بحث:الله در قرآن

Page contents not supported in other languages.
از امامت‌پدیا، دانشنامهٔ امامت و ولایت

الله در دانشنامه معاصر قرآن کریم

الله، اسم عَلَم و نام ویژه و نشان دهنده ذات خداوند است. عرب‌زبانان - چه مسلمان و چه غیر مسلمان - خداوند را به این نام می‌شناسند. الله مقد‌ترین، مهم‌ترین و محوری‌ترین واژه در قرآن کریم و به طور گسترده در متون اسلامی است. اهمیت این واژه موجب آن شده است که لغت‌شناسان و ادیبان عرب مباحثی را درباره آن طرح کنند. برخی از این مباحث عبارت‌اند از:

۱. آیا واژه الله از ریشه عربی است یا برگرفته از زبان‌های دیگر است؟ ابوحیان اندلسی از ابوزید بلخی نقل می‌کند که ریشه واژه الله، واژه سریانی لاها است. ابوحیان این سخن را غریب (شگفت) می‌شمرد[۱]. محمد فیروزآبادی اِلّ را یکی از نام‌های خداوند می‌شمارد و بر این باور است که هر نامی که به اِلّ یا ایل پایان پذیرفته باشد به خدا نسبت داده شده است[۲]. رشید رضا پس از نقل قول این سخن اضافه می‌نماید که اِلّ در فرهنگ و زبان کلدانی، سریانی، عبری و عربی (مجموع زبان‌های سامی) به معنای خدا است[۳]. محمد تقی‌الدین هلالی نیز هرچند بر تقارب نام خداوند در زبان‌های سامی به‌ویژه سریانی و عبری و عربی، (الّ، لاها، اِلاها، ایل، الوهیم، اللْه) تأکید می‌نماید، اما بر این باور است که این تقارب دلیل برآن نیست که این واژه‌ها را اصلی ندانیم. پس نمی‌توان گفت که یکی از این واژه‌ها از دیگری گرفته شده است[۴]. پیش از این نیز فخر رازی پس از تأکید بر نزدیکی زبان‌های سریانی، عبری و عربی متذکر می‌شود که این تقارب دلیل بر آن نمی‌شود که واژه الله را عربی ندانیم[۵].

۲. آیا واژه الله، مشتق است یا جامد (عَلَم مُرتَجَل)؟ اسم در زبان عربی به دو گروه تقسیم می‌شود: مشتق و جامد. اسم مشتق آن است که از ماده‌ای ریشه گرفته و بنابر ساخت‌های صرفی شکل گرفته باشد. اسم جامد آن است که از ریشه خاصی برگرفته نشده، بلکه یک‌جا و مستقل بر چیزی وضع شده است. یکی از اقسام اسم جامد، عَلَم مُرتَجَل است. علم مرتجل، اسمی است که بدون لحاظ ریشه و یا مناسبتی دیگر، بر شخص یا چیزی نهاده می‌شود. برخی بر این باورند که واژه الله مشتق نیست، بلکه علم مرتجل است. از جمله فخر رازی بر این باور است و سه دلیل برای اثبات آن اقامه می‌کند و ادله قائلان به اشتقاق را پاسخ می‌گوید[۶].

محمد فیروزآبادی این نظریه را به بیشتر فقهاء، اصولیان و دیگر دانشمندان مسلمان نسبت می‌دهد[۷]. برخی نیز بر این باورند که واژه الله، مشتق و برگرفته از اِلاه است. ابن سیده[۸] و زمخشری[۹] بر این باورند. احمد فیومی نیز این باور را از سیبویه نقل می‌کند[۱۰].

روایاتی نیز بر آن دلالت دارد که واژه الله مشتق است. امام علی(ع) می‌فرماید: «اللَّهُ‏ مَعْنَاهُ‏ الْمَعْبُودُ الَّذِي‏ يَأْلَهُ فِيهِ الْخَلْقُ وَ يُؤْلَهُ إِلَيْهِ»، «الله معنایش پرستش شونده‌ای است که آفریدگان درباره‌اش سرگردانند و بدو توجه کنند». امام باقر(ع) نیز می‌فرماید: «اللَّهُ‏ مَعْنَاهُ‏ الْمَعْبُودُ الَّذِي‏ أَلِهَ الْخَلْقُ عَنْ دَرْكِ مَاهِيَّتِهِ وَ الْإِحَاطَةِ بِكَيْفِيَّتِهِ»، «الله معنایش پرستش شونده‌ای است که آفریدگان از درک چیستی و دانستن چگونگی وی در پرده و سرگردانند» [۱۱].

هشام از امام صادق(ع) درباره اشتقاق واژه الله می‌پرسد و امام به صراحت می‌فرماید: «اللَّهُ‏ مُشْتَقٌ‏ مِنْ‏ إِلَهٍ‏»[۱۲]. بنابر نظر اشتقاق، واژه الله ترکیب یافته از آل (تعریف) و اِلاه است که مجموع این دو واژه، اسم علم برای خداوند قرار داده شده است و بر دیگری اطلاق نمی‌شود. بر اساس این دیدگاه، تمامی اقوال و سخنانی که در ریشه اِله مطرح شده، درباره واژه الله نیز مطرح می‌شود. فخر رازی هشت نظریه در اشتقاق واژه الله بیان می‌کند: اِلَهَ به معنی پرستش، اَلِهَ به معنای علاقه و نیاز شدید، اَلِهَ به معنای پناه آوردن، اَلَه به معنای سکون و آرامش، اَلِهَ و وَلِهَ به معنای تحیر و سرگردانی، لاهَ به معنای والا شدن و برتری یافتن، لاهَ به معنای در پرده شدن و پنهان بودن. فخر رازی برای تک تک این احتمالات، وجوهی ذوقی و مطالبی عرفانی بیان می‌کند که البته نمی‌توان اشتقاق لغوی را بدان‌ها اثبات نمود[۱۳]. این احتمالات در دیگر کتب تفسیری نیز بیان شده است، ولی نمی‌توان برای اشتقاق واژه الله از بسیاری از آنها دلیل یا قرینه‌ای در لغت و ادب عربی یافت. ادیبان عرب در این جهت اختلاف دارند که اَعْرَف معارِف (شناخته‌ترین شناخته شده‌ها) چیست. برخی ضمیر و به‌ویژه ضمیر متکلم وحده (اَنا) را اعرف می‌دانند و برخی دیگر اسم علم را اعرف می‌شمرند. سمین حلبی از سیبویه نقل می‌کند که اعرف معارف الله است[۱۴]. سیوطی اختلاف ادیبان در اعرف معارف را پس از اسم جلاله الله می‌شمرده معتقد است، همگان اجماع دارند که الله اعرف معارف است[۱۵]. محمد بن عاشور دلیلی بر این مطلب ذکر می‌کند. به بیان وی هر ضمیری برای شناخته شدن به مرجع نیاز دارد و هَر نام عَلَمی ممکن است نام چند نفر باشد (تعدد تسمیهولی الله نام عَلَم برای خداوند است و بر فرد دیگری اطلاق نمی‌شود، از این روی اعرف معاّرف «الله» است[۱۶]. پیامبر اکرم و ائمه اطهار و به پیروی از آنان عموم مسلمانان، نام الله را همراه با جمله معترضه احترامی به کار می‌برده‌اند؛ مانند: تَبارَکَ و تَعالی، جَلَّ ثَناوُه جَلَّ جَلالُه. از این روی، واژه الله را اسم «الجلاله» یا لفظ «الجلاله» می‌نامند.

واژه الله، پیش از اسلام نیز، در میان عرب‌زبانان رواج داشته است. عرب جاهلی به الله سوگند یاد می‌کرده است. امرؤالقیس، در قصیده معروف خویش می‌سراید: "فقالت يمين الله مالك حيلة" آن زن گفت: به الله سوگند تو را چاره‌ای نیست[۱۷]، و الله را برتر از بت‌ها می‌دانستند. اوس بن حجر می‌سراید: "وباللات والعزى ومن دان دينها و بالله ان الله منهن أكبر" و به لات و عُزّی و هر آن کس که بدان‌ها متدین است، سوگند و به الله سوگند که الله از آنها بزرگ‌تر است[۱۸].

تصور برخی از شاعران عرب از الله، بسیار به خدای یکتای ابراهیمی نزدیک است. زهیر بن ابی سلمی می‌سراید:

فَـلاَ تَكْتُمُنَّ اللهَ مَا فِي نُفُوسِكُـمْ{{{2}}}
يُؤَخَّـرْ فَيُوضَعْ فِي كِتَابٍ فَيُدَّخَـرْ{{{2}}}
«آنچه که در جان‌هایتان است بر خدا نپوشانید تا پنهان شود که هر چه پوشانده شود، خداوند (الله) می‌داند. (کردارهای شما را) به تأخیر میاندازد و در کتابی قرار می‌دهد تا به روز حسابی آن را دور میسازد یا تعجیل می‌کند و انتقام می‌گیرد»[۱۹].

از پیامبر اکرم نقل شده است که راست‌ترین سخن عرب، سخن لبید بن ربیعه است: "ألا كل شيء ما خلا الله باطل"، «همانا هر چیزی جز خداوندباطل (زوال‌پذیر) است»[۲۰].

قرآن کریم نیز بر آن دلالت دارد که عرب پیش از اسلام، الله را آفریدگار آسمان‌ها و زمین، فروفرستاننده باران و زنده کننده زمین در بهاران می‌دانستند ﴿وَلَئِنْ سَأَلْتَهُمْ مَنْ خَلَقَ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضَ وَسَخَّرَ الشَّمْسَ وَالْقَمَرَ لَيَقُولُنَّ اللَّهُ فَأَنَّى يُؤْفَكُونَ[۲۱]، ﴿وَلَئِنْ سَأَلْتَهُمْ مَنْ نَزَّلَ مِنَ السَّمَاءِ مَاءً فَأَحْيَا بِهِ الْأَرْضَ مِنْ بَعْدِ مَوْتِهَا لَيَقُولُنَّ اللَّهُ قُلِ الْحَمْدُ لِلَّهِ بَلْ أَكْثَرُهُمْ لَا يَعْقِلُونَ[۲۲]، ﴿وَلَئِنْ سَأَلْتَهُمْ مَنْ خَلَقَ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضَ لَيَقُولُنَّ اللَّهُ قُلِ الْحَمْدُ لِلَّهِ بَلْ أَكْثَرُهُمْ لَا يَعْلَمُونَ[۲۳]ز

یکی از بت‌های عرب جاهلی، لات نام دارد. نام این بت ارتباطی با واژه‌های اِلاه و اللِه ندارد. این بت را از این روی لات نامیدند که فردی نزد آن سَویق (حلوا، آرد جو یا گندم بریان شده) را با روغن مخلوط می‌کرد و این کار را به زبان عربی لتّ گویند که اسم فاعلش لات می‌شود[۲۴]. در قرآن کریم و دیگر متون اسلامی، واژه «اللَّهُمَّ‏» به کار می‌رود. این واژه، پیش از اسلام نیز بسیار به کار میرفته است، چنان که بت‌پرستان، معاهده حصر بنی‌هاشم و صلح‌نامه حدیبیه را با جمله «بِاسْمِكَ‏ اللَّهُمَّ‏» آغاز کردند[۲۵].

