ضرورت تشکیل حکومت اسلامی چیست؟ (پرسش)

از امامت‌پدیا، دانشنامهٔ امامت و ولایت

نسخه‌ای که می‌بینید نسخه‌ای قدیمی از صفحه‌است که توسط Heydari (بحث | مشارکت‌ها) در تاریخ ‏۲۹ نوامبر ۲۰۲۱، ساعت ۱۸:۳۷ ویرایش شده است. این نسخه ممکن است تفاوت‌های عمده‌ای با نسخهٔ فعلی بدارد.

الگو:پرسش غیرنهایی

ضرورت تشکیل حکومت اسلامی چیست؟
موضوع اصلیبانک جمع پرسش و پاسخ فقه سیاسی
مدخل اصلیضرورت حکومت اسلامی

ضرورت تشکیل حکومت اسلامی چیست؟ یکی از پرسش‌های مرتبط به بحث فقه سیاسی است که می‌توان با عبارت‌های متفاوتی مطرح کرد. برای بررسی جامع این سؤال و دیگر سؤال‌های مرتبط، یا هر مطلب وابسته دیگری، به مدخل اصلی فقه سیاسی مراجعه شود.

عبارت‌های دیگری از این پرسش

پاسخ نخست

عباس علی عمید زنجانی
آیت‌الله عباس علی عمید زنجانی و حجت الاسلام ابراهیم موسی‌زاده در کتاب «بایسته‌های فقه سیاسی» در این‌باره گفته‌‌اند:
«نیاز به تشکیل حکومت از مسائل جدید حیات اجتماعی انسان نیست؛ این ضرورت را می‌توان در تمامی ادوار گذشته زندگی اجتماعی بشری مورد مطالعه قرار داد.
افلاطون می‌گفت ارتقاء به سطح والای زندگی فرد، بدون دولت امکان‌پذیر نیست و ارسطو این حقیقت را از مظاهر طبیعی حیات بشر می‌شمرد و به دلیل اجتماعی بودن طبیعت زندگی انسانی وی را ناگزیر از قبول دولت می‌دانست. ابن‌خلدون از متفکرین اسلامی نیز فطری بودن زندگی اجتماعی را برای انسان دلیل بر ضرورت تعاون و تشکیل حکومت و پیروی از یک مرکزیت سیاسی می‌داند. مسئله ضرورت تشکیل حکومت برای ایجاد نظم و عدالت و ارتقاء زندگی انسان با دید عقلی و نیز از دیدگاه شرع و اسلام از قضایائی است که تصور دقیق آن ما را از توسل به استدلال بی‌نیاز می‌سازد.
ولی چه بسیار از مسائل بدیهی که به‌خاطر شبهه‌های واهی به بحث و تردید و احیاناً به انکار نیز کشانده شده است. موضوع ضرورت تشکیل حکومت و دولت در اسلام یکی از این مسائل است. ما در اینجا پس از ارائه دلائل به این سؤال‌ها و شبهه‌ها که در این زمینه مطرح شده پاسخ خواهیم داد و روشن خواهیم نمود که کلیه این شبهه‌ها از یک تفکر یک بعدی و بدون توجه به جوانب مختلف مکتب جامع الاطراف اسلام ناشی شده و دست‌های ناپاک کسانی که قدرت سیاسی اسلام نقشه‌ها و منافع شوم آنها را به خطر می‌انداخته است نیز در این ماجرا نقش داشته است.
همین شبهات موجب گردیده که بسیاری از متفکرین اسلامی در زمینه ضرورت تشکیل دولت اسلامی به استدلال بپردازند و به استناد ادله عقلی و شرعی لزوم آن را به اثبات برسانند. اینک ما بخشی از این دلائل را در اینجا مورد بررسی قرار می‌دهیم.
  • ضرورت فطری دولت: علامه طباطبائی در بحث تحت عنوان “ولایت و زعامت در اسلام” مسئله ضرورت تشکیل دولت اسلامی را از نقطه نظر فلسفه اجتماعی اسلام مورد بحث قرار داده و به استناد آیه: فَأَقِمْ وَجْهَكَ لِلدِّينِ حَنِيفًا فِطْرَتَ اللَّهِ الَّتِي فَطَرَ النَّاسَ عَلَيْهَا لَا تَبْدِيلَ لِخَلْقِ اللَّهِ ذَلِكَ الدِّينُ الْقَيِّمُ وَلَكِنَّ أَكْثَرَ النَّاسِ لَا يَعْلَمُونَ[۱] (دین اسلام را با مراعات اعتدال استقبال نما، همان دینی که منطبق است با آفرینش خدایی که مردم را آفریده و روی آن استوار ساخته، خلقت خدایی تبدیل پیدا نمی‌کند که همان دین منطبق با فطرت و آفرینش است که می‌تواند مردم را اداره کند ولی اکثر مردم نمی‌دانند) آئین اسلام را آئین فطرت و احکام آن را مطابق با فطرت بشری می‌شمارد.
