آزادی در فرهنگ و معارف انقلاب اسلامی
- در این باره، تعداد بسیاری از پرسشهای عمومی و مصداقی مرتبط، وجود دارند که در مدخل آزادی (پرسش) قابل دسترسی خواهند بود.
مقدمه
آزادی در شمار لوازم و ضروریات حیات و تکامل آدمی است. موجودات برای تکامل و رشد به سه عنصر تربیت، امنیت و حریت نیازمندند. تربیت عبارت است از عواملی که موجود زنده برای تداوم بقا به آنها محتاج است. برای مثال موجود زنده برای رشد و نمو به عناصری چون نور، آب، غذا، و افزون بر اینها، انسان به تعلیم و تربیت نیازمند است. امنیت یعنی آنچه موجود زنده در اختیار دارد، همانند حیات، ثروت و سلامت از او سلب نشود[۱]. و در نهایت آزادی است که در تعریف آن باید به ابعاد مختلفی اشاره کرد.
سلب و ایجاب
در بحث از مفهوم آزادی میتوان به مفهوم «آزادی منفی» و «آزادی مثبت» اشاره کرد[۲]. آزادی منفی را در فارسی باید «رهایی» یا «آزادی از» ترجمه کنیم. آزادی از، یعنی آزاد بودن از یک رشته منعها و زنجیرها و زورها؛ آزادی از بیگانگان، آزادی از سلطان جبار، آزادی از ارباب و آزادی از زنجیرهایی که بر دستوپای آدمی بسته شده است. کسی که در زندان است و طالب آزادی است، طالب «آزادی از» است. طالب آزادی منفی است. میگوید در زندان را باز کنید تا از زندان بیرون بروم. آزادی مثبت و به تعبیری «آزادی در» پس از آزادی منفی فرا میرسد. وقتی موانع از مقابل افراد برداشته شد؛ وقتی در زندان بازگردید و هنگامی که شر یک ارباب از سر بردهای کوتاه گشت، «آزادی منفی» محقق میشود و از اینجا به بعد نوبت آزادی مثبت یا «آزادی در» فرا میرسد[۳].
بر اساس دو مفهوم آزادی منفی و مفهوم آزادی مثبت تعریفی که میتوان از آزادی ارائه داد به طور دقیق هر دو جنبه مثبت و منفی آزادی را یکجا لحاظ کرده است. از اینرو باید گفت آزادی یعنی نبودن مانع، نبودن جبر و نبودن هیچ قیدی در سر راه انسان. از اینرو انسان آزاد است و میتواند راه کمال را طی کند. نه اینکه چون آزاد هست به کمال رسیده است[۴]. آزادی یعنی فقدان مانع. انسانهای آزاد، انسانهایی هستند که با موانعی که در جلو رشد و تکاملشان وجود دارد، مبارزه میکنند. انسانهایی هستند که تن به وجود مانع نمیدهند[۵]. فقدان مانع، که در تعریف آمده است، اشاره به مفهوم منفی آزادی دارد. اما این آزادی منفی، به خودی خود ارزشمند و کامل نیست و از اینرو پای آزادی مثبت نیز به تعریف مذکور گشوده میشود و از اینرو آزادی در رشد و کمال آدمی میبایست مورد توجه و بهرهمندی قرار گیرد. در تعریفی دیگر از آزادی باید گفت انسان در جمیع شئون حیاتی خود باید آزاد باشد. به این معنا که مانع و سدی برای پیشروی و جولان او وجود نداشته باشد و سدی برای پرورش هیچ یک از استعدادهای او در کار نباشد[۶].
این تعریف از آزادی، و توجه به ابعاد مثبت و منفی آزادی، میتواند هم درونی و شخصی تلقی شود- چنان که تعریفهای فوق به آن اشاره و تأکید دارد - و هم میتواند جنبه اجتماعی و عمومی بیابد. در واقع در تعریف آزادی نباید تنها به بعد شخصی آزادی توجه کرد، بلکه برای کامل کردن تعریف آزادی بر بُعد جمعی و عمومی آن نیز باید تأکید کرده و ابعاد آزادی مثبت و منفی را یکجا مشاهده کرد. از اینرو بشر باید در اجتماع از ناحیه سایر افراد آزادی داشته باشد، دیگران مانعی در راه رشد و تکامل او نباشند، او را محبوس نکنند که جلو فعالیتش گرفته شود، دیگران او را استثمار نکنند، استخدام نکنند، استعباد نکنند، یعنی تمام قوای فکری و جسمی او را در جهت منافع خودشان به کار نگیرند[۷]. فقدان حبس و استثمار و استخدام و استعباد و نفی بهکارگیری قوای آدمیان در راه هدفها و خواستههای خود در حوزه عمومی و عرصه اجتماعی، نشاندهنده وجه آزادی منفی و بهکارگیری استعداد و ظرفیت خود در راه رشد و تکامل در حوزه عمومی، نشاندهنده وجه آزادی مثبت است. برای تعریف مفهوم آزادی میتوان به پارهای از آیات قرآن نیز استناد جست. برای مثال آیه ۶۴ سوره آل عمران میگوید: هیچ کدام از ما دیگری را بنده و برده خود قرار ندهد و هیچ کس هم فرد دیگری را ارباب و آقای خودش نگیرد، یعنی نظام آقایی و نوکری، استثمار و نابرابری ملغا[۸].
این تعریف از آزادی، در قالب برخی نظریهها[۹] نیز قابل ارائه است. به این معنا که انسان، یعنی فاعل آزادی - اگر خواستار آزادی باشد- با سعی و تلاش، موانع پیش روی خود را از میان میبرد و پس از آن در راستای شدن و رسیدن به هدف خاصی تلاش و استعدادهایش را در آن زمینه هزینه میکند. البته در اینجا افزون بر اینکه فقدان موانع، شرط آزادی شمرده میشود از سوی دیگر هدف نیز به طور مصداقی مشخص و تصریح میشود؛ رسیدن به تکامل و بروز و ظهور استعدادها که دارای بار ارزشی ویژهای در اندیشه دینی است. به هر حال آنچه از مباحث مذکور میتوان استنباط کرد، همراهی دو مفهوم مثبت و منفی آزادی است. اهمیت این همراهی از آن رو است که تا آزادی در بُعد منفی تحقق نیابد نمیتوان از آزادی مثبت سخن گفت. در این صورت، جایی برای دین و اخلاق هم باقی نخواهد ماند. از این وضعیت میتوان تقدم آزادی را بر اخلاق استنباط کرد. در واقع تا آزادی، به عنوان عنصری از فضائل اخلاقی، تحقق نیابد نمیتوان بحثی از سایر فضائل اخلاقی و اخلاقیات به میان آورد. آزادی در بعد منفی گرچه در ابتدا نمود مییابد، اما از سویی آزادی مثبت معطوف تکامل و سعادت است و به منزله مهمترین هدف اخلاق به شمار میآید[۱۰]
ارکان آزادی
آزادی، از دو رکن بسیار مهم تشکیل شده است: نخست، عصیان و تمرد و دیگری تسلیم و انقیاد. آزادی بدون عصیان و تمرد، رکود و اسارت است و بدون تسلیم و انقیاد و اصولی بودن، هرج و مرج است[۱۱]. انسان از یکسو در مقابل استبدادورزی و استبدادپذیری عصیان میکند و سعی در رها ساختن خود و جامعه خود از چنین وضعیتی دارد، و از سویی دیگر، این رها شدن را نهادینه میکند و آزادی را در قالب نظمی و به تعبیری تسلیم و انقیاد و اصولی بودن، سامان میدهد و روشن میسازد که آزادی را برای چه میخواهد و در چه مواردی قصد دارد از آن بهرهمند شود. این دو ویژگی همواره به آدمی این توان را میدهد که از استبداد بگریزد و از دیگر سوی گرفتار هرجومرج نیز نشود و مشی متعادل و متوازنی را طی کند. این به معنای در اختیار گرفتن و بهرهمند شدن از آزادی منفی و آزادی مثبت به طور توأمان است. از این منظر، اسلام، هم شعار آزادی را مطرح و هم اصول آزادی را تبیین کرده است. نخستین شعار اسلام، یعنی ﴿لَا إِلَهَ إِلَّا اللَّهُ﴾ متضمن و مشتمل است بر سلب و ایجاب، نفی و اثبات، عصیان و تسلیم، نه و آری، فصل و وصل، بندگی و آزادی، ولی نه به صورت دو شیء جداگانه، بلکه به صورت دو شیء وابسته به یکدیگر که هیچ کدام بدون دیگری امکانپذیر نیست[۱۲]. نخستین نفخه آزادی اسلام به وسیله همین جمله دمیده شد و روح آزادیخواهی، آزاداندیشی و آزادمنشی را بر جان و دل آدمیان جاری ساخت. آزادی از بتها، از طوق بندگی ابوسفیانها و ابوجهلها، از طوق بندگی پول و ثروت، از طوق بندگی هوا و هوس و نفس اماره به وسیله همین جمله با ارزش حاصل شد[۱۳]»[۱۴]
راههای تحقق آزادی
یکی از مؤثرترین راههای تحقق آزادی، ارتقای سطح شعور عمومی و آگاهی مردم است. هر اندازه بر دانایی مردم افزوده شود میتوان بر تحقق و تضمین و حتی تداوم آزادی امیدوارتر بود. اما با این همه صرف آگاهی و دانش و بالا رفتن سطح شعور عمومی برای این مسئله کفایت نمیکند و نیازمندی به ابزارها و ارزشهای دیگری ضرورت مییابد. البته ارتقای سطح ادراک و شعور عمومی طبقه فاقد آزادی نمیتواند در تحقق و تضمین آزادی به تنهایی دخلی داشته باشد اگر چه میتواند مؤثر باشد. به همان نسبت که سطح فکر سلبشوندگان آزادی افزایش یافته است، سطح فکری سلبکنندگان و ابزارهای سلب آزادی نیز افزایش یافته است. بهویژه اینکه در غالب موارد سلب آزادی توسط طبقه حاکمه و اصحاب قدرت صورت میگیرد و آنان ضمن سلب آزادی، جو فروشی و گندمنمایی میکنند. لازمه انسانیت و مختار و آزاد بودن انسان این است که امکان انحراف و ظلم از او گرفته نشود. ایجاد مانع در راه انحراف بشر و مسدود ساختن ظلم صرفاً کار علم و آگاهی نیست. از آنجا که بشر از علم به عنوان ابزاری برای مقاصد استفاده میکند، اگر انسان در پی آزار و سلب امنیت و آزادی دیگران باشد، علم نه تنها او را منصرف نمیکند و نمیتواند بکند، بلکه علم خود ابزاری در دستان او میشود تا به نحو مؤثرتری بر سوءاستفاده خود بیفزاید[۱۵]. با این وضعیت، میبایست با تأکید بر علم و آگاهی به عنوان عنصری مهم، بر عناصر پرنفوذ دیگری نیز در این زمینه تأکید کرد تا بتوان به تحقق آزادی در جامعه امید بست[۱۶]
آزادی
آزادی؛ رفع مانع، نپذیرفتن سلطه و حق فطری در تمام شئون زندگی فردی و اجتماعی بشر. آزادی معادل واژه "حریت" در عربی و واژه "freedom" و "liberty" در انگلیسی است. مفهوم آزادی از سه عنصر و مؤلفه"فاعل- عامل"، "مانع- رادع" و "هدف غایت" تشکیل شده است. بر این اساس، آزادی عبارت است از، رهایی چیزی یا کسی از چیزی یا مانعی برای انجام دادن کاری و یا برخورداری از چیزی[۱۷]. تأکید بر یک یا چند عنصر از عناصر مذکور، برداشتهای مختلف و متعددی را شکل میدهد. این برداشتها که تحت تأثیر مبانی نظری و پیشداوریهای گوناگون صورت گرفته، موجب تعاریف متعددی از آزادی در مکاتب فکری مختلف میگردند. آزادی به عنوان فقدان مانع و رادع، آزادی به عنوان اختیار و برخورداری از حق انتخاب، آزادی به عنوان قدرت و برخورداری از توان مؤثر و کارا، آزادی به عنوان شأن و منزلت اجتماعی، آزادی به عنوان خودمختاری و استقلال فردی، آزادی به عنوان اباحیت و انجام دادن آنچه که فرد میخواهد و آزادی به عنوان صاحب اختیار و ارباب خود بودن، برخی از مهمترین برداشتها و تعاریفی هستند که تاکنون ارائه شدهاند[۱۸].
