بنی صعب بن سعد العشیره

از امامت‌پدیا، دانشنامهٔ امامت و ولایت

مقدمه

بنی صعب از قبایل قحطانی[۱] و از شاخه‌های بزرگ قبیله سعد العشیره‌اند که نسب از بنی صعب بن سعد العشیرة بن مالک بن ادد می‌برند[۲]. مادر صعب زنی از قبیله ازد و دختر حارث الغطرّیف ازدی معرفی شده است[۳]. صعب، پسرانی به نام‌های اود، منبّه معروف به «زبید»، ثعلبه و غنم داشت[۴]. از جمع این پسران، غنم به قبیله عائذاللّه بن سعد العشیره پیوست و نسب از آنان گرفت[۵] اما دیگر پسران بر نسب خود باقی مانده، شاخه بزرگ بنی صعب بن سعدالعشیره را تشکیل دادند. بنی صعب از شاخه‌ها و طوایف بسیاری برخوردار است که از مهم‌ترین آنها می‌توان به سرشاخه‌های اود و زبید و از زیر شاخه‌های مهم آن به بنی کعب بن اود[۶]، بنی منبه بن اود[۷]، بنی عوف[۸]، بنی عامر[۹]، بنی سعد[۱۰]، بنی أَلوذ، بنی‌وهب، بنی سلمه، بنی‌جدیه[۱۱]، بنی‌زعافر[۱۲]، بنی‌صریم[۱۳]، بنی‌زمان (رمّان)[۱۴]، بنی‌قرن و بنی‌ربیعه[۱۵] از سرشاخه اود و بنی زبید الاصغر[۱۶]، بنی الأغلوق[۱۷]، بنی‌حبیش[۱۸]، بنی قطیعة بن عبس[۱۹]، بنی عصم أو عاصم[۲۰]، بنی مازن بن ربیعه[۲۱]، بنی مالک بن سلمه[۲۲] و بنی نشوان بن حیی[۲۳] از زیر مجموعه‌های قبیله زبید اشاره کرد.

ضمن این که او دختران معروفی هم دارد که نظر به جایگاه بلند اجتماعی‌شان، فرزندانشان نسب از ایشان گرفته‌اند که از جمله ایشان می‌توان به نام بجیله بنت صعب بن سعد العشیره اشاره کرد. این زن پس از ازدواج با انمار بن اراش بن عمرو بن غوث انماری، فرزندانی برای او به دنیا آورد که همگی نام و نسب از مادرشان گرفته، آنان را به جهت نام مادرشان بجلی و نام قبیله‌ای که بعدها از نسل آنان شکل گرفت، بجیله خوانده‌اند[۲۴]. باهِلَه هم دیگر دختر صعب بن سعد العشیره است که پس از ازدواج با مالک بن اعصر بن سعد بن قیس بن عیلان، فرزندانی برای او به دنیا آورد که همگی نام و نسب از مادرشان گرفتند چندان که نام قبیله‌ای که از نسل ایشان شکل گرفت، به نام مادرشان، «باهله» نامیده شده است[۲۵].[۲۶].

منازل و مساکن بنی صعب

خاستگاه و موطن اصلی این قبیله و شاخه‌های معروفش را، سرزمین بزرگ مذحج موسوم به «سرو مَذحج» که امروزه «بیضاء» نامیده می‌شود، و از تثلیث و نجران در شمال تا مأرب و دَثینه را در برمی‌گرفت[۲۷]، گفته‌اند. در این سرزمین وسیع، بنی زائد بن حی بن أود، منزل داشتند. سرزمین بنی زائد از الخزانه، نسبة و الهجیره -که در جاهلیت آب انبار مردم بود- قرار داشت. «الشهد» از قلعه‌های آنان بود و در اطرافش اموال بسیار وجود داشت. السرّ و نواس و عبایه که قلعه معروف «الهضیمه» در آن قرار داشت، هم، از دیگر مساکن و منازل این تیره از بنی اود بن صعب به شمار می‌رفت. ضمن این که وادی «نعوه» هم، منزل مشترک بنی‌منبه و بنی قیس از شاخه‌های بنی‌اود بود[۲۸]. ألوذی‌ها هم در دو دره حصامه و شوکان سکنی داشتند و کریش هم، مسکن مشترک اودی‌ها و اصبحی‌ها بود. صحب و بلاس نیز از آن اودی‌ها بود و دعام بن رزام دهبلی از شاخه‌های اود با دایی‌های خود اصبیحی‌ها در قلعه‌ای معروف به «القمر» زندگی می‌کردند[۲۹]. دره‌های تاران در دثینه هم، محل سکونت بنی قیس از تیره‌های اود بود و وادی کبیر از آن بنی شکل بن حیّ بن اود و وادی «عرفان» متعلق به بنی افعی از شاخه‌های بنی ربیعة بن اود بود. المقیق، سکونت‌گاه بنی شهاب بن ارقم بن حی بن اود و رائش، کوه بنی اود در این منطقه بود که آب بنی عمرو بن ارقم بن حی بن اود را تأمین می‌کرد. المعموران و الحمیراء هم دره‌های بنی‌مزاحم از شاخه‌های بنی الدهابل - از اشراف و بزرگان بنی اود و از نسل بنی ربیعة بن اود - بود[۳۰]. الخنینه هم منزل بنی سویق از شاخه‌های بنی حیّ بن اود بود[۳۱]. شرجان در السرو، مسکن بنی مالک بن الوذ بود و در «اعناب» هم قلعه‌ای بود به نام «القمر» که مسکن مشترک اصبحی‌ها و بنی دعام بن رزام کتیفی -از اشراف اود- بود. صحب هم، منزل مشترک نخع و بنی اود در انتهای منطقه السر قرار داشت. قسمت ابتدایی سرزمین دثینه، اختصاص به حباب بن اود داشت. دثینه گودالی بود مانند گودال مأرب که بنی اود از هر تباری در آن حضور داشتند و در مزارع آن به کشاورزی می‌پرداختند. روستاهای بنی شبیب و بنی قیس از مهم‌ترین مناطق مسکونی‌ای بود که در این سرزمین قرار داشت[۳۲]. الجبابات (جبّ)[۳۳] را هم از دیگر منازل جاهلی بنی اود گفته‌اند.

از جازان[۳۴]، فَعن، فرغان، تَثلیث، سازه و مَربَع[۳۵] هم به عنوان شهرهای معروف بنی زبید در یمن یاد شده است[۳۶]. از دیگر سرزمین‌های اختصاصی این قبیله هم می‌توان از «بنو حرب» در حجاز - بین مکه و مدینه -[۳۷]، «صَعْدة»[۳۸]، «أراکه»[۳۹]، «بلاع» که قبایل الأغلوق، بنو مازن و بنو عصم در آن ساکن بودند[۴۰]، «الحُصَیب» از روستاهای زبید و اشعری‌ها که با گروهی از بنی وافد از قبیله ثقیف مشترکاً زندگی می‌کردند[۴۱]. «الخصاصه» از سرزمین‌های مشترک بنی زبید و بنی حارث بن کعب واقع در بین حجاز و تهامه[۴۲]، «دیمات»[۴۳]، «ذو کزَّان» و «هلیل» و «صید» –از سرزمین‌های بنی حبیش زبید -[۴۴] یاد کرد. ضمن این که «أنسب» – از قلعه‌های بنی زبید در یمن-[۴۵]، «حماک» – از قلعه‌های بنی زبید در یمن-[۴۶]، «هیوه»[۴۷]، «العصم»[۴۸] و «مشوه» – از قلاع بنی زبید در یمن -[۴۹] را هم در شمار قلاع معروف زبید در یمن ذکر کرده‌اند[۵۰]. علاوه بر یمن، جمعی از مردم قبیله زبید، پس از شکستن سد مأرب، همراه با دیگر قبایل مهاجر یمنی در اواخر قرن سوم میلادی - یعنی سه قرن پیش از ظهور اسلام - و در ایام حکومت سبأ و ذوریدان به مناطق جدید در اراضی شمالی‌تر مهاجرت کردند[۵۱]. آنان پس از این هجرت، در شام و بر اساس نقل بعضی از علمای یهود، در موضع شمال غربی دمشق منزل گرفتند که برخی احتمال داده‌اند که این مکان همان «زبدانی» باشد که در بیست میلی شام در مسیر دمشق – بعلبک قرار دارد[۵۲].

پس از ظهور اسلام و انجام فتوحات اسلامی، جماعتی از مردم این قبیله از شاخه اود بن صعب بن سعد العشیره به عراق کوچ کردند و در مناطق مختلف آن، بخصوص کوفه ساکن شدند. جمعیت بسیار آنها در این شهر موجب گردید تا محله‌ای که در کوفه به ایشان اختصاص یافته بود، به نام ایشان أود خوانده شود[۵۳]. تا آنجا که برخی از طوایف این قبیله همچون قرن بن مالک (ألوذ) در این شهر مسجدی برای خود داشتند[۵۴]. همچنین، با توجه به همراهی گسترده اودی‌ها در نبرد صفین با معاویه[۵۵]، و نیز نسبت برخی از محدثین[۵۶] به نظر می‌رسد جمعی از آنان در شام نیز ساکن شده باشند. همچنین پس از فتح آذربایجان، جماعتی از مردم اود در برخی از نقاط این سرزمین سکنی گزیدند که منطقه «برزه» از آن جمله بود. برزه از آن طایفه اود بود و شهر آن به مردی از همین طایفه تعلق داشت. وی مردمان را در آنجا جمع کرد و قلعه‌ای در آن بنا نهاد. بعدها منبری نیز در آن برپا شد[۵۷]. بنی زبید نیز در ابتدای فتوح اسلامی همراه با رییس خود عمرو بن معدیکرب[۵۸] به عراق کوچ کردند و سپس مهاجرت‌های پی در پی و لاینقطعی را به سرزمین‌های دیگر نظیر شام و مصر و نجد و... انجام دادند[۵۹]. زبیدی‌ها همچنین، خطه‌ای را در سرزمین مصر که میان خطط خولان و تجیب قرار داشت، به خود اختصاص دادند[۶۰]. آنها پس از فتح اندلس به این سرزمین وارد شدند؛ چندان که نام برخی از رجال این قبیله همچون محمد بن محمد بن حسن زبیدی[۶۱] و محمد بن حسن بن عبدالله مازنی زبیدی[۶۲] در شمار ساکنان اندلس به ثبت رسیده است. ضمن آنکه گروهی از آنان نیز، همچنان در مواطن اصلی خود یا سرزمین‌هایی در نزدیک آن به سر می‌بردند.[۶۳].

