح المقاصد، ج۵، ص۲۴۵.
  17. شرح المقاصد، ج۵، ص۲۴۵.
  18. ربانی گلپایگانی، علی، دانشنامه کلام اسلامی، ج۱، ص ۶۹.
  19. قواعد المرام؛ ص۱۷۹ـ ۱۸۰.
  20. شرح المواقف؛ ج۸؛ ص۳۵۱؛ الزیدیه؛ ص۳۳۸ـ ۳۳۹.
  21. المغنی؛ ج۱؛ ص۲۰۱ـ ۲۰۲.
  22. الأباضیه مذهب اسلامی معتدل؛ ص۲۵.
  23. ربانی گلپایگانی، علی، دانشنامه کلام اسلامی، ج۱، ص ۶۹.
  24. شرح المقاصد؛ ج۵؛ ص۲۴۴؛ شرح المواقف؛ ج۸؛ ص۳۵۰؛ اصول الدین بغدادی؛ ص۱۴۷؛ الإقتصاد فی الاإعتقاد؛ ص۲۵۶.
  25. المغنی؛ ج۱؛ ص۱۹۹.
  26. اصول السنه؛ ص۸۰.
  27. ربانی گلپایگانی، علی، دانشنامه کلام اسلامی، ج۱، ص ۶۹.
  28. تمهید الأوائل؛ ص۴۷۸.
  29. ربانی گلپایگانی، علی، دانشنامه کلام اسلامی، ج۱، ص ۶۹.
  30. شرح العقائد النسفیه؛ ص۱۱۴.
  31. ربانی گلپایگانی، علی، دانشنامه کلام اسلامی، ج۱، ص ۶۹.
  32. شرح العقائد النسفیه؛ ص۱۱۴.
  33. شرح الفقه الأکبر؛ ص۱۸۱.
  34. ربانی گلپایگانی، علی، دانشنامه کلام اسلامی، ج۱، ص ۶۹.
  35. جامع الاصول؛ ج۴؛ ص۷۵.
  36. وسائل الشیعه؛ ج۱۲؛ باب۴۲؛ حدیث۱۰.
  37. تاریخ طبری؛ ج۶؛ ص۲۲۹.
  38. ربانی گلپایگانی، علی، دانشنامه کلام اسلامی، ج۱، ص ۶۹.
  39. مقدمه ابن خلدون؛ ص۲۱۶ـ ۲۱۷.
  40. ربانی گلپایگانی، علی، دانشنامه کلام اسلامی، ج۱، ص ۶۹.
  41. ربانی گلپایگانی، علی، دانشنامه کلام اسلامی، ج۱، ص ۶۹.
  42. تلخیص المحصّل؛ ص۴۳۰؛ قواعد المرام؛ ص۱۷۹؛ المنقذ من التقلید؛ ج۲؛ ص۲۹۰ـ ۲۹۵؛ الذخیره فی علم الکلام؛ ص۴۳۳ـ ۴۳۴؛ الشافی فی الامامه؛ ج۱؛ ص۱۶۳ـ ۱۶۵.
  43. ربانی گلپایگانی، علی، دانشنامه کلام اسلامی، ج۱، ص ۶۹.
  44. المغنی؛ ج۱؛ ص۱۹۸ و ۲۰۹.
  45. ربانی گلپایگانی، علی، دانشنامه کلام اسلامی، ج۱، ص ۶۹.
  46. تمهید الأوائل؛ ص۴۷۱؛ الارشاد جوینی؛ ص۱۶۹ـ ۱۷۰؛ اصول الدین بغدادی؛ ص۱۴۷؛ شرح المقاصد؛ ج۵؛ ص۲۴۴.
  47. شرح المواقف؛ ج۸؛ ص۳۴۹.
  48. النبراس؛ ص۵۳۶.
  49. ربانی گلپایگانی، علی، دانشنامه کلام اسلامی، ج۱، ص ۶۹.
  50. الزیدیه؛ ص۳۳۸؛ قواعد العقائد؛ ص۱۲۶.
  51. ربانی گلپایگانی، علی، دانشنامه کلام اسلامی، ج۱، ص ۶۹.
  52. دائرة المعارف قرآن کریم؛ ج۴، ص۲۲۹.
  53. پیمان من به ستمکاران نمی‌رسد؛ سوره بقره، آیه: ۱۲۴.
  54. التفسيرالكبير، ج۴، ص ۳۶ ـ ۳۷، ج ۱۰، ص ۱۴۴.
  55. الميزان، ج ۱، ص ۲۷۴.
  56. دائرة المعارف قرآن کریم؛ ج۴، ص۲۲۹.
  57. ای مؤمنان! از خداوند پروا کنید و با راستگویان باشید!؛ سوره توبه، آیه: ۱۱۹.
  58. المیزان، ج ۹، ص ۴۰۲.
  59. ای مؤمنان! از خداوند پروا کنید و با راستگویان باشید!؛ سوره توبه، آیه: ۱۱۹.
  60. التفسيرالكبير، ج ۱۶، ص ۲۲۱؛ پيام قرآن، ج ۹، ص ۵۰؛ حق‌اليقين، ص ۵۴ ـ ۵۵.