در توضیح بیشتر مطلب می‌افزاید: انسان در عین وابستگی به نظام جهان آفرینش با به‌کارانداختن قوای ادراکی، حوائج خود را برآورده می‌کند و همواره خیر و شر خود را از راه الهام تکوینی و هدایت وجودی که به صورت علوم و افکار جلوه می‌کند می‌یابد و از این رهگذر است که خود را با سازمان کلی هستی منطبق می‌سازد و الگوی زندگی خود را از آفرینش می‌گیرد؛ مانند سازمان هستی اجتماعی زندگی می‌کند و نیازهای خویش را از این طریق در جهت کمال برطرف می‌سازد و تشکیلاتی چون سازمان هستی جهان برای زندگی اجتماعی خویش می‌پذیرد. فطری بودن نیاز به تشکیلات حکومتی به حدی بود که وقتی پیامبر اسلام(ص) پس از هجرت به مدینه دست به ایجاد دولت اسلامی زد مردم با وجود سؤالاتی که در زمینه حیض و هلال و انفاق و دیگر مسائل عادی مطرح می‌کردند و از پیامبر(ص) توضیح می‌خواستند در این مورد تشکیل دولت هیچ‌گونه سؤالی مطرح ننمودند و توضیحی نخواستند حتی جریان‌های پس از رحلت آن حضرت نیز با تمامی فراز و نشیب آن از همین احساس فطری سرچشمه می‌گرفت.
هرگز شنیده نشد کسی بگوید: اصل انتصاب خلیفه لزومی ندارد یا دلیل بر لزومش نداریم؛ زیرا همه به انگیزه فطرت احساس می‌کردند که چرخ جامعه اسلامی بدون گرداننده، خود به خود گردش نخواهد کرد و دین اسلام این واقعیت را که در جامعه اسلامی باید حکومتی وجود داشته باشد، امضای قطعی نموده است[۲].
پر واضح است که برای این منظور نیاز به وسائل و ابزار و امکانات فراوانی است که باید در جامعه فراهم گردد و یکی از ضروری‌ترین آنها برنامه‌ریزی و تشکیلات اجرائی و دستگاه‌های حکومتی است. اگر به وسعت و عمق این اهداف کلی و مراحل مختلف آن توجه کافی مبذول گردد تردیدی باقی نخواهد ماند که اسلام اگر خواهان تحقق عینی این هدف‌ها است ناگزیر به ملازمه عقلی برپائی تشکیلات حکومتی لازم برای رسیدن به آن هدف‌ها را نیز خواسته است.
در این مورد کافی است قوانین مالی و اقتصادی را بررسی کنیم و خمس، زکوة، جزیه، خراج و قوانین مربوط به معاملات و تجارت و انواع روابط اقتصادی را مورد مطالعه قرار دهیم و از سوی دیگر اگر احکام جهاد، امر به معروف و نهی از منکر، مقررات مربوط به آثار جهاد و آنچه که درباره تأمین امکانات و بسیج نیروها و آمادگی‌های رزمی و نظامی، نفی سلطه‌پذیری، مبارزه با استکبار و طواغیت و نهی از اطاعت غیر خدا آمده است بنگریم؛ و نیز مقررات و دستورهای اکید اسلام را در زمینه مسائل قضائی و اجرای عدالت و نظام حقوقی مدنی و کیفری را بررسی نمائیم؛ و اهمیتی را که اسلام برای مبارزه با فساد و ظلم قائل شده مورد توجه قرار دهیم؛ تردیدی به خود راه نخواهیم داد که اجرای این همه قوانین به‌جز از طریق تشکیل یک حکومت مقتدر اسلامی امکان‌پذیر نیست[۹].
  1. پیامبر اکرم(ص) فرمود: «لَا تَصْلُحُ‏ الْإِمَامَةُ إِلَّا لِرَجُلٍ‏ فِيهِ ثَلَاثُ خِصَالٍ وَرَعٌ يَحْجُزُهُ عَنْ مَعَاصِي اللَّهِ وَ حِلْمٌ يَمْلِكُ بِهِ غَضَبَهُ وَ حُسْنُ الْوِلَايَةِ عَلَى مَنْ يَلِي حَتَّى يَكُونَ لَهُمْ كَالْوَالِدِ الرَّحِيمِ»[۱۳]. امامت و فرمانروایی شایسته کسی نیست مگر آنکه دارای سه خصلت عمده باشد: دارای قدرت خویشتن‌داری باشد که او را از محرمات الهی باز بدارد و چنان بردبار باشد که بدان وسیله بتواند بر خشم خویش مسلط گردد و دارای حسن تدبیر و آن چنان مدیریتی باشد که زیردستان را چون پدر مهربان اداره کند. مفهوم این کلام آن است که آن‌کس که واجد شرائط مزبور باشد صلاحیت تصدی امامت و زعامت و اداره حکومت بر مسلمین را دارد.