آزادی یکی از بنیادهای اسلام[۱۹] و آزادیخواهی از مؤلفههای اساسی اسلام است[۲۰] که از آن، به حق اولیه و فطری و مطلق بشر یاد شده[۲۱] و در تمام ابعاد به ترویج آن پرداخته شده است[۲۲]. "آزادی" در انقلاب اسلامی ایران، به معنای رهایی از سلطه و دخالت زورگویان و بیگانگان[۲۳]، استقلال فکر و بیان و عدم تقلید[۲۴]، و به مثابه حق فطری در تمام شئون زندگی فردی و اجتماعی بشر، تلقی میگردد[۲۵]. آزادی از مقولات مهم و مؤکد در قرآن کریم و روایات ائمه معصومین(ع) به شمار میرود[۲۶]، که زاییده تفکرو معارف والای پیغمبران است[۲۷]. با نگاهی به تاریخ اسلام، بارقههای آزادی و آزادیخواهی، به عنوان یک ارزش والای انسانی، در قاب قیام عاشورا متجلی است[۲۸]. در اندیشه انقلاب اسلامی؛ اسلام، متضمن آزادی و مردمسالاری است[۲۹] و در پرتو اسلام است که آزادی انسان در محیط اجتماعی، از فشارهای سیاسی و اقتصادی و تعصبات جاهلانه پدیدار میگردد[۳۰]. و بدین جهت اسلام هرگونه استبداد و دیکتاتوری فردی و اجتماعی را نفی میکند و فقدان آزادی را، فاجعهای برای جوامع بشری قلمداد میکند[۳۱]. آزادی و فقدان مانع در رسیدن به رشد و تکامل، یکی از لوازم حیات و از نیازهای موجود زنده است[۳۲]. آزادی دارای جایگاه بس رفیعی است که در شمار بزرگترین نعمتها و موهبتهای الهی برای بشر به شمار میآید[۳۳]. در تعریفی دیگر، آزادی، نبودن مانع و قید و بند در جلوی تجلیات فکری و عملی بشر[۳۴] و مسئولیت انتخاب در عمل است[۳۵].
آیات زیادی در قرآن، مبتنی بر آزادی و اختیار انسان است[۳۶] و اولین دعوت اسلام، نفخه آزادی میباشد: «قُولُوا لَا إِلَهَ إِلَّا اللَّهُ تُفْلِحُوا»[۳۷]؛ "حریت" در متن ارزشهای اسلامی است و اسلام، دین آزادی، حریت و مخالف با هرگونه تبعیض طبقاتی است[۳۸] آزادی عقیده و مذهب در تاریخ صدر اسلام نیز مشهود میباشد[۳۹]؛ در جایی که آزادی عقیده در هیچ محیط مادیگرایی در جهان، سابقه ندارد[۴۰]. در قرآن کریم از آزادی اجتماعی نیز سخن به میان آمده و حریت را، از مقاصد انبیا در نجات بشریت از چنگال اسارت و بندگی معرفی میکند[۴۱]. در این مورد، دانشمندان اروپایی بر این عقیدهاند که ایمان و اعتقاد به خدا، آزادی فردی را نفی میکند و این در حالی است که اسلام، به حکم "فطرت"، آزادی و اختیار را مساوی با ایمان و اعتقاد به خدا میداند[۴۲]. و همین طور است که هر چه تاریخ، تکامل مییابد؛ آزادیهای غیر منطقی و دیکتاتورها، جای خود را به آزادی میدهند[۴۳].
آزادی در کالبد قوانین اسلام جریان دارد و این در حالی است که در تمدن غرب که مدافع حقوق بشر و طرفدار آزادی میباشند، آزادی به معنای اصیل آن وجود ندارد و مردم در هیچ یک از شئون زندگی خود نه تنها آزادی نداشته، بلکه در باطن امر با دیکتاتوری و استبداد سردمداران حکومت مواجه میشوند[۴۴]. آزادی در کشورهای لیبرال غربی، مبتنی بر انحراف ارزشها و بیبندوباری اخلاقی است و هرگاه نام آزادی به میان آید چنانچه کوچکترین مغایرتی با اصول آنها داشته باشد، به سرکوب شدن میانجامد[۴۵]. و این چنین است که دموکراسی خواهان غرب، انتخابات آزاد در کشورهای اسلامی را، که عاقبت، به متولی شدن مسئولان متدین میانجامد، متناقض با سیاستها و برنامههای خود میدانند[۴۶].[۴۷]
مبانی نظری
مقصود از مبانی نظری آزادی، آن دسته از دیدگاههای کلان و پیشفرضهایی است که آزادی در اندیشه انقلاب اسلامی بر آنها استوار است. این دیدگاهها و مبانی را میتوان در یک تقسیمبندی کلان به دو دسته مبانی "فلسفی۔ کلامی" و مبانی فقهی- حقوقی" تقسیم کرد.
مبانی فلسفی – کلامی
توحید. در اندیشه انقلاب اسلامی، مهمترین پیشفرض فلسفی۔ کلامی آزادی، توحید و خداباوری است. توحید وخداباوری ابعاد گوناگونی دارد که نزدیکترین بُعد آن به آزادی "توحید عبادی" است. از این دیدگاه نه تنها خداباوری با اصل آزادی انسان منافاتی ندارد[۴۸]؛ بلکه آزادی حقیقی تنها در سایه عبودیت و بندگی خداوند تحقق مییابد. بندگی خدا گوهر گرانبهایی است که باطن آن آزادی است [۴۹]؛ چرا که در سایه بندگی خدا، انسان از تمامی عوامل دیگر آزاد میگردد. همه انبیای عظام الهی آمدند تا بندهای بندگی غیر خدا را از دست و گردن انسانها باز کنند[۵۰]. بندگی خداوند بیش از هر چیز، رهایی و آزادی انسان از هوی و هوس را به دنبال دارد و به همین دلیل، ممکن است قدرتمندان و صاحبان سلطنتهای ظاهره متعددی وجود داشته باشد که با حریت و آزادی نفس و بزرگواری و بزرگمنشی بیگانهاند و بنده ذلیل و عبد مطیع نفس و هوی باشند[۵۱]. حب نفس، اسارت انسان را در پی دارد و آزادی واقعی در گرو رهایی از هوای نفسانی است[۵۲]؛ از اینرو، اطاعت از هوی و هوس با توحید و خداباوری منافات دارد. اطاعت از هوای نفس به معنی اسارت نفس است که با حصار توحید الهی منافات دارد[۵۳].
افزون بر این، اعتقاد به توحید، آزادی انسان از ستمگران را به همراه دارد. از این دیدگاه، هر چه به سمت توحید و عبودیت الله پیش رویم، شر طواغیت و اندادالله کمتر خواهد شد[۵۴]. لذا، در این دیدگاه، انسان در عمل دو وظیفه دارد: یکی اطاعت از خدای متعال و عبودیت پروردگار عالم و دوم سرپیچی از اطاعت از هر آن چیزی که میخواهد در قبال حکمروایی خدا، بر انسان حکمرانی کند[۵۵]. عبودیت غیر خدا با آزادی و وارستگی انسان منافات دارد[۵۶]؛ در قرآن رها کردن انسان از بندگی و برداشتن زنجیر اسارت از گردن او، یکی از مهمترین اهداف رسالت انبیا ذکر شده است[۵۷]. بر همین اساس قرآن کریم در تبیین مواجهه موسی(ع) و فرعون، وقتی فرعون سرپرستی و احسان به موسی(ع) را به او یادآور میشود تا آن پیامبر الهی را از اهدافش باز دارد، موسی(ع) در مقابل، پاسخ میدهد که وی نمیتواند در برابر بردگی مردمانش، صرفاً به این دلیل که در خانواده فرعون بزرگ شده است، ساکت بماند: ﴿وَتِلْكَ نِعْمَةٌ تَمُنُّهَا عَلَيَّ أَنْ عَبَّدْتَ بَنِي إِسْرَائِيلَ﴾[۵۸].
اختیار و اراده. یکی دیگر از مبانی فلسفی - کلامی آزادی، اصل اختیار و اراده است. اراده، قوه متعالی است که در روح انسان وجود دارد[۵۹]. از دیدگاه کلامی، اراده حالتی نفسانی و وجدانی است که از تصمیم و عزم برای به دست آوردن و برآورده ساختن چیزی، پس از تصور آن و تصدیق به فائده آن و حکم به لزوم به دست آوردن آن، حاصل میشود[۶۰]. از اینرو، انسان به دلیل برخورداری از امکان تصمیمگیری بر انجام کارها پس از تصور و تصدیق آنها، برخوردار از اراده است[۶۱]. اما این امر به مفهوم تفویض و واگذاری مطلق امور به انسان نبوده؛ چرا که تمام ارادهها و مشیتها ظل اراده و مشیت ازلی خداوند است[۶۲]. آزادی بشر با قضا و قدر الهی، هیچگونه منافات ندارد[۶۳]. انسان به دلیل برخورداری از اراده و اختیار، موجودی آزاد است؛ اما آزادی او ذیل اراده خداوند قرار میگیرد. چنین نگرشی، یکی از عناصر اصلی اندیشه انقلاب اسلامی است که به موجب آن به نقش انسان و اراده و قدرت انسانی، ایمان زیادی داشته و در طول دوران انقلاب و در بررسی مسائل اسلامی به چنین نگرشی رسیده است[۶۴]. آزادی در انقلاب و نظام اسلامی برخاسته از اراده مردم آزاده و عبودیت خداوند است[۶۵]. خداوند در قرآن کریم اکراه در دین را نفی کرده است: ﴿لَا إِكْرَاهَ فِي الدِّينِ﴾[۶۶]. این آیه بر این نکته تأکید دارد که دین اسلام، بر اساس شمشیر و خون نیست و اکراه و زور را تجویز نکرده است و نیز سست بودن کلام آنان که اسلام را دین شمشیر معرفی کردهاند، بیان میکند[۶۷].
بر اساس باور به وجود اراده در انسان، در جهانبینی اسلام، انسان شدنی است مستمر و پویشی است خودآگاه، انتخابگر و خودساز[۶۸]. مقصود از "شدن" این است که انسان همواره در حال تغییر و دگرگونی است و این شدن همراه با یک پویش و تلاش است که هم آگاهانه است و هم بر اساس آن دست به انتخاب میزند و از این طریق رشد میکند و به جلو میرود و برخوردار از آزادی میگردد. چنین انسانی از کرامت ذاتی برخوردار است[۶۹]. آزادی به عنوان بزرگترین امتیاز برای انسانی است که خودآگاه، خودساز و محیطساز است و توانسته است خود را از چنگال و جبر طبیعت برهاند و با حاکمیت مطلق در برابر قوانین طبیعت، آن را مهار و رام سازد[۷۰]. قدرت اراده، آزادی و انتخابگری انسان به حدی است که علاوه بر جبر طبیعت توانسته است در برابر جبرهای اجتماعی، تاریخی و اقتصادی و نیز سنتها و مکانیسمهای آن به طور آزادانه رفتار کند. انسان با شناخت قوانین و عوامل اجتماعی توانسته است به طور آگاهانه و آزادی نوعآفرینی کند و به جاذبههای پیروزیآفرینی نائل شود. انقلاب ایران نیز به عنوان یک حماسه تازه و پیروز، نشان از شعور، آگاهی و آزادمنشی ملت ایران و رهایی از چنگال و جبر ایسمهای تاریخی، اقتصادی و اجتماعی بوده است[۷۱].[۷۲]
مبانی فقهی – حقوقی
افزون بر مبانی فلسفی۔ کلامی، آزادی در اندیشه انقلاب اسلامی، مبتنی بر مبانی فقهی نیز میباشد: نفی سلطه. یکی از مهمترین مبانی فقهی آزادی، عدم جواز سلطه بیگانگان بر جامعه اسلامی است. از این دیدگاه، منطق اسلام این است که سلطه غیر را نمیپذیرد[۷۳]. این نگرش با روش اجتهادی به قرآن کریم مستند میگردد. بر اساس قرآن کریم، هرگز خدای تبارک و تعالی سلطهای برای غیر مسلمان بر مسلمان قرار نداده است[۷۴]؛ به همین دلیل، یکی از اصول اساسی اندیشه انقلاب اسلامی، مبارزه با سلطه در سطح نظام بینالملل است. انقلاب اسلامی، بر این اساس، با نظام سلطه مخالف است. نظام سلطه، به معنای زورگویی دولتها و پذیرش زورگویی توسط ملتها است[۷۵]. نفی سلطه به عنوان یکی از مبانی فقهی آزادی در عرصه سیاست و روابط خارجی، در عرصه داخلی نیز قابل استناد است. اسلام در رابطه بین دولت و ملت نیز ضوابط و حدودی معین کرده است و برای هریک بر دیگری حقوقی تعیین نموده است که در صورت رعایت آن هرگز چنین رابطهای یعنی رابطه مسلط و زیر سلطه به وجود نمیآید[۷۶].