«اللَّهُمَّ‏» در اصل یا الله است، «یاء» ندا حذف شده و به جای آن میم مشدد آمده است. ابواسحاق زجاج این سخن را به خلیل بن احمد، سیبویه و همه نحویان نسبت می‌دهد و خود نیز، آن را می‌پذیرد[۲۶]. یحیی بن زیاد فراء بر این باور است که «اللَّهُمَّ‏» در اصل "يَا أللَّهُ‏ أُمَّنا بخَيْرٍ" «خداوندا خوبی را برای ما تقدیر کن» می‌باشد و به تدریج به این صورت در آمده است[۲۷].

با در نظر گرفتن آیه ﴿بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِيمِ در آغاز همه سوره‌ها، واژه الله ۲۸۱۱ بار در قرآن آمده است. به این صورت که در مجموع ۸۶ سوره مکی، ۱۰۵۵ بار و در مجموع ۲۸ سوره مدنی، ۱۷۵۶ بار. پنج بار نیز، واژه «اللَّهُمَّ‏» در قرآن تکرار شده است.

برخی از ویژگی‌های الله در قرآن از این قرارند: برخی ویژگی‌های خداوند در سی‌ ویک مورد، با تعبیر ﴿اللَّهِ الَّذِي... بیان شده است. این ویژگی‌ها در واقع تصور مؤمن را از الله شکل می‌دهد و برخی صفات و افعال آشکار خداوند را بیان می‌کند، مانند: آفرینش آسمان‌ها و زمین و چیرگی بر آنها، آفرینش آدمیان، فرو فرستادن کتاب آسمانی، وزاندن بادها، میراندن و...؛ در یک مورد الله به غیر از صفات و کردارهایش تعریف می‌شود: ﴿اللَّهُ نُورُ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ[۲۸].

علامه طباطبایی در تفسیر این آیه می‌نویسد: نور همان است که اجسام را برای چشمان ما آشکار می‌کند، بنابراین چیزها به واسطه نور آشکار می‌شود و نور به خودی خود برای ما آشکار است. واژه نور عمومیت دارد و عقل نیز نور به شمار می‌آید؛ زیرا به خودی خود آشکار است و معقولات به واسطه آن آشکار می‌شود. از آنجا که همه موجودات ممکن را خداوند هستی داده است، پس او برترین مصداق نور است، نوری که به ذات خویش قائم است و چیزها بدو پدیدار شده‌اند. از این آیه استفاده می‌شود که خداوند برای هیچ چیز ناشناخته نیست؛ زیرا پدیداری هر چیز (برای خودش یا دیگری از پدیدارسازی (اِظهار) خداوند ناشی می‌شود. از این روی، خداوند به ذات خویش در برابر همگان آشکار است[۲۹].

دو تعبیر ﴿مِنَ اللَّهِ و ﴿مِنْ عِنْدِ اللَّهِ و مقایسه آن دو، در قرآن کریم قابل توجه است. تعبیر ﴿مِنَ اللَّهِ بیشتر درباره فضل، نعمت، رضوان، مغفرت و رحمت و در موارد معدودی نیز، درباره سَخَط و غَضَب آمده است؛ در حالی که تعبیر ﴿مِنْ عِنْدِ اللَّهِ بیشتر درباره نزول وحی و کتاب آسمانی، پاداش الهی و یاری خداوند به کار می‌رود. از این موارد می‌‌توان برداشت نمود که آنچه که از سوی خداوند با وسایطی به آدمی می‌رسد با تعبیر ﴿مِنْ عِنْدِ اللَّهِ آمده و درباره آنچه مستقیم و بی‌واسطه از خداست، تعبیر ﴿مِنَ اللَّهِ به کار رفته است. راغب اصفهانی نقل می‌کند که تفاوت این دو تعبیر از این قرار است که هر آنچه به رضایت و فرمان خداوند انجام گیرد، ﴿مِنَ اللَّهِ است و آنچه که به پسند یا ناپسندی ولی همراه با اذن خداوند روی می‌دهد، ﴿مِنْ عِنْدِ اللَّهِ است[۳۰]. این بیان در تفاوت ﴿مِنَ اللَّهِ و ﴿مِنْ عِنْدِ اللَّهِ، می‌تواند تناقض بدوی بین آیات ﴿ أَيْنَمَا تَكُونُواْ يُدْرِككُّمُ الْمَوْتُ وَلَوْ كُنتُمْ فِي بُرُوجٍ مُّشَيَّدَةٍ وَإِن تُصِبْهُمْ حَسَنَةٌ يَقُولُواْ هَذِهِ مِنْ عِندِ اللَّهِ وَإِن تُصِبْهُمْ سَيِّئَةٌ يَقُولُواْ هَذِهِ مِنْ عِندِكَ قُلْ كُلٌّ مِّنْ عِندِ اللَّهِ فَمَا لِهَؤُلاء الْقَوْمِ لاَ يَكَادُونَ يَفْقَهُونَ حَدِيثًا[۳۱] و ﴿مَا أَصَابَكَ مِنْ حَسَنَةٍ فَمِنَ اللَّهِ وَمَا أَصَابَكَ مِنْ سَيِّئَةٍ فَمِنْ نَفْسِكَ وَأَرْسَلْنَاكَ لِلنَّاسِ رَسُولًا وَكَفَى بِاللَّهِ شَهِيدًا[۳۲] سوره نساء را پاسخ دهد. تعبیر ﴿مِنْ دُونِ اللَّهِ نیز که هفتاد بار در قرآن به‌کار رفته، قابل توجه است. این تعبیر به این معانی: در برابر خدا، به جز خدا و بدون رضایت خداوند به کار رفته است. ترکیب‌های قرآنی بسیاری بر محور الله شکل گرفته که در مجموع شبکه‌ای از معانی به هم پیوسته را ایجاد می‌کند. برخی از این ترکیب‌ها عبارتند از: ﴿سَبِيلِ اللَّهِ (راه خدا، ۷۰ بار)، ﴿ذِكْرِ اللَّهِ (یاد خدا و بار)، ﴿شَعَائِرِ اللَّهِ (۴بار)، ﴿صِبْغَةَ اللَّهِ (رنگ خدا، ۲ بار)، ﴿كِتَابَ اللَّهِ (۹ بار)، ﴿دِينِ اللَّهِ (۳بار)، ﴿حِزْبَ اللَّهِ (۳ بار)، ﴿مَرْضَاتِ اللَّهِ (پسندهای خدا، ۳ بار). اللّه گروه‌هایی را دوست دارد: ﴿إِنَّ اللَّهَ يُحِبُّ الْمُحْسِنِينَ[۳۳] (نیکوکاران﴿الْمُتَّقِينَ (پرهیزکاران﴿الْمُتَوَكِّلِينَ (متوکلان)، ﴿الْمُتَطَهِّرِينَ (پاکان﴿الْمُقْسِطِينَ (دادگران)، ﴿الَّذِينَ يُقَاتِلُونَ فِي سَبِيلِهِ (آنان که در راهش پیکار می‌کنند)، ﴿الصَّابِرِينَ(بردباران). و گروه‌هایی را دوست ندارد: ﴿وَاللَّهُ لَا يُحِبُّ الظَّالِمِينَ (ستمکاران﴿الْمُفْسِدِينَ (تباه‌کاران﴿كُلَّ كَفَّارٍ أَثِيمٍ (هر ناسپاس گنه‌کاری﴿كُلَّ مُخْتَالٍ فَخُورٍ (هر خودپسند فخرفروشی).

الله را بر اساس نشانه‌هایش می‌‌توان شناخت. در سرتاسر قرآن، همواره آیه و آیات خداوند بیان شده است. از آفرینش آسمان‌ها و زمین تا چندگانگی زبان و نژاد آدمیان نشانه‌های خدا است. ترکیب آیات الله، ۴۲ بار در قرآن تکرار شده است. ویژگی‌های اسم الله از این قرارند: مشهورترین نام خداست، بر همه اسمای الهی مقدم است، اسم ذات خداست، ویژه کلمه توحید و شهادتین است، کسی را نمی‌توان به این نام خواند، بیش از همه اسمای الهی در قرآن و روایات تکرار شده است، تثنیه و جمع ندارد، در حالت پیش نصبی و پیش رفعی با تفخیم (بزرگی) تلفظ می‌شود، قسم و عهد (سوگند و پیمان) شرعی تنها به این نام منعقد می‌شود. محمد فیروزآبادی ۱۲۳ ویژگی قرآنی برای نام الله شمرده است[۳۴].

امام علی(ع) درباره اسم الله می‌فرماید: الله بزرگ‌ترین نام خداوند است، نامی که شایسته نیست جز خدا به آن نامیده شود و نام هیچ آفریده‌ای قرار نگیرد. الله هموست که همه آفریدگان در نیازها و سختی‌ها و به هنگام قطع امید از همه کس و همه چیز و گسستن همه اسباب (جز خدا)، بدو پناه می‌برند[۳۵].

امام صادق(ع) فرمود: الله از الاه برگرفته شده است و هر الهی (معبودی) پرستنده‌ای می‌خواهد. و اسم غیر از نامدار است؛ پس هر کس نام را به جای نامدار بپرستد، کافر شده و چیزی را نپرستیده است. و هر کس نام و معنا را بپرستد، مشرک شده و دو تن را پرستیده است. و هر کس معنا (نامدار) را به جای نام بپرستد، این کار یکتاپرستی است[۳۶].

مفسران، بیشتر در تفسیر آیات اول و دوم سوره فاتحه، ۲۵۵ سوره بقره (آیة‌الکرسی)، ۱۸ سوره آل عمران و آیه سوم انعام، مباحثی را درباره اسم الله طرح می‌کنند. مفسران، واژه الله را نام عَلَم (شناسه) بر ذات خداوند که همه صفات جمالی و جلالی در آن جمع است، می‌دانند[۳۷].

با توجه به پرشماری آیاتی که درباره الله، صفات و افعال او سخن گفته‌اند، نمی‌توان به همه مباحث تفسیری مربوط به الله پرداخت. پس از آنکه بت‌پرستان و یهودیان حجاز از پیامبر اکرم خواستند که الله را به آنان بشناساند، سوره توحید در پاسخ آنان و به عنوان شناسنامه خداوند نازل شد. در آغاز سوره، ضمیر غایب مفرد آمده است: ﴿قُلْ هُوَ اللَّهُ أَحَدٌ[۳۸] بنابر یک تفسیر، این ضمیر به خداوند باز می‌گردد.

در فرهنگ اسلامی، ضمیر مفرد غایب (هُوَ) در حالت مطلق خویش، یادآور خداوند است. وصف اَحَد هر گونه ترکیب را از خداوند نفی می‌کند و بر آن دلالت دارد که الله یکتایی است که دومی نمی‌پذیرد. بر این اساس، طوسی، وصف اَحَد را دلیل بر آن می‌داند که الله جسم نیست؛ زیرا جسم مرکب است[۳۹]. فخر رازی وصف احد را جامع همه صفات سلبی خداوند می‌داند. همچنین وی، ﴿هُوَ اللَّهُ أَحَدٌ را بیانگر سه مرحله معرفت خداوند ذکر می‌کند. به گفته وی، مقربان که در هستی جز خداوند نمی‌بینند با ضمیر «هو» خدا را میشناسند. اصحاب یمین (نیکان) که موجودات دیگر را نیز می‌بینند، ولی تنها خدا را بندگی می‌کنند؛ خدا را با نام الله می‌شناسند. و وصف «احد» پاسخ به پندار اصحاب شمال (دوزخیان) است که خدا را یکتا نمی‌دانند[۴۰]. دو وصف اَحَد و صَمَد تنها در این سوره در توصیف الله آمده و جامع و عمیق‌ترین توصیفات آن است.

