حجر بن عدی کندی در تراجم و رجال
مقدمه
حجر فرزند عدی بن معاویه بن جبله از قبیله کنده و اهل کوفه کنیهاش ابو عبدالرحمان، معروف به حجر الخیر و حجر بن ادبر است، وی از فضلا و بزرگان مهاجرین صدر اسلام بود، وی به همراه برادرش هانی بن عدی در مدینه خدمت رسول خدا (ص) شرفیاب شدند و به آیین اسلام گرویدند[۱].
حجر بن عدی، با این که مردی زاهد و پارسا و همواره مشغول عبادت و راز و نیاز به درگاه خدا بود[۲]، و با تقرب و نزدیکی به امیرالمؤمنین (ع) و خاندان پیامبر (ص) دارای کرامت و مستجاب الدعوة گردید[۳]. در عین حال افسری دلاور و رزمندهای فداکار بود، او در زمان خلافت عمر بن خطاب در جنگهای قادسیه و فتح شام شرکت کرد و سرزمین مرج عذراء را که بعدأ محل شهادتش گردید فتح نمود.
وی پس از قتل عثمان خلیفه سوم، در زمره یاران با وفا و شیعیان مخلص امیرالمؤمنین (ع) گردید و در جنگهای جمل، صفین و نهروان مردانه جنگید و از حکومت به حق حضرت علی (ع) دفاع کرد، او نیز پس از شهادت آن حضرت به جمع یاران و انصار امام حسن مجتبی (ع) پیوست و همواره در راه دفاع از حقانیت خاندان پیامبر تلاش نمود تا سرانجام در مرج عذراء نزدیکی شام با گروهی از شیعیان و مدافعین حریم اهل بیت پیامبر در سال ۵۱ هجری به دست جلادان معاویه به شهادت رسید و در همان مکان که هم اکنون مزار عاشقان و شیفتگان کربلاییان است، و در کنار مرقد مطهرش دعا مستجاب است، به خاک سپرده شد[۴].
از او دو فرزند به نام عبدالله و عبدالرحمان باقی ماند که این دو نیز پس از سالیانی، در زمان حکومت مصعب بن زبیر به جرم ارادت به خاندان رسالت چون پدر بزرگوارشان، در رکاب مختار به شهادت رسیدند و روح مطهرشان به مولا و مقتدایشان امیرالمؤمنین (ع) ملحق گردید، جزاهم الله عن الإسلام خیر الجزاء[۵].[۶]
حجر بن عدی و بیعت با امام (ع)
پس از قتل عثمان، مهاجرین و انصار و شخصیتها و بزرگانی که در مدینه بودند دور خانه امیرالمؤمنین (ع) اجتماع کردند و با آن حضرت دست بیعت دادند و در راه اطاعت از ایشان تا پای جان اعلان وفاداری نمودند.
شیخ مفید در کتاب الجمل نام بسیاری از بزرگان مهاجر و انصاری که با حضرت علی (ع) در آن روز بیعت کردهاند یادآور شده و در زمره مهاجران افرادی از جمله: عمار یاسر، عدی بن حاتم و حجر بن عدی را نام میبرد که این افراد با میل و رغبت و رضایت قلبی به محضر امام (ع) شرفیاب شدند و بیعت کردند و پیمان بستند که در صلح و جنگ از آن حضرت تا پای جان اطاعت نمایند. بنابراین حجر بن عدی در زمره شیعیانی است که در اولین فرصت با امیرالمؤمنین (ع) بیعت کرد و اعلان اطاعت و فرمانبرداری نمود[۷].[۸]
حجر بن عدی و بسیج مردم کوفه در جنگ جمل
قبل از آنکه آتش جنگ جمل توسط سران ناکثین بر افروخته شود، امیرالمؤمنین (ع) و از ذی قار نمایندگانی از جمله: فرزندش امام حسن (ع)، و عبدالله بن عباس و محمد بن ابی بکر را به جانب مردم کوفه فرستاد تا پیام حضرت را مبنی بر بسیج عمومی برای مقابله با جنگ افروزان جمل ابلاغ نمایند.
در این نمایندگی اگرچه ابوموسی اشعری حاکم امام (ع) بر کوفه حاضر به همکاری نبود و توصیه به سکوت و عدم همکاری میکرد، اما افرادی از جمله حجر بن عدی بدون درنگ در حمایت از خواسته آن حضرت پاسخ مثبت داد و سخنان بسیار جالب و کوبندهای نیز ایراد کرد به طوری که پس از گفتار حجر بن عدی، مردم کوفه فریاد برآوردند: ما شنیدیم و اطاعت میکنیم و سلاح بر دوش گرفتند و از کوفه خارج شدند. سخنان حجر بن عدی در آن روز که حکایت از عمق ایمان و اعتقاد او به امیرمؤمنان (ع) و فرزندان آن حضرت داشت، چنین بود: ای مردم، این حسن بن علی بن ابی طالب است، او را خوب میشناسید و میدانید که جدش پیامبر امی (ص) و پدرش امام و وصی پیامبر امین است. ای مردم، حسن بن علی و برادرش حسین بن علی در اسلام شبیه ندارند، آن دو، آقا و سرور جوانان اهل بهشتند و سرور همه بزرگان عربند. این دو برادر، از نظر صلاحیت، اکمل عرب و از نظر علم و عمل برتر آنانند و اکنون حسن بن علی چنین شخصیتی از طرف پدرش به سوی شما آمده و شما را به حق و برای یاری پدرش فرا میخواند. به خدا سوگند سعادتمند کسی است که آنان را یاری کند و دوستشان بدارد و بدبخت کسی است که از آنان تخلف نماید و در حقشان کوتاهی کند. بنابراین دعوت آن حضرت را اجابت کنید و با همه توان کوچ نمایید، خداوند شما را رحمت کند و در این راه اجر و پاداش برای خود به حساب آورید، زیرا خداوند پاداش نیکوکاران را ضایع نمیگرداند[۹].
طبق نقل طبری، حجر بن عدی برخاست و گفت:ای مردم، امیرمؤمنان (ع) را اجابت کنید و هر چه زودتر با سلاح و تجهیزات به سوی بصره حرکت کنید که من نخستین کسی هستم که حرکت خواهم کرد[۱۰].
پس از پایان سخنان حجر بن عدی، مردم برخاستند و اطاعت خود را اعلام نمودند[۱۱].
حجر بن عدی در جنگ جمل در رکاب امیرمؤمنان علی (ع) جنگید و از ولایت آن حضرت مردانه دفاع نمود، و به همین مناسبت شعری سروده است[۱۲].[۱۳]
فداکاری حجر بن عدی در جنگ صفین
جنگ صفین همان جنگی است که رسول خدا (ص) در یک خبر غیبی، با عنوان جنگ با قاسطین، علی (ع) را به آن آگاهی داده بود آنجا که فرمود: "ای علی، به زودی بعد از من با سه گروه:ناکثین، قاسطین و مارقین جنگ خواهی کرد... و قاسطین اهل شام هستند که در صفین جمع خواهند شد"[۱۴].
در این جنگ خونین، که ضربه هولناکی توسط معاویه و هم دستانش بر پیکر حکومت اسلامی و دولت نوپای امیرالمؤمنین (ع) وارد آمد، جمع کثیری از اصحاب رسول خدا (ص) اعم از مهاجرین و انصار حضور یافتند و در رکاب امیرالمؤمنین (ع) علیه سپاه بغی و نفاق پیکار نمودند و تا پای جان استقامت کردند، و سرانجام در احیای سنت متروک پیامبر (ص) و تقویت دولت کریمه امیرالمؤمنین (ع) و جمعی از یاران پیامبر (ص) جان باختند و به درجه رفیع شهادت نایل آمدند.
