ضرورت تشکیل حکومت اسلامی چیست؟ (پرسش)
ضرورت تشکیل حکومت اسلامی چیست؟ | |
---|---|
موضوع اصلی | بانک جامع پرسش و پاسخ فقه سیاسی |
مدخل اصلی | ضرورت حکومت اسلامی |
تعداد پاسخ | ۱ پاسخ |
ضرورت تشکیل حکومت اسلامی چیست؟ یکی از پرسشهای مرتبط به بحث فقه سیاسی است که میتوان با عبارتهای متفاوتی مطرح کرد. برای بررسی جامع این سؤال و دیگر سؤالهای مرتبط، یا هر مطلب وابسته دیگری، به مدخل اصلی فقه سیاسی مراجعه شود.
پاسخ نخست
آیتالله عباس علی عمید زنجانی و حجت الاسلام ابراهیم موسیزاده در کتاب «بایستههای فقه سیاسی» در اینباره گفتهاند:
«نیاز به تشکیل حکومت از مسائل جدید حیات اجتماعی انسان نیست؛ این ضرورت را میتوان در تمامی ادوار گذشته زندگی اجتماعی بشری مورد مطالعه قرار داد.
افلاطون میگفت ارتقاء به سطح والای زندگی فرد، بدون دولت امکانپذیر نیست و ارسطو این حقیقت را از مظاهر طبیعی حیات بشر میشمرد و به دلیل اجتماعی بودن طبیعت زندگی انسانی وی را ناگزیر از قبول دولت میدانست. ابنخلدون از متفکرین اسلامی نیز فطری بودن زندگی اجتماعی را برای انسان دلیل بر ضرورت تعاون و تشکیل حکومت و پیروی از یک مرکزیت سیاسی میداند. مسئله ضرورت تشکیل حکومت برای ایجاد نظم و عدالت و ارتقاء زندگی انسان با دید عقلی و نیز از دیدگاه شرع و اسلام از قضایائی است که تصور دقیق آن ما را از توسل به استدلال بینیاز میسازد.
ولی چه بسیار از مسائل بدیهی که بهخاطر شبهههای واهی به بحث و تردید و احیاناً به انکار نیز کشانده شده است. موضوع ضرورت تشکیل حکومت و دولت در اسلام یکی از این مسائل است. ما در اینجا پس از ارائه دلائل به این سؤالها و شبههها که در این زمینه مطرح شده پاسخ خواهیم داد و روشن خواهیم نمود که کلیه این شبههها از یک تفکر یک بعدی و بدون توجه به جوانب مختلف مکتب جامع الاطراف اسلام ناشی شده و دستهای ناپاک کسانی که قدرت سیاسی اسلام نقشهها و منافع شوم آنها را به خطر میانداخته است نیز در این ماجرا نقش داشته است.
همین شبهات موجب گردیده که بسیاری از متفکرین اسلامی در زمینه ضرورت تشکیل دولت اسلامی به استدلال بپردازند و به استناد ادله عقلی و شرعی لزوم آن را به اثبات برسانند. اینک ما بخشی از این دلائل را در اینجا مورد بررسی قرار میدهیم.
- ضرورت فطری دولت: علامه طباطبائی در بحث تحت عنوان “ولایت و زعامت در اسلام” مسئله ضرورت تشکیل دولت اسلامی را از نقطه نظر فلسفه اجتماعی اسلام مورد بحث قرار داده و به استناد آیه: ﴿فَأَقِمْ وَجْهَكَ لِلدِّينِ حَنِيفًا فِطْرَتَ اللَّهِ الَّتِي فَطَرَ النَّاسَ عَلَيْهَا لَا تَبْدِيلَ لِخَلْقِ اللَّهِ ذَلِكَ الدِّينُ الْقَيِّمُ وَلَكِنَّ أَكْثَرَ النَّاسِ لَا يَعْلَمُونَ﴾[۱] (دین اسلام را با مراعات اعتدال استقبال نما، همان دینی که منطبق است با آفرینش خدایی که مردم را آفریده و روی آن استوار ساخته، خلقت خدایی تبدیل پیدا نمیکند که همان دین منطبق با فطرت و آفرینش است که میتواند مردم را اداره کند ولی اکثر مردم نمیدانند) آئین اسلام را آئین فطرت و احکام آن را مطابق با فطرت بشری میشمارد.
در توضیح بیشتر مطلب میافزاید: انسان در عین وابستگی به نظام جهان آفرینش با بهکارانداختن قوای ادراکی، حوائج خود را برآورده میکند و همواره خیر و شر خود را از راه الهام تکوینی و هدایت وجودی که به صورت علوم و افکار جلوه میکند مییابد و از این رهگذر است که خود را با سازمان کلی هستی منطبق میسازد و الگوی زندگی خود را از آفرینش میگیرد؛ مانند سازمان هستی اجتماعی زندگی میکند و نیازهای خویش را از این طریق در جهت کمال برطرف میسازد و تشکیلاتی چون سازمان هستی جهان برای زندگی اجتماعی خویش میپذیرد. فطری بودن نیاز به تشکیلات حکومتی به حدی بود که وقتی پیامبر اسلام (ص) پس از هجرت به مدینه دست به ایجاد دولت اسلامی زد مردم با وجود سؤالاتی که در زمینه حیض و هلال و انفاق و دیگر مسائل عادی مطرح میکردند و از پیامبر (ص) توضیح میخواستند در این مورد تشکیل دولت هیچگونه سؤالی مطرح ننمودند و توضیحی نخواستند حتی جریانهای پس از رحلت آن حضرت نیز با تمامی فراز و نشیب آن از همین احساس فطری سرچشمه میگرفت.
هرگز شنیده نشد کسی بگوید: اصل انتصاب خلیفه لزومی ندارد یا دلیل بر لزومش نداریم؛ زیرا همه به انگیزه فطرت احساس میکردند که چرخ جامعه اسلامی بدون گرداننده، خود به خود گردش نخواهد کرد و دین اسلام این واقعیت را که در جامعه اسلامی باید حکومتی وجود داشته باشد، امضای قطعی نموده است[۲].
- اهداف عالیه اسلام: تردیدی نیست که بعثت انبیاء و شریعت اسلام در جهت تحقق بخشیدن به یک سلسله اهداف بوده است که قرآن در مواردی از آن اهداف عالیه بهصراحت یاد کرده است. مانند اقامه قسط و عدل[۳] و وضع اغلال[۴] (رهانمودن از اسارتها و بندها) و تحریرالعباد[۵] (رهاسازی مردم از بند استکبار و طاغوت) و رساندن مستضعفان به حاکمیت و وارث زمین شدن[۶] و هدایت انسانها به سوی خدا[۷] و اجرای فرامین و حدود الهی[۸] از جمله اهداف عالیه است که باید در میان جامعه بشری جامه عمل بپوشد و تحقق عینی بیابد.
پر واضح است که برای این منظور نیاز به وسائل و ابزار و امکانات فراوانی است که باید در جامعه فراهم گردد و یکی از ضروریترین آنها برنامهریزی و تشکیلات اجرائی و دستگاههای حکومتی است. اگر به وسعت و عمق این اهداف کلی و مراحل مختلف آن توجه کافی مبذول گردد تردیدی باقی نخواهد ماند که اسلام اگر خواهان تحقق عینی این هدفها است ناگزیر به ملازمه عقلی برپائی تشکیلات حکومتی لازم برای رسیدن به آن هدفها را نیز خواسته است.