ملاصدرا در تفسیر آیة الکرسی مباحثی را درباره اسم الله طرح می‌کند. وی بر این باور است که آدمی نمی‌تواند بر ذات خداوند، بدون در نظر گرفتن صفات و وابسته‌ها، نامی وضع کند؛ از آن روی که آدمی نمی‌تواند آن ذات غیبی را تصور کند، ذاتی که رسم و حد و اشاره نمی‌پذیرد، پس نمی‌تواند بر آن نامی قرار دهد. از سویی دیگر نمی‌توان گفت که واژه الله بر یک یا مجموعه صفات ثبوتی یا سلبی خداوند وضع شده و ذات خداوند نامی ندارد. بنابراین واژه الله عَلَم جنس است بر ذاتی که همه صفات کمال را دارا باشد و از همه صفات نقص امکانی پاک باشد و این مفهوم منحصر در ذات واجب الوجود است[۴۱].[۴۲]

گفتگو درباره لفظ الله

الله علم است برای ذات واجب الوجود که جامع صفات جمالیه و جلالیه می‌باشد جمهور اهل تفسیر، الله را اسم دانسته‌اند و فقط «ابن کیسان» آن را لقب گرفته است. عده‌ای معتقدند که لفظ الله عربی الاصل نیست و اصل آن الاها لفظ سریانی است که به معنی خدا است یا این که از لفظ عبری «الوهیم» مشتق است. بعید نیست که میم مشدد در «اللهم» که فعلا لفظ دعائی معمول است و در زبان اعراب پیش از اسلام به عنوان دعا در مفتتح نامه، متداول بوده و در قرآن مجید نیز مذکور است اثری از میم الوهیم عبری باشد که برای جمع با تفخیم، زیاد کرده‌اند ولی نحویون نسبت به میم اللهم نظرات دیگری هم اظهار داشته‌اند هر چند بعضی از ایشان میم زائد در اللهم را نشان تفخیم گرفته‌اند.

مفسرین و اهل لغت، الله را عربی الاصل می‌دانند ولی در تعیین ریشه آن با هم موافقت ندارند. «ابن جریر» در تفسیر آیه 180 از سوره اعراف ﴿وَذَرُوا الَّذِينَ يُلْحِدُونَ فِي أَسْمَائِهِ[۴۳] گفته است: این آیه اشاره است به کسانی که لفظ الله را از «لات» مأخوذ پنداشته و لفظ عزیز را از عزی مشتق گرفته‌اند. بیان ابن جریر مشعر بر این است که در زمان قدیم کسانی لفظ الله را مخفف اللات می‌پنداشتند. به زعم عده‌ای از مفسرین و اهل لغت «الله» علم مرتجل است. بیشتر مفسرین معتقدند که الله در اصل «الاله» بوده و همزه آن به تخفیف حذف شده و به عقیده ایشان الف ولام در «الاله» الف و لام عهد است بنابراین لفظ الله علم بالغلبه می‌باشد. عده‌ای الله را از ریشه «اله» به معنی «عبد» مأخوذ دانسته و بعضی از ریشه «اله» به کسر کلام به معنی «تضرع» و «تحیر» و دسته‌ای هم آن را از «وله» به معنی «تحیر» مشتق گرفته‌اند. به زعم عده‌ای لفظ الله از «لاه» مصدر لاه به معنی ارتفاع و احتجاب ریشه گرفته و اعراب قدیم لفظ لاه را بر خورشید نیز اطلاق می‌کرده‌اند.

به نقل «ینابیع الاسلام» در تاریخ «هرودوت» باب ۳ فصل هشت مسطور است که اعراب در زمان جاهلیت دو خدا داشته‌اند: یکی به نام «اوتال» و دیگری به نام «الآت». شک نیست که اعراب پیش از ظهور دین اسلام با لفظ الله آشنا بوده‌اند زیرا لفظ الله در اشعار شعرای جاهلیت موجود است و اگر هم اشعاری که به دوران جاهلیت نسبت می‌دهند مربوط به آن زمان نباشد، بی‌گمان نماینده الفاظ و افکار آن زمان است. به علاوه در قرآن مجید هیچ آیه‌ای که دلالت بر عدم آشنایی مردم با لفظ الله باشد وجود ندارد و حتی آیاتی در قرآن موجود است به این مضمون: هر گاه از ایشان بپرسی آسمان و زمین را که آفریده است می‌گویند: الله. از این روی باید گفت آشنائی مردم زمان جاهلیت با لفظ الله مسلم و محرز است.[۴۴]

مقام الله در نظر مردم مکه در زمان جاهلیت

می‌دانیم که مکه در زمان جاهلیت مسکن بازرگانان و مرکز تجارت بوده و به علاوه خانه مقدس کعبه که در نظر اکثر قبائل محترم می‌بود از دور و نزدیک مردم شبه جزیره را به جانب خود دعوت می‌کرده است؛ لذا در شهر مکه اهل مذاهب مختلف سکنی داشته‌اند، گذشته از یهود و نصاری اکثریت ساکنین مکه را مشرکین تشکیل می‌دادند و اینان درمعتقدات خود با هم موافقت نداشتند.

قرآن مجید معتقدات گوناگون آنان را مطرح کرده و با همه عقاید باطل مبارزه و معارضه نموده است.

  1. عده‌ای از مشرکین، وجود خدا را منکر بودند و قرآن مجید در آیه ﴿وَمَا يُهْلِكُنَا إِلَّا الدَّهْرُ[۴۵]. از سوره «جاثیه» عقیده ایشان را متعرض شده است.
  2. دسته دیگر به وجود الله، اعتقاد داشتند و او را خالق و رزاق خود می‌شناختند. بعضی از افراد این گروه خدایان دیگر خود را شرکاء می‌نامیدند و برخی هم آنها را در پیشگاه الله شفیع خود می‌دانستند. در آیه ۱۳۷ از سوره انعام به عقیده این دو گروه اشاره شده است. یک یا چند قبیله بتی مخصوص به خود داشتند ولی اکثر قبایل، بت «هبل» را که در کعبه جا داشت می‌‌پرستیدند.
  3. دسته سوم از صابئین الهام گرفته و به فرشتگان معتقد بوده‌اند.
  4. عده‌ای هم جن را می‌‌پرستیدند ﴿كَانُوا يَعْبُدُونَ الْجِنَّ[۴۶].
  5. کسانی هم در مکه می‌زیستند که وجود خدا را قبول داشته ولی منکر نبوت بوده‌اند ﴿بَعَثَ اللَّهُ بَشَرًا رَسُولًا[۴۷]..
  6. اکثر مشرکین به حشر و نشر معتقد نبودند لکن در اواخر عصر جاهلیت افراد روشن فکر زمان، به حشر و نشر معتقد شدند و مردم را به عقاب خداوندی انذار کردند.

«عبدالمطلب» و «زید بن عمر بن نفیل» و «عامر بن حرب» و «قس بن ساعده» از این گروه بوده‌اند. عبدالمطلب می‌‌گفت: پس از این جهان جهانی است که در آن نیکوکاران کیفر خواهند دید. زید به دیوار کعبه تکیه می‌داد و می‌گفت امروز جز من کسی به دین ابراهیم نمانده است.

می‌گویند وی «بیت امیة بن ابی صلت» را از زبان خود او شنید و گفت راست می‌گوئی "كل دين يوم القيامة عند الله الأدين الحنيفة زور".

عامر بن حرب می‌گفت "اني ارى اموراً شتى و حتى" از او راجع به حتی توضیح خواستند گفت: "حتى يرجع الميت حيا ويعود الاشيئي شيئاً تا مرده زنده شود و معدوم، موجود گردد. قس بن ساعده می‌‌گفت: قسم به پروردگار کعبه هر چیز که فنا پذیرد باز خواهد گشت.[۴۸]

اسماء و صفات خدا در قرآن مجید

الله که اسم علم و خاص به ذات جلاله است در قرآن بیش از اسماء و صفات دیگر حضرت ربوبیت ذکر شده و از این‌رو اکثر مفسرین، الله را اسم اعظم خدا دانسته‌اند.

قرآن مجید در چهار مورد متذکر شده که خدا دارای اسماء حسنی است ﴿مَنْ يَهْدِ اللَّهُ فَهُوَ الْمُهْتَدِي وَمَنْ يُضْلِلْ فَأُولَئِكَ هُمُ الْخَاسِرُونَ[۴۹]، ﴿اللَّهُ لَا إِلَهَ إِلَّا هُوَ لَهُ الْأَسْمَاءُ الْحُسْنَ[۵۰]، ﴿هُوَ اللَّهُ الْخَالِقُ الْبَارِئُ الْمُصَوِّرُ لَهُ الْأَسْمَاءُ الْحُسْنَى يُسَبِّحُ لَهُ مَا فِي السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ وَهُوَ الْعَزِيزُ الْحَكِيمُ[۵۱]

متکلمین و فلاسفه صفات الهی را اعم از صفات مذکور و غیر مذکور در قرآن جمع کرده‌اند و به انواعی منقسم ساخته‌اند بدین قرار:

  1. صفات حقیقیه دال بر وجود
  2. صفات حقیقیه دال بر وحدت
  3. صفات حقیقیه غیر از وجود و وحدت
  4. صفات اضافیه
  5. صفات سلبیه
  6. صفات حقیقیه با اضافه
  7. صفات سلبیه با اضافه.

