مبارزه با فساد در معارف و سیره علوی
مقدمه
یکی از انگیزههای اصلی حضرت امیر (ع) از پذیرش حکومت، ریشهکنی فقر و برقراری عدالت اجتماعی در جامعه بود؛ بدین جهت فرمود: بدانید. سوگند به کسی که دانه را شکافته و جانداران را آفریده، اگر انبوه آن جماعت نمیبود، یا گرد آمدن یاران، حجت را بر من تمام نمیکرد و خدا از عالمان (و در روایتی دیگر از اولیای امور) پیمان نگرفته بود که در برابر شکمبارگی ظالم و گرسنگی مظلوم خاموشی نگزینند، افسار حکومت را بر گردنش میافکندم و رهایش میکردم...[۱].
از این رو، حضرت در طول حکومت خود، همواره با ظلم ستیز کرده، ریشههای فقر و نابرابری را یکی پس از دیگری میخشکاند و با انحرافهای پیشگفته نیز با صراحت و قاطعیت مبارزه میکرد و در جهت اصلاح آنها اقدامهای ذیل را انجام میداد.[۲]
مبارزه با فساد اداری
عزل کارگزاران ناصالح و انتخاب عمال صالح
ما به این اقدام از بُعد اقتصادی مینگریم و تأثیر آن را در توزیع درآمدها و ثروتهای جامعه بررسی خواهیم کرد. حضرت در نخستین سخنان پس از بیعت، تصمیم خود را بر تغییر کارگزاران اعلام کرد و فرمود: سوگند به کسی که محمد را به حق فرستاده است، در غربال آزمایش به هم در آمیخته و غربال میشوید تا صالح از فاسد جداگردد یا همانند دانههایی که در دیگ میریزند تا چون به جوش آید، زیر و زبر شوند. پس، پستترین شما بالاترین شما شود و بالاترینتان پستترینتان. واپس ماندگانتان پیش افتند و پیش گرفتگانتان واپس رانده شوند...[۳].
و پس از آن، فرمان عزل همه عمال عثمان را به جز ابوموسی اشعری صادر[۴] و افراد دیگری را جایگزین آنان کرد. قیس بن سعد بن عباده انصاری را استاندار مصر، عثمان بن حنیف انصاری را استاندار بصره، عمارة بن شهاب را استاندار کوفه و عبیدالله بن عباس را استاندار یمن و سهل بن حنیف را استاندار شام کرد[۵]، و برای بقیه مناطق نیز والیانی برگزید و افرادی را نیز مأمور اخذ خراج و صدقات مناطق مختلف نمود[۶].
کارگزاران برگزیده حضرت علی (ع) را به طور کلی به سه دسته میتوان تقسیم کرد[۷]:
- کارگزاران متدین و مورد اطمینان چون مالک اشتر، عبدالله بن عباس و قیس بن سعد بن عباده که دارای صلاحیتهای لازم برای اداره امور نیز بودند.
- کارگزاران متدین و مورد اطمینان چون محمد بن ابی بکر، ابوایوب انصاری، سهل بن حنیف و عبیدالله بن عباس و عثمان بن حنیف که در اداره امور از قوت و صلاحیتهای لازم برخوردار نبودند.
- کارگزاران غیرمتدین مانند: منذر بن جارود عبدی، نعمان بن عجلان، یزید بن حجیه و مصقلة بن هبیره و قعقاع بن شور که دارای تخصص و قدرت مدیریت بودند.
ممکن است این پرسش مطرح شود که چرا امام علی (ع) برای اداره امور از گروه دوم و سوم استفاده میکرد. پاسخ این پرسش در واقعیتهای تلخ زمان او نهفته است. در آن زمان، مناطق بسیاری تحت سیطره حکومت اسلامی بود؛ در حالی که افراد دسته اول انگشتشمار بودند؛ از این رو، حضرت چارهای جز استفاده از دسته دوم و سوم نداشت؛ ولی برای آنکه خطای این دو گروه به ویژه گروه سوم به کمترین حد برسد، بر کردار آنها به دقت نظارت و فرد خطا کننده را به شدت مجازات میکرد.
گروهی از جمله مغیرة بن شعبه به حضرت پیشنهاد کردند که استانداران پیشین از جمله معاویه را بر منصب خود تثبیت، و پس از آنکه اوضاع سامان یافت، آنها را عزل کند؛ ولی حضرت با استناد به آیه مَا كُنْتُ مُتَّخِذَ الْمُضِلِّينَ عَضُدًا[۸]، با این پیشنهاد به طور قاطع مخالفت مینمود[۹]. امام علی (ع) بدون تردید نمیتوانست عدهای فاسق و دنیاپرست را که با او بیعت نکردهاند و فرمان او نمیبرند، بر جان و مال مسلمانان چیره سازد؛ زیرا این مشارکت در ظلم آنها به شمار میرفت و با هدف حضرت از پذیرش حکومت اصلاحات تعارض داشت. از بعد اقتصادی نیز ابقای آنان به معنای کمک به تشدید فقر و نابرابری بود که با اصلاحات اقتصادی وی منافات داشت؛ از این رو، برای آنکه یکی از عوامل مهم بیعدالتی به ویژه در حوزه اقتصاد، به کلی از بین برود، به عزل کارگزاران پیشین و نصب کسانی اقدام کرد که با فرمانبردار او بودند و در سیره فردی و حکومتی خود، حضرت را الگو قرار میدادند یا با راهنمایی و تهدید، قابل نظارت بوده، یارای مخالفت جدی با وی را نداشتند؛ در نتیجه، کارگزاران جدید کمتر فرصت مییافتند از منصب و موقعیت خود سوء استفاده مالی کنند و در توزیع فرصتهای درآمدزا و شغلی از مسیر عدالت منحرف شوند، و در صورتی که چنین کاری میکردند، با برخورد شدید و جدی امام مواجه میشدند.[۱۰]
مراقبت از کارگزاران و تنبیه خطاکار
امام به شدت بر رفتار کارگزاران خود نظارت میکرد و برای این کار جاسوسانی را چون کعب بن مالک گمارده بود[۱۱]. در عهدنامه او به مالک اشتر نیز آمده است: در اعمال کارگزاران خود کاوش نمای و جاسوسانی از مردم راستگوی و وفادار به خود بر آنان برگمار؛ زیرا مراقبت نهایی تو در کارهایشان آنان را به رعایت امانت و مدارا در حق رعیت وا میدارد و بنگر تا یاران کارگزارانت تو را به خیانت نیالایند. هر گاه یکی از ایشان دست به خیانت گشود و اخبار جاسوسان در نزد تو به خیانت او گرد آمد و همه بدان گواهی دادند، همین خبرها تو را بس است. باید به سبب خیانتی که کرده، تنش را به تنبیه بیازاری و از کاری که کرده است، بازخواست نمایی؛ سپس خوار و ذلیلشسازی و مهر خیانت بر او زنی و ننگ را بر گردنش آویزی[۱۲].
حضرت امیر (ع)، خود، سفارشهایش به مالک را عملی میکرد. در تاریخ، موارد متعددی نقل شده که حضرت از خطای کارگزاران خود آگاه شده و آنها را توبیخ یا تنبیه کرده است. نامههای متعددی در نهج البلاغه بر همین مطلب گواه است[۱۳]. علت خطای برخی کارگزاران و نظارت شدید و توبیخ حضرت را پیشتر بیان کردیم. امیرمؤمنان (ع) با توجه به تعداد اندک افراد مؤمن و مدیر، و گستردگی حکومت اسلامی چارهای جز این نداشت.[۱۴]
مبارزه با فساد اقتصادی
استرداد بیت المال
حضرت امیر (ع) دو روز پس از بیعت، خطبهای خواند و در آن، تصمیم خود را برای استرداد بیت المال، به مردم اعلام کرد: همانا هر زمینی از زمینهای بیت المال را که عثمان بخشیده و هر مالی از اموال خدا را که به افراد داده است، به بیت المال برمیگردد؛ زیرا حق پیشین را چیزی باطل نمیکند. اگر چیزی را که عثمان بخشیده، کابین زنان کرده و در شهرها پراکنده ساخته باشند، به جای خود بازخواهم گرداند؛ زیرا در دادگری گشایش است و آنکه از دادگری به تنگ آید، از ستمی که بر او میرود، بیشتر به تنگ آید[۱۵]؛ سپس فرمان داد تا همه سلاحها و شتران صدقه را که در خانه عثمان بود، به بیت المال برگردانند و از تصرف در داراییهای عثمان بپرهیزند و هر جا به بیت المالی برخوردند که جزو بخششهای عثمان بود، آن را برگردانند[۱۶].[۱۷]
تقسیم بیت المال به طور مساوی
حضرت علی (ع) همانگونه که در ابتدا اعلام فرمود، هدفش احیای سنت پیامبر و از بین بردن بدعتها بود؛ از این رو، در تقسیم بیت المال نیز به پیامبر اقتدا و صدقات را صرف اصناف خاصی که در قرآن ذکر شده، و فیء را به طور مساوی بین مردم تقسیم میکرد. در روز دوم خلافت خود، ضمن خطبهای که خواند، فرمود: آگاه باشید! هر مردی از مهاجران و انصار از اصحاب رسول خدا (ص) که خود را به سبب همراهیاش با پیامبر برتر از دیگران میبیند، بداند که برتری روشن در روز آخرت نزد خدا و ثواب و پاداش آن بر عهده او است. هر مردی که دعوت خدا و رسولش را پذیرفته و روش ما را تصدیق و به دین ما وارد شده و به قبله ما رو کرده است، همانا حقوق و حدود الهی بر او واجب میشود؛ بنابراین، شما بندگان خدایید و این داراییها نیز از آن خدا است که بین شما به طور مساوی تقسیم میشود. هیچ کس را بر دیگری برتری نیست. تقوا پیشهگان نزد خداوند، بهترین پاداش و برترین ثواب را دارند. خداوند دنیا را پاداش و ثواب پرهیزگاران قرار نداده است و آنچه نزد خدا است، برای نیکوکاران بهتر است. فردا صبح بیایید تا مالی را که نزد ما قرار دارد، بین شما تقسیم کنیم و هیچ کس غایب نشود. مسلمان حر، چه عرب باشد و چه عجم، چه قبلاً مشمول عطای خلیفه بوده و چه نبوده است، حاضر شود...[۱۸].
فردای آن روز همه حاضر شدند و به هر فرد سه دینار رسید[۱۹]. بسیاری از اصحاب مانند سهل بن حنیف، طلحه، زبیر، عبدالله بن عمر، سعد بن عاص، مروان بن حکم و دیگران که در زمان عمر و عثمان از بخششهای ویژه برخوردار بودند، به روش حضرت اعتراض کردند. او در پاسخ فرمود: اما در این فیء هیچ کس را بر دیگری ترجیحی نیست، و خداوند پیش از این، آن را تقسیم کرده است[۲۰]؛ پس فیء مال خدا است و شما بندگان مسلمان خدایید و این کتاب خدا است که به آن اقرار کرده و تسلیم شدهاید[۲۱]، و سیره پیامبر نیز بین ما روشن است؛ پس هر کس راضی نیست، هر چه میخواهد بکند. همانا کسی که به دستورهای خداوند عمل، و به حکم خدا حکم میکند، از چیزی نمیهراسد[۲۲].