عدم ولایت. اصل عدم ولایت از جمله مبانی آزادی در اندیشه انقلاب اسلامی است. در نظام مردمسالاری دینی، رأی مردم بر اساس تقوا و کرامت دینی افراد است. در این نظام، ولایت کسی پذیرفته خواهد شد که مورد تأیید خداوند متعال و مورد قبول شرع قرار گرفته باشد. در منطق اسلام صلاحیت و اهلیت ولایت؛ دارا بودن فقاهت، تقوا و عدالت و پذیرش مردم است. در نظام دینی، هم مردم و هم والی تابع شرع و قانوناند[۷۷]. در این نظام، زور و سلطه معنایی ندارد و رهبری و ولایت میبایستی بر مبنای عدالت و اسلام باشد[۷۸]. عدالت. یکی دیگر از مبانی فقهی آزادی، عدالت است. عدالت، مهمترین ارزش در جامعه است[۷۹] که در پرتو آن، حکومتها به آزادی و استقلال خواهند رسید[۸۰] و حقوق بشر تأمین خواهد شد[۸۱]. مبنای عدالت و برابری انسانها، ایشان را به مبارزه در برابر استعمار و استبداد بر میانگیزد[۸۲].
عدالت، پایه و اساس حکومت دینی و عادل بودن رأس ویژگیهای حاکم و والی است. این اصل در دوران رژیم پهلوی و سلاطین جائر آن مهجور و متروک بوده است[۸۳]. چنانچه دولتی عدالتمحور باشد، تبعیض و شکافهای طبقاتی از بین رفته و توجه به نیازهای محرومان پررنگتر شده و راه برای ایادی زورگو و استعمار بسته و جامعه، تبدیل به جامعه توحیدی خواهد شد[۸۴]. در نظام جمهوری اسلامی ایران، ایجاد عدالت جهت آزادی مردم، از وظایف و مسئولیتهای کارگزاران حکومتی است[۸۵].
مسئولیتپذیری. مسئول بودن انسانها نیز از جمله مبانی نظری آزادی است. انسان موجودی آزاد و مسئول خلق شده و در برابر تأمین نیازهای خود، از جمله آزادی، دارای مسئولیت و تکلیف است. در تفکر اسلامی، مبارزه برای آزادی و نجات مظلومان، یک مسئولیت و تکلیف است که اسلام در کنار آزادی برای انسانها، تکلیف را نیز برشمرده است که به نحو احسن و آزادانه، تکالیف خود را انجام دهند[۸۶]. آزادی در معنای تکلیف، بدین منظور است که انسانها مکلفند علاوه بر تأمین آزادی خویش، آزادی دیگران را نیز حتی با جهاد و مبارزه تأمین کنند[۸۷]. آزادی هم دادنی است و هم گرفتنی است و این بدین معناست که انسان به کمک عقل و شعور و آگاهی میبایستی با حق و حدود خود آشنا و آزادیهای خود را مطالبه نماید و مسئولان و کارگزاران حکومتی هم، حق سلب آزادیها و حقوق طبیعی و قانونی افراد را نداشته بلکه مکلف به ادای آن نیز میباشند[۸۸]. ایجاد حکومت آزاد، تعهد و تکلیف یک انسان اجتماعی است[۸۹]، و بر این اساس کسانی که در عرصههای انتخاب مشارکت میکنند، در حقیقت به پیمان خود، متعهد و مسئول ماندهاند[۹۰]. ظلمستیزی. بشر از دیرباز شاهد ظلم، ستم، رنج و تبعیض بوده و همواره از دست طواغیت و قدرتمندان زورگو سیلی خورده است، به همین دلیل احقاق حقوق انسانی و حمایت از مظلوم و مقابله با ظالم، یکی از مبانی مؤکد اسلام[۹۱] و نقطه درخشان حکومتهای توحیدمحور است که تبعیت از این الگو، راهی صواب در خوشبختی و سعادت جوامع بشری است. در جامعهای که سلطهگری و ظلم و بیداد، سایه افکنده است، آزادی و عزت از آن جامعه سلب خواهد شد؛ به همین جهت مقابله با ظلم و ایستادگی در برابر آنها برای گرفتن و احقاق حقوق حقه و حمایت از مظلومان و حفظ شأن و کرامت انسانی، از کارویژهها و خصلتهای ذاتی جوامع خواستار آزادی و طرفدار عدالت قرار میگیرد[۹۲].[۹۳].
انواع آزادی
آزادی انواع مختلفی دارد که در یک تقسیمبندی کلی میتوان به آزادی فرهنگی، آزادی معنوی، آزادی فکر و اندیشه، آزادی اقتصادی و آزادی سیاسی و اجتماعی اشاره کرد. در اندیشه انقلاب اسلامی، قبل از هر چیز، آزادی فرهنگی مورد توجه قرار گرفته است.
نخست: آزادگی فرهنگی
آزادی فکر و اندیشه
در اندیشه انقلاب اسلامی آزادی فکر و اندیشه در قالب ایده "آزاداندیشی" مطرح گردیده و به رسمیت شناخته شده است. آزاداندیشی از مبانی اصلی اصولگرایی است[۹۴]. از این دیدگاه، آزادی اندیشه ناشی از استعداد انسانی بشر است که میتواند در مسائل بیاندیشد[۹۵]. از اینرو، استعداد بشری حتماً باید آزاد باشد چرا که پیشرفت و تکامل بشر در گرو این آزادی است[۹۶]. آزاداندیشی، در اندیشه انقلاب اسلامی، مقولهای غیر از بیبندوباری است[۹۷] و به مفهوم آزادانه فکر کردن، آزادانه تصمیم گرفتن؛ ترجمهای، تقلیدی و بر اثر تلقین حرکت نکردن تعریف میشود[۹۸]. رهبر معظم انقلاب، به تشکیل کرسیهای آزاداندیشی در دانشگاه و حوزه توصیه میکند و تأکید دارد که این مهم، باعث یک جریان سیال فکری در جامعه خواهد شد و دارای آداب و ترتیبی است که هدایت آن به عهده عقلای مسئولین میباشد[۹۹].
آزادی مذهبی ذیل آزادی فکر و اندیشه مطرح است. آزادی مذهبی به مفهوم حق اقلیتهای دینی نسبت به عمل بر طبق آئین دینی خود است. از این دیدگاه همه اقلیتهای دینی در اسلام محترم هستند. آنان از هرگونه آزادی برای انجام فرائض دینی خود برخوردارند[۱۰۰]. این نگرش به دیدگاه اسلام ارتباط داده میشود که به موجب آن، مسلک دینی تحت فشار و سلب آزادی قرار ندارد. تمامی انسانها در اسلام آزاد و مستقل هستند[۱۰۱]. بر مبنای چنین نگرشی است که پس از پیروزی انقلاب اسلامی، در کشور ایران یهودیها، مسیحیها، زرتشتیها نماینده به مجلس میفرستند، آزادانه زندگی میکنند و مراسم عبادی خود را انجام میدهند[۱۰۲].[۱۰۳].
آزادی اقتصادی
اقتصاد آزاد و شکوفا، مرهون کشوری آزاد و استقلال یافته و به دور از وابستگی است[۱۰۴]. در پرتو جامعهای مهذب، دارای تعلیم و تربیت صحیح[۱۰۵] و آزادی فکر و بیان است که رفاه و آزادی اقتصادی پدیدار میگردد[۱۰۶]. سیاستهای ایران در زمان پهلوی، درست معکوس این اصل و اقتصاد نیز چون سایر مقولات، عقبمانده و وابسته بوده است[۱۰۷]. آزادی اقتصادی در پرتو ارزشها و مفاهیم اسلامی است و با آزادی "آدام اسمیتی" غرب و دیکتاتوری اقتصادی سروکاری ندارد[۱۰۸]. آزادی، ارمغان اسلام برای انسانها است و پیشرفت و رونق اقتصادی در اسلام در کنار روحیه مساوات و عدالت و رعایت حقوق مستضعفین تحقق میپذیرد و در این نوع آزادی، تبعیض طبقاتی در الگوی اقتصادی کشورهای غربی مطرود است[۱۰۹]. اقتصاد آزاد جوامع در گرو میدان دادن به خلاقیتها و ابتکارهای افراد جامعه است که در نتیجه به تعادل عرضه و تقاضا میانجامد[۱۱۰]. آزادی اقتصادی در غرب، انحصار و تصاحب موقعیتهای اقتصادی در دست افراد معدود به وسیله تقلب و زور است و آزادی اقتصادی غربی مبتنی بر اصل ثروت و رسیدن به اوج سرمایهداری و توانگری اقتصادی است. برخلاف دیدگاه انقلاب اسلامی، که آزادی اقتصادی بر پایه اصل تعاون و حق مدیریت همگانی است[۱۱۱].[۱۱۲].
آزادی سیاسی و اجتماعی
آزادی اجتماعی به مثابه رهایی افراد از قیدوبندها و محدودیتهای دیگر افراد جامعه بشری در مسیر رشد و تکامل میباشد[۱۱۳]. این قسم از آزادی، شامل گونههایی از آزادی همچون آزادی قلم، بیان، رأی و شرکت در انجمنها است[۱۱۴]. انقلاب اسلامی ایران در شرایطی شکل گرفته است که این آزادیها از مردم ایران سلب شده بود[۱۱۵] و مردم در محیط خفقانآمیز و تحت فشار و زور و ارعاب حکام پهلوی به سر میبردند[۱۱۶]. از اینرو، از آغاز حرکت انقلابی، "آزادی" در کنار استقلال به عنوان هدف مردم مسلمان ایران معرفی گردید[۱۱۷] و آزادی فکری، زمینهساز استقلال کشور قرار گرفت[۱۱۸]. از این دیدگاه، تحقق آزادی تنها با از بین رفتن نظام استبدادی امکانپذیر است[۱۱۹]؛ چرا که ارتباط تنگاتنگی میان آزادی سیاسی و نوع نظام سیاسی برقرار است؛ از اینرو، از آغازین روزهای شکلگیری نظام جمهوری اسلامی در ایران، مهمترین وظیفه دولت فراهم ساختن شرایط تحقق آزادی سیاسی به ویژه در عرصه انتخابات و مطبوعات معرفی میگردد[۱۲۰]. در اندیشه انقلاب اسلامی تمامی اقسام آزادی سیاسی همچون آزادی بیان، قلم و عقیده و رأی احزاب به رسمیت شناخته میشود[۱۲۱]، اما در محدودهای که توطئه[۱۲۲] یا خیانت محسوب نشود[۱۲۳]. در واقع، آزادی سیاسی - اجتماعی نیز با رویکردی مسئولانه و متعالی مورد توجه قرار میگیرد. از این دیدگاه، بشر باید در اجتماع از ناحیه سایر افراد اجتماع آزاد باشد تا دیگران مانعی در راه رشد و تکامل او نباشند[۱۲۴]. بنابراین آزادی سیاسی۔ اجتماعی نیز به دلیل توجه به ضرورت رشد و کمال انسان از اهمیت زیادی برخوردار میگردد.
آزادی سیاسی را میتوان "آزادی قانونی" تعبیر نمود که به موجب آن، آزادی تنها در حدود قوانین[۱۲۵] که همان قوانین اسلام است، پذیرفته میشود[۱۲۶]. به همین دلیل، در این دیدگاه آزادی یک امانت الهی دانسته میشود[۱۲۷] و جمهوری اسلامی موظف به رعایت آن است. در این نگرش، آزادی سیاسی از چنان اهمیتی برخوردار است که مقدمه استقلال اقتصادی و فرهنگی دانسته میشود[۱۲۸]. چرا که در این گفتمان، آزادی سیاسی تنها در بعد داخلی آن مورد توجه قرار نمیگیرد بلکه افزون بر آن، در بعد خارجی آن و در رهایی از استعمار نیز معنا میگردد. به همین دلیل، آزادی سیاسی، هم به مفهوم آزادی از تسلط ابرقدرتها و هم آزادی از حکومت استبدادی و خودکامه طاغوتی[۱۲۹] و هم آزادی از سلطه زورگویان و آزادی از دخالت و نفوذ بیگانگان معنا میشود[۱۳۰]. بدین ترتیب، ارتباط وثیق آزادی سیاسی و استقلال به عنوان دو شعار اصلی انقلاب اسلامی ایران آشکار میگردد.[۱۳۱].
ترابط آزادی با سایر مفاهیم اساسی
هر اندیشهای در برگیرنده مفاهیم اساسی است که ارتباط معنادار آنها به یکدیگر موجب انسجام آن اندیشه میگردد؛ در غیر این صورت معناداری و انسجام آن اندیشه خدشهدار میگردد. اندیشه انقلاب اسلامی در برگیرنده مفاهیم اساسی متعددی است که مهمترین آنها را از حیث ارتباط معنادار با آزادی میتوان در شش مفهوم اساسی شریعت، قانون، عدالت، اخلاق، امنیت و پیشرفت خلاصه کرد.