- ماهیت قوانین اسلام و مسئله حکومت: ماهیت قوانین اجتماعی و سیاسی و نظامی و اقتصادی اسلام خود دلیلی بر لزوم تشکیل حکومت است؛ زیرا ماهیت این مجموعه قوانین متنوع نشان میدهد که برای پیریزی یک دولت و اداره تشکیلات سیاسی و اقتصادی و نظامی یک جامعه تشریح گشته است. بررسی این مجموعه قوانین، ثابت میکند که هدف از آن ایجاد یک نظام کامل اجتماعی است و در این نظام سیاسی و حقوقی هر چیزی که مورد نیاز بشر بوده است فراهم آمده است تا شرائط لازم برای تربیت و هدایت انسان در درون یک نظام عادلانه بهوجود آید. با دقت و بررسی در ماهیت و کیفیت قوانین اسلام تردیدی نمیتوان داشت که اجرای این قوانین و عمل به آنها مستلزم تشکیل حکومت است و بدون تأسیس یک دستگاه اجرائی و سازمان گسترده سیاسی نمیتوان به وظیفه اجرای این احکام جامه عمل پوشانید.
در این مورد کافی است قوانین مالی و اقتصادی را بررسی کنیم و خمس، زکوة، جزیه، خراج و قوانین مربوط به معاملات و تجارت و انواع روابط اقتصادی را مورد مطالعه قرار دهیم و از سوی دیگر اگر احکام جهاد، امر به معروف و نهی از منکر، مقررات مربوط به آثار جهاد و آنچه که درباره تأمین امکانات و بسیج نیروها و آمادگیهای رزمی و نظامی، نفی سلطهپذیری، مبارزه با استکبار و طواغیت و نهی از اطاعت غیر خدا آمده است بنگریم؛ و نیز مقررات و دستورهای اکید اسلام را در زمینه مسائل قضائی و اجرای عدالت و نظام حقوقی مدنی و کیفری را بررسی نمائیم؛ و اهمیتی را که اسلام برای مبارزه با فساد و ظلم قائل شده مورد توجه قرار دهیم؛ تردیدی به خود راه نخواهیم داد که اجرای این همه قوانین بهجز از طریق تشکیل یک حکومت مقتدر اسلامی امکانپذیر نیست[۹].
- وحدت اسلامی: وحدت اسلامی بر پایه اخوت و اعتصام به حبل الله[۱۰] که از ضروریات احکام اسلامی است و دعوت اسلام همواره در جهت تحقق بخشیدن به این آرمان انسانی و برای رسیدن به وحدت جامعه بشری بوده است، نیازمند به قدرت سیاسی و تشکیلات اجرائی و برنامهریزی درازمدت از طریق یک حکومت مقتدر اسلامی است.
- لزوم نظم در جامعه اسلامی: ضرورت برقراری نظم در جامعه اسلامی از مسائل مسلمی است که نه تنها بر اساس نصوص اسلامی بلکه به عنوان یک ضرورت عقلی مورد اتفاق فقهاء اسلام قرار گرفته است؛ تا آنجا که اختلال نظام را یکی از ادله حاکم بر سایر احکام و مقررات اسلامی به شمار آوردهاند و در هر موردی که حکمی از احکام اسلام موجب اختلال نظام گردد آن را منتفی و به عنوان ثانوی بیاثر تلقی نمودهاند. موارد بسیاری از این نوع استدلال را میتوان در کتب فقهی مشاهده نمود.
- سیادت اسلام و اعلای کلمه حق: قرآن صریحاً سیادت مسلمین را به عنوان اصل غیرقابل خدشه مطرح کرده و شرط تحقق آن را ایمان راستین قرار داده است، ﴿وَأَنْتُمُ الْأَعْلَوْنَ إِنْ كُنْتُمْ مُؤْمِنِينَ﴾[۱۱]. و نیز یکی از اهداف اجتنابناپذیر تشریع الهی و مؤمنین را اعلای کلمه الله معرفی کرده است: ﴿كَلِمَةُ اللَّهِ هِيَ الْعُلْيَا﴾[۱۲]. ناگفته پیداست که این دو آرمان: سیادت مسلمین و اعلای کلمه حق، احتیاج به تمهید مقدمات و بهدست آوردن نیروی برتر دارد و پس از دستیابی به آن، پاسداری و حراست از آن نیز به طور مداوم به حفظ برتری قدرت نیازمند است و چنین قدرتی منسجم و پایدار جز از طریق تشکیل حکومت مقتدر اسلامی امکانپذیر نیست.
- تأکید روایات: در روایات اسلامی مسئله امامت از جایگاه و اهمیت ویژهای برخوردار است و بهجز معنی خاص آنکه بر محور عصمت، مخصوص رسولان وامامان معصوم (ع) است، اصولاً امامت در مفهوم عامی نیز بهکار برده شده که رهبری غیر معصوم و بهطور کلی مفهوم حکومت را در بر میگیرد. با دقت در مفهوم عام امامت که در نصوص اسلامی آمده میتوان دو مرحلهای بودن حکومت را از دیدگاه اسلامی استنباط نمود. مرحله نخست بههنگام حضور امام معصوم توسط وی و مرحله دوم در هنگام غیبت امام معصوم که امامت اضطراری و حکومت نیابی وظائف ضروری امامت را بر عهده میگیرد. از میان روایات فراوانی که در این مورد آمده است تعدادی را به عنوان نمونه مورد بررسی قرار میدهیم:
- پیامبر اکرم (ص) فرمود: «لَا تَصْلُحُ الْإِمَامَةُ إِلَّا لِرَجُلٍ فِيهِ ثَلَاثُ خِصَالٍ وَرَعٌ يَحْجُزُهُ عَنْ مَعَاصِي اللَّهِ وَ حِلْمٌ يَمْلِكُ بِهِ غَضَبَهُ وَ حُسْنُ الْوِلَايَةِ عَلَى مَنْ يَلِي حَتَّى يَكُونَ لَهُمْ كَالْوَالِدِ الرَّحِيمِ»[۱۳]. امامت و فرمانروایی شایسته کسی نیست مگر آنکه دارای سه خصلت عمده باشد: دارای قدرت خویشتنداری باشد که او را از محرمات الهی باز بدارد و چنان بردبار باشد که بدان وسیله بتواند بر خشم خویش مسلط گردد و دارای حسن تدبیر و آن چنان مدیریتی باشد که زیردستان را چون پدر مهربان اداره کند. مفهوم این کلام آن است که آنکس که واجد شرائط مزبور باشد صلاحیت تصدی امامت و زعامت و اداره حکومت بر مسلمین را دارد.
- علی (ع) فرمود: «وَ جَعَلَ اللَّهُ... وَ الْإِمَامَةَ نِظَاماً لِلْأُمَّةِ»[۱۴]. خداوند امامت را بهعنوان وسیله نظام امت قرارداد؛ نظامی که اختصاص به زمان معینی ندارد و در تمامی دورانهای است برای او ضرورت دارد.