از جمله اصحاب جلیلالقدر پیامبر (ص) که در آن جنگ حضور مردانه داشت حجر بن عدی بود، او در این نبرد مردانه جنگید، و از حق تاراج شده و به یغما رفته امام (ع) دفاع نمود. حجر بن عدی که فرماندهی و رهبری نیروهای، کندی، حضرموت و قضاعه را عهدهدار بود، به نحو شایستهای انجام وظیفه نمود، و صفای دل و قوت ایمان و عمق ارادت و کمال وفاداری خود به امام (ع) را به اثبات رساند[۱۵].[۱۶]
حمایت حجر بن عدی در عزیمت به شام و دعای امام (ع)
در آغاز حرکت سپاه امام (ع) و برای نبرد با لشکریان معاویه، حجر بن عدی، عمرو بن حمق و... اصرار ورزیدند که هر چه سریعتر به جانب شام حرکت کنند و کار معاویه را یکسره نمایند، ابتدا عمرو بن حمق مطالبی در حرکت به جانب شام بیان داشت که در شرح حال او خواهد آمد، سپس حجر بن عدی برخاست و گفت: ای امیرمؤمنان (ع)، ما فرزندان جنگ و شایستهایم، ما جنگ را بارور ساخته و آن را به نتیجه میرسانیم، جنگ به ما دندان نشان داده است و ما به او دندان نشان دادهایم، ما را عشیره و یارانی است که افراد و سلاح دارند و دارای رأی آزموده و شجاعت پسندیده میباشند و زمام ما در اختیار تو است، اگر به خاور و مشرق بروی با تو میآییم و اگر به باختر و مغرب روی آوری با تو خواهیم آمد و هر فرمانی که بدهی فرمان برداریم. پس از آنکه سخنان حجر بن عدی تمام شد، امیرالمؤمنین (ع) از او پرسید: "آیا همه قوم تو، هم چون تو معتقدند بجنگند؟" عرض کرد: یا علی، من غیر از خوبی از آنها ندیدهام، و این دست من برای اطاعت و نیکو پذیرفتن فرمان تو از سوی آنان آماده بیعت است. در این جا امام (ع) در حق او دعا کرد[۱۷].[۱۸]
هدایتگری امام (ع) با حجر بن عدی در شرایط حساس
در بحبوحه عزیمت سپاهیان عراق به جانب شام (و به تعبیر نهج البلاغه در هنگام جنگ صفین)، به امام (ع) خبر دادند دو نفر از افسران رشید و جان بر کف سپاه، یعنی عمرو بن حمق و حجر بن عدی در میان جمعی از شیعیان از مردم شام تبری جسته و آنان را مورد لعن و شتم قرار دادهاند. امام (ع) پس از اطلاع از قضیه، آنان را طلبید و آنها را از ناسزاگویی برحذر داشت. آن دو پرسیدند: مگر ما بر حق نیستیم؟ امام (ع) ضمن این که تأکید نمود که خود و یارانش بر حق و دشمنانش بر باطلند، جهت آگاهی دادن به یاران و شیعیانش در طول تاریخ که هیچگاه به انحراف نروند در پاسخ حجر بن عدی و عمرو بن حمق فرمود: دوست ندارم که شما یاران علی، لعن کننده و دشنام دهنده باشید، بنابراین دشنام ندهید و تبری نجویید، و اگر بدیهای آنان و رفتار و کردار ناپسندشان را بازگو کنید و بگویید آنها چنین و چنان میکنند، پسندیدهتر و رساتر خواهد بود، و در عوض به جای لعن و نفرین ایشان بگویید[۱۹]:خداوندا خونهای ما و خونهای آنان را حفظ کن، و میان ما و آنان صلح و آرامش برقرار نمای و آنان را از گمراهی به راه راست هدایت فرمای تا هر یک از آنها که حق نمیشناسد، بشناسد و هرکس از ایشان به ستم و عدوانگراییده است، دست از ستم بردارد، که چنین دعایی برای من دوست داشتنی ترو برای شما هم بهتر خواهد بود[۲۰].
آری، علی (ع) با این پیشوای حق طلبان حتی اجازه نمیدهد به دشمنان شمشیر به دست دشنام دهند بلکه از خدا میخواهد اصلاح و دوستی برقرار شود. کجایند مدعیان راه علی (ع) که غیر از شعار و لق لقه زبان پیروی دیگری ندارند.[۲۱]
نبردحجر بن عدی با حجر الشر در صفین
حجر بن عدی در معرکه صفین مردانه و با کمال ایمان و وفاداری میجنگید و هر خطری را در راه حمایت از امیرالمؤمنین (ع) و حقانیت آن حضرت به جان میخرید نبرد از اینرو هنگامی که حجر بن یزید پسر عمویش معروف به حجر الشر[۲۲] به میدان آمد، حجر بن عدی بلافاصله به مقابله او رفت، و هر کدام میکوشیدند رقیب خود را از پای درآورند. خزیمة بن ثابت از سپاه معاویه به کمک حجر الشر شتافت و نیزهای به حجر بن عدی وارد کرد و او را مجروح نمود.
یاران حجر بن عدی در میان سپاه علی (ع) به خزیمه حمله نمودند و او را به هلاکت رساندند و حجر بن یزید هم چون جان خود را در خطر دید از معرکه گریخت. ولی حجر الشر مجدداً به میدان آمد و حکم بن أزهر از سپاه امام به جنگ او رفت ولی به شهادت رسید، پس از او رفاعة بن ظالم حمیری از لشکر امام (ع) حجر الشر را به هلاکت رساند و به سوی یاران خود بازگشت. امیرمؤمنان (ع) فرمود: "خدای را سپاس که حجر الشر را در قبال خون حکم بن ازهر به هلاکت رساند"[۲۳].
این واقعه در هفتم صفر سال ۳۷ هجری[۲۴] که از روزهای آخر و سخت صفین بود، اتفاق افتاد[۲۵].[۲۶]
نقش دلاورانه حجر بن عدی در جنگ نهروان
پس از داستان حکمیت و تجاوزات معاویه به حریم بلاد اسلامی حضرت علی (ع) تمام عزم خود را جزم کرد تا سپاهی تدارک ببیند و مجددا به جنگ معاویه رود و شر او را از سر اسلام و مسلمین کوتاه کند، اما قبل از حرکت به جانب شام، به حضرت خبر رسید که خباب بن ارت و خانوادهاش و حارث بن مرة، فرستاده خود به دست خوارج کشته شدهاند لذا از عزیمت به جانب شام منصرف شد و دستور حرکت به جانب حروراء پایگاه خوارج نهروان را صادر نمود تا قاتلان آن بی گناهان را به کیفرشان رسانده و خطر این گروه سرکش نادان را دفع نماید. و سپس مجدداً برای جنگ با معاویه به شام آماده شود.
امام پس از مواجهه با نهروانیان و قبل از آنکه دست به شمشیر ببرد به پیروی همیشگی از رسول خدا (ص) خود ابتدا آنان را موعظه نمود و پرچم امان به ابوایوب انصاری صحابی بزرگ پیامبر (ص) داد تا به میان خوارج ببرد و هر کس در پشت پرچم او قرار گیرد از خطر در امان باشد، و نیز امام فرمود: "هر کس به کوفه برود و از این گروه فاصله بگیرد در امان است". در این حرکت خداپسندانه و مسالمت آمیز صد نفر از خوارج دور پرچم ابوایوب جمع شدند و امام (ع) آنان را بخشید و در امان قرار داد، اما سایر نهروانیان بر مخالفت خود با آن حضرت اصرار ورزیدند و آماده جنگ شدند[۲۷].
امام (ع) بن باز هم برای هدایت آنان خطبهای خواند و در نصیحت آنان اصرار ورزید[۲۸]
ولی سودی نبخشید، به ناچار چون حضرت از هدایت آن قوم لجوج و بی منطق مأیوس شد به آرایش سپاه پرداخت و فرماندهی میمنه سپاه خود را به حجربن عدی، و میسره سپاه را به شبث بن ربعی و به قولی به معقل بن قیس و فرماندهی سوارهنظام را به ابو ایوب انصاری و پیاده نظام را به ابو قتاده انصاری سپرد[۲۹].
در این جنگ ناخواسته همه نیروها از جمله حجربن عدی مردانه جنگید و از عهده فرماندهی میمنه سپاه امیرالمؤمنین (ع) به خوبی برآمد.[۳۰]
حجر بن عدی در مصاف با ضحاک بن قیس فهری
پس از ماجرای غم بار حکمیت به معاویه خبر رسید که حضرت علی (ع) مجدداً آماده جنگ شده و به سوی شام لشکر کشی خواهد کرد، این خبر او را به وحشت انداخت لذا به تمامی نواحی شام سفیرانی اعزام نمود و مردم را برای جنگ دیگری با امیرالمؤمنین (ع) فرا خواند، و قبل از آنکه نیروهای متشکل خود را به سوی عراق و مقابله با سپاه امام (ع) حرکت دهد دست به کارهای ایذایی و فرستادن افراد سخت دل و خونریز به جانب بلاد تحت فرمان حضرت امیر (ع) زد تا با این کار، دل شیعیان و علاقهمندان به آن حضرت را بلرزاند و در اراده و تصمیم پیروان آن حضرت خلل ایجاد نماید، بر این اساس، ضحاک بن قیس را با سه تا چهار هزار نیرو به اطراف کوفه فرستاد و به او دستور داد تا هر جا که میتواند پیشروی کند و به تمام افرادی که در اطاعت علی (ع) هستند حمله نموده، اموال آنان را غارت نماید و حتی الامکان صبح در یک مکان و شب در مکان دیگری باشد. و سفارش اکید کرد: چنان که به تو خبر دادند که نیروهایی از جانب علی به مقابله با تو میآید از جنگ با آنها بر حذر باش و خود را درگیر آنان نکن.
ضحاک بن قیس، این مرد خون خوار و قسی القلب - به دستور معاویه - به سوی کوفه پیشروی کرد و به هر جا از اطراف کوفه دست یافت حمله برد و اموال مردم را غارت کرد و در منزل ثعلبیه (بین راه مکه و کوفه) بر حاجیان حمله کرد و کالاهای آنان را به غارت برد و در بین راه کوفه و کربلا در محلی به نام "قطقطانه" برادر زاده عبدالله بن مسعود به نام عمرو بن عمیس ذهلی و همراهانش را گرفت و به قتل رساند. وی در مدت کوتاهی با جنایات هولناک خود چهره تاریخ را سیاه و ننگین نمود. چون این خبر مؤلمه و وحشتناک به حضرت علی (ع) رسید مردم را جمع نمود و برای آنان سخنانی ایراد کرد و فرمود: "ای مردم کوفه، اگر میخواهید کاری انجام دهید، برخیزید و به جایی که بنده صالح خدا، عمرو بن عمیس و سپاهیان شما به قتل رسیدهاند بروید و با دشمنان خود بجنگید، و از حریم خود دفاع کنید".