آزادی و شریعت
اصل جداییناپذیری دین و سیاست، ایجاب میکند که آزادی به عنوان یکی از سیاستهای خارجی و داخلی ملت ایران، تنها در چهارچوب دین و شریعت پدیدار گردد[۱۳۲]. در واقع آزادی، هدیه دین به یک ملت است[۱۳۳] و نقش این عنصر، در تأمین و رشد آزادی جوامع، مهم و غیرقابل انکار میباشد[۱۳۴]. در نظام اسلامی، مردم و مسلمانان در دایره مقررات شرعی، آزادند و بعد از آنکه موازین شرعی را رعایت نمودند، کسی حق سلب آزادی را از آنها ندارد و در واقع، وضع قوانین و موازین شرع، برای محدود کردن و هدایت کردن آزادی تکوینی انسان و رسیدن به کمال و سعادت است[۱۳۵]؛ در این مسیر، انسانی تحت لوای آزادی تشریعی، دارای حق و تکلیف است و فرد آزاد، واجد حقوقی بوده که در انجام آن آزاد است و دیگران نیز ملزم به رعایت این حقوق هستند[۱۳۶]؛ به عنوان مثال؛ در نظام سیاسی اسلام، مشارکت در امور که در زمره آزادیهای سیاسی است؛ حق انسان محسوب میشود و دولت نیز ملزم به فراهم کردن زمینه آن میباشد[۱۳۷]. در نگرش انقلاب اسلامی شریعت، محور اصلی تمامی امور است و ایران آباد و آزاد تنها در صورت بهرهمندی از ارزشهای اسلامی و تحت لوای شریعت مقدس اسلام است که باعث صدور انقلاب به سایر کشورهای اسلامی خواهد شد[۱۳۸].[۱۳۹].
آزادی و قانون
در اندیشه انقلاب اسلامی، ارتباط تنگاتنگی میان آزادی و قانون برقرار است. این ارتباط را به اختصار میتوان از دو زاویه مورد بررسی قرار داد. نخست، قانون یکی از مبانی و منابع مهم آزادی است. از این زاویه، "قانون"آزادی داده است[۱۴۰]. ازاین رو، توجیه آزادی با تکیه بر قانون امکانپذیر میشود. از آنجا که در این اندیشه قانون برگرفته از اسلام است، قانون اسلام مسبب آزادیها و دموکراسی حقیقی دانسته میشود[۱۴۱]. در این قانون، حقوق همه اقشار، اقلیتهای مذهبی، زنان و... ملاحظه شده است[۱۴۲]. افزون بر این در عرصه سیاسی نیز، "قانون اساسی، تکلیف شوراها و احزاب را معین کرده است"[۱۴۳]. و در این دیدگاه، آزادی قلم و بیان حق مسلم مردم و مطبوعات است و این جزو اصول مصرحه قانون اساسی است[۱۴۴]. در این اندیشه، قانون علاوه بر اینکه مهمترین منبع و مبنای آزادی است، مهمترین عامل تعیین کننده قلمرو آزادی نیز به شمار میرود. از این دیدگاه، «آزادی در حدود قانون است"[۱۴۵] و چون قانون در این اندیشه برگرفته از اسلام است[۱۴۶]، آزادی در محدودهای قرار دارد که به اسلام ضرر نرساند[۱۴۷]. آزادی وسیله قانونشکنی و ریشهکن کردن نظام جمهوری اسلامی نمیباشد و کسانی که با نام آزادی دست به اغتشاش و آشوب میزنند، توطئهگر و خیانتکار محسوب میشوند[۱۴۸]. از این دیدگاه، در صورت وجود قانون به عنوان عامل تحدیدکننده قلمرو آزادی، جلوی هرج و مرج در جامعه گرفته میشود و به همین دلیل، برای مهار هرج و مرج فرهنگی بهترین راه، این است که آزادی بیان در چهارچوب قانون، حمایت و نهادینه شود[۱۴۹]. بدین ترتیب، در اندیشه انقلاب اسلامی، با توجه به ارتباط تنگاتنگ قانون و شریعت، آزادی با این دو، ارتباط معنادار و نزدیکی برقرار میکند که به موجب آن قانون و شریعت افزون بر تبیین مبانی آزادی، قلمرو آن را نیز معین میکنند.[۱۵۰].
آزادی و عدالت
در اندیشه انقلاب اسلامی، عدالت خاستگاه و تکیهگاه آزادی است. عدالت در این اندیشه، از این جهت بر آزادی تقدم دارد که مهمترین هدف در زندگی جمعی محسوب میگردد و به همین دلیل، مهمترین آرمان حکومت اسلامی نیز به حساب میآید. "حکومت اسلامی، حکومت عدالت" تعریف میشود[۱۵۱]. حکومتی که در آن، جمیع اقشار ملت با یک چشم دیده میشوند و نور عدالت الهی بر همه به یک طور میتابد. در آن اختلاف نژاد و سیاه و سفید و ترک و فارس و لر و کرد و بلوچ مطرح نیست؛ همه برادر و برابرند[۱۵۲]. در پرتو حکومت عادلانه و حاکمیت اسلام است که جوامع، روی آزادی را به خود میبینند[۱۵۳]. از اینرو عدالت خاستگاه آزادی است. این مفهوم از عدالت، به عدالت اجتماعی ارتباط پیدا میکند که ظرف تحقق آن جامعه بوده و با حقوق همگان مربوط میشود. در پرتو عدالت است که حقوق انسانی و کرامت بشری و آزادی و معنویت او حفظ میشود[۱۵۴]؛ بنابراین عدالت پاسدار آزادی است.
در اندیشه انقلاب اسلامی، ایده "آزادی به مثابه حق" مطرح میشود[۱۵۵]. از این دیدگاه، آزادی حق انسان است و این حق، ناشی از میل و تمایلات فردی نیست؛ بلکه ناشی از، استعدادهای انسانی انسان است[۱۵۶]. بر این اساس، در حکومت اسلامی، تمامی افراد از حقوق یکسانی برخوردارند و در این صورت، آزادی همگان به عنوان یک حق اساسی مورد توجه قرار میگیرد. به همین دلیل، تحقق عدالت موجب تحقق برخورداری همگان از حقوق اساسی و آزادی میگردد و در نتیجه، در این دیدگاه، "آزادی بر معیار عدل" قرار میگیرد[۱۵۷]. در این دیدگاه عدل نیز خود نیازمند یک معیار و مبنا است که همان قانون است. ازاین رو، "اگر چیزی بر طبق قانون تحقق پیدا کرد، عدالت است"[۱۵۸]. بنابراین، ارتباط آزادی و عدالت، ارتباط آن دو را با قانون نیز به دنبال میآورد. قانون مبنای عدالت و عدالت مبنای آزادی است. پر واضح است که عدالت در این دیدگاه، تنها ناظر به زندگی مادی نبوده؛ بلکه شامل زندگی معنوی نیز میگردد[۱۵۹] و به همین دلیل عدالت در این دیدگاه عبارت است از، ایجاد فضایی که انسانها در آن به معنای کامل کلمه احساس آسایش و آزادی و استقلال بکنند و احساس سلطه بیگانگان را نداشته باشند[۱۶۰]. در صورت وجود چنین فضایی، صاحب حق اگر چه ضعیف باشد میتواند حق خود را بی دغدغه از کسی که حق او را گرفته است ولو آن شخص قوی باشد بگیرد[۱۶۱]. در این صورت عدالت اجتماعی به این معنا تحقق مییابد که "نظر و نگاه دستگاه قدرت و حکومت نسبت به آحاد مردم یکسان باشد. نیز در مقابل قانون، امتیازات و برخوردها یکسان باشد"[۱۶۲]. چنین جامعهای جامعه عادل است و از این دیدگاه، جامعه عادل، "جامعه آزاد است که مردم در آن، در اداره کشور، در آینده خود و در پیشرفت دارای نقش هستند"[۱۶۳]؛ ازاین رو عدالت محدوده آزادی را نیز مشخص میکند. بدین ترتیب، سه ضلع آزادی، قانون و عدالت اهمیت بسیار زیادی در اندیشه انقلاب اسلامی پیدا میکند و بر اساس آن اندیشه انقلاب اسلامی با دیگر اندیشهها تمایز بنیادین مییابد. از اینرو آزادی تا آنجا پذیرفته میشود که در چهارچوب قانون و در راستای تحقق عدالت در جامعه باشد.[۱۶۴].
آزادی و اخلاق
در اندیشه انقلاب اسلامی، اخلاق نیز از دیگر مفاهیمی است که بر مدار آن، قلمرو آزادی تعیین میگردد. از اینرو، آزادی تا جایی است که مبانی و آموزههای اخلاقی تأیید میکند. در این دیدگاه آزادی در برخورداری و استفاده از تمامی مظاهر تمدن غربی تا جایی است که با آموزههای اخلاقی مغایرت نداشته باشد. به همین دلیل آزادی در چهارچوب اخلاق مورد تأکید قرار میگیرد و نه آزادی بیبندوبار[۱۶۵]. بر این اساس، فساد اخلاقی به مثابه آزادی شدیداً مورد انتقاد قرار میگیرد[۱۶۶]. به همین دلیل، در این گفتمان، مفهوم "اخلاق سیاسی - اجتماعی" مطرح میگردد که بر اساس آن آزادی سیاسی - اجتماعی در چهارچوب اخلاق پذیرفته میشود. به عنوان نمونه پدیدهای به نام تقلب انتخاباتی که در امر انتخاب به عنوان یک امر سیاسی صورت میگیرد، "خلاف اخلاق سیاسی و اجتماعی" دانسته میشود[۱۶۷]. بنابراین، اخلاق، هم در زمینه عمل فردی و هم در زمینه عمل اجتماعی کاربرد پیدا میکند[۱۶۸]. در زمینه عمل فردی ارزشهای موجود در جامعه همانند حجاب، امربه معروف و نهی از منکر، پرهیز از رذائل اخلاقی و نظایر آن معیار سنجش قرار میگیرد. بنابراین، در اندیشه انقلاب اسلامی مفهوم آزادی اخلاقی قابل طرح مینماید که به موجب آن آزادی در مدار اخلاق قرار گرفته و قلمرو آن براساس اخلاق تعیین میگردد.[۱۶۹].
آزادی و امنیت
از دیگر مفاهیمی که در اندیشه انقلاب اسلامی، پیوند نزدیکی با مفهوم آزادی دارد، مفهوم امنیت است. این مفهوم نیز در تعیین قلمرو آزادی نقش تعیینکنندهای دارد. آزادی تا آنجا پذیرفته شده و رعایت میگردد که موجبات آسیب به امنیت جامعه را فراهم نسازد. از اینرو، چنانچه آزادی، امنیت را مخدوش سازد، دولت حق محدود ساختن آزادی را پیدا میکند. قاعده کلی در این باره این است که آزادی به همه افراد تا آنجا که به ضرر ملت ایران نباشد، داده خواهد شد[۱۷۰]. و در نتیجه آزادی به همه مسالک و عقاید داده میشود؛ لکن اگر بخواهند شورش کنند و مسیر ملت را تغییر دهند و دست ظالم را نگه دارند، مجاز نخواهند بود[۱۷۱]. محدود بودن آزادی به امنیت، مفهوم توطئه را در اندیشه انقلاب اسلامی به مثابه مهمترین عامل تعیین کننده قلمرو آزادی وارد کرده است. بر این اساس، "آزادی بیان و قلم و عقیده برای همگان وجود دارد لکن مردم توطئه را هرگز اجازه نمیدهند"[۱۷۲]. و به همین دلیل، "آزادی غیر از توطئه است"[۱۷۳] و آزادی فساد و توطئه، جائز نیست[۱۷۴]. در اندیشه انقلاب اسلامی، مردم مادامی آزادند که دست به توطئه نزنند[۱۷۵] و آزادی معقول، غیر از هرجومرج، سوء نیت و اضلالگری میباشد[۱۷۶] و در همین اندیشه، آزادی بیان و انتقادهای به جا و بدون قصد و غرض، مجاز شمرده شده است[۱۷۷].
افزون بر مفهوم توطئه، مفهوم "امنیت سیاسی" نیز در اندیشه انقلاب اسلامی از اهمیت زیادی برخوردار بوده و رابطه آزادی و امنیت را نشان میدهد. مقصود از امنیت سیاسی "این است که تفکرات و معارف سیاسی در جامعه، معارف واضح و دور از نفاق و دو گونه گویی و دو گونه اندیشی باشد"[۱۷۸]. بر این اساس، همه افراد و گروهها آزادند تا دیدگاههای خود را در جامعه مطرح نمایند؛ اما طرح این دیدگاهها نباید همراه با دروغگویی، فریبکاری و تقلب باشد؛ چرا که در این صورت امنیت سیاسی جامعه با خطر روبهرو میشود. درحالیکه، در جامعه باید مردم احساس امنیت سیاسی و روانی داشته باشند و فضای روانی جامعه دچار التهاب نباشد[۱۷۹]. ضرورت پرهیز از اختلال در امنیت سیاسی و روانی مردم، ضرورت مراقبت از آزادی را در جامعه در این اندیشه به همراه دارد و به همین دلیل، نظام اسلامی به عنوان یک وظیفه با اخلالگران در امنیت مردم برخورد میکند[۱۸۰].