حضرت علی (ع) به دنبال طلحه و زبیر فرستاد و از آنها پرسید: چرا از کار من کراهت دارید و بر خلاف آن رأی میدهید؟ آن دو در پاسخ گفتند: برای اینکه خلاف عمر بن خطاب در تقسیم بیت المال عمل میکنی. تو حق ما را مانند دیگران قرار دادی و اموال و زمینهایی را که خداوند متعال به وسیله شمشیرها، نیزهها و تاخت و تاز ما با اسبها و پاهایمان نصیب مسلمانان کرد و تبلیغات ما در آنجا واقع شد و آنها را به زور و فشار از کسانی که اسلام را فقط با زور پذیرفتند گرفتیم، ستاندی و بین ما و کسانی که با ما برابر نیستند، به طور مساوی تقسیم کردی.
حضرت در پاسخ فرمود: پیش از این قومی به اسلام پیشی گرفته، آن را با شمشیرها و نیزههای خود یاری کردند؛ ولی رسول خدا(صر) سهم بیشتری به آنها نداد و آنها را به سبب سبقت در اسلام برتری نداد. خداوند سبحان پاداش پیشی گیرندگان و مجاهدان را در روز قیامت خواهد داد[۲۳].
امام در گفتوگوی دیگری در پاسخ این دو میفرماید: من نمیتوانم در بیت المال تصرف کنم. بیت المال متعلق به مسلمانان است و من نگاهبان و امین آنها هستم. اگر میخواهید به منبر روم و آنچه را از بیت المال میخواهید، از مردم درخواست کنم. اگر اجازه دادند، به شما میدهم[۲۴].
وی به والیان خود نیز دستور میداد تا بیت المال را به طور مساوی بین مردم تقسیم کنند[۲۵]. در احتجاجات حضرت دو نکته مهم به چشم میخورد. او با کسانی رو به رو بود که دنیا را هدف قرار داده، پیشی گرفتن در دین و مجاهدت در راه خدا را ملاک سهمبری از بیت المال میدانستند و حضرت که بر اساس بینش قرآنی، آخرت را هدف، و دنیا را وسیله میدانست میفرمود: خداوند پاداش این امتیازها را در آخرت خواهد داد؛ اما این امتیازها ملاک سهمبری از بیت المال نیست. ملاک سهمبری به بعد مادی و دنیایی انسانها مربوط است که در این بعد، همه برابرند. دیگر آنکه حضرت، حق برابر در برخورداری از بیت المال را جزو ثابتات اسلام میداند که تغییر وضعیت، موجب تغییر آن نمیشود. در مقابل، کسانی بودند که گمان میکردند خلیفه در تقسیم بیت المال مختار است و هر گونه تشخیص داد میتواند رفتار کند. حضرت علی (ع) برای رد این مدعا و اثبات غیر قابل تغییر بودن روش تقسیم بیت المال به کتاب و سنت حضرت رسول (ص) استناد فرمود. این مطلب برای ما بسیار مهم است؛ از آن جهت که اگر تساوی حق مردم از بیت المال، جزو ثابتات اسلام باشد، دولت امروز نیز در سیاستهای مالی و بودجهریزی باید این اصل را در نظر بگیرد، البته همانگونه که گذشت، این درباره اموال فیء و غنیمت است که به تمام مسلمانان تعلق دارد و وجوهی مانند خمس، زکات و... در زمان ما - درآمد حاصل از فروش نفت که جزو انفال است را دربرنمیگیرد؛ زیرا بخشی از این وجوه در عناوین خاص مانند فقیران، مسکینان، در راه ماندگان، بدهکاران و... باید به کار رود و برخی دیگر متعلق به امام است که باید در مصالح اسلام و مسلمانان صرف شود و حاکم اسلامی میتواند به نیابت از امام معصوم (ع) آن را در اموری مانند راهها، پلها، بیمارستانها، بهداشت، آموزش و... که به مصلحت مسلمانان است، صرف کند. با این همه، اگر حاکم اسلامی صلاح بداند که درآمد انفال را بین مردم تقسیم کند، این عمل باید به طور مساوی انجام شود.[۲۶]
تعجیل در تقسیم بیت المال
حضرت علی (ع) با این بدعت (تأخیر در تقسیم بیت المال تا پایان سال) نیز مقابله کرد و سنت پیامبر (تعجیل در تقسیم بیت المال) را احیا کرد. از وی چنین نقل شده است: خلیل من رسول خدا که درود و سلام خدا بر او باد، هیچ مالی را تا فردا حبس نمیکرد و ابوبکر نیز چنین میکرد؛ ولی نظر عمر این بود که دفاتر مالی ایجاد کند و تقسیم مال را از سالی به سال دیگر تأخیر اندازد. اما من همان کاری را میکنم که خلیل من رسول خدا انجام داد[۲۷]. در ادامه روایت آمده است که حضرت جمعه به جمعه اموال را تقسیم میکرد. در روایت دیگری نقل شده است که جمعهها چیزی در محل بیت المال نبود و امام پنج شنبه اموال رسیده را تقسیم، سپس آنجا را جارو میکرد و آب میپاشید و در آن، دو رکعت نماز میخواند[۲۸].
همانگونه که پیشتر یادآور شدیم، تعجیل در تقسیم بیت المال موجب پخش و تداول تدریجی داراییها در جامعه و تسریع در رفع نیاز نیازمندان و مردم میشود؛ و لذا به رفع فقر کمک شایانی مینماید.[۲۹]
مقدمه
پرسش مهمی که در دوران معاصر ذهن برخی افراد را مشغول ساخته است، مسأله برقراری حکومت اسلامی به طور واقعی است و این که آیا زمامداران میتوانند با فساد، انحراف و تبعیض در تمام امور جامعه مبارزه کنند؟ سیره حکومتی امام علی(ع) در دوران ۵ ساله مبتنی بر سیاستهای دینی، ارزشی و انسانی و هدفش اجرای حق و عدل بود. شخصیت وسیع و چند بعدی امام علی(ع) - که آراسته به کمالات و فضایل است - سخن گفتن در مورد دوره کامل از زندگی ایشان را بر ما دشوار میسازد؛ سخن گفتن در مورد نحوه مبارزه با فساد در حکومت علوی اندکی از بسیار است. به ناچار گوشههایی از آن را در این مقاله توصیفی، تحلیلی آوردیم. باشد که سیره حکومتی آن حضرت(ع) در هر زمان و مکان، الگوی زمامداران مسلمان باشد.
سکوت و مدارای امیرمؤمنان پس از رحلت پیامبر(ص)
پیامبر گرامی اسلام(ص) وقتی رحلت فرمودند که سر مبارکشان بر روی سینه امیرالمؤمنین(ع) بود[۳۰] و پس از آنکه ایشان پیامبر اکرم(ص) را غسل دادند، در حالی که خود را برای خواندن نماز بر پیکر پاک ایشان آماده میکردند، فتنه سقیفه بنیساعده بر پا شد و مسیر تاریخ را دگرگون کرد. فردای آن روز در مسجدالنبی با ابوبکر به عنوان خلیفه رسول الله(ص) بیعت شد. پس از این واقعه، حوادث بسیار تلخ و دردناکی اتفاق افتاد و امیرالمؤمنین علی(ع) برای حفظ وحدت جامعه اسلامی و جلوگیری از انحلال و نابودی اسلام نوپا و نوبنیاد سکوت و تحمل را بر قیام ترجیح داد و مظهر وحدت شد. اما پیاپی در دوران غصب خلافت، از اظهار این که خلافت حق ایشان است، خودداری نمیکرد.
دوران خلافت ابوبکر - خلیفه اول - ۲ سال و ۴ ماه طول کشید که پس از مرگ او طبق وصیتش عمر بن خطاب به خلافت رسید. عمر که به فرموده علی(ع) مجموعهای از خشونت، سختگیری، اشتباه و پوزشطلبی بود و در زمان خلافت او مردم در ناراحتی و رنج مهمی گرفتار آمده بودند[۳۱]، ده سال خلافت کرد.
دوران پر فساد خلافت عثمان
پس از مرگ او شورایی تشکیل شد و عثمان بن عفان - مرد سست اراده و بیعزمی – که از طبقه اشراف مکه بود، برای خلافت انتخاب شد و بنیامیه به آرزوی دیرینه خود رسید؛ چراکه عثمان از دودمان بنیامیه بود و علاقه وافری به خاندان اموی - دشمنان دیرین و کینهتوز اسلام - داشت.
در حقیقت باید عثمان را نخستین خلیفه اموی و آغازکننده سلطنت امویان دانست. بررسی دوران خلافت عثمان، مخصوصاً آخرین سالهای آن برای روشن سدن حقایق تاریخی از اهمیت به سزایی برخوردار است. با روی کار آمدن عثمان، چهره حکومت اسلامی دگرگون شد؛ چراکه او بعد از به دست آوردن حکومت به روش غاصبانه و محکم کردن پایههای حکومت، قوانین و اهداف اسلام را زیر پا گذاشت و به قرآن و سنت پیامبر(ص) بیاعتنا و به سیره شیخین بیتوجه بود. هر چند که پس از پیامبر اکرم(ص) در دوران خلفا، حکومت دچار فساد شده و از محتوای دینی تهی گشته و حالت فرمانروایی و چیرگی بر مردم پیدا کرده بود؛ اما این فسادها و کجرویها در دوره خلیفه سوم بیشتر آشکار شد و به جهت دور شدن از ارزشها و فرهنگ و سنت اسلامی، انحرافها و فسادهای سیاسی، اداری، اقتصادی، اجتماعی و فرهنگی به طور برجستهای پدیدار شد و خفقان شدیدی حاکم گشت و و حق انتقاد و نظارت در امور سیاسی و اجتماعی از مردم سلب شد.
در این زمان بیت المال امت اسلامی اسلامی سرگذشتی بس اسفبار پیدا کرد؛ چراکه عثمان اموال و املاک بیت المال را در بین خویشاوندان و نزدیکان خود که در اسلام سابقه روشنی نداشتند، به طور عظیم و بیحسابی بذل و بخشش میکرد و آنها را مقرب خود میساخت و این عمل غیردینی و ناعادلانه را خدمت به خویشاوندان خود میدانست؛ در حالی که بسیاری از مردم از حداقلهای معیشت و ضرورتها محروم بودند. بیت المالی که میتوانست باعث رشد و ترقی جامعه اسلامی شود، با حمایت عثمان، در دستان امویهای ضد اسلام جا گرفته بود. عثمان کسانی را برای اداره امور مسلمانان منصوب کرده بود که از اسراف و حیف و میل بیت المال ذرهای دریغ نمیکردند و در این امر از یکدیگر سبقت میگرفتند و این یکی از عوامل سقوط حکومت او بود. عثمان بستگان خود را که مصدر فسق و فجور بودند، بر جان و مال مسلمانان مسلط کرد و آنها را مورد اعتماد قرار داد و از نظریات آنها استفاده کرد در حالی که مهاجرین و انصار را رسماً و عملاً کنار گذاشت و هیچ مشورتی با آنها نمیکرد[۳۲].
در حقیقت تجملپرستی و گرایش به ظواهر از زمان بنیامیه آغاز شد؛ چراکه آنها به جای تشکیل یک حکومت شرعی، مشغول به اسراف و افراط در تجمل، تفنن در خوراک و ایجاد آشپزخانههای افسانهای، اندوختن مال و ساختن کاخهای سر به فلک کشیده، خرید غلامان و کنیزان مطلوب فراوان برای هدفهای شهوانی و حیوانی شدند و حکومت را به سلطنت تبدیل کردند.