- و نیز فرمود: «إِنَّهُ لَا بُدَّ لِلنَّاسِ مِنْ أَمِيرٍ بَرٍّ أَوْ فَاجِرٍ يَعْمَلُ فِي إِمْرَتِهِ الْمُؤْمِنُ وَ يَسْتَمْتِعُ فِيهَا الْكَافِرُ وَ يُبَلِّغُ اللَّهُ فِيهَا الْأَجَلَ وَ يُجْمَعُ بِهِ الْفَيْءُ وَ يُقَاتَلُ بِهِ الْعَدُوُّ وَ تَأْمَنُ بِهِ السُّبُلُ وَ يُؤْخَذُ بِهِ لِلضَّعِيفِ مِنَ الْقَوِيِّ حَتَّى يَسْتَرِيحَ بَرٌّ وَ يُسْتَرَاحَ مِنْ فَاجِرٍ»[۱۵]. مردم ناگزیر از امیر و حاکمند یا نیکوکار و یا بدکاره تا در سایه حکومت وی مؤمن به کار خویش پردازد و کافر نیز از مواهب زندگی بهرهمند گردد و مردم زندگی خویش را در آن حکومت بهسر برند و به وسیله او اموال بیتالمال جمعآوری شود و به کمک او با دشمنان مبارزه گردد و جادهها امن و امان و حق ضعیفان از نیرومندان گرفته شود و نیکوکاران در رفاه و از دست بدکاران در امان باشند. امام (ع) این سخن را در برابر خوارج میگوید که با شعار: «لَا حُكْمَ إِلَّا لِلَّهِ» اساس حکومت را نفی میکردند و امام (ع) نفی قانون به جز قانون الهی را میپذیرد ولی معنی آن را نفی حکومت و نامشروع بودن فرمانروائی نمیداند و در آغاز این سخن صریحاً میگوید: «كَلِمَةُ حَقٍّ يُرَادُ بِهَا بَاطِلٌ نَعَمْ إِنَّهُ لَا حُكْمَ إِلَّا لِلَّهِ وَ لَكِنَّ هَؤُلَاءِ يَقُولُونَ لَا إِمْرَةَ إِلَّا لِلَّهِ»[۱۶] این سخن که خوارج میگویند: «لَا حُكْمَ إِلَّا لِلَّهِ» درست است، ولی مقصود آنها از این سخن آن است که جز خدا فرمانروائی نیست؛ و این نادرست است. آنان سخن حقی را بر زبان آورند و از آن معنی باطل و نادرستی را منظور میدارند.
- و نیز فرمود: «أَمَا وَ الَّذِي فَلَقَ الْحَبَّةَ وَ بَرَأَ النَّسَمَةَ لَوْ لَا حُضُورُ الْحَاضِرِ وَ قِيَامُ الْحُجَّةِ بِوُجُودِ النَّاصِرِ وَ مَا أَخَذَ اللَّهُ عَلَى الْعُلَمَاءِ أَلَّا يُقِرُّوا عَلَى كِظَّةِ ظَالِمٍ وَ لَا سَغَبِ مَظْلُومٍ لَأَلْقَيْتُ حَبْلَهَا عَلَى غَارِبِهَا»[۱۷]؛ آگاه باشید! به خدا سوگند، خدایی که دانه را شکافت و انسان را آفرید، اگر نه این بود که جمعیت بسیار گرداگردم را گرفته و به یاریم شتافتند و از این جهت حجت بر من تمام شد، و اگر نبود عهدی که خدواند از علما گرفته که در برابر شکمخواری ستمگران و گرسنگی ستمدیدگان سکوت نکنند من مهار شتر خلافت و حکومت را رها میساختم و از آن صرف نظر مینمودم.
این سخن را امام (ع) به هنگامی بر زبان میآورد که پیشنهاد قبول خلافت بر وی عرضه میگردد و امام (ع) علت قبول این مسئولیت را به صراحت در سه امر میبیند خواست و رضایت انبوه مردم، وجود یارانی که عذر را از میان برمیدارد، و مسئولیت عالمان در برابر ظلم. دقت در این سه عامل، به خوبی نشان میدهد که حکومت اختصاص به زمان و شرائط خاصی ندارد و علما به دلیل میثاقی که خدا با آنان بسته است هرگاه رضا و خواست مردم بود و یارانی برای انجام مسئولیت خود یافتند باید حکومت اسلامی را برپا دارند و از قبول آن شانه خالی نکنند[۱۸]»[۱۹].
پاسخها و دیدگاههای متفرقه
۱. حجت الاسلام و المسلمین نصرتی؛ |
---|
حجت الاسلام و المسلمین علی اصغر نصرتی در کتاب «نظام سیاسی اسلام» در اینباره گفته است:
﴿اللَّهُ وَلِيُّ الَّذِينَ آمَنُوا يُخْرِجُهُمْ مِنَ الظُّلُمَاتِ إِلَى النُّورِ وَالَّذِينَ كَفَرُوا أَوْلِيَاؤُهُمُ الطَّاغُوتُ يُخْرِجُونَهُمْ مِنَ النُّورِ إِلَى الظُّلُمَاتِ أُولَئِكَ أَصْحَابُ النَّارِ هُمْ فِيهَا خَالِدُونَ﴾[۲۰]. این آیه بدین معنا است که: اگر از ولایت الله خارج شوی، هیچ چاره نداری که تحت ولایت طاغوت بروی و اگر بخواهی وارد ولایت الله شوی، بایستی قبلاً از ولایت طاغوت خارج شوی؛ یعنی، نه دو ولایت بر توست هم طاغوت هم الله و نه ممکن است که هیچکدام نباشد؛ یعنی هم مانعه الجمع است و هم مانعه الخلو است”[۲۱]. از روایات نیز این معنا استفاده میشود که دو نوع حکومت بیشتر نیست:
براساس بیان روشن و صریح پیامبر اسلام در روایت فوق، نیکوکاری، اهل مواظبت و تقوای فردی اگر با اطاعت از امام جائر باشد، برای نجات از عذاب الهی کافی نیست؛ زیرا ولی جائر، اصل و ریشه هر شرّ و بدی است و اطاعت از وی موجب اقامه، رواج و دوام بدی در تمامی شؤون جامعه، اعم از فردی و جمعی گردیده، رفتهرفته، همه امور را فرا میگیرد. علاوه بر آن، حضور در یک نظام اجتماعی و با فرض اینکه امکانپذیر باشد، محفوظ نگاه داشتن بخشی از اعمال فردی و شخصی خود از نفوذ ولایت آن نظام، جز به معنای قبول آن ولایت در امور اجتماعی و در نتیجه پذیرش و پیروی از آن، معنای دیگری ندارد؛ چون در این صورت فرد ناگزیر از زندگی کردن و رفع حوایج دائمی فردی و اجتماعی خود از طریق جامعهای است که براساس ولایت ولی جائر، قوام و نظام یافته و ولایت وی نیز در تمامی اجزا و ارکان تحت سرپرستیاش، با نسبتهایی متفاوت، نفوذ و جریانیافته و مییابد. این نکته بسیار مهمی است که غفلت از آن، بزرگانی را بازیچه و وسیله تحقق نیات و اعمال پلید حاکمان ستمپیشه ساخته است که نمونههای آن را در تاریخ اسلام و جوامع اسلامی به فراوانی میتوان دید.[۲۶]