اما مردم کوفه با ضعف و سستی با سخنان و درخواست امام (ع) از برخورد نمودند لذا حضرت باز خطاب به آنها فرمود: "به خدا سوگند، دوست داشتم عوض هر هشت نفر[۳۱] شما یک نفر از آنان با من بودند، وای بر شما، نخست با من بیرون آیید و بر فرض که میخواهید بگریزید بعد بگریزید، به خدا سوگند من با همین نیت و بصیرت، خود از (کشته شدن) و دیدار خدا کراهت ندارم، بلکه در ملاقاتم با خدا گشایش و رحمت است و از دورویی با شما آسوده خواهم شد".
سپس امام (ع) از منبر فرود آمد و پیاده حرکت کرد و تا به محلی به نام غریین پیش رفت و در آنجا حجر بن عدی یار باوفا و دلسوز خود را فرا خواند و برای او رایتی به فرماندهی چهار هزار تن آماده نمود، و او را به تعقیب ضحاک فرستاد[۳۲].
ابن ابی الحدید درباره پیگیری حجر بن عدی از ضحاک بن قیس چنین نقل میکند: چون حجر بن عدی از کوفه بیرون رفت وارد سماوه شد و با امرء القیس بن عدی از وابستگان رباب همسر حضرت سیدالشهدا (ع) روبه رو شد، امرء القیس بن عدی و بستگانش حجر بن عدی را برای رسیدن به مقصد و راههایی که در آن آب باشد (تا به زحمت نیفتند) راهنمایی کردند و حجر بن عدی به سرعت در تعقیب ضحاک بن قیس شتافت تا در نواحی تدمر (یکی از شهرهای باستانی شام) به ضحاک بن قیس رسید و در برابر او و نیروهایش مصاف داد و تعداد نوزده نفر از سربازان ضحاک بن قیس را به هلاکت رسانید و از یاران حجر بن عدی تنها دو نفر به شهادت رسیدند، و چون شب فرا رسید ضحاک بن قیس و سپاهیانش از تاریکی شب استفاده کردند و از ترس نابودی از محل گریختند، و حجر بن عدی فردا صبح که فرا رسید اثری از ضحاک بن قیس و نیروهایش را نیافتند[۳۳]. و بدین ترتیب حجر بن عدی، این بار با وفا و معتقد به ولایت امیرمؤمنان (ع) خطر ضحاک و نیروهای تحت فرمانش را دفع نمود.[۳۴]
نگرانی حجر بن عدی در شب نوزدهم رمضان
حجر بن عدی در شب نوزدهم ماه رمضان در مسجد کوفه مشغول عبادت و شب زنده داری بود ولی از رفت و آمد ابن ملجم، اشعث، شبیب و وردان دریافت که توطئهای در کار است و قصد ضربه زدن به رکن عالم هستی امیرالمؤمنین (ع) دارند. لذا خطاب به اشعث گفت: ای اعور (یک چشم)، قصد کشتن علی را داری؟ این را گفت و از در مسجد به سوی خانه امیرالمؤمنین (ع) خارج شد تا آن حضرت را از آنچه دیده و شنیده است با خبر سازد و نگرانی خود را به اطلاع آن حضرت برساند تا در رفت و آمد خود احتیاط بیشتری به کار بندد، اما هزاران اسف و اندوه که قضا چیز دیگری رقم زد و امام (ع) از راهی دیگر به مسجد آمدند و قبل از آنکه، حجر بن عدی آن حضرت را زیارت کند، امام (ع) داخل صحن مسجد شدند و به نماز ایستادند و ابن ملجم نگون بخت کار خود را کرد و ضربه مسموم خود را بر فرق مبارک آن مظلوم تاریخ و وصی خاتم، علی مرتضی (ع) فرود آورد!
حجر بن عدی هنگامی که به مسجد وارد شد، دید مردم فریادشان بلند است و میگویند: "امیرالمؤمنین را کشتند! او را شهید کردند!"[۳۵].[۳۶]
حجر بن عدی کنار بستر امام (ع)
امام (ع) در دو روز بیماری که در بستر شهادت آرمیده بود، به حجر بن عدی فرمود: "ای حجر بن عدی، چه حالی خواهی داشت وقتی تو را به اعلان بیزاری از من بخوانند، چه خواهی گفت؟" حجر بن عدی گفت: "یا امیرالمؤمنین به خدا سوگند، اگر با شمشیر قطعه قطعهام کنند و آتش افروزند مرا در آن افکنند، دست از دوستی شما نخواهم کشید و جز به مدح شما لب نخواهم گشود"[۳۷] امیرمؤمنان (ع) فرمود: "خداوند تو را در نیل به همه خیرات موفق دارد و تو را از جانب خاندان پیامبرت پاداش نیکو عطا فرماید"[۳۸]
سپس در این موقع امام (ع) شیر طلب کرد و آن را نوشید، اما ناگهان به یادش آمد که برای قاتلش ابن ملجم از این شیر چیزی نگذاشته، اظهار تأسف کرد و بعد فرمود: "آگاه باشید همانا این آخرین روزی من از دنیا بود".
محمد بن حنفیه میگوید: پدر مرا به خدا قسم داد که برای ابن ملجم هم شیر ببرم و او را از شیر، سیراب کنم! من اطاعت کردم و برای ابن ملجم شیر بردم[۳۹].
آری، در عالم هستی همواره جای علی (ع) خالی است و تاریخ مانند او را به خود نخواهد دید که کسی تا دم مرگ با قاتلش چنین رفتار نماید، بلکه سردمداران قدرت در هر لباس و هر ایده و سیره با هر ادعایی باشند حتی به مخالفین خود رحم نمیکنند چه رسد آنها که قصد کشتن آنها را داشته باشند، لذا جای علی (ع) همواره خالی است و دیگر مثل او مادر نزاید[۴۰]
حجر بن عدی در رکاب امام مجتبی (ع)
حجر بن عدی پس از شهادت امیرالمؤمنین (ع) با فرزند گرامیش حسن بن علی (ع) بیعت کرد و اطاعت و فرمانبرداری از دستورانش را گردن نهاد و در جنگی که بین امام مجتبی (ع) و معاویه رخ داد شرکت نمود[۴۱]. و پس از پیمان صلح امام (ع) با معاویه، برخی از یاران بر امام (ع) خرده گرفتند و حتی حضرتش را آزار دادند، ولی اصحاب مخلص و شیعیان راستین چون قیس بن سعد و حجر بن عدی و... بر وفاداری خود باقی ماندند و ذرهای از ایمان و اخلاص خود نسبت به حجت خدا و امام خویش سستی و عقبنشینی ننمودند و همواره تا آخر عمر بر این وفاداری ادامه دادند.
آری حجر بن عدی هم در زمان جنگ و هم در زمان صلح از ملازمین امام بود، و همواره وفاداری خود را در حمایت از خاندان نبوت به اثبات رساند و در این راه پیش رفت تا جان خود را تقدیم جانان نمود[۴۲]
جنایات معاویه و کارگزارانش با شیعیان علی (ع)
معاویه برای رسیدن به حکومت و تسلط بر کشورهای اسلامی از هیچ خدعه و نیرنگ یا ظلم و جنایات دریغ ننمود و برای رسیدن به خواستههای نفسانی خود دست به هر کاری میزد تا به مقصود خود برسد، اینک نمونههایی از این جنایتها را نقل میکنیم[۴۳]
اعتراض حجر بن عدی به حاکمان خودکامه
شهر کوفه که روزگاری مرکز حکومت دادگستر امیرالمؤمنین (ع) بود پس از یک سال از شهادت آن حضرت - درست از سال ۴۱ هجری - دیگر امنیت مالی و جانی نداشت؛ زیرا معاویه افرادی را که به فرمانداری کوفه منصوب مینمود دستور اکید میداد که با مردم به شدت و خشونت برخورد نمایند. لذا هنگامی که مغیرة بن شعبه که مردی خودخواه و جاه طلب بود را بر کوفه گمارد به او گفت: من تو را به چند چیز سفارش میکنم؛ هرگز از شتم و توهین به علی بن ابی طالب چشم پوشی نکنی، و بر عثمان شفقت نموده و آمرزش بخواهی و بر یاران علی عیب جویی و لعن کنی و هرگز به سخن یاران علی گوش ندهی و پیروان عثمان را به خود نزدیک ساخته و به گزارشهای آنان گوش فرا دهی. مغیره این مرد فرومایه گفتههای معاویه را اجرا کرد و از هیچ ظلمی ابا نداشت و در طول امارت و حکومتش همواره امام (ع) را لعن و اصحاب او را شکنجه میکرد، حجر بن عدی چون این رفتار غیر اسلامی مغیره را دید، لب به اعتراض گشود و گفت: ای مغیره، تو با لعن به علی (ع) خدا را لعن میکنی و ناسزا میگویی. سپس گفت: خداوند به ما چنین فرموده است: يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا كُونُوا قَوَّامِينَ بِالْقِسْطِ شُهَدَاءَ لِلَّهِ[۴۴]. ای مغیره، من گواهی میدهم کسانی را که تو نکوهش و عیبجویی میکنی (علی (ع) و یارانش) به فضیلت و ستایش شایستهترند و کسانی را که میستایی (عثمان و نزدیکانش) حقا به نکوهش و عیب جویی سزاوارترند.