در زمان عثمان ضربههای جبرانناپذیری بر فرهنگ اسلامی از طریق انحرافهای دینی و بدعتها زده شد. در این دوره با آموزههای دینی برخورد میشد و عثمان احکام الهی را تحریف میکرد و به تعلیم و تربیتی که پیامبر(ص) آن قدر اهمیت داده بود، بیتوجه شدند. سیاستهای مالی عثمان موجب جمع شدن ثروت در دست عدهای خاص شد و روحیه اشرافیگری و تجملخواهی را به شدت رواج داد و از یک سو مرفهان بیدرد و بیدین روز به روز ثروتها را انباشته میکردند. و از سوی دیگر طبقه فقیران و محرومان پیدا میشدند که حقوق آنها را کارگزاران حکومتی چپاول کرده بودند و در فشار اقتصادی به سر میبردند. فساد اجتماعی و اخلاقی از نتایج مخرب فساد اقتصادی عثمان بود؛ زیرا مردم دچار رفاهگرایی شده بودند و ارزشهای دینی بسیار ضعیف شد و حتی به ظواهر دین نیز بهای کمی داده میشد. کمکم جامعه از جهت دینی دچار مشکل فتنه و فساد شد. وضعیت اسفبار موجود، عمارها، ابوذرها و عبدالله بن مسعودها را – که احساس مسؤولیت دینی داشتند - به اعتراض، فریاد و انتقاد و اداشت اما عثمان هر یک را به نوعی مورد آزار و اذیت، مجازات و تبعید قرار داد!
امیرالمؤمنین علی(ع) در این دوره خواهان اجرای حدود اسلامی بود؛ چراکه خلیفه حدود الهی را تعطیل کرده بود. از جمله جاری کردن حد شرابخواری در مورد ولید بن عقبه به دست خود حضرت[۳۳].
بیعت همگانی و پرشور مسلمانان با امیر مؤمنان(ع)
بعد از قتل عثمان در روز ۱۸ ذیالحجه سال ۳۵ هجری، اجتماع عظیمی از مسلمانان با رضایت کامل و در نهایت اختیار و آزادی[۳۴] امام را به عنوان خلیفه بعدی انتخاب کردند. اما امام خلافت را نمیپذیرفتند و وضعیت را اینگونه توصیف کردند: «مرا واگذارید و دیگری را به دست آرید زیرا ما به استقبال حوادث و اموری میرویم که رنگارنگ و فتنهآمیز است و چهرههای گوناگون دارد و دلها بر این بیعت ثابت و عقلها بر این پیمان استوار نمیماند. چهره افق حقیقت را (در دوران سه خلیفه) ابرهای تیره فساد گرفته و راه مستقیم حق ناشناخته مانده است. آگاه باشید اگر دعوت شما را بپذیرم، بر اساس آنچه که میدانم با شما رفتار میکنم و به گفتار این و آن و سرزنش سرزنش کنندگان گوش فرا نمیدهم. اگر مرا رها کنید چون یکی از شما هستم و شاید شنواتر و مطیعتر از شما نسبت به رئیس حکومت باشم اما اگر من وزیر و مشاورتان باشم، بهتر است که امیر و رهبر شما گردم»[۳۵].
به این ترتیب امام علی(ع) بعد از ۲۵ سال سکوت و خانهنشینی و تحمل «خار در چشم و استخوان در گلو» و دم نزدن به خاطر حفظ کیان اسلام وارث خلافتی شد که قبل از آن جامعه، بسیاری از چهره اسلام فاصله گرفته بود و دچار بیعدالتی، رفاهزدگی، انحراف از کتاب خدا و سنت پیامبر(ص) شده بود[۳۶].
امیرالمؤمنین علی(ع) میدانست که چنین جامعهای به طور بنیادی نیاز به دگرگونی اساسی و اصلاح دارد و با یک برنامه حساب شده باید مبارزه با فساد و در زمینههای مختلف را شروع کرد. ایشان هدف خود را از تصدی حکومت اسلامی، بازگرداندن نشانههای حق و دین خداوند به جایگاه خود، اصلاح سرزمینها، ایجاد امنیت و آسایش ستمدیدگان، اجرا شدن قوانین و مقررات فراموش شده خداوند معرفی میفرماید[۳۷]. ایشان از همان روزهای نخست حکومت، بیدرنگ مبارزه با فساد را شروع و سیاست اصلاحات اداری و اقتصادی را با قاطعیت تمام به اجرا گذاشت؛ اما بخشی از اصلاحات فرهنگی، زمینه اجتماعی نداشت و برای همین، انجام دادن آنها فوراً امکانپذیر نبود و نیاز به زمان داشت تا حکومت علوی تثبیت شود؛ چراکه مردم در طی ۲۵ سال با این فرهنگ انحرافی خو گرفته بودند و اگر امام علی(ع) فوراً به مبارزه با انحرافات فرهنگی میپرداخت اعتراض و جنگ و نارضایتی عدهای از مردم ایجاد میشد و اختلاف در میان ملت را در پی داشت[۳۸]. امام علی(ع) در اولین سخنرانی خود پس از بیعت مردم مدینه در سال ۳۵ هجری فرمود: «آگاه باشید تیرهروزیها و آزمایش، همانند زمان بعثت پیامبر(ص) بار دیگر به شما روی آورد. سوگند به خدایی که پیامبر(ص) را به حق مبعوث کرد سخت آزمایش میشوید چون دانهای که در غربال ریزند یا غذایی که در دیگ گذارند و بجوشانند! به هم خواهید ریخت زیر و رو خواهید شد تا آنکه پایین به بالا و بالا به پایین رود. آنان که سابقهای در اسلام داشتند و تا کنون منزوی بودند بر سر کار میآیند و آنها که به ناحق پیشی گرفتند عقب زده خواهند شد»[۳۹].
امام علی(ع) از وقایع گذشته جامعه آگاهی عمیق و دقیقی داشتند و به عمق فاجعه واقف بودند. ایشان در مورد ضرورت استقامتشان در برداشتن کجیها و مبارزه با فساد چنین فرمودند: «اگر از این فتنهها و لغزشگاهها با قدرت بگذرم دگرگونیهای بسیار پدید میآورم»[۴۰].
مبارزات و اصلاحاتی را که امام علی(ع) برای چنین جامعهای در نظر گرفته بودند، میتوان به دو دسته تقسیم کرد:
یکی از مهمترین مبارزات سیاسی امام علی(ع) در ابتدای حکومت، عزل کارگزاران و فرمانداران ناشایست و فاسد خلیفه پیشین و برگرداندن اموال عمومی به بیت المال بود که فرمانداران عثمان برای اهداف خاص سیاسی و شخصی مصرف کرده بودند، حضرت(ع) در روز دوم خلافتشان در سال ۳۵ هجری درباره برگرداندن با اموال فراوان بیت المال که عثمان به بعضی از خویشاوندان خود بخشیده بود و نیز در مورد سیاست اقتصادیشان چنین فرمودند: «به خدا سوگند! بیت المال تاراج شده را هر کجا بیایم به صاحبان اصلی آن باز میگردانم گرچه با آن ازدواج کرده یا کنیزانی خریده باشند زیرا در عدالت، گشایش برای عموم و آن کس که عدالت بر او گران آید، تحمل ستم برای او سختتر است»[۴۲].
امام با این جملات همه آن تصرفات و مالکیتها را غیرقانونی اعلام کرده بیان میکند که تکلیف الهی و اجتماعی علی(ع) برگرداندن آن اموال به بیت المال است. اموال هر چه که باشد و در اختیار هر کسی که قرار گرفته باشد[۴۳].
امام علی(ع) تمامی کارگزاران اموی را از حکومت برکنار و کارگزاران شایسته و صالح و توانمندی انتخاب کرد که توانایی برپایی عدل و گسترش قانون در جامعه را داشته باشند و از صلاحیت اخلاقی، پاکدامنی، تخصص و توانایی، تجربه، حیا و تقوی و... برخوردار باشند[۴۴].
پس از عزل کارگزاران اموی، امام علی(ع) عثمان بن حنیف را به بصره، عمار بن شهاب را به کوفه، عبیدالله بن عباس را به یمن، قیس بن سعد را به مصر و شهل بن حنیف را به شام برای فرمانداری اعزام کرد[۴۵]. فرمانداران و کارگزاران امام تحت بازرسی و مراقبتهای پنهانی و گستردهای از طریق بازرسانی که عدالت، وثاقت و صداقت آنها مورد تأیید حضرت بود، قرار میگرفتند تا این که مبادا در انجام وظایف خود کوتاهی و یا به حقوق مردم تجاوز کنند. نامههای مختلف امام علی(ع) در این زمینه حاکی از وجود و اهمیت چنین مسألهای میباشد.
مبارزه با فساد مالی
یکی از روشهای حضرت(ع) برای مبارزه با فساد اقتصادی و اداری و ایجاد زمینههای اصلاح جامعه، اهمیت دادن به نیازهای اقتصادی کارگزاران و فرمانداران و تأمین حقوق مادی کافی برای آنها بود؛ چراکه در این صورت، دیگر آنها به بیتالمال تجاوز نمیکنند و توانایی اصلاح فاسدان را پیدا میکنند. حضرت برای مبارزه با این امر، هدیه، رشوه و رشوهخواری را برای کارگزاران ممنوع کرد و دریافت هدیه را خیانت و دریافت رشوه را شرک دانستهاند[۴۶]. امام علی(ع) در جواب کسی که شب هنگام برای حضرت هدیه آورده بود، فرمود: «... به خدا سوگند! اگر هفت اقلیم را با آنچه در زیر آسمانهاست به من دهند تا خدا را نافرمانی کنم که پوست جوی را از مورچهای به ناروا بگیرم، چنین نخواهم کرد.»..[۴۷].
جامعه مورد قبول امیرالمؤمنین(ع) جامعه نابرابر و دارای شکاف طبقاتی بین «سیر» و «گرسنه» نبود. جامعهای که در زمان عثمان به علت توزیع نابرابر، گرفتار نظام طبقاتی شده بود اکنون پس از به قدرت رسیدن حضرت(ع) توزیع عادلانه بیتالمال را که مهمترین منبع مالی مصرف حکومت علوی در بین مسلمانان بود، تجربه میکرد.
تقسیم بیتالمال بدون تبعیض
امیرالمؤمین علی(ع) که مظهر عدلگستری و عدالت است، منابع و بیتالمال را به طور عادلانه و بدون در نظر گرفتن نژاد، نسب و سبب و... افراد در میان آنها توزیع کرد. ایشان بنا بر سنت پیامبر گرامی اسلام(ص) هرگز بیتالمال را ذخیره نمیکرد و همه آن را در بین مسلمانان به طور مساوی تقسیم میکرد و در نظر او فرقی بین سیاه و سفید و عرب و عجم نبود. به سرعت سهم مردم از بیت المال را در میان آنها به طور مساوی تقسیم میکرد[۴۸].
امام علی(ع) در یکی از روزهای آغازین خلافت، پیش از دستور تقسیم بیت المال خطبهای به شرح زیر ایراد فرمود: «ای مردم! هیچ کس از مادر، غلام و کنیز به دنیا نیامده است و همه و حر و آزادند. خداوند به برخی از شما نعمتهای فراوان بخشیده است و کسی که گرفتار است، باید شکیبایی پیشه سازد و با شکیبایی خود بر خدا منت نهد. اکنون بیتالمال نزد ما حاضر است و آن را در میان سفید و سیاه به طور مساوی تقسیم خواهیم کرد»[۴۹].