امام باقر (ع) در روایتی میفرماید: « إِنَّ اللَّهَ تَبَارَكَ وَ تَعَالَى لَمْ يَدَعْ شَيْئاً يَحْتَاجُ إِلَيْهِ الْأُمَّةُ إِلَّا أَنْزَلَهُ فِي كِتَابِهِ وَ بَيَّنَهُ لِرَسُولِهِ (ص) وَ جَعَلَ لِكُلِّ شَيْءٍ حَدّاً وَ جَعَلَ عَلَيْهِ دَلِيلًا يَدُلُّ عَلَيْهِ وَ جَعَلَ عَلَى مَنْ تَعَدَّى ذَلِكَ الْحَدَّ حَدّاً»[۳۱]؛ خداوند تبارک و تعالی هیچ کدام از احتیاجات امت را وا نگذاشت، مگر آنکه در قرآنش فرو فرستاد و برای رسولش بیان فرمود و برای هر چیز اندازه و مرزی قرار داد و برای هدایت آن راهنمایی را قرار داد و برای کسی که از آن محدوده تجاوز کند، کیفری مقرر داشت. بنابراین، اسلام به عنوان یک دین جامع، در مرحله قانونگذاری، ضوابط و قوانین فراوانی را برای کلیه روابط اجتماعی و فردی بشر آورده است. جریان و تحقق این ضوابط و مقررات بدون وجود حاکم دینی هیچگونه تضمینی ندارد و اصولاً اجرای حدود الهی و تحقق احکام دینی؛ نظیر: احکام مالی، دفاعی و جهاد، جز با وجود حکومت دینی، قابل تحقق نیست؛ یعنی هرگز نمیتوان تصور کرد که دولتی غیر دینی، خود را موظف به اجرای حدود و احکام اقتصادی، نظامی و قضایی اسلام بداند. امام خمینی فرموده است: “احکام اسلامی اعم از قوانین اقتصادی و سیاسی و حقوقی تا روز قیامت باقی و لازمالاجرا است. هیچ یک از احکام الهی نسخ نشده، از بین نرفته است. این بقا و دوام همیشگی احکام نظامی را ایجاب میکند که اعتبار و سیادت احکام را تضمین کرده، عهدهدار اجرای آنها شود. چه، اجرای احکام الهی جز از رهگذر برپایی حکومت اسلامی امکانپذیر نیست. در غیر این صورت، جامعه مسلماً به سوی هرج و مرج رفته، اختلال و بینظمی بر همه امور آن مستولی خواهد شد. با توجه به اینکه حفظ نظام جامعه از واجبات مورد تأکید شرایع الهی است و بینظمی و پریشانی امور مسلمانان نزد خدا و خلق امری نکوهیده و ناپسند است و پرواضح است که حفظ نظام و سدّ طریق اختلال، جز به استقرار حکومت اسلامی در جامعه تحقق نمیپذیرد؛ لذا هیچ تردیدی در لزوم اقامه حکومت باقی نمیماند. حفظ مرزهای کشور اسلامی از هجوم بیگانگان و جلوگیری از تسلط تجاوزگران بر آن، عقلاً و شرعاً واجب است. تحقق این امر نیز جز به تشکیل حکومت اسلامی میسّر نیست. آنچه برشمردیم جزو بدیهیترین نیازهای مسلمانان است و از حکمت به دور است که خالق مدبّر و حکیم، آن نیازها را به کلی نادیده گرفته، از ارائه راه حلی جهت رفع آنها غفلت کرده باشد”[۳۲]. مروری بر برخی از احکام اسلامی، ضرورت نیاز به حکومت دینی را آشکارتر میسازد؛ چنانچه در روایت فضل بن شاذان از امام رضا (ع) درباره فلسفه تشریع نماز جمعه و خطبه آن، آمده است: “نماز جمعه، محل گرد آمدن همه مردم است. خداوند اراده فرموده که فرمانروا و حاکم وسیلهایی برای موعظه مردم و تشویق آنان به بندگی خدا و ترسانیدن آنان از نافرمانی او داشته باشد و آنان را نسبت به مصالح دین و دنیایشان واقف گردانیده و مردم را در جریان گرفتاریها و مسائلی که بر آنها وارد شده، و منفعت یا ضرری برای آنها در پی دارد، قرار دهد”[۳۳]. نماز عید فطر و قربان، در سایه وجود حکومت و رهبری معنای واقعی خود پیدا میکند. را امام باقر (ع) میفرماید: «لَا صَلَاةَ فِي الْعِيدَيْنِ إِلَّا مَعَ الْإِمَامِ »[۳۴]؛ زکات نیز یکی از منابع مالی دولت اسلامی است که اولاً: حاکم اسلامی و مأمورین حکومت دینی، مسؤول جمعآوری، حفظ و توزیع مناسب آن در موارد مصرف مورد نظر شارع هستند. ثانیاً: موارد مصرف را شارع معین فرموده و برخی از آن موارد، در سطحی است که جز از حکومت بر نمیآید. خمس نیز به تعبیر حضرت امام (ع) (یکی از درآمدهای هنگفتی است که به بیتالمال میریزد و یکی از اقلام درآمدی بودجه را تشکیل میدهد. براساس دستور دین، از تمام منافع کشاورزی، تجارت، منابع زیرزمینی و روی زمینی و به طور کلی از کلیه منافع و عواید به طرز عادلانهای گرفته میشود... بدیهی است درآمد به این عظمت، برای اداره کشور اسلامی و رفع همه احتیاجات مالی آن است”[۳۵]. کنگره عظیم حج که هر ساله جمع فراوانی از مسلمانان از کلیه بلاد اسلام راهی سرزمین وحی و رسالت میشوند، نمادی از وحدت امت اسلامی است که جنبههای سیاسی اجتماعی آن مورد توجه جدی شارع مقدس بوده و آن را وسیلهای برای قیام[۳۶] و قوام مردم قرار دادهاند. در این اجتماع با شکوه، مردم مسلمان با هر رنگ؛ نژاد و زبان از شرق و غرب زمین و از خشکی و دریا، شرکت نموده تا عدهای سود برده، مسائل دینی و آثار و اخبار رسول الله را به خوبی بشناسند و به تمام بلاد و شهرها انتقال دهند. اهمیت اجتماعی و سیاسی حج به اندازهای است که “اگر مردم در یک زمان حج را ترک کردند، امام و حاکم مسلمین میتواند آنان را به شرکت و اتمام مراسم حج و زیارت مرقد رسول خدا (ص) اجبار نموده، در صورتی که مردم مال و امکانات سفر را ندارند، حاکم باید از بیتالمال مسلمین، هزینههای لازم را تأمین نماید”[۳۷]. همچنین وحدت جامعه اسلامی که از جمله تعالیم درجه اول این آیین شریف است جز در پرتو وجود سازمان حکومتی وحدتبخش و امامت اجتماعی، امکانپذیر نخواهد بود. حضرت زهرا (س) در خطبه خود، فلسفه امامت را در همین مسیر بیان داشته و میفرماید: «وَ الطَّاعَةَ نِظَاماً لِلْمِلَّةِ وَ الْإِمَامَةَ لَمّاً مِنَ الْفُرْقَةِ»[۳۸]؛ خداوند اطاعت از (خدا و پیامبر) را به جهت نظام بخشیدن به امور مردم و امامت و رهبری را به جهت جلوگیری از تفرقه واجب فرموده است. و نیز امیرالمؤمنین علی (ع) در “نهج البلاغه” “امامت را وسیله سازمان دادن و نظام بخشیدن به امت معرفی مینمایند”[۳۹]. یکی دیگر از دستورات دینی که تحقق آن مستلزم تشکیل حکومت دینی است، دفاع از مظلوم و مبارزه با ظالم است. امام خمینی میفرمایند: “ما وظیفه داریم مردم مظلوم و محروم را نجات دهیم. ما وظیفه داریم پشتیبان مظلومین و دشمن ظالمین باشیم[۴۰]... علمای اسلام موظفند با انحصارطلبی و استفادههای نامشروع ستمگران، مبارزه کنند و نگذارند، عده کثیری گرسنه و محروم باشند و در کنار آنها ستمگران غارتگر و حرام خوار در ناز و نعمت بهسر ببرند. امیرالمؤمنین (ع) میفرماید: “من حکومت را به این علت قبول کردم که خداوند تبارک و تعالی از علمای اسلام تعهد گرفته و آنها را ملزم کرده که در مقابل پرخوری و غارتگری ستمگران و گرسنگی و محرومیت ستمدیدگان ساکت ننشینند و بیکار نایستند”[۴۱]. دیگر احکام و قوانین اسلامی، همچون حدود، قصاص، دیات، حجر، وصیت، ارث، قضاء شهادت. امر به معروف و نهی از منکر، تجارت، دَیْن، رهن، شرکت، ودیعه، وکالت، ازدواج و طلاق، احیاء زمینهای موات و لقطه (گمشدهها) همگی در مرحله اجرا، متکی به حکومت و رأی نهایی والی عادل و حاکم اسلامی هستند که هر کدام، برای دلالت بر گریرناپذیری تشکل حکومت دینی، کافی به نظر میرسند.[۴۲]
