حجر الاسود در معارف مهدویت

نسخه‌ای که می‌بینید نسخه‌ای قدیمی از صفحه‌است که توسط Heydari (بحث | مشارکت‌ها) در تاریخ ‏۱۶ دسامبر ۲۰۲۱، ساعت ۱۴:۴۳ ویرایش شده است. این نسخه ممکن است تفاوت‌های عمده‌ای با نسخهٔ فعلی بدارد.


اين مدخل از زیرشاخه‌های بحث حجر الاسود است. "حجر الاسود" از چند منظر متفاوت، بررسی می‌شود:
در این باره، تعداد بسیاری از پرسش‌های عمومی و مصداقی مرتبط، وجود دارند که در مدخل حجر الاسود (پرسش) قابل دسترسی خواهند بود.

مقدمه

از بخش‏های مهم مسجد الحرام و کعبه، حجر الاسود است که همواره در طول تاریخ ـ به ویژه در تاریخ صدر اسلام ـ از ارزش و اعتبار ویژه‌‏ای برخوردار بوده است. حجر الاسود سنگی است سیاه‌رنگ که بر رکن جنوب شرقی کعبه نصب شده و بوسیدن و لمس آن مستحب و واجب است که طواف از محازی آن آغاز می‌گردد و به همان‌جا ختم می‌شود. این سنگ به همراه حضرت آدم(ع) از بهشت به زمین آمد و در طوفان نوح به زیر خاک رفت و حضرت ابراهیم(ع) آن را بیرون آورد و در کعبه قرار داد. در روایتی از رسول خدا(ص) آمده است: حجر الاسود دست خدا بر روی زمین است و کسی که به آن دست می‌‌کشد، با خدا پیمان می‌‌بندد. یکی از خصوصیات این سنگ آن است که هرگاه از جای خود برداشته شود کسی جز پیامبران الهی یا یکی از اوصیای ایشان قادر به نصب آن سنگ در جای خود نخواهد بود و اگر شخص دیگری آن را نصب کند، در جای خود قرار نمی‌گیرد و به زمین خواهد افتاد.

در برخی روایات از اهمیت و جایگاه آن در عصر ظهور حضرت مهدی(ع)‏ سخن به میان آمده است و از آن به‌عنوان تکیه‏‌گاه حضرت مهدی(ع) هنگام ظهور یاد شده است. امام باقر(ع) فرمودند: "به خدا سوگند! گویا می‌‏بینم قائم پشت خود را به حجر الاسود تکیه داده، از خداوند سبحانه و تعالی می‌‏خواهد به حق خود برسد. آنگاه قائم می‌‏فرماید: "ای مردم! هر کس درباره حضرت آدم با من احتجاج کند، بداند من از او به آدم برترم و آن کس که در رابطه با شخصیت نوح با من احتجاج کند، من بر او به نوح مقدم هستم. و هر کس بخواهد درباره با ابراهیم با من مجادله کند، من از او به ابراهیم برتری دارم ... و اگر کسی بخواهد با شخصیت محمد(ص) با من محاجه کند، به طور مسلم من به حضرت محمد از او اولی هستم و هرکس که بخواهد در قرآن با من مجادله نماید، من از همه اولی به قرآن خداوند هستم ....»[۱]. در روایات آمده است هنگام ظهور حضرت مهدی(ع)، آن جناب در مسجد الحرام ظاهر می‌‌شود و نزدیک حجر الاسود رفته و حجر الاسود به شکل پرنده‌هایی سفید رنگ درمی‌‌آید و با آن حضرت بیعت می‌‌کنند. سپس سایر یاران حضرت با ایشان بیعت نموده و حجر الاسود شاهد بیعت آنان خواهد بود[۲]. از امام صادق (ع) روایت شده که مابین رکن یمانی و حجر الاسود، هفتاد پیغمبر مدفون‌اند که همه از گرسنگی و سختی از دنیا رفته‌اند[۳]. امام باقر (ع) نیز فرمودند: سه سنگ از بهشت آمده: حجر الاسود، سنگ مقام ابراهیم و سنگ بنی اسرائیل[۴]. امام صادق (ع) فرمود: "نخستین چیزی که از عدالت قائم (ع) ظاهر می‌شود این است که منادی اعلام می‌کند، آنان که طواف مستحبّی می‌کنند، مطاف و حجر الاسود را برای کسانی که طواف واجب می‌کنند، خالی کنند"[۵].[۶]

نصب حجرالاسود توسط امام زمان (ع)