مغیره از شنیدن سخن حق حجر بن عدی در خشم رفت و در پاسخ او گفت: وای بر تو، از امیر بترس و از خشم او در هراس باش که چه بسا خشم سلطان امثال تو را هلاک خواهد کرد. مغیره این را گفت و از حجر بن عدی جدا شد اما در اینجا نسبت به اعتراض او چششمپوشی کرد و مؤاخذه نکرد[۴۵].[۴۶]
توریه حجر بن عدی از لعن به امام (ع)
ابن ابی الحدید مینویسد: مغیره بن شعبه این حاکم ستمگر در کوفه، نه تنها برای رضایت معاویع غضب خدا را برای خود میخرید و به امام المتقین علی (ع) سب و لعن میکرد بلکه دستور داد افرادی بالای منبر بروند و ددر جمع مردم، امیرالمؤمنین علی (ع) را لعن و سب نمایند، و اگر کسی حاضر به این کار نمیشد او را تهدید به قتل میکرد. از جمله کسانی که تهدید به قتل شد حجر بن عدی بود، زیرا مغیره، با تهدید و ارعاب حجر بن عدی را مجبور کرد بالای منبر رود و در اجتماع مردم کوفه امیرالمؤمنین (ع) را سب و لعن کند! اما حجر بن عدی بر خلاف نظر مغیره عمل کرد و با توریه توانست از این گناه نابخشودنی نجات یابد؛ زیرا او بالای منبر رفت و در میان مردم چنین گفت: "ای مردم، امیر شما به من دستور داده که علی را لعن کنم، پس او را لعن کنید"[۴۷]
مردم کوفه همه گفتند: خدا او را لعنت کند. اما مقصود حجر بن عدی از این که گفت: او را لعن کنید و نیز قصد مردم کوفه از لعن، مغیره بود نه حضرت علی (ع)[۴۸]. و خود مغیره با این که از قصد حجر بن عدی باخبر بود ولی کوتاه آمد و سکوت کرد، چون میدانست دلهای مردم با امیرالمؤمنین (ع) است اما به ناچار و از ترس شلاق و شکنجه و کشته شدن به حضرت جسارت میکنند[۴۹]
فشار اقتصادی بر حجر بن عدی و یارانش
مغیره در اواخر ایام حکومتش در کوفه برای آنکه حجر بن عدی و یارانش را به تسلیم وادار کند تا دیگر جرئت اعتراض نداشته باشد و رفتار حکومت بنی امیه را به باد انتقاد نگیرد، دستور داد که کلیه حقوق او و یارانش را از بیت المال مسدود نموده و مستمری و حقوق آنان را قطع کنند!
این اقدام غیر اسلامی از مغیره، سبب خشم و عصبانیت حجر بن عدی و شیعیان گردید و منتظر فرصتی بودند تا عمل او را مورد انتقاد شدید قرار دهند تا آنکه در یکی از روزها که مغیره بالای منبر کوفه در مدح عثمان و یارانش گزافه گویی میکرد و درباره امیرالمؤمنین علی (ع) و شیعیانش جسارت و هتاکی را از حد گذراند، حجر بن عدی با لحنی تند و آتشین به مغیره گفت: "آیا نمیدانی چه کسی را مورد لعن و نفرین قرار دادهای؟ چرا حقوق مردم را قطع کردهای، چرا از ارزاق و روزی ما جلوگیری میکنی؟ و تو حق چنین رفتاری نداری. حاکم قبل از تو در حقوق ما طمعی نداشت، تو بر ذم و نفرین امیرالمؤمنین علی (ع) حریص گشتهای و از مجرمان و گناهکاران حمایت میکنی!"
مغیره در مقابل این سخن حق و مستدل چارهای ندید جز این که سرش را به زیر انداخت و با حمایت مأموران ویژه به قصر خود بازگشت، در این موقع جمعی از نزدیکان مغیره از برخورد مسالمتآمیز او با حجر بن عدی و شیعیان انتقاد کردند. مغیره در پاسخ آنها گفت: شما اشتباه میکنید، من با این برخورد آرام و مسالمت آمیزم او را به کشتن داده ام ولی شما نمیدانید، زیرا پس از من کسی زمام امر این شهر را به دست خواهد گرفت که تحمل پرخاشگری حجر بن عدی را نخواهد داشت و بدین ترتیب او را به قتل خواهد رساند، به علاوه عمر من به پایان رسیده و مایل نیستم افراد نیک نام این شهر به دست من کشته شوند و موجب گردم که آنان سعادتمند شوند و من شقی و بدبخت گردم، و در نتیجه معاویه به عزت دنیا برسد و من به عقوبت و خواری روز قیامت گرفتار شوم[۵۰]. اتفاقاً همان گونه که مغیره پیش بینی میکرد پس از او، زیاد بن ابیه بر کوفه حاکم شد و حجر بن عدی و یارانش را به کشتن داد[۵۱]
دستگیری حجر بن عدی و یارانش
زیاد بن ابیه که بر شهر بصره حاکم بود، پس از مرگ مغیره به سال ۵۱ هجری از جانب معاویه با حفظ سمت به حکومت کوفه منصوب شد و او هم حاکم بصره و هم حاکم کوفه بود، از اینرو شش ماه را در بصره و شش ماه دیگر سال را در کوفه میگذراند و امور آنجا را سامان میبخشید، و موقعی که در بصره به سر میبرد، عمرو بن حریث را به جانشینی خود برای کوفه انتخاب کرده بود. اما حجر بن عدی و جمعی از شیعیان مخلص امیرالمؤمنین (ع) در نبود زیاد فرصت را مغتنم شمردند و آشکارا لعن بر معاویه را به زبان میآوردند و از اطاعت عمرو بن حریث سر باز میزدند جاسوسان. حکومت، فوراً این خبر را به زیاد بن ابیه گزارش کردند، زیاد بن ابیه به محض اطلاع از این موضوع به کوفه بازگشت. و با یک نقشه ماهرانهای، توانست گروهی از هوادارن حجر بن عدی را از او جدا سازد و اطراف حجر بن عدی را خالی کند، لذا در چنین موقعیتی، به شداد رئیس پلیس دستور داد، حجر بن عدی را دستگیر و طرفداران او را با شمشیر از جلو راه بردار.
شداد به دستور زیاد، با نیروهای خود، با هواداران حجر بن عدی به زد و خورد پرداخت و در این میان، درگیری شدیدی رخ داد، و جمعی مجروح و مصدوم شدند و عدهای فرار کردند، حجر بن عدی پس از مقاومت بسیار چون یاران خود را اندک یافت دستور ترک مخاصمه داد تا جانشان محفوظ بماند و خود را هم پنهان نمود. اما زیاد بن ابیه تلاش کرد حجر بن عدی را دستگیر کند ولی از دستگیری او عاجز ماند، لذا محمد بن اشعث که ذاتاً مردی صالح و سالمی نبود را فرا خواند و به او گفت: یا باید حجر بن عدی را دستگیر و تحویل دهی، در غیر این صورت تو را میکشم. محمد بن اشعث برای حفظ جان خود و نزدیکی و تقرب به زیاد بن ابیه سه روز، مهلت خواست تا شاید حجر بن عدی را دستگیر و تحویل نماید، و زیاد موافقت کرد.
از جانب دیگر حجر بن عدی که میدانست جانش در خطر است، غلام خود را به نزد محمد بن اشعث فرستاد تا از زیاد بن ابیه برای او و چند نفر از همراهانش امان بگیرد و قبل از هر تصمیمی آنان را به نزد معاویه بفرستد، تا او هر چه خواست برای ایشان تصمیم بگیرد. محمد بن اشعث به درخواست حجر بن عدی، به همراه گروهی از جمله جریر بن عبدالله عبدالله بن حارث، و حجر بن عدی بن یزید]] (حجر بن عدی الشر) به نزد زیاد بن ابیه رفتند و برای حجر بن عدی امان گرفتند که برای او و یارانش مزاحمتی ایجاد نکند و او را به شام نزد معاویه بفرستد تا معاویه درباره او و همراهانش تصمیم بگیرد. زیاد بن ابیه به صورت ظاهر به آنان پاسخ مثبت داد و در نتیجه حجر بن عدی را به نزد زیاد بن ابیه آوردند. اما در این ملاقات سخنانی بین حجر بن عدی و زیاد بن ابیه رد و بدل شد و در آخر زیاد بن ابیه به او گفت: به خدا قسم، من بر بریدن رگ گردن تو شیفتهام! حجر بن عدی هم در پاسخ او گفت: تو به من امان بده تا نزد معاویه عقیده خود را بگویم، هر چه او خواست برای ما تصمیم بگیرد! زیاد بن ابیه به ظاهر خواسته او را پذیرفت و دستور داد تا او را زندان کردند اما در باطن کشتن او را در سر میپرورانند. اما وقتی حجر بن عدی را از نزد زیاد بن ابیه به زندان میبردند با صدای بسیار بلند خطاب به حاضرین فریاد برآورد: "بار خدایا، من بر همان بیعت سابق هستم نه از عقیدهام برگشتهام و نه بر میگردم، خدا و مردم بشنوند و بدانند"[۵۲].