ثانیاً: برای پس از خود، به فرمان خدا تعیین حاکم کرده است. وقتی خداوند متعال برای جامعه پس از پیامبر اکرم (ص) حاکم تعیین میکند؛ به این معنی است که حکومت پس از رحلت رسول اکرم (ص) نیز لازم است و چون رسول اکرم (ص) با وصیت خویش فرمان الهی را ابلاغ مینماید، ضرورت تشکیل حکومت را نیز میرساند[۴۳]. پس از آن حضرت در اصل حکومت و حکومت دینی، کسی تردید و تشکیک نکرد و فقط در اینکه چه کسی امام مسلمین و حاکم جامعه اسلامی باشد، اختلاف پیدا شد عدهای بنا به وصیت رسول خدا، امیر المؤمنین علی (ع) را شایسته امامت میدانستند و عدهای از مهاجرین و انصار با انکار وصیت او و نصب الهی، ردای جانشینی پیامبر را بر قامت دیگری پوشیدند؛ اما با رفع موانع، ولایت الهی به موضع خود برگشت و آن امام همام، زمام امور امت را به دست گرفتند. امام حسن (ع) نیز مادام که شرایط آماده بود. تردیدی در امامت جامعه به خود راه نداد؛ همچنین نهضت کربلا به رهبری سالار شهیدان حضرت امام حسین (ع) در همین مسیر، یعنی مجاهده برای اقامه حکومت اسلامی، قرار دارد. سایر ائمه (ع) از هر فرصتی که به دست میآمد، برای آمادهسازی زمینههای استقرار نظام سیاسی اسلامی، بهرهبرداری میکردند؛ اما چون این امکان فراهم نمیشد و فشار حکومتهای غاصب برای از صحنه خارج نمودن ائمه و شیعیان بسیار زیاد بود، اقامه حکومت اسلامی، حاصل نگردید؛ البته موانع موجب توقف نبود، بلکه آن بزرگواران نهایت تلاش خود را برای تحقق حکومت اسلامی به کار میبردند؛ چنانچه امام سجاد (ع) با افشاگری علیه حکومت بنیامیه و بیان عالیترین مضامین ضد ظلم و بیداد، در قالب دعا و تربیت نیروهای آگاه، شجاع و حمایت از حرکتهای شیعیان فداکار، نظیر: خونخواهان شهدای کربلا، ایفای وظیفه نمود و امام باقر و صادق (ع) در دوران انتقال حکومت از بنیامیه به بنیعباس، توانستند مکتب شیعه را تبیین کرده و با پرورش شاگردان زیادی در همه زمینههای معارف اسلامی، به نشر حقایق تشیع بپردازند. امام کاظم (ع) نیز به سازماندهی شیعیان میپردازد و با فرستادن علی بن یقطین به دربار هارون از یک سو جان، مال و حقوق شیعیان را حفظ مینماید و از سوی دیگر نهضت پنهانی را تقویت میکنند. فراخوانی امام هشتم (ع) به خراسان و مسأله ولایتعهدی آن جناب در همین مسیر قابل تحلیل است؛ زیرا نهضتهای شیعی علیه بنیعباس، چنان هراسی در حاکمان بنیعباس ایجاد کرده بود که به جز با حضور امام رضا (ع) در دربار، قابل حل نبود. حال چه با واگذاری خلافت یا ولایتعهدی، که البته امام (ع) خلافت را نپذیرفت زیرا هر چند امام و شیعیان، خلافت را حق مسلم ائمه میدانستند؛ ولی با توجه به اینکه امام رضا (ع) میخواست همچون پیامبر (ص) و علی (ع) احکام خدا را اجرا کند، قطعاً در شرایطی که طی سالیان متمادی، بنیامیه و بنیعباس ایجاد کرده بودند، مردم و جامعه تحمل نظام عادلانه امامت را نداشتند و هرچند از پذیرش ولایتعهدی نیز خودداری میکردند؛ امّا به ناچار و مشروط به اینکه در امور اجرایی، عزل و نصبها، هیچگونه دخالتی نداشته باشند، به ولایتعهدیتان دادند. احتمال نزدیک شدن ائمه به شرایط انقلاب تا آنجا افزایش یافته بود که حکام بنیعباس امام علیالنقی و امام حسن عسکری (ع) را در پادگان نظامی تحت مراقبت و به دور از دسترس یاران، نگاه داشته و برای از بین بردن امام دوازدهم تلاش نمودند؛ اما اراده حق تعالی بر خالی نماندن زمین از حجت است و آن حضرت در دو دوره غیبت صغری و غیبت کبری امامت تاریخی امت اسلامی را برعهده داشته و دارند. در زمان غیبت، نقش علمای بیدار اسلام را میتوان در دنبال نمودن هدف بزرگ پیامبر و ائمه، یعنی ایجاد نظامی الهی، به وضوح مشاهده کرد؛ چه در عقیده، که قائل به ضرورت حکومت دین بودهاند و چه در عمل که اگر فرصتی مییافتند، اقدام به تأسیس حکومت دینی مینمودند. در بحث ضرورت اصل حکومت دینی، علمای اسلامی، چه شیعه و چه سنی اتفاق نظر دارند و کمتر کسی را میتوان یافت که به لزوم تأسیس حکومت دینی قائل نباشد؛ چنانچه ابن ابیالحدید معتزلی در شرح خطبه ۴۰ نهجالبلاغه مینویسد: “علمای علم کلام همه میگویند: امامت واجب است، مگر آنچه از “ابیبکراصم” از قدمای اصحاب ما، نقل شده که میگوید: در صورتی که مردم به انصاف رفتار نموده و به یکدیگر ستم روا ندارند، امامت و رهبری لازم نیست... و اما راه اثبات وجوب امامت چیست؟ بزرگان ما از علمای بصره میگویند: راه اثبات آن، فقط از طریق شرع است و بر اثبات وجوب آن از طریق عقل دلیلی نیست و امّا علمای ما از اهل بغداد و “ابوعثمان جاحظ” از علمای بصره و نیز شیخ ما “ابوالحسن”، معتقدند که عقل نیز بر وجوب ریاست و امامت گواهی دارد”[۴۴]. ابنحزم اندلسی نیز معتقد است که: “تمام اهلسنت، مرجئه و شیعه بر وجوب امامت متفق هستند و نیز همه وحدت دارند که بر امت واجب است از امام عادلی که احکام خدا [را] اقامه نموده و مردم را بر اساس شریعتی که پیامبر آورده، رهبری میکند، اطاعت و شنوایی داشته باشند. به غیر از فرقه نجدیه از خوارج که آنان میگویند: نصب امام و اطاعت از او بر مردم واجب و لازم نیست و مردم موظفند که خود حق و عدالت را بین خود اقامه نمایند؛ البته ما از آنان، کسی را که تاکنون به جای مانده باشد، سراغ نداریم - اینان به نجدة بن عمیر حنفی که در یمامه قیام نمود، منسوب میباشند. نظریه این فرقه از درجه اعتبار ساقط است و برای ابطال آن همین بس که چنانچه گفته شد، همه مسلمانان بر ضرورت دولت و امامت اجماع کردهاند و کتاب و سنت بر آن وارد شده که از آن جمله است، آیه شریفه ﴿أَطِيعُوا اللَّهَ...