محمد بن قولویه، استاد شیخ مفید می‌گوید: قرامطه ـ که از پیروان محمد بن قرمط‍‌ بودند و اعتقاد داشتند او امام زمان است ـ به مکه حمله کرده و حجر الاسود را ربوده بودند و پس از مدت‌ها در سال ٣٠٧ ق. بازپس فرستادند و قصد داشتند در محل قبلی خود نصب نمایند. من این خبر را پیشتر در میان کتاب‌های خویش خوانده بودم و می‌دانستم که آن را فقط‍‌ امام زمان (ع) می‌تواند در جای خود نصب کند. چنان‌که در زمان امام زین العابدین (ع) نیز از جای خود کنده شد و فقط‍‌ امام (ع) توانست آن را در جای خود نصب کند. به همین خاطر به شوق دیدار امام زمان (ع) قصد حج نمودم. اما هنگامی که به بغداد رسیدم به بیماری سختی مبتلا شدم. ناچار شخصی به نام "ابن هشام" را نائب گرفتم تا علاوه بر ادای حج به نیت من نامه‌ای را که خطاب به حضرت(ع) نوشته بودم، به دست ایشان برساند. در آن نامه خطاب به ناحیه مقدسه معروض داشته بودم که آیا از این بیماری نجات خواهم یافت‌؟ و مدت عمر من چند سال خواهد بود؟ به او گفتم: تمام تلاش من آن است که این نامه به دست کسی برسد که حجر الاسود را در محل خود نصب می‌کند. وقتی نامه را به او دادی، پاسخش را نیز دریافت کن! ابن هشام پس از اینکه با موفقیت مأموریت خود را انجام داد، بازگشت و گفت: وقتی به مکه رسیدم، خبر نصب حجر الاسود به گوشم رسید، فوراً خود را به حرم رساندم. مقداری پول به شرطه‌ها دادم تا اجازه بدهند کسی که حجر الاسود را در جای خود نصب می‌کند، ببینم و عده‌ای از آنها را نیز استخدام نمودم که مردم را از اطرافم کنار بزنند، تا بتوانم از نزدیک شاهد جریان باشم. وقتی نزدیک حجر الاسود رسیدم، دیدم هرکس آن را برمی‌داشت و در محل خود می‌نهاد، کمی به خود می‌لرزید و دوباره می‌افتاد. همه متحیر مانده بودند و نمی‌دانستند چه باید بکنند؟ تا اینکه جوانی گندم‌گون که چهره زیبایی داشت جلو آمد و سنگ را برداشت و در محل خود قرار داد و سنگ بدون هیچ لرزشی بر جای خود ایستاد. گویی هیچ‌گاه نیفتاده بود. فریاد شوق از مرد و زن برخاست. او در مقابل چشمان جمعیت بازگشت و از در حرم خارج شد. من به دنبال او دویدم و مردم را کنار می‌زدم. آنها فکر می‌کردند که دیوانه شده‌ام و از مقابلم می‌گریختند. چشم از او بر نمی‌گرفتم تا اینکه از جمعیت دور شدم. با اینکه او آرام قدم برمی‌داشت و من به سرعت می‌دویدم به او نمی‌رسیدم. تا اینکه وقتی به جایی رسیدم که هیچ‌کس غیر از من او را نمی‌دید، ایستاد و رو به من نمود و گفت: آنچه با خود داری بده!

وقتی نامه را به ایشان تقدیم نمودم، بدون اینکه آن را بخوانند، فرمودند: به او بگو از این بیماری هراسی نداشته باش و پس از این، سی سال دیگر زندگی می‌کنی. آن‌گاه مرا چنان گریه‌ای فراگرفت که توان هیچ‌گونه حرکتی نیافتم و او در مقابل دیدگانم مرا ترک نمود و بازگشت. سال ٣٦٠ ابن قولویه دوباره بیمار شد و به سرعت خود را آماده نمود و وصیت کرد. به او گفتند: چرا در هراسی‌؟ ان شاء الله خداوند شفا عنایت خواهد کرد. او گفت: این همان سال وعده است. و در همان سال و با همان بیماری وفات یافت[۷].[۸]

جستارهای وابسته

منابع

  1.   سلیمیان، خدامراد، فرهنگ‌نامه مهدویت
  2.   تونه‌ای، مجتبی، موعودنامه
  3.   حیدرزاده، عباس، فرهنگنامه آخرالزمان.

پانویس

  1. «وَ اللَّهِ لَكَأَنِّي أَنْظُرُ إِلَى الْقَائِمِ (ع) وَ قَدْ أَسْنَدَ ظَهْرَهُ‏ إِلَى‏ الْحَجَرِ ثُمَ‏ يَنْشُدُ اللَّهَ‏ حَقَّهُ‏ ثُمَّ يَقُولُ: يَا أَيُّهَا النَّاسُ مَنْ يُحَاجَّنِي فِي اللَّهِ فَأَنَا أَوْلَى بِاللَّهِ، أَيُّهَا النَّاسُ مَنْ يُحَاجَّنِي فِي آدَمَ فَأَنَا أَوْلَى بِآدَمَ، أَيُّهَا النَّاسُ مَنْ يُحَاجَّنِي فِي نُوحٍ فَأَنَا أَوْلَى بِنُوحٍ، أَيُّهَا النَّاسُ مَنْ يُحَاجَّنِي فِي إِبْرَاهِيمَ فَأَنَا أَوْلَى بِإِبْرَاهِيمَ، أَيُّهَا النَّاسُ مَنْ يُحَاجَّنِي فِي مُوسَى‏‏‏‏‏‏‏‏‏‏»؛ نعمانی، الغیبة، ص ۱۸۱؛ با اندک تفاوتی: تفسیر عیاشی، ج ۲، ص ۵۶؛ تفسیر قمی، ج ۲، ص ۲۰۴
  2. برگرفته از سایت حوزه.
  3. بحار الانوار، ج ۱۴، ص ۴۶۴.
  4. معارف و معاریف، ج ۴، ص ۴۰۵.
  5. بحار الانوار، ج ۵۲، ص ۳۷۴؛ الزام الناصب، ص ۲۲۳.
  6. حیدرزاده، عباس، فرهنگنامه آخرالزمان، ص۲۱۷؛ تونه‌ای، مجتبی، موعودنامه، ص ۲۷۱؛ سلیمیان، خدامراد، فرهنگ‌نامه مهدویت، ص۱۶۵.
  7. بحار الانوار، ج ۵۲، ص ۵۸ و ۵۹.
  8. تونه‌ای، مجتبی، موعودنامه، ص ۲۷۱؛ حیدرزاده، عباس، فرهنگنامه آخرالزمان، ص۲۱۷.