تاریخ جاهلی بنی صعب

قبیله زبید در شمار قبایل جنگ‌ستیز عرب - خصوصاً در ایام جاهلیت - بود و چه بسا کثرت قلعه‌هایی که در بلادشان وجود داشت، شاهدی بر این مدعا باشد. از معروف‌ترین ایام جاهلی آنان - که در اشعار عرب نمود یافته است - می‌توان به «یوم الأرنب» اشاره کرد. در این جنگ، زبید با پسر عموهایشان بنی الحارث بن کعب بن مرة بن سعد العشیره در موضعی به نام «أرنب» که گویا مکانی در سلسله جبال سراة بود، در گیر شدند. در این منازعه که دلیل وقوعش، کثرت یافتن بطون جرم و نهد در جبال سراة عنوان شده است، بنو نهد بن زید بن لیث - از بطون قبیله قضاعه - هم‌پیمانش بنی الحارث بن کعب را به یاری‌طلبید. در آن سوی میدان هم، قبیله جرم بن ربان - بطن دیگر قضاعه - که با بنی زبید همپیمان بود، آنان را با خود همراه کرد. پس هر قبیله‌ای با حلفای خود همراه گردید و با هم درگیر شدند. در ابتدای این جنگ، شکست با بنی زبید بود اما در ادامه این نبرد، آنان نیز به پیروزی‌هایی دست یافتند[۶۴]. «یوم بوار» هم از دیگر ایام بنی زبید است که در شعر معدی کرب زبیدی ذکری از آن به میان آمده است.[۶۵] از «یوم تثلیث» که بین بنی‌سلیم و مراد درگرفت و عمرو بن معد یکرب زبیدی در حمایت از بنی‌سلیم علیه بنی مراد به میدان رفت[۶۶] و «یوم شجوه» - وادی‌ای در تهامه - که در آن زبید و بنی مراد با هم به کارزار پرداختند[۶۷] و نیز «یوم أمول» موضعی چسبیده به حلیه که نبردی بین بنی صاهله از بطون هذیل و بین زبید در گرفت که به برتری بنی صاهله انجامید[۶۸]، هم از دیگر ایام جاهلی زبید نام برده شده است. به علاوه این که «یوم فیف الریح» با بنی عامر بن صعصعه، جنگ با کنانه[۶۹]، نبرد با خثعم و حِمیر[۷۰] و نیز نبرد داخلی با قوم و خویشان مازنی خود[۷۱]، از دیگر ایام جاهلی زبید برشمرده شده‌اند[۷۲]. قبیله اود هم چونان زبید و دیگر قبایل جاهلی از جنگ‌های جاهلی مستثنی نبود. نبرد جاهلی بنی اود با قبیله ازد در «جبّ»[۷۳] یا الجبابه[۷۴] و نیز پیکار با بنی عامر بن صعصعه از جمله این جنگ‌هاست. نقل شده در این جنگ - که گویا دلیل برپایی آن غارت بنی عامر بر بنی اود و کشته شدن برخی از اودی‌ها توسط عامری‌ها بود - بنی اود به فرماندهی صلاءة بن عمرو بن مالک بن حارث معروف به «افوه اودی» اجتماع کردند تا به بنی عامر هجوم برند. لکن پیش از حمله، افوه سخت بیمار شد و فرماندهی جنگ به دست زید بن حارث اودی افتاد. زید بن حارث با سپاهش پیش رفت تا آنکه در «تضارع» به بنی عامر به ریاست عوف بن احوص بن جعفر بن کلاب مواجه شد. دو سپاه با هم دیدار کردند و بواسطه برخی آشنایی‌ها و علقه‌های پیشین، سخنانی بین دو طرف رد و بدل شد و علی‌رغم انکار کشتن اودی‌ها از سوی بنی عامر، بنی اود بر گرفتن انتقام تأکید ورزیدند. با تحریک برادر مقتول - که مردی از بنی کعب بن اود بود - کار به جنگ کشید و دو طرف وارد نبردی شدند که پیروزش بنی اود بودند[۷۵]. از دیگر وقایع معروف عهد جاهلی که نام بنی صعب و طوایفش را در خود جای داده، واقعه موسوم به «حلف الفضول» در مکه است که عامل پیدایش آن را مورخان و سیره‌نگاران، ظلم عاص بن وائل سهمی بر یکی از افراد این قبیله عنوان کرده‌اند[۷۶].[۷۷].

اسلام بنی صعب

پس از رسیدن اخبار مربوط به بعثت رسول خدا(ص) به طایفه‌های بنی زبید و بنی مراد در سرزمین یمن، عمرو بن معدیکرب - که از بزرگان و شجاعان و شاعران زُبیدی بود - در دیداری که با قیس بن مکشوح مرادی داشت به او پیشنهاد داد تا نزد پیامبر نوظهور حجاز بروند و بفهمند چه می‌گوید؛ اگر در گفته‌اش صادق باشد، پیرو او شویم و اگر قصد دیگری دارد امر بر ما روشن خواهد شد. اما قیس، نظر عمرو بن معدیکرب را احمقانه خواند و آن را نپذیرفت؛ به همین جهت، عمرو بن معدیکرب همراه با عده‌ای از قومش به سوی مدینه حرکت کردند و هنگامی که لشکر اسلام تازه از تبوک (سال نهم هجری) بازگشته بود، نزد پیامبر(ص) رفتند و با شنیدن سخنان رسول خدا(ص) درباره قیامت، اسلام آوردند و سپس به سوی قبیله خود بازگشتند. در مسیر بازگشت، عمرو بن معدیکرب، قاتل پدرش  - أبی بن عثعث خثعمی - را دید و او را دستگیر کرد و پیش رسول خدا(ص) آورد و به ایشان گفت: «شکایت مرا درباره این قاتل فراری قبول کن که پدرم را کشته است». اما حضرت(ص) با این فرموده که: «ای عمرو بن معدیکرب، اسلام خون‌هایی را که در زمان جاهلیت ریخته شده، هدر دانسته است» درخواست او را رد کرد. پس عمرو بن معدیکرب بازگشت. وی در میانه راه مرتد شد و در مسیر بازگشت، به قوم ابی بن عثعث شبیخون زد و آن را غارت کرد و سپس به سوی قوم خود رفت[۷۸]. وقتی خبر ارتداد و شبیخون عمرو بن معدیکرب به رسول خدا(ص) رسید، به امام علی(ع) دستور داد که همراه عده‌ای از مهاجران، که خالد بن سعید بن عاص اموی هم جزء آنها بود، به سوی قبیله بنی زبید حرکت کند. این قبیله با قبیله بنی جعفی هم‌پیمان بودند، به همین دلیل، رسول اکرم(ص) خالد بن ولید را همراه عده‌ای از اعراب به سوی آنها فرستاد. رسول خدا(ص) به خالد دستور داد که به سوی قبیله بنی جعفی حرکت کند و اگر به علی(ع) برخوردند، فرماندهی دو لشکر را علی بن ابی طالب بر عهده بگیرد. وقتی که قبیله بنی جعفی از آمدن لشکر اسلام باخبر شدند، عده‌ای از آنها به قبیله بنی زبید پیوستند و عده‌ای دیگر به منطقه تخوم در یمن رفتند. علی(ع) احتمال داد که خالد بن ولید به دنبال آنها بیاید، به همین دلیل، نامه‌ای به او نوشت و وی را از ادامه حرکت باز داشت. علی(ع) به حرکت خود ادامه داد تا اینکه در وادی کسر، از مناطق صنعای یمن، به قبیله بنی زبید رسید. دو سپاه با هم روبرو شدند پس عمرو بن معدیکرب از سپاهش خارج شد و مبارز‌طلبید. همراه او برادر و برادرزاده‌اش نیز از لشکر خارج شده بودند و خود او شمشیر معروف صمصام را در دست داشت. علی(ع) به مبارزه او رفت و فریادی کشید و در یک لحظه برادر و برادرزاده عمرو بن معدیکرب را کشت. به دنبال آن، عمرو بن معدیکرب و بنی زبید فرار کردند و زنانشان، از جمله زن عمرو بن معدیکرب، رکانه دختر سلامه و فرزندش، اسیر شدند. علی(ع) خالد بن سعید را در میان بنی زبید باقی گذاشت تا به هر کدام از فراریان که مسلمان می‌شوند، امان دهد و زکات را گرد آورد. عمرو بن معدیکرب بازگشت و از خالد بن سعید اجازه ملاقات خواست. خالد بن سعید اجازه داد. او نزد خالد بن سعید رفت و دوباره اسلام آورد و از او خواست که همسر و فرزندش را به او ببخشد. خالد بن سعید آنها را به او بخشید و در مقابل، عمرو بن معدیکرب شمشیر صمصام را به خالد بن سعید بخشید[۷۹].[۸۰]

اما به نظر می‌رسد، اسلام عمومی قبایل صعب بن سعدالعشیره چونان دیگر طوایف و قبایل مذحج، بین سال‌های نهم تا دهم هجری و در پی ارسال سرایا از سوی نبی اکرم(ص) و وفود قبایل مذحجی به مدینه اتفاق افتاده باشد. در یکی از این سرایا، در ماه رمضان سال دهم هجرت، رسول خدا(ص) برای علی(ع) پرچم بست و به دست خود ایشان را معمم ساخت و ایشان را به یمن گسیل داشت. پیامبر(ص) به ایشان توصیه فرمود که رو سوی یمنیان کند و چون در بلاد آنها وارد شد تا زمانی که آنها به جنگشان نرفتند با ایشان به نبرد برنخیزد. پس علی(ع) با سیصد سوار سوی یمن رفت و این اولین سپاهی بود که به یمن و بلاد مذحج وارد می‌شد. علی(ع) پس از ورود به سرزمین یمن، به گروهی از مَذحِجیان برخورد. پس آنان را به اسلام دعوت کرد، ولی مذحجیان نپذیرفتند و به جنگ با ایشان پرداختند. حضرت نیز سپاه خود را آراست و به آنان حمله برد. بیست نفر از مردم قبیله مذحج کشته شدند و بقیه گریختند. علی(ع) از تعقیب آنان دست برداشت و آنها را به اسلام دعوت کرد که بی‌درنگ پذیرفتند و چند نفر از رؤسای مَذحِج نیز با علی(ع) بیعت کردند[۸۱].[۸۲] رسول خدا(ص) بعد از پذیرش اسلام توسط زبید و مراد و مذحج، فروة بن مسیک مرادی را عامل خود بر ایشان قرار داد و خالد بن سعید بن عاص را با او همراه نمود. او در بلاد ایشان بود تا این که رسول خدا(ص) از دنیا رفت[۸۳]. پس از سرایای حضرت علی(ع) در یمن در سال‌های نهم[۸۴] و دهم هجری[۸۵]، هیئات متعددی از بنی سعد العشیره خود را به مدینه رساندند و به رسول خدا(ص) اظهار وفاداری کردند. این وفود که از سال نهم هجری آغاز و تا سال دهم هجری ادامه یافت، پس از وفد مردم صداء، نخستین وفود قبایل مذحجی دانسته شده‌اند که به مدینه انجام گرفته است[۸۶]. نقل است در وفدی که از سوی جعفی‌ها به ریاست دو نفر از بزرگانشان به نام‌های «قیس بن سلمة بن شراحیل» و «سلمة بن یزید بن مشجعه» به مدینه انجام گرفت، رسول خدا(ص) پس از فرا خواندن آنان به یکتاپرستی و ابلاغ تکالیف ایمانی، دستور دادند تا نوشته‌ای را برای قیس بن سلمة بن شراحیل مکتوب کردند که بر اساس آن قیس به عنوان نماینده ایشان بر قبایل «مُرّان» و «حَریم» و «کُلاب» و وابستگان آنان گماشته شده بود[۸۷]. ابن سعد در ادامه، کلاب را قبیله‌ای متشکل از خاندان‌های بزرگ اود، زبید، جزء بن سعد العشیره، زیدالله بن سعد العشیره، عائذالله بن سعد العشیره و بنی صلاءه از بنی حارث بن کعب عنوان کرده است[۸۸].[۸۹].

بنی صعب و جریان ارتداد

از میان قبایل و طوایف متعددی که به بنی صعب منتسب است، تنها به نام بنی زبید در جریان موسوم به ارتداد قبایل تصریح شده است. نقل است که پس از ظهور ارتداد اسود عنسی - از پیامبران دروغین - در اواخر ایام حیات رسول خدا(ص) و پیوستن مذحجیان به او، عمرو با کسان خود مرتد شد و به اسود عنسی پیوست. اسود او را به مقابله با فروة بن مسیک مرادی و یارانش که بر اسلام ثابت قدم مانده بودند فرستاد. آنها یکدیگر را تحت نظر داشتند و گاه همدیگر را با اشعاری هجو می‌کردند[۹۰]. این وضع ادامه یافت تا این که ابوبکر سپاهی را به فرماندهی مهاجر بن أبی أمیّۀ سوی یمن گسیل داشت. مهاجر، عمرو را به اسارت گرفت و نزد ابوبکر فرستاد. وی بار دیگر به اسلام بازگشت[۹۱]. البته واقعه ارتداد زبیدیان با توجه به برخی اخبار، در تمام طوایف این قبیله شیوع نداشت به گونه‌ای که در برخی گزارشات آمده که به هنگام واقعه ارتداد قبایل، زبیدیان یمن به توصیه عمرو بن حجاج زبیدی، در خواست عمرو بن معدیکرب جهت پیوستن زبیدیان به مخالفان حکومت مدینه را رد کردند و بر پایبندی خود به اسلام تأکید ورزیدند[۹۲].[۹۳].