﴾[۴۵] و روایات صحیحه بسیار زیاد که همه بر وجوب اطاعت از ائمه و ضرورت وجود امام دلالت دارد”[۴۶]. ابن خلدون، در “مقدمه” مینویسد: “نصب امام واجب است و وجوب آن در شریعت اسلام بر اساس اجماع صحابه و تابعین به دست میآید؛ زیرا اصحاب پیامبر خدا پس از وفات آن حضرت بلافاصله به بیعت ابوبکر سبقت گرفته، او را برای رهبری امت اسلامی برگزیدند و همچنین پس از وی در هر عصر و زمان، مردم خلیفهای برای خویش مشخص نمودهاند و مردم در هیچ عصر و زمان به حال خویش واگذاشته نشدهاند. و همه اینها اجماعی را ثابت و مستقر نموده که دلالت بر وجوب نصب امام دارد”[۴۷]. مرحوم آیتالله بروجردی نیز، در اقامه دلیل بر ضرورت وجود حاکم اسلامی[۴۸] میفرماید: “خاصه و عامه بر این مسأله اتفاق دارند که برای جامعه اسلامی یک سیاستمدار و رهبر که امور آنان را اداره نماید لازم و واجب است؛ بلکه این از ضروریات میباشد، اگرچه در شرایط و خصوصیات آن و اینکه آیا تعیین وی از جانب پیامبر اکرم (ص) است و یا به وسیله انتخاب عمومی مردم، اختلافهایی وجود دارد”[۴۹]. در نقل کلام علمای اسلامی، در اثبات ضروری بودن حکومت دینی، به همین اکتفا نموده، خوب است به شکل اجمالی، برخی گزارههای داخلی علوم اسلامی؛ مانند: عرفان، کلام، فقه و فلسفه را مورد اشاره قرار دهیم تا روشن شود که حتی اگر در بین علماء کسی ضرورت حکومت را انکار نمود، با توجه به قضایای آن علم؛ بتوان گریزناپذیری از حکومت دینی را اثبات نمود؛ مثلاً: از منظر عرفان، نمیتوان تهذیب و سرپرستی اجتماعی که در جهت تقرب به خداوند است را به ولی غیر الهی و حکومت غیر دینی سپرد. یا از نگاه فقها نیز احکام وجوب دفاع و حرمت یاری رساندن بر ظالم، در معنای وسیع و عمیق آن، از جمله قویترین استدلالات بر لزوم اقامه حکومت دینی است؛ همچنین از دیدگاه علم کلام، با عنایت به مقولات حُسن عدل و قُبح ظلم، ضرورت تحقق احکام الهی و نیز با استناد به قاعده لطف، ضرورت حکومت دینی به اثبات میرسد؛ همچنان که بر مبنای حکما و فلاسفه اسلامی، با مقدماتی که نبوت و امامت اثبات میشود، ضرورت امامت ظاهری و ولایت دینی را میتوان اثبات نمود[۵۰].»[۵۱] |
۲. آقایان فیاضبخش و محسنی؛ |
---|
آقایان محمد تقی فیاضبخش و آقای دکتر فرید محسنی در کتاب «ولایت و امامت از منظر عقل و نقل» در اینباره گفتهاند:
“وفد” در لغت، به بزرگی گفته میشود که به نمایندگی از طرف قوم خود به نزد پادشاه میرود و درخواستی مینماید. با این توضیح، کلام رسول خدا (ص) اشاره به شدّت تأثیر صفات امام هر قوم بر امت خود دارد و اینکه: امام هر قوم، آیینه صفات وکمالات قوم خود است و در قیامت نیز، امام هر قومی آبروی آن گروه در پیشگاه الهی است. لذا پیامبر اکرم (ص) میفرمایند: “ببینید چه کسی نماینده شما در پیشگاه الهی در ارائه دین شما و نماز شما خواهد بود”. حضرت علی (ع) در این باره میفرمایند: «النَّاسُ بِأُمَرَائِهِمْ أَشْبَهُ مِنْهُمْ بِآبَائِهِمْ»[۵۷]. بر اساس مطالب قبل، روشن میشود که چگونه حکومت نقشی اساسی در هدایت و ضلالت افراد جامعه دارد و صلاح و فساد آنان، خواسته و ناخواسته در هم تنیده است. گرچه در حکومتهای سکولار، حکومت در حیطه فرهنگ و اعتقادات مردم مداخله تقنینی نمیکند، به این ترتیب که اعتقادات و اخلاق فردی افراد، حریم خصوصی آنها محسوب میشود و دولت حقّ ورود به قلمرو آن را ندارد، ولی در جهانبینی توحیدی، حکومت در قبال معتقدات افراد جامعه مسئول است و در عین حفظ آزادی در چارچوب الزامات قانون، میباید اسباب هدایت امّت به کمالات توحیدی را فراهم نماید[۵۸].
نتیجه آنکه، در فرهنگ قرآن، ریشه همه گرایشها به تعالی اخلاقی و اعتقادی، در میل فطری انسان به کلمه توحید نهفته است؛ که اصل همه خیرات میباشد و انبیا (ع) و کتب آسمانی، مبشّران و منذرانی بیرونی هستند که چنین گرایش درونی در انسانها را به درستی هدایت میکنند. اکنون میگوییم: در نگاه توحیدی، جامعه انسانی، در هر مقیاسی که باشد - خواه کوچکترین واحد اجتماعی مانند خانواده، یا جوامع انسانی در روستاها و شهرها، با مردم یک کشور و حتی جامعه جهانی به معنای جمع شدن تعدادی انسانهای صاحب فطرتهای الهی در کنار یکدیگر است. در نتیجه، همه گرایشهای فطری که در آحاد انسانها وجود دارد، در مقیاس بزرگتر، برای جوامع بشری نیز متصوّر است. پس با همان سیاق برهان لطف میتوان گفت: اگر برای هدایت آحاد انسانی، بر خداوند لازم است که اسباب هدایت را فراهم کند، برای جامعه انسانها که همگی واجد فطرتهای پاک الهی و گرایشهای ذاتی به کمالات توحیدی هستند، به طریق اولی وجود هادی در همه زمانها ضروریتر است.
در چنین بستری است که نفوس طیّبهای متولّد شده و رشد مییابند. به همین دلیل است که در جهانبینی توحیدی، به همه امور انسان (خواه فردی یا اجتماعی) از نگاه توحیدی و تعالی توحیدی او در معارف و یا فضایل نگاه میشود. در این منظر، تعریف جامعه، صرفاً اجتماعی از بدنهای آدمیان نیست تا وظیفه دولت تأمین رفاه بدنها باشد؛ بلکه در این فرهنگ، جامعه انسانی، اجتماع فطرتهای مستعدّ انسانها است و میباید زمینه رشد و شکوفایی گرایشهای فطری آنها در بستر جامعه فراهم شود. بالاترین گرایش فطری انسان، میل به پرستش و معرفت به حقیقت هستی و عوالم بعد از دنیا و رفاه و فلاح حقیقی و تأمین حیات طیّبه است؛ که شعار همه انبیاء الهی و اولیاء دینی (ع) در طول حیات بشر بوده است: ﴿قُلْ إِنَّ صَلَاتِي وَنُسُكِي وَمَحْيَايَ وَمَمَاتِي لِلَّهِ رَبِّ الْعَالَمِينَ﴾[۶۳]. جوهره امرالهی به همه انسانها در اجابت دعوت انبیا (ع) نیز به این معنا باز میگردد: ﴿يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا اسْتَجِيبُوا لِلَّهِ وَلِلرَّسُولِ إِذَا دَعَاكُمْ لِمَا يُحْيِيكُمْ﴾[۶۴][۶۵]»[۶۶] |
منبعشناسی جامع فقه سیاسی
پانویس
- ↑ «بنابراین با درستی آیین روی (دل) را برای این دین راست بدار! بر همان سرشتی که خداوند مردم را بر آن آفریده است؛ هیچ دگرگونی در آفرینش خداوند راه ندارد؛ این است دین استوار اما بیشتر مردم نمیدانند» سوره روم، آیه ۳۰.