زیاد بن ابیه این حاکم سخت دل و بیتقوا، پس از آنکه حجر بن عدی را زندانی کرد و خیالش از او راحت شد، دستور داد تمام یاران حجر بن عدی را دستگیر نمودند و هر کدام را که میآوردند قبل از آنکه او را زندانی کنند با ضربات شلاق و با سخنان موهن و رکیک از این یاران باوفای امیرمؤمنان (ع) استقبال میکردند و بعد آنها را در کنار حجر بن عدی به زندان میانداختند[۵۳]. و دوازده نفر با حجر بن عدی دستگیر و همگی زندانی شدند و در انتظار سرنوشت خود در زندان بودند[۵۴]
زیاد بن ابیه و جمعآوری شهود علیه حجر بن عدی
زیاد بن ابیه که قصدی جز کشتن حجر بن عدی و یارانش در سر نداشت و تمام تلاش و همتش را در کشتن آنان به کار میبرد و تنها به خاطر امانی که داده بود خود نمیتوانست آنان را بکشد، به ناچار بایستی راه دیگری را برود تا آن مردان حق به دست معاویه به شهادت برسند. لذا قبل از آنکه زندانیان کوفه (حجر بن عدی و یارانش) را به شام بفرستد چهار نفر از سران شهر و افراد بزرگ قبایل چون عمرو بن حریث رئیس یک چهارم کوفه و خالد بن عرفطه رئیس قبیله تمیم و همدان و قیس بن ولید رئیس کنده و ربیعه، و ابو بُردة بن أبی موسی رئیس مذحج و اسد را جمع کرد و از آنها خواست طوماری درست کنند که حجر بن عدی با جمعی از فریب خوردگان شهر، مردم را دور خود جمع کرده و آشکارا به خلیفه سوم لعن و نفرین نموده و با امیرالمؤمنین معاویة بن ابیسفیان سر جنگ دارند و بر این عقیدهاند که خلافت و جانشینی پیامبر (ص) از آن خاندان ابوطالب است و بس.
ولی زیاد بن ابیه شهادت این چهار نفر را برای نابودی حجر بن عدی و یارانش کافی نمیدانست، لذا پس از آنکه نامهای از جانب سران کوفه برای معاویه نوشت و حجر بن عدی و یاران او را به عنوان یاغی و طاعی و شورشگر علیه حکومت امیرالمؤمنین معاویه معرفی کرد و به امضای آن سران رساند، سپس دستور داد مردم کوفه گرد آمدند و از میان هفتاد نفر از قریش در کوفه که سابقه عداوت و دشمنی با خاندان پیامبر داشتند، افرادی از جمله عناق بن شرحبیل تمیمی[۵۵] و اسحاق بن طلحة و موسی بن طلحة و منذر بن زبیر و... ، امضا گرفت که حجر بن عدی و یارانش آماده جنگ با معاویه هستند و جالب این که عناق بن شرحبیل تمیمی به حدی کینه اهل بیت پیامبر (ص) در دل داشت که گفت: اسم مرا در اول نامه بنویسید.
زیاد بن ابیه پس از امضای این هفتاد نفر قرشی از کسانی که ظاهراً در صلاح و دینداری معروف بودند و به امیرمؤمنان (ص) علاقهای نداشتند، مثل عمر سعد، شمر بن ذی الجوشن، شبث بن ربعی و زجر بن قیس و... که جمعشان به ۴۴ نفر میرسید، امضا گرفت که حجر بن عدی و یارانش با پسر ابوسفیان سر جنگ دارند.
پس از تکمیل شدن طومارها و گرفتن شهادتهای دروغین، زیاد بن ابیه خدا را شاهد و گواه گرفت که در کشتن و بریدن رگ گردن حجر بن عدی و یارانش خواهد کوشید[۵۶].
زیاد بن ابیه علاوه بر شاهدان ساختگی، به جعل امضا پرداخت و اسامی برخی افراد مهمی که حاضر به امضا نبودند، زیر طومارها گذاشت تا حجت را بر معاویه تمام کند[۵۷] و سپس به همراه حجر بن عدی و همراهانش به جانب شام نزد معاویه فرستاد.
آری، حاکمان ستمکار همواره با جعل و تزویر و شهود دروغین و چاپلوسان و متملقان جنایت خود را لباس حق میپوشانند و مخالفین معترض خود را ناجوانمردانه از سر راه برمی دارند و این شیوه همه ستمکاران در طول تاریخ است.[۵۸]
حجر بن عدی و یارانش در قتلگاه "مرج عذراء"
حجر بن عدی و یارانش که جمعاً دوازده نفر[۵۹] بودند به دستور حاکم ظالم کوفه، زیاد بن ابیه دست بسته و پا بسته به طرف شام اعزام شدند، اما چون به مرج عذراء[۶۰] رسیدند، از جانب معاویه دستور آمد همه آنان را در همان محل زندانی کنند تا تصمیم خود را درباره آنان اعلام نماید. بدین ترتیب حجر بن عدی و یارانش در مرج عذراء زندانی شدند[۶۱]. موقعی که حجر بن عدی و یارانش را وارد سرزمین مرج عذراء کردند حجر بن عدی به یاد خاطرهای افتاد که او را خیلی متأثر ساخت به طوری که آن را به زبان آورد و گفت: من در زمان عمر بن خطاب این سرزمین را که غیر مسلمان بودند، فتح کردم و من اولین مسلمانی بودم که ندای الله اکبر در نواحی مختلف این سرزمین سر دادم و خدای سبحان را تقدیس و تسبیح نمودم، و نیز اولین مسلمانی بودم که وقتی وارد اینجا شدم مورد حمله سگهای وحشی این منطقه قرار گرفتم[۶۲]. و اکنون به جرم ایمان و عشق به اهل بیت پیامبر (ص) به اسارت آورده و زندانی گردید.[۶۳]
زیاد بن ابیه و تأکید بر قتل حجر بن عدی و یارانش
مأمورانی که حجر بن عدی و یارانش را در مرج عذراء زندانی کردند، نامه زیاد بن ابیه به همراه طومارها را که سراپا دروغ و ضمناً تحریک آمیز بود به معاویه دادند، معاویه برای آمادهسازی افکار عمومی در جهت کشتن آن سالکان راه حق، نامه زیاد و شهادت شهود را برای مردم شام خواند.
هنگامی که معاویه این نامه و شهادت شاهدان را خواند، گفت: درباره این کسان، که آشنایان و طایفه خودشان علیه آنها این چنین شهادت دادند، چه باید کرد؟ سپس نامهای برای زیاد بن ابیه نوشت و نظر خود مبنی بر تردید در قتل حجر بن عدی و یارانش را در آن نامه گوشزد کرد و برای زیاد بن ابیه فرستاد. وقتی زیاد بن ابیه نامه معاویه را مطالعه کرد سخت برآشفت و در نامهای دیگر ضمن اظهار ناراحتی از تردید معاویه در کشتن حجر بن عدی و یارانش، یادآور شد که اگر علاقهمند به بقای بصره و کوفه است، نباید حجر بن عدی و یارانش را به او بازگرداند. و سپس نامه را توسط یزید بن حجیه برای معاویه ارسال نمود [۶۴].[۶۵]
آخرین تصمیم
حجر بن عدی برای آنکه حجت را بر معاویه تمام کرده باشد تا بیش از این دست او به خون بیگناهان آلوده نشود، از فرصت استفاده کرد در حالی که غل و زنجیر به دست و پا و گردن داشت، به عامر بن اسود عجلی همان مأموری که دو یار دیگر حجر بن عدی به نامهای عتبة بن أخنس سعدی و سعید بن نمران همدانی را از کوفه به زندان مرج عذراء آورده بود، گفت: پیغام مرا به معاویه برسان و به او بگو: "خون ما بر تو حرام است، و به او بگو، از خدا بترس و در کار ما دقت نما که ما با تو در آشتی و امان هستیم".
عامر بن اسود عجلی وقتی نزد معاویه رفت ضمن گزارش زندانی کردن دو بار دیگر حجر بن عدی در مرج عذراء پیغام حجر بن عدی را به او گزارش کرد. اما هیهات که کلام حق به گوش معاویه برود و از تصمیم خود که کشتن حجر بن عدی و یارانش باشد کوتاهی نماید، لذا به پیام حجر بن عدی اعتنایی نکرد بلکه در کشتن این بیگناهان زندانی در مرج عذراء اصرار ورزید[۶۶].
در مجلسی که معاویه با سران قبایل تشکیل داد به وساطت آنها شش نفر از زندانیان را عفو کرد و دستور آزادی آنها را داد اما نسبت به حجر بن عدی و دیگر یارانش وساطت نپذیرفت و در همان جا حکم اعدامشان را صادر کرد و سه نفر از افراد خونریز و سخت دل به نامهای هدبة بن فیاض قضاعی و حصین بن عبدالله کلابی و ابو شریف بدی[۶۷] را مأموریت داد تا به مرج عذراء رفته و حجر بن عدی و یارانش را در همان جا به قتل برسانند و شش نفر را که عفو داده، آزاد کنند و برگردند[۶۸].[۶۹]
به خون نشستن حجر بن عدی و یارانش
مأموران جلاد و خونریز معاویه به مرج عذراء رفتند تا دستور معاویه را درباره حجر بن عدی و یارانش به اجرا درآورند.