از آنچه گذشت، اصول حاکم بر آزادی در اندیشه انقلاب اسلامی نیز آشکار میگردد. اصل ارزشها و احکام اسلامی (شریعت)، قانون اساسی و عادی، اصل عدالت، اصل ارزشهای اخلاقی و اصل امنیت مهمترین اصول حاکم بر آزادی در این اندیشه به حساب میآیند[۱۸۱]. از این دیدگاه، آزادی در صورتی و تا آنجا مطلوب دانسته میشود که با ارزشها و احکام اسلامی، قانون اساسی و عادی، عدالت، ارزشهای اخلاقی و امنیت مغایرتی نداشته باشد. در صورت عدم مغایرت آزادی با این اصول، رعایت آزادی امری لازم و ضروری دانسته میشود.[۱۸۲].
آزادی و پیشرفت
تقلید و تبعیت از الگوهای بیگانه، عامل وابستگی و عقبماندگی جوامع و باز شدن راه سلطه و فرهنگ اجنبی بر جوامع خواهد بود. چنانکه در سالهای پیش از انقلاب، جامعه ایران، جامعهای سراسر وابستگی بود که در تصمیمها و امور مملکت آزادی نداشت و همین امر، سد راه پیشرفت کشور بود. اما به برکت آزادی و استقلال، ایران پیشرفتهای زیادی را تجربه نمود[۱۸۳]. به همین جهت آزادی و پیشرفت ارتباط تنگاتنگی با یکدیگر دارند و مردم ایران، مردم مترقی و خواستار آزادی و حقوق خود هستند[۱۸۴]. در ایران در یک محیط آزاد اسلامی، به انسانها امکان پیشرفت داده شده است[۱۸۵]. توسعه هر ملتی، نسبت معکوس با نفوذ بیگانگان خواهد داشت[۱۸۶]. در یک جامعه آزاد، رکود و سکون و توقف، عامل جمود و تحجر و کهنگی است و این شاخصهها، مخالف با اصول توسعه و ترقی است و اساس پیشرفت، در رشد، نوآوری و حرکت رو به جلو بر پایه ارزشهای اسلامی و انقلابی است[۱۸۷]. در این زمینه، آزادی فکری و مطرح کردن اندیشهها، یکی دیگر از عواملی است که منجر به ایجاد میدانهای پیشرفت بشری خواهد شد[۱۸۸].[۱۸۹].
راهبرد و شیوههای تحقق آزادی
در اندیشه انقلاب اسلامی، تحقق آزادی مستلزم در پیش گرفتن راهبرد و شیوههای خاصی است. این راهبردها و شیوهها، برخاسته از مبانی و بنیانهای آزادی در اسلام است. براین اساس، با توجه به آنچه گذشت، میتوان، تکیه بر تعالیم آسمانی را، مهمترین راهبرد و باورمندی، قانونمندی، فرهنگسازی و فرایندسازی را مهمترین شیوهها در مسیر تحقق آزادی قلمداد نمود.
تکیه بر تعالیم اسلامی
آزادی از بنیادهای دین اسلام است[۱۹۰] و خداوند نیز سلطه غیر مسلم را برای مسلمانان قرار نداده و سلطه و چیرگی به جامعه مسلمانان، امری ناروا و مانع تحقق آزادی میباشد[۱۹۱]. طبق موازین اسلامی، اگر مبادلات و مراودات به گونهای باشد که باعث توسعه نفوذ بیگانگان در جامعه اسلامی شود، به نحوی که بتوانند در امور مسلمانان دخالت نمایند، این نوع ارتباطات، ممنوع است[۱۹۲]. دین اسلام که جامع احکام برای تمام زوایای زندگی بشری است، به مسئله آزادی نیز توجه داشته و در پرتو توجه به مفاهیم و احکام است که انسانها میتوانند آزاد باشند[۱۹۳] و تحت تأثیر و تسلیم هیچ قدرتی قرار نگیرند و از آزادی خود در برابر بیگانگان دفاع کنند[۱۹۴]. از اینرو، تبعیت و تکیه بر قوانین و دستورات اسلامی که مترقیترین دستورات است، مهمترین راهبرد در تحقق آزادی است[۱۹۵].[۱۹۶].
باورمندی
نخستین شیوه تحقق آزادی، باور به انحصار بندگی خدا و آزادی در برابر دیگران است. اعتقاد به اینکه انسان تنها بنده خداست و جز او هیچکس حق سلطه بر انسان را ندارد، پیششرط آزادی حقیقی انسان است. طبق اصل توحید، سلطه فردی بر فرد دیگر نفی شده و آزادی و برابری جوامع جزدر پرتو قوانین الهی صورت نمیگیرد[۱۹۷]؛ از اینرو، چنانچه انسان از خدای خود غافل نشود، حریت و آزادی خود را حفظ کرده و قید عبودیت و اسارت در برابر دیگران را از گردن خود بر میدارد و در جمیع احوال آزاد میشود[۱۹۸]. به همین دلیل، در این نگرش هر چه ما به سمت توحید و عبودیت الله پیش برویم، شرّ طواغیت و اندادالله از سر ما بیشتر کم خواهد شد[۱۹۹]. حکومت جامعه توحیدی، حاکمیت الله است و با حاکمیت غیر خدا (نفس، شیطان و...)، منافات دارد[۲۰۰]؛ و راه تصرف آزادی حقیقی، در گرو رهایی از حب نفس و چنگال شهوت و دل سپردن به عبودیت حق است[۲۰۱]. بنابراین، انسانی که به توحید و بندگی خداوند اعتقاد دارد، از آزادی خود مواظبت میکند و در این صورت، آزادی انسان در سایه توحید تحقق مییابد. افزون بر این، در صورت اعتقاد به توحید، حاکمان در جامعه نیز برای خود حق سلطه بر انسانها را قائل نبوده[۲۰۲]، آزادی مردم و حکومت شوندگان را رعایت میکنند. به همین دلیل، طغیان و ستم به مردم و عدم رعایت حقوق و آزادی آنان در حکومت به منزله عهدشکنی با اسلام است[۲۰۳]. و بدین ترتیب، در اندیشه انقلاب اسلامی، تصدی قدرت به مثابه یک مسئولیت دانسته میشود و در نتیجه همواره حاکمان به عنوان مسئولین باید کارهای خود را آنگونه که شایسته مردم است انجام دهند[۲۰۴].[۲۰۵].
قانونمندی
در اندیشه انقلاب اسلامی، قانونمندی یکی از مهمترین شیوههای تحقق آزادی به حساب میآید. قانونمندی مردم، احزاب، گروهها و حاکمان مهمترین عامل زمینهساز تحقق آزادی در جامعه است. از این دیدگاه، اگر همه اشخاص، گروهها و نهادها در برابر قانون خاضع باشند و آن را محترم بشمارند، هیچ اختلافی پیش نمیآید[۲۰۶]، و در نتیجه همگان به حقوق اساسی خود دست یافته، آزادی همگان تحقق مییابد. بر این اساس برای تحقق آزادی، همگان باید خود را با قانون تطبیق دهند[۲۰۷]. در این اندیشه قانونشکنی مهمترین عامل بهوجود آمدن دیکتاتوری و از دست رفتن آزادی در جامعه است. از اینرو، کسانی که میخواهند قانون را بشکنند اینها دیکتاتورانی هستند که با چهره اسلامی و آزادیخواهی خود را نشان دادهاند[۲۰۸]. اگر بیقانونی در جامعهای رایج شد، مصالح مردم پایمال شده و راه برای تسلط زورگویان باز خواهد شد[۲۰۹]. در بعضی موارد ممکن است که قوانین اجتماعی به گونهای باشد که افراد قادر به تأمین آزادی خویش نباشند و قانون عامل سلب آزادی از آنها شود[۲۱۰]. بنابراین، قانونگذاری تسهیلکننده آزادی و رعایت قانون موجبات کنار رفتن دیکتاتوری و تحقق آزادی را در جامعه فراهم میسازد و به همین دلیل، قانون از جایگاه محوری در جامعه برخوردار بوده؛ چرا که قانون در تمام امور کشور یک شاخص، یک محور و یک فصل الخطاب محسوب میشود[۲۱۱]. با فصل الخطاب دانستن قانون در این دیدگاه، منافع همگان تأمین گردیده، جلوی نقض حقوق افراد گرفته شده و آزادی همگان تأمین میگردد.[۲۱۲].
فرهنگسازی
انسان موجودی است اجتماعی، که از بدو تولد تا پایان زندگی، از محیط اجتماعی کوچک خانواده پای را فراتر نهاده و به فضای بیرونی و وسیع جامعه قدم میگذارد و در تعامل با انسانها رشد میکند، تکامل مییابد، فرهنگپذیری دارد و شخصیت مییابد. انسانها با هدایت غرایز خود میتوانند به طور آگاهانه و حساب شده راه خود را انتخاب کنند به طوری که آزادی نقش مهمی در شخصیت انسان داشته و هستی انسان با آزادی انفکاکناپذیر است. این آزادی و انتخاب آزادانه است که میتواند زندگی و شخصیت آدمی را انسانی و الهی کند[۲۱۳]. در تعلیم و تربیت اسلامی خشونت و ارعاب جایز نیست و همواره بر والدین، معلمان، مدیران، مسئولان و رهبران جوامع شایسته است که در برابر نقائص و کاستیهای خود نقدپذیر باشند و از اعمال خشونت، پرهیز کرده و تهدید و زور را عامل سلب آزادیهای طبیعی افراد که نمونه آن "انتقاد" میباشد- نکنند[۲۱۴]. انتقاد و نقدپذیری از اصول اساسی یک جامعه آزاد است. در کشور ما نیز، راه انتقاد از مسئولین و دولت، صراحتاً توسط ملت باز میباشد و مسئولین نیز با روحیه انتقادپذیری و تحمل و شکیبایی در صدد پاسخگویی بر خواهند آمد[۲۱۵]. ضمن اینکه نشانه پویایی و نشاط و لازمه تحول و حالت مطلوب جامعه، در انتقاد و تلازم انتقادکردن و انتقادپذیری است[۲۱۶].
بدین ترتیب عامل موفقیت در خودسازی افراد جوامع در درجه نخست، محیط خانواده است که در تمام ابعاد نگرشی، گرایشی و رفتاری از والدین تأثیر میپذیرد. دوم، الگو قرار گرفتن متصدیان امر آموزش یعنی معلمان هستند که میبایستی با خودسازی و تقویت کمالات و وارستگیهای علمی و عملی خویش و متوسل نشدن به خشونت، در جذب افراد و پدیدار شدن جامعه اسلامی کوشا باشند. سوم، محیطهای مدیریتی و مسئولان هستند که با سعه صدر در مواجهه با انتقادات و باور به ارزش آزادی در جامعه به نشر فرهنگ آزادی کمک میکنند[۲۱۷]. دین اسلام، دین آزادی است و در پرتو جامعه اسلامی و مهذب و دارای تعلیم و تربیت صحیح است که به انسانها، شخصیت و آزادی خود آگاهانه داده خواهد شد[۲۱۸].[۲۱۹].
فرایندسازی
فرایندسازی، فعالیتهای مرتبط و متوالی برای رسیدن به محصول خاص است. به طوری که فعالیتهایی چون باورمندی و قانونمندی و فرهنگسازی از شیوههای دستیابی به محصول آزادی است. انقلاب ایران، انقلاب توحیدمحور و بر مبنای قانون اساسی است که در بطن آن، فرهنگ نقدپذیری، آزادی بیان و انتخابات آزاد نهادینه شده است که اصول و سیاستهای آن نیز، بر همین محورها صورت میپذیرد. بدین منظور، تبیین و اتخاذ سیاستهای کلی نظام، با جهتگیریها و خطمشیهای قوای سهگانه در قالب اختیارات خود و تعامل آنها با یکدیگر، پدیدار میگردد[۲۲۰]. بر اساس وظایف قوای سهگانه در جمهوری اسلامی ایران سه مقوله "قانون"، "اجرا" و "نظارت" در این مسیر مورد تأکید قرار میگیرد. طبق فرایند معقول و منطقی، اداره امور اجرایی توسط قوه مجریه و در مرحلۀ قانونگذاری، توسط قوه مقننه و در مرحله نظارت بر عملکردها و تعقیب متخلفان از قانون و احقاق حق و جلوگیری از ظلم، توسط قوه قضاییه محقق میشود[۲۲۱]. در این مسیر، ساز و کارها و خطمشیهای قوای سه گانه و عملکرد آنها در تدابیر امور مملکتی، میبایستی طبق اصول قانون اساسی، انجام گیرد و در این راستا، هرگونه اظهار نظر و نقد مغرضانه و اختلاف سلیقه شخصی و دو دستگی میان مسئولین، که باعث فضاسازی و فرهنگسازی ناصحیح و گمراهی افکار عمومی گردد، امری غلط و برخلاف مصالح کشور تلقی میگردد[۲۲۲]. بنابراین طراحی جامع این فرایند و تعیین نقش دقیق و هماهنگ قوای سه گانه در راستای تحقق اهداف انقلاب اسلامی و گسترش آزادیهای مشروع و قانونی و فراهم کردن زمینههای لازم برای ارائه یک الگوی مطلوب، ضرورت مییابد و به عنوان یک شیوه کلان و اساسی باید مد نظر قرار گیرد[۲۲۳]. رهنمودهای بنیانگذار انقلاب اسلامی و مقام معظم رهبری در زمینه فرایند آزادی که با ارتباط و تعامل مؤثر قوای سه گانه به دست میآید، همواره بیانگر این شیوه بوده است.[۲۲۴].