بنی صعب و فتوحات اسلامی

با آغاز فتوحات اسلامی، قبایل بنی صعب بخصوص زبید جزء نخستین قبایلی بودند که پا در عرصه فتوحات اسلامی گذاشت و در فتوحات صدر اسلام از جمله فتوحات شام و مصر و عراق تحت زعامت فرمانده‌شان - عمرو بن معدیکرب زبیدی - حضور پررنگ و فعالی ایفا نمودند. در فتوحات شام، قبیله زبید همراه با قبیله مادری خود مذحج حضوری چشمگیر داشت که اوج این حضور در نبرد یرموک نمود پیدا کرد. پس از فتح دمشق به‌دست مسلمین، هرقل جمع کثیری از جنگجویان روم و اهل شام و مردم جزیره و ارمنستان را در قالب سپاهی دویست هزار نفره گرد آورد و یکی از نزدیکان خود را به فرماندهی این سپاه عظیم گماشت. لشکر بیست و چهار هزار نفره اسلام در کنار نهری به نام «یرموک» در برابر آنان صف کشیدند و با آنان وارد کارزار سخت شدند[۹۴]. روز اول جنگ را رومیان با حمله بر میمنه سپاه اسلام متشکل از أزد و مذحج و حضرموت و خولان آغاز کردند و تا سه بار این حمله را تکرار کرد تا این که مقاومت سپاهیان اسلام در این جناح در هم شکسته شد و آنان عقب‌نشینی کردند. در این هنگام، عمرو بن معدیکرب زبیدی پیشوا و امیر زبیدیان - که بواسطه شجاعتش در جاهلیت او را بزرگش می‌شمردند و در یرموک عمرش از صد و بیست سال گذشته بود - قومش را ندا داد و با سخنان خود، آنان را از فرار در برابر دشمن و تن در دادن به ذلت و ننگ بر حذر داشت. سخنان مهیج او باعث بازگشت رزمندگان زبیدی شد و آنان بار دیگر حول عمرو جمع شدند و با کمک رزمندگان حمیر و حضرموت و خولان به یکباره حمله سختی را علیه سپاه روم ترتیب دادند و آنان را عقب راندند[۹۵].[۹۶]

با متمرکز شدن فتوحات در عراق و ایران، بنی زبید با سواران خود در عراق حضور یافتند و همراه با دیگر مسلمانان در نبرد قادسیه در سال چهارده هجری شرکت کردند. نقل است که در سپاهی که از مدینه به فرماندهی سعد بن وقاص جهت این حمله تدارک دیده شد، هزار و سیصد تن از مذحجیان به فرماندهی سه تن از رؤسایشان: عمرو بن معدیکرب علی بنی منبه (زبید) و أبو سبرة بن ذؤیب جعفی و یزید بن حارث صدائی حضور یافتند[۹۷]. ابن اعثم تعداد زبیدیانی که به فرماندهی عمرو بن معدیکرب زبیدی به سپاه سعد پیوستند را پانصد نفر اعلام کرده است[۹۸]. پیش از آغاز جنگ، جمعی از مسلمین از جمله عمرو بن معدیکرب نزد رستم فرمانده سپاه ایران رفتند تا او و دیگر ایرانیان را به اسلام دعوت کنند[۹۹]. عمرو بن معدیکرب همچنین در این جنگ فرماندهی سواران سپاه سعد بن ابی وقاص را در جناح راست بر عهده داشت[۱۰۰] و در آن رشادت‌های بسیار از خود نشان داد[۱۰۱]. عمرو بن معدیکرب زبیدی را از کشته‌شدگان جنگ نهاوند در سال ۲۱ هجری گفته‌اند[۱۰۲] اما برخی منابع هم، از مرگ او در بازگشت از غزای ری در کرمانشاه خبر داده‌اند[۱۰۳]. ابوالمعزی عمر بن عبدالحارث بن عبدالله بن کعب اودی هم از دیگر بزرگان بنی صعب در این جنگ بود. وی در قادسیه ریاست قبیله مذحج را بر عهده داشت[۱۰۴].

زبیدی‌ها هم دیگر طایفه مذحج بودند که در فتح مصر همراه با بنی اعمام خود از طوایف دیگر، مشارکت داشتند. از جمله این مشارکت‌کنندگان که نامشان در تاریخ به ثبت و ضبط رسیده، «حومل» مکنی به «ابومذحج» قاتل بطریق رومی است[۱۰۵]، زیاد بن جزء[۱۰۶] و عبدالله بن حارث بن جزء[۱۰۷] هم از دیگر افراد قبیله زبیدند که نامشان در شمار فاتحین مصر ذکر شده است[۱۰۸]. رزمندگان قبیله زبید، پس از فتح این سرزمین، چونان بسیاری دیگر از جنگجویان اسلامی به تدریج در آن سکونت اختیار کردند. گفته‌اند که خطه اختصاصی آنها میان خطط خولان و تجیب قرار داشت. زبیدی‌ها به تشیع مایل بودند و نقشی مؤثر در ادوار تاریخ سیاسی مصر ایفا نمودند[۱۰۹].[۱۱۰] فتوحات ارمنیه هم از دیگر فتوحاتی بود که مشارکت برخی از مردم بنی صعب از تیره بنی اود در آن به ثبت رسیده است[۱۱۱]. ضمن این که سکونت برخی از مردم این قوم در برخی نقاط آذربایجان این احتمال را که این گروه در فتح آذربایجان نیز حضور داشته‌اند، تقویت می‌کند[۱۱۲]. همچنین برخی منابع، از حضور بعضی از رجال معروف این قوم - مانند ابن عثمان دهبلی - در سرحدات اسلامی و شرکت در فتوحات و نبردهای مسلمانان علیه کفار خبر داده‌اند[۱۱۳].[۱۱۴].

بنی صعب و نقش‌آفرینی در حکومت امیرالمؤمنین(ع)

حضور بنی صعب در وقایع و رخدادهای دوران حکومت امام علی(ع) در ذیل دو شاخه اصلی بنی صعب یعنی بنی اود و بنی زبید قابل بررسی است. همان‌گونه که اشاره شد زبید از شاخه‌های بزرگ قبیله مذحج است. آنان همراه با دیگر طوایف مذحج، تحت لوای این قبیله بزرگ در سپاه مسلمین حضور یافتند و در فتوحات اسلامی از جمله قادسیه، همراه با فرمانده بزرگشان عمرو بن معد یکرب زبیدی که از بزرگ‌ترین شجاعان عرب بود مشارکت کردند. جایگاه عمرو در جاهلیت و اسلام، باعث عزت و ارتقاء جایگاه زبید بود و چون وی در سال ۲۱ هجری در گذشت، ذکر زبید نیز در اخبار و حوادث روزگار کم‌رنگ و بی‌رمق گردید[۱۱۵]. سبب این امر هم، انتقال زعامت مذحج به دیگر طوایف این قبیله از جمله مراد، بنی حارث و نخع بود و بر اساس قانون قبیله‌گری، بر دیگر طوایف قبیله، لازم می‌آمد که جز در مواقعی نادر از بزرگ خود تبعیت کنند بخصوص آنکه در آن عصر، عصبیت قبیله همچنان بر شدت خود باقی بود. از این‌رو حضور مذحج در وقایع و حوادث پیش‌آمده به معنای حضور این قبیله اعم از شاخه‌های فروتر آن از جمله مراد و زبید و... است. با این وصف، می‌توان چنین نتیجه گرفت که حضور مذحج در هر سه نبرد أمیر المؤمنین(ع) به منزله مشارکت قبیله مذحج با تمام طوایف خود از جمله زبید در این جنگ‌ها است هر چند نامی از قبیله زبید یا دیگر قبایل همسو و هم‌ریشه در این حوادث ذکری به میان نیامده باشد. در واقع نام شاخه‌های فروتر در بسیاری از وقایع و رخدادهای تاریخی در سایه بزرگ شاخه‌های بالاتر قبیله گم شده و جز در مواقعی نادر نامی از آنان در صفحه تاریخ ذکر نشده است[۱۱۶]. از معدود چهره‌های زبیدی که نام او در صفین مطرح شده، مرتفع بن وضاح زبیدی است. نقل است زمانی که کریب بن صباح از دلاوران سپاه شام در جنگ صفین به میدان آمد و مبارز‌طلبید، وی نخستین کسی بود که به میدان او رفت و در کارزار با وی به شهات رسید[۱۱۷]. در جناح مقابل و در سپاه معاویه هم، چهره‌هایی از قبیله زبید به چشم می‌خوردند که مخارق بن حارث زبیدی چهره ممتاز آنهاست. مخارق در این جنگ، فرماندهی مذحجیان اردن در سپاه معاویه را عهده‌دار بود[۱۱۸] و در ادامه این جنگ، از سوی وی به عنوان یکی از شهود سپاه شام در امر حکمیت انتخاب گردید[۱۱۹]. اما بنی اود - دیگر شاخه اصلی بنی صعب - از عثمانی‌های متعصب و از دشمنان سرسخت علی(ع) و فرزندان پاک و مطهرشان(ع) بودند. چندان که گفته شده اودی‌ای نبود مگر این که نسبت به بنی امیه متعصب بود و منحرف از علی(ع)[۱۲۰]. ابن کلبی (م.۲۰۴) هم در این باره می‌نویسد: «بنی اود را دیدم که بدگویی به علی بن ابی طالب(ع) را به فرزندان و خدمتکارانشان آموزش می‌دادند»[۱۲۱]. آنان در جنگ صِفّین، از همراهان معاویه بودند چندان که گفته شده جز یک نفر، همگی ایشان در صفین، در حمایت از معاویه وارد کارزار با سپاه امیرالمؤمنین علی(ع) شدند[۱۲۲]. خصومت آنها نسبت به آل‌الله به حدی بود که گفته‌اند که مردانشان، زنان دوستدار امیرالمؤمنین(ع) را به زنی نمی‌گرفتند و چون به آنها گفته می‌شد علی(ع) را ناسزا گوید یا لعن کند، این کار را می‌کرده و علاوه بر آن، امام حسن(ع) و امام حسین(ع) و مادرشان حضرت زهرا(س) را نیز لعنت می‌کردند[۱۲۳]. شاید همین دشمنی‌ها موجب شده بود که علی(ع) یکی از آنان به نام شبیب بن عبدالله بن شکل بن بدر که از اعضای طایفه جدیة بن کعب بود از کوفه به شام تبعید کند[۱۲۴]. با این حال، گزارشاتی هم در دست است که حکایت از حضور برخی از آنان از جمله عمرو بن اوس[۱۲۵] و عافیة بن شداد بن ثمامة بن سلمة بن کعب بن أود[۱۲۶]، در صفین و همراهی با امیرالمؤمنین(ع) دارد. عمرو بن اوس در این جنگ، همراه با تنی چند از سپاهیان علی(ع) به اسارت قوای شام در آمد و زمانی که معاویه با پیشنهاد عمرو بن عاص، قصد به شهادت رساندن آنان را داشت، به زیرکی خود را از کشته شدن نجات داد[۱۲۷]. ضمن آنکه برخی، عافیة بن شداد را هم از شهدای صفین[۱۲۸] و بعضی دیگر، ایشان را از شهدای جنگ نهروان[۱۲۹] گفته‌اند.[۱۳۰].

بنی صعب و تعامل با امویان

بنی امیه همواره از جایگاه و نام عثمان برای دستیابی به قدرت و از میان برداشتن مخالفان استفاده می‌کردند. تظاهر به مظلوم کشته شدن عثمان و لزوم انتقام از قاتلین او، بنی اود را که یکی از دو شاخه‌های اصلی بنی صعب و بر مذهب عثمانی بودند و با گرایش ضد شیعی، پیوند عمیقی داشتند، مجذوب خود می‌کرد. از این روی، آنان با بنی امیه - بخصوص شاخه مروانی آن - ارتباط وثیقی برقرار نمودند. فرزندان أود نسبت به بنی امیه به شدت متعصب و از سخت علی(ع) بیزار بودند[۱۳۱]؛ چندان که جز یک نفر، همگی در صفین، در حمایت از معاویه وارد کارزار با سپاه امیرالمؤمنین علی(ع) شدند[۱۳۲] و پس از آن هم، همواره از ملازمین بنی امیّه و عمّال آنها بودند و علیه اهل بیت(ع) فعالیت می‌کردند[۱۳۳]. عبدالله بن هانی اودی یکی از اشراف این قوم بود. اودی‌ها در زمان ریاست او، همکاری‌های گسترده‌ای با حجاج بن یوسف ثقفی - عامل امویان در عراق و فرمانده سپاه شام - داشتند و در تثبیت حکومت عبدالملک بن مروان (حک. ۶۵-۸۶ هجری) تلاش بسیار نمودند که جنگ با عبدالله بن زبیر و آتش زدن مکه از جمله آن است[۱۳۴]. آن‌سان که حجاج پس از پیروزی بر دشمنان خود، قصد تقدیر از او کرد. بدین منظور، دختران اسماء بن خارجه فزاری و سعید بن قیس همدانی - بزرگان فزاره و همدان - را به اجبار به عقد عبدالله بن هانی در آورد. نقل است که وی پس از این اقدام به عبدالله بن هانی گفت: «ای عبدالله؛ دختران سروران بنی فزاره و بنی همدان و کهلان را به عقد تو در آوردم، طایفه اود را با آنها چه مناسبت است؟» او در پاسخ گفت: ای امیر چنین مگو که ما فضائلی داریم که احدی در عرب ندارد. و چون حجاج از آن فضائل پرسید، وی این فضیلت‌ها را چنین برشمرد:

هرگز در قوم ما به عثمان ناسزا گفته نشد. هفتاد کس از طایفه ما در صفین همراه معاویه بودند و با ابوتراب جز یکی از ما نبود و او هم آن‌طور که ما می‌دانیم، مرد بدی بود.