  2. علی(ع) فرمود: «وَ جَعَلَ‏ اللَّهُ‏... وَ الْإِمَامَةَ نِظَاماً لِلْأُمَّةِ»[۱۴]. خداوند امامت را به‌عنوان وسیله نظام امت قرارداد؛ نظامی که اختصاص به زمان معینی ندارد و در تمامی دوران‌های است برای او ضرورت دارد.
  3. و نیز فرمود: «إِنَّهُ لَا بُدَّ لِلنَّاسِ مِنْ أَمِيرٍ بَرٍّ أَوْ فَاجِرٍ يَعْمَلُ فِي إِمْرَتِهِ الْمُؤْمِنُ وَ يَسْتَمْتِعُ فِيهَا الْكَافِرُ وَ يُبَلِّغُ اللَّهُ فِيهَا الْأَجَلَ وَ يُجْمَعُ بِهِ الْفَيْ‏ءُ وَ يُقَاتَلُ بِهِ الْعَدُوُّ وَ تَأْمَنُ بِهِ السُّبُلُ وَ يُؤْخَذُ بِهِ لِلضَّعِيفِ مِنَ الْقَوِيِّ حَتَّى يَسْتَرِيحَ‏ بَرٌّ وَ يُسْتَرَاحَ‏ مِنْ‏ فَاجِرٍ»[۱۵]. مردم ناگزیر از امیر و حاکمند یا نیکوکار و یا بدکاره تا در سایه حکومت وی مؤمن به کار خویش پردازد و کافر نیز از مواهب زندگی بهره‌مند گردد و مردم زندگی خویش را در آن حکومت به‌سر برند و به وسیله او اموال بیت‌المال جمع‌آوری شود و به کمک او با دشمنان مبارزه گردد و جاده‌ها امن و امان و حق ضعیفان از نیرومندان گرفته شود و نیکوکاران در رفاه و از دست بدکاران در امان باشند. امام(ع) این سخن را در برابر خوارج می‌گوید که با شعار: «لَا حُكْمَ‏ إِلَّا لِلَّهِ‏» اساس حکومت را نفی می‌کردند و امام(ع) نفی قانون به جز قانون الهی را می‌پذیرد ولی معنی آن را نفی حکومت و نامشروع بودن فرمانروائی نمی‌داند و در آغاز این سخن صریحاً می‌گوید: «كَلِمَةُ حَقٍّ‏ يُرَادُ بِهَا بَاطِلٌ‏ نَعَمْ‏ إِنَّهُ‏ لَا حُكْمَ إِلَّا لِلَّهِ وَ لَكِنَّ هَؤُلَاءِ يَقُولُونَ لَا إِمْرَةَ إِلَّا لِلَّهِ»[۱۶] این سخن که خوارج می‌گویند: «لَا حُكْمَ‏ إِلَّا لِلَّهِ‏» درست است، ولی مقصود آنها از این سخن آن است که جز خدا فرمانروائی نیست؛ و این نادرست است. آنان سخن حقی را بر زبان آورند و از آن معنی باطل و نادرستی را منظور می‌دارند.
  4. و نیز فرمود: «أَمَا وَ الَّذِي فَلَقَ الْحَبَّةَ وَ بَرَأَ النَّسَمَةَ لَوْ لَا حُضُورُ الْحَاضِرِ وَ قِيَامُ الْحُجَّةِ بِوُجُودِ النَّاصِرِ وَ مَا أَخَذَ اللَّهُ‏ عَلَى الْعُلَمَاءِ أَلَّا يُقِرُّوا عَلَى كِظَّةِ ظَالِمٍ وَ لَا سَغَبِ مَظْلُومٍ لَأَلْقَيْتُ حَبْلَهَا عَلَى غَارِبِهَا»[۱۷]؛ آگاه باشید! به خدا سوگند، خدایی که دانه را شکافت و انسان را آفرید، اگر نه این بود که جمعیت بسیار گرداگردم را گرفته و به یاریم شتافتند و از این جهت حجت بر من تمام شد، و اگر نبود عهدی که خدواند از علما گرفته که در برابر شکم‌خواری ستمگران و گرسنگی ستمدیدگان سکوت نکنند من مهار شتر خلافت و حکومت را رها می‌ساختم و از آن صرف نظر می‌نمودم.
این سخن را امام(ع) به هنگامی بر زبان می‌آورد که پیشنهاد قبول خلافت بر وی عرضه می‌گردد و امام(ع) علت قبول این مسئولیت را به صراحت در سه امر می‌بیند خواست و رضایت انبوه مردم، وجود یارانی که عذر را از میان برمی‌دارد، و مسئولیت عالمان در برابر ظلم. دقت در این سه عامل، به خوبی نشان می‌دهد که حکومت اختصاص به زمان و شرائط خاصی ندارد و علما به دلیل میثاقی که خدا با آنان بسته است هرگاه رضا و خواست مردم بود و یارانی برای انجام مسئولیت خود یافتند باید حکومت اسلامی را برپا دارند و از قبول آن شانه خالی نکنند[۱۸]»[۱۹].