جستارهای وابسته
- آزادی اجتماعی
- آزادی اخلاقی
- آزادی اسلامی
- آزادی اقتصادی
- آزادی اندیشه
- آزادی انسانی
- آزادی اپیکوری
- آزادی بیان
- آزادی تبلیغات
- آزادی تشریعی
- آزادی تصعید شده
- آزادی تکوینی
- آزادی حیوانی
- آزادی خواهی
- آزادی دینی
- آزادی سیاسی
- آزادی طبیعی محض
- آزادی طبیعی
- آزادی عقیده
- آزادی غربی
- آزادی غیر معقول
- آزادی فردی
- آزادی قلم
- آزادی مثبت
- آزادی مذموم
- آزادی مسئولانه
- آزادی مشروع
- آزادی مطبوعات
- آزادی معقول
- آزادی معنوی
- آزادی منفی
- آزادی نامعقول
- اباحه
- اباحیگری
- حدود آزادی
- حریت
منابع
- لکزایی، شریف، آزادی
- میراحمدی، منصور و اسفندیار، رجبعلی، مقاله «آزادی»، مقالاتی از اندیشهنامه انقلاب اسلامی
پانویس
- ↑ گفتارهای معنوی، ص۱۴.
- ↑ بحث آزادی منفی و آزادی مثبت را آیزایا برلین به طور مبسوط در کتاب خود مورد بحث قرار داده است. مشخصات کتابشناختی این اثر عبارت است از: چهار مقاله درباره آزادی، ترجمه محمدعلی موحد، چاپ نخست، تهران: انتشارات خوارزمی، ۱۳۶۸.
- ↑ برای توضیح بیشتر بنگرید به: شریف لکزایی، «رابطه آزادی و اخلاق با تأکید بر دیدگاه آیتالله مطهری»، فصلنامه علوم سیاسی، شماره ۲۳، پاییز ۱۳۸۲.
- ↑ انسان کامل، ص۳۴۹.
- ↑ گفتارهای معنوی، ص۱۴.
- ↑ پیرامون جمهوری اسلامی، ص۹۱.
- ↑ گفتارهای معنوی، ص۱۴.
- ↑ گفتارهای معنوی، ص۱۷.
- ↑ در این باره نظریه «مک کالوم» قابل بررسی و ارائه است. ر.ک: شریف لکزایی، «رابطه آزادی و اخلاق با تأکید بر دیدگاه آیتالله مطهری».
- ↑ لکزایی، شریف، آزادی، ص ۱۶.
- ↑ یادداشتها، ج۱، ص۶۷ و ۱۱۷.
- ↑ یادداشتها، ج۱، ص۵۷.
- ↑ یادداشتها، ج۱، ص۵۸، ۱۲۲ و ۱۲۳.
- ↑ لکزایی، شریف، آزادی، ص ۲۱.
- ↑ یادداشتها، ج۱، ص۶۰-۶۲.
- ↑ لکزایی، شریف، آزادی، ص ۶۵.
- ↑ Maccallum, G. C., Negative and Positive Freedom, in Philosophical Review, Vol, ۷۹.۱۹۶۷, p۱۱.
- ↑ Gray, Tim, Freedom, Humanities press International Inc, Atlantic Highlands, n, J, ۱۹۹۱, p۱۷-۸۸؛ ر.ک: آربلاستر، آنتونی، ظهور و سقوط لیبرالیسم غرب، ترجمه عباس مخبر، ص۸۲-۸۷؛ میراحمدی، منصور، آزادی در فلسفه سیاسی اسلام، ص۲۸-۴۱.
- ↑ امام خمینی، صحیفه امام، ج۴، ص۲۴۲.
- ↑ امام خمینی، ولایت فقیه، ص۱۰.
- ↑ امام خمینی، صحیفه امام، ج۳، ص۵۱۰؛ ۴، ص۱۱۴؛ ۱۴، ص۶۹؛ خامنهای، سید علی، بیانات، ۲۳/۸/۱۳۹۱.
- ↑ امام خمینی، صحیفه امام، ج۱۱، ص۱۵۷.
- ↑ خامنهای، سید علی، بیانات، ۲۱/۳/۱۳۷۷.
- ↑ خامنهای، سید علی، بیانات، ۱۲/۶/۱۳۷۷.
- ↑ خامنهای، سید علی، بیانات، ۲۴/۷/۱۳۹۰.
- ↑ خامنهای، سید علی، بیانات، ۱۲/۶/۱۳۷۷.
- ↑ خامنهای، سید علی، بیانات، ۱۰/۳/۱۳۸۴.
- ↑ خامنهای، سید علی، بیانات، ۲۶/۱/۱۳۷۹.
- ↑ خامنهای، سید علی، بیانات، ۱۲/۸/۱۳۸۰؛ ۲۵/۱۰/۱۳۸۵؛ همو، مکتوبات، ۱۸/۱۱/۱۳۸۱.
- ↑ خامنهای، سید علی، بیانات، ۱۳/۳/۱۳۸۰.
- ↑ خامنهای، سید علی، بیانات، ۹/۱۲/۱۳۷۹.
- ↑ مطهری، مرتضی، مجموعه آثار، ج۲۳، ص۴۳۵-۴۳۶؛ ۲۵، ص۱۶۸-۱۶۹؛ مطهری، مرتضی، یادداشتها، ج۱، ص۶۷، ۷۶-۷۷.
- ↑ مطهری، مرتضی، مجموعه آثار، ج۲۵، ص۱۴۶؛ مطهری، مرتضی، یادداشتها، ج۱، ص۶۰.
- ↑ مطهری، مرتضی، مجموعه آثار، ج۲۵، ص۱۴۷؛ مطهری، مرتضی، یادداشتها، ج۱، ص۶۰.
- ↑ مطهری، مرتضی، مرتضی، یادداشتها، ج۷، ص۷۸-۸۱.
- ↑ مطهری، مرتضی، مجموعه آثار، ج۱، ص۱۳۶۰؛ ج۳، ص۸۲.
- ↑ مطهری، مرتضی، مرتضی، یادداشتها، ج۱، ص۶۸.
- ↑ مطهری، مرتضی، مجموعه آثار، ج۲۵، ص۱۵۰.
- ↑ مطهری، مرتضی، مجموعه آثار، ج۲۴، ص۱۲۸-۱۲۹، ۱۸۸، ۲۶۷-۲۶۹، ۳۷۵-۳۷۷.
- ↑ مطهری، مرتضی، مجموعه آثار، ج۱، ص۴۴۴، ۲۸۷.
- ↑ مطهری، مرتضی، مجموعه آثار، ج۲۳، ص۴۳۸ -۴۴۰.
- ↑ مطهری، مرتضی، مجموعه آثار، ج۱، ص۵۲۶ -۵۲۷.
- ↑ مطهری، مرتضی، مجموعه آثار، ج۱۵، ص۲۴۲ -۲۴۴.
- ↑ خامنهای، سید علی، بیانات، ۲۷/۱۲/۱۳۸۰؛ ۲۲/۷/۱۳۸۲؛ ۱۹/۲/۱۳۸۴؛ ۲۰/۷/۱۳۹۰.
- ↑ خامنهای، سید علی، بیانات، ۱۰/۸/۱۳۶۸؛ ۲۴/۷/۱۳۹۰؛ همو، مکتوبات، ۲/۹/۱۳۶۸؛ ۲۹/۱۰/۱۳۸۳.
- ↑ خامنهای، سید علی، مکتوبات، ۳/۱۲/۱۳۸۴.
- ↑ میراحمدی، منصور و اسفندیار، رجبعلی، مقاله «آزادی»، مقالاتی از اندیشهنامه انقلاب اسلامی، ص ۱.
- ↑ مطهری، مرتضی، مجموعه آثار، ج۲۵، ص۱۳۲.
- ↑ امام خمینی، شرح چهل حدیث، ص۲۵۶.
- ↑ حسینی خامنهای، سید علی، طرح کلی اندیشه اسلامی در قرآن، ص۲۵۲، ۳۹۵.
- ↑ امام خمینی، شرح چهل حدیث، ص۲۵۶.
- ↑ مطهری، مرتضی، مجموعه آثار، ج۲۳، ص۲۴۳؛ امام خمینی، صحیفه امام، ج۱۴، ص۹، ۱۲؛ ج۱۶، ص۳۸۹.
- ↑ حسینی خامنهای، سید علی، بیانات، ۲۳/۲/۱۳۷۱.
- ↑ حسینی خامنهای، سید علی، بیانات، ۲۱/۴/۱۳۷۷.
- ↑ حسینی خامنهای، سید علی، بیانات، ۱۲/۹/۱۳۷۹.
- ↑ حسینی خامنهای، سید علی، طرح کلی اندیشه اسلامی در قرآن، ص۲۳۱.
- ↑ ﴿الَّذِينَ يَتَّبِعُونَ الرَّسُولَ النَّبِيَّ الْأُمِّيَّ الَّذِي يَجِدُونَهُ مَكْتُوبًا عِنْدَهُمْ فِي التَّوْرَاةِ وَالْإِنْجِيلِ يَأْمُرُهُمْ بِالْمَعْرُوفِ وَيَنْهَاهُمْ عَنِ الْمُنْكَرِ وَيُحِلُّ لَهُمُ الطَّيِّبَاتِ وَيُحَرِّمُ عَلَيْهِمُ الْخَبَائِثَ وَيَضَعُ عَنْهُمْ إِصْرَهُمْ وَالْأَغْلَالَ الَّتِي كَانَتْ عَلَيْهِمْ فَالَّذِينَ آمَنُوا بِهِ وَعَزَّرُوهُ وَنَصَرُوهُ وَاتَّبَعُوا النُّورَ الَّذِي أُنْزِلَ مَعَهُ أُولَئِكَ هُمُ الْمُفْلِحُونَ﴾ «همان کسان که از فرستاده پیامآور درس ناخوانده پیروی میکنند، همان که (نام) او را نزد خویش در تورات و انجیل نوشته مییابند؛ آنان را به نیکی فرمان میدهد و از بدی باز میدارد و چیزهای پاکیزه را بر آنان حلال و چیزهای ناپاک را بر آنان حرام میگرداند و بار (تکلیف)های گران و بندهایی را که بر آنها (بسته) بود از آنان برمیدارد، پس کسانی که به او ایمان آورده و او را بزرگ داشته و بدو یاری رساندهاند و از نوری که همراه وی فرو فرستاده شده است پیروی کردهاند رستگارند» سوره اعراف، آیه ۱۵۷.
- ↑ «و (آیا) این نعمتی است که آن را بر من منّت مینهی که بنی اسرائیل را به بردگی گرفتهای؟» سوره شعراء، آیه ۲۲.
- ↑ مطهری، مرتضی، مجموعه آثار، ج۲۵، ص۱۷۱.
- ↑ امام خمینی، آداب الصلاة، ص۱۵۶.
- ↑ مطهری، مرتضی، مجموعه آثار، ج۶، ص۶۲۳.
- ↑ مطهری، مرتضی، مجموعه آثار، ج۱، ص۳۸۶-۳۸۷؛ ج۳، ص۹۹؛ امام خمینی، آداب الصلاة، ص۳۶۵.
- ↑ مطهری، مرتضی، مجموعه آثار، ج۱، ص۵۲۷؛ ج۲۲، ص۴۴۵.
- ↑ حسینی خامنهای، سید علی، بیانات، ۱۹/۳/۱۳۶۸.
- ↑ حسینی خامنهای، سید علی، بیانات، ۶/۱۲/۱۳۸۱؛ ۱۴/۱۰/۱۳۸۶.
