اعتدال

از امامت‌پدیا، دانشنامهٔ امامت و ولایت

نسخه‌ای که می‌بینید نسخه‌ای قدیمی از صفحه‌است که توسط Heydari (بحث | مشارکت‌ها) در تاریخ ‏۱ ژانویهٔ ۲۰۲۲، ساعت ۱۹:۵۶ ویرایش شده است. این نسخه ممکن است تفاوت‌های عمده‌ای با نسخهٔ فعلی بدارد.

اين مدخل از چند منظر متفاوت، بررسی می‌شود:

اعتدال میانه‌روی، برگزیدن راهی میان افراط و تفریط[۱].

معناشناسی اعتدال

معنای لغوی

اعتدال مصدر باب افتعال از ریشه "ع‌ ـ‌ د‌ ـ‌ ل" و در لغت به معنای حدّ متوسط بین دو وضعیت دیگر[۲] و به‌طور کلی هرگونه تناسبی است که لازمه آن برقراری مساوات بین جهات مختلف است[۳]، ازاین‌رو نقطه مقابل اعتدال، افراط و تفریط نامیده‌ می‌شود[۴] که مفهوم جامع هر دو فساد به معنای خروج از حالت اعتدال است، بنابراین، دو‌مفهوم "اعتدال" و "صلاح" با یکدیگر رابطه جانشینی و هر دو با مفهوم "فساد" رابطه تقابل دارند[۵]؛ همچنین با توجه به اینکه اعتدال به‌معنای میانه‌روی است، اسراف نقطه مقابل آن به‌شمار می‌رود[۶][۷].

راغب در مفردات گفته است: عدل، عبارت است از تقسیم به طور مساوی، و در معنای اعتدال فی قوله: ﴿وَلَنْ تَسْتَطِيعُوا أَنْ تَعْدِلُوا بَيْنَ النِّسَاءِ وَلَوْ حَرَصْتُمْ، فرموده: اشاره است به تمایل طبیعی و فطری‌ای که مردم بر آن هستند و بر اساس آن، توانایی ابراز محبت در بین زنان (متعدد) را به طور مساوی ندارند. فی قوله: ﴿فَإِنْ خِفْتُمْ أَلَّا تَعْدِلُوا هم فرموده: اشاره است به عدل در اعطا نمودن و نفقه دادن[۸].

فخرالدین در مجمع‌البحرین فی قوله: ﴿وَإِنْ تَعْدِلْ كُلَّ عَدْلٍ لَا يُؤْخَذْ مِنْهَا[۹]، فرموده: أي تفد كل فداء؛ یعنی: و اگر هر عوضی را به جای آن بدهد، و عدل، بر خلاف جور (ستم) است، و عدل از لحاظ نعمت، عبارت است از مساوی بودن بین دو شیء، و عدل از اسمای خدای متعال بوده و آن، مصدرِ قائم مقام اسم است، و حقیقت آن، ذوعدل است و او کسی است که هوا و هوس او را متمایل نمی‌کند، پس مُجاز در حکم کردن است[۱۰].

در فرهنگ لغات درباره اعتدال آمده که: اعتدال، مصدر است به معنای میانه حال شدن و راست و مستقیم گشتن[۱۱].