هیچ کس از ما زنی را که دوستدار ابوتراب باشد به زنی نگرفته است. در میان ما زنی نیست که نذر نکرده باشد اگر حسین(ع) کشته شود، ده شتر قربانی کند و همه به نذر خود وفا کردند.

به هر یک از ما گفته‌اند ابوتراب را ناسزا گوید، یا لعن کند، کرده، و گفته است حسن و حسین دو پسر او را با مادرشان فاطمه نیز لعنت می‌کنم[۱۳۵]. لازم به ذکر است که دشمنی و کینه ریشه‌دار بنی اود با علی(ع) و اولادش(ع) تا قرن‌ها بعد هم ادامه یافت. چندان که مسعودی (م. ۳۴۵ هجری) در توصیف این خصومت دیرینه می‌نویسد: «من تاکنون که سال ۳۳۲ هجری است به مناطق بسیار سفر کرده‌ام و سرزمین‌های ناآشنای بسیاری را درنوردیده‌ام؛ هر یک از مردمان اود را دیده‌ام - پس از دقت و جستجو - مشخص شد که ناصبی است و دوستدار آل مروان و حزبش»[۱۳۶]. آنان نفرت از اهل بیت رسول(ص) را نسل اندر نسل در سینه‌هاشان حفظ می‌کردند و اهانت و بدگویی به ساحت مقدس علی بن ابی طالب(ع) را به فرزندان و خدمتکارانشان آموزش می‌دادند[۱۳۷].

همراهی با حجاج بن یوسف ثقفی در نبرد با جنبش یزید بن مهلب هم از دیگر اخباری است که حاکی از حمایت این طایفه در دوران سخت اموی است. بر پایه برخی گزارشات، حارث بن مصرف اودی از اشراف و شجاعان شام بود که در ملازمت با حجاج بن یوسف ثقفی به سال ۱۱۰ هجری در مصاف با یزید بن مهلب و یارانش کشته شد[۱۳۸]. با این حال، برخی از ایشان نیز، همچون جمیل بن سلمة بن عبدالله بن کعب بن معاویة بن قرن در جنبش‌های علیه بنی امیه مانند شورش عبیدالله بن حر جعفی جانب ابن حر را گرفتند و از یاران او شدند[۱۳۹]. علاوه بر میادین نظامی، حضور در عرصه‌های کارگزاری و مشاغل دولتی نیز از دیگر جلوه‌های همکاری‌های صمیمانه بنی اود و دولت امویان بود که از جمله این کارگزاران می‌توان به نام عبدالله بن هانی اودی رییس شرطه‌های عبدالملک بن مروان[۱۴۰] و داوود بن عمرو اودی شامی، فرماندار واسط[۱۴۱] اشاره کرد.

در کنار حضور پررنگ طایفه بنی اود با امویان، بنی زبید شاخه اصلی دیگر بنی صعب نیز هرچند کم‌رنگ‌تر اما آنها نیز از جنبه‌های مختلف همکاری‌هایی با ایشان داشتند که چهره شاخص آنها را می‌توان مخارق بن حارث زبیدی دانست. مخارق در جنگ صفین فرمانده مذحجیان اردن در سپاه معاویه بود[۱۴۲] و در ادامه این جنگ، از سوی وی به عنوان یکی از شهود سپاه شام در امر حکمیت انتخاب گردید[۱۴۳]. وی پیش از جنگ نیز جهت همراه کردن شرحبیل بن سمط کندی - بزرگ یمنی‌های شام - با معاویه، همراه تنی چند از بزرگان شامی به دستور معاویه در مسیر آمدن شرحبیل به دربار معاویه با اقدامی از پیش طراحی شده، به صورت جداگانه با او دیدار کرده، امیرالمؤمنین علی(ع) را قاتل عثمان معرفی کردند. بدین ترتیب، آنان با متقاعد کردن شرحبیل به لزوم گرفتن انتقام از قاتلین عثمان، نقش مؤثری در پیوستن یمنی‌های شام به جمع هواداران معاویه، و در نتیجه تقویت جبهه شام در برابر حکومت علی(ع) ایفا نمودند[۱۴۴].[۱۴۵].

بنی صعب و رویارویی با جنبش‌های اجتماعی - مذهبی عصر اموی

قیام حجر بن عدی

با آغاز قیام حجر بن عدی و یارانش در کوفه در سال ۵۲ هجری، زیاد بن ابیه - فرماندار معاویه در کوفه - اشراف کوفه را نزد حجر فرستاد تا حجت را بر او تمام کنند[۱۴۶]. وی با بهره‌گیری از تهدید و ارعاب و تحریک رؤسای قبایل به سرکوب قیام حجر پرداخت. مدتی بعد، حجر، با واسطه‌گری بزرگان یمنی از زیاد امان گرفت و با این شرط که او را نزد معاویه بفرستد خود را تسلیم زیاد بن ابیه کرد[۱۴۷]. اما زیاد، بر خلاف امان خود، او را زندانی کرد و به تعقیب یاران حجر پرداخت. پس از دستگیری حجر، زیاد شهادت‌نامه‌ای علیه حجر تنظیم نمود و از سران چهار ناحیه کوفه و نیز هفتاد تن از سران کوفه خواست تا بدان گواهی دهند. در میان این شهادت‌دهندگان و امضاکنندگان این شهادت‌نامه، نام برخی از بزرگان بنی صعب بن سعدالعشیره از جمله عمرو بن حجاج زبیدی به چشم می‌خورد[۱۴۸].[۱۴۹].

قیام حسین بن علی(ع)

پس از شهادت علی(ع) و سلطه یافتن معاویه بر کوفه قبایل طرفدار علی(ع) و شیعیان ایشان مورد هجمه و فشار شدید حکومت بنی امیه قرار گرفتند. امویان پس از شهادت هانی بن عروه در جریان جنبش مسلم بن عقیل، امویان ریاست قبیله مذحج را به عمرو بن حجاج زبیدی سپردند و او را مأمور کردند تا با عشیره‌اش به جنگ سید و سالار شهیدان(ع) برود. اما جز عده‌ای معدود کسی از قبیله مذحج او را همراهی نکرد و دلیل این حضور اندک مذحجیان - و در کل، قبایل یمن - در کربلا سهم ناچیز آنان از سرهای شهدای کربلاست که تعداد آن را تنها هفت سر از جمیع سرهای شهدا گفته‌اند[۱۵۰].[۱۵۱] گرچه ده درصد اصحاب سیدالشهداء(ع)[۱۵۲] را در کربلا مذحجی‌ها تشکیل داده بودند[۱۵۳]، اما اثری از نسبت زبیدی در پی نام این شهدا دیده نمی‌شود که این امر می‌تواند حاکی از انفعال این قبیله در مواجهه با این فاجعه عظیم باشد خصوص آنکه رییس قبیله مذحج از ایشان - یعنی زبید - بود. اما بی‌گمان، چهره برجسته و ممتاز زبیدی‌ها در نهضت عظیم عاشورا عمرو بن حجاج زبیدی است. وی که در ایام امارت زیاد بن ابیه بر کوفه، با امضای شهادت‌نامه دروغین تمرد حجر بن عدی از حکومت معاویه، دست خود را به خون حجر - این یار صدیق حضرت علی(ع) - آلوده بود[۱۵۴]، این بار با نوشتن نامه به امام حسین(ع)، از ایشان جهت آمدن به کوفه دعوت به عمل آورد[۱۵۵]. اما با آمدن عبیدالله بن زیاد به کوفه، عمرو بن حجاج به خدمت او درآمد و در کشاندن هانی بن عروه به قصر و در نتیجه اسارت و بعد شهادت او توسط عبیدالله بن زیاد، نقش ایفا کرد[۱۵۶]. وی همچنین در پراکنده کردن یاران مسلم بن عقیل تلاش بسیار کرد[۱۵۷]. عمرو بن حجاج در کربلا مسئولیت ممانعت رسیدن آب به خیام اباعبدالله الحسین(ع) را به عهده گرفت[۱۵۸] و در روز عاشورا به عنوان فرمانده جناح راست لشکر کوفه علیه سرور و سالار شهیدان(ع) و یارانش به کارزار پرداخت[۱۵۹]. علاوه بر زبیدی‌ها، مردانی از خاندان بنی اود هم در این واقعه بزرگ مشارکت داشتند. اسود اودی و جمیع بن خلق اودی از جمله این افراد بودند. در پی شهادت اباعبدالله الحسین(ع)، اسود بن خالد نعلین حضرت[۱۶۰] و جمیع بن خلق اودی یکی از شمشیرهای ایشان[۱۶۱] را به غارت برد. علاوه بر مردان بنی اود، زنان این طایفه نیز همپای مردان خود به نقش‌آفرینی در این حادثه پرداختند چندان که نقل است «در میانشان زنی نبود مگر این که نذر کرده بود اگر امام حسین(ع) کشته شود، ده شتر قربانی کند و همه به نذر خود وفا کردند»[۱۶۲].[۱۶۳].

قیام مختار بن ابی عبیده ثقفی

مواضع قبیله بنی صعب در برابر قیام مختار و دولت او دارای دورویه، همراهی و رویارویی بود. برخی از سران و اشرافشان به مقابله با این قیام پرداختند که عمرو بن حجاج زبیدی چهره شاخص‌شان است. به هنگام شکل‌گیری قیام مختار، عمرو بن حجاج زبیدی به تحریک عبدالله بن مطیع - گماشته عبدالله بن زبیر بر کوفه - پرداخت و از سوی او فرماندهی دو هزار نفر را در جنگ با مختار برعهده گرفت[۱۶۴]. او همچنین در «یوم السبیع» به کمک دیگر اشراف ناراضی کوفه شتافت و مسئولیت جنگ در محله مراد را به عهده گرفت[۱۶۵]؛ اما با قبول شکست در برابر مختار و یارانش از کوفه گریخت و راه شراف و واقصه را در پیش گرفت. از آن پس دیگر خبری از او نشد[۱۶۶]. البته لازم به ذکر است که در کنار نقش‌آفرینی‌های عمرو بن حجاج و دیگر مذحجیان همراه او، نباید از نقش مؤثر و بزرگ دیگر مذحجیان - از جمله زبیدیان - در حمایت از قیام مختار غفلت کرد و نقشی بزرگ و بسزای این گروه از مذحجیان در ایجاد و استمرار قیام را نادیده انگاشت[۱۶۷]. از موضع بنی اود در قبال این حادثه اطلاع دقیقی در دست نیست اما با توجه به مواضع قبیله بنی اود در برابر حکومت امام علی(ع) و قیام امام حسین(ع) و دیگر جنبش‌های اجتماعی همسو با آن و نبود قراین و شواهدی مبنی بر همراهی این قبیله با مختار می‌توان گفت که مواضع اشراف و رهبران این قبیله بیشتر در جهت تقابل با مختار بوده است.[۱۶۸].

بنی صعب و دوران خلافت عباسیان

با ظهور دولت عباسی، به نظر می‌رسد از هیمنه و فروغ بنی صعب بن سعدالعشیره - از هر دو شاخه اصلی آن - کاسته شد چندان که از بنی صعب و نقش‌آفرینی قوی آنها در تحولات و حوادث عصر خلافت عباسی خبر چندانی در دست نیست. شاید بتوان نقش‌آفرینی برخی از افراد این طایفه در مسند کارگزاری بنی عباس را جزء معدود اخبار این جماعت در دوران نخست دولت عباسی دانست. عافیة بن یزید بن قیس بن عافیة بن شدّاد اودی یکی از این افراد بود که بر اساس اخبار موجود، عهده‌دار منصب قضای مهدی عباسی در بغداد بوده است[۱۶۹]. اما در آن سوتر، در سرزمین اندلس و در دربار یکی از دولت‌های ملوک الطوایفی آن به نام بنی حمود، برخی از بزرگان زبیدی به تدبیر امور می‌پرداختند که محمد بن محمد بن حسن زبیدی از آن جمله برشمرده شده است[۱۷۰].[۱۷۱].