- ↑ «در (کار) دین هیچ اکراهی نیست» سوره بقره، آیه ۲۵۶.
- ↑ طباطبائی، سید محمدحسین، تفسیر المیزان، ترجمه سید محمدباقر موسوی همدانی، ج۲، ص۵۲۳-۵۲۵.
- ↑ حسینی بهشتی، سید محمد و دیگران، آزادی، هرجومرج، زورمداری، ص۲۶.
- ↑ مطهری، مرتضی، مجموعه آثار، ج۲۳، ص۴۳۵-۴۳۷؛ حسینی بهشتی، سید محمد، قسط و عدل، مجموعه سخنرانیها، ج۳، ص۱۷۸؛ حسینی خامنهای، سید علی، بیانات، ۲۴/۷/۱۳۹۰.
- ↑ مطهری، مرتضی، مجموعه آثار، ج۱، ص۵۲۶-۵۲۷؛ حسینی بهشتی، سید محمد، قسط و عدل، مجموعه سخنرانیها، ج۳، ص۱۷۹-۱۸۰.
- ↑ حسینی بهشتی، سید محمد، قسط و عدل، مجموعه سخنرانیها، ج۳، ص۱۸۱-۱۸۴؛ ر.ک: حسینی خامنهای، سید علی، بیانات، ۲/۸/۱۳۶۹.
- ↑ میراحمدی، منصور و اسفندیار، رجبعلی، مقاله «آزادی»، مقالاتی از اندیشهنامه انقلاب اسلامی، ص ۴.
- ↑ امام خمینی، صحیفه امام، ج۴، ص۹۱.
- ↑ امام خمینی، صحیفه امام، ج۴، ص۳۱۶-۳۱۷.
- ↑ حسینی خامنهای، سید علی، بیانات، ۱۰/۸/۱۳۶۸؛ ۱۸/۴/۱۳۸۳؛ ۱۱/۶/۱۳۸۴.
- ↑ امام خمینی، صحیفه امام، ج۵، ص۲۲۳.
- ↑ حسینی بهشتی، سید محمد، ولایت، رهبری، روحانیت، ص۱۶۱-۱۶۹، ۱۸۵-۱۹۳؛ حسینی خامنهای، سید علی، بیانات، ۱۲/۶/۱۳۷۷.
- ↑ مطهری، مرتضی، مجموعه آثار، ج۲۴، ص۱۶۹.
- ↑ حسینی خامنهای، سید علی، بیانات، ۷/۴/۱۳۷۷.
- ↑ امام خمینی، صحیفه امام، ج۷، ص۱۱۵.
- ↑ حسینی خامنهای، سید علی، بیانات، ۲۳/۱۰/۱۳۷۱.
- ↑ انصاری، حمید، حدیث بیداری، ص۱۷۷.
- ↑ امام خمینی، صحیفه امام، ج۳، ص۳۲۲-۳۲۳؛ ج۸، ص۴۲۰؛ حسینی خامنهای، سید علی، بیانات، ۱۳/۶/۱۳۷۷.
- ↑ مطهری، مرتضی، مجموعه آثار، ج۲۴، ص۱۷۲؛ حسینی خامنهای، سید علی، بیانات، ۸/۶/۱۳۸۴.
- ↑ حسینی خامنهای، سید علی، بیانات، ۱۴/۳/۱۳۸۰.
- ↑ مطهری، مرتضی، مجموعه آثار، ج۲۳، ص۶۶۴، ۶۷۶-۶۷۷؛ امام خمینی، صحیفه امام، ج۳، ص۴۱۴؛ حسینی خامنهای، سید علی، بیانات، ۱۲/۶/۱۳۷۷.
- ↑ حسینی خامنهای، سید علی، بیانات، ۲۳/۸/۱۳۹۱.
- ↑ امام خمینی، صحیفه امام، ج۴، ص۱۴۳؛ حسینی خامنهای، سید علی، بیانات، ۹/۱۲/۱۳۷۹؛ ۱۱/۸/۱۳۸۲.
- ↑ حسینی بهشتی، سید محمد، راستقامتان جاودانه تاریخ اسلام، ص۱۳۲.
- ↑ ر.ک: امام خمینی، صحیفه امام، ج۱۱، ص۵۲۱.
- ↑ امام خمینی، صحیفه امام، ج۱۴، ص۱۸۹؛ حسینی خامنهای، سید علی، بیانات، ۲۴/۲/۱۳۸۸.
- ↑ امام خمینی، صحیفه امام، ج۳، ص۴۸۸؛ ج۵، ص۱۴۹؛ حسینی خامنهای، سید علی، بیانات، ۱۶/۹/۱۳۸۰.
- ↑ میراحمدی، منصور و اسفندیار، رجبعلی، مقاله «آزادی»، مقالاتی از اندیشهنامه انقلاب اسلامی، ص ۶.
- ↑ حسینی خامنهای، سید علی، بیانات، ۲۹/۳/۱۳۸۵.
- ↑ مطهری، مرتضی، مجموعه آثار، ج۲۴، ص۳۶۸.
- ↑ مطهری، مرتضی، مجموعه آثار، ج۲۴، ص۱۲۰.
- ↑ حسینی خامنهای، سید علی، بیانات، ۷/۱۱/۱۳۸۱.
- ↑ مطهری، مرتضی، مجموعه آثار، ج۲۰، ص۲۵۹-۲۶۰؛ حسینی خامنهای، سید علی، بیانات، ۱۵/۸/۱۳۸۲؛ ۸/۶/۱۳۸۴؛ ۶/۸/۱۳۸۸.
- ↑ حسینی خامنهای، سید علی، بیانات، ۱۸/۸/۱۳۸۵؛ ۸/۹/۱۳۸۶؛ ۸/۶/۱۳۸۸؛ ۱/۱/۱۳۸۹؛ ۲۰/۴/۱۳۹۴.
- ↑ امام خمینی، صحیفه امام، ج۴، ص۲۲۵-۴۲۷، ۴۴۱، ۵۰۸؛ ج۵، ص۱۸۸، ۲۹۳، ۳۱۳، ۴۲۴.
- ↑ امام خمینی، صحیفه امام، ج۵، ص۵۳۳.
- ↑ حسینی خامنهای، سید علی، بیانات، ۱۳/۲/۱۳۷۵؛ ۱۴/۹/۱۳۸۶.
- ↑ میراحمدی، منصور و اسفندیار، رجبعلی، مقاله «آزادی»، مقالاتی از اندیشهنامه انقلاب اسلامی، ص ۱۰.
- ↑ حسینی خامنهای، سید علی، بیانات، ۱/۹/۱۳۶۸.
- ↑ مطهری، مرتضی، مرتضی، یادداشتها، ج۱، ص۹۵؛ امام خمینی، صحیفه امام، ج۹، ص۳.
- ↑ ر.ک: مطهری، مرتضی، مجموعه آثار، ج۱۵، ص۴۶۴-۴۶۵.
- ↑ حسینی خامنهای، سید علی، بیانات، ۲۳/۹/۱۳۷۳.
- ↑ حسینی خامنهای، سید علی، بیانات، ۲۴/۷/۱۳۹۰.
- ↑ حسینی خامنهای، سید علی، بیانات، ۱۲/۳/۱۳۷۸؛ انصاری، حمید، حدیث بیداری، ص۱۹۴.
- ↑ حسینی بهشتی، سید محمد، جاودانه تاریخ، ص۱۲۹-۱۳۰.
- ↑ حسینی خامنهای، سید علی، بیانات، ۲۳/۸/۱۳۹۱.
- ↑ میراحمدی، منصور و اسفندیار، رجبعلی، مقاله «آزادی»، مقالاتی از اندیشهنامه انقلاب اسلامی، ص ۱۰.
- ↑ مطهری، مرتضی، مجموعه آثار، ج۲۳، ص۴۳۷.
- ↑ حسینی خامنهای، سید علی، بیانات، ۹/۱۲/۱۳۷۹.
- ↑ امام خمینی، صحیفه امام، ج۱، ص۱۹۸؛ ج۳، ص۲۴۹، ۳۶۸، ۳۸۵، ۴۹۱، ۵۰۷؛ ج۴، ص۱۹۵، ۲۶۸-۲۶۹؛ ج۱۸، ص۳۳۹؛ حسینی خامنهای، سید علی، بیانات، ۲۳/۲/۱۳۷۹.
- ↑ امام خمینی، صحیفه امام، ج۱، ص۱۳۶، ۱۴۲، ۱۹۱؛ ج۷، ص۳۳۱؛ حسینی خامنهای، سید علی، بیانات، ۱۴/۱۱/۱۳۷۶.
- ↑ امام خمینی، صحیفه امام، ج۳، ص۲۶۲؛ ج۱۷، ص۱۲۶-۱۲۷.
- ↑ امام خمینی، صحیفه امام، ج۱۱، ص۱۸۰؛ ج۱۲، ص۷، ۲۵؛ ج۱۷، ص۱۲۵-۱۲۷.
- ↑ امام خمینی، صحیفه امام، ج۴، ص۶۲.
- ↑ امام خمینی، صحیفه امام، ج۵، ص۳۳۳؛ ج۶، ص۳۹، ۲۶۲، ۲۷۷؛ حسینی خامنهای، سید علی، بیانات، ۲۹/۳/۱۳۷۵؛ ۱۲/۶/۱۳۷۷؛ ۲۶/۱۱/۱۳۸۷.
- ↑ امام خمینی، صحیفه امام، ج۴، ص۴۲۹-۴۳۲؛ ج۵، ص۳۳۳، ۴۴۹؛ ج۱۱، ص۱۲۹، ۱۴۵؛ ر.ک: حسینی خامنهای، سید علی، بیانات، ۱۵/۱۱/۱۳۸۹.
- ↑ امام خمینی، صحیفه امام، ج۶، ص۲۶۲؛ حسینی خامنهای، سید علی، بیانات، ۲۴/۶/۱۳۷۷.
- ↑ امام خمینی، صحیفه امام، ج۷، ص۳۳۱؛ ج۹، ص۱۲۱-۱۲۴.
- ↑ مطهری، مرتضی، مجموعه آثار، ج۱۵، ص۷۵۱.
- ↑ امام خمینی، صحیفه امام، ج۶، ص۴۴۶.
- ↑ امام خمینی صحیفه امام، ج۷، ص۴۶۰.
- ↑ امام خمینی، صحیفه امام، ج۸، ص۳۷.
- ↑ حسینی خامنهای، سید علی، بیانات، ۹/۱/۱۳۶۸.
- ↑ حسینی خامنهای، سید علی، بیانات، ۲۸/۱/۱۳۷۵.
- ↑ حسینی خامنهای، سید علی، بیانات، ۱۴/۳/۱۳۶۹؛ ۲۱/۳/۱۳۷۷؛ ۱۴/۲/۱۳۸۷.
- ↑ میراحمدی، منصور و اسفندیار، رجبعلی، مقاله «آزادی»، مقالاتی از اندیشهنامه انقلاب اسلامی، ص ۱۱.
- ↑ حسینی خامنهای، سید علی، بیانات، ۱۸/۲/۱۳۷۵؛ ۱۳/۱۲/۱۳۸۱.
- ↑ حسینی خامنهای، سید علی، بیانات، ۱۲/۶/۱۳۷۷.
- ↑ حسینی خامنهای، سید علی، بیانات، ۲۰/۱۱/۱۳۷۴؛ ۲۳/۱/۱۳۷۸؛ ۱۱/۲/۱۳۸۴.
- ↑ امام خمینی، ولایت فقیه، ص۷۳؛ حسینی خامنهای، سید علی، بیانات، ۱۲/۶/۱۳۷۷.
- ↑ حسینی خامنهای، سید علی، بیانات، ۱۲/۶/۱۳۷۷.
- ↑ حسینی خامنهای، سید علی، بیانات، ۹/۱۲/۱۳۷۹.
- ↑ حسینی خامنهای، سید علی، بیانات، ۱۸/۴/۱۳۶۸.
- ↑ میراحمدی، منصور و اسفندیار، رجبعلی، مقاله «آزادی»، مقالاتی از اندیشهنامه انقلاب اسلامی، ص ۱۳.
- ↑ امام خمینی، صحیفه امام، ج۱، ص۲۸۸، ۲۹۰، ۴۰۶.
- ↑ امام خمینی، صحیفه امام، ج۴، ص۴۳۱.
- ↑ امام خمینی، صحیفه امام، ج۶، ص۴۶۲؛ ج۱۱، ص۱۴۸.
- ↑ حسینی خامنهای، سید علی، بیانات، ۲۲/۲/۱۳۷۷.
- ↑ امام خمینی، صحیفه امام، ج۳، ص۲۶۰؛ حسینی خامنهای، سید علی، بیانات، ۱/۱۲/۱۳۷۹.