بعد از ظهر بود که مأموران وارد مرج عذراء شدند و بلافاصله به زندان رفتند افرادی را که معاویه حکم آزادیشان را داده بود، آزاد کردند و به هشت نفر باقی مانده که حجر بن عدی در میان آنان بود، گفتند: ما مأموریت داریم که پیشنهاد کنیم از علی بن ابی طالب تبری بجویید و او را لعن کنید! اگر چنین کردید، شما را آزاد میکنیم و اگر نه شما را خواهیم کُشت. اما حجر بن عدی و یارانش هرگز حاضر نشدند سخنی بر خلاف امیرالمؤمنین (ع) بر زبان جاری کنند اگر چه به قیمت جانشان تمام شود، آن مأموران از خدا بیخبر دستور دادند گورهایشان را کندند و کفنهایشان را حاضر نمودند تا آنکه شب فرا رسید. حجر بن عدی و یارانش در آن شب تا صبح به عبادت و نماز گذراندند، صبحگاهان که شد مأموران از روی تعجب پرسیدند که شما در شب به نمازهای طولانی و دعاهای نیکو مشغول بودید، حال بگویید بدانیم عقیده شما درباره عثمان چیست؟
همگی آنان گفتند: "عثمان اول کسی بود که در حکومت اسلامی ستم کرد و به غیر حق عمل نمود"[۷۰]
سخنان این جمع، مأموران معاویه را سخت ناراحت کرد؛ از اینرو با عصبانیت به جانب زندانیان رفتند و گفتند: معاویه شما را بهتر میشناخت که حکم به کشتن شما داد، اکنون یا از علی تبری بجویید یا همه شما را میکشیم؟ حجر بن عدی و یارانش به اتفاق گفتند: "خدایا تو شاهد باش هرگز از امیرالمؤمنین علی (ع) برائت نمیجوییم"[۷۱]. - و در ادامه گفتند: - بلکه او را دوست میداریم، و از کسانی که از او تبری میجویند، برائت میجوییم.
مأموران معاویه به جانب زندانیان پیش رفتند و به غیر از دو نفرشان که تقاضای مهلت کردند، هر یک از زندانیان را گرفته و به وضع دردناکی به شهادت رساندند، چون نوبت به حجر بن عدی رسید از قاتل خود خواست به او مهلت دهد تا در این آخر عمر، وضو بگیرد و گفت: به خدا سوگند تا به حال هیچگاه وضویی نگرفتهام مگر آنکه دو رکعت نماز خواندهام. پس اجازه بده بعد از وضو دو رکعت نماز هم بخوانم. مأمور معاویه اجازه داد و حجر بن عدی پس از وضو، سریعاَ دو رکعت نماز خواند و آماده شهادت شد و به مأمور گفت: به خدا قسم هرگز نمازی کوتاهتر از این دو رکعت نخواندهام تا مبادا گمان کنی از ترس مرگ، نمازم را طولانی نمودهام. در این جا هدبه بن فیاض اعور جلو آمد و در کمال شقاوت و سخت دلی، حجر بن عدی را جلو کشید و سر او را از بدنش جدا کرد و بدین ترتیب به زندگانی پر برکت او خاتمه داد و دیگر زندانیان نیز چون حجر بن عدی کشته شدند.
از جمع زندانیان تنها دو نفر از آن گروه به نامهای عبدالرحمان بن حسان عنزی و کریم بن عفیف خثعمی تقاضای مهلت خواستند که آنها را نزد معاویه ببرند و هر چه او تصمیم گرفت، عمل نمایند. کریم بن عفیف خثعمی در نزد معاویه، با وساطت شمر بن عبدالله آزاد شد، اما عبدالرحمان بن حسان عنزی چون واسطهای برای آزادی نداشت او نیز به وضع دل خراشی به شهادت رسید[۷۲].
و همانگونه که امیرالمؤمنین (ع) در یک خبر غیبی مردم عراق را از شهادت حجر بن عدی با شش نفر از همراهانش در مرج عذراء خبر داده بود، به وقوع پیوست[۷۳].[۷۴]
اسامی شهدا
به طور کلی حجر بن عدی با شش نفر از یارانش به جرم حقگویی و حمایت از حقانیت امیرالمؤمنین (ع) به دستور معاویه به طرز فجیعی به شهادت رسیدند، اسامی آنان عبارتند از:
- حجر بن عدی
- شریک بن شداد حضرمی
- صیفی بن فسیل شیبانی
- قبیصة بن ضبیعه عبسی
- محرز بن شهاب سعدی منقری
- کدام بن حیان عنزی که این جمع در مرج عذراء به قتل رسیدند.
- عبدالرحمان بن حسان عنزی به دستور معاویه به کوفه فرستاده شد تا زیاد بن ابیه درباره او تصمیم بگیرد و او هم دستور داد عبدالرحمان بن حسان عنزی را زنده به گور کردند، و نفر هشتم که قرار بود به دست جلادان معاویه کشته شود به نام کریم بن عفیف نزد معاویه برده شد و آزاد شد، لذا نام این نفر هشتم در اسامی آزاد شدگان آمده است. اما آزاد شدگان که هفت نفرند، عبارتند از:
- کریم بن عفیف خثعمی
- عبدالله بن حویه تمیمی
- عاصم بن عوف بجلی
- ورقاء بن سمی بجلی
- أرقم بن عبدالله کندی
- عتبة بن أخنس سعدی
- سعید بن نمران همدانی[۷۵]
بازتاب شهادت حجر بن عدی در بین مردم
پس از آنکه خبر شهادت حجر بن عدی و یارانش در میان مسلمانان منتشر شد واکنشهای مختلفی در جامعه اسلامی آن روز به وجود آمد و بسیاری با خود میگفتند: مگر حجر بن عدی و همراهانش چه گناهی کرده بودند که بایستی کشته شوند و سرشان از بدنشان جدا گردد[۷۶].
طبری در تاریخ خود نقل میکند: وقتی این خبر دلخراش به امام حسن مجتبی (ع) رسید فرمود: "آیا بر آنان نماز خواندند و کفن کردند و رو به قبل دفن نمودند؟"[۷۷].
گفتند: آری، فرمود: "به خدای کعبه حجت بر آنان تمام شد"[۷۸].
یعنی با اینکه خود معاویه و جیره خوارانش حجر بن عدی و یارانش را کفن کردند و بر آنها نماز خواند و به جانب قبله به خاک سپردند، بهترین دلیل بر محکومیت معاویه و زیاد و... میباشد که مسلمانانی را به ناحق و بی دلیل به قتل رساندند.
ابا عبدالله الحسین (ع) در نامهای که برای معاویه نوشت به صراحت به کشتن حجر بن عدی و یارانش و نیز به کشتن عمرو بن حمق خزاعی اعتراض کرد و رفتار او را مورد توبیخ قرار داد[۷۹].
موقعی که معاویه به حج رفت، و از عایشه دیدن کرد، عایشه در این ملاقات از او سؤال کرد: چه چیز سبب شد حجر بن عدی و یارانش را به قتل برسانی؟ معاویه گفت: ای ام المؤمنین، من در کشتن آنان صلاح امت را دیدم و در ماندنشان فساد امت را. عایشه در پاسخ گفت: من از رسول خدا شنیدم (ص) که میفرمود: "به زودی در سرزمین عذراء، مردانی کشته میشوند که خداوند و ساکنان آسمان از کشتن آنان به خشم میآیند"[۸۰]؛
در نقلی دیگر، معاویه در پاسخ عایشه گفت: من حجر بن عدی و یارانش را نکشتهام، بلکه کسانی که علیه او شهادت دادند، آنان را کشتهاند![۸۱].
حسن بصری گفته است: اگر از همه اعمال خلاف معاویه چشمپوشی کنیم از چهار رفتار او نمیتوان گذشت، یکی از آن چهار، کشتن حجر بن عدی است که معاویه را به قعر جهنم واصل مینماید. سپس گفت: وای بر معاویه از رفتارش با حجر بن عدی و یارانش، وای بر معاویه[۸۲].[۸۳]
معاویه و پاسخهای بیاساس
چون معاویه در برابر سیل اعتراض و انتقاد شخصیتها و متفکران جامعه اسلامی نسبت به کشتن حجر بن عدی و یارانش، نتوانست دلیل قانع کنندهای ارائه دهد به توجیهات بیاساس و پاسخهای پوچ و واهی تمسک جست. که برخی از آن پاسخها در بالا آمد و نیز در پاسخ اعتراض افرادی دیگر گفت: زیاد پسر سمیه مرا به این کار ناشایست وادار کرد.
در پاسخی دیگر به عایشه که پرسیده بود، حلم و بردباری ابوسفیان در آن هنگام که حجر بن عدی و یارانش را کشتی، کجا بود؟ معاویه به صورت تمسخر گفته بود: در آن موقع افراد بردباری چون مثل تو در مجلس من نبودند[۸۴].
علامه امینی (ع) میگوید: همه این جوابها جز توهین به خدا و رسولش چیز دیگری نیست، آیا آن همه اندرزهای قرآنی و شریعت محمدی کافی نبود که او را از این خونریزی باز دارد و از ریختن خون پاکان و صالحان منع نماید، آیا معاویه در آن روزی که قاضی محکمه خدای تعالی است در برابر این آیه شریفه چه پاسخی دارد که: وَمَنْ يَقْتُلْ مُؤْمِنًا مُتَعَمِّدًا فَجَزَاؤُهُ جَهَنَّمُ خَالِدًا فِيهَا وَغَضِبَ اللَّهُ عَلَيْهِ وَلَعَنَهُ وَأَعَدَّ لَهُ عَذَابًا عَظِيمًا[۸۵]. آیا معاویه در یوم الفصل و روزی که يَوْمَ لَا يَنْفَعُ مَالٌ وَلَا بَنُونَ[۸۶] نه مال کارساز است و نه فرزند فایدهای دارد، چه خواهد گفت؟ و نیز در برابر این آیه شریفه چه جوابی دارد که میفرماید: إِنَّ الَّذِينَ يَكْفُرُونَ بِآيَاتِ اللَّهِ وَيَقْتُلُونَ النَّبِيِّينَ بِغَيْرِ حَقٍّ وَيَقْتُلُونَ الَّذِينَ يَأْمُرُونَ بِالْقِسْطِ مِنَ النَّاسِ فَبَشِّرْهُمْ بِعَذَابٍ أَلِيمٍ[۸۷].