هنگام تقسیم بیتالمال، حضرت بدینگونه بود که به عبدالله بن ابی رافع (دبیر و نویسنده خود) دستور داد که به هر یک از مهاجران و انصار سه دینار بپردازد[۵۰]. این تقسیم عادلانه نارضایتی قدرتمندان را به دنبال داشت به طوری که بسیاری وقتی دیدند عدالت اقتصادی در حکومت علوی شعار نیست. به امیرالمؤمنین علی(ع) ایراد گرفتند و کمکم مخالفت با حضرت را شروع کردند. برخی از خیرخواهان امام، پیشنهاد کردند که این قدر سختگیری نکند، و نسبت به اشراف و بزرگان، امتیاز قائل شود، اما امام در پاسخ آنها میفرماید: «آیا به من دستور میدهید برای پیروزی خود از جور و ستم درباره امت اسلامی که بر آنها ولایت دارم، استفاده کنم؟ به خدا سوگند! تا عمر دارم و شب و روز برقرار است و ستارگان از پی هم طلوع و غروب میکنند هرگز چنین کاری نخواهم کرد. اگر این اموال از خودم بود به گونهای مساوی در میان مردم تقسیم میکردم تا چه رسد که جزو اموال خداست.»..[۵۱]. امیرالمؤمنین(ع) حتی در گرفتن مالیات (زکات) نیز عدالت را به شدت رعایت میکردند. نامههایی که حضرت به مأموران مالیات مینوشتند و سفارشهایی که در جهت گرفتن مالیات و امانتداری به آنها میکردند، گواه این مطلب میباشد[۵۲]. امام روزهای جمعه بیت المال را پاک میکرد و بعد از آن با آب میشست و سپس دو رکعت نماز در آنجا میگزارد و میفرمود: «روز قیامت بر من گواهی دهید»[۵۳].
امام افزون بر این، زدودن فسادی که در جامعه ریشه دوانده بود و در جهت مبارزه با فساد و تبعیض اجتماعی به شدت با فقر مبارزه میکرد؛ چراکه فقر یکی از بیماریهای اجتماعی است که ایمان افراد را از آنها میگیرد و کفر افراد را در پی دارد و جامعه را از بین میبرد. در زمان حکومت کوتاه خود، به رغم آن همه توطئه و کارشکنیها، آن حضرت وضعیت مردم کوفه را به جایی رساند که میفرمود: «مَا أَصْبَحَ بِالْكُوفَةِ أَحَدٌ إِلَّا نَاعِماً إِنَّ أَدْنَاهُمْ مَنْزِلَةً لَيَأْكُلُ الْبُرَّ وَ يَجْلِسُ فِي الظِّلِّ وَ يَشْرَبُ مِنْ مَاءِ الْفُرَاتِ»؛ «اکنون در کوفه همگان از زندگی بهرمندند و فرودستترین آنها نان و سایبان دارد و از آب فرات بهره میگیرد»[۵۴].
امام علی(ع) در نامههایی که برای فرمانداران خود مینگاشت، به رسیدگی به محرومان و مستضعفان و رعایت حقوق آنها در جامعه بسیار تأکید میورزیدند[۵۵]. ایشان در این باره میفرمایند: «به فریاد مردم رسیدن و آرام کردن مصیبتدیدگان از کفاره گناهان بزرگ است»[۵۶]. امام(ع) برای این که مشکل عدم طرح مستقیم مظلومیتها و دادخواهیها در حد ممکن حل شود جایگاهی به نام بیت القصص (صندوق شکایات) تأسیس کرده بود تا مظلومان اگر از طرح مسألهای ناتوانند، دادخواهی خود را بنویسند و آنجا بیاندازند تا علی(ع) از آن مطلع شود. گویا این کار در تاریخ اسلام، اولین گام در جهت مرتبط ساختن مردم با هیئت حاکم بود[۵۷].
از دیگر روشهای امام علی(ع) برای مبارزه با فقر و بیکاری در اجتماع، ترویج فرهنگ کار و تلاش در جامعه بود. ایشان در سخنانشان کار را عبادت معرفی میکردند و برای فقرزدایی از جامعه به توسعه کشاورزی، صنعت و تجارت توصیه، و به فرمانداران خود در لزوم حمایت از اینها تأکید میکردند[۵۸]. در جامعهای که ارزشها ضد ارزش و ضد ارزشها ارزش شده بود، یکی از ضروریترین نیازها مبارزه با فساد فرهنگی و انحرافها بود. امیرالمؤمنین(ع) میفرمایند: «إِنَّ النَّاسَ إِلَى صَالِحِ الْأَدَبِ أَحْوَجُ مِنْهُمْ إِلَى الْفِضَّةِ وَ الذَّهَبِ»؛ به راستی که مردم به کمال و ادبی نیک و شایسته (که آن علم دین و قرآن است) نیازشان بیشتر است تا به سوی طلا و نقره[۵۹]. حضرت با سنتهای باطل و ناشایست مبارزه کرد و فرهنگ عمومی را تصحیح کرد و برای برآورده کردن نیازهای روحی و عقلی افراد به توسعه آموزش و پرورش پرداخت. ایشان به فرمانداران خود ابلاغ میکرد که در بامداد و شامگاه در مجالس عمومی با مردم مصاحبت داشته باشند و پرسشهای دینی آنها را پاسخ دهند و با دانشمندان به گفتوگو بپردازند[۶۰]. در جای دیگری میفرماید: «ای مردم! مرا بر شما و شما را بر من حقی واجب شده. حق شما بر من آن که... شما را آموزش دهم تا بیسواد و نادان نباشید و شما را تربیت کنم تا راه و رسم زندگی را بدانید»[۶۱].
خطبههای تربیتی - اخلاقی حضرت(ع) و تربیت افراد برجسته شاهدی بر این واقعه است که چه قدر امر تعلیم و تربیت در نظر حضرت مهم بوده و حضرت به شدت با جهل و عصبیتهای قومی مبارزه و آنها را مدام به رعایت قوانین دین دعوت میکرد؛ چراکه دنیای افراد وقتی آباد میشود که دینشان اصلاح شود. امام میفرماید: «وَ لَا تُصْلِحْ دُنْيَاكَ بِمَحْقِ دِينِكَ»؛ «دنیای خود را با نابودی دینت آباد مکن»[۶۲]. با مطالعه سخنان حکمتآمیز، نامهها و خطبههای نورانی حضرت(ع) اهمیت مسأله تعلیم و تربیت و اهتمام امام به ارتقاء سطح فکری و فرهنگی جامعه و این که هدف تمام فعالیتهای امام تنها برای هدایت بشر به سوی کمال بوده، برای ما محرز میشود.[۶۳]
مؤلفههای پیشگیری
امام علی(ع) برای پیشگیری از فساد دو مؤلفه اصلی را ترسیم کردهاند؛ یک برقراری عدالت و مساوات و دیگری برقراری نظام نظارتی در تمام سطوح مدیریتی، این دو مهم برای پیشگیری از فساد در دستگاههای حکومتی شمرده میشوند.
برقراری عدالت و مساوات
محوریترین اصلی که امام(ع) آن را مبنای قبول حکومت معرفی کرده و برای هر حکومتی لازم میداند، عدالت است: اگر خداوند از عالمان پیمان سخت نگرفته بود که در برابر شکمبارگی ستمگر و گرسنگی ستمدیده هیچ آرام و قرار نگیرند، بیتأمل رشته حکومت را از دست میگذاشتم و پایانش را چون آغازش میانگاشتم، و چون گذشته، خود را به کناری میکشیدم[۶۴].
از این کلام به خوبی فهمیده میشود که نفس حکومت برای امام هدف نبوده، بلکه از باب تحقق عدالت، اقامه حق و ازاله باطل به آن مینگریستند. در جای دیگر، وجود مودت و همدلی در جامعه که مبین مشروعیت یک نظام است، را نتیجه اقامه عدل معرفی میکند: همانا برترین چشم روشنی زمامداران، برقراری عدل در شهرها و آشکار شدن محبت مردم به رهبر است، که محبت دلهای رعیت جز با پاکی قلبها پدید نمیآید، و خیرخواهی آنان زمانی است که با رغبت و شوق پیرامون رهبر را گرفته، و حکومت بار سنگینی را بر دوش رعیت نگذاشته باشد، و طولانی شدن مدت زمامداری بر مردم ناگوار نباشد[۶۵].
تأکید دیگر از کلام آن حضرت که حکومت را فقط برای برقراری عدل میخواست تا در سایه آن جامعه به کمال راه یابد، قضیه برخورد عبدالله بن عباس با ایشان است هنگامی که کفش خود را پینه میزند. حضرت از ابن عباس میپرسد: «مَا قِيمَةُ هَذَا النَّعْلِ» ابن عباس جواب میدهد: «لَا قِيمَةَ لَهَا!» و امام میفرماید: سوگند به خدا که همین کفش کهنه و پاره بیارزش، نزد من از حکومت بر شما محبوبتر است، مگر اینکه حقی را با آن به پا دارم، یا باطلی را دفع کنم[۶۶].
حضرت(ع) برای بیان نیت واقعی و قلبی خود از قبول حکومت و رفع اتهام قدرتطلبی از خود در پیشگاه خداوند میفرماید: خدایا، تو میدانی که جنگ و درگیری ما برای به دست آوردن قدرت، حکومت دنیا و ثروت نبود، بلکه میخواستیم نشانههای حق و دین تو را به جایگاه خویش بازگردانیم، و در سرزمینهای تو اصلاح را ظاهر کنیم، تا بندگان ستمدیدهات در امن و امان زندگی کنند، و قوانین و مقررات فراموش شده تو بار دیگر اجرا گردد[۶۷].
در ادامه این کلام، حضرت با بیان صفات و ویژگیهای لازم برای جانشینی پیامبر(ص)، اولویتهای خود را در احراز اینچنین بر میشمرد: خدایا، من نخستین کسی هستم که به تو روی آورد، و دعوت تو را شنید و اجابت کرد. در نماز، کسی از من جز رسول خدا(ص) پیشی نگرفت، همانا شما دانستید که سزاوار نیست بخیل بر ناموس و جان و غنیمتها و احکام مسلمانان ولایت و رهبری یابد، و امامت مسلمانان را عهدهدار شود، تا در اموال آنها حریص گردد، و نادان نیز لیاقت رهبری ندارد تا با نادانی خود مسلمانان را به گمراهی کشاند، و ستمکار نیز نمیتواند رهبر مردم باشد، که با ستم، حق مردم را غضب و خطاهای آنان را قطع کند، و نه کسی که در تقسیم بیت المال و رشوهخوار در قضاوت نمیتواند امام باشد؛ زیرا که برای داوری با رشوه گرفتن حقوق مردم را پایمال، و حق را به صاحبان آن نمیرساند، و آن کسی که سنت پیامبر اکرم(ص) را ضایع میکند، لیاقت رهبری ندارد؛ زیرا که امت اسلامی را به هلاکت میکشاند[۶۸].