معنای اصطلاحی

در مقدمه کتاب مرآة الانوار و مشکوة الاسرار (مقدمه تفسیر برهان)، فرموده: عدل، ضدّ جور بوده و آن، چیزی است که در نفوس به امر راست و مستقیم قیام می‌کند، و اعتدال، حالت در وسط بودن بین دو حالت کمی و کیفی است، و در تناسب، به آن اعتدال، و در اقامه، به آن عدل گفته می‌شود. ابوعمر گفته است: عدل به فتح عین، به معنای فدیه قیمت، حق و مرد صالح است و این معانی و غیر این معانی در قاموس آمده است و استعمال آن در قرآن به اکثر از این معانی آمده است و اگر چه در بعضی از آنها نیاز به تأویل است، اما در اخبار، تأویل عدل یک بار به معنای شهادتین آمده؛ چنان‌که در تفسیر عیاشی و غیر آن از امام باقر(ع) فی قوله تعالی: ﴿إِنَّ اللَّهَ يَأْمُرُ بِالْعَدْلِ وَالْإِحْسَانِ وَإِيتَاءِ ذِي الْقُرْبَى وَيَنْهَى عَنِ الْفَحْشَاءِ وَالْمُنْكَرِ[۱۲]، نقل شده که عدل، شهادت به ﴿لَا إِلَهَ إِلَّا اللَّهُ است، الخبر، و به پیامبر(ص) بار دیگر؛ چنان‌که در تفسیر مذکور از آن بزرگوار(ع) در آیه یاد شده آمده است که: عدل تنها محمد(ص) است، پس هر که او را اطاعت کند عدالت نموده و احسان علی(ع) است، پس هر کس ولایت او را کند، احسان نموده و محسن در بهشت است، و نیز تأویل آن یک مرتبه به امام آمده، به خصوص علی(ع)، و بار دیگر تأویل آن به صدق آمده است، و از امام صادق(ع) در قوله تعالی: ﴿وَمَنْ يَأْمُرُ بِالْعَدْلِ وَهُوَ عَلَى صِرَاطٍ مُسْتَقِيمٍ[۱۳]، روایت شده که فرمود: یعنی علی(ع) و ائمه معصومین(ع)، و در برخی از زیارات آمده که: «أَشْهَدُ أَنَّكَ قَدْ حَكَمْتَ بِالْقِسْطِ وَ الْعَدْلِ»[۱۴].[۱۵]

اعتدال در فرهنگ اسلامی در معانی اصطلاحی گوناگونی به‌کار رفته که همه آنها با‌معنای لغوی تقارب دارد. در پزشکی به حالت هماهنگی میان "اخلاط چهارگانه"اعتدال گفته‌می‌شود[۱۶] و در جغرافیا نیز به خط استوا که فاصله یکسانی با قطب شمال و جنوب دارد و ساعات شب و روز در آن ثابت است محل اعتدال گفته می‌شود[۱۷]. در علم هیئت نیز از نقطه تقاطع منطقة البروج و معدّل النهار به اعتدال ربیعی و خریفی تعبیر می‌کنند[۱۸][۱۹].

مقدمه

میانه‌روی به معنای قصد، اقتصاد و حالت میانه در کمیت و کیفیت، از مفاهیمی است که آفرینش آدمی براساس آن بنا شده و استوار شده است. از این‌رو خداوند متعال در قرآن کریم می‌فرماید: خداوند تو را آفرید و استوار ساخت و تعادل بخشید[۲۰]. از این آیه چنین برمی‌آید که راز استواری انسان در اعتدال او در امور نهفته است. اعتدال و میانه‌روی در استواری زندگی فردی و اجتماعی آدمی نیز نقش برجسته‌ای دارد. از این‌رو خداوند در قرآن‌کریم میانه‌روی را روش و رفتار نیک معرفی می‌کند و رفتار مقابل آن را رفتار زشت و بد برمی‌شمرد[۲۱].[۲۲]

رفتار مقابل میانه‌روی، افراط و تفریط است که در فرهنگ دینی مورد نکوهش قرار گرفته است. امام(ع) نیز بر این نکته تأکید دارد و ضمن بیان آثار گذشتن از حد میانه در برخی امور، انسان‌ها را به رعایت آن سفارش می‌کند: پاره‌گوشتی به رگ حیات انسان آویخته است که از شگفت‌انگیزترین اعضای او، یعنی قلب است که زمینه‌هایی از حکمت و نیز ضد آن را در خود جا دهد. پس اگر امید در آن پدید آید طمع به سراغش رود و او را خوار سازد و اگر طمع هجوم آورَد حرص او را هلاک خواهد ساخت، و اگر ناامیدی چیره شود اندوه او را از پا درآورَد، و اگر خشم بر او عارض شود تندخویی حاکم شود، و اگر رضامندی او را خوش‌بخت سازد عنان اختیار از کف دهد، و اگر ترس او را فراگیرد دست روی دست گذارد، و اگر امنیت دامن‌گستر شود غرور و غفلت آن را از او رباید، و اگر مصیبتی بدو رسد جزع فرغ رسوایش کند، و اگر به مالی دست یازد طغیان کند، و اگر دچار تهی‌دستی شود در دام بلا افتد، و اگر گرسنگی او را به ستوه آورَد ناتوانی زمین‌گیرش کند، و اگر سیری از حد گذرد پرخوری او را بیازارد. پس هر کوتاهی او را ضرر رسانَد و هر تندروی برای او فساد آورَد[۲۳][۲۴].