- ↑ امام خمینی، صحیفه امام، ج۷، ص۴۸۷، ۵۳۵؛ ج۸، ص۲۸۳.
- ↑ امام خمینی، صحیفه امام، ج۹، ۱۲-۱۳؛ امام خمینی، ولایت فقیه، ص۱۳۳.
- ↑ مطهری، مرتضی، مجموعه آثار، ج۲۴، ص۱۷۴؛ امام خمینی، صحیفه امام، ج۷، ص۴۸۷، ۵۳۶.
- ↑ حسینی خامنهای، سید علی، بیانات، ۹/۱۲/۱۳۷۹.
- ↑ حسینی خامنهای، سید علی، بیانات، ۲۴/۱۱/۱۳۸۲؛ همو، مکتوبات، ۱۶/۱۱/۱۳۸۱.
- ↑ میراحمدی، منصور و اسفندیار، رجبعلی، مقاله «آزادی»، مقالاتی از اندیشهنامه انقلاب اسلامی، ص ۱۴.
- ↑ امام خمینی، صحیفه امام، ج۳، ص۵۰۹؛ ج۸، ص۴۴۰.
- ↑ امام خمینی، صحیفه امام، ج۶، ص۴۵۳؛ ج۵، ص۵۳۲-۵۳۳.
- ↑ امام خمینی، صحیفه امام، ج۳، ص۳۲۲-۳۲۳، ۳۷۱؛ حسینی خامنهای، سید علی، بیانات، ۱۲/۳/۱۳۷۸؛ ۱۴/۳/۱۳۸۰.
- ↑ حسینی خامنهای، سید علی، بیانات، ۲۳/۸/۱۳۸۲.
- ↑ امام خمینی، صحیفه امام، ج۴، ص۱۱۴-۱۱۵، ۱۱۸.
- ↑ مطهری، مرتضی، مجموعه آثار، ج۱۹، ص۶۴۵.
- ↑ امام خمینی، صحیفه امام، ج۷، ص۱۱۵، ۱۳۱، ۳۶۳.
- ↑ حسینی خامنهای، سید علی، بیانات، ۲۰/۶/۱۳۶۸.
- ↑ حسینی خامنهای، سید علی، بیانات، ۱۸/۲/۱۳۸۴.
- ↑ حسینی خامنهای، سید علی، بیانات، ۱۲/۱۲/۱۳۷۰؛ ۱۴/۷/۱۳۷۹.
- ↑ حسینی خامنهای، سید علی، بیانات، ۲۶/۵/۱۳۷۱.
- ↑ مطهری، مرتضی، مجموعه آثار، ج۲۴، ص۱۴۸-۱۴۹؛ حسینی خامنهای، سید علی، بیانات، ۵/۹/۱۳۷۵.
- ↑ حسینی خامنهای، سید علی، بیانات، ۲۴/۷/۱۳۹۰.
- ↑ میراحمدی، منصور و اسفندیار، رجبعلی، مقاله «آزادی»، مقالاتی از اندیشهنامه انقلاب اسلامی، ص ۱۵.
- ↑ امام خمینی، صحیفه امام، ج۸، ص۹۷، ۳۳۹، ۳۵۴، ۵۱۵-۵۱۷؛ حسینی خامنهای، سید علی، بیانات، ۳۰/۱/۱۳۶۹.
- ↑ مطهری، مرتضی، مجموعه آثار، ج۱۳، ص۷۸۲؛ امام خمینی، صحیفه امام، ج۹، ص۸۲، ۱۰۵، ۳۴۴.
- ↑ حسینی خامنهای، سید علی، بیانات، ۳۱/۲/۱۳۷۶.
- ↑ حسینی خامنهای، سید علی، بیانات، ۳/۱۰/۱۳۷۶.
- ↑ میراحمدی، منصور و اسفندیار، رجبعلی، مقاله «آزادی»، مقالاتی از اندیشهنامه انقلاب اسلامی، ص ۱۶.
- ↑ امام خمینی، صحیفه امام، ج۵، ص۲۹۹، ۴۱۴، ۴۷۱.
- ↑ امام خمینی، صحیفه امام، ج۵، ص۲۲۳، ۴۸۲، ۵۳۳-۵۳۴.
- ↑ امام خمینی، صحیفه امام، ج۶، ص۲۶۲.
- ↑ امام خمینی، صحیفه امام، ج۷، ص۱۳۳.
- ↑ امام خمینی، صحیفه امام، ج۱۰، ص۹۱-۹۲، ۳۵۰-۳۵۱.
- ↑ امام خمینی، صحیفه امام، ج۱۲، ص۳۲۴.
- ↑ مطهری، مرتضی، مجموعه آثار، ج۲۴، ص۱۷۴؛ حسینی خامنهای، سید علی، بیانات، ۲۴/۶/۱۳۷۷؛ ۱۹/۴/۱۳۷۹.
- ↑ امام خمینی، صحیفه امام، ج۱۷، ص۴۶۲؛ حسینی خامنهای، سید علی، بیانات، ۴/۱۲/۱۳۷۷.
- ↑ مطهری، مرتضی، مجموعه آثار، ج۲۴، ص۱۲۴-۱۲۵؛ حسینی خامنهای، سید علی، بیانات، ۱۰/۶/۱۳۷۸.
- ↑ حسینی خامنهای، سید علی، بیانات، ۳۰/۶/۱۳۸۷.
- ↑ حسینی خامنهای، سید علی، بیانات، ۱۵/۵/۱۳۸۲؛ ۱۵/۴/۱۳۸۸.
- ↑ مطهری، مرتضی، مجموعه آثار، ج۲۴، ص۱۶۸-۱۶۹، ۱۷۴؛ ج۲۵، ص۱۶۹-۱۷۰؛ امام خمینی، صحیفه امام، ج۷، ص۴۵۶، ۴۵۹، ۴۶۲، ۴۸۶؛ ج۱۴، ص۷۳؛ امام خمینی، ولایت فقیه، ص۱۳۸-۱۳۹؛ حسینی خامنهای، سید علی، بیانات، ۱/۹/۱۳۶۸؛ ۲۶/۸/۱۳۷۷؛ ۲۳/۱/۱۳۷۸؛ ۱/۹/۱۳۸۱؛ ۱۹/۱۱/۱۳۸۸.
- ↑ میراحمدی، منصور و اسفندیار، رجبعلی، مقاله «آزادی»، مقالاتی از اندیشهنامه انقلاب اسلامی، ص ۱۷.
- ↑ امام خمینی، صحیفه امام، ج۳، ص۴۸۵، ۵۸۸؛ ج۶، ص۱۷۸؛ ج۷، ص۳۳۹-۳۴۰؛ ج۸، ص۲۶۴؛ ج۲۱، ص۴۰۶؛ حسینی خامنهای، سید علی، بیانات، ۱۱/۸/۱۳۷۳؛ ۲۴/۱۱/۱۳۸۲.
- ↑ امام خمینی، صحیفه امام، ج۵، ص۲۶، ۶۹.
- ↑ حسینی خامنهای، سید علی، بیانات، ۱۳/۳/۱۳۷۸.
- ↑ حسینی خامنهای، سید علی، بیانات، ۱۱/۸/۱۳۷۹.
- ↑ حسینی خامنهای، سید علی، بیانات، ۲۳/۱/۱۳۷۹؛ ۲۷/۷/۱۳۹۰.
- ↑ امام خمینی، صحیفه امام، ج۵، ص۴۰۹؛ حسینی خامنهای، سید علی، بیانات، ۸/۶/۱۳۸۴؛ ۲۹/۳/۱۳۸۵؛ ۶۸، ۶/۸/۱۳۸۸؛ ۱۳/۱۱/۱۳۸۸.
- ↑ میراحمدی، منصور و اسفندیار، رجبعلی، مقاله «آزادی»، مقالاتی از اندیشهنامه انقلاب اسلامی، ص ۱۹.
- ↑ امام خمینی، صحیفه امام، ج۴، ص۲۴۲.
- ↑ امام خمینی، صحیفه امام، ج۴، ص۳۱۷.
- ↑ امام خمینی، صحیفه امام، ج۱۱، ص۱۵۷-۱۵۸؛ امام خمینی، تحریر الوسیلة، ص۳۷۸-۳۸۰؛ حسینی خامنهای، سید علی، بیانات، ۱۱/۸/۱۳۸۲.
- ↑ امام خمینی، صحیفه امام، ج۷، ص۲۴، ۱۳۵.
- ↑ امام خمینی، صحیفه امام، ج۱۵، ص۴۴۷.
- ↑ امام خمینی، صحیفه امام، ج۶، ص۲۱۹.
- ↑ میراحمدی، منصور و اسفندیار، رجبعلی، مقاله «آزادی»، مقالاتی از اندیشهنامه انقلاب اسلامی، ص ۲۰.
- ↑ انصاری، حمید، حدیث بیداری، ص۱۷۶-۱۷۷.
- ↑ امام خمینی، شرح چهل حدیث، ص۲۵۷.
- ↑ حسینی خامنهای، سید علی، بیانات، ۲۱/۴/۱۳۷۷.
- ↑ حسینی خامنهای، سید علی، بیانات، ۲۳/۲/۱۳۷۱.
- ↑ امام خمینی، صحیفه امام، ج۱۴، ص۹، ۱۲، ۱۴؛ امام خمینی، شرح چهل حدیث، ص۲۵۵.
- ↑ امام خمینی، صحیفه امام، ج۴، ص۹۱، ۳۱۶-۳۱۷.
- ↑ امام خمینی، صحیفه امام، ج۱۱، ص۵۲۲.
- ↑ حسینی خامنهای، سید علی، بیانات، ۲۶/۳/۱۳۷۲.
- ↑ میراحمدی، منصور و اسفندیار، رجبعلی، مقاله «آزادی»، مقالاتی از اندیشهنامه انقلاب اسلامی، ص ۲۰.
- ↑ امام خمینی، صحیفه امام، ج۱۴، ص۴۱۴.
- ↑ امام خمینی، صحیفه امام، ج۱۴، ص۴۱۵.
- ↑ امام خمینی، صحیفه امام، ج۱۴، ص۴۱۵.
- ↑ حسینی خامنهای، سید علی، بیانات، ۳/۴/۱۳۸۴.
- ↑ مطهری، مرتضی، مجموعه آثار، ج۲۵، ص۱۴۲.
- ↑ حسینی خامنهای، سید علی، بیانات، ۳/۴/۱۳۸۸.
- ↑ میراحمدی، منصور و اسفندیار، رجبعلی، مقاله «آزادی»، مقالاتی از اندیشهنامه انقلاب اسلامی، ص ۲۱.
- ↑ حسینی بهشتی، سید محمد، نقش آزادی در تربیت کودکان، ص۱۵۵-۱۵۸.
- ↑ ر.ک: حسینی بهشتی، سید محمد، نقش آزادی در تربیت کودکان، ص۱۵۹-۱۶۰.
- ↑ امام خمینی، صحیفه امام، ج۸، ص۳۸۴؛ ج۱۰، ص۱۸۷-۱۸۸؛ ج۱۳، ص۴۸۰؛ ج۲۱، ص۲۰؛ حسینی خامنهای، سید علی، بیانات، ۲۱/۵/۱۳۷۱؛ ۲/۶/۱۳۸۷؛ ۱۸/۶/۱۳۸۸؛ ۸/۶/۱۳۸۹.
- ↑ حسینی خامنهای، سید علی، بیانات، ۱۸/۸/۱۳۸۵.
- ↑ حسینی خامنهای، سید علی، کتاب چهارمین نشست اندیشههای راهبردی (آزادی)، ص۴۵۹.
- ↑ ر.ک: حسینی بهشتی، سید محمد، نقش آزادی در تربیت کودکان، ص۱۶۰-۱۶۲؛ امام خمینی، صحیفه امام، ج۹، ص۳.
- ↑ میراحمدی، منصور و اسفندیار، رجبعلی، مقاله «آزادی»، مقالاتی از اندیشهنامه انقلاب اسلامی، ص ۲۲.
- ↑ ر.ک: حسینی خامنهای، سید علی، بیانات، ۴/۶/۱۳۸۶.
- ↑ حسینی خامنهای، سید علی، بیانات، ۸/۸/۱۳۸۰؛ ۲۶/۹/۱۳۸۲.
- ↑ حسینی خامنهای، سید علی، بیانات، ۸/۸/۱۳۸۴؛ ۱۷/۷/۱۳۸۶؛ ۱۶/۱/۱۳۸۹.
- ↑ حسینی خامنهای، سید علی، کتاب چهارمین نشست اندیشههای راهبردی (آزادی)، ص۴۶۰.
- ↑ میراحمدی، منصور و اسفندیار، رجبعلی، مقاله «آزادی»، مقالاتی از اندیشهنامه انقلاب اسلامی، ص ۲۳.