پاسخ‌های دیگر

 با کلیک بر «ادامه مطلب» پاسخ باز و با کلیک بر «نهفتن» بسته می‌شود:  

پرسش‌های وابسته

منبع‌شناسی جامع فقه سیاسی

پانویس

  1. «بنابراین با درستی آیین روی (دل) را برای این دین راست بدار! بر همان سرشتی که خداوند مردم را بر آن آفریده است؛ هیچ دگرگونی در آفرینش خداوند راه ندارد؛ این است دین استوار اما بیشتر مردم نمی‌دانند» سوره روم، آیه ۳۰.
  2. ر.ک: بررسی‌های اسلامی، ص۱۶۹-۱۷۷.
  3. لَقَدْ أَرْسَلْنَا رُسُلَنَا بِالْبَيِّنَاتِ وَأَنْزَلْنَا مَعَهُمُ الْكِتَابَ وَالْمِيزَانَ لِيَقُومَ النَّاسُ بِالْقِسْطِ «ما پیامبرانمان را با برهان‌ها (ی روشن) فرستادیم و با آنان کتاب و ترازو فرو فرستادیم تا مردم به دادگری برخیزند» سوره حدید، آیه ۲۵.
  4. وَيَضَعُ عَنْهُمْ إِصْرَهُمْ وَالْأَغْلَالَ الَّتِي كَانَتْ عَلَيْهِمْ «و بار (تکلیف)‌های گران و بندهایی را که بر آنها (بسته) بود از آنان برمی‌دارد» سوره اعراف، آیه ۱۵۷.
  5. أَنْ عَبَّدْتَ بَنِي إِسْرَائِيلَ «که بنی اسرائیل را به بردگی گرفته‌ای؟» سوره شعراء، آیه ۲۲.
  6. وَنُرِيدُ أَنْ نَمُنَّ عَلَى الَّذِينَ اسْتُضْعِفُوا فِي الْأَرْضِ وَنَجْعَلَهُمْ أَئِمَّةً وَنَجْعَلَهُمُ الْوَارِثِينَ «و برآنیم که بر آنان که در زمین ناتوان شمرده شده‌اند منّت گذاریم و آنان را پیشوا گردانیم و آنان را وارثان (روی زمین) کنیم» سوره قصص، آیه ۵.
  7. وَجَعَلْنَاهُمْ أَئِمَّةً يَهْدُونَ بِأَمْرِنَا «و آنان را پیشوایانی کردیم که به فرمان ما راهبری می‌کردند» سوره انبیاء، آیه ۷۳.
  8. وَأَنِ احْكُمْ بَيْنَهُمْ بِمَا أَنْزَلَ اللَّهُ «و در میان آنان بنابر آنچه خداوند فرو فرستاده است داوری کن» سوره مائده، آیه ۴۹.
  9. ولایت فقیه، حضرت امام خمینی، ص۲۸-۳۴.
  10. نهج البلاغه، نامه ۴۷: «أُوصِيكُمَا وَ جَمِيعَ‏ وَلَدِي‏ وَ أَهْلِي‏ وَ مَنْ بَلَغَهُ كِتَابِي بِتَقْوَى اللَّهِ وَ نَظْمِ أَمْرِكُمْ»؛ و خطبه ۱۵۸: «وَ نَظْمَ‏ مَا بَيْنَكُمْ».
  11. «اگر مؤمن باشید شما برترید» سوره آل عمران، آیه ۱۳۹.
  12. «و سخن خداوند است که فراتر است» سوره توبه، آیه ۴۰.
  13. اصول کافی، ج۱، ص۴۰۷.
  14. غررالحکم و درالکلم، آمدی، چ دانشگاه تهران، ج۴، ص۴۵۷.
  15. غررالحکم و درالکلم، آمدی، چ دانشگاه تهران، ج۴، ص۴۵۷؛ نهج البلاغه، خطبه ۴۰.
  16. نهج البلاغه، خطبه ۴۰.