امت متعدل، امتی است که در امر دین تسلیم و نسبت به دستورات الهی میانه‌رو و معتدل باشد. افراط و تفریط در امور اجتماعی باعث برهم خوردن تدریجی حالت تعادل در زندگی می‌شود و در نهایت، کانون اجتماع را برهم می‌زند. امام علی(ع) می‌فرماید: پس راه میانه را در پیش گیر که رهایی در همان است. قرآن، کتاب باقی‌مانده، و نشانه‌های نبوت بر آن [راه میانه] قرار گرفته و مسیر حرکت سنت است و سرانجام نیکو بدان بازگردد[۲۵][۲۶].

اعتدال و میانه‌روی در امور، از جمله مسائل حکومتی نیز مورد تأکید است. امام به فرماندار خود می‌فرماید: کاری که باید بیش از هر کار دیگر دوست داشته باشی، اعتدال و میانه‌روی در حق است[۲۷][۲۸].

این همه تأکید بر اصل اعتدال، بیانگر این حقیقت است که قانون توازن، تعادل و اعتدال بر سراسر نظام هستی حکم‌فرما و دلیل استواری جهان، جامعه و نفس انسانی است[۲۹].

اعتدال در قرآن

اعتدال ادیان توحیدی

اعتدال امّت اسلام

انواع اعتدال

اعتدال در حدود و قصاص و انتقام

عوامل خروج از اعتدال

بازتاب آیات اعتدال در اخلاق اسلامی

اعتدال پیامبر

جستارهای وابسته

منابع

پانویس

  1. خراسانی، علی، دایره المعارف قرآن کریم؛ ج۳،ص ۵۴۲
  2. لسان العرب، ج‌۹، ص‌۸۵؛ القاموس‌ المحیط، ج‌۴، ص‌۲۰، «عدل».
  3. مفردات، ص‌۵۵۳، «عدل».
  4. التحقیق، ج‌۹، ص‌۶۱‌ـ‌۶۲، «فرط».
  5. التوقیف، ج‌۱، ص‌۵۵۶؛ مفردات، ص‌۶۳۶، «فسد».
  6. التعریفات، ص‌۳۸.
  7. خراسانی، علی، دایره المعارف قرآن کریم؛ ج۳،ص ۵۴۲
  8. مفردات، ص۳۳۷.
  9. «و هر جایگزینی (به سربها) دهد از او پذیرفته نشود» سوره انعام، آیه ۷۰.
  10. مجمع البحرین، ص۴۴۴.
  11. ملخص المنجد و منتهی الأرب، ص۵۲۰.
  12. «به راستی خداوند به دادگری و نیکی کردن و ادای (حقّ) خویشاوند، فرمان می‌دهد و از کارهای زشت و ناپسند و افزونجویی، باز می‌دارد» سوره نحل، آیه ۹۰.
  13. «آیا او با آن کس که به دادگری فرمان می‌دهد و بر راهی است راست، برابر است؟» سوره نحل، آیه ۷۶.
  14. مقدمه تفسیر برهان، ص۱۶۲.
  15. امامی، عبدالنبی، فرهنگ قرآن ج۱، ص ۱۷۰.
  16. التوقیف، ج‌۱، ص‌۴۳۱: مفتاح دارالسعاده، ج‌۱، ص‌۱۹۴‌ـ‌۱۹۵.