اهدافی که حضرت در این خطبه به عنوان فلسفه حکومت بیان فرمودند (باز گرداندن نشانههای دین در جایگاه خود، ظهور اصلاح در سرزمینها، امنیت بندگان ستمدیده، اجرای مقررات و حدود تعطیل شده و فراموش شده دین) جز در بستر عدالت و در سایه عدالت فراگیر، محقق نخواهد شد[۶۹]. در واقع جامعهای که عدالت در آن برپا نیست، فاقد حیات انسانی و زندگی معنوی است «الْعَدْلُ حَيَاةٌ»[۷۰] و دیانتی که در آن اهتمام به برقراری عدالت نیست، مایه گمراهی است «الْعَدْلُ حَيَاةُ الْأَحْكَامِ»[۷۱] و حکومتی که عدالت هدف آن نیست و در راه برقراری عدالتی همهجانبه و فراگیر گام نمیزند، در مسیر هلاکت است «عَدْلُ السُّلْطَانِ حَيَاةُ الرَّعِيَّةِ وَ صَلَاحُ الْبَرِيَّةِ»[۷۲]؛ امام(ع) هدف اساسی حکومت، والاترین ارزش در جامعه و اصل بنیادی در جهتگیریهای حکومتی را عدالت میدانست و عدالت اجتماعی، عدالت اقتصادی، عدالت قضایی را بهترین خدمت به جامعه معرفی میکرد، حتی امام در مقایسه بین عدل وجود، عدل را افضل معرفی میکند که عدل، حرکت مطابق اصل و قابل تحقق توسط همگان است؛ اما جود، مسیر خاصی و برای گروه خاص میباشد. امام عدالت را س سبب عافیت، سلامت و کرامت جامعه معرفی میفرماید: «مگر پیراهن عافیت را با عدل خود به اندام شما نپوشانیدم؟»[۷۳].
نکته قابل توجه اینکه از کلام امام فهمیده میشود عدالت یک نمود درونی دارد و یک نمود بیرونی. کسی میتواند عدالت را در نمود بیرونی آن، یعنی در جامعه، به خوبی تحقق بخشد که در اجرای آن در درون خود، به موفقیت رسیده باشد. حضرت در توصیف بهترین بندگان خدا میفرمایند: (بهترین و محبوبترین بنده نزد خدا، بندهای است که) خود را به عدالت واداشته، و آغاز عدالت او، آنکه هوای نفس را از دل بیرون رانده است، حق را میشناساند و به آن عمل میکند[۷۴].
عدالت در دیدگاه امام(ع) آن قدر ارزش داشت، که امام جان خویش را در راه اقامه آن فدا کرد[۷۵].
برای برقرای عدالت و مساوات باید زمینههایی را فراهم آورد که بخشی از این زمینهها مشترک بین زمامداران حکومت و مردم است که هر دو در آن سهیماند و بخشی دیگر مختص به مردم یا حاکمان است[۷۶].
زمینههای مشترک تحقق عدالت
در اینجا به برخی از زمینههای مشترک بین حکام و مردم جامعه اسلامی در تحقق عدالت و مساوات پرداخته شده است. ۱. ترک هوا و هوس و خواستههای نفس: خاستگاه تمام انحرافات انسان از نفس اوست و این نفس تا زمانی که تعدیل نشود، هرگز انسان نباید انتظار صلاح و فلاح داشته باشد. عدالت در مرحله اجرا، امر مستقیمی است که به حال و هوای مستقیم و بدون انحراف نیاز دارد. برای همین است که امام علی(ع) در معرفی بهترین بنده خدا، ضمن بر شمردن صفات گوناگون به صفت عدالت نیز اشاره میکند و میفرماید: «قَدْ أَلْزَمَ نَفْسَهُ الْعَدْلَ»؛ یعنی داد را به خود گماشته، به بیان روانتر خود را ملزم به داد کرده، سیس نخستین گام رسیدن به عدل را دوری از هوا و هوس معرفی فرموده است: «فَكَانَّ أَوَّلَ عَدْلِهِ نَفْيُ الْهَوَى عَنْ نَفْسِهِ»[۷۷].
علامه محمدتقی جعفری در شرح نهج البلاغه ذیل این کلام شریف مینویسد: «معنای این جمله چنین است که بدون شناخت قانون موجودیت خویشتن و به کار بردن آن، چگونه میتوان دم از عرفان زد. عدالت که اساسیترین عنصر کمال آدمی است چیزی نیست که از خارج از وجود او بر او وارد شود، بلکه عبارت است از شناخت قانون موجودیت خویشتن و به کار بردن آن»[۷۸]. ایشان در ادامه میافزاید: «کسی که هنوز به شناخت و عمل مزبور توفیق نیافته است، حق ادعای عرفان مثبت را ندارد. چنان که کسی که هنوز نتوانسته است درباره خویشتن عدالت بورزد، که این عدالت بدون برکنار شدن از هواهای نفسانی امکان ناپذیر نیست، چگونه میتواند درباره دیگران عدالت نماید»[۷۹].
ابن میثم در ذیل جمله مذکور از نهج البلاغه، ملکه بودن عدالت را بیان کند و مینویسد: «چون عدالت ملکهای است که از ملکه حکمت، عفت و شجاعت ناشی میشود و عرفا جانشان را به عبادت و غیر آن راضی میکنند تا به این ملکات اخلاقی دست یابند، بنابراین (شخص عارف) برای به دست آوردن چنین ملکاتی خود را به عدالت وامیدارد»[۸۰]. آنگاه به گونهای بسیار عالمانه و محققانه درباره علت اینکه مولای متقیان، نخستین گام عدالت را نفی هوا و هوس معرفی فرمودند، میگوید: وقتی عدل در قوه شهوانی - که همان عفت است نه کمشهوتی و نه شهوت زیاد- به سبب فراوانی موارد شهوت و میل زیاد انسان به طرف آن، دشوارتر از سایر قوی است و به همین علت، اکثر امور نهی شده در دین همین امور شهوانی است، بنابراین مقتضای مدح (بهترین بنده) این بود که با ذکر نفی هوا و هوس از نفس خود، آغاز نماید و نیز نخستین چیزی که سالک در تکمیل قوه علمی خود آغاز میکند، اصلاح قوه شهوانی است (تا بدین وسیله) در اجرای حدود الهی احتیاط کند و از آن حدود در اموری چون خوردن، نکاح، کسب یا غیره تجاوز ننماید[۸۱]. از عبارت «فَكَانَّ أَوَّلَ عَدْلِهِ نَفْيُ الْهَوَى عَنْ نَفْسِهِ» برداشت میشود: که لازمه تحقق عدالت فردی و اجتماعی، تحقق عدالت اخلاقی و نیز پیش زمینه عدالت اجتماعی عدالت فردی است.
۲. تحقق حکم درباره خود: هر کس از عدالت دم میزند و از دیگران رعایت عدالت را انتظار دارد، ابتدا باید از خود شروع نماید حتی اگر به ضرر او و خانواده و نزدیکانش بینجامد. امام علی(ع) در نکوهش طلحه و زبیر که از آن حضرت مطالبه حق مینمودند میفرمایند: «وَ إِنَّهُمْ لَيَطْلُبُونَ حَقّاً هُمْ تَرَكُوهُ»[۸۲]؛ آنان حتی را میخواهند که خود رها کردند. سپس امام(ع) در ادامه، جان کلام را درباره آنها اینگونه بیان کنند: «وَ إِنَّ أَوَّلَ عَدْلِهِمْ لَلْحُكْمُ عَلَى أَنْفُسِهِمْ»؛ نخسیتن گام که باید در راه عدالت بردارند، آن است که خود را محکوم شمارند.
۳. جدیت و تلاش: امیرمؤمنان علی(ع) در خطبه بیست و نهم نهج البلاغه مردمان غیرجدی و مرده صفت را اینگونه توصیف میکنند: «سخنانتان تیز چنان که سنگ خاره را گدازد و کردارتان کند، چنان که دشمن را درباره شما به طمع اندازد. در بزم، جوینده مرد ستیزید و در رزم، پوینده راه گریز... بهانههای نابخردانه میآورید و چون وامداری که پی در پی مهلت خواهد، امروز و فردا میکنید». سپس حضرت گویا در نتیجهگیری در ادامه میفرمایند: «لَا يُدْرَكُ الْحَقُّ إِلَّا بِالْجِدِّ»[۸۳]؛ حق جز با کوشش به دست نیاید.
علامه جعفری در تبیین این عبارت نهج البلاغه مینویسد: «کسی که خود را بفریبد، کسی که با جدیترین واقعیت زندگی که حق است شوخی کند، به طور قطع جان خود را گم کرده است. هیچ کسی جز خود انسان نمیتواند جان گمشده خود را پیدا کند. حق یک واقعیت شوخی ناپذیر است که جز با جدیت حیاتی نمیتوان آن را دریافت؛ چنان که خود حیات واقعیتی است که اگر حقیقتش درک نشود، نمیتوان ادعای برخورداری از آن نمود...»[۸۴].
امام علی(ع) در نامهای به اسودبن قطیبه حاکم حلوان[۸۵] چند توصیه اخلاقی و اجتماعی به او بیان میکنند، از جمله میفرمایند: «از جمله حقها که بر توست این است که به اندازه توانت در کار رعیت بکوشی»[۸۶].
۴. وحدت و آرامش جامعه: امیر مؤمنان(ع) در نامهای که به مردم شهرها در مورد جریان صفین نوشتند، ابتدا به اشتراکات میان خود و مردم شام پرداختند، آنگاه تنها راه را برای احقاق حق و عدالت، دوری از درگیری و ستیزه معرفی فرمودند. در آن نامه آمده است: چنین مینمود که پروردگار ما یکی است و پیامبرمان یکی و دعوت ما به اسلام یکسان است. در گرویدن به خدا و تصدیق پیامبر او یکدیگر را تقصیر کار نمیشماریم و افزون از آن را از هم چشم نمیداریم جز اختلاف در خون عثمان که ما از آن برکناریم. گفتیم بیایید تا امروز با خاموش ساختن آتش پیکار و آرام کردن مردمان، کاری را چاره کنیم که پس از درگیری، جز آن نتوان. تا کار استوار شود و اطراف آن فراهم آید و ما بتوانیم حق را به جای آن برگردانیم[۸۷].
در شرح نهج البلاغه ابن ابی الحدید ذیل این بخش از نامه آمده است: «حضرت(ع) فرمود: به آنها گفتیم بیایید تا الآن با کنار گذاشتن سلاح و جنگ، این آتش را خاموش کنیم تا پایههای خلافت من شکل بگیرد و این شائبههایی که کار را بر من تیره و تار کرده است، برطرف شود و جمعیت مردم یکپارچه گردد؛ آنگاه من برای پیگیری جریان قتل عثمان و قاتلان او میتوانم اقدام کنم که (متأسفانه) آنها تنها ستیز و جنگ را انتخاب کردند»[۸۸].
۵. رعایت حقوق یکدیگر: خطبه دویست و شانزدهم نهج البلاغه که حضرت امیر(ع) آن را در صفین ایراد فرمودهاند، شاید تنها خطبهای باشد که تماماً بر محور حق و حقوق والی بر مردم، مردم بر والی، حقوق مردم نسبت به یکدیگر و چگونگی مطالبه و تحقق آن دور میزند. در قسمتی از این خطبه که حضرت آثار رعایت حقوق متقابل والی و مردم را بر میشمارند، به برپایی عدالت اینگونه اشاره میفرمایند: «پس چون رعیت حق والی را بگزارد و والی حق رعیت را به جای آرد، حق میان آنان بزرگ مقدار شود و نشانههای عدالت بر جا...»[۸۹].