- ↑ ر.ک: بررسیهای اسلامی، ص۱۶۹-۱۷۷.
- ↑ ﴿لَقَدْ أَرْسَلْنَا رُسُلَنَا بِالْبَيِّنَاتِ وَأَنْزَلْنَا مَعَهُمُ الْكِتَابَ وَالْمِيزَانَ لِيَقُومَ النَّاسُ بِالْقِسْطِ﴾ «ما پیامبرانمان را با برهانها (ی روشن) فرستادیم و با آنان کتاب و ترازو فرو فرستادیم تا مردم به دادگری برخیزند» سوره حدید، آیه ۲۵.
- ↑ ﴿وَيَضَعُ عَنْهُمْ إِصْرَهُمْ وَالْأَغْلَالَ الَّتِي كَانَتْ عَلَيْهِمْ﴾ «و بار (تکلیف)های گران و بندهایی را که بر آنها (بسته) بود از آنان برمیدارد» سوره اعراف، آیه ۱۵۷.
- ↑ ﴿أَنْ عَبَّدْتَ بَنِي إِسْرَائِيلَ﴾ «که بنی اسرائیل را به بردگی گرفتهای؟» سوره شعراء، آیه ۲۲.
- ↑ ﴿وَنُرِيدُ أَنْ نَمُنَّ عَلَى الَّذِينَ اسْتُضْعِفُوا فِي الْأَرْضِ وَنَجْعَلَهُمْ أَئِمَّةً وَنَجْعَلَهُمُ الْوَارِثِينَ﴾ «و برآنیم که بر آنان که در زمین ناتوان شمرده شدهاند منّت گذاریم و آنان را پیشوا گردانیم و آنان را وارثان (روی زمین) کنیم» سوره قصص، آیه ۵.
- ↑ ﴿وَجَعَلْنَاهُمْ أَئِمَّةً يَهْدُونَ بِأَمْرِنَا﴾ «و آنان را پیشوایانی کردیم که به فرمان ما راهبری میکردند» سوره انبیاء، آیه ۷۳.
- ↑ ﴿وَأَنِ احْكُمْ بَيْنَهُمْ بِمَا أَنْزَلَ اللَّهُ﴾ «و در میان آنان بنابر آنچه خداوند فرو فرستاده است داوری کن» سوره مائده، آیه ۴۹.
- ↑ ولایت فقیه، حضرت امام خمینی، ص۲۸-۳۴.
- ↑ نهج البلاغه، نامه ۴۷: «أُوصِيكُمَا وَ جَمِيعَ وَلَدِي وَ أَهْلِي وَ مَنْ بَلَغَهُ كِتَابِي بِتَقْوَى اللَّهِ وَ نَظْمِ أَمْرِكُمْ»؛ و خطبه ۱۵۸: «وَ نَظْمَ مَا بَيْنَكُمْ».
- ↑ «اگر مؤمن باشید شما برترید» سوره آل عمران، آیه ۱۳۹.
- ↑ «و سخن خداوند است که فراتر است» سوره توبه، آیه ۴۰.
- ↑ اصول کافی، ج۱، ص۴۰۷.
- ↑ غررالحکم و درالکلم، آمدی، چ دانشگاه تهران، ج۴، ص۴۵۷.
- ↑ غررالحکم و درالکلم، آمدی، چ دانشگاه تهران، ج۴، ص۴۵۷؛ نهج البلاغه، خطبه ۴۰.
- ↑ نهج البلاغه، خطبه ۴۰.
- ↑ نهج البلاغه، خطبه ۳.
- ↑ برای مطالعه بیشتر ر.ک: فقه سیاسی، ج۲، ص۱۵۵-۱۶۴.
- ↑ عمید زنجانی و موسیزاده، بایستههای فقه سیاسی، ص ۱۱۳-۱۱۹.
- ↑ «خداوند سرور مؤمنان است که آنان را به سوی روشنایی از تیرگیها بیرون میبرد اما سروران کافران، طاغوتهایند که آنها را از روشنایی به سوی تیرگیها بیرون میکشانند؛ آنان دمساز آتشند، آنها در آن جاودانند» سوره بقره، آیه ۲۵۷.
- ↑ محییالدین حائری شیرازی، ولایت فقیه، ص۲۲.
- ↑ «داوری جز با خداوند نیست» سوره انعام، آیه ۵۷.
- ↑ فیضالاسلام، نهج البلاغه، خطبه ۴۰، ص۱۲۵.
- ↑ «ما، منشأ هر خیر هستیم و نیکیها از ما منشعب میشوند. برخی از نیکیها عبارتند از: توحید، نماز، روزه، فرونشاندن خشم، بخشیدن گنهکار، شفقت به بیچارگان و رسیدگی به همسایه و اقرار به برتریهای دیگران. و دشمنان ما ریشه هر بدی و پلیدیاند و هر زشتی و ناروایی از آنها منشعب میشود. برخی از آنها عبارتند از: دروغ، آزمندی، سخنچینی، بریدن از خویشان، رباخواری، به ناحق، مال یتیم را خوردن، تجاوز از محدودههای فرمان الهی و ارتکاب گناهان زشت آشکار و پنهان، زنا، دزدی و هر کار ناپسندی از این نمونهها: پس دروغ میگوید، کسی که ادعا میکند با ما هست ولی به شاخههای دیگران چسبیده است”؛ روضه کافی، خبر ۳۳۶.
- ↑ بحارالانوار، ج۲۵، ص۱۱۰.
- ↑ نصرتی، علی اصغر، نظام سیاسی اسلام، ص ۱۴۳.
- ↑ «امروز دینتان را کامل و نعمتم را بر شما تمام کردم و اسلام را (به عنوان) آیین شما پسندیدم» سوره مائده، آیه ۳.
- ↑ «بیانگر هر چیز است» سوره نحل، آیه ۸۹.
- ↑ بحارالانوار، ج۶۷، باب ۴۷، ص۹۶، ح۳.
- ↑ جوادی آملی، عبدالله، ولایت فقیه، ولایت فقاهت و عدالت، ص۲۱۵.
- ↑ اصول کافی، ج۱، ص۷۷، ح۲.
- ↑ شئون و اختیارات ولی فقیه، ص۲۳.
- ↑ «تَأْتِي عَنِ الْفَضْلِ بْنِ شَاذَانَ عَنِ الرِّضَا (ع) قَالَ: إِنَّمَا جُعِلَتِ الْخُطْبَةُ يَوْمَ الْجُمُعَةِ- لِأَنَّ الْجُمُعَةَ مَشْهَدٌ عَامٌّ فَأَرَادَ أَنْ يَكُونَ لِلْأَمِيرِ سَبَبٌ إِلَى مَوْعِظَتِهِمْ وَ تَرْغِيبِهِمْ فِي الطَّاعَةِ وَ تَرْهِيبِهِمْ مِنَ الْمَعْصِيَةِ وَ تَوْقِيفِهِمْ عَلَى مَا أَرَادَ مِنْ مَصْلَحَةِ دِينِهِمْ وَ دُنْيَاهُمْ وَ يُخْبِرُهُمْ بِمَا وَرَدَ عَلَيْهِمْ مِنَ (الْآفَاقِ مِنَ) الْأَهْوَالِ الَّتِي لَهُمْ فِيهَا الْمَضَرَّةُ وَ الْمَنْفَعَةُ»؛ وسائل الشیعه، ج۵، باب ۲۵ از ابواب نماز جمعه، ص۳۹، ح۶.