  17. کشاف اصطلاحات الفنون، ج‌۱، ص‌۷۷۷‌ـ‌۷۷۸.
  18. کشاف اصطلاحات الفنون، ج‌۱، ص‌:۷۷۷‌.
  19. خراسانی، علی، دایره المعارف قرآن کریم؛ ج۳،ص ۵۴۲
  20. ﴿ الَّذِي خَلَقَكَ فَسَوَّاكَ فَعَدَلَكَ؛ سوره انفطار، آیه ۷.
  21. ﴿وَلَوْ أَنَّهُمْ أَقَامُواْ التَّوْرَاةَ وَالإِنجِيلَ وَمَا أُنزِلَ إِلَيْهِم مِّن رَّبِّهِمْ لأَكَلُواْ مِن فَوْقِهِمْ وَمِن تَحْتِ أَرْجُلِهِم مِّنْهُمْ أُمَّةٌ مُّقْتَصِدَةٌ وَكَثِيرٌ مِّنْهُمْ سَاء مَا يَعْمَلُونَ؛ سوره مائده، آیه ۶۶
  22. دانشنامه نهج البلاغه، ج۲، ص 751.
  23. نهج البلاغه، حکمت ۱۰۸: «"لَقَدْ عُلِّقَ بِنِيَاطِ هَذَا الْإِنْسَانِ بَضْعَةٌ، هِيَ أَعْجَبُ مَا فِيهِ وَ ذَلِكَ الْقَلْبُ، وَ ذَلِكَ أَنَّ لَهُ مَوَادَّ مِنَ الْحِكْمَةِ وَ أَضْدَاداً مِنْ خِلَافِهَا، فَإِنْ سَنَحَ لَهُ الرَّجَاءُ أَذَلَّهُ الطَّمَعُ، وَ إِنْ هَاجَ بِهِ الطَّمَعُ أَهْلَكَهُ الْحِرْصُ، وَ إِنْ مَلَكَهُ الْيَأْسُ قَتَلَهُ الْأَسَفُ، وَ إِنْ عَرَضَ لَهُ الْغَضَبُ اشْتَدَّ بِهِ الْغَيْظُ، وَ إِنْ أَسْعَدَهُ الرِّضَى نَسِيَ التَّحَفُّظَ، وَ إِنْ غَالَهُ الْخَوْفُ شَغَلَهُ الْحَذَرُ، وَ إِنِ اتَّسَعَ لَهُ الْأَمْرُ اسْتَلَبَتْهُ الْغِرَّةُ، وَ إِنْ أَفَادَ مَالًا أَطْغَاهُ الْغِنَى، وَ إِنْ أَصَابَتْهُ مُصِيبَةٌ فَضَحَهُ الْجَزَعُ، وَ إِنْ عَضَّتْهُ الْفَاقَةُ شَغَلَهُ الْبَلَاءُ، وَ إِنْ جَهَدَهُ الْجُوعُ قَعَدَ بِهِ الضَّعْفُ، وَ إِنْ أَفْرَطَ بِهِ الشِّبَعُ كَظَّتْهُ الْبِطْنَةُ، فَكُلُّ تَقْصِيرٍ بِهِ مُضِرٌّ وَ كُلُّ إِفْرَاطٍ لَهُ مُفْسِدٌ"»
  24. دانشنامه نهج البلاغه، ج۲، ص 751-752.
  25. نهج البلاغه، خطبه ۱۶: «"الْيَمِينُ وَ الشِّمَالُ مَضَلَّةٌ وَ الطَّرِيقُ الْوُسْطَى هِيَ الْجَادَّةُ، عَلَيْهَا بَاقِي الْكِتَابِ وَ آثَارُ النُّبُوَّةِ، وَ مِنْهَا مَنْفَذُ السُّنَّةِ وَ إِلَيْهَا مَصِيرُ الْعَاقِبَة"»
  26. دانشنامه نهج البلاغه، ج۲، ص 752.
  27. نهج البلاغه، نامه ۵۳: «"وَلْيَکُنْ أَحَبَّ الاُمُورِ إِلَيْکَ أَوْسَطُهَا فِي الْحَقِّ"»
  28. دانشنامه نهج البلاغه، ج۲، ص 752.
  29. دانشنامه نهج البلاغه، ج۲، ص 752.