  61. دائرة المعارف قرآن کریم؛ ج۴، ص۲۲۹.
  62. ای مؤمنان، از خداوند فرمان برید و از پیامبر و زمامدارانی که از شمایند فرمانبرداری کنید؛ سوره نساء، آیه: ۵۹.
  63. الميزان، ج ۴، ص ۳۸۹ ـ ۳۹۱؛ حق اليقين، ص ۴۰.
  64. التفسير الكبير، ج ۱۰، ص ۱۴۴؛ التفسير المنار، ج ۵، ص ۲۰۳.
  65. الميزان، ج ۴، ص ۳۹۲ ـ ۳۹۳.
  66. دائرة المعارف قرآن کریم؛ ج۴، ص۲۲۹.
  67. خداوند او را بر شما برگزیده و بر گستره دانش و (نیروی) تن او افزوده است؛ سوره بقره، آیه: ۲۴۷.
  68. و هنگامی که خبری از ایمنی یا بیم به ایشان برسد آن را فاش می‌کنند و اگر آن را به پیامبر یا پیشوایانشان باز می‌بردند کسانی از ایشان که آن را در می‌یافتند به آن پی می‌بردند؛ سوره نساء، آیه: ۸۳.
  69. الميزان، ج ۵، ص ۲۲؛ ج ۴، ص ۳۸۷ ـ ۳۹۱.
  70. دائرة المعارف قرآن کریم؛ ج۴، ص۲۲۹.
  71. روض‌الجنان،ج۶، ص۳۵؛ همان، ج۴، ص۳۸۷ـ ۳۹۱؛ ج ۵، ص ۲۳ ـ ۲۴.
  72. و اگر بخشش و بخشایش خداوند بر شما نمی‌بود (همه) جز اندکی، از شیطان پیروی می‌کردید؛ سوره نساء، آیه: ۸۳.
  73. الميزان، ج ۱۲، ص ۲۵۹، ۲۸۵.
  74. دائرة المعارف قرآن کریم؛ ج۴، ص۲۳۰.
  75. و ما پیش از تو جز مردانی را که به آنها وحی می‌کردیم نفرستادیم؛ اگر نمی‌دانید از اهل ذکر (آگاهان) بپرسید؛ سوره نحل، آیه: ۴۳.
  76. و پیش از تو جز مردانی را که به آنها وحی می‌کردیم نفرستادیم، اگر نمی‌دانید از اهل کتاب بپرسید؛ سوره انبیاء، آیه: ۷.
  77. الميزان، ج ۱۲، ص ۲۵۹، ۲۸۵.
  78. الميزان، ج۱۲، ص۲۸۵؛ پيام قرآن، ج۹، ص ۱۱۴.
  79. روض‌الجنان، ج ۱۳، ص ۲۰۹.
  80. و استواران در دانش؛ سوره آل عمران، آیه: ۷.
  81. الكافى،ج۱، ص۲۱۳؛ نورالثقلين، ج۱، ص۳۱۵ ـ ۳۱۸.
  82. و کسی که دانش کتاب نزد اوست؛ سوره رعد، آیه: ۴۳.
  83. مجمع‌البيان، ج ۶، ص ۴۶۲؛ نورالثقلين، ج ۲، ص۵۲۱ ـ ۵۲۴؛ الميزان، ج۱۱، ص۳۸۷ ـ ۳۸۹.
  84. اما آن (قرآن) آیاتی روشن است در سینه کسانی که به آنان دانش داده‌اند؛ سوره عنکبوت، آیه: ۴۹.
  85. الكافى، ج ۱، ص ۲۱۳ ـ ۲۱۴؛ مجمع‌البيان، ۸، ص ۴۵۱؛ الميزان، ج ۱۶، ص ۱۴۲.
  86. الكافى، ج ۱، ص ۲۵۵ ـ ۲۵۶؛ الميزان، ج ۱۸، ص ۱۹۲.
  87. الكافى، ج ۱، ص ۱۷۶، ۲۷۰، ۲۲۳، ۲۳۱، ۲۳۸ـ ۲۴۲.
  88. دائرة المعارف قرآن کریم؛ ج۴، ص۲۳۰.
  89. ر.ک. سعیدی مهر، محمد؛ دیوانی، امیر، ج۲، ص۱۴۲ - ۱۴۳.
  90. پیمان من به ستمکاران نمی‌رسد؛ سوره بقره، آیه: ۱۲۴.
  91. عارفی، اسحاق، امامت‌پژوهی، ص۶۸ - ۷۱.
  92. ر.ک. ربانی گلپایگانی، علی، کلام تطبیقی، ج۲، ص۲۱۹.
  93. ر.ک. سعیدی مهر، محمد؛ دیوانی، امیر، معارف اسلامی، ج۲، ص۱۴۲.
  94. ر.ک. قربانی، علی، امامت‌پژوهی، ص۱۵۳.
  95. ر.ک. ربانی گلپایگانی، علی، کلام تطبیقی، ج۲، ص۲۲۴.
  96. ر.ک. قربانی، علی، امامت‌پژوهی، ص۱۶۹ - ۱۷۱.