  17. نهج البلاغه، خطبه ۳.
  18. برای مطالعه بیشتر ر.ک: فقه سیاسی، ج۲، ص۱۵۵-۱۶۴.
  19. عمید زنجانی و موسی‌زاده، بایسته‌های فقه سیاسی، ص ۱۱۳-۱۱۹.
  20. «خداوند سرور مؤمنان است که آنان را به سوی روشنایی از تیرگی‌ها بیرون می‌برد اما سروران کافران، طاغوت‌هایند که آنها را از روشنایی به سوی تیرگی‌ها بیرون می‌کشانند؛ آنان دمساز آتشند، آنها در آن جاودانند» سوره بقره، آیه ۲۵۷.
  21. محیی‌الدین حائری شیرازی، ولایت فقیه، ص۲۲.
  22. «داوری جز با خداوند نیست» سوره انعام، آیه ۵۷.
  23. فیض‌الاسلام، نهج البلاغه، خطبه ۴۰، ص۱۲۵.
  24. «ما، منشأ هر خیر هستیم و نیکی‌ها از ما منشعب می‌شوند. برخی از نیکی‌ها عبارتند از: توحید، نماز، روزه، فرونشاندن خشم، بخشیدن گنهکار، شفقت به بیچارگان و رسیدگی به همسایه و اقرار به برتری‌های دیگران. و دشمنان ما ریشه هر بدی و پلیدی‌اند و هر زشتی و ناروایی از آنها منشعب می‌شود. برخی از آنها عبارتند از: دروغ، آزمندی، سخن‌چینی، بریدن از خویشان، رباخواری، به ناحق، مال یتیم را خوردن، تجاوز از محدوده‌های فرمان الهی و ارتکاب گناهان زشت آشکار و پنهان، زنا، دزدی و هر کار ناپسندی از این نمونه‌ها: پس دروغ می‌گوید، کسی که ادعا می‌کند با ما هست ولی به شاخه‌های دیگران چسبیده است”؛ روضه کافی، خبر ۳۳۶.
  25. بحارالانوار، ج۲۵، ص۱۱۰.
  26. نصرتی، علی اصغر، نظام سیاسی اسلام، ص ۱۴۳.
  27. «امروز دینتان را کامل و نعمتم را بر شما تمام کردم و اسلام را (به عنوان) آیین شما پسندیدم» سوره مائده، آیه ۳.
  28. «بیانگر هر چیز است» سوره نحل، آیه ۸۹.
  29. بحارالانوار، ج۶۷، باب ۴۷، ص۹۶، ح۳.
  30. جوادی آملی، عبدالله، ولایت فقیه، ولایت فقاهت و عدالت، ص۲۱۵.
  31. اصول کافی، ج۱، ص۷۷، ح۲.
  32. شئون و اختیارات ولی فقیه، ص۲۳.
  33. «تَأْتِي عَنِ الْفَضْلِ بْنِ شَاذَانَ عَنِ الرِّضَا(ع) قَالَ: إِنَّمَا جُعِلَتِ الْخُطْبَةُ يَوْمَ الْجُمُعَةِ- لِأَنَّ الْجُمُعَةَ مَشْهَدٌ عَامٌّ فَأَرَادَ أَنْ يَكُونَ لِلْأَمِيرِ سَبَبٌ‏ إِلَى‏ مَوْعِظَتِهِمْ‏ وَ تَرْغِيبِهِمْ‏ فِي الطَّاعَةِ وَ تَرْهِيبِهِمْ مِنَ الْمَعْصِيَةِ وَ تَوْقِيفِهِمْ عَلَى مَا أَرَادَ مِنْ مَصْلَحَةِ دِينِهِمْ وَ دُنْيَاهُمْ وَ يُخْبِرُهُمْ بِمَا وَرَدَ عَلَيْهِمْ مِنَ (الْآفَاقِ مِنَ) الْأَهْوَالِ الَّتِي لَهُمْ فِيهَا الْمَضَرَّةُ وَ الْمَنْفَعَةُ»؛ وسائل الشیعه، ج۵، باب ۲۵ از ابواب نماز جمعه، ص۳۹، ح۶.