بحث در این تقسیم از موضوع ما بیرون است فقط به بعضی از اختلافات اهل کلام در قسمت چهارم این مقال اشاره خواهد شد. بهتر این است که به تبعیت از دایرة المعارف اسلامی صفات مقام ربوبیت را سه نوع بدانیم:

صفات مذکور در قرآن که لذاته معرف ذات جلاله می‌باشد

  1. احد و واحد - وصف احد فقط یک بار در آیه دوم از سورۀ اخلاص ذکر شده ﴿قُلْ هُوَ اللَّهُ أَحَدٌ[۵۲]. وصف واحد معرف به ال «الواحد» چهار بار در قرآن مجید مذکور است: سورۀ یوسف آیه ۳۹ سوره رعد آیه ۱۷ سوره ص آیه ۶۵ سوره زمر آیه ۶. به علاوه واحد منکرا به عنوان صفت برای «اله» در قرآن زیاد ذکر شده است من‌جمله در سوره بقره آیه ۱۲۷ ﴿قَالُوا نَعْبُدُ إِلَهَكَ وَإِلَهَ آبَائِكَ إِبْرَاهِيمَ وَإِسْمَاعِيلَ وَإِسْحَاقَ إِلَهًا وَاحِدًا[۵۳].
  2. اله - در قرآن مجید لفظ اله بر ذات یگانه و بر هر معبودی اطلاق شده است و نخستین مرام اسلامی کلمه ﴿لَا إِلَهَ إِلَّا اللَّهُ[۵۴] می‌باشد لکن جمع اله که آلهة است در قرآن فقط بر اصنام و معبودان بناحق اطلاق دارد.
  3. البر - فقط یک بار در سوره طور آیه ۲۸ مذکور است.
  4. بصیر - به لفظ نکره ۲۵ بار و به لفظ معرفه چهار بار مسطور است (سورۀ بقره آیات ۹۰- ۱۰۴ – ۲۳۳ -۲۳۸- ۲۶۷ و سورۀ آل عمران آیات ۱۳ -۱۹ - ۱۵۰ - ۱۵۷۔ سورۀ مائده آیه ۷۵ سوره انفال آیات ۴۰ -۷۳ سوره هود آیه ۱۱۴ سورۀ حج آیتین ۶۰ و۷۴ سوره لقمان آیه ۲۷ سوره سبا آیه ۱۰ سوره ملائکه آیه ۲۸ سوره مؤمن آیه ۴۷ سوره فصلت آیه ۴۰ سوره شوری آیه ۲۶ سورۀ زخرف آیه ۱۸ سوره حدید آیه ۴ سورۀ مجادله آیه ۱ سورۀ تغابن آیه ۲ سوره ملک آیه ۱۹). البصیر در این آیات مذکور است: سورۀ بنی اسرائیل آیه ۱ سوره مؤمن آیتین ۲۱ و ۵۸ سوره شوری آیه ۹.
  5. الجبار۔ فقط در سوره حشر آیه ۲۳ از جمله صفات الهی شمرده شده است. برخی آن را مشتق از جبیره و بعضی مشتق از جبروت دانسته‌اند و قول دوم مقبول‌تراست و به همین مناسبت صفت جبار برای غیر خدا مذموم است.
  6. الحق - در سوره طه آیه ۱۱۳ و سوره حج آیتین ۶ -۶۱ و سوره نور آیه ۲۵ و سوره لقمان آیه ۲۹ از صفات الهی است.
  7. لفظ حکیم ۹۷ بار در قرآن مجید ذکر شده است که در سی و پنج مورد به سیاق نکرة مرفوع در شانزده مورد نکره و منصوب و در چهار مورد نکره و مجرور است در سی و سه موضع قرآن معرفه و مرفوع و در نه موضع معرفه و مجرور آمده است.
  8. حمید - لفظ حمید هیجده بار در تنزیل مذکور است: هشت بار به لفظ نکره و ده بار به لفظ معرفه.
  9. حی۔ لفظ الحی به عنوان وصف مقام ربوبیت پنج دفعه در قرآن ذکر شده است. در سه مورد با وصف قیوم همراه و در یک مورد موصوف به جمله ﴿الَّذِي لَا يَمُوتُ[۵۵] می‌باشد و در مورد دیگر فقط وصف حی به تنهائی ذکر شده است. موارد ذکر حی در قرآن: سوره بقره آیه ۲۵۶ - سورۀ آل عمران آیه ۱ - سوره طه آیه ۱۱۰ - سورۀ فرقان آیه ۶۰ سوره مؤمن آیه ۶۷.
  10. خبیر۔ لفظ خبیر در چهل و سه مورد در قرآن به عنوان وصف حضرت احدیت ذکر شده است.
  11. ذوالجلال - لفظ ذوالجلال دو بار در سوره الرحمن آیه‌های ۲۷ و ۷۸ به عنوان وصف خداوند متعال یاد شده است.
  12. سمیع - لفظ سمیع ۲۶ بار به طور نکره و بیست بار به طور معرفه به عنوان وصف الهی در قرآن مجید دیده می‌شود.
  13. سلام - السلام از اوصاف الهی است و فقط در سورۀ حشر آیه ۲۳ این عنوان مذکور است. نویسنده مقاله الله در دائرة المعارف اسلامی معتقد است که السلام همان لفظ شلیم است که در نماز نصاری ذکر می‌شود و در خاطره حضرت محمد(ص) باقیمانده است. همچنین اظهار می‌دارد که معنی این لفظ بسیار غامض است و مایۀ حیرت مفسرین گردیده است. نظر وی درست نیست زیرا:
    1. در کتب سیر کمترین اثری که بر ورود حضرت محمد به کنیسه مسیحیان دلالت کند وجود ندارد.
    2. مفسرین در تفسیر «السلام» دچار حیرت نشده‌اند و همه بالاتفاق سلام را به معنی سالم از عیوب و نقائص تفسیر کرده‌اند.
  14. الصمد- لفظ صمد فقط در آیه ۳ از سوره اخلاص مذکور است ﴿اللَّهُ الصَّمَدُ[۵۶] «ابن عباس» و «شقیق» گفته‌اند صمد سید معظم است عده‌ای برآنند که صمد از فعل صمد به معنی قصد مأخوذ می‌باشد و صمد معتمد و مقصودی است که جز به فرمان او هیچ امری انجام نیابد. بعضی هم صمد را به معنی مصمت یعنی بی‌جوف و درهم فشرده و مبهم دانسته‌اند. صاحب تفسیر تبیان با این قول مخالف شده و این عقیده را موجب شرک و مایه تشبیه دانسته است. در کتب لغت من‌ جمله المنجد در ذیل لغت صمد این عبارت مسطور است صمد الشمس الوجه اي اثر لفحها فیي یعنی حرارت خورشید چهره او را سوخت و تابش خورشید سیمای او را زد. به عقیده بعضی این معنی با اصول عمومی میتولژی موافق‌تر است.
  15. الظاهر والباطن - این دو صفت با دو صفت دیگر که الأول و الآخر باشد فقط یک بار در آیه دوم از سوره حشر ذکر شده است.
  16. عزیز - یکی از اوصاف الهی است که نود بار در قرآن مجید مذکور است.
  17. عالم- وصف عالم در قرآن کریم همیشه مضاف به غیب است و در اکثر موارد «شهادة» نیز برغیب معطوف گردیده وصف عالم الغیب و الشهادة سیزده بار در قرآن مجید دیده می‌شود بدین قرار: سوره انعام آیه ۷۳ - سوره توبه آیه‌های ۵۹و۱۰۶ - سوره رعد آیه ۱۰ - سورة مؤمن آیه ۹۴ - سوره سجده آیه ۵ - سوره سبا آیه ۳ - سورۀ فاطر آیه ۳۶ - سوره زمر آیه ۴۷- سورۀ حشر آیه ۲۲ - سوره جمعه آیه ۸ ۔ سورۀ تغابن آیه ۱۸ - سورۀ جن آیه ۲۶. وصف علام العیوب در سوره مائده آیتین ۱۰۸ و ۱۱۶ و سوره توبه آیه ۷۹ و سورۀ سبا آیه ۴۷ مذکور است و صد و پنج بار در قرآن مجید خداوند به صفت علیم موصوف است.
  18. عظیم - عظیم شش بار به عنوان وصف الهی در قرآن دیده می‌شود لکن در دو مورد آنکه در سوره واقعه آیه‌های ۷۳و۶۶ واقع است و در آیه ۵۲ از سورة الحاقه، عظیم را هم می‌‌توان صفت برای اسم گرفت و هم برای پروردگار زیرا عین آیه در هر سه مورد چنین است ﴿فَسَبِّحْ بِاسْمِ رَبِّكَ الْعَظِيمِ[۵۷]. ضمناً باید توجه داشت که تسبیح رکوع از حکم این آیات استنتاج شده است. وصف «الکبیر» نیز شش بار در قرآن مجید ذکر شده اکثر مفسرین برآنند که عظیم و کبیر در معنی متحدند و برخی به حدیث «الْكِبْرِيَاءُ رِدَائِي وَ الْعَظَمَةُ إِزَارِي» متمسک شده‌اند وصفت کبیر را مهم‌تر از صفت عظیم دانسته‌اند و در سوره حشر آیه ۲۳ خداوند به وصف «المتکبر» موصوف است. ضمنا باید دانست که لفظ «الکبریاء» در سورۀ یونس آیه ۷۹ و سورۀ جاثیه آیه ۳۶ از اوصاف خدا شمرده شده است ولی کلمه عظمت در قرآن موجود نیست.
  19. علی- صفت علی در قرآن مجید از جمله اوصاف خدا است و نه بار به این عنوان یاد گردیده در آیه ۲۵۶ از سوره بقره و آیه ۲ از سوره شوری با صفت عظیم همراه است و در بیشتر موارد دیگر با صفت کبیر مذکور می‌باشد. صفت «المتعال» فقط در آیه ۱۰ از سوره رعد وجود دارد سورۀ اعلی با این آیه شروع می‌گردد. ﴿سَبِّحِ اسْمَ رَبِّكَ الْأَعْلَى[۵۸] نکر سجده از حکم این آیه استنتاج می‌شود.
  20. قادر - لفظ قادر در قرآن مجید چهار بار منکرا و یک بار به صورت معرفه به کار رفته و تفخیما سه بار به صورت جمع نیز استعمال گردیده ولی در هیچ مورد از از آن قدرت مطلقه اراده نشده و در همه موارد مقید به قید است. لفظ قدیر که مجموعا چهل و چهار بار در قرآن ذکر شده در بیشتر موارد به عبارت ﴿عَلَى كُلِّ شَيْءٍ مقید است. در سوره حج آیه ۴۰ ﴿إِنَّ اللَّهَ عَلَى نَصْرِهِمْ لَقَدِيرٌ[۵۹] به نصر و پیروزی بخشیدن تقیید شده و فقط در سوره روم آیه ۵۳ صفت، مطلق است و آیه مذکور در فوق با فاصله ﴿وَهُوَ الْعَلِيمُ الْقَدِيرُ[۶۰] ختم می‌شود. مبین معنی قدرت مطلقه، لفظ مقتدر است مقتدر در سوره قمر که فاصله آن حرف «را» است در آیه ۴۲ تالی وصف عزیز ودر آیه ۵۵ تالی وصف ملیک ذکر شده و در سوره کهف آیه ۴۳ «مقتدر» مانند قدیر مقید به ﴿كُلِّ شَيْءٍ است.
  21. غنی - وصف غنی به عنوان یکی از اوصاف جلاله نوزده بار در قرآن مجید یاد شده و موارد استعمال آن بیشتر در مقام بیان غنای ذات حق از فرزند است یا در مقامی است که بندگان در خود احساس غروری کرده‌اند و برای کار‌های نیک خویش ارزش قائل شده‌اند.
  22. قدوس - این وصف که از صفات تنزیهیه است فقط در آیه ۲۳ از سوره حشر و آیه ۱ از سورۀ جمعه دیده می‌شود.
  23. قوی - نه بار خداوند تعالی در قرآن مجید به صفت قوی موصوف است و در سوره زاریات آیه ۵۶ ﴿ذُو الْقُوَّةِ الْمَتِينُ[۶۱] به عنوان وصف الهی ذکر شده است.
  24. قیوم - سه بار در قرآن مجید صفت قیوم بر ذات ربوبیت اطلاق شده (بقره آیه ۲۵ آل عمران آیه ۱ طه آیه ۱۰۱).
  25. کریم - وصف کریم برای مقام ربوبیت فقط سه بار در قرآن مجید ذکر شده اول در سوره نحل آیه ۴۰ ﴿فَإِنَّ رَبِّي غَنِيٌّ كَرِيمٌ[۶۲] دوم در سوره مؤمنون آیه ۱۱۷ ﴿رَبُّ الْعَرْشِ الْكَرِيمِ[۶۳] در این آیه چون کریم مرفوع است موصوف آن رب می‌باشد نه عرش. سوم در سوره انفطار آیه ۶ ﴿مَا غَرَّكَ بِرَبِّكَ الْكَرِيمِ[۶۴].
  26. لطیف- هفت بار صفت لطیف در قرآن دیده می‌شود. اگر لطیف به معنی مهربان و صاحب لطف باشد باید در جمله صفاتی به شمار رود که مبین رابطه خدا و آدمی است. لکن مفسرین گفته‌اند لطیف اشاره به آن است که خداوند در افعال خویش لطافت و شگرفی به کار می‌برد. هر گاه بر این معنی حمل شود از صفاتی است که لذاته و فی ذاته می‌باشد، منتهی در یک مورد از موارد هفت گانه یعنی در سوره شوری آیه ۱۸ ﴿اللَّهُ لَطِيفٌ بِعِبَادِهِ[۶۵] از لطیف، معنی نزدیک به رحیم اراده شده است.
  27. مجید - صفت مجید چهار بار در قرآن مذکور است. دو بار خود قرآن بدین صفت موصوف است. اما در سوره هود آیه ۷۶ وسوره بروج آیۀ ۱۵ از صفات الهی است. برخی را عقیده بر آن است که کلمه «مجد» از «مزد» جزء ترکیب اهورامزدا گرفته شده است.
  28. مؤمن و مهیمن - در سوره حشر آیه ۲۳ از صفات الهی بشمار رفته است.
  29. مبین - در سوره نور آیه ۲۵ صفتی از صفات الهی شمرده شده است ﴿هُوَ الْحَقُّ الْمُبِينُ[۶۶].
  30. لفظ مرید در قرآن مجید موجود نیست ولی نسبت فعل اراده به خدا در قرآن زیاد دیده می‌شود من‌جمله در سوره بروج آیه ۱۶ ﴿فَعَّالٌ لِمَا يُرِيدُ[۶۷] از صفات خدا است.
  31. المتین- در سوره زاریات آیه ۵۶ متین از اوصاف الهی است ﴿ذُو الْقُوَّةِ الْمَتِينُ[۶۸].
  32. نور- در آیه ۳۵ از سوره نور یکی از اوصاف الهی ﴿نُورُ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ[۶۹] ذکر شده.