معاریف و مشاهیر بنی صعب

قبیله بزرگ بنی صعب بن سعدالعشیره خاستگاه بسیاری از بزرگان و مشاهیر عرب است. از بزرگان جاهلی بنی صعب که نامی از آنان در تاریخ به ثبت و ضبط رسیده است می‌توان به نام رجال بزرگی چون ابوربیعه أفوه بن عمرو بن مالک أودی از شعرا و بزرگان و شجاعان‌شان در عرب و از أشهر حکماء عرب[۱۷۲] اشاره کرد. از مشاهیر بنام دوران اسلامی این قوم و از میان اصحاب و یاران شهیر پیامبر(ص) این قوم هم می‌توان از عمرو بن معدیکرب زبیدی از بزرگ‌ترین شجاعان عرب و در عین حال از شعرای بزرگ آنان نام برد[۱۷۳]. محمیة بن جزء - از مهاجران به حبشه -[۱۷۴] و برادر مادری أم الفضل لبابة بنت الحارث (الهلالیة) مادر بنی العباس بن عبدالمطلب[۱۷۵]، خرشة بن مر بن مالک بن جزء بن حارث بن مالک بن ثعلبة بن ربیعة بن ألوذ از اصحاب پیامبر(ص)[۱۷۶] و از یاران امیرالمؤمنین(ع)[۱۷۷]، عباس بن معدیکرب زبیدی[۱۷۸]، فدیک زبیدی[۱۷۹] و عبدالله بن حارث بن جزء[۱۸۰]، نیز از دیگر اصحاب شناخته‌ شده این قبیله یاد شده‌اند. ضمن این که از تابعین مشهور این قوم هم، باید از عمرو بن میمون[۱۸۱]، ابو کثیر زبیدی[۱۸۲]، هزیل بن شرحبیل اودی و برادرش ارقم بن شرحبیل[۱۸۳]، رجاء بن ربیعه[۱۸۴]، حارث بن عمرو زبیدی[۱۸۵]، رجاء بن ربیعه زبیدی و پسرش اسماعیل[۱۸۶]، ابوادریس إبراهیم بن ابی حدیده اودی[۱۸۷] و ربیعة بن ناجذ اسدی اودی[۱۸۸] نام برد. علاوه بر الأفوه صلاءة بن عمرو[۱۸۹] - که در سطور بالا به نام او پرداخته شد - از معتق بن حوراء زبیدی[۱۹۰]، عاصم بن اصقع[۱۹۱]، ابومقداد بن حرث بن عوف بن حرث بن عبدالله[۱۹۲]، ابوالسفاح زبیدی شاعر - که شعری در مدح ابراهیم بن اشتر و هجو عبیدالله بن زیاد از اشعار اوست - [۱۹۳]، به عنوان دیگر شعرای بنام این قوم یاد شده است. از نام‌آوران عرصه روایی آنها نیز، از شخصیت‌های معروفی چون احمد بن عثمان بن حکیم اودی - از شیوخ بخاری و مسلم -[۱۹۴]، زرعة بن ابراهیم دمشقی زبیدی[۱۹۵]، حمید بن سلمة بن عبد الله بن کعب[۱۹۶]، ابو زبید عبثر بن قاسم زبیدی[۱۹۷]، حرسة بن مرّ بن مالک بن کعب بن حری[۱۹۸]، شبیب بن عبد الله بن شکل بن مر[۱۹۹]، إسماعیل بن عبدالرحمن اودی[۲۰۰]، داوود بن زید بن عبدالرحمن اودی[۲۰۱]، ابوعبدالله احمد بن عثمان اودی[۲۰۲]، ابوالهذیل محمد بن ولید بن عامر زبیدی حمصی[۲۰۳]، ابوالسری ثابت بن یزید اودی کوفی[۲۰۴]، عبد الله بن عمرو اودی[۲۰۵]، علی بن حکیم اودی[۲۰۶]، عبدالملک بن شداد اودی[۲۰۷]، یزید بن عبدالرحمن اودی[۲۰۸]، ادریس بن یزید بن عبدالرحمن اودی زعافری[۲۰۹]، و پسرش عبدالله[۲۱۰]، عبدالله بن حنش اودی[۲۱۱]، ابونهیک عثمان بن نهیک اودی[۲۱۲]، ابوایوب بن صالح اودی[۲۱۳] و داوود بن یزید زعافری اودی[۲۱۴] نام برده‌اند. از فقهای بنی صعب هم باید به نام عبدالرحمن بن إدریس بن عبدالرحمن بن الأسود بن حجبة الأصهب بن یزید بن حلاوة بن عامر بن سعد بن منیة بن أود[۲۱۵]، عبدالله بن ادریس اودی راوی و فقیه اهل کوفه[۲۱۶] و ابو مسکین جریر[۲۱۷] اشاره کرد. ضمن این که از ابوالمعزی عبد الحارث بن عبدالله بن کعب - رییس مذحج در قادسیه -[۲۱۸]، عافیة بن یزید بن قیس قاضی مهدی عباسی[۲۱۹]، عبداللّه بن کعب بن معاویة بن قرن از اصحاب عبیداللّه بن حر جعفی[۲۲۰]، داوود بن عمرو اودی شامی فرماندار واسط[۲۲۱]، محمد بن حسن زبیدی از بزرگان لغت و پسرش محمد از اهالی ادب و ریاست و برادرش احمد بن محمد بن حسن زبیدی اهل ادب و فضل[۲۲۲]، ابوالفیض محمد مرتضی حسینی زبیدی از کبار مصنفین و عالم به علم لغت و حدیث و رجال و انساب و مؤلف کتاب تاج العروس فی جواهر القاموس[۲۲۳]، عبدالله بن نعمان بن قیس بن سلمة بن افکل[۲۲۴] - از اشراف اود[۲۲۵] و بخشنده‌ترین مذحجی کوفه - [۲۲۶]، جمیل بن سلمة بن عافیة بن یزید بن قیس قرنی از قضات کوفه و از راویان حدیث اهل سنت[۲۲۷]، عبدالله بن هانی اودی رییس شرطه‌های عبدالملک بن مروان[۲۲۸]، نما فیه بن سواد بن ثماهه بن سلمة بن رماد بن کعب بن أود قاضی[۲۲۹] و عافیة بن یزید بن قیس بن عافیة بن شداد[۲۳۰] از قضات معروف این قوم هم، از دیگر چهره‌ها و شخصیت‌های ممتاز این قبیله‌اند که نام آنها در کتب روایی و تاریخی به ثبت رسیده است.

از اصحاب ائمه معصومین(ع) و روات حدیث ایشان نیز، جمعی به این قبیله منتسب‌اند که از جمله آنان می‌توان به اسامی خرشة بن مُرّ بن مالک بن جَزْء بن حارث بن مالک بن ثعلبة بن ربیعة بن ألوذ از اصحاب حضرت علی(ع)[۲۳۱]، اسماعیل بن رجاء زبیدی از اصحاب أمیر المؤمنین(ع)[۲۳۲] و از روات ایشان[۲۳۳]، عاصم بن شریب از اهالی کوفه و از روات علی(ع)[۲۳۴]، أسباط بن محمد بن إسماعیل از روات حدیث أمیرالمؤمنین(ع)[۲۳۵]، عافیة بن شدّاد بن ثمامة بن سلمة بن کعب بن أود از یاران علی(ع) و از شهدای صفین[۲۳۶] و به نقلی نهروان[۲۳۷]، ادریس بن یزید بن عبدالرحمن[۲۳۸]، عامر بن أصقع از روات أمیر المؤمنین(ع)[۲۳۹]، عبدالله بن ادریس اودی[۲۴۰]، علی بن ابی‌المغیرة (علی بن حسان زبیدی)[۲۴۱] و پسرش حسن بن علی بن ابی المغیره - از روات کوفی ثقه که از امام باقر(ع) و امام صادق(ع) روایت نقل کرده است -[۲۴۲]، خالد بن راشد زبیدی[۲۴۳]، سعید بن عبدالجبار زبیدی حمصی[۲۴۴]، ابوالحسن علی بن هاشم بن برید زبیدی از موالیان زبید[۲۴۵]، هشام بن صدقه کوفی[۲۴۶]، محمد بن خالد السری اودی[۲۴۷]، ابوعمرو زبیدی[۲۴۸]، محمد بن ذهل بن عمیر اودی[۲۴۹]، شهاب بن محمد زبیدی کوفی[۲۵۰] و یحیی بن عقبه[۲۵۱] همگی از اصحاب امام صادق(ع) اشاره کرد. ضمن این که احمد بن حسین بن عبدالملک اودی[۲۵۲]، جعفر بن احمد بن یوسف اودی صاحب کتاب المناقب[۲۵۳]، ذبیان بن حکیم اودی[۲۵۴] و احمد بن یحیی بن حکیم[۲۵۵] هم، از دیگر راویان و شخصیت‌های شیعی هستند که در کتب رجالی شیعه از آنان نام برده شده است. از علماء شیعی معاصر بنی صعب هم می‌توان از شیخ حسن بن جمعة بن علی زبیدی از شاگردان سید محمد بن علی بن حسین عاملی صاحب مدارک[۲۵۶]، شیخ عبدالمهدی حجار بن شیخ داوود بن سلمان معروف به شیخ مهدی حجار نجفی[۲۵۷]، شیخ عبدالکاظم بن محمود بن سعید غبان زبیدی صاحب کتب الرسالة الکاظمیة فی الفقه علی مذهب الإمامیه[۲۵۸] و منهج الرشاد فی الأصول و الفروع[۲۵۹] و شیخ حسن جلو بن سلمان بن داوود نجفی زبیدی ادیب، شاعر و خطیب ماهر و صاحب منظومه العقود المجوهره فی مناقب العتره[۲۶۰] و کتاب الأبواب الممهدة للمنابر المشیده[۲۶۱] نام برد[۲۶۲].[۲۶۳].