- ↑ وسایل الشیعه، ج۵، باب ۲ از ابواب نماز عید، ص۹۶، ح۵.
- ↑ امام خمینی، روحالله حکومت اسلامی، ص۳۰.
- ↑ ﴿جَعَلَ اللَّهُ الْكَعْبَةَ الْبَيْتَ الْحَرَامَ قِيَامًا لِلنَّاسِ﴾ «خداوند، خانه محترم کعبه را (وسیله) برپایی (امور) مردم کرده است» سوره مائده، آیه ۹۷.
- ↑ رجوع کنید به: وسائل الشیعه، ج۸، باب ۵ از ابواب وجوب حج.
- ↑ اربلی، کشف الغمة، ج۲، ص۱۱۰.
- ↑ ترجمه و شرح فیض الاسلام، نهجالبلاغه، حکمت ۲۴۴.
- ↑ مستفاد از وصیت معروف امام علی (ع) به دو فرزند بزرگوارش که فرمود: «كُونَا لِلظَّالِمِ خَصْماً وَ لِلْمَظْلُومِ عَوْناً»؛ نهج البلاغه، نامه ۴۷.
- ↑ امام خمینی، حکومت اسلامی، ص۳۷.
- ↑ نصرتی، علی اصغر، نظام سیاسی اسلام، ص ۱۴۶.
- ↑ امام خمینی، حکومت اسلامی، ص۲۵.
- ↑ ابن ابی الحدید، شرح نهجالبلاغه، ج۲، ص۳۰۸.
- ↑ «از خداوند فرمان برید» سوره نساء، آیه ۵۹.
- ↑ اندلسی، ابن حزم، النمل فی الملل و الاهواء و النحل، ج۴، ص۸۷.
- ↑ ابن خلدون، مقدمه، کتاب اول، بخش ۳، فصل ۲۶، ص۱۳۴.
- ↑ اثبات ضرورت امامت به طور طبیعی به اثبات نظام سیاسی میانجامد زیرا معمولاً به جای حکومت از حاکم، که در محور نظام سیاسی قرار دارد، سخن به میان میآید.
- ↑ البدر الزاهر فی صلاة الجمعة و المسافر، تقریر درس آیت الله بروجردی توسط حسینعلی منتظری، ص۵۲.
- ↑ پیروزمند، علیرضا، نظام معقول، صفحات ۱۰۵-۱۶۰.
- ↑ نصرتی، علی اصغر، نظام سیاسی اسلام، ص ۱۴۳-۱۵۴.
- ↑ بحارالأنوار، ج۱۰۲، ص۷؛ کشف الغمة فی معرفة الأئمة، ج۲، ص۲۱. در ترجمه احوال مجلسی، بدون مدرک استناد به این کلام شده و اینکه این روایت از معصوم (ع) است. اما در بیانی دیگر، حضرت علی (ع) میفرماید: «فَلَيْسَتْ تَصْلُحُ الرَّعِيَّةُ إِلَّا بِصَلَاحِ الْوُلَاةِ وَ لَا تَصْلُحُ الْوُلَاةُ إِلَّا بِاسْتِقَامَةِ الرَّعِيَّةِ» (الکافی، ج۸، ص۳۵۳).
- ↑ «و چون بر آن شویم که (مردم) شهری را نابود گردانیم به کامروایان آن فرمان میدهیم و در آن نافرمانی میورزند پس (آن شهر) سزاوار عذاب میگردد، آنگاه یکسره نابودش میگردانیم» سوره اسراء، آیه ۱۶.
- ↑ «روزی که چهرههای آنان در آتش گردانده شود میگویند: ای کاش از خداوند و پیامبر فرمان برده بودیم * و میگویند: پروردگارا! ما از سرکردگان و بزرگانمان فرمان بردیم و آنان ما را از راه به در بردند * پروردگارا! به آنان دو چندان عذاب ده! و آنها را به لعنتی بزرگ لعنت فرما!» سوره احزاب، آیه ۶۶-۶۸.
- ↑ «و آنان که میگویند: پروردگارا! به ما از همسران و فرزندانمان روشنی دیدگان ببخش و ما را پیشوای پرهیزگاران کن» سوره فرقان، آیه ۷۴.
- ↑ قرب الإسناد، ص۷۷.
- ↑ تحف العقول، ص۲۰۸.
- ↑ «قَالَ رَسُولُ اللَّهِ (ص): أَلَا كُلُّكُمْ رَاعٍ وَ كُلُّكُمْ مَسْئُولٌ عَنْ رَعِيَّتِهِ فَالْأَمِيرُ عَلَى النَّاسِ رَاعٍ وَ هُوَ مَسْئُولٌ عَنْ رَعِيَّتِهِ وَ الرَّجُلُ رَاعٍ عَلَى أَهْلِ بَيْتِهِ وَ هُوَ مَسْئُولٌ عَنْهُمْ فَالْمَرْأَةُ رَاعِيَةٌ عَلَى أَهْلِ بَيْتِ بَعْلِهَا وَ وُلْدِهِ وَ هِيَ مَسْئُولَةٌ عَنْهُمْ...» (مجموعة ورام، ج۱، ص۶).
- ↑ اعتقادات الإمامیه، ص۴۷، باب ۱۵.
- ↑ «وَ قَالَ عَلِی (ع) الدُّنْيَا دَارُ مَمَرٍّ لَا دَارُ مَقَرٍّ وَ النَّاسُ فِيهَا رَجُلَانِ رَجُلٌ بَاعَ فِيهَا نَفْسَهُ فَأَوْبَقَهَا وَ رَجُلٌ ابْتَاعَ نَفْسَهُ فَأَعْتَقَهَا» (نهجالبلاغه (للصبحی صالح)، ص۴۹۳، حکمت ۱۳۳).
- ↑ صحیح مسلم، ج۳، ص۱۴۵۹، ح۲۰؛ سنن ابوداوود، ج۳، ص۱۳۰، ح۲۹۲۸: کلاهما عن ابن عمر.
- ↑ المناقب (لابن شهرآشوب)، ج۳، ص۳۵۶؛ بحارالأنوار، ج۴۳، ص۱۱۷، ح۲۴.
- ↑ «بگو: بیگمان نمازم و نیایشم و زندگیم و مرگم از آن خداوند پروردگار جهانیان است» سوره انعام، آیه ۱۶۲.
- ↑ «ای مؤمنان! (ندای) خداوند و پیامبر را هر گاه شما را به چیزی فرا خوانند که به شما زندگی میبخشد پاسخ دهید و بدانید که خداوند میان آدمی و دل او میانجی میشود و (بدانید که) به نزد وی گرد آورده میشوید» سوره انفال، آیه ۲۴.
- ↑ خداوند در آیات متعدد به این رسالت الهی اشاره میفرماید؛ از جمله: ﴿وَمَا أُمِرُوا إِلَّا لِيَعْبُدُوا اللَّهَ مُخْلِصِينَ لَهُ الدِّينَ حُنَفَاءَ وَيُقِيمُوا الصَّلَاةَ وَيُؤْتُوا الزَّكَاةَ وَذَلِكَ دِينُ الْقَيِّمَةِ﴾ «و فرمانی نیافته بودند جز این که خدا را در حالی که دین خویش را برای او ناب داشتهاند، با درستی آیین، بپرستند و نماز بر پا دارند و زکات بپردازند و این است آیین پایدار (و استوار)» سوره بینه، آیه ۵.
- ↑ فیاضبخش، محمد تقی و محسنی، فرید، ولایت و امامت از منظر عقل و نقل، ج۲ ص ۵۷-۶۳.