آری حجر بن عدی با روی سفید و قلبی مطمئن و نورانی به سوی خدای عالمیان شتافت و با نیکی و پاکی و در حالی که هنور غل و زنجیر بر دست و پای او بود به شهادت رسید و به هنگام پایان زندگی وضو گرفت و نماز خواند و این سخنان تکان دهنده را بر زبان آورد: "بندهای آهنین را از من بر ندارید و با خونم مرا غسل دهید و با همین لباسهایم مرا دفن کنید؛ زیرا که من در حال پیکار و جهاد کشته میشوم و در قیامت با معاویه به نبرد برمیخیزم. - و در عبارتی دیگر به مأموران زندان و جلادان معاویه گفت: - ما در راه صراط قیامت با معاویه دیدار خواهیم کرد و معاویه در آتش و خذلان ابدی باقی خواهد ماند"[۸۸].
آری، این پاک باختگان و راز و نیازکنندگان با خدا از شیعیان و مخلصان علی (ع) بودند که تا پای جان ایستادند و از علی و راه او دست بر نداشتند، و راه و رسم حمایت از حق و عدالت را به ما آموختند "جزاهم الله عن الاسلام و المسلمین خیر الجزاء"[۸۹]
منابع
پانویس
- ↑ ر. ک: الاصابه، ج۲، ص۳۷؛ اسد الغابه، ج۱، ص۳۸۵ و البدایة و النهایه ابن کثیر، ج۸ ص۵۱.
- ↑ ر. ک: البدایة و النهایه، ج۸، ص۵۴.
- ↑ الغدیر، ج۱۱، ص۵۴.
- ↑ ر. ک: اسد الغابه، ج۱، ص۳۸۶ و البدایة و النهایه ابن کثیر، ج۸، ص۵۲.
- ↑ الاصابه، ج۲، ص۳۹.
- ↑ ناظمزاده، سید اصغر، اصحاب امام علی، ج۱، ۳۸۴-۳۸۶.
- ↑ ر. ک: کتاب الجمل، ص۱۱۴.
- ↑ ناظمزاده، سید اصغر، اصحاب امام علی، ج۱، ص۳۸۶.
- ↑ الجمل، ص۲۵۵.
- ↑ أیها الناس، أجیبوا أمیرالمؤمنین و انفروا خفافا و ثقالا، مروا، أنا أولکم؛ تاریخ طبری، ج۴، ص۴۸۵.
- ↑ کتاب الجمل، ص۲۵۵ و تاریخ طبری، ج۴، ص۴۸۵.
- ↑ ر. ک: شرح ابن ابی الحدید، ج۱، ص۱۴۵.
- ↑ ناظمزاده، سید اصغر، اصحاب امام علی، ج۱، ص۳۸۶-۳۸۸.
- ↑ «يَا عَلِيُّ! إِنَّكَ سَتُقَاتِلُ مِنْ بَعْدِي اَلنَّاكِثِينَ وَ اَلْمَارِقِينَ وَ اَلْقَاسِطِينَ... و أما اَلْقَاسِطِينَ أَهْلِ اَلشَّامِ بِصِفِّينَ »؛ ر. ک: احقاق الحق، ج۶، باب ۴۴ و مناقب خوارزمی، ص۱۷۶.
- ↑ وقعة صفین، ص۱۱۷ و شرح ابن ابی الحدید، ج۳، ص۱۹۴.
- ↑ ناظمزاده، سید اصغر، اصحاب امام علی، ج۱، ص۳۸۸-۳۸۹.
- ↑ وقعة صفین، ص۱۰۴ و شرح ابن ابی الحدید، ج۳، ص۱۸۲.
- ↑ ناظمزاده، سید اصغر، اصحاب امام علی، ج۱، ص۳۸۹.
- ↑ «كَرِهْتُ لَكُمْ أَنْ تَكُونُوا لَعَّانِينَ شَتَّامِينَ تَشْتِمُونَ وَ تَبْرَءُونَ وَ لَكِنْ لَوْ وَصَفْتُمْ مَسَاوِئَ أَعْمَالِهِمْ فَقُلْتُمْ مِنْ سِيرَتِهِمْ كَذَا وَ كَذَا وَ مِنْ أَعْمَالِهِمْ كَذَا وَ كَذَا كَانَ أَصْوَبَ فِي اَلْقَوْلِ وَ أَبْلَغَ فِي اَلْعُذْرِ ...»
- ↑ «اَللَّهُمَّ اِحْقِنْ دِمَاءَهُمْ وَ دِمَاءَنَا وَ أَصْلِحْ ذَاتَ بَيْنِهِمْ وَ بَيْنِنَا وَ اِهْدِهِمْ مِنْ ضَلاَلَتِهِمْ حَتَّى يَعْرِفَ اَلْحَقَّ مِنْهُمْ مَنْ جَهِلَهُ وَ يَرْعَوِيَ عَنِ اَلْغَيِّ وَ اَلْعُدْوَانِ مِنْهُمْ مَنْ لَجَّ بِهِ لَكَانَ أَحَبَّ إِلَيَّ وَ خَيْراً لَكُمْ »؛ وقعة صفین، ص۱۰۳ و شرح ابن ابی الحدید، ج۳، ص۱۸۱. همین حدیث با کمی تفاوت در عبارت نهج البلاغه خطبه ۲۰۶ نقل شده است.
- ↑ ناظمزاده، سید اصغر، اصحاب امام علی، ج۱، ص۳۸۹-۳۹۱.
- ↑ ابن حجر در الاصابه، ج۲، ص۳۹ مینویسد: حجر بن یزید از قبیله کندی کوفه بود و او در محضر پیامبر اسلام (ص) آورد، اما معروف به «حجر الشر» است؛ زیرا «حجر بن عدی» چون به حجر الخیر معروف است لذا حجر بن یزید را به حجر الشر (حجر بد سیرت) نامیدهاند که از هم شناخته شوند.
- ↑ «اَلْحَمْدُ لِلَّهِ الَّذِي قَتَلَ حُجْراً بِالْحَكَمِ بْنِ أَزْهَرَ»
- ↑ جنگ صفین اوایل شوال ۳۶ هجری درست نه ماه و چند روز پس از حکومت امیرالمؤمنین (ع) آغاز شد و تا اواسط صفر ۳۷ هجری با قبول حکمیت به پایان رسید و در این جنگ خانمانسوز بیش از یک صد هزار نیرو از هر دو سپاه کشته شد و مسعودی در مروج الذهب، ج۲، ص۴۰۴، کشتههای سپاهیان علی (ع) بیست هزار نفر و کشتههای سپاه معاویه را نود هزار که جمع آن ۱۱۰ هزار است، ذکر میکند.
- ↑ وقعة صفین، ص۲۴۳ و شرح ابن ابی الحدید، ج۵، ص۱۹۵.
- ↑ ناظمزاده، سید اصغر، اصحاب امام علی، ج۱، ص۳۹۱-۳۹۲.
- ↑ وقعة صفین، ص۲۴۳ و شرح ابن ابی الحدید، ج۵، ص۱۹۵.
- ↑ نهج البلاغه، خطبه ۳۶.
- ↑ تاریخ طبری، ج۵، ص۸۵ و ر. ک: کامل ابن اثیر، ج۲، ص۴۰۵.
- ↑ ناظمزاده، سید اصغر، اصحاب امام علی، ج۱، ص۳۹۲-۳۹۳.
- ↑ در الغارت، ص۴۲۳، چاپ استاد فقید محدث ارموی آمده که حضرت فرمود: «عوض صد نفر شما یک نفر از آنان با من بودند».
- ↑ ر. ک: شرح ابن ابی الحدید، ج۲، ص۱۱۶.
- ↑ ر. ک: شرح ابن ابی الحدید، ج۲، ص۱۱۷.
- ↑ ناظمزاده، سید اصغر، اصحاب امام علی، ج۱، ص۳۹۳-۳۹۵.
- ↑ قتل امیرالمؤمنین؛ شرح ابن ابی الحدید، ج۶، ص۱۱۷.
- ↑ ناظمزاده، سید اصغر، اصحاب امام علی، ج۱، ص۳۹۵-۳۹۶.
- ↑ "و الله لو قطعت بالسيف إربا إربا و أضرم لي النار و ألقيت فيها لآثرت ذلك على البراءة منك
- ↑ «وفّقت لكلّ خير يا حجر بن عدی، جزاك الله خيراً عن أهل بيت نبيّك»
- ↑ بحار الانوار، ج۴۲، ص۲۹۰.
- ↑ ناظمزاده، سید اصغر، اصحاب امام علی، ج۱، ص۳۹۶-۳۹۷.
- ↑ ر. ک: شرح ابن ابی الحدید، ج۱۶، ص۲۶.
- ↑ ناظمزاده، سید اصغر، اصحاب امام علی، ج۱، ص۳۹۷.
- ↑ ناظمزاده، سید اصغر، اصحاب امام علی، ج۱، ص۸۹.