منابع

پانویس

  1. قلقشندی، نهایة الارب فی معرفه انساب العرب، ج۱، ص۳۱۵؛ عمر رضا کحاله، معجم قبائل العرب، ج۲، ص۶۴۱.
  2. ابن کلبی، نسب معد و الیمن الکبیر، ج۱، ص۳۰۰؛ ابن حزم، جمهرة انساب العرب، ص۴۱۱؛ قلقشندی، نهایة الارب فی معرفه انساب العرب، ج۱، ص۳۱۵.
  3. ابن کلبی، نسب معد و الیمن الکبیر، ج۱، ص۳۰۰.
  4. ابن کلبی، نسب معد و الیمن الکبیر، ج۱، ص۳۲۱-۳۲۲.
  5. ابن کلبی، نسب معد و الیمن الکبیر، ج۱، ص۳۲۲.
  6. ابن کلبی، نسب معد و الیمن الکبیر، ج‌۱، ص۳۲۲-۳۲۴؛ ابن حزم، جمهرة انساب العرب، ص۴۱۱.
  7. ابن کلبی، نسب معد و الیمن الکبیر، ج‌۱، ص۳۲۲-۳۲۴؛ ابن حزم، جمهرة انساب العرب، ص۴۱۱.
  8. بتی، تذکرة الألباب بأصول الأنساب، ص۱۳۸؛ قلقشندی، نهایة الارب فی معرفه انساب العرب، ج۱، ص۳۸۲.
  9. ابن کلبی، نسب معد و الیمن الکبیر، ج‌۱، ص۳۲۲-۳۲۳؛ ابن حزم، جمهرة انساب العرب، ص۴۱۱.
  10. ابن کلبی، نسب معد و الیمن الکبیر، ج‌۱، ص۳۲۲-۳۲۳؛ ابن حزم، جمهرة انساب العرب، ص۴۱۱.
  11. ابن کلبی، نسب معد و الیمن الکبیر، ج‌۱، ص۳۲۳؛ ابن حزم، جمهرة انساب العرب، ص۴۱۱.
  12. بتی، تذکرة الألباب بأصول الأنساب، ص۱۳۸.
  13. ابن کلبی، نسب معد و الیمن الکبیر، ج‌۱، ص۳۲۳. به نقل ابن حزم «بنی حریم». (ابن حزم، جمهرة انساب العرب، ص۴۱۱).
  14. ابن کلبی، نسب معد و الیمن الکبیر، ج‌۱، ص۳۲۳.
  15. ابن کلبی، نسب معد و الیمن الکبیر، ج‌۱، ص۳۲۳.
  16. قلقشندی، صبح الاعشی ج۱ ص۳۲۷. نیز ر.ک: سمعانی، الانساب، ج۶، ص۲۶۳-۲۶۴؛ ابن سعد، الطبقات الکبری، ج۴، ص۱۵۰؛ زبیدی، تاج العروس، ج۴، ص۴۷۲.
  17. حسن بن احمد همدانی، صفة جزیرة العرب، ص۸۰.
  18. حسن بن احمد همدانی، صفة جزیرة العرب، ص۸۰.
  19. سمعانی، الأنساب، ج۱، ص۴۵۶-۴۵۷.
  20. حسن بن احمد همدانی، صفة جزیرة العرب، ص۸۰؛ البغدادی، خزانة الأدب، ج۶، ص۳۲۷.
  21. زرکلی، الاعلام، ج۵، ص۲۵۵؛ ابن حزم، جمهرة انساب العرب، ص۴۱۲.
  22. عمر رضا کحاله، معجم قبائل العرب، ج۳، ص۱۰۳۱.
  23. ابن حزم، جمهرة أنساب العرب، ص۴۱۲.
  24. هشام بن محمد بن سائب کلبی، جمهرة النسب، ج۱، ص۳۷۵؛ قلقشندی، صبح الاعشی، ج۱، ص۳۲۹؛ سمعانی، الانساب، ج۲، ص۹۱.
  25. ابن حزم، جمهرة أنساب العرب، ص۲۴۵.
  26. حسینی ایمنی، سید علی اکبر، مکاتبه اختصاصی با دانشنامه مجازی امامت و ولایت.
  27. حسن بن احمد همدانی، صفة جزیرة العرب، ص۹۰-۹۶.
  28. حسن بن احمد همدانی، صفة جزیرة العرب، ص۹۰.
  29. حسن بن احمد همدانی، صفة جزیرة العرب، ص۹۱.
  30. حسن بن احمد همدانی، صفة جزیرة العرب، ص۹۱.
  31. حسن بن احمد همدانی، صفة جزیرة العرب، ص۹۲.
  32. حسن بن احمد همدانی، صفة جزیرة العرب، ص۹۶.
  33. یاقوت حموی، معجم البلدان، ج۲، ص۹۷.
  34. بندری در کنار دریای سرخ روبه‌روی جزایر فرسان که جیزان نیز نامیده می‌شود. محمد بن علی الاکوع، الیمن الخضراء مهد الحضاره، ص۱۸۲.
  35. موضعی بین نجران و تثلیث در بین راه حضرموت. حموی، معجم البلدان، ج۵، ص۱۱۸.
  36. عمر رضا کحاله، معجم قبائل العرب، ج۲، ص۴۶۵ (ذیل کلمه زبید).
  37. ابن خلدون، تاریخ، ج۴، ص۲۸۶.
  38. الموسوعة العربیه، مقاله مذحج.
  39. حسن بن احمد همدانی، صفة جزیرة العرب، ص۸۰.
  40. حسن بن احمد همدانی، صفة جزیرة العرب، ص۸۰.
  41. حموی، معجم البلدان، ج۲، ص۲۶۶؛ یعقوبی، البلدان، ص۱۰۶.
  42. حموی، معجم البلدان، ج۲، ص۳۷۵.
  43. البکری، معجم ما استعجم، ج۴، ص۱۴۱۱.
  44. حسن بن احمد همدانی، صفة جزیرة العرب، ص۶۶.
  45. حموی، معجم البلدان، ج۱، ص۲۶۵.
  46. حموی، معجم البلدان، ج۲، ص۲۹۸.
  47. حموی، معجم البلدان، ج۵، ص۴۲۲.
  48. حموی، معجم البلدان، ج۴، ص۱۲۸.
  49. حموی، معجم البلدان، ج۵، ص۵۵.
  50. علی کورانی عاملی، سلسلة القبائل العربیة فی العراق، ص۱۳-۱۶.
  51. محمد عبد القادر، تاریخ الیمن القدیم، ص۱۴۴.
  52. جواد علی، المفصل فی تاریخ العرب قبل الاسلام، ج۱، ص۶۵۱.
  53. یاقوت حموی، معجم البلدان، ج۱، ص۲۷۷؛ عمر رضا کحاله، معجم قبائل العرب، ج۱، ص۴۹. نیز ر.ک: دینوری، الاخبار الطوال، ص۳۵۸.
  54. ابن عبد ربه، العقد الفرید، ج۳، ص۳۴۳.
  55. ر.ک: مسعودی، مروج الذهب و معادن الجوهر، ج۳، ص۱۴۴.
  56. المزی، تهذیب الکمال، ج۲۸، ص۴۸۵؛ ذهبی، تاریخ الاسلام، ج۸، ص۴۱۳.
  57. بلاذری، فتوح البلدان، ص۳۲۲.
  58. ابن سعد، البقات الکبری، ج۶، ص۵۹.
  59. عباس العزاوی، عشائر العراق، ج۱، ص۲۱۳.
  60. عبد الله البری، القبائل العربیة فی مصر، ص۲۲۱.
  61. ابن اثیر، الکامل فی التاریخ، ج۹، ص۲۷۵.
  62. ابن حزم، جمهرة انساب العرب، ص۴۱۲.
  63. حسینی ایمنی، سید علی اکبر، مکاتبه اختصاصی با دانشنامه مجازی امامت و ولایت.
  64. البکری، معجم ما استعجم، ج۱، ص۴۱؛ محمد بن جریر طبری، تاریخ الأمم و الملوک، ج۵، ص۴۴۶.
  65. البکری، معجم ما استعجم، ج۱، ص۳۱.
  66. البغدادی، خزانة الأدب، ج۸، ص۳۲۳.
  67. حموی، معجم البلدان، ج۳، ص۳۶۲.
  68. البغدادی، خزانة الأدب، ج۱، ص۱۹۶.
  69. مسعودی، مروج الذهب و معادن الجوهر، ج۲، ص۳۲۹.
  70. حسن بن احمد همدانی، الاکلیل، ج۱۰، ص۱۴۳.
  71. البغدادی، خزانة الأدب، ج۶، ص۳۲۶.
  72. علی کورانی عاملی، سلسلة القبائل العربیة فی العراق، ص۲۶-۲۸.
  73. یاقوت حموی، معجم البلدان، ج۲، ص۹۷.
  74. عمر رضا کحاله، معجم قبائل العرب، ج۱، ص۴۹.
  75. ابوالفرج اصفهانی، الاغانی، ج۱۲، ص۳۹۰.
  76. بلاذری، انساب الاشراف، ج۲، ص۱۲؛ مسعودی، التنبیه و الاشراف، ص۱۷۹.
  77. حسینی ایمنی، سید علی اکبر، مکاتبه اختصاصی با دانشنامه مجازی امامت و ولایت.
  78. شیخ مفید، الارشاد، ج۱، ص۱۵۸-۱۶۱.
  79. شیخ مفید، الارشاد، ج۱، ص۱۵۸-۱۶۱.
  80. حبیب عباسی، مقاله «علی بن ابی‌طالب»، دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم(ص)، ج۱، ص۱۷۷-۱۷۹.
  81. واقدی، المغازی، ج۲، ص۱۰۷۹. ابن سعد، الطبقات الکبری، ج۲، ص۱۲۸-۱۲۹.
  82. منتظرالقائم، اصغر، نقش قبایل یمنی در حمایت از اهل بیت، ص۷۲.
  83. احمدی میانجی، مکاتیب الرسول، ج۱، ص۳۸.
  84. شیخ مفید، الارشاد، ج۱، ص۱۵۸-۱۶۱.
  85. واقدی، المغازی، ج۲، ص۱۰۷۹. ابن سعد، الطبقات الکبری، ج۲، ص۱۲۸-۱۲۹.
  86. الموسوعة العربیه، مقاله مذحج.
  87. ابن‌سعد، الطبقات الکبری، ج۱، ص۲۴۶؛ صالحی شامی، سبل الهدی و الرشاد، ج۶، ص۳۱۴.
  88. ابن سعد، الطبقات الکبری، ج۱، ص۲۴۶؛ صالحی شامی، سبل الهدی و الرشاد، ج۶، ص۳۱۴.
  89. حسینی ایمنی، سید علی اکبر، مکاتبه اختصاصی با دانشنامه مجازی امامت و ولایت.
  90. محمد بن جریر طبری، تاریخ الأمم و الملوک، ج۳، ص۳۲۶-۳۲۷. نیز ر.ک: ابن‌هشام، السیرة النبویه، ج۲، ص۵۸۵؛ ابن کثیر، البدایه و النهایه، ج۵، ص۷۲.
  91. محمد بن جریر طبری، تاریخ الأمم و الملوک، ج۳، ص۳۲۹؛ ابن اثیر، اسد الغابه فی معرفة الصحابه، ج۳، ص۷۷۰؛ ابن‌حجر، الاصابه فی تمییز الصحابه، ج۴، ص۵۷۰.
  92. ابن‌حجر، الاصابه فی تمییز الصحابه، ج۵، ص۱۱۱.
  93. حسینی ایمنی، سید علی اکبر، مکاتبه اختصاصی با دانشنامه مجازی امامت و ولایت.
  94. بلاذری، فتوح البلدان، ص۱۳۶-۱۳۷.
  95. واقدی، فتوح الشام، ج۱، ص۲۶۰.
  96. علی کورانی عاملی، سلسلة القبائل العربیة فی العراق، ص۳۸-۴۰.
  97. محمد بن جریر طبری، تاریخ الأمم و الملوک، ج۳، ص۴۸۴.
  98. ابن اعثم کوفی، الفتوح، ج۱، ص۱۳۸.
  99. بلاذری، فتوح البلدان، ص۲۵۳-۲۵۴.
  100. ابن اعثم کوفی، الفتوح، ج۱، ص۱۸۵.
  101. ابن اعثم کوفی، الفتوح، ج۱، ص۱۸۵؛ ابن اثیر، الکامل فی التاریخ، ج۲، ص۴۷۸؛ بلاذری، فتوح البلدان، ص۲۵۴.
  102. مسعودی، مروج الذهب و معادن الجوهر، ج۲، ص۳۲۴؛ ابن جوزی، المنتظم فی تاریخ الأمم و الملوک، ج۴، ص۲۸۹.
  103. ابن‌الفقیه، البلدان، ص۵۳۹.
  104. ابن کلبی، نسب معد و الیمن الکبیر، ج۱، ص۳۲۲.
  105. القرشی المصری، فتوح مصر و أخبارها، ص۳۰۱.
  106. محمد بن جریر طبری، تاریخ الأمم و الملوک، ج۴، ص۱۰۵.
  107. ذهبی، سیر اعلام النبلاء، ج۳، ص۳۸۷؛ صفدی، الوافی بالوفیات، ج۱۷، ص۶۳.