اگر «حق»، را سلطهای بدانیم که دارنده آن بر امری دست یافته، برطرف دیگر مَنْ عَلَيْهِ الْحَقُّ ایجاد تعهد میکند[۹۰]. و عدالت به معنای بخشیدن این سلطه و شایستگی به هر فرد مستحق آن در نظر گرفته شود، بیشک حق و عدالت رابطهای بسیار تنگاتنگ با یکدیگر مییابند؛ به گونهای که حق زمینه عدالت را فراهم میکند و عدالت نتیجه رعایت حق به شمار میآید. یکی از حقوقدانان درباره رابطه حقوق و عدالت مینویسد: «حقوق و عدالت دو همزاد تاریخیاند. دو مفهوم حقوق و عدالت، در عین حال که با هم پیوند نزدیک دارند، از هم جدا شدهاند. به بیان دیگر، نظمی که به وسیله حقوق برقرار میشود، پیوسته در حال حرکت و تحول است و به سوی کمال میرود؛ کمالی که غایت آن، عدالت و نیکی است»[۹۱].
۶. احساس مسئولیت و تعهد و دردمندی در برابر ظلم: در حدیثی از پیامبر اکرم(ص) آمده است: «هر کس مظلومیت فردی را بشنود که از جامعه اسلامی، کمک طلب مینماید - چه مسلمان چه غیرمسلمان - و جواب مثبت و سودمندی به او ندهد، از حوزه اسلام، کاملاً بیرون است»[۹۲].
امام علی(ع) در خطبهای پس از بیان اهمیت جهاد و تبعات منفی ترک آن و گله از مردم به سبب نپذیرفتن فرمانش برای جنگ با معاویه، به جریان غارت و تجاوز گسترده معاویه به شهر انبار اینگونه اشاره میفرمایند: «شنیدهام مهاجم به خانههای مسلمانان و کسانی که در پناه اسلاماند درآمده، گردنبند و دستبند و گوشواره و خلخال از گردن دست و پای زنان به در کرده است، «فَلَوْ أَنَّ امْرَأً مُسْلِماً مَاتَ مِنْ بَعْدِ هَذَا أَسَفاً مَا كَانَ بِهِ مَلُوماً بَلْ كَانَ بِهِ عِنْدِي جَدِيراً»؛ «اگر از این پس مرد مسلمانی از غم چنین حادثهای بمیرد، چه جای ملامت است که در دیده من شایسته چنین کرامت است»[۹۳].[۹۴]
زمینههای مختص تحقق عدالت اجتماعی
منظور از زمینههای مختص، زمینههایی است که به طور مشخص به حاکم یا مردم مربوط میشود. زمینههای مختص خود به دو دسته تقسیم میشود: زمینههای مختص به مردم، و زمینههای مختص به حاکم و زمامدار. اکنون به شرح هر یک از این دو بخش میپردازیم.
۱. زمینههای ویژه مردم: یکی از حقوق طبیعی مردم اجرای عدالت است و در اجرای آن باید بسیار کوشا باشند؛ چراکه حکومت اسلامی، حکومتی مردم سالار است و بر اساس مردمی بودن بنا شده است.
۲. خودداری نکردن مردم از گفتن حرف حق و مشورت با حاکم: نقش مردم در تمام فعالیتهای اجتماعی، مهم و کارساز است. از بین نقشهای گوناگون مردم برای تقویت ارکان نظام حکومتی، نقش مشورتی پر رنگتر و جدیتر است. از این رو حضرت امیر(ع) در خطبه دویست و شانزده نهج البلاغه درباره این نقش مؤثر مردم میفرمایند: «فَلَا تَكُفُّوا عَنْ مَقَالَةٍ بِحَقٍّ أَوْ مَشُورَةٍ بِعَدْلٍ»؛ «پس، از گفتن حق یا رأی زدن در عدالت باز نایستید». ابن ابی الحدید در ذیل این بخش از خطبه حضرت امیر(ع) مینویسد: قد ورد في المشورة شيء كثير[۹۵]؛ قال الله تعالى: وَشَاوِرْهُمْ فِي الْأَمْرِ[۹۶].
امام علی(ع) به پیروی از رسول اکرم(ص) از کسی که نظری برخلاف آن حضرت داشت، میخواست تا نظرش را اعلام نماید. نمونهاش نظر ابن عباس است که به آن حضرت پس از بیعت مسلمانان با ایشان گفته بود: ای امیرمؤمنان! کار خلافت کار دشواری است و مردم به دنبال فتنهاند. از این جهت حکومت بصره را به طلحه، حکومت کوفه را به زبیر و حکومت شام را به معاویه بده و این فتنه را خاموش کن. حضرت با اینکه پاسخ دادند «پناه بر خدا از اینکه دینم را به دنیای دیگران، فاسد کنم و از بین ببرم»[۹۷]، به ابن عباس فرمودند: «لَكَ أَنْ تُشِيرَ عَلَيَّ وَ أَرَى»[۹۸]؛ «بر تو لازم است که نظر مشورتی خود را به من بگویی». روسو در این زمینه مینویسد: «آن روزی که کسی بگوید کارهای دولت به من مربوط نیست، باید یقین کرد که آن دولت از بین رفته است»[۹۹].
۳. همکاری مردم با حکومت در احقاق حق: امیرمؤمنان(ع) در مقام یک سیاستمدار عادل و دیندار، برای اینکه پایههای حکومت اسلامی را محکم کنند، به حضور مردم بسیار ارزش مینهند. ایشان در کلامی برای ریشهکنی ظلم و فساد و برپایی حق و عدالت، آشکارا از مردم یاری میطلبند و میفرمایند: «أَيُّهَا النَّاسُ أَعِينُونِي عَلَى أَنْفُسِكُمْ...»؛ «ای مردم! مرا بر کار خود یار باشید به خدا سوگند که داد ستمدیده را از آنکه بر او ستم کرده بستانیم و مهار ستمگر را بگیرم و به ناخواه او تا به آبشخور حق کشانم»[۱۰۰].
در خطبه دویست و پنجم نهج البلاغه نیز در این باره آمده است: «خدا بیامرزد کسی را که حقی ببیند و یاری آن کند یا ستمی بیند و آن را بازگرداند و خداوند حق را یاور بود تا حق را بدو برساند». اینکه از نقش تعیین کننده مردم در پیشبرد اهداف حکومت سخن گفته میشود، هرگز به معنای همه کاره بودن مردم نیست؛ همان چیزی که متفکرانی چون مونتسکیو از آن به عنوان فساد حکومت دموکراسی یاد میکنند. مونتسکیو در این باره مینویسد: «اصول حکومت دموکراسی در دو موقع فاسد میشود: اول وقتی که روح مساوات را از بین ببرند؛ دوم وقتی که روح مساوات را به حد افراط برسانند و هر کس بخواهد با زمامداران و رجال و بزرگان که کشور را اداره میکنند، مساوی بشود. در صورت اخیر ملت نمیخواهد اختیاراتی را که به رجال داده محترم بشمارد و نمیخواهد اطاعت بکند. وقتی روح مساوات به حد افراط برسد، ملت تصمیم میگیرد تمام کارها را خودش بکند، میخواهد به جای قوه مقننه مشاوره کند، قضات را از حقوقشان محروم نماید، به جای قوه مجریه و زمامداران، قوانین را اجرا و امور را حل و فصل کند»[۱۰۱].
4. زمینههای ویژه رهبر و حاکم: رهبران جامعه علاوه بر اینکه خود باید عدالت را رعایت کنند، باید نسخه عدالتمحوری را برای زیردستان خود بر اساس شریعت و قانون بنویسند، تا موالیان و کارگزاران از مبنای ارزشی اسلام تخطی نکنند.
۵. تعیین شرح وظایف مدیران و کارگزاران: بارزترین نمونه برای شرح وظایف مدیران حکومت، نامه مفصل امام علی(ع) به مالک اشتر است که حضرت در آن، از صدر تا ذیل، به نوعی به تشریح وظایف مدیران حوزههای گوناگون سیاسی، اقتصادی، قضایی و فرهنگی میپردازند. در همان ابتدای نامه مزبور، حضرت وظایف مالک اشتر را در چهار عنوان کلی بیان میفرمایند: «فراهم آوردن خراج؛ پیکار کردن با دشمنان؛ سامان دادن به کار مردم؛ آباد کردن شهرها»[۱۰۲]. این چهار وظیفه را در حقیقت میتوان اهداف عالی حکومت اسلامی قلمداد کرد. حضرت در بخش پایانی همین نامه، دوباره مالک را به اجرای تک تک دستورها و شرح وظایف ابلاغ شده در طول نامه فرامیخوانند و با قاطعیت مینویسند: «بر تو واجب است به خاطر داشتن آنچه بر والیان پیش از تو رفته است، از حکومت عدلی که کردهاند و سنت نیکویی که نهادهاند، یا اثری که از پیامبر ما به جاست یا واجبی که در کتاب خداست. پس اقتداکنی بدانچه دیدی که ما بدان رفتار کردیم و به کوشی در پیروی آنچه در این عهدنامه بر عهده تو نهادیم. و من در آن حجت خود را بر تو استوار داشتم تا چون نفس تو خواهد در پی هوای خود برود، تو را بهانهای نبود».
۶. رعایت مساوات و ایجاد فرصتهای برابر میان مردم: در نهجالبلاغه فراوان به توصیههای حضرت علی(ع) درباره رعایت مساوات برمیخوریم. در نامه پنجاه و نهم آمده است: «فَلْيَكُنْ أَمْرُ النَّاسِ عِنْدَكَ فِي الْحَقِّ سَوَاءً فَإِنَّهُ لَيْسَ فِي الْجَوْرِ عِوَضٌ مِنَ الْعَدْلِ»؛ «پس کار مردم در آنچه حق است نزد تو یکسان باشد، که ستم را با عدل عوض ندهند».
صاحب منهاجالبراعه ذیل نامه پنجاه و نهم نهجالبلاغه که حضرت آن را برای حاکم حلوان نوشتهاند، ابتدا تاریخچه حلوان را میآورد، آنگاه مقصود دقیق حضرت را از عبارت «فَلْيَكُنْ أَمْرُ النَّاسِ عِنْدَكَ فِي الْحَقِّ سَوَاءً...» اینگونه بیان میکند: «... امام به حاکم حلوان دستور میدهد که حقوق را نسبت به همه مردم، چه مسلمان چه غیرمسلمان، به طور مساوی رعایت کند و به او هشدار داد که ستم به هر شکلی که باشد باعث تقویت اسلام و جایگزین عدالت نمیشود آن چنان که عمریون فکر میکردند، بلکه ستم بر غیرعرب موجب نفرت آنها از اسلام میشود»[۱۰۳].
یکی از مصادیق رعایت مساوات از جانب کارگزار و مدیر حکومت اسلامی این است که بین خود و مردم از جهت بهرهمندی تفاوتی قائل نباشد. بهترین نمونه برای این مطلب، عبارتهای پایانی خطبه دویست و نهم نهجالبلاغه است: «إِنَّ اللَّهَ فَرَضَ عَلَى أَئِمَّةِ الْعَدْلِ أَنْ يُقَدِّرُوا أَنْفُسَهُمْ بِضَعَفَةِ النَّاسِ»؛ خدا بر پیشوایان دادگر واجب فرموده خود را با مردم ناتوان برابر نهند. این جمله در جواب عاصم بن زیاد بیان شده که در شکایت از آن حضرت پرسیده بود: «ای امیرمؤمنان! تو در این پوشاک زبر تن آزار باشی و خوراک دشوار خوار؟».