  34. وسایل الشیعه، ج۵، باب ۲ از ابواب نماز عید، ص۹۶، ح۵.
  35. امام خمینی، روح‌الله حکومت اسلامی، ص۳۰.
  36. جَعَلَ اللَّهُ الْكَعْبَةَ الْبَيْتَ الْحَرَامَ قِيَامًا لِلنَّاسِ «خداوند، خانه محترم کعبه را (وسیله) برپایی (امور) مردم کرده است» سوره مائده، آیه ۹۷.
  37. رجوع کنید به: وسائل الشیعه، ج۸، باب ۵ از ابواب وجوب حج.
  38. اربلی، کشف الغمة، ج۲، ص۱۱۰.
  39. ترجمه و شرح فیض الاسلام، نهج‌البلاغه، حکمت ۲۴۴.
  40. مستفاد از وصیت معروف امام علی(ع) به دو فرزند بزرگوارش که فرمود: «كُونَا لِلظَّالِمِ‏ خَصْماً وَ لِلْمَظْلُومِ‏ عَوْناً»؛ نهج البلاغه، نامه ۴۷.
  41. امام خمینی، حکومت اسلامی، ص۳۷.
  42. نصرتی، علی اصغر، نظام سیاسی اسلام، ص ۱۴۶.
  43. امام خمینی، حکومت اسلامی، ص۲۵.
  44. ابن ابی الحدید، شرح نهج‌البلاغه، ج۲، ص۳۰۸.
  45. «از خداوند فرمان برید» سوره نساء، آیه ۵۹.
  46. اندلسی، ابن حزم، النمل فی الملل و الاهواء و النحل، ج۴، ص۸۷.
  47. ابن خلدون، مقدمه، کتاب اول، بخش ۳، فصل ۲۶، ص۱۳۴.
  48. اثبات ضرورت امامت به طور طبیعی به اثبات نظام سیاسی می‌انجامد زیرا معمولاً به جای حکومت از حاکم، که در محور نظام سیاسی قرار دارد، سخن به میان می‌آید.
  49. البدر الزاهر فی صلاة الجمعة و المسافر، تقریر درس آیت الله بروجردی توسط حسینعلی منتظری، ص۵۲.
  50. پیروزمند، علی‌رضا، نظام معقول، صفحات ۱۰۵-۱۶۰.
  51. نصرتی، علی اصغر، نظام سیاسی اسلام، ص ۱۴۳-۱۵۴.
  52. بحارالأنوار، ج۱۰۲، ص۷؛ کشف الغمة فی معرفة الأئمة، ج۲، ص۲۱. در ترجمه احوال مجلسی، بدون مدرک استناد به این کلام شده و اینکه این روایت از معصوم(ع) است. اما در بیانی دیگر، حضرت علی(ع) می‌فرماید: «فَلَيْسَتْ‏ تَصْلُحُ‏ الرَّعِيَّةُ إِلَّا بِصَلَاحِ الْوُلَاةِ وَ لَا تَصْلُحُ الْوُلَاةُ إِلَّا بِاسْتِقَامَةِ الرَّعِيَّةِ» (الکافی، ج۸، ص۳۵۳).
  53. «و چون بر آن شویم که (مردم) شهری را نابود گردانیم به کامروایان آن فرمان می‌دهیم و در آن نافرمانی می‌ورزند پس (آن شهر) سزاوار عذاب می‌گردد، آنگاه یکسره نابودش می‌گردانیم» سوره اسراء، آیه ۱۶.