فلاسفه اسلامی در تعریف نور گفته‌اند الظاهر لذاته و المظهر لغيره و چون خدای تعالی ذاتا پیدا و هویدا است و هر چیزی را او ظهور می‌بخشد، به صفت نور موصوف است.

می‌دانیم مانویان جهان را مرکب از دو اصل نور و ظلمت می‌دانسته‌اند مسیحیان نیز به نور اهمیت بسیار می‌دهند من‌جمله انجیل یوحنا در باب یک، آیه پنج، خدا را نور نامیده و به موجب لوقا و یوحنا، مسیح نور است و مسیح، یحیی را نیز نور نامیده است.

مسیحیان معتقدند که نور، اولین مخلوق خدا است و در احادیث ما از قول پیغمبر روایت شده «أَوَّلُ مَا خَلَقَ اللَّهُ نُورِي» و به موجب روایت دیگر اصل حدیث چنین است «أَوَّلُ مَا خَلَقَ اللَّهُ الْعَقْلُ». بعضی از فلاسفه میان دو حدیث جمع کرده‌اند و عقل کل و نور محمدی(ص) را با هم انطباق داده‌اند.

اصطلاح نور الانوار از مردم نیقیه (از شهر‌های آسیای صغیر) گرفته شده و شیخ شهاب الدین سهروردی از فلاسفه اسلام باصطلاح نور الانوار توجهی تمام داشته و ذات ربوبیت را نورالانوار نامیده است.[۷۰]

نوع دوم:صفاتی که مبین ارتباط خداوند تعالی با مخلوقات است

  1. خالق - هشت بار در قرآن مجید، مذکور است و خلاق در سوره حجر آیه ۸۶ و سورۀ صآیه ۸۱ ذکر شده به علاوه نسبت فعل خلق به خدای تعالی در قرآن مجید زیاد دیده می‌شود.
  2. باری - در سوره حشر آیه ۲۴.
  3. بدیع - به معنی مبدع در سوره بقره آیه ۱۱۱ و سوره انعام آیه ۱۰۱.
  4. رب - این صفت از همه اوصاف الهی در قرآن بیشتر است.
  5. رزاق -سوره زاریات آیه ۵۸ و آیاتی که دال بر روزی بخشی خدای تعالی باشد در قرآن بسیار است.
  6. مالک و ملیک و ملک - ملک در سوره طه آیه ۱۱۳ و مؤمنون آیه ۱۱۷ و سورۀ حشر آیه ۲۳ و سوره جمعه آیه ۱ وسورۀ ناس آیه ۲ ذکر شده، مالک در سورۀ فاتحه و مالک الملک در سوره آل عمران آیه ۲۵ از اوصاف الهی است. به علاوه مالک در سورۀ زخرف آیه ۷۷ به عنوان مالک دوزخ مذکور است و در مقاله مالک راجع به آن تحقیق خواهد شد. وصف ملیک فقط در سوره قمر آیه ۵۵ از صفات الهی به شمار رفته و با وصف مقتدر همراه است.
  7. فاطر ۔ سوره شوری آیه ۹ و سوره انعام آیه ۱۴، سوره یوسف آیه ۱۰۲ و سوره ابراهیم آیه ۱۱ و سورة فاطر یا ملائکه آیه ۱- و سوره زمر آیه ۴۷. (در همه موارد فاطر به سموات و ارض اضافه شده است).
  8. محیی الموتی - در سوره روم آیه ۴۹ و سورة فصلت آیه ۳۹.
  9. مصور - در سوره حشر آیه ۲۴.
  10. صفات دیگری از قبیل ﴿جَعَلَ الظُّلُمَاتِ وَالنُّورَ[۷۱] و ﴿جَاعِلِ الْمَلَائِكَةِ رُسُلًا أُولِي أَجْنِحَةٍ[۷۲] و ﴿فَالِقُ الْإِصْبَاحِ[۷۳] و ﴿فَالِقُ الْحَبِّ وَالنَّوَى[۷۴] در قرآن ذکر شده ولی مرجع این صفات بافعال خدای تعالی است و اوصاف ناشی از افعال، غیر متناهی است.
  11. صفات ممیت - مبدی و معید - این صفات به لفظ در قرآن مجید موجود نیست ولی در سوره بقره آیه ۲۵۹ ﴿رَبِّيَ الَّذِي يُحْيِي وَيُمِيتُ[۷۵] و در سوره بروج آیۀ ۱۲ ﴿إِنَّهُ هُوَ يُبْدِئُ وَيُعِيدُ[۷۶] مبدأ اشتقاق صفات مذکور است.[۷۷]

نوع سوم: صفاتی که حاکی از روابط خدا تعالی با نوع انسان است

این صفات بر سه قسم است:

صفات دال بر حفظ و مراقبت

  1. حفیظ - نه بار به عنوان وصف الهی ذکر شده به علاوه در سوره یوسف آیه ۶۴ از قول یعقوب مسطور است {﴿فَاللَّهُ خَيْرٌ حَافِظًا وَهُوَ أَرْحَمُ الرَّاحِمِينَ[۷۸].
  2. حسیب - در سوره نساء آیه ۸۸ ﴿إِنَّ اللَّهَ كَانَ عَلَى كُلِّ شَيْءٍ حَسِيبًا[۷۹] و در سوره احزاب آیه ۳۹ ﴿وَكَفَى بِاللَّهِ حَسِيبًا[۸۰]
  3. رقیب - در سوره مائده آیه ۱۱۷ و سوره نساء آیه ۱ و سورۀ احزاب آیه ۵۲.
  4. شهید - در سور قرآنی عبارات ﴿وَكَفَى بِاللَّهِ شَهِيدًا[۸۱]، ﴿إِنَّ اللَّهَ كَانَ عَلَى كُلِّ شَيْءٍ شَهِيدًا[۸۲] ﴿وَاللَّهُ عَلَى كُلِّ شَيْءٍ شَهِيدٌ[۸۳] ﴿وَاللَّهُ شَهِيدٌ عَلَى مَا تَعْمَلُونَ[۸۴] زیاد دیده می‌شود.
  5. قریب - در سوره بقره آیه ۱۸۲.
  6. محیط - در سوره بقره آیه ۱۸ و سورۀ آل عمران آیه ۱۱۶ و سوره انفال آیه ۴۹ و سورة هود آیه ۹۴ و سورة فصلت آیه ۵۴ و سوره بروج آیه ۲۰ و سورۀ نساء آیتین ۱۰۸ و ۱۲۵.
  7. مقیت - به معنی نگهبان در سوره نساء آیه ۸۷ ﴿وَكَانَ اللَّهُ عَلَى كُلِّ شَيْءٍ مُقِيتًا[۸۵]
  8. والی - این صفت فقط در سوره رعد آیه ۱۲ مذکور است لکن صفت ولی و ناصر و نصیر در قرآن مجید به عنوان وصف الهی بسیار ذکر شده است.
  9. وکیل - صفت وکیل نوزده بار در قرآن مسطور است.
  10. لفظ هادی و مضل در قرآن ذکر نشده ولی اسناد این دو فعل به خدا فراوان است.

صفات رحمت

  1. رؤف - ده بار بدین قرار در آیه ۱۴۳ و۲۰۸ از سوره بقره و آیه ۱۳۸ از سوره آل عمران و آیه ۲۸ از سوره توبه و آیه ۱۰ و ۴۷ و ۹ از سوره نمل و آیه ۶۵ از سوره حج و آیه ۲۰ از سوره نور و آیه ۶۴ از سوره حدید و آیه ۱۰ از سوره حشر. وصف رئوف در آیه ۱۲۸ از سوره توبه از اوصاف پیغمبر به شمار رفته است ﴿بِالْمُؤْمِنِينَ رَءُوفٌ رَحِيمٌ[۸۶].
  2. رحمان - علاوه بر آنکه در آیه بسمله در مفتتح صدوسیزده سورۀ قرآنی و یک بار هم در آیه بسمله خلال سوره نمل ذکر شده و پنجاه و پنج بار در آیات دیگر قرآن مذکور است و در همه موارد محلی به ال می‌باشد و در سوره بنی اسرائیل، «الرحمن» معادل با الله ذکر شده ﴿قُلِ ادْعُوا اللَّهَ أَوِ ادْعُوا الرَّحْمَنَ أَيًّا مَا تَدْعُوا فَلَهُ الْأَسْمَاءُ الْحُسْنَى[۸۷] بر حسب آیه ۶۱ از سوره فرقان برای عده‌ای از مردم مکه لفظ رحمان مفهوم نبوده است.