  108. القرشی المصری، فتوح مصر و أخبارها، ص۳۰۱؛ عبد الله البری، القبائل العربیة فی مصر، ص۲۲۱.
  109. عبد الله البری، القبائل العربیة فی مصر، ص۲۲۱.
  110. علی کورانی عاملی، سلسلة القبائل العربیة فی العراق، ص۴۶.
  111. بلاذری، فتوح البلدان، ص۲۰۲.
  112. بلاذری، فتوح البلدان، ص۲۳۲.
  113. حسن بن احمد همدانی، صفة جزیرة العرب، ص۹۰.
  114. حسینی ایمنی، سید علی اکبر، مکاتبه اختصاصی با دانشنامه مجازی امامت و ولایت.
  115. صالح أحمد العلی، الکوفة وأهلها فی صدر الإسلام، ص۲۷۵.
  116. علی کورانی عاملی، سلسلة القبائل العربیة فی العراق، ص۴۷-۵۸.
  117. نصر بن مزاحم منقری، وقعة صفین، ص۳۱۵.
  118. نصر بن مزاحم منقری، وقعة صفین، ص۲۰۷؛ خلیفة بن خیاط، تاریخ، ص۱۱۸.
  119. محمد بن جریر طبری، تاریخ الأمم و الملوک، ج۵، ص۵۴؛ بلاذری، انساب الاشراف، ج۲، ص۳۳۵؛ نصر بن مزاحم منقری، وقعة صفین، ص۴۴.
  120. ابن حزم، جمهرة أنساب العرب، ص۴۱۱.
  121. ثقفی کوفی، الغارات، ج۲، ص۸۴۲؛ ابن طاوس، فرحة الغری، ص۴۹.
  122. مسعودی، مروج الذهب و معادن الجوهر، ج۳، ص۱۴۴؛ ابن ابی الحدید، شرح نهج البلاغه، ج۴، ص۶۱؛ ثقفی کوفی، الغارات، ج۲، ص۸۴۲-۲۸۳.
  123. مسعودی، مروج الذهب و معادن الجوهر، ج۳، ص۱۴۴. ابن ابی الحدید، شرح نهج البلاغه، ج۴، ص۶۱.
  124. ابن کلبی، نسب معد و الیمن الکبیر، ج۱، ص۳۲۴.
  125. نصر بن مزاحم منقری، وقعة صفین، ص۵۱۸؛ ابن اثیر، الکامل، ج۳، ص۳۱۲.
  126. ابن کلبی، نسب معد و الیمن الکبیر، ج۱، ص۳۲۴؛ ابن حزم، جمهرة أنساب العرب، ص۴۱۱.
  127. نصر بن مزاحم منقری، وقعة صفین، ص۵۱۸؛ ابن اثیر، الکامل، ج۳، ص۳۱۲.
  128. ابن حزم، جمهرة أنساب العرب، ص۴۱۱.
  129. ابن کلبی، نسب معد و الیمن الکبیر، ج۱، ص۳۲۴.
  130. حسینی ایمنی، سید علی اکبر، مکاتبه اختصاصی با دانشنامه مجازی امامت و ولایت.
  131. ابن حزم، جمهرة أنساب العرب، ص۴۱۱.
  132. مسعودی، مروج الذهب و معادن الجوهر، ج۳، ص۱۴۴؛ ابن ابی الحدید، شرح نهج البلاغه، ج۴، ص۶۱؛ ثقفی کوفی، الغارات، ج۲، ص۸۴۲-۲۸۳.
  133. مسعودی، مروج الذهب و معادن الجوهر، ج۳، ص۱۴۴؛ ابن ابی الحدید، شرح نهج البلاغه، ج۴، ص۶۱؛ ابن طاوس، فرحة الغری، ص۵۰.
  134. مسعودی، مروج الذهب و معادن الجوهر، ج۳، ص۱۴۴؛ ابن ابی الحدید، شرح نهج البلاغه، ج۴، ص۶۱.
  135. مسعودی، مروج الذهب و معادن الجوهر، ج۳، ص۱۴۴. ابن ابی الحدید، شرح نهج البلاغه، ج۴، ص۶۱. این روایت با اندکی اختلاف در برخی دیگر از منابع چنین نقل شده است: «روزی مردی از گروه بنی اود به نام عبد الله بن ادریس بن هانی، بر حجاج بن یوسف وارد شد و سخنی گفت و حَجّاج به وی جواب درشتی داد. وی به حَجّاج گفت: ای امیر! چنین نگو؛ زیرا در بین قریش و ثَقیف، فضیلت قابل ذکری نیست، مگر آنکه در بین ما نیز همانند آن، وجود دارد. حَجّاج گفت: فضیلت‌های شما چیست؟ پاسخ داد: هیچ‌گاه عثمان در جمع‌های ما بدگویی نمی‌شود و به بدی یاد نمی‌گردد. حَجّاج گفت: این، فضیلت است. مرد گفت: هیچ‌گاه در بین ما، خارجی و شورشی دیده نشده است. حَجّاج گفت: این، فضیلت است. مرد گفت: در جنگ‌ها از ما، جز یک نفر، کسی همراه ابو تراب شرکت نکرده است، که این کارش، او را از چشم ما انداخته و مُنزوی ساخته است و وی هیچ ارزش و منزلتی نزد ما ندارد. حَجّاج گفت: این، فضیلت است. مرد گفت: هر کس از ما که بخواهد با زنی ازدواج کند، درباره او می‌پرسد که: آیا وی ابو تراب را دوست داشته و یا او را به نیکی یاد کرده است؟ اگر گفته شود که این زن، چنین کرده است، از او دوری می‌گزیند و با او ازدواج نمی‌کند. حَجّاج گفت: این، فضیلت است. مرد گفت: در بین ما پسری به دنیا نیامده که علی یا حسن یا حسین نامیده شده باشد و نیز دختری به دنیا نیامده که فاطمه شده باشد. حَجّاج گفت: این، فضیلت است. مرد گفت: روزی که حسین به سوی عراق آمد، زنی از قبیله ما نذر کرد که اگر خدا حسین را بکشد، ده نفر شتر قربانی کند و هنگامی که او کشته شد، به نذرش وفا کرد. حَجّاج گفت: این، فضیلت است. مرد گفت: از یک نفر از ما خواسته شد که از علی برائت بجوید و او را نفرین کند. وی گفت: باشد، حسن و حسین را هم می‌افزایم. حَجّاج گفت: سوگند به خدا که این، فضیلت است. مرد گفت: امیر مؤمنان، عبد الملک، به ما گفت: شما لباس زیر بالاپوش و یاران بعد از انصار هستید. (یعنی برای خلافت اُموی، به منزله حامیان روزِ مبادا و پایدارترین یاران هستید.) حَجّاج گفت: این، فضیلت است.»... (ابن طاوس، فرحة الغری، ص۴۹-۵۰؛ مجلسی، بحار الأنوار، ج۴۶، ص۱۱۹، ح۱۰).
  136. مسعودی، مروج الذهب و معادن الجوهر، ج۳، ص۲۵۳.
  137. ثقفی کوفی، الغارات، ج۲، ص۸۴۲؛ ابن طاوس، فرحة الغری، ص۴۹.
  138. طبری، تاریخ الطبری، ج۶، ص۵۸۵-۵۸۶.
  139. ابن کلبی، نسب معد و الیمن الکبیر، ج۱، ص۳۲۴.
  140. ابن حبیب بغدادی، المحبر، ص۳۷۳.
  141. المزی، تهذیب الکمال، ج۲۸، ص۴۸۵؛ ذهبی، تاریخ الاسلام، ج۸، ص۴۱۳.
  142. نصر بن مزاحم منقری، وقعة صفین، ص۲۰۷؛ خلیفة بن خیاط، تاریخ، ص۱۱۸.
  143. محمد بن جریر طبری، تاریخ الأمم و الملوک، ج۵، ص۵۴؛ بلاذری، انساب الاشراف، ج۲، ص۳۳۵؛ نصر بن مزاحم منقری، وقعة صفین، ص۴۴.
  144. دینوری، الاخبار الطوال، ص۱۵۹؛ ابن اعثم کوفی، الفتوح، ج۲، ص۵۱۸؛ نصر بن مزاحم منقری، وقعة صفین، ص۴۴.
  145. حسینی ایمنی، سید علی اکبر، مکاتبه اختصاصی با دانشنامه مجازی امامت و ولایت.
  146. بلاذری، انساب الاشراف، ج۵، ص۲۴۷؛ ابن سعد، الطبقات الکبری، ج۶، ص۲۴۲.
  147. محمد بن جریر طبری، تاریخ الامم و الملوک، ج۵، ص۲۶۳-۲۶۴.
  148. محمد بن جریر طبری، تاریخ الامم و الملوک، ج۵، ص۲۷۰.
  149. حسینی ایمنی، سید علی اکبر، مکاتبه اختصاصی با دانشنامه مجازی امامت و ولایت.
  150. أبومخنف، مقتل الحسین(ع)، ص۲۳۳؛ محمد بن جریر طبری، تاریخ الأمم و الملوک، ج۵، ص۴۶۸؛ بلاذری، انساب الاشراف، ج۳، ص۲۰۷؛ ابن اثیر، الکامل فی التاریخ، ج۴، ص۹۱.
  151. لازم به ذکر است که در این واقعه نیز چونان دیگر وقایع و حوادث پس از مرگ عمرو بن معدیکرب زبیدی به طور مستقل جز در مواردی معدود نامی از زبید و بسیاری دیگر از طوایف مذحج دیده نمی‌شود اما دور از واقع نخواهد بود که زبیدی‌ها هم چونان حوادث دیگر در سایه‌سار نام بزرگ این قبیله بدون آنکه نامی از آنان در جایی ثبت شود، نقش‌آفرین حوادث بوده باشند.
  152. بر فرض این که تعداد شهدای کربلا ۷۲ تن باشد.
  153. شهدای مذحج در جریان کربلا عبارتند از: هانی بن عروه مرادی، حجاج بن مسروق جعفی، زید بن معقل جعفی (یزید بن مغفل جعفی)، عمرو بن مطاع جعفی، عمیر بن عبد الله مذحجی، مجمع بن عبد الله عائذی مذحجی و پسرش عائذ، نافع بن هلال جملی مرادی و واضح غلام ترک حارث مذحجی.
  154. بلاذری، انساب الاشراف، ج۵، ص۲۵۴.
  155. محمد بن جریر طبری، تاریخ الأمم و الملوک، ج۵، ص۳۵۳؛ ابن اعثم کوفی، الفتوح، ج۵، ص۳۰.
  156. ابن‌سعد، الطبقات الکبری، خامسه۱، ص۴۶۲؛ ابن اعثم کوفی، الفتوح، ج۵، ص۴۴.
  157. دینوری، الاخبار الطوال، ص۲۳۸.
  158. محمد بن جریر طبری، تاریخ الأمم و الملوک (تاریخ الطبری)، ج۵، ص۴۱۲؛ مسکویه، تجارب الامم، ج۲، ص۷۰.
  159. دینوری، الاخبار الطوال، ص۲۵۶؛ شیخ مفید، الإرشاد فی معرفة حجج الله علی العباد، ج۲، ص۹۵.
  160. ابن سعد، الطبقات الکبری، خامسه۱، ص۴۷۹؛ بلاذری، انساب الاشراف، ج۳، ص۲۰۴؛ طبری، تاریخ الطبری، ج۵، ص۴۵۳.
  161. ابن سعد، الطبقات الکبری، خامسه۱، ص۴۷۹.
  162. مسعودی، مروج الذهب و معادن الجوهر، ج۳، ص۱۴۴. ابن ابی الحدید، شرح نهج البلاغه، ج۴، ص۶۱. این روایت با اندکی اختلاف در برخی دیگر از منابع چنین نقل شده است: «... مرد گفت: روزی که حسین به سوی عراق آمد، زنی از قبیله ما نذر کرد که اگر خدا حسین را بکشد، ده نفر شتر قربانی کند و هنگامی که او کشته شد، به نذرش وفا کرد». (ابن طاوس، فرحة الغری، ص۴۹-۵۰؛ مجلسی، بحار الأنوار، ج۴۶ ص۱۱۹ ح۱۰).
  163. حسینی ایمنی، سید علی اکبر، مکاتبه اختصاصی با دانشنامه مجازی امامت و ولایت.