  54. «روزی که چهره‌های آنان در آتش گردانده شود می‌گویند: ای کاش از خداوند و پیامبر فرمان برده بودیم * و می‌گویند: پروردگارا! ما از سرکردگان و بزرگانمان فرمان بردیم و آنان ما را از راه به در بردند * پروردگارا! به آنان دو چندان عذاب ده! و آنها را به لعنتی بزرگ لعنت فرما!» سوره احزاب، آیه ۶۶-۶۸.
  55. «و آنان که می‌گویند: پروردگارا! به ما از همسران و فرزندانمان روشنی دیدگان ببخش و ما را پیشوای پرهیزگاران کن» سوره فرقان، آیه ۷۴.
  56. قرب الإسناد، ص۷۷.
  57. تحف العقول، ص۲۰۸.
  58. «قَالَ رَسُولُ اللَّهِ(ص)‏:‏ أَلَا كُلُّكُمْ رَاعٍ‏ وَ كُلُّكُمْ‏ مَسْئُولٌ عَنْ رَعِيَّتِهِ فَالْأَمِيرُ عَلَى النَّاسِ رَاعٍ وَ هُوَ مَسْئُولٌ عَنْ رَعِيَّتِهِ وَ الرَّجُلُ رَاعٍ عَلَى أَهْلِ بَيْتِهِ وَ هُوَ مَسْئُولٌ عَنْهُمْ فَالْمَرْأَةُ رَاعِيَةٌ عَلَى أَهْلِ بَيْتِ بَعْلِهَا وَ وُلْدِهِ وَ هِيَ مَسْئُولَةٌ عَنْهُمْ...» (مجموعة ورام، ج۱، ص۶).
  59. اعتقادات الإمامیه، ص۴۷، باب ۱۵.
  60. «وَ قَالَ عَلِی(ع)‏ الدُّنْيَا دَارُ مَمَرٍّ لَا دَارُ مَقَرٍّ وَ النَّاسُ فِيهَا رَجُلَانِ رَجُلٌ‏ بَاعَ‏ فِيهَا نَفْسَهُ فَأَوْبَقَهَا وَ رَجُلٌ ابْتَاعَ‏ نَفْسَهُ فَأَعْتَقَهَا» (نهج‌البلاغه (للصبحی صالح)، ص۴۹۳، حکمت ۱۳۳).
  61. صحیح مسلم، ج۳، ص۱۴۵۹، ح۲۰؛ سنن ابوداوود، ج۳، ص۱۳۰، ح۲۹۲۸: کلاهما عن ابن عمر.
  62. المناقب (لابن شهرآشوب)، ج۳، ص۳۵۶؛ بحارالأنوار، ج۴۳، ص۱۱۷، ح۲۴.
  63. «بگو: بی‌گمان نمازم و نیایشم و زندگیم و مرگم از آن خداوند پروردگار جهانیان است» سوره انعام، آیه ۱۶۲.
  64. «ای مؤمنان! (ندای) خداوند و پیامبر را هر گاه شما را به چیزی فرا خوانند که به شما زندگی می‌بخشد پاسخ دهید و بدانید که خداوند میان آدمی و دل او میانجی می‌شود و (بدانید که) به نزد وی گرد آورده می‌شوید» سوره انفال، آیه ۲۴.
  65. خداوند در آیات متعدد به این رسالت الهی اشاره می‌فرماید؛ از جمله: وَمَا أُمِرُوا إِلَّا لِيَعْبُدُوا اللَّهَ مُخْلِصِينَ لَهُ الدِّينَ حُنَفَاءَ وَيُقِيمُوا الصَّلَاةَ وَيُؤْتُوا الزَّكَاةَ وَذَلِكَ دِينُ الْقَيِّمَةِ «و فرمانی نیافته بودند جز این که خدا را در حالی که دین خویش را برای او ناب داشته‌اند، با درستی آیین، بپرستند و نماز بر پا دارند و زکات بپردازند و این است آیین پایدار (و استوار)» سوره بینه، آیه ۵.
  66. فیاض‌بخش، محمد تقی و محسنی، فرید، ولایت و امامت از منظر عقل و نقل، ج۲ ص ۵۷-۶۳.