نویسنده دائرة المعارف معتقد است که رحمان لغت اعراب جنوبی است. دلیل او این است که در صلح «حدیبیه» اهل مکه نخواسته‌اند صلح نامه با عبارت ﴿بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِيمِ[۸۸] شروع گردد و بالاخره با عبارت قدیمی مکی«بِاسْمِكَ اللَّهُمَّ» عهدنامه حدیبیه آغاز شده. «محمد حامد» در تعلیق بر این مقاله، اشتباه نویسنده را ناشی از آن دانسته است که «مسیلمه» را «رحمان یمامه» می‌نامیده‌اند وی معتقد است که تابعین مسیلمه این اصطلاح را از قرآن آموخته و از جهت غلو در کفر، چنین نامی به متنبی یمامه داده بودند. نگارنده معتقد است که نویسنده مقاله دائرة المعارف دلائل دیگری در دست داشته یا حداقل مؤیدات دیگری می‌‌توان برای عقیده او اظهار کرد. چه در سوره فرقان آیه ۶۱ مردم مکه می‌پرسند: ﴿وَمَا الرَّحْمَنُ[۸۹]. بعضی معتقدند که می‌‌توان لفظ رحمان را مرکب از «رع و آمون» دانست «رع و آمون» نام دو خدای مصری است. بنابراین ممکن است تفسیر بسم الله چنین باشد: «به نام خدائی که قومی او را الله و قومی دیگر رع و طائفه‌ای او را آمون می‌خوانند». اگر این تعبیر صحیح باشد از این آیه مبارکه اصل وحدت مبانی ادیان استفاده می‌شود. به هرحال مفسرین رحمان را بخشنده روزی به کافر و مؤمن تفسیر کرده‌اند و بسیاری معتقدند که الرحمن اسم علم است برای ذات جلاله و گفته‌اند جایز نیست که کسی را به نام رحمان بنامند.

  1. رحیم ۔ گذشته از آنکه صدو چهارده بار در آیه بسمله موجود است صدو سیزده بار در آیات دیگر قرآن نیز ذکر شده است.
  2. غافر - غفور ۔ غفار - از لفظ غفران سه صفت مشتق است.
    1. غافر که در سوره مؤمن آیه دوم مذکور است و در اعراف آیه ۱۵۴ خدا به وصف خیر الغافرین موصوف می‌باشد.
    2. غفار در سوره طه آیه ۸۴ و سورة ص آیه ۶۶ و سوره زمر آیه ۷ و سوره مؤمن آیه ۴۵ و سورة نوح آیه ۹ ذکر شده.
    3. غفور که نود و یک بار در قرآن مذکور است.
  3. تواب. در قرآن یازده بار مذکور است به علاوه در سوره مؤمن آیه ۲ قابل التوب از اوصاف الهی است.
  4. ودود - در سورة هود آیه ۹۲ و سوره بروج آیه ۱۴.
  5. حلیم - چهارده بار در قرآن مذکور است.
  6. شکور- در سوره ملائکة آیه ۲۷ - مفسرین می‌گویند مراد از شکور این است که خداوند بندگان خود را در برابر حمد خویش جزا می‌بخشد. و به موجب آیه ۷ از سورة ابراهیم ﴿وَإِذْ تَأَذَّنَ رَبُّكُمْ لَئِنْ شَكَرْتُمْ لَأَزِيدَنَّكُمْ[۹۰]. شکر موجب مزید نعمت است و فزونی نعمت، خود شکرگزاری است.
  7. واسع - نه بار در قرآن مجید ذکر شده و در سوره نجم خداوند به صفت واسع المغفرة «آمرزشش فراخ است» موصوف است.
  8. وهاب - در سوره آل عمران آیه ۶ و سورة صآیتین ۸ و ۲۴.
  9. ذو الفضل - ذو الفضل مجموعا هیجده بار در قرآن مجید ذکر شده است.

صفات قهر

  1. سریع الحساب - ده بار در قرآن مجید مذکور است. به علاوه در سوره انعام آیه ۶۲ و سورۃ یونس آیه ۲۲ خداوند به صفت اسرع الحاسبین موصوف است.
  2. شدید العقاب - این وصف سیزده بار در قرآن مجید ذکر شده به علاوه در سوره بقره آیه ۱۶۰ وصف شدید العذاب و در سوره رعد آیه ۱۴ وصف شدید المحال مذکور است.
  3. ذوانتقام - در سورۀ آل عمران آیه ۳ و سورۀ مائده آیه ۹۶ و سوره ابراهیم آیه ۴۸ و زمر آیه ۳۸.
  4. قاهر و قهار - وصف «القاهر» فقط دو بار در سوره انعام آیه ۱۸ و آیه ۶۱ ذکر شده و وصف «القهار» شش بار مذکور است بدین قرار: سورۀ یوسف آیه ۳۹ و سورۀ رعد آیه ۱۷ و ابراهیم آیه ۴۹ و سوره صآیه ۶۵ و سوره زمر آیه ۶ و سوره مؤمن آیۀ ۱۶.
  5. حاکم - مقام ربوبیت در سوره هود آیه ۴۷ و در سوره طین آیه ۸ به وصف احکم الحاکمین خود را وصف کرده است.

و در سوره اعراف آیه ۸۵ و سورۀ یونس آیه ۱۰۹ و سورۀ یوسف آیه ۸۰ به صفت خیر الحاکمین موصوف است.

به علاوه در سوره انعام آیه ۵۷ صفت خیرالفاصلین از اوصاف خدا است. خداوند در قرآن کریم به صفت عدل موصوف نشده لکن این صفت از صفات خیرالحاکمین و خیرالفاصلین استفاده می‌شود.[۹۱]

عقاید متکلمین اسلامی در باره ذات و صفات خدا

از صدر اسلام بحث در صفات و ذات الهی و گفتگو درباره مسئله توحید شروع شد: نخست صحابه و ائمه معصومین خلال تفسیر آیات توحید، آنچه را که از پیغمبر اکرم شنیده بودند به عنوان حدیث نقل می‌کردند و تابعین نیز در توضیح و تنقیح احادیث مرویه در این موضوع می‌کوشیدند: بعضی تأویل را جایز می‌دانستند و احادیث را توجیه می‌کردند برخی هم هیچگونه تأویل و توجیه را روا نمی‌داشتند و به ظاهر احادیث تمسک می‌جستند. اهل تأویل به دوفرقه منقسم شده بودند: یکی جبریه یا قدریه که اخبار دال بر اختیار را تأویل می‌کردند.

دیگر اصحاب اختیار که به تأویل احادیث دال بر جبر دست زده بودند، عده‌ای هم به امر بین الأمرین معتقد بودند.

مسئله دیگر کلامی که در دوران اول اسلامی مطرح مذاکره واقع شده مسئله عدل الهی بوده است. رئیس معتزله به عدل الهی معتقد شد و گفت خداوند در روز رستاخیز بدکاران را کیفر بد خواهد داد و نیکوکاران را پاداش نیک خواهد بخشید و چون نیکی و بدی دارای درجاتی است ثواب و عقاب نیز درجاتی دارد و میان کفر و ایمان منازل و وسائطی موجود است.

اصحاب اعتزال که با اهل ظاهر معارض بودند برای اثبات عقاید خویش از فلسفه یونان سرمایه کافی گرفتند و عقل را در مسائل دینی مداخله دادند و چون ذات واجب الوجود من جمیع الجهات، واحد و کامل است هیچ‌یک از صفات وی زائد بر ذات نیست لذا مذهب معتزله مبتنی بر تنزیه است.

در مقابل ایشان عده‌ای از اهل ظاهر من‌جمله حنابله و کرامیه به تشبیه و تجسیم قائل بودند. در قرن چهارم «ابوالحسن اشعری» مکتب نوی تأسیس کرد و مکتب وی به وسیله «قاضی باقلانی» متوفی در سنه ۴۰۳ کامل گردید.

اشاعره معتقدند که همه مقولات جز جوهر و کیف، اعتباری هستند و فقط وجود ذهنی دارند. قوام جوهر نیز به کیفیات است و جهان، مرکب از جواهر فرد یعنی ذراتی است که میان آنها خلا وجود دارد و هیچ رابطه علیت و معلولیت میان ذرات و حوادث جهان موجود نیست. زمان نیز مرکب از آیات منفصل است. تنها اراده خدا است که اشیاء را آن به آن موجود و معدوم می‌کند. اشاعره معتقدند که عقل انسانی از ادراک صفات حق عاجز است و صفات قدرت و علم و مانند اینها که به خدا نسبت می‌دهیم از هر جهت مغایر با معنی این صفات در ذهن ما است و صفات خداوندی از هر جهت مخالف با صفات مخلوق است.

می‌گویند كل ما خطر ببالك فهوها لك والله به خلاف ذلك یعنی هر چه در ذهن خطور کند زوال پذیر است و خدا به خلاف آن است.

اشعریون در مسئله جبر و اختیار سخن صریح ندارند و می‌گویند آدمی بر اکتساب افعال خود، قدرت دارد و اراده افعال را خداوند در اشخاص انسانی آناً فآناً خلق می‌فرماید.

«ماتریدی» متوفی در سیصد و سی و سه مذهبی جداگانه دارد که نزدیک به مذهب اشعری است ولی معتدل‌تر و صریح‌تر از آن است. وی قائل به اختیار است. علاوه بر اخباریون و اشاعره و معتزله جماعت دیگری که آنان را عرفا یا متصوفه می‌نامیم از قرون اولیه اسلام به وحدت وجود معتقد شده بودند لکن گاهی مذهب فلسفی خویش را آشکار می‌کردند و زمانی فقط به زهد و عمل به واجبات ومستحبات اشتغال می‌ورزیدند و از عقل در تأویل و نقد احادیث استفاده می‌کردند و معتقد بودند که آدمی با تزکیه نفس می‌تواند به وسیله کشف و شهود، ذات خدا را دریابد و به حق، واصل شود و در ذات او فانی گردد.

متصوفه از مذاهب فلسفی گوناگون هند و یونان و عقاید کلامی مسیحیون بهره‌ور شده‌اند و در نظرات فرعی ایشان تطورات بسیار حاصل شده است ولی همه صوفیان بر وحدت وجود و درک ذات حق به وسیله کشف و شهود، متفق‌اند.

بنا بر آنچه گفته شد متکلمین اسلامی را می‌‌توان از نظر مسئله صفات الهی به چهار فرقه تقسیم کرد:

  1. مجسمه یا مشبهه.
  2. معتزله - که عقل را در معرفت الهی مداخله می‌دهند.
  3. اشاعره - که اوصاف خالق را از هر حیث مخالف صفات مخلوق میپندارند.
  4. متصوفه- که به وحدت وجود و به کشف و شهود قائلند.

امام محمد غزالی میان این عقاید مختلف، جمع کرده است وی نخست سخنان مجسمه را تأویل کرده و گفته است کرامیه که گفته‌اند خداوند جسم است مقصودشان از جسم، موجود قائم بالذات بوده است. سپس معتقد می‌شود که باید از عقل در نقد احادیت مدد گرفت و با عمل و تمسک به احادیث بایستی به تزکیۀ نفس پرداخت، آنگاه نفس پاک و بی‌آلایش می‌تواند با کشف و شهود بر اسرار وجود آگاه شود.