۷. قاطعیت در اجرای عدالت: عثمان در زمان خلافت خود قطعه زمینهای فراوانی در اختیار نزدیکان خود به عنوان «تیول» قرار داده بود. وقتی حضرت به خلافت رسیدند، بدون هیچ ملاحظه خویشی و جایگاه و موقعیت سیاسی عثمان، این تیولها را به مسلمانان برگرداند و فرمود: «به خدا اگر ببینم که به مهر زنان یا بهای کنیزکان رفته باشد، آن را بازمیگردانم، که در عدالت گشایش است و آنکه عدالت را بر نتابد، ستم را سختتر یابد»[۱۰۴]. ابن میثم در شرح این خطبه مینویسد: «بدان که این خطبه به عزم محکم مؤکد به قسم بر رد قطایعی که عثمان به نزدیکانش داده بود، اشاره دارد. سپس با سخنش که در عدالت گشایش است، به دریافت کنندگان قطایع قطعههای زمین عثمان میفهماند که به هوش باشید عدل الهی آنها را در رد آنچه به عنوان تیول دریافت کردند، فراخواهد گرفت و با بیان وسعت عدل، به صورت کنایی میخواهد بگوید که کار عدل اقتضا دارد آن اموال و غیر آن، از همه ظلمها و تجاوزها برگردد. پس بر آنها واجب است در مقتضای اوامر الهی و عدل آن داخل شوند؛ زیرا در آن، گشایشی برای آنها خواهد بود»[۱۰۵].
ابن میثم در ادامه علت سختتر بودن ستم را برای کسی که از عدالت گریزان است اینگونه بیان میکند: وقتی عدل بر کسی واقع میشود، او معتقد میشود به اینکه آنچه شایسته گرفتن از او بود، از او گرفته شد، اما وقتی ستم بر او واقع میشود، باور میکند که آنچه شایسته گرفتن از او نبود، از دستش گرفته شد و شکی نیست که گرفتن آنچه شایسته گرفتن نیست برای نفس دشوارتر از گرفتن آن چیزی است که شایسته گرفتن است و این یک امر وجدانی است[۱۰۶].
در مکتب علوی هر چه رابطه نزدیکتر میشود. قاطعیت در اجرای عدالت افزایش مییابد. نمونه روشن این ادعا برخورد امیرمؤمنان با برادرش عقیل است[۱۰۷].
۸. نظارت و کنترل مدیران و کارگزاران حکومت: حضرت امیر(ع) برای همه طبقات اجرایی، ناظرانی برای بررسی کیفیت ادای وظیفه آنها تعیین میکردند و این سلسله نظارت و بازرسی از پایینترین مراحل اجرایی حکومت تا بالاترین مناصب آن، وجود داشت و بر امور ناظران ارشد نیز خود حضرت نظارت داشتند. حضرت وظایف هر یک از ناظران و بازرسان را به دقت تعیین کرده بودند.
به امام(ع) خبر رسید که عثمان بن حنیف انصاری، عامل حضرت در بصره، به میهمانی در بصره رفته بود که بوی اشرافیگری از آن به مشام میرسید. امیر مؤمنان بیدرنگ چنین نامهای به او نوشتند: پسر حنیف به من خبر رسیده است که مردی از جوانان بصره تو را بر خوانی خوانده است و تو بدانجا شتافتهای. خوردنیهای نیکو برایت آوردهاند و پی در پی کاسهها پیشت نهاده، گمان نمیکردم تو مهمانی مردمی را بپذیری که نیازمندشان به جفا رانده است و بینیازشان خوانده[۱۰۸].
حضرت پس از توصیف شکل مهمانی به نصیحت عثمان میپردازند و میفرمایند: بنگر کجایی و از آن سفره چه میخواهی، آنچه حلال از حرام ندانی بیرون انداز و از آنچه دانی از حلال به دست آمده در کار خود ساز. آگاه باش که هر پیروی را پیشوایی است که پی وی را پوید و از نور دانش او روشنی جوید. «أَلَا وَ إِنَّ إِمَامَكُمْ قَدِ اكْتَفَى مِنْ دُنْيَاهُ بِطِمْرَيْهِ وَ مِنْ طُعْمِهِ بِقُرْصَيْهِ»؛ «بدان که پیشوای شما بسنده کرده است از دنیای خود از پوشیدنیها به دو جامه فرسوده و از خوردنیها به دو قرصه نان»[۱۰۹].
۹. ارتباط بسیار نزدیک حاکم و زمامدار با مردم: در نخستین نامه نهجالبلاغه، حضرت علی(ع) مردم کوفه را از کار عثمان و نقش طلحه، زبیر و عایشه در قتل او آگاه میکنند و میفرمایند: ... مردم بر عثمان خرده گرفتند. من یکی از مهاجران بودم که بیشتر خشنود ساختن مردم را از او میخواستم و کمتر سرزنشش مینمودم و طلحه و زبیر آسانترین کارشان آن بود که بر او بتازند و برنجانندش و ناتوانش سازند. عایشه نیز سر بر آورد و خشمی را که از او داشت، آشکار کرد و مردمی فرصت یافتند و کار او را ساختند. پس مردم با من بیعت کردند، نه نادلخواه و نه از روی اجبار بلکه فرمانبردار و به اختیار... .
امام علی(ع) با ایجاد ارتباط بسیار نزدیک با مردم به سیاستمدارانی که معتقدند: مردم را نباید در جریان واقعیتهای حکومت قرار داد، ثابت کرد که چنین سیاستی باطل است؛ بلکه با بیان واقعیتها برای مردم، علاقهمندی آنها به حکومت بیشتر میشود. در نامه سی و هشتم نهج البلاغه، حضرت مردم مصر را از فرستادن مالک اشتر به عنوان حاکم جدید آگاه میکند و برخی ویژگیهای او را بر میشمارد و مردم را به اطاعتش فرامیخواند. در آن نامه آمده است: من بندهای از بندگان خدا را به سوی شما فرستادم که روزهای بیم نخوابد و در ساعتهای ترس از دشمن روی بر نتابد. بر بدکاران، تندتر بود از آتش سوزان. او مالک پسر حارث مذحجی است. آنجا که حق بود سخن او را بشنوید و او را فرمان برید که او شمشیری از شمشیرهای خداست. نه تیزی آن کند شود و نه ضربت آن بیاثر بود. اگر شما را فرمان کوچیدن دهد، کوچ کنید و اگر گوید بایستید بر جای مانید[۱۱۰].[۱۱۱]
منابع
پانویس
- ↑ نهج البلاغه، ترجمه آیتی، خطبه ۳، ج۱، ص۱۶؛ شیخ صدوق، معانی الاخبار، ج۱، ص۳۶۲؛ شیخ مفید، الارشاد، ج۱، ص۲۹۸؛ آمدی، غررالحکم، شرح خوانساری، ج۶، ص۲۵۶، ح۱۰۱۴۹.
- ↑ میرمعزی، سید حسین، مقاله «اصلاحات اقتصادی»، دانشنامه امام علی، ج۷، ص ۴۷۹.
- ↑ نهج البلاغه، ترجمه آیتی، خطبه ۱۶، ج۱، ص۲۲.
- ↑ یعقوبی، احمد بن ابی یعقوب، تاریخ الیعقوبی، ج۲، ص۱۷۹.
- ↑ ابن اثیر، الکامل فی التاریخ، ج۳، ص۲۰۱؛ ابن کثیر، البدایة والنهایه. ج۴ ص۲۴۵ و ۲۴۶.
- ↑ ر. ک: ریشهری، محمد، موسوعة الامام علی بن ابی طالب (ع)، ج۱۲، القسم السادس عشر.
- ↑ این تقسیمبندی از کتاب موسوعة الامام علی بن ابی طالب (ع)، جلد ۱۲، تحلیل فی طبقات عماله، صفحه ۷ تا ۱۱ اخذ شده است.
- ↑ «آنان را نه در آفرینش آسمانها و زمین گواه کردم و نه در آفرینش خودشان و من آن نیم که گمراهکنندگان را یاور گیرم» سوره کهف، آیه ۵۱.
- ↑ شیخ طوسی، الامالی، ص۸۷ ح۱۳۳؛ طبری، عمادالدین محمد، بشارة المصطفی، ص۲۶۳؛ ابنشهرآشوب، مناقب آل ابی طالب، ج۳، ص۱۹۵؛ ر. ک: شیخ مفید، الاختصاص، ص۱۵۰؛ مجلسی، محمدباقر، بحارالانوار، ج۴۰، ص۱۰۵؛ طبری، محمد بن جریر، تاریخ الطبری، ج۴، ص۴۳۹؛ مسعودی، مروج الذهب، ج۲، ص۳۶۴ و ابن اثیر، الکامل فی التاریخ، ج۲، ص۳۰۶؛ و ابن کثیر، البدایة والنهایه، ج۷، ص۲۲۹.
- ↑ میرمعزی، سید حسین، مقاله «اصلاحات اقتصادی»، دانشنامه امام علی، ج۷، ص ۴۷۹.
- ↑ یعقوبی، احمد بن ابی یعقوب، تاریخ الیعقوبی، ج۲، ص۲۰۴؛ در موسوعة الامام علی بن ابی طالب (ع)، ج۴، ص۱۳۸، در پاورقی آمده است که صحیح، مالک بن کعب است؛ زیرا کعب بن مالک با علی (ع) بیعت نکرد؛ ولی مالک بن کعب از کارگزاران حضرت بود.
- ↑ نهج البلاغه، ترجمه آیتی، ج۲، نامه ۵۳، ص۳۲۸-۳۲۹.
- ↑ ریشهری، محمد، موسوعة الامام علی بن ابی طالب (ع)، ج۴، ص۱۴۰-۱۵۷.
- ↑ میرمعزی، سید حسین، مقاله «اصلاحات اقتصادی»، دانشنامه امام علی، ج۷، ص ۴۸۱.
- ↑ ابن ابی الحدید، شرح نهج البلاغه، ج۱، ص۲۶۹.
- ↑ ابن ابی الحدید، شرح نهج البلاغه، ج۱، ص۲۷۰.
- ↑ میرمعزی، سید حسین، مقاله «اصلاحات اقتصادی»، دانشنامه امام علی، ج۷، ص ۴۸۲.
- ↑ ابن ابی الحدید، شرح نهج البلاغه، ج۷، ص۳۷؛ مجلسی، محمدباقر، بحارالانوار، ج۳۲، ص۱۷، ح۷؛ شیخ طوسی، الامالی، ص۷۲۷، ح۱۵۳۰.
- ↑ ابن ابی الحدید، شرح نهج البلاغه، ج۷، ص۳۷.
- ↑ اشاره به سوره حشر، آیه ۷: مَا أَفَاءَ اللَّهُ عَلَى رَسُولِهِ مِنْ أَهْلِ الْقُرَى فَلِلَّهِ وَلِلرَّسُولِ وَلِذِي الْقُرْبَى وَالْيَتَامَى وَالْمَسَاكِينِ وَابْنِ السَّبِيلِ كَيْ لَا يَكُونَ دُولَةً بَيْنَ الْأَغْنِيَاءِ مِنْكُمْ وَمَا آتَاكُمُ الرَّسُولُ فَخُذُوهُ وَمَا نَهَاكُمْ عَنْهُ فَانْتَهُوا وَاتَّقُوا اللَّهَ إِنَّ اللَّهَ شَدِيدُ الْعِقَابِ «آنچه خداوند از (داراییهای) اهل این شهرها بر پیامبرش (به غنیمت) بازگرداند از آن خداوند و پیامبر و خویشاوند و یتیمان و مستمندان و در راه مانده است تا میان توانگران شما دست به دست نگردد و آنچه پیامبر به شما میدهد بگیرید و از آنچه شما را از آن باز میدارد دست بکشید و از خداوند پروا کنید که خداوند، سخت کیفر است».