- ↑ «ای مؤمنان! به دادگری بپاخیزید و برای خداوند گواهی دهید هر چند به زیان خود یا پدر و مادر و یا نزدیکان (تان) باشد و اگر (هر یک از دو طرف دعوا) دارا باشد یا نادار، خداوند به (دستگیری از) هر دو سزاوارتر است، پس (در گواهی دادن) از هوا (ی نفس) پیروی نکنید که» سوره نساء، آیه ۱۳۵.
- ↑ تاریخ طبری، ج۵، ص۲۵۴ و الغانی، ج۱۷، ص۱۳۷.
- ↑ ناظمزاده، سید اصغر، اصحاب امام علی، ج۱، ص۳۸۹-۳۹۹.
- ↑ "أَيُّهَا النَّاسُ إِنَّ أَمِيرَكُمْ أَمَرَنِي أَنْ أَلْعَنَ عَلِيّاً فَالْعَنُوهُ"
- ↑ شرح ابن ابی الحدید، ج۴، ص۵۸.
- ↑ ناظمزاده، سید اصغر، اصحاب امام علی، ج۱، ص۳۹۹-۴۰۰.
- ↑ تاریخ طبری، ج۵، ص۲۵۴؛ کامل ابن اثیر، ج۲، ص۴۸۹ و الاغانی، ج۱۷، ص۱۳۸.
- ↑ ناظمزاده، سید اصغر، اصحاب امام علی، ج۱، ص۴۰۰-۴۰۱.
- ↑ تاریخ طبری، ج۵، ص۲۵۶ - ۲۶۵؛ کامل ابن اثیر، ج۲، ص۴۸۹ - ۴۹۲ و الاغانی، ج۱۷، ص۱۴۵- ۱۴۱.
- ↑ تاریخ طبری، ج۵، ص۲۵۶ - ۲۶۵؛ کامل این اثیر، ج۲، ص۴۸۹ - ۴۹۲ و الاغانی، ج۱۷، ص۱۴۵ - ۱۴۱.
- ↑ ناظمزاده، سید اصغر، اصحاب امام علی، ج۱، ص۴۰۱-۴۰۳.
- ↑ در تاریخ طبری کلمه «عناق بن شرحبیل» و در الغدیر «عثمان بن شرحبیل» ضبط شده است.
- ↑ الغدیر، ج۱۱، ص۴۷؛ ر. ک: تاریخ طبری، ج۵، ص۲۶۸-۲۶۹؛ کامل ابن اثیر، ج۲، ص۴۹۶.
- ↑ الغدیر، ج۱۱، ص۴۷؛ ر. ک: تاریخ طبری، ج۵، ص۲۶۸-۲۶۹؛ کامل ابن اثیر، ج۲، ص۴۹۶.
- ↑ ناظمزاده، سید اصغر، اصحاب امام علی، ج۱، ص۳۰۳-۴۰۵.
- ↑ حجر بن عدی و یارانش ابتدا دوازده نفر بودند، بعدا زیاد دو نفر دیگر را به نامهای: عتبة بن اخنس و سعید بن نمران را دستگیر و به مرج عذراء فرستاد.
- ↑ محلی در دوازده مایلی (۳۶ کیلومتری) دمشق است.
- ↑ تاریخ طبری، ج۵، ص۲۷۲؛ کامل ابن اثیر، ج۲، ص۴۹۶؛ الاغانی، ج۱۷، ص۱۵۳ و الغدیر، ج۱۱، ص۴۹.
- ↑ فتح «مرج عذراء» به دست حجر بن عدی بن عدی در زمان خلافت عمر بن خطاب در فتح قادسیه و فتح شام بوده است که در ابتدای شرح حال حجر بن عدی درگذشت.
- ↑ ناظمزاده، سید اصغر، اصحاب امام علی، ج۱، ص۴۰۵.
- ↑ تاریخ طبری، ج۵، ص۲۷۲؛ کامل ابن اثیر، ج۲، ص۴۹۷؛ الاغانی، ج۱۷، ص۱۵۴ والغدیر، ج۱۱، ص۵۰.
- ↑ ناظمزاده، سید اصغر، اصحاب امام علی، ج۱، ص۴۰۶.
- ↑ تاریخ طبری، ج۵، ص۲۷۲؛ کامل ابن اثیر، ج۲، ص۴۹۷؛ الاغانی، ج۱۷، ص۱۵۴ و الغدیر، ج۱۱، ص۵۰.
- ↑ به روایت الاغانی «ابو حریف بدری» است.
- ↑ تاریخ طبری، ج۵، ص۲۷۳ و ۲۷۸؛ ر. ک: کامل ابن اثیر، ج۲، ص۴۹۷ و الاغانی، ج۱۷، ص۱۵۵.
- ↑ ناظمزاده، سید اصغر، اصحاب امام علی، ج۱، ص۴۰۷.
- ↑ "هو أول من جار فی الحکم، و عمل بغیر الحق"
- ↑ "اللهم إنا لسنا فاعلي ذلك"
- ↑ تاریخ طبری، ج۵، ص۲۷۵؛ کامل ابن اثیر، ج۲، ص۴۹۷ و الاغانی، ج۱۷، ص۱۵۵.
- ↑ در البدایة و النهایه ابن کثیر، ج۸ ص۵۷ و الغدیر، ج۱۱، ص۵۴ آمده که: امیرالمؤمنین (ع) به مردم عراق فرمود: «يَا أَهْلَ الْعِرَاقِ سَيُقْتَلُ سَبْعَةُ نَفَرٍ بِعَذْرَاءَ مَثَلُهُمْ كَمَثَلِ أَصْحَابِ الْأُخْدُودِ فَقُتِلَ حُجْرُ بْنُ عَدِيٍّ وَ أَصْحَابُهُ ما نَقَمُوا مِنْهُمْ إِلاّ أَنْ يُؤْمِنُوا بِاللّهِ الْعَزِيزِ الْحَمِيدِ»، ای مردم کوفه، هفت نفر از برگزیدگان شما را در محلی به نام عذراء میکشند که آنان مثل اصحاب اخدودند (اصحاب اخدود همان گروهی هستند که خندقهای آتش درست میکردند و مؤمنین را در آن آتشها میسوزاندند تا دست از ایمان و اعتقاد مسیحیت بردارند و آیین یهود را بپذیرند، اما آنها شهادت را پذیرا شده و در آتش اصحاب اخدود سوختند، اما دست از ایمان خود برنداشتند و در عبارتی دیگر آمده فرمود: حجر بن عدی بن عدی و یاران او، که همچون اصحاب اخدود میباشند، آنها را تنها به خاطر ایمان به خدای عزیز و حمید آزار و اذیت نموده و به قتل میرسانند.
- ↑ ناظمزاده، سید اصغر، اصحاب امام علی، ج۱، ص۴۰۷-۴۰۹.
- ↑ ناظمزاده، سید اصغر، اصحاب امام علی، ج۱، ص۴۰۹-۴۱۰.
- ↑ تاریخ طبری، ج۵، ص۲۷۹؛ الاغانی، ج۱۷، ص۱۵۷؛ ر. ک: شرح ابن ابی الحدید ج۱۶، ص۵۱ و الغدیر، ج۱۱، ص۵۴.
- ↑ «صلوا علیهم، وکقوهم واستقبلوا بهم القبلة؟»
- ↑ «حُجُوهم و رب الکعبة»؛ تاریخ طبری، ج۵، ص۲۷۷.
- ↑ بحار الانوار، ج۴۴، ص۲۱۲ و رجال کشی، عنوان ۹۷ - ۹۹.
- ↑ «سَيُقْتَلُ بِعَذْرَاءَ أُنَاسٌ يَغْضَبُ اللَّهُ لَهُمْ وَ أَهْلُ السَّمَاءِ»؛ کامل ابن کثیر، ج۸ ص۵۶.
- ↑ تاریخ طبری، ج۵، ص۲۷۹ و ر. ک: الاغانی، ج۱۷، ص۱۵۸.
- ↑ تاریخ طبری، ج۵، ص۲۷۹.
- ↑ ناظمزاده، سید اصغر، اصحاب امام علی، ج۱، ص۴۱۰-۴۱۲.
- ↑ الاغانی، ج۱۷، ص۱۵۸.
- ↑ «و هر کس مؤمنی را به عمد بکشد کیفر او دوزخ است که در آن جاودانه خواهد بود و خداوند بر او خشم میگیرد و لعنت میفرستد و برای او عذابی سترگ آماده میکند» سوره نساء، آیه ۹۳.
- ↑ «روزی که در آن دارایی و فرزندان سودی نمیرسانند» سوره شعراء، آیه ۸۸.
- ↑ «آنان را که به آیات خداوند کفر میورزند و پیامبران را ناحقّ میکشند و دادفرمایان از مردم را به قتل میرسانند به عذابی دردناک نوید ده!» سوره آل عمران، آیه ۲۱.
- ↑ «لا تطلقوا عنی حدیدا ولا تغسلو عنی دما و ادفنونی فی ثیابی فانی مخاصم – و فی لفظ قال: - فانا نلتقی معاویته علی الجاده و ابقت تلک الموبقه علی معاویه خزی الأبد»؛ الغدیر، ج۱۱، ص۶۰ و ر. ک: مستدرک حاکم، ج۳، ص۵۳۳.
- ↑ ناظمزاده، سید اصغر، اصحاب امام علی، ج۱، ص۴۱۲-۴۱۳.