چون مذهب غزالی جامع میان مذاهب کلامی است کالا یا بعضا در نظر فرق اسلامی جز وهابی‌ها و اصحاب این تیمیه مقبول افتاده است.

حتی اگر کسانی به طرفداران غزالی معترض بوده‌اند، مخالفان خود را به عجز از فهم سخنان غزالی متهم کرده‌اند.[۹۲]

توحید و شرک

فطرت آدمی توحید و یکتاپرستی است زیرا انسان بالفطره خواهان وحدت و یگانگی می‌باشد و همین اقتضای فطری است که امروزه در باب علوم، خودنمائی می‌کند و علما به انگیزه همین میل فطری کوشش دارند که همه قوانین را به قانون واحدی بازگردانند و چون نظام دستگاه به ثبوت رسیده، این حکم فطری را باید دلیل وجود و هستی حقیقت واحد دانست. از جانب دیگر می‌‌بینیم قبایل وحشی افریقائی که از علم بی‌بهره‌اند و مطالعات علمی، آنان را به جانب عقیده‌ای سوق نداده است بالفطره یا به خدای واحد قائل‌اند یا این که همه معبودهای خود را تابع و مطیع خدای بزرگ‌تری میپندارند. بنابراین، عقیدۀ توحید، فطری آدمی است اما تعدد مظاهر طبیعت که بشر در برابر هر کدام خاضع میبوده او را به قبول خدایان متعدد سوق داده، چنان که برای ابر و باران و باد و طوفان و رعد و برق، خدایانی شناخته است. علاوه بر تعدد نمودارهای طبیعت که درک حقیقت هر یک از آنها برای انسان ابتدائی، دشوار و یا شاید ناممکن بوده و در نتیجه وی را به قبول الهه متعدد واداشته، پیش آمدهای اجتماعی هم به اینگونه معتقدات مدد کرده است. فی المثل چند قبیله با هم متحد می‌شوند و میبایست خدایان یکدیگر را قبول کنند. قبیله غالب، خدا، یا خدایان خود را بر قبیله مغلوب تحمیل می‌کند، مغلوبین به حفظ نام خدا، یا خدایان خویش علاقه دارند و در عین حال خدایان غالبین را هم باید خواه و ناخواه بپذیرند. خانواده‌ها هرکدام خود را صادر از اصلی میپندارند و برای خویش توتم خاصی در نظر می‌گیرند و چنان تصور می‌کنند که از یک حیوان مخصوص یا گیاهی ویژه به وجود آمده‌اند زیرا تسلسل افراد انواع انسان برای بشر ابتدائی و حتی برای انسان امروزی تصوری آسان نیست. پرستش توتم‌ها، قوت می‌گیرد و گاهی به صورت پرستش اجداد و زمانی به صورت عبادت حیوان یا درخت حتی سنگ و کوه در می‌آید و در برخی از اقوام، این معبودها ممکن است در ردیف مظاهر طبیعت قرار گیرند یا بر مظاهر طبیعت هم غالب شوند و بیشتر اوقات میان اجداد یا توتم‌ها با نمودارهای طبیعت و ستارگان ارتباط‌های دور و نزدیک پیدا می‌شود و افسانه‌های شیرینی را به وجود میآورد. اختران که در آسمان درخشندگی دارند زودتر و بیشتر از هر نمودار طبیعی دیگر، چشم آدمی را به خود متوجه ساخته‌اند و بیش از همه خورشید نظر بشر را به خود معطوف داشته و در مناطق گرم که مسافرت شبانه مناسب‌تر می‌نموده به ماه توجه بیشتری شده است. بی‌گمان اقوام و ملل را از جهت تنوع عقاید نمی‌توان به طور جامع دسته‌بندی کرد، لکن می‌‌توان گفت که در میان همه اقوام، اینگونه معتقدات بیش و کم به صورت ترکیبی وجود داشته و صورت‌های مختلف شرک را نشان می‌داده است. گاهی یک قوم یا یک قبیله یکی از خدایان را بر می‌گزیده‌اند و او را بر خدایان دیگر ترجیح می‌داده‌اند خدایان زیر دست ممکن بود از مقام الوهیت تنزل کنند و در ردیف فرشتگان قرار گیرند.

به پندار علمائی که به مقایسه ادیان پرداخته‌اند، گاهی قبیله مغلوب بر قبیله غالب چیره می‌‌شد و به عنوان تجلی حس انتقام، خدا، یا خدایان قبیله غالب را از اوج آسمان به زیر زمین می‌برد یا حداقل با تیر شهب از دسترسی به آسمان محرومشان می‌ساخت و در ردیف تیتان‌ها جایشان می‌داد. به این ترتیب خدائی بر خدایان دیگر یا بر فرشتگان و شیاطین حکومت می‌یافت.

بشر را خداوند یگانه بر حسب تطور اجتماعی به توحید فطری که از آن در نتیجه حوادث اجتماعی یا تخیلات و اندیشه‌های غلط دور مانده بود نزدیک می‌ساخت. بشر ابتدائی صفات نیک و انسانی را به ارباب انواع نسبت می‌داد چنان که دوازده خدای بزرگ یونان که بر فراز قله «المپ» بزم خدائی خویش را دایر می‌ساختند هر یک مظهر یکی از صفات آدمی بودند.

به تدریج مرحله تجرید پیش آمد و ارباب انواع به معانی گوناگون انتساب رفتند، چنانکه در میان آلهه یونان و روم آفرودیت یا ونوس «زهره و ناهید» خدای عشق، ارتمیس یا دیانا خدای شکار، آتنا، خدای عقل، هرمس یا مرکور «عطارد» خداوند تجارت، آرس یا مارس «مریخ» خداوندجنگ معرفی شد. به این کیفیت، تجرید، مقدمه تنزیه بود. به تدریج صفات نقص و عیب از خدای بزرگ سلب گردید و صفات کمالیه در وجود خدایان تجلی نموده حتی «هزید» شاعر یونانی که در افسانه خدایان از تخیلات «ھومر» پیروی می‌کرد بالاتر از «زئوس» بزرگ‌ترین خدایان یونان، خدائی شناخت که او را آفریدگار جهان معرفی کرد. با این که زئوس در میان ملل آریائی سابقه تاریخی ممتدی داشت و همان «دیانوس» هندی «به معنی معطی» بود که نامش ریشه لفظ خدا در بیشتر زبان‌های اروپائی است، معهذا زئوس، چون در افسانه خدایان به عیوب و نقائصی شناخته شده بود از مقام شامخ خویش یعنی خدای خدایان تنزل کرد و خدائی خدایان به ذاتی رسید که واجد صفات کمالیه باشد.

در مرحله تنزیه بعضی پنداشتند که شرور به خدایی که باید مظهر خیر باشد شایسته انتساب نیست لذا در مقابل خداوند مظهر خیر، به خداوند دیگری که آفریننده شرور باشد قائل شدند. به این ترتیب آیین‌های ثنویت پیدا شد و اهریمن در مقابل اهورمزدا یا ظلمت در برابر نور قرار گرفت. اما باید دانست که زردشت موحد بوده و تقابل اهریمن یا اهورا مزدا مربوط به بعد از زردشت است. برخی از زردشتیان بعدی به خدائی واحد بالاتر از اهور مزدا و اهریمن به نام زردان قائل بوده‌اند. عده‌ای هم صفات کمالیه را طبقه‌بندی کردند و از این روی به آیین تثلیث گرویدند و در عین حال مردم روشن بین در میان آنان معتقد بودند که هر سه صفت یا هر سه اقنوم به یک اصل باز می‌گردد و تثلیث برهمنان که برهما را خدای خالق و سیوا را خدای حافظ و ویشنو را خدای مهلک می‌پندارند و همچنین تثلیث مسیحیان که به اب و ابن و روح القدس قائلند بر این مبنی است.

خداوند یگانه که به آدمیان اختیار عطا فرموده و با لطف و عنایت آنان را هدایت نموده مشیتش چنان تعلق گرفته که قدم به قدم نوع انسانی در معارف خویش پیش رود و توحید کامل را به نیروی عقل خود دریابد و ایمان فطری‌اش را عقل، تأیید کند. از آنچه گفته شد معلوم می‌شود که شرک مرحله‌ای میان توحید فطری و توحید عقلی است و دین مبین اسلام توحید کامل را به بشر ارائه داده و نوع انسانی را در تفکر و تعقل به عالی‌ترین درجه راهبری نموده است. عقل را ناظر بر فطرت و فطرت را زمینه‌ای برای فعالیت خرد قرار داده است.[۹۳]