  164. محمد بن جریر طبری، تاریخ الأمم و الملوک(تاریخ الطبری)، ج۶، صص۲۸-۲۹؛ ابن‌اثیر، الکامل فی التاریخ، ج۴، ص۲۲۳.
  165. بلاذری، انساب الاشراف، ج۶، ص۳۹۸.
  166. محمد بن جریر طبری، تاریخ الأمم و الملوک (تاریخ الطبری)، ج۶، ص۵۲؛ مسکویه، تجارب الامم، ج۲، ص۱۷۵.
  167. ر.ک: محمد بن جریر طبری، تاریخ الأمم و الملوک(تاریخ الطبری)، ج۶، ص۳۹-۴۰ و۸۲.
  168. حسینی ایمنی، سید علی اکبر، مکاتبه اختصاصی با دانشنامه مجازی امامت و ولایت.
  169. ابن کلبی، نسب معد و الیمن الکبیر، ج۱، ص۳۲۴؛ ابن سعد، الطبقات الکبری، ج۷، ص۲۳۹.
  170. ابن‌اثیر، الکامل فی التاریخ، ج۹، ص۲۷۵.
  171. حسینی ایمنی، سید علی اکبر، مکاتبه اختصاصی با دانشنامه مجازی امامت و ولایت.
  172. ابوالفرج اصفهانی، الاغانی، ج۱۲، ص۳۸۹. ابن کلبی درباره‌اش می‌نویسد: کان الأفوه من کبار الشعراء القدماء فی الجاهلیة، وکان سید قومه وقائدهم فی حروبهم، وکانوا یصدرون عن رأیه (ر.ک: ابوالفرج اصفهانی، الاغانی، ج۱۲، ص۳۸۹).
  173. ابن جوزی، المنتظم فی تاریخ الأمم و الملوک، ج۴، ص۲۸۲؛ ابوالفرج اصفهانی، الاغانی، ج۱۵، ص۱۳۷.
  174. ابن عبدالبر، الاستیعاب فی معرفة الأصحاب، ج۴، ص۱۴۶۳؛ ابن سعد، الطبقات الکبری، ج۴، ص۱۵۰.
  175. ابن سعد، الطبقات الکبری، ج۴، ص۱۵۰.
  176. ابن حجر، الاصابه، ج۲، ص۲۳۵. ابن حجر نسب او را «خرشة بن مالک بن جری بن حارث بن مالک بن ثعلبة بن ربیعة بن مالک بن أود أودی» عنوان کرده است.
  177. ابن کلبی، نسب معد و الیمن الکبیر، ج‌۱، ص۳۲۴؛ ابن حجر، الاصابه، ج۲، ص۲۳۵.
  178. ابن‌حجر العسقلانی، الاصابه فی تمییز الصحابه، ج۳، ص۵۱۳-۵۱۴؛ ابن حبان، الثقات، ج۳، ص۲۸۹.
  179. ابن عبدالبر، الاستیعاب فی معرفة الأصحاب، ج۳، ص۱۲۶۸.
  180. سمعانی، الانساب،ج۶، ص۲۶۴.
  181. المزی، اکمال الکمال، ج۲۲، ص۳۶۲؛ ابن عساکر، تاریخ مدینه دمشق، ج۴۶، ص۴۱۰-۴۱۱.
  182. العجلی، معرفة الثقات، ج۲، ص۴۲۱؛ ابن حبان، الثقات، ج۴، ص۱۲۷؛ المزی، تهذیب الکمال، ج۳۴، ص۲۱۹.
  183. ابن سعد، الطبقات الکبری، ج۶، ص۲۱۵.
  184. العجلی، معرفة الثقات، ج۱، ص۳۶۰؛ ابن‌حجر العسقلانی، تهذیب التهذیب، ج۳، ص۲۳۰.
  185. ابن حبان، الثقات، ج۴، ص۱۳۰.
  186. سمعانی، الانساب، ج۶، ص۲۶۴.
  187. ابن اثیر، اللباب فی تهذیب الأنساب، ج‌۱، ص۹۲. نیز ر.ک: عوتبی صحاری، الانساب، ج۱، ص۱۳۵.
  188. سمعانی، الانساب، ج۱، ص۳۸۵.
  189. ابن کلبی، نسب معد و الیمن الکبیر، ج۱، ص۳۲۳؛ ابوالفرج اصفهانی، الاغانی، ج۱۲، ص۳۸۹؛ عوتبی صحاری، الانساب، ج۱، ص۱۳۴.
  190. مرزبانی، معجم الشعراء، ص۵۱۰.
  191. عوتبی صحاری، الانساب، ج۱، ص۳۶۷.
  192. أبو الحجاج شهاب الدین أشعری شافعی، التعریف بالانساب والتنویه بذوی الاحساب، ج۱، ص۵۲.
  193. ابن نما الحلی، ذوب النضار، ص۱۳۹.
  194. سمعانی، الانساب، ج۱، ص۳۸۶.
  195. ابن سعد، الطبقات الکبری، ج۶، ص۳۵۷؛ العجلی، معرفة الثقات، ج۱، ص۴۸۰.
  196. أبو الحجاج شهاب الدین أشعری شافعی، التعریف بالانساب والتنویه بذوی الاحساب، ج۱، ص۵۲.
  197. ابن سعد، الطبقات الکبری، ج۶، ص۳۵۷؛ العجلی، معرفة الثقات، ج۱، ص۴۸۰.
  198. أبو الحجاج شهاب الدین أشعری شافعی، التعریف بالانساب والتنویه بذوی الاحساب، ج۱، ص۵۲.
  199. أبو الحجاج شهاب الدین أشعری شافعی، التعریف بالانساب والتنویه بذوی الاحساب، ج۱، ص۵۲.
  200. عوتبی صحاری، الانساب، ج۱، ص۱۳۵.
  201. عوتبی صحاری، الانساب، ج۱، ص۱۳۵.
  202. المزی، تهذیب الکمال، ج۱، ص۴۰۵.
  203. سمعانی، الانساب، ج۶، ص۲۶۴.
  204. المزی، تهذیب الکمال، ج۴، ص۳۸۵.
  205. المزی، تهذیب الکمال، ج۱۵، ص۳۷۳.
  206. بخاری، التاریخ الکبیر، ج۶، ص۲۷۲؛ ابن عساکر، تاریخ مدینه دمشق، ج۵۱، ص۲۰۱.
  207. ابن ماکولا، اکمال الکمال، ج۲، ص۴۹۴.
  208. ابن ابی‌حاتم، الجرح و التعدیل، ج۹، ص۲۷۷.
  209. ابن حبان، الثقات، ج۶، ص۷۸؛ ابن عساکر، تاریخ مدینه دمشق، ج۴۲، ص۲۳۱.
  210. خلیفة بن خیاط، طبقات، ص۲۹۰؛ ابن حبان، الثقات، ج۷، ص۵۹.
  211. ابن حبان، الثقات، ج۵، ص۵۵؛ ذهبی، تاریخ الاسلام، ج۶، ص۵۰۵.
  212. ابن ابی‌حاتم، الجرح و التعدیل، ج۶، ص۱۷۱.
  213. بخاری، التاریخ الکبیر، ج۱، ص۴۱۸.
  214. ابن ابی‌حاتم، الجرح و التعدیل، ج۳، ص۴۲۷.
  215. أبو الحجاج شهاب الدین أشعری شافعی، التعریف بالانساب والتنویه بذوی الاحساب، ج۱، ص۵۲.
  216. ابن کلبی، نسب معد و الیمن الکبیر، ج۱، ص۳۲۳؛ خطیب بغدادی، تاریخ بغداد، ج۹، ص۴۲۲.
  217. عوتبی صحاری، الانساب، ج۱، ص۱۳۵.
  218. ابن کلبی، نسب معد و الیمن الکبیر، ج۱، ص۳۲۲.
  219. ابن کلبی، نسب معد و الیمن الکبیر، ج۱، ص۳۲۴؛ خطیب بغدادی، تاریخ بغداد، ج۱۲، ص۳۰۳.
  220. ابن کلبی، نسب معد و الیمن الکبیر، ج‌۱، ص۳۲۴.
  221. المزی، تهذیب الکمال، ج۲۸، ص۴۸۵؛ ذهبی، تاریخ الاسلام، ج۸، ص۴۱۳.
  222. سمعانی، الانساب، ج۶، ص۲۶۵.
  223. زرکلی، الاعلام، ج۷، ص۷۰.
  224. ابن حزم، جمهرة أنساب العرب، ص۴۱۱؛ أبو الحجاج شهاب الدین أشعری شافعی، التعریف بالانساب والتنویه بذوی الاحساب، ج۱، ص۵۲. ابن کلبی از او با نام «عبد الرحمن بن نعمان بن یزید» یاد کرده است. (ابن کلبی، نسب معد و الیمن الکبیر، ج۱، ص۳۲۳).
  225. شهاب الدین أبو الحجاج الأشعری الشافعی، التعریف بالانساب والتنویه بذوی الاحساب، ج۱، ص۵۲.
  226. ابن حزم، جمهرة أنساب العرب، ص۴۱۱.
  227. دار قطنی، المؤتلف و المختلف، ج۴، ص۱۹۱۹؛ ابن ماکولا، اکمال الکمال، ج۷، ص۱۱۳؛ ابن اثیر، اللباب فی تهذیب الأنساب، ج۳، ص۲۹. بسیاری از منابع از جمله ابن حزم نسبت او را «عافیة بن یزید بن قیس بن عافیة بن شدّاد بن ثمامة بن سلمة بن کعب بن أود» عنوان کرده او را از بنی سلمة بن کعب بن اود دانسته‌اند. وی جد او عافیة بن شدّاد را از شهدای جنگ صفین برشمرده است. (ابن حزم، جمهرة أنساب العرب، ص۴۱۱. نیز ر.ک: ابن کلبی، نسب معد و الیمن الکبیر، ج‌۱، ص۳۲۴؛ المزی، تهذیب الکمال، ج۱۴، ص۶؛ خطیب بغدادی، تاریخ بغداد، ج۱۲، ص۳۰۳).
  228. ابن حبیب بغدادی، المحبر، ص۳۷۳.
  229. أبو الحجاج شهاب الدین أشعری شافعی، التعریف بالانساب والتنویه بذوی الاحساب، ج۱، ص۵۲.
  230. ابن کلبی، نسب معد و الیمن الکبیر، ج۱، ص۳۲۴؛ ابن سعد، الطبقات الکبری، ج۷، ص۲۳۹.
  231. ابن کلبی، نسب معد و الیمن الکبیر، ج۱، ص۳۲۴.
  232. نمازی شاهرودی، مستدرکات علم رجال الحدیث، ج۱، ص۶۳۶.
  233. ثقفی کوفی، الغارات، ج۲، ص۴۸۲؛ ابن أبی الحدید، شرح نهج البلاغه، ج۲، ص۲۸۹.
  234. ابن حبان، الثقات، ج۵، ص۲۲۹؛ بیهقی، السنن الکبری، ج۹، ص۲۸۷.
  235. طبری، بشارة المصطفی، ص۱۲۷.
  236. ابن حزم، جمهرة أنساب العرب، ص۴۱۱.
  237. ابن کلبی، نسب معد و الیمن الکبیر، ج۱، ص۳۲۴.
  238. شیخ طوسی، رجال، ص۱۶۲.
  239. شیخ طوسی، رجال، ص۷۶.
  240. شیخ طوسی، رجال، ص۲۳۲.
  241. نجاشی، رجال، ص۴۹؛ شیخ طوسی، رجال، ص۱۴۲.
  242. نجاشی، رجال، ص۴۹.
  243. شیخ طوسی، رجال، ص۱۸۹.
  244. شیخ طوسی، رجال، ص۲۱۴.
  245. شیخ طوسی، رجال، ص۲۴۴.
  246. شیخ طوسی، رجال، ص۳۱۹.
  247. شیخ طوسی، رجال، ص۲۸۰.
  248. خویی، معجم رجال الحدیث، ج۲۲، ص۲۸۱.
  249. شیخ طوسی، رجال، ص۲۸۲.
  250. شیخ طوسی، رجال، ص۲۲۴.
  251. خویی، معجم رجال الحدیث، ج۲۱، ص۷۲.
  252. شیخ طوسی، رجال، ص۴۱۵؛ ابن داود، رجال، ص۳۷.
  253. نجاشی، رجال، ص۱۲۳.
  254. خویی، معجم رجال الحدیث، ج۱۶، ص۲۸۵.
  255. نجاشی، رجال، ص۸۱.
  256. آقا بزرگ تهرانی، الذریعة الی تصانیف الشیعه، ج۶، ص۲۴.
  257. آقا بزرگ تهرانی، الذریعة الی تصانیف الشیعه، ج۹ ق۳، ص۷۰۱.
  258. آقا بزرگ تهرانی، الذریعة الی تصانیف الشیعه، ج۱۱، ص۲۲۳.
  259. آقا بزرگ تهرانی، الذریعة الی تصانیف الشیعه، ج۲۳، ص۱۶۰.
  260. آقا بزرگ تهرانی، الذریعة الی تصانیف الشیعه، ج۱۵، ص۳۰۴.
  261. آقا بزرگ تهرانی، الذریعة الی تصانیف الشیعه، ج۲۶، ص۲۴.
  262. علی کورانی عاملی، سلسلة القبائل العربیة فی العراق، ص۸۸-۹۵.
  263. حسینی ایمنی، سید علی اکبر، مکاتبه اختصاصی با دانشنامه مجازی امامت و ولایت.