- ↑ اشاره به سوره حجرات، آیه ۱۳: يَا أَيُّهَا النَّاسُ إِنَّا خَلَقْنَاكُمْ مِنْ ذَكَرٍ وَأُنْثَى وَجَعَلْنَاكُمْ شُعُوبًا وَقَبَائِلَ لِتَعَارَفُوا إِنَّ أَكْرَمَكُمْ عِنْدَ اللَّهِ أَتْقَاكُمْ إِنَّ اللَّهَ عَلِيمٌ خَبِيرٌ «ای مردم! ما شما را از مردی و زنی آفریدیم و شما را گروهها و قبیلهها کردیم تا یکدیگر را بازشناسید، بیگمان گرامیترین شما نزد خداوند پرهیزگارترین شماست، به راستی خداوند دانایی آگاه است».
- ↑ ابن ابی الحدید، شرح نهج البلاغه، ج۷، ص۳۷؛ مجلسی، محمدباقر، بحارالانوار، ج۳۲، ص۱۷، ح۷؛ شیخ طوسی، الامالی، ص۷۲۷، ح۱۵۳۰.
- ↑ ابن ابی الحدید، شرح نهج البلاغه، ج۷، ص۳۷.
- ↑ شیخ مفید، الجمل، ص۸۸.
- ↑ نهج البلاغه، ترجمه آیتی، ج۲، نامه ۴۳، ص۳۱۳.
- ↑ میرمعزی، سید حسین، مقاله «اصلاحات اقتصادی»، دانشنامه امام علی، ج۷، ص ۴۸۳.
- ↑ ریشهری، محمد، موسوعة الامام علی بن ابی طالب (ع)، ج۴، ص۱۹۱، ح۱۴۹۸.
- ↑ ر. ک: ریشهری، محمد، موسوعة الامام علی بن ابی طالب (ع)، ج۴، ص۱۹۰، ح۱۴۶۲.
- ↑ میرمعزی، سید حسین، مقاله «اصلاحات اقتصادی»، دانشنامه امام علی، ج۷، ص ۴۸۶.
- ↑ نهج البلاغه، خطبه ۱۹۷.
- ↑ نهج البلاغه، خطبه ۳.
- ↑ جرج جرداق، الامام علی(ع) صوت العدالت الانسانیة، ج۵-۴-۳.
- ↑ مروج الذهب، ج۱، ص۶۹۳.
- ↑ شرح نهج البلاغه، ابن ابی الحدید، ج۴، ص۸.
- ↑ نهج البلاغه، خطبه ۹۲.
- ↑ آیین کشورداری از دیدگاه امام علی(ع)، ص۴۶.
- ↑ نهج البلاغه، خطبه ۱۳۱.
- ↑ موسوعة الامام علی(ع) فی الکتاب و السنة و التاریخ، ج۴، ص۱۲۱.
- ↑ نهج البلاغه، خطبه ۱۶.
- ↑ نهج البلاغه، حکمت ۲۷۲.
- ↑ موسوعة الامام علی(ع) فی الکتاب و السنة و التاریخ، ج۳، ص۳۸۶.
- ↑ نهج البلاغه، خطبه ۱۵.
- ↑ علامه جعفری، ترجمه و تفسیر نهج البلاغه، ج۳، ص۲۵۴.
- ↑ امام علی(ع) سیمای کارگزاران دولتی را در نامه ۵۳ نهج البلاغه برای مالک اشتر توصیف میکند.
- ↑ تاریخ طبری، ج۶، ص۲۳۴۵.
- ↑ بهج الصباغة فی شرح نهج البلاغه، ج۸، ص۵۳۰.
- ↑ نهج البلاغه، خطبه ۲۲۴.
- ↑ ابن ابی الحدید، شرح نهج البلاغه، ج۷، ص۳۷.
- ↑ اصول کافی، ج۸، ص۶۹.
- ↑ ابن ابی الحدید، شرح نهج البلاغه، ج۷، ص۳۸.
- ↑ نهج البلاغه، خطبه ۱۲۶.
- ↑ نهج البلاغه، نامه ۲۶.
- ↑ الغارات، ص۴۳.
- ↑ مناقب آل ابی طالب، ج۲، ص۹۹.
- ↑ نهج البلاغه، نامه ۵۳ و ۴۷.
- ↑ نهج البلاغه، حکمت ۲۴.
- ↑ موسوعة الإمام علی(ع) فی الکتاب والسنة و التاریخ، ج۳، ص۴۲۴.
- ↑ موسوعة الإمام علی(ع) فی الکتاب والسنة و التاریخ، ج۳، ص۴۱۰.
- ↑ غرر الحکم، ج۱، ص۲۴۲.
- ↑ نهج البلاغه، نامه ۶۷.
- ↑ نهج البلاغه، خطبه ۳۴.
- ↑ نهج البلاغه، نامه ۴۳.
- ↑ مزروعی فراهانی، زینب، مبارزه حکومت علوی با فساد، ص .
- ↑ فیض الاسلام، اصفهانی، علی نقی، نهج البلاغه، خطبه ۱۱۳.
- ↑ دشتی، محمد، ترجمه نهج البلاغه، نامه ۵۳.
- ↑ شیخ مفید، محمد، الارشاد، ج۱، ص۲۴۲.
- ↑ دشتی، محمد، ترجمه نهج البلاغه، خطبه ۳۳.
- ↑ دشتی، محمد، ترجمه نهج البلاغه، خطبه ۱۳۱.
- ↑ همین معنا را حضرت در کلام دیگری بیان میفرمایند: «جعل اللّه سبحانه العدل قوام الأنام و تنزيها من المظالم و الآثام و تسنية للإسلام»؛ دشتی، محمد، ترجمه نهج البلاغه، خطبه ۱۳۱ و یا در جای دیگر میفرمایند: «بِالْعَدْلِ تَصْلُحُ الرَّعِيَّةُ»؛ محمدی ریشهری، محمد، میزان الحکمه، ج۳، ص۱۷۹۱.
- ↑ تمیمی آمدی، عبدالواحد، غررالحکم و دررالکلم، ج۲، ص۸۸.
- ↑ تمیمی آمدی، عبدالواحد، غررالحکم و دررالکلم، ج۲، ص۸۹.
- ↑ شیخ الاسلامی، سید حسین، هدایة العلم فی تنظیم غررالحکم، ج۱، ص۵۷۰.
- ↑ دشتی، محمد، ترجمه نهج البلاغه، خطبه ۸۷. بخش چهارم؛ پیروی از اهل بیت(ع).
- ↑ دشتی، محمد، ترجمه نهج البلاغه، خطبه ۸۷، بخش دوم؛ ویژگیهای بندگان خوب خدا.
- ↑ تا جایی که درباره مولا گفته شده: قتل في محرابه لشدة عدله. مطهری، مرتضی، بیست گفتار، ج۱، ص۱۰. یا ام هیثم نخعی از اصحاب امام علی و از مفاخر زنان شاعر شیعه میگوید: يقيم الحق لا يرتاب فيه و يعدل في العدى و الاقربينا؛ حق را بیهیچ تردیدی بر پا میدارد، و در میان دشمنان و نزدیکان به عدالت رفتاری میکند. امین عاملی، سید محسن، أعیان الشیعة، ج۳، ص۴۸۹.
- ↑ چناری، امید، وظایف نهادهای حاکمیتی در قبال مفاسد اقتصادی ص ۵۶.
- ↑ شهیدی، جعفر، ترجمه نهج البلاغه، خطبه ۸۷.
- ↑ جعفری تبریزی، محمدتقی، شرح نهج البلاغه، ج۱۴، صص ۱۱۱ و ۱۱۲.
- ↑ جعفری تبریزی، محمدتقی، شرح نهج البلاغه، ج۱۴، صص ۱۱۱ و ۱۱۲.
- ↑ ابن میثم، میثم بن علی، شرح نهج البلاغه، ج۲، ص۲۹۵.
- ↑ ابن میثم، میثم بن علی، شرح نهج البلاغه، ج۲، ص۳۹۶.
- ↑ دشتی، محمد، ترجمه نهج البلاغه، خطبه ۱۳۷.
- ↑ نهج البلاغه، خطبه ۲۹.
- ↑ جعفری تبریزی، محمد تقی، شرح نهج البلاغه، ج۶، ص۱۹۴.
- ↑ حلوان شهرکی بوده است بر ساحل چپ رودخانه حلوان در جنوب سرپل ذهاب.
- ↑ دشتی، محمد، ترجمه نهج البلاغه، نامه ۵۹.
- ↑ دشتی، محمد، ترجمه نهج البلاغه، نامه ۵۸.
- ↑ ابن ابی الحدید عبدالحمید، شرح نهج البلاغه، ج۷، ص۱۴۲.
- ↑ دشتی، محمد، ترجمه نهج البلاغه، نامه ۲۱۶.
- ↑ معرفت، محمدهادی، حقوق متقابل مردم و حکومت، در: دانشنامه امام علی(ع)، ج۵، ص۱۸۷.
- ↑ کاتوزیان، ناصر، فلسفه حقوق، ج۱، ص۶۲۸.
- ↑ بروجردی، سیدحسین، جامع الاحادیث، ج۱۶، ص۱۷۲.
- ↑ دشتی، محمد، ترجمه نهج البلاغه، خطبه ۲۷.
- ↑ چناری، امید، وظایف نهادهای حاکمیتی در قبال مفاسد اقتصادی ص ۶۱.
- ↑ ابن ابی الحدید، عبدالحمید، شرح نهج البلاغه، ج۱۱، ص۱۰۶.
- ↑ «و با آنها در کار، رایزنی کن» سوره آل عمران، آیه ۱۵۹.
- ↑ ابن میثم، میثم بن علی، شرح نهج البلاغه، ج۵، ص۴۰۲-۴۰۴.
- ↑ دشتی، محمد، ترجمه نهج البلاغه، حکمت ۱۲۱.
- ↑ روسو، ژان ژاک، قرارداد اجتماعی، ص۹۷.
- ↑ دشتی، محمد، ترجمه نهج البلاغه، خطبه ۱۳۶.
- ↑ منتسکیو، روح القوانین، ص۳۳۵.
- ↑ دشتی، محمد، ترجمه نهج البلاغه، نامه ۵۳.
- ↑ هاشمی، خوئی، میرزا حبیب الله، منهاج البراعة فی شرح نهج البلاغه، ج۲۰، ص۳۴۷.
- ↑ دشتی، محمد، ترجمه نهج البلاغه، خطبه ۱۵.
- ↑ ابن میثم، میثم، شرح نهج البلاغه، ج۱، ص۲۹۵.
- ↑ ابن میثم، میثم، شرح نهج البلاغه، ج۱، ص۲۹۵.
- ↑ دشتی، محمد، ترجمه نهج البلاغه، خطبه ۲۲۴.
- ↑ دشتی، محمد، ترجمه نهج البلاغه، نامه ۴۵.
- ↑ دشتی، محمد، ترجمه نهج البلاغه، نامه ۴۵.
- ↑ دشتی، محمد، ترجمه نهج البلاغه، نامه ۶۲.
- ↑ چناری، امید، وظایف نهادهای حاکمیتی در قبال مفاسد اقتصادی ص ۶۸.