منابع

پانویس

  1. البحر المحیط، ج۱، ص۲۸.
  2. قاموس المحیط، ج۳، ص۵۱.
  3. المنار، ج۱۰، ص۱۶۶.
  4. ما وقع فی القرآن، ج۱، ص۲۷.
  5. التفسیر الکبیر، ج۱، ص۱۴۸.
  6. التفسیر الکبیر، ج۱، ص۱۴۴.
  7. بصائر ذوی التمییز، ج۲، ص۱۲.
  8. المخصص، ج۵، ص۲۰۸.
  9. الکشاف، ج۱، ص۲.
  10. المصباح المنیر، ج۱، ص۱۹.
  11. بحارالانوار، ج۳، ص۲۲۲.
  12. بحارالانوار، ج۴، ص۱۵۷.
  13. التفسیر الکبیر، ج۱، ص۱۴۵-۱۴۷.
  14. الدر المصون، ج۱، ص۲۴.
  15. همع الهوامع، ج۱، ص۱۳۳.
  16. التحریر، ج۳، ص۱۷.
  17. اشعار الشعراء الستة الجاهلیین، ج۱، ص۱۰.
  18. فی تاریخ الأدب الجاهلی، ج۱، ص۱۸۹.
  19. اشعار الشعراء الستة الجاهلیین، ج۱، ص۴۵.
  20. صحیح مسلم، ح۲۲۵۶.
  21. «و اگر از آنان بپرسید که چه کسی آسمان‌ها و زمین را آفریده و خورشید و ماه را رام کرده است خواهند گفت: خداوند؛ پس چگونه (از حق) باز گردانده می‌شوند؟» سوره عنکبوت، آیه ۶۱.
  22. «و اگر از آنان بپرسی چه کسی از آسمان، آبی فرو فرستاد و بدان زمین را پس از آنکه مرده بود زنده گردانید؟ خواهند گفت: خداوند؛ بگو: سپاس خداوند را؛ بلکه بیشتر آنان خرد نمی‌ورزند» سوره عنکبوت، آیه ۶۳.
  23. «و اگر از آنان بپرسی: چه کسی آسمان‌ها و زمین را آفریده است؟ می‌گویند: خداوند، بگو: سپاس، خداوند راست اما بیشتر آنان نمی‌دانند» سوره لقمان، آیه ۲۵.
  24. تهذیب اللغه، ج۱۴، ص۱۷۹.
  25. السیرة النبویة، ج۱، ۳۷۶؛ ج۲، ۳۱۷.
  26. معانی القرآن و اعرابه، ج۱، ص۳۹۴.
  27. معانی القرآن و اعرابه، ج۱، ص۲۰۳.
  28. «خداوند، نور آسمان‌ها و زمین است» سوره نور، آیه ۳۵.
  29. المیزان، ج۱۵، ص۶۳.
  30. تفسیر الراغب، ج۳، ص۱۳۳۷.
  31. «هر جا باشید هر چند در دژهای استوار، مرگ شما را در می‌یابد و اگر نیکی‌یی به ایشان رسد می‌گویند این از سوی خداوند است و اگر بدی‌یی به آنان رسد می‌گویند این از سوی توست بگو همه (چیز) از سوی خداوند است؛ بر سر این گروه چه آمده است که بر آن نیستند تا سخنی را دریابند» سوره نساء، آیه ۷۸.
  32. «(ای آدمی!) هر نیکی به تو رسد از خداوند است و هر بدی به تو رسد از خود توست. و (ای محمّد!) ما تو را برای مردم، پیامبر فرستاده‌ایم و خداوند، (شما را) گواه بس» سوره نساء، آیه ۷۹.
  33. «که خداوند نیکوکاران را دوست می‌دارد» سوره بقره، آیه ۱۹۵.
  34. بصائر ذوی التمییز، ج۲، ص۳۰-۱۲.
  35. بحارالانوار، ج۸۹، ص۲۳۳.
  36. بحارالانوار، ج۴، ص۱۵۷.
  37. برای نمونه: انوارالتنزیل، ج۵، ص۳۴۷؛ المیزان، ج۱۹، ص۱۲۲.
  38. «بگو او خداوند یگانه است» سوره اخلاص، آیه ۱.
  39. التبیان، ج۱۰، ص۴۰۹.
  40. التفسیر الکبیر، ج۳۲، ص۳۶۱.
  41. تفسیر القرآن الکریم، ج۴، ص۱۰.
  42. سلطانی، محمد، مقاله «الله»، دانشنامه معاصر قرآن کریم، ص۲۸۹- ۲۹۳.
  43. «و خداوند را نام‌های نیکوتر است، او را بدان‌ها بخوانید! و آنان را که در نام‌های خداوند کژاندیشی می‌کنند وانهید، به زودی بدانچه می‌کرده‌اند کیفر می‌بینند» سوره اعراف، آیه ۱۸۰.
  44. خزائلی، محمد، اعلام قرآن، ص183-184.
  45. «و جز روزگار ما را نابود نمی‌کند» سوره جاثیه، آیه ۲۴.
  46. «می‌گویند: پاکا که تویی، تو سرور مایی نه آنان بلکه (آنان) پریان را می‌پرستیدند، بیشترشان به آنان گرویده بودند» سوره سبأ، آیه ۴۱.
  47. «و مردم را هنگامی که برای آنان رهنمود آمد هیچ چیز از ایمان آوردن باز نداشت مگر همین که گفتند: آیا خداوند بشری را به پیامبری برانگیخته است؟!» سوره اسراء، آیه ۹۴.
  48. خزائلی، محمد، اعلام قرآن، ص184-186.
  49. «کسانی را که خداوند راهنمایی کند راهیافته‌اند و کسانی را که در گمراهی نهد زیانکارند» سوره اعراف، آیه ۱۷۸.
  50. «خداوند است که هیچ خدایی جز او نیست؛ نام‌های نیکوتر از آن اوست» سوره طه، آیه ۸.
  51. «اوست خداوند آفریننده پدیدآور نگارگر، نام‌های نکوتر او راست؛ هر چه در آسمان‌ها و زمین است او را به پاکی می‌ستایند و او پیروزمند فرزانه است» سوره حشر، آیه ۲۴.
  52. «بگو او خداوند یگانه است» سوره اخلاص، آیه ۱.
  53. «مگر هنگامی که مرگ یعقوب فرا رسید گواه بودید، آنگاه که از پسران خود پرسید: پس از من چه می‌پرستید؟ گفتند: خدای تو و خدای پدرانت ابراهیم و اسماعیل و اسحاق را می‌پرستیم که خدایی یگانه است و ما فرمانبردار اوییم» سوره بقره، آیه ۱۳۳.
  54. «هیچ خدایی جز خداوند نیست» سوره صافات، آیه ۳۵.
  55. «و کار خود را به آن زنده نامیرا واگذار و با سپاس او را پاک بستای و او از گناهان بندگانش آگاه، بس» سوره فرقان، آیه ۵۸.
  56. «خداوند صمد است» سوره اخلاص، آیه ۲.
  57. «پس نام سترگ پروردگار خویش را به پاکی بستای!» سوره واقعه، آیه ۷۴.
  58. «نام برتر پروردگارت را به پاکی بستای!» سوره اعلی، آیه ۱.
  59. «به کسانی که بر آنها جنگ تحمیل می‌شود اجازه (ی جهاد) داده شد زیرا ستم دیده‌اند و بی‌گمان خداوند بر یاری آنان تواناست» سوره حج، آیه ۳۹.
  60. «و او دانای تواناست» سوره روم، آیه ۵۴.
  61. «بی‌گمان این خداوند است که بسیار روزی‌بخش توانمند استوار است» سوره ذاریات، آیه ۵۸.
  62. «آن که دانشی از کتاب (آسمانی) با خویش داشت گفت: من پیش از آنکه چشم بر هم زنی آن را برایت می‌آورم و چون (سلیمان) آن (اورنگ) را نزد خود پای برجا دید گفت: این از بخشش (های) پروردگار من است تا بیازمایدم که سپاس می‌گزارم یا ناسپاسی می‌کنم و هر که سپاس گزارد تنها به سود خویش گزارده است و هر که ناسپاسی کند بی‌گمان پروردگار من بی‌نیازی ارجمند است» سوره نمل، آیه ۴۰.
  63. «پس، فرابرترا که خداوند است، آن فرمانفرمای راستین، هیچ خدایی جز او نیست که پروردگار اورنگ ارجمند (فرمانفرمایی جهان) است» سوره مؤمنون، آیه ۱۱۶.
  64. «ای انسان! چه تو را با پروردگار بخشنده‌ات به خیرگی وا داشت؟» سوره انفطار، آیه ۶.
  65. «خداوند در کار بندگانش نازک‌بین است، هر که را بخواهد روزی می‌دهد و او توانای پیروزمند است» سوره شوری، آیه ۱۹.
  66. «که خداوند همان حقّ آشکار است» سوره نور، آیه ۲۵.
  67. «تا آسمان‌ها و زمین بر جاست در آن (آتش) جاودانند جز آنچه پروردگارت بخواهد، بی‌گمان پروردگارت هر کاری بخواهد می‌کند» سوره هود، آیه ۱۰۷.
  68. «بی‌گمان این خداوند است که بسیار روزی‌بخش توانمند استوار است» سوره ذاریات، آیه ۵۸.
  69. «خداوند، نور آسمان‌ها و زمین است» سوره نور، آیه ۳۵.
  70. خزائلی، محمد، اعلام قرآن، ص186-192.
  71. «سپاس خداوند را که آسمان‌ها و زمین را آفرید و تاریکی‌ها و روشنایی را پدید آورد؛ آنگاه کافران برای پروردگار خود همتا می‌تراشند» سوره انعام، آیه ۱.
  72. «سپاس خداوند را، آفریننده آسمان‌ها و زمین، همان که فرشتگان دارنده دو دو، و سه سه، و چهار چهار، بال را پیام‌رسان گمارده است؛ در آفرینش هر چه بخواهد می‌افزاید، بی‌گمان خداوند بر هر کاری تواناست» سوره فاطر، آیه ۱.
  73. «شکافنده بامداد پگاه است و شب را (برای) آرامش و خورشید و ماه را (برای) شمارش برگمارده است؛ این سنجش (خداوند) پیروز داناست» سوره انعام، آیه ۹۶.
  74. «خداوند شکافنده هسته و دانه است، زنده را از مرده بیرون می‌آورد و بیرون آورنده مرده از زنده است، این است خداوند پس چگونه (از حق) بازتان می‌گردانند؟» سوره انعام، آیه ۹۵.
  75. «پروردگار من آن است که زنده می‌کند و می‌میراند» سوره بقره، آیه ۲۵۸.
  76. «اوست که (آفرینش را) می‌آغازد و باز می‌گرداند» سوره بروج، آیه ۱۳.
  77. خزائلی، محمد، اعلام قرآن، ص192-194.
  78. «پس خداوند بهترین نگهبان و او بخشاینده‌ترین بخشایندگان است» سوره یوسف، آیه ۶۴.
  79. «و چون به شما درودی گفته شد، با درودی بهتر از آن یا همانند آن پاسخ دهید؛ بی‌گمان خداوند حسابرس همه چیز است» سوره نساء، آیه ۸۶.
  80. «و حسابرسی را خداوند بسنده است» سوره احزاب، آیه ۳۹.
  81. «(ای آدمی!) هر نیکی به تو رسد از خداوند است و هر بدی به تو رسد از خود توست. و (ای محمّد!) ما تو را برای مردم، پیامبر فرستاده‌ایم و خداوند، (شما را) گواه بس» سوره نساء، آیه ۷۹.
  82. «و برای هر دارایی از آنچه پدر و مادر و نزدیکان به‌جا گذارده‌اند، میراث‌برانی نهاده‌ایم و (نیز) سهم کسانی را که پیمان (زناشویی) تان (شما را به آنان) وابسته است؛ به آنها بپردازید؛ بی‌گمان خداوند بر هر چیزی گواه است» سوره نساء، آیه ۳۳.
  83. «روزی که خداوند همه آنان را برمی‌انگیزد آنگاه آنان را از آنچه کرده‌اند آگاه می‌گرداند؛ خداوند آن (کردارها) را شماره کرده است اما ایشان خود به فراموشی سپرده‌اند و خداوند بر هر چیزی گواه است» سوره مجادله، آیه ۶.
  84. «بگو: ای اهل کتاب! چرا به آیات خداوند کفر می‌ورزید در حالی که خداوند به آنچه می‌کنید گواه است» سوره آل عمران، آیه ۹۸.
  85. «و خداوند بر هر چیز تواناست» سوره نساء، آیه ۸۵.
  86. «بی‌گمان پیامبری از (میان) خودتان نزد شما آمده است که هر رنجی ببرید بر او گران است، بسیار خواستار شماست، با مؤمنان مهربانی بخشاینده است» سوره توبه، آیه ۱۲۸.
  87. «بگو: چه «الله» را بخوانید و چه «رحمان» را؛ هر چه بخوانید، نام‌های نیکوتر او راست و به نمازت نه بانگ بردار و نه آن را بی‌آوا بخوان و میان آن (دو)، راهی (میانه) بگزین!» سوره اسراء، آیه ۱۱۰.
  88. «به نام خداوند بخشنده بخشاینده» سوره فاتحه، آیه ۱.
  89. «و چون به آنان گویند: به (خداوند) بخشنده سجده برید می‌گویند: (خداوند) بخشنده چیست؟» سوره فرقان، آیه ۶۰.
  90. «و (یاد کن) آنگاه را که پروردگارتان اعلام داشت: اگر سپاسگزار باشید به یقین بر (نعمت) شما می‌افزایم و اگر ناسپاسی کنید بی‌گمان عذاب من سخت است» سوره ابراهیم، آیه ۷.
  91. خزائلی، محمد، اعلام قرآن، ص194-197.
  92. خزائلی، محمد، اعلام قرآن، ص197-200.
  93. خزائلی، محمد، اعلام قرآن، ص200-203.